توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شیعه در گذر تاریخ
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
18-09-2020, 22:39
https://www.adyannet.com/sites/default/files/media/book/4236.jpg
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
18-09-2020, 22:40
رسول خدا (ص) در امر رسالت و تثبیت پایههای نهضت خویش، رنج بسیار کشید؛ هرچند گردباد سهمگین توطئه دشمنان، همواره بر نهضت و شریعت ایشان محیط بود، اما سنت الهی بر آن بود تا از افول نور خویش جلوگیری کند و آن را از شر مشرکان و منافقان حفظ نماید. از طرفی امت اسلام نیز پس از رحلت رسول خدا (ص) مانند همه امتها مشمول سنت ابتلا و آزمایش شد تا نشان دهد که مردم، چگونه اراده و اختیار خود را به کار میگیرند و با تمسک به ابزار هدایت، خود را از فتنهها میرهانند و کدام یک مدال افتخار امت ناجیه را به گردن میآویزند.
ص:2
ص:3
ص:4
ص:5
ص:6
ص:7
رسول خدا (ص) علیبن ابیطالب (ع) و راه او را ملاک حق معرفی کرد و پیوسته آن حضرت و پیروانش را به رستگاری بشارت داد و مسلمانان را بر حذر داشت که مبادا نااهلانی از قریش رهبری جامعه اسلامی را به دست گیرند و خود را امیر بر مؤمنان بدانند. از این رو ایشان براساس مأموریتی الهی رهبری نهضت خویش را به دست علی بن ابطالب (ع)
ص:8
سپرد تا امت او را به مقصد نهایی که عبودیت مطلقه بود، هدایت کند و پیروان خویش را به سر منزل مقصود برساند.
کتابی که پیش رو دارید، با ادله متقن و وافی شیعه را پیروان واقعی علی بن ابیطالب (ع) و فرقه ناجیه معرفی کرده و چنانکه از نام کتاب پیداست، در گذر تاریخ به بررسی آن پرداخته است.
حضرت آیتالله سبحانی با تألیف کتاب ارزشمند «الشیعة فی موکب التاریخ دراسة موضوعیة فی نشأة الشیعة فی ضوء الکتاب والسنة و التاریخ» به بررسی تاریخ پیدایش مذهب امامیه پرداخته و آن را از دریچه قرآن کریم، روایات و تاریخ بررسی کرده است. نظر به اهمیت این موضوع و کتاب، پژوهشکده حج و زیارت ترجمه آن را در دستور کار خود قرار داد و از فرهیخته گرامی، جناب آقای «عبدالحسین بینش» در کار ترجمه، یاری گرفت و اثر حاضر نتیجه این تلاشهاست.
امید است این کتاب مورد توجه کسانی که میخواهند با مکتب اهلبیت (ع) آشنا شوند، قرار گیرد.
در پایان، پژوهشکده حج و زیارت برخود لازم میداند که از زحمات بیشائبه مؤلف گرانقدر و مترجم محترم و تمامی کسانی که در به ثمر رسیدن این اثر تلاش کردند، سپاسگزاری نماید.
انه ولی التوفیق
پژوهشکده حج و زیارت
گروه تاریخ و سیره
ص:9
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
18-09-2020, 22:41
فصل اول: ریشه تشیع و تاریخ پیدایش آن
اشاره
درآمد
برخی از نویسندگان گذشته و حال، میپندارند که تشیع نیز همانند دیگر فرقههای اسلامی، محصول درگیریهای سیاسی است. درحالیکه گروهی دیگر بر این باورند که این مذهب، حاصل درگیریهای فکری است. ازاینرو در جستوجوی تاریخ پیدایش و ظهور آن در عرصۀ جامعۀ اسلامی هستند. اینان تشیع را پدیدهای نوظهور در میان جوامع اسلامی معرفی میکنند و معتقدند که تشیع، گرچه بخشی از پیکرۀ امت اسلامی است، ولی نتیجۀ رویدادهای سیاسی، اجتماعی و فکری است که با گذر زمان به تشکیل این مذهب، منتهی شده و به تدریج رو به گسترش نهاده است.
شاید همین تصور نادرست از مفهوم تشیع است که صاحبان چنین دیدگاههایی را در فهم حقیقت پیدایش این مذهب، به خطا و لغزش افکنده و اجازه نداده است تفسیر درستی از این پدیده ارائه کنند. اگر این پژوهشگران کار خود را از مبانی فکری و اعتقادی تشیع آغاز میکردند،
ص:12
به روشنی درمییافتند که گوهر تکوین و اصول و ارکان این مذهب، چیزی جز امتداد حقیقی اندیشۀ اعتقادی اسلام نیست.
برخی سرچشمۀ پیدایش تشیع را به آنجا بازمیگردانند که پیامبر اسلام (ص) پس از خود، علی (ع) را با فرمان خداوند به خلافت و جانشینی گماشت تا امام و راهنمای مردم باشد؛ همانطور که خود آن حضرت، امام و راهنمای مردم بود. چنین اعتقادی روشنترین مصداق برای حقیقت پیدایش تشیع است. تشیع با تبلور اندیشۀ بزرگ اسلامی پدید آمد؛ زیرا ناگزیر پس از رحلت صاحب رسالت باید کسی میبود که راه او را بهطور حقیقی تداوم و استمرار بخشد و بار سنگین این رسالت آسمانی را به دوش کشد.
اگر بپذیریم که اساس تشیع بر استمرار رهبری به وسیلۀ جانشین پیامبر (ص) است، پس شیعه چیزی جز تاریخ اسلام و نصوص روایت شده از رسول خدا (ص) در اینباره ندارد.
نویسندگان کتابهای صحیح و سنن، روایتهای بسیاری را دربارۀ جانشینی امیرمؤمنان علی (ع) نقل کردهاند. این نصوص، حجیت خدشهناپذیری دارند و بیتردید، همان پایگاه اعتقاداتی است که رسولخدا (ص) به دنبال پایهگذاری آن بوده است. این روایتها بهطور قطع دلالت بر این دارد که اقبالهای صورت پذیرفته در دورههای بازپسین، استمرار آن چیزی بود که در دوران رسول خدا (ص) وجود داشت. بنابراین همه کسانی که دعوت پیامبر (ص) را اجابت کردند و از روی صدق و حقیقت، به فرمان ایشان سرنهادند، بدون شک پیشروان
ص:13
تشیع و حاملان بذرهای نخستین آن به شمار میآیند.
شیعیان همان مسلمانان مهاجر و انصار و کسانیاند که در نسلهای بعد، راه آنان را در پیش گرفتند. آنها در همان مسیری که پیشتر پیامبر (ص) در موضوع رهبری داشت، باقی ماندند؛ نه آن را تغییر دادند و نه به دیگری سپردند. آنها مصالح خیالی را برابر نصوص قرار ندادند و مصداق بارز سخن خداوند گردیدند که میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (حجرات: ١)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا و رسول او پیشی مگیرید و از خداوند پروا داشته باشید. همانا خداوند شنوا و داناست.
شیعیان در اصول و فروع، به علی (ع) و خاندان او روی آوردند و از گروهی که نصوص خلافت، ولایت و رهبری عترت پیامبر (ص) را نپذیرفتند و جانب مصلحت را گرفتند، دوری جستند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
19-09-2020, 18:54
سخنان رسول خدا (ص) دربارۀ شیعه
اخبار رسیده از زبان پیامبر (ص) دربارۀ شیعیان علی (ع) که در اصل شیعۀ خود پیامبر (ص) بودند، نقاب از چهرۀ حقیقت برمیدارد و نشان میدهد شماری از مهاجران، گرد علی (ع) حلقه زدند که حتی در همان دوران رسالت نیز به شیعیان علی (ع) ، معروف بودند. رسول خدا (ص) نیز بارها آنان را از رستگاران خواند. اگر کسی دراینباره گرفتار شک و تردید باشد، شماری از نصوص وارده دراینباره را نقل میکنیم:
١. ابن مردویه به نقل از عایشه مینویسد:
گفتم ای رسول خدا (ص) ! گرامیترین آفریدگان نزد خدا چه کسانی هستند؟ فرمود: ای عایشه! مگر این آیه را نخواندهای که میفرماید: «کسانی که ایمان آورده و عمل صالح کردهاند، اینان بهترین آفریدگانند»(1).(2)
________________________________________
1- بینه:٢ .
2- الدر المنثور، سیوطی، ج ۶، ص۵٨٩.
ص:16
٢. ابن عساکر از جابر بن عبدالله نقل میکند:
ما نزد پیامبر (ص) بودیم که علی (ع) از راه رسید. آنگاه پیامبر (ص) فرمود: «به آنکه جانم به دست اوست، سوگند، او و شیعیانش در روز رستخیز رستگارانند» . و این آیه نازل گردید: «کسانی که ایمان آورده و عمل صالح کردند، اینان بهترین مردم هستند» . از آن پس، هرگاه یاران پیامبر (ص) ، علی (ع) را میدیدند، میگفتند: «بهترین مردم آمد» .(1)
٣. ابنعدی و ابن عساکر نیز از ابوسعید - به طور مرفوع- چنین نقل کردند: «علی بهترین مردم است» .(2)
۴. ابنعدی از ابن عباس نقل میکند:
هنگامی که آیۀ «کسانی که ایمان آورده و عمل صالح کردهاند، اینان بهترین مردم هستند» فرود آمد، رسول خدا (ص) به علی فرمود: «بهترین مردم، تو و شیعیان تو هستید و در روز رستخیز هم شما خشنودید و هم خداوند از شما خشنود است» .(3)
۵. ابن مردویه از علی (ع) نقل کرده است:
رسول خدا (ص) به من فرمود: «آیا قول خدای را نشنیدهای که میگوید: «کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند بهترین مردم هستند» . اینان تو و شیعیان تو هستید و وعدهگاه من و شما
________________________________________
1- الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص ۵٨٩.
2- همان.
3- همان.
ص:17
بر سر حوض است. وقتی که امتها برای پس دادن حساب بیایند، شما رو سفیدید» (1)
۶. ابنحجر در کتاب «صواعق» به نقل از ام سلمه مینویسد:
شبی نوبت من بود و رسول خدا (ص) نزد من حضور داشت. آنگاه فاطمه و پس از او علی (ع) به خانۀ من آمدند. رسول خدا (ص) فرمود: «ای علی! تو و یارانت در بهشتید. تو و شیعیانت در بهشتید» . (2)
٧. ابن اثیر نیز در کتاب «نهایه» چنین نوشته است:
رسول خدا (ص) به علی فرمود: «ای علی! تو و شیعیانت در حالی به حضور پروردگار میرسید که شما از خداوند و خداوند از شما خشنود است و دشمنان تو در حالی حاضر میشوند که خشمناکند و در زنجیر» . آنگاه دست بر گردنش افکند تا چگونگی در زنجیر بودن گردن را نشان بدهد.
٨. زمخشری در کتاب «ربیع» آورده است:
رسول خدا (ص) فرمود: «ای علی! چون روز رستخیز فرا رسد، من دامن خدای تعالی را میگیرم و تو دامن مرا میگیری و فرزندانت دامن تو را میگیرند و شیعیان فرزندانت دامن آنان را میگیرند و پس میبینی به رفتن ما به کجا فرمان داده میشود» .(3)
٩. احمد در «المناقب» آورده است:
________________________________________
1- الدر المنثور، ج۶، ص۵٨٩.
2- الصواعق المحرقۀ، ص ١۶١.
3- ربیع الأبرار، ج١، ص١٢٩.
ص:18
پیامبر (ص) به علی (ع) گفت: «آیا دوست نمیداری که در بهشت همراه من باشی و حسن و حسین و فرزندانمان پشت سر ما و زنان ما پشت سر فرزندانمان باشند و شیعیان ما در سمت چپ و راست ما قرار داشته باشند؟ !»(1)
١٠. طبرانی نقل کرده است که پیامبر (ص) به علی (ع) گفت:
نخستین چهار کسی که به بهشت وارد میشوند، من، تو، حسن و حسین هستیم و فرزندان ما پشت سر ما و زنان ما پشت سر فرزندان ما و شیعیان ما در سمت چپ و راست ما هستند.(2)
١١. دیلمی نیز چنین آورده است:
ای علی! خداوند تو و نسل تو و فرزندان و خویشاوندانت و شیعیانت را بخشیده است. پس تو را بشارت باد. تو کسی هستی که از شرک و کفر جدا شده و از علم و ایمان پُر گشتهای. (3)
١٢. دیلمی به نقل از پیامبر (ص) میگوید:
تو و شیعیان تو بر حوض وارد میشوید، درحالیکه سیرابید و سیراب میکنید. روهایتان سپید است و دشمنانت در حالی بر حوض وارد میشوند که تشنهاند و غل و زنجیر بر گردن دارند.(4)
١٣. مغازلی به سند خویش از انس بن مالک روایت کرده است:
رسول خدا (ص) فرمود: «از امت من هفتاد هزار تن بدون حساب به
________________________________________
1- الصواعق، ص١۶١.
2- همان.
3- همان.
4- همان.
ص:19
بهشت وارد میشوند» . آنگاه رو به علی کرد و گفت: «آنان شیعیان تو هستند و تو امام آنان هستی» .(1)
١۴. مغازلی از کثیر بن زید نیز چنین روایت کرده است:
اعمش بر منصور وارد شد. چون چشمش به او افتاد، گفت: «ای سلیمان! در صدر بنشین» . گفت: «من هر جا بنشینم صدر مجلس همانجاست» ، تا آنکه ضمن سخنانش گفت: «حدیث کرد مرا رسولخدا (ص) و فرمود: جبرئیل اینک نزد من آمد و گفت: انگشتر عقیق به دست کنید که نخستین سنگی که به یگانگی خداوند و رسالت من و جانشینی علی و امامت فرزندانش و به بهشت رفتن شیعیانش گواهی داده، همین سنگ است» .(2)
١۵. او همچنین با سند خویش، از سلمان فارسی، از رسول خدا (ص) نقل کرده است که گفت:
ای علی! انگشتری به دست راست کن تا از مقربان باشی. گفت: «ای رسول خدا (ص) ! مقربان چه کسانی هستند» . فرمود: «جبرئیل و میکائیل» . گفت: «ای رسول خدا (ص) ! چه انگشتری به دست کنم» ؟ گفت: «عقیق سرخ؛ زیرا آن کوهی است که به یگانگی خداوند و نبوت من و جانشینی تو و امامت فرزندان تو و به بهشت رفتن
________________________________________
1- مناقب، مغازلی، ص٢٩٣.
2- همان، ص٢٨١؛ سید بحرانی، غایۀ المرام به نقل از مغازلی. تدبر در برخی آیههای شریفه که نشان میدهد عموم موجودات از علم و شعور برخوردارند، مثل آیه: «برخی از آنها از ترس خدا فرو میغلتند» . بقره: ٧۴ ، تصدیق آنچه در حدیث شریف آمده، مبنی بر شهادت عقیق بر وحدانیت خداوند را آسان میکند.
ص:20
دوستانت و به فردوس رفتن شیعیان تو و فرزندانت، گواهی داده است» . (1)
١۶. ابن حجر نیز چنین نقل کرده است:
علی بر گروهی گذشت و آنان فوراً از جا برخاستند. فرمود: «اینان چه کسانی هستند» ؟ گفتند: «ای امیرمؤمنان! از شیعیان تو هستند» . فرمود: «نیکوست» . آنگاه فرمود: «ای گروه! چرا من نشان شیعیانم و زیور دوستانم را در شما نمیبینم» ؟ آنان از شرم سر به زیر افکندند. در این هنگام یکی از میانشان گفت: «به حق آن کس که شما اهلبیت را گرامی داشت و شما را ویژگی بخشید و محبوب گردانید، از تو میخواهیم که ویژگی شیعیانت را برای ما بازگویی» . فرمود: «شیعیان ما عارفان به خدا و عاملان به فرمان خدا هستند» .(2)
١٧. صدوق (٣٠۶-٣٨١ه. ق) از ابن عباس نقل کرده است:
از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرماید: «چون روز قیامت بشود و کافر آنچه را که خداوند تبارک و تعالی برای شیعیان علی از ثواب و کرامت آماده ساخته ببیند. . .» . (3)
این نصوص که همدیگر را تأیید میکنند و بینیاز از ملاحظۀ اسنادند، نشان میدهند که میان اصحاب پیامبر (ص) ، تنها علی (ع) متمایز بود به اینکه شیعه و پیروانی دارد. آن شیعیان اوصاف و نشانههایی داشتند که در
________________________________________
1- علل الشرائع، ص ١۵٨.
2- الصواعق، ص١۶١.
3- علل الشرائع، ص ١۵۶. چاپ نجف اشرف.
ص:21
دوران زندگی پیامبر (ص) و پس از ایشان نیز به آن ویژگیها معروف بودند. ازاینرو پیامبر (ص) آنان را میستود و رستگاری آنان را مژده میداد. بهطور قطع، آن شیعیان راستین از خطی که رسول مکرم اسلام (ص) برای اندیشۀ بزرگ اسلامی ترسیم کرده بود، ذرهای منحرف نشده بودند. این خط بر حقیقت تشیع و منشأ آن، که از پیدایش و استقرار دین جدا نبود، تأکید میورزید. بنابراین با وجود این نصوص معتبر، درست نیست که یک پژوهشگر برای دانستن چگونگی شکلگیری شیعه و ظهور آن، به فرضهای گمانی و وهمی روی آورد.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
20-09-2020, 20:42
۶. ابنحجر در کتاب «صواعق» به نقل از ام سلمه مینویسد:
شبی نوبت من بود و رسول خدا (ص) نزد من حضور داشت. آنگاه فاطمه و پس از او علی (ع) به خانۀ من آمدند. رسول خدا (ص) فرمود: «ای علی! تو و یارانت در بهشتید. تو و شیعیانت در بهشتید» . (2)
٧. ابن اثیر نیز در کتاب «نهایه» چنین نوشته است:
رسول خدا (ص) به علی فرمود: «ای علی! تو و شیعیانت در حالی به حضور پروردگار میرسید که شما از خداوند و خداوند از شما خشنود است و دشمنان تو در حالی حاضر میشوند که خشمناکند و در زنجیر» . آنگاه دست بر گردنش افکند تا چگونگی در زنجیر بودن گردن را نشان بدهد.
٨. زمخشری در کتاب «ربیع» آورده است:
رسول خدا (ص) فرمود: «ای علی! چون روز رستخیز فرا رسد، من دامن خدای تعالی را میگیرم و تو دامن مرا میگیری و فرزندانت دامن تو را میگیرند و شیعیان فرزندانت دامن آنان را میگیرند و پس میبینی به رفتن ما به کجا فرمان داده میشود» .(3)
٩. احمد در «المناقب» آورده است:
________________________________________
1- الدر المنثور، ج۶، ص۵٨٩.
2- الصواعق المحرقۀ، ص ١۶١.
3- ربیع الأبرار، ج١، ص١٢٩.
ص:18
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
20-09-2020, 20:42
پیامبر (ص) به علی (ع) گفت: «آیا دوست نمیداری که در بهشت همراه من باشی و حسن و حسین و فرزندانمان پشت سر ما و زنان ما پشت سر فرزندانمان باشند و شیعیان ما در سمت چپ و راست ما قرار داشته باشند؟ !»(1)
١٠. طبرانی نقل کرده است که پیامبر (ص) به علی (ع) گفت:
نخستین چهار کسی که به بهشت وارد میشوند، من، تو، حسن و حسین هستیم و فرزندان ما پشت سر ما و زنان ما پشت سر فرزندان ما و شیعیان ما در سمت چپ و راست ما هستند.(2)
١١. دیلمی نیز چنین آورده است:
ای علی! خداوند تو و نسل تو و فرزندان و خویشاوندانت و شیعیانت را بخشیده است. پس تو را بشارت باد. تو کسی هستی که از شرک و کفر جدا شده و از علم و ایمان پُر گشتهای. (3)
١٢. دیلمی به نقل از پیامبر (ص) میگوید:
تو و شیعیان تو بر حوض وارد میشوید، درحالیکه سیرابید و سیراب میکنید. روهایتان سپید است و دشمنانت در حالی بر حوض وارد میشوند که تشنهاند و غل و زنجیر بر گردن دارند.(4)
١٣. مغازلی به سند خویش از انس بن مالک روایت کرده است:
رسول خدا (ص) فرمود: «از امت من هفتاد هزار تن بدون حساب به
________________________________________
1- الصواعق، ص١۶١.
2- همان.
3- همان.
4- همان.
ص:19
بهشت وارد میشوند» . آنگاه رو به علی کرد و گفت: «آنان شیعیان تو هستند و تو امام آنان هستی» .(1)
١۴. مغازلی از کثیر بن زید نیز چنین روایت کرده است:
اعمش بر منصور وارد شد. چون چشمش به او افتاد، گفت: «ای سلیمان! در صدر بنشین» . گفت: «من هر جا بنشینم صدر مجلس همانجاست» ، تا آنکه ضمن سخنانش گفت: «حدیث کرد مرا رسولخدا (ص) و فرمود: جبرئیل اینک نزد من آمد و گفت: انگشتر عقیق به دست کنید که نخستین سنگی که به یگانگی خداوند و رسالت من و جانشینی علی و امامت فرزندانش و به بهشت رفتن شیعیانش گواهی داده، همین سنگ است» .(2)
١۵. او همچنین با سند خویش، از سلمان فارسی، از رسول خدا (ص) نقل کرده است که گفت:
ای علی! انگشتری به دست راست کن تا از مقربان باشی. گفت: «ای رسول خدا (ص) ! مقربان چه کسانی هستند» . فرمود: «جبرئیل و میکائیل» . گفت: «ای رسول خدا (ص) ! چه انگشتری به دست کنم» ؟ گفت: «عقیق سرخ؛ زیرا آن کوهی است که به یگانگی خداوند و نبوت من و جانشینی تو و امامت فرزندان تو و به بهشت رفتن
________________________________________
1- مناقب، مغازلی، ص٢٩٣.
2- همان، ص٢٨١؛ سید بحرانی، غایۀ المرام به نقل از مغازلی. تدبر در برخی آیههای شریفه که نشان میدهد عموم موجودات از علم و شعور برخوردارند، مثل آیه: «برخی از آنها از ترس خدا فرو میغلتند» . بقره: ٧۴ ، تصدیق آنچه در حدیث شریف آمده، مبنی بر شهادت عقیق بر وحدانیت خداوند را آسان میکند.
ص:20
دوستانت و به فردوس رفتن شیعیان تو و فرزندانت، گواهی داده است» . (1)
١۶. ابن حجر نیز چنین نقل کرده است:
علی بر گروهی گذشت و آنان فوراً از جا برخاستند. فرمود: «اینان چه کسانی هستند» ؟ گفتند: «ای امیرمؤمنان! از شیعیان تو هستند» . فرمود: «نیکوست» . آنگاه فرمود: «ای گروه! چرا من نشان شیعیانم و زیور دوستانم را در شما نمیبینم» ؟ آنان از شرم سر به زیر افکندند. در این هنگام یکی از میانشان گفت: «به حق آن کس که شما اهلبیت را گرامی داشت و شما را ویژگی بخشید و محبوب گردانید، از تو میخواهیم که ویژگی شیعیانت را برای ما بازگویی» . فرمود: «شیعیان ما عارفان به خدا و عاملان به فرمان خدا هستند» .(2)
١٧. صدوق (٣٠۶-٣٨١ه. ق)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
20-09-2020, 20:42
از ابن عباس نقل کرده است:
از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرماید: «چون روز قیامت بشود و کافر آنچه را که خداوند تبارک و تعالی برای شیعیان علی از ثواب و کرامت آماده ساخته ببیند. . .» . (3)
این نصوص که همدیگر را تأیید میکنند و بینیاز از ملاحظۀ اسنادند، نشان میدهند که میان اصحاب پیامبر (ص) ، تنها علی (ع) متمایز بود به اینکه شیعه و پیروانی دارد. آن شیعیان اوصاف و نشانههایی داشتند که در
________________________________________
1- علل الشرائع، ص ١۵٨.
2- الصواعق، ص١۶١.
3- علل الشرائع، ص ١۵۶. چاپ نجف اشرف.
ص:21
دوران زندگی پیامبر (ص) و پس از ایشان نیز به آن ویژگیها معروف بودند. ازاینرو پیامبر (ص) آنان را میستود و رستگاری آنان را مژده میداد. بهطور قطع، آن شیعیان راستین از خطی که رسول مکرم اسلام (ص) برای اندیشۀ بزرگ اسلامی ترسیم کرده بود، ذرهای منحرف نشده بودند. این خط بر حقیقت تشیع و منشأ آن، که از پیدایش و استقرار دین جدا نبود، تأکید میورزید. بنابراین با وجود این نصوص معتبر، درست نیست که یک پژوهشگر برای دانستن چگونگی شکلگیری شیعه و ظهور آن، به فرضهای گمانی و وهمی روی آورد.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
21-09-2020, 17:18
وصیتهای پیامبر (ص) دربارۀ اهلبیت (ع)
اشاره
جمعشدن شماری از صحابۀ بزرگوار، گِرد امام علی (ع) ، در روزگار حیات پیامبر اکرم (ص) و پس از رحلت آن حضرت، نتیجۀ سفارشهای نبوی دربارۀ امام (ع) و اهلبیت ایشان بود. این سفارشها قلب هر مسلمان آگاهی را به لرزه در میآورد. رسول خدا (ص) در جایگاههای سرنوشتساز و در مراحل گوناگون دعوتشان، این حقیقت را مطرح کردند که همۀ آنها بازگوکنندۀ حقایقی روشن است؛ حقایقی که از اصحاب و عامۀ مسلمانان میخواست که در پی حق باشند و از امام علی (ع) و فرزندانش پیروی کنند. این سفارشها به روشنی تأکید میکند که بزرگترین مرجع امور دینی و دنیوی مردم، امامان معصوم (ع) هستند.
سفارشهای اکید رسول خدا (ص) دراینباره، انگیزهای قوی بود تا شمار بسیاری از صحابه و کسانی که به نیکی از آنها پیروی میکردند، گرد امام علی (ع) جمع شوند و او را در امر رهبری دینی -در همۀ ابعاد و شئونش- بر دیگران مقدم بدارند. این امر موجب گردید تا بذرهای
ص:24
پاشیده شده به دست رسول خدا (ص) ، پس از رحلت آن حضرت رشد کند و ثمر دهد. بنابراین اگر برای هر پدیدهای علتی قائل شویم، پدیدۀ تشیع، نتیجه سفارشهای نبوی و اشارتهای الهی بود که از احادیث برداشت میشد.
در اینجا به برخی از این احادیث اشاره میکنیم:
الف) حدیث ثقلین
پیامبر اکرم (ص) بعد از خود، امت را تنها نگذاشت و برایشان مرجع و پناهگاهی قرار داد. ایشان دراینباره فرمود: «ای مردم! من چیزی را میان شما نهادم که اگر به آن چنگ زنید، هرگز گمراه نمیشوید. آن چیز کتاب خدا و عترت و اهلبیت من هستند»(1)
در جای دیگری فرمود:
من چیزی را میان شما به یادگار گذاشتم که تا به آن چنگ زده باشید، پس از من گمراه نخواهید گشت: کتاب خداوند که چون ریسمانی از آسمان به زمین کشیده است؛ دیگری عترت و اهلبیت من. این دو هیچگاه از یکدیگر جدا نمیشوند تا بر حوض نزد من آیند. پس بنگرید که پس از من چگونه با آنها رفتار میکنید.(2)
همچنین فرمود:
من میان شما دو جانشین میگذارم: کتاب خدا که همچون
1- کنز العمال، ج١، ص۴۴؛ ترمذی و نسائی نیز آن را از جابر نقل کردهاند.
2- همان، ترمذی آن را از زید بن ارقم نقل کرده است.
ص:25
ریسمان میان آسمان و زمین کشیده شده است، و دیگر عترت و اهلبیتم. این دو هیچگاه از یکدیگر جدا نمیشوند تا بر حوض نزد من آیند(1)
در بیان دیگر نیز فرمود: «من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا و اهلبیتم. این دو هیچگاه از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه بر حوض نزد من آیند» (2)
ایشان همچنین فرمود:
من در آستانۀ اجابت دعوت پروردگارم و میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدای عزوجل و خاندانم. کتاب خداوند که چونان ریسمانی از آسمان به زمین کشیده است و دیگری اهلبیت من است. خداوند لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته است که این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه بر حوض نزد من آیند. پس بنگرید که پس از من با آنها چگونه رفتار میکنید.(3)
همچنین آن حضرت در واقعه بازگشت از حجۀ الوداع و فرود آمدن در غدیر خم فرمود:
گویی که فرا خوانده شدهام و باید دعوت پروردگار را اجابت کنم. من میان شما دو چیز گرانبها میگذارم، یکی از آنها از دیگری بزرگتر است و آن کتاب خداست؛ دیگری عترت من است. بنگرید
1- مسند أحمد، ج۵، صص١٨٢- ١٨٩.
2- المستدرک، حاکم، ج٣، ص ١۴٨.
3- مسند أحمد، ج٣، صص١٧- ٢۶، وی آن را از حدیث ابوسعید خدری نقل کرده است.
ص:26
که پس از من چگونه با آنها رفتار میکنید. آن دو از هم جدا نمیشوند تا آنکه بر حوض نزد من آیند.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
28-09-2020, 13:48
ب) حدیث سفینه
رسول خدا (ص) ، اهلبیتشان را به کشتی نوح تشبیه کرده و فرموده است: «آگاه باشید که اهلبیت من میان شما به کشتی نوح میمانند. هرکس بر آن سوار شود، نجات مییابد و هرکس از آن سر باز زند، غرق میشود»(2)
همچنین ایشان میفرماید: «همانا مَثَل اهلبیت من مثل کشتی نوح است. هرکس بر آن سوار شود، نجات مییابد و هرکس از آن سر باز زند، غرق میگردد» .
در بیان دیگر نیز میفرماید: «مَثَل اهلبیت من همچون دروازۀ حطه میان بنیاسرائیل است که هرکس از آن درآید، بخشوده میشود» (3)
در حدیث دیگر آمده است:
ستارگان امان اهل زمین از غرق شدن هستند و اهلبیت من امان امت من از اختلافاند. هرگاه قبیلهای از عرب با آن به مخالفت برخیزد، دچار اختلاف و از حزب شیطان میگردد.(4)
________________________________________
1- مستدرک، حاکم، ج٣، ص١٠٩، وی آن را از حدیث زید بن ارقم نقل کرده است.
2- همان، ص١۵١، وی آن را با سند خود از ابوذر نقل کرده است.
3- الأربعون حدیثا، نبهانی، ص ٢١۶، به نقل از طبرانی در الاوسط.
4- مستدرک، حاکم، ج٣، ص١۴٩، وی آن را به سند خود از ابن عباس نقل کرده است.
ص:27
روشن است که مقصود از اهلبیت (ع) در اینجا همۀ آنان نیستند؛ زیرا این منزلت تنها ویژۀ حجتهای خداوند است. آنان گروهی منتخب و برگزیده از اهلبیت (ع) هستند. ابنحجر این مطلب را به نیکی دریافته و گفته است:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
30-09-2020, 22:19
احتمال دارد که مقصود از اهلبیتی که امان هستند، عالمانشان باشند؛ زیرا اینان کسانی هستند که به وسیلۀ آنان، همچون ستارگان، راه میجویند و آنگاه که ناپدید شوند، نشانههایی که به ساکنان زمین وعده داده شده، در خواهند رسید.
وی در جایی دیگر گفته است: «از رسول خدا (ص) پرسیدند که مردم پس از آنها چه قدر باقی میمانند؟» فرمود: «به اندازۀ خری که کمرش بشکند» .(1)
مقصود از تشبیه اهلبیت پیامبر (ع) به کشتی نوح این است که هرکس در دین به آنان پناه برد و اصول و فروعش را از آنان بیاموزد، از عذاب خداوند رهایی مییابد و هرکس از آنها سر باز زند، مانند کسی است که در روز طوفان به کوهی پناه ببرد تا او را از فرمان خداوند حفظ کند. پیداست که این کار سودی ندارد و او غرق و هلاک خواهد شد.
وجه تشبیه آنان به «باب حطه» نیز این است که خداوند این باب را مظهری از تواضع نسبت به جلال و شکوه و پیروی از فرمان خویش قرار
________________________________________
1- الصواعق، ابنحجر باب یازدهم ، صص٩١ و ١۴٢.
ص:28
داد. ازاینرو سبب مغفرت و آمرزش گناهان بود. پیروی این امت از اهلبیت پیامبر (علیهم السلام) نیز یکی از مظاهر تواضع و فروتنی نسبت به جلال و و شکوه و فرمان الهی است و در نتیجه سبب مغفرت الهی میگردد.
ابنحجر دربارۀ حقیقت تشبیه در این حدیث شریف چنین میگوید:
وجه تشبیه آنان به کشتی نوح این است که هرکس آنان را دوست بدارد و به خاطر نعمتی که نصیبش گشته آنان را بزرگ بدارد و از عالمانشان پیروی کند، از تاریکی مخالفتها خواهد رهید و هرکس از آنان سر باز زند، در دریای کفران نعمت غرق خواهد شد و در صحراهای طغیان هلاک خواهد گشت.
تا آنجا که میگوید:
باب حطه، یعنی وجه تشبیه آنان به باب حطه، این است که خداوند ورود فروتنانه و پوزشخواهانه به این باب (باب اریحا یا بیت المقدس) را سبب مغفرت بنیاسرائیل قرار داد، و مودّت اهلبیت را نیز سبب مغفرت این امت قرار داد.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
01-10-2020, 12:38
ج) امامان دوازدهگانه در حدیث رسول خدا (ص)
اشاره
در کتابهای حدیثی به نقل از رسول خدا (ص) ، روایتهایی وجود دارد که نشانهها و تعداد امامان پس از پیامبر (ص) را بدون آنکه از آنها نام ببرد، تعیین میکند. این احادیث بیانگر امامت امامان دوازدهگانه هستند که صاحبان صحیحها و مسندها نقل کردهاند. این نقلها به گونهای است
________________________________________
1- ر. ک. الصواعق باب یازدهم ، ص٩.
ص:29
که جز بر کسانی که رسول خدا (ص) آنها را به خلافت و زعامت تعیین کرده، قابل انطباق نیست. ازاینرو ما این روایات را در شمار دلایل محدودکنندۀ خلافت میآوریم. دقت در این روایات، خواننده را به حقیقت رهنمون میکند و او را به ساحل امنیت و حقیقت میرساند. اکنون به تعدادی از این نصوص که مؤید یکدیگر نیز هستند، اشاره میکنیم:
١. بخاری از جابر بن سمره نقل میکند که گفت:
از رسول خدا (ص) شنیدم که میگوید: «دوازده امیر میباشد» ؛ آنگاه سخنی گفت که من آن را نشیدم. سپس پدرم گفت که پیامبر فرمود: «همه از قریش هستند»(1)
٢. مسلم نیز از قول او روایت کرده است که گفت:
از رسول خدا (ص) شنیدم که میگوید: «کار مردم همچنان برقرار خواهد بود تا آنکه دوازده خلیفه بر آنان حکومت کنند» . آنگاه پیامبر (ص) سخنی را بر زبان آورد که من نشنیدم. پس، از پدرم پرسیدم که رسول خدا (ص) چه گفت؟ گفت که فرمود: «همه از قریش هستند» .(2)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
02-10-2020, 20:27
٣. در روایت دیگری نیز از او چنین نقل شده است:
از رسول خدا (ص) شنیدم که میگوید: «کار مردم همچنان برقرار خواهد بود تا آنکه دوازده مرد بر آنها حکومت کنند» . آنگاه
________________________________________
1- صحیح بخاری، ج٩، ص١٠١، کتاب الأحکام، باب ۵١ باب الاستخلاف .
2- صحیح مسلم، ج۶، ص٣.
ص:30
پیامبر (ص) سخنی گفت که من نشیندم. پس، از پدرم پرسیدم که پیامبر (ص) چه گفت؟ گفت که فرمود: «همه از قریش هستند» (1)
۴. در حدیث دیگری نیز مانند همین مضمون روایت شده است، با این تفاوت که جملۀ «کار مردم همچنان برقرار است» را ذکر نکرده است.
۵. مسلم نیز از او چنین روایت کرده است:
از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرماید: «اسلام پیوسته عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه» . آنگاه جملهای گفت که من نفهمیدم. پس به پدرم گفتم که چه گفت؟ گفت که فرمود: «همه از قریش هستند»(2)
۶. در روایت دیگری مسلم از او نقل میکند:
همراه پدرم نزد رسول خدا (ص) رفتم. از آن حضرت شنیدم که میفرماید: «این دین پیوسته عزتمند و نیرومند خواهد بود تا دوازده خلیفه» . سپس جملهای گفت که از سر و صدای مردم نشنیدم. پس، از پدرم پرسیدم که چه گفت؟ گفت که فرمود: «همه از قریش هستند»(3)
٧. همچنین مسلم از او روایت کرده است که گفت:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
03-10-2020, 15:41
از رسول خدا (ص) شنیدم که میگوید: «این دین پیوسته عزیز خواهد بود تا دوازده [نفر بیایند]» . پس مردم تکبیر گفتند و هیاهو کردند. آنگاه جملهای گفت که من نشنیدم. از پدرم پرسیدم که چه گفت؟ گفت که فرمود: «همه از قریش هستند» .(1)
٩. ترمذی به نقل از جابر بن سمره روایت کرده است:
رسول خدا (ص) فرمود: «پس از من دوازده امیر خواهد بود» . سپس جملهای بر زبان آورد که من نفهمیدم. من آن را از کسی که همراهم بود پرسیدم. گفت که فرمود: «همه از قریش هستند» .
ترمذی گوید: «این حدیث حسن و صحیح است. این حدیث از طریق دیگری از جابر نیز نقل شده است» . سپس آن طریق دیگر تا جابر را نقل کرده است.(2)
١٠. احمد در مسند خویش از جابر بن سمره نقل کرده است که گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که میگوید: این امت دوازده خلیفه خواهد داشت» و آن را از ٣۴ طریق نقل کرده است.(3)
١١. حاکم در «المستدرک علی الصحیحین» در «کتاب معرفۀ الصحابه» ، از عون بن جحیفه و او نیز از پدرش نقل کرده است که گفت:
همراه عمویم نزد پیامبر (ص) بودم. پس فرمود: «کار امت من پیوسته
________________________________________
1- صحیح أبو داوود، ج٢، ص٢٠٧؛ این حدیث به دو طریق دیگر نیز نقل شده است.
2- صحیح ترمذی، ج٢، ص۴۵.
3- مسند أحمد، ج۵، صص ٨۶ - ١٠٨.
ص:32
نیکو خواهد بود تا بر سر کار آمدن دوازده خلیفه» . آنگاه جملهای را با صدای آرام گفت. من به عمویم که جلوی من بود گفتم: «ای عمو! چه گفت» ؟ گفت پسرم! گفت: «همه از قریش هستند» .(1)
١٢. حاکم همچنین به سند خویش از جریر از مغیره از شعبی از جابر چنین نقل کرده است:
من نزد رسول خدا (ص) بودم و شنیدم که میفرماید: «کار این امت پیوسته آشکار خواهد بود تا آنکه دوازده خلیفه به پا خیزند» . آنگاه سخنی گفت که من نشنیدم. من از پدرم که نزدیکتر از من به حضرت نشسته بود، پرسیدم که چه گفت؟ گفت که فرمود: «همه از قریش هستند» .(2)
١٣. ابن حجر در الصواعق گفته است: «طبرانی از جابر بن سمره نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: پس از من دوازده امیر خواهد بود، همه از قریش» . (3)
همچنین رسول خدا (ص) شمار جانشینان خویش را به «نقیبان بنیاسرائیل» تشبیه کرده است.
١۴. احمد به سند خویش از مسروق نقل کرده است که گفت:
ما نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم و او برای ما قرآن میخواند. در این میان مردی به او گفت: «ای ابوعبدالرحمان! آیا از رسول خدا (ص) پرسیدهاید که این امت چند خلیفه خواهد داشت» ؟ عبدالله گفت: «از
________________________________________
1- المستدرک علی الصحیحین کتاب معرفۀ الصحابۀ ، ج٣، صص ۶١٧ و ۶١٨.
2- همان.
3- الصواعق، ص١٨.
ص:33
هنگامی که من به عراق آمدهام پیش از تو کسی این پرسش را از من نکرده است» . آنگاه گفت: «آری، ما از رسول خدا (ص) پرسیدهایم و او فرمود: دوازده تن به شمار نقیبان بنیاسرائیل» .(1)
١۵. خطیب نیز در تاریخ خویش این حدیث را از جابر بنسمره نقل کرده است.(2)
١۶. متقی هندی در منتخب کنزالعمال از احمد، طبرانی در المعجم الکبیر، و حاکم نیز در المستدرک آن را نقل کردهاند.(3)
١٧. سیوطی در تاریخ الخلفا به روایت حسن، از ابن مسعود نقل کرده که از او پرسیدند: «این امت چند خلیفه خواهد داشت» ؟ گفت: «ما این را از پیامبر (ص) پرسیدیم و او فرمود: دوازده خلیفه، به شمار نقیبان بنیاسرائیل» .(4)
احادیث دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد امامان پس از پیامبر (ص) دوازده تن هستند. در این احادیث نام، اوصاف و تعداد آنها نیز آمده است. اما موضوع مهمتر، تعیین مصادیق و اشاره به اشخاص آنهاست که چنین کاری فقط با بررسی و تعیین ویژگیهای وارده در این احادیث ممکن است که خلاصۀ آنها به شرح ذیل است.
- اسلام پیوسته عزتمند خواهد بود.
- این دین پیوسته عزتمند و نیرومند خواهد بود.
________________________________________
1- مسند أحمد، ج١، ص ٣٩٨.
2- تاریخ بغداد، ج١۴، ص٣۵٣.
3- منتخب کنز العمال بهامش مسند أحمد، ج۵، ص ٣١٢.
4- تاریخ الخلفاء، ص ١٠.
ص:34
- این دین پیوسته برپا خواهد بود.
- کار این امت پیوسته نیکو خواهد بود.
- کار این امت پیوسته آشکار خواهد بود.
- اینها همه بر امت میگذرد تا دوازده تن از قریش بر آنان حکم برانند.
- دوازده جانشین بر آنها حکم میرانند که همه از قریش هستند.
- شمار آنها همانند شمار نقیبان بنیاسرائیل است.
این ویژگیها فقط در دوازده امامی که نزد هر دو فرقه (شیعه و سنی) مشهورند، دیده میشود. این احادیث اخبار غیبی و معجزۀ پیامبر (ص) هستند. حال اگر احادیثی مانند حدیث ثقلین و حدیث سفینه و نیز احادیثی که اهلبیت (ع) را امان اهل زمین میدانند -همانگونه که ستارگان، امان اهل آسمان هستند -به آنها ضمیمه گردد، هیچگونه شک و تردیدی در این زمینه باقی نخواهد ماند. البته تفصیل این احادیث در مباحث بعدی خواهد آمد.
امامان دوازدهگانهای که میان مسلمانان مشهورند و شیعیان آنان را امام خویش میخوانند، اولین آنها امیرمؤمنان علی (ع) و آخرینشان مهدی (عج) است که نشانههای ذکر شده، بر آنان صدق میکند. هرکس که با زندگی علمی، اجتماعی و سیاسی این بزرگواران آشنا باشد، درمییابد که آنان نمونۀ عالی اخلاق و قلۀ بلند دانش و تقوا و مسلط بر قرآن و سنت هستند. خداوند دینش را به وسیلۀ آنان حفظ کرده و به رسالتش عزت بخشیده است.
ص:35
اما دربارۀ اینکه در برخی از نقلهای این روایات آمده استکه «امت بر همۀ آنان گرد میآیند» ، بر فرض درست بودن، اقرار به امامت همۀ آنان هنگام ظهور آخرین آنهاست. اما اگر قائل به وجود ابهام در این احادیث شدیم، باز هم مانعی در پذیرش این مطلب نخواهد بود.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
04-10-2020, 20:02
هنگامی که من به عراق آمدهام پیش از تو کسی این پرسش را از من نکرده است» . آنگاه گفت: «آری، ما از رسول خدا (ص) پرسیدهایم و او فرمود: دوازده تن به شمار نقیبان بنیاسرائیل» .(1)
١۵. خطیب نیز در تاریخ خویش این حدیث را از جابر بنسمره نقل کرده است.(2)
١۶. متقی هندی در منتخب کنزالعمال از احمد، طبرانی در المعجم الکبیر، و حاکم نیز در المستدرک آن را نقل کردهاند.(3)
١٧. سیوطی در تاریخ الخلفا به روایت حسن، از ابن مسعود نقل کرده که از او پرسیدند: «این امت چند خلیفه خواهد داشت» ؟ گفت: «ما این را از پیامبر (ص) پرسیدیم و او فرمود: دوازده خلیفه، به شمار نقیبان بنیاسرائیل» .(4)
احادیث دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد امامان پس از پیامبر (ص) دوازده تن هستند. در این احادیث نام، اوصاف و تعداد آنها نیز آمده است. اما موضوع مهمتر، تعیین مصادیق و اشاره به اشخاص آنهاست که چنین کاری فقط با بررسی و تعیین ویژگیهای وارده در این احادیث ممکن است که خلاصۀ آنها به شرح ذیل است.
- اسلام پیوسته عزتمند خواهد بود.
- این دین پیوسته عزتمند و نیرومند خواهد بود.
________________________________________
1- مسند أحمد، ج١، ص ٣٩٨.
2- تاریخ بغداد، ج١۴، ص٣۵٣.
3- منتخب کنز العمال بهامش مسند أحمد، ج۵، ص ٣١٢.
4- تاریخ الخلفاء، ص ١٠.
ص:34
- این دین پیوسته برپا خواهد بود.
- کار این امت پیوسته نیکو خواهد بود.
- کار این امت پیوسته آشکار خواهد بود.
- اینها همه بر امت میگذرد تا دوازده تن از قریش بر آنان حکم برانند.
- دوازده جانشین بر آنها حکم میرانند که همه از قریش هستند.
- شمار آنها همانند شمار نقیبان بنیاسرائیل است.
این ویژگیها فقط در دوازده امامی که نزد هر دو فرقه (شیعه و سنی) مشهورند، دیده میشود. این احادیث اخبار غیبی و معجزۀ پیامبر (ص) هستند. حال اگر احادیثی مانند حدیث ثقلین و حدیث سفینه و نیز احادیثی که اهلبیت (ع) را امان اهل زمین میدانند -همانگونه که ستارگان، امان اهل آسمان هستند -به آنها ضمیمه گردد، هیچگونه شک و تردیدی در این زمینه باقی نخواهد ماند. البته تفصیل این احادیث در مباحث بعدی خواهد آمد.
امامان دوازدهگانهای که میان مسلمانان مشهورند و شیعیان آنان را امام خویش میخوانند، اولین آنها امیرمؤمنان علی (ع) و آخرینشان مهدی (عج) است که نشانههای ذکر شده، بر آنان صدق میکند. هرکس که با زندگی علمی، اجتماعی و سیاسی این بزرگواران آشنا باشد، درمییابد که آنان نمونۀ عالی اخلاق و قلۀ بلند دانش و تقوا و مسلط بر قرآن و سنت هستند. خداوند دینش را به وسیلۀ آنان حفظ کرده و به رسالتش عزت بخشیده است.
ص:35
اما دربارۀ اینکه در برخی از نقلهای این روایات آمده استکه «امت بر همۀ آنان گرد میآیند» ، بر فرض درست بودن، اقرار به امامت همۀ آنان هنگام ظهور آخرین آنهاست. اما اگر قائل به وجود ابهام در این احادیث شدیم، باز هم مانعی در پذیرش این مطلب نخواهد بود.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
05-10-2020, 13:28
تأویل اهلسنت از کلمه دوازده
اکنون باید ببینیم که غیر شیعه دربارۀ این احادیث چه میگویند و چگونه آنها (دوازده نفر) را به خلفای پس از رسول خدا (ص) ، تأویل میکنند. آنها دراینباره چنین میگویند:
١. دوازدهی که در سخن رسول خدا (ص) آمده است، به شمار خلفای بنیامیه اشاره دارد! اولین خلیفۀ بنیامیه یزید بن معاویه و آخرشان مروان حمار است و شمار آنها دوازده تن میباشد. عثمان و معاویه و ابن زبیر در این فهرست قرار ندارند؛ چون آنها از صحابه بودند. مروان حکم نیز نبوده چون صحابی بوده و پس از گرد آمدن مردم بر ابن زبیر شکست خورده است. خلیفه بودن هم، به ستوده شدن از سوی پیامبر (ص) نیست، بلکه به برپایی سلطنت است [که این سلاطین] عبارتاند از: یزید بن معاویه و پسرش معاویه، عبدالملک مروان، ولید، سلیمان، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید، یزیدبن ولید، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد.(1)
________________________________________
1- فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج١٣، ص٢١٢؛ در این مأخذ آمده است: شمارشان سیزده تن است.
ص:36
در پاسخ این گروه باید بگوییم: اگر پیامبر (ص) چنین چیزی را میخواسته و در مقام مدح آنان نبوده است، پس چرا به این موضوع خبر داده است؟ دیگر اینکه چگونه میتوان گفت که این احادیث برای مدح وارد نشده است؟ ! درحالیکه ویژگیهای ذکر شده، صراحت در مدح دارد؛ مانند اینکه میفرماید: «این دین پیوسته عزتمند و قدرتمند خواهد بود» . یا اینکه «کار امت من نیک است» . جای تعجّب است که آنان، نخستین خلیفۀ بنیامیه را یزید بن معاویه قرار میدهند، به این دلیل که سلطنت او استقرار یافت؛ اما چه استقراری؟ ! مردم عراق در سال نخست سلطنت و مردم مدینه در سال دوم بر او شوریدند و سرتاسر روزگار وی پر از جنگهای خونین، قتل و غارت و نابودی بود. پس هرکس اندکی شرافت و ایمان داشته باشد، این سخن را نمیپذیرد.
٢. «مقصود از اینکه دوازده خلیفه با این ویژگی حکومت خواهند کرد، پس از وفات مهدی است» .(1)این تأویل از شگفتترین تفاسیر در این زمینه است؛ زیرا اخبار وارده حاکی از آن است که خلافت آنان (ائمه اطهار:) به روزگار پیامبر (ص) متصل است. ازاینرو وقتی در ذهن مردم این سئوال مطرح شد، از عبدالله بن مسعود دربارۀ شمار کسانی که زمام امور امت را به دست خواهند گرفت پرسیدند.
٣. ابن حجر در فتح الباری از قاضیعیاض نقل کرده است:
________________________________________
1- فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج١٣، ص٢١٣؛ همین طور نقل شده است: دوازده خلیفه در همه مدت اسلام تا روز قیامت.
ص:37
مقصود از آنان خلفایی هستند که مردم بر آنها اتفاق کردند و آنان ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید، عبدالملک و چهار فرزند او، ولید، سلیمان، یزید و هشام هستند. اینان هفت تن پس از خلفای راشدین هستند و نفر آخر ولید بن یزید بن عبدالملک است.(1)
در این میان سخن قاضیعیاض و ابن حجر بسیار عجیب است؛ چون آنها افراد ذکر شده را به دیدۀ کسانی مینگرند که اسلام به دست آنها عزت یافته و نیرو گرفته است؛ درحالیکه میان آنان شخص دائم الخمر و بیبندوباری چون یزید بن معاویه وجود دارد که تارک الصلاۀ هم بوده است. او به این مقدار هم بسنده نکرد و کعبه را به منجنیق بست و پس از قتل حسین بن علی (ع) (فرزندزادۀ پیامبر (ص)) و برادران و فرزندان و بهترین یارانش و به اسارت بردن زنان و فرزندانشان از کربلا به شام، مدت سه روز مال و جان و آبروی مردم مدینه را مباح ساخت. کاش میدانستیم که اینان سنت نبوی را با کدام معیار، تفسیر میکنند؟ ! به راستی که آفتاب حقیقت، دروغ بودن همۀ عقاید و سخنان صریحشان را برملا ساخته و خواهد ساخت!
آیا اسلام به وسیلۀ عبدالملک عزت یافته است؟ ! مگر او نبود که حجاج را بر عراق گماشت و حَجاج نیز شمار بسیاری از صحابه و تابعان را کشت؛ موضوعی که بر همه روشن است.(2)
________________________________________
1- فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج١٣، ص٢١٣؛ نیز ر. ک. تاریخ الخلفاء، ص١١.
2- تاریخ الخلفاء، ص٢۵٠ و غیره.
ص:38
چگونه دین به وسیلۀ ولید بن یزید بن عبدالملک عزت یافته است؟ ! او حرمتهای الهی را هتک میکرد. او کسی بود که وقتی تصمیم گرفت بر بام کعبه شراب بنوشد، قرآن کریم را گشود و چون این آیۀ شریفه آمد که وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ ؛ «پس طلب فتح کردند و هر جبار و ستیزهجویی نومید شد» ، قرآن را به کناری افکند و آن را با تیر نشانه رفت و چنین سرود:
تهددنی بجبّار عنید
مرا چون ستمگری ستیزه جو تهدید میکنی، آری، منم ستمگر ستیزهجو. هنگامی که روز رستخیز پروردگارت آمد، بگو پروردگارا! ولید مرا پاره پاره کرد.
برای پیبردن به جنایات این مرد و خویشاوندان و اجدادش باید حافظه تاریخ را گشود که جز سیاهی، چیزی از آنان در خویش ندارد. هیچ چیزی نمیتواند کارهای زشت آنان را بپوشاند و فقط انسانهای ابله و سادهلوح از این شیاطین غافل هستند.
نویسندۀ چیرهدست، سید محمدتقی حکیم، دربارۀ این احادیث سخنی دارد که نقلش در اینجا خالی از لطف نیست. او میگوید:
ازاین روایتها استفاده میشود که:
- شمار امیران (خلفا) از دوازده تن - که همه از قریش هستند- فراتر نمیرود.
- این امیران مطابق نص تعیین شدهاند و این مقتضای تشبیه آنها به
ص:39
نقیبان بنیاسرائیل است. خدای متعال دربارۀ آنان میفرماید: «به یقین خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و ما دوازده نقیب را از میان آنها مبعوث کردیم» .(1)
- این روایتها فرض را بر این گرفته است که آنان تا هنگامی که اسلام باقی باشد یا تا برپایی قیامت، باقی هستند. آن چنان که مقتضی روایت مسلم است که میگوید: «این امر از میان نمیرود تا آنکه دوازده خلیفه در میان ایشان بیایند» . روشنتر از آن روایت دیگری است که در همان باب آمده است و میگوید: «این امر همچنان در میان قریش میماند تا آن هنگامی که دو تن از مردم باقی باشند» .
اگر چنین برداشتی درست باشد، جز با مبنای امامیه - دربارۀ تعداد امامان و بقایشان و مورد اشاره قرار گرفتن آنها از سوی پیامبر (ص) - سازگار نیست. همچنین این برداشت، با حدیث ثقلین و بقای آن دو (قرآن و عترت) تا وارد شدن بر پیامبر (ص) بر سر حوض هماهنگی بسیاری دارد.
البته درستی این برداشت موقوف به این است که مقصود از باقی ماندن امر در میان آنها، باقی ماندن امامت و خلافت به استحقاق باشد، نه به سلطۀ ظاهری؛ زیرا خلیفۀ شرعی قدرتش را از خداوند میگیرد که در چارچوب قدرت تشریعی است، نه تکوینی. بنابراین این نوع سلطه، به مقتضای مأموریت آنان، همچون یک تشریعکننده است و با این مسئله که سلطۀ خارجی در دست آنها نباشد و دیگران بر آنها سلطه داشته باشند،
________________________________________
1- مائده: ١٢ .
ص:40
منافاتی ندارد. شاید بتوان گفت که اگر روایتها بر این معنا حمل نگردند، همچنان بیتفسیر باقی میمانند؛ زیرا افراد بیشماری از قریش به سلطنت ظاهری دست یافتهاند و دولتهایشان نیز منقرض شده و این در حالی است که به اتفاق همۀ مسلمانان هیچ نصی بر سلطنت بنیامیه و بنیعباس نداریم.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
08-10-2020, 18:48
شایان ذکر است که این روایتها پیش از تکمیل شمار امامان، در برخی کتابهای صحیح و مسند نقل شده است. بنابراین احتمال جعل احادیث پس از تکمیل آنان، منتفی است. راویان این احادیث، اهلسنت و کسانی هستند که نزد آنها موثق میباشند. شاید سرگردانی بسیاری از عالمان در توجیه این احادیث و تلاش برای سازگار ساختن آنها با واقعیت تاریخی، منشأ ناتوانی آنها در تکذیب روایات بوده است. ازاینرو گفتههای گوناگونی در توجیه و بیان مقصود این احادیث مشاهده میکنیم که به یاری یکدیگر آمدهاند.
۴. سیوطی پس از نقل سخنان عالمان دربارۀ این احادیث مشکل، نظر بسیار عجیبی را ارائه میکند. طبق نظر وی آن دوازده نفر عبارتاند از: چهار تن از خلفای راشدین، [امام] حسن، معاویه، ابن زبیر و عمر بن عبدالعزیز که در میان بنیامیه بوده است و مهتدی و دیگری «الظاهر» است به دلیل عدالتی که داشت. دو فرد دیگر هم، منتظر هستند؛ یکی مهدی است، چون از اهلبیت پیامبر (ص) است و منتظر دیگر را بیان نکرده است. خدای رحمت کند کسی را که دربارۀ سیوطی گفته است: «او شبانه هیزم گرد میآورد» .
ص:41
از حدیث ثقلین امور مهمی استفاده میشود که اگر همۀ امت به آنها اهتمام میورزیدند و بر گرد اهلبیت (ع) حلقه میزدند، از دیگران بینیاز میشدند. آن امور عبارتاند از:
١. قرین بودن عترت پاک پیامبر (ص) با قرآن کریم، اشاره به این دارد که حقیقت قرآن نزد آنهاست.
٢. تمسک به کتاب و عترت، نجات دهنده و بازدارنده از گمراهیهاست و هیچیک جای دیگری را نمیگیرد.
٣. پیشی جستن از عترت، حرام است؛ همانگونه که دوری جستن از آنها.
۴. عترت از کتاب جدا نمیشود و این دو، تا روز قیامت باقی هستند.
اکنون آیا با وجود این موارد صریح و روشن، دوری از عترت و پیوستن به دیگران درست است؟
دربارۀ سفارشهای پیامبر خدا (ص) در حق علی و اهلبیت (علیهم السلام) ، به همین سه حدیث بسنده میکنیم و سفارشهای دیگر همچون حدیث «یومالانذار» و حدیث «غدیر» را در فرصت دیگری بیان میکنیم.
پس از آشنایی با احادیثی که بر لزوم پیروی از اهلبیت (علیهم السلام) تأکید میورزند، نوبت به آن میرسد که به تعدادی از صحابه و تابعان که از امام علی (ع) پیروی میکردند و در پرتو هدایت او راه میجستند، اشاره کنیم. در اینباره تنها به کسانی که در آن سده همچون پیشگامان تشیع شهرت داشتند -در مبحث آینده- بسنده میکنیم.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
09-10-2020, 14:54
شیعه در سخنان مورخان و فرقهشناسان
واژۀ شیعه پس از روزگار رسول خدا (ص) بر کسانی اطلاق میشد که پیرو علی و اهلبیتش (علیهم السلام) بودند و به امامت و وصایت آنان اعتقاد داشتند. این موضوع میان سخنان مورخان و نویسندگانکه نام برخی از آنها را ذکر میکنیم، به خوبی مشاهده میشود:
١. مسعودی در حوادث بعد از رحلت پیامبر (ص) نقل میکند که «امام علی و شیعیانش پس از بیعت با ابوبکر در خانه ماندند» .
٢. ابومخنف میگوید:
شیعیان در خانۀ سلیمان بن صرد، گرد آمدند و از هلاکت معاویه یاد کردند و ما خداوند را از این بابت ستایش کردیم. او گفت: «معاویه مرد و حسین از مردم بیعت میگیرد. او به مکه رفته است و شما شیعیان او و پدرش هستید»(1)ی، ص١٢١.
________________________________________
1- مقتل الإمام الحسین، ابومخنف، صص١۵ و ١۶.
ص:44
٣. محمد بن خالد برقی (متوفای٢٧۴ه. ق) میگوید:
یاران علی بر چند قسم هستند: اصحاب، برگزیدگان، اولیا و پس از آن شرطۀ خمیس. . . از برگزیدگان، سلمان فارسی، مقداد، ابوذر، عمار، ابولیلی، شبیر، ابوسنان، ابوعمره، ابوسعید خدری، ابوبرزه، جابربنعبدالله، براء بن عازب و طرفه ازدی بودند.(1)
۴. «نوبختی» (متوفای٣١٣ ه. ق) میگوید:
نخستین فرقۀ شیعه، یعنی فرقۀ علی بن ابیطالب، کسانی بودند که در روزگار پیامبر (ص) و پس از وی به این نام خوانده میشدند؛ و مشهور بود که با او همراهند و به امامت وی معتقدند.(2)
۵. ابوالحسن اشعری میگوید: «ازاینرو به آنان شیعه گفته شده است که از علی پیروی کردند و او را بر دیگر اصحاب پیامبر (ص) مقدم داشتند» .(3)
۶. شهرستانی میگوید: «شیعه، کسانی هستند که به ویژه از علی پیروی کردند و به نص و وصیت، قائل به امامت وی گشتند» .(4)
٧. ابن حزم گفته است:
هر کس با شیعه، در اینباره که علی برترین مردم پس از رسولخدا (ص) میباشد و او و فرزندانش از دیگران به امامت
________________________________________
1- الرجال، برقی؛ ر. ک. فهرست ابن الندیم، ص٢۶٣، با عبارتی نزدیک به عبارت برقی.
2- فرق الشیعۀ، ص١۵.
3- مقالات الإسلامیین، ج١، ص۶۵.
4- الملل و النحل، ج١، ص١٣١.
ص:45
سزاوارترند موافق باشد، شیعه است.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
11-10-2020, 19:08
این مشتی است از خروار و اندکی است از بسیار که در سخنان مورخان و نویسندگان بیان شده است. همین مقدار اندک شاهدی است بر اینکه گروهی از امت در روزگار پیامبر (ص) و پس از آن تا روزگار خلفا و نیز در زمانهای بعد، به پیروی از علی (ع) مشهور بودند. بنابراین واژۀ شیعه را نخستین بار پیامبر (ص) به کار برد و امت در اینباره از ایشان پیروی کرد.
اگرچه امام علی (ع) ، بنا بر مصالحی، در گرفتن حق خویش تسامح و تساهل ورزید، ولی اینکه او جانشین به حق پیامبر (ص) است، به صورت یک نظریۀ ثابت اعتقادی درآمد و در وجود مردم جای گرفت. با گذشت روزگار، بر شمار مؤمنان و پیروان آن حضرت افزوده شد و بسیاری از مسلمانان به گذشتۀ نزدیک خویش باز گشتند و دوباره اذهانشان به مواضع پیامبر (ص) درباره امامت علی (ع) معطوف شد. همان مطالبی که پیامبر (ص) گاهی به صراحت و گاهی به کنایه، بر جانشینی علی (ع) پس از خود ابراز میکرد. البته کسانی هم بودند که از همان ابتدا گرد علی (ع) جمع شدند و از وفاداران ایشان در همۀ حوادث محسوب میشدند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
12-10-2020, 18:21
تشیع پیوسته در حال گسترش بود و همگام با ورود اسلام به نقاط عالم بین مسلمانان، انتشار مییافت. این حقیقت، در خلال کاربست عملی این جانشینی و در دوران کوتاه حکمرانی امام علی (ع) -پس از قتل عثمان بن عفان - استحکام بیشتری یافت و در نتیجه احادیث جانشینی ایشان میان مردم رواج یافت؛ از سیره و زهد و حکمت ایشان چیزی را دریافتند که صحت آن منقولات را تأکید میکرد و آن اینکه
________________________________________
1- الفصل فی الملل و النحل، ج٢، ص١١٣.
ص:46
علی (ع) کسی بود که برای رهبری امت و حمایت از قرآن و نشر تعالیم و اصول آن برگزیده شده بود.(1)
بنابراین اگر عنصر اصلی در به کارگیری واژه شیعه، در وهلۀ نخست پیروی از امام علی (ع) پس از پیامبر (ص) در زعامت و وصایت، و در وهلۀ دوم پیروی عملی از فرامین و نواهی باشد، غیر منطقی خواهد بود که بخواهیم برای تکوین این فرقه، علل اجتماعی، سیاسی یا کلامی بتراشیم.
در اینجا به نام برخی از کسانی که در گذشتههای دور و نزدیک به دوران پیامبر (ص) ، در زمرۀ شیعیان علی (ع) بودند، اشاره میکنیم. آنها به حق، نخستین کسانی بودند که مزین به این نام مبارک شدند و کسی که جویای تفصیل باشد، باید به کتابهایی که در اینباره نوشته شده است، مراجعه کند که در پایان بحث به برخی از این کتابها اشاره خواهیم کرد.
________________________________________
1- الشیعة بین الأشاعرة و المعتزلة، صص٢٨ و ٢٩.
ص:47
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
13-10-2020, 15:05
پیشگامان تشیع در روزگار پیامبر (ص)
برای شناخت پیشگامان تشیع، رجوع به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده، خالی از دشواری و پیچیدگی نیست و ممکن است موضوع به شماری از مقاصد و مناقشات کشیده شود. در نتیجه ما نام شماری از صحابیانی را که به تشیع شهرت داشته و به آن منسوب بودند، در اینجا ذکر میکنیم:
١. عبدالله بن عباس
٢. فضل بن عباس
٣. عبیدالله بن عباس
۴. قثم بن عباس
۵. عبدالرحمان بن عباس
۶. تمام بن عباس
٧. عقیل بن ابیطالب
٨. ابوسفیان بن حرث بن عبدالمطلب
ص:48
٩. نوفل بن حرث
١٠. عبدالله بن جعفر بن ابیطالب
١١. عون بن جعفر
١٢. محمد بن جعفر
١٣. ربیعۀ بن حرث بن عبدالمطلب
١۴. طفیل بن حرث
١۵. مغیرۀ بن نوفل بن حارث
١۶. عبدالله بن حرث بن نوفل
١٧. عبدالله بن ابیسفیان بن حرث
١٨. عباس بن ربیعۀ بن حرث
١٩. عباس بن عتبۀ بن ابیلهب
٢٠. عبدالمطلب بن ربیعۀ بن حرث
٢١. جعفر بن ابوسفیان بن حرثپ
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
14-10-2020, 21:52
افرادی که نام آنها ذکر شد، از سرشناسان بنیهاشم هستند؛ نام شمار دیگری از شیعیان که از طایفۀ بنیهاشم نیستند، به این قرار است:
٢٢. سلمان محمدی
٢٣. مقداد بن اسود کندی
٢۴. ابوذر غفاری
٢۵. عمار بن یاسر
٢۶. حذیفۀ بن الیمان
٢٧. خزیمۀ بن ثابت
ص:50
۴٩. ابان بن سعید بن عاص
۵٠. زید بن صوحان عبدی
این پنجاه نفر، صحابهای هستند که طبقۀ نخست شیعه را تشکیل میدهند. کسانی که میخواهند با زندگی و چگونگی شیعه شدن این اصحاب بیشتر آشنا شوند، میتوانند به کتابهای رجالی مراجعه کنند، که البته باید در این زمینه بصیرت کافی داشته باشند.
در پایان، سخنی از «محمد کردعلی» نقل میکنیم که در کتاب «خطط الشام» چنین نوشته است:
شماری از صحابیان بزرگ در روزگار پیامبر (ص) به دوستی علی (ع) شهرت داشتند؛ مانند سلمان فارسی که میگفت: «ما با پیامبر (ص) بیعت کردیم که خیرخواه مسلمانان و دوستدار علی (ع) باشیم» . دیگری ابوسعید خدری است که میگوید: «مردم به انجام پنج کار فرمان یافتند که چهارتای آن را انجام دادند و یکی را وانهادند» . چون از آن چهارتا از وی پرسیدند، گفت: «نماز، زکات، روزۀ ماه رمضان و حج» . پرسیدند آنکه وانهاده شد چه بود؟ گفت: «ولایت علی بن ابیطالب» . گفتند: «آیا این هم در شمار آن چهار واجب بود؟» گفت: «بلی، این هم مثل آنها واجب بود» .
از دیگر شیعیان علی (ع) ، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، حذیفۀ بن الیمان، ذوالشهادتین خزیمۀ بن ثابت، ابوایوب انصاری، خالد بن سعید و قیس بن سعد بن عباده بودند.(1)
________________________________________
1- خطط الشام، ج۵، ص٢۵١.
ص:51
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
15-10-2020, 22:44
کتابهای تألیف شده دربارۀ پیشگامان تشیع
گروهی از عالمان و اندیشمندان امامیه، کتابهای ارزشمندی نوشتهاند که در آنها به تفصیل، مسائل مربوط به نخستین پیشگامان تشیع و نقش آنان در تحکیم ارکان اندیشۀ نوپای اسلامی را ذکر کردهاند که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
١. صدرالدین علی مدنی شیرازی، صاحب کتابهای «سلافۀ العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر» ، «انوار الربیع فی علم البدیع» و «طراز اللغه» . او در سال ١١٢٠ه. ق وفات یافت. وی دربارۀ شیعه کتاب مستقلی به نام «الدرجات الرفیعۀ فی طبقات الشیعۀ الامامیۀ» نوشته است. وی در این کتاب، طبقۀ نخست را به بررسی صحابۀ شیعی پرداخته که باب اول را به صحابیان بنیهاشم و باب دوم را به دیگران اختصاص داده است. او در باب نخست، زندگی ٢٣ تن از بنیهاشم را که هرگز از علی (ع) جدا نشدند، شرح کرده و در باب دوم، زندگانی ۴۶ صحابی را آورده است.(1)
________________________________________
1- الدرجات الرفیعة، صص٧٩ - ۴۵٢.
ص:52
٢. شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا، در کتاب «أصل الشیعۀ و أصولها» نام شماری از صحابه را نقل کرده است که در دوران زندگی و نیز پس از شهادت علی (ع) شیعۀ آن حضرت بودند. احمد امین (نویسندۀ مصری) میگوید: «در حقیقت تشیع پناهگاهی بود که همۀ کسانی که کمر به نابودی اسلام بسته بودند، به آنجا روی میآوردند» .
کاشف الغطا در پاسخ وی میگوید:
ما نمیخواهیم آبهای زلال صفا و صمیمیت، کدر شده و آتش کینه شعلهور شود. ما نمیخواهیم مصداق این ضربالمثل باشیم که میگوید: «رطب خورده منع رطب کی کند» ؛ وگرنه میگفتیم که چه کسی میخواست با کلنگ الحاد و زندقه، پایههای اسلام را ویران کند. چه کسی میکوشد تا با اسباب تفرقه، وحدت مسلمان را از میان ببرد. ولی میخواهیم از این نویسنده بپرسیم: کدام طبقه از طبقات شیعه درصدد نابودی پایههای اسلام بود؟ طبقۀ نخست؟ یعنی بزرگان صحابۀ پیامبر (ص) و نیکانی چون سلمان محمدی (فارسی) ، ابوذر، مقداد، عمار، خزیمه ذوالشهادتین، ابن التیهان، حذیفۀ بن الیمان، زبیر، فضل بن عباس، و برادر دانشمندش عبدالله، هاشم مرقال، ابوایوب انصاری، ابان و برادرش سعید بن عاص، ابی بن کعب (بزرگ قاریان) و انس بن حرث بن نبیه که وقتی از پیامبر (ص) شنید که فرمود: «فرزندم حسین در سرزمینی به نام کربلا کشته میشود، هرکس از شما که روزگار او را درک کرد، باید یاریاش دهد» ، پس به کربلا رفت و همراه حسین کشته شد؟ ! به کتابهای «الإصابه» و «الاستیعاب» ، یعنی دو کتاب موثق اهلسنت در زندگینامۀ صحابه مراجعه کنید
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
16-10-2020, 17:30
اگر میخواستم صحابیان شیعی را برایت برشمرم و شیعی بودن آنان را از همان کتابهای اهلسنت اثبات کنم، نیاز به یک تألیف بزرگ بود.(1)
٣. امام عبدالحسین شرفالدین (١٢(ص)٠-١٣٧٧ه. ق) نیز نام تعدادی از شیعیان را به ترتیب حروف الفبا آورده و گفته است:
برای تکمیل بحث، نام شماری از شیعیانی را که از صحابیان پیامبر (ص) بودند برای شما نقل میکنم تا بدانی که ما به آنها اقتدا کردهایم و اگر خداوند توفیق دهد کتابی را ویژۀ آنان خواهم نوشت تا تشیع آنها برای مردم روشن گردد و جزئیات زندگی آنان را در برداشته باشد. شاید هم دانشمندی پیدا شود و این کار را پیش از من انجام دهد. باز هم من این افتخار را دارم که نام شماری از آن صحابه را در این باب به ترتیب حروف الفبا آوردهام.
وی آنگاه از ابورافع قبطی (مولای رسول خدا (ص)) آغاز میکند و با یزید بن حوثرۀ انصاری، به پایان میبرد. ولی به زندگی آنان اشارهای ندارد. او تنها آرزو میکند که روزی خود او یا دیگری پیش از او، این کار را انجام دهد. با این حال او نام بیش از دویست تن از صحابه را نقل کرده است.(2)
۴. خطیب نامدار دکتر شیخ احمد وائلی (حفظه الله) ، نام ٢٣٠ تن از پیشگامان تشیع و صحابیان امام علی (ع) در دوران پیامبر (ص) را در کتاب
________________________________________
1- أصل الشیعة و اصولها، صص۵٣ و۵۴.
2- الفصول المهمة فی تألیف الأمة، صص١٧٩- ١٩٠.
ص:54
«هویۀ التشیع» نقل کرده است. وی پس از یادآوری این نکته که پیامبر (ص) در مراحل گوناگون به جانشینی علی (ع) اشاره کرده، گفته است:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
20-10-2020, 22:03
این امکان ندارد که این اتفاقها دربارۀ جانشینی علی بارها و بارها بیفتد و موجب نشود که مردم متوجه علی شده و درصدد شناسایی جانشین پیامبر (ص) برآیند. مسلمانان ناگزیر باید از فرمانهای وارده در این نصوص پیروی میکردند و بر گرد کسی که دربارهاش [این نصوص] رسیده بود، جمع میشدند. این است معنای تشیعی که میگوییم پیامبر (ص) بذر آن را به دست خویش کاشت و در روزگار ایشان به بار نشست و گروهی از مردم به تشیع شهرت یافتند و بر علی (ع) گرد آمدند. برای روشن شدن هرچه بیشتر موضوع، نام گروه نخست صحابهای را که به پیروی از علی (ع) شهرت داشتند، در اینجا نقل میکنیم.(1)
۵. آخرین کسی که در این موضوع اقدام به تألیف کرده، نویسندۀ این سطور است که در پاسخ به تقاضای سید شرفالدین، کتابی را در چند جزء نوشته و دو جزء آن را منتشر کرده است. جزء دوم با زندگی صحابی بزرگ ابوذر (جندب بن جناده) پایان مییابد. اصل کتاب به زبان فارسی است و استاد شیخ جعفر الهادی آن را به عربی ترجمه کرده و منتشر ساخته است.
سخن پایانی اینکه هرکس بخواهد به طور روشن درباره وضعیت پیشگامان تشیع در کتابهای رجال اهلسنت آگاهی یابد، این کار
________________________________________
1- هویة التشیع، ص٣۴.
ص:55
دشوار و ناممکن نیست و ما میتوانیم نام شماری از این کتابها را برای نمونه در اینجا نقل کنیم:
١. الاستیعاب، ابن عبدالبر (متوفای ۴۵۶ه. ق) .
٢. أسد الغابة، جزری ( متوفای ۶٠۶ه. ق) .
٣. الإصابة، ابن حجر (متوفای ٨۵٢ه. ق) .
و دیگر کتابهای اصلی و مشهور رجالی.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
21-10-2020, 16:11
در آمد
اشاره
در مباحث گذشته دربارۀ آنچه میتوان آن را پیدایش تشیع نامید، سخن گفتیم و روشن شد که نمیتوان میان پیدایش اسلام و تشیع فرق نهاد. این دو پدیده، دو روی یک تلاشاند. اما برخی از مورخان توهمزده و کجفهم که گمان کردهاند تشیع در جامعۀ اسلامی امری عارضی است، به جستوجو دربارۀ اصل و سرمنشأ آن پرداختهاند.
یکی از توهماتی که گذشتگان و نیز متأخران، پیوسته آن را تکرار میکنند این است که تشیع از ساختههای «ابن سبأ» یهودی است که به پندار آنان شرق و غرب را گشت و کار خلفا و مسلمانان را تباه ساخت. او صحابه و تابعان را وادار کرد تا عثمان را داخل خانهاش بکشند. وی سپس مدعی امامت و جانشینی علی (ع) و رجعت پیامبر (ص) شد و مذهبی به نام شیعه تشکیل داد.
در نتیجه تشیع، آن طوری که اینان میپندارند، ساختۀ این مرد یهودی اسلامنماست و از آنجا که این موضوع اهمیتی ویژه دارد و ذهن بسیاری
ص:60
از انسانهای سادهلوح و سطحینگر را به خود مشغول کرده است، ما نیز تنها به یادآوری یک توهم بسنده نمیکنیم. بلکه همۀ ادعاهای موجود در این موضوع را، به ترتیب تاریخ آنها، بررسی میکنیم.
ص:61
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
22-10-2020, 14:52
فرضیه اول: شیعه و روز سقیفه
تحولات بزرگی که پس از پایان اجتماع سقیفۀ بنیساعده در تاریخ اسلام روی داد و نیز نتایج و تصمیمهای بزرگی که به همراه داشت، بر هیچکس پوشیده نیست.
امّا حقیقت این است، این اجتماع که میان گروههای بسیاری از سران صحابه (مهاجر و انصار) پیوند ایجاد کرد، در هنگام تشکیل، از وظیفۀ بزرگی که در تکریم رسول خدا (ص) داشت، غفلت ورزید؛ دربارۀ پیامبری که پس از رحلت، جنازهاش برای تجهیز و به خاکسپاری در برابر دیدگان اهلبیتش نهاده شده بود. کمال بیانصافی است که بگویند، او امت خویش را پس از مرگ سرگردان گذاشت. این قصوری است که هیچ عذری دربارهاش پذیرفته نیست.
مشغول شدن مردم به مسائل سقیفه، سبب محروم شدن آنان از انجام واجب بزرگ، یعنی تکریم پیامبر (ص) گردید؛ زیرا امور تجهیز و دفن بدن مطهر پیامبر (ص) با اهلبیت آن حضرت بود که بهطور کامل آن را انجام
ص:62
دادند و از هیچ تلاشی فروگذار نکردند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
24-10-2020, 20:25
پس از آنکه طالبان امارت در سقیفه، با تصمیمی که ثمرهاش بسیار تلخ و ناگوار بود، به میان مردم رفتند، و مردم را از این تصمیم آگاه کردند، علاوه بر پراکندگی و اختلاف آرا، چنان شرایط دشواری پدید آوردند که ممکن بود به نابودی تلاش عظیمی که رسول خدا (ص) و مؤمنان همراهش در تحکیم پایههای این دین و تثبیت ارکانش کشیده بودند، بینجامد.
وجود اختلاف آرا و انظار در سقیفه، این نکته را روشن ساخت که غیر منطقی است پیامبر (ص) از دنیا رحلت کند - با اینکه مرگ او ناگهانی نبود - و این حقیقت را در نیابد که امتش پس از او گرفتار اختلاف شدید میشوند؛ حقیقتی که نمیتوان از آن چشم پوشید. پیامبر (ص) کسی است که هرگاه چند روزی برای کاری مدینه را ترک میکرد، جهت ادارۀ امور مسلمانان، کسی را تعیین میکرد. اکنون آیا معقول است که در مسافرت به جهان ابدی، امّت را بدون جانشین رها کند؟
آری این موضوع را باید هر انسان خردمند و روشنفکری دریابد.
بررسی دقیق رویدادهای سقیفه نشانگر این است که در اثنای اجتماع و پس از آن، گروهی قوی از بزرگان صحابه، بر موضوع جانشینی علی (ع) اصرار داشتند و آن را آشکارا اعلام میکردند و حتی باکی نداشتند که چنانچه خلافت علی (ع) مستقر نشود، اقدام به جنگ کنند. این در حالی بود که شرکتکنندگان در سقیفه، علی (ع) را از صحنه دور نگاه داشته بودند.
شاید پافشاری همین گروه از صحابه بر موضعشان، مبنی بر بیعت
ص:63
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
27-10-2020, 18:38
خلافت با امام (ع) ، شماری از مورخان را بر آن داشته تا چنین بپندارند که تشیع، مولود همین گردهمایی است. هر چند که گروه دیگری این نظریه را بعید شمردهاند. این موضوع باعث شده است که عرصۀ پهناوری از مبانی غیرواقعی در گسترهای وسیع از اوهام و خیالات شکل بگیرد و نظریههایی غیر واقعی ابراز گردد.
شاید مبنای فهم این گروه در مبدأ پیدایش، مطالبی است که طبری و دیگران دربارۀ رویدادهای این اجتماع و نتایج آن نوشتهاند. اما چشم برداشتن از آن نقطۀ روشن، چشم آنان را کور کرده و باعث شده تا دربارۀ ابعاد این حادثه بزرگ هیچ تأملی نکنند. طبری مینویسد:
انصار در سقیفۀ بنیساعده گرد آمدند تا با سعد بن عباده بیعت کنند. چون این خبر به ابوبکر رسید همراه عمر و ابوعبیدۀ جراح نزد آنان آمد و گفت: «چه خبر است؟» گفتند: «امیری از ما و امیری از شما» . ابوبکر گفت: «امیر از ما و وزیر از شما. . .» . پس عمر با او بیعت کرد و پس از آن، مردم با او بیعت کردند. پس انصار - یا برخی از انصار - گفتند: «ما جز با علی بیعت نمیکنیم» .
سپس طبری میگوید:
عمر بن خطاب به خانۀ علی آمد که طلحه و زبیر و چند تن دیگر از مهاجران در آنجا حضور داشتند. پس گفت: «به خدا سوگند یا این خانه را بر سر شما آتش میزنم و یا اینکه همراه من میآیید و بیعت میکنید» . آنگاه زبیر با شمشیر کشیده، همراه وی بیرون رفت. پس لغزید و شمشیر از دستش افتاد. پس به او حمله و دستگیرش کردند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
29-10-2020, 16:33
همچنین گفته است:
علی و زبیر از بیعت خودداری ورزیدند و زبیر شمشیر کشید و گفت: «هرگز آن را در نیام نخواهم کرد تا آنکه با علی بیعت شود» . چون این خبر به ابوبکر و عمر رسید، گفتند: «شمشیر زبیر را بگیرید»(1)
یعقوبی در تاریخ خویش نوشته است:
گروهی به علی بن ابیطالب روی آوردند که از جمله اینها بودند: «عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام بن عاص، خالدبن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عماریاسر، براء بن عازب و ابی بن کعب»(2)
زبیر بن بکار در «الموفقیات» چنین آورده است: «عامۀ مهاجران و همۀ انصار شکی نداشتند که خلیفه علی [(ع)] است» .
جوهری در کتاب «السقیفه» نوشته است: «سلمان و زبیر و شماری از انصار به بیعت با علی [(ع)] تمایل داشتند» .
جوهری در جای دیگر آورده است:
چون با ابوبکر بیعت شد و کارش پاگرفت، شمار بسیاری از انصار از بیعت با او پشیمان گشتند و یکدیگر را سرزنش میکردند و فریاد یا علی سر میدادند. ولی او با ایشان موافقت نکرد.(3)
ابن قتیبه در «الامامۀ و السیاسۀ» نوشته است:
________________________________________
1- تاریخ طبری، ج٢، صص۴۴٣ و ۴۴۴.
2- تاریخ یعقوبی، ج٢، ص١٠٣.
3- ر. ک: شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۶، صص۴٣ و ۴۴.
ص:65
ابوذر در هنگام گرفتن بیعت (از این رویدادها) غایب بود. وقتی که آمد، گفت: «از سر قناعت درست رفتار کردید، ولی خویشاوندی را وانهادید. اگر کار را در اهلبیت پیامبرتان قرار میدادید، دو نفر هم با شما اختلاف نمیکردند» .
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
30-10-2020, 22:31
سلمان گفت:
در انتخاب یک سالمند درست عمل کردید و دربارۀ اصل به خطا رفتید. چنانچه خلافت را میان آنها مینهادید، دو تن هم با شما اختلاف پیدا نمیکردند و آن را در آسایش میخوردید.
از میان نصوص یاد شده و امثال آن، برخی معتقد شدند که اصل و سرچشمۀ تشیع، آن لحظههای دشوار در تاریخ اسلام بود. ولی فراموش کردند که آنچه آنها برای تصوراتشان انتخاب کردهاند، پایههای استدلالشان را فرو میریزد و بطلانش را ثابت میکند. کسی که دربارۀ این نصوص تأمل کند، به روشنی درمییابد که اندیشۀ تشیع، مولود این شرایط پیچیده نیست. برخلاف تصور آنها، موضوع خلافت علی (ع) برای همگان روشن بود که وقتی متوجه شدند جهتی بیرون از محاسبات و تصورات آنان پیدا کرده و از آن مسیر شناخته شده منحرف گشته است، در خانۀ علی (ع) گرد آمدند و موضع و اعتقادشان را آشکارا اعلام کردند.
آری، این نوع تجمّع بزرگان و پیشگامان صحابه در آن شرایط آشفته و پر حادثه، در یک مکان و اتّخاذ موضعی یکپارچه و ثابت، چندان سابقه نداشت و بیانگر آن است که تشیع علی (ع) از آثار و پیامدهای سقیفه نبوده است.
ص:66
مؤید این حقیقت روایتهایی است که منابع گوناگون حدیثی دربارۀ تأکیدهای فراوان پیامبر (ص) درباره علی (ع) و خاندان و شیعیانش ذکر کردهاند. آن حضرت بارها به فضیلت و منزلت شیعیان علی (ع) اشاره کرده بود و از مردم خواسته بود که ملازم آنان باشند. فراوانی این موارد نشان میدهد که شیعه، مولود سقیفه یا بازخورد رویدادهای آن روزگار نبوده است. بلکه تاریخ پیدایش آن به پیدایش اسلام باز میگردد و رسول خدا (ص) نیز در حیات مبارکشان بارها بر آن تأکید کرده بودند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
02-11-2020, 00:46
فرضیه دوم: تشیع، ساخته عبدالله بن سبأ
اشاره
طبری دربارۀ این توهم ساختگی چنین نوشته است:
شخصی یهودی به نام عبدالله بن سبأ، ملقب به ابن سوداء، در صنعا به روزگار عثمان اظهار اسلام کرد و به لباس مسلمانان درآمد و در شهرها و مراکز اسلامی، مثل شام، کوفه، بصره و مصر، رفتوآمد میکرد. او این نظریه را تبلیغ میکرد که رسول اکرم نیز همانند عیسیبن مریم رجعت خواهد کرد و علی جانشین پیامبر است؛ همانگونه که هر پیامبری جانشینی داشته است. علی خاتم اوصیاست؛ همانگونه که محمد خاتم انبیاست. عثمان حق وصایت را ظالمانه غصب کرد و لازم است که برای بازگرداندن حق به صاحبش، به پا خاست.
عبدالله بن سبأ مبلغانش را به جای جای سرزمینهای اسلام اعزام و به آنان توصیه کرد که امر به معروف و نهی از منکر کنند و امیران را مورد انتقاد قرار دهند. گروهی از مسلمانان به او گرویدند و از او پیروی کردند که در میان آنها از صحابیان بزرگ و تابعان صالح
ص:68
حضور داشتند؛ مانند ابوذر، عمار بن یاسر، محمد بن حذیفه، عبدالرحمان بن عدیس، محمد بن ابوبکر، صعصعۀ بن صوحان عبدی، مالک اشتر و شماری دیگر از نیکان و برگزیدگان مسلمان. سبأیه، مردم را در اجرای طرح پیشوایشان ضد والیان میشوراندند و نامههایی از عیوب امیران تهیه میکردند و به شهرهای دیگر میفرستادند. در نتیجه شماری از مسلمانان به تحریک سبئیها به مدینه آمدند و عثمان را در خانه محاصره کردند و او را کشتند. اینها همه به رهبری و مباشرت سبئیها بود.
پس از آنکه مسلمانان با علی بیعت کردند و طلحه و زبیر بیعت را شکستند و به بصره رفتند، سبئیها دیدند که سران سپاه با یکدیگر به تفاهم میرسند و اگر این کار عملی شود، آنان انتقام خون عثمان را خواهند گرفت. پس شبانه گرد آمدند و تصمیم گرفتند که میان سپاه نفوذ و پیش از آنکه دیگران متوجه شوند، جنگ را آغاز کنند. آنان توانستند شبانه و پیش از آنکه دو سپاه در حال جنگ متوجه شوند، این تصمیم مهم را به اجرا در آورند. به این ترتیب، گروهی که در سپاه علی نفوذ کرده بودند، با آن دسته از کسانی که در سپاه بصره نفوذ کرده بودند، درگیر شدند. دو لشکر و فرماندهانشان سرآسیمه شدند و هر یک در دشمن خویش گمان بد بردند. به این ترتیب جنگ بصره آغاز گشت، بدون آنکه سران دو سپاه تصمیمی گرفته باشند یا آگاه باشند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
03-11-2020, 20:10
طبری در جای دیگری از کتابش دربارۀ این توهم چنین نوشته است:
از چیزهایی که سری، به نقل از شعیب از سیف از عطیه از یزید
ص:69
فقعسی برایم نوشته، این است که میگوید: عبدالله بن سبأ، یهودی، اهل صنعا و مادرش سیاهپوست بود. او در روزگار عثمان اسلام آورد. پس از آن در سرزمینهای اسلامی از شهری به شهر دیگر میرفت و در گمراهی مردم میکوشید. او سفرش را از حجاز آغاز کرد و پس از آن به بصره، کوفه و شام رفت. شامیان با مقاصدش مخالفت ورزیدند و او را بیرون راندند تا آنکه به مصر رفت و میان آنها میزیست؛ از جمله چیزهایی که به مردم این سرزمین میگفت این بود که: در شگفتم از کسانی که میگویند عیسی باز میگردد، ولی بازگشت محمد را تکذیب میکنند. خدای متعال فرموده است: «به یقین بدان آن کس که ابلاغ قرآن را بر عهدۀ تو گذاشت، تو را به جایگاهت باز میگرداند» .(1)پس محمد از عیسی به بازگشت سزاوارتر است.
گوید: مردم این را از او پذیرفتند و او اندیشۀ رجعت را میان آنها رواج داد و آنان دربارهاش به گفتوگو پرداختند. پس از آن گفت: هزار پیامبر در دنیا آمدهاند و هر پیامبری جانشینی داشته است و علی جانشین پیامبر است. آنگاه گفت: محمد خاتم انبیا و علی خاتم اوصیاست.
پس از آن گفت: از همه ستمکارتر کسی است که از اجرای وصیت پیامبر جلوگیری و به جانشین پیامبر حمله کرد و زمام امور امت را به دست گرفت. آنگاه به مردم گفت: عثمان به ناحق خلیفه شد. وصی
________________________________________
1- قصص: ٨۵ .
ص:70
پیامبر، علی است. در این کار قیام کنید و او را به حرکت وادارید. از امیرانتان انتقاد کنید و امر به معروف و نهی از منکر کنید. آرایشان را برگردانید و به این امر دعوتشان کنید.
آنگاه مبلغانش را به این سو و آن سو فرستاد و با تباهکاران شهرها آغاز به مکاتبه کرد و آنان پنهانی نظریاتشان را تبلیغ میکردند. امر به معروف و نهی از منکر را آشکار ساختند و به شهرها نامه میفرستادند و از حکمرانهایشان انتقاد میکردند و برادرانشان نیز چنین نامههایی را به آنها مینوشتند.
ساکنان هر شهری به شهر دیگر نامه مینوشتند و آنان نامه را در شهرشان میخواندند و همین طور آنها نامههای اینان را میخواندند. تا اینکه این اقدام را در مدینه انجام دادند و خبرش را در همه جای زمین پراکندند. قصد آنها جز آن چیزی بود که اظهار میکردند و به جز آنچه آشکار میکردند، در سر میپروراندند. . . (1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
04-11-2020, 19:34
طبری این مطالب را تا پس از جنگ جمل نقل میکند. ولی پس از آن دربارۀ سبئیه چیزی نمیگوید.
طبق آنچه از طبری نقل کردیم، روشن شد که تعدادی از صحابۀ اهل فضل، از بزرگان و رهبران سبئیه بودند. اینان کسانی بودند که به زهد، تقوا، صدق و صفا شهرت داشتند. برخی از این افراد عبارتاند از:
١. عبدالرحمان بن عدیس بلوی؛ او از کسانی بود که با پیامبر (ص) زیر درخت بیعت کرد و در فتح مصر حضور داشت و ریاست کسانی را که
________________________________________
1- تاریخ طبری، ج٣، ص٣٧٨.
ص:71
از مصر به سوی عثمان رفتند، عهدهدار بود.(1)
٢. محمد بن ابوبکر؛ مادرش اسماء بنت عمیس خثعمیه بود. ابوبکر پس از شهادت جعفر بن ابیطالب با وی ازدواج کرد و محمد در حجۀالوداع در راه مکه به دنیا آمد. او پس از مرگ پدرش در خانۀ علی (ع) بزرگ شد و در جنگهای جمل و صفین شرکت جست. سپس علی (ع) او را به ولایت مصر گماشت تا آنکه با حملۀ عمرو بن عاص در آنجا کشته شد.(2)
٣. صعصعۀ بن صوحان عبدی؛ در روزگار رسول خدا (ص) اسلام آورد. او سخنوری توانا بود. در صفین با علی (ع) شرکت داشت. معاویه پس از شهادت علی (ع) و تسلط بر عراق، وی را به بحرین تبعید کرد و در همانجا مرد.(3)
۴. اشتر؛ او مالک بن حرث نخعی و از تابعان ثقه بود. در جنگ یرموک شرکت جست و در جنگهای جمل و صفین با علی (ع) همراه بود. حضرت وی را در سال ٣٨ه. ق، به ولایت مصر گماشت؛ چون به قلزم
________________________________________
1- أسدالغابۀ، ج٣، ص٣٠٩: «و در بیعت رضوان حضور داشت و در آن بیعت کرد. او فرمانده سپاهی بود که در ماجرای محاصره و قتل عثمان از مصر آمدند. شماری از تابعان در مصر از وی روایت کردهاند. . .» .
2- او از کسانی بود که در قتل عثمان شرکت کرد و سپس به علی ع پیوست. أسدالغابۀ، ج۴، ص٣٢۴؛ الاستیعاب، ج٣، ص٣٢٨؛ الجرح و التعدیل، ج٧، ص٣٠١ .
3- أسدالغابۀ، ج٣، ص٣٢٠. درباره نسب وی در بحث درباره برادرش سخن گفتیم. صعصعه در روزگار رسول خدا ص اسلام آورد. ولی به دلیل کمی سن و سال آن حضرت را ندید. او از سران قوم خویش یعنی عبدالقیس بود. او مردی زبانآور و دیندار، و در شمار یاران علی ع بود و در جنگهای آن حضرت حضور داشت.
ص:72
رسید، معاویه به دست یکی از مزدورانش به او سم خوراند و او بر اثر زهر کشته شد.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
05-11-2020, 19:58
اینها مطالب طبری است که مورخان و نویسندگان پس از وی نوشتههای او را ثابت انگاشته و افکار و آرای خویش را بر آنها بنا کردهاند. به گمان اینان، تشیع بعد از گذشت قرنها، از درون سبئیه متولّد شد. برخی از کسانی که بدون هیچگونه بررسی و تأمل در حقایق، به این خطای فاحش گرفتار شدند، عبارتاند از:
١. «ابن اثیر» (متوفای ۶٣٠ه. ق) : او داستان را ضمن بیان رویدادهای سالهای ٣٠ تا٣١ ه. ق نقل کرده است. منبع اصلی نوشتههای وی تاریخ طبری در سدههای سهگانۀ نخست است؛ هرچند که نام آن را در آنجا نقل کرده است.(2)
٢. «ابن کثیر شامی» (متوفای ٧٧۴ه. ق) : وی این داستان را در کتاب تاریخش «البدایه و النهایه» آورده و پس از فراغت از نقل داستان جنگ جمل، آن را به تاریخ طبری اسناد داده و گفته است: «این خلاصۀ سخن ابوجعفر بن جریر است» . (3)
________________________________________
1- پادشاه عرب و یکی از اشراف و قهرمانان: الطبقات الکبری، ج۶، ص٢١٣؛ الإصابۀ، ج٣، ص۴۵٩؛ سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص٣۴.
2- مقدمه تاریخ کامل را ملاحظه کنید که میگوید: «من به تاریخ بزرگی که امام ابوجعفر طبری تألیف کرده، آغاز کردم؛ زیرا این کتابی است که در موارد اختلافی به آن استناد و اعتماد میگردد. در نتیجه من همه زندگینامهها را بیهیچ کم و کاستی از آنجا گرفتهام» . ر. ک: تاریخ کامل، ج١، ص٣.
3- البدایة و النهایة، ج٧، ص٢۴۶.
ص:73
٣. «ابن خلدون» (متوفای٨٠٨ ه. ق) : او در کتاب خود «المبتدأ و الخبر» ، این داستان را ضمن نقل حادثۀ دار و جمل نقل کرده و گفته است: «این خلاصۀ داستان جمل از کتاب ابوجعفر طبری است»(1)
اسامی برخی مورخانی که پس از متقدّمین، پا به عرصۀ ظهور گذاشته و نوشتههای پیشینیان را چشم و گوش بسته پذیرفتهاند، بدین قرار است:
۴. «محمد رشیدرضا» ، سردبیر مجلۀ المنار (متوفای ١٣۵۴ه. ق) : وی این داستان را در کتاب «السنة الشیعة» آورده و گفته است:
ابداعکنندۀ اصول تشیع، شخصی یهودی به نام عبدالله بن سبأ است. او به دروغ اظهار اسلام کرد و مردم را به غلو دربارۀ علی (کرم الله وجهه) فراخواند تا از این طریق میان امت، تفرقه بیندازد و دین و دنیایشان را تباه سازد.
او پس از نقل داستان میگوید:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
08-11-2020, 22:01
هر کس اخبار واقعۀ جمل، برای مثال تاریخ ابن اثیر را ببیند، میزان
1- در تاریخ ابن خلدون چنین آمده است: «عثمان کسانی را به شهرهای گوناگون فرستاد تا خبر درست را برایش بیاورند؛ از جمله محمد بن مسلمه را به کوفه، أسامۀ بن زید را به بصره، عبدالله بن عمر را به شام و عمار بن یاسر را به مصر و شماری دیگر را به جاهای دیگر فرستاد. آنان در بازگشت به وی گفتند: ما و بزرگان و عامه مسلمانان چیز ناخوشایندی ندیدیم، مگر عمار که شماری از اشرار به او تمایل پیدا کردند که از جمله آنها عبدالله بن سبأ، معروف به ابن سودا است. وی یهودی بود و در روزگار عثمان مهاجرت کرد. اسلام او نیکو نبود و از بصره بیرون رانده شد. . .» . تاریخ ابن خلدون یا کتاب العبر، ج٢، ص١٣٩؛ وی در ص ١۶۶ میگوید: «این خلاصهای بود از کتاب ابوجعفر طبری که به دلیل وثاقت و سلامت وی از هوای نفس، ما از او نقل کردیم» .
ص:74
تأثیر تبهکاریهای سبئیها را خواهد دید؛ بدون اینکه کوچکترین گامی در راه صلح برداشته باشند.(1)
۵. «احمد امین» (متوفای ١٣٧٢ه. ق) : وی از عبدالله بن سبأ در کتاب «فجرالاسلام» یک قهرمان ساخته و گفته است:
این پسر سیاه، یک یهودی اهل صنعا بود. در روزگار عثمان اظهار اسلام کرد و تلاش کرد تا دین مسلمانان را تباه کند. او اعتقادات زیانبار بسیاری را در شهرها پراکنده ساخت. به سرزمینهای بسیاری مانند حجاز، بصره، کوفه، شام و مصر سفر کرد.
آنگاه یادآور شده است که ابوذر، افکار اشتراکی را از این یهودی فراگرفت که خود او آنها را از مزدکیان عراق یا یمن فراگرفته بود.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
10-11-2020, 17:39
از کتاب فجرالاسلام، در سال ١(ص)۵٢م. شمارگان بسیاری در سراسر سرزمینهای اسلامی انتشار یافت. احمد امین، نخستین کسی بود که در آبهای راکد سنگ انداخت و موج گستردهای ایجاد کرد. البته معاصرانش پاسخهای خوبی به وی دادند؛ مانند شیخ مصلح کاشف الغطا که کتاب «أصل الشیعۀ و اصولها» را در پاسخ وی نوشت. همچنین علامه شیخ عبدالله سبیتی، کتابی را با نام «تحت رایۀ الحق» در جواب او به رشتۀ تحریر درآورد.
۶. «فرید وجدی» مؤلف دایرۀالمعارف (متوفای ١٣٧٠ه. ق) : وی در چند جای کتابش ضمن نقل داستان جنگ جمل و ذیل زندگینامۀ
1- السنة و الشیعة، صص ۴۶- ۴٩ و ۵۴ - ١٠٣.
ص:75
علی بن ابیطالب (ع) به این موضوع اشاره کرده است.(1)
٧. «حسن ابراهیم حسن» : وی در کتاب «تاریخ الاسلام السیاسی» دربارۀ رویدادهای اواخر روزگار عثمان چنین نوشته است:
این فضا برای پذیرش دعوت ابن سبأ و پیروانش بسیار سازگار بود و تأثیرهای بلندمدتی از خود به جای نهاد. کسی که آتش این انقلاب را شعلهور ساخت، صحابی بزرگ و مشهور به ورع و پارسایی، ابوذر غفاری، از امامان بزرگ حدیث بود. او سیاستهای عثمان و معاویه را در شام به وسیلۀ شخصی از اهل صنعا به نام عبدالله بن سبأ مورد انتقاد قرار داد. عبدالله بن سبأ، یک یهودی بود که اسلام آورد و سپس در سرزمینهای اسلامی به گشت و گذار پرداخت. او سفرش را از حجاز آغاز کرد و سپس به بصره، کوفه، شام و مصر رفت. . . .(2)
پس با توجه به وضعیت مسلمانانی که دربارۀ شیعه کتاب نوشتهاند -که برخی را بررسی کردیم - کار مستشرقانی که بر سر سفرۀ آنان نشستهاند روشن است؛ اگر چه شاید چندان تقصیری هم نداشته باشند؛ زیرا آنان نیز همین نظریهها را در کتابهای شرقشناسی - که برای مقاصد خاص نوشته میشود - درج میکنند. جویندگان اطلاعات بیشتر دراینباره میتوانند به نوشتههای پژوهشگر توانا، علامه مرتضی عسکری مراجعه کنند که در این زمینه حق مطلب را به طور کامل ادا کرده است.(3)
1- دائرة المعارف، فرید وجدی، ج۶، ص۶٣٧.
2- تاریخ الإسلام السیاسی، ص٣۴٧.
3- عبدالله بن سبأ، ج١، صص۴۶ -۵٠.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
12-11-2020, 17:34
دیدگاه محققان در این موضوع
اشاره
برای بررسی مطالبی که طبری از سیف نقل کرده، نظر خوانندۀ محترم را به چهار نکته جلب میکنیم.
١. افسانهای دور از واقعیت
آنچه تاریخ طبری از این داستان روایت کرده، بهگونهای است که جز به عفریتهای اسطورهای و ناقلان اخبار جن نمیتوان نسبت داد؛ زیرا چگونه میشود کسی تصدیق کند که یک یهودی از صنعا آمده و در دورۀ عثمان اسلام آورده و توانسته است بزرگان صحابه و تابعان را بفریبد. آنگاه برای نشر دعوت خود، به سرزمینهای اسلامی برود و گروهی را ضد عثمان بسیج کند و آنان را به مدینه بفرستد تا به خلافت اسلامی حمله کنند و خلیفه را در برابر دیدگان صحابیان عادل و پیروانشان بکشند. این چیزی است که حتی برای عقلهای مأنوس با عجایب نیز پذیرفتنی نیست.
این داستان، کرامت مسلمانان و صحابه و تابعان را زیر سؤال میبرد و آنان را شخصیتهای سادهای نشان میدهد که از یک یهودی فریب خوردند. درحالیکه میان آنها پیشوایان، عالمان و اندیشمندان حضور داشتند.
٢. تأثیر عملکرد عثمان در قتل او
مطالعۀ موضوعی سیره و تاریخ، ما را به تأمّل در سیرۀ عثمان و معاویۀ بن ابوسفیان فرا میخواند. آن دو، معارضان خویش را کیفر
ص:77
میدادند و مخالفان را تبعید میکردند و کتک میزدند. عثمان، ابوذر غفاری را به دلیل اعتراض به نحوۀ تقسیم غنایم و اختصاص بیتالمال به خانوادۀ خودش (عثمان) ، به ربذه تبعید کرد. او همچنین صحابی جلیلالقدر، عمار بن یاسر را بهقدری کتک زد که گرفتار مرض فتق شد و یکی از دندههایش شکست.(1)
نمونههای دیگری نیز از این نوع مخالفتها وجود دارد که شخص متتبع میتواند به آنها دست یابد. با این وجود در توهمهایی که ما پیش از این نقل کردیم، میبینیم که رجال خلافت و مزدورانشان دیده بر روی کسی میبندند(2)که صحابه و تابعان را برای از بین بردن حکومت عثمان و قتل خلیفه در داخل خانهاش تحریک میکند، ولی پس از آن پیراهن عثمان بر چوب کرده به خونخواهی او بر میخیزد. کسی که کوچکترین آشنایی با تاریخ خلافت و سیرۀ معاویه داشته باشد، چنین چیزی را نمیپذیرد.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
14-11-2020, 18:21
علامۀ امینی میگوید:
اگر ابن سبأ به این میزان از قدرت در برپایی فتنه و ایجاد اختلاف میان مسلمانان رسیده بود و امیران امت نسبت به او و تلاشهایش در شهرها وقوف داشتند و کار او به کشتن خلیفۀ وقت انجامید، چرا درصدد دستگیری وی برنیامدند؟ ! چرا او را دستگیر و به خاطر ارتکاب این
________________________________________
1- الاستیعاب، ج٢، ص۴٢٢.
2- مقصود عایشه است که مردم را به قتل عثمان تحریک میکرد و میگفت: «این یهودی را بکشید» . مترجم
ص:78
جنایات تأدیب نکردند و او را نزدند و مورد اهانت قرار ندادند و به سیاهچال نینداختند؟ ! چرا او را اعدام نکردند تا امت از شر و فسادش آسوده شوند. درحالیکه با صحابیان نیک و امرکنندگان به معروف و نهیکنندگان از منکر چنین رفتاری را روا میداشتند؟ ! مگر نه این است که قاریان قرآن کریم برای مردم میخوانند که «همانا کیفر کسانی که با خدا و رسول او میجنگند و در زمین فساد میکنند این است که کشته شوند یا بر دار گردند یا دست و پای مخالفشان قطع گردد یا اینکه تبعید گردند. این خواری آنان در دنیا است و در آخرت به عذابی دردناک گرفتار خواهند گشت» .(1)چرا خلیفه با قتل این جرثومۀ فساد به فتنهها پایان نداد؟ ! آیا آنها تنها میتوانستند نیکان امت محمد (ص) را مورد حمله و سختگیری قرار دهند و هر طوری که دوست دارند با آنها رفتار کنند؟ (2)
برخی از نویسندگان گذشته و حال نیز به جای گشودن چشمها به روی واقعیات تلخ و جستوجو برای یافتن علت واقعی قتل خلیفه، کوشیدند تا با دامن زدن به فرضهای خیالی پیرامون قتل خلیفه و علّتهای آن، خود را از سنگینی این بحث رها کنند.
یکی از نویسندگان معاصر دربارۀ این گروه میگوید:
در مشرق زمین نویسندگانی هستند که نه به واقعیت تاریخ اهمیت میدهند و نه به وضعیت و شرایط زندگی. آنان علت شورش
________________________________________
1- مائده: ٣٣ .
2- الغدیر، ج٩، صص٢١٩ و ٢٢٠.
ص:79
ستمدیدگان را به عثمان باز میگردانند و رویداهای دوره و بلکه دورهها را در ارادۀ یک شخص که در شهرها و نقاط مختلف میچرخد و مردم را ضد خلیفه و دولتش میشوراند، محدود میسازند! نتیجۀ عملی چنین پندار و افترایی این است که دولت در روزگار عثمان و وزیرش مروان، یک دولت الگو بود و امویان و والیان اشرافی او پیکهای عدالت اجتماعی و برادری انسانی در سرزمین عرب بودند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
15-11-2020, 23:23
اما در این میان یک شخص به نام عبدالله بن سبأ، درستکاری و نیکوکاری امویان و والیان و اشراف را تباه میسازد؛ به این ترتیب که در شهرها و نقاط مختلف میچرخد و مردم را ضد عثمان و والیان صالح و مصلح او میشوراند. چنانچه این یک شخصیت و سفرهای او به این شهر و آن شهر نمیبود، مردم در سایه نعمت مروان و عدالت ولید و بردباری معاویه در راحتی و آسایش زندگی میکردند.
چنین پنداری، افترا به واقعیت و تجاوز به خلق و ترویج برخی آرای بیارزش است که از یک منطق ساده و دلیلی ساختگی و واهی سرچشمه میگیرد. از این خطرناکتر اینکه این نظریه، حاوی تحریف حقایق اساسی در بنای تاریخ است؛ زیرا صاحب چنین تلاش شکستخوردهای میکوشد که رویدادهای یک و بلکه چندین دوره را به ارادۀ یک شخص محدود سازد که در شهرها میگردد و مردم را ضد یک دولت میشوراند. آنگاه این مردم تنها به دلیل رفتن این شخص در میان آنها ضد آن دولت میشورند.
اما ماهیت حکومت و سیاست حاکم، فساد نظام اقتصادی و مالی و
ص:80
عمرانی، سرکشی صاحبان قدرت و استبداد والیان نسبت به حقوق مردم و سوار شدن بنیامیه بر گردن مردم، اعراض از سیاستهای مردمی و دموکراتیک و گرایش به سیاستهای خاندانی و اشرافی و سرمایهداری، خوار کردن کسانی که مورد احترام و بزرگداشت بسیاری از مردم بودند، مانند ابوذر، عمار بن یاسر و دیگران و دیگر اموری که شرایط زندگی اجتماعی را تشکیل میدهند، در تحریک مردم شهرها و شوراندن آنها ضد خاندان حاکم اموی و هوادارانشان، تأثیری ندارد؟ ! آیا در داستان قتل عثمان همۀ نقشها از آن عبدالله بن سبأ است که مردم را وا میدارد تا از فرمان پیشوایان سر بپیچند و میان آنها القای شر میکند؟ !
آیا این تهدیدی برای اندیشهورزی نیست که در شرق کسانی پیدا شوند که حوادث بزرگی را که به طبیعت جامعه و پایههای نظامهای اقتصادی و اجتماعی آن، ربطی بسیار وثیق و محکم دارند، به ارادۀ یک شخص بازگردانند که در شهرها بگردد و در این جامعۀ سالم تخم گمراهی و فساد بپاشد.
آیا این خطر، اندیشه را تهدید نمیکند که انقلابهای اصلاحی تاریخ را، تحلیلهای کودکانه کنیم و طی فرایندی آنها را به خواست افراد آشوبگری نسبت بدهیم که میتوانند با سفر به شهرهای مختلف، آن را ایجاد کنند.(1)
________________________________________
1- الإمام علی صوت العدالة الإنسانیة، ج۴، صص٨٩۴ - ٨٩۶. این سخن ادامه دارد. هرکس بخواهد میتواند به آنجا مراجعه کند.
ص:81
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
19-11-2020, 17:39
. ضعیف بودن راویان قصه
طبری روایتش را از اشخاص غیر ثقه نقل کرده است که عبارتاند از:
الف) سری: سری که طبری از او نقل میکند، یکی از اشخاص زیر میتواند باشد:
- «سری بن اسماعیل همدانی» که یحیی بن سعید وی را تکذیب کرده و شمار بسیاری از حافظان نیز او را تضعیف کردهاند.(1)
- «سری بن عاصم بن سهل همدانی» ، ساکن بغداد، متوفای سال ٢۵٨ه. ق. ابن جریر طبری بیش از سی سال از عمر او را درک کرده است. ابن خراش وی را تکذیب کرده و ابن عدی دربارهاش گفته است: «او حدیث میدزدد» . ابن حبان نیز افزوده است: «موقوفهها را بالا میکشد. استناد به او روا نیست» .(2)وی همچنین یکی از احادیثی را که سری جعل کرده، مورد مناقشه قرار داده است.
بنابراین، نام سری، مشترک میان دو دروغگو است و برای ما اهمیتی ندارد که کدام سری ناقل روایت باشد.
احتمال اینکه او سری بن یحیای ثقه باشد، نادرست است؛ زیرا او در سال ١۶٧ه. ق وفات کرده و حال آنکه طبری از متولدان سال ٢٣۴ه. ق است و آن دو ۵٧ سال با هم فاصله دارند. بنابراین سری باید یکی از
________________________________________
1- یحیی القطان گوید: «دروغگویی وی برای من در یک مجلس ثابت گشت» . نسائی گفته است: «متروک است» . دیگران گفتهاند: «چیزی نیست» . احمد گفته است: «مردم حدیث او را ترک گفتهاند» . ر. ک: میزان الاعتدال، ج٢، ص ١١٧.
2- تاریخ الخطیب، ص٩٩٣؛ میزان الاعتدال، ج٢، ص١١٧؛ لسان المیزان، ج٣، ص١٢.
ص:82
همان دو دروغگو باشد.
ب) شعیب: مقصود، شعیب بن ابراهیم کوفی ناشناس است. ابنعدی گوید: «او مشهور نیست» . ذهبی گفته است: «روایتی را سیف از زبان او نوشته، او مجهول است»(1)
ج) سیف بن عمر: ابن حبان گفته است: «سیف بن عمر، جعلیات را همچون روایاتی ثابت نقل میکند» .
او همچنین میگوید: «گویند که او جعل حدیث میکند و متهم به زندقه است» . حاکم گفته است: «او به زندقه متهم شده و در روایت بیاعتبار است» . ابنعدی گفته است: «برخی احادیث وی مشهور است و عموم آنها منکر و غیر قابل پیروی است» . ابنعدی گفته است: «عموم احادیث وی منکر است» . برقانی به نقل از دارقطنی گفته است: «او متروک است» . ابن معین گفته است: «ضعیف الحدیث است و از او خیری نیست» . ابوحاتم گوید: «حدیث او متروک است و احادیث او شبیه واقدی است» . ابوداوود گوید: «او کسی نیست» .
نسائی گفته است: «ضعیف است» . سیوطی گوید: «جاعل است» . وی حدیثی را از طریق سری بن یحیی از شعیب بن ابراهیم از سیف نقل کرده و گفته است: «جعلی است و در میان راویانش اشخاص ضعیف هستند که از همه ضعیفتر سیف است» .(2)
________________________________________
1- میزان الاعتدال، ج٢، ص٢٧۵؛ لسان المیزان، ج٣، ص١۴۵.
2- میزان الاعتدال، ج١، ص۴٣٨؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص٢٩۵؛ اللئالی المصنوعة، ج١، صص١۵٧، ١٩٩و ۴٢٩.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
21-11-2020, 18:43
بنابراین چگونه میتوان بر تحلیلی تکیه کرد که تنها یک فرقه اسلامی را در برمیگیرد؛ فرقهای که شامل یک پنجم یا یک چهارم مسلمانان میشود. درحالیکه سند و متن آن چنین وضعیتی دارد. پس تکیه بر چنین نقلی، فریبکاری و گمراهی است و عقل آدمی آن را نمیپذیرد.
4-عبدالله بن سبأ، یک اسطورة تاریخی
قرائن و شواهد و اختلافهای موجود دربارۀ این مرد و تاریخ تولد و زمان اسلام وی و محتوای دعوتش، به پژوهشگر اجازه میدهد که بگوید، داستان عبدالله بن سبأ همان داستان مجنون بنیعامر و بنیهلال است. اینگونه مردان و قهرمانان، ساخته و پرداختۀ قصهگویان و افسانهپردازان و دیوانگان است.
عیش و نوش دولتهای بنیامیه و بنیعباس به اوج خود رسیده بود و هرچه زندگی فراختر و اسباب لهو و لعب فزونی مییافت، انگیزهها و زمینههای جعل را بیشتر میکرد و بازار خیال را رونق بیشتری میداد. قصهها و مثلها ساخته شدند تا آنکه پردهنشینها و خوشگذرانها و پروردگان نعمت با آنها سرگرم باشند.(1)
این سخن مصلح بزرگ، کاشفالغطا است. شاید همین عامل موجب پیدایش اندیشۀ پژوهش در بزرگان روزگار شده و آنان را به این نتیجه رسانده که، عبدالله سبأ به اسطوره نزدیکتر است تا واقعیت. نویسنده
________________________________________
1- أصل الشیعة و أصولها، ص٧٣.
ص:84
مصری، دکتر طه حسین، در اینباره گفتاری دارد که نشان میدهد عبداللهبن سبأ اسطورهای تاریخی است که دشمنان شیعه آن را بزرگ و وحشتناک جلوه دادهاند تا از این طریق مردم را درباره شیعه فریب دهند. این یک تلاش پلید برای ایجاد تفرقه و کینه میان عامۀ مسلمانان است. دکتر طه حسین میگوید:
به گمان بسیار قوی، این عبدالله سبأ - اگر هرچه دربارهاش نقل میکنند درست باشد - آنچه را گفته و ادعا کرده، پس از بروز فتنه و بالا گرفتن اختلاف بوده و او در واقع از فتنه بهرهبرداری کرده است، نه آنکه خودش آن را برپا کرده باشد.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
22-11-2020, 19:33
دشمنان شیعه در دوران بنیامیه و بنیعباس در کار عبدالله سبأ مبالغه کردند تا از این طریق از سویی در برخی رویدادهایی که به عثمان و والیان او نسبت داده میشود، ایجاد شک و تردید کنند و از سوی دیگر به علی و شیعیانش بد بگویند و از این راه برخی امور شیعه را به یک یهودی نسبت دهند که برای توطئه ضد مسلمانان، اسلام آورد و دشمنان شیعه از این راه بسیار از آنان بد گفتهاند.
بنابراین باید درباره همۀ این امور موضع هوشیاری، دقت و احتیاط گرفت. ما باید مسلمانان صدر اسلام را بزرگتر از آن بدانیم که مردی از پدری یهودی از صنعا بیاید و دین و سیاست و عقل و دولتشان را به بازیچه گیرد. او از مادری سیاه زاده شد و نخست مذهب یهودی داشت. پس نه از روی میل و رغبت، بلکه از روی نیرنگ و فریب اسلام آورد. آنگاه چنان توفیقی یافت که به همۀ خواستههای خود رسید. پس مسلمانان را ضد خلیفهشان تحریک کرد
ص:85
که او را کشتند و پیش یا پس از آن، آنان را به چند حزب و فرقه تقسیم کرد.
اینها همه اموری است که با عقل راست نمیآید و درخور نقد هم نیست. شایسته نیست که امور تاریخی بر آنها بنا نهاده شود. آنچه جای شک و تردید ندارد این است که شرایط حیات اسلامی در آن روزگار به طور طبیعی آبستن اختلاف نظر و جدایی تمایلات و پیدایش مذاهب سیاسی مخالف بود. کسانی که به نصوص قرآن و سنت نبوی و سیرۀ صحابۀ ایشان تمسک میجستند، امور تازهای را میدیدند که برایشان ناشناخته بود و آنها را درک نمیکردند. آنان میخواستند که با همان شدتی که عمر با خویشتنداری و حفظ رعیت با مسائل مقابله میکرد، با آنها روبهرو شوند.
از طرفی جوانان و تازه به دوران رسیدههای قریش و غیرقریش در میان قبایل عرب از پیشامدهای تازه با روحیهای تازه استقبال میکردند. این روحیه طمعورزانه، جاهطلبانه و متکبرانه بود. آنها آرزوهای دوردست خویش را در آنها میجستند و در راه رسیدن به آنها همتی را به کار میبستند که حد و مرز نمیشناخت. همین امور تازه، عاملی بود که بزرگان و جوانان را به سوی آرزوهایشان سوق میداد. سرزمینهای پهناوری روی آنها گشوده میشد. اموال بیشماری از این سرزمینها، همچون مالیات، گردآوری میشد. بنابراین جای هیچ شگفتی نیست که بر سر ادارۀ سرزمینهای مفتوحه با هم به رقابت بپردازند و از این اموال گرد آمده بهرهبرداری کنند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
26-11-2020, 20:22
سرزمینهای دیگری گشوده شد و همه چیز، آنها را دعوت میکرد که اقدام به گشودن کنند؛ همانطور که دیگر نقاط را گشودند. در این شرایط چرا نباید برای گشودن از یکدیگر پیشی بگیرند؟ ! چرا اگر طالب دنیا بودند در مجد و عظمت و غنیمتی که فاتحان به دست آورده بودند، نباید با هم رقابت کنند و اگر طالب آخرت بودند، در مزد و ثواب با هم رقابت نکنند؟ ! چه جای شگفتی است که جوانان بلندپرواز و طمعکار قریش راه نیفتند و از این درهایی که به رویشان گشوده شده بود، به مجد و عظمت و قدرت نرسند؟ ! چه جای شگفتی دارد که این جوانان انصار و جوانان دیگر قبایل عرب با یکدیگر به رقابت بپردازند؟ ! و اینکه وقتی میدیدند که خلیفه مانع این رقابت میشود و قریش را به کارهای بزرگ میگمارد و کارهای بسیار مهم و با منزلت را به بنیامیه میسپارد، دلهایشان پر از کینه و نفرت نسبت به وی نشود؟ !
چیزی که جای شک ندارد، این است که عثمان پس از عزل سعد، ولید و سعید را بر کوفه گماشت و عبدالله بن عامر را پس از عزل ابوموسی بر بصره گماشت و همۀ شام به معاویه سپرده شد. او نیز پس از سپردن ادارۀ شام به قریش و دیگر قبایل عرب، قدرتش را تا دورترین مرزهای ممکن گسترش داد. پس از برکناری عمروعاص از ولایت مصر، عبدالله بن ابی سرح بر آنجا گماشته شد. اینها همه خویشاوندان عثمان بودند. برخی برادر مادری و برخی برادر شیری، برخی دایی و برخی از آنها نسبت بسیار دوری با وی داشتند و به امیۀ بن عبدشمس میرسیدند.
اینها همه حقایق انکارناپذیری هستند و ما دربارۀ اینکه ابن سبأ توانسته باشد عثمان را در گماشتن یا عزل کسی فریفته باشد، چیزی نمیدانیم. مردم در همۀ دوران، این را که پادشاه، قیصر، والی یا امیر، همۀ امور دولت را به خویشاوندان خودش بسپارد، زشت میشمردهاند. مسلمانان و رعایای عثمان هم از این قاعده بیرون نبودند. آنان نیز این کاری را که مورد انکار مردم همۀ دورانها بوده، دریافتند و با آن به مخالفت برخاستند.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
29-11-2020, 21:13
بنابراین حاصل شدن این نتیجه که ابن سبأ یک شخصیت خیالی بوده که دشمنان شیعه آن را آفریدهاند، به امور زیر باز میگردد:
١. مورخان موثق، مثل ابن سعد در طبقات یا بلاذری در فتوحاتش، به داستان عبدالله بن سبأ اشاره نکردهاند.
٢. تنها منبع این داستان، سیف بن عمر است که دروغگویی وی آشکار است و شکی نیست که او یک جاعل حدیث است.
٣. لازمۀ اموری که به عبدالله بن سبأ نسبت داده میشود، اولاً، انجام کارهای معجزهآسایی است که برای یک انسان حاصل نمیشود و ثانیاً اینکه بگوییم، مسلمانانی که عبدالله بن سبأ آنها را فریب داد و در راستای هدفهای خویش از آنان سوء استفاده کرد، مردمانی ساده بودند که بدون هیچگونه اعتراضی در مسیر هدفهای او قرار گرفتند.
۴. هیچ تفسیر قانعکنندهای برای سکوت عثمان و کارگزارانش وجود ندارد؛ درحالیکه آنان، مخالفان خود، همچون محمد بن حذیفه و
________________________________________
1- الفتنة الکبری، ص ١٣۴؛ نیز ر. ک: الغدیر، ج٩، صص٢٢٠ و ٢٢١.
ص:88
محمدبن ابوبکر و. . . را ضرب و شتم میکردند.
۵. داستان آتشزده شدن عبدالله به دست علی (ع) و تعیین سالی که او به آتش سوخت، در هیچ کتاب صحیح تاریخی نیامده است و اثری از آن دیده نمیشود.
۶. از ابن سبأ و همراهانش، در جنگ صفین و نهروان هیچ اثری دیده نمیشود.
سرانجام دکتر طه حسین سخنش را اینگونه به پایان میبرد: «او شخصی بود که دشمنان شیعه آن را تراشیدند و هیچ وجود خارجی ندارد» .(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
03-12-2020, 18:07
بسیاری از مستشرقان نیز از وی (طه حسین) تبعیت کردهاند که از جمله آنها، دکتر احمد محمود صبحی است که آرای ایشان را در نظریۀ امامت نقل کرده است.(2)
پژوهشگر برجسته، سید مرتضی عسکری نیز با تألیف کتاب «عبداللهبن سبأ» این موضوع را مورد پژوهش عمیق قرار داد. این کتاب، تاریخ را به صورت علمی تحلیل میکند. شیخ محمد جواد مغنیه در اینباره میگوید:
مؤلف، به دین و دانش و به ویژه به اصل تشیع خدمتی کرد که هیچ کاری در روزگار کنونی - که حمله و افترای به شیعه و تشیع رو به
________________________________________
1- الفتنة الکبری، فصل ابن سبأ، آنچه را ما در اینجا آوردیم، خلاصهای بود از آنچه دکتر شیخ احمد وائلی در کتاب «هویة التشیع» ، ص١۴۶ آورده است.
2- نظریة الإمامة، احمد محمود صبحی، ص٣٧.
ص:89
فزونی نهاده است - با آن برابری نمیکند. او با این کار راه را برای دلالها و توطئهگرهایی که برای از میان بردن وحدت مسلمانان و تضعیف نیرویشان میخواهند از آب گلآلود ماهی بگیرند، بست.(1)
حال اگر فرض کنیم که عبدالله بن سبأ، شخصیتی حقیقی هم داشته است، این امر نمیتواند دلیل پذیرش آنچه از او نقل شده است، قرار گیرد؛ زیرا وجود او چیزی جز یک سراب فریبنده و آشکار نیست. دکتر احمد محمود صبحی مینویسد:
هیچ منعی ندارد که یک یهودی از رویدادهای روزگار عثمان بهرهبرداری کرده باشد تا فتنهای برپا کند و شعلهاش را فروزان سازد و مردم را ضد عثمان بشوراند، و حتی افکار شگفتی را ترویج کند. ولی چنین کاری از عهدۀ کسی مثل ابن سبأ ساخته نیست که بتواند چنین تأثیر فکری بگذارد و این شکاف اعتقادی را میان طایفۀ بزرگی از مسلمانان پدید آورد.(2)
بنابراین میتوان گفت که باور آن گروه از منحرفان و فریبکاران که عبدالله بن سبأ را منشأ پیدایش تشیع میدانند، باطل است. با مراجعه به کتابهای شیعی، متوجه بیزاری شدید امامان و عالمان شیعه از او خواهیم شد که به چند نمونه اشاره میکنیم:
١. «کشی» از عالمان سدۀ چهارم میگوید:
________________________________________
1- عبدالله بن سبأ، ج١، ص١١. این کتاب در دو جزء است که نویسنده در آن به نتیجهای که گفتیم رسیده است و ما در این فصل از آن کتاب استفاده کردیم.
2- نظریة الإمامة، ص٣٧.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
05-12-2020, 19:31
عبدالله بن سبأ ادعا میکرد که او پیامبر و علی خداست. امام (ع) سه بار او را توبه داد و او برنگشت. پس او را همراه هفتاد تن دیگر به آتش سوزاند(1)
٢. «شیخ طوسی» (٣٨۵ - ۴۶٠ه. ق) در کتاب «رجال» در باب اصحاب امیرمؤمنان میگوید: «عبدالله بن سبأ کسی است که به کفر بازگشت و غلو را آشکار ساخت»(2)
٣. «علامۀ حلی» (۶۴٨ - ٧٢۶ه. ق) میگوید: «او غالی و ملعون است و امیرمؤمنان او را با آتش سوزاند. او گمان میکرد که علی خدا و او پیامبر است. خدایش لعنت کند» (3)
۴. «ابن داوود» (۶۴٧ - ٧٠٧ه. ق) نیز میگوید: «عبدالله بن سبأ به کفر بازگشت و غلو را آشکار ساخت»(4)
۵. «شیخ حسن بن زین الدین» (متوفای ١٠١١ه. ق) در «التحریر الطاووسی» میگوید: «او غالی و ملعون است. امیرالمؤمنین (ع) وی را به آتش سوزاند»(5)
برای آگاهی بیشتر از سخنان امامان شیعه دربارۀ این مرد، میتوان به کتاب رجال کشی مراجعه کرد. روایتهای نقل شده دربارۀ او همه حاکی
1- رجال کشی، ص٩٨، شماره ۴٨.
2- رجال طوسی، باب أصحاب علی، شماره ٧۶، ص۵١.
3- الخلاصۀ، علامه، بخش دوم باب دوم: عبدالله ٢٣۶.
4- رجال ابن داود، بخش دوم، ص ٢۵۴، شماره ٢٧٨.
5- التحریر الطاووسی، ص ١٧٣، شماره ٢٣۴.
ص:91
از غلو وی در حق علی (ع) است. اما در این روایات اثری از آنچه سیف بن عمر از او نقل کرده است دیده نمیشود. کمترین چیزی که میتوان دراینباره تصدیق کرد، این است که آن مرد غلوکننده بود و کشته یا سوزانده شد و پذیرش این مقدار به جایی زیان نمیرساند. ولی آنچه طبری از راههای پیشین ذکر میکند، برای کسی که اندک آگاهی دارد، ارزش و اعتباری ندارد.
اکنون که بطلان و فساد این نظریه دروغین و ساختگی درباره پیدایش تشیع آشکار شد، میتوان گفت این نظریه توان ایستادگی در برابر نقد و بررسی را ندارد. بلکه بذر سقوطش در خودش نهفته است. این نکته دلیل آشکاری بر اصالت مذهب تشیع است و چنانکه پیشتر گفتیم، تشیع، مولود عقیدۀ اصیل اسلامی و امتداد حقیقی آن است. اما کاری که ابن سبأ انجام داده است - به فرض صحت وقوع - نمایانگر یک موضع فردی و اقدامی بیرون از چهارچوب مذهب است و کسانی که از او پیروی کردند، خود را به هلاکت افکندند. پس این نظریه با دیدگاه کسانی که با فرمان خدا و رسول (ص) و اولیالامر کوچکترین مخالفتی نمیکردند و به اندازۀ بند انگشت از فرمانشان سر بر نمیتابیدند، مانند مقداد، سلمان، حجر بن عدی، رشید هجری، مالک اشتر، صعصعه و برادرش و عمر بن حمق و کسانی که ابر به خاطر آنها میبارد و برکتها به خاطر آنها فرود میآید، هیچ نسبتی نمیتواند داشته باشد.
در اینجا مناقشه دربارۀ نظریۀ دوم شکلگیری تشیع پایان یافت و اینک نوبت مناقشۀ نظریۀ سوم است.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
06-12-2020, 16:17
فرضیه سوم: تشیع خاستگاه یا رنگ ایرانی دارد
اشاره
فرض سومی که مستشرقان برای پیدایش مذهب شیعه در جامعۀ اسلامی جعل کردهاند، مانند دو فرضیۀ ساختگی پیشین، این است که از روی عمد یا جهالت، آن را پدیدهای نوظهور میدانند. این دیدگاه خطا باعث پیدایش این نظریه شده است که میگوید: «مذهب تشیع، اصل یا رنگ ایرانی دارد» . این تردید، ناشی از دو دیدگاه متفاوت صاحبان این نظریه است که عبارتاند از:
١. تشیع از ساختههای ایرانیان است که آن را به منظور هدفهای سیاسی پدید آوردند و هیچ یک از اعراب، پیش از ایرانیها به استقبال آن نرفتند. ولی ایرانیان پس از آنکه اسلام را پذیرفتند، به منظور هدفهای خاصی آن را پدید آوردند.
اشاره
٢. تشیع، اصل عربی دارد و گروهی از اعراب، پیش از اسلام ایرانیان به آن روی آوردند. وقتی ایرانیها اسلام آوردند، به تشیع تمایل نشان دادند و به آن رنگ ایرانی بخشیدند که سابقه نداشت.
ص:94
اکنون به بررسی تفصیل این دو نظریه میپردازیم.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
09-12-2020, 16:37
١. نظریه اول
اشاره
این نظریه از ساختههای مستشرقان است که میگویند: مذهب شیعه، ریشۀ ایرانی دارد؛ زیرا عرب به آزادی گرایش داشت، درحالیکه ایرانیها به پادشاهی و وراثت گرایش داشتند و معنای انتخاب را نمیدانستند. پس از رحلت پیامبر (ص) ، چون ایشان از خود پسری باقی نگذاشت، ایرانیها گفتند که علی از همه به خلافت وی سزاوارتر است. حاصل این نظریه آن است که انسجام فکری میان ایرانیان و شیعه که به معنای موروثی بودن خلافت است، دلیل بر این است که تشیع، مولود ایرانیان است.
این تصور به دلیل وجود خطاهای بدیهی و فراوان، مردود است که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
دلیل اول
پیدایش تشیع، چنان که دانستیم، به روزگار پیامبر اکرم (ص) باز میگردد و ایشان بود که پیروان علی (ع) را شیعه نامید. آنان در روزگار پیامبر (ص) و پس از آن موجود بودند. درحالیکه هنوز هیچ یک از ایرانیان، به جز سلمان، اسلام نیاورده بودند.
آری، پیشگامان تشیع در روزگار رسول خدا (ص) و پس از آن، همه عرب بودند و هیچ ایرانی جز سلمان محمدی میان آنان دیده نمیشد. بنابراین منشأ نخستین شیعه، خود اعراب بودند.
ص:95
امیرمؤمنان علی (ع) در دوران خلافتش سه جنگ داشت: جمل، صفین و نهروان. سپاه آن حضرت همه عرب بودند که به ریشهها و قبایل مشهور عربی، اعم از عدنانی و قحطانی منتسب بودند. گروههایی از قریش، اوس، خزرج و قبایلی همچون مذحج، همدان، طی، کنده، تمیم و مضر، به سپاه آن حضرت پیوستند و سران سپاه آن حضرت از سران این قبایل بودند؛ مانند عمار بن یاسر، هاشم مرقال، مالک اشتر، صعصعۀ بن صوحان و برادرش زید، قیس بن سعد بن عباده، عبدالله بن عباس، محمد بن ابوبکر، حجر بن عدی، عدی بن حاتم و امثال آنان. امیرمؤمنان با این سپاه بصره را گشود و با قاسطین (معاویه و سپاه او) در صفین جنگید و مارقین را از میان برداشت.
اکنون باید پرسید، ایرانیها در کدام قسمت از این ارتش نقش داشتند و فرماندهی را عهدهدار بودند تا احتمال بدهیم که سنگ بنای تشیع باشند؟ ! به علاوه، ایرانیان تنها ملتی نبودند که به اسلام گرویدند، بلکه ملتهایی چون ترکها و هندوها و دیگر ملل غیرعرب نیز به آیین اسلام در آمدند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
12-12-2020, 20:56
گواهی مستشرقان بر اصالت عربی تشیع
گروهی از مستشرقان و دیگران نیز تصریح کردهاند که تشیع، اصالت عربی دارد و اعراب پیش از ایرانیها به تشیع گرویدند. در اینجا به چند نمونه از سخنان آنها اشاره میکنیم:
الف) دکتر احمد امین گوید:
ص:96
به اعتقاد من، همانگونه که تاریخ ما را رهنمون میگردد، پیروی از علی [(ع)] پیش از ورود ایرانیان به اسلام آغاز گردید؛ اما به مفهوم سادهاش. ولی این تشیع، با ورود اقوام دیگر به اسلام، رنگ تازهای به خود گرفت. از آنجا که ایرانیان بزرگترین ملتی بودند که اسلام را پذیرفتند، در نتیجه بزرگترین تأثیر را نیز در تشیع نهادند.(1)
البته دربارۀ این بخش از سخن وی که میگوید، تشیع مدتی پس از پیدایش رنگ جدیدی گرفت، بحث خواهیم کرد.
ب) ولهاوزن (مستشرق) میگوید:
همۀ مردم عراق، بهویژه کوفیان، در روزگار معاویه شیعه بودند. تشیع در این منطقه به اشخاص محدود نمیشد، بلکه قبایل و سران عرب را نیز در برمیگرفت.(2)
ج) گولد تسیهر (مستشرق) میگوید:
این درست نیست که گفته شود تشیع در پیدایش و مراحل رشد خود، نمایندۀ جریان اصلاحی است که اندیشههای اقوام ایرانی در اسلام پس از گرایش به آن یا گردن نهادن به قدرت اسلام از طریق فتح و تبلیغ، آن را ایجاد کرده است. این توهم شایع، مبتنی بر بدفهمی رویدادهای تاریخی است. حرکتهای علوی، در سرزمینهای عربی محض شکل گرفت.(3)
________________________________________
1- فجر الإسلام، ص١٧۶.
2- الخوارج و الشیعة، صص ١۴٨- ٢۴١.
3- العقیدة و الشریعة ص٢٠۴.
ص:97
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
15-12-2020, 20:37
د) آدام متز (مستشرق) نیز مینویسد:
مذهب تشیع آن چنان که برخی میگویند، عکسالعملی از سوی روح ایرانی در مخالفت با اسلام نبود. همۀ جزیرۀالعرب به جز شهرهای بزرگی مانند مکه، تهامه، صنعا شیعه بودند و برخی شهرها مثل عمان، هجر و صعده، اکثریت با شیعیان بود. ولی ایران به جز قم، همه سنی بودند. مردم اصفهان سخت دربارۀ معاویه غلو میکردند؛ به طوری که برخی مردم آن تصور میکردند که او پیامبری مرسل است.(1)
تأملکننده در این جملهها به روشنی درمییابد که همۀ آنان نظریۀ ایرانی بودن تشیع را با قاطعیت رد میکنند. آنان هیچ توجیه معقولی برای این نظریه نمییابند، با وجود آنکه هیچ تمایلی هم به شیعه ندارند.
ه) شیخ ابوزهره دراینباره میگوید: «ایرانیها به دست عربها شیعه شدند و تشیع پدیدآوردۀ آنها نیست» .
او میافزاید:
اما فارس، خراسان و ماوراءالنهر، اینها شهرهای اسلامی بودند که شمار بسیاری از عالمان شیعی در ابتدا از ترس بنیامیه و سپس از ترس عباسیان به آنجا گریختند. تشیع، پیش از سقوط دولت بنیامیه، با فرار اتباع زید و کسان پیش از او در آن سرزمینها گسترش فراوان یافته بود.(2)
و) آقای سید محسن امین نیز میگوید:
ایرانیان، به جز شماری اندک از آنها، در آغاز گرایش به اسلام، شیعه
________________________________________
1- الحضارة الإسلامیة، آدام متز، ص١٠٢.
2- الإمام جعفر الصادق، محمد ابوزهره، ص۵۴۵.
ص:98
نبودند. همۀ عالمان بزرگ اهلسنت، مانند بخاری، ترمذی، نسائی، ابن ماجه، حاکم نیشابوری و بیهقی و همین طور کسانی که در طبقۀ پس از آنها قرار میگیرند، ایرانی هستند.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
19-12-2020, 16:24
دلیل دوم
تاریخ میگوید، ایرانیان روزی که اسلام آوردند، مذهب تسنن را پذیرفتند. بلاذری در کتابش مینویسد:
پرویز به دیلم رفت و چهار هزار نیرو آورد. اینان خدمه و خاصانش را تشکیل میدادند. پس از وی نیز اینان همین منزلت را داشتند و در قادسیه با رستم شرکت جستند. چون رستم کشته شد و مجوس شکست خوردند، کناره گرفتند و گفتند: «ما مانند اینان نیستیم و پناهگاهی نداریم و سابقۀ خوبی هم میان اینان نداریم. بهتر این است که به دین آنها درآییم» . پس کناره گرفتند. سعد گفت: «اینان را چه شده است» ؟ مغیرۀ بن شعبه رفت و از آنان دربارۀ کارشان پرسید و آنان موضوع را با او در میان نهادند و گفتند: «ما به دین شما درمیآییم» . مغیره نزد سعد بازگشت و او به آنها امان داد. آنان اسلام آوردند و در فتح مداین با سعد شرکت جستند. آنان همچنین در فتح جلولا شرکت کردند. سپس بازگشتند و همراه مسلمانان در کوفه سکونت گزیدند.(2)
بنابراین آیا زمانی که اسلام ایرانیان در آن روزگار هیچ تفاوتی با
1- أعیان الشیعة، ج١، ص٣١، چاپ دارالتعارف.
2- فتوح البلدان، بلاذری، ص٢٧٩.
ص:99
دیگران نداشت، میتوان گفت که اسلام آنان در آن روز اسلامی شیعی بوده است؟
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
21-12-2020, 14:07
دلیل سوم
اسلام میان ایرانیان به همان معنایی انتشار مییافت که میان دیگر ملتها رایج بود. هیچ شهری از ایران به تشیع شهرت نداشت تا آنکه اشعریهای شیعهمذهب، به قم و کاشان رفتند و در آنجا بذر تشیع را پاشیدند. این قضیه در اواخر سدۀ نخست هجری قمری بود. درحالیکه ایرانیان در دوران خلیفۀ دوم، یعنی از سال ١٧ه. ق اسلام آوردند و این بدین معناست که سالهای بسیاری سپری شد تا ایرانیان با معنا و مفهوم تشیع آشنا شوند. پس هیچ نسبتی بین این دو (شیعه و ایرانی بودن) وجود ندارد. یاقوت حموی در «معجم البلدان» مینویسد:
قم، شهری است که نام آن با کاشان ذکر میشود. این شهر، جدید و اسلامی است. اثری از ایرانیان در آن دیده نمیشود. نخستین کسی که آن را آباد کرد، طلحۀ بن احوص اشعری بود. آغاز شهر شدنش به روزگار حجاج بن یوسف، به سال ٨٣ ه. ق باز میگردد. به این ترتیب که عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس، از سوی حجاج امیر سیستان بود. سپس بر وی خروج کرد. در سپاه وی هفده تن از عالمان تابعان از عراق بودند. چون ابن اشعث شکست خورد، به کابل گریخت. چند برادر به نامهای عبدالله، احوص، عبدالرحمان، اسحاق و نعیم از بنیسعد بن مالک بن عامر اشعری که با وی بودند، در ناحیۀ قم مستقر شدند. در آنجا هفت روستا بود که یکی از آنها «کمندان» نام داشت. این برادران در آن
ص:100
روستا فرود آمدند تا آنکه آن را گشودند و بر آن چیره گشتند و به آنجا انتقال یافتند و در آنجا سکونت گزیدند. پس از آن عموزادگانشان به آنها پیوستند و هفت روستا به وسیلۀ آنان به هفت محله تبدیل گشت و به نام یکی از آنها کمندان نامیده شد. آنگاه برخی حروف آن افتاد و به زبان عربی قم خوانده شد. پیشگام این برادران، عبدالله بن سعد بود. او فرزندی داشت که در کوفه تربیت شده بود و مذهب امامی داشت. او از کوفه به قم انتقال یافت. هم او بود که تشیع را به ساکنان آنجا انتقال داد و پس از آن هیچ سنی در آنجا یافت نمیگردید.(1)
آنچه گذشت، تحلیل نظریه اول براساس عینک تاریخی بود. ولی دلیل آن از لانه عنکبوت هم سستتر است؛ چون اگر ایرانیان مفهوم انتخاب و آزادی را نمیدانستند، اعراب هم نمیدانستند. اعرابی که در صحرا زندگی فردی داشتند، آزادی را دوست داشتند و آن را تجربه میکردند. اما عربی که زندگی قبیلهای داشت و زمام امورشان در دست شیخ قبیله بود و پس از مرگش نیز فرزندان وی یکی پس از دیگری به جای او مینشستند، کجا معنای آزادی را میدانست؟ !
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
24-12-2020, 15:39
٢. تحلیل نظریه دوم
این نظریه گرچه اعتراف دارد به اینکه تشیع، خاستگاه و منشأ عربی دارد، ولی مدعی است که پس از گرایش ایرانیان به اسلام، رنگ ایرانی به
________________________________________
1- معجم البلدان، ج۴، ص٣٩۶، ماده قم؛ در مراصد الاطلاع میگوید که اهل قم و کاشان همه شیعه امامیه هستند. نیز ر. ک: رجال نجاشی، زندگینامه راویان اشعریها.
ص:101
خود گرفته است. این همان مطلبی است که دکتر احمد امین و شماری از مستشرقان، مانند ولهاوزن، در تفسیرشان از پیدایش تشیع برگزیدهاند.
در نظریۀ دوم گفته میشود که آرای شیعه با ایرانیان سازگار بود. ولی دلیلی وجود ندارد که این نظریهها از ایرانیان سرچشمه گرفته باشد و این سازگاری را نمیتوان دلیل بر آن گرفت. بلکه روایتهای تاریخی عکس آن را میگوید؛ زیرا آنها میگویند، تشیع آشکارا در سرزمینهای عربی برپا بود و پس از آن به موالی انتقال یافت و این دو گروه (مردم سرزمین عربی و موالیان) را به یکدیگر نزدیک کرد. اما پس از آنکه شیعۀ عربی با عناصر زیر فشار مرتبط گشت و از تربیت قومی عربی تهی گردید، تنها حلقۀ ارتباط، اسلام بود؛ لیکن نه آن اسلام قدیم، بلکه نوع جدیدی از دین.(1)
در جواب باید گفت، مقصود وی این است که تشیع در روزگار پیامبر (ص) و پس از ایشان به معنای دوستی و ولایت علی (ع) بود. اما ایرانیان آن را به معنایی دیگر - یعنی موروثی شدن خلافت در خاندان علی (ع) - انتقال دادند. این مطلبی است که دکتر احمد امین بدان تصریح میکند و میگوید:
اندیشۀ ایرانی بر تشیع چیره گشت و مقصود از چیرگی، موروثی دانستن امر خلافت به همان معنایی بود که در دوران ساسانیان و دیگران رواج داشت.
________________________________________
1- الخوارج و الشیعة، ص١۶٩.
ص:102
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
26-12-2020, 22:17
ولی این سخن مخدوش است؛ زیرا موروثی بودن حکومت و پادشاهی، تنها از ویژگیهای ایرانیان نبوده، بلکه اصل موروثی بودن حکومت در همۀ جوامع وجود داشته است. نظام حاکم بر پادشاهان حیره، غسان و حمیر در عراق، شام و یمن، موروثی بود. حاکمیت در زندگی قبیلهای در جزیرۀ عربی، موروثی بود. مناصب مشهور نزد قریش مثل سقایت، میهمانداری، عمارت مسجدالحرام و پردهداری، اموری موروثی بود که پیامبر اکرم (ص) علاوه بر اینکه آنها را تغییر نداد، بلکه در قضیۀ دادن کلیدهای کعبه به بنیشیبه و باقی گذاشتن آنها بر این منصب برای همیشه، این امور را امضا فرمود. بنابراین نسبت دادن مسئله وراثت به ایرانیان، امر شگفتی است که خردمندان آن را نمیپذیرند. ازاینرو لازم است بگوییم، تشیع، هم رنگ ایرانی داشت، هم غسانی و هم حمیری و هم عربی، و اختصاص دادن نظریۀ جانشینی به ایرانیان، درحالیکه یک نظریۀ عمومی جهانی بود، امری بیهوده و بیمعناست.
موروثی بودن نبوت و وصایت در شرایع آسمانی به معنای شرطبودن وراثت نیست، بلکه بدین معناست که خداوند نور نبوت و امامت را در خاندانهای خاصی قرار داده است و در نتیجه هر پیامبری آن را از پیامبر دیگر و هر وصیای از وصی دیگر به ارث میبرد. خدای متعال میفرماید:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ (حدید: ٢۶)
ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و پیامبری و کتاب را در فرزندانشان قرار دادیم.
ص:103
و نیز میفرماید:
وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (بقره: ١٢۴)
وچون ابراهیم را پروردگارش به کلماتی چند بیازمود و او آنها را به جای آورد، گفت: من تو را برای مردم امام قرار میدهم. گفت: و از فرزندانم. گفت: نه، عهد من به ستمکاران نمیرسد.
همچنین فرموده است:
أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکًا عَظیمًا (نساء:۵۴)
آیا به خاطر چیزی که خداوند به مردم از فضل خویش داده حسادت میورزند؟ ! ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان پادشاهی بزرگ عطا کردیم.
با این وجود چرا علت تشیع ایرانیان، مفاد این آیهها و روایتها نیست که به صراحت بر موروثی بودن وصایت در میان پیامبران تأکید میکنند؟ ! این سنت خداوندی میان همۀ امتهاست؛ چنانکه از ظاهر سخن خدای متعال که میفرماید: «عهد من به ستمکاران نمیرسد» ، نیز همین معنا بر میآید. در این آیه، امامت، عهد خدا نامیده شده است، نه عهد مردم.
بنابراین کسی که میپندارد تشیع، هم منشأ ایرانی دارد و هم رنگ ایرانی، با تاریخ ایران ناآشناست؛ زیرا در ایران تا سدۀ دهم هجری، مذهب تسنن حاکم بود و پس از آن در روزگار صفویان، تشیع فراگیر
ص:104
شد؛ البته ری، قم و کاشان، از قدیم پناهگاه تشیع بودهاند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
30-12-2020, 21:29
ابوزهره میگوید: «بیشتر ایرانیان تا به امروز شیعه هستند و شیعیان نخستین، اهل ایران بودهاند» .(1)در اینباره باید گفت که غلبۀ تشیع بر ایران در دورههای اخیر را هیچ کس انکار نمیکند. بلکه سخن دربارۀ آغاز ورودشان به اسلام است. گویا این مرد (ابوزهره) با تاریخ ایران ناآشناست و شناخت دقیقی از جزئیات ترکیب مذهبی گوناگونی که در سرتاسر جامعۀ ایرانی روشن و آشکار بود، ندارد.
یکی از نویسندگان گذشته در کتاب «احسن التقاسیم» دربارۀ مذهب حاکم در آن عصر (تشیع یا تسنن) چنین میگوید:
اقلیم خراسان از آن معتزلیان و شیعیان است و غلبه با پیروان ابوحنیفه است؛ مگر در استان «چاچ» که مذهب شافعی دارند و گروهی از آنان بر مذهب عبدالله سرخسیاند. اقلیم رحاب مذاهب درستی دارند، جز اینکه اهل حدیث و حنبلی هستند. در دبیل (شاید مقصودش اردبیل است) و جبال، مذهب ابوحنیفه غلبه دارد. اما در ری مذاهب گوناگونی است. در آنجا غلبه با حنفیهاست و در ری، حنبلی بسیارند. اهل قم، شیعه هستند. در دینور، مذهب سفیان ثوری غالب است. مذاهب اقلیم خوزستان، گوناگون است. بیشتر ساکنان اهواز، رامهرمز و دورق، حنابله هستند. نیمی از اهل اهواز شیعه هستند. در این شهر اصحاب ابوحنیفه بسیارند. در اهواز، گروهی مالکی هستند. در اقلیم فارس کار به دست اصحاب حدیث و اصحاب ابوحنیفه
________________________________________
1- تاریخ المذاهب الإسلامیة، محمد ابوزهره.
ص:105
است. مذهب غالب در کرمان، شافعی است. اقلیم سِنْد، بیشترشان بر مذهب اهل حدیث هستند. مردم ملتان در اذان، حی علی خیر العمل میگویند و در اقامه دوگانه میگویند؛ یعنی دو بار الله اکبر و دوبار أشهد أن لا إله إلا الله میگویند و این دو بار گفتن را تا پایان فقرات اقامه ادامه میدهند. همین طور روستاها و قصبات از مذهب ابوحنیفه خالی نیست. (1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
31-12-2020, 13:19
اما ابن بطوطه در سفرنامهاش مینویسد:
در دوران کفر پادشاه عراق، سلطان محمد خدابنده، فقیهی از رافضیان به نام جمالالدین بن مطهر، یعنی علامۀ حلی (۶۴٨ - ٧٢۶ه. ق) ، با او همراه بود. چون سلطان یاد شده اسلام آورد و با اسلام او مغولان نیز مسلمان شدند، منزلت این فقیه فزونی یافت. او نیز مذهب رافضیان را در نظرش نیکو جلوه داد و آن را بر دیگر مذاهب برتری بخشید. . . . پس سلطان فرمان داد که همۀ مردم باید شیعه شوند. او این فرمان را به عراق، فارس، آذربایجان، اصفهان، کرمان و خراسان ابلاغ کرد و فرستادگان را به شهرها گسیل داشت. نخستین جایی که این فرمان رسید بغداد، شیراز و اصفهان بود. اما بغدادیان، ساکنان باب الأزج بیرون آمدند و گفتند: «نه شنیدیم و نه اطاعت میکنیم» . آنان به مسجد جامع آمدند و خطیب را تهدید کردند که اگر خطبه را تغییر دهد او را خواهند کشت. مردم شیراز و اصفهان نیز چنین کردند.(2)
________________________________________
1- أحسن التقاسیم، شمس الدین محمد بن أحمد المقدسی، ص١١٩.
2- رحلة ابن بطوطة، صص ٢١٩ و ٢٢٠.
ص:106
قاضیعیاض نیز در مقدمۀ «ترتیب المدارک» ، درحالیکه از انتشار مذهب مالک بحث میکند، میگوید:
اما در خراسان و ماورای عراق از سرزمینهای شرق، این مذهب نخست به وسیلۀ یحیی بن یحیای تمیمی، عبدالله بن مبارک و قتیبۀ بن سعدی به این سرزمینها وارد گشت. این مذهب با گذشت زمان در آنجا امامانی پیدا کرد و به قزوین و در ادامه به دیگر نقاط سرزمین جبال نیز نفوذ کرد. آخرین کسی که این مذهب را در نیشابور آموخت، ابواسحاق بن قطان بود و پس از آن، مذهب ابوحنیفه و شافعی غلبه یافت.(
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
02-01-2021, 17:34
بروکلمان نیز میگوید:
شاه اسماعیل صفوی پس از پیروزی بر الوند، به تبریز روی نهاد. عالمان تبریز به آگاهی وی رساندند که دو سوم مردم تبریز، که شمارشان به سیصد هزار تن میرسد، از اهلسنت هستند.(2)
این نصوص به روشنی بیانگر این است که تا سدۀ دهم، در ایران مذهب تسنن حاکم بوده است. در این صورت چگونه میتوان گفت که سرزمین فارس، موطن اصلی تشیع بوده باشد؟
از موارد دیگری که این موضوع را تأکید میکند، سخن ابن اثیر در کتاب تاریخ وی است که نشاندهندۀ سنی بودن مردم طوس تا روزگار محمود بن سبکتگین میباشد.
1- ترتیب المدارک، ج١، ص ۵٣.
2- تاریخ المذاهب الإسلامیة، ج١، ص١۴٠.
ص:107
او میگوید:
محمود بن سبکتگین، عمارت بارگاه را - که علی بن موسیالرضا در آن است - در طوس به خوبی بازسازی کرد. پدرش سبکتگین آن را ویران کرده بود. اهل طوس کسانی را که میخواستند به زیارت بروند، اذیت میکردند. ولی پسرش آنان را از این کار منع کرد. سبب کارش هم این بود که او امیر مؤمنان علی بن ابیطالب را در خواب دید که میگوید: «تا کی این وضع ادامه دارد؟ !» و او دانست که مقصود حضرت موضوع بارگاه است و پس از آن فرمان عمارتش را صادر کرد.(1)
مؤید این مطلب روایت بیهقی است که در آن چنین آمده است:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
12-01-2021, 21:11
مأمون عباسی در صدد برآمد تا کتابی در طعن معاویه بنویسد.
یحیی بن اکثم به او گفت: «ای امیرالمؤمنین! عامۀ مردم، به ویژه اهل خراسان، تحمل این امر را ندارند. لذا از اینکه این عمل موجب نفرت آنان گردد، ایمن مباش»(2)
ولی متوکل با خودستایی و بیحیایی تمام، اقدام به ویران ساختن قبر حسین بن علی (ع) کرد. شاعری مشهور به بسامی در اینباره چنین سروده است:
تالله إن کانت أمیّۀ قد أتت
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۵، ص ١٣٩.
2- المحاسن و المساوی، بیهقی، ج١، ص١٠٨.
ص:108
أسفوا علی أن لا یکونوا شارکوا
فی قتله فتتبّعوه رمیما(1)
به خدا سوگند اگر بنیامیه فرزند پسر دختر پیامبرشان را مظلومانه کشتند؛ فرزندان پدرش نیز کاری همانند آن را انجام دادند؛ به جانت سوگند که این قبر اوست که ویران شده است، آنهایی که نتوانستند در قتل او شرکت کنند، تأسف خوردند و به دنبال استخوانهای او بودند.
از مطالب گفته شده دو نکته حاصل میشود:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
13-01-2021, 20:21
نکته اول: خاستگاه تشیع، ایران نیست. بلکه زادگاه و سرچشمهاش حجاز است؛ چون اعراب مدت بسیار زیادی بود که آن را پذیرفته بودند. درحالیکه هیچ کس از ایرانیان مگر سلمان محمدی به این آیین در نیامده بود. وقتی اسلام میان ایرانیان وارد شد، آنان نیز همچون دیگر ملتها به مذاهب گوناگون گرویدند و مدت زیادی را به همین شکل باقی ماندند تا آنکه بازگشت به تشیع شدت گرفت؛ بهطوری که گروندگان به این مذهب در روزگار برخی از پادشاهان مغول و عصر صفوی (٩٠۵ه. ق) فزونی گرفت.
نکته دوم: منحصر بودن امامت به علی (ع) و فرزندان ایشان امری عارضی بر تشیع نیست. بلکه گوهر و حقیقت تشیع را تشکیل میدهد که اگر جز این بود، تشیع روح و جوهرش را از دست میداد. دوستی خاندان محمد (ص) و برتری دادن علی (ع) بر دیگر خلفا، اصل و جوهر این
1- تاریخ أبی الفداء، ج٢، ص ۶٨.
ص:109
حقیقت است و عارضی شمردن انحصار امامت به فرزندان خاص علی (ع) ، آنطور که برخی میپندارند، تصوری است که هیچ دلیلی جز بهتان و دروغ، ندارد. شیخ مفید (رحمه الله) میگوید:
شیعه کسی است که به وجود امامت و وجود امام در هر دوره و زمانی معتقد باشد. نص روشن عصمت و کمال را بر هر امامی واجب دانسته است. پس از آن امامت را در فرزندان حسین بن علی (ع) محدود ساخته و آن را به سوی علی بن موسی الرضا (ع) سوق داده است.(1)
1- اوائل المقالات، شیخ مفید، ص٣٨، چاپ کنگره شیخ مفید.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
14-01-2021, 18:03
بروکلمان نیز میگوید:
شاه اسماعیل صفوی پس از پیروزی بر الوند، به تبریز روی نهاد. عالمان تبریز به آگاهی وی رساندند که دو سوم مردم تبریز، که شمارشان به سیصد هزار تن میرسد، از اهلسنت هستند.(2)
این نصوص به روشنی بیانگر این است که تا سدۀ دهم، در ایران مذهب تسنن حاکم بوده است. در این صورت چگونه میتوان گفت که سرزمین فارس، موطن اصلی تشیع بوده باشد؟
از موارد دیگری که این موضوع را تأکید میکند، سخن ابن اثیر در کتاب تاریخ وی است که نشاندهندۀ سنی بودن مردم طوس تا روزگار محمود بن سبکتگین میباشد.
________________________________________
1- ترتیب المدارک، ج١، ص ۵٣.
2- تاریخ المذاهب الإسلامیة، ج١، ص١۴٠.
ص:107
او میگوید:
محمود بن سبکتگین، عمارت بارگاه را - که علی بن موسیالرضا در آن است - در طوس به خوبی بازسازی کرد. پدرش سبکتگین آن را ویران کرده بود. اهل طوس کسانی را که میخواستند به زیارت بروند، اذیت میکردند. ولی پسرش آنان را از این کار منع کرد. سبب کارش هم این بود که او امیر مؤمنان علی بن ابیطالب را در خواب دید که میگوید: «تا کی این وضع ادامه دارد؟ !» و او دانست که مقصود حضرت موضوع بارگاه است و پس از آن فرمان عمارتش را صادر کرد.(1)
مؤید این مطلب روایت بیهقی است که در آن چنین آمده است:
مأمون عباسی در صدد برآمد تا کتابی در طعن معاویه بنویسد.
یحیی بن اکثم به او گفت: «ای امیرالمؤمنین! عامۀ مردم، به ویژه اهل خراسان، تحمل این امر را ندارند. لذا از اینکه این عمل موجب نفرت آنان گردد، ایمن مباش»(2)
ولی متوکل با خودستایی و بیحیایی تمام، اقدام به ویران ساختن قبر حسین بن علی (ع) کرد. شاعری مشهور به بسامی در اینباره چنین سروده است:
تالله إن کانت أمیّۀ قد أتت
________________________________________
1- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۵، ص ١٣٩.
2- المحاسن و المساوی، بیهقی، ج١، ص١٠٨.
ص:108
أسفوا علی أن لا یکونوا شارکوا
فی قتله فتتبّعوه رمیما(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
19-01-2021, 14:31
به خدا سوگند اگر بنیامیه فرزند پسر دختر پیامبرشان را مظلومانه کشتند؛ فرزندان پدرش نیز کاری همانند آن را انجام دادند؛ به جانت سوگند که این قبر اوست که ویران شده است، آنهایی که نتوانستند در قتل او شرکت کنند، تأسف خوردند و به دنبال استخوانهای او بودند.
از مطالب گفته شده دو نکته حاصل میشود:
نکته اول: خاستگاه تشیع، ایران نیست. بلکه زادگاه و سرچشمهاش حجاز است؛ چون اعراب مدت بسیار زیادی بود که آن را پذیرفته بودند. درحالیکه هیچ کس از ایرانیان مگر سلمان محمدی به این آیین در نیامده بود. وقتی اسلام میان ایرانیان وارد شد، آنان نیز همچون دیگر ملتها به مذاهب گوناگون گرویدند و مدت زیادی را به همین شکل باقی ماندند تا آنکه بازگشت به تشیع شدت گرفت؛ بهطوری که گروندگان به این مذهب در روزگار برخی از پادشاهان مغول و عصر صفوی (٩٠۵ه. ق) فزونی گرفت.
نکته دوم: منحصر بودن امامت به علی (ع) و فرزندان ایشان امری عارضی بر تشیع نیست. بلکه گوهر و حقیقت تشیع را تشکیل میدهد که اگر جز این بود، تشیع روح و جوهرش را از دست میداد. دوستی خاندان محمد (ص) و برتری دادن علی (ع) بر دیگر خلفا، اصل و جوهر این
________________________________________
1- تاریخ أبی الفداء، ج٢، ص ۶٨.
ص:109
حقیقت است و عارضی شمردن انحصار امامت به فرزندان خاص علی (ع) ، آنطور که برخی میپندارند، تصوری است که هیچ دلیلی جز بهتان و دروغ، ندارد. شیخ مفید (رحمه الله) میگوید:
شیعه کسی است که به وجود امامت و وجود امام در هر دوره و زمانی معتقد باشد. نص روشن عصمت و کمال را بر هر امامی واجب دانسته است. پس از آن امامت را در فرزندان حسین بن علی (ع) محدود ساخته و آن را به سوی علی بن موسی الرضا (ع) سوق داده است.(1)
________________________________________
1- اوائل المقالات، شیخ مفید، ص٣٨، چاپ کنگره شیخ مفید.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
25-01-2021, 14:24
فرضیه پنجم: شیعه و جنگ صفین
برخی از مستشرقان(1)توهم کردهاند که منشأ تشکیل شیعه، آن روزی است که سپاه علی (ع) بر سر مسئلۀ تحکیم به دو گروه تقسیم شد؛ چون هنگامی که علی (ع) به کوفه درآمد، حروریها از وی جدا گشتند. ولی شیعیان ثابت قدم ماندند و گفتند: «ما بیعت دومی از تو بر گردن داریم. ما با دوستان تو دوست و با دشمنان تو دشمن هستیم» .
چنین برداشت نادرستی از این رویداد، و نیز بیان این سخنان وهمآلود دربارۀ پیدایش شیعه، مبتنی بر این فرض است که تشیع، تاریخی جدای از تاریخ اسلام داشته باشد. آنان به چنین عبارتهایی تمسک میکنند، درحالیکه گفتار طبری آنجا که میگوید: «شیعیان با او ثابت ماندند» (2)، دلیل بر آن است که آنان پیش از این واقعه وجود داشتهاند. اگرچه پس از رسیدن امام به خلافت، شیعه حضوری آشکارتر
1- تاریخ الإمامیة، دکتر عبدالله فیاض، ص٣٧.
2- تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶
ص:116
داشت، چرا که با برداشته شدن فشارها، یاران آن حضرت اعم از صحابه و تابعان بر گرد او جمع شدند. ولی مسلّم اینکه همۀ کسانی که در سپاه ایشان حضور داشتند، به معنای واقعی کلمه شیعه نبودند. بلکه شرکت کنندگان در این سپاه، فقط تابع حضرت بودند؛ چون علی (ع) خلیفه آنها بود و با ایشان بر سر این کار بیعت کرده بودند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
27-01-2021, 22:32
فرضیه ششم: شیعه و آلبویه
آلبویه از سال ٣٢٠ - ۴۴٧ه. ق زمام حکومت و قدرت را در دست داشتند. آنان در عراق و برخی مناطق ایران، مانند فارس، کرمان، سرزمین جبال، همدان، اصفهان و ری، حکمرانی میکردند تا آنکه غزنویها در سال ۴٢٠ه. ق به آنها حمله کردند.
مورخان، به ویژه ابن اثیر در «الکامل» و ابن جوزی در «المنتظم» ، بخشی از خدمات آلبویه و نیز چگونگی برخورد آنان با عالمان را که بدون هیچ تبعیضی، به علما اجازۀ فعالیت میدادند، نقل کردهاند. استانلی لین پول (مستشرق) نیز کتابی دربارۀ زندگی آنان نوشته و آن را «طبقات سلاطین اسلام» نام نهاده است.
ابن اثیر در ذیل حوادث سال ٣٧٢ه. ق ضمن بحث دربارۀ یکی از پادشاهان آل بویه (عضدالدوله) مینویسد: «او مردی خردمند، فاضل، با سیاست، درستکار، با هیبت، بلندهمت، صاحبنظر، دوستدار فضایل و اهل فضل بود. . .» .
ص:118
تا آنجا که میگوید:
او دوستدار دانش و دانشمندان بود. با آنان نیکی میکرد. در مجلس آنان مینشست و در مسائل با آنان به مناقشه میپرداخت. در نتیجه دانشمندان از شهرهای گوناگون آهنگ وی کردند و به تألیف کتاب در خدمت وی پرداختند. از آن جمله است کتاب «الایضاح» در نحو، «الحجۀ» در قرائات، «المکلی» در طب، «التاجی» در تاریخ و امثال آن.(1)
این سخن شاهدی است بر اینکه آنان دوستدار دانش و مروج آن بودهاند و در انتشار دانش و پشتیبانی دانشمندان، تلاشهای درخور ستایش کردهاند.
با آنکه در روزگار آل بویه بیشتر سرزمینهای ایران، مذهب تسنن داشتند، اما آنان برخلاف پادشاهان غیرشیعی که موضع خصمانه علیه شیعیان میگرفتند و با آنان میجنگیدند، هیچگاه برابر اهل تسنن چنین موضعی نگرفتند.
تاریخ، پس از انقراض آل بویه و ورود «طغرل بیک» به بغداد در سال ۴۴٧ه. ق رویدادهای دردناکی را در صفحات خویش ثبت کرده است؛ برای مثال، طغرل، کتابخانۀ شیخ طوسی و کرسیای را که هنگام تدریس بر آن مینشست، به آتش کشید.(2)
آری، مذهب شیعه در دوران آل بویه رواج یافت و شیعیان نسیم
1- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج٩، صص ١٩-٢١.
2- المنتظم، ابن الجوزی، صص ١۶ و ١٠٨.
ص:119
آزادی را استشمام کردند. درحالیکه پیش از آن، یعنی در دوران بنیعباس و به ویژه روزگار متوکل و پس از آن، شیعه، ستمها و سختیهای بسیاری را تحمل کرده بود. اما شکل گرفتن مذهب شیعه در دوران آنها، با پشتیبانی و ترویج این مذهب، دو مطلب متفاوت از یکدیگر است که فرق نگذاشتن میان آنها از سادهلوحی است.
ص:120
ص:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
31-01-2021, 14:13
لغزش جبرانناپذیر؛ سخن دکتر فیاض
اشاره
دکتر عبدالله فیاض، پنداشته است که تشیعی که به معنای دوستی علی (ع) است، در سه مرحله شکل گرفته است:
١. تشیع معنوی
او میگوید: بذر تشیع به معنای معنوی آن در روزگار پیامبر کاشته، و پیش از رسیدن علی به خلافت کامل شد. وی سپس دلایلی را در اینباره ذکر میکند و احادیث «یومالدار» یا «آغاز دعوت» و احادیث غدیر و آنچه را پیامبر دربارۀ علی فرمود، که به او همچون امیرالمؤمنین سلام کنید، نقل کرده است.
ص:123
٢. تشیع سیاسی
مقصود وی از تشیع سیاسی این است که علی به خلافت سزاوارتر بود؛ نه به خاطر نص، بلکه به خاطر مناقب و فضایلش. او میگوید: نشانههای تشیع سیاسی بدون ملتزم شدن به امامت آن حضرت (مقصودش نص است) ، در روز سقیفۀ بنیساعده آشکار شد و آن، هنگامی بود که شماری از مسلمانان، مانند زبیر و عباس و دیگران، خلافت را حق علی دانستند. تشیع سیاسی، پس از کشته شدن عثمان و بیعت کردن با علی به عنوان خلیفه، به اوج خود رسید.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
02-02-2021, 18:33
٣. ظهور شیعه همچون یک فرقه
این امر پس از فاجعۀ کربلا در سال ۶١ ه. قصورت گرفت و قبل از آن، مردم، تشیع را به عنوان یک فرقۀ دینی نمیشناختند. وی سپس به سخن «شمس الدین مقدسی» استشهاد میکند که میگوید:
اصل مذاهب اسلامی از چهار منشأ سرچشمه میگیرد: شیعه، خوارج، مرجئه و معتزله؛ آنها اصل اختلافشان بر سر قتل عثمان بود و پس از آن بود که فرقه فرقه شدند.(1)
او در تأیید نظریهاش، سخن ولهاوزن (مستشرق) را آورده که میگوید:
شیعه نخست در عراق پا گرفت. آنان در اصل یک فرقۀ دینی نبودند، بلکه تعبیری از نظریهای سیاسی در همۀ این اقلیم بودند.
________________________________________
1- أحسن التقاسیم، ص ٣٨.
ص:124
ساکنان عراق با همه تفاوتهایی که با یکدیگر داشتند (به ویژه کوفیان) ، شیعه بودند.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
04-02-2021, 13:25
نقد سخن دکتر فیاض
پندار یاد شده از چند جنبه قابل ملاحظه است:
یک - نویسنده خود مسئله تفکیک میان دو مرحلۀ نخست را - و اینکه مرحلۀ نخست در روزگار پیامبر بود و نشانههای مرحلۀ دوم پس از رحلت ایشان پیدا شد - نقض کرده است، آنجا که میگوید: «پیشگامان تشیع معنوی با التزام به موضع سیاسی علی (ع) به آرای فقهی ایشان نیز ملتزم بودند»(2)
دو - نصوصی که او در زمینۀ تشیع معنوی ذکر میکند، همانگونه که نشانگر رهبری معنوی علی (ع) است، به روشنی نشان دهنده رهبری سیاسی ایشان نیز میباشد. با توجه به اینکه نویسنده، همۀ نصوص وارده در این مبنا را نقل کرده است، مفهوم تفکیک میان آنها این است که اصحاب آگاه، برخی مضامین آنها را گرفته و پارهای دیگر را رها کردهاند. بر فرض هم که اِسناد برخی از آنها به بعضی از صحابه درست باشد، اِسناد آن به سلمان، ابوذر و عمار که به هیچ قیمتی حق را ترک نمیگفتند، نادرست است.
از آنجا که پیامبر (ص) ، رهبری با تجربه بود، نیازی به ظهور تشیع
________________________________________
1- تاریخ الإمامیة، صص٣٨ - ۴٧.
2- همان، ص۴۵.
ص:125
سیاسی در روزگار ایشان نبود. بلکه زمینۀ بسیار گستردهای برای ظهور تشیع معنوی و مراجعۀ مردم در قضایا و احکام فقهی به امیرمؤمنان علی (ع) فراهم بود. البته این امر بدان معنا نیست که ایشان رهبر سیاسی نبودند و وصایای پیامبر (ص) این جنبه را در بر نمیگرفته است.
سه - تشیع سیاسی در روزهای سقیفه، در سایۀ اعتراف به امامت معنوی آن حضرت آشکار شد. گرچه طبری و دیگران، درباره رجوع زبیر و عباس به علی (ع) چیزی ذکر نکردهاند، اما شیعه در اینباره نصوصی دارد که دربارۀ احتجاج گروهی از صحابه -با استناد به نصوص دینی- ضد ابوبکر است؛ صدوق از زید بن وهب نقل میکند:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
10-02-2021, 20:05
کسانی که کار ابوبکر مبنی بر پیشی گرفتن از علی را زشت شمردند، دوازده تن از مهاجران و انصار بودند. از مهاجران اینها بودند: خالد بن سعید بن عاص، مقداد بن اسود، ابی بن کعب، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عبدالله بنمسعود و بریدۀاسلمی. از انصار اینها بودند: زیدبنثابت، ذو الشهادتین، ابن حنیف، ابوایوب انصاری و ابوالهیثم بن التیهان.
پس از آنکه ابوبکر بر منبر رفت، خالد بن سعید گفت: «ای ابوبکر! از خدا بترس. . .» . سپس برای تقدم علی، به این سخنان پیامبر استدلال کرد که فرموده بود: «ای گروه مهاجران و انصار! شما را سفارشی میکنم، آن را نگاه دارید و موضوعی را با شما در میان میگذارم، آن را بپذیرید. این علی پس از من امیر شما و جانشین من میان شماست. . .» . آنگاه ابوذر برخاست و گفت: «ای گروه مهاجر و
ص:126
انصار! . . . شما سخن پیامبرتان را زمین نهادید و سفارشهای او را فراموش کردید» . آنگاه سوگند یکایک آنان را یادآور شده است که همۀ آنان با استناد به احادیثی که از پیامبر اکرم شنیده بودند، ضد ابوبکر احتجاج کردند.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
11-02-2021, 16:00
این مطلب بیانگر آن است که تشیع سیاسی که شرایط پیدایش آن به حسب طبیعت اوضاع پس از رحلت پیامبر (ص) فراهم شد، مستند به نصوص رسیده از رسول خدا (ص) بود.
چهار - مقصود از فرقه که میگوید، شیعه پس از شهادت امام حسین همچون یک فرقه شکل گرفت، چیست؟ آیا مقصود، فرقۀ کلامی است که مبتنی بر آرای اعتقادی مخالف با دیگر فرقههاست؟ ! چنین چیزی تا نیمههای دهۀ سوم هجری هرگز نبوده است. در آن روزگار هیچ مسئلهای کلامی وجود نداشت که شیعه یک موضع و دیگران موضع دیگری نسبت به آن بگیرند. بلکه مسلمانان طبق آنچه از پیامبر اکرم (ص) به آنها رسیده بود، با یکدیگر در صلح و صفا زندگی میکردند. در آن روز هیچ اختلاف اعتقادی وجود نداشت، مگر در مسئلۀ رهبری. بنابراین، فرقه به این معنا میان مسلمانان وجود نداشت.
اگر مقصود از فرقه، قبول ولایت معنوی و سیاسی علی (ع) باشد و اینکه او طبق همۀ موازین به رهبری سزاوارتر است، چنین فرقهای در
________________________________________
1- الخصال، ص۴۶١، دقت تا پایان احتجاجها، نشاندهنده دلایل کافی در اثبات خلافت امیرمؤمنان ع است.
ص:127
روز سقیفه و پس از آن وجود داشته است.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
13-02-2021, 15:58
گسترش پهنۀ جغرافیایی دولت اسلامی و برخوردهای مستقیم فرقهها و گروههای صاحب اعتقادهای گوناگون و تأثیرپذیری برخی فرقههای اسلامی و متفکرانشان از برخی دیدگاهها و اعتقادات، به شکل بسیار گستردهای، به ایجاد مکتبهای کلامی گوناگون در درون جامعۀ اسلامی کمک فراوانی کرد. در این میان، شیعه از آنجا که به حدیث مشهور ثقلین بسیار تمسک داشت، در این زمینه به امامان اهلبیت (علیهم السلام) مراجعه کرد و در نتیجه به صورت یک فرقۀ کلامی، با گونههای مختلف، درآمد که ریشه در کتاب، سنت و عقل داشت.
بنابراین هیچ تردیدی در نادرستی فرضیههای پیشین و عدم حجیت آنها در تلاش برای اثبات اینکه شیعه یک پدیدۀ عارضی بر اسلام بود، باقی نمیماند؛ زیرا تشیع، همان اسلام بود که پس از رحلت پیامبر (ص) در تبعیت از رهبری علی (ع) متجلّی گردید. تشیع در زمان بعثت پیامبر اکرم (ص) به وسیلۀ برخی از صحابه و تابعان پایهریزی شد و با گذشت قرنها و نسلهای متمادی، همچنان امتداد یافته و در پرتو تمسک به دو ثقل باقیمانده از پیامبر (ص) ، عالمانی مجاهد، شاعرانی شیرینسخن و نوابغی در حدیث، فقه، تفسیر، فلسفه، کلام، لغت، ادبیات و. . . به بشر تقدیم کرده است. آنها در ساختن ابعاد گوناگون تمدن اسلامی با همۀ مسلمانان شرکت جستند. شیعیان در اصول و فروع با همۀ فرقهها متفقاند؛ هرچند که در برخی جهات با آنها اختلاف دارند؛ مانند همان اختلافی که همۀ فرقهها با یکدیگر دارند. مباحث مربوط به اعتقادات
ص:128
شیعه را در بحثی ویژه به خواست خداوند، ارائه خواهیم کرد.
با توجه به مطالب ذکر شده، معلوم میشود که اعتقاد دکتر عبدالعزیز دوری، مبنی بر اینکه تشیع همچون یک اعتقاد معنوی در روزگار پیامبر (ص) و همچون یک حزب سیاسی پس از قتل علی (ع) ظهور کرد، سست و بیپایه است.(1)
________________________________________
1- ر. ک: الصلة بین التصوف و التشیع، ص١٨.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
16-02-2021, 21:07
فصل سوم: شیعه در دوران اموی و عباسی
شیعه در دوران بنیامیه
اشاره
اگر بگوییم تهاجم بیرحمانهای که برای ریشه کن کردن و نابودی شیعه در جریان بود، در روزگار دولتهای امویان و عباسیان، ابعاد مهمتر و خونینتری به خود گرفت، سخن تازهای نگفتهایم. هنوز امام علی (ع) در شب ٢١رمضان با شمشیر سنگدلترین مرد روزگار و همپایۀ کشندۀ ناقۀ ثمود، در محراب عبادت دعوت حق را لبیک نگفته بود که دشمنان امام (ع) و مخالفان تشیع، شروع به قتل، آزار و شکنجۀ یاران این مذهب و منتسبان به آن کردند. اگرچه شهادت امام علی (ع) ، به خودی خود، ضربۀ خردکنندهای بر پیکر جامعۀ اسلامی به شمار میآمد، ولی عدهای از افراد که در دوران زندگی امام (ع) ، از مواضع ایشان انحراف داشتند، از این حادثۀ جانسوز و دلخراش، ابراز خوشحالی میکردند.
ابناثیر نقل میکند که عایشه، همسر رسول خدا (ص) ، با شنیدن این خبر چنین سرود:
فألفت عصاها واستقرّ بها النوی کما قرّ عیناً بالایاب المسافر
ص:132
پس عصایش را افکند و به نیت خویش دست یافت؛ همچنان چشمی که با آمدن مسافر روشن میگردد.
آنگاه گفت: «چه کسی او را کشت؟» گفتند: «مردی از قبیلۀ مراد» . گفت:
فان یک نائیاً فلقد نعاه نعی لیس فی فیه التراب
اگرچه دور است، خبر مرگش را آورد؛ خبر آورندۀ چنان مرگی، در دهانش خاک مباد!
زینب دختر ابوسلمه گفت: «آیا این را برای علی میگویی؟» گفت: «من فراموش میکنم، هرگاه فراموش کردم، مرا یادآوری کنید. . . !»(1)
اما کسی که بیش از دیگران از این موضوع خوشحال شد، معاویه بود که وقتی خبر به او رسید، گفت: «شیری که هنگام جنگ بازوانش را میگشود، مرد» . سپس چنین سرود:
قل للأرانب ترعی أینما سرحت وللظباء بلا خوف ولا وجل(2)
به روبهان و آهوان بگو که هر جا میخواهید بدون بیم و ترس بچرید.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
21-02-2021, 17:52
از سوی دیگر میبینیم که امام حسن (ع) ، فرزند بزرگ امام علی (ع) و وارث پدر، برای پدرش در مسجد کوفه به سوگواری میپردازد و چنین میگوید:
بدانید که در این شب مردی از دنیا رفت که پیشنیان او را درک نکردند و آیندگان همانندش را نخواهند دید. کسی که وقتی
________________________________________
1- الکامل، ابن اثیر، ج٣، ص٣٩۴.
2- ناسخ التواریخ، بخش مربوط به زندگی امام علی ع ، ص۶٩٢.
ص:133
میجنگید، جبرئیل سمت راست و میکائیل سمت چپش حضور داشتند. به خدا سوگند که او در این شب از دنیا رفت که موسی بن عمران نیز در همین شب مرد و عیسی بن مریم در این شب به آسمان رفت و قرآن در این شب نازل گردید. بدانید که او هیچ طلا و نقرهای از خود به جای نگذاشته است، مگر هفتصد درهم که از عطای وی اضافه مانده است و میخواست با آن برای همسرش خدمهای بخرد.(1)
سپس در پایان خطبه با امام حسن (ع) بیعت شد. نخستین بیعت کننده، قیسبنسعد انصاری بود و پس از او، مردم یکی پس از دیگری آمدند و بیعت کردند. چهل هزار نفر از سپاه امیرالمؤمنین تا پای مرگ با آن حضرت بیعت کرده بودند، اما علی (ع) درحالیکه برای حرکت آماده میشد، به قتل رسید؛ سپس این سپاه انبوه با فرزندش حسن بیعت کردند. چون اینان خبر حرکت معاویه را همراه اهل شام شنیدند، امام حسن (ع) با همان سپاهی که با علی (ع) بیعت کرده بودند، آمادۀ مقابلۀ با او گشتند و برای رویارویی با معاویه از کوفه حرکت کردند.(2)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
22-02-2021, 21:05
دلایل زیادی باعث شد امام حسن (ع) ، به اهداف واقعی این حرکت بزرگ نرسد. نخستین و مهمترین دلیل این بود که اهل عراق ایشان را رها کردند و بزرگانی که با حضرت علی (ع) بیعت کرده بودند، به دنبال ثروت و پست و مقام بودند. این گروه در ایام خلافت امام حسن (ع) جز
________________________________________
1- تاریخ الیعقوبی، ج٢، ص ١٣.
2- الکامل، ج٣، ص۴٠۴.
ص:134
همان بهرهای که در دوران پدرش داشتند، منفعت دیگری نبردند.
دلیل دوم آنکه، شمار بسیاری از بیعتکنندگان با امام حسن (ع) ، منافق بودند. آنان با معاویه مکاتبه و نسبت به او اظهار اطاعت و فرمانبرداری میکردند.
دلیل سوم نیز این بود که گروهی از اعضای سپاه امام، از خوارج یا فرزندانشان بودند. البته علل دیگری نیز وجود داشت که امام را وادار ساخت تا با شرایط ویژهای، صلح با معاویه را بپذیرد. این قرارداد صلح، امنیت و آرامش شیعیان را تضمین میکرد. ولی پس از امضای صلح، معاویه بدون هیچ تردیدی و به روشنی تمام، پرده از نیات خویش برداشت و بر بالای منبر کوفه چنین گفت:
به خدا سوگند من با شما نجنگیدهام که نماز بخوانید، روزه بگیرید، یا به حج بروید و یا زکات بپردازید. شما خود این کارها را انجام میدهید. من با شما جنگیدهام تا بر شما حکومت کنم. خداوند حکومت بر شما را در حالی به من داد که شما از آن اکراه دارید. بدانید من تعهداتی را نسبت به حسن [(ع)] پذیرفتم؛ ولی اینک همه را زیر پا میگذارم و به هیچ یک از تعهداتی که نسبت به او دارم عمل نمیکنم.(1)
این سخنان صریح که با ابتداییترین اصول شریعت هم منافات داشت، به معنای آغاز حملهای خونین و بیرحمانه برای ریشه کن کردن شیعیان و یاران علی (ع) بود و باید در هر کجا پنهان شده بودند، بیرون
________________________________________
1- الإرشاد، شیخ مفید، ص١٩١.
ص:135
کشیده میشدند. کشتار شیعیان حتی پس از مرگ معاویه و تا پایان دولت اموی ادامه یافت. در طول این دوران، شیعیان هیچ بهرهای جز قتل و تبعید و محرومیت نداشتند. این همان چیزی است که ما در این فصل در صدد بیان اجمالی آن هستیم تا خواننده دریابد که بقای تشیع، در آن روزگار تاریک، معجزۀ الهی بوده است. همچنین بر خواننده، میزان نقش خطیری که شیعه در میدان استقامت و مبارزه و مقابلۀ با ستمگران، از روزگار امام تا به امروز ایفا کردند روشن خواهد شد. اکنون به برخی از اسناد جنایات معاویه اشاره میکنیم:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
23-02-2021, 14:19
١. نامه امام حسین (ع) به معاویه
نامهات به من رسید. در آن یادآور شدهای که اخباری از من به تو رسیده است که گمان نمیبری که من از سر رغبت آنها را انجام داده باشم، و جز خداوند کسی به نیکی هدایت نمیکند و بر آن ثابت قدم نمیدارد. اخباری را که میگویی دربارۀ من به تو رسیده، کار چاپلوسان و سخنچینهایی است که میخواهند میان جمع، تفرقه ایجاد کنند. اغواگران منحرف، دروغ میبافند. من سر جنگ و مخالفت با تو را ندارم و از خداوند میترسم و ضد تو و حزب ستمگر تو و پیروان شیطان رانده شده، دست به اقدامی نمیزنم. مگر تو نبودی که «حجر بن عدی» و یاران پارسا و برگزیدهاش را که از بدعتها اظهار نفرت میکردند و به معروف، امر و از منکر، نهی میکردند، به قتل رساندی. تو آنان را ستمگرانه و خصومتورزانه کشتی، درحالیکه پیشتر با آنها عهد و پیمانهای سخت بسته بودی
ص:136
و با شکستن و بیمقدار کردن پیمان الهی، نسبت به خداوند جسارت به خرج دادی. آیا تو نبودی که «عمرو بن حمق» را کشتی؟ ! او کسی بود که بر اثر عبادت پیشانی او پینه بسته بود. تو در حالی او را کشتی که به او چنان وعدههایی داده بودی که اگر بیگناهی آن را میفهمید از قلۀ کوه فرود میآمد.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
28-02-2021, 19:49
مگر تو نبودی که در اسلام، مدعی برادرخواندگی «زیاد» گشتی و پنداشتی که او فرزند ابوسفیان است؟ ! درحالیکه پیامبر حکم داده بود که فرزند از آن بستر است و زناکار باید سنگسار شود! آنگاه او را بر مسلمانان مسلط کردی تا آنان را بکشد و دست و پای مخالفشان را ببرد و آنان را بر نخلها به دار بکشد!
سبحان الله، ای معاویه! گویا تو از این امت نیستی و آنان از تو نیستند! آیا تو نبودی که «حضرمی» را کشتی؟ ! او کسی بود که زیاد به تو نوشت که بر دین علی «کرم الله وجهه» است. درحالیکه دین علی، دین پسر عموی او (ص) است. همان کسی که تو را به این مقام فعلی رسانده است. اگر جز این بود، بزرگترین شرافت تو و پدرانت، تحمل رنج سفرهای زمستانی و تابستانی است. خداوند بر شما منت نهاد و به وسیلۀ ما این رنج را از شما برداشت.
از جمله دیگر گفتههایت این است که این امت را به فتنه مینداز. درحالیکه من هیچ فتنهای بدتر از فتنۀ حکومت تو بر آنها نمیشناسم. دیگر اینکه گفتهای به خودت و دینت و امت محمد نگاه کن. به خدا سوگند من هیچ فضیلتی را برتر از جهاد با تو نمیشناسم. اگر چنین کنم موجب قرب من به خداوند است و اگر نکنم، برای دینم به درگاه
ص:137
خداوند توبه میبرم و از او توفیق انجام آنچه را دوست میدارد و خشنود میشود، میطلبم. دیگر اینکه گفتهای هرگاه با تو نیرنگ ببازم، با من نیرنگ میبازی. ای معاویه! هر نیرنگی که میتوانی با من بباز. به جانم سوگند که همیشه با نیکان باخته میشود. من امیدوارم که جز به خودت زیان نرسانی و جز عمل خویش را نابود نگردانی. پس هر نیرنگی که خواهی با من بباز. ای معاویه! از خدا بترس. بدان که خداوند هیچ کار کوچکی را رها نمیکند و آن را میشمرد. بدان که خداوند از یاد نمیبرد که تو کسانی را به گمان کشتهای و کسانی را به تهمت دستگیر کردهای. تو جوانی را امیر ساختهای که شراب مینوشد و با سگان بازی میکند. میبینم که تو جان خویش را نابود ساختهای و دینت را نابود گردانیدهای و رعیت را خوار گردانیدهای. والسلام.(1)
تأمل در جنبههای گوناگون این نامه و دقت در اجزای آن، به خوبی بیانگر نقش منحرفی است که امویان و در رأس آنها معاویه در مقابله با شیعیان و جنگ با آنان داشتند. همچنین با دقت بیشتر، تصویری از میزان فشاری که شیعه در این دورۀ زمانی تحمل کرده است، به دست خواهد آمد.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
01-03-2021, 21:55
برای روشنتر شدن این موضوع، نامۀ امام محمد باقر (ع) را به یکی از اصحابش بررسی میکنیم آنجا که میفرماید:
رسول خدا (ص) از دنیا رفت و خبر داد که ما سزاوارترین مردم به مردم
________________________________________
1- الإمامة و السیاسة، ج١، ص١۶۴؛ جمهرة الرسائل، ج٢، ص۶٧؛ رجال کشی، صص۴٨ - ۵١؛ بحارالأنوار، مجلسی، ج۴۴، صص٢١٢- ٢١۴.
ص:138
هستیم. قریش ضد ما قیام کرد تا آنجا که حق از جایگاه اصلی خویش بیرون رفت. قریش با حق و دلیل ما، ضد انصار استدلال کرد. آنگاه قریش یکی پس از دیگری آن را دست به دست گردانیدند، تا آنکه به ما بازگشت. سپس بیعت ما را شکست و ضد ما جنگ بر پا کرد. هنوز صاحب آن امر به سختی در حال صعود بود که کشته شد. پس با فرزندش حسن [(ع)] بیعت گردید و عهد و پیمان بسته شد. آنگاه با او نیرنگ باخته شد و تسلیم گردید. اهل عراق به او حمله کردند و به پهلویش خنجر زدند و اردوگاهش را غارت کردند و خلخال از پای کنیزکانش کندند. پس او با معاویه ترک مخاصمه کرد و خون خود و خون اهلبیتش را حفظ کرد؛ و آنان بسیار بسیار اندک بودند. سپس بیست هزار تن از اهل عراق با حسین [(ع)] بیعت کردند. سپس با او نیرنگ باختند و ضد او قیام کردند و درحالیکه بیعتش برگردنشان بود، او را کشتند.
از آن پس ما اهلبیت پیوسته خوار میشویم و بر ما ستم میرود و رانده میشویم و به رنج میافتیم. محروم میشویم و کشته میشویم. میترسیم و بر خون خود و دوستان خود ایمن نیستیم. دروغگویان و منکران از راه دروغ بستن به ما و انکار امامت ما، به دوستانشان و قاضیان و کارگزاران بدکردار در هر شهری تقرب میجویند. برای آنها احادیث دروغ و ساختگی نقل میکنند و از زبان ما چیزهایی را نقل میکنند - که ما نه گفتهایم و نه انجام دادهایم - تا کینۀ مردم را نسبت به ما برانگیزند. اوج چنین رفتاری در دوران معاویه و پس از رحلت حسن [(ع)] بود. از آن پس شمار شیعیان در همۀ شهرها رو به
ص:139
کاستی نهاد و دست و پاهایشان به گمان بریده شد. کسانی که دوستی و محبت ما را اظهار میکردند یا به زندان افتادند و یا آنکه اموالشان به غارت رفت و یا آنکه خانهشان ویران شد. آنگاه بلاها روز به روز شدت میگرفت و فزونی مییافت تا هنگام حکومت عبیدالله زیاد، قاتل حسین بن علی [(ع)].
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
02-03-2021, 14:04
پس از او حجاج بر سر کار آمد و هرچه توانست از شیعیان کشت و آنان را به گمان و تهمت دستگیر کرد؛ تا آنجا که اگر به کسی زندیق یا کافر میگفتند، بهتر از این بود که بگویند شیعۀ علی. کار به آنجا کشید که مردان خوشنام و چه بسا پارسا و راستگو، احادیث مهم و شگفت انگیزی دربارۀ برتری برخی از والیان پیشین نقل میکردند. خداوند هرگز چنین فضایلی را نیافریده بود و نه وجود داشت و نه واقع شده بود. درحالیکه مردم به دلیل فراوانی نقل آن روایتها از سوی کسانی که به دروغ یا ناپارسایی شهرت نداشتند، آنها را حق میپنداشتند. (1)
ابن ابیالحدید معتزلی نیز در شرح نهج البلاغهاش دراینباره چنین میگوید:
سعد بن سرح، مولای حبیب بن عبد شمس، از شیعیان علی بن ابیطالب بود. هنگامی که زیاد همچون والی به کوفه آمد، از او بیمناک گشت. پس زیاد وی را طلبید. اما او نزد حسن بن علی (ع) رفت. آنگاه زیاد به برادر و زن و فرزندش چنگ انداخت و آنان را به زندان افکند. اموالش را گرفت و خانهاش را ویران ساخت. آنگاه حسن [(ع)] به زیاد نوشت:
________________________________________
1- شرح نهج البلاغه، ج١١، صص۴٣ و۴۴.
ص:140
«از حسن بن علی به زیاد. تو مردی از مسلمانان را مورد تهدید و تهاجم قرار دادهای که در سود و زیان آنان شریک است. خانهاش را ویران ساخته، مالش و عیالش را گرفته و آنان را زندانی کردهای. چون نامهام به تو رسید، خانهاش را بساز، مال و عیالش را به او بازگردان. من به او پناه دادهام، شفاعت مرا دربارهاش بپذیر» .
زیاد در پاسخ آن حضرت نوشت:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
03-03-2021, 14:27
از زیاد بن ابی سفیان به حسن [(ع)] فرزند فاطمه [(س)]؛ نامهات به من رسید. درحالیکه تو از من تقاضایی داشتی، نام خودت را پیش از نام من آورده بودی. من سلطان هستم و تو رعیت هستی. تو دربارۀ فاسقی بیمقدار به من نامه نوشتی. بدتر از همه اینکه تو و پدرت را دوست دارد. خبردار شدهام که او را به خود نزدیک کرده و با وجود سوء نظرش اقامت دادهای و او از این رفتار تو خشنود است. به خدا سوگند تو نمیتوانی او را از چنگ من برهانی، گرچه میان پوست و گوشت تو باشد. اگر به برخی مقاصد خویش رسیدهای، این کار ادامه ندارد و همیشه جانب تو نگه داشته نمیشود. همانا دوستداشتنیترین گوشتها نزد من آن گوشتی است که تو از آن هستی. او را به خاطر گناهی که مرتکب گشته به کسی بسپار که از تو به این کار سزاوارتر است. اگر تو از گناهش درگذری من شفاعت تو را دربارۀ او نمیپذیرم و اگر او را بکشم، دلیلش جز اینکه پدر فاسق تو را دوست میداشت، چیز دیگری نیست. والسلام. (1)
________________________________________
1- شرح ابن ابیالحدید، ج١۶، ص١٩٣.
ص:141
[مسعودی در مروج الذهب مینویسد:]
زیاد مردم کوفه را بر در قصر خویش گرد میآورد و آنان را تشویق میکرد که علی [(ع)] را لعن کنند یا از او بیزاری بجویند. پس مسجد و میدان از مردم پر میشد و هرکس از این کار سر باز میزد، او را از دم تیغ میگذراند.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
05-03-2021, 22:21
در المنتظم ابن جوزی آمده است:
وقتی مردم کوفه، زیاد را که در حال خواندن خطبه بر منبر بود، سنگ زدند، دست هشتاد تن از آنها را برید و درصدد ویران کردن خانهها و نخلستانهایشان برآمد. پس آنان را در مسجد جمع کرد به طوری که مسجد و میدان پر شد و از آنان خواست که از علی [(ع)] بیزاری بجویند. او فهمید که آنها از این کار خودداری خواهند ورزید و او میتواند این را دستاویزی برای ریشه کن کردن و ویرانسازی شهرشان قرار دهد.(2)
٢. بیانیه معاویه به کارگزارانش
ابوالحسن علی بن محمد بن ابیسیف مدائنی، در کتاب «الأحداث» چنین نوشته است:
معاویه پس از سال جماعت، در دستورالعمل به همۀ کارگزارانش نوشت: «هر کس چیزی دربارۀ فضیلت ابوتراب و خاندانش نقل کند،
________________________________________
1- مروج الذهب، ج٣، ص ٢۶.
2- المنتظم، ج۵، ص٢۶٣.
ص:142
از ذمۀ من بیرون است» . پس خطیبان در همۀ استانها و همۀ منبرها به لعن و بیزاری جستن از علی [(ع)] اقدام کردند و به آن حضرت و خاندانش ناسزا میگفتند. در این هنگام بیش از همه، مردم کوفه در معرض امتحان قرار گرفتند. چون شیعیان علی [(ع)] در آنجا فراوان بودند. معاویه، زیاد بن سمیه را بر آن شهر گماشت و بصره را نیز به آن ضمیمه ساخت. او شیعیان را تحت تعقیب قرار داد و چون در روزگار علی [(ع)] از آنان بود، آنان را خوب میشناخت. پس آنها را زیر هر سنگ و کلوخی که بودند، کشت و دست و پاهایشان را برید. چشمها را میل کشید و آنان را بر درختان نخل آویزان کرد. آنان را از عراق راند و پراکنده ساخت و هیچ سرشناسی را از آنان باقی نگذاشت.
معاویه به کارگزاران همۀ شهرها نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان علی [(ع)] و اهلبیت او را نافذ ندانید و به آنان نوشت که به شیعیان و دوستداران و اهل ولایت عثمان که پیش شما هستند و نیز کسانی که فضایل و مناقب او را نقل میکنند، توجه کنید و به مجالس آنها نزدیک شوید و آنان را به خود نزدیک کنید و گرامی بدارید. هرچه را که هرکدامشان روایت میکند، همراه نام او و پدر و قبیلهاش برایم بنویسید.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
09-03-2021, 20:07
آنان چنین کردند، تا آنکه شمار بسیاری روایت در فضایل و مناقب عثمان نقل شد. معاویه نیز برایشان جایزه و هدیه و تیول میفرستاد تا میان اعراب و موالی تقسیم کنند. این کار در همۀ شهرها فراوان گشت و مردم بر سر دنیا و پست و مقام با هم به رقابت پرداختند. هر آدم فرومایهای که نزد یکی از کارگزاران معاویه میآمد و دربارۀ عثمان و فضایل و مناقبش چیزی نقل میکرد، نامش را مینوشت و او را به خود نزدیک و از او شفاعت میکرد.
مدتی به این منوال گذشت؛ آنگاه به کارگزارانش نوشت: «دربارۀ عثمان احادیث بسیاری گردآوری شده و در هر شهر و ناحیهای منتشر گشته است. چون این نامهام به شما رسید، مردم را فراخوانید تا دربارۀ فضایل صحابه و خلفای نخستین روایت گردآورند و هر خبری را که هر مسلمانی دربارۀ ابوتراب نقل میکند، باید شما مخالف آن را دربارۀ صحابه بسازید. من این کار را بسیار دوست میدارم و این کار موجب چشمروشنی هرچه بیشتر من است. این کار منطق ابوتراب و شیعیان او را تضعیف میکند و نسبت به مناقب و فضایل عثمان گرانتر میآید» .
نامههای او برای مردم خوانده شد. پس از آن اخبار بسیاری در مناقب صحابه جعل شد که هیچ حقیقتی نداشت. مردم در جعل روایتهایی از این دست، جدیت بسیار به خرج دادند تا آنجا که بر منبرها کارشان ستایش گشت. به معلمان مکتبخانهها نیز چنین القا شد که کودکان و جوانان را از این مسائل بسیار بیاموزند تا آنها روایت کنند و آن را پا به پای قرآن بیاموزند. حتی این مطالب را به دختران و زنان و خدم و حشم خود نیز آموختند و مدت بسیاری به همین منوال سپری گشت.
پس از آن، دستورالعمل دیگری را به همۀ شهرها ارسال داشت که در آن آمده بود: «دقت کنید، هرگاه بیّنه قائم شد بر اینکه فلان شخص
ص:144
علی [(ع)] و اهلبیتش را دوست میدارد، نامش را از دیوان پاک و عطا و حقوقش را قطع کنید» و در دستورالعملی که به آن ضمیمه کرد، نوشت: «هرکس که به دوستی اهلبیت متهم است، او را خوار کنید و خانهاش را ویران سازید» .
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
15-03-2021, 19:33
بدبختی در هیچ جایی به اندازۀ عراق و بهویژه کوفه نبود. تا آنجا که اگر فردی از شیعیان علی [(ع)] نزد کسی میآمد که به او اطمینان داشت، او را به خانهاش میبرد و در پنهان اسرارش را با او میگفت و در همان حال هم از خادم و غلامشان میترسیدند و با آنها سخن نمیگفتند، مگر آنکه آنها را سوگندهای سخت داده باشند. احادیث جعلی و تهمتآمیز فراوان گشت و انتشار یافت. این کار به دست فقیهان، قاضیان و والیان انجام میگردید. بیش از همه قاریان و ریاکاران و مستضعفین به این کار مبتلا شدند که در ظاهر خود را اهل فروتنی و تقوا نشان میدادند و جعل حدیث میکردند تا نزد والیان مقام و منزلتی پیدا کنند و به مجالسشان نزدیک گردند و اموال و ملک و منزل به دست آورند. وقتی این اخبار به اشخاص متدین رسید که دروغ و بهتان را حلال نمیدانستند، آنها نیز پذیرفتند و روایت کردند و گمان میبردند که آن احادیث حق است. اگر میدانستند که باطل است، آنها را نه نقل میکردند و نه باور میداشتند.
ابن ابی الحدید مینویسد:
کار به همین منوال گذشت تا آنکه حسن بن علی [(ع)] رحلت کرد. پس از آن بلا و فتنه بیشتر شد. پس هیچ کس از این قبیل باقی نماند، مگر آنکه بر خونش بیمناک یا در زمین آواره بود.
ص:145
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
16-03-2021, 12:25
پس از قتل حسین بن علی [(ع)] کار بالا گرفت. عبدالملک مروان به حکومت رسید و به شیعه سخت گرفت. حجاج بن یوسف به حکومت رسید و مردمان با تقوا و نیکوکار و دیندار، با دشمنی علی و دوستی دشمنانش و دوستی کسانی از مردم که مدعی دشمنی با علی بودند، به او نزدیکی جستند. روایتهای بسیاری در فضیلت و پیشینه و مناقب آنان ساخته شد. عیوب فراوانی برای علی [(ع)] تراشیدند و در ایشان طعن زدند و به وی دشنام دادند. تا آنجا که شخصی نزد حجاج آمد که گفته میشد جدّ اصمعی عبدالملک بن قریب است. او بر سر حجاج فریاد زد: «ای امیر! خویشاوندانم مرا عاق کرده و نام علی را بر من نهادهاند. من تهیدست و بیچیز و به جایزۀ امیر نیازمندم» . حجاج با او خندید و سپس گفت: «به خاطر لطف آنچه به خاطر آن به ما متوسل شدهای، ولایت فلان جا را به تو دادم» .
ابنعرفه مشهور به «نفطویه» ، از بزرگان و اعلام محدثان در تاریخ خویش مطلبی را نقل کرده که با این خبر مناسبت دارد. او میگوید: «بیشتر احادیثی که در فضایل صحابه جعل شد، در دوران بنیامیه و برای نزدیک شدن به آنها ساخته شد؛ زیرا آنها گمان میکردند که با این کار بینی بنیهاشم را به خاک میمالند» .(1)
انسان به وحشت میافتد وقتی که میشنود تعداد زیادی از صحابه و تابعان بلندمرتبه و صاحب منزلت که نقش برجستهای در خدمت به اسلام و مسلمانان داشتند، با شمشیر امویان به قتل رسیدند. اینان هیچ
________________________________________
1- شرح نهج البلاغه، ج١١، صص ۴۴- ۴۶.
ص:146
گناهی نداشتند، جز آنکه شیعۀ علی (ع) بودند. در اینجا به بررسی مختصر زندگی برخی از این اشخاص میپردازیم:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
22-03-2021, 17:10
الف) «حجر بن عدی» ؛ زیاد، پس از هلاک شدن مغیره در سال ۵١ه. ق او را دستگیر کرد و با یک شهادت دروغین و افترایی ظالمانه، به شام فرستاد. هدف زیاد از این کار کشتن وی و زدن ضربهای سخت به شیعیان و پاکسازی آنان بود. مسعودی در اینباره میگوید:
در سال ۵٣ه. ق معاویه حجر بن عدی کندی را کشت. او نخستین کس بود که در اسلام با شکنجه کشته شد. زیاد، او را با نه نفر از یارانش از اهل کوفه و چهارتن از دیگران به شام روانه کرد. وقتی مقداری از کوفه دور شدند، تنها دخترش چنین سرود:
ترفَّع أیّها القمر المنیر
ای ماه تابان، بالا رو، شاید حجر بن عدی را ببینی
که او را نزد معاویه پسر حرب میبرند تا او را بکشد. امیر چنین میپندارد.
او را بر دروازۀ دمشق به دار میکشند و کرکسها از محاسنش میخورند.
پس او و یارانش را در مرج عذرا(1)، به شکل دردناک و اندوهباری کشتند که داستان این کشتار در تواریخ آمده است.
________________________________________
1- مروج الذهب، ج٣، صص٣ و۴؛ سیر أعلام النبلاء، ج٣، صص۴۶٢ - ۴۶۶.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
24-03-2021, 23:05
ب) «عمرو بن حمق» ؛ صحابی بزرگی که امام حسین (ع) در توصیفش فرمود: «عبادت صورتش را پوسانده بود» . معاویه نخست به او امان داد و سپس وی را کشت.(1)
ج) «مالک اشتر» ؛ او پادشاه عرب و یکی از شریفترین مردان و قهرمانان بود. او مردی با شهامت و محبوب و فرمانده نیروهای علوی بود. معاویه وی را در راه رفتن به مصر به دست یکی از کارگزارانش با زهر کشت. (2)
د) «رشید هجری» ؛ وی از شاگردان و خاصان امام (ع) بود. زیاد به وی پیشنهاد بیزاری و لعن علی (ع) را داد، ولی او نپذیرفت. پس دست و پا و زبانش را برید و طناب به گردنش انداخت و او را به دار کشید.(3)
ه) «جویریة بن مسهر عبدی» ؛ زیاد وی را دستگیر کرد و دست و پایش را برید و او را بر درخت نخل به دار کشید.(4)
و) «قنبر، غلام امیرالمؤمنین» ؛ نقل شده است که حجاج به یکی از جلادانش گفت: «دوست دارم یکی از یاران علی [(ع)] را ببینم» . گفتند: «جز غلام او، قنبر، کسی را نمیشناسیم که با او مصاحبت طولانی داشته باشد» . پس در جستوجوی او فرستاد. پس به او گفت: «تو قنبر هستی؟» گفت: «آری» . گفت: «از دین علی [(ع)] بیزاری بجوی» . گفت:
________________________________________
1- سیر أعلام النبلاء، ج۴، صص٣۴ و٣۵.
2- شذرات الذهب، ج١، ص ٩١.
3- شرح نهج البلاغه، ج٢، صص٢٩۴ و ٢٩۵.
4- همان، صص٢٩٠ و٢٩١.
ص:148
«آیا مرا به سوی دینی بهتر از دین او راهنمایی میکنی؟» گفت: «من تو را میکشم. بگو کدام گونه کشته شدن را بیشتر دوست میداری؟» گفت: «امیرالمؤمنین به من خبر داده است که مرا به ناحق سر خواهند برید» . پس فرمان داد تا او را مانند گوسفند سر بریدند.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
25-03-2021, 17:22
ز) «کمیل بن زیاد» ؛ او یکی از شیعیان برگزیده و خاص امیرالمؤمنین (ع) بود. حجاج او را خواست و او فرار کرد. پس خویشاوندانش را از عطا محروم ساخت. چون کمیل اوضاع را اینگونه دید، گفت: «من پیری کهنسالم و عمرم رو به پایان است. سزاوار نیست که موجب محرومیت قوم خویش گردم» . پس خود را به حجاج تسلیم کرد. حجاج چون وی را دید، گفت: «دوست داشتم که راهی بر تو مییافتم» . کمیل گفت:
برای من اشتلم نخوان. به خدا سوگند از عمر من جز به اندازۀ غباری نمانده است. به زندگی من پایان بخش که وعدهگاه در پیشگاه خداوند متعال است. پس از قتل نوبت حساب است. امیرالمؤمنین به من خبر داده است که کشندۀ من تویی.
حجاج گفت: «این استدلال ضد خود توست» . گفت: «اگر داور تو باشی همینطور است» . گفت: «بلی، او را گردن بزنید» .(2)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
28-03-2021, 15:10
ح) «سعید بن جبیر» ؛ از تابعین مشهور به عفت، زهد و عبادت بود. او پشت سر امام سجاد (ع) نماز میگزارد. وقتی حجاج او را دید، گفت: «تو
________________________________________
1- رجال الکشی، صص۶٨ و ۶٩؛ الشیعة و الحاکمون، ص٩۵.
2- شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج١٧، ص١۴٩؛ الشیعة و الحاکمون، ص ٩۶.
ص:149
بدبخت، فرزند شکستهای؟» گفت: «مادرم نام مرا بهتر از تو میداند» . چندی پس از دستگیری، فرمان حجاج مبنی بر قتل وی رسید. سعید گفت: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ؛ «من روی به سوی کسی کردم که گشایندۀ آسمانها و زمین است، درحالیکه بر دین حنیف و مسلمانم و از مشرکان نیستم» . حجاج گفت: «او را به سویی غیر از قبله ببندید» . گفت: أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ ؛ «به هر سوی رو کنید، آنجا روی خداوند است» . گفت: «او را به رو در اندازید» . گفت: مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری ؛ «شما را از آن آفریدیم و شما را در آن باز میگردانیم و بار دیگر از آن بیرون میآوریم» . آنگاه گردنش زده شد.(1)
دربارۀ ماجرای به دار کشیده شدن زید بن علی در روزگار خلافت هشام بن عبدالملک (سال ١٢٢ه. ق) نیز، هنگام بحث درباره فرقۀ زیدیه سخن خواهیم گفت؛ ان شاءالله تعالی.
اینها مشتی از خروار و اندکی از جنایتهای فراونی بود که امویها در دوران حکومتشان، در حق شیعیان انجام دادند. به خدا سوگند! دقت در این بخش سیاه تاریخ، انسان را پریشان و وحشتزده میکند. تاریخ هیچگاه از یاد نخواهد برد که این خونها به ناحق و از سر جنایت نسبت به حق و اهل حق ریخته شد.
________________________________________
1- سیر أعلام النبلاء، ج۴، صص٣٢١- ٣٢
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
30-03-2021, 19:15
شیعه در دوران خلافت بنیعباس
بر اثر خفقان و استبداد شدید عصر امویان، انقلابهای سختی در اثنای خلافتشان ضد آنها صورت گرفت که منجر به سقوط این خاندان در زمان حکمرانی آخرین پادشاهشان، یعنی مروان حمار شد؛ «پس دنبالۀ قوم ستمکار بریده شد و سپاس پروردگار جهانیان را»(1)
پس از بنیامیه، زمام امور به بنیعباس سپرده شد. آنها کسانی بودند که برای رسیدن به مسند خلافت و کنارزدن امویها، پشت شعارهای مظلومیت اهلبیت پنهان شدند. ولی به محض ثابت شدن پایههای حکومتشان، وحشیانه به جان شیعیان افتادند و به تبعید، قتل و جنگ با آنها اقدام کردند. آنان به مراتب از امویها جنایتکارتر بودند.
شاعر دراینباره چه نیکو گفته است:
________________________________________
1- انعام: ۴۵ .
ص:152
و الله ما فعلت اُیّه فیهم
معشار ما فعلت بنو العباس
به خدا سوگند جنایتهایی که بنیامیه در حق خاندان علی کرد، یک دهم جنایتهای بنیعباس نبود.
[اکنون به اختصار، بخشی از دوران خلفای عباسی را، به ترتیب خلافتشان، بررسی میکنیم:]
١. نخستین خلیفۀ عباسی «ابوالعباس سفاح» بود که در سال ١٣٢ه. ق با وی بیعت شد و در سال ١٣۶ه. ق از دنیا رفت. دوران خلافت وی به تعقیب امویان و از میان برداشتن آنها سپری شد. گرچه او متعرض علویان نگشت، لیکن به آنان و شیعیانشان روی خوش نشان نداد. بلکه به شاعران سفارش کرد که در یک تلاش تمرین شده، متعرض اولاد و خاندان علی (ع) گردند تا از این راه خود را به جایگاه آنان برسانند و دعوت مردم به سپردن زمام امور خلافت اسلامی به آنان را کاری سفیهانه قلمداد کنند. محمد احمد براق در کتاب «ابوالعباس سفاح» میگوید:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
31-03-2021, 23:13
اصل دعوت از آنِ خاندان علی [(ع)] بود؛ زیرا مردم خراسان هواخواه آل علی (ع) بودند، نه خاندان عباس. ازاینرو سفاح و کسانی که پس از وی آمدند، خراسانیها را زیر نظر گرفتند؛ مبادا که پیروی از خاندان علی [(ع)] میان آنها پا بگیرد. . . آنان شاعران را به خود جلب میکردند تا آنان را بستایند و به آنان جایزه میدادند.
شاعران نیز متعرض فرزندان علی [(ع)] میگشتند و حق خلافت را از آنها نفی میکردند؛ به این دلیل که انتسابشان به پیامبر از طریق
ص:153
دخترش فاطمه [(س)] است. درحالیکه بنیعباس عمو زادگان پیامبر (ص) بودند.(1)
٢. پس از سفاح «ابوجعفر منصور» بر سر کار آمد. با وجود آنکه او صاحب منزلت و مقام و مردی باهوش و ذکاوت بود، اما نسبت به حق جفای بسیار روا میداشت و از راه درست، بسیار دور بود. در حقیقت این مرد ارکان دولت بنیعباس را استوار ساخت و آن را بر پایههایی بسیار قوی بنا نهاد. اما با این حال او بسیار ستمگر و سنگدل بود و در جنایت، بهطور چشمگیری زیادهروی میکرد. برای درک میزان جنایات و سنگدلی او، نوشتۀ «ابنعبدربه» دربارۀ وی کفایت میکند، آنجا که میگوید:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
02-04-2021, 20:44
منصور مینشست و واعظی را کنار خویش مینشاند. سپس جلادان شمشیر به دست میآمدند و مردم را گردن میزدند. وقتی خون آن قدر جاری میشد تا به جامهاش میرسید، رو به آن واعظ میکرد و میگفت: «مرا موعظه کن» ! چون آن واعظ او را به یاد خدا میانداخت، منصور مانند اشخاص شکست خورده به اندیشه فرو میرفت! سپس جلادان زدن گردنها را از سر میگرفتند؛ چون بار دیگر خونها به جامۀ منصور میرسید، به واعظش میگفت: «مرا موعظه کن» !(2)
مقصود منصور از اینکه به واعظ میگفت موعظهاش کند، چه بود؟ !
________________________________________
1- ابوالعباس السفاح، ص ۴٨؛ الشیعة و الحاکمون، ص١٣٩.
2- العقد الفرید، ج١، ص۴١.
ص:154
چرا پس از آن به اندیشه فرو میرفت و سکوت میکرد؟ ! آیا میخواست که دین را مسخره کند، چون او را از قتل نفس و خونریزی نهی میکرد یا اینکه قصد دیگری داشت؟ ! کاش میدانستیم که مورخان و صاحبان سخنان با انصاف، در این موضع هولناک و جانگداز چه دیدگاهی دارند. همان مورخانی که از او به بزرگی یاد میکنند و کارهایش را میستایند! آیا در سیرۀ او تأمل ورزیدهاند تا این خطای بزرگ را درک کنند؟ !
آری؛ منصور در قتل و خونریزی بسیار زیادهروی کرد و در این میان، علویان بیشترین بهره را از این بابت میبردند و سهمشان از این ستم بزرگ بیشتر از دیگران بود.
مسعودی میگوید:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
03-04-2021, 16:20
منصور فرزندان حسن [(ع)] را گرد آورد و فرمان داد تا پاها و گردنهایشان را در کُند و زنجیر کنند. آنگاه آنان را بر کجاوههای روباز سوار میکرد. همان کاری که یزیدبنمعاویه با زن و فرزند حسین [(ع)] کرد. سپس آنان را به سیاهچالی افکند که شب و روز را نمیدانستند و برای تعیین وقتهای نماز به مشکل برخوردند. آنان قرآن را به پنج جزء تقسیم کردند و پس از فراغت یافتن از قرائت هر جزئی، نماز میخواندند. آنان در همان مکان هم قضای حاجت میکردند. در نتیجه تحمل بوی تعفن ناممکن میشد و تنهایشان ورم کرد و ورم از قدمها بالا میرفت تا به دهان میرسید و شخص از شدت بیماری و تشنگی و گرسنگی میمرد. (1)
________________________________________
1- مروج الذهب، ج٣، ص٣١٠.
ص:155
ابناثیر میگوید:
منصور، محمد بن عبدالله عثمانی را فراخواند. وی برادر ناتنی فرزندان حسن [(ع)] بود. پس فرمان داد جامهاش را دریدند به طوری که عورتش آشکار گشت. سپس ١۵٠ ضربه شلاق به او زد. یکی از ضربهها به صورتش نواخته شد. گفت: «وای بر تو، به صورتم مزن» . پس منصور خطاب به جلاد گفت: «سر! سر!» پس سی ضربه بر سرش زد. یکی از چشمانش زخمی شد و خون بر گونهاش جاری گشت. سپس او را کشت. آنگاه مینویسد که منصور، محمد بن ابراهیم بن حسن را احضار کرد. او زیباترین مردم بود. پس به او گفت: «تو دیبای زردی. تو را چنان بکشم که هیچ کس را به آن صورت نکشتهام» . آنگاه فرمان داد تا درحالیکه زنده بود بر او ستونی بنا کردند و او درون آن ستون جان داد.(1)
٣. پس از منصور، فرزندش مهدی زمام امور را به دست گرفت و از سال ١۵٨ تا سال ١۶٩ه. ق حکمرانی کرد. دربارۀ ستمهایی که او دربارۀ علویان روا داشت، تنها به یک مورد اشاره میکنیم. او علی بن عباس بن حسن بن علی بن ابیطالب را گرفت و به زندان افکند. آنگاه به او سم خوراند که بر اثر آن گوشتش ورم کرد و اعضایش از یکدیگر جدا شد.
۴. چون مهدی به هلاکت رسید، با پسرش «هادی» بیعت شد. او مدت یک سال و سه ماه حکومت کرد و در ستم بر علویان و سختگیری نسبت به آنها، همان روش اجدادش را در پیش گرفت. برای
________________________________________
1- الکامل، ج۴، ص٣٧۵.
ص:156
روشن شدن این مطلب تنها به نقل آنچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین ذکر کرده است، بسنده میکنیم؛ او میگوید:
مادر حسین (صاحب فخ) زینب دختر عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب بود. منصور، پدر، برادران، عموها و همسرش، علی بن حسن را کشت. پس از آن هادی (نوۀ منصور) ، فرزندش حسین را کشت. او جامۀ پشمینه به تن میکرد و آن کار را آن قدر ادامه داد تا به خدای عزوجل پیوست.(1)
۵. پس از هادی، «رشید» در سال ١٧٠ه. ق به حکومت رسید و در سال ١٩٣ه. ق هلاک شد. او زندانی تاریک داشت که شیعیان را در آن محبوس میکرد. وی آزار و اذیتهای زیادی را نسبت به امام کاظم (ع) روا داشت که در آینده به گوشهای از آنها اشاره خواهیم کرد. در اینجا به ذکر یکی از نمونههای خونینی که تاریخ از وی ثبت کرده و اصفهانی آن را از ابراهیم بن رباح نقل کرده است، بسنده میکنیم. اصفهانی میگوید:
چون رشید بر یحیی بن عبدالله بن حسن پیروز گشت، او را زنده داخل ستون گذاشت. این کار جنایتآمیز را از جدش منصور به ارث برده بود.(2)
۶. پس از رشید، پسرش «امین» بر سرکار آمد. او مدت چهار سال و چند ماه زمام امور را در دست داشت. ابوالفرج میگوید:
شیوۀ رفتار امین نسبت به خاندان ابوطالب با پیشینیان تفاوت میکرد؛
________________________________________
1- مقاتل الطالبیین، ص٢٨۵.
2- همان، ص٣٢٠، او در مقتلش چیز دیگری نقل کرده است.
ص:157
زیرا او به لهو و لعب اشتغال داشت و با برادرش مأمون در جنگ بود تا آنکه کشته شد و در دوران او به کسی صدمهای وارد نشد.
٧. پس از او مأمون به حکومت رسید. او از نیرومندترین خلفای بنیعباس پس از پدرش رشید بود. مأمون با مشاهدۀ توجه مردم به علویان و در رأس آنها امام رضا (ع) ، به بهانۀ دعوت ایشان به دربارش، وی را دستگیر کرد و با خوراندن سم به ایشان، آن حضرت را به شهادت رساند.
٨. مأمون در سال ٢١٠ه. ق به هلاکت رسید و پس از وی پسرش «معتصم» حاکم شد. وی محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب را به زندان افکند. ولی او توانست از زندان فرار کند.
٩. پس از معتصم، پسرش «واثق» بر سر کار آمد. او امام محمد بن علی جواد (ع) را به زندان افکند و سپس به دست همسر جنایتکار ایشان (ام الفضل، دختر مأمون) آن بزرگوار را به شهادت رساند.
١٠. پس از واثق، «متوکل» زمام امور را به دست گرفت. ابوالفرج دربارۀ کینۀ او نسبت به آل ابوطالب چنین میگوید:
متوکل نسبت به آل ابیطالب بسیار سختگیر بود و با جماعتشان به خشونت رفتار میکرد. نسبت به آنان سخت کینه و حسادت داشت. به آنها بدگمان بود و به آنان تهمت میزد. دست بر قضا وزیرش، یحیی بن خاقان نیز نسبت به علویان بد بود و رفتار زشت وی را با آنان در نظر وی نیک جلوه میداد. در نتیجه علویان در دوران وی مصایبی
ص:158
دیدند که در دوران هیچ یک از خلفای پیشین بنیعباس مانندش را ندیده بودند. از جمله کارهای وی این بود که قبر امام حسین [(ع)] را شخم زد و نشانههایش را از میان برد. بر راهها مأمور گماشت تا هرکس را که به زیارتش میآمد، دستگیر میکردند و نزد وی میآورد. او آنان را میکشت یا به سختترین شکل کیفر میداد.
او میافزاید:
وی (متوکل) یکی از یارانش به نام دیزج را که یهودی بود و اسلام آورده بود، نزد قبر حسین [(ع)] فرستاد و فرمان داد تا آن را شخم بزند و آن را محو و آنچه پیرامون آن است، ویران کند. او این کار را انجام داد و اطرافش را ویران کرد و بنا را منهدم ساخت و پیرامونش را تا دویست جریب شخم زد. چون به خود قبر رسید، هیچ کس به طرف او نرفت. پس گروهی از یهودیان را حاضر کرد تا آن را شخم زدند و در اطرافش آب روان کردند. در آنجا به فاصلههای یک میلی چندین پاسگاه گماشت تا هرکس را به زیارت میآید، دستگیر کنند و نزد او بفرستند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
04-04-2021, 18:22
او همچنین میگوید:
محمد بن حسین اشنانی برایم چنین نقل کرد: دیرزمانی بود که به زیارت نرفته بودم. به ذهنم رسید که به زیارت بروم. مردی از عطاران نیز مرا در این راه کمک کرد. ما برای زیارت راه افتادیم. روزها پنهان میشدیم و شبها حرکت میکردیم. تا آنکه به نواحی غاضریه رسیدیم. نیمهشب بیرون رفتیم و از میان دو پاسگاه سر بر آوردیم. آنان خوابیده بودند. ما خود را به قبر رساندیم، ولی آن را پیدا
ص:159
نمیکردیم. آن قدر بو کشیدیم و جستوجو کردیم تا آن را پیدا کردیم. صندوقی که در حوالی آن بود، شکسته و آتش زده شده بود و آب بر آن جاری شده بود. محل خشتها پایین رفته و مثل یک خندق شده بود؛ ما آن را زیارت کردیم و خود را بر آن افکندیم، تا آنجا که میگوید: آنگاه وداع کردیم و چند نقطۀ اطراف قبر را علامتگذاری کردیم. چون متوکل به قتل رسید، همراه شماری از طالبیان و شیعیان گرد آمدیم و به سوی قبر رفتیم. پس آن نشانهها را بیرون آوردیم و قبر را به صورت نخست آن در آوردیم.
و نیز گفته است:
او عمر بن فرج را بر مدینه و مکه گماشت. وی خاندان ابوطالب را از اینکه چیزی از مردم بخواهند، منع کرد و مردم را از نیکی به آنان بازداشت. اگر خبردار میشد که کسی به آنها نیکی کرده، هرچند کوچک، او را سخت کیفر میداد و از او غرامتی سنگین میگرفت، تا آنجا که همۀ طالبیان با یک پیراهن و به نوبت نماز میخواندند. سپس آن را پینه میزدند و لخت و سر برهنه در خانههایشان میماندند. تا آنکه متوکل کشته شد. پس از او منتصر به آنان توجه و خوبی کرد و اموالی را میانشان تقسیم نمود. او در همۀ زمینهها شیوهای مخالف پدرش را در پیش گرفت.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
07-04-2021, 20:13
١١. پس از متوکل، پسرش «منتصر» بر سر کار آمد. او نشان داد که به مذهب اهلبیت تمایل دارد و چنان که دیدیم با شیوۀ پدرش مخالفت
________________________________________
1- مقاتل الطالبیین، صص۵٩٧ - ۵٩٩.
ص:160
ورزید. او به هیچ کس ستمی روا نداشت. نه کسی را کشت، نه زندانی کرد و تا آنجا که به ما رسیده است، هیچ بدی به کسی نرساند.
نخستین کاری که پس از رسیدن به خلافت کرد، این بود که صالح بن علی را از مدینه عزل کرد و علی بن حسین را به جای او گماشت. هنگام خداحافظی به او گفت:
ای علی! من تو را به سوی گوشت و خونم میفرستم. مواظب رفتار خود با مردم باش و ببین که با آل ابوطالب چگونه رفتار میکنی. علی گفت: «امیدوارم که نظر امیرالمؤمنین را دربارۀ آنها پیاده کنم، ان شاءالله» . گفت: «در آن صورت نزد من منزلتی والا خواهی یافت»(1)
١٢. پس از او «مستعین» بر سر کار آمد. او همۀ نیکیهای منتصر را نقض کرد؛ از جمله جنایات او کشتن یحیی بن عمر بن حسین بود که ابوالفرج درباره او میگوید:
او مردی شجاع و نیرومند بود. قلبی مهربان داشت. تمایلات کودکانه و عیوبی از این دست در او دیده نمیشد. چون سرش را وارد بغداد کردند، مردم فریاد میزدند و به این کار اعتراض میکردند. ابوهاشم بر محمد بن عبدالله بن طاهر وارد گشت و گفت: «ای امیر! آمدهام به تو چیزی را تبریک بگویم که اگر رسول خدا (ص) زنده بود به او تسلیت میگفتند. یاران اسیر یحیی را وارد بغداد کردند. آن قدر که به اینان ستم و بدرفتاری کردند، نسبت به هیچ کس دیگری نشده بود.
________________________________________
1- مقاتل الطالبیین، ص۶٣۶.
ص:161
آنان را با پای برهنه به سختی پیش میراندند و هرکس عقب میماند، گردنش را میزدند» .
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
08-04-2021, 19:34
ابوالفرج میگوید:
من هرگز نشنیدهام که برای کشتگان آل ابوطالب در دولت بنیعباس به اندازۀ یحیی نوحهسرایی کرده باشند و یا اینکه به این میزان برای کسی شعر گفته باشند.
آری؛ جنایات بنیعباس در حق شیعه به قدری زیاد است که میتوان درباره آن کتابها نوشت. آنها با رفتارشان روی بنیامیه را سفید کردند و چه نیکو گفته است شاعر:
تالله إن کانت أُمیّۀ قد أتت
به خدا سوگند اگر بنیامیه پسر دختر پیامبرشان را مظلومانه کشتند، فرزندان پدرش نیز همان کارها را انجام دادند، به جانت سوگند که قبر او را ویران کردند و تأسف میخوردند که چرا در کشتن او شریک نبودند؛ در نتیجه در خاک به دنبال استخوانهای او میگردند.
برای آگاهی از فهرست جنایتها و ستمگریهای امویان و عباسیان، کافی است اشعاری را که به وسیلۀ مردان مؤمن و مخلص و از جان گذشته سروده شده است، بخوانیم و در آنها دقت نماییم. اکنون به چند نمونه از این اشعار اشاره میکنیم:
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
10-04-2021, 15:57
١. قصیدة «تائیه» مربوط به دعبل خزاعی که در سال ٢۴۶ه. ق به
ص:162
شهادت رسید. این قصیده یک سند تاریخی جاودانه است که از سیاستهای مستکبرانه آن دو دولت جبّار در قبال اهلبیت (علیهم السلام) ، پرده برمیدارد. دعبل این قصیده را برای امام رضا (ع) سرود که با شنیدن آن، حضرت گریستند و زنان همراه ایشان نیز به گریه افتادند.
حموی به نقل از احمد بن زیاد میگوید که دعبل خزاعی چنین گفت:
من این قصیده را برای مولایم علی بن موسی الرضا (ع) سرودم:
مدارس آیات خلت من تلاوۀ ومنزل وحی مقفر العرصات
دیگر در آن مدارس کسی آیات قرآن را تلاوت نمیکند؛ و منزلگاه وحی خالی شده است.
آنگاه باقی قصیده را خواندم و چون به اینجا رسیدم که:
خروج إمام لا محالۀ واقع یقوم علی اسم الله و البرکات
خروج امام به ناگزیر واقع خواهد گشت، او به نام و برکات الهی قیام خواهد کرد.
امام رضا (ع) سخت گریست. از دیگر ابیات این قصیده اینهاست:
هُم نقضوا عهد الکتاب وفرضه
آنان پیمان کتاب و واجب آن را شکستند، درحالیکه حکم قرآن نه دروغ است و نه شبههآمیز. میراثی بدون خویشاوند و ملکی بدون هدایت؛ و حکومتی بدون شورا و بدون هدایتگر.
***
ص:163
لآل الرسول بالخیف من منی
برای خاندان رسول در خیف منا و خانه و عرفات و جمرات، سرزمین علی و حسین و جعفر و حمزه و سجاد صاحب سجدههای فراوان، سرزمینی که ستم ستمگران آنها را از میان برده است، ولی از حافظۀ روزها و سالها پاک نشده است. خانههایی که برای نماز و تقوا بود و برای روزه و پاکیزگی و نیکیها، خانههای وحی خداوند و سرچشمۀ
ص:164
دانش او، راه هدایت با راههای روشن، خانههایی که وحی الهی بامداد و شامگاه، بر احمد، در آنها نازل میگردید. . . سرزمین رسول خدا خشک و بیآب و علف گشته و خانۀ زیاد آباد گردیده است. بر گردن خاندان پیامبر کُند و زنجیر افکنده است و خاندان زیاد در قصرها آرمیدهاند، از گلوی خاندان پیامبر خون جاری است و خاندان زیاد حجلهها را زینت کردهاند. . . ای فاطمه! اگر بدانی که سر حسین را تشنه در کنار فرات بریدهاند، کنار او بر گونه سیلی میزنی و از دیدگانت اشک سرازیر میگردد. ای فاطمه! ای دختر بهترین آفریدۀ خدا! برخیز و نوحهسرایی کن، بر ستارگان آسمان که اینک در بیابان به خاک افتادهاند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
13-04-2021, 15:20
٢. میمیۀ امیر ابوالفراس حمدانی (٣٢٠ - ٣۵٧ه. ق) این قصیده به «شافیه» مشهور و از قصاید جاودانهای است که در اوج بلاغت و با نگارشی استوار و نقلی نیکو و قدرت استدلال و معانی فخیم، سروده شده است. سراینده، آن را زمانی سرود که از قصیدۀ ابن سکرۀ عباسی با خبر شد. مَطلع این قصیده چنین است:
بنی علی دعوا مقالتکم لا ینقص الدُّر وضع من وضعه
فرزندان علی دست از ادعایتان بردارید که ساختن گوهر تقلبی از ارزش گوهر اصلی نمیکاهد.
آنگاه امیر، قصیدۀ میمیۀ مشهورش را با این مطلع سرود:
الحق مهتضم والدین مخترم وفییء آل رسول الله مقتسم
حق سرکوب گشته و دین نابود گردیده است. و غنیمت خاندان پیامبر تقسیم گشته است.
ص:165
تا آنجا که میگوید:
یا للرجال أما لله منتص-ر من الطغاۀ؟ أما لله منتقم؟
بنو علی رعایا فی دیارهم والأمر تملکه النسوان والخدم!(1)
ای مردان! آیا کسی هست که خدای را یاری دهد؟ سرکشان چه کسانی هستند؟ آیا خداوند انتقام گیرندهای ندارد؟ ! فرزندان علی در سرزمین خویش رعیتاند، و حکومت در اختیار زنان و خدمتکاران است!
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
14-04-2021, 14:40
٣. جیمیۀ ابن رومی، که در سوگ یحیی بن عمر بن حسین بن زید این قصیده را سروده که ابیاتی از آن بدین شرح است:
أمامک فانظر أی نهجیک تنهج t طریقان شتّی مستقیم وأعوج
ألا أی هذا الناس طال ضریرکم بآل رسول الله فاخشوا أو ارتجوا
أکلّ أوانٍ للنبی محمّد قتیل زکی بالدماء مض-رّج (2)
پیش رویت را بنگر و ببین که از کدام راه میروی. در برابر تو دو راه است، یکی راست و دیگری کج. ای مردم! چرا کوری شما به درازا کشیده است، نسبت به خاندان پیامبر، پس بترسید و صداها را بلند کنید. آیا همیشه باید فرزندان پاکیزۀ محمد به خون خویش آغشته گردند.
ابوالفرج اصفهانی، میزان سختیهایی را که اهلبیت (علیهم السلام) و شیعیانشان
________________________________________
1- الغدیر، ج٣، صص٣٩٩ - ۴٠٢، نقل شده با همه منابع.
2- مقاتل الطالبیین، صص۶٣٩ - ۶۴۶.
ص:166
به سبب جمع شدن بر گرد حق و مواضع صادقانهشان، تحمل کردند، بیان کرده و گفته است که حکومتهای ستمگر به شکلی بیرحمانه، آنان را به قصد ریشهکن کردن و نابود ساختن مورد حمله قرارد دادهاند؛ او میگوید:
به خدا سوگند تاریخ، هیچ خاندانی را نمیشناسد که با وجود آن شرافت نسب و پاکیزگی دودمان، این اندازه از حق خویش محروم گشته باشد. آنان سدههای متمادی در راه حق جهاد کردند، ولی از این جهاد تلخ هیچ چیزی جز اندوه و حسرت، بهرۀ آنان نگشت. جهاد، چیزی جز اشک برای آنها در پی نداشت؛ زیرا که قهرمانان خویش را در میدانهای مبارزه از دست دادند. آنان قلبهایی خشنود و وجدانهایی آرام داشتند. به روی مرگ لبخند زدند و با چنان شکیبی با آن روبهرو گشتند که شگفتانگیز است و ما را در برابر بزرگیشان به خضوع وا میدارد.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
19-04-2021, 14:28
دشمنان این خاندان پاک در جنگ با آنها زیادهروی کردند و انواع خواریها را به آنان چشانیدند و آنان را به شیوههای گوناگون شکنجه کردند و هیچ عهد و پیمانی را دربارۀ آنان رعایت نکردند. هیچ حق و حرمتی را از آنها رعایت نکردند و سختترین ستمها را نسبت به زنان و کودکانشان و همۀ مردانشان روا داشتند؛ با سختگیری تمام و هیچگونه نرمشی، سنگدلانه و بیهیچ رحمی. به طوری که مصایبشان در شدت بدبختی ضربالمثل شد. این سنگدلیهای فراوان، چشمههای رحمت و مودت را در دلهای مردم جوشان ساخت و تأسفهای عذابآور در وجدانهایشان پراکنده گشت. جانهای
ص:167
مردمان از اندوه آنان پر گشت. همه جا سخن از کشته شدن این شهیدان به میان آمد و اخبار آن دهان به دهان میگشت. از آنها داستانها پرداخته شد و مردم در این کار ارضای عواطف و سیراب کردن احساسات خویش را جستوجو میکردند. پس با کمال اشتیاق در جستوجوی آن اخبار بر آمدند.(1)
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
20-04-2021, 21:27
آری، شیعه در طول تاریخ، انواع ستم، بدبختی، قتل و شکنجه را به خود دیده است. بهطوری که هیچ گروه دیگری از مسلمانان چنان چیزی را شاهد نبوده است. امویان، عباسیان، پادشاهان غزنوی و سلجوقی و کسانی که پس از آنها آمدند، به جان، آبرو، دانش و کتابخانه آنها هیچ احترامی نمیگذاشتند؛ این درحالی بود که یهود و نصارا در سرزمین اسلام در کمال آرامش و آسایش به سر میبردند و حکمرانان به نام رحمت اسلامی، خود را موظف به تأمین آزادیهای آنان میدانستند. امّا همین حاکمان غاصب، شیعیان را در هر نقطهای تحت تعقیب قرار میدادند و آنان را با کوچکترین بهانهای میکشتند. خانوادهایشان را آواره میکردند و اموالشان را مصادره میکردند. شیعیان نیز چارهای جز این نداشتند که از بیم قتل و بدبختی بیرحمانهای که نسبت به آنها روا داشته میشد، بسیاری از عقایدشان را پنهان کنند. به این ترتیب برای شیعه چارهای جز این نمیماند که در برابر این وحشیگریها با تقیه رفتار کند و خلاف آنچه را اعتقاد دارد، ابراز نماید. در این راستا تنها باید
________________________________________
1- مقدمه مقاتل الطالبیین، به قلم آقای احمد صفر، ص١.
ص:168
کسانی را نکوهش کرد که آنان را به این کار وا میداشتند و خون و عرض و مال آنها را مباح میشمردند.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
23-04-2021, 21:24
هنگامی که طغرل بیک در سال ۴۴٧ه. ق به بغداد آمد، شیعیان را به سختی مورد حمله قرار داد و فرمان داد کتابخانۀ شیعه را که به دست «ابونصر شاپور بن اردشیر» وزیر بهاءالدولۀ دیلمی ساخته شده بود، به آتش بکشند. این کتابخانه یکی از خانههای مهم دانش در بغداد بود که این وزیر بزرگ در محلۀ «بین السورین» در کرخ به سال ٣٨١ه. ق به تقلید از بیتالحکمۀ هارون الرشید بنا کرد. این کتابخانه از لحاظ علمی، اهمیت فراوانی داشت؛ زیرا ابونصر همۀ کتابهای پراکندۀ فارس و عراق را در آنجا گرد آورده بود و طبق گفتۀ «محمد کردعلی» از کتابهای هندی و چینی و رومی نیز نسخهبرداری کرده بود. شمار کتابهای این کتابخانه که از آثار با ارزش و نوشتههای مهم به شمار میآمدند، به ده هزار جلد میرسید. بیشتر این کتابها نسخههای اصلی و به خط خود مؤلفان بود. (1)
یاقوت حموی میگوید:
در این کتابخانه، خزانهای بود که وزیر ابونصر شاپور بن اردشیر (وزیر بهاء الدولۀ بن عضدالدوله) ، آن را وقف کرده بود. در دنیا بهتر از آن کتابها نبود. همۀ آنها به خط پیشوایان صاحب نام و اصول تحریر یافتۀ آنان بود.(2)
1- خطط الشام، ج٣، ص١٨۵.
2- معجم البلدان، ج٢، ص ٣۴٢.
ص:169
از جمله این کتابها - طبق نوشتههای ابن اثیر - قرآنهایی به خط «ابن مقله» بود.(1)از آنجا که وزیر شاپور بن اردشیر، اهل فضل و ادب بود، دانشمندان تصنیفهای گوناگون خویش را به وی اهدا میکردند. در نتیجه کتابخانهاش از غنیترین کتابخانههای بغداد گردید. با آمدن طغرل، از جمله چیزهایی که در محلۀ کرخ بغداد به آتش کشیده شد، همین کتابخانۀ بزرگ بود. فتنه تا آنجا بالا گرفت که دامن شیخ الطائفه و یارانش را نیز فرا گرفت و کتابها و کرسی درس او نیز به آتش کشیده شد.
ابن جوزی در رویدادهای سال ۴۴٨ ه. ق، آورده است: «ابوجعفر طوسی فرار کرد و خانهاش به غارت رفت» . وی همچنین درباره حوادث سال ۴۴٩ه. ق مینویسد:
در صفر این سال خانۀ ابوجعفر طوسی، متکلم شیعه در کرخ، مورد حمله قرار گرفت. هرچه از دفترهای وی در آنجا بود و نیز کرسی درس وی را گرفتند. حمله کنندگان به کرخ رفتند و سه پرچم سفید را که اهل کرخ هنگام رفتن به زیارت کوفه با خود حمل میکردند، به آتش کشیدند.(2)
سخن آخر اینکه، تدبر و درنگ در منابع تاریخی، بهویژه کتابهایی که همزمان با آن کشتارهای پیاپی نگاشته شدهکه بدون تردید بیشتر آنها
1- التاریخ الکامل، ج١٠، ص٣.
2- المنتظم، ج٨، صص١٧٣ - ١٧٩. مطالب مربوط به کتابخانه ابونصر شاپور و شیخ طوسی را از مقدمه شیخ آغا بزرگ تهرانی بر تفسیر «التبیان، ج ١» نقل کردهایم.
ص:170
در راستای مقاصد خاندانهای حاکم بوده است، این مطلب را روشن خواهد کرد که بقای شیعه در آن روزگار، یک معجزه و کرامت و امری فوقالعاده بوده است؛ زیرا تاریخ آنها سراسر عملیاتی زنجیرهای از سر بریدن، قتل، سرکوب، بیچارگی، در هم کوفتن و نابود کردن است. در آن روزگار، نیروهای کفر و فسق دست به دست هم دادند تا اهلبیت (علیهم السلام) و تشیع را هلاک کنند و ریشۀ آنان را برکنند. امّا با این وجود، شیعیان توانستند دولتهای بزرگ و کوچکی را تشکیل دهند و شهر، تمدن، اعلام و مفاخر، نابغه، فیلسوف، فقیه، محدث، وزیر و سیاستمدار داشته باشند؛ بهطوری که امروزه شیعیان یک پنجم یا یک چهارم مسلمانان جهان را تشکیل میدهند.
آری؛ این از فضل خداوند است که مشیت او بر بقای حق و نابودی باطل، در سایۀ عملکردن شیعه به وظایف خود، میباشد. بنابراین وظیفۀ شیعه، ایستادگی در برابر تجاوز و ستمگری و کشتار و نابودی مبدأ و مذهب است؛ زیرا خدای متعال میفرماید:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْ-رُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (انفال: ۶۵)
اگر از میان شما ده تن شکیبا باشند، بر دویست تن و اگر صد تن باشند بر هزار تن از آنان که کفر ورزیدهاند، پیروز میگردند؛ زیرا آنان گروهی نادانند.
خوانندۀ گرامی نباید از یاد ببرد که این انقلابهای پیاپی شیعه ضد
ص:171
حکومتهای ستمگر و فاسد بود که موجب آزار و شکنجه و حمله به شیعیان میگردید. شاید اگر آنان با حکومتهای بنیامیه و بنیعباس کنار میآمدند، در برترین مناصب و مدارج قرار میگرفتند؛ لیکن انقلابهای آنان رنگ نژادپرستی نداشت و ریاستطلبانه نبود، بلکه هدف آنها نابودی باطل و رفع ظلم و ستم از سر جامعه و دعوت به اعتلای کلمه الله بود.
نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
23-04-2021, 21:26
پـــــــــــــــــــــــا یــــــــــــــــــــــان
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.