PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير



عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:11
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

کارم بيکي طرفه نگار افتادا
وا فريادا ز عشق وا فريادا


ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
گر داد من شکسته دادا دادا


در خواب نماي چهره باري يارا
گفتم صنما لاله رخا دلدارا


خواهي که دگر به خواب بيني ما را
گفتا که روي به خواب بي ما وانگه


طاعت همه فسق و کعبه ديرست ترا
در کعبه اگر دل سوي غيرست ترا


مي نوش که عاقبت بخيرست ترا
ور دل به خدا و ساکن ميکده‌اي


دردانه کجا حوصله مور کجا
وصل تو کجا و من مهجور کجا


پروانه کجا و آتش طور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکي


خواهم که کشد جان من آزار ترا
تا درد رسيد چشم خونخوار ترا


دردي نرسد نرگس بيمار ترا
يا رب که ز چشم زخم دوران هرگز

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:14
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

اي ماه نشابور نشابور ترا
گفتي که منم ماه نشابور سرا


با ما بنگويي که خصومت ز چرا
آن تو ترا و آن ما نيز ترا


راهي که درو نجات باشد بنما
يا رب ز کرم دري برويم بگشا


جز ياد تو هر چه هست بر از دل ما
مستغنيم از هر دو جهان کن به کرم


هر چند که هست جرم و عصيان ما را
يا رب مکن از لطف پريشان ما را


محتاج بغير خود مگردان ما را
ذات تو غني بوده و ما محتاجيم


گر در ره کعبه ميدواني ما را
گر بر در دير مي‌نشاني ما را


خوش آنکه ز خويش وارهاني ما را
اينها همگي لازمه‌ي هستي ماست


وز خست خود خاک شوم هر کس را
تا چند کشم غصه‌ي هر ناکس را


دادم سه طلاق اين فلک اطلس را
کارم به دعا چو برنمي‌آيد راست

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:16
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

يا رب به حسين و حسن و آل‌عبا
يا رب به محمد و علي و زهرا


بي‌منت خلق يا علي الاعلا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا


اي تير شهاب ثاقب شست خدا
اي شير سرافراز زبردست خدا


دست من و دامن تو اي دست خدا
آزادم کن ز دست اين بي‌دستان


کز پنبه‌ي تن دانه‌ي جان کرد جدا
منصور حلاج آن نهنگ دريا


منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
روزيکه انا الحق به زبان مي‌آورد


زيرا که بديدنت شتابست مرا
در ديده بجاي خواب آبست مرا


اي بيخبران چه جاي خوابست مرا
گويند بخواب تا به خواب‌ش بيني


آرامش جان ناتوانست مرا
آن رشته که قوت روانست مرا


پيوند چو با رشته‌ي جانست مرا
بر لب چو کشي جان کشدم از پي آن

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:18
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

گفتا سببي هست بگويم آن را
پرسيدم ازو واسطه‌ي هجران را


من جان توام کسي نبيند جان را
من چشم توام اگر نبيني چه عجب


روزي ده جن و انس و هم ياران را
اي دوست دوا فرست بيماران را


بر کشت اميد ما بده باران را
ما تشنه لبان وادي حرمانيم


دوزخ بد را بهشت مر نيکان را
تسبيح ملک را و صفا رضوان را


جانان ما را و جان ما جانان را
ديبا جم را و قيصر و خاقان را


عيب ره مردان نتوان کرد آنرا
هرگاه که بيني دو سه سرگردانرا


بدنام کند ره جوانمردان را
تقليد دو سه مقلد بي‌معني


بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
دي شانه زد آن ماه خم گيسو را


تا هر که نه محرم نشناسد او را
پوشيد بدين حيله رخ نيکو را

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:22
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

گر کافر و گبر و بت‌پرستي بازآ
بازآ بازآ هر آنچه هستي بازآ


صد بار اگر توبه شکستي بازآ
اين درگه ما درگه نوميدي نيست


يک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
اي دلبر ما مباش بي دل بر ما


يا دل بر ما فرست يا دلبر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما


درد تو شده خانه فروش دل ما
اي کرده غمت غارت هوش دل ما


عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
رمزي که مقدسان ازو محرومند


مجموعه‌ي فعل زشت هنگامه‌ي ما
مستغرق نيل معصيت جامه‌ي ما


آنجا نگشايند مگر نامه‌ي ما
گويند که روز حشر شب مي‌نشود


متواريک و ز حاسدان پنهانا
مهمان تو خواهم آمدن جانانا


با ما کس را به خانه در منشانا
خالي کن اين خانه، پس مهمان آ

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:26
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif
تا به شود آن دو چشم بادامينا
من دوش دعا کردم و باد آمينا


در ديده‌ي بدخواه تو بادامينا
از ديده‌ي بدخواه ترا چشم رسيد


شد همچو ر کاب حلقه چشم از تب و تاب
بر تافت عنان صبوري از جان خراب


گر دولت پابوس تو يابم چو رکاب
ديگر چو عنان نپيچم از حکم تو سر


گه سر گردان بحر غم همچو حباب
گه ميگردم بر آتش هجر کباب


گه بر سر آتشم گهي بر سر آب
القصه چو خار و خس درين دير خراب


ني‌صبر پديدست و نه هو شست امشب
کارم همه ناله و خروشست امشب


کفاره‌ي خوشدلي دوشست امشب
دوشم خوش بود ساعتي پنداري


وز دور زمانه عدل سلطان مطلب
از چرخ فلک گردش يکسان مطلب


آزار دل هيچ مسلمان مطلب
روزي پنج در جهان خواهي بود
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:28
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

بي‌خاتم دين ملک سليمان مطلب
بيطاعت حق بهشت و رضوان مطلب


آزار دل هيچ مسلمان مطلب
گر منزلت هر دو جهان ميخواهي


يک نام ز اسماء تو علام غيوب
اي ذات و صفات تو مبرا زعيوب


نه نوح بود نام مرا نه ايوب
رحم آر که عمر و طاقتم رفت بباد


گرداب هزار کشتي صبر و شکيب
اي آينه حسن تو در صورت زيب


خواند خردش سراب صحراي فريب
هر آينه‌اي که غير حسن تو بود


افکند دلم برابر تخت تو رخت
تا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تخت


حلقم شده در حلقه‌ي سيمين تو سخت
روزي بيني مرا شده کشته‌ي بخت


مسکين دل رنجور من از درد گداخت
تا پاي تو رنجه گشت و با درد بساخت


اين درد که در پاي تو خود را انداخت
گويا که ز روز گار دردي دارد

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:31
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

ديوانه‌ي عشق تو سر از پا نشناخت
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت


آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت
هر کس بتو ره يافت ز خود گم گرديد


عاشق روش سوز ز معشوق آموخت
آنروز که آتش محبت افروخت


تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت
از جانب دوست سرزد اين سوز و گداز


اشکم همه در ديده‌ي گريان ميسوخت
ديشب که دلم ز تاب هجران ميسوخت


بر من دل کافر و مسلمان ميسوخت
ميسوختم آنچنانکه غير از دل تو


عقلم شد و هوش رفت و دانش بگريخت
عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بيخت


جز ديده که هر چه داشت بر پايم ريخت
زين واقعه هيچ دوست دستم نگرفت


زان برق بلا به خرمنم اخگر ريخت
عشق آمد و خاک محنتم بر سر ريخت


کز ديده بجاي اشک خاکستر ريخت
خون در دل و ريشه‌ي تنم سوخت چنان

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:33
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif


دوزخ دوزخ شرر ز آهم ميريخت
ميرفتم و خون دل براهم ميريخت


دامن دامن گل از گناهم ميريخت
مي‌آمدم از شوق تو بر گلشن کون


وز نوش لبش چشمه‌ي حيوان ميريخت
از کفر سر زلف وي ايمان ميريخت


ميرفت و ز خاک قدمش جان ميريخت
چون کبک خرامنده بصد رعنايي


وز صفحه‌ي رخ گل بگريبان ميريخت
از نخل ترش بار چو باران ميريخت


سيلاب ز چشم آب حيوان ميريخت
از حسرت خاکپاي آن تازه نهال


منماي بکس خرقه‌ي خون آلودت
ايدل چو فراقش رگ جان بگشودت


مي‌سوز چنانکه برنيايد دودت
مي‌نال چنانکه نشنوند آوازت


ميرفت و منش گرفته دامن در دست
آن يار که عهد دوستداري بشکست


پنداشت که بعد ازو مرا خوابي هست
مي‌گفت دگر باره به خواب‌م بيني

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:36
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

يا رب چه شود اگر مرا گيري دست
از بار گنه شد تن مسکينم پست


اندر کرمت آنچه مرا بايد هست
گر در عملم آنچه ترا شايد نيست


وز جانب ميخانه رهي ديگر هست
از کعبه رهيست تا به مقصد پيوست


راهيست که کاسه مي‌رود دست بدست
اما ره ميخانه ز آباداني


دل پرتو وصل را خيالي بر بست
تيري ز کمانخانه ابروي تو جست


ما پهلوي چون تويي نخواهيم نشست
خوشخوش زدلم گذشت و ميگفت بناز


چون هست ز هر چه نيست نقصان و شکست
چون نيست ز هر چه هست جز باد بدست


پندار که هر چه نيست در عالم هست
انگار که هر چه هست در عالم نيست


ميزد بدو دست و روي خود را مي‌خست
دي طفلک خاک بيز غربال بدست


دانگي بنيافتيم و غربال شکست
ميگفت به هاي‌هاي کافسوس و دريغ

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:39
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif


چون بشکستم بتوبه‌ام خواندي چست
کردم توبه، شکستيش روز نخست


يکدم نه شکسته‌اش گذاري نه درست
القصه زمام توبه‌ام در کف تست


گه چون حيوان به خواب و خور زندگيست
گاهي چو ملايکم سر بندگيست


سبحان الله اين چه پراکندگيست
گاهم چو بهايم سر درندگيست


بنده شدم و نهادم از يکسو خواست
آزادي و عشق چون همي نامد راست


گفتار و خصومت از ميانه برخاست
زين پس چونان که داردم دوست رواست


سلطان روحست و منزلش دار بقاست
خيام تنت بخيمه ميماند راست


از پافگند خيمه چو سلطان برخاست
فراش اجل براي ديگر منزل


در پيش عنايت تو يک برگ گياست
عصيان خلايق ارچه صحرا صحراست


غم نيست که رحمت تو دريا درياست
هرچند گناه ماست کشتي کشتي


http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:40
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

زين غم نکشي که گشتن چرخ بلاست
هر چند بطاعت تو عصيان و خطاست


منديش که ناخداي اين بحر خداست
گر خسته‌اي از کثرت طغيان گناه


ما بيخور و خوابيم و جهان مطبخ ماست
ما کشته‌ي عشقيم و جهان مسلخ ماست


صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
ما را نبود هواي فردوس از آنک


خون در دل آرزو ز چشم ترماست
غم عاشق سينه‌ي بلا پرور ماست


کالماس بجاي باده در ساغر ماست
هان غير، اگر حريف مايي پيش آي


بردار که بيحاصلي از حاصل ماست
يا رب غم آنچه غير تو در دل ماست


کز گمشدگانيم که غم منزل ماست
الحمد که چون تو رهنمايي داريم


سوداي دلت گوشه نشين دل ماست
ياد تو شب و روز قرين دل ماست


تا نقش حيات در نگين دل ماست
از حلقه‌ي بندگيت بيرون نرود

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:42
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

دريا اثري ز اشک آلوده‌ي ماست
گردون کمري ز عمر فرسوده‌ي ماست


فردوس دمي ز وقت آسوده‌ي ماست
دوزخ شرري ز رنج بيهوده‌ي ماست


در پيکر کفر و دين چو سوزنده تبست
آن آتش سوزنده که عشقش لقبست


پيغمبر عشق نه عجم نه عربست
ايمان دگر و کيش محبت دگرست


دوري رخ شاهدان خودبين عجبست
گويند دل آيينه‌ي آيين عجبست


خود شاهد و خود آينه‌اش اين عجبست
در آينه روي شاهدان نيست عجب


هستي و توابعش زما منکوبست
از ما همه عجز و نيستي مطلوبست


اين قدرت و فعل از آن بمامنسو بست
اين اوست پديد گشته در صورت ما


ور جام مي از کف نگذاري خوبست
گر سبحه‌ي صد دانه شماري خوبست


بي‌درد ميا هر آنچه آري خوبست
گفتي چه کنم چه تحفه آرم بر دوست


http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:44
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

فارغ ز من سوخته خرمن دل تست
پيوسته ز من کشيده دامن دل تست


فارغ‌تر از آن کنم که از من دل تست
گر عمر وفا کند من از تو دل خويش


يا آنکه حريم تن سراي غم تست
دل کيست که گويم از براي غم تست


ورنه دل تنگ من چه جاي غم تست
لطفيست که ميکند غمت با دل من


سر بر خط او نه که سزاي من و تست
اي دل غم عشق از براي من و تست


يکدم غم دوست خونبهاي من و تست
تو چاشني درد نداني ورنه


وين سوختگيهاي من از خامي تست
ناکاميم اي دوست ز خودکامي تست


رسوايي من باعث بدنامي تست
مگذار که در عشق تو رسوا گردم


اي زبده‌ي هشت و چار وقت مددست
اي حيدر شهسوار وقت مددست


اي صاحب ذوالفقار وقت مددست
من عاجزم از جهان و دشمن بسيار

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:45
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

وان سکه‌ي زر بين که بپول افتادست
اسرار ملک بين که بغول افتادست


اکنون بترانه‌ي کچول افتادست
وان دست برافشاندن مردان زد و کون


دردم که دلم بدرد حاجتمندست
عشقم که بهر رگم غمي پيوندست


شکرم که مدام خواهشم خرسندست
صبرم که بکام پنجه‌ي شيرم هست


کز هر چه تمام‌تر بود بنمودست
نقاش رخت ز طعنها آسودست


گويي که کسي برزو فرمودست
رخسار و لبت چنانکه بايد بودست


از باده‌ي مستي تو پيمانه خورست
در عالم اگر فلک اگر ماه و خورست


بيرون زمکاني و مکان از تو پرست
فارغ زجهاني و جهان غير تو نيست


ماهي سريشمين بدريا بارست
پي در گاوست و گاو در کهسارست


زه کردن اين کمان بسي دشوارست
بز در کمرست و توز در بلغارست

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:48
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

رخسار نگار چارده ساله پرست
اي برهمن آن عذار چون لاله پرست


خورشيد پرست شو نه گوساله پرست
گر چشم خداي بين نداري باري


آسوده‌ترست هر که درويش ترست
آلوده‌ي دنيا جگرش ريش ترست


چون به نگري بار برو بيش ترست
هر خر که برو زنگي و زنجيري هست


وز خون کرم نعمت الوان بفرست
يا رب سبب حيات حيوان بفرست


از سينه‌ي ابر شير باران بفرست
از بهر لب تشنه‌ي طفلان نبات


نمرودانرا پشه چو پيلي بفرست
يا رب تو زمانه را دليلي بفرست


موسي و عصا و رود نيلي بفرست
فرعون صفتان همه زبردست شدند


بر بنده‌ي بي‌نوا نوايي بفرست
اي خالق خلق رهنمايي بفرست


رحمي بکن و گره گشايي بفرست
کار من بيچاره گره در گرهست

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 14:50
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

جز دوزخ و فردوس مکاني دگرست
ما را بجز اين جهان جهاني دگرست


قوالي و زاهدي از آني دگرست
قلاشي و عاشقيش سرمايه‌ي ماست


آن يک نفس از براي يک همنفسست
سرمايه‌ي عمر آدمي يک نفسست


مجموع حيوت عمر آن يک نفسست
با همنفسي گر نفسي بنشيني


از باده‌ي عشق ديگري مدهوشست
گفتي که فلان ز ياد ما خاموشست


از گرمي خون دل من در جوشست
شرمت بادا هنوز خاک در تو


وصل تو بهر جهت که جويند خوشست
راه تو بهر روش که پويند خوشست


نام تو بهر زبان که گويند خوشست
روي تو بهر ديده که بينند نکوست


غم خوش نبود وليک غمهاش خوشست
دل رفت بر کسيکه سيماش خوشست


در جان سخني نيست، تقاضاش خوشست
جان ميطلبد نميدهم روزي چند

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 15:02
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif



جان در غم تو بر سر کار خويشست
دل بر سر عهد استوار خويشست


الا غم تو که برقرار خويشست
از دل هوس هر دو جهانم بر خاست


لا بل که عيان در همه آفاق حقست
بر شکل بتان رهزن عشاق حقست


والله که همان بوجه اطلاق حقست
چيزيکه بود ز روي تقليد جهان


چون زرق بود که ديده در خون غرقست
گريم زغم تو زار و گويي زرقست


ني‌ني صنما ميان دلها فرقست
تو پنداري که هر دلي چون دل تست


رازم همه در سينه‌ي بي کينه شکست
گنجم چو گهر در دل گنجينه شکست


چون پاره‌ي آبگينه در سينه شکست
هر شعله‌ي آرزو که از جان برخاست


بالاي شبم کوته و پهنا تنگست
آنشب که مر از وصلت اي مه رنگست


شب کور و خروس گنک و پروين لنگست
و آنشب که ترا با من مسکين جنگست

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 15:03
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

دارم دلکي که زير صد من سنگست
دور از تو فضاي دهر بر من تنگست


جانيست که بردنش اجلرا ننگست
عمريست که مدتش زمانرا عارست


نرادي او بنقش کم ساختنست
نرديست جهان که بردنش باختنست


برداشتنش براي انداختنست
دنيا بمثل چو کعبتين نردست


من خود دانم کرا غم کار منست
آواز در آمد بنگر يار منست


خيزم بچنم که گل چدن کار منست
سيصد گل سرخ بر رخ يار منست


حيدر بجهان همدم و همراز منست
تا مهر ابوتراب دمساز منست


مشکن بالم که وقت پرواز منست
اين هر دو جگر گوشه دو بالند مرا


بيگانه نمي‌شود مگر خويش منست
عشق تو بلاي دل درويش منست


منزل منزل غم تو در پيش منست
خواهم سفري کنم ز غم بگريزم

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 15:05
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif
وز شب گرهي فگنده کين موي منست
از گل طبقي نهاده کين روي منست


و آتش بجهان در زده کين خوي منست
صد نافه بباد داده کين بوي منست


عشقي که کسش چاره نداند اينست
درديکه ز من جان بستاند اينست


آنشب که به روزم نرساند اينست
چشمي که هميشه خون فشاند اينست


نه کشف يقين نه معرفت نه دينست
آنرا که فنا شيوه و فقر آيينست


الفقر اذا تم هو الله اينست
رفت او زميان همين خدا ماند خدا


گه آب درو تلخ و گهي شيرينست
دنيا بمثل چو کوزه‌ي زرينست


کين اسب عمل مدام زير زينست
تو غره مشو که عمر من چندينست


جور تو از آنکشم که روي تو نکوست
اي دوست اي دوست اي دوست اي دوست


اي بيخبران بهشت با دوست نکوست
مردم گويند بهشت خواهي يا دوست

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 15:07
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

دادست ترا دو چيز کان هر دو نکوست
ايزد که جهان به قبضه‌ي قدرت اوست


هم صورت آنکه کس ترا دارد دوست
هم سيرت آنکه دوست داري کس را


با ديده مرا خوشست چون دوست دروست
چشمي دارم همه پر از ديدن دوست


يا اوست درون ديده يا ديده خود اوست
از ديده و دوست فرق کردن نتوان


هر لحظه هزار مغز سرگشته‌ي اوست
دنيا به جوي وفا ندارد اي دوست


گر دشمن حق نه‌اي چرا داري دوست
ميدان که خداي دشمنش ميدارد


هم بر سر گريه‌اي که چشمم را خوست
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست


سيخيست که پاره‌ي جگر بر سر اوست
از خون دلم هر مژه‌اي پنداري


تا کرد مرا تهي و پر کرد ز دوست
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست


ناميست ز من بر من و باقي همه اوست
اجزاي وجودم همگي دوست گرفت

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 15:09
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

غافل که شهيد عشق فاضلتر ازوست
غازي بره شهادت اندر تک و پوست


کان کشته‌ي دشمنست و اين کشته‌ي دوست
فرداي قيامت اين بدان کي ماند


بد گر نبود به دشمن خود نيکوست
هر چند که آدمي ملک سيرت و خوست


کو دشمن جان خويش ميدارد دوست
ديوانه دل کسيست کين عادت اوست


شيرين سخني که شهد در شکر اوست
عنبر زلفي که ماه در چنبر اوست


فرمانده روزگار فرمانبر اوست
زان چندان بار نامه کاندر سر اوست


با اين همه کبر و ناز کاندر سر اوست
عقرب سر زلف يار و مه پيکر اوست


فرمانده روزگار فرمانبر اوست
شيرين دهني و شهد در شکر اوست


اوج فلک حسن کمين پايه‌ي اوست
آن مه که وفا و حسن سرمايه‌ي اوست


آن زلف سيه نگر که همسايه‌ي اوست
خورشيد رخش نگر و گر نتواني

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 15:10
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif


زان مست شدم که عقل ديوانه‌ي اوست
زان ميخوردم که روح پيمانه‌ي اوست


زان شمع که آفتاب پروانه‌ي اوست
دودي به من آمد آتشي با من زد


درد تو بجان خسته داريم اي دوست
ما دل به غم تو بسته داريم اي دوست


ما نيز دل شکسته داريم اي دوست
گفتي که به دلشکستگان نزديکم


دل را به فراق خسته ميدارد دوست
بر ما در وصل بسته ميدارد دوست


چون دوست دل شکسته ميدارد دوست
من‌بعد من و شکستگي در دوست


انديشه‌ي باغ و راغ و خرمن گاهست
اي خواجه ترا غم جمال ماهست


ما را غم لا اله الا اللهست
ما سوختگان عالم تجريديم


بيخود ز خودست و با خدا همراهست
عارف که ز سر معرفت آگاهست


اين معني لا اله الا اللهست
نفي خود و اثبات وجود حق کن

http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 15:11
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

وين يار که در کنار ميبايد هست
در کار کس ار قرار ميبايد هست


وصلي که چو جان بکار ميبايد هست
هجريکه بهيچ کار مي‌نايد نيست


سودي ندهد ياري هر يار که هست
تا در نرسد وعده‌ي هر کار که هست


پر گل نشود دامن هر خار که هست
تا زحمت سرماي زمستان نکشد


دل ديده پر آب کرد و بسيار گريست
با دل گفتم که اي دل احوال تو چيست


کو را بمراد ديگري بايد زيست
گفتا که چگونه باشد احوال کسي


گفتم که فلان کسست مقصود تو چيست
پرسيد ز من کسيکه معشوق تو کيست


کز دست چنان کسي تو چون خواهي زيست
بنشست و به هاي‌هاي بر من بگريست


در عشق تو بي جسم همي بايد زيست
جسمم همه اشک گشت و چشمم بگريست


چون من همه معشوق شدم عاشق کيست
از من اثري نماند اين عشق ز چيست
http://upload.tazkereh.ir/images/81846367784501382564.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 16:54
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif




خلقي بهزار ديده بر من بگريست
ديروز که چشم تو بمن در نگريست


ميبايد مرد و باز ميبايد زيست
هر روز هزار بار در عشق تو ام


بي يار و ديار اگر بود خود غم نيست
عاشق نتواند که دمي بي غم زيست


هجران و وصال را ندانست که چيست
خوش آنکه بيک کرشمه جان کرد نثار


چه پنداري که گورم از عشق تهيست
گر مرده بوم بر آمده سالي بيست


آواز آيد که حال معشوقم چيست
گر دست بخاک بر نهي کين جا کيست


مي‌گفتم عشق و مي‌ندانستم چيست
مي‌گفتم يار و مي‌ندانستم کيست


ور عشق اينست چون توان بي او زيست
گر يار اينست چون توان بي او بود


وي جان بدرآ اينهمه رعنايي چيست
اي دل همه خون شوي شکيبايي چيست


ناديده به حال دوست بينايي چيست
اي ديده چه مردميست شرمت بادا

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:02
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

آغشته به خون عاشق افگاريست
اندر همه دشت خاوران گر خاريست


ما را همه در خورست مشکل کاريست
هر جا که پريرخي و گل‌رخساريست


گرداب درو چو دام و کشتي نفسيست
در بحر يقين که در تحقيق بسيست


هر موج اشاره‌اي ز ابروي کسيست
هر گوش صدف حلقه‌ي چشميست پر آب


امن و راحت به ذلت و درويشيست
رنج مردم ز پيشي و از بيشيست


گر با خرد و بدانشت هم خويشيست
بگزين تنگ دستي از اين عالم


ماييم به درد عشق تا جان باقيست
ما عاشق و عهد جان ما مشتاقيست


مي خون جگر مردم چشمم ساقيست
غم نقل و نديم درد و مطرب ناله


زو داد مکن گرت به هر دم ستميست
چون حاصل عمر تو فريبي و دميست


گردي و شراري و نسيمي و نميست
مغرور مشو بخود که اصل من و تو

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:04
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

پيوسته نه تخم خرمي کاشتنيست
دايم نه لواي عشرت افراشتنيست


جز روشني رو که نگه داشتنيست
اين داشتنيها همه بگذاشتنيست


همراه درين راه درازم کس نيست
دردا که درين سوز و گدازم کس نيست


اما چه کنم محرم رازم کس نيست
در قعر دلم جواهر راز بسيست


چون زنده نمايد او ولي جانش نيست
در سينه کسي که راز پنهانش نيست


درديست که هيچگونه درمانش نيست
رو درد طلب که علتت بي‌درديست


آنجا همه کاهشست افزايش نيست
در کشور عشق جاي آسايش نيست


بي جرم و گنه اميد بخشايش نيست
بي درد و الم توقع درمان نيست


آگاه ز حال چهره‌ي زردم نيست
افسوس که کس با خبر از دردم نيست


درياب که تا درنگري گردم نيست
اي دوست براي دوستيها که مراست

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:05
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif


از گفت نکوي بي عمل عارم نيست
گفتار نکو دارم و کردارم نيست


آسان بسيار و هيچ دشوارم نيست
دشوار بود کردن و گفتن آسان


دردي بتر از واقعه‌ي هجران نيست
هرگز المي چو فرقت جانان نيست


تو جان مني وداع جان آسان نيست
گر ترک وداع کرده‌ام معذورم


ور نيز بدست هم ز تقصير تو نيست
گر کار تو نيکست به تدبير تو نيست


چون نيک و بد جهان به تقدير تو نيست
تسليم و رضا پيشه کن و شاد بزي


بگذر ز ولايتيکه آن زان تو نيست
از درد نشان مده که در جان تو نيست


لاف از گهري زني که در کان تو نيست
از بي‌خردي بود که با جوهريان


آسايش جان زار ميبايد و نيست
در هجرانم قرار ميبايد و نيست


يعني که وصال يار ميبايد و نيست
سرمايه‌ي روزگار مي‌بايد و نيست


http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:06
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

کش با من و روزگار من کاري نيست
جانا به زمين خاوران خاري نيست


دردادن صد هزار جان عاري نيست
با لطف و نوازش جمال تو مرا


کش با من و روزگار من جنگي نيست
اندر همه دشت خاوران سنگي نيست


دردادن صد هزار جان ننگي نيست
با لطف و نوازش وصال تو مرا


کز خون دل و ديده برو رنگي نيست
سر تا سر دشت خاوران سنگي نيست


کز دست غمت نشسته دلتنگي نيست
در هيچ زمين و هيچ فرسنگي نيست


برداشتن سرم به آساني نيست
کبريست درين وهم که پنهاني نيست


اين کافر را سر مسلماني نيست
ايمانش هزار دفعه تلقين کردم


در کار جهان که سر به سر سوداييست
اي ديده نظر کن اگرت بيناييست


تنها خو کن که عافيت تنهاييست
در گوشه‌ي خلوت و قناعت بنشين

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:07
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

اي دوست بيا و بگذر از هرچه گذشت
سيمابي شد هوا و زنگاري دشت


ور راي جفا داري اينک سر و تشت
گر ميل وفا داري اينک دل و جان


آزاد ز مسجدست و فارغ ز کنشت
آنرا که قضا ز خيل عشاق نوشت


از خويش گذشته را چه دوزخ چه بهشت
ديوانه‌ي عشق را چه هجران چه وصال


کو با گل نرم پرورد خار درشت
هان تا تو نبندي به مراعاتش پشت


کو بر لب بحر تشنه بسيار بکشت
هان تا نشوي غره به درياي کرم


وز صحبتشان کنار ميبايد داشت
از اهل زمانه عار ميبايد داشت


اميد به کردگار ميبايد داشت
از پيش کسي کار کسي نگشايد


دوران نشاط و کامراني بگذشت
افسوس که ايام جواني بگذشت


کز جوي من آب زندگاني بگذشت
تشنه بکنار جوي چندان خفتم

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:09
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

شب در هوس بوده و نابوده گذشت
روزم به غم جهان فرسوده گذشت


القصه به فکرهاي بيهوده گذشت
عمري که ازو دمي جهاني ارزد


در يست گرانبها نمي‌يارم سفت
سر سخن دوست نمي‌يارم گفت


شبهاست کزين بيم نمي‌يارم خفت
ترسم که به خواب در بگويم بکسي


يک موي ندانست و بسي موي شکافت
دل گر چه درين باديه بسيار شتافت


آخر به کمال ذره‌اي راه نيافت
گرچه ز دلم هزار خورشيد بتافت


وين شربت شوق رايگان نتوان يافت
آسان آسان ز خود امان نتوان يافت


يک جرعه به صد هزار جان نتوان يافت
زان مي که عزيز جان مشتاقانست


بگذاشت مرا و جستجوي تو گرفت
از باد صبا دلم چو بوي تو گرفت


بوي تو گرفته بود خوي تو گرفت
اکنون ز منش هيچ نمي‌آيد ياد

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:10
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif


جان گوهر همت سر کوي تو گرفت
دل عادت و خوي جنگجوي تو گرفت


آن هم طرف روي نکوي تو گرفت
گفتم به خط تو جانب ما را گير


از دل هوس روي نکوي تو نرفت
آني که ز جانم آرزوي تو نرفت


کس با دل خويشتن ز کوي تو نرفت
از کوي تو هر که رفت دل را بگذاشت


وز ديده‌ي خون گرفته بيرون شد و رفت
آن دل که تو ديده‌اي زغم خون شد و رفت


ليلي صفتي بديد و مجنون شد و رفت
روزي به هواي عشق سيري ميکرد


دايم به اميد بسته مي‌دار دلت
يار آمد و گفت خسته ميدار دلت


ما را خواهي شکسته ميدار دلت
ما را به شکستگان نظرها باشد


جودي نه که از اصل کريمان نهمت
علمي نه که از زمره‌ي انسان نهمت


يا رب بکدام تره در خوان نهمت
نه علم و عمل نه فضل و احسان و ادب

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:11
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

صحت گل عشق ريخت در پيرهنت
صد شکر که گلشن صفا گشت تنت


آن تب عرقي شد و چکيد از بدنت
تب را به غلط در تنت افتاد گذار


از طرف بناگوش سمن سيمايت
دي زلف عبير بيز عنبر سايت


سر تا پايم فداي سر تا پايت
در پاي تو افتاد و بزاري مي‌گفت


روي دل مقبلان عالم سويت
اي قبله‌ي هر که مقبل آمد کويت


فردا بکدام روي بيند رويت
امروز کسي کز تو بگرداند روي


محراب جهانيان خم ابرويت
اي مقصد خورشيد پرستان رويت


سررشته‌ي دلهاي پريشان مويت
سرمايه‌ي عيش تنگ دستان دهنت


محراب نشين گوشه‌ي ابرويت
زنار پرست زلف عنبر بويت


روي دل کافر و مسلمان سويت
يا رب تو چه کعبه‌اي که باشد شب و روز

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:23
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif



پندار يقين‌ها و گمانها همه هيچ
اي در تو عيانها و نهانها همه هيچ


کانجا که تويي بود نشانها همه هيچ
از ذات تو مطلقا نشان نتوان داد


با لعل تو سلسبيل و کوثر همه هيچ
اي با رخت انوار مه و خور همه هيچ


ديدم که همه تويي و ديگر همه هيچ
بودم همه بين، چو تيزبين شد چشمم


گفتم دهنت گفت منه دل بر هيچ
گفتم چشمت گفت که بر مست مپيچ


باز آوردي حکايتي پيچا پيچ
گفتم زلفت گفت پراکنده مگوي


شکرا لک في کل مساء و صباح
حمدا لک رب نجني منک فلاح


افتح لي ابواب فتوح و فتاح
من عندک فتح کل باب ربي


نازک بود آن قدر که هر شام و صبوح
رخساره‌ات تازه گل گلشن روح


از سايه‌ي خار ديده گردد مجروح
نزديک به ديده گر خيالش گذرد

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:25
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

از درد بدان که هر گزت درد مباد
گر درد کند پاي تو اي حور نژاد


از بهر شفاعتم بپاي تو فتاد
آن دردمنست بر منش رحم آيد


در عشق تو ترک خانمان خواهم داد
در سلسله‌ي عشق تو جان خواهم داد


آن روز يقين بدان که جان خواهم داد
روزي که ترا ببينم اي عمر عزيز


از بهر مجردان آفاق نهاد
هر راحت و لذتي که خلاق نهاد


آسايش خويش بر دو بر طاق نهاد
هر کس که زطاق منقلب گشت بجفت


در هجر زدرد ناصبوري فرياد
در وصل زانديشه‌ي دوري فرياد


فرياد زدرد ناصبوري فرياد
افسوس ز محرومي دوري افسوس


از مسجد و دير و کعبه بيزار افتد
با کوي تو هر کرا سر و کار افتد


اسلام بدست و پاي زنار افتد
گر زلف تو در کعبه فشاند دامن

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:27
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

کاري بکنم که پرده از کار افتد
گر عشق دل مرا خريدار افتد


کز هر تاري هزار زنار افتد
سجاده‌ي پرهيز چنان افشانم


کام دو جهان ترا ميسر گردد
با علم اگر عمل برابر گردد


زان روز حذر کن که ورق بر گردد
مغرور مشو به خود که خواندي ورقي


بايد که زتيغ عشق بسمل گردد
آن را که حديث عشق در دل گردد


برخيزد و گرد سر قاتل گردد
در خاک تپان تپان رخ آغشته به خون


خود بر سر کوي ما طرب کم گردد
ما را نبود دلي که خرم گردد


چون بر سر کوي ما رسد غم گردد
هر شادي عالم که بما روي نهد


غم با الم تو شادماني گردد
دل از نظر تو جاوداني گردد

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:28
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

آتش همه آب زندگاني گردد
گر باد به دوزخ برد از کوي تو خاک


فردا به قيامت اين عمل خواهي برد
اي صافي دعوي ترا معني درد


ننگت بادا اگر چنان خواهي مرد
شرمت بادا اگر چنين خواهي زيست


غبنا که درين دايره‌ي غم پرورد
دردا که درين زمانه‌ي پر غم و درد


هر لحظه وداع همدمي بايد کرد
هر روز فراق دوستي بايد ديد


وز بيم حساب رويها گردد زرد
فردا که به محشر اندر آيد زن و مرد


گويم که حساب من ازين بايد کرد
من حسن ترا به کف نهم پيش روم


دلهاي پراکنده به يک جو نخرد
دل صافي کن که حق به دل مي‌نگرد


گويي ز همه مردم عالم ببرد
زاهد که کند صاف دل از بهر خدا


وين پرده‌ي تو پيش جهاني بدرد
گويند که محتسب گماني ببرد

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:30
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

دريابد قطره‌اي به جاني بخرد
گويم که ازين شراب اگر محتسبست


يا مرغ بگرد سر کويت بپرد
من زنده و کس بر آستانت گذرد


کو از پس مرگ من برويت نگرد
خار گورم شکسته در چشم کسي


وز چشم ترم هميشه آذر بارد
از چهره‌ي عاشقانه‌ام زر بارد


کز ابر محبتم سمندر بارد
در آتش عشق تو چنان بنشينم


اشک گلگون و چهر زردي دارد
از دفتر عشق هر که فردي دارد


قربان دلي رود که دردي دارد
بر گرد سري شود که شوريست درو


همت هوس پلاس پوشي دارد
طالع سر عافيت فروشي دارد


استغنايم سر خموشي دارد
جايي که به يک سال بخشند دو کون


ما را به سراپرده‌ي اسرار برد
دل وقت سماع بوي دلدار برد

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:31
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif
بردارد و خوش به عالم يار برد
اين زمزمه‌ي مرکب مر روح تراست


وز روي تو آيينه دل روشن برد
گل از تو چراغ حسن در گلشن برد


خورشيد چو ذره نور از روزن برد
هر خانه که شمع رخت افروخت درو


خوشدل بحديثي که ز رويت گذرد
شادم بدمي کز آرزويت گذرد


بوسم کف پايي که به کويت گذرد
نازم بدو چشمي که به سويت نگرد


منت دارم ازو که بس برجا کرد
گر پنهان کرد عيب و گر پيدا کرد


کو چشم مرا به عيب من بينا کرد
تاج سر من خاک سر پاي کسيست


وز يار بدآموز حذر بايد کرد
گفتار دراز مختصر بايد کرد


و آنگاه نگار را خبر بايد کرد
در راه نگار کشته بايد گشتن


وين مفرش عاشقي دو ته بايد کرد
دردا که همه روي به ره بايد کرد


http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:40
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif


در رحمت و فضل او نگه بايد کرد
بر طاعت و خير خود نبايد نگريست


چشمت چشمم چو چشمه‌ها پر نم کرد
قدت قدم زبار محنت خم کرد


زلفت کارم چو تار خود در هم کرد
خالت حالم چو روز من تيره نمود


احسان ترا شمار نتوانم کرد
من بي تو دمي قرار نتوانم کرد


يک شکر تو از هزار نتوانم کرد
گر بر تن من زفان شود هر مويي


و آنرا به دو حرف مختصر خواهم کرد
از واقعه‌اي ترا خبر خواهم کرد


با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد


کس را ز درون خويش آگاه نکرد
خرم دل آنکه از ستم آه نکرد


وز دامن شعله دست کوتاه نکرد
چون شمع ز سوز دل سراپا بگداخت


يا اينکه بغور او رسيدي که چه کرد
آن دشمن دوست بود ديدي که چه کرد

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:48
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif


ديدي که چه ميگفت و شنيدي که چه کرد
ميگفت همان کنم که خواهد دل تو


يعني ز همه روي بما خواهي کرد
جمعيت خلق را رها خواهي کرد


محکم مکن اين رشته که واخواهي کرد
پيوند به ديگران ندامت دارد


زهري که رسد همچو شکر بايد خورد
عاشق چو شوي تيغ به سر بايد خورد


دريا دريا خون جگر بايد خورد
هر چند ترا بر جگر آبي نبود


يا دامن کوه و لاله‌زاري گيرد
عارف بچنين روز کناري گيرد


تا عالم شوريده قراري گيرد
از گوشه‌ي ميخانه پناهي طلبد


مشتي خاک لطمه بر دريا زد
من صرفه برم که بر صفم اعدا زد


شد کشته هر آنکه خويش را بر ما زد
ما تيغ برهنه‌ايم در دست قضا


رضوان بعجب بماند و کف بر کف زد
حورا به نظاره‌ي نگارم صف زد

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:49
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif



ابدال زبيم چنگ در مصحف زد
آن خال سيه بر آن رخ مطرف زد


وين روز جواني به شبي برخيزد
گر غره به عمري به تبي برخيزد


در زير لبي به يا ربي برخيزد
بيداد مکن که مردم آزاري تو


مپسند که از تو بر کس آزار رسد
خواهي که ترا دولت ابرار رسد


کين هر دو بوقت خويش ناچار رسد
از مرگ مينديش و غم رزق مخور


اين صورت قبر از کجا پيدا شد
اين گيدي گبر از کجا پيدا شد


اين لکه‌ي ابر از کجا پيدا شد
خورشيد مرا ز ديده‌ام پنهان کرد


هر اسم عطيه‌اي جدا مي‌بخشد
انواع خطا گر چه خدا مي‌بخشد


يک اسم فنا يکي بقا مي‌بخشد
در هر آني حقيقت عالم را


وز هستي خويش پاک مي‌بايد شد
دلخسته و سينه چاک مي‌بايد شد

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:51
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

چون آخر کار خاک مي‌بايد شد
آن به که به خود پاک شويم اول کار


شوري برخاست فتنه‌اي حاصل شد
از شبنم عشق خاک آدم گل شد


يک قطره‌ي خون چکيد و نامش دل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند


عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا ولوله‌ي عشق تو در گوشم شد


سيصد ورق از علم فراموشم شد
تا يک ورق از عشق تو از بر کردم


مقبول تو جز مقبل جاويد نشد
از لطف تو هيچ بنده نوميد نشد


کان ذره به از هزار خورشيد نشد
مهرت بکدام ذره پيوست دمي


تا آتش دل به حيلتي بنشاند
صوفي به سماع دست از آن افشاند


از بهر سکون طفل مي‌جنباند
عاقل داند که دايه گهواره‌ي طفل


بي‌درد کجا لذت دردي داند
کي حال فتاده هرزه گردي داند

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:53
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

مردي بايد که قدر مردي داند
نامرد به چيزي نخرد مردان را


و آن گوهر بس شريف ناسفته بماند
اسرار وجود خام و ناپخته بماند


آن نکته که اصل بود ناگفته بماند
هر کس به دليل عقل چيزي گفتند


اين ديده به سيل کوهساران ماند
اين عمر به ابر نوبهاران ماند


انگشت گزيدني به ياران ماند
اي دوست چنان بزي که بعد از مردن


جان و دل و ديده در تماشاي تواند
چرخ و مه و مهر در تمناي تواند


ابجد خوانان لوح سوداي تواند
ارواح مقدسان علوي شب و روز


از جمله‌ي کاينات سر يافته‌اند
آنها که ز معبود خبر يافته‌اند


مردان همه از قرب نظر يافته‌اند
دريوزه همي کنند مردان ز نظر


وين بارگه سپهر مينا زده‌اند
زان پيش که طاق چرخ اعلا زده‌اند

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:55
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

بي ما رقم عشق تو بر ما زده‌اند
ما در عدم آباد ازل خوش خفته


وين منطقه بر ميان جوزا بستند
آن روز که نور بر ثريا بستند


عشقت به هزار رشته بر ما بستند
در کتم عدم بسان آتش بر شمع


ترکيب سهي قدان موزون بستند
آنروز که نقش کوه و هامون بستند


مردم سخني به پاي مجنون بستند
پا بسته به زنجير جنون من بودم


و ندر طلب حور و قصور افتادند
قومي ز خيال در غرور افتادند


از کوي تو دور دور دور افتادند
قومي متشککند و قومي به يقين


در کاسه بجاي لوت سنگم دادند
در تکيه قلندران چو بنگم دادند


ريشم بگرفتند و به چنگم دادند
گفتم ز چه روي خاست اين خواري ما


اين کج کلهان مو پريشان بردند
هوشم نه موافقان و خويشان بردند

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:56
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

والله که من ندادم ايشان بردند
گويند چرا تو دل بديشان دادي


يعني ز شراب ساغري آوردند
در دير شدم ماحضري آوردند


بردند مرا و ديگري آوردند
کيفيت او مرا ز خود بيخود کرد


آنجا که به خلد يادگار از تو برند
سبزي بهشت و نوبهار از تو برند


ايران همه فال روزگار از تو برند
در چينستان نقش و نگار از تو برند


مرغان هوا ز آشيان دگرند
مردان خدا ز خاکدان دگرند


فارغ ز دو کون و در مکان دگرند
منگر تو ازين چشم بديشان کايشان


گويم که مزن ستيزه را بيش زند
يارم همه نيش بر سر نيش زند


ميترسم از آنکه نيش بر خويش زند
چون در دل من مقام دارد شب و روز


خود را به دم آه سحرگاه زند
آن کس که به کوه ظلم خرگاه زند

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:57
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

راهي که زني ترا همان راه زند
اي راهزن از دور مکافات بترس


در بند دعاي اشک ريزان باشند
خوبان همه صيد صبح خيزان باشند


آهو چشمان ز تو گريزان باشند
تا تو سگ نفس را به فرمان باشي


در ميکده لذت ازل مي‌بخشند
در مدرسه اسباب عمل مي‌بخشند


سرمايه‌ي ايمان به سبل مي‌بخشند
آنجا که بناي خانه‌ي رندانست


معشوق کرشمه‌اي که نيکوست کند
عاشق همه دم فکر غم دوست کند


هر کس چيزي که لايق اوست کند
ما جرم و گنه کنيم و او لطف و کرم


نقش دهن تنگ تو دشوار کند
نقاش اگر ز موي پرگار کند


ترسم که نفس لب تو افگار کند
آن تنگي و نازکي که دارد دهنت


از تير دعاي فقر پرهيز کند
با شير و پلنگ هر که آميز کند

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-03-2010, 18:58
http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

گر خود نبرد برنده را تيز کند
آه دل درويش به سوهان ماند


ني کام و زبان که گفتگويش نکند
ني ديده بود که جستجويش نکند


گر پيش سگ افگنند بويش نکند
هر دل که درو بوي وفايي نبود


پيش تو فغان و ناله سودي نکند
در چنگ غم تو دل سرودي نکند


سوزيم به آتشي که دودي نکند
ناليم به ناله‌اي که آگه نشوي


ارواح ملايک همه رو با تو کند
خواهي که خدا کار نکو با تو کند


يا راضي شو هر آنچه او با تو کند
يا هر چه رضاي او در آنست بکن


يا همچو مني فکر وصال تو کند
زان خوبتري که کس خيال تو کند


ايزد که تماشاي جمال تو کند
شايد که به آفرينش خود نازد


شبها که به کوي تو نيايد چه کند
عاشق که تواضع ننمايد چه کند


ديوانه که زنجير نخايد چه کند
گر بوسه دهد زلف ترا رنجه مشو

http://upload.tazkereh.ir/images/33332885058071394539.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 16:48
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

از شرم گنه فگنده‌ام سر در پيش
دارم گنهان ز قطره باران بيش

تو در خور خود کني و ما در خور خويش
آواز آيد که سهل باشد درويش


وز بار گنه فگنده بودم سر پيش
در خانه خود نشسته بودم دلريش


تو در خور خود کني و ما در خور خويش
بانگي آمد که غم مخور اي درويش


رفت از نظرم سر و قد رعنايش
شوخي که به ديده بود دايم جايش


چندان که زاشک آبله شد بر پايش
گشت از پي او قطره ز نان مردم چشم


چون خود زده‌ام چه نالم از دشمن خويش
آتش بدو دست خويش بر خرمن خويش


اي واي من و دست من و دامن خويش
کس دشمن من نيست منم دشمن خويش


حقا که همين بود و همينست غرض
پيوسته مرا ز خالق جسم و عرض


فارغ بينم هميشه ز آسيب مرض
کان جسم لطيف را به خلوتگه ناز

http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 16:51
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif


پندار دويي دليل بعدست بخط
اي بر سر حرف اين و آن نازده خط


يک عين فحسب دان و يک ذات فقط
در جمله‌ي کاينات بي سهو و غلط


شد قصد مقاصدت ز مقصد مانع
گشتي به وقوف بر مواقف قانع


انوار حقيقت از مطالع طالع
هرگز نشود تا نکني کشف حجب


تابان گشته جمال وجه مطلق
کي باشد و کي لباس هستي شده شق


جان در غلبات شوق او مستغرق
دل در سطوات نور او مستهلک


جز دوست نديد هيچ رو در خور عشق
دل کرد بسي نگاه در دفتر عشق


شوريده دلم عشق نهد بر سر عشق
چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن


زان زمزمه‌ام ز پاي تا سر همه عشق
بر عود دلم نواخت يک زمزمه عشق


از عهده‌ي حق گزاري يک دمه عشق
حقا که به عهدها نيايم بيرون

http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 16:57
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif


بستر همه محنتست و بالين همه عشق
ما را شده‌است دين و آيين همه عشق


انالله دلي و چندين همه عشق
سبحان الله رخي و چندين همه حسن


هستند پي قطره‌ي آبي غمناک
خلقان همه بر درگهت اي خالق پاک


تا آب زند بر سر اين مشتي خاک
سقاي سحاب را بفرما از لطف


زآلودگي نياز با مشتي خاک
دامان غناي عشق پاک آمد پاک


گر ما و تو در ميان نباشيم چه باک
چون جلوه گر و نظارگي جمله خود اوست


ور عدل کني شوم به يک باره هلاک
گر فضل کني ندارم از عالم باک


مشتي خاکم چه آيد از مشتي خاک
روزي صدبار گويم اي صانع پاک


عن غيرک اعرضت و اقبلت عليک
يا من بک حاجتي و روحي بيديک


الجات عليک واثقا خذ بيديک
مالي عمل صالح استظهر به

http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 16:59
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

بر من دارد شرف سگ اهل فرنگ
بر چهره ندارم زمسلماني رنگ

دوزخ را ننگ و اهل دوزخ را ننگ
آن رو سيهم که باشد از بودن من


پيروز شدم به هرچه کردم آهنگ
تا شير بدم شکار من بود پلنگ


از بيشه برون کرد مرا روبه لنگ
تا عشق ترا به بر درآوردم تنگ


گشتيم سرا پاي جهان با دل تنگ
در عشق تو اي نگار پر کينه و جنگ


اين بس که به سر زديم و آن بس که به سنگ
شد دست زکار و ماند پا از رفتار


چشمي که زديدنت زدل بردي زنگ
دستي که زدي به ناز در زلف تو چنگ


و آن دست بکوفت بي توام سينه به سنگ
آن چشم ببست بي توام ديده به خون


گفتم که: دل منست او را منزل
پرسيد کسي منزل آن مهر گسل


پرسيد که: او کجاست؟ گفتم: در دل
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او

http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 17:05
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

وز مهر بتان نگشت پيوند گسل
درماند کسي که بست در خوبان دل


پاي دل او تا به قيامت در گل
در صورت گل معني جان ديد و بماند


سوداي ترا عقل مجرد محمل
شيداي ترا روح مقدس منزل


در بحر غمت دست به سر پاي به گل
سياح جهان معرفت يعني دل


از مهر تو کين خيزد و از قهر تو ذل
اي عهد تو عهد دوستان سر پل


اي يک شبه همچو شمع و يک روزه چو گل
پر مشغله و ميان تهي همچو دهل


بي تو چه کنم جلوه‌ي سرو و سنبل
در باغ کجا روم که نالد بلبل


يا روي تو هست آنچه ميدارد گل
يا قد تو هست آنچه ميدارد سرو


همچون مه چارده رسيدي بکمال
اي چارده ساله مه که در حسن و جمال


در چارده سالگي بماني صد سال
يا رب نرسد به حسنت آسيب زوال


http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 17:07
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

چون دانه‌ي اشک عاشقان در مه و سال
مي‌رست زدشت خاوران لاله‌ي آل


چون صورت حال من شدش صورت حال
بنمود چو روي دوست از پرده جمال


باشد ز نعوت ذات پاک متعال
هر نعت که از قبيل خيرست و کمال


دارد به قصور قابليات مل
هر وصف که در حساب شرست و وبال


آن شير خدا و بر جهان جل جلال
يا رب به علي بن ابي طالب و آل


اندر دم نزع و قبر هنگام سال
کاندر سه مکان رسي به فرياد همه


بر مرکب آرزو سوار آيد دل
گر با غم عشق سازگار آيد دل


ور عشق نباشد به چه کار آيد دل
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق


مي‌دان به يقين که محض خيرست اي دل
هر جا که وجود کرده سيرست اي دل


پس شر همه مقتضاي غيرست اي دل
هر شر ز عدم بود، عدم غير وجود

http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 17:08
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

در راه بلا فتنه ميندوز اي دل
چندت گفتم که ديده بردوز اي دل


تن درده و جان کن و جگر سوز اي دل
اکنون که شدي عاشق و بدروز اي دل


گويم به تو يک سخن زياري اي دل
در عشق چه به ز بردباري اي دل


زنهار به روي او نياري اي دل
هر چند رسد ز يار خواري اي دل


دل را به فراق آزمودن مشکل
با خود در وصل تو گشودن مشکل


بودن مشکل با تو، نبودن مشکل
مشکل حالي و طرفه مشکل حالي


با چرخ کهن ستيزه رايي مشکل
با اهل زمانه آشنايي مشکل


در هم زدن دل به جدايي مشکل
از جان و جهان قطع نمودن آسان


لايح گرديد و نه درين سر محرم
بر لوح عدم لوايح نور قدم


عالم در حق حقست و حق در عالم
حق را مشمر جدا ز عالم زيراک


بي لعل لبت حريف دردم همه دم
رنجورم و در دل از تو دارم صد غم


خواهد شود آرامگهم کوي عدم
زين عمر ملولم من مسکين غريب


موجود شوم ز عشق تو من ز عدم
گر پاره کني مرا ز سر تا به قدم

http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 17:17
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

خواهيش به شادي کش و خواهيش به غم
جاني دارم ز عشق تو کرده رقم


دو کوزه نبيد خريده‌ام پاره‌ي کم
من دانگي و نيم داشتم حبه‌ي کم


تا کي گويي قلندري و غم و غم
بر بربط ما نه زير ماندست و نه بم


سر رشته‌ي کار خويشتن کردم گم
از گردش افلاک و نفاق انجم


اي قبله‌ي هفتم اي امام هشتم
از پاي فتاده‌ام مرا دست بگير


هم در صف عالمان سر انداخته‌ام
هم در ره معرفت بسي تاخته‌ام


بشناخته‌ام که هيچ نشناخته‌ام
چون پرده ز پيش خويش برداشته‌ام


افگندني است آنچه برداشته‌ام
حک کردني است آنچه بنگاشته‌ام


حاصل که به هرزه عمر بگذاشته‌ام
باطل بودست آنچه پنداشته‌ام


نيش و دمشان بيکدگر پيوستم
بستم دم مار و دم عقرب بستم

http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 17:19
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

بر نوح نبي سلام دادم رستم
شجن قرنين قرنين خواندم


عفو تو اميدست که گيرد دستم
گر من گنه جمله جهان کردستم


عاجزتر ازين مخواه کاکنون هستم
گفتي که به روز عجز دستت گيرم


يک چند به تعويذ کتابش کشتم
تب را شبخون زدم در آتش کشتم


چون لشکر فرعون در آبش کشتم
بازش يک بار در عرق کردم غرق


بر طارم افلاک فلاکت تاجم
ديريست که تير فقر را آماجم


چندانکه خدا غنيست من محتاجم
يک شمه ز مفلسي خود برگويم


زنهار مبر ظن که شدي از يادم
هر چند به صورت از تو دور افتادم


زانجا نتواند که ربايد بادم
در کوي وفاي تو اگر خاک شوم


مر پاکان را جنب زيارت کردم
دي بر سر گور ذله غارت گردم


http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-04-2010, 17:21
http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif



در عيد نماز بي طهارت کردم
شکرانه‌ي آنکه روزه خوردم رمضان


دانم به يقين که بر تن خود کردم
يا رب من اگر گناه بي حد کردم


برگشتم و توبه کردم و بد کردم
از هرچه مخالف رضاي تو بود


وقتست کز افعال پشيمان گردم
تا چند به گرد سر ايمان گردم


کافرتر از آنم که مسلمان گردم
خاکم ز کليسيا و آبم ز شراب


روي سيه و موي سپيد آوردم
عودم چو نبود چوب بيد آوردم


فرمان تو بردم و اميد آوردم
چون خود گفتي که نااميدي کفرست


نامت ز زبان آن و اين مي‌دزدم
اندوه تو از دل حزين مي‌دزدم


مي‌گرديم و خون در آستين مي‌دزدم
مي‌نالم و قفل بر دهان مي‌فگنم


چون خاک ترا خاک شدم پاک شدم
گر خاک تويي خاک ترا خاک شدم

http://upload.tazkereh.ir/images/98013480032864657754.gif

╬✿╬ سوگند ╬✿╬
13-07-2017, 14:32
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/27390356256852624350.gif


چون نيست شدي هست ببودي صنما
چون خاک شدي پاک شدي لاجرما
واي اي مردم داد زعالم برخاست
جرم او کند و عذر مرا بايد خواست
مرغي به سر کوه نشست و برخاست
بنگر که از آن کوه چه افزود و چه کاست
بي غم دل کيست تا بدان مالم دست
بي غم دل زنگيان شوريده مست
جز درد دل از نظاره خوبان چيست
آنرا که دو دست و کيسه از سيم تهيست
فاساختن و خوي خوش و صفرا هيچ
تا عشق ميان ما بماند بي هيچ
آنرا که کلاه سر ببايد زد و برد
زانست که او بزرگ را دارد خرد
آنجا که مرا با تو همي هست ديدار
آنجا روم و روي کنم در ديوار
تا با تو تويي ترا بدين حرف چه کار
کين آب حياتست ز آدم بيزار
گر من به ختن ز يار وادارم دست
باورد و نسا و طوس يار من بس
فاساختن و روي خوش و صفرا کم
تا عهد ميان ما بماند محکم
من گبر بدم کنون مسلمان گشتم
بد عهد بدم کنون به فرمان گشتم
جايي که حديث تو کند خندانم
خندان خندان به لب برآيد جانم
زلفت سيهست مشک را کان گشتي
از بس که بجستي تو همه آن گشتي
گر آنچه بگفته اي به پايان نبري
گر شير شوي زدست ما جان نبري
هر جا که روي دو گاو کارند و خري
خواهي تو بمرو باش خواهي بهري
آراسته و مست به بازار آيي
اي دوست نترسي که گرفتار آيي


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/27390356256852624350.gif

╬✿╬ سوگند ╬✿╬
08-08-2017, 16:40
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/27390356256852624350.gif



آتش نمرود هرگز پور آذر را نسوخت
پور آذر پیش ازین آتش چو خاکستر شده‌است
تا بدین آتش نسوزی تو یقین صافی نه‌ای
خواه گو دیوانه خوانی خواه گویی بیهده‌است
ای دریغا جان قدسی کز همه پوشیده‌است
بس که دیدست روی او یا نام او بشنیده‌است
هر که بیند در زمان آن حسن او کافر شود
ای دریغا کین شریعت کفر ما ببریده‌است
کون و کان بر هم زن و از خود برون شو یک رهی
کین چنین جان را خدا از دو جهان بگزیده‌است

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/27390356256852624350.gif

╬✿╬ سوگند ╬✿╬
13-09-2017, 15:31
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/27390356256852624350.gif


دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت

می سوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/27390356256852624350.gif