ملکوت* گامی تارهایی *
02-04-2010, 03:55
ظالم بن عمرو، معروف به ابو الأسود دُئِلي، از چهرههاي برجسته و صحابيان بلند آوازه مولا علي عليه السلام است. او به روزگار پيامبر خدا صلي الله عليه وآله اسلام آورد ؛ امّا توفيق ديدار ايشان را نيافت. او از شيفتگان علي عليه السلام و دوستدار راستين فرزندان اوست که اين شيفتگي و شيدايي را ميتوان از اشعار زيباي او دريافت. .
شرححالنگاران از او با عناويني چون:علوي، شاعري شيعه، و از سرشناسان شيعه، ياد کردهاند.
ابو الأسود در نبردهاي مولاعليه السلام عليه فتنهآفرينان، در جَمَل و صِفّين، شرکت کرد و امام عليه السلام پس از آن که ابن عبّاس را به حکومت بصره گمارد، سمت قضاوت آن جا را به ابو الأسود سپرد. .
ابن عبّاس، او را مينواخت و چون از بصره بيرون ميرفت، مسؤوليتش را به او واگذار ميکرد و علي عليه السلام نيز او را تأييد ميکرد. ابو الأسودّ، دانش نحو را که علي عليه السلام بنياد نهاده بود، به دستور وي بگسترد و استوار ساخت. او اوّلين کسي است که قرآن را اِعرابگذاري کرد .
ابو الأسود، در ادبيات عرب، جايگاهي بس والا دارد. او را از فصيحترين افراد برشمردهاند. نمونهاي از اين فصاحت، در شعر زيباي او در رثاي علي عليه السلام تبلور يافته است که نمونهاي است از عشق به مولاعليه السلام و کين و خشم نسبت به دشمنان او.
او از حقگزاري و دفاع از علي عليه السلام هرگز دريغ نميکرد و گفتگوها و مناظراتش با معاويه، گواهي است بر صراحت، شجاعت و استوار گامي او در شناخت خلافت حق و حقّ خلافت و جايگاه والاي علي عليه السلام.
ابو الأسود، پس از شهادت مولاعليه السلام، خطابهاي پرشور و از سرِ سوز و گداز ايراد کرد و از مردم براي خلافت امام حسن عليه السلام بيعت گرفت. ابو الأسود به سال 69 هجري زندگي را بدرود گفت. .
6375. ربيع الأبرار:زياد بن ابيه، از ابو الأسود درباره محبّتش به علي پرسيد. او گفت:دوستي عليعليه السلام در دل من، هر روز بيشتر ميشود، همان گونه که دوستي معاويه در دل تو افزون ميشود. من با دوستي علي، جوياي خدا و سراي آخرتم و تو با دوستي معاويه، زينت دنيا را ميجويي. مَثَل من و تو همان است که شاعر مَذحِجْ گفته است :
دو دوستيم که کارمان با هم تفاوت دارد
من علاء را ميخواهم و او يَمَن را.
من خونهاي قبيله بني مالک را دوست ميدارم
ولي او شيفته سپيدي شير است. .
6376. العِقْد الفريد:چون ابو الأسود دُئِلي در سال جماعت بر معاويه درآمد، معاويه به او گفت:اي ابو الأسود! چنين به من خبر رسيده که علي بن ابي طالب ميخواسته است [ در جريان حَکَميّت، ] تو را يکي از دو داور قرار دهد. اگر ميشدي، چه حکمي ميکردي؟
[ ابو الأسود] پاسخ داد:اگر مرا يکي از دو داور قرار ميداد، هزار نفر از مهاجران و فرزندانشان و هزار نفر از انصار و فرزندانشان را گِرد ميآوردم. سپس آنها را قسم ميدادم که بگويند آيا مهاجران و فرزندانشان به اين امر (حکومت) سزاوارترند يا آزادشدگان؟
معاويه به او گفت:خدا پدرت را بيامرزد! عجب داوري بودي، اگر به داوري انتخاب ميشدي! .
6377. تاريخ دمشق:ابو الأسود از همراهان علي عليه السلام و از دوستداران راستين او و فرزندانش بود و در اين باره، سروده است :
قبيله پست بني قُشَير ميگويند
در درازي روزگار، او (ابو الأسود) علي را فراموش نميکند.
من، محمّد صلي الله عليه وآله را سخت دوست دارم
و نيز عبّاس و حمزه و وصيّ، علي(ع) را.
پس اگر دوستيشان هدايت باشد، بدان رسيدهام
و اگر هم نباشد، خطايي مرتکب نشدهام.
او در ميان قبيله بني قُشَير در بصره ميزيست و شبها او را به خاطر محبّتش به علي عليه السلام سنگباران ميکردند. پس چون صبح ميشد، سنگپرانيشان را به آنان گوشزد ميکرد. ميگفتند:خداوند، تو را سنگباران کرده است. او پاسخ ميداد:دروغ ميگوييد. اگر خدا مرا با سنگ ميزد، حتماً به من اصابت ميکرد ! شماييد که سنگ ميزنيد و اصابت نميکند. .
6378. سير أعلام النبلاء - به نقل از ابو الأسود -:بر علي عليه السلام وارد شدم و او را سر در گريبان ديدم. گفتم:اي امير مؤمنان! به چه ميانديشي؟ فرمود:«در شهر شما، جملههايي را غلط شنيدم. پس تصميم گرفتم کتابي در اصول ادبيات عرب، تدوين کنم». گفتم:اگر چنين کني، ما را زنده ساختهاي.
پس از چند روز، نزدش رفتم. کتابي به من داد که در آن نوشته بود:«هر کلمهاي، يا اسم يا فعل و يا حرف است. اسم، آن است که از مُسَمّا خبر ميدهد و فعل، آن است که از حرکت مسمّا خبر ميدهد و حرف هم از معنايي خبر ميدهد که نه اسم است و نه فعل».
سپس به من فرمود:«دنباله اين را بگير و بر آن بيفزاي». من هم چيزهايي را گِرد آوردم و بر او عرضه کردم.
6379. الأغاني:به ابو الأسود گفته شد:اين دانش نحو را از کجا آوردي؟ گفت:اصول آن را از علي بن ابي طالبعليه السلام فراگرفتم. .
6380. الأربعون حديثاً - به نقل از علي بن محمّد -:دختر ابو الأسود دُئِلي را ديدم که به پدرش ميگويد:از اين حلواي چرب و شيرينِ پيش رويت به من بخوران. گفت:دهانت را بگشاي.
او گشود و پدرش به اندازه يک بادام از آن حلوا در دهانش نهاد و سپس به او گفت:خرما بخور که سودمندتر است و بهتر سير ميکند.
دخترش گفت:اين، سودمندتر و پر فايدهتر است.
گفت:اين خوراک را معاويه برايمان فرستاده است تا ما را به وسيله آن، از دوستي عليعليه السلام منحرف کند.
گفت:خدا زشتش بدارد! ما را با حلواي زعفراني از سرور روحاني جدا ميسازد؟ نفرين بر فرستنده و خورندهاش!
سپس کاري کرد تا آنچه خورده بود، بالا آورْد و در حالي که ميگريست، چنين سرود :
اي پسر هند! آيا در برابر حلواي زعفراني
اسلام و دينمان را به تو بفروشيم؟
به خدا سوگند، نه ! اين گونه نميشود
زيرا که مولاي ما امير مؤمنان است.
ر. ک:ج 10، ص 283 (بنيانگذار علم نحو).
شرححالنگاران از او با عناويني چون:علوي، شاعري شيعه، و از سرشناسان شيعه، ياد کردهاند.
ابو الأسود در نبردهاي مولاعليه السلام عليه فتنهآفرينان، در جَمَل و صِفّين، شرکت کرد و امام عليه السلام پس از آن که ابن عبّاس را به حکومت بصره گمارد، سمت قضاوت آن جا را به ابو الأسود سپرد. .
ابن عبّاس، او را مينواخت و چون از بصره بيرون ميرفت، مسؤوليتش را به او واگذار ميکرد و علي عليه السلام نيز او را تأييد ميکرد. ابو الأسودّ، دانش نحو را که علي عليه السلام بنياد نهاده بود، به دستور وي بگسترد و استوار ساخت. او اوّلين کسي است که قرآن را اِعرابگذاري کرد .
ابو الأسود، در ادبيات عرب، جايگاهي بس والا دارد. او را از فصيحترين افراد برشمردهاند. نمونهاي از اين فصاحت، در شعر زيباي او در رثاي علي عليه السلام تبلور يافته است که نمونهاي است از عشق به مولاعليه السلام و کين و خشم نسبت به دشمنان او.
او از حقگزاري و دفاع از علي عليه السلام هرگز دريغ نميکرد و گفتگوها و مناظراتش با معاويه، گواهي است بر صراحت، شجاعت و استوار گامي او در شناخت خلافت حق و حقّ خلافت و جايگاه والاي علي عليه السلام.
ابو الأسود، پس از شهادت مولاعليه السلام، خطابهاي پرشور و از سرِ سوز و گداز ايراد کرد و از مردم براي خلافت امام حسن عليه السلام بيعت گرفت. ابو الأسود به سال 69 هجري زندگي را بدرود گفت. .
6375. ربيع الأبرار:زياد بن ابيه، از ابو الأسود درباره محبّتش به علي پرسيد. او گفت:دوستي عليعليه السلام در دل من، هر روز بيشتر ميشود، همان گونه که دوستي معاويه در دل تو افزون ميشود. من با دوستي علي، جوياي خدا و سراي آخرتم و تو با دوستي معاويه، زينت دنيا را ميجويي. مَثَل من و تو همان است که شاعر مَذحِجْ گفته است :
دو دوستيم که کارمان با هم تفاوت دارد
من علاء را ميخواهم و او يَمَن را.
من خونهاي قبيله بني مالک را دوست ميدارم
ولي او شيفته سپيدي شير است. .
6376. العِقْد الفريد:چون ابو الأسود دُئِلي در سال جماعت بر معاويه درآمد، معاويه به او گفت:اي ابو الأسود! چنين به من خبر رسيده که علي بن ابي طالب ميخواسته است [ در جريان حَکَميّت، ] تو را يکي از دو داور قرار دهد. اگر ميشدي، چه حکمي ميکردي؟
[ ابو الأسود] پاسخ داد:اگر مرا يکي از دو داور قرار ميداد، هزار نفر از مهاجران و فرزندانشان و هزار نفر از انصار و فرزندانشان را گِرد ميآوردم. سپس آنها را قسم ميدادم که بگويند آيا مهاجران و فرزندانشان به اين امر (حکومت) سزاوارترند يا آزادشدگان؟
معاويه به او گفت:خدا پدرت را بيامرزد! عجب داوري بودي، اگر به داوري انتخاب ميشدي! .
6377. تاريخ دمشق:ابو الأسود از همراهان علي عليه السلام و از دوستداران راستين او و فرزندانش بود و در اين باره، سروده است :
قبيله پست بني قُشَير ميگويند
در درازي روزگار، او (ابو الأسود) علي را فراموش نميکند.
من، محمّد صلي الله عليه وآله را سخت دوست دارم
و نيز عبّاس و حمزه و وصيّ، علي(ع) را.
پس اگر دوستيشان هدايت باشد، بدان رسيدهام
و اگر هم نباشد، خطايي مرتکب نشدهام.
او در ميان قبيله بني قُشَير در بصره ميزيست و شبها او را به خاطر محبّتش به علي عليه السلام سنگباران ميکردند. پس چون صبح ميشد، سنگپرانيشان را به آنان گوشزد ميکرد. ميگفتند:خداوند، تو را سنگباران کرده است. او پاسخ ميداد:دروغ ميگوييد. اگر خدا مرا با سنگ ميزد، حتماً به من اصابت ميکرد ! شماييد که سنگ ميزنيد و اصابت نميکند. .
6378. سير أعلام النبلاء - به نقل از ابو الأسود -:بر علي عليه السلام وارد شدم و او را سر در گريبان ديدم. گفتم:اي امير مؤمنان! به چه ميانديشي؟ فرمود:«در شهر شما، جملههايي را غلط شنيدم. پس تصميم گرفتم کتابي در اصول ادبيات عرب، تدوين کنم». گفتم:اگر چنين کني، ما را زنده ساختهاي.
پس از چند روز، نزدش رفتم. کتابي به من داد که در آن نوشته بود:«هر کلمهاي، يا اسم يا فعل و يا حرف است. اسم، آن است که از مُسَمّا خبر ميدهد و فعل، آن است که از حرکت مسمّا خبر ميدهد و حرف هم از معنايي خبر ميدهد که نه اسم است و نه فعل».
سپس به من فرمود:«دنباله اين را بگير و بر آن بيفزاي». من هم چيزهايي را گِرد آوردم و بر او عرضه کردم.
6379. الأغاني:به ابو الأسود گفته شد:اين دانش نحو را از کجا آوردي؟ گفت:اصول آن را از علي بن ابي طالبعليه السلام فراگرفتم. .
6380. الأربعون حديثاً - به نقل از علي بن محمّد -:دختر ابو الأسود دُئِلي را ديدم که به پدرش ميگويد:از اين حلواي چرب و شيرينِ پيش رويت به من بخوران. گفت:دهانت را بگشاي.
او گشود و پدرش به اندازه يک بادام از آن حلوا در دهانش نهاد و سپس به او گفت:خرما بخور که سودمندتر است و بهتر سير ميکند.
دخترش گفت:اين، سودمندتر و پر فايدهتر است.
گفت:اين خوراک را معاويه برايمان فرستاده است تا ما را به وسيله آن، از دوستي عليعليه السلام منحرف کند.
گفت:خدا زشتش بدارد! ما را با حلواي زعفراني از سرور روحاني جدا ميسازد؟ نفرين بر فرستنده و خورندهاش!
سپس کاري کرد تا آنچه خورده بود، بالا آورْد و در حالي که ميگريست، چنين سرود :
اي پسر هند! آيا در برابر حلواي زعفراني
اسلام و دينمان را به تو بفروشيم؟
به خدا سوگند، نه ! اين گونه نميشود
زيرا که مولاي ما امير مؤمنان است.
ر. ک:ج 10، ص 283 (بنيانگذار علم نحو).