PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر / اهل تكفيرم .... !



حسنعلی ابراهیمی سعید
06-10-2017, 21:22
اهل تکفیرم
روزگارم بد نیست
تکه بمبی دارم ، خرده باروت ، سر سوزن موجی از خون
مادری دارم ، از جنس هوس
دوستانی ، بهتر از بوش
و خدایی که خودم ساختم
لای این وحشت ها ، پای آن کوه بلند
روی آگاهی تانک ، روی قانون حراص
من تکفیرم
قبله ام وحشت
جانمازم خون ، مهرم دروغ
کمربند سجاده ی من
من وضو با طپش جان می گیرم
در نمازم جریان دارد ریا ، جریان دارد جنگ
خیانت از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم خونی است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را کودک بی بابا ، گفته باشد سر گلدسته ی تزویر
من نمازم را ، پی « تکبیره الاحرام » قتل می خوانم
پی « قد قامت » حمله
کعبه ام بر لب خون
کعبه ام زیر بمب ها
کعبه ام مثل قدیم ، می رود بت به بت، می رود ترس به ترس
« حجر الاسود » من ویرانی آشیانه هاست
اهل تکفیرم
پیشه ام وحشی گری است
گاه گاهی بمبی می سازم با دعا ، می گیرم جان
تا به آواز مسلمان که در آن حوالی است
عمرشان سر برسد
چه شعاری ، چه شعاری ، … می دانم
پرده ام بی جان است
خوب می دانم ، حوض نقاشی من خیال است
اهل تکفیرم
نسبم شاید برسد
به مردی در غرب ، به زنی در شرق
نسبم شاید ، به زنی فاحشه در شهر تلاویو برسد
پدرم وحشی گری می کرد
کمربند هم می ساخت ، سر هم می زد
ریش خوبی هم داشت
من به مهمانی غارت رفتم
من به دشت سوریه
من به باغ عراق
من به جنگ با اسلام رفتم
رفتم از پله ی مذهب بالا
تا ته کوچه ی نیرنگ
چیزها دیدم در شام
کودکی دیدم بابا را بو می کرد
خانه ای بی در دیدم ، مردی بی سر پرپر می زد
من زنی را دیدم ،بی کس
من کتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس نفاق
کاغذی دیدم ، از سوی حجاز
مسجدی دور از خدا
سر بالین جوانی ، شمشیری دیدم پر از خون
قاطری دیدم از کاخ سفید
اشتری دیدم بارش همه از ریال
عارفی دیدم بارش لااله الله
اهل تکفیرم ، اما
شهرمن اینجا نیست
دینم گم شده است
من با جنگ ، من با قتل
خانه ای در طرف دیگر شب خرابش کردم
من در این شهر به گم نامی اسلام نزدیکم
من صدای نفس کودکان را می شنوم
و صدای غارت را ، وقتی از کوچه ای می گذرم
و صدای ، ویرانی ها را
و صدای کشتار، ترکش و بمب و خمپاره ها را
من صدای قدم خواهش می شنوم
و صدای ، پای بی قانونی خود در حلب
من صدای ، کفش ایمان وهابی ها را می شنوم
و صدای متلاشی شدن اسلام
پاره پاره شدن دین رسول
من ندیدم دو مسلمان را با هم دشمن
هر کجا هستم ، باشم ،
ناموس مردم مال من است
آرامش ، امنیت ، خدا ، دین، اسلام مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر گردن می زنم
من نمی دانم
که چرا می گویند : داعشی وحشی است ، اسلام زیباست
و چرا در غرب داعشی ناپیداست
کاخ سفید چه کم از کعبه دارد
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید کشت
آیه ها را باید شست
آیه باید خود ساخت ، آیه باید خود نوشت
کمربندها را باید بست
در تجمع ها باید رفت
جان را ، عمر را ، زیر بمب باید برد

به قلم محمد سلیمی