PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تحقیقی دربارۀ مولوی و شمس



مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 19:54
مقالۀ زیرقسمتهایی از مقاله ای است که در ماهنامۀ سمات {فصلنامۀ معرفتی اعتقادی، عرصۀ تبیین و دفاع از معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام ؛ سال سوم، شمارۀ هفتم ،بهار و تابستان 1391} به چاپ رسیده است
.....
«پیر محمد ملک داد» موسوم به شمس تبریزی، نه اولین و نه آخرین کسی است که از ادعاهای نابجا داشته است ، و نه ، تنها کسی بوده است که در آن محیط صوفی پرور و جامعۀ بی بند و بار( که شواهد آن را خواهیم آورد) با ادعاهای واهی خود ماهیت منحرف و دور از دین و برهان خویش را نمایانده است.....مشایخ و اقطاب بی شمار تصوف و عرفان، پیوسته مردم را به سوی«ادعای خدایی» و «جبر و نفی اختیار» و «تشبیه ذات خداوند به مخلوقات» و «استهزا کردن تعزیت و سوگواری سالار مظلومان» و «رقص» و «غنا» و «سماع» و...(چنانچه شواهد آن را خواهیم آورد) دعوت می کرده است.

علی رغم تبلیغات گسترده و توخالی که در مورد عرفان و تصوف انجام می گیرد، عموم مردم آن را بدون تأمل و تفکر می پذیرند.....
....تصوف معجونی است که نتیجۀ زحمات و ریاضات غیرمعقول، و پیوندها وارتباط های مرموز با نیروهای جنیان و شیاطین، وسحر و جادو،وطلسمات و تسخیرات و تلقینات و توهماتی است که در گذر تاریخ، مرتاضان و جاه طلبان و خیال بافان ... درمقابله با سیرۀ انبیا و رهبران الهی به چنگ آورده اند....

…..اما صوفیان و عارفان با نهان داشتن چهرۀ واقعی خود، در پس پردۀ فریبنده «ولایت» و «تصرف در شؤون هستی» - در حدودی که به اعتراف خودشان از هر مرتاض ملحدی صدور آن ممکن است – فرهنگ «توحید» و «امامت» و «ولایت»و «عبادت» و «مسئولیت» و «روشن گری» مکتب قرآن و وحی را تحریف کردند، و به جای آن «وحدت وجود» و «جبر» و «جن گیری» و«کهانت» و «بی مسئولیتی» و«اباحی گری» و «رقص» و «سماع» و... را به ارمغان آوردند.

ادامه دارد...

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 19:58
دلایل و شواهد در چند پست آورده می شود:

....این شمس است که می گوید:

«اگر از تو پرسند که مولانا را چون شناختی؟ بگو: از قولش می پرسی"إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون"{فرمان او تنها این است که هرگاه چیزی را اراده کند به او می گویدموجود باش آن نیز بلافاصله موجود می شود، سوره یس آیۀ82}، و اگر از فعلش می پرسی " کل یوم هو فی شأن" و اگر از صفتش می پرسی " قل هو الله احد" ، و اگر از نامش می پرسی " هو الله الذی لا اله إلا هو عالم الغیب والشهادة هو الرحمن الرحیم"{ او خدایی است که هیچ معبودی جز او نیست دانای نهان و آشکاراست او رحمان و رحیم است} و اگر از ذاتش می پرسی" لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر"»(1)

مولوی می گوید:

« پیر من و مراد من ، درد من و دوای من

فاش بگفتم این سخن،شمس من و خدای من»(2)


آری چنین است مقامات اولیای تصوف و عرفان ، که خود را حتی به پیامبر(ص) - که به تکریم و بزرگداشت و فضل الهی کلمۀ مقدس«کن فیکون» هم در پی مشیت و رضای اوست – محتاج نمی دانند.

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:00
پروردۀ شمس تبریزی در پستی مقام خوف و بیم اهل زهد و خشیت پروردگار- که ممدوح خداوند متعالند – در مقابل مقام هوس بازی های عارفان می گوید:
«آن ز عشق جان دوید و این ز بیم
عشق کو و بیم کو فرقی عظیم
سیر عارف هر دمی تا تخت شاه
سیر زاهد هر مهی یک روز راه
ترس مویی نیست اندر پیش عشق
جمله قربانند اندر کیش عشق
عشق وصف ایزد است اما که خوف
وصف بنده مبتلای فرج و جوف
پس محبت وصف حق دان عشق نیز
خوف نبود وصف یزدان ای عزیز
کی رسند این خائفان در گرد عشق
که آسمان را فرش سازد درد عشق»(3)


آنگا پیر او شمس تبریزی، مقام معرفت و خوف وخشیت برترین بانوی خلقت، و یکتا کفو امیر عالم آفرینش، حضرت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام را خوار و پست شمرده، می گوید:

«مردم را سخن نجات خوش نمی آید، سخن دوزخیان خوش می آید... لاجرم ما نیز دوزخ را چنان بتفسانیم که بمیرد از بیم! فاطمه رضی الله عنها عارفه نبود، زاهده بود . پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ پرسیدی.»(4)

آری این است مقامات ادعایی عارفان واصل، وپیران تصوف و عرفان و این است علایم واضح و آشکار عداوت و دشمنی ایشان با پاکان آفرینش، تا دیگر هرگز جسارت های بی شرمانۀ آنان را حمل بر تقیه نکند، و ایشان را از شیعیان آل الله درشمار نیاورد!

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:08
دوست و دشمن، و شیعه و سنی متفقند که میوۀ قلب مصطفی، فاطمه زهرا صلوات الله علیهما برای ابد سند این افتخار را به نام خود صادر فرمود که از نامحرم می گریزد و لو اینکه آن نامحرم نابینا باشد. اما ملای بلخی رومی{مولوی} این سند را هم سرقت نموده به نام عایشه ثبت می کند تا نشانی دیگر بر نصب و عداوت خود با اولیای الهی ارائه دهد! او می گوید:


«چون درآمد آن ضریر از در شتاب
عایشه بگریخت از بهر حجاب»(5)


دلدادۀ پیر تبریز،«خلیفۀ دوم» را – كه فرياد مي زد: "تمامي مردمان از عمر داناترند، حتي زنان پرده‏نشين!" - «سایۀ خداوند» و « معلم علوم و معارف» می داند، اما خزینۀ علم خداوند، و باب علم پیامبر(ص) را تنها پهلوانی می شمارد که جاهل! و درمعرض نفاق! بوده و محتاج راهنمایی عاقلان و پیران راه می باشد!او می گوید:


«گفت پیغمبر علی را کای علی
شیر حقی، پهلوان پر دلی
لیک بر شیری مکن هم اعتمید
اندر آ در سایۀ نخل امید
اندر آ در سایۀ آن عاقلی
کش نداند بُرد از ره ناقلی
ظل او اندر زمین چون کوه قاف
روح او سیمرغ بس عالی طواف
گر بگویم تا قیامت نعت او
هیچ آن را مقطع و غایت مجو
چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاق
تا نگوید خضر رو هذا فراق
چون گزیدی پیر، نازکدل مباش
سست و ریزنده چو آب و گل مباش»(6)


همو نیز، وجود آن « ایمان مجسم» و «حق مطلق» را رهیافت هوا و هوس می داند و می سراید:



«چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید و تبه شد خوی من
نیم بهر حق شد و نیمی هوا
شرکت اندر کار حق نبود روا»(7)

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:09
مولوی در ابراز خصومت و دشمنی با مکتب تشیع تا آنجا پیش می رود که ... مثلا در حدیث مشهور و مورد اتفاق که پیامبر(ص) فرمودند: « مثال اهل بیت من مانند کشتی نوح است که هر کس سوار شود نجات یابد و هرکس تخلف کند هلاک شود»
که ده ها دانشمند بزرگ اهل سنت آن را نقل نموده، حکم به صحت آن داده اند.(8) و مغرضان در آن دست برده، به جای «اهل بیت» ، «اصحاب» را قرار داده اند!مولوی نیز روش آنان را برگزیده، گوید:



«بهر این فرمود پیغمبر که من
همچو کشتیم به طوفان زمن
ما و اصحابیم چون کشتی نوح
هرکه دست اندر زند یابد فتوح»(9)


به راستی چه کسانی چنین تحریفهایی را می پسندند و نقل می کنند؟ آیا مولوی این مقدار از دانش کم بهره بود که چنین مسائل ساده ای را نداند؟ یا مقام اصحاب را بسی بلندمرتبه و آنان را معصوم از خطا و گناه می دانست که مطابق حدیث مجعول گفت:


«گفت پیغمبر که اصحابی نجوم
رهروان را شمع و شیطان را رجوم»(10)

«در پی خورشید آن مه دوان
و آن صحابه در پیش چون اختران
ماه می گوید که اصحابی نجوم
للسری قدوه و للطاغی رجوم»(11)

«هادی راهست یار اندر قدوم
مصطفی زین گفت اصحابی نجوم»(12)

«گفت پیغمبر که در بحر هموم
در دلالت دان تو یاران را نجوم»(13)
ویا:
«مقتبس شو زود چون یابی نجوم
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم»(14)

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:10
ملای رومی حاضر در محضر شمس تبریزی، به همنوایی با امویان، عاشورا را به جشن و سرور و عیش و عشرت و شادی و رقص و پای کوبی می نشیند....«شمس تبریزی»می گوید:



««شمس خجندی» برخاندان پیامبر می گریست، ما بر وی می گریستیم، یکی به خدا پیوست، بر وی می گرید»(15)


اینجاست که باید به این پیر مغرور گمراه که گریه بر سید مظلومان را به باد استهزا می گیرد گفت:


پس تو باید-العیاذبالله- بر حال عرش و کرسی و لوح و قلم و زمین و آسمان که همه بر حسین گریستند،بلکه باید برحال پیامبر و امیرالمومنین و... هم گریه کنی که حتی قبل از واقعۀ جگرگداز عاشورا بر حسین شان گریستند....


«مولوی» نیز، سوگواری شیعیان بر امام مظلوم خویش را به باد استهزا گرفته،می گوید:



«روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا
شیعه ، عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلم ها و امتحان
کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعره هاشان می رود در ویل و وشت
پر همی گردد همه صحرا و دشت
خفته بودستید تا اکنون شما
که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست
چون که ایشان خسرو دین بوده اند
وقت شادی شد چو بشکستند بند»(16)

«کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر!»(17)

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:11
«مولوی»، مانند جبری مسلکان «ابن ملجم» را آلت حق می شمارد و جنایت او را غیرقابل طعن و ملامت می داند......مولوی خطاب به ابن ملجم می سراید:


«من همی گویم برو جفّ القلم
زان قلم بس سرنگون گردد علم
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو
زان که این را من نمی دانم ز تو
آلت حقی تو ، فاعل دست حق
کی زنم بر آلت حق طعن و دق
لیک بی غم تو ، شفیع تو منم
خواجه روحم نه مملوک تنم»(18)


همو در دفاع از اهل جبر، و مخالفان عصمت می گوید:



«خلق حق افعال ما را موجد است
فعل ما آثار خلق ایزد است
....
(19)
همه شعررو نتونستم تایپ کنم منبع نوشتم


"مولوی" ،کفر و الحاد آشکار فرعون را مستقیمابه خداوند نسبت داده و از زبان او در حال مناجات می سراید:



«زان که موسی را منور کرده ای
مر مرا زان هم مکدر کرده ای
....
(20)و(21)و(22)

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:12
درمورد تشبیه و همه چیز را عین ذات خدا دانستن و... به آدرسهای زیر میتونین مراجعه کنین:
(23)(24)(25)(26)


شمس هم انسانها را اجزای وجود خداوند دانسته،می گوید:

«پس دعوت انبیا برای همین است که ای بیگانه به صورت تو جزو منی،از من چرا بی خبری؟بیا ای جزو، از کل بی خبر مباش، و با من آشنا شو»(27)

.....این دونفر برباد دهندۀ ناموس دین و اساس تکلیف و حلال و حرام هستند:

«دیباچۀ دفتر پنجم....حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم.....یا مثال شریعت همچو علم طب است و طریقت پرهیز کردن به موجب طب و دارو خوردن و حقیقت صحت یافتن ابدی و از آن هر دو فارغ شدن.......(28)

«واصلان را نیست جز چشم و چراغ

از دلیل و راهشان باشد فراغ»(29)


شمس هم در پاسخ اوحدالدین کرمانی حرفهای عجیبی میزند به آدرس زیر مراجعه کنید(30)

در مورد نظرات عجیب و غریب اینان دربارۀ نماز و روزه و عبادات به آدرسهای زیر مراجعه کنید(31)(32)

«ازآخرین سطور نسخۀ شمارۀ 2155 مضبوط در موزۀ قونیه برمی آید که شمس گاهی در ادای نماز قصور می کرده است، حاصل سخن آن است که شمس اضداد را در وجود خود جمع کرده و خود را از قیود رها ساخته بود. وی عارف موحدی بود که پذیرفتن هرنوع قید را دلیل نقصان می دانست.»(33)

نفی ادیان و شرایع و اباحیگری(34)

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:13
شاهدبازی و هوسرانی و... (35) (36) (37) (38)

یک نمونه:

جامی در نفحات الانفس:روزی خدمت مولانا شمس الدین از مولانا شاهدی التماس کرد. مولانا حرم[همسر!] خود را دست گرفته در میان آورد. فرمود که:"او خواهر جانی من است. نازنین پسری می خواهم" فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد.فرمود که:"وی فرزند من است. حالیا اگر قدری شراب دست می داد ذوقی می کردیم. "مولانا بیرون آمد و سبویی از محلۀ جهودان پر کرده بیاورد. مولانا شمس الدین فرمود که: "من قوت و سعت و مشرب مولانا را امتحان می کردم از هرچه گویند زیادت است".»(38)

شگفت اینکه ملای رومی کتاب خود را که مشحون از سخنان رکیک و خرافات و مدح ظالمان و کافران و عقاید باطله و.. است با کمال جسارت همسنگ با کتاب هدایت الهی قرآن می داند و دربارۀ کتاب خود می گوید: (به دیباچۀ دفتر اول مراجعه کنید)
برای پی بردن به بدعتهای ایشان به آدرسهای زیر مراجعه کنید
(39) و (40)

البته ایشان معتقدند که بدعت های ایشان مساوی با فرمایشات علیهم السلام است و می گویند:


«بدعت اولیای حق، به مثابت سنت انبیای کرام است!»(41)


از زبان فرزند مولانا شرح حال پدر را بخوانید(42)

یا سخن عجیب مولوی دربارۀ سماع: (43)

یا سخن عجیب شمس که سماع را مثه نماز یومیه و روزۀ ماه مبارک رمضان دانسته اند(44)

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:13
بد نیست لا اقل در مورد جلسات مختلط زنانه و مردانه و گروه ارکستر مولوی نیز بدانید(45)(46)

«وی به طور هفتگی مجلسی ویژۀ سماع بانوان،همراه با گل افشانی و رقص و پای کوبی زنان در قونیه برپا می دارد...... حتی در مواردی چون سرگرم رباب و موسیقی می شده نماز را وا می داشته است و با وجود تذکار به وی، موسیقی را رها نمی کرده، بلکه نماز را ترک می گفته است»(46)

دربارۀ دعوت زنان از مولوی در شرکت بر مجالس و همراه او به سماع برخواستن نیز بهتر است بدانید(47) یا عریان رقص کردن مولوی(48)

{سماع:عبارت است از وجد و سرور و پای کوبی و دست افشانی صوفیان با آداب و تشریفاتی خاص.فرهنگ معین، واژۀ سماع}
{رباب: ابزار موسیقی خاصی است که مشتمل بر تارهایی است که در قدیم آن را با ناخن یا زخمه و سپس با آرشه می نواختند و آن طنبور مانندی بود و دسته ای داشت.فرهنگ معین،واژۀ رباب}

مدینه* خادمه یاس فاطمی *
14-03-2013, 20:14
منابع:

1-شمس تبریزی،مقالات،789 چاپ دوم،1377، انتشارات خوارزمی
2- دیوان شمس،غزلیات،509،چاپ دوازدهم،1377
3- مثنوی،تصحیح:استعلامی،محمد �دفتر پنجم،2181،مثنوی معنوی،دفتر پنجم،827
4- نقدی بر مثنوی ، 92 ، به نقل از مقالات شمس، 151-341.
5- مثنوی، دفتر پنجم، دفتر ششم،954 .
6- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر یکم ،2992-2972؛ مثنوی ،دفتر اول،133 .
7- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر یکم، 3991 .
8- احقاق الحق: 293- 270/9 ، 322-311/18 با دهها سند از دهها کتاب اهل سنت؛عبقات الانوار: جلد حدیث سفینه؛ نفحات الازهار:تمام جلد چهارم ؛ غایة المرام: 24-13/3؛ فضائل الخمسة: 59-56/2 و دهها منبع دیگر.
9- مثنوی، دفتر چهارم،539 ، به نقل نقدی بر مثنوی،185 . مثنوی معنوی، دفتر چهارم،صفحۀ 579.
10- مثنوی، دفتر اول،3656، به نقل نقدی بر مثنوی،179 . مثنوی معنوی، دفتر اول، صفحۀ 162.
11- مثنوی معنوی، دفتر ششم، صفحۀ 976.
12- مثنوی معنوی، دفتر ششم، صفحۀ 1039 .
13- مثنوی معنوی ،دفتر ششم، صفحۀ 994
14- مثنوی، نسخۀ کتابفروشی اسلامی ، دفتر اول ، 54 ، شمارۀ 9، به نقل نقدی بر مثنوی،179.
15- نقدی بر مثنوی،97، به نقل از مقالات شمس، به نقل از خط سوم،31.
16- مثنوی معنوی ، دفتر ششم،صفحۀ 959. مثنوی معنوی، دفتر اول، صفحۀ171.
17- مثنوی معنوی، دفتر سوم، صفحۀ 481.
18- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر یکم ،3868- 3866
19- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر یکم، 1503-1492.
20- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر یکم، 2474. مثنوی معنوی، دفتر اول، صفحۀ 111.
21- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر پنجم ،3907. مثنوی معنوی، دفتر اول، صفحۀ 172 .
22- مثنوی معنوی، دفتر اول ، 30 .
23-مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر یکم ،690. مثنوی معنوی، دفتر اول صفحۀ34.
24- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر دوم ،3335. مثنوی معنوی، دفتر دوم، صفحۀ318.
25- مثنوی معنوی، دفتر دوم ، صفحۀ 238.
26- دیوان شمس، غزلیات،269،چاپ دوازدهم،1377،انتشارات صفی علی شاه.
27- شمس تبریزی ،مقالات ،2/162، چاپ دوم،1377، انتشارات خوارزمی.
28- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر سوم ،1401. مثنوی معنوی، دفتر سوم،صفحۀ 403.
29- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتردوم،3324.
30- گولپینارلی، مولانا جلال الدین،99،از مقالات، عماد،348-347؛ مناقب العارفین: 616-617/2.
31- همان 110، از مقالات،عماد 272
32- همان 54-153.
33- گولپینارلی ، مولانا جلال الدین،110.
34- جامی،عبدالرحمن، نفحات الانس باب 495 ، جلال الدین محمد البلخی الرومی
35- جامی،عبدالرحمن، نفحات الانس باب 495 ، جلال الدین محمد البلخی الرومی
36- جامی،عبدالرحمن، نفحات الانس باب 497؛شیخ صلاح الدین فریدون القونیوی،المعروف بزرکوب
37- جامی،عبدالرحمن، نفحات الانس باب499 ؛سلطان ولد.
38- جامی،عبدالرحمن، نفحات الانس باب 496؛ شمس الدین محمدبن علی بن ملک داد تبریزی.
39- تفضلی،ابوالقاسم،سماع درویشان در تربت مولانا،1377 شمسی ،172.
40- تفضلی،ابوالقاسم،سماع درویشان در تربت مولانا،1377 شمسی،190.
41- افلاکی، مناقب العارفین،1375 شمسی،578/2.
42- رجوع کنید به: نقد مثنوی، 311، 56؛ سماع، عرفان و مولوی،125؛مولانا جلال الدین،149.
43- مثنوی، تصحیح: استعلامی،محمد،دفتر چهارم،743.
44- شمس تبریزی؛ مقالات،1377 شمسی 73-72/1.
45- ن.ک:افلاکی شمس الدین محمد، مناقب العارفین، 1385 شمسی،89؛فروزان فر،بدیع الزمان، زندگانی مولانا جلا الدین محمد، تهران،1354،84-64،صاحب الزمانی،ناصرالدین،1377 شمسی،خط سوم،56، زرین کوب عبدالحسین، پله پله تا ملاقات خدا،1378 شمسی،210-162 ،مولانا جلال الدین، گولپینارلی ، عبدالباقی،1375 شمسی، 347-357.
46- ن.ک:افلاکی شمس الدین محمد، مناقب العارفین، 1385 شمسی،395،(330-328/3)،(490-468/3)،صاحب الزمانی، ناصرالدین،1377شمسی،خط سوم،75-74.
47- ن.ک: مولانا جلال الدین، گولپینارلی، عبدالباقی،1375 شمسی،350.
48- ن.ک:افلاکی شمس الدین محمد، مناقب العارفین، 1385 شمسی،489.