h.mallaki67
22-09-2012, 22:50
سلام و درود
امروز یکی از دوستام یه پست توی یکی از این انجمنای کذبگو بهم نشون داد ولی من نتوستم قانعش کنم لطفاْ دوستان پاسخگو باشند تا این دلایل به ظاهر منطقی رو رد کنه؛قسمتی از این پست به شکل زیره:
دوستان شیعه وسنی وحدتتان را حفظ کنید وگول این اخوند های خون اشام نخورید
شهادت زهرا: بزرگترین دروغ تاریخ
بقلم : آیت الله محسنی بسطامی
احتمالا در سال ۷۱ بود که عده ای از کارشناسان و محققان جمهوری اسلامی مستقر در مجلس شورای اسلامی که جزو نمایندگان هم بودند پس ۱۴۰۰ سال تحقیق و بررسی ناگهان به راز مهمی پی بردند و آن اینکه حضرت فاطمه دختر رسول خدا فوت ننموده بلکه شهید شده است اینجا بود که آن نمایندگان مجلس (که خداوند از آنان نگزرد) اعلام کردند از این پس در تقویمها بجای وفات بنویسند شهادت. و این روز را تعطیل اعلام نمودند
۱ - قریش بزرگترین و مقتدر ترین قبیله در شبه جزیره عربستان به حساب می آمد و در درون قریش بنی هاشم برترین و قدرتمند ترین قوم (تیره ) بشمار می آمد طوریکه همه برتری آن را پذیرفته بودند عمو زاده های این تیره بنی امیه بودند که بعضی اوقات با بنی هاشم رقابت می نمودند اما اگر پای کسی دیگر به میان می آمد این دو فورا با هم یکی می شدند بطور مثال زمانیکه خبر رسید ابوبکر (از تیره بسیار ضعیف قریش یعنی بنی تیم ) جانشین پیامبر شده برای ابوسفیان که تازه مسلمان شده بود غیر قابل تحمل بود لذا فورا صدا زد : این الاذلان؟؟ دو مرد ذلیل کجایند؟ پرسیدند منظورت چه کسانی می باشند ؟ گفت علی و عباس. ابوسفیان وقتی با علی و عباس روبرو شد گفت چرا نشستید بنی تیم کیستند که رهبری را بدست گیرند؟ ابوسفیان چنین ادامه داد : والله لاملان المدینة خیلا و رجالا. (قسم بخدا من مدینه را پر از پیاده نظام و سواره نظام می کنم و حکومت را با زور از آنان برای شما می گیرم.)
علی که به سخنان ابوسفیان گوش می داد به او نهیب زد و اخطار نمودة فرمود : اگر کوچکترین حرکتی بر ضد ابوبکر انجام دهی من اولین کسی خواهم بود که در مقابل تو می ایستم ما ابوبکر را اهل می دانیم . ابوسفیان ناراحت شده الفاظ بدی گفته و رفت. (تاریخ طبری جلد 2 قسمت آغاز خلافت ابوبکر)
قریش که با رسول خدا دشمنی می ورزیدند عملا قادر نبودند کاری انجام دهند چون از انتقام گیری بنی هاشم هراس داشتند آخرین و مهمترین راهکارشان این بود که از هر تیره ای یک جوان انتخاب نمایند و این جوانان طوایف مختلف همه باهم پیامبر را با شمشیر بزنند بگونه ای که معلوم نشود کدامیک قاتل است که در این صورت قوم پیامبر یعنی بنی هاشم نمی دانند با کدام تیره بجنگند و لذا مجبور خواهند شد خونبها گرفته صلح نمایند. (اگر یک یا دو قبیله چنین جرمی مرتکب می شد مطمئن بودند بنی هاشم دمار از روزگارشان بر می آوردند) که همین مسئله سبب شد رسول اکرم با اذن خداوند هجرت نمود.
۲- مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر داشتند مادر پیامبر از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی ) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود بهمین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرچ) خودشان را اخوال رسول (یعنی داییهای پیامبر) می دانستند.
۳- علاوه بر همه اینها پیامبر اکرم (ص) توانستند هزارا نفر فدایی تربیت نمایند که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جانهایشان را فدا کنند.
در صورتیکه این مطلب دروغ را که دشمنان اسلام درست کرده اند بپذیریم چه شد که بنی هاشم یک باره لب فرو بستند و کوچکترین اعتراضی ننمودند؟؟؟
آنهمه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه که با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی داشتند چه شد همه یکپارچه سکوت نموده کوچکترین حرف و اعتراضی ننمودند؟؟؟
و از همه عجیبتر
حضرت علی شیر خدا فاتح خیبر کسیکه گفته می شود در جنگ خیبر درب قلعه را با یک دست بلند نموده برای خودش سپر ساخت بعدا چهل نفر و در برخی روایات هفتاد نفر تلاش کردند آن در را حرکت دهند نتوانستند از جا تکانش دهند چرا سکوت نموده بلاتشبیه مثل بره رام و مطیع و فرمانبردار شد و کوچکترین اعتراضی ننمود؟؟؟
اگر این مطلب دروغ را بپذیریم ایرادهای ذیل بر حضرت علی وارد اند :
1- حضرت علی موظف بود از همه مظلومان دفاع کند و مخصوصا موظف بود از ناموس خودش دفاع نماید ناموس (همسر) خط قرمز هر شخصی به حساب می آید بیعرضه ترین آدمها جاییکه زن و بچه خود را در خطر ببینند از فدا نمودن خود دریغ نمی نمایند. چرا حضرت علی از همسر خودش از دختر پیامبر دفاع ننمود؟؟؟ پست ترین و نامردترین آدمهای کره زمین از همسر و فرزندان خود دفاع می کنند و اگر نتوانند از جان خود دریغ نمی نمایند. این را در اصطلاح ما مظلومیت نمی گویند بلکه بی غیرتی و نامردی می نامند.
اهل سنت حضرت علی را اسد الله الغالب (شیر پیروز مند خدا) لقب داده اند چون حضرت علی در هیچ کجا مغلوب کسی دیگر نشد. در بسیاری از جاها اهل سنت (مخصوصا عوام ) اسم علی را شاه مردان گزاشته اند
در صورت پذیرفتن این مطلب دروغ حضرت علی چه مردانگی داشت؟؟؟
2 - در صورت صحت این مطلب دروغ آنان که چنین کردند ظالم بودند و طبق آیه کریمه : ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار (به ظالمان نزذیک نشوید که در آتش می افتید) حضرت علی با چه مجوزی دست در دست آنان گزاشته بود و پشت سرشان نماز می خواند و در همه موارد کمکشان می نمود طوریکه حضرت عمر هیچ موردی را بدون مشوره با علی فیصله نمی نمود طوریکه حضرت عمر می فرمود: لو لا علی لهلک عمر (اگر علی نبود عمر هلاک می شد) حضرت علی چرا چنین می کرد (بلاتشبیه) این چاپلوسی به شمار نمی آید؟؟
3 - چرا حضرت علی دخترش ام کلثوم (دختر فاطمه) را به عقد حضرت عمر در آوردند؟؟
آن دختر چطوری پذیرفت که با قاتل مادرش در یک رختخواب بخوابد؟؟؟ حسن و حسین کجا بودند؟؟؟ چرا هیچ اعتراضی ننمودند؟؟
4 - هیهات منا الذلة ( ذلت از ما (خاندان پیامبر یا بنی هاشم) به دور است ) از فرمایشات گهر بار حضرت امام حسین است زمانیکه به او پیشنهاد دادند تسلیم شو ما تو را دست بسته به نزد یزید می بریم و تو را خواهد بخشید فرمود ذلت از ما به دور است مرگ با عزت را می پذیرم اما زندگی ذلت آور را نمی خواهم.
در صورت پذیرفت آن دروغ بزرگ آیا ذلتی بالاتر از این وجود دارد که کسی بیاید خودش را کتک بزند همسرش را بکشد و آن شخص کوچکترین اعتراضی ننماید بلکه دختر خودش را نیز تقدیم کند؟؟؟
سبحانک هذا بهتان عظیم
این دروغ بزرگ و تهمتی عظیم بر ضد علی مرتضی است.
علی ما اینگونه نامرد نبوده است و اگر چنین بوده ما بعنوان یک مرد نمی توانیم او را بپذیریم . ماهیت دین اسلام ظلم ستیزی است دستور خداست که ظلم را نپزیریم و با ظالم مقابله نماییم .
علی اولین مسلمان آیا این چیزها را نمی دانسته؟؟؟ اگر چنین بوده ما بعنوان یک مسلمان ساده نمی توانیم او را بپذیریم چه رسد بعنوان پیشوا ...
5 - زیر سوال رفتن قیام عاشورا
در صورتیکه بپذیریم اینهمه ظلم اتفاق افتاده و علی سکوت نموده هیچ رشوه و باج هم داده و همکاری کرده است یزید بدبخت که کاری نکرده بود چرا حسین برا علیه وی قیام نمود؟؟؟ یزید چه جرمی مرتکب شده بود؟؟؟؟
سبحانک هذا بهتان عظیم
6- معمولا هر دینی اولین پیروانش بهترینها هستند چنانکه مسیحیان حواریان و اولین یاوران عیسی را پرستش می نمایند اگر پیروان نخستین دین اسلام اینگونه بوده اند چرا کسانیکه اینگونه اعتقاداتی دارند بخودشان بیجهت زحمت می دهند و دم از اسلام می زنند آیا بهتر نیست دینی بهتر برای خود پیدا کنند زیرا دین اسلام توسط همین آدمها پخش و منتشر گردید
7- اگر بالفرض محال چنین چیزی بوده و علی گذشت نموده هیچ سخنی در این مورد نگفته بعضی از آدمهای فضول از طرف چه کسی وکیل دفاع شده اند؟؟
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت همه بردران وخواهران مسلمان وفارسی زبانم
خوشبختانه اتفاقاتی که در سالهای اخیر رخ داده است برای بسیاری از مردم هوشیار ما نمایان کرده که آخوندها که به دروغ نام شیعه و پیرو امام علی را بر خود گذاشته اند، برای کسب منافع اقتصادی (خمس) و جنسی (صیغه) وسیاسی (حکومت به نام دین) از گفتن هیچ دروغی پرهیز نمی کنند. نمونه اخیرآن، قضیه آیت الله سعیدی امام جمعه قم و ابوترابی نماینده مجلس بودکه اولی ادعا کرده بود خامنه ای پس از تولد یاعلی گفته و دومی علائم وویژگی های مسیح (علیه السلام) را با خامنه ای منطبق دانسته والبته این حرف را به پوتین نسبت داده و تایید می کند.
امثال این رسوایی ها که همه در جهت تامین منافع طبقه آخوندها بوده، مردم را تا حد زیادی بیدار تر کرده است. اما مردم ما باید بدانند که دروغهای آخوندها به این چند روز و چند سال گذشته منحصر نیست و آنها در طول تاریخ برای تامین منافع خود از چنین دسیسه هایی سود برده اند. یکی از این دروغها افسانه شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد که آخوندها از آن جهت ایجاد فتنه و تفرقه میان مسلمانان و اهانت به رهبران آنان و مظلوم نمایی مذهب خود جهت جذب افراد ساده لوح به مسلک خود استفاده می کنند. آنها به اینصورت اهداف زیادی را دنبال می کنند که یکی از آنها افزایش منابع خمس (مردم) است چرا که خمس بزرگترین منبع در آمد آنهاست و جذب دیگران به مسلک آخوندی و بر انگیختن احساسات آنها به معنای افزایش درآمدشان از این راه است. البته چون خود من دوران جوانیم را دنباله رو همینها بودم می دانم که بسیاری از آنها نیز خود این دروغها را باور کرده اند و خیلی از مردم عادی و حتی آخوندها واقعا از روی محبت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)به ترویج و تقویت این افسانه می پردازند و خود از دروغ بودن آن بی خبرند. آنها برای اثبات صحت ادعای خود به احادیثی استناد می کنند که برخی ازآنان در کتب اهل سنت نیز موجود است. در این رابطه لازم است نکاتی را عرض کنم:
1. صرف وجود یک حدیث در کتب حدیثی یا تاریخی دلالت بر صحت سند و محتوای آن ندارد. این مساله حتی در مورد کتب معتبر حدیثی هم صادق است. مثلا کتاب کافی، یا التهذیب و بحار الانوار و... دارای هزاران هزار حدیث غیر صحیح است که در طول تاریخ توسط جاعلان حدیث جعل شده و به پیامبر یا امامان و بقیه اشخاص افترا بسته شده است. این مساله تا حدی شدید است که برخی همچون عالم شیعی بزرگوار آیت الله محمد باقر بهبودی کتابی با عنوان الصحیح من الکافی تالیف کرده و در آن صحیح کافی را جمع می کند که فقط حدود یک چهارم احادیث این کتاب شده است!! او حتی حدیث دال بر شهادت حضرت زهرا را نیز از نظر سند ضعیف دانسته است. کتب اهل سنت هم همینگونه است. حتی برخی از مولفین این کتابها تصریح کرده اند که درکتبشان احادیث جعلی فراوان است و آنها فقط از باب ساخت یک مجموعه جامع حدیثی آنها را در کتب خود ذکر کرده اند. از جمله طبری نویسنده تاریخ مشهور طبری ( که بسیار مورد استناد آخوندها قرار می گیرد) در مقدمه کتاب خود گفته است که او در کتب خود احادیث ضعیف و صحیح آورده است. یعنی از هر کسی (مسلمان، شیعه سنی، یهودی، منافق، زندیق و...) حدیث می شنید در کتاب خود می نوشت تا همه حرف ها را جمع کرده باشد. آیا وقتی خود مولف در مورد کتابش چنین می گوید انصاف است كه آخوندها برای اثبات ادعاهای خود از هر حدیثی که در این کتاب می یابند استفاده کنند؟ متاسفانه از سوی دیگر دشمنان اسلام و پیامبر نیز از همین روش بهره برده و احادیثی را برای توهین به پیامبر و امامان یا جانشینان فرستاده خدا از این کتاب می آورند که همه از نظر سند ضعیف و توسط منافقان و دشمنان اسلام جعل شده است.
2. این احادیث در برخی کتابهای دیگر هم هست که هیچکدام سند صحیحی ندارد. و علمای اهل سنت و برخی عالمان روشنفکر شیعی چون آیت الله فضل الله و آیت الله برقعی در نوشته ها و گفته های فراوانی تک تک این احادیث را رد کرده اند.( آیت الله فضل الله مرجع شیعیان لبنان مظلوم واقع شدن حضرت زهرا از طرف ابوبکر و عمر را به کل رد کرده است. وی حتی در قضیه فدک نیز معتقداست که حضرت فاطمه حدیثی را که پیامبر در آن گفته بود کسی از او ارث نمی برد را نشنیده بود و به همین خاطر برای گرفتن ارث به نزد ابوبکر رفته بود. امام جعفر صادق هم در حدیث صحیح السندی در کافی ارث نگذاشتن پیامبر را تایید کرده است: قال الصادق علیه السلام: ......ِ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ دانشمندان وارثان پیامبران هستند چرا که پیامبران مال و درهم و دیناری به ارث نگذاشته اند ولی دانش و علم به ارث گذاشته اند و هر کس از آن به مقدار فراوانی گرفته است. الكافي ج : 1 ص : 34 . این حدیث با چندین سند روایت شده است که برخی ضعیف هستند ولی تعدادی نیز صحیح السند هستند و صدور این سخن از حضرت صادق را اثبات می کند و همین که پیامبر به دنبال منافع مادی خانواده و فرزندان خود نبوده و همه اموال خود را صدقه داده است و مال و مقامی برای فرزندان خود نگذاشته است، خود از نشانه های راستگویی ایشان و راستی پیامبری اوست.)
3. برخی کتابها که روایت شهادت حضرت زهرا را آورده اند اصلا توسط اشخاص نا معلومی تالیف شده اند ولی آخوندها آنها را به علمای بزرگ اهل سنت نسبت می دهند. مانند کتاب الامامة والسیاسة که آن را به دروغ به ابن قتیبه نسبت داده اند. یا کتاب اسرار آل محمد که روایات سلیم ابن قیس را در بر دارد و تعداد زیادی از علمای شیعه از جمله شیخ مفید آن را غیر معتبر دانسته اند ولی آخوندها از آن نهایت استفاده را می کنند و هر سال آنرا چاپ می کنند و حتی گاها روی جلد آن می نویسند معتبر ترین کتاب تاریخی!! برخی از این کتابها توسط امثال خودشان تالیف شده و از آن اهل سنت نیست. مثلا کتاب مناقب آل ابی طالب نوشته ابن شهر آشوب آخوند است که به هیچ وجه سنی نبوده است. آخوندها از تشابه اسمها هم استفاده می کنند. مثلا حرفی را از سبط ابن جوزی نقل می کنند و می گویند او از علمای بزرگ اهل سنت است. در حالیه نام عالم سنی معروف ابن جوزی است و نه سبط ابن جوزی. سبط ابن جوزی خائنی بود که حتی در جنگ مغول به آنها پیوسته بود.
4 برخی کتابهای اهل سنت این حدیث را آورده اند تا آن را رد کنند ولی اینها وقتی که منابع روایت شهادت زهرا را می آورند نام این کتابها را نیز ذکر می کنند! مثلا شهرستانی در کتاب ملل و نحل این روایت را آورده است ولی کتاب ملل و نحل در مورد بیان عقائد مذاهب مختلف بدون تایید آنهاست. شهرستانی می گوید که فرقه ای گمراه به نام نظامیه ای روایت را ذکر می کنند. با رجوعی به کتب و مقالاتی که در مورد روایات افسانه شهادت حضرت زهرا نوشته شده است می توانید استدلال آنها را به این کتاب ببینید.
5. آخوندها از جعل منبع هم دریغ نمی کنند و بعضا در ضمن ذکر منابع روایات مورد استدلالشان اسامی کتابها و صفحات مختلف را همینگونه می آورند چون می دانند که خوانندگان به آنها اعتماد صد در صد دارند و برای اطمینان و تحقیق به آن منابع مراجعه نخواهند کرد.
تناقضهای موجود در افسانه های آخوندی آخوندها از سویی می گویند که عمر به خانه حضرت علی هجوم آورده و در را آتش می زند و حضرت زهرا پشت در می ماند و میخ به سینه اش می رود و پهلویش می شکند و جنینش سقط می شود. حتی شدت درد به حدی بود که باعث شد این ضربات منجر به از دنیا رفتن حضرت فاطمه شود. سپس در جایی دیگر می گویند که حضرت علی برای به یاد آوردن بیعت غدیر به اهل مدینه حضرت زهرا را سوار شتر کرده وهمراه با حسن و حسین علیهما السلام به خانه تک تک انصار می رود و در کوچه های مدینه می گردد تا آنها را به یاد بیعت غدیر بیاندازد! آیا این افسانه را باور کنیم؟ چگونه زنی را که پهلویش شکسته و جنینش سقط شده را سوار شتر می کند و به جای اینکه او را رها کند تا در خانه استراحت کندو بهبود یابد او را بر روی شتر اینور و آن ور می برد؟ پس نعوذ بالله حضرت علی هم در تشدید بیماری او تاثیر داشته است! ابدا! حضرت علی منزه ازاین اتهام است و هر دو این داستانها از افسانه های آخوندها است. آخوند سپس در جایی دیگر می گوید که حضرت زهرا از جای خود برخاسته و به مسجد می رود و در برابر ابوبکر ایستاده و یک ساعت خطبه فدکیه (جعلی) را می خواند!آیا زنی با این وضعیت قادر به انجام چنین کاری است؟ البته اصل فدک سو تفاهمی بود که الحمدلله به خیر و خوشی تمام شد و حضرت ابوبکر بر اساس دستور پیامبر عمل کرد و اینکه حضرت زهرا این دستور را نشنیده بود به هیچ وجه از منزلت او نمی کاهد چرا که ایشان بیست و چهار ساعت همراه با پیامبر نبود و ممکن بود پیامبر حرفی بزند و فاطمه زهرا آنرا نشنیده باشد. فاطمه زهرا بدون شک سرور زنان بهشت است. آخوند در جایی دیگر هم می گوید که حضرت زهرا وقتی در کوچه راه می رفت حضرت عمر به او کتک زد! یادم هست که مداح ها در روضه هایشان می خواندند: در وسط کوچه تو را می زدند کاش بجای تو مرا می زدند! ولی اینها یک بار به خود اجازه نمی دهند که فکر کنند حضرت زهرا با پهلوی شکسته و سینه سوراخ و جنین سقط شده چگونه پاشده است و رفته است به کوچه ها! الان با یک دل درد ساده نمی توان این کار را کرد! آخوند برای برطرف کردن این تناقض با استناد به کتبی چون کتاب سلیم ابن قیس می گوید که حمله به خانه مولا علی چند بار صورت گرفته است نه یک بار و پهلو شکستگی حضرت زهرا در آخرین حمله بود. اما این حرف بزرگترین اهانت به شرف و غیرت علی علیه السلام است. چگونه باور کنیم که امام علی با وجود چند حمله به خانه اش و احتمال حمله ای دیگر اجازه می دهد حضرت زهرا برای باز کردن در برود؟ چگونه این افسانه را باور کنیم در حالیکه این داستانهای شما مستند بر احادیث جعلی منافقان و دارای تناقض است؟ آیا قابل قبول است که عمر این کار را بکند و سپس علی دختر دلبندش ام کلثوم را که مادرش فاطمه زهرا بود به قاتل مادر (عمر) دهد؟ چرا آخوندها قضیه ازدواج حضرت عمر با سیده ام کلثوم را اینگونه مخفی می کنند در حالیکه این قضیه در احادیث صحیحشان آمده و فقهای شیعه با استفاده از آن احادیث فتوا نیز صادر کرده اند؟؟ هم میهن گرامی، تردید نداشته باشید که شهادت حضرت زهرا حقیقت ندارد و ایشان با مرگ طبیعی از دنیا رفته اند. اگر آخوندی بگوید که چرا حضرت زهرا در جوانی از دنیا رفته است ؟ پاسخ این است که مرگ طبیعی در جوانی اصلا بعید نیست و همه فرزندان پیامبر از جمله ابراهیم در جوانی از دنیا رفته اند.
فقط یه چیز میگم ایا حضرت علی كه لقبش شیر خدابوده وای میسته تابه زنش سیلی بزنند واوهم فقط گریه میكنه وهیچ كاری نمی كنه وحضرت فاطمه دختر پیامبر(ص)اینقدربه فكرمال دنبابودهكه دعواكند
شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نمودهاند. از اينرو گوشهاى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهلسنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مىنمائيم.
* * *
قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».
(فاطمه) اولين كسى از اهلبيتم مىباشد كه به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...
فرائد السمطين ج 2، ص 34
* * *
قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.
اصول كافى ج 1، ص 381
* * *
قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسولاللَّه (ص) و بين كتابه.
مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.
صحيح بخارى ج 1، 120
* * *
شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير
تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مىسازد. كوشش پىگير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مىخوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.
شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟
آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد، هر عقلى را متحيّر مىسازد، بر هر عاطفهاى سنگين مىآيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.
شايد همين امر موجب گرديد تا توجيهگران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مىشود كرد، اى كاش زبان لال مىشد، قلم مىشكست اين خبر دهشت بار را نمىشنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مىريخت، كوهها متلاشى مىشد، جهان بپايان مىآمد و اين فاجعه رخ نمىداد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.
اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مىكند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مىگيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.
اينك متن حديث (ابن عباس گفت:
چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشتهاى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.
پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.
«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»
صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.
شايد آنانكه كلام ابن عباس را مىشنيدند كه مىگويد: «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مىگويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوهگويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود.
الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مىگويد:
«آنگاه كه بعد از رسولخدا (ص) براى ابوبكر بيعت مىگرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مىكردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمىشود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مىزند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »
«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »
كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.
ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:
ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است.
ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:
و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مىگويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانهام را بر من به آتش مىكشى؟ ! عمر گفت: بلى. »
«انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »
بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.
وابوالفداء نيز مىگويد:
« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.
پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.
پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند. »
« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضياللَّه عنها) وقال: ان ابى عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشىء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضياللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »
ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.
اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «الرزيّة كلّ الزريّة» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيدهاى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزيّة كلّ الزريّة» را درك نمىكرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مىكند و مىگويد:
سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً.
تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.
از پيامبر اكرم (ص) نقل مىكند كه فرمود:
«چون به دخترم فاطمه مىنگرم بياد مىآورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانهاش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمىآورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهلبيتم مىباشد كه به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ».
«..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليَّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »
فرائد السمطين، ج 2، ص34، 35 طبع بيروت.
هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم (ص) آمدند كه وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانكه ابن ابى دارم - آنكه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نكوهش گروهى قرار گرفت.
«كان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »
سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.
روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانهاش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد، و به عامل جنايت مستند مىباشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است كه ائمه معصومين: واهلبيت رسولخدا (ص) مادر خود را شهيد مىخواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:
«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»
اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2.
با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمىماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مىآيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه: آه چه مىگوئى؟ چه مىنويسى؟ ساكت باش؟ مگر ممكن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاك مىگردند؟ خورشيد مىتابد؟ و.... مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك» و پيامبر اكرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پارهتن من است»؟
شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا كتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة كلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:
چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد.
فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...
صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.
چرا كراهيت على (ع) ملاقات با عمر را ذكر كرده؟
... أن ائتناو لا يأتنا احد معك كراهيّة لمحضر عمر.
همان مدرك اگر بخارى مىبود شايد مىگفت: من تنها نبودم، مسلم هم همين جريان را نقل كرده وگفته است: كه ابن عباس بر اين رزيّة چنان گريست كه از اشكاهايش ريگها تر شدند:
« قال ابن عباس: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثمّ بكى حتّى بلّ دمعه الحصى، فقلت يا بن عباس وما يوم الخميس؟ قال: اشتدّ برسولاللَّه (صلى الله عليه و سلم) وجعه فقال ائتوني اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعوني... »
ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبهاى سپس گريست تا آب ديدگانش ريگها را تر كرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چيست؟ گفت: بيمارى رسول خدا (ص) شديد گشت، پس فرمود: بياوريد تا براى شما نوشتارى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. پس نزاع كردند، ونزاع در نزد پيامبر سزاوار نيست، و گفتند او را چه شده است، هزيان مىگويد، از او جوياشويم، فرمود، رها كنيد مرا...
صحيح مسلم، ج 3، ص 455، كتاب الوصيّه باب 5 الوقف ح 22.
ابن ابى شيبه استادم قبل از من فاجعه را روشنتر بيان كرده كه تهديد بآتش كشيدن خانه را ذكر كرده. مطلب روشنتر از آن است كه بتوان آن را مخفى كرد، چه اينكه اين مطلب در منابع معتبر ما اهلسنت فراوان آمده.
شايد كسى تصّور كند: آنچه به سند صحيح ومعتبر ثابت وغير قابل انكار است، تهديد به آتش كشيدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نيست. بلى، كلام ابن ابى شيبه به تنهايى آتش زدن بيت وحى را ثابت نمىكند، امّا بخارى با نقل بيعت نكردن على (ع) با ابوبكر از به آتش كشيدن بيت نبوّت خبر مىدهد. زيرا در نقل ابن ابى شيبه خوانديم كه عمر قسم ياد كرد اگر بيعت نكنند دستور مىدهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود كه فاطمه (س) سوگند مىخورد كه عمر به قسمش وفا خواهد كرد. وبخارى آورده است:
«فاطمه (س) بر ابوبكر غضب نمود پس با وى قهر كرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پيغمبر (ص) شش ماه زندگى كرد... (و على (ع)) در اين ماههابيعت نكرد.
«فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى توفيّت وعاشت بعد النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. »
صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.
پس بنا بر اين چنانكه بلاذرى در انساب الاشراف مىگويد:
« فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة ».
عمر به مقتضاى قسمش عمل كرد وبيت اهل البيت را به آتش كشيد.
وآنچه برخى نقل كردهاند كه على (ع) پس از تهديد ناگزير از بيعت شد ونوبت به احراق نرسيد، مخالف نقل بخارى است، كه در نزد اهل سنت از اعتبار بيشترى برخوردار است، ونيز شواهد حديثى وتاريخى، آن رامردود مىداند. بلى قافيه اين مرثيه و نوحه با سرودن طليعه آن به زبان هر سرايندهاى جارى مىشود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنين و... از دنيا رفتن پس از مدت كوتاهى، قتل و شهادت و مستند به اين مقدمات خواهد بود.
هر چند بعضى از ناقلين اين مرثيه و مصيبت به نتيجه آن تصريح نكرده باشند. امّا همانطور كه گذشت اين مرثيه به وسيله پدر فاطمه (س) پيامبر اكرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پايان سرائيده شد. تا اينجا به گوشهاى از شواهد تاريخى حديثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است كه نيازى به تكثير منابع نيست.
امّا از طرف ديگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگين است كه هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاريخى و حديثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مىتواند آن را باور كند.
مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت كردند؟
على (ع) مىديد؟ مىديد فاطمه (س) را مىزدند؟ مىديد آتش شعله مىكشد؟ مىديد مصيبتهايى كه روزگاران را همچون شب تار و سياه كرده است بر فاطمه (س) مىبارد؟ ! چگونه جرأت كردند؟
مگر نديده بودند على (ع) در خيبر را چگونه از جا كند؟ مگر نديده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نيم كرد؟ مگر نديده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر نديده بودند؟؟؟
مگر نداى جبرئيل را نشنيده بودند «لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت كردند؟ بلى على (ع) را ديده بودند.
اى كاش على (ع) را فقط در اين صحنهها ديده بودند تا جرأت نمىكردند. حلم على را هم كه از كوهها سختتر بود ديده بودند.
يافته بودند كه على (ع) نفس پيغمبر (ص) است، و پيغمبر را نيز سالها آزموده بودند، اكنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پيامبر (ص) جرأت مىكردند. و او را مىآزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشركان مكّه، كه بر آن حضرت سنگ و خاك و خاكستر و زباله مىريختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشركان و يهود و نصارى در جنگها با تير و نيزه و شمشير، بلكه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پيامبر (ص): آه چه دشوار است بر غيرت اللَّه. بايد سر بر ديوار نهاد و تا ابد بر مظلوميت محمد (ص) خون گريست « كه او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذيت» بجاى اينكه با پيروزىها اذيّت و آزارها كم شود افزون مىگرديد ! و با رحلتش به اوج رسيد.
يافته بودند كه سماحت و عظمت پيامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. ديده بودند در مقابل اذيّتهاى مشركين قريش نفرين نمىكرد و مىفرمود «انّ قومى لا يعلمون» و در مقابل آنانكه بر آن حضرت شمشير كشيده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مىكردند.
او حيا مىكرد كه خود در مقابل آزارهايى كه بر وى وارد مىشد اعتراض كند، او دين خدا را پاس مىداشت، و خدا به دفاع از او مىپرداخت.
از آيات سوره احزاب استفاده مىشود كه: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پيامبر (ص) مىشدند. چون آنها را دعوت به ميهمانى مىكردند، پس از پذيرايى دور هم مىنشستند و با هم به گفتگوهاى بيهوده و حتى آزاردهندهاى مىپرداختند. و گاه چون از زنان پيامبر چيزى مىخواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مىكردند. پيامبر از اين وضع آزرده مىگشت.
امّا حيا مانع بود تا آنها را از اين رفتارهاى ناهنجار و ناشايسته منع كند. خداوند آياتى را فرو فرستاد و آنها را از اين رفتار ناشايست خصوصاً در مورد همسران پيامبر بر حذر داشت.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد ! به خانههاى پيامبر داخل نشويد مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اينكه چشم به ظرف غذاى وى بدوزيد، امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد، ووقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشينيد، اين عمل، پيامبر را مىآزارد، ولى از شما شرم مىكند (وچيزى نمىگويد)، امّا خدا از (بيان) حق شرم ندارد. وهنگامى كه چيزى از آنان (همسران پيامبر) مىخواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار براى پاكى دلهاى شما وآنها بهتر است
سورة الاحزاب، آية 53.
و سپس فرمود:
شما حق نداريد پيامبر (ص) را بيازاريد و پس از او با همسرانش ازدواج كنيد اين رفتار شما نزد خداوند بزرگ است
وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما
سورة الاحزاب، آيه 53.
و پس از چند آيه مىفرمايد:
آنانكه خدا و پيامبرش را مىآزارند، خداوند برآنها در دنيا و آخرت لعن مىفرستد و براى آنان عذابى خار كننده آماده فرموده است.
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِينًا
سورة الاحزاب، آيه 57.
شايد بتوان يكى از اهم مصاديق آزار پيامبر (ص) را داستانى كه بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان اين است كه زنان پيامبر اكرم (ص) در تاريكى شب با پوشش كامل به مكانى كه خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مىرفتند. چون امالمؤمنين سوده قد بلندى داشت يا تنومند بود عمر وى را شناخت و فرياد برآورد كهاى سوده تو نمىتوانى خود را از ما پنهان كنى، بدان كه ما تو را شناختيم. سوده بر مىگردد، و به پيامبر شكوه مىبرد و آن حضرت مىفرمايد شما رخصت داده شدهايد كه براى حوائجتان خارج شويد. اين داستان را بخارى در سه جا از كتاب صحيحش آورده است.
1 - در كتاب التفسير سورة الاحزاب در ذيل آيات فوق:
« عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَكَانَتْ امْرَأَةً جَسِيمَةً لَا تَخْفَى على من يَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال يا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَانْظُرِي كَيْفَ تَخْرُجِينَ قالت فَانْكَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e في بَيْتِي وَإِنَّهُ لَيَتَعَشَّى وفي يَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إني خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِي فقال لي عُمَرُ كَذَا وَكَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ »
ايشه گفت: پس از آنكه آيه حجاب نازل گرديد، سوده براى قضاى حاجتش بيرون رفت، او زنى تنومند بود، از اينر�
این آدرس این پسته:http://www.looti.net/11_5377_1.html که حدود 19 صفحست
امروز یکی از دوستام یه پست توی یکی از این انجمنای کذبگو بهم نشون داد ولی من نتوستم قانعش کنم لطفاْ دوستان پاسخگو باشند تا این دلایل به ظاهر منطقی رو رد کنه؛قسمتی از این پست به شکل زیره:
دوستان شیعه وسنی وحدتتان را حفظ کنید وگول این اخوند های خون اشام نخورید
شهادت زهرا: بزرگترین دروغ تاریخ
بقلم : آیت الله محسنی بسطامی
احتمالا در سال ۷۱ بود که عده ای از کارشناسان و محققان جمهوری اسلامی مستقر در مجلس شورای اسلامی که جزو نمایندگان هم بودند پس ۱۴۰۰ سال تحقیق و بررسی ناگهان به راز مهمی پی بردند و آن اینکه حضرت فاطمه دختر رسول خدا فوت ننموده بلکه شهید شده است اینجا بود که آن نمایندگان مجلس (که خداوند از آنان نگزرد) اعلام کردند از این پس در تقویمها بجای وفات بنویسند شهادت. و این روز را تعطیل اعلام نمودند
۱ - قریش بزرگترین و مقتدر ترین قبیله در شبه جزیره عربستان به حساب می آمد و در درون قریش بنی هاشم برترین و قدرتمند ترین قوم (تیره ) بشمار می آمد طوریکه همه برتری آن را پذیرفته بودند عمو زاده های این تیره بنی امیه بودند که بعضی اوقات با بنی هاشم رقابت می نمودند اما اگر پای کسی دیگر به میان می آمد این دو فورا با هم یکی می شدند بطور مثال زمانیکه خبر رسید ابوبکر (از تیره بسیار ضعیف قریش یعنی بنی تیم ) جانشین پیامبر شده برای ابوسفیان که تازه مسلمان شده بود غیر قابل تحمل بود لذا فورا صدا زد : این الاذلان؟؟ دو مرد ذلیل کجایند؟ پرسیدند منظورت چه کسانی می باشند ؟ گفت علی و عباس. ابوسفیان وقتی با علی و عباس روبرو شد گفت چرا نشستید بنی تیم کیستند که رهبری را بدست گیرند؟ ابوسفیان چنین ادامه داد : والله لاملان المدینة خیلا و رجالا. (قسم بخدا من مدینه را پر از پیاده نظام و سواره نظام می کنم و حکومت را با زور از آنان برای شما می گیرم.)
علی که به سخنان ابوسفیان گوش می داد به او نهیب زد و اخطار نمودة فرمود : اگر کوچکترین حرکتی بر ضد ابوبکر انجام دهی من اولین کسی خواهم بود که در مقابل تو می ایستم ما ابوبکر را اهل می دانیم . ابوسفیان ناراحت شده الفاظ بدی گفته و رفت. (تاریخ طبری جلد 2 قسمت آغاز خلافت ابوبکر)
قریش که با رسول خدا دشمنی می ورزیدند عملا قادر نبودند کاری انجام دهند چون از انتقام گیری بنی هاشم هراس داشتند آخرین و مهمترین راهکارشان این بود که از هر تیره ای یک جوان انتخاب نمایند و این جوانان طوایف مختلف همه باهم پیامبر را با شمشیر بزنند بگونه ای که معلوم نشود کدامیک قاتل است که در این صورت قوم پیامبر یعنی بنی هاشم نمی دانند با کدام تیره بجنگند و لذا مجبور خواهند شد خونبها گرفته صلح نمایند. (اگر یک یا دو قبیله چنین جرمی مرتکب می شد مطمئن بودند بنی هاشم دمار از روزگارشان بر می آوردند) که همین مسئله سبب شد رسول اکرم با اذن خداوند هجرت نمود.
۲- مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر داشتند مادر پیامبر از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی ) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود بهمین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرچ) خودشان را اخوال رسول (یعنی داییهای پیامبر) می دانستند.
۳- علاوه بر همه اینها پیامبر اکرم (ص) توانستند هزارا نفر فدایی تربیت نمایند که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جانهایشان را فدا کنند.
در صورتیکه این مطلب دروغ را که دشمنان اسلام درست کرده اند بپذیریم چه شد که بنی هاشم یک باره لب فرو بستند و کوچکترین اعتراضی ننمودند؟؟؟
آنهمه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه که با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی داشتند چه شد همه یکپارچه سکوت نموده کوچکترین حرف و اعتراضی ننمودند؟؟؟
و از همه عجیبتر
حضرت علی شیر خدا فاتح خیبر کسیکه گفته می شود در جنگ خیبر درب قلعه را با یک دست بلند نموده برای خودش سپر ساخت بعدا چهل نفر و در برخی روایات هفتاد نفر تلاش کردند آن در را حرکت دهند نتوانستند از جا تکانش دهند چرا سکوت نموده بلاتشبیه مثل بره رام و مطیع و فرمانبردار شد و کوچکترین اعتراضی ننمود؟؟؟
اگر این مطلب دروغ را بپذیریم ایرادهای ذیل بر حضرت علی وارد اند :
1- حضرت علی موظف بود از همه مظلومان دفاع کند و مخصوصا موظف بود از ناموس خودش دفاع نماید ناموس (همسر) خط قرمز هر شخصی به حساب می آید بیعرضه ترین آدمها جاییکه زن و بچه خود را در خطر ببینند از فدا نمودن خود دریغ نمی نمایند. چرا حضرت علی از همسر خودش از دختر پیامبر دفاع ننمود؟؟؟ پست ترین و نامردترین آدمهای کره زمین از همسر و فرزندان خود دفاع می کنند و اگر نتوانند از جان خود دریغ نمی نمایند. این را در اصطلاح ما مظلومیت نمی گویند بلکه بی غیرتی و نامردی می نامند.
اهل سنت حضرت علی را اسد الله الغالب (شیر پیروز مند خدا) لقب داده اند چون حضرت علی در هیچ کجا مغلوب کسی دیگر نشد. در بسیاری از جاها اهل سنت (مخصوصا عوام ) اسم علی را شاه مردان گزاشته اند
در صورت پذیرفتن این مطلب دروغ حضرت علی چه مردانگی داشت؟؟؟
2 - در صورت صحت این مطلب دروغ آنان که چنین کردند ظالم بودند و طبق آیه کریمه : ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار (به ظالمان نزذیک نشوید که در آتش می افتید) حضرت علی با چه مجوزی دست در دست آنان گزاشته بود و پشت سرشان نماز می خواند و در همه موارد کمکشان می نمود طوریکه حضرت عمر هیچ موردی را بدون مشوره با علی فیصله نمی نمود طوریکه حضرت عمر می فرمود: لو لا علی لهلک عمر (اگر علی نبود عمر هلاک می شد) حضرت علی چرا چنین می کرد (بلاتشبیه) این چاپلوسی به شمار نمی آید؟؟
3 - چرا حضرت علی دخترش ام کلثوم (دختر فاطمه) را به عقد حضرت عمر در آوردند؟؟
آن دختر چطوری پذیرفت که با قاتل مادرش در یک رختخواب بخوابد؟؟؟ حسن و حسین کجا بودند؟؟؟ چرا هیچ اعتراضی ننمودند؟؟
4 - هیهات منا الذلة ( ذلت از ما (خاندان پیامبر یا بنی هاشم) به دور است ) از فرمایشات گهر بار حضرت امام حسین است زمانیکه به او پیشنهاد دادند تسلیم شو ما تو را دست بسته به نزد یزید می بریم و تو را خواهد بخشید فرمود ذلت از ما به دور است مرگ با عزت را می پذیرم اما زندگی ذلت آور را نمی خواهم.
در صورت پذیرفت آن دروغ بزرگ آیا ذلتی بالاتر از این وجود دارد که کسی بیاید خودش را کتک بزند همسرش را بکشد و آن شخص کوچکترین اعتراضی ننماید بلکه دختر خودش را نیز تقدیم کند؟؟؟
سبحانک هذا بهتان عظیم
این دروغ بزرگ و تهمتی عظیم بر ضد علی مرتضی است.
علی ما اینگونه نامرد نبوده است و اگر چنین بوده ما بعنوان یک مرد نمی توانیم او را بپذیریم . ماهیت دین اسلام ظلم ستیزی است دستور خداست که ظلم را نپزیریم و با ظالم مقابله نماییم .
علی اولین مسلمان آیا این چیزها را نمی دانسته؟؟؟ اگر چنین بوده ما بعنوان یک مسلمان ساده نمی توانیم او را بپذیریم چه رسد بعنوان پیشوا ...
5 - زیر سوال رفتن قیام عاشورا
در صورتیکه بپذیریم اینهمه ظلم اتفاق افتاده و علی سکوت نموده هیچ رشوه و باج هم داده و همکاری کرده است یزید بدبخت که کاری نکرده بود چرا حسین برا علیه وی قیام نمود؟؟؟ یزید چه جرمی مرتکب شده بود؟؟؟؟
سبحانک هذا بهتان عظیم
6- معمولا هر دینی اولین پیروانش بهترینها هستند چنانکه مسیحیان حواریان و اولین یاوران عیسی را پرستش می نمایند اگر پیروان نخستین دین اسلام اینگونه بوده اند چرا کسانیکه اینگونه اعتقاداتی دارند بخودشان بیجهت زحمت می دهند و دم از اسلام می زنند آیا بهتر نیست دینی بهتر برای خود پیدا کنند زیرا دین اسلام توسط همین آدمها پخش و منتشر گردید
7- اگر بالفرض محال چنین چیزی بوده و علی گذشت نموده هیچ سخنی در این مورد نگفته بعضی از آدمهای فضول از طرف چه کسی وکیل دفاع شده اند؟؟
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت همه بردران وخواهران مسلمان وفارسی زبانم
خوشبختانه اتفاقاتی که در سالهای اخیر رخ داده است برای بسیاری از مردم هوشیار ما نمایان کرده که آخوندها که به دروغ نام شیعه و پیرو امام علی را بر خود گذاشته اند، برای کسب منافع اقتصادی (خمس) و جنسی (صیغه) وسیاسی (حکومت به نام دین) از گفتن هیچ دروغی پرهیز نمی کنند. نمونه اخیرآن، قضیه آیت الله سعیدی امام جمعه قم و ابوترابی نماینده مجلس بودکه اولی ادعا کرده بود خامنه ای پس از تولد یاعلی گفته و دومی علائم وویژگی های مسیح (علیه السلام) را با خامنه ای منطبق دانسته والبته این حرف را به پوتین نسبت داده و تایید می کند.
امثال این رسوایی ها که همه در جهت تامین منافع طبقه آخوندها بوده، مردم را تا حد زیادی بیدار تر کرده است. اما مردم ما باید بدانند که دروغهای آخوندها به این چند روز و چند سال گذشته منحصر نیست و آنها در طول تاریخ برای تامین منافع خود از چنین دسیسه هایی سود برده اند. یکی از این دروغها افسانه شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد که آخوندها از آن جهت ایجاد فتنه و تفرقه میان مسلمانان و اهانت به رهبران آنان و مظلوم نمایی مذهب خود جهت جذب افراد ساده لوح به مسلک خود استفاده می کنند. آنها به اینصورت اهداف زیادی را دنبال می کنند که یکی از آنها افزایش منابع خمس (مردم) است چرا که خمس بزرگترین منبع در آمد آنهاست و جذب دیگران به مسلک آخوندی و بر انگیختن احساسات آنها به معنای افزایش درآمدشان از این راه است. البته چون خود من دوران جوانیم را دنباله رو همینها بودم می دانم که بسیاری از آنها نیز خود این دروغها را باور کرده اند و خیلی از مردم عادی و حتی آخوندها واقعا از روی محبت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)به ترویج و تقویت این افسانه می پردازند و خود از دروغ بودن آن بی خبرند. آنها برای اثبات صحت ادعای خود به احادیثی استناد می کنند که برخی ازآنان در کتب اهل سنت نیز موجود است. در این رابطه لازم است نکاتی را عرض کنم:
1. صرف وجود یک حدیث در کتب حدیثی یا تاریخی دلالت بر صحت سند و محتوای آن ندارد. این مساله حتی در مورد کتب معتبر حدیثی هم صادق است. مثلا کتاب کافی، یا التهذیب و بحار الانوار و... دارای هزاران هزار حدیث غیر صحیح است که در طول تاریخ توسط جاعلان حدیث جعل شده و به پیامبر یا امامان و بقیه اشخاص افترا بسته شده است. این مساله تا حدی شدید است که برخی همچون عالم شیعی بزرگوار آیت الله محمد باقر بهبودی کتابی با عنوان الصحیح من الکافی تالیف کرده و در آن صحیح کافی را جمع می کند که فقط حدود یک چهارم احادیث این کتاب شده است!! او حتی حدیث دال بر شهادت حضرت زهرا را نیز از نظر سند ضعیف دانسته است. کتب اهل سنت هم همینگونه است. حتی برخی از مولفین این کتابها تصریح کرده اند که درکتبشان احادیث جعلی فراوان است و آنها فقط از باب ساخت یک مجموعه جامع حدیثی آنها را در کتب خود ذکر کرده اند. از جمله طبری نویسنده تاریخ مشهور طبری ( که بسیار مورد استناد آخوندها قرار می گیرد) در مقدمه کتاب خود گفته است که او در کتب خود احادیث ضعیف و صحیح آورده است. یعنی از هر کسی (مسلمان، شیعه سنی، یهودی، منافق، زندیق و...) حدیث می شنید در کتاب خود می نوشت تا همه حرف ها را جمع کرده باشد. آیا وقتی خود مولف در مورد کتابش چنین می گوید انصاف است كه آخوندها برای اثبات ادعاهای خود از هر حدیثی که در این کتاب می یابند استفاده کنند؟ متاسفانه از سوی دیگر دشمنان اسلام و پیامبر نیز از همین روش بهره برده و احادیثی را برای توهین به پیامبر و امامان یا جانشینان فرستاده خدا از این کتاب می آورند که همه از نظر سند ضعیف و توسط منافقان و دشمنان اسلام جعل شده است.
2. این احادیث در برخی کتابهای دیگر هم هست که هیچکدام سند صحیحی ندارد. و علمای اهل سنت و برخی عالمان روشنفکر شیعی چون آیت الله فضل الله و آیت الله برقعی در نوشته ها و گفته های فراوانی تک تک این احادیث را رد کرده اند.( آیت الله فضل الله مرجع شیعیان لبنان مظلوم واقع شدن حضرت زهرا از طرف ابوبکر و عمر را به کل رد کرده است. وی حتی در قضیه فدک نیز معتقداست که حضرت فاطمه حدیثی را که پیامبر در آن گفته بود کسی از او ارث نمی برد را نشنیده بود و به همین خاطر برای گرفتن ارث به نزد ابوبکر رفته بود. امام جعفر صادق هم در حدیث صحیح السندی در کافی ارث نگذاشتن پیامبر را تایید کرده است: قال الصادق علیه السلام: ......ِ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ دانشمندان وارثان پیامبران هستند چرا که پیامبران مال و درهم و دیناری به ارث نگذاشته اند ولی دانش و علم به ارث گذاشته اند و هر کس از آن به مقدار فراوانی گرفته است. الكافي ج : 1 ص : 34 . این حدیث با چندین سند روایت شده است که برخی ضعیف هستند ولی تعدادی نیز صحیح السند هستند و صدور این سخن از حضرت صادق را اثبات می کند و همین که پیامبر به دنبال منافع مادی خانواده و فرزندان خود نبوده و همه اموال خود را صدقه داده است و مال و مقامی برای فرزندان خود نگذاشته است، خود از نشانه های راستگویی ایشان و راستی پیامبری اوست.)
3. برخی کتابها که روایت شهادت حضرت زهرا را آورده اند اصلا توسط اشخاص نا معلومی تالیف شده اند ولی آخوندها آنها را به علمای بزرگ اهل سنت نسبت می دهند. مانند کتاب الامامة والسیاسة که آن را به دروغ به ابن قتیبه نسبت داده اند. یا کتاب اسرار آل محمد که روایات سلیم ابن قیس را در بر دارد و تعداد زیادی از علمای شیعه از جمله شیخ مفید آن را غیر معتبر دانسته اند ولی آخوندها از آن نهایت استفاده را می کنند و هر سال آنرا چاپ می کنند و حتی گاها روی جلد آن می نویسند معتبر ترین کتاب تاریخی!! برخی از این کتابها توسط امثال خودشان تالیف شده و از آن اهل سنت نیست. مثلا کتاب مناقب آل ابی طالب نوشته ابن شهر آشوب آخوند است که به هیچ وجه سنی نبوده است. آخوندها از تشابه اسمها هم استفاده می کنند. مثلا حرفی را از سبط ابن جوزی نقل می کنند و می گویند او از علمای بزرگ اهل سنت است. در حالیه نام عالم سنی معروف ابن جوزی است و نه سبط ابن جوزی. سبط ابن جوزی خائنی بود که حتی در جنگ مغول به آنها پیوسته بود.
4 برخی کتابهای اهل سنت این حدیث را آورده اند تا آن را رد کنند ولی اینها وقتی که منابع روایت شهادت زهرا را می آورند نام این کتابها را نیز ذکر می کنند! مثلا شهرستانی در کتاب ملل و نحل این روایت را آورده است ولی کتاب ملل و نحل در مورد بیان عقائد مذاهب مختلف بدون تایید آنهاست. شهرستانی می گوید که فرقه ای گمراه به نام نظامیه ای روایت را ذکر می کنند. با رجوعی به کتب و مقالاتی که در مورد روایات افسانه شهادت حضرت زهرا نوشته شده است می توانید استدلال آنها را به این کتاب ببینید.
5. آخوندها از جعل منبع هم دریغ نمی کنند و بعضا در ضمن ذکر منابع روایات مورد استدلالشان اسامی کتابها و صفحات مختلف را همینگونه می آورند چون می دانند که خوانندگان به آنها اعتماد صد در صد دارند و برای اطمینان و تحقیق به آن منابع مراجعه نخواهند کرد.
تناقضهای موجود در افسانه های آخوندی آخوندها از سویی می گویند که عمر به خانه حضرت علی هجوم آورده و در را آتش می زند و حضرت زهرا پشت در می ماند و میخ به سینه اش می رود و پهلویش می شکند و جنینش سقط می شود. حتی شدت درد به حدی بود که باعث شد این ضربات منجر به از دنیا رفتن حضرت فاطمه شود. سپس در جایی دیگر می گویند که حضرت علی برای به یاد آوردن بیعت غدیر به اهل مدینه حضرت زهرا را سوار شتر کرده وهمراه با حسن و حسین علیهما السلام به خانه تک تک انصار می رود و در کوچه های مدینه می گردد تا آنها را به یاد بیعت غدیر بیاندازد! آیا این افسانه را باور کنیم؟ چگونه زنی را که پهلویش شکسته و جنینش سقط شده را سوار شتر می کند و به جای اینکه او را رها کند تا در خانه استراحت کندو بهبود یابد او را بر روی شتر اینور و آن ور می برد؟ پس نعوذ بالله حضرت علی هم در تشدید بیماری او تاثیر داشته است! ابدا! حضرت علی منزه ازاین اتهام است و هر دو این داستانها از افسانه های آخوندها است. آخوند سپس در جایی دیگر می گوید که حضرت زهرا از جای خود برخاسته و به مسجد می رود و در برابر ابوبکر ایستاده و یک ساعت خطبه فدکیه (جعلی) را می خواند!آیا زنی با این وضعیت قادر به انجام چنین کاری است؟ البته اصل فدک سو تفاهمی بود که الحمدلله به خیر و خوشی تمام شد و حضرت ابوبکر بر اساس دستور پیامبر عمل کرد و اینکه حضرت زهرا این دستور را نشنیده بود به هیچ وجه از منزلت او نمی کاهد چرا که ایشان بیست و چهار ساعت همراه با پیامبر نبود و ممکن بود پیامبر حرفی بزند و فاطمه زهرا آنرا نشنیده باشد. فاطمه زهرا بدون شک سرور زنان بهشت است. آخوند در جایی دیگر هم می گوید که حضرت زهرا وقتی در کوچه راه می رفت حضرت عمر به او کتک زد! یادم هست که مداح ها در روضه هایشان می خواندند: در وسط کوچه تو را می زدند کاش بجای تو مرا می زدند! ولی اینها یک بار به خود اجازه نمی دهند که فکر کنند حضرت زهرا با پهلوی شکسته و سینه سوراخ و جنین سقط شده چگونه پاشده است و رفته است به کوچه ها! الان با یک دل درد ساده نمی توان این کار را کرد! آخوند برای برطرف کردن این تناقض با استناد به کتبی چون کتاب سلیم ابن قیس می گوید که حمله به خانه مولا علی چند بار صورت گرفته است نه یک بار و پهلو شکستگی حضرت زهرا در آخرین حمله بود. اما این حرف بزرگترین اهانت به شرف و غیرت علی علیه السلام است. چگونه باور کنیم که امام علی با وجود چند حمله به خانه اش و احتمال حمله ای دیگر اجازه می دهد حضرت زهرا برای باز کردن در برود؟ چگونه این افسانه را باور کنیم در حالیکه این داستانهای شما مستند بر احادیث جعلی منافقان و دارای تناقض است؟ آیا قابل قبول است که عمر این کار را بکند و سپس علی دختر دلبندش ام کلثوم را که مادرش فاطمه زهرا بود به قاتل مادر (عمر) دهد؟ چرا آخوندها قضیه ازدواج حضرت عمر با سیده ام کلثوم را اینگونه مخفی می کنند در حالیکه این قضیه در احادیث صحیحشان آمده و فقهای شیعه با استفاده از آن احادیث فتوا نیز صادر کرده اند؟؟ هم میهن گرامی، تردید نداشته باشید که شهادت حضرت زهرا حقیقت ندارد و ایشان با مرگ طبیعی از دنیا رفته اند. اگر آخوندی بگوید که چرا حضرت زهرا در جوانی از دنیا رفته است ؟ پاسخ این است که مرگ طبیعی در جوانی اصلا بعید نیست و همه فرزندان پیامبر از جمله ابراهیم در جوانی از دنیا رفته اند.
فقط یه چیز میگم ایا حضرت علی كه لقبش شیر خدابوده وای میسته تابه زنش سیلی بزنند واوهم فقط گریه میكنه وهیچ كاری نمی كنه وحضرت فاطمه دختر پیامبر(ص)اینقدربه فكرمال دنبابودهكه دعواكند
شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نمودهاند. از اينرو گوشهاى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهلسنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مىنمائيم.
* * *
قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».
(فاطمه) اولين كسى از اهلبيتم مىباشد كه به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...
فرائد السمطين ج 2، ص 34
* * *
قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.
اصول كافى ج 1، ص 381
* * *
قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسولاللَّه (ص) و بين كتابه.
مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.
صحيح بخارى ج 1، 120
* * *
شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير
تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مىسازد. كوشش پىگير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مىخوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.
شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟
آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد، هر عقلى را متحيّر مىسازد، بر هر عاطفهاى سنگين مىآيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.
شايد همين امر موجب گرديد تا توجيهگران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مىشود كرد، اى كاش زبان لال مىشد، قلم مىشكست اين خبر دهشت بار را نمىشنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مىريخت، كوهها متلاشى مىشد، جهان بپايان مىآمد و اين فاجعه رخ نمىداد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.
اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مىكند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مىگيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.
اينك متن حديث (ابن عباس گفت:
چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشتهاى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.
پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.
«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»
صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.
شايد آنانكه كلام ابن عباس را مىشنيدند كه مىگويد: «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مىگويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوهگويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود.
الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مىگويد:
«آنگاه كه بعد از رسولخدا (ص) براى ابوبكر بيعت مىگرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مىكردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمىشود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مىزند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »
«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »
كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.
ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:
ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است.
ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:
و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مىگويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانهام را بر من به آتش مىكشى؟ ! عمر گفت: بلى. »
«انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »
بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.
وابوالفداء نيز مىگويد:
« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.
پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.
پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند. »
« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضياللَّه عنها) وقال: ان ابى عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشىء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضياللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »
ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.
اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «الرزيّة كلّ الزريّة» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيدهاى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزيّة كلّ الزريّة» را درك نمىكرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مىكند و مىگويد:
سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً.
تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.
از پيامبر اكرم (ص) نقل مىكند كه فرمود:
«چون به دخترم فاطمه مىنگرم بياد مىآورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانهاش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمىآورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهلبيتم مىباشد كه به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ».
«..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليَّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »
فرائد السمطين، ج 2، ص34، 35 طبع بيروت.
هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم (ص) آمدند كه وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانكه ابن ابى دارم - آنكه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نكوهش گروهى قرار گرفت.
«كان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »
سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.
روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانهاش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد، و به عامل جنايت مستند مىباشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است كه ائمه معصومين: واهلبيت رسولخدا (ص) مادر خود را شهيد مىخواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:
«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»
اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2.
با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمىماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مىآيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه: آه چه مىگوئى؟ چه مىنويسى؟ ساكت باش؟ مگر ممكن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاك مىگردند؟ خورشيد مىتابد؟ و.... مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك» و پيامبر اكرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پارهتن من است»؟
شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا كتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة كلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:
چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد.
فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...
صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.
چرا كراهيت على (ع) ملاقات با عمر را ذكر كرده؟
... أن ائتناو لا يأتنا احد معك كراهيّة لمحضر عمر.
همان مدرك اگر بخارى مىبود شايد مىگفت: من تنها نبودم، مسلم هم همين جريان را نقل كرده وگفته است: كه ابن عباس بر اين رزيّة چنان گريست كه از اشكاهايش ريگها تر شدند:
« قال ابن عباس: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثمّ بكى حتّى بلّ دمعه الحصى، فقلت يا بن عباس وما يوم الخميس؟ قال: اشتدّ برسولاللَّه (صلى الله عليه و سلم) وجعه فقال ائتوني اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعوني... »
ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبهاى سپس گريست تا آب ديدگانش ريگها را تر كرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چيست؟ گفت: بيمارى رسول خدا (ص) شديد گشت، پس فرمود: بياوريد تا براى شما نوشتارى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. پس نزاع كردند، ونزاع در نزد پيامبر سزاوار نيست، و گفتند او را چه شده است، هزيان مىگويد، از او جوياشويم، فرمود، رها كنيد مرا...
صحيح مسلم، ج 3، ص 455، كتاب الوصيّه باب 5 الوقف ح 22.
ابن ابى شيبه استادم قبل از من فاجعه را روشنتر بيان كرده كه تهديد بآتش كشيدن خانه را ذكر كرده. مطلب روشنتر از آن است كه بتوان آن را مخفى كرد، چه اينكه اين مطلب در منابع معتبر ما اهلسنت فراوان آمده.
شايد كسى تصّور كند: آنچه به سند صحيح ومعتبر ثابت وغير قابل انكار است، تهديد به آتش كشيدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نيست. بلى، كلام ابن ابى شيبه به تنهايى آتش زدن بيت وحى را ثابت نمىكند، امّا بخارى با نقل بيعت نكردن على (ع) با ابوبكر از به آتش كشيدن بيت نبوّت خبر مىدهد. زيرا در نقل ابن ابى شيبه خوانديم كه عمر قسم ياد كرد اگر بيعت نكنند دستور مىدهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود كه فاطمه (س) سوگند مىخورد كه عمر به قسمش وفا خواهد كرد. وبخارى آورده است:
«فاطمه (س) بر ابوبكر غضب نمود پس با وى قهر كرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پيغمبر (ص) شش ماه زندگى كرد... (و على (ع)) در اين ماههابيعت نكرد.
«فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى توفيّت وعاشت بعد النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. »
صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.
پس بنا بر اين چنانكه بلاذرى در انساب الاشراف مىگويد:
« فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة ».
عمر به مقتضاى قسمش عمل كرد وبيت اهل البيت را به آتش كشيد.
وآنچه برخى نقل كردهاند كه على (ع) پس از تهديد ناگزير از بيعت شد ونوبت به احراق نرسيد، مخالف نقل بخارى است، كه در نزد اهل سنت از اعتبار بيشترى برخوردار است، ونيز شواهد حديثى وتاريخى، آن رامردود مىداند. بلى قافيه اين مرثيه و نوحه با سرودن طليعه آن به زبان هر سرايندهاى جارى مىشود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنين و... از دنيا رفتن پس از مدت كوتاهى، قتل و شهادت و مستند به اين مقدمات خواهد بود.
هر چند بعضى از ناقلين اين مرثيه و مصيبت به نتيجه آن تصريح نكرده باشند. امّا همانطور كه گذشت اين مرثيه به وسيله پدر فاطمه (س) پيامبر اكرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پايان سرائيده شد. تا اينجا به گوشهاى از شواهد تاريخى حديثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است كه نيازى به تكثير منابع نيست.
امّا از طرف ديگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگين است كه هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاريخى و حديثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مىتواند آن را باور كند.
مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت كردند؟
على (ع) مىديد؟ مىديد فاطمه (س) را مىزدند؟ مىديد آتش شعله مىكشد؟ مىديد مصيبتهايى كه روزگاران را همچون شب تار و سياه كرده است بر فاطمه (س) مىبارد؟ ! چگونه جرأت كردند؟
مگر نديده بودند على (ع) در خيبر را چگونه از جا كند؟ مگر نديده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نيم كرد؟ مگر نديده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر نديده بودند؟؟؟
مگر نداى جبرئيل را نشنيده بودند «لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت كردند؟ بلى على (ع) را ديده بودند.
اى كاش على (ع) را فقط در اين صحنهها ديده بودند تا جرأت نمىكردند. حلم على را هم كه از كوهها سختتر بود ديده بودند.
يافته بودند كه على (ع) نفس پيغمبر (ص) است، و پيغمبر را نيز سالها آزموده بودند، اكنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پيامبر (ص) جرأت مىكردند. و او را مىآزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشركان مكّه، كه بر آن حضرت سنگ و خاك و خاكستر و زباله مىريختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشركان و يهود و نصارى در جنگها با تير و نيزه و شمشير، بلكه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پيامبر (ص): آه چه دشوار است بر غيرت اللَّه. بايد سر بر ديوار نهاد و تا ابد بر مظلوميت محمد (ص) خون گريست « كه او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذيت» بجاى اينكه با پيروزىها اذيّت و آزارها كم شود افزون مىگرديد ! و با رحلتش به اوج رسيد.
يافته بودند كه سماحت و عظمت پيامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. ديده بودند در مقابل اذيّتهاى مشركين قريش نفرين نمىكرد و مىفرمود «انّ قومى لا يعلمون» و در مقابل آنانكه بر آن حضرت شمشير كشيده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مىكردند.
او حيا مىكرد كه خود در مقابل آزارهايى كه بر وى وارد مىشد اعتراض كند، او دين خدا را پاس مىداشت، و خدا به دفاع از او مىپرداخت.
از آيات سوره احزاب استفاده مىشود كه: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پيامبر (ص) مىشدند. چون آنها را دعوت به ميهمانى مىكردند، پس از پذيرايى دور هم مىنشستند و با هم به گفتگوهاى بيهوده و حتى آزاردهندهاى مىپرداختند. و گاه چون از زنان پيامبر چيزى مىخواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مىكردند. پيامبر از اين وضع آزرده مىگشت.
امّا حيا مانع بود تا آنها را از اين رفتارهاى ناهنجار و ناشايسته منع كند. خداوند آياتى را فرو فرستاد و آنها را از اين رفتار ناشايست خصوصاً در مورد همسران پيامبر بر حذر داشت.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد ! به خانههاى پيامبر داخل نشويد مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اينكه چشم به ظرف غذاى وى بدوزيد، امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد، ووقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشينيد، اين عمل، پيامبر را مىآزارد، ولى از شما شرم مىكند (وچيزى نمىگويد)، امّا خدا از (بيان) حق شرم ندارد. وهنگامى كه چيزى از آنان (همسران پيامبر) مىخواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار براى پاكى دلهاى شما وآنها بهتر است
سورة الاحزاب، آية 53.
و سپس فرمود:
شما حق نداريد پيامبر (ص) را بيازاريد و پس از او با همسرانش ازدواج كنيد اين رفتار شما نزد خداوند بزرگ است
وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما
سورة الاحزاب، آيه 53.
و پس از چند آيه مىفرمايد:
آنانكه خدا و پيامبرش را مىآزارند، خداوند برآنها در دنيا و آخرت لعن مىفرستد و براى آنان عذابى خار كننده آماده فرموده است.
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِينًا
سورة الاحزاب، آيه 57.
شايد بتوان يكى از اهم مصاديق آزار پيامبر (ص) را داستانى كه بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان اين است كه زنان پيامبر اكرم (ص) در تاريكى شب با پوشش كامل به مكانى كه خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مىرفتند. چون امالمؤمنين سوده قد بلندى داشت يا تنومند بود عمر وى را شناخت و فرياد برآورد كهاى سوده تو نمىتوانى خود را از ما پنهان كنى، بدان كه ما تو را شناختيم. سوده بر مىگردد، و به پيامبر شكوه مىبرد و آن حضرت مىفرمايد شما رخصت داده شدهايد كه براى حوائجتان خارج شويد. اين داستان را بخارى در سه جا از كتاب صحيحش آورده است.
1 - در كتاب التفسير سورة الاحزاب در ذيل آيات فوق:
« عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَكَانَتْ امْرَأَةً جَسِيمَةً لَا تَخْفَى على من يَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال يا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَانْظُرِي كَيْفَ تَخْرُجِينَ قالت فَانْكَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e في بَيْتِي وَإِنَّهُ لَيَتَعَشَّى وفي يَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إني خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِي فقال لي عُمَرُ كَذَا وَكَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ »
ايشه گفت: پس از آنكه آيه حجاب نازل گرديد، سوده براى قضاى حاجتش بيرون رفت، او زنى تنومند بود، از اينر�
این آدرس این پسته:http://www.looti.net/11_5377_1.html که حدود 19 صفحست