نرگس منتظر
11-05-2010, 23:16
خاطره راوي کتاب «دا» از ديدار با رهبر معظم انقلاب
اولين سوالشان اين بود که «دا» چطورند؟ من «دا» را که در جلسه حضور داشت به آقا نشان دادم و گفتم: ايشان هستند.
جالب اينجا بود که آقا با مادرم به عربي غيرفصيح و محلي صحبت کردند! «دا» از هيجان بغض کرده بود و نميتوانست جواب بدهد.
به گزارش خبرگزاري فارس
به نقل از پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار آيتالله خامنهاي،
سيده زهرا حسيني خاطرهاي از ديدار با رهبر انقلاب را بيان کرده است: «در بهمن ماه سال 88 که به مناسبت سيامين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي و بيستمين سالگرد تاسيس دفتر ادبيات و هنر مقاومت در جلسهاي نيمه خصوصي خدمت رهبر معظم انقلاب بوديم، بعد از سخنراني آقايان بنيانيان و سرهنگي، حضرت آقا شروع به سخنراني کردند، ابتدا از دفتر تشکر کردند و از چند کتاب دفتر و حوزه که مطالعه فرموده بودند اسم بردند و تاکيد کردند که بعضي را بارها مطالعه کردهاند.
به کتاب «دا» که رسيدند، گفتند: «من اخيراً کتاب يک خانم را به نام «دا» مطالعه کردم، کتاب بسيار خوب و تاثيرگذاري است».
يکي از حضار گفت:
بله، اين اثر، خاطرات خانم حسيني است که در اين جلسه هم حضور دارند.
من به فاصله نزديکي از آقا نشسته بودم؛ ايشان رو به خانمها کردند و پرسيدند: «کداميک از شما خانم حسيني هستيد؟»
عرض کردم: آقا من هستم. اولين سؤالشان اين بود که «دا» چطورند؟
من «دا» را که در جلسه حضور داشت به آقا نشان دادم و گفتم: ايشان هستند.
جالب اينجا بود که آقا با مادرم به عربي غيرفصيح و محلي صحبت کردند!
«دا» از هيجان بغض کرده بود و نميتوانست جواب بدهد.»
منبع:خبرگزاري فارس
اولين سوالشان اين بود که «دا» چطورند؟ من «دا» را که در جلسه حضور داشت به آقا نشان دادم و گفتم: ايشان هستند.
جالب اينجا بود که آقا با مادرم به عربي غيرفصيح و محلي صحبت کردند! «دا» از هيجان بغض کرده بود و نميتوانست جواب بدهد.
به گزارش خبرگزاري فارس
به نقل از پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار آيتالله خامنهاي،
سيده زهرا حسيني خاطرهاي از ديدار با رهبر انقلاب را بيان کرده است: «در بهمن ماه سال 88 که به مناسبت سيامين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي و بيستمين سالگرد تاسيس دفتر ادبيات و هنر مقاومت در جلسهاي نيمه خصوصي خدمت رهبر معظم انقلاب بوديم، بعد از سخنراني آقايان بنيانيان و سرهنگي، حضرت آقا شروع به سخنراني کردند، ابتدا از دفتر تشکر کردند و از چند کتاب دفتر و حوزه که مطالعه فرموده بودند اسم بردند و تاکيد کردند که بعضي را بارها مطالعه کردهاند.
به کتاب «دا» که رسيدند، گفتند: «من اخيراً کتاب يک خانم را به نام «دا» مطالعه کردم، کتاب بسيار خوب و تاثيرگذاري است».
يکي از حضار گفت:
بله، اين اثر، خاطرات خانم حسيني است که در اين جلسه هم حضور دارند.
من به فاصله نزديکي از آقا نشسته بودم؛ ايشان رو به خانمها کردند و پرسيدند: «کداميک از شما خانم حسيني هستيد؟»
عرض کردم: آقا من هستم. اولين سؤالشان اين بود که «دا» چطورند؟
من «دا» را که در جلسه حضور داشت به آقا نشان دادم و گفتم: ايشان هستند.
جالب اينجا بود که آقا با مادرم به عربي غيرفصيح و محلي صحبت کردند!
«دا» از هيجان بغض کرده بود و نميتوانست جواب بدهد.»
منبع:خبرگزاري فارس