PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خلاصه ای از مباحث ارائه شده در کنفرانس آیه های انتظار (معمار)



معمار
22-07-2013, 22:11
عنوان موضوع:نقد مدعیان دروغین(فرقه احمد الحسن)

احمد الحسن شخصی است که خود را یمانی معروف می داند,و معتقد است که به دستور امام زمان قیام کرده است

اسم اصلی این شخص یعنی احمد الحسن, أحمد اسماعيل بن كويطع می باشد.(کتاب َجَّـال البَصْرَة أحمد إسماعيل كويطع . المسمي نفسه: الإمام أحمد الحسن بقلم:علی الکورانی)به علت این که بتواند چند حدیث جعلی را منتسب به خود کند,اسمش را به احمد الحسن تغییر داد

عقائد این گروه:

احمد الحسن طبق روايات و وعده‌ هاي ائمه معصومين، همان يماني موعود مي‌باشد كه فرزند، وصي و فرستاده‌ي امام مهدي عج ارواحنا فداه هستند. ايشان در وصيت رسول الله (ص) در شب وفات، با لفظ «اولين مؤمنان (به پدرشان)» و هم چنين نام دقيقشان احمد؛ ذكر شده‌اند.

استدلال این فرقه به روایت زیر:

عن أمير المؤمنين قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في اللّيلة الّتي كانت فيها وفاته لعليّ عليه السّلام: (يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة فأملى رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وصيّته حتّى انتهى إلى هذا الموضع فقال: يا عليّ إنّه سيكون بعدي إثنا عشر إماماً، ومن بعدهم إثنا عشر مهديّا... فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمّد المستحفظ من آل محمّد عليهم السّلام، فذلك إثنا عشر إماماً، ثمّ يكون من بعده إثنا عشر مهديّاً؛ فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه أوّل المقرّبين له ثلاثة أسامي اسم كاسمي واسم أبي، و هو عبد اللّه وأحمد والاسم الثّالث المهديّ وهو أوّل المؤمنين).
از امير مؤمنان عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه آن حضرت در همان شبى كه رحلتش واقع شد به على عليه السّلام فرمود: (اى ابا الحسن كاغذ و دواتى بياور و حضرت رسول اكرم (ص) وصيت خود را املاء فرمود و على مى نوشت تا بدين جا رسيد كه فرمود: يا على! بعد از من دوازده امام مى باشند و بعد از آنها دوازده مهدى... و چون وفات او برسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد كه مستحفظ از آل محمّد (ص) است، تسليم مى كند، و ايشان دوازده امامند. بعد از آن دوازده مهدى مى باشند. پس وقتى كه وفات او رسید آن (خلافت) را به فرزندش كه نخستین مهديین است مى سپارد، و براى او سه نام است؛ یک نامش مانند نام من، و نام ديگرش نام پدر من است و آنها عبد الله و احمد هستند، و نام سوّمين مهدى است و او اوّلين مؤمنان است).غیبت شیخ طوسی - متن عربی فارسی ص 300)

جواب :

فعلا ما فرض را بر این می گذاریم که سند این روایت صحیح باشد

ولی

اگر یک شخص عاقلی در حدیث مورد استدلال دقت کند متوجه می شود که این حديث درباره بعد از ظهور حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌ باشد، پس این حدیث مورد استدلال ربطي به دوران الان ما که در غيبت امام زمان هستیم ندارد.پس با این حدیث احمد الحسن فعلا نمی تواند ثابت کند که یمانی است

-------------------------------


اگر احمد الحسن یمانی معروف باشد چرا هنوز نتوانسته حکومت کند,چرا دست رو دست گذاشته و کاری نمی کند



اصلا خصوصیات یمانی معروف را ندارد



از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: « یمانی از یمن با پرچم‌های سفید خروج می‌کند» مختصر اثبات الرجعـة، ح 16.

از مهم‌ترین روایات مربوط به انقلاب یمنی روایتی است که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: (قبل از قیام قائم وقوع پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشته شدن نفس زکیه و فرو رفتن در بیابان)[بحارالانوار جلد 52 صفحه 204.]

و در روایت دیگر از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (خروج این سه تن، خراسانی، سفیانی و یمنی در یک سال و یک ماه و یک روز اتفاق می‌ افتد....)بحارالانوار جلد52 صفحه 210.

----------------------------



العلماء ورثة الانبياء؛ (كليني، 1401: ج1، ص32) علما وارثان انبيا هستند.

از امام هادي عليه السلام نقل شده است:
لو لا من يبقي بعد غيبة قائمنا من العلماء الدّاعين اليه والدّالين عليه… لما بقي أحد الّا ارتدّ عن دين الله… اولئک هم الأفضلون عند الله عزّ وجلّ؛ (مجلسي، 1384: ج2، ص6)
اگر علمايي نباشند که در زمان غيبت، مردم را به سوي او راهنمايي مي‌کنند، هر آينه کسي نمي ماند، مگر اين که از دين مرتد شود … آن‌ها (علما) نزد خدا برتر هستند.


ــ امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف فرمود:
وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا، فانهم حجّتي عليکم وأنا حجّة الله؛ (طوسي، 1369: ص290)
در حوادث واقعه بايد به راويان حديث ما (علما) رجوع کنيد؛ زيرا آن‌ها از طرف من حجّت هستند و من حجّت خدا هستم.



پس طبق این احادیث بهترین راه برای شناخت حقیقت مدعیان و شناخت راست از دروغشان پناه بردن به علمای دین می باشد. بر علماي دين هم واجب است حقايق را روشن کنند، و در مقابل بدعت‌ ها سکوت ننمايند.ما که تحقیق کردیم به این نتیجه رسیدیم که شخصی به نام احمدالحسن راستگو نیست

-----------------------------------

احمدالحسن نمي تواند دليلي بر ادعاي خودش بياورد جز استخاره و خواب,(می گوید که کسی که می خواهد حقانیت من بر او روشن شود استخاره کند و فلان دعا را بخواند تا در خواب حقانیت من بر او ثابت شود)


پاسخ:


خواب حجت شرعي نيست و استخاره هم موردش اين جا نيست.کجای اسلام گفته است که برای تشخیص حق از باطل باید استخاره کرد

به نظر تمامي علماي دين و صاحب نظران ،استخاره از ادله شرعي نيست ؛ يعني ، عمل بر طبق آن هيچ الزام ديني ندارد.بنابراين مخالفت با استخاره اشكال شرعي ندارد .خصوصا كه اغلب استخاره هاي مصطلحي كه مردم انجام مي دهند، به مورد و به جا نيست ؛ زيرا تا عقل و خرد و مشورت با افراد ذي صلاح است ، نوبت به استخاره نمي رسد .

اگر قرار باشد خواب حجت شرعی باشد که دیگر تکلیف روشن است

من در خواب می بینم که فلانی از من طلبکار است فردا از خواب بلند شوم و بروم پولی به آن شخص دهم واقعا خنده دار می شود

حالا یک سوال دیگر از احمد الحسن:

شما که معتقد به استخاره هستید,اگر استخاره کنید که زنتان را طلاق دهید یا بکشید,و جواب استخاره تان خوب آمد آیا واقعا به آن عمل می کنید

-----------------------------

یکی دیگر از ادعاهای احمد الحسن این است که من فرزند امام زمان علیه السلام می باشم

سوال ما از او این است که به چه دلیلی ثابت می کنید که امام زمان در زمان غیبت فرزند دارند؟طبق کدام آیه و یا روایت معتبری این حرف را می زنید؟

معمار
28-07-2013, 18:29
موضوع:چند نکته درباره اهمیت و اعمال شب قدر

نکته اول:

انسان در شب قدر یک نوع خانه تکانی دل می کند,وقتی انسان خانه تکانی منزلش می کند,رنگ و روی خانه تغییر می کند,در شب قدر هم انسان با دعا و توسل مقدرات زندگی خودش را تغییر می دهد

نکته دوم:

گفتم که مقدرات بشر در شب قدر تنظیم می شود

البته تنظیم مقدرات بر اساس لیاقت,تلاش,تقوا,و اعمال انسان صورت می گیرد؛

مثلا کسی که در شب قدر دعا کند برای این که فلان مشکلش حل شود ولی هیچ تلاشی هم برای حل مشکل نکند و فقط دلش به این خوش باشد که دعا می کند,چنین شخصی نباید توقع داشته باشد که خدایا چرا دعایم را بر آورده نمی کنی

«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى‏ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ؛[رعد (13) آيه 11.] خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد. مگر خودشان آن را تغيير دهند».

البته باید شرایط دعا هم در نظر گرفت,بعضی از دعاها هستند که اجابتش واقعا به مصلحت انسان نیست.قرآن می فرماید:"وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ"چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏ داند، و شما نمى‏ دانيد

اما این که می گویند در شب قدر دعا و شب زنده داری کنید این یعنی فرصت مناجات با خدا را در این شب از دست ندهید,فرصتی طلائی است شب قدر

چرا که با توجه به اهمیت این شب, دعا اگر با شرایطش انجام شود,تاثیر و امید بیشتری در استجابت دارد

نکته سوم:

بهترین اعمال در شب قدر چیست؟

دو نوع دستور در شب قدر داریم

1-دستورات عمومی

مثل دعاهای وارده در مفاتیح که شامل استغفار و نماز و ...این ها مثل بهداشت عمومی است

2-دستورات خصوصی

مثلا پرستاری از همسر بیمار و بد اخلاق,کسی بیماری در خانه دارد,شب قدر از او پرستاری کند این کار چقدر ارزش دارد و اجرش کمتر از مسجد رفتن در شب قدر نیست

به یک پلیس و پرستار و راننده و..در شب قدر اعلام می کنند:امشب شما موظف هستید این کارها را انجام بدهید قطعا اعمال این اشخاص کمتر از مسجد رفتن در شب قدر نیست,چرا که این ها عمل به وظیفه کرده اند

نکته چهارم:

مهم این است که انسان در شب قدر با حضور قلب و اخلاص خدا را بخواند,در این صورت فرقی نیست که کجا باشد در خانه,ماموریت,حین رانندگی و...

نکته پنجم:

پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمودند:

حضرت موسی علیه السلام به خدا گفت:

خدایا !

قرب و نزدیکی به تو را می خواهم.

خدا جواب داد:

نزدیکی به من نصیب کسی می شود که شب قدر را بیدار بماند.

موسی گفت:

خدایا ! رحمتت را می خواهم.

خدا جواب داد:

رحمت من نصیب کسانی می شود که در شب قدر به مساکین و فقراء رحم کنند.

موسی گفت:

خدایا ! جواز عبور از صراط را می خواهم.

خدا جواب داد:

جواز عبور نصیب کسی می شود که شب قدر صدقه بدهد.

موسی گفت:

خدایا ! از درختان و میوه های بهشتی می خواهم.

خدا جواب داد:

نصیب کسی می شود که در شب قدر مرا تسبیح بگوید.

موسی گفت:

خدایا ! نجات از آتش را می خواهم.

خدا جواب داد:

کسی نجات می یابد که در شب قدر استغفار کند.

موسی گفت:

خدایا ! رضایتمندی تو را می خواهم.

خدا جواب داد:

من از کسی راضی می شوم که شب قدر دو رکعت نماز بخواند.( إقبال الأعمال (ط – القدیمة) ؛ ج‏۱ ؛ ص۱۸۶)

اهمیت, شب, قدر, بهترین, اعمال, مقدرات, تقدیر

معمار
05-08-2013, 00:43
موضوع:توجه ای به معشوق(امام زمان علیه السلام)

عمریست که از حضور او جامندیم

عمری است که اصلا توجه ای به او نداریم,تمام حواسمان به خودمان است,شب تا صبح گناه و غفلت ماهواره و سریال ,بد حجابی و............

اصلا فرصتی نداریم که به شما فکر کنیم,سرمان خیلی شلوغ است حتی برای یه لحظه هم فکری برای بودن تو در ذهنم نیست

بهش میگی چرا امام زمان رو نمیشناسی میگه اولا به خدا وقت ندارم,درس دارم کنکور دارم خوابم به خاطر کنکور و درس کم شده

ولی آیا شده تا حالا بگویم چند وقتیه که دارم بهش فکر میکنم خواب راحتی ندارم

---------------------

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

امام زمان واقعا غریب است و ما با اعمالمان باعث می شویم که از او دور شویم

غریب معانی متعددی می تواند داشته باشد,که با توضیح این معانی مشخص می شود که امام زمان غریب است,یعنی چه

1-غریب یعنی کسی که دور از دیار و اهل خود باشد

امام زمان (عج) از اهل ديار خود دور بوده است به علت بيم قتل، نداشتن تأمين جاني. چون خلفاي ظالم بني عباس شنيده بودند كه از خاندان اهل بیت شخصي پيدا خواهد شد که ظلم را ریشه کن می کند و او فرزند امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ است. از اين جهت دائماً در كمين بودند تا با ديدن هرگونه آثار و نشانه هاي از آن حضرت، او را به شهادت برسانند

با توجه به مطالب بالا ,امام عصر (عج) از همان لحظات اول زندگي به فرمان خداوند اهل و ديار خويش را ترك نموده، غربت را اختيار می نمايند

2-ناشناخته بودن امام زمان(ع) دلیل دیگری بر غربت این امام است

به طور مثال اگر دانشمندي و یا پزشك ماهري كه در ميان مردم زندگي می كند و آنان نسبت به شخصيت او شناخت كافي پيدا نكرده و از بركات وجودش بهره مند نگردند این موجب غربت او می شود,همین مثال هم نسبت به امام زمان(ع)جاری است

3-گاهی در عرف به کسی غریب می گویند که:از یاد رفته باشد و مردم ذکر قلبی و یا زبانی او را نکنند

متاسفانه امام زمان(ع)هم گاهی اوقات از یاد مردم می رود و مردم این قدر مشغول به خود می شوند که این امام را فراموش می کنند

چنانكه امام جواد ـ عليه السلام ـ از اين مصيبت پرده برمي دارد. در روايتي كه امامان بعد از خود را معرفي مي كند وقتي به امام عصر مي رسد سكوت مي كند. راوي سؤال مي كند بعد از امام عسكري ـ عليه السلام ـ چه كسي امام است؟ حضرت بعد از گريه شديدي مي فرمايد: «پس از او فرزندش قايم به حق كه منتظر است امام مي باشد. راوي می گويد: چرا قايم ناميده شده است؟ حضرت در جواب مي فرمايد: زيرا او در وقتي كه ذكرش در ميان مردم فراموش شده و اكثر معتقدان به امامتش مرتد شده اند، قيام می فرمايند»(كمال الدين، ج 2، ص 377)

4. تنها و بي ياور: يكي دیگر از معاني غريب اين است كه انسان به اندازه كافي يار و ياوري نداشته باشد.

امام زمان(ع)هم همینطور است به دليل اينكه دوستان مخلص و واقعي وي بسيار اندک هستند

امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده اند: «پس قائم بين ركن و مقام بعد از نماز همراه وزير خود رو به طرف مردم ايستاده مي فرمايد: اي مردم ما از خدا عليه كساني كه بر ما ستم كردند و آنان كه حق ما را گرفتند ياري مي طلبيم و ... ما امروز تمامي مسلمانان را شاهد می گيريم كه مظلوم و غريب واقع شده ايم و مردم ما را رها كرده و بر ما ظلم شده است از سرزمين و اموال و بستگانمان اخراج كردند و مورد قهر و خشم آنان قرار گرفته ايم».( بحار الانوار ، ج52، ص 223)

معمار
15-08-2013, 22:20
بررسی آیات ولایت در قرآن

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً (نساء آیه 59)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خدا را اطاعت كنيد و از رسول و اولى الامر خود (جانشينان پيامبر) اطاعت كنيد. پس اگر درباره چيزى نزاع كرديد آن را به حكم خدا و پيامبر ارجاع دهيد، اگر به خدا و قيامت ايمان داريد. اين (رجوع به قرآن و سنّت براى حلّ اختلاف) بهتر و پايانش نيكوتراست

نخست به مردم با ايمان دستور مى‏دهد كه از خداوند اطاعت كنند، بديهى است براى يك فرد با ايمان همه اطاعتها بايد به اطاعت پروردگار منتهى شود

در مرحله بعد، فرمان به پيروى از پيامبر ص مى‏دهد، پيامبرى كه معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمى‏گويد

اولوا الامر چه كسانى هستند؟!

در باره اينكه منظور از اولوا الامر چيست در ميان مفسران اسلام سخن بسيار است كه مى‏توان آن را در چند جمله خلاصه كرد:

1- جمعى از مفسران اهل تسنن معتقدند كه منظور از" اولوا الامر" زمامداران و حكام و مصادر در امورند، در هر زمان و در هر محيط، و هيچگونه استثنايى براى آن قائل نشده‏اند و نتيجه آن اين است كه مسلمانان موظف باشند از هر حكومتى به هر شكل پيروى كنند، حتى اگر حكومت مغول باشد

شك نيست كه تفسير اول به هيچ وجه با مفهوم آيه و روح تعليمات اسلام سازگار نيست و ممكن نيست كه پيروى از هر حكومتى بدون قيد و شرط در رديف اطاعت خدا و پيامبر ص باشد، و به همين دليل علاوه بر مفسران شيعه، مفسران بزرگ اهل تسنن نيز آن را نفى كرده‏اند

2- بعضى از مفسران اهل تسنن معتقدند كه منظور از اين كلمه منحصرا خلفاى چهارگانه نخستينند، و غير آنها را شامل نمى‏شود، و بنا بر اين در اعصار ديگر اولى الامر وجود خارجى نخواهد داشت

این تفسیر از اولوالامر ,مفهومش اين است كه امروز مصداقى براى اولوا الامر در ميان مسلمانان وجود نداشته باشد، به علاوه هيچگونه دليلى براى اين تخصيص در دست نيست

3- همه مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه منظور از" اولوا الامر"، امامان معصوم مى‏باشند كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پيامبر ص به آنها سپرده شده است، و غير آنها را شامل نمى‏شود

تفسير اولوا الامر به رهبران و امامان معصوم از بهترین تفاسیر است، زيرا اين تفسير با اطلاق وجوب اطاعت كه از آيه فوق استفاده مى‏شود كاملا سازگار است، چون مقام" عصمت" امام، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ مى‏كند، و به اين ترتيب فرمان او همانند فرمان پيامبر ص بدون هيچگونه قيد و شرطى واجب الاطاعه است، و سزاوار است كه در رديف اطاعت او قرار گيرد

فخر رازى در آغاز سخنش در ذيل اين آيه، به اين حقيقت اعتراف كرده، مى‏گويد:
" كسى كه خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتما بايد معصوم باشد، زيرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامى كه مرتكب اشتباهى مى‏شود خداوند اطاعت او را لازم شمرده، و پيروى از او را در انجام خطا لازم دانسته، و اين خود يك نوع تضاد در حكم الهى ايجاد مى‏كند، زيرا از يك طرف انجام آن عمل ممنوع است، و از طرف ديگر پيروى از" اولوا الامر" لازم است

معمار
15-08-2013, 22:20
بررسی شبهات آیه تطهیر


وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً –احزاب آیه 33


و در خانه‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد خداوند فقط مى ‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.


در این آیه ادعا شده است که این جمله:




{ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً } خداوند فقط مى ‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.

مطابق جمله ما قبلش درباره زنان پیامبر است


جواب:




1- ضميرهايى كه در جمله{ وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ} آمده است عموما به صورت ضمير" جمع مؤنث" است، در حالى كه ضمائر اين قسمت از آيه (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) همه به صورت" جمع مذكر" است، و اين نشان مى‏ دهد این قسمت از آیه درباره زنان پیامبر نیست



2-در تفاسیر اهل سنت هم این آیه اشاره به پنج تن دارد

عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ قَالَ انْطَلَقْتُ مَعَ أُمِّي إِلَى عَائِشَةَ فَسَأَلَتْهَا أُمِّي عَنْ عَلِيٍّ. قَالَتْ: مَا ظَنُّكِ بِرَجُلٍ- كَانَتْ فَاطِمَةُ تَحْتَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ابْنَيْهِ، وَ لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص الْتَفَّ عَلَيْهِمْ بِثَوْبِهِ- وَ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً.



جميع بن عمير گفت: با مادرم نزد عايشه رفتم، مادرم از او در باره على پرسيد، او گفت: چه گمان مى‏ برى در باره كسى كه فاطمه همسر او و حسن و حسين دو پسر او بودند؟ و من پيامبر خدا را ديدم كه با لباس خود آنان را پوشانيد و گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند پليدى را از آنان ببر و آنان را پاكيزه كن، ‏(كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج‏8، ص: 45)



روایات زیادی است که هم از شیعه و هم از سنی نقل شده و همه این نکته را بیان می کنند که این آیه در شان پنج تن نازل شده



حدیث ام سلمه در بسیارى از کتب معروف نقل شده، از جمله در صحیح ترمذى آمده است که وقتى پیامبر (صلى الله علیه وآله) على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را در کسا پوشانید عرضه داشت: «اَللّهُمَّ! هؤُلاَءِ اَهْلُ بَیتى فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً»: «خداوندا! اینها اهل بیت من هستند، پلیدى را از آنها دور کن و آنها را پاکیزه بدار»

ام سلمه. گفت: «وَ اَنَا مَعَهُم یَا نَبِىَّ اللهِ؟»: «آیا من هم با آنها هستم اى پیامبر» پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «اَنْتِ عَلى مَکَانِکِ وَ اَنْتِ عَلى خَیْر»: «تو در جاى خود باش، و تو بر خیر و نیکى هستى»(صحیح ترمذى، جلد 5، کتاب تفسیر القرآن، باب 34، حدیث 3205، صفحه 351)

--------------------------------



بعضی از اهل سنت اشکال به آیه تطهیر را به نوعی دیگر مطرح می کنند که:



کلمه"اهل بیت"که در آیه تطهیر به کار رفته است شامل پیامبر و زنانش می شود چرا که زنان پیامبر هم به نوعی اهل بیت و اهل خانه پیامبر محسوب می شوند

و این آیه هم وقتی نازل شده است كه عايشه با پيغمبر زندگي مي كرده (ضمن این که حضرت زهرا و امام علي در خانه مستقلي با حسنين زندگي مي كردند)

پس زماني كه اين آيه نازل شد قطعا شامل زنان پيغمبر مي شود.چرا که زنان پیامبر هم جزء اهل بیت و اهل خانه پیامبر بودند


پاسخ:


زنان پیامبر در خانه های مختلفی زندگی می کردند.دلیل ما بر این ادعا آیه ای از قرآن است که در اول آیه تطهیر می فرماید"وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ" اى زنان پيغمبر در منازل خود قرار گيريد به امور خانه مشغول باشيد(احزاب آیه 33)

و لذا اگر قرار باشد آیه تطهیر شامل زنان پیامبر بشود باید می گفت"اهل البیوت" و حال آن که کلمه"اهل البیت"آمده است

--------------------------


توضیحاتی درباره آیه تطهیر:



إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً(احزاب آیه 33)خداوند فقط مى‏ خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد

کلمه"انما"در این آیه به معنای تاکید و حتمیت است و معنى فقط و اين است جز اين نيست، مي دهد(قاموس قرآن ج 1 ص 129)

جمله" يريد الله" با توجه به این که این کلمه"یرید"مضارع است و فعل مضارع دلالت بر استمرار فعل می کند یعنی همانا فقط اراده خداوند پیوسته بر این است که ...

معنای"یرید الله"اشاره به اراده تکوینی خدا دارد

اراده تکوینی الهی به اراده ای می گویند که تخلف ناپذیر و حتمی است و به طور حتم و یقین انجام باید شود

در مقابل اراده تشریعی خداوند به اراده ای می گویند که از طریق امر و نهی به مردم می رسد مثلا"نماز بخوان,روزه بگیر و گناه نکن..."

یرید اشاره به اراده تكوينى خداوند دارد,نه اراده تشریعی چرا که اراده تشریعی یعنی لزوم پاکداشتن نفس از گناه، انحصارى به خاندان پيامبر (ص) ندارد، و تمام مردم وظیفه دارند از گناه اجتناب کنند



نکته دیگر:


اراده تکوینی که در آیه گفتیم به معنای جبر نیست

معصومين (ع) به علت اراده قوى به مقام مصونيت كامل از گناه يعنى عصمت رسيده‏اند اما اين موهبت خدادادى، ناشى از قابليت و شايستگى ارادى آنان است.

این آیه دلالت بر عصمت اهل بیت دارد


کلمه "رجس" در آیه یعنی پلیدی و گناه,یعنی خدا می خواهد انواع پلیدی و بدی را از شما دور کند


مفهوم كلمه رجس، مفهومى کلی ,عام و فراگير است، و همه انواع پليديها را به حكم اينكه الف و لام در اينجا به اصطلاح" الف و لام جنس" است شامل مى‏ شود(تفسير نمونه، ج‏17، ص: 293)یعنی جنس پلیدی و بدی از اهل بیت دور است.به تعبیر دیگر اهل بیت معصوم هستند


آيا «يُطَهِّرَكُمْ» به معناى آن نيست كه اهل بيت عليهم السلام آلودگى داشته‏اند و خداوند آنان را تطهير كرده است؟

پاسخ: شرط تطهير آلودگى نيست، زيرا قرآن درباره‏ى حوريان بهشتى كلمه «مُطَهَّرَةٌ» را به كار برده در حالى كه هيچ گونه آلودگى ندارند. به عبارت ديگر «يُطَهِّرَكُمْ» به معناى پاك نگه‏داشتن است نه پاك كردن از آلودگى قبلى

معمار
18-08-2013, 22:02
مشروعیت عزادرای از لحاظ عقل و روایات

شبهه:

پس بعد از شهادت حسین ،عبادات جدیدی به دین ما افزوده شده است ، اما آیا دین کامل وصله جدیدی را قبول میکند؟ اگر بله پس دین در زمان پیامبرکامل نبوده است.

چیزی که از این اشکال متوجه می شویم این است که گریه کردن یک نوع بدعت است

جواب:

گريه بر ميت امر حادثي نمي باشد، بلكه از قديم بوده و الآن هم هست. هر ملت و قومي بر فقدان بستگانش گريه مي كنند. گريه امري نيست كه آن را شيعه احداث كرده باشد، بلكه با سرشت انسان مرتبط و از مشخصات آدمي و مظهر شديدترين حالات احساسي و عاطفي انسان مي باشد

با گريه عقده هاي دروني و بغض كه به سبب فقدان و از دست دادن عزيزي و يا فراق محبوبي براي انسان حاصل مي شود خالي شده و انسان آرامش پيدا مي كند. با گريه انسان اظهار تأثر و تأسف مي كند و علاقه اش را نسبت به محبوب خود ابراز مي نمايد.

روایات مشروعیت گریه در نزد اهل سنت و شیعه

ذهبي مي گويد با مرگ ابن جوزي بازارها تعطيل و جمعيت زيادي اجتماع كردند. آن روز، روز باشكوهي بود، مردم از روي اندوه خود را به آب مي انداختند و در مرگ او اندوهگين بودند... ما در كنار قبرش به برپايي عزا پرداختيم و سخنراني كرديم، جمعيت عظيمي حضور داشت و سوگواري مي كرد.( الامام شمس الدين الذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، مؤسسه الرساله، 1413ق، ج18، ص379.)

هنگامي كه امام علي(ع) و فاطمه و حسنين نزد حضرت رسول(ص) مي نشستند، رسول اكرم به آنها نگاهي مي كرد و اشك مي ريخت و مي فرمود: «گريه ام به خاطر مصائبي است كه بر شما وارد مي شود، گويا مي بينم كه حسينم را مي كشند».( بحارالانوار، همان، ج36، ص264.)

---------------------------------------------------------

مشروعیت عزادرای در قرآن

فریاد ستمدیدگان بر علیه ستمگران:
«لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ-- سوره نساء، آیه 148.
خداوند متعال فریاد زدن به بدگویی را دوست ندارد، جز برای كسانی كه مورد ستم قرار گرفته‌اند.

روشن است كه تعدّی به حق خدادادی، بزرگترین ظلم است .بی‌تردید امام حسین ـ علیه السّلام ـ یكی از كسانی است كه خداوند متعال حق ولایت و حاكمیت برای ایشان قرار داده است و یزید و یزیدیان جزو طاغوت‌اند و غاصب حاكمیّت الهی؛ لذا نباید مسلمانان اطاعت آنها را قبول كنند,پس اشکال ندارد که به علت ظلمی که به امامان وارد شده است فریاد بکشیم و عزاداری برای ائمه کنیم

عزاداری و مودّت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ :
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی»[ سوره شوری، آیه 23.] بگو: من از شما بر اين (رسالت خود) هيچ مزدى جز مودّت نزديكانم را نمى‏خواهم

قرآن كریم دوستی خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را بر امت اسلامی فرض دانسته و محبت آنان را پاداش زحمات طاقت‌فرسای پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ در راه ابلاغ رسالت قرار داده است

عشق و دوستی، اثرات و لوازمی دارد، یار و دوست صادق كسی است كه شرط دوستی را چنانكه شایسته است بجا آورد؛ در غیر این صورت دوستی، زبانی و ظاهری خواهد بود.

از نشانه‌های مهم دوستی آنان، همدردی و همدلی در سوگ و یا شادی آنان است.

در روایات فراوانی بر این نكته تأكید شده است كه در جشن و سرور اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شاد و در اندوه و ماتم آنان اندوهناك باشید و به راستی ابراز محبت در شادی‌ها و عزاهای اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از امتیازات پیروان مكتب آنان است.( بحارالانوار، مجلسی،‌ج44، ص287)

معمار
25-08-2013, 22:19
اثبات امامت

لزوم تحقیق درباره دین و مذهب صحیح

خداوند در قرآن کريم مي‌ فرمايد
فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمْ اللهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الاَلْبَابِ(1)
بنابراين بندگان مرا بشارت ده، کساني که سخنان را مي‌شنوند و از نيکوترين آنها پيروي مي‌کنند، آنها کساني هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند.

حديث افتراق امت به 73 فرقه

حديث افتراق امت، از احاديث متواتري است که شيعه و سني آن را در کتاب‌هاي خود با سندهاي صحيح نقل کرده‌اند؛ از جمله ترمذي در سنن خود آورده است

پيامبر (ص) فرمودند:
وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً....
قَالَ أَبُو عِيسَى: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ مُفَسَّرٌ(2)
امت من به هفتاد سه فرقه تقسيم خواهد شد

از اين رو، لازم است راجع به مذهب صحيح تحقيق بکنيم تا بتوانيم بهترين فرقه را انتخاب کنیم

ادله شیعه برای حقانیت خود

من مات بلا إمام مات ميتة جاهلية (هر کس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است)
در صحيح مسلم از كتابهاي معتبر دست اول اهل سنت آمده که رسول خدا (ص) فرمودوَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً--- هرکس بميرد و بر گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهلي مرده است(3)

واحمد بن حبنل در مسند خود مي‌نويسد
من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية
هرکس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است(4)

إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً(5)
اين امر (اسلام) منقضي نمي‌شود تا اينکه دوازده خليفه در بين آنها بگذرد (حکومت کند)

تنها مذهبي که بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله امام زمان خود را مي‌شناسد و همواره بيعت يک امام مشخص را بر گردن داشته، مذهب اثني عشريه است؛ اما ساير مذاهب اين چنين نيستند.

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

آيات فرواني در قرآن کريم وجود دارد که به صورت مستقيم و غير مستقيم مي‌توان به آن‌ها براي اثبات ولايت و امامت اميرمؤمنان عليه السلام استناد کرد؛ از جمله:

آيه ولايت

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ(6)
سرپرست و صاحب امر شما، تنها خدا، پيامبر او و کسانى هستند که ايمان آورده اند؛ همانها که نماز را بر پا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.

طبري در تفسير خود به نقل از مجاهد نوشته است:
(7){إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآية. نزلت في علي بن أبي طالب تصدق وهو راكع.
اين آيه در باره علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است و او در حال رکوع صدقه داده است.

همچنبن ابن أبي حاتم در تفسير خود از عتبة بن أبي حكيم همين مطلب را نقل کرده است

آيه اکمال دين

(8){أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِسْلاَمَ دِيناً}.
امروز، دين شما را برايتان کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

خطيب بغدادي با سند معتبر نقل کرده است که اين آيه بعد از معرفي اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم، نازل شده است:
وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ ﴿ص﴾ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ "، قَالُوا: بَلَى يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ(9)}.

روز غدير خم، زماني که پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، سپس فرمود: آيا من سرپرست مومنان نيستم؟ گفتند: بله اي رسول خدا! فرمود: هرکس که من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبريک تبريک بر تو اي فرزند ابي طالب ؛ زيرا از اين پس تو مولاي من و مولاي کل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان کامل کردم.

ابن کثير نقل کرده است که عمر خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:
أصبحت اليوم ولي كل مؤمن
تو از اين پس، سرپرست تمام مومنان شدي(10)

پی نوشت ها:

1- الزمر: 17 –18

2- سنن الترمذي: ج4، ص134 ح 2778-- وصحّحه الحاكم المستدرك: ج 1 ص 6

3- صحيح مسلم: ج 6 ص 22 ح 4686

4- مسند أحمد ج 4 ص 96

5- صحيح مسلم، ج6، ص3، ح4598

6-مائده آیه 55

7- تفسير الطبري ج 6 ص 390

8- المائدة: 3

9- تاريخ بغداد ج8 ص284

10- البداية والنهاية ج 7 ص350

معمار
01-09-2013, 13:05
اشکال به آیه تبلیغ

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ .(1)
اى پيامبر ! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده‏اى . و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مى‏ دارد . آرى ، خدا گروه كافران را هدايت نمى ‏كند

شيعيان معتقد هستند كه اين آيه كريمه بعد از بازگشت رسول خدا صلي الله عليه وآله از حجة الوداع نازل شده و به آن حضرت دستور داده شده است كه خليفه و جانشين بعد از خودش را تعيين نمايد

اشکال ابن تیمیه به شیعیان

1 . آيه بلاغ شامل تمام آن چه كه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل شده مي‌شود و اختصاص به ابلاغ ولايت امير مؤمنان عليه السلام ندارد ؛

2 . بر فرض كه اين آيه در اين مورد معين نازل شده باشد ، بايد اين مطلب به كمك سنت ثابت شود ؛ پس اين ادعاي شيعه كه مي‌گويند امامت امام علي عليه السلام با قرآن ثابت مي‌شود ، مردود است .

پاسخ محور اول :

نقش شأن نزول در فهم آيات قرآن

مفسران و دانشمندان علوم قرآني و حتي خود ابن تيميه ، بر اين مطلب تصريح كرده‌اند كه سبب نزول آيه ، نقش تعيين كننده‌اي در فهم و تفسير آيات قرآن دارد ؛ از اين رو ، فوائد ضروري و مهمي را براي شأن نزول آيات برشمرده‌اند .
زركشي در باره لزوم شناخت اسباب نزول و فوائد آن مي‌گويد :

يكي از فوائد شأن نزول ، آگاهي از معناي ‌آيه است . شيخ قشيري گفته است : بيان سبب نزول آيه ، راهي قوي در فهم معناي قرآن است ، و اين چيزي است كه براي صحابه با آگاهي از قرائن نهفته در قضايا حاصل شده است (2)

تمسك به قرآن بدون سنت گمراهي است :

يكي از وظايف رسول خدا صلي الله عليه وآله ، تبيين و تفسير قرآن كريم است ؛

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏(3)
و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند .

اين آيه دلالت مي‌كند بر اين كه سخنان رسول خدا صلي الله عليه وآله براي همه مسلمانان در تفسير و تبيين قرآن مجيد حجت است و مردم وظيفه دارند كه قبل از تفسير قرآن به روايات و سنت آن حضرت مراجعه و حقيقت تفسير قرآن را از آن حضرت بياموزند .

پاسخ محور دوم :

اما اين كه ابن تيميه مي‌گويد استدلال به آيات قرآن به كمك احاديث براي اثبات ولايت امير المؤمنين ، استدلال قرآني نيست و اگر كسي ادعا كند كه رسول خدا مأمور بوده كه ولايت امير مؤمنان را ابلاغ كند ، افترا به قرآن است ؛ زيرا قرآن به تنهايي بر آن دلالت ندارد ، در جواب مي‌گوييم :

اگر استدلال به آيات قرآن به كمك احاديث ،‌ افترا به قرآن باشد ، خود شما بارها مرتكب اين گناه بزرگ شده‌ايد
زیرا در باره آيه « وَ سَيُجَنَّبهُا الْأَتْقَى . الَّذِى يُؤْتىِ مَالَهُ يَتزَكى‏ »اهل سنت به كمك احاديث ادعا مي‌ كنند كه اين آيه در باره ابوبكر نازل شده است :

پی نوشت ها:

1-مائده آیه 67
2- البرهان في علوم القرآن ، محمد بن بهادر بن عبد الله الزركشي أبو عبد الله (متوفاي794 هـ) ج 1 ، ص 22 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت - 1391 ، تحقيق : محمد أبو الفضل إبراهيم .
3-نحل آیه 44
4-الليل آیه 17 و18

معمار
12-09-2013, 21:27
ولايت علي بن ابي طالب در کتب اهل سنت

حديث ولايت

علماي اهل سنت با سندهاي صحيح نقل کرده‌اند که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:
إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي.
به راستي علي از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.
حاکم نيشابوري پس از نقل اين روايت گفته:
صحيح على شرط مسلم.
اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.(1)

دلالت کلمه ولي بر خلافت

ابوبکر (در نخستين سخنراني خود بعد از خلافت) گفت: من حاکم شما شدم؛ و حال آن که از شما بهتر نيستم.
مسلم در صحيح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب گفت:
فلمّا توفّي رسول اللّه قال أبو بكر: أنا وليّ رسول اللّه (ص)... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْر وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَوَلِيُّ أَبِي بَكْر. (2)

روشن است که نمي‌توان معناي کلمه «ولي» را در اين روايات به معناي «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلکه تنها مي‌توان به معناي حاکم، خليفه، سرپرست گرفت؛ زيرا اگر به معناي دوست باشد، اين معنا استفاده مي‌شود که ابوبکر و عمر گفته‌اند که تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبوديم و الآن دوست شده‌ايم.

حديث الخلافة

ابن أبي عاصم در کتاب السنۀ مي‌نويسد که رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي
تو پس از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي
الباني در باره سند اين روايت گفته:
إسناده حسن.
سند اين روايت «حسن» است(3)

آيا نصي و حديثي در خلافت ابوبكر وارد شده؟

با قاطعيت تحدي مي‌کنيم که هيچ دليلي از قرآن و سنت صحيح رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ حتي از کتاب‌هاي اهل سنت براي مشروعيت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان وجود ندارد؛
تفتازاني از بزرگترين دانشمندان علم کلام اهل سنت تصريح کرده است:
والنص منتف في حق أبي بكر. (4)
هيچ نصي (دليل قرآني و روائي) در باره خلافت ابوبکر وجود ندارد.

آيا اجماع بر خلافت ابوبكر منعقد شده؟

علماي اهل سنت وقتي ديده‌اند که نصي براي اثبات خلافت ابوبکر نيست، به اجماع پناه برده‌اند و ادعا نموده‌اند که صحابه با اجماع او را انتخاب کرده‌اند؛ در حالي اين که ادعا نيز با صحيح‌ترين روايات اهل سنت سازگار نيست؛ چنانچه بخاري در صحيح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب سخنراني کرد و گفت:
كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً... وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا.(5)

همچنين بخاري در صحيح خود از زبان عمر بن خطاب نقل کرده است که تمام انصار و نيز علي بن أبي طالب عليه السلام، زبير بن عوام و تمام طرفداران آن‌ها با خلافت ابوبکر مخالف بودند:
أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا...(6)
تمامي انصار با ما مخالفت كردند و در سقيفه بني ساعده جمع شدند، و نيز علي (عليه السلام) و زبير و كساني كه همراه آن‌ها بودند، با ما مخالفت كردند.

پی نوشت ها:
1- المستدرك ج 3 ص 110
2- مسلم ج5 ص 152 ح 4468
3-كتاب السنة لابن أبي عاصم، ص551.
4- شرح المقاصد، ج5، ص255.
5- صحيح البخارى، ج 8، ص26، ح6830.
6- صحيح البخارى ج 8 ص 26 ح 6830

معمار
16-09-2013, 20:57
خلافت عمر بن خطاب

سؤال اين است که اگر مبناي خلافت با شورا و اجماع صحابه است،چرا عمر توسط ابوبكر نصب شد، چرا براي انتخاب او نيز شورا تشکيل نشد؟

ابن أثير در اسد الغابه مي‌نويسد که ابوبکر گفت:
إني استخلفت عليكم بعدي عمر بن الخطاب، فاسمعوا له وأَطيعوا (1)
ابوبکر گفت: من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشين قرار دادم، حرف شنو و مطيع او باشيد.

و ابن حبان در کتاب الثقات مي‌نويسد که ابوبکر در هنگام انتخاب عمر گفت:

اللهم وليته بغير أمر نبيك. (2)
خدايا من عمر را بدون اجازه پيامبرت، ولي امر مسلمان‌ها قرار دادم

عمر بن خطاب معتقد به شوري نبود!

در کتاب‌هاي اهل سنت روايات وجود دارد که ثابت مي‌کند خليفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصريح مي‌کرد که اگر اشخاصي زنده بودند، آن‌ها را خودش انتخاب مي‌کرد نه اين که انتخاب را به شورا واگذار کند؛ از جمله عبارات ذيل از او نقل شده است:

لو كان سالم حيا ما جعلتها شوري(3)
اگر سالم زنده بود شك وترديدي راجع به سر پرست (خليفه) قرار دادن او بر شما در من پيدا نميشد.

--------------------------------------

چرا مذهب شیعه را انتخاب کردم

قرآن در مورد اهل بيت عليهم السلام مى‏فرمايد: «انّما يُريد اللّه لِيُذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً»(4)
مفسرین شیعه و اهل سنت اعتقاد دارند که این آیه در شان اهل بیت نازل شده است

حدیث ثقلین در مشهورترین کتب اهل سنت نقل شده است

انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیه‌الهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنی‌انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما(5)
من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می ‌گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچ گاه از هم جدا نمی ‌شوند.»

اما نحوه دلالت حدیث ثقلین بر خلافت امام علی(ع )

در این حدیث آمده است که :«ما إن تمسّکتم بهما» مادام که شما به این دو تمسک کنید, که این عبارت به صورت مطلق آمده است و به مورد خاصى مقد نشده است ،این یعنی این دو جامع و کامل هستند در هر زمان

در این حدیث آمده است که: «لن تضلّوا أبداً» هرگز گمراه نخواهید شد که اطلاق «لن تضلوا» با «ابداً» تأکيد شده و این یعنی تا زمانی که تمسک می کنید هرگز ضلالتی برای شما پیش نمی آید

در این حدیث آمده است که:«حتّى يردا علىّ الحوض»این جمله اشاره دارد که این دو همیشه در تمام زمان ها اعم از دنیا و برزخ و قیامت با هم هستند

در این حدیث آمده است که:«ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً فانظروا کيف تخلّفونى فيهما» این جمله یعنی این که،لازم است به کتاب و عترت تمسک کنید نه این که یکی را بگیرید و دیگری را رها کنید. آنچه مانع از گمراهی است هر دو است نه يکى، قرآن به تنهايى انسان را هدایت نمی کند، احتياج به مفسّر و مبيّن دارد که همان عترت پیامبر(ص)است.

پی نوشت ها:

1- أسد الغابة ج 4 ص 180، نشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت
2- الثقات ج 2 ص 193
3- الاستيعاب ج 2 ص 568، بتحقيق: علي محمد البجاوي، 2، نشر: دار الجيل- بيروت.
4- احزاب آیه 33
5- صحيح مسلم، ج 7، ص 122

معمار
29-09-2013, 19:11
آیا شفاعت پارتی بازی نیست؟

اشکالی که به مساله شفاعت گرفته اند,می گویند:شفاعت نوعی پارتی بازی است,چطور خدای عادل می تواند بین افراد گنهکار در قیامت تبعیض قائل شود,که بعضی از گنهکارها را شفاعت کند و بعضی دیگر را به جهنم بفرستد؟

شفاعت شرایطی دارد که شخص گنهكار نمى‌ تواند يقين به حصول آنها پيدا كند و از جمله شرايط شفاعت شدن اين است كه ايمان خود را تا واپسين لحظات حياتش حفظ كند .پس بنابراین کفار مورد شفاعت قرار نمی گیرند

رسول اکرم(ص) فرموده است:«شفاعت برای، مشرکان و کافران نیست؛ بلکه برای مؤمنان یکتا پرست است».(1)

«هر کس شادمان می گردد که شفاعت شفاعت گران راستین، شامل حال او گردد، باید با اندیشه و منش شایسته خود، خشنودی خدا را بجوید»(2)

رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است: «شفاعت من به کسی که نمازش را سبک بشمارد، نمی رسد(3)

کسانی که حلقه ارتباط و اتصال به اولیای الهی را گسسته و ولایت امامان را نپذیرفته اند، مورد شفاعت آنان قرار نمی گیرند(4)

اعمالی که از نظر قرآن موجب عدم شفاعت می شود
«از اهل دوزخ سوال می کنند که: چه چیزی شما را جهنمی کرد؟ می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم و بینوا را اطعام نمی کردیم و با اهل باطل، همراه و هم صدا بودیم و روز پاداش را دروغ می انگاشتیم تا این که مرگ ما فرا رسید؛ پس شفاعت شافعان، به حال آنان، سودی نمی بخشد(5)

----------------------------------------------------------

چگونه امکان دارد پیامبر اکرم با یک زن مرتد ازدواج کند؟

یکی از وهابیون برای حق بودن عایشه می گفت

چگونه امکان دارد که پیامبر اکرم با عایشه که بعدا مرتد شد ازدواج کند؟ آیا پیامبر نمی دانست با چه کسی ازدواج می کند؟

نکته اول:

هیچ گاه ازدواج دلیلی بر حقانیت کسی نمی شود

در قرآن درباره حضرت لوط می خوانیم که زنش به جمع کفار پیوست(6),حال آیا ازدواج حضرت لوط با همسرش,دلیل بر حقانیت همسرش می شود

نکته دوم:

درباره عایشه همین بس که چند حدیث از کتب اهل سنت نقل شود

در صحیح بخاری و صحیح مسلم با صراحت آمده است:

«عن نافع، عن عبداللَّه- رضي‏اللَّه عنه- قال: قام‏النبي- صَلَّى‏ اللَّهُ عَلَيهِ [وآله‏] و سلّم- خطيباً فأشار نحو مسكن عائشة فقال: هنا الفتنة- ثلاثا- من حيث يطلع قرن الشيطان».(7)
پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه عايشه اشاره مى‏ كند و مى ‏فرمايد: «فتنه از اينجاست» و مى ‏افزايد «شاخ شيطان از اينجا بيرون مى‏ آيد.»

نکته سوم:

انتقاد شیعه بر عایشه مربوط به لشكركشى وى به بصره و شورش بر امير مؤمنان، على عليه السلام است

--------------------------------------------

استدلال وهابیون بر حرمت بنای قبور (پاسخ به این استدلال)

وهابیون که مخالف با بنای قبور و موافق با تخریب بنا بر قبور هستند به حدیثی در این زمینه استدلال می کنند

مسلم در صحيح خود از ابي الهياج نقل مي‌کند که: «قال لي علي بن ابي طالب الا ‌ابعثک علي ما بعثني عليه رسول اللّه، ان لا ‌تدع تمثالا‌ً الا ‌طمسته و لا ‌قبراً مشرفاً الا ‌سوّيته».(8)
«علي بن ابي طالب به من گفت: آيا نمي‌ خواهي تو را به ماموريتي که پيامبر مرا براي آن اعزام کرد، اعزام کنم، اين که: هيچ تصوير (ذي روحي) را ترک مکن مگر آنکه آن را محو کني، و نيز هر قبر بلندي را که ديدي آن را مساوي و برابر سازد

نکته اول

فرض کنیم که راویان این احادیث همه ثقه و مورد اطمینان هستند(اگر چه راویان این حدیث, طبق کتب اهل سنت مورد اطمینان نیستند)

راویان این حدیث افراد زیر می باشند
1. وکيع، 2. سفيان الثوري، 3. حبيب بن ابي ثابت، 4. ابو وائل، 5. ابوالهياج الاسدي.

نکته دوم

بر فرض که مفهوم حدیث این باشد که:باید قبر هم سطح زمین باشد و برآمدگی نداشته باشد,در این صورت این مساله ربطی به بنای قبور و بارگاه ندارد

در قرآن مجيد نيز مى‏ خوانيم،وقتى راز اصحاب كهف فاش شد، مردم گفتند بنايى بر قبور آنها بسازيم، سپس مى‏ فرمايد: « (قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً)؛(9) كسانى كه از وضع آنها آگاه بودند گفتند: مسجدى بر جايگاه آنها مى ‏سازيم».

پی نوشت ها:

1-میزان الحکمه، ج 4، ص 1472، ح 9482.
2-بحار، ج 3، ص 304
3- میزان الحکمه، ج 4، ص 1472
4-بحارالانوار، ج 8، ص 736
5-مدثر، آیات 42 - 48
6-نمل آیه 57
7-« صحيح بخارى، باب ما جاء في بيوت أزواج النبى، حديث 3104--- صحيح مسلم، شماره 2905، فرعى 49»
8-صحیح مسلم ج 2 ص 666
9-كهف، آيه 21.

معمار
06-10-2013, 18:18
ایمان امام علی تحقیقی بود یا تقلیدی؟





از دیگر شبهات مخالفین شیعه





اگر در تاریخ نگاهی کنید,می بینید که حضرت علی اولین کسی بود که به قول شیعیان اسلام آورد,ولی چون ایشان کودکی بودند ایمان آوردنشان تقلیدی بود بر عکس خلفای که پیر و صاحب عقل بوده اند و ایمانشان را به طور تحقیقی کسب کرده اند,و ایمان تحقیقی خیلی ارزشش بیشتر از ایمان تقلیدی است

در پاسخ به این شبهه چند نکته قابل توجه است

نکته اول

به طور قطع معلوم نیست که علی علیه السلام در سن چند سالگی ایمان آورده است.از ابن مسعود نقل شده كه در سن پانزده سالگي يا شانزده سالگي ايمان آورده است









و باز شداد بن اوس نقل مي‏كند كه در پانزده سالگي. راوي ديگر نقل كرده در چهارده سالگي و ديگري گفته در يازده سالگي و راوي ديگر نوشته در پانزده سالگي ايمان آورده است(1)

نکته دوم

حالا فرض کنیم علی علیه السلام در سن خیلی کم ایمان آورده است,چیزی که قطعی است سن بلوغ در احكام شرعيه معتبر است نه در امور عقليه،معلوم است ايمان به خدا و تصديق رسالت از امور عقلي است نه از تكاليف شرعي.

نکته سوم

این مطلب که در بزرگسالی عقل انسان افزایش می یابد این مطلب کلیت ندارد,هستند کسانی که در سن کم عقلشان از بزرگسالان خیلی بیشتر است



‏نکته چهارم

اگر ایمان علی علیه السلام در کودکی دارای ارزش نبود چرا پیامبر اکرم در مجلسی به این ایمان افتخار می کند

در مجلسي که ابوبکر، عمر و ابوعبيده جراح در آن حاضر بودند,پیامبر اکرم دست بر شانه علي(عليه السلام) زد و فرمود: «اي علي تو اولين مؤمني هستي که ايمان آوردي و اولين مسلمي هستي که مسلمان شدي و تو براي من، به منزله هارون نسبت به موسي هستي»؟(2)

=====================

شبهه دیگر:

اگر در تربت کربلا شفاست پس چرا بیمارستان می سازید و به پزشک رجوع می کنید؟

این اشکال اخیرا از سوی وهابی های عالم نما طرح شده بود

در پاسخ به این شبهه به نکات زیر توجه شود

نکته اول:

شکی نیست که شفا به دست خداوند است چنان چه در بعضی از چیزها خداوند شفا قرار داده است از جمله در قرآن(3)، عسل(4) و... و از جمله در خاك كربلا.

اگر قرار باشد این اشکال این وهابی را بپذیریم باید به آن ها بگوییم خداوند در قرآن,عسل و قرآن را شفا اعلام کرده پس چرا خود شما با وجود این دو(قرآن و عسل) بیمارستان درست می کنید,چرا نمی روید مستقیما از خود قرآن شفا بخواهید

نکته دوم:

شفا دادن تربت، تنها به اذن خداست همچنان که شفا دادن قرآن هم به اذن خداست

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَصْرِيِّ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: طِينُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ إِذَا أَكَلْتَهُ فَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رِزْقاً وَاسِعاً وَ عِلْماً نَافِعاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.(5)

از محمد بن اسماعيل البصرى از بعض رجالش از امام صادق (ع) روايت شده است كه خاك قبر امام حسين(ع) شفاى از هر دردى است، در هنگام خوردن بگو: به نام خدا و با استعانت از خدا، خداوندا آن را رزق واسع و علم نافع قرار بده و شفاى از هر دردى قرار بده، بدرستيكه فقط تو بر هر كارى توانا هستى.

روايات اهل سنت هم نيز گوياى اين است كه شفاء، تنها به دست خداوند است و او است شفاء را در آنچه بخواهد قرار دهد.

نکته سوم:

اسباب شفا از ديدگاه روايات اهل سنت

غبار مدينه» شفاست

عَنْ إِسْمَاعِيل بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ ثَابِتِ بْنِ قَيْسِ بْنِ شَمَّاسٍ، عَنْ أَبِيهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): غُبَارُ الْمَدِينَةِ شِفَاءٌ مِنَ الْجُذَامِ.( 6)اسماعيل بن محمد بن ثابت بن قيس بن شماس از پدرش از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت كرده است: گرد وغبار شهر مدينه شفاى از جذام است.

حال سؤال ما از اين وهابی این است كه:وقتى خاك مدينه،، عسل، و.......... بتوانند به اذن پروردگار شفا دهند، چه مانعى وجود دارد كه خاك كربلا نيز چنين خاصيتى داشته باشد؟

چرا پادشاهان عربستان كه بارها و بارها به كشورهاى اروپايى و آمريكايى براى مداوا رفته، از اين چيزها استفاده نكرده است تا شفا پيدا كند؟

پی نوشت ها:
1-(منهاج البراعة في شرع نهج البلاغة، ميرزا حبيب اللَّه خوئي، كتاب فروشي اسلامي تهران، ناشر مؤسسه دار العلم قم، چاپ سوم، ص284
2- مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص290 و ج 3 ص378؛ تاريخ طبري، ج 4، ص433؛ ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، ص58؛
3- یونس آیه 57
4- نحل آیه 69
5- كامل الزيارات، ص461
6- السيوطي،الفتح الكبير في ضم الزيادة إلى الجامع الصغير، ج2 ص242

معمار
13-10-2013, 17:24
آیا بوسیدن ضریح و تبرک به آن شرک می باشد؟

پاسخ:

پيامبران و امامان بدان جهت كه بندگان شايسته خداوند هستند، سزاوار احترام و محبت هستند.

احترام و ابراز ارادت به آنان، بدان جهت نيست كه براى آنان در مقابل خدا، مقام و ارزشى مستقل قائل باشيم بلكه آنان مستقل از خدا هيچ ندارند و همه عظمت آنان و عشق و محبت ما به ايشان، ناشى از آن است كه آنان در اوج معرفت، بندگى و عبوديت حضرت حق قرار دارند و مورد عنايت خاص پروردگار مى‏ باشند.

بوسيدن ضريح امامان (ع) و اولياى الهى، برخاسته از عشق و محبت نسبت به آنان است همان گونه كه عاشق، هر چيزى را كه منتسب به معشوق است، مى‏ بويد و مى ‏بوسد و به سينه مى‏ چسباند.

براى زائر امام معصوم (ع)، خود سنگ و چوب ارزشى ندارد. بوسيدن ضريح و در و ديوار حرم، از آن جهت است كه منسوب به محبوبش يعنى، امام معصوم است.

بر اساس روايات معتبر نزد شيعه و سنى، اصحاب پيامبر اكرم (ص) هنگام وضو گرفتن ايشان، هجوم مى‏ آوردند تا هر كسى قطره‏اى از آب وضوى ايشان را به عنوان تبرّك برگيرد به گونه‏اى كه نمى‏ گذاشتند قطره‏ اى از آب وضوى پيامبر (ص) بر زمين بريزد و اگر به كسى چيزى نمى ‏رسيد، از رطوبت دست ديگرى استفاده مى‏ كرد.(1)

اگر تبرّك جستن به قطرات آب، شرك و حرام بود، وظيفه آن حضرت نهى و بازداشتن اصحاب از اين عمل بود.

سيره اصحاب، تبرّك جستن به ظرف غذاى پيامبر (ص)، چاه‏هايى كه آن حضرت از آن آب نوشيده‏اند و- چه در زمان حيات ايشان و چه بعد از رحلت ايشان- بوده است.(2)

--------------------------

چرا عمر بعد از جریان غدیر خم به امام علی تبریک گفت؟

پاسخ:

غزالي، دانشمند پرآوازه اهل تسنن در قرن ششم در باره تبريك و تهنيت خليفه دوم و پيمانى كه در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، مى‌ نويسد:

واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.(3)

از خطبه‌ هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:
«تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي.»
اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشى‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله ‏اى كردند.

شرح حال أبو حامد غزالي :

علامه شمس الدين ذهبي در ترجمه او مي‌ نويسد :
الغزالي الشيخ الإمام البحر حجة الإسلام أعجوبة الزمان زين الدين أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسي الشافعي الغزالي صاحب التصانيف والذكاء المفرط ... ثم بعد سنوات سار إلى وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مكبا على العلم.(4)

غزالي استاد پيشوا و درياي علم ، نشانه اسلام ، اعجوبه زمان ، صاحب كتاب‌ها وانساني با هوش فراوان و زيرك... بود .
پس از سال‌ها به زادگاهش بازگشت و به استفاده از وقت ، فرصت وعلم ودانش روزگار را سپري كرد ... .

پی نوشت ها:

1-صحيح بخارى، ج 1، ص 33 و ج 7، ص 50 مسند احمد، ج 4، ص 329 و 330.
2-صحيح بخارى، ج 3، ص 35 كتاب المغازى فضائل اصحاب النبى
3-الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، مجموعة رسائل الإما الغزالي. ص483.
4-سير أعلام النبلاء ، ج 19 ، ص 322 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .

معمار
20-10-2013, 18:46
مشروعیت لعن در قرآن

وهّابى‏ ها معتقدند سلام و يا نفرين بر مردگان شرك است! شنيدم كه امام‏ جماعت مسجدالنّبى گفته است: افتخار مى‏ كنم كه چهل سال است به پيامبر، سلام نكرده ‏ام!

اگر سلام به انبيا شرك است، پس نعوذ باللّه خدا هم مشرك است، چون خود خداوند به پيامبرانش سلام مى‏ كند؛

«سلام على نوح» (1)، «سلام على ابراهيم» (2)

در قرآن، هم سلام داريم و هم لعن؛ در آيات متعدّد خداوند ظالمان را لعن كرده است و ما نيز در زيارتى همچون زيارت عاشورا، كسانى را كه در حقّ اهل‏بيت پيامبر ظلم كرده‏ اند، لعن مى‏ كنيم. «لعنهم اللّه» (3)خدا آن ها را لعنت کرد، «قاتلهم اللّه»بکشد خدا آن ها را(4)

معانی لعن

لعنت، نشانه برائت است.
لعنت، نشانه نهي از منكر است.
لعنت، نشانه بغض في الله است.
لعنت، نشانه موضع گيري نسبت به ستمگران امروز است.
لعنت، جدايي خط حق از خط باطل است

----------------

در آیه از قرآن می خوانیم که:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ(5)---كسانى كه كافر شدند، و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود.

در آيه فوق علاوه بر لعن خداوند، لعن همه لعن كنندگان نيز نثار افرادى شده بود كه حق را كتمان مى‏ كنند، در اينجا اين سؤال پيش مى ‏آيد كه مگر لعن خدا به تنهايى كافى نيست؟
پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا اين در واقع يك نوع تاكيد و ابراز تنفر و بيزارى همه جهانيان از افرادى است كه مرتكب چنين گناه بزرگى مى‏ شوند.

و اگر گفته شود چرا" ناس" (مردم) به طور عموم گفته شده، در حالى كه لا اقل افرادى كه شريك اين جرمند به اين مجرمين لعن نمى‏ كنند؟
مى‏ گوئيم حتى آنها نيز از نفس اين عمل متنفرند، به همين دليل اگر كسى حق را در مورد خودشان كتمان كند مسلما ناراحت مى‏ شوند و بر او لعن و نفرين مى‏ فرستند! منتها آنجا كه پاى منافع خودشان در ميان است، استثنائا چشم مى‏ پوشند.(6)

پی نوشت ها:
1-سوره صافّات، آيه 79
2-. سوره صافّات، آيه 109
3-. سوره نساء، آيه 52
4-سوره توبه، آيه 30
5-سوره بقره آیه 161
6- خلاصه ای از تفسير نمونه، ج‏1، ص: 555-556

معمار
03-11-2013, 19:17
در یکی از سایت های مخالفین شیعه نوشته بود که:

امام زمان شیعیان می ترسد یا عمر؟؟

یکی از شبهات شیعه این است که عمر بن الخطاب ترسو بوده واز جنگها فرار می کردند!!

اما در این بخش نظری بر کتب شیعه می افکنیم تا بدانیم دلیل غیبت این امام زمان چیست؟؟

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لِلْقَائِمِ غَيْبَةٌ قَبْلَ قِيَامِهِ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ الذَّبْح‏(1)

زراره می گوید از ابو عبدالله صادق شنیدم که فرمود قائم قبل از ظهور غیبت می کند پرسیدم چرا؟؟فرمود می ترسد برجان خودش که ذبح شود.

نتیجه اینکه امام زمان شیعه شخصا خودش را مخفی کرده است زیرا می ترسد که کشته شود ونه اینکه دستور خدا باشد که غیب شود

دوم امامی که ولایت تکوینی دارد چطور از کشته شدن می ترسد؟؟نکند امام باقر وصادق فراموش کرده بودند که ولایت تکوینی داشته اند وامام زمان نیز از باب اولی ولایت تکوینی دارد؟؟

پاسخ به این ادعا:

نکته اول:

در قرآن درباره حضرت موسی علیه السلام می خوانیم که:

فَفَرَرْتُ‏ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لي‏ رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُرْسَلين‏(شعرا آیه 21)

پس هنگامى كه از شما ترسيدم فرار كردم؛ و پروردگارم به من حكمت و دانش بخشيد، و مرا از پيامبران قرار داد

با توجه به این آیه حضرت موسی هم با توجه به حفظ جانش از دشمنان فرار کرد,پس آیا سزاوار است به حضرت موسی علیه السلام هم ترسو اطلاق کرد؟؟

ترس از قتل چیزی عجیب نیست بلکه طبق تصریح قرآن در سوره قصص آیات 7 تا 14,در زمان ولادت حضرت موسی به علت ترس از فرعونیان حضرت موسی را مخفی کردند تا به قتل نرسد و از شر دشمنان محفوظ بماند

امام صادق(ع) درباره ایام ولادت حضرت مهدی علیه السلام مي‌فرمايند: «كذلكَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُوا العَبَّاسِ، لَمّا وَقَفُوا عَلي اَنَّ زَوالَ مُلكِهِم وَ الاُمَرَاءِ وَ الجَبابِرَةِ مِنهُمْ عَلي يَدِ القَائِمِ مِنّا، نَاصَبُونَا العَدَاوَةَ وَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ في قَتِل آلِ بَيتِ رَسُول‌اللهِ(ص) وَإبادَةِ نَسْلِه، طَمَعاً مِنْهُمْ في الوُصُولِ إلي قَتْلِ القائِم(ع) و يأبَي اللهُ أنْ يَكْشِفَ أمْرَهُ لِواحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ، إلي أنْ يُتِمَّ نُورَهُ ... وَلَو كَرِهَ المُشرِكُونَ؛(2)

بني‌اميه و بني‌عباس زماني كه فهميدند نابودي حكومت آن‌ها به دست قائم ما(عج) است، با ما دشمني كردند و شمشيرها را در قتل اهل‌بيت رسول خدا(ص) جهت از بين بردن نسل آن‌ها كشيدند و خداوند نور خود را كامل كرد، هر چند مشركين دوست نداشته باشند

با توجه به این که امام زمان علیه السلام آخرین بازمانده پیامبران الهی است,اراده خداوند بر این تعلق گرفته است که تا روز معینی ایشان را از گزند حوادث حفظ کند,در واقع اگر امام قبل از فراهم شدن مقدمات ظهور,در جامعه حاضر شوند ایشان به قتل می رسد و این منافات با اراده الهی دارد,چرا که اراده الهی این است که در وقت مشخصی زمین به رهبری ایشان پر از عدل و داد می شود

در کتب تفسیری اهل سنت درباره آیه زیر آمده است که

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ المشرکون (توبه آیه 33)

او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين ها غالب گرداند، هر چند مشركان را خوش نيايد

در تفسير قرطبي در ذیل این آیه آمده است:«پيروزي اسلام بر ديگر اديان، هنگام قيام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه شريف ـ است در آن زمان، مردمان يا بايد مسلمان شوند و يا جزيه دهند. و اين كه گفته شده است مهدي همان عيسي است نادرست است زيرا اخبار صحيح به گونه اي متواتر وارد شده كه مهدي از خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است»(3)

در كتاب البيان در تفسير اين آيه آمده است:«كسي كه خدا او را بر همة اديان چيره مي گرداند، مهدي از فرزندان فاطمه است.(4)

نکته دوم:

چیزی که مذموم است فرار از میدان جنگ است همچنانکه قرآن به زشتی این کار اشاره می کند

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار(انفال/15)

اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید و فرار ننمایید

وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ(الأنفال/16)

و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کناره‏گیرى از میدان براى حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهى است!»

در کتب اهل سنت آمده است که عمر به علت ترس از جانش از جنگ فرار کرد, تنها به یک مورد در این زمینه اشاره می کنم

سیوطی در تفسیر الدرالمنثور ,نقل می کند:

أخرج ابن جرير عن كليب قال‏ خطب عمر يوم الجمعة فقرأ آل عمران و كان يعجبه إذا خطب ان يقرأها فلما انتهى إلى قوله‏ إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‏ قال لما كان يوم أحد هزمناهم ففررت حتى صعدت الجبل فلقد رأيتني أنزو كأنني أروى و الناس يقولون قتل محمد فقلت لا أجد أحدا يقول قتل محمد الا قتلته حتى اجتمعنا على الجبل فنزلت‏ إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‏ الآية كلها(5)

عمر، روز جمعه، سوره آل عمران را خواند… وقتی به این آیه رسید، « کسانی از شما که در روز روبه رو شدن دو جمعیت با یکدیگر ( در جنگ احد )، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت…» گفت: وقتی روز احد، مشرکان را شکست دادیم، من فرار کردم تا این که از کوه بالا رفتم و همانا خود را دیدم که همانند بز کوهی، از کوه بالا می دوم!!! و مردم ندا می دادند که محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم ) کشته شد. من گفتم: هر کس را ببینم که بگوید محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم ) کشته شد او را می کشم!! بعد ما روی کوه جمع شدیم، پس این آیه نازل شد. « کسانی از شما که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر ( در جنگ احد )، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت

پی نوشت ها:

(1)كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 481

(2)بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏51، ص: 220

(3) الجامع لأحكام القرآن، ج‏8، ص: 121

(4) نورالابصار، ص 343

(5) الدر المنثور فى تفسير المأثور ج‏2 ص 88

معمار
09-11-2013, 23:58
آیا در روایات شیعه از نوحه خوانی منع شده است؟

در یکی از سایت های وهابیون مطلبی دیدم با این عنوان که"مذمت نوحه‌ سرائی در کتب اهل‌ تشیع"

این سایت مخالف در ادامه نوشته بود که"با وجود اینکه درکتب اهل‌تشیع، روایات ساختگی در مورد فضیلت نوحه و نوحه‌ سرائی آمده است، اما در منابع معتبر قدیم و جدید آنان، روایاتی نیز از پیامبر صلي الله عليه وسلم و ائمه منقول است که افعالی مانند نوحه، سینه ‌زنی و...، مورد مذمت و نکوهش قرارداده شده است، که ذیلاً به چند مورد اشاره می‌ شود:

محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، معروف به ” شیخ صدوق” در کتاب ” من لایحضره الفقیه می‌نویسد: و من الفاظ الرسول صلي الله عليه وسلم: "النیاحة من عمل الجاهلیة" و از فرمایشات پیامبر صلي الله عليه وسلم است که نوحه‌ سرائی از اعمال دوران جاهلیت است.(1)

امام حسين (ع) در شب عاشورا خطاب به حضرت زینب :در عزای من گريبان پاره نكن، به سر و صورت خود نزن، صدايت را بلند نكن و صبور باش.(2)

الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴿سوره بقره آیه 156﴾ أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ‏»(سوره بقره آیه 157)
و شما را آزمایش می‌کنیم با چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و نقصان در مال و جان و محصولات و بشارت بده صبرکنندگان را. آنانی که اگرمصیبتی به آنها برسد می‌گویند: ما از خدائیم و به سوی او برمی گردیم. همین گروه‌اند که برآنها درود و رحمت از جانب پروردگارشان نازل می‌شود و همین گروه‌اند که هدایت یافته هستند.

این آیه بطور صریح و آشکار، وظیفه مومنان را در قبال آزمایشات الهی و مصیبتها مخصوصاً مصیبت از دست دادن عزیزان، بیان می‌فرماید، واضح است که بی‌صبری و بر سر و سینه زدن، خلاف راه صابران است

پاسخ به این شبهه:

نکته اول:

در مرحله اول باید ثابت کرد که اصل نوحه خوانی و گریه کردن مورد تایید قرآن است و بعد به سراغ روایات برویم

حضرت یعقوب (علیه السللام) بعد از فراق فرزندش آن قدر محزون بود و گریه می کرد که چشمانش سفید شد و به تعبیر فرزندانش، نزدیک بود خود را هلاک کند:

( قالَ یا أَسَفی‏ عَلی‏ یوسُفَ وَ ابْیضَّتْ عَیناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظیمٌ) ؛(یوسف آیه 84)
و گفت: «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو می ‏برد (و هرگز كفران نمی ‏كرد)

(قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ یوسُفَ حَتَّی تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكینَ)؛(یوسف آیه 85)
گفتند: «به خدا تو آن قدر یاد یوسف می‏كنی تا در آستانه مرگ قرار گیری، یا هلاك گردی!

پس چه اشکالی دارد شیعیان در غم فراق امامشان نوحه بخوانند و گریه کنند

یا در آیه ای دیگر از قرآن می خوانیم که:
لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ(نساء آیه 148)--خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بديهای (ديگران) را اظهار كند؛ مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست
این آیه به صراحت می فرماید:کسی به حقش تعدی شده است می تواند بدی را اظهار کند و حقش را مطالبه کند

پس چه اشکال دارد که شیعیان با نوحه و روضه خوانی به افشای جنایات یزید و یزیدیان بپردازند

نکته دوم:

اما حالا به بررسی معنای روایاتی بپردازیم که می فرمایند" نوحه‌ سرائی از اعمال دوران جاهلیت است"

‏ ظاهر این حدیث اشاره به اعمال باطلی است كه در زمان جاهليت مرسوم بود که وقتی کسی از دنیا می رفت زنان نوحه‏گر دعوت مى‏كردند كه با آهنگ‏ هاى مخصوص خود و اشعار پر از دورغ و فريب بر مرگ او نوحه سرايى كنند و يك عزاى ساختگى و قلابى برپا سازد.

و اما معناى ديگرى كه شايد منظور این حدیث باشد اين است كه در برابر حوادث سخت و پيچيده و مشكلات زندگى فردى و اجتماعى نوحه‏گرى و ناله كردن بيهوده است و بايد با عقل و استقامت مشکلات را حل کرد(3)

ضمن این که در احادیث زیادی در کتب شیعیان و اهل سنت داریم که به مشروعیت نوحه و عزاداری تصریح می کند

به عنوان مثال به چند حدیث درباره مشروعیت گریه و نوحه در کتب اهل سنت اشاره می کنیم

ومر رسول الله صلى الله عليه وسلم بدار من دور الأنصار من بنى عبد الأشهل وبنى ظفر فسمع البكاء والنوائح على قتلاهم فذرفت عينا رسول الله صلى الله عليه وسلم فبكى ثم قال لكن حمزه لا بواكي له فلما رجع سعد بن معاذ وأسيد بن حضير إلى دار بنى عبد الأشهل أمرا نساءهم أن يتحزمن ثم يذهبن فيبكين على عم رسول الله صلى الله عليه وسلم
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم از كنار خانه‌هايي از أنصار (بنى عبد الأشهل وبنى ظفر) عبور مي‌كردند كه صداي بكاء و نوحه بر كشته‌گان خودشان را شنيدند. چشمان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم پر از اشك شد و فرمود: عمويم حمزه گريه كن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسيد بن حضير به خانه‌هاي بنى عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر كردند تا غم و اندوه‌ خود را در سينه‌ها حبس كنند و ابتدا براي عموي رسول خدا صلى الله عليه وسلم عزاداري كنند(4)

حاكم در مستدرك مي‌گويد:عن أبي وائل قال قيل لعمر بن الخطاب رضي الله عنه أن نسوه من بني المغيره قد اجتمعن في دار خالد بن الوليد يبكين وإنا نكره أن يؤذينك فلو نهيتهن فقال عمر ما عليهن أن يهرقن من دموعهن سجلا أو سجلين ما لم يكن لقع ولا لقلقه يعني باللقع اللطم وباللقلقه الصراخ
به عمر بن خطاب گفته شد: زناني از بني مغيره در خانه خالد بن وليد اجتماع كرده‌اند و گريه مي‌كنند و از اين اكراه داريم كه موجب اذيت تو گردد اگر ممكن است آن‌ها را از اين كار نهي كن. عمر گفت: چه اشكالي دارد چند قطره اشك بريزند البته مادامي كه به ضربه به خود و فرياد نيانجامد.(5)

حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْأَشَجُّ حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ حَدَّثَنَا رَزِينٌ قَالَ حَدَّثَتْنِي سَلْمَى قَالَتْ دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَه وَهِيَ تَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَعْنِي فِي الْمَنَامِ وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ فَقُلْتُ مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَيْنِ آنِفًا
سلمي مي‌گويد: بر ام سلمه وارد شدم در حالي كه ايشان گريه مي كردند، عرضه داشتم چرا گريانيد؟ ايشان فرمودند: رسول خدا را درخواب ديدم درحالي‌كه موهاي سر و محاسن ايشان خاك آلود بود، عرضه داشتم: يا رسول الله شما را چه شده است (چرا شما را به اين حالت مي بينم)؟ ايشان فرمودند: هم اكنون شاهد كشته شدن حسين بودم(6)

نکته سوم:

ضمن این که شیعیان مخالف با هرگونه آسیب رساندن به بدن در عزاداری می باشند

این شبهه برای بعضی از افراد پیش آمده است که:قمه زدن جزئی جدا نشدنی در عزاداری است,در حالی که انصافا این طور نیست,شیعه با هرگونه قمه زدن و آسیب رساندن به بدن در عزاداری مخالف است

به استفتاء زیر توجه شود که:

نظر حضرت‏عالى درباب قمه زدن و تيغ زدن عزاداران امام حسين عليه السلام در روز عاشورا به عنوان اداى نذر يا كسب اجر اخروى چيست؟
جواب: عزادارى سيّدالشّهدا عليه السلام از افضل قربات است؛ ولى بايد از انجام اعمالى كه موجب ضرر به بدن يا وهن مذهب مى‏شود اجتناب كنيد. و چنين نذرى لازم‏الوفا نيست.(7)

نکته چهارم:

اما آیه ای که در ابتدای بحث مورد استدلال این وهابی بود و می گفت که این آیه ما را از سینه زدن و عزادرای نهی می کند

الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴿سوره بقره آیه 156﴾ أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ‏»(سوره بقره آیه 157)
و شما را آزمایش می‌کنیم با چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و نقصان در مال و جان و محصولات و بشارت بده صبرکنندگان را. آنانی که اگرمصیبتی به آنها برسد می‌گویند: ما از خدائیم و به سوی او برمی گردیم.
همین گروه‌اند که برآنها درود و رحمت از جانب پروردگارشان نازل می‌شود و همین گروه‌اند که هدایت یافته هستند.

باید گفت که:

انصافا از هیچ جای این آیه برداشت نمی شود که عزاداری برای ائمه اشکال دارد,این آیه فقط مومنان را دعوت به صبر می کند و عزادرای منافاتی با صبر ندارد,عزاداری که در آن انسان از حق خارج شود و حرف های کفر آمیزی بزند,به بدن خود آسیب برساند و...این منافات با صبر دارد

و باید دانست که هدف ما از عزاداری ، زنده نگه ‏داشتن تاريخ و هدف امام حسین علیه السلام می باشد،و این يعنى مبارزه با ظلم و ذلت.

پی نوشت ها:
[1 ]من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 376
[2 ] بحارالأنوار، ج 45، ص 2
[3 ]خلاصه ای از کتاب يكصد و پنجاه درس زندگى ص: 50 مولف آیت الله مکارم
[4 ] تاريخ طبري، ج 2، ص 210 ـ السيره النبويه لابن هشام، ج 3، ص 613 ـ الثقات، ج 1، ص 234 ـ البدايه والنهايه، ج 4، ص 54 و 55.
[5 ] المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص336
[6 ] سنن ترمذي، ج 12، ص 195
[7 ]احكام عزادارى، ص: 52 مولف آیت الله مکارم شیرازی

معمار
18-11-2013, 07:51
یکی از اعتقادات وهابیون این است که می گویند:
لعن یزید گناهی کبیره است و کسی اجازه ندارد یزید را لعن کند چرا که یزید فردی بزرگ بود و...


قال الغزالي و غيره و يحرم على الواعظ و غيره رواية مقتل الحسين و حكاياته و ما جرى بين الصحابة من التشاجر و التخاصم فإنه يهيج على بغض الصحابة و الطعن فيهم و هم أعلام الدين تلقى الأئمة الدين عنهم رواية و نحن تلقيناه من الأئمة دراية فالطاعن فيهم مطعون طاعن في نفسه و دينه .


غزالی و دیگران می گویند :
بر واعظ و غير واعظ حرام است كه روضه حسين (علیه السلام) و سرگذشت او و جرياناتى را كه ميان اصحاب رخ داده مانند دشمنى آنان با يكديگر و پرخاش نمودن نسبت به هم براى مردم بخواند، زيرا چنين كارى باعث مى ‏شود شنوندگان این قضایا و مردم كينه اصحاب را كه پرچمداران دينند به دل بگيرند و زبان به انتقاد و بدگوئى آنها بگشايند .
ائمه دین از آنها روایات آموخته و ما نیز از ائمه دین درایت روایات را آموخته ایم .
پس هر کس از اصحاب بدگویی نماید (در حقیقت) بر خودش و دینش طعن زده است. (1)


یکی دیگر از دلائل وهابیون بر عدم لعن یزید این است که می گویند:
یزید از اعمال بدش توبه کرد ، به همین علت لعنش حرام است.


در پاسخ به این شبهه چند نکته را باید مورد توجه قرار داد :


نکته اول:
لعن امری قرآنی است ،خداوند هم در قرآن عده ای از مردم را لعن و نفرین می کند


1-كافرين:
فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الْكافِرِينَ‏ (بقره آیه 89) لعنت خدا بر كافران باد


2- ظالمين:
أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظّالِمِينَ‏ (هود آیه 18) لعنت خدا بر ظالمین


3-مفسدین:
يُفْسِدُونَ فِي الارْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ (رعد آیه 25) کسانی که در روى زمين فساد مى ‏نمايند، لعنت براى آنهاست‏


و...


نکته دوم:
اگر ثابت شد که یزید،کافر،ظالم و مفسد است پس طبق آیات بالا لعنش اشکالی ندارد
حال به طور خلاصه به چند قول درباره کفر و فساد یزید اشاره می کنیم


تفتازانی در شرح عقاید نسفیه چنین می گوید :
اتفقوا على جواز اللعن على من قتل الحسين أو أمر به أو أجازه أو رضى به قال والحق أن رضا يزيد بقتل الحسين و استبشاره بذلك و إهانته أهلي بيت رسول الله صلیالله علیه و سلم مما تواتر معناه و إن كان تفصيله آحادا قال فنحن لا نتوقف فيشأنه بل في كفره و إيمانه لعنة الله عليه وعلى أنصاره وأعوانه .


همه اين نظر را دارند که مي توان کساني را که حسين را کشته اند يا به اين کاردستور داده اند ، يا اجازه اين کار را داده اند ، يا به اين کار راضي شده اند را لعنت کرد و درست آن است که يزيد به قتل حسين عليه السلام راضي بود ؛ و شادي او از قتل حسين و اهانت کردن او به اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ازمطالبي است که به حد تواتر معنوي رسيده است؛ اگر چه تفاصيل آن به صورت خبر واحد نقل شده است ؛ بنابراين ما در مورد يزيد سکوت نمي کنيم ؛ بلکه حتي در کافر يا مومن بودن او شک نداريم ؛ لعنت خدا بر او و ياوران و همکارانش.(2)


از شواهد ديگرى كه بر كفر يزيد دلالت مى‏ كند، قصيده اى است كه ابن جوزى از وى نقل كرده است؛
یزید در این قصیده ضمن با مستی تمام به انکار معاد پرداخته و به معشوقه خود چنین می گوید :
اى عَليّه «نام يكى از معشوقه‏ هاى او بوده است» نزد من بيا و مرا شراب‏ بنوشان و نغمه بخوان چرا كه مرا با مناجات (خدا) دوستى و الفتى نيست. اى عَليّه داستان جد بزرگوارم ابوسفيان را براى من بخوان، آن هنگامى كه (براى جنگ با مسلمانان) به احُد رفته بود (و آن چنان در برابر محمّد صلى الله عليه و آله مقاومت كرد و از مسلمانان كشت) كه محمد عدّه‏ اى را گماشت كه بر كشتگان مسلمانان بگريند! اى عليّه، نزد من آى و به من مِى بنوشان، همان مِى كه تشنگان را خوش آيد و از انگورهاى شام باشد! اى عليّه، آنگاه كه ما به گذشته [در دوران جاهليت‏] وا پس مى‏ نگريم، شراب را پى در پى حلال مى‏ بينيم! اى ام احيّم « ام احيم كنيه همان عَلِيّه بوده است.» پس از مرگم، شوهر اختيار كن و آرزوى ملاقات مرا [در دنياى ديگر] در دل مدار؛ زيرا آنچه درباره قيامت و روز رستاخيز گفته ‏اند، سخنان تاريك و باطلى است ...!»(3)


علاوه بر اينكه يزيد در موارد متعدّدی علناً شرك و كفر خود را اظهار مى‏ دارد رفتار و كردار او نيز گواه اين مدّعاست.
يزيد بيش از سه سال حكومت كرده است.
او در سال اوّل حکومت خود ،خاندان امام حسين عليه السلام و آن حجت خدا را به فجیع ترین وضع ممکن به شهادت رساند.
در سال دوّم ، مردم شهر مدينة را قتل عام و اموال آنان را غارت نمود
و در سال سوّم كعبه (خانه خدا) را به منجنيق بسته و به آتش کشید ‏(4)


شبراوى چنین مى‏ گويد: علّامه، ابن حجر در شرح الهمزية گويد: فسق و فجور و بى ‏تقوايى يزيد به اندازه ‏اى رسيده بود كه نه تنها سر زدن آن زشتى ‏ها در نظرش زياد نمى‏ آمد. بلكه امام احمد بن حنبل به كفر او فتوا داده است. و این در حالی است که احمد بن حنبل از چنان علم و زهدى برخوردار است كه اگر رفتارى از يزيد سر نمى ‏زد و براى او ثابت نمى ‏شد، چنين قضاوتى نمى‏ كرد.(5)


نکته سوم:
در قسمتی از سخنان غزالی آمده بود که"حرام است بر واعظ روضه امام حسین علیه السلام را بخواند، زيرا چنين كارى باعث مى ‏شود شنوندگان و مردم كينه اصحاب را كه پرچمداران دينند به دل بگيرند


نقدی بر این گفتار:
این گفتار غزالی،مخالف با نص صریح قرآن کریم است


چرا که قرآن می فرماید:
«لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ(سوره نساء، آیه 148)
خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بديهای (ديگران) را اظهار كند؛ مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد.
این آیه به صراحت می فرماید:کسی که به حقش تعدی شده است می تواند بدی را اظهار کند و حقش را مطالبه کند


حتی به اعتقاد کتب مورد تایید وهابیون، امام حسین علیه السلام کسی است که در حقش ظلم شده است،به همین علت انسان می تواند یزیدیان را رسوا کند.


سعدالدین تفتازانى مى‏ گوید:
و اما ما جرى بعدهم من الظلم على اهل بیت النبى (صلی الله علیه و آله) فمن الظهور بحیث لا مجال للاخفاء و من الشناعة بحیث لااشتباه على الآراءاذ تکاد تشهد به الجماد و العجماء و یبکى له من فى الارض و السماء و تنهد منه الجبال و تنشق الصخور و یبقى سوء عمله على کرّ الشهور و مر الدهور و لعنة اللّه على من باشر او رضى او سعى و العذاب الآخرة أشد و أبقى.


ظلم و ستمى را که بر اهل بیت پیامبر وارد کردند، به اندازه ‏اى روشن و آشکار است که هیچ نکته ابهامى را براى کسى باقی نمى‏ گذارد؛ بلکه تمام جمادات و حیوانات بر آن گواهى مى‏ دهند و هر کسى که در زمین و آسمان است بر آنها اشک مى ‏ریزد، کوهها متزلزل و صخره ‏ها متلاشى مى‏ شود و آثار زشت این اعمال همواره بر تارک تاریخ باقى خواهد ماند. خداوند کسانى را که این اعمال را به وجود آورده و یا به آن خشنود و در مقدمات آن همکارى داشته ‏اند لعنت کند. به یقین عذاب آخرت شدیدتر است. (6)


نکته چهارم:
وهابیونی که می گویند یزید توبه کرد باید توجه کنند که اگر یزید واقعا توبه کرده باشد باید در اعمال و رفتار او اثرات توبه نمایان باشد،در حالی که یزید بعد از واقعه عاشورا دو جنایت بزرگ دیگر مرتکب شد که این به معنای عدم توبه و پشیمانی وی از رفتارهای خویش است .


1- قتل عام مردم مدینه و مباح كردن آن سرزمین برای سپاهیان خود، به مدت سه روز و كشتن بسیاری از یاران پیامبر اكرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله كه ساكن این شهر بودند كه این حادثه در تاریخ، به «واقعه حرّه» مشهور شده است.(7)


2- فرمان حمله به مكه كه سپاهیان او با منجنیق به این شهر حمله كردند؛ حرمت خانه كعبه را شكستند و آن را با آتش پرتاب شده از منجنیق ‏ها سوزاندند.(8)


با توجه به قتل و کشتار مردم بی گناه توسط یزید، باید گفت که قرآن در آیه ای است که می فرماید:


وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيما (نساء آیه 93)
و هر كس، فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالى كه جاودانه در آن مى‏ ماند؛ و خداوند بر او غضب مى‏ كند؛ و او را از رحمتش دور مى‏ سازد؛ و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است.


با توجه به این آیه و قتل مردم بی گناه توسط یزید،نتیجه می گیریم که یکی از مصادیق این آیه یزید بن معاویه است و او فردی است که جایگاهش دوزخ است.


وانگهی اگر قرار باشد هر کس به امید اینکه در توبه باز است ، هر گناه و معصیتی که خواست مرتکب شده و در دنیا با خوشگذرانی و مستی و بی توجهی به فرامین و دستورات الهی ، حتی به قتل عام و اسارت خاندان اهل بیت رسالت و جسارت به آنها بپردازد ، و خون هزاران مسلمان بیگناه را مباح کرده و خانه خدا را به آتش بکشد و . . . و درنهایت نیز بگوید من پشیمان شده و توبه می کنم ، دیگر فلسفه آفرینش دوزخ توسط خدای متعال چه خواهد بود ؟
چرا که در این صورت فاسق ترین و جنایتکارترین انسانها پس از عمری فسق و جنایت ، توبه کرده و نجات می یابند !
بنابراین اولا چنین افرادی هرگز فرصت توبه و انابه را پیدا نخواهند کرد و ثانیا به فرض که توبه نمایند ، چنین توبه ای هیچگاه مورد پذیرش خداوند متعال واقع نخواهد شد ، چرا که حتی اگر خداوند متعال از حق خود هم بگذرد ، از حق خاندان رسالت و حقوق مسلمانان بیگناهی که در این میان ضایع گشته هرگز نخواهد گذشت .


----------------------------------------------------------------


پی نوشت ها:


[1] الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 640
[2] شرح العقائد النَسَفیه ، ص 103
[3] تذكرة الخواص، سبط بن جوزى، ص 260
[4] مروج الذهب، ج 3، ص 80- 84
[5] الاتّحاف بحبّ الاشراف، ص 68
[6] شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانى، ج 5، ص 311
[7] الكامل، ج ۲، ص ۵۹۳
[8] همان، ص ۶۰۲.

معمار
25-11-2013, 21:42
یکی از کارشناسان شبکه ها و سایتهای وهابی،در یکی از نوشته هایش به قیام امام حسین علیه السلام چنین ایرادات و اشکالهایی گرفته که


چرا حضرت حسین آب کافی همراه نبرده بود،چرا حضرت حسین تلاشی برای حفر چاه نکرد،چرا برنامه ای برای ذخیره آب نداشتند؟ اصلا با وجود دسترسی به آب مساله ای به نام عطش وجود نداشته است!


توجه چند نکته در پاسخ به این سوال ضروریست:


نکته اول:
به نظر می رسد گوینده این شبهه، هدفش این بوده که حالت مظلومیت و عطش را در کربلا کم اهمیت جلوه دهد، در حالی که منابع تاریخی بر خلاف این ادعا است.


در کتب تاریخی آمده است:
اينان ميان حسين (علیه السلام) و آب مانع گشتند و تشنگى بر امام و يارانش غلبه كرد. حسين (علیه السلام) تيشه‏ اى برداشت و پشت خيمه زنان آمد و نوزده گام به سوى قبله برداشت. سپس آنجا را كند و چشمه‏ اى از آب گوارا از آن جوشيد! حسين نوشيد و همه مردم نيز نوشيدند و مشكهايشان را پر كردند. سپس آن چشمه فرو رفت و هيچ نشانى از آن ديده نشد!


(ظاهر امر نشان می دهد که جوشش آب در آن سرزمین شبیه به معجزه و هدف از آن تقویت حس مذهبی یاران بوده است)


چون اين خبر به گوش عبيداللَّه رسيد به عمر سعد نوشت: «شنيده ‏ام كه حسين (علیه السلام) چاه مى‏ كند و به آب مى ‏رسد و او و يارانش از آن مى‏ نوشند. چون نامه ‏ام به تو رسيد در اين باره تحقيق كن و تا مى ‏توانى آنان را از كندن چاه باز دار. بر آنان تنگ بگير و اجازه چشيدن يك قطره آب را به آنان مده! و با آنها چنان كن كه با عثمانِ پاك، كردند. والسلام‏(۱)


چون اين خبر به عمر سعد رسيد به عمرو بن حجاج فرمان داد كه با پانصد سوار به كنار شريعه برود و ميان حسين و يارانش و ميان آب مانع گردد.


اين قضيه سه روز پيش از شهادت حضرت بود و در نتيجه حسين و يارانش تشنه ماندند(۲)


در مورد عبدالله بن ابی حصین الازدی، نقل شده است که امام حسین(علیه السلام) را خطاب کرد و فریاد زد:
«ای حسین آیا این آب را می بینی که مانند قلب آسمان صاف است تو یک قطره از آن را نخواهی چشید تا آنکه از تشنگی بمیری».(۳)


نکته دوم:
تلاش امام و یارانش برای دسترسی به آب از طریق شریعه فرات :
پس از تحریم آب، یک مرتبه حضرت علی اکبر(علیه السلام) با تعدادی از اصحاب به سمت شریعه حرکت کردند و آب آوردند(۴)
یک بار دیگر هم، حضرت ابالفضل(علیه السلام) با نافع بن هلال که سی سوار و بیست پیاده همراه ایشان بود به سمت شریعه رفتند آنها در پی نبردی با لشگریان عمرو بن حجّاج توانستند بیست مشک را پر از آب کرده به نزد امام حسین(علیه السلام) باز گردند(۵)


طبری این ماجرا را این گونه نقل می کند: چون ياران نافع نزديك رسيدند به پيادگان گفت: «مشكها را پر كنيد.» پيادگان هجوم بردند و مشكها را پر كردند. عمرو بن حجاج و يارانش پيش دويدند. عباس بن على بن ابى طالب و نافع بن هلال به آنها حمله بردند و پسشان زدند كه به جاى خويش بازگشتند، آنگاه گفتند: «برويم.» اما راهشان را گرفتند. عمرو بن حجاج سوى آنها آمد و درگيرى اندكى شد، يكى از ياران عمرو بن حجاج، كه از طايفه صداء بود، زخم خورد، نافع بن هلال زخمش زده بود، مى‏ پنداشت چيزى نيست اما پس از آن بدتر شد و از همان زخم بمرد. گويد: ياران حسين با مشكها بيامدند و آب را پيش وى بردند:(۶)


نکته سوم:
اما چرا امام حسین علیه السلام آب کافی با خود به کربلا نبرد؟


جواب:
مشک تنها قابلیت نگاه داری چند روز آب را دارد نه بیشتر.


نکته چهارم:
اما این که بعضی ها می گویند که کربلا سرزمینی جلگه ای می باشد و با حفر چند متر به آب می رسد نادرست است. چرا که با توجه به علم زمین شناسی همه جلگه ها سرسبز و آبخیز نیستند. بلکه برخی از جلگه ها آب و هوایی گرم و خشک دارند که به آنها دشت می گویند(۷)
امروزه جلگه ها و دشت هاي جنوب و جنوب باختري ايران در نواحی خوزستان از این قسم می باشند. ولی با وجود داشتن آب و هوایی گرم و خشک، به علت عبور رودخانه هاي پر آب و دايمي؛ از امكانات زيستي، كشاورزي و اقتصادي نسبتا مساعدي برخوردارند.(۸)


پس منافاتی ندارد که یک سرزمین (مثل کربلا ) دارای آب و هوایی گرم باشد و در عین حال جلگه ای باشد.









پی نوشت ها:


[۱] مقتل الحسين، خوارزمى، ج ۱، ص ۳۴۶، به نقل از الفتوح، ج ۵، ص ۱۶۲،تاريخ الطبرى، ج ۴، ص ۳۱۱- ۳۱۲؛ انساب الاشراف،بلاذری, ج ۳، ص ۳۸۹.
[۲] الاخبار الطوال، ص ۲۵۵
[۳] تاريخ طبرى،محمد بن جریر طبری ج ۷، ص ۳۰۶
[۴] امالی شیخ صدوق، مجلس ۳۰.
[۵] وقعة الطف، عالم زاده، هادي,ص ۱۵۲.
[۶] تاريخ ‏الطبري، ترجمه، ج‏۷، ص۳۰۰۷.
[۷]ویکی پدیا واژه جلگه
[۸] ژئوتوریسم خوزستان، مریم السادات میرکاظمیان،ص۸

معمار
08-12-2013, 20:42
استمناء و ضررات آن
در آیه ای از قرآن می فرماید :
فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ(مومنون آیه 7)
هر كس غير از ازدواج را (جهت بهره ‏گيرى جنسى) طلب كند تجاوزگر است

هنگامى كه راجع به استمناء از امام صادق (ع) جويا شدند فرمود: استمناء گناه بسيار بزرگى مى ‏باشد! چرا كه خدا در قرآن مجيد از آن نهى كرده است. و اگر من مى‏دانستم چه كسى عمل استمناء را انجام مى ‏دهد با او غذا نمى‏ خوردم. راوى جويا شد و گفت:
يا بن رسول اللّه! اين عمل در كجاى قرآن، حرام شده است!؟ امام صادق (ع) آيه مورد بحث را تلاوت كرد (1)

مطابق این آیه و حدیث کسی که استمناء کند تجاوز گر است

استمنا نه تنها از نظر دین اسلام عملی حرام است بلکه از نظر پزشکی نیز عملی است که سلامتی را به خطر می اندازد

اما ضررهای استمناء از نظر پزشکی :
يكى از پزشکان معروف در كتاب خود كه درباره زيان‏ های استمناء «استمنا» نوشته:
جوانى را ديدم كه از پانزده‏ سالگى گرفتار اين اعتياد شوم شده بود و تا سن 23 سالگى آن را ادامه داده بود.
او چنان دچار ضعف قواى جسمانى گرديد كه هنگامى كه‏ مى‏خواست كتابى را بخواند چشمهايش سياهى رفته سرش درد مى‏، حالتى شبيه سرسام به او دست داده بود، مانند افراد مست دچار سرگيجه شده بود، حدقه‏هاى چشم او بيش از حد معمولى گشاد و باز شده، و در قعر چشمهاى خود درد شديدى احساس مى‏ كرد

مشاهدات دکتر هوچین سون ثابت می کند :
نقصان حافظه، خرابى اشتها، مشكل شدن هضم، تنگى نفس، تغيير اخلاق و مزاج به طور غير قابل توضيح، حسادت، غم و كدورت، ماليخوليا، فكر گوشه ‏گيرى و تنهايى از نتايج شوم ابتلاى به اين انحراف جنسى است.(2)
احادیث و بیان حرمت استمناء:

امام صادق (ع) در باره مردی که از راه مالیدن آلت تناسلی با دست جنب می شود فرمود :این کارها و شبه آن زنا است(3)
یک سوال

چه فرقی بین آمیزش با جنس مخالف(ازدواج) و استمناء وجود دارد در حالی که هدف هر دو مورد انزال است

جواب:

1- بعضی ها با همین استدلال خود را قانع می كنند كه استمناء هیچ ضرری ندارد و درست مثل آمیزش با جنس مخالف در ازدواج است. در پاسخ به این سؤال باید گفت در ازدواج به دلیل وجود تماس بدنی، مغز و قوای عصبی محیطی مجازی به وجود نمی آورند (یعنی فرد بر خلاف زمان استمناء فرد خود را در محیط دیگری احساس نمی كند چون هر چه را كه نیاز دارد پیش رویش هست). با توجه به این پزشكان حساب كردنند انرژی ای كه فرد در یك بار استمناء مصرف می كند 30 برابر انرژی ای است كه در یك بار رابطه با جنس مخالف(در ازدواج) مصرف می كند، برای درک بهتر می توان این مثال را مطرح کرد که اگر یك نفر 3 بار در هفته استمناء کند، درست مانند این است كه 90 بار آمیزش با جنس مخالف داشته است

2-استمنا در واقع آميزش با خود است. تحريك كننده وتحريك پذير يك نفر است. همين طور ايجاد كننده شرائط اوج لذت (گرم شدن، تصور لذت و...) توسط خود ارضا شونده فراهم مي شود. در اين جا تمام وجود فرد بايد دو قسمت شود: يكي ارضا شونده و ديگري تحريك كننده . و این دو قسمت شدن آسيب هايي در پي دارد، از جمله اختلال در سيستم توجه و تمرکز و در مراتب بالاتر به نوعي توهم منجر خواهد شد
راههای درمان استمناء

آنچه باعث نجات و رسيدن به سعادت است همانا عزم راسخ و جديت و پشتكار دقيق و كامل است و الا به صرف بيان دستور العمل و ارائه خدمات مشاوره اى مشكلى حل نشده و نخواهد شد. البته در این راه باید با استعانت از خداوند متعال و بالابردن ایمان ویاد آوری عواقب دنیوی و اخروی این عمل و عزم راسخ به وتوبه واقعی این عمل را ترک نمود

دستور العملهایی برای درمان

1- سعى كنيد هميشه پيش از خواب مثانه خود را تخليه كنيد و شبها غذايى سبك ميل كنيد.

2- هرگز شكم خود را بيش از حد معمول پر نكنيد بلكه تا چند لقمه ديگر كه جاى داريد دست بكشيد.

3- از پوشيدن لباسهاى تنگ و چسبان (به خصوص لباس زير اينچنينى) اجتناب ورزيد.

4- هرگز فكر گناه را به ذهن خود راه ندهيد و از تصور و تخيل امور جنسى و شهوانى سخت پرهيز كنيد.

پی نوشت ها:
1-وسائل الشیعه ج 18 ص 575
2-مشکلات جنسی جوانان ص 143
3-وسائل الشیعه ج 20ص 352

معمار
16-12-2013, 00:31
یکی از شبهاتی که وهابیون مطرح می کنند این است که می گویند :
با وجود سفارش به عفو و گذشت در آیات قرآن مثل این آیه که می فرماید: وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم ‏(نور آیه ۲۲)، آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند؛ آيا دوست نمى ‏داريد خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است‏ و علی رغم بسیاری از روایات شیعیان در زمینه سفارش و توصیه به بخشش و گذشت، که برخی از آن ها از شخص امام علی علیه السلام صادر شده است ، سوال این است که چرا امام علی علیه السلام قاتل خود را قصاص کرد ؟
چرا او را را عفو نکرد ؟
آیا بهتر نبود امام علی کینه را کنار بگذارد و ابن ملجم را عفو کند ؟


در پاسخ به این شبهه به چند نکته باید توجه کرد


نکته اول:
اگر کسی تاریخ را مطالعه کند می بیند که رفتار امام علی با قاتل خود یعنی ابن ملجم مرادی،رفتاری کاملا بزرگوارانه بوده است
امام در جمله ای درباره قاتل خودش چنین می فرماید :
با آنكه او ضربه‏ اى بر سرم فرود آورده است، از احسان به او دریغ ندارید و با او خوش رفتارى كنید و خوابگاه او را نرم و ملایم قرار دهید! (۱)


نکته دوم:
عفو و بخشش خودش جایگاهی خاصی دارد،در صورتی عفو نیکوست که زمینه ای برای اصلاح فرد مقابل وجود داشته باشد، این طور نیست که هر کسی مستحق عفو و بخشش باشد
در ضرب المثلی معروف آمده است که :" ترحم بر پلنگ تیز دندان،ستمکاری بود بر گوسفندان


قرآن در آیه ای می فرماید:
فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ‏(توبه آیه ۵)
وقتى ماه‏هاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسير سازيد؛ و محاصره كنيد؛ و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هر گاه توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است . ‏(۲)
این آیه می فرماید: مشرکین را بکشید، پس در این جا هم باید وهابیون اشکال به قرآن بکنند و بگویند که خدایی که در قرآن دستور به عفو داده است چرا در این آیه فرموده است،مشرکین را بکشید.چرا نفرموده مشرکین را عفو کنید ؟
خلاصه این که ، غرض از ذکر نکته دوم این بود که هر کسی مستحق عفو و بخشش نیست.


نکته سوم:
طبق نقل تاریخ، ابن ملجم لیاقت عفو و بخشش نداشت
در کامل ابن اثیر آمده است که:
على فرمود: اى دشمن خدا مگر من به تو نيكى نكرده بودم؟
گفت: چرا (كرده بودی)
امام فرمود : پس چه چیزی باعث شده كه تو اين كار را بكنى ؟
ابن ملجم در جواب پاسخ داد : من آنرا (تيغ را) چهل بامداد (روز) تيز كردم و از خدا خواستم بدترين خلق خود را با همين تيغ بكشد.
على فرمود : تو را كشته مي بينم و تو كسى نيستى جز بدترين خلق خدا. بعد به اطرافیانش فرمود: ( بر طبق قرآن ) نفس با نفس قصاص مي شود ، لذا اگر من از دنیا رفتم او را بكشيد به قصاص كشتن من و اگر زنده ماندم كه خود مي دانم و او . اى زادگان عبد المطلب من شما را خونخوار نمي دانم كه در درياى خون غوطه بخوريد و مسلمين را دچار كنيد و بگوييد: چون امير المؤمنين كشته شده (ما اين و آن را مي كشيم) هيچ كس جز قاتل من كشته نشود اى حسن ببين اگر من از اين ضربت از دنیا رفتم، تو فقط يك ضربت به قصاص يك ضربتی که او به من زده ، به او بزن . ‏(۳)


على (علیه السلام) را به خانه ‏اش بردند و ابن ملجم را به حضورش آوردند، ام كلثوم دختر على (علیه السلام) به ابن ملجم گفت : اى دشمن خدا امير مؤمنان را كشتى؟
ابن ملجم پاسخ داد : امير مؤمنان را نكشتم بلکه پدر تو را كشتم.
ام كلثوم گفت : به خدا سوگند اميدوارم خطرى متوجه او نباشد .
و ابن ملجم پاسخ داد : در اين صورت بر چه كسى گريه مى‏ كنى ؟ همانا به خدا سوگند من آن شمشير را يك ماه زهر دادم . . .(۴)


بنابر این، طبق این نقل تاریخی ابن ملجم نه تنها از کارش پشیمان نبود بلکه به این کار هم افتخار می کرد ، در آن جا که گفت : من آن را (تيغ را) چهل بامداد (روز) تيز كردم و از خدا خواستم بدترين خلق خدا را با همين تيغ بكشد .


نکته چهارم:
به وهابیونی که می گویند چرا امام علی علیه السلام کینه ابن ملجم را به دل گرفت و او را قصاص کرد یاید گفت :در کتب اهل سنت در روایتی به کینه توزی عمر اشاره شده است
علماي اهل سنت نقل كرده اند كه عمر و خالد كه پسر خاله نيز بودند با هم كشتي گرفتند و خالد ساق پاي عمر را شكست و همين مسئله موجب عداوت و كينه عمر نسبت به او شد .


أخبرنا أبو الحسن بن قبيس أنا أبو الحسن بن أبي الحديد أنا جدي أبو بكر أنا أبو محمد بن زبر نا محمد بن سليمان بن داود المنقري البصري نا أبو عثمان المازني نا الأصمعي عن سلمة بن بلال عن مجالد بن سعيد عن الشعبي قال اصطرع عمر بن الخطاب وخالد بن الوليد وهما غلامان وكان خالدا ابن خال عمر فكسر خالد ساق عمر فعولجت وجبرت وكان ذلك سبب العداوة بينهما.(۵)


گذشته از این در تاریخ چنین نقل شده که پس از آن که جناب ابولولو ، عمر را به قتل رسانید ، عبید الله ، فرزند عمر، نه تنها او را عفو نکرد بلکه نقل شده به جای قصاص قاتل ( که گفته می شود پس از دستگیر شدن خودکشی نمود ) به سراغ دوست صمیمی وی رفته و علاوه بر قتل هرمزان ، فرزند بیگناه او و یک ایرانی مسیحی به نام جفینه را نیز به قتل رسانید .
حال سوال این است که اگر قاتل عمر ، شخص دیگری بوده است ، آیا می توان به جای وی به بهانه گرفتن انتقام خون خلیفه ، دوستان و فرزند بی گناه رفیق قاتل را قصاص کرد ؟
این در حالیست که نقل شده که پس از این جنایت ، امیر المومنین علیه السلام تقاضای قصاص قاتل هرمزان یعنی فرزند عمر را از عثمان که خلیفه وقت بود ، نمود اما عثمان زیر بار نرفته و حکم صریح قرآن را زیر پا گذاشت و عبید الله را عفو نمود ؟ (۶)
آیا چنین عفوی ، ظلم به مقتولین و اولیای دم آنها نبود ؟
حال چرا وهابیون در این مورد که خون سه بیگناه به بهانه قصاص یک نفر ریخته شده ، سخنی از قصاص قاتل نمی زنند ؟
چرا داستان پسندیده بودن عفو و بخشش را در مورد قاتل عمر مطرح نمی کنند ؟
آیا بهتر نبود عبید الله ، ابولو لو را عفو کرده و خون سه بیگناه را هدر نمی داد ؟
و همین طور این سوال در مورد قاتلین خود عثمان نیز مطرح می شود .



نکته پنجم:
آیت الله مکارم شیرازی ، درباره علت قصاص ابن ملجم چنین می فرمایند:
احساسات مردم در برابر اين جنايت به قدرى شديد بود كه عفو ابن‏ ملجم‏ سبب نا آرامى جامعه آن روز مى ‏شد و عاشقان امام عليه السلام قدرت تحمل چنين عفوى را نداشتند. به علاوه اگر ابن‏ ملجم‏ را زندانى مى ‏كردند، جمعيت هجوم بر زندان مى ‏بردند و اگر آزادش مى ‏گذاشتند او را قطعه قطعه مى‏ كردند پس بهتر اين بود كه با قصاص‏ آرامش به جامعه باز گردد.(۷)


در بحار الانوار این قضیه این گونه نقل شده :
پس از شهادت اميرالمؤمنين مردم كوفه و خويشاوندان حضرت ، در فقدان امامشان به شدّت غضبناك بودند و اگر ابن ملجم به دست مردم مي افتاد، او را قطعه قطعه مي كردند و ديگر توجهي به سفارش امام و پيامبر نمي كردند. لذا امام حسن علیه السلام او را در اتاقي محبوس كرد و بعد از دفن اميرالمؤمنين و بر اساس وصيت آن حضرت ، يك ضربت بر ابن ملجم زد. اين درحالي بود كه مردم كوفه براي قصاص در صحنه حاضر بودند. مردم بدن ابن ملجم را ربودند و او راقطعه قطعه كردند و سپس بدنش را به آتش كشيدند (۸)



پی نوشت ها:
[۱]فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج‏۳، ص: ۷۰، به نقل از مستدرك حاكم ۳/ ۱۴۴
[۲]در تفسیر نمونه جلد ۷ ص ۲۹۲ درباره این آیه آمده است که: در اينجا چهار دستور خشن در مورد آنها ديده مى‏ شود:" بستن راهها، محاصره كردن، اسير ساختن، و بالاخره كشتن" و ظاهر اين است كه چهار موضوع به صورت يك امر تخييرى نيست، بلكه با در نظر گرفتن شرايط محيط و زمان و مكان و اشخاص مورد نظر، بايد هر يك از اين امور كه مناسب تشخيص داده شود، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره كردن و بستن راه بر آنها در فشار كافى قرار گيرند از اين راه بايد وارد شد.و اگر چاره ‏اى جز قتل نبود كشتن آنها مجاز است.
[۳] الكامل,ابن اثیر,ترجمه، م. حالت - خليلى‏,ج‏۱۰،ص:۲۲۱
[۴] اخبارالطوال, ابو حنيفه احمد بن داود دينورى‏,ترجمه، م. محمود مهدوى دامغانى‏,ص:۲۶۱
[۵] تاريخ مدينه دمشق ج ۱۶ ص ۲۶۷- البتداية و النهاية ابن كثير ج ۷ ص ۱۳۱- سيره حلبيه ج ۳ ص ۲۳۱. تاريخ الاسلام ذهبي ج ۳ ص ۳۶.
[۶] یوسفی اشکوری، حسین،«ابولولو»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۶، تهران - بنا به اکثر روایات، ابولؤلؤ پس از دستگیری، خودکشی کرد. از این رو عبیدالله برای انتقام گیری به افراد دیگری روی آورد. عبیدالله تن یعنی، دختر ابولؤلؤ و هرمزان (از فرماندهان سابق ساسانی که مسلمان شده بود) و یک ایرانی مسیحی به نام جفینه را (بر اساس گزارش عبد الرحمن بن عوف یا عبد الرحمن بن ابی بکر) کشت. یعقوبی معتقد است که عبیدالله، ابولؤلؤ و زن و دخترش را کشت. منابع زیادی حاکی از آن هستند که وی همچنین با برده های ایرانی مدینه و حتی برخی از مهاجرین نیز درگیر شد. در هر حال عمل عبیدالله خلاف شرع تلقی می شد و وی نزد سعد ابن ابی وقاص مدتی بازداشت بود. اما عثمان وی را مورد عفو قرار داد که این عمل عثمان بهانه ای به دست مخالفانش داد.به خلاف امیر المومنین که قسم خورده بود تا هر کجا بر او دست یابد ، وی را قصاص نماید .
[۷] پيام امام امير المومنين عليه السلام،آیت الله مکارم شیرازی ج‏۹، ص: ۲۷۸
[۸]بحارالانوار،علامه مجلسی, ج ۴۲ ص ۲۹۷

معمار
22-12-2013, 17:49
چرا اربعین را بزرگ می داریم؟

1-گراميداشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است.

2 -مصيبت امام حسين (ع) از همه مصيبت ها بزرگ تر و سخت تر بود، همين عامل كافى است كه نشان بدهد چرا براى امام حسين (ع) بيش از امامان ديگر عزادارى مى كنيم و مراسم متعددى بر پا مى كنيم.

3-دشمنان امام حسين (ع) تلاش كردند تا حادثه كربلا به كلى فراموش شود و حتى گاهى كسانى را كه براى زيارت امام حسين (ع) مى آمدند مى گرفتند، شكنجه مى كردند و مى كشتند شيعيان هم براى مقابله با اينها از هر مناسبتى استفاده مى كردند. يكى از اين مناسبت ها حادثه روز اربعين است.

4- يكى از نشانه هاى مؤمن زيارت امام حسين در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكرى (ع) روايت شده است كه علامت مؤمن پنج چيز است: پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن. و يكى از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمرده اند(1)

پی نوشت ها:

1- مفاتيح الجنان، ص 545، در اعمال ماه صفر، روز بيستم صفر

معمار
29-12-2013, 11:04
معروف و مشهور است که اهل سنت به عمر لقب فاروق و به ابوبکر لقب صدیق می دهند،در حالی که طبق کتب معروف مورد تاییدشان، این القاب مناسب شان این دو نفر نیست بلکه این القاب برای شخص دیگر ثابت شده است:

لقب صدیق در شان ابوبکر نیست

ابن ماجه در سننش كه يكي از صحاح سته معتبر در نزد اهل سنت، با سند صحيح می گوید:
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .
عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي‌خواندم(1)

این اهل کتاب بودند که برای نخستین بار،عمر را فاروق نامیدند

قال بن شهاب بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ذكر من ذلك شيئا .
ابن شهاب گويد : اين گونه به ما رسيده است كه اهل كتاب نخستين كساني بودند كه به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آنها متأثر شدند و اين لقب را در باره عمر استعمال كردند و از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم هيچ مطلبي در اين باره به ما نرسيده است .(2)

لقب فاروق را پیامبر اکرم به علی علیه السلام نسبت داد

روى المتّقي عن حذيفة: «أنّ أوّل من آمن بي و اوّل من يصافحني يوم القيامة و هو الصّديق الأكبر، و هذا فاروق هذه الأمّة يفرق بين الحقّ و الباطل و هذا يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الظالمين. قاله لعلي».
على اولين كسى است كه به من ايمان آورده، و نخستين كسى است كه در روز قيامت با من مصافحه مى كند، و اوست كه صديق اكبر است، و فاروق(تمییز دهنده) بین جق و باطل است!!علی پادشاه مومنین و مال پادشاه ظالمین است(3)

پی نوشت ها:

1-سنن ابن ماجة ، ج۱ ، ص ۴۴ ، و البداية والنهاية ،ابن کثیر، ج۳ ، ص ۲۶ و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج۳ ، ص ۱۱۲ ، و تاريخ طبري ،ابن اثیر ج۲ ، ص ۵۶ ، والكامل ، ابن الاثير ، ج۲ ، ص ۵۷ و فرائد السمطين ، حمويني ، ج ۱ ص ۲۴۸ و ..............
2-الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج ۳ - ص ۲۷۰ و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج ۴۴ - ص ۵۱ و تاريخ الطبري - الطبري - ج ۳ - ص ۲۶۷ و أسد الغابة - ابن الأثير - ج ۴ - ص ۵۷ . البداية والنهاية - ابن كثير - ج ۷ - ص ۱۵۰
3-كنز العمال ج ۱۱ ص ۶۱۶ طبع حلب

معمار
06-01-2014, 00:42
مناظره ای با یک سنی درباره عایشه

شیعه:نظر اهل تسنن درباره عایشه چیست؟

سنی:عایشه شخصیتی بزرگ داشت و حتی در قرآن هم به پاکی این شخصیت اشاره شده است

شیعه:در کدام آیه؟

سنی:آیه افک"لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ‏ مُبينٌ (نور آیه 12)چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغى بزرگ و آشكار است؟

شیعه:این آیه حداکثر چیزی که ثابت می کند نفی زنا از عایشه است و اخلاق دیگر عایشه را ثابت نمی کند

سنی:از پیامبر سوال شد که بهترین افراد نزد تو کیست؟پیامبر فرمود:عایشه و ابوبکر

شیعه:سند صحیح این روایت کجاست؟

سنی:من به سند این روایت کاری ندارم،چون در کتب خودمان ذکر شده است پس صحیح است

شیعه:دلیل نمی شود هر چیزی که در کتب خودتان باشد صحیح باشد,حتی در بحار الانوار هم احادیثی ضعیف وجود دارد

شیعه:اگر کسی به کتب معتبر اهل سنت رجوع کند درباره اخلاق عایشه مطالبی نوشته شده است از جمله:

در کتاب صحیح بخاری آمده از قول ابوبکر آمده است که:

عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّكُوا عليهم بِنْتَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.

از ابوبكره نقل شده است كه به راستى خداوند به من سود رساند، زمانى كه مى‌خواستم به ياران جمل بپيوندم و به همراه آن‌ها بجنگم، به ياد كلامى از رسول خدا صلى الله عليه وآله افتادم. وقتى به آن حضرت خبر رسيد كه مردم فارس دختر كسرى را به عنوان پادشاه انتخاب كرده‌اند، فرمود: هيچ گاه سعادت‌مند نمى‌شود قومى كه فرمانده آن‌ها يك زن باشد(1)

و روایات دیگر...............

پی نوشت ها:

1-صحيح البخاري ج4، ص1610، ح4163، **صحيح البخاري، ج6، ص2600، ح6686،

معمار
15-01-2014, 10:59
آیا جانم فدای عمر؟

اگر به سایت های اهل سنت و وهابیون رجوع شود عبارتی نوشته شده است با این عنوان که "جانم فدای عمر"

البته باید دید که انسان جانش را فدای چه شخصیتی می کند،مسلم است که اگر کسی بدون تحقیق و دلیل این عبارت را بگوید،این شخص مصداق این آیه قرآن می شود که:
وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (سوره بقره آیه 170) و هنگامى كه به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مى‏گويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند كرد)؟!

البته در کتب اهل سنت و وهابیون هم احادیثی درباره فضیلت خلفای سه گانه نقل شده است،که با توجه به نکات زیر یک انسان منصف یقین می کند که خلفا با توجه به اعمالی که انجام دادند از مسیر حق خارج شدند و اصلا شایسته مدح نبودند

عمر کسی است که نسبت هذیان به پیامبر اکرم داد،آیا با این وجود این شخص شایسته مدح و ستایش است

حدیث قلم,حدیثی است متواتر که حتی در کتب مشهور اهل سنت و وهابیون هم وارد شده است:

ان النبي صلّى اللَّه عليه وسلّم قال في مرضه: ائتوني بدواة أكتب لكم كتاباً لا تضلّون بعدي، فقال عمر: إنّ الرجل ليهجر حسبنا كتاب اللَّه، فلغط الناس، فقال: اخرجوا عني، لا ينبغي التنازع لدي‏
فرمود :کتابی بیاورید تا برای شما ینویسم کتابی که بعد از آن هرگز گمراه نشوید.عمر گفت این مرد هذیان می گوید پس – کسانی که در آنجا بودند – تنازع کردند،پیامبر به آنان فرمود از نزد من بیرون روید که تنازع نزد من سزاوار نیست(1)

چطور کسانی که حاضر شدند خانه فاطمه زهرا را به آتش بکشند،شایسته مدح هستند؟

ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(عليهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(عليها السلام) و احرق باب الدار
هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد(2)

آیا با این وجود عمر شایسته ستایش است


هرکسی که اهل تحقیق و پیمودن راه حق باشد با رجوع به منابع تاریخی به ایننتیجه می رسد که خلفا شایسته مدح و ستایش نیستند

پی نوشت ها:
[1 ] صحیح بخاری ج 4 ، ص31 ح 3053 ، كتاب الجهاد والسير ،‌ باب 776 - ج5 ، ص137 ، ح4431 - ج 4 ، ص66 ، ح3168 - ج 1 ، ص36 ، ح114 - ج7 ، ص9 ، ح5669 - ج8 ، ص61 ،‌ ح7366 ، صحیح مسلم،ج، 3، ص:1259 و.................
[2 ] الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص۱۶۰ و ۱۶۱-- العقد الفريد، ج ۵، ص ۱۲،السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص ۱۴--انساب الاشراف، البلاذری، ج ۱، ص ۲۵۲ و...........

معمار
19-01-2014, 18:37
مقصر جنگ جمل کیست؟علی علیه السلام یا عایشه؟

کارشناس سنی در یکی از مناظرات تلویزیونی، درباره جنگ جمل می گفت: مقصر جنگ جمل علی بن ابی طالب بود او نباید با عایشه می جنگید.

در پاسخ به این کارشناس بی اطلاع از تاریخ باید گفت: اگر نگاهی بدون تعصب به تاریخ کنیم می بینیم که عایشه که جنگ جمل را به راه انداخته است . حال او چگونه می تواند حق باشد؛ با آنكه در اين جنگ عدّه بسيارى از مسلمانان كشته شدند؟

با نگاهی به نکات زیر معلوم می شود، مقصران اصلی جنگ جمل چه کسانی بودند ( البته روایات تاریخی معتبر در کتب اهل سنت زیاد است که در اینجا به علت اختصار تنها به چند روایت در این زمینه اشاره می کنیم)

نکته اول:

از پیامبر اکرم نقل شده که: "هيچ گاه سعادتمند نمى‌شود قومى كه فرمانده آنها يك زن باشد"(1)

نکته دوم:

حتی طبق کتب اهل سنت پیامبر اکرم ،عایشه را از رفتن به جنگ جمل نهی کرده بود، حال چطور ممکن است پیامبر اکرم عایشه را از این کار نهی کند و در عین حال حق با عایشه باشد(2)

نکته سوم:

در کتب اهل سنت آمده است از زبان پیامبر اکرم آمده است که:"اميرمؤمنان عليه السلام همواره با حق است و هرگز از حق جدا نخواهد شد و حق گرداگرد آن حضرت مى‌ چرخد، هر جا كه على بن أبى طالب عليه السلام باشد"و اصلا عبارتی که حق با"عایشه،طلحه و زبیر"است نیامده است(3)

پی نوشت ها:

1-صحيح البخاري ج۴، ص۱۶۱۰، ح۴۱۶۳، **صحيح البخاري، ج۶، ص۲۶۰۰، ح۶۶۸۶،

2-إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى۲۳۵ هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج۷، ص۵۳۶، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۹هـ.

3-ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۲۰، ص۳۶۱، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - ۱۹۹۵.*** السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى۹۱۱هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج۴، ص۲۵۸،*** الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى۶۰۴هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج۱، ص۱۶۸، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م. و...

معمار
26-01-2014, 18:53
دست بسته نماز خواندن

شيعه همه اعمال خود را طبق سنت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم انجام ميدهد چرا كه معتقد است خدا پيامبر را الگوي ما قرار داده است
َقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ . احزاب 21
تحقيقا براي شما در وجود رسول خدا الگوي نيكويي است

وجوب تبعيت از اهل بيت
شيعه اماميه با وجود ادله زير راهي جز اتباع از ائمه اهل بيت عليهم السلام را صحيح نمي داند :
الف – حديث ثقلين
يكي از ادله حديث ثقلين است كه مورد اتفاق و اعتماد فريقين است و بسياري از محدثين و كبار علماي اهل سنت آن را نقل كرده اند :
«قام رسول الله [صلى الله عليه وآله] يوماً فينا خطيباً، بماء يدعى خمّاً بين مكة والمدينة، فحمد الله وأثنى عليه، ووعظ وذكرَّ، ثم قال: أمّا بعد، ألا أيها الناس!.. وأنا تارك فيكم ثقلين: أولهما كتاب الله....... ثم قال: وأهل بيتي أذكركم الله في اهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي».(1)

رسول خدا روزي در ميان ما خطبه خواندند در كنار بركه اي به نام خم بين مكه و مدينه پس حمد و ثناي الهي كرد و موعظه كرد و تذكر داد سپس گفت : اما بعد اي مردم آگاه باشيد .. من دو چيز گرانبها در ميان شما باقي مي گذارم اول آنها كتاب خدا .... سپس فرمودند : و اهل بيتم درباره اهل بيت من به ياد خدا باشيد درباره اهل بيت من به ياد خدا باشيد درباره اهل بيت من به ياد خدا باشيد .

پس ما موظف هستیم طبق دستور پیامبر از اهل بیت تبعیت کنیم و اهل بیت هیچ گاه دست بسته نماز نمی خواندند

گفتار ائمه عليهم السلام :
والنهي في صحيح محمد بن مسلم عن أحدهما ( عليهما السلام ) قلت له : الرجل يضع يده في الصلاة وحكى اليمنى على اليسرى فقال : ذلك التكفير لا تفعله.
محمد بن مسلم از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام نقل كرده است كه به حضرت گفتم : شخصي در نماز دست راست را روي دست چپ مي گذارد پس حضرت فرمودند : اين تكفير است آن را انجام نده.(2)

نظر علماي اهل سنت
اهل سنت در همه عالم پيرو چهار مذهب فقهي هستند كه هيچ يك از اين چهار مذهب دست بسته نماز خواندن را جزء واجبات نماز نميدانند بلكه آن را از مستحبات نماز ميدانند:
عبدالرحمن جزيري صاحب كتاب الفقه علي المذاهب الاربعة مي نويسد:
يسن وضع اليد اليمنى على اليسرى تحت سرته أو فوقها وهو سنة باتفاق ثلاثة من الأئمة(3)
قراردادن دست راست بر روي دست چپ زير ناف يا بالاي آن سنت است ،‌ و اين عمل به اتفاق سه تن از ائمه مذاهب چهار گانه سنت است .
بنابر اين عمل شيعه هرگز ترك واجب نيست بلكه نهايت مطلب آن است كه ترك عمل مستحبي را انجام داده است.

پی نوشت ها:
1-صحيح مسلم: ج4 ص1873، باب فضائل علي بن أبي طالب.
2-وسائل الشيعة (آل البيت): 265/7،ح 9295، التهذيب: 84/2 ح 310.
3-الفقه علي المذاهب الاربعة ج 1 ص 251 ،‌ كتاب الصلاة باب وضع اليد اليمني علي اليسري في الصلاة ، الفقه علي المذاهب الاربعه ج 1 ص 285 المكتبة الشاملة اصدار اول .

معمار
02-02-2014, 18:27
آیا آیه غار دلالت بر فضیلتی برای ابوبکر می کند؟یکی از ادله‌ای که اهل سنت برای فضیلت ابوبکر بدان استناد می‌نمایند ،آیه‌ای است که به آیه غار معروف است

اهل سنت می‌گویند: که در سوره توبه آیه ۴۰ درباره فضیلت همراهی ابوبکر در غار با پیامبر آمده است: إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها؛ «اگر او را یارى نکنید، البته خداوند او را یارى کرد، آن هنگام که کافران او را [از مکه] بیرون کردند، در حالى که دومین نفر بود [و یک نفر بیشتر همراه نداشت] در آن هنگام که آن دو در غار بودند و او به همراه خود مى‌گفت: غم مخور، خدا با ماست. در این موقع خداوند سکینه [و آرامشِ] خود را بر او فرستاد، و با لشکرهایى که مشاهده نمى‌کردید او را تقویت نمود. آنها برای بیان فضیلت ابوبکر به این آیه استناد کرده و این گونه استدلال می‌کنند.

۱-همین همراهی ابوبکر با پیامبر خودش دلیل بر این است که ابوبکر انسانی متقی بوده و گرنه پیامبر او را با خود به غار نمی‌برد.

۲- خداوند متعال در این آیه می فرماید:" إِنَّ اللهَ معنا" خدا با ماست. و این نشان می‌دهد که خدا با ابوبکر هم است.

به این دو استدلال پاسخ داده شده است.

پاسخ به استدلال اول: صرف همراه بودن با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، دلیلی بر فضیلت شخص نیست، چرا که در زمان پیامبر اکرم هم بودند منافقینی که با پیامبر مصاحبت داشتند. یا بعضی اوقات ممکن است یک شخص فاسق با انسان همراه باشد و این همراهی برای او فضیلت محسوب نمی‌شود. پس صرف همراه بودن، نمی‌تواند فضیلت برای کسی باشد.

پاسخ به استدلال دوم: مسلما خدا همیشه با انسان‌ بوده و مراقب اعمال آن‌هاست، منتها کسی که ایمان ندارد این مساله را درک نمی‌کند ولی کسی که ایمان به خدا دارد می‌داند که خدا همیشه با اوست و همیشه در محضر خداست. پس با این جمله":" إِنَّ اللهَ معنا" خدا با ماست"فضیلتی ثابت نمی‌شود.

به فرض که بگوییم این جمله دلالت بر مدح ابوبکر می‌کند؛ باید توجه داشت که مهمّ حفظ ایمان شخص ملاک است. برای این منظور باید تاریخ را بدون تعصب مطالعه کرد و دید موضع‌گیری ابوبکر در ادامه چگونه بوده است؛

معمار
08-02-2014, 18:33
ادعا شده که :

اگر چیزی به نام دین نبود اینقدر جنگ و خونریزی و ...نبود پس دین داری ضرر دارد

باید به افرادی که این شبهه را مطرح می کنند گفت که چه کسی می گوید دین عامل خونریزی و جنگ است

دین برای صلح و سازش آمده است

چرا شما جنایاتی را که افرادی مانند هیتلر و ...در طول تاریخ انجام داده اند را نادیده می گیرید و می گویید که دین عامل جنگ و خونریزی است

علتی که باعث شده است فکر کنند که دین یعنی خشونت و جنگ, آیات درباره جهاد و جنگ می باشد


معنای واقعی آیات جهاد چیست؟آیا هر جا که اسلام اسمی از جهاد آورده است این یعنی خشونت؟


در قرآن هم دستورجنگ رسيده وهم دستور صلح. آياتي راجع به جنگ با كفار ومشركين داريم: «وَقاتِلوا في سَبيلِ اللهِ الَّذينَ يُقاتِلونَكُمْ وَلاتَعْتَدوا» بقره/190 وآياتی هم درباب صلح: «وَ اِنْ جَنَحوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» انفال/61 اگر تمايل به سلم وصلح نشان دادند، توهم تمايل نشان بده


صلح وجنگ در همه جا تابع شرايط است




اگر کسی تاریخ جنگ های زمان پیامبر(ص)را بدون تعصب مرور کند می بیند که: كه قسمتي از اين جنگها جنبه دفاعي داشته است،و جنبه كشورگشايي و اجبار افراد به آيين اسلام در آنها وجود نداشته است.در حقیقت اين جنگها براي واژگون ساختن نظامات غلط بوده است

با همه ظلم و ستمي كه مكّيان در طول اقامت سيزده ساله پيامبر( از ابتداي بعثت تا هجرت و پس از آن) در حق پيامبر و مسلمانان روا داشتند، با اين حال در روز فتح مكه توسط قواي اسلام، با اينكه گروهي از مسلمانان شعار انتقام سر مي دادند و فرياد مي زدند : امروز، روز انتقام است، روز از بين رفتن احترام و نفوس و اموال دشمنان و روز ذلّت و خواري قريش است، پيامبر عظيم شأن اسلام محمد مصطفي( ندا درداد كه : "اليوم يوم المرحمه، اليوم اعزّا... قريشا" ، "امروز روز رحمت است، امروز، روز عزت قريش است."( 1)




در نامه اي كه اميرالمؤمنين علي( به والي آذربايجان می نويسد چنين می فرمايد : "مبادا بپنداري كه حكومتي كه بتو سپرده شده، يك شكار است كه به چنگت افتاده، خير، امانتي است كه برگردنت نهاده شده و مافوق از تو رعايت و نگهباني و حفظ حقوق مردم را می خواهد، مبادا كه به استبداد و خودكامگي در ميان مردم رفتار كنی.(2)

پی نوشت ها:
1-بحارالانوار، ج21، ص109
2-نامه 5 نهج البلاغه

معمار
14-02-2014, 17:51
وهابیون روش های مختلفی برای تبلیغ دین خود دارند از جمله:

1 ـ مبارزه و مقابله با کتاب هاى شيعه

اگر حرف وهابيون مطابق با حق است و براى عقائد خود ادله شرعى و منطقى دارند، چرا مانع از نشر کتاب هاى علمى شيعه مى شوند؟ چرا اگر يک دانشجوى وهابى کتابى از شيعه دردستش باشد، بايد از مراکز علمى اخراج شود؟ چرا نمى گذارند صاحبان فکر و انديشه، خود تصميم بگيرند؟ (1)


2ـ تحريف کتاب ها

يکى از راه هاى مقابله وهابيون با مخالفين، تحريف کتاب هاى حديثى و تفسيرى و تاريخى اهل سنّت است. وهابيون روايات و کلماتى که بر ضدّ آنان آمده را تحريف مى کنند، آن گاه سفارش چاپ آن را به چاپ خانه ها مى دهند.

نمونه ديگر اين که در مغنى ابن قدامه حنبلى، بحث «استغاثه» را حذف کردند; در چاپ جديد شرح صحيح مسلم احاديثِ صفات راحذف نمودند.(2)

3 ـ استفاده از موسم حج

يکى ديگر از شگردهاى تبليغى وهابيون، استفاده فراوان از موسم حج است; موسمى که در آن صدها هزار حاجى مسلمان از اطراف عالم جمع مى شوند، وهابيان از اين موقعيّت به خوبى در نشر افکار خود سوء استفاده مى کنند. مبلّغين را بين حجّاج به زبان هاى مختلف مى فرستند، و با بحث به ظاهر علمى و اهداى کتاب و دعوت به مراکز علمى شان به تبليغ مذهب خود مى پردازند.کسانی که به مکه مشرف می شوند این را تعریف می کنند که وهابیون چگونه دین خود را تبلیغ می کنند

4 ـ تربيت مبلغ

فقط در ايّام حجّ سال 1423 ق، ده ميليون و 685 هزار جلد کتاب به 20 زبان زنده دنيا، (غالباً بر ضدّ شيعه) توسّط دولت سعودى در ميان زائران خانه خدا، توزيع شده است.(3)

طبق اظهارات يکى از بزرگان، در کشور تاجيکستان از سوى وهابى ها باغ بزرگى تهيه و از فرهنگيان جهت تدريس در محيط دانشگاه و مدارس اقدام به ثبت نام نموده و پس از يک دوره سه ماهه، حدود 400 نفر از برگزيدگان را به عربستان برده و در دانشگاه «الاسلاميّه» مدينه منوره طى دو سال دوره آموزش مبانى وهابيت و راه مبارزه با فرهنگ شيعه، آنان را به شهرهاى مختلف تاجيکستان و ديگر کشورهاى آسياى ميانه اعزام کرده اند. مشابه اين کار در آذربايجان شوروى نيز انجام گرفته و حتى اسم کسانى را که همنام ائمه(عليهم السلام) بودند، تغيير داده و سپس آنان را براى ترويج افکار وهابيت به کشور مبدأ اعزام نموده اند(4)

پی نوشت ها:

1. السلفية بين اهل السنة و الامامية، ص 680.
2. ردود على شبهات السلفية، شيخ ديرثوى، ص 249.
3. مجلّه ميقات ، شماره 43، ص 198، به نقل از روزنامه عکاظ، مورّخ 11/9/81.
4 ـ جريده الراْى العام الکويتيّة، به تاريخ 30/6/2001. نامه مذکور در سايت هاى مختلف اينترنت قرار گرفته است.

معمار
22-02-2014, 07:08
نکاتی درباره آیه تطهیر

با آیه تطهیر عصمت پنج تن ثابت می‌شود

قرآن در آیه تطهیر می‌فرماید: "الرجس"این کلمه یعنی پلیدی و (ال) برای جنس است یعنی اراده خدا بر این است که مطلق پلیدی را از شما دور کند (یعنی جنس پلیدی و بدی از اهل بیت دور است. به تعبیر دیگر اهل بیت معصوم هستند)

اما زنان پیامبر به نص قرآن معصوم نبودند. قرآن در آیه‌ای می‌فرماید: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ»؛ «اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.» [تحریم، آیه ۴]

بخارى در روايتی به نقل از خليفه دوم مى‌نويسد كه آن دو زنى كه بر ضد رسول خدا هم پيمان شده بودند، عائشه و حفصه بودند: «حدثنا عَلِيٌّ حدثنا سُفْيَانُ حدثنا يحيى بن سَعِيدٍ قال سمعت عُبَيْدَ بن حُنَيْنٍ قال سمعت بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما يقول أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ فقلت يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ من الْمَرْأَتَانِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا على رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فما أَتْمَمْتُ كَلَامِي حتى قال عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ.»؛ «از ابن عباس نقل شده است كه مى‌گفت: مى‌خواستم از عمر سؤال كنم كه اى اميرمؤمنان ! آن دو زنى كه بر ضدّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم‌ پيمان شدند، چه كسانى بودند؟ سخنم را تمام نكرده بودم كه عمر گفت: حفصه و عائشه بودند.»(۱)

آیا کسی که طبق تصریح قرآن قلبش از حق منحرف شده می شود می تواند مصداق آیه تطهیر باشد؟

ضمن این که:

در هیچ روایتی دیده نشده است که زنان پیامبر گفته باشند که آیه تطهیر در شان آن‌ها نازل شده است

پی نوشت ها :

[۱] صحيح البخاري، ج ۴، ص ۱۸۶۸، ح۴۶۳۰

معمار
07-03-2014, 20:13
آیا زیارت قبور شرک و بدعت است؟

وهابیان قائلند كه هر گونه زیارت قبور (پیامبر- صلی الله علیه و آله- و غیر ایشان)، بدعت و حرام بوده و موجب شرك است!

یكی از اشكالات مهم وهابیت بر مسلمانان همین مسأله زیارت قبور است كه در منابع خودشان از این عمل به عنوان یك عمل شرك آمیز، حرام و بدعت یاد می كنند چنانكه ابن تیمیه بنیانگذار تفكر وهابیت در كتاب «الرّد علی الاخنائی» می گوید: «من زار قبره (نبی - صلی الله علیه و آله -) او قبره غیره یشرك به و یدعوه من دون اللّه فهذا حرام كلّه و هو مع كونه شركاً باللّه»(1)

پاسخ:

قرآن و زیارت قبور

مشروعیت زیارت قبور ـ عموماً ـ قبر پیامبر ـ خصوصاً ـ از نظر قرآن به اثبات رسیده است؛ چنان كه خداوند خطاب به پیامبر می فرماید: (وَ لا تُصلِّ عَلی اَحَد مِنْهُمْ اَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ اِنَّهُمْ كَفَروُا بِاللّهِ وَ رَسولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ)توبه، 84.
هرگز، بر مرده ی هیچ یك از آنان (منافقان) نماز نگذار و بر قبر آنان (برای طلب مغفرت) نایست. آنان به خدا و پیامبر او كفر ورزیده و در حالی كه فاسق و بدكارند، مرده اند.

در این آیه خداوند برای كوبیدن شخصیت منافق، به پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ دستور می دهد كه هیچ گاه بر جنازه ی احدی از منافقان نماز مگذارد و بر قبر آنان نایستد. مفهوم آن این است كه درباره ی غیر منافق (مؤمنین) این كار خوب و شایسته است. اكنون باید ببینیم مقصود از (وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ) چیست؟ آیا مقصود، ایستادن به هنگام دفن آنان است یا مقصود اعم از موقع دفن و دیگر مواقع است؟ برخی از مفسران، مانند بیضاوی در تفسیر خود و نویسنده تفسیر روح البیان به این آیه از دید وسیع نگریسته و آن را چنین تفسیر می كنند: «وَ لا تَقِفْ عِندَ قَبْرِهِ لِلْدَّفْنِ أوِ الزِّیارَه» از اطلاق آیه همین معنای گسترده به دست می آید، اعم از توقف هنگام دفن و یا وقوف پس از آن.(2)

روایات زیادی كه به طور عام بر جواز زیارت قبور دلالت دارند

ابی ذر غفاری می گوید: پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ به من فرمود: «زرِ القُبُورَ تَذْكُرْ بِها الاَخِرَه»(3) قبور را زیارت كنید و به وسیله ی آن آخرت را به یاد بیاورید. حاكم بعد از نقل این حدیث در مستدرك خود می گوید: «هذا الحدیث صحیح».

پی نوشت ها:
1-كتاب الردّ علی الاخنائی، ص 52.
2-تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 416.
3-المستدرك علی الصحیحین، ج 1، ص 377 و ج 4، ص 330

معمار
14-03-2014, 21:34
کدام فرقه اهل نجات است؟

در کتب معروف اهل سنت, در حدیثی صحیح از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده است كه فرمود: امت من بر 73 گروه تقسیم می گردند: یك گروه آن در بهشت و 72 فرقه در دوزخ قرار خواهند گرفت(1)

با توجه به این حدیث کدام فرقه اهل نجات است؟

قرآن در سوره شوری آیه 23 می فرماید بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم‏] هيچ پاداشى جز مودّت نزديكان [يعنى اهل بيتم‏] را نمى‏ خواهم‏

پیامبر در حدیث معروف ثقلین می فرماید:

« ای مردم! همانا در میان شما دو شیء گران بها قرار می دهم كه اگر به آن تمسك كنید هرگز گمراه نخواهید شد: كتاب خدا و عترتم, كه همان اهل بیت من می باشند.(2)

نتیجه: طبق این حدیث و آیه قرآن باید دید چه کسانی محبت اهل بیت را دارند؟آیا محبت اهل بیت فقط به زبان است یا با عمل به دستورات آن ها هم باید باشد؟

پی نوشت ها:
1-سنن ابی داود ج3 ص 198, مسند احمد, ج3, صص 145؛ سنن ابن ماجه, ج2, ص 364
2-صحیح ترمذی ج5, ص 621

معمار
21-03-2014, 09:22
در اين كه اسلام در برابر عيد نوروز چه موضعى دارد، ميان صاحب‏نظران گفتگوست. از برخى روايات اهمّيّت اين روز به عنوان يكى از روزهاى نجات امّت‏ها استفاده مى‏ شود.

مرحوم «علّامه مجلسى» در كتاب «زادالمعاد» مى‏ گويد:

«معلّى بن خنيس» نقل شده است كه در روز «نوروز» به محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شدم. حضرت به من فرمود: آيا اين روز را مى‏ شناسى؟ گفتم: فدايت شوم! اين روزى است كه ايرانيان آن را بزرگ مى‏ شمارند، و در اين روز براى يكديگر هدايا مى‏ فرستند.

ولى چون شخص «معلّى بن خنيس» از نظر علماى رجال زير سؤال است تكيه بر اين روايت آسان نيست.

امّا با توجه به اينكه، عيد نوروز يك عيد طبيعى در جهان آفرينش است؛ فصل زمستان پايان مى‏گيرد، بهار همراه با حيات طبيعت به فرمان خدا شروع مى‏ شود، شكوفه ‏ها و برگها و گلها بر شاخسار درختان آشكار مى ‏گردد و نشاط و جنبش و حركت در تمام عالم حيات آغاز مى‏ شود، همگام و همراه شدن با اين پديده عالمِ آفرينش، همگامى با سنّت‏هاى الهى است.

نكته قابل توجّه اين كه مراسمى در نوروز ميان مردم معمول است و به شكل سنّت ملّى در ميان ايرانيان و كشورهاى ديگرى درآمده كه قسمت قابل ملاحظه ‏اى از آن، در شمار امورى است كه اسلام بر آن، (به صورت كلّى) تأكيد نهاده است. مانند: نظافت، خانه‏ تكانى، كمك به ارحام و بستگان و افراد نيازمند و آبرومند براى تهيّه لباس و وسايل اوّليّه زندگى كه در سالهاى اخير در كشور ما ايران به صورت سنّت «هفته نيكوكارى» درآمده است و بسيار پرثمر و مفيد است.

ديد و بازديد و صله رحم و ملاقات دوستان و رفع كدورت ها و بيرون ريختن غم و اندوهها از دل و آماده شدن براى فعّاليّت‏ هاى مختلف ثمربخش در سال نو، و مانند اينها؛ اين امور و مانند آن جنبه ‏هاى مثبت مراسم نوروزى است.

معمار
29-03-2014, 08:39
رد حدیث عشره مبشره

نويسنده كتاب «منهاج السنه» مى ‏نويسد: «شيعه» از عدد «ده» به كلى بيزار است! هرگز اين كلمه را بر زبان جارى نمى‏ كند حتى عمارتى كه ده ستون داشته باشد نمى‏ سازد و اگر مجبور گردد به اين عدد تلفظ كند مى ‏گويد «1+ 9»! چرا، زيرا از عشره‏ مبشره‏ (آن ده نفرى كه مى‏ گويند پيغمبر صلى الله عليه و آله وعده بهشت به آنها داده است آن افراد عبارتند از: ابوبکر، عمر، على، عثمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابی‌وقّاص، عبد الرحمن بن عوف، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، و عبدالله بن مسعود) به استثناى على بن ابى‏طالب عليه السلام بيزار مى‏ باشند!! (1)

در نقد این گفتار به نکات زیر باید توجه داشت

نکته اول:

مایه تاسف است که ابن تیمیه که لقب شیخ الاسلام به خود گرفته بود،بدون علم و تحقیق این تهمت ها را به شیعه بزند،کجای مذهب شیعه است که از عدد 10 نفرت دارند

در قرآن درباره عدده 10 می خوانیم که:
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في‏ أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكين‏(مائده آیه 89) خدا شما را به خاطر سوگندهاى لغو و بى‏هدفتان مجازات نمى‏ كند، ولى به سبب [شكستنِ‏] سوگندهايى كه به طور جدّى و با قصد و اراده خورده‏ ايد، مؤاخذه مى‏ كند؛ پس كفّاره [شكستن‏] اين‏گونه سوگندها، طعام دادن به ده نفر مسكين‏ است
حالا انصافا کدام یک از شیعیان در ترجمه این آیه می گویند:کفاره سوگند 1+ 9 می شود

یا در روایات می خوانیم که:
امام صادق عليه السّلام فرمود: مكارم ده چيز است‏........(2)
هیچ یک از شیعیان در ترجمه این حدیث نمی گویند مکارم 1+ 9 چیز است

نکته دوم:

اما حدیث عشره مبشره دارای اشکالاتی است

1-اشکال از لحاظ سندی

اصل این حدیث به صورت زیر روایت شده است
حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حُمَيْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ " أَبُو بَكْرٍ فِي الْجَنَّةِ، وَعُمَرُ فِي الْجَنَّةِ، وَعُثْمَانُ فِي الْجَنَّةِ، وَعَلِيٌّ فِي الْجَنَّةِ، وَطَلْحَةُ فِي الْجَنَّةِ، وَالزُّبَيْرُ فِي الْجَنَّةِ، وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فِي الْجَنَّةِ، وَسَعْدٌ فِي الْجَنَّةِ، وَسَعِيدٌ فِي الْجَنَّةِ، وَأَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ فِي الْجَنَّةِ "
ابن حجر عسقلانی درباره عبد العزیز بن محمد، گفته است که:او فردی خطا کار بوده است(3)

2-اشکال از لحاظ عقلی:

چطور ممکن است طلحه و زبیر که با امیر المومنین جنگ کردند،و در این جنگ باعث قتل و کشتار هزاران نفر شدند اهل بهشت باشند،چطور می شود طلحه و زبیر اهل بهشت باشند در حالی که با امام علی جنگیدند و حتی طبق کتب اهل سنت، جنگ با علی علیه السلام،جنگ با پیامبر اکرم می باشد
پیامبر اکرم می فرماید:یا علی حربک،حربی"ای علی جنگ با تو جنگ با من است"(4)

آیا طلحه و زبیر نمی دانستند که پیامبر فرموده بود"ای علی جنگ با تو جنگ با من است

پی نوشت ها:

(1)منهاج السنة 1/ 38
(2) أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 92
(3) تقریب التهذیب ج 1 ص 358
(4) شواهد التنزیل - الحاکم الحسکانی - ج 1 - پاورقى ص 416 و....

معمار
11-04-2014, 11:04
کدامیک به دستورات نبوی عمل نمی کنند؟شیعه با سنی؟

برخی پیروان وهابیت چنین وانمود می‌کنند که شیعه به دستورات نبوی عمل نمی‌کند.شیعیان کسانی هستند که دستورات نبوی را متروک گذاشته‌اند و خود بدعتهایی را در دین به وجود آورده‌اند
ایشان می‌گویند : شيعه نسبت به دستورات پیامبر بی‌اعتناست لذا شیعیان از دایره اسلام خارجند.

پاسخ:

نکته اول: انصافا کسانی که چنین اشکالاتی را مطرح می‌کنند از قرآن و روایات کاملا بی‌اطلاعند. قرآن در آیه‌ای می‌فرماید: «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا »[حشر، آیه ۷] آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد ،و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد. شیعه با توجه به این آیه فرامین پیامبر را اجرا می‌کند و هر گونه مخالفت با دستورات پیامبر را امری زشت می‌داند.شیعه هر احکامی را که توسط پیامبر یا اهل بیت صادر شده باشد و دارای سندی صحیح باشد، می‌پذیرد

نکته دوم: مگر نه این است که در حدیث ثقلین پیامبر اکرم می‌فرماید: قرآن و اهل بیتم را در میان شما به یادگار می‌گذارم و تا زمانی که به این دو چنگ بزنید هرگز گمراه نمی‌شوید ( کدام گروه به دستورات اهل بیت عمل می‌کنند؟ شیعه یا سنی؟ ) حدیث ثقلین حتی در کتب معتبر اهل سنت هم وارد شده و دارای سندی صحیح می‌باشد.

در این حدیث می‌خوانیم: «قام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يوماً فينا خطيباً، بماء يدعى خمّاً بين مكة و المدينة، فحمد الله و أثنى عليه، و وعظ وذكرَّ، ثم قال: أمّا بعد، ألا أيها الناس... و أنا تارك فيكم ثقلين: أولهما كتاب الله... ثم قال: و أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي»
روزي رسول خدا صلى الله عليه و آله در سرزميني كه به آن خمّ گفته مي‌شد در ميان ما برخاست و خطبه‌اي را قرائت نمود و در آن پس از حمد و ثناي الهي و موعظه و تذكراتي اين‌گونه فرمود: امّا بعد، اي گروه مردم! ... من در حالي شما را ترك مي‌كنم كه دو چيز ارزشمند و گرانبها را در ميان شما ترك مي‌كنم: اولين آنها كتاب خدا است ... سپس فرمود: و ديگر اهل بيت من است ، شما را به رعايت حال آنها سفارش مي‌كنم [۱]

نکته سوم: اما اهل بیت چه کسانی هستند که تمسک به آن ها باعث نجات می‌شود؟

در حدیثی چنین می‌خوانیم که: لما نزلت هذه الآية على النبي صلى الله عليه و سلم: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا في بيت أم سلمة، فدعا فاطمة و حسناً و حسيناً، فجللهم بكساء، و علي خلف ظهره، فجلله بكساء، ثم قال: اللهم، هؤلاء أهل بيتي، فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً، قالت أم سلمة: و أنا معهم يا رسول الله؟ قال: أنت على مكانك و أنت إلى خير.
زماني كه آيه {إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا} در خانه ام سلمه بر پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله نازل شد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، فاطمه، حسن و حسين را فراخواند و در حالي كه علي نيز پشت سر او قرار گرفته بود كساء و پارچه‌اي را به روي آنها افكند و آنگاه فرمود: «خدايا اينان اهل بيت من هستند؛ رجس و پليدي را از آنها برطرف ساز و آنها را پاك و پاكيزه ساز!» ام سلمه عرض كرد: يا رسول الله! آيا من هم از اينان هستم؟ حضرت فرمود: تو از خوبان و داراي جايگاه خود هستي.[2]

ضمن این که حدیث سفینه (پیامبر اهل بیت خودش را تشبیه به کشتی نجات کرده است) و حدیث نجوم (ستارگان مايه امنيت و آسايش اهالي آسمان هستند؛ اگر ستارگان از آسمان بروند اهل آسمان نيز از بين مي‌روند و اهل بيت من نيز مايه امنيت و نجات اهل زمينند كه چون اهل بيت من نباشند اهل زمين از بين می‌روند) از احادیثی معتبر است که در کتب اهل سنت هم ذکر شده است[3]

نکته چهارم: اهل بیت پیامبر طبق کتب فریقین ۱۲ نفر هستند.اگر چه مخالفین شیعه سعی در کتمان و توجیه این حدیث کرده اند

بخاري در صحيح خود با سند خود از جابر بن سمره روايت كرده كه گفته است: «سمعت النبي صلى الله عليه و آله و سلم يقول: يكون اثنا عشر أميراً، فقال كلمة لم أسمعها، فقال أبي: إنه قال: كلّهم من قريش»؛ از رسول خدا صلّي الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: بعد از من دوازده امير و جانشين خواهد بود؛ اما كلمه‌اي فرمود كه ( به دلیل همهمه مردم ) من آن را متوجه نشده و نشنيدم؛ پدرم گفت: پيامبر اكرم فرمود: تمامي آنها از قريش هستند. [4]

در حدیث دیگر خصوصیات این خلفا را بیان می‌کند: «اثنا عشر خليفة، كلّهم يعمل بالهدى و دين الحق، لا يضرهم من خذلهم»؛ خلفا دوازده نفر هستند، كه تمامي آنان به هدايت و دين حق عمل مي‌كنند و مكر و آزار مخالفان به آنان ضرري نمی‌رساند.[5]

نکته پنجم: آیا فقط محبت اهل بیت به دوست داشتن آنهاست؟ یا محبت واقعی زمانی حاصل می‌شود که به گفتار آن ها هم عمل شود؟
مسلما هر کسی مورد دوم را به عنوان معنای صحیح محبت بیان می‌کند

نکته ششم: شاید سوالی پیش آید و آن این که چرا شیعه به احادیث تمامی صحابه عمل نمی‌کند؟ (بر خلاف اهل سنت و وهابیون) پاسخ این مطلب از کمی دقت در کتب مورد تایید اهل سنت به دست می‌آید.
عمر بن خطاب گروه صحابه‌اي را كه به كوفه اعزام می‌نمود از نقل روايات رسول خدا صلي الله عليه و آله منع ‌نموده و می‌گفت: فأقلّوا الرواية عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، ثم أنا شريككم»[6] از رسول خدا صلّي الله عليه و آله كمتر روايت نقل كنيد و من نيز در اين كار با شما شريك هستم

اما در چندین روایت دیگر می‌خوانیم که صحابه چه خیانت هایی مرتکب شدند. بخاري در صحيح خود با سندش از زهري روايت نموده است كه اعرج شنيده است: إن أبا هريرة كان يلزم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بشبع بطنه، و يحضر ما لا يحضرون، و يحفظ ما لا يحفظون
ابوهريره نيز براي سير كردن شكم خود دنبال رسول خدا صلّي الله عليه و آله راه افتاده و جاهايي حاضر مي‌شود كه ديگران حاضر نشده و رواياتي حفظ مي‌كند كه ديگران حفظ نمي‌ كنند.[7]

آیا با این وجود جایی برای اعتماد به تمامی سخنان صحابه باقی می‌ماند؟

نتیجه اینکه شیعه تمام صحابه را عادل نمی‌داند و حدیثی را می‌پسندد که راوی آن مورد تایید بوده و به معصوم منتهی گردد .

پی نوشت ها:
[۱ ] مسلم النيسابوري، صحيح مسلم: ج۷ ص۱۲۳ ح۶۱۱۹،
[ 2] الترمذي، سنن الترمذي: ج۵ ص۳۲۸
[3 ] أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة: ج۲ ص۷۸۵، و أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة: ج۲ ص۶۷۱ ح۱۱۴۵. الطبراني، المعجم الكبير: ج۷ ص۲۲.
[4 ] البخاري، صحيح البخاري: ج۸ ص۱۲۷ ح۷۲۲۲ و مسلم النيسابوري، صحيح مسلم: ج۶ ص۳ـ ۴ ح۴۶۰۲ وح۴۶۰۳
[5 ] فتح الباري،العسقلاني الشافعي، ج۱۳ ص۱۷۹; المعجم الكبير: الطبراني ج۳ ص۲۰۱; المعجم الأوسط ج۲ ص۱۹۶، ص۲۵۶.
[6 ] سنن ابن ماجه،محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني، ج۱ ص۱۲
[7 ] البخاري، صحيح البخاري: ج۱ ص۳۷ـ ۳۸ ح۱۱۸، ج۸ ص۱۵۸ ح۷۳۵۴. مسلم النيسابوري، صحيح مسلم: ج۷ ص۱۶۶ ح۶۲۹۱.

معمار
18-04-2014, 06:24
در یکی از سایت های مخالف شیعه،آمده بود که:شیعه اذان را هم تغییر داده است و در آن بدعت به وجود آورده است

بعد شبهه کننده مطلبی را از شهید ثانی که از بزرگان شیعه است می آورد که: «و أمّا إضافة «أنّ عليّاً وليّ اللّه»، و نحو ذلك فبدعة(1)

اضافه کردن شهادت امیر المومنین در نماز،بدعت است.اما در عصر حاضر، اگر به کتب «توضیح المسائل» رجوع کنید، گفتن شهادت ثالثه را نیکو دانسته اند …سؤال این است که اگر گفتنش نیکوست، چرا رسول خدا و حضرت علی و دیگر ائمه این امر نیکو را رها کردند

پاسخ:

نکته اول:

با توجه به عبارتی که از شهید ثانی آورده شده است این نکته را می رساند که"شهادت به مولا بودن امام علی،جزء اذان باشد،در این کلام لفظ"اضافه"آورده شده است و این یعنی این ذکر در صورتی بدعت است که جزء و اضافه اذان باشد و اگر هم کسی این ذکر را در اذان می گوید به قصد تبرک می گوید نه به قصد جزئیت و اضافه

صاحب جواهر مى گويد:

« الا انه لا بأس بذكر ذلك لا على سبيل الجزئية عملاً بالخبر المزبور ولا يقدح مثله فى الموالاة و الترتيب، بل هى كالصلاة على محمد عند سماع اسمه... بل لو لا تسالم الأصحاب لأمكن دعوى الجزئية بناء على صلاحيّه العموم لمشروعية الخصوصية. و الامر سهل.»
« ولى اشكالى ندارد ذكر شهادت سوم نه به عنوان جزئيت، بلحاظ عمل كردن به روايت احتجاج و اين معنى شهادت سوم ضررى به موالات و ترتيب اذان و اقامه نمى زند، بلكه همانند صلوات بر محمد است به هنگام شنيدن اسم ايشان در اذان و بلكه اگر اتفاق و تسالم اصحاب و فقهاء بر عدم جزئيت نبود جا داشت ادعاى جزئيت آنرا مى كرديم، بنابراينكه عمومات صلاحيت دارند خصوصيت براى عبادت تشريع كنند. (2)

در رساله ایت الله مکارم آمده است که:
«اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیَّاً وَلِىُّ اللّهِ» (یعنى گواهى مى دهم که على ولىّ خدا بر همه خلق است) جزء اذان و اقامه نیست، ولى خوب است بعد از «اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» به قصد تبرّک گفته شود(3)

نکته دوم:

البته روایاتی هم در کتب اهل سنت موید این قول است که گفتن"اشهد ان علیا ولی الله"در اذان اشکالی ندارد

عن ابن مسعود عن رسول الله (ص) قال: أتاني ملك فقال:يا محمّد واسأل من ارسلنا من قبلك من رسلنا على ما بعثوا . قلت:على ما بعثوا ؟ قال:على ولايتك وولاية علي بن ابي طالب.
از ابن مسعود – در ذيل آيه 45 سوره زخرف - از رسول خدا ( ص ) روايت شده است که فرمود : اي محمد از فرستادگان قبل از خودت بپرس که به چه شرطي فرستاده شده اند ؟ پرسيدم به چه شرطي فرستاده شده اند ؟ پاسخ داد : بر ولايت تو و ولايت علي بن ابي طالب(4)

دخل رجل على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، فقال : يا رسول الله ! إني سمعت أمرا لم أسمع قبل ذلك ، فقال صلى الله عليه واله وسلم : ما هو ؟ قال : سلمان قد يشهد في أذانه بعد الشهادة بالرسالة ، الشهادة بالولاية لعلي (عليه السلام) ، قال (صلي الله عليه وآله وسلم ): سمعت خيرا.
شخصي به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آمده و گفت : اي رسول خدا ،چيزي را شنيدم كه تا كنون نشنيده بودم ، رسول خدا فرمودند : آن چه چيزي است ؟
پاسخ داد :‌سلمان در اذان خويش بعد از شهادت به رسالت ، شهادت به ولايت علي عليه السلام مي دهد ؛ پس حضرت فرمودند : چيز نيكويي را شنيده اي !!(5)

پی نوشت ها:

1-روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان، ج2، ص: 646
2-جواهر الكلام 9: 87
3-مسأله 843
4-معرفة علوم الحديث حاكم النيسابوري ص96
5-السلافة في أمر الخلافة، مراغي مصري ص 32

معمار
26-04-2014, 12:19
آیا به اعتقاد شیعه مقام امامت از نبوت بالاتر است؟

برخی مخالفین تشیع چنین شبهه می‌کنند که شیعیان معتقدند که امامت، مقامی بالاتر از نبوت است، لذا آنها به امامتی معتقدند که نه در قرآن و نه در روایات نامی از آن برده نشده است پاسخ: در مورد این که مقام امامت، مقامی بالاتر از نبوت و رسالت است، قرآن می‌فرماید: ( وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‏) [بقره/ ۱۲۴] و هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش با چندين كلمه آزمايش كرد و او آنها را به پايان رسانيد، خداوند گفت: همانا تو را براى مردم پيشوا قرار می‌دهم، ابراهیم گفت: و از فرزندان من؟ و خداوند متعال به او فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى‌رسد.

توضیح اینکه، حضرت ابراهیم بعد از این که در امتحانات الهی سربلند شد، خدا او را به مقام امامت رسانید و اين در حالى بود كه او قبلا مقام نبوت و رسالت و خلت (خلیل اللهی) را داشت. معلوم مى‏‌شود كه مقام امامت از مقام رسالت و نبوت بالاتر است‏ که حضرت ابراهیم پس از طی این مراحل، خداوند به او سمت امامت را عطا کرد. در کتب معتبر شیعه چون کافی روایاتی در ذیل این آیه از امام صادق علیهم السلام و سایر ائمه وجود دارد که به این امر تصریح می‌نمایند.

به تعبیر دیگر، طبق این آیه ممكن است كسي مقام پيامبري و تبليغ و رسالت را داشته باشد و اما مقام امامت در او نباشد؛ پس مقام امامت نيازمند شايستگي فراوان در جميع جهات است كه ابراهيم پس از آن همه امتحانات و شايستگي‌ها پيدا كرد و اين آخرين سير تكاملي ابراهيم‏ عليه السلام بود.

چند نکته:

الف: معنای امامت طبق مذهب اهل سنت: معنا، شرایط و طریق شناخت امام طبق مذهب اهل سنت چیست؟
تفتازاني در این باره می‌گوید: الإمامة رئاسة عامة فی أمر الدين و الدنيا خلافة عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم.
امامت، عبارتست از رياست عمومی بر تمامي جامعه اسلامي در امور دين و دنيا به عنوان جانشين رسول خدا صلّي الله عليه و آله. (1)

ب: شرایط امامت طبق مذهب اهل سنت: و قالوا من شرط الإمام العلم و العدالة و السياسة، و أوجبوا من العلم له مقدار ما يصير به من أهل الاجتهاد في الأحكام الشرعية.
گفته‌اند از شرايط امام، علم، عدالت و سياست است و براي علم امام همين مقدار بس كه اهل اجتهاد در احكام شرعي باشد.(2)

ج: اهمیت شناخت امامت طبق مذهب اهل سنت: إعلم أنّ الصحابة رضوان الله علیهم أجمعوا علی أنّ نصب الإمام بعد الإنقراض زمن النبوة واجب. بل جعلوه أهمّ الواجبات.
بدان که صحابه اتفاق نظر دارند که نصب امام بعد از انقراض زمان نبوت، امری واجب و بلکه از مهمترین واجبات است. (3)

در حدیث مشهوری که در کتب معروف فریقین درباره اهمیت شناخت امام هر عصر و لزوم تبعیت از وی آمده، چنین ‌می‌خوانیم که:
مَنْ مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.
هر كس بدون امام بميرد،به مرگ جاهليت مرده است. (4)

پی نوشت ها:
[1]سعد الدين التفتازاني، شرح المقاصد: ج۲ ص۲۷۸
[2] عبد القاهر البغدادي، الفرق بين الفرق: ص۳۴۱.
[3] الصواعق المحرقه علی اهل الرفض، ابن حجر الهيثمي ج ۱ ص ۲۵
[4] صحيح مسلم، مسلم النيسابوري، ج۳، ص۱۴۷۸، مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۹۶ و مجمع الزوائد،‌ الهيثمي، ج۵،‌ ص۲۱۸ و ...

معمار
09-05-2014, 10:55
آیا رافضی بودن مانعی برای عدم قبول احادیث شیعه است ؟
یکی از اتهاماتی که مخالفین به شیعیان وارد می‌کنند، اطلاق کلمه رافضی بر ایشان است، می‌گویند رافضی بودن جرمی بزرگ است و این جرم مانع قبول خیلی از مسائل می‌شود از جمله اینکه رافضی بودن، مانعی بزرگ برای عدم اعتماد به اقوال و اخبار شیعیان است.

در پاسخ به این سخنان متعصابانه لازم است به دو نکته زیر توجه شود

نکته اول:

معنای رفض در لغت و اصطلاح:
رفض در لغت، به معناي ترک و رها کردن چيزي است. «رفضته، اي ترکته»؛ رها کرد او را؛ يعني ترک کرد او را و رها کننده چيزي را رافضي گويند. روافض را به این دلیل به این نام می‌خوانند که رهبرشان را ترک کرده‌اند. (۱)

رفض در اصطلاح، در کتاب «مقالات الاسلاميين» آمده است، «انّما سمّوا الروافض لکونهم رفضوا الدين»؛ همانا آنان را رافضي ناميدند، زيرا دين را ترک کردند. (۲)

البته واضح است که نسبت دادن لقب رافضی به شیعه، هدفی جز تحقیر شخصیت و اهانت نمی‌تواند داشته باشد (البته شیعیان به این لقب افتخار می‌کنند، چرا که در روایتی می‌خوانیم که:عن ابی بصير قالَ : قُلْتُ لِابى جَعْفَرٍ (عليه السّلام ) : جُعِلْتُ فِداكَ اسْمٌ، سُمِّينا بِهِ اسْتَحَلَّتْ بِهِ الْوُلاة دِماءَنا وَ امْوالَنا وَ عَذابَنا، قالَ : وَ ما هُوَ ؟ قالَ : الرّافِضَة، فَقالَ ابُو جَعْفَرٍ (عليه السّلام) : انَّ سَبْعينَ رَجُلًا مِنْ عَسْكرِ فِرْعَوْنَ رَفَضُوا فِرْعَوْنَ فَاتَوْا مُوسى‏ (عليه السّلام) فَلَمْ يَكُنْ فى قَوْمِ مُوسى‏ احَدٌ اشَدَّ اجْتِهاداً وَ اشَدَّ حُبّاً لِهارُونَ مِنْهُمْ، فَسَمّاهُمْ قَوْمُ مُوسى‏ الرّافِضَة، فَاوْحَى الـله تَعالى‏ الى‏ مُوسى‏ (عليه السّلام) : انْ اثْبِتْ لَهُمْ هذَا الْاسْمَ فِى التَّوْراة فَانّى نَحَلْتُهُمْ، وَ ذلِكَ اسْمٌ قَدْ نَحَلَكُمُوهُ ال له.

ابوبصير گويد : به حضرت امام محمّد باقر (عليه السّلام) عرض كردم : فدايت شوم، براى ما اسمى گذارده‌‏اند كه به واسطه آن، حاكمان و واليانِ حكومت، خون و اموال ما را حلال كرده‌‏اند و هر گونه عذاب و شكنجه را در حقّ ما روا مى‏‌دارند. حضرت فرمود : آن اسم چيست؟ عرض كردم : رافضه. حضرت فرمود : هفتاد نفر از لشكر فرعون جدا شده و بدعت‏ها و سنّت‏هاى فرعون را ترك كردند و به موسى پيوستند و به اندازه‌‏اى مطيع و منقاد اوامر موسى بوده و نسبت به هارون برادر و وصىّ موسى محبّت و علاقه داشتند و در راه دين خدا كوشش مى‏‌كردند كه در ميان قوم موسى كسى مانند آنها نبود، قوم موسى آنها را رافضه نام نهادند، خداوند تبارك و تعالى به حضرت موسى عليه السّلام خطاب كرد : اين اسم را براى آنان باقى بدار که من اين اسم را به آنها عطا كرده‌‏ام. اى ابوبصير اين اسمى است كه خدا به شما عنايت فرموده است.(۳)

به مرور زمان اين لقب درباره شيعه اماميه به جهت مخالفت با خلافت ابوبکر و عمر به کار برده مي‌‏شد.

چنان که ابوالحسن اشعري مي‌‏نويسد: «و انّما سمّوا الامامية رافضة لرفضهم امامة ابي‌بکر و عمر».
و همانا اماميه را رافضه ناميدند به جهت آن‏که امامت ابوبکر و عمر را رها نموده و محبت علی را بر سایر صحابه ترجیح می‌دهند.(۴)

نکته دوم:

البته بر طالبان حق روش است، این سخن مخالفین شیعه که می‌گویند: رافضی بودن، مانع قبول روایات شیعیان می‌شود، کلامی دور از منطق است.

اگر حدیثی که شیعیان نقل می‌کنند، ضعیف است، پس چرا در کتب اهل سنت از این احادیث دیده می‌شود؟

مگر نه این است که در کتب مورد تایید اهل سنت آمده است، اگر راويان شيعه در میان روات اخبار، نباشند، روایات صحیحی در میان روایات پیدا نخواهد شد ؟

در کتاب خطیب بغدادی آمده است که و لو تركت أهل الكوفة لذلك الرأي يعنى التشيع خربت الكتب. اگر من روايات اهل کوفه را به خاطر تشيع بخواهم ترک کنم، کتابهاي ما خراب مي‌شود.(۵)

ذهبي در رابطه با ابان بن تغلب که شیعه است مي‌گويد، ابان بن تغلب الكوفي شيعي جلد لكنه صدوق فلنا صدقه و عليه بدعته.ي
او یک شيعه متعصب است، درست است که شيعه متعصب است؛ ولي راستگو است، بدعتش براي خودش، ما با صداقتش کار داريم.(۶)

به همین علت است که «دکتر شيخ تاج الدين الهلالي» از اساتيد بزرگ دانشگاه الازهر مصر خطاب به وهابيون می‌گوید: اگر پيروان اهل بيت (علیهم السلام) را کافر بدانيد بسياري از روايات کتب شما و بسياري از احاديث صحاح زير سؤال خواهد رفت؛ چون حدود ۱۴۰ راوي در ميان راويان اين احاديث، از جمله راویان شيعيان هستند.

پی‌نوشت‌ها:
[۱]کتاب العین،فراهيدى، خليل بن احمد، ج ۷ ص ۲۹
[۲] مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعري، ص ۸۹، پاورقي
[۳]بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج‏۶۵، ص: ۹۷
[۴] مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعري، ص ۸۹، هدي الساري، ابن حجر عسقلاني، ص ۳۳۳.
[۵] الكفاية في علم الرواية، ج ۱، ص ۱۲۹
[۶] ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج ۱، ص ۱۱۸

معمار
16-05-2014, 10:24
نقد و بررسی برخی از ادله عدالت صحابهیکی از دلائل اهل سنت و وهابیت جهت اثبات حجیت اقوال و رفتار صحابه، حدیث نجوم می‌باشد، ایشان می‌گویند: پیامبر اکرم در حدیثی فرموده است: «اصحابي کالنجوم، بأيّهم اقتديتم اهتديتم» اصحاب من، مانند ستارگانند، به هر کدام از آن‏ها که اقتدا کنيد، هدايت مي‌‏يابيد. (۱)

پاسخ:


نکته اول:

مناسب است برای روشن شدن بحث تعریفی از صحابه طبق کتب اهل سنت داشته باشیم.
تعریف صحابه نزد بخاری:
بخاري در باب فضائل اصحاب نبي نوشته است، من صحب النبي أو رآه من المسلمين، فهو من أصحابه.
يعني كسي كه با پيامبر صحبت كرده (همراهی کرده باشد و در این همراهی، حدیثی از پیامبر شنیده و یا نقل نموده باشد ) و يا حتي او را ديده باشد پس او از اصحاب است.(۲)


نکته دوم:

کدام عقل قبول می‌کند که اقتدا به تمامی صحابه و اصحاب پیامبر موجب هدایت باشد؟
اين چه عدالتى است كه قرآن کریم در برخی از آیات خود، بعضی از صحابه را به عنوان فاسق معرفی کرده است؟ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ) [حجرات/۶]
اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد.
در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) او را با گروهى براى جمع ‏آورى زكات طايفه «بنى المصطلق» فرستاد، وليد برگشت و گفت : اين‏ها آماده زكات نيستند و بر ضدّ اسلام قيام كرده‏‌اند. گروهى از مسلمانان حرف وليد را باور كرده و آماده پيكار با آن طايفه سركش شدند، ولى آيه شريفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه اگر يك فرد فاسق خبرى آورد، تحقيق كنيد، مبادا گروهى را به خاطر خبر شخص فاسق، گرفتار سازيد و ضربه‌‏اى بر آنها وارد كنيد و بعد هم پشيمان شويد. اتّفاقاً بعد از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق طايفه مؤمنى هستند و به استقبال وليد آمده بودند، نه براى قيام بر ضدّ اسلام. امّا چون وليد با آنها خصومتى داشت، همين را بهانه كرد و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) عرض كرد. وليد از صحابه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) بود، يعنى جزء كسانى بود كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) را درك كرده و در خدمت پيغمبر بود. اما با این حال، قرآن او را فاسق مى‏‌داند، آيا این مطلب با عدالت همه صحابه سازگار است؟ (۳)

در کتب اهل سنت آمده است، عن عبد اللّه بن عمر قال : قال رسول اللّه : ليأتينّ علي امّتي ما اتي علي بني اسرائیل.
امّتم مو به مو از رفتار بني اسرائيل پيروي مي‏‌كنند.(۴)
مگر در قرآن نمی‌خوانیم که بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی گوساله پرست شدند؟ [بقره آیه ۵۱]
در حدیث دیگری می‌خوانیم که، و لا شک أنه حصل من بعضهم (أی الصحابة)، سرقة و شرب خمر و قذف و زنى بإحصان و زنى بغیر إحصان.
شکی نیست که برخی از صحابه دزدی کردند، شرب خمر کردند، نسبت قذف زدند، زنا محصنه و غیر محصنه کردند. (۵)
حال با وجود این آیات و احادیث چه کسی باور می‌کند که اقتدا به صحابه و اصحاب پیامبر باعث هدایت باشد؟
آیا هر کسی ادعا کرد که اصحاب پیامبر است باید قولش حجت باشد؟


نکته سوم:

در مورد ضعف این حدیث (اصحابی کالنجوم) همین بس که چند تن از علمای رجال اهل سنت، این حدیث را ضعیف شمرده‌اند.
ابن تیمیه درباره این حدیث می‌گوید: و أما قوله أصحابي كالنجوم فبأيهم اقتديتم اهتديتم، فهذا الحديث ضعيف، ضعّفه أهل الحديث. قال البزار : هذا و ليس هو في كتب الحديث المعتمدة.
اما این گفتار که (اصحاب من مانند ستاره گان هستند)، صحیح نیست و اهل حدیث آن را ضعیف شمرده‌اند، این حدیث در کتب مورد اعتماد بیان نشده است. (۶)


نکته چهارم:

يكي دیگر از آياتي كه اهل سنت براي اثبات عدالت تمامي صحابه به آن استدلال می‌کنند، آیه زیر است:
( لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا )[الفتح / ۱۸]
به راستى خدا هنگامى كه مؤمنان، زير آن درخت با تو بيعت می‌كردند، از آنان خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود، بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديكى به آنها پاداش داد .

پاسخ:
الف: آيه مورد استدلال شامل تمامي صحابه نمي‌شود؛ بلكه حداكثر شامل كساني مي‌شود كه در زمان بيعت رضوان حضور داشته‌اند.
ب: با توجه و دقت در معنای آیه، روشن می‌شود که رضایت خداوند فقط شامل حال مومنین است ( رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ ).
ج: هیچ دلیلی وجود ندارد مبنی بر اینکه تمام کسانی که با پیامبر بیعت کردند، همگی مومن بودند.
د: گذشته از اینها، خلیفه دوم بر اساس شواهدی که در کتب عامه آمده، از کسانی بود که علاوه بر حضور در بیعت رضوان، در نبوت پیامبر هم شک داشت، با این وجود چگونه می‌توان رضایت خداوند را از او توجیه و تفسیر نمود؟
فكان ابن عباس رضي اللّه عنه يقول : قال لي في خلافته يعني عمر و ذكر القضية : إرتبت ارتياباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا يومئذ ولو وجدت ذاك اليوم شيعة تخرج عنهم رغبة عن القضية لخرجت .
ابن عباس مي‌گويد: عمر بن الخطاب در زمان خلافتش از قضيه حديبيه ياد كرد و گفت : در آن روز (در نبوت پيامبر ) شك كردم؛ به طوري كه از زمان اسلام آوردنم، چنين شكي به من دست نداده بود، اگر در آن روز كساني را پيدا مي‌كردم كه از من پيروي كنند و به دلخواه از اين معاهده خارج شوند‌، من نيز خارج مي‌شدم.
واقدي در ادامه به نقل از ابو سعيد خدري مي‌نويسد كه عمر به او گفت : ... والله لقد دخلني يومئذٍ من الشك حتى قلت في نفسي : لو كنا مائة رجلٍ على مثل رأيي ما دخلنا فيه أبداً! .
قسم به خدا در نبوت پیامبر، چنان شك كرده بودم كه با خودم مي‌گفتم : اگر صد نفر با من هم نظر بودند، هرگز اين معاهده (صلح حدیبیه) را نمي‌پذيرفتم. (۷)


نتیجه :

ما نمي‌گوييم تمام صحابه کافر یا منافق بوده‌اند، بلکه مي‌گويم، نمي‌شود تمام صحابه را به طور مطلق عادل دانست، عقل و روایات حکم می‌کند که بعضی از صحابه انسانهای باتقوا و مخلصی بوده‌اند و بعضی‌ها هم انسانهای منحرفی بوده‌اند.




پی‌نوشت‌ها :
[۱] الحاوي الكبير، ماوردی بصری، ج ۱۶ ص ۵۲
[۲] صحيح بخاری، ج ۴ص ۱۸۸
[۳] أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بيضاوى، ج‏۵، ص ۱۳۵
[۴] سنن ترمذي ج ۵، ص ۲۶، الترمذي السلمي، كتاب الايمان، باب ۱۸، ح ۲۶۴۱
[۵] شرح العقیده الواسطیه، ج۲ص۲۹۲- ابن جوزی
[۶] منهاج السنة النبوية، ابن تیمیه، ج ۸ ص ۳۶۴
[۷] كتاب المغازي، الواقدي، ج ۱، ص ۱۴۴، باب غزوة الحديبية