نرگس منتظر
11-03-2010, 21:26
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/69938576772456684065.gif
شعري در رثاي شهيد علمالهدي از همرزمش
عبدالرضا حياتي يكي از دوستان شهيد سيد حسين علم الهدي شعري را در رثاي اين شهيد بزرگوار سروده .
حسين، خوي حسين كربلا داشت
تنش بوي خوش روح خدا داشت
وجودش ملتهب از نور ايمان
دلي چون طائر جنت رها داشت
دو چشم نافذش درياي مواج
سري بر كف به تقديم خدا داشت
زشب پس يادگار از تازيانه
به تن گلزخم از جور و جفا داشت
كلاس درس او محراب مسجد
به كامش همچو كوثر آيهها داشت
زباني سرخ همچون تيغ مولا
كلامي همچو در كيميا داشت
به جمع محفل ياران دربند
چو پير عارفي درس وفا داشت
به جرم عاشقي در كنج زندان
سرود صبر با سوز دعا داشت
نگاهش مرهم زخم جگرها
ندايش بهر دل حكم شفا داشت
به مهر و شوق ديدار امامش
زخود بيخود جنوني آشنا داشت
به رزم كافران در سنگر دوست
سفير زخم بر جان بلا داشت
به گوش جبهه در باران آتش
سخن از سوز دل با لالهها داشت
تنش بوي بهار خاك ميداد
دلي همسوي با مرغ هوا داشت
به هر جا نوگلي جانانه پرورد
به خاك خون تني از كين جدا داشت
غم هجران به قلبش شعله ميزد
به ديده خون زداغ شهدا داشت
جهان در پيش چشمش چون قفس بود
به سر شور شهادت از قضا داشت
بشادي در حصار تنگ دشمن
چه زيبا جشن خونيني بپا داشت
در آن كوي وصال و شوق معراج
بر هفتاد و دو همدم مقتدا داشت
هويزه آن ديار آرزو بود
كه خاكش بهر او حكم منا داشت
چه مظلومانه در صحراي غربت
تني ژوليده از قوم دغا داشت
به چشم رهسپاران تربت او
مقامي پر بها چون توتيا داشت
كنون چون كعبه گرديده مزارش
چه اجري پيش حق علمالهدي داشت
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08221083962264823594.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08221083962264823594.gif)
شعري در رثاي شهيد علمالهدي از همرزمش
عبدالرضا حياتي يكي از دوستان شهيد سيد حسين علم الهدي شعري را در رثاي اين شهيد بزرگوار سروده .
حسين، خوي حسين كربلا داشت
تنش بوي خوش روح خدا داشت
وجودش ملتهب از نور ايمان
دلي چون طائر جنت رها داشت
دو چشم نافذش درياي مواج
سري بر كف به تقديم خدا داشت
زشب پس يادگار از تازيانه
به تن گلزخم از جور و جفا داشت
كلاس درس او محراب مسجد
به كامش همچو كوثر آيهها داشت
زباني سرخ همچون تيغ مولا
كلامي همچو در كيميا داشت
به جمع محفل ياران دربند
چو پير عارفي درس وفا داشت
به جرم عاشقي در كنج زندان
سرود صبر با سوز دعا داشت
نگاهش مرهم زخم جگرها
ندايش بهر دل حكم شفا داشت
به مهر و شوق ديدار امامش
زخود بيخود جنوني آشنا داشت
به رزم كافران در سنگر دوست
سفير زخم بر جان بلا داشت
به گوش جبهه در باران آتش
سخن از سوز دل با لالهها داشت
تنش بوي بهار خاك ميداد
دلي همسوي با مرغ هوا داشت
به هر جا نوگلي جانانه پرورد
به خاك خون تني از كين جدا داشت
غم هجران به قلبش شعله ميزد
به ديده خون زداغ شهدا داشت
جهان در پيش چشمش چون قفس بود
به سر شور شهادت از قضا داشت
بشادي در حصار تنگ دشمن
چه زيبا جشن خونيني بپا داشت
در آن كوي وصال و شوق معراج
بر هفتاد و دو همدم مقتدا داشت
هويزه آن ديار آرزو بود
كه خاكش بهر او حكم منا داشت
چه مظلومانه در صحراي غربت
تني ژوليده از قوم دغا داشت
به چشم رهسپاران تربت او
مقامي پر بها چون توتيا داشت
كنون چون كعبه گرديده مزارش
چه اجري پيش حق علمالهدي داشت
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08221083962264823594.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08221083962264823594.gif)