توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مبانى عقلانى شفاعت از ديدگاه شهيد مطهرى
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 20:59
مبانى عقلانى شفاعت از ديدگاه شهيد مطهرى
«شفاعت» به معناى خواهشگرى، خواستارى و درخواستگرى، ميانجىگرى، وساطت، پادرميانى و درخواست عفو و بخشايش است. شفاعت اگر درست ارزيابى شود و پيام آن، به درستى از آيات و روايات اقتباس گردد، جايى براى اشكال باقى نمىماند و برخلاف عقل و مبانى عقلانى هم نبوده و نيست؛ بلكه عقل امكان آن را اثبات مىكند. به همين سبب، دانشمندان مسلمان امكان آن را از اصول مسلّم اسلامى به شمار آوردهاند و اگر اختلافى هست، نه در اصل شفاعت، بلكه در تفسير و گسترۀ آن است. اين نوشتار كوتاه، درصدد ارائه مبانى عقلانى شفاعت از نگاه استاد شهيد مطهرى است؛ فيلسوف، متكلّم و متفكرى كه با دغدغۀ متكلمانه و روش فلسفى و حكيمانه به تبيين، اثبات و دفاع از گزارهها و معتقدات دينى پرداخته است.١ در ميان متكلمان و فيلسوفان، شايد كمتر اثرى شفاعت را چنين بر اساس مبانى عقلانى و بهگونهاى مرتب و منظم ارائه كرده باشد و همين امر، عرصه اين بحث است.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 20:59
عموم مردم، شفاعت انبيا و ائمه (عليهما السلام) را چنين مىپندارند كه پيغمبر اكرم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار، بهويژه امام حسين (ع) افراد متنفّذى هستند كه در دستگاه خدا نفوذ دارند و اراده خدا را تغيير مىدهند و قانون را نقض مىكنند.
اعراب عصر جاهليت نيز دربارۀ بتها همين تصور را داشتند. آنان مىگفتند كه آفرينش، تنها به دست خداست و كسى با او در اين كار شريك نيست؛ ولى در اداره جهان، بتها با او شريكند؛ بنابراين شرك آنان در «خالقيت» نبود؛ بلكه شرك در «ربوبيت» بود. آنان كه مىپنداشتند ربوبيت جهان ميان خدا و غير خدا تقسيم شده، بر خود لازم نمىدانستند كه در صدد جلب رضايت و خشنودى «الله» باشند. به گمان آنها مىتوان با پرستش بتها و قربانى كردن براى آنها، رضايت «ربّ» هاى ديگر را به دست آورد؛ هرچند اين كار، مخالف رضاى «الله» باشد؛ چرا كه با جلب رضايت بتها، آنها نيز خود بهگونهاى رضايت «الله» را به دست مىآورند.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:00
اگر در ميان مسلمانان هم كسى چنين اعتقادى داشته باشد كه در كنار دستگاه سلطنت ربوبى، سلطنت ديگرى هم وجود دارد و در مقابل آن دست اندر كار است، چيزى جز شرك نخواهد بود. اگر كسى گمان كند كه تحصيل رضا و خشنودى خداى متعال، راهى دارد و تحصيل رضا و خشنودى فرضاً امام حسين (ع) راهى ديگر دارد و هريك از اين دو، جداگانه ممكن است سعادت انسان را تأمين كنند، دچار گمراهى بزرگى شده است. در اين پندار غلط چنين گفته مىشود كه خدا با چيزهايى راضى مىشود و امام حسين (ع) با چيزهاى ديگر؛ يعنى مثلاً خدا با انجام دادن واجبات و ترك گناهان خشنود مىگردد، ولى امام حسين (ع) با اين امور كارى ندارد. رضاى او در اين است كه مثلاً براى فرزند جوانش على اكبر (ع) گريه يا دستكم تباكى كنيم؛ يعنى حساب امام حسين از حساب خدا جداست! و چنين نتيجه گرفته شود كه تحصيل رضاى خدا دشوار است؛ زيرا بايد كارهاى بسيارى را انجام داد تا او راضى گردد، اما تحصيل خشنودى امام حسين (ع) آسان است و فقط با گريه، عزادارى و بر سر و سينه زدن به دست مىآيد و زمانى كه خشنودى امام حسين (ع) حاصل شد، او در دستگاه خدا نفوذ دارد و شفاعت مىكند و كارها درست مىشود و حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فى سبيل الله كه انجام ندادهايم، همه تصفيه مىشود و گناهان، هر چه باشد، در يك آن، از بين مىرود!
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:00
اقسام شفاعت
بر اين اساس، شفاعت به دو قسم صحيح و غلط يا منفى و مثبت تقسيم مىشود. در آيات قرآن كريم به هر قسم آن پرداخته شده و بايد با مراجعه به آنها، نوع شفاعت صحيح را از غيرصحيح تشخيص داد.
١. شفاعت غلط
در اينگونه از شفاعت، مجرم برخلاف قانون اقدام مىكند و از راه غير قانونى يا نامشروع بر ارادۀ قانونگزار و هدف قانون چيره مىشود. اينگونه شفاعت، در دنيا نوعى ظلم است و در آخرت، غيرممكن. ايرادهايى كه بر شفاعت وارد مىشود، بر همين قِسم است و اين همان است كه در قرآن كريم نيز نفى شده است.٢
اگر در ميان مسلمانان هم كسى چنين اعتقادى داشته باشد كه در كنار دستگاه سلطنت ربوبى، سلطنت ديگرى هم وجود دارد و در مقابل آن دست اندر كار است، چيزى جز شرك نخواهد بود. اگر كسى گمان كند كه تحصيل رضا و خشنودى خداى متعال، راهى دارد و تحصيل رضا و خشنودى فرضاً امام حسين (ع) راهى ديگر دارد و هريك از اين دو، جداگانه ممكن است سعادت انسان را تأمين كنند، دچار گمراهى بزرگى شده است. در اين پندار غلط چنين گفته مىشود كه خدا با چيزهايى راضى مىشود و امام حسين (ع) با چيزهاى ديگر؛ يعنى مثلاً خدا با انجام دادن واجبات و ترك گناهان خشنود مىگردد، ولى امام حسين (ع) با اين امور كارى ندارد. رضاى او در اين است كه مثلاً براى فرزند جوانش على اكبر (ع) گريه يا دستكم تباكى كنيم؛ يعنى حساب امام حسين از حساب خدا جداست! و چنين نتيجه گرفته شود كه تحصيل رضاى خدا دشوار است؛ زيرا بايد كارهاى بسيارى را انجام داد تا او راضى گردد، اما تحصيل خشنودى امام حسين (ع) آسان است و فقط با گريه، عزادارى و بر سر و سينه زدن به دست مىآيد و زمانى كه خشنودى امام حسين (ع) حاصل شد، او در دستگاه خدا نفوذ دارد و شفاعت مىكند و كارها درست مىشود و حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فى سبيل الله كه انجام ندادهايم، همه تصفيه مىشود و گناهان، هر چه باشد، در يك آن، از بين مىرود!
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:11
اقسام شفاعت
بر اين اساس، شفاعت به دو قسم صحيح و غلط يا منفى و مثبت تقسيم مىشود. در آيات قرآن كريم به هر قسم آن پرداخته شده و بايد با مراجعه به آنها، نوع شفاعت صحيح را از غيرصحيح تشخيص داد.
١. شفاعت غلط
در اينگونه از شفاعت، مجرم برخلاف قانون اقدام مىكند و از راه غير قانونى يا نامشروع بر ارادۀ قانونگزار و هدف قانون چيره مىشود. اينگونه شفاعت، در دنيا نوعى ظلم است و در آخرت، غيرممكن. ايرادهايى كه بر شفاعت وارد مىشود، بر همين قِسم است و اين همان است كه در قرآن كريم نيز نفى شده است.٢
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:12
٢. شفاعت صحيح
شفاعت صحيح كه تأييدكننده قانون و منطبق با آن است و آيات و روايات بسيارى از طريق شيعه و سنى وجود آن را اثبات مىكند، بر دو گونه است: «شفاعت رهبرى» يا شفاعت عمل و «شفاعت مغفرت» يا شفاعت فضل.
الف. شفاعت رهبرى
نوع اول، شفاعتى است كه شامل نجات از عذاب و رسيدن به حسنات و حتى بالا رفتن درجات مىباشد. علاوه بر اينكه اعمال و كردار انسان در اين دنيا در جهان ديگر تجسّم و تمثّل مىيابد و حقيقت عينى آنها جلوهگر مىشود، «روابط» نيز مجسم مىگردد. روابط معنوىاى كه در اين جهان ميان مردم برقرار است، در آن جهان صورت عينى و ملكوتى پيدا مىكند. زمانى كه يك انسان سبب هدايت انسان ديگرى مىشود، رابطه رهبرى و پيروى ميان آنان، در رستاخيز صورت عينى مىيابد و «هادى» به صورت پيشوا و امام، و «هدايت يافته» به صورت پيرو و مأموم ظاهر مىگردد. در مورد گمراه ساختن و اغوا نيز چنين است. قرآن كريم مىفرمايد:
يوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ. . . ٣؛ روزى كه هر مردمى را با پيشواى ايشان مىخوانيم.
يعنى هر كسى با پيشواى خودش، يعنى با همان كه عملاً الگوى او و الهامبخش او بوده است، محشور مىگردد. در اين گونه شفاعت است كه رسول اكرم (ص) شفيع اميرالمؤمنين (ع) و حضرت زهرا (س) خواهد بود و آنها شفيع حسنين (عليهما السلام) و هر امامى شفيع امام ديگر و شفيع پيروان خويش است. سلسله مراتب محفوظ است و ساير معصومين (ع) هرچه دارند، از رسول اكرم (ص) دارند.
در همينگونه شفاعت است كه حتى علما از شاگردان خود شفاعت مىكنند. يك سلسلۀ مرتبط و پرانشعابى به وجود مىآيد كه گروههاى كوچك به بزرگتر مىپيوندند و در رأس سلسله، حضرت رسول اكرم (ص) قرار دارد.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:13
قسيم، جسيم، وسيم بسيم
اينكه در روايات آمده است امام حسين (ع) از افراد بسيارى شفاعت مىكند، به اين سبب است كه در اين جهان، مكتب امام حسين (ع) بيش از هر مكتبى موجب احياى دين و هدايت مردم شده است.
از اين نكته نبايد غفلت ورزيد همانطور كه گروهى به واسطۀ قرآن هدايت يافتهاند و گروهى به سبب درك غلط، گمراه شدهاند، از مكتب امام حسين (ع) نيز گروهى هدايت شده و گروهى گمراه گشتهاند و اين مربوط به خود انسانهاست. خدا درباره مثلهاى قرآن مىفرمايد:
. . . يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيهدِى بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ ۴؛ به سبب قرآن، گروهى را گمراه مىسازد و گروهى را هدايت مىكند، و جز بدكاران را گمراه نمىسازد.
مولوى تمثيل عالى و زيبايى براى اين حقيقت آورده است؛ مىگويد:
از خدا مىخواه تا زين نكتهها
«رسن» يعنى ريسمان و طناب. با طناب، هم مىتوان از چاه بيرون آمد و هم مىتوان به درون چاه رفت؛ تا كدام را انتخاب كنيم.
قرآن و مكتب حسينى ريسمانهايى هستند كه مىتوانند بشر را از چاه نگونبختى به اوج سعادت بالا برند. يكى حبل من الله و دومى حبل من الناس است. اين نوع از شفاعت را شايسته است «شفاعت رهبرى» بناميم و مىتوان آن را «شفاعت عمل» هم ناميد؛ زيرا آن عامل اساسى كه در اينجا موجب نجات يا سقوط گرديده، همان عمل نيكوكار و بدكار است.
روشن است كه هيچ يك از اشكالات شفاعت بر اين گونه كه شرح داده شد، وارد نيست و بهويژه، شفاعت به اين معنا به هيچ وجه با «عدل الهى» منافات ندارد؛ بلكه مؤيد آن است.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:14
ب. شفاعت مغفرت
بر اين نوع شفاعت اشكالها و ايرادهاى بسيارى وارد شده، اما مىتوان آن را بر مبانى صحيح و محكمى استوار كرد كه نه تنها ايرادى بر آن وارد نيايد، بلكه از معارف عالى و گرانقدر اسلام گردد. برخى از اين مبانى عبارتند از:
جاذبه رحمت
براى رسيدن به سعادت، علاوه بر اعمال و كردار خود انسان، جريان ديگرى نيز هميشه در جهان هست و آن، جريان «رحمت سابقه پروردگار» است. در متون دينى آمده است:
« يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبهُ »
؛ اى كسى كه رحمت او بر غضبش تقدّم دارد.
حافظ در غزل معروف خود مىگويد:
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
مقصود حافظ از «سابقه» ، سبقت رحمت پروردگار است. در نظام هستى، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگارى است و كفرها و فسقها و شرور، عارضى و غير اصيلند و همواره آنچه كه عارضى است، به سبب جاذبه رحمت، تا اندازهاى كه ممكن است، برطرف مىگردد. وجود امدادهاى غيبى و تأييدات رحمانى، مغفرت پروردگار و زُدودن عوارض گناه، از شواهد تسلّط رأفت و مهربانى او، بر غضب و قهر مىباشد.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:15
اصل تطهير
يكى از جلوههاى رحمت الهى در نظام هستى، «تطهير» است. دستگاه آفرينش داراى خصيصه شستوشو و تطهير است. اينكه درياها و گياهان، گاز انيدريد كربنيك هوا را مىگيرند و جوّ را تصفيه مىكنند، تجزيه لاشه حيوانات مرده، و همچنين تجزيه زوائدى كه از موجودات زنده دفع مىگردد، نمونههايى از پالايش و تطهير آفرينش است.
همانگونه كه در ماديات و قوانين عالم طبيعت، مظاهرى از تطهير و تصفيه وجود دارد، در معنويات نيز مصاديقى براى تطهير و شستوشو يافت مىشود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از اين قبيل است. «مغفرت» عبارت است از شستوشو دادن دلها و روانها - تا اندازهاى كه قابل شستوشو باشند - از عوارض و آثار گناهان. البته بعضى قلبها چنان قابليت خود را براى پاكيزه شدن از دست مىدهند كه ديگر با هيچ آبى تطهير نمىپذيرند؛ گويى تبديل به عين نجاست شدهاند. كفر و شرك به خدا وقتى كه در دل ريشه مىزند، دل را از قابليت تطهير خارج مىكند. در بيان قرآن كريم، استقرار كفر در دل به «مهر زده شدن بر دل و طبع و ختم الهى» تعبير شده است.۵
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:15
اصل سلامت
در نظام هستى، اصالت از آنِ سلامت و صحت است و مرضها و بيمارىها استثنايى و اتفاقىاند. در ساختار هر موجود زندهاى، قدرتى نهفته است كه براى سلامت و تندرستى او در فعاليت است و از هستى او حمايت مىكند. وجود گلبولهاى سفيد در خون، با قدرت دفاعى عجيبى كه دارند و خاصيت ترميم كنندگى در بدن موجودات زنده، شاهد اين مدعاست. بنابر فطرت دينى، هر نوزادى با فطرت پاك به دنيا مىآيد:
« كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهَوِّدانه او ينَصِّرانه »۶
؛ نوزاد به فطرت پاك زاييده مىشود؛ ليكن پدر و مادر ممكن است او را يهودى يا نصرانى كنند.
در سرشت هر موجودى كه از مسير اصلى خود منحرف مىگردد، كششى وجود دارد كه او را به سوى اصل آن بازمىگرداند. به اصطلاح فلاسفه، در هر جا كه طبيعت گرفتار قسر گردد، ميلى براى رجعت به حالت طبيعى پديد مىآيد؛ يعنى هميشه در جهان نيروى گريز از انحراف و توجه به سلامت و صحت حكمفرماست. اينها شواهدى از چيرگى رحمت بر غضب است. وجود مغفرت نيز از همين اصل ناشى مىشود.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:15
رحمت عام
اصل مغفرت، يك پديده استثنايى نيست؛ بلكه امرى بديهى است كه از غلبه رحمت ربّ در نظام هستى نتيجه شده است. از اينجا دانسته مىشود كه مغفرت الهى، عامّ است و همه موجودات را در حد امكان و قابليت آنها فرا مىگيرد. اين اصل در رسيدن به سعادت و نجات از عذاب، براى همه رستگاران مؤثر است؛ قرآن كريم مىفرمايد:
مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ ٧
؛ هركس كه در آن روز از عذاب خدا نجات يابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است.
يعنى اگر رحمت نباشد، عذاب از هيچ كس برداشته نمىشود. رمز مغفرتخواهى رسول اكرم (ص) و ساير انبياء و ائمه معصومين (عليهما السلام) نيز در همان عموميت و شمول اصل مغفرت است و در حقيقت مىتوان گفت كه هركس مقرّبتر است، از اين اصل، بيشتر بهره مىبرد و بيشتر از ديگران از اسماء حُسناى الهى و صفات كمال او نورانيت مىگيرد. رسول اكرم (ص) مىفرمايد:
«اِنَّهُ لَيغانُ عَلي قَلْبي وَ اِنّي لَاَستغفراللهَ كُلَّ يوْمٍ مأةَ مرةً »٨
؛ آثارى از كدورت بر قلبم ظاهر مىشود و من در هر روز هفتاد بار از خدا مغفرت مىطلبم.
امكان ندارد هيچ يك از جريانهاى رحمت پروردگار بدون واسطه انجام گيرد. به همين دليل مغفرت پروردگار هم بايد از طريق نفوس كُمّلين و ارواح بزرگ انبيا و اوليا به گناهكاران برسد و اين لازمه نظام داشتن جهان است. به همان دليلى كه وحى بدون واسطه انجام نمىگيرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگيخته نمىشوند و هيچ رحمت ديگرى هم بدون واسطه نازل نمىشود، رحمت مغفرت هم ممكن نيست بىواسطه تحقق يابد.
اگر بر فرض، هيچ دليل نقلى براى شفاعت وجود نداشت، راه عقل و براهين قاطعى چون برهان امكان اشرف و نظام داشتن هستى، ما را به آن رهنمون مىشود. وقتى كسى وجود مغفرت خدا را بپذيرد، مبانى محكم عقلى، او را به پذيرش اين حقيقت كه جريان مغفرت بايد از مجراى يك عقل كلّى يا يك نفس كلّى يعنى عقل و نفسى كه داراى مقام ولايت كليه الهيه است صورت گيرد، وامىدارد. امكان ندارد كه فيض الهى، بىحساب و بدون واسطه به موجودات برسد.
خوشبختانه قرآن كريم در اينجا نيز ما را راهنمايى فرموده است. با ضميمه كردن روايات اسلامى، بهويژه با توجه به آنچه در روايات معتبر و گرانقدر شيعه در باب ولايت رسول خدا و ائمه اطهار (عليهما السلام) و مراتب ولايت در طبقات پايينتر اهل ايمان رسيده است، چنين استنباط مىكنيم كه وسيله مغفرت، تنها يك روح كلى نيست؛ بلكه نفوس كليه و جزئيه بشرى با اختلاف مراتبى كه دارند، هر كدام سهمى از شفاعت بردهاند و اين يكى از مهمترين معارف اسلام و قرآن است كه تنها در مذهب مقدس شيعه، به وسيله ائمه اطهار و شاگردان مكتب آنها توضيح داده شده است؛ ازاينرو از افتخارات اين مذهب شمرده مىشود.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:16
شرايط شفاعت
گفتيم كه شفاعت، همان مغفرت الهى است و وقتى به خداوند كه منبع و صاحب تمام خيرها و رحمتهاست نسبت داده مىشود، «مغفرت» خوانده مىشود و هنگامى كه به وسائط و مجارى رحمت منسوب مىگردد، «شفاعت» گفته مىشود؛ بنابراين هر شرطى كه براى شمول مغفرت هست، براى شمول شفاعت نيز هست. از نظر عقلى، شرط مغفرت، چيزى جز قابليت شخص براى آن نيست. اگر كسى از رحمت خدا محروم گردد، صرفاً به موجب قابل نبودن خود اوست؛ نه آنكه - معاذالله - در رحمت خدا محدوديت و ضيقى باشد. رحمت خدا همچون سرمايۀ يك بازرگان نيست كه محدود باشد. اعتبار رحمت الهى نامحدود است، ولى قابلها متفاوتند. ممكن است كسى به كلى فاقد قابليت باشد و نتواند از رحمت خدا بهرهاى بگيرد. به قول سعدى:
گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت بايد كه ز مشّاطه نرنجيم كه زشتيم
در متون دينى اين اندازه مسلّم است كه كفر و شرك به خدا، مانع مغفرت است. قرآن كريم مىفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ ٩
؛ خدا شرك را نمىآمرزد، و آنچه پايينتر از شرك است، به هركس كه بخواهد مىبخشد.
اگر ايمان از دست برود، رابطه انسان با مغفرت، يكباره بريده مىشود و ديگر بهرهبردارى از اين لطف عظيم امكان نخواهد داشت. زمانى كه بر دل آدمى مهر كفر زده شود، مانند ظرف دربستهاى مىگردد كه اگر در همه اقيانوسهاى جهان فرو برده شود، قطرهاى آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنين فردى همچون شورهزارى مىگردد كه آب رحمت حق در آن به جاى گُل، بوتههاى خار پديد مىآورد.
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ، لاله رويد و در شورهزار خس
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:17
اگر در شورهزار، گُل نمىرويد، از نباريدن باران نيست؛ از قابل نبودن زمين است. از آيات قرآن كريم١٠ چنين استنباط مىشود كه ايمان به خدا شرط لازم و ضرورى رسيدن به شفاعت و مغفرت است؛١١ ولى شرطِ كافى نيست. هيچ كس هم نمىتواند تمام شرايط را به صورت قطعى بيان كند و تنها خدا مىداند و بفرهنگ زيارت: در آيهاى كه آمرزش گناهانى غير از شرك را نويد مىدهد، قيد «لمن يشاء» وجود دارد و در آيات شفاعت هم قيد . . . وَلَا يشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى 12 (شفاعت نمىكنند مگر براى كسى كه خدا بپسندد) هست و اين هر دو به يك معناست؛ گويى قرآن نخواسته تا همه شرايط شمول شفاعت را به طور صريح بيان كند؛ بلكه خواسته است تا قلوب را در ميان خوف و رجاء نگه دارد.
از اينجا مىتوان فهميد اين اشكال كه عقيده به شفاعت، موجب تجرّى و جرأت افراد در ارتكاب گناهان مىشود، ناوارد است؛ چون وعدۀ شفاعت و تبليغ آن، در صورتى موجب جرأت بر گناه مىشود كه بدون هيچگونه ابهام و ترديدى نويد داده شود؛ درحالى كه قرآن، شفاعت را به صورت مشروط، همراه با ابهامهايى القا كرده است. با وجود چنين شرطهايى امكان شفاعت براى برخى گناهكاران، مبهم و مشكوك شده و در اين صورت نويد به آن، چنين جرأتى را در پى نخواهد داشت.
از آنجا كه تحقق شفاعت، مشروط به اذن خداست، شفاعتشونده بايد مورد رضايت پروردگار باشد. ابهام در نوع جرم و شخص مجرم، يعنى اينكه دقيقاً چه گناهانى و چه افرادى مشمول شفاعت مىشوند و همچنين زمان شفاعت، از جمله موارد مبهمى است كه انديشه سركشى و عصيان با اعتماد به شفاعت شفاعتگران را از ذهنها بيرون برده و تنها روزنۀ رجا و اميدوارى را در دل انسان ايجاد مىكند.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:17
شفاعت از آنِ خداست
فرق اساسى شفاعت واقعى و حقيقى، با شفاعت باطل و نادرست در اين است كه شفاعت واقعى، از خدا آغاز شده و به گناهكار ختم مىگردد؛ اما در شفاعت باطل، عكس آن فرض شده است.
در شفاعت حقيقى، مشفوعٌ عنده، يعنى خداوند، برانگيزاننده وسيله، يعنى شفيع است؛ اما در شفاعت باطل، مشفوع له، يعنى گناهكار، برانگيزاننده اوست. در شفاعتهاى باطل كه نمونه آن در دنيا وجود دارد، شفيع، صفت وسيله بودن را از ناحيه مجرم كسب كرده است؛ زيرا اوست كه وسيله را برانگيخته و به شفاعت وادار كرده و اوست كه وسيله را وسيله قرار داده است؛ ولى در شفاعتهاى حق كه مربوط به انبيا و اوليا و مقرّبان درگاه الهى است، وسيله بودن شفيع، از ناحيه خداست و خداست كه وسيله را وسيله قرار داده؛ به عبارت ديگر: در شفاعت غلط، شفيع تحت تأثير مشفوعٌ له (گناهكار) و مشفوعٌ عنده (صاحب قدرت) تحت تأثير شفيع قرار مىگيرد؛ ولى در شفاعت صحيح، برعكس است: مشفوع عنده (خدا) علت مؤثر در شفيع است، و شفاعت شفيع، تحت تأثير او و به خواست او در گناهكار مؤثر واقع مىشود. سلسلهجنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهكار است و در نوع صحيح آن، مشفوعٌ عنده (خدا) است.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:18
آياتى از قرآن كريم مبين اين حقيقت است كه امكان ندارد شفاعت بدون اذن خدا صورت بگيرد؛ مخصوصاً در اين باره تعبيرى فوق العاده جالب و عجيب دارد كه مىفرمايد:
قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا. . . ١٣
؛ بگو شفاعت، تمامى مخصوص خداست.
اين آيه در كمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأييد مىكند و در كمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا مىداند؛ زيرا خداست كه شفيع را، شفيع قرار مىدهد. در واقع، مالك اصلى شفاعت، خداوند متعال است و هيچكس جز به اذن او نمىتواند شفاعت كند. شفاعت ديگران نيز بسته به اذن و اجازۀ خداوند است. اين حق و مقام را خداوند اصالتاً داراست و آن را به ديگران واگذار مىكند.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:18
چكيده
از مطالب گفته شده، نكات زير را مىتوان استنباط و استخراج كرد:
١. شفاعت نه با توحيد عبادى منافات دارد و نه با توحيد ذاتى؛ زيرا رحمت شفيع، چيزى جز پرتوى از رحمت خدا نيست و انبعاث رحمت و شفاعت هم از ناحيۀ پروردگار است.
٢. همانطور كه اعتقاد به مغفرت خدا موجب تجرّى نمىگردد و تنها ايجاد اميدوارى مىكند، اعتقاد به شفاعت هم موجب تشويق به گناه نيست. توجه به اين نكته كه شرط شمول مغفرت و شفاعت، خواست خدا و رضاى اوست، روشن مىكند كه اثر اين اعتقاد تا اندازهاى است كه دلها را از يأس و نوميدى نجات مىدهد و همواره بين خوف و رجاء نگاه مىدارد.
٣. شفاعت بر دو نوع است: باطل و صحيح. علت اينكه در برخى از آيات قرآن، شفاعت مردود شناخته شده و در برخى ديگر اثبات شده، وجود دو نوع تصور از شفاعت است. قرآن خواسته است تا اذهان را از شفاعت باطل، متوجه شفاعت صحيح فرمايد.
۴. شفاعت، با اصل عمل منافات ندارد؛ زيرا عمل به منزلۀ علّت قابلى و رحمت پروردگار به منزلۀ علت فاعلى است.
۵. در شفاعت صحيح، تصور اينكه خدا تحت تأثير قرار گيرد، وجود ندارد؛ زيرا شفاعت صحيح جريانى است از بالا به پايين و در واقع، خداست كه شفيع را به شفاعت برانگيخته است. اگر او شفيع را برنيانگيزد، محال است كه شفاعت كند.
۶. در شفاعت و همچنين مغفرت، استثنا و بىعدالتى وجود ندارد. رحمت پروردگار نامحدود است و هر كه محروم بماند از آن جهت است كه قابليت را به كلى از دست داده؛ يعنى محروميت از ناحيۀ قصور قابل است.
٧. درخواست شفاعت و رفتن به در خانۀ شفيع، فرار از درِ خانۀ خدا نيست؛ زيرا در غير اين صورت، رفتن به سوى شفيع، رفتن به سوى جهنم است.
٨. محال و ممتنع است كه خدا از چيزى راضى باشد، اما شفيع، يعنى پيامبر و امام و. . . از آن راضى نباشد. هرچه مورد رضاى خدا باشد، شفيع نيز به همان راضى است١۴ و اگر بر فرض، امام حسين (ع) به رضايى غير از رضاى خدا تن بدهد - معاذالله - ديگر امام نيست و اگر انسان با اين توقع به درِ خانۀ او برود، خود امام او را طرد مىكند.
نصرالله عاشق خداومولا
23-10-2018, 21:21
پىنوشتها
١. ر. ك: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج١، عدل الهى، ٢۴٢ - ٢۶۵؛ ج٢۶، (ج اول بخش تفسير) ، ص۶٠۶ - ۶٢١. شهيد مطهرى، در عدل الهى، بيشتر به مبانى عقلانى و اصول فلسفى پرداختهاند.
٢. (بقره/ ٢۵۴) ناظر به شفاعت منفى است. ر. ك: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ٢۶/۶١١.
٣. اسراء، آيۀ ٧١.
۴. بقره، آيۀ ٢۶.
۵. بقره، آيۀ ٧.
۶. ر. ك: كلينى، اصول كافى، ٢/١٣ (حديث ٣) ؛ التوحيد/٣٢٢ (حديث ٩، متن و پاورقى) .
٧. انعام، آيۀ ١۶.
٨. علامه محمدحسين طباطبايى، الميزان، ١٨/٢۴٩؛ ر. ك: همان، ۶/٣۶٨.
٩. نساء، آيۀ ۴٨، ١١۶.
١٠. غافر، آيۀ ٧.
١١. ايمان به رسالت، نبوت، امامت و ولايت، در شفاعت لازم است؛ يعنى اگر كسى از روى كفر و عناد، نبوت و رسالت پيامبر اكرم (ص) و امامت و ولايت امامان اهلبيت (عليهم السلام) را انكار كند و با اينكه حقيقت را درك كرده، اما باز عناد بورزد، شفاعت شامل او نمىشود. اما اگر از قصور و ناآگاهى چنين بود، شفاعت او مانعى ندارد. احاديث فراوانى بر اين مطلب گواهى مىدهند. موحدينى كه عناد نمىورزند و بغض پيامبر اكرم (ص) و اهلبيت (عليهم السلام) او را ندارند و نداشتن ايمان به رسالت و امامت ايشان، از روى قصور بوده، نه تقصير، مشمول شفاعت مىشوند. ر. ك: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ٢۶/۶١٠.
١٢. انبياء، آيۀ ٢٨.
١٣. زمر، آيۀ ۴۴.
١۴. امام حسين (ع) فرموده است: «رضي الله رِضانا اهل البيت» . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ۴۴/٣۶٧؛ ر. ك: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ٢۶/۶١٩.
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.