PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : *** دست نوشته های شهید زین الدین ***



سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*
28-03-2013, 13:29
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/13147642894628381171.gif



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/39083472378251043623.jpg

سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*
28-03-2013, 13:33
(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif)https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18132516198225025904.jpg

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif)



از صبح واحدها را بسیج کرده بودیم که وسایل تیپ را جمع کرده و آماده شوند که شب ستون کشی کنیم.
همه ساعت 17:00 آماده بودند که حرکت کردند.
ستون بزرگی حدود 70 دستگاه تریلی و کامیون و ماشینهای آبرسانه و تویوتا بود ستون یکسره بودی کم سرخ رفت اشکالی که
فقط داشت نبودن ضدهوایی درستون بود.

صبح شهره طیب و علی غریبی را مشاهده کردیم پزرگ راه رودخانه نیمه و تاسیات و خانه ای شهر نمونه پدیدار بود، سپس برگشتیم و به تهران آمدیم در برگشت خاطر ه ای خوب وبد من و مرتضی قربانی لله کاظمی و حسین خرازی و ابوشهاب و ... دیگر بر کدام بنو به سطور چاقر می شدیم هر چه اصرار کردند من سوار نشدم.

گفتم بلد نیسیتم بالاخره بزور مرا سورار کردند، قدری کمابیش (حدود 1500 متر) پیاده شدم. بعد از رسیدن به همدان بآبگرم رستم احمد مرتضی و باوستاب بودند برای نهار و نماز به همدان برگشتیم، پس از ناهار اخبار ساعت 14:00 را گوش دادیم سپس برای شناساسیی تپه 298 از سمت چپ و شناسایی تپه های موساین حرکت کردیم. که این شناسایی تا ساعت 17:00 طور کشید و خیلی عالی بود. منطقه هشان میداد که به عملیات خزئی میتوان انجام داد. از آنجا من و مرتضی قربانی ، چنانچه رفتیم سری به بچه ها زدم جلسه ای با رحیم و جعفری و بهمنی داشتیم که در این جلسه راجع به راه کارهای پیدا شده و معابر شناسایی شده صحبت شد. و آنها گزارش دادند، سپس حرکت کردیم. شب من را در منز ل بیدار کرد، از شدت خواب آلودگی اشتباها کلید را بداخل منزل دیگر انداختم که برادر حیفاه در آن بود و متوجه شدم، وارد منزل شدم و اتاق بغلی چون عیالم و مامان خواب بودند خوابیدم.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif)

سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*
28-03-2013, 13:34
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43958546373296665043.jpg

سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*
28-03-2013, 14:59
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif)


صبح آبگرمکن منزل را دادیم درست کنند، شلنگ برای گاز خرید، و گاز را هم وصل کردم و مقداری میوه و خیار و سبزی و نان هم برای منزل گرفتم و رفتم با حسن صحبت کردم (بعد از ناهار) گفت که سریعا به دهدان برو و به بچه ها برس سپس به مقر آمدم و از آنجا به برخی کارها رسیدم و سپس مسئول ستاد را هم توجیه کردم که من میروم کارها را انجام دهد.


بعد از ظهر حرکت کردم که براتی را ببرم گفتند رفته نحلک، از سر نحلک رفتم. رنجبر را دیدم گفت که رفته اند مقر سپس به منزل رفتم عیال در منزل نبود. مقداری گوشت و نان خریده در منزل گذاشتم و روی کاغذی نوشتم که چند شب متوالی نخواهم آمد و به همسایه پاین هم گفتم که به او بگوید، سپس شبانه رهسپار شدیم نماز را در اهواز خواندیم شام را در شاهور و ساعت حوالی 5/23 به دهدان رسیدیم در پشت بام خوابیدیم، خرازی را بیدار کردم و گفتم که من آمده ام صبح ساعت 8 به گشتی شناسایی و تپه 295 رفتیم که از منطقه ای در جنوب دهلران بسیار خوب دیده شد. در مسیر راه ابتدا بطرف غرب دهدان و سپس از حاشیه رودخانه نیمه و سپس از عبور از بیمه در حوالی یک تپه9 روی تپهایی که از دور مانند یک خط (از دمدان) دیده شد رفتیم و خوب توجیه شدیم بعد از شام سعات 16:00 از خواب بیدار شدیم و قصد رفتن به زنگنه بیات را داشتیم که صبح دیر کرده بودیم. این مسیر را با دید با قاطر و پیاده میرفتیم و 24 ساعت طول میکشید.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif)

سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*
30-03-2013, 13:35
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif)



ساعت 11 صبح بود که شنیدیم عملیات سندی دیش شروع شده است و 80% پیروز بوده (از رادیو شنیدم)
بعدازظهر ساعت 16 قرار بود برویم که دیر شده بود . نتیجتا اول غروب بود رفتیم و تا ساعت 10 روز بعد داده بودیم و به آنجا قرار بود بمانیم تا صبح.


صبح از منزل برگشتیم و به براتی گفتم به شکری سری بزند و بپرسد نمیرویم رفت و آمد .گفت که دیروز ساعت 2 بعدازظهر رفته اند.


بعدازظهر پسری با چناره داشتیم که برسی شده چرا برادر آئینه برکنار شده و محبت بجای دی ایستاده است تعدادی از مهمترین خمپاره اندازها هم رفته بودند تسویه گرفته بودند که ظاهرا تفحص جایگزینی کردن تعدادی نفرات در خمپاره بود. اول اذر برخوردش خوب نبوده است با بچه ای خمپاره و دیگر شده بودند و میگفتند از یک پاسدار چنین برخورهایی بعید بوده است.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif)

سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*
09-04-2013, 09:53
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif)


صبح زود و بنا بود که ق لشکر و تیپهای صاحب الزمان (عج) و حسن باقری برویم به شناسایی منطقه دهدان که دیشب من در منزل خوابیدم و بنا بود صبح برادر باقری بمن زنگ بزند که چه ساعتی در حسینه اعظم بروم که صبح خودم تخمبن زدم گفت که لغو شده و شاید امشب شبانه برویم که من ساعت 11.00 به محل کارم رسیدم، تا بعد از ظهر هم در محل کار بودم.

شب مجددا به منزل رفتم گفتم بلکه حسن دوباره زنگ بزند براتی را هم به مزنل بردم، که تا صبح هم بودیم تلفنی زده نشد.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif)

سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*
17-04-2013, 23:20
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24357291873981701046.gif)


صبح جسله ای در کربال برای ف گروهها گردیم و مسئولیتی واحدها بود که هم را گفتیم شرکت کردند. ولی خودم اهواز بودم و نرفتم ، رفتم آنجا دیدم احمد و صادقی هنوز نیامده اند، فهمیدم که بعد از نمرانه برادر محسن و ... جلسیه ای بوده برای ظهر به کربلا رفته و پس از نماز خدمت برادر رحیم رفتم و خطابی راجع به تیپ جدید و منطقه ماموریت جدید خدمتشان عرض کردم، در مورد تیپ غیرفعال بودن فرماندهی منطقه.


صبح ساعت 19.00 از منزل بطرف مقر حرکت کردم در بین راه خوابم گرفت کنار زده و تا ساعت 11:00 خوابیدم قبل از ظهر به مقر رسیدم برادر ابن الرسول تشریف آورده بودندذ، مقداری صحبت کردیم و سپس برای نماز به مسجد رفتیم و سپس به ستاد رفته و کمی استراحت کردم.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18113904373403466318.gif)