PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اخلاق و آزادى



درج
16-03-2010, 22:08
در اين‏كه آيا اخلاق ، آزادى انسان را محدود مى ‏كند و اين محدوديت ‏به سود يا زيان اوست ، بحث هاى زيادى شده است كه به اعتقاد ما بسيارى از اين بحث ها ناشى از تفسيرهاى نادرستى است كه براى معنى آزادى شده و مى ‏شود، از جمله :
1 - گاه گفته مى ‏شود : اخلاق از آن نظر كه انسان را محدود مى ‏كند مانع پرورش استعدادها است!
2- و گاه گفته مى ‏شود : اخلاق غرائز را سركوب مى ‏نمايد تا سعادت واقعى فرد محقق گردد ، در حالى كه اگر اين غرائز لازم نبود ، خدا آن را خلق نمى ‏كرد !
3- و گاه مى ‏گويند : برنامه ‏هاى اخلاقى با فلسفه اصالة‏ اللذة مخالف است و مى ‏دانيم هدف آفرينش همان «لذت‏» است كه انسان بايد به آن برسد!
4- و گاه در نقطه عكس آن گفته مى ‏شود : اساسا بشر آزاد نيست و هميشه تحت عوامل جبرى گوناگونى قرار دارد بنابراين ، نوبتى به توصيه‏ هاى اخلاقى نمى ‏رسد!
5- و بالاخره گاه مى ‏گويند : بناى اخلاق دينى روى اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس يا طمع است و اينها جنبه ضد اخلاقى دارد!
اين سخنان ضد و نقيض ، از يك سو نشان مى ‏دهد كه ارزيابى صحيحى درباره اصل مفهوم آزادى نشده و از سوى ديگر ، اخلاق دينى به ويژه اخلاق اسلامى و پشتوانه‏ هاى آن بخوبى مورد دقت قرار نگرفته است.
به همين دليل ، بايد نخست‏ به سراغ مساله آزادى برويم :
چرا انسان آزادى را با تمام وجودش مى ‏طلبد ؟ و چرا انسان بايد آزاد باشد ؟ اساسا آزادى چه نقشى در پرورش روح و جسم دارد ؟ و در يك كلمه «فلسفه آزادى چيست‏» ؟
پاسخ همه اين سؤالات بطور خلاصه اين است كه : در درون وجود انسان ، استعدادها و شايستگي ها و نيروهاى بالقوه‏اى نهفته شده كه بدون آزادى هرگز شكوفا نمى ‏شود ، به همان دليل كه انسان خواهان شكوفايى استعدادها و تكامل است‏ خواهان آزادى كه وسيله نيل به آن است مى ‏باشد. ولى آيا اين آزادى كه باعث ‏شكوفايى استعداد هاى خلاق است آزادى بى ‏قيد و شرط است ‏يا آزادى هدايت‏ شده و توام با برنامه‏ ريزى؟

درج
16-03-2010, 22:09
اين مطلب را با ذكر يكى دو مثال مى‏ توان توضيح داد :
باغبانى را فرض كنيد كه براى پرورش انواع گلها و ميوه ‏ها دامن همت‏ به كمر زده است ، بذر افشانده ، نهال غرس كرده و درختان را به موقع آبيارى مى ‏كند ، بديهى است اگر اين درخت در فضاى آزاد نباشد و از هوا و نور آفتاب و دانه ‏هاى باران استفاده نكند و يا ريشه‏ هاى آن در اعماق خاك آزادانه پيشرفت ننمايد و با سنگ و موانع ديگر رو به رو شود هرگز نه گلى نصيب باغبان مى ‏شود و نه ميوه ‏اى. بنابراين ، آزادى ريشه ‏ها و ساقه ‏ها و شاخ و برگها براى شكوفا شدن استعدادهايشان ضرورى است.
اما گاه ممكن است اين درخت‏ شاخه‏ هاى اضافى نامناسبى پيدا كند و يا از مسير رشد واقعى منحرف و كج و معوج شود.
باغبان قيچى باغبانى را به دست مى ‏گيرد و بدون هيچ ملاحظه و ترحمى شاخه ‏هاى اضافى را كه تنها فايده ‏اش گرفتن نيروى درخت و تضعيف آن است قطع مى ‏كند. هيچ كس نمى ‏تواند به اين باغبان اعتراض كند كه چرا درخت را آزاد نگذاردى كه هرگونه مى ‏خواهد شاخ و برگ بياورد.
و نيز درخت كج و معوج را با چوب صاف و مستقيم محكم مى ‏بندد تا صاف شود و هيچ آدم عاقلى نمى‏ تواند به او ايراد بگيرد چرا درخت را در بند كردى و جلو او را گرفتى زيرا او در جواب مى‏ گويد : درخت را بايد آزاد گذاشت تا ميوه‏ هاى شيرين گلهاى زيبا دهد ، نه آزادى در طريق انحراف و به هدر دادن نيروها!

در مورد انسان نيز همينطور است ، او داراى استعدادهاى فوق ‏العاده مهمى است كه اگر درست رهبرى شود ، به بالاترين درجات تكامل مادى و معنوى مى ‏رسد ، او آزاد است از استعداد هاى خلاقش در اين راه استفاده كند ، ولى آزاد نيست كه آنها را به هدر دهد و در مسيرهاى كج و معوج نابود كند.
آنها كه آزادى را به معنى عامى كه شامل هرگونه بى ‏بند و بارى مى ‏شود تفسير كرده ‏اند ، در حقيقت معنى آزادى را نفهميده ‏اند ، آزادى يعنى آزاد بودن در به ‏كارگيرى نيروها در مسيرهايى كه انسان را به هدف هاى والاترى (خواه مادى يا معنوى) مى ‏رساند.
در مثالى ديگر ، آزاد بودن عبور از جاده‏ هاى كوچك و بزرگ براى رسيدن به مقصدهاى معلوم ، هرگز مفهومش هرج ‏ ومرج در رانندگى و بى‏ اعتنايى به تمام مقررات آن نيست. هيچ آدم عاقلى نمى ‏گويد مقيد بودن رانندگان به رعايت اين مقررات مانند توقف پشت چراغ قرمز ، رعايت جاده ‏هاى يك طرفه ، عبور از دست راست و مانند اينها ، مخالف آزادى رانندگى است و موجب محدوديت رانندگان است ، همه به چنين سخنى مى‏ خندند و مى ‏گويند آزادى بايد در چارچوب مقرراتى باشد كه انسان را به مقصد برساند نه اين‏كه باعث اتلاف اموال و قتل و جرح نفوس و مانند آن شود و انسان هرگز به مقصد نرسد.

درج
16-03-2010, 22:09
اساسا بسيارى از اين آزاديهاى كاذب ، نوعى اسارت قطعى است. جوانى كه از آزادى خود سوء استفاده كرده و گرفتار مواد مخدر و اعتياد هاى كشنده ديگر شده است ، در واقع اسير است و با اعمالش حكم اسارت خود را امضا مى ‏كند.
آزادي هاى توام با رعايت موازين اخلاقى به انسان آزادى واقعى مى ‏دهد و از اسارت او در چنگال هوى و هوس هاى كشنده رهايى مى ‏بخشد و چه جالب است در اينجا كلام مولى على عليه السلام كه مى فرمايد :
«تقواى الهى كليد گشايش هر درى است و ذخيره رستاخيز و سبب آزادى از هرگونه بردگى (شيطان) و نجات از هرگونه هلاكت!» (1)
از تحليل فوق و مثالهاى بالا آزادى واقعى از آزادي هاى كاذب يا به تعبير صحيح تر اسارت هايى تحت نام آزادى ، شناخته مى ‏شود و جلو سوء استفاده از اين مفهوم مقدس را مى ‏توان گرفت و هيچ گاه كسى نمى ‏تواند به بهانه اين كه اخلاق ، انسان را محدود مى ‏كند ، ارزش هاى اخلاقى را زير سؤال ببرد. همچنين پاسخ كسانى كه مى‏ گويند اخلاق غرائز را سركوب مى ‏كند ، در حالى كه اگر اين غرائز لازم نبود خدا آن را خلق نمى ‏كرد ، روشن مى ‏شود.
غرائز آدمى همچون دانه ‏هاى حياتبخش باران است كه از آسمان نازل مى ‏شود، بى‏ شك اگر لازم و مفيد نبود خدا آن را از آسمان نازل نمى ‏كرد ، ولى اين به آن مفهوم نيست كه ما اجازه دهيم قطره ‏هاى باران دست‏ به دست هم دهند و سيلابى ويرانگر به وجود آوردند ، بلكه عقل و درايت مى گويد بايد سدى در مقابل آن كشيد و دريچه‏ ها و كانال ها و نهر هايى به وجود آورد و اين موهبت الهى را طبق برنامه و حساب به مزارع و باغ ها هدايت كرد.
غرائز آدمى نيز مانند اين دانه‏ هاى حيات بخش باران است كه اگر تحت‏ برنامه و كنترل در مسيرهاى سازنده در نيايد مبدل به سيلابى ويرانگر مى ‏شود كه همه چيز انسان را بر باد خواهد داد.
از آنچه در بالا آمد مى ‏توان اين نتيجه را به روشنى گرفت كه اخلاق نه انسان را محدود مى ‏كند و نه مانع پرورش انسان ها است و نه غرائز خداداد را سركوب مى ‏نمايد، بلكه كار اخلاق بهره ‏گيرى از آزادى انسان در مسير سعادت و رهبرى غرائز براى رسيدن به كمال مطلوب است.
با توجه به اين تفسير كه به نظر ما تفسير صحيح آزادى است پاسخ بسيارى از سخنان مخالفان اخلاق روشن مى‏ شود و نيازى به توضيح نيست.

درج
16-03-2010, 22:09
اعتقاد به جبر و مسائل ضد اخلاقى :

بى ‏شك رابطه بسيار نزديكى ميان اعتقاد به آزادى اراده انسان و «مسائل اخلاقى‏» وجود دارد زيرا همان‏گونه كه در گذشته نيز اشاره كرده ‏ايم اگر اعتقاد به آزادى انسان نفى شود تمام مفاهيم اخلاقى فرو مى‏ ريزد و از كار مى ‏افتد. به همين دليل ، اديان الهى كه عهده‏ دار تربيت نفوس و تهذيب اخلاقند سر سخت‏ ترين مدافع آزادى بشرند ! (دقت كنيد)
و نيز به همين دليل ، قرآن مجيد مملو از آياتى است كه آزادى اراده انسان را تثبيت نموده و جبر را نفى مى ‏كند. اين آيات بالغ بر صدها آيه مى ‏شود، كه در مباحث جبر و اختيار به آن اشاره شده است. (2)
اصولا امر و نهى و هرگونه تكليف ديگر و دعوت به اطاعت و نهى از معصيت و ثواب و عقاب و حساب و جزا ، و دادگاه و اجراى حدود و مجازات ها و امور ديگرى مانند آن ، همه تاكيدهاى مكررى بر مساله آزادى اراده انسان است. و اگر آياتى در قرآن مى ‏بينيم كه دستاويز طرفداران مكتب جبر شده دقيقا ناشى از عدم توجه به تفسير صحيح اين آيات است. چرا كه اين آيات ناظر به نفى تفويض است نه اثبات جبر ، و شاهد آن در خود قرآن به وضوح ديده مى ‏شود كه شرح آن در منابعى كه قبلا به آن اشاره شد آمده است و اينجا جاى آن بحث نيست.
اعتقاد به جبر و سلب آزادى انسان مى ‏تواند عامل‏ مؤثرى براى هرگونه بى ‏بند و بارى اخلاقى بوده باشد ، چرا كه هر گنهكارى به بهانه اين كه سرنوشت او از روز ازل بطور جبرى رقم زده شده و او نمى ‏تواند آن سرنوشت را دگرگون سازد ، در منجلاب فساد و گناه غوطه‏ ور مى ‏گردد ، اتفاقا شواهد تاريخى نيز بر اين معنى داريم كه گناهكارانى به استناد همين مكتب ، خود را در ارتكاب گناه و اعمال ضد اخلاقى معذور مى ‏دانستند و مى‏گفتند : «ما اگر خوب يا بديم از ناحيه خود ما نيست ، باغبان ازل از روز نخست ما را چنين پرورش داده و در سرنوشت ما نوشته است ! نه نيكوكاران بايد افتخار به نيكى خود كنند و نه بدكاران بايد مورد سرزنش و ملامت قرار گيرند!»

درج
16-03-2010, 22:10
به همين دليل، پيامبران الهى و بيش از همه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى تحكيم مبانى اخلاق و تهذيب نفوس ، قبل از هر چيز آزادى اراده انسان را تثبيت مى ‏كردند. به هر حال ، بحث جبر و اختيار و مسائل ديگرى مانند قضا و قدر ، هدايت و ضلالت ، سعادت و شقاوت ، از ديدگاه قرآن ، بحث مستقل و مبسوطى است كه به خواست‏ خدا در مباحث آينده تفسير موضوعى به سراغ آن خواهيم رفت. هدف در اينجا تنها اشاره‏ اى به اين مساله و تاثير آن در مسائل اخلاقى است نه ورود در اصل اين مساله.
اما كسانى كه اصل و اساس را لذت مى ‏شمرند و ارزش نهايى براى آن قائلند و اخلاق را از آن نظر كه مخالف اين معنى است نامناسب مى ‏دانند و همچون «آريس‏تيپ‏» كه قبل از ميلاد مى ‏زيسته مى ‏گويند : «خير عبارت است از لذت و شر چيزى جز الم نيست و هدف ‏نهايى انسان در زندگى كام گرفتن از لذائذ جهان است و نبايد به نتايج نيك و بد آن فكر كرد! » (3)
آنها از اين نكته غافلند كه به فرض ما لذت را منحصر در لذائذ مادى بدانيم و از لذائذ معنوى كه به مراتب از لذات مادى روح پرور تر است صرف نظر كنيم ، رسيدن به لذت مادى نيز بدون رعايت اخلاق ممكن نيست ، چرا كه كامجويى و لذت بى ‏قيد و شرط ، رنج و الم بسيار دردناكى در پى ‏دارد كه به خاطر آن هم كه باشد ، بايد از آن لذت نقد كه رنجى عظم يتر در پى‏ دارد، صرف نظر كرد.
اين سخن گرچه از دهان كسى خارج شده كه ظاهرا در رديف فلاسفه پيشين است ولى به سخنان مبتلايان به مواد مخدر مى ‏ماند كه وقتى به آنها گفته شود ، لذت امروز شما مايه بدبختى عظيم و درد و رنج طاقت فرساى فردا است ، در جواب مى ‏گويند : دم غنيمت است ، و امروز را درياب و فكر فردا مباش!
ولى فردا كه غول وحشتناك بيماريهاى جانكاه عصبى ، قلبى و مغزى كه ناشى از اعتياد است‏ به او حمله ‏ور مى ‏شود ، بر منطق گذشته خويش مى ‏خندد و تاسف مى ‏خورد ولى بدبختانه غالبا راهى براى بازگشت وجود ندارد.
توصيه‏ هاى اخلاقى در مورد رعايت عفت ، امانت ، راستى و صداقت و جوانمردى و فتوت همه از اين قبيل است.
جامعه ‏اى كه نادرستى و خيانت در آن رايج مى‏ شود ، چه لذتى از زندگى نصيب مردم آن جامعه خواهد شد!

درج
16-03-2010, 22:10
مردمى كه بخل سراسر وجودشان را گرفته و همه چيز را براى لذت شخصى خود مى ‏طلبند در برابر هجوم مشكلات ، سخت آسيب ‏پذيرند ، چرا كه هر فردى در آن جامعه تنها است و ايستادن افراد تنها در مقابل مشكلات ، بسيار مشكل است در حالى كه اگر روح همبستگى و سخاوت و فتوت در ميان آنها حاكم باشد ، هر فردى به زمين مى ‏افتد ، ديگران به يارى او مى ‏شتابند و در چنين جامعه ‏اى هيچ كس خود را تنها نمى ‏بيند و در برابر هجوم مشكلات زانو نمى ‏زند. اين همان چيزى است كه سابقا به طور مشروح و با اتكا به آيات قرآن مجيد به آن اشاره كرديم كه رعايت اصول اخلاقى هميشه داراى دو بعد است ‏يك بعد معنوى و يك بعد مادى و اگر از بعد معنوى آن فرضا صرف نظر كنيم بعد مادى آن چنان گسترده است كه سزاوار است ‏به همه اصول اخلاقى پايبند باشيم تا در اين دنيا نيز بهشتى بسازيم كه همه در آن غرق لذت باشند و از جهنم سوزانى كه زاييده مفاسد اخلاقى است ‏بركنار بمانيم.
سرانجام به سراغ سخن كسانى مى ‏رويم كه مى ‏گويند اخلاق دينى روى اطاعت فرمان خدا ، به خاطر ترس يا طمع است و اينها جنبه ضد اخلاقى دارند ! (4)
اين سخن نيز از دو جهت، قابل نقد است :
نخست اين كه : تعبير به طمع و ترس ، تعبير نادرستى است ، صحيح اين است گفته شود كه گروهى از پيروان اديان به خاطر سعادتمند شدن در جهان ديگر و رهايى از مجازات هايى كه ناشى از عدل الهى است ‏به سراغ ارزش هاى والاى اخلاقى مى ‏روند ، اين هرگز ضد اخلاق نيست ، چرا كه كامجويى ‏هاى زندگى فانى را فداى زندگى باقى كرده و منابع كوچكترى را فداى مواهب بزرگترى نموده است.
آيا اگر كسى به خاطر پرهيز از رسوايي هاى ناشى از خيانت و دروغ از اين دو كار پرهيز كند ، عملى ضد اخلاقى انجام داده و يا اگر كسى به خاطر حفظ سلامت ‏خويش ، لب به مشروبات الكى تر نكند و سراغ مواد مخدر نرود ، عملش ضد اخلاق است ، همچنين اگر كسى در برخورد با مردم نهايت ادب و تواضع و محبت را داشته باشد ، تا مردم از او فرار نكنند و در زندگى تنها نماند ، آيا عملى ضد اخلاقى انجام داده ؟
كوتاه سخن اين كه ، هر كار اخلاقى ممكن است آثار و منافع مادى نيز داشته باشد ، توجه به آن آثار نبايد طمع ناميده شود و پرهيز از اثرات زيانبار اعمال ضد اخلاقى نبايد به عنوان ترس و جبن كه يك امر غير اخلاقى است تلقى شود.

درج
16-03-2010, 22:11
پى ‏نوشت ها :

1- نهج البلاغه ، خطبه 230


2- به تفسير نمونه (فهرست موضوعى ، صفحه‏99) و انوارالاصول ، جلد اول ، بحث جبر و اختيار مراجعه‏ شود. 3- علم اخلاق يا حكمت عملى ، صفحه‏243 4- به كتاب تجديد حيات معنوى جامعه ، صفحه‏169 مراجعه شود.
اخلاق در قرآن جلد اول صفحه 91 آيت الله مكارم شيرازى