عطر یاس
06-12-2009, 13:41
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/01442160891601497296.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/01442160891601497296.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12526018654988206923.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12526018654988206923.gif)
در جهان بینى توحیدى، مقام تشریع و قانون گذارى اصالتا از آن خدا است. قرآن كریم مىفرماید: «اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ»(1)؛ «حكم و فرمان مخصوص خداوند است.» و حق تعیین پیامبر نیز كه سفیر الهى است از آن حق تعالى است كه «اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛(2) «خدا داناتر است كه رسالت خویش را در كجا قرار دهد.»
بنابراین، انتخاب و تعیین پیامبر و اعطاى رسالت به او منحصرا كار خداى سبحان است و انتخاب و رأى مردم در برگزیدن پیامبر صلى الله علیه وآله و تعیین او اثرى ندارد. نقش مردم نسبت به پیامبر و پیام الهى، ایمان آوردن و عمل كردن بر طبق آن است.
شیعه معتقد است كه جانشین پیامبر نیز باید از جانب خدا تعیین شود؛ زیرا آگاهى بر صفاتى همانند علم و عصمت كه از شرائط عمده جانشین پیامبر است، براى انسانهاى عادى امكان پذیر نیست. خداست كه مىداند این نعمتهاى بزرگ را به چه كسانى عطا كند و دیگران، راهى براى دستیابى به چنین علم و آگاهى ندارند.
شیعه بر این باور است كه پیامبر صلى الله علیه وآله از جانب خداى سبحان، این انتخاب الهى را در مواردى فراوان به مردم ابلاغ كرده است و ماجراى غدیر خم یكى از آنهاست. در این حادثه بود كه وجود مبارك امیر مؤمنان على علیهالسلام از ناحیه خداوند عزّوجلّ به عنوان سرسلسله امامت و رهبرى برگزیده شد.
در مقابل، اهل سنّت، جانشینى پیامبر را از اوج امامت به حضیض خلافت تنزّل دادند و آن را در حدّ یك سلطنت پایین آوردند. آنها معتقدند مىتوان زیر سایه سقیفهاى بىپایه و اساس گردهم آمد و براى پیامبر جانشین تعیین كرد؛ چنان كه با وصیّت خلیفه قبلى (همان طور كه ابابكر رفتار كرد) با شورایى صورى مىتوان این مهمّ را انجام داد؛ ولى از دیدگاه شیعه دست كوتاه سقیفه و امثال آن به اوج امامت نمى رسد تا بتواند كسى را بدان مقام نصب كند یا از آن تنزّل دهد.(3)
آیات متعددى از قرآن درباره داستان غدیر و اثبات ولایت آمده است و همین طور روایات بىشمارى این مسئله را به اثبات مىرساند كه در این مقال به یك نمونه اشاره مىشود.
آیه تبلیغ
قرآن كریم مى فرماید:
«یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّهَ لایَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرینَ»؛(4)
«اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، [كاملا به مردم[ برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى. خداوند تو را از [خطرات احتمالىِ] مردم، نگاه مىدارد. همانا خداوند، جمعیت كافران را هدایت نمى كند.»
جمله بندى آیه و لحن خاص و تأكیدهاى پى در پى آن و همچنین شروع آن با خطاب «یا ایُّهَا الرَّسول» كه تنها در دو مورد از قرآن آمده و تهدید پیامبر صلى الله علیه وآله به عدم تبلیغ رسالت در صورت كوتاهى كردن كه منحصرا در این آیه از قرآن آمده، نشان از آن دارد كه سخن از حادثه مهمى در میان بوده است كه عدم تبلیغ آن مساوى با عدم تبلیغ رسالت در مدت 23 سال شمرده شده است.
نكته دیگر این است كه این موضوع مهمّ مخالفان سرسختى داشته كه پیامبر، از مخالفت آنها كه ممكن بوده است مشكلاتى براى اسلام و مسلمین داشته باشند نگران بوده است و به همین جهت، خداوند به او تضمین و تأمین مىدهد.
حال این پرسش مطرح مىشود كه با توجه به تاریخ نزول آیه كه در اواخر عمر پیامبر صلىاللهعلیهوآله بوده است ، چه مطلب مهمى و چه امر حیاتى در كار بوده كه خداوند رسولش را با آن همه تأكیدات مأمور ابلاغ آن مىكند؟
آیا مسائل مربوط به توحید و شرك و بت شكنى بوده كه از سالها قبل براى پیامبر و مسلمانان حل شده بود؟
آیا مربوط به احكام و قوانین اسلامى بوده با اینكه مهمترین آنها تا آن زمان بیان شده بود؟
و آیا مربوط به مبارزه با اهل كتاب و یهود و نصارا بوده با اینكه مىدانیم مسئله اهل كتاب بعد از ماجراى «بنى النضیر» و «بنى قریظه» و «بنى قینقاع» و خیبر و فدك و نجران مشكلى براى مسلمانان محسوب نمىشد؟
و آیا مربوط به منافقان بوده، در حالى كه مىدانیم پس از فتح مكّه و سیطره و نفوذ اسلام در سراسر جزیره عربستان، منافقان از صحنه اجتماع طرد شدند و نیروهاى آنها در هم شكسته شد و هر چه داشتند در باطن بود؟
راستى چه مسئله مهمى در آخرین ماههاى عمر پیامبر صلى الله علیه وآله مطرح بوده است كه آیه فوق این چنین درباره آن تأكید مى كند؟
این نیز جاى تردید نیست كه وحشت و نگرانى پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى شخص خود و جان خود نبوده، بلكه براى كارشكنیها و مخالفتهاى احتمالى منافقان بوده كه نتیجه آن براى مسلمانان خطرات و زیانهایى به بار مى آورد.(5)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12526018654988206923.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12526018654988206923.gif)
براساس اتفاق راویان و محدثان و مفسّران شیعه و جمع كثیرى از مفسّران و محدّثان اهل سنّت، همچون: ابوالحسن واحدى در اسباب النزول، ص 15؛ حافظ ابوسعید سجستانى، در كتاب الولایه؛ فخر رازى در تفسیر كبیر، ج 3، ص 636؛ ابن صباغ مالكى در فصول المهمّه، ص 27؛ جلال الدین سیوطى در درّ المنثور، ج 2، ص 298؛ قاضى شوكانى در فتح القدیر، ج 3، ص 57؛ شهاب الدین آلوسى در روح المعانى، ج 6، ص 172؛ شیخ سلیمان قندوزى در ینابیع الموده، ص 120 و ... تصریح كردهاند كه آیه در مورد على علیهالسلام نازل شده است.
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12526018654988206923.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12526018654988206923.gif)
در جهان بینى توحیدى، مقام تشریع و قانون گذارى اصالتا از آن خدا است. قرآن كریم مىفرماید: «اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ»(1)؛ «حكم و فرمان مخصوص خداوند است.» و حق تعیین پیامبر نیز كه سفیر الهى است از آن حق تعالى است كه «اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛(2) «خدا داناتر است كه رسالت خویش را در كجا قرار دهد.»
بنابراین، انتخاب و تعیین پیامبر و اعطاى رسالت به او منحصرا كار خداى سبحان است و انتخاب و رأى مردم در برگزیدن پیامبر صلى الله علیه وآله و تعیین او اثرى ندارد. نقش مردم نسبت به پیامبر و پیام الهى، ایمان آوردن و عمل كردن بر طبق آن است.
شیعه معتقد است كه جانشین پیامبر نیز باید از جانب خدا تعیین شود؛ زیرا آگاهى بر صفاتى همانند علم و عصمت كه از شرائط عمده جانشین پیامبر است، براى انسانهاى عادى امكان پذیر نیست. خداست كه مىداند این نعمتهاى بزرگ را به چه كسانى عطا كند و دیگران، راهى براى دستیابى به چنین علم و آگاهى ندارند.
شیعه بر این باور است كه پیامبر صلى الله علیه وآله از جانب خداى سبحان، این انتخاب الهى را در مواردى فراوان به مردم ابلاغ كرده است و ماجراى غدیر خم یكى از آنهاست. در این حادثه بود كه وجود مبارك امیر مؤمنان على علیهالسلام از ناحیه خداوند عزّوجلّ به عنوان سرسلسله امامت و رهبرى برگزیده شد.
در مقابل، اهل سنّت، جانشینى پیامبر را از اوج امامت به حضیض خلافت تنزّل دادند و آن را در حدّ یك سلطنت پایین آوردند. آنها معتقدند مىتوان زیر سایه سقیفهاى بىپایه و اساس گردهم آمد و براى پیامبر جانشین تعیین كرد؛ چنان كه با وصیّت خلیفه قبلى (همان طور كه ابابكر رفتار كرد) با شورایى صورى مىتوان این مهمّ را انجام داد؛ ولى از دیدگاه شیعه دست كوتاه سقیفه و امثال آن به اوج امامت نمى رسد تا بتواند كسى را بدان مقام نصب كند یا از آن تنزّل دهد.(3)
آیات متعددى از قرآن درباره داستان غدیر و اثبات ولایت آمده است و همین طور روایات بىشمارى این مسئله را به اثبات مىرساند كه در این مقال به یك نمونه اشاره مىشود.
آیه تبلیغ
قرآن كریم مى فرماید:
«یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّهَ لایَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرینَ»؛(4)
«اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، [كاملا به مردم[ برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى. خداوند تو را از [خطرات احتمالىِ] مردم، نگاه مىدارد. همانا خداوند، جمعیت كافران را هدایت نمى كند.»
جمله بندى آیه و لحن خاص و تأكیدهاى پى در پى آن و همچنین شروع آن با خطاب «یا ایُّهَا الرَّسول» كه تنها در دو مورد از قرآن آمده و تهدید پیامبر صلى الله علیه وآله به عدم تبلیغ رسالت در صورت كوتاهى كردن كه منحصرا در این آیه از قرآن آمده، نشان از آن دارد كه سخن از حادثه مهمى در میان بوده است كه عدم تبلیغ آن مساوى با عدم تبلیغ رسالت در مدت 23 سال شمرده شده است.
نكته دیگر این است كه این موضوع مهمّ مخالفان سرسختى داشته كه پیامبر، از مخالفت آنها كه ممكن بوده است مشكلاتى براى اسلام و مسلمین داشته باشند نگران بوده است و به همین جهت، خداوند به او تضمین و تأمین مىدهد.
حال این پرسش مطرح مىشود كه با توجه به تاریخ نزول آیه كه در اواخر عمر پیامبر صلىاللهعلیهوآله بوده است ، چه مطلب مهمى و چه امر حیاتى در كار بوده كه خداوند رسولش را با آن همه تأكیدات مأمور ابلاغ آن مىكند؟
آیا مسائل مربوط به توحید و شرك و بت شكنى بوده كه از سالها قبل براى پیامبر و مسلمانان حل شده بود؟
آیا مربوط به احكام و قوانین اسلامى بوده با اینكه مهمترین آنها تا آن زمان بیان شده بود؟
و آیا مربوط به مبارزه با اهل كتاب و یهود و نصارا بوده با اینكه مىدانیم مسئله اهل كتاب بعد از ماجراى «بنى النضیر» و «بنى قریظه» و «بنى قینقاع» و خیبر و فدك و نجران مشكلى براى مسلمانان محسوب نمىشد؟
و آیا مربوط به منافقان بوده، در حالى كه مىدانیم پس از فتح مكّه و سیطره و نفوذ اسلام در سراسر جزیره عربستان، منافقان از صحنه اجتماع طرد شدند و نیروهاى آنها در هم شكسته شد و هر چه داشتند در باطن بود؟
راستى چه مسئله مهمى در آخرین ماههاى عمر پیامبر صلى الله علیه وآله مطرح بوده است كه آیه فوق این چنین درباره آن تأكید مى كند؟
این نیز جاى تردید نیست كه وحشت و نگرانى پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى شخص خود و جان خود نبوده، بلكه براى كارشكنیها و مخالفتهاى احتمالى منافقان بوده كه نتیجه آن براى مسلمانان خطرات و زیانهایى به بار مى آورد.(5)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12526018654988206923.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12526018654988206923.gif)
براساس اتفاق راویان و محدثان و مفسّران شیعه و جمع كثیرى از مفسّران و محدّثان اهل سنّت، همچون: ابوالحسن واحدى در اسباب النزول، ص 15؛ حافظ ابوسعید سجستانى، در كتاب الولایه؛ فخر رازى در تفسیر كبیر، ج 3، ص 636؛ ابن صباغ مالكى در فصول المهمّه، ص 27؛ جلال الدین سیوطى در درّ المنثور، ج 2، ص 298؛ قاضى شوكانى در فتح القدیر، ج 3، ص 57؛ شهاب الدین آلوسى در روح المعانى، ج 6، ص 172؛ شیخ سلیمان قندوزى در ینابیع الموده، ص 120 و ... تصریح كردهاند كه آیه در مورد على علیهالسلام نازل شده است.