PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عوامل كاهش ايمان



درج
17-03-2010, 20:43
كتاب: كيش پارسايان، ص 39
آيت الله مجتبى تهرانى
از نظر فقهى ، كفر بر دو قسم است : اعتقادى و عملى ، كفر اعتقادى بى اعتقادى به اصول عقايد است كه يا از ابتدا وجود ندارد و يا پس از اعتقاد ، زايل مى شود كه از آن به «ارتداد» تعبير مى ‏كنند. گاهى نيز اعتقاد قلبى ندارد اما در ظاهر ، اعتقاد واقعى ‏اش را بروز نمى ‏دهد. در اين صورت ، در اعتقاد گرفتار كفر باطنى مى ‏شود. البته كفر باطنى با اسلام ظاهرى قابل جمع است.
آنچه در اين بحث مد نظر است كفر عملى است : ارتكاب گناه يا ترك واجب.چ
در اين زمينه دو دسته روايات داريم :
دسته اول ، رواياتى است كه گناه را زايل كننده ايمان مى ‏دانند ، از باب نمونه :
1.محمد بن حكيم از امام كاظم (ع) روايتى بدين مضمون نقل كرده است :
گفتم آيا گناهان كبيره موجب خروج بنده از دايره ايمان مى ‏گردد.
فرمودند : بلى و نه فقط كبائر كه صغائر هم باعث خروج از منطقه ايمان است.

2. « قال رسول الله (ص) لا يزنى الزانى و هو مؤمن و لا يسرق السارق و هو مؤمن » (1)
رسول الله (ص) فرمودند : زنا نمى ‏كند زناكار در حاليكه او مؤمن است و سرقت نمى‏ كند سارق در حاليكه او مؤمن است.
3. روايت ديگرى را عبيد بن زراره نقل كرده است.
مى ‏گويد «ابن قيس» (ظاهرا ابو حنيفه بر امام باقر (ع) وارد شده ‏اند) رو كرد به حضرت و گفت : ما كسانى را كه مسلمان هستند و پيرو مكتب ما هستند ، به دليل معاصى خارج از ايمان نمى ‏دانيم.
«فقال له ابو جعفر (ع): يا ابن قيس اما رسول الله (ص) فقد قال: لا يزنى الزانى و هو مؤمن و لا يسرق السارق و هو مؤمن » (2)
امام باقر (ع) فرمودند : اما رسول الله زناكار را در حين زنا و دزد را در حين دزدى ، مؤمن نمى‏ دانند.
از اين دسته از روايات برداشت مى‏ شود كه گناه ، قاطع ايمان است.

درج
17-03-2010, 20:43
اما دسته دوم : از زوال موقت يا تضعيف ايمان به سبب گناه سخن مى‏ گويد ، از جمله :
1. مرحوم مجلسى روايت مفصلى را در بحار نقل مى ‏كند كه قسمتى از آن را ذكر مى ‏كنيم :
شخصى به نزد على (ع) آمد و گفت : گروهى گمان مى‏ كنند كه بنده نمى ‏تواند زنا كند و مؤمن هم باشد. دزدى كند ، شرب خمر نمايد ، رباخوارى كند ، خون حرامى را بريزد و در عين حال مؤمن باشد.
فرمود : آنچه را كه دوستت گفته است ، راست است. «سمعت رسول الله (ص) يقول و الدليل عليه كتاب الله » (3) از رسول الله (ص) اين مطلب را شنيدم كه روح ايمانى از گناهكار مفارقت مى ‏كند. و دليل آن هم كتاب خداست.»
2.در روايتى ديگر «ابن ثيابه» مى‏ گويد در خدمت امام صادق (ع) بوديم. به ايشان گفته شد : ديده ‏ايد زناكارى را و حال آنكه آن مؤمن باشد ؟ « فقال عليه السلام: لا » (4) فرمودند : خير ، ايمان از وى سلب مى ‏شود.
3.در روايتى «ابن بكير» از امام باقر (ع) نقل مى ‏كند كه حضرت از قول رسول خدا (ص) نقل مى ‏فرمودند :
«اذا زنى الرجل فارقه روح الايمان» (5) هنگامى كه شخص زنا مى ‏كند، روح ايمان از وى جدا مى ‏شود.
4.در روايت ديگرى فرموده ‏اند :
«فاذا فرغ من العمل فان تاب يعود اليه الروح» (6) پس هنگامى كه از گناه فارغ شده و توبه كرد روح ايمان بسوى او باز مى‏ گردد.

مقصود روايات اين نيست كه چنين شخصى از نظر فقهى كافر مى ‏شود و نجس است. بحث ، بحث باطنى است.
اين روايات دو معنا مى ‏تواند داشته باشد : احتمال اول اين كه : مؤمن با ارتكاب گناه ، نزول درجه پيدا مى‏ كند. با عمل حرام ايمانش تضعيف مى ‏شود و در سراشيبى سقوط قرار مى ‏گيرد .

احتمال دوم كه مصيبت بالاترى است ، مسئله «قطع و وصل» است. يعنى در حال ارتكاب حرام رشته ايمان قطع مى‏ شود و اگر موفق به توبه شد ، وصل مى ‏شود. قطع ايمان بر اثر گناه قطعى است ، اما وصل دوباره ايمان مسلم نيست.

چه بسا انسان عاصى موفق به توبه نشود و آيا كسى مى ‏تواند مطمئن باشد كه پس از توبه به حالت قبلى ‏اش باز مى ‏گردد؟ !
در گذشته، عمل را لازمه ايمان دانستيم.گفتيم كه نمى ‏شود عسل باشد و شيرينى نداشته باشد .در اينجا هم مى ‏گوييم :
آيا مى ‏توان تصور كرد گناه كه ظلمت است باشد و در عين حال نورانيت درونى هم وجود داشته باشد ؟! محال است. اگر بخواهيم حمل به صحت هم كنيم بايد بگوييم مرتبه ايمان در گناهكار نزول پيدا مى ‏كند.

درج
17-03-2010, 20:43
عوامل افزايش ايمان :

1.تفكر در صنع الهى :

و آن سير فكرى است كه ايمان را تقويت مى ‏كند.
على (ع) عادت داشتند كه در دل شب به آسمان بنگرند و بر اختلاف شب و روز و نشانه‏ هاى خدا فكر كنند.
يكى از اهل معرفت را مى ‏ديدم كه در نيمه شب هاى زمستان غالبا در حجره را باز مى ‏كرد و به ايوان مى‏ رفت و به آسمان نگاه مى ‏كرد و با خود زمزمه مى‏ كرد و بعد به نماز شب مى ‏ايستاد. بارها خود من اين عمل را از وى مشاهده كرده بودم. شب مردان خدا ، روز جهان افروز است ..

درج
17-03-2010, 20:43
2. توجه به نعم الهى :

تذكر به نعمت ‏هايى كه خداوند در اختيار انسان قرار داده است ، موجب افزايش ايمان مى‏ گردد.
تفكر در الطافى كه حق تعالى در طول زندگى به انسان داشته است ، رشته وداد با حق را مستحكم مى ‏كند.

درج
17-03-2010, 20:43
3.محبت به اولياى خدا :

پيوند قلبى با اوليا و دوستان خدا، ايمان را محكم مى ‏كند.به نسبتى كه محبت افزايش يابد، ايمان رو به تزايد مى ‏گذارد.
به يك معناى دقيق مى ‏توان گفت كه اصولا به دليل رشته محبت به اوليا ، انسان مى ‏تواند به كمال ايمانى برسد. اين طريق ، تاثير مستقيم بر افزايش ايمان آدمى دارد و حقيقت ايمان چيزى جز محبت به اوليا نيست.
امام باقر (ع) به «فضيل بن يسار» فرمودند :
به حقيقت ايمان نمى ‏رسيد تا آنكه در شما سه خصلت پديد آيد : مرگ را بر زندگى و فقر را بر ثروت و مرض را بر صحت ترجيح دهيد.
فضيل مى‏ گويد : «چه كسى اين طور است؟» حضرت مى ‏فرمايد :
همه شما !! كدام چيز پيش شما محبوب تر است؟ اينكه بميريد اما دوستى ما را داشته باشيد يا زندگى كنيد در حالى كه ما از شما خشمگين باشيم. فضيل مى‏ گويد : عرض كردم : به خدا سوگند مرگ با محبت شما براى ما خوش ‏تر است.
حضرت فرمود : هم چنين است فقر و بى نيازى ، مرض و تندرستى.
فضيل بلافاصله پاسخ مى‏ دهد : «اى و الله» (7) به خدا قسم ، همين طور است كه مى ‏فرماييد.

درج
17-03-2010, 20:43
4.عمل صالح :

در تمام مقامات معنوى ، «قوس نزول و صعود» مطرح است. ابتدا انسان از طريق عقل يك معناى عالى و والا را ادراك مى ‏كند. آنگاه كه تصديق عقلى بر روى دل اثر گذارد ، دلبستگى پديد مى ‏آيد كه از آن به ايمان تعبير مى‏ كنند. اين دلبستگى نزول مى ‏كند و حالتى نورانى براى نفس پيدا مى ‏شود و اين حالت بر اعضا و جوارح اثر مى ‏گذارد.در كلمات برخى بزرگان آمده است كه مقامات معنوى مركب است از معرفت ، حالت و عمل. اين سخن اشاره به قوس نزول دارد. از مرتبه تفكر شروع شده و به مرتبه عمل منتهى مى ‏شود.
عوالم وجود هم اين چنين است. عوالم وجود از جبروت به ملكوت وسپس ناسوت تنزل مى ‏يابند.
جبروت ، عالم عقل است ، ملكوت عالم نفس است و ناسوت عالم ماده است.
در كنار قوس نزول ، قوس صعود وجود دارد. اين بار عمل انسان صعود پيدا مى‏ كند و بر نفس اثر مى ‏گذارد و حالت نفس ، ايمان را تقويت مى‏ كند. بنابر اين ، همان طور كه عمل لازمه ايمان است ، بر ايمان نيز منعكس مى ‏شود.
بنابراين ، از عوامل مهم تقويت ايمان «عمل صالح» است.
سؤال مهم در اينجا اين است كه چه اعمالى پايه ‏هاى ايمان را تحكيم مى ‏كنند.

درج
17-03-2010, 20:44
1.گوش دادن به سخن محبوب :

انسان از سخن معشوق و محبوب لذت مى ‏برد.تا وقتى كه ترنم معشوق به گوش عاشق مى ‏رسد ، اين محبت و پيوند و ايمان تازه مى ‏ماند و از گزند زوال در امان خواهد بود.

درج
17-03-2010, 20:44
2.سخن گفتن با محبوب :

راز و نياز و گفتگو با وى ، پيوند محبت را تحكيم مى ‏كند.

درج
17-03-2010, 20:44
3.ياد محبوب :

آنگاه كه محبوب را مؤثر حقيقى بدانيم در جميع كارها به ياد او خواهيم بود و در هر عملى به او تكيه مى‏ كنيم.
همچنين براى استحكام پيوند قلبى با خدا، بايد از دائره تأثير جاذبه‏ هاى غير الهى خارج شد. يعنى محبت غير خدا را از دل بيرون كرد.
در سوره انفال آمده است : «انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتوكلون» (8) همانا مؤمنان كسانى هستند كه آنگاه كه ياد خدا مى‏ شود دلهايشان از فرط محبوب مى ‏لرزد و آنگاه كه سخن محبوب را مى ‏شنوند، بر ايمانشان افزوده مى‏ گردد و بر پروردگارشان توكل مى‏ كنند.
بنابراين مؤثرترين عمل براى تشديد ايمان ، تلاوت قرآن است.

كسانى كه نماز را بر پاى مى دارند. آيه شريفه به مرحله راز و نياز عاشق با معشوق و جذب اشاره دارد.
«و مما رزقناهم ينفقون» (9) از آنچه روزيشان كرده‏ ايم انفاق مى ‏كنند.
اين آيه شريفه به عامل دفاعى اشاره دارد :
رزق ـ به معناى عام ـ شامل تمام نعمتهايى مى ‏شود كه خدا در اختيار انسان قرار داده است و انفاق رد كردن و بر گرداندن تمام الطاف و نعم به حق تعالى است. لذا ، در كنار ايمان و عمل ، مسئله انفاق مطرح است. انفاق پس از نماز ، مستحب است.
انفاق بعد از عمل از اين نظر ضرورت دارد كه پيوستن منهاى گسستن ، خطرناك يا ناممكن است.
مانند نمازگزارى كه دلش در گرو تعلقات مادى است ، اين انسان در خطر است لهذا اين لازمه ورود در دايره جاذبه الهى و بريدن از جاذبه‏ هاى ديگر است. همسر رزق است ، فرزند رزق است : پدر ، مادر ، برادر ، دوست ، مال ، جاه و امثال اينها رزق هستند و هر يك به تناسب ، انفاقى دارند.
على (ع) فرمودند : « الايمان شجرة اصلها اليقين و فرعها التقوى و نورها الحياء و ثمرها السخاء » (10)
ايمان درختى است كه اصلش يقين و شاخه ‏اش تقوا ، شكوفه ‏اش حيا و ميوه‏ اش جود و سخاوت است.
مقصود از تقوا در اين روايت تنها پرهيز از گناه نيست. اين تقوا ، احتراز از شبهات و مكروهات را نيز در بر مى ‏گيرد. انسان زندگى مادى خود را تداوم مى‏ بخشد ، اما لذاتش پيوند با خداوند است.

حيا كه در روايت به شكوفه درخت (نور) تشبيه شده است ، شامل همه اقسام حياست ، حيا از خود ، خدا و مخلوق.
جود و سخاوت نه تنها در خصوص امور مالى بلکه درباره همه چيز است. شايد در اينجا سخاوت مرادف انفاق باشد چرا كه سخا ، ملك ه‏اى است كه انسان همتى بلند مى‏ بخشد و امور مادى را در ديدگان او تحقير مى ‏كند.

درج
17-03-2010, 20:44
عوامل بقا و زوال ايمان :

امام صادق (ع) از امام حسين (ع) و آن حضرت از امير المؤمنين (ع) نقل مى ‏فرمايند :
از على (ع) پرسيدند ، چه چيز موجب ثبات ايمان است ؟
فرمود : ورع
چه چيز باعث زوال آن است ؟ فرمودند : طمع (11)

مشابه همين مضمون را در روايت ديگرى ، «ابان بن سويد» از امام صادق (ع) نقل كرده است. روشن است كه در اين گونه روايات بحث اعتقادى منظور نيست. چون با بودن اعتقاد ايمان هم هست و اگر اعتقاد از دست برود ، ايمان هم زايل مى ‏شود.
در اين روايت ، ثبات و زوال ايمان از نظر عملى و به عنوان بحث اخلاقى و نفسانى مطرح است. ورع و طمع در فضايل و رذايل اخلاقى محسوب هستند.
اين روايت ، اشاره به معناى دقيقى دارد. تثبيت ايمان زمانى ميسر است كه بعد از پرهيز از حرام ، از شبهات هم پرهيز شود (ورع) و زوال آن به اين است كه نه تنها از شبهات كه از حرام نيز پرهيز نشود (طمع)
طمع ، هواهاى نفسانى را لباس تحقق مى ‏دهد و هيچ حد و مرزى هم نمى‏ شناسد. انسان طمع كار ، به حرام و شبهه ، لباس شرعى مى ‏پوشاند و به آسانى «اصالة الحلية و اصالة البرائة» جارى مى ‏كند و از اين رهگذر نفس را به گناه مى ‏آلايد.
يكباره مى ‏بينيم با مسلمانى روبرو هستيم كه در عمل ، لا ابالى‏ گرى گريبانش را گرفته است. آنچه مى ‏خواهد انجام مى ‏دهد و براى كارهايش توجيه شرعى هم مى ‏تراشد.
طمع ، انسان را در دو جنبه مسخ مى ‏كند. بعد معنوى و بعد انسانى. در اين روايت مسخ معنوى حاصل از طمع مطرح شده است.
توضيح آنكه آدمى با هر چيزى انس بگيرد ، به آن محبت پيدا مى ‏كند. هر قدر انس انسان با خدا بيشتر شود ، محبتش افزون ‏تر و هر قدر با غير خدا مأنوس باشد ، از محبت و علاقه او به خدا كاسته مى ‏شود. طمع ، انس انسان با غير خداست.
بسيارند كسانى كه خدا را قبول ندارند اما به دليل سماحت و سخاوت انسانى ، به يك سلسله ارزشها و فضايل انسانى پايبندند.
طمع كار ارزش هاى انسانى را براى رسيدن به خواسته‏ هايش پايمال مى‏ كند.

درج
17-03-2010, 20:44
پى ‏نوشت ها :

1. همان ، ص .416
2. وسايل ، ج 15، ص .325
3. بحار الانوار ، ج 69، ص .63
4. همان ، ص 179، البته جمله «صدق اخوك» در اين مأخذ نيست.
5. همان ، ص 197: «ايزنى الزانى...»
6. وسايل ، ج 15، ص .324
7. با اين عبارت يافت نشد. مضمون آن : همان، ج 20، ص .310
8. معانى الاخبار باب معنى حقيقت ايمان ، ص 189، و نيز بحار الانوار، ج 72، ص .40
9. سوره انفال ، آيه .2
10. سوره بقره ، آيه .3
11. غرر الحكم ، ج 2، ص .47
12. وسايل ، ج 16، ص .25