PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حکایات قرانی از پیامبران و اولیاء (غرور عبادت‌سوز و ....)



عمار رهبری
14-08-2014, 22:09
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif


غرور عبادت‌سوز

روزی حضرت عیسی(ع) از صحرایی می‌گذشت. در راه به عبادت‌گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می‌کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.

دراین هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت.
وقتی چشمش به حضرت عیسی(ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت:
خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‌ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟
خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‌کار محشور مکن.

دراین هنگام خدای برترین به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی‌کنیم،
چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است!
و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ هستی!

کیمیای سعادت، محمد غزالی، ج 1

http://jmaliahmad1.samenblog.com/ (http://jmaliahmad1.samenblog.com/)
http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/jeW6a0LGLTsQF5rYZHOLleChkVp8iAJAnvONDlUMl5oPwCegqp NAqA/s/w222/







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
16-08-2014, 16:13
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif


پیامبر ومرد بخیل




رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در دوره اسلام در حال طواف بودند. مردی را دیدند که در حال طواف چنین دعا می‌کند:

«خدایا مرا بیامرز گرچه می‌دانم که مرا نمی‌آمرزی!»

حضرت فرمودند:

«چرا خدا تو را نیامرزد؟»

عرض کرد:

«یا رسول الله! گناه من خیلی زیاد است. از کوه‌ها و از زمین و آسمان هم بیشتر است.» فرمودند:« آیا گناه تو از خدا هم بزرگتر است؟


گناه تو از خدا که بزرگتر نیست. گناهت چیست؟»

گفت: «یا رسول الله! من آدمی هستم که اگر کسی سراغ من بیاید و از من یک درهم بخواهد جان من می خواهد بیرون بیاید. اگر بفهمم کسی چیزی از من می‌خواهد این چنین ناراحت می‌شوم.»

حضرت فرمود :دور شو! آیا نمی‌دانی کسی که این چنین باشد بوی بهشت را نمی‌شنود؟ آیا این آیه قرآن را نشنیده‌ای:

«و من یوق شُحَّ نفسهه فأولئک هم المفلحون؛(1) و کسانی که از بخل و حرص خویش مصون بمانند رستگارانند!» (2)



پی‌نوشت:


1. سوره مبارکه التغابن، آیه 16وسوره ی حشر ، آیه 9
2.آشنایی باقرآن شهید مطهری ،ج7 ، ص189






https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
16-08-2014, 16:16
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif


مسئولیت پدران



روزی عده‌ای از کودکان در کوچه مشغول بازی بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حین عبور، چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسیار بزرگ پدران و مسئولیت سنگین آنها را در رشد کودک به همراهانش گوشزد کند.


فرمود: وای بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان! لحظه‌ای فکر کردند شاید منظور پیامبر، فرزندان مشرکان است که در تربیت فرزندانشان کوتاهی می‌کنند.

عرض کردند: یا رسول الله! آیا منظورتان مشرکین است؟


ـ نه! بلکه پدران مسلمانی را می‌گویم که چیزی از فرایض دینی را به فرزندان خود نمی‌آموزند و اگر فرزندانشان پاره‌ای ازمسائل دینی را فرا گیرند، پدران آنها، ایشان را از ادای این وظیفه باز می‌دارند.



اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن، تعجب کردند که آیا چنین پدران بی مسئولیتی نیز هستند! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که تعجب آنها را چهره‌شان خوانده بود ادامه داد: تنها به این قانع هستند که فرزندانشان از مال دنیا چیزی را به دست آورند. آن گاه فرمود: من از این قبیل پدران بیزار و آنان نیز از من بیزارند.

در عصر حاضر، دلیل دور بودن و ناآگاهی قشر عظیمی از کودکان و نوجوانان از مسائل مذهبی، بی توجهی والدینشان به این مسأله مهم است.(1)




پی‌نوشت:
1. مستدرک الوسائل، ج2، ص625.








https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
16-08-2014, 16:24
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif


غذای هنگام افطار










امام علی بن ابیطالب علیه السلام مدتی بود که اشتها و میل به غذایی از جگر کباب شده با نان نرم داشت. مدت یک سال به همان نحو گذشت و تهیه چنان غذایی میسر نشد.

روزی در ماه مبارک رمضان، امام علی علیه السلام از فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام خواست که چنان غذایی برای افطار تهیه نماید.

حضرت مجتبی علیه السلام غذای مورد علاقه پدر را درست کرد. هنگام افطار هنوز امام علی علیه السلام دست به سوی غذا پیش نبرده بود که سائلی بر در خانه آمد و اظهار تنگدستی نمود.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: غذا را بردارید و برای او ببرید تا فردای قیامت در نامه اعمال ما خوانده نشود که:

«أذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا واستمتعتم بها؛(1)

شما لذات بهشتی و خوشی‌هایتان را در زندگی دنیا به شهوترانی و ظلم و عصیان از بین بردید و بدان لذت دنیوی برخوردار و دلباخته بودید.»

حضرت مجتبی علیه السلام غذا را از سفره برداشت و به آن سائل داد.(2)



پی‌نوشت:

1. سوره مبارکه احقاف، آیه 20.
2. هزار و یک حکایت تاریخی، ج2، ص200، به نقل از سفینةالبحار، ج2، ماده (کبد)





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
16-08-2014, 16:27
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

درجات ایمان



پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ایمان ده درجه دارد، سلمان بعد از مرتبه و درجه امیرالمؤمنین است.

یک وقت امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه السلام دست سلمان راگرفت. دمِ دروازه مدینه آورد. به او فرمود:... سلمان جان! دلت می‌خواهد که خانه‌ات در بهشت را نشانت بدهم؟

امام است، اینکار برای او چیزی نیست. گفت: بلی آقا! حضرت اشاره کرد. این حجب و پرده‌ها را کنار زد.

فرمود: نگاه کن! سلمان نگاه کرد.

حضرت فرمود: همه این تشکیلات برای توست.سلمان! تو خیلی رنج کشیدی؛ هم قبل از اسلام و هم در زمان اسلام. بیا برو بهشت و از دست دنیا راحت شو! تا امیرالمؤمنین علیه السلام به او پیشنهاد کرد. صدا زد: علی جان! من تو را میخواهم؛ بهشت را می‌خواهم چه کار؟!


سالها گذشت. زمان امام چهارم علیه السلام رسید. دم دروازه مدینه امام چهارم علیه السلام دست جابر بن عبدالله انصاری را گرفت، چشمان جابر نابینا بود. حضرت فرمود:

جابر می‌خواهی خانه‌ات را در بهشت به تو نشان بدهم؟ اینجا جایی بود که جدم علی علیه السلام بهشت را نشان سلمان داد. جابر گفت: بله آقا! زین العابدین یک اشاره‌ای کرد.

پسرِ همان علی علیه السلام است. با یک اشاره جای جابر در بهشت را به او نشان داد. درجات ایمان در اینجا مشخص می‌شود. امام سجاد علیه السلام از جابر پرسید: «آیا می‌خواهی به جایگاه خود در بهشت منتقل شوی؟»

او گفت:«آری!»(1)


پی‌نوشت:

1. سخنرانی مرحوم کافی نورایمان







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
16-08-2014, 16:28
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif




انفاق مراجع


شیخ زین العابدین مازندرانی از شاگردان صاحب جواهر و شیخ انصاری، از مراجع تقلید بود، او از وجهه و اعتبار خود درنزد مردم استفاده کرده و از آنها پول قرض می‌نمود و به فقرا میداد تا بعد پولی برسد و قرض ادا گردد. در یکی از سفرها که به سامرا رفت، سخت بیمار می‌شود.


میرزای شیرازی از او عیادت کرده و او را دلداری می‌دهد. شیخ می‌گوید: «من هیچ‌گونه نگرانی از فوت ندارم ولی ناراحتی من از این است که به عقیده ما امامیه وقتی بعد از موت، روح به امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف عرضه می‌شود،

اگر امام سؤال بفرمایند:

زین العابدین! ما به تو پیش از این اعتبار و آبرو داریم تا بتوانی بیشتر قرض کنی و به مستمندان برسی، چرا نکردی؟ چه جوابی می‌توانم بدهم؟!» می‌گویند این حرف آن قدر در میرزای شیرازی اثر کرد که بعد از رفتن به خانه تمام نقدینه خود را بین فقرا تقسیم کرد.(1)



پی‌نوشت:
1. اخلاق اسلامی، ص 32.







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
16-08-2014, 16:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif







سزای کم فروشی



مالک بن دینار یکی از وارستگان معروف تاریخ اسلام می‌گوید: یکی ازهمسایگان ما در بستر مرگ افتاد، به بالینش رفتم، او را در حال احتضار دیدم، احوال او را پرسیدم و خود را معرفی کردم، پس از لحظه‌ای گفت:

«ای مالک! دو کوه از آتش در جلوی من قرار گرفته که بالا رفتن از آن و عبور از این مانع، بسیار سخت است!»

مالک می‌گوید: «از بستگان او پرسیدم، این آقا چه گناه آشکاری داشته است؟»


جواب دادند: «دو پیمانه برای خرید و فروش داشت که با هم تفاوت داشتند و به وسیله آنها در خرید و فروش کالا، کم و زیاد می‌کرد.»


گفتم: آن دو پیمانه را بیاورید، آوردند و آنها را شکستم. سپس از محتضر پرسیدم حات چطور است؟ در پاسخ گفت: «مرتباً کارِ من دشوار تر می‌گردد»(1)



پی‌نوشت:
1. اقتباس از تفسیر روح البیان ج10،ص364. قرآن کریم در آغاز سوره مبارکه مطففین می‌فرماید: «ویلٌ للمطففین...» وای بر کم فروشان آنان که وقتی ازمردم به پیمانه ستانند، به پُری می‌ستانند و آنگاه که برای خود پیمانه کنند یا بسنجند، زیان می رسانند و کم و کسر می‌کنند.









https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

مولاتی یا فاطمه الزهرا(س)
16-08-2014, 16:32
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif




اول پدرت را راضی کن
جناب شیخ رجبعلی خیاط گاه به بعضی از افراد اجازه حضور در جلسه‌های خود را نمی‌داد و یا شرطی برای آن می‌گذاشت. یکی از ارادتمندان شیخ که قریب بیست سال با ایشان بود آغاز ارتباط خود را با شیخ این گونه تعریف می‌کند:

در آغاز هر چه تلاش می‌کردم که به محضر او راه پیدا کنم اجازه نمی‌داد تا این که یک روز... در مسجد جامع ایشان را دیدم، پس از سلام و احوالپرسی گفتم چرا مرا در جلسات خود راه نمی‌دهید؟


فرمودند: «اول پدرت را از خودت راضی کن بعد با شما صحبت می‌کنم.»


شب به منزل رفتم وبه دست و پای پدرم افتادم و با اصرار و التماس از او خواستم که مرا ببخشد. پدرم که از این صحنه شگفت زده شده بود پرسید: چه شده؟


گفتم: شما کار نداشته باشید، من نفهمیدم، مرا ببخشید و... بالأخره پدرم را از خود راضی کردم.


فردا صبح به منزل جناب شیخ رفتم، تا مرا دید فرمود: «بارک الله! خوب آمدی، حالا پهلوی من بنشین.» از آن زمان که بعد از جنگ جهانی دوم بود تا موقع فوت، با ایشان بودم.(1)
پی‌نوشت:
1. کیمیای محبت، ص134.






https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88723086950592885007.gif

عمار رهبری
30-08-2014, 20:13
آزادی و آزادگی

عثمان دو غلام را با دويست دينار نزد ابوذر فرستاد و گفت به ابوذر بگوييد:
عثمان به تو سلام مي رساند و مي گويد: اين دويست دينار كمك هزينه تو باشد.
ابوذر گفت: آيا به مسلمانان ديگر آنچه براي من فرستاده، داده است؟
گفتند: نه،

گفت: من يك مسلمانم، آنچه براي من هست بايد براي همه مسلمانان باشد.
گفتند: عثمان مي گويد كه اين دينارها از مال شخصی من است.
ابوذر گفت: من از مال او بي نيازم، و من از غني ترين مردمانم!
غلامان گفتند: خدا عاقبت خير بدهد چگونه غني ترين كس هستي، با آن كه در خانه ات كمترين چيزي يافت نمي شود.

.... من بي نيازم به ولايت علي بن ابي طالب(ع) و عترت هادي و مهدي و راضي و مرضي او، آنان كه به حق هدايت مي كنند و به حق عدالت مي كنند. (روضه الواعظين، ص 284)


درحديث ديگري است كه آن دو غلام گفتند:
«اي اباذر هديه خليفه را بپذير، كه او به ما وعده داده كه اگر بپذيري ما را آزاد كند،
ابوذر گفت: اگر بپذيرم شما هر دو آزاد مي شويد، اما من بنده او خواهم شد، و حريت شما به عبوديت من تمام خواهد شد.» سفينه البحار،ج 1، ص 802


http://jmaliahmad1.samenblog.com/

http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/l7Eizaf2ZePs-srSSaWo_sWWUMCoyJKWuQK9PuvPDR-htJ1GWgpnaA/s/w480/