PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : (¯`•.*~.*._.*.~*ويژه نامه ولادت فرخنده يازدهمين خورشيد آسمان امامت و ولايت*~.*._.*.~*.•´¯)



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
21-03-2010, 19:15
http://shiaupload.ir/images/9wyt1gkjx2j70y2f00n.gifhttp://img26.picoodle.com/img/img26/9/8/3/f_13972006040m_d0692a3.gifhttp://shiaupload.ir/images/04jpdn83rwbhea7n5ua.gif


ويژه نامه ولادت فرخنده حضرت
امام حسن عسگري عليه السلام
http://shiaupload.ir/images/63815217495976958473.jpg

http://img36.picoodle.com/img/img36/5/11/25/f_dividers110m_089a6d8.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
21-03-2010, 19:33
http://shiaupload.ir/images/46138550683084027211.jpg

شیعیان مژده كه از پرده برون یار آمد
عسكرى پورنقى مظهر دادار آمد
گشت از كان كرم گوهر پاكى ظاهر
ز صدف آن دُر تابنده به بازار آمد
شد تولد ز سلیل آن مه تابنده حق
سامره از قدمش جنت الانهار آمد
بهر مولود حسن پورنقى از دل عرش
تهنیت باد ز خلاق، جهاندار آمد
با صفات احدى كرد تجلى به جهان
نور چشم على و احمد مختار آمد
نام نیكوش حسن، خوى حسن، روى حسن
باب مهدى زمان كاشف الاسرار آمد
حامى دین محمد (ص) متولد گردید
عسكرى فخر زمن سرور و سالار آمد
فخر ملك دوسرا جان و دل اهل ولا
خسرو هادى عشر رحمت غفار آمد
گشت از مقدم وى باغ ولایت خرم
چون كه از گلشن دین آن گل بى خار آمد
خواست حق رحمت خود را برساند بر خلق
صورتى ساخت كه با سیرت دادار آمد
نور او نور خدا بود به عالم تابید
روى او شمع هُدى بود شب تار آمد
خُلق غفارى از او خُوى رحیمى ظاهر
مظهر ذات خدا آن گل گلزار آمد

http://img33.picoodle.com/img/img33/5/11/25/f_flower559m_41d7d38.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
21-03-2010, 20:08
http://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gifhttp://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gifhttp://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gifhttp://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gif


http://shiaupload.ir/images/2c2vwvo2el7z60w8ph5.gifميلاد فرخنده يازدهمين http://shiaupload.ir/images/2c2vwvo2el7z60w8ph5.gif



http://shiaupload.ir/images/2c2vwvo2el7z60w8ph5.gifگل بوستان امامت و ولايت http://shiaupload.ir/images/2c2vwvo2el7z60w8ph5.gif



http://shiaupload.ir/images/2c2vwvo2el7z60w8ph5.gif بر شيعيان مباركhttp://shiaupload.ir/images/2c2vwvo2el7z60w8ph5.gif
http://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gifhttp://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gifhttp://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gifhttp://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
21-03-2010, 21:44
http://shiaupload.ir/images/12593316978730173584.jpg



ويژگيهاي فردي امام عليه السلام


الف) آن حضرت در سال 231 ماه ربيع الثاني در مدينه چشم به جهان گشودند.


مادر امام


نام مادر ايشان در منابع، حديثه، سوسن و... گزارش شده كه به پاكدامني و عرفان مشهور بوده اند.


القاب و كنيه ها


آن حضرت داراي القابي، چون الصامت السراج، الهادي، الرفيق، الزكي، النقي، الخالص و العسكري و مثل پدر و جدش به ابن رضا ملقب شده اند.


ب) سيماي ظاهري آن حضرت چنين وصف شده


«داراي چشماني سياه، قامتي ميانه و نيكو، صورتي زيبا و جسمي متوازن و اندامي معتدل و بسيار زيبا. اخلاقي بسيار نيكو و داراي هيبتي عظيم و شكوهي جذاب كه هيچ يك از بني هاشم از چنين صلابتي برخوردار نبود» آن حضرت در بين مردم و حاكمان داراي وجاهت بي نظير بود.



نقش انگشتري امام


«سبحان من له مقاليد السموات و الارض» «ان ا... شهيد››»





http://img03.picoodle.com/img/img03/5/11/25/f_23uzfpkm_8c58ff3.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
21-03-2010, 21:57
http://shiaupload.ir/images/eg1z770xz7u0ab2vpg2d.jpg


امامت
پس از شهادت امام هادي در سال 254، امامت امام عسكري آغاز شد و بنا بر تصريح شيخ مفيد مدت خلافت آن حضرت شش سال بود
نگاهي به وضع سياسي و اجتماعي و فرهنگي معاصر امام
اكثريت شيعه پس از رحلت امام هادي(ع) طبق تصريح آن حضرت بر جانشيني و به امامت امام حسن عسكري(ع) معتقدند و تعداد انگشت شماري نيز به امامت جعفربن علي قائل شده كه فرقه آنها را فرقه جعفريه خالص مي گفتند. اتفاقي كه شيعه در اين عصر درباره امام حسن عسكري(ع) داشت، بي نظير بود.
از نظر فرهنگي نيز انسجام شيعه با وجود فشار و اختناق كامل مأموران حكومتي بيش از گذشته بود. انديشه ها و افكار كلامي و مباحث علمي فراوان در اين دوره رواج داشت و جهان اسلام اگر چه از نظر سياسي از اقتدار نسبي برخوردار بود، اما از نظر علمي دوران رشد را سپري مي كرد و جريان توليد علم كه از ابتداي اين قرن آغاز شده بود، همچنان ادامه داشت و در اين فضاي علمي برترين مقام علمي به علويان اختصاص داشت.
سرآمد همه علويان و سادات آن، عده اي از هاشميان بودند كه به «ابن الرضا» معروف بودند، و اين معروفيت بدين جهت بود كه امام رضا(ع) وقتي در برابر دانشمندان بزرگ جهان قرار گرفت و در مناظرات علمي تمام انديشمندان تنها فرد پيروز و سرآمد عالمان شد و به «عالم آل محمد» شهرت يافت.
اين برجستگي علمي و جايگاه رفيع همچنان در خاندان آن حضرت محفوظ ماند، زيرا پس از او فرزندش جوادالائمه(ع) نظيري در علم و دانش نداشت. پس از ايشان امام هادي(ع) در علم و دانش و فضايل اخلاقي و عبادي در برترين جايگاه قرار گرفت و همين رياست و شهرت علمي و وزانت و فرهيختگي در اين خاندان بر محور وجود امام حسن عسكري(ع) داير بود.
لذا، طبيعي بود كه تمام شبهه هاي علمي و القائات فكري از اين سرچشمه پاسخ و تشنگان دانش از آن سيراب گردند، اما فضاي سياسي به گونه اي ديگر از دوران امام رضا(ع) و امام جواد(ع) بود، و مانع از آن مي شد كه نور علم، جهان تاريك را با تابش خود درخشان و انديشه هاي بشري را تابناك كند، فضاي سياسي بسيار مسموم و اختناق عليه امام به شدت حاكم بود.
هر چه اقتدار حاكمان عباسي ضعيف تر و آشوبهاي اجتماعي و قيامهاي سياسي بر ضد آنها بيشتر مي شد، عرصه سياسي و اجتماعي بر ائمه(ع) تنگ تر مي گرديد و انها به هر ميزان كه نسبت به حكومت خود احساس خطر مي كردند، فشار خود را در تحت نظر داشتن ائمه(ع) مي افزودند، بدين جهت كه به ائمه(ع) به چشم رقيب در خلافت خود مي نگريستند.






http://img03.picoodle.com/img/img03/5/11/25/f_23uzfpkm_8c58ff3.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
21-03-2010, 22:11
http://shiaupload.ir/images/i82bbg7fdoaigog2h9.jpg



مقام علمي امام عسگري عليه السلام

برجستگي علمي و اخلاقي امامان شيعه(ع) در هر دوره در ميان عوام و خواص تا اندازه اي متمايز و شاخص بود. براي شناسايي امام نيازي به تفحص نبود، از اين رو ائمه(ع) در اين شرايط، شناخته شده و كاملاً تحت نظر و مراقبت شديد نظامي و امنيتي بودند تا كمتر در متن اجتماع باشند و ارتباط آنها با مردم و متقابلاً ارتباط مردم با آنها مستمر نبوده بلكه بسيار محدود باشد؛ بخصوص در دوره عسكريين (امامان دهم و يازدهم) كنترل و مراقبت نظامي بيشتر از دوره هاي قبل بود. اين نوع برخورد با ائمه(ع) حكايت از ضعف شديد اقتدار عباسيان و جايگاه رفيع ائمه(ع) داشت.

همين ضعف يكي از علل كوتاهي دوره حكومت، سلاطين عباسي در اواخر بود كه آنها تنها به عنوان ابزار دست بودند، در دوره كوتاه امامت حضرت امام حسن عسكري(ع) (شش سال) سه حاكم عباسي كشته شدند:

1- معتز (252-255) معتز پس از متوكل كه تركان بر امور مسلط شدند و به حكومت رسيد، و سرانجام به دست تركان حبس و به قتل رسيد.

2- مهتدي (255-256) مدت حكومت او را كمتر از يك سال نوشته اند. او در فكر احياي مجدد اقتدار خلافت بود. از آن جهت كه امام حسن عسكري(ع) به زهد و تقوا و فضيلت معروف بود، و خلفاي عباسي به فسق و فجور و بي بند و باري، مهتدي با اتخاذ روش زاهدانه در فكر جلب توجه افكار اجتماعي بود و هدف ديگرش غلبه بر جوي بود كه ديد مثبت به امام داشت. از اين رو، چون ديد با رياكاري و تظاهر به زهد و عبادت نمي تواند وجهه امام و جايگاه معنوي او را داشته باشد، به خشم آمد و آن حضرت را محبوس نمود.

مهتدي تصميم گرفته بود از دخالت تركان در امور جلوگيري كند. درصدد سركوب غيرمستقيم آنها برآمد، اما براي اين كار پشتوانه اجتماعي و مردمي نيز لازم بود كه او اين جايگاه را نداشت، از اين رو پس از سركوب شورش به جنگ پرداخت، كه در اين جنگ توسط تركان كشته شد.

3- معتمد در زندان بود، پس از مهتدي توسط تركان آزاد شد و به حكومت رسيد. پايتخت عباسيان را از سامرا به بغداد آورد. او در فسق و فجور معروف بود و به عياشي مي پرداخت. كارهاي سياسي و اداره مملكت را موفق عهده دار بود. اقدامهاي او سبب شد دوره حكومت معتمد 23 سال به طول انجامد.

امام حسن عسكري(ع) در دوره حكومت او به شهادت رسيدند (سال 260). خلافت معتمد تا سال 279 ادامه داشت. در دوران سلطنت اين سه نفر كه معاصر با حيات و امامت امام حسن عسكري بود، جهان اسلام مملو از فسق و فجور و آشوب و قيامهاي سياسي و ناامني بود.

فسق و فجور شايع در جامعه از دربار و درباريان به جامعه كشيده شده بود. زيرا هرگاه دربار و حكومتگران به فسق و فجور گراييدند، جامعه نيز پر از فسق و فجور بود و هرگاه حاكمان تقوا و زهد پيشه كردند، همين رسم در اجتماع رواج يافت و اين تنها با اصلاح يك حاكم در رأس حاصل نمي شود، بلكه تمام اركان حكومت بايد چنين سلوكي پيشه كنند تا اين رفتار در جامعه فرهنگ شود و گرنه با اصلاح يك يا چند نفر از حاكمان، جامعه هرگز اصلاح نخواهد شد، فرهنگ تقوا پيشگي از لايه هاي فوقاني، (كارگزاران) به لايه هاي اجتماعي تسري پيدا مي كند.

از جمله مفاسد بزرگ اين دوره، استيلاي يك قشر نظامي غيرشايسته در امور جهان اسلام بود كه بر حاكم استيلا يافته بودند و آنها بودند كه حاكمان عباسي را بر تخت نشانده و معزول مي كردند.

هر گاه اهل فرهنگ در جامعه و در رأس امور قرار بگيرند، شايسته سالاري محقق شده و جامعه، علم و تمدن جوانه زده و رو به رشد خواهد بود. شاهد عيني تاريخي بر اين مدعا دوره استيلاي آل بويه بر اوضاع خلافت است كه وزيران عالم و دانشمندي چون ابن سينا، ابن مسكويه، ابن عميد و صاحب بن عباد و... داشتند. دقيقاً اين دوره «دوره طلايي» تمدن اسلامي توسط مستشرقان و دانشمندان مسلمان ناميده شده، هيچ يك از وزيران دولت هايي مثل آل بويه، فاطميان و مرعشيان و... كه شيعه بودند نظامي نبودند.

دوره امام حسن عسكري(ع) دوره حاكميت نظاميان بر امور بود. لذا مردم به شدت تحت مراقبت نظاميان و كاملاً زندگي پر مرارت و در محاصره و ناامني داشتند، ملاقات با مردم بسيار محدود و بيشتر در بيرون از خانه و هنگامي كه به دربار برده مي شد انجام مي گرفت كه شيعيان با اشكال مختلف موفق مي شدند با امام ديدار داشته باشند.
امام حسن عسكري و پدرش امام هادي(ع) هر دو به اجبار در سامرا كه يك شهر نظامي بود سكونت داشتند، چنان كه امام رضا(ع) تحت نظر مأمون از مدينه به مرو منتقل شد.

تمام رفت و آمد و فعاليتهاي آنها تحت كنترل شديد درآمد؛ و ايذايي مي شد. اين رفتار حاكمان عباسي بدين جهت بود كه مانع از قيام ائمه با هواداران عليه حكومت شوند و گمان مي شيعيان شناسايي مي شدند و با برخي از آنها برخورد سياسي كردند كه آنها براي گرفتن حقوق خود قيام خواهند كرد.






http://img03.picoodle.com/img/img03/5/11/25/f_23uzfpkm_8c58ff3.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 05:07
http://upload.tazkereh.ir/images/46389461847728073711.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/46389461847728073711.jpg)



جايگاه اجتماعي امام

اگر ائمه را در دوره خودشان بدون در نظر گرفتن قداست معنوي و ماوراي طبيعي از نظر علمي مورد شناسايي قرار دهيم، از هر لحاظ در جامعه ممتاز شناخته شده اند، در حالي كه شرايطي كه براي ديگران در فعاليت اجتماعي و ابراز استعدادهايشان وجود داشت براي آنها هرگز اين فرصتها حاصل نشد، بلكه در اندك فرصتها اين منزلت متمايز علمي و معنوي براي آنها به دست آمده و در قلوب دوستان و دشمنان ذكر جميل يافته اند.

امام حسن عسكري(ع) در مدينه كه سرور بني هاشم، و مورد احترام عام و خاص بود، چنان كه پدرانش اين محبوبيت را داشتند، در سامرا نيز جايگاه مردمي ويژه اي يافته بود و هر روز به موقعيت امام افزوده مي شد. حاكمان عباسي نيز تحت تأثير همين جو تظاهر به احترام مي كردند و آن حضرت را همراه مركب سلاطين با تجليل ظاهري گاهي به برخي از نقاط با خود مي بردند.

از پسر خاقان كه از دشمنان اهل بيت و از كارگزاران خراج عباسيان در قم بود نقل شده من از بني هاشم و خاندان علي فردي چون حسن بن علي عسكري(ع) در سامرا نديده و نشنيده ام كه چنين باوقار؛ با عفاف؛با هوش؛با فضيلت و بزرگ منشي شناخته شده و مورد احترام سلطان (عباسي) باشد. پدرم از او تجليل فراوان مي كرد و در پيش همه عزيز بود و دوست و دشمن گراميش مي داشت.

نقل شده وقتي حضرت با مركبش به سوي دارالحكومه مي رفت، مردم به شوق ديدارش به محل حركت و بر سر راه آن حضرت اجتماع كرده و اظهار شادي و شوق به امام مي كردند. مسير راهش پر از جمعيت مشتاق بود كه با ديدن امام، صداي شادي شان بلند مي شد و امام را با اين اظهار احساسات تا محل جلوسش بدرقه مي كردند.

اين اظهار علايق براي دربار عباسي گران تمام مي شد و آنها از عشق و محبت مردم نسبت به امام حسادت و كينه دل مي شدند. لذا تا مي توانستند امام را به دور از چشم مردم به دربار مي بردند، در اين موقعيت حساس امام با تدابير خاص وظايف سنگين امامت و هدايت جامعه را عهده دار بودند و به خوبي ايفا مي كردند.



http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 11:04
http://shiaupload.ir/images/gkk7811vprtw483ednuq.jpg


الف - استمرار و توسعه سازمان وكالت:


تشكيل اين سازمان يك ضرورت حياتي براي شيعه بود كه در زمان امام هادي(ع) تأسيس شد.


اگر چه مبناي شكل گيري آن در دوره هاي پيشين نيز بود، اما براساس اقتضاي زماني و نياز مبرم در اين دوره كارآيي بيشتر داشت.


در دوره امام عسكري(ع) نياز بيشتر محسوس شد و وكلا و نمايندگان امام در نقاط مختلف جهان اسلام مأمور ابلاغ مسايل موردنياز شيعه و رتق و فتق و حل مشكل شيعيان بودند،


همين سازمان در استمرار خود به دوره غيبت كشيده شد و نياز پيش از پيش اين دوره به آن، ضرورت وجود آن را بيشتر محسوس نمود.


نايبان خاص دوره غيبت صغري امام زمان(عج) نقش مهمي در حفظ شيعه و دستاوردهاي امامت در دوره هاي پيشين داشتند.


برخي از وكلاي امام حسن عسكري(ع)، وكلاي امام زمان نيز بودند، نيابت از امام و وكالت خاص در غيبت صغري زمينه ساز نيابت عامه در غيبت كبري نيز بود.


نيابت فقهاي غيبت كبري با اشاره امام زمان از نتايج مهم شكل گيري سازمان وكالت مي تواند باشد، نقش و كاركرد فقها در دوره كبري نقش صيانت و حفظ ميراث امامت در دوره هاي پيشين است كه امام حسن عسكري(ع) اين سبك را بنيان نهاد كه بتدريج تكامل آن در ولايت فقهاي بزرگ شيعه و مراجع تقليد تجلي و نمايان شد.



http://upload.tazkereh.ir/images/87626781016617064511.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/87626781016617064511.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 11:05
http://upload.tazkereh.ir/images/10513323289956361284.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/10513323289956361284.jpg)



ب - نوشتن توقيع و نامه:


براساس ضرورت زماني، اين شيوه متداول شد، اگر چه پيش از اين نيز از روشهاي امام حسن عسكري(ع) در صيانت از شيعه و ميراث امامت اتخاذ شيوه توقيع نگاري بود كه براساس نياز و نيز توسط ائمه(ع) مرسوم بود.


اما از ويژگي هاي خاص اين دوره و پس از آن در دوره غيبت صغري، اين اصل بود كه امام شيعه را از خطرها و از مسايل مورد نيازشان آگاه ساخته و آنها را از اقدام به برخي از كارها با اين وسيله باز مي داشتند تا خطري متوجه آنها نباشد.


آگاهي دادن به شيعه از مسايلي كه از آن مطلع نبودند بااين روش انجام مي گرفت كه بدون درخواست از طرف شيعه و شاگردان امام اين نوشته ها از طرف امام ارسال مي شد كه نظاير فراوان دارد.



http://upload.tazkereh.ir/images/63780195109568918436.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/63780195109568918436.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 11:05
http://upload.tazkereh.ir/images/35551860653321251436.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/35551860653321251436.jpg)




ج - مكاتبه بين امام و شيعه:


اين روش نيز در عصر امام حسن عسكري(ع) با سختي و در نهايت مراقبت و با اشكال مختلف صورت مي گرفت. چون امام تحت مراقبت شديد قرار داشتند.


از خواص شيعه و علماي شيعه وقتي در وظايف يا امور ديگر با مشكل مواجه مي شدند، اقدام به نامه نگاري به امام مي كردند و آن حضرت پاسخ آنها را مي نوشتند و به آنها مي رساندند.


براي نمونه يك شيعه به امام نامه نوشت معناي فرموده رسول خدا(ص) به اميرمؤمنان(ع) كه فرمود: «من كنت مولا فعلي مولاه» چيست؟ آن حضرت پاسخ نوشت پيامبر علي(ع) را با اين جمله نشانه اي قرار داد كه هنگام اختلاف و فرقه فرقه شدن معلوم باشد، چه كسي حزب خداست. به عبارت ديگر هر گروهي با علي باشد با خداست.


درباره احكام شرعي و مسايل مختلف نيز از امام مي پرسيدند و امام جوابشان را مرقوم مي فرمودند كه در منابع ضبط شده در دوره امام عسكري(ع) شيعه آمادگي خود را براي غيبت بايد داشته باشد، از اين روي تحت راهنمايي و هدايت امام علماي بزرگ شيعه به جمع آوري احاديث و نوشتن آثار فرهنگي اقدام كردند.


در اين دوره آثاري از علماي شيعه و اصحاب ائمه به چشم مي خورد كه اصول احاديث شيعه بوده و نتيجه آ نها در منابع حديثي و رجالي امروزي به خوبي مشاهده مي شود كه مدارك و اسناد اوليه فرهنگ شيعه مي باشند. از جمله ميراث اين دوره مي توان به «المحاسن» كه مجموعه اي است از احاديث ائمه(ع) اشاره كرد.


در اين دوره علاوه بر كتابهاي حديثي كتابهايي نيز در دفاع از عقايد شيعه اثني عشري توسط اصحاب امام نگاشته شده مثل كتاب «الرد علي الواقفيه » كه توسط حسن موسي الخشاب نوشته شده است از جمله اصحاب امام(ع) كه در نوشتن آثار نقش داشت «ابن حمزه» است كه آثار روايي زيادي از ائمه در پيش او بوده است در رجال طوسي براي آن حضرت شاگردان و اصحاب فراواني ذكر شده است كه برخي از آنها از بزرگان شيعه بوده و آثار فراواني از خود برجاي گذاشته اند.


فهرست منابع و مآخذ:
1- كافي، كليني
2- بحارالانوار، مجلسي
3- توحيد، شيخ صدوق
4- التنبيه و الاشراف، مسعودي
5- الكامل، ابن اثير
6- الغيبة، شيخ طوسي
7- رجال، طوسي و نجاشي
8- كمال الدين، شيخ صدوق
9- الارشاد، شيخ مفيد
10- الخرائج، راوندي



http://upload.tazkereh.ir/images/23655093579167511325.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/23655093579167511325.jpg)

نرگس منتظر
22-03-2010, 12:31
http://usera.imagecave.com/r_mirsadeghi/imam-asgari-a.s.jpg


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

ولادت امام حسن عسکری(ع)برشماشیعیان
وفرزندبزرگوارشان مبارک باد.

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

نرگس منتظر
22-03-2010, 13:01
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamAskari/Veladat/86/veladat.jpg



امام حسن عسكری (ع) فرمودند:

اَشَدُّ النّاس اجتهاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنوبَ.

كوشنده ترین مردم كسی است كه گناهان را رها سازد.



http://www.payambarnet.ir/toba/50-99/toba_57.jpg

بیرق ظهور
22-03-2010, 13:13
در بیان برخی کرامات و معاجر حضرت عسکری(علیه السلام)



حضور امام حسن عسكرى عليه السلام در جرجان
اول قطب راوندى روايت كرده از جعفر بن شريف جرجانى كه گفت : حج گزاردم در سالى ، پس خدمت حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام رسيدم در سرّ من راءى و با من مقدارى از اموال بود كه شيعيان داده بودند كه به امام برسانم پس قصد كردم از آن حضرت بپرسم كه مالها را به كى بدهم ، فرمود پيش از آنكه من تكلم كنم ، بده آنچه با تو است به مبارك خادم من . گفت : چنين كردم و بيرون شدم و گفتم كه شيعيان شما در جرجان سلام به شما مى رسانند، فرمود: مگر بر نمى گردى بعد از فراغ از حجت به جرجان ؟ گفتم : بر مى گردم ، فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز ديگر بر مى گردى به جرجان و داخل مى شويد در آن روز جمعه سوم شهر ربيع الثانى در اول روز و به مردم اعلام كن كه من آخر همان روز به جرجان خواهم آمد اِمْضِ راشِدا برو به راه راست به درستى كه خداوند به سلامت خواهد رسانيد تو را و آنچه با تو است و وارد خواهى شد بر اهل و اولاد خود و پسرى متولد شده براى پسرت شريف ، او را نام گذار صلت بن شريف بن جعفر بن شريف وَ سَيَبْلُغُ اللّهُ بِهِ و به زودى خداوند او را به حد كمال برساند و او را از اولياء ما باشد. من گفتم : يابن رسول اللّه ! ابراهيم بن اسماعيل جرجانى از شيعه شما است و بسيار احسان مى كند به اولياء و دوستان شما بيرون مى كند از مال خود در سال بيشتر از صد هزار درهم و او يكى از اشخاصى است كه مى گردد در نعمتهاى خدا به جرجان ، فرمود: خدا جزاى خير دهد به ابواسحاق ابراهيم بن اسماعيل در عوض احسانى كه مى كند به شيعيان ما و بيامرزد گناهان او را و روزى فرمايد او را پسرى صحيح الا عضاء كه قائل به حق باشد، بگو به ابراهيم كه حسن بن على عليه السلام مى گويد: پسرت را احمد نام گذار.
راوى گفت : پس ، از خدمت آن حضرت مرخص شدم و حج گزاردم و سلامت برگشتم به جرجان و وارد شدم به آنجا در اول روز جمعه سوم ربيع الثانى به نحوى كه حضرت خبر داده بود و چون اصحاب ما آمدند مرا تهنيت گويند به ايشان گفتم كه امام مرا وعده داده كه در آخر امروز اينجا تشريف بياورد، پس مهيا شويد و آماده كنيد براى سؤ ال از آن حضرت مسايل و حاجات خود را. پس شيعيان چون نماز ظهر و عصر گزاشتند تمامى جمع شدند در خانه من ، پس به خدا سوگند كه ما ملتفت نشديم مگر آنكه ناگاه آن حضرت را ديديم كه بر ما وارد شد و ما اجتماع كرده بوديم پس سلام كرد اول بر ما پس ما استقبال كرديم آن حضرت را و بوسيديم دست شريفش را پس آن حضرت فرمود كه من وعده كرده بودم به جعفر بن شريف كه به نزد شما آيم در آخر اين روز، پس نماز ظهر و عصر را در سر من راءى به جا آوردم و به سوى شما آمدم تا تجديد عهد كنم با شما و الا ن من آمدم ، پس جمع كنيد همه سؤ الات و حاجات خود را پس اول كسى كه ابتدا كرد به سؤ ال ، خود نضر بن جابر بود گفت : يابن رسول اللّه ! به درستى كه پسر من چشمش باطل شده چند ماه است پس بخوان خدا را تا آنكه چشمش را به او برگرداند، فرمود: بياور او را پس ‍ گذاشت دست شريف خود را به چشمهاى او و چشمهايش روشن شد پس يك يك آمدند و حاجت خود را خواستند و حضرت برآورد حاجت آنها را تا آنكه قضا فرمود حاجتهاى جميع را و دعاى خير فرمود در حق همگى و در همان روز مراجعت فرمود.(25)
گناهان صغير را كوچك مپنداريد
دوم از ابوهاشم جعفرى روايت است كه گفت : شنيدم از امام حسن عسكرى عليه السلام كه مى فرمود: از گناهانى كه آمرزيده نمى شود قول آدمى است كه مى گويد كاش مؤ اخذه نمى شدم مگر به همين گناه ، يعنى كاش گناه من همين بود، من در دل خود گفتم كه اين مطلب دقيقى است و شايسته است از براى آدمى كه تفقد كند از نفس خود هر چيزى را. چون اين در دل من گذشت آن حضرت رو كرد بر من و فرمود: راست گفتى اى ابوهاشم ملازم شو آنچه را كه در دل خود گذرانيدى پس به درستى كه شرك در ميان مردم پنهان تر است از جنبيدن مورچه بر سنگ خارا در شب تاريك و از جنبيدن مورچه بر پلاس سياه .(26)


مؤ لف گويد: كه تعبير مى شود از اين قسم از گناهان به محقرات و روايت شده كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: بپرهيزيد از محقرات از گناهان به درستى كه آن آمرزيده نمى شود. (27) و از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم مروى است كه فرمود: به درستى كه ابليس راضى شد از شما به محقرات (28) و فرمود: به ابن مسعود (در وصيت خود به او) كه اى ابن مسعود! حقير و كوچك مشمار البتنه گناه را و اجتناب كن از كبائر، پس به درستى كه بنده چون نظر افكند روز قيامت به گناهان خود بگريد چشمان او چرك و خون . حق تعالى مى فرمايد:
( يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرا وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنْ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ اَمَدَا بَعيدا ) .(29) ،(30)
و فرمود به ابوذر به درستى كه مؤ من مى بيند گناه خود را مثل آنكه در زير سنگ سختى است كه مى ترسد بر روى او بيفتد، به درستى كه كافر مى بيند گناه خود را مانند مگسى كه بر بينى او عبور كند.(31)
و از كلام اميرالمؤ منين عليه السلام است كه شديدترين گناهان آن گناهى است كه صاحبش آن را سبك شمرد. و على بن ابراهيم قمى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه حق تعالى خلق فرموده مارى كه احاطه كرده به آسمانها و زمين و جمع كرده سر و دم خود را در زير عرش پس هر گاه ديد معاصى بندگان را خشم مى گيرد و رخصت مى طلبد كه بخورد آسمانها و زمين را. (32) و روايات در اين باب بسيار است .
و روايت شده از حضرت صادق عليه السلام كه وقتى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم فرود آمد به زمين بى گياهى پس فرمود به اصحاب خود كه برويد هيزم بياوريد، عرض كردند: يا رسول اللّه ! ما در زمين بى گياهيم كه هيزم در آن يافت نمى شود، فرمود: بياورد هر كسى هر چه ممكنش مى شود. پس هيزم آوردند و ريختند مقابل آن حضرت روى هم ، چون هيزمها جمع شد حضرت فرمود: همينطور جمع مى شود گناهان ، معلوم شد كه مقصد آن حضرت از امر فرمودن به آوردن هيزم اين بود كه اصحاب ملتفت شوند همين طور كه در آن بيابان خالى از گياه هيزم به نظر نمى آمد وقتى كه در طلب و جستجوى آن شدند مقدارى كثير هيزم جمع شد و روى هم ريخته شد، همين نحو گناه به نظر نمى آيد و چون جستجو و حساب شود گناهان بسيارى جمع مى شود.(33)
سوم و نيز از ابوهاشم روايت است كه روزى حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام سوار شد و به صحرا رفت من نيز سوار شدم با آن حضرت پس در آن بين كه آن جناب در جلو من مى رفت و من پشت سر آن حضرت بودم در فكر دين خود افتادم كه وقتش رسيده پس فكر مى كردم كه از كجا ادا كنم آن را، پس حضرت رو كرد به من و فرمود: خدا ادا مى كند آن را پس خم شد بر همان حالى كه بر روى زين سوار بود و به تازيانه خود خطى كشيد در زمين و فرمود: اى ابوهاشم پياده شو و برگير و كتمان كن ، پس پياده شدم ديدم شمش طلايى است پس گذاشتم آن را در موزه خود و سير كرديم پس فكر كردم و گفتم : اگر به اين طلا ادا شد دَيْنَ من فَبِها وَ اِلاّ راضى مى كنم صاحب دين را به آن و دوست مى داشتم كه نظرى مى كردم در وجه نفقه زمستان از جامه و غيره چون اين خيال گذشت در دل من رو كرد آن حضرت به من و خم شد ثانيا به سوى زمين و خطى كشيد به تازيانه خود در زمين مثل دفعه اول و فرمود: پياده شو و برگير و كتمام كن ، گفت فرود آمدم ناگاه ديدم شمش طلايى (34) است آن را برداشتم و گذاشتم در موزه ديگرم . پس قدرى راه رفتيم آنگاه آن حضرت برگشت به سوى منزل خود و من برگشتم به منزل خودم . پس ‍ نشستم و حساب كردم آن قرض خود را و دانستم مقدار آن را، پس كشيدم آن طلا را ديدم مطابق بود با آن مقدار كه دين من بود بدون كم و زياد پس نظر كردم در آنچه محتاج به آن بوديم در زمستان از هر جهت به آن مقدار كه لابد و ناچار بوديم از آن به حد اقتصاد بدون تنگ گيرى و اسراف پس كشيدم آن شمش طلاى (35) ديگر را مطابق درآمد به آنچه كه اندازه گرفته بودم براى زمستان بدون كم و زياد.(36)
و ابن شهر آشوب در ( مناقب ) روايت كرده از ابوهاشم كه گفت وقتى در ضيق و تنگى در امر معاش بودم خواستم از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام معونه طلب كنم خجالت كشيدم ، چون به منزل خود رفتم فرستاد آن حضرت براى من صد اشرفى و نوشته بود كه هرگاه حاجتى دارى خجالت مكش ، شرم مكن ، بلكه طلب كن آن را از ما كه خواهى ديد ان شاء اللّه تعالى .(37)
چهارم و نيز از ابوهاشم روايت است كه گفت : شرفياب شدم حضور مبارك حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام ديدم آن حضرت مشغول نوشتن كاغذى است پس رسيد وقت نماز اول آن حضرت كاغذ را از دست بر زمين گذاشت و مشغول نماز گشت پس ديدم كه قلم مى گردد در روى كاغذ و مى نويسد تا رسيد به آخر كاغذ، من چون چنين ديدم به سجده افتادم ، پس چون حضرت از نماز خود فارغ شد گرفت قلم را به دست خود و اذن داد از براى مردم كه داخل شوند.(38)
مؤ لف گويد: كه آنچه ابوهاشم روايت كرده و مشاهده نموده از دلايل و معجزات حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام زياده از آن است كه در اينجا ذكر شود و روايت شده از آن جناب كه گفت : داخل نشدم بر حضرت امام على نقى و امام حسن عسكرى عليهما السلام هرگز مگر آنكه ديدم از ايشان دلالت و برهانى . (39) و در دلائل و معجزات حضرت هادى عليه السلام نيز چند روايت از او نقل شد.
پنجم قطب راوندى روايت كرده از فطرس (40) و آن مردى بود علم طب خوانده و گذشته بود از عمر او زياده از صد سال ، گفت : من شاگرد بختيشوع طبيب متوكل بودم و او مرا اختيار كرده بود از ميان شاگردان خود. پس فرستاد به سوى او حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام كه بفرستد به سوى او مخصوص ترين شاگردان خود را كه فصد كند او را، پس بختيشوع اختيار كرد مرا و گفت كه طلب كرده از من امام حسن عليه السلام كسى را كه فصد كند او را پس برو به نزد او و بدان كه او امروز عالمترين مردم است كه در زير آسمان مى باشند پس بپرهيز از اينكه متعرض شوى او را در چيزى كه تو را به آن امر مى فرمايد. پس من رفتم به خدمت آن حضرت پس امر كرد كه در حجره اى باشم تا بطلبد مرا، راوى گفت : در آن وقت كه من خدمت آن حضرت رسيدم ساعتش نيك بود براى فصد كردن ، پس طلبيد آن حضرت مرا در وقتى كه نيكو نبود از براى فصد پس حاضر كرد طشتى بسيار بزرگ پس من رگ اكحل آن حضرت را فصد كردم و پيوسته خون بيرون مى آمد تا آن طشت را مملو نمود پس فرمود: قطع كن جريان خون را. من چنان كردم پس شست دست خود را و روى آن را بست و مرا برگردانيد به همان حجره كه مرا در آن جاى داده بود و آوردند از براى من طعام گرم و سرد چيز بسيار و ماندم تا وقت عصر پس ‍ مرا طلبيد و فرمود: رگ را بگشا و طلبيد آن طشت را پس من آن رگ را گشودم خون بيرون آمد تا طشت را مملو كرد پس امر فرمود تا خون را قطع كنم پس روى رگ را بست و مرا برگردانيد به حجره ، پس شب را به روز آوردم در آنجا. صبح شد و خورشيد ظاهر گرديد طلبيد مرا و آن طشت را حاضر كرد و فرمود كه رگ را بگشا، من رگ را گشودم و خون از دست آن حضرت بيرون آمد مانند شير سفيد تا آنكه طشت را پر كرد، پس امر فرمود كه خون را قطع كنم و بست روى رگ را و امر فرمود كه يك جامه دان جامه و پنجاه دينار براى من آوردند و فرمود: اين را بگير و مرا معذور دار و برو. پس من گرفتم آنچه را كه عطا فرمود و گفتم امر مى فرمايد سيد مرا به خدمتى ؟ فرمود: آرى امر مى كنم تو را به آنكه خوشرفتارى كنى با آنكه رفاقت مى كند با تو از دير عاقول . پس من رفتم نزد بختيشوع و قصه را براى او نقل كردم . بختيشوع گفت : اتفاق كرده اند حكماء بر آنكه بيشتر مقدارى كه خون در بدن انسان مى باشد هفت من است و اين مقدار خونى كه تو نقل مى كنى اگر از چشمه آبى بيرون آمده بود عجيب بود و عجب تر از آن آمدن خون است مانند شير، پس فكر كرد يك ساعتى ، پس سه شبانه روز مشغول شد به خواندن كتب تا مگر براى اين قصه ذكرى پيدا كند در عالم چيزى پيدا نكرد گفت امروز در ميان نصرانيها عالم ترى به طب از راهب دير عاقول نيست .
پس نوشت كاغذى براى او و ذكر كرد براى او قصه فصد حضرت را پس من كاغذ را بردم براى او، چون رسيدم به دير او، صدا زدم او را، از بالاى دير نظر به من كرد و گفت : تو كيستى ؟ گفتم : من شاگرد بختيشوعم ، گفت : با تو كاغذى است از او؟ گفتم : آرى ، پس زنبيلى را از بالا پايين كرد من كاغذ را در آن گذاشتم كشيد آن را بالا و خواند آن را پس همان وقت از دير فرود آمد و گفت : تويى آن كسى كه فصد كردى آن شخص را؟ گفتم : آرى ، گفت : طُوبى لاُّمّك . پس سوار شد بر استرى و حركت كرد پس رسيديم به سرّ من راءى در وقتى كه يك ثلث از شب باقى مانده بود، گفتم : كجا دوست دارى بروى ، خانه استاد ما يا خانه آن مرد؟ گفت : خانه آن شخص . پس ‍ رفتيم به در خانه آن حضرت پيش از اذان ، پس گشوده شد در و بيرون آمد به نزد ما خادمى سياه و گفت : كداميك از شما دو نفر صاحب دير عاقول است ؟ راهب گفت : منم فدايت شوم . گفت : فرود آى و به من گفت : تو اين استر و استر خودت را حفظ كن تا راهب بيرون آيد و گرفت دست او را و داخل منزل شدند، پس من ايستادم آنجا تا صبح شد و روز بالا آمد آن وقت راهب بيرون آمد در حالى كه جامه هاى خود را كه لباس رهبانيت بود از خود دور كرده بود و جامه هاى سفيدى پوشيده بود و اسلام آورده بود، پس گفت به من كه الا ن مرا ببر به خانه استادت . پس رفتيم تا در خانه بختيشوع ، بختيشوع چون نظرش بر راهب افتاد مبادرت كرد و دويد به سوى او و گفت : چه چيز تو را از دين نصرانيت زائل كرد؟ گفت : يافتم مسيح را و اسلام آوردم بر دست او، گفت : مسيح را يافتى ؟ گفت : آرى يا نظير او را، پس به درستى كه اين فصد را به جا نياورده در عالم مگر مسيح و اين نظير او است در آيات و براهين او. پس برگشت به سوى امام عليه السلام و ملازم خدمت آن حضرت بود تا وفات يافت .(41)
ششم شيخ كلينى روايت كرده از ( ابن كردى ) از محمّد بن على بن ابراهيم بن موسى بن جعفر عليه السلام كه گفت : امر معاش بر ما تنگ شد پدرم به من گفت : بيا برويم به نزد اين مرد يعنى ابومحمّد عسكرى عليه السلام ؛ زيرا نقل شده كه آن جناب داراى صفت سخاوت است ، من گفتم : مى شناسى او را؟ گفت : مى شناسم او را و نديدم او را هرگز. پس به قصد آن جناب حركت كرديم ، پدرم در بين راه گفت : چه بسيار محتاجيم به آنكه آن حضرت پانصد درهم به ما بدهد كه دويست درهم آن را خرج كسوه و جامه كنيم و دويست درهم آن را در دين خود صرف كنيم و صد درهم آن را در نفقه خود صرف كنيم . من هم در دل خود گفتم كاش كه سيصد درهم به من مرحمت كن كه صد درهم آن را حمارى بخرم و صد درهم آن را صرف نفقه كنم و صد درهم خرج جامه و لباس كنم و بروم به بلاد جبل . پس چون رسيديم به در خانه آن حضرت بيرون آمد غلام آن حضرت و گفت : داخل شود على بن ابراهيم و محمّد پسرش . پس چون وارد شديم بر آن حضرت ، سلام كرديم بر آن جناب ، فرمود: به پدرم : يا على ! چه بازداشت تو را از آمدن به نزد ما تا اين زمان ؟ پدرم گفت : اى آقاى من ! خجالت مى كشيدم كه تو را ملاقات كنم با اين حال ، پس چون آن حضرت بيرون آمديم غلام آن حضرت آمد و يك كيسه پول به پدرم داد و مى گفت : اين پانصد درهم است دويست درهم آن براى كسوه است و دويست درهم براى دين و صد درهم براى نفقه ؛ و عطا كرد به من هم كيسه اى و گفت : اين هم سيصد درهم است صد درهم آن را پول حمار قرار بده و صد درهم براى كسوه است و صد درهم براى نقفه است و مرو به سوى جبل و برو به سوى سوراء. و چنان كرد كه آن حضرت فرموده بود به سوراء رفت و تزويج كرد زنى را و چندان چيزدار شد كه داخل او امروز هزار دينار است و با اين علامت باهره باز قائل به وقف بود. ( ابن كردى ) گويد: گفتم به او كه واى بر تو آيا مى خواهى امرى را كه واضح تر و روشن تر از اين باشد؟ گفت : ( هذا اَمْرٌ قَدْ جَرَيْنا عَلَيْهِ ) ؛ يعنى ما به مذهب وقف تا به حال بوده ايم و حالا هم به همان حال باقى مى باشيم .(42)
هفتم روايت شده از اسماعيل بن محمّد بن على بن اسماعيل بن على بن عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب كه گفت : نشستم سر راه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام همين كه نزد من گذشت شكايت كردم به آن حضرت از فقر و حاجت خود را و قسم خوردم كه يك درهم و بالاتر از آن ندارم و نه غذايى دارم و نه عشايى . فرمود: قسم دروغ مى خورى و حال آنكه دفينه كرده اى دويست اشرفى را و نيست اين قول من به جهت آنكه به تو عطايى نكنم ، يعنى خيال مكن كه اين حرف را براى اين گفتم كه تو را از عطا محروم كنم ، پس به غلام خود فرمود: هرچه با تو است از مال به او بده . پس غلام آن حضرت صد اشرفى به من داد و آن وقت آن حضرت رو به من كرد و فرمود: تو محروم مى شودى از آن پولى كه پنهان كرده اى در وقتى كه از همه اوقات بيشتر به آن حاجت دارى .
راوى گفت : راست شد فرمايش آن حضرت و چنان بود كه فرموده بود، من دويست اشرفى پنهان كردم و گفتم اين پشت و پناه من باشد در روز سختى پس مرا ضرورت سختى عارض شد كه محتاج شدم به چيزى كه نفقه خود كنم و درهاى روزى بر من بسته شد پس رفتم سر آن دفينه را گشودم كه از آن پولها بردارم ديدم پولى نيست ، پسرم فهميده بود آن موضوع را آن پولها را برداشته و گريخته بود و من به هيچ چيز از آن پول دست نيافتم و از آن محروم گشتم .(43)
هشتم صاحب ( تاريخ قم ) در ذكر ساداتى كه به قم و ناحيه آن آمده اند گفته كه محمّد خزرى بن على بن على بن الحسن الا فطس بن على بن على بن الحسين عليهم السلام به طبرستان نزد حسن بن زيد آمد و مدتى به نزديك او بود پس او را زهر داد و بمرد و فرزندان او به آبه باز گرديدند و آنجا مقيم شدند، آنگاه گفته كه ابوالقاسم بن ابراهيم بن على حكايت كند كه ابراهيم بن محمّد خزرى گفت كه بر من و برادرم على خبر پدر ما مستور و قرارگاه او مشتبه شد. ما از مدينه به طلب او بيرون آمديم و من با خود گفتم چاره اى نيست مرا در تفتيش و تفحص پدرم الا آنكه قصد مولاى خود حسن بن على عسكرى عليه السلام كنم و از او احوال پدر خود بپرسم تا مرا خبر دهد و آگاه كند، پس من قصد سرّ من راءى كردم و رفتم به در سراى ابومحمّد عليه السلام رسيدم ، گرم هنگامى بود هيچ كس را آنجا نديدم پس ‍ همانجا نشستم و انتظار مى كشيدم تا كسى از خانه بيرون آيد. پس ناگاه آواز در شنيدم كه كنيزكى از خانه بيرون آمد و مى گفت : ابراهيم بن محمّد خزرى ، پس من نگريستم و گفتم : لبيك ! اينك منم ابراهيم بن محمّد خزرى ، پس آن كنيزك گفت : مولاى من تو را سلام مى رساند و مى فرمايد اين تو را به پدرت مى رساند و صره اى به من داد كه در آن ده دينار بود و آن را گرفتم و بازگشتم . پس در راه مرا ياد آمد كه من از مولاى خود خبر پدر و مقام او نپرسيدم پس خواستم كه برگردم ، مرا كلام آن كنيزك ياد آمد كه گفت : اين تو را به پدرت مى رساند. پس من بدانستم كه من به پدر خود مى رسم ، پس به طلب او برفتم تا به طبرستان به او رسيدم به نزديك حسن بن زيد و از آن دنانير ده گانه يك دينار مانده بود. پس من قصه با پدر باز گفتم و در صحبت او بودم تا آنگاه كه حسن بن زيد او را زهر داد و بدان وفات يافت و من به آبه رحلت [هجرت ] كردم .(44)
__________________

25- ( الخرائج ) راوندى ، 1/424.
26- ( الخرائج ) راوندى 2/688.
27- ( بحارالانوار ) 70/345.
28- ( بحارالانوار ) 70/363.
29- سوره آل عمران (3)، آيه 30.
30- ( بحارالانوار ) 74/101.
31- ( بحارالانوار ) 74/77.
32- ( بحارالانوار ) 56/252. اين حديث در ( تفسير قمى ) چاپى يافت نشد.
33- ( بحارالانوار ) 70/346.
34- شمش نقره . (نسخه بدل ).
35- شمش نقره ، (نسخه بدل ).
36- ( بحارالانوار ) 50/259 260.
37- ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/472.
38- ( عيون المعجزات ) ص 137.
39- ( تنقيح المقال ) 1/412.
40- ( بطريق ) ، (نسخه بدل ).
41- ( الخرائج ) راوندى 1/422.
42- ( الكافى ) 1/506.
43- ( الخرائج ) راوندى 1/427.
44- ( بحارالانوار ) 75/370.

بیرق ظهور
22-03-2010, 13:15
قالَ عليه السلام : ( لاتُمارِ فَيَذْهَبُ بَهاؤُكَ وَ لاتُمازِحْ فَيُجْتَرى عَلَيْكَ ) ؛
فرمود: جدال مكن پس مى رود خوبى و حسن تو و مزاح مكن كه جراءت مى كنند و دلير مى شوند بر تو.
فقير گويد: گذشت در كلمات حضرت امام رضا عليه السلام مذمت مراء و در كلمات حضرت موسى بن جعفر عليه السلام گذشت كلامى در مزاح .
دوّم قالَ عليه السلام : ( مِنَ التَّواضُعِ، اَلسَّلامُ عَلى كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَِف الْمَجْلِسِ ) ؛(45)
فرمود: از تواضع است آنكه سلام كنى بر هر كس كه مى گذرى بر او و آنكه بنشينى در جائى كه پست تر است از مكان شريف مجلس .
مؤ لف گويد: كه گذشت نظير اين در كلمات حضرت امام محمّد باقر عليه السلام .
سوّم قالَ عليه السلام : ( اَوْرَعُ النّاسَ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، اَعْبَدُ النّاسِ مَنْ اَقامَ عَلى الْفَرآئِضِ، اَزْهَدْ النّاسِ مِنْ تَرَكَ الْحَرامَ، اَشَدُّ النّاسِ اجْتِهادا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ ) ؛(46)
فرمود: پارساترين مردم كسى است كه توقف كند نزد شبهه و عابدترين مردم كسى است كه به پا دارد فرائض را و زاهدترين مردم كسى است كه ترك كند حرام را و از همه مردم كوشش و مشقتش بيشتر است كسى كه ترك كند گناهان را.
چهارم قالَ عليه السلام : ( قَلْبُ الاَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فُمُ الْحَكيمِ فى قَلْبِهِ ) .(47)
فرمود: دل آدم احمق در دهانش است و دهان مرد حكيم در دلش است . حاصل آنكه شخص احمق اول چيزى را مى گويد بعد از آن تاءمل در آن مى كند كه آيا صلاح بود گفتن اين كلام يا نه ؟ بعكس شخص حكيم كه اول تاءمل مى كند در كلامى كه مى خواهد بگويد پس اگر صلاح ديد گفته شود مى گويد آن را.
پنجم قالَ عليه السلام : ( لايَشْغَلُكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٌ ) ؛(48)
فرمود: مشغول نسازد تو را روزى كه خدا ضامن آن شده از عملى كه بر تو فرض ‍ است .
ششم قالَ عليه السلام : ( لَيْسَ مِنَ الاَدَبِ اظْهارُ الْفَرَحِ، عِنْدَ الْمَحْزُونِ ) ؛(49)
فرمود: از ادب دور است ظاهر كردن خوشحالى نزد شخص غمناك .
فقير گويد: شايد شيخ سعدى از اين كلمه مباركه اخذ كرده باشد قول خود را:
چو بينى يتيمى سرافكند پيش
مزن بوسه بر روى فرزند خويش
هفتم قالَ عليه السلام : ( رِياضَةُ الْجاهِلِ وَرَدُّ الْمُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ؛(50) )
فرمود: رام كردن و تربيت شخص جاهل و برگردانيدن صاحب عادت را از عادتش ‍ مثل معجزه است .
فقير گويد: روايت شده از حضرت عيسى عليه السلام كه فرمود مداوا كردم مريضان را پس شفا يافتند به اذن خدا و زنده كردم مردگان را به اذن خدا و معالجه كردم احمق را و قدرت نيافتم بر اصلاح او!(51)
هشتم ( قالَ عليه السلام : لاتُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَْيِه ) ؛(52)
فرمود: اكرام مكن شخص را به آن چيزى كه شاق و دشوار است بر او.
نهم قالَ عليه السلام : ( مَنْ وَعَظ اَخاهُ سِرّا فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ ) ؛(53)
فرمود: كسى كه موعظه برادر خود را در پنهانى همان آراست او را و كسى كه موعظه كرد او را آشكار همانا عيب كرد او را.
دهم قالَ عليه السلام : ( مَنْ اَنِسَ بِاللّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ ) .(54)
فرمود: هر كسى كه انس به خدا گرفت وحشت كند از مردم .
فقير گويد: كه اين فرمايش را شيخ سعدى در اين اشعار گنجانيده :
چنين دارم از پير داننده ياد
كه شوريده اى سر به صحرا نهاد
پدر در فراقش نخورد و نخفت
پسر را ملامت نمودند و گفت
از آنگه كه يارم كس خويش خواند
دگر با كسم آشنايى نماند
به حقش كه تا حق جمالم نمود
دگر هرچه ديدم خيالم نمود
به صدقش چنان سر نهادم قدم
كه بينم جهان با وجودش عدم
دگر با كسم برنيايد نفس
كه با او نماند دگر جاى كس
گر از هستى خود خبر داشتى
همه خلق را نيست پنداشتى
قالَ اللّهُ تَعالى : ( قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ ) (55) . ( وَ قال اَميرُالمُؤْمِنينَ عليه السلام : عِظَمُ الْخالِقِ عِنْدَك يَصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فى عَيْنِكَ ) .(56)
يازدهم قالَ عليه السلام : ( لَوْ عَقَلَ اَهْلُ الدُّنْيا خَرِبَتْ ) .(57)
فرمود: آن حضرت كه اگر اهل دنيا دانائى و فهم داشتند و دريافت مى كردند، دنيا خراب و ويران مى شد!
دوازدهم فرمود آن حضرت كه همانا از براى جود و بخشش اندازه و مقدارى است ، پس هرگاه زياد شد از آن مقدار پس آن اسراف است ؛ و از براى حزم و احتياط مقدارى است پس هرگاه زياد شد از آن مقدار پس آن جبن و ترس است و از براى اقتصاد و ميانه روى مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن پس آن بخل است ، و از براى شجاعت مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن پس آن تهور و بى باكى است و كافى است تو را از براى ادب كردن نفست اجتناب كردنت از چيزى كه مكروه و ناپسند مى شمارى از غير خودت .(58)
__________________

45- ( بحارالانوار ) 75/372.
46- ( بحارالانوار ) 75/373.
47- ( بحارالانوار ) 775/374.
48- ( بحارالانوار ) 75/374.
49- ( بحارالانوار ) 75/374.
50- ( بحارالانوار ) 75/374.
51- ( بحارالانوار ) 69/320.
52- ( بحارالانوار ) 75/374.
53- ( بحارالانوار ) 75/374.
54- ( بحارالانوار ) 75/379.
55- سوره انعام (6)، آيه 91.
56- ( نهج البلاغه ) ترجمه شهيدى ص 383، حكمت 129.
57- ( بحارالانوار ) 75/379.
58- ( بحارالانوار ) 75/377.

بیرق ظهور
22-03-2010, 14:23
پيشگويى غيبت مهدى (عج)

«احمد بن اسحاق»، يكى از ياران خاص و گرانقدر امام عسكرى - عليه السلام -، مى‏گويد: به حضور امام عسكرى - عليه السلام - رسيدم مى‏خواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پيش از سؤال من فرمود:

اى «احمد بن اسحاق»! خداوند از زمانى كه آدم را آفريده تا روز رستاخيز، هرگز زمين را از «حجت» خالى نگذاشته و نمى‏گذارد. خداوند از بركت وجود «حجت» خود در زمين، بلا را از مردم جهان دفع مى‏كند و باران مى‏فرستد و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مى‏سازد.

عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟ حضرت بسرعت برخاست و به اطاق ديگر رفت و طولى نكشيد كه برگشت، در حالى كه پسر بچه‏اى را كه حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مى‏درخشيد به دوش گرفته بود.

فرمود: «احمد بن اسحاق»! اگر پيش خدا و امامان محترم نبودى، اين پسرم را به تو نشان نمى‏دادم، او همنام و هم كنيه رسول خداست، زمين را پر از عدل و داد مى‏كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. او در ميان اين امت (از نظر طول غيبت) همچون «خضر» و «ذوالقرنين» است، او غيبتى خواهد داشت كه (در اثر طولانى بودن آن) بسيارى به شك خواهند افتاد و تنها كسانى كه خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفيق دعا جهت تعجيل قيام و ظهور او مى‏بخشد، از گمراهى نجات مى‏يابند... (87).

جلوه درخشان حقيقت

با تمام دشمنيها و كينه توزيهايى كه درباريان عباسى نسبت به امام عسكرى - عليه السلام - داشتند، عظمت معنوى و فروغ كمالات او گاه آنان را چنان تحت تأثير قرار مى‏داد كه ناگزير در برابر آن حضرت سر تعظيم فرود مى‏آوردند و زبان به مدح و ستايش آن بزرگوار مى‏گشودند.

«عبيد اùََ بن خاقان» از درباريان و رجال مهمّ حكومت عباسى بود و پسرش «احمد» متصدى اراضى «قم» و مأمور اخذ ماليات اين شهر و از ناصبيان (دشمنان امامان) شمرده مى‏شد. حسن بن محمد اشعرى و محمد بن يحيى و ديگران آورده‏اند كه روزى در مجلس او سخن از علويان و عقايدشان به ميان آمد. «احمد» گفت:

من در «سامرّأ» كسى از علويان را از نظر روش و وقار و عفت و نجابت و فضيلت و عظمت در ميان خانواده خويش و تمامى بنى هاشم مانند حسن بن على بن محمد (امام عسكرى) نديدم. خاندانش او را بر بزرگسالان و سران خود مقدم مى‏داشتند. در نزد سران سپاه و وزيران و عموم مردم نيز همين وضع را داشت. به ياد دارم روزى نزد پدرم بودم، دربانان خبر آوردند: ابو محمد، ابن الرضا (88) (امام حسن عسكرى - عليه السلام -) مى‏خواهد وارد شود، پدرم با صداى بلند گفت: بگذاريد وارد شود. من از اينكه در بانان نزد پدرم از او با كنيه و با احترام ياد كردند، شگفت زده شدم، زيرا نزد پدرم جز خليفه يا وليعهد يا كسى را كه خليفه دستور داده بود او را به كنيه (89) ياد كنند، اين گونه ياد نمى‏كردند. آنگاه مردى گندم گون، خوش قامت، خوشرو، نيكو اندام، جوان و داراى هيبت و جلالت وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست و چند گام به استقبال او رفت. به ياد نداشتم پدرم نسبت به كسى از بنى هاشم يا فرماندهان سپاه چنين احترامى ابراز كرده باشد. پدرم دست در گردن او انداخت و صورت و سينه او را بوسيد و دست او را گرفت و بر جاى نماز خود كه در آنجا نشسته بود، نشانيد، و خود، رو بروى او نشست و با او به صحبت پرداخت، و در ضمن صحبت، به او «فدايت شوم» مى‏گفت. من از آنچه مى‏ديدم در شگفت بودم. ناگاه دربانى آمد و گفت «موفق» عباسى (برادر خليفه) آمده است و مى‏خواهد وارد شود. معمول اين بود كه هرگاه «موفق» مى‏آمد، پيش از او دربانانان و نيز فرماندهان ويژه سپاه او مى‏آمدند و در فاصله در ورودى قصر تا مجلس پدرم در دو صف مى‏ايستادند و به همى حال مى‏ماندند و «موفق» از ميان آنها عبود مى‏كرد.

بارى، پدرم پيوسته متوجه «ابو محمد» (امام عسكرى - عليه السلام) بود و با او گفتگو مى‏كرد تا آنگاه كه چشمش به غلامان مخصوص «موفق» افتاد، در اين موقع به او گفت: فدايت شوم اگر مايليد، تشريف ببريد، و به دربانان خود دستور داد او را از پشت صف ببرند تا «موفق» او را نبيند. ابومحمد برخاست و پدرم نيز برخاست و دست در گردن او انداخت و با او خداحافظى كرد و او بيرون رفت.

من به دربانان و غلامان پدرم گفتم: وه! اين چه كسى بود كه او را در حضور پدرم به كنيه ياد كرديد و پدرم نيز با او چنين رفتار كرد؟!.

گفتند: او يكى از علويان است كه به او «حسن بن على - عليهما السلام -» مى‏گويند و به «ابن الرضا» معروف است. تعجب من بيشتر شد و آن روز همه‏اش در فكر او و رفتار پدرم با او بودم تا شب شد. عادت پدرم اين بود كه پس از نماز عشأ مى‏نشست و گزارشها و امورى را كه لازم بود به اطلاع خليفه برساند، بررسى مى‏كرد. وقتى نماز خواند و نشست، من آمدم و نزد او نشستم. كسى پيش او نبود. پرسيد: احمد! كارى دارى؟

گفتم: آرى پدر، اگر اجازه مى‏دهى بگويم.

گفت: اجازه دارى.

گفتم، پدر! اين مرد كه صبح او را ديدم چه كسى بود كه نسبت به او چنين تواضع و احترام نمودى و در سخنانت، به او «فدايت شوم» مى‏گفتى و خود و پدر و مادرت را فداى او مى‏ساختى؟! گفت: پسرم! او امام «رافضيان» (90)، «حسن بن على» معروف به «ابن الرضا» است.

آنگاه اندكى سكوت كرد. من نيز ساكت ماندم. سپس گفت: پسرم! اگر خلافت از دست خلفاى بنى عباس بيرون رود، كسى از بنى هاشم جز او سزاوار آن نيست، و اين به خاطر فضيلت و عفت و زهد و عبادت و اخلاق نيكو و شايستگى اوست، پدر او نيز مردى بزرگوار و با فضيلت بود.

با اين سخنان انديشه و نگرانى ام بيشتر و خشمم نسبت به پدر فزونتر شد. ديگر هم و غمى جز اين نداشتم كه درباره ابن الرّضا پرس و جو كنم و پيرامون اوكاوش و بررسى نمايم. از هيچ يك از بنى هاشم و سران سپاه و نويسندگان و قاضيان و فقيهان و ديگر افراد درباره او سؤال نكردم مگر آنكه او را در نظر آنان در نهايت بزرگى و ارجمندى و والايى يافتم، همه از او به نيكى ياد مى‏كردند و او را بر تمامى خاندان و بزرگان خويش مقدم مى‏شمردند. (بدين گونه) مقام او در نظرم بالا رفت، زيرا هيچ دوست و دشمنى را نديدم مگر آنكه در مورد او به نيكى سخن مى‏گفت و او را مى‏ستود...(91).


)85 طبسى، شيخ محمد جواد، حياْ الاًّمام العسكرى،، ط 1، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1317 ه'. ش، ص 136، به نقل از كتاب الهدايْ الكبرى تأليف حسين بن حمدان حضينى، ص .386
)86 على بن عيسى الاًّربلى، كشف الغمّْ، ج 3، ص 207 - مجلسى، بحار الأنوار، ج 50، ص .297
)87 صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسْ النشر الاًّسلامى (التابعْ) لجماعْ المدرسين، 1405 ه'. ق، ج 2، ص 384 (باب 38).
)88 پس از امام رضا - عليه السلام - در جامعه آن روز و نيز در دربار حكومت عباسيان، امامان بعدى يعنى امام جواد و امام هادى و امام عسكرى - عليهم السلام - را به احترام انتساب به امام رضا - عليه السلام - «ابن الرضا» (فرزند رضا) مى‏ناميدند.
)89 در بين عرب، مرسوم است كه براى اداى احترام، افراد را با كنيه مورد خطاب قرار مى‏دهند.
)90 دشمنان شيعيان، آنان را به طعنه «رافضى» مى‏ناميدند.
)91 شيخ مفيد، الاًّرشاد، قم، مكتبْ بصيرتى، ص 338 - فتّال نيشابورى، روضْ الواعظين، بيروت، مؤسسْ الأعلمى للمطبوعات، ص 273 - 275 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعْ الثالثْ، تهران، دار الكتب الاًّسلاميْ، ص 376 - 377 - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبْ الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 503 - على بن عيسى الاًّربلى، كشف الغمّْ، تبريز، مكتبْ بنى هاشمى، 1381 ه'. ق، ج 3، ص 197 - پيشواى يازدهم حضرت امام حسن عسكرى - عليه السلام - نشريه مؤسسه در راه حق، ص 13 - .17

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 14:48
http://upload.tazkereh.ir/images/66920676039644045087.png (http://upload.tazkereh.ir/images/66920676039644045087.png)




هر يك از امامان معصوم شيعه(ع) با توجه به شرايط زماني و موقعيت اجتماعي و سياسي در شرايط خاص قرار گرفته و با توجه به اين شرايط از طرف خداوند مأمور به انجام وظايف خود بودند.

آنچه ائمه(ع) را ملزم به اين وظايف مي نمود، امامت بود كه منصبي از سوي خداوند است و بر اساس همين عهد الهي است كه هريك از آن بزرگواران به نوعي به انجام وظايف خويش در هر شرايط پرداخته و از آن كوتاهي نكرده اند.

گاهي موقعيت زماني و مكاني اقتضا مي كرد كه امام علي(ع) حفظ اساس دين را كه با وحدت امت اسلامي محقق مي شد، مد نظر داشته باشد؛ در عين حال در مواجهه با لغزشها ساكت نبود و از سيره نبوي به هر قيمت كه بود دفاع مي كرد و هرگز در اجراي حدود الهي چشمپوشي نداشت.



امام حسن(ع) نيز در موقعيت بسيار سخت، بر سيره امام علي(ع) و جدش تأكيد و از وقوع اختلاف شديد كه جان مسلمانان و صحابه را به خطر مي انداخت، با موضعگيري خاص جلوگيري مي نمود.

امام حسين(ع) در موقعيتي قرار گرفت كه اگر ساكت مي نشست خط مشي يزيد كه ميگساري و انواع فجور را مرتكب مي شد، جايگزين سيره نبوي مي گرديد.

از اين جهت، براي احياي سنت پيامبر(ص) موضع ديگري اتخاذ و به مسلك يزيد و بني اميه و ديگر حاكمان و سلاطين بعدي تا عصر حاضر كه بر خلافت سنت نبوي بود، خط بطلان كشيد و به اسلام روحي تازه و حياتي ابدي بخشيد و آن را از انفعال، جبريگري و رياكاري جدا كرد.


پس از اين دوره، دوره اي ديگر براي اسلام و امامت تعريف شده كه غنا و عمق بخشيدن و فرهنگ سازي و صيانت و پاسداري فرهنگي از اسلام با ابزارهاي گوناگون در پيش روي ائمه(ع) بود.



http://shiaupload.ir/images/92112031155182165236.jpg (http://shiaupload.ir/images/92112031155182165236.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 14:49
http://upload.tazkereh.ir/images/23838114195120195636.png (http://upload.tazkereh.ir/images/23838114195120195636.png)



امام سجاد(ع) از بعد عرفاني به ابعادي از سيره نبوي و علوي تأكيد و آن را عمق بخشيد و اثري چون صحيفهسجاديه كه سرشار از معارف عرفاني شگفت آور است، حاصل دوره آن حضرت مي باشد. پس از اين دوره، موقعيتي براي امام صادق و امام باقر(ع) پيش آمد كه بستري مناسب براي توسعه فرهنگي و لايه هاي تمدني اسلام فراهم گرديد.


از اين رو، توليد علم و بازيابي سيره نبوي و علوي و شرح و گسترش در اين دوره با تربيت شاگردان انبوه از فرقه هاي مختلف اسلامي در جهان اسلام محقق شد كه براي مخالفان هرگز قابل كنترل نبود.


دوره امام كاظم(ع) دوره جديدي از نظر سياسي است كه ائمه، تحت مراقبت نظام سياسي و امنيتي قرار گرفتند، و همواره در حصر و تحت نظر بودند، اين دوره تا پايان امامت و آغاز غيبت كبري استمرار يافت، و يكي از علل غيبت آخرين امام معصوم، شدت كنترل و مراقبت و نامناسب بودن موقعيت اجتماعي و سياسي بود.


در اين دوره، انجام وظايف امامت بسيار سخت و ارتباط با پيروان براي ائمه(ع) به حد توصيف ناپذيري مشكل شد. ائمه(ع) در اين دوره يا در حبس بودند يا مستقيماً تحت مراقبت حاكمان جور عباسي قرار داشتند، روش ائمه نيز بر اساس اين موقعيت تغيير كرد، هر يك از حاكمان عباسي براي محدود كردن ائمه، موضع و روش خاصي داشتند و ائمه نيز با همان شيوه به نحو مناسب از دستاوردهاي امامت صيانت، بلكه به صورت چشمگيري آن را گسترش دادند.


در دوره امام رضا(ع) گسترش اسلام اصيل و ناب بي سابقه بود و پيوند اين دوره در حفظ دستاوردهاي امامت با دوره امام محمدباقر(ع) و امام صادق(ع) به خوبي محسوس است. مناظرات امام، نقطه عطفي در توليد انبوه علوم و درخشندگي تمدن اسلام و رشد تشيع بود.


دوره ائمه بعدي موقعيت از اين حساس تر شد، دوره امام عسكري موقعيت كاملاً خطير بود، زيرا امام بايد ميراث امامت را به آينده كه با عدم حضور امام مواجه بود، منتقل سازد. از جهتي نيز جامعه اسلامي را براي تحمل شرايط سخت دوره غيبت آماده نمايد. از اين رو، امام با دوره اندك امامت (6 ساله) خويش اين وظيفه خطير را به خوبي عهده دار شد




http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 15:04
http://shiaupload.ir/images/207n7oqn23r1ks28uclr.jpg


مناظره امام حسن عسگري(علیه السلام) با اسحاق كندي
تناقض در قرآن؟


«ابن شهر آشوب» می‎نویسد: «اسحاق كندی» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می‎رفت و در عراق اقامت داشت ،كتابی تألیف نمود بنام «تناقض‎های قرآن!» او مدت‎های زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار كرده و خود را به نگارش آن كتاب، مشغول ساخته بود.


روزی یكی از شاگردان او به محضر امام عسگری ـ علیه‎السّلام ـ شرفیاب شد. هنگامی كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود:

«آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد كه گفته‎های استادتان «كندی» را پاسخ گوید؟

یكی از شاگردان عرض كرد: «ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی‎توانیم به اشتباه استاد اعتراض كنیم.

امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود، می‎توانید، آنرا برای استاد خود نقل كنید

شاگرد گفت:آری.
امام فرمود: از اینجا كه برگشتی به حضور استادت برو و با او به گرمی و محبّت رفتار نما و سعی كن با او انس و الفت پیدا كنی، هنگامی كه كاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسأله‎ای برای من پیش آمده است و آن اینكه آیا ممكن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی ای غیر از آنچه شما حدس می‎زنید اراده كرده باشد؟

او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممكن است چنین منظوری داشته باشد. دراین هنگام بگو: شما چه می‎دانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می‎زنید، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به كار برده‎اید؟ امام در اینجا اضافه كرد. او آدم باهوشی است، طرح این نكته كافی است كه او را متوجه اشتباه خود كند.

شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمین برای طرح مطلب مساعد گردید: سپس سؤال امام را به این نحو مطرح كرد.
آیا ممكن است گوینده‎ای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده كند كه به ذهن خواننده نیاید؟ و به عبارت دیگر:
مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟
فیلسوف عراقی با كمال دقت به سؤال شاگردش گوش داد و گفت: «سؤال خود را تكرار كن.

شاگرد سؤال را تكرار نمود.
استاد تأملی كرد و گفت: «آری، هیچ بعید نیست، امكان دارد كه چیزی در ذهن گوینده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر كلام گوینده چیزی بفهمد كه وی خلاف آن را اراده كرده باشد.»

استاد كه می‎دانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمی‎تواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد كرد وگفت: «تو را قسم می‎دهم كه حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از كجا به فكر تو خطور كرد؟

شاگرد: چه ایرادی دارد كه چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟

استاد: نه تو هنوز زود است كه به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از كجا یاد گرفتی؟

شاگرد: حقیقت این است كه «ابو محمد» (امام حسن عسكری ـ علیه‎السّلام ـ) مرا با این سؤال آشنا كرد.

استاد: «اكنون واقع را گفتی، سپس افزود: چنین سؤالهایی تنها زیبنده این خاندان است.

آنگاه استاد با درك واقعیّت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن كردند و آنچه را كه به عقیده خود درباره «تناقض‎های قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند!

اینجاست که می گوییم فهم کتاب خدا بسته به فهم معصوم است ودیگران امکان دارد برداشت نادرست داشته باشند.








http://upload.tazkereh.ir/images/87626781016617064511.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/87626781016617064511.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 15:09
http://upload.tazkereh.ir/images/12910514135597493647.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/12910514135597493647.jpg)



نامه امام حسن عسگری علیه السلام به ابن بابویه قمی


فقیه بزرگوار ابن بابویه قمی(پدر شیخ صدوق)، در جوار بارگاه ملکوتی فاطمه معصومه (سلام الله علیها)از فقها و محدثان به نام قم که از قلّه‏های فرازمند فرهنگ تشیع به شمار می‏آمدند و در فقه، حدیث و دیگر علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سرآمد روزگار بودند بهره برد و به سرعت در حدیث و فقه و دیگر علوم اسلامی و نیز در تقوا و پارسایی و فضائل اخلاقی از چهره‏های بی‏نظیر تاریخ اسلام گشت.


نامه‏ای که یازدهمین پیشوای انسانها (علیه السلام)برای وی نگاشت جایگاه رفیع ابن بابویه قمی را در بین دیگر دانشمندان و فقهای قم و نیز موقعیت خاص و احترامی که در نزد ائمه معصومین(علیه السلام) داشت آشکار می‏سازد.


امام عسکری(علیه السلام)پس از حمد و ثنای ربوبی و صلوات و سلام بر پیامبر (صلی الله علیه وآله)و عترت طاهرینش خطاب به او می‏نویسد:
یا شیخی و معتمدی و فقیهی ابا الحسن علی بن الحسین القمی وفّقک اللّه لمرضاته و جعل من صلبک اولادا صالحین برحمته.


ای فقیه بزرگوار و مورد اعتمادم ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند تو را بر انجام افعال پسندیده حق توفیق دهد و از نسلت به رحمت و کرمش فرزندان شایسته‏ای به وجود آورد.


امام (علیه السلام)در ادامه این پیام که به حق منشور عبادی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی برای یک زندگانی شرافتمندانه انسانی است،


در روزگار پر از مخاطره و گردابهای جهالت و هوسها چنین وصیت می‏کند:
تو را وصیت می ‏کنم به تقوای الهی، بپا داشتن نماز و پرداخت زکات زیرا نماز کسانی که زکات نمی‏دهند پذیرفته نمی‏شود، و تو را وصیت می‏کنم به گذشت از گناه دیگران، فرو بردن خشم، صله رحم، همدردی با برادران و کوشش در انجام نیازمندیهای آنان در هنگامه کارها، هم پیمانی با قرآن، خوش خلقی و امر به معروف و نهی از منکر چرا که خداوند متعال می‏فرماید:
لا خیر فی کثیر من نجویهم الاّ من أمر بصدقة او معروف او اصلاح بین النّاس.
در بسیاری از گفتگوهای درگوشی آنان خیری نیست جز آن کس که به صدقه یا معروفی امر کند و یا میان مردم اصلاح نماید.


و دوری از تمام پلیدیها و زشتیها.


و بر تو باد به نماز شب خواندن! زیرا پیامبر اکرم (ص)به‏امام علی (ع)چنین سفارش کرد و فرمود:
ای علی! بر تو باد به نماز شب خواندن ؛و این جمله را سه بار تکرار نمود . و هرکس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست. پس توصیه مرا بکار بند و شیعیانم را بر انجام آن فرمان ده تا عمل کنند.


و بر تو باد به صبر و انتظار فرج زیرا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)فرمود: برترین اعمال امت من انتظار فرج است. امت من و شیعیان ما همواره اندوهگین خواهند بود تا فرزندم که پیامبر (ص)بشارت ظهور او را داده است قیام کند؛ او زمین را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده است سرشار از عدالت و برابری خواهد بود.


ای شخصیت بزرگ من! ( ابن بابویه قمی) پس صبر کن و شیعیانم را به صبر دستور ده، زیرا زمین از آن خداوند است به هرکس از بندگانش که بخواهد واگذار می‏کند و فرجام نیک از متقین خواهد بود.


والسلام علیک و علی جمیع شیعتنا و رحمة اللّه و برکاته


باری نامه رهبری دینی و معنوی و پیشوای به حق در روی زمین که بدست ابن بابویه قمی رسید، آن را بوسید و بر چشمانش گذارد و فرامین و سفارشات مولایش آب حیات و سرچشمه جوشانی در روزگار طلایی‏اش شد




http://upload.tazkereh.ir/images/38934431609453139465.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/38934431609453139465.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
22-03-2010, 15:19
امام در آئينه شعر شاعران


http://upload.tazkereh.ir/images/98793219305544397474.gif



عاشقا، مستانگى از سر بگير



ساقى از ره مى‏رسد ساغر بگير
http://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gif



مرغ دل را از قفس آزاد كن



با پرستوهاى عاشق پر بگير
http://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gif



پر بزن تا كوىِ يارِ مَه لقا



جا به بامِ خانه دلبر بگير
http://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gif



گرچو من بشكسته بالى غم مخور



با ولاى يار بال و پر بگير
http://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gif



جشن ميلاد امام عسگرى



آمده عيدى ز پيغمبر بگير
http://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gif



هر چه مى‏خواهد دلت از يُمن او



از يَدِ پر قدرت حيدر بگير
http://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gif



طالب عفوى اگر با يا حسن



دامن محبوبه داور بگير
http://upload.tazkereh.ir/images/47330409631516573665.gif



شيعه مى‏نازد به نام عسگرى



يا اباالمهدى امام عسگرى




http://upload.tazkereh.ir/images/98793219305544397474.gif

درگاه محبوب
22-03-2010, 17:31
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamAskari/Veladat/86/veladat.jpg

معجزات وكرامات امام عسكرى(ع)



خداى تعالى پيامبران و اوصياى ايشان (ع) را با معجزاتى كه ديگر افراد بشر از آوردن نظير آنها عاجزند، يارى كرده است تا گواه راستين بر درستى خير و هدايتى باشد كه از طرف خدا براى مردم آورده‏اند، كه اگر اين يارى خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست مى‏شدند و كسى گفته‏هاى آنان را تصديق نمى‏كرد. از جمله امدادهاى الهى آن است كه آنچه در باطن مردم مى‏گذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را كه در آينده اتفاق مى‏افتاد از همه آنها آگاه مى‏فرمود، خداى تعالى اين عنايت را به ائمة هدى (ع) از جمله به امام بزرگوار ابو محمد (ع) فرموده بود كه ما به برخى از موارد مهمى كه از آن حضرت رسيده است اشاره مى‏كنيم:

1- حسن نصيبى نقل كرده، مى‏گويد: در دلم گذشت كه آيا عرق جنب پاك است، يا نه؟ به در منزل امام ابو محمد، حسن عسكرى (ع) آمدم تا از آن حضرت بپرسم، شبانگاه به منزل او رسيدم و در آن جا اقامت كردم چون سفيده صبح دميد امام (ع) از منزل بيرون شد، ديد من خوابيده‏ام، مرا بيدار كرد و فرمود:

«اگر عرق جنب از حلال باشد، آرى پاك است و اگر از حرام باشد، نه.»1
2- اسماعيل بن محمد عباسى روايت كرده، مى‏گويد: از حاجتى كه داشتم خدمت ابو محمد (ع) شكايت كردم و قسم ياد كردم كه نه يك درهم و نه بيشتر، هيچ مبلغى نزد من نيست، امام رو به من كرد و فرمود:

«آيا به دروغ سوگند مى‏خورى، در حالى كه دويست دينار در زير زمين پنهان كرده‏اى؟ البته اين حرف را بدان جهت نمى‏گويم كه چيزى ندهم! (آن وقت رو به غلامش كرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به اين مرد بده».
غلام، صد دينار به من داد، سپس رو به من كرد و فرمود:
«تو آن پولهايى را كه دفن كرده‏اى با وجود نياز شديدى كه دارى از دست خواهى داد.»
اسماعيل مى‏گويد: بعدها احتياج پيدا كردم هر چه جستم نيافتم پيگيرى كردم ديدم پسرم جاى آنها را يافته و آنها را دزديده و فرار كرده است .2

3- محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد (ع) از ظلم و جور عبدالعزيز و يزيد بن عيسى شكايت كرد، امام عليه السلام در پاسخ وى نوشت:

«اما عبدالعزيز را من كفايت كردم و اما يزيد، در برابر خداى عزوجل تو با او بايد بايستيد».
چند روزى بيش نگذشت كه عبدالعزيز هلاك شد و اما يزيد، كه محمد بن حجر را به قتل رساند كه در پيشگاه خدا (براى رسيدگى به حسابشان) بايد حاضر شوند!3

4- از ابوهاشم نقل كرده‏اند،كه گفت: خدمت امام ابو محمد (ع) از تنگناى زندان و سنگينى كنده و زنجير شكايت كردم ،امام (ع) به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهى خواند و همين طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد. 4

5- ابو هاشم نقل كرده، مى‏گويد: در تنگناى معيشت بودم، خواستم از امام ابو محمد (ع) چيزى مطالبه كنم خجالت كشيدم، وقتى كه به منزل رسيدم ديدم صد دينار برايم فرستاده و نوشته است:
«هر وقت نيازى داشتى از تقاضا شرم مكن! زيرا تو به مقصودت خواهى رسيد.»5

6- ابوهاشم، اين مرد موثق و امين مى‏گويد: از ابو محمد عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود:
«بهشت دروازه‏اى دارد به نام معروف، كه جز اهل خير و نيكوكاران از آن دروازه وارد نشوند.»
من با شنيدن اين سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم كه احتياجات مردم را برآورده مى‏سازم، امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:

«آرى، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستى كه نيكوكاران در دنيا و در آخرت ،اهل خير به شمار مى‏آيند، اى ابوهاشم خداوند تو را از ايشان قرار دهد و بيامرزد»6

7- محمد بن حمزه دورى، نقل كرده است، مى‏گويد: خدمت امام ابو محمد (ع) نامه‏اى نوشتم و از آن حضرت تقاضا كردم دعا كنند تا ثروتمند شود. زيرا كه در سختى زندگى به سر مى‏بردم و مى‏ترسيم كه كارم به رسوايى كشد، امام (ع) در پاسخ من نوشت:

«مژده باد تو را كه از طرف خداى متعال بى‏نيازى برايت مقدر شده است، پسر عموميت، يحيى بن حمزه از دنيا رفت و صد هزار درهم از او بجا مانده و جز تو وارثى ندارد و بزودى آن مبلغ به دست تو خواهد رسيد، پس شكر خدإ؛ّّه را به جاى آور و مقتصد باشد و از اسراف بپرهيز.»
همان طور كه امام (ع) فرموده بود پس از چند روز خير مرگ پسر عمويم رسيد و آن مبلغ عايد من شد و تنگدستى من برطرف گرديد. حق خدا را دادم و به برادران دينى كمك كردم و پس از آن به اعتدال عمل كردم در صورتى كه قبلاً ولخرجى مى‏كردم‏ 7!

8- محمد بن حسن بن ميمون مى‏گويد: طىّ نامه‏اى كه به خدمت مولايم امام عسكرى (ع) نوشتم از تنگدستى خود شكايت كردم، آنگاه با خود گفتم ؛ مگر امام صادق (ع) نفرموده است:
«تنگدستى با محبت ما بهتر است از ثروتمندى با دشمنان ما، و كشته شدن با ولايت ما بهتر است از زندگى با دشمنان ما».

درگاه محبوب
22-03-2010, 17:33
http://www.parsiblog.com/FirendsAlbum/montazarr/yahasana.jpg



جواب نامه من چنين آمد:

«همانا خداى عزوجل، وقتى كه گناهان دوستان ما زياد مى‏شود، به وسيله تنگدستى، گناهان ايشان را محو مى‏كند؛ و بسيارى از گناهان را مى‏بخشد، آرى همان طور كه در خاطر تو گذشت، تنگدستى با ما بهتر است از مالدارى با دشمنان ما، در حالى كه ما پشتيبان كسى هستيم كه به ما پناه آورد و نوريم براى هر كه از ما روشنى خواهد و پناهيم براى كسى كه به ما پناهنده شود، هر كه ما را دوست بدارد در مراتب عاليه با ماست و هر كه از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ مى‏افتد...»8

9- ابو جعفر هاشمى مى‏گويد: من با گروهى در زندان بوديم كه ابو محمد (ع) نيز با برادرش جعفر زندانى شدند، به حال آن حضرت رقت كرديم و من صورت امام حسن (ع) را بوسيدم و او را روى فرشى كه زير پايم بود نشاندم، جعفر نيز در نزديكى ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصيف بود، مردى از قبيله جحم نيز همراه ما در زندان بود كه مى‏گفت؛ از آل على است. امام ابو محمد (ع) نگاهى به ما كرد و فرمود:

«اگر در ميان شما نبود آن كسى كه از شما نيست، هر آينه به شما اطلاع مى‏دادم و چيزهايى مى‏آموختم تا وقتى كه خداوند وسيله نجات شما را فراهم كند.»

امام (ع) با اين فرمايش به آن مرد جحمى اشاره كرد و فرمود؛ اين مرد از شما نيست و از او بترسيد، زيرا كه درميان لباسهايش كاغدى هست كه هر چه مى‏گوييد براى خليفه مى‏نويسد، يكى از زندانيان فورى به سراغ جحمى رفت و لباسهاى او را بررسى كرد پس آن نوشته را يافت كه آن جمع را متهم كرده و نوشته بود كه آنها مى‏خواهند زندان را سوراخ كرده و از زندان فرار كنند.9
10- احمد بن محمد نقل كرده، مى‏گويد: به خدمت امام ابو محمد (ع) - موقعى كه مهتدى عباسى شروع به كشتن شيعيان كرده بود - نامه‏اى نوشتم و عرض كردم: مولاى من! سپاس خدا را كه اين ظالم را از تو باز داشته است من شنيده بودم كه او شما را هم به قتل تهديد مى‏كرد و مى‏گفت:

به خدا سوگند كه بزودى او را تبعيد خواهم كرد! امام (ع) در پاسخ من، به خط مبارك خود نوشت:
«عمر او كوتاهتر از آن است كه به اين كار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خوارى كه خواهد ديد، كشته مى‏شود...»10 و همين طور شد.

11- ابوهاشم نقل كرده است، مى‏گويد: فهنكى از امام ابو محمد (ع) پرسيد: چرا در ميراث هر مرد دو سهم و هر زنى يك سهم مى‏برد؟ امام (ع) در پاسخ وى نوشت:
«به خاطر اين كه زن جهاد ندارد و نفقه و ديه و غرامت بر او تعلق نمى‏گيرد.»

ابو هاشم مى‏گويد: در دلم گذشت كه اين مسأله از جمله مسائلى بود كه ابن ابى العوجاء از امام صادق (ع) سؤال كرده و آن حضرت نيز نظير همين پاسخ را داد. امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:

«آرى اين همان سؤال ابن ابى العوجاء است و پاسخ ما هم يكى است، زيرا كه معناى مسأله يكى و آنچه براى اولين ما گذشته بر آخرين فرد ما نيز همان مى‏گذرد و اول و آخر ما در علم و امر الهى برابريم، البته رسول خدا و اميرالمؤمنين - صلوات اللّه عليهما از فضيلت مخصوص به خود بر خوردارند».11

12- ابو هاشم نقل كرده، مى‏گويد: يكى از شعيان به محضر امام ابو محمد (ع) نامه‏اى نوشت و در آن نامه درخواست دعا كرده بود، امام (ع) در پاسخ وى اين دعا را نوشت:

«يا اسمع السامعين، و يا أبصر المبصرين، و يا أنظر الناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا أرحم الراحمين، و يا أحكم الحاكمين، صل على محمد و آل محمد، و أوسع لى فى رزقى و مدلى فى عمرى، و امنن على برحمتك، و اجعلنى ممن تنتصربه لدينك ولا تستبدل بى غيرى.»

اى شنواترين شنوندگان، و اى بيناترين بينندگان، و اى نگاه كننده‏ترين نگاه كنندگان، و اى آن كه از همه حسابگران زودتر به حساب مى‏رسى، و اى حاكمترين حاكمان، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در روزى من گشايش بخش و بر عمرم بيفزا و به لطف و رحمتت بر من منت گذار و مرا از جمله كسانى قرار ده كه به وسيله آنها دينت را يارى مى‏كنى و به جاى من كسى ديگر را قرار مده!

ابوهاشم مى‏گويد: با خود گفتم: بار خدايا مرا از جمله حزب خودت و در زمره خود قرار بده! امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:

«آرى، تو در حزب و در زمره او هستى به شرط آن كه به خدا ايمان داشته باشى و پيامبر او را تصديق نمايى» 12.

13- شاهوية بن عبدربه روايت كرده است، مى‏گويد: برادرم صالح زندانى بود، خدمت مولايم ابو محمد (ع) نامه‏اى نوشتم و چند مسأله پرسيدم، امام پاسخ همه آنها را داده بود و نوشته بود:
«برادرت صالح، همان روزى كه نامه‏ام به دست تو مى‏رسد، از زندان خلاص مى‏شود، و تو مى‏خواستى راجع به او بپرسى، فراموش كردى!»

پاسخ امام رسيد، در همان بين كه داشتم نامه را مى‏خواندم، ناگاه بعضى از مردم آمدند، بشارت دادند كه برادرم آزاد شده و طولى نكشيد كه برادرم آمد او را ديدم و نامه را براى او نيز خواندم.13

14- ابوهاشم نقل كرده، مى‏گويد: در دلم گذشت كه آيا قرآن مخلوق است يا نه؟

درگاه محبوب
22-03-2010, 17:34
امام (ع)، نگاهى به من كرد و فرمود:

«اى ابوهاشم خداوند آفريدگار همه چيز است و جز او همه چيز مخلوق است».14
15- ابو هاشم روايت كرده، مى‏گويد: خدمت امام ابو محمد (ع) شرفياب شدم و مى‏خواستم، نگينى درخواست كنم تا انگشترى براى تبرك از آن بسازم، نشستم و يادم رفت كه براى چه آمده بودم وقتى كه خواست خدا حافظى كنم و برگردم، امام (ع) انگشترى مرحمت كرد و لبخندى زد، فرمود:

«تو نگينى مى‏خواستى و من انگشترى به تو دادم، تو سودى هم از نگين بردى، پروردگار آن را بر تو گوارا كند.»

ابو هاشم مى‏گويد: من تعجب كردم، عرض كردم: مولاى من براستى كه تو ولى خدايى و آن امامى هستى كه من دين خدا را به لطف و اطاعت او به دست آورده‏ام. آنگاه فرمود:
«اى ابوهاشم! خداوند تو را بيامرزد.»15

16- ابو هاشم نقل كرده، مى‏گويد: از ابو محمد (ع) شنيدم كه مى‏فرمود:
«خداوند روز قيامت چنان گذشت و عفوى مى‏كند كه بر قلب كسى خطور نكرده تا آن جا كه مشركان مى‏گويند: به خدا سوگند كه ما مشرك نبوده‏ايم!»

(ابوهاشم مى‏گويد:) من با خود گفتم: يكى از شيعيان اهل مكه براى من نقل كرد كه رسول خدا (ص) آيه مباركه (ان الله يغفر الذنوب جيعاً) يعنى خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد را تلاوت كرد و مردى پرسيد: يا رسول الله! حتى كسى را كه مشرك است؟! من اين را در قلبم گذراندم و با خودم مى‏گفتم كه ناگهان امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
«ان الله لا يغفر ان يشرك به ويغفر مادون ذالك لمن يشاء»16

يعنى همانا خداوند از گناه كسى كه به او شرك آورده نمى‏گذرد و جز آن هر كه را بخواهد مى‏آمرزد. (و فرمود:) «او بد حرفى زده و بد روايت كرده است »17

مورخان رويدادهاى زيادى از علم امام ابو محمد (ع) درباره آنچه در دل اشخاص مى‏گذشت و راجع به اطلاع از امور غيبى و جريانات و پيشامدها، نقل كرده‏اند كه تمام اينها نشانه‏هاى قاطع بر امامت آن بزرگوار است زيرا كه كسى غير از امام چنين اطلاعاتى ندارد و از اين قبيل مسائل آگاه نيست، شايان ذكر است كه بيشتر اين رويدادها را ابوهاشم نقل كرده كه مورد اعتماد اسلام و از علماى برجسته است و از جمله خواص دو امام، ابوالحسن و ابو محمد (ع) بوده و بسيارى از معجزات ايشان را مشاهده كرده و مى‏گويد: هيچ روزى به حضور امام ابوالحسن و ابو محمد (ع) وارد نشدم مگر اين كه برهان و دليلى درباره امامت ايشان را ديدم .18

پی نوشت ها:

1- مرآة الزمان: 6/ورق 192 عكسبردارى شده در كتابخانه امام اميرالمؤمنين به شماره 2765.
2- نور الابصار: 153.
3- مناقب آل ابى طالب: 433/4.
4- اعلام الورى: 153.
5- الشاقب فى المناقب: 241 از محمد بن على گرگانى، محفوظ به شماره (357) كتابخانه امام اميرالمؤمنين.
6- نورالابصار: 152.
7- نور الابصار: 152، الدر النظيم، در مناقب ائمه.
8- مناقب آل ابى طالب: 435/4.
9- الدر النظيم، در مناقب ائمه از كتب عكس بردارى شده كتابخانه اميرالمؤمنين به شمار 2879.
10- اعلام الورى: 375.
11- مناقب: 437/4 ، اعلام الورى: 374.
12- اعلام الورى: 374.
13- مناقب: 438/4.
14- مناقب: 436/4.
15- اعلام الورى: 375، مناقب: 437/4.
16- سوره نساء 116.
17- الدر النظيم.
18- اعلام الورى: 375.

نرگس منتظر
22-03-2010, 19:38
http://www.upload.tazkereh.ir/images/56344215390495338092.jpg



http://img03.picoodle.com/img/img03/5/11/25/f_23uzfpkm_8c58ff3.gif (http://img03.picoodle.com/img/img03/5/11/25/f_23uzfpkm_8c58ff3.gif)


امام آینه و عشق



این بوی یاس، از سمت کدام کوچه می‏وزد که مدینه را اینچنین مدهوش کرده است؟!

او می‏آید و ربیع‏الثانی، هشتمین روزش را قد راست می‏کند.

آسمان می‏چرخد و فرشتگان، دف زنان و هلهله‏کنان به چشم روشنی «حُدیث» می‏آیند.

تو می‏آیی و خانه «هادی آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله » را ستارگانی بی‏شمار، قرق می‏کنند. خاک، نفس می‏کشد و پنجره‏های شهر، دل به آفتابی می‏سپارند که از چشمان علوی تو می‏درخشد.

نگاه کن، ببین چگونه بادها خبر آمدنت را در چهار گوشه جهان، فریاد می‏کنند، گرچه تو بزرگ‏تر از آنی که در محدوده یک خبر شنیده شوی.

رنگین کمان‏ها، آسمان را طاق نصرت بسته‏اند. پرندگان به مبارکباد تولدت برفراز درختان، سرود شوق می‏خوانند.

ای امام آینه و عشق! اگر تو نبودی، زمین در بهت بی‏کسی‏اش سرگردان می‏ماند.

این همه سپیدار و صنوبر از جوشش رودخانه تو سر بر ابرها می‏سایند.

تبار عاشقت را سیب‏های سرخ نجابت، خوب می‏شناسند.

شیعه تو را دارد که این‏گونه سربلند، بر تارک زمین و زمان ایستاده است.

نامت، قفل ثانیه‏ها را می‏گشاید.

کلامت، آشتی دهنده آب و آتش است.

بیست و هشت بار، بهار از نفس‏های تو به شکوفه نشست.

امامت شش ساله‏ات، خواب راحت را از چشمان عباسیان ربود.

اینچنین بود که بال‏هایت را میان قفسی محصور کرده بودند به این خیال که پرندگی‏ات را از یاد ببری.

آنان ارتفاع نگاه بلندت را نمی‏فهمیدند؛ نمی‏دانستند که حصار تن را شاید، ولی روح و جان را نمی‏توان به اسارت درآورد.

ای حجت یازدهم! هنوز سیمای ستاره بارانت در قاب دل‏های عاشقانت آویخته است.

هنوز بوی یاس سخن‏هایت، شیرازه کتاب‏های آزاده زمین است.

نخل‏های راستی، سایه تو را بر سردارند.

تو ورد زبان مهربان پروانه‏ها خواهی ماند.

درود و سلام خداوند برتو و بر سلاله آینه سانت باد!



http://img03.picoodle.com/img/img03/5/11/25/f_23uzfpkm_8c58ff3.gif (http://img03.picoodle.com/img/img03/5/11/25/f_23uzfpkm_8c58ff3.gif)

صافات
22-03-2010, 23:48
http://shiaupload.ir/images/36336596758984581746.gif

باز گیتى روشن آمد از جمال عسگرى



ماه گردون شد خجل پیش هلال عسگرى





موكب اجلال او چون شد پدید از گرد راه



محور آمد هر جلالى در جلال عسگرى





هادى دین مى برد دست دعا پیش خدا



چشم حق بینش چو مى بیند جمال عسگرى





من چو گویم در مقام و حسن این كودك كه هست



منطق پیر خرد مات از كمال عسگرى





تا تقرّب بر خدا جویند خلق نه فلك



روبد هر یك بامژه گرد نعال عسگرى





عصمت زهرا عیان از چهره زیباى او



خصلت حیدر ببینى در خصال عسگرى





رشك كوثر بُرد از لعل لب جانبخش او



ماه گردیده خجل از خط و خال عسگرى





گلشن جاوید گردد هر زمین شوره زار



چون ببیند موكب فرخنده فال عسگرى





دانش سرشار او تا كرد تفسیر كتاب



عالمى سیراب گردید از زلال عسگرى

http://shiaupload.ir/images/36336596758984581746.gif

نرگس منتظر
22-03-2010, 23:49
http://www.parsiblog.com/FirendsAlbum/montazarr/yahasana.jpg (http://www.parsiblog.com/FirendsAlbum/montazarr/yahasana.jpg)

ذكر قنوت امام حسن عسكری علیه السلام


امام حسن عسكری كه سلام و درود خدا بر او باد در قنوت نماز خویش چنین دعا می‌كردند كه:

اَلحَمدُ للهِ شُكراً لِنَعمائِهِ،

وَ استِدعَاءً لِمَزیدِه،ِ

وَ استِخلاصاً لَهُ و بِهِ دُونَ غَیرِهِ،

وَ عِیاذاً بِهِ مِن كُفرانِهِ وَ الاِلحادَ فِی عَظَمَتِهِ وَ كِبرِیائِهِ،

حَمْدَ مَن یَعلَمُ اَنَّ مَا بِهِ مِن نَعْمائِهِ فَمِن عِندِ رَبِّهِ،

وَ مَا مَسَّهُ مِن عُقُوبَتِهِ فَبِسُوءِ جِنایَةِ یَدِهِ... .(1)

ستایش مخصوص خداست، به خاطر شكر نعمتهایش،

و درخواست نعمت بیشتر،

و خالص ساختن شكر برای او و به یاری او نه غیرش،

و پناه بردن بر او از كفران و ناسپاسی او و انكار در عظمت و بزرگواریش،

ستایش كسی كه می‌داند هر نعمتی كه دارد از جانب خداست،

و هر عقوبت و كیفری كه به او رسد از بدیهای خودش است.


همچنین این دعا را می‌خواندند كه:


یَا مَن غَشِیَ نُورُهُ الظُلُماتَ،

یَا مَن اَضاءَتْ بِقُدسِهِ العُجاجُ المُتواعِرات،

یَا مَن خَشعَ لَهُ اَهلُ الارضِ وَ السَمواتِ،

یَا مَن بَخَعَ لَهُ بِالطاعَةِ كُلُ مُتَجَبِر عَات،

فَاغْفِر لِلذِینَ تَابُوا وَ اتَبَعُوا سَبِیلَكَ.(2)

ای آنكه نورش تاریكی‌ها را ‌پوشانده،

ای آنكه به پاكی و قداست او راه‌های سخت روشن گردده،

ای آنكه زمینیان و آسمانیان برای او خشوع و خضوع می‌كنند،

ای آنكه نزدش هر جبارِ متكبری، سر طاعت فرود می‌آورد،

كسانی را كه توبه كنند و راه تو را تبعیت كنند، بیامرز.

-------------------
1- مهج الدعوات، ‌63
2- مهج الدعوات، 62


http://upload.tazkereh.ir/images/38934431609453139465.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/38934431609453139465.jpg)

نرگس منتظر
23-03-2010, 03:21
http://www.upload.tazkereh.ir/images/78800632357173181349.png





او خود مسیحی دیگر است...



روزی امام حسن عسگری (علیه السلام) شخصی را نزد بختیشوع، یکی از پزشکان بزرگ آن روزگار فرستاد و از او خواست تا یکی از شاگردان خود را نزد حضرت بفرستد.

در آن روزگار امام حسن عسگری (علیه السلام) تحت نظر دولت عباسی در شهر سامرا به سر می برد و بختیشوع بزرگ پزشکان دربار عباسی بود. بختیشوع که از شخصیت امام آگاه بود، بهترین شاگرد خود را انتخاب می کند و هنگام فرستادن به او می گوید:

"... برو ولی بدان که در میان مردم زمین او [امام عسگری (علیه السلام)] از همه عالم تر است. پس مراقب باش که در مورد آنچه به تو دستور می دهد، اعتراض نکنی..."

شاگرد عمل فصد (خون گرفتن) را طبق دستور امام عسگری (علیه السلام) به شیوه ای شگفت انگیز انجام داد و در طی یک روز چند بار از حضرت مقدار زیادی خون گرفت.

هنگامی که شاگرد شگفت زده چگونگی عمل را برای استادش، بختیشوع گزارش داد او نیز سخت متحیر ماند. بختیشوع چیزی شنیده بود که هرگز مانند آن را نه شنیده و نه دیده بود.


او به اتفاق شاگرد ممتازش سه روز کتاب های طبی را مطالعه کرد ولی راه به جایی نبرد و از چگونگی عملی که شاگرد در مورد امام حسن عسگری (علیه السلام) انجام داده بود، سر در نیاورد.
لذا به این فکر افتاد تا از استادش که راهبی در دیر العاقول بود و سرآمد دانشمندان مسیحی آن روزگار به شمار می رفت، در این موضوع نظر خواهی کند. او طی نامه ای ماجرا را گزارش کرد و شاگرد نامه را به دیر العاقول برد.

این راهب، سالیان دراز در این دیر به عبادت و گوشه نشینی پرداخته بود. از این رو از بالای دیر نامه را با طناب و زنبیلی تحویل گرفت. لحظاتی گذشت تا راهب نامه را مطالعه کرد و سپس با عجله از دیر پایین آمد و با از شاگرد پرسید:


- "آیا کسی که آن عمل را انجام داده است، تویی؟"
- آری.
-"خوشا به سعادت مادرت."
آنگاه با سرعت بر مرکبی سوار می شود و همراه شاگرد عازم سامرا، منزل امام عسگری (علیه السلام)، می شود.

هنگامی که شاگرد و راهب به در خانه حضرت رسیدند، در باز شد و خدمتکاری بیرون آمد و گفت: راهب دیرالعاقول به درون خانه بیاید. و در بسته شد و دیگر از راهب خبری نبود.

شاگرد می گوید: "صبح روز بعد چون راهب از منزل حضرت خارج شد، دیدم صلیب خود را باز کرده، لباس های رهبانیت را از تن در آورده و لباس های مسلمانی به تن کرده و اسلام آورده است. آنگاه راهب به من گفت: حالا نزد بختیشوع برویم."

چون نگاه بختیشوع به راهب افتاد شتابان به استقبال او آمد و پرسید: "چه چیزی تو را از آیینت جدا کرد؟"

راهب پاسخ می دهد: "مسیح را دیدم و به دست او اسلام آوردم"

- "مسیح را دیدی؟"

- "یا شخصی همانند مسیح را دیدم. همانا در تمام تاریخ این نوع از فصد (خون گرفتن) را تنها مسیح انجام داده است. او یک مسیح دیگر است و در نشانه ها و معجزاتش همچون مسیح است."

راهب پس از دیدار با بختیشوع نزد امام عسگری (علیه السلام) بازگشت و تا آخر عمر در خدمت حضرت بود.

.....................
برگرفته از:

در آستانه غیبت زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، محمد دشتی و میرزامهدی صادقی، صفحه 164


http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-01.gif
(http://www.pichak.net/)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-03-2010, 03:25
http://upload.tazkereh.ir/images/65881853175179656554.png (http://upload.tazkereh.ir/images/65881853175179656554.png)



قال الامام العسگري عليه السلام

http://shiaupload.ir/images/9hb3i85dm29ckqxduto.gif

پندى گويا و جامع


«أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دينِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله عليه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فى دينِهِ وَ صَدَقَ فى حَديثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِىٌ فَيَسُرُّنى ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيْنًا وَ لا تَكُونُوا شَيْنًا، جُرُّوا إِلَيْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبيح، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:


لَناحَقٌّ فى كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله عليه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمْ السَّلامَ.»

شما را به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و تلاش براى خدا و راستگويى و امانتدارى درباره كسى كه شما را امين دانسته ـ نيكوكار باشد يا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسايگى سفارش مىكنم. محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)براى همين آمده است. در ميان جماعت هاى آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت كنيد. و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يك از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: اين يك شيعه است، و اين كارهاست كه مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بكشانيد و همه زشتى را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبى كه درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوريم. در كتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پيامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدى جز ما مدّعى اين مقام نيست، مگر آن كه دروغ مىگويد. زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ كنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سلام و تحيّت بفرستيد. زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنيد و شما را به خدا مى سپارم، و سلام بر شما.


http://shiaupload.ir/images/9hb3i85dm29ckqxduto.gif

درگاه محبوب
23-03-2010, 09:35
جمال عسگرى (ع)

http://img.tebyan.net/big/1387/01/14016591425315319822520725012620113523416875.jpg


باز گیتى روشن آمد از جمال عسگرى
ماه گردون شد خجل پیش هلال عسگرى
موكب اجلال او چون شد پدید از گرد راه
محور آمد هر جلالى در جلال عسگرى
هادى دین مى برد دست دعا پیش خدا
چشم حق بینش چو مى بیند جمال عسگرى
من چو گویم در مقام و حسن این كودك كه هست
منطق پیر خرد مات از كمال عسگرى
تا تقرّب بر خدا جویند خلق نه فلك
روبد هر یك بامژه گرد نعال عسگرى
عصمت زهرا عیان از چهره زیباى او
خصلت حیدر ببینى در خصال عسگرى
رشك كوثر بُرد از لعل لب جانبخش او
ماه گردیده خجل از خط و خال عسگرى
گلشن جاوید گردد هر زمین شوره زار
چون ببیند موكب فرخنده فال عسگرى
دانش سرشار او تا كرد تفسیر كتاب
عالمى سیراب گردید از زلال عسگرى

درگاه محبوب
23-03-2010, 09:39
سخنانی از نور




http://img.tebyan.net/big/1383/03/107109252141621292443698135248104212364425.jpg


موعظه و راهنمایی

امام حسن عسکری علیه السلام همواره اصحاب خود را موعظه می فرمود و آنها را به یاد عالم آخرت می انداخت و از فتنه ها و فریبکاریهای دنیا بر حذر می داشت از جمله موعظه آن حضرت چنین است:

" انکم فی آجال منقوصة و ایام معدودة والموت یاتی بغتة من یزرع خیرا یحصد غبطة و من یزرع شرا یحصد ندامة لکل زارع ما زرع لایسبق ابطی بحظه ولا یدرک حریص مالم یقدر له من اعطی خیرا فالله اعطاه و من وقی شرا فالله وقاه."


" ای مردم ! شما عمری کوتاه و روزهایی بر شمرده و مشخص دارید و مرگ، ناگهانی فرا می رسد هر کسبذر نیکی بکارد خوشی را درو کند و هر کس تخم بدی بکارد پشیمانی درو کند،هر کشاورزی هر چه بکارد همان محصول اوست کسی که کُند کار باشد بهره اش را می یابد و کسی که حریص است به آنچه مقدرش نیست نمی رسد هر کس که به خیری می رسد خدایش مرحمت کرده و هر کس از شری برهد خدایش رهانیده است."


این سخنان امام علیه السلام بیانگر اصل سخن واقعیتهای زندگی است زیرا که انسان - به فرموده امام - ایام عمر معینی دارد که نه بیشتر و نه کمتر می شود و مرگ، ناگهان فرا می رسد بنابراین سزاوار است کسی که بر این حال است فریب نخورد و به حقوق دیگران تجاوز نکند و یقین داشته باشد که او به جزای عمل خود می رسد.


امام علیه السلام به اندیشیدن در امر خدای متعال با هدف ایمان دعوت فرموده و می گوید:
" لیست العبادة کثرة الصیام و الصلاة و انما العبادة کثرة التعبد: التفکر فی امرالله..."


" عبادت به زیادی روزه و نماز نیست بلکه عبادت به زیادت تعبد یعنی اندیشیدن در امر خداست..."
امام علیه السلام دراحادیث خود بیان فرموده است که ریشه اعتقاد و ایمان به خدا ژرف نگری در امر خدا و نگرش به بدایع خلقت پروردگار است زیرا اینها هستند که انسان را به ایمان مطلق نسبت به آفریدگار بزرگ وا می دارند.





http://img.tebyan.net/big/1383/03/204602042241011210225523499173142384519271.jpg


حکمت تشریع روزه

جعفربن محمد حمزه علوی درباره حکمت تشریع روزه سوال کرد. امام علیه السلام در پاسخ وی فرمودند:" فرض الله تعالی الصوم لیجد الغنی مس الجوع فیحنو علی الفقیر."


"خدای تعالی روزه را از آن جهت واجب گردانیده است تا توانگر، رنج گرسنگی را لمس کند و بر مستمند و فقیر توجه نماید."


امام علیه السلام درباره فلسفه تشریع روزه با کوتاهترین و رساترین بیان سخن گفته است که روزه توانگر را به نیازمندیهای مردم فقیر و احساس به او وا می دارد به علاوه فواید روحانی و بهداشتی زیادی که بر آن مترتب است.


نکوهش مردمان ریا کار

امام علیه السلام منافقان را نکوهش کرده می فرماید:" لیس العبد عبدا یکون ذا وجهین و ذالسانین یطری اخاه شاهدا و یاکله غائبا اعطی حسده و ان ابتلی خانه."


چه بد است آن بنده خدایی که دو رو و دو زبان است در حضور برادرش او را می ستاید و پشت سر از او بدگویی می کند اگر چیزی ( به آن برادر دینی) برسد حسودی کند و اگر گرفتار شود بر او خیانت ورزد.
به راستی دورویی صاحبش را دروغگو، خیانتکار و دغلباز می سازد.

همان گونه که او را از هر چه حق و حقیقت است بسیار دور می کند. و از جمله مظاهر ناپاکی شخص دورو آن است که برای رسیدن به مطامع نامشروع خود به دورویی متوسل می شود.

نصیحتی گرانقدر

امام علیه السلام برخی از یارانش را با این نصیحت گرانقدر و حکمت رسا بهره مند ساخته و فرموده است:


تا وقتی که برایت قابل تحمل است از درخواست چیزی از دیگران خودداری کن زیرا هر چیزی را خیر تازه ای است. پافشاری در درخواستها ارزش تو را از بین می برد، مگر این که دری به روی تو باز شود که شایسته ورود باشد! زیرا چقدر نزدیک است که دست رد به سینه ستمدیده بخورد. و چه بسیار دگرگونیها نوعی از آداب خدای عزوجل باشد. نصیبها مراتبی دارد، بنابراین برای میوه ای که نرسیده شتاب مکن زیرا که هر میوه ای در وقت خودش می رسد و آن که امور تو را تدبیر می کند بهتر می داند که چه وقتی برای تو صلاحاست.پس به آگاهی او در امور خود اطمینان کن و در همان آغاز نیازمندیهای خویش عجله مکن که دلتنگ خواهی شد و پرده نومیدی جلوتر خواهد افتاد. بدان که شرم و حیا اندازه ای دارد و اگر از آن مقدار زیاد شود ناتوانی است. جود و بخشش نیز اندازه ای دارد اگر از آن مقدار افزون گردد ولخرجی است و اقتصاد نیز حدی دارد پس اگر بیشتر شد بخل خواهد بود و شجاعت نیز اندازه ای دارد اگر از آن اندازه افزون شد بی باکی است.


سفارش امام حسن عسکری(ع) به شیعیان

شما را به تقوای الهی و پرهیزکاری در دینتان، و کوشش و تلاش برای خدا، و راستگویی، و ادای امانت به هر که شما را امین شمرده است، نیکوکار باشد و یا بدکار، و سجده طولانی و همسایه داری خوب، توصیه می کنم که محمد(ص) به خاطراینها آمده است. نماز را با جماعت ایشان- شیعیان- بخوانید و جنازه هایشان را تشییع کنید و از بیمارانشان عیادت نمایید و حقوق ایشان را بپردازید، زیرا هنگامی که فردی از شما پرهیزکار در دین و راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوش رفتاری کند، می گویند:" او شیعه است و در نتیجه باعث خوشحالی ما می شود.

از خدا بترسید و زینت ما باشید، نه آن که باعث ننگ ما گردید

، هر دوستی که هست به نفع ما جلب کنید و هر زشتی را از ما برطرف سازید، زیرا که هر چه از نیکی درباره ما گفته شود، سزاواریم و هر بدی که درباره ما بگویند، ما آنچنان نیستیم. ما را در کتاب خدا(قرآن) و خویشاوندی رسول خدا(ص) حقی است، و از جانب خدا ما پاک داشته شده ایم و هر که جز ما چنین ادعایی کند، دروغگو ا ست. خدا را زیاد یاد کنید و بسیار به یاد مرگ باشید، و قرآن را زیاد تلاوت کنید و بر پیامبر(ص) بسیار صلوات بفرستید که در هر صلوات بر رسول خدا(ص) ده حسنه است. بدانچه شما را سفارش کردم، مراقب باشید. شما را به خدا می سپارم و به شما درود می فرستم.

نرگس منتظر
23-03-2010, 12:32
http://www.ashoora.ir/index.php?option=com_datsogallery&Itemid=14&func=wmark&mid=199 (http://www.ashoora.ir/index.php?option=com_datsogallery&Itemid=14&func=wmark&mid=199)





رهنمودهاى تربيتى از امام عسكرى عليه السلام


عصر خفقان

بنى‏عباس با شعار حمايت از اهل‏بيت عليهم‏السلام و احقاق حق آنان و با استفاده از شرايط خاص موجود، به قدرت رسيدند و در اين راستا خون‏هاى زيادى به زمين ريخته شد.
ابومسلم خراسانى در راه استقرار حكومت عباسيان، تعداد زيادى از مردم را كشت و طبق گفته بعضى مورّخان اين تعداد، بالغ بر ششصد هزار نفر بوده است.1


آنان كه با اين شعار، به حكومت رسيدند، وقتى به هدف خود نائل شدند، از هيچ جنايتى نسبت به ائمه عليهم‏السلام و شيعيان فروگزار نكردند.
طبعاً شهادت امامان عليهم‏السلام از زمانى كه بنى‏عباس در مصدر امور بودند، به دست آنان بوده و علويان هم در فشارهاى شديدى قرار داشتند و شرايط امام عسكرى عليه‏السلام هم از اين قاعده مستثنى نمى‏باشد.


بنى‏عباس به خاطر ترس از آن حضرت و علويان، ايشان را در تنگناهاى مختلفى قرار داده بودند؛ از جمله سكونت اجبارى آن حضرت در شهر سامرّا و منطقه نظامى (عسكر). لذا به وى و پدرش امام هادى عليه‏السلام «عسكريين» مى‏گويند.2


از سويى ديگر، امام ناگزير بود روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در كاخ و دربار عبّاسى حاضر شود.3

اين محدوديت، شامل اصحاب و شيعيان حضرت هم مى‏شد.


على بن جعفر از «حلبى» روايت كرده است:

«در عسكر جمع شديم و روزى كه حضرت از خانه خارج مى‏شد، منتظر مانديم تا او را زيارت كنيم. اما دستور كتبى حضرت صادر شد كه: «كسى بر من سلام نكند و حتى كسى با دست، مرا نشان ندهد و به طرف من اشاره نكند، چون جان شما در خطر است.»4

اين، سيمايى است از وضعيت حاكم بر زندگى امام و شيعيان در زمانى كه جان امام و دوستداران او حتى با سلام كردن يا اشاره به امام، در خطر بوده است. لذا ارتباط هريك با ديگرى بايد به صورت غيرعلنى ايجاد مى‏شد.

داود بن اسود ـ كه عهده‏دار آماده كردن حمّام امام بوده است ـ مى‏گويد:

مولايم ابومحمّد عليه‏السلام مرا خواست و چوبى گرد و بلند، كه شبيه پاشنه در بود و دست را پُر مى‏كرد، به من داد و فرمود:

اين را به نزد «عَمْرى» ببر. من راه افتادم و در بين راه به سقّايى برخورد كردم كه استرى همراهش بود و اين استر، مزاحم مسير و راه من بود.
سقّا گفت: بر استر بانگ بزن تا حركت كند. من چوب را بلند كرده، استر را زدم و چوب شكست. به محلّ شكستگى چوب نگاه كردم و ديدم در آنجا نامه‏هايى قرار دارد، به سرعت چوب را در آستين خود مخفى كردم...5

از اين مطلب مى‏توان فهميد كه شرايط و محدوديت‏هاى ايجاد شده، باعث مى‏شد كه امام عليه‏السلام چنين تمهيداتى را براى ايجاد ارتباط و رساندن پيام به ياران خود، بينديشد.
دوران امامت آن بزرگوار، معاصر سه تن از خلفاى عباسى بود؛ معتزّ، مهتدى و معتمد. گرچه اقامت اجبارى امام در سامرّا، خود به نوعى حبس مى‏باشد، اخبارى وجود دارد كه آن حضرت در دوران هريك از اين خلفا، مدّت زمانى را در زندان به سر برده است.6

در زمان خلافت مهتدى ـ كه در تاريخ، از عملكرد معتدل وى سخن به ميان آمده و از روش حكومتى‏اش تعريف شده است ـ 7


مدتى، امام در زندان وى به سر برده است و حتى او، تصميم بر به شهادت رساندن آن حضرت داشته كه مرگ وى، به او اجازه چنين كارى را نمى‏دهد.8

امام عسكرى عليه‏السلام و مكارم اخلاقى

از آنجا كه «امام»، در واقع پيشوا و مقتداى انسان‏هاست و وظيفه هدايت و ارشاد را به عهده دارد و بايد معارف اصيل و ناب الهى را بر مردم بشناساند، امام عسكرى عليه‏السلام نيز اين امر مهم را، با توجّه به شرايط ويژه و محدوديت‏هاى موجود، به بهترين نحو به انجام رسانيد.

از آن حضرت علاوه بر روايات فقهى، روايات زيادى باقى مانده است كه مشتمل بر مباحث اعتقادى و اخلاقى مى‏باشد كه به بعضى از آنها مى‏توان اشاره نمود.



http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg)

نرگس منتظر
23-03-2010, 12:39
http://upload.tazkereh.ir/images/88909000818297018302.png (http://upload.tazkereh.ir/images/88909000818297018302.png)



ويژگى‏هاى شيعه



حضرت به شيعيانش مى‏فرمايد:

«اوصيكم بتقوى اللّه، و الورع فى‏دينكم، والاجتهاد للّه، و صدق الحديث، واداءالامانة الى من ائتمنكم من برّ او فاجر، و طول السّجود، و حسن الجوار، فبهذا جاء محمّد صلى‏الله‏ عليه‏و‏آله‏وسلم ، صلّوا فى‏عشائرهم و اشهدوا جنائزهم، و عودوا مرضاهم و أدّوا حقوقهم9؛

شما را سفارش مى‏كنم به تقواى الهى و پارسايى در دين خود و كوشش در راه خدا و راستگويى و اينكه امانت هركسى را كه به شما امانتى سپرده است، به او بازگردانيد چه آن شخص، نيكوكار باشد يا تبهكار. و سجده‏ها را طولانى كنيد و (براى همسايگان خود) همسايگان خوبى باشيد ـ كه محمّد صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم اين چيزها را آورده است ـ و در قبيله‏هاى آنان (اهل سنّت) نماز گزاريد، در تشييع جنازه‏هاى‏شان حاضر شويد و مريضان آنان را عيادت و حقوق‏شان را ادا كنيد.»

سپس در توضيح مى‏فرمايد:
«فانّ الرجل منكم اذا ورع فى دينه و صدق فى حديثه و ادّى الامانة و حسن خلقه مع الناس، قيل هذا شيعىٌّ فيسرّنى ذلك. اتّقوا اللّه و كونوا زيناً و لاتكونوا شيناً، جرّوا الينا كلّ مودّة و ادفعوا عنّا كلّ قبيح، فانّه ما قيل فينا مِنْ حُسْنٍ فنحن اهله، و ما قيل فينا مِنْ سُوءٍ فما نحن كذلك10؛

اگر كسى از شما در دينش ورع داشته و راستگو باشد و اداى امانت كند و با مردم خوش رفتار باشد، مى‏گويند: «اين، يك شيعه است.» و همين مسأله، من را شادمان مى‏كند.

از خدا بترسيد و تقواى الهى را پيشه خود سازيد (و با اعمالتان) زيور و زينت براى ما باشيد و مايه زشتى (و بد نامى) ما نباشيد. هرگونه دوستى را براى ما جلب كنيد و هر بدى را از ما دور سازيد. زيرا هر خوبى كه در حقّ ما گفته شود، سزاوار آنيم و هر بدى كه در حقّ ما گفته شود، شايسته آن نيستيم.»

و در انتها مى‏فرمايد:
«اكثروا ذكراللّه و ذكر الموت و تلاوة القرآن و الصّلوة على النبى صلى‏ الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ...؛11

بسيار خدا را به ياد داشته باشيد و نيز ياد مرگ را. زياد قرآن تلاوت كنيد و بر رسول اللّه صلى ‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم صلوات بفرستيد. چه اينكه اينها امورى هستند كه طبعاً موجب رعايت توصيه‏هاى فوق مى‏شود.»

همچنين مى‏فرمايد:
«اورع النّاس من وقف عندالشّبهة، اعبد النّاس من أقام على‏الفرائض، ازهد النّاس من ترك الحرام؛ اشدّ النّاس اجتهاداً من ترك الذّنوب12؛
پارساترين مردم كسى است كه در شبهات، درنگ كند، عابدترين مردم كسى است كه واجبات الهى را انجام دهد، زاهدترين مردم كسى است كه از كارهاى حرام بپرهيزد و كوشاترين مردم كسى است كه گناهان را ترك كند.»



ارزش تفكّر
«ليست العبادة كثرة الصيّام والصّلاة، و انّما العبادة كثرة التفكّر فى‏امر اللّه13؛ عبادت به زياد روزه گرفتن و نماز خواندن نيست؛ بلكه عبادت اين است كه در امر (مخلوقات) خداوند بسيار تفكّر شود.»

و چه دقيق فرموده است!
چه اينكه اگر آدمى در خلقت الهى و اينكه از كجا آمده، چرا آمده است، به كجا مى‏رود و ...؟ تفكّر كند، طبعاً به شناخت خداوند نزديك‏تر مى‏شود و در راستاى همان تفكّر، به وظايف بندگى خود عمل مى‏كند.

جايگاه مؤمن

«المؤمن بركةٌ على المؤمن و حجّةٌ على الكافر14؛
مؤمن براى مؤمن، بركت است و براى كافر، اتمام حجّت.»

«ما اقبح بالمؤمن أن تكون له رغبة تذلّه15؛
چقدر زشت است براى مؤمن كه دلبستگى به چيزى داشته باشد كه موجب خوارى و ذلّت او شود.»



http://shiaupload.ir/images/92112031155182165236.jpg (http://shiaupload.ir/images/92112031155182165236.jpg)

نرگس منتظر
23-03-2010, 12:48
http://upload.tazkereh.ir/images/49759465604678026536.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/49759465604678026536.jpg)



بهترين ويژگى‏ها



«خصلتان ليس فوقهما شى‏ء: الايمان باللّه و نفع الأخوان16؛
چيزى بالاتر از دو خصلت ايمان به خداوند و رساندن سود به برادران نيست.»
حضرت يارى به برادران را چون ايمان به خداوند، جزء بهترين صفات پسنديده مى‏شمارد.

بيان شرك
آن حضرت در مورد اين كه «شرك» از حسّاسيت و دقّت ويژه‏اى برخوردار است، چنين گوشزد مى‏كند:
«الاشراك فى‏النّاس، أخفى من دبيب النّمل على المسح17
الأسود فى اللّيلة المظلمة18؛
شرك ورزيدن در ميان مردم، از حركت مورچه (كه بسيار آرام و نامحسوس است) در شب تاريك بر روپوش سياه، نهان‏تر است.»

جايگاه تواضع
تواضع و فروتنى، از صفات پسنديده‏اى است كه هر انسانى، حُسن آن را درك مى‏كند.
تعبير امام عليه‏السلام در مورد اين صفت پسنديده چنين است:

«اَلتَّواضِعُ نِعْمَةٌ لايُحْسَدُ عَلَيْه19؛ تواضع، نعمتى است كه كسى بر آن رشك نمى‏ورزد.»
آن حضرت در تبيين جايگاه تواضع در فرهنگ اسلامى و ترغيب به آن مى‏فرمايد:
«من تواضع فى‏الدّنيا لإخوانه فهو عنداللّه من الصّدّيقين و من شيعة علىّ بن ابيطالب عليه‏السلام حقّاً20؛
كسى كه در دنيا نسبت به برادرانش متواضع باشد، نزد خداوند از صدّيقين به شمار مى‏رود و او از شيعيان واقعى على بن‏ابيطالب عليه‏السلام است.»

همچنين درباره بعضى از مصاديق تواضع، مى‏فرمايد:

«مِنَ التّواضع، السّلام على كلّ مَنْ تمرّ به و الجلوس دون شرف المجلس21؛
سلام كردن بر هركسى كه از پيش او مى‏گذرى و نشستن در جايى كه بالاى مجلس نيست، از تواضع و فروتنى است.»


http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg)

نرگس منتظر
23-03-2010, 13:00
http://shiaupload.ir/images/q5wovge6n6lt8b00nagk.jpg (http://shiaupload.ir/images/q5wovge6n6lt8b00nagk.jpg)




ناهنجارى‏هاى اخلاقى

در ميان آنچه كه از حضرت به ما رسيده، احاديثى وجود دارد كه در آنها به امراض روحى و اجتماعى مردم اشاره شده است.

امام عسكرى عليه‏السلام شخص دورو را چنين وصف مى‏كند:
«بئس العبد، عبدٌ يكون ذاوجهين و ذالسانين، يطرى اخاه شاهداً و يأكله غائباً، اِن اُعطى حسده، و اِن ابتلى خانه22؛

چه بد بنده‏اى است، آن بنده (خدا) كه دورو و دوزبان است! در حضور برادرش، او را مى‏ستايد و پشت سر او غيبت و بدگويى23 او را مى‏كند. اگر مورد عطا واقع شود، به او حسد مى‏ورزد و اگر براى او گرفتارى پيش آيد، به او خيانت كند.»
آن حضرت، شخص دورو را تقبيح نموده و مصداق آن را توضيح مى‏دهد و حالات شخص دورو و دو زبان را با دقّت و ظرافت بيان مى‏كند.
و لذا فطرت سالم آدمى بعد از آگاهى از اين حالات، از دوروئى بيزار خواهدبود.

حضرت، وضعيت شخص كينه‏توز را چنين بيان مى‏كند:

«أقلّ النّاس راحةً، الحقود24؛

شخص كينه توز، كم آسايش‏ترين مردم است.»


اگر نگاهى گذرا به وضعيت روحى اشخاص كينه توز داشته باشيم، به اين واقعيت پى مى‏بريم كه چنين افرادى هميشه در يك اضطراب روحى قرار دارند و از عدم آرامش و آسايش روحى رنج مى‏برند.
آنان از روحى سالم و متعادل برخوردار نيستند. و تنها راه رهايى از اين رنج و محنت، به فرموده «قرآن و عترت»، گذشت و چشم پوشى از رفتار ديگران است.

امام عسكرى عليه‏السلام خشم و غضب، را كليد هر بدى مى‏داند:

«الغضب مفتاح كلّ شر».25

منشأ بسيارى از گناهان، غضب مى‏باشد و اصولاً خشم با خوشرويى و حُسن خلق، در تعارض است. آن حضرت، با اين بيان، ريشه و منشأ بدى‏ها را به ما معرّفى مى‏كند، تا ما براى درمان بدى‏ها، در فكر راه حلّ اساسى باشيم و علاوه بر توجّه به هريك از بدى‏ها و پرهيز از آنها، آنها را ريشه‏يابى كنيم.

آن حضرت، شادمانى كردن نزد شخص محزون و غمناك را، بى‏ادبى تلقّى مى‏كند:

«ليس من الأدب، اظهار الفرح عند المحزون»26.

اينها، نكاتى هستند كه در روابط اجتماعى ما با ديگران، بسيار مؤثّر مى‏باشد و مراعات نمودن آنها تأثير شگرفى در همدلى، ايجاد محبّت و حفظ دوستى‏ها دارد.


السّلام عليه يوم ولد و يوم يمت و يوم يبعث حيّاً.


http://shiaupload.ir/images/92112031155182165236.jpg (http://shiaupload.ir/images/92112031155182165236.jpg)

نرگس منتظر
23-03-2010, 13:02
پى‏نوشت‏ها:

1. الكامل فى‏التاريخ، ابن اثير، ج 5، ص 476؛ وفيات الاعيان، ابن خلّكان، ج 3، ص 148.
2. ر.ك: علل الشّرايع، صدوق، ج 1، باب 176، ص 282، مؤسّسة الأعلمى للمطبوعات.
3. مناقب آل ابيطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 466؛ بحارالانوار، ج 50، ص251.
4. بحارالانوار، ج 50، ص 269.
5. مناقب آل ابيطالب(ع)، ج 4، ص 460 و 461.
6. بحارالانوار، ج 50، ص 314 ـ 311.
7. ر.ك: مروج الذّهب، مسعودى، ج 4، ص 195؛ الكامل فى‏التّاريخ، ج 7، ص 245 و 234.
8. بحارالانوار، ج 50، ص 313.
9 تا 11. تحف العقول، حرّانى، ص 362، مؤسّسة‏الأعلمى للمطبوعات.
12. همان، ص 363.
13. همان، ص 362.
14. همان، ص 363.
15. همان، ص 364.
16. همان، ص 363.
17. نوعى پوشش است. ر.ك: مجمع البحرين، ج 2، ص 414.
18. تحف العقول، ص 361؛ كشف الغمّه، ص 420.
19. تحف العقول، ص 363.
20. احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 267، كتابفروشى مصطفوى.
21 و 22. تحف العقول، ص 362.
23. «يأكله غائباً» كنايه از غيبت است، چنانكه در آيه 12 سوره حجرات آمده است.
24. تحف العقول، ص 363.
25. همان، ص 362.
26. همان، ص 363.
...............

منبع:
مجله كوثر، شماره 60، حسين مطهّرى محبّ

درگاه محبوب
23-03-2010, 15:15
زیارت امام حسن عسكرى علیه السلام





http://shiaupload.ir/images/teqfvvq0sblk4k9ymik.jpg



شیخ به سند معتبر از آن حضرت روایت كرده كه فرمود قبر من در سُرّ مَن راءى امان است از براى اهل دو جانب از بلاها و عذاب خدا مجلسى اوّل اهل دو جانب را به شیعه و سنّى معنى كرده و فرموده كه بركت آن حضرت دوست و دشمن را احاطه فرموده است چنانكه قبر كاظمین علیه السلام سبب امان بغداد شد الخ و سیّد بن طاوس فرموده چون خواستى زیارت كنى حضرت عسكرى علیه السلام را بجا آور جمیع آنچه را كه در زیارت پدرش حضرت هادى علیه السلام

بجا مى آوردى پس بایست نزد ضریح آن حضرت و بگو:


اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَ

سلام بر تو اى مولا و سرور من

یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی الْهادِىَ الْمُهْتَدِىَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ

اى ابا محمد حسن بن على هادى راه یافته و رحمت خدا و بركاتش نیز بر تو باد

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَوْلِیآئِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ

سلام بر تو اى ولى و نماینده خدا و فرزند اولیاء او سلام بر تو اى حجت خدا

وَابْنَ حُجَجِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَصْفِیآئِهِ اَلسَّلامُ

و فرزند حجتهاى خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و زاده برگزیدگانش سلام

عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَابْنَ خُلَفآئِهِ وَاَبا خَلیفَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ

بر تو اى جانشین خدا و فرزند جانشینانش و پدر جانشین او سلام بر تو اى فرزند

خاتَمِ النَّبِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا

خاتم پیمبران سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء سلام بر تو اى

بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ

فرزند امیر مؤ منان سلام بر تو اى فرزند بانوى زنان جهانیان سلام

عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْئِمَّةِ الْهادینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْوْصِیآءِ

بر تو اى فرزند امامان راهنما سلام بر تو اى فرزند اوصیاى

الرّاشِدینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عِصْمَةَ الْمُتَّقینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اِمامَ

با رشد و هدایت سلام بر تو اى نگهبان پرهیزكاران سلام بر تو اى پیشواى

الْفآئِزینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا رُكْنَ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا فَرَجَ

رستگاران سلام بر تو اى پایه و ركن اهل ایمان سلام بر تو اى گشایش ده

الْمَلْهُوفینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وارِثَ الاَْنْبِیآءِ الْمُنْتَجَبینَ اَلسَّلامُ

اندوهناكان سلام بر تو اى وارث پیمبران برگزیده سلام

عَلَیْكَ یا خازِنَ عِلْمِ وَصِىِّ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الدّاعى

بر تو اى خزینه دار علم وصى رسول خدا سلام بر تو اى دعوت كننده

بِحُكْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا النّاطِقُ بِكِتابِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا

به حكم خدا سلام بر تو اى گویاى به كتاب خدا (قرآن ) سلام بر تو اى

حُجَّةَ الْحُجَجِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا هادِىَ الاُْمَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ

حجت حجتهاى الهى سلام بر تو اى راهنماى ملتها سلام بر تو اى واسطه

النِّعَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَیْبَةَ الْعِلْمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا سَفینَةَ الْحِلْمِ

و سرپرست نعمتها سلام بر تو اى گنجینه دانش سلام بر تو اى كشتى حلم و بردبارى

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَا الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الظّاهِرَةِ لِلْعاقِلِ حُجَّتُهُ وَالثّابِتَةِ

سلام بر تو اى پدر امام منتظر آنكس كه حجت و نشانه اش براى شخص خردمند آشكار و

فِى الْیَقینِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِالظّالِمینَ وَالْمُغَیَّبِ عَنْ

معرفتش به یقین ثابت و مسلم است آنكه در پرده است از دیده ستمكاران و آن غایب و پنهان از

دَوْلَةِ الْفاسِقینَ وَالْمُعیدِ رَبُّنا بِهِ الاِْسْلامَ جَدیداً بَعْدَ الاِْنْطِماسِ

حكومت و دولت اهل فسق و عصیان و آنكس كه پروردگار ما بوسیله اش دین اسلام را بصورت تازه و نوى باز گرداند پس از فرسودگى

وَالْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الاِْنْدِراسِ اَشْهَدُ یامَوْلاىَ اَنَّكَ اَقَمْتَ الصّلوةَ

و قرآن را تر و تازه باز آرد پس از كهنگى گواهى دهم اى سرور من كه براستى تو برپاداشتى نماز را

وَآتَیْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَدَعَوْتَ اِلى

و پرداختى زكات را و امر كردى به معروف و نهى كردى از منكر (كار زشت ) و دعوت كردى

سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّى

مردم را به راه پروردگارت به فرزانگى و پند نیك و پرستش كردى خدا را از روى اخلاص تا

اَتیكَ الْیَقینُ اَسْئَلُ اللَّهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ یَتَقَبَّلَ زِیارَتى

مرگت فرا رسید از خدا خواهم بدان منزلت و مقامى كه شما در نزد او دارید كه بپذیرد زیارتى را كه من

لَكُمْ وَیَشْكُرَ سَعْیى اِلَیْكُمْ وَیَسْتَجیبَ دُعائى بِكُمْ وَیَجْعَلَنى مِنْ

از شما كردم و قدردانى كند از سعى و كوششم براى رسیدن به درگاه شماو اجابت كند دعایم را بوسیله شما و قرارم دهد

اَنْصارِ الْحَقِّ وَاَتْباعِهِ وَاَشْیاعِهِ وَمَوالیهِ وَمُحِبّیهِ وَالسَّلامُ عَلَیْكَ

از یاوران حق و پیروان و همراهان و دوستان و دوست دارانش و سلام بر تو

وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ پس ببوس ضریحش را و بگذار طرف راست صورت خود را بر

و رحمت خدا و بركاتش

آن پس طرف چپ را گذار و بگو: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ

خدایا درود فرست بر آقاى ما محمد و خاندانش

وَصَلِّ عَلى الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْهادى اِلى دینِكَ وَالدّاعى اِلى

و درود فرست بر حسن بن على آن راهنماى بسوى دین تو و دعوت كننده بسوى

سَبیلِكَ عَلَمِ الْهُدى وَمَنارِ التُّقى وَمَعْدِنِ الْحِجى وَماْوَى النُّهى

راه تو پرچم هدایت و مشعل تقوى و كان عقل و جایگاه فرزانگى و خرد

وَغَیْثِ الْوَرى وَسَحابِ الْحِكْمَةِ وَبَحْرِ الْمَوْعِظَةِ وَوارِثِ الاَْئِمَّةِ

و باران رحمت مردم و ابر (ریزان ) حكمت و دریاى پند و وعظ و وارث امامان

وَالشَّهیدِ عَلىَ الاُْمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَالْفاضِلِ الْمُقَرَّبِ

و گواه بر امت ، آن معصوم از گناه و پاكیزه و فاضل مقرب درگاه

وَالْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ الَّذى وَرَّثْتَهُ عِلْمَ الْكِتابِ وَاَ لْهَمْتَهُ فَصْلَ

و پاك از پلیدى ، آن كس كه علم كتاب خود (قرآن ) را به او ارث دادى و طریقه جدا كردن بین حق و باطل

الْخِطابِ وَنَصَبْتَهُ عَلَماً لاَِهْلِ قِبْلَتِكَ وَقَرَنْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَ

و داورى آن را به او الهام فرمودى و او را پرچم و نشانه اهل قبله خود قرار دادى مقرون ساختى فرمانبردارى او را به فرمانبردارى خود

وَفَرَضْتَ مَوَدَّتَهُ عَلى جَمیعِ خَلیقَتِكَ اَللّهُمَّ فَكَما اَنابَ بِحُسْنِ

و واجب كردى دوستیش را بر همه آفریدگانت خدایا چنانچه او دل بست با

الاِْخْلاصِ فى تَوْحیدِكَ وَاَرْدى مَنْ خاضَ فى تَشْبیهِكَ وَحامى

اخلاصى پاك درتوحید تو و محكوم كرد كسى را كه در اندیشه تشبیه تو (به مخلوق ) فرو رفته بود و حمایت كرد

عَنْ اَهْلِ الاْیمانِ بِكَ فَصَلِّ یا رَبِّ عَلَیْهِ صَلوةً یَلْحَقُ بِها مَحَلَّ

از ایمان دارندگان به تو پس درود فرست پروردگارا بر او درودى كه او را به جایگاه

الْخاشِعینَ وَیَعْلُو فِى الْجَنَّةِ بِدَرَجَةِ جَدِّهِ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَبَلِّغْهُ مِنّا

خشوع كنندگان و فروتنان درگاهت رساند و برساند او را بدرجه جدش خاتم پیمبران و برسان به او از جانب من

تَحِیَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَاِحْساناً وَمَغْفِرَةً

تحیت و سلامى و بده به ما از نزد خویش در دوستیش برترى و احسان و آمرزش

وَرِضْواناً اِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ وَمَنٍّ جَسیمٍ پس نماز زیارت بجا آور و چون

و خشنودى خود را كه براستى تو داراى فضلى بزرگ و نعمتى گرانمایه هستى

فارغ شدى بگو: یا دآئِمُ یا دَیْمُومُ یا حَىُّ یا قَیُّومُ یا كاشِفَ الْكَرْبِ

اى همیشگى و اى پاینده و اى زنده اى همیشه پابرجا اى برطرف كن گرفتارى

وَالْهَمِّ وَیا فارِجَ الْغَمِّ وَیا باعِثَ الرُّسُلِ وَیا صادِقَ الْوَعْدِ وَیا حَىُّ

و اندوه و اى زداینده غم و غصه اى برانگیزنده رسولان و اى راست وعده و اى زنده اى كه

لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِحَبیبِكَ مُحَمَّدٍ وَوَصِیِّهِ عَلِی ابْنِ عَمِّهِ

معبودى جز تو نیست توسل جویم بدرگاه تو بوسیله حبیبت محمد و وصیّش على عموزاده

وَصِهْرِهِ عَلَى ابْنَتِهِ الَّذى خَتَمْتَ بِهِمَا الشَّرایِعَ وَفَتَحْتَ بِهِمَا

و شوهر دخترش آن دو بزرگوارى كه پایان دادى به آن دو مذاهب را و گشودى به آن دو

التَّاْویلَ وَالطَّلایِعَ فَصَلِّ عَلَیْهِما صَلوةً یَشْهَدُ بِهَا الاَْوَّلُونَ

تاءویل و رازهاى سربسته قرآن را پس درود فرست بر آن دو درودى كه گواهى دهند بدان پیشینیان

وَالاْخِرُونَ وَیَنْجُوبِهَا الاَْوْلِیآءُ وَالصّالِحُونَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِفاطِمَةَ

و پسینیان و نجات یابند به آن دوستان تو و شایستگان درگاهت و توسل جویم بدرگاهت بوسیله فاطمه

الزَّهْرآءِ والِدَةِ الاَْئِمَّةِ الْمَهْدِیّینَ وَسَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ الْمُشَفَّعَةِ

زهراء مادر امامان راه یافته و بانوى زنان جهانیان آنكه شفاعتش

فى شیعَةِاَوْلادِهَا الطَّیِّبینَ فَصَلِّ عَلَیْها صَلوةً دآئِمَةً اَبَدَ الاْبِدینَ

پذیرفته است درباره شیعیان فرزندان پاكش درود فرست بر او درودى همیشگى و جاویدان و تا برپا است

وَدَهْرَ الدّاهِرینَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِالْحَسَنِ الرَّضِىِّ الطّاهِرِالزَّكِىِّ

روزگار و توسل جویم بدرگاهت بوسیله حسن مجتبى آن امام پاك پاكیزه

وَالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْمَرْضِىِّ الْبَرِّ التَّقِىِّ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ

و حسین مظلوم آن امام پسندیده و نیكوكار با تقوى دو آقاى جوانان اهل بهشت

الاِْمامَیْنِ الْخَیِّرَیْنِ الطَّیِّبَیْنِ التَّقِیَّیْنِ النَّقِیَّیْنِ الطّاهِرَیْنِ الشَّهیدَیْنِ

آن دو امام برگزیده پاكیزه با تقواى بى عیب و پاك و آن دو شهید

الْمَظْلُومَیْنِ الْمَقْتُولَیْنِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما طَلَعَتْ شَمْسٌ وَما غَرَبَتْ

مظلوم كشته (راه حق ) پس درود فرست بر آن دو تا هرگاه كه (جهانى برپا است و) سر زند و غروب كند خورشیدى

صَلوةً مُتَوالِیَةً مُتَتالِیَةً وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ

درودى پشت سر هم و پى درپى و توسل جویم بدرگاهت به على بن الحسین

سَیِّدِالْعابِدینَ الْمَحْجُوبِ مِنْ خَوْفِ الظّالِمینَ وَبِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی

آقاى عبادت كنندگان و مستور از ترس ستمكاران و به محمد بن على

الْباقِرِ الطّاهِرِ النُّورِ الزّاهِرِ الاِْمامَیْنِ السَّیِّدَیْنِ مِفْتاحَىِ الْبَرَكاتِ

باقر آن امام پاك و آن روشنى تابناك آن دو امام بزرگ كلید هر بركت

وَمِصْباحَىِ الظُّلُماتِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما سَرى لَیْلٌ وَما اَضآءَ نَهارٌ

و چراغ هر تاریكى و ظلمت درود فرست بر آنها تا بگذرد شبى و بتابد روزى

صَلوةً تَغْدُو وَتَرُوحُ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عَنِ

درودى در بامداد و پسین و توسل جویم بدرگاهت بوسیله جعفر بن محمد آن راستگوى از طرف

اللَّهِ وَالنّاطِقِ فى عِلْمِ اللَّهِ وَبِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْعَبْدِ الصّالِحِ فى نَفْسِهِ

خدا و گویاى دانش خدا و به موسى بن جعفر آن بنده اى كه خودبخود شایسته و صالح بود

وَالْوَصِىِّ النّاصِحِ الاِْمامَیْنِ الْهادِیَیْنِ الْمَهْدِیَّیْنِ الْوافِیَیْنِ الْكافِیَیْنِ

و آن وصى خیرخواه كه هر دوى آنها دو امام راهنماى راه یافته و وافى و كافى بودند

این زیارت را با صدای استاد فرهمند از اینجا (http://snd.tebyan.net/1386/12/20080316143020328.wma) بشنوید

منبع:

مفاتیح الجنان

ملکوت* گامی تارهایی *
23-03-2010, 16:31
http://shiaupload.ir/images/00phc815yd18oueuj1jv.gif




شهر تو را «سُرَّ مَنْ رأی» می‌گویم؛ چرا که زیارتت شادم می‌کند.• ناحیه مقدس حریمت قطعه‌ای از بهشت است.
• حریمت، نقطه تلاقی آرامش و امنیت و غربت است.
• ویران، حریم تو نه! دل من است با آواری از نادانى؛ سری به ویرانه من نمی‌زنی؟
• سلام بر امامی که در خانه خود غریب زیست!
• سلام بر امامی که علمش به تمامی آشکار نشد!
• سلام بر امامی که فرزندش را صحرانشین درد کردیم!
• ردپاهای گمشده‌ی ما، مسافران توفانند که پی عطر تو می گردند.
• هر قدم که به تو نزدیک‌تر می‌شویم، عطر بهشت را بیشتر حس می‌کنیم.
• مگر حرمت را بر آسمان هفتم بنا کرده‌اند که این همه ابر بارانی، بر شانه ما می‌گیرند؟
• فرسنگها سنگ را به شوق زیارت حرمت، با بادها می‌دوم و با رودها آواز می‌خوانم؛ شاید در پای تو کبوترانه بمیرم.

ملکوت* گامی تارهایی *
23-03-2010, 16:34
http://i1.tinypic.com/2u8hrt0.gif

امام حسن عسکری علیه السلام می‌فرماید:

• مؤمن برای مؤمن برکت و بر کافر حجت است.
• هیچ عزیزی حق را ترک نکرد جز آن که خوار شد و هیچ دلیلی پای بند حق نگشت مگر آن که عزت یافت.
• از ادب و اخلاق، همین تو را بس که آن چه را از دیگران نمی پسندی خود انجام ندهی.
• کم زیان ترین دشمن کسی است که دشمنی خود را آشکار می کند.
• پیوستن به آن که به او امیدواری، بهتر از بودن با کسی است که از شر و بدی او ایمن نیستی.
• آن که شخص ناسزاوار و ناشایسته را بستاید خود را متهم کرده است.
• خنده بی دلیل و بی مورد از جهل و نادانی است
• آسایش کینه توزان از همه مردم کمتر است
• اندیشه و خِرد فردِ احمق در دهان او است، و دهانِ فرد حکیم در اندیشه و خرد اوست
• اظهار شادی در حضور فرد غمگین دور از ادب و انسانیت است
• فروتنی و تواضع نعمتی است که هیچ‌کس به آن حسد نورزد
• هر کس بدی و شر بیفشاند، ندامت و پشیمانی درو کند
• زیبایی، جمال برون است و زیبایی عقل جمال درون.
• تمام پلیدیها در خانه‌ای قرار داده شده که کلید آن دروغ است.
• دوست نادان، موجب رنج و زحمت انسان می‌شود.
• سزاوارترین مردم به محبت کردن کسی است که مردم از او امید محبت کردن دارند.
• هیچ بلایی نیست مگر این که در پیرامون آن، از طرف خداوند نعمتی است.
• با کسی جدال مکن تا احترام و ارزشت از بین نرود و مزاح و شوخی نکن تا بر تو گستاخ نشود.
• در ادب همین بس که اعمال ناشایستی که دیگران انجام می دهند تو انجام ندهی.


تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان (http://www.tebyan.net/Religion.html)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-03-2010, 16:49
http://shiaupload.ir/images/qfz27mtemv8fkk2xbgbp.jpg (http://shiaupload.ir/images/qfz27mtemv8fkk2xbgbp.jpg)


كلام نور


http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif (http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif)


قالَ الاِْمامُ الْعَسْكَرى(عليه السلام):


1- پرهيز از جدال و شوخى


«لا تُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْكَ.»:


جدال مكن كه ارزشت مى رود و شوخى مكن كه بر تو دلير شوند.



http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif (http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif)


2- تواضع در نشستن


«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّى يَقُومَ.»:


هر كه به پايين نشستن در مجلس خشنود باشد، پيوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخيزد.



http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif (http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif)


3- هلاكت در رياست و افشاگرى


«دَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمينًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِىَ يَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْى وَ إِيّاكَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَةِ، فَإِنَّهُما يَدْعُوانِ إِلَى الْهَلَكَةِ.»:


آن كه را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به كمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش كرده و سخن پراكنى كنى و در پى رياست باشى، زيرا اين دو، آدمى را به هلاكت مى كشانند.


http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif (http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif)


4- گناهى كه بخشوده نشود


«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا تُغْفَرُ : لَيْتَنى لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراكُ فِى النّاسِ أَخْفى مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ عَلَى الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِى اللَّيْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:


از جمله گنـاهانى كـه آمرزيده نشود ايـن است كه [آدمى ] بگويد: اى كاش مرا به غير از اين گناه مؤاخذه نكنند. سپس فرمود: شرك در ميان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سياه در شب تار نهان تر است.



http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif (http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif)


5- نزديكتر به اسم اعظم


«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَيْنِ إِلى بَياضِها.»:


«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» به اسم اعظم خدا، از سياهى چشم به سفيدىاش نزديكتر است.



http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif (http://shiaupload.ir/images/ijhpzv5eepe5xcnbaq8.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-03-2010, 16:49
http://shiaupload.ir/images/b1fabky0luyxi247o0b.jpg (http://shiaupload.ir/images/b1fabky0luyxi247o0b.jpg)




شمه اي از فضايل امام حسن عسگري عليه السلام


فضايل اخلاقي وكمالات معنوي امام حسن عسگري ( ع ) موجب شده بود كه نه تنها شيعيان و پيروان آن حضرت ‚ بلكه عامة مسلمانان و حتي دشمنان نيز بر عظمت و بزرگواري آن حضرت اعتراف نمايند كه نمونه اي از گفتار دشمنان آن حضرت سخن احمدبن عبيدالله بود كه بيان گرديد .

امام حسن همچون پدران بزرگوارش عابدترين فرد زمان بود و بيش از همه به اطاعت خداوند مي پرداخت . محمد شاكري مي گويد :

امام به سجده مي رفت ومن مي خوابيدم و بيدار مي شدم و او همچنان در سجده بود .

هرگاه امام زنداني مي شد ‚‌عبادت حضرت زندان بانان را تحت تأثير قرار ميداد ‚ به گونه اي كه عبادت و رفتار او با زندانابانان موجب شرمندگي آنها مي شد كه نمونه اش را در جدش امام كاظم نيز ديديم.

صالح بن وصف كه از ماموران عباسي بود و مسووليت نگهباني از امام را بر عهده داشت ‚ از سوي برخي از عباسيان تحريك مي شدكه بر امام سخت گيري كند ‚ او در پاسخ آنان گفت :

دو مرد را كه از بدترين افراد من بودند ‚ بر او مآمور كردم ‚ اما آن دو در عبادت و نماز خواندن به درجات بالايي رسيده اند .

شيخ مفيد از محمد بن اسماعيل علوي نقل مي كند :
امام عسگري نزد علي بن او تامش زنداني گرديد . اين شخص برخاندان ابيطالب بسيار سختگير بود .با اينكه به او توصيه شده بود كه نسبت به امام سختگيري كند ‚ در حالي از امام جدا شدكه بيش از ديگران بينش و آگاهي يافته بود و گفتارش درباره امام نيكو بود .

درعلم و دانش نيز مورخان حضرت راداناترين فرد زمان خود معرفي كرده اند و بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه آن حضرت نه تنها در احكام دين متخصص بود ‚ بلكه درتمام علوم و در عرصه هاي مختلف دانش يگانه عصر خود به شمار مي رفت . ((‌بختيشوع )) پزشك مسيحي ‚‌ به شاگرد خود ((‌بطرين ))‌درباره حضرت چنين مي گويد :

((‌بدان كه او داناترين فرد روزگار ماست كه بر روي زمين زندگي مي ـ كند . ))

ابن صباغ مالكي در خصوص علم امام حسن چنين مي گويد : او برمركب دانش نشسته ‚‌غوامض و مشكلاتي را يكايك مي گشايد و در اين كار رقيبي نمي شناسد وكسي را ياري كشاكش با او نيست .

بانظر صائب خود حقايق را آشكار و با انديشه نيرومند و دشوار ياب خود ‚ دقايق فكر را عيان مي سازد .

در نهان بااو رازهاي پشت پرده سخن مي گويند وبه عالم غيب متصل است ‚ نيك نفس اصيل و والا گهر است .

و سپس مي افزايد : امام حسن عسگري يكتا و يگانه عصر خود بود و كسي را ياراي برابري با او نبود.آقاي اهل عصر و سرور دهربود.
اين سخنان شايسته‌ترين شخص را به زيبا‌ترين وجه مي‌ستايد.





http://upload.tazkereh.ir/images/38934431609453139465.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/38934431609453139465.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
23-03-2010, 16:50
http://upload.tazkereh.ir/images/56344215390495338092.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/56344215390495338092.jpg)



بخشندگي امام عسگري عليه السلام

در مورد بخشش حضرت عسگري (ع) روايات زيادي نقل شده است.

از جمله محمد بن علي بن ابراهيم مي گويد : ما تهيدست شده بوديم و روزگار بر ما سخت شده بود . پدرم گفت خوب است نزد اين مرد ( امام حسن عسگري ع ) كه وصف بخشش و سخاوت او را شنيده ام برويم .

به اوگفتيم :‌او را مي شناسي ؟

.گفت : نه ‚ او را نمي شناسم و تاكنون نديده ام .

مابه سوي خانه امام راه افتاديم ‚ در بين راه پدرم گفت: چقدر خوب است كه ايشان به من پانصد درهم عطا كند ‚ دويست درهم براي پوشاك ‚ دويست درهم بر اي خوراك و يكصد درهم براي مخارج ديگر .

من هم با خود گفتم : اي كاش ‚ به من نيز سيصد درهم ببخشد ‚ با صد درهم مركبي بخرم و به منطقه جبل بروم ‚‌ صد درهم براي پوشاك و صد درهم خوراك .

هنگامي كه به خانه حضرت رسيديم ‌غلام حضرت بيرون آمدو گفت :‌ علي بن ابراهيم و فرزندش محمد وارد شوند .

وارد شديم و برحضرت سلام كرديم .ايشان پس از پاسخ سلام به پدرم فرمودند : يا علي ‚ چرا تاكنون نزد ما نيامده اي ؟

پدرم عرض كرد : قاي من شرم داشتم با اين حال شما راملاقات كنم.

اندكي درنگ كرديم و سپس خارج شديم ‚ غلام حضرت به دنبال ما آمد وكيسه اي به پدرم داد و گفت اين پانصد درهم است . دويست درهم براي خوراك و دويست درهم براي پوشاك و صد درهم براي مخارج ديگر وكيسه اي نيز به من داد وگفت اين سيصد درهم است ‚ صد درهم براي خريد مركب‚‌ صد درهم براي پوشاك و صد درهم براي خوراك ...




http://upload.tazkereh.ir/images/63780195109568918436.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/63780195109568918436.jpg)

نرگس منتظر
23-03-2010, 17:42
http://shiaupload.ir/images/46138550683084027211.jpg (http://shiaupload.ir/images/46138550683084027211.jpg)
http://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727906wrmyfe6o17.gif
حمد و تسبيح تو را قرآن كند


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

فخر بر تو حضرت سبحان كند
نورِ پاكت ديده را روشن كند



http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)


ظرف دلها را پر از ايمان كند
دردهاى بى شمار شيعه را


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

عشق پاكت دلبرا درمان كند
ياد تو اى رهبر تحت نظر


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

مشكلات شيعه را آسان كند
اقتدارت همچنان پاينده است


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

گر عدو خانه به تو زندان كند
عشق تو خورشيد سازد ذره را


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

هر دل شوريده را سلمان كند
شد دعاى بزم ميلادت شها


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

مهديت ما را به خود مهمان كند
شيعه مى‏نازد به نام عسگرى


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

يا اباالمهدى امام عسگرى
اى به دوشَت پرچم عِز و شَرَف


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

اى شده بر غربت دوران هدف
پورِ جود و سبط زهد و نجلِ حق


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

سائلان گِردِ حريمت صف به صف
مادرت بانوىِ يثرب فاطمه


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

بابِ تو شيرِ خدا شاهِ نجف
سلبِ آزادى شد اَز تو تا شود


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

سدِّ راهِ مهدى آن نورِ خَلَف
حرمتت را زيرِ پا بگذاشتند


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

قدر تو نشناختند اى وا اَسَف
حقْ مُقَدَّر كرد تا فرزند تو


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

باز هم احيا كند عدل و شرف
بى نياز از خلق عالم مى‏شود


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

هر كه آرد ذرّه‏اى عشقت به كف
شيعه مى‏نازد به نام عسگرى


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/) (http://zibasazi.bahar-20.com/) يا اباالمهدى امام عسگرى http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)


http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/118.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)

(http://zibasazi.bahar-20.com/)
http://www.payambarnet.ir/toba/50-99/toba_57.jpg (http://www.payambarnet.ir/toba/50-99/toba_57.jpg)

درگاه محبوب
24-03-2010, 11:02
آینه حُسن‏



http://upload.tazkereh.ir/images/14769275184536404311.jpg




ای کــه خــورشـید فلک محو لقای تو بود

مـاه را روشـنی از نـور ضـیـای تـو بود

تــویـی آن آیـنـه حـسـن خـداونـد کـریــم

کـه عـیـان نـور الـهـی زلـقـای تـو بـود

مـعـدن جود و سخـایی تـو که از فرط کرم

دو جـهـان ریزه‏خور خوان عطای تـو بود

ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا

مـجـری امـر تـو و بــنــده رای تــو بـود

حــجـت‏ یـــازدهــم نـــور خـداونـد جــلــی

ای کـه ایـجـاد دو عـالم ز بـرای تـو بـود

مـن کـجــا مــدح و ثـنـای تـو تـوانـم گـفتن

کـه بـه قـرآن خـدا مـدح و ثـنـای تو بود

نـه هـمـیـن جـای تـو در سامره تنـها باشد

کـه بـه دلـهـای مـحبـان تـو جای تو بود

بـی ‏ولای تـو عـبـادت زکسی نیست قبول

شـرط مـقـبـولـی طـاعـات ولای تو بود

نـسـبـت قـامـت‏سـرو تـو بـه طوبی ندهم

زآن که طـوبی خجل از قد رسای تو بود

چـه غـم از تـابـش خـورشـیـد قـیامت دارد

آن کــه در روز جــزا زیـر لـوای تــو بــود

هـمـه شـب قـرب جـوارت زخدا می‏طلبم

کــه مـرا در سر شوریـده هـوای تو بود

در جـوار تـو زحـق خـواهـش جـنـت نـکنم

جنـت مـا بـه خدا صحن و سرای تـو بود

دیــده گــریـان نـشـود روز جـزا در مـحشر

هـر کـه گـریان به جهان بهر عزای تو بود

تـو ظـهـور پـسـر خـویـش طـلب کـن زخدا

چــون کـه مـقبـول خـداونـد دعای تو بود

تـا ابــد بـر تــو و اجــداد کـــرام تــو درود

غیر از این هر چه بگویم نه سزای تو بود

سید محمد خسرو نژاد

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 12:07
http://shiaupload.ir/images/u6e0e3j6kfsa97bdqmk1.jpg (http://shiaupload.ir/images/u6e0e3j6kfsa97bdqmk1.jpg)


مـــولـــوديــــــه
http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif (http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif)



باز گیتى روشن آمد از جمال عسگرى





ماه گردون شد خجل پیش هلال عسگرى



موكب اجلال او چون شد پدید از گرد راه



محور آمد هر جلالى در جلال عسگرى



هادى دین مى برد دست دعا پیش خدا



چشم حق بینش چو مى بیند جمال عسگرى



من چو گویم در مقام و حسن این كودك كه هست



منطق پیر خرد مات از كمال عسگرى



تا تقرّب بر خدا جویند خلق نه فلك



روبد هر یك بامژه گرد نعال عسگرى



عصمت زهرا عیان از چهره زیباى او



خصلت حیدر ببینى در خصال عسگرى



رشك كوثر بُرد از لعل لب جانبخش او



ماه گردیده خجل از خط و خال عسگرى



گلشن جاوید گردد هر زمین شوره زار



چون ببیند موكب فرخنده فال عسگرى



دانش سرشار او تا كرد تفسیر كتاب



عالمى سیراب گردید از زلال عسگرى



http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif (http://shiaupload.ir/images/h45tbo6ex0ma7gc0snor.gif)

نرگس منتظر
24-03-2010, 12:36
http://upload.tazkereh.ir/images/49759465604678026536.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/49759465604678026536.jpg)



http://shiaupload.ir/images/04406501334312677974.gif (http://shiaupload.ir/images/04406501334312677974.gif)http://shiaupload.ir/images/54321471007363882025.gif (http://shiaupload.ir/images/54321471007363882025.gif)http://shiaupload.ir/images/54321471007363882025.gif (http://shiaupload.ir/images/54321471007363882025.gif)http://shiaupload.ir/images/04406501334312677974.gif (http://shiaupload.ir/images/04406501334312677974.gif)

بــاردیــــگــر شـــد شکــــوفا بــوستــان حیدری
بــار دیـــگـــر زهـــره زهـــرا، کـنـد روشنگری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
بــاز مــنـــزلــگاه قـــرآن، مــعــجـآزی دیگر نـمود
شــد نــمــایــان آیــتــی دیگـــر، برای رهبری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
از امـام هــادی و از مــادری پـــاک و نآــجـــیــب
آمـد آن رهــبــر، کـه دارد، در دو عالم سروری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
روز رحـمــت، هـشـتـمــیـن روز ربیع الآخر است
چـون بـود فـــرخــنـــده مـــیـلاد امام عسکری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
ارتـبــاطــش بــا خــدای خود، سوای ماسواست
گــرچــه مـــانـنـد بــشر باشد به خلق ظاهری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
هـیـبـتش چـون صــولت حــیدر بُوَد دشمن شکن
بـا حـسـنْ هـمنــام و همتایش به نیکو منظری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
ایـن حســن یــارب مگـر یک مجتبای دیگـر است
چــونــکه دارد آنــچـه احمد داشت جز پیغمبری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
عــسکـــری چــون سیـــزده مـعصوم والای دگر
بـــر جــمــیـــع انـبـیــا بــی شبـهـه دارد برتری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
چـهـارده حــکّــام دیـــن، هستند چون قائم مقام
لامــکــان، یـــکــتــا خـــدا را، در مــکــان داوری

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/127.gif
هرچه می‌خواهی حسان از حضرت مهدی بخواه
چونکه مسرور است امشب حجّة بن العسکری

سروده‌ی: حبیب الله چایچیان (حسان)

http://shiaupload.ir/images/04406501334312677974.gif (http://shiaupload.ir/images/04406501334312677974.gif)http://shiaupload.ir/images/54321471007363882025.gif (http://shiaupload.ir/images/54321471007363882025.gif)http://shiaupload.ir/images/54321471007363882025.gif (http://shiaupload.ir/images/54321471007363882025.gif)http://shiaupload.ir/images/04406501334312677974.gif (http://shiaupload.ir/images/04406501334312677974.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 13:49
http://shiaupload.ir/images/21107086723551923514.jpg (http://shiaupload.ir/images/21107086723551923514.jpg)



فضايل وسيره فردى امام حسن عسكرى (ع)



1- نفوذ معنوى


ثقة الاسلام كلينى در كافى و شيخ مفيد در ارشاد نقل مى‏كند: از حسين بن محمد اشعرى و محمد بن يحيى و ديگران كه گويند: احمد بن عبيدالله بن خاقان (وزير معتمد عباسى) و كيل املاك و مستغلات خليفه در قم و عامل اخذ ماليات از آنها بود، او در عداوت اهل بيت عليهم السلام بسيار شديد بود.

روزى در مجلس او سخن از علويان و اهل بيت و مذهب آنها به ميان آمد، احمد گفت: من كسى از علويان را در سيرت و وقار و عفت و نجابت و عزت و شرف مانند حسن بن على بن محمد بن رضا نديدم، رجال خانواده‏اش و بنى‏هاشم او را برهمه مقدم مى‏داشتند، و ميان فرماندهان خليفه و وزراء و همه مردم مورد احترام و عظمت بود.

روزى بالاى سر پدرم (عبيدالله بن خاقان وزير اعظم خليفه) ايستاده بودم كه دربانها گفتند: ابن الرضا مى‏خواهد وارد شود، پدرم با صداى بلند گفت: اجازه بدهيد تشريف بياورند، من تعجب كردم كه دربانها چطور توانستند پيش پدرم كسى را با كنيه ياد كنند. فقط خليفه يا وليعهد خليفه يا كسى را كه خليفه كنيه مى‏داد، پيش پدرم با كنيه ياد مى‏كردند.

در آن موقع ديدم مردى گندمگون، زيبا قامت، زيبا صورت، با تناسب اندام، جوان، با جلالت و با هيبت وارد شد، پدرم چون او را ديد برخاست و به طرف او رفت، من نديده بودم كه پدرم به استقبال كسى از بنى هاشم و فرماندهان برود، چون به او رسيد دست به گردن او انداخت، صورت و سينه او را بوسيد و دستش را گرفت و او را در مصلاى خود نشانيد و خود در كنار او نشست و به او رو كرد و با او سخن مى‏گفت و گاهى مى‏گفت: فدايت شوم، من غرق تعجب بودم.

در اين بين دربان آمد و گفت: موفّق (برادر خليفه) آمد، قرار بر اين بود چون موفق نزد پدرم مى‏آمد، دربانان و فرماندهان از اول درب ورودى تا تخت پدرم دو طرف صف مى‏ايستادند، موفق از ميان آنها مى‏آمد و مى‏رفت، پدرم همانطور با او صحبت مى‏كرد تا غلامان خاص موفق ديده شدند، در آن وقت پدرم به او گفت: خدا مرا فداى تو كند، اگر مى‏خواهيد تشريف ببريد مانعى ندارد. او به پا خاست، پدرم گفت: او را از پشت صفها ببريد تا امير (موفق) او رإ؛ ك‏ك نبيند، بعد پدرم با او معانقه كرد و چهره او را بوسيد و او رفت.

من به دربانان گفتم: واى بر شما! اين كيست كه پدرم با او با چنين احترامى برخورد كرد؟ گفتند: اين مردى از علويان است كه حسن بن على معروف به ابن الرضا مى‏باشد. تعجب من زيادتر شد، آن روز همه‏اش در فكر او و كار پدرم نسبت به او بودم پدرم شبها پس از نماز عشاء مى‏نشست و درباره جلسات و كارها و مطالبى كه بايد به محضر خليفه برسد بررسى مى‏كرد.

چون از كارش فارغ شد، من رفتم و پيش رويش نشستم، گفت: احمد! كارى دارى؟ گفتم: آرى، پدرجان! اگر اجازه دهى، گفت: اجازه دادم هر چه مى‏خواهى بگو، گفتم: پدرجان! آن مرد كى بود كه ديروز آن هم اجلال و اكرام و تبجيل از ايشان نموده و خودت و پدر و مادرت را فداى او مى‏كردى؟

گفت: پسرم! او ابن الرضا و امام رافضه است، بعد از كمى سكوت اضافه كرد: اگر خلافت از بنى عباس برود، كسى از بنى هاشم جز او شايسته نخواهد بود، چون او در فضل، عفاف، وقار، صيانت نفس، زهد، عبادت، اخلاق نيكو و صلاح بر ديگران مقدم است، و اگر پدر او را مى‏ديدى، مى‏ديدى كه مردى جليل، بزرگوار، نيكو كار و فاضل است .

اين سخنان بر اضطراب و تفكر و غضب من بر پدرم افزود، بعد از آن، من پيوسته از حالات او مى‏پرسيدم و از كارش جستجو مى‏كردم ولى از هر كه از بنى هاشم، فرماندهان، نويسندگان، قضات، فقهاء و ديگر مردم سؤال مى‏كردم، مى‏ديدم كه در نزد همه در نهايت تجليل و تعظيم و مقام بلند و تعريف نيكو و مقدّم بر خانواده و ديگران است و همه‏ى گفتند: او امام رافضه است، لذا مقام وى در نزد من بزرگ شد، زيرا دوست و دشمن درباره او نيكو گفته و ثنا مى‏كردند.

بعضى از حاضران از اشعريها به او گفتند: اى ابابكر! حال برادرش جعفر چگونه بود؟ گفت: جعفر كيست كه از او سؤال شود ويا با او يك جا گفته شود؟ جعفر آشكارا گناه مى‏كرد، بى حياء و شرابخوار بود، كمتر كسى را مانند او ديده‏ام كه پرده خويش را بدرد، احمق و خمار و كم ارزش بود، به خدا قسم او در وقت وفات حسن بن على پيش سلطان آمد كه تعجب كردم و فكر نمى‏كردم كه چنين كند.

چون ابن الرضا مريض شد، فوراً به پدرم خبر فرستاد كه او مريض است، بعد بلافاصله به خانه خليفه آمد و با پنج نفر از خادمان و خواص خليفه از جمله نحرير (مسؤول باغ وحش) برگشت و آنها را گفت كه در خانه حسن بن على باشند و حالات او را زير نظر بگيرند و به چند نفر پزشك گفت كه شب و روز از او ديدار كنند...

جريان اين طور بود كه او چند روز از ربيع الاول گذشته در سال دويست و شصت از دنيا رفت، سامراء يكپارچه ضجه شد، همه مى‏گفتند: «ابن الرضا از دنيا رفت»...

پس از آن جعفر نزد پدر من آمد و گفت: مقام پدر و برادرم را به من واگذار كن، در عوض هر سال بيست هزار دينار به تو مى‏دهم، پدرم او را طرد كرد و گفت: احمق! خليفه شمشير و تازيانه‏اش را به دست گرفت تا مردم را از امامت پدرت و برادرت برگرداند، مقدور نشد و نتوانست و تلاش كرد كه آن دو را از امامت براندازد، موفق نشد، اگر در نزدغ شيعه پدر و برادرت امام بودى، لازم نبود كه سلطان و غير سلطان تو را در جاى آنها قرار بدهد.

و اگر آنها به امامت تو قائل نباشند با نصب خليفه به امامت نخواهى رسيد، پدرم او را تحقير كرد و گفت اجازه ندهند كه نزد او بيايد... رجوع شود به كافى: ج 1 ص 503 باب مولد ابى محمد الحسن بن على، ارشاد مفيد: ص 318 حالات امام عسكرى (ع) ،كمال الدين صدوق: ج 1ص 40 - 43 ما روى فى وفات العسكرى (ع)، شيخ طوسى در فهرست در ترجمه احمد بن عبيدالله بن خاقان و نيز نجاشى در ترجمه وى به اين مجلس اشاره فرموده‏اند.





http://shiaupload.ir/images/88986482792661123851.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 13:53
http://shiaupload.ir/images/00166758936336073899.jpg (http://shiaupload.ir/images/00166758936336073899.jpg)


2- خبر از مهدى موعود صلوات الله عليه‏

ثقه جليل القدر احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى نقل مى‏كند: خدمت امام حسن (ع) رسيدم، مى‏خواستم از امام بعد از او بپرسم، امام پيش از سؤال من فرمود:

«يا احمد بن اسحاق ان الله تبارك و تعالى لم يخل الارض منذ خلق آدم عليه السلام و لا يخليها الى ان تقوم الساعة من حجت الله على خلقه به يدفع البلاء عن اهل الارض و به ينزل الغيث و به يخرج بركات الارض».

گفتم: يابن رسول الله! امام و خليفه بعد از شما كيست؟ آن حضرت بسرعت برخاست و داخل اندرون شد، بعد به اتاق آمد و در شانه‏اش پسرى بود، گويى جمال مباركش مانند ماه چهارده شبه بود، حدود سه سال داشت، بعد فرمود: يا احمد بن اسحاق! اگر پيش خدا و امامان محترم نبودى اين پسرم را به تو نشان نمى‏دادم، او همنام و هم كينه رسول خداست، زمين را پر از عدل و داد مى‏كند چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.

يا احمد بن اصحاق! مَثل او در اين امت مَثل خضر (ع) و مثل ذوالقرنين است، به خدا قسم او را غيبتى خواهد بود كه فقط كسى از هلاكت نجات مى‏يابد كه خدا او را در امامت وى ثابت نگاه دارد و به دعا در تعجيل فرجش موفق فرمايد.

گفتم: مولاى من! آيا علامتى هست كه قلب من مطمئن باشد؟ در اين وقت آن كودك با زبان عربى فصيح فرمود:
«انا بقيّةُ اللّه فى اَرضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثر بعد عين يا احمد بن اسحاق».

احمد بن اسحاق گويد: شاد و خرامان از خانه امام (ع) بيرون آمدم، فرداى آن به محضر امام بازگشتم و عرض كردم يابن رسول الله (ص)! شاديم بيش از حد گرديد در مقابل منتى كه بر من نهاديد، اين كه فرموديد: مَثل او مَثل خضر و ذوالقرنين است يعنى چه؟
فرمود: طول غيبت.
گفتم: غيبتش طولانى خواهد بود؟
فرمود: آرى، به خدايم قسم تا جايى كه اكثرى از اين امر برگردند و در امامت او نماند مگر كسى كه خدا براى ولايت ما از او عهد گرفته باشد و ايمان را در قلب او ثابت فرموده و با روح مخصوصى او را تأييد كرده باشد.

«يا احمد بن اسحاق هذا امرٌ من امر الله و سرّ من سرّاللّه و غيبٌ من غيب اِللّه فخذما آتيتك و اكتمه و كن من الشاكرين تكن معنا غدا فى عليين» 1.

3- مخلوق بودن قرآن‏

ثقه جليل القدر، داوود بن قاسم ابو هاشم جعفرى كه زمان پنج امام را درك كرده است مى‏گويد: به خاطرم خطور كرد كه آيا قرآن مخلوق است يا غير مخلوق؟ امام عسكرى (ع) فرمود: «يا ابا هاشم الله خالق كل شى و ما سواه مخلوق» 2.

خدا خالق هر چيز است، غير خدا مخلوق خداست، و در نقل ديگرى آمده كه گويد: در پيش خودم گفتم: اى كاش مى‏دانستم ابو محمد عسكرى درباره قرآن چه مى‏گويد: آيا قرآن مخلوق است يا غير مخلوق؟

امام رو كرد به من و فرمود: آيا به تو نرسيده آنچه از ابى عبدالله (ع) نقل شده كه فرمود: چون قل هو الله احد نازل شد، خداوند براى آن چهار هزار بال آفريد، به هر گروهى از ملائكه كه مى‏گذشت به او خشوع مى‏كردند، نسبت پروردگار تبارك و تعالى اين است .3

ناگفته نماند: مسأله خلق قرآن يكى از پر جنجالترين مسائل در ميان اهل سنت بود كه در زمان عباسيان دست سياست نيز درباره آن بازى كرد و فريادها به آسمان رفت، عده‏اى مى‏گفتند: قرآن كلام خداست، متكلم بودن خدا،مانند خود خدا قديم است و قرآن نيز قديم است و مخلوق نيست و سخن شاعر:

ان الكلام لفى الفواد و انما
جعل اللسان على الفواد دليلاً

در همين زمينه است. ولى عده‏اى به حادث و مخلوق بودن قرآن قائل بودند، كه رأى اهل بيت عليهم السلام نيز همان است .




http://shiaupload.ir/images/97885632777034378262.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 14:29
http://shiaupload.ir/images/xm9z7sn8ieafrnorxqyt.jpg (http://shiaupload.ir/images/xm9z7sn8ieafrnorxqyt.jpg)

خبر از وفات فضل بن شاذان‏

شيخ كشى در رجال خود از محمد بن ابراهيم وراق سمرقندى نقل كرده گويد: بقصد حج از وطن خويش بيرون شدم، خواستم قبل از حج به زيارت مردى از اصحاب برسم، او معروف به صدق و صلاح و ورع و خير بود، نامش بورق و در «بوشنجان» از روستاهاى هرات سكونت داشت.

چون به زيارت او رسيدم، صحبت از فضل بن شاذان نيشابورى به ميان آمد، بورق گفت: او مبتلا به «بطن» شديد11 بود بطورى كه در يك شب صد تا صد و پنجاه دفعه به قضاى حاجت مى‏رفت، من سالى به حج رفته به خدمت محمد بن عيساى عبيدى رسيدم، او را شيخ فاضلى يافتم... عده‏اى نيز با او بودند ولى همه را محزون و غمگين ديدم.

گفتم: جريان چيست؟ گفتند: ابو محمد عسكرى (ع) را زندان كرده‏اند من به حج رفتم، پس از اتمام مراسم حج باز به خدمت محمد بن عيسى رسيدم، ديدم شادمان است، گفتم: خبر چيست؟ گفت: امام (ع) از زندان آزاد شده‏اند.

بعد من به سامرآء آمدم و كتاب «يوم و ليلة» را با خود داشتم، به خدمت امام (ع) رسيدم و كتاب را به ايشان نشان داده و گفتم: فدايت شوم اگر صلاح بدانى، به آن نگاهى كرده و اظهار نظر فرمايى،.

امام (ع) همه آن را ورق زد و فرمود: اين صحيح است، شايسته است عمل شود، گفتم: فضل بن شاذان بشدت مريض است، مى‏گويند: شما نسبت به ايشان خشم گرفته‏ايد، چون گفته: وصى ابراهيم از وصى محمد (ص) بهتر است، ولى او چنين چيزى نگفته، بلكه به او دروغ بسته‏اند.

امام صلوات الله عليه فرمود: آرى به او دروغ بسته‏اند، خدا به فضل رحمت كند، خدا به فضل رحمت كند«رحم الله الفضل، رحم الله الفضل». بورق گويد: چون از سامرآء برگشتم ديدم فضل بن شاذان در همان ايام كه امام به او رحمت فرستاد از دنيا رفته بود. 12

ناگفته نماند كتاب «يوم وليله» تأليف يونس بن عبدالرحمان مولى آل يقطين است، كشى در رجال خود از احمد بن ابى خلف نقل مى‏كند گويد: مريض بودم، ابوجعفر جواد (ع) به عيادت من آمد، كتاب يوم و ليله را در بالاى سر من ديد، آن را تا آخر ورق زد و مى‏فرمود: «رحم الله يونس، رحم الله يونس، رحم الله يونس» 13

و نيز از ابو هاشم جعفرى نقل كرده گويد: كتاب يوم و ليله يونس را محضر امام عسكرى (ع) بردم، به آن نگاه كرد و ورق زد، بعد فرمود «هذا دينى و دين آبائى حقا» 14 نجاشى در رجال خويش نقل كرده كه آن حضرت از ابوهاشم پرسيد: اين كتاب تصنيف كيست؟ جواب داد: تصنيف يونس آل يقطين، فرمود: «اعطاه الله بكل حرف نورا فى الجنة».




http://upload.tazkereh.ir/images/63780195109568918436.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/63780195109568918436.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 14:29
http://shiaupload.ir/images/38254605571064989551.jpg (http://shiaupload.ir/images/38254605571064989551.jpg)


نواده حبابه والبيّه‏

حبابه والبيه زنى بود كه در كوفه به خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيد و گفت: يا اميرالمؤمنين! خدا تو را رحمت كند، دليل امامت چيست؟

امام سنگى را نشان داد و فرمود: آن سنگ 15 را پيش من آور، زن سنگ را پيش امام آورد، حضرت مهر خودش را به سنگ زد (اثر مهر در سنگ آشكار شد). بعد فرمود: يا حبابه! وقتى كه يك نفر ادعاى امامت كرد و توانست ماند من اين سنگ را مهر كند بدان او امام مفترض الطاعة است.

اين زن تا زمان امام رضا (ع) زنده ماند، با معجزه امام سجاد (ع) جوانى به او بازگشت و سنگ را تا مهر امام ثامن (ع) رسانيد، 16 آنگاه فرزندان وى در زمان امامان ديگر اين كار ادامه دادند.

ثقه جليل‏القدر داود بن قاسم جعفرى گويد: نزد امام حسن عسكرى (ع) بودم كه به امام گفتند: مردى از اهل يمن اجازه ورود مى‏خواهد، امام اجازه فرمود، ديدم مردى بلند قامت و قوى بازو داخل شد، به امام سلام ولايت داد، حضرت جواب داده و امر به نشستن كرد.

او در نزد من و چسبيده به من نشست، من به خود گفتم: اى كاش مى‏دانستم اين شخص كيست؟ امام (ع) فرمود: اين از فرزندان آن زنى است كه پدران من سنگى كه او داشت مهر كرده‏اند، و اثر مهرشان در آن نقش شده است، آن را آورده است تا من نيز مهر كنم. بعد فرمود: سنگ را بياور، او سنگ را بيرون آورد، ديدم جايى از آن صاف است و مهر نخورده .

ابو محمد عسكرى (ع) آن را گرفت، مهر خويش بيرون آورد و آن را مهر كرد، گويى الان نقش مهر را مى‏بينم كه «الحسن بن على» بود، من به مرد يمانى گفتم: تا به حال امام را ديده بودى؟ گفت: نه واللّه ولى مدتى بود كه به ديدارش شايق بودم، گويى الساعه جوانى كه او را نديده بودم نزد من آمد و گفت: برخيز به محضر امام برو، من وارد خدمتش شدم.

سپس مرد يمانى برخاست و مى‏گفت: «رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت ذرية بعضها من بعض اشهد بالله ان حقك الواجب كوجوب حق اميرالمؤمنين والائمة من بعده صلوات الله عليهم اجمعين»آنگاه رفت و ديگر او را نديدم.

ابو هشام گويد: از او پرسيدم اسمت چيست؟ گفت: نام من مهجع پسر صلت پسر عقبه، پسر سمعان، پسر غانم، پسر ام غانم و آن زن اعرابيه يمنى صاحب سنگى است كه اميرالمؤمنين (ع) بر آن مهر زد و فرزندانش مهر زدند تا زمان امام أبى الحسن رضا (ع). 17 مجلسى رحمة الله آن را در بحار: ج 50 ص 302 از ابوهاشم از اعلام الورى نقل كرده و اشعار ابوهاشم را نيز درباره آن آورده است .



http://upload.tazkereh.ir/images/33287534402343768329.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/33287534402343768329.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 14:37
http://shiaupload.ir/images/t2s6hcic5v1vf2y7ri69.jpg (http://shiaupload.ir/images/t2s6hcic5v1vf2y7ri69.jpg)


كار عيسى بن مريم (ع)

ثقه جليل القدر احمد بن اسحاق اشعرى گويد: به امام حسن عسكرى صلوات الله عليه گفتم: چيزى بنويسيد تا من خط شما را بشناسم، وقتى كه نامه‏اى آمد بدانم كه شما مرقوم فرموده‏ايد. امام فرمود: آرى، بعد فرمود: يا احمد! خط با درشتى و كوچكى قلم فرق مى‏كند، در خط من بودن شك نكن.

آنگاه دواتى خواست و شروع به نوشتن كرد، به فكرم آمد كه قلم امام را به عنوان تبرك از او بخواهم، چون از نوشتن فارغ شد با من صحبت مى‏كرد و قلم را با دستمال دوات پاك مى‏فرمود، بعد قلم را به طرف من آورد و فرمود: بگير يا احمد!

گفتم: فدايت شوم عارضه‏اى پيش آمده كه مرا غمگين كرده است، خواستم از پدر بزرگوارتان بپرسم ميسر نشد و رحلت فرمود.


گفت: يا احمد! آن چيست؟

گفتم: مولاى من! از پدرانت نقل شده: انبياء بر پشت مى‏خوابند، مؤمنان بر طرف راست، منافقان بر طرف چپ و شياطين بر رويشان:

«نوم الانبياء على اقفيتهم و نوم المومنين على ايمانهم و نوم المنافقين على شمائلهم و نوم الشياطين على وجوههم».

فرمود: چنين است گفتم: مولاى من! من هر قدر تلاش مى‏كنم كه بر پهلوى راستم بخوابم خوابم نمى‏برد، امام (ع) مقدارى ساكت شد، بعد فرمود: يا احمد! جلو بيا، من جلو آمدم، فرمود: دستت را به زير لباست داخل كن، داخل كردم، آن حضرت دست خويش را از زير لباس بيرون آورد و زير لباس من برد، آنگاه دست راستش را به پهلوى چپ من و دست چپش را به پهلوى راست من سه دفعه كشيد.

احمد بن اسحاق مى‏گويد: از روزى كه امام اين كار را كرد، ديگر نمى‏توانم بر پهلوى چپ بخوابم، خوابم نمى‏برد. 18

نگارنده گويد: اين نظير جريان حضرت عيسى (ع) كه با دست كشيدن، كور مادرزادى را شفا مى‏داد و آدم مبروص را صحت مى‏بخشيد و مردگان را زنده مى‏كرد. خداوند از زبان عيسى مى‏فرمايد: «و أبرى الاكمه و الابرص و أحى الموتى باذن الله» آل عمران: 49، پيامبران و امامان (ع) در ولايت تكوينى همه از يك افاضه مدد گرفته‏اند.




http://shiaupload.ir/images/83716538869170706434.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 14:38
http://shiaupload.ir/images/71499908010772786654.jpg (http://shiaupload.ir/images/71499908010772786654.jpg)




12- يك ارشاد بخصوص

ابوالقاسم كوفى در كتاب تبديل مى‏نويسد: اسحاق كندى در زمان خود فيلسوف عراق بود، او شروع به نوشتن كتابى در«تناقض قرآن» (نعوذ بالله) كرد، شغلش را به آن منحصر نمود و در خانه خود نشست تا بتواند آن را زود بنويسد. روزى يكى از شاگردان او محضر امام حسن عسكرى (ع) آمد.

امام فرمود:آيا در ميان شما مرد رشيد و كاملى نيست تا استادتان را از نوشتن چنين كتاب باز دارد؟!! او جواب داد: ما از شاگردان او هستيم، چگونه مى‏توانيم به او در چنين كار يا غير آن اعتراضى بكنيم.

امام (ع) فرمود: آيا مى‏توانى آنچه را كه من مى‏گويم به او بگويى؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: پيش او برو و با او انس برقرار كن، چون با او خصوصيت پيدا كردى، بگو: براى من مسأله‏اى پيش آمده كه مى‏خواهم از تو بپرسم، او خواهد گفت: بپرس.

بگو: اگر گوينده اين قرآن بيايد و بگويد: غرض من آن نيست كه تو فكر كرده‏اى، آيا جايز است كه چنين باشد؟ او در جواب به تو خواهد گفت: جايز است، زيرا او آدمى است چون بشنود مى‏فهمد. و چون چنين جواب داد، بگو: از كجا مى‏دانى شايد غرض گوينده قرآن غير از آن است كه تو گمان مى‏كنى. در اين صورت معانى را در جايى مى‏نهى كه گوينده، آن را اراده نكرده است .

آن شخص پيش اسحاق كندى رفت و مطابق دستور امام با او انس پيدا كرد. و آن سؤال را از وى كرد، اسحاق پيش خود فكر كرد، ديد چنين چيزى جايز است، گفت: تو را به خدا قسم مى‏دهم اين سؤال را از كجا دانسته‏اى؟ گفت: سؤالى است كه به ذهنم رسيد و به تو گفتم.

گفت: نه هرگز، شخصى مانند تو چنين فكرى نتواند، بگو ببينم از كى ياد گرفته‏اى؟ گفتم: ابومحمد حسن عسكرى مرا به اين كار امر كرد. گفت: الان راست گفتى وگرنه اين سؤال جز از بيت او خارج نمى‏شود، آنگاه آتشى آماده كرد وآنچه نوشته بود مبدّل به خاكستر نمود.19



http://shiaupload.ir/images/88986482792661123851.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 14:41
http://shiaupload.ir/images/sb0y2e7rfug3nngisl7z.jpg (http://shiaupload.ir/images/sb0y2e7rfug3nngisl7z.jpg)

13- تشريف بردن آن حضرت به گرگان‏

جعفر بن شريف گرگانى گويد: سالى كه به حج مى‏رفتم در «سر من رأى» (= سامرّا) به خدمت امام عسكرى (ع) رسيدم، مردم آنجا مقدارى مال توسط من ارسال كرده بودند خواستم از امام بپرسم كه آن را به كجا تحويل دهم، حضرت پيش از سؤال من، فرمودند: آنچه آورده‏اى به خادم من، مبارك تحويل بده، اين كار را كردم.

بعد گفتم: شيعيان شما در گرگان به محضرتان سلام مى‏رسانند، فرمود: مگر بعد از حج به گرگان نخواهى رفت؟ گفتم: چرا، فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز به گرگان باز مى‏گردى، روز جمعه سوم ربيع الاخر در اول روز وارد آن جا خواهى شد، چون وارد شدى به آنها بگو كه در آخر همان روز من به آنجا خواهم آمد.

برو در هدايت و رشاد، بدان كه خدا تو را و ياران تو را در اين مسافرت سلامت خواهد داد، بسلامت به خانواده‏ات باز خواهى گشت. براى پسرت شريف پسرى به دنيا خواهد آمد، نام آن را صلت بن شريف بن جعفر بن شريف بگذارد، خداوند او را بزرگ خواهد كرد و از شيعيان ما خواهد بود.

گفتم: يابن رسول الله! ابراهيم بن اسماعيل جرجانى مردى است از شيعيان شما، به دوستان شما بسيار كمك مى‏كند، در هر سال بيشتر از صد هزار درهم در اين باره خرج مى‏نمايد و او يكى از ثروتمندان گرگان است. فرمود: خداوند به ابى اسحاق در مقابل احسانش جزاى خير بدهد، گناهانش را بيامرزد و به او پسر كامل الخلقه‏اى عطا فرمايد، به او بگو: حسن بن على مى‏گويد: نام پسرت را احمد بگذار.

من از خدمت امام مرخص شدم، خداوند مرا در سفر سلامت داد تا روز جمعه سوم ربيع الاخر در اول روز آنطور كه امام فرموده بود وارد گرگان شدم، دوستان به ديدار من آمدند، به من تهنيت مى‏گفتند. به آنها گفتم كه: امام صلوات الله عليه وعده كرده در آخر امروز به گرگان تشريف بياورد، آنچه لازم داريد بخواهيد و مسائل و حوائجتان را در نظربگيريد.

آنان چون نماز ظهر و عصر را خواندند همه در خانه من جمع شدند، به خدا قسم كه در يك حالت بى خبرى بوديم ناگاه ديديم كه امام تشريف آوردند و به جمع ما داخل شدند و پيش از ما به ما سلام كردند، ما از آن حضرت استقبال كرده، دست مباركش را بوسيديم.

امام صلوات الله عليه فرمودند: من به جعفر بن شريف وعده كردم كه در آخر اين روز به اين جا آيم، نماز ظهر و عصر را در سامراء خوانده با اينجا آمدم تا با شما تجديد عهد نمايم و الان به وعده خود عمل كرده‏ام، مسائل و حوائج خويش را بگوييد.

در آن وقت، اول نضربن جابر عرض كرد: يابن رسول الله! پسرم، جابر يك ماه است كه چشمش بينايى خود را از دست داده است، دعا كنيد كه خداوند بينياى او را باز گرداند. امام (ع) فرمود: او را پيش من آوريد، حضرت دست مباركش را بر چشم او كشيد، در دم بينايى خويش را باز يافت، بعد يكى پس از ديگرى آمده از حوائج خويش سؤال مى‏كردند، امام حاجاتشان را برآورد و براى آنها دعاى خير كرد و همان روز برگشت.20

نگارنده گويد: آمدن امام (ع) به گرگان نظير جريان على بن خالد و جريان آمدن تخت ملكه سباء به محضر سليمان است كه در حالات امام جواد (ع) گذشت، و شفا دادن آن حضرت نظير كار عيسى بن مريم (ع) است كه خدا درباره او فرموده: «و أبُرى الاكمه والابرص و أُحى الموتى‏ بإذنِ اللّه» (آل عمران: 49)، و خبر دادن از غيب از علوم خدايى است كه در اختيار آنان عليهم السلام بود.




http://shiaupload.ir/images/97885632777034378262.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 14:46
http://shiaupload.ir/images/95605490976764983659.jpg (http://shiaupload.ir/images/95605490976764983659.jpg)

جريان فصد

يكى از پزشگان نصارى به نام بطريق كه بيشتر از صد سال عمر داشت و در شهر «رى» مشغول طبابت بود مى‏گويد: من شاگرد دكتر «بختيشوع» پزشك مخصوص متوكّل بودم، او براى كارهاى مخصوص مرا مأموريت مى‏داد، روزى حسن بن على بن محمد عسكرى به او سفارش كرد كه بهترين شاگردانش را پيش او بفرستد تا با فصد (رگ زدن) از او خون بگيرد، او مرا براى اين كار برگزيد و گفت: ابن الرضا از من خواسته كه كسى را براى فصد (رگ زدن) پيش او بفرستم.

تو برو و بدان كه او در اين روز داناترين كس زير آسمان است، حذر كن از اين كه بر خلاف دستور او كارى كنى. من خدمت او رسيدم، فرمود: برو در فلان اتاق باش تا تو را بخواهم، من در وقتى كه وارد خدمت او شدم براى فصد و خون گرفتن مناسب بود. ولى او مرا در وقتى خواست كه براى «فصد» مناسب نبود.

طشت بزرگى حاضر كردند من رگ اكحل امام را فصد كردم، 21مرتب خون مى‏آمد تا طشت پر از خون گرديد، فرمود: خون را قطع كن، من رگ را بستم، خون قطع گرديد، امام دستش را شست و بست، فرمود به همان حجره برگشتم، براى من طعام زيادى گرم و سر آوردند و تا عصر در آنجا ماندم.

آنگاه مرا خواست و فرمود: رگ را باز كن، رگ را باز كردم، خون شروع به آمدن كرد تا طشت مزبور باز پر از خون گرديد، فرمود: خون را قطع كن، من خون را بستم، امام دستش را بست و مرا به همان حجره باز گردانيد، من شب را در آنجا ماندم.

چون صبح شد و آفتاب بالا آمد مرا خواست، باز طشت را حاضر كردند فرمود: خون را باز كن، من رگ را باز كردم، اين دفعه خونى مانند شير سفيد آمد، تا طشت پر گرديد، فرمود: خون را قطع كن، رگ را بستم، امام دست خويش را بست، مرا مقدارى لباس و پنجاه دينار داد و فرمود: اين را بگير و از كمى آن معذرت خواست، من آن را گرفته و برگشتم، به وقت برگشتن گفتم: آيا سفارشى نداريد؟ فرمود: آرى، آنان كه از «دير عاقول» با تو رفاقت خواهند كرد، با آنها خوب رفيق باش.

من پيش «بختيشوع» برگشته، جريان را باز گفتم، گفت :حكماء اتفاق دارند كه در بدن انسان بيشتر از هفت امناء خون نمى‏شود، 22 اين كه تو مى‏گويى اگر از چشمه آبى هم خارج شود عجيب است، عجيب‏تر از آن، جريان شير است، استادم به فكر رفت .
آنگاه سه روز مرتب كتابها را مطالعه مى‏كرديم تا براى اين واقعه نظيرى پيدا نماييم، ولى چيزى پيدا نشد، بعد گفت:

در عالَم نصرانيت داناتر به طب كسى نماند مگر راهبى در «دير عاقول»، آنگاه براى او نامه‏اى نوشت و جريان را گزارش كرد.

من نامه را به دير عاقول بردم و آن راهب را صدا كردم، از بالاى دير سر بلند كرد و گفت: تو كيستى؟ گفتم: شاگرد بختيشوع. گفت: نامه‏اى آورده‏اى؟ گفتم: آرى. زنبيلى از پشت بام با طنابى پايين فرستاد، نامه را در آن گذاشتم و بالا كشيد چون نامه را خواند، فى الفور پايين آمد و گفت: آيا تو اين فصد را انجام داده‏اى؟ گفتم: آرى. گفت: طوبا به حال مادرت. آنگاه قاطرى سوار شده و با من به طرف سامرآء آمد، چون به سامرآء رسيديم، ثلثى از شب مانده بود، گفتم: دوست دارى كجا بروى، آيا به خانه استادم يا به خانه آن كس؟ بعد به خانه ابن الرضا رفتيم، پيش از اذان به آن جا رسيديم.

غلام سياه پوستى در را باز كرد و گفت: كدام يك ازشما راهب دير عاقول هستيد؟ راهب جواب داد: من هستم فدايت شوم، گفت: پياده شو. بعد آن خادم به من گفت: اين قاطرها را نگاه دار. آن دست او را گرفت و به داخل خانه برد.
من در آن جا ماندم تا صبح شد و آفتاب بلند گرديد، ناگاه ديدم كه راهب خارج شد و لباس رهبانيت را انداخته و لباس سفيدى پوشيده و اسلام آورده است، بعد به من گفت: اكنون مرا پيش استاد خودت ببر. من از را به خانه بختيشوع بردم، استادم با ديدن او يه سويش دويد، و گفت: چه عاملى تو را از دين خودت بيرون كرد؟

گفت: مسيح را پيدا كرده و در دستش اسلام آوردم. گفت: مسيح را پيدا كردى؟! گفت: نه، بلكه نظير او را پيدا كردم، اين كار را در جهان جز مسيح كسى انجام نداده است!!! اين مانند آيات و براهين مسيح است.

نگارنده گويد: اين واقعه را علامه مجلسى رضوان الله عليه در بحار: ج 50 ص 261 از مختار خرائج: ص 213 نقل كرده است، مرحوم ثقة الاسلام كلينى آن را بطور اختصار در كافى: ج 1 ص 512 باب مولد ابى محمد الحسن بن على نقل مى‏كند و در آخر آن فرموده: «فقال لى ان هذا الذى تحكيه عن هذا الرجل فعله المسيح فى دهره مرة.»

مجلسى رحمة الله عليه در مرآت العقول در شرح حديث كافى، حديث خرائج را كه در بالا نقل شد، نقل فرموده و در آخر گويد:» و الظاهر اتحاد الواقعة و يحتمل التعدد». ناگفته نماند اين واقعه از مصاديق ولايت تكوينى است كه خداوند در اختيار اهل بيت عليهم السلام قرار داده بود، امام صلوات الله عليه مأموريت داشت با اين واقعه آن راهب را مسلمان نمايد.



http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/59836017004413281428.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 14:50
http://shiaupload.ir/images/mvana3chwjhaorehaz6.jpg (http://shiaupload.ir/images/mvana3chwjhaorehaz6.jpg)


احسان عالى‏

محمد بن على بن ابراهيم گويد: كار معاش بر ما تنگ شد، پدرم گفت: برويم محضر ابو محمد حسن عسكرى، گويند: آدم باسخاوتى است، گفتم: با او آشنايى دارى؟ گفت: نه، او را نمى‏شناسم و تا به حال او را نديده‏ام.

در راه كه براى ديدن او مى‏رفتيم پدرم گفت: اى كاش پانصد درهم به من مى‏داد، دويست درهم براى لباس، دويست درهم براى آرد و صد درهم براى مخارج. من هم در دلم گفتم: اى كاش مى‏فرمود به من سيصد درهم مى‏دادند، با صد درهم الاغى مى‏خريدم، صد درهم براى مخارج و صد درهم براى لباس، در اين صورت به طرف قزوين و همدان براى كار مى‏رفتم.

چون به در خانه آن حضرت رسيديم غلامى بيرون آمد و ما را با نام صدا كرد و گفت: على بن ابراهيم و پسرش محمد داخل شوند، چون به خدمتش رسيده و سلام عرض كرديم، فرمود: يا على! چه چپز سبب شده كه تا اين وقت از ملاقات ما تأخير كرده‏اى؟! گفتم: يا سيدى! مقيد بودم كه در اين حال تنگدستى محضر شما آيم.

و چون از خدمت ايشان بيرون آمديم غلامش آمد و به پدرم كيسه‏اى داد و گفت: اين پانصد درهم است، دويست درهم براى لباس، دويست درهم براى آرد و صد درهم براى نفقه، بعد كيسه ديگرى به من داد و گفت: اين سيصد درهم است، با صد درهم الاغ بخر، صد درهم براى لباس و صد درهم براى نفقه، به سوى جبل (همدان و قزوين...) و به طرف «سورا» 23سفر كن.

ابن كردى، راوى حديث مى‏گويد: او به «سورا» رفت و در آن جا زنى تزويج كرد و در يك روز چهار هزار دينار به خانه‏اش وارد شد، با وجود آن، قائل به وقف و از واقفيّه بود، به او گفتم: آيا دليلى روشنتر از اين به امامت او مى‏خواهى؟! گفت: راست مى‏گويى ولى ما در كارى و در گروهى هستيم كه به آن عادت كرده‏ايم.24
و نگارنده گويد: واى به حال او! خدا هدايتش كرده ولى هدايت خدايى را نپذيرفته است «و ما يغنى الايات و النذر عن قوم لا يومنون».




http://shiaupload.ir/images/23161749164514626591.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 14:53
http://shiaupload.ir/images/k8rqxldwnlhzb0c7h3c0.jpg (http://shiaupload.ir/images/k8rqxldwnlhzb0c7h3c0.jpg)


امام حسن عسكرى (ع) و أبوالاديان‏

ابوالاديان گويد: من از خدمتگزاران امام حسن عسكرى (ع) بودم و نامه‏هاى آن حضرت را به شهرها مى‏بردم، در بيمارى كه امام با آن از دنيا رفت به خدمتش رسيدم، حضرت نامه‏هايى نوشت و فرمود: اينها را به مدائن مى‏برى، پانزده روز در سامراء نخواهى بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدى خواهى ديد كه ناله از خانه من بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‏اند.

گفتم: مولاى من! اگر چنين شود، امام بعد از شما كيست؟ فرمود: هر كه جواب نامه‏هاى مرا از تو بخواهد، گفتم: شاهد ديگرى بفرماييد، فرمود: هر كه بر جنازه من نماز گزارد قائم بعد از من است. گفتم: باز شاهد ديگرى بفرماييد، فرمود: هر كه خبر دهد به آنچه در هميان (كمربند) است، او امام بعد از من است .

هيبت و عظمت امام مانع شد كه بگويم: آنچه در هميان است يعنى چه؟ من نامه‏هاى آن حضرت را به مدائن بردم، و جواب آنها را گرفته، روز پانزدهم داخل سامرآء شدم، ديدم همان طور كه فرموده بود از خانه امام ناله بلند است و ديدم برادرش جعفر (جعفر كذاب) در كنار خانه آن حضرت نشسته و شيعه در اطراف او، به وى تسليت و به امامتش تبريك مى‏گويند!!!

من از اين جريان يكه خورده و در پيش خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس جريان امامت عوض شده است، چون من خودم با چشم خود ديده بودم كه جعفر شراب مى‏خورد و قمار بازى مى‏كرد و اهل تار و طنبور است، من هم جلو آمده، رحلت برادرش را تسليت و امامتش را تبريك گفتم. ولى از من چيزى نپرسيد.

در اين هنگام عقيد خادم بيرون آمد و به جعفر گفت: مولاى من! برادرت را كفن كردند براى نماز بياييد، 25 جعفر داخل خانه شد، شيعه در اطراف او بودند، سمان و حسن بن على معروف به سلمه پيشاپيش آنها بودند.

چون به صحن خانه آمديم حسن بن على صلوات الله عليه را كفن كرده و در نعش گذاشته بودند، جعفر برادر آنحضرت پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد، چون خواست تكبير نماز را بگوييد، ناگاه طفيل گندمگون و سياه موى كه دندانهاى پيشينش تا حدى از همه فاصله داشت بيرون آمد و لباس جعفر را گرفته و كنار كشيد.

و گفت: عمو! كنار شو، من سزاروارترم كه بر پدرم نماز بخوانم، جعفر در حالى كه قيافه‏اش متغير شده بود كنار رفت، آن كودك بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در كنار قبر پدرش امام هادى دفن كردند.

بعد همان كودك رو كرد به من كه: اى مرد بصرى! جواب نامه‏هاى را كه با تواست بده، من جواب نامه‏هاى را داده و پيش خود گفتم: اين دو شاهد (نماز بر جناره و خواستن جواب نامه‏ها)، فقط هميان ماند. آنگاه پيش جعفر آمدم كه صدايش بلند بود، حاجز وشّاء كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كى بود؟!! مى‏خواست با اين سؤال جعفر را مجاب كند، جعفر گفت: والله تا به حال او را نديده و نشناخته‏ام.

در آن جا نشسته بوديم كه گروهى از اهل قم آمدند و از امام حسن عسكرى (ع) پرسيدند، چون دانستند كه امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشينش كيست؟ حاضران جعفر را نشان دادند، آنها به جعفر سلام كرده تسليت و تهنيت گفتند، و گفتند: نامه‏ها و پول آورده‏ايم، بفرماييد: نامه‏ها را كدام كسان نوشته‏اند و پول چقدر است، جعفر از اين سؤال بر آشفت و برخاست و در حالى كه گرد جامه‏هاى خود را پاك مى‏كرد، گفت:

اينها از ما مى‏خواهند كه علم غيب بدانيم!! در اين ميان خادمى از خانه بيرون آمد و گفت: نامه‏ها از فلان كس و فلان كس است و در هميان هزار دينار هست كه ده تا از آنها را آب طلا داده‏اند. آنها نامه‏ها و هميان را داده و به خادم گفتند:

هر كه تو را براى گرفتن هميان فرستاده ،او امام است جعفر بن على به نزد معتمد خليفه عباسى آمد و اين جريان را به وى گفت، معتمد مأموران خويش را فرستاد، خادمه صيقل نامى را از خانه امام گرفته و به او گفتند: آن كودك كجاست؟ او گفت: من اطلاعى ندارم ولى خودم حامله هستم، خواست با اين كار امر آن كودك (صاحب الامر) را پنهان دارد.

صيقل را به قاضى ابوالشوارب سپردند تا وضع حمل در نزد او باشد، در آن بين عبيدالله بن يحيى بن خاقان ناگهان از دنيا رفت و صاحب زنج در بصره قيام كرد، اين جريان اوضاع را آشفته نمود، صيقل از موقعيت استفاده كرده از خانه قاضى بيرون آمد وو الحمد لله رب العالمين لا شريك له .26


پى‏نوشتها:

1- كمال الدين: ج 2 ص 384 باب 38، آنگاه در ص 409 .407 هشت روايت ديگر از آن حضرت درباره مهدى موعود (ع) آورده است .
2- رعد: 39.
3- بحار: ج 50 ص 257.
4- كافى: ج 2 ص 469 كتاب الدعاء.
5- مناقب: ج 4 ص 436.
6- بحار: ج 50 ص 254.
7- مناقب آل ابى طالب: ج 4 ص 431.
8- فاطر: 32.
9- بحار: ج 50 ص 259.
10- كافى: ج 1 ص 509 ارشاد: ص 323.
11- مناقب: ج 4 ص 439.
12- مناقب: ج 4 ص 437.
13- كافى: ج 1 ص 512 باب مولد ابو محمد الحسن بن على، ارشاد مفيد ص 324.
14- بطن مرضى است كه انسان از آمدن غائط جلوگيرى نتواند و ذره ذره بيرون مى‏آيد.
15- رجال كشى: ص 451 فضل بن شاذان‏
16- رجال كشى: يونس بن عبدالرحمن.
17- رجال كشى: يونس بن عبدالرحمن.
18- عبارت عربى «حصاة» است ظاهراً منظور سنگ كوچكى است .
19- اصول كافى: ج 1 ص 346 باب ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل، كمال الدين: ص 536 باب 49.
20- كافى: ج 1 ص 347 باب مايفصل به بين دعوى المحق و المبطل، غيبت شيخ: ص 122.
21- اصول كافى: ج 1 ص 513 باب مولدالعسكرى (ع).
22- مناقب ابن شهر آشوب: ج 4 ص 424.
23- بحار الانوار: ج 50 ص 263 از مختار الخرائج.
24- اكحل رگ معروف است در بازوى انسان كه بيشتر آنرا فصد مى‏كنند.
25- امناء جمع مناء پيمانه‏اى است كه با آن روغن را پيمانه مى‏كنند.
26- سورى بر وزن طوبى محلى است در عراق.
27- ارشاد مفيد: ص 320 و كافى: ج 1 ص 506 باب مولد ابى محمد العسكرى (ع).
28- در حالات مهدى موعود (ع) خواهد آمد كه تجهيز و غسل حضرت عسكرى (ع) توسط عثمان بن سعيد رضوان الله عليه بوده است .
29- كمال الدين صدوق: ج 2 ص 475، باب ذكر من شاهد القائم (ع).







http://upload.tazkereh.ir/images/38934431609453139465.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/38934431609453139465.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 15:00
http://shiaupload.ir/images/67976085550119702118.jpg (http://shiaupload.ir/images/67976085550119702118.jpg)

بدترين نوع يتيمي

امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

«شدیدتر از یتیمی یتیمی که از پدرش جدا شده، یتیمی یتیمی است که از امام خویش جدا گشته است و به او دسترسی ندارد و حکم او را در زمینه شرایع دینی‌اش که مورد نیاز اوست، نمی‌داند» (1)

احمد بن عبیدالله بن خاقان که دشمنی سختی با امام علی علیه السلام و اولادشان داشت، متصدی املاک و خراج شهر قم بود. روزی در مجلسش از علویان و مذاهبشان سخن به میان آمد، او گفت من در سامره مردی از اولاد علی را از لحاظ رفتار و پاکدامنی و بزرگواری در خانواده خودش، مانند حسن بن علی بن محمد، ابن الرضا ندیدم و نشناختم که همه مردم او را بر اشراف مقدم دارند.
من روزی بالای سر پدرم ایستاده بودم. ناگهان دربانانش آمدند و گفتند: ابو محمد، ابن الرضا دم در است. پدرم گفت: او را اجازه دهید. سپس مردی گندم گون، خوش اندام، نیکو رخسار، خوش پیکر، تازه جوان با جلالت و هیبت وارد شد. چون نگاه پدرم به او افتاد، برخاست و چند قدم استقبالش کرد، با آنکه گمان ندارم چنین کاری را نسبت به هیچ بنی‌هاشمی و سرلشکری بکند.

چون به نزدیکش رسید، دستش را گرفت او را روی مسندی که خودش نشسته بود، نشانید و پهلوی او نشست و با او به سخن پرداخت. من از آنچه از پدرم می‌دیدم، در شگفت بودم...

پس از آنکه پدرم نماز عشاء را گزارد، آمدم و در برابر او نشستم و گفتم:

ای پدر! مردی که امروز صبح دیدم نسبت به او احترام نمودی که بود؟

گفت: پسر جان، او امام رافضیان است، او حسن بن علی است که به ابن الرضا معروفست، آنگاه ساعتی سکوت کرد و سپس گفت:

پسر جان! اگر امامت از خلفای بنی عباس جدا می‌شد، هیچکس از بنی‌هاشم جز او سزاوار آن نیست و او برای فضیلت، پاکدامنی، رفتار، خویشتنداری، پرهیزکاری، عبادت، اخلاق شریف و شایستگیش، سزاوار خلافت می‌باشد ...

پاورقی:
1- مستدرک وسائل، جلد 17، صفحه 317.

منبع: کتاب اصول کافی، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام





http://upload.tazkereh.ir/images/23655093579167511325.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/23655093579167511325.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 15:04
http://shiaupload.ir/images/w4o4w2g1iunnt8asd7.gif (http://shiaupload.ir/images/w4o4w2g1iunnt8asd7.gif)


نقد علی آن امامِ أمْجَد
شاهَنْشَهِ دین، اَبا محمّد
نامش ز حَسن چو رایت افراشت
القابِ زکی و عسکری داشت
زان شرح که سرّ کاف و نونست
اوصاف جمیلِ او فزونست
وصفش در ظرفِ لب نگنجد
در صفحه روز و شب نگنجد
علمی که معلّمش خدا بود
در سینه شاه ازکیا بود
ذاتش سببِ مدارِ عالم
صدرِ اُمَم و امامِ اکرم
فهرست رساله مکارم
سر خیلِ مکرّمان مُکْرِم
خورشید سپهرِ جود و احسان
درّ یکتای دُرج ایمان
سر خیلِ عساکرِ کرامت
گلگونه گلشن امامت
دانای ضمیر انس و جان بود
راز همه کس به او عیان بود
نقلش ز حکایت و روایات
بودی همه معجز و کرامات

http://shiaupload.ir/images/yfr7692o55074tm8un.gif (http://shiaupload.ir/images/yfr7692o55074tm8un.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 15:09
[/URL][URL="http://upload.tazkereh.ir/images/30588661393943054527.png"]http://upload.tazkereh.ir/images/30588661393943054527.png (http://shiaupload.ir/images/u6e0e3j6kfsa97bdqmk1.jpg)
(http://shiaupload.ir/images/u6e0e3j6kfsa97bdqmk1.jpg)

گوش کن تا صدای شادی آسمان را بشنوی.

آسمان مدینه، فریادکنان، ما را به سرزمین سرسبز شادی‏ها دعوت می‏کند تا در جشن تولد گل شکفته امام هادی علیه‏السلام ، دل‏ها مان را پر از نور کنیم

امروز، خورشید، با دیدن چهره کودک تازه به دنیارسیده، آسمان را نورباران کرده است و امام هادی علیه‏السلام ، با دیدن « حسن» علیه‏السلام ، دست‏هایش را به سوی آسمان می‏گشاید و از خدا سپاس گزاری می‏کند.

امروز باغچه‏های مدینه، سبدسبد گل به خانه امام علیه‏السلام می‏فرستند تا جشن تولد امام حسن عسکری علیه‏السلام گلباران شود .

امروز، امام همه خوبی‏ها می‏آید تا با خود، نوری دو باره بر جهان بتاباند.



http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gifhttp://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 15:30
http://shiaupload.ir/images/ed1p5l6xtslytchb7ytu.jpg (http://shiaupload.ir/images/ed1p5l6xtslytchb7ytu.jpg)


ستاره‏ی عشق تاخت به چرخ نیلوفری
مهر جمالش ربود دل ز مه مشتری


کوکب اقبالِ او، خیمه بر افلاک زد
ز خیل انجم گرفت کوکبه مهتری


شاد برویش سپهر، محو رخش ماه و مهر
زهره نهان کرد چهر، خجل شد از دلبری


طرّه‏ی مشکین اوست آیت شق القمر
طلعت زیبای اوست حجّت پیغمبری


قامت رعنای وی سد ره و طوبی ماست
نرگس مخمور او جام می‏کوثری


والی ملک وجود، قبله‏ی اهل سجود
منبع احسان و جود، خسرو دین عسگری


بر آسمان‏ها رسید مژده‏ی آن ماه رو
مُلک و مَلَک در نشاط زهره به رامش‏گری


بشارتِ حُسن او فلک به آفاق برد
کزین اُفق بر دمد مهرِ جهان پروری


شاه ملایک خدم، دانش و ایمان حشم
بر همه عالم عَلَم زد به سخن گستری


دفتر تفسیر او کاشف اسرار عشق
درس و اشارات آن مخزن هر گوهری

الهی قمشه‏ای


http://smiles.al-wed.com/smiles/13/126294qgpd5zpf5e.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 16:02
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1083/1083306h0hj6supq4.gif


شرقی ترین شکوفه های شکوه، دامن دامن از آسمان مدینه می‌بارید
و شاد باش فرشته‌های شکوفه پوش،
نثار لحظه‌های زرد رنگ و زنگار خورده زمین می‌شد.

شب برات بود و سپیده دم برکات.
آفتاب از همه سوی لحظه‌ها، طلوع می‌کرد
تا زمانه به درک عمیق روشنایی برسد.

مدینه غرق در شادی بود و ربیع الثانی غوطه ور در سروری ناگزیر.
پروانه‌های شوق، پی در پی می‌آمدند
و شالی از پرواز بر دوش نسیم می‌افکندند.

درختها تا پرنده شدن قد می‌کشیدند و لحظه‌های سرنوشت ساز،
در شوق جوانه می‌زدند. بوی خوش نسیم نیایش،
سرتاسر جهان را غرق در آهنگ شکوفایی کرده بود.

ولایت سبز حضرت امیر علیه السلام یک بار دیگر
در تبسم معصومانه طفلی، تجلی کرده بود
و خنده‌های پی درپی «ابو محمد»
تازه ترین شعر مولا را می‌سرود
و سرشارترین اشتیاق به دریا پیوستن را به جریان در آورده بود.

جوّ مدینه، ابری ناپایدار بود و قلب ولایت
به قرصی مهتاب شبهای شیدایی بود.

مدینه، عطر آگین عطوفت و طراوت لطیف اطلسیها بود.
مدینه آبستن نور بود و «ابومحمد» می‌آمد
تا هویت هول انگیز شب صفتان را روشن کند.

«ابومحمد» می‌آمد تا تنفس خوش‌بویش،
جایگزین تعفن رایج حجاز شود.
«ابومحمد» می‌آمد تا تبسم را به انسان تعارف کند.

«ابومحمد» می‌آمد تا تردید در خاک خیال تاریخ ریشه ندوانَد
که روشنی اولین اصلِ حقیقی زیستن است.

«ابومحمد» می‌آمد تا «معتمدها» را به تماشای فروپاشی شیطان
و عصیان دعوت کند.

«ابومحمد» می‌آمد تا پشت میله‌های زندان را خم کند.
می‌آمد تا خمی به ابرو نیاورد. می‌آمد تا تمام سیاه چالها
را در معرض تابش آفتاب سیمای خویش قرار دهد،

می‌آمد تا زنبقها در تاریک‌ترین لحظه‌ها برویند.
می‌آمد تا پشت میله‌های زندان را خم کند،
میله‌هایی که هیچ زمانی آسمان را درک نمی‌کنند و چشمه را نمی‌فهمند.

«ابومحمد» می‌آمد تا حقارت به اوج تاریخ رسیده را خط بطلانی بکشد.
«ابومحمد» می‌آمد تا زمینه ساز طلوع فراگیر زندگی باشد.
از پشت پرده با خلق سخن می‌گفت تا نقش پرده غیبت را
بر ضمیر روشن دلان هوشیار، حک کند.

از پشت پرده با خلق سخن می‌گفت تا غربت خویش را بپوشاند
و زمینه ساز غیبت آخرین حجت خداوندی باشد.

«ابومحمد» می‌آمد تا هزار توی دلهره و هراس را
با گامهای استوار خویش به لرزه درآورد.

می‌آمد تا تشنه‌ترین مدارهای مداوم را
اسیر جاذبه کهکشانی خویشتن سازد.

«ابومحمد» می‌آمد پا به پای ذوالفقار علی علیه السلام
می‌رفت شانه به شانه قافله سالار کربلا
و می‌ماند پهلو به پهلوی فاطمه علیهاالسلام

همیشه پا در رکاب انتظار بود و چشم انتظار
پا در رکابترین لحظه‌ها.
سینه‌اش موج خیز التهاب بود و شانه‌اش، تبعیدگاه زنجیرها،
آن قدر زلال بود که در حسرت تمام رودها جاری بود.

آن قدر آرام می‌شکست که قلبش بدون صدا ترک برمی‌داشت.
آن قدر ستاره بود که تمام شبها، رؤیایش را به خواب می‌دیدند
و آن قدر «محمد صلی الله علیه و آله» که «ابو محمد» شد.

زمانه از یاد نخواهد برد که چگونه با برهانی بارانی
و لطافت روحانی خویش، «فطرس نصرانی» را
اسیر جذبه لاهوتی و غرق در شگفتی سرشار خویشتن نمودی؛
آن چنان که تا آخر عمر ملازم تو بود و پا در رکاب محبت تو.

آن زمان که «معتمد» می‌خواست تو را در «برکة السباع»،
طعمه کینه ورزی خویشتن کند، عطر عطوفت و کرامت امامت بود
که در حضور تو موج می‌زد و حتی سنگها را
در برابر تو به تواضع وا می‌داشت چه رسد به فطرت شیرهای بیشه تصرف.

تاریخ به خاطر دارد که تو ایستادی و نماز به جای آوردی،
آن زمان که شیران در قفس تسبیح تو را می‌کردند
و شغالان بیرون از قفس، نفسهای منفور و کینه پرور خویش را می‌کشیدند
و در آتش انتقام می‌سوختند.

آری! «ابومحمد» آمد تا این بار، شرقی‌ترین شکوفه‌های شکوه،
دامن دامن بر آسمان مکه ببارد و جهان تشنه را از این انتظار طولانی وا رهاند.

http://sl.glitter-graphics.net/pub/1083/1083306h0hj6supq4.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 16:04
http://shiaupload.ir/images/qozxuurgi0e20956pq.jpg (http://shiaupload.ir/images/qozxuurgi0e20956pq.jpg)

باز بر آن سرم که رو به قبله دعا کنم
رهی زتوبه و دعا به درگه خدا کنم
زدرگه خدا طلب طواف کربلا کنم
پس از طواف کربلا روی به سامرا کنم
که چون فرشتگان حق دهم سلام عسکری
دست زنم به دامن لطف امام عسکری
به درگه کریم او جبهه نهاده در زنم
به خلوت حریم او که خلوت است پر زنم
گهی بشوق بوسه‏ها به قبر آن پسر زنم
گهی گلاب اشک بر مزار این پدر زنم
دو آفتاب جلوه‏گر در آسمان رهبری
یکی علی النقی یکی امام عسکری
مدینه را نظر کن و جلوه ذوالکرام بین
قرآن مهر و ماه را،در این خجسته شام بین
باب امام عصر را، فراز دست مام بین
دهم امام را ببر، یازدهم امام بین
چشم علی منور از، جمال ماهپاره‏اش
فاطمه کو؟ که بنگرد، بر حسن دوباره‏اش
نور ولایتش به رخ، ردای خلتش به بر
لوای عصمتش به کف، تاج شفاعتش به سر
بر همه هستیش نظر، در همه عالمش گذر
امام هادیش پدر، حضرت مهدیش پسر
خلائقند چاکرش، ملائکند عسکرش
هیچ کسی نمی‏رود، به ناامیدی از درش
رسالت پیمبران، تکیه زده بدوش او
درس هدایت‏بشر، زمزمه سروش او
وضع جهان و چشم او، راز نهان و گوش او
حصار ظلم ظالمان، شکسته از خروش او
به دوره‏ای که معتمد کرد فزون نفاق را
به هم درید سعی او، پرده اختناق را
بهشت‏علم پرورد، آب و هوای گلشنش
اهل کمال خوشه چین، زگوشه‏های‏خرمنش
کلیم مانده از سخن، به وقت درس گفتنش
امام عصر تربیت، یافته روی دامنش
نهال عصمتی چنان، برآورد چنین ثمر
درود ما بر آن پدر، سلام ما بر این پسر
سلاله پیمبر و، مبشر پیام حق
که دیده بس شکنجه تا، زنده شود مرام‏حق
مبین اصول دین، مفسر کلام حق
داده به دست مهدیش، رسالت قیام حق
که بعد من، امام بر جوامع بشر تویی
مهدی منتقم تویی، امام منتظر تویی
ای جلوات کبریا، جلوه‏گر از جمال تو
کتاب تفسیر تو خود، آیتی از کمال تو
منکه زپا نشسته‏ام، به درگه جلال تو
امید رحمتم بود، زلطف بی‏زوال تو
«مؤیدم‏» گدای تو بر آستان مهدیت
امید آن که خوانیم زدوستان مهدیت
«سید رضا مؤید»

http://sl.glitter-graphics.net/pub/408/408727i48e626jo8.gif (http://sl.glitter-graphics.net/pub/408/408727i48e626jo8.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 16:08
http://upload.tazkereh.ir/images/51202512812529220686.png (http://upload.tazkereh.ir/images/51202512812529220686.png)



شعرها، از عاقبت به خیریِ خود می‌گویند
که یازدهمین عطر را بوییده‌اند؛
عطشناک و مشتاق.

زمین، امروز متبسم است و آسمان،
طرحی از نشانه‌های یک‌ریز،
از سوی فرشتگان مسرور دارد.
همه آراستگی‌ها، بر صفحه امروز باریده است.

چه تابناک می‌توان از مدایح امروز،
پیاله برگرفت و با مستانگی، تا آخرِ دنیا،
به عشق و شور و خلوص پرداخت
.
مدینه، بار دیگر،
در اندامی قُدسی ظاهر شده است؛
ایستاده بر درگاهِ صبح.
جماعت شاید نیز صف کشیده‌اند
پشت خانه رونق شکوفایی.
تولد چکامه‌های اردیبهشتی است.

مدینه، قلمرو روشن عشق است؛ ب
افتِ محکم دلدادگی.
چیزی به عشق نمانده است

با نام «حَسَن»، باب یازدهم کتاب امامت
نگاشته می‌شود
و این، مژده‌ای است برای ما
که چیزی به کلیّت روشنی نمانده است.
چیزی نمانده به سر زدنِ یگانه گوهر عشق
و اتمام حجت.
از هم اکنون، دنیا چشمان پرفروغش
را به انتظار می‌نشیند.

http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/71.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-03-2010, 16:15
http://shiaupload.ir/images/47169545846885547133.gifhttp://shiaupload.ir/images/47169545846885547133.gifhttp://shiaupload.ir/images/47169545846885547133.gif


ای که خورشید فلک محو لقای تو بود
ماه را روشنی از نور ضیای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
تویی آن آینه حسن خداوند کریم
که عیان نور الهی زلقای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
معدن جود و سخایی تو که از فرط کرم
دو جهان ریزه‏خور خوان عطای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
ولی حق حسن العسکری
ای آن که قضا مجری امر توو بنده رای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
حجت‏یازدهم نور خداوند جلی
ای که ایجاد دو عالم ز برای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
من کجا مدح و ثنای تو توانم گفتن
که به قرآن خدا مدح و ثنای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
نه همین جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
بی‏ولای تو عبادت زکسی نیست قبول
شرط مقبولی طاعات ولای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
نسبت قامت‏سرو تو به طوبی ندهم
زآن که طوبی خجل از قد رسای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
چه غم از تابش خورشید قیامت دارد
آن که در روز جزا زیر لوای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
همه شب قرب جوارت زخدا می‏طلبم
که مرا در سر شوریده هوای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
در جوار تو زحق خواهش جنت نکنم
جنت ما به خدا صحن و سرای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
دیده گریان نشود روز جزا در محشر
هر که گریان به جهان بهر عزای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
تو ظهور پسر خویش طلب کن زخدا
چون که مقبول خداوند دعای تو بود
http://bahar-20.com/ftp/zibasazi/09/image/29.gif
تا ابد بر تو و اجداد کرام تو درود
غیر از این هر چه بگویم نه سزای تو بود

«سید محمد خسرو ناد»


http://shiaupload.ir/images/68395078208880783323.gifhttp://shiaupload.ir/images/68395078208880783323.gifhttp://shiaupload.ir/images/68395078208880783323.gif

نرگس منتظر
24-03-2010, 17:08
http://shiaupload.ir/images/ctty3pet9o2hccax0lqv.jpg (http://shiaupload.ir/images/ctty3pet9o2hccax0lqv.jpg)

http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif (http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif)http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif (http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif)http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif (http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif)http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif (http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif)

شیعه از دیدگاه امام حسن عسکری علیه السلام


از دیدگاه امام یازدهم هر کس که به نام شیعه خوانده شود ولی اوصاف و ویژگیهای یک شیعه حقیقی و واقعی را دارا نباشد، شیعه شمرده نمی‌شود.

شیعه واقعی کسانی هستند که همچون رهبران دینی خویش در نهضت خدمت رسانی به مردم و برادران دینی خویش فعال و کوشا باشند و به دستورات و نواهی الهی پای بند باشند
چنان که حضرت عسکری در کلام زیبا و دلنشین خود درباره تعریف شیعه می‌فرماید:

«شیعةُ عَلیٍ هُمُ الذین یُؤثرونَ اِخوانََهم علی اَنفسِهِم وَ لو کان بهم خصاصة و هُمُ الذین لایراهم الله حیثُ نَهاهُم و لا یَفقدهُم حَیث اَمَرَهم، وَ شیعةُ عَلیٍ هُمُ الذین یَقتدون بعَلیٍ فی اِکرامِ اِخوانِهم المؤمنین1 ;

پیروان و شیعیان علی علیه السلام کسانی هستند که برادران (دینی) خود را بر خویش مقدم می‌دارند گرچه خودشان نیازمند باشند و شیعیان علی (علیه السلام) کسانی هستند که از آن چه خداوند نهی کرده دوری می‌کنند و به آنچه امر نموده عمل می‌کنند و آنان در تکریم و احترام برادران مؤمن خود به علی علیه السلام اقتدا می‌نمایند.


و در جای دیگر درباره نشانه‌های شیعیان فرمود:

«علامات المؤمنین خَمسٌ صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین و التَختُّم فی الیمین و تَعفِیر الجَبین و الجَهر


بسم الله الرحمن الرحیم2،

نشانه های مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است:

خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در هر روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله) زیارت اربعین امام حسین (علیه السلام)
داشتن انگشتر در دست راست،
و ساییدن پیشانی به خاک (سجده به خاک)
و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم (در نمازها).


http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif (http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif)http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif (http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif)http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif (http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif)http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif (http://shiaupload.ir/images/3y18o43ktw2st2oz1r.gif)


http://www.upload.tazkereh.ir/images/33287534402343768329.jpg

نرگس منتظر
24-03-2010, 17:20
http://www.upload.tazkereh.ir/images/88909000818297018302.png

http://shiaupload.ir/images/yvunjt7671n4mj2adegb.gifچیزی به عشق نمانده استhttp://shiaupload.ir/images/yvunjt7671n4mj2adegb.gif

شعرها، از عاقبت به خیریِ خود می‌گویند که یازدهمین عطر را بوییده‌اند؛ عطشناک و مشتاق.

زمین، امروز متبسم است و آسمان، طرحی از نشانه‌های یک‌ریز، از سوی فرشتگان مسرور دارد. همه آراستگی‌ها، بر صفحه امروز باریده است.

چه تابناک می‌توان از مدایح امروز، پیاله برگرفت و با مستانگی، تا آخرِ دنیا، به عشق و شور و خلوص پرداخت.

مدینه، بار دیگر، در اندامی قُدسی ظاهر شده است؛ ایستاده بر درگاهِ صبح.

جماعت شاید نیز صف کشیده‌اند پشت خانه رونق شکوفایی. تولد چکامه‌های اردیبهشتی است.

مدینه، قلمرو روشن عشق است؛ بافتِ محکم دلدادگی.

چیزی به عشق نمانده است

با نام «حَسَن»، باب یازدهم کتاب امامت نگاشته می‌شود

و این، مژده‌ای است برای ما که چیزی به کلیّت روشنی نمانده است.

چیزی نمانده به سر زدنِ یگانه گوهر عشق و اتمام حجت.

از هم اکنون، دنیا چشمان پرفروغش را به انتظار می‌نشیند.
http://sl.glitter-graphics.net/pub/408/408727i48e626jo8.gif (http://sl.glitter-graphics.net/pub/408/408727i48e626jo8.gif)

نرگس منتظر
24-03-2010, 17:30
http://upload.tazkereh.ir/images/30588661393943054527.png (http://upload.tazkereh.ir/images/30588661393943054527.png)

http://sl.glitter-graphics.net/pub/193/193331uol2asze0g.gif

گوهر رخشنده‌

ای رخ مــاهــت ز نـکــو منظری
مطلع خورشید و مه و مشتری

ای گُل نـو رستـه‌ی بـستان حق
مـظـهر زهد و شرف و سروری

مـژده کــه بــا نـور هدایت رسید
راهـــنــمــایــی ز پـی رهـبری

پــرده بـر افـکـنـد ز وَجْــه حَسَن
حـجّت بر حق، حسن عسکری

آن کـه بـه صورت چـو شه انـبـیا
آمــده بــا خــاتــم پـیـغـمـبـری

آن که بـه صولت چو شه لافتـی
آمـده بـا کــوکــبـــه حــیــدری

گــوهــر رخـشــنــده بـرج کمال
منــبــع فـیـض و کرم و داوری

ابــر کَـرَم، چشـمـه مـوّاج فیض
گـنــج کــمــالات و ادب پروری

آن کـه ربوده است ز اهل سخن
گوی فصاحت ز سخن گستری

چهره بر آن تربت خوشبو بسای
تـا شودت جامه، همه عنبری

آیـتــی از قلب جهان بینِ اوست
جــام جــم آیـیـنـه اسکنـدری

نــوگُــل قــائــم دمد از گلشنش
با گل نرگس چو کند همسری

خـواست کـند چهره حق را نهان
جـعـفـر کــذّاب بـه افسونگری

جلـوه حق، رونق باطل شکست
بـا یــدبـیـضا چـه کـند سامری

http://sl.glitter-graphics.net/pub/193/193331uol2asze0g.gif

نرگس منتظر
24-03-2010, 19:07
http://upload.tazkereh.ir/images/15282351121015565319.png (http://upload.tazkereh.ir/images/15282351121015565319.png)

امام حسن عسكرى (ع) و تصوّف


از جمله جریان‏هاى فاسدى كه امام عسكرى علیه‏السلام به شدّت از آن بیزارى جسته و مردم را از گرویدن به آن بر حذر مى‏داشت، گروه «صوفیه» است. این فرقه از آغاز پیدایش توسّط «ابوالقاسم كوفى بهشمیّه» توانست تحت پوشش اسلام، عدّه‏اى از مسلمانانِ ساده‏لوح را بفریبد.

محمّد بن عبدالجبّار از امام عسكرى علیه‏السلام نقل كرده كه حضرتش فرمود:

از امام صادق علیه‏السلام در مورد «ابوهاشم كوفى» سؤال شد، امام صادق علیه‏السلام فرمود:

«او فردى بسیار فاسد العقیده بود و مسلكى به نام تصوّف اختراع كرد و آن را مركزى براى اعتقادات پلید خود قرار داد.»(1)

آرى، بدعت، خودنمایى، چلّه نشینى، تعطیل كردن احكام دین، انزوا و... از مظاهر تصوّف است و ائمه علیهم‏السلام با آن مقابله نموده‏اند. و موجب تأسّف آنكه این روش‏هاى غلط گاهى تحت عناوینى همچون: تشیّع، ابراز علاقه به اهل بیت علیهم‏السلام و یا تهذیب نفس انجام مى‏گیرد!

امام حسن عسكرى علیه‏السلام خطاب به صحابى گرانقدرش، ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى فرمود:

«زمانى بر مردم فرا مى‏رسد كه چهره‏هایشان خندان، ولى دلهایى تاریك دارند. از دیدگاه آنان، سنّت یعنى بدعت و بدعت یعنى سُنّت.
مؤمن را به دیده حقارت مى‏نگرند و فاسق را ارج مى‏نهند.
فرمانروایان آنان افرادى نادان و ستم پیشه‏اند و دانشمندان ایشان دریوزه دربار ستمگرانند.
ثروتمندان آنها حقّ تهیدستان را به یغما مى‏برند و كوچك‏ترها بر بزرگان خود پیشى مى‏گیرند.
انسان‏هاى نادان از دیدگاه ایشان فردى آگاه و اشخاص حیله‏گر را مهذّب مى‏دانند.
میان فرد با اخلاص و انسان مُردّد تمییز نمى‏دهند.

آنان گوسفندان را از گرگ‏ها باز نمى‏شناسند.

عالمان و اندیشمندان آنها بدترین آفریده‏هاى الهى در روى زمین‏اند؛ چرا كه به فلسفه و تصوّف تمایل نشان مى‏دهند.
به خدا سوگند! آنها از عقیده [و فطرت] خود برگشته و از راه حق منحرف شده‏اند.
در علاقه و محبّت به مخالفان ما زیاده‏روى مى‏كنند و شیعیان و دوستداران ما را به گمراهى مى‏كشانند.

اگر به جاه و مقامى دست یابند، از گرفتن رشوه سیر نمى‏شوند و اگر به ذلّت گرفتار گردند، ریاكارانه خدا را پرستش مى‏كنند.

آگاه باشید كه آنان راه (سعادت و حقیقت) را بر مؤمنان مى‏بندند و مُبلّغان آئین كافرانند. كسانى كه با آنها زندگى مى‏كنند، باید از آنان بر حذر بوده و دین و ایمان خویش را حفظ كنند.»

سپس امام عسكرى علیه‏السلام فرمود:

«اى ابوهاشم! این مطالب را پدرم از پدران بزرگوارش، از جعفر بن محمّد علیهم‏السلام برایم نقل نمود. این سخنان از اسرار ما است، آنها را جز براى اهلش بازگو مكن.»(2)

نفوذ افكار انحرافى و از جمله تصوّف در میان شیعیان، خطرى بوده است كه بزرگان از یاران ائمه علیهم‏السلام بدان اهتمام مى‏ورزیده و گزارش آن را به امامان معصوم علیهم‏السلام منتقل مى‏نموده‏اند.

احمد بن محمد بن عیسى ـ از اصحاب امام حسن عسكرى علیه‏السلام ـ در نامه‏اى به حضرت چنین گزارش مى‏دهد:

«گروهى یافت شده‏اند كه براى مردم سخنرانى مى‏كنند و احادیثى مى‏خوانند و آنها را به شما و پدران شما نسبت مى‏دهند.
در میان آنهاست احادیثى كه قلوب ما آنها را نمى‏پذیرد ولى امكان ردّ این روایات وجود ندارد، چرا كه آنها را از پدران شما نقل مى‏نمایند. ایشان دو نفرند؛ یكى، على‏بن حَسكة و دیگرى، قاسم یقطینى.»


http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-53.gif

نرگس منتظر
24-03-2010, 19:13
وى در ادامه مى‏نویسد:

«از عقاید ایشان است كه مى‏گویند: مراد از سخن خدا كه مى‏فرماید:

«انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر»(3)

مردى است كه مردم را از فحشاء بازمى‏دارد نه آنكه مقصود، ركوع و سجود باشد.
و مقصود از زكات نیز همان مرد است نه دراهم و اخراج مال.

و بر همین منوال، اوامر و نواهى خداوند را تأویل مى‏كنند. بر ما منّت بگذارید و راه حق و سلامت از انحرافات را بیان نمایید.»

امام عسكرى علیه‏السلام در پاسخ نوشت:

«ابن حَسكه دروغ مى‏گوید و براى شما همین كافى است كه ما او را در زمره دوستان خود نمى‏شناسیم. خدا، او را لعنت كند.
به خدا قسم! كه پروردگار، محمّد -صلى ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله ‏و سلم- و پیامبران قبل از او را نفرستاد مگر براى دین خالص و نماز و زكات و روزه و حج و ولایت.

و پیامبر گرامى اسلام -صلى ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله ‏و سلم- مردم را دعوت نكرد مگر به سوى خداى "وحده لاشریك له" و ما اوصیا از فرزندان پیامبر نیز بنده خدا هستیم و به او شرك نمى‏ورزیم.
اگر اطاعتش كنیم، بر ما رحم خواهد كرد و اگر نافرمانى‏اش كنیم، ما را عذاب خواهد نمود.
ما بر خدا حجّت نداریم بلكه حجّت از اوست بر ما و بر همه خلقش.
من این سخنان را نفى نموده، از این اشخاص بیزارى مى‏جویم؛ شما نیز آنها را رها كنید. خداوند، لعنتشان كند.
و آنان را در تنگنا قرار دهید و چنانچه آنها را در مكان خلوت یافتید، سرشان بر سنگ بكوبید.»(4)



http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-53.gif (http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-53.gif)



----------------
1. سفینة‏البحار، شیخ عباس قمى، ص 145،
بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس.
2. همان.
3. عنكبوت / 45.
4. رجال الكشّى، ج 2، ص 802 و 803، مؤسّسه آل البیت علیهم‏السلام .
سیّد جعفر ربّانى