PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حضرت عیسی مسیح(ع)



مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
20-09-2009, 23:12
بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت عیسی مسیح(ع)

http://i4.tinypic.com/66adqax.gif







یکی از پیامبران الوالعزم وبزرگ حضرت عیسی(ع) که نام مبارکش در قرآنن 25بار تکرار شده است عیسی در عربی به معنای یشوع است یعنی نجات دهنده است.
او1998 سال پیش در 570سال قبل از ولادت پیامبر اسلام در سرزمین کوفه ودرکنار رور فرات چشم به جهان گشود. وبه گفته او در دهکده ناصره یا بیت المقدس در عصر سلطنت فرهاد پنجم یکی از شاهان اشکانی متولد گردید.
ولادت او بدون پدر رخداد. مادرش حضرت مریم (ع) دختر عمران از بانوان فرزانه واز شخصیتهای برجسته بنی اسراییل بود . پدر حضرت مریم به نام عمران از نسل حضرت سلیمان بود واز علمی برجسته وپارسا وعابد وبنی اسراییل بود. نام مریم (ع)در قرآن 34 مرتبه آمده است ویک سوره قرآن به نام مریم است سوره نوزدهم که از آیه 16 تا آیه 36 به ماجرای ولادت حضرت عیسی (ع) وسخن گفتن او در گهواره وبخشی از زندگی او وچگونگی از زندگی او وچگونگی دعوتش می پردازد.
مریم (ع) مادر عیسی (ع) از بانوان پاک سرشت وبر گزیده است از نظر مقام بعد از حضرت فاطمه زهرا وخدیجه کبری بی نظیر می باشد .
مریم(ع) مطابق نظر به خدمتگزاری در مسجدبیت المقدس خدمت میکرد وبه عبادت ونیایش ادامه می داد تا اینکه فرشتگان به نزدش آمدند واو را بی آنکه ازدواج بکند به پسری به نام عیسی بشارت دادند پسری که دارای شخصیت بر جسته است در دنیا وآخرت .
مریم گفت: پرودگار چگونه فرزندی برای من خواهد آمد در صورتی که کسی با من تماس نداشته است ؟
خداوند فرمود: خدا این گونه هرچه رابخواهد میآفریند وهنگامی که وجود چیزی را بخواهد فقط به آن می گوید
موجود باش آن نیز بی درنگ موجود می شود.
مریم(ع) در گوشه ای مشغول راز ونیاز بود که ناگهان خدا یکی از فرشتگان بزرگ خود رابه شکل یک جوان زیبا وخوش قیافه وسالم به سوی مریم فرستاد.
پیدا است که مریم(ع) بادیدن جوان بیگانه چه حالتی را پیدا میکند.مریمی که همواره پاکدامن میزیسته واز دامان پاکان پرورش یافته وبه عفتوپاکدامنی ضربالمثل شده هراسان ووحشت زده شد وبه خدا پناه آورد .
او با دیدن فرد متعجب شد وگفت: چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نگرفته است وزن آلوده ای نیستم.
جبراییل گفت: مطلب همین است که پروردگارت فرموده. این کار بر من سهل است ما می خواهیم عیسی را نشانه ای برای مردم قراردهیم ورحمتی از سوی ما برای آنها باشد .
جبراییل در گریبان مریم دمیدواز وآن پس مریم احساس کرد که حامله شده است .
مریم(ع) هر روز به روز وضع حمل نزدیکتر می شدو نگرانی او بیشتر می شد.که مردم چه می گویند واگر به من نسبت ناروا بدهند چه میشود .از سوی دیگر وقتی که دید فرزندش از رسولان الهی است وخداوند اورا در بهرانها حفظ میکند. لحظه ای درد زایمان طوفانی از غم برای او ساختوگفت: کاش من مرده بودم وبه کلی فراموش می شدم. مریم(ع) در کنار درخت خشکیده ای رفت تنها وغمگین بود ناگهان از جانب خدا پیامی رسید که غمگین مباش خداوند در پایین پای تو آب گوارایی قرارداده وبه پایین نظری بیفکن وببین که چگونه این درخت خشکیده جان گرفته وبه نخل بار وری تبدیل شده است ودرخت راتکانی بده تا رطب تازه به توبدهد وازاین آب گوارا بنوش وهر گاه کسی تورادید به او بگو که روزه سکوت گرفته ای وفرزندت از خودش دفاع میکند . به این تربیت عیسی(ع) بهدنیا آمد.




http://i4.tinypic.com/66adqax.gif

تو بیا خدا را به رحمت رحمانیه و رحیمه اش بخوان آن وقت اگر به تو رحم نکرد گله کن .
کدام دردمند است که رو به رحمت خدا بیاورد و دردش دوا نشود ؟!

http://i4.tinypic.com/66adqax.gif

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
20-09-2009, 23:14
دیدار موسی از سه حادثه عجیب

حضرت موسی

موسی و یوشع و خضر با هم به کنار دریا آمدند و در آنجا سوار کشتی شدند آن کشتی پر مسافربود در عین حال صاحبان کشتی آنها را سوار کردند. پس از آنکه کشتی مقداری حرکت کردخضر برخاست و گوشه ای از کشتی را سوراخ کرد و آن قسمت را شکست و سپس آن قسمت ویران شده را با پارچه وگل محکم نمود که آب وارد کشتی نشود. موسی وقتی این منظره نامناسب را که موجب خطر جان مسافران می شد دید بسیار خشمگین شد وبه خضر گفت آیا کشتی را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی راستی چه کار بدی انجام دادی
حضرت خضر گفت: آیا نگفتم نمی توانی همراه من صبر و تحمل کنی
موسی گفت: مرا به خاطر این فراموش کاری باز خواست نکن و بر من به خاطر این اعتراض سخت نگیر.
از آنجاگذشتند و از کشتی پیاده شده و به راه خود ادامه دادند در مسیر راه خضر کودکی را دید که همراه خردسالان بازی می کرد خضر به سوی او حمله کرد و او راگرفت وکشت. موسی با دیدن این منظره وحشتناک تاب نیاورد و با خشم به خضر گفت: آیا انسان پاکی را بی آنکه قتل کرده باشد کشتی؟ به راستی کار زشتی انجام دادی. حتی موسی بر اثر شدت ناراحتی به خضر حمله کرد و او را گرفت و به زمین کوبید که چرا این کار را کردی؟
خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانایی نداری با من صبر کنی ؟
موسی گفت: اگر بعد از این از تو درباره چیزی سوال کنم دیگر با من مصاحبت نکن چرا که از ناحیه من معذور خواهی بود
از آنجا حرکت کردند تا اینکه شب به قریه ای به نام ناصره رسیدند آن ها از مردم آنجا آب وغذا خواستند مردم ناصره غذایی به آنها ندادند و آنها را مهمان خود ننمودند در این هنگام خضر به دیواری که در حال ویران شدن بود نگاه کرد و به موسی گفت: به اذن خدا برخیز تا این دیوار را تعمیر و استوار کنیم تا خراب نشود . خضر مشغول تعمیر شد.
موسی که خسته و گرسنه بود و از همه مهمتر احساس می کرد شخصیت والای او و استادش به خاطر ع8مل نامناسب اهل آن آبادیسخت جریحه دار شده و در عین حال خضر به تعمیردیوار آن آبادی می پردازد بار دیگر تعهد خود را به طور کلی فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود اما اعتراضی سبکتر و ملایم تر از گذشته گفت : می خواستی در مقابل این کار اجرتی بگیری این جا بود که خضر به موسی گفت : اینک وقت جدایی من و تو است اما به زودی بر آنچه کگه نتوانستی بر آن صبر کنی برای تو بازگو می کنم
موسی سخنی نگفت و دریافت که نمی تواند همراه خضر باشد و در برابر کارهای عجیب او صبر وتحمل داشته باشد
توضیحات خضر در مورد سه حادثه عجیب

حضرت خضر راز سه حادثه شگفت انگیز فوق را برای موسی چنین توضیح داد:
اما آن کشتی برای گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند و من خواستم آن را معیوب کنم و به این وسیله آن کشتی را از غضب ستمگرا زمان برهانم . چرا که پشت سرشان پادشاه ستمگری بود که هر کشتی سالمی را به زور می گرفت . معیوب کردن من برای نگه داشتن کشتی برای صاحبانش بود
و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد از این رو خواستیم که پروردگارشان به جای آن فرزندی پاک سرشت بدهد
و اما آن دیوار از آن دو نوجوان یتیم بود گنجی در آن شهر بود گنجی متعلق به آن یتیمان در زیر دیوار وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو می خواست آن ها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند این رحمتی از پروردگار تو بود من آن کار ها را انجام دادم تا گنج زیرذ دیوار محفوظ باشد و آن گنج خارج نشود و به دست ییگانه نیفتد من این کار ها را خود سرانه انجام ندادم این بود راز هایی که نتوانستی در برابر آن صبر کنی موسی از توضیحات حضرت خضر قانع شد.


http://i4.tinypic.com/66adqax.gif

تو بیا خدا را به رحمت رحمانیه و رحیمه اش بخوان آن وقت اگر به تو رحم نکرد گله کن .
کدام دردمند است که رو به رحمت خدا بیاورد و دردش دوا نشود ؟!

http://i4.tinypic.com/66adqax.gif

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
20-09-2009, 23:16
حضرت داوود(ع)



http://i19.tinypic.com/4yuk41d.gif

زره با فی حضرت داوود:

حضرت داوود در سرزمینی بین مصروشام بدنیا آمد واز نواده های حضرت یعقوب است وبه نه واسطه به یکی از فرزندان حضرت یعقوب میرسد اوصد سال عمر کرد که چهل سال آن را حکومت کرد.
پدرش ایشا نام داشت او کوچکترین پسر ایشا به شمار میرفت واو بسیار خوش صوت بود که وقتی صدایش به مناجات بلند می شد پرندگان به سوی او می آمدند وحیوانات وحشی گردن می کشیدند تا صدای دل نشین او را بشنوند اوکوتاه قد کبود چشم وکم موبود.
ده خصلت او :
1-صبر ومقامت
2-مقام عبودیت وبندگی
3-قوت ومعنی وجسمی
4-بازگشتورجوعبه خدا
5-کوها در تسخیر اوبودند وهمواره بااو تسبیح میگفتند
6-پرندگان در تسبیح خدابا او هم آواز می شدند
7-نه تنها در آغاز کار بلکه در همه احوال بااو تسبیح میگفتند
8-داشتن حکومت مستقر ومقتدرانه
9-علم ودانش سرشار که مایه برکات است
10-منطقی گویا وبیان لطیف وشیوا
روزی خداوند به داوود گفت:
نزد دختر اوس برود واو را به بهشت مژده بدهد وبگوید هم نشین تواست داوود به این دستور عمل کرد وبهدر خانه خلاده آمد ودر خانه را کوبید خلاده پشت در آمد وهمین که در را باز کرد چشمش به داوود (ع) افتاد عرض کرد آیا از سوی خدا فرمانی آمده است که آمده ای خبر دهی؟
داوود(ع): آری
خلاده: آن چیست؟
داوود(ع)به او گفت که تو هم نشین من در بهشتی.
خلاده گفت:
گویا مرا عوضی گرفته ای
گفت: نه خودت هستی
خلاده گفت من در خود چیزی نمی بینم تادر بهشت تو در بهشت باشم.
داوود (ع): برایمن تعریف کن که چکارمیکنی؟
خلاده گفت: من یک حالتی دارم که هر دردی به من وارد میشود وهر زیان ونیاز وگرسنگی به من برسدهر گونه باشد بر آن صبر میکنم تا خودش بر طرف شود وجای آن دردها وزیانها عوضی از خدا نمی خواهم بلکه به جای آن شکر وسپاسگزاری میکنم.
حضرت داوود راز این مطلب را فهمید وبه او گفت: تو به خاطر همین خصلتها به این مقام رسیدی.


http://i4.tinypic.com/66adqax.gif

تو بیا خدا را به رحمت رحمانیه و رحیمه اش بخوان آن وقت اگر به تو رحم نکرد گله کن .
کدام دردمند است که رو به رحمت خدا بیاورد و دردش دوا نشود ؟!

http://i4.tinypic.com/66adqax.gif