PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دکتر مریم عبدالباقی (حافظ کل قرآن )



حور العین
17-05-2010, 20:46
بسمه تعالی parandeh2

دکتر مریم عبدالباقی (حافظ کل قرآن )

مريم حاج عبدالباقي از جمله بانواني است كه توانسته است در مسير رشد و تعالي گام بردارد و براساس نگاه اسلا م به زن و نقش و جايگاه او، بين مسئوليت هاي مختلف خانوادگي و اجتماعي، توازن برقرار كند.
عبدالباقي چهره ناآشنايي براي شما نيست، چرا كه او پس از سال ها تحصيل در دانشگاه و اخذ مدرك دكتراي علوم قرآني از دانشگاه تهران، همراه حفظ قرآن، با اطلا عاتي كه داشت در رسانه ملي به آموزش و بازخواني همه آنچه كه آموخته بود پرداخت و به همين دليل اغلب خانواده ها، او را مي شناسند.



گفتگویی با ایشان :



parsto1

حور العین
17-05-2010, 20:47
چه انگيزه اي باعث گرايش شما به سمت حفظ قرآن شد.

در سال 71 آقاي ري شهري اعلا م كردند افرادي كه طي دو سال حافظ كل قرآن شوند، به سفر حج مشرف خواهند شد. من و دوستم خانم بشيري، شروع به حفظ قرآن كرديم.

از چند سالگي كار حفظ قرآن را آغاز كرديد. آيا با برنامه هاي كاري خانواده تداخلي ايجاد نشد؟
۲۹ ساله بودم و براي كارشناسي ارشد هم يك ماه بيشتر درس نخواندم. اما در طول دوره كارشناسي ارشد حفظ قرآن را ترك نكردم. يادم است كه يكي از دوستانم فال حافظ برايم گرفت كه اين بيت آمده بود.
مانعش قلقل چنگ است و شكر خواب صبوح.
بنابراين من حفظ قرآن را در ساعات صبحگاهي و يا آخر شب كه فرزندانم خواب بودند انجام مي دادم. به جرئت مي گويم كه خوش ترين ايام دوران زندگي من، همان چهار سال و نيم بود كه مشغول حفظ قرآن بودم. در آغاز دعا مي كرديم كه بتوانيم زودتر قرآن را حفظ كنيم تا به حج برويم اما پس از مدتي اين جايزه با همه عزيز بودنش در درجه دوم اهميت قرار گرفت و الا ن حسرت آن روزها را مي برم.

حفظ قرآن براي شما چه دستاوردهاي فردي و اجتماعي داشت؟

بهترين ثمره آن اين بود كه من به موضوعات قرآني تسلط يافتم. معمولا ً از زمان نوجواني قرآن زياد مي خواندم و با معاني آن بيگانه نبودم، و با وجود آنكه تسلط كافي به معاني آيات نداشتم اما كرامات پي در پي براي من به ارمغان آورد.

بالا خره به حج مشرف شديد؟

زمان مسابقه فرا رسيده بود اما هشت جزء آخر قرآن مانده بود. من با ترديد در مسابقه شركت كردم و واقعاً انتظار برنده شدن سفر حج را نداشتم. اما حج عمره قسمت من شد كه خاطرات بسيار لذتبخشي از آن دوره دارم. كاش تكرار شود!

خانواده شما چه نقشي در موفقيت شما داشته اند؟

مادرم خيلي مشوق من است. او زني بسيار بااستعداد است كه به علت شرايط زمانه نتوانسته تحصيلا ت خود را ادامه دهد و به گونه اي استعداد خودش را در آموزش و پرورش بچه هايش دنبال مي كند و زماني كه من پايان نامه دكتري را مي نوشتم خيلي كمك حال من شد در كنار او همسري داشتم كه هيچ گاه سد راه من قرار نگرفت.

چرا با وجود اينكه عضو هيئت علمي دانشگاه هستيد هنوز هم در مدارس راهنمايي و دبيرستان تدريس مي كنيد؟
چون با بچه هاي راهنمايي اصولي تر مي شود كار كرد و اينكه هميشه يادم باشد كه از كجا شروع كردم. البته فعاليت در اين مدارس انرژي زيادي از من نمي گيرد.

چگونه توانستيد با بچه هاي نسل سومي ارتباط برقرار كنيد؟

اول از همه بايد فضاي ذهني بچه ها را زير نظر بگيريم. بعضي از معلم ها يك هاله اي از قداست دور خودشان مي پيچند. نمي خواهند بگويند ما مقدس هستيم. بلكه فكر مي كنند كه بايد اين گونه باشند! در نتيجه دانش آموز راهي براي دستيابي پيدا نمي كند. من هماهنگ با بچه ها هستم. مقدس نيستم. هم با آنها گريه مي كنم، هم مي خندم.

فكر مي كنيد فرزندانتان در مورد شما چه قضاوتي مي كنند؟

شايد به نظر فرزندانم، من شخص خيلي مذهبي اي باشم. اما فكر مي كنم كه مثل بقيه، آدم هاي معمولي ام.

با توجه به اينكه شما در برخي از نشست هاي رسانه عمومي نيز شركت مي كنيد آيا راهكارهاي شما براي خانواده ها مناسب بوده است؟

من نمي دانم چرا همه از من توقع مسائل تربيتي دارند. در صورتي كه من هيچ ادعايي در اين زمينه ها ندارم. تخصص من علوم قرآني است.

ما معتقديم كه قرآن بهترين راهكار براي خانواده مي تواند باشد فكر نمي كنيد اين توقع بي جايي نيست!

من قرآن را بارها خوانده ام. حافظ آن نيز هستم. اما اينكه بتوانيم به آن عمل كنيم بسيار سخت است. به هر حال آن بخش از زندگي كه بايد اعتدال را رعايت بكنيم، ناديده گرفتيم و زماني كه فرزندانمان به سني مي رسند كه بايد مسائل ديني را دريافت كنند، پسزدگي ايجاد مي كنيم چون پايه اي و ريشه اي عمل نكرديم. من خودم يادم هست كه هروقت به كلا س هاي تربيتي در آن زمان مي رفتم. مدت ها مشكلا ت من بيشتر مي شد چون نمي توانستم به آن عمل كنم.

به نظر شما، روند حفظ قرآن در جامعه ما، چگونه مورد آسيب قرار مي گيرد.

در حال حاضر در بعضي از كلا س ها با استعدادترين بچه ها در مدت كوتاهي حافظ مي شوند بدون اينكه تثبيت شود و بعد از مدتي براي آنها دلزدگي ايجاد مي شود. من خودم در حفظ قرآن هيچ گاه تا جزئي را كاملا ًيادآوري نمي كردم، سراغ آيه ديگري نمي رفتم.

شما نسبت به فرزندانتان نيز توقع داشتيد كه مسير شما را طي كنند؟

اصولا ً انسان ها نسبت به فرزندان خود هم بسيار ايده ال گرا و هم سخت گير ترند. بنابراين توقع خيلي بيشتري از آنها دارند. من فضاي خانه را بسيار باز گذاشتم دختر بزرگ من دانشجوي هنر در رشته نقاشي است و دختر دوم من دانشجوي زيست شناسي است. آنچه براي من مهم بود اين است كه آنها گرايشات مذهبي داشته باشند. فرزند من روحيه هنري داشت و من فكر مي كردم او نيز مثل خود من است.

روحيه هنري به چه معناست؟

هنر با حس و خيال سر و كار دارد. خيال حد وسط نفس و عقل است به همين دليل خطرات زيادي هنرمندان را دنبال مي كند. ولي اگر تخيل هنرمند با عقل گره بخورد ارتقا مي يابد. من، خيلي روحيه هنري نداشتم در عين اينكه رابطه گرم و صميمي با اعضاي خانواده دارم.

عده اي معتقدند شما در بعضي سخنراني هايتان، گرايشات فمينيستي داريد! اين گونه است؟

هر كسي از ظن خود شد يار من! اما با توجه به چارچوب كه از دين فهميديم بازگو مي كنيم. من اصلا ً فمينيست نيستم. من معتقدم كه بايد براي آدم ها كار كرد.

نظر شما درباره فعاليت هاي اجتماعي - اقتصادي زنان در جامعه چيست؟

معتقدم كه در جامعه اسلا مي اگر شعار اسلا مي دهيم، بايد اسلا مي نيز عمل كنيم. خانم ها بايد تقليل كار داشته باشند. حقوقشان متناسب با تقليل كارشان كم باشد. به يك دليل كه هميشه به كار اصلي كه حفظ چارچوب خانواده است، بپردازند.
آسيب رساندن به حقوق خانم ها به حقوق خانواده و در نهايت، به جامعه آسيب مي رساند. متاسفانه گاهي كوركورانه راهي كه غرب رفته است، ادامه مي دهيم آنها سرشان به سنگ خورده و برگشته اند ولي ما ناآگاهانه در حركت هستيم. همين كه 69 درصد دانشجويان دخترند، فاجعه است. ما بايد هدف هاي جامعه را مشخص كنيم كه چه رشته هايي مناسب خانم ها است. اينكه يك كنكور 90 درصد حفظي است و با روحيه دختر خانم ها سازگار، غلط است.
در نهايت اينكه اگر خانمي درآمد بالا داشت بايد به آن درجه از آگاهي برسد كه اختيارات خود را اضافه نكند و درآمد بالا ي خود را به عنوان برگ برنده در دست نداشته باشد. درواقع بايد بپذيرد كه مرد سرپرست حقوقي خانواده است. زن مثل قلب خانواده و مرد به عنوان مغز خانواده عمل مي كند و وجود قلب مهم تر است از اين جهت كه خانه بدون مادر، ساختارش به هم مي ريزد.

*منبع
همشهری

حور العین
17-05-2010, 20:47
بفرماييد چه انگيزه‌اي باعث شد كه به فكر حفظ قرآن كريم افتاديد؟

يادم هست يك برنامه‌اي بود در تلويزيون به اسم سيماي قرآن، برنامه‌ي موفقي هم بود. روزي آقاي ري شهري را دعوت كرده بودند و ايشان گفتند: هر كس بتواند در عرض دو سال كل قرآن را حفظ كند به عنوان جايزه به حج تمتع مشرف مي شود.
آن موقع شرايط خاصي بود. اين طور نبود كه هر كس بتواند به مكه برود. بعضي ها چند سال (13سال) در نوبت بودند و از نظر مالي هم ما شرايط مناسبي نداشتيم؛ ولي براي ما يك آرزو بود كه بتوانيم به حج واجب برويم. آن موقع من درس مي دادم؛ چون ليسانس الهيات داشتم، معلم ديني و قرآن بودم. دوستم كه دبير فيزيك بود گفت: چون تو حافظه ات خوب است، با اين مسابقه‌اي كه اعلام شده، تو مستطيع هستي! يعني عذري نداري كه نتواني حفظ كني! اين جمله براي من يك انگيزه شد. ما مي توانيم كل قرآن را حفظ كنيم و برويم مكه ، براي اين‌كه خود را محك بزنيم، گفتيم؛ سوره مريم را شروع كنيم و ديديم كه سوره مريم را خيلي زود حفظ شديم و شروع كرديم از اول، قرآن را حفظ كرديم. در عرض دو سال 22جزء ‌را حفظ كرديم و اين دوست من، خيلي روحيه‌اش خوب بود، من تا نااميد مي شدم و مي‌گفتم سخت است و تمام نمي‌شود. او مي‌گفت: نه، مي‌توانيم! حتماً موفق مي شويم و خيلي هم از نظر علمي به هم مي‌خورديم. من مي ديدم او خيلي اميدوار است، پشتكارم بيشتر مي شد. او مي ديد من پشتكارم بيشتر است او هم تلاشش را بيشتر مي كرد. بعد از مدتي اعلام كردند تمام كساني كه فرم را پركرده‌اند فرمهايشان را بدهند. ما شنيديم كه دو هزار نفر فرم داده‌اند. آن اعلام تلويزيوني در دو هزار نفر در سطح كشور ايجاد انگيزه كرده بود. بعد از اين ما روزي ده صفحه حفظ مي كرديم تا حافظ كل قرآن شويم و روز مسابقه وقتي رفتيم هفت يا هشت جزء مانده بود. من اولين نفري بودم كه در مسابقه شركت كردم؛ چون بچه كوچك در خانه داشتم، دلم شور مي زد و گفتم من امتحان مي دهم و مي روم، سه سؤال پرسيدند يك سؤال از ده جزء اول، يك سؤال از ده جزء دوم و سومين سؤال را از ده جزء سوم ، كه سؤال ده جزء اول و دوم را جواب دادم و سؤال ده جزء سوم از سوره مدّثر بود كه من حفظ نبودم و جواب ندادم. خانمهايي كه آمده بودند براي من جالب بودند. سه خانم عرب از بندر عباس با ماشين آمده بودند و دو روز و نصفي توي راه بودند و يك مادر ، دختر و عروسش را آورده بود، اينقدر اين خانم اهل حال بود، همه اش دستهاي ما را مي بوسيد و مي گفت شماها قرآني هستيد و شماها بوي قرآن مي دهيد. آن دو نفر عرب نفرات اول شدند و واقعاً ما خوشحال شديم كه اينها با اين همه زحمتي كه كشيده اند الحمدلله جواب گرفتند. شش ماه از اين ماجرا گذشت و ما در اين فاصله مشغول حفظ بوديم؛ پس از مدتي گفتند: مي‌خواهيم جايزه كساني كه در مسابقه‌ي حفظ شركت كرده‌اند را بدهيم . من گفتم: دوستان ما نرويم. ما كه يك سؤال را جواب نداده‌ايم و هر كدام از دوستان من هم يك سئوال جواب نداده بودند. جالب اين‌كه آن دوستم كه پنج جزء آخر را حفظ كرده بود، يك سوره‌اي را پرسيده بودند كه بلد نبود، ولي دوستان گفتند: نه، ما خواب ديديم و بايد برويم. ديديم تمام افرادي كه آن روز مسابقه داده بودند، جايزه‌هايشان را مي دادند از خانمها سه نفر حج واجب قسمتشان شده بود كه دو نفرشان همان خانمهاي عرب بودند و بعضي‌ها عمره، بعضي‌ها سوريه و كساني كه امتيازشان كم بود سكه برنده شدند، من گفتم ما حتماً جزو نفرات آخر هستيم و هيچ چيز به ما تعلق نگرفته است. من خيلي دلشوره داشتم. ديديم آنجا يك آقايي راه مي رود و برگه در دستش است. گفتم آقا ببخشيد! آيا مي شود حاج عبدالباقي را بگوييد برنامه‌اش چطور است. نگاهي كرد و گفت: حج عمره! من اين قدر خوشحال شدم كه نمي‌دانستم بايد چه كنم. كلاً دو سال و نيم ديگر طول كشيد؛ يعني آن پنج يا شش جزء باقي مانده، خيلي طول كشيد، چون بايد مرتب مرور مي كرديم. من نمي‌توانم اصلاً از خوبي اين سفر قدر داني كنم، جمع ما همه قرآني بودند. براي همين به ما خيلي خوش گذشت، چون كسي غير از قرآن چيزي از ما نمي‌خواست و با ما كاري نداشت و ما در عبادت و قرآن خواندن آزاد بوديم، مثلاً شب تا صبح در قبرستان بقيع مي‌مانديم و عبادت مي كرديم.

حور العین
17-05-2010, 20:48
*اگر خاطره جالبي از سفر داريد، بفرماييد.

اين سفر اولين سفر خارج از كشور ما بود. مي‌خواستيم سوغاتي بخريم ؛ ولي پولمان تمام شد و فقط براي برد يماني پول گذاشته بوديم. هر سه نفر ما به اندازه‌اي كه سه تا برد يماني بخريم، پول داشتيم، چيزهايي كه در هتل داده بودند، اضافه آمده بود و ما اينها را گذاشته بوديم در كيسه‌اي كه به خانمهاي فقير بدهيم. پولها را هم گذاشته بوديم در آن كيسه‌ها و به اشتباه به آنها داديم و ديگر هيچ پولي نداشتيم تا بُرد يماني بخريم و من به شوخي به دوستم گفتم: خدا نمي‌خواهد كه ما بميريم، شما چرا اينقدر اصرار داريد!
يك روز به ما گفتند: سفير ايران در عربستان برنامه‌اي در وزارت امور خارجه براي مادرها و خانواده‌هايي كه از ايران آمده‌اند گذاشته، برويد و صحبت كنيد و مسائل قرآني و تجربه‌هاي خود را بگوييد. ما رفتيم و سفير نيز آمد و به هر نفر 200 دلار هديه داد. اينقدر ما از اين مسأله تعجّب كرديم، چون هم مسافرت رفته بوديم و هم سوغاتي خريده بوديم و پول هم به ما دادند.


* آيا برنامه حفظ شما مزاحم درس و مطالعه شما نبود؟

وقتي كه من شروع به حفظ كردم در مدارس درس مي دادم و فوق ليسانس هم قبول شدم و بركات معنوي خاصي را در زندگي مي ديدم و براي كسي كه در راه قرآن قرار بگيرد، برايش پيش مي آيد. من به خاطر اينكه مبادا قرآن از يادم برود، مي‌خواستم زود پايان نامه فوق ليسانسم را تمام كنم، چون مي‌ترسيدم اگر زياد روي پايان نامه وقت بگذارم، قرآن از يادم برود؛ لذا خيلي زود تمام شد و وقتي براي دفاع در جلسه‌ي دفاعيه به ايرادهاجواب دادم، من آمدم بيرون تا تصميم بگيرند و نمره بدهند، مرا صدا زدند. وقتي من رفتم ديدم به من نمره20 دادند، من اعتراض كردم كه اين نمره براي من زياد است، آنها گفتند: شما بايد يك بيست براي حفظ قرآن مي گرفتيد؛ يعني مي‌خواهم بگويم اصلاً فكر نمي‌كردم كه مسأله حفظ قرآن من ربطي به درس و فوق ليسانس من داشته باشد؛ ولي انگار خدا براي آدم جبران مي كند، چون من باعشق براي قرآن وقت مي‌گذاشتم، و با چه عشقي نصف شب بلند مي شدم و قبل از اذان صبح حفظ مي‌كردم و بعد از اذان هم دوره مي‌كردم يا مثلاً با يكي از دوستانم كه همسايه‌ي ما بود و مي‌خواست براي كنكور درس بخواند، قرار گذاشته بوديم كه در ماه مبارك رمضان يك روز او افطار و سحري براي هر دو خانواده درست كند و يك روز من، تا براي هر دوي ما يك روز صرفه جويي شود؛ يعني با تمام وجود در خدمت قرآن قرار گرفتيم و خيلي صفا داشت؛ البته همه توفيق خداوند بود.


* به كساني كه مي‌خواهند حفظ را شروع كنند، چه توصيه‌اي داريد؟

الان به دوستاني كه دارند حفظ مي كنند مي گويم، هيچ عجله نكنيد كه تمام شود؛ چون آن موقعي كه آدم شروع مي كند، مي گويد: آيا مي‌شود تمام شود و من حافظ كل شوم، ولي وقتي تمام مي شود مي گويد: اي كاش اين دوره تمام نشده بود! من الان هم روزي يك جزء بايد دوره كنم تا يادم نرود، ولي آن دوران خيلي عالي بود.


* آيا مأنوس بودن شما با قرآن، تأثيري در زندگي خانوادگي شما نيز داشته است؟

از نظر خانوادگي هم براي من تأثيراتي داشت. شوهرم وقتي ديد من از عهده‌ي حفظ قرآن برآمدم، مرا بيشتر باور كرد و ديدش نسبت به من جدي‌تر شد. من به هيچكس نمي گويم كه قرآن را حفظ كند، چون اين چيزي نيست كه به كسي بگوييم، بايد به دل او بيافتد. اگر كسي حافظ كل قرآن نباشد، نمي‌تواند بگويد من مي دانم قرآن چه مي‌گويد. خود من آن زماني فهميدم كه حفظ كردم، من قبلش هم هر حاجتي داشتم، نيت مي كردم و نذر مي كردم كه روزي يك حزب قرآن بخوانم و حدود چهار ماه طول مي كشيد. دو مرتبه حاجت بعدي؛ يعني در طول يك سال چند بار قرآن را ختم مي كردم. آن طور نبود كه من قرآن نخوانم و بلد نباشم. رشته‌ام هم الهيات بود، عربي هم مي‌خواندم. يك نفر كه قرآن مي‌خواند مي‌دانستم كه چه مي‌گويد با اين وجود وقتي حافظ كل شدم گفتم: من چه طور مي خواندم و چه مي‌فهميدم؟ اگر انسان صدها بار هم بخواند و حافظ نشده باشد، به آن احاطه ندارد.


http://www.askquran.ir/gallery/images/47620/1_4ot7ybm.gif

حور العین
17-05-2010, 20:49
* شما چه شيوه‌اي را براي حفظ داشتيد و براي كساني كه مي‌خواهند قرآن را حفظ كنند، چه شيوه‌اي را پيشنهاد مي‌كنيد؟

شيوه‌ي حفظ كردن ما معمولي بود، كلاس نمي‌رفتيم. اگر آيه‌ها كوتاه بود، يك آيه؛ اما اگر آيه‌ها بلند بود، پنج يا شش قسمتش مي‌كرديم و هر قسمت را كه حفظ مي‌شديم، سراغ قسمت بعدي مي‌رفتيم؛ البته بعضي‌ها صفحه‌اي حفظ مي‌شدند. يعني اينقدر يك صفحه را مي‌خواندند تا حفظ مي‌شدند؛ ولي من تكه تكه حفظ مي‌كردم و اين به حافظ بستگي دارد. من صبحها قبل و بعد از نماز صبح حفظ مي‌كردم و در طول روز، در اتوبوس، در تاكسي و… دوره مي‌كردم؛ يعني واقعاً مي‌شود حفظ كرد، فقط خدا بايد توفيق دهد و انسان بايد يك رفيق خوب داشته باشد. ما از وسط قرآن همراه با حفظ، تفسير را هم نگاه مي‌كرديم؛ ولي مي‌شود بدون تفسير هم حفظ كرد؛ ولي من تا حدودي معاني آيات را مي‌دانستم؛ ولي بچه‌ها مي‌توانند بدون مراجعه به تفسير هم حفظ كنند؛ ولي بزرگترها نمي‌توانند.


* موانع و آفت حفظ را چه مي‌دانيد؟

خيلي‌ها مي‌گفتند: براي چي حفظ كرده‌ايد؟ آن موقع كه من حفظ كردم، خيلي كم حفظ مي‌كردند؛ ولي الان زياد حفظ مي‌كنند و خيلي‌ها اين كار مقدس را با نيت‌هاي نا مقدّس قاطي مي‌كنند؛ يعني براي اين كه بروند دانشگاه مي‌روند سراغ حفظ. من كه دكتراي علوم قرآن دارم، بعضي‌ها به من مي‌گويند شما از طريق حفظ قرآن به دانشگاه رفتيد و دكترا گرفتيد؛ ممكن است كسي به نيت و قصد مادي وارد حفظ شود؛ من هم به نيت مكه اين كار را كردم، ولي نيت من معنوي بود و به عشق معنويتش اين كار را كردم، نه به خاطر پست و مدرك و پول و به آنها فكر نمي‌كردم. كمي هم سخت بود و من دوبار وسطهاي راه حفظ، گفتم كاش اين كار را شروع نمي‌كردم! اصل كار سخت نبود؛ ولي دوره كردن آن سخت بود؛ مثلاً من هفت جزء حفظ بودم و مي‌خواستم مرور كنم، بايد تمام هفت جزء را دوره مي‌كردم و اين مرور حدود پانزده روز طول مي‌كشيد و خيلي سخت بود؛ ولي از ده جزء كه مي‌گذرد، حفظ خيلي آسان مي‌شود.

الان روزي يك جزء مرور مي‌كنم. پيغامي كه اين حفظ قرآن دارد، اين است كه انسان از وقتش به خوبي استفاده مي‌كند. من الان دانشگاه درس مي‌دهم و مدرسه هم درس مي‌دهم. شوهر و بچه دارم و آنها را هم اداره مي‌كنم. قرآن هم حفظ مي‌كنم و باز هم مي‌بينم كه ساعتي از روزم تلف مي‌شود؛ فكر كنيد خيلي‌ها هيچ‌كدام از اين كارها را نمي‌كنند پس چقدر وقت تلف مي‌كنند به حمد‌اللّه روزهاي ما خيلي بركت دارد و اگر خدا كمك كند، مي‌توانيم استفاده كنيم و تلف نكنيم. جوانان بدانند كه اين ثمره، در سايه استفاده از وقتهاي غير فعال بدست آمده است. يكي از دوستان من قرآن را در نه ماه حفظ كرده بود.


* از حالتهاي معنوي كه برايتان پيش مي‌آمد، برايمان بگوييد؟

فقط مي‌توانم بگويم به من خوش مي‌گذشت. خوش معنوي منظورم هست مثل اينكه آدم زيارت مي‌رود، به او خوش مي‌گذرد.

* تأثير حفظ قرآن بر فهم آيات الهي چگونه است؟

واقعاً حفظ قرآن، يك احاطه و تسلطي به كل آيات قرآن مي‌دهد، خيلي از آيات قرينه هم هستند؛ يعني يك آيه را كه مي‌خواني يك مطلب از آن مي‌فهمي؛ ولي وقتي كه چهار آيه ديگر در ذهنت باشد، مي‌فهمي كه آن آيه چه مي‌گويد. فقها و مفسّران اين را مي‌دانند مثلاً يك آيه در قرآن داريم كه مي‌گويد: زنان مطلقه بايد سه ماه عِدّه نگه دارند و صبر كنند و بعد ازدواج كنند. جاي ديگر دارد كه زن حامله عِدّه‌اش زايمان است. جاي ديگر آيات ديگري هست كه مي‌گويد اگر اينها را كنار هم نگذاريم آيات خدا را اشتباه مي‌فهميم. آيات قرينه هم هستند.
حفظ كل باعث مي‌شود كه اين قرينه‌ها هميشه در كنار هم باشند يا مثلاً يك آيه، ابهام يك آيه ديگر را برطرف كرده است.


* كدام آيه يا سوره بيشتر در ذهنتان مي‌آيد و مورد توجه شما قرار گرفته است؟

برخي آيات خيلي مرا تحت تأثير قرار مي‌دهد؛ و آيه‌هايي كه گريه‌آور است مثل آيه: «حتّي يميز الخبيث من الطيب» خدا مي‌خواهد كه خبيث و نا‌پاك را از طيب جدا كند و همه آنچه براي ما اتفاق مي‌افتد، براي اين است كه ما در حال تصفيه شدن هستيم يا مثلاً آيه: «ان الذين لايرجون لقاءنا و…» اين آيه خيلي ذهن مرا مشغول مي‌كند، يا آيه‌اي كه می‌گويد: «تلك دار الآخرة نجعلها…» اين آيات ترمز من است؛ يعني هر وقت كه مي‌آيم به دنيا دلخوش باشم اين آيه‌ها نمي‌گذارد و مرا به خود مي‌آورد.
اين آيه‌ها مي‌فهماند كه دار آخرت سطحش بالاست و اختصاص به كساني دارد كه سطحشان بالاست. بيشتر آيه‌هاي ترسناك، مرا مي‌ترساند و مرا به خود مي‌آورد.


* توصيه شما به جوانان چيست؟

به نظر من، آفت حفظ قرآن مسأله دوري از مرور است. جوانان و نوجوانان حافظه خوبي دارند و با سرعت حفظ مي‌شوند؛ ولي بعد رها مي‌كنند. مرور، خيلي صبر و حوصله و برنامه‌ريزي مي‌خواهد؛ وقت مي‌گذارند حفظ مي‌كنند؛ ولي بعد از شش ماه، دو ماه، سه ماه يادشان مي‌رود يا نا‌اميد مي‌شوند و رها مي‌كنند يا بي‌نظم حفظ مي‌كنند، از اين‌ور و آن‌ور حفظ مي‌كنند. من توصيه‌ام اين است، اگر مي‌خواهيد شروع كنيد بدانيد كه بدون دوره اصلاً حفظ معني ندارد و دوره تا آخر عمر بايد باشد.

*منبع
سایت حوزه



http://www.askquran.ir/gallery/images/47620/1_4ot7ybm.gif

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-08-2012, 11:21
همه ما مسلمان‏ها این را خوب می‏دانیم که قرآن کتاب زندگی است و می‏توان از آن درس‏هایی آموزنده گرفت. اما واقعاً چقدر سعی می‏کنیم با کتاب آسمانی خود ارتباط برقرار کنیم. تلاوت قرآن برای خیلی از ما شاید به روزهای خاصی از سال مثل ماه رمضان یا اعیاد مذهبی محدود شود و بعد آن را در جای همیشگی خود در میان کتاب‏های دیگر رها می‏کنیم تا اگر فرصتی دست داد، دوباره به سراغ آن برویم. غافل از اینکه تلاوت قرآن و درک معانی آن می‏تواند راه نجاتی باشد برای مشکلات ریز و درشتی که این روزها همه به نوعی درگیر آن هستیم. برای همین است که استادان قرآن معتقدند که قرآن در میان ما مهجور واقع شده است. دکتر «مریم حاج عبدالباقی» استاد علوم قرآن و حدیث و حافظ کل قرآن کریم برای ما نمونه‏هایی عملی مثال می‏زند که با تمسک به آیات قرآن می‏تواند بهترین درس برای زندگی باشد.
- معتقدیم که قرآن کتاب کاملی است اما شاید درک معانی آن برای همه ممکن نباشد. دوست داریم از زبان کسی که سال‏هاست با قرآن مانوس است، دلیل این مساله را بپرسیم.
شاید بد نباشد پاسخ شما را با یک داستان بیان کنم. مردی خدمت رسول‏اکرم (صلی‏الله علیه واله وسلم) می‏آید و می‏گوید: «من وقت ندارم پیش شما بمانم و می‏خواهم از اسلام آن چیزهایی را که برای نجاتم کافی است، یاد بگیرم». پیغمبراکرم (صلی‏الله علیه واله وسلم) یک سوره کوتاه از قرآن را به او یاد می‏دهد و نماز را به او سفارش می‏کند و می‏فرمایند: «برو به اینها عمل کن.» بعد که می‏رود پیغمبر می‏گوییند «او فقیه رفت.»
قرآن کتابی است که طی یک دوره 23 ساله بر پیامبر (صلی‏الله علیه واله وسلم) نازل شد. هر یک سوره آن اصول اصلی آدم شدن را دارد. حضرت امیرالمومنین (علیه‏السلام) می‏فرمایند: «خدا انسانی را می‏آمرزد که می‏داند از کجا آمده و در کجاست و به کجا می‏رود».
پس اساس این است که من بدانم از خدایم و به خدا برمی‏گردم و در این دنیا وظایفی دارم نسبت به این خدا و مردم و چیز دیگری که خیلی به مادر رسیدن به سعادت کمک می‏کند. فطرت ماست. ایمان آوردن به حتی یک سوره قرآن و عمل کردن به آن می‏تواند در بیدار کردن فطرت ما کافی باشد. هر چه قدر بیشتر قرآن تلاوت شود و با قلبمان بتوانیم آن را بفهمیم، درجه ما بالاتر می‏رود.
امام علی(ع):

خدا انسانی را می‏آمرزد که می‏داند از کجا آمده و در کجاست و به کجا می‏رود

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-08-2012, 11:22
اما ممکن است فهم آیات قرآنی برای همه میسر نباشد؟قرآن خودش می‏گوید من عربی مبین هستم از طرف دیگر مفسران و دانشمندان هم که آستین بالا زده‏اند تا نقاط ابهام و پوشیده را در طول سال‏ها برطرف کنند. صدها دوره کتاب تفسیر چاپ شده است و انسان می‏تواند هر جا که لازم بود برای فهم بیشتر به این کتب مراجعه کند.
امروزه کتابی چاپ شده به اسم «خلاصه تفاسیر» از عباس پورسیف ایشان کتاب المیزان و نمونه را مطالعه کردند بعد قرآن را آیه به آیه ترجمه و یک شرح مختصر را بر اساس این تفاسیر برای آن نوشته‏اند. حجم این کتاب به اندازه قرآن است و 90درصد سوالاتی را که ممکن است برای ما به وجود بیاید، پاسخ می‏دهد.
- اما با وجود همه این کتب چرا باز هم احساس می‏شود که مردم از قرآن دور هستند؟
دلیلش این است که مردم ما اهل مطالعه نیستند. چقدر کتاب می‏خوانند که حالا سراغ خواندن قرآن بروند؟ مردم ما بیشتر دوست دارند یکی برای آنها صحبت کند یا اینکه فیلم تماشا کنند به جای اینکه خودشان مستقیم سراغ مطالعه بروند.
تماشای فیلم را با کتاب خواندن مقایسه کنید. در تماشای فیلم زحمت اجتهادی خیلی کم است. اما در کتاب خواندن همین طور که می‏خوانید ذهن زحمت هم می‏کشد بستر تفکر با خواندن خیلی بیشتر فراهم می‏شود تا دیدن یا شنیدن. پس بنابراین دین ما دین خواندن است؛ اما متاسفانه فرهنگ ما فرهنگ قرآن خواندن نیست.
دومین نقطه ضعف مردم ما برای خواندن قرآن این است که عرب نیستند و عربی هم بلد نیستند. زمانی هم که می‏خواستند عربی را به ما یاد بدهند، وارد مباحث خیلی تخصصی شدند که ما را از عربی ترسانده و دور کرده در حالی که ما نیاز داشتیم به عربی که ما را قرآن فهم کند.

- برخی هم ممکن است با فهم غلط راه، به بیراهه بروند. استنباط‏هایی نادرست از آیات قرآن دارند و براساس آن عمل می‏کنند. به طور مثال در بحث‏هایی مانند حجاب یا نماز. دوستی داشتم که می‏گفت، در قرآن نیامده نماز بخوانید بلکه آمده، نماز را اقامه کنید. من همین که با خدا ارتباط برقرار می‏کنم، کافی است؟
اتفاقاً صلات هم به معنی نماز است و هم دعا. اما وقتی با اقامه بیاید به نماز اشاره دارد که رکن اصلی آن قیام است. وقتی قرآن می‏گوید؛ بپا دارید، منظور همان ارکان نماز است نه اذکار نماز. من فکر می‏کنم اینکه گاهی این موارد و سهل انگاری‏ها حتی در میان خانواده‏های مذهبی دیده می‏شود، این است که نسل جوان ما اول یک سری تعلیمات را یاد گرفته‏اند بدون اینکه از روح دین چیزی بفهمند. در نصایح لقمان به فرزندش در قرآن آمده که اول می‏گوید، پسرم به خدا شرک نورز. بعد اینکه اگر یک دانه به سنگینی دانه خردل باشد، خدا آن را در روز قیامت حاضر می‏کند. نمی‏گوید خدا تو را به بهشت می‏برد یا جهنم. بعد که معاد و توحید را گفت، می‏گوید نماز بخوان، امر به معروف و نهی از منکر کن.
ما از آنها می‏خواهیم حجاب داشته باشند، نماز بخوانند قبل از اینکه آنها را با خدا آشنا کنیم و رابطه‏شان را با خدا برقرار کنیم. آنها باید خدای خودشان را بشناسند و متوجه باشند در مقابل خدای خود مسئوول‏اند. آن وقت این سوال برایشان پیش می‏آید که در این عالم هستی که الله حاکم است و نظم حکم فرماست و همه چیز حساب و کتاب دارد، وظیفه ما به عنوان بنده چیست و ما باید چه کارهایی را انجام بدهیم. شاید ما هیچ وقت چنین فرصتی را به فرزندانمان نمی‏دهیم. آنقدر دلمان شور می‏زند که نکند بچه‏ام بی‏نماز شود با بی‏حجاب که فرصت شناخت را از آنها می‏گیریم. به عبارتی قبل از اینکه او را تشنه کنیم، به او آب می‏دهیم؛ «آب کم جو تشنگی‏آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست.»
البته در تعالیم اسلامی داریم که از هفت سالگی یا حتی کمتر، فرزندان خود را به نماز خواندن عادت دهید. آنها در مقابل خدا ایستادن را یاد بگیرند. نه اینکه به آنها بگوییم اگر گناه کردی به جهنم می‏روی واز این حرف‏هایی که بیشتر آنها را از دین می‏ترسانیم. کم‏کم وقتی به شناخت نسبی از خدا رسیدند، خودشان دنبال این می‏روند که رضای خدا را به دست آورند و ما هم البته باید در درک صحیح این شناخت آنها را کمک کنیم.

نسل جوان ما اول یک سری تعلیمات را یاد گرفته‏اند بدون اینکه از روح دین چیزی بفهمند. در نصایح لقمان به فرزندش در قرآن آمده که اول می‏گوید، پسرم به خدا شرک نورز


- خانواده‏ها چه کار کنند که این اشتباه را در تربیت فرزندان نداشته باشند؟
فکر می‏کنم شیوه متشرعه خیلی کمک می‏کند. من به همراه کسی که حفظ قرآن را با هم شروع کردیم، به مکه رفتیم. ایشان از خانواده روحانیت و مجتهدزاده‏‏ و دینداری اصیلی دارند. چیزهای زیادی را از ایشان یاد گرفتم.
احساس کردم که اگر کسی مدتی را با این گونه افراد باشد، خود به خود دینداریش درست می‏شود. آدم با این فرد خیلی راحت بود یعنی مزاحم کسی نبودند، دین را خودشان دقیق رعایت می‏کردند بدون اینکه برای کسی سخت‏گیری و مزاحمتی داشته باشند.
متاسفانه دینداری ما اشکال دارد که بچه‏های ما پس می‏زنند. قرآن می‏گوید که پیامبر (صلی‏الله علیه واله وسلم) آمده که غل و زنجیرها را از دست و پاها باز کند. اصلا دین بن‏بست ندارد. ما از بی‏سوادی خودمان بن‏بست درست می‏کنیم.
به طور مثال در قرآن چهار بار آمده گوشت خوک نخرید، مردار، گوشتی که اسم خدا در زمان دبحش آورده نشده، نخورید اما بلافاصله می‏گوید اگر در اضطرار قرار گرفتید، راهی نداشتید اشکال ندارد؛ بخورید.
کسی پیش امام معصوم (علیه‏السلام) آمد و گفت که من به حج رفتم و وقوف در مشعر الحرام را یادم رفت. دعا نکردم، عبادت نکردم. امام می‏فرمایند: «نماز صبح خواندی؟» می‏گوید: «بله». می‏پرسند: «قنوت هم به جا آوردی؟» می‏گوید: «بله». امام (علیه‏السلام) می‏فرمایند: «کافی است و حجتان قبول است».
از این موارد زیاد داریم که با اطلاع از آنها می‏فهمیم که دینمان در بسیاری جاها که ما خود را در تنگنا قرار می‏دهیم، چقدر آسان گرفته است.
- ما چگونه می‏توانیم زندگی‏های خود را قرآنی کنیم و خود و فرزندانمان را به سمت خواندن قرآن سوق دهیم؟
یکی از راه‏ها زندگی کردن با قرآنی‏هاست. کسانی که زندگی آنها با قرآن آمیخته شده. راه دیگر این است که خودمان برویم سراغ قرآن و با قرآن ارتباط برقرار کنیم. اما اینکه چگونه مسیرانس با قرآن را ایجاد کنیم، به نظر من بهتر است به تشویق‏هایی که خود قرآن آمده توجه کنیم.
به طور مثال در قرآن آمده اگر پدر و مادری کافرند و در عالم برزخ هستند، در لحظاتی که فرزندشان قرآن می‏خواند از عذاب آنها کم می‏شود.
خب، اگر فرزند ما این موضوع را بداند، به دنبال علت تاثیر تلاوت قرآن خواهد رفت. یا همین جریان کربلایی کاظم را که بیسواد بود اما می‏توانست قرآن بخواند، اگر برای آنها نقل کنیم، تاثیرات مهمی خواهد داشت. همان طور که می‏دانید علمای قم تحقیق کردند و مثلاً کلمه کتاب را نوشتند و به او گفتند این را بخوان، نتوانست بخواند. اما وقتی نوشتند ذلک الکتاب... می‏توانست بخواند.
می‏گفت اینکه خواندم، روشن بود اما آن تاریک و من نتوانستم بخوانم.
اگر ما با این واقعیات آنها را آشنا کنیم به طور طبیعی آنها را نسبت به این مساله کنجکاو کرده‏ایم که دنبال اثرات تلاوت و فهم قرآن بروند. راه دیگر این است که از قصه‏های قرآنی شروع کنیم؛ مثل سوره مریم، حجرات، یوسف، داستان‏های بسیار شیرین و آموزنده‏ای دارد که از آنها می‏توانیم درس زندگی بگیریم.
همچنین از صوت قرآن در خانه یا اتومبیل استفاده کنیم یا می‏توانیم مسابقات کوچک از قصص قرآنی برگزار کنیم و جوایزی هم برای تشویق آنها در نظر بگیریم.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-08-2012, 11:22
خانم حاج عبدالباقی سوالی را می‏خواهم بپرسم که البته خیلی‏ها با آن موافق نیستند، برخی صوت قرآن را که می‏شنوند، متاسفانه می‏گویند دلمان گرفت و یاد مجلس ختم افتادیم. چرا به رغم اینکه صوت قرآن برای خیلی‏ها بهترین صداست برای برخی این تصور را به وجود می‏آورد؟آن فرد چه گناهی دارد؟ برای اینکه فقط قرآن را در چنین مواقعی شنیده است. این اشکال جامعه ماست که قرآن استاد عبدالباسط را در فقط مجالس ترحیم می‏گذاریم. در دانشکده ما هم گاهی صبح‏ها قرآن پخش می‏کردند. برخی کارمندان به مسوول فرهنگی می‏گفتند؛ دلمان گرفت، خاموش کنید.
من یادم هست زمانی که دانش‏آموز بودم، در سرویس مدرسه صبح‏ها راننده آیاتی با صوت عبدالباسط برای ما پخش می‏کرد و من همیشه با شنیدن آن آیات، خاطرات خوبی در ذهنم زنده می‏شود. راهش این است که از صوت‏های دیگری که هست استفاده شود.
صوت آقای شاطری را جوانان دوست دارند یا صوت استاد پرهیزگار را که در مجلس ختم نمی‏گذارند. ما بحثی داریم به نام تداعی معانی. شما ممکن است از یک اسم خوشتان بیاید کس دیگری از همان اسم متنفر باشد. تنها به این دلیل که آن اسم یادآور فردی است که از او خاطره خوبی ندارید.
برای من اذان زیباترین صوت است اما برای کودکی که پای تلویزیون نشسته و کارتون می‏بیند و وسط تماشای کارتون، این برنامه قطع و اذان پخش می‏شود، ممکن است دیگر این‏گونه نباشد. اینها نکته‏های ظریفی هستند که باید به آنها توجه کافی شود تا خدای نکرده موجب دور افتادن از قرآن نشود.
- ما معتقدیم که قرآن برای همه زمان‏هاست و دستورهای آن را همیشه می‏توان در زندگی به کار گرفت. تمسک به قرآن تا چه حد می‏تواند از به وجود آمدن آسیب‏های اجتماعی و خانوادگی در میان خانواده‏ها جلوگیری کند؟
ببینید! زوج‏های قرآنی زیادی داریم که داستان شکل‏گیری زندگی آنها می‏تواند سرمشق زندگی جوانان قرار بگیرد.
برای نمونه‏ ما در داستان حضرت موسی (علیه‏السلام) و همسرش که در سوره بقره آمده به حیامندی خانم، امانتداری آقا، آسان‏گیری در امر ازدواج، آنجا که حضرت موسی (علیه‏السلام) چیزی ندارند و مامور می‏شوند که هشت سال برای آنها دامداری کنند یا اینکه درباره خانواده حضرت زکریا (علیه‏السلام) آمده که آنها با بیم و امید ما را می‏خواندند و استمرار داشته و در مقابل خدا خاشع بودند یا در آیات سوره روم آمده؛ مودت و رحمت باید در میان همسران حاکم باشد. ما آنها را برای آرامش هم آفریدیم.
می‏بینیم که نکات اخلاقی زیادی مربوط به رابطه زن و شوهر نقل شده و خواندن معانی آیات قرآن می‏تواند در تحکیم خانواده‏ها بسیار موثر باشد.
- اگر بخواهید خلاصه بحثمان را به خوانندگان بگویید چه می‏گویید؟
قرآن خیلی برکت و نور دارد. برای جوان مانند محافظ است. اگر یک جوان حتی به صرف قرائت آن به سمت قرآن برود در مقابل بسیاری از خطاها مصون می‏ماند. قرآن یک کتاب نیست. یک موجود زنده است. یک حقیقت است.
در روایات داریم اگر قرآن کسی را شفاعت کند، شفاعتش رد نمی‏شود. بنابراین اگر خودمان را با قرآن مانوس کنیم، قرآن هم خودش جواب ما را می‏دهد و از ما محافظت می‏کند.
البته قرآن همراه با عترت است و عترت الگوهای حقیقی قرآن برای ما انسان‏ها هستند. این دور را باید برای خود حفظ کنیم.


مجله همشهری آیه، زهرا راد

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-08-2012, 11:23
خانم حاج عبدالباقی ابتدا کمی بیشتر از روند تحصیلی تان بگویید و اینکه چطور شد به سراغ تحصیلات قرآنی رفتید؟

به دلیل انقلاب فرهنگی و بسته بودن دانشگاهها بلافاصله بعد از دیپلم وارد دانشگاه نشدم، در این فاصله دو سال معلم بودم و بعد از تمام شدن مقطع کارشناسی هم به دلیل متأهل بودن و نگهداری از دو فرزند کوچکم، برای ورود به کارشناسی ارشد، حدود پنج سال تأخیر داشتم. اما نمی شود گفت در این زمان هم بیکار بودم، بلکه این دوران هم به عنوان معلم دینی و قرآنی در مدارس «روشنگر» و «طلیعه نور» بودم و همچنین شروع به حفظ قرآن کردم و حدود ده جزء آن را تمام کردم، پس از پذیرفته شدن در مقطع کارشناسی ارشد، سعی کردم تمام قرآن را حفظ کنم و خدا را شکر، تا سال 75 کل قرآن را حفظ کردم و در عین حال شاگرد اول دوره علوم قرآنی هم شدم، سپس در سال 77 برای دوره دکترای علوم قرآنی، نفر اول این رشته در دانشگاه تهران شدم.
از چه زمان مشغول کار شدید ـ و در چه زمینه ای شروع به فعالیت کردید؟

من از 18 سالگی تدریس می کردم، در واقع همیشه معلم بودم، حتی چند سالی هم که به دلیل کوچک بودن بچه ها و نیاز به نگهداری از آنها در خانه بودم هم، تدریس را رها نکردم و در این دوره نیز به همسایه ها و آشنایان روخوانی و تفسیر قرآن یاد می دادم. تا اینکه موقع ثبت نام دخترم در مدرسه روشنگر، به دلیل شناختی که از من داشتند و آنجا درس خوانده بودم، از من دعوت به همکاری شد و با خوشحالی پذیرفتم و حدود چهار سال با انرژی زیاد مشغول به کار شدم و تا زمانی که می خواستم برای فوق لیسانس درس بخوانم در آنجا تدریس می کردم و بعد در مدارس دیگری هم شروع به تدریس کردم.
در حال حاضر عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه آزاد واحد شمال تهران، استادیار و سرپرست دفتر فرهنگ دانشکده هستم.
پایان نامه کارشناسی ارشد و دکترای شما در چه زمینه ای بوده است؟

پایان نامه کارشناسی ارشدم در زمینه گردآوری و تحلیل سنت های تاریخی - اجتماعی قرآن کریم و موضوع پایان نامه دکترایم، ملاک های صحت تفسیر بوده است.
همسرتان در چه زمینه ای فعالیت دارند و آیا با توجه به مشغله های شما در امور منزل همکاری دارند؟

همسرم در زمینه کامپیوتر کار می کند. زمانی که در خانه باشد کمک می کند و تمام خرید و امور مربوط به بیرون خانه را به عهده دارد و کلاً مرد بسیار زحمتکش و مسئولیت پذیری است. از آن مردهایی هم نیست که مانع پیشرفت، درس خواندن یا کار کردن من باشد به هر حال زمانی که امور خانه اوضاعش خوب باشد، او هم راضی است و مخالفتی نمی کند اما زمانی هم که احساس خستگی کنم، اولین پیشنهادش به من ترک کار و فعالیت خارج از منزل است.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-08-2012, 11:23
آیا برای حفظ فعالیت خارج از منزل خود، نظم خاصی را در محیط خانه ایجاد کرده اید؟

باید بگویم مدل زندگی من به دلیل فعالیت خارج از خانه، تغییر چندانی نکرده و سعی می کنم کم و کسری برای خانواده ایم ایجاد نشود. خیلی مرتب و منظم نیستم، اما واقعاً به تمیزی اهمیت می دهم. باید تأکید کنم، درس خواندن و یا خواندن قرآن را همیشه قبل از کارهای خانه انجام می دهم. این مطلب را برای این می گویم که خیلی از خانم های دانشجو اظهار می کنند، که تا همه جا تمیز و مرتب نباشد، نمی توانیم درس بخوانیم و تمرکز پیدا نمی کنیم. من این طور نیستم اول درس و سپس کارهای منزل، حالا اینکه اخلاق خوبیست یا نه، شما قضاوت کنید.
خانم حاج عبدالباقی آیا حفظ قرآن در پیشرفت شما تأثیری داشته است؟

بله، قرآن برای من همه چیز بوده، شاید به این دلیل که برای قرآن وقت گذاشتم، اما قرآن هم خیلی خیلی به من کمک کرده است. حفظ قرآن را چندین سال پیش با نیت رفتن به حج تمتّع شروع کردم: قرار بود هر کس مدت دو سال، موفق به حفظ قرآن شود، برای حج تمتع اعزام گردد و دیگر لازم نبود سیزده سال در نوبت باشد، من هم شروع به حفظ قرآن کردم و در واقع مکه رفتن را نیز انجام وظیفه الهی خود می دانستم. وقتی حفظ قرآن را شروع کردم، این کار به نظرم بسیار عالی آمد، فوق العاده بود و در این مدت واقعاً کمک خدا را با تمام وجود حس می کردم، چون در آن مقطع که به حفظ قرآن مشغول بودم، علاوه بر بچه داری، در سه مدرسه تدریس می کردم و برای فوق لیسانس هم درس می خواندم.
با توجه به الگو بودن حضرت زهرا(س)، فکر می کنید تا به حال به چه زوایایی از شخصیت ایشان پرداخته نشده است؟

متأسفانه ما از جزئیات زندگی حضرت زهرا(س)، اطلاع چندانی نداریم، اما روش کلی و مطالب محوری در زمینه برخوردهای ایشان با عبادت، کار، مبارزه سیاسی، ولایت مداری، انجام وظیفه بندگی، علم و دانش، مهر و عطوفت را در اختیار داریم که می تواند روشنگر راه ما، در زندگی باشد.
مثلاً در مجموعه اطلاعات کلی که به ما رسیده، این را می دانیم که حضرت زهرا(س) هیچ گاه از همسرشان توقع وحاجتی نداشته اند، که برآورده کردن آن برای حضرت علی(ع) سخت باشد. با توجه به نوع زندگی های امروز، توجه و تعمق نسبت به همین ویژگی اخیر، می تواند برای زنان جامعه راهگشا و بیدارگر باشد. یکی از ویژگی های بارز حضرت در زندگی خانوادگی، پرکار بودن و پرتلاش بودن ایشان است.
در واقع یک زن بیکار باید از خودش خجالت بکشد، ما الآن زن هایی را داریم که بیکارند و ای کاش فقط بیکار بودند، متأسفانه این گروه به عبارتی دیگر سربار جامعه هستند، مشتی زنان مصرفی که از خیابان به مغازه ها، از آنجا به آرایشگاهها و سپس به ورزشگاهها می روند، و به ورزشگاه نه برای انجام فعالیت های بدنی، بلکه برای تکمیل جنبه آرایشی و زیبایی اندام، وگرنه دلیل اصلی این کار علاقه به ورزش و سلامتی نیست. این زندگی ها با آنچه از وجود مقدس حضرت زهرا(س) شنیده ایم که گاهی از شدت خستگی دست شان درد می گرفت و پینه می بست، خیلی فاصله دارد.
خداوند کار در جهت سازندگی را دوست دارد لذا زنان می توانند نه تنها با درس یا قرآن خواندن بلکه با انجام کار در منزل نیز احساس نزدیکی و تقرب به خدا را پیدا کنند و اگر قرار باشد با پیشرفت تکنولوژی که کارهای منزل را کم کرده و زندگی را آسان تر کرده فعالیتی جایگزین آن کارها، نشوند و زنان فقط به خود بپردازند، خیلی زود احساس پوچی پیدا خواهند کرد.
درصدی از جامعه ما که مرفهین بی درد هستند، الآن چنین حالتی دارند، یکسری از زنان هم در حال حاضر آرزوی چنین زندگی هایی را در سر دارند، اما به دلیل شرایط مادی نمی توانند چنین رفاهی را داشته باشند، لذا برای تحقق آن آرمان ها خیلی تلاش می کنند. مثلاً تا چندین سال پس از ازدواج بچه دار نمی شوند؛ وقتی علتش را می پرسیم می گویند بچه دار شدن مسئولیت دارد. حتی دختران به ظاهر مذهبی ما فکر می کنند، اگر کسی پس از ده سال زندگی زناشویی بچه دار نشود، خیلی عاقل است. در واقع، خوشبختی را به این می دانند که ده سال زندگی خانوادگی را تشکیل بدهند، اما بچه دار نشوند و زیر بار مسئولیت های آن نروند، بنابراین مشاهده می کنیم که در فرهنگی که از زندگی حضرت زهرا(س) به ما عرضه شده، اصلاً به مفهوم کار پرداخته نشده و هرگز بیان نشده که کار یک ارزش است و بیکاری می تواند سرمنشأ بسیاری از فسادها گردد. در مورد حضرت علی(ع) نیز حتماً شنیده اید که وقتی کاری نداشتند، برای خودشان کار درست می کردند، مثلاً چاه حفر می کردند، نخلستان احداث می کردند. بازنگری در زندگی این بزرگان به ما یادآوری می کند که ما از لحاظ دینی خیلی با آنها فاصله داریم.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-08-2012, 11:23
آیا در قرآن تصویری از یک زن مسلمان ارائه گردیده است؟

بله در آیات 33 و 34 سوره احزاب: «وَ قَرْنَ فی بیوتکنَ وَ لا تَبَرَجْنَ تَبَرُجَ الجاهلیة» تا انتهای آیه 34 به ویژگی های شایسته یک زن مسلمان اشاره شده است و عمل به این دو آیه برای سعادت دنیوی و اخروی هر زنی کافیست. در این آیات داریم که: «قرار بگیرید در خانه هایتان و تبرج یا خودنمایی جاهلی نداشته باشید» یعنی جلوه گری نکنید، نماز بخوانید، زکات بدهید و خدا و رسول را اطلاعت کنید. معلوم می شود زنی می تواند استقلال مالی داشته باشد که زکات مال خود را بپردازد و با نماز با خدا ارتباط برقرار کند؛ اما موضوع به اینجا ختم نمی شود، بلکه در آیه 34 ذکر می گردد که: «متذکر آیاتی باشید که در خانه هایتان تلاوت می گردد.» من این توصیه قرآن را سفارش به تلاش زنان برای رشد فرهنگی و ارتقاء علمی آنها می دانم؛ که اگر هم آیه قبلی یعنی حضور زن در چارچوب
خانواده طبق معیارهای دینی با مفهوم آیه اخیر، ادغام گردد و مکمل هم شود، صفاتی برای زنان حاصل می شود که ضامن موفقیت و سعادت آنهاست و زن نمونه ای بوجود می آید که از هیچ طرف سقوط نکرده و رشد همه جانبه داشته باشد.
من نمی دانم مردم واقعاً به آیه توجه دارند یا نه؛ اما خدا می داند، من در محافل علمی، در حضور معلمین قرآنی این سؤال را مطرح کردم که پس از آیه 33 احزاب و قَرْنَ... خدا چه می گوید و همه سکوت کرده اند و هیچ کس متوجه نبود که این دو دستور مکمل هم هستند و جالب تر اینکه در این آیه سخن از آیات و حکمت شده و نه آیات به تنهایی، چون حکمت و آیات قرآن با هم رابطه ای دارند که در منطق به آن عموم و خصوص مِنْ وجه می گوییم یعنی هم نقطه اشتراک و هم نقطه افتراق دارند. مثلاً حکمت بسیاری از امور مانند اینکه چطور رموز همسرداری را رعایت کنیم تا موفق تر شویم، در
قرآن و با سوادهای ما بدست نمی آید. برخی از رموز مانند بچه داری و غیره در حکمت های عمومی جهان پخش هستند و این حکمتی است که بخشی از آن دینی است. بنابراین انسان باید همه چیزها را یاد بگیرد، هم قرآن و آیات و هم حکمت ها را، در این آیه رشد همه جانبه زنان مدنظر قرار گرفته است.
لازم به ذکر است این آیات سوره احزاب خطاب به زنان پیغمبر است که وظیفه شان با وظیفه زنان معمولی، متفاوت است و نباید پس از پیامبر با کسی ازدواج کنند. منظورم این است که این آیه با تمام مفاهیمش خطاب به ماست، بلکه وقتی در سوره احزاب می آید که «یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین...» نتیجه می گیریم که گرچه این آیات خطاب به زنان پیغمبر است اما با فاصله و ترقیق (یعنی رقیق شدن) می تواند خطاب به زنان جامعه نیز باشد.
شما یک شمای کلی و واقعی از زن مسلمان، آنگونه که باید باشد، برای ما ترسیم کردید، حالا با توجه به موقعیت شغلی و ارتباط تنگاتنگ روزانه با قشر زنان جامعه، فکر می کنید زنان ما چه وضعیتی دارند و آیا این وضعیت مطلوب است؟

ببینید، جامعه زنان ما دارای متدینینی است که بسیار خوبند و همیشه در همه امور عالی هستند و زندگی شان سرشار از صفات عالیه یک زن مسلمان است، اما متأسفانه اینها، تنها درصد کمی از اجتماع را تشکیل می دهند.
چند درصدی هم تلاش می کنند تا به گروه اول شباهت پیدا کنند و اگر این دو گروه را کنار هم بگذاریم جایگاه زن در لایه های دیگر اجتماع، نیاز به توجه و تأمل دارد. عده ای از زنان ما، آنقدر در زندگی سنتی و بسته خود فرو رفته اند و از حداقل آگاهی ها و حقوق خود بی اطلاعند طوری که اگر خانمی از جانب شوهر تحت ظلم و ستم هم قرار بگیرد، اصلاً متوجه نمی شود و معمولاً این زنان دور و برشان پر از بچه است. اما جامعه شهری ما که بسیار هم متأثر از تبلیغات و رسانه هاست، الآن وضعیت 60 - 70 سال پیش غرب را پیدا کرده است و این حالت بخصوص در زندگی های غیردینی کاملاً مشهود است. حتماً فیلم های لورل و هاردی را بیاد دارید، در آن فیلم ها شاهد زنانی چاق هستیم که مردانشان به محض ورود در خانه از آنها و هیبت شان می ترسند و نگران می شوند که حالا خرابکارهایمان معلوم می شود.
از طرفی فیلم های طنز خودمان را ببینید، تلویزیون شِمای خانه هریک از ماست؛ هر روز زنان کیف های مردان خانه به بیرون پرتاب می کنند. در واقع زنان این قشر نوعی حالت آقا بالاسری یا لولو سر خرمن بودن پیدا کرده اند و اصطلاح زن ذلیلی مردان به همین مناسبت بکار برده می شود. مثلاً برخی زنان تحصیل کرده ما که دستشان هم در جیب شان است و اتفاقاً شوهرشان هم مراعات شان را می کند، انگار حالت اقتدارطلبی نابجا و ظالمانه پیدا کرده اند. حتماً در خیابان دیده اید زن و شوهرهایی که کنار هم راه می روند، شوهر یک دستش به بچه و دست دیگرش به ساک و لوازم است و خانم انگار که هیچ مسئولیتی در برابر شوهر یا فرزند خود ندارد، بی تفاوت با یک کیف کوچک و آرایش آنچنانی و لباس شیک در کنار آنها راه می رود. خوب، نه مثل قدیم که خانم هم ساک و هم بچه را حمل می کرد، نه به الآن که وضعیت برعکس شده است. به هر حال هیچ فرقی نمی کند که چه کسی در خانواده ظلم می کند، ظلم مرد به زن همان قدر منفور است که ظلم زن به مرد. ما در حال حاضر شاهد این گونه افسارگسیختگی ها در زندگی شهری هستیم و خروج از تعادل به شیوه اخیر به هیچ وجه مناسب شأن زن ایرانی مسلمان نیست. فکر می کنم زنان فعلی ما به چنین وضعیتی رسیده اند، مثلاً مرد خانواده شاید اصلاً دوست نداشته باشد، همسرش در خارج از خانه این قدر آرایش کند، ولی جرأت نمی کند به زنش بگوید و اصلاً خانم گوش نمی دهد، بلکه صدها جواب هم دارد. پس چه تفاوتی می کند آیا اجتماع بدین ترتیب پیشرفت کرده؟ زمانی شوهر حق زن را می خورد و زن حق اعتراض نداشت، و حالا برعکس.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-08-2012, 11:24
منظورتان اینست که از نظام مردسالاری به سوی زن سالاری می رویم؟

بله، تا حدودی این گونه است. اما در روستاها و شهرهای دور از مرکز، همان زندگی سنتی رواج دارد.
زمانی که اطلاعات ما از زندگی غرب کمتر بود، همان نظام یک طرفه حاکم بود، اما در حال حاضر نوعی آشفتگی را شاهدیم و اصلاً زن ما نمی داند وظیفه چیست؟ نمی داند آموزه های دینی را بگیرد یا توصیه های غرب را رعایت کند و درگیری در این اغتشاش باعث شده، زندگی جای خانوادگی آسیب پذیر شود و این در حالیست که هیچ مدیریت و آگاهی نیز بر آن حاکم نیست.
آیا این روند، به رواج تفکر فمینیسم در ایران برنمی گردد؟

همه زنان در نهادشان دوست دارند، تابع شوهر باشند و این واقعیت را تجربه بشری اثبات می کند. من خودم یک زن کاملاً استقلال طلب هستم و فکر می کنم کمتر دارای صفات روحی زنانه باشم، حال با چنین ویژگی هایی، این را در وجود خود می یابم که زن دوست دارد به دیگری تکیه کند و تابع او باشد، به تعبیر دیگر باید گفت سعادت زن در سعادت خانوادگی او معنی می شود، در حالی که مردان سعادت خود را این گونه توصیف نمی کنند و سعادت خانوادگی، تنها جزئی از سعادت آنها است.
حالا هرچقدر دنیا فریاد بزند و با شعارهای مختلف با این میل طبیعی مخالفت کند، اما این چیزی است که آرزوها که خیلی خوب شخصیت درونی هر انسانی را نشان می دهند، بیان می کند.
فکر می کنم اگر زن ها دستوراتی که در آیه 33 و 34 احزاب آمده بپذیرند و براساس آیه 35 احزاب که خداوند برای زنان خواسته است (صالحات قانتات ...) باشند یعنی تساوی معنوی و دینی با مردان داشته باشند ولی در فضای خانه براساس آیه 34 سوره نساء نگهبانی او را بپذیرند. یک خانواده الهی تشکیل می شود. مگر اینکه زشتی ها و ستم های این سرپرست آنقدر زیاد باشد که براثر بی عدالتی های او، زن مجبور به شورش گردد. ضمن اینکه اگر زن هم سرپرست خانواده بود، هیچ فرقی نمی کرد، باز همین سؤال پیش می آمد که چرا مرد سرپرست نباشد. اما به نظر من اگر خداوند زن را سرپرست و نگهبان خانواده قرار می داد، با سیستمی که خودش آفریده، جور در نمی آمد. شما ببینید در طول تاریخ هیچ زن پغمبری نبوده، نه برای اینکه زن ها عرضه ارتباط با خالق را ندارند. کتابی داریم که آقای مرتضی فهیم کرمانی نوشته به نام «زن پیامبر» که نام تمام زنانی که در طول تاریخ از زمان حضرت آدم تا حضرت خاتم، پیامبر بوده اند آورده، بر همه این زنان فرشته وحی نازل می شده و همچنین در قرآن آیه ای درباره حضرت مریم(س) داریم که به خوبی نشان می دهد که ایشان با فرشته وحی ارتباط داشته اند؛ به ویژه حضرت زهرا(س)، اما ارتباط با فرشته وحی داشتن و محدث بودن یک طرف و پیام آوری به معنی مسئولیت اطلاع رسانی و خبرآوری برای مردم داشتن و برقراری شریعت، یک چیز دیگر است، و این کار جز در مواقع بسیار ضروری که می باید زنی حلقه اتصال می بوده مانند حضرت زینب(س) که حد فاصل امام حسین(ع) به امام سجاد (ع) بوده، صورت نگرفته است، چرا؟ نه به این دلیل که زنان در این زمینه ناتوانند، بلکه برای اینکه با یک دست نمی توان دو هندوانه را بلند کرد و هندوانه ای که قرار است زن بلند کند، همان چیزی است که خدا به او استعدادش را داده است. در واقع خدا به زنان محبت و دقت را عطا کرده، تا بتوانند به وسیله آنها هندوانه تربیت را بلند کند و ستون تربیت را برافراشته سازد. حالا اگر قرار باشد در مفهوم واقعی کلمه برای شوهر، فرزند، و همه اطرافیان «مهرورزی و مادری» کند، دیگر نمی تواند، کار بیرون به معنای درگیر شدن دائمی با مردم را داشته باشد، در واقع گاهی می گویم چرا زن پیغمبر نشد؟ چون او پیغمبرساز بود. یعنی یا انسان باید حضرت مریم باشد یا خود حضرت مسیح؛ باین معنی که نمی تواند در عین مسیح پروری، خود مسیح هم باشد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-08-2012, 11:24
خانم عبدالباقی آیا توصیه خاصی برای زنان دارید؟

ما می توانیم در کنار خواندن قرآن، در معانی و مفاهیم آن نیز تعمق داشته باشیم و همان طور که گفتم اگر بتوانیم به دستورات دو آیه ذکر شده 33 و 34 احزاب در حد توان خود عمل کنیم، واقعاً به سعادت می رسیم.
امام فرمودند از دامن زن، مرد به معراج می رود. با این شعار، امام پرچمی را به دست ما دادند که ما بتوانیم در عین زن بودن و فراموش نکردن این مهم و انجام وظایف خود، در علم نیز پیشرفت داشته باشیم، به شرط آنکه وارد جنبه های تحریک کنندگی در جامعه نشویم و با حفظ حجاب، در همه زمینه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضور فعال خود را حفظ کنیم. با این توضیحات فکر می کنم: با حفظ این دو جنبه می توان آرمان امام را تحقق بخشید و پرچم فاطمه زهرا(س) را در عصر حاضر به دست گرفت.
آیا برای مسئولین امور بانوان در سطح کشور توصیه خاصی در این ارتباط دارید؟

خداوند در معرفی زن در قرآن، او را بسیار هنردوست می داند. در داستان ملکه سبا، این ملکه اول تحت تأثیر مهر حضرت سلیمان قرار می گیرد، بی تفاوت نیست اما ایمان نمی آورد. در واقع انگار سلیمان تبری برداشته و بر ریشه کفر ملکه می زند، اما درخت بسیار قطور است، با اینکه ضربه می خورد، نمی افتد. گام دوم بهره گیری از قدرت نمایی است یعنی سلیمان طی جنگ، آنها را اسیر می کند اما تخت ملکه را با قدرت نمایی خارق العاده ای به حضور او می آورد، اینجا نیز ملکه خیلی تحت تأثیر قرار می گیرد؛ اما چون خودش ملکه ای بسیار مقتدر است، باز هم کفرش سقوط نمی کند. مرحله سوم، قصر آبگینه است و در اینجاست که ملکه سبا تحت تأثیر جذابیت، زیبایی، ذوق، هنر و سلیقه قرار گرفته و ایمان می آورد. وقتی قرآن از قول مشرکین می گوید: «اَوَمَن یُنَشِّؤُفی الخِلّیَةِ ...» در سوره زخرف، که زن موجودی است در زیور و زینت بار می آید و «هُوَ فی الخِصامِ غیرمبین...» (سوره زخرف آیه / 18) و این مسئله دنبال زیبایی و زر و زیور بودن و مجذوب هنر شدن با روح زن عجین است. بنابراین با توجه با این ویژگی روحی زنان و اینکه در بحث گفتیم زن دارای محبت و دقت است، ویژگی دقت در خیال به ذوق هنر و سلیقه ختم می شود همچنین اگر می بینید زنان در زیور و زینت هستند به دلیل همین هنر دوستی زن است؛ اگر دست اندرکاران امور زنان بتوانند این ویژگی ها را در کانال صحیحش رهنمون شوند مسیر موفقیت زنان جامعه تسهیل می گردد. برای مثال امروزه فعالیت هایی شده که شاید عالی نباشد ولی قابل تأمل است. مثلاً برقراری فشن (Fashion) اسلامی برای حجاب بانوان. شاید این شیوه برخورد از نظر بعضی ها، کار مرفهین بی درد جامعه به نظر برسد و مورد انتقاد قرار گیرد، اما اگر درک کنیم که این نوع فعالیت ها منطبق بر ذوق و سلیه ای است که از وجود زن جدا نمی شود، متوجه می شویم که چقدر لازم است در امور زنان به این مهم توجه شود و در مسیر صحیح قرار بگیرد، چرا که اگر در کانال درستش قرار نگیرد، مطمئناً در مسیری نادرست، پیامدهای منفی بی شماری خواهد داشت.
خانم دکتر عبدالباقی آیا تا به حال خود را با خانم های همپای تان در کشورهای دیگر مقایسه کرده اید؟

نه آن طور که مدنظر شماست. تنها در سفر حج با اساتید دانشگاه و دکترهایی از کشورهای دیگر، صحبت و تبادل نظر کردیم.
فکر می کنید چه عاملی مانع این مشورت ها است، آیا نظام آموزشی را مقصر می دانید یا مشغله خودتان؟

من فکر می کنم اصلش به خودم برمی گردد که تا به حال برای این کار وقت نگذاشته ام. فکر می کنم برای انجام هر کاری باید به ضرورتش برسیم و این ضرورت هنوز در من ایجاد نشده، اما می دانم که تبادل نظر و اطلاعات در سطح بین المللی دید انسان را وسیع تر می کند و به قولی انسان را دنیا دیده می کند، اما متأسفانه این ارتباط هنوز برایم ایجاد نشده، البته مشوقی هم در این زمینه نبوده است.

tara66
26-10-2013, 13:25
بسیار عالی ممنون التماس دعا

pedi66
30-10-2013, 16:24
جالب بود ممنون