مصطفی*شیعه ال طاها*
26-06-2020, 01:50
سال ۱۳۴۰، کودکی در شهر اهواز متولد شد نامش را «علی» نهادند. علی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد کمیته انقلاب شد و سپس به همراه حسین علم الهدی، آقایی و دیگر همزمانش جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاشهای بسیاری کرد.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50343&type=imgCenter
وی پس از تشکیل قرارگاه سری «نصرت» و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و بدر، مسؤولیت سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) را عهده دار شد که حاصل آن سازماندهی ۱۳ یگان رزمی و پشتیبانی در استان خوزستان بود و شاید به همین دلیل او را سردار هور نامیدند.
سرانجام قرارگاه نصرت در محاصره دشمن قرار گرفت و تعدادی از نیروها به اسارت نیروهای بعثی درآمدند و علی هاشمی چهره محبوب و خندان عرصههای عشق و ایمان سرانجام به آسمان پیوست.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50349&type=imgCenter
خاطرات سردار غلامرضا گرجیزاده
تا زمانی که صدام زنده بود یعنی سال ۱۳۸۲ همه فرماندهان اتفاق نظر داشتند که اسمی از علی هاشمی نباشد. ما در رابطه با او هیچ حرفی نزدیم و اگر هم قرار بود حرفی از او به میان بیاید معتقد بودیم که او به شهادت رسیده است چرا که علی هاشمی با توجه به ارزشی که برای صدام داشت در صورتی که زنده بود یک برگ برنده برای او به شمار میآمد.
برای همین هنگامی هم که من اسیر شدم وقتی گفتند علی هاشمی اسیر شده است. به بازجوهای عراقی که من را شکنجه میکردند گفتم که خب بروید از او بپرسید که من چه کاره هستم. آن وقت متوجه میشوید که من بیگناهم. عراقیها حتی در اردوگاه موصل عکسی از علی هاشمی را به اسرا نشان داده بودند اما هیچ اثری از علی هاشمی نبود.
علی هاشمی در زمان جنگ هیچگاه جلوی دوربین نرفت و مصاحبهای انجام نداد و حتی در جلسات نیز به گونهای صحبت نمیکرد که مطرح بشود. این از گمنامیهای علی هاشمی است.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50345&type=imgCenter
تا آخرین لحظه کنار علی هاشمی بودم
من افتخار این را داشتم که تا آخرین لحظه در کنار علی هاشمی باشم. برای خیلی از افراد نحوه شهادت او ابهام دارد. برخیها میگویند که او با خودروی جیپ به هلیکوپتر عراقیها زده است و برخی هم میگویند که در «هور» بر اثر اصابت گلوله خمپاره در کنارش به شهادت رسیده است، اما آنچه که مهم است این است که او یک شهید است. من در خطرناکترین لحظهای که یک انسان میتواند آن را درک کند در کنار علی هاشمی در قرارگاه بودم. او بسیار آرام بود و مانند همیشه عادی و چهار زانو نشسته بود و من شرایط را برایش توضیح میدادم.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50346&type=imgCenter
رفتار علی هاشمی با اسرای عراقی
چند ساعت پیش از شهادت علی هاشمی چند تن از رزمندگان تیپ ۲۱ امام رضا (ع) دو اسیر عراقی را که از تکاوران گارد ریاست جمهوری صدام بودند به اسارت گرفته بودند. در قرارگاه یک آمبولانس وجود داشت. موضوع را به علی هاشمی گفتیم. علی تصمیم گرفت که حتماً این دو اسیر که جراحت سطحی داشتند با آمبولانس به عقب بروند. این در حالی است که منطق نظامی میگوید نیروهای خودی باید از آن آمبولانس استفاده میکردند. این تکاوران گارد ریاست جمهوری آدم کشی و آدمسوزیهای دوران جنگ تحمیلی را رقم زده بودند. اما با این حال که علی هاشمی به همه این جنایتهای آنها آگاه بود تأکید داشت که حتماً آنها به عقب بروند. این مطلب را گفتم که بدانید در دنیایی که پر از پلیدی و پلشتی است خیلیها نظامیان را انسانهای خشن میشناسند اما این گونه نبود. در جبهه و جنگ رزمندگان ایرانی مظهر انسانیت بودند.
چرا علی هاشمی عقب نیامد
دو روز قبل از هلیبرن دشمن در تیرماه سال ۱۳۶۷ در قرارگاه من با او جلسهای داشتم. آن زمان حجم آتش دشمن زیاد بود و اجازه نمیداد که جلسه را ادامه بدهیم. هنگامی که میخواستم سوار خودرو شوم به او گفتم آقای هاشمی قرارگاه را عقبتر بیاورید چرا که احتمال دارد دشمن امواج بیسیم شما را ردیابی کرده باشد. او گفت باشد، اما عقب نیامد.
هم زمان با این توصیه من که آن زمان جانشین آقا محسن در قرارگاه مرکزی خاتم بودم به سردار احمد غلامپور نیز که در قرارگاه کربلا بود این توصیه را کردم. آقای غلامپور یک جابجایی تاکتیکی انجام داد و عقب آمد.
علی هاشمی نمیخواست ضعف نشان بدهد چرا که معتقد بود این عقب آمدن بر روحیه دیگر یگانها نیز تأثیر خواهد گذاشت و روحیه رزمندگان آنها را تضعیف خواهد کرد. پس از این ماجرا عراقیها «هلیبرن» کردند و علی هاشمی در این جریان به شهادت رسید.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50348&type=imgCenter
علی هاشمی در ۱۷ سالگی وارد مبارزات انقلاب شد. ۱۹ سالگی فرمانده شد. در ۲۱ سالگی فرماندهی چند تیپ را بر عهده گرفت و در ۲۷ سالگی به شهادت رسید و در ۴۹ سالگی پیکرش پیدا شد. من ۴۹ سالگی علی را جشن تولد او قرار دادهام چرا که آن زمان بود که محسن رضایی برای اولین بار اعلام کرد علی هاشمی فرمانده قرارگاه فوق سری نصرت بود.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50343&type=imgCenter
وی پس از تشکیل قرارگاه سری «نصرت» و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و بدر، مسؤولیت سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) را عهده دار شد که حاصل آن سازماندهی ۱۳ یگان رزمی و پشتیبانی در استان خوزستان بود و شاید به همین دلیل او را سردار هور نامیدند.
سرانجام قرارگاه نصرت در محاصره دشمن قرار گرفت و تعدادی از نیروها به اسارت نیروهای بعثی درآمدند و علی هاشمی چهره محبوب و خندان عرصههای عشق و ایمان سرانجام به آسمان پیوست.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50349&type=imgCenter
خاطرات سردار غلامرضا گرجیزاده
تا زمانی که صدام زنده بود یعنی سال ۱۳۸۲ همه فرماندهان اتفاق نظر داشتند که اسمی از علی هاشمی نباشد. ما در رابطه با او هیچ حرفی نزدیم و اگر هم قرار بود حرفی از او به میان بیاید معتقد بودیم که او به شهادت رسیده است چرا که علی هاشمی با توجه به ارزشی که برای صدام داشت در صورتی که زنده بود یک برگ برنده برای او به شمار میآمد.
برای همین هنگامی هم که من اسیر شدم وقتی گفتند علی هاشمی اسیر شده است. به بازجوهای عراقی که من را شکنجه میکردند گفتم که خب بروید از او بپرسید که من چه کاره هستم. آن وقت متوجه میشوید که من بیگناهم. عراقیها حتی در اردوگاه موصل عکسی از علی هاشمی را به اسرا نشان داده بودند اما هیچ اثری از علی هاشمی نبود.
علی هاشمی در زمان جنگ هیچگاه جلوی دوربین نرفت و مصاحبهای انجام نداد و حتی در جلسات نیز به گونهای صحبت نمیکرد که مطرح بشود. این از گمنامیهای علی هاشمی است.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50345&type=imgCenter
تا آخرین لحظه کنار علی هاشمی بودم
من افتخار این را داشتم که تا آخرین لحظه در کنار علی هاشمی باشم. برای خیلی از افراد نحوه شهادت او ابهام دارد. برخیها میگویند که او با خودروی جیپ به هلیکوپتر عراقیها زده است و برخی هم میگویند که در «هور» بر اثر اصابت گلوله خمپاره در کنارش به شهادت رسیده است، اما آنچه که مهم است این است که او یک شهید است. من در خطرناکترین لحظهای که یک انسان میتواند آن را درک کند در کنار علی هاشمی در قرارگاه بودم. او بسیار آرام بود و مانند همیشه عادی و چهار زانو نشسته بود و من شرایط را برایش توضیح میدادم.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50346&type=imgCenter
رفتار علی هاشمی با اسرای عراقی
چند ساعت پیش از شهادت علی هاشمی چند تن از رزمندگان تیپ ۲۱ امام رضا (ع) دو اسیر عراقی را که از تکاوران گارد ریاست جمهوری صدام بودند به اسارت گرفته بودند. در قرارگاه یک آمبولانس وجود داشت. موضوع را به علی هاشمی گفتیم. علی تصمیم گرفت که حتماً این دو اسیر که جراحت سطحی داشتند با آمبولانس به عقب بروند. این در حالی است که منطق نظامی میگوید نیروهای خودی باید از آن آمبولانس استفاده میکردند. این تکاوران گارد ریاست جمهوری آدم کشی و آدمسوزیهای دوران جنگ تحمیلی را رقم زده بودند. اما با این حال که علی هاشمی به همه این جنایتهای آنها آگاه بود تأکید داشت که حتماً آنها به عقب بروند. این مطلب را گفتم که بدانید در دنیایی که پر از پلیدی و پلشتی است خیلیها نظامیان را انسانهای خشن میشناسند اما این گونه نبود. در جبهه و جنگ رزمندگان ایرانی مظهر انسانیت بودند.
چرا علی هاشمی عقب نیامد
دو روز قبل از هلیبرن دشمن در تیرماه سال ۱۳۶۷ در قرارگاه من با او جلسهای داشتم. آن زمان حجم آتش دشمن زیاد بود و اجازه نمیداد که جلسه را ادامه بدهیم. هنگامی که میخواستم سوار خودرو شوم به او گفتم آقای هاشمی قرارگاه را عقبتر بیاورید چرا که احتمال دارد دشمن امواج بیسیم شما را ردیابی کرده باشد. او گفت باشد، اما عقب نیامد.
هم زمان با این توصیه من که آن زمان جانشین آقا محسن در قرارگاه مرکزی خاتم بودم به سردار احمد غلامپور نیز که در قرارگاه کربلا بود این توصیه را کردم. آقای غلامپور یک جابجایی تاکتیکی انجام داد و عقب آمد.
علی هاشمی نمیخواست ضعف نشان بدهد چرا که معتقد بود این عقب آمدن بر روحیه دیگر یگانها نیز تأثیر خواهد گذاشت و روحیه رزمندگان آنها را تضعیف خواهد کرد. پس از این ماجرا عراقیها «هلیبرن» کردند و علی هاشمی در این جریان به شهادت رسید.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=50348&type=imgCenter
علی هاشمی در ۱۷ سالگی وارد مبارزات انقلاب شد. ۱۹ سالگی فرمانده شد. در ۲۱ سالگی فرماندهی چند تیپ را بر عهده گرفت و در ۲۷ سالگی به شهادت رسید و در ۴۹ سالگی پیکرش پیدا شد. من ۴۹ سالگی علی را جشن تولد او قرار دادهام چرا که آن زمان بود که محسن رضایی برای اولین بار اعلام کرد علی هاشمی فرمانده قرارگاه فوق سری نصرت بود.