PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : كعبه، مظهر خداخواهي



ganjineh
23-11-2009, 22:21
در اين عمل كه فوق العاده سازنده است، خودخواهي، آن عامل درنده آدمي با ضربه قاطعي از پاي در مي آيد و فضاي درون را براي خداخواهي خالي مي كند.به راستي انسان آگاه در اعمال گوناگون حج، بارها تجرد روح و فوق طبيعي بودن آن را به خوبي احساس مي كند.روح در اين عمل با بازكردن زنجيرهاي سنگين محيط و اجتماع و خواسته هاي طبيعي خويش، به قدرت پرواز خود در بيكرانه ها آگاه مي شود و حيات خود را در افق بسيار والايي كه هدف اساسي خود را در سطوح مختلفش جاي داده است مشاهده مي كند.
در آن حريم مقدس به درك اين مسئله مي رسند كه هيچ چيز در اين عالم استقلال ندارد و قابل اعتماد نيست و به اين حقيقت واقف مي گردند كه خلأ روح جز با عشق و محبت و اطاعت از جناب او پر نمي شود و به اين واقعيت آگاه مي گردند كه هر چه هست اوست و ما سواي او جز سايه اي بيش نيست و تنها سكوي پرواز و مايه ارزش براي انسان نقطه اتصال به جناب اوست.به گفته نكته پرداز شيرين سخن هماي شيرازي :
آنان كه خيمه بر سر كوي فنا زنند *** از جام نيستي مي هستي فزا زنند
ني بيم از فنا و نه خرسند از بقا *** يك باره بر بقا و فنا پشت پا زنند
مرغان آشيانه قدسند و عاقبت *** زين آشيانه خيمه برِ آشنا زنند
با صد هزار قدس ملايك برابر است *** اين قوم يك نفس كه به ياد خدا زنند
اين قوم را مبين به حقارت كه اين گروه *** خاك رهند و پا به سر كيميا زنند
از تيغ عشق دوست هما گر شوي شهيد *** حوران خلد روح تو را مرحبا زنند
كعبه و تعامل بين مردم
در آن اجتماع الهي، افراد اجتماعات گوناگون از همه نقاط دنيا به خوبي مي توانند از دردها و ناگواري هاي خويشتن اطلاع پيدا كنند.از حوادث و رويدادهاي ساليانه خود يكديگر را آگاه سازند،
از امتيازات واحتياجات يكديگرباخبر گردند، درباره آينده خويش بينديشند و راه هاي گوناگون تكامل و جلوگيري از سقوط را در ميان بگذارند و ارتباطات خود را تا حد ارتباطات اعضاي يك خانواده بالا ببرند.
كعبه و اعمال حج
هر يك از اعمال متنوع حج، عامل مستقلي براي بارور ساختن بعدي از ابعاد شخصيت آدمي است كه مجموعاً در چند روز محدود، موجودي با خوي حيواني را به يك انسان مبدل مي سازند و انسان را به يك موجود الهي تبديل مي كنند.دو قطعه پارچه سپيد به نام لباس احرام، عاريتي بودن لباس هاي فاخر و رنگارنگ معمولي را براي انسان قابل درك مي سازد، همين دو قطعه پارچه سفيد به خوبي مي تواند اثبات كند كه حيات را نبايد قرباني وسيله حيات نمود.آدمي با جمله : « لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ. » مي تواند عقده هاي حقارتي را كه يك عمر روان او را مختل نموده است، دريابد و مرتفع سازد و ارزش و عظمت موجوديت خود را لمس كند ; زيرا او با اين لبيك پاسخي به دعوت الهي به سوي خود مي دهد.با اين ذكر روحاني سازنده وابستگي خود را به خداوند اعلا كه او را به سوي خود خوانده است، درك مي كند.پس اين بي نهايت كوچك شايستگي تماس با آن بي نهايت بزرگ را داراست كه اين صدا را در گوش او طنين انداز كرده است:
بازآ بازآ، هر آن كه هستي بازآ
آدمي، با طواف خانه خدا كه ظاهراً چيزي بيش از چند سنگ روي هم نهاده نيست، مي تواند شفافيت در و ديوار عالم طبيعت را كه پرده هاي كميت و كيفيت روي آن را پوشانده است، دريابد و بداند كه همين سنگ ها در مقابل روح سبك رو و بلند پرواز آدمي، تيرگي و سختي خود را كنار مي گذارد و به شكل رصدگاهي براي نظاره و گرايش به بارگاه ربوبي برمي آيد.بزرگ ترين حقيقتي كه دو ركعت نماز مقام ابراهيم تعليم مي دهد، اين است كه معبدي كه در روي زمين بنا مي شود و جايگاهي كه كامل ترين مردم در آنجا مي ايستند و با خداي خود رابطه برقرار مي كند، براي همگان يكسان است.چه حكمت والايي در سعي و تكاپو ميان صفا و مروه وجود دارد كه قابل توصيف نيست، اين حكمت آدمي را چنين خطاب مي كند :اگر انساني بكوش، حركت كن، راكد و جامد مباش، عنصر پايدار روح آدمي كوشش و تكاپوست.( يَاأَيُّهَا الاِْنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ ).اي انسان ! يقيناً تو با كوشش و تلاشي سخت به سوي پروردگارت در حركتي، پس او را [ در حالي كه مقام فرمانروايي مطلق و حكومت بر همه چيز ويژه اوست و هيچ حكومتي در برابرش وجود ندارد، ] ديدار مي كني.بدين ترتيب هر يك از اعمال حج يكي از عناصر سازنده آدميان را بارور و تقويت مي نمايد و به فعليت مي رساند.در هر صورت تمام اعمال عبادي و ترك همه معاصي مي خواهند بگويند : اي انسان ! راه تو به سوي رسيدن به مقام قرب باز است و اگر اين صراط مستقيم الهي را طي نكني بدون شك به جايي نخواهي رسيد و همه استعدادهاي الهي تو به صورت قوه باقي خواهد ماند و بدون عبادت، از وجود تو جز حيواني پست در دنيا و جز عنصري مستحق عذاب در آخرت نخواهد ماند. به قول عارف معارف، عماد فقيه :
بر سر كوي تو جز بي سر و پا نتوان بود *** پاي در بند تو در بند ريا نتوان بود
پيش ما جان عزيز ار چه گرامي است ولي *** زو توان بود جدا وز تو جدا نتوان بود
همه عالم به جمال تو گواهي دادند *** منكر قدرت بي چون خدا نتوان بود
دست و پايي نزنم، بر سرم ار تيغ زني *** غرقه در بحر قضا جز به رضا نتوان بود
دلم از هجر تو جوياي فنا گشت آري *** بيوصال تو طلبكار بقا نتوان بود
پيوند با قرآن در سفر حج
قرآن مجيد، در رأس تمام برنامه هاي الهي است، بدون فهم قرآن و عمل به اين كتاب عظيم آسماني كسي به جايي نمي رسد.در اين سفر سودمند كه براي تصفيه روح و تزكيه نفس قرار داده شده، توصيه زيادي از طرف اولياي الهي وارد شده كه قرآن بخوانيد و بفهميد و به دستورهاي سعادت بخشي كه در اين كتاب است عمل كنيد، اصولاً هدف از نزول قرآن فهم آن و عمل به واقعيت هاي آن است.در صورت فهم قرآن و عمل به اين كتاب خير دنيا و آخرت انسان تأمين مي شود.قرآن مجيد، ضامن سعادت انسان در همه جوانب حيات است، در صورتي كه مردم مسلمان با كمك عقل و انديشه به فهم آن موفق شوند و با كمال شوق در اجراي برنامه هاي آن بكوشند و به خصوص در اين مسير با عظمت حيات از گناه و عصيان بپرهيزند كه گناه، تيرگي مي آورد و تيرگي، مانع فهم قرآن و علت واقعي بي توفيقي انسان در عمل به كتاب خداست.هيچ برنامه اي در قرآن نيست، مگر اين كه عمل به آن داراي نفع دنيوي و اخرويست و نيز برنامه اي در اين كتاب نيست مگر اين كه ضامن حقوق طبيعي و معنوي انسان در دو قلمرو فرد و اجتماع است.مطالعه در تاريخ صدر اسلام نشان مي دهد كه زمان عمل به برنامه هاي الهي، زمان نور، زمان پيروزي، زمان فتح و غلبه، زمان معنويت، زمان فضيلت و برتري و پرچمداري اهل قرآن بر ساير ملت ها و امت ها بود.از زماني كه امت اسلامي از قرآن روي تافتند و عمل به اين كتاب عظيم را كنار گذاشتند، دوران ظلمت و ذلت و اسارت و بيچارگي آنان شروع شد.شايد گروهي براي درك روزگار عزت و ذلت مسلمانان به خود زحمت مطالعه در تاريخ حيات مسلمانان را ندهند، بايد از آنان خواست تا چهره فعلي زندگي ملت اسلام را بنگرند و به اين واقعيت توجه كنند كه ملت اسلام امروز دومين جمعيت روي كره زمين اند و از نظر قواي انساني ملت كوچكي نيستند و از نظر مواد اوليه چون نفت و طلا و ساير معادن غني ترين ملت عالمند. از نظر مباني تربيتي و حقوقي نيز به خاطر داشتن قرآن و فقه غني، در رأس تمام ملل جهان قرار دارند، ولي با اين همه دارايي، با مشكلات گوناگوني دست به گريبانند و از همه جوانب زندگي آنان فقر مي بارد. اختلاف بين آنان بيداد مي كند و همه طوايف مسلمانان زير بار زنجير سنگين استعمارگران دست و پا مي زنند و در تمام شؤون زندگي دست نياز و گدايي به طرف بيگانگان دراز كرده اند.اما در صدر اسلام، آن لحظه پرشكوهي كه اولين آيه قرآن مجيد در حريم مقدس كعبه در كنار غار حرا بر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نازل شد، مردم در تمام زواياي زندگي دچار فساد و گرفتار شيطنت بودند.انحراف در تصور مسئله حيات، سستي عقيده و ايمان، كژي خلق، بي نظمي در شؤون زندگي، فسق در عمل، آلودگي در مسائل نفسي، گسيختگي نظام اجتماعي و خانوادگي، گريبانگير مردم زمان بود.متلاشي بودن نظام اخلاق، ظلم و بيدادگري، قتل و غارت و تجاوز، به اسارت كشيدن انسان ها براي اشباع تمايلات حيواني، روي گرداني از علم و دانش، دورويي و نفاق، بي عفتي و دزدي، قماربازي و شراب خواري، مسائلي بودند كه انسان با آن ها روبرو بود.در اين ميان ملت عرب از هر ملتي فاسدتر و در برنامه هاي زندگي از همه رسواتر و روزگارشان از همه جوامع تيره تر بود.در ميان تمام مناطق عرب نشين، مردم مكه از همه فاسدتر و در تيره بختي از همه بيچاره تر بودند.ولي قرآن مجيد به تدريج تمام اين مفاسد را معالجه كرد و از مردم تيره بخت زمان نزول وحي، مردمي سعادتمند، عالم، بزرگوار و در يك كلمه شجره طيبه ساخت. مردم تيره روزگار غفلت زده جاهل، با روي آوردن به قرآن و عمل به اين كتاب به جايي رسيدند كه بزرگ ترين قدرت را در جهان آن روز تشكيل دادند و در تمام جهان نداي علم و فضيلت سر دادند و نور علم و فضيلت را در بستر حيات تاباندند و اين همه از منافع آن نداي آسماني بود.نداي آسماني، آري نداي آسماني يعني وحي و مقررات خداوندي كه به تمام زواياي حيات نظر داشت و در پرتو فراگيري و عمل به آن، انسان ها به سعادت و رشد، كمال و خوشبختي، و مجد و عظمت مي رسيدند، تا اعماق وجود مردم صدر اسلام اثر كرد و از آنان ملتي رشيد و بيدار ساخت.اين ندا از شهر مكه طنين انداز شد، امين وحي از طرف خداوند مهربان، بزرگ سفير حق را مأموريت داد تا به وسيله قرآن بدون وقفه براي نجات بشريت از چنگال شيطان و شيطان صفتان و انواع معبودهاي باطل و طاغوت ها قيام كند.آري، مكه مهبط وحي و نور و فضيلت و سيادت است و مكه با قبول نزول قرآن و با مناسكي كه دارد، جلوه گاه هدايت براي عالميان است.حج براي تزكيه نفس، نوراني شدن قلب و زدوده شدن زنگار از روح و جان است و اگر آلوده اي به مكه برود و پاك برنگردد، حج نرفته است.در حريم حرم كعبه از رهبر عاليقدر اسلام دعوت شد تا با كمك قرآن مجيد در تمام جبهه هاي حيات انقلاب ايجاد كند، انقلابي كه انسان را به تمام اهداف الهي برساند.مردم در زمان حيات پيامبر (صلّي الله عليه وآله) از بركت قرآن مجيد داراي اعتقادي راسخ به حقايق، اراده اي استوار، عزمي آهنين، انديشه اي تابناك، اعمالي شايسته، اتحادي بي سابقه، قدرتي فوق قدرت ها، دانشي آميخته با تربيت الهي، بينشي به وسعت وجود انسان و جهان، عقلي رشيد، روشي استوار، طرحي جامع، برنامه هايي عالي در تمام شؤون زندگي شدند و تمام اين سرمايه هاي كلان و سودبخش را از گنجي چون قرآن بدست آوردند ; امروز هم همان قرآن در بين مسلمانان است و هزاران منبع مادي در دست اينان است، پس چرا اين گونه ذليل بيگانگان هستند ؟ آيا عامل اين ذلت دوري از قرآن نيست ؟
عظمت حج و ثواب آن
حج سير و حركتي است كه اگر انسان آن را به درستي به جا آورد، او را از آلودگي باطن و خطاي ظاهر پاك مي كند.آري، انسان به هنگام اداي مناسك اين سفر معنوي، از غفلت گذشته خود پشيمان مي شود و به ديده دل آينده روشني را براي خويشتن مي بيند.با انجام اين چنين حج، انسان حاضر نخواهد شد روي از حق برگرداند و از حركت در راه الهي باز ايستد، عنايت و لطف و رحمت حق به چنين زائري حتمي است.امام عارفان در آخرين ساعات عمر شريف خود چنين وصيت مي كند :خدا را خدا را بر شما باد به مسئله حج، تا زنده ايد خانه حق را خالي نگذاريد كه اگر خلوت بگذاريد، با عذاب حق روبرو مي شويد و از عنايت خداوند محروم گشته شخصيت شما متلاشي خواهد شد.ابان بن عثمان از مردي چنين نقل مي كند:به امام باقر (عليه السلام) عرضه داشتم : چرا حج را «حج» مي گويند ؟فرمود : فلان كس حج گزارد يعني رستگار شد.آري، كسي كه از نظر ظاهر به زيارت خانه و از نظر باطن به زيارت صاحب خانه مشرف شود، به رستگاري رسيده است. كدام برنامه براي انسان در تمام طول زندگيش والاتر از اين كه پروردگار بزرگ عالم اجازه ورود به حريم قدسش را به او بدهد، دلش را مهبط انوار خود كند و قلبش را هم چون آيينه صفا و جلا بدهد، در حدي كه از ژرفاي دل او چشمه عشق بجوشد و انسان، اين ذره بي مقدار، در مدار بي نهايت در بي نهايت موفق به طواف گردد و دست گدايي به دامن غناي او زند.پيامبر بزرگ اسلام (صلّي الله عليه وآله) فرمود :كسي كه بميرد و قدرت بر حج داشته، ولي بجاي نياورده به مرگ يهودي يا نصراني مرده است.امام صادق (عليه السلام) فرمود :آن كس كه به خاطر فلاكت، يا نداشتن قدرت جسماني، يا مانع شدن ستمگر، نتوانست حج كند معذور و در غير اين صورت به هنگام مرگ، يهودي يا نصراني از دنيا خواهد رفت.شيخ طوسي در كتاب باعظمت « تهذيب » در حديث صحيحي از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت كرده است:شخصي به ديدن رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) آمد و گفت : من براي انجام حج حركت كردم اما به مقصد نرسيدم و از اين بهره بزرگ محروم شدم، اكنون ثروت هنگفتي در اختيار من است، مال خود را در چه برنامه اي خرج كنم تا تلافي حج شود و سودي همانند ثواب حج ببرم ؟رسول اسلام (صلّي الله عليه وآله) به او نگاهي كرد و فرمود : به كوه ابوقبيس بنگر، اگر اين كوه برايت طلاي احمر شود و آن را در راه خدا خرج كني به ثواب يك حاجي نخواهي رسيد. حاجي به هنگام تدارك سفر هرچه از جاي بردارد و آنچه بر زمين بگذارد، براي او ده حسنه نوشته مي شود و ده گناه بخشيده مي گردد و ده درجه به او مي رسد و همين كه سوار مركب گردد، به هر گامي كه برمي دارد خداوند برايش به مثل آنچه گفتم مي نويسد.همين كه طواف خانه حق كند از گناه خارج مي گردد و چون سعي صفا و مروه نمايد، از معاصي پاك شود و به هنگام وقوف به عرفات از ذنوب خود خارج گردد و به خاطر رمي جمرات بي گناه مي شود.در هر صورت رسول عزيز اسلام (صلّي الله عليه وآله) در فرامين خود به يك يك از برنامه هاي حج و موقف ها اشاره فرمود و نظير ثواب و بهره هاي گفته شده را براي تمام مواقف بيان داشت، سپس به آن مرد گفت : آنچه براي يك حاجي فراهم مي شود، كجا براي تو به دست خواهد آمد؟صدوق بزرگوار در « من لا يحضره الفقيه » در باب حج نقل مي كند :مسافري كه مسير سفرش به سر حد حرم برسد، در صورتي كه فرود آيد و غسل كند و نعلين خود را بدست گرفته با پاي برهنه در حالت تواضع، به خاطر خداي عزوجل و عزت و جلال او داخل حرم شود، پروردگار صد هزار حسنه به او عنايت كرده و مشابهش گناه از او محو مي كند و صد هزار درجه به او مي دهد.در اخبار حج آمده كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود :هر مالي در مصرفش سؤال و جواب هست و براي خرج كننده مسؤوليت دارد، مگر مالي كه در راه حج و يا جهاد در راه خدا خرج شود.امام صادق (عليه السلام) بنا به نقل صدوق در « من لا يحضره الفقيه » مي فرمايد :يك درهم خرج كردن در راه حج بهتر است از صد هزار درهم در راه ديگر كه آن هم حق باشد و يك درهم حق امام را به امام پرداختن بهتر است از هزار درهم در راه حج.حاجي بايد به اين واقعيت توجه داشته باشد كه : مسلمان بايد هميشه درآمدش از راه حلال باشد و هرگز اجازه ورود درهمي حرام به اموال خود ندهد و اگر خداي نكرده به هنگام آماده شدن براي سفر حج به مال خود اطمينان ندارد و حق امام، يا حق ديگران در مال اوست، مال خود را پاك كند و حقوق مردم را به آنان برگرداند ; زيرا اگر به اين مسئله مهم توجه نكند، از ثواب هايي كه براي حج شمرده شده محروم خواهد شد، بلكه به هنگام لبيك گفتن در جوابش « لالبيك و لاسعديك » خواهند گفت، چنانچه در روايت آمده است.كسي كه با مال حرام سفر كند به هنگام لبيك به او جواب رد داده خواهد شد.محدث خبير، صدوق بزرگوار در « من لا يحضره الفقيه » از طريق صحيح از كتاب حسن بن محجوب از كتاب محمّد بن قيس روايت كرده اند كه محمّد بن قيس مي گويد : شنيدم از ابوجعفر محمّد بن علي الباقر (عليهما السلام) كه در مكه اين حديث را براي مردم مي فرمود :پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) نماز صبح را با مردم خواند، سپس با آنان به گفتگو نشست تا آفتاب طلوع كرد، مردم يك يك از مجلس برخاسته و رفتند بجز دو نفر يكي از انصار و يكي از اعراب باديه از طايفه ثقفي.رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به آن دو نفر فرمود : مي دانم شما را حاجتي است و آن پرسش از يك مسئله است، اگر بخواهيد من قبل از سؤال شما به پاسخ اقدام كنم، اگر نه بپرسيد تا به شما جواب بگويم.گفتند : شما ما را خبر ده ; زيرا گفتن شما بدون پرسش ما بهتر چشم را روشني مي بخشد و از شك و ترديد دورتر و ايمان ما را نسبت به آنچه بايد مؤمن باشيم راسخ تر مي كند.رسول اسلام (صلّي الله عليه وآله) از آن مرد انصاري خواست تا نوبتش را به آن مرد بياباني بدهد و فرمود : اي برادر انصاري ! شما نوبت خود را به دوستت واگذار ; زيرا تو از قومي هستي كه ديگران را برخود مقدم داشته و ايثار مي كنند.در هر صورت آيا حاضري او حاجتش را بر تو مقدم بدارد، چون تو اهل شهري و او از باديه ; مرد انصاري گفت : با كمال رغبت حاضرم.رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) روي به آن بيابان نشين كرد و فرمود : اما تو آمده اي از من درباره وضو و نماز بپرسي كه چه اندازه بهره دارد، جوابش را گفت و سپس به مرد انصاري فرمود : اما پرسش تو درباره حج و عمره است كه براي آن چه اندازه ثواب قرار داده شده، آگاه باش چون عزم حج كردي و توجهت به زيارت خانه حق قرار گرفت و خود را براي رفتن آماده كردي و بر مركب سوار شدي و به نام خدا آغاز سفر نمودي، به هر قدمي كه مركب از زمين بر مي دارد و بر زمين مي گذارد، خداي بزرگ براي تو حسنه اي نوشته و سيئه اي محو مي كند و همين كه احرام بستي و لبيك گفتي، خداوند به هر لبيك ده حسنه قرار داده و ده سيئه دور مي كند.چون طواف بيت كردي براي تو نزد حق به خاطر آن، عهد و پيماني ذخيره شده كه حضرت حق از عذاب تو حيا خواهد داشت و همين كه در مقام ابراهيم به دو ركعت نماز قيام كردي، به خاطر آن دو ركعت ثواب دو هزار ركعت نماز قبول شده به تو عنايت مي شود.و چون به سعي صفا و مروه برآمدي و هفت بار آن راه را طي كردي، برايت نزد حق اجر كسي است كه از شهر خود پياده به حج آمده باشد و همانند كسي است كه هفتاد بنده مؤمن را از بردگي رهانده باشد.و چون وقوف به عرفات را تا غروب انجام دادي، اگر خطايت به عدد ريگ صحراي عالج عربستان و به عدد كف درياها باشد، خدايت مي آمرزد و همين كه به مني آمدي و سنگ ريزه ها را به جمرات زدي، براي تو به خاطر هر ريگ ده حسنه نوشته مي شود و اين ثواب براي تو در بقيه عمرت همواره ثبت مي گردد.
و چون سر تراشيدي براي تو به عدد هر مويي كه جدا شود، حسنه اي نوشته و اين ثواب در آينده عمر نيز برايت محفوظ خواهد بود.و چون قرباني كردي، يا به نحر شتر برخاستي به عدد هر قطره خوني كه از او به زمين مي رسد برايت حسنه اي ثبت مي شود و مشابه آن هم براي آينده عمرت هست.و همين كه از مني بازگشتي و طواف بيت را به جا آورده و در مقام ابراهيم نماز خواندي، ملكي به پشت شانه ات زده مي گويد : اما از گذشته عمرت هر چه بود آمرزيده شد، پس عمل خود را از سر گير اكنون تا صد و بيست روز.
آري، خداوند عزيز براي مهمانش اينگونه تدارك ديده و اين از آقايي صاحب بيت است و اين ثواب ها براي عموم مردم است، اما آنان كه اهل معرفت هستند و عاشقوار به ديار معشوق آمده اند براي آنان ثواب
لقاي حق است و كسي از عهده بيان يا شمارش اينگونه ثواب بر نمي آيد.عاشق، حركتش و سفرش و حالش و ديد باطنش و اعمال و مناسكش با همه فرق مي كند.عارف فرزانه فقيه، عماد كرماني مي گويد :
هر كه بر لوح بصر نقش خيال تو كند *** هوس عمر به اميد وصال تو كند
چشم بي خواب مرا كي دهد اين دولت دست *** كه شبي دست در آغوش خيال تو كند
ظاهر آن است كه از دست بلا جان نبرد *** مرغ دل گر هوس دانه خال تو كند
طوطي روح من آن دم كه بود طالب قوت *** گذري برشكرستان مقال تو كند
طاير قدسي جانم چو شود تشنه وصل *** ميل خاك در چون آب زلال تو كند
آه كز دست رقيبان تو مي ترسد دل *** گر نسيم سحري پرسش حال تو كند
گر گذاري بسر تربتم آري روزي *** ديده در خاك تماشاي جمال تو كند
هر نفس گر ندهد خاك درت بوسه عماد *** سبب آنست كه فكري زملال تو كند