PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ☼●•●☼...زيبايي شناسي جرج جرداق مسيحي...☼●•●☼



عهد آسمانى
31-05-2012, 14:06
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40257554402670439085.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40257554402670439085.jpg)




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

ولادت باسعادت جواد الائمه و مسیح دلها امیر المومنین -علیهما السلام بر همه زنده دلان عالم مبارک


این امامان کیستند که خلق از معرفت آنها عاجز است و اگر دریاها مرکب و درختها قلم شود از نوشتن کرامت و بزرگواری آنها نتوانند دم زنند اما قلب عاشق به همین ران ملخ در دست موران بر در کاخ سلیمان عالم خوش است ما هم به همین جهت این مطلب را به عاشقان مولا تقدیم میکنیم




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
31-05-2012, 14:09
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif
زيبايي شناسي جرج جرداق مسيحي



جرج جرداق مسيحي اديب بلند پايه لبناني نيز نهج ‏البلاغه را معجزه‏ي قولي و اعجاز ادبي دانسته و با نگاهي زيباشناسانه جلوه‏ هاي بلاغت و شگفتيهاي حکمت آنرا در معرض ديده و دل قرار داده است. [1] او در فصلي از کتاب خود که به شگفتيهاي نهج‏البلاغه پرداخته است چنين مي‏ نويسد:
او پيشوايي بزرگ در ادب بود، همچنان که در اثبات حقوق و تعليم و راهبري نيز امامي بي ‏مانند بود. و نشانه‏ي اعجاز ادبي امام کتاب نهج ‏البلاغه است که براساس بلاغت عرب برخاسته، چنانکه قرآن هم در استوايي برتر چنين بلاغتي را حائز گرديده است. سبک و اسلوب بلاغت عربي طي سيزده قرن بر همين بنيان برخاسته و از فروزش اين روش رساي ممتاز فروگرفته و از بيان سحرانگيزش بهره يافته است.
علي، بلاغت بيان عربي را از گذشته به روزگار خويش پيوند داد و زيباييهاي سبک روشن پيش از اسلام را که با سلامت فطرت صحرايي عرب همراه بود با روش پاک و مصفاي ادب اسلامي که متضمن پاکيزگي فطرت ديني و منطق استوار آسماني است بدون هيچ گونه جدايي و گسستي هماهنگ ساخت و آن چنان بلاغت پيشينه ‏ي عرب را با جذبه‏ ي سخن پيامبر در آميخت که سخنش بدانجا رسيد که گفتند بيان او فروتر از کلام خالق و فراتر از سخن مخلوق است.
در اين مورد جاي هيچ گونه شگفتي نيست، زيرا براي علي همه‏ ي وسايل اين بلاغت برين و ممتاز آماده بود، بدان جهت که او در محيطي پاک و سالم و صافي رشد يافت و با پيامبر که حکمتي والاتر از همگان داشت زيست کرد و رسالت راستين پيامبر را در والاترين مدار گرمي و نيرو دريافت و استعداد توانا و خدادادي ‏اش را بر اين امتيازات بيفزود و همه‏ ي امکانات برتري اجتماعي و فطري و خانوادگي برايش فراهم آمد. اما تيزبيني و ذکاوت سرشار او در همه‏ ي عبارات نهج ‏البلاغه تاثير عميق به جا گذاشت، ذکاوتي زنده، توانا، گسترده و ژرف که هيچ‏گونه تعمقي را رها نکرد و آنچنان همه‏جانبه و نامتناهي بود که هيچ جانبي را خالي نگذاشت و هيچ کم و بيشي در سخنش ناگفته نماند. او در عميق‏ترين مسائل انساني فرورفت و پيچيده‏ ترين رموز را دريافت و در نهانگاه اسرار حيات نفوذ کرد و نتايچي راستين از کاربرد اين همه ابزار دقيقدر نزديکترين و دورترين چشم اندازهاي معنوي به دست آورد.
از امتيازات اين تيزبيني نادر و بي مانند علوي پيوستگي منطق استواري است که در سخنش مشهود است، چنانکه پيوند انديشه ‏اش را در ابعاد گونه‏گون نشان مي ‏دهد و نتايجي متحد و طبيعي از پيوست حلقه‏هاي علت و معلول درک و بيان و ابراز مي‏ دارد،

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
31-05-2012, 14:34
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

نانکه افکارش از بحثي به ديگر بحث گرده خورده و انسجامي تام جاي هرگونه انفاصلي را گرفته و هر يک به ديگري تکيه کرده است و اين دليل گسترش انديشه و نظري است که الفاظ را چنان به استخدام کشيده که تامل و ژرف‏انديشي را به همراه مي‏آورد و هر عبارت آن آفاق تازه را در وراي افقهاي فکري مي ‏گشايد.
از چه چشم ‏انداز گسترده‏اي در روشهاي عميق انديشه مي ‏توان به کشف حقيقتي چون گفتار علي دست يافت آنجا که گويد:
«الناس اعداء ما جهلوا.» [2] .
مردم با آنچه نمي ‏دانند دشمنند.
«قيمهکل امري ما يحسنه.» [3] .
انسان را آن بهاست که در ديده ‏اش زيباست.
«الفجور دار حصن ذليل.» [4] .
بدکاري قلعه‏ ي پستي و خواري است.
يا کدام سخن کوتاه، اين چنين اعجاز انگيز است که گفت:
«تخففوا تلحقوا.» [5] .
سبکبار باشيد تا زودتر برسيد.
و کدام عبارتهاي بلند و ممتازي است که همچون گفتار علي الفاظي را دربر گيرد که با قالبي تنگ مفهومي گسترده يابد و همچون الهامي بر جان سخن فرود آيد.
کدام تيزبين و ژرف ‏انديشي است که بتواند روان حسود و خاصيت روحي او را بکاود و حقيقت حالش را باز نمايد و درباره ‏اش اين چنين بگويد:
«ما رايت ظالما اشبه بمظلوم من الحاسد: نفس دائم و قلب هائم و حزن لازم. مغتاط علي من لا ذنب له اليه، بخيل بما لا يملکه.» [6] .
من هيچ ستمگري را شبيه‏ تر به مظلوم از مرد حسود نيافتم که هميشه غمگين و اندوهگين باشد و بر کسي که بدو گناهي نکرده است خشم آورد و به آنچه به دست نمي ‏آورد بخيل باشد.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
31-05-2012, 14:36
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

انديشه ‏هاي تازه همچنان در نهج‏ البلاغه از نهاد فکرتهاي والايش مي ‏زايد و انسان در برابر مجموعه‏ اي بي‏ پايان قرار مي‏ گيرد، ولي نه مطالبي که روي هم انباشته باشد، بلکه سخناني پيوند يافته و مرتب که در مراتبي والا پيش مي ‏روند و در هرگام هماهنگ همند و هرگز جدايي و فرقي بين نوشته‏ هاي علي و گفته‏هاي ارتجالي بليغش نيست. پس چشمه همان چشمه است که شب و روز مي‏ جوشد و فرق و اختلافي در جريان شب و روزش نيست. در خطبه ‏هاي ارتجالي او معجزاتي از انديشه ‏هاي شکل يافته و خردي حکيمانه و منطقي استوار پديدار است، چنانکه در برابر چنين گفتار مستحکم و منضبط دچار شگفتي بزرگي مي‏ شويم، خاصه وقتي که بدانيم اين سخنان بدون هيچ ‏گونه آمادگي وا انديشه‏ ي قبلي ايراد شده و حتي چند دقيقه و لحظه هم براي بيان آنها از فرصتي براي تهيه استفاده نشده است. بلکه شور و جوشي بوده که در ذهن امام پديد آمده و بر زبانش بدون هيچ رنج و کوششي جريان يافته است، همچون برقي که مي ‏درخشد بي‏آنکه درخشيدنش را پيش آگهي باشد و مانند صاعقه‏اي ک بغرد و خود را براي بانگ و غرض آماده نسازد و يا تندي بادي که مي ‏وزد و مي‏ شکند و مي‏ توفد تا مسيرش پايان يابد و سپس به مدارش باز گردد و هيچ چيز نمي‏ تواند که او را از وزيدن باز دارد.
از نمودارهاي ذکاوت نيرومندي که در نهج ‏البلاغه به کار رفته مرزبنديهاي مستحکمي است که علي به کمک آن اندوه و اسف عميق خود را که در جانش آشوبي بزرگ برمي ‏انگيخت مهار مي ‏کرد و نمي ‏گذاشت که امواج آن تاثرات و عواطف سخت او را به کام بکشد و بر حکومت عقل چيرگي يابد.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
31-05-2012, 14:37
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

ديگر از امتيازات تيز بيني و درست انديشي علي در نهج‏ البلاغه به کار رفته است گونه گوني مساحث و سخنان اوست که در هر کدام نهايت استحکام بيان را رعايت کرده و کم و کاستي در بحث روا نداشته است.
او با منطقي استوار و آگاهانه درباره ‏ي دگرگونيهاي دنيا و شئون مردم و سرشت افراد و گروهها سخن گفته و گاهي رعد و برق و افرينش آسمان و زمين را توصيف کرده و هم به تفصيل درباره پديده‏ هاي زنده‏ ي طبيعت ابراز نظر کرده و اسرار خلقت خفاش و مورچه و طاووس و ملخ را بيان داشته است و در عين حال براي مردم ، فرمانهاي اخلاقي و اجتماعي وضع کرده و همچنين از آفرينش و زيباييهاي وجود سخن گفته است، چنانکه در ادبيات عرب هرگز چنين توعي در مباحث مختلف، آن چنان که در نهج‏ البلاغه به ميان آمده سابقه نداشته است و زيباييهاي شگفت انگيزي از انديشه‏ي درست و منطق استوار که با اسلوبي بي ‏مانند در اين بزرگ بيان شده از هر چهت نادر و بي‏ همتاست، اما قدرت خيال و هنر ترسيم معاني هم در نهج ‏البلاغه ميداني گسترده دارد و بالهاي زيباي خود را در افق گفتاري استوار گشوده است و علي به نيروي اين امتياز بزرگ که خردمندان روزگار و انديشمندان بزرگ از آن بي‏بهره بوده‏اند توانسته است معاني و مفاهيمي خاص پديد آورد و به زيباترين رنگ و روي آنها را به درخشش آورد و به هر کدام چهره‏اي تازه و رنگين بخشد، چنانکه پيچيده‏ترين مسائل عقلي و فلسفي که دچار شگفتي بزرگي مي‏ شويم، خاصه وقتي که بدانيم اين سخنان بدون هيچ گونه آمادگي و انديشه‏ ي قبلي ايراد شده و حتي چند دقيقه و لحظه هم براي بيان آنها از فرصتي براي تهيه استفاده نشده است. بلکه شور و جوشي بوده که در ذهن امام پديد آمده و بر زبانش بدون هيچ رنج و کوششي جريان يافته است، همچون برقي که مي ‏درخشد بي‏ آنکه درخشيدنش را پيش آگهي باشد و مانند صاعقه‏اي که بغرد و خود را براي بانگ و غرش آماده نسازد و يا تندبادي که مي‏وزد و مي‏شکند و مي‏توفد تا مسيرش پايان يابد و سپس به مدارش بازگدد و هيچ چيز نمي ‏تواند که او را از وزيدن باز دارد.
از نمودارهاي ذکاوت نيرومندي که در نهج ‏البلاغه به کار رفته مرزبنديهاي مستحکمي است که لي به کمک آن اندوه و اسف عميق خود را که در جانش آشوبي بزرگ برمي ‏انگيخت مهار مي ‏کرد و نمي ‏گذاشت که امواج آن تاثرات و عواطف سخت او را به کام بکشد و بر حکومت عقل چيرگي يابد.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
31-05-2012, 14:40
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

ديگر از امتيازات تيزبيني و درست‏ انديشي علي که در نهج‏ البلاغه به کار رفته است گونه‏ گوني مباحث و سخنان اوست که در هر کدام نهايت استحکام بيان را رعايت کرده و کم و کاستي در بحث روا نداشته است.
او با امنطقي استوار و آگاهانه درباره‏ ي دگرگونيهاي دنيا و شئون مردم و سرشت افراد و گروههاي سخن گفته و گاهي رعد و برق و آفرينش آسمان و زمين را توصيف کرده است و هم به تفصيل درباره پديده ‏هاي زنده‏ ي طبيعت ابراز نظر کرده و اسرار خلقت خلفاش و مورچه و طواووس و ملخ را بيان داشته است و در عين حال براي مردم، فرمانهاي اخلاقي و اجتماعي وضع کرده و همچنين از آفرينش و زيباييهاي وجود سخن گفته است، چنانکه در ادبيات عرب هرگز چنين توعي در مباحث مختلف، آن چنان که در نهج‏ البلاغه بهم يان آمده سابقه نداشته است و زيباييهاي شگفت انگيزي از انديشه‏ي درست و منق استوار که با اسلوبي بي‏ مانند در اين کتاب بزرگ بيان شده از هر چهت نادر و بي همتاست، اما قدرت خيال و هنر ترسيم معاني هم در نهج‏ البلاغه ميداني گسترده دارد و بالهاي زيباي خود را در افق فتاري استوار گشوده است و علي به نيروي اين امتياز بزرگ که خردمندان روزگار و انديشمندان بزرگ از آن بي ‏بهره بوده‏اند توانسته است معاني و مفاهيمي خاص پيد آورد و به زيباترين رنگ و روي آنها را به درخشش آورد و به هر کدام چهره ‏اي تازه و رنگين بخشد، چنانکه پيچيده‏ ترين مسائل عقلي و فلسفي که از انديشه ‏ي علي گذشته پر و بالهايي زيبا از آنها روييده و خشکي و جمودش را از دست داده و به حرکت و حيات گراييده است. ولي قدرت تخيل علي که نمودار بلوغ و نبوغ انديشه ‏ي اوست بر مبناي واقعيت پا گرفته و از پايگاهي واقعي و طبيعي برخاسته و تجلي کرده است و آن چنان به رنگهاي زيبا زيور يافته که حقيقت را بروشي نشان مي ‏دهد و جوياي واقعيت را به مقصدش مي‏ رساند.
علي با نگرش نادر و دريافت گسترده و جوشانش از ديگران امتياز يافته و چون دوران گذاري زندگاني ‏اش به حوادثي برخورده که مکر فريبکاران و کينه‏ي ستيزه‏جويان را برانگيخته و يا وفاي پاکمردان و فداکاري مخلصان را جذب کرده است، از اين رهگذر تخيل نوپردازش نيرو گرفته و تجربه ي خود را به خدمت گرفته و تابلوهاي زيبا و زنده‏اي از رسم و خط واقعيتها به نقش کشيده است و بر ريشه ‏ي همان واقعيتها است که علي شاخه‏ هايي پر برگ و بار از شناخت و بيداري و سازندگي به بار آورده است.
در همين جاست که مي ‏توان عناصر نيرومند خيال را در نهج‏ البلاغه با ترسيمي مشهود و رنگين به نظر آورد و شدت واقعيت و پنه ‏ي روشن و خطوط نمايان حقايق را به آشکارايي ملاحظه کرد. زيبايي تخيل علي را مي ‏توان در سخناني که با نهايت اسف پس از جنگ جمل به مردم بصره گفت بخوبي احساس کرد، آنجا که فرمود:
«لتغرقن بلتکم حتي کاني انظر الي مسجدها کجوجو طير في لجه بحر.» [7] .
شهر شما در امواجي بي‏ امام غرق خواهد شد، چنانکه گويي هم اکنون مي ‏بينم که مسجد آن مانند سينه ‏ي مرغي بر تلاطم دريا قرار گرفته است.
و يا مثل اين تشبيه سحرانگيز که گفت:
«فتن کقطع الليل المظلم.» [8] .
فتنه ‏هايي همچون پاره ‏هاي شب تاريک.
يان اين تصوير و ترسيم زنده و متحرک که فرمود:
«و انما انا قطب الرحي، تدور علي و انا بمکاني.» [9] .
من (همچون) قطب آسيايم که سنگ آن بر گرد من مي ‏چرخد و من همچنان استوار برجاي ايستاده ‏ام.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
31-05-2012, 14:43
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

يا اين تابلوي شکوهمندي که از خانه ‏هاي مردم بصره ترسيم مي‏ کند و مي ‏گويد:
«ويل لسکککم العامره و الدور المزخرفه التي لها اجنحه کاجنحه النسور و خراطيم کخراطيم الفيله.» [10] .
واي بر خيابانهاي آبادان و خانه ‏هاي زراندود و پر تجمل شما که کنگره ‏هايش همچون بالهاي عقاب گسترده و ناودانهايش به مانند خرطوم فيل دراز و طولاني است.
از مزاياي تخيل قوي در ادبيات نيروي تمثيل است و اين امتياز در ادب امام از فروغ حيات پرتو مي‏ گيرد که نمونه‏ اش نشان دادن حالت کسي است که همنشين زمامداري قدرتمند است و همگان ارزومند رسيدن به پايگاه والاي اويند، ولي او به موقعيت خطرناکش آگاه است و مي ‏داند که هرگاه امکان دارد که مورد خشم قرار گيرد و بناگهان زندگاني‏ اش پايان يابد. اکنون به سخن علي در اين باره توجه کنيم که چگونه موقعيت او را ترسيم مي ‏کند آنجا که مي ‏گويد:
«صاحب السلطان کراکب الاسد، يغبط بموقعه و هو اعلم بموضعه.» [11] .
همنشيني زمامدار همچون کسي است که بر شير سوار باشد، همگان به پايگاه او رشک مي‏ برند، ولي خود مي ‏داند که در چه جاي خطرناکي نشسته است.
در مثال ديگر وضع و حال کسي را ترسيم مي‏ کند که به سوي دشمني زيانبخش پيش مي‏ رود و مي‏ کوشد تا خود را به او برساند. در اين باره امام مي ‏فرمايد:
«انما انت کالطاعن نفسه ليقتل ردفه.» [12] .
تو همچون کسي هستي که خويشتن را سرزنش مي‏ کند که چرا کسي را که در رديف او بر مرکبش سوار بوده کشته است.
و ديگر اين مثال زيبا که درباره ‏ي دوستي با دروغگويان بيان شده و گفته است:
«اياک و مصادقه الکذاب فانه کالسراب يقرب عليک البعيد و يبعد عليک القريب.» [13] .
از دوستي با دروغگو بپرهيز که او به مانند سراب است و دور را نزديک و نزديک را دور مي ‏نماياند.
از ديگر سوي اعجاز هنرمندي در فن ادب آن است که هنرمند بتواند صحنه‏ هاي ترسناک طبيعي را به کمک هنر خويش بخوبي جلوه دهد و اينک مي‏ بينيم که پسر ابي ‏طالب در اين مورد هنرمندي را به کمال رسانيده و چهره ‏ي هولناک مرگ را با قلمي زيبا نقاشي کرده و سخني در اين باره بيان داشته که از عاطفه ‏اي عميق برخاسته و از تخيلي خرم الهام گرفته است، ترسيمي که نمايانگر هنري بس بزرگ است و هيچ کس نتواند به پايه و مايه ‏ي اين فن برسد، هنرمندان بزرگ و نابغه ‏ي اروپا هم از تصوير چهره‏ ي هولناک مرگ با رنگ آميزي زيباي نغمه و شعر ناتوانند.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
01-06-2012, 12:27
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif



امام پس از آنکه مرگ را به زندگان يادآوري مي‏ کند و رو آنان را به چنين سرنوشتي پيوند مي ‏دهد، با بيدارگري شگفت آنگيزي نزديک مرگ را به انسانها آگهي مي ‏دهد و از گودال وحشت زاي گور و تنهايي بي امان قبر رنگي سياه و آهني اندوه بار به وجود مي ‏آورد، آنجا که مي ‏گويد:
«فکان کل امري منکم قد بلغ من الارض منزل وحدته... فياله م بيت وحده و منزل وحشته و مفرد غربه.» [14] .
گويا هم اکنون هر کدام شما به فرودگاه خود در زمين رسيده است... و واي بر او از خانه‏ ي تنهايي و فرودگاه ترس و وحشت و جايگاه دوري و غربت.
آنگاه امام مردم را به حقيقت سرنوشتي که به سوي او مي‏ شتابند و اتز آن نا آگاهند آگهي مي ‏دهد و عبارتهايي بريده و جدا و پشت سرهم بر ايشان مي ‏سرايد که گويا صداي طبلهايي است که به آهنگ خود آنها را مي ‏ترساند و چنين فرمايد:
«ما اسرع الساعات في اليوم و اسرع الايام في الشهر و اسرع الشهور في السنه و اسرع السنين في العمر.» [15] .
چه با شتاب ساعتها در روزها مي ‏گذرد و روزها در ماهها با سرعت پيش مي‏ رود و ماهها در سالها شتابان گذر مي‏ کند و سالها در روزگار عمر پرشتاب مي ‏گذرد.
پس از آن ترسيمي زيبا که خرد را برمي ‏انگيزد و عاطفه را شعله‏ ور مي ‏سازد در ذهن مردم رها مي‏ کند و حقيقتي خيال ‏انگيز را تجسم مي‏ بخشد و حرکاتي پياپي در بيانش پديد مي ‏آورد که از چشمان اشکبار و آهنگهاي ناله گر و پيکرهاي خاک شده سخن مي‏ راند و چنين مي ‏گويد:
«و انما الايام بينکم و بينهم بواک و نوائح عليکم.» [16] .
همان روزگار بين شما و آنان گريان است و براي شما نوحه گري مي‏ کند.
آنگاه عاطفت خيال انگيزيش، عنان رها کرده و زنده ‏ترين تابلوهاي جاويد را به صورت لوحه‏اي از شعر زنده شکل مي ‏بخشد و مي ‏فرمايد:
«و لکنهم سقوا کاسا بدلتهم بالنطق خرسا و بالسمع صمما و بالحرکات سکونا. فکانهم في ارتجال الصفه صرعي سبات. جيران لا يتانسون و احباء لا يتزاورون. بليت بينهم عري التعارف و انقطعت و نقطعت منهم اسباب الاخاء. فکلهم وحيد و هم جميع. و بجانب الهجر و هم اخلاء. لا يتعارفون لليل صباحا و لا لنهار مساء. اي الجديدين ظعنوا فيه کان عليهم سرمدا.» [17] اما آنان از جامي نوشيدند که از گويايي به گنگي و از شنوايي به کري و از جنبش به ايستايي افتادند و ناگهان به خوابي گران فرو رفتند. همسايگاني که همدم يکديگر نيستند و دوستاني که به ديدار هم نمي‏ روند. جامه ‏ي شناختشان پوسيد و رشته‏ ي برادریشان از هم گسيخت. همگي تنهايند با آنکه فراهمند و دوستاني که از يکديگر دور افتاده‏اند. براي شب سحرگاهي و براي روز شامگاهي نمي ‏شناسن. در شب و روز کوچيدند و به روزگاري ابدي پيوستند.
سپس اين سخن ترسناک را به زبان مي‏ آورد و مي ‏گويد:
«يا يعرفون من اتاهم و لا يحفلون من بکاهم و لا يجيبون من دعاهم.» [18] .

کسي را که به ديدارشان مي‏ رود نمي‏ شناسند و با نوحه ‏گران خويش همنشين نيستند و توان پاسگويي به کسي ندارند.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
01-06-2012, 12:29
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif


آيا اين نوپردازي بديع در تصوير هراس مرگ و هول گور و وضع خفتگان در قبور، تکان دهنده نيست که مي‏ گويد: «جيران لا يتانسون و احباء لا يتزاورون» (همسايگاني که همدم هم نيستند و دوستاني که به ديدار يکديگر نمي ‏روند) و کدامين هنرمند مي‏تواند چهره ‏ي ترسناک ابدي مرگ را همچون علي ترسيم کند و بگويد: «اي الجديد م ظعنوا فيه کان عليهم سرمدا» (در کدامين شب و روز کوچيدند که بر ايشان هميشگي باشد) و همانند چنين تصويرهايي زيبا در نهج ‏البلاغه فراوان است.
اين تيزبيني بي‏ نظير و اين بيان خيال انگيز و پرتکان در ادب امام پيوندي طبيعي دارند که عاطفه‏ ي پرچوش و فرياد آنها را به فروغ گرم حيات مي‏ کشاند و خوني گرم و پرفوران در رگهاي انديشه مي دواند و شعور و احساس به ميزان نيروي خرد به سخن مي ‏آيد و عاطفه‏ اي گرم از مهار عقل رها مي‏ شود و هم عنان خرد مي‏ گردد.
چون دشوار است که انسان در ميدان ادب و ديگر هنرهاي والابدون همپايي فعال عاطفه از آثار انديشه و خيال، تاثر پذيرد و ابعاد انسان بدون ترکيب فکر و عاطفه ارضا نمي ‏گردد و ما چنين تاثير مرکبي را به صورتي تام و کامل در نهج‏ البلاغه مي‏ يابيم و به هنگام سير در نهج‏ البلاغه با امواجي خروشان از عواطفي جوشان برخورد مي ‏کنيم.
آيا مهرباني و عاطفت در جان ما گسترش نمي ‏يابد هنگامي که از علي بشنويم که مي ‏گويد:
«لو احبني جبل لتهافت.» [19] .
اگر کوهي مرا دوست بدارد از هم پاشيده مي ‏شود.
«فقد الاحبه غربه.» [20] .
از دست دادن دوستان تنهايي مي‏ آورد.
و در اين شکايت که به درگاه خدا مي ‏آورد و عرضه مي ‏دارد:
«اللهم اني استعديک علي قريش، فانهم قد قطعوا رحمي و اکفووا انائي... و قالوا: الا ان في الحق ان تاخذه و في الحق ان تمنعه فاصبر مغموا او مت متاسفا. فنظرت فاذا ليس لي رافدا و لا ذاب و لا مساعد الا اهل بيتي.» [21] .
بار خدايا از تو در برابر قريش ياري مي‏ جويم که آنها پيوند خويشاوندي را بريدند و جام را لبريز کردند... و گفتند حق تو آن بود که مي ‏گرفتي و اکنون که از تو باز داشته‏اند بايد تسليم شوي، پس با اندوه شکيبايي کن و يا از غصه بمير. در آن هنگام نظر کردم و جز خاندانم ياور و نگهبان و همراهي نيفتم. و به اين کلام بلند بايد توجه کرد که به وقت دفن همسر والايش فاطمه خطاب به پيامبر گفت:
«السلام عليک يا رسول‏ الله عني و عن ابنتک النازله في جوارک و السريعه اللحاق بک. قل يا رسول‏الله عن صفيتک صبري و رق عنها تجلدي. الا ان لي في التاسي بعظيم فرقتک و فادح مصيبتک موضع تعز... اما حزني فسرمد و اما ليلي فمسهد الي ان يختار الله لي دارک التي انت بها مقيم.» [22] .
درود بر تو اي پيامبر خدا از سوي من و دخترت که اينک در جوارت فرود آمد و از هرکس زودتر به تو پيوست. اي پيامبر خدا، از مرگ دختر برگزيده‏ ات شکيبايي ‏ام به پايان رسيد و توانايي ‏ام اندک شد، ولي پس از مصيبت بزرگ مرگ تو و دوري از ديدارت در برابر اين مصيبت نيز شکيبايم... ولي اندوهم هميشگي است و شبهايم به بيداري مي ‏گذرد تا اينکه خداوند مرا در جوار تو در آن سراي جاي دهد.
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
01-06-2012, 12:32
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif








اکنون از زبان «نوف بکالي» بشنويم که درباره ‏ي يکي از خطبه ‏هاي امام چنين گفت: اميرالمومنين عليه‏السلام بر روي سنگي که خواهرزاده‏اش «جعده بن هبيره مخرومي» نهاد. ايستاد ردايي پشمين بر تن داشت و شمشيرش را با بندي از ليف خرما به ميان بسته بود و نعلينش نيز از ليف خرما بود و آنگاه چنين گفت:
«الا، انه قد ادبر من الدنيا ما کان مقبلا و اقبل منها ما کان مدبرا و ازمع الترحال عباد الله الاخيار و باعوا قيلا من الدنيا لا يبقي بکثير من الاخره لا ينفي. ما ضر اخواننا الذين سکفت دماوهم و هم بصفين الا يکونوا اليوم احياء؟ يسيغون الغصص و يشربون الرنق. قد و الله لقوا الله فوفاهم اجورهم و احلهم دار الامن بعد خوفهم. اين اخواني الذين رکبوا الطريق و مضوا علي الحق؟ اين عمار؟ و ابن التيهان؟ و اي ذوالشهادتين؟ و اين نظراوهم من اخوانهم الذين تعاقدوا علي المنيه؟» [23] .
آگاه باشيد، پيروزيهايي که در دنيا فراپيش داشتيد به شما پشت کرد و گذشته‏ هاي سياه دوران جاهلي را به شما روي آورد و بندگان نيکوکار خداي آماده کوچ به سراي ديگر شدند. آنان کالاي اندک و ناپايدار دنيا را به نعيم فراوان و پايدار آخرت فروختند. برادران ما که خونشان در ميدان نبرد صفين ريخته شد، هرگز زيان نکردند که امروز زنده نيستند و غصه ‏اي گلوگير ندارند و جام اندوه را نمي ‏نوشند. به خدا سوگند که آنان خدا را ديدار کردند و خداي به آنان پاداشي بزرگ بخشيد و پس از ترس و وحشت به جايگاه امن و آسايش جايشان داد. کجايند برادرانم، آنان که بر توسن شهادت نشستند و به پايگاه حق رسيدند؟ کجاست عمار؟ و کجاست پسر تيهان؟ و کجاست ذوالشهادتين؟ و کجايند همانندان که به پيمان خويش وفا کردند؟
(نوف بکالي گفت: آنگاه علي دست به محاسن شريفش کشيد و مدتي دراز گريست.
«ضرار بن ضمره ضبايي» مي ‏گويد من امام را مي‏ ديدم که در سکوت و تاريکي شب محاسنش را به دست گرفته بود و به خود مي‏ پيچيد و اندوهناک مي ‏گريست و مي ‏گفت:
«يا دنيا، يا دنيا، اليک عني! ابي تعرضت؟ ام الي تشوقت؟ لا حان حينک، هيهات! غري غيري،لا حاجته لي فيک. قد طلقتک ثلاثا لا رجعه فيها! فعيشک قصير و خطرک يسير و املک حقير! آهمن قله الزاد و طول الطريق و بعد السفر و عظيم المورد.» [24] .
اي دنيا، اي دنيا، آيا آهنگ مرا کرده ‏اي و به من رو آورده‏ اي و به من اشتياق داري؟ هنگام، هنگام تو نيست، دور است دور، ديگري را فريب ده، مرا به تو نيازي نيست. من تو را سه بار رها کرده‏ام و ديگر بازگشتي در آن نيست. زندگاني تو کوتاه است وجاهت ناچيز و آرزويت کوچک. آه از توشه ‏ي اندک و درازي راه و دوري سفر و مقصد بزرگ و خطرناک.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
01-06-2012, 12:34
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif


اين دريافت و عاطفت داغي که امام در روزگار حياتش شناخت مرا لازم مي‏ دارد که به نهج ‏البلاغه روي آورم و در مسيرش پويا شوم، چه در آن سوي که برداشتي از بار خشم و اندوه دارد و چه در سويي که مهرباني و خشنودي را برمي ‏انگيزد. حتي آنگاه که خواري و پستي بارانش را در حمايت از حکومت حق در برابر ياري ديگران با اسلحه جان از تباهي باطل مشاهده کرد و دلش به درد آمد و زبانش به شکايت افتاد و به سزنش و توبيخ پرداخت و با سختي و فرياد بانگ زد و همچون رعد در شب تيره غريد، کافي است که خطبه ‏ي جهادش را بخواني که چنين آغاز سخن کرد:
«ايها الناس المجتمعه ابدانهم، الختلفه اهواوهم. کلامکم يوهي الصم الصلاب..» [25] .
اي مردمي که پيکرهايتان به هم نزديک و انديشه و آرزوهايتان از يکديگر دور است و سخنان فريب آميزتان سنگهاي سخت را نرم مي‏ کند.
آنگاه در مي‏ يابي که کدامين حساسيت دردناک و پرانگيزه ‏اي، همچون عاطفه شعله‏ور علي است که نبض حيات و اضطراب روحي را به هيجان آورد.
برماست که نمونه ‏هاي والاي آثار امام را در بيان عاطفت و مهرورزي و احساس پاک و گرمش از خلال گفتار و عمل و نوشته ‏هايش دريابيم و آنها را مقياسهايي بنياني در مسير دريافت و احساس خود قرار دهيم. در اين صورت بايد کتاب نهج ‏البلاغه را بگشاييم رنگهايي روشن و زيبا از عواطف پسر ابي ‏طالب را به چشم آوريم، عاطفه ‏اي نيرومند و جهنده و عميق و جاويدان. [26] اين موارد گوشه‏ هايي از زيباييها و شگفتيهاي نهج‏ البلاغه است که نهج ‏البلاغه بتمامه چنين است و جلوه‏هاي بلاغت و چشمه‏ هاي حکمت آن بي ‏بديل است.
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

عهد آسمانى
01-06-2012, 12:34
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif



منابع:
[1] ن. ک: جرداق، روائع نهج‏البلاغه، الطبعه الثانيه، مرکز الغدير للدراسات اسلاميه، 1417 ق. صص 16 -9.
[2] نهج‏البلاغه، حکمت 172 و 438.
[3] همان، حکمت 81.
[4] همان، خطبه‏ي 157.
[5] همان، خطبه‏ي 21 و 167، عبارتي که «جرج جرداق» آورده بدين صورت است: «من تخفف لحق» (سبکباران به آرمان مي‏رسند) که در نهج‏البلاغه و ديگر منابع روايي از علي (ع) چنينوارد نشده است، از اين رو بههمان عبارت نهج‏البلاغه که اين جمله مفهوم آن است تغيير داده شد.
[6] محمد بن علي بن عثمان الکراجکي، کنز الفوائد، تحقيق عبدالله نعمه، دارالاضواء بيروت، 1405 ق. ج 1، ص 136.
[7] نهج‏البلاغه، کلام، 13.
[8] همان، خطبه‏ي 102.
[9] همان، کلام 119.
[10] همان، کلام 128.
[11] همان، حکمت 263.
[12] همان، حکمت 296.
[13] همان، حکمت 38.
[14] همان، خطبه‏ي 157.
[15] همان، خطبه‏ي 188.
[16] همان، خطبه‏ي 221.
[17] همان.
[18] همان، خطبه‏ي 230.
[19] همان، حکمت 111.
[20] همان، حکمت 65.
[21] همان، کلام 217.
[22] همان، کلام 202.
[23] همان، خطبه‏ي 182.
[24] همان، حکمت 77.
[25] همان، خطبه‏ي 29.
[26] جرج جرداق، شگفتيهاي نهج‏البلاغه، ترجمه و نگارش فخرالدين حجازي، انتشارات بعثت، صص 155-142.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61588702074234374418.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
14-10-2014, 00:08
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73703738403592584872.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73703738403592584872.jpg)