PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شهیدی که به موهای طلایی‌اش حساس بود



مصطفی*شیعه ال طاها*
18-11-2020, 00:31
در کلاس، جلوی من می نشست و با هم رقابت درسی داشتیم. من که می دانستم به موهای طلایی اش حساس است ، از پشت ، موهایش را به هم می ریختم ولی او فقط برمی گشت و با نگاهی مهربان ، سرزنشم می‌کرد و با دستانش، آنها را مرتب می نمود.
یک روز صبح نیامد؛ فردا و پس فردایش هم نیامد! فهمیدیم بدون سر وصدا با محسن* که بچه محل شان هم بود، رفته اند جبهه. البته به من گفته بود ولی باور نکرده بودم.

http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=82953&type=imgCenter

چند روز بعد نامه اش با آدرس صندوقی پستی از اندیمشک ، به دستم رسید، گفته بود که حال و هوایش بسیار متفاوت شده است و خواسته بود که برایش دعا کنم.
دو یا سه نامه دیگر هم آمد و دل مرا با خود همراه نمود، من هم‌ جواب نامه ها را می دادم.
آخرین نامه اش چند روز پس از عروج ملکوتی اش رسید که در آن، خبر از شهادتش داده بود.
همان نامه را به کلاس آوردم و با اجازه دبیرمان، برای همه خواندم و همگی متأثر شدیم و عکسی دسته جمعی و یادگاری با معلم ریاضی مان که عکس او را در بغل گرفته بود، انداختیم.
http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=82954&type=imgCenter

شهیدان عزیز: محمدعلی جوزانی کهن، سروش امیری، محمود خلیل زاده، مسعود شیخ بابایی و سید محمد سعید ابوالمعالی در عکس دیده می‌شوند


آنها از اولین شهدای مدرسه و او اولین هم کلاسمان بود که کاملا خالصانه به جبهه رفت و پس از شهادتش موجی از مردانگی در میان دوستانش ایجاد نمود به طوریکه روزهای بعد کم کم کلاس خالی شد و یکی پس از دیگری رفتیم جبهه.
نکته ای که از مراسم خاکسپاری شان به یادم مانده، آن است که موهایش را با ماشین ، کوتاه و چهره ای بسیار معصوم تر پیدا کرده بود.
قبل از شهادت از تمام تعلقات بریده و حقا شایسته این مقام شده بود.
برادر و دوست عزیز و دلاورم «شهید علیرضا راهدان» در عملیات غرورآفرین والفجر ۸ بی سیم چی بود و در همان بار اولی که رفت، رفت... و ما را بی خداحافظی، در حسرت دیدار گذاشت.

یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!