توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نياكان پيغمبر(ص)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94015619409169559280.gif
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43061209777693530366.gif
نياكان پيغمبر تا بيست و يك پشتشناخته شدهاند. بدينگونه: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصى، كلاب، مره، كعب، لؤى، غالب، فهر، مالك، نضر، كنانه، خزيمه، مدركه، الياس، مضر، نزار، معد، عدنان. از عدنان تا اسماعيل درست روشن نيست. خود پيغمبر وقتى نسب خود را مىشمرد، چون به عدنان مىرسيد سخن را قطع مىكرد و مىفرمود: ئقتى به عدنان رسيديد، بالاتر نرويد، حال چرا؟ و آيا اين نقل درست استيا نه؟ درست روشن نيست. به گفته يعقوبى؛ عدنان نخستين كسى است كه براى كعبه پوششى قرار داد. فرذزندان عدنان ازحجاز به ساير نقاط رفتند وسكونت ورزيدند، از جمله گروهى از آنها به يمن رفتند، معد پسر عدنان شريفترين فرد اولاد اسماعيل بود، و او از منطقه حرم بيرون نرفت.(تاريخ يعقوبى ج 1 ص 253)
همان طور كه گفتيم بيشتر شهرت قريش طايفهاى كه پيغمبر از ميان آنها برخاسته بود، مربوط به مرد نامى آنها «قصى بن كلاب» جد چهارم پيغمبر است كه در حقيقتسرسلسله قريش بود. برادر او «زهره» نيز از سران قريش به شمار مىرفت.
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43061209777693530366.gif
قصى بن كلاب دو فرزند داشت: عبدالدار، و عبدمناف كه جد سوم پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) بود. عبدالدار پس از فوت پدر توليت كعبه را قبضه كرد، و عبدمناف برادر كوچكترش كه او را «ماه بطحا» مىناميدند، هم احترام او را داشت،و هم شخصا از نجابت و خوشرفتارى خاصى با مردم، برخوردار بود.
يعقوبى مى نويسد: قريش تاريخ خود را از وفات قصى بن كلاب به واسطه بزرگواريش قرار داده بودند، تا اينكه عام الفيل به وقوع پيوست و عام الفيل مبدء تاريخ شد.(تاريخ يعقوبى ج 2 ص 4)
پس از مرگ اين دو برادر، بر سر تصدى امور كعبه و رياست قريش ميان فرزندان آنها كار به نزاع كشيد، ولى سرانجام توليت كعبه و رياست «دارالندوه» به فرزندان عبدالدار و آب رسانى به زوار (سقايت) و پذيرائى از آنها (رفادت) به فرزندان عبدمناف واگذار شد.
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/30717372976510906642.gif
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43061209777693530366.gif
هاشم فرزند عبدمناف و نياى دوم پيغمبر كه نامش «عمرو» بود با برادرش عبدشمس به هنگام ولادت به هم چسبيده بودند. وقتى آنها را از هم جدا كردند، خون زيادى از آنها به زمين ريخت، و عرب آن را به فال بد گرفت. اتفاقا اين تطير هم بيجا نبود و ميان فرزندان هاشم و عبد شمس «بنى اميه» نزاع و كشمكش و خون ريزى هميشه جريان داشت.
اين مخالفتها در زمان پيغمبر ميان آن حضرت و ابوسفيان نوه اميه و بعد ميان على (عليه السلام) و معاويه پسر ابوسفيان و يزيد بن معاويه و حسين بن على (عليه السلام) ادامه داشت. حتى در احاديث پيش از ظهور امام زمان (عليه السلام) آمده است كه هنگام ظهور آن حضرت شخصى كه از نسل ابوسفيان است (سفيانى) با مهدى موعود به مخالفت برخاسته كه در نبرد با آن حضرت نابود مىشود.
عبد شمس پدر اميه و اميه پدر حرب و او پدر ابوسفيان معروف است كه نامش «صخر» بوده و او پدر معاويه سردودمان بنى اميه است.
عبد مناف گذشته از اين دو پسر دوقلو و توامان يعنى هاشم و عبد شمس، دو پسر ديگر نيز داشت به نامهاى مطلب و نوفل.
از عجايب اتفاقات اين است كه اين چهار برادر سرانجام هر كدام دور از هم در نقطهاى جان سپردند. هاشم در غزه، عبد شمس درمكه، نوفل در عراق، و مطلب در يمن زندگانى را بدرود گفتند، و همان جاها دفن شدند.
هاشم چهرو درخشان قريش بود. عقل و ادراك و هوش و استعداد زايد الوصفى داشت. در مردمدارى و مهمان نوازى و دستگيرى از مستمندان نظير نداشت. به همين جهت مردم عرب و قريش به او لقب سيد دادند. يعنى آقاى عرب. لقب «سيد» در اولاد او باقى ماند، و اين سيادت از او به فرزندانش عبدالمطلب و اولاد او و بعدها به پيغمبر و على (عليهما السلام) و دودمان آنها رسيد.
از كارهاى برجسته هاشم اين است كه قريش را به كار تجارت واداشت، و جهت بازاريابى شخصا در اردن با امير غسانى كه عرب و مسيحى بود، پيمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت كنند، و مال التجاره آنها از خطر مصون بماند. كار عاقلانه هاشم در انعقاد اين قرارداد بازرگانى موجب شد كه برادران ديگر او هم به وى تاسى جويند و عبدشمس با پادشاه حبشه و نوفل با پادشاه ايران، و مطلب با حكمران يمن نيز چنين پيمانى منعقد سازند.از آ زمان مردم قريش در سوريه و يمن و عراق و حبشه به كار تجارت پرداختند. ولى بيشتر تجارت آنها در ناحيه شمال يعنى اردن و سوريه و فلسطين و در جنوب با يمن بود. خداوند از اين سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قريش كه موجب تاليف و تجمع و تمدن آنها گرديد، و از گرسنگى و سرگردانى نجات يافتند در سوره قريش ياد مىكند، چنان كه گذشت.
يعقوبى مورخ مشهور مىنويسد: چون هاشم در غزه وفات يافت، قريش پريشان شدند كه مبادا ساير قبائل بر آنها چيره شوند. به همين جهت عبشمس به حبشه رفت و پيمانى را كه با نجاشى بسته بود تجديد كرد و به مكه بازگشت. نوفل برادر ديگر هم به عراق رفت و با پادشاه ايران پيمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آنها مطلب بن عبد مناف برادر چهارم رياست مكه را به عهده گرفت(تاريخ يعقوبى ج 1 ص 281)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/30717372976510906642.gif
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.