PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معصوم ششم ،‌حضرت سجاد علیه السلام



مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:49
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25761319479890682858.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25761319479890682858.gif)


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/86284052518559429864.gif


امام سجاد علیه السلام



نام معصوم ششم ، علی ( ع ) است . وی فرزند حسين بن علی بن ابيطالب ( ع ) و ملقب به "سجاد" و "زين العابدين " مي باشد .

امام سجاد در سال 38هجری در مدينه ولادت يافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بيماری و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد ،
زيرا جهاد از بيمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش - با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت - به او اجازه جنگ کردن نداد .
مصلحت الهی اين بود که آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، يعنی امامت و ولايت گردد . اين بيماری موقت چند روزی بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شريف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسيد ، به اختلاف روايات در حدود 24 سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" نام بوده است .


آنچه در حادثه کربلا بدان نياز بود ، بهره برداری از اين قيام و حماسه بی نظير و نشر پيام شهادت حسين ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زينب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظير در جهان آن رو فرياد کردند . فريادی که طنين آن قرنهاست باقی مانده و - برای هميشه - جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظيم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد ، اما مأموريت حضرت سجاد ( ع ) و زينب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد .

اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان به سوی "الله " و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند . حضرت سجاد ( ع ) را در حال بيماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای حضرتش را از زير شکم آن حيوان به زنجير بستند . ساير اسيران را نيز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زير سنگينی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای مانده بود و جرأت نفس کشيدن نداشت ، زيرا ابن زياد دستور داده بود رؤسای قبايل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند .

در چنين حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بين سرکردگان قبايلی که در کربلا بودند تقسيم و سر امام شهيد حضرت ابا عبد الله الحسين را در جلو کاروان حمل کنند . بدين صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبيد الله زياد مي خواست وحشتی در مردم ايجاد کند و اين فتح نمايان خود را به چشم مردم آورد . با اين تدبيرهای امنيتی چه شد که نتوانستند جلو بيانات آتشين و پيام کوبنده زن پولادين تاريخ حضرت زينب ( س ) را بگيرند ؟ گويی مردم کوفه تازه از خواب بيدار شده و دريافته اند که اين اسيران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پيغمبر اسلام ( ص ) مي باشند که مردانشان در کربلا نزديک کوفه به شمشير بيداد کشته شده اند . همهمه از مردم برخاست و کم کم تبديل به گريه شد .





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:50
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بيماری به مردم نگريست و فرمود : اينان بر ما مي گريند ؟ پس عزيزان ما را چه کسی کشته است ؟ زينب خواهر حسين ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پيامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود : "... ای اهل کوفه ، ای حيلت گران و مکرانديشان و غداران ، هرگز اين گريه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خويش مي تابيد و از شام تا صبح به دست خود بازمي گشاد . هشدار که بنای ايمان بر مکر و نيرنگ نهاده ايد ..." . سپس حضرت زينب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : "همانا دامان شخصيت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کرديد که هرگز تا قيامت اين آلودگی را از خود نتوانيد دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد . مگر نمي دانيد کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتيد ، و چه عهد و پيمان که بشکستيد ، و بزرگان عترت و آزادگان ذريه او را به اسيری برديد ، و خون پاک او به ناحق ريختيد ..." .

مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گويی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زينب ( ع ) که گويا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج مي شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حيرت کرد . شگفتا اين صدای علی ( ع ) است که گويا در فضای کوفه طنين انداز است ... . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زياد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زينب کبری و ساير اسيران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسين ( ع ) و اسيران کربلا به حد اعلا رسانيد ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:51
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


پيام خون و شهادت

ابن زياد يا پسر مرجانه اسيران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او با آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . يزيد در جواب نامه ابن زياد که خبر شهادت حسين ( ع ) و يارانش و اسير کردن اهل و عيالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسين ( ع ) و همه يارانش را و همه اسيران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد(ع) زنجير نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بيت را چون اسيران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند .

اهل بيت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند . روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زيرا يزيد اسيران کربلا را که اولاد پاک رسول الله(ص) هستند ، افراد خارجی و ياغيگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهايند - يزيد دستور داد اسيران و سرهای شهدا را از کنار "جيرون " که تفريحگاه خارج از شهر و محل عيش و عشرت يزيد بود عبور دهند . يزيد از منظر جيرون اسيران را تماشا مي کرد و شاد و مسرور به نظر مي رسيد ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ايستاده بودند و تماشا مي کردند .

پيرمردی از شاميان جلو آمد و در مقابل قافله اسيران بايستاد و گفت : "شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امير المؤمنين يزيد را بر شما پيروزی داد" . امام زين العابدين ( ع ) به آن پيرمردی که در آن سن و سال از تبليغات زهرآگين اموی در امان نمانده بود ، فرمود : "ای شيخ ، آيا قرآن خوانده ای ؟" . گفت : آری . فرمود : اين آيه را قراءت کرده ای : قل لا أسئلکم عليه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خويشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماييم . سپس آيه تطهير را که در حق اهل بيت پيغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : "انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا" . پيرمرد گفت : اين آيه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از اين آيه ماييم که خداوند ما را از هر آلايش ظاهر و باطن پاکيزه داشته است . پيرمرد بسيار تعجب کرد و گريست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آيا توبه ام پذيرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمينان داد .



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:51
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)



اين پيرمرد را به خاطر همين آگاهی شهيد کردند . باری ، قافله اسيران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند . سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی منتقل کردند . چند روزی را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال يزيد در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفيران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پيروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در اين مجلس يزيد همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سيد الشهداء انجام داد که ابن زياد ، دست نشانده پليدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا عليهما السلام بوده است . وقتی زينب ( ع ) اين جسارت را از يزيد مشاهده فرمود و اولين سخنی که يزيد به حضرت سيد سجاد ( ع ) گفت چنين بود : "شکر خدای را که شما را رسوا ساخت " ، بی درنگ حضرت زينب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست .

دلش به جوش آمد و زبان به ملامت يزيد و يزيديان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پيام خون و شهادت را بيان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سيه کاری يزيد و يزيديان برداشت ، و خليفه مسلمين را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما يزيد سر به زير انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصيت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بيتی خواند که ترجمه آن اين است : "ناله و ضجه از داغديدگان رواست و زنان اجير نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است " .



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:51
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


امام سجاد ( ع ) در دمشق

علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين ( ع ) وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا ( ص ) ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند .

فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی ( ع ) و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد . مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد .

امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام ( ع ) چنين بود : "ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند" . سپس فرمود : "پيغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين ( ع ) از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست " .


سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام ( ع ) سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟


براستی آشوبی به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد . يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد . به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام ( ع ) و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال اسيران برآيد . از امام سجاد ( ع ) پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) فرمودند : ميل داريم پهلوی قبر جدمان در مدينه باشيم .



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:53
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


حرکت به مدينه

در ماه صفر سال 61هجری اهل بيت عصمت با جلال و عزت به سوی مدينه حرکت کردند . نعمان بن بشير با پانصد نفر به دستور يزيد کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زينب کبری و ساير اهل بيت به مدينه نزديک مي شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدينه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشير و همراهانش را اجازه مراجعت داد . امام ( ع ) دستور داد در همان محل خيمه هايی برافراشتند . آنگاه به بشير بن جذلم فرمود مرثيه ای بسرای و مردم مدينه را از ورود ما آگاه کن .

بشير يکسر به مدينه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدينه ايستاد و اشعاری سرود که ترجمه آن چنين است : "هان ! ای مردم مدينه شما را ديگر در اين شهر امکان اقامت نماند ، زيرا که حسين ( ع ) کشته شد ، و اينک اين اشکهای من است که روان است . آه ! که پيکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نيزه شهر به شهر گردانيدند" .

شهر يکباره از جای کنده شد . زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شيون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای خود و هجوم به سوی خارج شهر بر يکديگر سبقت گرفتند . بشير مي گويد : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خيمه اهل بيت پيغمبر رساندم . در اين موقع حضرت سجاد ( ع ) از خيمه بيرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک مي کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت . از جمله فرمود :

"اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور مي داد ، بيش از اين بر ما ستم نمي رفت ، و حال اينکه به حمايت و حرمت ما سفارش بسيار شده بود .
به خدا سوگند به ما رحمت و عنايت فرمايد و از دشمنان ما انتقام بگيرد" .


سپس امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) و ياران و دلسوختگان عزای حسينی وارد مدينه شدند . ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقيع رفتند و شکايت مردم جفاپيشه را با چشمانی اشک ريزان بيان نمودند . مدتها در مدينه عزای حسينی برقرار بود . و امام ( ع ) و زينب کبری از مصيبت بی نظير کربلا سخن مي گفتند و شهادت هدفدار امام حسين ( ع ) را و پيام او را به مردم تعليم مي دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا مي کردند تا مردم به عمق مصيبت پی ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را ياد بگيرند .

آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسيار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدينه ، حرم مقدس رسول الله مرکز يادها و خاطره اسلام عزيز و پيامبر گرامی ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ايفا فرمود ، و به دنبال آن بيداری مردم و قيامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضايتی عميق مردم آغاز شد . از آن پس تاريخ اسلام شاهد قيامهايی بود که از رستاخيز حسينی در کربلا مايه مي گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران يزيد در برابر قيام مردم مدينه کشتارهای عظيم به راه انداختند .

اولاد علی ( ع ) هر يک در گوشه و کنار در صدد قيام و انتقام بودند تا سرانجام به قيام ابو مسلم خراسانی و انقراض سلسله ناپاک بنی اميه منتهی شد . مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غير عادلانه خلفای بنی اميه و بنی عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شيعيان علی ( ع ) در طول تاريخ زنده شد و شيعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پيام خون و شهادت بود در صحنه تاريخ معرفی گرديد . گرچه شيعيان هميشه زجرها ديده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی هميشه اين روحيه انقلابی را حتی تا امروز - پس از چهارده قرن - در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در قیام به شمشیر ننمود ، ولی هميشه پيام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بيان مي فرمود و با خواص شيعيان خود مانند "ابو حمزه ثمالي " و "ابو خالد کابلي " و ... در تماس بود ، و در عين حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شيعيان خاص وی معارف دينی و احکام اسلامی را از آن حضرت مي گرفتند و در ميان شيعيان منتشر مي کردند ، و از اين راه ابعاد تشيع توسعه فراوانی يافت .

بر اثر اين مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خليفه اموی ، با بند و زنجير از مدينه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدينه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بينی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بيداری مردم و تهييج آنها عليه ظلم و ستمگری و گمراهی کوشيد ، و در موارد بسياری به خدمات اجتماعی وسيعی در زمينه حمايت بينوايان و خاندانهای بی سرپرست پرداخت ، و نيز از طريق دعاهايی که مجموعه آنها در "صحيفه سجاديه " گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذيب نفس و اخلاق و بيداری مردم اقدام نمود .



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:53
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


صحيفه سجاديه

صحيفه سجاديه که از ارزنده ترين آثار اسلامی است ، شامل 57 دعا است که مشتمل بر دقيقترين مسائل توحيدی و عبادی و اجتماعی و اخلاقی است ، و بدان "زبور آل محمد ( ص )" نيز مي گويند .

يکی از حوادث تاريخ که دورنمايی از تلألؤ شخصيت امام سجاد ( ع ) را به ما مي نماياند - گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ايمان است - قصيده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر کعبه معظمه سروده است . مورخان نوشته اند : "در دوران حکومت وليد بن عبد الملک اموی ، وليعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزديک کعبه رسيد ، فشار جمعيت ميان او و حطيم حائل شد ، ناگزير قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعيت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند .


در اين هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسين عليهما السلام که سيمايش از همگان زيباتر وجامه هايش از همگان پاکيزه تر و شميم نسيمش از همه طواف کنندگان دلپذيرتر بود ، از افق مسجد بدرخشيد و به مظاف درآمد ، و چون به نزديک حجر الاسود رسيد ، موج جمعيت در برابر هيبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت .


تماشای اين منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگيخت و در همين حال که آتش کينه در درونش زبانه مي کشيد ، يکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آميخته به حيرت گفت : اين کيست که تمام جمعيت به تجليل و تکريم او پرداختند و صحنه مظاف برای او خلوت گرديد ؟ هشام با آن که شخصيت امام را نيک مي شناخت ، اما از شدت کينه و حسد و از بيم آن که درباريانش به او مايل شوند و تحت تأثير مقام و کلامش قرار گيرند ، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت : "او را نمي شناسم " .

در اين هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از اين تجاهل و حق کشی سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خويی آن امير مغرور خودکامه بر جان خود بينديشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : "اگر خواهی تا شخصيت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نيک مي شناسم " . آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ايمان و معراج روح ، قصيده جاويدان خود را که از الهام وجدان بيدارش مايه مي گرفت ، با حماسه های افروخته و آهنگی پرشور سيل آسا بر زبان راند ، و اينک دو بيتی از آن قصيده و قسمتی از ترجمه آن :


هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه والحل والحرم هذا الذی احمد المختار والده صلی عليه الهی ما جری القلم "اين که تو او را نمي شناسی ، همان کسی است که سرزمين "بطحاء" جای گامهايش را مي شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند . اين کسی است که احمد مختار پدر اوست ، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد ... اين فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاکيزه گوهر وصی پيغمبر است ، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تيغ بی دريغش همي درخشد ..." . و از اين دست اشعاری سرود که همچون خورشيد بر تارک آسمان ولايت مي درخشد و نور مي پاشد .


وقتی قصيده فرزدق به پايان رسيد ، هشام مانند کسی که از خوابی گران بيدار شده باشد ، خشمگين و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنين شعری - تا کنون - در مدح ما نسروده ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری پاکيزه گوهر مانند مادر او بياور تا تو را نيز مانند او بستايم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوايز حذف کنند و او را در سرزمين "عسفان " ميان مکه و مدينه به بند و زندان کشند . چون اين خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسيد دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جايزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بيش از اين مقدور نيست . فرزدق صله را نپذيرفت و پيغام داد : "من اين قصيده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله ای نمي خواهم " .

امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و فرمودند ما چیزی را که به کسی بخشیدیم پس نمی گیریم و به او اطمينان داد که چيزی از ارزش واقعی آن شعر ، در نزد خدا کم نخواهد شد .
باری ، اين فضايل و ارزشهای واقعی است که دشمن را بر سر کينه و انتقام مي آورد .
چنانکه نوشته اند : سرانجام به تحريک هشام ، خليفه اموی ، وليد بن عبد الملک ، امام زين العابدين و سيد الساجدين ( ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجری درگذشت و در بقيع مدفون شد .

الا لعنة الله علی القوم الظالمین ، و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:54
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


ويژگيهاى زندگى امام چهارم (علیه السلام )

بعد از امام حسين (عليه السلام ) مقام امامت به فرزندش امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) رسيد، او را ((ابومحمّد)) و ((زين العابدين )) مى خواندند و گاهى ((ابوالحسن )) ياد مى كردند.

مادرش ((شاه زنان )) دختر كسرى (آخرين پادشاه سلسله ساسانى ) بود كه به او ((شهربانويه )) مى گفتند.

اميرمؤ منان على (عليه السلام ) حريث بن جابر حنفى را كارگزار جانب مشرق قلمرو حكومت (اسلامى ) قرار داد

بعدا حريث دو دختر يزدگرد (سوّم ) را براى على (عليه السلام ) فرستاد و آن حضرت ، شهر بانويه را به حسين (عليهالسلام ) بخشيد

و از او امام زين العابدين (عليه السلام ) به دنيا آمد و ديگرى را به محمد بن ابوبكر بخشيد،

كه از او قاسم بن محمد، متولّد شد و قاسم و امام سجّاد (عليه السلام ) با هم پسر خاله هستند.

و امام سجّادبه سال 38 هجرى (پنجم شعبان ) در مدينه متولّد شد، دو سال از آخر عمر جدّش اميرمؤ منان على (عليه السلام ) را درك كرد

و دوازده سال از عمر عمويش امام حسن (عليه السلام ) را درك نمود و 23 سال با پدرش امام حسين (عليهالسلام ) بود و بعد از پدر، 34 سال عمر كرد

و سرانجام (بنابرمشهور، در روز25 محرم ) سال 95 هجرى در سن حدود 56 سالگى در مدينه از دنيا رفت

و دوران امامت او 34 سال بود و قبرش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه ) در كنار قبرعمويش امام حسن (عليه السلام ) است .


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


برگرفته از كتاب :
نگاهى بر زندگى دوازده امام (ع)-علامه حلّى

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:54
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)



دلايل امامت امام سجّاد (علیه السلام )

دلايل صدق امامت امام علىّ بن الحسين (عليه السلام ) بسيار است مانند:

1 - او بعد از پدرش امام حسين (عليه السلام ) در جهت علم و عمل از همه مردم برترى داشت

و به دليل عقل ، مقام امامت سزاوار آن كسى است كه در فضايل ، برترى دارد.
او نزديكتر به امام گذشته و سزاوارتر به مقام او نسبت به ديگران بود،
هم در فضايل انسانى و هم از جهت نژاد و نسب و آن كس كه نزديكتر به امام قبل باشد، او سزاوارتر به عهده دارى مقام امامت است به دليل آيه ذوى الارحام . (1)
و ماجراى حضرت زكريّا( عليه السلام ) كه در قرآن (2) آمده است .

2 - امامت از نظر عقل در هر زمانى لازم است

و ادّعاى مدّعيان (دروغين ) امامت در زمان امام سجّاد (عليه السلام ) و در زمانهاى ديگر، بى اساس بود
بنابراين ، مقام امامت تنها براى امام سجّاد (عليه السلام ) ثابت مى گردد؛زيرا خالى بودن زمانى از امام ، محال مى باشد.

3 - از نظر عقل و روايات ثابت شده كه مقام امامت مخصوص عترت و خاندان پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است (3)

و ادّعاى كسى كه قايل به امامت ((محمد حَنفيّه )) (فرزند على ( عليه السلام ) ) است ، باطل و بى اساس است ؛زيرا درباره امامت او نصّى (روايت صريح از پيامبر و امامان قبل ) نرسيده ، بنابراين ، مقام امامت ، تنها براى على بن الحسين (عليهماالسلام ) ثابت مى گردد؛ زيرا در ميان دودمان پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى هيچ كس جز ((محمّد حنفيّه )) ادعاى امامت نشده است و محمّد حَنفيّه نيز همانگونه كه بيان شد از اين مقام خارج است .

4 - يكى از دلايل امامت امام سجاد (عليه السلام ) تصريح رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر امامت اوست ،چنانكه ((روايت لوح )) بيانگر اين مطلب است ،
اين روايت را جابر بن عبداللّه انصارى از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل نموده است . (4)
و همچنين امام باقر (عليه السلام ) آن را از پدرش و او از جدّش و او از حضرت فاطمه ( عليهاالسلام ) دختر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل نموده اند.
و نيز جدّش اميرمؤ منان على ( عليه السلام ) در زمان حيات امام حسين (عليه السلام ) به امامت امام سجّاد (عليه السلام ) تصريح نموده است .
و همچنين امام حسين (عليه السلام ) به امامت آن حضرت ، وصيّت نموده است

و آن را به عنوان امانت به اُمّ سلمه (يكى از همسران نيك رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) داده كه بعدا امام سجّاد (عليه السلام ) آن را از او گرفته است . (5)

و اينكه تنها امام سجّاد (عليه السلام ) آن امانتها و وصيّت را از اُمّ سَلَمه درخواست نموده است دليل امامت درخواست كننده در ميان مردم است

و اين خود بابى است كه جستجوگر در روايات به آن دست مى يابد و ما در اينجا در مقام شرح و بسط نيستيم تا به طور كامل به ذكر آن روايات بپردازيم و به همين مقدار اكتفا مى كنيم .



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)












پی نوشتها :
-----------------
1- منظور از آيه ((ذَوى الاَْرْحام )) آيه 75 سوره انفال است كه خداوند مىفرمايد:(... وَاُولُوا الاَْرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ فِىكِتابِاللّه ... )؛
((و خويشان نسبت به يكديگر (از ديگران ) در كتاب (وقانون ) خدا سزاوارترند)).

2- منظور از جريان حضرت زكريا، اشاره بهآيات 5 و 6 از سوره مريم است كه از زبان زكريّا خطاب به خدا آمده است كه:
(وَاِنّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَرائِى وَكانَت امْرَاءَتِى عاقِراًفَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً # يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ آلِيَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً ).
((و من از بستگان بعد از خودمبيمناكم و همسرم نازاست ، تو به قدرتت ، جانشينى به من ببخش كه وارث من وآل يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده )).

3- يكى از آن روايات، روايت ((ثِقْلَين است )) كه پيامبر فرمود:((من در ميان شما دويادگار گرانمايه مى گذارم :قرآن و عترتم كه اگر به اين دو تمسّك كنيد،هرگز گمراه نخواهيد شد)).

4- ((حديث لوح )) در كتابهاى مختلف از جمله دراصول كافى (چاپ آخوندى ، جلد اول ، صفحه 525 تا 529) آمده است و آن صحيفهاى است كه جابر بن عبداللّه انصارى آن را از حضرت زهرا (س ) به دست آوردهو به امام باقر (عليه السلام ) رسانده است
و در آن ، نامه اى از خدا بهپيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه تصريح به امامت دوازدهامام (عليهم السلام ) شده است .

5- مطابق روايات ، هنگامى كه امامحسين (عليه السلام ) از مدينه به سوى مكّه خارج شده بود به كربلا آمد و بهشهادت رسيد، هنگام خروج از مدينه مقدارى كتاب و چيزهاى ديگر و وصيّت خودرا به ((اُمّ سَلَمه )) سپرد و به او فرمود:
((هرگاه بزرگترفرزندم نزدتوآمد و اينها را درخواست نمود به او بده و او امام بعد از من است )).وبعد از شهادت امام حسين (عليه السلام ) تنها امام سجّاد (عليه السلام ) آنامانتها را از اُمّ سَلَمه طلبيدو او آنها را به امام سجّاد (عليه السلام) داد (شرح از كتاب غيبت شيخ طوسى ).

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:55
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


چند نمونه از فضايل امام سجّاد (علیه السلام)

1 - ((عبدالعزيز بن ابى حازم )) مى گويد :
((از پدرم شنيدم مى گفت در ميان دودمان هاشم هيچ كس را برتر از علىّ بن الحسين (عليه السلام ) نديدم )).

2 - ((سعيد بن كلثوم )) مى گويد:
در محضر امام صادق (عليه السلام ) بودم از اميرمؤ منان على (عليه السلام ) سخن به ميان آمد، آن حضرت او را بسيار ستود
و آنگونه كه شايسته اوست مدح كرد، سپس فرمود:
((سوگند به خدا! علىّ بن ابيطالب (عليه السلام ) در دنيا تا آخر عمر، هرگز لقمه حرام نخورد و هرگز به او پيشنهاد انجام يكى از دو كار خداپسندانه نشد مگر اينكه آن كارى را كه دشوارتر بود به عهده مى گرفت
و براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هيچ حادثه سختى پيش نيامد،
مگر اينكه على (عليه السلام ) را (به كمك ) مى طلبيد به خاطر اعتماد و اطمينانى كه به او داشت .

و در ميان اُمّت هيچ فردى جز على (عليه السلام ) قدرت انجام كار رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نداشت

و كار على (عليه السلام ) همانند كار مردى بود كه خود را بين بهشت و دوزخ ببيند و اميد پاداش اين و ترس عقاب آن داشته باشد.

او از مال شخصى خود، هزار برده را براى خدا و نجات از آتش (خريد و) آزاد كرد، از مالى كه از دسترنج خود و از عرق جبين به دست آورده بود،

او غذاى زن و بچّه اش را از زيتون و سركه و خرما قرار داده بود و لباسش از كرباس بود

كه اگر از آن چيزى از آستينش زياد مى آمد، آن را قيچى مى كرد (آرى او اينگونه ساده زندگى مى كرد)

و در ميان افراد خانواده و فرزندانش ، هيچ كس در لباس و علم ، مانند على بن الحسين (عليهماالسلام ) شباهت به او نداشت .



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:55
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)



چهره امام سجّاد (عليه السلام ) از ديدگاه امام باقر (عليه السلام )

(در دنباله روايت قبل از گفتار امام صادق (عليه السلام ) آمده :
امام باقر (عليه السلام ) روزى نزد پدرش امام سجّاد (عليه السلام ) آمده ، پدرش را ديد،او را در عبادت به گونه اى ديد كه هيچ كس را ياراى وصول به آن نيست ،
او را ديد كه بر اثر شب زنده دارى ، چهره اش زرد شده و بر اثر گريه ، چشمهايش ناتوان گشته و بر اثر سجده بسيار، پيشانى و بينى او پينه بسته و بر اثر بسيارى عبادت (و نماز) پاها و ساق پاهايش ‍ ورم كرده است .

امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:
وقتى پدرم را چنين ديدم ، بى اختيار از روى دلسوزى براى او گريستم ، او غرق درياى فكر بود، بعد از چند لحظه از ورودم به حضور او، ه من فرمود:

((پسرم ! مقدارى از اين كتابها كه عبادت علىّ بن ابيطالب (عليه السلام ) در آن نوشته شده به من بده )).

من آنها را به او دادم ، كمى آن را خواند و سپس در حالى كه اندوهناك بود، آن را به زمين گذارد و فرمود:

مَنْ يَقْوِى عَلى عِبادَةِ عَلِي ؛
چه كسى را قدرت و نيروى عبادت كردن على (عليه السلام ) هست ؟!

3 - ((زُرارة بن اعين )) مى گويد: شنيده شد گوينده اى در دل شب مى گفت :
((كجايند پارسايان كه از دنيا دل كنده اند و به آخرت دل بسته اند؟)).

آواز آواز دهنده اى از جانب قبرستان بقيع شنيده شد ولى خودش ديده نمى شد كه مى گفت :ذلِكَ عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ؛
چنين شخصى ، على بن حسين (عليهماالسلام ) است



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:55
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)



فرزندان امام سجّاد (علیه السلام)

امام عَلِىّ بن الْحُسين (عليه السلام ) داراى پانزده فرزند بود:

1 - محمّد باقر (عليه السلام ) كه كُنيه اش ((ابوجعفر)) بود،

مادرش (فاطمه ) ((اُم عبداللّه )) دختر امام حسن مجتبى (عليه السلام ) است .

2 - عبداللّه

3 - حسن

4 - حسين

5 - زيد

6 - عمر

7 - حسين اصغر

8 - عبدالرّحمان

9 - سليمان

10 - على ، كه كوچكترين فرزند اما سجّاد (عليه السلام ) بود.

11 - خديجه

12 - محمّد اصغر

13 - فاطمه

14 - عِلِيّه

15 - اُمّ كلثوم

مادرهاى اين فرزندان ، از شش نفر اُمّ ولد بودند.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 12:57
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)



"هر کی دعوت بشه دوستش دارند"

مرحوم طبرسى در كتاب احتجاج خود آورده است :
در يكى از سال ها بر اثر نيامدن باران ، شهر مكّه را بى آبى و خشك سالى فرا گرفته بود، آن چنان كه مردم سخت در مضيقه و تنگناى بى آبى قرار گرفته بودند.
لذا بعضى از شخصيّت ها همانند: مالك بن دنيار، ثابت بنانى ، ايّوب سجستانى ، حبيب فارسى و... جهت نيايش و نياز به درگاه خداوند متعال وارد مسجدالحرام شده و كعبه الهى را طواف كردند؛ وليكن هر چه دعا و استغاثه كردند، نتيجه اى حاصل نشد و باران نيامد.

در همين بين ، جوانى خوش سيما، غمگين و محزون وارد شد و پس از طواف و زيارت كعبه الهى ، خطاب به جمعيّت كرد و فرمود:
اى جماعت ! آيا در جمع شماها كسى نيست كه مورد محبّت خداى مهربان باشد؟
جمعيّت گفتند: اى جوان ! وظيفه ما دعا و درخواست كردن است و استجابت دعا بر عهده خداوند رحمان مى باشد.

جوان فرمود: چنانچه يك نفر از شما محبوب پروردگار مى بود، دعايش ‍ مستجاب مى گرديد؛ و سپس به آن ها اشاره نمود كه از نزديك كعبه كنار رويد، و آن گاه خودش نزديك آمد و سر به سجده الهى نهاد و چنين اظهار داشت :


((سَيِّدى بِحُبِّك لى إ لاّ سَقَيْتَهُمُ الْغَيْثَ))
اى مولا و سرورم ! تو را قسم مى دهم به آن محبّت و دوستى كه نسبت به من دارى ، اين مردم را از آب باران سيراب فرما.


ناگهان ابرى پديدار شد و همانند دهانه مشگ ، باران بر اهل مكّه و بر آن جمعيّت فرو ريخت .
ثابت بنانى گويد: به او گفتم : اى جوان ! از كجا دانستى كه خدايت تو را دوست دارد؟
فرمود:
چنانچه خداوند كريم ، مرا دوست نمى داشت ، به زيارت خانه اش ‍ دعوتم نمى كرد؛
پس چون مرا به زيارت خود پذيرفته است ؛ دوستم مى دارد، و به همين جهت وقتى دعا كردم مستجاب شد.

پس از آن ، جوان اشعارى را به اين مضمون سرود:
هركه پروردگار متعال را بشناسد و عارف به او باشد؛ ولى در عين حال خود را از ديگران بى نياز نداند، شقىّ و بيچاره است .
بنده خدا به غير از تقوا و پرهيزكارى چه چيز ديگرى مى تواند برايش ‍ سودمند باشد؟
با اين كه مى داند تمامى عزّت ها و سعادتمندى ها و خوشبختى ها تنها براى افراد باتقوا و پرهيزكار خواهد بود.

ثابت بنانى گويد: پس از آن از اهالى مكّه سؤ ال كردم كه اين جوان كيست ؟
گفتند: او علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب - يعنى امام سجّاد، زين العابدين - عليهم السّلام مى باشد.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 13:01
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


امام سجاد(ع)؛ سالار معرفت و اسطوره صيانت

مرد بزرگواري که وعظ و دعا سلاح وي براي مبارزه و انتقال پيام شهادت بود و در مدت 35 سال با روشن بيني و هوشياري براي صيانت از معارف ديني و نشر مباني اسلام فعاليت کرد .
وي فرزند حسين بن علي بن ابيطالب (ع) و ملقب به "سجاد" و "زين العابدين " است. امام سجاد در سال 38 هجري در مدينه ولادت يافت .
حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولي به علت بيماري و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد ، زيرا جهاد از بيمار برداشته شده و پدر بزرگوارش با همه علاقه اي که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت به او اجازه حضور در ميدان جنگ را نداد .
مصلحت الهي اين بود که آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ، يعني امامت و ولايت گردد . اين بيماري موقت چند روزي بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين 35 سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپري شد .
سن شريف حضرت سجاد را در روز دهم محرم سال 61 هجري که بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا به امامت رسيد ، به اختلاف روايات در حدود 24 سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر يزدگرد ساساني بوده است .
آنچه در حادثه کربلا بدان نياز بود، بهره برداري از اين قيام و حماسه بي نظير و نشر پيام شهادت حسين بود که حضرت سجاد در ضمن اسارت با عمه اش زينب (س) آن را با شجاعت، شهامت و قدرت بي نظير در جهان آن روز فرياد کردند . فريادي که طنين آن قرنهاست باقي مانده و براي هميشه جاودان خواهد ماند .
واقعه کربلا با همه ابعاد عظيم و بي مانند سرشار از شور حماسي، وفا، صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد ، اما مأموريت حضرت سجاد و زينب کبري ( س) از آن زمان آغاز شد . اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان به سوي "الله " و از کنار نعشهاي پاره پاره به خون خفته جدا کردند .

شرايط ، مقتضيات و رسالتها در عصر امام
اقتدار حکومتهاي جبار و ظالم عصر، نظارت شديد و سختگيريهاي بسيار بر مخالفان سياسي بويژه شيعيان، سرکوبي قيامها با کشتارهاي بي رحمانه، جهالت سياسي و مذهبي مردم، شيوع بي ديني و مفاسد اخلاقي و قلت ياران و مجاهدان واقعي، از جمله موانعي بودند که نگذاشتند امام سجاد به صورت مسلحانه قيام کنند.
مردم مسلمان عصر امام به علت تبليغات و فعاليتهاي سياسي و فرهنگي حکومتهاي نامشروع در برابر حقايق سياسي و مذهبي در نهايت جهالت و بي ديني به سر مي بردند. بدعتها و عقايد گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقايد مذهبي، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود.
در چنين شرايطي، بزرگترين و مهمترين مسئوليت امام سجاد، احياي مجدد اسلام ناب محمدي ، تبيين جايگاه امامت و رهبري اهل بيت عليه السلام، مبارزه با جهالت سياسي و مذهبي مردم و تربيت مجاهدان واقعي بود که با هوشياري و درايت خود به شايستگي و با اقتدار کامل در اين زمينه فعاليت کرد که آثار آن تا امروز نيز نمايان است .

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

منبع: خبرگزاری مهر

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 13:02
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


مناظرات امام سجاد (ع) »

عبدالملك در دوران خلافت خويش، يك سال در مراسم حجّ طواف مي‎كرد و امام علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ نيز پيشاپيش او سرگرم طواف بود و اصلاً

اعتنايي به او نداشت؛ عبدالملك كه حضرت را از نزديك نديده بود و او را به قيافه نمي‎شناخت، از اطرافيانش پرسيد:

«اين مرد كيست كه جلوتر از ما طواف مي‎كند و به ما اعتنايي نمي‎كند؟!»

گفتند: «او علي بن الحسين است».

عبدالملك در كناري نشست و گفت: «او را نزد من بياوريد!»

وقتي كه حضرت نزد او حاضر شد،‌گفت: «اي علي بن الحسين! من قاتل پدر تو نيستم! چرا نزد من نمي‎آيي؟»

امام فرمود: «قاتل پدرم دنياي او را فنا كرد، ولي پدرم آخرت او را تباه ساخت؛ اينك اگر تو هم مي‎خواهي قاتل پدرم باشي، باش!»

عبدالملك گفت: «نه مقصودم اين است كه نزد ما بيايي تا از امكانات دنيوي ما برخوردار شوي.»

در اين هنگام امام ـ عليه السلام ـ روي زمين نشست و دامن لباس خود را پهن كرد و گفت:

خدايا! قدر و ارزش اولياي خود را به وي نشان بده.» ناگهان ديدند دامن حضرت پر از گهرهاي درخشانيست كه چشم‎ها را خيره مي‎كند.

آنگاه گفت: خدايا! اينها را بگير كه مرا نيازي به اينها نيست!»

پس ناگهان تمام جواهرات ناپديد شد.

هشام از مشاهدة اين منظرة بهت زده شد و از تطميع امام ـ عليه السلام ـ نااميد گرديد. [1]


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
25-11-2009, 13:02
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


حقّانيّت اهل بيت (عليهم السّلام)

هنگامي كه در ماجراي كربلا، امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ را با همراهانش به صورت اسير، وارد دمشق كردند،
پيرمردي از اهالي شام نزديك امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ و همراهانش آمد و گفت: «حمد و سپاس خداي را كه شما را كشت و شهرهاي شما را از
مردان شما آسوده كرد، و اميرمؤمنان (يزيد) را بر شما مسلّط نمود».

امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ با آن پيرمرد كه از مسلمانان ناآگاه بود، چنين مناظره كرد:

امام: اي پيرمرد آيا قرآن خوانده‌اي؟

پيرمرد: آري.

امام: آيا معني اين آيه‌ را به خوبي فهميده‌اي كه خداوند مي‌فرمايد: «قُل لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي»
: «بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم در خواست نمي‌كنم، جز دوست داشتن خويشانم» (سورة شوري، آية 23).

پيرمرد: آري اين آيه‌ي را خوانده‌ام.

امام: خويشاوندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه، ما هستيم. اي پيرمرد! آيا اين آيه را خوانده‌اي كه در سورة اسراء (آيه‌ي 26) آمده است:
وَآتِ ذَالْقُربي حَقَّهُ: «و حق نزديكان را بپردازد»

پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: خويشان و نزديكان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه‌، ما هستيم.

اي پيرمرد! آيا اين آيه‌ (41، سورة انفال) را خوانده‌اي:
وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيء فَاِنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُربي ...
«و بدانيد هرگونه غنيمتي به شما رسد، خمس آن براي خدا و براي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و براي خويشاوندان نزديك و ... است»

پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: خويشان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه، ما هستيم.

اي پير مرد! آيا اين آيه را خوانده‌اي:
اِنَّما يُريُد اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيطَهِّركُمْ تَطْهيِراً :
«خداوند فقط مي‌خواهد، هرگونه پليدي را از شما خاندان دور كند، و كاملاً شما را پاك سازد» (احزاب ـ 33)

پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: ما هستيم آن خانداني كه خداوند اين آيه (آية تطهير) را در خصوص ما نازل كرد.
در اين هنگام پيرمرد، ساكت شد و حقيقت را دريافت و آثار پشيماني از آن‌چه گفته بود در چهر‌ه‌اش آشكار شد،
و پس از لحظه‌اي به امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ گفت: «تو را به خدا آيا شما همانيد كه گفتي؟»
امام: «سوگند به خدا، و به حقّ جدّم رسول‌ خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ما همان خاندان هستيم».

پيرمرد، با شنيدن اين جمله، منقلب شد و گريه كرد و دست به آسمان بلند نموده و گفت: «خدايا ما از دشمنان جنّي و انسي آل محمّد بيزار هستيم»

آن‌گاه در محضر امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ توبه كرد.
ماجراي توبة اين پيرمرد، به گوش يزيد رسيد، يزيد دستور اعدام او را داد، آن پير راه يافته را به شهادت رساندند. [1]


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


----------پی نوشت-------------
[1] ـ لهوف سيّد بن طاووس، 177 و 178.

محب الحسین
17-07-2010, 14:04
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif


(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


امام چهارم ، سيماى حضرت امام على بن الحسين (ع ) زين العابدين

بخش اول : فضايل حضرت امام زين العابدين (ع )

602- زنده كننده نسل حسينى (ع )
ابوالحسن ، على بن الحسين بن على بن الى طالب عليه السلام ، مشهور به زين العابدين است و او را على اصغر خوانند و حسين را جز از طريق او، نسلى نيست . او يكى از امامان دوازده گانه و از سادات تابعين است .
زهرى گفته است : هيچ قريشى نسبى را برتر از او نيافتم و زين العابدين عليه السلام را ابن الخير تين مى گفته اند؛ زيرا رسول خداوند فرموده : لله تعالى من عباده خيرتان فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس ‍ .(697)

603- گذشتن از ثواب دنيوى

در بحار، به نقل از اختصاص آمده كه : فرزدق حكايت كرده است :
سالى همراه عبدالملك در حج بودم . او به على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام نظرى افكند و براى تحقير او گفت : او كيست ؟
پس من نيز بالبداهه ، قصيده را سرودم كه : او پسر بهترين بندگان خداست و او تقى و طاهر العلم است تا آنكه آنرا به اتمام رسانيدم .
عبدالملك ، سالى هزار دنيا به او صله مى كرد كه پس از ماجراى قصيده ، آنرا قطع كرد. فرزدق شكايت به على بن الحسين عليه السلام برد و از ايشان درخواست نمود تا در اين باره با عبدالملك گفت و گو كند. امام فرمود: من ، همان اندازه كه او تو را مى بخشيد، تو را مى بخشم ؛ پس مرا از سخن گفتن با او باز دار.
فرزدق عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! به خداوند قسم ، كه ثواب خداى عز و جل در آجل ، نزد من بهتر است از ثواب دنيا در عاجل .
اين ماجرا به گوش معاويه بن عبدالله بن جعفر طيار رسيد و او از سخاوتمندان و ادبا و ظرفاى بنى هاشم محسوب بود، معاويه به فرزدق گفت : اى ابافراس ! به گمانت چه قدر از عمرت باقى است ؟
فرزدق جواب داد: بيست سال .
معاويه گفت : اين بيست هزار دينار، كه از مال خودم مى باشد به تو مى دهم ، پس ابو محمد - اعزه الله - را معاف كن !
فرزدق پاسخ داد: من ابو محمد را ملاقات كرده ام و او از دارايى خويش ، به من بذل فرمود؛ ولى به عرض ايشان رساندم كه براى اجر اخروى عمل خود، از ثواب دنيوى اش گذشتم . (698)

604- باغ فردوس به پاداش عمل مى بخشند

چشمان هشام لوچ بوده است و ابن خلكان در وفيات الاعيان ، در شرح حال فرزدق مى گويد:
عمل بس نيكويى بدو نسبت داده اند كه اميد است رفتن او به بهشت را ضامن باشد، و عمل مذكور آن است كه چون هشان بن عبدالملك در عهد پدرش به قصد حج به مكه آمد، دور كعبه طواف نمود و سعى كرد تا خود را به حجرالاسود برساند؛ ولى به دليل ازدحام مردم ، موفق نشد. از اين رو، برايش منبرى گذاشتند و او بر آن نشست و به مردم مى نگريست .
در ضمن ، گروهى از اشراف شام نيز در اين سفر همراهى اش مى كردند. در اين حال ، زين العابدين ، على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام ، كه زيباترين و خوشبوترين مردم بود، پيش آمد و شروع به طواف نمود. چون طوافش به حجرالاسود ختم يافت ، مردم راه را برايش باز كردند تا به آن برسد.
در اين هنگام ، مردى شامى گفت : اين كيست كه هيبتش چنين مردم را متاءثر كرده است ؟
هشام از ترس اين كه همراهانش به او تمايلى پيدا كنند و علاقه مند شوند، گفت : او را نمى شناسم .
ولى فرزدق كه در آن جا حاضر بود گفت : من او را مى شناسم .
مرد شامى پرسيد: اى ابافراس ! او كيست ؟
فرزدق نيز در جواب او، قصيده اى را سرود.(699)
605- چونان ماه شب بدر
مبرد در كتاب الكامل نقل كند كه : مردى قريشى - كه مامش را نميدانم - گفت : روزى در كنار سعيد بن مسيب نشسته بودم كه مرا گفت : دائيان تو كيانند؟
گفتن : مادرم كنيز بوده است .
با اين حرف ، گويى از چشمانش بيافتادم . اندكى بعد، سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب آمد و چون از پيش او رفت گفتم : اى عمو! اين كه بود؟
سعيد بن مسيب گفت : سبحان الله العظيم ! آيا او را كه از قوم توست ! نمى شناسى ؟ او، سالم بن عبدالله بن عمر است .
پرسيدم : مادرش كيست ؟
گفت : مادرش كنيز است .
اندكى گذشت و على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام آمد و بر او سلام كرده ، نشست و سپس برفت . از سعيد بن مسيب پرسيدم : اى عمو! او كيست ؟
سعيد گفت : او كسى است كه روا نباشد مسلمانى او را نشناسد! او على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام است .
پرسيدم : مادرش كيست ؟
پاسخ داد: مادرش كنيز است .
در اين هنگام گفتن : اى عمو! به نظر رسيد كه چون گفتن ، مادرم كنيز است ، از ارزش من نزد تو كاسته شد؛ ولى من نيز چون اينانم و از اين ، باكى ندارم . (مرد قريشى ادامه مى دهدhttp://forum.jonbeshnet.ir/images/smilies/smile.png پس از آن ، نزد او بزرگى و جلالتى يافتم .(700)

606- احترام به مادر

امام زين العابدين عليه السلام ، نسبت به مادرش بسيار نيكوكار بود؛ به طورى كه به او گفتند: تو نسبت به مادر، از همه كس نيكوكارترى ، ولى نمى بينيم كه با او در يك ظرف غذا بخورى !
امام در جواب فرمود: چون ترسم كه دستم را به سوى چيزى برم كه مادرم قصد خوردن آن را داشته و او را ناراحت كنم . (701)





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

محب الحسین
17-07-2010, 14:10
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)



بخش دوم : عبادت حضرت امام زين العابدين (ع )

607- مايه آرامش دل

امام سجاد عليه السلام در مناجاه الذاكرين گويد:
و آنسنى بالذكر الخفى ... فلا نطمئن القلوب الابذكرك ... استغفرك من كل بغير ذكرك ، و من كل لذه راحه بغير انسك ، و من كل سرور بغير قربك ؛ (702)
... به وسيله ذكر خفى (در نهان به ياد تو بودن ) وحشت را از دلم بزدا.... پس ‍ دلها آرام نگيرند مگر به ياد تو...و از هر لذتى كه بدون ياد تو حاصل شود و هر آسايشى كه بدون انس با تو دست دهد و هر نشاطى كه بدون نزديكى با تو تاءمين گردد آمرزش مى طلبم .(703)

608- قدر درجات بهشت

زهرى روايت كرده است كه : قال سمعت على بن الحسين عليه السلام يقول : آيات القرآن خزائن ، فكلما فتحن خزانه ينبغى لك ان تنظر ما فيها .
و درجات قرآن همه حكمت بلكه حكيم است يس والقرآن حكيم و حكمت بهشت است كما فى المجلس الواحد و الستين من امالى الصدوق قال رسول الله صلى الله عليه وآله لعلى بن ابى طالب : يا على ! انا مدينه الحكمه و هى الجنه وانت يا على ، بابها .
پس به آن اندازه كه از اين درجات ارتقاء يافته اى به همان اندازه قرآنى و به همان اندازه خزائن الهى هستى و به همان اندازه بهشتى ، يؤ تى الحكمه من يشاء و من يؤ ت الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا و ما يذكر الا اولوا الالباب . (704) امام فرمود: درجات بهشت بر عدد آيات قرآن ، و بر قدر آيات قرآن است . و فرمود: هر مقامى او مقامات قرآن را قرائت كرده است ، توقف مكن و بالا برو كه آن را مقامات ديگر است و خبرهايى است . (705)

609- گنجينه هاى قرآنى

زهرى گويد: از على بن الحسين عليه السلام شنيدم كه فرمود: آيات قرآن ، گنجينه هستند و سزاوار است هر گنجينه اى كه گشوده مى شود، در آن بنگرى .(706)

610- خبر از آخرالزمان

عاصم بن حميد، على بن الحسين امام زين العابدين عليه السلام را از توحيد پرسيد؛ حضرت فرمود: چون خداوند عز و جل مى دانست در آخرالزمان مردمانى دقيق و عميق خواهند بود از اين رو، سوره قل هو الله احد و آياتى از سوره حديد را تا آيه و هو عليم بذات الصدور، نازل فرمود - تا بدينجا كه مى فرمايد: - و هر كس بيشتر از اين رود، هلاك شود.(707)

611- مناجات محبين

مناجات محبين امام زين العابدين و سيد الساجدين - صلوات الله عليه - را فراموش مكن : بسم الله الرحمن الرحيم ، الهى ! من ذا الذى ذاق حلاوق محبتك فرام منك بدلا... (708)

612- ستايش ابن عربى

محيى الدين ، در مناقب مى گويد: صلوات خداوند و ملايك و حمله عرش ‍ و جميع خلقش در زمين و آسمان ، بر آدم اهل بيت ؛ كسى كه از كيت و ماكيت ، منزه و روح جسد امامت است . آن كه شمس شهامت و مضمون كتاب ابداع است و حل معماى سر الله در وجود.
او انسان عين شهود، خازن كنوز غيب ، مطلع نور ايمان ، كاشف مستور عرفان ، حجت قاطع و در لامع ، ثمره مقدس شجره طوبى ، ازل الغيب و ابد الشهاده ، سر كل در سر عبادت ، وتدالاوتاد، امام العالمين و مجمع البحرين ، زين العابدين ، على بن الحسين عليه السلام ، است (709)


613- اوصاف حضرت سيد الساجدين (ع )

كلام محمد طلحه شافعى : او، زين العابدين است و قدوه الزاهدين و سيد المتقين و امام المؤمنين .
صفاتش گواهى ديد كه از سلاله رسول خداست ، و سمتش گواه است بر مقام والاى قربت او نزد خدا. پينه هايش كثرت نماز و تهجد او را رساند، و اعراض و روس گردانى اش از دنياات نشان از زهد اوست . انوار تاءييد و هدايت خدايش بر او تابيده و بدانها هدايت يافته است ، و اوراد عبادت بر او القا شده و با آنها ماءنوس گشته است و او لباس زيباى شان را در بر كرده است .
همواره براى او شب ، مركبى است كه طريق آخرت را با آن طى كند و و او را كراماتت و خوارق عاداتى است كه هيچ چشم بينايى چون آن را نديده است ، و آنها در آثار و اخبار متواتر، مربى و ثابتند، و اين گواهى است كه او را از ملوك آخرت است (710)

614- دعاى براى ارتش

جامعه ما به علوم گوناگون نياز دارند و آنچه را كه عقل و شرع امضاء فرموده اند همه محترمند و بعد از علم دين كه علم انسان ساز است ، اجتماع به طبيب ، بازرگان معتبر و متدين و حافظان اجتماع نيازمند است .
حافظان اجتماع كه همان ارتش باشند، نگاهدارنده اجتماع و سنگر مردمند و حافظ حد و مرز اجتماع هستند. امام سجاد عليه السلام در يكى از دعاهاى خود، ارتش اسلام را دعا مى كند كه اينها حافظ مرز و بوم كشور هستند. (711)

615- سيره بزرگان

روزى مرحوم علامه طباطبايى را در خيابان زيارت كردم و در معيت ايشان ، تا درب منزلشان رفتم . به درب منزل كه رسيديم ايشان تعارف كردند. عرض ‍ كردم : مرخص مى شوم . ايشان ، در پله بالا ايستاده بودند و من پايين بودم ، رو به من كردند و گفتند: حكماى الهى اين همه فحشها را شنيدند، سنگ حوادث را خوردند، قلمها به دشنام و بدگويى آنها پرداختند، اين ههه فقر و فلاكت و بيچارگى را از تبليغات سوء كشيدند. گاهى به كهك به سر مى بردند و گاهى ... با اين همه حقايق را در كتاب هايشان نوشتند گفتند: آقايانى كه به ما بد گفتيد و فحش داديد و زندگى را در كام ما تلخ كرديد و مردم را عليه ما شورانيديد، حرف اين است و حق اين است كه نوشته ايم و براى شما گذاشته ايم ، حال هر چه مى خواهيد بگوييد.
آنها حرف حقشان را نوشتند و براى نفوس مستعد به يادگار گذاشتند، تمام تلاش اين است كه منطق وحى را بفهميم . خداوند ملاصدرا را رحمت كند! مفسر است ، محدث است ، فقيه است ، مرد سير و سلوكى است كه هفت مرتبه پياده به زيارت بيت الله الحرام ، مشرف مى شود و بار هفتم در بصره نداى حق را لبيك گفته است . ايشان در شرح اصول كافى حديث امام سجاد عليه السلام را نقل مى كند كه : چون خداوند سبحان ، مى دانست در آخر الزمان مردمى عميقى پيدا مى شوند - در توحيد و در اصول عقايد - اوايل سوره اخلاص را فرستاد.
مرحوم آخوند مى گويد: به اين حديث كه رسيدم گريه ام گرفت .اين گريه شوق است و گريه عشق ، چون خودش مى بيند كه اين حديث ، براى امثال اوست . (712)

616- قرآن ، خزينه الهى است !

حضرت سيد الساجدين امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد: آيات القرآن خزائن و كلما فتحت خزانه ينبغى لك ان تنظر ما فيها (713) هر آيه اى خزانه است ، هر خزانه را كه گشودى و باز كردى و وارد شدى زود بيرون نرو. در اين خزانه خبرهاست . ما حق نداريم بگوييم جواهر و طلاست .(714)

617- عجب از اين آدم !

حق سبحانه در سوره واقعه قرآن كريم فرموده است : ولقد علمتم النشاه الاولى فلولا تذكرون .
و در كافى از امام سجاد عليه السلام روايت است كه : العجب كل العجب ، لمن انكر النشاه الاخرى و هو يرى النشاه الاولى .(715)

618- دعاى دفع دشمن

از حضرت سيد الساجدين مروى است كه بعد از نماز صبح ، بالفاصله بخواند به جهت دفع دشمن مقهور مى شود:
اللهم انى و اعدائى اقوياء و انت الاقوى
و قنى شرهم و اكفنى امرهم واعنى عليهم بحولك و قولك ياقوى .(716)

619- دعاى وداع امام سجاد (ع )

دهاى چهل و پنجم صحيفه سجاديه در وداع شهر رمضان است ، در اين دعا، امام عليه السلام خطاب به ماه رمضان مى نمايد و چندين بار وى را سلام مى كند و او را وداع مى نمايد و مى فرمايد: السلام عليك يا شهر الله الاكبر و يا عيد اوليائه . السلام عليك يا اكبر مصحوب من الاوقات .(717)




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-05-2014, 22:14
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)



623- كلامى دون كلام خالق ، فراتر از كلام مخلوق

يكى از علماى معاصر، در مقدمه اش بر صحيفه سجاديه مى گويد: در سال 1353 هجرى ، نسخه اى از صحيفه شريف براى علامه معاصر، شيخ جوهرى طنطاوى ، صاحب تفسير معروف و مفتى اسكندريه ارسال نمودم .
ايشان از قاهره برايم نامه اى نوشت و با تشكر از ارسال چنين هديه گرانبهايى ، مرا از رسيدن آن ، مطلع گردانيد و در نامه اش به مدح و ستايش ‍ آن كتاب پرداخته بود. و در قسمتى از نامه نوشته بود:
بدبختانه من تا به امروز، بر چنين اثر با ارزش و گرانمايه و جاودانى كه از مواريث نبوت و اله بيت است ، دست نيافته بودم .
من هر چه در آن ، نظر افكندم ، بيشتر دريافتم كه آن ، كلامى است فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق ...
ايشان سپس شارحان صحيفه شريف را كه مى دانستم ، برايش نوشتم و كتاب رياض السالكين ، تاءليف سيد على خان را براى او ارسال داشتم . او جوابى بر اين نامه نوشت و در آن نوشته بود كه تصميم دارد بر اين صحيفه عزيز شرحى بنگارد. (722)

624- عديل نهج البلاغه

يكى از ذخاير علمى و گنجينه هاى حقايق الهى و معارف اسلامى ، صحيفه كامله سيدالساجدين امام على بن الحسين عليه السلام است كه تالى بلكه عديل نهج البلاغه است ، و آن را زبور آل محمد صلى الله عليه وآله و انجيل اهل بيت لقب داده اند .. بر اين صحيفه مكرمه به عربى و فارسى چندين شرح و تعليقه و ترجمه از دانشمندانى بزرگ نوشته اند، از آن جمله شرحى به عربى به نام رياض السالكين در پنجاه و چهار روضه به عدد ادعيه صحيفه به قلم تواناى عالم جليل صدر الدين على بن احمد بن محمد معصوم حسينى متوفى 1120 هجرى قمرى معروف به سيد عليخان شارح صحيفه است .

اين شرح ، بزرگ ترين و بهترين شرحى است از هر حيث كه تاكنون بر صحيفه كامله نوشته شده است . دو تن از اساتيد ما: يكى علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى ، و ديگر عارف متاءله حاج ميرزا مهدى الهى - قدس ‍ سرهما - صحيفه را به فارسى ترجمه كرده اند .

علاوه اينكه جناب شعرانى را بر آن ، تعليقات ارزشمند است . شارح مذكور را، در چندين جاى شرح نامبرده ، در تجرد نفس ناطقه و بقاى آن پس از انصراف آن از بدن مطالبى به غايت مفيد است . از آن جمله ، در آخر روضه چهارم ، در آخر دعاى چهارم صحيفه ، كه امام عليه السلام در درود بر پيروان رسولان و تصديق كنندگان آنان انشاء فرموده است ، آنجا كه فرمايد: و تهون عليهم كل كرب يحل بهم يوم خروج الانفس من ابدانها ؛ يعنى خدايا! با آنان درود فرست ، درودى كه هر اندوهى را كه بر ايشان در روز به در شدن جانها از تنهايشان وارد مى آيد آسان كنى .(723)




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-05-2014, 22:15
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif

(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)


معصوم ششم - حضرت امام زين العابدين (ع ) - امام چهارم

هذا الذى تعرف البطحاء و طاءته و البيت يعرفه و الحل و الحرم
اين ، كه تو او را نمى شناسى ، همان كسى است كه سرزمين (بطحا) جاى گامهايش را مى شناسد و كعبه و حلّ و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند. اين ، فرزند بهترين همگى بندگان خداست ...
اين ، همان على است ، كه پدرش پيامبر خداست . اين ، فرزند فاطمه سرور بانوان جهان است ...
آرى ، او به قلّه مجد و عظمت و ستيغ جلال و عزّتى نسب همى برد كه مسلمانان عرب و عجم از رسيدن به آن فرو مانده و به زانو در آمده اند... (ترجمه از قصيده فرزدق )

نام معصوم ششم على (ع ) است . وى فرزند حسين بن على بن ابيطالب (ع ) و ملقب به (سجاد) و (زين العابدين ) مى باشد. امام سجاد در سال 38 هجرى در مدينه ولادت يافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز كربلا حضور داشت ولى به علت بيمارى و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد، زيرا جهاد از بيمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش - با همه علاقه اى كه فرزندش به شركت در آن واقعه داشت - به او اجازه جنگ كردن نداد. مصلحت الهى اين بود كه آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، يعنى امامت و ولايت گردد. اين بيمارى موقت چند روزى بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين 35 سال عمر كرد كه تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپرى شد.
سن شريف حضرت سجاد (ع ) را در روز دهم محرم سال 61 هجرى كه بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا (ص ) به امامت رسيد به اختلاف روايات در حدود بيست و چهار سال نوشته اند. مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور (شهربانو) دختر يزدگرد ساسانى بوده است .(65)

آنچه در حادثه كربلا بدان نياز بود، بهره بردارى از اين قيام و حماسه بى نظير و نشر قيام شهادت حسين (ع ) بود، كه حضرت سجاد (ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زينب (ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بى نظير در جهان آن روز فرياد كردند.

فريادى كه طنين آن قرنهاست باقى مانده و - براى هميشه - جاودان خواهد ماند. واقعه كربلا با همه ابعاد عظيم و بى مانندش ‍ پر از شور حماسى و وفا و صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد؛ امّا ماءموريت حضرت سجاد (ع ) و زينب كبرى از آن زمان آغاز شد. اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان بسوى (اللّه ) و از كنار نعش هاى پاره پاره به خون خفته جدا كردند. حضرت سجاد (ع ) را در حال بيمارى بر شترى بى هودج سوار كردند و دو پاى حضرتش را از زير شكم آن حيوان به زنجير بستند. ساير اسيران را نيز بر شتران سوار كرده روانه كوفه نمودند. كوفه اى كه در زير سنگينى و خفقان حاكم بر آن بهت زده بر جاى مانده بود، و جراءت نفس كشيدن نداشت ، زيرا ابن زياد دستور داده بود رؤ ساى قبايل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند. در چنين حالتى دستور داد سرهاى مقدس شهداء را بين سركردگان قبايلى كه در كربلا بودند تقسيم و سر امام شهيد حضرت اباعبداللّه الحسين را در جلو كاروان حمل كنند.

بدين صورت كاروان را وارد شهر كوفه نمودند. عبيداللّه زياد مى خواست وحشتى در مردم ايجاد كند و اين فتح نمايان خود را به چشم مردم آورد. با اين تدبيرهاى امنيتى چه شد كه نتوانستند جلو بيانات آتشين و پيام كوبنده زن پولادين تاريخ حضرت زينب را بگيرند؟ گويى مردم كوفه تازه از خواب بيدار شده و دريافته اند كه اين اسيران اولاد على (ع ) و فرزندان پيغمبر اسلام (ص ) مى باشند كه مردانشان در كربلا نزديك كوفه به شمشير بيداد كشته شده اند. همهمه از مردم برخاست و كم كم تبديل به گريه شد. حضرت سجاد (ع ) در حال اسارت و خستگى و بيمارى به مردم نگريست و فرمود: اينان بر ما مى گريند؟ پس عزيزان ما را چه كسى كشته است ؟ زينب خواهر حسين (ع ) مردم را امر به سكوت كرد و پس از حمد و ثناى خداوند متعال و درود بر پيامبر گرانقدرش ، حضرت محمّد (ص ) فرمود: (... اى اهل كوفه ، اى حيلت گران و مكر انديشان و غداران ، هرگز اين گريه هاى شما را سكون مباد. مثل شما، مثل زنى است كه از بامداد تا شام رشته خويش مى تابيد و از شام تا صبح بدست خود باز مى گشاد. هشدار كه بناى ايمان بر مكر و نيرنگ نهاده ايد...).

سپس حضرت زينب (ع ) مردم كوفه را سخت ملامت فرمود و گفت :
(همانا دامان شخصيت خود را با عارى و ننگى بزرگ آلوده كرديد كه هرگز تا قيامت اين آلودگى را از خود نتوانيد دور كرد. خوارى و ذلت بر شما باد. مگر نمى دانيد كدام جگر گوشه از رسول اللّه (ص ) را بشكافتيد، و چه عهد و پيمان كه بشكستيد، و بزرگان عترت و آزادگان ذريه او را به اسيرى برديد، و خون پاك او به ناحق ريختيد...).
مردم كوفه آن چنان ساكت و آرام شدند كه گويى مرغ بر سر آنها نشسته !
سخنان كوبنده زينب (ع ) كه گويا از حلقوم پاك على (ع ) خارج مى شد، مردم بى وفاى كوفه را دچار بهت و حيرت كرد. شگفتا اين صداى على (ع ) است كه گويا در فضاى كوفه طنين انداز است ...

امام سجاد (ع ) عمه اش را امر به سكوت فرمود.
ابن زياد دستور داد امام سجاد (ع ) و زينب كبرى و ساير اسيران را به مجلس ‍ وى آوردند، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسين (ع ) و اسيران كربلا به حد اعلا رسانيد، و آنچه در چنته دنائت و رذالت داشت نشان داد، و آنچه لازمه پستى ذاتش بود آشكار نمود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07280878253323584092.gif)