PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شهیدکوی عشق{ ویژه نامه شهادت مسلم بن عقیل}



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_054_1.pnghttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_qv0hr575dvpmujzlm58o.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_f_5yvvgnm_c970d6f.gif
ويژه نامه شهادت مسلم بن عقيل
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_f_5yvvgnm_c970d6f.gif

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72546983080979865243.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/19203602050223101420.gif

یا مسلم بن‌ عقیل

سلام ای یوسف بازار خون
یاس خزان دیده به گلزار خون

ای به ره حسین اول قتیل
فاتح کوفه! مسلم‌بن‌عقیل

زنده‌ترین آیت صدق و صفا
ثانی عباس به عشق و وفا

بر ولی‌الله ولی کیست؟ تو
در صف پیکار، علی کیست؟ تو

رأس تو بر نی قمر فاطمه
خون تو خون پسر فاطمه

دل به نگاه تو شفا یافته
کوفه ز اشک تو صفا یافته

در جگرت سوز درون حسین
حنجر تو چشمۀ خون حسین

کوفه چه غم نیست اگر یار تو
حضرت زهراست عزادار تو

نیست عجب احمد ختمی‌مآب
وقت شهادت دهدت جام آب

کوفه که بر جنگ تو آورده رو
رفته ز دستش شرف و آبرو

دردل زارت شرر انگیختند
جای گل آتش به سرت ریختند

گرگ‌صفت بر تو زده چنگ‌ها
کرده تنت را هدف سنگ‌ها

خصم ستمکار به سویت شتافت
تیغ برآورد و لبت را شکافت

کوفه به خود ننگ ابد را خرید
با گلوی تشنه سرت را برید

حیف که ای نایب خاص امام
رأس تو افتاد ز بالای بام

با که بگویم چو تو مردافکنی
در دل شب داد پناهش زنی؟

با که توان گفت که خصم پلید
دست تو را بست و سرت را برید؟

غربت تو در ملأعام بود
قتلگهت بر زبر بام بود

هیچ شهیدی چو تو تنها نبود
دسته گلش آتش زنها نبود

نایب تنهای ولی خدا
وه! چه غریبانه سرت شد جدا

گریه کنم بر غم بسیار تو
یا به دو فرزند عزادار تو؟


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62217040420924022409.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08080897118024237249.gif


عرفات است
این سو حسین ابن ابی عبدالله ،
آن سوی مسلم بن عقیل

عرفات است و دعا؛ عرفات است و حسین؛
عاشقی که جان مشتاقش، چنین به گفت‏وگوی خدا نشسته است:

«اَلَّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ...»

روز عرفات است.
این سو، دست‏های پراجابت حسین علیه ‏السلام است
که آسمان را مجذوب خود ساخته است.
این سو، حسین علیه‏ السلام است
که اشک‏های بلورین‏ش،
غوغا در دل عرش افکنده است.

این سو، میهمانان زیارت بیت ‏الله ‏اند
و عرفاتیان نیاز و نیایش.

دیگر سوی، شهر کوفه است
و نامردمانی عهدشکن و میهمان کُش!

روز عرفات است. آن سوی این لحظات عارفانه،
کوفه است و فرزند عقیل.
تنهای تنها!

مسلم است و لحظات شیرین فنای فی اللّه‏.
مسلم است و دلواپسی آمدن حسین علیه‏السلام .
مسلم است و عروج از بام دارالاماره.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60197191102610579433.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/48740420245502549293.gif

آیا گوش‏هایتان نمی‏شنود؟
بیدار شوید، ای خانه‏ های گمراه!
ای کوچه‏ های پیمان شکن! ای پنجره ‏های سنگدل!
ای دهان‏ه ای مسموم! ای چشم‏ های کپک‏ زده!
ای نگاه‏ های غبار گرفته و خواب آلود!

من آمده‏ ام!
مسلم، پسر عقیل!
بیدار شوید، ای دیوارهای کاه‏ گلی جسارت! ای بن ‏بست‏های فراموشی!
بیدار شوید، ای کوچه‏ های پابرهنه ‏ی تو در تو!
ای گام‏های خسته‏ ی نامردی!

منم، پرچم دار کربلا!
به استقبال مرگ آمده ‏ام؛ به استقبال خنجرهای برّان!
به استقبال وعده ‏ها، وعیدها و به استقبال نامه‏ های دروغین.

پنجره ‏هاتان را باز کنید!
منم، مهمانی که به دعوت شما لبیک گفتم،
همانی که به درخواست شما آمدم. نامه ‏های بلند بالاتان را خوانده‏ ام،
حرف‏هاتان را مو به مو از بر شدم. با کلمه ‏های مهربانتان
خو گرفته‏ ام و با وعده ‏هاتان صمیمی شدم.

مرا با که اشتباه گرفته‏ اید؟
چرا پنجره ‏هاتان را باز نمی‏کنید؟ بر شما چه رفته است؟
آیا این شما نبودید که مرا خواندید؟
آیا این شما نبودید که پیک فرستادید؟
آیا رسم کوفیان این است ...؟ شما را چه شده است؟
کجاست مهربانی آن پیک‏ها؟ کجاست؟
من صدای چکاچک شمشیرهاتان را می‏شنوم.
منم! مسلم بن عقیل.






https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99217103460899730045.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99217103460899730045.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/47503821210204220619.gif
(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/47503821210204220619.gif)https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99217103460899730045.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99217103460899730045.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/92997720905274526643.gif


مرحبا مسلم که هست از رفعت آن گردون جناب
خسرو لب تشنگان را ابن عم و نایب مناب

گر چه در ملک شهادت نیست شاهى جز حسین
لیک شد حصن شهادت را ز مسلم فتح باب

سعى مسلم داد بر اسلام رونق تا به حشر
بر روان او سلام مسلمین از شیخ و شاب

صورت او چون حسین و سیرت او چون حسن
در مروت مصطفى و در فتوت بوتراب

روز هیجا چون کشیدى تیغ بران از غلاف
گفتى از ابر سیه گشتى درخشان آفتاب

کوفیان کردند از وى دورى و نبود عجب
روبهان را باشد اندر دل ز شیران اضطراب

میهمان خویش را کشتند بى جرم و گناه
باد بر آن میزبانان لعنت حق بى حساب

داشت جاى آن که از بهر پسر عمش حسین
با زبان حال بنویسد که اى عالى جناب

سوى این بى آبرو مردم میا ترسم ز کین
بر تو و بر اهل بیت مضطرت بندند آب

زین سفر بگذر که ترسم اکبرت گردد شهید
وز غم گیسوى او لیلا شود بى صبر و تاب

زین سفر بگذر که ترسم دست و پاى قاسمت
گاه دامادى شود در کربلا از خون خضاب

زین سفر بگذر که ترسم حنجر اصغر شود
پر ز خون از تیر اعدا چون دل زار رباب

زین سفر بگذر که مى ترسم شوند از کین اسیر
آل پیغمبر به دست فرقه دور از ثواب

زین سفر بگذر که ترسم عابدینت را برند
با غل و زنجیر نالان جانب شام خراب

زین سفر بگذر که مى ترسم یزید دون زند
چوب خیزران بر لب لعل تو در بزم شراب

از جفاى کوفى و شامى مگو دیگر صغیر
ز آتش نظم تو جان خلق عالم شد کباب

“مصیبت نامه، صغیر اصفهانى”

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/96187510812700257074.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68221256520060176233.jpg


آن روز كوفه حال و هوايي غريب داشت
وقتي نگاه ها همه بوي فريب داشت

تنها ترين مسافر شبگرد كوفه بود
آن زائري که همره خود عطر سيب داشت

وقت عبور از صف آهنگران شهر
بر روي لب ترنم أمن يجيب داشت

با ديدن سه شعبه و سر نيزه هايشان
ديگر خبر ز روضه‌ی شيب الخضيب داشت

مجنون و سر سپرده‌ی مولاي خويش بود
يعني تنش براي جراحت شكيب داشت

دارالإماره تشنه‌ی خون شهيد بود
آن روز كوفه حال و هوايي غريب داشت

پيوست عاقبت سر او با سر امام
در كاروان كرب و بلا هم نصيب داشت

شهادت غریبانه سفیر عشق ، مسلم بن عقیل تسلیت باد


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67474987197520484626.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68417452100546522831.gif

شجاعت مسلم

فراگیری علوم و معارف از مکتب علی علیه ‏السلام ،
مجاهدی مقاوم از مسلم ساخته بود که شجاعتش را همگان می‏ستودند.

بلاذری، تاریخ‏نگار معروف در این‏ باره می‏نویسد:
«مسلم بن عقیل، از مردترین فرزندان عقیل و شجاع‏ترین آنان بود.»

واقدی نیز مسلم بن عقیل را همراه برخی از بنی‏ هاشم در شمار فاتحان شهر به نسا دانسته است
. بر اساس همین شایستگی‏ها و رشادت‏های وصف‏ ناپذیر مسلم بود که حضرت علی علیه ‏السلام ،
او را به همراه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عبداللّه‏ بن جعفر،
به فرماندهی جناح راست سپاه خود در صفّین گمارد.

این انتصاب، به خوبی نشان دهنده تأیید شایستگی و شجاعت او
از سوی امیرمؤمنان علی علیه‏ السلام است.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45676852670753931805.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45676852670753931805.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08703313346758416729.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/54623750340318286299.gif

ای سلام الله بر جان و تنت
اشک و خونم هر دو وقف دامنت

سر به زیر تیغ و چشمم سوی تو
نقد جانم رونمای روی تو

خوش بوَد با اشک دامن دامنم
عکس لبخند تو در زخم تنم

کیستم من؟ اولین قربانی‌ات
جان دو قربانی‌ام ارزانی‌ات

دور کعبه یاد ما کن یا حسین
مسلمت را هم دعا کن یا حسین

دوست دارم ای همه آیات نور
دست عباس تو را بوسم ز دور

اولین سرباز میدانت منم
ذبح پیش از عید قربانت منم

کوفیان چون گرگ‌ها چنگم زدند
در میان کوچه‌ها سنگم زدند

فرقم از خون چشمۀ زمزم شده
حج ما هر دو شبیه هم شده

حج من در پیش سنگ و تیرها
حج تو در سایۀ شمشیرها

حج من در کوی تو قربان شدن
حج تو در موج خون عریان شدن

حج من داغ دو طفل بی‌سر است
حج تو داغ علی اکبر است

حج من سردادن از بالای بام
حج تو از کربلا تا شهر شام

حج من خون گلو افشاندن است
حج تو بر نیزه قرآن خواندن است

حج من در کوچ‌ها گردیدن است
حج تو در موج خون غلطیدن است

حج من در راه تو جان دادن است
حج تو از صدر زین افتادن است

هدیۀ من پیکری بی‌سر شده
هدیۀ تو خیمه آتش زده

خنده زد بر تیغ زخم حنجرم
تا به خاک پای تو افتد سرم

با وجود آنکه مدیون تواند
کوفیان لب تشنۀ خون تواند

ای عزیز جان پیغمبر میا
گر می‌آیی با علی اکبر میا

تو چو خورشیدی و اصغر، ماه توست
چشم تیراندازها در راه توست

روح من مرغ لب بام تو بود
آخرین ذکرم فقط نام تو بود

باب تو شیرخدا شاه عرب
بر یتیمان بود بابا نیمه شب

ای تو دست رحمت پروردگار
ای امیرالمؤمنین را یادگار

آن علی را تو سرور سینه‌ای
بر پدر سر تا قدم آیینه‌ای

دوست دارم تا که از لطف و کرم
تو پدر باشی برای دخترم

دخترت باشد به جای خواهرش
خواهرت زینب به جای مادرش

مست صهبای وصالم کن حسین
یوسف زهرا حلالم کن حسین



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/58866307485742132535.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-10-2012, 21:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/29955785115064262439.gif

یا مسلم بن‌ عقیل

تنهایی و غربت حضرت مسلم و آن همه بی وفایی
تلنگری نافذی ست بر وجودم.

حتی یک نفر ، یک نفر هم در آن کوچه و برزن همراهش نشد.
آن شب بی قراری اش رو خوب متصور می شوم
که فقط و فقط به یاد مرید و اهل بیتش بوده
که برای آنان عاقبتی دردآور ، در ضمیرش تداعی می شد.

یا آن شبی را متصور می شوم که عده ای از ظلمت آن بهره برده
و دردانه ی خلقت و ولی زمانشان را ترک گفتند.

و یا عصر روزی را که حضرت نگار ، نوای هَل مِن معین سر داد
که حتی یک نفر ، یک نفر هم ...سخت می ترسم ،
که در این عهد هم چنین کنیم. می ترسم ، می ترسم ...
تنهایش گذاریم.مدعیان زمانیم که در هیبتی حق به جانب ،
سروش انتظار سر می دهیم.

بارخدایا ، به ما عزمی ده در این عصر که حجتت از دیده نهان است
و یا در لحظه ی حضورش ، به تبع ظلمت و تاریکی دلمان او را رها مکنیم
و از آن جماعتی نباشیم که بعد شنیدن نوای هَل مِن معین او دریغ کرده و پشتش نماییم.
«الهی آمین»

چه زیباست ...وفا را لحظه ای یافتم که علمدارش ندا داد :
والله ان قطعتموایمینی،انی احامی ابداً عن دینی

اما امروز یه آزویی دارم ...بارخدایا ، چنین روزی رو عنایتی کن باشم
به کربلا و یا در آن سرزمین عرفات که حضور حضرتش مسجل است،
جایی نفس بزنم که اربابم نفس می کشد و جایی عرفه را زمزمه کنم
که اربابم دعای جدش را دلربا می خواند.

«الهی آمین»




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31450380200335998073.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31450380200335998073.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
24-10-2012, 12:06
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/69195192576751969192.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/69195192576751969192.jpg)


مقام مسلم بن عقیل ع

مسلم بن عقیل، مردی خردمند، آگاه، شجاع و جوان‏مرد بود.
فضیلت‏های اخلاقی او از همه جنبه ‏های زندگی‏اش آشکار است.
او به راستی خون امیرمؤمنان علی علیه‏السلام و حمزه و جعفر و حسین علیه‏السلام را در رگ‏های خویش داشت.
مسلم و خاندان او از صدر اسلام، در تمامی حوادث در کنار عترت پیامبر، بودند. عنایت ویژه خاندان وحی و نبوّت به این جوان هاشمی، بی‏دلیل نیست و این، برگرفته از مقام والای او در نظر پیامبر و اهل‏بیت پاک اوست.
به گونه ‏ای که پیامبر خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله سال‏ها پیش از تولد مسلم بن عقیل، او را ستود و به حضرت علی علیه ‏السلام فرمود:
«فرزند عقیل در راه دوستی فرزند تو به شهادت می‏رسد و مؤمنان بر او می‏گریند و فرشتگان مقرّب الهی بر او درود می‏فرستند».


بین پس كوچه‏ هاى نامردى
كوفه تنها گذاشت مردش را

با كمى سنگ از سرش وا كرد
روزه دارىِ كوچه گردش را

هیچ كس بار آن مسافر را
از سر شانه‏اش پیاده نكرد

واى بر حال منبر كوفه
كه از آن مرد استفاده نكرد

شهادت سفیر عشق حضرت مسلم بن عقیل ع بر همگان تسلیت باد


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/19795367512237404559.gif

نرگس منتظر
24-10-2012, 13:58
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/86236740089209510158.jpg

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/39656866836747370254.gif

كفن پوش عشق

مى بينمت اى سفير سفر انقلاب كه سفارتت را آغاز كرده اى ، دعوتى كه هيجده هزار دعوتنامه داشته است ، و در بيابانهاى تفديده ، راه مى سپرى و پرچم فراز مند نهضت ازاد يبخش حسين عليه السلام را بر دوش مى كشى و نستوه و استوار، با طنين گامهاى قهرمانانه ات ، سكوت سرد و مرگ افزاى چندين ساله تاريخ اسلام را درهم مى شكنى .

جوانمردى ، وفا، و دريا دلى به تو ايمان آورده اند و ارزشها، هرگز، پاسدارى ، پايدارتر از تو نديده اند.

ان شب ، كه با غافلگيرى و ترور عامل دشمن ، فقط و فقط براى ارزشها، به مخالفت برخاستى ، همه خصلتهاى آسمانى ، بنده ارزش خريد تو شدند. ارى وفا از اينكه چون توئى را در كوفه ، شهر بى وفايان ، در كوى بى وفايى مى ديد، شرمسار بود و اين ازرم را كه از حضور وفا مردترين يار اباالاحرار در ان خلوت خالى از مردانگى و غيرت ، احساس مى كرد نمى توانست پنهان كند.

اى الگوى بزرگ مقاومت ، اى اسوه صبر و استوارى ، از ان لحظه هاى خون و خشم ، شمشير و تكبير، و روياروئى نا برابر نور و ظلمت چه بگويم كه كار و كارزار از جنگ تن به تن گذشته بود و تبديل به جنگ تن به تن ها شده بود.

رزم حماسه آفرين تنى تنها و دور از ديار با تن ها و گرگهايى تا دندان مسلح ، با نگهبانان اشرافيت و حافظان شيطان .

عدالت بر خود، لحظه اى غم افزاتر از آن هنگام تنهايى تو در آن هنگامه خون و آتش ، نديده است . دلهاى همه خدا پرستان ، از ان روز و دقيق تر بگويم از آن شب ، خانه تو شد، (از آن شب ) كه بر درگاه خانه آن زن و در جواب سئوالش ‍ ناليد كه : من در اين شهر، خانه اى ندارم .

هنوز و هماره ، خونرنگى شفق ، از شرمگينى ان شامگاهان است ، ان شام شوم و آن شب تا ابد سياه كه در كوچه هاى شهر هيجده هزار دعوتنامه اى ، تنها ماندى و از هيچ پنجره اى ، نورى ، هر چند نا چيز، سوسو نمى زد.

هر وقت به ان تنهايى تاريخى ات فكر مى كنم و ان خاطره غمبار را ياد مى اورم به اين نتيجه مى رسم كه غمى كه هر غروب را مى اكند، غم توست و غروب ، ائينه دار غصه هاى توست ، و ابهام راز الودش از سر گذشت تو نشئت گرفته است .

اى عارف عرفه ، اى شاهد عرصات ، اى سفير ثوره واى شهيد عرفات .

اى فرستاده فرزانه حسين عليه السلام ، به تنهائيت در كوچه هاى تنگ و تاريك و مالا مال از آتش و دود كوفه سوگند دلهايمان ، دشتهاى وسيعى است كه در ان ، الاله هاى سرخ و شقايقهاى ارغوانى عشق تو و مولاى تو، روئيده است . مسلم تو از بام قصر قساوت بر زمين نيفتادى . هرگز، كه در دلهاى ازادگان و عدالت دوستان و ظلم ستيزان جاى گرفتى ، تو به ميهمانى دلهاى عاشق رفتى و قلبهاى مومنى كه عرش الرحمان گفته شده اند، جايگاه توست اى عبد صالح رحمان .

مى بينمت بر تارك تاريخ ، بشكوه ايستاده اى و قامت خونينت از زخمهاى كشيده شدن پيكرت بر سنگفرشهاى كوفه ، ستاره باران است . سنگفرشهاى كوى و برزن كوفه ، وقتى با بدن مطهرت مماس بودند، بر عرش ،پهلو مى زدند، ديگر سنگفرش نبودند بلكه سنگ عرش شده بودند.

تمام ابهاى جهان و بى كرانگى اقيانوسهاى زمين ، وآمدار و شرمسار ان لحظه اب خواستن و ابخوردن تو هستند. تا، لب گذاشتى ، ظرف اب ، بحر احمر شد و ظرفيت و گستره وجود تو را به حكايت نشست .

اه چه بگويم ؟ كه مى بينم از بام دارالاماره و از سر دار، بر سرداران جهان ، امارت مى كنى و هر جا حق طلب و ظلم ستيزى است مسلم تو شده است .

چاه ها چاله هاى انباشته از آتش و شمشير، گواه روشنى است . بر اين حقيقت آفتابى كه تو آفتابى و تسليم ، تسليم توست . اى سلم بزرگ ؛ عزت و شرف ، بندگان مودب استان رفيع تو هستند و در قدمت به خاك ادب افتاده اند.

اى شهيد پيشتاز كربلا، هنوز، عطر دل انگيز ان سلام ملكوتى كه به عنوان حسين عليه السلام فرستادى در فضاى آسمان فتوت ، برادرى و انسانيت ، با مشام جان استشمام مى شود و روح را روحانيت و طور سيناى سينه ها را طراوتى تازه مى بخشد.

به سلام قسم ،... الملك القدوس السلام ... سلامى دل انگيزتر از سلام تو در حافظه تاريخ نيست . سلامى از اسلام ناب يك مسلم .

تو از كوه استوا ترى و استوارى عكس برگردان ضايع و كمرنگى است از تو، از همان ايستادن بر بام و به سلام .

اه ... باز هم اه ... از اين غم ، كه براى عاشقانت ، هممين يك غم كافى است تا هيچ گاه به سرور ننشينند، غم جانكاه ان لحظه كه امام نازنين نازدانه ات را بر زانوى مهر نشاند و ديگر دختركان كاروان ، نگاه معنى دار و غم الودى به يكديگر كردند و لب گزيدند.

دست مهربان و نوازشگر امام كه بر سر دختر تو كشيده مى شد، اعلاميه اى بود، اعلاميه وصال مسلم به ملكوت تو در عرفه شهيد شدى تا دعاى ، عرفه مولى الكونين را تفسير كنى و حماسه مسلم بودن و تسليم نشدن را بيافرينى



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/16561975582536428967.gif

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
24-10-2012, 16:29
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_73711006782171403235.jpg



جان بر کف بازار توأم يوسف زهرا
دلباخته ي دار توأم يوسف زهرا

سوگند به خوني که برون از دهنم ريخت
من تشنه ي ديدار توأم يوسف زهرا

هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را
در سايه ي ديوار توأم يوسف زهرا

با آنکه به عشقت پدر پنج شهيدم
بي مايه خريدار توأم يوسف زهرا

تنها نه همين لحظه که در کوفه غريبم
يک عمر گرفتار توأم يوسف زهرا

بگذار لب تشنه ببرّند سرم را
زيرا که خريدار توأم يوسف زهرا

از کثرت پيکان به بدن رسته دو بالم
من جعفر طيار توأم يوسف زهرا

دستم ز قفا بسته سرم نيز شکسته
من جاي علمدار توأم يوسف زهرا

فرياد ز هر زخم تنم خيزد و گويم
من ياور بي يار توأم يوسف زهرا

من «ميثم» دلباخته ام گر بپذيري
خاک ره زوار توأم يوسف زهرا

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/96187510812700257074.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
14-10-2013, 05:50
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/55780206250390386816.gif

تنها آمده بود! شهر لبریز بود،
از هر چه نامرد، هر چه پیمان شکنی.

دست‏های بی‏یاور او، دست‏های سبز بود
که ریشه در بازوان آسمان داشت

و آسمان آن روز چه قدر اندوهگین بود!
توفانی بر گرده کوفه ریخته بود.

کوفه امّا، مثل سنگ...
کوفه امّا، مثل خاک... .

نیا خورشید! این‏جا شب زده‏ها و خفاش‏ها منتظرند؛
این‏جا شب پره‏ها کورند و تو را نمی‏بینند!

نیا عشق! این‏جا، دیری است صدای گام علی را
از ذهن بی‏ مقدار خودش تارانده!

با بوی فاطمه غریب است،
با هر چه که گفتند و می‏گویند؛

نیا! مسلم می‏داند که این‏ها چه قومی هستند!
مسلم می‏بیند که این‏ها از نمازی تا نمازی دیگر
بر پیمان خود استوار نمی‏مانند.

کاش مسلم را دیده بودی آن وقت که
بر کنگره قصر شب رجز عشق سر می‏داد!

آفتاب، نیا! شب با مسلم نمی‏دانی چه کرد؟
هیچ نمانده است از آن همه حرف و دعوت،

از آن همه تندیس‏های ریا. این‏جا
فقط حکومت شب است... نیا خورشید!



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15586717974209968769.gif

نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)*
14-10-2013, 09:46
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18122245011693096125.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18122245011693096125.gif)




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/13943134108961381593.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/13943134108961381593.gif)
گر بر سرِ دارم، خبر از یار بیارید
بر كشته‌‌ی من، جانِ دگر بار بیارید

آرید اگر مژده از آن نرگس بیمار
بهر دل بیمار، پرستار بیارید

با آن ‌كه گل باغ وفا، بوی نكردید
بر من خبر از آن گل بی‌خار بیارید

زآن فوج سپاهی كه مرا بود به همراه
یك یار، به غیر از در و دیوار بیارید

بیهوده مرا سنگ زنید از در و از بام
من عاشق جان‌باخته‌ام، دار بیارید

خواهید اگر عاقبت عشق ببینید
فردا چو شود، روی به بازار بیارید

علی انسانی


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/13943134108961381593.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/13943134108961381593.gif)

نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)*
14-10-2013, 09:51
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18045513381021321847.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18045513381021321847.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/29955785115064262439.gif
(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/29955785115064262439.gif)https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18045513381021321847.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18045513381021321847.gif)

«صدای مرا از کوفه می‏شنوید»


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18045513381021321847.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18045513381021321847.gif)

اینک که با تو سخن می‏گویم، بر فراز دارالاماره کوفه، به
استقبال مرگ می‏روم. ای کاش بادها صدایم را به آستان مقدست برسانند
تا حکایت تنهایی و آوارگیِ فرستاده‏ات را برایت واگویه کنند!

این صدای تنهایی سفیر توست که بر بام‏های جهان می‏وزد.
منم؛ مسلم، پسر عقیل، ابن عم تو. من کوفه را چنین دیدم:

شهری هزار چهره، فرو رفته در هوایی مسموم، گرفتار
خدعه و نیرنگ. کوفه هنوز هم همان کوفه است که روزگار
تنهاییِ علی را نفهمید.

این قوم، به بی‏وفایی شهره ‏اند و در دروغ و ریا استاد.
نخست، برای ورودت کل می‏کشند و گل نثارت می‏کنند.

در هجوم بیعت، دست‏ها احاطه ‏ات می‏کنند و با وعده ‏هایی دروغین،
پیمان می‏بندند و آن‏گاه، در خم کوچه‏ها، چون شبحی محو می‏شوند.

نامه‏هایشان، سطر به سطر و کلمه به کلمه، دروغ و ریایی بیش نیست.
عطش باغ‏های خرم کوفه، سرخی خون تو را می‏طلبد.

میوه‏ های اینجا طعم خون می‏دهد.
چشم‏های شب ‏پرست این قوم، به تاریکی عادت کرده است.

آنها را چه به روشنایی نور خدا؟!
آن چنان در ظلماتِ نادانیِ خویش محوند
که هیچ نوری را چشم دیدنشان نیست.

صدای مرا از دارالاماره کوفه می‏شنوی!
مرا که فرستاده آفتابم، در کوچه‏ های کوفه، تنهایی‏ ام را حصار کشیدند
و دستانی که هنوز بوی بیعت می‏دادند، برای کشتنم از هم سبقت می‏گیرند.

کوفه، مادر خیانت و توطئه است.
اینجا مردانگی خریدار ندارد، گوش‏ه ای کوفی جماعت
صدای فرستاده‏ ا ت را نشنیده گرفتند.

نفاق، آشنای همیشه این قوم است، خودت ماجرای تنهایی‏ ام را می‏دانی.
تا دیروز، دوازده هزار تن، فرستاده‏ ات را چون نگینی در بر داشتند
و امروز، مرگم را از فراز دارالاماره، کل می‏کشند.

می‏ترسم از نیرنگ این قوم که روز و شب برایشان یکسان است.
به کوفه اعتمادی نیست؛ هر لحظه ممکن است از پس کوچه‏ای،
از سایه دیواری، شبحی بیرون خزد و در تاریکیِ شب، برق تیغی،
پشتت را نشانه رود؛ این قوم، در غریب‏ کُشی خبره‏اند.

رهایشان کن! بگذار آن‏قدر در باتلاق بی‏خیالی‏هایشان دست
و پا بزنند تا بمیرند!

این قوم، سزاوار حیات طیبه نیستند.
نفس‏هایشان هوا را مسموم می‏کند.

سایه رحمت و کرامت پسر فاطمه علیهاالسلام کجا
و این مردم همیشه ناسپاس کجا؟!

بگذار گوش‏هایشان از صدای سکّه‏ های اموی، کر شود!
بگذار چوب ظلم ابن‏زیادها، سایه بیاندازد بر روزها و شب‏هایشان!

تو به کوفه نیا، حسین جان!
اینجا همه نقاب می‏زنند؛

دوست و دشمن را نمی‏توان از هم شناخت.
کاش صدایم به آستانت برسد!

کوفه مادر خیانت‏هاست.
هنوز در دامن این خاک «ابن ملجم»ها می‏بالند.

صدای مرا از دارالاماره کوفه می‏شنوی؛
به کوفه نیا، حسین جان!

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/19795367512237404559.gif
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18045513381021321847.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18045513381021321847.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/19795367512237404559.gif

خدیجه پنجی

نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)*
14-10-2013, 21:27
(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68417452100546522831.gif)https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68417452100546522831.gif
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif)

«سفیر شهادت»

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif)

مسلم! گرگ‏های گرسنه زوزه می‏کشند
و شهر را پر از عفونت نیرنگ کرده ‏اند.

تاریخ، در انتظار حادثه ‏ای است که تو سفیر نخستین فاجعه
سرخ آن شوی. سرنوشت تو را خونین نوشته‏ اند؛

همچنان که سرنوشت کوفه را سیاه.
اسلام، وامدار واقعه ‏ای است که این سفر،
آغاز خط سرخ آن می‏شود.

شهر، در هوای خیانت نفس می‏کشد.
پست‏ترین قوم تاریخ، پشت دروازه‏ ها به انتظار گام‏های
استوار تو نشسته ‏اند؛

با صد پیام و سلام و ارادت توخالی و با نامه ‏هایی که جوهر
دروغ از سطرسطرشان می‏بارد.

تو سفیر نور بودی از جانب سلطان عشق آمدی
به میهمانی مشعل‏های فروزان کوفیان؛ مشعل‏هایی که می‏خواهند
جسم و جان تو را در آتش جنایتی هولناک، بسوزانند
و نام پلید خود را برای همیشه بر تارک پیشانی
اهالی منحوس تاریخ، حک کنند.

گام‏هایت را استوار کن، برادر!
به درهایی که یکی پس از دیگری به رویت بسته می‏شوند نگاه نکن!

بگذار اینان درهای خانه‏ هاشان را ببندند که آسمان، درهای فیض
و رحمتش را یکی پس از دیگری به رویت گشوده است.

بگذار دیوارهای دارالاماره، تو را به چنگ آورند!
بگذار بغض عمیقشان، سینه تحملت را خُرد کند!

بگذار مرگ، تو را به آغوش کشد!
بهشت نیز با تمام مهربانی‏هایش، در انتظار گام‏های استوار
سفیر حسین علیه‏السلام است؛

سفیر نور، سفیر ولایت عشق، سفیر شهادت... .

http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/04837786033112958604.gif)
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

عاطفه خرمی

نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)*
03-10-2014, 02:00
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91941937281240482374.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91941937281240482374.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/00877007874695476654.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/00877007874695476654.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07421439345689286668.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07421439345689286668.gif)

«ارتفاع شهادت»


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91941937281240482374.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91941937281240482374.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03238853129573595348.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03238853129573595348.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07421439345689286668.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07421439345689286668.gif)

کوچه بود و ازدحام سکوت؛
کوچه بود و مسافری غمگین؛

با نگاهی از ستاره‏ ها لبریز، تکیه داده به دیوار تنهایی.
مرد، خسته از نبردی سخت، با تمام غربتش اندیشید:

وایِ من! اگر با او نیز چنین کنند، چه خواهد شد؟!
دیروز، همه با او بودند و امروز، حتی کوچه ‏های خالی او را همراهی نمی‏کردند.

جدایی گمان کرده بودم و لیکن نه چندان، که یک سو نهی آشنایی
رسالت عشق بر دوش او سنگینی می‏کرد و بار امانت، تمام نگاهش
را به آسمان دوخته بود.

کاروان در مسیر بهار گام برمی‏داشت و عطر گل‏های سرخ، تا
ابدیت جاری می‏شد. گویی آفتاب، تواضع کنان، در سایه‏ سار کاروان حرکت
می‏کند و ستارگان به دنبال رصدِ تبسّمی از نگاه کودکان هستند.

عشق، منزل به منزل می‏گشت و سالکان گم کرده را راهنمایی می‏کرد.
حادثه‏ ای در راه بود؛ این را تمامِ پرندگان، درختان، کوه، دشت و
دریا، می‏دانستند و اضطرابی شگرف آنها را فراگرفته بود.

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می‏کند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامیِ ذرات عالم است

... و این مسلم بن عقیل علیه‏السلام بود که درس شهادتِ
عاشورایی را زودتر از دیگران فرا گرفته بود؛

شهادت در اوج غربت و عشق، شهادت در نهایت ایمان، در
کارزاری که گویی تنها یک مسلمان در مقابل کفر می‏جنگد.

انبوهِ شمشیرها به غربت و تنهایی ‏اش هجوم آوردند و او مثل
آفتاب، صفوف تیره ‏ی آنها را در هم ریخت.

آه، ای کوفه! آه از مرامت که همیشه همسنگ با خیانت است،
هیچ به یاد داری با حیدر کرّار علیه‏السلام چه کردی؟!

فرومایگی ‏هایت را عجب نیست؛
وقتی دست به سفره‏ ی رنگین یزید فرو برده باشی.

«ابن مرجانه ‏هایت فراوان مباد»!
که همیشه عرصه بر مردان تنگ کرده‏ ای.

آن روز، آفتاب بود و ارتفاع شهادت؛
شهادتی که قامت حضرت مسلم علیه‏السلام را به «سدرة المنتهی» پیوند می‏زد.

کاش می‏شد، باز، دستی از گلوها می‏گشایید
حجم حجم بغض‏ها را، در فضای این تراکم

غربت اندوهتان، در چشم هستی، دیدنی نیست
کوفه را، تا پیش رویم می‏کنم امشب تجسّم

سیدعلی‏ اصغر موسوی

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91941937281240482374.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91941937281240482374.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03238853129573595348.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/03238853129573595348.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07421439345689286668.gif
(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07421439345689286668.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-10-2014, 06:36
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/09270609580912894877.gif

نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)*
03-10-2014, 16:47
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08080897118024237249.gif

هنوز تنم از بوى سيب سرشار است.
هنوز زمزمه روشن تو در جانم طنين دارد.

لحظه وداع، چنان اشك بر افق ديدگانم شتافت كه سيماى مهربانت
در پرده خيس چشمانم شناور ماند. وعده دادى
كه سرانجام كارم، رستگارى همراه با شهادت است

و آرزو كردى كه من و تو به درجه شهيدان نائل شويم.
آن لحظه دانستم كه ديگر روى گشاده و صورت دوست‏داشتنى
تو را نخواهم ديد و وعده ديدارمان به بهشت خدا موكول شده است.

اما مولاى من!
اكنون بر بالاى دارالاماره كوفه، تمام
دل نگرانى مسلم براى توست؛

براى تو كه نكند همراه خانواده و اهلت
به دعوت اين نامردمان، به سمت بى‏وفايى كوفه حركت كرده باشى!

شهادت سفیر با وفای حضرت امام حسین علیه السلام
اولین شهید قیام امام حسین (ع) حضرت مسلم بن عقیل
را برای شیعیان تسلیت عرض میکنم


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91183865816534081702.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91183865816534081702.gif)

مصطفی*شیعه ال طاها*
23-09-2015, 06:44
اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست
دیگر خبر از لشکر چند صد نفری نیست

وقتی که بیایی دیگر ز سفیرت خبری نیست
از او زره و خود و عبا و سپری نیست

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73346898598633080921.jpg

نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)*
11-09-2016, 00:24
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/25223986839343724310.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/25223986839343724310.jpg)


مسلم، شهید تشنه

از خشکی لب های زخمی مسلم، فریاد العطش به گوش می رسید.
یکی از درباریان بر حال او دل سوزی کرد
و به غلام خود دستور داد مسلم را سیراب کند.

غلام کاسه آبی به مسلم داد. وقتی خواست بیاشامد، کاسه از
خون صورتش پر شد. بار دیگر آبی ریخت.

این بار نیز آب با خون او رنگین شد. مرتبه سوم، دندان های
پیشین مسلم داخل کاسه ریخت.

در این حال مسلم گفت:
«سپاس خدا را که اگر می خواست، من از این آب می آشامیدم؛
گویا خداوند می خواهد مرا با نوشیدنی های بهشتی سیراب کند».

مسلم تا آخرین لحظه، تشنه بود.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/86360570601232589625.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/86360570601232589625.gif)