نرگس منتظر
24-03-2010, 14:03
حکایت نیزار های چزابه
http://img.tebyan.net/big/1388/12/13211311254132688212516234177018212947128.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/12/1531621631862511835219098200321726512325330.bmp)
در مسیر جادهای كه از مرز به بستان كشیده شده است منطقهای است شهید پرور به نام چزابه . این منطقه در شمال غربی بستان است.
چزابه نامی است كه فراموش نمیشود ؛ ساكت و آرام .
وقتی نام چزابه را میشنوی ناخودآگاه زیر لب میگویی:
طریق القدس و فتحالمبین، و روی زمین مینشینی و با انگشت مینویسی
«اسفند ۱۳۶۰» اوج ناكامی دشمن برای جلوگیری از انجام عملیات فتح المبین بود.
در اینجا حس میكنی تا خدا فاصلهای نداری .
اینجا مقتل اسماعیلیان است .
شب ها چزابه زانوی غم بغل می گیرد.
به چزابه كه می رسی دوست داری زیارت عاشورا بخوانی و گریه كنی.
اینجا دوست داری سرت را روی زانوی خاک بگذاری و هق هق گریه ات را در فضا رها كنی .
• وارد كه میشوی، تا چشم كار میكند، نی است و نیزار.
گاهی هم كه توی جاده تا بالای زانو آب بالا آمده است. همان كنار جاده، لای نیزارها مزار چند شهید گمنام توجهها را به خود جلب میكند.
آب گاهی روی مزارها هم میگیرد و بالا میآید.
اینها فقط چند تا از آن هزار كبوتری اند كه هفدهم بهمن سال شصت، از لای همین نیزارها پرواز كردهاند.
• در بین تپه های رملی و میشداغ و هورالهویزه ، تنگه ای هست كه غیر قابل عبور برای یگان های رزمی است؛ به همین خاطر اسمش را گذاشتهاند: چزابه.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/13211311254132688212516234177018212947128.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/12/1531621631862511835219098200321726512325330.bmp)
در مسیر جادهای كه از مرز به بستان كشیده شده است منطقهای است شهید پرور به نام چزابه . این منطقه در شمال غربی بستان است.
چزابه نامی است كه فراموش نمیشود ؛ ساكت و آرام .
وقتی نام چزابه را میشنوی ناخودآگاه زیر لب میگویی:
طریق القدس و فتحالمبین، و روی زمین مینشینی و با انگشت مینویسی
«اسفند ۱۳۶۰» اوج ناكامی دشمن برای جلوگیری از انجام عملیات فتح المبین بود.
در اینجا حس میكنی تا خدا فاصلهای نداری .
اینجا مقتل اسماعیلیان است .
شب ها چزابه زانوی غم بغل می گیرد.
به چزابه كه می رسی دوست داری زیارت عاشورا بخوانی و گریه كنی.
اینجا دوست داری سرت را روی زانوی خاک بگذاری و هق هق گریه ات را در فضا رها كنی .
• وارد كه میشوی، تا چشم كار میكند، نی است و نیزار.
گاهی هم كه توی جاده تا بالای زانو آب بالا آمده است. همان كنار جاده، لای نیزارها مزار چند شهید گمنام توجهها را به خود جلب میكند.
آب گاهی روی مزارها هم میگیرد و بالا میآید.
اینها فقط چند تا از آن هزار كبوتری اند كه هفدهم بهمن سال شصت، از لای همین نیزارها پرواز كردهاند.
• در بین تپه های رملی و میشداغ و هورالهویزه ، تنگه ای هست كه غیر قابل عبور برای یگان های رزمی است؛ به همین خاطر اسمش را گذاشتهاند: چزابه.