PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ۩ ❀ ۩ داستان هایی از امام کاظم علیه السلام ۩ ❀ ۩



مليکه
02-06-2013, 08:17
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/82051227939226306629.gif

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/96988885010476074266.gif


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/82964143948945958228.gif



پدر که مهرش را در دل می پروراند، او را «موسی» نامید تا با اعجاز «موسوی اش» کاخ فرعونیان را ویران سازد و مردمان رنج دیده را به وادی ایمن رساند. او که آستان ولایتش، پناهگاه شیعیان و «باب حوایج» دردمندان بود، با دستان پرکرامتش نهالِ سخاوت می کاشت و خشم را اسیر صبر خویش می ساخت. «عبد صالحی» که مهر توحید بر پیشانی و تسبیح خدا بر لب داشت. مردمان، صبوری اش را می ستودند و کاظمش می خواندند، ولی فرعونیان صلابتش را دیدند و تاب نیاوردند و در زندان، در محرابِ عبادت مسمومش کردند و جام شهادتش نوشاندند و به وصال معشوقش رساندند.
امام صادق علیه السلام به فرزند ارجمندش حضرت کاظم علیه السلام سخت عشق می ورزید و همواره او را درنگاه همگان می ستود و می فرمود: «سوگند به خدا من نور را در پیشانی موسی می نگرم؛ او از جان من است». روایت شده که شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: چقدر فرزندت موسی را دوست داری؟ امام فرمود: «دوست داشتم غیر از موسی فرزندی نداشتم، تا هیچ کس در محبتم به او شریک نمی شد».

مليکه
02-06-2013, 08:25
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif


مفضل بن عمر می گوید: در خدمت امام صادق علیه السلام بودم که ناگاه نام فرزند خود موسی را که کودکی بیش نبود بر زبان آورد و فرمود: «این همان کودکی است که در خاندان، برای شیعیانمان از آن با برکت تر به وجود نیامده است». همچنین از علی بن جعفر نقل است که: پدرم هر گاه پیروان خاص و دوستان خالص خود را می دید می فرمود: «موسی را وصی و جانشین من بدانید که او فاضل ترین و بهترین فرزندان من است و پس از من حجت حق تعالی بر همه خلق خدا خواهد بود».

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

مليکه
02-06-2013, 08:26
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif
از یعقوب سرّاج نقل است: روزی خدمت امام صادق علیه السلام رفتم، دیدم بر سر گهواره امام کاظم علیه السلام ایستاده است و با او حرف می زند. نشستم و منتظر شدم تا آنکه حضرت فراغتی یافت. پس برخاستم و نزدیک آن حضرت شدم. ایشان رو به من کرد و فرمود: «برو نزدیک مولای خود و بر او سلام کن». من نیز نزدیک گهواره رفتم و بر امام کاظم علیه السلام سلام کردم. آن حضرت مسیح گونه به زبان فصیح سلام مرا پاسخ داد و آن گاه فرمود: «برو و نام دخترت را که دیروز بر او نهاده ای تغییر بده؛ زیرا نام او، اسم دشمنان ماست و خداوند آن را دوست ندارد.» سپس امام صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود: «به هر چه مأمور شده ای عمل کن، تا هدایت یابی». من به خانه رفتم و نام دخترم را تغییر دادم.
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

مليکه
02-06-2013, 08:27
نقل است که روزی ابوحنیفه به حضور امام صادق علیه السلام رفت و گفت: پسرت امام کاظم علیه السلام را دیدم که نماز می خواند و مردم در پیش روی او رفت و آمد می کردند، ولی او آنها را از این کار نهی نمی کرد. امام صادق علیه السلام فرزندش موسی را خواست و سخن ابوحنیفه را به او عرضه داشت. امام کاظم علیه السلام در پاسخ فرمود: آری ای پدر، ولی آن کسی که من برای او نماز می خواندم، به من نزدیک تر بود تا دیگر مردم؛ چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «و نحن اقربُ الیهِ مِن حبل الورید؛ ما به انسان از رگ گردن نزدیک تریم».
امام صادق علیه السلام با شنیدن پاسخ فرزندش خشنود شد و او را به نشانه محبت به سینه اش چسبانید و فرمود: «پدر و مادرم فدایت، ای امانت دار اسرار و گنجینه رازها».

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

مليکه
02-06-2013, 08:29
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

هارون برای خدشه وارد ساختن بر جایگاه اجتماعی امام کاظم علیه السلام در نظر مسلمانان، کنیز زیبارویی را به زندان نزد امام کاظم علیه السلام فرستاد و شخصی را مأمور گزارش احوال آنان کرد. مدتی گذشت. شخص مأمور دید که کنیز پیوسته در سجده عبادت است و مدام می گوید: «خداوند پاک و منزه است و از هر عیب و نقصی دور است».
او را نزد هارون بردند، در حالی که ازترس خدا می لرزید و به آسمان نگاه می کرد و سپس مشغول نماز شد. هارون با مشاهده این حالت ها، از کنیز پرسید: تو را چه شده است؟ او پاسخ داد: «عبد صالح خدا، امام کاظم علیه السلام را دیدم که چنین بود. او غرق در عبادت خدا بود، به گونه ای که هیچ چیز نمی توانست او را از یاد خدا باز دارد».

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

مليکه
02-06-2013, 08:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif
هشام بن احمر گوید: همراه امام کاظم علیه السلام بودم. آن حضرت سوار بر مرکب بود و در خارج از شهر مدینه حرکت می کردیم. ناگاه دیدم ایشان از مرکب خود پیاده شد و به سجده افتاد و سجده ای طولانی آورد. سپس سر از سجده برداشت. از آن حضرت پرسیدم: قربانت گردم چرا سجده شما طولانی شد؟ امام کاظم علیه السلام فرمود: «هنگام حرکت، به یاد نعمتی افتادم که خداوند به من عطا فرموده است، خواستم خدا را برای آن نعمت سجده کنم».
امام کاظم علیه السلام عبد صالح خدا و بنده شکرگزار پروردگار بود و این ستایش و سپاس گزاری، در همه حالت های زندگی آن امام همام به خوبی نمایانگر است.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

مليکه
02-06-2013, 08:31
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif
روزی ابوبصیر از امام کاظم علیه السلام پرسید: امام را چگونه می توان شناخت؟ فرمود: به چندین ویژگی که یکی از آنها، گویا بودن به هر زبانی است. در این هنگام مردی خراسانی از راه رسید و به زبان عربی با امام علیه السلام سخن گفت. امام کاظم علیه السلام ، پاسخ مرد را به زبان خراسانی فرمود. آن مرد با شگفتی گفت: «گمان من این بود که شما این زبان را خوب نمی دانید، ولی بهتر ازما سخن می گویید». امام فرمود: «سبحان اللّه ! اگر من از تو زبان تو را بهتر ندانم، پس چه برتری بر تو خواهم داشت و چگونه شایسته امامت و خلافت هستم.» سپس به ابوبصیر فرمود: «زبان هیچ قومی بر امام پوشیده و پنهان نیست».


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

مليکه
02-06-2013, 08:32
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif
روزی هم زمان با عید نوروز، منصور عباسی از امام کاظم علیه السلام خواست به طور رسمی در مجلس دربار برای سلام و شادباش بنشیند و هر چه مردم به عنوان هدیه برای او آورند بپذیرد. امام این تقاضا را رد کرد، ولی منصور با اصرار زیاد امام را به این کار مجبور ساخت. امام نیز ناگزیر این مسئله را پذیرفت و بزرگان کشور به محضرش می رسیدند و تبریک می گفتند و هدایایی تقدیم می کردند. در ساعت آخر، پیرمردی پاک دل آمد و به امام عرض کرد: «ای پسر دختر رسول خدا! من نیازمندم و چیزی را برای اهدا به شما نداشتم. به همین دلیل، شعرهایی را که جدم درمصیبت جدت امام حسین علیه السلام سروده است می خوانم و آن را به شما هدیه می کنم. سپس آن شعرها را خواند. در این زمان امام کاظم علیه السلام به او فرمود: «هدیه ات را پذیرفتم، خداوند به تو برکت دهد». سپس در برابر آن اشعار، همه هدایایی را که برای ایشان آورده بودند به آن پیرمرد بخشید. آن حضرت با این عمل سخاوتمندانه خود، ضمن بی ارزش جلوه دادن دنیا و مظاهر آن، در اقدامی هوشمندانه، یاد و خاطره مظلومیت امام حسین علیه السلام را درکاخ بیداد منصور زنده ساخت.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

مليکه
02-06-2013, 08:35
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif
از اسحاق بن جعفر روایت است که از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: آیا ممکن است مؤمن، بخیل باشد؟ فرمود: بلی. گفتم: خائن و دروغگو چطور؟ فرمود: خیانت و دروغگویی، صفت مؤمن نیست. پدرم از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرموده: «راه مؤمن به هر کجا می افتد، جز به خیانت و دروغگویی».
امام کاظم علیه السلام با پاسخ خود، بزرگ ترین خطری که جوامع اسلامی را تهدید می کند،گوشزد فرمود و مؤمنان را به پرهیز از دروغ و خیانت در بین خود فرا خواند؛ زیرا این دو عمل ناپسند، ویران کننده دوستی ها و نابود کننده پیوندهای برادری است. همچنین این رفتار نکوهیده، بهترین راه برای نفوذ دشمن و ضربه زدن بر پیکره جامعه مسلمانان است؛ زیرا آنان که به ترویج دروغ و خیانت می پردازند، بذر تفرقه ونفرت را در دل مسلمانان می کارندو در سایه آن، دین ایشان را می ربایند و جامعه را به هرج و مرج می کشانند.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif