محامین * یالثارات الحسین *
18-09-2012, 17:26
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: من همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودم، سران قریش نزد او آمدند و گفتند:
ای محمّد! تو ادعای بزرگی کردی، که هیچ یک از پدران و خاندانت نکردند، ما از تو معجزه می خواهیم. اگر پاسخ مثبت داده و انجام دهی، می دانیم تو پیامبر و فرستاده خدایی، و اگر انجام ندهی، خواهیم دانست که ساحر و دروغگویی.
پیامبر(ص) فرمود: شما چه می خواهید؟
گفتند: این درخت را بخوان تا از ریشه کنده شود و در پیش تو بایستد.
پیامبر(ص) فرمود: خداوند بر همه چیز تواناست. حال اگر خداوند این کار را بکند، آیا شما ایمان می آورید و به حق شهادت می دهید؟
گفتند: آری.
پیامبر فرمود: من به زودی آنچه را که درخواست کردید نشانتان می دهم، ولی بهتر از هرکس می دانم که شما به خیر و نیکی باز نخواهید گشت.
سپس به درخت اشاره کرد و فرمود: «ای درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان داری، و می دانی من پیامبر خدایم، از زمین با ریشه هایت در آی، و به فرمان خدا در پیش روی من قرار بگیر.»
سوگند به خدایی که پیامبر را به حق معبوث کرد، درخت با ریشه اش از زمین کنده شده و پیش آمد که با صدای شدید، مانند به هم خوردن بال پرندگان، یا به هم خوردن شاخه های درختان، جلو آمد و در پیش روی پیامبر ایستاد.
وقتی سران قریش این منظره را مشاهده کردند، با کبر و غرور گفتند: به درخت فرمان بده نصفش جلوتر بیاید، و نصف دیگر در جای خود باقی بماند.
پیامبر(ص) فرمان داد. نیمی از درخت با وضعی شگفت آور و صدایی سخت به پیامبر(ص) نزدیک شد، گویی می خواست دور آن حضرت بپیچد. اما سران قریش از روی کفر و سرپیچی گفتند: فرمان بده این نصف بازگردد و به نیم دیگر ملحق شود و به صورت اول در آید!
پیامبر(ص) دستور داد و چنان شد.
من گفتم: لااله الّا الله، ای رسول خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آوردم. و نخستین کسی هستم که اقرار می کنم درخت با فرمان خدا برای تصدیق نبوّت و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستی انجام داد.
امّا سران قریش همگی گفتند: او ساحری است دروغگو! که سحری شگفت آور دارد و خیلی ماهر است. و به پیامبر گفتند: آیا نبوّتِ تو را کسی جز امثال علی باور می کند؟!
منبع: نهج البلاغه، خطبه 192، ص285 (ترجمه دشتی)
ای محمّد! تو ادعای بزرگی کردی، که هیچ یک از پدران و خاندانت نکردند، ما از تو معجزه می خواهیم. اگر پاسخ مثبت داده و انجام دهی، می دانیم تو پیامبر و فرستاده خدایی، و اگر انجام ندهی، خواهیم دانست که ساحر و دروغگویی.
پیامبر(ص) فرمود: شما چه می خواهید؟
گفتند: این درخت را بخوان تا از ریشه کنده شود و در پیش تو بایستد.
پیامبر(ص) فرمود: خداوند بر همه چیز تواناست. حال اگر خداوند این کار را بکند، آیا شما ایمان می آورید و به حق شهادت می دهید؟
گفتند: آری.
پیامبر فرمود: من به زودی آنچه را که درخواست کردید نشانتان می دهم، ولی بهتر از هرکس می دانم که شما به خیر و نیکی باز نخواهید گشت.
سپس به درخت اشاره کرد و فرمود: «ای درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان داری، و می دانی من پیامبر خدایم، از زمین با ریشه هایت در آی، و به فرمان خدا در پیش روی من قرار بگیر.»
سوگند به خدایی که پیامبر را به حق معبوث کرد، درخت با ریشه اش از زمین کنده شده و پیش آمد که با صدای شدید، مانند به هم خوردن بال پرندگان، یا به هم خوردن شاخه های درختان، جلو آمد و در پیش روی پیامبر ایستاد.
وقتی سران قریش این منظره را مشاهده کردند، با کبر و غرور گفتند: به درخت فرمان بده نصفش جلوتر بیاید، و نصف دیگر در جای خود باقی بماند.
پیامبر(ص) فرمان داد. نیمی از درخت با وضعی شگفت آور و صدایی سخت به پیامبر(ص) نزدیک شد، گویی می خواست دور آن حضرت بپیچد. اما سران قریش از روی کفر و سرپیچی گفتند: فرمان بده این نصف بازگردد و به نیم دیگر ملحق شود و به صورت اول در آید!
پیامبر(ص) دستور داد و چنان شد.
من گفتم: لااله الّا الله، ای رسول خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آوردم. و نخستین کسی هستم که اقرار می کنم درخت با فرمان خدا برای تصدیق نبوّت و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستی انجام داد.
امّا سران قریش همگی گفتند: او ساحری است دروغگو! که سحری شگفت آور دارد و خیلی ماهر است. و به پیامبر گفتند: آیا نبوّتِ تو را کسی جز امثال علی باور می کند؟!
منبع: نهج البلاغه، خطبه 192، ص285 (ترجمه دشتی)