PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : لطفاْ درباره حقانیت شهادت حضرت زهرا (ص) توضیح بدین تا این جوابی برای کسایی باشه که اونو دروغ میدونند.



h.mallaki67
22-09-2012, 22:50
سلام و درود
امروز یکی از دوستام یه پست توی یکی از این انجمنای کذبگو بهم نشون داد ولی من نتوستم قانعش کنم لطفاْ دوستان پاسخگو باشند تا این دلایل به ظاهر منطقی رو رد کنه؛قسمتی از این پست به شکل زیره:
دوستان شیعه وسنی وحدتتان را حفظ کنید وگول این اخوند های خون اشام نخورید

شهادت زهرا: بزرگترین دروغ تاریخ

بقلم : آیت الله محسنی بسطامی

احتمالا در سال ۷۱ بود که عده ای از کارشناسان و محققان جمهوری اسلامی مستقر در مجلس شورای اسلامی که جزو نمایندگان هم بودند پس ۱۴۰۰ سال تحقیق و بررسی ناگهان به راز مهمی پی بردند و آن اینکه حضرت فاطمه دختر رسول خدا فوت ننموده بلکه شهید شده است اینجا بود که آن نمایندگان مجلس (که خداوند از آنان نگزرد) اعلام کردند از این پس در تقویمها بجای وفات بنویسند شهادت. و این روز را تعطیل اعلام نمودند

۱ - قریش بزرگترین و مقتدر ترین قبیله در شبه جزیره عربستان به حساب می آمد و در درون قریش بنی هاشم برترین و قدرتمند ترین قوم (تیره ) بشمار می آمد طوریکه همه برتری آن را پذیرفته بودند عمو زاده های این تیره بنی امیه بودند که بعضی اوقات با بنی هاشم رقابت می نمودند اما اگر پای کسی دیگر به میان می آمد این دو فورا با هم یکی می شدند بطور مثال زمانیکه خبر رسید ابوبکر (از تیره بسیار ضعیف قریش یعنی بنی تیم ) جانشین پیامبر شده برای ابوسفیان که تازه مسلمان شده بود غیر قابل تحمل بود لذا فورا صدا زد : این الاذلان؟؟ دو مرد ذلیل کجایند؟ پرسیدند منظورت چه کسانی می باشند ؟ گفت علی و عباس. ابوسفیان وقتی با علی و عباس روبرو شد گفت چرا نشستید بنی تیم کیستند که رهبری را بدست گیرند؟ ابوسفیان چنین ادامه داد : والله لاملان المدینة خیلا و رجالا. (قسم بخدا من مدینه را پر از پیاده نظام و سواره نظام می کنم و حکومت را با زور از آنان برای شما می گیرم.)

علی که به سخنان ابوسفیان گوش می داد به او نهیب زد و اخطار نمودة فرمود : اگر کوچکترین حرکتی بر ضد ابوبکر انجام دهی من اولین کسی خواهم بود که در مقابل تو می ایستم ما ابوبکر را اهل می دانیم . ابوسفیان ناراحت شده الفاظ بدی گفته و رفت. (تاریخ طبری جلد 2 قسمت آغاز خلافت ابوبکر)

قریش که با رسول خدا دشمنی می ورزیدند عملا قادر نبودند کاری انجام دهند چون از انتقام گیری بنی هاشم هراس داشتند آخرین و مهمترین راهکارشان این بود که از هر تیره ای یک جوان انتخاب نمایند و این جوانان طوایف مختلف همه باهم پیامبر را با شمشیر بزنند بگونه ای که معلوم نشود کدامیک قاتل است که در این صورت قوم پیامبر یعنی بنی هاشم نمی دانند با کدام تیره بجنگند و لذا مجبور خواهند شد خونبها گرفته صلح نمایند. (اگر یک یا دو قبیله چنین جرمی مرتکب می شد مطمئن بودند بنی هاشم دمار از روزگارشان بر می آوردند) که همین مسئله سبب شد رسول اکرم با اذن خداوند هجرت نمود.

۲- مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر داشتند مادر پیامبر از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی ) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود بهمین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرچ) خودشان را اخوال رسول (یعنی داییهای پیامبر) می دانستند.

۳- علاوه بر همه اینها پیامبر اکرم (ص) توانستند هزارا نفر فدایی تربیت نمایند که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جانهایشان را فدا کنند.

در صورتیکه این مطلب دروغ را که دشمنان اسلام درست کرده اند بپذیریم چه شد که بنی هاشم یک باره لب فرو بستند و کوچکترین اعتراضی ننمودند؟؟؟

آنهمه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه که با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی داشتند چه شد همه یکپارچه سکوت نموده کوچکترین حرف و اعتراضی ننمودند؟؟؟

و از همه عجیبتر

حضرت علی شیر خدا فاتح خیبر کسیکه گفته می شود در جنگ خیبر درب قلعه را با یک دست بلند نموده برای خودش سپر ساخت بعدا چهل نفر و در برخی روایات هفتاد نفر تلاش کردند آن در را حرکت دهند نتوانستند از جا تکانش دهند چرا سکوت نموده بلاتشبیه مثل بره رام و مطیع و فرمانبردار شد و کوچکترین اعتراضی ننمود؟؟؟

اگر این مطلب دروغ را بپذیریم ایرادهای ذیل بر حضرت علی وارد اند :

1- حضرت علی موظف بود از همه مظلومان دفاع کند و مخصوصا موظف بود از ناموس خودش دفاع نماید ناموس (همسر) خط قرمز هر شخصی به حساب می آید بیعرضه ترین آدمها جاییکه زن و بچه خود را در خطر ببینند از فدا نمودن خود دریغ نمی نمایند. چرا حضرت علی از همسر خودش از دختر پیامبر دفاع ننمود؟؟؟ پست ترین و نامردترین آدمهای کره زمین از همسر و فرزندان خود دفاع می کنند و اگر نتوانند از جان خود دریغ نمی نمایند. این را در اصطلاح ما مظلومیت نمی گویند بلکه بی غیرتی و نامردی می نامند.

اهل سنت حضرت علی را اسد الله الغالب (شیر پیروز مند خدا) لقب داده اند چون حضرت علی در هیچ کجا مغلوب کسی دیگر نشد. در بسیاری از جاها اهل سنت (مخصوصا عوام ) اسم علی را شاه مردان گزاشته اند

در صورت پذیرفتن این مطلب دروغ حضرت علی چه مردانگی داشت؟؟؟

2 - در صورت صحت این مطلب دروغ آنان که چنین کردند ظالم بودند و طبق آیه کریمه : ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار (به ظالمان نزذیک نشوید که در آتش می افتید) حضرت علی با چه مجوزی دست در دست آنان گزاشته بود و پشت سرشان نماز می خواند و در همه موارد کمکشان می نمود طوریکه حضرت عمر هیچ موردی را بدون مشوره با علی فیصله نمی نمود طوریکه حضرت عمر می فرمود: لو لا علی لهلک عمر (اگر علی نبود عمر هلاک می شد) حضرت علی چرا چنین می کرد (بلاتشبیه) این چاپلوسی به شمار نمی آید؟؟

3 - چرا حضرت علی دخترش ام کلثوم (دختر فاطمه) را به عقد حضرت عمر در آوردند؟؟

آن دختر چطوری پذیرفت که با قاتل مادرش در یک رختخواب بخوابد؟؟؟ حسن و حسین کجا بودند؟؟؟ چرا هیچ اعتراضی ننمودند؟؟

4 - هیهات منا الذلة ( ذلت از ما (خاندان پیامبر یا بنی هاشم) به دور است ) از فرمایشات گهر بار حضرت امام حسین است زمانیکه به او پیشنهاد دادند تسلیم شو ما تو را دست بسته به نزد یزید می بریم و تو را خواهد بخشید فرمود ذلت از ما به دور است مرگ با عزت را می پذیرم اما زندگی ذلت آور را نمی خواهم.

در صورت پذیرفت آن دروغ بزرگ آیا ذلتی بالاتر از این وجود دارد که کسی بیاید خودش را کتک بزند همسرش را بکشد و آن شخص کوچکترین اعتراضی ننماید بلکه دختر خودش را نیز تقدیم کند؟؟؟

سبحانک هذا بهتان عظیم

این دروغ بزرگ و تهمتی عظیم بر ضد علی مرتضی است.

علی ما اینگونه نامرد نبوده است و اگر چنین بوده ما بعنوان یک مرد نمی توانیم او را بپذیریم . ماهیت دین اسلام ظلم ستیزی است دستور خداست که ظلم را نپزیریم و با ظالم مقابله نماییم .

علی اولین مسلمان آیا این چیزها را نمی دانسته؟؟؟ اگر چنین بوده ما بعنوان یک مسلمان ساده نمی توانیم او را بپذیریم چه رسد بعنوان پیشوا ...

5 - زیر سوال رفتن قیام عاشورا

در صورتیکه بپذیریم اینهمه ظلم اتفاق افتاده و علی سکوت نموده هیچ رشوه و باج هم داده و همکاری کرده است یزید بدبخت که کاری نکرده بود چرا حسین برا علیه وی قیام نمود؟؟؟‌ یزید چه جرمی مرتکب شده بود؟؟؟؟

سبحانک هذا بهتان عظیم

6- معمولا هر دینی اولین پیروانش بهترینها هستند چنانکه مسیحیان حواریان و اولین یاوران عیسی را پرستش می نمایند اگر پیروان نخستین دین اسلام اینگونه بوده اند چرا کسانیکه اینگونه اعتقاداتی دارند بخودشان بیجهت زحمت می دهند و دم از اسلام می زنند آیا بهتر نیست دینی بهتر برای خود پیدا کنند زیرا دین اسلام توسط همین آدمها پخش و منتشر گردید

7- اگر بالفرض محال چنین چیزی بوده و علی گذشت نموده هیچ سخنی در این مورد نگفته بعضی از آدمهای فضول از طرف چه کسی وکیل دفاع شده اند؟؟

با عرض سلام وخسته نباشید خدمت همه بردران وخواهران مسلمان وفارسی زبانم

خوشبختانه اتفاقاتی که در سالهای اخیر رخ داده است برای بسیاری از مردم هوشیار ما نمایان کرده که آخوندها که به دروغ نام شیعه و پیرو امام علی را بر خود گذاشته اند، برای کسب منافع اقتصادی (خمس) و جنسی (صیغه) وسیاسی (حکومت به نام دین) از گفتن هیچ دروغی پرهیز نمی کنند. نمونه اخیرآن، قضیه آیت الله سعیدی امام جمعه قم و ابوترابی نماینده مجلس بودکه اولی ادعا کرده بود خامنه ای پس از تولد یاعلی گفته و دومی علائم وویژگی های مسیح (علیه السلام) را با خامنه ای منطبق دانسته والبته این حرف را به پوتین نسبت داده و تایید می کند.

امثال این رسوایی ها که همه در جهت تامین منافع طبقه آخوندها بوده، مردم را تا حد زیادی بیدار تر کرده است. اما مردم ما باید بدانند که دروغهای آخوندها به این چند روز و چند سال گذشته منحصر نیست و آنها در طول تاریخ برای تامین منافع خود از چنین دسیسه هایی سود برده اند. یکی از این دروغها افسانه شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد که آخوندها از آن جهت ایجاد فتنه و تفرقه میان مسلمانان و اهانت به رهبران آنان و مظلوم نمایی مذهب خود جهت جذب افراد ساده لوح به مسلک خود استفاده می کنند. آنها به اینصورت اهداف زیادی را دنبال می کنند که یکی از آنها افزایش منابع خمس (مردم) است چرا که خمس بزرگترین منبع در آمد آنهاست و جذب دیگران به مسلک آخوندی و بر انگیختن احساسات آنها به معنای افزایش درآمدشان از این راه است. البته چون خود من دوران جوانیم را دنباله رو همینها بودم می دانم که بسیاری از آنها نیز خود این دروغها را باور کرده اند و خیلی از مردم عادی و حتی آخوندها واقعا از روی محبت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)به ترویج و تقویت این افسانه می پردازند و خود از دروغ بودن آن بی خبرند. آنها برای اثبات صحت ادعای خود به احادیثی استناد می کنند که برخی ازآنان در کتب اهل سنت نیز موجود است. در این رابطه لازم است نکاتی را عرض کنم:



1. صرف وجود یک حدیث در کتب حدیثی یا تاریخی دلالت بر صحت سند و محتوای آن ندارد. این مساله حتی در مورد کتب معتبر حدیثی هم صادق است. مثلا کتاب کافی، یا التهذیب و بحار الانوار و... دارای هزاران هزار حدیث غیر صحیح است که در طول تاریخ توسط جاعلان حدیث جعل شده و به پیامبر یا امامان و بقیه اشخاص افترا بسته شده است. این مساله تا حدی شدید است که برخی همچون عالم شیعی بزرگوار آیت الله محمد باقر بهبودی کتابی با عنوان الصحیح من الکافی تالیف کرده و در آن صحیح کافی را جمع می کند که فقط حدود یک چهارم احادیث این کتاب شده است!! او حتی حدیث دال بر شهادت حضرت زهرا را نیز از نظر سند ضعیف دانسته است. کتب اهل سنت هم همینگونه است. حتی برخی از مولفین این کتابها تصریح کرده اند که درکتبشان احادیث جعلی فراوان است و آنها فقط از باب ساخت یک مجموعه جامع حدیثی آنها را در کتب خود ذکر کرده اند. از جمله طبری نویسنده تاریخ مشهور طبری ( که بسیار مورد استناد آخوندها قرار می گیرد) در مقدمه کتاب خود گفته است که او در کتب خود احادیث ضعیف و صحیح آورده است. یعنی از هر کسی (مسلمان، شیعه سنی، یهودی، منافق، زندیق و...) حدیث می شنید در کتاب خود می نوشت تا همه حرف ها را جمع کرده باشد. آیا وقتی خود مولف در مورد کتابش چنین می گوید انصاف است كه آخوندها برای اثبات ادعاهای خود از هر حدیثی که در این کتاب می یابند استفاده کنند؟ متاسفانه از سوی دیگر دشمنان اسلام و پیامبر نیز از همین روش بهره برده و احادیثی را برای توهین به پیامبر و امامان یا جانشینان فرستاده خدا از این کتاب می آورند که همه از نظر سند ضعیف و توسط منافقان و دشمنان اسلام جعل شده است.



2. این احادیث در برخی کتابهای دیگر هم هست که هیچکدام سند صحیحی ندارد. و علمای اهل سنت و برخی عالمان روشنفکر شیعی چون آیت الله فضل الله و آیت الله برقعی در نوشته ها و گفته های فراوانی تک تک این احادیث را رد کرده اند.( آیت الله فضل الله مرجع شیعیان لبنان مظلوم واقع شدن حضرت زهرا از طرف ابوبکر و عمر را به کل رد کرده است. وی حتی در قضیه فدک نیز معتقداست که حضرت فاطمه حدیثی را که پیامبر در آن گفته بود کسی از او ارث نمی برد را نشنیده بود و به همین خاطر برای گرفتن ارث به نزد ابوبکر رفته بود. امام جعفر صادق هم در حدیث صحیح السندی در کافی ارث نگذاشتن پیامبر را تایید کرده است: قال الصادق علیه السلام: ......ِ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ دانشمندان وارثان پیامبران هستند چرا که پیامبران مال و درهم و دیناری به ارث نگذاشته اند ولی دانش و علم به ارث گذاشته اند و هر کس از آن به مقدار فراوانی گرفته است. الكافي ج : 1 ص : 34 . این حدیث با چندین سند روایت شده است که برخی ضعیف هستند ولی تعدادی نیز صحیح السند هستند و صدور این سخن از حضرت صادق را اثبات می کند و همین که پیامبر به دنبال منافع مادی خانواده و فرزندان خود نبوده و همه اموال خود را صدقه داده است و مال و مقامی برای فرزندان خود نگذاشته است، خود از نشانه های راستگویی ایشان و راستی پیامبری اوست.)



3. برخی کتابها که روایت شهادت حضرت زهرا را آورده اند اصلا توسط اشخاص نا معلومی تالیف شده اند ولی آخوندها آنها را به علمای بزرگ اهل سنت نسبت می دهند. مانند کتاب الامامة والسیاسة که آن را به دروغ به ابن قتیبه نسبت داده اند. یا کتاب اسرار آل محمد که روایات سلیم ابن قیس را در بر دارد و تعداد زیادی از علمای شیعه از جمله شیخ مفید آن را غیر معتبر دانسته اند ولی آخوندها از آن نهایت استفاده را می کنند و هر سال آنرا چاپ می کنند و حتی گاها روی جلد آن می نویسند معتبر ترین کتاب تاریخی!! برخی از این کتابها توسط امثال خودشان تالیف شده و از آن اهل سنت نیست. مثلا کتاب مناقب آل ابی طالب نوشته ابن شهر آشوب آخوند است که به هیچ وجه سنی نبوده است. آخوندها از تشابه اسمها هم استفاده می کنند. مثلا حرفی را از سبط ابن جوزی نقل می کنند و می گویند او از علمای بزرگ اهل سنت است. در حالیه نام عالم سنی معروف ابن جوزی است و نه سبط ابن جوزی. سبط ابن جوزی خائنی بود که حتی در جنگ مغول به آنها پیوسته بود.



4 برخی کتابهای اهل سنت این حدیث را آورده اند تا آن را رد کنند ولی اینها وقتی که منابع روایت شهادت زهرا را می آورند نام این کتابها را نیز ذکر می کنند! مثلا شهرستانی در کتاب ملل و نحل این روایت را آورده است ولی کتاب ملل و نحل در مورد بیان عقائد مذاهب مختلف بدون تایید آنهاست. شهرستانی می گوید که فرقه ای گمراه به نام نظامیه ای روایت را ذکر می کنند. با رجوعی به کتب و مقالاتی که در مورد روایات افسانه شهادت حضرت زهرا نوشته شده است می توانید استدلال آنها را به این کتاب ببینید.



5. آخوندها از جعل منبع هم دریغ نمی کنند و بعضا در ضمن ذکر منابع روایات مورد استدلالشان اسامی کتابها و صفحات مختلف را همینگونه می آورند چون می دانند که خوانندگان به آنها اعتماد صد در صد دارند و برای اطمینان و تحقیق به آن منابع مراجعه نخواهند کرد.

تناقضهای موجود در افسانه های آخوندی آخوندها از سویی می گویند که عمر به خانه حضرت علی هجوم آورده و در را آتش می زند و حضرت زهرا پشت در می ماند و میخ به سینه اش می رود و پهلویش می شکند و جنینش سقط می شود. حتی شدت درد به حدی بود که باعث شد این ضربات منجر به از دنیا رفتن حضرت فاطمه شود. سپس در جایی دیگر می گویند که حضرت علی برای به یاد آوردن بیعت غدیر به اهل مدینه حضرت زهرا را سوار شتر کرده وهمراه با حسن و حسین علیهما السلام به خانه تک تک انصار می رود و در کوچه های مدینه می گردد تا آنها را به یاد بیعت غدیر بیاندازد! آیا این افسانه را باور کنیم؟ چگونه زنی را که پهلویش شکسته و جنینش سقط شده را سوار شتر می کند و به جای اینکه او را رها کند تا در خانه استراحت کندو بهبود یابد او را بر روی شتر اینور و آن ور می برد؟ پس نعوذ بالله حضرت علی هم در تشدید بیماری او تاثیر داشته است! ابدا! حضرت علی منزه ازاین اتهام است و هر دو این داستانها از افسانه های آخوندها است. آخوند سپس در جایی دیگر می گوید که حضرت زهرا از جای خود برخاسته و به مسجد می رود و در برابر ابوبکر ایستاده و یک ساعت خطبه فدکیه (جعلی) را می خواند!آیا زنی با این وضعیت قادر به انجام چنین کاری است؟ البته اصل فدک سو تفاهمی بود که الحمدلله به خیر و خوشی تمام شد و حضرت ابوبکر بر اساس دستور پیامبر عمل کرد و اینکه حضرت زهرا این دستور را نشنیده بود به هیچ وجه از منزلت او نمی کاهد چرا که ایشان بیست و چهار ساعت همراه با پیامبر نبود و ممکن بود پیامبر حرفی بزند و فاطمه زهرا آنرا نشنیده باشد. فاطمه زهرا بدون شک سرور زنان بهشت است. آخوند در جایی دیگر هم می گوید که حضرت زهرا وقتی در کوچه راه می رفت حضرت عمر به او کتک زد! یادم هست که مداح ها در روضه هایشان می خواندند: در وسط کوچه تو را می زدند کاش بجای تو مرا می زدند! ولی اینها یک بار به خود اجازه نمی دهند که فکر کنند حضرت زهرا با پهلوی شکسته و سینه سوراخ و جنین سقط شده چگونه پاشده است و رفته است به کوچه ها! الان با یک دل درد ساده نمی توان این کار را کرد! آخوند برای برطرف کردن این تناقض با استناد به کتبی چون کتاب سلیم ابن قیس می گوید که حمله به خانه مولا علی چند بار صورت گرفته است نه یک بار و پهلو شکستگی حضرت زهرا در آخرین حمله بود. اما این حرف بزرگترین اهانت به شرف و غیرت علی علیه السلام است. چگونه باور کنیم که امام علی با وجود چند حمله به خانه اش و احتمال حمله ای دیگر اجازه می دهد حضرت زهرا برای باز کردن در برود؟ چگونه این افسانه را باور کنیم در حالیکه این داستانهای شما مستند بر احادیث جعلی منافقان و دارای تناقض است؟ آیا قابل قبول است که عمر این کار را بکند و سپس علی دختر دلبندش ام کلثوم را که مادرش فاطمه زهرا بود به قاتل مادر (عمر) دهد؟ چرا آخوندها قضیه ازدواج حضرت عمر با سیده ام کلثوم را اینگونه مخفی می کنند در حالیکه این قضیه در احادیث صحیحشان آمده و فقهای شیعه با استفاده از آن احادیث فتوا نیز صادر کرده اند؟؟ هم میهن گرامی، تردید نداشته باشید که شهادت حضرت زهرا حقیقت ندارد و ایشان با مرگ طبیعی از دنیا رفته اند. اگر آخوندی بگوید که چرا حضرت زهرا در جوانی از دنیا رفته است ؟ پاسخ این است که مرگ طبیعی در جوانی اصلا بعید نیست و همه فرزندان پیامبر از جمله ابراهیم در جوانی از دنیا رفته اند.
فقط یه چیز میگم ایا حضرت علی كه لقبش شیر خدابوده وای میسته تابه زنش سیلی بزنند واوهم فقط گریه میكنه وهیچ كاری نمی كنه وحضرت فاطمه دختر پیامبر(ص)اینقدربه فكرمال دنبابودهكه دعواكند
شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نموده‏اند. از اينرو گوشه‏اى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل‏سنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مى‏نمائيم.

* * *

قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».

(فاطمه) اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...

فرائد السمطين ج 2، ص 34

* * *

قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.

اصول كافى ج 1، ص 381

* * *

قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسول‏اللَّه (ص) و بين كتابه.

مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.

صحيح بخارى ج 1، 120

* * *

شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير
تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مى‏سازد. كوشش پى‏گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مى‏خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.

شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟

آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد، هر عقلى را متحيّر مى‏سازد، بر هر عاطفه‏اى سنگين مى‏آيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.

شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه‏گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مى‏شود كرد، اى كاش زبان لال مى‏شد، قلم مى‏شكست اين خبر دهشت بار را نمى‏شنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مى‏ريخت، كوهها متلاشى مى‏شد، جهان بپايان مى‏آمد و اين فاجعه رخ نمى‏داد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.

اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مى‏كند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مى‏گيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى‏ بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.

اينك متن حديث (ابن عباس گفت:

چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.

پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.

«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»

صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص‏774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.

شايد آنانكه كلام ابن عباس را مى‏شنيدند كه مى‏گويد: «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مى‏گويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوه‏گويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مى‏زنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مى‏شود.

الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مى‏گويد:

«آنگاه كه بعد از رسول‏خدا (ص) براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مى‏كردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »

«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى‏ دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »

كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.

ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:

ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است.

ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:

و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مى‏گويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانه‏اش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏كشى؟ ! عمر گفت: بلى. »

«انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »

بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.

وابوالفداء نيز مى‏گويد:

« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.

پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.

پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شده‏اند وارد شوند. »

« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقال: ان ابى‏ عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشى‏ء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »

ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.

اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «الرزيّة كلّ الزريّة» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيده‏اى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزيّة كلّ الزريّة» را درك نمى‏كرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مى‏كند و مى‏گويد:

سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً.

تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.

از پيامبر اكرم (ص) نقل مى‏كند كه فرمود:

«چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بياد مى‏آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه‏اش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمى‏آورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ».

«..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليّ‏َ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »

فرائد السمطين، ج 2، ص‏34، 35 طبع بيروت. ‏

هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم (ص) آمدند كه وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانكه ابن ابى دارم - آنكه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نكوهش گروهى قرار گرفت.

«كان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »

سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.

روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانه‏اش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى‏گردد، و به عامل جنايت مستند مى‏باشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است كه ائمه معصومين: واهل‏بيت رسول‏خدا (ص) مادر خود را شهيد مى‏خواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:

«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»

اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2.

با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمى‏ماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مى‏آيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه: آه چه مى‏گوئى؟ چه مى‏نويسى؟ ساكت باش؟ مگر ممكن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاك مى‏گردند؟ خورشيد مى‏تابد؟ و.... مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك» و پيامبر اكرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پاره‏تن من است»؟

شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا كتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة كلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:

چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد.

فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...

صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.

چرا كراهيت على (ع) ملاقات با عمر را ذكر كرده؟

... أن ائتناو لا يأتنا احد معك كراهيّة لمحضر عمر.

همان مدرك ‏ اگر بخارى مى‏بود شايد مى‏گفت: من تنها نبودم، مسلم هم همين جريان را نقل كرده وگفته است: كه ابن عباس بر اين رزيّة چنان گريست كه از اشكاهايش ريگها تر شدند:

« قال ابن عباس: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثمّ بكى‏ حتّى‏ بلّ دمعه الحصى‏، فقلت يا بن عباس وما يوم الخميس؟ قال: اشتدّ برسول‏اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وجعه فقال ائتوني اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعوني... »

ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه‏اى سپس گريست تا آب ديدگانش ريگها را تر كرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چيست؟ گفت: بيمارى رسول خدا (ص) شديد گشت، پس فرمود: بياوريد تا براى شما نوشتارى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. پس نزاع كردند، ونزاع در نزد پيامبر سزاوار نيست، و گفتند او را چه شده است، هزيان مى‏گويد، از او جوياشويم، فرمود، رها كنيد مرا...

صحيح مسلم، ج 3، ص 455، كتاب الوصيّه باب 5 الوقف ح 22.

ابن ابى شيبه استادم قبل از من فاجعه را روشن‏تر بيان كرده كه تهديد بآتش كشيدن خانه را ذكر كرده. مطلب روشن‏تر از آن است كه بتوان آن را مخفى كرد، چه اينكه اين مطلب در منابع معتبر ما اهل‏سنت فراوان آمده.

شايد كسى تصّور كند: آنچه به سند صحيح ومعتبر ثابت وغير قابل انكار است، تهديد به آتش كشيدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نيست. بلى، كلام ابن ابى شيبه به تنهايى آتش زدن بيت وحى را ثابت نمى‏كند، امّا بخارى با نقل بيعت نكردن على (ع) با ابوبكر از به آتش كشيدن بيت نبوّت خبر مى‏دهد. زيرا در نقل ابن ابى شيبه خوانديم كه عمر قسم ياد كرد اگر بيعت نكنند دستور مى‏دهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود كه فاطمه (س) سوگند مى‏خورد كه عمر به قسمش وفا خواهد كرد. وبخارى آورده است:

«فاطمه (س) بر ابوبكر غضب نمود پس با وى قهر كرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پيغمبر (ص) شش ماه زندگى كرد... (و على (ع)) در اين ماههابيعت نكرد.

«فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى‏ توفيّت وعاشت بعد النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. »

صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.

پس بنا بر اين چنانكه بلاذرى در انساب الاشراف مى‏گويد:

« فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة ».

عمر به مقتضاى قسمش عمل كرد وبيت اهل البيت را به آتش كشيد.

وآنچه برخى نقل كرده‏اند كه على (ع) پس از تهديد ناگزير از بيعت شد ونوبت به احراق نرسيد، مخالف نقل بخارى است، كه در نزد اهل سنت از اعتبار بيشترى برخوردار است، ونيز شواهد حديثى وتاريخى، آن رامردود مى‏داند. بلى قافيه اين مرثيه و نوحه با سرودن طليعه آن به زبان هر سراينده‏اى جارى مى‏شود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنين و... از دنيا رفتن پس از مدت كوتاهى، قتل و شهادت و مستند به اين مقدمات خواهد بود.

هر چند بعضى از ناقلين اين مرثيه و مصيبت به نتيجه آن تصريح نكرده باشند. امّا همانطور كه گذشت اين مرثيه به وسيله پدر فاطمه (س) پيامبر اكرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پايان سرائيده شد. تا اينجا به گوشه‏اى از شواهد تاريخى حديثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است كه نيازى به تكثير منابع نيست.

امّا از طرف ديگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگين است كه هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاريخى و حديثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مى‏تواند آن را باور كند.

مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت كردند؟

على (ع) مى‏ديد؟ مى‏ديد فاطمه (س) را مى‏زدند؟ مى‏ديد آتش شعله مى‏كشد؟ مى‏ديد مصيبتهايى كه روزگاران را همچون شب تار و سياه كرده است بر فاطمه (س) مى‏بارد؟ ! چگونه جرأت كردند؟

مگر نديده بودند على (ع) در خيبر را چگونه از جا كند؟ مگر نديده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نيم كرد؟ مگر نديده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر نديده بودند؟؟؟

مگر نداى جبرئيل را نشنيده بودند «لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت كردند؟ بلى على (ع) را ديده بودند.

اى كاش على (ع) را فقط در اين صحنه‏ها ديده بودند تا جرأت نمى‏كردند. حلم على را هم كه از كوهها سختتر بود ديده بودند.

يافته بودند كه على (ع) نفس پيغمبر (ص) است، و پيغمبر را نيز سالها آزموده بودند، اكنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پيامبر (ص) جرأت مى‏كردند. و او را مى‏آزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشركان مكّه، كه بر آن حضرت سنگ و خاك و خاكستر و زباله مى‏ريختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشركان و يهود و نصارى در جنگها با تير و نيزه و شمشير، بلكه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پيامبر (ص): آه چه دشوار است بر غيرت اللَّه. بايد سر بر ديوار نهاد و تا ابد بر مظلوميت محمد (ص) خون گريست « كه او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذيت» بجاى اينكه با پيروزى‏ها اذيّت و آزارها كم شود افزون مى‏گرديد ! و با رحلتش به اوج رسيد.

يافته بودند كه سماحت و عظمت پيامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. ديده بودند در مقابل اذيّتهاى مشركين قريش نفرين نمى‏كرد و مى‏فرمود «انّ قومى لا يعلمون» و در مقابل آنانكه بر آن حضرت شمشير كشيده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مى‏كردند.

او حيا مى‏كرد كه خود در مقابل آزارهايى كه بر وى وارد مى‏شد اعتراض كند، او دين خدا را پاس مى‏داشت، و خدا به دفاع از او مى‏پرداخت.

از آيات سوره احزاب استفاده مى‏شود كه: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پيامبر (ص) مى‏شدند. چون آنها را دعوت به ميهمانى مى‏كردند، پس از پذيرايى دور هم مى‏نشستند و با هم به گفتگوهاى بيهوده و حتى آزاردهنده‏اى مى‏پرداختند. و گاه چون از زنان پيامبر چيزى مى‏خواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مى‏كردند. پيامبر از اين وضع آزرده مى‏گشت.

امّا حيا مانع بود تا آنها را از اين رفتارهاى ناهنجار و ناشايسته منع كند. خداوند آياتى را فرو فرستاد و آنها را از اين رفتار ناشايست خصوصاً در مورد همسران پيامبر بر حذر داشت.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي‏ مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن‏.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ! به خانه‏هاى پيامبر داخل نشويد مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اينكه چشم به ظرف غذاى وى بدوزيد، امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد، ووقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشينيد، اين عمل، پيامبر را مى‏آزارد، ولى از شما شرم مى‏كند (وچيزى نمى‏گويد)، امّا خدا از (بيان) حق شرم ندارد. وهنگامى كه چيزى از آنان (همسران پيامبر) مى‏خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار براى پاكى دلهاى شما وآنها بهتر است

سورة الاحزاب، آية 53.

و سپس فرمود:

شما حق نداريد پيامبر (ص) را بيازاريد و پس از او با همسرانش ازدواج كنيد اين رفتار شما نزد خداوند بزرگ است‏

وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما

سورة الاحزاب، آيه 53.

و پس از چند آيه مى‏فرمايد:

آنانكه خدا و پيامبرش را مى‏آزارند، خداوند برآنها در دنيا و آخرت لعن مى‏فرستد و براى آنان عذابى خار كننده آماده فرموده است.

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِينًا

سورة الاحزاب، آيه 57.

شايد بتوان يكى از اهم مصاديق آزار پيامبر (ص) را داستانى كه بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان اين است كه زنان پيامبر اكرم (ص) در تاريكى شب با پوشش كامل به مكانى كه خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مى‏رفتند. چون ام‏المؤمنين سوده قد بلندى داشت يا تنومند بود عمر وى را شناخت و فرياد برآورد كه‏اى سوده تو نمى‏توانى خود را از ما پنهان كنى، بدان كه ما تو را شناختيم. سوده بر مى‏گردد، و به پيامبر شكوه مى‏برد و آن حضرت مى‏فرمايد شما رخصت داده شده‏ايد كه براى حوائجتان خارج شويد. اين داستان را بخارى در سه جا از كتاب صحيحش آورده است.

1 - در كتاب التفسير سورة الاحزاب در ذيل آيات فوق:

« عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَكَانَتْ امْرَأَةً جَسِيمَةً لَا تَخْفَى على من يَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال يا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَانْظُرِي كَيْفَ تَخْرُجِينَ قالت فَانْكَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e في بَيْتِي وَإِنَّهُ لَيَتَعَشَّى وفي يَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إني خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِي فقال لي عُمَرُ كَذَا وَكَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ »

ايشه گفت: پس از آنكه آيه حجاب نازل گرديد، سوده براى قضاى حاجتش بيرون رفت، او زنى تنومند بود، از اينر�
این آدرس این پسته:http://www.looti.net/11_5377_1.html که حدود 19 صفحست

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-09-2012, 02:03
بسم الله الرحمن رحیم

در پاسخ به اکاذیب فوق این روایت که همگی از کتب روایی ست که خود اهل سنت قبول دارند تقدیم می گردد . ان شاء‌الله اساتید سایت پاسخ کاملتر خواهند داد


اسناد هجوم به خانه وحي درمنابع اهل سنّت:
درمورد ماجراي هجوم به خانه وحي و جسارت به يگانه دخترپیامبراسلام(ص) برخي سعي وتلاش دارند تا اين واقعه دردناك تاريخي كه همچون لكّۀ ننگي درتاريخ و سيره وروش برخي صحابه خودنمايي مي كند را افسانه معرفي كنند،حال آنكه اين واقعه آنقدر مسلّم و قطعي است كه بسياري از علماي بزرگ اهل سنّت هم به آن اشاره كرده اند،ونتوانسته اند آن را مخفي كنند.هرچند افراد متعصب و معاند حاضر به پذيرش اين واقعيت نيستند،وحاضرند هركاري كنند تا اين لكّۀ ننگ را از صفحۀ تاريخ خلفا بزدايند،امّا غافلند از اينكه كه آنها چه بپذيرند يا نپذيرند،اين واقعيتي است كه اتفاق افتاده است وهيچ شكي درآن نيست.هرچند اين افراد متعصب ومعاند اين رواياتي كه در منابع اهل سنّت هم آمده است را به بهانه هاي واهي وسست نمي پذيرند،وگاهي آن علماي اهل سنّت را در اينگونه موارد كه حقيقت را بيان مي كنند به شيعه بودن هم متهم مي كنند.
روايات بسياري در كتاب‌هاي اهل تسنن وجود دارد كه ثابت مي‌كند ، خليفه دوم به همراه عده‌اي از دشمنان اهل بيت ، به خانه وحي هجوم برده و آن جا را به آتش كشيده‌اند ؛ در حالي كه فاطمه زهرا سلام الله عليها به همراه نوادگان رسول خدا در داخل خانه بوده‌اند.
در این نوشتاربه برخی از این روایات اشاره خواهیم کرد:
1 . امام جويني (730هـ) :
از آن جايي كه روايت جويني اهميت بيشتري داشت و نيز تصريح به مقتوله بودن صديقه طاهره دارد ، ما نخست اين روايت را نقل و بقيه روايات را بر طبق سال وفات صاحب كتاب ، مي‌آوريم .
جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي کند :
«روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود :«وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة .

فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏ : زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنه‌اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا مي‌بينم ذلت وارد خانۀ او شده ،‌ حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي‌زند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نمي‌دهد ،‌ کمک مي خواهد ؛ اما كسي به فريادش نمي‌رسد .

او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق مي‌شود ؛ و در حالي بر من وارد مي‌شود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است .
و من در اينجا مي‌گويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند». {فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 }.

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-09-2012, 02:04
2. ابن أبي شيبه (239هـ) :
وي كه از اساتيد محمد بن اسماعيل بخاري بوده ، در كتاب المصنف مي‌گويد :
«أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله ( ص ) كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم ، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : يا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك ، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك ، وأيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت وأيم الله ليمضين لما حلف عليه ... :
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند ، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .
اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پيامبربه على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد !{ المصنف ، ج8 ، ص 572}.

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-09-2012, 02:05
3 . علامه بلاذري (270هـ) :
إن أبابکر آرسل إلي علي يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر و معه فتيلة . فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة : يابن الخطاب ! أتراک محرّقا عليّ بابي ؟! قال : نعم ، و ذلک أقوي فيما جاء به أبوک .
ابو بکر به دنبال علي براي بيعت کردن فرستاد چون على(عليه السلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد ، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(عليها السلام) رفت. فاطمه(عليها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تويى كه مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد.{ انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586}.

4 . ابن قتيبه دينوري (212-276هـ) :
«وإن أبا بكر رضي الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي كرم الله وجهه ، فبعث إليهم عمر ، فجاء فناداهم وهم في دار علي ، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذي نفسه عمر بيده . لتخرجن أو لأحرقنها علي من فيها ، فقيل له : يا أبا حفص ، إن فيها فاطمة ؟ فقال : وإن و الذى نفس عمربيده لتخرجنّ او لاحرقنّها على من فيها» .
في رواية أن عمر جاء إلى بيت فاطمة في رجال من الأنصار ونفر قليل من المهاجرين.
ابي بکر به دنبال عده اي که حاضر نشده بودند با او بيعت کنند بود همان افرادي که نزد علي ( عليه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسيد آنان را صدا كرد، ولى آنها اعتنايى نكرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت:
به همان خدايى كه جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مى كنم كه بيرون بياييد و گرنه خانه را با كسانى كه در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(عليها السلام) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!
در روايت ديگري آمده است : عمر با عده زيادي از انصار و افراد کمي از مهاجرين درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آمده بود.{ الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 30 }

«ابن قتيبه» مى افزايد:
... فاطمه(عليها السلام) چون صداى آن ها را شنيد ، با صداى بلند ندا كرد:
يا ابت يا رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه ...: اى پدر! اى رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلم‌ها) كه از (عمر) بن خطاب و (ابوبكر) ابن ابى قحافه ديديم...{الامامة و السياسة، ابن قتيبه، ج1، ص 30 }.

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-09-2012, 02:06
5 . محمد بن جرير طبري (310هـ) :
عن زياد بن كليب قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة»، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه:
عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.{تاريخ الطبرى ، ج2 ،‌ ص443}.

6. ابن عبد ربّه (463هـ) :
ابن عبد ربّه در العقد الفريد مي‌نويسد :
الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: علىّ والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم أبو بكر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب ! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأمة فخرج علي حتى دخل على أبي بكر:
ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه برود و آنان را از خانه بيرون بياورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خوددارى كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشى كه همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(عليها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حركت كرد. فاطمه(عليها السلام)گفت: يابن الخطاب اجيت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر اين كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد ... .{العقد الفريد، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر} .

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-09-2012, 02:08
7.مقاتل بن عطية (505هـ) :
ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(عليهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(عليها السلام) و احرق باب الدار: هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد ... .
{الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص160 و 161 كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چاپ بيروت، مؤسّسة البلاغ }.

8.عمر رضا كحالة (معاصر) :
وي اينگونه نقل مي کند :
وتفقد أبو بكر قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي بن أبي طالب كالعباس، والزبير وسعد بن عبادة فقعدوا في بيت فاطمة، فبعث أبو بكر إليهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم في دار فاطمة، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذي نفس عمر بيده لتخرجن أو لأحرقنّها على من فيها. فقيل له: يا أبا حفص إنّ فيها فاطمة، فقال: وإن...: ابو بکر عمر را به دنبال عده اي که از بيعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبير و سعد بن عبادة _ و نزد آقا امير المؤ منين علي عليه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد که بيرون بيايند آنها در خانه بودند و از بيرون آمدن ابا کردند ، عمر هيزم طلب کرد و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست يا بيرون بيائيد و يا اينکه خانه را با اهلش به آتش مي کشم . به گفته شد اي اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش مي کشم ) .{اعلام النساء : ج 4 ، ص 114}.

این چند روایت،نمونه ای است ازمجموع روایات فراوانی که در این مورد علمای اهل سنّت نقل کرده اند.و همین چند مورد برای اثبات این واقعه تلخ تاریخی کفایت می کندو جای تردیدی باقی نمی گذارد که حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها مورد آزار و اهانت قرار گرفته اند ،‌به خانه وحی حمله شده است ، در اثر فشار در فرزند ششماهه ایشان سقط و در نهایت به شهادت رسیدند
وسیعلم الذین ای منقلب ینقلبون

h.mallaki67
23-09-2012, 16:23
ممنونم از پاسخهای زیبای شما؛در مورد صحبت این کاربر که چرا حضرت علی (ع) چرا از همسر خود دفاع نکرده لطفاً توضیحاتی بیان کنید ممنونم:

حضرت علی شیر خدا فاتح خیبر کسیکه گفته می شود در جنگ خیبر درب قلعه را با یک دست بلند نموده برای خودش سپر ساخت بعدا چهل نفر و در برخی روایات هفتاد نفر تلاش کردند آن در را حرکت دهند نتوانستند از جا تکانش دهند چرا سکوت نموده بلاتشبیه مثل بره رام و مطیع و فرمانبردار شد و کوچکترین اعتراضی ننمود؟؟؟

شهاب منتظر
23-09-2012, 16:49
ممنونم از پاسخهای زیبای شما؛در مورد صحبت این کاربر که چرا حضرت علی (ع) چرا از همسر خود دفاع نکرده لطفاً توضیحاتی بیان کنید ممنونم:

حضرت علی شیر خدا فاتح خیبر کسیکه گفته می شود در جنگ خیبر درب قلعه را با یک دست بلند نموده برای خودش سپر ساخت بعدا چهل نفر و در برخی روایات هفتاد نفر تلاش کردند آن در را حرکت دهند نتوانستند از جا تکانش دهند چرا سکوت نموده بلاتشبیه مثل بره رام و مطیع و فرمانبردار شد و کوچکترین اعتراضی ننمود؟؟؟


يكى از مهمترين شبهاتى كه وهابي‌ها با تحريك احساسات مردم، به منظور انكار قضيه هجوم عمر بن خطاب و كتك زدن فاطمه زهرا سلام الله عليها مطرح مى‌كنند، اين است كه چرا اميرمؤمنان عليه السلام از همسرش دفاع نكرد؟ مگر نه اين كه او اسد الله الغالب و شجاع‌ترين فرد زمان خود بود و...

عالمان شيعه در طول تاريخ از اين شبهه‌ پاسخ‌هاى گوناگونى داده‌اند كه به اختصار به چند نكته بسنده مى‌كنيم.

عكس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب:

اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زمانى كه آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايى كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله صبر پيشه كرد.

در حقيقت با اين كار مى‌خواست به آن‌ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائى نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسى جرأت نمى‌كرد كه اين فكر را حتى از مخيله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است.

سليم بن قيس هلالى كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مى‌نويسد:


وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عليه السلام وَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.

فَوَثَبَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.

عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:

يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»!

علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر صلى الله عليه وآله و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى»


الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.



همچنين آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن به نقل از منابع شيعه اين روايت را نقل كرده است:


أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته


عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد.


الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

معمار
23-09-2012, 17:19
ممنونم از پاسخهای زیبای شما؛در مورد صحبت این کاربر که چرا حضرت علی (ع) چرا از همسر خود دفاع نکرده لطفاً توضیحاتی بیان کنید ممنونم:

سكوت حضرت علي(ع) در برابر ظالماني كه حضرت زهرا را در پيش روي آن حضرت او را كتك زدند از روي ترس نبود .بلكه از روي مصلحت و حفظ اسلام بود


ابن حمزه زيدي مي‏گويد علي(ع) با همه شجاعتش از مراعات امر امت و طلب استقامت دين و ترك آنچه موجب پراكندگي است كوتاهي نكرد چون او را از مغلوب شدند ملامتي نباشد زيرا غلبه نه دليل حق است و نه دليل باطل، او به نص صريح امام معصوم است بر اساس عصبيت كار نمي‏كند بلكه بر پايه فرمان انجام وظيفه مي‏كند و به صبر فرمان داده شده است بنابراين در امتثال امر خداوند سبحان و فرمان رسولش كه به او وصيت كرده بود صبر پيشه كرد نه به واسطه خشم پيش رفت و نه بخاطر ترس عقب نشست{ الشافي ج 4 ص 112 مؤلف شريف مرتضي علي بن حسين موسوي.)


و بدون ترديد احدي نمي‏پذيرد كه همسر يا مادر و خواهرش مورد تهاجم قرار گيرد و او در خانه نشسته باشد و بگويد لا حول و لا قوة الاّ باللَّه كه اگر چنين كند مردم گويند ترسو است. اما حضرت علي(ع) بخاطر مصلحت و حفظ اسلام سكوت كرد گر چه ظالمان و مهاجمان خانه حضرت علي(ع) نمي‏خواستند او سكوت كند و مي‏خواستند كه حضرت وارد جنگ شود كه اگر حضرت وارد جنگ مي‏شد و با آنها درگير مي‏شد فرصت شناخت از بين مي‏رفت و فرصتي بود براي دشمنان تا همه امكانات تحريف و تغيير حقيقت را بدست گيرند.

بلكه شجاعت حضرت در اينجا صبر بر اذيت و بي توجهي به تحريكاتي است كه به ضد او راه انداخته‏اند علي(ع) كسي است كه همه چيز را در راه حفظ دين قرباني مي ‏كند و اين را مسؤوليت و تكليف شرعي خود مي‏داند و كسي نبود در راه رسيدن به هيچ چيز از دينش كوتاه بيايد (رنجهاي حضرت زهرا، ص 242 مؤلف علامه سيد جعفر مرتضي عاملي)

معمار
23-09-2012, 17:19
شجاع آن نیست در همه جا و همه مکان شمشیر بکشد و درو کند . شجاع کسی است که به وظیفه خود عمل کند

علی برای قیام یار کافی نداشت و به فرموده پیامبر:

" ای علی اگر یاری نداشتی با آنها جنگ مکن"در برابر ظلم هایی که بعد از پیامبر اکرم در حق من کردند به اطرافم نگاه کردم و دیدم نه یاری دارم نه کسی که از من حمایت کند جز خانواده ام و مایل نبودم که جان آنها را به خطر بیاندازم چون نسل پیامبر برای همیشه قطع می شد .چشمم رابه هم نهادم و استخوان در گلو کردم جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم و صبر کردم بر خشم خود بر امری که تلخ تر از زهر و دردناک تر از شمشیر بر قلب بود"خطبه 217نهج البلاغه .

ابن ابی الحدید این عالم سنی در شرح نهج البلاغه ج1ص307می گوید:

علی(علیه السلام)می فرماید "به خدا قسم اگر نمی ترسیدم از اینکه اختلاف افتد بین مسلمانان دوباره کفر به جامعه اسلامی برگردد و دین نابود می شود می فهمیدید که من چه ضربه شستی بر شما نشان می دادم."

معمار
23-09-2012, 17:20
خلاصه:

سكوت امام در برابر خلفا در راستاي حفظ وحدت اسلامي، حفظ دين و فراهم نبودن شرايط قيام بود. از این رو امام بارها از وضع موجود و ظلم هایی که بر خاندان او را داشته شد، شکایت نمود .

حضرت در خطبه «شقشقيه»مبنی بر این که قیام کند یا سکوت نماید، به عنوان دوره دشوار و حساس و نيز انتخاب راه دوم چنين ياد مي‌كند:

«من رداي خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پيچيدم ( كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) به پاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آورده اند،‌ صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را واپسين دم زندگي به رنج وا مي دارد. (عاقبت) ديدم بردباري و صبر، به عقل و خِرَد نزديك تر است، شكيبايي ورزيدم،‌ ولي به كسي مي ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌با چشم خود مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند».( نهج البلاغه ،خطبه شقشقیه .)

اگر امام علی (ع) قیام می کرد:

1- اگر حضرت با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت بر مي آمد، بسياري از عزيزان كه خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند،‌ از دست مي داد‌.

2-از آن جا كه بسياري از گروه ها و قبايلي كه در سال هاي آخر عمر پيامبر(ص) مسلمان شده بودند،‌هنوز آموزش هاي لازم اسلامي را نديده بودند ، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برافراشتند . عملاً با حكومت اسلامي مخالفت می نمودند که خطر جدی بود.

معمار
23-09-2012, 17:21
سكوت امام علي(ع) در برابر شكنجه حضرت زهرا(س) نيز در راستاي سكوت 25 ساله امام شكل گرفته است. عدم دفاع امام مبتني بر ترس از مرگ و يا بي اعتنايي در برابر شكنجه حضرت زهرا(س) نبود، بلكه سكوت امام بدان جهت بود كه شرايط دفاع فراهم نبود.

نحوه بيعت گرفت از امام و هجوم افراد حكومت به خانه علي(ع) نشان می دهد که علي(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا (س) را نداشت. حضرت نمی توانست در برابر ظلمی که به حضرت فاطمه (س) روا داشتند، اقدام نماید.

شكنجه حضرت زهرا(س) آن چنان بر امام سخت گذشت كه امام علي(ع) بارها اظهار ناراحتي نمود تا آن جا كه فرمود:

بدترين درد آن است كه همسر كسي شكنجه شود و شوهرش نتواند دفاع نمايد.

اين مسئله را در پاسخ حضرت علي(ع) به فاطمه (س) در موضوع ظلم به فاطمه مي يابيم.

حضرت زهرا بعد از بيان خطبه در مسجد نبي(ص) خطاب به علي(ع) عرض نمود:

اي فرزند ابي طالب!‌آيا مانند كودكي كه در جنين است،‌پرده پوشيده اي و در خانه نشسته اي، مانند كسي كه به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهاي بازها را در هم مي شكستي، اما اكنون از پر و بال هاي مرغان ناتوان فرو مانده اي! اينك فرزند ابي قحافه... آشكارا با من دشمني مي ورزد و به سختي در سخن من مي‌ تازد؟!

علي(ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوه تان را فرو نشان اي دختر برگزيده عالميان و يادگار پيامبر آخر الزمان!‌من كه در دينم هرگز سستي نورزيدم و از حدّ توانم دور نشده ام... آن چه را كه براي شما (در آخرت) مهيا و آماده شده، برتر از آن است كه از دست شما گرفتند. بنابراين مسأله را به خدا واگذاريد.( عزالدين حسيني زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، قم ، ناشر موسسه بوستان کتاب ،1383 ج 2، ‌ص 332.)

معمار
23-09-2012, 17:22
یه نکته ای که ذکرش قابل توجه است:

عكس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب:

اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زمانى كه آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايى كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مى‌خواست به آن‌ ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائى نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسى جرأت نمى‌كرد كه اين فكر را حتى از مخيله‌ اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است.

سليم بن قيس هلالى كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مى‌ نويسد:

وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عليه السلام وَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.

فَوَثَبَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.

عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»!

علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر صلى الله عليه وآله و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏ دانستى كه تو نمى‏ توانى به خانه من داخل شوى»

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

همچنين آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن به نقل از منابع شيعه اين روايت را نقل كرده است:

أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته

عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد.

الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.