PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مربی نمونه(تفسیر سوره لقمان)



فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
06-06-2020, 13:56
https://vista.ir/mag/i/b/s8nen.jpg


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
06-06-2020, 13:58
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif







تربیت چیست؟

تربیت در لغت به معنای رشد و افزایش است و مربی فردی است که اسباب رشد و افزایش مورد تربیت را فراهم می سازد، و کاری صورت می دهد که پدیده، کمالات بالقوه خود را به حالت فعلیت در آورد؛ به تعبیر دیگر: هر کمالی که در پدیده است مربوط به خود اوست نه مربی و اگر به مربی نسبت داده می شود به خاطر این است که او شرایط رشد را فراهم ساخته تا پدیده، چهره واقعی خود را نشان دهد، و ما این حقیقت را با مثالی روشن می سازیم.
باغبان پدید آورنده کمال در درخت نیست بلکه هموار کننده شرایطی است که خود درخت، کمالات خود را نشان دهد؛ زیرا شاخ و برگ و میوه های رنگارنگ در دل نهان، به صورت بالقوه نهفته است، اما درهر شرایطی امکان عرضه کمال نیست، بلکه تا زمین هموار نباشد و ریشه ها فعالیت نکند و درخت از انرژی خورشید بهره نگیرد و آب به ریشه نرسد امکان اظهار کمال برای آن نیست.
با این مثال می توان موقعیت پیامبران و مصلحان و مربیان را ارزیابی نمود.
امیرمومنان (علیه السلام) در یکی از سخنان خود به این واقعیت چنین اشاره می کند:
خدا پیامبران را فرستاد تا میثاقی را که با انسان از طریق فطرت بسته است بازخواهی کنند، و آنان را به نعمت های فراموش شده متذکر سازند، و از طریق تبلیغ، بر آنان احتجاج کنند، و اندیشه های نهفته در خلقت را شکوفا سازند.(1)
یکی از مربیان نمونه که قرآن سخنان حکیمانه او را به عنوان اصول تربیتی مطرح می کند، لقمان حکیم است. سخنان او در سوره ای که به نام خود اوست وارد شده و پیوسته مورد نظر عالمان و دانشمندان بوده است.
این کتاب شرحی است گویا از سخنان و اندرزهای حکیمانه او به ضمیه تفسیر سایر آیات این سوره. در گذشته این کتاب به زیور طبع آراسته شده بود و هم اکنون با ویراستاری خاصی تقدیم علاقه مندان مسایل تربیتی می شود.







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
06-06-2020, 14:00
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif








مهندسی انسانها

1. تربیت چیست؟
2. کارباغبان ما را با حقیقت تربیت آشنا می سازد.
3. تربیت کودک بیش از هر چیز به شناخت او نیازمند است.
4. خطرناکترین تکاملها، تکاملهای یک بعدی است.
5. تربیت منهای معنویت، عقیم و بی ثمر است.
6. ناتوانی یک دولت بزرگ از اجرای یک اصل اصلاحی.
7. نمونه زنده ای از تربیتهای دینی.
هر کودک و نوزادی با استعداد و شایستگی خاصی دیده به جهان می گشاید و دست آفرینش او را در مسیر تکامل و خوشبختی قرار دهد. سعادت و نیک فرجامی از آن کودکی است که پس از شناخت قابلیت و شایستگی ویژه او، به پرورش استعداد وی همت گمارده شود.
حقیقت تربیت، جز شناخت ویژگی های کودک و فعلیت بخشیدن به استعداد و شایستگی های پنهانی او، چیز دیگری نیست؛ به عبارت روشن تر، واقعیت تربیت پس از شناخت شایستگی ها، فراهم ساختن زمینه برای تکامل و پیشرفت همه جانبه موجودی است که قابلیت رشد و نمو را دارد، تا هر نوع کمالی که به طور قوه نامریی در آن هست، به مرحله بروز برسد.
آگاهی از عمل و کار باغبان، ما را به حقیقت تربیت کاملا آشنا می سازد.
کار یک باغبان چسیت؟ او هرگز در نهان و درخت، ایجاد قابلیت و شایستگی نمی کند و نهال خشکیده ای که فاقد استعداد و لیاقت باشد، از حوزه کار باغبان خارج است، بلکه کار باغبان، جز فراهم ساختن زمینه های گوناگون برای رشد و نمو درخت، چیز دیگری نیست؛ کار باغبان را می توان در امور زیر خلاصه نمود:
1. آگاهی کامل از خصوصیات نهال یا بذری که در دل زمین افشانده شده است. بدون آگاهی صحیح از خصوصیات موجود در حال رشد، فعالیتهای او بی ثمر خواهد بود، زیرا هر نهالی در شرایط ویژه ای رشد و نمو می کند و شایستگی های خود را نشان می دهد؛ چه بسا شرایطی برای نهالی و بذری مفید و برای نوع دیگر مضر و زیان بخش است.
2. فراهم آوردن زمینه های رشد و نمو، تا نهال و بذر، لیاقت و شایستگی خود را نشان دهد و این کار غالباً با برداشتن موانع رشد، صورت می پذیرد و لذا باغبان به شخم زدن زمین و نرم کردن محل ریشه های نهال و برچیدن سنگ و کلوخ می پردازد، باغچه را برای رشد و فعالیت بذر و نهال آماده می سازد و گاهی برای رسیدن به این هدف، شاخه های کج و معوج را می زند، تا درخت رشد و نمو کند.
3. رسانیدن کمکهای لازم برای رشد و نمو: پرورش یک واحد نبات، علاوه بر قدرت و نیروی داخلی، به کمک های خارجی نیز نیاز دارد، تا واحد نبات در پرتو استعداد از اشعه حیات بخش خورشید و مواد قندی زمین و آبهای شیرین و دیگر مواد لازم، بهره مند شود و به کمال مطلوب خود برسد و استعداد و لیاقت خود را از طریق برگ و گل و میوه نشان دهد. در این مورد چه بسا باغبان ناچار می شود تغییراتی در واحد نباتی پدید آورد و جهت او را بازدن پیوندهای مناسب تغییر دهد.
4. مراقبتهای پی گیر از واحد نباتی، مادامی که در حال رشد و توسعه است. هیچ واحد نباتی که برای رشد آن، جهت خاصی در نظر گرفته شده ایت از این شرط بی نیاز نیست، چه بسا غفلت مربی سبب می شود موجود نباتی از مسیر و جهت خاص خود بیرون رود و به کمال مطلوب برسد.
از تصویر کوچکی است که از وضع کارهای یک مربی ساده در مورد واحدی نباتی که هرگز از نظر لطافت و ظرافت و لزوم به کار بستن شیوه های مختلف تربیت، به پایه هزارم واحد انسانی نمی رسد.
هرگاه تربیت و پرورش یک نهال، از یک چنین برنامه گسترده و اهمیت و موقعیت شایان توجهی برخوردار است، باید مربیان واحدهای انسانی از عظمت مسوولیتی که درباره آنان دارند آگاه شوند و به اصطلاح از این مجمل، حدیث مفصلی بخوانند.
عین همان تصویر را که درباره پرورش یک واحد نباتی یادآور شدیم، باید در مقیاس بسیار وسیعتری درباره پرورش انسان که به صورت نهایی گام در اجتماع می نهد، پیاده کنیم.








https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
06-06-2020, 14:01
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif








آگاهی از خصوصیات جسمی و روحی کودک

نخستین مرحله پرورش، آگاهی از خصوصیات جسمی و روحی و شرایط مفید و زمینه های مضر کودک است، ولی متاسفانه نوع مربیان، مخصوصاً پدران و مادران، فاقد این شرط اساسی تربیت هستند و با این که به هیچ وجه کودک را نمی شناسد از او انتظارات عجیبی دارند.
شگفت انگیز است که امروز به مهندسی انسانی (انسانی که آفریننده و رهبر ماشین است) کمتر از ماشین (ماشینی که مصنوع فکر انسان است) توجه می شود. برای شناختن کار یک ماشین ساده، یا یک ماشین تحریر و یا رانندگی اتومبیل، باید چندین ماه، وقت صرف درسهای نظری و تمرینهای عملی نمود، لکن انسانها هنگامی که به عنوان مادر یا پدر می خواهند کودکی را بپرورانند، هیچ گونه آموزشی نمی ینند؛ نوع پدر و مادرها تقصیر را متوجه کودکان می کنند و کمتر از خود می پرسند که شاید تربیت آنان بوده است.
امروز اطلاع بر مقدسات مهندسی انسانی، بر هر کسی که با انسانی در همکاری و یا رهبری او - چه در خانه و چه در مدرسه - سروکار دارد، اجتناب ناپذیر است.
انسانهادارای قوانین و یا مکانیسم و فعل و انفعالهای اختصاصی هستند؛ اگر بخواهیم با آنها کار کنیم، باید مکانیسم و قوانین حاکم بر رفتار آنها را بشناسیم. انسانها مانند صندوق رمزند؛ گشودن کتاب روح و قلب آنان و همکاری با آنها پیش از هر چیز آگاهی و ظرافت می خواهد، نه زور. قوانین رفتار انسانی را باید مانند قوانین فیزیک و شیمی و فیزیولوژی کشف کرد و نه وضع. وضع پاره ای از مقررات برای رهبری انسانی اگر با قوانین اصل فطرت و خواسته های آفرینش منطبق نباشد، در خور استقبال و هضم نیست، و گرنه با هیچ قدرت و زوری نمی توان قوانین را بر خلاف سنت معمول، برانسان تحمیل کرد.(2)
هرگاه عمل نخست درباره پرورش انسان انجام گرفت؛ یعنی مربی خصوصیات کودک و مکانیسم آفرینش او را درک کرد و معلوم شد که درباره جهات فردی کودک، مانند رشد تن، پرورش مغز، نمو شخصیت و پیدایش اعتماد به نفس، چه شیوه و برنامه ای ضرورت دارد و درباره پرورش جهات اجتماعی او چه کارهایی باید انجام داد تا عضو موثر و مفید برای جامعه شود، در این موقع، نوبت سه گام دیگر - که در تربیت واحد نباتی یاد آور شدیم - فرا می رسد.
این بیان، ما را به حقیقت تربیت و حد و مرز آن آگاه می سازد و روشن می کند پرورش یک واحد نهال و یا یک واحد انسان، عملی است آگاهانه که از جانب فردی قدرتمند و نافذ و مسلط، روی فردی دیگر انجام می گیرد؛ در حالی که عمل دارای ایده و هدف است و هدف، فعلیت بخشیدن به تمام لیاقتها و شایستگی هاست و این نتیجه بدون مراقبت پی گیر، جامه عمل نمی پوشد.(3)







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
06-06-2020, 14:02
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




تکامل یک بعدی

تکامل صحیح، آن است که در تمام شوون فرد مورد تربیت صورت گیرد؛ زیرا تکامل در یک جهت و عقب ماندگی در جهات دیگر، مایه نابودی فرد است؛ مثلا هرگاه در تکامل جسمی و مادی کودک، تنها قلب او رشد کند، ولی اعضای دیگر او اصلا رشد نکنند و یا رشد آنها متناسب با رشد قلب کودک نباشد، چنین تکامل یک بعدی، مایه مرگ می شود.
عین همین مطلب در مجموع شوون انسان نیز حکم فرماست. هرگاه فشار رشد و نمو، روی جنبه های مادی و غیرایز نفسانی قرار گیرد و جهات دیگر زندگی او مورد غفلت واقع شود، نام این تکامل، تکامل یک بعدی و تکامل غیر صحیح خواهد بود و تنها آن تکامل، صحیح و ضامن بقاست که در تمام جوانب و جهات موجود در حال رشد صورت پذیرد و همه جهات با نظام خاصی رو به جلو گام نهند.
نقطه ضعف مکتب اخلاقی غرب این است که تنها به یک بعد از ابعاد روح انسان تکیه می کند و ابعاد دیگر روح انسان را نادیده می گیرد؛ مثلا هر نوع مکتب تربیتی که بر اساس روان شناسی فروید استوار شود، شخصیت انسان را از طریق غرایز، تجزیه و تحلیل کرده و از میان غرایز، بر شهوت و تمایلات جنسی تکیه می کند و در نتیجه، شخصیت و منش واقعی انسان در شهوت و امور جنسی خلاصه می شود و دیگر ابعاد روح انسان - که روان شناسی روز بر آنها دست یافته - مورد غفلت قرار می گیرد.
این گروه از علمای روان شناسی و متخصصان امور تربیتی، انسان را از دیده شهوت و عینک تمایلات جنسی بررسی می کنند و بر اثر محدودیت شیوه بحث، از دیگر کرانه های وجود او غافل و بی خبرند و ضرر این گروه از کارشناسان امور تربیتی، بسیار و هولناک است.
برخی دیگر از کارشناسان امور تربیتی - که تمایلات ماتریالیستی و مادیگری دارند و زیربنای افکار آنان را اصالت ماده و انکار ماورای آن تشکیل می دهد - در روش بحث خود غالباً به پرورش تن اهمیت می دهند، نه روح و روان به جای تعدیل غرایز و رهبری آن، به ارضا و اشباع هر چه بیشتر آن می پردازند اصلاح آن؛ با سوادانی می پروردانند که زمین و فضا و دریا را جولانگاه خود قرار می دهند و با روشن کردن جرقه ای، جهان را به آتش می کشند، نه انسانهای کاملی که به فضایل انسانی آراسته شوند و نوع پروری و تفاهم را پیشه خود سازند.
در این نظامهای اخلاقی - خواه از کشورهایی بر خیزد که رسماً به مادیگری و ماده پرستی و انکار ماورای طبیعت معروف هستند و یا از کشورهایی که هنوز حفظ صلیب و خدایان سه گانه، مایه افتخار و مباهات آنهاست - خلا روحی انسان تنها با دانش، حرص تسلط بر منابع طبیعی و انرژی های جهان، گسترش و توسعه قدرت و اشباع غرایز پر می شود و دیگر در فضای روح انسان، جایگاهی برای ملکات انسانی و فضایل اخلاقی - که شرق و شرقی به آن می نازد - باقی نمی ماند.
مسابقه دولتهای بزرگ جهان - که برای علوم تربیتی و انسانی، ده ها دانشکده و صدها متفکر و استاد دارند - در ساختن سلاحهای مخرب و ویرانگر، در گسترش پایگاه های نظامی، در استخدام مغزهای علمی برای تحصیل نیروی رزمی بیشتر، گواه زنده بر گفتار ماست؛ زیرا با وجود گسترش علوم انسانی و تربیتی و با وجود پیدایش رشته ها و شاخه های فراوان برای علوم انسانی، غالباً کوششهای دانشمندان این علوم در رهبری اجتماع به سوی یک سعادت واقعی، عقیم و بی نتیجه مانده است و علت بزرگ عقیم ماندن تلاشها این است که نظام تربیتی براساس مادیگری و ماده پرستی و انقطاع از خدا و ماورای طبیعت است؛ روشهایی است بر اساس فیزیک و غفلت از متافیزیک و چون تربیت در چنین نظامهایی، یک بعدی است، نمی تواند به نتیجه مطلوب برسد.
بنابراین، برای رسیدن به هدف عالی، چاره ای جز این نیست که دگرگونی عظیم در سیستمهای تربیتی و نظامهای پرورشی پدید آید و متدهای تربیتی براساس متافیزیک و اعتقاد به خدای برزگ استوار شود؛ خدایی که بشر را با مسوولیتهای بزرگ آفریده است و در سرای دیگر - که آغاز زندگی نو است - به تمام این مسوولیتها دقیقاً رسیدگی خواهد شد و هر فردی متناسب کردار و رفتار خود، کیفر و پاداش خواهد داشت. زمانی که اعتقاد به خدا و مذهب و توجه به سرای دیگر، اساس نظامهای تربیتی انسانها را تشکیل ندهد، کلیه کوششهای بین المللی و منطقه ای برای اصلاح جوامع، عقیم و بی ثمر خواهد ماند.







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
06-06-2020, 14:03
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





گواه زنده

اکنون در این جا تلاش یک ملت بزرگ صنعتی را که سنتهای اصیل دینی را به دست فراموشی سپرده اند و دین و مذهب، جز لعابی شیرین، روی ما دیگری تلخ آنان نیست، برای اجرای یک برنامه اصلاحی، یادآور می شویم تا روشن شود که چرا آن تلاش بزرگ و همه جانبه، عقیم و بی نتیجه ماند و چرا با آن همه تبلیغات از طریق کلیه وسایل ارتباط جمعی نتوانستند به اصلاح گوشه ای از اجتماع خود موفق گردند و جامعه خود را از یک کردار زشت و نوشیدن یک مایع مسموم و ویرانگر باز دارند. این پرسش، یک پاسخ بیش ندارد و آن این که آنان در تلاش و کوشش خود، روی اصول مادیگری تکیه کرده و از نیروی مذهب و اعتقاد به مسوولیتهای درونی، کمک نگرفتند.
توضیح این که دولت آمریکا پیش از جنگ جهانی دوم تصمیم گرفت با نوشابه های الکلی به شدت مبارزه کند و ملت آمریکا را از چنگال این سم کشنده برهاند.
دولت آمریکا برای مبارزه با مشروب خواری به کلیه وسایل از قبیل مجلات و جراید و سخنرانیها و فیلمها متوسل شد و برای تبلیغ بر ضد استعمال مشروبات الکلی، بیش از شصت میلیون دلار صرف کرد و بالغ بر ده میلیون صفحه کتاب و مجله و نشریه برای این منظور منتشر ساخت و در ظرف چهارده سال مبارزه، مبلغی در حدود 250 میلیون لیره برای اجرای قانون تحریم نوشابه های الکلی صرف کرد و سیصد نفر را در این جریان اعدام کرد و 532335 نفر را به زندان افکند و در حدود شانزده میلیون لیره بابت جریمه قاچاق مشروبات الکی گرفت و معادل 404 میلیون لیره املاک مصادره کرد، ولی کلیه این مبارزات جز عشق و شیفتگی به صرف الکل سودی به بار نیاورد، تا سرانجام در سال 1933 م. ناگزیر آن قانون را نقض کرد و مشروبات الکلی را به کلی آزاد ساخت.(4)
چرا دولت بزرگی مانند آمریکا از اجرای یک قانون عاجز و ناتوان ماند و هر نوع کوشش و شدت عمل با بن بست کامل روبه رو گردید؟ این کار، یک علت بیش ندارد و آن این که زیربنای مسائل تربیتی را در انسانهای بزرگ، اعتقادات مذهبی و علائق معنوی تشکیل می دهد، و چون چنین زیر بنایی در غرب، بسیار ضعیف و ناتوان است، از این جهت کوشش نیرومندترین دولتهای جهان عقیم ماند.
در برابر این تلاش بی ثمر، به گزارش گزارشگر تهران درباره روز بیست و یکم ماه رمضان گوش فرا دهید:
تهران دیروز آرام و بی حادثه بود، پزشک قانونی بی کار مانده بود و در کلانتریها از پرونده و متهم خبری نبود. دیروز آرامترین روز سال بود و تقریبا هیچ حادثه ای رخ نداد و اداره پزشک قانونی تهران، دیروز حتی یک جسد برای معاینه نداشت. پزشک کشیک گفت: تمام روز حتی یک جسد به اداره پزشکی قانونی نیاوردند، در 24 ساعت گذشته هیچ حادثه ای که منجر به مرگ کسی بشود، در شهر تهران اتفاق نیفتاد و به قول معروف: آب از آب تکان نخورد. در کلانتریها و پاسگاههای ژاندارمری نیز این وضع حکمفرما بود. ماموران کلانتریها می گفتند: اکثر مردها دیروز در خانه هایشان بودند و اگر اختلافی بین آنها و همسرانشان اتفاق می افتاد، به احترام شهادت مولای متقیان، علی بن ابی طالب (علیه السلام) از ادامه آن صرف نظر می کردند و به همین دلیل، پرونده ای درباره اختلافات زناشویی تشکیل نشد.
این نوع آرامش و انضباط، مخصوص روز بیست و یکم ماه رمضان نیست، در تمام ایام سوگواری، مخصوصاً در تمام ماه رمضان به نسبت خاصی حکمفرماست و ما را به قدرت و اهمیت مذهب در حفظ نظام و اجرای قانون، رهبری نموده و می رساند که شرق و شرقی چه گنجینه پنهانی در اختیار دارند و گروهی که بدون آگاهی از اهمیت مذهب، در تضعیف قدرت مذهب می کوشند، چه لطمه های بزرگ و غیر قابل جبرانی بر این گنجینه خود وارد می سازند.
کتابی که هم اکنون به خوانندگان گرامی تقدیم می گردد، حاوی یک رشته اصول اخلاقی و اجتماعی است که پدری دلسوز و مربی نمونه، فرزند خود را با آنها آشنا کرده است و نام این مربی نمونه لقمان حکیم است که با بینش کاملا صحیح و واقع بینانه، چنین اصولی را در اختیار ما نهاده است و از نظر اهمیت به پایه ای رسیده است که خداوند بزرگ آنها را در کتاب آسمانی ما نقل کرده است.
تشریح سخنان این حکم الهی که در سوره لقمان وارد شده است، ما را بر آن داشت که مجموع سوره را تفسیر نموده و آن را به استادان تربیت و مربیان دلسوز که می خواهند از اصول تربیت دینی آگاه کردند، تقدیم می داریم.
محتویات این کتاب قبلا در مجله وزین درسهایی از مکتب اسلام طی سالهای ششم و هفتم مجله منتشر گردیده و هم اکنون به صورت کاملتری در اختیار خوانندگان گرامی قرار می گیرد.
آشنایی با خصوصیات سوره لقمان







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
07-06-2020, 14:24
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





آیات این سوره مکی است

سوره لقمان، سی و یکمین سوره از سوره های صد و چهارده گانه قرآن است که شماره آیات آن از 34 آیه تجاوز نمی کند.
مفسران اسلامی اتفاق نظر دارند که مجموع آیه های این سوره در مکه نازل گردیده است، لذا می گویند: سوره لقمان از سوره های مکی است، جز آیه های 27 و 28 و 29 که در مدینه نازل گردیده است و به دستور پیامبر در این سوره قرار گرفته اند.
ولی هرگز دلیل قطعی نداریم که این سه آیه در مدینه نازل شده است، بلکه با توجه به مفاد آنها که مانند بیشتر آیات مکی، درباره مبدأ و معاد بحث می کنند، می توان گفت که این سه آیه نیز در مکه نازل گردیده است؛ از این جهت می توان گفت: مجموع آیات این سوره مکی است.






https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
07-06-2020, 14:25
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





اهداف سوره

همگی می دانیم که هر سوره ای از سوره های قرآن، با این که از آیات مختلفی که هر کدام برای خود مفاد خاصی دارند، تشکیل شده است؛ مع الوصف؛ مجموع آیات هر سوره، هدف یا اهدافی را تعقیب می کند که با در نظر گرفتن آیات یک سوره، هدف آن، روشن و آشکار می گردد.
هدف اساسی از 34 آیه سوره لقمان، مبارزه با شرک و دوگانه پرستی و ایجاد توجه به خدا و سرای دیگر است و با بررسی مجموع آیه های این سوره، خواهیم دید که غرض نهایی از تشریح اسرار آفرینش و طرح مواعظ بزرگ دانشمند جامعه بنی اسرائیل لقمان، همان توجه به خدای یگانه و محو آثار شرک و بت پرستی است.
دستورهای اخلاقی و اجتماعی لقمان، آن چنان مهم و سازنده است که آفریدگار جهان سخنان و اندیشه های عالی او را در این سوره به عنوان عالیترین نسخه سعادت و برنامه زندگی برای ما فرو فرستاده است و چون پاره ای از آیات سوره مورد بحث را سخنان حکیمانه او تشکیل می دهد، از این جهت نام آن حکیم روی این سوره نهاده شده و می گویند: سوره لقمان یعنی سوره ای که در لا به لای آیات آن، سخنان و اندرزهای لقمان حکیم وارد شده است. اکنون وقت آن رسیده است که به تفسیر آیات بپردازیم.
پژوهشی درباره حروف مقطعه قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
1. الم؛
الف لام میم.
این سوره، بسان 28 سوره دیگر با حروفی آغاز شده است که در اصطلاح مفسران، آنها را فواتح السور و یا حروف مقطعه می نامند و مجموع حروفی که در آغاز 29 سوره وارد شده اند، چهارده تاست و آنها عبارتند از: الف، لام، میم، صاد، راء، کاف،هاء، یا، عین، طاء، سین، حاء، قاف و نون، و همه این حروف در جمله زیر جمع شده اند: صراط علی حق نمسکه؛ راه علی حق است، ما به آن چنگ می زنیم.
مفسران در تفسیر این حروف به بحث و گفتگو پرداخته و اقوال و آرای زیادی در تفسیر این حروف بیان نموده اند و ما از میان آنها یک نظر را که با دلایل محکم و استوار همراه بوده و از ناحیه پیشوایان معصوم نیز تایید شده است، تشریح می کنیم.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
08-06-2020, 21:35
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





قرآن از این حروف تشکیل یافته است

این حروف به عنوان نمونه هایی از حروف تهجی در آغاز برخی از سوره ها آمده اند و هدف از آوردن آنها این است که قرآن مجید از این حروف، ترکیب یافته، و این سوره ها و آیات که همه بشر در مقابله با آن عاجز و ناتوان مانده اند، از این مواد و عناصر تشکیل یافته و در حقیقت خمیر مایه قرآن، همین حروف و مانند آنهاست. اگر فکر می کنید که قرآن ساخته و پرداخته فکر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و او با فکر بشری خود، از این حروف قرآن را ساخته است، شما نی بر خیزید از همین مواد که در اختیار همگی است، به کمک یکدیگر سوره ای مانند سوره های آن بسازید و حجت و دلیل او را ابطال نمایید و اگر با داشتن چنین امکانات در مقام مبارزه، با شکست رو به رو شدید، باید اذعان کنید که قرآن ساخته فکر بشر نیست، بلکه وحی الهی است که بر او نازل گردیده است.
اصولاً تفاوت اعجاز و صنعت در این است که پیامبران پیوسته برای وصول به هدف و مطلوب، از وسایل بسیار ساده ای استفاده می کردند و امر بسیط و ساده ای را پایه برای وصول به هدف خارق العاده قرار می دادند، بر خلاف صنعتگران که از وسایل پیچیده علمی و دقیق که حقیقت آن برای نوع مردم معلوم نیست، برای نیل به هدف استفاده می کنند.
وسیله موسی برای اعجاز، همان عصای خشک و بی روح و ساده او بود که آن را در همه موارد، حتی در بردن گوسفندان خود به کار می برد، و در مقام اعجاز همان وسیله را نیز به کار می برد که همگان با دیدگان دیده بودند که چوب خشکی است که به صورت حیوان درنده ای می آمد و در حالی که جادوگران مصر از ابزار پیچیده و ریسمانهای مملو از جیوه استفاده می کردند، که نوع مردم از حقیقت آن آگاه نبودند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با ساده ترین وسیله به سوی آسمانها پرواز کرد، در حالی که فضانوردان شرق و غرب به وسیله آپولوها به سوی فضا می روند و یا گام درماه می نهند؛ وسیله ای که برای ساختن یک واحد آن از سیصد هزار مغز انسانی و صدها دستگاه الکترونی کمک می گیرند و هزاران مهندس و تکنسین و دانشمندان فیزیکدان و شیمیدان و... در ترکیب قطعات و ساختن اجزای آن تشریک مساعی کرده و سفینه را با دستگاههای متعددی به پرواز در می آورند.
قرآن نیز که معجزه جاویدان پیامبر خاتم است، از این راه وارد شده و از ساده ترین ابزار حروف الفبایی به عالیترین هدف (کتابی که بشر پس از گذشت چهارده قرن نتوانسته است مانند آن را بیاورد) دست یافته است و از ساده ترین ابزار که در اختیار همگانی قرار داشت، کتابی ساخته است که کلمات آن موزون و معانی بزرگی در بر دارد؛ جملههای آن مرتب و کلمات آن در بلندترین پایه از فصاحت قرار دارند، و معانی بلند و ژرف را در قالب زیباترین الفاظ می ریزد که تا کنون نظیری بر آن دیده نشده است.
هدف از آوردن این حروف در آغاز 29 سوره، اشاره به این است که ای مردم! اساس و ریشه این قرآن را همین حروف تشکیل می دهد و ابزاری که در اختیار من است در دسترس شما نیز قرار دارد؛ هرگاه تصور می کنید که این کتاب، مصنوع فکر من و ساخته اندیشه بشر است، برخیزید از این ابزار و اسباب سوره ای بسان یکی از سوره های قرآن بسازید.
این نظر، گذشته از این که موید قرآنی دارد، چنان که خواهیم گفت: مورد تایید روایاتی است که از پیشوایان معصوم وارد شده است.
شیخ صدوق از امام عسکری (علیه السلام) نقل می کند: قریش و یهود به قرآن تهمت زدند و آن را جادو تصور کردند، در حالی که خدا می گوید: الم ذلک الکتاب یعنی ای محمد! این کتابی که برایت فرستاده ام از همان حروف الف، لام و میم ترکیب و تشکیل یافته است و این کتاب که به زبان شما نازل شده، از حروفی مرکب شده است که با آن سخن می گویید، هرگاه در این نسبت راستگو هستید، برخیزید و کمک یکدیگر بشتابید و نظیر آن را بیاورید.(5)
پیشوای هشتم در حدیثی که درباره قرآن، نه حرف مقطعه سخن می گوید، جمله ای دارد که تا حدی موید این است، آن جا که فرماید:
خداوند بزرگ، قرآن را با حروفی نازل کرد که تمام عرب با آن سخن می گفتند. سپس فرمود: هرگاه انس و جن دور هم گرد آیند و نظیر این قرآن را بیاورند، نخواهند توانست، هر چند یکدیگر را پشتیبانی نمایند.(6)
موید این نظر، این است که در سوره های بیست و نه گانه که با این حروف آغاز شده اند، جز در سوره های مریم، عنکبوت، روم و قلم، در همگی پس از ذکر این حروف سخن از قرآن و کتاب به میان آمده است: مثلا در سوره بقره می فرماید:
الم ذلک الکتاب لاریب فیه؛
این است کتابی که در آن شک و تردیدی نیست.
و در سوره آل عمران می فرماید:
الم الله لا اله الا هوالحی القیوم نزل علیک الکتاب؛
خداوندی که جز او نیست، اوست زنده و بی نیاز کتاب را بر تو نازل کرده است.
و همچنین بسیاری از سوره های دیگر که این حروف در آغاز آنها وارد شده است.
نشانه های نیکوکاران
2. تلک آیات الکتاب الحکیم؛
این است آیه های کتاب سراسر حکمت.
3. هدی و رحمه للمحسنین؛
برای نیکوکاران هدایت و رحمت است.
4. الذین یقیمون الصلوه ویوتون الزکوه و هم بالاخره هم یوقنون؛
کسانی که نماز می گزارند و زکات می دهند و به جهان دیگر ایمان دارند.
5. اولئک علی هدی من ربهم واولئک هم المفلحون؛
آنها از جانب خداوند هدایت یافته اند، و آنان رستگارانند.
بررسی آیات قرآن به روشنی، این مطلب را ثابت می کند که آیین پیامبر اسلام، آیین جهانی و دین او خاتم ادیان و شخص وی خاتم پیامبران است، و در این باره آیات متعددی در قرآن وارد شده است که فقط به نقل دو آیه اکتفا می کنیم:
1. یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعاً؛(7)
ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.
این آیه به روشنی گواه بر این است که آیین اسلام، آیین جهانی است و به منطقه ای اختصاص ندارد.
2. ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شی ء علیماً(8)
محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خداوند از هر چیز آگاه است.
خداوند برای تثبیت عمومی بودن رسالت وی، هنگامی که درباره کتاب او (قرآن) سخن می گوید، آن را راهنمایی جهانیان معرفی می کند:
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس وبینات من الهدی والفرقان؛(9)
ماه رمضان، ماهی است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است؛ قرآنی که برای هدایت عموم مردم نازل شده و در آن دلایلی است که موجب هدایت و جدا کننده حق از باطل است.
این آیات و مانند آنها می رساند که نبوت پیامبر اسلام، جهانی است، حتی فیض معنوی قرآن که همان هدایت و راهنمایی است، به گروه معینی اختصاص ندارد.
ولی در سومین آیه مورد بحث، صریحاً می فرماید که تنها آن گروه از قرآن بهره مند می گردند که نیکوکار باشند؛ چنان که می فرماید:
هدی ورحمه للمحسنین؛
برای نیکوکاران مایه هدایت و رحمت است.
اکنون این سوال پیش می آید که هرگاه فیض معنوی قرآن در شعاع وسیع و همگانی است، پس چرا در آیه مورد بحث بهره گیری از آن را به نیکوکاران اختصاص داده است.
پاسخ این سوال روشن است و آن این که: قرآن که نسخه سعادت است که برای هدایت همگان فرو فرستاده شده است و هدف از بعثت پیامبر خاتم نیز همین است و بس، اما تنها آن گروه از آن بهره مند می گردند که خود را در مسیر هدایت قرار داده و آماده بهره گیری باشند و تافردی آماده هدایت و بهره مندی نباشد، هرگز قرآن به حال او سودی نمی بخشد.
مثلا باران رحمت الهی بردشت و دمن می ریزد و سراسر صحرا را فرا می گیرد، تنها آن گروه از کشاورزان بهره مند می شوند که زمین را برای کشت آماده کرده و دانه در آن پاشیده باشند.
بنابراین، هم صحیح است بگوییم که قرآن برای هدایت همه مردم فرو فرستاده شده است، زیرا انگیزه از نزول قرآن هدایت همه جهانیان است؛ و هم صحیح است که بگوییم: تنها آن گروه از آن بهره مند می شوند که نیکوکار باشند.
خلاصه، هدف از نزول قرآن، هدایت همگان است، هر چند نتیجه اش از آن گروهی است که آماده بهره برداری باشند.
روی این بیان روشن می شود که چرا قرآن را تنها شفا و رحمت برای افراد با ایمان می داند، می فرماید:
وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمه للمومنین؛(10)
آیاتی از قرآن می فرستم که مایه شفا و وسیله رحمت برای گروه با ایمان است.
قرآن در عین این که نجات دهنده انسانها از بیماریهای فردی و اجتماعی، و مایه رحمت برای همه جهانیان است، ولی تنها آن گروه از این خوان گسترده بهره مند می شوند که آماده بهره مندی باشند.
گروه دیگری که در آنها آمادگی وجود ندارد، نه تنها بهره ای نمی برند، بلکه با شنیدن آیاتی از قرآن از حق روی گردان شده و گامی به عقب می نهند؛ چنان که می فرماید:
ولقد صرفنا فی هذا القرآن لیذکروا و ما یزدیهم الانفوراً؛(11)
ما در این قرآن به طور تفصیل درباره موضوعاتی سخن گفتیم، ولی نسبت به مشرکان جز دوری از حق نتیجه ای نمی بخشد.
از این جهت، قرآن پس از آنکه خود را شفا دهنده و مایه رحمت برای گروه با ایمان می داند، صریحاً اعلام می دارد که گروه ظالم و ستمگر از این قرآن جز زیان بهره ای نمی برند.
زیرا قرآن با دلایل روشن، حجت را بر گروه های منحرف تمام کرده، و زبان آنان را در روز رستاخیز می بندد؛ دیگر نمی توانند بگویند: پروردگارا ما را معذور بدار و ما به وظایف و تکالیف خود جاهل و نادان بودیم، بلکه به آنان خطاب می شود:
قال کذلک اتتک ایاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی.(12)
خداوند به آنان می گوید: آیات و پیامبران ما به سوی تو آمدند، ولی تو آنها را به دست فراموشی سپردی و امروز نیز تو فراموش می شوی.
خود قرآن بار دیگر این حقیقت را به روشنترین وجه، ضمن آیه ای بیان می کند و می فرماید:
یضل به کثیراً ویهدی به کثیراً و ما یضل به الاالفاسقین؛(13)
(با مثلهای) قرآن گروهی گمراه و گروه زیادی هدایت می شوند و جز بدکاران کسی گمراه نمی گردد.
مولوی این حقیقت را در ضمن مثلی مجسم می کند و می گوید مثل قرآن مانند طناب چاه است که گروهی به وسیله آن از چاه بیرون می آیند و برخی به وسیله آن در درون آن وارد می شوند، این تقصیر طناب نیست، بلکه تقصیر آن کسی است که از آن به طور معکوس استفاده می کند؛ چنان که می گوید:
از خدا می خواه تازین نکته ها - در نلغزی ورسی در انتها
زآن که از قرآن بسی گمره شدند - زین رسن قومی درون چه شدند
مررسن را نیست جرمی ای عنود - چون تو را سودای سربالا نبود
نکات آیات

1. در آیه دوم از آیات مورد بحث می فرماید: الکتاب الحکیم.
همگی می دانیم که حکیم یکی از اسما و صفات خداست. قرآن مجید به طور مکرر خدا را به این صفت توصیف نموده است. حکیم به کسی می گویند که هرکاری را تحت ضابطه ای و برای هدفی انجام دهد(14) و از کارهای و بیهوده بپرهیزد.
ولی در این آیه، خود قرآن با این صفت توصیف شده است و هدف از آن، بالا بردن مقام قرآن است که آن چنان سخنان او حکیمانه و سراسر حکمت است که گویا خود حکیم است و سخن می گوید.
2. در آیات مورد بحث، نیکوکاران با سه صفت زیر معرفی شده اند:
الف) یقیمون الصلوه: نماز می گزارند و نماز مایه رابطه انسان با خداست.
ب) ویوتون الزکوه: زکات می دهند که عامل ارتباط انسان با اجتماع است.
ت) بالاخره هم یوقنون: به سرای دیگر مومن باشند و ایمان به روز بازپسین، زیر بنای تربیت دینی و ضامن اجرای تمام قوانین آسمانی است.
صفات گروه نیکوکار، منحصر به این سه صفت نیست، ولی از میان آنها این سه صفت را که از برجسته ترین صفات آنهاست اختیار نموده و یادآور شده است و در هر کس این سه صفت باشد، دیگر صفات نیکوکاری در او جمع می گردد.
و در آیه پنجم چنین نتیجه گیری می کند: گروهی که واجد صفات یاد شده هستند، هدایت یافتگان واقعی و رستگاران حقیقی می باشند؛ چنان که می فرماید:
اولئک علی هدی من ربهم واولئک هم المفلحون؛(15)
آنان از جانب خداوند هدایت یافته اند و آنان رستگارانند.
سرگرمیهای ناسالم
6. و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین؛
برخی از مردم داستانهای باطل را می خرند (انتخاب می کنند) تا مردم را نداشته از راه خدا (قرآن) باز دارند، و آیات قرآن را استهزا کنند؛ برای آنان است عذاب خوار کننده.
تاریخ اسلام گواهی می دهد که مخالفان پیامبر گرامی از راههای گوناگونی وارد مبارزه شده و مخالفت و کارشکنی خود را آغاز نمودند و فهرست برخی از پیکارهای ناجوانمردانه آنان به قرار زیر است:




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
10-06-2020, 20:56
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif







وسیله موسی برای اعجاز، همان عصای خشک و بی روح و ساده او بود که آن را در همه موارد، حتی در بردن گوسفندان خود به کار می برد، و در مقام اعجاز همان وسیله را نیز به کار می برد که همگان با دیدگان دیده بودند که چوب خشکی است که به صورت حیوان درنده ای می آمد و در حالی که جادوگران مصر از ابزار پیچیده و ریسمانهای مملو از جیوه استفاده می کردند، که نوع مردم از حقیقت آن آگاه نبودند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با ساده ترین وسیله به سوی آسمانها پرواز کرد، در حالی که فضانوردان شرق و غرب به وسیله آپولوها به سوی فضا می روند و یا گام درماه می نهند؛ وسیله ای که برای ساختن یک واحد آن از سیصد هزار مغز انسانی و صدها دستگاه الکترونی کمک می گیرند و هزاران مهندس و تکنسین و دانشمندان فیزیکدان و شیمیدان و... در ترکیب قطعات و ساختن اجزای آن تشریک مساعی کرده و سفینه را با دستگاههای متعددی به پرواز در می آورند.
قرآن نیز که معجزه جاویدان پیامبر خاتم است، از این راه وارد شده و از ساده ترین ابزار حروف الفبایی به عالیترین هدف (کتابی که بشر پس از گذشت چهارده قرن نتوانسته است مانند آن را بیاورد) دست یافته است و از ساده ترین ابزار که در اختیار همگانی قرار داشت، کتابی ساخته است که کلمات آن موزون و معانی بزرگی در بر دارد؛ جملههای آن مرتب و کلمات آن در بلندترین پایه از فصاحت قرار دارند، و معانی بلند و ژرف را در قالب زیباترین الفاظ می ریزد که تا کنون نظیری بر آن دیده نشده است.
هدف از آوردن این حروف در آغاز 29 سوره، اشاره به این است که ای مردم! اساس و ریشه این قرآن را همین حروف تشکیل می دهد و ابزاری که در اختیار من است در دسترس شما نیز قرار دارد؛ هرگاه تصور می کنید که این کتاب، مصنوع فکر من و ساخته اندیشه بشر است، برخیزید از این ابزار و اسباب سوره ای بسان یکی از سوره های قرآن بسازید.
این نظر، گذشته از این که موید قرآنی دارد، چنان که خواهیم گفت: مورد تایید روایاتی است که از پیشوایان معصوم وارد شده است.
شیخ صدوق از امام عسکری (علیه السلام) نقل می کند: قریش و یهود به قرآن تهمت زدند و آن را جادو تصور کردند، در حالی که خدا می گوید: الم ذلک الکتاب یعنی ای محمد! این کتابی که برایت فرستاده ام از همان حروف الف، لام و میم ترکیب و تشکیل یافته است و این کتاب که به زبان شما نازل شده، از حروفی مرکب شده است که با آن سخن می گویید، هرگاه در این نسبت راستگو هستید، برخیزید و کمک یکدیگر بشتابید و نظیر آن را بیاورید.(5)
پیشوای هشتم در حدیثی که درباره قرآن، نه حرف مقطعه سخن می گوید، جمله ای دارد که تا حدی موید این است، آن جا که فرماید:
خداوند بزرگ، قرآن را با حروفی نازل کرد که تمام عرب با آن سخن می گفتند. سپس فرمود: هرگاه انس و جن دور هم گرد آیند و نظیر این قرآن را بیاورند، نخواهند توانست، هر چند یکدیگر را پشتیبانی نمایند.(6)
موید این نظر، این است که در سوره های بیست و نه گانه که با این حروف آغاز شده اند، جز در سوره های مریم، عنکبوت، روم و قلم، در همگی پس از ذکر این حروف سخن از قرآن و کتاب به میان آمده است: مثلا در سوره بقره می فرماید:
الم ذلک الکتاب لاریب فیه؛
این است کتابی که در آن شک و تردیدی نیست.
و در سوره آل عمران می فرماید:
الم الله لا اله الا هوالحی القیوم نزل علیک الکتاب؛
خداوندی که جز او نیست، اوست زنده و بی نیاز کتاب را بر تو نازل کرده است.
و همچنین بسیاری از سوره های دیگر که این حروف در آغاز آنها وارد شده است.







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
10-06-2020, 20:57
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





نشانه های نیکوکاران
2. تلک آیات الکتاب الحکیم؛
این است آیه های کتاب سراسر حکمت.
3. هدی و رحمه للمحسنین؛
برای نیکوکاران هدایت و رحمت است.
4. الذین یقیمون الصلوه ویوتون الزکوه و هم بالاخره هم یوقنون؛
کسانی که نماز می گزارند و زکات می دهند و به جهان دیگر ایمان دارند.
5. اولئک علی هدی من ربهم واولئک هم المفلحون؛
آنها از جانب خداوند هدایت یافته اند، و آنان رستگارانند.
بررسی آیات قرآن به روشنی، این مطلب را ثابت می کند که آیین پیامبر اسلام، آیین جهانی و دین او خاتم ادیان و شخص وی خاتم پیامبران است، و در این باره آیات متعددی در قرآن وارد شده است که فقط به نقل دو آیه اکتفا می کنیم:
1. یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعاً؛(7)
ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.
این آیه به روشنی گواه بر این است که آیین اسلام، آیین جهانی است و به منطقه ای اختصاص ندارد.
2. ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شی ء علیماً(8)
محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خداوند از هر چیز آگاه است.
خداوند برای تثبیت عمومی بودن رسالت وی، هنگامی که درباره کتاب او (قرآن) سخن می گوید، آن را راهنمایی جهانیان معرفی می کند:
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس وبینات من الهدی والفرقان؛(9)
ماه رمضان، ماهی است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است؛ قرآنی که برای هدایت عموم مردم نازل شده و در آن دلایلی است که موجب هدایت و جدا کننده حق از باطل است.
این آیات و مانند آنها می رساند که نبوت پیامبر اسلام، جهانی است، حتی فیض معنوی قرآن که همان هدایت و راهنمایی است، به گروه معینی اختصاص ندارد.
ولی در سومین آیه مورد بحث، صریحاً می فرماید که تنها آن گروه از قرآن بهره مند می گردند که نیکوکار باشند؛ چنان که می فرماید:
هدی ورحمه للمحسنین؛
برای نیکوکاران مایه هدایت و رحمت است.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
10-06-2020, 20:58
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





اکنون این سوال پیش می آید که هرگاه فیض معنوی قرآن در شعاع وسیع و همگانی است، پس چرا در آیه مورد بحث بهره گیری از آن را به نیکوکاران اختصاص داده است.
پاسخ این سوال روشن است و آن این که: قرآن که نسخه سعادت است که برای هدایت همگان فرو فرستاده شده است و هدف از بعثت پیامبر خاتم نیز همین است و بس، اما تنها آن گروه از آن بهره مند می گردند که خود را در مسیر هدایت قرار داده و آماده بهره گیری باشند و تافردی آماده هدایت و بهره مندی نباشد، هرگز قرآن به حال او سودی نمی بخشد.
مثلا باران رحمت الهی بردشت و دمن می ریزد و سراسر صحرا را فرا می گیرد، تنها آن گروه از کشاورزان بهره مند می شوند که زمین را برای کشت آماده کرده و دانه در آن پاشیده باشند.
بنابراین، هم صحیح است بگوییم که قرآن برای هدایت همه مردم فرو فرستاده شده است، زیرا انگیزه از نزول قرآن هدایت همه جهانیان است؛ و هم صحیح است که بگوییم: تنها آن گروه از آن بهره مند می شوند که نیکوکار باشند.
خلاصه، هدف از نزول قرآن، هدایت همگان است، هر چند نتیجه اش از آن گروهی است که آماده بهره برداری باشند.
روی این بیان روشن می شود که چرا قرآن را تنها شفا و رحمت برای افراد با ایمان می داند، می فرماید:
وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمه للمومنین؛(10)
آیاتی از قرآن می فرستم که مایه شفا و وسیله رحمت برای گروه با ایمان است.
قرآن در عین این که نجات دهنده انسانها از بیماریهای فردی و اجتماعی، و مایه رحمت برای همه جهانیان است، ولی تنها آن گروه از این خوان گسترده بهره مند می شوند که آماده بهره مندی باشند.
گروه دیگری که در آنها آمادگی وجود ندارد، نه تنها بهره ای نمی برند، بلکه با شنیدن آیاتی از قرآن از حق روی گردان شده و گامی به عقب می نهند؛ چنان که می فرماید:
ولقد صرفنا فی هذا القرآن لیذکروا و ما یزدیهم الانفوراً؛(11)
ما در این قرآن به طور تفصیل درباره موضوعاتی سخن گفتیم، ولی نسبت به مشرکان جز دوری از حق نتیجه ای نمی بخشد.
از این جهت، قرآن پس از آنکه خود را شفا دهنده و مایه رحمت برای گروه با ایمان می داند، صریحاً اعلام می دارد که گروه ظالم و ستمگر از این قرآن جز زیان بهره ای نمی برند.
زیرا قرآن با دلایل روشن، حجت را بر گروه های منحرف تمام کرده، و زبان آنان را در روز رستاخیز می بندد؛ دیگر نمی توانند بگویند: پروردگارا ما را معذور بدار و ما به وظایف و تکالیف خود جاهل و نادان بودیم، بلکه به آنان خطاب می شود:
قال کذلک اتتک ایاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی.(12)
خداوند به آنان می گوید: آیات و پیامبران ما به سوی تو آمدند، ولی تو آنها را به دست فراموشی سپردی و امروز نیز تو فراموش می شوی.
خود قرآن بار دیگر این حقیقت را به روشنترین وجه، ضمن آیه ای بیان می کند و می فرماید:
یضل به کثیراً ویهدی به کثیراً و ما یضل به الاالفاسقین؛(13)
(با مثلهای) قرآن گروهی گمراه و گروه زیادی هدایت می شوند و جز بدکاران کسی گمراه نمی گردد.
مولوی این حقیقت را در ضمن مثلی مجسم می کند و می گوید مثل قرآن مانند طناب چاه است که گروهی به وسیله آن از چاه بیرون می آیند و برخی به وسیله آن در درون آن وارد می شوند، این تقصیر طناب نیست، بلکه تقصیر آن کسی است که از آن به طور معکوس استفاده می کند؛ چنان که می گوید:
از خدا می خواه تازین نکته ها - در نلغزی ورسی در انتها
زآن که از قرآن بسی گمره شدند - زین رسن قومی درون چه شدند
مررسن را نیست جرمی ای عنود - چون تو را سودای سربالا نبود




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
11-06-2020, 12:07
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif







نکات آیات

1. در آیه دوم از آیات مورد بحث می فرماید: الکتاب الحکیم.
همگی می دانیم که حکیم یکی از اسما و صفات خداست. قرآن مجید به طور مکرر خدا را به این صفت توصیف نموده است. حکیم به کسی می گویند که هرکاری را تحت ضابطه ای و برای هدفی انجام دهد(14) و از کارهای و بیهوده بپرهیزد.
ولی در این آیه، خود قرآن با این صفت توصیف شده است و هدف از آن، بالا بردن مقام قرآن است که آن چنان سخنان او حکیمانه و سراسر حکمت است که گویا خود حکیم است و سخن می گوید.
2. در آیات مورد بحث، نیکوکاران با سه صفت زیر معرفی شده اند:
الف) یقیمون الصلوه: نماز می گزارند و نماز مایه رابطه انسان با خداست.
ب) ویوتون الزکوه: زکات می دهند که عامل ارتباط انسان با اجتماع است.
ت) بالاخره هم یوقنون: به سرای دیگر مومن باشند و ایمان به روز بازپسین، زیر بنای تربیت دینی و ضامن اجرای تمام قوانین آسمانی است.
صفات گروه نیکوکار، منحصر به این سه صفت نیست، ولی از میان آنها این سه صفت را که از برجسته ترین صفات آنهاست اختیار نموده و یادآور شده است و در هر کس این سه صفت باشد، دیگر صفات نیکوکاری در او جمع می گردد.
و در آیه پنجم چنین نتیجه گیری می کند: گروهی که واجد صفات یاد شده هستند، هدایت یافتگان واقعی و رستگاران حقیقی می باشند؛ چنان که می فرماید:
اولئک علی هدی من ربهم واولئک هم المفلحون؛(15)
آنان از جانب خداوند هدایت یافته اند و آنان رستگارانند.
سرگرمیهای ناسالم
6. و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین؛
برخی از مردم داستانهای باطل را می خرند (انتخاب می کنند) تا مردم را نداشته از راه خدا (قرآن) باز دارند، و آیات قرآن را استهزا کنند؛ برای آنان است عذاب خوار کننده.
تاریخ اسلام گواهی می دهد که مخالفان پیامبر گرامی از راههای گوناگونی وارد مبارزه شده و مخالفت و کارشکنی خود را آغاز نمودند و فهرست برخی از پیکارهای ناجوانمردانه آنان به قرار زیر است:




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
14-06-2020, 14:09
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






1. حربه تهمت

آنان با تهمتهای ناروا از قبیل شاعر، کاهن، مجنون و ساحر خواستند که از نفوذ سخن او بکاهند، ولی پیشرفت چشمگیر اسلام در میان طبقات گوناگون، ثابت نمود که وی بالاتر از آن است که این تهمتها به او بچسبد.









https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
14-06-2020, 14:10
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






2. آزار پیروان

آزار و زجر و شکنجه و کشتن پیروان پیامبر، یکی دیگر از نقشه های شوم آنان بود که به این وسیله می خواستند از کسترش نفوذ سخن او بکاهند، ولی مقاومت پیروان وی در برابر هر نوع شکنجه و تهدید، سران قریش را مدهوش ساخت و همگی از رادت و اخلاص علاقه مندان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) انگشت تعجب به دندان گرفتند، تا آن جا که ابوسفیان می گفت: من قیصر و کسری را دیده ام، ولی هیچ کس را در میان پیروانش به عظمت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیافتم که در راه اعتلا و هدف او این قدر جانباز و فداکار باشند.







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
14-06-2020, 14:18
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






3. دعوت از داستانسرای بزرگ عرب

آنان در جذبه روحی قرآن سخت در شگفت و تعجب بودند و تصور می کردند که علت سرودست شکستن مردم برای شنیدن آیات آن، همان داستانها و سرگذشت اقوام پیشین است؛ از این جهت نضربن حارث، داستانسرای بزرگ عرب حاضر شد که در مواقع خاصی در کوچه و بازار به نقل داستانهای قهرمانان ایران بپردازد و از این طریق افراد را از گرایش به رسول خدا باز دارد. این نقشه به قدری احمقانه بود که خود قریش از شنیدن داستانهای او خسته و از دور او پراکنده شدند.
شیوه مبارزه آنان با پیامبر، منحصر به آنچه که گفته شد نبود، بلکه برای خاموش ساختن چراغ توحید از طرق و راههای دیگری وارد شده اند که ما مشروح آنها را در کتاب فروغ ابدیت آورده ایم.
آیه مورد بحث به جهت انتقاد از عمل نضربن حارث نازل شده است.
نضر بازرگانی بود که گاه گاهی به ایران مسافرت می کرد و با داستانسرایان معروف ایران انس و الفتی داشت و در ضمن، داستنهای مربوط به رستم و اسفندیار را یاد می گرفت و یک مشت کتابهای رمان و داستان خریداری می کرد.
وی موقع باز گشت به مکه به خاطر سرگرم کردن و باز داشتن مردم از شنیدن قرآن، معرکه هایی برپا می کرد و شروع بن نقالی می نمود و می گفت: اگر محمد، سرگذشت عاد و ثمود می گوید، من نیز داستان و جریان قهرمانی های رستم و اسفندیار را می گویم.






https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
17-06-2020, 15:53
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





لهو الحدیث در عصر ما

قرآن مجید در این آیه، روی کلمه لهو الحدیث تکیه کرده و سخن می گوید. چه بهتر معنای این کلمه را به خوبی فراگیریم.
لهو در لغت عرب به معنای باز داشتن و مشغول کردن است.
هر نوع سخن و کلامی و یا کار و کرداری که انسان را از حق و حقیقت باز دارد، به آن لهو می گویند. چیزی که هست، باز دارنده، گاهی مضمون کلام است، و سخن، به آن لهو الحدیث می گویند و گاهی چیز دیگر است، مانند جمع ثروت و افراط در شهوت که به آنها لهو می گویند، که ما را از حق باز می دارد.
قرآن مجید می فرماید: الهکم التکاثر؛(16) گردآوری ثروت شما را از گرایش به حقیقت باز داشت.
بنابراین هر نوع سرگرمی که مانع از توجه به حق و حقیقت گردد، در لغت قرآن به آن لهو می گویند. هرگاه یک چنین سرگرمی و بازدارنده، کلام و داستان باشد، لفظ حدیث به آخر آن ضمیمه می گردد، می گویند: لهو الحدیث و در غیر این صورت بدون ضمیمه به کار می برند و می گویند: لهو.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
20-06-2020, 17:00
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





رمانهای عشقی و جنایی

رمانهای عشقی و افسانه های جنایی که رموز بی عفتی و آدمکشی را تعلیم جوانان و دختران ما می دهد، مصداق واقعی لهو الحدیث است. اگر نضربن حارث افسانه های ایرانی را برای جلوگیری از ایمان آوردن افراد می گفت، نویسندگان و ناشران رمانهای عشقی و جنایی به منظور منحرف نمودن جوانان و تشدید نشر فحشا، دست به این کارها می زنند و اگر چنین قصدی نیز نداشته باشند، ناخودآگاه نسل جوان را آلوده می سازند.
زیانهای بی حد و حصری که از این ناحیه بر پیکر اجتماع وارد می گردد، به مراتب بالاتر از ضررهای افسانه های ایرانی نضر بن حارث بود، که زاییده خیال بود و از تحریکات جنسی و تعلیمات جنایی، دور و پیراسته بود.
فیلمهای گمراه کننده، پرده های شهوت انگیز، صحنه های بی عفتی که در سینما و تلویزیون نشان داده می شود، حکم لهو الحدیث دارد، بالاخص هنگامی که گوینده در پشت پرده، رموز و اسرار فیلم را تشریح کند.
دانشمندان روان شناس معتقدند که فیلمهای جنایی و جنسی در گسترش فحشا و افزایش حجم جنایات، کاملا موثرند، و بسیاری از مجرمها در برابر هیاتهای داوری صریحا اعتراف می کنند که کارهای زشت و ناپسند آنها عکس العمل تماشای فیلمهای سینماهاست که درس جنایت و خیانت در آنها تعلیم می دهد. اسلام هرگز با فیلمهای علمی و اخلاقی و بهداشتی مخالف نیست. امروز فیلم یکی از وسایل بزرگ آموزش و پرورش است و در جامعه های متمدن از آن به طرز صحیح استفاده می کنند و یک مادر می تواند طرز تغذیه و تربیت فرزندان خود را با دیدن یک یا دو فیلم بیاموزد، ولی متاسفانه چنین سینمایی وجود خارجی ندارد و اگر به ندرت بخواهند یک فیلم علمی و اخلاقی نشان بدهند، به قدری به آن پیرایه می بندند که حتماً با یک رشته کارهای خلاف و نامشروع توام می گردد.(17)





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
20-06-2020, 17:01
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





گسترش لهو در زندگی ماشینی

درست است که قرآن مجید در آیه مورد بحث، یک قسم از لهو را که همان لهو الحدیث است تحریم نموده و مرتکبان را با عذاب خوار کننده تهدید کرده است، ولی باید توجه نمود که داستانهای باطل و سرگرم کننده و باز دارنده از شنیدن سخنان خدا و پیمودن راه حق، از آن جهت حرام است که لهو و سرگرم کننده است، نه از این نظر حرام است که داستان می باشد، زیرا به گواه این که شنیدن داستانهای آموزنده و سازنده نه تنها حرام نیست، بلکه یکی از وسایل و طرق تربیت می باشد.
و به عبارت دیگر، در موضوع بحث ما چیزی که مایه تحریم لهو الحدیث است، همان جنبه لهو بودن و باز دارندگی آن از شنیدن حقایق است، نه جنبه داستان و قصه گویی آن، بلکه داستان، محل و ظرف لهو می باشد؛ بنابراین هرگاه لهوی در غیر مورد داستان محقق گردید، حتما حرام خواهد بود.
از این جهت، دانشمندان اسلامی با آیه مورد بحث بر تحریم غنا استدلال نموده و می گویند: هر نوع آهنگ و آوازی که مناسب مجالس عیاشی و آواز خوانی باشد، به حکم این که لهوی است که انسان را از حق و حقیقت باز می دارد، حرام است.
اگر فرض کنیم قرآن و یا حدیث و یا شعر بس آموزنده ای را با این آهنگ بخواند، باز حرام خواهد بود. درست است قرآن و یا شعر آموزنده ای که با آهنگ غنا خوانده می شود، از قبیل لهو الحدیث نیست، یعنی خود سخن و مضمون کلام لهو و باز دارنده نیست، زیرا با قرآن است و یا شعر آموزنده، ولی کیفیت و نحوه سخن گفتن لهوی است که مایه بازداشتن انسان از حق و حقیقت می باشد.
هرگاه تصنیف مبتذل عشقی که احساسات خفته جنسی را به شدت بیدار می سازد، با چنین آهنگ خوانده شود، در این صورت علاوه بر این که مضمون کلام لهو و سر گرم کننده و بازدارنده است، کیفیت کلام نیز که به صورت غناست، لهو خواهد بود.
نواختن دستگاههای موسیقی هر چند توام با تصنیف و آواز نباشد، اگر چه لهو الحدیث نیست، اما روشنترین مصداق برای لهو است، زیرا نواختن و استماع این آهنگها آن چنان مایه سرگرمی است که انسان را از شنیدن آیات الهی و توجه به مبدأ و معاد و دیگر وظایف انسانی باز می دارد.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
20-06-2020, 17:02
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





موسیقی بلای عصر یکی از بلاهای عصر ما گسترش موسیقی است که به صورتهای مختلفی در هر خانه و لانه وارد شده است. چون بسیاری از خوانندگان عزیز، علاقه دارند که از مضرات آن گاه گردند، به گوشه ای از مضرات آن اشاره می نماییم:
گرچه رواج فوق العاده انواع موسیقی مانع از آن است که بسیاری از افراد در این باره درست فکر کنند و بیندیشند و مطابق طرز تفکر نادرستی که متداول شدن هر چیز را دلیل بر بی عیب بودن آن می گیرند، حاضر به مطالعه در اطراف آثار شوم و زیانبار موسیقی نیستند.
ولی افراد واقع بین هیچ گاه به این مقدار قناعت نخواهد کرد و برای پی بردن به واقعیتها، علی رغم شیوع و عدم شیوع آنها، همواره می کوشند و مطالعه می کنند.
موسیقی از چند نظر قابل مطالعه است:
1.از نظر زیانهای جسمی و آثار شومی که روی دستگاه اعصاب انسان می گذارد.
آقای دکتر ولف آدلر، پروفسور دانشگاه کلمبیا می گوید:
بهترین و دلکش ترین نواهای موسیقی، شومترین آثار را روی سلسله اعصاب انسان می گذارد، مخصوصاً وقتی که هوا گرم باشد، آثار نامطلوب آن شدیدتر می گردد.
دکتر الکسیس کارل، فیزولوژیست و زیست شناس معروف فرانسه می نویسد:
ارضای وحشیانه شهوات ممکن است جلب نوعی اهمیت کند، ولی هیچ چیز غیر منطقی تر از یک زندگی که به تفریح بگذرد نیست.
کاهش عمومی هوش و نیروی عقل از تاثیر الکل، بالاخره از بی نظمی در عادت ناشی می گردد و بدون تردید سینما و رادیو در این بحران فکری سهیمند.
به طور کلی باید موسیقی را در ردیف مواد مخدر شناخت، زیرا آثار تخدیر آن به هیچ وجه قابل انکار نیست، و تخدیر، انواع و اقسامی دارد، و بشر می تواند از طریق مختلف، اعصاب خود را تخدیر کند.
گاهی تخدیر به وسیله خوردن است. نوشابه های الکلی تخدیر شدیدی در اعصاب به وجود می آورد و انسان را از مطالب دیگر بی خبر می سازد.
و گاهی تخدیر به وسیله استنشاق از بینی، در بدن ایجاد می شود، مانند گرد هروئین که از طریق بینی در بدن وارد می شود، اعصاب را برای مدتی تخدیر می کند؛ و برای بسیاری از بیمارانی که احتیاج به تخدیر دارند، از طریق تزریق مواد مخدر در رگ انجام می گیرد.
و گاهی همین تخدیر از مجرای گوش صورت می پذیرد و استماع موسیقی و کنسرت، در اعصاب شنونده اثر تخدیری ایجاد می کند و گاهی آن چنان شدید می شود که انسان را مانند افراد بهت زده، از حالت طبیعی بیرون می آورد و توجه او را از یک سلسله امور مادی و معنوی سلب می کند.
با توجه به این نکته، تصدیق خواهید نمود که موسیقی مخدری بیش نیست و تمام و یا بسیاری از عیوب و مضرات تخدیر را داراست.
اصولا لذت فوق العاده ای که افراد از آن می برند، به سبب همین اثر تخدیری آن است. گاهی این اثر تخدیری به قدری قوی است که انسان عقل و هوش خود را آن چنان از دست می دهد که به حرکات غیر عادی می زند.
مثلا وقتی تخدیر موسیقی قوی گردید، قدرت قضاوت صحیح از انسان سلب می گردد، دیگر نمی تواند خوب و بد را در حد واقعی خود درک کند، چه بسا در مواقعی بسیاری از اعمال ناشایست که در حالت عادی از او سر نمی زند و آن را شایسته شان و انسانیت خود می داند، وقتی تحت تاثیر عوامل مرموز کششهای صوتی قرار گرفت و عقل و اندیشه و قوه ممیزه او اسیر جذبه و آهنگهای تند موسیقی گردید، بی پرواز او سرزده و کوچکترین اندیشه ای درباره عواقب و مضرات آن نمی کند.
تصور نمی کنیم این قسمت از گفتار ما احتیاج به ذکر مثال و بیان نمونه داشته باشد، زیرا هر فرد بیداری توجه دارد که رقصهای دسته جمعی و شب نشینیهایی که مردان بیگانه با زنان بیگانه به پایکوبی و دست افشانی مشغول می گردند، همواره توام با آهنگهای تند موسیقی بوده و ارتعاش اصوات موسیقی، آن چنان سرپوشی بر روی عقل و ادراک افراد می گذارد که انجام دادن هر گونه عمل دور از مقام انسانی، برای آنها سهل و آسان می گردد.
چه تخدیری بالاتر از این؟ وقتی انسان تحت نفوذ زیر و بم آهنگ موسیقی قرار گرفت، یک نوع رخوت و سستی براعصاب مستولی شده و از مفاهیم انسانی، جز شهوترانی، خوانندگی، عشقبازی و جمالپرستی چیزی در برابر دیدگان بی فروغ و عقل وی مجسم نمی گردد و آن چنان سرپوش روی ادراک و نیروی خرد گذارده می شود که مفاهیم مقدسی به نام رحم، مروت، عفت، حیا، امانت، مساوات، برداری، مجد و عظمت، کوشش و فعالیت و استقامت در راه هدف، به دست فراموشی سپرده می شود؟
جای گفتگو نیست که از روز نخست، الکل و موسیقی بزرگترین وسیله هوسرانی برای مردان و زنان شهوتران بوده و در مواقع خاصی برای تخدیر اعصاب به آن پناه می بردند. درست است که اسلام هرگز انسان را از لذایذ طبیعی باز نمی دارد، ولی از آن لذایذ زود گذر که از طریق تخدیر اعصاب و تحریک غرایز شهوانی پیدا می شود و انسان را از حالت طبیعی بیرون می برد جلوگیری می نماید.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
22-06-2020, 19:58
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif



ضررهای اخلاقی موسیقی



آیا جای گفتگوست که یکی از عوامل انحطاط اخلاقی، همین صفحات و تصنیفهاست و آیا نواهای فریبنده و تحریک آمیز موسیقی به شیوع فساد و اعمال دور از عفت دامن نمی زند، و آواز گرم زنان و دختران توام با آهنگهای شهوت انگیز موسیقی روح عشقبازی را در جوانان ایجاد نمی کند؟
وانگهی، آیا قلبی که مملو از نغمه های شهوت انگیز و تصنیفهای عاشقانه گردید، در آن جایگاهی برای یاد خدا باقی می ماند؟ آیا دلی که در آوازهای عاشقانه و ارتعاش امواج موسیقی غرق گردید، می تواند به فکر بی نوایان و درماندگان باشد؟
اصولا باید دید که لوازم و مناسبات مجالس موسیقی چیست و زیر و بم های موسیقی و ارتعاشات مختلف آن چه تقاضایی دارد؟
جز این است که دانش و رقص و اختلاط زنان و مردان و دختران و پسران شراب و الکل را به دنبال دارد؟
چیزی که آفریننده این عوامل سوء اخلاقی باشد، می تواند در یک شریعت آسمانی حلال گردد؟
نتیجه این که آهنگهای موسیقی، هم آثار زیان بخش تخدیر اعصاب را دارد، و هم از نظر اخلاقی یک سلسله شهوت را در انسان زنده می کند. این بود گوشه ای از فلسفه حرمت موسیقی.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
23-06-2020, 16:15
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




انحراف در دستگاه رهبری

7. واذاتتلی علیه آیاتنا ولی مستکبراً کان لم یسمعها کان فی اذنیه و فرافبشره بعذاب الیم؛
هنگامی که آیات الهی برای او خوانده شود، با تکبر از آن روی می گردانند، گویی آن را نشنیده است، گویی در گوشهای آنها سنگینی است؛
آنها را به عذاب دردناک بشارت ده!
8. ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات النعیم؛
افرادی که ایمان آورده اند و کارهای نیک انجام داده اند، برای آنها بغهایی است سراسر نعمت.
9. خالدین فیها و عدالله حقا و هوالعزیز الحکیم؛
در آن باغها جاودانه هستند (این پاداش) وعده قطعی و استوار الهی است، اوست قادر، گرامی و حکیم.
از مسائل مهم اجتماعی، موضوع تقسیم کار است، زیرا افراد بشر با مواهب و استعدادهای گوناگونی آفریده شده اند و هر فردی برای کاری آمادگی دارد، چه بهتر برای کاری گمارده شود که ذوق آن را در سر دارد. در جامعه های مترقی، استعداد افراد از همان دوران کودکی و نوجوانی، مشخص می گردد، و از بررسی پرونده های تحصیلی و آزمایشهای مربرط به تشخیص روحیات و ذوقیات، نقطه تمایل عقربه استعداد افراد، مشخص می گردد، دیگر جوان به کاری که ذوق و شایستگی آن را ندارد گمارده نمی شود.
در آفرینش انسان تقسیم کار به صورت روشنی انجام گرفته و هر کاری به دست عضوی و یا نیرویی که صلاحیت اداره و تنظیم آن را دارد، سپرده شده است.
بدن ما نیازمندیهای مختلفی دارد، و همه این نیازمندیها به وسیله اعضای مختلف و نیروهای گوناگون بدن برطرف شده است. بدن ما به هضم غذا، تصفیه خون، رسانیدن غذا به تمام سلولهای بدن، سرباز مدافع، گیرنده و فرستنده، و دهها کار دیگر نیاز دارد، که همگی به نحو احسن انجام گرفته و در تمام بدن، سلول و عضو بیکاری پیدا نمی شود و اگر کار گوش به چشم و یا کار معده به قلب، محول گردد، زندگی انسان تباه می شود.
نه تنها دستگاههای مادی و جهاز ظاهری بدن، روی اصل تقسیم کار انجام وظیفه می کند، بلکه برای روحیات و ادراکات او نیز نظام خاصی هست که هر قوه ای از قوای روحی برای کاری آفریده شده اند.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
23-06-2020, 16:16
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




اساس و پایه نظام روحی انسان، دو نیروی عظیمی است که زندگی معنوی انسان کاملا به آن دو بستگی دارد:
1. قوای نفسانی و غرایز انسانی که هر کدام برای خود هدف خاص و مشخصی دارد. اگر انسانی با این غرایز، مجهز نبود، زندگی برای انسان امکان نداشت. اگر انسان روزی فاقد غضب و شهوت و یا میل به ثروت و مقام، علاقه به همسر و فرزند و... شد، زندگی در نظر او پوچ گشته و گامی برای حیات خود بر نمی دارد.
2. قوای عقلی و فکری که تعدیل کننده این غرایز و راهمای انسان در بهره برداری از این قوای روحی است.
غیرایز انسان بسان موتور ماشین، به او قدرت و نیرو، و حرکت و جنبش می دهند، در حالی که قوای عقلی و فکری انسان، بسان ترمز ماشین از تحرکهای بی جا جلوگیری نموده و حافظ سلامت جان و ضامن بقای اوست.
عقل و خردبسان چراغهای ماشین، مسیر را برای انسان روشن می کند، و راه و چاه را مشخص می سازد.
در نظام روحی، عقل مقام بس ممتاز دارد، و باید از عواملی که مایه دگرگونی دستگاه عقلی، و فساد نظام فکری و ضعف شنوایی و بینایی خرد است، جلوگیری نمود، زیرا حیات معنوی و مادی، بدون رهبری صحیح عقل ممکن نیست.
اسلام برای حفظ مقام و موقعیت خرد، از عواملی که مایه فساد عقل و انحراف دستگاه رهبری انسان می گردد، به شدت جلوگیری کرده، شراب و انواع مخدر را تحریم کرده است و نه تنها از عوامل فاسد کننده دستگاه رهبری، جلوگیری نموده، بلکه در تربیت و پرورش عقل فطری کوشیده، تا انسان عقل فطری را با عقل مکتسب همراه سازد.
علم و دانش، مطالعه و بررسی آثار دانشمندان، غور در قوانین آفرینش، مایه شکفتگی عقل و خرد می گردد، چنان که ممارست با گناه و همنشینی با بدکاران، دیدن مناظر معصیت، مایه ضعیف شنوایی و بینایی خرد گردیده و زشتی بسیاری از کارها را از میان می برد.
بدترین انحراف برای یک انسان، انحراف فکری است، انحرافی که سبب می گردد که وی خوب و بد را درست از هم تشخیص ندهد، بلکه بالاتر، مثلا باطل در نظر او به صورت حق جلوه کند.
پیامبر گرامی روزی یاران خود را نصیحت می کرد، چنین گفت: روزگاری فرا می رسد که زنان و جوانان شما فاسد می شوند و امر به معروف و نهی از منکر متروک می گردد.
یک نفر از یاران او برخاست، با کمال تعجب گفت: آیا چنین چیزی ممکن است؟
پیامبر فرمود: بدتر از این هم انجام می گیرد. روزگاری فرا می رسد که شما را به بدیها امر کرده و از خوبیها باز می دارد.
به حضرتش عرض شد: آیا چنین کاری امکان پذیر هست؟
پیامبر فرمود: برتر از این هم رخ می دهد و آن این است که خوبیها در نظر مردم بد جلوه کرده و بدیها لباس خوب می پوشند.(18)
جمله اخیر پیامبر گرامی، ناظر به این است که تشخیص مردم دگرگون خواهد شد، خوبیها و بدیها را از هم تمیز نخواهند داد، بلکه رذایل اخلاقی و هرزه درایی جای فضایل انسانی را خواهد گرفت.






https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
27-06-2020, 13:28
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





تاثیر فیلم در طرز تفکر انسانها

شکی نیست که صنعت فیلم، یکی از صنایع عظیم عصر ماست و انسان از طریق دیدن مناظر علمی و نظامی و طبیعی به بسیاری از نکات آگاه گردیده و اموری را می آموزد.
آیین اسلام، یگانه آیینی است که بشر را به علم و صنعت، به تفکر و تدبر دعوت نموده و خواهان پیشرفتهای معنوی انسانهاست.
ولی هزار نکته باریکتر زمو این جاست؛ هر فیلمی نه ارزش نشان دادن دارد و نه هر فیلمی جالب و آموزنده است، زیرا فیلمهای عشقی و جنایی درباره کودکان و جوانان که شخصیت آنان تکمیل نگشته و دستگاه تفکر و داوری آنان در حال رشد و نمو است، به اندازه ای سوء تاثیر دارد که این کتاب گنجایش بیان یک صدم آن را ندارد.
انسان از طریق چشم و گوش با آنچه که بیگانه است آشنا می شود. به همین جهت بنای تعلیمات امروز دنیا بر اساس آموزش سمعی و بصری گذاشته شده، بیش از آنکه روش پرورش و آموزش بر این اصل جدید برقرار گردد.
بابا طاهر عریان گفته است:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد - که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد - زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
اما متاسفانه از یک اصول صحیح، نتیجه معکوس گرفته می شود؛ آنچه را که امروز نسل جوان از راه دیدن و شنیدن یاد می گیرند، گمراه کننده است.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
27-06-2020, 13:29
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






اکثر فیلمهایی که در سینماها نمایش می دهند، از ماجراهای عشقی و کانگستر بازی مایه گرفته و دتران و پسران را به وادی ضلالت سوق می دهد. برای این که به تاثیر سینما و این نوع فیلمها و اثر آن در فکر انسان پی ببریم، کافی است روحیات کودکانی که چند بار به تماشای فیلمهای به اصطلاح بزن، بزن رفته اند، مورد مطالعه قرار دهیم.
غالب این کودکان در وقت بیکاری به تقلید از آرتیستهای سینما در کوچه و خیابان و خانه و دبستان، به جان هم می افتند و با مشت، سر و صورت یکدیگر را خونین می کنند و در هنگام زد و خورد، اسم آرتیستهای سینما را روی خود می گذارند، بعضی اوقات کار به جاهای بالاتری می کشد.
سال گذشته چند کودک از خانه های خود فرار کرده و به جنگلهای شمال رفته بودند، تا تارزان وطنی باشند. مدیر یکی از مدارس تعریف می کرد که یکی از شاگردان مدرسه او که فیلم یتیم را دیده بود، به تقلید از آن، چند نفر از همشاگردیهای خود را فریب داده و یک باند دزدی در دبستان تشکیل داده بود که طبق نقشه، اثاثیه شاگردان را می دزدیدند. این کودکان تقصیری ندارند، زیرا فیلم یک عامل تبلیغاتی و تربیتی بسیار موثری است.
دستگاه آفرینش، مقام فرماندهی را به دست عقل سپرده است، او باید بسنجد و تصمیم بگیرد و به دیگر قوای روحی، فرمان اجرا صادر کند.
شهوت و تمایلات جنسی که برای حفظ نسل و بقای نوع انسانی آفریده شده است، باید به فرمان عقل کار کند و اگر به دست شهوت بیفتد، نظام زندگی به هم خواهد خورد و فضایل و ارزشهای اخلاقی از میان خواهد رفت.
یکی از مواهب الهی، غضب و خشم است. آفرینش در نهاد انسان این نیرو را نهاده که در مقام دفاع از جان و مال و شرف و ناموس، قوای درونی بدن را بر ضد دشمن بسیج کند؛ از این جهت از این نیرو باید به مقدار ضرورت و یا تجویز و راهنمایی عقل استفاده نمود، و اگر زمانی زندگی فرد یا جمعیتی به دست غضب و خشم افتد، نتیجه ای جز ویرانگی نخواهد داد.
زندگی سالم و سودمند، آن زندگی است که بر نظام خلقت استوار باشد و عقل و خرد بر تمام روحیات و احساسات ما حکومت کند، و در غیر این صورت، دستگاه ادراکی و بینایی فکری، ضعیف و ناتوان شده و حقایق در نظر انسان اوهام و پندار جلوه می کند و از شنیدن سخنان حکیمانه و نصایح بزرگان چهره برمی تابد.
هیچ بلایی برای انسان بالاتر از بلای ناتوانی بینایی درونی و دگرگون گشتن حص تشخیص نیتس. دیگر برای چنین فردی شانس هدایت و بازگشت به راه حق باقی نمی ماند. قرآن مجید در آیه مورد بحث به این حقیقت اشاره می کند، می فرماید:
واذا تتلی علیه آیاتنا ولی مستکبراً کان لم یسمعها کان فی اذنیه وفراً؛
هنگامی که آیات خدا برای او تلاوت شود، با تکبیر از آن روی می گرداند، گویی نشنیده است، گویی در گوشهای او سنگینی است.
جوان غرق در شهوات و تمایلات جنسی، غرق در تجملات، بینایی عقلی او آن چنان ناتوان می شود که هر چیزی که در نقطه مقابل اهداف پست او قرار گیرد، بی ارزش و غیر قابل استماع خواهد دانست و چیزی که به تحریک عواطف جنسی و تمایلات مادی او کمک نماید، رنگ قداست و لباس حقیقت خواهد پوشید.
قرآن مجید به این حقیقت در آیه زیر اشاره می کند و می فرماید:
قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالاً الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعاً؛(19)
آیا از زیانکارترین افراد به شما خبر دهم؟ کسانی هستند که کوششهای آنان در زندگی دنیوی بی فایده است و آنان تصور می کنند که کار خوبی انجام می دهند (و کارهای بد آنان در نظرشان خوب جلوه می کند).
روزنامه کیهان در شماره 7320 می نویسد:
پسر بچه چهارده ساله ای که در فرانسه کودکی را بعد از ربودن به قتل رسانده است، اعتراف کرد که این جنایت را بعد از تماشای یک فیلم جنایی تلویزیونی انجام داده است.
وی به ماموران گفت: چند شب پیش از قتل، من برنامه فیلم در روان و وجدان شما را از تلویزیون پاریس تماشا می کردم؛ در این فیلم قاتل، یک جوان 21 ساله بود که به جهت مجازات، آدم می کشت. من هم هوس کردم ببینم اعدام شدن چه مزه ای می دهد.
روی این فکر به سراغ امانوئل کوچولو رفتم و او را به عنوان بازی کردن، با خودم به خارج شهر بردم.
امانوئل خیلی خوشحال بود و من از خوشحالی او رنج می بردم و حتی تا آخرین لحظه هم به خیالش من با او بازی می کنم و می خندید و خوشحالی می کرد.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
27-06-2020, 13:29
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





قرار است این قاتل خردسال، سه ماه تحت درمان روانی قرار بگیرد.
- باز هم بگویید دیدن فیلمهای جنایی مضر نیست و خاصیت ندارد!
در واقع تاثیر سینما در اکثر تماشا کنندگان تقریبا به اندازه همان کودک است. یک جوان کارگر یا یک مردم کاسبکار وقتی می بیند قهرمان فیلم با یک مشت، رقیب خود را از پا می اندازد، یا با دست خالی جلو رگبار مسلسل سینه سپر می کند، چنان مجذوب این منظره می شود که قدرت تعقل خود را از دست می دهد و باور می کند که این کارها شدنی است، زیرا فیلم سینما از سه جانب روح او را تسخیر کرده: یکی از راه گوش، دوم از راه چشم، سوم از راه احساسات، زیرا آن چیزی را که به او نشان می دهند حقیقت می پندارد و ایده آل خود قرار می دهد.
این تنها برای جوانان، ایده آل نیست، بلکه به صورتهای گوناگون برای کلیه تماشاگران از هر طبقه تحقق پیدا می کند؛ برای دختران و پسران جوان، زیباییهای خیره کننده و عشقهای آتشین موهوم، برای زنان و مردان جوان، عشقبازیهای شهوت انگیز، برای مدپرستان، لباسهای فاخر و مدهای جالب و برای کسانی که غریزه تبهکاری دارند، عامل تحریک است.(20)
بدترین انحرافها انحراف فکری است. خسارتهای اقتصادی چندان کمرشکن و غیر قابل جبران نیست، ولی ضررهایی که از ناحیه انحراف فکری و فرهنگی متوجه ملتی می گردد، قابل جبران نیست، زیرا در این موقع، خوبیها و ارزشهای اخلاقی، تحت عنوان ارتجاع و بازگشت به سنتهای دیرینه، محکوم شده و به دست فراموشی سپرده می شود، بر عکس هرزه درایی وژاژخایی و آزادی جنسی ولاقیدی اخلاقی و نوخواهی، جای آنها را می گیرد.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
30-06-2020, 15:33
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





یک اعجاز علمی قرآن

10. خلق السموات بغیر عمد ترونها والقی فی الارض رواسی ان تمیدبکم وبث فیها من کل دابه و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم؛
آسمانها را بدون ستونی که ببینید آفرید، و در زمین کوههایی ایجاد کرد تا (بر اثر حرکات ناموزون آن) شما را مضطرب نکند، و در آن از تمام انواع جنبندنگان منتشر ساخت، و از آسمان آبی نازل کردیم و از هر نوع گیاه زیبایی رویانیدیم.
در آیه، عالیترین و جالبترین درسهای توحیدی بیان شده است. آنچه قرآن پیرامون آفرینش آسمانها و حکمت و رمز پیدایش کوهها بیان کرده است، با آخرین تحقیقات علمی دانشمندان موافق است.
پیامبر درس نخوانده و مکتب ندیده، در آن محیط چگونه بر این حقایق پیچیده علمی دست یافته، حقایقی را که بشر امروز به کمک فکر هزاران دانمشند و ابزار و وسایل علمی به آنها رسیده است، بیان کرده است. ما در برابر این سوال پاسخی نداریم، جز این که بگوییم: راهنمای او در این موارد، وحی الهی و آسمانی بوده است.
آیا این گونه معجزات علمی دلیل بارز و روشن بر نبوت و ارتباط او با جهان دیگر نیست؟
آسمان نیلگون یا نقطه ای که همیشه مورد توجه بشر بوده است.
آسمان که به صورت قبله نیلگون و طاق بر افراشته، خودنمایی می کند، پیوسته با اجرام شفاف و درخشنده خود مورد توجه انسان بوده است، و در هر دوره ای به گونه ای رموز و مشکلات آفرینش او تفسیر می شده است.
روزگاری هیئت ذیمقراطیس، دورانی هیئت فیثاورث و زمانی هیئت مصریها در جوامع علمی تدریس می شد، ولی عمر همه اینها کوتاه بود، و یا رواج کامل نداشت. یگانه فرضیه ای که از طول عمر و رواج کامل برخوردار گردید، فرضیه بطلمیوس است.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
01-07-2020, 14:44
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





هیئت بطلمیوس

این فرضیه به وسیله دانشمند مزبور در یک قرن و نیم قبل از میلاد به وجود آمد و حدود 1500 سال بر افکار و جوامع علمی حکومت کرد و هواداران آن به اندازه ای فرضیه های او را محکم و استوار می پنداشتند که آیات ، و احادیث و روایاتی که بر خلاف نظریه بطلمیوس بود، تاویل و توجیه می کردند.
از نظر او زمین، کره ای، ساکن و ثابت و مرکز کرات دیگر می باشد. دور زمین کره آب، دور آن را کره هوا و کره هوا را کره آتش فرا گرفته است. سپس ستارگان سیار هر کدام در فلکی به ترتیب ماه، عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری و زحل وجود دارند. فلک زحل را نیز فلک هشتم بزرگی احاطه کرده که همه ستاره های ثواب که مانند میخ بر پیکر آن کوبیده شده و پس از فلک ثواب، فلک نهم نامیده می شود که همه افلاک در شکم وی قرار دارد و این افلاک بسان یک پیاز، طبقات آن، محیط بر یکدیگر است و پوست آن، محیط بر همه است.
هر یک از سیارات، سیر مخصوصی دارد که تابع سیر فلک خود بوده و بر خلاف جهت سیر فلک اطلس حرکت می کند.
این بود خلاصه نظریه بطلمیوس که حدود 1500 سال در جوامع علمی با قدرت هر چه تمامتر حکومت کرد، سپس به وسیله چهار دانشمند بزرگ، ساس آن متزلزل گردید:
1. کپرنیک لهستانی: وی مرکزیت زمین را جدا تکذیب کرد و کره آتشین و فروزان خورشید را مرکز سیارات معرفی نمود و از این راه، طومار افلاک نه گانه درهم پیچیده شد.
2. کپلر منجم و ریاضی دان آلمانی: وی موفق شد اثبات کند که هر سیاره ای در گردش خود به دور خورشید، یک مسیر بیضی شکل را طی می کند هر سیاره ای هر چه به خورشید نزدیک تر باشد، حرکت آن سریعتر است.
3. گالیله ایتالیایی: او با اختراع دوربین کوچک، از نظرهای دو دانشمند پشتیبانی کرد و نظریاتی درباره سیارات ابراز نمود. وی به وسیله دوربین، ستارگان نامرئی بسیاری کشف کرد که تا آن زمان شناخته نشده بودند، و کهکشان آسمان را با ستارگان انبوه تفسیر نمود.
4. نیوتن: وی با اثبات قانون جاذبه عمومی و قانون گریز از مرکز گردش ستارگان را تحت یک قانون کلی گنجانید و معتقد بود که قانون جاذبه عمومی به ضمیمه قوه گریز از مرکز، بر تمام اجرام آسمانی حکمفرماست و در هر یک از اجرام بالا این دو قوه به طور متعادل وجود دارد.
منظور از جاذبه عمومی، این است که تمام اجسام یکدیگر را جذب می کنند و هیچ موجودی از جاندار و غیره از این قانون مستثنا نیست، و نیروی جاذبه با فاصله دو جسم، نسبت معکوس دارد؛ یعنی هر چه فاصله اجسام کمتر باشد، جاذبه آنها بیشتر می شود، و اگر فاصله آنها بیشتر باشد، جاذبه آنها کمتر می گردد.
اگر تنها در اجسام نیروی جاذبه بود، در این صورت اجسام و اجرام آسمانی باید به هم بخورند و انتظام از بین برود، ولی در پرتو قانون گریز از مرکز، تعادلی به وجود می آورد. قوه گریز از مرکز در تمام اجسامی که حرکت دورانی دارند موجود است، هنگامی که آتش گردان را می چرخانیم، احساس می نماییم که دست ما را می کشد، این همان نیروی کریز از مرکز است.
در سایه این دو قانون، میلیونها منظومه شمسی و کهکشان و سحابی در فضا به طور معلق تحقق پذیرفته و بدون ستون، از سقوط و اصطکاک آنها جلوگیری به عمل آورده است.
این بود اجمال هیئت نوین عصر حاضر؛ چیزی که هست شماره سیارات با کشف سه ستاره دیگر به نامهای اورانوس، نپتون و پلوتون، به نه شماره رسیده است و آینده نیز روشن نیست.
قرآن مجید متجاوز از ده قرن قبل از نیوتن، به این حقیقت علمی در دو جای قرآن تصریح کرده و می فرماید:
الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها؛(21)
خداوندی که آسمانها را بدون ستون مرئی برافراشته است.
توضیح این که مفسران جمله بغیر عمد ترونها را چنین تفسیر می کنند:
1. جمله ترونها صفت عمد که جمع عمود است باشد و ضمیر در ترونها به عمد برگردد، نه به سماوات؛ در این صورت معنای جمله چنین خواهد بود: خداوندی که آسمانها را برافراشت بدون ستونی که دیده شود و در حقیقت، آیه ستون مرئی را نفی می کند، نه اصل ستون را. این نظر را بسیاری از مفسران مانند ابن عباس و غیره اختیار کرده اند،(22) و احادیثی که از پیشوایان ما رسیده، کاملا آن را تایید می کند.
حسنی بن خالد از امام هشتم، علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود:
الیس الله یقول: بغیر عمد ترونها؟ فقلت: بلی قال: ثم عمد لکن لاترونها؛(23)
آیا خداوند نمی فرماید که بدون ستونی که دیده شود؟ گفتم: آری چنین است. فرمود: در آسمانها ستونهایی وجود دارد، ولی دیده نمی شوند.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
01-07-2020, 14:45
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




موید این نظر، روایتی است که از امام امیرمومنان (علیه السلام) نقل شده که فرموده است:
هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض، مربوطه کل مدینه الی عمود من نور؛(24)
این ستارگان که در آسمانند، شهرهایی هستند مانند شهرهای روی زمین و هر شهری با شهر دیگر، با ستونی از نور مربوط می باشد.
روی این نظر باید دید منظور از ستونهای نامرئی که ستارگان را از سقوط و اصطکاک حفظ می نماید چسیت. آیا جز آن نیروی مرموز ناپیدایی است که نیوتن و دانشمندان دیگر، نام آن را جاذبه عمومی نهاده اند، و عبارتی رساتر و همگانی تر از ستون نامرئی می توان پیدا کرد؟
قرآن در رساندن این حقیقت علمی، تعبیری را انتخاب نموده که در تمام ادوار، برای بشر قابل درک فهم باشد، حتی در آن دورانی که بشر به واقعیت این ستون نامرئی پی نبرده بود، از این عبارت می فهمید که این کاخ بی ستون، ستونهایی نامرئی دارد که بسان ستونهای عمارت، این کاخ برافراشته را حفظ می نماید.
قرآن مجید در آیات دیگر نیز به وضع آسمانها و زمین اشاره کرده آن جا که می فرماید:
ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا؛(25)
خداوند، آسمانها و زمین را از این که از محل خود بیرون بروند نگاه می دارد.
و این که خداوند نگاهدارنده آسمانها و زمین است، مانع از آن نیست که یک رشته عوامل طبیعی، به فرمان خدا در حفاظت آنها موثر باشد.
امام امیرمومنان (علیه السلام) در برخی از خطبه ها به این حقیقت علمی درباره زمین تصریح کرده می فرماید:
وارساها علی غیر قرار، وقامها بغیر قوائم، ورفعها بغیر دعائم؛(26)
زمین را بدون تکیه گاه، استوار ساخت و آن را بدون پایه، به پا داشت و بدون ستون برافراشت.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
05-07-2020, 14:31
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




اسرار آفرینش کوهها

1 - 10. والقی فی الارض رواسی ان تمیدبکم وبث فیها من کل دابه و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم؛
در زمین کوههایی بسان لنگرها پدید آورد تا شما را از اضطراب حفظ کند و در آن از همه جنبندگان منتشر ساخت، و از آسمان آبی نازل کردیم و از هر نوع گیاه زیبایی رویانیدیم.
11. هذا خلق الله فارونی ماذا خلق الذین من دونه بل الضالمون فی ضلال مبین؛
این است که آفرینش خداوند، به من نشان دهد معبودهای دیگر چه آفریده اند؟ ولی ستمگران در گمراهی آشکارند.
در برابر کسی باید به سر حد بندگی، خضوع و اظهار تذلل نمود که یکی از شرایط را دارا باشد:
1. معبود از نظر علم و قدرت و دیگر کمالات وجودی به حدی برسد که وجدانهای بیدار برای ستایش او برانگیخته شود، و در مقابل جمال نامحدود و کمال نامتناهی او، بی اختیار سر تعظیم فرود آورد؛ و خضوع و کوچکی در مقابل جمال و زیبایی و کمال موجودی، آن هم به صورت نامحدود، امری قهری و غیر اختیاری است.
2. گذشته بر کمال و جمالی که دارد، لطف و کرم وجود او شامل انسان ها گردد و نعمت های او در اختیار بشر قرار گیرد.
اظهار کوچکی در برابر ولی نعمت و احساس خضوع در برابر افراد کریم، فطری و قهری است.
هرگاه ملاک عبادت و خضوع تا سر حد بندگی، به یکی از این دو موضوع است جز خدا، کسی شایسته عبودیت و بندگی افراد نیست، زیرا خداوند جهان، موجود نامحدودی است که برای کمال و جمال و صفات او حد و مرزی نیست. او موجودی است که وجود او از خود او می جوشد و صفات و همه کمالات وی مربوط به خود اوست و از جایی اخذ و کسب نکرده است.
اگر موجوداتی در جهان، کمال و جمالی دارند، همگی به حکم قانون علیت و معلولیت از او گرفته و خود فاقد وجود و هر نوع کمالی می باشند. اگر بنا باشد در برابر ولی النعمی سجده کنیم و او را تا سر حد بندگی بپرستیم، جز خدا ولی نعمتی وجود ندارد که در برابر او خضوع و بندگی کنیم، زیرا سرچشمه تمام نعمتهای ریز و درشت اوست و هرکسی هر چه دارد از خوان کرم او گرفته و به دیگری تعارف می کند.
خداوند در نخستین آیه مورد بحث، چهار موضوع را یادآور می شود که هر یک حاکی از قدرت بی پایان و کمال نامحدود اوست و در عین حال یادآور نعمتهای بی کران او می باشد؛ از این جهت در آیه بعدی نتیجه می گیرد که جز او کسی شایسته عبادت و پرستش نیست. اینک موضوعات چهارگانه:
1. کوهها را آفرید تا ما را از حرکات ناموزون زمین حفظ کند، چنان که می فرماید:
والقی فی الارض رواسی ان تمیدبکم؛
در زمین کوههایی بسان لنگر پدید آورد، تا شما را از اضطراب حفظ کند.
2. در زمین موجودات جانداری آفریده و در نقاط مختلف آن پخش کرد، چنان که می فرماید:
وبث فیها من کل دابه؛
در روی زمین از جنبندگان منتشر ساخت.
3. از آسمان آب نازل کردیم، چنان که می فرماید:
وانزلنا من السماء؛ از آسمان آب نازل کردیم.
4. در روی زمین از هر گیاه زیبایی رویانید، چنان که می فرماید:
فانبتنا فیها من کل زوج کریم؛
در آن جا از هر گیاه زیبایی رویانیدیم.
اینک درباره هر یک از موضوعات چهارگانه، به طور فشرده سخن می گوییم.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
05-07-2020, 14:31
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





خداوند در نخستین آیه مورد بحث، چهار موضوع را یادآور می شود که هر یک حاکی از قدرت بی پایان و کمال نامحدود اوست و در عین حال یادآور نعمتهای بی کران او می باشد؛ از این جهت در آیه بعدی نتیجه می گیرد که جز او کسی شایسته عبادت و پرستش نیست. اینک موضوعات چهارگانه:
1. کوهها را آفرید تا ما را از حرکات ناموزون زمین حفظ کند، چنان که می فرماید:
والقی فی الارض رواسی ان تمیدبکم؛
در زمین کوههایی بسان لنگر پدید آورد، تا شما را از اضطراب حفظ کند.
2. در زمین موجودات جانداری آفریده و در نقاط مختلف آن پخش کرد، چنان که می فرماید:
وبث فیها من کل دابه؛
در روی زمین از جنبندگان منتشر ساخت.
3. از آسمان آب نازل کردیم، چنان که می فرماید:
وانزلنا من السماء؛ از آسمان آب نازل کردیم.
4. در روی زمین از هر گیاه زیبایی رویانید، چنان که می فرماید:
فانبتنا فیها من کل زوج کریم؛
در آن جا از هر گیاه زیبایی رویانیدیم.
اینک درباره هر یک از موضوعات چهارگانه، به طور فشرده سخن می گوییم.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
09-07-2020, 15:25
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




2. پخش جاندار در روی زمین

یکی دیگر از مظاهر قدرت خداوند، وجود حیات و زندگی در روی زمین و دل دریاهاست.
دابه در لغت عرب به جنبنده می گویند، که در نتیجه با حی و زنده مساوی و برابر است.
پیدایش حیات در روی زمین، در گرو شرایط بی شماری است. که فقدان یکی از آنها مایه امتناع تحقق زیست در این کره خاکی است.
شماره اوضاع و احوالی که حیات را در زمین پدید آورده، از حد فکر بشر بیرون است، و تصور این که همه این شرایط بر حسب تصادف پیدا شده و جمع وجور گشته اند، دور از خرد و از نظر احتمال ممتنع و در سر حد صفر است.
از باب نمونه، به توضیح یک شرط می پردازیم:
استقرار حیات در روی زمین، بر اثر حرارت متناسبی است که از خورشید به زمین می رسد، حرارت کنونی تنزل می کرد و سرعت حرکت برمدار آن نصف می شد و طول مدت زمستانی دو برابر می گردید و همه موجودات یخ می زدند.(34)
تنظیم این شرایط به این شکل متناسب، گواه بر دخالت تدبیر کلی در نظام آفرینش می باشد.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
10-07-2020, 14:28
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





3. اوست که از آسمان نازل می کند

سماء در جمله وانزلنا من السماء به معنای مطلق بلندی است.
اتفاقاً یکی از معانی سماء همان بلندی است.
ابن عباس می گوید: سماء عبارت است از چیزی که علاک و أظلک، یعنی چیزی که بالاتر از تو قرار گیرد و بر سر تو سایه بیندازد.
چون ابرهایی که از دریا بر می خیزد، در نقطه مرتفعتر از ما قرار می گیرند و پس از یک رشته فعل و انفعال به صورت قطرات باران به دشت و دمن می ریزند، خداوند در این مورد لفظ سماء را به کار برده و فرموده: وانزلنا من السماء ماء.
البته سماء در قرآن معانی دیگری نیز دارد؛ مثلا، در همین آیه مورد بحث (آیه دهم سوره) به معنای اجرام و ستارگان به کار رفته است، چنان که فرمود:
خلق السموات بغیر عمد ترونها؛
آسمانها (اجرام و ستارگان) را بدون ستونی که ببیند آفرید.
البته سماء در قرآن معانی دیگری نیز دارد که یکی از کلیدهای حل آیات مربوط به آفرینش آسمانها این است که بدانیم سماء در قرآن در یک معنا به کار نرفته است.
آیات مربوط به خلقت و آفرینش آسمانها، از مباحث شایان دقت قرآن است و پرده برداری از رازی که در این آیات وارد شده است، در گرو این است که مجموع آیات در یک جا گردآوری گردد، سپس با تامل و تدبیر در مفردات و جمله های آیه ها، هدف قرآن روشن گردد.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
11-07-2020, 16:22
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






4. گیاهان روی زمین

گیاهان روی زمین که به صورت مخملهای سرسبز، سطح زمین را پوشانیده است، خود آیتی بزرگ بر مبدأ آفرینش و دخالت تدبیر در سازمان خلقت می باشد.
ساختمان گیاهان و سلولهای مختلف آنها که به شکلهای کروی بیضی، شش ضلعی، دوکی و استوانه ای می باشند، گواه بر عظمت خلقت آنها، و دلیل بر مداخله نیروی عظیمی در آفرینش آنها می باشد.
نه تنها ساختمان سلولهای آنها اعجاب هر دانشمند محقق را می انگیزد، بلکه آنچه مربوط به پیدایش گیاه و تکامل آنهاست، از قبیل نمو، تولید مثل، تقسیمات سلول، ساختمان ساقه و برگ و گل و...، همه و همه گواه بر علم و شعور آفریدگار آنهاست.
از این جهت می فرماید: فانبتنا فیها من کل زوج کریم.
آیا با مطالعه احوال ستارگان و اجسام بزرگ معلق در فضا، که از سقوط و اصطحکاک مصون و محفوظ می باشند، انسان به عظمت خلقت آنها و به عظمت خالق و آفریننده جهان پی نمی برد.
آیا شایسته است با وجود چنین مرکز قدرت در برابر مخلوقهای ناتوان او به عنوان پرستش، سر تعظیم فرود آورده و موجودات بی اثر و بی خاصیت را شریک او بدانیم.
عبادت و پرستش، شایسته آن ذات با کمال است که خالق جهان و جهانیان می باشد، نه موجوداتی که توانایی آفریدن چیزی را ندارند.
از این جهت، در یازدهمین آیه مورد بحث می فرماید:
هذا خلق الله فارونی ماذا خلق الذین من دونه؛
این است آفرینش خداوند، (ولی) به من نشان دهید معبودهای دیگر چه آفریده اند.
و در آیه دیگر در نکوهش معبودهای باطل که قادر به انجام دادن کاری نیستند، چنین می فرماید:
ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا دباباً ولو اجتمعواله و ان یسلبهم الذباب شیئاً لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب؛(35)
آنان را که جز خدا می خوانید (و می پرستید) نمی توانند مگسی را بیافرینند، هر چند دست به دست هم بدهند و اگر مگس چیزی از آن بگیرد، توانایی بر گرفتن آن ندارند. چقدر دعوت کننده و دعوت شده ناتوانند!



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
12-07-2020, 19:42
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






لقمان و سپاسگزاری

12. ولقد اتینا لقمان الحکمه ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید؛
ما به لقمان حکمت عطا کردیم و دستور دادیم که شکر خدا را به جا آورد. هرکس خدا را سپاس کند، نتیجه آن به خود او بر می گردد. هرکس کفران نعمت کند (خدا را ضرر نمی زند) خداوند بی نیاز و شایسته ثناست.
می گویند: در دوران حکومت حضرت داود (علیه السلام) در خانواده ای که نسب آن به حضرت ابراهیم (علیه السلام) منتهی می گشت، کودکی سیه فام چشم به دنیا گشود. سپس بر اثر داشتن ملکات فاضله، هوش سرشار، عقل و تدبیر فوق العاده، تجربه و پختگی، بیان شیرین و منطق محکم، به نام لقمان حکیم معروف گردید. خصوصیات زندگی او درست ضبط نگردیده، ولی سخنان حکیمانه وی زینت بخش صفحات کتابهای اخلاق و تفسیر و تاریخ است. آنچه مسلم است، روزگاری غلام بوده و آقایی داشته، ولی این نکته چندان روشن نیست که چگونه کودکی که در خاندان نبوت به دنیا آمده بود، بالاخره غلام زر خرید شده است.
از این جهت، برخی از مفسران معتقدند که وی غلام حبشی یا مصری بوده و در میان بنی اسرائیل بزرگ شده و دارای کمالات اخلاقی و فضایل روحی زیادی بوده است.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
13-07-2020, 15:28
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





روزی یکی از بزرگان بنی اسرائیل از محلی عبور می کرد، دید گروهی مانند تشنگانی که اطراف آب گوارا گرد می آیند، دور لقمان جمع شده اند و به سخنان حکیمانه او گوش می دهند و حل مشکلات خو را از او می خواهند. آن رهگذر از طریق تعجب رو به لقمان کرد و گفت: تو آن نیستی که مدتها با ما گله داری می کردی؟
گفت: آری. گفت: در سایه چه چیز به این مقام بلند رسیدی؟
فرمود: سه خصلت مرا به این مقام رسانیده است:
صدق الحدیث، واداء الامانه، و ترک مالایعنی؛(38)
راستگویی، پس دادن امانت، اعراض از کارهای بیهوده.
از نظر یک مرد الهی، این مطلب جای گفتگو نیست که بندگی و پیروی از اصول انسانی و اخلاقی، و دوری از گناهان و پرهیز از معاصی و خلافکاری، روح و روان انسانی را جلا و روشنی می بخشد، و ذهن او را برای درک حقایق و واقعیات آماده سازد.
به طور مسلم یک مرد مادی که با این اصول سروکاری ندارد و در این راه، تجربه و آزمایشی نیز ندارد، این مطلب را صد در صد انکار خواهد کرد. او قدرت فکری و جهش ذهنی را در گرو نبوغ ذاتی و هوش طبیعی و پس از آن در دایره تعلیم و تعلم می داند و بس، ولی شخص خداشناس که به جهان دیگر و عوالم غیبی، ایمان راسخ دارد و معتقد است که این جهان با تمام محتویات خود زیر نظر عالم دیگری می گردد، و تمام نعمتها و کمالها از جانب خداوند است، به خدا و مخالفت با شهوات و دوری از گناهان، می تواند روح را برای درک حقایق و فهم مسائل پیچیده کمک کرده و راهنمایی کند.
قرآن مجید، کتاب بزرگ آسمانی ما نیز به این حقیقت اشاره کرده و می گوید:
الذین جاهدوافینا لنهدینهم سبلنا؛(39)
و کسانی که برای ما (با هوسها و سایر مشکلات) بجنگند، ما آنها را به راههای خود هدایت می کنیم.
پیامبر اسلام فرموده است:
من اخلص لله عزوجل اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمه من فمه ولسانه.
مرحوم مجلسی حدیث را این طور نقل کرده است:
ما اخلص عبدلله عزوجل اربعین صباحاً الا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛(40)
هر کس چهل روز، خود را برای خدا پاک و خالص گرداند، چشمه های علم و دانش از قلب او به سوی زبان او جاری خواهد شد.
بنابراین هرگاه از روایات یاد شده استفاده شود که لقمان مراتب علمی و اخلاقی را از طریق بندگی حقیقی و ترک گناهان و فرمانبرداری به دست آورده، نباید تعجب کرد.
به علاوه، وی از مجاری طبیعی نیز برای بالا بردن مراتب علمی خود بهره برداری می کرد، چنان که پیامبر اکرم فرمود: وی مرد فکوری بوده و در هر موضوعی بیش از همه چیز فکر می کرده است.
فکر، چراغی است روشن که تاریکیها را از بین می برد. علاوه بر این، امام صادق (علیه السلام) در حدیث گذشته فرمود که پیوسته با دانشمندان نشست و برخاست داشت.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
16-07-2020, 18:26
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




روزی یکی از بزرگان بنی اسرائیل از محلی عبور می کرد، دید گروهی مانند تشنگانی که اطراف آب گوارا گرد می آیند، دور لقمان جمع شده اند و به سخنان حکیمانه او گوش می دهند و حل مشکلات خو را از او می خواهند. آن رهگذر از طریق تعجب رو به لقمان کرد و گفت: تو آن نیستی که مدتها با ما گله داری می کردی؟
گفت: آری. گفت: در سایه چه چیز به این مقام بلند رسیدی؟
فرمود: سه خصلت مرا به این مقام رسانیده است:
صدق الحدیث، واداء الامانه، و ترک مالایعنی؛(38)
راستگویی، پس دادن امانت، اعراض از کارهای بیهوده.
از نظر یک مرد الهی، این مطلب جای گفتگو نیست که بندگی و پیروی از اصول انسانی و اخلاقی، و دوری از گناهان و پرهیز از معاصی و خلافکاری، روح و روان انسانی را جلا و روشنی می بخشد، و ذهن او را برای درک حقایق و واقعیات آماده سازد.
به طور مسلم یک مرد مادی که با این اصول سروکاری ندارد و در این راه، تجربه و آزمایشی نیز ندارد، این مطلب را صد در صد انکار خواهد کرد. او قدرت فکری و جهش ذهنی را در گرو نبوغ ذاتی و هوش طبیعی و پس از آن در دایره تعلیم و تعلم می داند و بس، ولی شخص خداشناس که به جهان دیگر و عوالم غیبی، ایمان راسخ دارد و معتقد است که این جهان با تمام محتویات خود زیر نظر عالم دیگری می گردد، و تمام نعمتها و کمالها از جانب خداوند است، به خدا و مخالفت با شهوات و دوری از گناهان، می تواند روح را برای درک حقایق و فهم مسائل پیچیده کمک کرده و راهنمایی کند.
قرآن مجید، کتاب بزرگ آسمانی ما نیز به این حقیقت اشاره کرده و می گوید:
الذین جاهدوافینا لنهدینهم سبلنا؛(39)
و کسانی که برای ما (با هوسها و سایر مشکلات) بجنگند، ما آنها را به راههای خود هدایت می کنیم.
پیامبر اسلام فرموده است:
من اخلص لله عزوجل اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمه من فمه ولسانه.
مرحوم مجلسی حدیث را این طور نقل کرده است:
ما اخلص عبدلله عزوجل اربعین صباحاً الا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛(40)
هر کس چهل روز، خود را برای خدا پاک و خالص گرداند، چشمه های علم و دانش از قلب او به سوی زبان او جاری خواهد شد.
بنابراین هرگاه از روایات یاد شده استفاده شود که لقمان مراتب علمی و اخلاقی را از طریق بندگی حقیقی و ترک گناهان و فرمانبرداری به دست آورده، نباید تعجب کرد.
به علاوه، وی از مجاری طبیعی نیز برای بالا بردن مراتب علمی خود بهره برداری می کرد، چنان که پیامبر اکرم فرمود: وی مرد فکوری بوده و در هر موضوعی بیش از همه چیز فکر می کرده است.
فکر، چراغی است روشن که تاریکیها را از بین می برد. علاوه بر این، امام صادق (علیه السلام) در حدیث گذشته فرمود که پیوسته با دانشمندان نشست و برخاست داشت.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
17-07-2020, 15:17
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





مرحوم مجلسی حدیث را این طور نقل کرده است:
ما اخلص عبدلله عزوجل اربعین صباحاً الا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛(40)
هر کس چهل روز، خود را برای خدا پاک و خالص گرداند، چشمه های علم و دانش از قلب او به سوی زبان او جاری خواهد شد.
بنابراین هرگاه از روایات یاد شده استفاده شود که لقمان مراتب علمی و اخلاقی را از طریق بندگی حقیقی و ترک گناهان و فرمانبرداری به دست آورده، نباید تعجب کرد.
به علاوه، وی از مجاری طبیعی نیز برای بالا بردن مراتب علمی خود بهره برداری می کرد، چنان که پیامبر اکرم فرمود: وی مرد فکوری بوده و در هر موضوعی بیش از همه چیز فکر می کرده است.
فکر، چراغی است روشن که تاریکیها را از بین می برد. علاوه بر این، امام صادق (علیه السلام) در حدیث گذشته فرمود که پیوسته با دانشمندان نشست و برخاست داشت.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
18-07-2020, 13:27
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






لقمان حکیم بود، نه پیامبر

برخی از روایات حاکی است که لقمان با آن همه کمالات، به مقام پیامبری نرسیده بود. از پیامبر اسلام نقل شده که آن حضرت فرمود: لقمان، پیامبر نبود، بنده ای بود فکور و خوش عقیده، او خدا را دوست می داشت، خدا نیز او را دوست داشت و بر او منت نهاد و حکمت به او آموخت.(36)
حماد بن عیسی از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت چنین فرمود:
لقمان در سایه حسب و نست، ثروت و مال، نیرومندی و زیبایی به آن مقام بلند نرسید، لکن او مردی بود که در اطاعت خدا استقامت داشت، گرد محرمات نمی گشت، آرام و با وقار و تیزبین بود، در هر موضوعی عمیقانه فکر می کرد، از هر حادثه ای درس عبرت می گرفت، کمتر خنده و مزاح می کرد، از اقبال دنیا خوشحال نمی شد، و از پشت کردن آن اندوهناک نمی گشت، فرزندان زیادی داشت و در مرگ آنها زمام بردباری را از دست نداد.
یکی از صفات جمیله او این بود که هرگاه دو نفر با یکدیگر اختلاف پیدا می کردند، تا صلح و صفایی میان آنها بر قرار نمی ساخت، از پای نمی نشست. مجالست دانشمندان و بزرگان را مغتنم می شمرد. برای داد رسان و داوران و زمامداران، تاسف می خورد که چگونه فریب مقام و منصب چند روزه دنیا را می خورند.(37)
و در حدیث دیگر می خوانیم:
روزی یکی از بزرگان بنی اسرائیل از محلی عبور می کرد، دید گروهی مانند تشنگانی که اطراف آب گوارا گرد می آیند، دور لقمان جمع شده اند و به سخنان حکیمانه او گوش می دهند و حل مشکلات خو را از او می خواهند. آن رهگذر از طریق تعجب رو به لقمان کرد و گفت: تو آن نیستی که مدتها با ما گله داری می کردی؟
گفت: آری. گفت: در سایه چه چیز به این مقام بلند رسیدی؟
فرمود: سه خصلت مرا به این مقام رسانیده است:
صدق الحدیث، واداء الامانه، و ترک مالایعنی؛(38)
راستگویی، پس دادن امانت، اعراض از کارهای بیهوده.
از نظر یک مرد الهی، این مطلب جای گفتگو نیست که بندگی و پیروی از اصول انسانی و اخلاقی، و دوری از گناهان و پرهیز از معاصی و خلافکاری، روح و روان انسانی را جلا و روشنی می بخشد، و ذهن او را برای درک حقایق و واقعیات آماده سازد.
به طور مسلم یک مرد مادی که با این اصول سروکاری ندارد و در این راه، تجربه و آزمایشی نیز ندارد، این مطلب را صد در صد انکار خواهد کرد. او قدرت فکری و جهش ذهنی را در گرو نبوغ ذاتی و هوش طبیعی و پس از آن در دایره تعلیم و تعلم می داند و بس، ولی شخص خداشناس که به جهان دیگر و عوالم غیبی، ایمان راسخ دارد و معتقد است که این جهان با تمام محتویات خود زیر نظر عالم دیگری می گردد، و تمام نعمتها و کمالها از جانب خداوند است، به خدا و مخالفت با شهوات و دوری از گناهان، می تواند روح را برای درک حقایق و فهم مسائل پیچیده کمک کرده و راهنمایی کند.
قرآن مجید، کتاب بزرگ آسمانی ما نیز به این حقیقت اشاره کرده و می گوید:
الذین جاهدوافینا لنهدینهم سبلنا؛(39)
و کسانی که برای ما (با هوسها و سایر مشکلات) بجنگند، ما آنها را به راههای خود هدایت می کنیم.
پیامبر اسلام فرموده است:
من اخلص لله عزوجل اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمه من فمه ولسانه.
مرحوم مجلسی حدیث را این طور نقل کرده است:
ما اخلص عبدلله عزوجل اربعین صباحاً الا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛(40)
هر کس چهل روز، خود را برای خدا پاک و خالص گرداند، چشمه های علم و دانش از قلب او به سوی زبان او جاری خواهد شد.
بنابراین هرگاه از روایات یاد شده استفاده شود که لقمان مراتب علمی و اخلاقی را از طریق بندگی حقیقی و ترک گناهان و فرمانبرداری به دست آورده، نباید تعجب کرد.
به علاوه، وی از مجاری طبیعی نیز برای بالا بردن مراتب علمی خود بهره برداری می کرد، چنان که پیامبر اکرم فرمود: وی مرد فکوری بوده و در هر موضوعی بیش از همه چیز فکر می کرده است.
فکر، چراغی است روشن که تاریکیها را از بین می برد. علاوه بر این، امام صادق (علیه السلام) در حدیث گذشته فرمود که پیوسته با دانشمندان نشست و برخاست داشت.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
19-07-2020, 19:42
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






به طور مسلم یک مرد مادی که با این اصول سروکاری ندارد و در این راه، تجربه و آزمایشی نیز ندارد، این مطلب را صد در صد انکار خواهد کرد. او قدرت فکری و جهش ذهنی را در گرو نبوغ ذاتی و هوش طبیعی و پس از آن در دایره تعلیم و تعلم می داند و بس، ولی شخص خداشناس که به جهان دیگر و عوالم غیبی، ایمان راسخ دارد و معتقد است که این جهان با تمام محتویات خود زیر نظر عالم دیگری می گردد، و تمام نعمتها و کمالها از جانب خداوند است، به خدا و مخالفت با شهوات و دوری از گناهان، می تواند روح را برای درک حقایق و فهم مسائل پیچیده کمک کرده و راهنمایی کند.
قرآن مجید، کتاب بزرگ آسمانی ما نیز به این حقیقت اشاره کرده و می گوید:
الذین جاهدوافینا لنهدینهم سبلنا؛(39)
و کسانی که برای ما (با هوسها و سایر مشکلات) بجنگند، ما آنها را به راههای خود هدایت می کنیم.
پیامبر اسلام فرموده است:
من اخلص لله عزوجل اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمه من فمه ولسانه.
مرحوم مجلسی حدیث را این طور نقل کرده است:
ما اخلص عبدلله عزوجل اربعین صباحاً الا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛(40)
هر کس چهل روز، خود را برای خدا پاک و خالص گرداند، چشمه های علم و دانش از قلب او به سوی زبان او جاری خواهد شد.
بنابراین هرگاه از روایات یاد شده استفاده شود که لقمان مراتب علمی و اخلاقی را از طریق بندگی حقیقی و ترک گناهان و فرمانبرداری به دست آورده، نباید تعجب کرد.
به علاوه، وی از مجاری طبیعی نیز برای بالا بردن مراتب علمی خود بهره برداری می کرد، چنان که پیامبر اکرم فرمود: وی مرد فکوری بوده و در هر موضوعی بیش از همه چیز فکر می کرده است.
فکر، چراغی است روشن که تاریکیها را از بین می برد. علاوه بر این، امام صادق (علیه السلام) در حدیث گذشته فرمود که پیوسته با دانشمندان نشست و برخاست داشت.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
22-07-2020, 13:57
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






نمونه ای از طرز تفکر لقمان

معروف است روزی آقای لقمان به او دستور داد که وی گوسفندی را سر ببرد و لذیذترین عضو آن را بپزد و بیاورد. وی زبان و دل آن را پخت و آورد. دو مرتبه دستور داد که گوسفند دیگری را ببرد و پلیدترین عضو آن را بپزد. وی فردای آن روز زبان و دل آن حیوان را پخت و سر سفره گذارد. آقای وی از روی تعجب، سر این مطلب را پرسید. وی گفت: انهما اطیب شی ء اذا طابا، واخبث شی ء اذا خبثا دل و زبان پاکیزه ترین عضوند، هرگاه با یکدیگر مطابق و برابر باشند؛ یعنی آنچه در دل باشد به زبان جاری گردد، و آنچه به زبان جاری می گردد حاکی از دل باشد، این دو پلیدترین عضوند، هرگاه مخالف یکدیگر باشند و آنچه زبان می گوید، دل با آن مخالف باشد.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
22-07-2020, 13:58
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






مقصود از حکمت چیست؟

حکمت در لغت یک معنای جامع و وسیعی دارد که بر هر سخن و نظریه محکم و پابرجایی که ضامن سعادت انسان است گفته می شود؛ بنابراین هر نظریه سودمندی که ضامن صلاح فرد و اجتماع باشد، از مصادیق حکمت است. هر عقیده ای که مطابق و عین حق و صواب باشد، حکمت است. همچنین تفسیر روایات از حکمت به احکام فرعی فقیهی یا شناسایی امام و یا نصایح و پندهایی که ضامن مصلحت اجتماع است از این باب است. هر نظریه صحیح ضامن مصلحت اجتماع است از این باب است. هر نظریه صحیح، هر رای حق و پا برجا در علوم نظری و مسائل عملی، حکمت است و تمام اینها از مصادیق این لفظ به شمار می روند.
حالا لقمان حکیم از این خرمن بی پایان حکمت، چقدر نصیب داشته است، خدا می داند. ولی از نصایح و سخنان عالی و حکیمانه ای که در این سوره از او نقل شده و از دستورات سودمندی که از این مرد حکیم درباره مسائل اخلاقی و اجتماعی در کتابهای حدیث دیده می شود و از این که مدتها مرجع سوالات در بنی اسرائیل بوده و سخنان و بی سابقه ای در قسمتهای مختلف، از آن جمله طب و بهداشت، از او شنیده شده است، همه گواه محکم است بر این که این مرد در علوم نظری و اجتماعی و اخلاقی، از بزرگان دانشمندان عصر خود بوده و شایسته بود که به لقمان حکیم مشهور و معروف گردد.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
23-07-2020, 15:54
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif







سپاسگزاری و جهان امروز

مقصود از جمله ان اشکر لله تفسیر و توضیح حکمت نیست، بلکه منظور نتیجه گیری است، یعنی از آن جا که به لقمان، حکمت عطا کردیم، از این جهت در برابر این نعمت بزرگ به او دستور دادیم که شهر خدا را به جا آورد.
شکر در لغت عرب به معنای اظهار نعمت و نشر و پخش آن در برابر کفر که فراموش کردن و پنها نمودن آن است. به طور مسلم اظهار نعمت درجاتی دارد. دانشمندان می گویند که سپاسگزاری سه درجه دارد:
1. شناسایی نعمت دهنده است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
وادنی الشکر رویه النعمه من الله؛(41)
کمترین مراتب سپاسگزاری قلبی است که نخستین درجه شکر شمرده می شود.(42)
2. سپاسگزاری و شکر و تقدیر به وسیله زبان است که این قسمت در تشویق نعمت دهنده تاثیر به سزایی دارد؛ البته این اثر در صورتی است که نعمت دهنده بشر باشد نه خدا، زیرا تشویق خدا که معنای آن تاثر از گفتار بندگان باشد و مدح و ثنای بنده در او اثر بگذارد، و او را تشویق کند که انعام خود را دو چندان نماید، درباره خدا تصور ندارد بلکه نتیجه سپاسگزاری نسبت به خدا این است که بنده لیاقت و شایستگی خود را اثبات می کند و این همان نکته ای است که در این آیه به آن تصریم شده:
و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید؛
نتیجه سپاسگزاری به خود سپاسگزار بر می گردد، و خداوند از سپاسگزاری افرادی بی نیاز است.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
27-07-2020, 15:31
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




خلاصه، سپاسگزاری در برابر خداوند، جز اثبات لیاقت و شایستگی بنده، چیز دیگری نیست، ولی شکر در برابر نیکی و خدمات یک شخص، علاوه بر این (اثبات شایستگی) اثر دیگری نیز دارد، و آن این است که طرف را تشویق و دلگرم می نماید و او بر اثر ابراز احساسات و تقدیر، احسان و انعام خود را دو چندان می نماید.
سپاسگزاری یک دانش آموز در برابر فداکاریهای آموزگاران، عشق و علاقه او را به امور آموزشی و پرورشی تشدید می کند. باغبانی که در سرزمینی تخم افشانده و تحمل سرما و گرما کرده است، هرگاه نتیجه اعمال خود را دید، تصمیم و علاقه او برای آباد کردن آن منطقه زیادتر می شود، زیرا زمین به وسیله سرسبز شدن و میوه دادن، بالسان تکوینی، لیاقت و شایستگی خود را اثبات نموده و به وسیله تقدیر تکوینی، شوق و شور باغبان را برای خدمتگزاری بیشتر عمیقتر می سازد.
3. مرحله دیگر شکر گزاری آن است که انسان نعمت را در جای خود مصرف کند. دانشمندان گفته اند:
الشکر صرف العبد ما انعمه الله علیه فیما خلق له؛
یعنی یکی از درجات سپاسگزاری، این است که هر نعمتی را در جایی به کار ببرد که برای آن آفریده شده است.(43)




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
28-07-2020, 15:00
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif







دو نکته اجتماعی

در پایان از تذکر دو نکته ناگزیریم:
1. جهان امروز به اهمیت مساله شکر و سپاسگزاری که در زبان امروز به آن تقدیر می گویند، پی برده است؛ از این جهت، تشویق مخرعان و مکتشفان و دانشمندان بزرگ و خدمتگزاران اجتماع در سرلوحه دولتهای جهان قرار گرفته است.
زیرا از طریق تقدیر می توان موجبات دلگرمی آنان را فراهم آورد، تا آنان نیز در راه خدمت به علم و اجتماع ثابت و استوار باشند.
از این جا می توان پی به عظمت جمله ای برد که در کتابهای حدیث نقل شده است:
من لم یشکر الناس لم یشکر الله؛
هرکس از مردم تقدیر نکند، هرگز موفق به سپاسگزاری خدا نیز نمی گردد.
زیرا بی اعتنایی به خدمت دیگران، یک نوع نمک نشناسی است و اگر این روحیه در انسان تقویت شود، کم کم نسبت به نعمتهای الهی نیز بی اعتنا بوده و از شکر او نیز سرباز خواهد زد؛ از این جهت در احادیث اسلامی می خوانیم:
اشکرکم لله اشکرکم للناس؛(44)
آن گروه، بهتر به سپاسگزاری خدا موفق هستند که از خدمات مردم تقدیر نمایند.
بنابراین، تقدیر از خدمات دیگران، شاخه ای از روحیه حق شناسی است که انسان را به خداشناسی و سپاسگزاری از الطاف و نعمتهای او دعوت می کند.
مال و ثروت، شباب و جوانی، صحت و تندرستی، علم و دانش، قدرت و توانایی، همگی از نعمتهای ارزنده الهی است که بشر در مقابل آنها مسوولیت عظیم دارد، و شکر این نعمت، این است که تمام این مواهب را در جای خود صرف کند؛ و کفران آنها این است که از این مواهب، سوء استفاده نموده و آنها را در موارد زیانبار به کار برد.
بزرگترین کفران نعمت برای یک دانشمند، این است که علم و دانش خود را در ساختن سلاحهای مخرب و ویرانگر به کار ببرد. بالاترین بدبختی برای یک شیمیدان، این است که معلومات و اندوخته های علمی خود را در راه ساختن بمبهای میکروبی به کار اندازد.
این گروه از دانشمندان کسانی هستند که نسبت به نعمتهای خدا کفر ورزیده و از به کار بردن آنها در مورد خویش سرباز زده اند.
امروز صنعت در خدمت فساد قرار گرفته است، بدنیست خبر زیر را که خبرگزاریهای جهان مخابره کرده اند بشنوید... :
اخیراً دزدان انگیلیسی با استفاده از جدیدترین ابزار علمی برش، یک خزانه محکم را در لندن سوراخ کرده اند و آنچه بود به سرقت برده اند. در حدود 220 میلیون ریال بوده که تعلق به موسسه کارگشایی لندن داشت. اکنون مقامات این موسسه به سرعت مشغول صورت برداری از اموال سرقت شده است و ممکن است تعیین رقم اموال چند روز طول بکشد.
دزدها با استفاده از مته های ترمیک توانستند با سرعت و بدون سرو صدا دری را به قطر شصت سانتیمتر از فولاد سوراخ کنند و بشکافند و از آن عبور کنند.
مته های ترمیک که مورد استفاده سارقین قرار گرفت، آن چنان قوی است که می تواند بتون را سوراخ کند.
جالب توجه این که این مته ها چنان حرارتی ایجاد می کنند که هیچ فلزی در برابر آن مقاومت ندارد و می تواند 2500 درجه سانتیگراد حرارت به وجود آورد.(45)
همان طور که ملاحظه می فرمایید، یک چنین مته های قوی و نیرومند که از نعمتهایی است که در اختیار بشر قرار گرفته، اکنون در خدمت فساد انجام وظیفه می کند. مته های ترمیک همان طور که ممکن است برای سوراخ کردن سنگها و رسیدن به منابع پر ارزش و مفید نفتی و امثال آن مورد استفاده قرار گیرد، کاملا ممکن است برای سوراخ کردن در بسیار قطور شصت سانتیمتری فولادی (موسسه کارگشایی لندن) مورد استفاده واقع شود.
ممکن است دانشمند یا دانشمندانی که این مته های عجیب را اختراع کرده اند، به این امر راضی نباشند، ولی رضایت آنها در تاثیر این مته ها شرط نیست. آن روز که برادران رایت که نخستین هواپیما را اختراع یا تکمیل کردند، شاید تصور می کردند در آینده اختراع آنها مفیدترین یا بی ضررترین وسیله نقلیه سریع خواهد شد.
آنها هرگز باور نمی کردند که با همین هواپیمای تکامل یافته، کمی پس از نیم قرن هزاران تن بمبهای آتش زا و مخرب، در یک کشور دور افتاده و بی دفاع به نام ویتنام ریخته خواهد شد.
با این که پاستور که برای نخستین بار در اروپا پرده از روی اسرار جانداران ذره بینی و میکروبهای برداشت، تصور نمی کرد از این کشف مفید او که جان میلیونها انسان را از مرگ نجات می دهد، برای ساختن و تکمیل بمبهای میکروبی نیز استفاده شود و میلیونها نفر را به وسیله آن با فجیعترین صورتی به مرگ تسلیم نمایند.
همین اتم که شکافتن و آزاد کردن انرژی هسته ای آن یکی از بزرگترین پیروزیهای علمی و صنعتی بشر محسوب می گردد، چه کسی پیش بینی می کرد که این پیروزی بزرگ، همزادی دارد به نام فاجعه جنگلهای اتمی که ماکت کوچک آن در هیروشیما و ناکازاکی (دو شهر بزرگ ژاپن که در جنگ جهانی دوم با دو بمب کوچک اتمی، به گورستان وحشتناکی تبدیل گردید) به نمایش گذارده خواهد شد.
بنابراین اگر پیشرفتهای عظیم صنعتی، درهایی از خوشبختی و رفاه به سوی جهان بشری گشوده، درهایی از بدبختی و هلاکت را نیز به روی آنها باز کرده است، تا انسانها از کدامین در وارد شوند.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
28-07-2020, 15:01
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




همان طور که ملاحظه می فرمایید، یک چنین مته های قوی و نیرومند که از نعمتهایی است که در اختیار بشر قرار گرفته، اکنون در خدمت فساد انجام وظیفه می کند. مته های ترمیک همان طور که ممکن است برای سوراخ کردن سنگها و رسیدن به منابع پر ارزش و مفید نفتی و امثال آن مورد استفاده قرار گیرد، کاملا ممکن است برای سوراخ کردن در بسیار قطور شصت سانتیمتری فولادی (موسسه کارگشایی لندن) مورد استفاده واقع شود.
ممکن است دانشمند یا دانشمندانی که این مته های عجیب را اختراع کرده اند، به این امر راضی نباشند، ولی رضایت آنها در تاثیر این مته ها شرط نیست. آن روز که برادران رایت که نخستین هواپیما را اختراع یا تکمیل کردند، شاید تصور می کردند در آینده اختراع آنها مفیدترین یا بی ضررترین وسیله نقلیه سریع خواهد شد.
آنها هرگز باور نمی کردند که با همین هواپیمای تکامل یافته، کمی پس از نیم قرن هزاران تن بمبهای آتش زا و مخرب، در یک کشور دور افتاده و بی دفاع به نام ویتنام ریخته خواهد شد.
با این که پاستور که برای نخستین بار در اروپا پرده از روی اسرار جانداران ذره بینی و میکروبهای برداشت، تصور نمی کرد از این کشف مفید او که جان میلیونها انسان را از مرگ نجات می دهد، برای ساختن و تکمیل بمبهای میکروبی نیز استفاده شود و میلیونها نفر را به وسیله آن با فجیعترین صورتی به مرگ تسلیم نمایند.
همین اتم که شکافتن و آزاد کردن انرژی هسته ای آن یکی از بزرگترین پیروزیهای علمی و صنعتی بشر محسوب می گردد، چه کسی پیش بینی می کرد که این پیروزی بزرگ، همزادی دارد به نام فاجعه جنگلهای اتمی که ماکت کوچک آن در هیروشیما و ناکازاکی (دو شهر بزرگ ژاپن که در جنگ جهانی دوم با دو بمب کوچک اتمی، به گورستان وحشتناکی تبدیل گردید) به نمایش گذارده خواهد شد.
بنابراین اگر پیشرفتهای عظیم صنعتی، درهایی از خوشبختی و رفاه به سوی جهان بشری گشوده، درهایی از بدبختی و هلاکت را نیز به روی آنها باز کرده است، تا انسانها از کدامین در وارد شوند.
اگر انسان امروز از این پله های ترقی صنعتی، به سرعت زیاد بالا رفته، باید توجه داشت که به هنگام لغزش و سقوط هم از آن بلندی چنان استخوانهای او در هم می شکند که قدرت حرکت نخواهد داشت.
البته این حساب مخصوص یک قسمت و دو قسمت از فرآورده های صنعتی و ابزارهای علمی که پرتو اکتشاف جدید به دست آمده، نیست، بلکه تمام این وسایل و ابزار را بدون استثنا شامل می شود.
بنابراین، عظمت و قدرت صنایع مهم نیست، مهم نحوه بهره برداری از آن است و آن هم بستگی به نوع تربیت انسان، همان انسان زمانی که زمام این وسایل بزرگ را در اختیار دارد، خواهد داشت و حساسترین نقطه زندگی انسانها همین جاست.
مکتبهای دینی و اخلاقی، دست روی همین نقطه حساس می گذارند؛ آنها می کوشند انسانها را چنان تربیت کنند که این پدیده های عجایب انگیز صنعتی و مادی را در راه خوشبختی و سعادت و رفاه خود و دیگران صرف کنند، نه این که با آنها سریعتر از پای خویش، خود را به گور بکشانند، ولی این یکی از بزرگترین خدماتی است که این مکتبها می توانند به نوع انسان کنند.
کتاب بزرگ آسمانی ما قرآن می گوید: ما به بعضی از اقوام و ملل گذشته امکانات و قدرتها دادیم که به شما ندادیم، و هم به آنها چشم و گوش و عقل دادیم (تا مطالب را درست درک کنند) ولی هیچ یک از آنها به حالشان سودی نداد، زیرا آیات خدا را انکار کردند و سرانجام به مجازاتهای دردناکی که قبلا آن را به باد مسخره می گرفتند گرفتار شدند.(46)







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
29-07-2020, 14:28
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




همین اتم که شکافتن و آزاد کردن انرژی هسته ای آن یکی از بزرگترین پیروزیهای علمی و صنعتی بشر محسوب می گردد، چه کسی پیش بینی می کرد که این پیروزی بزرگ، همزادی دارد به نام فاجعه جنگلهای اتمی که ماکت کوچک آن در هیروشیما و ناکازاکی (دو شهر بزرگ ژاپن که در جنگ جهانی دوم با دو بمب کوچک اتمی، به گورستان وحشتناکی تبدیل گردید) به نمایش گذارده خواهد شد.
بنابراین اگر پیشرفتهای عظیم صنعتی، درهایی از خوشبختی و رفاه به سوی جهان بشری گشوده، درهایی از بدبختی و هلاکت را نیز به روی آنها باز کرده است، تا انسانها از کدامین در وارد شوند.
اگر انسان امروز از این پله های ترقی صنعتی، به سرعت زیاد بالا رفته، باید توجه داشت که به هنگام لغزش و سقوط هم از آن بلندی چنان استخوانهای او در هم می شکند که قدرت حرکت نخواهد داشت.
البته این حساب مخصوص یک قسمت و دو قسمت از فرآورده های صنعتی و ابزارهای علمی که پرتو اکتشاف جدید به دست آمده، نیست، بلکه تمام این وسایل و ابزار را بدون استثنا شامل می شود.
بنابراین، عظمت و قدرت صنایع مهم نیست، مهم نحوه بهره برداری از آن است و آن هم بستگی به نوع تربیت انسان، همان انسان زمانی که زمام این وسایل بزرگ را در اختیار دارد، خواهد داشت و حساسترین نقطه زندگی انسانها همین جاست.
مکتبهای دینی و اخلاقی، دست روی همین نقطه حساس می گذارند؛ آنها می کوشند انسانها را چنان تربیت کنند که این پدیده های عجایب انگیز صنعتی و مادی را در راه خوشبختی و سعادت و رفاه خود و دیگران صرف کنند، نه این که با آنها سریعتر از پای خویش، خود را به گور بکشانند، ولی این یکی از بزرگترین خدماتی است که این مکتبها می توانند به نوع انسان کنند.
کتاب بزرگ آسمانی ما قرآن می گوید: ما به بعضی از اقوام و ملل گذشته امکانات و قدرتها دادیم که به شما ندادیم، و هم به آنها چشم و گوش و عقل دادیم (تا مطالب را درست درک کنند) ولی هیچ یک از آنها به حالشان سودی نداد، زیرا آیات خدا را انکار کردند و سرانجام به مجازاتهای دردناکی که قبلا آن را به باد مسخره می گرفتند گرفتار شدند.(46)







https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
29-07-2020, 14:29
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif



لقمان و تربیت اولاد

13. واذقال لقمان لابنه وهو یعظه یابنی لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم؛
(بیاد آر) زمانی را که لقمان به فرزند خود اندرز داد، و گفت: فرزندم! برای خدا شریک قرار مده، زیرا شرک ستم بزرگی است.
مسائل مربوط به تعلیم و تربیت کودک، یکی از امور مهم اجتماع کنونی بشر است که فکر دانشمندان را به خود متوجه ساخته، و از این راه فصل تازه ای در علوم تربیتی و پرورشی، باز گشوده شده و افکار تازه و سودمندی در این باره به مراکز و محافل تربیتی عرضه شده است، و سازمانهایی برای رفع نیازمندیهای علمی و تربیت کودک به وجود آمده و این قسمت به صورت رشته تخصصی در آمده است.
دانشمندان به خوبی دریافته اند که زیربنای زندگی در دوران کودکی پی ریزی می شود، و سعادت و شقاوت ادوار مختلف زندگی، یعنی دورانهای جوانی و پیری، در گرو طرز تربیت دوران کودکی است.
با این که شخصیت انسان به عوامل گوناگونی بستگی دارد که هر کدام از آنها در سرنوشت انسان تاثیر بسزایی داشته و کاملا موثر می باشد، مع الوصف تربیتهای دوران کودکی در نظر دانشمندان، حائز اهمیت خاصی است و آن را زیر بنای زندگی می نامند.
قلب و روان کودک بسان صفحه کاغذ سفیدی است که در دست نقاش چیره دست قرار گیرد، هر نقشی که روی آن ترسیم شود، تا آخر عمر صفحه، باقی می ماند.
فرض کنید قطعه سنگ مرمری در دست استاد کار هنرمندی قرار گیرد، از آن جا که او یک سنگ تراش توانا، یک صنعتگر ماهر، یا یک مجسمه ساز چابک دست است، دهها فکر و خیال درباره آن کرده و نقشه هایی می ریزد، ولی اگر دست به پیکر آن مرمر زد و آن را به صورت مجسمه یکی از نوابغ جهان یا یکی از اشیای ظریف در آورد، همه گونه امکانات و استعدادهایی که قبلا در این صورت نابغه نیز همراه آن باقی خواهد بود.
روح و روان حساس کودک در آغاز زندگی، از جهات بسیاری مانند همین ماده خامی است که برای همه گونه فعالیتها و صورتها، برای همه رقم تربیتها و پرورش ها آمادگی دارد؛ و اگر اولیای کودک، حسن ابتکار به خرج دهند و فطرت پاک و احساسات ارزنده او را با شیوه های پسندیده رهبری نمایند، سرنوشت او را از این طریق روشن می کنند، و اگر در این راه، سهل انگاری نمایند و با روشهای غلط و پرورشهای ناستوده فطرت او را آلوده سازند، حتماً مقدمات بدبختی کودک را فراهم ساخته اند، به طوری که عوامل دیگر شخصیت های غلط، زود یا دیر در زندگی او نمایان خواهد شد.
علی (علیه السلام) می فرماید:
انما قلب الحد(عج) کالارض الخالیه ما القی فیها من شی ء قبلته؛(47)
همانا دل جوان نورس، همچون زمین کشت نشده و بکر است، هر بذری در آن بپاشند می پذیرد.
بنابراین، جا دارد بگوییم که مغز کودک مانند فیلم عکاسی است، از آنچه می بیند و مشاهده می کند، عکس بر می دارد.






https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
30-07-2020, 17:16
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif



مسوولیتهای سنگین

برخی از پدران تصور می کنند که مسوولیت آنان فقط منحصر به تامین نیازمندیهای جسمانی کودک است و دیگر وظیفه ای ندارد، در صورتی که پرورشهای اخلاقی و ایمانی، بزرگترین مسوولیتی است که بر دوش آنها گذارده شده است و انجام دادن این مسوولیت، ارزنده تر از تامین حوایج مادی آنهاست.
دومین شخصیت جهان اسلام، امیرمومنان (علیه السلام) می فرماید:
ما نحل والد ولداً نحلاً افضل من ادب حسن؛(48)
بهترین هدیه ای که پدر می تواند به فرزند خود بدهد، همان تربیت پسندیده است.
مسوولیت پدران در این باره به قدری سنگین و قابل توجه است که امام سجاد (علیه السلام) در انجام دادن این وظیفه خطیر از خداوند استمداد می کند، و در ضمن راز و نیاز خود چنین عرض می کند:
واعنی علی تربیتهم وتادیبهم وبرهم؛(49)
(بارالها) مرا در تربیت و تادیب فرزندان و نیکی به آنها یاری بفرما.
اگر پدران حق اطاعت در گردن فرزندان دارند، فرزندان نیز حق بزرگتری در عهده پدران دارند و آن حق تربیت است، یعنی آموختن راه و رسم زندگی از طریق صحیح و پرورش دادن سجایای انسانی است که در فطرت او تعبیه شده است.
اگر دانشمندان، امروز به اهمیت تربیت کودکان و راهنمایی رجال آینده کشور پی برده اند و با تشکیل جلسات و نوشتن کتابها و جزوه ها و نشان دادن فیلمهای اخلاقی و علمی، گامهای بلندی در این راه برداشته اند، رهبران عالی قدر اسلام و پیشوایان مذهبی ما، از چهارده قرن پیش با دادن دستورات لازم و ارشاد و راهنماییهای سودمند، و با پرورش کودکان و فرزندان نمونه، قدم موثری در این راه برداشته اند.
اگر دانشمندان و روان شناسان، استادان آموزش و پرورش برنامه های تربیتی خود را از دورانی شروع می کنند که کودک چشم و گوش خود را باز کرده و در آستانه چیز فهمی قرار می گیرد، ولی اسلام برنامه وسیع خود را برای تحقق یافتن سعادت کودک، پیش از انعقاد نطفه او آغاز می نماید.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
05-08-2020, 15:38
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





اسلام درباره پیوند زناشویی دستورات لازم و کافی دارد و در این باره به تمام جوانب توجه نموده و در انتخاب همسر به ریشه خانوادگی و شرافت موروثی، اهمیت فوق العاده داده است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از خضراء الدمن (گیاهانی که در نقاط آلوده می رویند) بپرهیزید! عرض کردند: منظور چیست؟ فرمود: زن زیبایی که در خاندان بد و پلید به وجود آمده باشد.(50)
اسلام برای حالت آمیزش، آداب و وظایفی معین فرموده که مراقبت هر کدام، در سعادت و خوشبختی کودک تاثیر بسزایی دارد و بالاخص از آمیزش در حالت مستی به شدت جلوگیری کرده است، زیرا کودکانی که در این حال نطفه آنها بسته می شود، از عوارض عصبی درمان ناپذیر بی نصیب نیستند.
اسلام، تنها به این قسمت اکتفا نکرده، در ایام بارداری و پس از وضع حمل با موشکافی شگفت آوری، تمام شوون پرورش کودک را مدنظر قرار داده است، تا آن جا که به پدران دستور داده که برای فرزندان نام نیکی انتخاب نمایند، زیرا نام، خصوصا نامی که حاکی از بندگی کودک نسبت به خدای یکتا باشد، نشانه شخصیت و از نظر روانی اثر نیکی در روح کودک دارد.
اسلام دستور می دهد که کودک را پس از تولد با آب پاک و تمیزی شستشو دهند، و در گوشهای او اذان و اقامه بگویند، تا گوشهای او از روز نخستین با جمله هایی که حاکی از یگانگی خدا و رسالت نبی اکرم و دعوت به کارهای نیک است، آشنا گردد. اگر مردم آن روز، اسرار این تعالیم عالی را درنیافتند، امروز پیشرفت دانش، پرده از روی این مطلب برداشته است.
دستورهای اسلام درباره تربیت کودک به قدری زیاد است که نقل یک صدم آنها برای ما مقدور نیست، ولی خوشبختانه امروز این مسائل زنده و ارزنده، مورد توجه دانشمندان است و نویسندگان و گویندگان ما با طرز جالبی، نظر اسلام را درباره نحوه تربیت کودک بیان می کند.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
08-08-2020, 18:02
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





ایجاد شخصیت در کودک

مربیان کودک باید متوجه باشند که کودک یک انسان به تمام معنا واقعی است، چیزی از انسانیت کم ندارد، چیزی که هست انسانیت او در حال رشد و تکامل، در حال پیشرفت و پرورش است و مربی باید از ذخایر و سرمایه معنوی و فطری او به تدریج بهره برداری کند.
یکی از اساسی ترین اصول تربیت، همان احیای شخصیت کودک است؛ یعنی باید به طفل فهماند که تو یک انسان واقعی هستی، و سپس به صورت یک انسان کامل با او سخن گفت و مطالب علمی و اجتماعی، روشهای صحیح و اخلاقی را در افق فکر او توضیح داد؛ به سخنان او به طور دقیق گوش داد و مانند یک انسان کامل به گفت و شنود پرداخت، دست از تشریح و توضیح و افهام برنداشت، تا آن جا که کودک حقیقت را بفهمد و باور کند.
ما در این جا نمونه ای از گفتار پیشوایان خود که حاکی از طرز تربیت اسلامی است نقل می کنیم، تا گواهی برای گفتار خود آورده باشیم:
امام مجتبی (علیه السلام) روزی فرزندان و برارزادگان خود را دعوت کرد و رو به آنها کرد و گفت:
انکم صغار قوم ویوشک ان تکونوا کبار قوم آخرین، فتعلموا العلم فمن لم یستطع منکم ان یحفظه فلیکتب، ولیضعه فی بیته؛
شما کودکان امروز و بزرگان اجتماع آینده هستید، برشماست که تحصیل علم کنید و هرکس از شما که نمی تواند مطالب را حفظ کند، درس خود را بنویسد و در موقع لزوم به آن مراجعه کند.
اکنون دقت کنیم، امام مجتبی (علیه السلام) چگونه می خواهد فرزندان خود را تربیت کند. او می خواهد فرزندانش دانش بیاموزند، ولی هرگز در این راه به شدت و خشونت متوسل نمی گردد و با سیطره و فشار، آنها را وادار به درس خواندن نمی کند، چرا؟ زیرا اثر آن موقت و مایه پیدایش عقده هایی است که بعدها جبران ناپذیر است.
او در ایجاد شخصیت، با باز کردن فکر کودک، امیدوار ساختن او به آینده خود، و با تشریح منافع دانش اندوزی، وارد گفتگو شده و عملا برای آیندگان روش صحیح تربیت را می آموزد.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
09-08-2020, 15:11
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





لقمان و تربیت اولاد

اندرزهایی که لقمان به فرزند خود داده و قرآن مجید آنها را به عنوان برنامه تربیتی در این سوره آورده است، همگی بر اساس ایجاد شخصیت در فرزند استوار است؛ همان اساسی که امام مجتبی (علیه السلام) از آن پیروی کرده، همان روشی که امروز در کشورهای متمدن تعقیب می شود.
اکنون باید دید اساسی ترین مساله در نظر لقمان چیست.
نخستین پایه تربیت یک کودک در نظر او چه بوده و او برنامه خود را از کجا شروع می کند و چگونه اساس را پی ریزی می نماید.
او برنامه تربیتی خود را با فطری ترین مسائل که همان مساله توحید و یکتا پرستی و بت شکنی است آغاز می نماید. هیچ مساله ای ساده تر و روشنتر از مساله توحید نیست که هر فردی به اتکای سرشت خود می تواند آن را بفهمد و درک آن، نیازی به دلایل پیچیده عقلی ندارد.
ما برای آن که حقیقت شرک و علل پیدایش آن و حدودی که از طرف اسلام برای آن بیان شده است، به خوبی روشن گردد، در این باره به طور گسترده بحث می کنیم.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
14-08-2020, 16:44
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




مسوولیتهای سنگین

برخی از پدران تصور می کنند که مسوولیت آنان فقط منحصر به تامین نیازمندیهای جسمانی کودک است و دیگر وظیفه ای ندارد، در صورتی که پرورشهای اخلاقی و ایمانی، بزرگترین مسوولیتی است که بر دوش آنها گذارده شده است و انجام دادن این مسوولیت، ارزنده تر از تامین حوایج مادی آنهاست.
دومین شخصیت جهان اسلام، امیرمومنان (علیه السلام) می فرماید:
ما نحل والد ولداً نحلاً افضل من ادب حسن؛(48)
بهترین هدیه ای که پدر می تواند به فرزند خود بدهد، همان تربیت پسندیده است.
مسوولیت پدران در این باره به قدری سنگین و قابل توجه است که امام سجاد (علیه السلام) در انجام دادن این وظیفه خطیر از خداوند استمداد می کند، و در ضمن راز و نیاز خود چنین عرض می کند:
واعنی علی تربیتهم وتادیبهم وبرهم؛(49)
(بارالها) مرا در تربیت و تادیب فرزندان و نیکی به آنها یاری بفرما.
اگر پدران حق اطاعت در گردن فرزندان دارند، فرزندان نیز حق بزرگتری در عهده پدران دارند و آن حق تربیت است، یعنی آموختن راه و رسم زندگی از طریق صحیح و پرورش دادن سجایای انسانی است که در فطرت او تعبیه شده است.
اگر دانشمندان، امروز به اهمیت تربیت کودکان و راهنمایی رجال آینده کشور پی برده اند و با تشکیل جلسات و نوشتن کتابها و جزوه ها و نشان دادن فیلمهای اخلاقی و علمی، گامهای بلندی در این راه برداشته اند، رهبران عالی قدر اسلام و پیشوایان مذهبی ما، از چهارده قرن پیش با دادن دستورات لازم و ارشاد و راهنماییهای سودمند، و با پرورش کودکان و فرزندان نمونه، قدم موثری در این راه برداشته اند.
اگر دانشمندان و روان شناسان، استادان آموزش و پرورش برنامه های تربیتی خود را از دورانی شروع می کنند که کودک چشم و گوش خود را باز کرده و در آستانه چیز فهمی قرار می گیرد، ولی اسلام برنامه وسیع خود را برای تحقق یافتن سعادت کودک، پیش از انعقاد نطفه او آغاز می نماید.
اسلام درباره پیوند زناشویی دستورات لازم و کافی دارد و در این باره به تمام جوانب توجه نموده و در انتخاب همسر به ریشه خانوادگی و شرافت موروثی، اهمیت فوق العاده داده است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از خضراء الدمن (گیاهانی که در نقاط آلوده می رویند) بپرهیزید! عرض کردند: منظور چیست؟ فرمود: زن زیبایی که در خاندان بد و پلید به وجود آمده باشد.(50)
اسلام برای حالت آمیزش، آداب و وظایفی معین فرموده که مراقبت هر کدام، در سعادت و خوشبختی کودک تاثیر بسزایی دارد و بالاخص از آمیزش در حالت مستی به شدت جلوگیری کرده است، زیرا کودکانی که در این حال نطفه آنها بسته می شود، از عوارض عصبی درمان ناپذیر بی نصیب نیستند.
اسلام، تنها به این قسمت اکتفا نکرده، در ایام بارداری و پس از وضع حمل با موشکافی شگفت آوری، تمام شوون پرورش کودک را مدنظر قرار داده است، تا آن جا که به پدران دستور داده که برای فرزندان نام نیکی انتخاب نمایند، زیرا نام، خصوصا نامی که حاکی از بندگی کودک نسبت به خدای یکتا باشد، نشانه شخصیت و از نظر روانی اثر نیکی در روح کودک دارد.
اسلام دستور می دهد که کودک را پس از تولد با آب پاک و تمیزی شستشو دهند، و در گوشهای او اذان و اقامه بگویند، تا گوشهای او از روز نخستین با جمله هایی که حاکی از یگانگی خدا و رسالت نبی اکرم و دعوت به کارهای نیک است، آشنا گردد. اگر مردم آن روز، اسرار این تعالیم عالی را درنیافتند، امروز پیشرفت دانش، پرده از روی این مطلب برداشته است.
دستورهای اسلام درباره تربیت کودک به قدری زیاد است که نقل یک صدم آنها برای ما مقدور نیست، ولی خوشبختانه امروز این مسائل زنده و ارزنده، مورد توجه دانشمندان است و نویسندگان و گویندگان ما با طرز جالبی، نظر اسلام را درباره نحوه تربیت کودک بیان می کند.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
15-08-2020, 16:30
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





اگر دانشمندان، امروز به اهمیت تربیت کودکان و راهنمایی رجال آینده کشور پی برده اند و با تشکیل جلسات و نوشتن کتابها و جزوه ها و نشان دادن فیلمهای اخلاقی و علمی، گامهای بلندی در این راه برداشته اند، رهبران عالی قدر اسلام و پیشوایان مذهبی ما، از چهارده قرن پیش با دادن دستورات لازم و ارشاد و راهنماییهای سودمند، و با پرورش کودکان و فرزندان نمونه، قدم موثری در این راه برداشته اند.
اگر دانشمندان و روان شناسان، استادان آموزش و پرورش برنامه های تربیتی خود را از دورانی شروع می کنند که کودک چشم و گوش خود را باز کرده و در آستانه چیز فهمی قرار می گیرد، ولی اسلام برنامه وسیع خود را برای تحقق یافتن سعادت کودک، پیش از انعقاد نطفه او آغاز می نماید.
اسلام درباره پیوند زناشویی دستورات لازم و کافی دارد و در این باره به تمام جوانب توجه نموده و در انتخاب همسر به ریشه خانوادگی و شرافت موروثی، اهمیت فوق العاده داده است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از خضراء الدمن (گیاهانی که در نقاط آلوده می رویند) بپرهیزید! عرض کردند: منظور چیست؟ فرمود: زن زیبایی که در خاندان بد و پلید به وجود آمده باشد.(50)
اسلام برای حالت آمیزش، آداب و وظایفی معین فرموده که مراقبت هر کدام، در سعادت و خوشبختی کودک تاثیر بسزایی دارد و بالاخص از آمیزش در حالت مستی به شدت جلوگیری کرده است، زیرا کودکانی که در این حال نطفه آنها بسته می شود، از عوارض عصبی درمان ناپذیر بی نصیب نیستند.
اسلام، تنها به این قسمت اکتفا نکرده، در ایام بارداری و پس از وضع حمل با موشکافی شگفت آوری، تمام شوون پرورش کودک را مدنظر قرار داده است، تا آن جا که به پدران دستور داده که برای فرزندان نام نیکی انتخاب نمایند، زیرا نام، خصوصا نامی که حاکی از بندگی کودک نسبت به خدای یکتا باشد، نشانه شخصیت و از نظر روانی اثر نیکی در روح کودک دارد.
اسلام دستور می دهد که کودک را پس از تولد با آب پاک و تمیزی شستشو دهند، و در گوشهای او اذان و اقامه بگویند، تا گوشهای او از روز نخستین با جمله هایی که حاکی از یگانگی خدا و رسالت نبی اکرم و دعوت به کارهای نیک است، آشنا گردد. اگر مردم آن روز، اسرار این تعالیم عالی را درنیافتند، امروز پیشرفت دانش، پرده از روی این مطلب برداشته است.
دستورهای اسلام درباره تربیت کودک به قدری زیاد است که نقل یک صدم آنها برای ما مقدور نیست، ولی خوشبختانه امروز این مسائل زنده و ارزنده، مورد توجه دانشمندان است و نویسندگان و گویندگان ما با طرز جالبی، نظر اسلام را درباره نحوه تربیت کودک بیان می کند.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
21-08-2020, 18:21
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





ایجاد شخصیت در کودک

مربیان کودک باید متوجه باشند که کودک یک انسان به تمام معنا واقعی است، چیزی از انسانیت کم ندارد، چیزی که هست انسانیت او در حال رشد و تکامل، در حال پیشرفت و پرورش است و مربی باید از ذخایر و سرمایه معنوی و فطری او به تدریج بهره برداری کند.
یکی از اساسی ترین اصول تربیت، همان احیای شخصیت کودک است؛ یعنی باید به طفل فهماند که تو یک انسان واقعی هستی، و سپس به صورت یک انسان کامل با او سخن گفت و مطالب علمی و اجتماعی، روشهای صحیح و اخلاقی را در افق فکر او توضیح داد؛ به سخنان او به طور دقیق گوش داد و مانند یک انسان کامل به گفت و شنود پرداخت، دست از تشریح و توضیح و افهام برنداشت، تا آن جا که کودک حقیقت را بفهمد و باور کند.
ما در این جا نمونه ای از گفتار پیشوایان خود که حاکی از طرز تربیت اسلامی است نقل می کنیم، تا گواهی برای گفتار خود آورده باشیم:
امام مجتبی (علیه السلام) روزی فرزندان و برارزادگان خود را دعوت کرد و رو به آنها کرد و گفت:
انکم صغار قوم ویوشک ان تکونوا کبار قوم آخرین، فتعلموا العلم فمن لم یستطع منکم ان یحفظه فلیکتب، ولیضعه فی بیته؛
شما کودکان امروز و بزرگان اجتماع آینده هستید، برشماست که تحصیل علم کنید و هرکس از شما که نمی تواند مطالب را حفظ کند، درس خود را بنویسد و در موقع لزوم به آن مراجعه کند.
اکنون دقت کنیم، امام مجتبی (علیه السلام) چگونه می خواهد فرزندان خود را تربیت کند. او می خواهد فرزندانش دانش بیاموزند، ولی هرگز در این راه به شدت و خشونت متوسل نمی گردد و با سیطره و فشار، آنها را وادار به درس خواندن نمی کند، چرا؟ زیرا اثر آن موقت و مایه پیدایش عقده هایی است که بعدها جبران ناپذیر است.
او در ایجاد شخصیت، با باز کردن فکر کودک، امیدوار ساختن او به آینده خود، و با تشریح منافع دانش اندوزی، وارد گفتگو شده و عملا برای آیندگان روش صحیح تربیت را می آموزد.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
23-08-2020, 18:46
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





لقمان و تربیت اولاد

اندرزهایی که لقمان به فرزند خود داده و قرآن مجید آنها را به عنوان برنامه تربیتی در این سوره آورده است، همگی بر اساس ایجاد شخصیت در فرزند استوار است؛ همان اساسی که امام مجتبی (علیه السلام) از آن پیروی کرده، همان روشی که امروز در کشورهای متمدن تعقیب می شود.
اکنون باید دید اساسی ترین مساله در نظر لقمان چیست.
نخستین پایه تربیت یک کودک در نظر او چه بوده و او برنامه خود را از کجا شروع می کند و چگونه اساس را پی ریزی می نماید.
او برنامه تربیتی خود را با فطری ترین مسائل که همان مساله توحید و یکتا پرستی و بت شکنی است آغاز می نماید. هیچ مساله ای ساده تر و روشنتر از مساله توحید نیست که هر فردی به اتکای سرشت خود می تواند آن را بفهمد و درک آن، نیازی به دلایل پیچیده عقلی ندارد.
ما برای آن که حقیقت شرک و علل پیدایش آن و حدودی که از طرف اسلام برای آن بیان شده است، به خوبی روشن گردد، در این باره به طور گسترده بحث می کنیم.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
24-08-2020, 15:17
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






لقمان و مبارزه با شرک

13. یا بنی لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم؛
فرزندم! برای خداوند شریک قرار مده، زیرا شرک ستمی بزرگ است.
از نظر دانشمندان، نه تنها خدا پرستی یک امر فطری و نهادی است، بلکه یکتا پرستی نیز بسان اصل خدا پرستی از فطریات انسان می باشد. در مواقع مصیبت و گرفتاری، همه مردم به خدا پناه برده و حس خداشناسی آنان بیدار می گردد و چنین گرایشی گواه بر فطری بودن اصل خدا پرستی است، همچنین این انسان در همان لحظه به یک خدا، بلکه تمام افراد به خدای یگانه پناه برده و از او که واحد و یگانه است استمداد می جویند.
بنابراین، یکتاپرستی (توحید) روشنترین مساله ای است که هر انسانی به مقتضای ندای فطرت ناچار است به آن معتقد شود و در برابر آن، پاسخ مثبت بگوید.
یکتاپرستی، ساس و ریشه تمام ادیان آسمانی است و دعوت تمام پیامبران روی این اساس بوده، و غرض اصلی از بعثت پیامبران، تحکیم این عقیده در میان ملتهاست و هر طریقه ای که از آن بوی شرک بیاید، به طور قطع و مسلم یک روش ساختگی و با هدف پیامبران الهی مباین است.
واقعیت یکتاپرستی را دو عقیده تشکیل می دهد:
1. اعتقاد به این که این جهان سازنده و صانعی دارد.
2. سازنده و پدید آرنده جهان یکی است؛ بنابراین، مرد موحد باید به هر دو مطلب معتقد باشد.
مطلب اول به قدری روشن و واضح است که پیامبران الهی روی آن فشار نیاورده و فشار دعوت آنها روی قسمت دوم بوده است؛ یعنی اعتقاد به این که صانع یکی است، دو تا یا بیشتر نیست.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
25-08-2020, 12:39
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





اعتقاد به صانع، کهنترین اندیشه انسانی است

شما در تاریخ پرغوغای بشریت، درونی را پیدا نمی کنید که بشر نسبت به اصل وجود صانع مردد بوده باشد. این عقیده، پیوسته در قلوب آنها راسخ و پای برجا بوده است، گو این که در تشخیص خدای واقعی دچار اشتباه می شده، و خدایان مجازی و ساخته خود را به جای خدای واقعی می پنداشت، ولی با این همه اختلافات، اصل اعتقاد به خدا و صانع - اعم از یک یا بیشتر - با تشخیص درست و یا باطل، پیوسته محفوظ بوده است.
راهنمای بشر اولی برای چنین اصل مسلم، فطرت او بوده، فطرتی که در هیجانات و اضطرابات، بیشتر قدرت نمایی می کند.
او هنگامی که فاصله مرگ و زندگی را کمتر می دید، و در لب پرتگاه قرار می گرفت و تمام اسباب طبیعی از کار می افتاد، پرده ها و حجابهای مادیگری از برابر دیدگان او عقب می رفت، فطرت با یک کشمکش پر قدرتی او را به عالم بالا، عالمی که از شرایط زمان و مکان بیرون است، و تمام جهان در کف قدرت اوست، متوجه می ساخت. از آن جا که اعتقاد به خدا از فطرت انسانی سرچشمه می گیرد و با سرشت آدمی آمیخته است، امروز هم بشر مغرور مادی در گرفتاریها و شداید و مصائب به آن نقطه پناه می برد.
بشر، در طول تاریخ در تحکیم این عقیده نه تنها به فطرت اتکا داشته، بلکه از اصل مسلم علیت و معلولیت به فراخور حال خود بهره مند و برخوردار بوده است.
او می دید و با دیده خود درک می کرد که هر حادثه ای در جهان هستی، از نقطه ای سرچشمه می گیرد که به اصطلاح علمی به آن علت می گویند و هرگز اتفاق نیفتاده که چیزی خود به خود سراز عدم بردارد و بی علت پدید آید.
این مساله (هر حادثه ای علتی می خواهد) تقریباً مانند سایر مسائل فطری، با سرشت انسانی آمیخته گردیده است. کودک در نخستین روزهای زندگی، هر موقع صدایی را بشنود، بی اختیار متوجه سمتی می شود که صدا از آن طرف آمد، و اگر توانایی سخن گفتن داشته باشد، فوراً از مادر و نزدیکان خود از علت حادثه سراغ می گیرد.
در طول تاریخ، روی این دو اساس محکم، یعنی فطرت و قانون علیت، کاخ رفیع و محکم خداپرستی استوار شده است و تا ابد این کاخ، استوار و خلل ناپذیر خواهد ماند.
همان طور که در اثبات وجود خدا دو راه در اختیار داشتیم، گاهی از طریق فطرت پی به وجود می بردیم و هر انسانی خود را در شرایط خاصی خداخواه و خداجوی می دید و گاهی از طریق مشاهده دلایل وجود او، به تصدیق او بر می خواستیم؛ همچنین است و حدانیت و یکتایی او، گاهی با دلایل عقلی و فلسفی پی به یگانگی او می بریم، و گاهی راهنمای ما در پیمودن این راه، فطرت و سرشت انسانی است و خود فطرت بهترین راهنما در این موضوع می باشد.
سرشت هر انسانی بر حدانیت و یگانگی او گواهی می دهد، زیرا در مواقعی که تمام اسباب مادی و علل طبیعی از کار می افتد و بشر خود را بر لب پرتگاه و نابودی می بیند، بی اختیار زنگ غفلت و غبار فراموشی از روی دل و روان انسان زدوده می شود، و روح ما به نقطه مرموزی که او را عالم و آگاه بر وضع خویش، و قادر و توانا بر رفع گرفتاریهای خود می داند، متوجه می گردد.
در این لحظات حساس، هر فردی جز به یک نقطه و جز به یک قدرت وسیع متوسل نمی گردد، و همه انسانها دل به نقطه واحدی بسته و پیوسته از او استمداد می جوید که مشکلات او را بر طرف سازد.
دلایل فلسفی و کلامی توحید، بیش از آن که در این صفحات منعکس گردد، و ما به طور گسترده درباره یگانگی خدا در کتاب با صفات خدا آشنا شویم، بحث کرده ایم.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
03-09-2020, 16:52
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




علل پیدایش بت پرستی

شرک، به معنای معبود غیر واقعی را به جای معبود واقعی پنداشتن، جهتی جز آمیختگی فطرت با جهل و نادانی ندارد؛ یعنی از یک طرف انسان تحت فشار فطرت و دلایل روشن خداشناسی قرار می گیرد، خواه نا خواه معتقد می گردد که برای جهان صانعی هست و نظام شگفت انگیز عالم هستی بی پدید آرنده امکان ندارد، از طرف دیگر بر اثر جهل و نادانی و نبودن معلومات صحیح، و دور بودن از محیط تبلیغی پیامبران الهی، چون خدای واقعی را از خدا نمایان درست تشخیص نمی دهد، بی اختیار مجازها را حقیقت پنداشته، بتهای بی جان و بی روح و یا اجرام شفاف و درخشان آسمانی را خدا می پندارد.
اگر مشعلهای فروزان علم و دانش و برنامه های صحیح انبیا این فطرت را راهنمایی کنند، ریشه بت پرستی از صفحه گیتی برداشته می شود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
03-09-2020, 16:52
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif



شرک یعنی چه؟

هرگاه کسی غیر خدا را خدا پندارد، و یا موجودی را در انجام دادن کاری مستقل و غیر محتاج به خدا بداند، و یا مخلوقی را برای تحصیل قرب و نزدیکی به خدا بپرستد، به چنین فرد، مشرک و به خود این کار شرک می گویند؛ بنابراین، شرک دارای مراحل سه گانه است:
1. غیر خدا را خدا بداند.
2. موجودی را در انجام دادن کاری مستقل اندیشد.
3. موجودی را برای تحصیل قرب به خدا بپرستد.
همه مسائل شرک که فعلا مورد بحث ماست، در این مراحل سه گانه خلاصه می گردد.
گروه وهابیه در تشخیص شرک دچار اشتباه عجیبی شده اند و تصور کرده اند که شفاعت خواهی از اولیای خدا و این که بگوید:
ای پیامبر گرامی، در روز رستاخیز در حق من شفاعت بنما، یا بوسیدن ضریح و تعمیر قبور، شرک است. گویا حقیقت شرک در اختیار آقایان است که هر طوری بخواهند آن را تفسیر نمایند، در صورتی که شرک برای خداوند حد و اندازه ای دارد. مشرک در اسلام و تمام ادیان، کسی است که مخلوقی را خدا بخواند، و یا مخلوقی را در تاثیر و انجام دادن امور، مستقل بداند، و یا مخلوقی را برای تقرب به خدا بپرستد.
بنابراین، بوسیدن ضریح به عنوان احترام از کسی که آن جا دفن شده و یا خواندن زیارت و گفتن جمله هایی که حاکی از مقام بلند او باشد، و یا تعمیر نقطه ای که بدن پاک مردان جانباز الهی در آن جا به خاک سپرده شده است، و یا حاجت خواهی از خدا در کنار قبر آنان، و یا خواستن شفیع بودن آنان در نزد خدا، کوچکترین ارتباطی به شرک ندارد؛ یعنی از نظر شرک نمی توان اینها را از مصادیق شرک دانست، زیرا مشرک به طوری که اجمالا گفته شد، کسی است که به یکی از سه مطلب فوق ملتزم گردد، و کسی از مسلمانان نه یکی از پیشوایان دینی را خدا می داند، و نه کسی آنها را به عنوان معبود و مقرب پرستش می کند، و نه برای آنها استقلالی در امور و انجام دادن کاری قائل است، بلکه همه مسلمانان به احتیاج و نیازمندی آنان در تمام شوون زندگی، اعراف و اقرار صریح دارند.
شگفت آور استدلالی است که برخی از وهابیها در این مورد دارند؛ آنان می گویند: در شداید و مصائب و حوایج نباید جز خدا را خواند، زیرا قرآن مجید دستور می دهد:
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً؛(51)
مراکز سجده (و یا معبد) مال خداست، هرگز نباید همراه خدا دیگری را خواند.
آنان می گویند: به حکم جمله فلاتدعوا مع الله، نباید گفت: اشفع لنا یا محمد پیامبر در حق ما شفاعت کند. همچنین نباید گفت: ای رسول گرامی! از خدا بخواه تا خدا ما را شفا بخشد، یا دین ما را ادا کند، زیرا همه اینها مصدایق دعوت مع الله است، یعنی همراه خدا دیگری را نیز می خوانیم.





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
04-09-2020, 16:50
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





پاسخ این استدلال کاملا روشن است:
اولا، مقصود از این که غیر خدا را نخوانیم، یعنی غیر او را عبادت و پرستش نکنیم، و هدف آیه این است که جز خدا کس دیگر را پرستش ننماییم. گواه مطلب آیه بعدی است که می فرماید:
قل انما ادعوا ربی ولااشرک به احداً؛(52)
بگو من تنها خدایم را می خوانم (و او را می پرستم) و کسی را شریک او قرار نمی دهم.
جمله ولااشرک به احداً گواه بر این است که مقصود از دعوت در هر دو آیه، همان خواندن به عنوان پرستش است نه هر دعوت و توسل.
اگر کسی در چاهی افتاد و از کسانی که از اطراف چاه عبور می کنند درخواست کرد که او را نجات دهند، نمی گویند: این شخص که در درون چاه است با چنین دعوت، آنها را پرستش کرد.
خلاصه پرستش داریم، دعوت و درخواستی، آنچه که حرام است، همان موضوع پرستش و عبادت غیر خداست، نه هر دعوت، و مقصود از آیه فلا تدعوا، فلا تعبدوا احداً است.
ثانیاً، دقت در لفظ مع الله، حقیقت را در روشنتر می سازد، زیرا آنچه حرام است این است که از شخصی به عنوان شریک خدا چیزی بخواهیم، برای آن شخص همان مقامی را قائل بشویم که برای خدا قائل هستیم و بگوییم: او نیز بسان خدا و ردیف خداست.
در صورتی که هیچ مسلمانی در تمام دعوتهای خویش، چنین عقیده را درباره اولیای خدا ندارد، بلکه مدعو واقعی و درخواست شده حقیقی در همه جا خداست، چیزی که هست گاهی به وسیله شخصی مانند پیامبر، از خدا، شفای مریض وادای دین را می طلبیم و گاهی بدون رابطه و وسیله، حاجت خود را از خدا می خواهیم.
بنابراین، ما جز خدا کسی را نمی خوانیم و جز او کسی را در رفع حوایج و نیازمندیها و شداید و مصائب، موثر نمی دانیم، چیزی که هست گاهی بدون واسطه از او خواستار چیزی می شویم، و گاهی به واسطه یکی از اولیای او از او مطلبی را درخواست می نماییم.
هرگاه مستقلاً از او مطلبی را درخواست کردیم، به این آیه عمل نموده ایم:
ادعونی استجب لکم؛(53)
مرا بخوانید (و از من بخواهید) تا دعای شما را مستجاب سازم.
و اگر به وسیله یکی از اولیای خدا از او چیزی را خواستیم، به دستور دیگر خدا عمل کرده ایم که می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله والتغوا الیه الوسیله؛(54)
ای افراد با ایمان! از مخالفت با خدا بپرهیزید و به سوی او وسیله ای تحصیل کنید.
همان طور که نماز و روزه و دیگر اعمال نیک، وسیله جلب رضایت خداوند است، همچنین توجه به اولیا و درخواست دعا از آنان، از وسایلی است که باید سراغ آنها رفت و به طور مسلم دعای اولیای حق درباره افراد گنهکار و نیازمند، بی اثر نیست.
اگر کسی تصور کند که توجه به عزیزان در گاه الهی، و درخواست دعا از آنان، و دعا کردن و نکردن آنها یکسان است، زهی دور از حق، سخن گفته و مقام اولیا را نشناخته است.
اگر دعا کردن و نکردن آنان درباره افراد نیازمند و گنهکار یکسان است، پس چرا فرزندان یعقوب از پدر خواستند که درباره آنان طلب آمرزش کنند و چنین گفتند:
قالوا یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین؛(55)
پدر جان! درباره ما از خداوند طلب آمرزش کن، ما خطاکار بودیم.
حضرت یعقوب نیز به آنان وعده داد که درباره آنها طلب آمرزش کند، چنان که فرمود:
قال سوف استغفرلکم ربی انه هوالغفور الرحیم؛(56)
(یعقوب) گفت: به همین زودی در حق شما طلب مغفرت می کنم، خدایم غفور و رحیم است.
اگر واقعا توجه به اولیای حق و درخواست دعا از آنان، یک نوع شرک محسوب می گردد، پس چرا خداوند به جامعه اسلامی دستور می دهد که افراد خطاکار حضور پیامبر برسند، و از او بخواهند که درباره آنان طلب آمرزش نمایند؟ آن جا که می فرماید:
ول انهم اذ ظلموا انفسهم جاوک فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً؛(57)
اگر آنان وقتی که بر خویش ستم کردند پیش تو (ای پیامبر) می آمدند و خود آنها از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر نیز درباره آنان طلب آمرزش می نمود، خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند.
قرآن مجید، گروه منافق را از این نظر نکوهش می کند که هر موقع به آنان گفته می شود که حضور پیامبر برسند تا پیامبر در حق آنها از خداوند طلب آمرزش کند، بابی اعتنایی کامل سرباز می زنند و تکبر می ورزند، چنان که می فرماید:
واذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووارء وسهم ورأیتهم یصدون وهم مستکبرون؛(58)
و اگر به آنان گفته شود: بیایید تا پیامبر درباره شما طلب آمرزش کند، سرهای خویش را بر می گردانند و چهره درهم می کشند و سد راه حق می شوند و کبر می ورزند.
هرگاه دعای پیامبر در درگاه الهی موثر نبود، پس چرا خداوند به پیامبر دستور می دهد که درباره افرادی که زکات مال خود را می پردازند دعا کند، چنان که می فرماید:
وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم؛(59)
درباره آنان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست.
خنده آور سخنی که پایه گذار مسلک وهابی در منطقه نجد محمد بن عبدالوهاب در این مورد دارد؛ او می گوید: درست است که خداوند به پیامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعای او اثر عجیبی بخشیده است، ولی ما را نهی کرده است که از او چنین چیزی را نخواهیم.
این سخن از جهاتی مردود است:
اولا، از این شخص باید پرسید: خداوند در کجا ما را از این کار نهی کرده است، در صورتی که در حال حیات پیامبر به ما دستور داده است که حضور او برسیم و از او چنین کاری را بخواهیم؛ مع الوصف، چگونه می گوید: خداوند ما را درخواست دعا از او نهی کره است؟
ثانیاً، معنا ندارد که خداوند بر پیامبر چنین مقامی را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهی کند. این شخص، مثل این است که خداوند در روز رستاخیز، پیامبر را ساقی حوض کوثر کند، ولی دیگران را از طلب آب از او منع کند! یا زمامدار کشوری به یک نفر از شخصیتهای بارز کشور، آن چنان اهمیت دهد که رسماً اعلان کند که او هر چه از من بخواهد من سخن او را می پذیرم، ولی از طرف دیگر مردم را از نزدیک شدن و تماس با او و درخواست از او باز دارد؛ این دو نوع کار، یک نوع تناقض و تضاد شمرده می شود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
10-09-2020, 14:17
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





اگر کسی تصور کند که توجه به عزیزان در گاه الهی، و درخواست دعا از آنان، و دعا کردن و نکردن آنها یکسان است، زهی دور از حق، سخن گفته و مقام اولیا را نشناخته است.
اگر دعا کردن و نکردن آنان درباره افراد نیازمند و گنهکار یکسان است، پس چرا فرزندان یعقوب از پدر خواستند که درباره آنان طلب آمرزش کنند و چنین گفتند:
قالوا یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین؛(55)
پدر جان! درباره ما از خداوند طلب آمرزش کن، ما خطاکار بودیم.
حضرت یعقوب نیز به آنان وعده داد که درباره آنها طلب آمرزش کند، چنان که فرمود:
قال سوف استغفرلکم ربی انه هوالغفور الرحیم؛(56)
(یعقوب) گفت: به همین زودی در حق شما طلب مغفرت می کنم، خدایم غفور و رحیم است.
اگر واقعا توجه به اولیای حق و درخواست دعا از آنان، یک نوع شرک محسوب می گردد، پس چرا خداوند به جامعه اسلامی دستور می دهد که افراد خطاکار حضور پیامبر برسند، و از او بخواهند که درباره آنان طلب آمرزش نمایند؟ آن جا که می فرماید:
ول انهم اذ ظلموا انفسهم جاوک فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً؛(57)
اگر آنان وقتی که بر خویش ستم کردند پیش تو (ای پیامبر) می آمدند و خود آنها از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر نیز درباره آنان طلب آمرزش می نمود، خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
11-09-2020, 18:43
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






قرآن مجید، گروه منافق را از این نظر نکوهش می کند که هر موقع به آنان گفته می شود که حضور پیامبر برسند تا پیامبر در حق آنها از خداوند طلب آمرزش کند، بابی اعتنایی کامل سرباز می زنند و تکبر می ورزند، چنان که می فرماید:
واذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووارء وسهم ورأیتهم یصدون وهم مستکبرون؛(58)
و اگر به آنان گفته شود: بیایید تا پیامبر درباره شما طلب آمرزش کند، سرهای خویش را بر می گردانند و چهره درهم می کشند و سد راه حق می شوند و کبر می ورزند.
هرگاه دعای پیامبر در درگاه الهی موثر نبود، پس چرا خداوند به پیامبر دستور می دهد که درباره افرادی که زکات مال خود را می پردازند دعا کند، چنان که می فرماید:
وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم؛(59)
درباره آنان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست.
خنده آور سخنی که پایه گذار مسلک وهابی در منطقه نجد محمد بن عبدالوهاب در این مورد دارد؛ او می گوید: درست است که خداوند به پیامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعای او اثر عجیبی بخشیده است، ولی ما را نهی کرده است که از او چنین چیزی را نخواهیم.
این سخن از جهاتی مردود است:
اولا، از این شخص باید پرسید: خداوند در کجا ما را از این کار نهی کرده است، در صورتی که در حال حیات پیامبر به ما دستور داده است که حضور او برسیم و از او چنین کاری را بخواهیم؛ مع الوصف، چگونه می گوید: خداوند ما را درخواست دعا از او نهی کره است؟
ثانیاً، معنا ندارد که خداوند بر پیامبر چنین مقامی را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهی کند. این شخص، مثل این است که خداوند در روز رستاخیز، پیامبر را ساقی حوض کوثر کند، ولی دیگران را از طلب آب از او منع کند! یا زمامدار کشوری به یک نفر از شخصیتهای بارز کشور، آن چنان اهمیت دهد که رسماً اعلان کند که او هر چه از من بخواهد من سخن او را می پذیرم، ولی از طرف دیگر مردم را از نزدیک شدن و تماس با او و درخواست از او باز دارد؛ این دو نوع کار، یک نوع تناقض و تضاد شمرده می شود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
20-09-2020, 16:42
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




10-لقمان و مبارزه با شرک

13.(یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ); «فرزندم! برای خداوند شریک قرار مده، زیرا شرکْ ستمی بزرگ است.» از نظر دانشمندان، نه تنها خداپرستی یک امر فطری و نهادی است، بلکه یکتاپرستی نیز بسان اصل خداپرستی از فطریات انسان می باشد. در مواقع مصیبت و گرفتاری، همه مردم به خدا پناه برده و حس خداشناسی آنان بیدار می گردد و چنین گرایشی گواه بر فطری بودن اصل خداپرستی است، همچنین این انسان در همان لحظه به یک خدا، بلکه تمام افراد به خدای یگانه پناه برده و از او که واحد و یگانه است استمداد می جویند. بنابراین، یکتاپرستی(توحید) روشن ترین مسأله ای است که هر انسانی به مقتضای ندای فطرتْ ناچار است به آن معتقد شود و در برابر آن، پاسخ مثبت بگوید. یکتاپرستی، اساس و ریشه تمام ادیان آسمانی است و دعوت تمام پیامبرانْ روی این اساس بوده، و غرض اصلی از بعثت پیامبران، تحکیم این
------------------ صفحه 106
عقیده در میان ملت هاست و هر طریقه ای که از آن بوی شرک بیاید، به طور قطع و مسلّمْ یک روش ساختگی و با هدف پیامبران الهی مباین است. واقعیت یکتاپرستی را دو عقیده تشکیل می دهد: 1. اعتقاد به این که این جهان سازنده و صانعی دارد. 2. سازنده و پدید آرنده جهان یکی است; بنابراین، مرد موحد باید به هر دو مطلب معتقد باشد. مطلب اوّل به قدری روشن و واضح است که پیامبران الهی روی آن فشار نیاورده و فشار دعوت آنها روی قسمت دوم بوده است; یعنی اعتقاد به این که صانعْ یکی است، دو تا یا بیشتر نیست. اعتقاد به صانع، کهن ترین اندیشه انسانی است




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
21-09-2020, 11:46
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






شما در تاریخ پر غوغای بشریت، دورانی را پیدا نمی کنید که بشر نسبت به اصل وجود صانع مردد بوده باشد. این عقیده، پیوسته در قلوب آنها راسخ و پای برجا بوده است، گو این که در تشخیص خدای واقعی دچار اشتباه می شده، و خدایان مجازی و ساخته خود را به جای خدای واقعی می پنداشت، ولی با این همه اختلافات، اصل اعتقاد به خدا و صانع ـ اعم از یک یا بیشتر ـ با تشخیص درست و یا باطل، پیوسته محفوظ بوده است. راهنمای بشر اوّلی برای چنین اصل مسلّم، فطرت او بوده، فطرتی که در هیجانات واضطرابات، بیشتر قدرت نمایی می کند. او هنگامی که فاصله مرگ و زندگی را کمتر می دید، و در لب پرتگاه قرار می گرفت و تمام اسباب طبیعی از کار می افتاد، پرده ها و حجاب های مادیگری از برابر دیدگان او عقب
------------------ صفحه 107
می رفت، فطرت با یک کشمکش پرقدرتی او را به عالم بالا، عالمی که از شرایط زمان و مکان بیرون است، و تمام جهان در کف قدرت اوست، متوجه می ساخت. از آن جا که اعتقاد به خدا از فطرت انسان سرچشمه می گیرد و با سرشت آدمی آمیخته است، امروز هم بشر مغرور مادی در گرفتاری ها و شداید و مصائب به آن نقطه پناه می برد. بشر، در طول تاریخ در تحکیم این عقیده نه تنها به فطرت اتکا داشته، بلکه از اصل مسلّم «علیت و معلولیت» به فراخور حال خود بهره مند و برخوردار بوده است. او می دید و با دیده خود درک می کرد که هر حادثه ای در جهان هستی، از نقطه ای سرچشمه می گیرد که به اصطلاح علمی به آن علت می گویند و هرگز اتفاق نیفتاده که چیزی خود به خود سر از عدم بردارد و بی علت پدید آید. این مسأله (هر حادثه ای علتی می خواهد) تقریباً مانند سایر مسائل فطری، با سرشت انسانی آمیخته گردیده است. کودک در نخستین روزهای زندگی، هر موقع صدایی را بشنود، بی اختیار متوجه سمتی می شود که صدا از آن طرف آمد، و اگر توانایی سخن گفتن داشته باشد، فوراً از مادر و نزدیکان خود از علت حادثه سراغ می گیرد. در طول تاریخ، روی این دو اساس محکم، یعنی «فطرت و قانون علیت»، کاخ رفیع و محکم خداپرستی استوار شده است و تا ابد این کاخ، استوار و خلل ناپذیر خواهد ماند. همان طور که در اثبات وجود خدا دو راه در اختیار داشتیم، گاهی از طریق فطرت پی به وجود می بردیم و هر انسانی خود را در شرایط خاصی
------------------ صفحه 108
خداخواه و خداجوی می دید و گاهی از طریق مشاهده دلایل وجود او، به تصدیق او برمی خواستیم; همچنین است وحدانیت و یکتایی او، گاهی با دلایل عقلی و فلسفی پی به یگانگی او می بریم، و گاهی راهنمای ما در پیمودن این راه، فطرت و سرشت انسانی است و خود فطرت بهترین راهنما در این موضوع می باشد. سرشت هر انسانی بر وحدانیت و یگانگی او گواه می دهد، زیرا در مواقعی که تمام اسباب مادی و علل طبیعی از کار می افتد و بشر خود را بر لب پرتگاه و نابودی می بیند، بی اختیار زنگ غفلت و غبار فراموشی از روی دل و روان انسان زدوده می شود، و روح ما به نقطه مرموزی که او را عالم و آگاه بر وضع خویش، و قادر و توانا بر رفع گرفتاری های خود می داند، متوجه می گردد. در این لحظات حساس، هر فردی جز به یک نقطه و جز به یک قدرت وسیع متوسل نمی گردد، و همه انسان ها دل به نقطه واحدی بسته و پیوسته از او استمداد می جوید که مشکلات او را برطرف سازد. دلایل فلسفی و کلامی توحید، بیش از آن که در این صفحات منعکس گردد، و ما به طور گسترده درباره یگانگی خدا در کتاب با صفات خدا آشنا شویم، بحث کرده ایم. علل پیدایش بت پرستی




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
30-09-2020, 15:17
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






شرک، به معنای معبود غیر واقعی را به جای معبود واقعی پنداشتن، جهتی جز آمیختگی فطرت با جهل و نادانی ندارد; یعنی از یک طرف انسان تحت فشار فطرت و دلایل روشن خداشناسی قرار می گیرد، خواه ناخواه معتقد
------------------ صفحه 109
می گردد که برای جهانْ صانعی هست و نظام شگفت انگیز عالم هستی بی پدید آرنده امکان ندارد، از طرف دیگر بر اثر جهل و نادانی و نبودن معلومات صحیح، و دور بودن از محیط تبلیغی پیامبران الهی، چون خدای واقعی را از خدا نمایانْ درست تشخیص نمی دهد، بی اختیار مجازها را حقیقت پنداشته، بت های بی جان و بی روح و یا اجرام شفاف و درخشان آسمانی را خدا می پندارد. اگر مشعل های فروزان علم و دانش و برنامه های صحیح انبیا این فطرت را راهنمایی کنند، ریشه بت پرستی از صفحه گیتی برداشته می شود. شرک یعنی چه؟
هرگاه کسی غیر خدا را خدا پندارد، و یا موجودی را در انجام دادن کاری مستقل و غیر محتاج به خدا بداند، و یا مخلوقی را برای تحصیل قرب و نزدیکی به خدا بپرستد، به چنین فرد، مشرک و به خود این کار شرک می گویند; بنابراین، شرک دارای مراحل سه گانه است: 1. غیر خدا را خدا بداند. 2. موجودی را در انجام دادن کاری مستقل اندیشد. 3. موجودی را برای تحصیل قرب به خدا بپرستد. همه مسائل شرک که فعلاً مورد بحث ماست، در این مراحل سه گانه خلاصه می گردد. گروه وهابیه در تشخیص شرک دچار اشتباه عجیبی شده اند و تصور کرده اند که شفاعت خواهی از اولیای خدا و این که بگوید: ای پیامبر گرامی، در روز رستاخیز در حق من شفاعت بنما، یا بوسیدن ضریح و تعمیر قبور،
------------------ صفحه 110
شرک است. گویا حقیقت شرک در اختیار آقایان است که هر طوری بخواهند آن را تفسیر نمایند، در صورتی که شرک برای خداوند حد و اندازه ای دارد. مشرک در اسلام و تمام ادیان، کسی است که مخلوقی را خدا بخواند، و یا مخلوقی را در تأثیر و انجام دادن امور، مستقل بداند، و یا مخلوقی را برای تقرب به خدا بپرستد. بنابراین، بوسیدن ضریح به عنوان احترام از کسی که آن جا دفن شده و یا خواندن زیارت و گفتن جمله هایی که حاکی از مقام بلند او باشد، و یا تعمیر نقطه ای که بدن پاک مردان جانباز الهی در آن جا به خاک سپرده شده است، و یا حاجت خواهی از خدا در کنار قبر آنان، و یا خواستن شفیع بودن آنان در نزد خدا، کوچک ترین ارتباطی به شرک ندارد; یعنی از نظر شرک نمی توان اینها را از مصادیق شرک دانست، زیرا مشرک به طوری که اجمالاً گفته شد، کسی است که به یکی از سه مطلب فوق ملتزم گردد، و کسی از مسلمانان نه یکی از پیشوایان دینی را خدا می داند، و نه کسی آنها را به عنوان معبود و مقربْ پرستش می کند، و نه برای آنها استقلالی در امور و انجام دادن کاری قائل است، بلکه همه مسلمانان به احتیاج و نیازمندی آنان در تمام شؤون زندگی، اعتراف و اقرار صریح دارند. شگفت آور استدلالی است که برخی از وهابی ها در این مورد دارند; آنان می گویند: در شداید و مصائب و حوایج نباید جز خدا را خواند، زیرا قرآن مجید دستور می دهد: (وَأَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً);(1)
------------------
1 . جن(72) آیه 18.
------------------ صفحه 111
«مراکز سجده ]و یا معابد[ مال خداست، هرگز نباید همراه خدا دیگری را خواند.» آنان می گویند: به حکم جمله (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ)، نباید گفت: «اشفع لنا یا محمد» پیامبر در حق ما شفاعت کند. همچنین نباید گفت: ای رسول گرامی! از خدا بخواه تا خدا ما را شفا بخشد، یا دین ما را ادا کند، زیرا همه اینها مصداق «دعوت مع اللّه» است، یعنی همراه خدا دیگری را نیز می خوانیم. پاسخ این استدلالْ کاملاً روشن است: اوّلاً، مقصود از این که غیر خدا را نخوانیم، یعنی غیر او را عبادت و پرستش نکنیم، و هدف آیه این است که جز خدا کسی دیگر را پرستش ننماییم. گواه مطلبْ آیه بعدی است که می فرماید: (قُلْ إِنّما أَدَْعُوا رَبّی وَلا أُشْرِکُ بِهِ أَحداً);(1) «بگو من تنها خدایم را می خوانم]و او را می پرستم[ و کسی را شریک او قرار نمی دهم.» جمله (وَلا أُشْرِکُ بهِ أَحداً) گواه بر این است که مقصود از «دعوت» در هر دو آیه، همان خواندن به عنوان پرستش است، نه هر دعوت و توسل. اگر کسی در چاهی افتاد و از کسانی که از اطراف چاه عبور می کنند درخواست کرد که او را نجات دهند، نمی گویند: این شخص که در درون چاه است با چنین دعوت، آنها را پرستش کرد. خلاصه پرستش داریم، دعوت و درخواستی، آنچه که حرام است، همان موضوع پرستش و عبادت غیر خداست، نه هر دعوت، و مقصود از آیه
------------------
1 . همان، آیه 20.
------------------ صفحه 112
(فَلا تَدْعُوا)، «فَلا تَعْبُدُوا أَحَداً» است. ثانیاً، دقت در لفظ «مَعَ اللّه»، حقیقت را روشن تر می سازد، زیرا آنچه حرام است این است که از شخصی به عنوان شریک خدا چیزی بخواهیم، برای آن شخص همان مقامی را قائل بشویم که برای خدا قائل هستیم و بگوییم: او نیز بسان خدا و ردیف خداست. در صورتی که هیچ مسلمانی در تمام دعوت های خویش، چنین عقیده را درباره اولیای خدا ندارد، بلکه مدعو واقعی و درخواست شده حقیقی در همه جا خداست، چیزی که هست گاهی به وسیله شخصی مانند پیامبر، از خدا، شفای مریض و ادای دین را می طلبیم و گاهی بدون رابطه و وسیله، حاجت خود را از خدا می خواهیم. بنابراین، ما جز خدا کسی را نمی خوانیم و جز او کسی را در رفع حوایج و نیازمندی ها و شداید و مصائب، مؤثر نمی دانیم، چیزی که هست گاهی بدون واسطه از او خواستار چیزی می شویم، و گاهی به واسطه یکی از اولیای او از او مطلبی را درخواست می نماییم. هرگاه مستقلاً از او مطلبی را درخواست کردیم، به این آیه عمل نموده ایم: (اُدْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ);(1) «مرا بخوانید] و از من بخواهید[تا دعای شما را مستجاب سازم.» و اگر به وسیله یکی از اولیای خدا از او چیزی را خواستیم، به دستور دیگر خدا عمل کرده ایم که می فرماید:
------------------
1 . مؤمن(40) آیه 60.
------------------ صفحه 113
(یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ);(1) «ای افراد با ایمان! از مخالفت با خدا بپرهیزید و به سوی او وسیله ای تحصیل کنید.» همان طور که نماز و روزه و دیگر اعمال نیک، وسیله جلب رضایت خداوند است، همچنین توجه به اولیا و درخواست دعا از آنان، از وسایلی است که باید سراغ آنها رفت و به طور مسلّم دعای اولیای حق درباره افراد گنهکار و نیازمند، بی اثر نیست. اگر کسی تصور کند که توجه به عزیزان درگاه الهی، و درخواست دعا از آنان، و دعا کردن و نکردن آنها یکسان است، زهی دور از حق، سخن گفته و مقام اولیا را نشناخته است. اگر دعا کردن و نکردن آنان درباره افراد نیازمند و گنهکار یکسان است، پس چرا فرزندان یعقوب از پدر خواستند که درباره آنان طلب آمرزش کنند و چنین گفتند: (قَالُوا یا أَبانا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئینَ);(2) «پدرجان! درباره ما از خداوند طلب آمرزش کن، ما خطاکار بودیم.» حضرت یعقوب نیز به آنان وعده داد که درباره آنها طلب آمرزش کند، چنان که فرمود: (قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ);(3)
------------------
1 . مائده(5)آیه 35. قریب به همین مضمون، اسراء(17) آیه 57. 2 . یوسف(12) آیه 97. 3 . همان، آیه 98.
------------------ صفحه 114
«]یعقوب[ گفت: به همین زودی در حق شما طلب مغفرت می کنم، خدایم غفور و رحیم است.» اگر واقعاً توجه به اولیای حق و درخواست دعا از آنان، یک نوع شرک محسوب می گردد، پس چرا خداوند به جامعه اسلامی دستور می دهد که افراد خطاکار حضور پیامبر برسند، و از او بخواهند که درباره آنان طلب آمرزش نمایند؟ آن جا که می فرماید: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیماً);(1) «اگر آنان وقتی که بر خویش ستم کردند پیش تو ]ای پیامبر[ می آمدند و خود آنها از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر نیز درباره آنان طلب آمرزش می نمود، خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند.» قرآن مجید، گروه منافق را از این نظر نکوهش می کند که هر موقع به آنان گفته می شود که حضور پیامبر برسند تا پیامبر در حق آنها از خداوند طلب آمرزش کند، با بی اعتنایی کامل سرباز می زنند و تکبر میورزند، چنان که می فرماید: (وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ);(2) «و اگر به آنان گفته شود: بیایید تا پیامبر درباره شما طلب آمرزش کند، سرهای خویش را برمی گردانند و چهره درهم می کشند و سد راه حق می شوند و کبر میورزند.»
------------------
1 . نساء(4) آیه 64. 2 . منافقون(63) آیه 5.
------------------ صفحه 115
هرگاه دعای پیامبر در درگاه الهی مؤثر نبود، پس چرا خداوند به پیامبر دستور می دهد که درباره افرادی که زکات مال خود را می پردازند دعا کند، چنان که می فرماید: (وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ);(1) «درباره آنان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست.» خنده آور سخنی که پایه گذار مسلک وهابی در منطقه نجد، «محمد بن عبدالوهاب» در این مورد دارد; او می گوید: درست است که خداوند به پیامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعای او اثر عجیبی بخشیده است، ولی ما را نهی کرده است که از او چنین چیزی را نخواهیم. این سخن از جهاتی مردود است: اوّلاً، از این شخص باید پرسید: خداوند در کجا ما را از این کار نهی کرده است، در صورتی که در حال حیات پیامبر به ما دستور داده است که حضور او برسیم و از او چنین کاری را بخواهیم; مع الوصف، چگونه می گوید: خداوند ما را از درخواست دعا از او نهی کرده است؟ ثانیاً، معنا ندارد که خداوند بر پیامبر چنین مقامی را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهی کند. این سخن، مثل این است که خداوند در روز رستاخیز، پیامبر را ساقی حوض کوثر کند، ولی دیگران را از طلب آب از او منع کند! یا زمامدار کشوری به یک نفر از شخصیت های بارز کشور، آن چنان اهمیت دهد که رسماً اعلان کند که او هر چه از من بخواهد من سخن او را می پذیرم، ولی از طرف دیگر مردم را از نزدیک شدن و تماس با او و درخواست
------------------
1 . توبه(9)آیه 103.
------------------ صفحه 116
از او باز دارد; این دو نوع کار، یک نوع تناقض و تضاد شمرده می شود. شرک در اجتماع ما به صورت دیگر
قرآن مجید بیش از هر مسأله ای روی شرک تکیه می کند و از آن نکوهش می کند. شرک به آن صورت که در زمان نزول قرآن رایج بود، در پرتو تعالیم اسلام از سرزمین های ما رخت بربسته و جامعه اسلامی از بت پرستی پیراسته ساخت.(1) امّا گاهی در جامعه های اسلامی، شرک به صورت دیگر جلوه کرده و جای آن شرک کهن را می گیرد. در این جا هر چند از بت چوبی و فلزی یا اجرام آسمانی خبری نیست، ولی بت در این جا به صورت مقام و منصب، پول و ثروت، مد و تجمل پرستی و دیگر هواها و هوس ها در می آید، که همگی از شاخه های خودپرستی و نفس پرستی است. قرآن مجید درباره این افراد می فرماید: (أَرءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ)(2). از مردم کسانی هستند که بت آنها هوا و هوس آنهاست، زیرا مقام، پول، جاه و شهرت را آن چنان می خواهند که آنها را به سرحد معبود می پرستند. آنان به اندازه ای به مقام و هوا و هوس علاقه دارند که تصور می کنند پول و قدرت ظاهری همه کاره است و اگر این وسایل مادی از دست آنها گرفته
------------------
1 . هر چند بیماری شرک و بت پرستی در کشورهای هند و ژاپن و قسمتی از خاور دور و آسیای جنوبی به قوت خود باقی است و چه بدبختی هایی از این راه دامنگیر آنها شده است. 2 . فرقان(25) آیه 43.
------------------ صفحه 117
شود، دوران بیچارگی آنها آغاز می گردد; از این جهت، مقام، قدرت، ثروت و پول را بسان یک معبود می پرستند و حیات و زندگی را در گرو آنها می دانند. یک چنین افراد، تمام فضایل اخلاقی را فدای بت هایی به نام های قدرت، شهرت، جاه و مال و... می نمایند و همه اصول انسانی را فدای آنها می سازند.جنگ های بین المللی اوّل و دوم، علتی جز هواپرستی یک مشت توسعه طلب نداشت، که بر اثر جاه طلبی آنها میلیون ها نفوس از بین رفت. سقوط چنین افراد نفس پرست از مقام انسانی قطعی است، سقوطی که از انسانیت اثری باقی نمی ماند. شاید آیه زیر اشاره به مطلب فوق باشد: (وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکان سَحیق).(1) «کسی که جز خدا را می پرستد]خواه بت باشد یا نفس و مقام[مانند این است که از آسمان سقوط کند و در فضا بدن او طعمه پرندگان شکاری گردد، و یا طوفانی او را به قعر دره ای عمیق پرتاب کند.» آیا با این وضع ، جا ندارد که لقمان شرک را ستم بزرگ بشمارد؟ ستمی بر خدا، ستمی بر خویش که مبدأ بسیاری از مفاسد است، چنان که فرموده: (إِنَّ الشِّرکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ). ریا در مقابل اخلاص
شرک و دوگانه پرستی، در مقابل توحید و یگانه پرستی است و درباره آن به گونه ای بحث نمودیم. اکنون وقت آن رسیده است که درباره همتای شرک که
------------------
1 . حج(22) آیه31.
------------------ صفحه 118
همان ریا در مقابل اخلاص باشد نیز سخن بگوییم. بسیاری از افراد مسلمان، هرچند از چنگال ظاهری شرک رهایی یافته و موجودی را جز خدا نمی پرستند، ولی در برابر آن، گاهی دچار شرک مخفی و پنهان شده و در کارهای خود، «اخلاص» و خدا را در نظر نمی گیرند. چه بسا یک فرد نیکوکار، دبستان و درمانگاه می سازد و یا از مستمندان و فقیران دستگیری می کند، امّا محرک او در این کار جلب رضایت خدا و یا پاداش اخروی نیست، بلکه انگیزه او یک رشته امور مادی زودگذر است که او را به این کار وادار می سازد. قرآن مجید در آیات فراوانی، از ریای در عمل و انجام دادن کار نیک، روی انگیزه های مادی، نکوهش کرد و همه را در آخرت بی ثمر دانسته است.(1) در این جا برتری مکتب اخلاقی و اجتماعی اسلام کاملاً روشن می گردد. روشن تر بگویم: قضاوت و داوری درباره عمل یک فرد از نظر اسلام، نیاز به بررسی دو پرونده دارد: 1. پرونده عمل; یعنی کار ذاتاً کار خوبی باشد. 2.پرونده نیت و انگیزه; یعنی باید دید که انگیزه فرد در انجام دادن این عمل چه بوده است. فرض کنید مرد ثروتمندی به ساختن بیمارستانی پرداخت، بیمارستانی که مجهز به چند صد تختخواب و تمام دستگاه های مورد نیاز باشد. در موقع افتتاح، خبرنگار و عکاس می ریزد و از نقاط حساس آن عکسبرداری کرده و همه را با آب و تاب، همراه با ذکر فضایل مؤسس، چاپ می کند. تلویزیون و
------------------
1 . بقره(2) آیه 261ـ 265.
------------------ صفحه 119
مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی، شروع به تعریف و تمجید از او می نمایند; دیگر نمی پرسند نیت او از این عمل چه بود، برای چه دست به ساختن چنین بیمارستانی زده است، بلکه به ظاهر سازی اکتفا می نمایند. ولی اسلام می گوید: پرونده نیت او را بیاورید تا درست بررسی شود، سپس درباره عمل او قضاوت صحیح به عمل آید. آیا او این بیمارستان را برای جلب رضای خدا ساخته است؟ آیا عواطف بشری محرک و انگیزه او بوده و جز معنویتْ محرک دیگری نداشته است، و یا این که او این بیمارستان را تأسیس کرده تا در میان مردم به خوبی و نیکی معروف گردد تا در موقع انتخابات رأی بیشتری بیاورد؟ هرگاه پرونده نیت او نشان داد که او این مؤسسه را به منظور انتفاع مادی و کسب مقام و شهرت نساخته است، در این صورت، عمل او ارزش دارد، و الاّ این ظاهر سازی فریبنده، در درگاه خدا و از نظر مکتب اسلام، ارزش بی ارزش است، زیرا «إنّما الأعمالُ بِالنِّیّاتِ»، ارزش عمل بسته به نیت است. قرآن می گوید: عمل ریاکاران مانند آن بذری است که بر سنگ خارا که مقداری خاک روی آن باشد افشانده شده باشد، سپس رگباری به آن برسد و خاک و بذر را بشوید و تنها سنگ به جا بماند; اینک متن آیه: (کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَلا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوان عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیء مِمّا کَسَبُوا).(1)
------------------
1 . بقره(2)آیه 264.
صفحه 120 صفحه 121




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
02-10-2020, 16:02
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






گواه مطلبْ آیه بعدی است که می فرماید: (قُلْ إِنّما أَدَْعُوا رَبّی وَلا أُشْرِکُ بِهِ أَحداً);(1) «بگو من تنها خدایم را می خوانم]و او را می پرستم[ و کسی را شریک او قرار نمی دهم.» جمله (وَلا أُشْرِکُ بهِ أَحداً) گواه بر این است که مقصود از «دعوت» در هر دو آیه، همان خواندن به عنوان پرستش است، نه هر دعوت و توسل. اگر کسی در چاهی افتاد و از کسانی که از اطراف چاه عبور می کنند درخواست کرد که او را نجات دهند، نمی گویند: این شخص که در درون چاه است با چنین دعوت، آنها را پرستش کرد. خلاصه پرستش داریم، دعوت و درخواستی، آنچه که حرام است، همان موضوع پرستش و عبادت غیر خداست، نه هر دعوت، و مقصود از آیه
------------------
1 . همان، آیه 20.
------------------ صفحه 112
(فَلا تَدْعُوا)، «فَلا تَعْبُدُوا أَحَداً» است. ثانیاً، دقت در لفظ «مَعَ اللّه»، حقیقت را روشن تر می سازد، زیرا آنچه حرام است این است که از شخصی به عنوان شریک خدا چیزی بخواهیم، برای آن شخص همان مقامی را قائل بشویم که برای خدا قائل هستیم و بگوییم: او نیز بسان خدا و ردیف خداست. در صورتی که هیچ مسلمانی در تمام دعوت های خویش، چنین عقیده را درباره اولیای خدا ندارد، بلکه مدعو واقعی و درخواست شده حقیقی در همه جا خداست، چیزی که هست گاهی به وسیله شخصی مانند پیامبر، از خدا، شفای مریض و ادای دین را می طلبیم و گاهی بدون رابطه و وسیله، حاجت خود را از خدا می خواهیم. بنابراین، ما جز خدا کسی را نمی خوانیم و جز او کسی را در رفع حوایج و نیازمندی ها و شداید و مصائب، مؤثر نمی دانیم، چیزی که هست گاهی بدون واسطه از او خواستار چیزی می شویم، و گاهی به واسطه یکی از اولیای او از او مطلبی را درخواست می نماییم. هرگاه مستقلاً از او مطلبی را درخواست کردیم، به این آیه عمل نموده ایم: (اُدْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ);(1) «مرا بخوانید] و از من بخواهید[تا دعای شما را مستجاب سازم.» و اگر به وسیله یکی از اولیای خدا از او چیزی را خواستیم، به دستور دیگر خدا عمل کرده ایم که می فرماید:
------------------
1 . مؤمن(40) آیه 60.
------------------ صفحه 113
(یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ);(1) «ای افراد با ایمان! از مخالفت با خدا بپرهیزید و به سوی او وسیله ای تحصیل کنید.» همان طور که نماز و روزه و دیگر اعمال نیک، وسیله جلب رضایت خداوند است، همچنین توجه به اولیا و درخواست دعا از آنان، از وسایلی است که باید سراغ آنها رفت و به طور مسلّم دعای اولیای حق درباره افراد گنهکار و نیازمند، بی اثر نیست. اگر کسی تصور کند که توجه به عزیزان درگاه الهی، و درخواست دعا از آنان، و دعا کردن و نکردن آنها یکسان است، زهی دور از حق، سخن گفته و مقام اولیا را نشناخته است. اگر دعا کردن و نکردن آنان درباره افراد نیازمند و گنهکار یکسان است، پس چرا فرزندان یعقوب از پدر خواستند که درباره آنان طلب آمرزش کنند و چنین گفتند: (قَالُوا یا أَبانا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئینَ);(2) «پدرجان! درباره ما از خداوند طلب آمرزش کن، ما خطاکار بودیم.» حضرت یعقوب نیز به آنان وعده داد که درباره آنها طلب آمرزش کند، چنان که فرمود: (قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ);(3)
------------------
1 . مائده(5)آیه 35. قریب به همین مضمون، اسراء(17) آیه 57. 2 . یوسف(12) آیه 97. 3 . همان، آیه 98.
------------------ صفحه 114
«]یعقوب[ گفت: به همین زودی در حق شما طلب مغفرت می کنم، خدایم غفور و رحیم است.» اگر واقعاً توجه به اولیای حق و درخواست دعا از آنان، یک نوع شرک محسوب می گردد، پس چرا خداوند به جامعه اسلامی دستور می دهد که افراد خطاکار حضور پیامبر برسند، و از او بخواهند که درباره آنان طلب آمرزش نمایند؟ آن جا که می فرماید: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیماً);(1) «اگر آنان وقتی که بر خویش ستم کردند پیش تو ]ای پیامبر[ می آمدند و خود آنها از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر نیز درباره آنان طلب آمرزش می نمود، خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند.» قرآن مجید، گروه منافق را از این نظر نکوهش می کند که هر موقع به آنان گفته می شود که حضور پیامبر برسند تا پیامبر در حق آنها از خداوند طلب آمرزش کند، با بی اعتنایی کامل سرباز می زنند و تکبر میورزند، چنان که می فرماید: (وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ);(2) «و اگر به آنان گفته شود: بیایید تا پیامبر درباره شما طلب آمرزش کند، سرهای خویش را برمی گردانند و چهره درهم می کشند و سد راه حق می شوند و کبر میورزند.»
------------------
1 . نساء(4) آیه 64. 2 . منافقون(63) آیه 5.
------------------ صفحه 115




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
03-10-2020, 22:19
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif







هرگاه دعای پیامبر در درگاه الهی مؤثر نبود، پس چرا خداوند به پیامبر دستور می دهد که درباره افرادی که زکات مال خود را می پردازند دعا کند، چنان که می فرماید: (وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ);(1) «درباره آنان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست.» خنده آور سخنی که پایه گذار مسلک وهابی در منطقه نجد، «محمد بن عبدالوهاب» در این مورد دارد; او می گوید: درست است که خداوند به پیامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعای او اثر عجیبی بخشیده است، ولی ما را نهی کرده است که از او چنین چیزی را نخواهیم. این سخن از جهاتی مردود است: اوّلاً، از این شخص باید پرسید: خداوند در کجا ما را از این کار نهی کرده است، در صورتی که در حال حیات پیامبر به ما دستور داده است که حضور او برسیم و از او چنین کاری را بخواهیم; مع الوصف، چگونه می گوید: خداوند ما را از درخواست دعا از او نهی کرده است؟ ثانیاً، معنا ندارد که خداوند بر پیامبر چنین مقامی را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهی کند. این سخن، مثل این است که خداوند در روز رستاخیز، پیامبر را ساقی حوض کوثر کند، ولی دیگران را از طلب آب از او منع کند! یا زمامدار کشوری به یک نفر از شخصیت های بارز کشور، آن چنان اهمیت دهد که رسماً اعلان کند که او هر چه از من بخواهد من سخن او را می پذیرم، ولی از طرف دیگر مردم را از نزدیک شدن و تماس با او و درخواست
------------------
1 . توبه(9)آیه 103.
------------------ صفحه 116
از او باز دارد; این دو نوع کار، یک نوع تناقض و تضاد شمرده می شود. شرک در اجتماع ما به صورت دیگر
قرآن مجید بیش از هر مسأله ای روی شرک تکیه می کند و از آن نکوهش می کند. شرک به آن صورت که در زمان نزول قرآن رایج بود، در پرتو تعالیم اسلام از سرزمین های ما رخت بربسته و جامعه اسلامی از بت پرستی پیراسته ساخت.(1) امّا گاهی در جامعه های اسلامی، شرک به صورت دیگر جلوه کرده و جای آن شرک کهن را می گیرد. در این جا هر چند از بت چوبی و فلزی یا اجرام آسمانی خبری نیست، ولی بت در این جا به صورت مقام و منصب، پول و ثروت، مد و تجمل پرستی و دیگر هواها و هوس ها در می آید، که همگی از شاخه های خودپرستی و نفس پرستی است. قرآن مجید درباره این افراد می فرماید: (أَرءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ)(2). از مردم کسانی هستند که بت آنها هوا و هوس آنهاست، زیرا مقام، پول، جاه و شهرت را آن چنان می خواهند که آنها را به سرحد معبود می پرستند. آنان به اندازه ای به مقام و هوا و هوس علاقه دارند که تصور می کنند پول و قدرت ظاهری همه کاره است و اگر این وسایل مادی از دست آنها گرفته
------------------
1 . هر چند بیماری شرک و بت پرستی در کشورهای هند و ژاپن و قسمتی از خاور دور و آسیای جنوبی به قوت خود باقی است و چه بدبختی هایی از این راه دامنگیر آنها شده است. 2 . فرقان(25) آیه 43.
------------------ صفحه 117
شود، دوران بیچارگی آنها آغاز می گردد; از این جهت، مقام، قدرت، ثروت و پول را بسان یک معبود می پرستند و حیات و زندگی را در گرو آنها می دانند. یک چنین افراد، تمام فضایل اخلاقی را فدای بت هایی به نام های قدرت، شهرت، جاه و مال و... می نمایند و همه اصول انسانی را فدای آنها می سازند.جنگ های بین المللی اوّل و دوم، علتی جز هواپرستی یک مشت توسعه طلب نداشت، که بر اثر جاه طلبی آنها میلیون ها نفوس از بین رفت.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
04-10-2020, 13:18
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






سقوط چنین افراد نفس پرست از مقام انسانی قطعی است، سقوطی که از انسانیت اثری باقی نمی ماند. شاید آیه زیر اشاره به مطلب فوق باشد: (وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکان سَحیق).(1) «کسی که جز خدا را می پرستد]خواه بت باشد یا نفس و مقام[مانند این است که از آسمان سقوط کند و در فضا بدن او طعمه پرندگان شکاری گردد، و یا طوفانی او را به قعر دره ای عمیق پرتاب کند.»

آیا با این وضع ، جا ندارد که لقمان شرک را ستم بزرگ بشمارد؟ ستمی بر خدا، ستمی بر خویش که مبدأ بسیاری از مفاسد است، چنان که فرموده: (إِنَّ الشِّرکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ). ریا در مقابل اخلاص
شرک و دوگانه پرستی، در مقابل توحید و یگانه پرستی است و درباره آن به گونه ای بحث نمودیم. اکنون وقت آن رسیده است که درباره همتای شرک که
------------------
1 . حج(22) آیه31.
------------------ صفحه 118
همان ریا در مقابل اخلاص باشد نیز سخن بگوییم. بسیاری از افراد مسلمان، هرچند از چنگال ظاهری شرک رهایی یافته و موجودی را جز خدا نمی پرستند، ولی در برابر آن، گاهی دچار شرک مخفی و پنهان شده و در کارهای خود، «اخلاص» و خدا را در نظر نمی گیرند. چه بسا یک فرد نیکوکار، دبستان و درمانگاه می سازد و یا از مستمندان و فقیران دستگیری می کند، امّا محرک او در این کار جلب رضایت خدا و یا پاداش اخروی نیست، بلکه انگیزه او یک رشته امور مادی زودگذر است که او را به این کار وادار می سازد. قرآن مجید در آیات فراوانی، از ریای در عمل و انجام دادن کار نیک، روی انگیزه های مادی، نکوهش کرد و همه را در آخرت بی ثمر دانسته است.(1)




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
09-10-2020, 12:51
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





در این جا برتری مکتب اخلاقی و اجتماعی اسلام کاملاً روشن می گردد. روشن تر بگویم: قضاوت و داوری درباره عمل یک فرد از نظر اسلام، نیاز به بررسی دو پرونده دارد: 1. پرونده عمل; یعنی کار ذاتاً کار خوبی باشد. 2.پرونده نیت و انگیزه; یعنی باید دید که انگیزه فرد در انجام دادن این عمل چه بوده است. فرض کنید مرد ثروتمندی به ساختن بیمارستانی پرداخت، بیمارستانی که مجهز به چند صد تختخواب و تمام دستگاه های مورد نیاز باشد. در موقع افتتاح، خبرنگار و عکاس می ریزد و از نقاط حساس آن عکسبرداری کرده و همه را با آب و تاب، همراه با ذکر فضایل مؤسس، چاپ می کند. تلویزیون و
------------------
1 . بقره(2) آیه 261ـ 265.
------------------ صفحه 119
مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی، شروع به تعریف و تمجید از او می نمایند; دیگر نمی پرسند نیت او از این عمل چه بود، برای چه دست به ساختن چنین بیمارستانی زده است، بلکه به ظاهر سازی اکتفا می نمایند. ولی اسلام می گوید: پرونده نیت او را بیاورید تا درست بررسی شود، سپس درباره عمل او قضاوت صحیح به عمل آید. آیا او این بیمارستان را برای جلب رضای خدا ساخته است؟ آیا عواطف بشری محرک و انگیزه او بوده و جز معنویتْ محرک دیگری نداشته است، و یا این که او این بیمارستان را تأسیس کرده تا در میان مردم به خوبی و نیکی معروف گردد تا در موقع انتخابات رأی بیشتری بیاورد؟ هرگاه پرونده نیت او نشان داد که او این مؤسسه را به منظور انتفاع مادی و کسب مقام و شهرت نساخته است، در این صورت، عمل او ارزش دارد، و الاّ این ظاهر سازی فریبنده، در درگاه خدا و از نظر مکتب اسلام، ارزش بی ارزش است، زیرا «إنّما الأعمالُ بِالنِّیّاتِ»،

ارزش عمل بسته به نیت است. قرآن می گوید: عمل ریاکاران مانند آن بذری است که بر سنگ خارا که مقداری خاک روی آن باشد افشانده شده باشد، سپس رگباری به آن برسد و خاک و بذر را بشوید و تنها سنگ به جا بماند; اینک متن آیه: (کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَلا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوان عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیء مِمّا کَسَبُوا).(1)
------------------
1 . بقره(2)آیه 264.
صفحه 120 صفحه 121




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
11-10-2020, 17:51
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




اعتقاد به صانع، کهنترین اندیشه انسانی است

شما در تاریخ پرغوغای بشریت، درونی را پیدا نمی کنید که بشر نسبت به اصل وجود صانع مردد بوده باشد. این عقیده، پیوسته در قلوب آنها راسخ و پای برجا بوده است، گو این که در تشخیص خدای واقعی دچار اشتباه می شده، و خدایان مجازی و ساخته خود را به جای خدای واقعی می پنداشت، ولی با این همه اختلافات، اصل اعتقاد به خدا و صانع - اعم از یک یا بیشتر - با تشخیص درست و یا باطل، پیوسته محفوظ بوده است.
راهنمای بشر اولی برای چنین اصل مسلم، فطرت او بوده، فطرتی که در هیجانات و اضطرابات، بیشتر قدرت نمایی می کند.
او هنگامی که فاصله مرگ و زندگی را کمتر می دید، و در لب پرتگاه قرار می گرفت و تمام اسباب طبیعی از کار می افتاد، پرده ها و حجابهای مادیگری از برابر دیدگان او عقب می رفت، فطرت با یک کشمکش پر قدرتی او را به عالم بالا، عالمی که از شرایط زمان و مکان بیرون است، و تمام جهان در کف قدرت اوست، متوجه می ساخت. از آن جا که اعتقاد به خدا از فطرت انسانی سرچشمه می گیرد و با سرشت آدمی آمیخته است، امروز هم بشر مغرور مادی در گرفتاریها و شداید و مصائب به آن نقطه پناه می برد.
بشر، در طول تاریخ در تحکیم این عقیده نه تنها به فطرت اتکا داشته، بلکه از اصل مسلم علیت و معلولیت به فراخور حال خود بهره مند و برخوردار بوده است.
او می دید و با دیده خود درک می کرد که هر حادثه ای در جهان هستی، از نقطه ای سرچشمه می گیرد که به اصطلاح علمی به آن علت می گویند و هرگز اتفاق نیفتاده که چیزی خود به خود سراز عدم بردارد و بی علت پدید آید.
این مساله (هر حادثه ای علتی می خواهد) تقریباً مانند سایر مسائل فطری، با سرشت انسانی آمیخته گردیده است. کودک در نخستین روزهای زندگی، هر موقع صدایی را بشنود، بی اختیار متوجه سمتی می شود که صدا از آن طرف آمد، و اگر توانایی سخن گفتن داشته باشد، فوراً از مادر و نزدیکان خود از علت حادثه سراغ می گیرد.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
16-10-2020, 20:56
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






در طول تاریخ، روی این دو اساس محکم، یعنی فطرت و قانون علیت، کاخ رفیع و محکم خداپرستی استوار شده است و تا ابد این کاخ، استوار و خلل ناپذیر خواهد ماند.
همان طور که در اثبات وجود خدا دو راه در اختیار داشتیم، گاهی از طریق فطرت پی به وجود می بردیم و هر انسانی خود را در شرایط خاصی خداخواه و خداجوی می دید و گاهی از طریق مشاهده دلایل وجود او، به تصدیق او بر می خواستیم؛ همچنین است و حدانیت و یکتایی او، گاهی با دلایل عقلی و فلسفی پی به یگانگی او می بریم، و گاهی راهنمای ما در پیمودن این راه، فطرت و سرشت انسانی است و خود فطرت بهترین راهنما در این موضوع می باشد.
سرشت هر انسانی بر حدانیت و یگانگی او گواهی می دهد، زیرا در مواقعی که تمام اسباب مادی و علل طبیعی از کار می افتد و بشر خود را بر لب پرتگاه و نابودی می بیند، بی اختیار زنگ غفلت و غبار فراموشی از روی دل و روان انسان زدوده می شود، و روح ما به نقطه مرموزی که او را عالم و آگاه بر وضع خویش، و قادر و توانا بر رفع گرفتاریهای خود می داند، متوجه می گردد.
در این لحظات حساس، هر فردی جز به یک نقطه و جز به یک قدرت وسیع متوسل نمی گردد، و همه انسانها دل به نقطه واحدی بسته و پیوسته از او استمداد می جوید که مشکلات او را بر طرف سازد.
دلایل فلسفی و کلامی توحید، بیش از آن که در این صفحات منعکس گردد، و ما به طور گسترده درباره یگانگی خدا در کتاب با صفات خدا آشنا شویم، بحث کرده ایم.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
17-10-2020, 15:48
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




علل پیدایش بت پرستی

شرک، به معنای معبود غیر واقعی را به جای معبود واقعی پنداشتن، جهتی جز آمیختگی فطرت با جهل و نادانی ندارد؛ یعنی از یک طرف انسان تحت فشار فطرت و دلایل روشن خداشناسی قرار می گیرد، خواه نا خواه معتقد می گردد که برای جهان صانعی هست و نظام شگفت انگیز عالم هستی بی پدید آرنده امکان ندارد، از طرف دیگر بر اثر جهل و نادانی و نبودن معلومات صحیح، و دور بودن از محیط تبلیغی پیامبران الهی، چون خدای واقعی را از خدا نمایان درست تشخیص نمی دهد، بی اختیار مجازها را حقیقت پنداشته، بتهای بی جان و بی روح و یا اجرام شفاف و درخشان آسمانی را خدا می پندارد.
اگر مشعلهای فروزان علم و دانش و برنامه های صحیح انبیا این فطرت را راهنمایی کنند، ریشه بت پرستی از صفحه گیتی برداشته می شود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
19-10-2020, 23:16
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





شرک یعنی چه؟

هرگاه کسی غیر خدا را خدا پندارد، و یا موجودی را در انجام دادن کاری مستقل و غیر محتاج به خدا بداند، و یا مخلوقی را برای تحصیل قرب و نزدیکی به خدا بپرستد، به چنین فرد، مشرک و به خود این کار شرک می گویند؛ بنابراین، شرک دارای مراحل سه گانه است:
1. غیر خدا را خدا بداند.
2. موجودی را در انجام دادن کاری مستقل اندیشد.
3. موجودی را برای تحصیل قرب به خدا بپرستد.
همه مسائل شرک که فعلا مورد بحث ماست، در این مراحل سه گانه خلاصه می گردد.
گروه وهابیه در تشخیص شرک دچار اشتباه عجیبی شده اند و تصور کرده اند که شفاعت خواهی از اولیای خدا و این که بگوید:
ای پیامبر گرامی، در روز رستاخیز در حق من شفاعت بنما، یا بوسیدن ضریح و تعمیر قبور، شرک است. گویا حقیقت شرک در اختیار آقایان است که هر طوری بخواهند آن را تفسیر نمایند، در صورتی که شرک برای خداوند حد و اندازه ای دارد. مشرک در اسلام و تمام ادیان، کسی است که مخلوقی را خدا بخواند، و یا مخلوقی را در تاثیر و انجام دادن امور، مستقل بداند، و یا مخلوقی را برای تقرب به خدا بپرستد.
بنابراین، بوسیدن ضریح به عنوان احترام از کسی که آن جا دفن شده و یا خواندن زیارت و گفتن جمله هایی که حاکی از مقام بلند او باشد، و یا تعمیر نقطه ای که بدن پاک مردان جانباز الهی در آن جا به خاک سپرده شده است، و یا حاجت خواهی از خدا در کنار قبر آنان، و یا خواستن شفیع بودن آنان در نزد خدا، کوچکترین ارتباطی به شرک ندارد؛ یعنی از نظر شرک نمی توان اینها را از مصادیق شرک دانست، زیرا مشرک به طوری که اجمالا گفته شد، کسی است که به یکی از سه مطلب فوق ملتزم گردد، و کسی از مسلمانان نه یکی از پیشوایان دینی را خدا می داند، و نه کسی آنها را به عنوان معبود و مقرب پرستش می کند، و نه برای آنها استقلالی در امور و انجام دادن کاری قائل است، بلکه همه مسلمانان به احتیاج و نیازمندی آنان در تمام شوون زندگی، اعراف و اقرار صریح دارند.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
20-10-2020, 13:46
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






شگفت آور استدلالی است که برخی از وهابیها در این مورد دارند؛ آنان می گویند: در شداید و مصائب و حوایج نباید جز خدا را خواند، زیرا قرآن مجید دستور می دهد:
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً؛(51)
مراکز سجده (و یا معبد) مال خداست، هرگز نباید همراه خدا دیگری را خواند.
آنان می گویند: به حکم جمله فلاتدعوا مع الله، نباید گفت: اشفع لنا یا محمد پیامبر در حق ما شفاعت کند. همچنین نباید گفت: ای رسول گرامی! از خدا بخواه تا خدا ما را شفا بخشد، یا دین ما را ادا کند، زیرا همه اینها مصدایق دعوت مع الله است، یعنی همراه خدا دیگری را نیز می خوانیم.
پاسخ این استدلال کاملا روشن است:
اولا، مقصود از این که غیر خدا را نخوانیم، یعنی غیر او را عبادت و پرستش نکنیم، و هدف آیه این است که جز خدا کس دیگر را پرستش ننماییم. گواه مطلب آیه بعدی است که می فرماید:
قل انما ادعوا ربی ولااشرک به احداً؛(52)
بگو من تنها خدایم را می خوانم (و او را می پرستم) و کسی را شریک او قرار نمی دهم.
جمله ولااشرک به احداً گواه بر این است که مقصود از دعوت در هر دو آیه، همان خواندن به عنوان پرستش است نه هر دعوت و توسل.
اگر کسی در چاهی افتاد و از کسانی که از اطراف چاه عبور می کنند درخواست کرد که او را نجات دهند، نمی گویند: این شخص که در درون چاه است با چنین دعوت، آنها را پرستش کرد.
خلاصه پرستش داریم، دعوت و درخواستی، آنچه که حرام است، همان موضوع پرستش و عبادت غیر خداست، نه هر دعوت، و مقصود از آیه فلا تدعوا، فلا تعبدوا احداً است.
ثانیاً، دقت در لفظ مع الله، حقیقت را در روشنتر می سازد، زیرا آنچه حرام است این است که از شخصی به عنوان شریک خدا چیزی بخواهیم، برای آن شخص همان مقامی را قائل بشویم که برای خدا قائل هستیم و بگوییم: او نیز بسان خدا و ردیف خداست.
در صورتی که هیچ مسلمانی در تمام دعوتهای خویش، چنین عقیده را درباره اولیای خدا ندارد، بلکه مدعو واقعی و درخواست شده حقیقی در همه جا خداست، چیزی که هست گاهی به وسیله شخصی مانند پیامبر، از خدا، شفای مریض وادای دین را می طلبیم و گاهی بدون رابطه و وسیله، حاجت خود را از خدا می خواهیم.
بنابراین، ما جز خدا کسی را نمی خوانیم و جز او کسی را در رفع حوایج و نیازمندیها و شداید و مصائب، موثر نمی دانیم، چیزی که هست گاهی بدون واسطه از او خواستار چیزی می شویم، و گاهی به واسطه یکی از اولیای او از او مطلبی را درخواست می نماییم.
هرگاه مستقلاً از او مطلبی را درخواست کردیم، به این آیه عمل نموده ایم:
ادعونی استجب لکم؛(53)
مرا بخوانید (و از من بخواهید) تا دعای شما را مستجاب سازم.
و اگر به وسیله یکی از اولیای خدا از او چیزی را خواستیم، به دستور دیگر خدا عمل کرده ایم که می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله والتغوا الیه الوسیله؛(54)
ای افراد با ایمان! از مخالفت با خدا بپرهیزید و به سوی او وسیله ای تحصیل کنید.
همان طور که نماز و روزه و دیگر اعمال نیک، وسیله جلب رضایت خداوند است، همچنین توجه به اولیا و درخواست دعا از آنان، از وسایلی است که باید سراغ آنها رفت و به طور مسلم دعای اولیای حق درباره افراد گنهکار و نیازمند، بی اثر نیست.
اگر کسی تصور کند که توجه به عزیزان در گاه الهی، و درخواست دعا از آنان، و دعا کردن و نکردن آنها یکسان است، زهی دور از حق، سخن گفته و مقام اولیا را نشناخته است.
اگر دعا کردن و نکردن آنان درباره افراد نیازمند و گنهکار یکسان است، پس چرا فرزندان یعقوب از پدر خواستند که درباره آنان طلب آمرزش کنند و چنین گفتند:
قالوا یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین؛(55)
پدر جان! درباره ما از خداوند طلب آمرزش کن، ما خطاکار بودیم.
حضرت یعقوب نیز به آنان وعده داد که درباره آنها طلب آمرزش کند، چنان که فرمود:
قال سوف استغفرلکم ربی انه هوالغفور الرحیم؛(56)
(یعقوب) گفت: به همین زودی در حق شما طلب مغفرت می کنم، خدایم غفور و رحیم است.
اگر واقعا توجه به اولیای حق و درخواست دعا از آنان، یک نوع شرک محسوب می گردد، پس چرا خداوند به جامعه اسلامی دستور می دهد که افراد خطاکار حضور پیامبر برسند، و از او بخواهند که درباره آنان طلب آمرزش نمایند؟ آن جا که می فرماید:
ول انهم اذ ظلموا انفسهم جاوک فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً؛(57)
اگر آنان وقتی که بر خویش ستم کردند پیش تو (ای پیامبر) می آمدند و خود آنها از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر نیز درباره آنان طلب آمرزش می نمود، خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند.
قرآن مجید، گروه منافق را از این نظر نکوهش می کند که هر موقع به آنان گفته می شود که حضور پیامبر برسند تا پیامبر در حق آنها از خداوند طلب آمرزش کند، بابی اعتنایی کامل سرباز می زنند و تکبر می ورزند، چنان که می فرماید:
واذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووارء وسهم ورأیتهم یصدون وهم مستکبرون؛(58)
و اگر به آنان گفته شود: بیایید تا پیامبر درباره شما طلب آمرزش کند، سرهای خویش را بر می گردانند و چهره درهم می کشند و سد راه حق می شوند و کبر می ورزند.
هرگاه دعای پیامبر در درگاه الهی موثر نبود، پس چرا خداوند به پیامبر دستور می دهد که درباره افرادی که زکات مال خود را می پردازند دعا کند، چنان که می فرماید:
وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم؛(59)
درباره آنان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست.
خنده آور سخنی که پایه گذار مسلک وهابی در منطقه نجد محمد بن عبدالوهاب در این مورد دارد؛ او می گوید: درست است که خداوند به پیامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعای او اثر عجیبی بخشیده است، ولی ما را نهی کرده است که از او چنین چیزی را نخواهیم.
این سخن از جهاتی مردود است:
اولا، از این شخص باید پرسید: خداوند در کجا ما را از این کار نهی کرده است، در صورتی که در حال حیات پیامبر به ما دستور داده است که حضور او برسیم و از او چنین کاری را بخواهیم؛ مع الوصف، چگونه می گوید: خداوند ما را درخواست دعا از او نهی کره است؟
ثانیاً، معنا ندارد که خداوند بر پیامبر چنین مقامی را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهی کند. این شخص، مثل این است که خداوند در روز رستاخیز، پیامبر را ساقی حوض کوثر کند، ولی دیگران را از طلب آب از او منع کند! یا زمامدار کشوری به یک نفر از شخصیتهای بارز کشور، آن چنان اهمیت دهد که رسماً اعلان کند که او هر چه از من بخواهد من سخن او را می پذیرم، ولی از طرف دیگر مردم را از نزدیک شدن و تماس با او و درخواست از او باز دارد؛ این دو نوع کار، یک نوع تناقض و تضاد شمرده می شود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
26-10-2020, 23:00
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





ثانیاً، دقت در لفظ مع الله، حقیقت را در روشنتر می سازد، زیرا آنچه حرام است این است که از شخصی به عنوان شریک خدا چیزی بخواهیم، برای آن شخص همان مقامی را قائل بشویم که برای خدا قائل هستیم و بگوییم: او نیز بسان خدا و ردیف خداست.
در صورتی که هیچ مسلمانی در تمام دعوتهای خویش، چنین عقیده را درباره اولیای خدا ندارد، بلکه مدعو واقعی و درخواست شده حقیقی در همه جا خداست، چیزی که هست گاهی به وسیله شخصی مانند پیامبر، از خدا، شفای مریض وادای دین را می طلبیم و گاهی بدون رابطه و وسیله، حاجت خود را از خدا می خواهیم.
بنابراین، ما جز خدا کسی را نمی خوانیم و جز او کسی را در رفع حوایج و نیازمندیها و شداید و مصائب، موثر نمی دانیم، چیزی که هست گاهی بدون واسطه از او خواستار چیزی می شویم، و گاهی به واسطه یکی از اولیای او از او مطلبی را درخواست می نماییم.
هرگاه مستقلاً از او مطلبی را درخواست کردیم، به این آیه عمل نموده ایم:
ادعونی استجب لکم؛(53)
مرا بخوانید (و از من بخواهید) تا دعای شما را مستجاب سازم.
و اگر به وسیله یکی از اولیای خدا از او چیزی را خواستیم، به دستور دیگر خدا عمل کرده ایم که می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله والتغوا الیه الوسیله؛(54)
ای افراد با ایمان! از مخالفت با خدا بپرهیزید و به سوی او وسیله ای تحصیل کنید.
همان طور که نماز و روزه و دیگر اعمال نیک، وسیله جلب رضایت خداوند است، همچنین توجه به اولیا و درخواست دعا از آنان، از وسایلی است که باید سراغ آنها رفت و به طور مسلم دعای اولیای حق درباره افراد گنهکار و نیازمند، بی اثر نیست.
اگر کسی تصور کند که توجه به عزیزان در گاه الهی، و درخواست دعا از آنان، و دعا کردن و نکردن آنها یکسان است، زهی دور از حق، سخن گفته و مقام اولیا را نشناخته است.
اگر دعا کردن و نکردن آنان درباره افراد نیازمند و گنهکار یکسان است، پس چرا فرزندان یعقوب از پدر خواستند که درباره آنان طلب آمرزش کنند و چنین گفتند:
قالوا یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین؛(55)
پدر جان! درباره ما از خداوند طلب آمرزش کن، ما خطاکار بودیم.
حضرت یعقوب نیز به آنان وعده داد که درباره آنها طلب آمرزش کند، چنان که فرمود:
قال سوف استغفرلکم ربی انه هوالغفور الرحیم؛(56)
(یعقوب) گفت: به همین زودی در حق شما طلب مغفرت می کنم، خدایم غفور و رحیم است.
اگر واقعا توجه به اولیای حق و درخواست دعا از آنان، یک نوع شرک محسوب می گردد، پس چرا خداوند به جامعه اسلامی دستور می دهد که افراد خطاکار حضور پیامبر برسند، و از او بخواهند که درباره آنان طلب آمرزش نمایند؟ آن جا که می فرماید:
ول انهم اذ ظلموا انفسهم جاوک فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً؛(57)
اگر آنان وقتی که بر خویش ستم کردند پیش تو (ای پیامبر) می آمدند و خود آنها از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر نیز درباره آنان طلب آمرزش می نمود، خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند.
قرآن مجید، گروه منافق را از این نظر نکوهش می کند که هر موقع به آنان گفته می شود که حضور پیامبر برسند تا پیامبر در حق آنها از خداوند طلب آمرزش کند، بابی اعتنایی کامل سرباز می زنند و تکبر می ورزند، چنان که می فرماید:
واذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووارء وسهم ورأیتهم یصدون وهم مستکبرون؛(58)
و اگر به آنان گفته شود: بیایید تا پیامبر درباره شما طلب آمرزش کند، سرهای خویش را بر می گردانند و چهره درهم می کشند و سد راه حق می شوند و کبر می ورزند.
هرگاه دعای پیامبر در درگاه الهی موثر نبود، پس چرا خداوند به پیامبر دستور می دهد که درباره افرادی که زکات مال خود را می پردازند دعا کند، چنان که می فرماید:
وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم؛(59)
درباره آنان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست.
خنده آور سخنی که پایه گذار مسلک وهابی در منطقه نجد محمد بن عبدالوهاب در این مورد دارد؛ او می گوید: درست است که خداوند به پیامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعای او اثر عجیبی بخشیده است، ولی ما را نهی کرده است که از او چنین چیزی را نخواهیم.
این سخن از جهاتی مردود است:
اولا، از این شخص باید پرسید: خداوند در کجا ما را از این کار نهی کرده است، در صورتی که در حال حیات پیامبر به ما دستور داده است که حضور او برسیم و از او چنین کاری را بخواهیم؛ مع الوصف، چگونه می گوید: خداوند ما را درخواست دعا از او نهی کره است؟
ثانیاً، معنا ندارد که خداوند بر پیامبر چنین مقامی را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهی کند. این شخص، مثل این است که خداوند در روز رستاخیز، پیامبر را ساقی حوض کوثر کند، ولی دیگران را از طلب آب از او منع کند! یا زمامدار کشوری به یک نفر از شخصیتهای بارز کشور، آن چنان اهمیت دهد که رسماً اعلان کند که او هر چه از من بخواهد من سخن او را می پذیرم، ولی از طرف دیگر مردم را از نزدیک شدن و تماس با او و درخواست از او باز دارد؛ این دو نوع کار، یک نوع تناقض و تضاد شمرده می شود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
27-10-2020, 18:44
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif





خنده آور سخنی که پایه گذار مسلک وهابی در منطقه نجد محمد بن عبدالوهاب در این مورد دارد؛ او می گوید: درست است که خداوند به پیامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعای او اثر عجیبی بخشیده است، ولی ما را نهی کرده است که از او چنین چیزی را نخواهیم.
این سخن از جهاتی مردود است:
اولا، از این شخص باید پرسید: خداوند در کجا ما را از این کار نهی کرده است، در صورتی که در حال حیات پیامبر به ما دستور داده است که حضور او برسیم و از او چنین کاری را بخواهیم؛ مع الوصف، چگونه می گوید: خداوند ما را درخواست دعا از او نهی کره است؟
ثانیاً، معنا ندارد که خداوند بر پیامبر چنین مقامی را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهی کند. این شخص، مثل این است که خداوند در روز رستاخیز، پیامبر را ساقی حوض کوثر کند، ولی دیگران را از طلب آب از او منع کند! یا زمامدار کشوری به یک نفر از شخصیتهای بارز کشور، آن چنان اهمیت دهد که رسماً اعلان کند که او هر چه از من بخواهد من سخن او را می پذیرم، ولی از طرف دیگر مردم را از نزدیک شدن و تماس با او و درخواست از او باز دارد؛ این دو نوع کار، یک نوع تناقض و تضاد شمرده می شود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
28-10-2020, 20:27
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif







خنده آور سخنی که پایه گذار مسلک وهابی در منطقه نجد محمد بن عبدالوهاب در این مورد دارد؛ او می گوید: درست است که خداوند به پیامبر اسلام مقام شفاعت را داده و به دعای او اثر عجیبی بخشیده است، ولی ما را نهی کرده است که از او چنین چیزی را نخواهیم.
این سخن از جهاتی مردود است:
اولا، از این شخص باید پرسید: خداوند در کجا ما را از این کار نهی کرده است، در صورتی که در حال حیات پیامبر به ما دستور داده است که حضور او برسیم و از او چنین کاری را بخواهیم؛ مع الوصف، چگونه می گوید: خداوند ما را درخواست دعا از او نهی کره است؟
ثانیاً، معنا ندارد که خداوند بر پیامبر چنین مقامی را ببخشد و ما را از درخواست دعا از او نهی کند. این شخص، مثل این است که خداوند در روز رستاخیز، پیامبر را ساقی حوض کوثر کند، ولی دیگران را از طلب آب از او منع کند! یا زمامدار کشوری به یک نفر از شخصیتهای بارز کشور، آن چنان اهمیت دهد که رسماً اعلان کند که او هر چه از من بخواهد من سخن او را می پذیرم، ولی از طرف دیگر مردم را از نزدیک شدن و تماس با او و درخواست از او باز دارد؛ این دو نوع کار، یک نوع تناقض و تضاد شمرده می شود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
29-10-2020, 18:33
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






شرک در اجتماع ما به صورت دیگر

قرآن مجید بیش از هر مساله ای روی شرک تکیه می کند و از آن نکوهش می کند.
شرک به آن صورت که در زمان نزول قرآن رایج بود، در پرتو تعالیم اسلام از سرزمینهای ما رخت بربسته و جامعه اسلامی از بت پرستی پیراسته ساخت.(60)
اماگاهی در جامعه های اسلامی، شرک به صورت دیگر جلوه کره و جای آن شرک کهن را می گیرد. در این جا هر چند از بت چوبی و فلزی یا اجرام آسمانی خبری نیست، ولی بت در این جا به صورت مقام و منصب، پول و ثروت، مد و تجمل پرستی و دیگر هواها و هوسها در می آید، که همگی از شاخه های خودپرستی و نفس پرستی است.
قرآن مجید درباره این افراد می فرماید: ارءیت من اتخذ الهه هویه(61). از مردم کسانی هستند که بت آنها هوا و هوس آنهاست، زیرا مقام، پول، جاه و شهرت را آن چنان می خواهند که آنها را به سرحد معبود می پرستند.
آنان به اندازه ای به مقام و هوا و هوس علاقه دارند که تصور می کنند پول و قدرت ظاهری همه کاره است و اگر این وسایل مادی از دست آنها گرفته شود، دوران بیچارگی آنها آغاز می گردد؛ از این جهت، مقام، قدرت، ثروت و پول را بسان یک معبود می پرستند و حیات و زندگی را در گرو آنها می دانند. یک چنین افراد، تمام فضایل اخلاقی را فدای بت هایی به نامهای قدرت، شهرت، جاه و مال و... . می نمایند و همه اصول انسانی را فدای آنها می سازند. جنگلهای بین المللی اول و دوم، علتی جز هواپرستی یک مشت توسعه طلب نداشت، که بر اثر جاه طلبی آنها میلیونها نفوس از بین رفت. سقوط چنین افراد نفس پرست از مقام انسانی قطعی است، سقوطی که از انسانیت اثری باقی نمی ماند. شاید آیه زیر اشاره به مطلب فوق باشد:
ومن یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوی به الریح فی مکان سحیق؛(62)
کسی که جز خدا را می پرستد (خواه بت باشد یا نفس و مقام) مانند این است که از آسمان سقوط کند و در فضا بدن او طعمه پرندگان شکاری گردد، و یا طوفانی او را به قعر دره ای عمیق پرتاب کند.
آیا با این وضع، جا ندارد که لقمان شرک را ستم بزرگ بشمارد؟
ستمی بر خدا، ستمی بر خویش که مبدأ بسیاری از مفاسد است، چنان که فرموده: ان الشرک لظلم عظیم.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
02-11-2020, 21:35
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif



ریا در مقابل اخلاص

شرک و دوگانه پرستی، در مقابل توحید و یگانه پرستی است و درباره آن به گونه ای بحث نمودیم. اکنون وقت آن رسیده که درباره همتای شرک که همان ریا در مقابل اخلاص باشد نیز سخن بگوییم.
بسیاری از افراد مسلمان، هر چند از چنگال ظاهری شرک رهایی یافته و موجودی را جز خدا نمی پرستند، ولی در برابر آن، گاهی دچار شرک مخفی و پنهان شده و در کارهای خود، اخلاص و خدا را در نظر نمی گیرند.
چه بسا یک فرد نیکوکار، دبستان و درمانگاه می سازد و یا از مستمندان و فقیران دستگیری می کند، اما محرک او در این کار جلب رضایت خدا و یا پاداش اخروی نیست، بلکه انگیزه او یک رشته امور مادی زود گذر است که او را به این کار وادار می سازد.
قرآن مجید در آیات فراوانی، از ریای در عمل و انجام دادن کار نیک، روی انگیزه های مادی، نکوهش کرد و همه را در آخرت بی ثمر دانسته است.(63) در این جا برتری مکتب اخلاقی و اجتماعی اسلام کاملا روشن می گردد.
روشنتر بگویم: قضاوت و داوری درباره عمل یک فرد از نظر اسلام، نیاز به بررسی دو پرنده دارد:
1. پرونده عمل؛ یعنی کار ذاتاً کار خوبی باشد.
2 پرونده نیت و انگیزه؛ یعنی باید دید که انگیزه فرد در انجام دادن این عمل چه بوده است.
فرض کنید مرد ثروتمندی به ساختن بیمارستانی پرداخت، بیمارستانی که مجهز به چند صد تختخواب و تمام دستگاههای مورد نیاز باشد. در موقع افتتاح، خبرنگار و عکاس می ریزد و از نقاط حساس آن عکسبرداری کرده و همه را با آب و تاب، همراه با ذکر فضایل موسس، چاپ می کند. تلویزیون و مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی، شروع به تعریف و تمجید از او می نمایند؛ دیگر نمی پرستند نیت او از این عمل چه بود، برای چه دست به ساختن چنین بیمارستانی زده است، بلکه به ظاهر سازی اکتفا می نمایند.
ولی اسلام می گوید: پرونده نیت او را بیاورید تا درست بررسی شود، سپس درباره عمل او قضاوت صحیح به عمل آید.
آیا او این بیمارستان را برای جلب رضای خدا ساخته است؟ آیا عواطف بشری محرک و انگیزه او بوده و جز معنویت محرک دیگری نداشته است، و یا این که او این بیمارستان را تاسیس کرده تا در میان مردم به خوبی و نیکی معروف گردد تا در موقع انتخابات رای بیشتری بیاورد؟
هرگاه پرونده نیت او نشان داد که او این موسسه را به منظور انتفاع مادی و کسب مقام و شهرت نساخته است، در این صورت، عمل او ارزش دارد، والا این ظاهر سازی فریبنده، در درگاه خدا و از نظر مکتب اسلام، ارزش بی ارزش است، زیرا انما الاعمال بالنیات، ارزش عمل بسته به نیت است.
قرآن می گوید: عمل ریاکاران مانند آن بذری است که بر سنگ خارا که مقداری خاک روی آن باشد افشانده شده باشد، سپس رگباری به آن برسد و خاک و بذر را بشوید و تنها سنگ به جا بماند؛ اینک متن آیه:
کالذی ینفق ماله رئاء الناس ولا یومن بالله و الیوم الاخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فتر که صلداً لایقدرون علی شی ء مما کسبوا.(64)



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
05-11-2020, 19:39
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






ولی اسلام می گوید: پرونده نیت او را بیاورید تا درست بررسی شود، سپس درباره عمل او قضاوت صحیح به عمل آید.
آیا او این بیمارستان را برای جلب رضای خدا ساخته است؟ آیا عواطف بشری محرک و انگیزه او بوده و جز معنویت محرک دیگری نداشته است، و یا این که او این بیمارستان را تاسیس کرده تا در میان مردم به خوبی و نیکی معروف گردد تا در موقع انتخابات رای بیشتری بیاورد؟
هرگاه پرونده نیت او نشان داد که او این موسسه را به منظور انتفاع مادی و کسب مقام و شهرت نساخته است، در این صورت، عمل او ارزش دارد، والا این ظاهر سازی فریبنده، در درگاه خدا و از نظر مکتب اسلام، ارزش بی ارزش است، زیرا انما الاعمال بالنیات، ارزش عمل بسته به نیت است.
قرآن می گوید: عمل ریاکاران مانند آن بذری است که بر سنگ خارا که مقداری خاک روی آن باشد افشانده شده باشد، سپس رگباری به آن برسد و خاک و بذر را بشوید و تنها سنگ به جا بماند؛ اینک متن آیه:
کالذی ینفق ماله رئاء الناس ولا یومن بالله و الیوم الاخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فتر که صلداً لایقدرون علی شی ء مما کسبوا.(64)



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
20-11-2020, 22:47
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif



احترام پدر و مادر

14. ووصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن وفصاله فی عامین ان اشکر لی ولوالدیک الی المصیر؛
به انسان سفارش کردیم که پدر و مادر (احترام بگذارد و نیکی کند) مادر با ناتوانیهای روز افزون، دوران حمل او را طی می کند، و پس از دو سال او را از شیر باز می گیرد. (نیز توصیه کردیم) که مرا و پدر و مادر خویش را شکر گزار باشد و بازگشت شما به سوی من است.
نخستین فرمان خداوند به لقمان حکیم، پس از آموختن حکمت به وی، این بود که در برابر یک چنین نعمت بزرگ که از خدا به وی رسیده است، شاکر و سپاسگزار باشد، زیرا شکر و سپاسگزاری نشانه معرفت و مقیاس درک و فهم و شایستگی انسان است.
همان طور که باید در برابر نعمتهای الهی به وظیفه اخلاقی خود عمل کنیم و با قلب و زبان و یا به کار بردن نعمتهای منعم در موارد مناسب، شکر او را به جا آوریم، همین طور باید خدمات کلیه افراد انسان را تقدیر نموده و به نحو مناسب از آنها تشکر کنیم، خواه پدر و مادر باشند، خواه دیگران.
پس از خداوند، بزرگترین خدمتی را که بشری درباره بشری انجام می دهد، خدمات ارزنده پدر و فداکاریهای مادر است؛ هستی انسان در مراحل بعدی در گرو خدمات ارزنده آنان است و پدر و مادر در دوران بارداری و کودکی، زحمات توانفرسایی را متحمل می شوند و در حق کودک خود مبذول می دارند، و اگر از طرف این دو باغبان وجود، چنین خدماتی انجام نمی گرفت، نهال وجود تمام انسانها می خشکید.
به همین مناسبت، قرآن مجید پس از مساله شکرگزاری خدا، موضوع نیکی بر پدر و مادر را مطرح می کند، تا انسان به بزرگترین وظیفه اخلاقی و وجدانی خویش مطلع و آگاه گردد.
اگر خدا را از آن نظر سپاسگزاریم که آفریدگار و مربی و پرورش دهنده ماست، پدر و مادر نیز مربیان دوران کودکی و مراحل نخستین زندگی ما می باشند.
روی این اساس، پیامبران و معلمان و مربیان اجتماع در هر صنف، درخور ستایش و احترامند و تمام طبقات خدمتگزار با اختلافی که از نظر حقوقی و تربیت دارند، همگی از نظر اسلام، عزیز و گرامی اند.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
21-11-2020, 15:15
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif



گنجهای نهفته در شرق

تعالیم عالی اسلام در تکریم و تعظیم پدران و مادران، از هر نظر بی سابقه است. عواطف و محبتهای عمیق و ریشه داری که امروز در جامعه های مشرق زمین، میان فرزندان و اولیا وجود دارد، از هر جهت ستایش پذیر و از دیده جامعه شناسان حائز اهمیت و بر انگیزنده اعجاب ملت مغرب زمین می باشد.
امروز در اروپا و آمریکا کانونهای گرم خانوادگی، رو به انحلال گذارده، زندگیها به صورت زندگی ماشینی در آمده است. هنوز فرزندان به حد کامل از بلوغ نرسیده، مطابق تقاضای محیط، حساب خود را از پدر و مادر جدا کرده و دور از محیط والدین زندگی می نمایند و این کار که به عمل غیر انسانی بیشتر شبیه است، زیرا این لفافه که نباید فرزندان سربار والدین باشند و از آغاز بلوغ خود را برای سختیهای زندگی آماده سازند، انجام می گیرد، در صورتی که روح مطلب غیر این است، زیرا تربیت رشدی و فکری فرزندان و آشنا ساختن آنها به رموز زندگی، هرگز نیازی به طرد آنان از کانون گرم زندگی دسته جمعی ندارد، تا رشته عواطف از هم گسسته شود و محیط گرم خانوادگی از بین برود.
امروز روی همین عوامل، دایره خویشاوندی در محیط غرب از فرزندان تجاوز نمی کند و سایر بستگان از عموها و خاله ها و... . در ردیف بیگانگان قرار گرفته اند و این خود یک ضربت مهلک بر اجتماعی است که باید اساس آن را عواطف تشکیل دهد.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
26-11-2020, 22:36
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




اسلام و موقعیت پدران و مادران

راستی کتاب آسمانی در تحکیم اصل حیاتی عاطفه که نشاط و لذت زندگی بستگی به آن دارد، حداکثر کوشش را به عمل آورده است و با تعابیر گوناگون و روشهای ستوده، اساس آن را محکم نموده است.
ولی متاسفانه امروز در اجتماع ما، برخی از مادران هوسباز پدران عیاش، عملا اساس عواطف را متزلزل ساخته و با فرستادن فرزندان به شیر خوارگاه، خود را از قید پرورش اولاد راحت کرده اند و در نتیجه، محیط گرم و پرنشاط خانوادگی را به یک محیط سرد دور از مهر و محبت مبدل نموده اند.
دانشمندان می گویند: شیر خوارگاه اگر چه می تواند تربیت جسمانی فرزندان را به عهده بگیرد، ولی ریشه عواطف را که از دامندهای پرمهر و آغوشهای گرم پدران و مادران سرچشمه می گیرد، می سوزاند و میوه چنین محیط (شیرخوارگاه) غالباً بچه های خشن، بی رحم و جانی می باشد، و از این رهگذر، بر دشواریهای اجتماع مبالغی افزوده می شود.
اهمیت مقام والدین در قرآن، از تعبیرات گوناگون و طرز بیان شیرین آن به خوبی استفاده می شود:
1. برای این که فرزندان به اهمیت مقام پدران و مادران متوجه شوند، در سوره های مختلف، نیکی به پدر و مادر پس از پرستش خدا بیان شده است و جمله زیر و مشابه آن در قرآن زیاد است:
وقضی ربک الاتعبدوا الاایاه وبالوالدین احساناً؛(65)
فقط خداوند حکم کرده است که او را بپرستید و به والدین نیکی نمایید.
این مضمون در سوره های بقره (2) آیه 83؛ نساء (4) آیه 36؛ انعام (6) آیه 151؛ اسرا (17) آیه 23؛ لقمان (31) آیه 14 با عبارات مختلف تکرار شده است.
2. صریحاً دستور می دهد که مسلمانان از هر گونه بذل و بخشش به والدین، خودداری ننمایند و در تمام دوران زندگی از والدین مواظبت کامل به عمل آورند؛ اینک متن آیه ها را در این جا می نگاریم:
ان ترک خیراً الوصیه للوالدین والاقربین بالمعروف؛(66)
اگر مالی بر جای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان به طور پسندیده وصیت کند.
قل ما انفقتم من خیر فللوالدین؛(67)
بگو آنچه می توانید درباره پدران و مادران انفاق نمایید.
اما یبلغن عندک الکبر احدهما اوکلاهما فلا تقل لهما اف؛(68)
اگر یکی از آن دو یا هر دو در کنار توبه پیری رسیدند، به آنها (حتی) اف مگو.
3. قرآن شیوه رهبران آسمانی و آموزگاران الهی را نقل می کند، که آنان نسبت به پدر و مادر شدیداً احترام می کردند و پس از درگذشت در حق آنها استغفار می نمودند و با ملاحظه آیات زیر، این مطلب روشن می شود:
وبراً بوالدیه؛(69) (حضرت یحیی) نسبت بوالدین نکوکار بود.
ربنا اغفرلی ولوالدی وللمومنین یوم یقوم الحساب.(70)
حضرت خلیل الرحمن از خداوند درخواست می نماید که خداوند، او و والدین و مومنان را روز حساب بیامورزد.
جامعترین آیه ای که وظایف فرزندان را نسبت به پدران و مادران معین می نماید، آیه 23 و 24 سوره اسرای است که خلاصه آن را در این جا می آوریم:
اول: نیکی به والدین؛
دوم: در دوران پیری از آنها پرستاری نماید؛
سوم: سخنی که موجب انزجار روحی آنهاست نگوید و با کمال احترام با آنها سخن بگوید؛
چهارم: در برابر آنها خاضع و فروتن باشد؛
پنجم: از خداوند برای آنها طلب رحمت و مغفرت بنماید.
از رهبر عالی قدر اسلام و سایر پیشوایان ما روایات زیادی وارد شده است که وظایف فرزندان را در برابر پدران و مادران تعیین نموده است، و ما برای اختصار از نقل آنها خودداری می نماییم.
اکنون برگردیم آیه مورد بحث را تفسیر کنیم:
قرآن مجید روی اهمیتی که خدمات ارزنده پدر و مادر دارد، پدر و مادر را سفارش می کند و می فرماید: ووصینا الانسان بوالدیه؛ ما به انسان در مورد پدر و مادر سفارش کردیم.
سپس علت احترام به مادر را مدلل می کند که در راه پرورش کودک در دوران جنینی ناتوانیهای فراوانی را متحمل شده، چنان که می فرماید:
حملته امه وهنا علی وهن؛
با ناتوانیهای روز افزون او را حمل کرده و کار او را به پایان رسانیده است.
مقصود از این جمله، همان دوران بارداری است که دوران متوسط آن حدود 280 روز است و حداکثر توقف طبیعی آن 310 روز، و بالاتر از آن یک امر غیر طبیعی محسوب می شود، و این ناتوانی بر اثر رشد و نمو جنین است که عارض مادر می شود.
تازه با طی شدن دوران حمل، کار مادر به پایان نمی رسد، بله باید دو سال او را شیر دهد، چنان که می فرماید: وفصاله فی عامین؛
مفسران می گویند: مقصود از این جمله، این است که پس از دو سال او را از شیرباز گیرد. موید این تفسیر آیه 233 سوره بقره است که صریحاً دستور می دهد که مادران دوسال به فرزندان خود شیر دهند، چنان که فرموده:
والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین؛
مادران دو سال کامل به فرزندان شیر بدهند.
ولی احتمال دیگر دارد که منظور این باشد که در ضمن دو سال او را از شیر باز گیرد، و دیگر لازم نیست که دو سال تمام شیر دهد، زیرا در سوره احقاف (46) آیه 15، دوران حمل و شیردادن را سی ماه قرار داده است؛ چنان که می فرماید:
وحمله وفصاله ثلاثون شهراً؛
دوران بارداری و از شیر گرفتن او سی ماه تمام است.
هرگاه بگوییم: این آیه فقط راجع به فرزندانی است که حداقل حمل آنها شش ماه است که بر سر شش ماه متولد می گردند، در این صورت، این نوع کودکان باطی کردن دوران 24 ماه شیرخوارگی، سی ماه تکمیل می گردد.
ولی اگر بگوییم که این حد، یعنی سی ماه، منحصر به فرزندانی نیست که در حداقل حمل به دنیا می آیند، بلکه یک قانون عمومی است، برای عموم فرزندان، خواه شش ماهه، یا نه، ماهه، در این صورت هرگاه بچه در رحم کم بماند به جبران این که کمتر در رحم مانده است، بایست دو سال تمام شیر بخورد و اگر بچه سر نه ماه چشم به دنیا گشود، برای این که دوران بارداری و شیر خوارگی نبایست بیش از سی ماه باشد، باید بچه را، سر 21 ماه از شیر باز گرفت، تا مدت دو دوران او بیش از سی ماه نباشد.
بنابراین می توان احتمال دوم را در جمله وفصاله فی عامین تقویت کرد که منظور این است که در ضمن دو سال باید فرزند را از شیر باز گرفت، خصوصاً که غلبه با بچه هایی است که در حد متوسط طبیعی که همان نه ماه است، چشم به جهان می گشایند؛ از این جهت نمی توان آیه وحمله وفصاله ثلاثون شهراً را حمل بر افراد غیر غالب نمود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
03-12-2020, 23:12
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif






جامعترین آیه ای که وظایف فرزندان را نسبت به پدران و مادران معین می نماید، آیه 23 و 24 سوره اسرای است که خلاصه آن را در این جا می آوریم:
اول: نیکی به والدین؛
دوم: در دوران پیری از آنها پرستاری نماید؛
سوم: سخنی که موجب انزجار روحی آنهاست نگوید و با کمال احترام با آنها سخن بگوید؛
چهارم: در برابر آنها خاضع و فروتن باشد؛
پنجم: از خداوند برای آنها طلب رحمت و مغفرت بنماید.
از رهبر عالی قدر اسلام و سایر پیشوایان ما روایات زیادی وارد شده است که وظایف فرزندان را در برابر پدران و مادران تعیین نموده است، و ما برای اختصار از نقل آنها خودداری می نماییم.
اکنون برگردیم آیه مورد بحث را تفسیر کنیم:
قرآن مجید روی اهمیتی که خدمات ارزنده پدر و مادر دارد، پدر و مادر را سفارش می کند و می فرماید: ووصینا الانسان بوالدیه؛ ما به انسان در مورد پدر و مادر سفارش کردیم.
سپس علت احترام به مادر را مدلل می کند که در راه پرورش کودک در دوران جنینی ناتوانیهای فراوانی را متحمل شده، چنان که می فرماید:
حملته امه وهنا علی وهن؛
با ناتوانیهای روز افزون او را حمل کرده و کار او را به پایان رسانیده است.
مقصود از این جمله، همان دوران بارداری است که دوران متوسط آن حدود 280 روز است و حداکثر توقف طبیعی آن 310 روز، و بالاتر از آن یک امر غیر طبیعی محسوب می شود، و این ناتوانی بر اثر رشد و نمو جنین است که عارض مادر می شود.
تازه با طی شدن دوران حمل، کار مادر به پایان نمی رسد، بله باید دو سال او را شیر دهد، چنان که می فرماید: وفصاله فی عامین؛
مفسران می گویند: مقصود از این جمله، این است که پس از دو سال او را از شیرباز گیرد. موید این تفسیر آیه 233 سوره بقره است که صریحاً دستور می دهد که مادران دوسال به فرزندان خود شیر دهند، چنان که فرموده:
والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین؛
مادران دو سال کامل به فرزندان شیر بدهند.
ولی احتمال دیگر دارد که منظور این باشد که در ضمن دو سال او را از شیر باز گیرد، و دیگر لازم نیست که دو سال تمام شیر دهد، زیرا در سوره احقاف (46) آیه 15، دوران حمل و شیردادن را سی ماه قرار داده است؛ چنان که می فرماید:
وحمله وفصاله ثلاثون شهراً؛
دوران بارداری و از شیر گرفتن او سی ماه تمام است.
هرگاه بگوییم: این آیه فقط راجع به فرزندانی است که حداقل حمل آنها شش ماه است که بر سر شش ماه متولد می گردند، در این صورت، این نوع کودکان باطی کردن دوران 24 ماه شیرخوارگی، سی ماه تکمیل می گردد.
ولی اگر بگوییم که این حد، یعنی سی ماه، منحصر به فرزندانی نیست که در حداقل حمل به دنیا می آیند، بلکه یک قانون عمومی است، برای عموم فرزندان، خواه شش ماهه، یا نه، ماهه، در این صورت هرگاه بچه در رحم کم بماند به جبران این که کمتر در رحم مانده است، بایست دو سال تمام شیر بخورد و اگر بچه سر نه ماه چشم به دنیا گشود، برای این که دوران بارداری و شیر خوارگی نبایست بیش از سی ماه باشد، باید بچه را، سر 21 ماه از شیر باز گرفت، تا مدت دو دوران او بیش از سی ماه نباشد.
بنابراین می توان احتمال دوم را در جمله وفصاله فی عامین تقویت کرد که منظور این است که در ضمن دو سال باید فرزند را از شیر باز گرفت، خصوصاً که غلبه با بچه هایی است که در حد متوسط طبیعی که همان نه ماه است، چشم به جهان می گشایند؛ از این جهت نمی توان آیه وحمله وفصاله ثلاثون شهراً را حمل بر افراد غیر غالب نمود.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
04-12-2020, 13:55
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




اطاعت و فرمان برداری محدود

15. وان جاهداک علی ان تشرک بی مالیس لک به علم فلاتطعهما وصاحبهما فی الدنیا معروفاً واتبع سبیل من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون؛
اگر (پدر و مادر) به تو اصرار ورزند که برای من شریکی قرار ده، در حالی که به آن علم نداری (و می دانی درست نیست) در دنیا با آنها به نیکی رفتار کن و از راه کسانی که به سوی من رو آورده اند، پیروی نما! سرانجام و بازگشت شما به سوی من است و شما را از آنچه انجام می دادید آگاه می کنم.(71)




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
25-12-2020, 20:16
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




پناهگاه در مسائل اصولی، منطق و خرداست

اصولا پناهگاه بشر در مسائل اصولی و اساسی، عقل و خرد است. پیروی از هر مقامی ولو هر اندازه بزرگ باشد، اگر توام با منطق و استدلال نگردد، از نظر اسلام بی ارزش است و در اسلام، مساله ای بالاتر از توحید و مبارزه با شرک نیست و برای توبیخ کسانی که بی فکر در این مسائل به دنبال این و آن هستند، این آیه نازل شده است:
ولاتقف مالیس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً؛(72)
بر چیزی که آگاهی ندارید دل مبندید، به راستی گوش و چشم و قلب روز قیامت مسئوولند.
دانشمند بزرگ شیعه، مرحوم علامه حلی صریحاً از عموم علمای اسلام نقل می نماید که تقلید و پیروی از قول دیگران در مسائل اصولی که راه درک و فهم آن برای همه باز است، حرام است و هر فردی باید این رشته از مسائل را از طریق دلیل و گواه خرد به دست آورد، اینک عین عبارت ایشان را در این جا نقل می کنیم:
اجمع العلماء علی وجوب معرفه الله، وصفاته الثبوتیه، و ما یصح علیه و ما یمتنع عنه، والنبوه والامامه والمعاد بالدلیل لابالتقلید؛
یعنی دانشمندان اسلام به اتفاق آرا می گویند که هر فرد مسلمانی باید عقیده خود را نسبت به مسائل خداشناسی و صفات او و موضوع نبوت و امامت و معاد، روی دلیل و برهان استوار سازد؛ هرگز جایز نیست در این مسائل تقلید نماید.
لزوم تحقق در مسائل اصولی اسلام، قدرت روحی و فکری و وسعت شعاع دید اسلام را می رساند که می خواهد جامعه انسانی در این مسائل خود فکر کند و پیرو منطق و استدلال باشد، در نتیجه سطح افکار بالا برود و یک مشت سود جو به عنوان متخصص در مسائل عقاید، افکار و روح مردم را قبضه ننمایند. اسلام با کمال شهامت به مردم در این مسائل، حق دخالت و فکر داده است.
دستگاه روحانی مسیح به پیروان خود اجازه نمی دهد که در مسائل اساسی آیین مسیح، مانند تثلیث و پسر خدا بودن حضرت مسیح و امثال آن، ابراز نظر کنند و مریدان را تحت عنوان اسرار مگو و رمز مسیحیت از تفکر آزاد باز می دارد.
راستی این منطق، کجا و منطق قرآن کجا، زیرا این کتاب آسمانی کسانی را که بی جهت از روش گمراه کننده پدران پیروی می نمایند، چنین مذمت می فرماید:
بل قالوا انا وجدنا آباءنا علی امه و انا علی آثارهم مهتدون و کذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریه من نذیر الاقال متروفوها انا وجدنا آباءنا علی امه وانا علی آثار هم مقتدون قال اولو جئتکم باهدی مما وجدتم علیه آباءکم قالوا انا بما ارسلتم به کافرون.(73)
یعنی مشرکان، آیین خرافی خود را روی تقلید از پدران توجیه می کنند و می گویند: ما پدران خود را بر آیین بت پرستی یافتیم و از پی آنها خواهیم رفت. تو ای رسول خدا، از جوابی که به تو می گویند دلگیر مباش! ما به نقاط مختلفی پیامبرانی اعزام کرده ایم و به آنها همان جوابی را داده اند که به تو نیز داده اند و چنین گفتند: ما پدران خود را بر آیین بت پرستی یافتیم و از آیین آنها پیروی خواهیم نمود.
در جواب آنها بگو: اگر دینی بهتر از آنچه از پدران شما به شما رسیده بیاورم، باز از آیین پدران پیروی می نمایید؟ آنان از روی لجاجت می گویند، ما آیین شما را نکار می کنیم.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif

فاطمه سادات*خادمه بانوی محشر*
26-12-2020, 14:09
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif




واجب بودن احترام پدر و مادر کافر

تا این جا روشن شد که هرگاه پدر و مادر از نظر عقیده منحرف بودند، هرگز نباید از عقاید آنان پیروی کرد، ولی این، سبب نمی شود که نسبت به آنها بی مهر باشیم. هر فرد مسلمانی باید حتی به پدر و مادر مشرک و غیر مسلمان احترام کند و این خود کی از دستورات جاویدان اسلام است که در این آیه عنوان شده است، چنان که می فرماید: وصاحبهما فی الدنیا معروفاً زیرا این طرز برخورد با پدر و مادر غیر مسلمان، علاوه بر این که روح حق شناسی و احترام به صاحبان حقوق را زنده می کند، چه بسا باعث هدایت و راهنمایی پدران و مادران گمراه می گردد و بدبینی آنها را نسبت به دین اسلام از بین می برد.
زکریا فرزند ابراهیم نقل می کند: من یک جوان مسیحی بودم و در محضر امام صادق (علیه السلام) به دین اسلام مشرف شدم. از حضرتش درباره پدر و مادر غیر مسلمانم سوال کردم که آنها را از نعمت اسلام بی نصیب و بی بهره هستند. فرمود: تا آنجا که می توانی به آنها احترام کن. وی می گوید: من پس از مراجعت، سفارش آن حضرت را درباره مادرم مراعات می کردم.
کردار من به اندازه ای در نظر او اعجاب انگیز بود که سرانجام از علت این تکریم روز افزون سوال نمود و گفت: در گذشته تا این حد نسبت به من مهر نمی ورزیدی، اکنون چه شده است که مراتب علاقه تو به من زیادتر شده است. به او گفتم: آیین تازه ای که به آن گرویده ام، به من چنین دستور داده است. او اشتیاق فراوانی به شناسایی آیین اسلام پیدا کرد. من تا آنجا که اطلاعاتم اجازه می دادراک، درباره اسلام با او سخن گفتم، طولی نکشید که به آیین اسلام تشریف یافت.(74)
جهاد یکی از وظایف بزرگ اسلام است. جوانی به طور داوطلب، آماده رفتن به جهاد بود، ولی پدر و مادر او از رفتن وی خیلی متاثر شدند. جوان حضور پیامبر اسلام رسید و او را آگاه کرد. رسول گرامی فرمود:
فوالذی نفسی بیده لانسهما بک یوماً ولیله خیر من جهاد سنه؛
به خدایی که روح من در دست اوست، یک شبانه روز در حضور پدر و مادر باشی و با تو مانوس شوند، بهتر از آن است که یک سال در راه خدا شمشیر بزنی.(75)
پیامبر اسلام در آخرین لحظه های عمر، گروهی را سفارش فرمود، از آن جمله، کارگران و پدران و مادران.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/25477669139255709102.gif