نرگس منتظر
01-12-2009, 22:35
سردار رشيد اسلام، مجاهد خستگيناپذير
مهندس شهيد حسين ناجيان
مسئول ستاد پشتيباني مناطق جنگي جنوب
كمتر كسي است كه از طريق جهادسازندگي به منطقة جنوب كشور اعزام شده باشد و با نام حسين ناجيان آشنا نباشد.
اعجوبة جبههها، مهندس شهيد حسين ناجيان يكي از چهرههاي درخشان جهادسازندگي و از بنيان گذاران اين نهاد شريف ميباشد.
حسين به سال 1333 در محيط يك خانوادة مذهبي در تهران متولد شد. وي همزمان با طي دوران تحصيل در يك مدرسة اسلامي با شركت در جلسات مذهبي به فراگيري اصول اعتقادات و احكام اسلامي زيربناي فكري خويش را شكل ميداد.
پدر بزرگوارش ميگويد:
«حسين در سنين 5 سالگي در جلاست قرآن و كلاسهاي ديني، تجويد و حديث شركت ميكرد. از نظر اخلاق و رفتار در دوران طفوليت و حتي تا زمان شهادت هميشه الگو و نمونه بود.
دوران ابتدائي و راهنمايي را پشتسر گذاشت. وي از همان دوران دبيرستان به مردم محروم و دردكشيده ميانديشيد.
در رابطه با مسائل سياسي بسيار مبارز و جدي بود. هنگاميكه برادر وي در رابطه با مسائل سياسي بدست مزدوران رژيم پهلوي 6 ماه زنداني شده بود.
و ما از او اطلاعي نداشتيم، حسين بطور مداوم مادرش را دلداري ميداد، و ميگفت ما براي اجراي احكام إلهي بايد چنين اعمالي را انجام دهيم و حتي براي آن به زندان برويم و سختيها را تحمل كنيم.»
پس از پايان تحصيل دبيرستاني وارد دانشگاه پليتكنيك تهران شده و از همان ابتدا با تلاشي پيگير و خستگيناپذير در محيط انجمن اسلامي و مسجد دانشگاه با همياري برادران همفكر خود باعث ايجاد جوّ سالمي در محيط دانشگاه شد.فعاليتهاي وي در
برنامههاي اسلامي دانشگاه چه در محيط انجمن اسلامي و چه در زمينة تهية كتاب و چه در برنامههاي كوهنوردي كمنظير بود.
كمحرف بود و آرام، صلابت و متانت انقلابي وي در برخوردها، عليرغم جريانات سياسي آنروز كه بيشتر روحيات ماجراجويانه را طلب ميكرد موجب ساخته شدن عدهاي از افراد مسلمان شد كه بعدها جوّ اسلامي دانشگاه را از انحراف و لغزشها حفظ كردند.
پس از پايان دوران دانشگاه وي از رفتن به سربازي براي خدمت به رژيم خونآشام آنروز امتناع ورزيد و بدينوسيله امكان استخدام در سيستم دولتي را براي هميشه از خود سلب نموده و با همكاري چند نفر از دوستانش به كار لولهكشي در يك شركت ساختماني مشغول شد
.
خبر زلزله در طبس و فرمان امام امت دائر بر كمك مستقيم به مردم رنجديده آن سرزمين حسين را بر آن داشت كه به آن سرزمين برود.
وي ابتدا باتفاق عدهاي از دوستان در يكي از دهات مشغول لولهكشي و ساختن مسجد و نيز برپا كردن چادر جهت اسكان مردم ده شد.
حسين پس از مدتي به مركز اردوگاه امام كه در شهر طبس بود رفته و در آنجا بعنوان مسئول تداركات به خدمت في سبيلالله ادامه داد. وي كه از اين پس به «حسين فني» معروف شده بود با كوشش شبانهروزي سعي در برآوردن نيازهاي كليه واحدهاي اردوگاهي در تمامي دهات نمود.
حسين در مدت چندماه كار فشرده بهمراه ساير برادران روحاني و كارگر و بازاري و... زندگي هزاران نفر را بياري خداوند متعال در طبس نجات داد و با كولهباري از ايمان و تجربه كار مردمي به تهران بازگشت.
اين اعتقاد كه حركت بدون ارتباط واقعي با متن امت، يك حركت غيرواقعي و روشنفكرانه خواهد بود روزبروز در حسين تبلور بيشتري پيدا ميكرد و به همين دليل بود كه وي پس از بازگشت از طبس كار مردمي را در سنگر مساجد انتخاب كرده به فعاليت در مسجد اميرالمؤمنين عليهالسلام پرداخت...
پيروزي انقلاب نقطة كمالي در زندگي حسين بود. وي از اين پس با تواني بيشتر به صحنه آمده و با اشتياق تمام به حل معضلات كارگري پرداخت و در زماني كه بازار شعارهاي توخالي چپ و راست گرم بود و از هر طرف كارگران عزيز اين مرز و بوم را هدف قرار داده بودند
حسين با طرح شعارهاي اسلامي و بردن فرهنگ اسلامي به داخل كارخانه زندگي پربار خويش را با بخشي ديگر از امت قهرمان پيوند زد. وي ضمن كوششهاي خستگيناپذير و كار شبانهروزي در بين كارگران با برخوردهاي آرام و صميمانه، خود را در قلب آنها جاي داد.
حركت بسوي جبهه
آغاز جنگ تحميلي، سرآغاز تكامل و عروجي ديگر در زندگي حسين بود. با شروع جنگ او ديگر آرام و قرار نداشت و مرغي در قفس را ميمانست كه منتظر فرصتي براي آزادي باشد. بالأخره لحظة موعود فرارسيد و او در آبانماه سال 59 بسوي اهواز پر كشيد و در كنار دوست ديرين خود شهيد محمد طرحچي نطفههاي ايجاد ستاد پشتيباني فعلي را فراهم ساخت. ستاد پشتيباني در آغاز از چند تعميرگاه خودروهاي خراب شدة جنگي تشكيل ميشد.
حسين با ارتباطي كه با كارخانجات داشت در بردن كارگران در تخصصهاي مختلف به جبهه نقش زيادي داشت. حسين در سمت مديريت تعميرگاههاي جهاد، با برخوردهاي مناسب خود كارگران مكانيك و رانندههاي ماشينهاي سنگين را كه كمتر در محيطهاي جمعي كار كردهاند بدور شمع وجود خويش گرد آورد. ستاد كربلا را سازمان داد. هنر حسين در همين ويژگي روحي او نهفته بود كه اين روحيه، استعداد حركت ستاد پشتيباني را تعيين ميكرد.
رفتار و اخلاق اجتماعي حسين به گونهاي بود كه اين كارگران عزيز نه تنها در تمام طول مدت جنگ، حسين و ستاد را ترك نكردند، بلكه هماكنون نيز جزء اركان تداركات و مهندسي جبهه شدهاند و بعضي نيز به فيض عظيم شهادت نائل آمدهاند.
شهيد حسين ناجيان با كاري بيشائبه و بدون سر و صدا توانست ثقلي از نظر نيروي انساني مدير و مؤمن حول ستاد پشتيباني ايجاد كند كه بواسطة آن ستاد قادر به پذيرفتن مسئوليت بسيار سنگين مهندسي جبهه گرديد. و همواره او خود نيز يكي از عوامل مؤثر ايفاي اين نقش بود.
حسين در سختترين شرايط سياسي روز به دليل شناخت فكري كه از روح پاك وي سرچشمه ميگرفت كمتر دچار شك و ترديدهاي روشنفكرانه شده و همواره خط مبارك امام(قدسسره) را به درستي تشخيص ميداد و در اين امور شايد بتوان او را از معدود افرادي به شمار آورد كه در تمام طول سالهاي قبل و بعد از پيروزي انقلاب با بيشترين توان كار كردند و كمتر درگير اغتشاشات فكري ناشي از برخوردهاي غيرواقعي روشنفكرانه و خودخواهيهاي جاهطلبانه شدند.
اين آزادي دروني و صافي روح باعث ميشد كه حسين همواره در هر زمينهاي بيشترين كارها را با كمترين ادعا برعهده گيرد...
پدر شهيد حسين ناجيان ميگويد:
آخرينباري كه حسين را ديدم 15 روز قبل از شهادتش بود، و بسيار ناراحت و دلگير از اينكه به تهران آمده است. او از من و مادرش خواست كه براي زيارت شهداء به بهشتزهرا برويم و ما هم رفتيم.
پس از اينكه بر سر مزار دوستانش فاتحهاي خوانيدم به خانه برگشتيم. وي به مادرش گفته بود كه مادر دلم خيلي گرفته است شما نميدانيد در جبهه چه خبر است، آنجا بهشت است. انسان بايد آنجا باشد تا درك كند جبهه يعني چه؟ موقع رفتن ساكش را برداشت و او را از زير قرآن رد كرديم.
در لحظات آخر با گرمي مرا در آغوش گرفت و روبوسي كرديم و گفت: حاجيآقا مرا دعا كن تا موفق شوم. منهم گفتم: برو انشاءالله موفق ميشوي.»
نحوة شهادت حسين ناجيان از زبان شهيد حاج اسداللههاشمي
وقتي عمليات مسلمبنعقيل(ع) فرارسيد حسين باتفاق شهيد والامقام حاج اسداللههاشمي به غرب كشور رفته بود.
از آنجا كه دل عاشق او تمناي پرواز داشت همرزم او حاج اسدالله نقل نموده است كه:
«حسين ناجيان روي پاي خود بند نبود و دوست داشت زودتر به خط مقدم برسد و وقتي به منطقة عملياتي رسيديم ديدم ناجيان يك روحية ديگر دارد. با ماشين داشتيم ميرفتيم كه يك كاتيوشا به ماشين اصابت كرد و ناجيان به بيرون پرت شد و منهم به طرف ديگر. وقتي رفتم بالاي سرش ديدم ناجيان شهيد شده است.»
شهيد حسين ناجيان كه حقيقتاً اسوة مقاومت و فعاليت بود در سن 28 سالگي روز دهم مهرماه سال 61 در جبهة سومار جلوهاي از جذبة ملكوت را با خون ملتهب خويش تصوير كرد و بتاريخ ثابت و پابرجا، ماندگار شد.
(روحش شاد وراهش پر رهرو باد)
مهندس شهيد حسين ناجيان
مسئول ستاد پشتيباني مناطق جنگي جنوب
كمتر كسي است كه از طريق جهادسازندگي به منطقة جنوب كشور اعزام شده باشد و با نام حسين ناجيان آشنا نباشد.
اعجوبة جبههها، مهندس شهيد حسين ناجيان يكي از چهرههاي درخشان جهادسازندگي و از بنيان گذاران اين نهاد شريف ميباشد.
حسين به سال 1333 در محيط يك خانوادة مذهبي در تهران متولد شد. وي همزمان با طي دوران تحصيل در يك مدرسة اسلامي با شركت در جلسات مذهبي به فراگيري اصول اعتقادات و احكام اسلامي زيربناي فكري خويش را شكل ميداد.
پدر بزرگوارش ميگويد:
«حسين در سنين 5 سالگي در جلاست قرآن و كلاسهاي ديني، تجويد و حديث شركت ميكرد. از نظر اخلاق و رفتار در دوران طفوليت و حتي تا زمان شهادت هميشه الگو و نمونه بود.
دوران ابتدائي و راهنمايي را پشتسر گذاشت. وي از همان دوران دبيرستان به مردم محروم و دردكشيده ميانديشيد.
در رابطه با مسائل سياسي بسيار مبارز و جدي بود. هنگاميكه برادر وي در رابطه با مسائل سياسي بدست مزدوران رژيم پهلوي 6 ماه زنداني شده بود.
و ما از او اطلاعي نداشتيم، حسين بطور مداوم مادرش را دلداري ميداد، و ميگفت ما براي اجراي احكام إلهي بايد چنين اعمالي را انجام دهيم و حتي براي آن به زندان برويم و سختيها را تحمل كنيم.»
پس از پايان تحصيل دبيرستاني وارد دانشگاه پليتكنيك تهران شده و از همان ابتدا با تلاشي پيگير و خستگيناپذير در محيط انجمن اسلامي و مسجد دانشگاه با همياري برادران همفكر خود باعث ايجاد جوّ سالمي در محيط دانشگاه شد.فعاليتهاي وي در
برنامههاي اسلامي دانشگاه چه در محيط انجمن اسلامي و چه در زمينة تهية كتاب و چه در برنامههاي كوهنوردي كمنظير بود.
كمحرف بود و آرام، صلابت و متانت انقلابي وي در برخوردها، عليرغم جريانات سياسي آنروز كه بيشتر روحيات ماجراجويانه را طلب ميكرد موجب ساخته شدن عدهاي از افراد مسلمان شد كه بعدها جوّ اسلامي دانشگاه را از انحراف و لغزشها حفظ كردند.
پس از پايان دوران دانشگاه وي از رفتن به سربازي براي خدمت به رژيم خونآشام آنروز امتناع ورزيد و بدينوسيله امكان استخدام در سيستم دولتي را براي هميشه از خود سلب نموده و با همكاري چند نفر از دوستانش به كار لولهكشي در يك شركت ساختماني مشغول شد
.
خبر زلزله در طبس و فرمان امام امت دائر بر كمك مستقيم به مردم رنجديده آن سرزمين حسين را بر آن داشت كه به آن سرزمين برود.
وي ابتدا باتفاق عدهاي از دوستان در يكي از دهات مشغول لولهكشي و ساختن مسجد و نيز برپا كردن چادر جهت اسكان مردم ده شد.
حسين پس از مدتي به مركز اردوگاه امام كه در شهر طبس بود رفته و در آنجا بعنوان مسئول تداركات به خدمت في سبيلالله ادامه داد. وي كه از اين پس به «حسين فني» معروف شده بود با كوشش شبانهروزي سعي در برآوردن نيازهاي كليه واحدهاي اردوگاهي در تمامي دهات نمود.
حسين در مدت چندماه كار فشرده بهمراه ساير برادران روحاني و كارگر و بازاري و... زندگي هزاران نفر را بياري خداوند متعال در طبس نجات داد و با كولهباري از ايمان و تجربه كار مردمي به تهران بازگشت.
اين اعتقاد كه حركت بدون ارتباط واقعي با متن امت، يك حركت غيرواقعي و روشنفكرانه خواهد بود روزبروز در حسين تبلور بيشتري پيدا ميكرد و به همين دليل بود كه وي پس از بازگشت از طبس كار مردمي را در سنگر مساجد انتخاب كرده به فعاليت در مسجد اميرالمؤمنين عليهالسلام پرداخت...
پيروزي انقلاب نقطة كمالي در زندگي حسين بود. وي از اين پس با تواني بيشتر به صحنه آمده و با اشتياق تمام به حل معضلات كارگري پرداخت و در زماني كه بازار شعارهاي توخالي چپ و راست گرم بود و از هر طرف كارگران عزيز اين مرز و بوم را هدف قرار داده بودند
حسين با طرح شعارهاي اسلامي و بردن فرهنگ اسلامي به داخل كارخانه زندگي پربار خويش را با بخشي ديگر از امت قهرمان پيوند زد. وي ضمن كوششهاي خستگيناپذير و كار شبانهروزي در بين كارگران با برخوردهاي آرام و صميمانه، خود را در قلب آنها جاي داد.
حركت بسوي جبهه
آغاز جنگ تحميلي، سرآغاز تكامل و عروجي ديگر در زندگي حسين بود. با شروع جنگ او ديگر آرام و قرار نداشت و مرغي در قفس را ميمانست كه منتظر فرصتي براي آزادي باشد. بالأخره لحظة موعود فرارسيد و او در آبانماه سال 59 بسوي اهواز پر كشيد و در كنار دوست ديرين خود شهيد محمد طرحچي نطفههاي ايجاد ستاد پشتيباني فعلي را فراهم ساخت. ستاد پشتيباني در آغاز از چند تعميرگاه خودروهاي خراب شدة جنگي تشكيل ميشد.
حسين با ارتباطي كه با كارخانجات داشت در بردن كارگران در تخصصهاي مختلف به جبهه نقش زيادي داشت. حسين در سمت مديريت تعميرگاههاي جهاد، با برخوردهاي مناسب خود كارگران مكانيك و رانندههاي ماشينهاي سنگين را كه كمتر در محيطهاي جمعي كار كردهاند بدور شمع وجود خويش گرد آورد. ستاد كربلا را سازمان داد. هنر حسين در همين ويژگي روحي او نهفته بود كه اين روحيه، استعداد حركت ستاد پشتيباني را تعيين ميكرد.
رفتار و اخلاق اجتماعي حسين به گونهاي بود كه اين كارگران عزيز نه تنها در تمام طول مدت جنگ، حسين و ستاد را ترك نكردند، بلكه هماكنون نيز جزء اركان تداركات و مهندسي جبهه شدهاند و بعضي نيز به فيض عظيم شهادت نائل آمدهاند.
شهيد حسين ناجيان با كاري بيشائبه و بدون سر و صدا توانست ثقلي از نظر نيروي انساني مدير و مؤمن حول ستاد پشتيباني ايجاد كند كه بواسطة آن ستاد قادر به پذيرفتن مسئوليت بسيار سنگين مهندسي جبهه گرديد. و همواره او خود نيز يكي از عوامل مؤثر ايفاي اين نقش بود.
حسين در سختترين شرايط سياسي روز به دليل شناخت فكري كه از روح پاك وي سرچشمه ميگرفت كمتر دچار شك و ترديدهاي روشنفكرانه شده و همواره خط مبارك امام(قدسسره) را به درستي تشخيص ميداد و در اين امور شايد بتوان او را از معدود افرادي به شمار آورد كه در تمام طول سالهاي قبل و بعد از پيروزي انقلاب با بيشترين توان كار كردند و كمتر درگير اغتشاشات فكري ناشي از برخوردهاي غيرواقعي روشنفكرانه و خودخواهيهاي جاهطلبانه شدند.
اين آزادي دروني و صافي روح باعث ميشد كه حسين همواره در هر زمينهاي بيشترين كارها را با كمترين ادعا برعهده گيرد...
پدر شهيد حسين ناجيان ميگويد:
آخرينباري كه حسين را ديدم 15 روز قبل از شهادتش بود، و بسيار ناراحت و دلگير از اينكه به تهران آمده است. او از من و مادرش خواست كه براي زيارت شهداء به بهشتزهرا برويم و ما هم رفتيم.
پس از اينكه بر سر مزار دوستانش فاتحهاي خوانيدم به خانه برگشتيم. وي به مادرش گفته بود كه مادر دلم خيلي گرفته است شما نميدانيد در جبهه چه خبر است، آنجا بهشت است. انسان بايد آنجا باشد تا درك كند جبهه يعني چه؟ موقع رفتن ساكش را برداشت و او را از زير قرآن رد كرديم.
در لحظات آخر با گرمي مرا در آغوش گرفت و روبوسي كرديم و گفت: حاجيآقا مرا دعا كن تا موفق شوم. منهم گفتم: برو انشاءالله موفق ميشوي.»
نحوة شهادت حسين ناجيان از زبان شهيد حاج اسداللههاشمي
وقتي عمليات مسلمبنعقيل(ع) فرارسيد حسين باتفاق شهيد والامقام حاج اسداللههاشمي به غرب كشور رفته بود.
از آنجا كه دل عاشق او تمناي پرواز داشت همرزم او حاج اسدالله نقل نموده است كه:
«حسين ناجيان روي پاي خود بند نبود و دوست داشت زودتر به خط مقدم برسد و وقتي به منطقة عملياتي رسيديم ديدم ناجيان يك روحية ديگر دارد. با ماشين داشتيم ميرفتيم كه يك كاتيوشا به ماشين اصابت كرد و ناجيان به بيرون پرت شد و منهم به طرف ديگر. وقتي رفتم بالاي سرش ديدم ناجيان شهيد شده است.»
شهيد حسين ناجيان كه حقيقتاً اسوة مقاومت و فعاليت بود در سن 28 سالگي روز دهم مهرماه سال 61 در جبهة سومار جلوهاي از جذبة ملكوت را با خون ملتهب خويش تصوير كرد و بتاريخ ثابت و پابرجا، ماندگار شد.
(روحش شاد وراهش پر رهرو باد)