PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ✿^**^✿ یک درس اخلاقی - معرفتی (حتما بخونید) ✿^**^✿



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
12-07-2012, 17:57
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74996723005441604384.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74996723005441604384.gif)



چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفرما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70سالشون بود .

ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تورستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم , بگذريم .شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده وهمينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت

اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم , به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده ,, خوب ما همگیمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم, اما بلاخره با اصرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كهسفارش داده بود از رستوران خارج شد .

خوب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود , اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه .

ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش ,, به محض اينكه برگشت من رو شناخت , يه ذره رنگ و روش پريد , اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت ,, داداش او جريان يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم,

ديگه با هزار خواهش و تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم ,, همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن , پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم , الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم .

پير مرده در جوابش گفت , ببين امدي نسازيها قرار شد بريم رستوران و يه سوپ بخوريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده ,

همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن اون كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفت چي ميل دارين ,, پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون برامون بيار ,

من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور اب باز بود و داشت هدر ميرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم ,, رو كردم به اسمون و گفتم خداشكرت فقط كمكم كن , بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ,,

ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماها كه ديگه احتياج نداشتيم .

گفت داداشمي ,, پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان رو تحقير نكنم , اين و گفت و رفت .

يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه , ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم , واقعاراسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74280185359286009671.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74280185359286009671.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74280185359286009671.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74280185359286009671.gif)

قیام
13-07-2012, 00:16
حضرت آیت الله صافی گلپایگانی اظهار داشت: در اسلام، حسنه و کار نیکی بالاتر از شادکردن مؤمنان و خدمت به آن ها نیست. اگر قلب انسان خالص باشد و مخلصانه فرد مؤمنی را خوشحال کند قابل قیاس با چیزی نیست.

عهد آسمانى
14-07-2012, 13:20
با سلام ممنون از داستان خوبی که گذاشتیدخیلی برای من زیبا ونزدیک وقابل لمس بود اما فقط در رویاهایم
چون در دنیای واقعی فقط داستانش رو شنیدم و در جامعه امروز فقط عکس این موضوع رو در مسایل گوناگون مشاهده وتجربه کردم
چون این روزا آدما با آبروی هم تجارت هم میکنند چه برسه به اینکه بخاطر شادکردن دل کسی بخواد بی منت کاری بکنه
تو این دوره حتی در همین کشور مسلمان نشین ما هیچکس بی منت وبدون توقع دل کسی رو شاد نمیکنه

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
14-07-2012, 15:28
با سلام ممنون از داستان خوبی که گذاشتیدخیلی برای من زیبا ونزدیک وقابل لمس بود اما فقط در رویاهایم
چون در دنیای واقعی فقط داستانش رو شنیدم و در جامعه امروز فقط عکس این موضوع رو در مسایل گوناگون مشاهده وتجربه کردم
چون این روزا آدما با آبروی هم تجارت هم میکنند چه برسه به اینکه بخاطر شادکردن دل کسی بخواد بی منت کاری بکنه
تو این دوره حتی در همین کشور مسلمان نشین ما هیچکس بی منت وبدون توقع دل کسی رو شاد نمیکنه





بنام تو ای آرام جان


عرض سلام و ادب و احترام

دوست خوبم اینطور بدبینانه به اطراف و اطرافیان نگاه کردن اصلا خوب نیست . سوء ظن نسبت به دیگران داشتن ، افکار منفی داشتن ، تعمیم دادن بدی و بی تفاوتی به یک جامعه اصلا پسندیده نیست . در همین کشور اسلامی ما هستند کسانی که علی وار زندگی می کنند . اگر من و شما ندیدیم یا کم دیدیم دلیل بر این نیست که وجود ندارد و همینطور دلیل بر این نیست که کل یک جامعه اسلامی را متهم به بی اخلاقی و بی تفاوتی نسبت به مشکلات دیگران کنیم .

ای کاش بجای اینهمه بدبینی سری به مراکز بهزیستی و مراکز خیریه میزدید تا آثار حضور افراد خیر که خشنودی خداوند را در خشنودی بندگانش و باز کردن گره از مشکل دیگران می دانند را در جامعه ببینید و مشاهده کنید که چطور بدون نام و نشان به همنوعان خودشون کمک می کنند .

حضوربی منت مردم را در جشن عاطفه ها را تا حالا ندیدید ؟

فکر می کنید این مراکز خیریه که از دولت بودجه نمی گیرن و اقشار ضعیف جامعه را تحت پوشش خود قرار می دهند چگونه و توسط چه کسانی و با چه بودجه فعالیت می کنند ؟ آیا از کشورهای بیگانه تامین می شوند ؟ یا از کره دیگری هستند ؟ آیا بغیر از مردم مسلمان کشور خودمون هستند ؟
چطوری شما فرمودید هیچ کس تو این مملکت اسلامی بدون منت برای کسی کاری نمی کنه ؟

اینهمه بدبینی روح و روان انسان را دچار پریشانی می کند و موجب تیرگی قلب می شود . دوست گرامی اگر انسان دنیا را از پشت عینک سیاه بدبینی نگاه کند قطعا جز تیرگی و زشتی چیزی نخواهد دید

به قول شاعر :

چشم ها راباید شست ، جور دیگری باید دید

عهد آسمانى
14-07-2012, 16:05
با سلام حق باشماست خیلی ها هستند باور کنید قبول دارم من نگفتم نیستند گفتم من در تجربیاتم ندیدم
ندیدن من هم دلیل بر نبودن نیست وفقط هم مختص جامعه خاصی نیست اما همونطور که انسان در هر مرحله ای ومسئله ای از زندگیش دیدگاه های زیادی داره دیدگاهی هم تو زندگی هرکسی هست که فقط تجربیاتش برآن حاکم هستند
یا حق