توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : يوسف زهرا عليه السلام
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
23-07-2017, 17:05
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99225249335296803516.gif
يوسف زهرا عليه السلام
نصرت الله آئینی
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
23-07-2017, 17:07
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
يوسف زهرا عليه السلام
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
گفتند خلايق كه تويى يوسف ثانى چون
نيك بديدم، به حقيقت، به از آنى
حافظ
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
مقدمه
يكى از ويژگىهاى روانى آدمى اين است كه هماره در رويارويى با امر تازه و بديع، حالت دفاعى به خود مىگيرد و كمتر به پذيرش آن گردن مىنهد . اين امر به ويژه آن گاه تشديد مىشود كه پديدهى جديد حالت رمزگونه داشته باشد و اعتقاد به آن، زمينه ساز تحولى بنيادين در باورها، انديشه، منش و روش زندگى او شود . برعكس، در برابر موضوعى كه پيشينه داشته يا در زمانهاى پيش، يك يا چند بار رخ داده است، مقاومت چندانى از خود نشان نمىدهد و به سادگى، آن را مىپذيرد .
يكى از شيوههاى چيره شدن بر اين وضعيت، عادى جلوه دادن آن مساله است . يعنى بايد اين نكته را به جامعه تبيين كرد كه موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و براى ديگران نيز رخ داده است . قرآن كريم نيز همين شيوه را به كار گرفته است . در صدر اسلام، روزه، حكمى جديد و همراه با اندكى مشقتبود; زيرا روزه دار مىبايست از بسيارى از امور مباح چشم بپوشد و از ارتكاب آنها خوددارى كند . شايد برخى مسلمانان در برابر چنين حكم بىسابقهاى، واكنش نشان مىدادند و آن را به سختى مىپذيرفتند . از اين رو، قرآن كريم، ابتدا مسلمانان را از نظر روانى براى پذيرش آن آماده مىكند . خداوند متعال مىفرمايد:
يا ايها الذين امنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم . (1)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر پيشينيان شما، نوشته شد .
يعنى مپنداريد كه اين تكليف، مسالهاى بىسابقه و فراتر از توانايى شما است . هرگز چنين نيست; زيرا وجوب روزه، حكم متداولى است كه گذشتگان نيز موظف بودهاند آن را انجام دهند .
مسايلى مانند اعتقاد به حضرت مهدى (عج) و غيبت و ظهور ايشان نيز به ظاهر بديع و بىسابقه بوده و طول عمر ايشان با هالهاى از رمز و راز و شگفتى همراه است . افزون بر آن، اين باور بر همهى شؤون حيات آدمى تاثيرى بنيادين بر جا مىگذارد . از اين رو، برخى افراد از پذيرش آن سرباز مىزنند و آن را انكار مىكنند . امامان معصوم عليهم السلام در برابر اين انديشه، كوشيدهاند با بيان موارد مشابهى كه در تاريخ گذشته - بويژه تاريخ پيامبران الهى عليهم السلام - رخ داده است، مسالهى غيبت امام عصر (عج) و ديگر مفاهيم مربوط به آن را عادى جلوه دهند، تا مردم به گمان بىسابقه بودن، در آن به ديدهى شك و ترديد ننگرند . براى نمونه، به كلام نورانى حضرت مهدى (عج) به شيخ صدوق مىتوان اشاره كرد . اصل ماجرا را از زبان شيخ صدوق مىشنويم:
شبى در عالم رؤيا ديدم كه در مكهام و گرد خانهى خدا طواف مىكنم . در دور هفتم نزد حجرالاسود آمدم و آن را لمس كردم و بوسيدم . در اين هنگام، دعاهايى را كه براى زمان بوسيدن حجرالاسود است، مىخواندم . در اين حال، مولاى خود حضرت مهدى (عج) را ديدم كه بر در خانهى كعبه ايستادهاند . با خاطرى پريشان به حضرت نزديك شدم . حضرت با نگاهى به رخسارهام به فراستخود، راز دلم را دانست . به او سلام كردم . حضرت پس از جواب سلام، فرمود: چرا دربارهى غيبت، كتابى نمىنويسى، تا اندوه دلت را بزدايد؟ عرض كردم: يابن رسول الله! در اين باره كتاب نوشتهام . حضرت پاسخ دادند: منظورمان اين نيست كه همانند گذشته بنويسى . كتابى دربارهى موضوع غيبتبنگار و در آن، غيبتهاى پيامبران عليهما السلام را بيان كن .
چون سخن حضرت به پايان رسيد، از ديدگانم پنهان شدند . من از خواب بيدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گريه و مناجات پرداختم . چون صبح دميد، نگارش اين كتاب را آغاز كردم . (2)
حضرت يوسف يكى از پيامبرانى است كه حضرت مهدى در روايتها به ايشان تشبيه شدهاند . البته در اين روايتها، حضرت مهدى (عج) از جهتهاى گوناگون به حضرت يوسف عليه السلام تشبيه شدهاند . امام باقر عليه السلام در روايتى تنها به شباهت در غيبت اشاره كردهاند . (3) هم چنين ايشان در جايى ديگر، به شباهتهاى ديگرى اشاره فرمودهاند . (4) حال آن كه امام صادق عليه السلام بدون اشاره به شباهتهاى پيشين، شباهت ديگرى بر شباهتهاى ياد شده مىافزايند . (5) اينها نشان مىدهد كه منظور، حصر شباهتها در موارد ياد شده نبوده، بلكه تنها براى نمونه به برخى از آنها اشاره شده است . با توجه به اين نكته و با الهام از فرمايش حضرت مهدى (عج) به شيخ صدوق، اين نوشتار مىكوشد با تامل در قرآن و روايتها، شباهت و همانندىهاى موجود ميان يوسف زهرا عليه السلام و يوسف يعقوب عليه السلام را بازگو كند، تا از اين رهگذر، فهم و پذيرش امر حضرت مهدى، آسانتر گردد .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
23-07-2017, 17:08
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
يوسف زهرا عليه السلام
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
گفتند خلايق كه تويى يوسف ثانى چون
نيك بديدم، به حقيقت، به از آنى
حافظ
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
1- غيبت
برجستهترين همانندى ميان يوسف زهرا عليه السلام و يوسف يعقوب عليه السلام، همانندى در غيبت است . امام باقر عليه السلام به محمدبن مسلم مىفرمايد:
يا محمد بن مسلم ان فى القائم من اهل بيت محمد عليهم السلام شبه من خمسة من الرسل يونس بن متى و يوسف بن يعقوب و موسى و عيسى و محمد صلوات الله عليهم . . . واما شبهه من يوسف بن يعقوب عليه السلام فالغيبة من خاصته و عامته و اختفائه من اخوته . . . . (6)
اى محمد بن مسلم! قائم آل محمد (عج) با پنج تن از پيامبران شباهت دارد: يونس بن متى و يوسف بن يعقوب و موسى و عيسى و محمد صلوات الله عليهم . . . و اما شباهت او به يوسف در غيبت اوست از اقوام دور و نزديك و از برادران خود . . . .
نخستين سؤال دربارهى اين شباهت، آن است كه ميان غيبت امام عصر (عج) و يبتيوسف عليه السلام تفاوت فراوانى وجود دارد; زيرا غيبتيوسف عليه السلام، غيبتى است نسبى; يعنى هرچند او از كنعان، برادران و پدر و مادر خود غايب بود، ولى از ديدگان مصريان غايب نبود . او با مصريان، گفت و گو و رفت و آمد داشت، در حالى كه غيبتحضرت مهدى (عج) غيبتى است مطلق و آن حضرت از ديدگان همگان غايباند . از اين رو، قياس آن دو با يكديگر قياس مع الفارق است . پاسخ به اين نكته، در شباهت دوم خواهد آمد .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
23-07-2017, 17:16
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
يوسف زهرا عليه السلام
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
گفتند خلايق كه تويى يوسف ثانى چون
نيك بديدم، به حقيقت، به از آنى
حافظ
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
2- حضور
برادران يوسف براى خريد آذوقه به مصر آمدند و به بارگاه يوسف وارد شدند . وى در نخستين نگاه و گفت و گو، آنان را شناخت، ولى آنان يوسف را نشناختند . آنان بى آن كه به هويتيوسف پى برند، با وى سخن گفتند و داد و ستد كردند .
فدخلوا عليه فعرفهم وهم له منكرون . (7)
(برادران يوسف) بر او وارد شدند . او، آنان را شناخت، ولى آنان او را نشناختند .
يوسف زهرا نيز در ميان مردم حضور دارد . در كنار آنان راه مىرود و بر فرشهاى آنان پا مىنهد و . . . ولى مردم، او را نمىشناسند . بسيارى بر اين باورند كه غيبت امام عصر (عج) به اين معنى است كه آن حضرت، در آسمانها يا عوالم ديگرى زندگى مىكنند . بنابراين، حضرت مهدى (عج) از ديدگان همهى انسانها پنهان هستند و كسى، ايشان را نمىبيند . براساس اين باور، نكتهاى كه پيش از اين گذشت، به ذهن مىرسد كه مقايسهى حضرت مهدى (عج) با حضرت يوسف عليه السلام، مقايسهاى ناتمام است . اما حقيقت، اين است كه تصوير ياد شده، خطا و به دور از واقعيت است . او در ميان مردم رفت و آمد مىكند و در كوچه و بازارها قدم مىگذارد . مردم، آن حضرت را مىبينند، گرچه او را نمىشناسند .
سدير مىگويد:
سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول: ان فى القائم شبه من يوسف عليه السلام . قلت: كانك تذكر حيرة و غيبته فقال لى: ما تنكر هذه الامة اشباه الخنازير ان اخوة يوسف كانوا سباطا اولاد انبياء تاجروا يوسف وبايعوه وهم اخوته وهو اخوهم فلم يعرفوه حتى قال لهم انا يوسف . . . فما تنكر هذه الامة ان يكون الله عزوجل يفعل بحجته ما فعل بيوسف ان يكون يسير فى اسواقهم ويطا بسطهم وهم لايعرفونه حتى ياذن الله عزوجل ان يعرفهم بنفسه كما اذن ليوسف حتى قال لهم هل علمتم ما فعلتم بيوسف واخيه اذ انتم تجهلون قالوا اءنك لانتيوسف قال انا يوسف وهذا اخى . (8)
امام صادق عليه السلام فرمودند:
قائم (عج) شباهتى با يوسف دارد . عرض كردم: گويا حيرت و غيبت او را مىفرماييد؟ حضرت فرمودند: چرا اين امت، قضيهى حضرت يوسف را انكار نمىكنند؟ برادران يوسف با اين كه پيغمبر زاده و برادر يوسف بودند و او نيز برادرشان بود، با او تجارت و خريد و فروش كردند و او را نشناختند، تا اين كه يوسف، خودش را معرفى كرد و گفت: من يوسفم . . . با اين حال چرا آنان منكرند كه خداوند عزوجل با حجتخود، همان كارى را بكند كه با يوسف كرد؟ او در بازارهاى شان راه مىرود و بر فرشهاى آنان گام مىنهد، ولى مردم او را نمىشناسند، تا هنگامى كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفى كند . همان گونه كه به يوسف اجازه داد و يوسف گفت آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آن گاه كه جاهل بوديد؟ گفتند: آيا تو همان يوسفى؟ گفت: (آرى) من يوسفم و اين، برادر من است .
و باز امام صادق عليه السلام فرمود:
ان فى صاحب هذا الامر سنن من الانبياء عليهم السلام . . . واما سنة من يوسف فالسنة يجعل الله بينه وبين الخلق حجابا يرونه ولا يعرفونه . . . . (9)
صاحب اين امر امام مهدى (عج) با برخى از پيامبران، شباهت هايى دارد . . . اما شباهت او به يوسف، در پرده بودن او است; يعنى خداوند كارى مىكند كه هر چند او را مىبينند، ولى نمىشناسند .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
23-07-2017, 17:21
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
3- كودكى
غيبتيوسف از دوران كودكى آغاز شد .
و جاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال يا بشرى هذا غلام . (10)
و (در همين حال) كاروانى فرا رسيد و مامور آب را (در پى آب) فرستادند . او دلو را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى) !
غيبتيوسف زهرا عليه السلام نيز از دوران كودكى آغاز شد .
قال ابوعبدالله عليه السلام:
قال رسول الله صلى الله عليه و آله لابد للغلام من غيبته فقيل له ولم يا رسول الله؟ قال يخاف القتل . (11)
امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مىكند كه حضرت فرمودند:
ناچار براى آن كودك (امام مهدى (عج)) غيبتى خواهد بود . پرسيده شد: براى چه؟ فرمودند: از ترس كشته شدن
حضرت مهدى (عج) در سال 255 هجرى به دنيا آمد . آغاز غيبت صغرا نيز در سال 260 هجرى است . بنابراين، ايشان در آغاز غيبت صغرى، 5 ساله بودهاند .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
24-07-2017, 21:56
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
4- زيبايى و بخشندگى
همانگونه كه يوسف در زيبايى و بخشندگى، شهرهى آفاق بود، يوسف زهرا عليه السلام نيز به بالاترين درجهى اين دو ويژگى آراسته است .
عن ابى نصر قال سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول:
فى صاحب هذا الامر اربع سنن من اربعة انبياء . . . وسنة من يوسف من جماله و سخائه . . . . (12)
ابى نصر مىگويد امام باقر عليه السلام فرمودند:
صاحب اين امر (حضرت مهدى (عج)) با چهار پيامبر شباهتهايى دارد . . . شباهت او با يوسف، در زيبايى و بخشندگى اوست . . . .
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:
ليبعثن الله عزوجل فى هذه الامة خليفة يحثى المال حثيا و لا يعده عدا . (13)
به زودى خداوند عزوجل در اين امت، خليفهاى را بر مىانگيزد كه مال را بى آن كه بشمارد، به ديگران مىبخشد .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
25-07-2017, 17:22
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
5- هراس
يوسف در عالم رؤيا ديد كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرش سجده مىكنند، ولى به سفارش پدر از ترس مكر برادران، رؤياى خويش را پنهان كرد .
اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا والشمس والقمر رايتهم لى ساجدين قال يا بنى لاتتقصص رؤياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا . (14)
(به ياد آور) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت: پدر! من در خواب ديدم كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مىكنند. (يعقوب) گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانتبازگو مكن; زيرا براى تو نقشهى (خطرناكى) مىكشند .
يوسف زهرا عليه السلام نيز همين گونه است; يعنى به دليل هراس از دشمنان، بايد نام مباركش پنهان باشد .
عن ابى خالد الكابلى قلت لمحمد بن على الباقر عليه السلام:
اريد ان تسميه لى حتى اعرفه باسمه فقال: سالتنى والله يا ابا خالد عن سؤال مجهد ولقد سالتنى عن امر لوكنت محدثا به احدا لحدثتك ولقد سالتنى عن امر لو ان بنى فاطمه عرفوه حرصوا على ان يقطعوه بضعة بضعة . (15) ابوخالد كابلى مىگويد به امام باقر عليه السلام عرض كردم:
نام مبارك او (حضرت حجت عليه السلام) را براى من بگوييد تا او را به نام بشناسم . حضرت فرمودند: اى اباخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمتانگيز و مشقت آورى از من پرسيدى و دربارهى مسالهاى از من پرسيدى كه اگر گفتنى بود، به يقين به تو مىگفتم . تو دربارهى چيزى از من پرسش كردى كه اگر بنى فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را تكه تكه كنند .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
25-07-2017, 17:23
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
6- ظلم
دليل غيبتيوسف، ستم برادران در حق او بود، يعنى حسادت ورزيدن و به چاه افكندن او .
و اجمعوا ان يجعلوه فى غيابت الجب . (16)
وتصميم گرفتند وى را در نهان گاه چاه قرار دهند .
يكى از حكمت هاى غيبتيوسف زهرا عليه السلام نيز ستم حاكمان و طاغوتهاى خون آشام در حق آن حضرت است .
عن زرارة بن اعين قال:
سمعت الصادق جعفربن محمد عليه السلام يقول: ان للقائم غيبة قبل ان يقوم قلت ولم ذلك جعلت فداك؟ قال يخاف و اشار بيده الى بطنه وعنقه . (17)
زراره مىگويد:
از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: قائم (عج) پيش از قيامش غيبتى دارد . عرض كردم: فدايتشوم چرا؟ حضرت با اشاره به شكم و گردن مباركشان فرمود (از كشته شدن) مىترسد .
طاغوتيان عصر ما در شمار، از طاغوتيان عصر تولد حضرت، كمتر و از نظر ابزار نظامى، ضعيفتر نيستند . خونآشامى و جنايت پيشهگىشان نيز به مراتب از آنان بيشتر است . پس آن ترس هنوز وجود دارد . به اميد آن روزى كه ياوران كارآمدى پرورش يابند تا بتوانند سپر بلاى حضرت باشند و او را از گزند حوادث در امان دارند; زيرا كه فراهم آمدن چنين افرادى، پيش زمينهى فرا رسيدن روز موعود است .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
26-07-2017, 20:08
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
7- ريزش و رويش
برادران يوسف، او را به چاه افكندند; زيرا دلهاى شان از حسد آكنده بود . بنابراين، خوبىهاى او را نمىديدند، ولى غريبهها از ديدن او مسرور گشتند و اظهار شادمانى كردند .
وجاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال يا بشرى هذا غلام . (18)
و (در همين حال) كاروانى فرا رسيد و مامور آب را (در پى آب) فرستادند . او، دلو خود را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى) !
هنگام رو به رو شدن با يوسف زهرا نيز برخى مسلمانان، بر وى شمشير مىكشند; زيرا سينههايى آكنده از كينه دارند يا خود را از او بيشتر دوست دارند يا اين كه خود را زمام دار امور خويش مىدانند و در برابر راى و نظر او، راى و نظرى جداگانه براى خود قايلاند و يا . . . .
امام صادق عليه السلام فرمود: القائم (عج) يلقى فى حربه مالم يلق رسول الله صلى الله عليه و آله . ان رسول الله صلى الله عليه و آله اتاهم وهم يعبدون الحجارة منقورة وخشبا منحوته وان القائم يخرجون عليه فيتاولون عليه كتاب الله و يقاتلونه عليه . (19)
قائم (عج) در پيكار خود با چنان چيزى رو به رو خواهد شد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن رو به رو نگرديد . همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى به سوى مردم آمد كه آنان، بتهاى سنگى و چوبهاى تراشيده را مىپرستيدند . ولى قائم (عج) چنان است كه بر او مىشورند و كتاب خدا را بر ضد او تاويل مىكنند . آن گاه به استناد همان تاويل، با او به جنگ برمىخيزند .
در اين ميان، برخى بيگانگان هستند كه از ديدنش خشنود مىشوند و به او مىپيوندند; زيرا با فطرتهايى پاك به سوى او مىروند و با چشمانى بىغرض به او مىنگرند .
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
اذا خرج القائم (عج) خرج من هذا الامر من كان يرى انه من اهله و دخل فيه شبه عبدة الشمس والقمر . (20)
چون قائم (عج) قيام كند، كسى كه خود را اهل اين امر مىپنداشته است، از اين امر بيرون مىروند . در مقابل، افرادى مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن مىپيوندند .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
26-07-2017, 20:09
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
8- بهاى اندك
كاروانيانى كه يوسف را يافتند، او را به بهاى اندكى فروختند; زيرا از ارزش آن در يگانه، آگاهى نداشتند .
و شروه بثمن بخس دراهم معدود وكانوا فيه من الزاهدين . (21)
و (سرانجام) او را به بهاى اندكى - چند درهم - فروختند و نسبتبه (فروختن) او بى رغبتبودند .
برخى شيعيان نيز به دليل نا آگاهى از مقام و منزلتحضرت مهدى (عج) و از سر هواپرستى و دنياخواهى، افتخار محبت و خدمتبه آستان او را، به بهاى اندكى فروخته و رشتهى پيوند خود را گسستهاند . تاريخ، نمونههاى فراوانى از اين مردمان را به ياد دارد . براى مثال، از ابوطاهر محمد بن على بن بلال مىتوان نام برد . وى به طمع اموالى كه از حضرت مهدى (عج) نزد او بود، آن را به محمد بن عثمان عمرى - سفير دوم - نسپرد و ادعا كرد كه خود وكيل حضرت مهدى (عج) است . حضرت مهدى (عج) نيز توفيقى در لعن او صادر كرد . (22)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
27-07-2017, 20:46
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
9- بردبارى
نخستين واكنش يعقوب هنگام غيبتيوسف، در پيش گرفتن صبر نيكو و يارى جستن از پروردگار است .
جاءوا على قميصه بدم كذب قال بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون . (23)
و هنگامى كه پيراهن او را با خونى دروغين (آغشته ساختند و نزد پدر) آوردند، گفت: هوسهاى نفسانى شما، اين كار را براى تان آراسته است . من بردبارى نيكو (و شكيبايى بدون ناسپاسى) خواهم داشت و در برابر آن چه مىگوييد، از خداوند، يارى مىجويم .
شيعيان نيز هنگام رو به رو شدن با غيبتيوسف زهرا عليه السلام، بايد در برابر بلاها و آزمايشهاى الهى، بردبار باشند .
امام رضا عليه السلام فرمود:
والله ما يكون ما تمدون اليه اعينكم حتى تمحصوا وتميزوا وحتى لايبقى منكم الا الاندر فالاندر (24) ;
به خدا سوگند! آنچه چشمانتان را به سويش مىداريد و منتظرش هستيد، رخ نخواهد داد، تا اينكه پاكسازى و جداسازى شويد و از شما نماند مگر هرچه كمتر و كمتر .
همچنين بايد در برابر به درازا كشيدن غيبت، شكيبايى ورزند; يعنى در ظهور پيش از موعد مقرر آن، شتاب نكنند .
مهزم مىگويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم:
جعلنى الله فداك متى هذاالامر؟ فقد طال . فقال: كذب المتمنون وهلك المستعجلون و نجا المسلمون و الينا يصيرون . (25)
فدايتشوم اين امر - قيام قائم آل محمد صلى الله عليه و آله - چه زمانى رخ خواهد داد؟ اين امر به درازا كشيد . حضرت فرمود: آرزومندان خطا كردند، شتاب جويان هلاك شدند و آنانكه تسليماند، نجات يافتند و به سوى ما باز خواهند گشت .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
27-07-2017, 20:47
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
10- اميد و نا اميدى
چون خورشيد يوسف در پس ابرهاى غيبت فرو رفت، يعقوب هرگز اميد خود را از دست نداد و از رحمت الهى و بازگشتيوسف نااميد نشد . و از خداوند درخواست مىكرد كه به زودى يوسف را ببيند .
عسى الله ان ياتينى بهم جميعا . (26)
اميدوارم خداوند، همهى آنان را به من باز گرداند .
ولى در مقابل، برادران با اينكه او را نكشتند و در چاه انداختند به اميد اينكه قافلهاى، او را بيابد و با خود ببرد .
قال قائل منهم لا تقتلوا يوسف و القوه فى غيابت الجب يلتقطه بعض السيارة ان كنتم فاعلين . (27)
يكى از آنان گفت: يوسف را نكشيد . اگر مىخواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيافكنيد تا قافلههايى، او را برگيرند (و با خود به مكان دورى ببرند .)
با اين حال، برادران، يوسف را فراموش كرده بودند . چون يعقوب، از يوسف ياد مىكرد، وى را سرزنش مىكردند .
قالوا تالله تفتؤا تذكر يوسف حتى تكون حرضا او تكون من الهالكين . (28)
گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر از يوسف ياد مىكنى كه ممكن استبيمار شوى يا هلاك گردى .
و لما فصلت العير قال ابوهم انى لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون قالوا تالله انك لفى ضلالك القديم . (29)
هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) بيرون آمد، پدرشان (يعقوب) گفت: اگر مرا به نادانى و كم خردى، متهم نكنيد، (بايد بگويم كه) بوى يوسف را احساس مىكنم . گفتند: به خدا سوگند! تو در همان گمراهى پيشينات هستى .
در مسالهى غيبتيوسف زهرا عليه السلام نيز برخى كه از هدايت الهى برخوردارند، پيوسته با اميد به فضل خداوندى، ظهور او را انتظار مىكشند و هرگز از رحمت الهى نااميد نمىشوند . در دعاى عصر غيبت كه از ناحيهى مقدسه رسيده است، چنين مىخوانيم:
. . . و لا تنسناد ذكره و انتظاره و الايمان به و قوة اليقين فى ظهوره و الدعاء له و الصلاة عليه . (30)
(خدايا!) ياد او، انتظارش، ايمان به او، باور شديد به ظهور او، دعا براى او و توجه به او را در مابه فراموشى مسپار .
در مقابل، گروهى ديگر كه خداوند بر دلهاىشان قفل زده است و از درك حقايق ناتواناند، اميدى به آمدنش ندارند . حتى گاهى وجودش را انكار مىكنند .
امام صادق عليه السلام به زراره فرمود:
يا زرارة و هو المنتظر و هو الذى يشك الناس فى ولادته منهم من يقول مات ابوه فلا خلف له . . . و منهم من يقول ماولد . . . (31) اى زراره! او - حضرت مهدى (عج) - كسى است كه آمدنش را انتظار مىكشند . اوست كه مردم در تولدش شك مىكنند . برخى مىگويند: پدرش از دنيا رفت و فرزندى نداشت . . . و برخى مىگويند: هنوز به دنيا نيامده است . . . .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
28-07-2017, 17:00
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
11- نشانه
پس از آنكه زليخا به يوسف، تهمت ناپاكى زد، عزيز مصر به كمك نشانهى الهى، پاكى و بى گناهى او را دريافت .
و شهد شاهد من اهلها ان كان قميصه قد من قبل فصدقت وهو من الكاذبين وان كان قميصه قدمن دبر فكذبت وهو من الصادقين فلما رءا قميصه قد من دبر قال انه من كيد كن ان كيد كن عظيم . (32)
و در اين هنگام، شاهدى از خانوادهى آن زن شهادت داد كه اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده است، آن زن راست مىگويد و او از دروغگويان است و اگر پيراهنش از پشت پاره شده است، آن زن دروغ مىگويد و او از راستگويان است . هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده است، گفت: اين از مكر و حيلهى شما زنان است . همانا مكر و حيلهى شما زنان عظيم است .
با اين حال، عزيز مصر به سبب وسوسهى زليخا، يوسف را به زندان افكند .
ثم بدا لهم من بعدما راوا الآيات ليسجننه حتى حين . (33)
و پس از آنكه نشانههاى (پاكى يوسف) را ديدند، بر آن شدند كه او را تا مدتى زندانى كنند .
ستم پيشه گان عصر يوسف زهرا عليه السلام نيز با اينكه اعجازها و نشانههايى از حقانيت او را ديدند، اما باز به خود نيامدند و به قتل او كمر همتبستند .
رشيق مىگويد: معتضد عباسى، مرا به همراه دو نفر ديگر فراخواند و به ما دستور داد هر يك بر اسبى سوار شويم و تنها زير انداز سبكى با خود برداريم و از برداشتن هر وسيلهى ديگرى پرهيز كنيم . آن گاه افزود: به سامرا و فلان محله و فلان خانه مىرويد . بر در خانه، خادم سياهى ايستاده است . به خانه هجوم بريد و هر كس را در آنجا يافتيد، بكشيد و سرش را براى من بياوريد .
ما بر اساس دستور، به سامرا و همان خانه رفتيم . مرد سياهى بر در خانه نشسته بود . پرسيدم: چه كسى در خانه است؟ با بى اعتنايى گفت: صاحبش . به خانه هجوم برديم . در خانه، اتاقى بود كه بر در آن، پردهاى زيبا آويخته بود . چون پرده را بالا زديم، گويا در اتاق، دريايى از آب بود . در انتهاى اتاق، مردى با بهترين شمايل بر روى حصيرى بر آب ايستاده و مشغول نماز بود . او به ما هيچ توجهى نكرد . يكى از همراهانم به نام احمد بن عبدالله، براى وارسى، وارد آبها شد، اما نزديك بود غرق شود . من دستش را گرفتم و او را نجات دادم، ولى وى از ترس بىهوش شد و ساعتى در همان حال ماند . همراه ديگرم نيز همان كار را كرد و به همان بلا گرفتار شد .
من از صاحب خانه عذرخواهى كردم و گفتم: به خدا سوگند! من از ماجرا آگاه نبودم و نمىدانستم براى قتل چه كسى اعزام شدهايم و من از اين كار توبه مىكنم . ولى او به ما اعتنايى نكرد .
ما به سوى معتضد برگشتيم . او منتظر ما بود و به دربانان سپرده بود كه هر وقتبه كاخ رسيديم، اجازهى ورود بدهند . ما نيز در همان شب بر او وارد شديم و ماجرا را برايش بازگو كرديم . با عصبانيت پرسيد: آيا اين ماجرا را براى كسى بازگو كردهايد؟ گفتيم: نه . او سوگند ياد كرد كه اگر اين ماجرا را با كسى در ميان بگذاريم، گردن ما را خواهد زد . ما نيز تا او زنده بود، توان بازگو كردن آن را نداشتيم . (34)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
28-07-2017, 17:00
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
12- توطئه
يوسف با توطئههاى گوناگونى رو به رو گشت; به چاه افكندن، به بردگى رفتن، تهمت ناپاكى شنيدن و زندان . با اين حال، مشيت الهى بر آن بود كه همهى توطئهها و نقشهها ناكام گردد . دشمنان براى يوسف زهرا عليه السلام نيز توطئههاى فراوان و نقشههاى شومى برنامهريزى كرده بودند، ولى ارادهى الهى بر رهايى او از همهى فتنهها و تجلى نور خداوندى تعلق گرفته است .
امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
كذلك بنواميه و بنو العباس لما ان وقفوا على ان به زوال مملكة الامراء الجبابرة منهم على يرى القائم منا ناصبونا للعداوة و وضعوا سيوفهم فى قتل اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله و ابارة نسله طمعا منهم فى الوصول الى قتل القائم عليه السلام فابى الله ان يكشف امره لواحد من الظلمة الا ان يتم نوره و لو كره المشركون . (35)
بنىاميه و بنىعباس چون دريافتند كه گردنكشان آنان به دست مهدى ما از ميان مىروند، با ما بناى دشمنى نهادند . آنان براى كشتن اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و نابودى نسل او، شمشيرهاى خود را از نيام در آوردند تا مهدى (عج) را بكشند، ولى خداوند، امر او را از ستمكاران، پنهان كرد و نورش را گستراند، هرچند مشركان از آن بيزار بودند .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
29-07-2017, 19:53
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
13- هدايت
يوسف، هنگام غيبت - زندان - نيز از رسالتى كه در برابر مردم بر عهده داشت، غافل نشد . هنگامى كه دو يار زندانى يوسف، خواب خود را براى او بيان كردند و تعبير آن را از او خواستند، يوسف از فرصتبه دست آمده استفاده كرد و پيش از بيان تعبير چنين گفت: يا صاحبى السجن ءارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و اباؤكم ما انزل الله بها من سلطان ان الحكم الا الله امر الا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لايعلمون . (36)
اى همراهان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداوند يكتاى پيروز؟ اين معبودهايى كه غير از خدا مىپرستيد، چيزى جز اسمهايى (بىمسما) كه شما و پدرانتان آنها را (خدا) ناميدهايد، نيست . خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده است . حكم تنها از آن خداست . او فرمان داده است كه جز او را نپرستيد . اين است آيين پابرجا، ولى بيشتر مردم نمىدانند .
هر چند يوسف زهرا عليه السلام نيز در پس پردهى غيبت است، اما لحظهاى از انجام رسالتخود (هدايت مردم) غفلت نمىورزد و مردم از فيض او بهرهمند مىشوند .
اولياى الهى از كوشش براى تحقق اهداف آسمانى خود هرگز دست نمىكشند; زيرا وظيفهى حركتبه سوى خداوند و تكامل، هيچ گاه از دوش مردمان برداشته نمىشود . اگر در زمانى و جايى، وظيفهى حركتبه سوى كمال از دوش كسى برداشته شود، آن گاه به همان ميزان، رسالت هدايت نيز از عهدهى متوليان هدايتبرداشته شده است . البته هرگز چنين چيزى رخ نمىدهد; زيرا در اين صورت، آفرينش آدمى بيهوده مىشود . از اينرو، ممكن است ولى خدا ساكتباشد، اما هرگز ساكن نمىماند . همچنانكه ممكن است غايب باشد، اما هيچگاه قاعد نمىماند . امام هميشه در حال هدايت، سازندگى و پرورش است; گاه مخفيانه و گاه آشكارا . در كتابهاى روايى، نمونههاى فراوانى از هدايتهاى ويژهى حضرت مهدى (عج) آمده است . براى نمونه به يكى از آنها اشاره مىكنيم .
در عصر سفارت محمد بن عثمان، گروهى از شيعه دربارهى اين مساله اختلاف كردند كه آيا خداوند، آفرينش موجودات و روزى دادن به آنها را به ائمهى معصومين عليهم السلام واگذار كرده استيا نه؟ گروهى، آن را محال مىدانستند و گروهى ديگر بر اين باور بودند كه ائمهى معصومين عليهم السلام از جانب خداوند، موجودات را مىآفرينند و روزى مىدهند . اختلاف اين دو گروه پايان نيافت تا اينكه به محضر محمد بن عثمان آمدند و پاسخ درست را از او جويا شدند . به سفارش او، نامهاى به امام عصر (عج) نوشته شد . حضرت نيز در پاسخ چنين مرقوم فرمودند:
ان الله تعالى هو الذى خلق الاجسام . . . اما الائمة عليهم السلام فانهم يسالون الله تعالى فيخلق و يسالونه فيرزق ايجابا لمسئلتهم و اعظاما لحقهم . (37)
خداوند، آفرينندهى اجسام است . . . ولى ائمه عليهم السلام از خداوند درخواست مىكنند . او نيز مىآفريند و روزى مىدهد . اين به دليل اجابت دعاى آنان و تكريم مقام ايشان است .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
29-07-2017, 19:53
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
14- گواه
هنگامى كه پادشاه مصر، تعبير خوابش را خواست، همبند پيشين يوسف، او را براى اين مهم معرفى كرد; زيرا در زندان، محاسن اخلاق و دانش تعبير خواب او را كه نوعى از علم غيب است، ديده بود .
ما نيز در برابر مدعيان مهدويتيا مدعيان ارتباط با حضرت مهدى (عج) بايد هوشيار باشيم و بىدليل به افراد اعتماد نكنيم . ادعاى افراد را بايد تنها پس از ديدن دليل قطعى بپذيريم . سيرهى عملى حضرت مهدى (عج) و سفيران ايشان نشان مىدهد كه آنان هميشه ديگران را تشويق مىكردند تا از مدعيان، دليل بخواهند . نمونههاى فراوانى از اين حقيقت در كتابهاى حديثى به چشم مىخورد . از جمله، حسين بن على بن محمد معروف به ابن على بغدادى مىگويد: در بغداد، زنى از من پرسيد: مولاى ما كيست؟ يكى از اهالى قم پاسخ داد: ابوالقاسم بن روح، وكيل حضرت است . پس نشانى او را به زن داد . وى نزد ابوالقاسم آمد و به او گفت: اى شيخ! همراه من چيست؟ شيخ فرمود: هرچه با خود دارى، در دجله بيانداز . آنگاه نزد من بيا تا به تو باز گويم . زن رفت و آنچه با خود داشت، در دجله انداخت و بازگشت . ابوالقاسم به خدمتكار خود دستور داد كه آن جعبه را بياورد . سپس به آن زن گفت: اين همان جعبهاى است كه با تو بود و تو در دجله انداختى . من به تو بگويم در آن چيستيا تو مىگويى؟ زن گفت: شما بگوييد . شيخ گفت: يك جفت دستبند طلا، يك حلقهى بزرگ گوهردار، دو حلقهى كوچك كه هر كدام يك گوهر دارد و دو انگشتر فيروزه و عقيق در اين جعبه هست . سپس جعبه را گشود و هر چه را در آن بود، نشان داد، زن به آنها نگريست و گفت: اين همان است كه من آوردم و در دجله انداختم . آنگاه از تعجب بىهوش شد!
اينكه ابوالقاسم بن روح، پرسش زن را انكار نكرده و پاسخ گفته است، نشان مىدهد كه مردم موظف بودهاند كه سخن كسى را بىدليل نپذيرند . سفيران حضرت مهدى (عج) نيز با دادن پاسخ مثبتبه خواستهى آنان، اين روش را امضا كردهاند . هنگامى كه چنين روشى در رويارويى با مدعيان با مدعيان نيابت و وكالت، پسنديده و بلكه لازم است، به طريق اولى، در برابر مدعيان مهدويت، چنين خواهد بود .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
29-07-2017, 19:53
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
15- قدرشناسى
خدمت عزيز مصر و همسرش به يوسف - رها كردن او از بردگى و پرورش دادن وى در دامان مهر و محبتخود - سبب شد تا كه يوسف هنگام گرفتارى و قحطى، به كمك آنان بشتابد و از او بهره برند:
و قال الذى اشتراه من مصر لامراته اكرمى مثواه عسى ان ينفعنا . (38)
و آن كس كه او را از سرزمين مصر خريد (عزيز مصر) به همسرش گفت: مقام وى را گرامىدار، شايد براى ما سودمند باشد .
به يقين، خدمتگزارى به آستان يوسف زهرا عليه السلام كه برجستهترين شكل آن، زمينهسازى براى ظهور و تحقق بخشيدن به اهداف و آرمانهاى ايشان است، برخوردارى از عنايتهاى ويژهى آن عزيز را در پى خواهد داشت . آيا مىتوان پنداشت كه يوسف زهرا عليه السلام در بخشش به اندازهى يوسف يعقوب نباشد؟ هرگز!
يكى از علماى اصفهان مىگويد: در ايام جوانى براى سخنرانى به جلسهاى دعوت شدم . ميزبان به من گفت: در همسايگى ما، منزلى است كه چند خانوادهى بهايى در آن زندگى مىكنند، پس در سخنرانى، مراعات فرماييد . من بىتوجه به گفتهى او، ده شب دربارهى بطلان مرام بهاييتسخنرانى كردم . شب آخر پس از سخنرانى، هنگامى كه به سوى مدرسه به راه افتادم، چند نفر نزد من آمدند و با احترام و پافشارى به منزل خود بردند . پس از بستن در، صحنه عوض شد . آنان بر من آشفتند و با تندى، به من گفتند كه چرا عليه ما سخن گفتى و مىخواستند مرا بكشند . هر چه تلاش كردم، از قصد خود چشم نپوشيدند . ناگزير اجازه خواستم تا براى آخرين بار، وضو بگيرم و نمازى بخوانم . به نماز ايستادم و قصد كردم در سجدهى آخر، هفت مرتبه ذكر المستغاث بك يا صاحب الزمان را بگويم . در اين هنگام، در خود به خود باز شد و مردى سوار بر اسب به اندرون آمد . بى آنكه آنان بتوانند كارى بكنند، آن مرد، دست مرا گرفت، از خانه بيرون برد و به مدرسه رساند . پس از رفتن آن مرد، تازه به خود آمدم كه: اين شخص كه بود؟ ولى ديگر دير شده بود . فرداى آن شب، آن گروه بهايى نزد من آمدند و شهادتين گفتند . (39)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
30-07-2017, 19:21
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
16- دفع بلا
يوسف، سپر دفع بلاى برادران خود و اهل مصر شد . هرچند برادران يوسف در حق وى ستم كردند و شرط برادرى را به جا نياوردند، ولى يوسف از كمك و دستگيرى آنان فروگذار نكرد . يوسف زهرا عليه السلام نيز سپر دفع بلا از شيعيان هستند .
قال ظريف ابونصر الخادم:
قال لى صاحب الزمان (عج) : ا تعرفنى قلت: نعم . قال: من انا؟ فقلت: انتسيدى و ابن سيدى . فقال ليس عن هذا سالتك . قال ظريف فقلت جعلنى الله فداك فسرلى . فقال انا خاتم الاوصياء و بى يدفع الله البلاء عن اهلى و شيعتى .
ظريف مىگويد:
به محضر امام عصر (عج) وارد شدم . ايشان فرمودند: آيا مرا مىشناسى؟ عرض كردم: آرى . فرمودند: من كه هستم؟ عرض كردم: شما آقاى من و فرزند آقاى من هستيد . فرمودند: منظورم اين نبود . عرض كردم: فدايتشوم منظورتان چيست؟ فرمودند: من آخرين اوصيا هستم و خداوند براى وجود من، بلا را از اهلم و شيعيانم، برطرف مىكند . (40)
براى نمونه، عنايتحضرت مهدى (عج) به شيعيان بحرين را از زبان محدث نورى مىشنويم:
در روزگار گذشته، فرمانروايى ناصبى بر بحرين حكومت مىكرد، كه وزيرش در دشمنى با شيعيان آنجا، گوى سبقت را از او ربوده بود . روزى وزير بر فرمانروا وارد شد و انارى را به دستحاكم داد، كه به صورت طبيعى اين واژهها بر پوست آن نقش بسته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله و ابوبكر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول الله» . فرمانروا از ديدن آن بسيار در شگفتشد و به وزير گفت: اين، نشانهاى آشكار و دليلى نيرومند بر بطلان مذهب تشيع است . نظر تو دربارهى شيعيان بحرين چيست؟ وزير پاسخ داد: به باور من، بايد آنان را حاضر كنيم و اين نشانه را به ايشان ارايه دهيم . اگر آن را پذيرفتند كه از مذهب خود دست مىكشند وگرنه آنان را ميان گزينش سه چيز مخير مىكنيم:
1- پاسخى قانع كننده بياورند .
2- جزيه بدهند .
3- يا اينكه مردانشان را مىكشيم، زنان و فرزندانشان را اسير مىكنيم . و اموالشان را به غنيمت مىبريم .
فرمانروا، راى او را پذيرفت و دانشمندان شيعه را نزد خود فراخواند . آنگاه انار را به ايشان نشان داد و گفت: اگر براى اين پديده، دليلى روشن نياوريد، شما را مىكشم و زنان و فرزندانتان را اسير مىكنم يا اينكه بايد جزيه بدهيد . دانشمندان شيعه، سه روز از او مهلتخواستند . آنان پس از گفتوگوى فراوان به اين نتيجه رسيدند كه از ميان خود، ده نفر از صالحان و پرهيزگاران بحرين را برگزينند . آنگاه از ميان اين ده نفر نيز سه نفر را برگزيدند و به يكى از آن سه نفر گفتند: تو امشب به سوى صحرا برو و به امام زمان (عج) استغاثه كن و از او، راه رهايى از اين مصيبت را بپرس; زيرا او، امام و صاحب ماست .
آن مرد چنين كرد، ولى پاسخى از حضرت نديد . شب دوم نيز نفر دوم را فرستادند . او نيز پاسخى دريافت نكرد . شب آخر، نفر سوم را كه مردى پرهيزگار بود، به بيابان فرستادند . او به صحرا رفت و با گريه و زارى از حضرت، درخواست كمك كرد . چون آخر شب شد، شنيد مردى خطاب به او مىگويد: اى محمد بن عيسى! چرا تو را به اين حال مىبينم و چرا به سوى بيابان بيرون آمدهاى؟ محمد بن عيسى از او مىخواهد كه او را رها كند و به حال خود واگذارد . آن مرد مىفرمايد: اى محمد بن عيسى! منم صاحب الزمان . حاجتخود را بازگو . محمدبن عيسى گفت: اگر تو صاحب الزمانى، داستان مرا مىدانى و به گفتن من نياز نيست . آن مرد فرمود: راست مىگويى . تو به دليل آن مصيبتى كه بر شما وارد شده است، به اينجا آمدهاى . عرض كرد: آرى، شما مىدانيد چه بر ما رسيده است و شما امام و پناه ما هستيد . پس آن حضرت فرمود: اى محمدبن عيسى! در خانهى آن وزير - لعنة الله عليه - درخت انارى است . هنگامى كه درخت تازه انار آورده بود، او از گل قالبى به شكل انار ساخت . آن را نصف كرد و در ميان آن، اين جمله را نوشت . سپس قالب را بر روى انار كه كوچك بود، گذاشت و آن را بست . چون انار در ميان آن قالب بزرگ شد، آن واژهها بر روى آن نقش بست . فردا نزد فرمانروا مىروى و به او مىگويى كه من پاسخ تو را در خانهى وزير مىدهم . چون به خانهى وزير رفتيد، پيش از وزير به فلان جا برو . كيسهى سفيدى خواهى يافت كه قالب گل در آن است . آن را به فرمانروا نشان ده . نشانهى ديگر اينكه به فرمانروا بگو: كه معجزهى ديگر ما اين است كه چون انار را دو نيم كنيد، جز دود و خاكستر چيزى در آن نيست .
محمدبن عيسى از اين سخنان بسيار شادمان گشت و به نزد شيعيان بازگشت . روز ديگر، آنان پيش فرمانروا رفتند و هر آنچه امام زمان (عج) فرموده بود، آشكار گشت .
فرمانرواى يمن با ديدن اين معجزه به تشيع گرويد و دستور داد وزير حيلهگر را به قتل رساندند . (41)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
30-07-2017, 19:22
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
17- مجازات
برادران يوسف كسانى بودند كه با تكبر، قدرت بازوى خود را به رخ پدر مىكشيدند و مىگفتند:
و نحن عصبة . (42)
ما گروه نيرومندى هستيم .
با اين حال، چون در حق يوسف، ستم كردند به جايى رسيدند كه ذليلانه، كاسهى گدايى به دست گرفتند . آنگاه باگردنهايى فرو افتاده، سر بر آستان يوسف ساييدند و به وى، اظهار عجز و نياز كردند: يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين . (43)
اى عزيز! ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته است و متاع اندكى (براى خريد مواد غذايى) با خود آوردهايم . پيمانهى ما را كامل كن و بر ما تصدق و بخشش فرما; زيرا خداوند، بخشندگان را پاداش مىدهد .
بشر امروزى را مصيبتها و دردهاى كشندهاى مانند فقر فاحش، فاصلهى طبقاتى، جنگهاى خانمانسوز، خونريزىهاى بىپايان، احساس پوچى، بىهويتى و سردرگمى و . . . فراگرفته است . دليل پيدايش اينها چيزى نيست جز ستم آدميان به ولى خدا، يوسف زهرا عليه السلام، كه در راس همهى اين ستمها، فراموشى ياد او و آماده نكردن شرايط ظهور اوست .
به اميد آنكه روزى انسان، كاسهى گدايى به بارگاه كسى برد و بر آستان كسى سر بسايد كه او، منجى واقعى است .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
31-07-2017, 21:04
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
18- محنت
ديدار با يوسف رخ نداد، مگر پس از رنجها و محنتهاى فراوانى كه برادراناش به جان كشيدند و خون دلهايى كه يعقوب در فراق يوسف خورد و اشكهايى كه بر هجران او فرو ريخت .
خورشيد يوسف زهرا عليه السلام نيز طلوع نخواهد كرد، مگر پس از محنتهاى فراوان وسيلهاى مصيبتى كه بر دل شيعيان فرو خواهد ريخت .
امام على عليه السلام مىفرمايد:
ما يجيىء نصر الله حتى تكونوا اهون على الناس من الميتة وهو قول ربى عزوجل فى كتابه فى سورة يوسف (حتى اذا استيئس الرسل وظنوا انهم قد كذبوا جائهم نصرنا) وذلك عند قيام قائمنا عليه السلام . (44)
يارى خداوند به سوى شما نخواهد آمد، مگر هنگامى كه در چشم مردم از مرده، پستتر شويد و اين، همان سخن خداوند در سورهى يوسف است كه فرمود: (تا آنگاه كه رسولان نااميد شدند و (مردم) گمان كردند كه به آنان دروغ گفته شده است . در اين هنگام، يارى ما به سراغ آنان آمد .) آنگاه، هنگام قيام قائم ما، مهدى (عج) است .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
31-07-2017, 21:04
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
19- نياز
نياز برادران به آذوقه، زمينه ساز ديدار آنان با يوسف شد . هنگامى كه بار قحطى و تنگى معيشتبر دوش برادران فشار آورد، آنان به اميد يافتن آذوقه، رهسپار مصر گشتند و اين مقدمهى ديدار آنان با يوسف گرديد .
شكل گرفتن احساس نياز به امام مهدى (عج) در ژرفاى جان انسانها نيز زمينه ساز ظهور يوسف زهرا عليه السلام است . امام مهدى (عج) در توقيعى خطاب به اسحاق بن يعقوب مىفرمايند:
. . . و اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج . . . . (45)
. . . براى فرج من، بسيار دعا كنيد . . . .
افزون بر روايتياد شده، در روايتهاى فراوانى به شيعيان دستور داده شده است كه براى فرا رسيدن ظهور دعا كنند; زيرا يكى از زمينههاى دعا، احساس نياز است . دعا در بستر نياز مىرويد . آدمى تا كمبودى نداشته باشد و در وجودش، احساس نياز به آنچه ندارد، شكل نگيرد، دستبه دعا بر نمىدارد . ما نيز اگر بخواهيم كه براى ظهور حضرت مهدى (عج) دعا كنيم، بايد احساس نياز به وجود ايشان را در درون خود سامان دهيم . تنها در اين صورت است كه دعا خواهيم كرد . بنابراين، دستور به دعا كردن، در واقع دستور به برانگيختن احساس نياز به امام (عج) در وجود خويش است .
برادران يوسف، تاب تحمل او را نداشتند; زيرا به او احساس نياز نمىكردند و نمىدانستند كه وجود يوسف به چه كار آنان مىآيد; از اينرو، او را از خود راندند و آوارهى ديار غربتش كردند .
براى وصال يوسف مىبايست زمان بگذرد تا برادران با دشوارىهاى روزگار دست و پنجه نرم كنند، سختىها را بچشند و فراز و نشيبها را ببيند . آنگاه كم كم احساس نياز به يوسف در وجودشان شكل بگيرد; نياز به كسى كه دردهاى آنان را تسكين بخشد و غبار محنت از رخشان بزدايد . اين احساس چيزى نبود كه بتوان آن را يك شبه به آنان تزريق كرد، بلكه در گذر زمان مىبايست اين احساس شكل بگيرد . اين ميوهاى بود كه بايد به طور طبيعى مىرسيد . به همين دليل، يوسف با اينكه مىدانست پدر و برادران او در كنعانند، ولى هيچ اقدامى نكرد . او مىتوانستبه كنعان برود يا دستكم، نامهاى براى پدر بنويسد و از او بخواهد كه به نزدش بيايند، ولى اين چنين نكرد . زيرا چه بسا اگر برادران، پيش از فراهم شدن زمينه، به ديدار او مىآمدند، سودى نداشت; زيرا انگيزههاى دشمنى پيشين هنوز وجود داشت و تحولى كه آن عامل را از بين ببرد، هنوز رخ نداده بود .
به راستى، هنگامى كه برادران ادعا كردند يوسف، طعمهى گرگ شده است، چرا يعقوب از آنان نخواست كه باقى ماندهى جسد يا دستكم استخوانهايش را بياورند؟ اين بدان دليل بود كه مىدانست اگر چنين بگويد، برادران براى اثبات ادعاىشان، يوسف را خواهند كشت و جسدش را خواهند آورد . چرا هنگامى كه كاروان، يوسف را يافت، يوسف به آنان نگفت كه من فرزند يعقوب و اهل كنعانم . مرا به خاندانم باز گردانيد؟ آيا به اين دليل نبود كه مىدانست اگر او را باز گردانند، سرانجام به ستبرادرانش كشته خواهد شد؟ ! چرا كه ظرفيتبا يوسف بودن هنوز در آنان پديد نيامده بود و اين ظرفيت مىبايستبه صورت طبيعى و در گذر زمان و كشاكش حوادث، شكل مىگرفت . بر همهى اينها مقام الهى يعقوب را نيز بيافزاييد . او پيامبر بود و با اعجاز الهى مىتوانست كارى كند كه برادران نتوانند يوسف را بكشند و او در كنار يوسف بماند، ولى چنين نكرد; زيرا سنت الهى بر اين است كه جريان امور روند طبيعى و عادى خود را بپيمايد و مردم با اختيار و انتخاب خود، سعادت يا شقاوت را برگزينند و در ميدان نفس گير زندگى به آن برسند . به همين خاطر - گرچه در اين ميان، يعقوبى نيز وجود دارد كه زمينهى ملاقات براى او كاملا مهياست و او خود را كاملا آمادهى وصال كرده است - هرچند يوسف خود نيز از غربت و تنهايى، غمگين و دل آزرده است، ولى لب فرو مىبندد و منتظر مىماند، تا برادران آماده شوند و خود قدم به راه گذارند و به سويش بيايند . تنها در اين صورت است كه قدر او را خواهند دانست و از او بهره خواهند برد .
و اين، حكايتحال يوسف زهراست . نااهلان و كم خردانى كه تاب تحمل او و رفيتبا او بودن و در كنار او زيستن را نداشتند، او را به چاه غيبت افكندند . در آمدن او از چاه غيبت نيز به فراهم شدن زمينه بستگى دارد . بايد مردم به خود آيند، او را بخواهند و به او احساس نياز كنند . شكل گرفتن چنين احساس نيازى، نيازمند گذر زمان است . بايد زمان سپرى شود تا بشريت در كوران حوادث دريابد كه گرهگشاى مشكلاتش، كس ديگرى است . بايد خود اين ميوه برسد; چيدن آن پيش از موعد، تباه كردن آن است . آمدن مهدى (عج) بدون فراهم آمدن زمينه و شكلگيرى احساس نياز به او و پديد آمدن ظرفيت تحمل او، چيزى جز تباه كردن او نيست . آرى، او مىتواند به اعجاز الهى، همهى مانعها را برطرف كند، اما سنت الهى جز اين است . بايد، مردم خود بخواهند و در راه، گام نهند . هرچند وى از اين غربت و فراق، غمگين و دلخسته است، اما لب فروبسته و براى آمدن مردم به سوى خويش، همچنان چشم به راه نشسته است; زيرا راهى جز اين نيست . آيا كسى هست كه او را از اين انتظار به در آورد؟ در اين ميان، شيعيان يعقوب گونهاى نيز هستند كه دلهاىشان، از عطر محبت او سرشار است و خود را براى سيراب شدن از چشمه سار حضورش كاملا آماده كردهاند، اما افسوس كه اين دسته نيز بايد در غم فراق بسوزند; زيرا براى آمدن او، بايد همه آماده باشند .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
31-07-2017, 21:04
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
20- تنها پناه
آنچه يوسف داشت، نزد ديگران يافت نمىشد . از اينرو با اينكه ميان يوسف و برادرانش 18 روز فاصله بود، (46) آنان براى تهيهى آذوقه، اين مسير طولانى را پيمودند . اگر آذوقه در جاى ديگرى نيز يافت مىشد، هرگز سختى اين راه طولانى را به جان نمىخريدند .
گمشدهى بشر امروزين - عدالت، معنويت و در يك كلام، رشد انسان - (47) نيز تنها نزد يوسف زهرا (عج) است وبس . او تنها كسى است كه مىتواند نيازهاى بشريت را برآورده سازد و او را در همهى ابعاد به كمال برساند . تا اين باور در انسانها شكل نگيرد، او ظهور نخواهد كرد .
امام صادق عليه السلام فرمودند:
لا يكون هذا الامر حتى لا يبقى صنف من الناس الا و قد ولوا على الناس حتى لا يقول قائل انا لو ولينا لعدلنا . ثم يقوم القائم بالحق و العدل . (48)
ظهور رخ نخواهد داد مگر هنگامى كه همهى گروهها بر مردم حكومت كردند و كسى نگويد: اگر ما، حاكم بوديم، به عدالت رفتار مىكرديم . پس از اين وضعيت، قائم (عج) همراه با حق و عدالت، قيام خواهد كرد .
اين حديثبدين معناست كه مردم بايد دريابند كه خود، توان هدايت، رهبرى و رسيدن و رسانيدن به آرمانهاى خويش را ندارند . پس بايد در پى منجى واقعى باشند، كه همانا حضرت مهدى (عج) است .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
01-08-2017, 17:49
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
19- نياز
نياز برادران به آذوقه، زمينه ساز ديدار آنان با يوسف شد . هنگامى كه بار قحطى و تنگى معيشتبر دوش برادران فشار آورد، آنان به اميد يافتن آذوقه، رهسپار مصر گشتند و اين مقدمهى ديدار آنان با يوسف گرديد .
شكل گرفتن احساس نياز به امام مهدى (عج) در ژرفاى جان انسانها نيز زمينه ساز ظهور يوسف زهرا عليه السلام است . امام مهدى (عج) در توقيعى خطاب به اسحاق بن يعقوب مىفرمايند:
. . . و اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج . . . . (45)
. . . براى فرج من، بسيار دعا كنيد . . . .
افزون بر روايتياد شده، در روايتهاى فراوانى به شيعيان دستور داده شده است كه براى فرا رسيدن ظهور دعا كنند; زيرا يكى از زمينههاى دعا، احساس نياز است . دعا در بستر نياز مىرويد . آدمى تا كمبودى نداشته باشد و در وجودش، احساس نياز به آنچه ندارد، شكل نگيرد، دستبه دعا بر نمىدارد . ما نيز اگر بخواهيم كه براى ظهور حضرت مهدى (عج) دعا كنيم، بايد احساس نياز به وجود ايشان را در درون خود سامان دهيم . تنها در اين صورت است كه دعا خواهيم كرد . بنابراين، دستور به دعا كردن، در واقع دستور به برانگيختن احساس نياز به امام (عج) در وجود خويش است .
برادران يوسف، تاب تحمل او را نداشتند; زيرا به او احساس نياز نمىكردند و نمىدانستند كه وجود يوسف به چه كار آنان مىآيد; از اينرو، او را از خود راندند و آوارهى ديار غربتش كردند .
براى وصال يوسف مىبايست زمان بگذرد تا برادران با دشوارىهاى روزگار دست و پنجه نرم كنند، سختىها را بچشند و فراز و نشيبها را ببيند . آنگاه كم كم احساس نياز به يوسف در وجودشان شكل بگيرد; نياز به كسى كه دردهاى آنان را تسكين بخشد و غبار محنت از رخشان بزدايد . اين احساس چيزى نبود كه بتوان آن را يك شبه به آنان تزريق كرد، بلكه در گذر زمان مىبايست اين احساس شكل بگيرد . اين ميوهاى بود كه بايد به طور طبيعى مىرسيد . به همين دليل، يوسف با اينكه مىدانست پدر و برادران او در كنعانند، ولى هيچ اقدامى نكرد . او مىتوانستبه كنعان برود يا دستكم، نامهاى براى پدر بنويسد و از او بخواهد كه به نزدش بيايند، ولى اين چنين نكرد . زيرا چه بسا اگر برادران، پيش از فراهم شدن زمينه، به ديدار او مىآمدند، سودى نداشت; زيرا انگيزههاى دشمنى پيشين هنوز وجود داشت و تحولى كه آن عامل را از بين ببرد، هنوز رخ نداده بود .
به راستى، هنگامى كه برادران ادعا كردند يوسف، طعمهى گرگ شده است، چرا يعقوب از آنان نخواست كه باقى ماندهى جسد يا دستكم استخوانهايش را بياورند؟ اين بدان دليل بود كه مىدانست اگر چنين بگويد، برادران براى اثبات ادعاىشان، يوسف را خواهند كشت و جسدش را خواهند آورد . چرا هنگامى كه كاروان، يوسف را يافت، يوسف به آنان نگفت كه من فرزند يعقوب و اهل كنعانم . مرا به خاندانم باز گردانيد؟ آيا به اين دليل نبود كه مىدانست اگر او را باز گردانند، سرانجام به ستبرادرانش كشته خواهد شد؟ ! چرا كه ظرفيتبا يوسف بودن هنوز در آنان پديد نيامده بود و اين ظرفيت مىبايستبه صورت طبيعى و در گذر زمان و كشاكش حوادث، شكل مىگرفت . بر همهى اينها مقام الهى يعقوب را نيز بيافزاييد . او پيامبر بود و با اعجاز الهى مىتوانست كارى كند كه برادران نتوانند يوسف را بكشند و او در كنار يوسف بماند، ولى چنين نكرد; زيرا سنت الهى بر اين است كه جريان امور روند طبيعى و عادى خود را بپيمايد و مردم با اختيار و انتخاب خود، سعادت يا شقاوت را برگزينند و در ميدان نفس گير زندگى به آن برسند . به همين خاطر - گرچه در اين ميان، يعقوبى نيز وجود دارد كه زمينهى ملاقات براى او كاملا مهياست و او خود را كاملا آمادهى وصال كرده است - هرچند يوسف خود نيز از غربت و تنهايى، غمگين و دل آزرده است، ولى لب فرو مىبندد و منتظر مىماند، تا برادران آماده شوند و خود قدم به راه گذارند و به سويش بيايند . تنها در اين صورت است كه قدر او را خواهند دانست و از او بهره خواهند برد .
و اين، حكايتحال يوسف زهراست . نااهلان و كم خردانى كه تاب تحمل او و رفيتبا او بودن و در كنار او زيستن را نداشتند، او را به چاه غيبت افكندند . در آمدن او از چاه غيبت نيز به فراهم شدن زمينه بستگى دارد . بايد مردم به خود آيند، او را بخواهند و به او احساس نياز كنند . شكل گرفتن چنين احساس نيازى، نيازمند گذر زمان است . بايد زمان سپرى شود تا بشريت در كوران حوادث دريابد كه گرهگشاى مشكلاتش، كس ديگرى است . بايد خود اين ميوه برسد; چيدن آن پيش از موعد، تباه كردن آن است . آمدن مهدى (عج) بدون فراهم آمدن زمينه و شكلگيرى احساس نياز به او و پديد آمدن ظرفيت تحمل او، چيزى جز تباه كردن او نيست . آرى، او مىتواند به اعجاز الهى، همهى مانعها را برطرف كند، اما سنت الهى جز اين است . بايد، مردم خود بخواهند و در راه، گام نهند . هرچند وى از اين غربت و فراق، غمگين و دلخسته است، اما لب فروبسته و براى آمدن مردم به سوى خويش، همچنان چشم به راه نشسته است; زيرا راهى جز اين نيست . آيا كسى هست كه او را از اين انتظار به در آورد؟ در اين ميان، شيعيان يعقوب گونهاى نيز هستند كه دلهاىشان، از عطر محبت او سرشار است و خود را براى سيراب شدن از چشمه سار حضورش كاملا آماده كردهاند، اما افسوس كه اين دسته نيز بايد در غم فراق بسوزند; زيرا براى آمدن او، بايد همه آماده باشند .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
01-08-2017, 17:50
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
20- تنها پناه
آنچه يوسف داشت، نزد ديگران يافت نمىشد . از اينرو با اينكه ميان يوسف و برادرانش 18 روز فاصله بود، (46) آنان براى تهيهى آذوقه، اين مسير طولانى را پيمودند . اگر آذوقه در جاى ديگرى نيز يافت مىشد، هرگز سختى اين راه طولانى را به جان نمىخريدند .
گمشدهى بشر امروزين - عدالت، معنويت و در يك كلام، رشد انسان - (47) نيز تنها نزد يوسف زهرا (عج) است وبس . او تنها كسى است كه مىتواند نيازهاى بشريت را برآورده سازد و او را در همهى ابعاد به كمال برساند . تا اين باور در انسانها شكل نگيرد، او ظهور نخواهد كرد .
امام صادق عليه السلام فرمودند:
لا يكون هذا الامر حتى لا يبقى صنف من الناس الا و قد ولوا على الناس حتى لا يقول قائل انا لو ولينا لعدلنا . ثم يقوم القائم بالحق و العدل . (48)
ظهور رخ نخواهد داد مگر هنگامى كه همهى گروهها بر مردم حكومت كردند و كسى نگويد: اگر ما، حاكم بوديم، به عدالت رفتار مىكرديم . پس از اين وضعيت، قائم (عج) همراه با حق و عدالت، قيام خواهد كرد .
اين حديثبدين معناست كه مردم بايد دريابند كه خود، توان هدايت، رهبرى و رسيدن و رسانيدن به آرمانهاى خويش را ندارند . پس بايد در پى منجى واقعى باشند، كه همانا حضرت مهدى (عج) است .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
01-08-2017, 17:50
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
21- دلدادگى
برادران يوسف، آذوقهى او را مىخواستند:
اوف لنا الكيل . (49)
پيمانهى ما را كامل كن .
و يعقوب، وصال يوسف و سيراب شدن از چشمه سار حضور او رامى خواست; زيرا يوسف، خواستنى و دوست داشتنى بود:
يا بنى اذهبوا فتحسسوا من يوسف . (50)
پسرانم! برويد و يوسف را بجوييد .
منتظران ظهور يوسف زهرا عليه السلام نيز دو دستهاند: برخى ظهور او را براى سرسبزى، خرمى، فراوانى نعمت، ارزانى اجناس و . . . مىخواهند و برخى ديگر، او را براى خودش مىخواهند .
هميشه در طول تاريخ، دو دسته شيعه وجود داشتهاند: شيعيانى كه امام را براى رسيدن به هدفها و منافع شخصى خود مىخواستهاند و كسانى كه شيفتهى امام بودهاند تنها به اين دليل كه او، امام است، خليفهى خداست . آنان، امام را آيينهى تمام نماى اسما و صفات الهى و موجودى سرشار از معنويت و روحانيت مىدانستند .
نگاه بسيارى از شيعيان به امام - هرچند به صورت ناخودگاه - به گونهى نخست است . به همين دليل، هنگامى كه مصيبتها بر ما فرو مىريزد، ارتباط، توسل و توجهمان به امام بيشتر مىشود و چون در خوشى و نعمت فرو مىرويم، از ميزان توسل و توجهمان كاسته مىگردد . همين نكته، يكى از آسيبهاى بزرگ و ظريف اعتقاد به امامت است .
آنكه امام را براى رسيدن به آمال و آرزوهاى خود مىخواهد و از او، به عنوان ابزارى براى رسيدن به منافع شخصى خود بهره مىگيرد، ارتباط و توسلى پايدار و هميشگى ندارد . چه بسا اگر روزگار به او روى خوش نشان دهد، هيچگاه به ياد امام خود نيافتد; زيرا به او نيازى ندارد و اين، يعنى تباهى و از دست دادن سرمايهى زندگى . كسى كه با اين نظر به امام خويش مىنگرد، اگر در گرفتارى به امام پناه ببرد و امام به مقتضاى مصلحتى، دعايش را مستجاب نكند، از امام خود مىگسلد; زيرا او، امام را تنها براى رسيدن به منافع خود مىخواهد . امامى كه او را به منافعش نرساند، به چه كار آيد! البته اين سخن درست است كه گفتهاند: همه چيز را از آنان بخواهيم، اما شايسته است كه از آنان، جز خودشان را نخواهيم . بياييم يعقوب وار، يوسف زهرا عليه السلام را براى خودش بخواهيم; زيرا، سرچشمهى همهى خوبىها، كمالات و زيبايىهاست .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
02-08-2017, 21:11
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
22- دميدن روح اميدوارى
يعقوب افزون بر آنكه خود از رحمت الهى و وصال يوسف نااميد نبود، پسران خويش را نيز از نوميدى باز مىداشت و روح اميدوارى را در دلهاى آنان مىدميد .
يا بنى اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخيه و لا تايئسوا من روح الله . . . . (51)
پسرانم! برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمتخدا نااميد نشويد .
شيعيان يوسف زهرا عليه السلام نيز افزون بر آنكه بايد اميدوار باشند، وظيفه دارند روح اميد به ظهور مهدى موعود عليه السلام را در ديگران بدمند و ياد و خاطرهى او در ذهن مردم، زنده نگاه دارند .
اميد، آدمى را از سستى و خمودگى بيرون مىآورد و به بالندگى و سازندگى مىرسد . آنكه از خورشيد جهانافروزى كه فردا بر مىآيد و همه جا را روشن مىكند، غافل است، هرگز شور و نشاطى براى پويايى و سازندگى ندارد . او به شام تيره و تار نوميدى، ايمان آورده است . او خود را در برابر ظلمتشبانه، هيچ مىانگارد و نيروى ارادهى خويش را باور ندارد . روح اميد در چنين شخصى، مرده است . در مقابل، با اميد به آينده، سراسر وجود آدمى از روح حيات سرشار مىشود . آنكه به آمدن منجى ايمان و اميد دارد، و آمدن او بسته به آماده شدن مقدمات و فراهم آمدن انسانهايى است كه او را بخواهند و او را در رسيدن به اهدافش يارى كنند، هميشه مىكوشد ظرفيتبا او بودن را در خود پديد آورد و انسانهايى را بپروراند كه بتوانند مانند بازوانى نيرومند، حضرت مهدى (عج) را در رسيدن به اهدافش يارى دهند . و اين، همان حيات واقعى و بالندگى و سازندگى است .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
02-08-2017, 21:11
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
23- اقبال همگانى
برادران يوسف آنگاه از جام حضور و ديدار يوسف سيراب شدند كه همگان به صورت دسته جمعى به سوى او رفتند و به او، اظهار نياز كردند . قرآن مىفرمايد:
و جاء اخوة يوسف . (52)
برادران يوسف (در پى مواد غذايى به مصر) آمدند .
براى دميدن آفتاب جمال يوسف زهرا عليه السلام نيز راهى نيست جز درخواست همگانى . مردم بايد همگى دعا كنند و آمدنش را از خداوند بخواهند . تاثير گذارى دعاى برخى - و نه تمام مردم - چندان معلوم نيست .
حضرت مهدى (عج) در توقيع شريف خود به شيخ مفيد قدس سره مىفرمايد:
و لو ان اشياعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع فى الوفاء بالعهد عليهم لما تاخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا . . . . (53)
اگر همهى شيعيان ما - كه خداوند، آنان را در فرمانبردارى يارى دهد - بر وفاى به عهد و پيمانى كه با ما بستهاند، با هم يك دل مىشدند، بركت زيارت و ديدار ما براىشان به تاخير نمىافتاد و از سعادت ديدار ما بهرهمند مىگشتند . . . .
نويسندهى «مكيال المكارم» به نقل از يكى از دوستان خود مىگويد: شبى در رؤيا يا مكاشفه، مولاىمان امام حسن مجتبى عليه السلام را ديدم . ايشان مطالبى فرمودند كه مضمونش اين بود: بر منبرها به مردم بگوييد كه توبه كنند و براى فرج حضرت ولى عصر عليه السلام و تعجيل ظهور ايشان دعا كنند . اين دعا كردن مانند نماز ميت، واجب كفايى نيست كه اگر برخى مردم انجام بدهند، از ديگران ساقط شود . بلكه همانند نمازهاى پنجگانهى شبانه روزى بر همهى مكلفان واجب است . (54)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
03-08-2017, 22:48
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
24- ميهمان نوازترين
يوسف بهترين ميزبان بود، زيرا برادران جفاكارش را از عطاى خويش محروم نكرد .
و انا خير المنزلين . (55)
و من بهترين ميزبانانم .
يوسف زهرا عليه السلام نيز بهترين ميزبانان است . با اينكه بسيارى از مردم، او را نمىشناسند و بسيارى نيز با او به دشمنى برخاستهاند يا در حقش، جفا و ستم مىكنند و قدرش را نمىشناسند يا فراموشش كردهاند، ولى همچنان بر سر سفرهى رحمت او نشستهاند و به بركت او، روزى مىخورند . «بيمنه رزق الورى» .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
03-08-2017, 22:48
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
25- پيروزى
يوسف پس از پشتسر نهادن فراز و نشيبهاى فراوان، در پايان، به اوج شكوه رسيد . آنگاه بود كه همه در برابر وى كرنش كردند و برادران و پدر و مادر در برابر شكوهش به خاك افتادند .
و رفع ابويه على العرش و خروا له سجدا . (56)
و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگى براى او به سجده افتادند .
يوسف زهرا عليه السلام نيز پس از سپرى كردن دوران جانكاه غيبت، افزون بر شكوه معنوى هميشگى به شكوه ظاهرى خواهند رسيد . آنگاه جهان و جهانيان در برابر شكوه و جلالش، سر تعظيم فرو خواهند آورد .
و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين . (57)
ما مىخواستيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين گردانيم .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
03-08-2017, 22:49
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
نجواهايى با يوسف زهرا عليه السلام
(1) هنگامى كه برادران يوسف نزد وى آمدند، از گذشتهى خود، اظهار پشيمانى كردند . يوسف نيز اشتباه آنان را فرايادشان نياورد، بلكه بىدرنگ آنان را بخشيد و از خداوند براى ايشان، بخشش خواست .
قال لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين . (58)
(يوسف) گفت: امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست . خداوند، شما را مىبخشد و او مهربانترين مهربانان است
اى يوسف زهرا عليه السلام! ما نيز در حق شما، ستمهاى فراوانى كردهايم . ناسپاسىها و قدر ناشناسىهاى ما از شمارش بيرون است . با اين حال، بر اين باوريم كه بزرگوارى شما از كرم يوسف افزونتر است . پس عاجزانه از شما مىخواهيم در روز موعود، آنگاه كه به محضر مبارك شما آمديم، ستمهاى ما را فراموش كنيد . ناسپاسىهاى ما را به دل نگيريد و ما را ببخشاييد . از خداوند نيز براىمان آمرزش بخواهيد .
(2) برادران يوسف با متاعى اندك و ناچيز براى خريد آذوقه به بارگاه يوسف آمدند; متاعى كه در برابر شوكت و شكوه آستان يوسف، چيزى جز شرمندگى براى برادران نداشت . شايد آنان به متاع خود مىنگريستند و نگاهى نيز به جلال و جبروت يوسف مىافكنند . آنگاه از متاع ناچيز خود، شرمنده مىشدند .
يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين . (59) اى عزيز! ما و خاندان ما را ناراحتى فراگرفته است و متاع اندكى (براى خريد مواد غذايى) با خود آوردهايم . پيمانهى ما را پر كن و بر ما تصدق و بخشش فرما; زيرا خداوند، بخشندگان را پاداش مىدهد .
با اين حال، يوسف كريمانه ايشان را پذيرفت و پيمانهى آنان را پر كرد .
اى يوسف زهرا عليه السلام! ما نيز خريدار مهر شماييم، ولى براى بار يافتن به آستان بلند شما، چيزى نداريم . اگر هم داشته باشيم، بضاعتى است ناچيز كه نگاه به آن و يادآورى آن، عرق شرمندگى بر جبينمان مىنشاند . با اين حال، عاجزانه از شما مىخواهيم كه يوسفگونه ما را بپذيريد و كريمانه بر ما نظر كنيد و پيمانهى ما را پر سازيد .
(3) يوسف نه به تقاضاى پدر، بلكه از جانب خود، پيراهنش را فرستاد تا پدر بدان شفا يابد و چشمانش بينا شود .
اذهبوا بقميصى هذا فالقوه على وجه ابى يات بصيرا . (60)
اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بكشيد تا بينا شود .
اى يوسف زهرا عليه السلام! چشمان بصيرت ما به دليل گناهان و نافرمانىها نابينا شدهاند و اگر چنين نبودند هيچگاه از افتخار روشن شدن به چهرهى دلرباى شما محروم نمىگشتند . آيا چشمى كه هزاران آلودگى بر آن نشسته است، شايستگى دارد كه تصوير آن عزيز مهپيكر را در آغوش بگيرد؟ پردهاى كه بر ديدگان ما افتاده، آنقدر ضخيم است كه دستان ما از زدودن آن ناتوانند و تنها يد بيضاى شما مىتواند آن را فرو افكند .
اى يوسف زهرا عليه السلام! ما يعقوب نيستيم، اما شما از يوسف، كريمتر و بخشندهتريد . بر ديدگان نابيناى ما نظرى افكنيد تا شايستگى ديدار چهرهى زيباى شما را بيابد و از نگريستن به آن، مست و سرشار شود .
(4) خشكسالى، هفتسال مصر را فرا گرفت . آنچه مصر را از گرداب بلا به ساحل امن رساند، حسن تدبير و حكومتيوسف بر آن سامان بود .
قال اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ عليم . (61)
(يوسف) گفت: مرا سرپرست گنجينههاى سرزمين (مصر) قرار ده; زيرا نگهدارنده و آگاهم .
او بود كه بر مصر حكم راند و به سرانگشت تدبير خود، آنجا را از خشكسالى، رهايى بخشيد .
اى يوسف زهرا عليه السلام! در دلهاى ما، نه هفتسال، كه عمرى استخشكسالى، حكم مىراند . در اين دلهاى خشكيده و تفتيده، نه گل محبتى مىرويد، نه شكوفهى حضورى به بار مىنشيند و نه شقايق وصالى مىشكفد . آنچه اين دلهاى قحطى زده را از نعمت و خرمى، سرشار مىكند، سرانگشت تدبير شماست . بيا و بر دلهاى ما حكومت كن; كه اين ديار جز به تدبير شما به سامان نمىرسد .
رواق منظر چشم من آشيانهى توست كرم نما و فرودآ كه خانه، خانهى توست
(5) يوسف مشتاق ديدار برادر خويش، بنيامين بود . از اينرو، خود، زمينهى وصال را فراهم كرد .
فلما جهزهم بجهازهم قال ائتونى باخ لكم من ابيكم . . . فان لم تاتونى به فلا كيل لكم عندى . (62)
و هنگامى كه (يوسف) بارهاى آنان را آماده ساخت، گفت: (بار ديگر كه آمديد) آن برادرى را كه از پدر داريد، نزد من آوريد . . . و اگر او را نزد من نياوريد، پيمانهاى (از غله) نزد من نخواهيد داشت .
اى يوسف زهرا عليه السلام! سرگذاردن بر گامهاى مبارك شما و بوسيدن آن، رؤياى شيرين ما و آرزوى ديرين ماست .
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد كشيدهايم در آغوش آرزوى تو را
و اين آرزو، بلند است و دست نايافتنى; زيرا ما كجا و آستان بلند شما كجا! اما كريمان هميشه بزرگى خود را مىبينند، نه خردى نيازمندان را .
آخر چه زيان افتد سلطان ممالك را كو را نظرى، روزى بر حال گدا افتد؟
اگر شما منتظريد كه ما، خود، در اين راه، گام نهيم و شايستگى وصال را در خويش فراهم آوريم، به يقين بدانيد كه ما را پاى آمدن اين راه نيست . شما يوسف گونه، كرم كنيد و زمينهى اين وصال را فراهم آوريد .
(6) چون شام تار فراق به سر رسيد و صبح روشن وصال دميد، يوسف رو به برادران كرد و گفت: به سوى كنعان روانه شويد و همهى خاندانتان را همراه خود بياوريد . او نيكان را از بدان جدا نكرد و همه را به محضر خويش فراخواند .
و اتونى باهلكم اجمعين . (63)
و همهى نزديكان خود را نزد من آوريد .
اى يوسف زهرا عليه السلام! درست است كه يوسف، همهى خاندان برادرانش را فراخواند، ولى امام رضا عليه السلام نيز فرموده است:
الامام الوالد الشفيق . (64)
امام همان پدر مهربان است .
شايد ما فرزندان نافرمانى باشيم، ولى مگر برادران يوسف چنين نبودند؟ مانيز عاجزانه از شما مىخواهيم آنگاه كه روز موعود فرا رسيد، همهى ما را بدون جدا كردن بدان از نيكان، با بزرگوارى به بارگاه خود بپذيريد و از لطف خويش بهرهمند سازيد .
خدايا! مىدانيم مهر اولياى تو، متاع گرانقدرى است كه آن را در هر دلى نمىنشانى; زيرا هر سينهاى را گنجايش آن نيست، ولى مگر فراخى سينهها به دست تو نيست؟
بارالها! مىدانيم كه اين گوهر درخشان تنها در صدفهاى پاك مىرويد، ولى مگر سيل رحمت تو از زدودن آلودگىهاى دلهاى ما ناتوان است؟
پروردگارا! بسيارى خدمتگزار بارگاه اويند . آيا اگر نانخور ديگرى به آنان افزوده شود، به آستان او زيانى مىرسد؟
يارب! اندر كنف سايهى آن سرو بلند
گر من سوخته، يك دم بنشينم، چه شود؟
پروردگارا! مهر يوسف را در دل عزيز مصر و همسرش نشاندى، مهر يوسف زهرايت را نيز تو در دل ما بنشان . عشقى ده جان سوز كه از سوز آن، جهانى بسوزد و از آن سوزش، شعلهاى فراهم آيد تا چراغ راه مشتاقان گردد . آمين .
زهى خجسته زمانى كه يار باز آيد به كام غمزدگان غمگسار باز آيد
در انتظار خدنگش همى تپد دل صيد خيال آنكه به رسم شكار باز آيد
مقيم بر سر راهش نشستهام چون گرد بدان هوس كه بدين رهگذار باز آيد
به پيش خيل خيالش كشيدم ابلق چشم بدان اميد كه آن شهسوار باز آيد
چه جورها كه كشيدند بلبلان از دى به بوى آن كه دگر نوبهار باز آيد
زنقش بند قضا هست اميد آن حافظ كه همچو سرو به دستم نگار باز آيد
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76662137306065999151.gif
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.