PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مرگ چيست؟



كيان
17-05-2010, 10:47
مرگ چيست ؟


وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ الشُّهَدَاءِ

در تعابير ديني از مرگ به عنوان انتقال از منزلي به منزل ديگر؛ انتقال از مرتبه‌اي به مرتبه‌اي ديگر؛ رهايي از زندان تن و طبيعت؛ آزادي پرنده‌اي زيبا از گلخن حمام؛ پاکيزه شدن از آلودگي‌هاي دنيا؛ حمام رفتن و تن خود را شستشو دادن؛ عوض کردن لباس‌ها؛ برکندن لباس‌هاي چرکين و پوشيدن لباس‌هاي پاکيزه و مانند آن ياد شده است.

بر اساس اين نوع تفکر، مرگ براي همه انسان‌ها بلکه همه موجودات، کمال است، زيرا فعليتي است که هر موجودي پيش از آن، استعداد و قابليت آن را دارد. حرکت انسان از مراتب طبيعي به مراتب فراطبيعي، از جهان ماده به عالم فراماده، براي او و به‌ويژه براي نفس او کمال به‌شمار مي‌رود.

هر کسي که از جهان طبيعت بيرون رود، از مرتبه پست و فرودين بيرون رفته و به مرتبه شريف و فرازين وارد شده است. به همين سبب است که ادراکات انسان‌ها پس از مرگ به‌کلي رشد مي‌يابد و با پيش از مرگ تفاوت اساسي مي‌يابد. پس از مرگ انسان‌ها چيزهايي را مشاهده و ادراک مي‌کنند که پيش از آن هرگز به ذهنشان خطور نمي‌کرد و حقايقي را مي‌چشند که پيش از مرگ نه کسي آن‌ها را ديده و نه کسي شنيده و نه کسي آن‌ها را تصور کرده بود.
به هر حال مرگ کمال است و سبب کمال و رشد و رهايي انسان از محدوديت‌هاي جهان طبيعي و مادي است و بر اين اساس نيک و مطلوب و البته گريزناپذير هم هست.
گفته‌ خويش را با اين سخن حضرت ولي الله اعظم امير مومنان صلوات‌الله‌و‌سلامه‌‌عل ه مزين مي‌سازيم که فرمود:

خُطَّ الموتُ علي وُلدِ آدم مَخَطّ القدادة في جيد الفتاة

مرگ براي انسان همان اندازه زيباست که گردنبند بر گردن دختران جوان زيباست.
همان‌گونه که گردنبند طلا بر گردن دختران جوان که از وجاهت و زيبايي برخوردارند، بر زيبايي آن‌ها مي‌افزايد، مرگ نيز براي انسان که از جمال و کمال برخوردار است، بر جمال و کمال او مي‌افزايد.
با توجه به کمال بودن مرگ اين پرسش مطرح مي‌شود که در اين صورت چه تفاوتي ميان مرگ طبيعي و شهادت وجود دارد؟
وقتي که مرگ کمال باشد و سبب رهايي از زندان تن و طبيعت و ورود به عوالم فراتر از طبيعت، مگر شهادت چه چيزي بيش از کمال و خلاصي از زندان طبيعت دارد که بر مرگ طبيعي برتري دارد؟

در پاسخ به اين پرسش، دو نکته را مي‌توان مطرح نمود:

يکم:وجود و کمالات وجودي و از جمله آن‌ها مرگ و نتايجي که مرگ به دنبال دارد، به اصلاح حکيمان، امري مشکک است، يعني داراي مراتب متعدد است که برخي از آن‌ها شدت دارد و برخي ديگر، ضعيف است.
اگر چه همه مرگ‌ها کمال است ولي کمالات همه در يک رتبه و درجه نيستند. همان‌گونه که نورها از جهت شدت و ضعف با هم‌ديگر تفاوت دارند و نور خوشيد و ماه و شمع، همه نور هستند ولي نور خورشيد شديدتر و نور ماه از نور خورشيد کمتر و نور شمع کمترين است، مرگ‌ها نيز اگر چه کمال هستند ولي داراي مراتب شديد و ضعيف هستند.
کمال شهادت نسبت به کمال مرگ‌هاي طبيعي همانند شدت نور خورشيد به نور شمع است و از جهات متعددي تام‌تر و کامل‌تر است. البته نکات بسياري در زمينه علت برتري شهادت نسبت به مرگ طبيعي و نيز تفاوت شهيدان با هم‌ديگر وجود دارد که شايد در فرصت ديگري بدان‌ها اشاره بشود.


دوم: مرگ اگرچه کمال است ولي به معني آسودگي و راحتي انسان پس از مرگ نيست بلکه به اين معني است که انسان با مردن استعدادها و توانايي‌هاي بالقوه خود را به فعليت مي‌رساند و در واقع آن چه که در جهان طبيعت به‌گونه تدريج به فعليت مي‌رسيد و با گذشت زمان بسيار تحقق مي‌يافت، با مرگ يا به‌صورت دفعي به فعليت مي‌رسد و يا با سرعت بسيار تحقق مي‌يابد.
توضيح آن از اين قرار است: انسان‌ها از آغاز تولد استعدادهايي دارند که به‌صورت تدريج و با آهستگي به فعليت مي‌رسد. به عنوان نمونه انسان استعداد دانش‌آموزي را دارد ولي اين استعداد به آهستگي به فعليت مي‌رسد و بايد انسان سال‌ها بياموزد و فعاليت علمي نمايد تا عالم گردد ولي مرگ اين استعداد را به سرعت به فعليت مي‌رساند به گونه‌اي که با مردن کسي، پرده‌هايي که در جهان طبيعت مانع از مشاهده و آگاهي او بود و در طي ساليان درازي بر طرف مي‌شد، در کم‌ترين زمان برکنار مي‌گردد و آن‌چه را که استعداد مشاهده آن را داشته به سرعت به فعليت مي‌رسد و آن را مشاهده مي‌کند. ولي اين‌که استعداد مشاهده چه چيزي را داشته، چيزي نيست که با مرگ تغيير نمايد.
به عنوان نمونه کسي که استعداد مشاهده جمال الهي و رحمت و فضل و لطف او را دارد، اگر بخواهد اين استعداد را در جهان طبيعت به فعليت برساند و جمال الهي را مشاهده نمايد، بايد ساليان درازي را به کار مناسب با آن و رياضت‌هايي که به رهايي نفس مي‌انجامد، بگذراند ولي براي به فعليت رسيدن اين استعداد از طريق مرگ نيازي به انجام کارهاي يادشده ندارد و به سرعت و بسا به‌گونه دفعي به فعليت رسد.
هم‌چنين کسي که استعداد مشاهده جلال الهي و نقمت و عذاب او را دارد براي به فعليت رسيدن اين استعداد در جهان طبيعت و از راه‌هاي عادي و متعارف بايد ساليان درازي به کارهاي مناسب با آن اشتغال ورزد ولي با مرگ اين استعداد به سرعت و بسا در برخي از افراد به‌گونه دفعي به فعليت رسد.

در واقع مرگ به فرايند فعليت استعدادهاي انسان، سرعت مي‌بخشد و اهل رحمت را به سرعت به کمال خودشان که وصول به رحمت است مي‌رساند و اهل نقمت را نيز به سرعت به مقتضاي استعداد خودشان که وصول به عذاب است مي‌رساند.
ولي شهادت علاوه بر اين‌که به فعليت رسيدن استعدادها و مقتضاي نفس را سرعت مي‌بخشد، به استعدادها و فعليت‌ آن‌ها جهت نيز مي‌دهد.
معناي متعارف اين نکته اين است که برخي يا بسياري و يا همه استعدادهايي که مقتضي وصول به قهر و نقمت است را تغيير مي‌دهد و آن‌ها را در فرايند تغييرات دفعي يا سريع يا در روند رخ‌داد شهادت و کارهايي که پيش از آن انجام‌ مي‌دهد به استعدادهاي مربوط به رحمت الهي تغيير مي‌دهد.
بنابراين، کسي که در زندگي طبيعي اگر به مرگ طبيعي مرده بود، به مقتضاي استعدادهاي خود که بنابه‌فرض، استعداد دريافت عذاب و نقمت بود، مي‌رسيد، با شهادت، استعدادهاي وي به نوع ديگري تغيير مي‌يابد به‌گونه‌اي که رحمت خداي متعال براي او فعليت مي‌يابد و با نفس وي تناسب خواهد داشت نه قهر و عذاب.