توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خاطراتی از آیتالله العظمی بهجت به نقل از فرزند و شاگرد
توحید صمدی
27-03-2010, 04:19
حجت الاسلام روحی از شاگردان آیت الله بهجت دراین همایش طی سخنانی گفت: حضرت آیت الله بهجت چشم برزخی داشتند؛ اما قبل از اینکه وارد یک مجلس بشوند چندبار با ذکر یا ستار، یا ستار، از خداوند می خواستند تا عیوب مردم را بر وی بپوشاند.
وی اظهار داشت: از صدر اسلام تا کنون حدود چهار هزار عارف شناخته شده داشته ایم و آقای بهجت نیز یکی از عرفای بزرگ شیعه بود.
وی با اشاره به برخی کمالات آیتالله العظمی بهجت و خواندن اشعاری معنوی از ایشان گفت: هیچ فردی به ذهنش نمی رسید که آقای بهجت اهل ذوق باشد و شعر بسراید و برخی از اشعار وی مربوط به مناجات های شخصی این عارف وارسته است.
روحی ادامه داد: اگر بخواهیم سخنان آقای بهجت را تقسیم کنیم به طور قطع یک چهارم آنها درباره امام زمان (عج) است و بخشی هم در زمینه مشروطیت و وهابیت است.
وی افزود: فردی از آقای بهجت سووال کرد آیا امام زمان را دیده اید، ایشان در پاسخ گفتند، نمی گویم ندیده ام.
حجت الاسلام "علی بهجت" فرزند آیتالله العظمی بهجت(ره) یکی دیگر از سخنرانان این همایش بود که به برخی از خاطرات پدرش اشاره کرد و گفت: مردان الهی به طرف لهو و لعب نمی روند و لهو و لعب نیز قدرت ندارد مردان الهی را جذب کند.
وی با بیان اینکه آیتالله العظمی بهجت سالها قبل گفته اند که راضی نیستم در باره من حرفی بزنند، افزود: سخن گفتن در باره کسی که دائما در حال پرده پوشی، رازداری و مخفی کردن آن هم با مهارت زیاد است، بسیار مشکل و مانند این است که نادانی بخواهد در باره دانایی سخن بگوید.
وی گفت: ایشان حاضر نبود پرده را به کنار بزند و در باره کوچکترین مسایل زندگی اش هم سخن بگوید.
حجت الاسلام بهجت گفت: آیت الله بهجت 12 ساعت در شبانه روز را فقط مشغول عبادت بود آن هم عبادت متصل و از عبادت چه دیده بود کسی نمی داند.
وی افزود: آیت الله بهجت می گفت اگر مردم لذت نماز را بدانند خواهند دانست که در دنیا لذتی بالاتر از لذت نماز نیست.
وی در پاسخ به پرسشی در باره ساده زیستی آیتالله العظمی بهجت گفت: ایشان در زندگی قانع و صرفه جو بودند و سعی می کردند بیشترین بازدهی را داشته باشند.
فرزند آیتالله العظمی بهجت گفت: پدرم در شبانه روز چهارساعت بیشتر نمی خوابید و با اینکه غذایش بسیار کم و ناچیز بود، به یک زیارت که می رفت و باز می گشت، بسیار سرحال و بانشاط بود.
وی افزود: آیت الله بهجت هرگز نگفت من درس می دهم و درس دارم، بلکه می گفت مباحثه دارم ، هیچ وقت هم نگفت شاگرد دارم و می گفت هم مباحثه دارم.
توحید صمدی
27-03-2010, 04:20
روزگاري است كه زمزمه هاي عاشقانه اش را نمي شنويم ؛
چندي است كه محراي ساده ي مسجد فاطميه ، حجله گاه عشق و پاكي نيست ؛
ديگر صبح هاي حرم حضرت معصومه « سلام الله عليها » گام هاي او را نمي شمرد ؛
او رفت و ما را در آتش حسرت و فراق نشاند . . .
* كاربران گرامي كتاب بهجت حجت (عج) را مي توانيد از لينك زير دانلود كنيد :
( بهجت حجت (عج) حجم : 2.13 MB ) (http://www.bahjat.org/pictures/book/Bahjat-hojjat.zip)
درگاه محبوب
27-03-2010, 11:47
گلـــــی با صفا رفت اردیبهشت/ به داور شدی میهمان در بهشت/ بُودی زینت علـــم ودین با صفا/سفرخوش نمود، رفت پیش خدا/جنان رفت و دلها غمین پر زداغ/به امت بسی مهربان چهل چراغ /نوشتی بســـــی نکته های متین/شد از درس پاکش معطــر زمین /عزیز دل مردمان مـــــرد دین/ نوشتی و گفتی ز قـــرآن وزین/ به حوزه بسی درس دین گفته بود/ ز اخلاق نیکو چـه دٌر سفته بود/ محمد تقی بهجت خــوش کلام /جنان رفت و عمری نموده تمام/زداغش همــه دل غمین با مرام /بگریند با درد و غــم روز و شام /مرامش علی گونه بود هـر کلام/ همه ذکرمهدی به لب وی مدام/به مهــدی بسی عشق او محترم / به عشق ظهورش مــداوم به غم/ همی گفت مهــــدی بیا العجل/ دهان گل نمودی وشیرین عسل/خوشا حال وی منتظر بـــر ولی /به دل در دعا بـــود و ذکر علی /مقدم بود در غــــــم نور عین/زدل خواهداو همنشینی حسین/
شاعر: منصورمقدم جونقانی
روزگاري است كه زمزمه هاي عاشقانه اش را نمي شنويم ؛
چندي است كه محراي ساده ي مسجد فاطميه ، حجله گاه عشق و پاكي نيست ؛
ديگر صبح هاي حرم حضرت معصومه « سلام الله عليها » گام هاي او را نمي شمرد ؛
او رفت و ما را در آتش حسرت و فراق نشاند . . .
* كاربران گرامي كتاب بهجت حجت (عج) را مي توانيد از لينك زير دانلود كنيد :
( بهجت حجت (عج) حجم : 2.13 mb ) (http://www.bahjat.org/pictures/book/bahjat-hojjat.zip)
به نام خدا
با تشكر از صمدي گرامي
اگه نمونه هاي ديگه اي از كتاب در مورد اقاي بهجت هست لطفا معرفي كنيد(البته كتابهاي بعد از اين كه مرحوم شدن)
توحید صمدی
29-03-2010, 13:09
یازدهمین برنامه از سلسله همایشهای با افلاکیان خاکنشین در تجلیل از عارف عظیم حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) روز پنجشنبه سیزدهم اسفندماه 1388 در تالار بزرگ کشور برگزار گردید.
این همایش بحمدالله با استقبال فراوان (جمعیتی بالغ بر 7 هزار نفر) از سوی علاقمندان که از اقصا نقاط کشور خود را به این همایش رسانده بودند، روبرو شد و در فضایی معنوی، همراه با شور و اشتیاق میهمانان محترم، با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید آغاز شد.
اولین سخنران این همایش حضرت آیتالله محفوظی(ریاست هیئت استفتاء حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) و از اساتید حوزه علمیه قم) بودند. ایشان با تبریک سالروز میلاد نبی اکرم(ص) و امام صادق(ع) و گرامی داشت هفته وحدت، سخنرانی خود را با دو حدیث از حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع) آغاز نمودند و تاکید نمودند که حسن خلق و شیوه رفتار پیامبر رحمت(ص) با مردم که بر پایه مدارا و رأفت بود باید سرلوحه منش ما در زندگی و در برخورد با مردم باشد و خاطرنشان کردند که با تأسی از ایشان است که ما به کمال خواهیم رسید.
در ادامه ایشان فرمودند در قیامت نمیشود قدم از قدم برداشت مگر این که از انسان چند سؤال پرسیده میشود، یکی از آن سؤالات این است که جوانیتان را در چه راهی صرف کردید؟ و در توضیح این مطلب از زندگانی حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) به عنوان الگو و سرمشق، مثالی زدند که ایشان عمرشان را در راه مجاهده و کسب علم و معنویت صرف نمودند.
در پایان، آیتالله محفوظی با بیان خاطراتی از آن عارف کبیر اضافه نمودند که ایشان بسیار بیادعا و در اوج کتمان بودند و موت اختیاری و مقام تشرف داشتند. و در پایان یاد و نام آن بزرگ را گرامی داشته و از فقدان آن نعمت الهی اظهار تاسف نمودند.
در ادامه همایش، آقای مهندس بهرام اسدی زندگینامه حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) را در قالب مقالهای ارائه نمودند.
بعد از ارائه مقاله، کلیپی کوتاه از سخنرانی حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) پخش شد. از اهم موضوعاتی که ایشان در سخنرانی خود به آن اشاره داشتند میتوان به «عمل به نصایح و دانستهها و پرهیز از زیر پا نهادن آنها» اشاره کرد. ایشان تاکید کردند که راه قرب الی الله چیزی جز عبودیت و ترک معصیت نیست و عبودیت، خود، ترک معصیت است در فکر و عمل.
همایش با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمد روحی از اساتید حوزه و دانشگاه و از شاگردان حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) ادامه یافت. ایشان با بیان خاطراتی، عنوان کردند که:
«عارف کسی است که دائم با خداست و مشغول ذکر اوست و محور زندگیاش حق است. حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) همیشه تأکید میفرمود که "باید مثل نفس کشیدن دائماً در حال ذکر و یاد خدا باشیم و در بین مستحبات، مهمتر از نماز شب، توجه و گریه برای حضرت سیدالشهداء(ع) است."»
در پایان ایشان چند بیتی از هزاران ابیات سروده شده توسط حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) را قرائت نموده و به شرح برخی از آنها پرداخته و گفتند: «ایشان آنقدر کتمان داشتند که در جلسات و بحثها، مطالب خاص عرفانی و توحیدی نمیگفتند؛ فقط گاهی در شعرهایشان گوهرپاشی نمودهاند که این اشعار انشاءالله چاپ شده و در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.»
پس از این سخنرانی کلیپ سخنرانی حضرت علامه جوادی آملی که از سوی دفتر معظم له، خاص این همایش ارسال شده بود، پخش گردید. در این سخنرانی آیتالله جوادی آملی به بیان خصوصیات مردان خدا و اولیاءالله پرداخته و در ادامه با شرح آیه «الا بذکرا... تطمئن القلوب» و اثرات یاد خدا فرمودند:
«طمأنینه در حصر یاد خداست، اما یاد خدا، فقط طمأنینهآور نیست و برکات دیگری هم دارد. با یاد خدا هم طمأنینه حاصل میشود هم سمع و هم بصر. یاد خدا چشم دل باز را میکند. هنر مردان الهی آن است که وقتی با خدا سخن میگویند هیچ دلمشغولی ندارند. وقتی هم خدا با اینها سخن میگوید هیچ چیزی در حرم امن دلهای ایشان راه ندارد. ذکر خدا قلبها را جلا میدهد، وقتی جلا یافت، این دل میبیند و میشنود و نجوا میکند. آقای بهجت نظیر سایر اولیاء از این نعمت برخوردار بودند.»
در این همایش علاوه بر مدعوین و سخنرانان محترم، خانواده معزز حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) نیز تشریف آورده بودند. فرزند بزرگوار ایشان حجتالاسلام والمسلمین شیخ علی آقا بهجت هم قبول زحمت فرموده و در گفت و شنودی صمیمانه از لطافتهای اخلاقی و سیره رفتاری ایشان در خانواده سخن گفتند و در ضمن یادآوری برخی خاطرات جذاب، تعریف کردند که: «از وقتی که به بلوغ رسیدم ایشان برای کاری صدایم نکردند؛ حتی برای آن که بروم نان بخرم، میفرمودند : "اگر نان در خانه باشد شاید خانواده لازم داشته باشند." وقتی کاری با من داشتند از دور صدا نمیزدند، با سنّی قریب به صد سال بلند میشدند میآمدند جایی که بودم و کارشان را می فرمودند. اگراحیاناً پیدایم نمیکرد صدایم میکرد: علی آقا.
با همه مهربان بود، درد همه درد او بود. اگر کسی در خانه بیمار میشد دائم جویای حال او بود. لطف و مهربانیاش شامل حال همه میشد حتی حیوانات خانگی!
زندگی بسیار سادهای داشتند و در خوراک و پوشاک به کمترینها قانع بودند و اصلاً "من" در زندگی نداشتند. خیلی کم میخوابید؛ روزی سه الی چهار ساعت و بقیه اوقات مشغول عبادت و تحقیق و تدریس بودند.»
حجتالاسلام والمسلمین شیخ علی بهجت با بیان خاطراتی بسیار جذاب، از تواضع و روحیه کتمان حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) از فقدان آن بزرگوار اظهار تأسف نموده و بیاناتشان را به پایان رساندند.
سخنران بعدی جناب آقای دکتر اسدی گرمارودی رئیس گروه معارف دانشگاه صنتی شریف بودند که سخنان خود را اینگونه آغاز نمودند: تجلیات در یک رتبه قرار ندارند و شامل موجودات زنده و غیر زنده میشوند و موجودات ذی حیات هم با هم تفاوتهایی دارند و میرسند به اینجا که انسان از همه اینها بالاتر است چراکه کرامت جنبه خاص انسان است و اگر ایمان و عمل صالح و عبودیت و استجابت حضرت حق نباشد انسان هم به این مقام نمیرسد.
ایشان اضافه نمودند: از سفارشات همیشگی حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) عمل به دانستههاست.
آقای دکتر اسدی گرمارودی فرمودند: وظیفة ما انجام وظیفه است؛ یعنی عبد شدن و اگر سلمان توانست یعنی شدنی است و این راه رفتنی است.
آخرین سخنران این همایش استاد فاطمینیا بودند. ایشان نیز با بیان گرم و شیوای خود ضمن تکریم مقام و منزلت حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) خاطراتی را نقل نمودند و در ادامه با بیان این حدیث: «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها»، «پروردگار شما در ایام زندگی تان نفحاتی دارد» به بسط و شرح این روایت پرداخته و به نقل از آیتالله بهاءالدینی فرمودند: «این نسیمها مبدأ میل را عوض میکند وقتی این نسیم وزیدن بگیرد بعضیها در معرض این نسیمها مینشینند و صفای روحانی پیدا میکنند. صفای روحانی که پیدا شد محبت محبوب زیاد میشود و انسان را به اوج میرساند.»
لازم به ذکر است که در این مراسم کلیپهای دیگری از بیانات حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) پخش شد و اشعاری به مناسبت سالروز میلاد فرخنده حضرت نبی اکرم(ص) و حضرت امام صادق(ع) توسط مجری همایش خوانده شد.
یازدهمین برنامه از سلسله همایشهای با افلاکیان خاکنشین که در تجلیل از عارف کامل حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) برگزار شده بود با دعای استاد فاطمینیا و تشکر مجری همایش از بیت معظم حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) و... پایان یافت.
به امید آن که توفیق دیگری یار شود و تا آن روز جرعهای از زلال محبت محبوب روزی ما نیز گردد تا حال مستانه این عارفان واصل را، اندکی درک کنیم.
توحید صمدی
30-03-2010, 03:58
حجت الاسلام محمد هادي مفتح، فرزند شهيد مفتح که از اساتيد برجسته حوزه علميه قم و موسس راديو معارف است روزي در کلاس درسمان در حوزه علميه قم اين خاطره شنيدني را تعريف کرد:
روزي خدمت آيت الله بهجت رسيدم، از قبل براي زيارت ايشان در منزلشان وقت گرفته بودم. خودم را به آنجا رساندم اما ديدم وزير آموزش و پرورش وقت جناب آقاي مظفر و گروهي خدمت آيت الله بهجت رسيده اند. من ناراحت شدم و در اطاقي ديگر با آقازاده ايشان نشستم و صحبت کردند.
وقتي ميهمانان منزل حضرت آقا را ترک کردند، در اندروني خدمت آيت الله بهجت رسيدم ولي ديگر قصد نداشتم مسأله ام را با ايشان مطرح کنم و به همين خاطر مباحث ديگري را مطرح کردم. ولي آقاي بهجت جواب سوالاتي که به خاطر آنها به منزل ايشان رفته بودم را بدون طرح سوال آنها از سوي من پاسخ دادند و گفتند: حرف هايي که ما مي زنيم قبل از اين که بيان کنيم به گوش امام زمان عج الله مي رسد.
استاد مفتح مي فرمودند من از اين مسأله خوشحال و متعجب شدم. ايشان گفتند اين جريان براي من در سال 1377 رخ داد
توحید صمدی
30-03-2010, 04:03
یکی از بستگان ایشان نقل میکنند که یکی از ارادتمندان ایشان، بارها از آقا خواهش میکردند که به باغ ایشان سری بزنند. سرانجام پس از مدتها معظم له پذیرفتند. به محض ورود به باغ ایشان نگاهی به آسمان کردند. خدمت ایشان گفتیم: دنبال چه میگردید؟ فرمودند: دنبال جایی هستم که سایه باشد. زیر درختی عبای خود را انداختند و مشغول مطالعه و خواندن زیارت عاشورا و... شدند و تا آخر هر چه صاحب باغ میوههای گوناگون خدمت ایشان آوردند، لب نزدند و فرمودند: اینها را بدهید به اهلش و حتی یک دانه انگور هم نخوردند.
شخصی از برخی شبهات اعتقادی در رنج بوده، از شهرش به سوی قم حرکت میکند و در آنجا مأوی میگیرد. شبی آیتالله بهجت را در خواب میبیند و ایشان پاسخ شبهات ایشان را میدهند. آن شخص از خواب برمیخیزد و در صادقه بودن رؤیا، خلجانی در قلبش پدید میآید؛ بنابراین، روز جمعه برای مطرح کردن آن شبهات به محضر پرفیض آیتالله بهجت میروند. ایشان نقل میکنند که به محض اینکه آمدم موضوع را مطرح کنم، ایشان فرمودند: جواب همانهایی بود که در خواب به تو گفتم. تردید مکن.
توحید صمدی
30-03-2010, 04:08
آیتالله حاج شیخ عباس هاتف قوچانی میفرمایند:آیتالله بهجت بسیار به مسجد میرفتند و شبها تا صبح به تنهایی بیتوته میکردند. یک شب که بسیار تاریک بود و چراغی هم در مسجد روشن نبود، ایشان در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا میکنند. بناچار باید از مسجد بیرون میرفتند و در محل وضوخانه که بیرون مسجد و در سمت شرقی آن است، وضو میگرفتند. ناگهان در اثر عبور این مسافت در شب و تنهایی، مختصر احساس ترسی در ایشان پیدا میشود و به مجرّد این ترس، یکباره نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار میشود و همراه ایشان حرکت میکند و ایشان با آن نور بیرون رفته و وضو میگیرند و سپس به جای خود برمیگردند و در همه این احوال، آن نور در برابرشان حرکت میکرده تا اینکه به محل خود میرسند و آن نور از بین میرود.
توحید صمدی
02-04-2010, 01:26
يكى از دوستان ايشان كه با هم درس آقاى قاضى می رفتند، می گفت: «يك روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی شود، آقاى بهجت می گويد: ايشان حالشان خوب نيست، و يكايك حالات او را از خانه تا به درس بيان می كند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می شوند، طرف آقاى بهجت می روند و می فرمايند: «امروز شيرين كارى كردى!»
توحید صمدی
03-04-2010, 04:37
حضرت آيت الله جوادي آملي «دام ظله» در پيامي به همايش «افلاکيان خاکنشين» که روز پنجشنبه به مناسبت بزرگداشت جامع فقه و عرفان، حضرت آيت الله العظمي بهجت «رحمت الله عليه» در تالار بزرگ کشور برگزار شد، ضمن تجليل از مقام شامخ اين عارف بزرگ و فقيه عاليقدر، ايشان را يکي از اولياء راستين الهي دانستند .
معظم له در اين پيام که به صورت صوتي تصويري براي شرکت کنندگان در همايش پخش شد فرمودند: «حضرت آيت الله بهجت «رحمت الله عليه» يکي از اولياء راستين الهي بودند و سرّ راهيابي اين بزرگوار به اين مقام والا همان اهل ذکر بودن ايشان بود».
ايشان ادامه دادند: «ذکر خدا گاهي به اين است که بنده به ياد خدا باشد گاهي به اين است که خدا به ياد بنده باشد و اگر ما آن لياقت را پيدا کرديم که خدا به ياد ما باشد برکات بيشتري نصيب ما ميشود».
مفسر بزرگ قرآن کريم در ادامه به آيه «الا بذکر الله تطمئن القلوب» اشاره کردند و فرمودند: «ذکر خدا قلبها را جلا ميدهد؛ وقتي جلا داد اين دل ميبيند، اين دل ميشنود، اين دل مناجِي است و اين دل مناجا است و دارد نجوا ميکند. مرحوم حضرت آيت الله بهجت «رحمت الله عليه» نظير ساير اولياء الهي از اين نعمت برخورداد بودند که توانستند نه بازي بکنند، نه کسي را بازي بدهند و نه کسي آنها را بازي بدهد».
حضرت آيت الله جوادي آملي «دام ظله» در پايان اظهار داشتند: «با توجه به مطالب ذکر شده نتيجه ميگيريم «الا بذکر الله تطمئن القلوب» ، »الا بذکر الله تبصر القلوب» ، « الا بذکر الله تسمع القلوب» ، « الا بذکر الله تتکلم القلوب» و کسي که صاحب اين ملکات فضيله شد داراي مقام نفس مطمئنه است که حضرت آيت الله بهجت «رحمت الله عليه» نمونهاي از صاحبان اينگونه از ملکات فضيله بود»
توحید صمدی
06-04-2010, 03:45
حجتالاسلام والمسلمین شیخ علی آقا بهجت:از وقتی که به بلوغ رسیدم ایشان برای کاری صدایم نکردند؛ حتی برای آن که بروم نان بخرم، میفرمودند : "اگر نان در خانه باشد شاید خانواده لازم داشته باشند." وقتی کاری با من داشتند از دور صدا نمیزدند، با سنّی قریب به صد سال بلند میشدند میآمدند جایی که بودم و کارشان را می فرمودند. اگراحیاناً پیدایم نمیکرد صدایم میکرد: علی آقا.
با همه مهربان بود، درد همه درد او بود. اگر کسی در خانه بیمار میشد دائم جویای حال او بود. لطف و مهربانیاش شامل حال همه میشد حتی حیوانات خانگی!
زندگی بسیار سادهای داشتند و در خوراک و پوشاک به کمترینها قانع بودند و اصلاً "من" در زندگی نداشتند. خیلی کم میخوابید؛ روزی سه الی چهار ساعت و بقیه اوقات مشغول عبادت و تحقیق و تدریس بودند.»
توحید صمدی
06-04-2010, 03:45
کوه کتمان
کتمان و پرهیز از هرگونه اسم و رسمی، شیوه و روش سلوکی وی در سرتاسر عمر بود آنگونه که آیتالله کشمیری او را کوه کتمان نامید و نزدیکان وی تمام زندگیاش را معما دانستند و گفتند: «بیش از 90 درصد زوایای زندگی ایشان مجهول است. شاید به خاطر یک مطلب سادهای که ربطی به مقام و معنویت ایشان نداشت حداقل از 15 تا 25 یا سیسال وقت گذاشتیم نقشهها کشیدیم تا مطلبی از ایشان بتوانیم بپرسیم، اینگونه نبود که ایشان بنشیند و برای ما عرفان ببافد یا از مقامات و ملکوت و آسمانها خبر بدهد.»
ذکر دائمش یا ستار بود و با آن نه تنها مقام خود را از دید دیگران پنهان داشت بلکه انانیت را به کلی به فراموشی سپرد و زندگیاش به مانند فلش و عقربهای شد که تنها خدا را نشان میداد و ردپایی از خود بر جای نمیگذاشت. در سخنانش هیچگاه کلمه من شنیده نشد و در مجالسی که از طرف ایشان برگزار میشد اجازه نمیداد که از وی نام برده شود. دم در و گوشه فرش مینشست و درس میداد در صورتی که شاگردان بالاتر از او نشسته بودند. هیچگاه نمیگفت این درسها را من میگویم و هیچجا مسئلهای را که میخواست نقد کند اسم صاحب آن نظریه را نمیبرد. شاگردان در طی سالهای متمادی نشنیدند که وی درباره خود مطلبی فرموده باشد و یا از کسی انتقادی بکند و یا حتی از آنان خواسته باشد که به حرفش گوش دهند. در مجالس به نحوی وارد میشد که دیگران متوجه حضور وی نشوند و وقتی وارد مسجد میشد چنان با سرعت خودش را به محراب میرساند که قبل از بلند شدن دیگران به محراب رسیده باشد. یکبار مطلع شد که برای سلامتی ایشان دعا میکنند، ناراحت شد و گفت: «حجت خدا را رها کردید برای من دعا میکنید؟!»
توحید صمدی
06-04-2010, 03:46
اهل کشف و کرامات نبود و حتی میگفت: «مرحوم نخودکی اواخر معتقد شد که به ما چه ربطی دارد تغییر دادن قضا و قدر؟!» کرامتی از او در ملا عام ظاهر نشد و هیچ کاری را به خودش منتسب نکرد. اگر هم کاری میکرد بیشتر دعایی بود که مستجاب بود. میفرمود: شما آب زمزم و تربتی تهیه کنید و بخورید من هم دعا میکنم و این فلشی بود که دیگران را از توجه به خودش منصرف میکرد. هر چند بعضیها اصلاً عمل نکرده، خوب شده بودند اما او برای انحراف اذهان عمومی همه را نسبت به خدا یا اهلبیت میداد و دقیقاً تمام نشانهای خودش رو از بین میبرد. هرچه معروفتر شد عمامه اش کوچکتر و ریشش کوتاهتر شد.
از وجوهات استفاده نمیکرد و وضعیت زندگانیاش قبل از مرجعیت و بعد از آن تفاوتی نکرد. با وجود نیاز و علی رغم اصرار اطرافیان برای خود دفتر و دستکی درست نکرد و محافظی نگماشت و زندگیاش در نهایت سادگی بود. بسیار میشد که در خانه وسایل و موادی برای غذا درست کردن نبود اما او با همان اندک زندگی میگذراند. آنها که گلیمهای سیساله و نخ نمای منزل این مرجع تقلید و شکافهای بزرگ در دیوارهای گلی خانهای کوچک که رو به فروریختن بود را میدیدند به اوج زهد و بیاعتنایی وی به دنیا و پستی و پوچی این دنیای دون پی میبردند.
توحید صمدی
06-04-2010, 03:46
صلابت در سلوک
اذکار و عباداتی طولانی و خارج از توان، مداومت هر روزه بر زیارت عاشورای کامل، زیارت جامعه و نماز حضرت جعفر، استفاده از لحظه لحظه عمر آنگونه که حتی در سن نود و پنج سالگی استراحت و بازنشستگی برایش معنا و مفهومی نداشته باشد و نزدیکان در طی پنجاه سال از وی استراحتی ندیده باشند همه و همه از برجستگیهای این ثروتمندترین مرد معنوی است و نشان از عزم راسخ وی در سلوک دارد. خوابش در طول عمر از چهار ساعت تجاوز نکرد و در بعد از ظهرها تنها به ربع ساعتی نشسته خوابیدن کفایت میکرد. با وجود کهولت سن 23 پله خانه قدیمی را در زمستان پایین میرفت تا آب بردارد و 12 دیگر پایین میرفت تا در زیرزمین وضو بگیرد و باز حدود 40 پله را بالا میآمد تا نماز شب بخواند. بیداری شبهایش و پس از آن نماز جماعت و زیارت حرم حضرت معصومه(س) و اعمال آن که پنج شش ساعت طول میکشید او را از تدریس پس از آن و ادامه فعالیتها و اذکارش تا شب باز نمیداشت. نماز ظهر و عصر و تعقیباتش و پس از تدریس عصر، نماز مغرب و عشاء و توسلات و اذکار بعد از آن پنج شش ساعت دیگر وقتش را میگرفت و جمع عباداتش 12 ساعت میشد با این حال دائماً حتی در راه حرم و مسجد به فکر و یا ذکر مشغول بود. میگفت: کارتر اگر لذت نماز را میدانست، کل ریاست جمهوری آمریکا را برای لذت دو رکعت نماز میداد. برای او نماز همه وجود و هستي بود! حيات و نورچشم و سير در عرش بود و این خود از سخنانش پیداست. آنجا که میفرماید: «شاید حکمت تکرار نماز علاوه بر تثبیت، سیر باشد؛ به این نحو که هر نمازی از نماز قبلی بهتر و نماز قبلی زمینهساز نماز بعدی باشد وگرنه وقتی انسان یک دفعه نماز خواند، بقیه نمازها تکرار نماز اول است. آیا دستور داده شده نماز را به جا آوریم و ندانیم برای چه امر شدهایم؟ آیا آنچه را که میدانیم و خواندیم دوباره بلکه در هر شبانه روز پنج بار تکرار کنیم؟ امر عجیبی است بلکه میخواهد بفهماند هربار که نماز به جا میآوری ملتفت باش که چیزی بهدست آوری و مطالبی بفهمی که قبلاً آن را نمیفهمیدی.»
توحید صمدی
06-04-2010, 03:47
آینه حسن
او در حسن خلق و لطافت نیز سرآمد بود. رأفت و مهربانی به حدی بود که بارها و بارها حال افرادی را که برایشان مشکلی پیش آمده بود، میپرسید و خانواده برای این که کمتر ایشان را ناراحت کنند ترجیح میدادند مشکلات خودشان را دیگر با وی در میان نگذارند. فرزندان هیچگاه تحکمش را در خانه ندیدند میگویند: «ایشان تحکمش در حد حلال و حرام بود. و هرگز نگفت که برو نان بخر! هر چند ما اعضای یک خانواده بودیم. تنها عبارتی که میگفت این بود که: اگر نانی باشد شاید مصرف بشود. در خانه تمام تعینات را از خودش جدا میکرد، هیچ شأنیت و تشخص و منیت نداشت و اصلاً من نداشت در زندگیش. کلمه من را دوبار از او در دو موقعیت حساس شنیدم که میخواست تکفل و وکالتی را قبول کند. در مورد “تو” هم میگفت: به قول آقای بروجردی تو نگو مگر به تفنگ.»
با کوچک و بزرگ مزاح میکرد اما حتی مزاحش هم لطیف بود و دل کسی را نمیآزرد. به عروسش می فرمود: اگر پسرم تو را ناراحت میکند به من بگو و مقید بود برای حفظ نوههایش از خطرات، قبل از رفتن به مدرسه یا بعد از آن و حتی قبل از خواب، چهار قل و آیتالکرسی و دعا بخواند. تمام کسانی که به نحوی به وی لطفی کرده بودند حتی پزشکی را که اولینبار در کودکی به وی مراجعه کرده بود، از یاد نمی برد و همیشه برایشان دعا میکرد. عطوفت و لطافت فراوانش حتی نسبت به حیوانات باعث حیرت و تعجب اطرافیان میشد که آخر چرا برای یک مرجع تقلید و یک عارف آنقدر باید رسیدگی به احوال مرغ و خروس خانه مهم باشد اما او آنگونه زندگی کرد و آن چنان لطیف زندگانی را به پایان رساند که غباری از رهگذارش خاطر کسی را نیازرد و این همه نشان از عرفان جامع و کاملی دارد که تنها در تدریس و خلوت و کنج عبادت منحصر نشده است.
توحید صمدی
06-04-2010, 03:47
جام وصل
یکچهارم صحبتهایش در مورد حضرت ولیعصر(عج) بود و نه یکبار بلکه صد بار و هزار بار میفرمود: افراد باید فرج شخصی برای خود ایجاد کنند. میگفت: «یک فرج عمومی داریم آن که هیچ، ولی امام زمان(عج) المحتجب عن اعین الظالمین است و هرکس گناه نکند حضرت از او در غیبت نیست.» و باز میفرمود: «علت غیبت امام زمان(عج)، خود ماییم. سبب غیبت امام زمان(عج) خود ما هستیم وگرنه اگر ظاهر و حاضر شود چه کسی او را میکشد؟! آیا جن آن حضرت را میکشد یا قاتل او انسان است؟ ما از پیش، امتحان خود را پس دادهایم که چگونه از امام تحفظ و یا اطاعت میکنیم و یا این که او را به قتل میرسانیم.»
او کسی بود که در ارتباطش با حضرت ولیعصر(عج) شک و شبههای وجود نداشت ولی حتی یک نفر مستقیما از ایشان نشنید که بگوید من به محضر ولیعصر(عج) راه یافتهام و یا ادعای ارتباط و نیابت حضرت را کرده باشد. هرچند اگر ایشان ادعای نیابت و تشرف میکرد طرفداران بسیاری در میان مردم و مقلدان زیادی در سراسر دنیا داشت که به صدق ادعایش شک نمیکردند. رسانههای ارتباط جمعی و مطبوعات و اینترنت نیز بهراحتی در اختیار ایشان بود و پذیرش عمومی نیز برای این مسأله وجود داشت اما علیرغم تمام شایعات از او هرگز چنین ادعایی شنیده نشد. میفرمود: «بعضی شروع به اوراد و اذکاری میکنند تا امام زمان«عج» را ببینند. چه اصراری بر دیدن آن حضرت دارید؟! شما سعی کنید اعتقادتان به حضرت زیاد شود و ایشان از شما خشنود باشند.»
توحید صمدی
20-05-2010, 16:05
خاطرات خواندنی صدیقی از آیتالله بهجت
امام جمعه موقت تهران آیت الله بهجت را رجلی الهی دانست و گفت : ایشان بدنشان اینجا بود، اما قلب ایشان اصلا به این دنیا آشنا نشد و محرمیتی با این دنیا پیدا نکرد. جسمشان اینجا بود، اما مامور آن دنیا بود.
حجت الاسلام صدیقی در گفت وگو با وطن امروز درباره ابعاد شخصیتی آیت الله بهجت چنین می گوید :
• قبل از به دنیا آمدن آیتالله بهجت، پدر ایشان به بیماری سختی دچار شده و در زمان بیماری، صدایی میشنود و کسی به ایشان میگوید که محمدتقی در راه است. همین امر نشان میدهد که آیتالله محمدتقی بهجت ذخیرهًْالله است و گوهر خاص و نایابی است که خداوند عطا کرد.
• مرحوم آقای بهجت قبل از 18 سالگی به درجه اجتهاد رسیدند.
• با یک واسطه از شیخ عباس قوچانی نقل میکنند که محضر استادمان میرزاعلی آقای قاضی بودیم، استاد فرمودند شیخ محمدتقی بهجت نامهای نوشته و در این نامه مسالهای را سؤال کرده است. اگر کسی 3 روز روح را از بدن خارج کند حال که روح به بدن بازگردد آیا باید قضای نماز را به جای آورد؟ استاد بیان کردند که من مطمئن هستم این کار، کار خود شیخ محمدتقی بهجت است و ایشان سیر ملکوتی داشته است.
• ایشان در نماز، نماز نمیدید، بلکه خدا را میدید. وقتی نماز میخواند 3 روز بدنش خسته بود. عدهای میگفتند ما نگران نماز آقا بودیم و درخواست داشتیم که از نماز مستحبی خود کم کنند. یکی از مراجع قم بیان میکردند که آیتالله بهجت نقال نیست و هرچه میگوید جزو جانش است.
• در آن زمان که مبارزه با شاه باب نبود، جمعی آمده بودند خدمت مرحوم آیتالله بروجردی و اعلام آمادگی کرده بودند که اگر ایشان دستور دهند، حاضرند علیه شاه قیام کنند. آیتالله بروجردی از این امر استقبال نکرده بودند و اجازه چنین حرکتی را نداده بودند. بعدها در جمعی فرموده بودند «با فرض اینکه شاه از سلطنت خلع شد، چه کسی را میتوانیم برای اداره مملکت معرفی کنیم.» لذا دلیل عدم حمایت ایشان از این حرکت، این احساس بود که شخصی برای جایگزینی شاه نداریم. مرحوم آقای بهجت همان زمان فرموده بودند «چرا نمیتوان کسی را پیدا کرد؟ با توکل بر خدا و پس از شروع حرکت و سقوط شاه، شخص جایگزین او پیدا میشود» لذا در اوج عرفان و فقاهت مسائل سیاسی آن زمان را دقیقا رصد کرده و از حرکتهای ضد شاه حمایت میکرد.
• آیتالله بهجت به علت علاقه وافری که به امام خمینی داشتند از ابتدای نهضت همراه ایشان بودند. متقابلا علاقه امام به آیتالله بهجت نیز فوقالعاده بود. حضرت امام میگفتند که آقای بهجت صاحب موت اختیاری است و قدرت خلع دارد و میتواند روح را از بدن خودش خارج کند.
• اطرافیان امام (ره) مثل آقای مسعودی نقل میکردند، امام آن روزی که بنا بود به دیدار آیتالله بهجت بروند ذوق و شوقی وصفنشدنی داشتند و وقتی وارد اتاق محقر آقای بهجت شدیم، امام با نگاهی که به ما کردند، فهمیدیم که ایشان دوست دارند خلوت بشود و 2 نفری با هم سخن بگویند و اینکه میان این عاشق و معشوق چه میگذشت، خود و خدایشان میدانند.
• مرحوم آقای بهجت در زمان بیماری حضرت امام، خیلی برای شفایشان دعا کردند، ایشان میفرمودند: «در حال تعقیبات نماز صبح بودم که مکاشفهای برایم پیش آمد؛ امام با صورت نورانی و در حال تبسم از جلوی من رد شدند.
• ایشان مسیرشان و عادتشان این بود که در امور مدیریتی کشور دخالت نمیکردند که این خودش تقویت مدیریت کشور و رهبری بود. ولی دلسوزی و دعایشان را داشتند و در خلوتها، آنچه لازم خیرخواهی بود به آقایان میفرمودند.
• در جریان فتنه 18 تیر، آقازاده مقام معظم رهبری با مرحوم آقای بهجت دیداری داشتند که مرحوم آیتالله بروجردی هم در آن جلسه حضور داشتند. آیتالله بهجت به آقازاده رهبر انقلاب فرمودند، به پدر سلام برسانید و بگویید محکم در جای خودش بنشیند، دشمنان میخواهند پدر شما را از جایگاهش بلند و ضربههای سنگینی را به نظام وارد کنند.
• منبع موثقی از آیتالله بهجت نقل کردند که ایشان در خواب دیدند که حضرت امام زمان(عج) در مجلسی حضور داشتند، علمای بزرگ اسلام هم در خدمت آقا امام زمان(عج) بودند، آیتالله خامنهای وارد شدند و امام زمان (عج) جلوی پای ایشان تمام قد بلند شدند و برای ایشان جایی برای نشستن باز کردند.
• در خواب یا مکاشفهای ایشان خطری را نسبت به انقلاب پیشبینی کرده بودند و به مقام معظم رهبری پیغام دادند که خطری را نسبت به انقلاب پیشبینی کردهاند و توصیه صدقه و دعاهای خاص را به ایشان کردند و فرمودند، آنچه از من ساخته بود نیز انجام دادم.
توحید صمدی
03-06-2010, 01:39
ذکرهای همیشگی مرحوم آیت الله بهجت
دعای همیشگی آیت الله العظمی بهجت در قنوت نمازها:
اللهم اغفر لنا و ارحمنا و عافنا و اعف عنا و أغننا عمن سواک و انصرنا علی من عادانا و أصلح امر آخرتنا و دنیانا و اقض حوائجنا یا لطیف، یا أهل التقوی و المغفرة، یا ارحم الراحمین
ترجمه: خدایا! ما را ببخشای و با ما مهربان باش و به ما عافیت بده و از ما بگذر و ما را از غیر خودت بی نیاز کن و ما را بر دشمنان پیروز کن و کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن و نیازهای ما را برطرف کن، ای مهربان! ای اهل تقوا و بخشایش! ای مهربان ترین مهربانان!
دعای همیشگی آیت الله العظمی بهجت در آخرین سجده نمازها:
وافعل بنا ما أنت اهله، و لاتفعل بنا ما نحن اهله، یا اهل التقوی و المغفرة، یا ارحم الراحمین
ترجمه: با ما آنگونه رفتار کن که تو شایسته و اهل آنی، نه آنگونه که ما شایسته آن هستیم. ای اهل تقوی و بخشایش! ای مهربان ترین مهربانان!
توحید صمدی
13-08-2010, 00:58
یادی از آیت الله بهجت(ره) با مروری بر خاطرات
يكبار پس از نماز در بين راه مسجد و منزل بوديم كه بنده خدايي به همراه ايشان آمد و با اصرار می گفت كه من ميخواهم آدم بشوم ولی نميشود، آقا فرمودند: چه کسی نمی گذارد؟ گفت: شيطان. حضرت استاد ناگهان با تغيّر به سوي او روي گردانيده و فرمودند: كو؟ کجاست؟
نماز آقاي بهجت (قدس الله نفسه الزکیه)
آیت الله مصباح ميفرمودند كه حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) با این که خودشان در مسجد سلماسي نماز جماعت ميخواندند، به فرزندشان مرحوم حاجآقا مصطفي ميفرمودند: "برويد نماز آقاي بهجت". نماز آیت الله بهجت فوقالعاده حال داشت.
آنوقت ما كه نماز ایشان ميرفتيم صف های اوّل بیشتر بزرگان بودند، از جمله مرحوم شهيد قدوسي، آيتالله مظاهري، آيتالله جوادي آملي، آيتالله خزعلي، آيتالله مصباح و مرحوم آيتا... صافي اصفهاني که هر وقت از اصفهان به قم ميآمدند خودشان را به نماز ايشان ميرسانيد. بزرگان معمولاً مقيد بودند كه نماز جماعت ایشان، بويژه نماز مغرب و عشای شبهاي جمعه را شركت كنند، ايشان در این شب و در نماز مغرب سوره جمعه را ميخواندند و در نماز عشاء، سوره اعلي را ميخواندند.
درس استاد
سر درس مشي حضرت استاد اين بود كه اگر كسي اشكال ميكرد خوب گوش ميكردند و بعد هم جوابش را ميدادند و بعد اگر دوباره همان اشكال را ميكرد قشنگ گوش ميدادند و دوباره جواب ميدادند و اگر بار سوّم اشكال ميكرد، بازگوش ميكردند و بعدادامه مطلب را بیان می کردند. اگر کسی که اشکال مطرح کرده بود می پرسید كه آقا چرا جواب نميدهيد؟ ميفرمودند: چیزی كه بلد بودم گفتم، ديگر بیشتر از این نمی دانم، بار دوّم که اشكال كردي، بنده دوباره جواب دادم چرا که گفتم شاید مطلب درست به گوش شما نرسيده باشد و یا شاید نفهميده باشي؛ ديگر بيش از اين نخواهم گفت و تمام. يكي از حُسنهاي جدي حضرت آيتالله بهجت اين بود كه اصلاً شما جدال و مراء در درسشان نميديدید، بعد درس هم اگر اشكال ميكردي، آقا خوب گوش ميكردند و بعد جواب ميدادند و اگر دوباره تكرار ميكردي، اينطور نبود که ناراحت بشوند و تند شوند و چيزي بگويند و شما را ناراحت بكنند، بلکه ميگفتند: چيزي كه ميدانستم همين بود كه خدمتتون عرض كردم، بيش از اين نميدانم. يك نكتهاي را خيلي ميگفتند و آن اينكه "استادم بهم گفته خيلي حرف نزن" به مناسبتهاي مختلف ميفرمودند: استادم بهم گفته خيلي حرف نزن.
توحید صمدی
13-08-2010, 00:59
http://aghatehrani.com/a/uploads/0/4/446.jpg
برنامه ریزی برای خانواده
يكي از توصيههايي كه داشتند اين بود كه ميفرمودند: "به خانه كه ميرسيد كتابها را بگذاريد پشت در و برويد تو ولي بپاييد دزد نبرد" يعني طوری زندگی نکنیدكه وقتي ميرويد خانه، تازه بخواهيد چيزي بنويسيد و درسی بخوانيد و بند كتاب و كامپيوتر و ... بشويد؛ اشتباه است، بلکه ديگر الان بايد وقتي را براي زن و بچه بگذاريد. عمرتان را به سه تا 8 ساعت تقسیم کنید: يك 8 ساعت كار و تلاش، كه كار و تلاش ماها درسخواندن و درس دادن ميشد؛ 8 ساعت هم براي خواب و استراحت و 8 ساعت هم برای تفریحات حلال، خانواده و تفکر.
معمولاً امثال ماها كمتر بر اين مطلب توجه ميكنند، زن و بچه را رها ميكنيم به حال خودشان، و خودمان را مديون اينها ميكنيم و اين چيزي بود كه ما از ايشان ياد گرفتيم كه بايد نسبت به خانه و خانواده بسيار اهميت داد و مواظبت کرد كه حق بچهها، به خاطر ديگران يا كتاب و درس ضايع نشود.
تو خود حجاب خودي
از نكات ديگر بسيار آموزنده، اين بود كه اگر يك چيزي ميپرسيدي، ايشان خلاصه پاسخ ميگفتند. مطالب را خيلي خلاصه و كوتاه بيان ميفرمود. و اين طبيعي است که وقتي طبيب حاذق باشد، نسخه بلندبالا نمينويسد، چون موضع درد را فهميده و درمان درد را هم ميشناسد. گاه اگر چيزي ميپرسيدي و يا يك نيازي داشتي، ولي ساكت بودي، خودشان شروع به صحبت ميفرمودند، ايشان آرام آرام ميگفتند، اگر شما را خواستار و طالب مييافتند قدري توضيح ميدادند و گرنه ساكت ميشدند. در اخلاق دو واژه داريم كه جزء مذمومات است، و جزء رذائل اخلاقي است، يكي «فضولالكلام»، حرفهاي زيادي زدن، و ديگري «حرف ما لا يعني» حرفهايي كه اصلاً معنايي نداره، آيا دقت كردهايد كه بسياري از ماها به زيادهگويي، پرحرفي و يا حرف بيفائده زدن مبتلا هستيم كه اين امر پسنديده نيست.
شیطان کو؟
يكبار پس از نماز در بين راه مسجد و منزل بوديم كه بنده خدايي به همراه ايشان آمد و با اصرار می گفت كه من ميخواهم آدم بشوم ولی نميشود، آقا فرمودند: چه کسی نمی گذارد؟ گفت: شيطان. حضرت استاد ناگهان با تغيّر به سوي او روي گردانيده و فرمودند: كو؟ کجاست؟ بنده خدا گفت کی؟ ایشان گفت: شیطان کو؟! تا دستش را بشكنم، كوش؟ و ادامه داد: شيطان كاري ازش ميآيد؟ خودت نميخواهي، خودت را درست كن! روي همين برخورد، يك مقدار توجّه كنيم! ما خودمون خراب ميكنيم، و دنبال هواهاي نفساني ميرويم و بعد خراب ميشود. وقتي كه خراب شد و آلوده شديم، بنا مي كنيم به پيداكردن يك شخص به نام شيطان كه بندازيم گردنش، و يا ميگویيم ما را خوب تربيت نكردند، ما را عقدهاي بار آوردند، كمبود محبّت داشتيم. ممكن است بعضي از اينها درست باشد، ولي اينطور هم نيست كه ما هر خراب كاري کردیم بتوانيم بيندازيم گردن يك شخص يا يك گروهي و يا عدهاي و يا محيط و وراثت و ... . البته همه آنها بيتأثير نيستند ولي اينطور هم نيست كه همه انحرافات ما را گردن بگيرند بالاخره ما داراي حقّ اختيار و امتياز نيز هستيم.
گمشده
بنده خدایی در صحن حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) ايشان را دیده و گفته بود: حضرت آقا من خودم را گم كرده ام چكار كنم خودم را پيدا كنم؟ فرموده بودند: تو صحن اون طرف يك دفتر گمشدگان هست، برو و بگو تو بلندگو صدات بزنه، ببين ميتوني خودت را پيدا كني.
راه اينقدرها هم سخت نيست كه ما سختش كرديم، يك مقدار بايد آدم حواسش را جمع كند؛ هرچيزی نگوید، هر چيزی نبيند، هرچيزی نخورد، هرچيزی نپوشد و هر جایی نرود، اگر آدم خودش را ول كرد، ميشود مثل حيوانها (أولئِکَ کَالأنعَام) به هر زميني كه برسند شروع ميكنند به خوردن علف و ... براشون مهم نيست كه براي صاحبش هست يا نه؟ حلال است يا حرام؟ فرق من با حيوان چيست؟ بايد انسان برود دنبال اينكه در خودش انسانيت را تقويت كند و كنترل نفس بكند، تا بتواند برسد. مرو در پي هرچه دل خواهد.
او چون انبياء (علیهم السلام)
حضرت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هيچ اهل ادعا نبود، درحالي كه واقعاً در اوج بود. آيتالله مصباح (حفظه الله) گاهي ميفرمودند كه اگر ما انبيا را درك نكرديم، ولي آيتالله بهجت را درك كرديم، آيتالله بهجت فكر ميكنم از انبياءبنی اسرائيل هيچ كم نداشت.
حجت الاسلام و المسلمین آقاتهرانی
توحید صمدی
03-09-2010, 18:29
حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی بهجت در گفت و گو با خبرنگار جهان گفت: در زمان آیت الله بهجت شایعاتی نسبت به ایشان روا شده است که ناحق بوده و ایشان همیشه توصیه می کردند که به این شایعات جواب ندهم.
وی تصریح کرد: کسانی هستند که در ظاهر به ایشان تواضع می کنند ولی در باطن بزرگترین خنجرها را به ایشان می زنند که من می دانم این هاچه کسانی هستند.
وی در تکذیب اولین شایعه ابراز داشت: عده ای با ظرافت خاصی، روز جمعه ای را در تقویم مشخص کرده اند و آن روز در سال 1414 را روز ظهور امام زمان مشخص کرده اند. این افراد اول این مطلب را از قول آقای بهجت نقل و به ایشان منسوب کردند و بعد با تقویم ثابت کردند این تاریخ در روز جمعه قرار داشته و مخاطب هم این مطلب را به راحتی باور می کرد.
وی ادامه داد: شایعه دیگری که منتسب به ایشان کرده بودند، این بود که ایشان گفته است در کرمان بناست زلزله ای رخ دهد که در پی انتشار این شایعه تماس های مکرری گرفته می شد برای اطلاع یابی از صحت این خبر.
وی افزود: این افراد در ساختن شایعات به اینجا هم بسنده نکردند و در ادامه گفتند که آقای بهجت رفتن به خیابان صفاییه را حرام اعلام کرده است. یک وقتی ایشان بعد از نماز با جوانی مواجه شدند و آن جوان گفت که آقا شما چرا رفتن به این خیابان را حرام اعلام کرده اید؟ آیت الله بهجت گفتند که من این را گفته ام؟ آن جوان گفت از قول شما گفته اند که در آن خیابان مغازه هایی وجود دارد که ویترین ها جالبی ندارد.
وی ادامه داد: آیت الله بهجت در جواب این شخص گفت که حالا اگر همین مغازه ها در خیابان های دیگری وجود داشته باشد چه؟ باز هم رفتن به آن خیابان ها حرام است؟ این در صورتی است که منزل آیت الله بهجت در همین خیابان صفائیه قرار دارد.
شیخ علی بهجت شایعه دیدن قاتل امام زمان(عج) و بیهوش شدن موقع گرفتن وضو را نیز تکذیب کرد.
وی افزود: بازهم شایعات را بردند بالا و به بحث های مالی رساندند و گفتند که آقای بهجت این قدر از وجوهات مردمی دریافت کرده است وقتی ما حساب کردیم در 15سال مرجعیت ایشان حتی نصف این مال را هم به ایشان به عنوان وجوهات از سوی مردم نداده اند.
وی شایعه ای که ایشان در نظرات فقهی شان است که باید در عصر غیبت خمس را در زیر خاک پنهان کرد تا خود امام زمان تشریف بیاورد را رد کرد و اظهارداشت: ایشان معتقد بودند که در زمان غیبت کار مسلمانان نباید لنگ بماند و اصل ولایت فقیه را قبول داشتند.
وی شایعه تعطیلی دفتر آیت الله بهجت را نیز از سوی دفتر مقام معظم رهبری تکذیب کرد و افزود عده ای با پخش این شایعه قصد ضربه زدن به ایشان را داشتند و مقام معظم رهبری نیز در این حادثه مظلوم واقع شد.
وی در پاسخ به این سووال که می گویند ایشان دیانت را از سیاست جدا می دانست صحیح است یا خیر اظهار داشت: ایشان در سیاست کاملا صاحب نظر بود و نظرات را خود را هم اعلام می کرد، ولی به اهلش نه به رسانه ها و تلوزیون که به هیچ کاری نیاید.
وی ادامه داد: این که می گویند ایشان در انتخابات شرکت نمی کرد نادرست است.آیت الله بهجت شرکت نکردن در انتخابات را حرام می دانست. ولی ازآنجایی که از دوربین ها فراری بود لذا در انظار عمومی رای نمی داد.
وی بحث موت اختیاری را از آنجایی مورد تایید قرار داد که امام خمینی نقل کرده اند و افزود عارفی بود که می گفت که من 25 مقام از ایشان می شناسم که عهد کردم که به کسی نگویم.
وی کراماتی نظیر طی الارض و چشم بصیرت ایشان را نیز تایید کرد و افزود علاوه بر اینها دیدارهایی هم ایشان با امام زمان داشته اند که متاسفانه عده ای از صحت این رویداد ها سوء استفاده کردند.
وی شایعه نماز خواندن پشت سر امام زمان را بی اطلاع دانست و ابراز کرد در تاریخ بودند کسانی که پشت سر امام زمان نماز خواندن ولی حداقل بنده اطلاع ندارم که ایشان نماز خوانده اند یانه؟
وی در پاسخ به این سووال که آیا آیت الله بهجت در مورد رییس جمهور و یا شخصیت های دیگر کشور اظهار نظری کرده بودند گفت: ایشان به هیچ عنوان در مورد اشخاص اظهار نظر نمی کرد.
وی شایعات دیگری نظیر معتقد بودن ایشان به قمه زنی و رد نظریه ولایت فقیه و دیدن قاتل امام زمان هنگام وضو و بیهوش شدندش را نیز تکذیب کرد.
وی ابراز داشت: در نقل و قول این شایعه ای که گفته شده است آیت الله بهجت از یکی از دوستانش در مورد ظهور می پرسد و او می گوید که امام زمان فرموده پیرمردها هم امید داشته باشند مقداری اشتباه صورت گرفته شده است و ایشان از کسی این سووال را نپرسیده بلکه درستش این است که آیت الله ناصری از آیت الله بهجت پرسیده آیا بشارتی از ظهور دارید که ایشان می گوید کسی بعد از نماز آمد کنار محراب و گفت امام زمان گفته است پیرمردتر از تو و آیت الله بهجت هم امید داشته باشند که ظهور را درک خواهند کرد.
دفتر آیت الله بهجت تاکید می کند که این شایعه متاسفانه این طور نبوده که آیت الله بهجت قصد انتشارش را داشته باشد و بعد از شنیدن این خبر هم ایشان بسیار ناراحت می شوند و می گویند که اگر می خواستم که کسی بداند می گفتم.
توحید صمدی
09-11-2010, 06:18
آقاى غرویان می نویسد:
از محضر آیت الله بهجت سؤ ال شد: حاج آقا، عمرمان گذشت و دارد مى گذرد امّا هنوز لذتى از عبادت و به خصوص نمازمان احساس نکرده ایم، به نظر شما چه باید بکنیم که ما نیز اقلاًّ اندکى از آنچه را که ائمه و پیشوایان معصوم علیهم السّلام فرموده اند، بچشیم؟
معظّم له در حالى که سر را تکان مى داد فرمود: آقا، عامّ البلوى است! این دردى است که همه گرفتاریم!
عرض شد: آقا، به هر حال مراتب دارد و مسئله نسبى است. عضى همچون شما مراتب عالى دارید و ماها هیچى نداریم، ماها چه باید بکنیم ؟
باز در جواب فرمود: شاید من مرتبه شما را تمنّا کنم.
عرض شد: حاج آقا مسئله تعارف در کار نیست و یک واقعیتى است .
باز ایشان در جواب با فروتنى و تواضع خاصّى فرمودند که : عَمَّتُک مِثْلُک ! و مرادشان از این ضرب المثل این بود که من هم مثل شما هستم .
به هر حال ، پس از چند بار اصرار فرمودند:
این احساس لذّت در نماز یک سرى مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سرى مقدمات در خود نماز. آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که : انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند، و معصیت ، روح را مکدّر مى کند و نورانیت دل را مى برد.
و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمى دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود، یعنى فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجّهش به غیر خدا مشغول نشود. و اگر به طور غیر اختیارى توجّهش به جایى منصرف شد، به محض التفات پیدا کردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.
توحید صمدی
09-11-2010, 06:19
آقاى قدس یکى از شاگردان آیت الله بهجت نیز مى گوید:
روزى از آقا پرسیدم : آقا، چه کار بکنم در نمازم حضور قلب بیشتر داشته باشم؟
آقا ابتدا سر به پایین افکند سپس سرش را بلند کرد و فرمود: روغن چراغ کم است .
من به نظر خودم از این جمله این معنى را فهمیدم که یعنى معرفت کم است و ایمان قلبى و باطنى ضعیف است ، و گرنه ممکن نیست با شناخت کافى ، قلب حاضر نباشد.
آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى نیز مى گوید:
گاهى از آقا سؤال مى کردند: چه کنیم در نماز، حضور قلب داشته باشیم؟ و ایشان دستورالعملهایى مى فرمودند، یکى از آنها این بود که مى فرمود:
وقتى وارد نماز مى شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معناى آن توجه کنید تا ارتباط حفظ شود.
استاد خسروشاهى نیز مى گوید:
روزى از آیت الله بهجت سؤال شد: در هنگام نماز چگونه مى توانیم حضور قلب را در خودمان به وجود بیاوریم؟ فرمودند:
یکى از عوامل حضور قلب این است که در تمام بیست و چهار ساعت باید حواسّ (باصره، سامعه و ...) خود را کنترل کنیم؛ زیرا براى تحصیل حضور قلب باید مقدماتى را فراهم کرد، باید در طول روز گوش، چشم و همچنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم و این یکى از عوامل تحصیل حضور قلب مى باشد.
توحید صمدی
09-11-2010, 06:19
در جاى دیگر شخص دیگرى از محضرشان مى پرسد: براى اینکه در انجام فرمان الهى مخصوصاً نماز با خشوع باشیم چه کنیم ؟
و ایشان در جواب مى فرماید:
در اوّل نماز، توسل حقیقى به امام زمان - عجل الله تعالى - فرجه کنید، و عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.
همچنین شخص دیگر مى پرسد: براى حضور قلب در نماز و تمرکز فکر چه باید کرد؟
و ایشان مرقوم مى فرماید:
بسمه تعالى ، در آنى که متوجّه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.
منبع: کتاب برگى از دفتر آفتاب (شرح حال شیخ السالکین حضرت آیت اللّه العظمى بهجت )اثر : رضا باقى زاده پُلامى
توحید صمدی
02-12-2010, 07:09
نصب سنگ مضجع شریف حضرت آیت الله العظمی بهجت(قدس سره)دوشنبه ، 8 آذر 1389 ،
http://www.mtb.ir/persian/images/stories/khabar/sang.jpg
همزمان با ایام با سعادت عید بزرگ غدیرخم، سنگ مضجع شریف حضرت آیت الله العظمی بهجت (قدس سره) بر مزار آن عالم ربانی واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) نصب گردید.
به همین مناسبت جهت تجلیل ازمقام شامخ معظم له درخدمات ولایی به آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام الله علیها) مراسم بزرگداشتی دوشنبه 8/آذرماه با حضورآیت الله مسعودی خمینی، تولیت محترم حرم مطهر و با سخنرانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین صدیقی (دامت برکاتهما) پس ازنماز عشاء در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) برگزار خواهد گردید.
شایان ذکراست مراحل طراحی و اجرای سنگ مضجع شریف ، طی یکسال گذشته با همراهی و مشاوره اساتید مجرب و برجسته این فن و هنرمندان شهرهای قم، تهران و اصفهان همچون استاد فرشچیان، دکتر اسکندرپور، استاد عبدالرضایی، استاد سلیمانی، استادنجابتی ، استاد فیض اللهی و دیگر اساتید معظم با همکاری ستاد بازسازی عتبات عالیات مستقر در استان قم و اصفهان با حجاری مجرب ترین اساتید و هنرمندان استان اصفهان به مرحله اجرا درآمد.
ضمنا اطراف این سنگ، با ابیاتی از اشعار عرفانی و توحیدی معظم له مزین گردیده است .
http://www.askquran.ir/images/statusicon/wol_error.gifاندازه اين تصوير تغيير داده شده است براي نمايش اندازه واقعي كليك نماييد .http://www.mtb.ir/persian/images/stories/khabar/sang01.jpg (http://www.mtb.ir/persian/images/stories/khabar/sang01.jpg)
http://www.mtb.ir/persian/images/stories/khabar/sang02.jpg (http://www.mtb.ir/persian/images/stories/khabar/sang02.jpg)
http://www.mtb.ir/persian/images/stories/khabar/sang03.jpg (http://www.mtb.ir/persian/images/stories/khabar/sang03.jpg)
توحید صمدی
22-12-2010, 23:35
http://www.mtb.ir/persian/images/stories/bahjat/005.pngمجموعه تصاویر آیة الله العظمی بهجت رحمه الله ، شماره 1 ، مخصوص صفحه کار ویندوز « wallpaper » ، به صورت فایل zip جهت دانلود کاربران عزیز
دانلود مجموعه شماره یک « حجم : 2.19 MB » (http://www.bahjat.org/pictures/wallpaper/wallpaper-bahjat-01.zip)
در سری دوم از مجموعه تصاویر مخصوص صفحه کار ویندوز ، سایزهای مختلف صفحه هم برای هر تصویر انجام می گیرد .
ضمنا از آن دسته از عزیزان که تصاویر مخصوص تلفن همراه یا کاغذ دیواری های مخصوص صفحه کار ویندوز در مورد آیت الله العظمی بهجت (ره) را برای ما ارسال نمودند سپاسگذاریم و امیدواریم باز هم از لطف خود ما را بهره مند سازید. ایمیل :
توحید صمدی
07-01-2011, 01:11
انجام طاعت و ترك معصيت به حسب ظاهر مشكل است، و سلمان شدن مشكل، بلكه كالمحال است، و لذا غير از معصومين ـ عليهم السّلام ـ همه به ترك طاعت و فعل معصيت مبتلا هستيم و معصوم بودن مثل اين كه نشدنى است، ولى در افراد بشر، شمر هم بسيار است؛ اما آيا چيزى هست كه مطلب( انجام طاعت و ترك معصيت. ) را آسان كند؟ از امورى كه خيلى سَهْلُ المَؤوُنة و آسان است ـ ولو عمل بر خلاف قول باشد ـ اين است كه انسان ملاحظه كند و ببيند اگر ملتزم به طاعت و تارك معصيت باشد، آيا حال او مثل صورتى است كه ترك طاعت و فعل معصيت مى كند و آيا اين حال مثل حالت اول است، يا خير؟ فرض كنيد اگر انسان نزد رييس جمهور يا هر رييس مطلق، مقرّب باشد، اين براى او بهتر است و يا اين كه نزد يك فقير تهى دست و محروم؟! آيا خوب است به ذاتى كه موت و حيات و مرض و صحّت و غنا و فقر به دست او است مراجعه كنيم و رابطه ى دوستى داشته باشيم، يا با كسى كه خود محتاج و ناتوان و بيچاره است؟!
در اطاعت اوامر الهى و نيز در معصيت و به فرمان شيطان و نفس بودن، امر داير است بين اين كه با كسى كه حيات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحّت و مريض خانه و دكتر و خزانه و ثروت و... به دست او است؛ مجالست كنيم يا با كسى كه هيچ ندارد؟! انسان كدام را اختيار مى كند و محبّت وجدانيه (نه به حسب خوف نار يا شوق بهشت) با كدام طرف است؟
به حسب ظاهر بنده ى مطيع، پشتيبانش مثل كوه، محكم و استوار و منبع همه ى خيرات است، و بنده ى عاصى پشتيبانش محتاج تر از او و دشمن دانايى (شيطان) است كه از دوست نادان بدتر است و صلاحديدش تمام به زيان او است. نظير شخصى كه نزد كسى رفت تا او را از فقر و فشار و ناراحتى روزگار نجات دهد، او گفت: شايسته ترين كار براى شما اقدام به مرگ و خودكشى است! صلاح ديدش از اين قبيل است كه بگويد: صلاح و نجات شما در اين است كه قرص مرگ آور يا خواب آور بخوريد تا راحت شويد! بنابراين، ما در عزم به طاعت عازم به رفاقت و دوستى و همنشينى با غنىّ قادر و داناى كريم هستيم، و در عزم بر معصيت عازم به رفاقت و همنشينى با فقير عاجز جاهل و لئيم.
توحید صمدی
07-01-2011, 01:11
اگر اين معنا را درست تشخيص دهيم و بفهميم و به طور واضح و روشن باور كنيم، خواهيم فهميد كه در اطاعت سود برده ايم، نه زيان و خسارت؛ به دليل اين كه ديده ايم افرادى «وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ» سوره ى آل عمران، آيه ى 49. (مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم.) و كراماتى از اين قبيل را داشته اند و شدنى است و محال نيست و اختصاص به انبيا ـ عليهم السّلام ـ هم ندارد، بلكه هر كه از آن ها متابعت كند، مى تواند از اين راه به مقامات و كمالات و كرامات آن ها دست يابد، البته بدون تحدّى نبوّت و كذابيّت مدّعى آن؛ پس اگر انسان يقين كند و براى او واضح و آشكار شود كه در طاعت، با غنى و قادر و كريم و... رفاقت كرده و در معصيت با عاجزتر و محتاجتر از خود، طبعا هيچ گاه به معصيت تمايل پيدا نمى كند و از قصر شاهنشاهى و از كنار هر گونه ناز و نعمت و آبادى و آسايش به كاروانسراى خرابه و ويرانه نمى رود و با صاحب آن رفيق و همنشين نمى شود، در حالى كه خود آن صاحبخانه هم راضى نيست كه رفيق او و با او باشيم، و از هر چيز محروم گرديم!
بنابراين، براى تسهيل طاعت و اجتناب از معصيت راهى جز اين نداريم كه متوجّه شويم و يقين كنيم كه طاعت، نزديكى به تمام نعمت ها و خوشى ها و دارايى ها و عزّت ها و... است، و معصيت، عبارت است از محروميّت و ناخوشى و ندارى و ذلت و...
توحید صمدی
11-01-2011, 11:27
ما وقتى اين گونه كرامت ها را مى بينيم، با خود مى گوييم اى كاش ما هم مى توانستيم انجام دهيم، و حال اين كه چنين كرامت ها كجا و امكان معرفت و خداشناسى كه خدا به ما داده است كجا؟! چنان كه درباره ى اصحاب كهف مى فرمايد:
«وَ رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَـوَ تِ وَالاْءَرْضِ لَن نَّدْعُوَاْ مِن دُونِهِىآ إِلَـهًا...»(1)
و دل هاى آنان را استوار داشتيم، آن گاه كه برخاستند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمين است و هرگز معبودى جز او را نمى پرستيم. و درباره ى مادر حضرت موسى ـ عليه السّلام ـ مى فرمايد: «لَوْلاَآ أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»(2) اگر دل او را استوار نمى داشتيم، تا از مؤمنان باشد...
و درباره ى حضرت يوسف ـ عليه السّلام ـ مى فرمايد: «لَوْلاَآ أَن رَّءَا بُرْهَـنَ رَبِّهِى»(3) اگر برهان پروردگارش را مشاهده نمى نمود...
اين ها كجا و شرق و غرب عالم را در لحظه اى طى كردن كجا!
1. سوره ى كهف، آيه ى 14.
2. سوره ى قصص، آيه ى 10.
3. سوره ى يوسف، آيه ى
توحید صمدی
17-01-2011, 16:16
مژده آیتالله العظمی بهجت(ره) به یک طلبه غیر ایرانی
یکی از طلاب مدرسه، پیش از حضور در جامعةالمصطفی، با ویزای زیارتی به قم میآید و در این مراسم با آیتالله العظمی بهجت آشنا میشود. معظمله به طلبه میگوید، هرچند تو میروی اما برای طلبگی باز میگردی، ولی زمانی که میآیی من نیستم. این طلبه میگفت: «زمانی که از سوی جامعةالمصطفی برای تحصیل در ایران انتخاب شدم و ویزای من نیز گرفته شد، یک روز پیش از حضور من در این کشور، حضرت آیتالله بهجت از دنیا رفته بود».
طلبهای هم بود که امام خمینی(ره) در عالم رویا او را برای تحصیل به قم دعوت میکند.
* میخواست پای مقام معظم رهبری را ببوسد
طلبهای الجزایری در این مدرسه مشغول تحصیل میباشد که پس از اردویی که به مناطق جنگی رفت، عاشق ولایت فقیه شد. در سفر مقام معظم رهبری به قم این طلبه گفت: «من باید هر جور که شده، پای آقا را ببوسیم». برای این کار با افراد زیادی رایزنی کرد و با بیت ایشان نیز ارتباط برقرار نمود که به این هدف خود برسد که با اصرار دراین موضوع، ظاهراً قولهایی به وی دادهاند.
توحید صمدی
20-01-2011, 09:53
فرمایشات آیة الله بهجت (ره)
گفتند: يك بت پرستى بوده كه در دهه عاشورا نذرى داشته است كه بايد اين دهه را مهمانى بدهد و براى سيدالشهداء عزادارى كند.
براى همين ، يك طبقه اى را به مسلمان ها منحصر مى كرد و مى گفت : ((هر جورى كه خودتان مى خواهيد، اطعام كنيد. اين طبقه تماما دست شماست . اين هم پول ، ديگر به ما كارى نداشته باشيد. ما هم به شما كارى نداريم .))
ظاهرا در هر سالى صد هزار روپيه خرج اين مطلب مى كرد.
در يك سالى رفقايش آمدند و گفتند: ((اين مبلغ زياد است . شما مثلا اين (پول ) را نصف بكن .)). صدر هزار روپيه در آن زمان زياد بوده كه اين ها گفته اند نصف بكن .
در همين موقع كه مى گفت چه بكنم ، يك كارخانه اى درست مى كرده و براى افتتاح كارخانه رفته بود. هنگامى كه آن جا را تماشا مى كرده ، لباسش به چرخى كه در كارخانه به كار آورده بودند، گير مى كند و به داخل آهن ها مى رود. به حسب ظاهر، كارش تمام شده بود (و مرگش حتمى )، اما مى بينند يك كسى از داخل ، اين بت پرست را گرفت و بيرون انداخت .
وقتى به او رسيدند، بى حال بود. بعد كه به حال آمد، گفت : ((دويست هزار روپيه ))! گفتند؟ ((چه شد؟)) گفت : ((من كه در چرخ كارخانه افتادم ، يك كسى آمد مرا گرفت و بيرون انداخت . گفتم : ((آقا تو كه هستى ؟)) گفت : ((من همان هستم كه صدهزار روپيه براى عزادارى من خرج مى كنى .)) وقتى كه به هوش آمدم ، داد زدم كه دويست هزار روپيه بايد بدهم )).
البته شكى نيست ، يقين دارم كه اگر (كسى ) بت پرست هم باشد يك توفيقى كه مسلمان شود (شايد بيابد) و اگر نشد، تخفيفى در عذاب ، به آن ها داده مى شود. همه كه در جهنم در يك رتبه نيستند. طبقاتى (گوناگون ) داريم . بعضى از بعضى ديگر متنفرند كه خدا مى داند چه تنفرى دارند و مى گويند: ((خدا نكند ما پهلوى آن ها برويم )). چون عذاب آن ها در آن طبقه ، نسبت به طبقه پايين تر رحمت است
توحید صمدی
22-01-2011, 16:37
روايتي از مخالفت آيتالله بهجت براي ديدار با شهرام جزايري
يكي از اعضاي دفتر آيتالله بهجت به خاطرهاي از مخالفت ديدار آيتالله بهجت با شهرام جزايري اشاره كرد.
به گزارش فارس حجتالاسلام غلامي، از اعضاي سابق دفتر حضرت آيتالله بهجت (ره) نقل كردند: "روزي شهرام جزايري، بر اساس ارتباطهايي كه ايجاد كرده بود؛ از فرزند آيتالله بهجت درخواست ملاقات با آقا را داشت. اما وقتي اين جريان به اطلاع حضرت آيتالله بهجت رسيد ايشان مخالفت كردند. شهرام جزايري با طرح ترفندي، روزي به مقابل مسجد حضرت آيت الله بهجت در قم ميرود تا وقتي كه حضرت آقا از نماز فارغ ميشوند، از فرصت استفاده كند و وارد دفتر يا منزل آقا شود و ملاقاتي انجام دهد. به همين منظور بيرون مسجد منتظر ميماند تا نماز تمام شود و آقا از مسجد بيرون بيايند.
وي اضافه كرد: حضرت آيتالله بهجت هميشه سرشان پايين بود و به كسي نگاه نميكردند. وقتي از مسجد خارج شدند، يكي از دوستان و نزديكان شهرام جزايري به آيت الله بهجت نزديك شد و به آقا گفت كه حضرت آيتالله؛ آقاي شهرام جزايري از تجار خيـّر تهران هستند و فعاليتهاي خيريه فراواني انجام ميدهند و براي عرض ارادت و دستبوسي خدمت رسيدهاند، در اين هنگام آقا سر مبارك را بالاگرفتند و به شهرام جزايري نگاهي كردند و فرمودند: "برو و از كارهاي خيري كه انجام دادهاي توبه كن!
توحید صمدی
27-02-2011, 09:46
سید حسن نصرالله: دعای آیت الله بهجت ما را در جنگ ۳۳روزه پیروز کرد.
سید حسن نصر الله با تاکید بر اینکه ما سرباز آقا و دنباله رو ولایت هستیم گفت: دعای آیت الله بهجت ما را در جنگ ۳۳روزه پیروز کرد.
به گزارش جهان،حجت الاسلام شجونی چندی قبل در جمع اعضای فعال جامعه اسلامی دانشجویان در همایش سیاسی گفتمان پیشرفت اسلامی با بیان اینکه ولایت فقیه ریشه قرآنی دارد، گفت: اگر امام(ره) همه آن سختی ها را تحمل می کند به این خاطر است که اطمینان دارد خدا با اوست و حرکتش درست است.
وی در ادامه به ذکر جزئیات ملاقات چند ماه پیشش با سید حسن نصرالله در لبنان پرداخت.شجونی با بیان اینکه نصر الله در سخنانش تاکید کرده است که ما سرباز آقا هستیم و دنباله رو ولایت فقیه، افزوده است: دعای آیت الله بهجت ما را در جنگ ۳۳ روزه پیروز کرد.
توحید صمدی
27-02-2011, 13:39
راهکار آیةالله بهجت به جوان خارجنشین
آیت الله محفوظی با نقل خاطرهای از سفر به خارج از کشور، دستورالعمل آیت الله العظمی بهجت به یک جوان ایرانی خارجنشین را تشریح کرد.
به گزارش مرکز خبر حوزه، این استاد حوزه در نشست طلاب، فضلاء و روحانیون شهرستان فومن و شفت، گفت: در سفری که به خارج از کشور داشتم، جوانی ایرانی، از من درخواست دستورالعمل کرد، جواب دادم از حضرت آیت الله بهجت(ره) دستور بگیرید، نامهای برای آقا نوشت، بعد از مدتی که به ایران آمد، سوال کردم، نسخهات را گرفتی؟ گفت: در خواست زیادی داشتم، اما آقا جواب مختصری دادند که به یک خط هم نرسید، نوشته بودند:
«راه رسیدن به کمال دوچیز است، تعبّد و تحرّز» والسلام، محمد تقی بجهت.
توحید صمدی
27-02-2011, 13:41
وی افزود: این جوان خدمت آیتاللهالعظمی بهجت رسید و عرض کرد، آقا نسخه دادی، ولی مختصر بود، آقا گفتند:« بگو چه نوشتم، جوان گفت: نوشتید، راه رسیدن به کمال دو چیز است تعبد و تحرز، آقا گفتند: «همین» غیر این نیست.
آیت الله محفوظی در ادامه با اشاره به آیه ۱۴ سوره اسراء «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»؛ خطاب به طلاب گفت: علمای اخلاق، قرآن و ائمه معصومین (ع)، راه اول سعادت انسان را ترک معصیت معرفی میکنند.
*پاسخ آخوند حسینقلی همدانی به طلاب
استاد خارج حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: علمای تبریز نامهای برای آخوند حسینقلی همدانی نوشتند که ما میخواهیم در سیر و سلوک وارد شویم، چه کنیم، ایشان در جواب گفتند: گناه نکنید.
وی در ادامه با اشاره به آیه ۱۱۰ سوره کهف، کمال واقعی در سیر و سلوک و ترک گناه را رسیدن به لقاءالله معرفی کرد و افزود: این امر میسر نمیشود، مگر اینکه انسان در این راه سعی و تلاش داشته باشد چون خداوند در سوره انشقاق آیه ۶ میفرماید: « يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»؛ ای انسان با هر رنج و زحمتی در راه عبادت و طاعت حق بکوش که با پروردگار خود ملاقات خواهی کرد.
توحید صمدی
27-02-2011, 13:41
با کدام چشم میتوان امام زمان (عج) را دید
این استاد اخلاق در مورد ارتباط با امام زمان(عج) و لزوم پیراستگی از معاصی خاطرنشان کردند: با کدام چشم میخواهیم حضرت ولیعصر(عج) را ببینیم؟! آیا با چشم آلوده میشود آقا را دید؟ با گوش و زبان آلوده میشود؟! اگر حضرت ولیعصر(عج) از ما بپرسند با کدام چشم میخواهید مرا ببینید؟چه بگوییم.
وی با استناد به حدیثی از امیرالمومنین(ع) متذکر شد: حضرت میفرمایند«ثمرة المحاسبة اصلاح النفس (غرر الحکم ص۲۳۵) «نتیجه حسابگری انسان از خود، اصلاح نفس است».
آیت الله محفوظی در پایان در مورد لزوم مخالفت انسان با خواهشهای نفسانی و حفظ بیتالمال با نقل روایتی از امیرالمومنین(ع) بیان داشت: «شخصی ظرف عسلی، برای حضرت آورده بود، حضرت با انگشت خود مقداری عسل برداشت و نگاهی کرد و بعد انگشت خود را با لبه ظرف پاک کرد، آن شخص عرض کرد آیا عسل تقلبی است؟ حضرت فرمود«خیر، اما برای من نیست، من پولش را ندادم، عرض کرد: آقا، این همه طلا و نقره با بار شتران، از بصره برای شما آوردهاند، حضرت جواب دادند این اموال برای من نیست مال مستضعفین و فقرا است
توحید صمدی
13-03-2011, 20:00
نامه آیتالله بهجت به رهبر انقلاب
حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی در پاسخ به سئوالی در خصوص ارتباط مقام معظم رهبری و آیت الله بهجت به نشریه 9 دی گفـته است: این را باید از آیت الله مصباح بشنویم، چون ایشان رابط بین آیت الله بهجت و حضرت آقا بودند. البته امام (ره) خودشان به حضرت آیت الله خامنهای فرموده بودند که از آقای بهجت استفاده کنید. ایشان هم نامهای مینویسند و به حاج آقا مصباح میدهند که این را شما لطف کنید و به آقای بهجت بدهید.
البته ظاهرا آن طور که من اطلاع دارم، حاج آقا برای ثبت این مکاتبات حساس شرط میگذارند که من به شرطی نامه رسانی میکنم که نامه را ببینم و نسخهای هم کپی کنم و نگه دارم. حضرت آقا هم به دلیل علاقه خاصی که به آیت الله مصباح داشتند، قبول میکنند. ظاهرا حضرت آقا تقاضای دستورالعمل داشتند که آیت الله مصباح میآوردند و آیت الله بهجت هم در پاسخ در مواقعی خودشان مینوشتند و در مواقعی هم به حاج آقا میفرمودند که این موارد را بنویسید و به ایشان تحویل بدهید.
یکبار رهبر انقلاب برای آقای بهجت مینویسند که من این موارد را میدانم و انشاءالله عامل خواهم بود ولی توقعم بیش از این است که آقای بهجت در پاسخ نوشته بودند اینها را عمل کنید، در فرصتی که پیش بیاید، دیگر شما برای من نامه ننویسید، من خودم برای شما نامه مینویسم. تا اینکه امام از دنیا رفتند، یادم است ما مشهد بودیم که حاج آقا مصباح برای بیعت با آقا به تهران آمده بودند و از آنجا هم به مشهد آمدند. ما خدمتشان رسیدیم و از وضع و اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمودند که برای بیعت خدمت آقا رفته بودم ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم، چون آیت الله بهجت یک نامه چهار صفحهای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند که شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرتعالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض میکنم و بعد شروع کرده بودند که حالا دیگر وظایف شما این است. بعد آقا به آیت الله مصباح فرموده بودند که تا حالا خیلیها از مردم و مسئولین با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در اینجایگاه باید باشم یا نه الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون میدانم که ایشان اصلا بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمینویسند و صحبت نمیکنند.
توحید صمدی
18-05-2011, 12:01
خاطرات خواندنی آیت الله مصباح از آیت الله بهجت
آیت الله بهجت روی بعد فرهنگی مبارزه تاکید داشت / امام فرمودند برای اخلاق حوزه بروید سراغ بهجت
آیت الله مصباح یزدی را اگر نزدیکترین یار آیت الله بهجت ندانیم، از جمع نزدیکترین یاران او نمیتوانیم قلم بزنیم. به مناسبت فرارسیدن دومین سالگرد ارتحال آن عارف واصل، روزنامه کیهان، گفت وگویی را با آیت الله محمدتقی مصباح یزدی درباره مقام و منزلت آن عارف واصل و خاطراتشان از دوران تلمذ در محضر ایشان، منتشر کرده است.
اجازه بدهید سؤال را از اینجا مطرح کنیم که اولین باری که نام مبارک حضرت آیت الله بهجت (قدس سره) به گوش مبارکتان خورد و اولین باری که آن چهره ملکوتی را شما نگاه کردید و دیدید به یاد دارید چه سالی بود، چه تاریخی بود ،در چه مکانی بود؟ اگر از این زاویه وارد زندگی این مرد ملکوتی بشوید خیلی ممنون می شویم.
بنده در سال 1332 در مدرسه حجتیه حجره ای داشتم و مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله علیه) مجاور مدرسه حجتیه منزلی داشتند و بطور طبیعی هر روز چند مرتبه ایشان را ما در رفت و آمد زیارت می کردیم، مخصوصاً صبح ها که مشرّف می شدند حرم، گاهی ما هم توفیق داشتیم در بین راه، برگشتن و در حرم زیارت می کردیم یک قیافه نورانی ملکوتی و یک احساس هم علاقه قلبی و هم احساس کوچکی در مقابل عظمت آن روحی که در آن بدن تجلّی داشت داشتیم منتها مبهم، هم به یک سلام و علیکی که در بین راه می کردیم و اظهار ارادت و ایشان هم یک بزرگواری می فرمود.
بعدها از دوستان درباره ایشان چیزهایی شنیدیم که هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ مسائل معنوی و اخلاقی ایشان امتیازات زیادی دارند و ما هم به طور اجمال به گوشمان می خورد گاهی و تا اینکه این شنیده ها هم باعث این شد که بیشتر علاقه مند بشویم که به نحوی از حضور ایشان استفاده کنیم اگر لایق باشیم.
بعدش یکی دو سال بعد بود همان منزل ایشان منتقل شد به گذر عابدین، اینجا یک منزلی اجاره کرده بودند دو تا اتاقی داشت و آقا زاده هایشان هم هنوز کوچک بودند، بله جالب بود که یک اتاق نسبتاً بزرگی بود وسطش پرده ای کشیده بودند، ما که گاهی اجازه می گرفتیم برویم خدمتشان شرفیاب بشویم ما یک طرف پرده می نشستیم آن طرف پرده خودشان و خانواده شان، یعنی در واقع یک اتاق بود که ایشان در آن زندگی می کردند ،هم اتاق زندگی شان با همسر و بچه هایشان بود و یک طرفش هم اتاق پذیرایی شان بود. از آن دوران چیزی که من بخصوص توجهم را جلب می کرد یعنی سؤالی برایم ایجاد می کرد و جوابش را بلد نبودم ایشان خیلی ذکر یا ستّار زیاد می گفتند و این سؤال برای من بود که آخر این همه اسماء الهی چطور ایشان این اسم را زیاد به کار می برد.
بعدها یک جوابی حدس زدم ولی هیچ وقت نه جرأت می کردم و نه ابهت ایشان اجازه می داد مثلاً غیر از موقع درس کم اتفاق می افتاد ما جرأت به خودمان بدهیم که چیزی سؤال کنیم. بعدها همچنین به ذهنم آمد یک قرائنی هم بود که ایشان از اینکه اطلاع داشته باشند از اطراف و محیط و اینها خسته می شوند، چون چیزهایی را می دیدند که ماها نمی دیدیم، چیزهایی را می شنیدند که ماها نمی شنیدیم و برای اینکه هم این ارتباطات قطع بشود و کمتر توجه به اینها جلب بشود یا ستّار می گفتند که خدای متعال اینها را پرده ای بیندازد و نبینند.
یک چنین جوابی بعدها برای این سؤال پیدا کردیم ولی هیچ وقت من نپرسیدم و سال ها همین حالت محفوظ بود یعنی ذکر یا ستّار را ایشان زیاد می گفتند. معمولاً ایشان روزهای تعطیلی یک ساعتی را اجازه می فرمودند روزهای پنجشنبه غالباً می رفتیم آنجا می نشستیم و ایشان هرچه صلاح می دانستند می گفتند، غالباً هم یا یک حدیثی می خواندند یا یک داستانی نقل می کردند، داستانی که نکته آموزنده ای داشته باشد به اندازه فهم ما بچه گانه، بیشتر از این ما لیاقت نداشتیم، قصه ای می گفتند داستانی از یک استادی یا عالمی، تا اینکه علاقه مند شدیم از معلومات فقهی ایشان هم استفاده کنیم ،چند نفر بودیم از دوستان که غالباً یک نوع عطش معنوی در ما مشترک بود.
خدمت ایشان رسیدیم و درخواست کردیم که درس فقهی شروع بفرمایند و ما استفاده کنیم، ایشان هم بزرگواری فرمودند و قبول کردند و در یکی از حجرات مدرسه فیضیه این درس را ما شروع کردیم و بعد از درس مرحوم آیت الله بروجردی(رض)که ایشان مقیّد بودند همیشه درس ایشان شرکت کنند بعد از درس تشریف می بردند مدرسه فیضیه و ما هم چند نفری بودیم آنجا در خدمتشان کتاب طهارت را شروع کردیم.
گاهی اتفاق می افتاد که صاحب حجره نبود حالا مسافرتی رفته بود یا بیماریی چیزی داشت ،ایشان در یکی از صفّه های حجره همان جا کنار مدرسه می نشستند و ما هم روی زمین دور ایشان می نشستیم و درس خارج فقه به این صورت برگزار می شد.
توحید صمدی
18-05-2011, 12:09
شما که در درس فقه این مرد ملکوتی بودید به نظرتان آیا بعد عرفانی ایشان بعد فقهی ایشان را تحت الشعاع قرار نداده بود؟ اگر نظر خاصی در رابطه با درس فقه ایشان دارید بفرمایید.
من باید عرض بکنم که ایشان احتراز داشتند از اینکه به عنوان غیر از فقاهت اصلاً شناخته بشوند و در مسائل علمی عرفانی و بحثهای نظری و اینها که هیچ اصلاً اظهاری نمی کردند. مطلبی هم که دلالت داشته باشد بر اینکه خود ایشان یک کمال معنوی دارند چیزی می دانند کشف می کنند از گذشته از حال از آینده، جدّاً خودداری می کردند و کتمان می کردند. آن سال هایی که آن وقت ها ما خدمتشان می رسیدیم کاملاً محسوس بود که ایشان سعی دارند هیچ امر غیر عادی که از همه علما انتظار می رود از ایشان انتظار نرود و ایشان به عنوان دیگری شناخته نشوند.
هیچ امری که دلالت داشته باشد بر یک جهت غیرعادی برای ایشان، ابراز نمی کردند، خیلی اشارات بعیدی از کلام هایشان می شد استفاده کرد. یک چیزهایی ما خودمان حدس می زدیم اما هیچ ابرازی از طرف خود ایشان نمی شد.
مطالبی هم اگر احیاناً به عنوان مطالب اخلاقی می فرمودند خیلی مطالبی بود که ظاهرش مثلاً یک آیه ای می خواندند، روایتی یا حدیثی یا داستانی نقل می کردند در همین حدّ، بعد طوری برخورد می کردند با ما که اصلاً ما جرأت نمی کردیم، حالا شاید هم از بی لیاقتی بنده بود مثلاً یک سؤال به قول شما عرفانی از ایشان بکنیم و اگر هم اتفاقاً یک وقتی فرصتی می شد یک چیزی عرض می کردیم ایشان یک جوری جواب می دادند که کأنّه یک کلیاتی بیان می کردند تا معلوم نشود که با خود ایشان ارتباط دارد، ولی ما درباره چیزهایی که شنیده بودیم از دوستانی که در نجف داشتند و بزرگان دیگر، قلباً می دانستیم که ایشان مقاماتی دارند اما از خود ایشان هیچ چیزی شاهد نداشتیم و این جریان بود تا این سال های اخیر یک چیزهایی از ایشان ظاهر شد گویا مأموریتی داشتند که اظهار کنند والا در آن سال های قبلی که مربوط به بیش از پنجاه سال قبل است هیچ اظهاری نمی کردند و ابا داشتند از اینکه عنوان دیگری غیر از فقیه به ایشان اطلاق بشود.
بله این جریان ادامه داشت تا ما یک درس فقهی شروعی کردیم و عرض کردم کتاب طهارت را ما در طول چند سال خدمت ایشان خواندیم، یک تحولاتی بعدها در زندگی شان پیدا شد و از آن خانه منتقل شدند به یک خانه ای در طرف های خیابان آذر و بازار آنجا و بعد از آن ایشان دعوت شدند برای ... بعد منزلشان همین منزلی که تا اواخر بودند اینجا را خریدند و منزل خیلی کوچک و محقّری بود و ما درسمان را در این منزل برگزار کردیم یعنی خود ایشان اجازه فرمودند و برای درس می رفتیم منزلشان.
همچنین اجازه می گرفتیم برای نماز مغرب و عشاء و ما در همان جا می ماندیم و به ایشان اقتدا می کردیم. بعدها فرمودند که شاید عین عبارتشان یادم نیست اشاره ای کردند که یک مسجدی اینجا بناست مثلاً ما در آن نماز بخوانیم و دیگر در منزل نیایید. معنی اش این بود که ایشان امامت مسجد فاطمیه را قبول فرمودند بعد از فوت مرحوم آقاشیخ عبدالنبی اراکی(رض) ودیگر تقریباً برنامه ثابتی شد که درس ما در منزلشان بود و برای نماز هم می رفتیم مسجد فاطمیه.
توحید صمدی
18-05-2011, 12:10
چند سال پیش در یکی از فرمایشاتتان فرموده بودید که آن روزها در بین درس حضرت آیت الله بهجت به بعضی از حکایات یا بعضی از مطالبی در خصوص امامت اشاره ای داشتند که ما امروز فهمیدیم که چگونه به درد می خورد، به نظر حضرتعالی در این وضعیتی که چند سال شاید دو دهه ما درگیرش بودیم حضرتعالی بعنوان طلایه دار این حرکت حرکت می کردید نقش آن نکاتی را که ایشان در آن مقطع مطرح می کردند چگونه می بینید ؟
ما پیش از درس مقیّد بودیم زودتر برویم پیش از وقت درس بلکه از ارشادات معنوی ایشان به یک نحوی استفاده کنیم، ایشان هم تشریف می آوردند پیش از وقت درس، گاهی یکی دو نفر بودیم که پیش از درس و به طور متفرّق مطالبی همان طور که عرض کردم گاهی حدیثی می خواندند گاهی داستانی نقل می کردند از اساتید و بزرگان دیگران، ابتدا ما فکر می کردیم انتخاب این حدیث یا داستان اتفاقی است.
بعدها با دوستان صحبت کردیم گفتیم که بیان این حدیث ها و یا داستان ها مثل اینکه جهت دار است، آن دوست ما گفت که اتفاقاً من حس می کنم که ایشان وقتی یک مطلبی را نقل می کنند مثل اینکه من را مخاطب قرار می دهند، به جهتی مربوط به من دارند می گویند منتها به زبان یک حدیث یا داستان، فرض کنید من اگر یک لغزشی کردم و کس دیگری هم نمی داند حالا در خانه مربوط به خانواده ام و یا مربوط به دیگری ایشان یک داستانی نقل می کردند یا حدیثی می گفتند که تنبیهی بر آن جهت و اشاره ای داشت مثلاً یک چنین اشتباهی کردید شما کار بدی کردید مثلاً و راهنمایی بود که چه کار کنید.
این زیاد اتفاق می افتاد که وقتی داستان نقل می کردند یک نگاه خاصی هم به طرف می کردند، بعدها دیگر کم کم ما باور کردیم که اینها جهت دار است همین جوری و به طوراتفاقی چیزی نقل نمی کنند. از جمله گاهی مطالبی را می فرمودند که ناظر به جهات اجتماعی و سیاسی و اینها بود و آن وقت ها هم مصادف شده بود با اوایل جریان نهضت روحانیت و حمله کماندوهای شاه به مدرسه فیضیه و گاهی مطالبی می فرمودند ارتباط پیدا می کرد با این مسائل و گاهی هم همین طوری که شما اشاره فرمودید به مسائل ولایت و خلافت امیرالمؤمنین (ع)و مسائل شیعه و یک سری مطالبی را بیان می فرمودند.
من خودم گاهی تعجب می کردم که آقا مثلاً ما که سنّی نیستیم که این مطالب را برای ما بیان می کنید، کسی درباره آن شک ندارد ، ته دلم این جور می گفت و نمی فهمیدم سرّ اینکه ایشان این قدرروی این مطالب تکیه می کنند چیست. بعدها در این دهه های اخیر کاربرد آن فرمایشات ایشان برایمان روشن شد، مثلاً گاهی می فرمودند که خوب است اگر یک وقت با برادران اهل تسنّن ارتباط پیدا کردید این جوری بحث کنید، یادم هست (حالا این مطلب شاید بیش از چهل سال قبل است) ما درس فقه نزد ایشان می خواندیم ،بحث طهارت که تمام شد مکاسب و خیارات را هم ما خدمت ایشان خواندیم، می فرمودند که شما وقتی با اهل تسنّن مواجه شدید نیایید بحث خلافت امیرالمؤمنین را مطرح کنید، بحث را از اینجا شروع کنید بگویید که همه اهل تسنّن در مسائل فقهی به چهار نفر مراجعه می کنند ابوحنیفه و شافعی و مالک و ابن حنبل واینها یا مستقیماً شاگرد امام صادق(ع) بودند مثل ابوحنیفه و یا مع الواسطه شاگرد بودند و هر کدامشان درباره امام صادق(ع) بیانات جالبی دارند درباره اعتراف به فقاهت و اعلمیت ایشان و مارأیت أفقه من جعفر بن محمد و از این جور تعبیرها. شماها می گویید از این شاگردهای امام صادق(ع) تقلید می کنید. در واقع، وقتی از این شاگردها تقلید جایز باشد از استادی که خود این شاگردها به فضل او اعتراف کردند تقلید نمی شود کرد؟! این چه منطقی است، ما از استاد اینها داریم تقلید می کنیم ما شیعه ها کارمان این است که از امام صادق(ع) تقلید می کنیم، شما از ابوحنیفه تقلید می کنید از شافعی، بسیار خوب چرا اجازه نمی دهید ما از امام صادق(ع) تقلید کنیم .آنها که همه شان اعتراف دارند که امام صادق(ع) افقه بوده و هیچ کسی نمی تواند این را رد بکند این منشأ این می شود که آنهایی که اهل انصاف باشند و واقعاً غرضی در کارشان نباشد تصدیق کنند که بله می شود این کار را کرد کمااینکه شیخ شلتوت این کار را کرد و عمل به فقه شیعه را جایز دانست بلکه بعضی قوانین مصر در آن زمان بر اساس فقه شیعه تنظیم شد مثل مسأله طلاق، اهل تسنّن سه طلاقه در یک مجلس جایز می دانند آنها بر طبق قانون شیعه آمدند طلاق را گفتند باید در سه مجلس انجام بگیرد .
فرمودند از این منطق وارد بشوید که ما شیعیان از استاد این امام های شما تقلید می کنیم تا آنها منطقاً هیچ دلیلی بر ردّ مذهب ما نداشته باشند ناچار باشند بپذیرند که کار صحیحی می کنید ، وقتی این کار صحیح شد و مذهب شیعه به عنوان یک مذهب رسمی شناخته شد آن وقت مطالعه کتابهای ما برای آنها آزاد می شود ، اگر این کار بشود بسیار ما پیشرفت می کنیم و الان مانعی که هست و آن این است که کتاب های ما را مطالعه نمی کنند،وقتی این کتاب ها مطالعه شد کم کم به حقانیت مذهب ما پی می برند و اقلاً این دشمنی ها دیگر برداشته می شود، خلاصه ایشان پیش از درس گاهی از این جور مطالب می فرمود، امروز ملاحظه می فرمایید بعد از پنجاه سال که از این جریان گذشته ، من هنوز راهی بهتر از این برای ارتباط با اهل تسنن پیدا نکردم، این یک کار خیلی ساده ای است، هر راه دیگری آدم وارد بشود دست انداز دارد، حبّ و بغض ها و بدبینی ها تحریک می شود امادر این راه نه ، راه خیلی ساده ای و هیچ عکس العمل بدی ندارد هیچ تنشی ایجاد نمی کند و باعث ارتباط بیشتر و تدریجاً راهی می شود برای اثبات حقانیت مذهب شیعه، این یکی از راهکارهای کلّی بود که ما از ایشان یاد گرفتیم ولی همچنان این سؤال برایمان باقی بود که ایشان گاهی دلیل می آوردند که واقعاً حق با علی بوده و چند تا از این داستانها مثلاً از شرح ابن ابی الحدید و نهج البلاغه نقل می کردند که در کتابهای خود آنها است جاهای دیگر هست، ما می گفتیم آخر ما که شکی نداریم برای چه اینها را برای ما بیان می کنند؟!
اماحالا متوجه می شویم که ایشان پیش بینی می کرد که یک روزی این مسائل مورد نیاز خواهد شد و کسانی در ایران تشکیک می کنند فرض کنید من کنت مولاه فهذا علی مولاه، فکر می کرد این معنایش مولا یعنی دوست او هستند، ایشان آن وقت نقل می کرد که این معنا ندارد که در یک چنین حادثه ای پیامبر(ص)، علی(ع) را بلند کند وبگوید من دوست او هستم، این همه تشریفات و مقدمات و چیزی که در غدیر اتفاق افتاد فقط برای این بود که پیغمبر(ص) بفرمایند او را دوست دارم شما هم دوستش داشته باشید به عنوان یک امر عادی؟ حالا ما می فهمیم که اینها مورد حاجت هست و ایشان پنجاه سال پیشتر کأنّه امروز را می دید و به ما توجه می داد که روی اینها کار بکنیم.
توحید صمدی
18-05-2011, 12:13
مستحضر هستید آن سلسله نورانی که از مرحوم جودا شروع می شود و ملاحسین قلی همدانی و سیداحمد کربلایی و قبلش هم شیخ علی شوشتری گرچه یک عرفان منزوی مطرح می شود اما وقتی در عمقش نگاه می کنیم می بینیم که یک عرفان ستیز و یک تقوای ستیز هم در آن هست کما اینکه در همان دستورالعمل ملاحسین قلی همدانی ایشان فریاد از تسلط کفّار بر بلاد و حاکمیت دهریون ومادیون دارندو همان نکاتی که الان حضرتعالی به آن اشاره فرمودید تا شاگردانی مانند سیدعبدالحسین لاری و بافقی که از مکتب سیداحمد کربلایی برمی خیزند، این سلسله نورانی خودشان در مقاطع حساس وارد عرصه سیاست شدند حتی در دستورالعمل های اخلاقی شان بیان کردند، یک جا جمله ای از حضرتعالی هست و بسیار جمله زیبایی است و دوست داریم این را بشکافیم که چگونه از نظر این مکتبی که علامه طباطبایی و بعد آقای بهجت ادامه دهنده همان هستند حضرتعالی فرمودید که بزرگترین مشوّق بنده لااقل در پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی ایشان بودند، دوست داشتیم در این خصوص بیشتر توضیح دهید.
http://www.rajanews.com/Files_Upload/26820.jpg
همان طور که اشاره کردم در موقعی که نهضت حضرت امام(س) و نهضت روحانیت شروع شد و داستان مدرسه فیضیه و حمله کماندوها به مدرسه فیضیه در حضور مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(رض) طلبه ها مورد هجمه واقع شدند بعضی ها را از بالای پشت بام مدرسه فیضیه پرت کردند در رودخانه در مدرسه، مرحوم آقای بهجت ضمن اظهار حساسیت و تأسف نسبت به این مسائل اصرار می کردند که سعی کنید این حوادث را ضبط کنید بنویسید و ممکن است اینها چندی بگذرد فراموش بشود یا تحریف بشود و مؤکداً اصرار می کردند که نگذارید اینها فراموش بشود و خود ایشان هم در مقام محکوم کردن اینجور کارها و زشتی و عظمت گناه و فجایعی که انجام می گرفت به صورت های مختلف یک نوع مسئولیتی برای خودشان می دانستند که اینها را زنده نگه دارند.
همین که ایشان اصرار می کردند به هر حال ما هم روی علاقه ای که داشتیم و می دانستیم ایشان بی جهت به یک چیزی تأکید نمی کنند از همان وقت ها به فکر این افتادیم که این مسائل را دنبال کنیم چون بالاخره وقتی آدم بخواهد قضایایی را ثبت بکند و یادداشت بکند، باید اطلاعات دقیق داشته باشد، ناچار باید حضور داشته باشد بپرسد تحقیق کند تا دقیقاً ثابت بشود یعنی واقعیت آن طور که هست ثبت بشود و جلوگیری بشود از تحریف ها.
روز به روز وقتی جریانات مبارزات داغ تر می شد و مزاحمتی که برای روحانیون و منبری ها و زندان و تبعید و اینها پیش می آمد به این مناسبت ها ایشان هم اشاراتی می فرمودند یا اشاره ای که مثلاً چه باید کرد ، گاهی حرفهای خیلی ساده ایشان می توانست فتح بابی باشد برای یک نوع فعالیت و بعضی از دوستانی که در درس ایشان شرکت می کردند بخاطر همین تأکیدات ایشان رفتند سراغ فعالیت های اجتماعی و سیاسی، بخصوص در بخش کارهای تبلیغاتی و فرهنگی، یعنی مبارزاتی که از آن زمان شروع شد به رهبری حضرت امام(س) و سایر مراجع یک بعدش ضعیف بود و آن بعد تبلیغاتی و فرهنگی اش بود و اتفاقاً ایشان روی این بعد از مبارزات تکیه می کردند، ما را سوق می دادند به اینکه این جهتش را جبران کنید تقویت کنید و همین باعث شد که ما در این فعالیت ها در حدّ توان و بضاعت خودمان شرکت کنیم و بخصوص به بعد تبلیغاتی و فرهنگی اش اهمیت بدهیم.
اینکه من عرض کردم محرّک من در شروع این فعالیت ها همین جهت بود که ایشان تأکید می کردند برای تقویت بعد فرهنگی و تبلیغاتی مبارزه، ما هم روی حسن ظنّی که به فرمایشات ایشان داشتیم این را یک وظیفه مؤکدی برای خودمان می دانستیم و در حدّی که ازعهده ما برمی آمد دنبال می کردیم.
حضرتعالی که در مجلس خبرگان تشریف داشتید نقل است که یک مرتبه حضرت امام(س) مجلس خبرگان را به حضور در درس اخلاق آیت الله بهجت دعوت کردند. اگر خاطره ای در این خصوص دارید بفرمایید.
آنچه من نظرم هست این است که مرحوم آیه الله مشکینی(رض) که رئیس مجلس خبرگان بودند نقل می فرمودند که ما خدمت حضرت امام(س) شاید هم گفتند بارها برای مسائل اخلاقی و اینها مطرح کردیم و گفتیم به کی مراجعه کنیم در این گونه مسائل و ایشان می فرمودند به آقای بهجت مراجعه کنید، عرض می کردیم ایشان نمی پذیرند اباء دارند از اینکه مثلاً به این عنوان شناخته بشوند و مطرح بشوند و اینها، امام(س) می فرمودند که باز می فرمودند به ایشان مراجعه کنید اصرار کنید.
مرحوم امام(س) کس دیگری را به این عنوان معرفی نکردند. بنده هم از مرحوم آقا مصطفی(ره)شنیدم که می گفتند که حضرت امام(س) نظر خاصی به آقای بهجت دارند و گاهی برای بعضی حاجات و مشکلاتشان به ایشان ارجاع می دادند، حالا نمی دانم ذکر این مطلب چه اندازه بجاست: جناب آقای مسعودی که تولیت آستانه حضرت معصومه(س) را داشتند ایشان بخاطر اینکه اهل خمین بودند و به منزل امام(س)، زیاد رفت وآمد داشتند نقل می کردند که بارها اتفاق افتاد مشکلی برای امام(س) پیش آمد یا بیماری سختی مثلاً بستگانشان داشتند، ایشان مرا می فرستادند پیش آقای بهجت که برو ببین آقای بهجت چه می گویند و مکرّر اتفاق افتاد که ایشان می فرمودند بروید قربانی کنید گاهی یکی گاهی دو تا گوسفند قربانی کنید و من بلافاصله به دستور آقای بهجت و با پیشنهاد حضرت امام(س) می آمدم پیش فلان قصابی و گوسفند می گرفتم.
مرحوم آقامصطفی راجع به مقامات معنوی ایشان نقل می کردند، بنده هم بلاواسطه از خود آقا مصطفی شنیدم که می فرمودند امام(س) معتقدند آقای بهجت خیلی مقامات عالیه معنوی دارند و حتی در ذهنم هست که این تعبیر را کردند که ایشان موت اختیاری دارد، این را مرحوم آقامصطفی از امام(س) درباره آقای بهجت نقل می کرد. همچنین این داستان را افراد موثقی نقل کردند. حالا یادم نیست آقامصطفی نقل کردند یا کس دیگری که یک وقتی امام(س) متوجه شده بودند که آقای بهجت از لحاظ مسائل مادّی در تنگنا هستند، آن موقع مرحوم امام(س) با مرحوم آقای بروجردی رابطه خیلی نزدیکی داشتند؛ مرحوم آقای بروجردی تازه به قم تشریف آورده بودند و حضرت امام(س) یکی از عناصر اصلی در تثبیت مرجعیت ایشان و اقامت ایشان در قم بودند.
ایشان از آقای بروجردی یک هدیه ای را برای آقای بهجت گرفته بودند. وقتی آورده بودند، آقای بهجت قبول نکردند و ایشان هم خیلی نگران شده بودند که حالا من از آقای بروجردی به عنوان اجبار کمک گرفتم بروم پس بدهم زشت است سوء تفاهم می شود چه کارش بکنم.
بالاخره یک راهی به نظرشان رسیده بود که ایشان از مال خودشان به آقای بهجت تقدیم کنند و آن را خودشان بردارند آن را که از آقای بروجردی گرفته بودند، حالا من نمی دانم به چه صورتی این راه را انتخاب کرده بودند، بالاخره آقای بهجت هدیه از شخص امام(س) را از مال شخصی شان قبول کرده بودند اما اینکه از وجوهات بود و از مرحوم آقای بروجردی گرفته بودند ایشان این را نپذیرفتند، این نقلی است از آن وقت.
توحید صمدی
20-05-2011, 12:29
اشاره ای فرمودید به اینکه کرامت واقعی مرحوم آیت الله بهجت در حقیقت همان منظومه فکری و نظام فکری بود که بر اساس آن، رسالت و تکلیف خودش را تعریف کرده بود، اگر بخواهیم این را برای نسل کنونی باز کنیم و یا تدوین کنیم باید روی چه مؤلفه هایی انگشت بگذاریم در زندگی این بزرگمرد، چون حضرتعالی آن بعد کتوم بودن ایشان را مطرح کردید و فرمودید که اصلاً به غیر از این چند سال اخیر ایشان روی این مسأله مطرح نشده بود، کدام یک از ویژگیهای ایشان را ما باید در بین نسل جوان تبلیغ کنیم و خود ما هم روی آن تأسی کنیم؟
بنده خیال می کنم چیزی که در زندگی ایشان کاملاً بیّن بود و هر کس اندکی با ایشان معاشرت پیدا می کرد یا از فرمایشات ایشان استفاده می کرد متوجه می شد این بود که ایشان تمام سخنانشان و رفتارشان روی یک محور متمرکز بود وآن اینکه تقرب به خدای متعال یا کمال حقیقی برای انسان جز در سایه اطاعت خدا و عمل به دستورات شریعت حاصل نمی شود.
تکیه کلام ایشان انجام واجبات و ترک محرمات بود. هرکه از ایشان می پرسید چه باید بکنیم چه دستور اخلاقی شما توصیه می کنید محورش همین بود انجام واجبات ترک محرمات، تکیه کلام ایشان در تمام مدتی که ما خدمت ایشان
می رسیدیم و گاهی صحبت از مسائل اخلاقی و معنوی می شد، مسلّمات شریعت بود، این مطلب را بارها تکیه می کردند که اگر ما آنچه از شریعت می دانیم عمل کنیم خدا آنچه لازم باشد به ما خواهد فهماند، لزومی ندارد که بگردیم دنبال یک چیزهایی که خیلی مجهول هست و یک اسراری هست کسانی می دانند هیچ کس نمی داند، می فرمودند هرچه در شریعت بیشتر روی آن تأکید شده، آیات قرآن و روایات ،بیشتر به آن تأکید کرده دلیل آن است که آن راه ،راه تقرب به خداو مهمتر و مؤثرتر است.
ما برای اهمیت رفتارهایمان باید ببینیم خدا و پیغمبر به چه مطلبی بیشتر اهمیت دادند، این باورکردنی نیست که یک راهی برای تقرب به خدا باشد و آن را خدا اختصاص داده باشد به یک اشخاص خاصی بصورت یک سرّی نزد یک کسی باشد خدای متعال از همه بیشتر علاقه دارد که مردم به او نزدیک بشوند، اصل دستگاه نبوت و انبیاء و ائمه را برای این قرار داده که هرچه بیشتر مردم او را بشناسند و به او نزدیک بشوند به او راه پیدا کنند، آن وقت چطور ممکن است آنکه مهمترین راه است آن را مخفی کند از مردم، این معقول نیست.
حتماً آن چیزهایی که در شرع بیشتر به آن اهمیت داده شده آنها مقرّبیتش بیشتر است، آن چیزهایی که بیشتر نهی شده و تأکید شده معلوم می شود که آنها خیلی انسان را از خدا دور می کند تکیه کلام ایشان اینها بود، اما در بین مقوله های دینی و عبادی چیزهایی که ایشان خیلی به آنها اهمیت می دادند اصل نماز و توسل به اولیاء خدا مخصوصاً توسل به سیدالشهداء(ع) و وجود مقدس ولی عصر ارواحنا فداه اینها را بصورت های مختلف تأکید می کردند.
اما اینکه یک رمز و راز خاصی باشد و ب صورت سرّی باید به یک کسی بیان کرد، ایشان نه تنها چنین کاری نمی کردند که نفی می کردند، به هر صورت استدلال می کردند که چنین چیزی نیست و این برای این است که ما دنبال این می گردیم که برای نزدیک شدن به خدا یک راه کوتاه میانبری پیدا کنیم که با خواسته هایمان بسازد، دلمان می خواهد دلخواه خودمان عمل کنیم یک ذکری هم بگوییم که این ما را به خدا نزدیک کند، این مال تنبلی ماست والا راه همان است که خودش فرموده.
گاهی می فرمودند اگر آدم به همان چیزهایی که می داند و به مسلمات شرع عمل کند اگر لازم بشود در یک موقعیتی یک کاری انجام بدهد خدا از هر راهی باشد از راه یک انسانی، یک عالمی، جاهلی یا بچه ای حتی اتفاقی قضیه ای راه را به او نشان می دهد. فرض کنید آدم در کوچه دارد می رود می بیند کاغذ افتاده مچاله شده برای اینکه اسم خدا در آن باشد بر می دارد وقنی می خواهد ببیند که این چیست ،می بیند آن چیزی را که به درد او می خورد خدای متعال در همان کاغذ مچاله شده برای او مهیا فرموده، گاهی ممکن است آدم از یک کسی اتفاقاً یک حرفی بشنود او دارد برای خودش حرف می زند اما آن راهی باشد که خدا از همان راه به آدم نشان می دهد که چه کار باید بکند.
ایشان داستانی در همان وقت هایی که ما می رفتیم خدمت ایشان، نقل کردند که هم سبک تربیت ایشان را نشان می دهد و هم این نکته ای که اشاره کردم خدای متعال از چه راهی آدم را راهنمایی می کند روشن می شود. منزل ایشان در انتهای بن بستی بود که یک طرفش منزل ایشان بود و یک طرف منزل یک شخصی بود که همسایه نزدیکشان بود. دو سه تا بچه کوچک بودند از آن منزل می آمدند و می نشستند کنارمنزل و در واقع این زاویه مشترک بین منزل آقای بهجت و منزل همسایه بود.
بچه ها می نشستند آنجا روی سکو بازی می کردند، یک روز ما رفتیم درس ایشان با یک حالت بشّاشی فرمودند که من امروز یک چیزی از این بچه ها یاد گرفتم، تقریباً حاصلش را من به زبان خودم عرض می کنم عین عبارت های ایشان یادم نیست اما مضمونش این بود ما تعجب کردیم آقای بهجت از یک بچه ای که بازی می کردند سر کوچه چی یاد گرفته. فرمودند من اینجا نشسته بودم داشتم مطالعه می کردم یک فقیری آمد درب منزل و به این بچه ها گفت که برو از مامانت نانی چیزی برای من بگیر بیاور، آن بچه گفت که برو از مامانت بگیر، این فقیر گفت که من گرسنه هستم احتیاج دارم تو برو به مامانت بگو یک چیزی به من بدهد، دوباره خیلی صریح گفت برو از مامانت بگیر، دو سه مرتبه این تکرار شد تا این فقیر بالاخره دید نه این بچه ها از جایشان بلند نمی شوند رفت دنبال کارش.
آنکه من یاد گرفتم این است که اگر ما خدا را به اندازه مامان حساب می کردیم به اندازه اینکه این بچه می فهمد که هرچه می خواهد از مامانش باید بگیرد، اگر این را ما یاد می گرفتیم که هرچه می خواهیم برویم از خدا بخواهیم بار ما بسته می شد، مشکل ما این است که خدا را کاره ای نمی دانیم نمی رویم سراغ او، این را می فرمود من از یک بچه یاد گرفتم، خوب حالا برای تعلیم ما این را می فرمود چرا که مقام ایشان خیلی بالاتر از این حرف ها بود ولی منظورم این بود که خدا گاهی از راه یک بچه چیزی به آدم می آموزد اگر به آنچه ما می دانیم عمل کنیم خدا بلد است به ما بفهماند که چه کار باید بکنیم.
برداشت ما از فرمایشات شمااین است که آیت الله بهجت در حقیقت بنیانگذار یک مکتب جدیدی نبود بلکه همان سیره و سلوک معصومین علیهم السلام را احیا کردند و در این عصری که عرفان های کاذب دارد رشد می کند دکّه ها و دکان ها دارد باز می شود باز هم وجود مقدس آقای بهجت به نوعی پیامی برای معضلات امروز بود.
مرحوم آقای بهجت برای خودشان کأنّه یک رسالتی قائل بودند که در مقابل خرافات و دکان داری هایی که در این زمینه وجود دارد و کسانی به نام عرفان و مسائل اخلاقی و قطبی و مرشدی و این حرفها دکان داری می کنند و مردم را سرگرم می کنند برای خودشان یک رسالتی قائل بودند که با اینها مبارزه بکنند منتها مبارزه مثبت، یعنی به جای اینکه بگویند فلان کس دارد خطا می کند یا فلان فرقه چنین و چنانند ایشان این جهت را بیان می کردند که راه صحیح، پیروی از اهل بیت و عمل به دستورات شریعت است راه دیگری نیست.
بطور کلی سایر فرقه ها و راه ها و بدعت ها و همه اینها را نفی می کردند به صورت مبارزه مثبت یعنی با تثبیت اینکه راه فقط پیروی از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین هست، سایر چیزها را نفی می کردند و شاید این روز را می دیدند ، آن وقت ها البته فرقه تصوف و اینها بود ولی این عرفانهای کاذب به این وسعت نبود اینها تازه رواج پیدا کرده هرگوشه ای یک کسی یک مغازه ای باز کرده و شاید به خاطر همین ها بود که ایشان این مسأله را خیلی روی آن تأکید می کردند که تنها عمل به دستورات شرع، انجام واجبات و ترک محرمات است که انسان را می تواند به سعادت برساند و از ویژگی های ایشان این بود که همیشه در فعالیت ها جنبه مثبت را تقویت می کردند یعنی به جای اینکه یکی یکی با این مکاتب انحرافی و خرافی مبارزه بکنند و اسم ببرند آن مکتب غلط است و فلان است، در مقابلش آن جهت مثبت را ارائه می دادند که اینها صحیح است و ما باید این جوری رفتار بکنیم.
توحید صمدی
20-05-2011, 12:43
حضرتعالی سالها در خدمت ایشان بودید هم در نماز برکاتی ایشان شرکت کردید، هم دردرس و محفل انس ایشان شرکت می کردید آیا شخصیتی مانند آقای بهجت با آن هروله هر روزش از مسجد تا حرم بی بی و زیارت عاشورا خواندنش که یادآور توحید و تولی و تبری است برای نسل های آینده، آیا یک چنین شخصیتی قابل تکرار هست یا نه؟
اولاً باید اعتراف بکنم که حضور بنده آن سالها در درس ایشان هیچ دلیلی بر اینکه بنده لیاقت استفاده از ایشان را داشتم نیست و خیلی متأسفم و باید اعتراف بکنم که علی رغم اینکه بیش از پانزده سال من مرتب در درس ایشان شرکت می کردم در امور معنوی و اینها لیاقت استفاده از بهره های معنوی ایشان را نداشتم، در حد همین چیزهایی که شنیدم و نمونه هایش را برایتان نقل کردم در همین حدها بود والا من اگر لیاقت داشتم در ظرف این پانزده سال اقلاً یک تکانی خورده بودم یک قدمی برداشته بودم که متأسفانه روز به روز بر گناهانم افزوده شده و بارم سنگین شده؛ اما نسبت به معرفت مقام ایشان حقیقت این است که دهان بنده کوچک تر از این است که راجع به چنین شخصیتهایی اظهار نظر بکنم که اینها در چه مقامی هستند و کسی مثل آنها هست یا نیست، آنچه من به طور کلی از آموزه های امثال مرحوم آیت الله بهجت و منابع فرمایشات شان (آیات و روایات) استفاده کردم این است که در هیچ حالی ما حق نداریم ناامید بشویم از وجود بندگان خاص خدا و خدا ذخائری دارد در میان بندگانش که همه را معرفی نمی کند، اولیاء خدا مستور هستند، گاهی مسائلی اقتضاء می کند که بعضی هایشان شناخته بشوند به اندازه ای که مردم لیاقت استفاده دارند.
شاید اساتید مرحوم آقای بهجت وکسانی که اساتید ایشان را دیده بودند فکر می کردند بعضی از اساتید کسی مثل آنها پیدا نخواهد شد، ما هم باور نمی کردیم که آقای بهجت چنین مقاماتی را دارند یعنی به عنوان یک بچه ای که آشنا شده بودیم و ایشان را به عنوان یک آدم متدیّن و متعبّد می دیدیم، اما معلوم شد ایشان مقاماتی دارند که به حسب حدس و گمان ما کمتر کسی به این مقامات نائل شده و خود اینکه آدم بتواند پنجاه سال این مقامات خودش را کتمان کند این چیزی شبیه معجزه است، جای این دارد که خیلی روی این تأمل بشود.
آنچه بعدها به طور یقین ثابت شد این است که ایشان از آغاز تکلیفش چیزهایی را داشته که ما بعد از هفتاد سال به آن نمی رسیم یعنی من بیش از شصت سال از تکلیفم می گذرد و همیشه هم دلم می خواسته که در این راه ها پیشرفتی بکنم اما به آنجایی که ایشان روز اول تکلیفش رسیده بوده نرسیدم، به فرض اینکه آخر عمرم برسم تازه شصت سال از ایشان عقبم و حالا این تازه چیزی است که به عقل من می رسد، اختلافات مراتب اولیای خدا چیزی نیست که به این سادگی ها قابل شناختن باشد، کی مقامش بالاتر است چقدر بالاتر هست اینها اثباتش خیلی آسان نیست.
ظهور کرامات و این چیزها خیلی دلیل نمی شود، عرض کردم تا چند سال اخیر چیزی از ایشان ظاهر نمی شد اما هیچ از مقامش کم نبود، خیلی مقامات عالی داشت ولی هیچ ظهوری نداشت و نمی گذاشت کسی متوجه بشود، شاید کسان دیگری هم باشند که خدا یک چنین تفضلاتی به آنها فرموده ما نمی شناسیم.
این که قضاوت بکنیم هیچ کس مثل ایشان نخواهد شد یا حتی الان هم وجود ندارد یک چنین ادعایی از دهان بنده خیلی بزرگ تر است ، ولی می شود گفت در بین کسانی که می شناسیم لااقل در این زمان کسی به پای ایشان نمی شناسیم و خیلی بعید می دانیم به این زودی ها کسی مثل ایشان پیدا بشود.
اما به ضرس قاطع آدم بگوید نخواهد شد و یا نیست، این یک ادعایی است که از امثال بنده برنمی آید، این کسان دیگری می خواهد که خودشان از این نمد کلاهی داشته باشند، مایی که پیاده ایم و از این دریا پایمان هم تر نشده حق نداریم در این مسائل اظهار نظر کنیم.
در رابطه با حفظ مسأله شریعت شما اشاره ای داشتید یک جا هم ما مطالعه ای داشتیم که ایشان حتی در ارتباط با خانواده طلاب هم وقتی چیزی را می فرستادند ،آن شریعت را کاملاًمراعات می کردند کما اینکه در رابطه با شما در یک جایی که ایام مبارزه تشریف داشتید همسر خودشان را فرستادند. در این باره اگر توضیحی دارید بفرمایید.
بله حدس ما و شاید بیش از حدس، یقین که ایشان نه تنها واجبات و محرمات را و مستحبات و اینها را حتی المقدور رعایت می کردند آداب شرعی و اجتناب از مکروهات را هم از نظر دور نمی داشتند و شاید بشود گفت که موردی پیش نمی آمد که عملاً بشود مستحبی را بجا آورد جایش باشد و ایشان اقدام نکنند یا مکروهی را بشود از آن اجتناب کنند و ایشان اجتناب نکنند.
نمونه های زیادی در طول سالهای زیاد اتفاق افتاده که من دیدم و همه اش یادم نیست ولی یک موردی که خیلی برای من جالب توجه بود همین نکته ای است که اشاره فرمودید. ما یک وقتی در جریانات بعضی مسائل و فعالیتهای سیاسی با دوستان تصمیم گرفته بودیم که یک مدتی متواری بشویم،از جمله آیت الله مشکینی مدتی به اردبیل تشریف بردند ، بعضی دوستان دیگر جاهای مختلف رفتند، بعضی ها هم زندانی بودند که به هر حال آن ارتباطهای پنهانی این اجتماع یا این هیئت کشف شد و بالاخره با توصیه بعضی کسانی که در خود زندان بودند ما بنا گذاشتیم که چندی در قم نباشیم. چند ماهی من به اطراف یزد و رفسنجان و آنجاها رفتم، آن وقت ها ما یک زندگی طلبگی ساده ای داشتیم و آنچنان هم نبود که اگر ما نباشیم، کسی رسیدگی به وضع خانواده مان بکند. بعد از چندی شاید پنج شش ماه گذشته بود از آن موقعیت، خانواده ما گفتند که یک روز همسر حضرت آیت الله بهجت منزل ما تشریف آوردند و یک کیسه برنج با مبلغی پول دادند به ما، و من تعجب کردم ایشان منزل ما را از کجا می دانستند و اینها وقتی می رفتند پشت سر ایشان نگاه کردم دیدم سر کوچه آقازاده شان ایستاده است.
حاصل جمع این اطلاعات این شد که مرحوم آقای بهجت مبلغی پول و یک کیسه کوچک برنج که می شد حمل بکنند این را توسط آقازاده شان فرستاده بودند درب منزل ما ولی برای اینکه مرد با خانواده ما تماس پیدا نکند همسرشان را هم فرستاده بودند که وقتی می خواهند تحویل بدهند خانمشان تحویل داده باشند. و این برای من سؤال شده بود که چرا آقازاده شان این هدایا را نیاورده بود خانواده ما نتوانسته بودند این را تحلیل بکنند که این سرّش چه بود، همان یک بار هم همسر ایشان تشریف آورده بودند درب منزل ما، بعدها من متوجه شدم که یکی از مکروهات این است که وقتی مرد خانواده ای درمسافرت است ،کراهت دارد که مرد دیگری در آن منزل برود و با همسر او صحبت کند، یکی از مکروهات این است که اگر کاری هم دارد حتی المقدور مرد با آن خانمی که شوهرش نیست صحبت نکند و ایشان برای اینکه این کارمکروه انجام نگیرد، آقازاده و همسر شان را فرستاده بودند مخصوصاً که همسرشان منزل ما را هم بلد نبودند آقازاده شان آن امانت را حمل کرده وسر کوچه داده بود به مادر خود و خودش رفته بود سر کوچه ایستاده بود و خانم آورده بودند آن مبلغ را به همسر ما مرحمت کرده بودند.
آن وقت من متوجه شدم که ایشان وقتی می خواهد یک کمکی برای کسی بکند تمام آداب شرعی و مستحبات و مکروهاتش را هم رعایت می کند که مبادا یک مکروهی در این جریان انجام بگیرد، حالا اگر مکروهی هم بود برای ایشان مکروه نبود اما راضی نبودند حتی فرزند ایشان هم مبتلا به انجام مکروهی در این جریان شوند. اولیای خدا چقدر ظرافت در رفتارها را رعایت می کنند و این نکته های ظریف و آدابی که در شرع مقدس وارد شده و رعایتش باعث تقرّب های جهشی می شود چه ارزشی به کارها می بخشد. بله این مکتب آقای بهجت است یعنی مکتب اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) با رعایت تمام احکام واجب و مستحب و ترک محرمات و مکروهات.
در پایان اگر نکته خاصی دارید بفرمایید.
بنده چیز خاصی به نظرم نمی رسد عرض بکنم آنهایی هم که گفتم اتلاف وقتی بود برای شما یا کسان دیگری که بشنوند ولی اگر بنا باشد توصیه بکنم به همان چیزی توصیه می کنم که آقای بهجت به ما یاد دادند و آن توسل به اولیای خدا و در اینجا مخصوصاً برای ما قمی ها و ساکنین قم توسل به بارگاه حضرت معصومه(س) که ولی نعمت همه ما هستند و برکاتشان شامل حال همه شیعیان می شود و در درجه اول ما مسئولیت بیشتری برای شکرگزاری این نعمت و استفاده از این برکات و خدا محبت ما را نسبت به این خانواده و نسبت به شخص حضرت معصومه(س) بیشتر کند و ما را مشمول عنایاتشان قرار بدهد.
توحید صمدی
20-05-2011, 12:51
آيتالله بهجت حامي مقام معظم رهبري بود
امام جمعه تهران با اشاره به ويژگيهاي برجسته شخصيتي آيتالله بهجت گفت: آيتالله بهجت دلسوز و حامي مقام معظم رهبري بود و در هر فرصت مناسبي با ايشان مراوده داشت .... حجتالاسلام كاظم صديقي شامگاه سهشنبه در دومين مراسم سالگرد آيتالله بهجت كه با حضور حضرات آيات مصباح يزدي، علوي گرگاني، نوري همداني، جوادي آملي، گرامي، مكارم شيرازي، حجتالسلام سيد احمد خاتمي، موسيپور، بنايي، سعيدي، مسئولان استاني و آحاد مردم در مسجد اعظم قم برگزار شد با بيان اينكه آيتالله بهجت تكيهگاه حقيقت بود، گفت: وي حقيقتا يكي از ابواب رحمت الهي براي عصر ما بود.
وي افزود: آيتالله بهجت يكي از عرفاي كمنظير بود كه هرچه از زمان رحلت ايشان ميگذرد سوز و درد ما بيشتر ميشود.
امام جمعه تهران با بيان اينكه علما دژهاي دين هستند، گفت: آخرت و دنياي مردم بدون وجود عالمان عامل به دين درست نميشود و ديانت و عرفان بدون كسب علم از محضر بزرگان دين، خوابي است كه تعبير نميشود.
وي خاطرنشان كرد: كساني كه ادعاي عرفان و تشرف به محضر امام زمان (عج) را دارند، بايد بدانند كه بدون تفقه در دين و ارتباط با علما كذاب هستند.
وي گفت: صاحب مجلس آيتالله بهجت امام زمان (عج) است و طلبه كوچكي چون من نميتواند در چنين مجلسي و از چنين شخصيت والايي سخن به ميان آورده و وي را آنگونه كه شايسته است، توصيف كند.
صديقي بيان داشت: بزرگاني هستند كه فطرت پاك آنها آلوده به هيچ غباري نميشود و آيتالله بهجت از جمله كساني بود كه هيچ غبار و ظلمتي به وجود ايشان راه نيافت.
وي با اشاره به رجعت اليالله آيتالله بهجت قبل از سن بلوغ اظهار داشت: تمام عمر اين شخصيت الهي سير طريق بود.
امام جمعه تهران تصريح كرد: در آينه جان آيتالله بهجت نور خدا تجلي كرد و در نخستين نمازي كه قبل از رسيدن به سن بلوغ ايشان ميخواند آنچنان حالتي به ايشان دست ميداد كه نشان ميدهد قبل از سن بلوغ هم عنايتي ويژه از طرف خداوند به ايشان وجود داشته است كه ريشه گناه را در وجود ايشان خشكانده است.
وي بيان داشت: آيتالله بهجت جزو كساني بود كه آنچنان نور حقيقت وجودش را پر كرده بود كه حتي شيطان جرأت نميكرد وي را وسوسه كند.
صديقي گفت: آيتالله بهجت براي ما چراغ بود و چنين الگويي راه را به همه ما نشان ميدهد، همه را به عمل به آنچه ميدانند، توصيه ميكرد و خود نيز به آنچه ميدانست عمل كرد.
وي در بخش ديگري از سخنان خود با بيان اينكه صداقت يكي از ويژگيهاي مهم شخصيتي آيتالله بهجت بود و بر آن تاكيد داشت، گفت: مردم مكلف هستند كه زير بار حكومت جاهل نروند و مسئولاني كه امين و صادق نباشند روي آرامش نخواهند ديد.
* آيتالله بهجت موت اختياري داشت
امام جمعه تهران خاطرنشان كرد: آيتالله بهجت سري از اسرار الهي بود و موت اختياري داشت و هيچگاه اسرار خويش را بازگو نكرد.
وي ادامه داد: منشأ همه فضايل آيتالله بهجت بندگي او بود به طوريكه هيچ عبارتي جز عبد را بر روي رساله خود قبول نكرد.
استاد حوزه علميه گفت: آيتالله بهجت از حاميان امام بود و همچون مريدان امام در بيت او حضور پيدا ميكرد و اين حمايت را بعد از رحلت امام از مقام معظم رهبري داشت.
* آيتالله بهجت حساسيت بالايي را نسبت به مقام معظم رهبري داشت
وي تصريح كرد: آيتالله بهجت حساسيت بالايي را نسبت به مقام معظم رهبري داشت به گونهاي كه به او گفت كه به هر سفري نرود و براي رفتن به سفرها استخاره كند.
صديقي افزود: ايشان در هر فرصت مناسبي با مقام معظم رهبري مراوده داشتند و بيشترين پذيرش را نسبت به مقام معظم رهبري و بيت ايشان داشتند و از هيچ دلسوزي و حمايتي از ايشان مضايقه نكردند.
توحید صمدی
20-05-2011, 13:09
راز سنگ قبر آیت الله بهجت
پس از عروج ملکوتی آیت الله بهجت و خاکسپاری ایشان در حرم مطهر حضرت معصومه (س) تا حدود دو ماه نشان خاص و ثابتی روی مزار ایشان موجود نبود و پس از آن هم یک صندوق چوبی با پوششی سیاه و پارچهای روی قبر این عالم دینی قرار گرفت. بعد از مدتی نیز آن پارچه، با بنری که نقش محراب داشت و متنی توصیفی و عربی روی آن نوشته شده بود جایگزین شد.
اما سرانجام از طرف بیت آیت الله بهجت سنگی به ابعاد ۸۰ × ۱۸۰ پیشنهاد میشود اما در بازار سنگ این نوع سنگ بسیار کمیاب بود و نیاز به پیگیریهای مداوم داشت؛ از سوی دیگر برداشت از وجوهات شرعی، برای تهیه سنگ مزار به هیچ عنوان مورد نظر بیت معظم له نبود و برخی دوستداران و شاگردان آیت الله بهجت، داوطلب پرداختی به میزان توانایی خود و چند نفری نیز داوطلب پرداخت کل وجه شدند.
با گذشت بیش از یکسال نه تنها جستجوی سنگ بلکه متن، نوع خط، نوع ترکیب بندی و … مشخص نبود! گویا هیچ متنی رسا نبود تا آن شخصیت والا را توصیف و معرفی کند تا اینکه هنرمندی متعهد و از ارادتمندان خود آیت الله بهجت پیشنهاد میکند: «رساترین کلام در تعریف آقا امضای ایشان بود؛ العبد». این پیشنهاد مورد تأیید قرار میگیرد.
با پیگیری و همراهی آستانه مقدسه حضرت معصومه(س)، کارگاهی در اطراف تهران که سنگی با ابعاد مورد نظر را دارد معرفی میشود. اما بدلیل عدم آماده بودن وجه خرید سنگ، مدتی طول میکشد تا سرانجام بانی سنگ مشخص و سنگ خریداری میشود.
برای خطاطی و حجاری هنرمندانی از قم و اصفهان و تهران معرفی میشوند و تقسیم کار صورت میگیرد که در این میان سهم ستاد بازسازی عتبات اصفهان قابل توجه بود؛ هنرمندانی صدیق و متدین که بیوضو دست به کار نبردند.
به این ترتیب در وسعتی از سادگی و خلوتی سنگ، اصالت و هویتی برجسته، رخ مینماید: «العبد محمد تقی بهجت بن محمود». «العبد» در قطعهای میناکاری نقش میگیرد و در هنری زیبا و کاری بسیار بدیع، روی سنگ قبر متصل میشود.
http://www.jahannews.com/images/docs/files/000167/nf00167088-1.jpg
http://www.jahannews.com/images/docs/files/000167/nf00167088-2.jpg
http://www.jahannews.com/images/docs/files/000167/nf00167088-3.jpg
توحید صمدی
20-05-2011, 21:50
دعاي فرج؛ مهمترين دعاي آيتالله بجهت (ره)
به نقل از از وبلاگ شخصي مرتضي آقا تهراني، حضرت آيتالله محمد تقي بهجت (اعلي الله مقامه الشريف) سر درس ميفرمودند:
شخصي در مسجد كوفه حاجتي داشت و براي اين حاجتش خيلي عجز و ناله به درگاه خداوند متعال ميكرد. يك مرتبه متوجه شده بود آقاي بزرگواري جلوتر ايستادهاند كه گويا حضرت بودند، حضرت بهشون ميفرمايند: اگر تو براي فرج و ظهور دعا كني تا بيايم؛ هم مشكل تو حل ميشود، هم مشكلات ديگران حل ميشود، دعا كن تا ظهور حاصل شود.
آيتالله بهجت (رضواناللهتعاليعليه) ميفرمودند: دعاي فرج بخوانيد، ظهور آقا را طلب كنيد. ايشان اصل دعا را ميگذاشتند براي فرج و ظهور امام زمان (عجّل الله تعالي فرجه الشّريف) كه گشايش اسلام و اهل اسلام است. انشاءالله درس بشود براي همه ما كه در رأس هر دعايي كه ميخواهيم بكنيم دعا براي ظهور امامزمان (ارواحنافداه) و آماده شدن براي همراهي در ركاب حضرت را طلب كنيم.
توحید صمدی
20-05-2011, 21:54
آيت الله بهجت به علي دايي چه گفت؟
علی دایی شاید از معدود افراد جامعه ورزش است که در سال های پایانی عمر با برکت عبد صالح خدا حضرت آیت الله العظمی بهجت قدّس سرّه دیداری با وی داشت.
در دومین سالگرد عروج ملکوتی این فقیه عارف و روشن ضمیر بازخوانی خاطرات ملاقات علی دایی با آیت الله بهجت خالی از لطف نیست.
ماجرای ملاقات به چند سال قبل برمی گردد؛ روزهایی که علی دایی با سایپا نخستین روزهای مربیگری را تجربه می کرد. تیم او در آستانه قهرمانی قرار داشت و تماسهای مشكوك با تلفن سرمربی نارنجی پوشان زیاد شده بود. در یكی از این تماسها یك رمال معروف فوتبالی، دایی را تهدید میكند كه " اگر فلان قدر پول به حسابِ من نریزی، تیم تو موفق نخواهد شد."
پس از این تماس دایی بدون اتلاف وقت به قم و خدمت آیتالله بهجت میرود. سرمربی این روزهای پرسپولیس در خصوص آن « ملاقات خاص» می گوید: رفتم قم و از حاج آقا وقت خواستم، ایشان هم مثل همه افراد كه دو دقیقه بهشان وقت میداد، من را هم در حد دو دقیقه به حضور پذیرفت. مشكلم را عرض كردم و ایشان فرمود اگر روی نیمكت ذكر بگویم و تسبیح بیندازم دیگر مشكلی نخواهد بود.
علی دایی از نماز جماعت آن روز نیز اینگونه یاد میكند: « وقتی در صف نمازگزاران پشت سر ایشان قرار گرفتم، احساس عجیبی داشتم، مو به تنم سیخ شده بود. »
بهترین گلزن فوتبال جهان در پایان یادآور شد: « صحبتهایی كه ایشان با بنده كردند اعتماد به نفس و قوت قلب بزرگی به من داد. وقتی مجددا به تمرینات برگشتم، میدانستم این بار موفق میشوم چون صحبتهایی كه ایشان انجام دادند سبب شد اعتقاداتم بیشتر شود. فكر میكنم زمانی كه آدم به اصل رو بیاورد میتواند در همه چیز موفق شود. این ملاقات مرا به خودم آورد، شاید یك مقدار از خودم دور شده بودم . »
توحید صمدی
20-05-2011, 21:57
خاطرات زیبا از آیت الله بهجت (ره)
آقا از حرم که می خواست برگردد
مشت هایش را می بست
و دیگر باز نمی کرد
تا برسد خانه و روی سر بچه ها دست بکشد.
آیت الله بهجت را می گویم
چند ساعت مانده بود به اذان صبح
چند ساعت مانده بود به اذان صبح
طبق معمول بلند شده بود برای تجدید وضو
هوا خیلی سرد بود
از اتاق بیرون رفته بود
آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود
چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده همان طور که روی زمین افتاده دارد ذکرهایش را می گوید
گفته بودند خب چرا صدا نکردید
گفته بود خب نخواستم اذیت بشوید
آیت الله بهجت را می گویم
آن رقت قلب همیشگی
یکی از اطرافیان بچه ی شان از جایی پرتاب شده بود و توی کما بود.
زنگ زده بودند برای التماس دعا
آقا آن رقت قلب همیشگی را که وقتی کسی التماس دعا می گفت پیدا نکرده بود
یکی از اهل خانه پرسیده بود جریان چیست؟
گفته بود وقتی اجل کسی حتمی است کاری نمی شود کرد
اینها از ما شاکی باشند بهتر است تا این که از خدا شاکی باشند
در عوض ما دعا می کنیم خدا به بهترین نحو برایشان جبران کند
آیت الله بهجت را می گویم
توحید صمدی
20-05-2011, 22:01
کارهای شخصی اش را به هیچ وجه به کسی نمی گفت
کارهای شخصی اش را به هیچ وجه به کسی نمی گفت
مثلأ می آمد پایین می دید که دندان هایش را جا گذاشته
برمی گشت بالا دندان ها را برمی داشت
یا دنبال عصایش که می خواست بگردد به هیچ کس نمی گفت
آیت الله بهجت را می گویم
مشهد که می رفتند
مشهد که می رفتند خیلی مقید بود توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروسشان هم به زیارت برسد.
می گفت بچه ها را بگذارید پیش من . وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت.
از حرم که برمی گشتند می دیدند آقا بچه را بغل کرده تا آرام باشد یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می برد که بیدار نشود و در حال ذکر و عبادت خودش است...
آیت الله بهجت را می گویم
مقید بود تولد افراد را بهشان تبریک می گفت
مقید بود تولد افراد را بهشان تبریک می گفت .
بعضأ به بچه ها هم هدیه می داد .
به عروسشان هم همین طور. روز تولدش که می شد می گفت غذای کافی درست کنید و فقرا و همسایه ها را اطعام کنید.
آیت الله بهجت را می گویم
توحید صمدی
20-05-2011, 22:03
ناراحت می شد بچه ها بیرون از خانه آستین کوتاه بپوشند
آیت الله بهجت را می گویم
بالکل با سالاد مخالف بود
آیت الله بهجت را می گویم
آن وقت ها که بچه ی کوچک داشتند
به خانمش گفته بود فقط مراقب بچه ها باش
لازم نیست به خاطر من مطبخ بروی
یک آب ساده هم که توی هاون بکوبی با هم می خوریم
آیت الله بهجت را می گویم
جویای حال گرفتاران
امان از آن روزی که برای گرفتاری یک کسی یا شفای مریضی به آقا التماس دعا می گفتند
یک ریز آقا باید حال آن شخص را می پرسید ببیند گرفتاری اش برطرف شده یا نه
تا خبر برطرف شدن گرفتاری را هم نمی شنید دست بردار نبود
باید مواظب بودند وقتی التماس دعا می گویند یک جوری بگویند که آقا بو نبرد که آن گرفتاری چه بوده
آیت الله بهجت را می گویم
یکی از مرغ ها مریض شده بود
خیلی حالش بد بود
اهل خانه چندان موافق نبودند که مرغ ها از قفس بیرون بیایند
خب کثیف کاری می شد
آقا هر روز مرغ مریض را یک ساعتی از قفس بیرون می آورد و خودش بالای سرش می ماند و مراقب بود
می گفت خب حیوان باید قدم بزند که حال و هوایش عوض شود و "بهبود" پیدا کند
یک ماهی بود که حیوان کاملا حالش خوب شده بود...
فردای عصری که آقا رحلت کرد دیده بودند که حیوان هم مرده...
آیت الله بهجت را می گویم
توحید صمدی
20-05-2011, 22:05
مقید بود مرغ و خروس توی خانه داشته باشند
و هم مقید بود رسیدگی به مرغ و خروس ها را خودش تنهایی انجام دهد
صبح از مسجد که برمی گشت اول آب و دانه ی مرغ و خروس ها را می داد و قفسشان را مرتب می کرد
خودش پوست خیارها و غذاهای مانده را از توی خانه جمع می کرد می آورد برای حیوان ها
بعد ظرفی را که با آن غذا آورده بود توی حوض می شست می آورد داخل خانه
یک بار هم اول شب به مرغ و خروس ها سر می زد
یک بار هم بعد از عبادت یک ساعته ی سرشب هایش
یک بار هم موقع خواب که روی قفس را با پتوی مخصوصشان می پوشاند
می گفت سرما می خورند
آیت الله بهجت را می گویم
بچه توی حیاط بازی می کرد
هی دور و بر درخت انار می پلکید
آقا هی می گفت از دور و بر آن درخت بیا این طرف بازی کن
فعلا دور و بر آن درخت نباش
بچه گوش نمی کرد
تا این که زنبور دستش را نیش زد
آیت الله بهجت را می گویم
رفته بودند آقا برایشان خطبه ی عقد بخواند
آقا خطبه را که خوانده بود به عروس و داماد گفته بود حالا یک سفارش به عروس خانم دارم یک سفارش هم به آقا داماد
منتها وقتی سفارش عروس خانم را می گویم آقا داماد باید گوشش را بگیرد و نشنود
وقتی هم سفارش آقا داماد را می گویم عروس خانم باید گوشش را بگیرد و نشنود
حالا کدامتان اول دست روی گوشش می گذارد؟...
بعد گفته بود شوخی کردم. نمی خواهد دست توی گوشتان فرو کنید.
اما هر کدامتان بدانید که نباید به سفارش آن یکی کاری داشته باشید..
منظور آقا این بود که عروس و داماد نباید یک سره توی روی هم در بیایند و بگویند چرا به سفارش آقا عمل نکردی ...
هر کس باید به فکر سفارش خودش و وظیفه ی خودش باشد...
عاقد آیت الله بهجت بود
داماد هم علیرضا پناهیان بود
توحید صمدی
20-05-2011, 22:07
دختر بچه پرتقال دلش خواسته بود
مادرش گفته بود توی این فصل پرتقال از کجا پیدا کنیم؟
بعد از چند دقیقه دختر بچه با یک پرتقال وارد اتاق شده بود
هیچ کس نمی دانست این پرتقال را کی دست او داده
آقا فرموده بود این بچه توی حرم دلش پرتقال خواسته بود
حالا با قاعده به او پرتقال داده اند
منظور آقا این بود که توی حرم هرچیزی که واقعا دلت بخواهد با قاعده می آورند بهت می دهند
"با قاعده" یکی از آن تکیه کلام های شیرین آقا بود
آیت الله بهجت را می گویم
بچه ها را که حرم می برید
می گفت بچه ها را که حرم می برید
حتما خوراکی دستشان بدهید که توی حرم بخورند...
آیت الله بهجت را می گویم
بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه
اگر ناراحتی یا غم و غصه ای توی صورت کسی می دید
حتی پیش آمده بود که نمازش را نمی بست
تا یک جوری آن ناراحتی رابرطرف کند و صورت آن شخص را خوشحال ببیند
آن وقت نمازش را می بست
می گفت آدم اگر یک نفر را خوشحال کند همان موقع خدا یک ملک خلق می کند که او را از بلاها مصون نگه دارد
آیت الله بهجت را می گویم
توحید صمدی
20-05-2011, 22:42
ویژه نامه پی دی اف دومین سالگرد آیت الله بهجت (ره)
.
.
حتما دانلود گردد.التماس دعا
http://www.bahjat.ir/persian/images/stories/vejeh-sale-2/feqdane%20eshq.pdf (http://www.bahjat.ir/persian/images/stories/vejeh-sale-2/feqdane%20eshq.pdf)
توحید صمدی
22-05-2011, 11:29
آیت الله محمود امجد:
با ارتحال آیت الله العظمی بهجت معنویت مُرد !
من وقتي پاي درس ايشان نشستم به اجتهاد برخي شك كردم
http://kazemzadeh.persiangig.com/other/bahjat.JPG
درس خارج آيتالله بهجت براي مجتهدين قابل استفاده بود ، ايشان از مفاخر دوران و زمانه بودند و كل حوزه سامرا، نجف و قم در آقاي بهجت خلاصه شده بود .
ايشان بقيةالسلف بودند و داراي علم تمام علماي سلفي كه ما اسمشان را شنيدهايم و آنها را در فقه و اصول و عرفان و... عظيم ميدانيم، بودند.
در كره زمين و در عالم هستي، بعد از امام زمان(عج) مانند آقاي بهجت، علماً و عملاً سراغ نداشتم و حدود پنجاه سال پيش من در زمان طلبگي ايشان را نميشناختم و صرفاً وصفشان را شنيده بودم يكبار در راهپله حوزه، فردي را در حال پايين آمدن از پلهها ديدم و از معنويت و نورانيتاش، ايشان را شناختم. آقاي بهاءالديني راجعبه ايشان فرموده بودند كه «آقاي بهجت، ثروتمندترين شخص كره زمين به لحاظ معنوي هستند».
با ارتحال آیت الله العظمی بهجت معنویت مُرد مرجعیت باید همراه با معنویت باشد وگرنه خیلی خطرناک است.
برای امثال آقای بهجت اینها مرگ نیست بلکه برای آنها انتقال است انتقال از زندان تنگ طبیعت به عالم ملکوت و رسیدن به قرب حق .
ايشان در يك اوج اعلا در علم و معنوّيت قرار داشتند آقاى بهجت در علم و معنوّيت نظير نداشت و در عالم اسلام بی نظیر بود و به تعبير ديگر ايشان فرشته روى زمين بودند و در مورد درس خارج ايشان هم بايد گفت كه درس خارج ايشان حتي براي مجتهدين نيز قابل استفاده بود . مجتهدين بايد پاي درس ايشان روش اجتهاد بياموزند. من وقتي پاي درس ايشان نشستم به اجتهاد برخي شك كردم.
فردی همچون حضرت آيت الله بهاء الدينى(قدس سره) که خودش از ناحیه حضرت بقیة الله در امور اجازه داشت می فرمودند: به آقاى بهجت گفتم : « شما براى حوزه خوب هستى بيایید بروز کنید » ، و آقای بهاء الدینی دوست داشتند که ایشان در حوزه ظهور و بروز نمایند.
.http://s1.picofile.com/file/6692112672/amjad_bahjat.jpg
نعمت بزرگی را از دست داده ایم که متوجه اش نیستیم.راه آیت الله بهجت، راه بندگی بودایشان از کودکی اهل معرفت و معنا بودپشتوانه همه چیز بود: پشتوانه حکومت، پشتوانه مرجعیت، پشتوانه روحانیت .این مطلب را تحقیقا" می گویم نه تقلیدا": از او همه کاری بر می آمد. به اذن الله کلید همه چیز در دست بهجت بود آقای بهجت خاک این آستانه حرم حضرت معصومه سلام الله علیها را توتیای چشمانش می کرد. آدم هرچقدر بزرگتر باشد، اینجا کوچکی می کند و هرچه اینجا کوچکی کند، بزرگتر می شود کتاب فقه ایشان "ام الکتاب" است و کتابهای فقهی گذشته در آن جمع است موتی که در کار نیست، انتقال است! حالا که رفته اند، آن طرف دست ایشان بازتر است.
توحید صمدی
22-05-2011, 12:05
توصیه خاص آیةالله بهجت به اهالی تهران
فرزند مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه گفت: آیت الله بهجت به زیارت حرم مطهر حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام، اصرار داشتند و می فرمودند: «اهل تهران اگر هفته ای یک مرتبه به زیارت ایشان نروند، جفا کرده اند.»
http://www.mashreghnews.ir/images/kind/null.gif
به گزارش مشرق به نقل از تابناک، حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی بهجت فومنی، فرزند مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه در گفت و گویی با موضوع جستارهایی در مکتب عرفانی و سلوک اخلاقی پدر بزرگوارشان افزود: ایشان وقتی می خواستند به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شوند و نیز در بازگشت از حرم مطهر رضوی، اصرار داشتند از سر راه باید به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام برویم.
وی همچنین در بیان خاطره ای در این خصوص گفت: یک بار اتفاق افتاد که ما در راه بازگشت از مشهد نزدیک ساعت 12 شب به تهران رسیدیم، نیمه شب بود در حرم بسته بود ولی ایشان فرمودند: «اثاث را می گذاریم پشت در حرم، همین جا می مانیم تا در حرم باز شود»، ایشان پشت در حرم می ماندند و می گفتند: «به هر نحوی هست نباید محروم شویم».
توحید صمدی
02-06-2011, 00:54
خاطرات مردی که 40 سال همسایه آیت الله بهجت بود
مردان بزرگ را همیشه نمی شود از نگاه شاگردان و بزرگانی چون خود آنها شناخت. گاهی یک همسایه می تواند جزئیاتی از زندگی را به زبان بیاورد که تنها آدم های نسبتا عادی می توانند ببینند. آنچه در ادامه می خوانید گفت و گوی مشرق با آقای " صاحب الدار" که چهل سال همسایه آیت الله بهجت بود.
متولد چه سالی هستید؟
متولد 1311
شما از اول ساکن قم بودید؟
بله از اول ساکن قم بودم , بیش از 40 سال همسایه ی آیت الله بهجت بودم.
به عنوان شخصی که حدود 40 سال همسایه آیت الله بهجت بوده است بفرمایید که رفتار ایشان با شما به چه صورت بود؟
آقا خیلی انسان با محبتی بودند و همواره نسبت به خانواده ما لطف داشتند. گاهی اوقات اگر میخواستند چیزی به ما بدهند و یا هدیه کنند شخصا می آمدند درب خانه ما به ما می دادند، حتی به همسرشان یا علی آقا یا کس دیگه نمی دادند که، خودشان هر چیزی که می خواستند بدهند می آوردند.
روزی بنده هر روز به علت مشغله شغلی مجبور بودم که بروم ساوه و شب ها بر می گشتم منزل، من ناچار بودم روزها آنجا بمانم. یک روز که ظاهرا نرفته بودم زنگ خانه به صدا در آمد رفتم دم در دیدم آقاست. ادای احترام کردم، سلام کردم بعد فرمودند چرا سر قبر پدرت نمی روی؟ ایشان پدر من رو می شناخت.
ایشان به آقای افتخاری که می آمدند منزل آقا فرمودند، در تشییع جنازه ی عیال اول من نماز بخوانند آقا از در منزل جنازه را تشییع کردند تا حرم، نماز بر ایشان خواندند، بعد من عرض کردم حاج آقا شما تشریف ببرید منزل و به کارهایتان برسید، فرمودند نه هستم. حتی ایشان به اینجا بسنده نکردند و آمدند قبرستان قم نو، باز عرض کردم به حاج آقای افتخاری که حاج آقا شما از آقا خواهش کنید که آقا تشریف ببرند. آقای افتخاری به آقا عرض کردند و ایشان فرمودند نه من حالا هستم. و این عبارت را فرمودند که 40 ساله که من در همسایگی این خانواده هستم هنوز صدای این خانم را نشنیدم و من معتقدم این بانوی مکرمه جزء شهداء محسوب خواهد شد.
درمورد فروش خانه تان به کسانی که متقاضی این خانه بودند بفرمایید.
اغلب این متقاضیان از مریدان آیت الله بهجت بودند بسیاری از مریدان آقا، دلشان می خواست خانه ما را بخرند که همسایه آقا باشند. می گفتیم برای چه می خواهید این خانه را از ما بخرید؟ می گفتند مثلا می خواهیم بیشتر آقا رو ببینیم، زیارت کنیم و دلمون می خواهد در همسایگی ایشان باشیم. گفتم خب منم دلم می خواهد این افتخار را داشته باشم. حتی می دانید وقتی آقا می خواست از منزل بیرون بیایند، قبل از اینکه از منزل بیرون بیاد جمعیت زیادی توی کوچه می ایستادند. وقتی آقا بیرون می آمد همراه آقا جمعیت هم به سمت مسجد حرکت می کرد.
من یک خواهر زاده ای دارم که ساکن تهران است، آقا به ایشان محبت داشتند خواهر زادم نقل می کرد که من از منزل شما بیرون آمدم، و وارد کوچه ارک شدم دیدم آقا دارند به سمت مسجد حرکت می کنند و جمعیتی هم همراهشان هست. برای اینکه خودم را به ایشان برسانم و سلامی عرض بکنم، بسرعت رفتم به سمت ایشان وقتی به نفر آخر جمعیت رسیدم که حالا فاصله ام با آقا زیاد بود، آقا فرمودند جعفر آقا رسیدن به خیر! بدون اینکه صورتشان را برگردانند عقب متوجه حضور من شده بودند. من همینطور با فاصله ای که داشتیم جواب دادم و تشکر کردم.
گاهی می دیدید کوچه آنقدر جمعیت داشت که فاصله بین خانه آقا تا سر پیچ سر کوچه که گردش از آن صورت می گیرد به سمت کوچه بعدی جمعیت ایستاده بود. من مثلا از مسجد می آمدم آقا چشمش به من می افتاد آقا اشاره می کرد به جمعیت که راه را برای من باز کنند. یک خانمی من را صدا زد گفت آقا شما اجازه می دهید من از دیوار منزل شما خانه آقا رو ببینم؟ گفتم این کار صحیحی است به نظر شما؟ که شما بروی سر دیوار خانه آقا رو ببینی؟ خلاصه با آن خانم صحبت کردیم و قانع کردیم که این کار صحیحی نیست که شما بروید بر سر دیوار و خانه آقا رو ببینی.
توحید صمدی
02-06-2011, 00:54
ظاهرا زمانی که تلفن در خانه ایشان وصل نشده بود کسانی که با ایشان کاری داشتند با خط تلفن شما تماس می گرفتند در این باره توضیحاتی بفرمایید.
منزل ما خانه چنان قابل توجهی نبود. دو طرف راهرو داشت و در یک کوچه دیگر هم دربش باز می شد. و باید یک مقدار راه را توی راهرو طی بکنیم تا برسیم به ساختمان. ایشان آنوقت ها که تلفن هم نداشتند و بعضی از خواص آقا که کار داشتند منزل ما تلفن می کردند. ما هم می رفتیم دم منزل ایشان می گفتیم آقا تشریف بیارید تلفن با شما کار دارد. بعضی وقت ها زمان زیادی طول می کشید تا آمدن آقا و نتیجتا تلفن قطع می شد ما شرمنده می شدیم.
خاطره دیگری در ذهنتان هست؟
-
بله یادم هست که یک کسالتی پیدا کردم که 5 یا 6 روز در بیمارستان ولی عصر(عج) بیهوش بودم، یک مقداری از حافظه ام رو از دست دادم حالا بعضی از خاطرات که خیلی به نظرم جالب بود و شگفتی داشت در خاطرم هست ولی خیلی از خاطرات رو واقعا از یاد برده ام.
حالا به تفصیل شاید نتوانم خاطرات را تعریف کنم. موقعیت ایشون یک جوری بود که اگر مطلبی می فرمودند ما برای انجام آن کار می دویدیم و به اصطلاح بجای راه رفتن می دویدیم. ولی ایشان هر وقت هر کاری داشتند و یا مثلا بشقاب غذایی می خواستند برای ما بیاورند خودشان می آمدند و شخصا بشقاب را به منزل ما تحویل می دادند.
از جریان خرید خانه تان توسط شهرداری که به اسم طرح از حرم تا حرم بود که البته سالیان درازی که به سرانجام نرسیده است خاطراتی دارید و عکس العمل آیت الله بهجت چگونه بود؟
شهرداری برای خرید خانه خانه را قیمت کارشناسی کرد و در این طرح خرید خانه ها من جمله رفته بودند خانه آیت الله بهجت را هم قیمت کرده بودند آقا فرموده بودند که شما اول به همسایه های من برسید آنهارا راضی کنید خانه هاشون رو بخرید آخر سر بیاید سراغ من، من حرفی ندارم خانه ام را می فروشم. از جمله کسانی که همواره حمایت می کردند میان همسایه هایشان بنده بودم. من گاهی می رفتم شهرداری به خاطر همین کار فروش خانه و مامورین و پرسنل آن سازمان نسبتا برخورد خوبی با من نداشتند. یک روز رفتیم دیدیم که مسئولشون پا شد در مقابل پای من و بسیار من را تحویل گرفت و و خواست تا از من پذیرایی شوم من هر چقدر فکر می کردم چه خبر شده است به جایی نمی رسیدم؟ بعد از اینکه نشستم و صحبت های مختلف مطرح شد و آن مسئول گفت آقا سفارش شمارا کرده اند. من دلم می خواهد بروید خدمت آقا بگویید که سفارش شما انجام شد.
بعد از اینکه از آن خونه رفتید آیت الله بهجت احوالتان را جویا می شدند؟
من گاهی منزل ایشان جدید ایشان می رفتم یک اتاقی در آن منزل بود که شیخ علی بهجت در آن جا بود و آیت الله بهجت در آن اتاق رفت و آمد نمی کردند. اتاق دیگری بود که آیت الله بهجت گاهی اوقات که می خواستند بروند نماز و منتظر ماشین می شدند در آن جا منتظر می ماندند. شیخ علی آقا به من عرض کرد آقا آنجا نشسته اگر می خواهی بروی آقا رو ببینی برو ببین. اینگونه بود که بعد از فروش خانه هم توفیق پیدا می کردیم خدمت ایشان برسیم
توحید صمدی
02-06-2011, 00:55
در این چند دقیقه چه حرفهایی میانتان رد و بدل می شد؟
احوال می پرسیدند که بچه ها چطورند؟ احوال کوچک و بزرگ رو می پرسیدند که البته ایشان اسامی خانواده ما را بلد بودند.
آقا نذری هم می دادند؟
- من نمی دونم نذری داشتند یا نه، ولی گاهی گوشت می آوردند و به ما می دادند حالا این نذری بوده یا غیر نذری، به نظرم نذری بوده. آقا خیلی به صدقه دادن توجه داشتند. می فرمودند اگه می خواهید نذزی بکنید صدقه ای بدهید و یان صدقه را به یک نفر ندهید بین چند نفر تقسیم بکنید. خیلی اعتقاد به صدقه داشتند.
حاج خانم آقا با خانواده شما در ارتباط بودند؟
- به آن صورت نه ولی گاهی خانواده ام که می رفتند منزل آقا اگر آقا در حیاط بود سلام و احوال پرسی می کردند.
گاهی لطف می کردند یک بشقابی کاسه ای چیزی از غذایی که درست میکردند می دادند به ما. بله آقا به من خیلی محبت داشت . همانطور که گفتم آقا به صدقه دادن خیلی معتقد بودند حالا اگه پولی هم به کسی می دادند اظهار نمی کردند. من فقط این رو عرض کنم که عیال من که فوت کرد بستگان ما تهران، اراک، بروجرد و شهرهای مختلف بودند همه آمدند قم. نتیجتا خانه ما شلوغ شده بود سر وصدا می رفت خانه آقا. دیدم که یک روز زنگ زدند رفتم دم در دیدم آقاست. 15 هزار تومان دادند به من فرمودند که این قابلی ندارد و در این مشکلات کمک حال من شدند. بعد از مدتی وضع من خوب شد من پول را در مسجد می خواستم بر گردانم. آقا قبول نمی کردند. خیلی اصرار کردم فرمودند پس من این پول را می دهم که برای همسرتان قرآن بخواند. این اتفاق ظاهرا سال 74 یا 73 اتفاق افتاده بود.
شما که آن سالهایی که همسایه آیت الله بهجت بودید بفرمایید چه کسانی می آمدند به ایشان سر می زدند.
- بیشتر جوانها بودند و مریدان آیت الله بهجت جوان بودند و می آمدند گاهی اوقات می دیدید که تا یک ساعت هم منتظر می ماندند تا ایشان را ببینند. آقا هم شاید بخاطر همسایه ها راضی نبودند به این امر چرا که همیشه داخل کوچه بخاطر این مشکل شلوغ بود.
می خواستند فیلم برداری کنند از منزل ایشان دو تا چوب طرفین کوچه گذاشته بودند و دوربین را بالای آن قرار داده بودند، آقا که آمد و متوجه این امر شد دستور داده بودند جمعش کنند.
در اوایل انقلاب رجال سیاسی هم چون آیت الله خامنه ای هم به ایشان سر می زدند و وقتی می آمدند کوچه بسته می شد و نمی گذاشتند کسی وارد کوچه شود البته آن زمانها آیت الله بهجت زیاد معروف نبود ولی مقام معظم رهبری حتی در آن زمان ها به ایشان سر می زدند.
آیت الله بهجت در انجام تکالیف خانواده چگونه بودند؟
معمولا این طور بودند که بیشتر کارها را خودشان انجام می دادند.
توحید صمدی
12-06-2011, 08:29
سخني از آية الله بهجت در مورد عقل
ایشان پرسیدند: آن چيست که همه دارند و میگویند نداریم؟ آن چیست که هیچ کس ندارد همه میگویند داریم؟ گفت من ماندم چه بگویم!
توجّه واقعی به نعمت عقل و روزی
یکی از دوستان میگفت: خدمت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) رسیدم و ایشان پرسیدند:
آن چيست که همه دارند و میگویند نداریم؟ آن چیست که هیچ کس ندارد همه میگویند داریم؟
گفت من ماندم چه بگویم!
فرمودند: آن که همه ندارند و میگویند داریم، عقل است، فقط انبیاء دارند و اولیاء، دیگر هیچ کس عقل ندارد، ولی همه میگویند داریم. دروغ میگویند هیچ کس عقل ندارد. اما آنی که همه دارند و میگویند نداریم، روزی است، روزی همه دارند ولی همه میگویند نداریم. همه دم از نیست میزنند.
واقع این که خداوند متعال همه انسانها را از نعمت عقل برخوردار ساخته است، ولی همه از آن بهره برداری نمی کنند، و دغدغه آن را نیز ندارند تا آنجا که گوئیا عقلی در وجود آن ها نهاده نشده است.
توحید صمدی
19-06-2011, 14:49
خاطرهی مقام معظم رهبری از مرحوم آیتالله بهجت
مرحوم آقاى بهجت (رضوان اللَّه علیه) -[که] مکرر این را از ایشان ما شنیدیم، هم خودمان شنیدیم، هم بالواسطه دیگران هم نقل کردند- میگفتند استادشان - علىالظّاهر مرحوم آقاى قاضى مثلاً - به ایشان گفتند که اگر کسى نماز اول وقت را مراقبت بکند، من ضامنم براى نجات او، یا براى مثلاً رسیدن او به درجات بالا؛ یک همچین تعبیرى.
بنده یک وقت از ایشان پرسیدم که لابد نماز خوب دیگر؟ گفتند: خب، بله؛ نماز درست و حسابىِ با توجه، در اول وقت. اگر این را کسى مراعات بکند، این خودش یک عاملى است که انسان را عروج میدهد و به مراتب بالاى توحیدى میرساند
توحید صمدی
19-06-2011, 14:50
گلایه آیت الله بهجت از امام زمان (عج) و پاسخ حضرت به ایشان
حجةالاسلام "آقاتهراني" نماینده مجلس شورای اسلامی که به معلم اخلاق دولت معروف است، در جدید ترین مصاحبه خود که در فارس منتشر شد، ادعاهایی در مورد دیدار مرحوم حضرت آیت الله شیخ "محمدتقی بهجت" با حضرت ولیعصر (عج) مطرح کرد که شاید شنیدن آن خالی از لطف نباشد.
مصاحبه کنند در یکی از پرسش های خود خطاب به "آقاتهرانی" می گوید: چرا چهره آيتالله بهجت را زياد تبليغ نميکنند؟
آقاتهراني نیز در پاسخ می گویند: حتي فقه و اصول ايشان هم همينطور مهجور ماند. ايشان فوقالعاده انسان وارستهاي بود. يکي از عادات ايشان اين بود که قبل و بعد از درس به مباحث خاصي ميپرداختند، مباحث اخلاقي، تربيتي و عرفاني و اگر هم کسي ميخواست به اين مباحث برسد بايد زودتر ميرفت. وقتي که درس تمام ميشد آنهايي که اهل اخلاق و عرفان بودند مينشستند. در يکي از جلسات به بحثي وارد شدند. آن بزرگوار قبل از اينکه از دنيا بروند در لبنان خدمت آقا رسيدند که حضرت فرمودند شما يک هفته بيشتر در دنيا نميمانيد. آيتالله بهجت گلايه ميکنند که قرار بود ما در زمان ظهور شما باشيم و آن حضرت ميفرمايند که در زمان ظهور شما رجعت خواهيد کرد.
معلم اخلاق دولت در پاسخ به پرسش دیگری تحت عنوان "درست است که ميگويند آيتالله بهجت چشم بصيرت داشته؟" گفت: اين چيزها براي آيتالله بهجت کمترين چيز است.
توحید صمدی
26-06-2011, 23:27
من نگفتم پیر مردها هم امام زمان (عج) را می بینند
نگاهی به زوایای زندگی، شیوه سلوک، حالات و نهایاتا فوت بزرگان، عارفان و سالکان حضرت دوست موضوعی است که همواره توسط علاقه مندان حوزه های اخلاق و عرفان مورد پیگیری قرار گرفته و به رشته تحریر درآمده است.
شیعه آنلاین نوشت: زندگی و احولات حضرت "آیت الله بهجت" نیز از این امر مستثنی نبوده است و این مهم چه در دوره حیات ایشان و چه بعد از فوت این بزرگوار دست مایه بسیاری از مقالات و کتاب ها قرار گرفته است.
در این میان می توان به کتاب هایی چون «در محضر آیت الله بهجت»، «فریاد گر توحید»، «زمزم عرفان»، «صدای سخن عشق»، « برگی از دفتر آفتاب»، «نا گفته ها» و همچنین چندین یادنامه اشاره کرد که جملگی در توصیف حالات و کرامات و مقام علمی حضرت آیت الله بهجت بوده است.
کتاب «العبد» را می توان در زمره آخرین کتاب هایی دانست که در مورد آیت الله بهجت به رشته تحریر درآمده است. این کتاب که توسط «موسسه فرهنگی- مطالعاتی شمس الشموس» در بهار ۱۳۹۰ به چاپ رسیده، کوشیده تا با شیوه علمی و از طریق مصاحبه های مفصل با نزدیکان آن گوهر بی همتا اثری متفاوت را به جامعه دینی عرضه کند.
در این کتاب ابتدا پیامی که توسط حضرت آیت الله جوادی آملی به مناسبت همایش بزرگداشت حضرت آیت الله بهجت ارسال کرده اند را می توان ملاحظه کرد. پس از آن به تولد و سیر و سلوک آیت الله بهجت اشاره می شود. در همین جاست که کرامات پیدا و پنهان و همچنین مقامات علمی آن گوهر عرفان از زبان نزدیکان ایشان مانند فرزند ایشان «شیخ علی بهجت» بیان شده و زوایای پنهان زندگی این فرید زمانه آشکار می گردد. نکته ای ای که در این میان مورد توجه قرار می گیرد شیوه «کتمان» است که این بزرگوار همواره در سیر و سلوک به آن تاسی جسته و آنگونه که فرزندان و نزدیکان او می گویند آنها نیز نمی توانستند از مقامات و سیر وسلوک او سر در بیاورند. مگر به اتفاق و اشارت بزرگان دیگر نظیر علامه جعفری.
توحید صمدی
26-06-2011, 23:28
شیخ علی بهجت فرزند ایشان در این باره می گوید: «سال ۶۳ فارغ التحصیل خیلی از علوم بودم. ۱۸ سال فلسفه خوانده بودم. رزوی علامه جعفری هنگامی که از خانه ما بیرون آمد مرا دید و پرسید: چه در سی می خوانی؟ گفتم: سیزده سال فقه و اصول خواندم و به دوره خارج رسیدم اما آن را ترک کردم و دارم فلسفه را تمام می کنم. گفت دیگر چه: گفتم یک مقداری ریاضیات و ستاره شناسی و.. خواندم. عرفان نظری را نزد آقای حسن زاده آملی و آقای جوادی آملی و فقه و اصول را هم خدمت خود حاج آقا خواندم. گفتند: حالا یک چیز به تو می گویم که همه این ها را خواندی، بیا تمام کارهایت را رها کن و خدمت همین پیر رابکن. هر چه گفت یادداشت کن و برای نسل بعد نگه دار. تو متوجه مقام ایشان نیستی زیرا اولا خودش مانع است از اینکه چیزی بفهمی چه کسی هستند. ثانیا عوارض بیرونی هم مانع تو می شود چون تو دنبال زندگی آتیه هستی.... شما این را نمی شناسی فقط نگاه می کنی پدرت است. مثلا هر چه می خواهی نمی دهد. ولی من ایشان را از نجف می شناختم. به فکر دنیای خودش نیست چه برسد به فکر دنیای تو باشد. تازه تشکیک هم می کنی که که گفته این پدر من از دیگران بهتر است؟ اما من قم، تهران، مشهدف ایران و نجف را دیدم، باور کن همین یکی مانده. اگر از تو گرفتند ان وقت می فهمی. آن موقع بود که حواسم را جمع کردم وگرنه کاری به کارش نداشتم....»(ص ۱۲۸-۱۲۹)
اما آنچه این کتاب را از دیگر کتب متمایز می کند اختصاص فصلی مجزا (فصل نهم) به تشرف حضرت آیت الله بهجت به محضر امام زمان می باشد که طی آن ضمن اشاره به فرمایشات آیت الله بهجت پیرامون ظهور، تلاش می شود تا شایعات پیرامون مسئله ظهور که از قول ایشان مطرح شده بود را مورد بررسی قرار داده و تکذیب کند.
توحید صمدی
26-06-2011, 23:28
«آنچه باعث سردرگمی عده ای از ما شده، بازار مدعیان مشاهده و ارتباط و تعیین کنندگان زمان ظهور است که در هر عصری بنا به مقتضیات و شرایط همان زمان ظهور و طلوع می کنند و شوق عوامانه و ساده اندیشی عده ای از مشتاقان نیز دست به دست هم می دهد تا شمارش معکوس آخر الزمان ا آغاز کنند و هر روز در پی یافتن آخرین نشانه ظهور سرگردان شوند و یا در دام مدعیان نام و نان، عمر خود را تباه کنند.....البته برخی از دعیان چنان تحت تاثیر تبلیغان ظهور قریبب الوقوع قرار گرفته اند و به توهم سید یمانی (اشاره به وقایع پس از حمله آمریکا به عراق و آمدن چند مدعی به ایران با لباس سبز و اینکه خود را یاران سید یمانی دانستند) و ارتباط دچار شده اند.» (ص۲۱۰)
بی شک دوره ای که برخی تلاش می کنند تا با تشبث به امام زمان برای خود آبرویی دست و پا کنند، نحوه ارتباط و برخورد آیت الله بهجت با مسئله ظهور و امام زمان می تواند بسیاری از شبهات را بر طرف نماید. در قسمتی از این فصل از قول پسر ایشان و در مورد شایعات پیرامون ظهور می خوانیم: «ایشان اگر مطلبی را از کسی می شنید نقل می کرد. می گفت: آری از قضا یک آقایی آمد این طوری گفت و آقایان اغلب می رفتند و این واسطه را حذف می کردند و می گفتند آقای بهجت این طور گفت. این نوع مطالب و شایعات زیاد بود. حتی اینکه این اواخر از قول ایشان گفته بودندک تا حالا به جوان ها می گفتیم، اما حالا به پیرمدها نیز می گوییم زمان ظهور را درک می کنند، این مطالب نبود و آقا از کس دیگری که آمده کنار محراب او و این حرف را زده مطلب را نقل می کند. بعد که آقا شنید که این مطلب از قول خود ایشان منتشر شده فرمود: من کی چنین حرفی زدم؟ من اگر قرار بود مطلبی را نقل کنم برای اهل مباحثه نقل می کردم». (ص۲۱۵)
در همین فصل نویسندگان این کتاب می کوشند تا بر اساس روایات مستدل و متواتر مسئله ظهور را بررسی کرده و شایعات و شبهات روز مره در مورد ظهور را پاسخ دهند. لذا در این فصل ما شاهد بحث جامعی در مورد توقیت (تعیین زمان برای ظهور حضرت)، دلایل تعیین وقت ظهور و نهایتا ادله روایی و عقلی در نهی توقیت هستیم.
فصل دیگر این کتاب به سیره سلوکی حضرت آیت الله بهجت اختصاص دارد و در آخر مصاحبه های مفصلی از شیخ علی بهجت فرزند ایشان، آیت الله محفوظی، آیت الله کربلایی، حجت الاسلام هادی قدس، حجت الاسلام محمد روحی، حجت الاسلام ناصری و دیگر شاگردان آمده است.
یادر می شویم که العبد برگرفته از سنگ قبر آن بزرگوار است که گویی به توصیه ایشان بروی سنگ قبر حک شده است.
توحید صمدی
16-08-2011, 23:17
یا أیها الّذین امنوا اذكروا اللَّه ذكراً كثیر
http://noorportal.net/uploads/1390/nf00179945-1.jpg
توحید صمدی
22-08-2011, 19:34
دعای که قطعا مستجاب می شود
آیت الله بهجت رحمةالله عليه، در پاسخ به سوالي فرمودند: برخي گمان ميكنند كه دعا، كار پيرزنها و پيرمردها و عجزه [ناتوانان] است، آنها كه نميتوانند در ميدان جنگ و جهاد شمشير بزنند؛ ولي معلوم ميشود مساله از اين بالاتر است! در روايت درباره شرايط استجابت دعا آمده است: "من دعا و هو لايحس سوي الاجابة استجيب له"، يعني هر كس دعا كند و جز اجابت احساس نكند، دعايش مستجايب ميشود.
ايشان در ادامه ميفرمايند: گويا حالتي در ما پيدا شده شبيه به ياس از اجابت، كه دعاي ما فقط به زبان و لقلقهي لساني است؛ نه دعاي برخاسته از دل مطمئن و اميدوار به اجابت. قلب متيقن و دل شكستهاي ميخواهد كه دعايش مثل تير به هدف برسد، به گونهاي كه دعا كنيم و اجابت آن را بفهميم و يا حداقل به ما وعدهي استجابت آن را بدهد، ولو بعد از چهل سال، همچنان كه درباره حضرت يعقوب عليهالسلام ظاهرا دارد [محقق شد].
بنابراين فرموده حضرت آيةالله بهجت، آن دعايي مستجاب است كه دعاكننده در آن مطمئن به اجابت باشد و اين امر به قول ايشان قلب متيقن و دل شكسته ميخواهد.
(كتاب پرسشهاي شما و پاسخهاي آيةالله بهجت، جلد دوم)
توحید صمدی
06-10-2011, 15:29
توصیه آیة الله بهجت برای زیارت امام رضا علیه السلام
زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام میروند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام میآیند.
«أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟»
به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول دادهاند و وارد شوید.
اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.
زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام میروند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام میآیند.
بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس،- هم همین طور - کسی مادرش را به کول میگرفت و به حرم میبرد. چیزهای عجیبی را میدید.
ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غدهای داشت و میبایستی مورد عمل جراحی قرار میگرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود:
«غده خوب میشود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است.
همه زیارتنامهها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام میدانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند:
«از بعضی گریهها ناراحت هستم!»
یکی از بزرگان میگوید، من به دو چیز امیدوارم اولاً قرآن را با کسالت نخواندهام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان میخوانند که گویی شاهنامه میخوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت.
ثانیاً در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کردهام.
توحید صمدی
06-10-2011, 15:30
حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند:
«در روز عاشورا مقداری از گِلِ پیشانی عزاداری امام حسین علیه السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!
پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.
«در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.»
این جمله دو معنی دارد:
معنی اول این که حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند.
معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!
کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه میباشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین - سلام الله علیهم - را یک یک با سلام ذکر میفرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان- سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- میباشد.
حرف آخر این که: عمل کنیم به هر چه میدانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمیدانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.
در همین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کردند.
روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت میباشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کردند. زیارت نامه میخواندند. همین زیارت نامه معمولی را میخواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟
حرف آخر این که: عمل کنیم به هر چه میدانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمیدانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.
منبع: کتاب به سوی محبوب، و کتاب برگی از دفتر آفتاب. آیة الله بهجت
توحید صمدی
08-10-2011, 20:50
حجت الاسلام روحی از شاگردان آیت الله بهجت دراین همایش طی سخنانی گفت: حضرت آیت الله بهجت چشم برزخی داشتند؛ اما قبل از اینکه وارد یک مجلس بشوند چندبار با ذکر یا ستار، یا ستار، از خداوند می خواستند تا عیوب مردم را بر وی بپوشاند.
وی اظهار داشت: از صدر اسلام تا کنون حدود چهار هزار عارف شناخته شده داشته ایم و آقای بهجت نیز یکی از عرفای بزرگ شیعه بود.
وی با اشاره به برخی کمالات آیتالله العظمی بهجت و خواندن اشعاری معنوی از ایشان گفت: هیچ فردی به ذهنش نمی رسید که آقای بهجت اهل ذوق باشد و شعر بسراید و برخی از اشعار وی مربوط به مناجات های شخصی این عارف وارسته است.
روحی ادامه داد: اگر بخواهیم سخنان آقای بهجت را تقسیم کنیم به طور قطع یک چهارم آنها درباره امام زمان (عج) است و بخشی هم در زمینه مشروطیت و وهابیت است.
وی افزود: فردی از آقای بهجت سووال کرد آیا امام زمان را دیده اید، ایشان در پاسخ گفتند، نمی گویم ندیده ام.
حجت الاسلام "علی بهجت" فرزند آیتالله العظمی بهجت(ره) یکی دیگر از سخنرانان این همایش بود که به برخی از خاطرات پدرش اشاره کرد و گفت: مردان الهی به طرف لهو و لعب نمی روند و لهو و لعب نیز قدرت ندارد مردان الهی را جذب کند.
وی با بیان اینکه آیتالله العظمی بهجت سالها قبل گفته اند که راضی نیستم در باره من حرفی بزنند، افزود: سخن گفتن در باره کسی که دائما در حال پرده پوشی، رازداری و مخفی کردن آن هم با مهارت زیاد است، بسیار مشکل و مانند این است که نادانی بخواهد در باره دانایی سخن بگوید.
وی گفت: ایشان حاضر نبود پرده را به کنار بزند و در باره کوچکترین مسایل زندگی اش هم سخن بگوید.
حجت الاسلام بهجت گفت: آیت الله بهجت 12 ساعت در شبانه روز را فقط مشغول عبادت بود آن هم عبادت متصل و از عبادت چه دیده بود کسی نمی داند.
وی افزود: آیت الله بهجت می گفت اگر مردم لذت نماز را بدانند خواهند دانست که در دنیا لذتی بالاتر از لذت نماز نیست.
وی در پاسخ به پرسشی در باره ساده زیستی آیتالله العظمی بهجت گفت: ایشان در زندگی قانع و صرفه جو بودند و سعی می کردند بیشترین بازدهی را داشته باشند.
فرزند آیتالله العظمی بهجت گفت: پدرم در شبانه روز چهارساعت بیشتر نمی خوابید و با اینکه غذایش بسیار کم و ناچیز بود، به یک زیارت که می رفت و باز می گشت، بسیار سرحال و بانشاط بود.
وی افزود: آیت الله بهجت هرگز نگفت من درس می دهم و درس دارم، بلکه می گفت مباحثه دارم ، هیچ وقت هم نگفت شاگرد دارم و می گفت هم مباحثه دارم.
توحید صمدی
23-12-2011, 06:38
آیت الله بهجت: خدانکند ما اینگونه باشیم!
حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) در فرمایشان خود درباره حضرت حجت(عج) میفرمایند: واى بر كسى كه حضرت حجّت ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ بداند كه او در تحصیل موافقت و رضاى آن حضرت، و یا در مخالفت آن حضرت بى اعتنا و لااُبالى است. در امور مالى به مردم بگوید كه دست من دست او است و نماینده او هستم، و در كارهاى دیگر چنین نباشد!
خدا نكند ما این گونه باشیم!
خصوصا این كه میل داریم در آخر زندگى و دم مرگ به داد ما برسد و به شفاعتش بلاهاى ما رفع شود.
آیا مى شود از اول كار از او جدا باشیم و در آخر كار تمایل داشته باشیم از ما دستگیرى كند؟!
آقاى طبیبى در نزدیكى وفاتش، به همه انوار معصومین ـ علیه السّلام ـ سلام كرد و تعظیم نمود ولى هیچ كدام از حضار كسى را نمى دیدند!
آن بزرگواران كه در وقت وقتش به آنها احتیاج داریم، نباید كارى كنیم كه دم آخر بگویند: ما این شخص را نمىشناسیم!
تفاوت مراتب ایمان و تقوا و یقین ما و علماى گذشته بسیار است، صد سال فاصله ى بین ما و آنها، مانند هزار سال است! دعا كردن و زود مستجاب شدن براى آنها اصلاً چیز عادى عادى بوده؛ ولى حالا اگر كسى بگوید: دعا كردم و مستجاب شد، خیلى نادر است.
نقل كرده اند كه آقایى ـ كه فاصله ى وفاتش با وفات مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حایرى ـ رحمه اللّه ـ یك هفته بود، در مشهد بود و خانواده اش در عراق بودند ـ به حرم امام رضا ـ علیه السّلام ـ مشرّف شد و عرض كرد: خانواده ام...(ا ین قسمت در اصل از قلم افتاده است، شاید عرض كرده است: خانواده ام در عراق هستند و من در مشهد، تقاضا دارم كه هزینه ى راه را مرحمت فرمایید تا به عراق بروم.) بلافاصله شخصى از كنارش گذشت و مقدارى پول به او داد؛ ولى او رو كرد به حضرت و عرض نمود: « این نه مناسب كرم شما است! » تا این كه مقدار دیگرى به او مى رسید. باز گفت: « كم است! » پس از جریان یكى از علماى مشهد در صحن به او مى رسد و مى گوید: « معلوم مى شود معامله ى شما با حضرت خوب است! » همان اندازه كه مى خواسته از جیبش در مى آورد و به او مى دهد.
توحید صمدی
26-02-2012, 22:00
العبد، سري جديد مجموعه حديث سرو با موضوع سيره و زندگاني حضرت آيت الله العظمي بهجت(قدس سره) درهفت قسمت توسط معاونت سيماي صداو سيماي جمهوري اسلامي ايران باهمكاري مركزتنظيم و نشرآثارحضرت آيت الله العظمي بهجت(ره) تهيه و توليد شده است. اين مجموعه ازتاريخ 15/ديماه /1390 بصورت هفتگي پنج شنبه ها ساعت 20:10 ازشبكه يك سيما پخش ميگردد.
كاربران محترم جهت بيان نظرات،انتقادات و پيشنهادات خودپيرامون اين برنامه مي توانند ازطريق سامانه پيامك شبكه يك سيما به شماره 300001 و يا پست الكترونيكي sima1@irib.ir ارتباط برقرار نمايند.
http://www.mtb.ir/index.php/2012-01-...-09-55-56.html (http://www.mtb.ir/index.php/2012-01-09-18-55-35/2012-01-13-09-55-56.html)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
27-02-2012, 17:48
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد،
می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. »
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة
مشاهد
توحید صمدی
08-05-2012, 14:25
علی بهجت:آیتالله بهجت حامی ولایتفقیه و از دوستداران رهبر بود
فرزند آیتالله بهجت با اشاره به دیدارهای مقام معظم رهبری و آیتالله بهجت گفت: آیتالله بهجت (ره) حامی ولایتفقیه و از دوستداران آیتالله خامنهای بود. حجتالاسلام والمسلمین شیح علی بهجت در مراسم سالگرد ارتحال حضرت آیتالله بهجت (ره) گفت: بسیاری اوقات مقام معظم رهبری به دیدار آیتالله بهجت (ره) میآمدند. فرزند آیتالله بهجت ضمن بیان برخی از خصوصیات اخلاقی ایشان به بیان خاطراتی از آیتالله العظمی بهجت (ره) پرداخت. وی در بین خاطرات به ارتباط بسیار صمیمی حضرت آیتالله بهجت (ره) و مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت: بسیاری از شبها رهبر معظم انقلاب به دیدار پدرم میآمدند و ساعتها نزد ایشان میماندند. علی بهجت گفت: آیتالله بهجت (ره) همواره از حامیان ولایت فقیه و از دوستداران حضرت آیتاالله خامنهای (مدظله العالی) بودند.
مراسم سالگرد ارتحال حضرت آیتالله بهجت (ره)، مرجع فقید تقلید جهان تشیع با حضور جمع کثیری از مردم ولایی و شهید پرور در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین برگزار شد.
توحید صمدی
09-05-2012, 23:14
راز فریاد آیت الله بهجت (ره) هنگام سلام نماز
«تهران زندگی میکردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیتالله بهجت (ره) میخواندند را دیدم و لذت بردم.
تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیتالله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه میشود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامهام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.
یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح میرفتم قم نماز میخواندم و برمیگشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه میکرد که چرا از کار و زندگی میزنی و به قم میروی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .
کم کم نسبت به فریادهای آیتالله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد میکشه؟ چرا داد میزنه؟ چرا با درد سلام میده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلامهای آقا سلام میدادم.
به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد میکشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران میخونم، این هفته هفته آخرمه …
یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطهور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف میزدم، آقا اگر بهم نگی میرم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیتالله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی میگفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم میگفتم آقا چطور حرفهای من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیتالله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز میخوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمیتوانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!
خوشحال بودم و پشت آقا نماز میخواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوهای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.
یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد میکشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم میرفتم و سپس به تهران بازمیگشتم تا آقا رحلت کردند.»
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیتالله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیتالله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.
توحید صمدی
16-05-2012, 01:24
آیتالله بهجت قبل از سن تکلیف چه نمازی در مسجد سهله خواند
حجتالاسلام علی بهجت با اشاره به اینکه آیتالله بهجت به نماز عشق میورزید، با اشاره به نماز پدرش قبل از سن تکلیف در مسجد سهله، فراگیری قرآن را از توصیههای این عالم ربانی برای کودکان بیان کرد.
به گزارش فارس، حجتالاسلام والمسلمین علی بهجت که در همایش «بهجت عرفا، وارث انبیا»که به مناسبت سومین عروج ملکوتی آیت الله محمد تقی بهجت در تالار بزرگ وزارت کشور امروز دوشنبه 25 اردیبهشت ماه برگزار شد، در وصف کمالات عرفانی پدر بزرگوارش به ایراد سخنرانی پرداخت.
وی در ابتدا با بیان اینکه خلقت بر اساس هدفی مشخص بنا شده است، اظهار داشت: اگر در خلقت تمام عوالم تفکر کنید، میبینید خداوند همه آنها را برای هدف معینی آفریده است، انسانی که از خاک آفریده شده بر حسب تکامل به اینجا رسیده است و پوستههای متعدد را طی کرده است، لذا اگر همین انسان خاکی پرورش یابد، به مراحلی در سیر خواهد رسید که ملائکه هم نخواهند رسید.
حجتالاسلام بهجت با اشاره به اینکه تلاش در زمینه درس، تحصیل و تجارت برای این است که با فرهنگ باشیم، ابراز داشت: در آن دنیا کسی از فقه و اصول و دکتری امتحان نخواهد گرفت و سوالی نخواهد پرسید. بلکه میگویند خود را چگونه بار آوردی، بنابراین راه برای رشد و سعادت یا شقاوت باز است.
وی ادامه داد: پیامبر (ص) میفرماید که برای رشد، علم و عمل هر دو لازم است، اما این هم کافی نیست؛ بلکه تزکیه هم لازم است و انسان باید خود را از پستی ها پاک کند.
فرزند آیت الله بهجت با اشاره به اینکه در طول تاریخ انسانهایی بودند که برای مال دنیا خیلی تلاش کردند، خاطرنشان کرد: بودند انسانهایی که فکر میکردند هدف از زندگی جمع کردن طلا است، اما آیا تا به حال یک نفر از آنها یک گرم طلا را با خود به آن دنیا برده است؟! ما در عمل دو راه بیشتر نداریم یا باید زمینی شویم و یا آسمانی!
وی در ادامه به برخی از خاطرات خود از آیت الله بهجت اشاره کرد و افزود: آیت الله بهجت بیش از 90 سال عمر کردند، اما با این وجود با گذشت بیش از نود سال از عمرشان احساس بازنشستگی نمیکردند، اگر هم به ایشان اصرار میکردیم که کمی استراحت کنند، ایشان از زمان استراحت نیز میزدند و به مطالعه و عبادت میپرداختند و حتی در اواخر عمرشان یک کلاس جدید هم به کلاسهایشان اضافه کردند.
حجتالاسلام بهجت اظهار داشت: ما یک خانه قدیمی با تعداد زیادی پله داشتیم، آیت الله بهجت (ره) برای نماز شب این همه پله را در سن بالا و در سرما و گرما به حیاط میرفتند که وضو بگیرند، یک شخصی به ایشان گفت که این گونه زندگی کردن سخت است، اجازه بدهید ساختمان جدیدی بسازیم تا شما راحت باشید، پدرم تا کلمه راحتی را شنید به آن شخص پاسخ داد: «آن کسی که همه عوالم را خلق کرد، گفته است که اینجا جای راحتی نیست، باید شرایط را برای راحتی در آن سمت فراهم کرد»، این باور ایشان بود.
وی از اشتیاق وصف ناپذیر پدرش به نماز سخن گفت و افزود: آیت الله بهجت وقتی نماز میخواندند، جان میدادند و لباسهایشان غرق عرق میشد، ایشان میگفتند: «اگر مردم لذت نماز را بدانند، خواهند دانست که در دنیا لذتی بالاتر از لذت نماز نیست».
یادگار آیتالله بهجت با اشاره به اینکه این عالم فرزانه بسیار به غذا بیمیل بودند، بیان داشت: با این حال دو ساعت در حرم کریمه اهلبیت(س) به عبادت میپرداخت، انگار شارژ میشدند و این نمیتوانست جز استفاده از مائده آسمانی چیز دیگری باشد.
وی با بیان اینکه آیت الله العظمی بهجت(ره) مرجع سیاسی بود، اما به دلیل تواضعی که داشت، نمیخواست خبری از ایشان منتشر و نامی از ایشان در رسانه ها منعکس شود، ادامه داد: هنگامی که با بچهها در اتاقی از خانه صحبت میکرد و من در اتاقی دیگر به صحبتهای ایشان گوش دادم، شنیدم که گفتند:« بچه بودم، مکلف نبودم، در مسجد سهله در رکعت اول نماز سوره «بقره» را خواندم و در رکعت دوم گمان کنم سوره «آل عمران» را خواندم»، لذا به بچهها توصیه کردند که در کودکی قرآن بیاموزند.
توحید صمدی
16-05-2012, 01:25
خاطرات خواندنی علامه مصباح یزدی از آیت الله العظمی بهجت
امام فرمودند بروید ببینید آقای بهجت چه می گوید/ بعد فرهنگی مبارزه را آیتالله بهجت در نظرما برجسته کرد
نسبت استاد شاگردی آیت الله العظمی بهجت و آیت الله مصباح یزدی شاید تا چندی پیش و در ایام حیات عارف بزرگ زمانه، چندان آشکار و پیدا نبود، چه از آن جهت که حضور آیت الله بهجت مانع از بیان این ارتباط میشد و چه از آن جهت که سمت و سوی آشکار فعالیت علامه مصباح در حوزه اندیشه و سیاست به چشم میآمد و ابعاد اخلاقی در پشت این روشنگریهای نظری و سیاسی پنهان.
پس از رحلت بهجت زمان، هر آنکس که سر و سری با او داشت، خاطراتی گفتنی را به زبان و قلم آورده و در تبیین جایگاه والای او به جامعه عرضه کرد هرچند که بسیاری از خاطرات مگو هم در سینه دوستان و دوستدارانش باقی ماند.
شاید یکی از خواندنیترین خاطرات از مرحوم آیت الله بهجت، خاطرات علامه مصباح یزدی از این استاد بزرگ اخلاق است. خواندن این خاطرات سوای محتوای پر مغز آن، از سر و سرّ استاد و شاگرد حکایت دارد.
رجانیوز بخشهایی از خاطرات علامه مصباح یزدی پیرامون مرحوم بهجت را که هفته نامه نه دی منتشر کرده است. به مناسبت فرارسیدن سالگرد ارتحال عارف بزرگ دوران معاصر مرحوم آیت الله بهجت منتشر میکند:
درس خارج پشت حجره در بسته
خدمت ایشان رسیدیم و درخواست کردیم که درس فقهی شروع بفرمایند و ما استفاده کنیم، ایشان هم بزرگواری فرمودند و قبول کردند و در یکی از حجرات مدرسه فیضیه این درس را ما شروع کردیم و بعد از درس مرحوم آیت الله بروجردی(رض)که ایشان مقیّد بودند همیشه درس ایشان شرکت کنند بعد از درس تشریف می بردند مدرسه فیضیه و ما هم چند نفری بودیم آنجا در خدمتشان کتاب طهارت را شروع کردیم. گاهی اتفاق می افتاد که صاحب حجره نبود حالا مسافرتی رفته بود یا بیماریی چیزی داشت ،ایشان در یکی از صفّه های حجره همان جا کنار مدرسه می نشستند و ما هم روی زمین دور ایشان می نشستیم و درس خارج فقه به این صورت برگزار می شد.
داستان هایی که سرّش را بعداً فهمیدیم
ما پیش از درس مقیّد بودیم زودتر برویم پیش از وقت درس بلکه از ارشادات معنوی ایشان به یک نحوی استفاده کنیم، ایشان هم تشریف می آوردند پیش از وقت درس، گاهی یکی دو نفر بودیم که پیش از درس و به طور متفرّق مطالبی همان طور که عرض کردم گاهی حدیثی می خواندند گاهی داستانی نقل می کردند از اساتید و بزرگان دیگران، ابتدا ما فکر می کردیم انتخاب این حدیث یا داستان اتفاقی است.
بعدها با دوستان صحبت کردیم گفتیم که بیان این حدیث ها و یا داستان ها مثل اینکه جهت دار است، آن دوست ما گفت که اتفاقاً من حس می کنم که ایشان وقتی یک مطلبی را نقل می کنند مثل اینکه من را مخاطب قرار می دهند، به جهتی مربوط به من دارند می گویند منتها به زبان یک حدیث یا داستان، فرض کنید من اگر یک لغزشی کردم و کس دیگری هم نمی داند حالا در خانه مربوط به خانواده ام و یا مربوط به دیگری ایشان یک داستانی نقل می کردند یا حدیثی می گفتند که تنبیهی بر آن جهت و اشاره ای داشت مثلاً یک چنین اشتباهی کردید شما کار بدی کردید مثلاً و راهنمایی بود که چه کار کنید. این زیاد اتفاق می افتاد که وقتی داستان نقل می کردند یک نگاه خاصی هم به طرف می کردند، بعدها دیگر کم کم ما باور کردیم که اینها جهت دار است همین جوری و به طوراتفاقی چیزی نقل نمی کنند. از جمله گاهی مطالبی را می فرمودند که ناظر به جهات اجتماعی و سیاسی و اینها بود و آن وقت ها هم مصادف شده بود با اوایل جریان نهضت روحانیت و حمله کماندوهای شاه به مدرسه فیضیه و گاهی مطالبی می فرمودند ارتباط پیدا می کرد با این مسائل.
تأکید آیت الله بهجت بر بُعد فرهنگی نهضت
روز به روز وقتی جریانات مبارزات داغ تر می شد و مزاحمتی که برای روحانیون و منبری ها و زندان و تبعید و اینها پیش می آمد به این مناسبت ها ایشان هم اشاراتی می فرمودند یا اشاره ای که مثلاً چه باید کرد، گاهی حرفهای خیلی ساده ایشان می توانست فتح بابی باشد برای یک نوع فعالیت و بعضی از دوستانی که در درس ایشان شرکت می کردند بخاطر همین تأکیدات ایشان رفتند سراغ فعالیت های اجتماعی و سیاسی، بخصوص در بخش کارهای تبلیغاتی و فرهنگی، یعنی مبارزاتی که از آن زمان شروع شد به رهبری حضرت امام(س) و سایر مراجع یک بعدش ضعیف بود و آن بعد تبلیغاتی و فرهنگی اش بود و اتفاقاً ایشان روی این بعد از مبارزات تکیه می کردند، ما را سوق می دادند به اینکه این جهتش را جبران کنید تقویت کنید و همین باعث شد که ما در این فعالیت ها در حدّ توان و بضاعت خودمان شرکت کنیم و بخصوص به بعد تبلیغاتی و فرهنگی اش اهمیت بدهیم. اینکه من عرض کردم محرّک من در شروع این فعالیت ها همین جهت بود که ایشان تأکید می کردند برای تقویت بعد فرهنگی و تبلیغاتی مبارزه، ما هم روی حسن ظنّی که به فرمایشات ایشان داشتیم این را یک وظیفه مؤکدی برای خودمان می دانستیم و در حدّی که ازعهده ما برمی آمد دنبال می کردیم.
توحید صمدی
16-05-2012, 01:26
امام می فرمود با اصرار از ایشان بخواهید
مرحوم آیه الله مشکینی(رض) که رئیس مجلس خبرگان بودند نقل می فرمودند که ما خدمت حضرت امام(س) شاید هم گفتند بارها برای مسائل اخلاقی و اینها مطرح کردیم و گفتیم به کی مراجعه کنیم در این گونه مسائل و ایشان می فرمودند به آقای بهجت مراجعه کنید، عرض می کردیم ایشان نمی پذیرند اباء دارند از اینکه مثلاً به این عنوان شناخته بشوند و مطرح بشوند و اینها، امام(س) می فرمودند که باز می فرمودند به ایشان مراجعه کنید اصرار کنید. مرحوم امام(س) کس دیگری را به این عنوان معرفی نکردند. بنده هم از مرحوم آقا مصطفی(ره)شنیدم که می گفتند که حضرت امام(س) نظر خاصی به آقای بهجت دارند و گاهی برای بعضی حاجات و مشکلاتشان به ایشان ارجاع می دادند، حالا نمی دانم ذکر این مطلب چه اندازه بجاست: جناب آقای مسعودی که تولیت آستانه حضرت معصومه(س) را داشتند ایشان بخاطر اینکه اهل خمین بودند و به منزل امام(س)، زیاد رفت و آمد داشتند نقل می کردند که بارها اتفاق افتاد مشکلی برای امام(س) پیش آمد یا بیماری سختی مثلاً بستگانشان داشتند، ایشان مرا می فرستادند پیش آقای بهجت که برو ببین آقای بهجت چه می گویند و مکرّر اتفاق افتاد که ایشان می فرمودند بروید قربانی کنید گاهی یکی گاهی دو تا گوسفند قربانی کنید و من بلافاصله به دستور آقای بهجت و با پیشنهاد حضرت امام(س) می آمدم پیش فلان قصابی و گوسفند می گرفتم.
آنچه نمی دانیم عمل کنیم
بنده خیال می کنم چیزی که در زندگی ایشان کاملاً بیّن بود و هر کس اندکی با ایشان معاشرت پیدا می کرد یا از فرمایشات ایشان استفاده می کرد متوجه می شد این بود که ایشان تمام سخنانشان و رفتارشان روی یک محور متمرکز بود وآن اینکه تقرب به خدای متعال یا کمال حقیقی برای انسان جز در سایه اطاعت خدا و عمل به دستورات شریعت حاصل نمی شود. تکیه کلام ایشان انجام واجبات و ترک محرمات بود. هرکه از ایشان می پرسید چه باید بکنیم چه دستور اخلاقی شما توصیه می کنید محورش همین بود انجام واجبات ترک محرمات، تکیه کلام ایشان در تمام مدتی که ما خدمت ایشان می رسیدیم و گاهی صحبت از مسائل اخلاقی و معنوی می شد، مسلّمات شریعت بود، این مطلب را بارها تکیه می کردند که اگر ما آنچه از شریعت می دانیم عمل کنیم خدا آنچه لازم باشد به ما خواهد فهماند، لزومی ندارد که بگردیم دنبال یک چیزهایی که خیلی مجهول هست و یک اسراری هست کسانی می دانند و هیچ کس نمی داند! می فرمودند هرچه در شریعت بیشتر روی آن تأکید شده، آیات قرآن و روایات، بیشتر به آن تأکید کرده دلیل آن است که آن راه ،راه تقرب به خداو مهمتر و مؤثرتر است.
مبارزه آیت الله بهجت با عرفان های التقاطی
مرحوم آقای بهجت برای خودشان کأنّه یک رسالتی قائل بودند که در مقابل خرافات و دکان داری هایی که در این زمینه وجود دارد و کسانی به نام عرفان و مسائل اخلاقی و قطبی و مرشدی و این حرفها دکان داری می کنند و مردم را سرگرم می کنند برای خودشان یک رسالتی قائل بودند که با اینها مبارزه بکنند منتها مبارزه مثبت، یعنی به جای اینکه بگویند فلان کس دارد خطا می کند یا فلان فرقه چنین و چنانند ایشان این جهت را بیان می کردند که راه صحیح، پیروی از اهل بیت و عمل به دستورات شریعت است راه دیگری نیست.
بطور کلی سایر فرقه ها و راه ها و بدعت ها و همه اینها را نفی می کردند به صورت مبارزه مثبت یعنی با تثبیت اینکه راه فقط پیروی از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین هست، سایر چیزها را نفی می کردند و شاید این روز را می دیدند ، آن وقت ها البته فرقه تصوف و اینها بود ولی این عرفانهای کاذب به این وسعت نبود اینها تازه رواج پیدا کرده هرگوشه ای یک کسی یک مغازه ای باز کرده و شاید به خاطر همین ها بود که ایشان این مسأله را خیلی روی آن تأکید می کردند که تنها عمل به دستورات شرع، انجام واجبات و ترک محرمات است که انسان را می تواند به سعادت برساند و از ویژگی های ایشان این بود که همیشه در فعالیت ها جنبه مثبت را تقویت می کردند یعنی به جای اینکه یکی یکی با این مکاتب انحرافی و خرافی مبارزه بکنند و اسم ببرند آن مکتب غلط است و فلان است، در مقابلش آن جهت مثبت را ارائه می دادند که اینها صحیح است و ما باید این جوری رفتار بکنیم.
توحید صمدی
16-05-2012, 04:28
مقام بندگی
ویژه نامه سومین سالگرد ارتحال عارف واصل حضرت آیت الله العظمی بهجت قدس سره
دانلود فایل PDF ویژه نامه ( مقام بندگی ) حجم فایل : 4 MB
(http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91.pdf)
http://www.mtb.ir/images/download/resaleh/java.gifدانلود فایل مخصوص موبایل این شش کتاب (ابتدا از زیپ خارج کنید) (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/007-books-bahjat.zip)
شش کتاب به صورت فایل های جدا :
http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-download-mobaile-bahjat-resaleh-120x160.png (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/resaleh.png)
1.کتاب همراه توضیح المسائل
http://www.mtb.ir/images/download/resaleh/java.gif دانلود فایل جاوای این کتاب (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/003-resaleh.jar)
http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-download-mobaile-bahjat-esteftaat-120x160.png (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/esteftaat.png)
2.کتاب همراه استفتائات
http://www.mtb.ir/images/download/resaleh/java.gif دانلود فایل جاوای این کتاب (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/002-esteftaat.jar)
http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-download-mobaile-bahjat-mahboob-120x160.png (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/mahboob.png)
3.کتاب همراه به سوی محبوب
http://www.mtb.ir/images/download/resaleh/java.gif دانلود فایل جاوای این کتاب (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/005-mahboob.jar)
http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-download-mobaile-bahjat-manask-120x160.png (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/manask.png)
4.کتاب همراه مناسک حج
http://www.mtb.ir/images/download/resaleh/java.gif دانلود فایل جاوای این کتاب (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/004-manasek.jar)
http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-download-mobaile-bahjat-jore-120x160.png (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/jore.png)
5.کتاب همراه جرعه وصال
http://www.mtb.ir/images/download/resaleh/java.gif دانلود فایل جاوای این کتاب (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/001-jore-vesal.jar)
http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-download-mobaile-bahjat-jame-120x160.png (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/jame.png)
6.کتاب همراه جامع المسائل
http://www.mtb.ir/images/download/resaleh/java.gif دانلود فایل جاوای این کتاب (http://www.mtb.ir/images/download/mobaile-bahjat/006-jameolmasael.jar)
مجموعه 294 فایل تصویری از آیت الله بهجت رضوان الله علیه
http://www.aparat.com/video/video/result?data[text]=%D8%A8%D9%87%D8%AC%D8%AA&secfrdcodedvar=c27f54770 c7d544b874f20d1d148d8227f7c2591&btnSubmit=+&data[checkgetrequest]=true&frm-id=13371255494fb2eaadcefdf
توحید صمدی
16-05-2012, 04:28
مقام بندگی (ویژه نامه سومین سالگرد)
بر روی تصاویر کلیک نمایید
http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-1-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-1.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-2-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-2.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-3-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-3.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-4-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-4.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-5-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-5.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-6-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-6.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-7-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-7.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-9-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-9.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-10-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-10.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-11-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-11.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-12-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-12.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-13-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-13.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-14-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-14.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-15-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-15.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-16-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-16.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-17-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-17.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-18-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-18.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-19-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-19.jpg) http://www.mtb.ir/images/stories/thumbnails/images-bandeghi-maqame_bandegi-91-20-140x114.jpg (http://www.mtb.ir/images/bandeghi/maqame_bandegi-91-20.jpg)
توحید صمدی
16-05-2012, 15:37
بهجت عرفان وعلم ازنگاه بزرگان
رهبر معظم انقلاب، آیت الله خامنه ای
آن بزرگوار (آیت الله بهجت) که از برجستگان مراجع تقلید معاصر به شمار می رفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فیوضات معنوی بی پایان نیز بودند. دل نورانی و مصفای آن پارسای پرهیزگار، آیینه روشن و صیقل یافته الهام الهی، و کلام معطر او راهنمای اندیشه و عمل رهجویان و سالکان بود.
آیتالله جوادی آملی
بحث درباره شخصیت بزرگواری مثل آیت الله العظمی بهجت کار دشواری است. زیرا این بزرگوار جزء «جوامع الکَلِم» عصر ما بود. هر انسان صالحی، کلمه الهی است و کلمات الهی یکسان نیستند.
هر کدام مظهر نامی از نام های پر برکت خداوند هستند، ولی «جوامع الکَلم» مظهر نام های برترند. آنکه جوامع الکلم اصیل و کامل است، آن انسان معصوم است. ولی شاگردان انسان معصوم در سایه علم صائب و عمل صالح سهمی از این جوامع الکلم دارند. اگر خدای سبحان از عیسای مسیح (ع) به عنوان کلمه یاد کرده است، آن جزء جوامع الکلم است؛ چه اینکه وجود مبارک پیغمبر و امیرمؤمنان (ع) از کاملترین مصادیق جوامع الکلم اند. آن حضرت به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: لَقَدْ اُعطِیتُ جَوامِعَ الکَلِمْ وَ لَقَدْ اُعطِیتَ یا عَلی جَوامِعَ الکَلِم.
آیت الله مصباح
آیت الله بهجت جامع دقتهای مرحوم آقا میرزامحمدتقی شیرازی از طریق شاگردان برجسته شان آقا شیخ محمد کاظم و همین طور نوآوری های مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی، و تربیت های معنوی مرحوم آقای قاضی می باشند.
این استادان یک شخصیت جامع الاطرافی به وجود آورده اند که نعمت بسیار بزرگی در عصر ما به حساب می آید.
استاد خسروشاهی
شناختن آیتالله العظمی بهجت و کمالات ایشان جز به تهذیب نفس و توسعه وجودی ممکن نیست و هر کسی با توجه به سعه وجودی خودش می تواند درک کند، بنابراین برای شناخت کمالات ایشان باید تهذیب نفس کرد و وجود خود را توسعه داد تا از کمالات آقا بهره بیشتری برد.
آیت الله بهاء الدینی (ره)
اکنون آقای بهجت ثروتمندترین مرد جهان (از نظر معنویت) است.
حجتالاسلام والمسلمین فقهی
اگر شجره طیبه انسانیت غیر از چهارده معصوم میوه سالم داده باشد که حتما داده است یکی از آن میوه های سالم وجود مقدس آیت الله العظمی بهجت است.
آیت الله علامه محمد تقی جعفری
صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا موعظه است. من هر وقت ایشان را می بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقی می ماند و در واقع هشدار دهنده است.
علامه طباطبایی
الحمدالله که در زمانی زندگی می کنیم که شخص بزرگی (آیت الله بهجت) زندگی می کند. برویم یک بار نفسش به ما بخورد! ایشان عبد صالح است.
آیت الله شیخ جواد کربلایی
ایشان و مرحوم شیخ عباس قوچانی هر دو رفیق بودند و از شاگردان مرحوم قاضی بودند. آقای بهجت در سیر و سلوک عرفانی بسیار کتوم بودند و نتایجی خیلی فوق العاده ای در این سیر و سلوک و ارتباطش با مرحوم قاضی گرفته بود و به درجات عالی رسیده بود.
استاد امجد
آیت الله العظمى بهجت از مفاخر عصر ما هستند کسانى که کمابیش با ایشان آشنا هستند می دانند که ایشان در یک اوج اعلا در علم و معنوّیت قرار دارند. بنده معتقدم که آقاى بهجت در علم و معنوّیت نظیر ندارد. به تعبیر دیگر، ایشان فرشته روى زمین هستند، باید از برکات وجود ایشان استفاده کرد.
آیتالله مهدی هادوی تهرانی
نماز ایشان، زندگی ساده، رفتوآمد به مسجد، حال و هوای ایشان در کنار مرقد حضرت فاطمه معصومه (س) درس اخلاق بود و هر کس ایشان را میدید، یاد خدا میافتاد و ایشان از مصادیق بارز «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» به شمار میآمد.
آیت الله فکور
آیت الله محمد حسن احمدی می گوید: آیت الله فکور خیلی نسبت به آقای بهجت عنایت داشتند و می فرمودند: آقای بهجت ازجمله افرادی هستند که مخصوصاً در صراط معنویت فوق العاده هستند.
آیت الله حاج سید عبدالکریم کشمیری
از محضر ایشان سؤال شد: اکنون چه کسی را به عنوان استاد کامل معرفی می کنید؟ فرمودند: آقای بهجت، آقای بهجت
آیت الله سید احمد فهری
از ایشان نیز پرسیده شد: اکنون چه کسی را به عنوان استاد کامل معرفی می کنید؟ فرمودند: آقای بهجت، آقای بهجت
آیت الله مشکینی
ایشان (آیت الله العظمی بهجت) از جهت علمی هم در فقه و هم در اصول، در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند، و از جهت تقوا و کمالات و عظمت روحی در مرحله ای بالاتر از آن می باشند، و استادانی که ایشان از آنها استفاده کرده اند نیز در مقام خیلی بالایی قرار دارند که ما باید مانند ستاره ها به آنها بنگریم؛ لذا سزاوار است که در اطراف وجود ایشان کتابها نوشته شود.
توحید صمدی
16-05-2012, 23:09
به مناسبت 27 اردیبهشت ماه، سالروز رحلت حضرت آیتالله بهجت ره
گفتوگوی مشروحی با فرزند این فقیه ربانی انجام دادیم که بخش اول آن تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/02/26/13910226000038_PhotoL.jpg
پدرم اسرار مگوی خود را مگو گذاشت/ راز چمدان آیتالله بهجت چه بود؟
حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت در ابتدای این گفتوگو بیان داشت: زندگی پدرم دو جهت داشت: بخشی از زندگی ایشان، جهت فیزیکی آن است که در خانواده و دوستان مطرح بود و گوشههایی از آن به ما رسیده است ولی جهت دیگر؛ زندگی درونی ایشان بوده که نه خودشان راجع به عواملی که در شخصیت ایشان موثر بوده صحبت و راهنمایی میکردند و نه حتی مدارک و آثار و نامههایی را که از علمای مختلف داشتند و ما میتوانستیم از آن بهره ببریم را نشان میدادند.
وی افزود: معمولا یک چمدانی داشتند که این مدارک و نامههای علمای بزرگ به ایشان را در آن گذاشته و قفل کرده بودند که در دسترس ما نباشد. حدود یکسال قبل از رحلتشان آن چمدان را از من خواستند. بنده چمدان را برای ایشان بردم و بعد دیگر از آن چمدان خبری نشد. نمیدانیم که چه شد. یقین داریم از منزل بیرون نرفته ولی دیگر نیست.
وی تأکید کرد: ایشان اسرار مگوی خود را واقعا مگو گذاشتند. ما یک سری اطلاعات از ایشان به صورت کم و کوتاه و پراکنده به دست میآوردیم. این اطلاعات به صورت معما برای ما باقی بود. بنده چون فارغ التحصیل فلسفه بودم، عادت داشتم باور خیلی چیزها برایم با برهان و دلیل باشد. باید به یقین صد در صد میرسیدم و ادله 20 درصد و 50 درصد برایم کافی نبود. لذا به زندگی و تحصیل خود مشغول بودم و فقط لوازمات ضروری زندگی ایشان را تهیه میکردم.
علامه جعفری فرمود: تمام کارهایت را رها و به این پیر خدمت کن!
فرزند آیت الله بهجت در بخش دیگری از گفتوگوی خود با فارس به ماجرای حضور علامه جعفری در خانهشان اشاره کرد و افزود: میان کارهایم روزی چند ساعت را به ایشان اختصاص میدادم و در خدمتشان بودم و بقیه را به اتاق خود در بیرون و خوابگاه که حجرهای بود میرفتم و مشغول کارهای شخصیام میشدم. تا اینکه در سال 1363 علامه جعفری یک روز که از منزل آیت الله بهجت بیرون میرفت، با حرفهایش یک تلنگری به من زد.
وی ادامه داد: علامه جعفری به من گفت که تو تمام کارهایت را رها کن و به خدمت ایشان بیا. علامه جعفری با آن لهجه شیرین و غلیظ ترکی گفت: «تو عقلت نمیرسه که این کیه!» علامه وقتی از احوالاتم پرسید و من گفتم که درسهای فلسفه و ریاضیات و ستارهشناسی و عرفان را خواندهام، خیلی برایش جای تعجب بود که چطور توانسته بودم اینها را در قم بخوانم. من هم به شوخی به ایشان گفتم که استاد اینجا مجانی بود و من هم نشستم و خواندم.
فرزند آیتالله بهجت گفت: علامه به من فرمود حالا یک چیزی میگویم گوش کن. گفتم آقا میشنوم. گفتند نه باید عمل کنی. گفتم آقا چطور به مجهول مطلق عمل کنم؟ به چیزی که نمیدانم چطور عمل کنم؟ علامه با همان لهجه خود گفتند دست بردار، من برایت میگویم. تو تمام کارهایت را رها کن و بیا خدمت همین پیر را بکن.
بهجت ادامه داد: تو گفتههایش را یادداشت کن و ضبط کن که نه میشناسیاش و نه میگذارد که بشناسیاش. من قم و تهران و مشهد و نجف و عراق و شیعه و سنی را دیدهام؛ همین یکی آخرش مانده است. وقتی او را از تو گرفتند، آن وقت میفهمی که بوده! بنده در آن زمان مشغول تحصیل بوده و کار فراوان داشتم و در دانشکده بودم.
علامه جعفری: پدرت(آیتالله بهجت) مأمور این قرن و این دوره است
وی اضافه کرد: علامه جعفری به من دستور داد که ضبط کن و نگه دار و برای نسل آینده امانت دار باش که این مرد تمام میشود و بعد از اینکه او برود معلوم نیست تا 100 سال دیگر هم کسی چون او بیاید. خداوند در هر دورهای یک فرد را میدان میدهد، یعنی میدانی را که دارد برایش باز میکند و رشدش میدهد تا برای دیگران نشان و الگو باشد.
بهجت گفت: علامه جعفری تأکید کردند آیت الله بهجت مأمور این قرن و این دوره است. البته پس از رحلت پدرم نیز خیلی از شاگردان ایشان به من میگفتند که ایشان دیگر تمام شد و تو فکر نکن که همه همینطور هستند. با تلنگری که علامه جعفری در سال 63 به من زد، در همان بیست و چند سال پیش، یک مقدار کارهایم را کم کردم و 7 ساعت در روز را به ایشان اختصاص دادم.
وی افزود: پس از سال 72-73 نیز حدود 15 ساعت شد و از سال 80 به بعد بیست و چهار ساعته با ایشان بودم. با این حال ایشان خیلی هنرمند بود و همه کارهایش را تحت یک پوشش و پوستهای انجام میداد. وقتی مسائل بلند علمی را میخواست نقل کند، خیلی ساده می گفت: میشود این چنین گفت...
توحید صمدی
16-05-2012, 23:09
آیتالله بهجت آخرین فرمولهای عرشی را به سادهترین شکل بیان میکرد
علی بهجت در بخش دیگری از گفتوگوی خود با فارس به شیوه برخورد پدر خود با نظریات علمی اشاره کرد و گفت: ایشان اشکالات و ایرادات نظریههای دیگران را میگرفت و بعد وقتی میخواست نظریه خودش را بدهد، نمیگفت که این نظریه بنده است و هیچ کسی نگفته و در جایی نیست و یا خوب توجه کنید. بلکه فقط میفرمود: این چنین هم میشود گفت، حالا شما ببینید. ایشان آخرین فرمولهای عرشی را از لحاظ علمی با این بیان ساده میگفت.
فرزند آیتالله بهجت گفت: از نظر بعد درونی که اصلا حاضر نبود اقرار به چیزی بکند. حتی اینقدر پوشش داشت که مثلا اگر ما میخواستیم راجع به استاد ایشان بپرسیم، که آیا از استادتان کار خارق العادهای دیدید یا نه؟ و یا شاهد عمل ممتازی از او بودید یا نه؟ حاضر نبود حرفی بزند. چرایش را بعدها فهمیدم که اگر ایشان درباره استاد خود سخن میگفت، این سوال به ذهن ما میآمد که حالا این استاد به شما چه یاد دادند؟ بنابراین ایشان از ابتدا چیزی نمیگفتند.
وی ادامه داد: بنده دبستانی که بودم، یکی از علما که ریش حنایی میگذاشت و سیدی حدود 80 ساله بود، به من گفت که برو تو نخ بابات و ببین که چی بلد است. پدرم او را میشناخت ولی من خوب او را نمیشناختم. به من میگفت که استاد پدرت آنقدر قوی بوده که به هر کسی چیز مهمی داده، برو ببین به پدرت چه داده است.
وی افزود: من هم بچه بودم و میرفتم میگفتم بابا، آن آقا گفته برو ببین پدرت چه گرفته. پدرم خیلی میخندید و در حال تبسم میگفت: بله، عجب... عجب... و از کنار آن میگذشت. هیچ راهی نمیگذاشت تا بیشتر در موردش بدانیم.
داستان عجیب قبل از تولد آیت الله بهجت
حجت الاسلام بهجت در مورد سیر زندگی پدر بزرگوارش از کودکی گفت: داستان کودکی ایشان از سالها قبلتر شروع میشود و به داستان پدرشان بر میگردد که معروف است. پدر آیت الله بهجت در نوجوانی در حال مرگ بوده که ندایی را می شنود که این را رها کنید، او پدر محمد تقی است.
وی گفت: خلاصه ایشان جانی دوباره میگیرد و همه تعجب میکنند. بعد ازدواج میکند و فرزندانش متولد میشوند و این داستان را فراموش کرده بوده تا موقع تولد فرزند سومش به یاد میآورد که وقتی کوچک بوده به او گفتند که پدر محمد تقی است. اولین پسر را محمد مهدی و دومی را محمد حسین و سومی را که به یاد میآورد نامش را محمد تقی میگذارد.
وی ادامه داد: محمد تقی هفت ساله بوده که در حوض خانه میافتد و خفه میشود. از دست دادن این بچه برای آنها غم سنگینی است و مادر آیت الله بهجت متوسل میشود تا این فرزند را خداوند به آنها میدهد و نامش را محمد تقی میگذارند. محمد تقی ثانی؛ که من در یادداشت های پدر ایشان دیده بودم که نامشان را محمد تقی دومی نوشته بودند.
مادر ایشان نمیخواست تا دوباره محبت مادر و فرزندی زنده شود
فرزند آیتالله بهجت بیان کرد: از آنجا که خداوند کسانی را که میخواهد پرورش دهد با رنج پرورش میدهد و در ناز و نعمت نمیخواباند، آیت الله بهجت هم در 16 ماهگی مادر جوان خود را از دست میدهد. مادر ایشان حدود 28 سال داشته است.
وی افزود: یکی از اقوام که اینها را برای من تعریف میکرد گفت انسانهای بزرگ به راحتی میتوانند با اموات ارتباط برقرار کنند و سپس به پدرم گفت: آقا شما مادرتان را در خواب دیدهاید؟ پدرم گفت: بله؛ ایشان پرسید که مادرتان چه شکلی بود؟ پدرم گفت: چادرش را پایین آورده بود و صورتش پوشیده بود.
بهجت ادامه داد: آن فرد تعجب کرد و گفت: عجب مگر شما پسرش نبودید؟ مگر نامحرم بودید که این کار را کرده بود؟ پدرم لبخندی زد و اشک گوشه چشمش جمع شد و گفت: شاید میخواسته تا محبت مادر و فرزندی دوباره در وجود من زنده نشود. ایشان خیلی زود از محبت مادری محروم میشود و خواهر بزرگ ایشان متکفل امور او میشود.
وی اشاره کرد: پدرم از خاطرات کودکی با خواهرش تعریف می کرد . ایشان می گفت روزی خواهرم داشت نشاءهای گوجه فرنگی و بادمجان را در باغچه می کاشت. من کوچک بودم و پشت سر او می رفتم و می دیدم که نشاء سبز را در داخل خاک می گذارد، آن را بر می داشتم و همین طور تا آخر خط هرچه کاشته بود را برداشتم. در آخر یک دسته نشاء به او دادم. خواهرم گفت چرا تمام کارهای مرا خراب کردی و یک بار مرا زد. من گریه کردم و عمویم گفت که چرا او را می زنی؟ او هم می خواسته خدمت کند و قصد بدی نداشته. این خاطره از حدود سه سالگی در ذهن ایشان باقی بود.
محمد تقی جانِ مرا چوب زدن یعنی چه؟
بهجت ادامه داد: پدر ایشان نیز خیلی به او علاقه داشته و او را مکتب خانه گذاشته بود. ایشان در مکتب خانه باهوش بوده و خوب درس میخوانده و عزیز بوده است. یک بار مربی مکتب خانه برای اینکه از بقیه زهر چشم بگیرد، او را تنبیه میکند. او که اصلا توقع نداشته تنبیه شود، پیش پدر رفته و ناراحتی میکند. پدر او چون شاعر بوده برایش قصیدهای میگوید که مفصل است. این شعر را داخل پاکتی به محمد تقی میدهد تا به معلمش بدهد. مقداری از آن این بود:
محمد تقی جان مرا چوب زدن یعنی چه / گل و بستان مرا چوب زدن یعنی چه
وی افزود: آیتالله بهجت از کودکی اعمالی را انجام میداده که با کودک سازگار نبوده است. هم مکتبیهای او برای من میگفتند که در مکتب کارهای بچهگانه نمیکرد و خیلی جدی بود و اگر مسئول نظم ما میشد، مثل یک فرمانده همه را به صف میکرد.
وی گفت: سپس پدرم تا 13 سالگی مقداری از درس طلبگی را در همان جا خواند. بعد سیدی که وضع مالی خوبی داشته و زمین دار بوده و خیلی به آیت الله بهجت علاقه مند بوده، خانواده او را تحریک میکند تا او را همراهش به عراق بفرستند. علت علاقه این سید هم معلوم نبوده است.
بهجت بیان داشت: من ایشان را در کودکی دیده بودم و این سید خیلی مرا دوست داشت. همیشه وقتی وارد خانه آنها میشدیم، مرا میگرفت و بر روی طاقچهای مینشاند. خلاصه این سید میخواسته پدرم را با خود ببرد که بار اول موفق نمیشود و آنها برای بار دوم و با کاروان بعدی عازم میشوند.
توحید صمدی
16-05-2012, 23:10
تحصیلات آیتالله بهجت در کربلا و نجف
فرزند آیت الله بهجت ادامه داد: ایشان به مدت 4 سال برای تحصیل در کربلا بوده، خوب درس میخواند و سپس به نجف میرود. طلبههایی که در کربلا بودند میگفتند که مثلا درس فلان استاد نباید رفت چون طولانی است و به درس استادی میرفتند که در مدت کمتری آن درس را بگوید. ولی آیت الله بهجت درست برعکس همه بر سر درس استادی می روند که 14 ساله تمام میکند. آن استادی بسیار قوی به نام مرحوم کمپانی بوده که از لحاظ فکری خیلی مسلط و قدرتمند بوده است. پس از آن آقایی از علما بوده که نه تنها علم روز حوزه را داشته بلکه علم باطن را هم کسب کرده بوده به نام سید علی آقا قاضی.
وی افزود: پدرم با وجود اینکه خیلیها به درس او نمیرفتند، به درس او میرود. شرایط آقای قاضی برای درس بسیار سنگین بوده و کسی که میآمده باید فارغ التحصیل 10 سال حوزه و نیمه مجتهد یا مجتهد بود. آیت الله بهجت هنوز به این مراحل نرسیده بود ولی توانست در درس آقای قاضی شرکت کند. اینکه آقا چطور توانست به درس آقای قاضی راه یابد معلوم نیست و نمیگفت.
حجتالاسلام بهجت گفت: من کلی فکر کردم که چطور چیزی از ایشان بشنوم و در نهایت به ذهنم رسید تا این گونه سوال کنم. بنابراین از پدرم پرسیدم اولین باری که اسم آقای قاضی را شنیدید کجا بود؟ ایشان گفت من در کربلا که بودم برادر علامه طباطبایی که به زیارت میآمد، به حجره من میآمد و مهمان من میشد و با هم دوست شده بودیم. او اسم آقای قاضی را آورد و گفت که او مردی این چنین است. ولی پدرم دیگر از درون خودش چیزی نگفت.
وی ادامه داد: ایشان در اثر ریزگردهای زیاد هوا، ریاضت، درس، و خواندن نماز و روزه مریض میشود و برای اینکه بهتر شود بین نجف و کربلا جا به جا میشده و گاهی به کاظمین که هوای بهتری داشته میرفته است. آیت الله بهجت در سن 29 سالگی و در سال 1324 شمسی فارغ التحصیل میشود و به ایران برمیگردد و در شمال ازدواج میکند.
20 مقام معنوی در سن جوانی / پیش رو و پشت سر برای پدرم فرقی نداشت
حجتالاسلام بهجت در بخش دیگر از این مصاحبه به فارس گفت: در مورد مقاماتی که ایشان به آنها رسیده بود، یکی از علمای بزرگ نجف به نام آقای قوچانی در مورد ایشان گفته بود که خداوند در جوانی 20 مقام بزرگ را به ایشان عطا کرده ولی چه کنم که با ایشان عهد دارم نگویم. فقط یکی از آنها که مردم میدانند این است که برای ایشان پیش رو و پشت سر فرقی نداشت.
وی اضافه کرد: پسر آن عالم بزرگ که آقای قوچانی بود به من گفت آقای قوچانی نزدیک فوت خود نگران بود که مبادا عهدش را با آیت الله بهجت شکسته باشد و بدون اینکه اسم او را ببرد، آن مقامات بلند را برای کسی تعریف کرده باشد و دیگران از ویژگیهای آقای بهجت و علاقهای که آقای قوچانی به ایشان داشت، حدس زده باشند که اوست.
فرزند آیتالله بهجت گفت: بعدها معلوم شد پدرم از خیلی از دوستانش که متوجه میشدند عهد میگرفته تا این سر را فاش نکنند. یکی از این مقامات طی الارض ایشان بوده که آقای ری شهری در کتاب زمزم عرفان خود از قول پسر یکی از علما نقل میکند که پدرش شاگرد آقای بهجت در نجف بوده و با ایشان طی الارض کرده بودند.
وی ادامه داد: این عالم در یکی از چهل شبی که نذر داشتند تا به مسجد سهله بروند و پدرشان مهمان ایشان در کربلا بوده و نمیتوانستند تنهایش بگذارند، آقای بهجت با طی الارض ایشان را از کربلا به مسجد سهله میبرد و بر میگرداند تا نذرش را ادا کرده و دوباره کنار پدر پیرش که مهمان او بوده، بر گردد و او بعد متوجه میشود.
بهجت گفت: آیتالله بهجت از او عهد میگیرد تا زنده است، به کسی نگوید. پس از سالها این عالم و پسرش آیت الله بهجت را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها میبینند. سپس آن عالم از ترس اینکه بمیرد و آن راز با او دفن شود، برای پسرش باز گو میکند و از او عهد میگیرد تا او و پدرم زندهاند، سر را فاش نکند.
چشم آیتالله بهجت حقیقت معصیت را میدید، بنابراین مرتکب نمیشد
حجتالاسلام علی بهجت افزود: بنده پس از رحلت پدرم متوجه خیلی از این قضایا شدم. در روز دوم ختم پدرم یکی از علما که الآن فوت کرده و پسر مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی بود، به من اشاره کرد که نزدیکش بروم. ایشان روی ویلچری نشسته بود و کنار گوش من گفت: من 60 سال پیش در نجف که بودم، آقای قوچانی که با پدر شما نزدیک بود و از اسرار او اطلاع داشت و ارتباط خوبی با استاد آیت الله بهجت نیز داشت، به من چیزی گفت.
وی ادامه داد: او گفت سر اینکه آقای بهجت از همه هم کلاسیهایش ممتاز شد، یک چیز بود و آن این بود که آقای بهجت از کودکی و سالها قبل از بلوغ خود در اثر عبادت، چشمش معصیت را میدید و مرتکب نمیشد. لذا دوران کودکی را با پاکی گذراند و بعد از دوران کودکی هم همین طور گذشت. او معصوم بود و معصوم ماند و گناه او را سنگین و چرک و آلوده نکرد. در مدارج ترقی که دیگران باید پله پله بالا بروند، ایشان چون پاک و سبک بود پرواز میکرد.
بهجت ادامه داد: پدرم هم در صحبتهایش داشت که گناه را کوچکش را هم نباید کوچک بشماری. همیشه میگفت اگر در بالاترین حد ترقی باشی و ببینی کودکی آجری جلوی پای نابینایی میگذارد تا او زمین بخورد و کودک بخندد و تو فقط یک لبخند زدی، همین کافی است تا تو را با مغز از آن بالا به پایین اندازد.
وی تأکید کرد: این صحبت پسر آقای سید جمال گلپایگانی خیلی به ما کمک کرد و اطلاعات ما را به هم دوخت و وصل کرد. من همیشه طلب مغفرت برای ایشان میکنم. بنده بارها از پدرم شنیده بودم و خیلی دیگر از شاگردان ایشان نیز شنیده بودند که پدرم میگفت کسی را میشناسم که خداوند توفیق معصیت از کودکی به او نداد. هربار معصیت پیش میآمد، خداوند یک طور منصرفش میکرد.
حجتالاسلام علی بهجت در پایان بخش نخست گفتوگوی خود با فارس اظهار داشت: هیچ وقت پدرم «من» نمیگفت و همیشه همه عنوانها و برچسبها و منها را پاک میکرد. بسیاری از مطالب را با عنوان سوم شخص میگفت و خیلیها میگفتند خود آقاست. و من باور نمیکردم و دنبال دلیل بودم. او هم که هیچ اقراری نمیکرد و من بعدها فهمیدم.
توحید صمدی
17-05-2012, 07:44
پایگاه صالحات - آیت الله احدی ( از شاگردان آقای بهجت) :
مقام معظم رهبری - عزیز ما - معمولاً می آمدند خدمت جناب آقای بهجت ، دو تایی با هم خیلی نشست داشتند .
یک مرتبه در حال بازگشت از فرودگاه بودم ، یک پیرمرد بزرگوار محاسن سفید معمم روحانی را دیدم کنار جاده ایستاده ، ایشان را سوار اتومبیل کردیم . بعد دیدم انسان بسیار با فضلی است ، این پیرمرد بزرگوار نقل می کرد :
خدمت آیت الله بهجت بودم ، آقایی از علمای تبریز آمد و علیه آقای خامنه ای صحبت هایی کرد و یک سری گزارشاتی داد .
- فکر کرد چون آقای بهجت عارف است و ساکت و سیاسی حرف نمی زند ، پس نسبت به آقای خامنه ای بدبین است -
یک مرتبه آقای بهجت که مشغول ذکر بود از جا بلند شد و گفت :
خودش عُرضه اداره کردن خانواده را ندارد ، حالا علیه این سید بزرگوار که جهان اسلام را دارند اداره می کنند حرف میزند .
بعد از جا بلند شدند و در را بست و رفت به اطاق دیگر .
بنده غافلگیر شدم .
خوب ببینید عارف اینچنین حرف میزنه ، عالم اینجوری حرف میزنه ، بلده .
و لذا تنها جایی که آقای خامنه ای به خودش تسلیت گفت در مرگ آقای بهجت بود .
(مصاحبه اختصاصی پایگاه صالحات با آیت الله احدی)
دانلود فایل صوتی : 1.2 مگابایت (http://salehat.ir/images/stories/sound/Ahadi-2.zip)
توحید صمدی
18-05-2012, 13:24
خاطرهای از استجابت دعای آیت الله بهجت
حجت الاسلام گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری با ذکر خاطره از از آیت الله بهجت: آیت الله بهجت در دیداری به بنده گفتند که مرحوم کمپانی به ایشان می گفته که همیشه از خدا این را می خواهم که «خدایا مرا از برزخ به بررخ ببر»، من پس از ارتحال ایشان فهمیدم که منظورشان به خودشان بوده و اینچنین شد که آیت الله بهجت در خواب به رحمت خداوند رفت.
توحید صمدی
25-05-2012, 16:28
پاسخ جالب آیت الله بهجت به پرستار مسیحی
آیتالله سید ابراهیم خسروشاهی از بزرگان حوزه علمیه تهران: آیتالله بهجت که در حوزه علمیه نجف مشغول فراگیری علوم حوزوی بود بیمار میشود و برای مداوا به بیمارستانی در بغداد منتقل و بستری میشود.
آیتالله خسروشاهی ادامه داد: پرستار آیتالله بهجت یک زن عیسوی(مسیحی) بود و دید ایشان هیچ توجهای به او ندارد. پرستار از طلبه جوان پرسید چرا به من توجه نداری، مگر من زیبا نیستم؟! طلبه در پاسخ گفت: من زیبایی دارم که میترسم اگر به تو توجه کنم، او [خدای صاحب جمال] به من توجه نکند!
آیتالله خسروشاهی تصریح کرد: آیتالله بهجت و مردان خدای مثل او دل خویش را به خدای یکتا و جمالآفرین سپردند و غم و غصهای دلهای با خدای آن بزرگان را فرا نمیگرفت و دردی و رنجی آن بزرگمردان را به خود مشغول نمیساخت. خدا انشاءالله ما را از شفاعتش محروم نکند.
توحید صمدی
28-05-2012, 12:14
آیت الله بهجت:اگر کسی دلش برای حضرت حجت(عج) تنگ شد به قرآن نگاه کند
حجت الاسلام بهجت در مراسم بزرگداشت حضرت آیت الله بهجت گفت: آیت الله بهجت(ره) می فرمود اگر کسی دلش برای حضرت حجت(عج) تنگ شد به قرآن نگاه کند. نگاه کردن به قرآن، حضرت حجت(عج) و خانه کعبه یک حکم دارد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در رشت، مراسم بزرگداشت حضرت آیت الله بهجت فومنی شب گذشته در مسجد حجتیه (سوخته تکیه) رشت برگزار شد.
حجت الاسلام علی بهجت فرزند حضرت آیت الله بهجت در این مراسم با اشاره به روحیات آیت الله بهجت و علاقه ایشان به مردم گیلان، اظهار کرد: آیت الله بهجت(ره) معتقد بودند هر کسی در هر شهری که هست باید همشهری های خود را بشناسد و نیازها و کمبودهایشان را برطرف کند.
این استاد حوزه در ادامه اعلام کرد: آیت الله بهجت(ره) در اثر تزکیه نفس و عبودیت به امتیازی دست پیدا کرده بوند که تا زمان رحلت هم برای کسی فاش نکردند.
حجت الاسلام بهجت افزود: آیت الله گلپایگانی به یکی از نزدیکان خود فرمودند آیت الله بهجت از کودکی در اثر عبادت چشمش باز شده بود و معصیت را می دید و گناه نمی کرد.
وی با انتقاد از برخی اظهار نظرها با موضوع انکار بزرگان و کراماتشان، گفت: اولین مرحله حرمان انکار است و اگر کراماتی از بزرگان نقل شد نباید انکار کرد، حداقل باید گفت که امکان دارد این موضوع هم اتفاق بیافتد، انکار صریح صحیح نیست.
حجت الاسلام بهجت با اشاره به توصیه های علامه جعفری در خصوص آیت الله بهجت گفت: علامه جعفری به بنده تاکید می کردند قدر خدمت به آیت الله بهجت را بدانم و می فرمود؛ همین یک دانه مانده، وقتی از تو گرفتند می فهمی. شاید تا صد سال دیگر هم کسی مانند ایشان نیاید.
این استاد حوزه در خصوص رابطه معنوی حضرت آیت الله بهجت و حضرت صاحب الزمان(عج) گفت: آیت الله بهجت(ره) حضرت بقیه الله(عج) را همواره حاضر و ناظر می دید و معتقد بود حضرت حجت(عج) قبل از این که دیگران حرف ایشان را بشوند، کلامشان را می شنوند.
وی به جدیت آیت الله بهجت در تحصیل علوم و معارف اسلام و معرفتی خاطرنشان کرد: آیت الله بهجت در درس خواندن و عبادت جدی بود و با مراقبت از نفس، پروازی کرد که در تاریخ بی نظیر بود.
حجت الاسلام بهجت خاطرنشان کرد: آیت الله بهجت(ره) خوب درس خوانده بود و به بهانه عروج عرفانی از درس صرف نظر نکرده بود.
وی با اشاره به سفر آیت الله بهجت(ره) به کربلا گفت: ایشان نقل می کردند در سن 14 سالگی به کربلا برای تحصیل عزیمت می کنند و در روز اول به حرم حضرت سیدالشهدا مشرف می شوند و در یک از حجره های حرم آقایی را که استاد حوزه علمیه نجف بوده و سالی چند بار برای زیارت امام حسن(ع) می آمده در حال نماز مشاهده می کنند، نماز ایشان را فوق العاده دیدم و از فردا در نماز ایشان حاضر شدم و آیت الله بهجت می فرمود در نماز صبح روز جمعه سوره جمعه را می خواند و خدا می داند در نماز احوالاتی را طی کرد نگفتنی.
حجت الاسلام بهجت ادامه داد: آیت الله بهجت می فرمود این چنین نماز را در عمرم در احوال چند نفر دیدم و یک از آنها آقا شیخ احمد سعیدی در فومن بوده است.
وی با اشاره به نظر آیت الله بهجت در خصوص اهمیت قرآن در سیر سلوکی مؤمن، گفت: آیت الله بهجت(ره) قرآن را اسباب تفکر و تعقل انسان می دانست.
این استاد حوزه یادآور شد: آیت الله بهجت(ره) می فرمود اگر کسی دلش برای حضرت حجت(عج) تنگ شد به قرآن نگاه کند. نگاه کردن به قرآن، حضرت حجت(عج) و خانه کعبه یک حکم دارد.
وی با اشاره به این که آیت الله بهجت(ره) معصیت را به چرک و آلودگی تشبیه می کرد و می فرمود معصیت عرض عریضی دارد و انسان را آلوده و زمین گیر می کند، گفت: گاهی لبخند به کسی که در حال عصیان است و اخم به کودکی که در حال طاعت است باعث سقوط انسان می شود.
این استاد حوزه، آیت الله بهجت را آیت حق و متعلق به همه دنیای اسلام و مردم دنیا دانست و با بیان این که آیت الله بهجت متعلق به گیلان، قم و اصفهان نبود، یادآور شد: در سفر حج عمره، استاد دانشگاهی از آرژانتین به من گفت، مردم آرژانتین بیشتر از مردم قم در فراق ایشان سوختند.
توحید صمدی
05-06-2012, 01:32
فیگور آقای بهجت برای تلویزیون مناسب نیست!
فرزند آیت الله بهجت:ایشان خود وجودش را شکانده بود. لذا آیت الله بهجت از نظر ظاهری و آرایش لباس، خودش را به ساده ترین و پایین ترین مرتبه میرساند و در شأن خودش نبود. خیلیها اصرار میکردند که چرا صدا و سیما نماز ایشان را نشان نمیدهد.
وی افزود: خیلیها با دیدن یک نماز ایشان زندگیشان فرق کرده بود. بعد از رحلت پدرم آقایی گفت که چند سال قبل به معاونت صدا و سیما رفتم و به ایشان این اعتراض را کردم که شما که بهترین هر چیز را نشان میدهید پس چرا بهترین نماز که مثلا نماز آیت الله بهجت باشد را نشان نمیدهید؟ او در جوابم گفت آخر یک مشکلی هست که فیگور آقای بهجت برای تلویزیون مناسب نیست.
وی ادامه داد: آن آقا میگفت من یکدفعه انگار آتش گرفتم و خیلی ناراحت شدم و به او گفتم حالا من متوجه شدم. اگر در صدر اسلام هم شما متصدی نمایش بودید، حتما نماز علیبن ابیطالب علیهالسلام را نشان نمیدادید. چون ایشان لباس وصله دار میپوشید و دور آستین لباسش ریش ریش بود!
ماجرای فیلمگرفتن از آیتالله بهجت
وی اضافه کرد: من ایشان را اصلاح میکردم و در آرایش ظاهری تمیز و مرتب میکردم. این اواخر قیچیها را از ایشان دور میکردم.
وی گفت: معمولا علما و روحانیون هر چه مسنتر میشوند، عمامههای بزرگتر و محاسن بلندتری دارند. ولی ایشان ساده بود و برعکس همه رفتار میکرد. عمامه ایشان اوایل 5/7 متر بود که ایشان اینقدر بریده بود تا به 5/4 متر رسانده بود. چند سال بود عمامه ایشان را من میبستم چون ایشان موقع بستن کوتاه میکرد. آیت الله بهجت تمام نشانهها و برچسبها و مسائلی را که اهل ظاهر میپسندد از خود دور میکرد.
وی اشاره کرد: آیت الله بهجت حتی به مقامات بزرگ مملکتی اجازه نمیداد تا دوربین را به منزل بیاورند. بنده یکی دو سال بعد از انقلاب دوربین عکاسی داشتم ولی نمیتوانستم از ایشان عکس بگیرم. یکی دو تا عکس گرفتم آن هم به این صورت که یک عکس میگرفتم و فرار میکردم و تا چند ساعتی پیدایم نمیشد.
حجت الاسلام والمسلمین علی بهجت گفت: در سال 75 دوربین خیلی پیشرفته ای به منزل ما آوردند که آقایی از پست سیاسی وزارت خارجه برایم آورده بود. آن زمان ورودش به ایران ممنوع بود. من روزها سعی داشتم از ایشان فیلم بگیرم و نمیشد. آنها گفته بودند که یک وضو و یا نماز از آیت الله بهجت را ضبط کن. من تشخیص دادم که در این فصل ایشان کنار حوض و رو به روی آفتاب مینشیند و وضو میگیرد.
وی افزود: من درست مقابل ایشان در اتاقی دوربین را پشت شیشه گذاشتم و شیشه را خوب تمیز کردم. راه اتاق از حیاط بود و میخواستم از حیاط رفت و آمد نکنم تا ایشان متوجه شود. لذا در دیگر اتاق را که به انباری بود، آن روز باز گذاشتم و از آن رفت و آمد کردم. آقا که آمد برخلاف همه روزها طرف دیگر حوض ایستاد و پشت به دوربین بود.
وی تأکید کرد: من تعجب کردم که بچهها که در خانه از همه کنجکاوترند، متوجه کار من نشده بودند، آقا چه طور فهمیده بود. کنار ایشان رفتم و همین طور که صحبت میکردم، طوری که ایشان نفهمد آبی را که برای وضو تهیه کرده بود را در سمت دیگر گذاشتم تا ایشان به جای مود نظر برود.
وی ادامه داد: پدرم گفت آن را چرا از اینجا برداشتی؟ گفتم مگر جلوی آفتاب وضو نمیگیرید؟ پدرم گفت همین جایم نمیگذاری وضویم را بگیرم؟ گفتم آقا من به شما کاری ندارم. گفت بله هیچ کاری نداری...هیچ کاری نداری... گفتم آقا جان من با شما چه کار دارم؟ ایشان گفت خودت میدانی که چه کار داری!واقعا پیش رو و پشت سر برایش یکی بود
توحید صمدی
05-06-2012, 19:12
آیتالله بهجت: مرحوم نخودکی اصفهانی هنوز هم وساطت میکند
فرزند آیتالله بهجت گفت: ایشان در مشهد پس از زیارت به مزار علما میرفت و فاتحه میخواند. خصوصا به کنار مزار آقای نخودکی اصفهانی میرفتند و برای مردم دعا میکردند و میگفتند که مرحوم نخودکی هنوز وساطت میکند. لذا بنده از کودکی تجربه کرده بودم که پس از زیارت میشود یک سری حرفهایی را از ایشان پرسید و میپرسیدم چون بسیار سرحال بودند و میشد چیزی از زبانشان شنید.
آیتالله بهجت میگفت از کودکی در نمازم چیزهایی را میدیدم که فکر میکردم همه میبینند
وی بیان داشت: یکی از آقایان که الآن از مقامات است، سالها قبل به من گفت روزی وقتی آقای بهجت از حرم آمد، به من گفت ما وقتی کودک بودیم و سالها قبل از بلوغ، هنگام خواندن نماز چیزهایی را میدیدیم که فکر میکردیم همه دارند میبینند. یعنی در نماز ایشان آن پردههای باطنی کنار میرفته است. این حرف مدرک هم دارد. خود ایشان در جایی اقرار کردهاند. البته آن هم برای اینکه مقام یک آقایی را اثبات کنند.
وی اضافه کرد: پدرم در خاطراتش میگوید که من روزی که به کربلا وارد شدم، دیدم آقایی نماز فوقالعادهای میخواند. در یک رواق کوچک که شاید دو تا فرش جا میگرفت عدهای نیز با ایشان نماز میخواندند. تصمیم گرفتم تا فردا صبح به اینجا بیایم. فردا صبح که آمدم، آنقدر کوچک بودم، که کنار چهار پایهای که آنجا در صف اول بود و با آن چون برق نبود، شمعهای حرم را روشن میکردند، ایستادم.
حجتالاسلام علی بهجت ادامه داد: فکر کردم که اگر بروم در چهار پایه جایم میشود. چون اگر بایستم اینجا مردم مرا بیرون میکنند و میگویند جا کم است. آخر به این نتیجه رسیدم که کنار چهار پایه بایستم تا اگر بیرونم کردند داخل چهار پایه بروم. اتفاقا کسی بیرونم نکرد. همان آقا برای نماز آمد و روز جمعه بود و ایشان سوره جمعه را خواند. خدا میداند در نمازش چه احوالاتی را سیر میکرد؛ نگفتنی ... این عین جمله پدرم است.
وی ادامه داد: آیتالله بهجت در آن موقع تازه یک سال و چند ماه بعد، پانزده ساله میشده. در آن سن ایشان آن احوالات و معراج آن آقا را در نماز درک کرده بود. پدرم میگفت چنان نمازی را در تمام عمرم جز برای دو سه نفر ندیدم. حتی شاگردان برجسته آن آقا که ده سال پیش ایشان درس خوانده و مرجع تقلید شدند، مثل آیات عظام خوئی و میلانی، خبر از احوالات آن آقا نداشتند. پدر از آنها پرسیده و فهمیده بود، خبر ندارند و برای آنها نگفته بود.
آیتالله بهجت دنبال روزی معنوی خود بود و برای آن کار هم میکرد
فرزند آیت الله بهجت تأکید کرد: آیتآلله بهجت در اثر عبادت به اصطلاح عرفا، سالک مجذوب بود و خودش راه افتاده بود. ایشان مرتب به نماز آن آقا میرفته تا آن احوالات را ببیند. پدرم همه عشقش نمازش شده بود و در اثر کثرت این کار قبل از اینکه بالغ شود، آن بینایی کامل برایش محقق شده بود.
توحید صمدی
07-06-2012, 12:31
آیتالله بهجت با همه اهمیت دادن به نماز، وصیت کرد یک دور کامل نماز و روزه برایش بجا بیاورند
وی تأکید کرد: پدرم در نماز چنان بود که واقعا بیجان میشد. حتی در زمستان در هنگام نماز لباس ایشان خیس عرق میشد. نمازی که ایشان با این حالت میخواند و احساس میشد که اینقدر سختی و بی حالی به ایشان وارد میشود، آن وقت ببینیم حرفشان راجع به نماز چه بود. آیت الله بهجت میگفت: نماز لذیذترین لذایذ عالم هستی است.
وی گفت: خداوند در عالم هستی از نماز لذیذتر نیافریده است. اگر سلاطین عالم لذت نماز را چشیده بودند، به دنبال لذایذ دیگر و عشرتکدهها و شب نشینیها و ... نمیرفتند. ایشان بعد از نماز تا چند دقیقهای بی حال بود و کمی مینشست تا دوباره جان بگیرد. با وجود این نمازی که میخواند و درک میکرد، باز در وصیت خود گفت در کنار مراسم روضهای که مداومت آن باید حفظ شود، یک دور کامل برای ایشان نماز و روزه بدهیم. اینقدر برای نماز اهمیت قائل بودند.
آیتالله بهجت «خود»ها را میکشت تا تنها «خدا» بماند
وی اینچنین ادامه داد: مریضهایی را پیش ایشان میآوردند ولی آیت الله بهجت هیچ گاه به آنها نگفت که برو دیگر خوب شدی. حتی اگر مطمئن میشدیم که برای آن مریض انجام داده است، حواس مریض را به جای دیگر متوجه میکرد. مثلا میگفت برو و آب زمزم تهیه کن و با تربت بخور و یا به حرم امام رضا علیه السلام و یا حضرت معصومه سلام الله علیها و یا جمکران برو، خوب میشوی.
فرزند آیت الله بهجت گفت: هر کسی را طوری توجه میداد تا توجه به خود او نباشد و «خود» او کشته شده باشد. خودش را محو میکرد و فقط میخواست تنها خدا باشد و ائمه که باب الله هستند.
آیتالله بهجت: تا به حال احدی را به خودم نخواندم
وی بیان داشت: در یک مجلس که آیت الله بهجت در محضر یکی از علما بود، پزشک جراحی هم حضور داشت. وی، ایشان را خیلی در منگنه گذاشت و بارها و بارها پرسید که چرا من وقتی متوسل به خدا و معصومین شدم جواب نگرفتم. ولی در اوج جراحی که انجام میدادم و مشکلی پیش میآمد، تا میگفتم آیت الله بهجت و نام شما را میبردم، کارم حل میشد. این رسم را یاد گرفتم تا هر موقع دیگر در جراحی گیر میکنم، آقای بهجت را صدا میزنم.
وی ادامه داد: بنده فکر میکردم که این شخص پزشک 5-6 بار که من بودم پدرم را سوال پیچ کرد، ولی بعد خودش به من گفت که وقتی شما میرفتی تا چای بیاوری باز من میپرسیدم. خلاصه شاید ده باری پرسیده بود. در آن مجلس هم به خاطر حضور آن عالم پدرم نمیتوانست آنجا را ترک کند و خلاصه تحت فشار شدید فقط یک جمله گفت و جواب آن پزشک را داد. آیت الله بهجت فرمود: «شاید سرّ آن در این باشد که تا به حال احدی را به خودم نخواندم».
وی تأکید کرد: بنده فکر میکنم شاید ما و بعضی از آدمها به آن مرحله نرسیدیم که مستقیم به بالا وصل شویم و باید با فیلتر به آنها نزدیک شویم و آن فیلتر آقای بهجت است. این پزشک شاید فکر کرده بود که آقای بهجت از آنها بالاتر است، ولی نه این طور نیست. این مسئله برای او حل نشده بود که آیت الله بهجت اتصال و واسط بوده است.
وی گفت: ما فهمیدیم در این 85 سال کار ایشان این است که تا کسی جلو میآید ایشان یک فلش میگذارد تا او را از توجه به خود دور کند. پدر من با اینکه به واقع از لحاظ رتبه علمی در بالاترین سطح ممکن بود، ولی در خانه حاضر نبود حتی بگوید مثلا در حد دیپلم هستم. برای خانواده هیچ وقت اقرار نکرد که من حتی دیپلم دارم حالا اجتهاد ایشان هیچ و نمیگفت که کسی هستم.
آیتالله بهجت: من تنها یک طلبهام
حجتالاسلام بهجت افزود: موقعی میخواستم در جلسهای شرکت کنم. پدرم به من گفت من یک طلبهام . تو خودت آیت الله هستی باش. استاد حوزهای باش. خودت را هر چه میخواهی بگویی من به تو کار ندارم ولی پدر تو یک طلبه بیشتر نیست. حق نداری بیشتر از آن، برایش جا باز کنی.
وی ادامه داد: لذا مجلسی که میخواهی بروی، اگر از طرف خودت میروی، هر کجای مجلس میخواهی بنشین. اگر از طرف پدرت میروی، پدر تو یک طلبه است پس پایینترین جای مجلس بنشین. وقتی به آن مجلس رفتم و میخواستم یک جای متوسطی بنشینم، دیگران آمدند و اصرار کردند که باید بیایی و بالا بنشینی.
وی اضافه کرد: مرحوم پسر آیتالله اراکی آمد و بازوی مرا گرفت و تا جای مرا عوض کند. من گفتم که والله دستور آقاست که گفته برو و پایینترین جا و کنار دست فلانی بنشین. یادم هست که اینها نتوانستند از خنده خود را نگه دارند و یکی از آنها از خنده نشست که آقا گفته برو زیر دست فلانی بایست.
وی این طور ادامه داد: مثلا آن فرد که ایستاده بود، جزء شاگرد شاگردان ما حساب میشد. کسی نمیتوانست بپذیرد که کسی باشد که حاضر نباشد جایگاه خود را معرفی کند. اینقدر نگوید که زن و بچهاش هم خیلی باور نکنند که شاید او حتی علومی هم داشته باشد. ایشان اطلاعات چندانی به کسی نمیداد. اگر هم شخص کنجکاوی را میدید، از او فاصله میگرفت.
توحید صمدی
30-07-2012, 04:54
تو كه ما را قبول نداري!
مدتي بود كه چند دكتر و مهندس همه هفته براي زيارت و رفتن به مسجد جمكران به قم مي آمدند و در نماز جماعت آيت الله بهجت ره شركت مي كردند .
روزي يكي از همكارانشان را به همراه آوردند و وقتي او تقيد آنان را به شركت در نماز ايشان ديد ، به حالت اعتراض گفت: مگر ايشان كيست؟ يك روحاني مثل سايرين !
تا اينكه بعد از نماز در حيات مسجد خدمت ايشان مي رسند و دستشان را مي بوسند و به تهران باز مي گردند .
فرداي آن روز دوستشان در محل كار حاضر نمي شود ، روز دوم و سوم هم همينطور ، سراغ گرفتند و فهميدند كه مريض و بستري است ، به عيادتش رفتند و از حالش پرسيدند .
گفت: من مريض جسماني نيستم ، روحم بيمار است ، يادتان هست در حيات مسجد شما خم شديد و دست آقا را بوسيديد ، من هم با بي ميلي خم شدم ، اما همين كه خواستم دستشان را ببوسم ، ايشان دستشان را كنار كشيدند و فرمودند : شما كه ما را قبول نداري ! و من از آن لحظه مجنون او شده ام !
توحید صمدی
30-07-2012, 04:55
دست نوشته آیت الله بهجت( ره)
احمدرضا رادان طی سخنانی درهمایش جوانان وعفاف وحجاب درعصر انتظارکه درقم برگذارشدتصریح کردند که چندسال قبل درپرواز مشهد به طور اتفاقی فهمیدم ایت الله بهجت نیز هم سفرما هستندخوشبختانه این توفیق حاصل شدکه مادر صندلی پشتی ایشان قرار گرفتیم من همان جا فرصت راغنیمت شمردم وخصلت اصفهانیم هم گل کردبه مرحوم بهجت گفتم یک چیزی به ما یاد بدهید که در عین اینکه کم باشد اما زیاد به درد ما بخورد ایشان روی تکه کاغذی چیزی نوشته وبه بنده دادن من ان تکه کاغذ راباخود دارم ایشان نوشتن:درهر حال زیاد صلوات بفرستید
توحید صمدی
23-08-2012, 23:36
همسرداری آیت الله بهجت رضوان الله علیه
عارف کامل و سالک الی الله حضرت آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه در زندگی با همسرشان بسیار اهل مدارا بودند ، فرزند گرامی ایشان جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی بهجت در این باره می فرماید :
ایشان (آیت الله بهجت) همواره مدارا را در مورد همسر خود در پیش می گرفتند ، در هر شرایطی صبر و تحمل ایشان بر هر چیز دیگری غلبه داشت ، حتی گاهی که مادر اظهار ناراحتی می کردند آقا اگر پاسخی هم داشتند نمی گفتند و در هر صورت ناراحتی را با ناراحتی جواب نمی دادند و البته در اکثر مواقع پاسخی جز سکوت نداشتند ، گاهی هم که کار مثلا بالا می گرفت آقا در مرحله اول می گفتند :
«خب حالا غذایمان را بخوریم دیگر» و اگر این شیوه هم جواب نمی داد در مرحله شدیدتر تهدید می کردند و مثلا می فرمودند :« غذایم را به اتاق می برم و آن جا می خورم » .
و نهایت امر این بود که در بالاترین حد ممکن غذا را در اتاق خود میل می کردند ،اگرچه همواره اصرار داشتند که با همسر خود بر سر سفره بنشینند.
فرزند آیت الله العظمی بهجت در ادامه درباره رفتار نیک و شایسته پدر بزرگوارشان با همسرشان این گونه می فرماید:
گاه که مثلا کدورتی کوچک پیش می آمد و آقا شب به اتاق خودشان می رفت وقتی صبح می شد و می آمد به مادر می گفتند :
خسته نباشید و از حال و احوال ایشان می پرسید! انگار نه انگار که اتفاقی افتاده گاهی فکر می کردم شاید ایشان فراموش می کردند که شب چه اتفاقی افتاده ولی وقتی از 50 یا 60 سال پیش سخن به میان می آمد کاملا جزء جزء آن را تعریف می کردند و این یعنی این که ایشان فراموشکار نیستند بلکه روح بلندشان اجازه نمی داد هیچ کدورتی را به دل بگیرند.
بسیار اتفاق می افتاد که مادر سخنانی به پدر می گفت که اشتباه بود ، ایشان آن قدر صبوری می کردند که ما ناراحت می شدیم ، یکبار به مادر گفتم شما مثلا در این مورد اشتباه کرده اید و دلایل آن را ذکر کردم وقتی خدمت آقا رسیدم ایشان فرمودند:
«که نباید می گفتید» یعنی حاضر نبودند کوچکترین اصطکاکی در روابط خانوادگی ایجاد شود ، گاه نیز برای ایشان وسائلی را می گرفتند و به عنوان هدیه می دادند ، به بچه ها هم سفارش می کردند که همواره با مادر باید مدارا کرد و نباید به هیچ وجه با تندی پاسخ شان را داد.
توحید صمدی
19-02-2013, 02:18
اللهم اغنني بحلالك عن حرامك و بفضلك عن من سواك
مرحوم آيتالله حاج شيخ علي افتخاري گلپايگاني كه از شاگردان آيتالله العظمي حاج شيخ محمدتقي بهجت محسوب ميشد درباره نحوه برخورد اين عالم رباني با مردم و سلوك فرديشان اينگونه بيان ميكند.
اهتمام آيتالله بهجت به مباحث امامت و مداومت او بر ادعيه و زيارات مأثوره، ساده زيستي و شهرت گريزي ايشان در كنار تأكيد بسيار بر تعقل از ويژگيهاي برجسته ايشان است.
ايشان تا جايي كه در توان داشت نميخواست پاسخ رد به مراجعهكنندگان بدهند. يك روز حوالي ساعت نه و نیم صبح به خانهشان رفتم. منزل ايشان كوچك بود و سه اتاق داشت. يكي از اتاقها اندروني بود و ديگري اتاقي كه بخشي را به كتابخانه و بخش ديگري را به پذيرايي از مهمانان و مراجعهكنندگان اختصاص داده بودند.
من هر روز حدود نيم ساعتي خدمت ايشان ميرفتم و ايشان هم روي لطف و توجهي كه به من داشتند، كليد منزلشان را به من داده بودند كه هر وقت بخواهم، بتوانم به آنجا بروم. آن روز ديدم كه شخصي دم در ايستاده و آقا هم به خاطر گرماي تابستان با يك پيراهن نازك و عرقچين دم در آمدهاند و دارند با او حرف ميزنند.
جلو رفتم و سلام كردم و ديدم آن شخص دارد از دستتنگی و فشار معيشت با آقا صحبت ميكند و از ايشان ميخواهد دعايي را به او تعليم بدهند تا از وضعيت مشقتبار خود خلاص شود.
آقا به ايشان فرمودند:«صبح و شب اين دعا را بخوانيد: اللهم اغنني بحلالك عن حرامك و بفضلك عن من سواك.» آن آقا گفت:«يادم نميماند. بيزحمت بنويسيد و بدهيد.» آقا به من فرمودند:«آقاي افتخاري! بنويسيد و به ايشان بدهيد.» من خودم ميخواستم «بطاعتك عن معصيتك» را هم بيفزايم كه آقا فرمودند:«اين كار را نكن.» آقا فرمودند:«بعد از آن هم صلوات بفرستيد. انشاءالله اثر دارد.»
توحید صمدی
26-02-2013, 21:27
قصه گم شدن صندوق اسرار آیت الله بهجت
حضرت آیتالله بهجت به ظاهر مانند انسانهای معمولی زندگی میکردند اما در حقیقت پشت پرده و نتیجه اعمال را میدیدند.فرزند آیتاللهالعظمی بهجت، ارزش و اهمیت فراگیری علم و دانش در دین اسلام را بسیار مهم برشمرد و تصریح کرد: علمی ارزشمند است که همراه با عمل و توجه به خداوند باشد.
وی با بیان اینکه برخی انسانها مانند آیتالله بهجت به حقیقت هستی فکر میکردند، افزود: آنها یافتند که پس از این دنیای فانی، یک دنیای باقی و ابدی وجود دارد و باید برای رسیدن به سعادت در آن دنیا تلاش کرد.بهجت، عملکرد هر انسانی را در ارتباط با اعتقادهای او دانست و ادامه داد: انسانی که به آخرت اعتقاد ندارد ممکن است هر کاری انجام دهد، اما انسانی که به خدا و آخرت اعتقاد دارد برای رسیدن به سعادت اخروی تلاش میکند.وی با تصریح بر اینکه خداوند مبدٱ جاذبه را به افراد مومن نشان میدهد، خاطرنشان کرد: اگر انسان یک گام به طرف خدا بردارد، خداوند نیز 10 گام به طرف او خواهد آمد.
*احترام به والدین عامل سعادت آیتالله بهجت بود
فرزند آیتالله بهجت، با اشاره به دوران کودکی پدر خود، اذعان کرد: آیتالله بهجت در 16 ماهگی مادر خود را از دست دادند و از آن پس توسط خواهری که حدود 10 سال از ایشان بزرگتر بود پرورش یافتند.وی پدر آیتالله بهجت را اهل شعر، ادبیات و علم خواند و افزود: ایشان احترام بسیار زیادی به پدر خود میگذاشتند.بهجت با بیان اینکه آیتالله بهجت در بهترین درجه تحصیلی و علمی در تمام مقاطع تحصیلی خود قرار داشتند، تصریح کرد: درس خواندن هدف اصلی ایشان نبود و علم را وسیلهای برای رسیدن به سعادت میدانستند.وی احترام به والدین را عامل رسیدن آیتالله بهجت به درجات بالای معنوی و سعادت خواند و گفت: ایشان تکبر و خودبینی را در خود کشته بودند.
* صندوق نامههای اسرارآمیز آیتالله بهجت پس از فوت وی مفقود شد
فرزند آیتاللهالعظمی بهجت، ازدواج آیتالله بهجت را دارای مبدأ الهی دانست و تصریح کرد: ایشان میفرمودند «در نجف تمام مشکلات زندگی را به من نشان دادند و بنده آگاهانه این راه را انتخاب کردم».وی با بیان اینکه ایشان سختترین مسیر پیمودن زندگی را انتخاب کردند و متذکر شد: پدرم دارای یک صندوق از نامههای اسرارآمیز بود که پس از فوت ایشان مفقود شده است.
*آیتالله بهجت در کارهای خانه کمک میکردند
بهجت، به کمک پدرش در انجام کارهای خانه اشاره کرد و یادآور شد: آیتالله بهجت تا اواخر عمرشان در کار منزل کمک میکردند و حتی در تعویض پرده خانه همکاری داشتند.وی با اشاره به توجه همیشگی ایشان به حضور خداوند، تصریح کرد: ایشان میفرمودند «باید احساس کرد که خدایی همواره در کنار ما حضور دارد و اعمال ما را میبیند» و آیتالله بهجت معتقد بودند انسان باید به آنچه علم دارد عمل کند تا به سعادت اخروی برسد.
*روابط گرم آیتالله بهجت با امام خمینی (ره) و امام خامنهای
فرزند آیتالله العظمی بهجت، به روابط گرم و ویژه آیتالله بهجت با امام خمینی (ره) و امام خامنهای اشاره کرد و گفت: حتی گاهی حضرت امام (ره) به منزل ایشان میآمد و در محیطی خصوصی با یکدیگر به گفتوگو میپرداختند.وی درباره پیشبینی آیتالله بهجت درباره وقایع آخرالزمان، اذعان کرد: پدرم درباره مسایل فتنه 88 و آنچه که در دوران آخرالزمان رخ میدهد پیشبینیهایی کرده بودند که بسیاری از آنها روی داده است و نمیتوانم تمام آنها را بیان کنم.
توحید صمدی
22-08-2013, 05:09
تجویز امام رضا علیه السلام به آیت الله بهجت
مرحوم آیت الله بهجت(ره)، حجت الاسلام علی بهجت فرزند عارف بینظیر عالم حضرت آیت الله محمدتقی بهجت رحمه الله علیه نقل میکند:
"در جریان درست کردن قفسه کتابهای ایشان(پدر)، دستم زیر قفسه فلزی کتاب رفت و عصب آن قطع شد و تا استخوان برید. در بیمارستان دستم جراحی شد و آن را بخیه کردند. بعد از گذشت چهار پنج ماه دستم خیلی درد گرفت و به تدریج درد آن شدت یافت و من نگران شده بودم ولی در این باره به پدرم چیزی نگفتم چون نگران میشدند و تاکید میکردند که همان ساعت به پزشک مراجعه کنم و مرتب از آن میپرسیدند. دو سه روز از این ماجرا گذشت. یک روز هنگامی که پدرم از حرم امام رضا علیه السلام به دفتر برگشته بودند در حالی که من حواسم متوجه کارم بود، ایشان مطلبی را گفتند که شنیدم ولی توجه نداشتم.
نیم ساعت بعد جمله پدرم به یادم افتاد. آنچه از آن در ذهنم مانده بود، این بود: این طور برایم مکشوف... و بعد کلمه مکشوف را نیمه رها کردند و فرمودند: معلوم شد که اگر کسی جایی از بدنش را که درد میکند به هر مکانی از حرم امام رضا علیه السلام بمالد یا دستش را به حرم بمالد و به موضع درد بکشد و این کار را تکرار کند، دردش برطرف میشود.
هنگامی که این جمله یادم آمد با خود گفتم: نکند مخاطب ایشان در آن سخن، خود من بودم! لذا بلافاصله در دفترم یادداشت کردم که آقا چنین مطلبی را به من فرمودند. روز بعد به حرم مشرف شدم و دست خودم را به حرم مالیدم. این کار را روز بعد هم تکرار کردم. درد دستم بهبود یافت و تاکنون هم دیگر درد نگرفته است. تاکید میکنم که ایشان مطلقا از درد دست من خبر نداشت چون اگر خبر داشت مرتب پیگیری میکرد."
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.