رعنا ریاحی*خادمه قرآن*
03-11-2019, 20:05
http://img.tebyan.net/big/1393/11/2715455123159190130952156521919325216110040.jpg
فال بد زدن، حقیقت دارد؟
خدا رحمت کناد! آقاجان و خانمبزرگ را. عقایدی داشتند برای خودشان. جرئت نداشتی جلوشان عطسه کنی. اگر عطسه یا به قول خودشان اشنوسهای از دماغ مبارکت، بیرون میجهید عافیتباشدی حوالهات میکردند و فیالفور امر میفرمودند به صبر. کاری نداشتند چه میکنی، در هر حال که بودی، باید دست از کار فرومیشستی و الا خونت گردن خودت بود. این البته در صورتی بود که عطسه، طاق میآمد. اگر جفت عطسه میآمد، علامت جخد(جهد) بود یعنی باید در کارت شتاب میکردی. از قضا گاهی درست هم از آب درمیآمد. سرّ مسئله چه بود، والله اعلم! انگار عطسه اول پیک بدیمنی است که خبر از حادثهای در کمین میداد. عطسه دوم، پیک خوشیمنی بود که میگفت، خطر از بیخ گوشت گذشته و تا دوباره متوجهت نشده، تعجیل کن.
تعابیری همچون سعد و نحس، نیک و شوم، نیکسگالی و بدسگالی، یا مُروا و مرغوا (نزد پارسیزبانان اصیل)، حکایت از اندیشهای کهن در ذهن و زبان مردمان اقوام مختلف دارد. از یونان و روم قدیم گرفته تا ایران باستان. اندیشهای که میگوید پارهای از اشیاء در چگونگی سرنوشت و شکلگیری حوادث نیک و شوم، دخالت دارند. از این رو، به فال میگرفتند آنچه را که اسباب خوبی میانگاشتند یا بدی.
عمدتاً هم به پرندگانی چون کلاغ، جغد، عقاب و لاشخور، و چهارپایانی چون آهو و چیزهای دیگری مانند ناقصالخلقهها، سیاهان زنگی، جگر قربانی و... فال میگرفتند.
بر حسب تجربه چنین مییافتند که پرندگانی چون هُما غالباً به هنگام برخاستن به راست پرواز میکنند و همین را دلیل بر مبارکی و خجستگی میدانستند. گاهی قبل از شروع کارها، پرندگان را به پرواز وامیداشتند و سمتوسوی حرکتشان را بهدقت مینگریستند، آنگاه حرکت پرنده را در تصمیمگیری، دخالت میدادند. البته گروه دیگری هم بودند که انصافاً باید حسابشان را از رمّالان و فالگیران جدا دانست، ایشان خواص اهل دانش نجوم بودند که سعد و نحس ایام و حوادث آینده را از روی حرکات ستارگان دنبالهدار، و حوادث آسمانی نظیر رعد و برق، خسوف و کسوف پیشبینی میکردند.
با مطالعه تاریخ درمییابیم که سیاستمداران بزرگ همیشه در جریان لشکرکشیها و تصمیمگیریهای کلان نظامی، عدهای کَهَنه و غیبگو را به همراه خود گسیل میداشتند تا با رصد نشانهها، حوادثی را که در کمینشان نشسته، پیشگویی کنند.
این اندیشه فراگیر نهتنها بر اذهان عوام حکومت میکرد که بر سراچه ذهن خواص نیز سیطره داشت و امروز آثار آن را در دواوین شعرا و امثله و حکایات، میخوانیم.
در نظام عالم تکوین، فکر بد، اثر میگذارد چه رسد به فعل بد. در حقیقت بین خود تطیر و حوادث نیک و تلخ، رابطهای نیست اما این حوادث، نسبتی با نفس و روان تطیرزنندگان دارد که بهسادگی قابل انکار نیست.
فال بد زدن، حقیقت دارد؟
خدا رحمت کناد! آقاجان و خانمبزرگ را. عقایدی داشتند برای خودشان. جرئت نداشتی جلوشان عطسه کنی. اگر عطسه یا به قول خودشان اشنوسهای از دماغ مبارکت، بیرون میجهید عافیتباشدی حوالهات میکردند و فیالفور امر میفرمودند به صبر. کاری نداشتند چه میکنی، در هر حال که بودی، باید دست از کار فرومیشستی و الا خونت گردن خودت بود. این البته در صورتی بود که عطسه، طاق میآمد. اگر جفت عطسه میآمد، علامت جخد(جهد) بود یعنی باید در کارت شتاب میکردی. از قضا گاهی درست هم از آب درمیآمد. سرّ مسئله چه بود، والله اعلم! انگار عطسه اول پیک بدیمنی است که خبر از حادثهای در کمین میداد. عطسه دوم، پیک خوشیمنی بود که میگفت، خطر از بیخ گوشت گذشته و تا دوباره متوجهت نشده، تعجیل کن.
تعابیری همچون سعد و نحس، نیک و شوم، نیکسگالی و بدسگالی، یا مُروا و مرغوا (نزد پارسیزبانان اصیل)، حکایت از اندیشهای کهن در ذهن و زبان مردمان اقوام مختلف دارد. از یونان و روم قدیم گرفته تا ایران باستان. اندیشهای که میگوید پارهای از اشیاء در چگونگی سرنوشت و شکلگیری حوادث نیک و شوم، دخالت دارند. از این رو، به فال میگرفتند آنچه را که اسباب خوبی میانگاشتند یا بدی.
عمدتاً هم به پرندگانی چون کلاغ، جغد، عقاب و لاشخور، و چهارپایانی چون آهو و چیزهای دیگری مانند ناقصالخلقهها، سیاهان زنگی، جگر قربانی و... فال میگرفتند.
بر حسب تجربه چنین مییافتند که پرندگانی چون هُما غالباً به هنگام برخاستن به راست پرواز میکنند و همین را دلیل بر مبارکی و خجستگی میدانستند. گاهی قبل از شروع کارها، پرندگان را به پرواز وامیداشتند و سمتوسوی حرکتشان را بهدقت مینگریستند، آنگاه حرکت پرنده را در تصمیمگیری، دخالت میدادند. البته گروه دیگری هم بودند که انصافاً باید حسابشان را از رمّالان و فالگیران جدا دانست، ایشان خواص اهل دانش نجوم بودند که سعد و نحس ایام و حوادث آینده را از روی حرکات ستارگان دنبالهدار، و حوادث آسمانی نظیر رعد و برق، خسوف و کسوف پیشبینی میکردند.
با مطالعه تاریخ درمییابیم که سیاستمداران بزرگ همیشه در جریان لشکرکشیها و تصمیمگیریهای کلان نظامی، عدهای کَهَنه و غیبگو را به همراه خود گسیل میداشتند تا با رصد نشانهها، حوادثی را که در کمینشان نشسته، پیشگویی کنند.
این اندیشه فراگیر نهتنها بر اذهان عوام حکومت میکرد که بر سراچه ذهن خواص نیز سیطره داشت و امروز آثار آن را در دواوین شعرا و امثله و حکایات، میخوانیم.
در نظام عالم تکوین، فکر بد، اثر میگذارد چه رسد به فعل بد. در حقیقت بین خود تطیر و حوادث نیک و تلخ، رابطهای نیست اما این حوادث، نسبتی با نفس و روان تطیرزنندگان دارد که بهسادگی قابل انکار نیست.