PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ایا فطرت خدا جو وجود دارد؟



emrah
23-11-2013, 14:17
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و ادب خدمت عزیزان
در این عنوان قصد دارم مطالبی در رد فطرت پاک و خداجو بیاورم و یکی از براهین وجود خداوند رو به چالش بکشم.از تمامی کاربران و کارشناسان سایت تقاضا دارم در این بحث شرکت کنند .
اما مقدمه
خاک رس برای تبدیل شدن به اجر سفت و محکم حتما و حتما باید خام باشه تا پس از طی مراحلی و رفتن به کوره پخته و تبدیل به اجر بشه.
هیچ وقت و هیچ وقت هیچ خشتی که قبلا پخته شده باشه تبدیل به اجر نمیشه.انسان هم در خلقت نه بخشی از خدا بوده نه روح خدا در انسان دمیده شده.انسان هم باید یک روح یا نفس خام باشه تا در کوره ی دنیا پخته بشه.

emrah
23-11-2013, 21:38
اما اعتقاد به اینکه خداوند از وجود خود در انسان دمیده جای چند اشکال دارد که بیان میکنم.
اول اینکه خداوند قسمت پذیر نیست که بگوییم قسمتی از وجود خود را دمیده در انسان یا ما از وجود خدا هستیم و ... .این گونه تصورات منتهی به جسم بودن و ملموس بودن خداوند توسط احساس انسان میشود که منجر به کفر است.
دوم اینکه اگر انسان از وجود خداوند بود پس نباید کلا در وجود انسان غرایز موجود باشد یا حداقل اینکه میل به گناه در انسان نباشد.درصورتی که انسان در حالت طبیعی میل و سوق به سمت گناه دارد.
سوم اینکه اگر انسان جزیی از وجود خداوند باشد پس دیگر چه نیازی به پرورش این ذات؟ و چه نیازی هست به چرخه ی افرینش؟
و ...
اما اگر اینگونه به مسئله فکر کنیم بهتر است و هدف افرینش نیز مهمتر میشود که :
انسان به صورت کاملا خام خلق شد.یک نفس و ذات خام.نه جزیی از خداوند

نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)*
23-11-2013, 22:13
با سلام و عرض ادب

همه ما بارها این آیه را خوانده ایم "فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ روحي فَقَعُوا لَهُ ساجدين"

هنگامي كه كار آن را "حضرت آدم (عليه السلام)" به پايان رسانيدم و در او از روح خود دميدم براي او سجده كنيد.

خداوند متعال "روح" را به خود نسبت داده است شاید در یک نگاه سطحی این طور برداشت بشه كه چيزي از خدا جدا شده و به درون انسان آمده و در نتيجه قسمتي از روح ما، از روح خداست

اما این اضافه روح به خدا یک اضافه تشریفی است یعني: يك روح گرانقدر و پر شرافت كه سزاوار است روح خدا ناميده شود در انسان دميده شد.

مانند بيت اللَّه "خانه خدا" به خاطر شرافتی كه كعبه دارد اضافه به "اللَّه" شده است، روح هم از جهت شرافت به خدا نزديك‏تر است و خداوند "مِن روحی" مي‏ آورد وگرنه روح هم مخلوقي است از مخلوقات خداوند، پس منظور از "مِنْ روحي" و امثال آن، اين نيست كه چيزي از خدا جدا شده باشد

و از اين اضافه و نسبت نبايد تصور كرد كه چيزي از خدا به انسان منتقل شده و يك عنصر خدايي در انسان وجود دارد بلكه روح انسان مخلوق خدا است. از امر خداست و خدا جزء ندارد، خدا بسيط است چيزي از خدا كم نمي‏شود و بر او افزون نمي‏گردد.

پس روح انساني هم مخلوق خدا است و تنها به خاطر شرافتش به خداوند نسبت داده مي‏شود

معمار
25-11-2013, 23:08
نکاتی پیرامون فطرت خداجویی در انسان

یک سوال: خداشناسی فطری ممکن است نتيجه تبليغاتى باشد كه در محيط اجتماع و در مكتب و مدرسه به وجود آمده است و یا از پدر و مادر شنيده‏ايم و اين يك نوع عادت براى ما شده است پس آیا خداشناسی بر اثر عادت انسان ها به وجود آمده و امری فطری نیست ؟

جواب‏:
عادات و رسوم؛ چيزهاى متغير و ناپايدارند و ممكن است فردا دگرگون گردد
پس اگر مشاهده كنيم موضوعى در ميان تمام اقوام و ملّت‏ها و در هر عصر و زمان بدون استثناء وجود داشته است بايد بدانيم يك ريشه فطرى دارد و در درون بافت روح و جان انسان قرار گرفته است.
مثلًا علاقه مادر به فرزند به طور قطع نمى‏تواند نتيجه يك تلقين و يا تبليغ و يا عادت و رسم باشد؛ زيرا در هيچ قوم و ملّتى و در هيچ عصر و زمانى نمی بینیم مادرى نسبت به فرزند خود مهر نورزد.(1)

و اما دلیل بر این مدعا که خدا شناسی فطری است

1- واقعيّت ‏هاى تاريخى
در تاريخ و جامعه ‏شناسى، ثابت شده است كه همه جوامع انسانى همواره به نوعى دين پايبند بوده‏اند (تاريخ تمدن، ويل دورانت/ 1/ 89- 87)

2. شواهد باستان ‏شناسى
از انسان‏هاى روزگاران بسيار كهن، آثارى بر جاى مانده است كه حكايت از اعتقاد آنان به خدا و اصل معاد دارد. دفن لوازم شخصى و زندگى و سفر همراه مردگان، موميايى كردن مردگان و ساختن مقبره‏ ها و بناهايى همچون اهرام مصر بر سر گورها، نشانه‏هايى از اعتقاد انسان روزگار گذشته به معاد است.

3. ناكامى تبليغات ضدّ دينى
با اينكه در دوره‏هايى از تاريخ زندگى انسان، برخى كوشيده‏اند عليه دين تبليغ كنند و گرايش به دين و ديندارى را از جان انسان بزدايند، فروغ دين هيچ‏ گاه به خاموشى نرفته است. ناكامى تبليغات شديد جهان غرب عليه دين در قرون‏ ميانه، از شواهد اين مدّعا است (فطرت، شهيد مطهرى/ 153)

4- شواهد شخصى
انسان‏ها، هنگام مواجهه با سختی ها و خطرها و ترس و هراس، آن گاه كه از اسباب ظاهرى اميد مى‏كَننَد، نيرويى در وجودشان جان مى‏گيرد واين نشان مى‏دهد كه انسان به گونه فطرى خداجو و خداشناس است (ر. ك. تفسير الميزان، 12/ 289)

5- گواهى دانشمندان:
بسيارى از دانشمندان جهان معترف‏اند كه خداشناسى از درون آدمى جوشيدن مى ‏گيرد و از نهان بر مى ‏خيزد(سير حكمت در اروپا، 2/ 14 و 3/ 321)

ادامه دارد.....
---------------------------------------------
1-خلاصه ای از کتاب 50 درس اصول عقائد براى جوانان، ص: 31
2- خلاصه ای از کتاب فرهنگ شيعه، ص: 362

معمار
25-11-2013, 23:13
قرآن با بیانی زیبا توحيد فطرى‏ را برای مردم بیان می کند

قرآن در اين آيات متعددی روى سخن را به مشركان كرده و برای استدلال بر توحید به اين طريق استدلال کرده که لحظات فوق‏ العاده سخت و دردناك زندگى را به خاطر آورید، و از وجدانتان استمداد جويید كه در اين گونه لحظات كه همه چيز را به دست فراموشى مى‏ سپارید آيا پناهگاهى جز خدا براى خودتان فكر مى‏ كنید؟!

در آیه ای می فرماید:

«اى پيامبر! به آنها بگو: اگر عذاب دردناك خداوند به سراغ شما بيايد و يا قيامت با آن همه هول و هيجان و حوادث وحشتناك بر پا شود، راست بگوئيد: آيا غير از خدا را براى برطرف ساختن شدائد خود مى‏ خوانيد»؟(انعام 40)

بله به راستی که انسان در حال آسایش و زندگى عادّى معمولًا غافل است، ولى هنگام برخورد با سختی ها پرده‏ غفلت كنار رفته و فطرت خداجويى و يكتاپرستى انسان ظاهر مى‏شود

به بیانی دیگر:

این مطلب واضح است و چیزی تجربی است كه در همه‏ انسان‏ ها (گرچه به ظاهر كفر ورزند،) فطرت خداجويى هست و به هنگام حوادث در انسان جلوه مى ‏كند و پيامبر اكرم (ص) مأمور است مردم را به اين فطرت خفته توجّه دهد و واقعا توجّه نكردن به معبودهاى ديگر موقع گرفتاری، نشانه‏ بی ارزشی و پوچی آنهاست

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
25-11-2013, 23:36
سلام و عرض ادب و احترام

آیا فطرت خداجو وجود دارد؟

پاسخ مثبت این سئوال را با دلایل عقلی و نقلی و شهودی بررسی می نماییم:

دلایل نقلی:

الف - آیه فطرت« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏ ، پس روی خویش رابسوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از همه کیش‏ها روی برتافته و حق‏گرای باشی،به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است ، آفرینش خدای ، فطرت توحید، رادگرگونی نیست، این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.»
سوره روم، آیه 30


در این آیه، فطرت خداجوی بشر و بعضی از ویژگی‏های آن بیان شده است ، طبق این آیه،یکتاپرستی و خداجوئی جزء آفرینش انسان‏ها است ، و طبیعت انسان اقتضا می‏کند تا دربرابر مبداء غیبی که ایجاد، بقا و سعادت او را به دست دارد، خضوع کند و شؤون زندگیش را با قوانین واقعی جاری در عالم هستی، هماهنگ نماید ، دین فطری که مورد تاکید قرآن و سایر کتب آسمانی است، همان خضوع و همین هماهنگی است
(http://www.hawzah.net/fa/question/questionview/11769#_edn6).
.
(سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، اسماعیلیان، قم، چاپ دوم1390، ج 8، ص 299 )

هم چنین طبق این آیه، همراهی و ملازمت انسان با آفرینش و خلقت‏ خود، همان آفرینشی که خداوندهمه انسان‏ها را بر آن نوع آفریده است، با توجه کامل به دین، مساوی و برابر است

(عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ نخست، 1378،ج 12، (فطرت در قرآن) ص 28.)

دینی که خداوند توجه به آن را از ما می‏خواهد، تشریع مبتنی برتکوین است


.....

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
25-11-2013, 23:47
ب - آیه میثاق« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلین× أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُون،

و [یاد کن] آنگاه که پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشت‏های ایشان، فرزندانشانرا گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد: [گفت:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند:چرا، گواه شدیم: [و این گواهی را گرفتیم] تا روز رستاخیز نگویید که ما از آن بی‏خبربودیم . یا نگویید که پدران ما از پیش شرک آوردند و ما فرزندانی از پس آنان بودیم
یا ما را به سزای آن چه کجروان و تبه‏کاران ، کافران ، کردند، هلاک می‏کنی؟

(سوره اعراف، آیات 172- 173 )

ظاهر آیه این است که خداوند برای اتمام حجت ‏بر انسان‏ها، از آن‏ها برربوبیت ‏خویش عهد و میثاقی گرفته است، تا کافران در قیامت، هیچ عذر و بهانه‏ ای نداشته باشند . با توجه به روایات امامان معصوم(ع) ذیل این آیه، می‏توانیم آن را همسو با آیه فطرت و دلیل بر سرشت ‏خدا جوئی انسان قرار دهیم.

زرارة، راوی معروف، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است که این آیه را به قرار دادن معرفت در قلب‏های بنی آدم تفسیر کرده است:« قال ثبت المعرفه فی قلوبهم ..»

محمد باقر المجلسی، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم،1403، ج 3، ص 280، حدیث 16.



از سوی دیگر، از امام محمد باقر علیه السلام نیز در تفسیر آیه فطرت چنین نقل شده است:«فطرهم علی معرفته انه ربهم ...»


از این دو روایت استفادهمی‏شود که مفاد آیه میثاق همان مفاد آیه فطرت است و منظور آیه میثاق از این تعبیرات، معرفت فطری انسان به خالق خویش است . روایت‏های دیگری نیز این نظریه راتایید می‏کند.

همان، حدیث 13


به جز آیه فطرت و آیه میثاق از آیات متعدد دیگری نیز می‏توان بحث فطرت رااستفاده کرد، مانند:
10/ ابراهیم - 25/لقمان - 138/بقره
آیات تذکر مانند: 54/مدثر-21/ غاشیه - 55/ذاریات و ....
آیات نسیان مانند: 19/حشر و همچنین 65/عنکبوت
لقمان - 53/نحل - 177/آل عمران

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
26-11-2013, 00:02
ج - در نهج البلاغه آمده است:

«لما بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه واتخذوا الانداد معه و . . . فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته.....»

( (http://www.hawzah.net/fa/question/questionview/11769#_edn12)نهج البلاغه، دکتر صبحی صالح، بیروت، چاپ اول، 1387 ق، ص 43، خطبه اول)

(و این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد درنوردیدند، و حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند و...پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق الست را بگذارندو نعمت فراموش کرده را بیاد آرند).


از عبارت «لیستادوهم میثاق فطرته‏» استفاده می‏شود که کار پیامبران ایجادخداشناسی، و خداجوئی در انسان نیست . آن‏ها نمی‏خواهند انسان را خداشناس کنند بلکه میثاق فطری انسان را که از آن غافل شده است،‏ به او یادآوری می‏کنند و او را به آن چه در درون دارد، رهنمون می‏شوند.



د - روایات متعددی نیز از امامان معصوم ( علیهم السلام) درباره مصادیق فطرت الهی بشر نقل شده است ، بعضی روایات فطرت را به معرفت تفسیر کرده‏اند.

( محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دار الاضواء، بیروت، ج 2، ص 12 و 13 حدیث14.به نظر امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث، روایت «حسنه‏» است‏یعنی )

در بعضی دیگر، توحید مصداق فطرت شمرده شده است.

در مرتبه بندی علمی روایات از نظر سند، در مرتبه خوبی قرار دارد .

(و همچنین ر . ک: محمد باقرمجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 3، ص 279
حدیث 11 و 12 و 13.
محمد باقر مجلسی، همان، ص 277، حدیث 4، 5 و 6 و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوبکلینی، همان، حدیث 3، ص 12. )


در برخی از فطرت به اسلام تفسیر شده است

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
26-11-2013, 09:54
افزون بر دلیل نقلی از قرآن و روایات، ادله دیگری مانند دلایل فلسفی (عقلی) و شهودی نیزبر وجود فطرت خدا آشنای انسان وجود دارد، که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم
:

1ـ دلیل فلسفی(عقلی):

1-انسان موجودی مجرد است، (صغرای قضیه)
2-هر موجود مجردی، علت و خالق خود را به صورت حضوری درک می‏کند ، (کبرای قضیه)

در نتیجه انسان فطرتا خداشناس است،

مجرد بودن انسان به این معناست که آنچه انسانیت انسان و هویت واقعی او را تشکیل می‏دهد ،همان که از آن به «روح تعبیر می‏کنیم و با «خود» یا «من‏» به آن اشاره می‏کنیم، موجودی مجرد (غیر مادی) است و از خصوصیات ماده خالی است; هر چند از ابزار مادی مانند چشم و گوش و. . .استفاده می‏کند و بر جسم مادی تاثیر می‏گذارد و از آن اثر می‏پذیرد .

منظور از این روح، همان است که شاد یا غمگین می‏شود . هم چنین تفکر، استنتاج و اراده نیزپدیده‏ های روحی هستند.

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
26-11-2013, 10:01
توضیح صغرای قضیه :

البته برای تجرد روح (توضیح صغرای قضیه) هم باید برهان اقامه نمود که در موضعی جدا باید به آن پرداخت ،اما برای خالی نبودن عریضه به دوتای آن می پردازیم:


الف) اثبات شخصیت;

یعنی حقیقتی که با واژه «من‏» یا «خود» از آن یاد می‏شود، درطول عمر، واحد است و با وجود اینکه هر چند سال یک بار همه سلولهای بدن به تدریج جای خود را به سلول‏های جدید می‏دهند و در طول چند سال، ممکن است ‏بدن شخص تغییرات زیادی کند، حتی ممکن است ‏بخشی از بدن قطع یا فلج‏ شود، باز هم مشارالیه «من‏» همان حقیقت نخستین است و هیچ تغییری نمی‏کند، پس «من‏» به این جسم مادی یا بخشی از آن اشاره نمی‏کند، به موجودی مجرد و فرامادی نظر دارد.




ب) نداشتن ویژگی‏های ماده:

ماده و مادیات خواصی مانند احتیاج به مکان، قابل قسمت‏ بودن و . . . دارد ولی روح انسان از این خواص خالی است . وقتی ما در خود تامل می‏کنیم، به علم حضوری در می‏یابیم که آن «خود» بُعد ندارد و از مکان بی ‏نیاز است وفضا را اشغال نمی‏کند .
نمی‏توان برای روح، مکانی در بدن یا خارج از بدن تعیین کرد.
همچنین نمی‏توان آن را به دو نیمه قسمت کرد . اما اگر جسم و مادی تصور شود، قابل قسمت است . پدیده ‏های روحی مانند غم و شادی، تفکر و اراده و . . . نیز چنین هستند.و چیزی که خواص ماده را ندارد، مجرد و غیر مادی است.



توضیح مقدمه دوم دلیل فلسفی و عقلی ( هر موجود مجردی، علت و خالق خود را به صورت حضوری درک می‏کند) باید گفت:

از نظر فلسفی معلول، عین ربط به علت‏ خود است و وجود و استقلال معلول به وجود و استقلال علت است و معلول از خوداستقلالی ندارد ، نسبت و رابطه ی معلول به علت، ‏شبیه نسبت‏ شعاع نور به منبع نور است که با قطع اتصال، شعاع معدوم می‏شود ، چنین معلول مجردی نمی‏تواند غایب از علت ‏باشد و همیشه در محضر علت ‏خود است و در حد خودش عالم به علتش است.

از این دو مقدمه نتیجه می‏گیریم که انسان فطرتا خداشناس است.

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
26-11-2013, 18:48
و اما دلایل شهودی برای اثبات فطرت خداجو :


در اینجا به دو دلیل از ادله شهودی اشاره می کنیم:


الف- یکی از خصوصیات فطریات، قابل تجربه درونی بودن،آنهااست . مثلا وقتی ما احساس یا گرایش «خود» به زیبائی یا حقیقت‏ جوئی یا میل به کمال را بدون این که هیچ منشاء بیرونی داشته باشد در درون خود تجربه می‏کنیم، در می‏ یابیم که این گرایش‏ها «فطری‏» است ، فطرت خداشناسی و خداجوئی انسان نیز قابل تجربه است،انسان با تامل می‏تواند در کنار شناخت ‏خود، ربط وجودی خود به خداوندرا در یابد، و همراه با این علم، به علم حضوری به خداوند برسد .

ما به راحتی می‏توانیم با علم حضوری، به خودمان متوجه و آگاه شویم ، اگر همین علم را ادامه دهیم و عمیق‏ تر کنیم، متوجه علم حضوری به خداوند خواهیم شد.


(http://www.hawzah.net/fa/question/questionview/11769#_edn20)

البته فطرت خداشناسی انسان مانند بعضی فطریات دیگر بالقوه و ضعیف است و در شرایطخاصی بالفعل و قوی می‏شود، همان طور که حتی غرایزی مانند غریزه جنسی نیز بالقوه است و در شرایط خاصی بالفعل و قوی می‏شود و در شرایطی نیز خاموش یا سرکوب می‏شود، درمورد فطرت خداشناسی، تعلقات انسان به دنیا و امور مادی و جسم خودش، حجاب‏هایی است که مانع بالفعل شدن، شکوفائی و رشد این فطرت می‏شود

(ملا صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه، ج 9، ص 124.)


گاهی غفلت ‏به حدی است که شخص منکر این فطرت می‏شود . اما اگر شخص اختیارا یا اضطرارا از این وابستگی‏ها جدا شود، خداوند را به روشنی می‏یابد . کسی که با ریاضت‏های شرعی ودستورات عرفانی، به تصفیه درون می‏پردازد، اختیارا خود را از این وابستگی‏ها جداکرده است و کسی که در شرایطی قرار گرفته که امیدش از اسباب مادی قطع شده، و خود رابی ‏پناه و ناامید یافته است، بی اختیار حجاب‏ها از روی فطرت اصیل و خداشناس او کنارمی‏رود و ارتباط وجودی خود را با ذات مبداء متعال می‏یابد


(محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، مؤسسه در راه حق، قم، چاپ نخست، 1367، ج 1-3، ص 29.)

پس یافت و شهود خداوند نیز دلیلی بر وجود این گرایش و شناخت است . و چون این یافت غیراکتسابی است، پس فطری است.

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
26-11-2013, 18:53
شخصی به حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام) عرض کرد:

« بحث‏ها و مجادله ‏ها درباره وجود خداوند مرا متحیّر کرده است . مرا به خداوند راهنمایی کنید، حضرت فرمود:

آیاهرگز سوار کشتی شده‏ ای؟
پاسخ داد: بله، فرمود: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکند و هیچ راه نجاتی برای تو نباشد؟
پاسخ داد: بله،
فرمود: آیا در آن هنگام قلب تو به چیزی که قادر بر نجات تو باشد تعلق نگرفت؟
پاسخ داد: آری، قلبم به موجودی که قادر بر نجاتم باشد، تعلق گرفت .
فرمود: همان موجود خداوندی است که وقتی هیچ نجات دهنده‏ ای نباشدهم قادر بر نجات تو است»

(محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، مکتبه الصدوق،تهران، 1387، ص 231. )


این حدیث، صحنه قطع همه تعلقات دنیائی راتصویر می‏کند که هر کسی حتی منکر خدا هم در آن لحظه، متوجه فطرت الهی‏ اش می‏شود وخدا را می ‏یابد.

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
26-11-2013, 19:12
ب-دلیل شهودی دوم : میل انسان به کمال مطلق است.

ما می‏توانیم به راحتی این گرایش را در خود تجربه کنیم که همواره در همه زندگی، متوجه و مایل به کمال هستیم که همه فعالیت‏های انسان در این راستا قرار دارد، اما غالبا در اثر انس با اشیاء مادی ومحدود، کمال را در اشیاء محدود تصور می‏کنیم و آن را هدف و غایت ‏خود می‏ پنداریم وپس از رسیدن به آن متوجه می‏شویم که کمال خواهی ما اشباع نشده و به آرامش نرسیده ‏ایم:

از اینرو کمال را در مرتبه بالاتری می ‏بینیم و آن را هدف غایی قرارمی‏دهیم و پس از رسیدن به آن باز هم متوجه می‏شویم که کمال خواهی ما ارضاء نشده است و خواهان کمال بالاتری هستیم و این سلسله ادامه دارد .

پس نتیجه می‏گیریم که انسان همواره به دنبال کمال مطلق و منبع و مبداء همه کمالات یعنی ذات باری تعالی است . وفطرتا متمایل به آن سرچشمه است و تا به آن نرسد، تشنه و طالب است; اما در مصداق آن اشتباه می‏کند


سال‏ها دل طلب جام جم از ما می‏کرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می‏کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می‏کرد



و چون این میل هیچ عاملی جز آفرینش ندارد و غیر اکتسابی است نتیجه می‏گیریم که انسان دارای فطرت خداجویی است

(http://www.hawzah.net/fa/question/questionview/11769#_edn25).
(امام خمینی، شرح چهل حدیث، حدیث فطرت، و همچنین ر . ک: محمدعلی شاه آبادی،رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360، ص 35- 37.)



این نکته حایز اهمیت است که اگر چه این فطرت عامل گرایش و شناخت‏ خداست، اما انسان را ازعقل و تفکر و پیامبر(ص) و تذکر دهنده بی ‏نیاز نمی‏کند

(http://www.hawzah.net/fa/question/questionview/11769#_edn27)
(مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ ششم، ج 6، ص 908، و همچنین ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی)

از این رو قرآن نیز بر تفکر و تدبر و تعقل تاکید کرده است و همچنین بدون وجود پیامبر(ص)، حجت را برانسان تمام شده نمی‏داند و استضعاف فکری را از جمله عوامل به ثمرنرسیدن فطرت می‏داند.

با تشکر از پایگاه اطلاع رسانی حوزه(با تصرف و تلخیص)

سابحات
27-11-2013, 12:46
شخصی به حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام) عرض کرد:

« بحث‏ها و مجادله ‏ها درباره وجود خداوند مرا متحیّر کرده است . مرا به خداوند راهنمایی کنید، حضرت فرمود:

آیاهرگز سوار کشتی شده‏ ای؟
پاسخ داد: بله، فرمود: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکند و هیچ راه نجاتی برای تو نباشد؟
پاسخ داد: بله،
فرمود: آیا در آن هنگام قلب تو به چیزی که قادر بر نجات تو باشد تعلق نگرفت؟
پاسخ داد: آری، قلبم به موجودی که قادر بر نجاتم باشد، تعلق گرفت .
فرمود: همان موجود خداوندی است که وقتی هیچ نجات دهنده‏ ای نباشدهم قادر بر نجات تو است»

(محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، مکتبه الصدوق،تهران، 1387، ص 231. )


این حدیث، صحنه قطع همه تعلقات دنیائی راتصویر می‏کند که هر کسی حتی منکر خدا هم در آن لحظه، متوجه فطرت الهی‏ اش می‏شود وخدا را می ‏یابد.


اشاره به آیه شریفه :

هُوَ الَّذِي يُسيرُكمْ في الْبرِّ وَ الْبَحْرِحَتي إِذَا كُنتُمْ في الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بهِمْ بِرِيحٍ طيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بهَا جَاءَتهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن كلّ‏ِ مَكانٍ وَ ظنُّوا أَنهُمْ أُحِيط بِهِمْدَعَوُا اللَّهَ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشكِرِينَ‏(22)یونس


او كسي است كه شما را در صحرا و دريا سير مي‏دهد ، چون به كشتي سوار باشيد ، و بادي ملايم و فرح بخش آنها را به طرف مقصد ببرد خوشحال مي‏شوند ( و چون ناگهان ) بادي سهمگين بر آن كشتي بوزد ، و موجهاي هولناك از هر سو به طرف كشتي حمله كند ، بطوري كه سرنشينان بپندارند كه هلاك خواهند شد آن زمان خدا را از روي اخلاص عقيده مي‏خوانند كه اگر ما را از اين ورطه نجات دهي بطور قطع از شكرگزاران خواهيم بود ( 22 ) .