PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ارزش تاریخ در نهج البلاغه



نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:11
ارزش تاریخ در نهج البلاغه
مقدمهبسم الله الرحمن الرحیم
ان لکم فی القرون السالفه العبره (خطبه 181)
برای آنکه علوم بتوانند موجبات رشد و کمال انسانی را فراهم سازند، در این مقطع خاص تاریخی بیش از هر چیز نیاز به نظام ارزش الهی دارند تا بدینوسیله از نظام ارزشی استعمارگرانه ی غرب نجات یافته و به مسیر اصلی خویش که رشد همه جانبه ی بشریت است بازگردند. ضعف علمی مسلمین پس از افول تمدن اسلامی ، موجب گشت که ارزشهای غربی بتوانند هاله ای از نظام مشرکانه و استعمارگرانه را در راستای تحقق بخشیدن به فلسفه ی اومانیسم (اصالت بشر در برابر خدا) بر علوم تحمیل نمایند، هنگامی که قوه ی محرکه و دستگاه جهت بخش علوم، نظام ارزشی مبتنی بر اندیشه های الهی باشد، علم میتواند علاوه بر رفع معضلات روزمره ی بشری - و بدون وجود تبعات فسادآور- معراج انسانیت را نیز فراهم و مبلغ اندیشه ی خداگرائی گردد، از این لحاظ وضعیت کنونی مسلمین گویای این نکته است که- نظام ارزش دهنده و ارزش گذار علوم- مخلوطی از ارزشهای غربی و اسلامی است، همین تداخل ارزشها موجب شده است که دانش ما بر اساس آرمانهای اسلامی شکل نگیرد و بدنبال خود فرهنگ و تفکر اخلاق درهم و برهمی را پایه گذاری نماید، چرا که محتوای علوم که غالبا صحیح هم هست، در نظام ارزشی مشرکانه ی غربی غوطه ورند، تا زمانیکه چنین وضعیتی را دارا می باشند. ما نیز سرنوشتی بهتر از آنچه در قرن گذشته دچار آن بوده ایم نخواهیم داشت.
از زمانی که جوشش و جهش علمی در دنیای اسلام فروکش کرد و دچار رکود شدیم، ارتباط مبانی دینی با شاخه های علوم یک یک فراموش و ضعیفتر و ضعیفتر شده و در لابلای اوراق تاریخی مدفون گشت. کار علمی بگونه ای اختصاص به معارف مذهبی یافت که به مرور از مسیر الگوی والای خود که دانشگاه امام صادق علیه السلام باشد خارج و یکجانبه شد. مسلما اگر همان سیره ی جعفری علیه السلام اجرا می شد، امروزه برای اینکه بفهمیم مثلا چه ارتباطی بین فقه و شیمی در نظام دانشگاه امام صادق علیه السلام برقرار بوده که هر دو در کنار همدیگر تدریس می گشته اند، دچار مشکل نمی شدیم، یا بحثهائی نظیر پیوند روحانی و دانشجو خودبخود منتفی و اصولا غرب کانون صدور علم و تمدن نبود...
دانشگاههای جدید که با هدف پرورش دهندگی طبقه ی پادو برای صنعت غرب در کشورهای مستعمره، از جمله ایران به وجود آمد، درگذشته همواره نظام ارزشی متناسب با این وظیفه را القاء و عمدتا تربیت کننده ی عناصری بوده است که تار و پود و استخوان بندی فرهنگ و اقتصاد و تکنولوژی وابسته را فراهم نماید. مسلما این دانشگاهها هنگامی بطور کامل در خدمت ملت و مکتب خود درخواهند آمد که در نظام ارزشی اسلام هضم شده و سمت گیری و قوه ی محرکه ی خود را بطور همه جانبه از مذهب اسلام اخذ نمایند. طرحی بنیادی که میتواند بسیاری از مشکلات مرتبط با علم را در جامعه ی ما مرتفع نماید. این است که آبشخور واحدی برای ارزشگذاریهای علمی به وجود آید، یعنی درخت علم با همه ی شاخ و برگهایش از یک زمین و یک فلسفه، ارزشهای خود را جذب نماید. از دو منبع ارزشی ارتزاق کردن، نه تنها رشد محتوای علمی را تهدید می کند بلکه عوارضی را بر جامعه تحمیل می نماید. دردهائی نظیر غرب زدگی، اختلاف بین حوزه و دانشگاه، عدم کارآئی لازم متخصصین، با وجود تخصص، به دلیل تعارض فکری آنها با افکار مردم خود و... همه ی اینها امراضی است که به این مسئله بازگشت دارد.
در این میان علوم انسانی که سرمرز این مباحث است بیش از علوم دیگر در معرض کشاکش بوده و از حساسیت صد چندان برخوردارند.
از آنجا که عنوان این گفتار مرتبط با علم تاریخ است، به عنوان نمونه وضع کنونی آنرا از نظر می گذرانیم.
این علم در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در دانشگاههای ما، با هدف تثبیت نظام شاهنشاهی و با گرایشات ناسیونالیستی تنظیم و تدریس می شد. البته روشنفکرانی از بین اساتید نیز در لفافه و در جهت رشد تفکر مبارزاتی آن را ارائه می نموند.
شیوه ی جدید ارائه ی علم تاریخ ره آورد جریان روشنفکری بوده و تعداد کسانی که در دوران معاصر بانگرش اسلامی خالص به این علم پرداخته بسیار اندک و غیر قابل شمارش بوده اند. لذا ابطال اهداف قبلی این علم که عمدتا برای ترویج افکار ناسیونالیستی و موید نظام شاهنشاهی بود از یکسو و عدم وجود الگوی مشخص و مدون، از پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون، این علم بدون جهت و سرپرست و رهبری مشخص و در بی بستری به سر می برد. کمتر دانشجوئی می توان یافت که مثلا بین جهان بینی اسلامی (و ایدئولوژی اسلامی) با این علم پیوندی مشخص برقرار، یا ترسیم درستی از سازندگی علم تاریخ برای فرد و جامعه در ذهن داشته باشد، یا اینکه حداقل راههای فساد و تخریب و سوء استفاده هائی که از این علم می شود را بداند. و...
این درحالی است که قرآن، نهج البلاغه، احادیث اسلامی، سیره و سنت الاولین از مورخین اسلامی مملو از مباحث تاریخ، اهمیت و بیان ارزشهای آن است. متون تاریخی بشری نظیر تاریخ طبری ، ابن اثیر، رشیدی و غیره همه تحت تاثیر انگیزه های قرآنی نگاشته و آن علم را بارور ساختند، ولی متاسفانه اعقاب طبریها و ابن خلدون ها، در حالی تاریخ می خوانند که قادر به برقراری رابطه ای بین ارزشهای قرآنی با علم خود نیستند.
(ضروری است که متذکر شویم این اشکالات تنها متوجه علم تاریخ نیست و مسئولیت آنهم تنها بدوش دانشگاهیان نیست، بلکه بگفته ی استاد شهید مطهری : قصور یا تقصیر مدعیان اسلام سبب حمله به اندیشه های اسلامی و مسخ فرهنگ ما شده است (عدل الهی ص 8 و ده گفتار ص 144).
مسلم است که در جنگ فرهنگی بین ما و غرب که از زمان جنگهای صلیبی آغاز و سپس توسط استعمارگران بصورت هدایت شده پیش رفت، به پیروزی نخواهیم رسید مگر آنکه با ارزشهای خودی به تاریخ خود باز گردیم. امروزه غرب این علم را به مثابه اسلحه ای برنده در جهت اهداف خود بکار گرفته و تا سر حد مسائل روزمره از آن سود می جوید. برماست که این سلاح برنده را به دست آورده و در کنار ارزشهای اسلامی بکاربگیریم. نادیده نباید گرفت که غرب در جهت رشد کمی علم تاریخ، قدمهای بسیار بالائی برداشته و در زمینه های کیفی نیز توانسته است میدان دید وسیعی را طراحی و سئوالات زیادی را مطرح نماید، ولی متاسفانه نگرش مادی و سودجویانه حاکم بر فرهنگ غرب، تحلیلهای تاریخی آنها را فاقد جنبه های انسان سازی و تعالی روح و اخلاق انسانی نموده است. سوء استفاده ی استعمار گرانه ی غرب از کلیه ی علوم (از جمله این علم) از دردهای دیگری است که بر آن عارض شده و جهت یاب آنها گردیده است.
این تفاوتهای اساسی که زاویه ی بزرگی بین تاریخ نگری اسلامی با غربی به وجود می آورد اختلاف در ماهیت ارزشی این دو را ثابت می کند. بنابراین اگر چه بلحاظ کمی، علوم موجود در غرب را مصداق حکمت گمشده ی مومن می دانیم که در دست اهل نفاق است و باید آن را بیاموزیم(1) ولی نظام ارزشی حاکم بر این علم که از جانب آنها القاء می گردد ابدا مورد قبول نیست. لذا باید اهداف، جهت و نظام ارزشی حاکم بر این علم را از مکتب خویش به دست آورده و ارائه نمائیم. برای اینکار راههای گوناگونی وجود دارد. از آن جمله مراجعه به قرون اولیه ی اسلام و یافتن سیره ی متقدمین اسلامی از مورخین بزرگ، مراجعه به قرآن و نهج البلاغه و متون اصلی دیگر می تواند راهگشا باشد.
در این گفتار قصد آن نیست که از حجم مطالب تاریخی که در متون اولیه اسلامی آمده است سخن گوئیم. (چرا که یک نگاه منصفانه ی گذرا و بدون هیچ توضیحی، آدمی را دچار حیرت می نماید و به تحقیق بزرگ مجزا نیاز دارد؟! مسلما اگر تعمدی در کار نبود و قصد سوء دشمنان اعمال نمی گشت (حتی طبق نظریات غربی) از کتبا نهج البلاغه به عنوان یک تاریخ عمومی ذکری به میان می آمد و...).
اضافه شود که مقاله ی یک دانشجو نیز نمی تواند بیانگر چهارچوب نظام ارزشی این علم در نهج البلاغه بوده باشد ولی طرح موضوع کاملا ضروری و نیاز به آن به شدت احساس می گردد.
نهج البلاغه که شامل تاریخ خلقت جهان- خلقت آدم- گذر انبیاء در بستر تاریخ تا جاهلیت عرب - اوضاع اعراب و عموم بشریت در زمان بعثت - حوادث بعثت تا وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم - از وفات تا زمامداری حضرت علی علیه السلام و پاره ای حوادث مهم این ایام- مشروح حوادث دوران زمامداری علی علیه السلام تا شهادت ایشان و... آمده است، علاوه بر آنکه منبع تاریخی مهم برای شناخت حوادث تاریخی مذکور است، فراوان از ارزش و فواید تاریخ، فلسفه ی تاریخ و غیره نیز سخن گفته اند، آن حضرت شیوه ای مطابق با آرمانهای اسلام در برخورد با تاریخ نیز ارائه می دهند که جای بسی تامل و دقت است.
این همان چیزی است که بشدت به آن نیازمند و نقص اصلی این علم است.
در نگاه اولیه به شیوه ی مولای متقیان در ارائه ی تاریخ ملاحظه می نمائیم که از نظر آن حضرت در تاریخ جنگ قدرت راه ندارد یا تاریخ را بر اساس جنگ قدرت مدون ننموده اند بلکه هر چه هست جنگ بین حق و باطل است. در نگاه نهج البلاغه، آنچه اصل اساسی است تعالی اخلاق و بالا بردن معنویت فرد و جامعه از راه عبرت اندوزی و فهم سنت های تاریخی است. در آن کتاب فلسفه ی تاریخ از جایگاه ویژه ای برخوردار است و...
در این گفتار مختصر (که در حجم کم آن تعمدی بوده) بدون ذکر مفاهیم و مطالب عربی (در متن)، طی سه بخش با عناوین ارزش تاریخ، رابطه ی تاریخ و اعتقادات انسان، کاربرد عملی علم تاریخ مطالبی پیرامون ارزش و فواید تاریخ خواهد آمد. امید است که مورد استفاده ی عموم دانشجویان بویژه طالبین علم تاریخ قرار گیرد. لازم به ذکر است که شماره های اعلام شده ی خطبه ها از نهج البلاغه ی ترجمه ی فیض الاسلام آمده است.
والسلام

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:12
ارزش تاریخ
تاریخ و درک زمانآن حضرت در گفتاری آورده اند:
... اکنون گروههای ستمگر قیام کرده اند، محتسبون: آمرین به معروف و نهی کنندگان از منکر کجایند؟ همان کسانی که سنت ها بر ایشان روشن و قبل از این مطلع شدند.(2)
بنظر می رسد که محتسبون را بر کسانی اطلاق فرموده اند که ناظر به جامعه و جریانات آن بوده، بدلیل شناخت سنتها، وقوع حوادث و بروز مسائل اجتماعی را از قبل مطلع شده اند. یعنی ناظران بر احوال جامعه کسانی هستند که سیره و سنت های صحیح را یافته، از پدیده های اجتماعی آتی مطلع می گردند.
(بمرور ایام این طبقه (محتسبون) که عبارت از سنت شناسان مطلع از جرایانات اجتماعی و تاریخی بودند، به دو شعبه ی وقایع نگاران درباری فاقد شعور و یا مامورین معذور از هر گونه مسئولیت یا جاسوسهای حکومتی شدند).
ملاحظه می گردد که آن حضرت در تنگاتنگ رویاروئی با جریانات ستمگرانه به سراغ کسانی می روند که شناختی از روند تاریخ داشته و سنت و سیره ها برای آنها روشن است. راستی آیا غیر از اینها چه کسانی هستند که بتوانند در برابر ظلم و ستم طغیانگران به آن حضرت پاسخ مثبت گفته و ایشان را حمایت نمایند؟! از فحوای این کلام بر می آید که آمر به معروف و نهی کننده ی از منکر واقعی آن کسی است که نسبت به سنتها مطلع و درک صحیح از روند تاریخی عصر خویش داشته باشد.

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:12
تاریخ، سرمایه ی الهینهج البلاغه تاریخ را که محصول حیات گذشتگان برای آیندگان است، از سرمایه های الهی دانسته است:
... شما را سفارش به تقوی خداوند می نمایم که برایتان مثالها آورده است.... خداوند از آثار گذشتگان برای شما عبرتها و درسها باقی گذاشت...(3)
بلی این علم همانند دیگر امکاناتی که به انسان عرضه شده است از الطاف الهی است. تاریخ به مثابه و در ردیف زمین، کوهها، معادن، گیاهان و... که هر یک در شکل گیری حیات آدمی سهم داشته و دارند، در ساختار حیات فردی و اجتماعی انسانی نقش مهمی را ایفا می کنند.
اقبال لاهوری همه ی موجودیت انسان را بر گذشته ی او استوار دانسته که اگر گذشته ی خویش را فراموش کند هیچ ندارد و سر از نیستی بیرون می آورد، او می گوید:
سر گذشت او اگر یادش رود - باز اندر نیستی گم می شود
مسلم است که تاثیر این سرمایه خدادادی تنها در ابعاد مادی و فیزیکی نیست، بلکه استفاده ی عمیق تر آن در سازندگی انسانی آن نهفته است. از یکسو پایه ی حیات معنوی ، اقتصادی ، سیاسی ما بر حرکت گذشتگان استوار و بر نردبانی در حرکتیم که پله های قبلی آن را پیشینیان ساخته اند، از سوی دیگر ثمره ی حیات خود را به منزله ی تجربه ی جدید در اختیار آیندگان خواهیم گذاشت. بنابراین همه ی آثار گذشتگان ثروتهائی هستند در اختیار نسل بعد.

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:13
مسئولیت در برابر گذشتهاز آنجا که هر انسانی به اندازه ی امکاناتی که در اختیار دارد نزد خداوند مسئول و مکلف است، ما موظف هستیم که از این ثروت عظیم و منبع بیکران اسفتاده کرده، آن را به کار گیریم.
آن حضرت در این راستا مسئولیت چشم و زبان و قلب را در عبرت اندوزی از گذشتگان دانسته گویند:
خداوند به انسان قلب حافظ و زبان گویا و چشم بصیر داده تا (از گذشتگان) عبرت بگیرد.(4)
بنابراین از مسئولیتهای انسانی در قبال قوای ادراکی او این است که به مطالعه ی تاریخ و احوال گذشتگان پرداخته و از آنها درس بیاموزد.

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:13
بدبختی گذشتگان در عدم استفاده از تاریخآن حضرت علیه السلام بدبختی قشر وسیعی از گذشتگان را بدین خاطر می دانند که از تاریخ درسی نیندوخته و عبرت نگرفتند، فلذا از هدایت و رستگاری غافل و محروم ماندند.
خداوند از آثار گذشتگان برای شما عبرتها باقی گذاشت... آنها هنگام تندرستی توشه ای تهیه نکردند و در اول جوانی عبرت نگرفتند... بنابراین دلها سخت است برای بدست آوردن نصیب و بهره ی خود و غافل از هدایت و رستگاری است.(5)
عبرت نیندوختن از گذشتگان، که موجب سخت دلی و غفلت از رستگاری است باید درس امروز ما باشد. باید بیندیشیم که چگونه این نقیصه ی بزرگ، زندگانی آنان را تباه ساخت.
عدم درک درست از تاریخ موجب بروز فساد در قلب و تفکر (فرد و جامعه) می گردد.
فراموشی تاریخ خود موجب بی ریشه گی و سرگردانی خواهد گردید. بی ریشه گی نیز بدنبال خود حیات پشه مسلکانه را در بر خواهد داشت. چنین زندگانی دائما متاثر از هواهای نفسانی و بادهای اجتماعی است، یعنی پی در پی دچار تغییرات شده و بدینسوی و بدانسوی کشیده می شود و در نتیجه صاحب خود را به سقوط می کشاند.
بنابراین یکی از علل مهم گمراهی افراد و سقوط تمدنها در بی توجهی آنها نسبت به گذشته بوده است. چنانچه مذلت گذشتگان، بدنبال درس نیندوختن آنها از تاریخ و رها ساختن مسایل پیشینیان خود بوده است.
آیا شما فرزندان آن مردم و اقوام ایشان نیستید که از روش آنان استفاده کرده و پیروی می نمائید؟ بر مرکب آنها سوار شده در راهی که رفته اند می روید؟ پس قلوب سخت است برای به دست آوردن نصیب خود...(6) تکرار کار گذشتگان و پیمودن راه خطای آنان دلیل بارزی بر عبرت نگرفتن از تاریخ است. زیرا کسانی که گذشته ی باطل را فراموش کنند، محکوم به تکرار آن اند. در چنین حالتی دل مردگی، یکنواختی، عدم رشد و کمال، احساس پوچ بودن جریان تاریخ، بر حیات فرد و اجتماع سایه می افکند.
همین طور است رفتار دنیا با کسانی که در آینده آمده جانشین قبلیها می گردند، چرا کوه مرگ از هلاک کردن نمی ایستد و بازماندگان از ارتکاب گناه و خطاکاری دست برنداشته، پشیمان نمی شوند و از رفتا گذشتگان پیروی می نمایند و پی در پی می گذرند تا پایان به فناء و نیستی منتهی شود.(7) وقتی که تاریخ فراموش گردد، هنگامی که گذشته مورد ارزیابی قرار نگیرد اصلاح خطا هم معنی و مفهوم نخواهد داشت. به تعبیر دیگر: بازگشت از راه غلط وقتی عینیت می یابد که گذشته در ترازوی سنجش قرار گیرد. در غیر این صورت از زمین جز چرخش و از زمان جز گذشتن کاری ساخته نیست. فرد یا جامعه ای که در صدد سنجش گذشته ی خویش نیست، در مدار تکرار عمل گذشتگان و ارتکاب گناه که پایانی جز هلاکت ندارد قرار می گیرد. آیا چنین حیاتی حقیقتا رشد یابنده و رو به سوی کمال است؟ آیا در چنین حالتی انسانی که ناظر بر خویش نیست و همواره بازیچه ی گذر ایام می باشد چه سودی از حیات خویش می برد؟!
دانشجوی تاریخ (که باید محتسب باشد نه ناقل محفوظات) با مطالعه ی اولین سطور تاریخ، با این سئوالها مواجه می شود که: راستی تعریف حیات چیست؟ هدف از خلقت کدام است؟ این آمدنها و رفتنها در ورای خود چه تفسیری دارند؟ چرا دل ما از این گذر ایام غافل است؟ چه چیزی می تواند احیاء کننده ی دل انسان از آغشته شدن به مسائل روزمره باشد؟ و... چنان کسی که به پهنه ی تاریخ با آن افق گسترده می نگرد و در طول سرگذشتها و روایات فراوان می یابد که هزاران هزار انسان بر این کره ی خاکی پای نهاده و هر یک به انحاء مختلف رخت بربستند .
یکی در کهولت و دیگری در مسند قدرت، سومی در جنگی و دیگری زیر تازیانه و... شراره ی بیدارگری بر فکر او خواهد جهید و این سئوال گستره ی وجودش را خواهد گرفت که: راستی در این آمدنها و رفتن ها چه هدفی نهفته است؟!.
این سئوال، ابتدای راه است و سرآغاز هفت شهر عشق عطار، با طرح این سئوال زندگی معنی دیگری پیدا می کند و حیات حقیقی در دل انسان جوانه می زند. با تدوام مطالعه ی تاریخ قلب آدمی از اسارت روزمره گی آزادتر می گردد، تا...

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:14
تاریخ احیاگر دل انسان (و حیات جامعه)قلب انسان یعنی جایگاهی که مفهوم حیات از آن بر می خیزد، دائما در کشاکش با عوامل نابود کننده و در معرض تیرهای شیطانی است. سیل حوادث مرتب بر پیکره ی آن رسوب کرده و طوفانهای غرائز گرد و غبار خود را بر آن می افشانند. همانگونه که نهادهای انسانی همچون مذهب، علم، فلسفه و هنر به احیاگر، نیاز دارند. کانون آنها یعنی دل انسان نیز احتیاج به احیا کننده ای دارد که زنگار از چهره ی آن بزداید و آن را از لابلای لجن زارها بیرون کشد.
قلب جامعه و وجدان عمومی نیز از این قانون مستثنی نیست، یعنی وجدان عمومی را موتور محرکه ای نیاز است که دائما آن را از رکود و سکون و آغشتگی ها نجات داده به سوی تحرک، پاکی و بیداری فراخواند. این کار از علم تاریخ بر می آید چنانچه مولای متقیان علیه السلام می فرماید:
فرزندم! قلبت را با نصیحت زنده بدار (احیا کن)... اخبار گذشتگان را بر آن عرضه کن آنچه را بر سر کسانی که قبل از تو بودند آمده برایش تذکر ده، در سرزمینها و آثار گذشتگان سیر و سیاحت و تفحص کن. بنگر که آنان چه کردند؟ انتقال دهنده ی چه چیزی بودند؟ به کجا سفر کرده و در کجا ساکن شدند؟...(10)
آری عرضه کردن ماجراهای تاریخی به دل (فرد و جامعه) و ارائه ی آثار باستانی موجب احیاء آن می گردد. چه بسا فراوان تاریخ بخوانیم ولی اثر ناچیزی بر روح و روان آدمی داشته باشد.
بدین علت است که در این حالت علوم تاریخی جز لقلقه ی زبان چیزی نبوده و از حافظه فراتر نرفته است. زمانی تاریخ و آثار باستانی، انسان ساز و دل انگیز و محرک است که پا را از میدان حافظه فراتر گذاشته و به فرموده ی آن حضرت به دل- ارائه گردد.
این سخن درباره ی ملتها نیز قابل تفهیم است. یعنی هر ملتی که گذشته ی خود را فراموش نماید، سنت ها و فرهنگ و تمدن آن نیز مضمحل خواهد گشت، خصوصا آن جوامعی که در معرض تهاجم ملل دیگر بوده باشد، بدلیل فراموش کردن هویت خویش به سرعت تسلیم ارزشهای دیگران شده، اسارت و بردگی دیگران را به جان می خرد. زیرا چنین ملتی در حیاتی رشد یابنده و بالنده نیست. قلب آن یعنی وجدان عمومی شان مرده است. مردگی ناشی از فراموشی تاریخ علت اصلی اسارت آنهاست. راه احیاء این ملت این است که برای او تاریخش خوانده شود، اساطیرش را به یادش آورند. تمدنش بازگو و افتخارات انسانی، ادبی و علمی اش را برای او برشمرند تا بدینوسیله از مردگی و خودباختگی بیرون آید. تجدید حیات پیدا نموده در برابر مهاجمین از خود دفاع نماید. بنابراین عرضه ی تاریخ به قلب جامعه موجب احیاء آن می گردد. (توجه شود که نباید این کار را با ناسیونالیست بازیهای مضحک یکسان دانست، چه اگر احیاکردن جامعه از طریق تاریخ، موجب احساس برتری نژادی و یا برتری طلبیهای دیگر گردید، راه خطا طی شده است.)

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:15
روش صحیح نگرش به این علمگاه نحوه ی ارائه ی علم تاریخ دچار انحراف شده، به همین دلیل احیاگری و عبرت آموزیش را از دست می دهد، یعنی بر خلاف آن همه فوایدی که شمرده شد، زیربنای خودخواهیها و تفاخرات واهی می گردد. محصولاتی نظیر تبعیض نژادی ، خود برتر بینی، ناسیونالیسم و کثرت و افزون طلبی ازآن حاصل می شود. در این حالت تاریخ نه تنها علمی مقدس نخواهد بود، بلکه موجبات سقوط انسان به پرتگاه تفاخرات و خودخواهیها را فراهم می سازد. (جالب است که همین نکته را که بارها تکرار شده است، از همین علم می توان دریافت و عواقب آن را ملاحظه نمود، یعنی چهره ی قوم و ملتی را که به گذشته ی خود با تفاخر نگریسته و نتیجتا سرنوشت شومی را برای خود رقم زده است در نظر گرفت و حالات روحی فردی و اجتماعی آنان را در ایامی که در این افکار غوطه ورند مد نظر گرفت. تا بطور تجربی به سرنوشت نگاه تفاخرآمیز به تاریخ پی برد).
به هر حال باید تاریخ را آنچنان بخوانیم که خود را در جریان گذر زمان و سیر هستی بیابیم. در این صورت خود را مسئول کمال بخشودن به سرمایه های مادی و معنوی و دست آوردهای فکری و فرهنگی گذشتگان خواهیم یافت. با چنین بینشی مدافع ملیت خویش بوده، از سرمایه های تعالی بخش استفاده و از خصلت های واهی مبرا می گردیم.
علی علیه السلام تاریخ نگری را که برای تفاخرات پوچ و رشد غرور تکبر به کار می رود جاهلانه دانسته می فرمایند:
... هر آینه مردگان به عبرت ها سزاوارترند تا آنکه سبب افتخار باشند، پس به دیدار آنان تواضع و فروتنی اختیار نمایند و خردمندانه تر است از اینکه آنان را وسیله ی تفاخر و بزرگی قرار دهند! به تحقیق که با دیده های تاریک به آنان نگریستند و راجع به آنان در دریای جهل و نادانی فرورفتند....(11)
یکی از گرفتاریهای این علم همین نگرش جاهلانه و یا کورنگری به آن است. خواه این کور نگری نتیجه ی احساسات ناسیونالیستی، یا بی تفاوتی ها باشد و خواه به دلیل تحمیل پیش فرضهای فکری بر عبرت های تاریخی. در هر حال این نوع نگرشها موجب انحرافات بعدی خواهد گردید. در این حالت خود آگاهی بر پایه ی شناخت تاریخ به خود فراموشی از راه علم تاریخ مبدل می گردد.
اگر به تاریخ که عمل شناخت انسان در گذر زمان است با نگرش جاهلانه یا انحرافی نگاه شود، انسان را آنگونه که هست معرفی نخواهد نمود، بلکه نگرنده را در انحرافات و جهالتهای خود بیشتر فرومی برد. ولی نگرش عبرت آموز به گذشتگان، به جای نگاه کور یا تفاخرآمیز، تداوم راه نیکان و مبارزه با مفسدین را نتیجه می دهد.
لازم به ذکر است که نگرش تفاخرآمیز اختصاص به دوران ما (که افکار ناسیونالیستی رواج زیاد دارد) نیست، بلکه در زمان جاهلیت عرب نیز چنین نگرشی وجود داشته است.
در شان نزول سوره ی تکاثر آمده است که:
برتری طلبی اقوام عرب کار را به جائی رساند که به شمارش قبرها پرداختند تا بدینوسیله به رقبای خود اثبات نمایند که قومشان به خاطر تعداد بیشتر قبور از اقوام دیگر برترند، که آن سوره ی مبارکه نازل شده و در آن آمده است:
بنام خداوند بخشندی مهربان، شما را افزون طلبی آنچنان بفریفت که به گورستان رسیده (به شمارش قبرها پرداختید)،- (حقیقت) اینگونه نیست و به زودی خواهید فهمید- ابدا چنین نیست، اگر شما بدانید که علم الیقین (علم قطعی و یقینی) کدام است- هر آینه جهنم را خواهید یافت، آنرا با یقین و نمایان خواهید دید، سپس در آن روز از نعمت های الهی که به شما داده شده سئوال شود.(12)
بدین ترتیب قرآن مجید نیز با تکالید فراوان صراحت دارد که نگرش افزون طلبانه به گذشتگان و آثار آنها به جهنم منتهی می شود و از علم یقینی خارج است و جز اوهام چیزی نیست. همچین سخن از مسئولیت انسان در برابر نعمت های الهی دارد، حق این است که بگوئیم همان گورستانها نیز نعمت الهی اند که بشر باید بدیده ی سرمایه های خدادادی به آنها بنگرد، یا اینکه در برابر چشم و گوش خود مسئول است که مبادا آنها را در مسیر تفاخر و افزون طلبی های بیجا، بکار گیرد و در این مسیر تا آنجا به پیش برود که قبور گذشتگان و آثار پیشینیان را در مسیر افزون طلبی خود بکار گیرد. (در سوره ی تکاثر دقت شود).

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:15
رابطه ی تاریخ و اعتقادات انساناز آنجا که گذشته در زوایای روح و فرهنگ فرد و جامعه موثر و یا بهتر است بگوئیم بر همه چیز امروز انسانی سیطره دارد، بنابراین تاثیرات آن را در ابعاد مختلف مادی و معنوی ، اعتقادات و اخلاق می توان یافت. همانگونه که بسیاری از تفکرات امروزی ما منشعب از گذشته است، نگرش به گذشته نیز می تواند عقیده ساز بوده باشد. در سخنان گوناگونی از مولای متقیان علیه السلام سخن از ارتباط تاریخ با ابعاد مختلف حیات معنوی و مادی انسان آمده است. در این بخش، از گفتارهای آن حضرت پیرامون، رابطه ی ایمان و تاریخ، درک سرنوشت، انسان سازی علم تاریخ، تاریخ و جهان بینی، درک اصل تغییر و تحول دائمی، سخت دلی در نتیجه فراموش کردن تاریخ و... بهره گرفته ایم.

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:15
رابطه ی ایمان و تاریخحضرت علی علیه السلام در پاسخ اینکه ایمان چیست؟ اینطور می فرمایند:
ایمان بر چهار اصل: صبر، یقین، عدل و جهاد
استوار است. صبر بر چهار شعبه... یقین هم بر چهار شعبه قرار دارد: شناختی که بر زیرکی و فطانت پایه ریزی گشته، دست یابی به حکمت، درک عبرتها و سنت پیشینیان (بصیرت، حکمت، عبرت و سنت) پس آنکه به شناخت زیرکانه دست یافت، حکمت ها برای او روشن گردد. آنکه حمتها برایش روشن گشت آگاه و عارف به عبرتها گردد، هر کس که در میان عبرتها معرفت آموزد مانند آن کس است که در میان گذشتگان زندگی نموده است...(13) (سپس عدل و جهاد را نیز هر یک بر چهار اصل دانسته اند).
بدین ترتیب آن حضرت، حدود دو بخش از 16 قسمت اجزاء تشکیل دهنده ی ایمان را به تاریخ مرتبط نموده اند.
(علت ذکر کلمه ی حدود به این خاطر است که شناخت عبرت ها و درک سنتها را باید دو مورد محسوب نمود ولی عبرت اندوزی از سایر پدیده های طبیعی و انسانی نیز میسر است. با این وجود در گفتارهای گوناگون تاکید آن حضرت همیشه بر عبرت اندوزی از تاریخ است. در قرآن مجید نیز آمده است که: همانا در سرگذشت انبیاء و داستانهای گذشتگان برای صاحبان اندیشه عبرتها نهفته است(14) اما قرآن مجید و نهج البلاغه عبرت اندوزی را منحصر به علم تاریخ ننموده اند).
دقت در این سخن روشنگر این نکته است که یقین وقتی حاصل می شود که مطالعه ی تاریخ و درک سنتهای گذشته بسیار حکیمانه و دقیق و عمیق باشد، آنچنان که انسان احساس نماید در بین گذشتگان زیست کرده است، نتیجه و محصول حیات آنها را بخوبی بداند. چنین کسی محصول قرنها حیات و زندگانی است، او تجربه ی همه ی قرون تاریخ را
در خویش نهفته است. او در حالی که یک فرد است ولی ثمره ی حیات ملتهای زیادی در درونش گرد آمده اند. چنین کسی حقیقتا عبرت آموخته و صاحب شناخت است، پایه های یقین خود را مستحکم نموده و به علم یقینی دست می یابد.
در غیر این صورت اگر درکی از عبرتها نداشته، سنتهای جاری را نیابد پایه های ایمانش سست (یا فاقد ستون) می باشد.
این رهنمود را آن حضرت، خودشان عمل کرده و برای رسیدن به مرتبه ی یقین و تکمیل درجات ایمان، مطالعه ای عمیق و طولانی در تاریخ داشته اند. چنانچه می فرماید:
ای فرزندم! من همچون گذشتگان عمر طولانی ننمودم، اما در اعمال آنان نظر کردم و به تفکر در اخبارشان پرداختم، در آثار آنها جستجو کردم تا جائیکه مانند یکی از آنان در آمدم، گویا در میانشان زندگی کرده ام. بدلیل دریافت آثار و اخبارشان مانند کسی شدم که با اول تا آخرینشان زندگی کرده ام...(15)
این است رابطه ی مستقیمی که آن حضرت بین تاریخ و ایمان (یقین) به صورت روشن ترسیم نموده اند.
چنانچه ملاحظه شد، این ارتباط پیوندی ظاهری و عارضی نیست، بلکه پیوندی حقیقی و ارگانیکی است. بگونه ای است که تاریخ خودبخود بخشی از پیکره ی ایمان را تشکیل می دهد.
(فواید دیگری برای سنتها و عبرتها وجود دارد که خواهد آمد).

نصرالله عاشق خداومولا
13-03-2019, 17:16
درک سرنوشتاز نظر آن حجت خدا گذشته و حال و آینده با یکدیگر پیوندی ناگسستنی دارند. علت و معلولها پشت سر یکدیگر خواهند آمد و سرنوشت انسانها را ترسیم می نمایند، در این میان یک عامل است که می تواند آدمی (اعم از فرد یا جامعه) را از این زنجیره رها ساخته و از سرنوشت جبری نجات دهد. آن هم، همان عامل اراده است. یعنی آن انسانی (با جامعه ای ) که با یک ارزیابی درست، گذشته ی خویش را نقادی کند و مصمم به اصلاح و انتخاب خویش گردد، در پرتو اراده می تواند آینده ای انتخاب شده برای خویش طراحی نماید.
تعبیر دیگر این سخن این است که: آینده وقتی دارای ارزش و معنی و مفهوم است که گذشته بطور صحیح در سنجش ترازوی عقل قرار گرفته، تصمیمی برای دگرگونی (و یا انتخاب آگاهانه تداوم راه) گذشته اتخاذ گردد. در غیر اینصورت آینده نیز چیزی جز چرخش ایام گذشته نخواهد بود.
این مطلب را آن حضرت طی جمله ای کوتاه در نامه ای که به معاویه نوشته آورده اند:
اگر از آنچه گذشت عبرت بگیری خود را در آنچه باقی است حفظ می کنی(16) پس آینه در گرو گذشته است. گذشته ای که به یکی از دو صورت آینه را رقم خواهد زد. یا به وسیله ی عبرت گرفتن از گذشته که آینده اصلاح می گردد، یا ناخودآگاه و به دنبال علت و معلولهای قبلی، آینده مطابق با عکس العمل های جبری گذشته بروز خواهد کرد. پس می توان گفت: آینده در گرو گذشته و منوط به نحوه ی برخورد با آن است.
در اینجا لازم به ذکر دو نکته است:
اول: اینکه بعضی بر این باورند که با استناد به تاریخ می توان آینده را پیش بینی نمود. (نظر مولا علی علیه السلام بعدا خواهد آمد) کلیت این سخن قابل قبول است ولی اگر مفهوم جبر تاریخ از آن استنتاج گردد باطل است. چرا که باید متوجه بود که: اراده های انسانی و شمیت الهی در روند علت و معلول ها اثر گذاشته گاهی آنها را درهم ریخته و نتایج دیگری را به دست می دهند. پس قبول جبر تاریخ به این مفهوم که آینده همیشه آب گذشته را خورده و هر فرد یا جامعه در قبال اعمال گذشته اسیر است، قابل قبول نیست. در این صورت باید گفت انسانها همچون مهره های شطرنجی هستند که گذشته ها آنها را جلو می راند، به بیان دیگر همیشه سرنوشت آنجا می رود که باید برود.
اما اگر اینطور گفته شود که سرنوشت را باید با توجه به عوامل تاریخی طراحی نمود، سخن درستی است. زیرا از یکطرف اراده های انسانی از بستر تاریخی خود نمی توانند خارج شوند و هرگونه تصمیم گیری برای آینده در بسترهای کلی حرکت تاریخ خود قابل قبول بوده و گرنه از تخیلات سر بیرون می آورند. از سوی دیگر امکان انقلاب و توبه برای بشر وجود دارد و می تواند مسیر گذشته را با تصمیم و اراده درهم ریزد و مبدل به چیزی دیگر نماید.
بنابراین، اگر چه می توان آینده را از روی جریانات گذشته (و حال) پیش بینی نمود ولی این مطلب گویای حاکمیت جبر تاریخ نیست. و هر انسان (با جامعه ای ) در قبال آینده خویش مسئول است.
تذکر دوم اینکه: بعضی به غلط مشیت الهی را مترادف نوعی جبر تاریخی قلمداد کرده و با سوء استفاده از این کلمه نوعی بینش جبری خود را در قالب اعتقادات مذهبی ارائه و یا اسلام را متهم به قبول جبر تاریخ می نمایند. اگر چه طرح این مطلب جای بحث مفصل دارد (برای تحقیق پیرامون آن می توان به کتاب جبر و اختیار نوشته ی استاد محمد تقی جعفری و نیز کتاب انسان و سرنوشت از استاد شهید مرتضی مطهری مراجعه نمود) ولی دقت در همان جمله ی علی علیه السلام به معاویه (که فرمودند: اگر از آنچه گذشت عبرت بگیری خود را در آنچه باقی است حفظ می کنی) این نتیجه را به دست می دهد که بدلیل اینکه ایشان آن را بطور مطلق و خدشه ناپذیر کار برده اند- یعنی آینده معاویه را در گرو عبرت اندوزی از گذشته دانسته اند- می توان گفت مشیت الهی در طول انتخاب انتخاب کننده است و نه در عرض آن. به بیان دیگر: مشیت الهی قطع کننده ی انتخاب راه انسانی نیست.
این معنی را از قرآن مجید نیز می توان یافت که تصریح می نماید:
خداوند وضع هیچ قومی را تغییر نخواهد داد، مگر آنکه آنها در درون خود تغییر و تحول به وجود آورند(17)
در خطبه ی دیگر آن حضرت آورده اند که:
در امتهای گذشته مطالعه کردم هیچ شقاوتی از آنها نیافتم که متکی به نادانی، تعصب، گردنکشی و با دلیل سفیهانه ای نبوده باشد(18) این سخن گویای این نکته است که شقاوت هیچ ملتی از ناحیه ی خداوند نیست و ارتباطی به مشیت او ندارد.
مشیت الهی را می توان صراط مستقیم دانست، که در بسیاری از مواقع، آدمیان (حتی با وجود عبرت اندوزیها اما بدلایلی دیگر) قادر به پیمودن آن نیستند و از مسیر مشیت خدائی خارج می گردند، لذا پیامدهای آن هم دامنگیرشان می شود، پس هر آن باید توجه نمود که مشی الهی در آن شرائط چیست و تلاش دریافتن و پیمودن آن نمود.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:14
تاریخ، علم سازندگی انسان تاریخ علمی است که در دارنده ی آن تاثیرات فراوانی (مثبت یا منفی) می گذارد، چرا که موضوع علم تاریخ، انسان است. آنهم نه کالبد انسانی بلکه حیات گذشته ی او، چنین علمی نمی تواند در جهان بینی یا احساسات صاحب آن، بی تاثیر باشد.
تاثیرات مثبتی را که آن حضرت بر شمرده اند به دو قسمت می توان تقسیم کرد:
یک بخش آن اثراتی هستند که موجب اصلاح جهان بینی و رشد شناخت انسان می گردند.
بخش دیگر سخنانی می باشند که با خصلت ها و احساسات آدمی سر و کار داشته موجب سازندگیهای اخلاقی می شوند. در آن میان از سنت ها و عبرت ها سخن به میان آورده اند که دارای هر دو جنبه ی احساسی و بینشی(و نیز کاربرد سیاسی ) هستند در اینجا برای هر یک از این اقسام نمونه ای ارائه می گردد.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:14
تاریخ و جهان بینیتاریخ بشریت به عنوان بخشی از نظام هستی می تواند روشنگر و تبیین کننده ی جهان بینی انسان واقع شود. انسان متفکر بیش از هر چیز به دنبال درک غایت هستی است. برای او تاریخ به مثابه آزمایشگاه انسان و انسانیت است. بنابراین او می تواند در این آزمایشگاه به کند و کاو بپردازد تا ریشه ی عزت و ذلت اقوام و ملل را دریابد. همچنین یافتن تعریف حیات (و دنیا) اولین مشکل آن کسی است که به سعادت خود و بشریت می اندیشد.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:15
تعریف دنیا

از جمله مسائل اساسی در هر مکتب و مرام، تعریفی است که از دنیا ارائه می دهد. بعد از این تعریف است که آن مکتب موضع گیریهای اصلی و اعتقادات اصولی خود را پایه ریزی می نماید. بهتر است بگوئیم هر مرام و مکتبی در ارتباط با این تعریف می تواند مواضع اصولی خود را روشن سازد.
گاه در محاورات روزمره کلمه ی دنیا به کار می رود و منظور از آن کیهان و کهکشان و زمین و اشجار و حیوانات است که درباره ی این محتوا اختلافی نیست، اما گاه سخن از دنیا به میان می آید و منظور از آن فضائی است که انسان در آن زندگی می کند. این فضا ترکیبی است از محیط جامعه، تاریخ، خانواده، غرائز درونی، تاثیرات طبیعی و محتوای فکری و روحی انسانها.
برای چنین معنائی گاه کلمه ی روزگار و یا دهر و اینگونه تعابیر آورده می شود، آنچه برای بشر دارای اهمیت بوده و سرنوشت ساز است نحوه ی نگرش او به همین فضاست. برداشتهای بشر از دنیا با این محتوا بسیار مهم و زیربنای تصمیمات بعدی او واقع می گردند.
علی علیه السلام تعریفی که از دنیا (با تعبیر اخیر) دارند این است که: می فرمایند:
دنیا جایگاه: سختی، فناء، تحول، دگرگونی و عبرت است(19) این تعریف را وقتی به تاریخ مرتبط نسازیم قابل لمس نخواهد بود، ولی وقتی کتاب آدم و آدمیت را ورق بزنیم جز چهار مورد فوق چیزی نمی یابیم.
ایشان در خطبه ی دیگری آورده اند که:
دنیا سرائی است که غم و اندوه آن را فراگرفته و به مکر و دغا شهرت یافته، همواره بر یک حال باقی نیست، ره آوردهای آن سالم نمی مانند، اهل آن در هدفهای تیرهای بلا هستند، دنیا تیرهای خود را به سوی آنها پرتاب و به مرگ، نابودشان می کند.
و بلافاصله سخنان خویش را به تاریخ ارجاع داده می فرمایند:
بندگان خدا، آگاه باشید شما و هر چه که در دنیا بمانید در تداوم راه کسانی است که پیش از شما درگذشتند، آنها دارای عمرهای طولانی تر و شهرهای آبادتر و آثار مهمتری بودند. اما هم اکنون صدایشان خاموش، بادهای تکبرشان خوابیده، اندامشان پوسیده شهرهایشان خالی، آثارشان ناپدید، قصرهای برافراشته و ساختمانهای استوار و بالهای گسترده ی آنها را سنگهای محکم قبرهای چسبیده جانشین گشته...
تصور کنید شما رفته اید جائیکه آنان رفته اند و آن خوابگاه شما را بگروگان گرفته و آن امانتگاه شما را در آغوش دارد، پس چگونه خواهد بود حال شما اگر کارهای شما به پایان برسد و مردگان از قبرها بیرون آیند، هر نفسی به آنچه در پیش فرستاده آزمایش شود(20)

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:15
با اندک دقتی در جملات فوق، نتایج زیر حاصل می گردد که از نظر علی علیه السلام:
1- قالب و محتوای دنیا یکسان نیست. (در حالیکه ظاهری فریبنده دارد، محتوای آن رنج و سختی است).
2- حرکت و دگرگونی بر دنیا حاکم است (یا عین یکدیگرند).
3- دست آوردهای دنیائی و محصولات مادی آن فانی است و سالم نخواهند ماند.
4- انسان همواره در مظان مرگ قرار دارد و به اندک بهانه ای در کام آن فرومی رود.
5- دنیا را باید در راستهای بهره گیری برای قیامت بکار گرفت. زیرا هر شخصیتی در گرو عمل و دستاوردهای خویش خواهد بود.
6- این اصول برای همه یکسان است و همه در تداوم راه گذشتگان با نتائج فوق (خواه نا خواه) عجین اند.
7- برای احساس و شناخت بیشتر و توجه پیرامون اصول ششگانه ی فوق می توان به گذشتگان (یعنی تاریخ) مراجعه کرد. نه تنها مراجعه ی نظری به تاریخ بلکه باید خود را تاریخی نمود. یعنی خود را در جایگاه گذشتگان بپنداریم. فکر کنیم که با آنها بوده و هم اکنون با آنها در بستر خاک و گروگان داده شده ایم.
اگر این مطالب را که برخاسته از حقایق این جهان اند (و با دقت درگذشته می توان به آنها دست یافت) به تاریخ گراهای مادی نگر شرقی و غربی ارائه کنند، بجای قبول آن خواهند گفت: این ثمره ی نگرش صوفیانه و منفی گرای امام علی علیه السلام بوده است یا فلان پایگاه طبقاتی او این چنین نتایجی را به دست داده است؟!.
تفسیر سیاسی آنها ممکن است این باشد که خواهند گفت: علی علیه السلام برای وضع اصلاح اقتصادی حکومت خود قصد تنزل دادن مصرف را داشته است. تا با اشاعه ی روحیه ی مرتاضانه بتواند پاسخگوی مسائل اقتصادی ایام حکومت خود باشد و... که در هر حال اینها سخنانی است روبنائی و فاقد محتوای اصولی.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:16
آیا بی انصافی نیست که: اصل حرکت را که با تعابیر مختلف مورد قبول خاص و عام و شرقی و غربی است و نیز در تیررس مرگ بودن انسان را که هر روز شاهد آن هستیم. و مخفی بودن هزاران واقعیت تلخ را که در پس ظاهر فریبنده ی دنیا وجود دارد با کلی بافیهائی نظیر منفی گرا بودن آن حضرت، نادیده بگیریم؟! آیا این شیوه قضاوت، همان نگرش جاهلانه به تاریخ (و دنیا) نیست؟! اگر علی علیه السلام دارای بینش منفی بود او را جنگ و شمشیر و سیاست و حکومت چکار؟!
قاطعانه می گوئیم که: فراموش کردن مرگ و زدودن اعتقاد به قیامت، در کنار ظاهر سازیهای دنیائی و اصالت دادن به این ظواهر از جمله ارزشهای الحادی غرب است که بدلایل مختلفی در جوامع دیگر تبلیغ می گردد. از فوایدی که این ارزش (در حقیقت ضد ارزش) برای غربی دارد. اشاعه ی زندگی تجمل گرایانه و مصرفی برای فروش بیشتر محصولات سودآور آنهاست، فایده ی دیگر آن دلخوشی و سرگرمی مردم جهان سوم به این ظاهرفریبها و در عوض ایجاد دلههر و ترس زیاد از مرگ (کشته یا شهید شدن) می باشد.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:16
به گفته ی استاد شهید مطهری :
چون یک سلسله افکار ماتریالیستی به مغز ما هجوم آورد که این اندیشه ها و آرزوها همه بیهوده است و از واقعیت و جاودانگی خبری نیست، حق داریم مضطرب و ناراحت شویم و رنج و وحشت عظیمی (از مرگ) در ما به وجود آید...(21) آری یکی از راههای جلوگیری از تحرکات سیاسی اجتماعی ملتها و ایجاد سکوت مرگبار، همین القاء ترس از مرگ و تبلیغ اصالت دنیاست. برای اینکار هم ناچار از آنند که مشغله های ذهنی فراوانی برای ملتها به وجود آورند تا محتوای مادی دنیا را بگونه ای محبوب و دل انگیز و اصیل جلوه دهند تا کسی به سراغ واقعیت آن نرود.
حال سئوال می کنیم که: راستی آیا به آینده ی خود فکر کردن اشتباه است؟ آیا همه ی همت و افق دید خود را مصروف 70-60 ساله زندگانی دنیا نمودن و ابدیت را فراموش کردن درست است؟ آیا تکامل کمی (مادی ) را جانشین تکامل کیفی (معنوی ) نمودن و آن را غایت خلقت انسان و جهان قرار دادن غلط نیست؟. راستی آیا کارخانه ی هستی پی در پی انسان تحویل می دهد تا بفرموده ی آن حضرت، در تداوم راه گذشتگان فقط به عمر طولانی تر، شهر آبادتر، آثار مهمتر، یعنی رشد کمیت ها پرداخته و هدف خلقت خود را در این موارد جستجو کنند؟.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:17
آیا نباید لحظه ای درنگ نمود که گذشتگان کجا رفتند؟ کجایند آنانی که پس از مدتی، اثری از بادهای کبر و غرورشان، تن سالم و عمر طولانیشان، شهر آباد و آثار مهمشان و... نیست. آیا ما هم در گردونه ی این امور باید مدتی چرخیده و برویم؟ راستی آنان از خلقت خود چه سودی بردند؟
بدنبال این سئوالات است که مولا علی علیه السلام دعوت می نماید که: بیائید همچون هزاران انسان دیگر که رفته اند، برای لحظاتی تصور کنید که سفری زندگانی شما هم برچیده شده و درجایگاه مردگان قرار گرفته اید. با این تصور، عمر و اعمال خود را در ترازوی سنجش قرار داده و با هدفی که از خلقت شما بوده است بسنجید. از خود بپرسید که آیا از حیات خود که در تداوم زندگی گذشتگان طی شده راضی هستید یا نه؟!.
اینگونه در اعماق تاریخ غرق شدن و زدودن پرده های تجملات و توهمات روزمره است که انسان بر نفس خویش بصیرت کامل یابد و به سئوالی بس حرکت زا میرسد که: چه کنم و چه باید کرد؟ با دست یابی به این پرسش، هر آن انسانی که پشتوانه ی این سئوال و احساس مربوط به آن را واقعیت های جهان خلقت- یعنی فناپذیری ماده، تغییر و تحول دائمی دنیا، ظاهرفریبی این جهان- قرار دهد می تواند در راستای جهان دیگر، همه چیز را بکار گیرد و هدایت انسانی یابد. بر همین اساس است که آن حضرت این ایده های برخاسته از دقت در تاریخ و احوال گذشتگان را پشتوانه ی تحرک کمی و کیفی فرد و اجتماع قرار داده و عمل صالح، جهاد و شهادت، امر به معروف و نهی از منکر، علم اندوزی و... هر آنچه در تعالی انسان موثر است را با این انگیزنده (یادینامیسم) به تحرک وا می دارند. بنابراین، تاریخ نه تنها تعریف دقیقی از دنیا به دست می دهد بلکه بعنوان یک انگیزنده و محرک مهم (بشرط برخورد صحیح با آن) عمل می نماید.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:17
درک اصلی تغییر و تحول دائمی

آن حضرت نه تنها در گفته ی فوق بلکه در بیانات مختلف خواهانند که با استناد به تاریخ اصل تغییر و تحول دائمی را تفهیم نمایند. اصلی که بر همه چیز حاکمیت دارد.
آیا در آثار پیشینیان چیزی نیست که شما را (از راه خطا) آیا ندیدی که گذشتگان شما باز نمی گردند و جانشین های آنان که زنده هستند باقی نمی مانند؟ آیا اهل دنیا را نمی مانند؟ آیا اهل دنیا را نمی بینید که روز را به شب رسانده، شب را صبح می نمایند، یکی مرده است که بر او می گریند، دیگری بیمار است و...(22) در ابتدای این سخن آمده است که:
پس به عزت و ارجمندی دنیا دل نبندید، به زیور و نعمتهای آن فریفته نشوید، از سختی و رنج آن فغان نکنید، زیرا عزت در دنیا و تفاخر به آن از میان می رود و زیور و نعمت آن فانی می گردد، سختی و رنج آن تمام می شود و هر مدت و زمانی پایان دارد...(23)
ملاحظه می گردد که آن حضرت برای تفهیم اصل تغییر دائمی، احساس فناپذیری دنیا، جلوگیری از زرپرستی و تفاخرات بیهوده، اینگونه از تاریخ استفاده می نمایند.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:17
درک گذر زمان

می دانیم که جوهره ی اصلی تاریخ، همان زمان طی شده ی همراه با حوادثی است که در آن به وقوع پیوسته است (اهمیت ارزش زمان (و فرصتها) فوق العاده زیاد و سخن از آن گفتن نیاز به گفتاری مجزا دارد) چنانچه قبلا آمد، آن حضرت با ترسیم زندگانی گذشتگانی که به بطالت عمر خود را سپری نموده اند سعی در القاء این فکر دارند که برای زندگی خویش ارزش قایل شده آن را تداوم راه آنگونه افراد، نگذرانند. توجه دادن به گذر سریع زمان و تمام شدن عمر راه دیگری است برای هوشیار نمودن آدمی. آن حضرت با انواع گفتارها سعی در تفهیم گذشت سریع زمان دارد. در جائی می فرماید: فرصت ها چون ابرها می گذرند(24) و در سخن دیگری گویند: خدا رحمت نماید انسانی را که به تفکر پرداخته، عبرت گیرد. آگاه شود که آنچه از دنیا باقی است بزودی نابود می گردد، آنچه از آخرت است زوال ناپذیر است، هر آنچه امروز به حساب آید به انتها می رسد و آنچه در انتظار آن هستید آمدنی است و هر آینده ای نزدیک است(25) همچنین در مواردی از تاریخ استعانت جسته اند، چنانچه در وصیت به فرزندش می فرماید:
اینگونه است که پس از گذشت اندک زمانی یکی از آنان (گذشتگان) خواهی بود(26)
در کلام دیگر آورده اند:
پس مانند سابقین خود (خواهید بود) کسانیکه قبل از شما درگذشتند. از دنیا خیمه کندند، مانند خیمه کندن کوچ کننده، آن را طی کردند مانند مسافری که منزل به منزل راه می پیماید(27) دقت شود که در جهان بینی حضرت علی علیه السلام دنیا سرای قرار نیست بلکه همچون مسافرخانه ای است که مسافرینش منزل به منزل طی مسیر می نمایند ولی مسافرخانه دانستن آن تعارضی با آباد نگهداشتن و سازندگی آن ندارد. از باغبانی تا حکومت بر امپراطوری توسط آن حضرت گویای این مطلب است (که مسافرخانه دانستن دنیا با سازندگی اش تعارضی ندارد).

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:18
سخن دیگر ایشان این است که:
معمری از شما روزی از عمرش به او داده نشد مگر آنکه یک روز از عمرش نابود شود،... اصلها گذشتن و ما فرعها هستیم، پس چگونه فرعی بعد از درگذشت اصل خود باقی خواهد ماند(28) آری هیچ چیزی جز نگاه به طول تاریخ نمی تواند نسبت به گذرسرعت زمان هشدار دهنده باشد وقتی انسان به سیل حوادثی که زنجیروار پشت سر یکدیگر به عمق تاریخ فرومی روند می نگرد، وقتی سرعت مدفون گشتن حوادث بزرگ در گورستانی بنام گذشته را آدمی ملاحظه می کند، بطور ملموس گذر سریع بقیه ی عمرش را در پیش روی می بیند و درصدد تلاش برای بر گرفتن توشه یا باقی گذاردن اثری از خود بر می آید.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:18
درک جریان حق و باطل

از دیدگاه علی علیه السلام تمام حرکات و وقایع انسانی به یکی از دو جریان حق یا باطل متصل است، چنانچه فرموده اند: حقی و باطلی است و برای هر یک طرفدارانی (29) آن حضرت با استعانت از تاریخ، طی خطبه ای از این دو جریان سخن گفته و از دو گروه آدمیانی که هر یک وابسته به یکی از این دو جریان بوده اند نام می برد. در اوایل خطبه نیز سیمای جوامع و اقوام باطل را که صاحب نام و عنوانی بوده اند مجسم می سازند:
شما را از روزگاران گذشته عبرتی است. کجایند عمالقه و فرزندانشان، کجایند فراعنه و پسرانشان؟ کجایند مردم شهرهای رس که پیامبران را کشتند و سنت رسولان الهی را فراموش کردند و (در ازاء) سنت جباران و گردنکشان را احیاء نمودند؟ کجایند کسانی که سپاهیان فراهم و با لشگریان به هر سو تاخته و هزاران سپاهی را شکست می دادند؟ کجایند آنانی که شهرها بنیانگذاری کردند؟...(30) در برابر این الگوهای باطل نمونه هائی از جریان حق ارائه می نمایند. آنهم چهره هائی که در زمان بیان کلام سیمایشان شناخته شده و شنوندگان با آنها حشر و نشر داشته اند.
چه ضرری کردند برادران ما که در جنگ صفین خونشان به زمین ریخت (و به شهادت رسیدند) امروز نیستند که آب تیره فتنه ها بنوشند و غصه ها بخورند. به خدا سوگند که خدا را ملاقات و مزد آنها داده شد، خداوند آنان را بعد از خوف در جای امن قرار داد.
کجایند برادران من که در طی راه حق به پیش تاخته و سوارانه راه می پیمودند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذوشهادتین کجاست؟ نظیر این برادران کجا هستند؟ کجا هستند آنان که برای مرگ با یکدیگر پیمان بستند؟ و جمجمه ی آنان به سوی ستمکاران فرستاده شد؟...(31) بدنبال این سخن، آن حضرت اشک می ریزند و در پایان سخن اعلام می کنند که:
ای بندگان خدا! چهاد، آگاه باشید من همین امروز لشگر می آرایم، هر کس اراده ی رفتن به سوی خدا دارد (آماده ی حرکت و) با لشگر حرکت کند(32) ترسیم این چنین سیمای گذشتگان در بستر دو جریان حق و باطل، آدمی را به انتخاب راه وا می دارد. در حالی که مطالعه و تحلیل و تحقیق تاریخ، بدون هیچ مرزبندی ارزش، برابر با دمیدن روح بی تعهدی و لاقیدی است. کسی که آن همه خونریزیها را مورد مطالعه قرار داده و در حافظه جمع آوری می کند، بدون آنکه حساسیتی داشته باشد که ظالم و صالح را از یکدیگر تفکیک نماید و یا کاری به اینکه جریان بر حق آن ایام چه کسی (یا کسانی) بوده است؟ در حقیقت چشم و دل خود را از خبر قتل و خونریزی پر کرده و دل خود را سخت و شقاوت آمیز می کند. در نتیجه روح بی تفاوتی را در خویش تقویت کرده است. (که بر بی تفاوتی بنا نهاده شده) جالب است که پاره ای غرب زدگان، تنها اینگونه تاریخ نگری را علمی می دانند، در حالی که اولا بدنبال جریان حق و باطل گشتن ناقض تحقیق بی طرفانه و مستدل نیست ثانیا اگر اشکالی هست متوجه تعصبات کور است که باید آن را اصلاح نمود. و بالاخره ضرورت مطالعه بی طرفانه و تحقیق بدون تعصب کور، دلالت بر این ندارد که نبایستی از ثمره ی مطالعه تاریخ نتایجی انسانی گرفت. در بلوک شرق و غرب نیز مورخی نمی یابیم که در جهت تثبیت ارزشهای فکری و فلسفی خویش به سراغ تاریخ نرفته باشد و بگونه ای لائیک (غیر مذهبی) به مفهوم واقعی کلمه تاریخ بخواند.
گستردگی دامنه ی بی تفاوتی و بی طرفی در حد تجرد، آدمی را از فطرت انسانی خارج و موجب فراموشی خویشتن می گردد.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:19
پس عناوین مطالعه بی طرفانه و دخالت ندادن ارزشهای فکری در علوم، نباید بهانه ای برای بی تفاوت شدن و غیر متعهد گردیدن شود. ریشه ی این فکر که باید علوم را از ارزشهای انسانی بکلی مجزا نمود و از تداخل ارزشهای انسانی در آنها پرهیز کرد، یک ایده ی غربی است(33) اصولا این ایده در عمل نشدنی است چرا که حتی انتخاب موضوع تحقیق، بستگی به ارزشهای فکری محقق دارد. این تفکر عمدتا به علت تعارض ارزشهای علوم با ارزشهای قرون وسطائی به وجود آمد. ولی وقتی دقت شود معلوم می گردد که بورژوازی غرب برای تحمیل ارزشهای خاص خودش چنین دعوتی را به عمل می آورد. کدام کسی است که اندیشه ی لائیک یعنی بی قیدی و بی تعهدی نسبت به مذهب را تبلیغ کند ولی خودش نسبت به مکتبی تعصب نداشته و از نظام ارزشی خاص پیروی ننماید؟!
بنابراین باید تاریخ را بطور بیطرفانه و دقیق مطالعه نمود ولی آن را رها نکرد بلکه در ترازوی قضاوت اخلاقی قرار داد. حتما باید معایب و محاسن یا حق و باطل بودن فعل و قول هر قوم و قبیله، سلسله یا تمدن را معین نمود. تاریخ را باید در بستر دو جریان حق و باطل مطالعه و تحلیل نمود. در این صورت است که معنی و مفهوم یافته از حالت مخزن لاطائلات بودن بیرون آمده روح پیدا می کند. تا این قضاوت اخلاقی نباشد تاریخ بی روح است و تا بی روح است موجب کمال انسانی نیست. همین روح است که موجب می شود وقتی علی علیه السلام از قهرمانان جریان حق تاریخ سخن گوید بر آنها بگرید و آن هنگام که از جریان ستمگران سخن گوید بر آنها خشم گیرد. همین روح است که انگیزه ی جنگ و جهاد قرار می گیرد.
به هر تقدیر هنگام مطالعه ی تاریخ باید کار زشت عده ای محکوم و عمل زیبای عده ای دیگر تمجید گردد، باید قضاوت تاریخی وجود داشته باشد، اخلاق اعمال گذشتگان باید ارزیابی گردد، تا روح قضاوتگر، فکر و اخلاق ارزیاب و قدرت فهم مطالب و مسائل انسانی را پیدا کنیم.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:19
حضرت در خطبه ی قاصعه نیز از دو خط مستمر تاریخی حق و باطل یاد نموده و علت شقاوت گردنکشان و نتایج آن، همچنین ثمرات صبر و استقامت مومنین و خط ایمان را در شرائط سخت و در کشاکش با سنت های تاریخی خداوند، در مقاطع گوناگون بر شمرده اند. در این خطبه بطور وضوح نحوه ی طرح مساله ی تاریخی همراه با نتیجه گیری از آنها را می توان دید. این کلام را بطور کامل آورده تا ملاحظه شود که آن حضرت از علم تاریخ چه چیزی خواستارند. و چگونه می نگرند:
در احوال گروه مومنین از امتهای گذشته اندیشه کنید که در زمان سختیها و ایام آزمایش چگونه بودند؟ آیا این گروه از مردم دیگر گرانبارتر، رنج کشیده تر و از اهل دنیا زندگیشان سخت تر نبود؟ ملاحظه نمائید که چگونه فراعنه آنها را به بندگی و اسارت کشیدند و آنان را شکنجه دادند؟! تلخی ها به کام آنان ریخته جرعه جرعه به آنان نوشاندند؟ (چرا) آنها زیر سلطه و در خواری و ذلت در استیلاء ستمگران بودند؟ آنچنان که راهی برای دفاع از خود نداشته و قادر به سرباز زدن از اطاعت نبودند، تا آنکه خداوند تلاش آنان را در استقامت بر ایمان و رنج در راه خدا و تحمل ناشایست ها (در راه عقیده) که بخاطر ترس از خدا بر آنان وارد می شد، مد نظر قرار داده، آنان را از گرفتاریهای سخت رهائی داد و آزاد نمود.
آنان را به ازاء ذلت عزت، بجای ترس ایمان و آسودگی بخشید، بطوری که آنان پیشتازان راه هدایت شدند و از جانب خداوند بر ایشان عزت و بزرگواری نازل شد، بیش از آنچه انتظار داشتند. پس دقت نمائید که چگونه شد زمانیکه جمعیت ها گرد آمده، اندیشه ها با هم، دلها یکسان، دستها یار یکدیگر، شمشیرها پشتوانه ی هم، بصیرت ها عمیق، تصمیم ها یگانه بود؟.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:20
آیا در این حالت بر سرزمینهای وسیع و بر همه چیز جهانیان سیطره نداشتند؟ حال بنگرید به آنچه در پایان کار دچار آن شدند. زمانیکه بین آنان تفرقه افتاده، مهربانی و وحدت به هم خورد، سخن و دلهاشان دو گانه گشت، دسته دسته شده به جان یکدیگر افتادند. پراکنده شده به جنگ با یکدیگر برخاستند. (به این خاطر) خداوند لباس عزت و بزرگواری را از تنشان خارج نمود. وفور نعمت را از آنان گرفت. آنچنان که عبرتی برای عبرت اندوزان گردیدند و داستان سرگذشتشان در میان بشر باقی ماند(34) در ادامه ی کلام، بنی اسرائیل، بطور کلی آل ابراهیم را به عنوان نمونه ای از گذر یک قوم در مسیر تاریخ و دور و نزدیک شدن آنها با سنت های الهی، همراه با نتایج حاصل از حاکمیت ارزشهای مختلف بر آن قوم یاد کرده، تاریخ نگری حقیقی را به ما می آموزند که:
از آنچه بر فرزندان اسماعیل و پسران اسحاق و بنی اسرائیل برفت عبرت گیرید. چه تناسب نزدیک دارد سرگذشتها و چه شبیه و نزدیک به یکدیگرند احوال (ملتها)، در تاریخ و چگونگی تفرقه و جدائی آنان تامل کنید. در آن روزگار تاریک که کسری ها و قیصرها مسلط بر آنان و سرورشان بودند، آنها را از کشتزارها و از کنار دجله و فرات جدا کرده از سبزه زار جهان به بیابانها راندند. بجائیکه در منه (خارهای بیابانی) می روید و بادهای تند می وزد، جائی که زندگانی طاقت فرساست. آنان را در فقر و بیچارگی، یار و همراه زخم و موی شتر رها کردند، زبونترین امتها از جهت خانه و کاشانه و بدبخت ترن آنان از لحاظ رفاه و آسایش بودند. به زیر بار رهبری (مهتری ) گرد نمی آمدند که به آن پناه جویند و نه بزیر سایه ی الفت و مهربانی (نسبت بهم) که بر عزت و بزرگواری آن تکیه کنند، پس با حالات نگران و دستهای پراکنده و تفرقه بسیار، در رنج و سختی و جهل و نادانی از قبیل زنده بگور کردن دختران، پرستیدن بت ها، دوری جستن از خویشان، غارتگری از راههای گوناگون بسر می بردند. باز بنگرید پس از آنکه پیامبری بر ایشان مبعوث کرد و آنان را فرمانبر شریعت نمود. چگونه به سوی آنان نعمتهای الهی سرازیر شد، بر دعوت او ایشان را گرد آورده با هم مهربان ساخت، نعمت و آسایش به سوی آنان روانه و نهرهای خویش بطرفشان سرازیر شد و بر دعوت او ایشان را گرد آورده با هم مهربان ساخت، نعمت و آسایش به سوی آنان روانه نهرهای خوشی بطرفشان سرایز نمود... ایشان فرمان دهنده ی بر جهانیان شدند و پادشاه سرزمینهای گسترده گشتند. بر کسانی که زیر سلطه ی آنان بودند مسلط شدند و بر فرمانروایان قبلی خود فرمان می راندند...

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:20
(حال متوجه باشید که) سرنوشت و وضع گذشتگان و بلاء و سختیهای روزگار و پیشامدهای آن که سخت کوبنده و شکنجه گر است در نزدیکی شماست. عذاب او را دیر می پندارید و...(35) امام علی علیه السلام اینگونه سیمای قومی را در بستر تاریخ و در کنار ارزشهائی که با آن زیست نموده اند ترسیم می نمایند. ملاحظه گردید که آن حضرت در این گفتارشان در صدد طرح علل سقوط و سعود آن ملت و تشریح مقاطعی که بر حق عمل کرده یا راه باطل پوئیدند (همراه با نتایج آن) می باشند.
حال این نوع تاریخ نگری را با خواندن مهملات خشک و بی روح امروزه مقایسه نمائیم.
در تواریخ امروز معمولا علل سقوط یا صعود یک ملت تنها در حوادث دیگر تاریخی جستجو می شود، (مثلا علت حمله ی مغول به ایران در کشتن سفیران چنگیز توسط حاکم شهر اترار دیده میشود و بس) در حالی که اعتقادات، توحید و تفرقه، تلاش و تنبلی، عطوفت و سخت دلی، ایثار و خست، تبعیت یا سرپیچی از رهبری و... اینگونه عوامل اند که در ترسیم حرکات تاریخ نقش اصلی را بازی می کنند.
وقتی این ارزشها از تاریخ سلب شود و این علم بدون در نظر گرفتن آنها مطالعه شود این علم چیزی جز گورستان و علم آن هم چیزی جز غیبت کردن از مردگان نیست. از جمله علل مهمی که زدگی از علم تاریخ در عده ای به وجود آورده همین طرح گورستانی تاریخ در رژیم گذشته بود. حال باید در شیوه ی ارائه ی این علم انسانی تجدید نظر کلی نمود و آن را از آن حالت بیرون آورد.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:20
سنت ها

درک قوانین عام حاکم بر تاریخ، از جمله فواید اصلی و اولیه ی این علم است. فهم این قوانین که موجب رشد شناخت، تصحیح اعتقادات و اصلاح مواضع سیاسی می گردد مورد نظر همه ی ادیان و مکاتب است. از آنجا که ارتباط سنت ها با علم تاریخ واضح و از یکدیگر مجزا شدنی نیستند، از این ارتباط سخنی به میان نیاورده و ضرورتا مطالب مختصری پیرامون فواید شناخت سنن می گوئیم:
از جمله فواید شناخت سنت ها، ایجاد هماهنگی بین انسان و طبیعت، انسان و جامعه، روابط جوامع با یکدیگر و فرد با خودش- بطور اصولی و طبق موازین خلقت- می باشد. بگونه ای که درک سنن جاری که همان شناخت اصول راه تکامل است، بشر را از درگیر شدن با چرخ دنده های محرک و متحرک هستی نجات و او را در صراط مستقیم الهی به پیش می راند. البته کارآئی شناخت سنت ها وقتی به حد مطلوب خواهد رسید که در بینش و احساس (یعنی دل و دماغ) جای گیرد. در این صورت هم ارزش نظری داشته و هم مهیج قلوب می گردد. به همین خاطر است که فهم سنت های الهی یکی از چهار ستون اصلی ساختمان یقین قرار گرفته است.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:21
قبلا گفته شد که آن حضرت یقین را بر چهار ستون استوار دانسته که پس از طی مراحل، بینش دقیق، دستیابی به حکمت و عبرت ها می تواند به سنت ها که مراحل پایانی راه یقین است دست یابد. و نیز گفته شد: سنت مورد نظر آن حضرت، تقلید کورکورانه از آداب و رسوم گذشتگان نیست بلکه دستیابی به قوانینی است که به زودی میسر نبوده پس از مطالعات و طی مراحل زیادی بدست می آید. سنت الاولین را کسانی می توانند بیابند که دارای بینش زیرکانه، حکمت عالمانه و عبرت محققانه باشند. در پاسخ این سئوال که: اولین کیانند؟ چه کسانی هستند که این چنین فهم سنت و شیوه ی آنها مشکل ولی ضروری است؟.
برای پاسخ دادن به این سئوال لازم بذکر این نکته هستیم که از نظر آن حضرت علیه السلام دو دسته سنت وجود دارد. یک دسته سننی هستند که از آن خداست و ریشه در فطرت داشته و امتداد آن به مرسلین و صالحان ارتباط پیدا می کند. دسته ی دیگر به ستمگران و جبران مرتبط می گردد (که خواهد آمد) بنابراین در میان گذشتگان سنتهای زیادی وجود دارد، که به سنتهای الهی و سنتهای ستمگران باید تقسیم گشته و از یکدیگر مجزا شوند.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:21
حال متوجه می شویم که منظور از سنت الاولین، هر نوع سنتی که در گذشتگان بوده است، نمی تواند باشد. و یا گذشت زمان و تاریخی شدن سنت ها دلیل بر صحت و بر حق بودن آنان نیست.بلکه باید آنان را با ملاک و معیاری سنجید و جزء گروه اول یا دوم قرار داد.
اما معانی که برای کلمه ی اولین می توان در نظر گرفت عبارتند از:
اول آنکه به اعتبار معنوی آن، منظور از کلمه ی اولین را پیشتازان مسیر رشد و کمال دانسته و سنت الاولین را سیره ی مقربان درگاه الهی و کسانی که در رده ی اول راه کمال اند بدانیم (چنانچه در قرآن مجید آمده است: سبقت گیرندگان و پیشتازان مقربان درگاه الهی اند- سوره ی واقعه آیه ی 10).
دوم اینکه آن را به اعتبار زمانی (ولی در چهارچوب سنتهای الهی) معنی کنیم، در این حالت منظور از اولین، نخستین گروندگان و مجریان قوانین الهی خواهد بود. (چنانچه در قرآن حضرت ابراهیم را اولین مسلم و آدم و نوح و ابراهیم و یعقوب و اسحاق را در ردیف صالحین اولیه شمرده است. همچنین خود آن حضرت در سخنانی صفات انبیاء سلف نظیر موسی، داود، عیسی و... را بر شمرده و می خواهند که صفات آنان سرمشق بشر گردد، بنابراین می توان آنان را اولین انسانهائی دانست که باید سنتهایشان باقی بماند).
تعبیر سوم از سنت الاولین شیوه ی انسانهای نخستین است که بر اساس فطرت پاک و سرشت الهی عمل می کردند.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:22
و بالاخره آخرین تعبیر آن همان سنت و سیره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه اولیه ایشان می باشد. که هیچکدام از اینها معارض یکدیگر نیست و دست یابی به آنها هم بدون بینش، حکمت و عبرت میسر نخواهد بود.
نکته دیگر که باید درباره ی آن سخن گفت این است که گاهی کلمه ی سنت بکار می رود و منظور از قوانین عام حاکم بر طبیعت است (نظیر اصل حرکت و تغییر و تحول دائمی که از آن سخن به میان آمد). گاهی منظور از آن شیوه ی انبیاء به ویژه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. بعضی مواقع منظور از سنت، قوانین اجتماعی تثبیت شده می باشد. هر کدام از آنها که مد نظر باشد در منشاء دریافت آن فرقی نیست و برای درک درست آن باید به سراغ تاریخ برویم خواه قوانین طبیعت و خلقت جهان و خواه قوانین حاکم بر تاریخ بشر و یا سیره ی انبیاء بوده باشد نهایتا ما را ملزم به بررسی وضع گذشته می کند.
از آنجا که انبیاء مبلغ قوانین مثبت جاری بر جوامع بشری و نفی کننده ی آداب و رسوم غلط می باشند، بنابراین ارتباط تنگاتنگی بین آرمان و سیره ی آنان با قوانین حاکم بر تاریخ وجود دارد. مثلا یکی از سنتهای تاریخی این است که بشر در نتیجه ی وحدت اعتقادی و اجتماعی، صاحب عزت و سربلندی گشته و در نتیجه تفرقه، مذلت بر او روی می آورد. این سنت به صورت لایزال در طول تاریخ عمل کرده و نمونه های فراوانی را برای آیندگان عرضه داشته است. ملاحظه میگردد که همین مطلب بصورت یک اصل اساسی در جوهره ی افعال و اقوال انبیاء (و پیامبر اسلام) ساری و جاری است. بنابراین شناخت سنت انبیاء (و سنت الاولین)، فهمیدن و پیدا کردن سنتهای جاری بر تاریخ بشر نیز هست.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:22
در توضیح دو دسته سنتهای مذکور متذکر می گردد که آن حضرت علیه السلام سخنان عدیده ای در این باره دارند که می تواند عنوان تحقیق جداگانه ای قرار گیرد. مثلا ایشان از سنت الله، سنن الحق، سنن قائمه، سنن فاضله، سنت الجامعه، سنت صالحه و اینگونه موارد به عنوان سنت های مثبت یاد نموده و کرارا نسبت به آنان سفارش می نمایند. در برابر آنان از دسته دیگری به عنوان سنن الجبارین یاد کرده و مذمت نموده اند. مسلم است که شناخت سنتهای فاضله از مفسده و انحطاطی که مختص ستمگران است نیاز به ملاک و معیار دارد. از آنجا که انبیاء مصلح بشرند مصلح سنتهای جاری بر جوامع بشری نیز هستند، لذا سیره ی آنها در برخورد با آنچه بشر تبعیت می نماید حجت می باشد. ایشان دوستان خود را بر پا دارند سنن الهی(36) و منحرفین و مخالفان انبیاء را، احیاگر سنت های جبارین معرفی(37) نموده اند.
درباره ی اهمیت سنت ها و نقش آن در تفکر فردی و عملکردهای اجتماعی قبلا گفته شد که مهمترین مشخصه محتسبون (ناظران روند جامعه) دانستن سنت هاست که بر اثر اطلاع از آنها نسبت به آینده آگاهی پیدا می کنند.

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2019, 19:22
آن حضرت در ادامه همان کلام یک اصل اجتماعی را بیان می نمایند. دقت شود:
حقیقتا گروه عصیانگر بپا خاسته اند، پس محتسبون کجایند؟ آنان که بر ایشان سنتها آشکار و از قبل خبردار شده اند. و (بدانید که) برای هر گمراهی علتی و برای هر پیمان شکنی شبهه ای است(38)
این مطلب اخیر (که برای هر گمراهی علتی و برای هر پیمان شکنی شبهه ای است) یکی از اصول قطعی اجتماعی است و به واسطه ی تاریخ به سهولت قابل درک است. خبره شدن در شناخت علل گمراهی ها و عهد شکنی های گذشته، آدمی را دارای آنچنان بصیرت و شناخت حسابگرانه می نماید که از روی شواهد و قرائن، می تواند به عهد شکنی ها و گمراهی های آینده پی ببرد، بنابراین، ضرورت پیش بینی آینده درک سنتهای گذشته است. کسی که سنن حاکم بر اجتماع را درک کند، با شناخت علل فعلی، معلولهای آتی را (طبق آن سنتها) به صورت عیان و آشکار می بیند.
نمونه ی سنتهای حاکم بر جامعه و طبیعت در نهج البلاغه آمده اند:
قوانینی نظیر فناء عمومی خلقت، تغییر و تحول دائمی، وجود دو جریان حق و باطل در بشر، اصل عمل و عکس العمل، آزمایش حتمی انسانها در طول حیات، وجود نتایج نیکو برای استقامت و صبر بر ایمان، نابودی ملتها در نتیجه آروزها و آرمانهای واهی و بی اساس، پیدایش حوادث مشابه در نتیجه انگیزه های مشابه، محکوم به شکست بودن شیوه ی انفعالی و خذلان در برابر دشمن، نابود گردیدن جریاناتی که قالب و محتوی همسان ندارند، ذلت و خواری قطعی ملتهائی که متفرق اند و رشد و اعتلای ملتهائی که همراه با بصیرت متحدند، و... نمونه هائی از اصول ارائه شده اند که آن حضرت در پرتو نگرش به تاریخ از آنها سخن گفته اند. علاوه بر آن در بعض خطب نحوه و کیفیت جاری شدن سنت های الهی را شرح داده و نمونه هائی ارائه داده اند. (مانند آل ابراهیم که قبلا ذکر گردید).

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2019, 16:28
عبرت ها تا کنون چندین بار از عبرت سخن به میان آمد. عبرت که به مفهوم، آموزش و توجه نظری و احساسی است. (تاکید می شود که عبرت، تنها آموزش تعقلی نیست بلکه جنبه احساسی و قلبی نیز دارد یعنی فهم با تمام وجود) در نهج البلاغه جایگاه ویژه ای دارد. چنانچه آمد، نداشتن بصیرت عبرت آموز موجب نقص یقین و ایمان می گردد. آن حضرت برای عبرت کاربردهای فراوانی ذکر نموده اند. کاربرد فردی و اجتماعی و عقیدتی برای آن ارائه نموده اند.
قبلا گفته شد که یکی از عبرتهای مهم که از گذشته باید آموخت این است که بسیاری از گذشتگان در اول جوانی خود از تاریخ عبرت نگرفتند. و نیز عبرتهای تاریخی سرمایه های الهی اند که در اختیار بشر قرار گرفته اند.
از آثار گذشتگان برای شما عبرتها باقی گذاشت... آنها در اول جوانی عبرت نگرفتند.(39)
پس آن حضرت برای گشایش فکر در زمینه ی عبرت اندوزی سئوالهائی نظیر: آیا ما جانشین گذشتگان نیستیم؟ آیا برای ما گریزگاهی هست؟ کجا هستند کسانی که در مستی و فراموشی زندگانی را به پایان بردند؟ ما به کجا بازگشت می کنیم؟ و غیره را در رویاروئی کسانی قرار می دهند که ناظر بر حیات و تاریخ خود می باشند. همچنین برای برقراری رابطه ی قوی بین انسان و تاریخ، از عوامل مرتبط کننده سخن به میان می آورند:
آیا در جاهائیکه آنان پیش از شما بودند نیستید؟(40) پس عبرت بگیرید به قرار گرفتن در منزل آنان که پیش از شما بودند(41) و در مقام ارشاد در این باره می گویند:
خدا رحمت کند مردی را که تفکر نماید و عبرت بگیرد تا بینا شود که از آنچه از دنیا باقی است به زودی نابود گردد(42) چنین آگاهی موجب دوری از زندگانی مستانه و ناخودآگاه بوده تحرک بیشتری را برای اثر گذاری و توشه گیری به وجود خواهد آورد.
در گفتار دیگری کالبد بی روح انسانهای دیگر را که حاکی از طی شدن یک عمر است و تاریخ یک حیات را در رویاروی آدمی قرار می دهد، بهترین وسیله عبرت اندوزی میدانند:
این حال (رویت جنازه انسان) برای همه ی عبرت گیرندگان، از هر گفتار بلیغ و سخن پذیرفته شده ای پند دهنده تر است(43)
نیز امتهای گذشته و همه ی تاریخ بشر را مخزن عبرتها دانسته می فرمایند:
برای شما در امتهای گذشته عبرتها نهفته است(44) البته عبرت اندوزی را در نقاط مثبت امتهای گذشته منحصر نفرمود، همه را منشاء عبرت می دانند.
پس عبرت بگرید ای بندگان خدا و بیاد آورید عقاید نادرست و کارهای زشت پدران و برادران خود را که اکنون در گور گرفتار آنها هستند(45) این مطلب که خود بخود گویای کیفیت مطالعه ی تاریخ و پاسخ کسانی است که به غلط تصور می کنند تنها باید نقاط مثبت و احوال خوبان را مطالعه نمود در جاهای دیگر نهج البلاغه بر آن تاکید شده است.
تجربیات تاریخ گذشتگان را از نیک و بد به یاد آرید... عللی را که موجب سعادت آنان بود انتخاب کنید... و از آنچه مهره ی پشت آنها را شکست دوری کنید(46)
بنابراین فقط مطالعه ی محاسن تاریخ کافی نیست بلکه باید افکار و اعمال زشت و زیبا، نیک و بد همه مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و از میان آنان گزینش به عمل آید. در اینجا مجددا یادآور می شود که نگرش گزینش گرانه و عبرت آموز با نگاه تفاخرآمیز و برتری طلبی تفاوت اساسی دارد.
چنانچه قبلا آمد: مردگان به عبرتها نزدیک ترند تا به افتخار....(47) بنابراین در نحوه ی مطالعه و نگرش به تاریخ باید کمال دقت را نمود تا حجاب عبرتها نگردد.

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2019, 16:29
کاربرد عملی علم تاریخ علاوه بر مسائل نظری که موجبات اصلاح شناخت فرد و جامعه و تصحیح اخلاق را فراهم می نماید، فواید بر این علم مترتب است که بطور مستقیم موثر و حتی برای اجرای پاره ای از امور ناچار از مراجعه به تاریخ هستیم. در اینگونه امور عموم جامعه بدون آنکه اطلاع از تاریخ و فواید آن داشته باشند، ناخودآگاه با آن سر و کار دارند. با اساطیر و الگوهای تاریخی زندگی می کنند و از روح آن الهام و سرمشق می گیرند.
الگو گرفتن، کابرد سیاسی، پیش بینی های اجتماعی، قضاوت صحیح و غیره عناوینی هستند که در این بخش می توان درباره ی آنان سخن گفت.

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2019, 16:30
الگو گرفتن از گذشتگان همانگونه که انسان در بدو زندگانی خویش از والدین خویش الگو گرفته و شخصیت خویش را بر اساس آن تنظیم کرده و رشد می دهد، همواره آیندگان چشم به گذشتگان دوخته و اسوه های خویش را در میان آنان (آگاهانه یا ناخودآگاه) انتخاب و در پرتو سیمای گذشتگان شخصیت فردی و اجتماعی خویش را می سازند. این تاثیرات در تجزیه و تحلیل شخصیت های بزرگ بخوبی مشهود و ملموس است، بگونه ای که شخصیت های گذشته در حیات آنان نمود عینی دارد. در زندگی روزمره ی مردم نیز اسوه ها، سیرت ها، خاطرات گذشته بطور مستمر عمل می کند، بطوری که می توان ادعا نمود در اکثر گزینش ها و موضع گیریهای فردی و اجتماعی نقش دارند. مسلم است که هر چه این الگوها و اساطیر متعالی تر و صالح تر بوده باشند، تاثیرات سازنده تری در فرد و جامعه دارند. بر عکس، ضعیف یا نا صالح بودن این مقوله ها زمینه ی انحطاط صاحبان آن را به وجود می آورد.

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2019, 16:30
تاریخ جایگاهی است که هر نوع سرمشق و الگو را از آن طلب کنیم در اختیار ما می گذارد، گو اینکه آزمایشگاهی است که آدمیت به انحاء گوناگون در آن آزمایش گزیده است ولی در آن میان پرچم نجات انسان را کسانی به دوش کشیده اند که مرتبط با مبدا آفرینش بوده وجودشان سیره و الگو برای تاریخ گشته است.
از آنجا که انبیاء رسالت نجات انسان را داشته بهترین اسوه برای بشر شمرده می شود، لذاست که آن حضرت شرط نجات بشریت را منوط به تبعیت از مرسلین و خاتم آنان دانسته می فرمایند:
محققا الگو گرفتن از پیامبر کرم صلی الله علیه و آله و سلم برای تو کافی است... اما اگر خواهی نمونه ی دیگری برای تو آورم موسی کلیم الله را در نظر آور... نمونه ی سوم حضرت داوود صاحب مزامیر که درود خدا بر او باد... و اگر از دیگری خواستی برای تو از عیسی بن مریم که سلام بر او باد برای تو گفته شود...پس به پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم که نیکوتر است اقتدا نما و به او تاسی نموده زیرا وجود او اسوه ای برای تاسی جستن است... هر آینه در وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و روشهای او آنچه تو را به بدیها و نیکی ها آگاه کند وجود دارد از آن جا که این رهنمود مولی علی علیه السلام (که کامل ترین اسوه برای بشریت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد)(48) نظر عموم مسلمین بوده و هست و لذاست که از اول، مسلمانان تاریخ نگاری را بر همین اساس پایه ریزی نمودند. و از این دیدگاه ضرورت مطالعه ی تاریخ بر عموم مسلمین واجب و حتمی است، چرا که اگر مسایل جاری در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و شیوه های آن حضرت فراموش شود، در فهم قرآن مشکلاتی به وجود خواهد آمد.

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2019, 16:30
یک بیماری مهمی که بر تاریخ نگاری فعلی مسلمانان عارض شده است اینکه: به تاریخ انبیاء سلف نمی پردازند.
در حالیکه اگر به تاریخ نگاری قرون اولیه اسلامی مراجعه شود ملاحظه می شود که آنان به شیوه ی قرآن و نهج البلاغه، از سیره ی انبیاء سلف فراوان سخن به میان آورده و در تداوم راه انبیاء عظام، پیرامون حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم سخن گفته اند. (تاریخ طبری و ابن اثیر و... نمونه هائی از این گفتارند). ولی متاسفانه این کار فعلا در بین مسلمین امری بسیار حاشیه ای گردیده است.
آن حضرت نه تنها الگو گرفتن از انبیاء گذشته را سفارش می نمایند بلکه بر تعبیت از محاسن گذشتگان، از هر قوم و طایفه ای باشند تاکید می کنند.
پس مانند سابقین خود باشید، کسانی که پیش از شما بودند و...(49) بنابراین نباید تاریخ را منحصر در شناخت دوران خاص نمود و از نتایج و ثمرات فراوان مقاطع دیگر بی بهره بود. چرا که انحصار نمودن تاریخ به مقطع خاص خارج از روال علمی و موجب بروز اشتباهاتی خواهد گردید. زیرا هر مقطع تاریخی به مثابه پله ای از نردبان است که با شمارش قبل و بعد آن معنی و مفهوم پیدا می کند. عظمت پیامبر اسلام وقتی روشن تر می گردد که روند تاریخ تا زمان ایشان تبیین شده باشد. شناخت امروزه ی اسلام نیز منوط به بستر حرکت آن دین و درک کلی فراز و نشیبها، تداخلات فکری و فرهنگی از صدر اسلام تا کنون است.
آن حضرت برای یافتن راه نجات، پیروان خویش را ملزم به مطالعه ی تاریخ درباره ی ائمه نموده اند. تا بر اساس سیره ی آنان در امور عمل نمایند.
اهل بیت پیامبر خود را نگریسته، از طریق ایشان جدا نشده، رفتارشان را پیروی کنید که هرگز شما را از راه راست بیرون نبرند و به هلاکت و گمراهی باز نمی گردانند، پس اگر ایشان نشستند شما نیز بنشینید و اگر برخاستند شما نیز برخیزید، از ایشان جلو نیافتید که گمراه و سرگردان خواهید شد و عقب نیافتید که هلاک و بیچاره می شوید(50)

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2019, 16:31
بحث فوق را در نتایج زیر خلاصه می نمائیم که:
1- داشتن الگوی تاریخی ضرورت انسانی است.
2- هر چه الگوها و اساطیر کمال یافته تر باشند تاثیرات بهتری در سازندگی انسانی دارند.
3- کسانی که بدنبال شناخت الگو و انتخاب آن نیستند، ناخودآگاه اسوه هائی را قبول یا بر آنان تحمیل می شود.
4- از نظر علی علیه السلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بهترین اسوه و الگوست.
5- در دیدگاه آن حضرت سرمشق گرفتن منحصر به ذات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نشده است.
6- درک قرآن بدون تاریخ صدر اسلام میسر نیست.
7- تاریخ کشورهای اسلامی بستر حرکت اسلام از زمان پیامبر اکرم تا کنون می باشد که لا ینقطع باید مورد مطالعه قرار گیرد.