PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آب اروند



نرگس منتظر
23-04-2010, 13:32
آب اروند

سياهي شب همه‌جا را گرفته بود.
بچه‌ها آرام و بي‌صدا پشت سر هم به ترتيب وارد آب مي‌شدند.
هركس گوشه‌اي از طناب را در دست داشت
. گاه‌گاهي نور منورها سطح آب را روشن مي‌كرد و هر از گاهي صداي خمپاره‌هاي سرگردان به گوش مي‌رسيد.
30 متر به ساحل اروند يكي از نيروها تكان خورد.

خواست فرياد بزند كه نفر پشت سرش با دست دهان او را گرفت و آرام در گوشش چيزي زمزمه كرد.
اشك از چشمان جوان سرازير شد، چشم‌هايش را به ما دوخت و در حالي‌كه با حسرت به ما مي‌نگريست، گوشه‌ي طناب را رها كرد و در آب ناپديد شد.

از مرد پرسيدم: «چه چيزي به او گفتي؟»
با تأمل گفت: «گفتم نبايد كوچك‌ترين صدايي بكنيم وگرنه عمليات لو مي‌رود، اون وقت مي‌دوني جون چند نفر... عمليات نبايد لو بره»
تمام بدنم مي‌لرزيد،‌ جوان در ميان موج خروشان اروند به پيش مي‌رفت.


منبع: مجله طراوت

راوي: آقاي جابري