PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی



عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 21:13
http://www.eteghadat.com/Files/user1/besm/b12.jpg (http://www.eteghadat.com/Files/user1/besm/b12.jpg)
http://upload.tazkereh.ir/images/73648547296759881619.gif


حقانیت علی علیه السلام


منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

جناب استاد ما علامه طباطبایی صاحب تفسیر قیّم و عظیم المیزان (رضوان الله علیه ) فرموده است که :
استاد ما مرحوم آقا سید علی قاضی حکایت کرد که کسی از جنی پرسیده است (و فرموده است شاید آن کس خود مرحوم قاضی بوده است ): طایفه جن به چه مذهب اند؟ آن جن در جواب گفت : ((طایفه جن مانند طایفه انس دارای مذاهب گوناگون اند، جز این که سنی ندارند برای آن که در میان ما کسانی هستند که در واقعه غدیر خم حضور داشتند و شاهد ماجرا بوده اند.))
راقم سطور حسن حسن زاده آملی گوید: بسیاری از صحابه در واقعه غدیر خم حضور داشته اند، و به شاءن نزول کریمه : یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین .(1) به راءی المعین شاهد بوده اند، و فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم : الا من کنت مولا، فهذا علی مولاه ، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه ... را به حضرو عیانی شنوده اند؛ ولکن هنوز بدن رسول خدا دفن نشده بود که ...، و یا به قول سید حمیزی در قصیده عینیه :


حتی اذا واروه فی لحده


و انصرفوا عن دفنه ضیعوا


ما قال الاءمس و اوصی به


و آثروا الضر بما ینفع


و قطعوا ارحامه بعده


فسوف یجزون بما قطعوا

لاجرم آن فرقه جن مسلمان مؤ من را (رحمه الله علیهم ) بر این قوم انس ، فضر شرف است ؛ فاعتبروا یا اولی الابصار.(2)
پینوشتها:
1- سوره مائده / 68.
2- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 301 - 300.



http://upload.tazkereh.ir/images/73648547296759881619.gif




(http://upload.tazkereh.ir/images/73648547296759881619.gif)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 21:16
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif


باز شدن قفل به نام فاطمه سلام الله علیها



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛


قفل هر باب گشایی به مراد

گردی از فیض قرائت استاد

این اسم مادر موسی است که هر قفل بسته به خواندن آن گشوده می گردد. قفل ، هر مشکل است . یکی از اساتیدم قدس سره برایم نقل کرده است که جناب آقا سید احمد کربلایی ، وقتی کلید حجره اش را گم کرده بود، و درب حجره مقفل بود، مرحوم سید گفت : مگر جدّه ام فاطمه زهرا علیهاالسلام از مادر موسی کمتر است ، نام او را به زبان آورد و گفت : یا فاطمه ، و قفل را کشید و باز شد.(1)
پی نوشت:
1- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 404.



http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 21:18
http://upload.tazkereh.ir/images/20622664809594066079.gif



درجه خوف و خشیت امام صادق (ع )



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

در خصال صدوق است که مالک بن انس می گوید: ((نزد صادق ، جعفر بن محمد علیه السلام می رفتم و ایشان برایم بالشی می گذاشت و برایم ارزشی قایل بود و می فرمود: ای مالک ! من تو را دوست دارم .
من نیز از این موضوع خوشحال بودم و خدای را شکر می کردم . آن بزرگوار همواره ، از سه حالت خارج نبود: یا روزه بود، یا در حال قیام (به عبادت ) و یا در حال ذکر خداوند. او از عظیم ترین عابدان و بزرگترین زاهدان بود، کسانی که در مقابل خداوند عزوجل در حالتی از خشیّت به سر می برند. حدیثش بسیار و همنشینی با او خوب و فوایدش فراوان بود. وقتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حدیثی نقل می کرد و می فرمود: قال رسول الله ، چهره اش به کبودی و زردی می گرایید و دگرگون می گشت ؛ به طوری که دوست و آشنا نمی توانست او را بشناسد. سالی ، همراه ایشان به حج مشرف شدم . چون زمان احرام فرا رسید، هر چه می خواست لبیک بگوید، صدایی از گلویش خارج نمی شد و چیزی نمانده بود که خود را از مرکبش به زمین افکند!
به ایشان عرض کردم : ای پسر رسول خدا! بگو! چاره ای نیست ؛ باید بگویی ! ایشان فرمود: ای پسر ابوعامر! چگونه جسارت کنم و بگویم : لبیک اللهم لبیک ؟! در حالی که می ترسم خداوند عزوجل جوابم دهد: لا لبیک و لا سعدیک !



http://upload.tazkereh.ir/images/20622664809594066079.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 21:25
http://upload.tazkereh.ir/images/20622664809594066079.gif



علم امام صادق علیه السلام



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

حضرت امام صادق علیه السلام از ام جابر پرسید که در چه کاری ؟ عرض کرد که می خواهم تحقیق کنم که از چرنده و پرنده کدام بیضه می نهند و کدام بچه می آورند؟
فرمود که : احتیاج به این مقدار فکر نیست بنویس که گوش هر حیوانی که مرتفع است بچه می آورد و هر کدام منخفض است بیضه می نهد ذلک تقدیر العزیز العلیم .
باز با آن که چرنده است و گوش او منخفض و به سر او چسبیده بیضه می نهد، سلحفاة که چرنده است چون بدین منوال است بیضه می نهد و گوش خفاش چون مرتفع است و به سر او چسبیده نیست ، بچه می آورد.(1)
پی نوشت:
1- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 68


http://upload.tazkereh.ir/images/20622664809594066079.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 21:28
http://upload.tazkereh.ir/images/20092630027675042741.gif

http://upload.tazkereh.ir/images/20092630027675042741.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/20092630027675042741.gif


اخلاص در عمل


منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

منقول است که مرحوم حاجی سبزواری (رضوان الله علیه ) برای عیادت بیماری می رفت و عده ای هم با او بودند. نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت .
اطرافیان پرسیدند: آقا چرا تا این جا آمدید و حالا بر می گردید؟ آقا جواب داد: که خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و می گوید که سبزواری ، چه انسان والا و بزرگی است که به عیادت من بیمار آمده است . حالا برمی گردم تا هنگامی که اخلاص اولیه را بیابم و تنها برای خدا به عیادت بیمار بیایم .(1)
پی نوشت:
1- در محضر استاد، ص 23.



http://upload.tazkereh.ir/images/20092630027675042741.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/20092630027675042741.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/20092630027675042741.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/20092630027675042741.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/20092630027675042741.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 21:33
http://upload.tazkereh.ir/images/50120925191902367520.gif



مرتبه رضا


منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

ْآورده اند که جابر بن عبدالله انصاری که یکی از اکابر صحابه بود در آخر عمر به ضعف پیری و عجز مبتلا شده بود. محمد بن علی بن الحسین علیه السلام المعروف بالباقر به عیادت او رفت و او را از حالش سؤ ال فرمود. گفت : در حالتی ام که پیری از جوانی و بیماری از تندرستی و مرگ را از زندگانی دوست تر دارم . محمد گفت که : من با وی چنانم که اگر مرا پیر دارد دوست تر دارم و اگر جوان دارد جوانی دوست تر دارم و اگر بیمار دارد بیماری و اگر تندرست دارد تندرستی و اگر مرگ دهد مرگ و اگر زندگانی ، زندگانی را دوست می دارم .
جابر چون این سخن شنید به روی محمد بوسه داد و گفت : صدق رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که مرا گفت که یکی از فرزندان مرا بینی هم نام من و هو یبقر العلم بقراکما یبقر الثور الارض و به این سبب او را باقر علوم الاولین و الاخرین گفتند و از معرفت این مراتب معلوم شود که جابر در مرتبه اهل صبر بوده است و محمد در رتبه رضا.(1)
پی نوشت:
1- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 171.


http://upload.tazkereh.ir/images/50120925191902367520.gif

http://upload.tazkereh.ir/images/50120925191902367520.gif

http://upload.tazkereh.ir/images/50120925191902367520.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 21:54
http://upload.tazkereh.ir/images/06994942535649013303.gif





پناه به ذکر الهی



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

در تاءثیر این ذکر شریف یعنی لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین به سه جمله فاستجبنا له ، و نجیناه من الغّم ، و کذلک ننجی المؤ منین دقت به سزا اعمال گردد، به خصوص به جمله اخیر که مفاد آن عام است که وعده فرموده است شامل همه مؤ منین می باشد، و با جمع محلی به الف و لام و فعل مضارع که دال بر تجدد زمان و حصول تدریجی آن برای ابد است تعبیر فرموده است ، فتبصّر.
امام صادق علیه السلام می فرماید: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمی برد؟
در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده ، چگونه به ذکر حسبنا الله و نعم الوکیل پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر یاد شده فرمود: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت ) و چیزی زائد بر آن (سود در تجارت ) بازگشتند و هیچگونه بدی به آنان نرسید.
و در شگفتم برای کسی که اندوهگین است ، چگونه به ذکر لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس ما (یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده ) از اندوه نجات دادیم و همین گونه مؤ منین را نجات می بخشیم .
و در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده ، چگونه به ذکر اءفوض ‍ امری الی الله ان الله بصیر بالعباد پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده ) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت .
و در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیبایی های دنیاست ، چگونه به ذکر ((ما شاءالله لا قوة الا بالله )) پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل بعد از ذکر یاد شده (از زبان مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از آن نعمتها بهره مند بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی پس امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد...



http://upload.tazkereh.ir/images/06994942535649013303.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 21:57
http://upload.tazkereh.ir/images/40400874560722559095.gif


عبور از دریا توسط بسم الله



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

ْجناب ثقة الاسلام کلینی در کتاب شریف اصول کافی از امام صادق علیه السلام روایت فرموده است که : شخصی همراه حضرت عیسی علیه السلام بود تا به دریا رسیدند و با حضرت بر روی آب راه می رفتند و از دریا می گذشتند - این جانی است که در آب تصرف می کند، این همان جان است که مرده را زنده می کند، و ابراء اکمه و ابرص می نماید و جانهای مرده را زنده می کند و حیات می دهد، و هر کسی که به تعلیم معارف حقه نفوس را احیاء می کند عیسوی مشرب است - آن شخص که دید بر روی آب مثل زمین هموار عبور می کنند. در عین عبور به این فکر افتاد که حضرت چه می گوید و چه می کند که بر روی دریا این گونه راه می رود، دید حضرت می گوید: بسم الله ، از روی عجب به این گمان افتاد که اگر خودش از تبعیت کامل بیرون آید و مستقلا بسم الله بگوید مانند حضرت می تواند بر آب بگذرد، از کامل بریدن همان و غرق شدن همان ، استغاثه به حضرت روح الله نمود، آن جناب نجاتش داد.(1)
پی نوشت:
1- ولایت تکوینی ، ص 15.



http://upload.tazkereh.ir/images/40400874560722559095.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 22:00
http://upload.tazkereh.ir/images/73648547296759881619.gif (http://upload.tazkereh.ir/images/73648547296759881619.gif)

علت صلوات فرستادن



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

از مناظرات علامه حلی باسید موصلی که پرسید چرا صلوات بر آل محمد می فرستید؟ فرمود: الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انالله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة . سید گفت : چه مصیبتی بر آل محمد وارد شد؟ فرمود: وجود مانند تو فرزند، بدترین مصیبهاست .(1)
پی نوشت:
1- هزار و یک نکته ، ص 769 - 770.



http://upload.tazkereh.ir/images/73648547296759881619.gif (http://upload.tazkereh.ir/images/73648547296759881619.gif)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 22:03
http://upload.tazkereh.ir/images/72557002551853309267.gif


علّت محرومیّت از نماز شب



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

نویسنده: هیئت تحریریه انتشارات نبوغ
ْ((شخصی نزد امیر مؤ منان علیه السلام آمد و گفت : ای امیرمؤ منان ! از نماز شب محروم شده ام .
حضرت فرمود: گناهانت تو را مقیّد کره و دست و پایت را بسته اند)).
کلینی قدس سره در باب ذنوب از کتاب ایمان و کفر، نقل می نماید که امام صادق علیه السلام فرمود: ((چون مرد گناه کند، از نماز شب محروم گردد و عمل زشت ، از چاقویی که در گوشت فرو رود، سریعتر در کسی که مرتکب آن شده ، فرو می رود)).(1)(2)
پی نوشتها:
1- ج 2، ص 290 (کافی معرب ).
2- رساله لقاءالله ، ص 197.



http://upload.tazkereh.ir/images/72557002551853309267.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 22:04
http://shiaupload.ir/images/ky38tcjhxxd9o2vy0kio.gif

انتقام بدن



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛


ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد


یکی از آشنایان - خدا رحمتش کناد - در وسط تابستان در غیر ماه مبارک رمضان روزه داشت ، به او گفتم : آقا شما در این سن و در این هوای گرم و سوزان روزه دارید؟!
در جوابم گفت : من از این بدن سیلی خورده ام ، سرکشی کرد و مرا به این سو آن سو کشانید، حالا من می خواهم انتقام بکشم و او را بدارم

http://shiaupload.ir/images/ky38tcjhxxd9o2vy0kio.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 22:13
http://upload.tazkereh.ir/images/76169292285061101040.gif

ترک لهو و لعب



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

کرامتی از متاءله سبزواری به زبان استاد علامه ذوالفنون شعرانی برای شما حکایت می کنم : به صورت جمله معترضه ، یا مقدمه عرض می شود که تنی چند از اساتیدم آیات عظام حاج میرزا ابوالحسن شعرانی ، و حاج میرزا ابوالحسن رفیعی ، و حاج شیخ محمد تقی آملی از شاگردان حاج شیخ عبدالنبی نوری بودند؛ و آقایان شعرانی و آملی هر دو برایم حکایت فرمودند که تهران زمان ما بلد علم بود و علمای بزرگ و نامداری در آن وجود داشتند، مع ذلک جناب حاج شیخ عبدالنبی نوری در معقول و منقول اعلم من فی البلد بود.
مقصود این که حضرت آقای شعرانی در مجلس درسی حکایت فرمود که حاج شیخ عبدالنبی نوری در جلسه درسی برای ما نقل کرده است که گفت : من در ایام طلبگی از نور مازندران برای تحصیل به تهران آمدم ، و در مدرسه سپهسالار قدیم حجره ای گرفتم و به درس و بحث اشتغال داشتم ، قضا را رساله ای در کیمیاگری به دستم آمد، و من شب ها پس از به خواب رفتن طلاب مدرسه پوشیده و پنهان از آنان ، در پشت بام مدرسه مطابق دستور آن رساله عمل می کردم ، لذا هیچ کس از کار من آگاه نبود؛ همین سان بدان کار در شب ها اشتغال داشتم تا فصل بهار فرا رسید و تنی چند از طایفه ما از نور برای تشرف به ارض اقدس رضوی به تهران وارد شدند و در مدرسه سپهسالار قدیم به دیدار من آمدند و گفتند: آقا شیخ النبی (اسم نخستین آن جناب به تسمیه پدر و مادرش ((نبی )) بود، تا این که طلبه شد و درس خواند و به عقل آمد، نامش را تغییر داد و نبی را عبدالنّبی کرد) ما می خواهیم به زیارت تربت امام هشتم تشرف حاصل کنیم ، اگر مایلید مهمان ما بوده باشید و در این سفر با شما باشیم ؛ ما هم از ایشان تقدیر کردیم و دعوتشان را اجابت نمودیم . و آن اوان زمان شهرت و بحبوحه اوج آوازه متاءله سبزواری و حوزه درس او در سبزوار بود، و سبزوار آن زمان نیز روز منزل و شب منزل کاروانیان بود که در آن جا بارگیری می کردند و اتراق می نمودند؛ پس از آن که کاروان ما در آن جا بارگیری کردند به همراهان گفتم : من به شهر می روم و تا بعد از ساعتی بر می گردم ؛ پرسیدند: در شهر چه کار دارید و برای چه می روید؟
گفتم : عالمی بزرگوار در سبزوار تشریف دارد به زیارت ایشان می روم .
گفتند: سفر ما سفر زیارتی است چه بسیار خوب که ما هم به حضور این عالم روحانی تشرف حاصل کنیم ، چند نفر برخاستند و با من به راه افتادند تا به حضور جناب حاجی تشرف یافتیم ، و پس از برهه ای رخصت طلبیدیم و برخاستیم ؛ حاجی به من اشاره کرد و گفت : آقا شما باشید که من یک دو جمله حرفی با شما دارم ، سپس رو به من کرد و فرمود: آقا مشغول درس و بحث و تحصیلت باش ، آن کار شبانه ات را رها کن و از آن دست بردار که به جایی نمی رسی و نتیجه ای جز اتلاف وقت ندارد.(1)
پی نوشت:
1- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 174 - 173.



http://upload.tazkereh.ir/images/76169292285061101040.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-03-2010, 22:19
http://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gif


تقرب به سوی سگ



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

مرحوم هیدجی ، محشی منظومه ملاهادی ، دیوانی دارد، او قضیه جالبی نقل می کند، می گوید: مقدسی بود در محله ای و یا روستایی ، شبی برای عبادت به مسجد رفت . مسجد خالی بود، دو رکعت نماز که به جا آورد، صدای خش خشی از گوشه های مسجد شنید، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نیستم ، کس ‍ دیگری هم گویی در مسجد هست ، سپس شیطان او را وسوسه کرد و شروع کرد با صدای بلدتر نماز خواندن ((ولا الضالین )) را با مدّ تمام کشیدن ! به خیال این که فردا آن ناآشنا، در ده و محلّه منتشر می کند که فلانی ، دیشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نیاز بود و نماز نافله به جا می آورد. این مقدس مآب بیچاره ، به همین خیال ، حتی شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح که هوا روشن شد، وقتی که خواست از مسجد خارج شود، دید سگی نحیف و ضعیف از گوشه شبستان آمد و از در بیرون رفت . یک باره فهمید که همه آن خش خش ها، از این سگ بوده که از سرمای شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گریه ها و اشکهای جناب مقدس هم به جای تقربا الی الله ، تقربا الی الکلب بوده است .(1)
پی نوشت:
1- در محضر استاد، ص 24 - 23.


http://shiaupload.ir/images/im48fld2wqza4qnhlx0.gif


http://shiaupload.ir/images/im48fld2wqza4qnhlx0.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gifhttp://shiaupload.ir/images/im48fld2wqza4qnhlx0.gif
http://shiaupload.ir/images/im48fld2wqza4qnhlx0.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
10-03-2010, 02:57
http://www.eteghadat.com/Files/user1/besm/besm02.gif (http://www.eteghadat.com/Files/user1/besm/besm02.gif)


http://upload.tazkereh.ir/images/70044980549592160405.gif

خدایا تو خدایی نه بازرگان


منابع مقاله:

هزار و یک نکته، حسن زاده آملی، حسن؛

بحقیقت برو و بگو آمدم، اگر گفتند اینجا چرا آمدی؟ بگو به کجا روم و به کدام در رو کنم
این ره است و دیگر دوم ره نیست
این درست و دیگر دوم در نیست
اگر گفتند: به اذن کی آمدی؟ بگو شنیدم
بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
اگر گفتند تا بحال کجا بودی؟ بگو راه گم کرده بودم
اگر گفتند چی آوردی؟ بگو: اولا: دل شکسته که از شما نقل است:
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
و ثانیا:
جز نداری نبود مایه دارائی من
طمع بخششم از درگه سلطان من است
و ثالثا: الهی آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان.
اگر گفتند برونش کنید بگو:
نمی روم ز دیار شما به کشور دیگر
برون کنید از این در در آیم از در دیگر
اگر گفتند این جرئت را از که آموختی بگو از حلم شما.
اگر گفتند قابلیت استفاضه نداری بگو قابلیت را هم شما افاضه می فرمایید.
باز اگر از تو اعراض نمودند بگو:
به و الله و به بالله و به تالله
بحق آیه نصر من الله
که مو از دامنت دست بر ندیرم
اگر کشته شوم الحکم لله
اگر گفتند: مذنبی بگو: شنیدم شما غفارید. ثانیا: ملک نیستم. آدم زاده ام. ثالثا:
نا کرده گنه در این جهان کیست بگو
آن کس که گنه نکرده و زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
اگر گفتند: اینحرفها را از کجا یاد گرفتی بگو:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش
اگر گفتند: چه می خواهی بگو:
جز تو مارا هوای دیگر نیست
جز لقای تو هیچ در سر نیست

http://upload.tazkereh.ir/images/70044980549592160405.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/70044980549592160405.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
10-03-2010, 11:08
http://upload.tazkereh.ir/images/76169292285061101040.gif


درمان با سوره یس



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

یکی از مشایخ روایت می کرد که در سوره مبارکه یس اسمی هست که به برکت آن کوری مادر زاد و پیسی برطرف می شود، او را گفتند که آیا اگر کسی تمام سوره را بخواند نفعی از این مقوله که می گویی به او خواهد رسید؟
جواب داد: هرگاه حکیم یک دوا را برای مرضی مقرر کرده باشد و آن دوا در دکان عطاری باشد و مریض برود تمام ادویه دکان او را بخورد آیا نفعی به او خواهد رسید؟(1)
پی نوشت:
1- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 122 - 121.



http://upload.tazkereh.ir/images/76169292285061101040.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
10-03-2010, 11:14
http://upload.tazkereh.ir/images/52152734696212127290.gif



لعنت بر فلان



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

حکیمی ، شخصی زاهد و پارسایی را دید که تسبیحی در دست داشت و یک به یک ، حکما را نام می برد و لعن می کرد. حکیم از او پرسید: ((چرا اینان را لعن می کنی و چه چیز باعث شده است که آنها مستحق لعن بدانی ؟))
زاهد پاسخ داد: ((آنها قایل به وحدت واجب الوجود هستند)).
حکیم خندید و گفت : ((من نیز قایل به وحدت واجب الوجود هستم )).
شخص به خشم آمد و گفت : ((اسمت چیست ؟))
حکیم جواب داد ((فلان )).
شخص گفت : الهم العن فلانا.(1)
پی نوشت:
1- رساله لقاءالله ، ص 35.



http://upload.tazkereh.ir/images/52152734696212127290.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
10-03-2010, 11:16
http://shiaupload.com/images/11591881982789143840.gif




ناصر الدین شاه و حکیم جلوه



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

روزی جناب استاد شعرانی از آزادگی و بی اعتنایی مرحوم جلوه به اعتبار دنیوی برای ما حکایت فرمود که آن بزرگوار در مدرسه دارالشفای تهران حجره داشت ، وقتی مریض شد و ناصرالدین شاه با تنی چند از ارکان مملکت به عیادتش رفتند، نخست از اسم جلوه بین شاه و حکیم جلوه سؤ ال و جوابی رد و بدل شد که از اظهار آن در این محفل منفعلم .(1)
شاه بعد از شنیدن آن جواب به فکر جبران آن افتاد، چون حکیم جلوه مریض بود به حکم ضرورت شیشه شربتی دارو در کنارش بود، شاه به مطایبت گفت : ((معلوم است که آقا اهل مشروبات هم هست ))، حکیم جلوه در جوابش گفت : النّاس علی دین ملوکهم .
پس از آن جناب جلوه به شاه گفت : من روزی به حکم ضرورت از مدرسه در آمدم و دیدم در خیابان نظامیان جلوی مردم را می گیرند و پی در پی امر می کنند که بروید، دور شوید، من به یکی از آنان گفتم : این میهن و مرز و بوم مردم است ، به کجا بروند و چرا دور شوند؟ در جوابم گفت : شاه دارد می آید. من به آن نظامی گفتم : از من به شاه بگویید که شاه باید کسی باشد که به مردم بگویند بیایید و نزدیک شوید، مگر شاه چه می کند که مردم باید از او دور شوند؟(2)
پی نوشتها:
1- خلاصه این که نام مرحوم جلوه ((ابوالحسن )) بوده است ، شاه پرسید که نات حسن است ؟ جلوه گفتش که ((ابول )) هم دارم .
2 - در آسمان معرفت ، ص 343 -



http://shiaupload.com/images/11591881982789143840.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
10-03-2010, 11:19
http://shiaupload.ir/images/im48fld2wqza4qnhlx0.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/92124862319953643555.gifhttp://shiaupload.ir/images/im48fld2wqza4qnhlx0.gif



آفت طمع



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

حنین ، موزه دوزی یعنی کفش دوزی از هل حیره بوده است ، مردی اعرابی خواست از او موزه ای بخرد، در بهای آن چند بار حرف در میانشان ردّ و بدل شد، سرانجام اعرابی با آن همه چانه زدن موزه را نخرید و حنین سخت در غضب شد و بر سر آن شد که اعرابی را نیز به خشم آورد. چون اعرابی رهسپار شد، حنین از سوی دیگر رفته یک لنگه کفش را بر سر راه وی انداخت ، و پیش رفته لنگه دیگر را نیز بر سر راه وی نهاد، و خود در کناری کمین کرده بنشست . چون اعرابی به لنگه نخستین برخورد کرد، گفت : این لنگه کفش چه قدر شبیه به کفش حنین است ، اگر آن لنگه دیگر با این بود می گرفتمش ، چون پیش رفت و به لنگه دیگر رسید پشیمان شد که لنگه پیشین را ترک گفته است ، از شتر فرود آمد و زانویش ‍ را ببست و برای گرفتن موزه اول برگشت ، حنین فرصت کرده شتر را با آن چه بر او بود در ربود.
چون اعرابی به خانه خود بازگشت ، کسانش پرسیدند: از سفرت چه آورده ای ؟
گفت : دو لنگه موزه حنین را آورده ام . پس این داستان مثل شده است برای هر کس که از سفر خود ناامید بازگردد.(1)
پی نوشت:
1- هزار و یک کلمه ، ص 436.


http://shiaupload.ir/images/im48fld2wqza4qnhlx0.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/92124862319953643555.gifhttp://shiaupload.ir/images/im48fld2wqza4qnhlx0.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
10-03-2010, 11:24
http://shiaupload.ir/images/5gqrooriyu906s05xepe.gif


آن را که خبر شد، خبری باز نیامد



منابع مقاله:

داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود، و در بحر مکاشفت مستغرق شده ، حالی که از آن معاملت باز آمد یکی از محبّان گفت : از این بوستان که بودی چه تحفه کرامت کردی اصحاب را؟
گفت : به خاطر داشتم که چون به درخت گل برسم دامنی پر کنم
هدیه اءصحاب را، چون برسیدم بوی گل چنانم مست کرد که دامنم از دست برفت .(1)
پی نوشت:
1- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 384 - 383.



http://upload.tazkereh.ir/images/06423532291320570101.gif