PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله ای کامل درباره صفات خداوند



نصرالله عاشق خداومولا
10-02-2018, 19:25
مقاله ای کامل درباره صفات خداوند

مقدمه :
مبحث اسماء و صفات خداوند یکی از مهمترین و شاید پر دامنه ترین و پر گفتگو ترین مباحث کلامی است که ذیل موضوع توحید مطرح می شود . نخستین پرسشی که بعد از اثبات وجود خداوند برای متکلّمان به میان می آید ، ویژگی ها و صفات خداوند است . در قرآن و روایات از اسماء و صفات خداوند سخن به میان آمده ، و از طرف دیگر بر تنزیه خداوند نیز تاکید شده است ، لذا همواره این سوال برای متکلّمان مطرح بوده است که چه نسبتی میان ذات و صفات وجود دارد ؟ و صفات خداوند غیر ذات اند یا عین ذات ؟ و صفات قدیم اند یا حادث ؟
متکلّمان براساس گرایشهای کلامی خود ، پاسخ های متفاوت و گاه متضادی به این پرسش ها داده اند و نظریات مختلفی ، از جمله عینیت ، زیادت/غیریت و نیابت را طرح کرده اند .
در این پژوهش سعی بر آن شده تا با بهره گیری از آیات قرآن کریم ، نهج البلاغه و احادیث دیگر منابع به گوشه ای از صفات حضرت حق اشاره گردد. امید است که این تحقیق روزنه ی هرچند کوچک باشد به سوی شناخت صفات الهی و قدمهایمان را در راه بررسی های بیشتر در این زمینه استوار تر گرداند.

نصرالله عاشق خداومولا
10-02-2018, 19:27
فصل اول :


کلیاتی درباره صفات و اسماء الهی



موضوع صفات خداوند در علم کلام از دو جنبه وجودشناسی و معنی شناسی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است . جنبه وجود شناسی به ارتباط وجودی میان صفات و ذات می پردازد . به گفته ولفسن: ” جنبه وجود شناختی مساله با این مطلب سروکار دارد که آیا کلماتی که در قرآن همچون صفت خدا ذکر شده اند ، همچون ” زنده “و ” دانا ” و ” توانا ” مستلزم وجود زندگی و دانش و توانایی به عنوان هستی های غیر جسمانی در خدا می شود که ، در عین جدایی ناپذیر بودن آنها از ذات خدا ، متمایز از آن باشند ، یا چنین نیست .> یا به تعبیری دیگر ، در مبحث وجود شناختی از رابطه ذات با صفات و نیز از نظریات عینیت ، غیرت و نیابت سخن به میان می آید . و اصل بن عطاء ظاهراً نخستین متکلّمی بود که صفات را از جنبه وجودشناختی مورد توجه قرار داد . بنابر گزارش شهرستانی در الملل و النحل ، و اصل در مخالفت با کسانی که به واقعی بودن صفات معتقد بودند ، می گفت : (( هر کس که معنی و صفتی را که از لی و قدیم فرض کند ، به دو خدای قدیم معتقد شده است .))
این گزارش نشان می دهد که این اعتقاد در آن عصر رواج داشته و پیش از واصل بن عطاء ، عده ای بر این عقیده بودند که بعضی از الفاظ و صفاتی که از قرآن به خداوند نسبت داده شده است ، نماینده وجود هایی غیر جسمانی است که از ازل در خداوند وجود داشته اند . به گفته ولفسن ، ظهور این اعتقاد در آن زمان فقط بر مبنای نفوذی خارجی – به احتمال بسیار نفوذ مسیحیت – قابل توجیه است .
اما جنبه معنی شناختی بیشتر در ارتباط با صفات تشبیهی و تجسیمی مطرح می شود ، و مساله اصلی و مهم متکلّمان این است که صفات تشبیهی و تجسیمی و یا به تعبیری دیگر الفاظی را که خدا در قرآن به وسیله آنها به موجودات و به ویژه به انسان تشبیه شده چگونه تلقّی کنند. در این جنبه ، بیشتر بر معنای صفات تشبیهی تاکید می شود و متکلّمان همواره به دنبال یافتن معنای این صفات بوده اند . عدّه ای همان معنای ظاهری و لفظی افراطی را در نظر گرفتند و لذا به به ((صفاتیه)) شهرت یافتند – که البته صفاتیه خود به چند گروه شدند . افراطی ترین گروه ، مشبّهه و مجسمّه بودند که نه تنها بر معنای ظاهری صفات تاکید می کردند ، بلکه قائل به نوعی شباهت و همانندی میان این صفات با صفات انسانی بودند. مهمترین و مشهورترین فرق مشبّهه و مجسّمه عبارتند از : حشویه ، بیانیه ، مغیریه ، جواربیه ، کرامیه ، حائطیه ، زُراریه ، سبئیه و خطابیه . گروهی از آنان مانند حائطیه و کرامیه ، ذات خداوند را به ذات غیر او تشبیه کرده ، و عده ای دیگر مانند زُراریه از مشابهت صفات خداوند با صفات دیگران سخن به میان آورده و گروهی نیز که آنان را از غُلات شمرده اند ، انسان را به ذات خداوند متعال تشبیه کرده و برای انسان و برای انسان الوهیت قایل شده اند از آن جمله اند : سبئیه ، خطابیه و بیانیه .
در کتاب تبصره العوام اصل تشبیه از یحیی بن معین ، احمد بن حنبل ، سفیا ثوری ، اسحاق بن راهویه ، داود اصفهانی و حتی هشام بن حکم دانسته شده است . به گفته مولّف این اثر : (( این قوم را که اصل تشبیه ازیشان ظاهر شد جز هشام بن الحکم و مجبّره ایشان را اهل سنت خوانند و اگر کسی تشبیه از هشام فرا گرفته بود ایشان را مشبّهه روافض خوانند و مشبّهه زمان ما را بیشتر القاب دو نوع بود یکی محمود بود نزد ایشان چنانکه خود را اهل سنت و جماعت خوانند و سَلَفی و اصحاب حدیث ، و خصم ایشان را مشبّهه و مجسّمه و مجبّره و حشویه خوانند )) وی معتقد است که جمله مشبّهیان در اعتقاد یک فرقه اند و در شرعیات هفت فرقه که عبارتند از :
« ۱- قومی از کرامیان که ایشان در فروع شرع مذهب ابوحنیفه دارند ؛ ۲- بعضی از اصحاب مالک ؛ ۳- بعضی از اصحاب شافعی ؛ ۴- همه اصحاب سفیان ثوری ؛ ۵- همه اصحاب اسحاق بن راهویه ۶-همه اصحاب احمد بن حنبل ؛ اکثر کرامیان که در اصل و فروع مذهب ابوعبدالله کرام دارند » .

نصرالله عاشق خداومولا
10-02-2018, 19:28
اما صفاتیه معتدل در عین اثبات صفات ، هر گونه مشابهت میان خداوند و مخلوقات را انکار می کردند. این گروه که ” اهل سنت و جماعت ” و نیز ” اصحاب حدیث ” خوانده می شدند با ذکر عباراتی چون : «جسمی نه چون دیگر جسم ها » و « بلاکیف » از هر گونه اظهار نظر درباره چگونگی و کیفیت صفات تجسیمی اجتناب می ورزیدند . در حالی که ضدّ صفاتیه ، صفات تجسیمی را به معنای ظاهری و لفظی در نظر نمی گرفتند و با تاویل این گونه صفات ، معنایی غیر لفظی و غیر ظاهری از آنها به دست می دادند . جهم بن صفوان ظاهراً نخستین متکلّم ضدّ صفاتیه بوده که که افزون بر تاکید بر جنبه وجود شناختی صفات به جنبه معنی شناختی نیز توجه کرده است . مطالبی که ابوالحسن اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین به نقل از او آورده حاکی از اطلاع و آگاهی او نسبت به جنبه معنی شناختی صفات است . جهم در این باره می گوید : ” نگویم خدا شیء است ، زیرا او را به اشیا ء تشبیه نتوان کرد ” .
شهرستانی نیز درباره ی او میگوید که او در انکار صفات ازلی الهی با معتزله موافقت داشت و علاوه بر آن مطالبی بر آن افزود از جمله آنکه کسی مجاز نیست باری تعالی را با الفاظ و صفاتی توصیف کند که مخلوقات را با آنها توصیف کند زیرا این امر موجب تشبیه است به همین دلیل صفات حیات و علم را از حق تعالی نفی می کنند و در عوض خداوند را قادر ، خالق و فاعل می خوانند زیرا هیچ یک از آفریده های او به این صفات توصیف نمی شوند از آنجا که متکلّمان مسلمان با توجه به گرایش های مذهبی و اعتقادی خود نظریات مختلف و متفاوتی در باره ی اسماء و صفات الهی به دست داده اند برای کسب اطلاع و آگاهی بیشتر در باب صفات لازم است به بررسی تطبیقی آرا و اندیشه های مهم ترین متکلّمان و برجسته ترین مکاتب کلامی بپردازیم ۱) دیدگاه متکلّمان شیعه : نظریات و دیدگاه های متکلّمان شیعه – به ویژه شیعه اثناعشری- در باب اسماء و صفات خداوند بیشتر در سخنان و روایات منقول از اهل بیت (ع) مبتنی است . در این روایات علاوه بر توجه به جنبه های معنی شناختی و وجود شناختی جنبه معرفت شناختی اسماء و صفات نیز مد نظر قرار گرفته و اساساً محور بحث اسماء و صفات در روایات موضوع توحید و معرفت خداوند است که البته بیشتر به جنبه تنزیهی تاکید می شود از جمله حضرت امام رضا (ع) در باب (( ادنی المعرفه )) می فرماید : (( الاقرار بانّه لا اله غیره لاشبه له ولا نظیر و انّ قدیم مثبت موجود غیر فقید و انّه لیس کمثله شیء )) حضرت امام صادق نیز در شرح و توضیح سخن امر المومنین (ع) (( اعرفو ا الله بالله )) معرفت را عبارت از نتزیه ذات و رفع تشبیه می داند و می فرماید ((‌فاذا نفی عنه الشبهین شبه الابدان و شبه الارواح فقد عرف الله بالله و اذا شبهه بالروح او البدان او النور فلم یعرف الله بالله )) بنابر این نسبت دادن صفات زاید و صفات منکنات منافی اخلاص و مغایر با شناخت و معرفت است . تکرار عبارت (( هو این الا این بلا این و کیف الکیف بلاکیف فلا یعرف بالکیفو فیه ولا باینونیه ولا یدرک بحاسه و لا یقاس به شیء )) و یا عباراتی شبیه به این مضنون بیان کننده نوعی معرفت تنذیهی است . بویژه آنکه حتی در انتساب صفات اثباتی و حقیقتی نیز عباراتی توضیحی – تنزیهی افزوده شده است ازجمله حضرت امیر (ع) می فرماید (( فاعل لا با ضطراب آل مقدر لا بجول فکره غنی لا باستفاده کائن لا عن حدث موجود لا عن عدم … فاعل لا بمعنی الحرکات و الا له بصیر اذ لا منظور الیه من خلقه متوحد اذا لا سکن یستانس به ولا یستوحش لفقده انّ ربّی لطیف اللطافه لا یوصف با للطف عظیم العظمه لا یوسف با لعظم – کبیر الکبریا لا یوسف بالکبر جلیل الجلاله لا یوسف با لغلظ … لطیف لا بتجسم – موجود لا بعدعدم فاعل لا با ضطرار مقدر لا بحرکه مرید لا بهما مه سمیع لا بآله بصیر لا با داه … )) از طرف دیگر معرفت تنزیهی غیر ممکن مینماید یا حداقل دستیابی بدان تنها برای عده ای از خواص و بزرگان امکان پذیر است و لذا چنان که امام جعفر صادق (ع) می فرماید اگر هر چیزی که در خاطر می گذرد مخلوق باشد خدا شناسی از ما ساقط می گردد در حالی که ما فقط در شناخت آنچه در خاطر می گذرد مکلّفیم . به گفته آن حضرت هر چیز که حقیقتش به حواس در آید و درک شود و در حواس محدود و ممثل گردد مخلوق است و لذا چون حقیقت خدا به حواس در نمی آید و محدود به این ممثل نمی شود مخلوق نیست بلکه خالق است . خالق اشیاء باید از دو جهت ناپسندیده به دور باشد یکی جهت نفی و انکار است و دیگری جهت تشبیه ، زیرا تشبیه صفت مخلوق است بنابراین چاره ای جز بر اثبات ، صانع و آفریدگار نیست . آفریدگار و مخلوقات معترفند که مصنوعند و صانعشان غیر آن ها و غیر متشابه آنهاست : زیرا هر چیزی که مانند آنها باشد بات آنها شباهت دارد .

نصرالله عاشق خداومولا
10-02-2018, 19:28
اما در باب معنی شناختی صفات ، چنانچه پیش از این گذشت در روایات ، صفات تشبیهی – تجسیمی و حتی صفاتی چون « صمد » تاویل شده و از انتساب صفات تشبیهی – تجسیمی غیر مذکور در قرآن احادیث نیز نهی شده است . از جمله در اصول کافی ، ذیل باب « النهی عن الصفه بغیر ماوصف به نفسه تعالی »‌به نقل از حضرت موسی کاظم (ع) آمده است : فصفوه بما وصف به نفسه و کفوا عما سوی ذلک و حضرت امام رضا (ع) فرموده است ؛ لا تجاوز وا مافی القرآن » که البته این روایات ناظر به جنبه توقیفی بودن اسماء و صفات است . افزون بر آن ، عبارت« فمن وصف الله سبحانه فقد و قرنه و من قرنه فقد ثنا و من ثناه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله و من اشار الیه فقد و من حدّه فقد عدّه و من قال فیم ؟ فقد ضمنه و من قال اعلام ؟ فقد اخللی منه » نیز تاکیدی است بر نفی و انکار صفات تشبیهی – تجسیمی ، بویژه صفات غیر مذکور در قرآن . اسماء و صفات در روایات از جنبه وجود شناسی نیز اهمیت میابند و بویژه در باب رابطه ذات با صفات و نیز عینیت یا غیریت صفات با ذات و نیز ارتباط اسم و صفت ، مطالب مهم و قابل توجهی در روایات آمده است دربرخی از روایات ، نظریه زیادت صفات بر ذات نفی و انکار شده و ضمن ، شیء دانستن خداوند (( انّ شیء به حقیقه الشئهه)) صفات معنوی و حقیقی عین ذات شمرده شده است . از جمله در اصول کافی در باب صفات ذات ،‌به نقل از حضرت امام جعفر صادق (ع) آمده است (( خداوند همواره پروردگار ما به علم عین ذاتش بوده در حالی که معلومی وجود نداشته ، و سمع عین ذاتش بوده آنگاه که مسموعی وجود نداشت و بصر عین ذاتش بوده آنگاه که هیچ مبصر وجود نداشت و قدرت عین ذاتش بوده زمانی که مقدوری نبود ، پس چون اشیاء را پدید آورد و معلوم موجود شد علمش بر معلوم و سمعش بر مسموع و بصرش بر مبصر و قدرتش بر مقدور منطبق گشت )) . با این همه در همین روایت صفت کلام حادث شمرده شده است . آن حضرت همچنین درباره اسماء «سمیع»«بصیر» می فرماید
« خداوند شنوا و بیناست . شنواست بی عضو گوش و بیناست بی ابزار چشم ، بلکه به نفس خود می شنود و به نفس خود می بیند » به گفته آن حضرت این عبارت که خداوند شنواست و به نفس خود می شنود و بیناست و به نفس خود می بیند به معنی تمایز میان ذات و نفس نیست زیرا در اینجا نفس و ذات یکی است و او در حقیقت با تمام ذاتش می شنود و میبیند . بلااختلاف الذات بلااختلاف المعنی حضرت امام رضا می فرماید ،‌ هو سبحانه قادر لذات لا بالقدره .در بسیاری از روایات از صفت قدم خداوند سخن به میان آمده و به آن تاکید شده است ازجمله حضرت امیر (ع)‌در نهج البلاغه ضمن توصیف خداوند به صفت قدم به شرح این وصف و ارائه تصویری از آن پرداخته و فرموده است خداوند پیوسته باقی و برقرار است و همیشه بوده است ، آنگاه که نه از آسمان و برج هایش اثری بود و نه از حجاب های عظیم و ناگستردنی اش نشانی ، نه از شب تاریک و نه از دریای آرام و نه از کوهها با درّه های گشاده و نه از درّه های دراز پیچاپیچ و نه از زمین گسترده و نه از موجودی صاحب اراده وتوان در روی آن . در عیون اخبار الرضا نیز به نقل از حضرت امام رضا (ع) آمده است (( عن الله تبارک و تعالی قدیم و القدم صفه دلّت العاقل علی انه لا شیء‌قبله و لا شیء معه فی دیمومته.)) بر همین اساس برخی دیگر از صفات حقیقی نیز قدیم دانسته شده اند که مهمترین آن ها صفت علم است . امام رضا (ع) در این باره می فرماید ؛ لم یزل الله عالمابالاشیاء قبل ایخلق الا شیاء کعلمه بالا شیاء بعد ما خلق الا شیاء . همچنین در جای دیگر ضمن تاکید در نظریه عینیت می فرماید (( لم یزل الله عزّ و جلّ علیماً قادراً حیاً قدیماً سمیاٌ بصیراً لذاته )). در نهج البلاغه نیز حضرت امیر (ع) از تمایز صفت علم خداوند با علم انسان و ویژگی های علم الهی سخن به میان آورده اند : « العالم بلااکتساب و لا ازدیاد و لاعلم مستفاد .»
با این همه برخی از روایات از حدوث اسماء الهی و حتی از حدوث صفات و گاه از تمایز اسم و صفت و عینیت آنها نیز سخن به میان آمده ؛ لذا در نگاه نخست و در بررسی های اولیه چنین به نز می رسد که در باب اسماء و صفات در روایات نمی توان به نتیجه ای قطعی و مسلّم دست یافت . از جمله در اصول کافی در بابی تحت عنوان (( حدوث اسماء )) سخنان ائمه اطهار (ع) درباره حدوث اسماء نقل شده است . حضرت امام جعفر صادق (ع) در این باره می فرماید : * اسمُ الله غیرُ و کلُّ شیءٍ وَقَعَ علیه اسمُ شیءٍ فهو مخلوقٌ ما خلا الله فامّا ما عبَّرته الالسنُ او عَمِلَت الایدی فهو مخلوق و الله غایه من غایاته ، و المُغیی غیر الغایه و الغایه موصوفه و کلّ موصوفٍ مصنوع و صانع الاشیاء غیر موصوف بحدّ مسمّی *. در روایتی دیگر نیز به نقل از آن حضرت (ع) آمده است که هر کس خداوند را با توهّمات و خیالات بشناسد مشرک است و هر کس خداوند را به اسم بشناسد نه به معنی ، به نقص اعتراف کرده است ؛ زیرا اسماء حادثند … و هر کس اسم و معنی را با هم بپرستد ، برای خداوند شریک قرار داده و هر کس معنی را به وسیله صفت نه به واسطه ادراک بپرستد ، حواله بر غایب کرده و هرکس صفت و موصوف را با هم بپرستد ، توحید را باطل کرده است؛ زیرا صفت غیر موصوف است .
امام رضا (ع) نیز ضمن اشاره به جنبه وجود شناسی و معرفت شناسی ، در توضیح حدوث اسماء می فرماید که خداوند نام هایی برای خود برگزید و آنها را بر خود نهاد تا او را بدانها بخوانند ، زیرا اگر او را به نام نخوانند شناخته نگردد و آن حضرت نخستین اسامی خداوند را عبارت دانسته است از ((علی)) و ((عظیم)) : ” فاوّل ما اختار لنفسه : العلیّ العظیم ” . اما سخنان حضرت امام جواد (ع) روشن کننده و راه گشای این موضوع است . به گفته آن حضرت (ع) ، اگر مقصود از عینیت اسماء و صفات با ذات تعدّد و تکثّر باشد ، خداوند برتر و منزّه از آن است ؛ اما اگر مقصود ازلی بودن اسماء و صفات باشد ؛ ازلی بودن دو معنی دارد : نخست آنکه خداوند همیشه به آنها علم داشته و سزاوار آن بوده که این معنی البته صحیح است ؛ اما اگر مفهوم و ، الفاظ و حروف اسماء و صفات همیشگی و ازلی تصوّر شود ، این معنی مغایر با توحید است . بنابراین آنچه از دیدگاه حضرت علی (ع) ، قدیم و ازلی و عین ذات است ، معانی اسماء و صفات است ، نه حروف و اصوات .
(( هو الله القدیم الّذی لم یزل و الاسماء و الصّفات مخلوقات و المعانی و المعنّس بها هو الله الّذی لایلیق به الاختلاف و لا الائتلاف .))

نصرالله عاشق خداومولا
10-02-2018, 19:29
حضرت امام جعفر صادق (ع) نیز به این مطلب اشاره فرموده است : * هو الرّبّ و هو المعبود و هو الله و لیس قولی الله ، اثباتَ هذه الحروف :‌الفٍ و لام ٍ و هاءٍ‌و لا راءٍ و لا باءٍ و لکن ارجع الی معنیً و شیءِ خالقِ الاشیاء و صانعها . نعت هذه الحروف و هو المعنی سُمَّیَ به الله و الرّحمن و الرّحیم و العزیز و اَشباهُ ذلک من اسمائه و هو المعبود جلّ و عزّ * بنابراین ، اینکه در برخی از روایات ، از جمله در روایتی به نقل از امام رضا (ع) اسم و صفت یکی دانسته شده است ،‌شاید اشاره به این مطلب باشد . از طرف دیگر از لحاظ ظهور در عالم عین نیز صفات از اسماء قابل تمییز نیستند .
در برخی از روایات از نسبت صفات خداوند با صفات انسان نیز سخن به میان آمده و از اشتراک لفظی صفات صحبت شده است . حضرت امام رضا (ع) مشابهت در معانی را ردّ و نفی کرده و در عوض اشتراک لفظی را مجاز شمرده و فرموده است : * انّما التّشبیه فی المعانی فامّا فی الاسماء فهی واحده … فالانسان واحده فی الاسم و لا واحدٌ فی المعنی و الله جلّ جلاله هو واحدٌ لا واحد غیره لا اختلاف فیه و لا تفاوت و لا زیاده و لا نقصان * . همچنین به عنوان مثال ، دانشمندان را بجهت علم حادث ، عالم می نامند و اگر این علم از آنها سلب شود ، دوباره به حال جهل برمیگردند؛ در حالی که عالم بودن خداوند به این معنی است که چیزی بر او مخفی نیست . بنابراین اسم عالم بر خالق و مخلوق هر دو اطلاق می شود ، امّا در خالق معنایی دارد و در مخلوق معنایی دیگر و البته مصداق خارجی آنها نیز از هم جداست .

نصرالله عاشق خداومولا
10-02-2018, 19:30
تقسیم بندی صفات خداوند

در تقسیم بندی و طبقه بندیی که در روایات از صفات انجام گرفته است ، صفات به دو گروه ، صفات ذات و صفات فعل تقسیم شده اند . صفات ذات ، از جمله علم ، سمع،بصر و قدرت،عین ذات و قدیم فرض شده اند ؛ و صفات فعل ، مانند تکلّم و مشیت ، غیر ذات و حادث .

نظریات متکلّمان شیعه درباره اسماء و صفات خداوند

نظریات متکلّمان شیعه را درباره اسماء و صفات الهی می توان به دو دوره و به دو بخش عمده تقسیم کرد . دوره نخست دو قرن دوم و سوم ؛ و دوره دوم از قرن چهارم به بعد را شامل می شود . مباحث کلام شیعه در قرن دوم به همت شاگردان و تربیت یافتگان مکتب امام جعفر صادق (ع) ، از جمله زُراره بن اَعین ، هشام بن حکم و هشام بن سالم جوالیقی گسترش یافت .
متکلّمان شیعه معمولاً به هر دو جنبه معنی شناختی و وجود شناختی صفات توجه می کردند . زُراره بن اعین به جنبه وجود شناختی توجه کرده است و اشعری به نقل از زراریه (یاران زراره بن عین) گفته است :‌» پندارند که خدا پیش از آنکه علم ، سمع و بصر را برای خود آفریند ، عالم ،سمیع و بصیر نبود » . از طرف دیگر وی هر شیئی جز ((الله)) را مخلوق می شمرد و معتقد بود که صفات الهی نیز از مصادیق (( شیء غیرالله )) است .
سلیمان بن جریر زیدی ، از نخستین متکلّمانی است که به جنبه معنی شناختی صفات توجه کرده اند . به رغم آنکه او ، زیدی بود و به کلام معتزلی گرایش داشت ، وی را از جنبه وجود شناختی صفات ، از صفاتیه به شمار آورده اند . او معتقد بود که « علم خدا نه خود خداست و نه جز او » . به گفته او ، خداوند عالم به علمی است که نه اوست و نه جز او . علم خدا شیء نیست . قادر به قدرتی است که نه اوست و نه جز او ، قدرت خداوند شیء نیست و بدین گونه است دیگر صفات ، از جمله حیات ، سمع و بصر . او همچنین معتقد بود که ((وجه )) عین ذات خداوند است .
با توجه به مطالبی که نویسنده مقالات الاسلامیین درباره هشام بن حکم نقل کرده ، دانسته میشود که وی از صفاتیه بوده و ضمن تایید نظریات یاد شده ، به دو جنبه وجود شناختی و معرفت شناخنی توجه کرده است. از جمله وی علم خداوند به اشیاء را ازلی نمی دانست و معتقد بود که علم و دانایی صفت خداست ؛ این صفت نه ذات اوست و نه غیر او و نه جزئی از ذات او . به گفته وی : * اگر خداوند از ازل دانا بودی ، دانسته ها نیز ازلی بود و حال آنکه دانایی –علم- نسبت به چیزی که هستی نیافته ، درست در نیاید … اگر خدا به آنچه از بندگان سرزند دانا بودی هرگز به آزمایش و عذاب آنان نپرداختی . «به هر حال چنانکه اشعری نقل کرده است ، هشام بر آن اعتقاد بود که دانایی خداوند نسبت به چیز ها پس از آفرینش هر چیز میسّر است . درباره صفات دیگر ، از جمله :‌حیات ،قدرت ، سمع ، بصر و اراده نیز بر همین باور بود و می گفت :‌این صفات نه ذات اویند و نه غیر ذات و نه قدیمند ونه محدث . اشعری ، وی را از معتقدان به تجسیم شمرده و به نقل از او گفته است که خداوند جسمی است نه چون جسم ها ، بدان معنی که او چیزی موجود است . همچنین به گفته او ، خداوند جسمی است محدود ، پهناور ، دراز و ژرف است و درازا،ژرفا و پهنای او همانند است به همین دلیل دارای اندازه و مقدار است . پرتویی است که از همه سوی یکسان چون زرناب میدرخشد و چون مروارید غلطان مدور است . او دارای رنگ ، بو ، مزه و نبض است . رنگ ، بو ، مزه و نبضش عین ذات او است و رنگی زاید بر ذات خود ندارد . او دارای حرکت و سکون است و می نشیندد و می ایستد . افزون بر آن ، او عرش را جایگاه خداوند و مکانی پنداشته که خدا را در خود فراگرفته و محدود ساخته است . البته بزرگان شیعه از جمله شیخ مفید ، این مطلب را ساختگی و غیر قابل قبول می دانند . برخی دیگر این اندیشه ها را متعلق به دوران پیش از آشنایی هشام بن حکم با حضرت امام جعفر صادق (ع) دانسته و عده ای دیگر با نگاهی تاویل گرایانه ، قسمت نخست سخنان هشام ، به ویژه موضوع نه عین ذات و نه غیر ذات بودن صفات ، را اشاره ای به اجتناب از دو حدّ تعطیل و تشبیه شمرده و ناهمخوانی زبان کلامی هشام با متکلّمان معتزلی و متکلّمان هم طیف با آنان ، چه در واژگان اصطلاحی و چه در زاویه نگرش به مطلب را دلیل اتّهام مکتب هشام به مکتبی تجسم گرا دانسته اند .

نصرالله عاشق خداومولا
10-02-2018, 19:30
از قرن چهارم و پنجم هجری به بعد دیدگاههای متکلّمان شیعه تغییر کرد . برخی از آنان بر مبنای روایاتی از ائمه اطهار (ع) اسماء الله را مخلوق می دانستند ؛ و عده ای دیگر – شاید به تاثیر از اندیشه های هشام بن حکم – اسماءالله را نه حادث و نه مخلوق می پنداشتند ؛ ولی بر خلاف هشام ، معتقد بودند که علم خداوند به اسماء خود همیشگی و ازلی است و فقط حروف و اصوات اسماء ازلی نیست ؛ زیرا اگر حروفو اصوات را قدیم بدانیم تعدد قدماء پیش می آید که منافی توحید است .از این دوره به بعد ، متکلّمان شیعه افزون بر توجه به هر دو جنبه وجود شناختی و معنا شناختی ، در باب صفات تشبیهی – تجسیمی به تاویل روی آوردند .از جمله شیخ مفید درباره سمیع و بصیر بودن خداوند می فرماید ؛ * شنوا است نه به گوش ، و بینا است نه به چشم ، بلکه این دو صفت به معنی آن است که او به همه شنیدنی ها و دیدنی ها داناست* . شیخ صدوق نیز در کتاب الاعتقادات قائل به عینیت ذات با صفات شده و گفته است : (( بدانکه اعتقاد ما در توحید این است که خدای تعالی یکی است و هیچ چیز مثل او نیست .قدیم است و همیشه سمیع و بصیر و دانا و حیّ و درستکار و قیام کننده به امر خلایق و غالب و پاک از تمام معایب و توانا و صاحب غنا بوده و خواهد بود . نه موصوف به جوهر می شود و نه جسم و نه صورت ، و نه عرض و نه خط و سطح و سنگینی و سبکی و قرار و حرکت و مکان و زمان ، و برتر است از همه صفت های آفریدگان و بیرون است از هر دو حدّ ، حدّ ابطال و نیستی و حدّ تشبیه و مانند داشتن … و احدی کفو آن نبوده ، نه او را مقابلی است و نه تشبیهی و نه جفتی و نه نظیری و نه شریکی ، چشم ها و وهمها او را نمی یابد … )) وی همچنین تشبیه را شرک و معتقدان به تشبیه را مشرک خوانده و در باب صفات تشبیهی که در قرآن و روایات به کار رفته ، گفته است هر یک از آنها تفسیر و تاویل خاص خود را دارد .متکلّمان شیعه تقسیمات متعددی نیز از صفات به دست داده اند . از جمله شیخ مفید در النّکت الاعتقادیته صفات خداوند را به صفات ثبوتیه و سلیبیه تقسیم کرده ، و علّامه حلی نیز هم در کتاب باب حادی عشر و هم در کشف المراد این تقسیم بندی را به دست داده و صفات ثبوتی را هشت صفت و صفات سلیبی را هفت صفت شمرده است .
صفات ثبوتی عبارتند از : ۱-قدرت، ۲- اراده، ۳- علم ،۴-حیات،۵-ادراک،۶-ازلیت و بدیت ،۷-تکلّم،۸- صدق ؛ و صفات سلیبی عبارتند از : ۱- غیر مرکب بودن ۲- عدم جسمانیت ۳- محل حوادث نبودن ۴-عدم روئیت ۵- نفی شریک ۶-نفی معانی و احوال ۷-عدم احتیاج