كيان
20-05-2010, 13:16
ناراحتی شیطان
روزی پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) شیطان را حاضر در مسجد الحرام دید،پیش او
رفت و به او گفت : ای ملعون چرا ناراحتی ؟ شیطان گفت : از دست تو و امت تو
ناراحتم . حضرت فرمود : چرا از من ناراحتی ؟ شیطان گفت : چون این همه تلاش می
کنم تا مردم را گمراه کنم ولی تو در قیامت آنها را شفاعت می کنی و تمام زحمات مرا
به هدر می دهی . حضرت فرمود : از دست امتم چرا ناراحتی ؟ شیطان گفت :
اول اینکه وقتی به هم می رسند سلام می کنند که سلام نام خداوند است و من از
این اسم می ترسم .
دوم اینکه وقتی همدیگر را می بینند با یکدیگر دست می دهند و تا دستهایشان از
هم بیرون نیامده گناهانشان بخشیده می شود .
سوم اینکه وقتی می خواهند غذا بخورند بسم ا... می گویند و من دیگر نمی توانم
غذا بخورم و گرسنه می مانم .
چهارم اینکه بعذ از غذا خوردن الحمدا... می گویند .
پنجم اینکه وقتی اسم تو می آید بلند صلوات ختم می کنند و ثواب آن آنقدر زیاد
است که من فرار می کنم .
ششم اینکه وقتی می خواهند کار بکنند انشاءا... می گویند و من دیگر نمی توانم
در آن کار دخالت کنم .
هفتم اینکه صدقه می دهند و وقتی صدقه می دهند هم گناهانشان آمرزیده می
شود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور می کنند .
هشتم قرآن می خوانند و در خانه ای که قرآن خوانده شود دیگر جایی برای من
نمی ماند چون در آن ملائکه رفت و آمد می کنند .
نهم مرا زیاد لعنت می کنند و با هر لعنت یک زخم بر بدنم می افتد و تا زمانی که آن
شخص را به گمراهی نکشانم آن زخم ها خوب نمی شود .
دهم هنگامی که گناه می کنند سریع توبه می کنند و زحمات مرا هدر می دهند .
یازدهم عطسه که می کنند الحمدا... می گویند .
روزی پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) شیطان را حاضر در مسجد الحرام دید،پیش او
رفت و به او گفت : ای ملعون چرا ناراحتی ؟ شیطان گفت : از دست تو و امت تو
ناراحتم . حضرت فرمود : چرا از من ناراحتی ؟ شیطان گفت : چون این همه تلاش می
کنم تا مردم را گمراه کنم ولی تو در قیامت آنها را شفاعت می کنی و تمام زحمات مرا
به هدر می دهی . حضرت فرمود : از دست امتم چرا ناراحتی ؟ شیطان گفت :
اول اینکه وقتی به هم می رسند سلام می کنند که سلام نام خداوند است و من از
این اسم می ترسم .
دوم اینکه وقتی همدیگر را می بینند با یکدیگر دست می دهند و تا دستهایشان از
هم بیرون نیامده گناهانشان بخشیده می شود .
سوم اینکه وقتی می خواهند غذا بخورند بسم ا... می گویند و من دیگر نمی توانم
غذا بخورم و گرسنه می مانم .
چهارم اینکه بعذ از غذا خوردن الحمدا... می گویند .
پنجم اینکه وقتی اسم تو می آید بلند صلوات ختم می کنند و ثواب آن آنقدر زیاد
است که من فرار می کنم .
ششم اینکه وقتی می خواهند کار بکنند انشاءا... می گویند و من دیگر نمی توانم
در آن کار دخالت کنم .
هفتم اینکه صدقه می دهند و وقتی صدقه می دهند هم گناهانشان آمرزیده می
شود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور می کنند .
هشتم قرآن می خوانند و در خانه ای که قرآن خوانده شود دیگر جایی برای من
نمی ماند چون در آن ملائکه رفت و آمد می کنند .
نهم مرا زیاد لعنت می کنند و با هر لعنت یک زخم بر بدنم می افتد و تا زمانی که آن
شخص را به گمراهی نکشانم آن زخم ها خوب نمی شود .
دهم هنگامی که گناه می کنند سریع توبه می کنند و زحمات مرا هدر می دهند .
یازدهم عطسه که می کنند الحمدا... می گویند .