توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زنان در فيلمهاي تاريخي - مذهبي
چکيده :
از زمان پيدايش سينما و بعد از آن تلوزيون همواره استفاده ابزاري و جنسيتي از زنان يکي از چالش هاي موجود بر سر راه فيلمسازان و کارگردانان ما بوده است . کم نيستند فيلم هايي که تنها براي فروش بيشتر و سود کلان تنها به گيشه ها چشم دوخته اند و در اين راه تا حد امکان از اين ابزار استفاده مي کنند.ما در اين مقال در پي آن هستيم تا با بررسي بعضي از فيلم هاي تاريخي – مذهبي ساخته شده در ايران نوع و چگونگي نشان دادن قشر زنان را به نقد کشيده و با مقايسه آن با قصه ها و روايات قراني به نقد اين کنشها ي موجود بپردازيم .
« شما سري به كتاب آسمانيتان بزنيد در آنجا ميبينيد
كه مار باعث انحراف آدم نشد، بلكه زن...»
«معصوميت از دست رفته»
مقدمه:
با نگاهي گذرا به تاريخ درمييابيم كه در بسياري از جنگها و صلحها و... نقش زنان نقش تعيين كنندهاي بوده است. معمولاً زنان در پشت پرده با تحريك پادشاهان و فرماندهان باعث جنگهاي عظيمي نيز شدهاند، و يا حتي قتل بسياري از رجال تاريخي و يا حتي قديسين نيز با نيرنگ زنان بوده است.
در همين خصوص با رجوع به اكثر فيلمهاي تاريخي - مذهبي، اولاً به اين نكته مهم ميرسيم كه زنان معمولاً از جايگاه ويژهاي در اين ژانر برخوردار هستند و كماند فيلمهاي تاريخي كه زنان در آن هيچ نقشي را دارا نيستند، در ثاني با توجه به نوع نگاه غرب به زن به راحتي ميتوان از او براي تحريف تاريخ و جذابيت بيشتر فيلم استفاده كرد چرا كه معمولاً رگههايي از جنسيت در تمام اين فيلمها وجود دارد و چه بسا مشاهده شده براي جذب تماشاگر آنچنان به اين مسأله پرداخته ميشود كه ذهن مخاطب از مسير اصلي تاريخ دور ميگردد. نمونههايي در اين خصوص وجود دارد كه به تعدادي از آنها اشاره خواهيم كرد، همچنين ذكر اين نكته نيز لازم است كه در بسياري از فيلمها نگاه به زن نگاه مثبت بوده است و تنها فريبكاري او ملاك نويسندگان نبوده، ما در اين خصوص نيز به تناوب مثالهايي طرح خواهيم كرد. به هر حال بنظر ميرسد فيلمنامهنويسان از شخصيت زن براحتي نميتوانند بگذرند، چرا كه - حداقل - اين پرسوناژ براي جذابيت در فيلمها ميتواند مورد استفاده قرار گيرد و ما نيز به دنبال بررسي اين نوع نگاه ميباشيم.
حضور زن در سينما
قبل از بحث تخصصي در مورد زن در فيلمهاي تاريخي - مذهبي بايد به نكات ديگري اشاره كنيم تا جايگاه بحث براي مخاطب تبيين گردد.
بحث حضور فيزيكي زنان در سينما چه در دنياي غرب و چه در سينما و تلوزيون خودِ ما بحثي همراه با چالشهاي فراوان است. اما نتيجهاي كه قرار است از اين بحثها حاصل آيد، تنها حضور موفقيتآميز اين قسمت از پيكره اجتماع است، حداقل اگر معتقد به قدرت و نفوذ عنصري به نام هنر باشيم.
اگر قبول كنيم كه سينما و تلوزيون در مخاطب اثر و نفوذ دارد ناچاريم حضور زن را در عرصه بازيگري بپذيريم. در همين خصوص سئوالات عديدهاي ذهن محققان ديني را به حركت وا ميدارد؛ آيا بين زن و بازيگري رابطهاي هست؟ آيا نبايد مانع حضور زن در دنياي سينما شد؟ آيا زن ميتواند هم معتقدات ديني خود را حفظ كند و هم بازيگر باشد؟ آيا بازيگري او در تضاد با معنويت دروني او نيست؟ و دهها سوال اساسي ديگر كه در اين خصوص مطرح است.
بايد بپذيريم كه؛ هميشه در خصوص كاراكتر زن در هنر به صورت اعم و در سينما و تلوزيون به صورت اخص افراطهايي شده است. همچنين به اين نكته ناخوشايند اقرار ميكنيم؛ آن گاه كه دنياي سرمايه داري به اهميت سينما واقف شد، در پي رسيدن به مطامع دنيوي و مادي خود به جنسيت زن نقش محوري داد و در اين راه تنها به فيزيك زن چشم دوخت و الحق هم بسيار موفق بوده است:
دنياي كنوني حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان لُعبه -بازيچه - به بازار بيايد و غريزه را تامين كند. زن وقتي با سرمايه غريزه به جامعه آمده، ديگر معلم عاطفه نيست، فرمان شهوت ميدهد نه دستور گذشت و شهوت جز كوري و كري چيزي به همراه ندارد.1
در جامعه ما نيز زن به چنين دامي گرفتار شده بود، قبل از انقلاب آنچه از حضور زن در تلوزيون و سينما مشاهده ميشد جز استفاده از غريزه شهوت و جذب مخاطب به اين وسيله چيز ديگري ديده نميشد.
در اولين حضور جدي زن در سينماي ايران، متأسفانه نگاه خرافي به زن وارد سينماي كشور شد. اين سينما در بازنمايي شخصيت زنان، به ارائه نقشهاي منفي، تبهكار، فريب خورده، بدنام، و سرخوردگان اجتماعي پرداخت. در اين جلوه از سينماي ايران زنان موجوداتي غير هدفمند، بازيچه و منفعل ترسيم شدهاند كه به دليل عدم برخورداري از قوه تحليل و تفكر، همواره اسير احساسات خويش هستند.2
شايد بتوان سير ورود زنان را در عرصه سينما اينگونه ترسيم كرد كه بعد از فراز و فرودهايي، ساخت فيلم در ايران رواج يافت و باگذشت زماني، زنان نيز در حوزه بازيگري به عرصه سينما پا گذاشتند. ميتوان ادعا كرد كه با روي كار آمدن زنان، فيلمفارسي3 شكل گرفت.
زنان فيلمفارسي كه نمونه بارز و كامل ظلم به زنان در عرصه هنر هفتم بود، موجودات فريب خوردهاي بودند كه اغلب در هيئت رقاصه، روسپي، معشوقه، آدمكش، و... ظاهر ميشدند و محور فيلم بر انحراف آنها بنا نهاده ميشد. زني كه به فحشا كشيده ميشود، درد دلش را با آواز خواندن بيان ميكند، رقاصگي ميكند - رقص نه به عنوان يك هنر يا مهارت، بلكه به معناي نمايش خود - و...زنان در اين فيلمها تاجايي نزول كردند كه آنان چه ***ي باشند و چه مادر گونهاي زندگي ميكردند، حرف ميزدند و رفتار ميكردند كه مردها را خوش بيايد. از جمله ميتوان به زنان رقاصه و بدكارهاي اشاره كرد كه در خيابان با چادر راه ميرفتند و از هر فرصتي براي باد دادن گوشه چادر و نمايش تن و بدن خود استفاده ميكردند، براي اين زنها جنسي بودن و «مورد پسند بودن» در جواني و «پسر دار بودن» در دوره پيري تنها عاملي است كه هويتشان را تعيين ميكند.4
نمايش زن در حوزه دين
اما در نقطه مقابل، در مذهب (دين) ما به گونهاي ديگر از زن بهرهبرداري شده است، به عنوان مثال با رجوع به قصههاي قرآني در مييابيم كه از عنصر زن براي جذابيت قصص استفاده نشده، بلكه هرجا نياز به وجود طبيعي زن بوده آن را توصيف كرده است. قصه يوسف و زليخا همانقدر جذاب، زيبا و تعليق برانگيز است كه قصه اصحاب كهف زيباست. نميتوان گفت قرآن با استفاده از عنصر و شخصيت (زليخا) در داستان يوسف خواسته فضايي جذاب و ***ي بيافريند، بلكه آنچه به طور طبيعي اقتضاء ميكند در قرآن موجود و ملموس است. البته ما منكر جذابيت زن در داستان يوسف و زليخا نيستيم، چرا كه به طور حتم و يقين وجود نقشي به نام زليخا به داستان جنبهاي ديگر عطا كرده است، اما بر اين عقيدهايم كه زليخا براي جذابيت بيشتر مطرح نشده، بلكه نقش او كاملاً طبيعي و دور از اغراق است.
بعضي ميپندارند كه حضور زن در قصه يوسف به اين جهت است كه آن را جذاب كند يا غم و اندوه برآمده از حوادث آغازين قصه را بكاهد، بايد بپذيرفت كه اين هر دو وجه در قصه يوسف پيداست، اما به طور طبيعي نه نقشي را كم و نه نقشي را اضافه ميكند. يعني زن همان گونه كه حقيقت اقتضاء ميكند در قصه نقش دارد و چنين نقشي طبيعي و حقيقي سبب شده است كه قصه جذاب گردد و تنوع فضا و رنگ بيابد، حتي گسترش نقش زليخا در حوادث گوناگون اين قصه، سيري كاملاً طبيعي و متناسب با شأن و جايگاهي است كه واقعاً دارد5
پس با اندكي دقت در خواهيم يافت كه قرآن نگاهي كاملاً منطقي به چهره زن دارد، چرا كه حضور زن در قصه هاي قرآني به دليل نقش واقعي او در بخشي از تاريخ و شان بزرگش در جريان هاي اجتماعي است ، پس اگر در حادثه اي زن نقشي در خور نداشته باشد ، قرآن نيز نامي از او به ميان نمي آورد. يعني زن محور حوادث و آدمها نيست؛ ابزار جذب مخاطب نيست؛ عامل انگيزش احساس نيست؛ بلکه همان است که در واقعيت تاريخي هست. به همين دليل قصه هاي قرآني بدون نقش زن (مانند قصه اصحاب کهف ، عبدالصالح ، موسي و ذوالقرنين ) به همان اندازه شکوهمند و انگيزاننده اند که قصه يوسف . حق ، اگر ناب و خالص باشد به خودي خود جذاب است ، و قصه قرآني يعني حق.6
پس قرآن شيوهاي رسا و مستحكم از زنان را تصويرسازي نموده است، به نمونههايي از آن توجه كنيد:
1 - نمايش زن، در چهرهاي كاملاً مقتدر و با درايت (ملكه سبأ)7
2 - نمايش زن، در چهرهاي كاملاً عاطفي و مادرانه (مادر موسي)8
3 - نمايش زن، در چهرهاي با عفت و حيا(حضرت مريم)9
4 - نمايش زن، در چهره شهوت (زليخا)10
5 - نمايش زن، در چهره كسي كه به دنبال همسري نيكوست (دختر شعيب)11
دربحث بعد توضيح خواهيم داد که نگاه جامعه هنري امروز به زن نگاهي معنادار و همراه با افراط و تفريط است. اما با رجوع به قرآن درمي يابيم که نگاه اين کتاب آسماني به زنان نگاهي متعادل و به تناسب شخصيت و تفکر آنان است. اين گونه نيست که داستان و شخصيت زناني که در قرآن ذکر شده يا سياه سياه باشد و يا سفيد سفيد.
به دو نمونه خوب و بد اين گونه از زنان توجه کنيد:
و ضرب الله مثلا للذين امنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لي عندک بيتا في الجنه و نجني من فرعون و عمله و نجي من القوم الظالمين.12
و خدا براي کساني که ايمان آوردند، زن فرعون را مثال مي زند آنگاه که گفت : اي پروردگار من ، براي من در بهشت نزد خود خانه اي بنا کن و مرا از فرعون و عملش نجات ده و مرا از مردم ستمکار برهان.
همچنين خداوند نمونه زن ناصالح را نيز در قرآن ذکر نموده است
ضرب الله مثلا للذين کفروا امرات نوح و امرات لوط کانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين13
خدا براي کافران مثل زن نوح و زن لوط را مي آورد که هر دو در نکاح دو تن از بندگان صالح ما بودند وبه آن دو خيانت ورزيدند. و آنها نتوانستند از زنان خود دفع عذاب کنند و گفته شد: با ديگران در آتش درآييد.
بازگشت ما به بحث اصلي در اين نكته حاصل ميشود كه بايد پذيرفت سينما در عصر حاضر عشق و احساس را به يك باره به *** تبديل نمود تا از اين راه منافع سرشاري را عائد طبقهاي خاص نمايد. زن به دليل جهل و بيخبري يا غفلت از ارزشهاي عظيم پنهان در شخصيت آسماني خود، آلت دست سرمايهداراني زالو صفت يا صاحب كارخانههاي مختلف توليدي واقع شد تا از جاذبه جنس او براي تبلغ كالاي تجاري و آموزش فرهنگ مصرفي و مصرفگرايي استفاده شود، چنانچه امروز در اكثر جوامع صنعتي اين شيوه ظالمانه، استعمار از «زيبايي زن و جاذبه جنسي او» بشدت رواج دارد و هر كالايي كه عكس زن زيباتري بر آن نصب شده باشد نشانه مرغوبيت آن تلقي ميشود.14
***وآليته (جنسيت)15 به جاي عشق نشست و زن اين «امير محبوب قرون وسطي به صورت يك «اسير آزاد» قرون جديد درآمد، چنين بود كه زن در تاريخ و تمدنها و مذاهب پيشرفته به شكل ابزاري درآمد براي استخدام در هدف اقتصادي و اجتماعي و تغيير تيپِ جامعهها و نابود كردن ارزشهاي متعالي و اخلاقي، يك جامعه سنتي - يا معنوي و اخلاقي يا مذهبي - به جامعه مصرفي و پوچ براي تبديل هنر - كه تجلي الهي روح بشري بود به ابزاري «***وآليته» در كار دگرگون كردن نوع انساني است.16
پس به وجود آوردن احساسات (اگر چه تصنعي) در چشم مردم باعث شد، زن اين گوهر انساني نظرها را به خود به گونهاي ديگر جلب كند ارزشها و معيارهاي اخلاقي به يك باره نابود گردند و جوامع با شتاب فراواني به سوي جوامعي مصرفي و پوچ تمايل پيدا كنند تا شايد منافع طبقه سرمايه دار به سرعت افزايش پيدا كند:
در فيلمهاي خشونتآميز آمريكايي، تجاوز يا حمله -منظور تجاوز به زن - از ضروريات فيلم محسوب ميشود. اين رسم در فيلمهاي ساير كشورها حتي كشوري نظير هند سالهاست كه متداول است...در ضمن تحقير و ابراز نفرت از زنان در برنامههاي سرگرم كننده سينمايي نشان ديگري از اين شمار است.17
با توجه به مقدمهاي كه ذكر كرديم بازخواهيم گشت به بحث اصلي خود كه نمايش حضور زن در فيلمهاي تاريخي - مذهبي است.
نقش زنان در سريالهاي مذهبي
« زن همچو قدرتي فريبكار است... »
متأسفانه، زنان غالباً درفيلمهاي تاريخي - مذهبي يا سياه سياه هستند و يا سفيد سفيد، كمتر ما شاهد مواجه با كاراكتري خاكستري و يا به عبارت ديگر خنثي هستيم - گر چه براي هر كدام مثالهايي ذكر خواهيم نمود - اما شايد اين نكته بسيار مهم باشد كه بيشتر سعي شده در چنين فيلمها و سريالهايي نقش زن كاملاً سياه نمايش داده شود.
به عنوان اولين نمونه از نقش دو شخصيت «حميراي يهودي» و «مارياي نصراني» در سريال «معصوميت از دست رفته» سخن خواهيم راند.
در اين سريال يك شخصيت كاملاً سياه به نام «حميراي يهودي» داريم، »حميرا» دختر بيابانگردي است كه به سادگي چند عشوه ميتواند به آساني يك شيعه معتقد به نام «شوذب» را بفريبد و او را تا ورطه هلاكت به پيش ببرد. اين آغازي خواهد بود براي «شوذب» تا خشت خشت ايمانش فرو ريزد و دست از مسلمانيش بردارد.
اگر چه شخصيتپردازي «ميرباقري» از كاراكتر «حميراي يهودي» كاملاً فني و محكم بوده است اما به نظر ميرسد با چهرهاي كاملاً منفي از حضور زن در اين سريال شاهد هستيم. «حميرا» شخصيتي است كه معجوني از احساس، انتقام، حماقت، فريب، خدعه و... است كه براحتي ميتواند مردان سريال را از ريشه و اساسشان براندازد. شايد اينگونه نگاه به شخصيت زن نگرشي است كه زن در آن نيمه سياه هستي است، اگر چه زيبا و طربانگيز است اما فتنهانگيز و خانمانسوز است، اين همان نگاهي است كه در آن «زن همچو قدرتي فريبكار است» نشان داده شده است.
مشكل بعدي كه حضور اين شخصيت با آن عجين شده استفاده ابزاري است كه كارگردان از آن نموده است، چرا كه زن را وسيلهاي خوش خط و خال نشان داده تا با رنگ و لعاب خاصي كه از صفحه تلوزيون ديده ميشود مخاطب عام و خاص خود را در پاي گيرندهاش نگاه دارد.18 و اين كار تا جايي به پيش ميرود كه حتي در خود سريال نيز نمود پيدا ميكند، جايي كه «حُره» به «حميرا» ميگويد كه تو ميتواني تمام مردان را با چهرهات مجذوب - اسير - خود كني.
در مقابل اين چهره كاملاً سياه، چهره كاملاً سفيد «مارياي نصراني» وجود دارد، كسي كه كم كم دست از آئين و كيش خود برميدارد و به عشق عليعليه السلام همسر مردي شيعه كه خزانه دار كوفه است، ميگردد.
پدر ايلياي - عليعليه السلام - مارياي نصراني كه در كودكي خاطرهاي از او در ذهنش است، عاقبت او را به رستگاري ميكشاند. هر چند بايد به اين نكته اساسي اشاره كنيم كه شخصيت كاملاً مثبت فيلمنامه «ماريا»، در مقابل شخصيت كاملاً سياه فيلمنامه «حميرا»، بسيار ضعيف و ناتوان پرداخت شده، «ماريا» وقتي از «شوذب» دلسرد ميشود خانهاش را ترك گفته و جاي خود را به آساني به «حميراي يهودي» ميسپارد و خود غريبانه جان ميدهد.
ماريا نماد يك زن معصوم و مومني است كه ميرباقري او را ظالمانه در جمع پيروان خبائث و نامردي، دروغ و خدعه رها ميكند تا غريبانه بميرد، آنگونه كه ايمانش به آل عليعليه السلام نيز به مددش نميرسد19
اما اين نظريه مخالفاني از جمله خود كارگردان را نيز به همراه دارد، چرا كه ميرباقري معتقد است جذابيت ظاهري «حميرا» به هيچ عنوان بر جذابيت معنوي «ماريا» تأثير منفي نگذاشته است:
... ببينيد، جذابيت ظاهري حميرا نتوانسته بر شخصيت معنوي ماريا تأثير بگذارد، يا آن را تحت الشعاع قرار بدهد، اين سريال به نوعي در ذهن تماشاگر دنبال ميشود تا آن جا كه حتي بينندگان بر سرنوشت ماريا اشك ميريزند.20
اكنون سؤال اينجاست؛ اينكه صرفاً تماشاگر يا تماشاگراني بر سرنوشت ماريا اشك ميريزند كافي است كه ما چنين نتيجه دلخواهي كه كارگردان از مجموعه گرفته، اخذ كنيم؟
اينك ما ميخواهيم خلاف آنچه كارگردان به آن اشاره كرد نتيجه بگيريم، شايد به آساني بتوان گفت كه با اندك دقتي در سريال ما به هدفمان كه استفاده از جذابيت زن براي پيشبرد افكار كارگردان در نوع نگاهش به تاريخ در آن برهه زماني خاص و در كاخ ابن زياد است، نزديكتر كند.
اين كه «حميرا» يهودي با اندك زيركي و با استفاده از «جذابيت ظاهري»، ميتواند مارياي نصراني را از خانه بيرون كند گواه همين مطلب است. شايد در اين ميان بتوان گفت كه شخصيت و درونمايه اعتقادي مارياي نصراني توانسته است بسياري را مجذوب خود كند اما سؤال اساسي اين جاست كه آيا توازن بين اين دو شخصيت منفي و مثبت برقرار است يا خير؟ اگر ماريا عدهاي - به گفته كارگردان - را مجذوب خود كرده بايد ديد حميرا چه تعداد را مجذوب افكار شيطاني خود كرده است.
در جمع بندي از اين دو شخصيت به نظر ميرسد(كارگردان - نويسنده) يكي را بشدت شيطان صفت، نابود كننده، ويران كننده اعتقادات و ديگري را كاملاً مستور، عاقل، معتقد و نجات يافته از بند شيطان نشان داده است.
جان كلام اين جاست كه ما ميپذيريم كه عدهاي از تماشاگران با شخصيت مثبتِ زن فيلم همذات پنداري كردهاند اما در ابتدا كميت و سپس كيفيت مهم است كه اصلا به آن توجه نشده است. اما كارگردان مجموعه «معصوميت از دست رفته» در اين خصوص نظر ديگري دارد:
يكي از تلاش هايم در ساخت «معصوميت از دست رفته» اين بود تا به داشتن نوعي نگاه خاص راجع به زن متهم نشوم، نه مثل عدهاي باشم كه تصور ميكنند زن شيطان و بهم زننده و خراب كننده و نابوده كننده همه چيز است، نه مثل عده ديگري اعتقاداتي از قبيل پنهان و پوشيده داشتن زن و اينكه بايستي او را هر بيشتر محدود كرد و بهايي به او نداد و نه انواع اعتقادات متعصبانه و مستبدانه ديگر...شما دو شخصيت زن از همين سريال را دركنار هم ارزيابي كنيد و از طريق رايزني با مخاطبين عام در اين زمينه بپرسيد به چه نوع تعصبي در خصوص شخصيتهاي زن در اين فيلم رسيدهاند؟ اطمينان دارم به اين جواب ميرسيد كه ماريا و مفاهيم مورد نظرش بسياري رامجذوب و شيفته خود كرده است. 21
اما ما معتقديم جذب مخاطب توسط ماريا و عقايدش در سطح نازل تري از حميرا و اهدافش قرار داشت، حتي اين عدم توازن در نحوه ديالوگ ها و زمان حضور اين دو کاراکتر در طول فيلم را براحتي مي توانستيم مشاهده کنيم، يکي عميق تر و تاثيرگذار تر _ در جهت منفي _ و يکي سطحي تر و گذراتر _ در جهت مثبت_ .
شخصيت مثبت و منفي
در تمام فيلمها و سريالهاي ساخته شده، در هاليوود و ايران نقشهاي مثبت و منفي در كنار هم نشان داده شده، گاهي شخصيتهاي مثبت فيلم تأثيرگذار بودهاند و گاهي شخصيتهاي منفي سالها در اذهان مخاطبان باقي ماندهاند. اگر بخواهيم به نمونههاي مثبت و منفي اين فيلمها نگاهي داشته باشيم، شايد بهتر باشد در ابتدا به دو نمونه از شخصيتهاي مثبت اين فيلمها اشاره كنيم:
اگر چه «راشل» معشوقه «باراباس» نقش كوتاهي در اين فيلم بلند تاريخي - مذهبي ايفا ميكند، اما بشدت به عنوان يك نمونه تأثيرگذار مثبت از چهره زن در اذهان مخاطبان باقي مانده است.
تمام تلاش فيلم بر اين است كه از شخصيت «باراباس» كه يك انسان بياعتقاد است شخصيتي كاملاً مسيحي - ديني بسازد. زيربناي اين اعتقاد، در شخصيت اصلي فيلم از معشوقهاش - كه كسوف زمان به صليب كشيدن عيسيعليه السلام در آسمان باعث انقلابي در درونش شده بود - آغاز ميشود و با سنگسار شدن معشوقه سابقش به خاطر اعتقاد راسخ به مسيح تشديد ميگردد. و يا صحنهاي از فيلم كه غاري را نشان ميدهد كه عيسيعليه السلام بعد از به صليب كشيدنش به آسمان رفته - زنده شده - ديالوگهاي اين دو شخصيت فيلم يعني «باراباس» و «راشل» كاملاً تأثيرگذار است. «باراباس»، كاملاً بي اعتقاد به جريان زنده شدن و «راشل» كاملاً معتقد و متحول شده است. با نگاهي گذرا به ديالوگهاي اين صحنه به راحتي در مييابيم كه چقدر شخصيتِ زن فيلم «راشل» با توجه به اندكي نقشش تأثيرگذار و مثبت بوده است.
شخصيت بعدي كه مورد نظر ماست، شخصيت نيمه خنثي، نيمه مثبت «هاجر» در سريال امام عليعليه السلام ميباشد.
«هاجر» زني كاملاً مطيع، مومن و پارسا است كه در نقش همسر «مالك اشتر» در فيلم به ايفاي نقش ميپردازد. نكته جالب توجه در اين خصوص آن است كه در يك نظر سنجياي كه از مردم تهران در مورد سريال امام عليعليه السلام انجام شده حاكي از آن است كه: بيش از 95 درصد پاسخگويان مرد در صورت دعوت آنها براي بازي در سريال امام عليعليه السلام ترجيح دادهاند در نقش مالك اشتر بازي كنند، و نيمي از زنان نظري نداشتند و بقيه نقش هاجر (همسرمالك اشتر) را ترجيح دادهاند.
اين شخصيت، اگر چه به نظر ما نيمه خنثي و نيمه مثبت است اما تماشاگر به عنوان نقشي مثبت و قابل درك با او همذات پنداري كرده و خود را به جاي آن شخصيت قرار ميدهد.
همين نكته كافي است كه اين شخصيت در اذهان بينندگان بماند و مهمتر از آن تأثيرگذار باشد. شما به صحنهاي كه «مالك» در مسجد مشغول راز و نياز است و با همسرش هاجر به صحبت مينشيند دقت كنيد، به نظر ميرسد اوج همذات پنداري مخاطب با شخصيت هاجر در همين صحنه اتقاق افتاده است. و يا همراهي او با مالك در راه مصر و يا بقيه صحنههايي كه «هاجر» در آن به ايفاي نقش پرداخته است.
شخصيت بعدي كه مورد نقد قرار ميگيرد «فخرالزمان» در سريال «شب دهم» است. اين سريال در واقع نمودي از شخصيت زن را كه بسيار پررنگ نيز هست به نمايش ميگذارد. شاهزاده قجري اين سريال «فخرالزمان » در يك جريان عشقي كه با يك لُمپن به وجود ميآيد از حيدر «حسين ياري» يك انسان وارسته و معتقد به دين ميسازد، چرا كه پيشنهاد اجراي تعزيه در زمان رضاخان با وجود اعلام ممنوعيت، صرفنظر از تعليقهاي تكنيكي، شخصيت اصلي را گام به گام تا رسيدن به هدف - فيلم - به جلو ميراند. فخر الزمان كه ابتدا پيشنهاد ازدواج حيدر را بشدت رد ميكند با توجه به اصرار او در اين امر، اجراي تعزيه را در ده شب محرم پيشنهاد ميكند. در ابتدا بيننده شخصيتي كه از زن اصلي فيلم ميبيند، شخصيتي خشك، خارج از عاطفه زنانه و مشتاق به مردآزاري را مشاهده ميكند، اما در جريان فيلم اين زن غير قابل نفوذ بواسطه ارتباط با عقايد مردِ داستان، هم باعث تغيير در مرد داستان و هم تغيير روحي و رواني خود ميشود. شايد بتوان گفت؛ اين مردِآزاري «فخرالزمان» به تبع عمه خود «رويا تيموريان» است كه چون از ازدواج قبلي شكست خورده اكنون به دنبال انتقامگيري از مردان داستان است.
«حيدر» اگر قرار است به عشق حقيقي برسد - در قسمت آخر فخرالزمان از مادر «حيدر» ميخواهد كه به پسرش بگويد كه از شرطش دست كشيده و نيازي نيست تعزيه شب آخر را اجرا كند اما مادر «حيدر» اعلام ميكند كه او اين كار را بخاطر عشق زمينياش انجام نميدهد - زير بنا و محرك اصلي او، زن داستان است. به نظر ميرسد «حسن فتحي» در اين سريال گامي در جهت اعتلاي شخصيت زن برداشته است اگر چه رگههاي از «جنسيت» نيز در اين سريال ديده ميشود اما بايد اقرار كرد كه اين رگهها در مقابل نتيجهاي كه قراراست از سريال گرفته شود بسيار كمرنگ و ناچيز است. در واقع اگر «حيدر» پله پله نردبان معرفت را طي ميكند و از عشق مجازي به عشقي حقيقي و ديني دست پيدا ميكند به واسطه شخصيت زن سريال ميباشد.
امكان دارد در اين جا اشكالي مطرح شود، اينكه اگر مرد داستان به عشقي حقيقي رسيد شخصيت زن داستان باعث آن نشد، چرا كه زن سريال نه از روي صفاي باطن بلكه از جهت روحيه مردآزاري و شيطان صفتي خود اين كار - پيشنهاد تعزيه - را انجام داده و شخصيت مرد داستان خود به خود و در اثر گذشت زمان و نفوذ روحيه دين داري به اين مقام رسيده است.
در پاسخ بايد گفت؛ اگر چه در ابتدا روحيه «فخرالزمان» اينگونه بود اما ما بيان كرديم؛ اولاً اين روحيه مقداري تحت تأثير عمهاش كه با او زندگي ميكرد قرار داشت و در ثاني اين روحيه و اين جنبه شخصيت زن به مرور عوض ميشود و باعث انقلابي روحي خود او نيز ميگردد. - به عنوان مثال بعد از چند شب كه از اجراي تعزيه ميگذرد زنِ داستان نيز به عنوان تماشاگر به خيل مشتاقان تعزيه افزوده ميشود - اگر تنها و تنها مرد داستان به واسطه جذابيتهاي زنانه «فخرالزمان» در ابتداي فيلم و انقلاب روحياش در انتهاي فيلم دستخوش تغيير ميگشت و زن، تنها در آخر اشك ندامتي ميريخت ما اين اشكال را ميپذيرفتيم، در حالي كه ما با شخصيتي روبه رو ميشويم كه خودش نيز در اواسط سريال نرم نرمك عوض ميشود ودر جايي با عمهاش بر سر جريان مردآزاري در خواستگارها بحث و جدل ميكند.
به هر حال به نظر ميرسد نويسنده بسيار زيركانه در فيلمنامه شخصيتي گنجانده است كه در پروسه ديني واقع شده و در فضاي كل ماجرا - سريال - هم خود تغيير ميكند و هم باعث تغيير ديني - مذهبي ديگر شخصيتها ميشود اين نوع شخصيتپردازي از زن در سريالهاي تاريخي - مذهبي باعث تقويت برخورد نگاه مثبت در خصوصِ زن خواهد شد.
جمع بندي :
در جمع بندي بحث بايد به اين نكته اشاره كنيم كه در بسياري از فيلمها و سريالهاي ساخته شده بخصوص در سينماي هاليوود و در سينماي ايران چهره زن گاهي عامل اصلي تغيير و تحريف در تاريخ شناخته ميشود كه بعضاً با مراجعهاي كوتاه و گذرا درمييابيم كه چنين چيزي يا واقعيت نداشته و يا بسيار پررنگتر از واقعيت نشان داده شده است. بنابراين ميتوان گفت استفاده از كاركترهاي زنانه در اين سريالها بايد بسيار محتاطانه مورد بررسي واقع شود.
ما در بسياري از موارد شاهد آن هستيم كه فيلمنامهنويسان براي دراماتيك كردن قصه خود از شخصيتهايي استفاده ميكنند كه در تاريخ جايگاهي نداشتهاند - شخصيت گلناز و طاهره در سريال ولايت عشق - و اين عدم جايگاه گاهي باعث تغيير و تحريف تاريخ شده است. و اين همان اشكالي است كه ما از آن بيمناكيم. - به عنوان مثال چنانچه در فصل سوم گذشت شخصيتي از «قطام» در سريال امام عليعليه السلام وجود داشت كه به هيچ عنوان با واقعيتهاي تاريخي ما سازگار نيست.
آنچه در اين مقال براي ما حائز اهميت بود، استفاده صحيح از شخصيت زن در سريالهاي تاريخي - مذهبي است. در اين خصوص بايد به نكتهاي اشاره كنيم؛ كارگردانان براي جذابيت بيشتر سعي ميكنند در پيدا و پنهانِ فيلم خود رگههايي از جنسيت را قرار دهند تا باعث جذابيت بيشتر كار گردد. اين كار در عين زيبايي ظاهري چه بسا ضربات مهلكي به اصل جريان تاريخ وارد ميكند، به گونهاي كه در بسياري از موارد اين تحريفات غير قابل بازگشت خواهد بود. به خصوص در كشور ما كه اينگونه از فيلمها و سريالها براي اولين بار ساخته ميگردد و اين، باعث ماندگاري بسيار زياد وقايع در ذهن بينندگان عامِ اينگونه از فيلمها ميگردد. و حتي به جرات ميتوان اين ادعا را نمود كه ممكن است، حداقل تا پنجاه سال ديگر فيلمي در مورد امام عليعليه السلام ساخته نشود و اين خطري است كه ما از آن هراسانيم.
منابع :
قرآن کريم
1. جوادي آملي، عبداللَّه، زن در آيينه جلال و جمال، تنظيم و ويرايش محمود لطيفي، تهران نشر فرهنگي رجاء، 1372
2 . حسيني، ابوالقاسم، مباني هنري قصههاي قرآن، قم، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، 1379.
3. شريعتي، علي، فاطمه فاطمه است، تهران چاپخش، 1374.
4. فرنچ، مارلين، جنگ عليه زنان، ترجمه توراندخت تمدن، تهران، چاپ علمي، 1373
5. معززي نيا، حسين، فيلمفارسي چيست؟، تهران نشر ساقي، 1378.
6 . هاشمي، مجتبي، مقدمهاي بر روانشناسي با نگرش علمي و اسلامي، قم، شفق، 1368.
7. مجله زن روز شماره 1909
8 . نشريه دنياي تصوير شماره 120
9 . نشريه شما، شماره 276
1 - جوادي آملي، عبداللَّه، زن در آيينه جلال و جمال، ص 272
2 - سينماي عفيف، بررسي جايگاه زن در سينما از وضع موجود تا وضع مطلوب، نشريه شما
3 - تركيب فيلمفارسي اولين بار توسط دكتر »هوشنگ كاووسي« - از اولين منتقدين سينماي ايران - ساخته شد و در اصطلاح به فيلمي گفته ميشود كه ظواهر و نشانههاي ايراني را در خود دارد، اما از هويت ايراني تهي است. اگر چه خود دكتر هوشنگ كاووسي معتقد است كه فيلمفارسي، تركيبي است از فيلم و فارسي (ايراني) اما در عين حال نه فيلم است و نه فارسي، رك.»فيلمفارسي چيست؟« حسين معززي نيا، ص 7
4- تلخيصي از فيلمفارسي چيست؟ حسين معززي نيا، ص150 - 147
5 - مباني هنري قصههاي قرآن، ص 141
6 - همان
7 - نمل، آيه 32 - 35.
8 - سوره قصص، آيه 7
9 - سوره مريم.
10 - سوره يوسف، آيه 23 - 24.
11 - قصص، آيه 25 - 27. تفصيل هر كدام از اين موارد بسيار دقيق و مفصل است، و چون اين بحث از موضوع اصلي ما خارج است، تنها به سرفصلهاي آن اشاره كرديم، و خوانندگان عزيز را براي درك بيشتر اين تصويرسازيها به كتب تفسيري و روايي ارجاع ميدهيم.
12 - سوره تحريم ، آيه 11
13 - سوره تحريم ، آيه 10
14 - مقدمهاي بر روانشناسي با نگرش علمي و اسلامي، ص 111
***uality- 15
16 - شريعتي، علي، فاطمه فاطمه است، ص74- 73
17 - جنگ عليه زنان، ص 268
18 - اشكالي در اين خصوص مطرح ميشود كه شايد كارگردان ناچار بوده از اين جنبه زنان استفاده كند تا بتواند داستانش را به پيش برد، اينكه آيا اين نوع نگاه تا چه ميزان صحيح است خارج از بحث ماست، چرا كه ما تنها به نوع نمايش چهره زن در سريالهاي تاريخي - مذهبي اشاره ميكنيم
19 - ميرباقري به دنبال چيست؟ حضور زن يا سقوط او، نشريه زن روز، 1909
20 - از امام علي تا مختار، نشريه دنياي تصوير، 120
21 - همان
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.