PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ۞۩*۩۞ويژه نامه شهادت امام محمد باقر عليه السلام۞۩*۩۞



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:12
http://img28.picoodle.com/img/img28/5/11/25/f_dovec1m_6315218.gifhttp://img40.picoodle.com/img/img40/9/10/7/f_i3771094766m_0ae3169.gifhttp://img37.picoodle.com/img/img37/5/11/25/f_dove2m_08bd1f2.gif


http://www.yahosein.com/dam.gif
ويژه نامه شهادت باقر العلوم ؛ شاهد كربلا ؛ امام محمد باقر عليه السلام



http://www.yahosein.com/dam.gif


السلام عليک يا محمد بن علي، ايها الامام الباقر، يابن رسول الله



هفتم ذی الحجه سالروز شهادت


امام مومنان و پنجمین پیشوای عطوف شیعیان،


امام محمد بن علی الباقرعلیهم السلام


را به محضر آقا امام زمان عجل الله تعالي ظهوره


و عموم شيعيان جهان تسلیت عرض می کنيم.




http://www.yahosein.com/dam.gif



اى زمین و آسمان سوگوار غربتت


آفتاب صبحدم، سنگ مزارغربتت





بر جبین فصل‏ها هر یك نشان داغ توست
اى گریبان خزان، چاك از بهارغربتت



یك بقیع اندوه و ماتم یك مدینه اشك وخون
سینه‏‎هامان یك به یك آیینه دار غربتت



پاك شد آیینه از زنگ، اى تماشایى‏‎ترین
شستشو دادیم دل را، باغبار غربتت



شب سیه پوش از غم و اندوه بى‎پایان توست
شرمگین خورشید، ازشب‎هاى تارغربتت



اى بقیعت عاشقان را كعبه عشق وامید
سینه چاكیم از غم تو، بى قرارغربتت



شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست
خم شده پشت مدینه زیربار غربتت



مى‎‏تپددل‎هاى عاشق در هواى نامتو
با غمى خو كرده هر یك در كنارغربتت



كاش مى‎‏شد روشناىتربت پاك تو بود
چلچراغ اشك ما در شام تارغربتت



دایره در دایره پژواكى از اندوه توست
هیچ داغى نیست بیرون از مدارغربتت



دامن اشكى فراهم داشتم یك سینه آه
ریختم در پاى تو كردم نثارغربتت



آشناى زخم دل‎ها،غربت معصوم توست
من دلى دارم پریشان، از تبارغربتت


http://www.yahosein.com/dam.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:28
http://shiaupload.ir/images/divs6lo4kpol26rljq8q.jpg

ولادت

حـضـرت امـام مـحـمـّدبـاقـر عـليـه السـلام ، پـنـجـمـيـن پـيـشـواى مابنابر روايتي روز ، اول ماه رجب سال پنجاه و هفت هجرى .1 در شهر مدينه چشم به جهانگشود. او اولين فـرزنـدى بـود كـه از پـدر و مـادر فـاطمى ، علوى وهاشمى متولد مىشد زيرا پدرش على بن الحـسين عليه السلام و مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى عليهالسلام بود و به همين جهت او را هاشمّى من هاشميين و فاطمى من فاطميين و علوّى منعلويين مى خواندند. در حادثه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سیدالشهداء كودكىبود كه به چهارمین بهارزندگیش نزدیك می‌شد.

پدر امام

پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین على بن الحسین علیه‌السلام است


مادر امام

فـاطـمـه بـا كنيه ام عبدالله دخترامام حسن مجتبى عليه السلام بود. امام حسين عليه السلام كه بـعـد از شـهـادت امـام حـسـن علیه السلام سـيـّدخـانـدان و كـفـيـل و سـرپـرسـت اهـل بـيـت امـام حـسـن علیه السلام هـم بود، فاطمهرا به عقد فرزندش امام سجاد درآورد و دخترش فاطمه حـورالعـيـن را نـيـز بـه عـقـدبـرادر زاده اش حسن فرزند امام حسن درآورد.امام باقر ثمره ازدواج اول و عبدالله محضنيز ثمره ازدواج دوم بود.

بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبرحضرت امام حسن علیه‌السلام و ازسوى پدربه امام حسین علیه‌السلام می‌رسید.

ام عبدالله از بانوان فاضل ، با عفّتومعظّم اهل بيت عليهم السلام بود. امام صادق عليه السلام درحق او مى فرمايد:جـدّهام صـدّيقه اى بود كه درميان اولاد امام حسن مجتبى عليه السلام هيچ زنى به پايه اونمى رسيد.
عـظـمـت شـاءن ايـن بـانـو بـه حـدى بـود كـهكـرامـات عـجـيـبـى از او ظـاهـر شـد.

امـام بـاقـرنقل مى كند:
روزى مـادرم كـنـار ديـوارى نـشـسته بود كه ناگاه ديوار شكاف برداشت و صداى ريزش و از جاكنده شدن سختى شنيديم . مادرم با اشاره دست گفت : نه ،قسم به حق پيامبر كه خدا به تو اجـازه فـرو ريـخـتـن نـداده اسـت . پـس ديـواردرهـوا مـعـلق مـانـد تـا مادرم از آنجا گذشت و پدرم صددينار از جانب او صدقه داد.



http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:29
http://shiaupload.ir/images/zuzj9u58xqaezmxkqzon.jpg

دوران امامت

دوران امامت امام محمد باقرعلیه‌ السلام از سال95 هجرى كه سال درگذشت امام سجاد علیه‌السلام است آغاز شد و تاسال 114 هجرییعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است
.
در دوره امامت امام محمد باقر علیه‌السلام وفرزندشان امام
جعفر صادق علیه‌السلام مسایلى مانند انقراض امویان و بر سر كار آمدن عباسیان و پیدا شدنمشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است،

ترجمه كتاب‌هاى فلسفى و مجادلات كلامى دراین دوره پیش می‌آید , و عده‌اى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می‌شوند .

قاضی‌ها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدید می‌آیند و فقه و عقایدوكلام واخلاق را بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسیر می‌نماید و تعلیمات قرآنى - به ویژه مساله امامت و ولایت را، كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا، افكار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت على علیه‌السلام متوجه كرده بود و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى و دین به دنیا فروشان برگرفته بود، به انحراف می‌كشاندند و احادیث نبوى را در بوته فراموشى قرارمی‌دادند.

برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاكم ساخته و یا مشغول جعل بودند و یاآنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون می ‌نمودند .اینها عواملى بود بسیارخطرناك كه باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند.

بدین جهت امام محمدباقر علیه‌السلام و پس از وى امام جعفر صادق علیه‌السلام از موقعیت مساعد روزگارسیاسى، براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى بهره جستند و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى راپایه‌ریزى نمودند .

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان ونگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر صلی‌الله‌علیه ‌وآله و قانون عدالت بودند ومی‌بایست به تربیتشاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداكار دست یازندو فقه آلمحمد علیهم‌السلام راجمع و تدوین و تدریس كنند .به همین جهت محضر امام باقرعلیه‌السلام مركز علماءودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعرانبنام بود.
در مكتب تربیتى امام باقر علیه‌السلام علم و فضیلت بهمردم آموخته می‌شد. ایشان متولى صدقات پدرو جد خود بود و این صدقاترا بر بنى هاشم و مساكین ونیازمندان تقسیم می‌كرد و اداره آنها را از جهت مالى به عهده داشت.



http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:30
http://upload.tazkereh.ir/images/38135776080834396637.jpg


كنيه والقاب امام

امـام پـنـجـم ، نـامـش مـحـمـد و كـنـيـه اش ابـوجـعفر. وبه چند لقب معروف بود كه مـشهورترين آنها لقب باقر و باقرالعلوم مى باشد پيامبراسلام صلى الله عليه وآله آن بـزرگوار را بدين لقب خواند يا به تعبير دقيقتر خداونداو را در تورات با اين لقب معرفى فـرمـود. او را بدين لقب خواندند چون علم را شكافت و در گستره پهناور آن وارد شد.
آن امـام بـزرگـوار را بـه خـاطـر شـبـاهـت بـسـيـار بـه رسول خدا، شبيه هم مى خواندند.

ديگر القاب امام باقرعلیه السالم عبارت بوداز: امين ،شاكر، هادى ، صابر وشاهد.



http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:30
http://upload.tazkereh.ir/images/98767977405762771577.jpg





دوران زندگی امام محمد باقر علیه السلام

امام باقرعلیه‌السلام داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نو می ‌پوشید.

دركمال وقار و شكوه حركت می‌فرمود. از آن حضرت می ‌پرسیدند : جدت لباس كهنه و كم ارزشمی‌پوشید، تو چرا لباس فاخر بر تن می‌كنى؟

پاسخ می‌داد: مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز، كه محرومان و فقرا وتهیدستان زیاد بودند، چنان بود. من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افكار،نمی‌توانم تعظیم شعائر دین كنم.

بسیار گشاده‌رو و با مؤمنان و دوستان، خوش برخورد بود. دربخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران ورعایت ادب وآداب و سنن دینى، كمال مواظبت را داشت.
در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى ازنیازمندانو تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى،كمالمواظبت را داشت. می‌خواست سنت‌هاى جدش رسول الله را عملا در بین مردم زنده كند ومكارم اخلاقى را به مردمتعلیم نماید.

در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستان‌ها بیرون می‌ رفت و با كارگران و كشاورزان بیلمی‌زد و زمین را براى كشت آماده می‌ساخت. آنچه ازمحصول كشاورزى - كهبا عرق جبین وكد یمین به دست می‌آورد در راه خدا انفاق می‌فرمود. بامداد كه براى اداى نماز به مسجد می‌رفت،پس از گزاردن نماز، مردم گرداگردش جمع می‌شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره‌مندمی‌گشتند.





http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:31
http://upload.tazkereh.ir/images/60821093701862747280.jpg


شخصيت اخلاقي امام

درگفتار راستگوترین و در دیدار گشاده رو ترین و در بذل جان در راه خدا، بخشنده ترین ودر اخلاق متواضع‌ترین مردمان بود.

از خوف خدا بسیار می‌گریست و هنگام مشكلات اهل بیت را جمع می‌كرد و با هم بهذكر و استغفار می‌پرداختند. قسمت عمده درآمد خود را در راه خدا انفاق می‌فرمود وخود مانند غلامانش در مزرعه كار می‌كرد.

در زهد و فضل و تقوا و آشنایی با رموز قرآن و سنت و تفسیرو احكام شرع سرآمد همگان بود… علی بن عیسی اربلی در كتاب كشف الغمه و انب طلحه درمطالب السوول و سبط ابن جوزی در تذكرة الائمه و سایر محدثین اهل سنت از عبدالله بن عطاء مكی روایت كرده‌اند كه گفته است: علما را نزد هیچ‌ كس حقیرتر از آن ندیدم كهدر محضر ابوجعفر محمد بن علی دیدم… امام محمدباقرعلیه السلام .

در مورد نمونه‌ای از اخلاق امام باقر روایت است که مردىاز اهل شام در مدینه ساكن بود و به خانه ‏امام بسیار مى‏آمد و به آن گرامى مى‏گفت: «... در روى زمین بغض و كینه‌ كسى را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ كس بیش از توو خاندانت دشمن نیستم! و عقیده‌‏ام آنست كه اطاعت‏ خدا و پیامبر و امیرمؤمنان دردشمنى با توست، اگر مى ‏بینى به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است كه تو مردىسخنور و ادیب و خوش بیان هستى!»

در عین حال امام علیه السلام با او مدارا مى فرمود و به نرمى سخن می گفت. چندى بر نیامد كه شامى بیمار شد و مرگ را رویا روى خویش دید و از زندگى نومید شد،پس وصیت كرد كه چون درگذرد ابو جعفر «امام باقر» بر او نماز گزارد.

شب به نیمه رسید و بستگانشاو را تمام شده یافتند. بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دیدكه نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است، و آن گرامى همواره چنین بود كه پساز نماز به ذكر و تعقیب مى ‏پرداخت.

عرض كرد: آن مرد شامى به دیگر سراى شتافته و خود چنین خواسته كه شما بر اونماز گزارید.

فرمود: او نمرده است... شتاب مكنید تا من بیایم.

پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو ركعت نماز خواند و دست‌ها رابه دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب، در سجده ماند، آنگاه بهخانه‏ شامى آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد.

امام او را برنشانید و پشتشرا به دیوار تكیه داد و شربتى طلبید و به كام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهاىسرد به او بدهند و خود بازگشت. دیرى بر نیامد كه شامى شفا یافت و به نزد امام آمد وعرض كرد: «گواهى مى ‏دهم كه تو حجت ‏خدا بر مردمانى.»



http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:32
http://shiaupload.ir/images/3gw6gpk1qsxu9cljjhb.jpg (http://shiaupload.ir/images/3gw6gpk1qsxu9cljjhb.jpg)

شخصيت علمي امام


بی تردید چنان که بسیاری از علمای اهل سنت نیز گفته اند،امام باقر علیه السلام در زمان حیات خویش شهرت فراوانی داشته و همواره محضر او ازدوستدارانش، از تمامی بلاد و سرزمین‌های اسلامی، پر بوده است.


موقعیت علمی ایشان، به مثابهشخصیتی عالم و فقیه، به ویژه به عنوان نماینده علوم اهل بیت، بسیاری را وا می‌داشتتا از محضر او بهره گیرند و حل اشکالات علمی و فقهی خود را از او بطلبند. در اینمیان، اهل عراق که بسیاری از آنان شیعه بودند بیش از دیگران مفتون شخصیت آن حضرتشده بودند.


مراجعه کنندگان،خضوعی خاص نسبت به شخصیت علمی امام داشتند چنان که عبدالله بن عطای مکی گوید: علمارا در محضر هیچ کسی کوچکتر از زمان حضور در محضر امام باقر علیه السلام ندیدم.


حکم بن عتیبه با تمام عظم تعلمی اش در میان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزی در مقابل معلم خود به نظرمی رسید. امام از موقعیت مساعد روزگار سیاسى، براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى بهره جسته و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایه‌ریزى نمودند.


شهرت علمی امام، در حد تعبیر ابن عنبة، مشهورتر از آن استکه کسی بخواهد آن را بیان کند. این شهرت در زمان خود ایشان، نه تنها در حجاز که«کان سید فقهاء الحجاز» بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به طور گسترده فراگیر شدهبود. چنان که راوی می گوید: دیدم که مردم خراسان دور حضرت حلقه زده و اشکالات علمی خود را از ایشان می پرسیدند.


ذهبی درباره امام باقر علیه السلام می نویسد:
ایشان از کسانی است که بین علم و عمل، سیادت و شرف ووثاقت و متانت جمع کرده و برای خلافت اهلیت داشت.


ابرش کلبی از هشام بن عبدالملک پرسید: این کیست که مردمعراق او را در میان گرفته و مشکلات علمی خود را از وی می پرسند؟
هشام گفت: این پیامبر کوفه است،خود را پسر رسول خدا و شکافنده علم و مفسر قرآن می‌داند.



http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:45
http://shiaupload.ir/images/fc3lh2x8rkcrpx20m7pa.jpg (http://shiaupload.ir/images/fc3lh2x8rkcrpx20m7pa.jpg)



دوران زندگي و شهادت ايشان


امامباقر علیه السلام با پنج خلیفه از خلفاى بنى امیه معاصر بود كه عبارتند از: ولید بنعبدالملك (96 ق) و سلیمان بن عبدالملك ( 99 ق) و عمر بن عبد العزیز (101 ق) و یزیدبن عبدالملك (107ق) و هشام بن عبدالملك ( 125 ق) و همه آنان جز عمر بن عبدالعزیز درستمگرى و استبداد و خودكامگى دست كمى از نیاكان خود نداشتند و پیوسته براى امامباقرعلیه السلام مشكلاتى فراهم مى نمودند.
ولى در عین حال، او از طریق تعلیم و تربیت، جنبشى علمى بهوجود آورد و مقدمات تأسیس یك مركز علمى اسلامى را در دوران امامت خود پى ریزى كردكه در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق علیه السلام به نتیجه كامل رسید.


روش كار پیشوایانما به ویژه امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام كه در اوضاع فشار و خفقان به سر مىبردند به شیوه مخفى و زیرزمینى بود، شیوه اى كه موجب مى شد كسى از كارهاى آنان مطلعنشود. همین كارهاى پنهانى، گاهى كه آشكار مى شد، خلفا را سخت عصبانى مى نمود درنتیجه، وسایل تبعید و زندانى شدن آنها فراهم مى شد.


سرانجام، امام باقر علیه السلام كه پیوسته موردخشم و غضب خلیفه وقت، هشام بن عبدالملك بود، به وسیله ایادى او مسموم شد و در روزدوشنبه 7 ذیحجه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى به شهادت رسید.


بدن مطهر آن دریایبیکران دانش خدایی در قبرستان بقیع، در کنار پدر و جد بزرگوارش امام حسن مجتبی وامام سجاد علیهماالسلام به خاک سپرده شده است.





http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 04:48
http://shiaupload.ir/images/v3cxxlenuh77q4tstbkj.jpg


اصحاب امام باقر عليه السلام


آوازه علوم و دانش امام باقر(ع) چنان اطراف و اكناف پیچیده بود كه ملقب به باقرالعلوم؛ یعنى شكافنده دانش‌هاگردید.


در مكتب امام ابوجعفر باقرالعلوم كه درود فرشتگان بر او شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش یافتند كه اینك به نام برخى از آنان اشاره مى ‏شود:


1-ابان بن تغلب: او محضر سه امام- امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام را درک نمود. ابان از شخصیت‌ های علمی عصر خود بود و در تفسیر، حدیث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت.


والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر علیه السلام به اوفرمود:
در مسجد مدینه بنشین و به رای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم، مردم فردی چون تو را در میان شیعیان ما ببینند.


2-زراره: دانشمندان شیعه از میان شاگردان امام باقر و امام صادق علیهم االسلام، شش تن را فقیه تر می شمرند که زراره یکی از آنها است.
از امام صادق نقل است که فرمود:
اگر "برید بنمعاویه"، "ابوبصیر"، "محمد بن مسلم" و "زراره " نبودند، آثار پیامبر(معارف شیعه) ازمیان می رفت؛ آنان بر حلال و حرام خدا امین هستند. باز فرمود: برید، زراره، محمد بنمسلم و احول در زندگی و مرگ، نزد من محبوب‌ترین مردمان هستند.


3-کمیت اسدی: شاعری سر آمد بود و زبان گویایش در دفاع از اهلبیت، اشعاری پر مغز می سرود. اشعارش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می شد.


4-محمد بن مسلم: فقیه اهل بیت واز یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهم االسلام بود. چنان که گفته شد، اما م صادق او را یکی از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبر به وجودشان پا برحا و باقی است.




http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:23
استحباب انگشتر عقيق از زبان امام باقر عليه السلام



بشير دهان مى گويد:


به امام باقر عليه السلام گفتم:« چه نگينى براى انگشترم انتخاب کنم؟»


فرمود:



« چرا عقيق سرخ و زرد و سفيد را انتخاب نمى کني؟ اينها در بهشت، سه کوه‌اند.
معدن عقيق سرخ در بهشت در کنار خانه رسول خدا است، معدن عقيق زرد در کنار خانه فاطمه عليهاسلام و معدن عقيق سفيد در کنار خانه اميرالمؤمنين على عليه السلام.


پاى هر کوهى رودى روان است از برف سردتر، از عسل شيرين تر و از شير سفيدتر، که جز محمّد و آل محمّد و شيعيانشان از آن نمى نوشند.


هر سه رود از حوض کوثر سرچشمه مى گيرند و به يک جا مى ريزند.
اين کوه هاى سه‌گانه خداوند را تسبيح و براى دوستان آل محمد استغفار مى کنند.


شيعيان آل محمّد هر يک از اين سه عقيق (سرخ، زرد، سفيد) را به انگشت خود کنند، جز خوبى و نيکويى و فراوانى ِ روزى و امنيت از بلاها و شر پادشاه ستمگر و انچه که مايه ترس آدمى است نخواهند ديد.»



بحارالانوار، ج 37، ص 42



http://shiaupload.ir/images/2bnh0nkbkg2nq8prffj.jpg

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:27
مناظرات امام محمد باقر(ع)

پانزده جواب از امام باقر ـ عليه السلام




طاووس يماني، يكي از شخصيت‎ها و پارسايان و عارف مسلكان معروف عصر امام سجّاد ـ عليه السلام ـ و امام باقر ـ عليه السلام ـ بود

كه براي خود شاگرداني داشت كه به اصحاب طاووس معروف بودند.

ابوبصير مي‎گويد: با جمعي از دوستان، در محضر امام باقر ـ عليه السلام ـ ، در كنار كعبه نشسته بوديم، در اين هنگام طاووس يماني با

جمعي از اصحابش به محضرامام باقر ـ عليه السلام ـ آمد و عرض كرد: «آيا اجازه مي‎دهي چند سؤال كنم»؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : بپرس.

طاووس: به من خبر بده در چه زمان يك سوم انسانها مردند؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : اي شيخ! اشتباه كردي. به جاي اين كه بگويي در چه زماني يك چهارم انسانها مردند، گفتي يك سوم.

اما پاسخ سؤال اين است: در آن هنگام كه قابيل برادرش را كشت، چهار نفر در زمين وجود داشتند كه عبارتند از: آدم و حوّا و هابيل و

قابيل. با كشته شدن هابيل، به دست قابيل، يك چهارم آنها نابود شدند.

طاووس: آري من اشتباه كردم و تو درست فرمودي. اينك بفرما از آن دو نفر (قابيل و هابيل) كدام يك پدر انسانهاي بعد شدند.

قاتل يا مقتول؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : هيچ كدام؛ پدر انسانهاي بعد، شيث بن آدم ـ عليه السلام ـ بود.

طاووس: چرا آدم آدم ناميده شد؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : زيرا طينت او از أديم (روي) زمين برداشته شد.

طاووس: چرا حوا را حوا ناميدند؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : زيرا او از دندة حيّ (انسان زنده) يعني دندة آدم آفريده شد.

طاووس: چرا ابليس را ابليس ناميدند؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : زيرا او از رحمت خدا مأيوس شد و قطع اميد كرد. واژة ابليس از «بَلَسْ» به معناي نااميدي از رحمت خداست.

طاووس: چرا به جنّ، جنّ مي‎گويند؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : زيرا جنيان پوشيده‎اند و ديده نمي‎شوند. (واژة جن به معناي مخفي و پوشيده است.)

طاووس: مرا از اول دروغي كه از صاحبش سر زد خبر بدهيد.

امام باقر ـ عليه السلام ـ : آن دروغ از ابليس بود كه (در برابر فرمان خدا به سجده كردن آدم سركشي كرد و) گفت: من بهتر از آدم

هستم، زيرا مرا از آتش (درخشنده) آفريده‌اي و آدم را از گِل (تيره).

طاووس: آن قوم كه گواهي به حق دادند ولي دروغگو بودند چه كساني هستند؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : آن قوم منافقانند كه به رسول گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ گفتند: «گواهي مي‎دهيم كه تو رسول خدا ـ

صلّي الله عليه و آله ـ هستي، ولي خداوند گواهي مي‎دهد كه منافقان دروغگو هستند، (و به گفتة خود اعتقاد ندارند.)[1]

طاووس: آن پرنده‎اي كه يك بار پريد، ولي قبل از آن و بعد از آن ديگر نپريد، و خداوند آن را در قرآنش ياد كرده چه بود؟

طاووس: آن رسولي كه نه از انسانها بود و نه از جنيان و نه از فرشتگان بود، و خداوند در قرآنش از آن ياد كرده چه بود؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : آن، كلاغ بود كه خداوند او را نزد قابيل فرستاد تا به او بفهماند كه چگونه جنازة برادرش هابيل را دفن كند.[3]

طاووس: آن موجودي كه نه از جن و نه از انس و نه از فرشتگان بود و قوم خود را ترسانيد و خداوند در قرآنش از او ياد كرده، چه بوده

است؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : آن موجود، مورچه بود كه به قوم خود گفت:

«وارد لانه‎هاي خود شويد. تا سليمان و لشگريانش از روي ناآگاهي، شما را پايمان نكنند».[4]

طاووس: به من خبر بده از آن موجودي كه از انسان و جن و فرشتگان نبود و به او نسبت دروغ دادند، و خداوند در قرآن از او ياد كرده

است.

امام باقر ـ عليه السلام ـ : آن حيوان، گرگي بود كه برادران يوسف ـ عليه السلام ـ به او نسبت دروغ دادند و گفتند

«گرگ يوسف را خورد».[5]

طاووس: به من خبر بده از چيزي كه اندكش حلال و بسيارش حرام است و خداوند از آن در قرآن ياد كرده است.

امام باقر ـ عليه السلام ـ : آن چيز، نهي حضرت طالوت (نماينده حضرت موسي ـ عليه السلام ـ) بوده كه به لشگر خود گفت:

«از آب اين نهر جز اندكي (به اندازة يك كف دست) نياشاميد».[6]

طاووس: صلاتي كه نداشتن وضو، و روزه‎اي كه خوردن و نوشيدن به آن صدمه نمي‎زند كدام است؟

امام باقر ـ عليه السلام ـ : صلات بي‎وضو، صلوات بر پيامبر گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، و روزه‎اي كه خوردن و نوشيدن به آن

صدمه نمي‎زند، روزة سكوت حضرت مريم ـ سلام الله عليها ـ است كه گفت:

«من براي خداوند نذر كرده‎ام كه روزه بگيرم بدين ترتيب كه با كسي سخن نگويم».[7]

طاووس: آن چيزي كه كم و زياد مي‎شود؟ آن چيزي كه زياد مي‎شود ولي كم نمي‎گردد، و آن چيزي كه كم مي‎شود ولي زياد نمي‎شود

چيست؟

اما باقر ـ عليه السلام ـ : آن موجودي كه كم و زياد مي‎شود، ماه است.

و آن چيزي كه زياد مي‎شود و كم نمي‎شود، آب دريا است.

و آن چيزي كه كم مي‎شود و زياد نمي‎گردد عمر است.[8]


به اين ترتيب امام باقر ـ عليه السلام ـ به پانزده سؤال پيچيده و معنا گونة طاووس يماني پاسخ فرمود و حاضران را از جواب خود

مات و مبهوت ساخت.


------------پی نوشت------------------------
[1] . سورة منافقون، آيه 1.
[2] . ر.ك سورة اعراف، آيه 171.
[3] . سورة مائده: آيه 31.
[4] . سورة نحل، آيه 18.
[5] . سورة يوسف، آيه 17.
[6] . سورة بقره، آيه 249.
[7] . سورة مريم، آية 26.
[8] . احتجاج طبرسي، ج 2، ص 64 تا 66.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:28
درماندگی فقیه بنی‌امیه در برابر امام باقر (ع)

مناظره امام باقر(ع) با قتاده (از بني اميه)




ابوحمزه ثمالی (از یاران با وفای امام باقر ـ علیه‌السّلام ـ) گوید: در مسجد النبی نشسته بودم، كه دیدم مردی به طرفم می‌آید،

نزدیك رسید سلام كردم.

گفت: بنده خدا، كیستی؟


گفتم: مردی از اهل كوفه، چه كار داری؟


گفت: ابو جعفر محمد بن علی را می‌شناسی؟

گفتم: آری، چه كارش داری؟


ـ : چیزی نیست چهل سؤال آماده كرده‌ام كه از او بپرسم، هر كدام درست بود بپذیرم،. و هر كدام نادرست بود رها كنم.
ابوحمزه: آیا خودت قدرت تشخیص درست یا نادرست بودن پاسخ آن سؤال‌ها را داری؟


ـ : آری.


ابوحمزه: در این صورت دیگر چه نیازی به او داری؟


ـ شما مردم كوفه آدم‌های پر‌‌حرفی هستید، خواهشمندم هر وقت او را دیدی مرا خبر كن.


در همین حال بود كه امام باقر ـ علیه‌السّلام ـ در میان جمعی از مردم خراسان، و دیگران وارد مسجد شد، امام نشست و مردم

اطرافش را گرفتند، ومسائل مربوط به حج را از او می‌پرسیدند. آن مرد نیز به آنها پیوست و در آن جمع، نزدیك امام نشست.


ابوحمزه گوید: من نزدیكتر رفتم تا بهتر گفتگوی آنها را بشنوم، پس از اینكه امام پاسخ مسائل آن جمعیت را فرمود و آنها رفتند،

امام نگاهی به مرد تازه وارد كرد و فرمود: شما كه هستید؟

قتاده: نام من قتاده، فرزند دعامه، اهل بصره. [1] (http://www.andisheqom.com/Files/monazerat.php?level=4&scid=5388#_ftn1)
امام: فقیه بصره تو هستی؟

قتاده: آری.


امام: وای برتو، ای دانشمند گمراه، و آگاه بی‌مسؤلیت مزدور، خداوند كسانی را آفرید، و آنها را حجت بر آفرید‌ه‌‌های خود قرار داده كه

آنها میخ‌های زمین اوهستند، وحدت و یكپارچگی جامعه وابسته به رهبری آنها است، در علم خدا پاك و ستوده‌اند، و پیش از آفرینش،

آنها را برگزیده در حالیكه شبح‌هائی در طرف راست عرش بودند.


امام با این سخنان، مسؤلیت‌های بزرگی كه در آن زمان تاریك متوجه این دانشمند خود فروخته بود را بازگو می‌نماید، كه چگونه حقیقت

را به بهای ناچیزی می‌فروشد، و به جای معرفی كردن رهبر واقعی منتخب خدا، با چهره مذهبی خود، مردم را به سوی دستگاه

جنایتكار بنی امیه متمایل می‌سازد. پس از تمام شدن سخنان امام، قتاده مدتی طولانی سكوت كرد،

و سپس گفت: به خدا من در برابر فقهاء بزرگ، و حتی دانشمند بزرگی مانند ابن عباس نشسته‌ام، ولی در هیچ مجلسی مانند این

مجلس، مرا اضطراب نگرفته است.


امام: می‌دانی كجا هستی؟ در برابر چه كسی؟ اكنون تو در برابر خانه‌هایی هستی... كه خداوند فرمان داده آنها را گرامی دارند،

و هر بامداد و پسین در آنها یاد او كنند. [2] (http://www.andisheqom.com/Files/monazerat.php?level=4&scid=5388#_ftn2)
قتاده: به خدا راست گفتی، خدا مرا فدای تو كند، به خدا مقصود از خانه‌ها (كه در آیه ذكر شده) ساختما‌نهای معمولی كه از

سنگ و گل بنا می‌شوند نیست.


قتاده از شدّت درماندگی، ناگهان صحبت را تغییر داد و گفت: خوردن پنیر به عقیده شما شرعی است؟


امام لبخندی زد و فرمود: مسائل مشكلی را كه برای پرسش آماده كرده بودی به این مسئله ساده بازگشت؟

قتاده: چه كنم همه را فراموش كردم؟
امام باقر ـ علیه‌السّلام ـ فرمود: خوردن پنیر اشكالی ندارد. [3] (http://www.andisheqom.com/Files/monazerat.php?level=4&scid=5388#_ftn3)

---------- پی نوشت ------------

[1] (http://www.andisheqom.com/Files/monazerat.php?level=4&scid=5388#_ftnref1) . از فقهاء و دانشمندان بزرگ زمان بنی امیه، كه با حكومت بنی‌امیه روابط نیكو داشت.
[2] (http://www.andisheqom.com/Files/monazerat.php?level=4&scid=5388#_ftnref2). اشاره به آیه 36، سوره نور است: فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال.
[3] (http://www.andisheqom.com/Files/monazerat.php?level=4&scid=5388#_ftnref3) . بحارالانوار ج 46 ص 357 به نقل از كافی ج 6 ص 256.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:30
جواز ازدواج موقت

مناظره امام باقر(ع) با عبدالله بن معمر ليثي





«عبدالله بن مُعَمّر» به حضور امام باقر ـ علیه السلام ـ رسید و گفت:



به من خبر رسیده كه تو به جواز صیغه (ازدواج موقت) فتوا می‌دهی؟!


امام باقر ـ علیه السلام ـ : خداوند چنین ازدواجی را در قرآنش (1) حلال كرده،

و رسول گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، نیز آن را سنت خویش قرار داده و به آن عمل كرده است.


عبدالله: ولی عمر بن خطاب از آن نهی كرده است.


امام باقر ـ علیه السلام ـ : تو بر قول صاحب و رفیق خودت (عمر) باش، و من بر طبق قول رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رفتار می‎كنم.





عبدالله: آیا خوش داری كه شخصی یكی از زنهای منسوب به شما را صیغه كند؟

امام باقر ـ علیه السلام ـ : ای احمق! صحبت زنان و خوش داشتن، در اینجا دلیل جواز و عدم جواز نیست؛

آن خدایی كه در قرآنش صیغه را حلال كرده و آن را برای بندگانش روا داشته از تو و از آن كسی كه از روی زور آن را نهی نموده،

غیرتمندتر است.

از تو می‎پرسم آیا خوش داری بعضی از زنان خویشاوند تو همسر یكی از بافنده‎های مدینه شود؟
عبدالله: نه، خوش ندارم.


امام باقر ـ علیه السلام ـ : چرا حلال خدا را (براساس خوش داشتن و یا خوش نداشتن) حرام می‎كنی؟


عبدالله: من حلال خدا را حرام نكرده‎ام، ولی بافنده، تناسبی با خانواده ما ندارد.


امام باقر ـ علیه السلام ـ : خداوند متعال عمل همان بافنده را می‎پسندد و به كارش راغب است، و حوریه بهشت را

(به خاطر ایمان و عمل نیك بافنده) همسر او می‎گرداند ولی تو بر اثر خودخواهی و غرور، نسبت به او بی میل هستی،

و او را برای ازدواج نمی‎پسندی. چرا میل و هوای نفس خود را به دستور خداوند مقدّم می‎داری؟


عبدالله در برابر بیان مستدل و كوبنده امام باقر ـ علیه السلام ـ لبخندی زد و گفت:

«تصور نمی‎كنم جز اینكه سینه‎های شما مركزهای رویش درخت‎های علم است كه میوه آن درخت‎ها برای شما است و

برگهایش برای مردم...؟!






1. فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ... (سوره نساء، آیه 24)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:31
کنیه ها و القاب امام محمد باقر ( علیه السلام )





براي امام محمدباقر( عليه السلام ) ، در كتب روايي، دو كنيه بر شمرده اند :



1. ابوجعفر:


به مناسب اين كه امام پنجم (ع) ، پدر امام جعفر صادق ( عليه السلام ) هستند . (1)



2. ابوجعفر الاوّل:


به اين دليل كه با كنيه امام جواد (عليه السلام) اشتباه نشود ؛ چرا كه هردو امامِ همام ، مُكنّا به ابوجعفر هستند. (2)


کنیه امام جواد (عليه السلام ) ، « ابوجعفر الثّاني » است.









القاب امام باقر( عليه السلام )


القاب پنجمين امام معصوم ( عليه السلام ) به شرح ذيل است:


1. الامين (3) : اامانت دارِ اسرارِ الهي.


2. الباقر (4) به معني شكافنده.


3. باقرالعلم (5) (العلوم) به معني شكافنده دانش (دانش ها).


4. الشاكر (6) به معني شُكر كننده.


5. الشاكر لله (7) به معني شكركننده خداوند.


6. الشبيه (8) به معني اينكه به پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم شباهت داشته است.


7. محمد بن علي الاوّل (9) براي اينكه با امام جوادعليه السلام كه آن حضرت نيز ملقّب به محمد بن علي است، اشتباه نشود.


8. الهادي (10) به معني هدايت كننده جامعه.


9. الباقري (11) به اين معني كه اين صفت را داراست كه شكافنده علوم است.


10. الباقران (12)؛ لقب امام پنجم و ششم.


11. الصادقان (13) ؛ لقب امام پنجم و ششم.


12. الصادقَيْن (14)؛ لقب امام پنجم و ششم.


13. الصادقون (15)؛ لقب امام پنجم و ششم.


برخي از روايات منتسب به اين دو امام بوده است؛ لذا از اين واژه ها بهره مي برده اند.



14. السيّدان (16) ؛ لقب امام پنجم و ششم.


در برخي موارد، رُوات از باب تقيّه كلمه السيّدان را به كار مي برده اند.


15. احدهما (17) ؛ لقب امام پنجم و ششم.


در برخي روايات كه مشخص نبوده است روايت از امام پنجم و يا ششم است، از لقب احدهما استفاده مي كرده اند.



____________________________


1. المناقب، ج 4، ص 211؛ الهدايةالكبري ، ص 237؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 318؛حليةالاولياء،ج 3،ص 181.
2. جامع المقال، ص 184؛ اعيان الشيعه،ج 1،ص 650.
3. دلائل الامامة، ص 94؛ المناقب، ج 4، ص 211؛ الهدايةالكبري ، ص 237؛تاريخ اهل البيت(ع)،ص 131.
4. دلائل الامامة، ص 94؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 318؛ جامع المقال، ص 185؛ مجمع الرجال، ج 7، ص 194؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 650.
5. كشف الغمّه، ج 2، ص 318؛ المناقب، ج 4، ص 211، مدينةالمعاجز، ج 5، ص 5.
6 و 7. الهدايةالكبري، ص 237؛المناقب،ج 4،ص 211.
8. دلائل الامامة، ص 94؛ المناقب، ج 4، ص 211.
9. الكني والالقاب، مامقاني، ص 164.
10. الهدايةالكبري، ص 237؛ دلائل الامامة، ص 94؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 318؛ المناقب، ج 4، ص 211؛ تاريخ اهل البيت(ع)، ص 131.
11. الكني والالقاب، ص 75.
12. جامع المقال، ص 185.
13و14. همان، ص 185؛ مجمع الرّجال،ج 7،ص 195.
15. التهذيب، ج 1، ص 62؛ الاستبصار، ج 1، ص 8 و 76؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 146.
16. التهذيب، ج 3، ص 155.
17. جامع المقال، ص 185.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:32
وصيت امام باقر عليه السلام


شيخ كلينى در كتاب كافى به سند خود از امام رضا (ع) روايت كرده است كه امام باقر (ع) به هنگام احتضار فرمود:

هنگامى كه بدرود حيات گفتم زمين را برايم بشكافيد و قبرى مهيا كنيد پس اگر به شما گفتند براى رسول خدا (ص) لحد بوده است، تصديق كنيد.

نگارنده: اين فرمايش بدان دليل بوده است كه امام باقر (ع) شكافتن زمين را از برخى جهات بهتر مى‏دانسته اگر چه فضيلت لحد بالاتر بوده است.

كلينى به سند خود از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: پدرم هر آنچه از كتب و سلاح و آثار و امانات انبياء در نزد خود داشت، به من به وديعت‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسيد به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قريش را دعوت كردم كه يكى از آنان نافع مولاى عبد الله بن عمر بود. پس به من فرمود: «بنويس اين چيزى است كه يعقوب فرزندانش را بدان وصيت كرد كه اى فرزندانم خداوند دين را براى شما برگزيد، پس نميريد مگر آنكه تسليم رضاى خداوند باشيد. »و وصيت كرد محمد بن على به جعفر بن محمد و به وى فرمان مى‏دهد كه او را به جامه بردى كه هر جمعه در آن نماز مى‏خواند كفن كند و عمامه‏اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمين بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهاى كفن او را باز كند.
سپس به شهود فرمود: بازگرديد خداوند شما را رحمت كند!امام صادق (ع) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر!در اين وصيت چه بود كه بر آن شاهد طلب كردى؟فرمود: پسرم!خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخيزند به اين بهانه كه به تو وصيت نكرده‏ام و مى‏خواستم بدين وسيله حجت و دليلى براى تو قرار داده باشم. در حقيقت امام (ع) مى‏خواست به اين وسيله همگان بدانند كه جعفر بن محمد (ع) ، وصى و جانشين و امام بعد از اوست.

كلينى در كافى به سند خود از امام صادق (ع) روايت كرده است كه فرمود: پدرم روزى در ايام بيماريش به من گفت: پسرم گروهى از قريشيان ساكن مدينه را بدينجا فراخوان تا آنها را گواه بگيرم. من نيز چنين كردم. پس امام در حضور آنان به من فرمود: اى جعفر هنگامى كه من دنيا را وداع گفتم مرا بشوى و كفن كن و قبرم را چهار انگشت‏بالاتر از زمين قرار ده و بر آن آب بپاش. چون گواهان رفتند به پدرم عرض كردم: اگر مرا (در خلوت هم) به اين كارها امر مى‏كردى، انجام مى‏دادم. چرا درخواستى تا عده‏اى را به عنوان شاهد به نزدت بياورم؟ فرمود: پسرم مى‏خواستم با تو نزاع نكنند. (يعنى در امامت و خلافت از پس من با تو نزاع نكنند و بدانند كه تو وصى منى) .

كلينى در كافى به سند خود از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: پدرم در وصيتش نوشته بود كه وى را در سه جامه كفن كنم. يكى رداى جمره‏اى او بود كه در روز جمعه با آن نماز مى‏خواند و دو پيراهن ديگر. پس به وى عرض كردم: چرا اينها را مى‏نويسى؟ فرمود: مى‏ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگويند او را در چهار يا پنج جامه كفن كن اما تو به گفتار آنان راه مرو. عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو كفن محسوب مكن بلكه عمامه از چيزهايى است كه بدن را به آن مى‏پوشانند.

شيخ كلينى در كافى به سند خود نقل كرده است كه امام باقر (ع) وصيت كرد كه هشتصد درهم براى برگزارى مراسم سوگوارى او اختصاص دهند و اين كار را از سنت مى‏دانست. زيرا پيامبر مى‏فرمود: براى خاندان جعفر طعامى فراهم آريد، آنان نيز به وصيتش عمل كردند.



منبع : كتاب سيره معصومان ، ج 5، ص 45
ترجمه: على حجتى كرمانى ]

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:34
« سیمای اخلاقی امام محمّد باقر ( علیه السلام ) »




1. ويژگي هاي ظاهري


امام باقرعليه السلام چهره اي گندمگون (1) و قامتي ميانه و معتدل داشت (2) و افزوده اند كه امام چهارشانه و داراي پوستي لطيف

و موهاي مجعّد با رنگي مايل به قهوه اي بود. خالي نيز بر گونه امام بود و نيز صدايي زيبا و سري برافراشته داشت. (3)

در توصيف ايشان آمده است كه شبيه رسول خداصلي الله عليه وآله بودند (4) و دلنشيني هاي رسول خداصلي الله عليه وآله در ايشان

ديده مي شد. (5)

بر انگشتري امام واژه « العِزَّةُ لِلّه » نقش بسته بود. (6)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:34
2. اخلاق


الف) عبادت و پارسايي


امام صادق عليه السلام مي فرمايند :

« پدرم، امام محمد باقرعليه السلام همواره مشغول ذكر خدا بود . هنگام خوردن غذا ذكر خدا مي گفت . وقتي با مردم صحبت مي كرد،

از ياد خدا باز نمي ماند و كلمه « لا اله الاّ الله » همواره بر زبانش جاري بود. [سحرگاهان ]ما را به عبادت و شب زنده داري تا

برآمدن آفتاب فرا مي خواند. به آن دسته از اعضاي خانواده كه قرائت قرآن مي دانستند، خواندن قرآن را دستور مي داد و بقيه را به گفتن

ذكر خدا سفارش مي نمود ». (7)





« افلح » خدمتكار امام باقر (ع) ، مي گويد:


« با محمد بن علي عليه السلام براي انجام مناسك حج بار سفر بستم. وقتي رسيديم و امام داخل مسجدالحرام شد و نگاهش به كعبه افتاد،

شروع به اشك ريختن كرد. او با صداي بلند مي گريست. تا جايي كه شگفتي من برانگيخته شد [كه چرا امام معصوم اين گونه مي گريد؟!]

گفتم: پدر و مادرم به فدايت باد! مردم دارند شما را نگاه مي كنند . اگر ممكن است كمي آهسته تر گريه كنيد.

امام فرمود: واي بر تو! چرا صدايم را به گريه بلند نكنم تا شايد [مورد بخشايش و مهرورزي پروردگار قرار گيرم و] در من نظر لطف كند

و فرداي رستاخيز به مهرباني و لطفش درآويزم.

سپس مشغول طواف خانه خدا شد و نزد مقام به نماز ايستاد. [هنگامي كه نمازش پايان يافت ] به سجده رفت و آن هنگام كه سر از خاكساري

درگاه خدا برداشت، سجده گاهش از اشك تر شده بود. (8) او در هر شبانه روز صد و پنجاه ركعت نماز مي گزارد ». (9)





امام صادق عليه السلام در بيان خداترسي پدر بزرگوارش مي فرمايد:

« پدرم نيمه هاي شب خدا را با سوز و گداز چنين مي خواند ؛ بارالها! خواندي، كوتاهي كردم، رماندي، سرباز زدم، ببين، اينك منم، بنده تو،

سرافكنده به درگاهت و هيچ عذر خواسته اي ندارم » . (10)





_______________________________

1) لسان العرب، ابن منظور، بيروت، مؤسسة احياء التراث العربي، 1416 ق، چاپ اوّل، ج 6، ص 357.
2) بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق، ج 46، ص 222 ؛ الفصول المهمة، ج 2، ص 882 .
3) اعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بي تا، ج 1، ص 651 .
4) مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، بيروت، دار الاضواء، بي تا، ج 4، ص 227.
5) ائمتنا، علي محمد علي دخيّل، بيروت، دار مكتبة الامام الرضا و دار المرتضي، 1402 ق، ششم، ج 1، ص 337.
6) دلائل الامامة، محمد بن جرير بن رستم الطبري، نجف، منشورات مطبعة الحيدرية، 1369 ق، ص 95؛ بحارالانوار، ج 46، ص 222 و 223؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 651 .
7) ائمتنا، ج 1، ص 341؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 651 (با اندكي تفاوت).
8) بحار الانوار، ج 46، ص 290؛ كشف الغمة، علي بن عيسي الاربلي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، بي تا، ج 2، ص 319.
9) ائمتنا، ج 1، ص 342.
10) همان ؛ كشف الغمة، ج 2، ص 324 ؛ الفصول المهمة، علي بن محمد بن احمد المالكي، قم، دار الحديث الثقافية، اوّل، 1422 ق، ج 2، ص 885 .

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:34
ب) دوري از دنيا

زندگي فردي امام عليه السلام به دور از زيور و زينت دنيايي بود. اتاق امام بسيار ساده و كوچك بود، (11)

ولي هرگز به زنان خويش سخت نمي گرفت و هرگز خاطر خويش را از انديشه در امور دنيايي نمي آشفت.



« جابر بن يزيد جُعفي » مي گويد:



« روزي محمد بن علي عليه السلام به من فرمود: اي جابر! اندوهگينم و دلم گرفته است.

گفتم: اندوهتان به خاطر چيست؟

فرمود: اي جابر! كسي كه لذّت شراب ناب الهي در دلش باشد، از غير خدا روي برتافته و دلش گرفتار او مي شود.

اي جابر! مگر اين تحفه دنيا چيست. مگر دنيا جز مركبي كه بر آن سوار مي شوي يا لباسي كه مي پوشي و يا همسري كه اختيار مي كني چيز ديگري هم هست؟

اي جابر! خدا جويان بر اين دنيا تكيه نمي كنند و به آن دل نمي بندند و خيال خود را از آخرت [و سختي آن ] خوش نمي دارند.

دل فريبي هاي دنيا، دل آنان را هرگز از ياد خدا باز نمي دارد، گوش آنان را بر ذكر خدا نمي بندد، و زرق و برق دنيا چشمشان را

از ديدن نور الهي كور نمي كند. ازاين روست كه نيكان پاداش، دريافت مي كنند و رستگار مي شوند ...

پس بكوش آنچه خدا نزد تو از دين و حكمتش به زينهار گذاشته، پاس داري ». (12)




همچنين مي فرمود:


«دنيا را مانند كاروان سرايي فروگذار كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرموده:

مَثَل من و دنيا مَثَل سواري است كه ساعتي زير سايه درختي فرود مي آيد و بر مي خيزد و از آنجا مي رود » .(13)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:34
ج) دانش و بينش

آوازه دانش امام عليه السلام بر تمامي سرزمين هاي اسلامي سايه افكنده بود و مردم، به ويژه دانشوران، شيفته نام و آوازه او بودند

و اين شيفتگي در بين مردم عراق بيشتر به چشم مي خورد و دوست و دشمن زبان به ستايش دانايي او گشوده بودند.



آمده است: هشام بن عبدالملك - خليفه وقت - او را در مسجدالحرام ديد و در حالي كه بر دست غلامش تكيه كرده بود، پرسيد:

«آيا او همان كسي است كه مردم عراق شيفته و بهت زده (علم) اويند؟»

پاسخ دادند: «آري».

سپس به غلامش دستور داد تا نزد او برود و امام را براي پاسخ به پرسش هاي خليفه فرا خواند.

خليفه پرسش هايش را مطرح كرد و امام به گونه اي پاسخ داد كه هشام خاموش ماند و هيچ نتوانست بگويد. (14)



آوازه شهرت او تا دوردست هاي سرزمين هاي اسلام رسيده بود؛ همچنان كه راوي مي گويد:

« ديدم در حلقه درس او مردم خراسان حضور دارند و اشكالات علمي خود را مطرح مي كنند». (15)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:35
د) پاكيزگي و آراستگي

رعايت بهداشت فردي، نقش مهمّي در زندگاني امام باقرعليه السلام داشت. هر چند در آن دوران امكانات بهداشتي و پزشكي بسيار محدود بود،

امام در همان روزگار بسيار بدان اهميت مي داد و رعايت آن را به پيروان خويش نيز سفارش مي كرد.


ــ امام، همواره محاسن و ناخن هاي خود را حنا مي كرد، (16) لباس هاي تميز مي پوشيد، (17) و ناخن هايش را كوتاه مي كرد

و مي فرمود: « ناخن هاي خود را كوتاه كنيد؛ زيرا آنها محلّ جمع شدن شيطان هستند ». (18)



ــ امام عليه السلام پيرايشگري مخصوص خود داشت كه موهاي سر و صورت ايشان را اصلاح مي كرد (19)

و اصحاب، امام را همواره با موهايي مرتّب و پيراسته مي ديدند. (20)




ــ همچنين به مسواك زدن اهميت بسياري مي داد و مي فرمود:

« اگر مردم مي دانستند كه مسواك زدن چه فوايد مهم و فراواني دارد، آن را، حتّي در بستر خواب نيز از خود جدا نمي كردند.» (21)


ــ امام، همواره در محيطهاي عمومي با لباس هاي برازنده و تميز حاضر مي شد (22) ؛ به گونه اي كه نزديكان در مورد ايشان مي گفتند: ظاهر او بيشتر به جوانان مي ماند . (23)






_______________________________

11) ر.ك: بحارالانوار، ج 46، ص 292.
12) كشف الغمة، ج 2، ص 324؛ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، شيخ كمال الدين محمد بن طلحة الشافعي، بيروت، مؤسسه ام القوي للتحقيق و النشر، 1420 ق، اوّل، ج 2، ص 100 .
13) همان ؛ تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزي، نجف، مكتبة النينوي الحديثة، بي تا، ص 338 ؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، سيد نورالله حسيني مرعشي تستري، تهران، مطبعه الاسلامية، 1395 ق، ج 12، ص 172.
14) همان، ص 234 ؛ بحار الانوار، ج 46، ص 332 .
15) بحار الانوار، ج 42، ص 357.
16) ر. ك: بحار الانوار، ج 46، ص 299.
17) ر.ك: همان، ص 292.
18) مكارم الاخلاق، ابو نصر حسن بن فضل الطبرسي، تهران، چاپخانه حيدري، 1376 ق، ص 72، گويا در آن روزگار مردم ميكروب را شيطان مي پنداشتند كه عامل بيماري يا مرگ انسان ها مي شود و امام براي تفهيم موضوع، از اين تعبير بهره برده اند. م.
19) بحار الانوار، ج 46، ص 299.
20) همان.
21) همان، ج 76، ص 130.
22) همان، ج 46، ص 292.
23) همان، ص 299؛ حلية الابرار، سيد هاشم البحراني، قم، مطبعة العلمية، 1356 ش، ج 2، ص 121.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:35
3. امام و خانواده


خانواده، به عنوان اوّلين و پايدارترين نهاد جامعه، بيشترين اهميت را در شكل گيري شخصيت و روحيات فردي اعضاي آن برعهده دارد

و بزرگ ترين نقش را در سالم سازي جامعه ايفا مي كند. بنيان خانواده بر پايه محبّت اعضا به يكديگر، بنا نهاده شده است؛

به گونه اي كه مي توان محبّت را مهم ترين عامل در بهداشت و سلامت روحي و رواني خانواده به شمار آورد.






الف) ايجاد پيوند عاطفي با همسر

يكي از نكات ارزنده و جالب توجّه زندگاني امام باقرعليه السلام در اين راستا، اهتمام امام در جلب محبّت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحكيم خانواده است.



« حسن زَيّات بصري » به همراه يكي از دوستانش به حضور امام (ع) شرف ياب مي شود تا براي پرسش هاي خود پاسخي از امام دريافت كند.

وي پس از ورود به اتاق امام با صحنه اي روبه رو مي شود كه تعجّب او و همراهش را برمي انگيزد. او امام و اتاقش را در حالتي بسيار آراسته

مشاهده مي كند. به هر حال، پرسش هايش را مطرح مي كند و پاسخ مي شنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او مي فرمايد:

« فردا همراه دوستت نزد من بيا ».

روز بعد به منزل امام مي آيند، ولي ايشان را در اتاقي خاكي كه فقط حصيري در آن پهن بود، پشمينه بر تن يافتند.

امام به او فرمود: « اي برادر بصري! اتاقي را كه ديشب مشاهده كردي، اتاق همسرم بود و اسباب و اثاثيه اي هم كه در آن بود،

به او تعلّق داشت. او خودش را براي من زينت كرده بود و من هم بايد خود را براي او زينت مي كردم. بنابراين، گمان بد به دل

خويش راه مد ه».

او گفت: «فدايت شوم! سوگند كه در مورد شما بدگمان شده بودم، ولي اينك خدا بدگماني را از دلم بيرون كرد

و دريافتم كه حقيقت، همان است كه شما فرموديد ». (24)




آشكار است كه امام براي جلب رضايت و خشنودي همسر خود بسيار تلاش مي كرد تا با ارتباط عاطفي بيشتر، بنيان خانواده خويش را استحكام بيشتري ببخشد.






ب) ارتباط عاطفي با فرزندان


يكي از فرزندان حضرت، بيمار بود و وضع وخيمي داشت و امام از اين موضوع بسيار ناراحت بود. سرانجام بيماري او بهبود نيافت

و به مرگ او انجاميد. امام از درگذشت او بسيار متأثّر شد. صداي شيون و زاري اهل خانه بلند شد، امام به بالين فرزند خود رفت،

ولي لحظاتي بعد با چهره اي گشاده بيرون آمد كه موجب تعجّب برخي از حاضران شد و در اين مورد از ايشان پرسيدند، حضرت فرمود:

«ما دوست داريم آن كه دوستش داريم (فرزندمان) سلامت باشد، ولي وقتي خواست خدا در مورد ما نازل شد، به آنچه او دوست دارد، گردن مي نهيم ». (25)





امام با اين رفتار و گفتار نيكو، چارچوب محبّت واقعي و اصيل را به همگان آموخت و يادآور شد كه دوستي هاي دنيايي،

حتّي محبّت به فرزند، نبايد مانع فرمان برداري و روي برتافتن از خواست الهي شود.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:36
4. اخلاق اجتماعي

الف) دستگيري از نيازمندان جامعه


كمك به محرومان، نيازمندان و ستمديدگان جامعه، اصل بزرگي در زندگاني امام باقرعليه السلام بود و برطرف كردن نيازهاي مادّي و روحي آنان را

مهم ترين فعاليت هاي اجتماعي خود به شمار مي آورد. امام، آنان را دور خود جمع مي كرد، سخنانشان را مي شنيد و دردهايشان را آرامش مي بخشيد.


امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد:


« روزي نزد پدرم رفتم، در حالي كه مشغول تقسيم هشت هزار دينار به نيازمندان مدينه بود و يازده غلام را آزاد ساخت ». (26)



امام روزهاي تعطيل، به ويژه جمعه ها، را به دستگيري و انفاق به مستمندان اختصاص مي داد و ديگران را نيز به آن برمي انگيخت.

در روايتي ديگر از امام صادق عليه السلام آمده است:
« با وجود اين كه پدرم از نظر بنيه مالي ضعيف تر از ساير افراد خاندانش و نيز مخارج زندگي اش بيشتر از بقيه بود،

ولي در هر روز جمعه به نيازمندان كمك مي كرد، حتّي اگر كمك او به اندازه يك دينار بود و مي فرمود: پاداش صدقه

و كمك به نيازمندان در روز جمعه برتري دارد؛ همان گونه كه روز جمعه نسبت به ديگر روزهاي هفته داراي برتري است ». (27)


ويژگي برجسته امام در دستگيري از مستمندان اين بود كه هرگز آنان را « سائل؛ گدا » خطاب نمي كرد و همواره به ديگران مي فرمود:

« آنان را به بهترين نام هايشان صدا بزنيد ». (28)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:36
ب) زندگي مردمي

امام باقرعليه السلام در اين باره اهتمام ويژه اي داشت و ديگران را نيز از آموزه هاي سودمند اخلاقي خود در اين زمينه بهره مند مي كرد.

«زُرارة بن أعين» روايت مي كند:

«روزي امام باقرعليه السلام براي شركت در مراسم تشييع جنازه فردي از طايفه قريش حضور يافت. من نيز به همراه ايشان شركت كردم.

مردي به نام « عطاء » نيز با ما بود. در اين هنگام، زني از تشييع كنندگان شروع به شيون و فرياد كرد. عطاء به او گفت: يا ساكت شو

يا همگي باز مي گرديم، ولي زن همچنان فرياد مي زد و مي گريست. عطاء [ناراحت شد ]و بازگشت. من به امام رو كردم و گفتم:

عطاء بازگشت [چه كنيم؟ ]امام فرمود: به راه خودت ادامه بده، اگر بنا باشد به خاطر ديدن يك اشتباه از ديگران (داد و فرياد زن) عمل شايسته اي

را كنار بگذاريم، حقوق برادر مسلمان خويش را به جا نياورده ايم.

پس از تشييع، جنازه را بر زمين نهادند و امام بر آن نماز گزارد. سپس شخصي (گويا صاحب عزا) جلو آمد و ضمن سپاس گزاري از امام، عرض كرد:

خداوند، شما را رحمت كند. ديگر بازگرديد، پياده روي براي شما دشوار است. ولي امام از بازگشتن، طفره رفت. پيش آمدم و به امام گفتم:

از شما خواستند كه بازگرديد، پرسشي دارم كه مي خواهم در مورد آن توضيح بدهيد.

امام فرمود: به كار خودت ادامه بده؛ زيرا ما با اجازه او نيامده ايم تا حال با اذن او بازگرديم، بلكه ما به خاطر برتري و پاداشي كه تشييع

و خاك سپاري مؤمن دارد، آمده ايم و هر اندازه كه انسان به تشييع و ديگر مراسم ادامه بدهد، از خداوند پاداش مي گيرد ». (29)








ج) احترام به مالكيت اجتماعي

ضرورت احترام به حقوق مالي و دارايي هاي مردم، حتّي اقليت هاي ديني، از مسائلي است كه اسلام به آن توجّه ويژه اي دارد.

اسلام، صرف نظر از رعايت حقوق مسلمانان، رعايت حقوق ديگر كساني را كه با مسلمانان زندگي مي كنند، ضروري مي داند

و حتّي تجاوز به حقوق مالي و دارايي هاي فرقه ها و گروه هايي را كه معصومين آنها را لعن و نفرين كرده اند، بر نمي تابد

و مالكيت آنها را محترم مي شمارد.

« ابو ثمامة » در اين باره مي گويد:

«روزي خدمت امام باقرعليه السلام رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! من قصد دارم در مكّه اقامت گزينم و ساكن آنجا باشم،

ولي به يكي از پيروان فرقه مُرجئه (30) بدهكارم و به او مديون هستم، حال مي خواهم نظر شما را بدانم.

امام (ع) در پاسخ فرمود: نزد طلبكار خود بازگرد و طلبش را بپرداز و به گونه اي زندگي كن كه وقتي به ديدار پروردگارت شتافتي،

از سوي كسي دِيْني برگردن تو نباشد؛ زيرا مسلمان هرگز خيانت نمي كند ». (31)





_____________________________

26) بحار الانوار، ج 46، ص 302.
27) اعيان الشيعه، ج 1، ص 653 ؛ انوار البهيّة، ص 141.
28) ائمتنا، ج 1، ص 345 ؛ احقاق الحق، سيد نور الله الحسيني التستري، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1395 ق، ج 12، ص 179.
29) بحار الانوار، ج 46، ص 300 ؛ حلية الابرار، ج 2، ص 132.
30) مرجئه نام يكي از فرق اسلامي است؛ آنان بر خلاف خوارج كه فرد مرتكب به گناه كبيره را كافر مي دانستند، عقيده داشتند كه مسلمانان با ارتكاب كبيره از اسلام خارج نمي شوند و همين عقيده باعث شد كه سياست خود را بر سكوت بنا نهند و حاكم يا خليفه مرتكب كبيره را واجب الاطاعه و عادل بدانند. (فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1368 ش، ص 402).
31) علل الشرايع، شيخ صدوق، قم، مكتبه داوري، بي تا، ج 2، ص 528 ؛ بحارالانوار، ج 100، ص 142.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:36
د) خوش رويي

اسلام، اهميت زيادي به خوش خُلقي و برخورد نيكو با مؤمنان داده و آن را يكي از ارزش هاي والاي اخلاقي مي داند.

امام باقرعليه السلام مي فرمايد:


« لبخند مرد به روي برادر مؤمنش بسيار پسنديده است و سِتُردن غبار (اندوه) از چهره او حسنه است

و خدا به چيزي برتر از شاد كردن دل مؤمن پرستش نشده است ». (32)




امام از زبان جدّ بزرگوارش رسول اكرم صلي الله عليه وآله اين روايت را براي مردم مي خواند كه:


«هر كس مؤمني را شاد كند، مرا شاد كرده و هر كس مرا شاد كند، خداي را خشنود ساخته است.» (33)




امام از شاد كردن ديگران خشنود مي شد و گاه اطرافيان را به شوخي هاي ستوده و در حدّ اعتدال - كه موجب سرور و خوشحالي

افراد مي شود - تشويق مي كرد و به آنها مي فرمود:


«همانا خداوند آن كس را كه در ميان جمعي شوخي [ستوده ]مي كند، دوست مي دارد؛

در صورتي كه مزاح او آميخته با سخنان ناروا نباشد» .(34)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
24-11-2009, 10:36
ه) ابراز صميميت در معاشرت با دوستان

از ديگر سجاياي اخلاقي كه اسلام بر آن تأكيد كرده است، ابراز محبّت دو مؤمن به هم است؛

زيرا محبّت اگر ابراز شود، صميميت طرف مقابل را نيز به همراه دارد و او پس از آگاهي از محبّت، مي كوشد تا به آن پاسخ گويد

كه اين تلاش، به تحكيم رابطه دوستي و ايجاد صميميت بيشتر بين آنها مي انجامد.

همچنان كه در احاديث و سخنان امامان معصوم عليهم السلام نيز رويكرد گسترده اي به موضوع نشان دادن محبّت به دوستان

و دوري از مخفي كردن آن، شده است.


اين موضوع نمود فراواني در رفتار امام باقرعليه السلام دارد، « ابي عُبيدة » مي گويد:



« من [در سفري ] با امام محمّد باقرعليه السلام هم كجاوه بودم. نخست من سوار مي شدم و سپس او سوار مي شد

و به محض سوار شدن سلام مي كرد و احوال پرسي مي كرد؛ درست مانند كسي كه مدّت هاست دوست خود را نديده،

سپس دست مي داد و مصافحه مي كرد... آن حضرت در اين باره فرمود:

هر گاه دو مؤمن به هم برسند و با هم دست بدهند و حال يكديگر را بپرسند، خداوند گناهان آنها را مي ريزد و پيوسته به آن دو نظر مي كند

تا هنگامي كه از هم جدا شوند... هر گاه دو مؤمن با هم دست بدهند خداوند دست خود را در ميان دست آنها درمي آورد و با آن كس كه

بيشتر دست ديگري را بفشارد، دست مي دهد». (35)



گاه امام به كساني كه براي خداحافظي پيش از مسافرت نزد او مي آمدند، سفارش مي كرد كه سلام او را به يك يك دوستان و آشنايانش درآن شهر برسانند. (36)







و) حضور در اجتماعات

تابناكي علم و ايمان، چهره امام باقرعليه السلام را آن گونه دلربا ساخته بود كه هر گاه در جمعي حضور مي يافت، غريبه و آشنا، ناخواسته محو ديدار او مي شدند.

«ابوحمزه ثمالي» مي گويد:

« سالي ابا جعفرعليه السلام به حج رفت. او مشغول انجام مناسك حج بود و حاجيان شيفته شكوه و فريفته هيبت و جمال او شده بودند.

هشام بن عبدالملك - حكمران وقت - نيز در آن جا حضور داشت و با ديدن توجّه احترام آميز مردم به امام، شگفت زده شد.

شخصي از اطرافيان او پرسيد: اين شخص كيست كه تابش علم و دانش از سيماي او پيداست؟

[و مردم او را نور علم ناميده اند] تا او را مجازات كنم؟!

ولي هنگامي كه امام در برابر او قرار گرفت، هيبت امام، او را ترساند و گفت: اي پسر رسول خدا! من مجالس زيادي را از خاندان عباس

ديده بودم، ولي استفاده اي كه در محضر آنان مي بردم، هرگز به اندازه آنچه در محضر شما مي آموزم، نيست.


امام پاسخ داد: واي بر تو كه تربيت شده شاميان هستي! تو اكنون در برابر پرورش يافته اي [از كانون ولايت و مهد امامت ] هستي

كه خدا خانه هاي آنان را به بلند مرتبگي و ياد و نام خود برافراشت و برگزيد ». (37)




___________________________

32) اصول كافي، محمد بن يعقوب الكليني، قم، انتشارات اسوه، دوم، 1372 ش، ج 4، ص 558.
33) همان.
34) همان، ص 63 .
35) اصول كافي، ج 4، ص 530.
36) همان.
37) همان، ص 198؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 653 .

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 17:45
http://upload.tazkereh.ir/images/16944307244031617009.jpg



محرم اسرار، خدا یا دشمنان خدا

در مرحله عمل روشن می شود هر فرد چه کاره است و تنها ادعای ایمان کافی نیست. آیا می توان باور کرد: کسی ایمان به خدا داشته باشد اما با دشمنان خدا دست دوستی دهد و آنها را محرم اسرار خویش سازد؟ در قرآن می خوانیم: آیا گمان کرده اید به خود واگذار می شوید و خداوند کسانی را که جهاد کرده و غیر از خدا و فرستاده او و مؤمنان محرم اسراری نگرفته اند، معلوم نمی دارد؟ و خداوند بدانچه انجام می دهید آگاه است.(۸)
امام باقر علیه السلام درباره آیه فوق فرمود:
جز خدا محرم اسراری نگیرید که در این صورت مؤمن نخواهید بود. هماناهر سبب و نسب (قرابت) و محرم اسرار گرفتن و بدعت و شبهه ای بریده خواهد شد مگر آن چیزی که قرآن آن را اثبات کرده است. (یعنی تقوا)(۹)
گمان مى ‏نمایید آیا شما بگردید بى ‏آزمایش رها؟ نکرده خدا تا به امروز فاش مقام شما را به سعى و تلاش ؛ کدامینتان هست مومن درست که از غیر یزدان خود دست ‏شست نگیرد دگر دوست غیر از خدا بجز مومنان و بجز مصطفى به هرکارتان هست‏ یزدان خبیر بود آگه از رازهاى ضمیر نور نبوت و ولایت
در قرآن می خوانیم: او خدایی است که خورشید را مایه روشنایی و ماه را نوربخش قرار داد؛ هوالذی جعل الشمس ضیاء والقمر نوراً.(۱۱)
امام باقر علیه السلام درباره آیه فوق چنین می فرماید:
خداوند زمین را به نور محمد صلی الله علیه و آله روشن ساخت، همان گونه که با نور خورشید آن را روشن گرداند. به همین جهت، محمد صلی الله علیه و آله را به خورشید و وصی اش علی علیه السلام را به ماه تشبیه کرده است.(۱۲)
_________________________________________________
۸- توبه، آیه ۱۶.
۹- اصول کافی، ج ۱، ص ۵۹.
۱۰- مجد
۱۱- یونس، آیه ۵.
۱۲- نورالثقلین، ج ۱،ص ۳۶.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 17:49
http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/akhbar/maghale/imam%20bagher%203.jpg



فضایل امام باقر (علیه السلام)


اول، علم و دانش: در کشف الغمه از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذی در کتابش موسوم به معالم العتره الطاهره از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه ان فی ذلک لایات للمتوسمین (۱) گفت: «به خدا سوگند محمد بن علی در ردیف همین هوشمندان است» .

در صفحات بعد سخن ابو زرعه را نقل خواهیم کرد که گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگ‏ترین دانشمندان است.
ابو نعیم در حلیه الاولیاء نوشته است: مردی از ابن عمر درباره مسئله‏ای پرسش کرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید.پس به سوی امام باقر (ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت : نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوی.آن مرد به سوی امام باقر (ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد.امام نیز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وی را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد.آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتی هستند که از همه علوم آگاهی دارند.
در حلیه الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابی شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابی میمون، از ابو مالک جهنی، از عبد الله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندی دیگر کم دانش‏تر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را می‏دیدم که در نزد او چون شاگردی می‏کرد.
شیخ مفید در کتاب ارشاد می‏نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانی، از عبد الرحمن بن صالح ازدی، از ابو مالک جهنی، از عبد الله بن عطاء مکی، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندی را ندیدم که نسبت به دانشمندی دیگر آگاهیهایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن علی بن حسین.من حکم بن عتیبه را با آن آوازه‏ای که در میان پیروانش داشت می‏دیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلی می‏نمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.
ابن جوزی در تذکره الخواص، می‏نویسد: عطاء می‏گفت هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که دامنه دانایی‏اش نسبت به دانشمندی دیگر کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را دیدم که در نزد آن حضرت چونان پرنده‏ای ناتوان بود.ابن جوزی می‏گوید: «منظور وی از حکم همان حکم بن عتیبه بود که در روزگار خود دانشمندی بزرگ به شمار می‏آمد» .
این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانی و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کرده‏اند.محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است.البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وی در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت می‏کند.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سی هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم.شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفی آورده است: ابو جعفر امام باقر (ع) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسی نشنیده بودم.
شیخ مفید می‏نویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر (ع) صادر شده، ظاهر نشده است.
ما در صفحات آینده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقیهان و نویسندگان و بسیاری دیگر که از علم و دانش آن حضرت بهره‏مند گشته‏اند، یاد خواهیم کرد.تحقیقا بسیاری از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروی می‏کردند و از فقه و دلایل روشنی بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل می‏آوردند.





http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 17:52
http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/akhbar/maghale/imam%20bagher%201.jpg




اخلاق امام باقر علیه السلام


مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه‏ی امام بسیار می‏آمد و به آن گرامی می‏گفت: «...در روی زمین بغض و کینه‏ی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم!

و عقیده‏ام آنست که اطاعت‏خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با توست،اگر می‏بینی به خانه‏ی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!»در عین حال امام علیه السلام با او مدارا می‏فرمود و به نرمی سخن می‏گفت.چندی بر نیامد که شامی بیمار شد و مرگ را رویا روی خویش دید و از زندگی نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند،بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است،و آن گرامی همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب می‏پرداخت.
عرض کرد:آن مرد شامی به دیگر سرای شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید.
فرمود:او نمرده است...شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت،سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب،در سجده ماند،آنگاه به خانه‏ی شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را بر نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد:
«گواهی می‏دهم که تو حجت‏خدا بر مردمانی ...»
«محمد بن منکدر»-از صوفیان آن روزگار-می‏گوید:
در روز بسیار گرمی از مدینه بیرون رفتم،ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین را دیدم-همراه با دو تن از غلامانشان-یا دو تن از دوستانش-از سرکشی به مزرعه‏ی خویش باز می‏گردد با خود گفتم:مردی از بزرگان قریش در چنین وقتی در پی دنیاست!باید او را پند دهم.
نزدیک آمدم و سلام کردم،امام در حالی که عرق از سر و رویش می‏ریخت‏با تندی پاسخم داد. گفتم:خدا ترا به سلامت‏بدارد آیا شخصیتی چون شما در این هنگام و با این‏حال در پی دنیا می‏رود!اگر در این حالت مرگ در رسد چه می‏کنی؟
فرمود به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعت‏خداوند خواهم بود زیرا من بدینوسیله خود را از تو و دیگر مردمان بی نیاز می‏سازم،از مرگ در آنحالت‏بیمناکم که سرگرم گناهی باشم.
گفتم:رحمت‏خدا بر تو باد،می‏پنداشتم که شما را پند می‏دهم اما تو مرا پند دادی و آگاه ساختی



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

ملکوت* گامی تارهایی *
24-11-2009, 18:01
امام باقر; نقطه عطف تحول در شيعه طيبه مروت-

اعتلاي شريعت مقدس اسلام و مکتب تشيع و ادامه نهضت اصلاحي پيامبر(ص)، مهمترين دغدغه و محور مبارزات فکري و فرهنگي و جهاد و انقلاب ائمه معصومين(ع) بوده است.انحرافهاي به وجود آمده در جريانهاي فکري موجود، ظهور و بروز جريانهاي کلامي منحرف با تکيه بر علوم وارداتي از جهان بيگانه، بخصوص مسيحيت و تلاش حکام و خلفاي جامعه اسلامي در دامن زدن به اين اتفاقها، نتايج ناخوشايندي براي جهان اسلام-اعم از طبقه نخبه و توده مردم-به همراه داشت. بر اين اساس و بنا به حکم الهي در اثبات و تثبيت وظيفه امامان(ع) در قبال جامعه و لزوم هدايت فکري آنان، هر يک از آن بزرگواران بنا به مصلحتهاي موجود و شرايط زماني، دست به اقدامهاي سازنده اي در جامعه مي زدند.نگاهي گذرا به زندگي امامان شيعه(ع) و بررسي حيات آنان، مبين اين مطلب خواهد بود که هر يک از ايشان، بنا به دلايل کاملا منطقي و در راستاي مصلحت دين خدا و مسلمانان قدم برداشته اند و لذا تفاوتهاي موجود در شيوه مبارزاتي آنان، در اصل قضيه که همان هدايت افکار عمومي و به دست گرفتن و رهنمون شدن طبقه نخبه جامعه است، تاثيري نخواهد گذاشت. چنانچه سکوت 25 ساله اميرالمومنين(ع) به همان دليلي صورت گرفت که قبول خلافت از ناحيه ايشان محقق شد. اين مفهوم، در صلح مصلحتي امام حسن(ع) نيز مصداق عيني يافت و جهاد و مبارزه امام حسين(ع) براي احياي دوباره شريعت مقدس اسلام، با همان هدفي شکل گرفت که کلاسهاي درس امام سجاد(ع) برگزار گرديد و دعاهاي ايشان که بعد معرفتي آن تنها بخشي از ويژگيهاي آن ادعيه است، از ايشان صادر شد. بي شک، هر يک از اقدامهاي مذکور از ناحيه ائمه معصومين(ع)، با همان هدف اصلاح گرانه و در مسير حرکت پيامبر (ص)، انجام گرفت.امام باقر(ع)، پس از يک دوره اختناق شديد که پيشواي چهارم(ع) آن را تجربه کرده بودند، در شرايطي به امامت رسيدند که زمزمه هاي اختلاف در دربار امويان به گوش مي رسيد و سيل نارضايتي مردم از حکومت آنان، زمينه انحطاط و سقوط خلافت آنان را مهيا مي ساخت.در چنين شرايطي و نيز به دليل گسترش مرزهاي جغرافيايي جهان اسلام و همسايگي با کشورهايي که پيرو ساير اديان بودند، زمينه ورود افکار التقاطي از ماوراي مرزهاي اسلامي فراهم شده بود. موج گسترده اين تفکرات که گهگاه با جاذبه هايي چون جديد بودن و ايجاد تحرک فکري در جامعه همراه بود، باعث شد تا شبهه ها و شبهه افکني ها به فضاي فرهنگي و فکري جامعه وارد شود. خلفاي وقت نيز که اين انحراف فکري را در راستاي دستيابي به اهداف خود و دور ماندن مردم از اصل دين مي ديدند، از ورود اين تفکرات استقبال مي کردند. حمايت دولت از انحراف فکري جامعه، اولين افقهاي شکل گيري فرق کلامي منبعث از فلسفه يونان را در بين مسلمانان گشود.با توجه به دو مقدمه ياد شده، شرايط عصر امام باقر(ع) تا حدودي روشن مي شود و با توجه به همان اصل مذکور در خصوص وظيفه امام مسلمين، باقر العلوم(ع) وظيفه خطير خويش را در قبال پديده هاي علمي و فرهنگي جامعه ترسيم نمودند.

ملکوت* گامی تارهایی *
24-11-2009, 18:01
نکته قابل توجه اينکه، بررسي، تحليل و پاسخگويي به شبهه هاي فرق کلامي منحط، هيچ گاه به معناي مقابله با ورود افکار و آراي جديد به فضاي فکري جامعه نيست و اقدامهاي ائمه معصومين(ع)-بخصوص صادقين(ع)-اقدام حذفي در قبال اين شبهات نبوده است، بلکه بررسي مناظرات آن بزرگواران، اثباتي عمل کردن ايشان را در برابر اين شبهه ها و شبهه افکنان اثبات مي نمايد.مساله ديگري که در دوران امامت باقرالعلوم(ع) قابل توجه است، رقابت فرق کلامي منحط با مکتب اهل بيت(ع) است. اين رقابت، در بيرون مرزهاي معرفتي اسلام، شکل گرفته بود و مقابله با آن در جهت پاسخگويي به شبهه هاي وارده، به يک انسجام فکري دروني و رهبري مقتدرانه فرهنگي نياز داشت که وجود پنجمين امام شيعه که نويد حضورش در اين برهه زماني توسط پيامبر(ص) داده شده بود، توانست خلا فکري -فرهنگي جامعه را در اين عرصه پر کند.از طرف ديگر، جريانهاي انحرافي که در حوزه تشيع رخ مي داد، آسيب و مانع جدي در درون مکتب اهل بيت(ع) محسوب مي شد. گر چه برخي از اين جريانها با تدابير امامان معصوم(ع) در همان ابتداي شکل گيري، از ادامه راه باز ماندند; اما حرکتهاي منفعلانه آنان در مقابله با تشيع راستين و ناب، در همان مقاطع کوتاه زماني باعث ايجاد خللها و ضربه هايي به بدنه فکري جامعه شيعي شد که حضور به موقع امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مانع گسترش و استحکام پايه هاي فکري و اجتماعي آن فرق شد.علاوه بر جريانهاي فکري و معرفتي مذکور که حذف يا اصلاح آن، نيروي فراواني را مي طلبيد; وجود جريان قدرتمند سياسي که به انحرافهاي فکري مذکور دامن مي زد، در برابر ايشان قرار گرفت. بني اميه گرچه در دوران امام باقر(ع) از قدرت سياسي چنداني برخوردار نبود، اما از يک طرف با دامن زدن به انحرافهاي عقيدتي و از طرف ديگر با سختگيري هاي سياسي عليه ايشان، عرصه را بر انجام فعاليتهاي امام(ع) تنگ کرده بود.با توجه به آنچه بيان شد، عرصه فعاليت علمي و مبارزات سياسي-فرهنگي امام باقر(ع) بر ما روشن مي گردد.شرايط زماني امامت باقرالعلوم(ع) و اقدامهاي بي نظير ايشان، مبين اين نکته است که ايشان نقطه عطفي در تحول تاريخ تشيع است. اين امام همام، علاوه بر مبارزات فکري با انحرافهاي موجود، منشا بسياري از علوم و مبدع بسياري از حرکتهاي موثر علمي در جامعه شيعي پس از خود است.آنچه بر اهميت تلاشهاي پيشواي پنجم شيعيان مي افزايد، استفاده بهينه از فطرت سياسي به وجود آمده در آستانه انتقال قدرت و تبديل جريان سياسي کشور اسلامي است.ايشان با بهره گيري از فرصت به وجود آمده، توانستند فضاي تشکيل اولين هسته هاي علمي شيعه را ترسيم و زمينه تاسيس اولين دانشگاه شيعي را فراهم آورند که در دوره امام صادق(ع) به اوج خود رسيد و ثمرات بي شماري براي جهان اسلام بر جاي گذاشت.شايان ذکر است، آنچه به عنوان فطرت سياسي در دوره امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) عنوان مي شود، به معناي آسودگي مطلق ايشان از خفقان سياسي عصر خويش نبوده است.امام باقر(ع) براي سپردن ميراث غني مکتب اهل بيت(ع) به نسلهاي پس از خود، با دو رويکرد به مبارزه پرداختند; اولين مبارزه ايشان، مقاومت در برابر موج خزنده افکار وارداتي و عقايد منحط داخلي و اثبات حقانيت تفکر ناب شيعي و تثبيت آن در جامعه بوده است و مرحله بعدي که به نوعي زنجيره همان مرحله اول مبارزات ايشان است، ايستادگي در برابر مروجان اصلي اين تفکرات بود که اين جريانهاي سياسي و فکري را هدايت مي کردند، مقاومت در برابر دستگاه خلافت بايد عالمانه و انديشمندانه مي بود که اين خواسته به خوبي در آن زمان محقق شد.فراهم آوردن مقدمات تاسيس اولين دانشگاه بزرگ اسلامي، تشکيل اولين کرسيهاي نظريه پردازي، تربيت شاگرداني که هر يک به نوبه خود از چهره هاي علمي جهان اسلام به شمار مي روند، نقل بيشترين روايت و حديث از ايشان توسط راويان حديث و تشکيل جلسات مناظره کلامي با صاحبان فکر و اصحاب معرفت و تدريس علوم جديد به همراه علوم اسلامي، از جمله اقدامهايي است که در تبيين حرکتهاي علمي-فرهنگي و سياسي امام باقر(ع) مي توان از آنها نام برد.وجود نوراني امام باقر(ع) و حرکت در دو مسير سرنوشت ساز با يک هدف مشخص، و به تصوير کشيدن چهره واقعي اسلام در برابر تهاجمهاي فرهنگي و سياسي دشمنان، زمينه ساز شهادت ايشان شد، حال آن که جريان نويني که ايشان در حوزه فکر و معرفت اسلامي به روي جهانيان گشود، چون چشمه اي جوشان تاکنون ادامه داشته و هر روز بر لزوم بهره گيري از سيره باقرالعلوم (ع) در مبارزه با تهاجمهاي گسترده فرهنگي غرب عليه اسلام و شبهه افکني هاي معاندان و مخالفان، افزوده مي شود.

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 18:09
http://upload.tazkereh.ir/images/98878343015865981660.jpg


مسموم شدن امام


آنچه مسلم است اين است که امامباقر( عليه السلام) با طرح مرموز ومخفيانه هشام بن عبدالملک ، مسموم شد وبه شهادترسيد، ولي عامل وچگونگي آن به روشني مشخص نيست .

بعضي مي نويسند: ابراهيم بن وليد بن يزيد بن عبدالملک ( پسر برادر زاده هشام) آن حضرت را مسموم كرد

وبعضي مي نويسند : زيد بن حسن به دستورهشام ، زهر را به زين اسب ماليدواسب را به حضور امام باقر( عليه السلام) آورد، واصرار کرد که آن حضرت برآن سوارگردد ، آن حضرت ناگزير بر آن سوار شد وآن زهر دربدن او اثر کرد ، به گونه اي کهرانهايش متورم شد وسه روز به سختی در بستر بيماري افتاد وسرانجام به شهادت رسيد .
آن حضرت ساعات آخر عمر خود رابا کفنهايي که که باآن احرام بجا آورده بود مشخص نمود




http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 18:14
http://upload.tazkereh.ir/images/57981960861450028261.jpg



احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر

شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابی عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر می‏گفت: گمان نمی‏کردم کسی مانند علی بن حسین، خلفی از خود باقی گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن علی را دیدم.
می‏خواستم او را اندرزی گفته باشم اما او به من پند داد. ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت‏بسیار گرم می‏بود. در آن هنگام با محمد بن علی مواجه شدم. او هیکل‏مند بود و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود. من با خودم گفتم: یکی از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش می‏کند. به خدا او را اندرز خواهم گفت. پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالی که عرق می‏ریخت‏با گشاده‏رویی جوابم گفت. به وی عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کناد!یکی از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال برای دنیا کوشش می‏کند!به راستی اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشی چه می‏کنی؟او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالی که من به طاعتی از طاعات الهی مشغولم. در حقیقت من با این طاعت می‏خواهم خود را از تو و از دیگران بی‏نیاز کنم. بلکه من هنگامی از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالی که من مشغول به یکی از معاصی الهی باشم.
محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا ترا رحمت کند!می‏خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادی‏».
کلینی در کافی، مانند همین روایت را از علی بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابی عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل کرده‏اند.
نگارنده: معنای سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «می‏خواستم اندرزت گفته باشم ولی تو به من اندرز دادی‏»این است که وی همچون طاووس یمانی و ابراهیم ادهم و. . . از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپری می‏کرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود. و بار زندگی خود را بر دوش مردم نهاده بود او می‏خواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرمای روز به طلب دنیا برود. امام (ع) نیز بدو پاسخ می‏دهد که: بیرون آمدن وی برای یافتن رزق و روزی است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است. اندرزی که این سخن برای ابن منکدر داشت این بود که وی در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهی خطا در پیش گرفته است. به همین جهت‏بود که ابن منکدر گفت: «می‏خواستم اندرزت گفته باشم. . . »
بنابر همین اصل است که از صادقین (ع) دستور اشتغال به کسب و کار و نهی از افکندن بار زندگی بر دوش دیگران صادر شده است. از آنان همچنین روایت‏شده است که اگر کسی به عبادت خدای پردازد و شخص دیگری در پی کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگری است. امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسی که خود را سربار مردمان قرار دهد».

احتجاج آن حضرت با نافع بن ازرق یکی از سران خوارج

این نافع کسی بود که فرقه ازارقه خوارج بدو منتسب می‏شد. شیخ مفید در ارشاد می‏نویسد: در اخبار و روایات آمده است که نافع بن ازرق به محضر محمد بن علی حضور یافت و در برابر آن حضرت نشست و از وی درباره مسائل حلال و حرام پرسش کرد. آن حضرت در ضمن پاسخهایی که به سؤالات نافع می‏داد، فرمود: به خوارج بگو برای چه جدایی از امیر مؤمنان (ع) را روا (حلال) شمردید در حالی که خود فراروی آن حضرت و در راه اطاعتش خونهایتان را ریختید و با مدد دادن به او به خداوند نزدیک گشتید؟آنان پاسخ می‏دهند: او در دین خدا حکم بود. پس به آنان جواب ده که خداوند در شریعت پیامبرش (ص) دو حکم تعیین کرده و فرموده است: «فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما (۱) » و نیز رسول خدا (ص) سعد بن معاذ را در میان یهود بنی قریظه حکمیت داد، خداوند نیز داوری سعد را تایید کرده، آیا نمی‏دانستید امیر مؤمنان (ع) به حکمین دستور داد تا مطابق قرآن حکم دهند و از آن تجاوز نکنند و بر رد حکمی که مخالف احکام قرآن بود شرط کرد. و هنگامی که خوارج بدو گفتند کسی را حکم خود قرار دادی که علیه تو حکم می‏کند پاسخ داد: «من هیچ مخلوقی را حکم نگرفته‏ام بلکه کتاب خدا را به حکمیت‏برگزیده‏ام‏». با این حساب اگر خوارج در این بدعت‏خود قصد بهتان نداشتند برای گمراه دانستن کسی که قرآن را به حکمیت گرفته و احکام مخالف با آن را مردود دانسته است چه دلیل می‏یابند؟!نافع بن ازرق گفت: به خدا سوگند این سخنی بود که هرگز نشنیده بودم و به اندیشه‏ام راه نیافته بود و سخن حق همین است.




http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 18:15
http://upload.tazkereh.ir/images/09745995358701531364.jpg


احتجاج آن حضرت با عبد الله بن نافع بن ازرق یکی دیگر از خوارج

کلینی در کافی نقل می‏کند که: عبد الله بن ازرق می‏گفت اگر من واقعا می‏دانستم در روی زمین کسی هست که مرکبها مرا بدو رساند و او با استدلال به من ثابت کند که علی نهروانیان را کشته و در این باب در حق آنها ستم نکرده است، هر آینه به نزد او می‏شتافتم. به او گفته شد: اگر کسی از فرزندان او پاسخگوی این پرسش باشد به نزد او می‏روی؟نافع سؤال کرد: مگر در میان فرزندان او دانشمندی هست؟گفتند: همین پرسش اولین نشانه نادانی تو است. آیا می‏شود در میان آنان دانشمندی نباشد؟!پس عبد الله با عده‏ای از پیروان بزرگ خویش عزم حرکت کرد و به مدینه آمد و از امام باقر (ع) اجازه ورود خواست. به آن حضرت گفتند: عبد الله نافع است. فرمود: او با من چه کار دارد؟در حالی که هر صبح و شب از من و پدرم بیزاری می‏جوید؟ابو بصیر پاسخ داد: فدایت‏شوم این مرد می‏گوید اگر بدانم در روی زمین کسی هست که مرکبها مرا به سوی او ببرند (امکان دسترس به او باشد) و با دلیل به او ثابت کند که علی نهروانیان را کشته و در این باره مرتکب ظلم و ستم نشده، هر آینه به نزد او خواهد شتافت. امام (ع) پرسید: آیا به نظر تو این مرد به قصد مناظره آمده است؟ابو بصیر گفت: آری. حضرت به غلام خود فرمود: ای غلام بیرون شو و بار او را بگشا و بگو فردا بدین‏جا بیا. چون صبح فرا رسید، عبد الله همراه با بزرگان اصحاب خود در آنجا حاضر شد. امام باقر (ع) نیز به دنبال همه فرزندان مهاجران و انصار فرستاد و آنان را جمع کرد و به سوی مردم آمد و به آنان روی کرد، گویی پاره‏ای از ماه بود، آنگاه به سخنرانی ایستاد و خدای را حمد و ثنا گفت و بر پیامبرش (ص) درود فرستاد و سپس فرمود: ستایش خداوندی راست که ما را به نبوت خویش جامه کرامت ارزانی کرد و به ولایت‏خویش مخصوصمان داشت. ای فرزندان مهاجران و انصار! هر کس از شما که منقبت و فضیلتی از علی بن ابی طالب به یاد دارد برخیزد و آن را بیان کند. پس هر یک از حاضران برخاسته فضیلتی درباره آن حضرت بیان کردند.
عبد الله بن نافع گفت: من این مناقب را بهتر از ایشان می‏دانم اما علی پس از پذیرش حکمیت، کافر شد. نقل مناقب تا آنجا ادامه یافت که به حدیث‏خیبر رسیدند که رسول خدا (ص) در آن فرموده بود: «فردا پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست می‏دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می‏دارند او هجوم آورنده‏ای است که هیچ‏گاه نمی‏گریزد و از میدان عقب نمی‏نشیند مگر آنکه خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما کند».
امام باقر (ع) از عبد الله بن نافع پرسید: درباره این حدیث چه می‏گویی؟پاسخ داد: این حدیث درست است و در آن تردیدی نیست اما علی پس از این به کفر گرایید. امام (ع) فرمود: مادرت به عزایت نشیند به من بگو آیا خداوند عز و جل در روزی که علی را دوست می‏داشت می‏دانست که او نهروانیان را می‏کشد یا نه؟عبد الله گفت: اگر بگویم نه، کافر شده‏ام، پس پاسخ داد: آری می‏دانسته است. امام (ع) فرمود: آیا خداوند علی را بدان خاطر که اطاعتش را می‏کرده دوست داشته است‏یا به خاطر نافرمانیش؟عبد الله بن نافع گفت: به خاطر فرمانبرداریش. پس امام باقر (ع) به او فرمود: پس برخیز که شکست‏خوردی. عبد الله برخاست در حالی که این آیه را تلاوت می‏کرد: تا وقتی که رشته سپید از رشته سیاه، شب از صبح برای شما نمایان گردد (۲). به درستی خداوند می‏داند که رسالتش را در کجا قرار دهد.

احتجاج امام باقر (ع) با قتاده بن دعامه بصری

ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب از قتاده نام برده و در حفظ و فقاهت و. . . از او تمجید کرده است. شیخ کلینی در کافی به نقل از ابو حمزه ثمالی روایت کرده است که: در مسجد رسول خدا (ص) نشسته بودم که مردی به سویم آمد و سلام داد و پرسید ای بنده خدا کیستی؟گفتم: از اهالی کوفه هستم، با من چکار داری؟پرسید: آیا محمد بن علی (امام باقر (ع) ) را می‏شناسی؟گفتم: آری، اگر حق و باطل را می‏دانی با او چکار داری؟گفت: ای کوفیان شما طاقت ندارید، اگر ابو جعفر را دیدی به من خبر ده. هنوز کلامش تمام نشده بود که ابو جعفر آمد. عده‏ای از مردم خراسان و نیز گروهی دیگر اطراف آن حضرت را گرفته بودند و درباره مناسک حج از وی سؤال می‏کردند. امام (ع) آمد و در جایگاه خود نشست. آن مرد نیز در نزدیک آن حضرت جای گرفت. من در جایی نشستم که سخنان آنان را بشنوم. اطراف امام عده‏ای نشسته بودند. وقتی هر یک کار خود را انجام دادند و رفتند، امام رو به آن مرد کرد و پرسید: تو کیستی؟پاسخ داد: من قتاده بن دعامه بصری هستم. امام پرسید: تو فقیه بصریان هستی؟گفت: آری. امام گفت: وای بر تو ای قتاده!خداوند مردمی را آفرید و برای آنان حجتهایی قرار داد. آنان ستونهایی در زمینش هستند و به اجرای فرمانهای خداوند قائمند. آنان در علم خداوند برگزیدگانند. پیش از خلقت آنان را برگزید و ایشان از جانب راست عرش او سایه‏بانند. قتاده دیری خاموش ماند. سپس گفت: خداوند ترا نیکو گرداند!به خدا سوگند من رویاروی فقها و ابن عباس نشستم اما قلبم در برابر هیچ یک از آنان چنان که در برابر تو به اضطراب افتاده است، به ناآرامی و اضطراب دچار نگشته بود. امام (ع) به او گفت: مگر نمی‏دانی کجایی؟تو اینک در برابر خانه‏هایی هستی که خداوند اجازه داده در آنها نام مقدسش بلندی گیرد و یاد شود، در این خانه‏ها مردانی شامگاهان و صبحگاهان او را تسبیح می‏کنند. کسانی که هیچ سوداگری و داد و ستدی آنان را از یاد خدا و اقامه نماز و دادن زکات غافل نمی‏سازد. تو چنینی و ما همان کسانیم که خداوند چنین توصیفشان کرده است. قتاده بر آن حضرت گفت: به خدا راست گفتی. خدا مرا قربانت کند آن خانه‏ها سنگی و گلین نیستند. سپس گفت: درباره حکم‏«پنیر»مرا آگاه کن. امام تبسمی کرد و فرمود: آیا پرسشهایت درباره این مسائل است؟قتاده پاسخ داد: حکم آن را فراموش کرده‏ام. امام پاسخ داد: اشکالی در آن نیست. قتاده گفت: اگر از آن بوی مرده احساس شده باشد؟امام گفت: اشکالی در آن نیست. زیرا هیچ رگ و استخوانی ندارد و خونی در آن نیست. بلکه از میان سرگین و خون بیرون می‏آید. سپس فرمود: بو و نسیم به منزله مرغی مرده است که از آن تخمی بیرون آمده باشد، آیا آن تخم را می‏خوری؟قتاده گفت: نه می‏خورم و نه به کسی می‏گویم بخورد. امام (ع) پرسید: چرا؟گفت: چون این تخم از جوجه مرده‏ای به دست آمده است. امام (ع) گفت: اگر این تخم را مراقبت کنی و از آن جوجه‏ای به دست آید آیا آن جوجه را می‏خوری؟گفت: آری. امام پرسید: پس چه چیز آن تخم را بر تو حرام کرده بود و این جوجه را حلال؟سپس فرمود: بوی مرده هم مانند تخم است، پنیر را از بازار مسلمانان و از نمازگزاران بخر و درباره آن تحقیق مکن، مگر آن که کسی درباره آن چیزی به تو بگوید.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 18:15
http://upload.tazkereh.ir/images/41751521942739913912.jpg



احتجاج آن حضرت با عبد الله بن معمر لیثی درباره متعه

در کتاب کشف الغمه به نقل از کتاب نثر الدرر نوشته آبی آمده است: روایت‏شده که عبد الله بن معمر لیثی به امام باقر (ع) گفت: به من خبر رسیده که شما به (جواز) متعه فتوا داده‏اید؟امام فرمود: خداوند در قرآن آن را روا شمرده و پیامبر (ص) نیز آن را سنت گزارده است و یارانش هم بدان عمل کرده‏اند. عبد الله گفت: عمر از متعه نهی کرده بود. امام فرمود: تو بر سخن دوستت (عمر) باش و من هم بر سخن رسول خدا (ص) می‏مانم. عبد الله گفت: آیا تو خوشحال می‏شوی از این که زنانت چنین کاری کنند؟ امام (ع) فرمود: ای احمق زنان را یاد نکرده است. کسی که در قرآن متعه را حلال کرده و آن را مجاز دانسته است از تو و از کسی که خود را به زحمت انداخت و آن را نهی کرد غیرتمندتر است. بلکه آیا تو خوشحال می‏شوی که یکی از محارم تو در عقد نکاح مردمانی بیکاره و نادان از اهالی مدینه درآیند؟گفت: خیر. فرمود: پس چرا حلال خدا را حرام می‏شمری؟عبد الله گفت: حرام نمی‏شمرم، اما چنین کسی در خور و در شان من نیست. امام فرمود: خداوند کردار او را پسندیده می‏داند و بدو تمایل می‏کند و حوری را به همسری او در می‏آورد آیا تو از کسی که خداوند به او رغبت دارد تنفر داری و از روی تکبر از کسی که همتا و هم شان حور بهشتی است استنکاف می‏ورزی؟ آنگاه عبد الله خندید و گفت: گمان نمی‏کنم سینه‏های شما جز رستنگاه درختان علم جایگاه دیگری باشد. میوه‏های این درختان از آن شما و برگهایشان از آن مردمان است.
دوم، حلم: در کتاب مناقب آمده است: مردی از اهل کتاب به آن حضرت گفت: تو بقر (گاو) هستی؟امام گفت: خیر من باقر هستم. گفت: تو فرزند زنی آشپز هستی. امام گفت: آشپزی حرفه او بوده است. مرد گفت: تو فرزند زنی سیاه چرده زنگی و بدکاری هستی. امام پاسخ داد: اگر چنین که تو می‏گویی بوده، خداوند او را بیامرزد اگر تو دروغ می‏گویی خداوند ترا بیامرزد.
سوم، تسلیم امر خدا بودن: ابو نعیم در کتاب حلیه الاولیاء نقل کرده است: «محمد بن علی (امام باقر) (ع) می‏گفت: از خداوند آنچه را که دوست داریم درخواست می‏کنیم پس هنگامی که چیزی را که نمی‏پسندیم حادث می‏شود با خداوند عزوجل در آنچه که او دوست داشته است مخالفت نمی‏کنیم‏».
چهارم، جود و بخشش: شیخ مفید در ارشاد می‏نویسد: آن حضرت با آن ویژگیهای علمی و بزرگی و ریاست و اقامت که توصیف کردیم به جود در میان خاصه و عامه مشهور بود و با وجود کثرت عیال و وضعیت متوسط مالیش در کرم و بزرگواری و احسان به همگان معروف بود. شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از ابو نصر از محمد بن حسین، از اسود بن عامر، از حنان بن علی از حسن بن کثیر روایت کرده است که گفت: از نیازمندی خود و بی‏وفایی دوستانم در نزد آن حضرت گلایه کردم، امام (ع) فرمود: چه بد برادری است کسی که در هنگام توانگری تو را در نظر دارد و به هنگام تنگدستی رابطه‏اش را با تو قطع می‏کند. آنگاه به غلامش فرمود: کیسه‏ای بیاور. در آن کیسه هفتصد درهم بود و فرمود: این را خرج کن و چون تمام شد مرا آگاه کن.
شیخ مفید همچنین می‏نویسد: محمد بن حسین از عبد الله بن زبیر از عمرو بن دینار و عبد الله بن عمیر روایت کرده است که آن دو گفتند: ما هیچ گاه به دیدار محمد بن علی نرفتیم جز آنکه نفقه و صله و پوشش ما را می‏داد و می‏گفت: این را پیش از آنکه به ملاقات من آیید برای شما آماده کرده بودم.
شیخ مفید می‏گوید: ابو نعیم نخعی از معاویه بن هشام، از سلیمان بن دمدم روایت کرده است که گفت: ابو جعفر محمد بن علی، پانصد تا ششصد و تا هزار درهم به ما می‏داد و هیچ گاه از دادن صله به برادران و امیدواران و کسانی که به نزدش می‏آمدند، خسته نمی‏شد.
در کتاب مطالب السؤول به نقل از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذی در کتاب معالم العتره آمده است: سلمی کنیز امام باقر (ع) روایت کرده است که برادران و دوستان امام باقر (ع) وقتی به نزد آن حضرت می‏آمدند از پیش وی خارج نمی‏شدند مگر آنکه به آنان غذایی گوارا می‏خوراند و لباسی نیکو بدیشان می‏پوشانید و پولی به آنان می‏بخشید. من درباره برخی از این کارها به او تذکر می‏دادم اما آن حضرت می‏فرمود: ای سلمی!بعد از انجام خوبی‏ها و وجود دوستان، در دنیا امیدی نیست. در روایت مطالب السؤول چنین آمده است: من به آن حضرت سخنانی می‏گفتم تا از این رفتارش بکاهد اما ایشان می‏فرمود: ای سلمی!دنیا جز به دیدار برادران و بخشش به آنها و انجام خوبیها، نیکو و خوشایند نیست.
پنجم، کثرت صدقات: صدوق در کتاب ثواب الاعمال از امام صادق (ع) روایت کرده است: پدرم از دیگر افراد خانواده‏اش مال کمتر و در مقابل، مخارج بیشتری داشت. او در هر جمعه یک دینار صدقه می‏داد و می‏گفت: صدقه در روز جمعه دو چندان می‏شود همان گونه که خود روز جمعه بر روزهای دیگر فضیلت‏بیشتری دارد.
ششم، شکوه و هیبت در دلها: در مناقب از ابو حمزه ثمالی نقل شده است: «چون سالی که ابو جعفر محمد بن علی (ع) در آن حج کرد، فرا رسید. هشام بن عبد الملک او را دید که مردم به سویش می‏شتافتند. عکرمه پرسید: این مرد کیست؟بر چهره‏اش نشان درخشان علم و دانش نقش بسته است. باید او را امتحان کنم. اما وقتی رو به روی امام قرار گرفت از ترس به لرزه افتاد و از عمل خود پشیمان شد و گفت: ای فرزند رسول خدا (ص) من در مجالس بسیاری، رویاروی کسانی مانند ابن عباس و غیر او نشسته‏ام، اما هیچ گاه حالتی که اکنون مرا فرا گرفته است، درنیافته بود. امام باقر (ع) به او فرمود: وای بر تو ای بنده شامیان!تو پیشاروی خانه‏هایی هستی که خداوند اجازه داده در آنها نام پاکش بلندی گیرد و یاد شود.
_______________________
۱ - نساء / ۳۵: . . . از طرف کسان مرد و کسان زن داوری برگزینید که اگر خواستار اصلاح باشند خدا ایشان را بر آن موفقیت‏بخشد.
۲ - بقره / ۱۸۷: حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر.





http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 18:48
http://upload.tazkereh.ir/images/85257591315369190403.jpg

امام باقر عليه السلام در بستر بيماري


کليني به سندصحيح اززراره روايت کرده است که گفت روزي از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) شنيدم که فرمود :
درخواب ديدم که برسرکوهي ايستاده ام ومردم ازهرطرف آن کوه به سوي منبالا مي آمدند چون مردم بسياري دراطراف آن کوه جمع شدند به ناگاه کوه بلند شد ومردمازهرطرف آن فرو مي ريختند ، تا آنکه جماعتي برآن کوه باقي ماندند واين اتفاق پنجمرتبه تکرارشد ،

گويا آن حضرتاين خواب رابه وفات خود تعبير فرموده بود ، که بعد از گذشت پنج شب ازاين خواب بهرحمت ايزدي پيوستند .

درکافي وبصائر الدَّرجات و سايرکتابهاي معتبر روايت کرده اند که حضرت امام صادق عليه السلامفرمود :
که پدرم بيماري سختي گرفته بود وبيشتر مردم ازبيماري حضرت ترسيدندواهل بيت آن حضرت را به گريه درآمدند که امام باقرعليه السلام فرمود :
مندراين بيماري ازدنيا نخواهم رفت زيرا دو نفر نزد من آمدند وبه من چنين خبردادند پسازآن بيماري صحت يافت ومدتي وسالم بود .
وبرای من زمين را بشکاف وگود کن زيراکه من فربه هستم ودرزمين مدينه براي من نمي توان لحد ساخت .

علت فرمايشحضرت آن است که زمينهاي مدينه سخت بودند به جاي آنکه قبر را به اندازه قد متوسطانسان گود کنند ، معمولاً براي قبر درآن زمينها لحد درمي آوردند يعني حفره اي بهاندازه جسد درديوار قبردرسمت قبله درست مي کردند وچون امام صادق عليه السلام فربهوچاق بودند ودرديوار قبربه سختي جاي مي گرفتند ، لذا وصيت کردند که زمين را براياين امر گود نمايند تا ايشان به آساني وبدون مشکل درقبر شريفشان جاي گيرند .

پس گفتم : ايپدر بزرگوار من امروز تورا ازهمه وقت سالم تر مي بينم وناراحتي درتو مشاهده نمي کنمحضرت فرمود : آن دونفر که درآن بيماري صحت وسلامت من راخبر دادند دراين بيماري بهنزد من آمدند وگفتند : دراين مريضي به عالم آخرت رحلت مي نمايي وبه روايت ديگريفرمود :

که اي فرزند ،مگر نشنيدي حضرت علي بن الحسين عليهما السلام من را ازپس ديوار ندا کرد که اي محمدبيا وزود باش که ما انتظار تورا مي کشيم .

کليني به سندحسن روايت کرده است که حضرت امام محمد باقرعليه السلام هشتصد درهم براي تعزيه وماتمخود وصيت فرمود .
وبه سند موثق ازحضرت امام صادق عليه السلام روايت کرده است که پدرمگفت :
اي جعفر ازمال من براي ندبه کنندگان وقف کن که ده سال درمني درموسم حجبرمن ندبه وگريه کنند ورسم ماتم راتجديد نمايند وبرمظلوميت من زاري کنند .

کليني به سندمعتبر نيزروايت کرده است که چون امام محمد باقرعليه السلام به جهان باقي رحلت نمود، حضرت امام صادقعليه السلام فرمود : که هرشب درحجره اي که آن حضرت درآن وفات يافتهبود ، چراغ مي افروختند .

شيخ عباس قميميگويند : که درتاريخ وفات آن حضرت اختلافست و وفات ايشان درروز دوشنبه هفتم ذيحجهسال صدو چهاردهم به سن پنجاه وهفت سالگي درمدينه مشرفه اتفاق افتاد .

وفات ايشاندرايام خلافت هشام بن عبدالملک بود وگفته شده که آن حضرت راابراهيم بن وليد بنعبدالملک بن مروان به زهر شهيد کرده وشايد به امر هشام بوده است .

قبر مقدس آنحضرت به اتفاق همگي دربقيع ، كنار قبر پدر وعم بزرگوار خود ، حضرت امام حسن عليهالسلام قرار دارد .



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:14
http://upload.tazkereh.ir/images/69996668218353019766.jpg

عرضه ی حدیث در زمان امام باقر(علیه السلام)


تاریخ حیات فکری مسلمانان نشانگر استفاده از رهنمودهای پیشوایان دینی در همه عرصه های دانش است. دانشوران مسلمان همواره کوشیده اند تا رهآورد گشت و گذار خود در بوستان حکمت الهی و گلزار زیبای نبوی و علوی و جعفری را به شکلی متناسب با عصر و زمان، کارا و کارساز ارائه نمایند. در پس این کوشش سترگ، تلاشی بزرگتر و همزاد آن جهت اطمینان از درستی آنچه عرضه می کنند، صورت گرفته است. این تلاش دیرینه، در طول تاریخ تحمّل، نقل و عرضه حدیث مشاهده می شود و تابعی از تغییرات آن بوده است و به جز برهه ای ـ آن هم فقط به دست اخباریان حنبلی و شیعی که به هر چه حدیث نامیده می شد، اطمینان می کردند ـ کنار گذارده نشده است. وجود شیوه های گوناگون دستیابی به درستی حدیث، گواه گستره پهناور این تلاش است. عرضه احادیث بر قرآن، عقل و سنّت قطعی و یا نسبت سنجی آنها با واقعیتهای خارجی، عملی و تاریخی، هر یک فصلی از تاریخ تدوین و عرضه حدیث را به خود اختصاص داده اند.
شیوه ای که این نوشته بدان می پردازد، عرضه حدیث بر امامان و عالمان است که بیشتر در دوره نخستین تدوین حدیث یعنی «دوره حضور»، جلوه کرده است. این شیوه که در روایات آن را «عرض الحدیث» می نامند چیزی غیر از مقابله و نسخه خوانی است که در میان استاد و شاگرد رایج بوده است.
گرچه مقابله نسخه ها نیز کوششی جهت زدودن تحریفها، افزوده ها و کاستیهای عمدی و سهوی بوده است.۱ روش مورد نظر این مقاله، عرضه حدیث یا مجموعه های حدیثی بر امام معصوم و یا اصحاب بزرگ و مورد اعتماد است تا تأئید یا انکار امام را بدست آورند و یا به فهم درست حدیث نائل شوند. همچنین در این نوشته به عرضه گفته های مردم بر امامان و پیشوایان پرداخته نمی شود، مگر اینکه احساس شود آن گفته رایج در میان مردم، فهم و یا برداشتی از حدیث است. با این قید بسیاری از نمونه هایی که می توانند در یک تحقیق گسترده تر، مورد استشهاد قرار گیرند حذف می شود.۲
افزون بر اینها بررسی عرضه اندیشه های متفاوت کلامی از توحید تا امامت و معاد که به سبب پیوستگی کلام و حدیث بخصوص در دوره های نخستین، پهنه گسترده ای از گفتگوی راویان با امامان را پوشانده است، خود مقاله ای جداگانه می طلبد.۳



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:20
http://upload.tazkereh.ir/images/91586741659860893680.jpg



زمینه عرضه حدیث


پدیده جعل حدیث و ورود سیل آسای اخبار ساختگی، از همان آغاز و در زمان پیامبر(ص) نشان دهنده نفوذ سود جویان فرصت طلب در صفوف مسلمان است. اینان از علاقه شدید مسلمانان به حدیث آگاه بودند، علاقه ای که پیامبر اکرم نیز از آن خبر داده است.۴ و برای پیشگیری از سوء استفاده سودجویان از آن، در زمان حیات خود هشدارها دادند.۵

خداوند برای نگهبانی از میراث گرانبهای نبوی در مقابل سودجویی فرصت طلبان، پاسدارانی را گمارده بود که محل رجوع مسلمانان حقجو بودند. از نمونه های بارز این حقیقت جویان، «سلیم بن قیس الهلالی» است که به سرنخهایی از اختلاط و التقاط و تفاوت نقلها و دروغ بستنها به پیامبر دست یافت و پی برده بود که انتقال حدیث پیامبر تنها از مجرای علم صحیح اهل بیت میسّر است. او به حضور امیرمؤمنان(ع) می رسد تا حقیقت برایش آشکار گردد. حضرت امیر(ع) با ترسیم دقیق فضای حدیث و تحدیث، راز درستی گفته های خود و نادرستی و نقص دیگران را فاش می سازد و با تصویری گویا از گذشته با آن جانی دوباره می بخشد. این روایت طولانی، زمینه و ضرورت عرضه روایت بر پاسداران راستین دین را نمایان می سازد. از این رو قسمت عمده ترجمه آن را می آوریم تا از فایده هایی دیگر نیز بهره مند شویم:

سلیم بن قیس به امیرمؤمنان علی(ع) عرض می کند: من از سلمان و مقداد و ابوذر چیزهایی از تفسیر قرآن و احادیثی از پیامبر(ص) فرا گرفتم که با آنچه در اختیار مردم است تفاوت دارد. آنگاه از تو تصدیق آنچه را که از این سه شنیده بودم، شنیدم، و همچنین چیزهایی فراوان از قرآن و احادیث پیامبر در اختیار مردم دیدم که شما با آنها مخالفت می کنید و تمام آنها را باطل می پندارید. آیا مردم عامدانه بر پیامبر خدا دروغ می بندند و قرآن را با رأی خود تفسیر می کنند؟
حضرت علی(ع) رو به من کرد و فرمود: پرسیدی؛ جواب را دریاب: حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاصّ، محکم و متشابه و حفظ و توهم در میان مردم است. در عهد پیامبر آن قدر بر او دروغ بستند تا آنکه بپاخاست و در خطبه اش فرمود: «مردم! دروغ بستن بر من فراوان شده است: هر کس بر من دروغ بندد جایگاهش آتش است». امّا دروغ بستن بر ایشان ادامه یافت.
حدیث تنها از چهار طریق به شمار می رسد و پنجمی ندارد: مرد منافقی که اظهار ایمان می کند و خود را مسلمان نشان می دهد، هیچ ابایی از دروغ بستن بر پیامبر خدا ندارد و آن را گناه نمی داند. اگر مردم می دانستند که او منافق و دروغگوست، از او نمی پذیرفتند و تصدیقش نمی کردند. ولی او را از صحابه حضرت رسول می پندارند و می گویند: او پیامبر را دیده و از او شنیده است. مردم از او حدیث اخذ می کنند در حالی که به حال او آگاه نیستند. در حالی که خداوند از منافقان خبر داده و آنها را توصیف کرده:

وإذا رأیتهم تعجبک اجسامهم و إن یقولوا تسمع لقولهم .

این منافقان پس از پیامبر(ص) باقی ماندند و با دروغ و تزویر و تهمت، به زمامداران گمراه و دعوت کنندگان به آتش، نزدیک شدند و آنان هم، ولایت کارها را به منافقان سپردند و ایشان را برگرده مردمان سوار ساختند، و با کمک آنان دنیادار شدند. مردم با پادشاهان و دنیا هستند مگر کسی که خداوند حفظ کند. این نخستین نفر.
[دومین نفر] شخصی است که چیزی از پیامبر خدا می شنود، ولی آن را بدرستی در نمی یابد و گرفتار توهّم می شود؛ قصد دروغگویی ندارد؛ حدیث در دست اوست و به آن اعتقاد دارد و عمل می کند و آن را نقل می کند و می گوید: آن را از پیامبر خدا شنیده ام. اگر مسلمانان می دانستند که این سخن توهمی بیش نیست، نمی پذیرفتند و خود او نیز اگر به توهم خود پی مبرد، آن را به دور می افکند.
سومین نفر [کسی است که] از رسول خدا شنیده که به چیزی امر کرده ولی از نهی بعدی با خبر نشده یا نهی او را شنیده و از امر بی خبر مانده است. پس منسوخ را به یاد سپرده و ناسخ را حفظ نکرده است. اگر می دانست که آنچه در دست دارد منسوخ است، آن را رها می کرد و اگر مسلمانان هم می دانستند شنیده او منسوخ شده، آن را رها می کردند.
آخرینِ این چهار نفر، بر پیامبر خدا دروغ نبسته است. دروغ را دشمن دارد چون از خداوند می هراسد و پیامبر خدا را بزرگ می شمرد. فراموش نکرده، بلکه آنچه شنیده به همان صورت حفظ کرده است و آن را بدون کاستی و فزونی نقل می کند. ناسخ را از منسوخ می شناسد، پس به ناسخ عمل می کند و منسوخ را رها می سازد.۶
طبرسی نیز در احتجاج گزارشی از «سلیم» نقل می کند که ترسیمی دیگر از وضعیت آن روزگار است.۷

سپس حضرت علی(ع) سخنانی می فرماید که قسمت دوّم ادعای مقاله را مستدل می کند؛ یعنی لزوم مراجعه به پاسداران راستین دین و عرضه شنیده ها و روایات بر آنان. حضرت می فرماید:
من همیشه یک بار در روز و یک بار در شب به حضور پیامبر خدا می رسیدم. حضرت با من خلوت می کرد و من ملازم او بودم، صحابه حضرت رسول(ص) به یقین می دانند که پیامبر با هیچ کس جز من این گونه معاشرت نداشت. گاهی ایشان به منزل من می آمد، هرگاه به منزلش می رفتم زنانش را دور می کرد و پیش او جز من کسی نمی ماند، و هرگاه او برای خلوت کردن با من به منزلم می آمد، فاطمه و هیچ یک از پسرانم از نزد من بر نمی خاستند. هرگاه سؤال می کردم، پاسخ می داد و هرگاه ساکت می ماند و پرسشهایم پایان می گرفت، او آغاز می کرد. هیچ آیه ای از قرآن بر رسول اللّه نازل نشد مگر اینکه بر من خواند و بر من املا نمود تا آن را با خط خود نوشتم؛ تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آنها را به من یاد داد و از خداوند خواست که [نعمت] فهم و حفظ آنها را به من عطا کند. پس از زمان دعای پیامبر، هیچ آیه ای را از کتاب خدا و هیچ علمی که املا کرده و نوشته بودم را از یاد نبردم. هیچ چیز از حلال و حرام که خداوند به او یاد داده بود و هیچ امر و نهی و هیچ کتاب نازل شده بر احدی قبل از او از طاعت یا معصیت، نبود مگر اینکه آن را به من یاد داد و حفظ کردم و حتی یک حرف را فراموش نکردم….۸



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:24
http://upload.tazkereh.ir/images/01698070266541958216.jpg



ترغیب امامان به عرضه

با شناخت این زمینه و مسائلی دیگر چون وجود تقیه و نسخ، امامان خود بر عرضه حدیث تأکید ورزیدند و اصحابشان را به این نکته متوجه کردند که پیش از دریافت حدیث، مجرای آن را بررسی کنند. امام باقر(ع) این موضوع را مستند به قرآن می سازد و بررسی نقادانه و نظر عمیق و ژرف نگرانه در علم را از مصادیق آیه شریفه فلینظر الانسان إلی طعامه۹ می داند. امام در جواب «زید شحّام» که از معنی «طعام» پرسیده بود می فرماید:
عِلمه الّذی یأخذه عمّن یأخذه؛۱۰
علمی که از کسی فرا می گیرد.
همان گونه که انسان باید مواظب خوراکش باشد تا غذایی آلوده را در درون خود جای ندهد و جسم خویش را به خباثت نیالاید، باید روح خود را نیز نگهبانی کند، پاکی آن را حفظ نماید و به گفته های خبیثان آلوده نسازد.
این پاسداری همیشگی و نقد همواره کلام و حدیث و علم نه فقط در حوزه گفته های دیگران و دیگر اندیشان است، بلکه به همان شدّت در حوزه درونی شیعه نیز سفارش شده است. هرگاه مسئله به دین مربوط شود و مسئله سعادت و شقاوت ابدی به میان آید، تفاوتی بین دوست و دشمن نمی ماند.
امام باقر(ع) می فرماید:
من دان اللّه بغیر سماع عن صادق الزمه اللّه التیه إلی یوم القیامه؛۱۱
هرکس به دین الهی درآید بدون اینکه آن را از شخص صادقی بشنود، خداوند او را تا قیامت دچار حیرت وگمراهی کند.
این هشدار را در کنار احادیثی قرار دهید که شیعیان و علم دوستان را به سوی اهل بیت(ع) فرا می خواند و آنان را مصداقهای بارز هدایت و اهل ذکر و درهای علم و راسخان در آن می داند. امام صادق(ع) این هشدار را می دهد و سپس راه نجات را فرا راه می نهد.
إنّ العلماء ورثه الأنبیاء وذاک أنّ الأنبیاء لم یوّرثوا درهماً ولادیناراً وإنّها اُورثوا أحادیث من أحادیثهم فمن أخذ بشیءٍ منها فقد أخذ حظّاً وافراً فانظروا علمکم هذا عمّن تأخذون، فإنّ فینا أهل البیت فی کلّ خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال المبطلین و تأویل الجاهلین؛۱۲
عالمان جانشینان پیامبرانند: پیامبران درهم و دینار به ارث نمی گذارند؛ از آنان تنها چند حدیث به ارث می ماند. هر که از آنها چیزی اندوخت، بهره ای فراوان برده است. به علمتان بنگرید که از چه کسی می گیرید، در میان ما اهل بیت همیشه عادلانی هستند که تحریف غالیان و بدعتهای باطل گرایان و تفسیرهای نادرست جاهلان را طرد می کند.
روش امامان در نقادی حدیث همان روش اعتدالی برگرفته از کلام الهی فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه۱۳ است؛ یعنی نفی خط افراط: «گوش به هیچ سخنی نسپرید»، و طرد خط تفریط: «هر چه گفتند بپذیرید.» تحذیرها و هشدارهای امامان(ع) به معنی سردر گریبان عزلت کردن نیست تا حدیث نگاران، هیچ گونه ارتباط علمی با دگراندیشان حوزه آن روز برقرار نسازند و در حصری خود ساخته، فراموش شوند.۱۴ بلکه آنان را در طلب حدیث روانه می ساختند و همواره از فتاوا و احکام قضایی و حقوقی معاصران پرسش می کردند و گفته ها و سنّتهای رایج را جویا می شدند. آنگاه می خواستند که حدیث و علم فراگرفته را بر ایشان عرضه کنند و صحّت و سقم آن را از ایشان بخواهند. کلینی نمونه ای را نقل می کند که ربط تنگاتنگی با عنوان مقاله دارد. او به طریقه اش از «محمد بن فلان واقفی» نقل می کند که امام کاظم(ع) از پسر عموی او ـ که فردی زاهد و عابد بوده است ـ می خواهد در طلب معرفت روان شود و به او می فرماید:
اذهب فتفقّه واطلب الحدیث، قال: عمّن؟ قال: عن فقهاء أهل المدینه ثم أعرض علیّ الحدیث.۱۵
برو فقه بیاموز و حدیث بطلب. پرسید: از چه کسی؟ فرمود: از فقیهان مدینه، سپس آن حدیث را بر من عرضه کن.
این برخورد فکری، نشان دهنده این است که امامان(ع) افزون بر انتقال امانتدارانه سنّت نبوی و فرهنگ دینی، در گرداب جریانهای گونه گون زمانه، استوار می ایستادند این ویژگی در معارضه با اندیشه های خودی به صورتی دیگر جلوه می کند: امامان با برخوردها و گفته های خود به شیعیان آموختند که در برخورد نقادانه با حدیث، آنچه به دیده عقل مسلماً باطل است به دور ریزند و آنچه احتمال صدق و کذب دارد نپذیرند تا به پیشگاه ایشان عرضه شود. از این رو شاهد اعتراض امام باقر(ع) به «حجّاج بن صباح خیبری» هستیم که از نپذیرفتن احادیثش از سوی شیعیان به امام شکایت برد و حضرت به او می فرمود:
أترید أن تکون إماماً یقتدی بک؟ من ردّ القول إلینا فقد سلم؛۱۶
آیا می خواهی امام باشی تا به تو اقتدا کنند؟ هر کس گفته را به ما عرضه کند سلامت می ماند.
از بارزترین نمونه هایی که می توان به عنوان ترغیب به عرضه ارائه داد، دیدگاههای آن روزگار نسبت به پیامبران پیشین است. امامان از این دیدگاهها که گاه از داستانهای اسرائیلی سرچشمه گرفته و گاه به دست مفسّران ساخته شده بود، جویا می گشتند و به ردّ و ابطال اندیشه های باطل و گاه کفرآمیز آنها می پرداختند.
علاّمه مجلسی نمونه هایی از آن را در بحارالانوار (کتاب النبوّه) آورده است.۱۷ از این میان داستان مشهور «داوود(ع) و اوریا» ست که امام رضا(ع) آن را از «علی بن محمد الجهم» می پرسد و پس از نقل آن، کلمه استرجاع بر زبان می آورد و نسبتهای ناروا به حضرت داوود را ردّ می کند.۱۸
واقعه مشهور دیگر، داستان حضرت یوسف است که در چند جا تفسیرهای نادرستی از آیات قرآن انجام گرفته و امامان(ع) آن را ردّ کرده اند. راویان گاه، این ردّ و انکارها را بر «امامان بعدی» نیز عرضه کرده اند.۱۹
به جهت فراوانی این اخبار که «اسرائیلیات» نام دارد، امامان قاعده ای کلی به دست محدثان تاریخ نگار دادند. جالب توجه است که این قاعده خود در ضمن عرضه حدیث مشهور حَدِّثْ عن بنی اسراییل ولاحرج به دست آمده است. عرضه کننده حدیث «عبدالاعلی بن أعین» است. او به امام صادق(ع) عرض می کند:
فدایت شوم، حدیثی که مردم از رسول خدا(ص) نقل می کنند که فرمود: از بنی اسراییل حدیث بگویید؛ اشکالی نیست. امام صادق(ع) فرمود: آری. گفتم: پس هر چه مربوط به بنی اسراییل شنیدیم نقل کنیم و اشکالی ندارد؟ امام گفت: مگر نشنیده ای که در دروغگویی مرد همین بس که هر چه شنید، نقل کند؟! گفتم: پس اسرائیلیات می شود؟ فرمود: آنچه در قرآن مربوط به بنی اسرائیل است بگو که در این امت هم واقع می شود و مشکلی نیست.۲۰
اکنون جهت اثبات این نکته که عرضه حدیث جریانی همیشگی و همزاد با نقل حدیث بوده است، نمونه هایی را از کتابهای کهن حدیث گزارش می کنیم؛ نمونه هایی که هر یک نقطه هایی کوچک اند و اتصال آنها، تصویری نیمه روشن از این جریان بزرگ را نشان می دهد؛ جریانی که بر اساس نیازها، ضرورتها و محدودیتها، شدّت و ضعف پیدا کرده است و انگیزه های مختلف، به آن سمت و سویی متعدّد بخشیده است.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:25
http://upload.tazkereh.ir/images/97777116677786707408.jpg




۱ ـ عرضه حدیث در زمان امام علی(ع)


از نخستین کسانی که عرضه حدیث را آغاز کرده اند، «ابوالطفیل عامر بن واثله» است. او که اصحاب حضرت رسول(ص) و از یاران حضرت علی(ع) است، حدیثهایی مربوط به رجعت از صحابه بزرگ حضرت رسول چون سلمان و ابوذر و مقداد و اُبیّ بن کعب می شنود و از آنجا که معانی آنها سنگین و مشکل بوده است، آنها را بر حضرت امیر(ع) عرضه می کند. حضرت آنها را تصدیق و برای او تفسیر و تبیین می کند.۲۱


فرد دیگر، سلیم بن قیس الهلالی است. او در کتابش می گوید:
احادیثی را از سلمان و ابوذر و مقداد و حضرت علی(ع) می شنیدم و آنها را بر بقیه این بزرگان عرضه می نمودم.۲۲


نمونه ای از این احادیث را کلینی در کافی گزارش کرده است.۲۳ در این بخش می توان به همان حدیث که در مقدمه مقاله آمد اشاره نمود، زیرا آن خود نمونه ای از عرضه کلی حدیث است.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:25
http://upload.tazkereh.ir/images/69573780592787135043.jpg



۲ ـ عرضه در زمان امام حسن(ع)


همانگونه که گفته آمد، عرضه حدیث، تابعی از فراوانی حدیث و درگیری ذهنی راویان با آن بوده است. هرگاه نقل حدیث کم می شده و یا جریان مسلّط فکری و سیاسی، از آزاد اندیشی و نقد و چون و چرا در آنچه به نام حدیث بر جامعه القاء می شده است، جلوگیری می نموده است، عرضه حدیث نیز رو به نقصان می رفته است. در دوران امامت امام حسن(ع)، خانه علم را دربستند و زبانهای «وهب بن منبّه» و «ابوالدرداء» و «ابوهریره» را گشودند و با مسلّط کردن کسی چون «مروان» بدزبان، مدینه را در مقابل شام، ساکت نمودند. از این رو تعداد احادیثی که راویان از امام حسن مجتبی(ع) نقل کرده اند بسیار اندک است و به جز خطبه هایی در زمان خلافت و احادیثی در زمان خلافت پدر بزرگوارش بیشتر احادیث امام حسن تنها از طریق امامان بعدی شیعه نقل شده است. با این همه در میان این احادیث اندک می توانیم نشانه هایی از جریان عرضه حدیث بیابیم.
یک: «ابن سعد» در طبقات با سندش از«عمروبن الأصم» نقل می کند که در خانه «عمرو بن حریث» بر امام حسن مجتبی(ع) وارد می گردد و می گوید:


إن ناساً یزعمون أن علیّاً یرجع قبل یوم القیامه، فضحک وقال: سبحان اللّه، لو علمنا ذلک مازوّجنا نساءه ولاساهمنا میراثه.۲۴
گرچه این حدیث با احادیث بسیار دیگر که رجعت را برای امامان اثبات می نماید در تعارض است ـ و به همین جهت آن را ترجمه نمی کنیم ـ، امّا گویای آن است که راوی به جهت خلجان ذهنی و عدم توانایی تحمل مفهوم سنگین حدیث، راهی جز عرضه بر پیشگاه امام حسن مجتبی(ع) ندارد و این همان انگیزه عرضه احادیث رجعت از سوی «ابوالطفیل» است که در بخش گذشته بدان اشاره شد. گرچه در آنجا به جهت تحمّل راوی، امام آنها را تأیید می کند.
دو: گاه احادیث صحابه پیامبر بر امام حسن عرضه شده است که تراجم نویسانی چون «ابن عساکر» آن را گزارش کرده اند. او در شرح حال امام مجتبی(ع) به طریقه اش از «محمد بن یزید المبرّد» می آورد:
به امام حسن(ع) عرض شد: ابوذر می گوید: فقر را از غنی و ناخوشی را از تندرستی بیشتر دوست دارم. حضرت فرمود: خداوند ابوذر را رحمت کند، امّا من می گویم: هر کس بر خیر و صلاحی که خداوند برایش مقدّر کرده، توکل کند، آرزوی حالتی دیگر را در دل نمی پرورد؛ و این معنای درست خشنودی به قضای الهی است.۲۵



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:28
http://upload.tazkereh.ir/images/70115023107983215488.jpg


۳ ـ عرضه حدیث بر امام حسین(ع)


خصوصیتهای این برهه با دوره امام حسن(ع) شباهتهای بسیاری دارد. امام حسین(ع) نیز زیر نظر بوده است و امویان، مردم را از تماس با ایشان باز می داشتند. از این رو به جز یکی دوگزارش از عرضه حدیث بر ایشان، به ما نرسیده است.
یک: حدیث سلیم از حضرت علی(ع) که جهت ترسیم فضای حدیث و تحدیث، آن را آوردیم، بر امام حسن و امام حسین(ع) عرضه شده است. سلیم خود به مدینه می آید و حدیث را برای آنان باز می گوید: آن دو می فرمایند:
صدقت، حدّثک أبونا علیّ بهذا الحدیث ونحن جلوس وقد حفظنا ذلک عن رسول اللّه(ص)؛ ۲۶
راست می گویی، پدرمان حدیث را این گونه برای تو گفت و ما نیز نشسته بودیم. ما این حدیث را از رسول خدا به یاد داشتیم [همان گونه که پدرمان برای تو گفت، بی هیچ فزونی و کاستی].
دو: واقعه ای که می توان به عنوان نمونه ای برای حیات جریان عرضه در زمان امامت امام حسین(ع) بدان استشهاد کرد، عرضه گفته مشهور آن زمان در چگونگی پیدایش اذان است. گرچه این عرضه را «حاکم نیشابوری» از زمان امام حسن(ع) گزارش کرده است.۲۷ ولی در کتابهای روایی شیعه همچون جعفریات و دعائم الاسلام، آن را به امام حسین(ع) منسوب می دارند. ما در اینجا نقل صاحب دعائم را می آوریم:


از امام حسین(ع) درباره گفته مردم که اذان چنین پدید آمد که عبداللّه بن زید خوابی دید و آن را برای پیامبر باز گفت و حضرت بدان امر کرد، سوال شد. امام حسین(ع) فرمود: بر پیامبرتان وحی نازل می شود و شما خیال می کنید که او اذان را از عبداللّه بن زید می گیرد؟! در حالی که اذان چهره دین شماست. امام حسین(ع) خشمناک شد و سپس ماجرای معراج پیامبر و آموزش اذان در آن فضای را ملکوتی توضیح داد.۲۸


این داستان بر امام صادق(ع) نیز عرضه شده است و ایشان نیز به همین صورت پاسخ گفته اند.۲۹



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:29
http://upload.tazkereh.ir/images/48310646528813556492.jpg


۴ ـ عرضه حدیث در زمان امام سجّاد(ع)


در پی فترت نقل حدیث از حسنین(ع)، امام سجّاد(ع) به تشکیل حوزه ای پنهانی از شیعیان مخلص دست زد. «ابوحمزه ثمالی» یکی از بزرگان این حوزه محدود است که علاوه بر نقل بسیار از امام زین العابدین(ع)، به عرضه حدیث نیز پرداخته است. همو می گوید:
به صحیفه ای برخوردم که در آن گفتاری از امام سجّاد(ع) مربوط به زهد بود. آن را نوشتم، به حضور امام بردم و همه آن را بر او عرضه کردم. امام آن را شناخت و بر درستی آن و هر چه در آن بود مهر تأیید زد.
ابوحمزه سپس متن صحیفه را نقل می کند.۳۰
مجموعه احادیث نقل شده از سلیم بن قیس نیز توسط «ابان بن ابی عیاش» ـ ناقل مجموعه ـ بر امام زین العابدین(ع) عرضه شده است. ابان بن ابی عیاش درمخفیگاه سلیم بن قیس با او آشنا می شود و مجموعه احادیثش را اخذ می کند، پس از آن، به بصره می رود و آنها را بر «حسن بصری» عرضه می کند و سپس به حضور امام سجّاد می شتابد و در مجلس سه روزه که «ابوالطفیل» و «عمربن ابی سلمه» نیز حضور داشته اند، آن را می خواند و هر سه نفر آن را تأیید می کنند. در پایان مجلس، امام سجّاد(ع) می فرماید:
صدق سلیم، رحمه اللّه، هذا حدیثنا کلّه، نعرفه.۳۱
این عرضه را «کشی» نیز از «عمربن اُذینه» گزارش کرده است، گرچه تفصیلات و اطمینان کمتری دارد.۳۲



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:35
http://upload.tazkereh.ir/images/21450020441617646615.jpg


۵ ـ عرضه حدیث در زمان امام باقر(ع)

در اواخر دوره امامت امام باقر(ع)، حکومت امویان رو به ضعف گذارد و فرصتی برای نحله های دینی پدید آمد. شیعیان نیز از این فضای نیمه آزاد سود جستند و نقل حدیث در خانه امام باقر(ع) رونق گرفت. امّا این رونق، زمینه را برای دنیاپرستان و ریاست طلبانی چون «مغیره بن سعید» نیز آماده کرد. او که از پایه گذاران خطّ غلوّ است به همراه دیگر غالیان، منافقانه در صف اصحاب امام باقر(ع) نفوذ کردند۳۳ و به جعل حدیث و دروغ بستن دست یازیدند. از این رو راویان اندیشمند شیعه به عرضه های متعددی بر امام باقر(ع) رو آوردند؛ گرچه همه آنها تنها حاصل این انگیزه نبوده است و به سبب به صحنه آمدن امام و رفع اختناق و فشار، نقد و بررسی اندیشه های دیگر را نیز در این عرضه ها، می جستند. اینک نمونه ها:
یک: شیخ طوسی در فهرست، «عبد بن محمد بن قیس بجلی» را صاحب کتاب دانسته است. عبید از قول پدرش نقل می کند که او کتاب را بر امام باقر(ع) فرضه کرده است و امام فرمود:
هذا قول امیرالمؤمنین، إنّه کان یقول إذا صلّی…
و سپس بقیه کتاب را نقل کرده است.۳۴ به احتمال فراوان این کتاب، همان کتاب قضایا و سنن ابورافع است. «ابو رافع» خازن بیت المال کوفه در زمان خلافت حضرت علی(ع) بوده است.
دو: عبداللّه بن عطا: قلت لأبی جعفر(ع): إنّ الناس یقولون: إنّ علیّ بن أبیطالب ـ صلوات اللّه علیه ـ قال: إنّ أفضل الإحرام أن تحرم من دویره أهلک. فانکر ذلک أبو جعفر(ع) فقال: إنّ رسول اللّه(ص) کان من أهل المدینه ووقته من ذی الحلیفه و إنّما کان بینهما ستّه أمیال ولو کان فضلاً لأحرم رسول اللّه(ص) من المدینه ولکنّ علیّاً ـ صلوات اللّه علیه ـ کان یقول: تمتّعوا من ثیابکم إلی وقتکم؛۳۵
عبداللّه بن عطا می گوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: مردم از حضرت علی(ع) نقل می کنند که فرموده است: بهترین احرام آن است که در همان محل سکونت محرم شوی. امام باقر(ع) انکار کرد و استدلال کرد که حضرت رسول اللّه(ص) ساکن مدینه بود و میقات او «ذوالحلیفه» بود، و بین این دو شش میل فاصله است و اگر این، فضیلت بود حضرت می بایست از مدینه محرم می گشت. برخلاف این گفته، علی(ع) می فرمود: تا میقات، از لباس خود بهره جویید.
سه: «محمد بن مروان» از راویانی است که شاهد عرضه حدیث بر امام باقر(ع) بوده است و آن را چنین گزارش می کند:
قال رجل: جعلت فداک، إنّهم یروون أن أمیرالمؤمنین(ع) قال بالکوفه علی المنبر: لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم، لطوّل اللّه ذلک الیوم حتی یبعث اللّه رجلاً منّی یملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً، قال أبو جعفر(ع): نعم؛ ۳۶
شخصی به امام باقر(ع) عرض کرد: فدایت شوم! از امیرمؤمنان روایت می کنند که او در کوفه بر منبر فرمود: اگر حتی یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد، خداوند آن را چنان طولانی می کند تا مردی را از خاندانم برانگیزد که جهان را پر از عدل و داد کند، آن گونه که از ظلم و ستم پرگشته است. حضرت باقر(ع) آن را تصدیق کرد.
چهار: کلینی در کافی۳۷ از عرضه ای گزارش می دهد که حاکی از بی اعتنایی راویان و شیعیان به اسم و شهرت راوی است: کوفیان به حجّ می روند و «زراره» دستوری به آنها می دهد. آنها به مدینه می روند و دستور زراره را که ظاهراً مستند به حدیث بوده، بر امام باقر(ع) عرضه می کنند و عظمت و استادی زراره مانع از عرضه نمی شود. راوی این عرضه، برادر زراره است. از آنجا که فهم و حلّ روایت احتیاج به فقه الحجّ دارد توضیح آن را در کتابهای فقهی بنگرید.
پنج: از عرضه گزارشهای تاریخی بر امام باقر(ع) نیز نمونه ای در دست است: «بکیر بن عبیداللّه» از «ابو عثمان البجلی» ـ که چهل سال مؤذن بوده است ـ می شنود که می گوید:
شنیدم که علی(ع) در روز جنگ جمل این آیه را می خواند: وان نکثوا أیمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فی دینکم فقاتلوا ائمه الکفر انهم لاایمان لهم لعلّهم ینتهون. سپس به هنگام قرائت، قسم یاد کرد که با گروه مورد اشاره این آیه تا آن روز جنگی رخ نداده است. بکیر می گوید: این گفته را از امام باقر(ع) پرسیدم: فرمود: شیخ [ابوعثمان البجلی] راست می گوید؛ علی(ع) این گونه گفت، همین گونه بود.۳۸
عرضه حدیث بر امام باقر(ع) نمونه های دیگری هم دارد که در بخش «انگیزه های عرضه» بدانها اشاره می شود.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:35
http://upload.tazkereh.ir/images/21286358454659282786.jpg


۶ ـ عرضه حدیث بر امام صادق(ع)


عرضه مجموعه های متعدد روایی و احادیث متفاوت فراوان بر امام صادق(ع) نشانگر تشدید این جریان در عصر امام جعفر صادق(ع) است. با نگاهی به کشمکشهای سیاسی و فرقه ای این دوره حسّاس تاریخی می توان راز تعمیق و تشدید عرضه را در این دوره یافت؛ دوره ای که هویت تشیع، تثبیت شد و شیعه جعفری از شیعه زیدی، بتری و فرقه های مختلف دیگر تمایز یافت. اصحاب و راویان تربیت یافته در این مکتب به عنوان شاخصهایی برای محک زدن درستی هر آنچه به شیعه و امامان او نسبت داده می شد، مطرح شدند و آنان نیز با عرضه مجموعه های حدیثی نوشته و یا نقل شده، خود، امنیت میراث شیعی را تضمین کردند.۳۹
این عرضه موجب گشت، ساده اندیشی از دایره حدیث شیعه رخت بربندد و دست جاعلان کوته اندیش ـ که کم نبودند ـ از دامان حدیث کوتاه گردد. تنها احساس هولناک ردّ امام نسبت به حدیثی کافی بود که بسیاری از منافقان داخل شده در صفوف شیعه را از کرسی نقل حدیث، پائین کشد و آنان را از حریم پاک آن دور سازد، گرچه بکلی کنار نرفتند.
از مهمترین جریانات نادرست این دوره، خط غلوّ است. غالیان که در پی کسب ریاست، جلوتر از دیگران می دویدند و امامان معصوم را برتر از جایگاه حقیقی خود می نشاندند و سپس خود را جانشین ایشان می خواندند، مورد بیشترین هجوم امام صادق(ع) و یاران راست اندیش ایشان قرار گرفتند؛به گونه ای که نمونه های متعددی از آن را در کتابهای اصلی رجال و بخصوص رجال کشی در احوال غالیانی چون «ابوالخطاب» و «یونس بن ظبیان» می یابیم.۴۰
در این راستا امام صادق(ع) از اصحاب خود، اندیشه ها و گفته های سرکردگان خطّ غلوّ را جویا می شود و به ردّ و انکار شدید آنان می پردازد. برای نمونه، امام از «عنبسه بن مصعب» می خواهد که شنیده هایش از «ابوالخطاب» را بازگوید و آنگاه که او گفته ها را به پایان می برد، امام با قسم جلاله به ردّ آنها می پردازد.۴۱
در نمونه ای دیگر، «حمادی» حدیثی مرفوعه را نقل می کند که حکایت از عرضه ای دیگر دارد. راوی، گفته ها و حدیثهای غالیان را که به امام منتسب ساخته اند، باور نکرده و آنها را به امام عرضه می کند.
روی عنکم أنّ الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجال؟ فقال: ما کان اللّه عزّوجلّ لیخاطب خلقه بما لایعلمون؛۴۲
از شما روایت شده است که شراب و قمار [و تمام گناهان بزرگ] مثالها و تمثالهایی از افراد هستند. امام فرمود: خداوند به گونه ای که مردم نفهمند، سخن نمی گوید.
اینگونه معنی و تأویل کردن احکام و آیات، بیشتر با اغراضی شیطانی انجام گرفته است و به تعبیر قرآنی مصداق یرید الانسان لیفجر أمامه۴۳ بوده است تا هم خود از شهوت حیوانی بهره ببرند و هم خیل پیروان دنیا پرست را به دور خود انبوه کنند.
عرضه حدیثی دیگری نشان می دهد که این تأویل در احادیث امام باقر(ع) هم صورت گرفته است:
فضیل بن عثمان: سئل أبوعبداللّه(ع) فقیل له: إن هؤلاء الأخابث یروون عن أبیک یقولون: إنّ أباک(ع) قال: إذا عرفت فاعمل ماشئت، فهم یستحلّون بعد ذلک کلّ محرّم، قال: مالهم لعنهم اللّه؟! إنّما قال أبی(ع): إذا عرفت الحقّ فاعمل ما شئت من خیر یقبل منک؛۴۴
فضیل بن عثمان می گوید: از حضرت صادق(ع) سؤال شد که: این خبیثها از پدرت روایت می کنند که ایشان فرمود: «چون معرفت پیدا کردی هر کار خواهی بکن»، و بر این اساس هر حرامی را حلال می شمرند. امام صادق(ع) فرمود: چطور؟! خداوند ایشان را لعنت کند! منظور پدرم این بود که پس از شناخت حق، هر کار خیری خواستی انجام ده که از تو قبول می شود.
گزارش این واقعه که خود یک عرضه حدیثی است، در بخش «انگیزه های عرضه» خواهد آمد.
غلو و افراط غالیان در علم امام نیز، زمینه را برای تردید راویان شیعه در احادیث مربوط به این موضوع، فراهم آورد و آنان را ناگزیر از عرضه هرگونه حدیثی مربوط به علم امام نمود.
«کشی» تعدادی از این احادیث را گزارش کرده است.۴۵ نمونه هایی دیگر نیز در بحارالانوار یافت می شود که به یک مورد اشاره می کنیم:
أبو ربیع شامی می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم که حدیثی از «عمرو به حمق» به من رسیده است حضرت فرمود: آن را عرضه کن.
[گفتم:] عمرو می گوید که بر حضرت امیرمؤمنان وارد شد، حضرت زردی چهره او را دید و علّت آن را جویا شد؛ عمرو بیماری خود را می گوید. حضرت علی(ع) می گوید: ما از شادی شما، شاد و از اندوهتان، اندوهناک و از ناخوشیتان، ناخوش می شویم و برایتان دعا می کنیم و به دعای شما آمین می گوییم. عمرو می گوید: آنچه گفتید فهمیدم ولی چگونه به دعای ما [نشنیده و ندیده] آمین می گویید؟
حضرت علی(ع) فرمود: حاضر و غایب بر ما یکسان است.
امام صادق(ع) پس از شنیدن حدیث فرمود: عمرو راست می گوید.۴۶





http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:36
http://upload.tazkereh.ir/images/37148844027034225139.jpg



عرضه احادیث فقهی بر امام صادق(ع)


با فرصتی که در اثر درگیریها سیاسی امویان و عباسیان پیش آمد، امام باقر و امام صادق(ع) توانستند، افزون بر عقاید، فقه شیعه را نیز رشد داده و آن را دقیقتر و صحیحتر سازند.
پیدایش این مجموعه مرکب از فقه و فقیه و امام، و استاد و شاگردان و کتاب، شاخصی برای نقد و ارزیابی شنیده ها و فتاوی و آرای متفاوت ـ که بیشتر رنگ حدیث داشت ـ به دست داد و حدیث نگاران فقیه و خردورز، چون «زراره» و «محمد بن مسلم» و «ابان بن تغلب» از آن برای قبول و یا رد حدیث سود می بردند. آنان افزون بر حفظ تعداد فراوانی از احادیث، توانسته بودند در پرتو تعالیم دو امام، قواعدی برای فهم کتاب و سنت و محک زدن اخبار و روایات بیابند. از این رو راویان بزرگی همچون «عمر بن اذینه» با عرضه نوشته ها و دانسته های خود به «زراره» اکتفا می کنند و حتی کسی چون «سلمه بن محرز» حدیثی که خود شنیده بر او عرضه می کند۴۷ که در بحثهای بعدی مقاله به آنها اشاره می شود.۴۸ اما بسیاری از راویان به عرضه مستقیم بر امام، علاقه داشتند، علاقه ای که گاه به حدّ و سواس می رسید و ما نمونه هایی از آن را در بخش «انگیزه های عرضه» خواهیم آورد.
اینک احادیث منفرد:
یک: عامر بن عمیره: قلت لأبی عبداللّه(ع): بلغنی عنک أنّک قلت: لو أنّ رجلاً مات ولم یحجّ حجّه الاسلام فحجّ عنه بعض أهله أجزأ ذلک عنه. فقال: نعم…؛۴۹
عامر بن عمیره می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: به من چنین رسیده است که فرموده اید اگر مردی مُرد و حجّ نگزارد و فردی از خانواده اش از جانب او حجّ گزارد، کفایت می کند. حضرت فرمود: آری.
امام سپس در ادامه به حدیث حضرت رسول(ص) استشهاد می کند.
دو: زراره: قلت لأبی عبداللّه(ع): ما یروی الناس إن الصلاه فی جماعه أفضل من صلاه الرجل و حده بخمس و عشرین صلاه. فقال: صدقوا؛۵۰
زراره می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: حدیثی که مردم درباره برتری نماز جماعت نقل می کنند و ارزش آن را بیست و پنج برابر نماز فرادا می دانند، چگونه است؟ فرمود: راست می گویند.
سه: عرضه حدیث دیگری که مرتبط با این بخش است، احادیث کامل بودن ماه مبارک رمضان است که مورد انکار بیشتر محدثان و فقیهان شیعی است. از این روی بعضی چون کلینی، تنها به یکی دو حدیث و آن هم در باب نوادر اشاره می کنند،۵۱ و کسانی چون شیخ در تهذیب، آنها را به همراه معارضها و با بیانی برای حلّ و فهم معنایشان عرضه کرده اند.۵۲ تنها شیخ صدوق روایتها را قبول کرده است. در هر دو کتاب شیخ صدوق و طوسی، گزارشی از عرضه این احادیث بر امام صادق(ع) آمده است.۵۳
چهار: علی بن مغیره می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت گردم! آیا از لاشه حلال گوشت مرده چیزی قابل استفاده است؟ فرمود: نه؛ گفتم: به ما چنین رسیده است که رسول الله(ص) به گوسفندی مرده گذشت و گفت: چه می شد اگر صاحبان این گوسفند که از گوشت آن سود نبردند، از پوستش بهره می بردند؟
امام صادق(ع) فرمود: آن گوسفند از آنِ سوده دختر زمعه و همسر حضرت رسول(ص) بود و بسیار لاغر به گونه ای که گوشتی برای استفاده نداشت، از این رو رهایش کردند تا مرد. حضرت رسول(ص) فرمود: حال اگر نمی توانستند از گوشتش استفاده کنند حداقل او را ذبح می کردند و از پوستش سود می بردند.۵۴
افزون بر احادیث فقهی، احادیثی با مضمونهای مختلف بر امام صادق(ع) عرضه شده است که به بعضی در قسمت «ترغیب امامان به عرضه» اشاره کردیم و برخی نیز در بخش «انگیزه های عرضه» می آید. در اینجا نمونه های متفاوتی را ذکر می کنیم.
یک: قال رجل لأبی عبداللّه(ع): حدیث یروی ان رجلا قال لأمیر المؤمنین(ع): إنّی أحبّک. فقال له: أعدّ للفقر جلبابا. فقال: لیس هکذا قال. إنّها قال له: أعددت للفقر جلباباً، یعنی یوم القیامه؛۵۵
مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: روایت می شود که فردی به امیرالمؤمنان گفت: من تو را دوست می دارم. حضرت فرمود: پوششی در مقابل فقر آماده کن.
امام صادق فرمود: این گونه نگفت؛ حضرت امیر این گونه فرمود: پوششی برای فقر و نیازت آماده ساخته ای؛ یعنی در روز قیامت.
دو: عبدالأعلی مولی آل سام: قلت لأبی عبداللّه: إنّا نروی عندنا عن رسول اللّه(ص) أنّه قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی یبغض البیت اللحّم. فقال: کذبوا، إنّما قال رسول اللّه: البیت الذی یغتابون فیه الناس ویأکلون لحومهم وقد کان ابی لحماً ولقد مات یوم مات و فی کفّ امّ ولده ثلاثون درهما للّحم؛۵۶
عبدالاعلی می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: روایتی نزد ماست که رسول اللّه فرمود: خداوند تبارک و تعالی از اهل خانه ای که در آن گوشت می خورند، ناخرسند است.
حضرت فرمود: دروغ می گویند: رسول خدا فرمود: اهل خانه ای که در آن غیبت مردم را می کنند و گوشت مردم را می خورند، [نه خانه ای که گوشت مصرف می شود]. همانا پدرم به گوشت علاقه داشت و در روز فوتش، سی درهم در دست کنیز امّ ولدش برای خرید گوشت بود.
سه: از عرضه این حدیث گزارش دیگری در دست است:
مسمع ابو سیار می گوید: مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: پیشینیان ما روایت می کنند که خداوند از اهل خانه ای که گوشت در آن مصرف می شود ناخرسند است. امام فرمود: راست می گویند، ولی معنایی که از آن دریافته اند، درست نیست. خداوند از اهل خانه ای که گوشت مردم در آن خورده می شود، ناخرسند است.
گزارش دوم نشان می دهد که در معنای حدیث تحریف رخ داده و از این رو امام اصل حدیث را تأیید می کند، ولی معنای فهمیده شده از آن را انکار می نماید. شبیه این رد و انکار را در عرضه حدیث بر امام رضا(ع) خواهیم آورد.
چهار؛ عبداللّه بن سنان، عن ذریح المحاربی: قلت: لأبی عبدالله(ع): إنّ الله أمرنی فی کتابه بأمر فأحبُّ أن أعمله، قال: وما ذاک؟ قلت: قول الله ـ عزّوجلّ ـ: «ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم» قال(ع): «لیقضوا تفثهم»: لقاء الإمام؛ و«لیوفوا نذورهم»: تلک المناسک.
قال عبداللّه بن سنان: فأتیت أبا عبدالله(ع) فقلت: جعلت فداک قول اللّه ـ عزّوجلّ ـ: «ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم»، قال: أخذ الشارب وقصُّ الأظفار وما أشبه ذلک. قلت: جعلت فداک إنّ ذریح المحاربیّ حدّثنی عنک بأنّک قلت له: «لیقضوا تفثهم» لقاء الإمام و «لیوفوا نذورهم» تلک المناسک؛ فقال: صدق ذریح وصداقت، إنّ للقرآن ظاهراً وباطناً ومن یحتمل مایحتمل ذریح؟۵۷
عبداللّه بن سنان از ذریح محاربی می شنود که او به امام صادق(ع) عرض کرد: خداوند در کتابش مرا بدر کاری امر کرده است که دوست دارم آن را انجام دهم.
حضرت درباره آن می پرسد و ذریح می گوید: این گفته خداوند: «سپس آلودگیهای خود را بزدایند و به نذر خود وفا کنند»؛
حضرت فرمود: زدودن آلودگی، «دیدار امام» است و وفای به نذر، «مراسم حجّ» است.
عبداللّه بن سنان می گوید: به خدمت امام صادق(ع) رسیدم و از مفهوم آیه پرسیدم. حضرت گفت: گرفتن موی پشت لب، چیدن ناخن و مانند اینها. گفتم: فدایت شوم ذریح محاربی از شما این گونه نقل کرده است که منظور از «زدودن آلودگی»، دیدار امام، و «وفای به نذر»، مراسم حج است.
حضرت فرمود: ذریح راست می گوید و تو هم راست می گویی؛ قرآن ظاهری دارد و باطنی و چه کس می تواند آنچه را که ذریح تحمل می کند، تحمل کند؟
عرضه های حدیثی بر امام صادق(ع) بیش از این تعداد است و منحصر در کتابهای حدیث نیست. کتابهای رجال نیزگاه از این عرضه ها خبر داده اند.۵۸ ما در بخش «انگیزه های عرضه» نمونه های دیگر ارائه خواهیم داد.
عرضه حدیث توسط راویان سنّی
همان طور که در آغاز این بخش آمد، امام صادق(ع) برای عالمان بیرون از حوزه شیعی نیز به صورت پیشوایی بزرگ جهت تأیید و ردّ حدیث، جلوه نموده بود و دگراندیشان بر اثر مراوده و گفتگوی علمی با اصحاب ایشان و دیگر شیعیان، شنیده هایشان را برای امام بازگو می کردند و پاسخ می گرفتند. از جمله این عالمان که گزارشی از عرضه حدیث آنان به دست رسیده، «ابن جریح» و «صندل» هستند که اوّلی از سنّیان علاقمند به امام جعفر صادق(ع)۵۹ و دوّمی از سنّیان صوفی مسلک همچون سفیان ثوری است.۶۰ این دو، یک حدیث را عرضه کرده اند و آن حدیث مشهور امام صادق(ع) از حضرت رسول(ص) است که به فاطمه(س) می فرماید:
اِنّ اللّه لیغضب لغضبک ویرضی لرضاک.۶۱
شکل هر دو عرضه نشان می دهد که معنی حدیث را مشتمل بر غلوّ می دانسته اند و از این رو انتساب آن را به امام صادق(ع) بر نمی تابیده اند. امام صادق(ع) هم افزون بر اینکه انتساب حدیث را می پذیرد، وجه آن را بر طبق روایات مورد قبول این دو که خداوند به خاطر خشم و رضای هر بنده مؤمن به خشم و رضا می آید، بیان می کند و حضرت فاطمه(س) را از مصداقهای آن می داند.
افزون بر این، می توان سؤال سفیان ثوری از امام صادق(ع) مربوط به خطبه حضرت رسول(ص) را در منی نیز نوعی عرضه حدیث دانست.۶۲ او با وجود نقلهای مکرّر این خطبه۶۳، با اصرار فراوان خواستار شنیدن آن از دهان مبارک امام صادق(ع) می گردد، گویی که به صحت و کامل بودن نقلها و روایتهای وارد شده اطمینان زیادی ندارد.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:36
http://upload.tazkereh.ir/images/73258050353108177561.jpg


عرضه مجموعه های روایی بر امام صادق(ع)


یک: با توجه به جایز دانستن کتابت حدیث در نزد شیعه، مجموعه های روایی، تدوین و از طریق استنساخ و قرائت، تکثیر و رایج شد. از جمله، اصحاب حضرت علی(ع) فتواها و قضاوتهای متعدد ایشان را جمع آوری کردند و حضرت آن را به مثابه دستورالعمل حکومتی و اجرایی برای امیران و فرمانداران خود فرستاد. این کتاب را «عبداللّه بن سعید بن حیّان بن أبجر» مشهور به «ابوعمرو المتطبّب» به حضور امام صادق(ع) عرضه می کند و امام آن را تأیید می کند. این کتاب به جهت اشتمال بر قضاوتهایی که بیشتر به احکام دیات مربوط بوده به کتاب دیات معروف است و چون در طریق نقل آن شخصی به نام «ظریف بن ناصح» وجود دارد که به کتاب ظریف هم نامبردار است.۶۴ گرچه بنا به گفته نجاشی به همان اسم عرضه کننده یعنی عبداللّه بن ابجر مشهورتر است.
دو: کتاب دیگری که بر امام صادق(ع) عرضه شده، کتاب عبیداللّه بن علیّ بن أبی شعبه مشهور به «حلبی» است. عبیداللّه از راویان بزرگ شیعه و از اصحاب و خواصّ امام صادق(ع) است. او روایتهایی را گرد آورده، سپس بر امام صادق(ع) عرضه می کند. امام آنها را صحیح می داند و به هنگام قرائت آن می فرماید:
أتری لهولاء مثل هذا؛
آیا برای اینان، مانند این هست؟۶۵
استحسان امام نسبت به این مجموعه را شیخ طوسی نیز نقل کرده است.۶۶
________________________________________
۱ . از این رو عرضه صحیفه حضرت فاطمه(س) که بین امام باقر(ع) و جابر بن عبداللّه انصاری پذیرفته و کلینی آن را گزارش کرده است مورد بررسی قرار نمی گیرد. بنگرید به: اصول کافی، ج۱، ص۵۲۷، ح۳
۲ . بنگرید به: الکافی، ج۴، ص۵۵۴، ح۵؛ ج۶، ص۵۲ و ۵۳، ح۳ و ۶؛ ج۷، ص۵۵، ح۱۱؛ ج۸، ص۱۹۲، ح۲۲۴ و ص۳۱۴، ح۴۹۰
۳ . تنها در یک مورد، هشام بن الحکم در شبهای اقامت منی، پانصد گفته بر امام صادق(ع) عرضه کرده است. بنگرید به: الکافی، ج۱، ص۲۶۲، ح۵ و نیز نک: ج۱، ص۱۰۰، ح۳ و ص۱۰۶، ح۶ و ص۱۳۲، ح۷ و ص۱۴۳، ح۱ و ص۱۸۷، ح۱۰ و ج۳، ص۲۴۵، ح۶؛ کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص۲۹۳، ح۲۴۸؛ معانی الأخبار، ص۳۸۱، ح۱۰
۴ . کنزالعمال، ج۱، ص۱۹۷، ح۹۹۵ و ۹۹۶
۵ . الکافی، ج۱، ص۶۲، ح۱؛ الفقیه، ج۴، ص۳۶۴، ح۵۷۶۲؛ کنزالعمال، ج۳، ص۶۲۵، باب، «الکذب علیه».
۶ . الکافی، ج۱، ص۶۳، ح۱
۷ . الاحتجاج، ج۲، ص۱۸
۸ . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، صص۶۲۶ ـ ۶۲۸
۹ . سوره عبس، آیه ۲۴
۱۰ . الکافی، دارالتعارف، ج۱، ص۱۰۳
۱۱ . بحارالانوار، ج۲، ص۹۳، ح۲۴. بنگرید به: مرآه العقول، ج۴، ص۲۲۱
۱۲ . الکافی، ج۱، ص۳۲، ح۲. بنگرید به: معجم السفر، ص۴۶۳، ح۱۵۸۵
۱۳ . بنگرید به پرسش و پاسخ محمد بن مسلم و هشام بن سالم در مورد احادیث عامه از امام صادق ـ ع ـ (الاختصاص، ص۳۰۸).
۱۴ . بنگرید به: الکافی: ج۷، ص۲۶، ح۱، و ص۱۳۰، ح۱، ص۴۲۹، ح۱۳؛ ج۴، ص۱۴۶، ح۵ و ص۲۶۷، ح۳؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۹۸، ح۳۸ و ج۷، ص۴۱۵، ح۳۲
۱۵ . الکافی، ج۱، ص۳۵۳، ح۸
۱۶ . مختصر بصائر الدرجات، ص۹۲
۱۷ . بحارالانوار، ج۱۲، ص۳۰۱، ح۹۷؛ ج۱۴، ص۲۶، ح۵ و ۶
۱۸ . همان، ج۱۴، ص۲۳، ح۲
۱۹ . الکافی، ج۲، ص۳۴۱، ص۱۷
۲۰ . بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۹، ح۵ و ج۲۸، ص۹، ح۱۴
۲۱ . در این گزارش خواندنی، امام صادق(ع) مدتی طولانی به محدثی که ایشان را نمی شناسد گوش می سپارد تا حدیثهای دروغینی را که بر حضرتش بسته شده بداند. (رجال الکشی، ج۲، ص۶۹۲ ـ ۷۰۰؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۵۶۲).
۲۲ . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۵۵۸
۲۳ . الکافی، ج۱، ص۵۹۲، ح۴
۲۴ . طبقات ابن سعد: ج۳، ص۲۶، به نقل مسند امام مجتبی(ع)، ص۵۳۵، ح۳۶
۲۵ . ترجمه الإمام الحسن، ص۱۵۸، به نقل از مسند امام مجتبی(ع)، ص۵۶۱، ح۱۸ و بنگرید به: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۵۶
۲۶ . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۶۲۸
۲۷ . المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۷، ح۴۷۹۸.
۲۸ . دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۴۲؛ الجعفریات، ص۵، ح۴۲
۲۹ . تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۵۷، ح۵۳۰. شاهد دیگر بر عرضه در زمان امام حسین(ع) ماجرایی است که سلیم بن قیس نقل می کند (ر.ک: کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۸۳۴ ـ ۸۴۱). افزون بر این چند گزارش از عرضه حدیث در زمان امام حسین(ع) به عرضه دیگری دست نیافتیم، امید که در جستجوهای بعدی، نمونه های بیشتری بدست آوریم. تنها گزارشی که می توان آن را نشانه ای دیگر بر جریان عرضه حدیث در زمان امام حسین(ع) دانست، عرضه حدیث ایشان توسط عکرمه بر ابن عباس است که در بخش پایانی مقاله (شماره آینده) خواهد آمد. شیخ مفید از عرضه حدیث بر امام حسین(ع) در خواب، گزارش داده است. (نک: الامالی، مفید، ص۳۴۰، ح۶).
۳۰ . الکافی، ج۸، ص۱۵، ح۲
۳۱ . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۵۵۹
۳۲ . رجال الکشی، ص۱۰۴، شماره ۱۶۷
۳۳ . رجال الکشی، شماره ۴۰۲
۳۴ . الفهرست، شیخ طوسی، ص۱۷۶، شماره ۴۷۰
۳۵ . معانی الاخبار، ص۳۸۲، ح۱۲
۳۶ . کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص۴۶، ح۳۰
۳۷ . الکافی، ج۴، ص۲۹۴، ح۱۸
۳۸ . بحارالانوار، ج۳۲، ص۲۰۳، ح۱۵۶. برای موارد دیگر از عرضه حدیث بر امام باقر(ع) بنگرید به: ۱ ـ رجال النجاشی،ص۴،شماره یک، روایت معروف ابن خرّبوذ، ۲ ـ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۶۳،ح۱۶۱؛ الفقیه، ج۳، ص۱۵۹، ح۳۵۸۳، روایت سدیر صیرفی، کنزالعمال، ج۴، ص۴۳، ح۹۴۱۹، ۳ ـ تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴۳۸، ح۱۴، روایت معمربن خیثم، ۴ ـ اخبار الحسن بن علی، طبرانی، ص۱۲۴ ـ ۱۸۴
۳۹ . در بخش عرضه حدیث بر علماء از همین مقاله نمونه هایی ارائه خواهیم داد.
۴۰ . رجال الکشی، شماره های ۶۷۳، ۶۷۴،۱۰۳۳
۴۱ . همان، شماره ۵۱۵
۴۲ . همان، شماره ۵۱۳
۴۳ . سوره قیامت، آیه ۵
۴۴ . معانی الاخبار، ص۱۸۱، ح۱
۴۵ . نمونه هایی از آن را در پاورقی های ۴۰ ـ ۴۲ نشان داده ایم.
۴۶ . بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۴۰، ح۱۲
۴۷ . عرضه بر اصحاب خاص امام نمونه های دیگر نیز دارد، از جمله برهشام بن الحکم. (بنگرید به: بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۹۶، ح۵).
۴۸ . الکافی، ج۴، ص۲۷۷، ح۱۳
۴۹ . الکافی، ج۴، ص۲۷۵، ح۱۳؛ تهذیب الاحکام، ج۵، ص۴۰۴، ح۵۳
۵۰ . الکافی، ج۳، ص۳۷۱، ح۱
۵۱ . الکافی، ج۴، ص۷۸
۵۲ . تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۶۷ ـ ۱۷۶
۵۳ . الفقیه، ج۲، ص۱۷۰، ح۲۰۴۲؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۶۷، ح۴۹
۵۴ . الکافی، ج۳، ص۳۹۸، ح۶
۵۵ . بحارالانوار، ج۷۲، ص۴۰، ح۳۷
۵۶ . الکافی، ج۶، ص۳۰۸، ح۵
۵۷ . الکافی، ج۴، ص۵۴۹، ح۴. برای نمونه هایی دیگر بنگرید به الکافی، ج۵، ص۳۳۰، ح۴ و ج۶، ص۳۴۳ ، ح۴؛ تهذیب الاحکام، ج۵، ص۴۸۶، ح۳۷۹.
۵۸ . برای نمونه بنگرید به: رجال الکشی، شماره ۴۲۵
۵۹ . معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ج۱۸،شماره ۷۲۸۹
۶۰ . تنقیح المقال، ج۲، ص۱۰۲
۶۱ . بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۲، ح۵ و ص۲۰، ح۸ و ص۲۱، ح۱۲
۶۲ . الکافی، ج۱، ص۴۰۳، ح۲
۶۳ . نقلهای ابن عمر در کنزالعمال، ج۱۶، ص۲۳۶، ج۱۰، ص۲۲۰، ۲۲۶ ـ ۲۲۸، ۲۵۸، ۲۸۸، ۲۹۱ و نقل ابن عباس در ج۱۶، ص۱۳۵ آمده است.
۶۴ . الکافی، ج۷، ص۳۳۰، ح۲
۶۵ . رجال النجاشی، ص۲۱۷، شماره ۵۶۵
۶۶ . همان، ص۲۳۰، شماره ۶۱۲



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:49
http://upload.tazkereh.ir/images/75179010266804409668.jpg


 امام باقر (علیه‏السلام) و نشر فرهنگ شیعى


دوران زندگانى امام باقر (علیه‏السلام) مقارن با افول قدرت و هیبت امویان و اقتدار عباسیان‏شده بود. در دوره‏اى که جامعه هنوز در تب و تاب بزرگ‏ترین و تأثیر گذارترین انقلاب صدر اسلام؛ عاشورا مى‏سوخت و طواغیت زمان کمر به ریشه کن نمودن جنبش‏هاى ناشى از این انقلاب سترگ بسته بودند امام باقر (علیه‏السلام) در سنگرى دیگر مبارزه را ادامه داد و تمام لحظات عمر با برکت خویش را صرف تعالى فرهنگ ناب شیعى نمود. امام باقر (علیه‏السلام) به عنوان شخصیت ممتاز علمى عصر، با تکیه بر این ویژگى خود، بزرگ‏ترین خدمات ممکن را در عصر خود به اسلام نمود. شخصیت علمى امام باقر (علیه‏السلام) در دوران حیات او، بسیار برجسته و محضر او همواره مملو از دانشمندان و دانشورانى بود که در جست و جوى سرچشمه دانش بودند.

۱. پویایى تلاش‏هاى علمى امام باقر (علیه‏السلام)

امام از کودکى شکافنده دانش‏ها خوانده مى‏شد؛ چرا که سرآمد دانشمندان و عالمان روزگار بود. آوازه دانش امام (علیه‏السلام) به تمامى سرزمین‏هاى اسلامى رسیده بود و مردم، به ویژه دانشوران شیفته نام و آوازه او بودند و این شیفتگى در بین مردم عراق بیشتر به چشم مى‏خورد و دوست و دشمن زبان به ستایش دانایى او گشوده بودند. آمده است: هشام بن عبدالملک - خلیفه وقت - او را در مسجد الحرام دید، در حالى که بر دست غلامش تکیه کرده بود، پرسید: «آیا او همان کسى است که مردم عراق شیفته و بهت زده [علم] اویند؟» پاسخ داد: آرى. سپس به غلامش دستور داد تا نزد او برود و امام را براى پاسخ به پرسش‏هاى خلیفه فرا خواند. خلیفه پرسش‏هایش را مطرح کرد و امام به گونه‏اى پاسخ داد که هشام خاموش ماند و هیچ نتوانست بگوید.
با این مقدمه نیکوست نگاهى به تلاش‏هاى سودمند و کارآمد امام در مسیر پیشبرد اهداف اسلامى و اشاعه فرهنگ ناب علوى انداخته شود.




http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:50
http://upload.tazkereh.ir/images/40838310617740403841.jpg


۲. پى‏ریزى تدوین حدیث

در پى انحرافات عمیقى که پس از رحلت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگیزى دامن‏گیر جهان اسلام شد و آن جلوگیرى از تدوین احادیث اهل‏بیت (علیهم‏السلام) بود که آثار زیان‏بار آن سالیان دراز بر پیشانى فرهنگ دینى مردم باقى ماند. نزدیک به یک قرن از نگاشتن و محفوظ داشتن احادیث نبوى (صلى الله علیه و آله) و سخنان تابناک اهل‏بیت (علیهم‏السلام) جلوگیرى شدیدى به عمل آمد و به جاى آن سیل عظیمى از تحریفات در زمینه احادیث نبوى و جعل آن‏ها به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد که به «اسرائیلیات» شهرت یافت؛ تا سال ۱۰۰ هجرى که «عمر بن عبدالعزیز» فرمان تدوین احادیث را به «ابوبکر بن محمد انصارى» صادر کرد.
او که از رجال و بزرگان تابعین به شمار مى‏رفت و از اصحاب على (علیه‏السلام) شمرده مى‏شد، به بازگرداندن فدک به اهل‏بیت (علیهم‏السلام) و تدوین حدیث کمربست. امام باقر (علیه‏السلام) از این فرصت استثنایى کمال بهره‏را برد و بیان احادیث را آغاز کرد و راویان مختلف از ایشان ده‏ها هزار حدیث نقل کردند. در واقع، امام باقر (علیه‏السلام) نماینده مکتب اهل‏بیت (علیهم‏السلام) و نخستین سرو سامان دهنده احادیث تابناک معصومان (علیهم‏السلام) بود.
از این رو، بسیارى از محدثان وقت با دیدن تلاش‏هاى بى دریغ امام، به نگاشتن و نگاهدارى سخنان امام کمر بستند و بدین سبب، بیشتر احادیث اهل‏بیت (علیهم‏السلام)، از امام باقر و امام صادق (علیهم‏السلام) است.

۳. اصول استنباط احکام فقهى

یکى از شاخه‏هاى بزرگ علوم اسلامى «علم اصول» است که با بهره‏گیرى از آن احکام شرعى را از ادله شرعیه استخراج مى‏کنند. از این رو، اجتهاد متوقف بر آن است و مجتهد براى استنباط احکام شرعى به آن نیاز مبرم دارد و ملکه اجتهاد براى او حاصل نمى‏شود، مگر اینکه به تمامى بحث‏هاى آن آشنایى کامل داشته باشد.
تمامى دانشمندان شیعى بر این باورند که امام باقر (علیه‏السلام)، نخستین کسى بود که این علم را تأسیس کرد و قواعد آن را به وجود آورد وبدین وسیله دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان اسلامى گشود.
قواعدى را که امام تأسیس کرد به این نام‏ها در بین اصولیین شهرت یافت.
استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفى ضرر، علاج تعارض بین اخبار و... تمامى این قواعد به همراه اخبارى که از امام در مورد آنها صادر شده است، در کتاب‏هاى اصولى موجود است. به گونه‏اى که هر یک از این روایات، درون مایه تأسیس قاعده‏اى بزرگ در اصول فقه قرار گرفت و آن را مبناى قواعد اصولى قرار دادند.
امام باقر (علیه‏السلام) وقتى باب اجتهاد را به روى دانشمندان گشود، عده‏اى با اتخاذ برخى شیوه‏هاى نادرست در اجتهاد، مانند «قیاس» و «استحسان» استنباط احکام شرعى را با خطرى جدى روبه‏رو کردند. آنان با قوانینى این گونه، گاه به مخالفت با نصّ کتاب و سنّت و سیره رسول خدا (صلى الله علیه و آله) برخاستند.
از این دانشمندان، مى‏توان از «نعمان بن ثابت» نام برد که به نام «ابو حنیفه» شهرت یافت. او فتاواى عجیب و قیاساتى را وارد کرد و بر پایه گمان و سلیقه خود فتواهایى داد که این فتاوى اکنون در دست است. از دیگر این افراد مى‏توان از «سفیان بن سعید بن مسروق» مشهور به «سفیان ثورى» نام برد که برخى نیز او را از اطرافیان امام صادق (علیه‏السلام) ذکر کرده‏اند. از او نیز روایاتى در دست است که دلالت بر کژ اندیشى او دارد. آنان گاه مورد لعن اهل‏بیت (علیهم‏السلام) نیز قرار مى‏گرفتند.
آنچه اهمیت دارد این است که این گونه برداشت‏هاى اشتباه و به کارگیرى شیوه‏هاى نادرست در استنباط احکام، همواره مورد ذمّ اهل‏بیت (علیهم‏السلام) بوده و بخشى از تلاش‏هاى امام باقر (علیه‏السلام) را نیز در زمینه مبارزات فرهنگى به خود اختصاص مى‏داده است. امام براى زدودن این شیوه و به کارگیرى کارکردهاى صحیح اجتهاد به اصحاب وارسته خود مى‏فرمود: «سنت رسول خدا قیاس بردار نیست. چگونه مى‏توان قیاس را ملاک [استنباط حکم] قرار داد، در حالى که بر زن در دوران قاعدگى‏اش قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نیست؟»



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:50
http://upload.tazkereh.ir/images/73297810143203597620.jpg


۶. بازیافت بهره‏گیرى صحیح از قرآن

هر چند سیاست جلوگیرى از تدوین احادیث نبوى (صلى الله علیه و آله) با شعار «کافى بودن قرآن» پیش مى‏رفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگیرى از نشر معارف اهل‏بیت (علیهم‏السلام) استفاده مى‏شد. کتاب خدا به ابزارى براى دست یابى به اغراض سیاسى و سرکوبى پیروان اهل‏بیت (علیهم‏السلام) با تأویل و تفسیر به رأى، به ابزار سرکوبى مخالفان تبدیل شده و در واقع، قرآن در انزواى شدید بود.
امام باقر (علیه‏السلام) در جایگاه بهترین مفسّر قرآن با بازگو کردن تفسیر درست آیات، بسیارى از ابهام‏ها را زدود و مشت مخالفان و سودجویان را باز کرد. او همواره براى به اثبات رسانیدن مدّعاهاى خود از آیات قرآن بهره مى‏جست و کلام خدا را گواه بر سخن خویش مى‏گرفت و مى‏فرمود:
«هر آن‏چه را مى‏گویم از من سؤال کنید که در کجاى قرآن آمده تا آیه مربوط به آن را برایتان تلاوت نمایم».
امام به اندازه‏اى بر آیات قرآن تسلط داشت که «مالک ابن اعین جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود:
اگر مردم در صدد جست وجوى علوم قرآن برآیند، باید بدانند که قریش بهترین داناى آن را دارد و اگر امام باقر (علیه‏السلام) در علوم قرآنى لب به سخن گشاید، فروع زیادى براى آن ترسیم خواهد نمود...»
شایان ذکر است که امام کتابى در تفسیر قرآن نگاشت که «زیاد بن منذر» و بسیارى از بزرگان چون «ابو بصیر» از آن روایت مى‏کردند.

۷. مرجعیت فقهى

از دیگر تلاش‏هاى چشم‏گیر امام در جهت نشر تعالیم اسلامى، مرجعیت عملى امام در پاسخ‏گویى به مسائل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مى‏گوید:
«نزد امام باقر (علیه‏السلام) در مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله) نشسته بودم که مردى نزد من آمد و سلام کرد و پرسید: کیستى اى بنده خدا؟ گفتم: از کوفیان هستم، چه مى‏خواهى؟ گفت: آیا ابا جعفر را مى‏شناسى؟ گفتم: بله، کارت با او چیست؟ گفت: چهل مسئله آماده کرده‏ام و در پى جواب آنم تا بدانم به کدام باید عمل کنم... در این هنگام، امام وارد شد؛ در حالى که جماعتى از اهل خراسان و دیگر استان‏ها همراه وى بودند ودر مورد مسائل حج از امام مى‏پرسیدند. آن مرد نیز نزدیک امام نشست و پرسش‏هاى خود را مطرح کرد و پاسخ گرفت».
همچنین، بسیارى از دانشمندان چون «قتاده بن دعامه»، «طاووس یمانى»،«عاصم بن عمر»، هرگاه حضرت را مى‏دیدند براى پاسخ گرفتن پرسش‏هاى خود از لحظات بهره مى‏جستند و در هر حالى از امام سؤال مى‏کردند. نمونه‏هاى زیادى از این گونه گفت و گوها و پرسش و پاسخ‏ها در تاریخ آمده است.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:51
http://upload.tazkereh.ir/images/51295664431042960218.jpg



۹. رهیافت شناساندن جایگاه امام

امام باقر (علیه‏السلام) تلاش فراوانى براى جلب دل‏ها به سوى دوستى اهل‏بیت (علیهم‏السلام) مبذول مى‏داشت و در صدد بود تا با این شیوه، جایگاه امامت را به گونه‏اى روشن‏تر براى مردم ترسیم کند و وسیله نجات و رستگارى را به آنان بنمایاند. «حکم بن عتیبه» طى داستان تأثیر گذارى در این باره مى‏گوید:
«من کنار ابا جعفر (علیه‏السلام) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم که پیرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ایستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پیامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضران کرد و به آنان نیز سلام نمود. سپس پیش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا! مرا نزدیک خود جاى ده که جانم فدایت باد! به خدا سوگند که من شما (اهل‏بیت) را دوست مى‏دارم و با هر که شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند که این دوستى با شما (اهل‏بیت) و دوستداران‏تان به خاطر مطامع دنیوى نیست. من از دشمنان شما بیزارم و سوگند که دشمنى‏ام با آنان به خاطر گمراهى و زبونى‏شان است. سوگند که حلال شما را حلال مى‏دانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار داده‏ام. فدایت شوم، آیا بر من امیدى [از رستگارى [هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بیا. و او را آنقدر به پیش خواند که پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پیرمرد! مردى از پدرم على بن الحسین (علیه‏السلام) همین را پرسید و پدرم پاسخ داد: آن‏گاه که از دنیا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله)، حسن (علیه‏السلام) و حسین (علیه‏السلام) و فرزندانش وارد مى‏شوى. دلت سرور مى‏یابد، خاطرت آسوده مى‏گردد، چشمت [به دیدارشان] روشن مى‏شود و به بهترین گونه نزد پروردگارت حاضر مى‏شوى و آن گاه که جانت به این‏جا رسید - و به گلوى پیرمرد اشاره فرمود - در بالاترین منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد. پیرمرد از خرسندى پرسید: چگونه؟ امام باز هم برایش گفت. پیرمرد با شور و اشتیاقى بسیار گفت: اللّه اکبر! آیا به راستى آن گاه که بمیرم نزد پیامبر و خاندانش وارد مى‏شوم و [از دیدارشان] دیده روشن مى‏کنم؟ ...
اشک شوق بر رخسار پیرمرد تراوید، زانوانش سست شد، گریه‏اش بالا گرفت و بر زمین نشست. حاضران نیز با دیدن این عشق بازى اشک شوقشان بیرون تراوید. امام اشک از چشمان پیرمرد پاک کرد. پیرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا! فدایت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسید و بر صورت و چشمانش کشید. آن گاه گریبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما (اهل‏بیت (علیهم‏السلام)) باد و رفت. امام به حاضران رو کرد و فرمود: هر که دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببیند به او نگاه کند. راوى مى‏گوید: هرگز مجلسى را چنین حسرت زده ندیده بودم».



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:51
http://upload.tazkereh.ir/images/48978216620240352264.jpg



10. نیایش؛ کانون ترویج آموزه‏هاى دینى


یکى از فعالیت‏هاى بارز امامان در زمینه نشر تعالیم دینى و آموزه‏هاى بلند عرفانى، بهره‏گیرى از زبان نیایش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى که جامعه را امواج تلاطم فساد و تباهى، زورگویى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستیزى در نوردیده بود، با خداى خویش راز و نیاز مى‏کردند و براى بیان بخشى از عقاید و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مى‏گرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بیشتر به پروردگار و مبارزه با زورگویان فرا مى‏خواندند. هر چند مقصود اصلى آنان در این نیایش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابیرى که در نیایش آن‏ها وجود دارد از لابه‏لاى آن، مفاهیمى چون خلافت اهل‏بیت (علیهم‏السلام)، عدم سکوت در برابر ظلم و... را نیز مى‏توان دریافت.
در بیشتر ادعیه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد (صلى الله علیه و آله) به چشم مى‏خورد و این در حالى است که دشنام به اهل بیت (علیهم‏السلام) به ویژه امیر مؤمنان (علیه‏السلام) سکه رایج حکمرانان وقت شده و آیات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر (علیه‏السلام) در نیایشى براى دریافت خواسته‏هاى خود از خدا، چنین مى‏فرماید:
«... پروردگارا! تو را به تمامى نام‏هایت مى‏خوانم که آن‏ها را خود نامیدى و یا در کتابت فرو فرستادى، و یا آن‏ها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى که بر محمد (صلى الله علیه و آله) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم و آن را نور چشمم و وسیله از بین بردن غم‏هایم قرار دهى...».
امام در دیگر دعاهاى خود افزون بر این مسائل، اعتقادات درست اسلامى را در زمینه یگانه پرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسه‏هاى شیطان و... نیز بیان مى‏فرمود.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 19:53
http://upload.tazkereh.ir/images/45769582759636362407.jpg



11. توسعه فرهنگ انتظار

تلاش‏هاى گسترده و عمیق امام باقر (علیه‏السلام) در نشر معارف اسلام ناب، مردم را به سوى فرهنگ انتظار امام آخرین «عج» سوق مى‏داد. او در تبیین این فرهنگ بر آن بود تا با روشن کردن زوایاى پنهان فرج آل محمد (صلى الله علیه و آله) و پاسخ دادن به پرسش‏هاى گوناگون، غیبت وظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختیار معرفى و نیز منتظران را به انتظار ظهور او ترغیب کند. «ام هانى ثقفیه» مى‏گوید: «بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر (علیه‏السلام) رسیدم و گفتم: سرورم! آیه‏اى از کتاب خدا بر دلم خطور کرده و مرا پریشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم:«فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الکُنّسِ» (تکویر: ۱۵ و ۱۶) فرمود: اى امّ هانى! خوب مسئله‏اى پرسیدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى این دودمان است و براى او غیبتى خواهد بود که اقوامى در آن گمراه مى‏شوند و گروهى نیز هدایت مى‏یابند و خوشا بر تو اگر او را دریابى و خوشا به حال کسى که او را دریابد.»
______________________________
۱. محمد بن النعمان، الارشاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، ۱۳۷۸ ه. ش، ج ۲، ص ۲۲۶؛ شیخ عباس قمى، الانوار البَهیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۱۷ ه.ق، چاپ اول، ص ۱۳۵.
۲. همان، ص ۲۳۴؛ بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۳۳۲.
۳. قاموس الرجال، ج ۱۱، ص ۲۳۲؛ ابن عماد ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد العکرى الحنبلى، تذکرات الذهب فى اخبار من ذهب، بیروت، دار ابن کثیر،۱۴۰۸ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۹۰.
۴. باقر شریف قرشى، حیاه الامام محمد الباقر (علیه‏السلام)، نجف، مطبعه النعمان، ۱۳۹۷ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۲۲۶.
۵. نک: وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۱۰۰۶، ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، تهذیب الاحکام، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۴۱۷ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۴۴۶؛ همان، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، بیروت، دار الاضواء ۱۴۰۶ ق، چاپ سوم، ج ۱، ص ۱۸۳.
۶. روح اللّه خمینى، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ۱۴۱۷ ق، چاپ اول، ص ۴۱؛ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، ۱۴۱۶ ق، چاپ ششم، ج ۲، صص ۵۶۴ و ۶۹۷، ۷۳۷؛ محمد باقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، مرکز الابحاث و الدراسات التخصّصیه للهشید الصدر، ۱۴۲۱ ق، ج ۱، ص ۴۵۴.
۷. المفید من معجم رجال الحدیث، ص ۶۴۱.
۸. ن. ک، محمد تقى التسترى، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، ۱۴۱۵ ق، ج ۱۰، صص ۳۷۶ - ۳۸۶.
۹. المفید من معجم الرجال الحدیث، ص ۲۵۵.
۱۰. محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۳۰۶.
۱۱. بحار الانوار، ج ۲، ص ۳۰۷.
۱۲. ابو منصور احمد بن على بن ابى‏طالب الطبرسى، الاحتجاج، قم، دار الاسوه للطباعه و النشر، چاپ دوم، ۱۴۱۶ ق، ج ۲، ص ۱۶۹.
۱۳. سید جمال الدین احمد بن على بن الحسنى معروف به ابن عنبه، عمده الطالب فى انساب آل ابى‏طالب، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۰ ق، چاپ دوم، ص ۱۹۵؛ على بن محمد، ابن احمد مالکى، الفصول المهمه فى معرفه الائمه، قم، مؤسسه دار الحدیث الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۸۷۹، الارشاد، ج ۲، ص ۲۲۶.
۱۴. المجمع العالمى لاهل البیت، اعلام الهدایه، قم، مرکز الطباعه و النشر للمجمع العالمى لاهل البیت، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۷، ص ۲۱۵.
۱۵. بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۷.
۱۶. ن، ک: همان، صص ۳۴۹ - ۳۵۴.
۱۷. بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۳۶۱.
۱۸. ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، بیروت، منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۴ ق، چاپ سوم، ص ۲۱۳.
۱۹. ن.ک: همان، صص ۲۱۲ - ۲۱۹ و ۳۵۷.
۲۰. ابو جعفر بن على بن الحسین بابویه القمى الصدوق، کمال الدین و تمام النعمه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۰ ق، ج ۱، ص ۳۳۰.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 21:02
http://upload.tazkereh.ir/images/44625032645072737643.jpg



این روزها، آسمان مدینه دیگر بار، در پس غروب غم، کز کرده است. بقیع، دوباره سیاه پوشیده است. و باز زخمی عمیق بر جگر شیعه.
این بار، پنجمین ناخدای کشتی ایمان، او که دریا دریا علم، از سینه‏اش جاری بود و واژه واژه عشق، از نگاهش سرازیر، او که از کلامش وحی می‏جوشید و از زبانش باران حدیث می‏بارید، چهره در خاک کشیده است؛ مظلوم و غریب.
نمی‏دانم چرا سرنوشت اهل‏بیت‏رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وس م را با اشک و خون گره زده‏اند؟
کوچک بودی که عطش و آتش کربلای بزرگ جدت را دیدی و با آن نگاه کودکانه گریستی؛ آن هنگام که پدرانت را تشنه کام به خاک و خون کشیدند.
سر حسین علیه‏السلام را بر فراز نیزه‏ها به تماشا نشستی، تا به وقتش مراسم مرثیه خوانی صحرای عرفات را برای افشاگری بنی امیه وصیت کنی. ماندی تا دردها را روایت کنی و حدیث زخم بگویی.
فقه، تا همیشه وام‏دار روایت توست. دین، تا هماره مدیون مجاهدت توست.
و حالا، این تویی که در آغوش پدر سجاده نشینت در گوشه‏ی بقیع، آرام گرفته‏ای.
دیگر مدینه صدای نافذ تو را نخواهد شنید.
از این پس، مردم، آرزوی شنیدن فریاد فتوای تو را به گور خواهند برد.
از این پس، هیچ اشکی نخواهد ریخت؛ مگر در پای مظلومیت تو.
از این پس، هیچ آهی از دل بر نخواهد خاست؛ مگر در نفرین آنان که جانت را به زهر کینه ستاندند.
از این پس، همه‏ی مرثیه‏ها، اندوه تو را به سوگ می‏نشینند.
اینک با این چشم گریان، با این دل آتشین و بی‏کران اندوه، با این جان سوخته و این جهان ماتم، چه کنیم؟! با این روزهای تیره‏تر از شب چه بگوییم؟!
ای شب! کاش آن فاجعه را در سیاهی دل خود پنهان می‏کردی و بر دل‏هامان، داغی دیگر به امانت نمی‏گذاشتی! کاش آن حادثه را به چشم نمی‏دیدیم!
اینک مرا به حال دلم واگذارید! بگذارید اندوه این سال‏های غربت را پشت دیوار غریب و سوخته‏ی بقیع بگریم.
بگذارید مزار با خاک یکسان امام باقر علیه‏السلام را، با نم‏نم باران چشم‏هایم، به طواف بنشینم. رهایم کنید تا زیارت نامه‏ی سراسر خون فرزندان رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وس م را، با آه آتشین، ترجیع‏وار زمزمه کنم و در التهاب خاکستری رنگ فراق امام بسوزم.
دیگر هیچ مرهمی، زخم‏های دلم را درمان نمی‏کند و با هیچ نوازشی آرام نمی‏شوم.
در مصیبتی چنین جانسوز، تنها راه چاره اشک است؛ اشک، این چراغ روشن دل، که در تاریکی‏ها راه را می‏نمایاند و درد را به صبوری می‏خواند. آری! اشک، این یگانه دسته گلی که مزارهای بی‏شمع و چراغ بقیع را آذین بسته است.
آری! بقیع، این نماد مظلومیت شیعه در همیشه‏ی تاریخ، زیارتگاه دل‏های عاشقی است که قرار خود را در پس دیوار آن جستجو می‏کنند؛ آن جا که اشک، اجتناب‏ناپذیر است و سوختن ناگزیر.



http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

نصرالله عاشق خداومولا
24-11-2009, 21:06
http://upload.tazkereh.ir/images/43821914957217584108.jpg




هوای گریه دارم؛ بگذار فرو شکنم، بگذار کاروان دل را در این غربتِ جانکاه، همراه سازم با اشک و نغمه‏های سوزناکم را در گوشِ افلاکیان بخوانم. به هر سو می‏نگرم، آخرین روزشمار خاموشی شمع است و پروانگان، در حالِ طوافند.
آقاجان! تازه چشم‏هایم تو را باور کرده بودند؛ چشم‏هایِ نابینایی که جز جمالِ دل‏آرای تو، هیچ نمی‏دید.
پیشوای پنجم! شمع‏ها را به یادِ تو هر غروب روشن می‏کردم و گُل‏ها را سحر به عشق تو آب می‏دادم.
ای زیباترین واژه‏ی من! آمدی و پرده‏ی نادانی را کنار زدی و اینک با رفتنت، مرا در غم نشاندی.
بی تو، پرنده‏ها نمی‏خوانند و نسترن‏ها به طراوت نمی‏نشینند. بی‏تو، دریاها توفانی‏ترین لحظات را سپری می‏کنند و موج‏ها بهانه‏ای برای رقصیدن ندارند.
ای امام مظلوم وای پیشوایِ معصوم! در این فضایِ تیره، روحِ پر اندوهم را، امیدوارانه راهی حریم پاکت نموده‏ام؛ تا شاید در این لحظات، پیوندِ دست‏های متبرکت را با نور به نظاره بنشینم. مرا لبریز از صفا کن، که صفای نورانی‏ات، هرگز از خاطرم نمی‏رود. تو امشب به خوابِ ابدی می‏روی، شهادت را بوسه می‏زنی، در آغوش می‏فشاری؛ بگذار گریه کنم، بگذار بغضم را بشکنم و در دلتنگ‏ترین لحظه‏ام بگریم! پروانه‏ی دلم را آورده‏ام تا به دور شمعِ جمالت بسوزانم و گُل امیدم را با تو زیباتر نمایم؛ ای فانوس شب‏های ظلمانی!
رفتنت چه دلگیر بود! تو همواره زنده‏ای؛ مگر می‏شود خورشید بمیرد!




http://shiaupload.ir/images/0ctib7f2lrpd873phf5x.gif

نسيم وحي
24-11-2009, 21:11
در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع *** چونکه یکجا، چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول *** صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عب *** یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع
همدم دلدادگان و، محرم محراب راز *** هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع
حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول *** وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع
صادق آل محمّد، ناشر احکام حق *** دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع
در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کندد *** بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع
گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ *** همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع
رازها گوید به گوش شب در این جا کهکشان *** رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقیع
سایه ها نجواکنان بر مدفن این چارتن *** کرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟
سر به دیوارش زند هرکس از این جا بگذرد *** در سکوتش ناله ها و گریه ها دارد بقیع
چار معصومند و، دورند از حریم جدّشان *** شکوه ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع
آن دو غاصب در جوار مدفن پاک رسول *** دور از او جسم امامان را چرا دارد بقیع؟
می کند محکوم ظالم را، به هر دور زمان *** گفته ها با زائران آشنا دارد بقیع
بشنو از این قبرها بانگ اناالمظلوم ر *** تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع
تا شود ثابت که نور حق نمی گردد خموش *** گرچه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع
ناله امّ البنین با اشک زهرا همدم است *** در غبارِ غم، جمال کربلا دارد بقیع
چون (حسان) اینجا بود، شبها، مسیر فاطمه *** تا که نامحرم نیاید، انزوا دارد بقیع
حبیب چایچیان

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 21:21
http://ma1348.jeeran.com/bagher/v2.jpg


نقش خاتم امام

از آنـجـا كـه هـمـگـى امامان عليهم السلام در شرايط خفقانى باشدت و ضعف زندگى مى كردند وراهـهـاى اظـهـار نـظـر صـريحبراى آنان مهيّا نبود، روشهاى گوناگونى براى اظهار نظر و بيان عقايد ومعارف ومنويات خويش پيش مى گرفتند. يكى از اين روشها، به دست كردن انگشتر و حـكّ عـباراتى خاص برآن بود. هر كدام از امامان به اقتضاى شرايط و حوادث دوران زندگى يـك يـا چـنـدانگشتر داشت وگاهى نيز ازانگشتر امامان قبلى استفاده مى كرد.


عباراتى هم كه بر نگين انگشترها حكّ مى شد بيانگر موضعى سياسى ، مفهومى اعتقادى يا شاخصه اى اخلاقى بود كه بيان و ثبت آن حداقل درهمين سطح لازم بود.

اين مطلب از نوع و تفاوت نقش خاتم امامان عليهم السلام كاملا آشكار مىگردد. به عنوان مثال نقش خاتم امام حسين عليه السلام اين جمله بود:
(ان الله بالغ امره ) خداوند امر واراده خود را بهانجام مى رساند.

امـام بـا ايـن شـعـار اين مطلب را اعلام مى كندكه گرچه حكومت ظالمانه اموى زمينه هاى سلطه را بـه طور كامل فراهم كرده وگرچه دستهاى يارى مسلمانان از او دريغ مى شود واو را در غربت و تـنـهـايى وامى گذارندولى او به وظيفه خودقيام مى كند و مى داند كه خداوند اراده خود را ـ هر چه باشد ـمحقق مى گرداند و تا خداوند با او و او در طريق رضاى خداوند است از هيچ چيز باك ندارد.

واما بعد از امام حسين علیه السلام نوبت به امام سجادعلیه السلام مى رسد و ايشان بر انگشتر خود حك مى كند:
خَزِىَ وَ شَقِىَ قاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي
قاتل حسين بن على علیه السلام خوار وبدبخت شد

و بـا ايـن روش بـر زنـده نـگـه داشـتـن يـاد حماسه عاشورا و ايجاد نفرتنسبت به ظالمان به خاندان پيامبر اقدام مى كند.

امـــام بـــاقـــر عـليـه السـلام نـيـز ايـن روشاعلام راءى ، نظر، مبارزه وتبليغ را ادامه داد و با تـوجـه بـه شـرايـط مختلف دورانامامت خويش انگشترهايى با عبارات متفاوت داشت .

گاهى بـراى يـادآورى ياد امام حسين وتاكيد براستمرار مبارزه اى كه آنبزرگوار با ظالمان در پيش ‍ گرفت و تاكيدبـر نـقـش هـدايـتـگرانه امام حسين عليهالسلام ، خاتم جدش امام حسين عـليـه السـلام را در دسـت مـىكـــرد و بـراى ايـنـكـهعـزت و اقتدار بنى اميه را پوشالى وتـهـى مـعـرفـى كند همانند عمويش امام حـسـنعلیه السلام ، بر انگشترى خود حك كرده بود: "اَلْعِزَّةُلِلّهِ" هـمـه عـزت از آن خـداسـت و يـا "اَلْعـِزَّةُلِلّهِ جـَمـيـعاً"ودر انگشترى ديگر حك كرده بود: اَلْقُوَّةُ لِلّهِ جَميعاً.


سلام خاص پيامبر صلوات الله عليه


از ويـژگـيـهـاى امـام بـاقـر عـليـه السـلام ، ايـن اسـت كـه رسـول خـدا صـلى الله عليه وآله ، توسط جابربن عبدالله انصارى به وى سلام رساند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

اِنَّ لاَِبـى مـَنـاقـِبَ ماهِىَ لاِ بائى اِنَّرَسُولَ اللّهِ قالَ لِجابِرٍ اِنَّكَ تُدْرِكُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ فَاقْرَاءْهُ مِنِّى السَّلامُ.

پـدرم مـنـاقـبـى دارد كـه بـراىاجـدادم ، آن مـنـاقـب نـبـوده اسـت ، ازجـمـله ايـن كـه رسـول خـدا صلى الله عليهوآله به جابر فرمود:
همانا تو محمدبن على را درك مى كنى ، پس سلام مرابه او برسان .
جـابـر عمرى دراز يافت وخدمت امام باقر رسيد و سلام حضرت پيامبر را به وى ابلاغ كرد و از محضر پر فيضش استفاده هابرد.




http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 21:25
http://shiaupload.ir/images/er4c84suupdf7h36jm5.jpg

شیعیان از چیستدل‎ها در غماست

هر كجا بینى عزا و ماتم است

عرشیان را ازسر افتاده ست تاج

گوئیا ماتم به عرش اعظم است

مصطفى را درجنان حزنى عجیب

انبیا را سر به زانوى غم است

آسمان در نوحه و سوگ و عزاست

گوئیا محزون تمام عالم است

گوش كن تابشنوى صوت ملك

نوحه‏ عرش الهى این دم است

باقر آل نبى مسموم شد

قامت صادق ازاین ماتم خم است

شیعیان در ماتم آن مقتدا

خون اگر ریزنداز چشمان كم است

از جفاهاى هشام بى حیا

اشك غم دردیده‎‏هاى آدم است

تربت باقر زرفعت در بقیع

دردمندان راشفا و مرهم است

در رثاء و سوگ باقر اى "قدیر"


خامه دركش چونبیانت اَبْكم است


http://shiaupload.ir/images/38zhdibuo831ggpi.gif

راحیل السادات* تورا من چشم در راهم*
24-11-2009, 21:29
http://shiaupload.ir/images/k6le06zkv4dpu4kinnu.jpg



اى دل حق‎پرستان مطیعت




وعده‎گاه ولایت بقیعت




پنجمین پرتو نور كوثر




باقر علم آلپیمبر




ای كه تو نسل صل و قیامى




تو اباجعفرى تو امامى




پرتو مشعل علم وایمان




سرّ یاسین تویى جان قرآن




اى شكافنده علم و تقوا




نام پیغمبرى جانزهرا




شاهد عرصه‏‎ى كربلایى




خود شهید شرنگ جفایى




دیده‎اى وقعه‎ى كربلا را




قصه عشق خون خدا را




بوده‎اى در تمام اسارت




روضه خوان حدیث شهادت




اى ولاى تو ایمان مردم




مهر تو در دل و جان مردم




جان تو اى فروغ مدینه




آمده بر لب از زهركینه




گفته‎اى تا پس از تو به عالم




حج یاران شود بزم ماتم




خانه كعبه بیت العزایت




جان اهل دو عالم فدایت




جان پاكت چو بیرون ز تن شد




پیرهن بر تن گل كفنشد




سیدى اى كه داغت به دل‏هاست




بوسه بر تربتت حسرت ماست

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-11-2009, 21:37
http://shiaupload.ir/images/n11z6f86zhlmv7ek8loy.jpg

كلام نور....

http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif

قال الباقر علیهالسلام


«اما علمت ما فی المصافحة، انالمؤمنین یلتقیان فیصافحاحدهما صاحبه فما تزال الذنوب تتحات عنهما كما یتحات الورقعن الشجر و الله ینظرالیهما حتی یفترقان ؛ آیا نمی‏دانی كه مصافحه


امام باقر علیه‌السلام فرمود:


نهادن دست محبت در دست دوستان ومؤمنان چه ارزشی دارد؟ مؤمنان هر گاه با یكدیگر مصافحه كنند و دست دوستی بفشارند،گناهانشان همانند برگ‌های درخت فرو می‏ریزد و در منظر لطف خدایند تا ازیكدیگر جداشوند.»

کافی، ج 2،



http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif





قال الباقر علیهالسلام




فرمود:« أَوْشَكُ دَعْوَةٍ وَأَسْرَعُإِجَابَةٍ دُعَأ الْمَرْءِ لِأَخِیهِ بِظَهْرِالْغَیْبِ




امام باقر علیه‌السلامفرمود:




؛دعا (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=42453)ییكه بیشتر امید اجابت آنمی‌رود و زودتر به اجابت می‌رسد،دعا (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=42453)برای برادر دینی است درپشت سرِ او»


http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif



قال الباقر علیهالسلام




«إن المؤمن أخ المؤمن لا یشتمه ولایحرمه و لا یسی‏ء به الظن ؛




امام باقر علیه‌السلامفرمود:




مؤمن برادر مؤمن است، اورا دشنام نمی‌دهد، از او دریغ نمی‌کند، و به او گمان بدنمی‌برد.»

ص 29


http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif




قال الباقر علیهالسلام




:«صانعالمنافق بلسانك و أخلص ودك للمؤمن و إن جالسك یهودی فأحسن مجالسته ؛




امام باقر علیه‌السلامفرمود:




بامنافق با زبانت مدارا کن و مؤمن را از دل دوست بدار و اگر با یهودی نیز هم نشین شدی،خوشرفتاری کن»




امال
http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif

راحیل السادات* تورا من چشم در راهم*
24-11-2009, 21:55
http://blog.hadith.ac.ir/modir/imam-bagher.jpg

غريب يعني تو
که حتي کلمات
غريبگي مي­کنند
با نامت
ذهن­هاي شفاف
هنوز به دخرشش تو نرسيده اند
شاعران امروز
در رثاي تو مانده اند
يا باقرالعلوم
و من شعر گفتن نمي­دانم
که تاريک خانه انديشه ام
تصوير تو را کم مي­آورد
کم مي­آورم
کلام را
گم مي­کنم
و گنگ مي­شوم
.......

http://shiaupload.ir/images/t1c22rt9gu1cz8en8b8.gif

بیرق ظهور
24-11-2009, 23:28
بسم الله الرحمن الرحيم
شهادت دردناک و جانسوز امام باقر العلوم حضرت محمد ابن علي(عليهم السلام)تسلیت بادحضرت باقر(ع)در سال 57 هجري در شهر مدينه چشم به جهان گشود او فرزند امام بزرگوار حضرت سجاد(ع) بود و مادرش حضرت(ام عبد الله)دختر امام مجتبي(ع) بود بدين جهت او اولين امامي بود که هم از نظر پدر و هم مادر علوي و فاطمي بود.نامشان محمد و کنيه اش ابو جعفر است و باقر و باقر العلوم القاب ان امام بزرگوار ميباشنددر هنگام شهادت پدرشان در سال 94 هجري امام باقر (ع) سي و نه سال داشتند .ايشان معاصر 5 خليفه اموي بودند که سر انجام در سال 114 به دست هشام ابن عبد الملک به شهادت رسيدند و در قبرسان بقيع در جوار پدر بزرگوارش و حضرت مجتبي(عليهم السلام) دفن گرديدند .مدت امامت ان حضرت 18 سال بوده است.

بیرق ظهور
24-11-2009, 23:30
الامام ابي جعفر الباقر(عليهم السلام):


الوقوف عند الشبهه خير من الاقتحام في الهلکه



توقف در هنگام مواجهه با کار شبهه ناک بهتر از فرو رفتن در گرداب هلاکت است .



کافي ج1 ص 50

لحظه هاي سبز
24-11-2009, 23:32
http://upload.tazkereh.ir/images/30437138920917870071.jpg



در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع
چونکه یکجا، چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول
صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عب
یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع
همدم دلدادگان و، محرم محراب راز
هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع
حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول
وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع
صادق آل محمّد، ناشر احکام حق
دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع
در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کندد
بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع
گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ
همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع
رازها گوید به گوش شب در این جا کهکشان
رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقیع
سایه ها نجواکنان بر مدفن این چارتن
کرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟
سر به دیوارش زند هرکس از این جا بگذرد
در سکوتش ناله ها و گریه ها دارد بقیع
چار معصومند و، دورند از حریم جدّشان
شکوه ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع
آن دو غاصب در جوار مدفن پاک رسول
دور از او جسم امامان را چرا دارد بقیع؟
می کند محکوم ظالم را، به هر دور زمان
گفته ها با زائران آشنا دارد بقیع
بشنو از این قبرها بانگ اناالمظلوم ر
تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع
تا شود ثابت که نور حق نمی گردد خموش
گرچه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع
ناله امّ البنین با اشک زهرا همدم است
در غبارِ غم، جمال کربلا دارد بقیع
چون (حسان) اینجا بود، شبها، مسیر فاطمه
تا که نامحرم نیاید، انزوا دارد بقیع

ملکوت* گامی تارهایی *
24-11-2009, 23:39
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: انما یداق الله العباد فی الحساب یوم القیامة علی قدر ما اتاهم من العقول فی الدنیا خدا در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است باریک بینی می کند (اصول کافی ج 1 /ص 12)

عطر یاس
25-11-2009, 01:35
چهل حديث نوراني از امام محمد باقر (ع)
1- چه بسا شخص حريص بر امري از امور دنيا ، که بدان دست يافته و باعث نافرجامي و بدبختي او گرديده است ، و چه بسا کسي که براي امري از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسيده ، ولي به وسيله آن سعادتمند گرديده است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (166)

2- تو را به پنج چيز سفارش مي کنم : اگر مورد ستم واقع شدي ستم مکن ، اگر به تو خيانت کردند خيانت مکن ، اگر تکذيبت کردند خشمگين مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بيتابي مکن .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (167)

3- سخن نيک را از هر کسي ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گيريد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (170)

4- چيزي با چيزي نياميخته است که بهتر از حلم با علم باشد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص(172)

5- نهايت کمال ، فهم در دين و صبر بر مصيبت ، و اندازه گيري در خرج زندگاني است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص(172)

6- سه چيز از خصلتهاي نيک دنيا و آخرت است : از کسي که به تو ستم کرده است گذشت کني ، به کسي که از تو بريده است بپيوندي ، و هنگامي که با تو به نداني رفتار شود ، بردباري کني .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)

7- خداوند دوست ندارد که مردم در خواهش از يکديگر اصرار ورزند ، ولي اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)

8- دانشمندي که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)

9- هيچ بنده اي عالم نيست ، مگر اينکه نسبت به بالا دست خود ، حسادت نورزد ، و زيردست خود را خوار نشمارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)

10- هر که خوش نيت باشد ، روزي اش افزايش مي يابد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (175)

11- هر کس با خانواده اش خوشرفتار باشد ، بر عمرش افزوده مي گردد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (175)

12- از سستي و بي قراري بپرهيز ، که اين دو ، کليد هر بدي مي باشند ، کسي که سستي کند ، حقي را ادا نکند ، و کسي که بي قرار شود ، بر حق صبر نکند .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (175)

13- پيوند با خويشان ، عملها را پاکيزه مي نمايد ، اموال را افزايش مي دهد ، بلا را دور مي کند ، حسا آخرت را آسان مي نمايد ، و مرگ را به تاخير مي اندازد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 71، ص (111)

14- بهترين چيزي را که دوست داريد درباره شما بگويند ، درباره مردم بگوييد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 65، ص (152)

15- خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار مي دهد ، چنانکه سفر کرده اي براي خانواده خود هديه مي فرستد ، و او را از دنيا پرهيز مي دهد ، چنانکه طبيب مريض را پرهيز مي دهد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (180)

16- بر شما باد به پرهيزکاري و کوشش و راستگويي ، و پرداخت امانت به کسي که شما را بر آن امين دانسته است ، چه آن شخص ، نيک باشد يا بد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (179)

17- غيبت آن است که درباره برادرت چيزي را بگويي که خداوند بر او پوشيده و مستور داشته است . و بهتان آن است که عيبي را که در برادرت نيست ، به او ببندي .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (178)

18- خداوند ، دشنام گوي بي آبرو را دشمن دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)

19- تواضع ، راضي بودن به نشستن در جايي است که کمتر از شانش باشد ، و اينکه به هر کس رسيدي سلام کني ، و جدال را هر چند حق با تو باشد ، ترک کني .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)

20- برترين عبادت ، پاکي شکم و پاکدامني است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)

21- خداوند در روز قيامت در حساب بندگانش ، به اندازه عقلي که در دنيا به آنها داده است ، دقت و باريک بيني مي کند .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 7 ، ص (267)

22- آن که از شما به ديگري علم بياموزد ، پاداش او ( نزد خداي تعالي ) به مقدار پاداش دانشجوست ، و از او هم بيشتر مي باشد .
کافي ، ج 1 ، ص (35)

23- هر که علم و دانش را جويد براي آنکه به علما فخر فروشي کند ، يا با نابخردان بستيزد ، و يا مردم را متوجه خود نمايد ، بايد آتش را جاي نشستن خود گيرد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، 2 ، ص (38)

24- خداوند عزوجل کسي را که در ميان جمع ، بدون ناسزاگويي شوخي کند ، دوست دارد .
کافي ، ج 2 ، ص (663)

25- سه خصلت است که دارنده اش نمي ميرد تا عاقبت شوم آن را ببيند : ستمکاري ، ازخويشان بريدن ، و قسم دروغ که نبرد با خداست .
کافي ، ج 75، ص (174)

26- به خدا سوگند هيچ بنده اي در دعا ، پافشاري و اصرار به درگاه خداي عزوجل نکند ، جز اينکه حاجتش را بر آورد .
کافي ، ج 2 ، ص (475)

27- خداوند عزوجل از ميان بندگان مؤمنش آن بنده اي را دوست دارد که بسيار دعا کند ، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب ، زيرا آن ، ساعتي است که درهاي آسمان در آن هنگام باز گردد و روزيها در آن تقسيم گردد و حاجتهاي بزرگ بر آورده شود .
کافي ، ج 2 ، ص (478)

28- دعاي انسان پشت سر برادر ديني اش ، نزديکترين و سريعترين دعا به اجابت است .
کافي ، ج 2 ، ص (507)

29- هر چشمي روز قيامت گريان است ، جز سه چشم : چشمي که در راه خدا شب را بيدار باشد ، چشمي که از ترس خدا گريان شود ، و چشمي که از محرمات الهي و گناهان بسته شود .
کافي ، ج 2 ، ص (80)

30- شخص حريص به دنيا مانند کرم ابريشم است که هر چه بيشتر ابريشم به دور خود مي تند ، راه بيرون شدنش را دورتر و مشکل تر مي کند ، تا اينکه از غم و اندوه بميرد .
کافي ، ج 2 ، ص (316)

31- چه بسيار خوب است نيکي ها پس از بدي ها ، و چه بسيار بد است بدي ها پس از نيکي ها .
کافي ، ج 2 ، ص (458)

32- چون مؤمن با مؤمني دست دهد ، پاک و بي گناه از يکديگر جدا مي شوند .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 73، ص (20)

33- از دشمني بپرهيزيد ، زيرا فکر را مشغول کرده و مايه نفاق مي گردد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 2 ، ص (301)

34- هيچ قطره اي نزد خداوند ، محبوبتر از قطره اشکي که در تاريکي شب از ترس خدا و براي او ريخته شود ، نيست .
کافي ، ج 2 ، ص (482)

35- هر که بر خدا توکل کند ، مغلوب نمي شود ، و هر که از گناه به خدا پناه برد ، شکست نمي خورد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 68، ص (151)

36- افزايش نعمت از جانب خداوند قطع نمي شود ، مگر اينکه شکر از جانب بندگان قطع گردد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 68، ص (54)

37- خداوند دنيا را به دوست و دشمن خود مي دهد ، اما دينش را فقط به دوست خود مي بخشد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 2 ، ص (215)

38- مؤمن برادر مؤمن است ، او را دشنام نمي دهد ، از او دريغ نمي کند ، و به او گمان بد نمي برد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)

39- هيچ کس از گناهان سالم نمي ماند ، مگر اينکه زبانش را نگه دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (178)

40- سه چيز پشت انسان را مي شکند : مردي که عمل خويش را زياد شمارد ، گناهانش را فراموش کند ، و به راي خويش ، خوشنود باشد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 69، ص (314)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
25-11-2009, 02:58
http://upload.tazkereh.ir/images/18702064586013226034.jpg


همه وجودش گستره دانش بود و انتشار آن، امویان را به خاطر کوردلی و ناتوانی‏شان در فهم و ادراک، به ستوه آورده بود.

کرامت به تیره‏بختان جاهل عرضه می‏کرد تا شاید از طوفان غفلت، به ساحلِ رستگاری برسند.

وارث دردهای کربلا بود؛ وارث مظلومیّت سرهای بریده که از سیاه دلی و مکر یزید، به نیزه رفته بود.

علم لدنی‏اش، بیدارکننده خاک بود و رسایی خطبه‏هایش لرزه بر اندام هشامیانِ جاه‏طلب می‏انداخت. باقرالعلوم بود و گسترش‏دهنده و شکافنده


خداحافظ

زمین، سوگوار است.

پروانه‏ها به کوچه آمده‏اند تا در آتش فراغش بعد از این خاکستر شوند.

سینه‏ها تاب حجم سنگین اندوهش
را ندارند و پشت آسمان از این داغ، شکسته است.

این بوی بهشت است که در فضای مدینه شناور است.

خداحافظ، خورشید پنجم، یا محمّدبن علی علیه‏السلام !

نرگس منتظر
25-11-2009, 16:32
« السلام علیک یا باقر العلوم (ع) »



http://img.tebyan.net/big/1387/09/68169621791011292171601351361879725221963.jpg



بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی


در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی


هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد
اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی


اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می کنی


آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
با ناله های وا عطشا گریه می کنی


با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟
هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی


با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

نرگس منتظر
25-11-2009, 16:34
هفتاد و چند داغ شقایق



http://img.tebyan.net/big/1386/09/197269191141633147165219661441147248214.jpg



تنها تر ین غریب دیار مد ینه بود
او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود


صد باب علم از کلماتش گشوده شد
در بین عالمان به خدا بی قرینه بود


این خا نواده نسل نجات و هدایتند
او نا خدای پنجمی این سفینه بود


نا ن آور همیشة هر کو دک یتیم
بر شانه های خستة او جای پینه بود


آتش گرفته باغ دلش از شراره ای
سهم امام خستة ما زهر کینه بود


همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت
هفتاد و چند داغ شقایق به سینه بود


دشت نگاه او پُرِ گلهای اشک بود
یاد آور حکایت سقا و مشک بود

parsa
25-11-2009, 16:50
گفتار آن حضرت درباره توحید

بنابر نقل مدائنی، روزی یكی از اعراب صحرا گرد به خدمت ابو جعفر محمد بن علی آمد و از وی پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیده‏ای؟

امام پاسخ داد: من چیزی را كه ندیده باشم عبادت نمی‏كنم.

اعرابی پرسید: چگونه او را دیده‏ای؟

فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را می‏بینند. با حواس به درك نمی‏آید و با مردمان قیاس نمی‏شود. با نشانه‏ها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد. در كار خود هرگز ستم روا نمی‏دارد. او خداوندی است كه جز او معبودی نیست.

اعرابی با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاه‏تر است كه رسالتش را كجا قرار دهد.

منبع: برگرفته از کتاب سیره معصومان، ج 5
برگرفته از تبیان

parsa
25-11-2009, 16:56
««« كلماتی از آن بزرگوار »»»

http://img.tebyan.net/big/1383/10/1612251597559542554232240121203119199237212.jpg

1- همانا خداوند عز و جل نگاه دارد بوسیله تقوی بنده ر ا از آنچه عقلش بدان دسترسی ندارد .

2- بردباری جامه شخص دانا و عالم است مبادا خود را از آن برهنه كنی.

3- خدا بر خویش مهرورزی را لازم كرده و رحمت او بر خشمش پیشی جسته و از روی راستی و درستی به انجام رسیده، پس چنان نیست كه خداوند به بندگان خشم آغاز كند پیش از آنكه آنان او را به خشم آورند.

4- هر ملتی كه كتاب خدا را به پشت سر انداخته خدا نیز علم كتاب را از آنها بگیرد.

5- حریص بر دنیا، همچون كرم ابریشم است كه هر چه پیله را بر خود بیشتر بپیچد، بیرون آمدنش مشكل تر می شود.

-----------------
برگرفته از تبیان

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
25-11-2009, 19:01
http://upload.tazkereh.ir/images/14010356058219568685.jpg



لقب باقر العلوم

آن حضرت را بدین لقب می خواندند زیرا علوم را می شکافت و باز می کرد. در صحاح آمده است: «تبقر، یعنی توسع در علم ». و در قاموس گفته شده است: محمد بن علی بن حسین را باقر می خواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نیز ذکر شده است:

آن حضرت را باقر می خواندند چرا که علم را می شکافت و به اصل آن پی می برد و فروع علم را از آن استنباط می کرد و دامنه علوم را می شکافت و وسعت می داد. ابن حجر در صواعق می نویسد:

«او را باقر می خواندند و این کلمه از«بقر الارض »اخذ شده است، یعنی آنکه زمین را می شکافد و مکنونات آن را آشکار می کند. زیرا او نیز گنجینه های نهانی معارف و حقایق احکام و حکمتها و لطایف را که جز از دید کوته نظران و ناپاکان پنهان نبود، آشکار می کرد. »از این رو درباره وی گفته می شد که آن حضرت شکافنده علم و جامع آن و نیز آشکار کننده و بالا برنده علم و دانش است.

در تذکرة الخواص نیز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زیرا در اثر سجده های فراوان، پیشانی اش شکاف برداشته بود. برخی هم گویند چون آن حضرت از دانش بسیار برخوردار بود او را باقر می خواندند. آنگاه به نقل سخن جوهری در صحاح می پردازد.

شیخ صدوق در علل الشرایع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از حابر جعفی پرسیدم چرا به امام پنجم، باقر می گفتند؟گفت: «چون علم را می شکافت و اسرار آن را آشکار می کرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفته اند برای هیچ یک از فرزندان حسن و حسین (ع) این اندازه از علوم، از قبیل تفسیر و کلام و فتوا و احکام و حلال و حرام فراهم نشد که برای امام باقر (ع) . محمد بن مسلم نقل کرده است که از آن حضرت سی هزار حدیث پرسش کردم.


(http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?id=3799)