توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جسارت به حضرت زهرا چگونه ممکنه با اینکه حضرت علی قویترین افراد بود؟
طرح شبهه: شما که میگویید علی علیه السلام قویترین افراد بود و در قلعه خيبر را با يک دست بلند کرد، پس چه جوری حاضر شد ببيند همسرش را در مقابل چشمانش كتك زدند و او هم هيچ کاری نکرد؟!
علمای زیادی در طول تاريخ به اين شبهه جواب داده اند، لذا در اینجا به چند نکته اکتفا میکنیم.
واکنش تند امیرالمومنین در برابر عمر بن خطاب:
اولا اینگونه نبود که حضرت با آنها کاری نداشته باشد، بلکه اميرمؤمنان عليه السلام در اولین مرحله واکنش خیلی تندی نسبت به عمربن خطاب انجام داد و اونرو به زمين زد و با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما وظیفه اش در آن زمان صبر بود. هرچند با این کار به همه فهماند، که اگر چنین وظیفه ای نداشتن ، آنها در مقابل حضرت حتی به اندازه پشه ای هم نبودند!
سليم بن قيس هلالی در اين باره مینويسد: عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالی كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوی فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوی حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار میكنند»!
علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينی و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولی به ياد سخن پيامبر صلی الله عليه وآله و وصيتی كه به او كرده بود افتاد، فرمود: ای پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبری مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهی و عهدی كه پيامبر با من بسته است، نبود، میدانستی كه تو نمیتوانی به خانه من داخل شوی» (كتاب سليم بن قيس الهلالي ص568)
که این قضیه را آلوسی مفسر مشهور اهل تسنن هم به نقل از منابع شيعه نقل كرده.
ادامه دارد ...
اميرمؤمنان عليه السلام برخلاف برخی از سران آن زمان، در تمام دوران زندگياش، مطيع محض فرمانهای الهی بود و آنچه او را به عکس العمل وامیداشت، فقط و فقط اوامر الهی بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصی، از خود واكنش نشان نمیداد.
آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شكيبائی در برابر اين مصيبتهای عظيم بوده و طبق همين فرمان بود كه دست به شمشير نبرد.
مرحوم سيد رضی الدين موسوی در كتاب شريف خصائص الأئمه (عليهم السلام) مینويسد:
امام كاظم عليه السلام میفرمايد: از پدرم امام صادق عليه السلام پرسيدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلی الله عليه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گريه بلند كردند، مهاجرين و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه میكردند، علي علیه السلام فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روی بدن پيغمبر انداختم، فرمود: برادرم، اين مردم مرا رها خواهند كرد و به دنيای خودشان مشغول خواهند شد؛ ولی (دنیا) تو را از رسيدگی به من باز ندارد، مثل تو در بين اين امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههای دور نزد آن بيايند... پس چون از دنيا رفتم و از آنچه به تو وصيت كردم فارغ شدی و بدنم را در قبر گذاشتي، در خانهات بنشين و قرآن را آنگونه كه دستور دادهام، بر اساس واجبات و احكام و ترتيب نزول جمع آوری كن، تو را به بردباری در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش میكنم، صبر كن تا بر من وارد شوي. (خصائصالأئمةص73 و بحار الأنوار ج 22 ص 484)
در روايت ديگری سليم بن قيس هلالی نقل میكند: پيامبر صلی الله عليه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهی كرد و فرمود: ای سلمان! خدا را شاهد میگيرم افرادی كه با اينان بجنگند با من جنگيدهاند، افرادی كه با اينان روی صلح داشته باشند با من صلح كردهاند، بدانيد كه اينان در بهشت همراه منند. سپس پيامبر صلی الله عليه وآله نگاهی به علي عليه السلام كرد و فرمود: ای علي! تو به زودی پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت و ستمشان سختی خواهی كشيد. اگر يارانی يافتی با آنان جهاد كن و به وسيله موافقينت با آنان بجنگ، و اگر كمك كار و ياوری نيافتی صبر كن و دست نگهدار و با دست خويش خود را به نابودی مينداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، هارون برای تو اسوه خوبی است، به برادرش موسی گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي؛ اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند. (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص569)
همچنين در ادامه روايت پيشين كه از سليم نقل شد، اميرمؤمنان عليه السلام خطاب به عمر فرمود:
يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي؛ ای پسر صحّاك! اگر مقدرات خداوندی و پيمان و سفارش رسول خدا صلی الله عليه وآله نبود، هر آينه میفهميدی كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداري (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568)
البته روايات در اين باره بسیاره لذا در اینجا به همين چند روايت اکتفا میكنيم.
ادامه دارد ...
واقعا چه كسی جز حيدر كرّار میتواند از چنين امتحان سختی بيرون بياد؟!
اتفاقا ما میگوییم ارزش اين كار در مورد ایشونه که مشخص میشه! علي عليه السلام همان كسیكه در ميدان نبرد، همچون شير قدرتمندی بر دشمن حمله میكرد و پهلوانان كفر را يكی پس از ديگری از سر راه بر میداشت، روزی پشت پهلوانی همچون عمر بن عبدود را به خاك میمالد و روزی ديگر فرق سر مرهب يهودی را میشكافد.
آن روز فرمان خداوند اين بود كه دشمنان از ترس ذوالفقارش خواب آسوده نداشته باشند؛ ولی روز ديگر فرمان اينه كه همان ذوالفقار در قلاف باشد تا اساس اسلام حفظ بشه و دشمنان اسلام از نابود كردن اساس آن مأيوس بشند.
هدف اونها رو فراموش نکنیم!
یکی از مقاصد مهاجمين به خانه وحی اين بود كه اميرمؤمنان عليه السلام را به واكنش وادار كنند و با استفاده از اين فرصت، ثابت كنند كه شخصی همانند علي عليه السلام برای رسيدن به حكومت دنيوی حاضر شد كه افراد زيادی را از دم شمشير بگذراند! و او برای رسیدن به قدرت حاضر است آشوب و قتل و شورش راه بی اندازد!
ما از وهابیت میپرسیم : چرا امير المؤمنين در هيچ جنگي در زمان خلفاء شركت نكرد؟
اين كه اميرمؤمنان عليه السلام شجاعترين فرد بود، هيچ شك و شبههای در آن نيست؛ آن قدر شجاع و دلاور بود كه حتی شنيدن نامش خواب را از چشمان پهلوانان دشمن میپراند؛ تا جايی كه عمر بن خطاب میگفت:
والله لولا سيفه لما قام عمود الاسلام؛ به خدا سوگند! اگر شمشير علي عليه السلام نبود، عمود خيمه اسلام استوار نمیشد. (إبن أبي الحديد فی شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51)
حتی در زمانی كه تمام ياران بيوفای رسول خدا صلی الله عليه وآله در جنگ احد و حنين آن حضرت را رها و از معركه گريختند، امام علي عليه السلام پروانه وار اطراف شمع وجود پيامبر گرامی چرخيد و از او دفاع میكرد.
اما چرا همان علي عليه السلام در هيچ يك از جنگهای زمان خلفاء شركت نكرد؟ آيا شجاعتش را از دست داده بود یا علتهای دیگری دربین بود؟!
در ماجرای حضرت زهرا هم امر دائر بود بين اين كه اميرمؤمنان عليهما السلام اساس اسلام را حفظ نمايد و از حق خود بگذرد؛ يا اين كه بر آن عده اندك، حمله و قتل و عامشان کند و در عوض دشمنان اسلام و منافقين با استفاده از اين فرصت اساس اسلام را به خطر بي اندازند، اميرمؤمنان عليه السلام راه دوم را انتخاب کرد و با اين فداكاری دين اسلام را برای هميشه حفظ و دشمنان اسلام را نا اميد و ماهیتشان را روشن كرد که به طور قطع اين تصميم عاقلانهتر بوده است.
حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه میفرمايد: «در اين انديشه فرو رفته بودم كه: با دست تنها (با بی ياوری) به پا خيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پر خفقان و تاريكی كه پديد آوردهاند صبر كنم، محيطی كه: پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگی به رنج وا میدارد. (عاقبت) ديدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزديكتر است؛ لذا شكيبائی ورزيدم؛ ولی به كسی میماندم كه: خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلويش را گرفته، با چشم خود میديدم، ميراثم را به غارت میبرند.»
ادامه دارد ...
چرا رسول خدا (ص) از سميه و ديگر زنان مسلمان دفاع نکرد؟
اميرمؤمنان عليه السلام، به همان دليل از خود واكنش نشان نداد كه رسول خدا صلی الله عليه وآله در هنگام كشته شدن سميه، مادر عمار ياسر توسط مشركان و تعرض آنها به وي، از خود واكنشی نشان نداد.
سميه دختر خباط... مادر عمار ياسر هفتمين كسی است كه اسلام آورد، ابوجهل او را اذيت میكرد و آن قدر نيزه بر پايين شكمش زد تا به شهادت رسيد، و او نخستين زن شهيد در اسلام است. آل بنومغيره، چون سمیه مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذيت كردند؛ تا كشته شد. رسول خدا (ص)، منظره شكنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مكه میديد و میفرمود: ای خاندان ياسر! صبور باشيد كه وعدهگاه شما بهشت است. (الإصابة في تمييز الصحابة ج 7 ص 712)
با اين كه رسول خدا صلی الله عليه وآله میديد كافری همچون ابوجهل متعرض ناموس مسلمانان میشود؛ ولی در عين حال هيچ واكنشی از خود نشان نمیداد و به آنان نيز فرمان میداد كه صبر نمايند.
مگر نه اين كه رسول خدا صلی الله عليه وآله غيورترين و شجاعترين فرد عالم است، پس چرا از ناموس مسلمانان دفاع نكرد؟ چرا شمشيرش را برنداشت تا گردن ابوجهل را از تنش جدا كند؟
اهل تسنن، هر پاسخی دادند، ما نيز عين همان را در باره صبر اميرمؤمنان عليه السلام و شمشير نكشيدن آن حضرت خواهيم داد.
خلاصه اینکه حضرات معصومین برخلاف وهابیت، عقلشان محدود به جلوی بینیشان نبود، بلکه اهدافی الهی و طولانی مدت را درنظر میگرفتند، هرچند اگر تحملّش بسیار سخت میبود.
با استفاده از سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عج) به همراه تصرفات.
یکی از مقاصد مهاجمين به خانه وحی اين بود كه اميرمؤمنان عليه السلام را به واكنش وادار كنند و با استفاده از اين فرصت، ثابت كنند كه شخصی همانند علي عليه السلام برای رسيدن به حكومت دنيوی حاضر شد كه افراد زيادی را از دم شمشير بگذراند! و او برای رسیدن به قدرت حاضر است آشوب و قتل و شورش راه بی اندازد!
سلام علیکم. اگر اون ها این نقشه را داشتند چرا خودشان آمدند پشت در و هیزم گذاشتند در حالی که احتمال کشته شدنشان توسط حضرت علی (ع) بود؟
افراد را به جلو میفرستادند و خودشان در عقب یا در مقر حکومت میماندند. اینکه شخصی احتمال کشته شدن خود را بدهد ولی اولین کسی باشد که به حضرت زهرا (س) جسارت کند منطقی است؟
سلام علیکم. اگر اون ها این نقشه را داشتند چرا خودشان آمدند پشت در و هیزم گذاشتند در حالی که احتمال کشته شدنشان توسط حضرت علی (ع) بود؟
افراد را به جلو میفرستادند و خودشان در عقب یا در مقر حکومت میماندند. اینکه شخصی احتمال کشته شدن خود را بدهد ولی اولین کسی باشد که به حضرت زهرا (س) جسارت کند منطقی است؟
بسم الله الرحمان الرحیم
با سلام و تشکر
دو مثال میزنم که انشاالله به آن توجه شود:
مثال اول : گاهی به یک دزد گفته میشه حاضری در دزدی ای که انجام میدی، قتل هم انجام بدی؟ طرف بر میگرده میگه نه دیگه! ما نهایت خلافمون دزدیه، جرات قتل رو نداریم!
در این مثال که زیاد هم بنده با این افراد سرکار داشتم، طرف آدم سالمی نیست، دزده! منتها برای خودش حدی قائله و از اون مقدار پا فراتر نمیزاره! دزدی به همراه قتل، فقط از فرد جانی، میتونه صادر بشه.
مثال دوم : یک بار یک فردی از باب حسادت حاضره حتی خودش رو نابود کنه، تا آبروی یکی دیگه رو ببره!
در تاریخ کم نداشتیم کسانیکه حتی حاضر بودند خودکشی کنند و جوری صحنه رو بسازند که بگند فلانی من رو کشته!
خلاصه اینکه برخی کارها شقاوت زیادی میخواد، و از هرکسی نمیتونه صادر بشه.
حقانیت امیرالمومنین و مقام حضرت زهرا سلام الله علیهما بر هیچ کس پنهان نبود همه این روایت را باور داشتند که:
قال رسول اللَّه(ص) : فاطمه بضعه مني، يوذيني ما اذاها؛ فاطمه پاره ي تن من است هر چیزی او را اذیت کند مرا اذیت نموده(صحيح مسلم ج 16 ص 3)
واین آیه را هم میدانستند که :
إِنَّ الَّذِينَ يؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا؛ آنها که خدا و پيامبرش را آزار ميدهند، خداوند آنان را مورد لعن قرار داده، و براي آنها عذاب خوارکنندهاي آماده نموده (الأحزاب/57)
درسته کسانیکه در مقابل امیرالمومنین علی علیه السلام ایستادند همگی پلید بودند اما شقاوتشان یکسان نبود، و شاید برخی از آنها تمایل چندانی نداشتند به اون جنایت دست بزنند(مثل ماجرای کربلا) و دنبال بهانه میگشتند برای نیامدن به کوچه بنی هاشم، لذا پلیدترین افراد باید میاندار ماجرا میشد، تا کار پیش برود، فرد پلیدی که حتی حاضر میبود برای دشمنی دیرینه ای که با امیرالمومنین داشت، جان کثیفش هم در همین راه فدا کند!
مدینه* خادمه یاس فاطمی *
07-04-2013, 16:43
واکنش تند امیرالمومنین در برابر عمر بن خطاب:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
پس استاد آیا میتوان گف که مولاعلی(ع) تقریبا دو وظیفه داشتند: یکی در قبال خانواده و دفاع از حریم خانه و دیگری در برابر دین خدا و اجتماع مسلمین؟ البته کاملا تفکیک پذیر نیستند
مولا در دفاع از حریم خانه و همسرش برخورد تندی با عمر و دار و دسته اش و کسانی که به حریم خصوصی اش حمله ور شده بودند داشتند و وقتی که پای دین و دفاع از دین و اجتماع مسلمین باز میشد به یاد عهدی که با خدا و پیامبر بسته بودند می افتادند و سکوت میکردند. البته چون نیت اونا حمله بردن به وظیفۀ مولا علی(ع) در قبال دین بود بهترین گزینه رو حمله کردن از راه حریم شخصی و برانگیختن احساسات شخصی و ربط دادن به وظیفۀ دینی بود. واین کار رو تنها مولا می توانست طوری جواب بدهد که اولا نقششون شکست بخورد و ثانیا به دین ضربه ای نخورد اما نهایتش خودشون با چاه آشنا شدند.و الان شاهد همان دینی هستیم که مولا به اون شکل جواب و مولاتی جان مبارکشونو دادند.
دلتنگ خدا
07-04-2013, 20:11
اميرمؤمنان عليه السلام برخلاف برخی از سران آن زمان، در تمام دوران زندگياش، مطيع محض فرمانهای الهی بود و آنچه او را به عکس العمل وامیداشت، فقط و فقط اوامر الهی بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصی، از خود واكنش نشان نمیداد. آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شكيبائی در برابر اين مصيبتهای عظيم بوده و طبق همين فرمان بود كه دست به شمشير نبرد. مرحوم سيد رضی الدين موسوی در كتاب شريف خصائص الأئمه (عليهم السلام) مینويسد:امام كاظم عليه السلام میفرمايد: از پدرم امام صادق عليه السلام پرسيدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلی الله عليه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گريه بلند كردند، مهاجرين و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه میكردند، علي علیه السلام فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روی بدن پيغمبر انداختم، فرمود: برادرم، اين مردم مرا رها خواهند كرد و به دنيای خودشان مشغول خواهند شد؛ ولی (دنیا) تو را از رسيدگی به من باز ندارد، مثل تو در بين اين امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههای دور نزد آن بيايند... پس چون از دنيا رفتم و از آنچه به تو وصيت كردم فارغ شدی و بدنم را در قبر گذاشتي، در خانهات بنشين و قرآن را آنگونه كه دستور دادهام، بر اساس واجبات و احكام و ترتيب نزول جمع آوری كن، تو را به بردباری در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش میكنم، صبر كن تا بر من وارد شوي. (خصائصالأئمةص73 و بحار الأنوار ج 22 ص 484) در روايت ديگری سليم بن قيس هلالی نقل میكند: پيامبر صلی الله عليه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهی كرد و فرمود: ای سلمان! خدا را شاهد میگيرم افرادی كه با اينان بجنگند با من جنگيدهاند، افرادی كه با اينان روی صلح داشته باشند با من صلح كردهاند، بدانيد كه اينان در بهشت همراه منند. سپس پيامبر صلی الله عليه وآله نگاهی به علي عليه السلام كرد و فرمود: ای علي! تو به زودی پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت و ستمشان سختی خواهی كشيد. اگر يارانی يافتی با آنان جهاد كن و به وسيله موافقينت با آنان بجنگ، و اگر كمك كار و ياوری نيافتی صبر كن و دست نگهدار و با دست خويش خود را به نابودی مينداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، هارون برای تو اسوه خوبی است، به برادرش موسی گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي؛ اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند. (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص569) همچنين در ادامه روايت پيشين كه از سليم نقل شد، اميرمؤمنان عليه السلام خطاب به عمر فرمود:يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي؛ ای پسر صحّاك! اگر مقدرات خداوندی و پيمان و سفارش رسول خدا صلی الله عليه وآله نبود، هر آينه میفهميدی كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداري (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568) البته روايات در اين باره بسیاره لذا در اینجا به همين چند روايت اکتفا میكنيم.ادامه دارد ...البته من فکر نمی کنم صبر تو پست به معنای صبر باشه که دست رو دست بذارن و حضرت زهرا رو ....اصلا با عقل جور در نمی اد.که حضرت علی بیاد بگه خوب من کاری ندارم به حضرت ، صبر دارم می کنم ...رو این قضیه خیلی شبهه س
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
17-01-2019, 05:06
roz2roz2
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.