PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چهل داستان و چهل حديث از امام حسين عليه السّلام



پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-08-2021, 15:42
https://www.balagh.ir/sites/default/files/media/image/128_2682.jpg



نویسنده : عبداللّه صالحى

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-08-2021, 15:43
پيشگفتار
به نام هستى بخش جهان آفرين
شكر و سپاس بى منتها، خداى بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراط مستقيم ، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم اجمعين هدايت نمود.
بهترين تحيّت و درود بر روان پاك پيامبر عاليقدر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، و بر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام ، مخصوصا سوّمين خليفه بر حقّش ، امام أ باعبداللّه ، حسين ، سيدالشّهداء عليه السّلام .
و لعن و نفرين بر دشمنان و مخالفان اهل بيت رسالت كه در حقيقت دشمنان خدا و قرآن هستند.
مجموعه نوشتارى كه در اختيار شما خواننده گرامى قرار دارد برگرفته شده است از زندگى سراسر آموزنده دوّمين سبط اكبر، يكى از دو زينت بخش عرش الهى ؛ پنجمين معصوم و سوّمين نور هدايت و امامت كه پيغمبر اسلام جدّ بزرگوارش صلّى اللّه عليه و آله ، در شاءن و عظمت او فرمود:
حسين عليه السّلام زينت بخش آسمان ها و زمين است ، همچنين بر عرش الهى مكتوب است : حسين چراغ روشنائى بخش و هدايت گر مى باشد؛ و كشتى نجات از گرداب هاى خطرناك خواهد بود.
و صدها آيه قرآن ، حديث قدسى و روايت كه در منقبت و عظمت آن امام مظلوم ، سرا پا ايمان و تقوا، با سندهاى بسيار متعدّد وجود دارد كه در كتاب هاى مختلف وارد شده است .
و اين نوشتار گوشه اى از قطرات اقيانوس بى كران وجود جامع و كامل آن امام همام مى باشد، كه برگزيده و گلچينى است از ده ها كتاب معتبر(1)؛ در جهت هاى مختلف : عقيدتى ، سياسى ، فرهنگى ، عبادى ، اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربيتى و... .
باشد كه اين ذرّه دلنشين و لذّت بخش مورد استفاده و إ فاده عموم مخصوصا جوانان عزيز قرار گيرد.
و ذخيره اى باشد ((لِيَوم لايَنفَع مال وَ لا بَنون إ لاّ مَن اءتَى اللّه بِقَلب سَليم لى وَلِوالِدَيّ و لِمَن لَه عليّ حَقّ)) انشاء اللّه تعالى .
مؤ لّف

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-08-2021, 15:44
خلاصه حالات پنجمين معصوم ، سوّمين اختر امامت
آن حضرت روز پنج شنبه يا سه شنبه ؛ و بنابر مشهور سوّم شعبان ، سال چهارم هجرى (2) - سالى كه در آن جنگ خندق واقع شد - در شهر مدينه منوّره ديده به جهان گشود.
ولادت آن حضرت دَه ماه و بيست روز بعد از برادرش - امام حسن مجتبى عليه السّلام - رخ داد؛ و شش ماهه به دنيا آمد.(3)
نام : حسين ((صلوات اللّه و سلامه عليه )).(4)
كنيه : ابوعبداللّه ، ابوعلىّ، ابوالشّهداء، ابوالا حرار، ابوالضّيم و... .
أ لقاب : سيّد، مظلوم ، رشيد، عطشان ، طيّب ، وفيّ، زكيّ، مبارك ، قتيل ، شهيد، سبط، سعيد و... .
پدر : امام علىّ بن ابى طالب ، اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه .
مادر : حضرت فاطمه زهراء عليها السّلام .
نقش انگشتر : يكى ((اِنَّ اللّه بالغ امره )) ، و ديگرى ((لا اله الاّ اللّه عدّة للقاءاللّه )) بوده است .
مدّت عمر : آن حضرت حدود شش سال در حيات جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، حدود هفت سال و اندى در حيات مادرش ‍ فاطمه زهراء عليها السّلام ، 37 سال در حيات پدرش اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام ؛ و چهل و هفت سال نيز هم زمان با برادرش امام حسن مجتبى عليه السّلام زندگى و عمر خود را سپرى نمود، كه جمعا عمر با بركت آن حضرت را بين 57 تا 58 سال گفته اند.
فرزندان : در تعداد فرزندان ؛ و نيز اسامى دختران و پسران امام حسين عليه السّلام اختلاف است ، ولى مشهور شش نفر گفته اند.
امامت : حضرت در سنّ 47 سالگى ، پس از شهادت برادرش امام حسن مجتبى عليه السّلام ، روز جمعه ، 28 ماه صفر، سال پنجاهم هجرى قمرى (5) به منصب امامت نائل آمد.
و حدود يازده سال - در زمان حكومت معاويه و فرزندش يزيد - امامت و رهبرى جامعه اسلامى را به عهده داشت .
خروج از مدينه : حضرت شبِ يك شنبه ، 28 رجب ، سال 60 هجرى از شهر مدينه طيّبه به سمت مكّه معظّمه خارج شد؛ و روز جمعه سوّم شعبان همان سال وارد شهر مكّه گرديد.
و چون عدّه اى به سركردگى عمرو بن سعيد از طرف يزيد، به قصد آشوب و كشتار و پايمال نمودن خون حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام وارد شهر مكّه شده بودند، به ناچار حضرت روز هشتم ذى الحجّة - روز تَرْويه - پس از انجام سعى بين صفا و مروه ، كه روز سه شنبه باشد به سوى عراق حركت نمود.
و روز چهارشنبه يا پنج شنبه دوّم محرّم الحرام ، سال 61 هجرى (6) وارد سرزمين كربلاى پربلا گرديد.
كيفيّت شهادت : آن امام مظلوم عليه السّلام ، به دستور يزيد بن معاويه ؛ و با لشكركشى عبيداللّه بن زياد؛ و فرماندهى عمر بن سعد، توسطّ شمر بن ذى الجوشن و خولى بن يزيد و سنان بن انس لعنة اللّه عليهم اجمعين ، با وضعيّتى فجيع و دلخراش در حال تشنگى و غربت به قتل و شهادت رسيد.
زمان شهادت : روز عاشوراى محرّم الحرام ، سال 61 قمرى ، بعد از نماز عصر؛ اين حادثه دلخراش واقع گرديد.
محلّ و چگونگى دفن : در كربلا - در ضلع غربى فرات - در همان قتلگاه خويش ، توسطّ امام سجّاد عليه السّلام ؛ و يارى بنى اسد بدون غسل و كفن ، دفن گرديد.
ثواب زيارت : از حضرت صادق آل محمّد، جعفر بن محمد عليهماالسّلام وارد شده است : هركس كه قبر شريف امام حسين عليه السّلام را با معرفت زيارت كند، خداوند ثواب هزار حجّ مقبول و نيز هزار عمره مقبوله در نامه اعمالش ثبت مى نمايد و تمام گناهانش - غير از حقّالنّاس و... - بخشوده مى گردد.(7)
نماز آن حضرت : دو ركعت است ، در هر ركعت پس از خواندن سوره حمد، بيست و پنج مرتبه سوره توحيد خوانده مى شود، بعد از سلام نماز، تسبيحات حضرت زهراء عليها السّلام گفته مى شود؛ و پس از آن تقاضا و درخواست حوايج مشروعه از درگاه خداوند متعال ، كه ان شاءاللّه تعالى برآورده خواهد شد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-08-2021, 15:44
مدح و منقبت سوّمين اختر فروزنده امامت و ولايت


اى آن كه أ قدم از همه ، ما سوى توئى
محرم به خلوت حرم كبريا توئى
ذات تو گر نبود، ز هستى نشان نبود
مقصود حقّ ز هستى هر ماسوا توئى
اى مظهر خدا، تو خدا نيستى ولى
أ ندر محيط علمِ خدا ناخدا توئى
تا وصف طلعت تو شنيدم ، به خويشتن
گفتم كه معنى قسم والضُّحى توئى
واجب ولاى تو به همه أ وليا بود
باب النّجات سلسله أ نبيا توئى
هم جسم مصطفائى و هم روح مصطفى
مِرآت و مظهر علىّ مرتضا توئى
نور دو چشم و زاده زهرائى ، اى حسين
يكتا برادر حسن مجتبى توئى
وصف صفات ذات تو، برتر ز فهم ماست
مدح تو بس ، كه خامس آل عبا توئى
مخصوص رتبه لقب لافتى علىّ است
بعد از علىّ فتى پسر لافتى توئى
غير تو كَسْ نگشته مشرّف به اين شرف
اين فخر بس تو را كه شه كربلا توئى
روز جزا به ذاكر عاصى شفيع باش
از بهر آن كه شافع روز جزا توئى (8)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-08-2021, 15:45
درخشش پنجمين نور ايزدى

صفيّه ، دختر عبدالمطلّب گويد:
هنگامى كه حسين عليه السّلام تولّد يافت ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى عمّه ! نوزادم را نزد من بياور، كه خداوند او را نظيف و تميز گردانيده است .
هنگامى كه نوزاد را خدمت پيامبر خدا آوردم ، حضرت او را تحويل گرفت ؛ و زبان خود را در دهان نوزاد قرار داد و نوزاد آن را همچون شير و عسل مى مكيد و ميل مى نمود؛ و سپس حضرت رسول در گوش راست نوزادش اذان ؛ و در گوش چپش اقامه گفت .
پس از آن ، جبرئيل عليه السّلام نازل شد و اظهار داشت :اى محمّد! خداوند متعال تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: نام اين نوزاد را ((حسين ))، همچون ((شُبير)) فرزند هارون قرار ده .
و روز هفتم ولادت ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله براى نوزاد دو گوسفند عقيقه و قربانى نمود، همچنين موهاى سر نوزاد را تراشيد و هم وزن آن به فقراء، نقره صدقه داد و فرمود: در همين روز هفتم سنّت ختنه را جارى كنيد.
امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود: زمانى كه حضرت ابا عبداللّه الحسين سلام اللّه عليه تولّد يافت ، خداوند به خازن دوزخ خطاب نمود: به احترام نوزاد محمّد صلّى اللّه عليه و آله آتش را بر أ هلش خاموش گردان ؛ و همچنين به مَلَك مسئول بهشت وحى فرستاد: به جهت نوزاد محمّد صلّى اللّه عليه و آله بهشت را مزيّن گردان ؛ و نيز حورالعين را دستور بده تا خود را بيارايند و زينت بخشند.(9)
قنداق حضرت و شفاى فطرس ملك
مرحوم شيخ صدوق رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب اءمالى خود به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه آورده است :
هنگامى كه حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام تولّد يافت ، خداوند متعال جبرئيل عليه السّلام را ماءمور گردانيد تا به همراه يك هزار ملائكه ير زمين فرود آيند و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله را بر ولادت نوزادش تبريك و تهنيت گويند.
جبرئيل عليه السّلام هنگام نزول ، عبورش بر جزيره اى افتاد كه فرشته اى به نام فُطرس (10) در آنجا قرار داشت .
و چون فُطرس در انجام وظائف الهى كُندى و سستى كرده بود، بال هايش شكسته و در آن جزيره مدّت هفت سال به عبادت خداوند مشغول گشت تا آن كه امام حسين عليه السّلام تولّد يافت .
وقتى فطرس مَلَك ، متوجّه عبور جبرئيل و همراهانش عليهم السّلام شد، سؤ ال نمود: اى جبرئيل ! كجا مى روى ؟
پاسخ داد: همانا خداوند متعال نعمتى - نوزاد - به محمّد صلّى اللّه عليه و آله عطا كرده است ؛ و مرا جهت ابلاغ سلام و تهنيت بر آن حضرت ماءمور گردانيد.
فُطرس اظهار داشت : اگر امكان دارد، مرا نيز همراه خود ببريد، شايد محمّد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله برايم دعائى كند.
جبرئيل تقاضاى فطرس را پذيرفت و به كمك همراهانش او را نيز با خود آوردند.
امام صادق عليه السّلام افزود: زمانى كه جبرئيل بر پيامبر خدا وارد شد، از طرف خداوند متعال ؛ و نيز از جانب خود به آن حضرت سلام و تبريك و تهنيت گفت ؛ و پس از آن موقعيّت فطرس را به عرض حضرت رسول رساند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به فطرس بگو كه خود را به اين نوزاد بمالد و سپس به مكان اوليّه خود مراجعت كند.
و چون فطرس خود را به قنداقه امام حسين عليه السّلام ماليد، مشكلش برطرف شد، اظهار داشت : اى رسول خدا! امّت تو به زودى اين نوزاد را به قتل خواهد رساند، هركس او را زيارت كند و يا بر او سلام و درود فرستد، در هر كجا و در هر موقعيّتى كه باشد، من براى جبران اين كرامت ، سلام او را به حسين عليه السّلام ابلاغ خواهم كرد.
سپس فُطرس به سمت آسمان عروج كرد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-08-2021, 15:45
عيد و لباس بهشتى

ابو عبداللّه نيشابورى در كتاب اءمالى خود به نقل از حضرت علىّ ابن موسى الرّضا عليهماالسّلام آورده است :
در يكى از عيدها كه امام حسن و حسين عليهماالسّلام لباس مرتّبى به تن نداشتند، به مادرشان ، حضرت زهراء عليها السّلام اظهار داشتند: مادرجان ! بچّه هاى مدينه براى عيد لباس نو پوشيده و خود را زينت كرده اند؛ ولى ما چيزى نداريم و برهنه ايم ، چرا ما را لباس نو نمى پوشانى و زينت نمى كنى ؟
حضرت زهراء عليها السّلام فرمود: عزيزانم ! لباس هاى شما نزد خيّاط است ، هرگاه بياورد شما را زينت مى كنم .
لحظات به همين منوال گذشت ، تا آن كه شب عيد فرا رسيد و حسن و حسين باز هم نزد مادرشان آمده و همان سخنان قبل را تكرار نمودند؛ در همين لحظه حضرت فاطمه زهراء عليها السّلام به شدّت غمگين و اندوهناك شد و گريست ؛ و همان جواب قبلى را براى عزيزانش مطرح داشت .
پس چون تاريكى شب فرا رسيد، كوبنده اى درب خانه را كوبيد، حضرت فاطمه زهراء فرمود: كيست ؟
جواب آمد: اى دختر رسول خدا! من خيّاط هستم ، لباس ها را آورده ام ، پس حضرت زهراء عليها السّلام درب را گشود؛ و آن گاه دستمال بسته اى را تحويل گرفت و داخل منزل آمد.
هنگامى كه آن دستمال بسته را باز كرد، دو پيراهن ، دو شلوار، دو رداء، دو عمامه و دو جفت كفش سياه منگوله دار در آن مشاهده نمود.
خوشحال و شادمان گشت ؛ و به نزد حسن و حسين آمد؛ و عزيزانش را از خواب بيدار نمود و لباس هاى عيد را به ايشان پوشاند.
در همين لحظه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، وارد منزل شد و چون حَسَنين را با آن وضعيّت مشاهده نمود، آن ها را در آغوش گرفت و بوسيد؛ و سپس به دخت گراميش فاطمه زهراء خطاب كرد و اظهار داشت : دخترم ! خيّاط را ديدى ؟
حضرت فاطمه عليها السّلام پاسخ داد: بلى ، او را ديدم .
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى دخترم ! او خيّاط نبود بلكه خزينه دار بهشت بود.
حضرت فاطمه عليها السّلام سؤ ال نمود: چه كسى شما را از اين موضوع آگاه نمود؟
حضرت رسول در پاسخ فرمود: او پيش از آن كه به آسمان عروج نمايد، نزد من آمد و مرا از اين جريان آگاه نمود.(11)
بچّه آهو و بى طاقتى ملائكه
روزى امام حسن مجتبى عليه السّلام در كنار حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ايستاده بود، كه يك شكارچى در حالى كه بچّه آهوئى را به همراه داشت وارد شد؛ و اظهار داشت : يا رسول اللّه ! من اين بچّه آهو را شكار كرده ام و آن را براى فرزندانت حسن و حسين عليهماالسّلام هديه آورده ام .
حضرت آن بچّه آهو را قبول نمود و به امام حسن مجتبى عليه السّلام داد و براى شكارچى دعاى خير نمود.
و پس از ساعتى حسين عليه السّلام آمد؛ و چون ديد برادرش با بچّه آهوئى سرگرم بازى است گفت : آن را از كجا آورده اى ؟
جواب داد: جدّم رسول اللّه آن را به من داد.
امام حسين عليه السّلام سريع به سوى جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روانه شد و اظهار داشت : چرا به برادرم بچّه آهو داده اى و به من نمى دهى ؟!
و مرتّب اين سخن را تكرار مى نمود و حضرت رسول نيز او را با ملاطفت و مهربانى دلدارى مى داد، تا آن كه حسين عليه السّلام مشغول گريه شد.
ناگاه جلوى مسجد سر و صدائى به پا شد، هنگامى كه مشاهده كردند، ديدند كه گرگى آهوئى را به همراه بچّه اش آورده است .
همين كه نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله رسيدند، آهو با زبان فصيح ، به عربى لب به سخن گشود و گفت : يا رسول اللّه ! من داراى دو بچّه شيرخواره بودم ، يكى از آن ها را شكارچى گرفت و براى شما آورد؛ و اين بچّه برايم باقى ماند و خوشحال بودم .
و هنگامى كه مشغول شيردادنش بودم صدائى شنيدم كه مى گفت :
زود باش ! با سرعت بچّه ات را نزد پيامبر خدا بِبَر، چون حسين عليه السّلام با حالت گريه درخواست آن را دارد؛ و تا قبل از آن كه اشك بر گونه هايش جارى گردد، خودت را با بچّه ات بايد آن جا رسانى ؛ وگرنه اين گرگ تو و بچّه ات را نابود مى كند.
و سپس گفت : يا رسول اللّه ! من مسافت زيادى را با سرعت آمده ام و خدا را شكر مى گويم كه پيش از جارى شدن اشك بر صورت مبارك فرزندت حسين خود را به اينجا رسانده ام .
در اين هنگام صداى تكبير از جمعيّت بلند شد؛ و حضرت براى آهو دعا نمود و بچّه اش را تحويل حسين عليه السّلام داد؛ و آن را نزد مادرش حضرت زهراء عليها السّلام آورد و همگى شادمان گرديدند.(12)
بزرگوارى و گذشت و اهميّت صلح
طبق آنچه تاريخ ‌نويسان آورده اند:
در دوران كودكى ، روزى بين امام حسين عليه السّلام و برادرش ، محمّد حنفيّه مشاجره و نزاعى به وجود آمد؛ و محمّد حنفيّه به سوى منزل خود رهسپار گشت ، نامه اى به اين مضمون - پس از حمد و ثناى الهى - براى امام حسين عليه السّلام نوشت و فرستاد:
اى برادر، حسين ! به قدرى شرافت و منزلت تو بسيار است كه من به آن مرحله نخواهم رسيد.
فضل و بزرگوارى تو را من هرگز درك نخواهم كرد؛ ولى پدر من و تو، علىّ عليه السّلام است كه هيچ كدام ما بر او فضيلت و برترى نداريم .
و امّا مادر من از بنى حنفيّه و مادر تو فاطمه ، دختر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، مى باشد كه چنانچه تمامى موجودات روى زمين پر از مثل مادر من باشد، هرگز به مقام و منزلت مادر تو دست نخواهند يافت .
برادرم ! چنانچه نامه مرا خواندى ، لباس و كفش خود را بپوش و به نزد من بيا و مرا راضى گردان ؛ و مواظب باش كه من در يك چنين فضيلتى بر تو سبقت نگيرم كه تو در آن سزاوارترى .
وقتى كه نامه به دست امام حسين عليه السّلام رسيد و آن را قرائت نمود، با سرعت به سوى برادرش حركت كرد و او را از خويش راضى و خوشحال گرداند.(13)
همچنين مرحوم فيض كاشانى در كتاب خود آورده است :
در دوران كودكى حَسَنَين عليهماالسّلام ، بين آن دو نزاعى واقع شد، يكى از اصحاب از اين جريان اطّلاع يافت ، به حسين عليه السّلام پيشنهاد داد كه برادرت از تو بزرگ تر مى باشد و سزوار است تو بر او وارد شوى و صلح نمائيد.
حسين عليه السّلام فرمود: از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، شنيدم كه فرمود: چنانچه بين دو نفر نزاعى واقع شود؛ و يك نفر از ايشان در رضايت خواهى و صلح پيشقدم گردد، همانا او قبل از ديگرى وارد بهشت خواهد شد.
و سپس افزود: و من دوست ندارم كه در اين امر از برادر بزرگترم سبقت گيرم ؛ و چون اين خبر به برادرش ، امام حسن عليه السّلام رسيد سريع نزد وى آمد.(14)
بخشش ، همراه با تعليم و تربيت
در كتاب مقتل آل الرّسول حكايت شده است :
روزى يك نفر عرب بيابان نشين به محضر مبارك حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام شرفياب شد و اظهار داشت :
اى پسر رسول خدا! من ديه كامله اى را تضمين كرده ام ؛ وليكن از پرداخت آن ناتوانم ، با خود گفتم : بهتر است نزد بخشنده ترين و بزرگوارترين افراد برسم و از او تقاضاى كمك نمايم ؛ و از شما اهل بيت رسالت گرامى تر و بخشنده تر نيافتم .
حضرت فرمود: اى برادر عرب ! من از تو سه مطلب را سؤ ال مى كنم ، چنانچه يكى از آن ها را جواب دهى ، يك سوّم ديه را مى پردازم .
و اگر دوتاى آن سؤ ال ها را پاسخ صحيح گفتى ، دوسوّم آن را خواهم پرداخت ؛ و در صورتى كه هر سه مسئله را پاسخ درست دادى ، تمام ديه و بدهى تو را پرداخت مى نمايم .
اءعرابى گفت : ياابن رسول اللّه ! آيا شخصيّتى چون شما كه اهل فضل و كمال هستى از همانند من بيابان نشين سؤ ال مى كند؟!
حضرت فرمود: از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: نيكى و احسانى را كه به ديگرى مى كنى ، بايستى به مقدار شناخت و معرفت آن شخص ‍ باشد.
اعرابى عرضه داشت : پس آنچه دوست دارى سؤ ال فرما، چنانچه توانستم پاسخ مى دهم ؛ وگرنه از شما مى آموزم ، و در همه امور از خداوند متعال كمك و يارى مى طلبم .
حضرت سؤ ال نمود: كدام كارها اءفضل اءعمال است ؟
اءعرابى پاسخ داد: همانا ايمان و اعتقاد به خداوند سبحان ، اءفضل اءعمال و برترين كارها است .
حضرت فرمود: راه نجات از هلاكت چگونه است ؟
اعرابى در جواب گفت : توكّل و اعتماد بر خداوند متعال ، بهترين وسيله نجات و رستگارى است .
سوّمين سؤ ال اين بود: چه چيز موجب زينت مرد خواهد بود؟
اعرابى در پاسخ اظهار داشت : علم و دانشى كه همراه با صبر و شكيبائى باشد.
سپس امام حسين عليه السّلام اظهار نمود: چنانچه براى انسان اشتباهى رخ دهد؟
اعرابى گفت : مال و ثروتى كه همراه با مروّت و وجدان باشد.
و پس از آن حضرت فرمود: چنانچه باز هم اشتباه كند؟
اعرابى اظهار داشت : تنها راه نجات او اين است ، كه صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند و نابودش كند.
حضرت در اين لحظه تبسّمى نمود و هميانى را جلوى اءعرابى قرار داد كه در آن مقدار هزار دينار بود؛ و همچنين انگشترش را كه نگين آن صد درهم ارزش داشت به اعرابى اهداء نمود و فرمود: اى اءعرابى ! اين مبلغ را بابت بدهى خود بپرداز؛ و انگشتر را هزينه زندگى خود كن .
و چون اءعرابى آن هدايا را گرفت ، از حضرت تشكّر و قدردانى كرد و گفت : ((اللّهُ يَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ)) يعنى ؛ خداوند متعال مى داند خلافت و رسالت خود را به چه كسانى واگذار نمايد.(15)
فخر فرزند بر پدر، روى دامان پيامبر عليهم السّلام
روزى رسول خدا به همراه امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليهما در محلّى نشسته بودند، ناگهان حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام ؛ در سنين شش سالگى وارد شد.
پس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله او را در آغوش گرفت ، و بر پيشانى و لب هايش بوسه زد؛ و وى را بر دامان خويش نشانيد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام روى زانوى جدّش نشست ، اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! آيا فرزندم ، حسين را دوست دارى ؟
پيامبر خدا پاسخ داد: چگونه او را دوست نداشته باشم ، در حالى كه او پاره تن من مى باشد.
اميرالمؤ منين عليه السّلام سؤ ال نمود: كدام يك از ما دو نفر نزد شما محبوب تر و گرامى تر هستيم ؟
در اين لحظه حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام قبل از آن كه جدّش لب به سخن گشايد، اظهار نمود: پدرجان ! هركس شريف تر و مقامى والاتر داشته باشد، نزد جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله محبوب تر خواهد بود.
اميرالمؤ منين عليه السّلام خطاب به فرزندش نمود: اى حسين جان ! آيا بر من - كه پدرت هستم - فخر مى ورزى ؟!
پاسخ داد: بلى ، چنانچه مايل باشى ثابت خواهم كرد.
پس امام علىّ عليه السّلام در برابر فرزندش ، حدود هشتاد فضيلت از فضائل و مناقب خود را بيان نمود؛ و در پايان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله خطاب به حسين عليه السّلام كرد و فرمود: اى اباعبداللّه ! آنچه را كه از فضائل پدرت شنيدى يك مليونم - و قطره اى از درياى مناقب و - فضائلش نمى باشد.
آن گاه حسين عليه السّلام اظهار داشت : خداوند را شكرگزاريم ، كه ما اهل بيت را بر ديگر خلايقش فضيلت و برترى داده است ؛ و پس از بيان مفصّلى افزود: اى پدر! و اى اميرمؤ منان ! آنچه را كه بيان نمودى صحيح و حقّ است .
بعد از آن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به حسين عليه السّلام فرمود: فرزندم ! اكنون فضائل و مناقب خود را بازگو نما.
حضرت اباعبداللّه اظهار نمود: اى پدر! من حسين فرزند اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام هستم ؛ و مادرم فاطمه زهراء عليها السّلام است كه سرور همه زنان جهان مى باشد.
و همچنين جدّم محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله ، سيّد و سرور تمام انسان ها خواهد بود؛ و در پيشگاه خداوند مقام وى از هر جهت بر همه موجودات جهان آفرينش برتر و والاتر است .
و شكىّ نيست كه مادرم از مادر شما اءفضل است ؛ و پدرم از پدرت اءشرف و اءفضل مى باشد، و همچنين جدّ من از جدّ شما با شرافت تر و بلكه از همه موجودات عالم افضل است .
سپس افزود: و من در گهواره بودم كه جبرئيل امين آرام بخش و مونس من بود.
و در پايان ، با همان حالتى كه روى زانو و در آغوش جدّش رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نشسته بود، اظهار نمود: اى پدرجان ، اى علىّ، اى اميرمؤ منان ! شما در نزد خداوند از من افضل هستى ؛ وليكن من از جهت حسب و نسبى كه دارم - يعنى ؛ جدّ و پدر و مادر خود - بر شما فخر و مباهات مى كنم .(16)
كرامت در مجازات
طبق آنچه تاريخ ‌نويسان نگاشته اند:
يكى از پيش خدمتان امام حسين عليه السّلام خلافى مرتكب شد كه مستحقّ عقوبت و تاءديب گشت .
به همين جهت ، حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام دستور داد تا نامبرده تاءديب و تنبيه شود.
وليكن پيش از آن كه غلام مجازات شود، خود را به مولايش امام حسين عليه السّلام رساند و عرضه داشت : اى سرورم ! خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است : ((وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ)) .
پس حضرت با مشاهده حالت او؛ و شنيدن اين آيه مباركه قرآن تبسّمى نمود و فرمود: او را رها سازيد، من خشم خود را فرو نشاندم .
آن گاه پيش خدمت گفت : ((وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ)) .
امام حسين عليه السّلام با شنيدن اين قطعه از آيه شريفه ، خطاب به غلام كرد و اظهار داشت : از تو گذشتم و تو را مورد عفو و بخشش خود قرار دادم .
در اين هنگام ، غلام كرامت و بخششى بيش از اين تقاضا كرد و اظهار داشت : ((وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ)) يعنى ؛ خداوند متعال نيكوكاران و كرامت كنندگان را دوست دارد.
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام با ديدن حالت غلام و تلاوت آخرين قسمت آيه مباركه قرآن ، فرمود: همانا من تو را به جهت خوشنودى و رضايت خداوند متعال آزاد كردم .
و پس از آن دستور داد تا همچنين هديه اى مناسب ، كه رفع مشكل و نياز غلام كند به وى عطاء گردد.(17)
احتجاج و برخورد با مخالفان
يكى از راويان و تاريخ ‌نويسان آورده است :
پس از آن كه معاويه بر يكى از اصحاب و ياران باوفاى اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام - به نام حُجر بن عدى و اصحابش - دست يافت و آن ها را يكى پس از ديگرى با شكنجه هاى مختلفى به شهادت رساند، عازم مكّه معظّمه شد.
وقتى وارد آنجا شد، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را ملاقات كرد و عرضه داشت :
اى أ باعبداللّه ! آيا خبردار شده اى آنچه را نسبت به حُجر بن عدى و دوستان و شيعيان پدرت انجام داده ايم ؟
حضرت اظهار نمود: با آن ها چه كرده ايد؟
معاويه گفت : آن ها را به قتل رسانديم ؛ و سپس آن ها را كفن كرده و نماز بر جنازه هايشان خوانديم و به خاك سپرديم .
امام حسين عليه السّلام تبسّمى نمود و فرمود: همانا آنان خصم و دشمن تو هستند؛ و فرداى قيامت در پيشگاه ربوبى پروردگار شاكى و خصم تو خواهند بود.
وليكن بدان ، چنانچه ما شيعيان و پيروان تو را بكشيم ، نه آن ها را كفن مى كنيم ؛ و نه بر جنازه هايشان نماز مى خوانيم ؛ و نه آن ها را در قبرستان دفن مى كنيم .
و سپس فرمود: اى معاويه ! من تمام جنايات تو را نسبت به پدرم امام علىّ عليه السّلام ؛ و كينه ات را نسبت به خودمان و شيعيان و دوستانمان مى دانم ، اگر چنين باشد كه هست ، بايستى در كار خود تجديد نظر كنى .(18)
همچنين آورده اند:
روزى مروان بن حكم در جمع عدّه اى دهان به ياوه گوئى باز كرد؛ و به امام حسين عليه السّلام گفت : چنانچه نسبتى با فاطمه دختر رسول خدا نمى داشتيد، چگونه و به چه چيز بر ما بنى اميّه افتخار مى كرديد؟
امام حسين عليه السّلام با شنيدن اين سخن ، از جاى خود برخاست و حلقوم مروان را گرفت و فشار داد و عمامه اش را برگردنش پيچيد به طورى كه بى حال وبى هوش روى زمين افتاد.
بعد از آن ، حضرت خطاب به حاضران كرد و فرمود: اى جماعت ! شما را به خدا سوگند مى دهم كه اگر راست مى گويم ، مرا تصديق كنيد: آيا شما در روى زمين نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، شخصى محبوب تر از من و برادرم مى شناسيد؟
و آيا بر روى كره زمين جز من و برادرم ، كسى ديگر را به فرزندى دختر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى شناسيد؟
همگى پاسخ دادند: خير، ما هيچ كسى غير از شما دو نفر را نمى شناسيم .
امام حسين عليه السّلام بعد از آن فرمود: و همانا من نيز در تمام زمين ، هيچ ملعونِ فرزند ملعونى را نمى شناسم ، جز مروان و پدرش را كه رانده و تبعيد شده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ؛ و نيز مورد خشم و غضب خداوند بوده و هستند.
و آن گاه خطاب به مروان كرد و فرمود: سوگند به خدا، كه تو و پدرت دشمن ترين افراد براى خدا و رسولش و اهل بيت او مى باشيد.(19)
تعريف و افشاگرى در جمع بزرگان
سُلَيْم بن قيس و ديگر راويان حديث آورده اند:
هنگامى كه خلافت و حكومت به دست معاويه رسيد، از انواع شكنجه ها و جسارت ها نسبت به شيعيان امام علىّ عليه السّلام و ذرارى فاطمه زهراء عليها السّلام هيچ دريغ نمى كرد.
و همچنين دين مقدّس اسلام و احكام الهى و نيز قرآن بازيچه بنى اميّه و بوالهوسان فرصت طلب قرار گرفت ، تا آن كه امام حسن مجتبى عليه السّلام را به شهادت رساندند؛ و هر روز بر مشكلات و مشقّات شيعه ها و سادات به نوعى افزوده مى گشت .
و يك سال پيش از آن كه معاويه به دَرَك واصل شود، حضرت اباعبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه به همراه عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر و تنى چند از بنى هاشم از مدينه طيّبه جهت انجام مناسك حجّ عازم مكّه معظّمه گرديدند.
و چون وارد شهر مكّه شدند، دستور داد تا تمام كسانى كه به مكّه آمده بودند، در محلّى گرد هم جمع شوند.
به همين جهت ، با تبعيّت از فرمان امام عليه السّلام تمام افراد، چه آن هائى كه حجّ انجام داده بودند و از احرام خارج شده ، و چه كسانى كه هنوز در حال إ حرام بودند، اعمّ از زن و مرد، خردسال و بزرگسال - كه بيش از هزار نفر بودند - در محلّى تجمّع كرده و اجتماع عظيمى را تشكيل دادن .(20)
سپس حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام در جمع ايشان برخاست و پس از حمد و ستايش خداوند متعال ، اظهار نمود:
اين حاكم ستمگر - معاوية بن اءبى سفيان - آنچه از ظلم و تباهى و خون ريزى و فساد كه در توانش بوده ، نسبت به ما و شيعبان ما انجام داده است ؛ و تمامى شماها آگاه و شاهد بر جنايات او بوده ايد.
و بعد از آن افزود: من امروز تصميم دارم در اين جمع عظيم ، مطالبى را بيان نمايم ، و شما را به جلالت و عظمت پروردگار و به حقانيّت رسول گرامى اسلام سوگند مى دهم ، كه چنانچه سخنانم مورد تاءييد و قبول شما گرديد، آن ها را تصديق و تاءييد نمائيد؛ وگرنه مرا تكذيب كنيد.
و پس از آن در فضائل و مناقب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام ، با استفاده از آيات شريفه قرآن و فرمايشات جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، مطالبى چند بيان نمود، كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:
آيا شما مى دانيد كه وقتى پيامبر خدا بين اصحاب و ياران مواخات و برادرى بر قرار نمود، نيز بين علىّ بن ابى طالب و خودش - صيغه - اُخوّت و برادرى را جارى نمود؟
آيا شاهد و گواه هستيد، كه رسول خدا صلوات اللّه عليه تمام درب ها و روزنه هاى مسجد را از طرف خداوند مسدود نمود، به جز درب ورودى امام علىّ عليه السّلام را، كه باز گذاشت ؟
آيا مى دانيد، كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به حضرت فاطمه عليها السّلام فرمود: تو را به بهترين فرد از اهل بيتم شوهر دادم ، او قبل از همه ، مسلمان شد؛ و حِلم و بردباريش از ديگران عظيم تر است ؛ و نيز موقعيّت علم و دانش او برتر و والاتر مى باشد؟
آيا شما شاهد بوديد، كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من سيّد تمام بنى آدم هستم ؛ و برادرم علىّ عليه السّلام سيّد همه عرب ها است ؛ و فاطمه عليها السّلام سيّده زنان اهل بهشت خواهد بود؛ و حسن و حسين عليهماالسّلام پسرانم ، دو سيّد جوانان اهل بهشت مى باشند؟
و همچنين نكاتى پيرامون ولايت و خلافت مطرح كرد، مبنى بر اين كه ولايت در تمامى امور، تنها مخصوص اهل بيت رسالت است و ديگران غاصب مى باشند.
و نيز مواردى از جنايات و منكرات دستگاه حاكمه معاوية بن ابوسفيان را بر شمرد.
و عدّه اى از جمعيّت ، يكايك موارد و مطالب حضرت را با گفتن : (خدايا! صحيح است )، مورد تاءييد قرار مى دادند.
و عدّه اى ديگر با گفتن : (آرى ، صحيح است ، خدايا! آنچه را حسين مى گويد به راستى حقّ است ؛ ما اين مطالب را از رسول خدا شنيده ايم )، و به طور مرتّب سخنان و فرمايشات حضرت را تصديق و تاءييد مى كردند.
سپس در پايان فرمايشات خود افزود:
اكنون كه سخنان مرا شنيديد؛ و دانستيد كه حقّ است ، پيشنهاد مى دهم ، هنگامى كه به شهرها و خانواده هاى خود مراجعت كرديد، گفته هاى مرابراى آن هائى كه مورد اطمينان شما هستند، بازگو كنيد؛ و آنها را به حقايق و مسائل روز آشنا سازيد.(21)
جدا شدن دست مرد از زن در كنار كعبه الهى
امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت فرمايد:
روزى در مراسم حجّ و طواف كعبه الهى ، زنى چون ديگر مسلمان ها مشغول طواف كردن بود، در حالتى كه دستش از آستين عبايش بيرون و نمايان بود، كه ناگاه مرد بوالهوسى - كه او نيز مشغول طواف كعبه الهى بود - چشمش به به آن زن افتاد و ديد كه دستش نمايان است ، نزديك او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن كشيد.
در اين لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد - هوس باز - به دست آن زن - بى مبالات - چسبيده شد؛ و هر چه تلاش كردند نتوانستند دست خود را از يكديگر جدا سازند.
افرادى كه در حال طواف بودند، اطراف اين زن و مرد جمع شدند و هركس به نوعى فعاليّت كرد تا شايد دست هاى اين دو نفر را از يكديگر جدا كنند، ولى سودى نبخشيد؛ و در اثر ازدحام جمعّت ، طواف قطع گرديد.
و بعد از آن كه نااميد گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر يك به شكلى نظريّه اى صادر كرد:
بعضى گفتند: بايد دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانيده و سبب فساد و گناه شده است .
و برخى گفتند: بلكه مرد مقصّر است ؛ و بايد دست او قطع گردد.
و چون بين آن ها اختلاف نظر پيدا شد و نتوانستند اين مشكل را حلّ نمايند، به ناچار در جستجوى اءهل بيت و فرزندان رسول خدا صلوات اللّه عليهم اجمعين بر آمدند؛ و سؤ ال كردند كه كدام يك از ايشان در مراسم حجّ مشاركت كرده است ؟
گفته شد: حضرت اءبا عبداللّه الحسين عليه السّلام شب گذشته وارد مكّه شده است ؛ و تنها او مى تواند مشكل گشا باشد، پس شخصى را فرستادند تا امام حسين عليه السّلام را در آن جمع بياورد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام در آن جمع حضور يافت ، اءمير مكّه خطاب به حضرت كرد و گفت : ياابن رسول اللّه ! نظريّه شما درباره اين مرد و زن - تبه كار - چيست ؟
حضرت رو، به جانب كعبه الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند كرد و دعائى را زمزمه نمود؛ و چون دعاى حضرت خاتمه يافت دست مرد از زن جدا شد.
امير مكّه پرسيد: اكنون آن ها را چگونه مجازات كنيم ؟
امام حسين عليه السّلام فرمود: ديگر مجازاتى بر آن ها نيست ، (زيرا خداوند توانا آن ها را مجازات نمود).(22)
شناسائى مجرمين در حضور استاندار
مرحوم قطب الدّين راوندى رحمة اللّه عليه و همچنين ديگر علماء به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند:
عدّه اى از دوستان و غلامان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام قصد خروج از شهر مدينه منوّره را داشتند.
امام حسين عليه السّلام به آن ها فرمود: در فلان روز از مدينه خارج نشويد؛ بلكه روز پنج شنبه حركت كنيد و از شهر بيرون رويد.
و سپس افزود: چنانچه مخالفت نمائيد با خطر مواجه خواهيد شد و دزدان راهزن ، راه را بر شما مى بندند و ضمن غارت كردن اموال ، شما را نيز به قتل مى رسانند.
ولى آن ها مخالفت كرده و بر خلاف پيشنهاد امام حسين عليه السّلام از شهر مدينه خارج شدند؛ و عدّه اى از راهزن ها راه را بستند؛ و بر آن ها يورش برده و تمامى آن افراد را كشتند و اموالشان را به غارت بردند.
وقتى امام حسين عليه السّلام از اين جريان آگاه شد، حركت نمود و نزد والى - استاندار - مدينه رفت .
همين كه حضرت وارد شد، والى مدينه قبل از هر سخنى اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! شنيده ام كه دوستان و غلامان شما را كشته اند و اموال آن ها را به يغما برده اند، اميدوارم كه خداوند به شما و خانواده هايشان صبر و پاداش نيك عطا فرمايد.
امام حسين عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: چنانچه آن ها را شناسائى و معرّفى كنم ، آيا دست گير و مجازاتشان مى نمائى ؟
والى مدينه گفت : مگر آن ها را مى شناسى ؟
حضرت فرمود: بلى ، آن ها را مى شناسم ، همان طور كه تو را مى شناسم ؛ و سپس به شخصى كه حضور داشت اشاره كرد و فرمود: اين يكى از آن دزدان قاتل مى باشد.
آن شخص بسيار تعجّب كرد و عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! چگونه تشخيص دادى كه من يكى از آن ها مى باشم ؟!
حضرت فرمود: چنانچه علامت ها و نشانه ها را برايت بيان نمايم ، تاءييد و تصديق مى كنى ؟
جواب داد: بلى ، به خدا سوگند تصديق و تاءييد خواهم كرد.
آن گاه امام حسين عليه السّلام فرمود: فلان وقت تو به همراه دوستانت - فلان و فلانى - از منزل خارج شديد و در بيرون شهر مدينه چنين و چنان كرديد.
و بعد از آن كه امام عليه السّلام تمام نشانى ها و خصوصيّات را يكى پس از ديگرى بيان نمود، استاندار مدينه به آن كسى كه حضرت او را معرّفى نموده بود، خطاب كرد و گفت :
قسم به صاحب اين منبر! چنانچه حقيقت را نگوئى و اعتراف به گناه خويش نكنى ، دستور مى دهم كه تمام گوشت ها و استخوان هاى بدنت را ريز ريز كنند.
پس او در پاسخ گفت : به خدا سوگند، حسين بن علىّ عليه السّلام دروغ نگفته است ؛ بلكه تمام گفته هايش حقيقت و واقعيّت دارد، مثل اين كه آن حضرت شخصا همراه ما بوده است .
بعد از آن والى مدينه دستور داد: تمام متّهمين را إ حضار كردند؛ و يكايك آن ها بدون هيچ گونه تهديدى ، اعتراف و اقرار به قتل و دزدى خويش كردند.
و سپس والى مدينه همه آن ها را محكوم به اعدام كرده و يكايك ايشان را گردن زدند.(23)
آرزوى غلام به واقعيّت پيوست
روزى امام حسين عليه السّلام در جمع عدّه اى از اصحابش حضور يافت و آن ها را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
از نظر من صحّت قول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ثابت است كه فرمود: بهترين اعمال و كارها بعد از نماز صبح ، دلى را شاد گرداندن است ، به وسيله آنچه كه سبب گناه نشود.
و سپس افزود: روزى غلامى را ديدم كه با سگى هم غذا بود، وقتى سبب آن را از او پرسيدم ، در پاسخ گفت : اى پسر رسول خدا! من غمناك و ناراحت هستم ، مى خواهم با خوشحال كردن اين سگ ، خودم را شادمان و مسرور گردانم .
سپس در ادامه اظهار داشت : من داراى اربابى يهودى هستم كه آرزو دارم ، شايد بتوانم از او جدا شده و آسوده گردم .
امام حسين عليه السّلام مى فرمايد: من با شنيدن سخنان غلام ، نزد ارباب او آمدم و تصميم گرفتم تا مبلغ دويست دينار به عنوان قيمت غلام تحويل أ ربابش دهم و او را خريدارى نمايم .
پس چون يهودى از تصميم من آگاه شد، اظهار داشت : اى پسر رسول خدا! آن غلام فداى قدمت باد، او را به تو بخشيدم و اين باغ را هم به او بخشيدم ؛ و سپس پول ها را هم نيز برگرداند.
امام حسين عليه السّلام فرمايد: من پول ها را به او پس دادم ؛ و اظهار داشتم : من هم اين پول را به تو مى بخشم .
يهودى گفت : پول ها را پذيرفتم و به غلام بخشيدم .
امام عليه السّلام افزود: من غلام را آزاد كردم و باغ را هم به او بخشيدم ؛ و آن دويست دينار را هم دريافت كرد.
پس همسر يهودى كه شاهد اين جريان بود مسلمان شد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد.
و در پايان يهودى چون چنين برخوردى را ديد، گفت : من نيز مسلمان شدم و اين خانه مسكونى را به همسرم بخشيدم .(24)
دو جريان عبرت انگيز و آموزنده
اءُسامه كه يكى از اصحاب پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله بود؛ و همچنين يكى از كسانى بود كه نسبت به بيعت با امام علىّ عليه السّلام سر باز زد و تخلّف كرد.
روزى سخت مريض شده بود، همان مريضى كه نيز سبب مرگ و فوت وى گرديد.
امام حسين عليه السّلام چون شنيد كه اُسامه مريض شده و در بستر بيمارى افتاده است ، تصميم گرفت تا به عنوان عيادت و ديدار از او به منزلش برود.
وقتى حضرت وارد منزل اُسامه گرديد، كنار بستر او نشست و جوياى احوال وى شد.
اُسامه كه انتظار چنين برخورد محبّت آميزى را از امام نداشت ؛ آهى كشيد و اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! غم و اندوه بسيارى دارم .
حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: مشكل و ناراحتى تو چيست ؟
اُسامه اظهار داشت : قَرْض و بدهى سنگينى بر دوش دارم كه به مقدار شصت هزار درهم مى باشد.
حضرت او را دلدارى داد و فرمود: ناراحت نباش ، تمام قرضى كه بر عهده دارى ، من تعهّد مى نمايم كه آن ها را بپردازم .
اُسامه گفت : مى ترسم پيش از آن كه بدهكارى هايم پرداخت شود، از دنيا بروم .
امام حسين عليه السّلام فرمود: مطمئن باش پيش از آن كه من ، بدهى تو را نپرداخته ام ، هرگز نخواهى مُرد.
سپس حضرت . از نزد اُسامه حركت نمود تا قرض هايش را پرداخت نمايد؛ و پس از آن كه بدهكارى هايش پرداخت شد، فوت كرد.(25)
همچنين آورده اند:
روزى حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام در مجلس معاوية ابن ابى سفيان شد و ديد كه يك نفر عرب بيابان نشين از معاويه تقاضاى كمك دارد، ولى معاويه از كمك به آن عرب ، خوددارى نمود؛ و با حضرت مشغول صحبت گرديد.
عرب بيابان نشين از برخى افراد حاضر در مجلس سؤ ال كرد: اين شخص تازه وارد كيست ؟
پاسخ دادند: او حسين فرزند علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است .
آن گاه اءعرابى حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : اى فرزند رسول خدا! من از شما خواهش مى كنم تا نسبت به رفع مشكل من با معاويه صحبت كنى ؟
حضرت هم درخواست اعرابى را پذيرفت و سفارش او را به معاويه كرد و معاويه هم خواسته اعرابى را برآورد و نيازش را برطرف ساخت .
سپس أ عرابى با اشعارى چند امام حسين عليه السّلام را مدح و ثناء گفت ؛ و از آن حضرت قدردانى و تشكّر كرد.
معاويه به اعرابى معترض شد كه من به تو كمك نمودم و تو حسين را تمجيد و تعريف مى كنى ؟!
أ عرابى در پاسخ گفت : اى معاويه ! آنچه را كه تو به من دادى از حقّ آن حضرت بود كه سفارش و وساطت او را پذيرفتى ؛ و به جهت او مرا كمك و يارى كردى .(26)
آينده نگرى و پيش انديشى
مرحوم شيخ صدوق رحمة اللّه عليه در كتاب خود آورده است :
در يكى از روزها شخصى ، محضر مبارك امام حسين عليه السّلام شرفياب شد و ضمن احوال پرسى عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! در چه حالتى هستى ؟ و شب را چگونه به صبح آورده اى ؟
حضرت در جواب فرمود: در حالتى به سر مى برم كه پروردگارم در هر لحظه شاهد و ناظر بر اعمال و كردارم مى باشد.
و آتش دوزخ را بر سر راه خود مى بينم ، مرگ كه به دنبال من است ، هر لحظه مرا مى جويد؛ و مى دانم كه محاسبه ، نسبت به گفتار و كردارم حتمى است ، پس سعادت و خوشبختى خود را در گرو اعمال و گفتار خود مى دانم ؛ و هر آنچه را دوست داشته باشم ، به آن دست نمى يابم ؛ و از آنچه بى زار و ناخرسندم ، نمى توانم خود را برهانم ؛ و بالا خره بايد تابع مقدّرات الهى ، باشم ؛ و ايمان دارم كه تمامى امور من به دست ديگرى است ، كه اگر بخواهد مرا مؤ اخذه مى كند؛ و اگر مايل باشد مرا عفو مى نمايد. پس با يك چنين حالتى كدام فقيرى در پيشگاه خداوند، از من فقيرتر و نيازمندتر خواهد بود.(27)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2021, 22:06
بچّه آهو و بى طاقتى ملائكه

روزى امام حسن مجتبى عليه السّلام در كنار حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ايستاده بود، كه يك شكارچى در حالى كه بچّه آهوئى را به همراه داشت وارد شد؛ و اظهار داشت : يا رسول اللّه ! من اين بچّه آهو را شكار كرده ام و آن را براى فرزندانت حسن و حسين عليهماالسّلام هديه آورده ام .
حضرت آن بچّه آهو را قبول نمود و به امام حسن مجتبى عليه السّلام داد و براى شكارچى دعاى خير نمود.
و پس از ساعتى حسين عليه السّلام آمد؛ و چون ديد برادرش با بچّه آهوئى سرگرم بازى است گفت : آن را از كجا آورده اى ؟
جواب داد: جدّم رسول اللّه آن را به من داد.
امام حسين عليه السّلام سريع به سوى جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روانه شد و اظهار داشت : چرا به برادرم بچّه آهو داده اى و به من نمى دهى ؟!
و مرتّب اين سخن را تكرار مى نمود و حضرت رسول نيز او را با ملاطفت و مهربانى دلدارى مى داد، تا آن كه حسين عليه السّلام مشغول گريه شد.
ناگاه جلوى مسجد سر و صدائى به پا شد، هنگامى كه مشاهده كردند، ديدند كه گرگى آهوئى را به همراه بچّه اش آورده است .
همين كه نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله رسيدند، آهو با زبان فصيح ، به عربى لب به سخن گشود و گفت : يا رسول اللّه ! من داراى دو بچّه شيرخواره بودم ، يكى از آن ها را شكارچى گرفت و براى شما آورد؛ و اين بچّه برايم باقى ماند و خوشحال بودم .
و هنگامى كه مشغول شيردادنش بودم صدائى شنيدم كه مى گفت :
زود باش ! با سرعت بچّه ات را نزد پيامبر خدا بِبَر، چون حسين عليه السّلام با حالت گريه درخواست آن را دارد؛ و تا قبل از آن كه اشك بر گونه هايش جارى گردد، خودت را با بچّه ات بايد آن جا رسانى ؛ وگرنه اين گرگ تو و بچّه ات را نابود مى كند.
و سپس گفت : يا رسول اللّه ! من مسافت زيادى را با سرعت آمده ام و خدا را شكر مى گويم كه پيش از جارى شدن اشك بر صورت مبارك فرزندت حسين خود را به اينجا رسانده ام .
در اين هنگام صداى تكبير از جمعيّت بلند شد؛ و حضرت براى آهو دعا نمود و بچّه اش را تحويل حسين عليه السّلام داد؛ و آن را نزد مادرش حضرت زهراء عليها السّلام آورد و همگى شادمان گرديدند.(12)
بزرگوارى و گذشت و اهميّت صلح طبق آنچه تاريخ ‌نويسان آورده اند:

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2021, 22:06
در دوران كودكى ، روزى بين امام حسين عليه السّلام و برادرش ، محمّد حنفيّه مشاجره و نزاعى به وجود آمد؛ و محمّد حنفيّه به سوى منزل خود رهسپار گشت ، نامه اى به اين مضمون - پس از حمد و ثناى الهى - براى امام حسين عليه السّلام نوشت و فرستاد:
اى برادر، حسين ! به قدرى شرافت و منزلت تو بسيار است كه من به آن مرحله نخواهم رسيد.
فضل و بزرگوارى تو را من هرگز درك نخواهم كرد؛ ولى پدر من و تو، علىّ عليه السّلام است كه هيچ كدام ما بر او فضيلت و برترى نداريم .
و امّا مادر من از بنى حنفيّه و مادر تو فاطمه ، دختر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، مى باشد كه چنانچه تمامى موجودات روى زمين پر از مثل مادر من باشد، هرگز به مقام و منزلت مادر تو دست نخواهند يافت .
برادرم ! چنانچه نامه مرا خواندى ، لباس و كفش خود را بپوش و به نزد من بيا و مرا راضى گردان ؛ و مواظب باش كه من در يك چنين فضيلتى بر تو سبقت نگيرم كه تو در آن سزاوارترى .
وقتى كه نامه به دست امام حسين عليه السّلام رسيد و آن را قرائت نمود، با سرعت به سوى برادرش حركت كرد و او را از خويش راضى و خوشحال گرداند.(13)
همچنين مرحوم فيض كاشانى در كتاب خود آورده است :
در دوران كودكى حَسَنَين عليهماالسّلام ، بين آن دو نزاعى واقع شد، يكى از اصحاب از اين جريان اطّلاع يافت ، به حسين عليه السّلام پيشنهاد داد كه برادرت از تو بزرگ تر مى باشد و سزوار است تو بر او وارد شوى و صلح نمائيد.
حسين عليه السّلام فرمود: از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، شنيدم كه فرمود: چنانچه بين دو نفر نزاعى واقع شود؛ و يك نفر از ايشان در رضايت خواهى و صلح پيشقدم گردد، همانا او قبل از ديگرى وارد بهشت خواهد شد.
و سپس افزود: و من دوست ندارم كه در اين امر از برادر بزرگترم سبقت گيرم ؛ و چون اين خبر به برادرش ، امام حسن عليه السّلام رسيد سريع نزد وى آمد.(14)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2021, 22:07
بخشش ، همراه با تعليم و تربيت

در كتاب مقتل آل الرّسول حكايت شده است :
روزى يك نفر عرب بيابان نشين به محضر مبارك حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام شرفياب شد و اظهار داشت :
اى پسر رسول خدا! من ديه كامله اى را تضمين كرده ام ؛ وليكن از پرداخت آن ناتوانم ، با خود گفتم : بهتر است نزد بخشنده ترين و بزرگوارترين افراد برسم و از او تقاضاى كمك نمايم ؛ و از شما اهل بيت رسالت گرامى تر و بخشنده تر نيافتم .
حضرت فرمود: اى برادر عرب ! من از تو سه مطلب را سؤ ال مى كنم ، چنانچه يكى از آن ها را جواب دهى ، يك سوّم ديه را مى پردازم .
و اگر دوتاى آن سؤ ال ها را پاسخ صحيح گفتى ، دوسوّم آن را خواهم پرداخت ؛ و در صورتى كه هر سه مسئله را پاسخ درست دادى ، تمام ديه و بدهى تو را پرداخت مى نمايم .
اءعرابى گفت : ياابن رسول اللّه ! آيا شخصيّتى چون شما كه اهل فضل و كمال هستى از همانند من بيابان نشين سؤ ال مى كند؟!
حضرت فرمود: از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: نيكى و احسانى را كه به ديگرى مى كنى ، بايستى به مقدار شناخت و معرفت آن شخص ‍ باشد.
اعرابى عرضه داشت : پس آنچه دوست دارى سؤ ال فرما، چنانچه توانستم پاسخ مى دهم ؛ وگرنه از شما مى آموزم ، و در همه امور از خداوند متعال كمك و يارى مى طلبم .
حضرت سؤ ال نمود: كدام كارها اءفضل اءعمال است ؟
اءعرابى پاسخ داد: همانا ايمان و اعتقاد به خداوند سبحان ، اءفضل اءعمال و برترين كارها است .
حضرت فرمود: راه نجات از هلاكت چگونه است ؟
اعرابى در جواب گفت : توكّل و اعتماد بر خداوند متعال ، بهترين وسيله نجات و رستگارى است .
سوّمين سؤ ال اين بود: چه چيز موجب زينت مرد خواهد بود؟
اعرابى در پاسخ اظهار داشت : علم و دانشى كه همراه با صبر و شكيبائى باشد.
سپس امام حسين عليه السّلام اظهار نمود: چنانچه براى انسان اشتباهى رخ دهد؟
اعرابى گفت : مال و ثروتى كه همراه با مروّت و وجدان باشد.
و پس از آن حضرت فرمود: چنانچه باز هم اشتباه كند؟
اعرابى اظهار داشت : تنها راه نجات او اين است ، كه صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند و نابودش كند.
حضرت در اين لحظه تبسّمى نمود و هميانى را جلوى اءعرابى قرار داد كه در آن مقدار هزار دينار بود؛ و همچنين انگشترش را كه نگين آن صد درهم ارزش داشت به اعرابى اهداء نمود و فرمود: اى اءعرابى ! اين مبلغ را بابت بدهى خود بپرداز؛ و انگشتر را هزينه زندگى خود كن .
و چون اءعرابى آن هدايا را گرفت ، از حضرت تشكّر و قدردانى كرد و گفت : ((اللّهُ يَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ)) يعنى ؛ خداوند متعال مى داند خلافت و رسالت خود را به چه كسانى واگذار نمايد.(15)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2021, 22:07
فخر فرزند بر پدر، روى دامان پيامبر عليهم السّلام
روزى رسول خدا به همراه امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليهما در محلّى نشسته بودند، ناگهان حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام ؛ در سنين شش سالگى وارد شد.
پس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله او را در آغوش گرفت ، و بر پيشانى و لب هايش بوسه زد؛ و وى را بر دامان خويش نشانيد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام روى زانوى جدّش نشست ، اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! آيا فرزندم ، حسين را دوست دارى ؟
پيامبر خدا پاسخ داد: چگونه او را دوست نداشته باشم ، در حالى كه او پاره تن من مى باشد.
اميرالمؤ منين عليه السّلام سؤ ال نمود: كدام يك از ما دو نفر نزد شما محبوب تر و گرامى تر هستيم ؟
در اين لحظه حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام قبل از آن كه جدّش لب به سخن گشايد، اظهار نمود: پدرجان ! هركس شريف تر و مقامى والاتر داشته باشد، نزد جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله محبوب تر خواهد بود.
اميرالمؤ منين عليه السّلام خطاب به فرزندش نمود: اى حسين جان ! آيا بر من - كه پدرت هستم - فخر مى ورزى ؟!
پاسخ داد: بلى ، چنانچه مايل باشى ثابت خواهم كرد.
پس امام علىّ عليه السّلام در برابر فرزندش ، حدود هشتاد فضيلت از فضائل و مناقب خود را بيان نمود؛ و در پايان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله خطاب به حسين عليه السّلام كرد و فرمود: اى اباعبداللّه ! آنچه را كه از فضائل پدرت شنيدى يك مليونم - و قطره اى از درياى مناقب و - فضائلش نمى باشد.
آن گاه حسين عليه السّلام اظهار داشت : خداوند را شكرگزاريم ، كه ما اهل بيت را بر ديگر خلايقش فضيلت و برترى داده است ؛ و پس از بيان مفصّلى افزود: اى پدر! و اى اميرمؤ منان ! آنچه را كه بيان نمودى صحيح و حقّ است .
بعد از آن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به حسين عليه السّلام فرمود: فرزندم ! اكنون فضائل و مناقب خود را بازگو نما.
حضرت اباعبداللّه اظهار نمود: اى پدر! من حسين فرزند اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام هستم ؛ و مادرم فاطمه زهراء عليها السّلام است كه سرور همه زنان جهان مى باشد.
و همچنين جدّم محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله ، سيّد و سرور تمام انسان ها خواهد بود؛ و در پيشگاه خداوند مقام وى از هر جهت بر همه موجودات جهان آفرينش برتر و والاتر است .
و شكىّ نيست كه مادرم از مادر شما اءفضل است ؛ و پدرم از پدرت اءشرف و اءفضل مى باشد، و همچنين جدّ من از جدّ شما با شرافت تر و بلكه از همه موجودات عالم افضل است .
سپس افزود: و من در گهواره بودم كه جبرئيل امين آرام بخش و مونس من بود.
و در پايان ، با همان حالتى كه روى زانو و در آغوش جدّش رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نشسته بود، اظهار نمود: اى پدرجان ، اى علىّ، اى اميرمؤ منان ! شما در نزد خداوند از من افضل هستى ؛ وليكن من از جهت حسب و نسبى كه دارم - يعنى ؛ جدّ و پدر و مادر خود - بر شما فخر و مباهات مى كنم .(16)
كرامت در مجازاتطبق آنچه تاريخ ‌نويسان نگاشته اند:
يكى از پيش خدمتان امام حسين عليه السّلام خلافى مرتكب شد كه مستحقّ عقوبت و تاءديب گشت .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2021, 22:08
به همين جهت ، حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام دستور داد تا نامبرده تاءديب و تنبيه شود.
وليكن پيش از آن كه غلام مجازات شود، خود را به مولايش امام حسين عليه السّلام رساند و عرضه داشت : اى سرورم ! خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است : ((وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ)) .
پس حضرت با مشاهده حالت او؛ و شنيدن اين آيه مباركه قرآن تبسّمى نمود و فرمود: او را رها سازيد، من خشم خود را فرو نشاندم .
آن گاه پيش خدمت گفت : ((وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ)) .
امام حسين عليه السّلام با شنيدن اين قطعه از آيه شريفه ، خطاب به غلام كرد و اظهار داشت : از تو گذشتم و تو را مورد عفو و بخشش خود قرار دادم .
در اين هنگام ، غلام كرامت و بخششى بيش از اين تقاضا كرد و اظهار داشت : ((وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ)) يعنى ؛ خداوند متعال نيكوكاران و كرامت كنندگان را دوست دارد.
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام با ديدن حالت غلام و تلاوت آخرين قسمت آيه مباركه قرآن ، فرمود: همانا من تو را به جهت خوشنودى و رضايت خداوند متعال آزاد كردم .
و پس از آن دستور داد تا همچنين هديه اى مناسب ، كه رفع مشكل و نياز غلام كند به وى عطاء گردد.(17)
احتجاج و برخورد با مخالفان
يكى از راويان و تاريخ ‌نويسان آورده است :
پس از آن كه معاويه بر يكى از اصحاب و ياران باوفاى اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام - به نام حُجر بن عدى و اصحابش - دست يافت و آن ها را يكى پس از ديگرى با شكنجه هاى مختلفى به شهادت رساند، عازم مكّه معظّمه شد.
وقتى وارد آنجا شد، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را ملاقات كرد و عرضه داشت :
اى أ باعبداللّه ! آيا خبردار شده اى آنچه را نسبت به حُجر بن عدى و دوستان و شيعيان پدرت انجام داده ايم ؟
حضرت اظهار نمود: با آن ها چه كرده ايد؟
معاويه گفت : آن ها را به قتل رسانديم ؛ و سپس آن ها را كفن كرده و نماز بر جنازه هايشان خوانديم و به خاك سپرديم .
امام حسين عليه السّلام تبسّمى نمود و فرمود: همانا آنان خصم و دشمن تو هستند؛ و فرداى قيامت در پيشگاه ربوبى پروردگار شاكى و خصم تو خواهند بود.
وليكن بدان ، چنانچه ما شيعيان و پيروان تو را بكشيم ، نه آن ها را كفن مى كنيم ؛ و نه بر جنازه هايشان نماز مى خوانيم ؛ و نه آن ها را در قبرستان دفن مى كنيم .
و سپس فرمود: اى معاويه ! من تمام جنايات تو را نسبت به پدرم امام علىّ عليه السّلام ؛ و كينه ات را نسبت به خودمان و شيعيان و دوستانمان مى دانم ، اگر چنين باشد كه هست ، بايستى در كار خود تجديد نظر كنى .(18)
همچنين آورده اند:

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2021, 22:08
روزى مروان بن حكم در جمع عدّه اى دهان به ياوه گوئى باز كرد؛ و به امام حسين عليه السّلام گفت : چنانچه نسبتى با فاطمه دختر رسول خدا نمى داشتيد، چگونه و به چه چيز بر ما بنى اميّه افتخار مى كرديد؟
امام حسين عليه السّلام با شنيدن اين سخن ، از جاى خود برخاست و حلقوم مروان را گرفت و فشار داد و عمامه اش را برگردنش پيچيد به طورى كه بى حال وبى هوش روى زمين افتاد.
بعد از آن ، حضرت خطاب به حاضران كرد و فرمود: اى جماعت ! شما را به خدا سوگند مى دهم كه اگر راست مى گويم ، مرا تصديق كنيد: آيا شما در روى زمين نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، شخصى محبوب تر از من و برادرم مى شناسيد؟
و آيا بر روى كره زمين جز من و برادرم ، كسى ديگر را به فرزندى دختر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى شناسيد؟
همگى پاسخ دادند: خير، ما هيچ كسى غير از شما دو نفر را نمى شناسيم .
امام حسين عليه السّلام بعد از آن فرمود: و همانا من نيز در تمام زمين ، هيچ ملعونِ فرزند ملعونى را نمى شناسم ، جز مروان و پدرش را كه رانده و تبعيد شده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ؛ و نيز مورد خشم و غضب خداوند بوده و هستند.
و آن گاه خطاب به مروان كرد و فرمود: سوگند به خدا، كه تو و پدرت دشمن ترين افراد براى خدا و رسولش و اهل بيت او مى باشيد.(19)
تعريف و افشاگرى در جمع بزرگان
سُلَيْم بن قيس و ديگر راويان حديث آورده اند:
هنگامى كه خلافت و حكومت به دست معاويه رسيد، از انواع شكنجه ها و جسارت ها نسبت به شيعيان امام علىّ عليه السّلام و ذرارى فاطمه زهراء عليها السّلام هيچ دريغ نمى كرد.
و همچنين دين مقدّس اسلام و احكام الهى و نيز قرآن بازيچه بنى اميّه و بوالهوسان فرصت طلب قرار گرفت ، تا آن كه امام حسن مجتبى عليه السّلام را به شهادت رساندند؛ و هر روز بر مشكلات و مشقّات شيعه ها و سادات به نوعى افزوده مى گشت .
و يك سال پيش از آن كه معاويه به دَرَك واصل شود، حضرت اباعبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه به همراه عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر و تنى چند از بنى هاشم از مدينه طيّبه جهت انجام مناسك حجّ عازم مكّه معظّمه گرديدند.
و چون وارد شهر مكّه شدند، دستور داد تا تمام كسانى كه به مكّه آمده بودند، در محلّى گرد هم جمع شوند.
به همين جهت ، با تبعيّت از فرمان امام عليه السّلام تمام افراد، چه آن هائى كه حجّ انجام داده بودند و از احرام خارج شده ، و چه كسانى كه هنوز در حال إ حرام بودند، اعمّ از زن و مرد، خردسال و بزرگسال - كه بيش از هزار نفر بودند - در محلّى تجمّع كرده و اجتماع عظيمى را تشكيل دادن .(20)
سپس حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام در جمع ايشان برخاست و پس از حمد و ستايش خداوند متعال ، اظهار نمود:
اين حاكم ستمگر - معاوية بن اءبى سفيان - آنچه از ظلم و تباهى و خون ريزى و فساد كه در توانش بوده ، نسبت به ما و شيعبان ما انجام داده است ؛ و تمامى شماها آگاه و شاهد بر جنايات او بوده ايد.
و بعد از آن افزود: من امروز تصميم دارم در اين جمع عظيم ، مطالبى را بيان نمايم ، و شما را به جلالت و عظمت پروردگار و به حقانيّت رسول گرامى اسلام سوگند مى دهم ، كه چنانچه سخنانم مورد تاءييد و قبول شما گرديد، آن ها را تصديق و تاءييد نمائيد؛ وگرنه مرا تكذيب كنيد.
و پس از آن در فضائل و مناقب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام ، با استفاده از آيات شريفه قرآن و فرمايشات جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، مطالبى چند بيان نمود، كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:
آيا شما مى دانيد كه وقتى پيامبر خدا بين اصحاب و ياران مواخات و برادرى بر قرار نمود، نيز بين علىّ بن ابى طالب و خودش - صيغه - اُخوّت و برادرى را جارى نمود؟
آيا شاهد و گواه هستيد، كه رسول خدا صلوات اللّه عليه تمام درب ها و روزنه هاى مسجد را از طرف خداوند مسدود نمود، به جز درب ورودى امام علىّ عليه السّلام را، كه باز گذاشت ؟
آيا مى دانيد، كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به حضرت فاطمه عليها السّلام فرمود: تو را به بهترين فرد از اهل بيتم شوهر دادم ، او قبل از همه ، مسلمان شد؛ و حِلم و بردباريش از ديگران عظيم تر است ؛ و نيز موقعيّت علم و دانش او برتر و والاتر مى باشد؟
آيا شما شاهد بوديد، كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من سيّد تمام بنى آدم هستم ؛ و برادرم علىّ عليه السّلام سيّد همه عرب ها است ؛ و فاطمه عليها السّلام سيّده زنان اهل بهشت خواهد بود؛ و حسن و حسين عليهماالسّلام پسرانم ، دو سيّد جوانان اهل بهشت مى باشند؟
و همچنين نكاتى پيرامون ولايت و خلافت مطرح كرد، مبنى بر اين كه ولايت در تمامى امور، تنها مخصوص اهل بيت رسالت است و ديگران غاصب مى باشند.
و نيز مواردى از جنايات و منكرات دستگاه حاكمه معاوية بن ابوسفيان را بر شمرد.
و عدّه اى از جمعيّت ، يكايك موارد و مطالب حضرت را با گفتن : (خدايا! صحيح است )، مورد تاءييد قرار مى دادند.
و عدّه اى ديگر با گفتن : (آرى ، صحيح است ، خدايا! آنچه را حسين مى گويد به راستى حقّ است ؛ ما اين مطالب را از رسول خدا شنيده ايم )، و به طور مرتّب سخنان و فرمايشات حضرت را تصديق و تاءييد مى كردند.
سپس در پايان فرمايشات خود افزود:
اكنون كه سخنان مرا شنيديد؛ و دانستيد كه حقّ است ، پيشنهاد مى دهم ، هنگامى كه به شهرها و خانواده هاى خود مراجعت كرديد، گفته هاى مرابراى آن هائى كه مورد اطمينان شما هستند، بازگو كنيد؛ و آنها را به حقايق و مسائل روز آشنا سازيد.(21)
جدا شدن دست مرد از زن در كنار كعبه الهى
امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت فرمايد:
روزى در مراسم حجّ و طواف كعبه الهى ، زنى چون ديگر مسلمان ها مشغول طواف كردن بود، در حالتى كه دستش از آستين عبايش بيرون و نمايان بود، كه ناگاه مرد بوالهوسى - كه او نيز مشغول طواف كعبه الهى بود - چشمش به به آن زن افتاد و ديد كه دستش نمايان است ، نزديك او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن كشيد.
در اين لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد - هوس باز - به دست آن زن - بى مبالات - چسبيده شد؛ و هر چه تلاش كردند نتوانستند دست خود را از يكديگر جدا سازند.
افرادى كه در حال طواف بودند، اطراف اين زن و مرد جمع شدند و هركس به نوعى فعاليّت كرد تا شايد دست هاى اين دو نفر را از يكديگر جدا كنند، ولى سودى نبخشيد؛ و در اثر ازدحام جمعّت ، طواف قطع گرديد.
و بعد از آن كه نااميد گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر يك به شكلى نظريّه اى صادر كرد:
بعضى گفتند: بايد دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانيده و سبب فساد و گناه شده است .
و برخى گفتند: بلكه مرد مقصّر است ؛ و بايد دست او قطع گردد.
و چون بين آن ها اختلاف نظر پيدا شد و نتوانستند اين مشكل را حلّ نمايند، به ناچار در جستجوى اءهل بيت و فرزندان رسول خدا صلوات اللّه عليهم اجمعين بر آمدند؛ و سؤ ال كردند كه كدام يك از ايشان در مراسم حجّ مشاركت كرده است ؟
گفته شد: حضرت اءبا عبداللّه الحسين عليه السّلام شب گذشته وارد مكّه شده است ؛ و تنها او مى تواند مشكل گشا باشد، پس شخصى را فرستادند تا امام حسين عليه السّلام را در آن جمع بياورد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام در آن جمع حضور يافت ، اءمير مكّه خطاب به حضرت كرد و گفت : ياابن رسول اللّه ! نظريّه شما درباره اين مرد و زن - تبه كار - چيست ؟
حضرت رو، به جانب كعبه الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند كرد و دعائى را زمزمه نمود؛ و چون دعاى حضرت خاتمه يافت دست مرد از زن جدا شد.
امير مكّه پرسيد: اكنون آن ها را چگونه مجازات كنيم ؟
امام حسين عليه السّلام فرمود: ديگر مجازاتى بر آن ها نيست ، (زيرا خداوند توانا آن ها را مجازات نمود).(22)
شناسائى مجرمين در حضور استاندار
مرحوم قطب الدّين راوندى رحمة اللّه عليه و همچنين ديگر علماء به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند:
عدّه اى از دوستان و غلامان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام قصد خروج از شهر مدينه منوّره را داشتند.
امام حسين عليه السّلام به آن ها فرمود: در فلان روز از مدينه خارج نشويد؛ بلكه روز پنج شنبه حركت كنيد و از شهر بيرون رويد.
و سپس افزود: چنانچه مخالفت نمائيد با خطر مواجه خواهيد شد و دزدان راهزن ، راه را بر شما مى بندند و ضمن غارت كردن اموال ، شما را نيز به قتل مى رسانند.
ولى آن ها مخالفت كرده و بر خلاف پيشنهاد امام حسين عليه السّلام از شهر مدينه خارج شدند؛ و عدّه اى از راهزن ها راه را بستند؛ و بر آن ها يورش برده و تمامى آن افراد را كشتند و اموالشان را به غارت بردند.
وقتى امام حسين عليه السّلام از اين جريان آگاه شد، حركت نمود و نزد والى - استاندار - مدينه رفت .
همين كه حضرت وارد شد، والى مدينه قبل از هر سخنى اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! شنيده ام كه دوستان و غلامان شما را كشته اند و اموال آن ها را به يغما برده اند، اميدوارم كه خداوند به شما و خانواده هايشان صبر و پاداش نيك عطا فرمايد.
امام حسين عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: چنانچه آن ها را شناسائى و معرّفى كنم ، آيا دست گير و مجازاتشان مى نمائى ؟
والى مدينه گفت : مگر آن ها را مى شناسى ؟
حضرت فرمود: بلى ، آن ها را مى شناسم ، همان طور كه تو را مى شناسم ؛ و سپس به شخصى كه حضور داشت اشاره كرد و فرمود: اين يكى از آن دزدان قاتل مى باشد.
آن شخص بسيار تعجّب كرد و عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! چگونه تشخيص دادى كه من يكى از آن ها مى باشم ؟!
حضرت فرمود: چنانچه علامت ها و نشانه ها را برايت بيان نمايم ، تاءييد و تصديق مى كنى ؟
جواب داد: بلى ، به خدا سوگند تصديق و تاءييد خواهم كرد.
آن گاه امام حسين عليه السّلام فرمود: فلان وقت تو به همراه دوستانت - فلان و فلانى - از منزل خارج شديد و در بيرون شهر مدينه چنين و چنان كرديد.
و بعد از آن كه امام عليه السّلام تمام نشانى ها و خصوصيّات را يكى پس از ديگرى بيان نمود، استاندار مدينه به آن كسى كه حضرت او را معرّفى نموده بود، خطاب كرد و گفت :
قسم به صاحب اين منبر! چنانچه حقيقت را نگوئى و اعتراف به گناه خويش نكنى ، دستور مى دهم كه تمام گوشت ها و استخوان هاى بدنت را ريز ريز كنند.
پس او در پاسخ گفت : به خدا سوگند، حسين بن علىّ عليه السّلام دروغ نگفته است ؛ بلكه تمام گفته هايش حقيقت و واقعيّت دارد، مثل اين كه آن حضرت شخصا همراه ما بوده است .
بعد از آن والى مدينه دستور داد: تمام متّهمين را إ حضار كردند؛ و يكايك آن ها بدون هيچ گونه تهديدى ، اعتراف و اقرار به قتل و دزدى خويش كردند.
و سپس والى مدينه همه آن ها را محكوم به اعدام كرده و يكايك ايشان را گردن زدند.(23)
آرزوى غلام به واقعيّت پيوست
روزى امام حسين عليه السّلام در جمع عدّه اى از اصحابش حضور يافت و آن ها را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
از نظر من صحّت قول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ثابت است كه فرمود: بهترين اعمال و كارها بعد از نماز صبح ، دلى را شاد گرداندن است ، به وسيله آنچه كه سبب گناه نشود.
و سپس افزود: روزى غلامى را ديدم كه با سگى هم غذا بود، وقتى سبب آن را از او پرسيدم ، در پاسخ گفت : اى پسر رسول خدا! من غمناك و ناراحت هستم ، مى خواهم با خوشحال كردن اين سگ ، خودم را شادمان و مسرور گردانم .
سپس در ادامه اظهار داشت : من داراى اربابى يهودى هستم كه آرزو دارم ، شايد بتوانم از او جدا شده و آسوده گردم .
امام حسين عليه السّلام مى فرمايد: من با شنيدن سخنان غلام ، نزد ارباب او آمدم و تصميم گرفتم تا مبلغ دويست دينار به عنوان قيمت غلام تحويل أ ربابش دهم و او را خريدارى نمايم .
پس چون يهودى از تصميم من آگاه شد، اظهار داشت : اى پسر رسول خدا! آن غلام فداى قدمت باد، او را به تو بخشيدم و اين باغ را هم به او بخشيدم ؛ و سپس پول ها را هم نيز برگرداند.
امام حسين عليه السّلام فرمايد: من پول ها را به او پس دادم ؛ و اظهار داشتم : من هم اين پول را به تو مى بخشم .
يهودى گفت : پول ها را پذيرفتم و به غلام بخشيدم .
امام عليه السّلام افزود: من غلام را آزاد كردم و باغ را هم به او بخشيدم ؛ و آن دويست دينار را هم دريافت كرد.
پس همسر يهودى كه شاهد اين جريان بود مسلمان شد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد.
و در پايان يهودى چون چنين برخوردى را ديد، گفت : من نيز مسلمان شدم و اين خانه مسكونى را به همسرم بخشيدم .(24)
دو جريان عبرت انگيز و آموزنده
اءُسامه كه يكى از اصحاب پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله بود؛ و همچنين يكى از كسانى بود كه نسبت به بيعت با امام علىّ عليه السّلام سر باز زد و تخلّف كرد.
روزى سخت مريض شده بود، همان مريضى كه نيز سبب مرگ و فوت وى گرديد.
امام حسين عليه السّلام چون شنيد كه اُسامه مريض شده و در بستر بيمارى افتاده است ، تصميم گرفت تا به عنوان عيادت و ديدار از او به منزلش برود.
وقتى حضرت وارد منزل اُسامه گرديد، كنار بستر او نشست و جوياى احوال وى شد.
اُسامه كه انتظار چنين برخورد محبّت آميزى را از امام نداشت ؛ آهى كشيد و اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! غم و اندوه بسيارى دارم .
حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: مشكل و ناراحتى تو چيست ؟
اُسامه اظهار داشت : قَرْض و بدهى سنگينى بر دوش دارم كه به مقدار شصت هزار درهم مى باشد.
حضرت او را دلدارى داد و فرمود: ناراحت نباش ، تمام قرضى كه بر عهده دارى ، من تعهّد مى نمايم كه آن ها را بپردازم .
اُسامه گفت : مى ترسم پيش از آن كه بدهكارى هايم پرداخت شود، از دنيا بروم .
امام حسين عليه السّلام فرمود: مطمئن باش پيش از آن كه من ، بدهى تو را نپرداخته ام ، هرگز نخواهى مُرد.
سپس حضرت . از نزد اُسامه حركت نمود تا قرض هايش را پرداخت نمايد؛ و پس از آن كه بدهكارى هايش پرداخت شد، فوت كرد.(25)
همچنين آورده اند:
روزى حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام در مجلس معاوية ابن ابى سفيان شد و ديد كه يك نفر عرب بيابان نشين از معاويه تقاضاى كمك دارد، ولى معاويه از كمك به آن عرب ، خوددارى نمود؛ و با حضرت مشغول صحبت گرديد.
عرب بيابان نشين از برخى افراد حاضر در مجلس سؤ ال كرد: اين شخص تازه وارد كيست ؟
پاسخ دادند: او حسين فرزند علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است .
آن گاه اءعرابى حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : اى فرزند رسول خدا! من از شما خواهش مى كنم تا نسبت به رفع مشكل من با معاويه صحبت كنى ؟
حضرت هم درخواست اعرابى را پذيرفت و سفارش او را به معاويه كرد و معاويه هم خواسته اعرابى را برآورد و نيازش را برطرف ساخت .
سپس أ عرابى با اشعارى چند امام حسين عليه السّلام را مدح و ثناء گفت ؛ و از آن حضرت قدردانى و تشكّر كرد.
معاويه به اعرابى معترض شد كه من به تو كمك نمودم و تو حسين را تمجيد و تعريف مى كنى ؟!
أ عرابى در پاسخ گفت : اى معاويه ! آنچه را كه تو به من دادى از حقّ آن حضرت بود كه سفارش و وساطت او را پذيرفتى ؛ و به جهت او مرا كمك و يارى كردى .(26)
آينده نگرى و پيش انديشى
مرحوم شيخ صدوق رحمة اللّه عليه در كتاب خود آورده است :
در يكى از روزها شخصى ، محضر مبارك امام حسين عليه السّلام شرفياب شد و ضمن احوال پرسى عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! در چه حالتى هستى ؟ و شب را چگونه به صبح آورده اى ؟
حضرت در جواب فرمود: در حالتى به سر مى برم كه پروردگارم در هر لحظه شاهد و ناظر بر اعمال و كردارم مى باشد.
و آتش دوزخ را بر سر راه خود مى بينم ، مرگ كه به دنبال من است ، هر لحظه مرا مى جويد؛ و مى دانم كه محاسبه ، نسبت به گفتار و كردارم حتمى است ، پس سعادت و خوشبختى خود را در گرو اعمال و گفتار خود مى دانم ؛ و هر آنچه را دوست داشته باشم ، به آن دست نمى يابم ؛ و از آنچه بى زار و ناخرسندم ، نمى توانم خود را برهانم ؛ و بالا خره بايد تابع مقدّرات الهى ، باشم ؛ و ايمان دارم كه تمامى امور من به دست ديگرى است ، كه اگر بخواهد مرا مؤ اخذه مى كند؛ و اگر مايل باشد مرا عفو مى نمايد. پس با يك چنين حالتى كدام فقيرى در پيشگاه خداوند، از من فقيرتر و نيازمندتر خواهد بود.(27)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-08-2021, 21:14
تعريف و افشاگرى در جمع بزرگان

سُلَيْم بن قيس و ديگر راويان حديث آورده اند:
هنگامى كه خلافت و حكومت به دست معاويه رسيد، از انواع شكنجه ها و جسارت ها نسبت به شيعيان امام علىّ عليه السّلام و ذرارى فاطمه زهراء عليها السّلام هيچ دريغ نمى كرد.
و همچنين دين مقدّس اسلام و احكام الهى و نيز قرآن بازيچه بنى اميّه و بوالهوسان فرصت طلب قرار گرفت ، تا آن كه امام حسن مجتبى عليه السّلام را به شهادت رساندند؛ و هر روز بر مشكلات و مشقّات شيعه ها و سادات به نوعى افزوده مى گشت .
و يك سال پيش از آن كه معاويه به دَرَك واصل شود، حضرت اباعبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه به همراه عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر و تنى چند از بنى هاشم از مدينه طيّبه جهت انجام مناسك حجّ عازم مكّه معظّمه گرديدند.
و چون وارد شهر مكّه شدند، دستور داد تا تمام كسانى كه به مكّه آمده بودند، در محلّى گرد هم جمع شوند.
به همين جهت ، با تبعيّت از فرمان امام عليه السّلام تمام افراد، چه آن هائى كه حجّ انجام داده بودند و از احرام خارج شده ، و چه كسانى كه هنوز در حال إ حرام بودند، اعمّ از زن و مرد، خردسال و بزرگسال - كه بيش از هزار نفر بودند - در محلّى تجمّع كرده و اجتماع عظيمى را تشكيل دادن .(20)
سپس حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام در جمع ايشان برخاست و پس از حمد و ستايش خداوند متعال ، اظهار نمود:
اين حاكم ستمگر - معاوية بن اءبى سفيان - آنچه از ظلم و تباهى و خون ريزى و فساد كه در توانش بوده ، نسبت به ما و شيعبان ما انجام داده است ؛ و تمامى شماها آگاه و شاهد بر جنايات او بوده ايد.
و بعد از آن افزود: من امروز تصميم دارم در اين جمع عظيم ، مطالبى را بيان نمايم ، و شما را به جلالت و عظمت پروردگار و به حقانيّت رسول گرامى اسلام سوگند مى دهم ، كه چنانچه سخنانم مورد تاءييد و قبول شما گرديد، آن ها را تصديق و تاءييد نمائيد؛ وگرنه مرا تكذيب كنيد.
و پس از آن در فضائل و مناقب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام ، با استفاده از آيات شريفه قرآن و فرمايشات جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، مطالبى چند بيان نمود، كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:
آيا شما مى دانيد كه وقتى پيامبر خدا بين اصحاب و ياران مواخات و برادرى بر قرار نمود، نيز بين علىّ بن ابى طالب و خودش - صيغه - اُخوّت و برادرى را جارى نمود؟
آيا شاهد و گواه هستيد، كه رسول خدا صلوات اللّه عليه تمام درب ها و روزنه هاى مسجد را از طرف خداوند مسدود نمود، به جز درب ورودى امام علىّ عليه السّلام را، كه باز گذاشت ؟
آيا مى دانيد، كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به حضرت فاطمه عليها السّلام فرمود: تو را به بهترين فرد از اهل بيتم شوهر دادم ، او قبل از همه ، مسلمان شد؛ و حِلم و بردباريش از ديگران عظيم تر است ؛ و نيز موقعيّت علم و دانش او برتر و والاتر مى باشد؟
آيا شما شاهد بوديد، كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من سيّد تمام بنى آدم هستم ؛ و برادرم علىّ عليه السّلام سيّد همه عرب ها است ؛ و فاطمه عليها السّلام سيّده زنان اهل بهشت خواهد بود؛ و حسن و حسين عليهماالسّلام پسرانم ، دو سيّد جوانان اهل بهشت مى باشند؟
و همچنين نكاتى پيرامون ولايت و خلافت مطرح كرد، مبنى بر اين كه ولايت در تمامى امور، تنها مخصوص اهل بيت رسالت است و ديگران غاصب مى باشند.
و نيز مواردى از جنايات و منكرات دستگاه حاكمه معاوية بن ابوسفيان را بر شمرد.
و عدّه اى از جمعيّت ، يكايك موارد و مطالب حضرت را با گفتن : (خدايا! صحيح است )، مورد تاءييد قرار مى دادند.
و عدّه اى ديگر با گفتن : (آرى ، صحيح است ، خدايا! آنچه را حسين مى گويد به راستى حقّ است ؛ ما اين مطالب را از رسول خدا شنيده ايم )، و به طور مرتّب سخنان و فرمايشات حضرت را تصديق و تاءييد مى كردند.
سپس در پايان فرمايشات خود افزود:
اكنون كه سخنان مرا شنيديد؛ و دانستيد كه حقّ است ، پيشنهاد مى دهم ، هنگامى كه به شهرها و خانواده هاى خود مراجعت كرديد، گفته هاى مرابراى آن هائى كه مورد اطمينان شما هستند، بازگو كنيد؛ و آنها را به حقايق و مسائل روز آشنا سازيد.(21)

جدا شدن دست مرد از زن در كنار كعبه الهى


امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت فرمايد:
روزى در مراسم حجّ و طواف كعبه الهى ، زنى چون ديگر مسلمان ها مشغول طواف كردن بود، در حالتى كه دستش از آستين عبايش بيرون و نمايان بود، كه ناگاه مرد بوالهوسى - كه او نيز مشغول طواف كعبه الهى بود - چشمش به به آن زن افتاد و ديد كه دستش نمايان است ، نزديك او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن كشيد.
در اين لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد - هوس باز - به دست آن زن - بى مبالات - چسبيده شد؛ و هر چه تلاش كردند نتوانستند دست خود را از يكديگر جدا سازند.
افرادى كه در حال طواف بودند، اطراف اين زن و مرد جمع شدند و هركس به نوعى فعاليّت كرد تا شايد دست هاى اين دو نفر را از يكديگر جدا كنند، ولى سودى نبخشيد؛ و در اثر ازدحام جمعّت ، طواف قطع گرديد.
و بعد از آن كه نااميد گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر يك به شكلى نظريّه اى صادر كرد:
بعضى گفتند: بايد دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانيده و سبب فساد و گناه شده است .
و برخى گفتند: بلكه مرد مقصّر است ؛ و بايد دست او قطع گردد.
و چون بين آن ها اختلاف نظر پيدا شد و نتوانستند اين مشكل را حلّ نمايند، به ناچار در جستجوى اءهل بيت و فرزندان رسول خدا صلوات اللّه عليهم اجمعين بر آمدند؛ و سؤ ال كردند كه كدام يك از ايشان در مراسم حجّ مشاركت كرده است ؟
گفته شد: حضرت اءبا عبداللّه الحسين عليه السّلام شب گذشته وارد مكّه شده است ؛ و تنها او مى تواند مشكل گشا باشد، پس شخصى را فرستادند تا امام حسين عليه السّلام را در آن جمع بياورد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام در آن جمع حضور يافت ، اءمير مكّه خطاب به حضرت كرد و گفت : ياابن رسول اللّه ! نظريّه شما درباره اين مرد و زن - تبه كار - چيست ؟
حضرت رو، به جانب كعبه الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند كرد و دعائى را زمزمه نمود؛ و چون دعاى حضرت خاتمه يافت دست مرد از زن جدا شد.
امير مكّه پرسيد: اكنون آن ها را چگونه مجازات كنيم ؟
امام حسين عليه السّلام فرمود: ديگر مجازاتى بر آن ها نيست ، (زيرا خداوند توانا آن ها را مجازات نمود).(22)
شناسائى مجرمين در حضور استاندار
مرحوم قطب الدّين راوندى رحمة اللّه عليه و همچنين ديگر علماء به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند:
عدّه اى از دوستان و غلامان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام قصد خروج از شهر مدينه منوّره را داشتند.
امام حسين عليه السّلام به آن ها فرمود: در فلان روز از مدينه خارج نشويد؛ بلكه روز پنج شنبه حركت كنيد و از شهر بيرون رويد.
و سپس افزود: چنانچه مخالفت نمائيد با خطر مواجه خواهيد شد و دزدان راهزن ، راه را بر شما مى بندند و ضمن غارت كردن اموال ، شما را نيز به قتل مى رسانند.
ولى آن ها مخالفت كرده و بر خلاف پيشنهاد امام حسين عليه السّلام از شهر مدينه خارج شدند؛ و عدّه اى از راهزن ها راه را بستند؛ و بر آن ها يورش برده و تمامى آن افراد را كشتند و اموالشان را به غارت بردند.
وقتى امام حسين عليه السّلام از اين جريان آگاه شد، حركت نمود و نزد والى - استاندار - مدينه رفت .
همين كه حضرت وارد شد، والى مدينه قبل از هر سخنى اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! شنيده ام كه دوستان و غلامان شما را كشته اند و اموال آن ها را به يغما برده اند، اميدوارم كه خداوند به شما و خانواده هايشان صبر و پاداش نيك عطا فرمايد.
امام حسين عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: چنانچه آن ها را شناسائى و معرّفى كنم ، آيا دست گير و مجازاتشان مى نمائى ؟
والى مدينه گفت : مگر آن ها را مى شناسى ؟
حضرت فرمود: بلى ، آن ها را مى شناسم ، همان طور كه تو را مى شناسم ؛ و سپس به شخصى كه حضور داشت اشاره كرد و فرمود: اين يكى از آن دزدان قاتل مى باشد.
آن شخص بسيار تعجّب كرد و عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! چگونه تشخيص دادى كه من يكى از آن ها مى باشم ؟!
حضرت فرمود: چنانچه علامت ها و نشانه ها را برايت بيان نمايم ، تاءييد و تصديق مى كنى ؟
جواب داد: بلى ، به خدا سوگند تصديق و تاءييد خواهم كرد.
آن گاه امام حسين عليه السّلام فرمود: فلان وقت تو به همراه دوستانت - فلان و فلانى - از منزل خارج شديد و در بيرون شهر مدينه چنين و چنان كرديد.
و بعد از آن كه امام عليه السّلام تمام نشانى ها و خصوصيّات را يكى پس از ديگرى بيان نمود، استاندار مدينه به آن كسى كه حضرت او را معرّفى نموده بود، خطاب كرد و گفت :
قسم به صاحب اين منبر! چنانچه حقيقت را نگوئى و اعتراف به گناه خويش نكنى ، دستور مى دهم كه تمام گوشت ها و استخوان هاى بدنت را ريز ريز كنند.
پس او در پاسخ گفت : به خدا سوگند، حسين بن علىّ عليه السّلام دروغ نگفته است ؛ بلكه تمام گفته هايش حقيقت و واقعيّت دارد، مثل اين كه آن حضرت شخصا همراه ما بوده است .
بعد از آن والى مدينه دستور داد: تمام متّهمين را إ حضار كردند؛ و يكايك آن ها بدون هيچ گونه تهديدى ، اعتراف و اقرار به قتل و دزدى خويش كردند.
و سپس والى مدينه همه آن ها را محكوم به اعدام كرده و يكايك ايشان را گردن زدند.(23)
آرزوى غلام به واقعيّت پيوست
روزى امام حسين عليه السّلام در جمع عدّه اى از اصحابش حضور يافت و آن ها را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
از نظر من صحّت قول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ثابت است كه فرمود: بهترين اعمال و كارها بعد از نماز صبح ، دلى را شاد گرداندن است ، به وسيله آنچه كه سبب گناه نشود.
و سپس افزود: روزى غلامى را ديدم كه با سگى هم غذا بود، وقتى سبب آن را از او پرسيدم ، در پاسخ گفت : اى پسر رسول خدا! من غمناك و ناراحت هستم ، مى خواهم با خوشحال كردن اين سگ ، خودم را شادمان و مسرور گردانم .
سپس در ادامه اظهار داشت : من داراى اربابى يهودى هستم كه آرزو دارم ، شايد بتوانم از او جدا شده و آسوده گردم .
امام حسين عليه السّلام مى فرمايد: من با شنيدن سخنان غلام ، نزد ارباب او آمدم و تصميم گرفتم تا مبلغ دويست دينار به عنوان قيمت غلام تحويل أ ربابش دهم و او را خريدارى نمايم .
پس چون يهودى از تصميم من آگاه شد، اظهار داشت : اى پسر رسول خدا! آن غلام فداى قدمت باد، او را به تو بخشيدم و اين باغ را هم به او بخشيدم ؛ و سپس پول ها را هم نيز برگرداند.
امام حسين عليه السّلام فرمايد: من پول ها را به او پس دادم ؛ و اظهار داشتم : من هم اين پول را به تو مى بخشم .
يهودى گفت : پول ها را پذيرفتم و به غلام بخشيدم .
امام عليه السّلام افزود: من غلام را آزاد كردم و باغ را هم به او بخشيدم ؛ و آن دويست دينار را هم دريافت كرد.
پس همسر يهودى كه شاهد اين جريان بود مسلمان شد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد.
و در پايان يهودى چون چنين برخوردى را ديد، گفت : من نيز مسلمان شدم و اين خانه مسكونى را به همسرم بخشيدم .(24)
دو جريان عبرت انگيز و آموزنده
اءُسامه كه يكى از اصحاب پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله بود؛ و همچنين يكى از كسانى بود كه نسبت به بيعت با امام علىّ عليه السّلام سر باز زد و تخلّف كرد.
روزى سخت مريض شده بود، همان مريضى كه نيز سبب مرگ و فوت وى گرديد.
امام حسين عليه السّلام چون شنيد كه اُسامه مريض شده و در بستر بيمارى افتاده است ، تصميم گرفت تا به عنوان عيادت و ديدار از او به منزلش برود.
وقتى حضرت وارد منزل اُسامه گرديد، كنار بستر او نشست و جوياى احوال وى شد.
اُسامه كه انتظار چنين برخورد محبّت آميزى را از امام نداشت ؛ آهى كشيد و اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! غم و اندوه بسيارى دارم .
حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: مشكل و ناراحتى تو چيست ؟
اُسامه اظهار داشت : قَرْض و بدهى سنگينى بر دوش دارم كه به مقدار شصت هزار درهم مى باشد.
حضرت او را دلدارى داد و فرمود: ناراحت نباش ، تمام قرضى كه بر عهده دارى ، من تعهّد مى نمايم كه آن ها را بپردازم .
اُسامه گفت : مى ترسم پيش از آن كه بدهكارى هايم پرداخت شود، از دنيا بروم .
امام حسين عليه السّلام فرمود: مطمئن باش پيش از آن كه من ، بدهى تو را نپرداخته ام ، هرگز نخواهى مُرد.
سپس حضرت . از نزد اُسامه حركت نمود تا قرض هايش را پرداخت نمايد؛ و پس از آن كه بدهكارى هايش پرداخت شد، فوت كرد.(25)
همچنين آورده اند:
روزى حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام در مجلس معاوية ابن ابى سفيان شد و ديد كه يك نفر عرب بيابان نشين از معاويه تقاضاى كمك دارد، ولى معاويه از كمك به آن عرب ، خوددارى نمود؛ و با حضرت مشغول صحبت گرديد.
عرب بيابان نشين از برخى افراد حاضر در مجلس سؤ ال كرد: اين شخص تازه وارد كيست ؟
پاسخ دادند: او حسين فرزند علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است .
آن گاه اءعرابى حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : اى فرزند رسول خدا! من از شما خواهش مى كنم تا نسبت به رفع مشكل من با معاويه صحبت كنى ؟
حضرت هم درخواست اعرابى را پذيرفت و سفارش او را به معاويه كرد و معاويه هم خواسته اعرابى را برآورد و نيازش را برطرف ساخت .
سپس أ عرابى با اشعارى چند امام حسين عليه السّلام را مدح و ثناء گفت ؛ و از آن حضرت قدردانى و تشكّر كرد.
معاويه به اعرابى معترض شد كه من به تو كمك نمودم و تو حسين را تمجيد و تعريف مى كنى ؟!
أ عرابى در پاسخ گفت : اى معاويه ! آنچه را كه تو به من دادى از حقّ آن حضرت بود كه سفارش و وساطت او را پذيرفتى ؛ و به جهت او مرا كمك و يارى كردى .(26)
آينده نگرى و پيش انديشى
مرحوم شيخ صدوق رحمة اللّه عليه در كتاب خود آورده است :
در يكى از روزها شخصى ، محضر مبارك امام حسين عليه السّلام شرفياب شد و ضمن احوال پرسى عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! در چه حالتى هستى ؟ و شب را چگونه به صبح آورده اى ؟
حضرت در جواب فرمود: در حالتى به سر مى برم كه پروردگارم در هر لحظه شاهد و ناظر بر اعمال و كردارم مى باشد.
و آتش دوزخ را بر سر راه خود مى بينم ، مرگ كه به دنبال من است ، هر لحظه مرا مى جويد؛ و مى دانم كه محاسبه ، نسبت به گفتار و كردارم حتمى است ، پس سعادت و خوشبختى خود را در گرو اعمال و گفتار خود مى دانم ؛ و هر آنچه را دوست داشته باشم ، به آن دست نمى يابم ؛ و از آنچه بى زار و ناخرسندم ، نمى توانم خود را برهانم ؛ و بالا خره بايد تابع مقدّرات الهى ، باشم ؛ و ايمان دارم كه تمامى امور من به دست ديگرى است ، كه اگر بخواهد مرا مؤ اخذه مى كند؛ و اگر مايل باشد مرا عفو مى نمايد. پس با يك چنين حالتى كدام فقيرى در پيشگاه خداوند، از من فقيرتر و نيازمندتر خواهد بود.(27) https://www.ayehayeentezar.com/clear.gif (https://www.ayehayeentezar.com/editpost.php?p=500335&do=editpost)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-08-2021, 21:15
جدا شدن دست مرد از زن در كنار كعبه الهى


امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت فرمايد:
روزى در مراسم حجّ و طواف كعبه الهى ، زنى چون ديگر مسلمان ها مشغول طواف كردن بود، در حالتى كه دستش از آستين عبايش بيرون و نمايان بود، كه ناگاه مرد بوالهوسى - كه او نيز مشغول طواف كعبه الهى بود - چشمش به به آن زن افتاد و ديد كه دستش نمايان است ، نزديك او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن كشيد.
در اين لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد - هوس باز - به دست آن زن - بى مبالات - چسبيده شد؛ و هر چه تلاش كردند نتوانستند دست خود را از يكديگر جدا سازند.
افرادى كه در حال طواف بودند، اطراف اين زن و مرد جمع شدند و هركس به نوعى فعاليّت كرد تا شايد دست هاى اين دو نفر را از يكديگر جدا كنند، ولى سودى نبخشيد؛ و در اثر ازدحام جمعّت ، طواف قطع گرديد.
و بعد از آن كه نااميد گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر يك به شكلى نظريّه اى صادر كرد:
بعضى گفتند: بايد دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانيده و سبب فساد و گناه شده است .
و برخى گفتند: بلكه مرد مقصّر است ؛ و بايد دست او قطع گردد.
و چون بين آن ها اختلاف نظر پيدا شد و نتوانستند اين مشكل را حلّ نمايند، به ناچار در جستجوى اءهل بيت و فرزندان رسول خدا صلوات اللّه عليهم اجمعين بر آمدند؛ و سؤ ال كردند كه كدام يك از ايشان در مراسم حجّ مشاركت كرده است ؟
گفته شد: حضرت اءبا عبداللّه الحسين عليه السّلام شب گذشته وارد مكّه شده است ؛ و تنها او مى تواند مشكل گشا باشد، پس شخصى را فرستادند تا امام حسين عليه السّلام را در آن جمع بياورد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام در آن جمع حضور يافت ، اءمير مكّه خطاب به حضرت كرد و گفت : ياابن رسول اللّه ! نظريّه شما درباره اين مرد و زن - تبه كار - چيست ؟
حضرت رو، به جانب كعبه الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند كرد و دعائى را زمزمه نمود؛ و چون دعاى حضرت خاتمه يافت دست مرد از زن جدا شد.
امير مكّه پرسيد: اكنون آن ها را چگونه مجازات كنيم ؟
امام حسين عليه السّلام فرمود: ديگر مجازاتى بر آن ها نيست ، (زيرا خداوند توانا آن ها را مجازات نمود).(22)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-08-2021, 21:15
شناسائى مجرمين در حضور استاندار

مرحوم قطب الدّين راوندى رحمة اللّه عليه و همچنين ديگر علماء به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند:
عدّه اى از دوستان و غلامان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام قصد خروج از شهر مدينه منوّره را داشتند.
امام حسين عليه السّلام به آن ها فرمود: در فلان روز از مدينه خارج نشويد؛ بلكه روز پنج شنبه حركت كنيد و از شهر بيرون رويد.
و سپس افزود: چنانچه مخالفت نمائيد با خطر مواجه خواهيد شد و دزدان راهزن ، راه را بر شما مى بندند و ضمن غارت كردن اموال ، شما را نيز به قتل مى رسانند.
ولى آن ها مخالفت كرده و بر خلاف پيشنهاد امام حسين عليه السّلام از شهر مدينه خارج شدند؛ و عدّه اى از راهزن ها راه را بستند؛ و بر آن ها يورش برده و تمامى آن افراد را كشتند و اموالشان را به غارت بردند.
وقتى امام حسين عليه السّلام از اين جريان آگاه شد، حركت نمود و نزد والى - استاندار - مدينه رفت .
همين كه حضرت وارد شد، والى مدينه قبل از هر سخنى اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! شنيده ام كه دوستان و غلامان شما را كشته اند و اموال آن ها را به يغما برده اند، اميدوارم كه خداوند به شما و خانواده هايشان صبر و پاداش نيك عطا فرمايد.
امام حسين عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: چنانچه آن ها را شناسائى و معرّفى كنم ، آيا دست گير و مجازاتشان مى نمائى ؟
والى مدينه گفت : مگر آن ها را مى شناسى ؟
حضرت فرمود: بلى ، آن ها را مى شناسم ، همان طور كه تو را مى شناسم ؛ و سپس به شخصى كه حضور داشت اشاره كرد و فرمود: اين يكى از آن دزدان قاتل مى باشد.
آن شخص بسيار تعجّب كرد و عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! چگونه تشخيص دادى كه من يكى از آن ها مى باشم ؟!
حضرت فرمود: چنانچه علامت ها و نشانه ها را برايت بيان نمايم ، تاءييد و تصديق مى كنى ؟
جواب داد: بلى ، به خدا سوگند تصديق و تاءييد خواهم كرد.
آن گاه امام حسين عليه السّلام فرمود: فلان وقت تو به همراه دوستانت - فلان و فلانى - از منزل خارج شديد و در بيرون شهر مدينه چنين و چنان كرديد.
و بعد از آن كه امام عليه السّلام تمام نشانى ها و خصوصيّات را يكى پس از ديگرى بيان نمود، استاندار مدينه به آن كسى كه حضرت او را معرّفى نموده بود، خطاب كرد و گفت :
قسم به صاحب اين منبر! چنانچه حقيقت را نگوئى و اعتراف به گناه خويش نكنى ، دستور مى دهم كه تمام گوشت ها و استخوان هاى بدنت را ريز ريز كنند.
پس او در پاسخ گفت : به خدا سوگند، حسين بن علىّ عليه السّلام دروغ نگفته است ؛ بلكه تمام گفته هايش حقيقت و واقعيّت دارد، مثل اين كه آن حضرت شخصا همراه ما بوده است .
بعد از آن والى مدينه دستور داد: تمام متّهمين را إ حضار كردند؛ و يكايك آن ها بدون هيچ گونه تهديدى ، اعتراف و اقرار به قتل و دزدى خويش كردند.
و سپس والى مدينه همه آن ها را محكوم به اعدام كرده و يكايك ايشان را گردن زدند.(23)
آرزوى غلام به واقعيّت پيوست (https://www.ayehayeentezar.com/editpost.php?p=500335&do=editpost)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-08-2021, 20:45
روزى امام حسين عليه السّلام در جمع عدّه اى از اصحابش حضور يافت و آن ها را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
از نظر من صحّت قول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ثابت است كه فرمود: بهترين اعمال و كارها بعد از نماز صبح ، دلى را شاد گرداندن است ، به وسيله آنچه كه سبب گناه نشود.
و سپس افزود: روزى غلامى را ديدم كه با سگى هم غذا بود، وقتى سبب آن را از او پرسيدم ، در پاسخ گفت : اى پسر رسول خدا! من غمناك و ناراحت هستم ، مى خواهم با خوشحال كردن اين سگ ، خودم را شادمان و مسرور گردانم .
سپس در ادامه اظهار داشت : من داراى اربابى يهودى هستم كه آرزو دارم ، شايد بتوانم از او جدا شده و آسوده گردم .
امام حسين عليه السّلام مى فرمايد: من با شنيدن سخنان غلام ، نزد ارباب او آمدم و تصميم گرفتم تا مبلغ دويست دينار به عنوان قيمت غلام تحويل أ ربابش دهم و او را خريدارى نمايم .
پس چون يهودى از تصميم من آگاه شد، اظهار داشت : اى پسر رسول خدا! آن غلام فداى قدمت باد، او را به تو بخشيدم و اين باغ را هم به او بخشيدم ؛ و سپس پول ها را هم نيز برگرداند.
امام حسين عليه السّلام فرمايد: من پول ها را به او پس دادم ؛ و اظهار داشتم : من هم اين پول را به تو مى بخشم .
يهودى گفت : پول ها را پذيرفتم و به غلام بخشيدم .
امام عليه السّلام افزود: من غلام را آزاد كردم و باغ را هم به او بخشيدم ؛ و آن دويست دينار را هم دريافت كرد.
پس همسر يهودى كه شاهد اين جريان بود مسلمان شد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد.
و در پايان يهودى چون چنين برخوردى را ديد، گفت : من نيز مسلمان شدم و اين خانه مسكونى را به همسرم بخشيدم .(24)
دو جريان عبرت انگيز و آموزنده
اءُسامه كه يكى از اصحاب پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله بود؛ و همچنين يكى از كسانى بود كه نسبت به بيعت با امام علىّ عليه السّلام سر باز زد و تخلّف كرد.
روزى سخت مريض شده بود، همان مريضى كه نيز سبب مرگ و فوت وى گرديد.
امام حسين عليه السّلام چون شنيد كه اُسامه مريض شده و در بستر بيمارى افتاده است ، تصميم گرفت تا به عنوان عيادت و ديدار از او به منزلش برود.
وقتى حضرت وارد منزل اُسامه گرديد، كنار بستر او نشست و جوياى احوال وى شد.
اُسامه كه انتظار چنين برخورد محبّت آميزى را از امام نداشت ؛ آهى كشيد و اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! غم و اندوه بسيارى دارم .
حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: مشكل و ناراحتى تو چيست ؟
اُسامه اظهار داشت : قَرْض و بدهى سنگينى بر دوش دارم كه به مقدار شصت هزار درهم مى باشد.
حضرت او را دلدارى داد و فرمود: ناراحت نباش ، تمام قرضى كه بر عهده دارى ، من تعهّد مى نمايم كه آن ها را بپردازم .
اُسامه گفت : مى ترسم پيش از آن كه بدهكارى هايم پرداخت شود، از دنيا بروم .
امام حسين عليه السّلام فرمود: مطمئن باش پيش از آن كه من ، بدهى تو را نپرداخته ام ، هرگز نخواهى مُرد.
سپس حضرت . از نزد اُسامه حركت نمود تا قرض هايش را پرداخت نمايد؛ و پس از آن كه بدهكارى هايش پرداخت شد، فوت كرد.(25)
همچنين آورده اند:
روزى حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام در مجلس معاوية ابن ابى سفيان شد و ديد كه يك نفر عرب بيابان نشين از معاويه تقاضاى كمك دارد، ولى معاويه از كمك به آن عرب ، خوددارى نمود؛ و با حضرت مشغول صحبت گرديد.
عرب بيابان نشين از برخى افراد حاضر در مجلس سؤ ال كرد: اين شخص تازه وارد كيست ؟
پاسخ دادند: او حسين فرزند علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است .
آن گاه اءعرابى حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : اى فرزند رسول خدا! من از شما خواهش مى كنم تا نسبت به رفع مشكل من با معاويه صحبت كنى ؟
حضرت هم درخواست اعرابى را پذيرفت و سفارش او را به معاويه كرد و معاويه هم خواسته اعرابى را برآورد و نيازش را برطرف ساخت .
سپس أ عرابى با اشعارى چند امام حسين عليه السّلام را مدح و ثناء گفت ؛ و از آن حضرت قدردانى و تشكّر كرد.
معاويه به اعرابى معترض شد كه من به تو كمك نمودم و تو حسين را تمجيد و تعريف مى كنى ؟!
أ عرابى در پاسخ گفت : اى معاويه ! آنچه را كه تو به من دادى از حقّ آن حضرت بود كه سفارش و وساطت او را پذيرفتى ؛ و به جهت او مرا كمك و يارى كردى .(26)
آينده نگرى و پيش انديشى
مرحوم شيخ صدوق رحمة اللّه عليه در كتاب خود آورده است :
در يكى از روزها شخصى ، محضر مبارك امام حسين عليه السّلام شرفياب شد و ضمن احوال پرسى عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! در چه حالتى هستى ؟ و شب را چگونه به صبح آورده اى ؟
حضرت در جواب فرمود: در حالتى به سر مى برم كه پروردگارم در هر لحظه شاهد و ناظر بر اعمال و كردارم مى باشد.
و آتش دوزخ را بر سر راه خود مى بينم ، مرگ كه به دنبال من است ، هر لحظه مرا مى جويد؛ و مى دانم كه محاسبه ، نسبت به گفتار و كردارم حتمى است ، پس سعادت و خوشبختى خود را در گرو اعمال و گفتار خود مى دانم ؛ و هر آنچه را دوست داشته باشم ، به آن دست نمى يابم ؛ و از آنچه بى زار و ناخرسندم ، نمى توانم خود را برهانم ؛ و بالا خره بايد تابع مقدّرات الهى ، باشم ؛ و ايمان دارم كه تمامى امور من به دست ديگرى است ، كه اگر بخواهد مرا مؤ اخذه مى كند؛ و اگر مايل باشد مرا عفو مى نمايد. پس با يك چنين حالتى كدام فقيرى در پيشگاه خداوند، از من فقيرتر و نيازمندتر خواهد بود.(27) https://www.ayehayeentezar.com/clear.gif (https://www.ayehayeentezar.com/editpost.php?p=500335&do=editpost)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-08-2021, 20:49
بزرگوارى و اهميّت نعمت خداوند

همچنين مرحوم شيخ صدوق رضوان اللّه عليه در كتاب عيون أ خبار الرّضا عليه السّلام داستانى را آورده است كه از جهاتى قابل اهميّت مى باشد:
روزى از روزها امام حسين عليه السّلام در حال داخل شدن دست شويى - مستراح -، تكّه نانى را مشاهده نمود، آن را برداشت و تحويل غلام خود داد و فرمود: هنگامى كه خارج شدم آن را به من بازگردان .
غلام لقمه نان را از حضرت گرفت ؛ و پس از آن كه آن را تميز و نظيف كرد، خورد.
وقتى كه حضرت از دست شوئى - مستراح - بيرون آمد، غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: آن لقمه نان را چه كردى ؟
غلام عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! آن را تميز كردم و خوردم .
امام حسين عليه السّلام فرمود: همانا تو در راه خداوند متعال و به جهت خوشنودى و رضايت او آزاد كردم .
در اين هنگام شخصى در آن حوالى حاضر بود و متوجّه اين جريان گرديد، به همين جهت جلو آمد و خطاب به حضرت كرد و عرضه داشت : اى سرورم ! - به همين سادگى - او را آزاد گرداندى ؟!
امام حسين عليه السّلام فرمود: بلى ، چون از جدّم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود:
هركس لقمه نانى را كه بر روى زمين يا در جائى افتاده است ، ببيند و آن را بردارد و تميز كند؛ و تناول نمايد، در درونش استقرار نمى يابد مگر آن كه خداوند متعال او را از آتش دوزخ آزاد و رها گرداند.
و سپس امام حسين عليه السّلام افزود: من نخواستم كسى را كه خداوند مهربان از آتش آزاد نموده ، عبد و غلام من باشد، به همين جهت او را آزاد كردم .(28)
۳

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-08-2021, 20:49
زيارت رسول خدا با امام علىّ عليهماالسّلام

اصبغ بن نباته كه يكى از اصحاب و ياران امام علىّ عليه السّلام است ، حكايت كند:
مدّتى پس از آن كه مولاى متقيّان علىّ عليه السّلام به شهادت رسيد، محضر مبارك حضرت اءبا عبداللّه الحسين عليه السّلام شرفياب شدم و عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! درخواستى دارم ، اگر اجازه بفرمايى آن را مطرح كنم ؟
و امام حسين عليه السّلام پيش از آن كه من سخن را ادامه دهم ، فرمود: اى اصبغ ! آمده اى تا كارى كنم كه بتوانى برخورد جدّم رسول الّله صلّى اللّه عليه و آله را با ابوبكر، در مسجد قبا، بنگرى ؟
عرض كردم : بلى ، اى پسر رسول خدا! خواسته من همين است .
امام عليه السّلام در همان مجلسى كه در شهر كوفه بوديم ، فرمود: برخيز، و من جاى خود برخاستم و ايستادم ، ناگهان خود را در مسجد قُبا ديدم ؛ و چون بسيار تعجّب كرده و متحيّر شدم .
حضرت ضمن تبسّمى ، اظهار داشت : اى اصبغ ! حضرت سليمان بن داود عليهماالسّلام نيروى باد در كنترل و اختيارش بود و در يك چشم بر هم زدن مسافتى را به سرعت مى پيمود.
و ما اهل بيت عصمت و طهارت ، بيش از حضرت سليمان و ديگر پيامبران عليهم السّلام به تمام علوم و فضائل آشنا و آگاه مى باشيم .
عرضه داشتم : با اين حركت طىّ الارض از كوفه به مكّه در كمتر از يك لحظه ، تصديق مى كنم ، كه شما از همه بالاتر مى باشيد.
حضرت فرمود: آرى ، تمام علوم و معارف الهى نزد ما اهل بيت رسالت خواهد بود؛ و ما محرَم اسرار و علوم خداوند متعال هستيم .
من با شنيدن چنين مطالبى ، اظهار داشتم : خدا را شكر مى كنم كه مرا از دوستان شما اهل بيت رسالت قرار داده است .
آن گاه حضرت فرمود: اكنون وارد مسجد شو.
وقتى داخل مسجد رفتم ، ديدم كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در محراب نشسته و عباى خود را بر دوش افكنده است .
بعد از آن امام علىّ عليه السّلام را ديدم كه گريبان ابوبكر را گرفته است و هر دو در حضور رسول خدا ايستاده اند.
و حضرت رسول انگشت مبارك خود را به دندان گرفت ؛ و اظهار داشت : اى ابوبكر! تو و يارانت پس از رحلت من ، مرتكب حركت ناشايسته اى شده ايد.(29)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-08-2021, 20:49
اهميّت تعليم و تعلّم

در كتاب مناقب آل ابى طالب آمده است :
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام يكى از فرزندان خود را به مكتب خانه اى فرستاد.
پس از گذشت چند روزى ، معلّم - كه عبدالرّحمان سلمى نام داشت - سوره مباركه ((الحمد)) را به وى تعليم نمود.
بعد از آن كه فرزند، از مكتب به منزل مراجعت كرد، سوره حمد را براى پدرش امام حسين عليه السّلام قرائت نمود.
امام سلام اللّه عليه ، به جهت اين آموزش معلّم ، مبلغى معادل يك هزار دينار؛ و نيز هزار حُلّه به وى اهداء كرده و او را تشويق و دل گرم نمود، همچنين دهانش را پُر از دُرّ كرد.
شخصى كه شاهد اين جريان بود، از اين برخورد تعجّب كرد و سپس لب به اعتراض گشود؛ و اظهار داشت : آيا آن همه هدايا به يك معلّم پرداخت مى شود؟!
امام حسين عليه السّلام در پاسخ به او، با متانت چنين فرمود: اين هدايا نسبت به كار معلّم كه همانا تعليم و تربيت فرزندان است بسيار ناچيز و بى ارزش خواهد بود.
و سپس اشعارى را بدين مضمون سرود:
هنگامى كه دنيا به تو روى آورد؛ پس تا مى توانى به وسيله آن به مردم نيكى و احسان كن ، پيش از آن كه دنيا از تو روى گرداند؛ و تو ناتوان و عاجز گردى .
و توجّه داشته باش كه نه جود و سخاوت ، نيكى و محبّت را نابود مى گرداند؛ و نه بخل و حسادت مى تواند اموال و ثروتى را، تا اءبد نگه دارد.(30)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-08-2021, 20:50
تلاش و جواب مخالف
بنابر آنچه روايت كرده اند:
روزى حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام از منزل خويش خارج شد؛ و برخى از دوستان مخفيانه دنبال حضرت حركت كردند.
پس مشاهده كردند كه حضرت در باغستانى مشغول بيل زدن زمين گرديد و در حين كار اين آيه شريفه قرآن اءيَحْسَبُ الا نْسانُ اءنْ يُتْرَكَ سُدىً را تا آخر سوره مباركه تلاوت مى نمود.
و اشك از ديدگانش بر محاسن و صورت مباركش جارى بود.
اصحاب با ديدن اين صحنه همگى گريان شدند.
و پس از لحظاتى سكوت ، يكى از اصحاب ، از حضرت سؤ الى كرد؛ و حضرت جواب او را داد.
آن شخص بعد از آن گفت : به خدا سوگند! كه حقّ براى شما روى آورد؛ ولى طايفه ات نپذيرفتند.
امام حسين عليه السّلام به آن شخص خطاب كرد و فرمود: خاموش باش و ساكت شو، كه همانا وعدگاه الهى ، روز جدائى حقّ از باطل فرا خواهد رسيد.(31)
دستگيرى از تهى دستان
در يكى از روزها امام حسين عليه السّلام از محلّى گذشت و عبورش به عدّه اى از فقراء و تهى دستان افتاد، كه سفره نانى پهن كرده و مشغول خوردن غذا بودند.
هنگامى كه آن افراد حضرت را مشاهده كردند او را براى خوردن غذا دعوت نمودند.
و حضرت دعوت آنان را پذيرفت ؛ و چون در كنار آن ها نشست ، پس از لحظه اى فرمود: چنانچه خوراك شما صدقه نمى بود، حتما با شما غذا مى خوردم .(32)
سپس امام حسين عليه السّلام در ادامه فرمايشاتش افزود:
هنگامى كه غذايتان را ميل نموديد، بلند شويد تا با همديگر به منزل ما رويم ؛ و ميهمان من باشيد.
آن ها هم دعوت امام عليه السّلام را اجابت كردند و چون وارد منزل شدند؛ حضرت آن ها را مورد لطف و احترام قرار داد؛ و تعدادى لباس به همراه مقدارى پول نقد به هر يك از آن ها پرداخت نمود.(33)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-08-2021, 18:55
منزلى از ياقوت قرمز
هنگامى كه شهادت امام حسن مجتبى عليه السّلام نزديك شد و أ ثرات زهر در بدن شريفش ظاهر گشته بود، برادرش حسين عليه السّلام كنار بستر او آمد و نشست ؛ و سپس اظهار داشت : چرا چهره ات به رنگ سبز متمايل گشته است ؟
امام حسن عليه السّلام گريست و فرمود: برادرم ، سخن جدّم درباره من عملى شد، وبعد از آن يكديگر را در بغل گرفته ؛ و هر دو گريان شدند.
و پس از لحظاتى فرمود: جدّم مرا خبر داد: موقعى كه در شب معراج در يكى از باغ هاى بهشت وارد شدم و بر منازل مؤ منين عبور كردم ، دو قصر و آپارتمان بسيار مجلّل كنار هم ، مرا جلب توجّه كرد كه يكى از زبرجد سبز و ديگرى ياقوت قرمز بود.
به جبرئيل گفتم : اين دو قصر مربوط به كيست ؟
پاسخ داد: مربوط به حسن و حسين است .
گفتم : چرا يك رنگ نيستند؟
پاسخى نداد و ساكت ماند، گفتم : چرا سخن نمى گوئى ؟
گفت : از تو خجالت دارم و شرمنده ام .
گفتم : تو را به خدا سوگند مى دهم ، مرا از علّت آن خبر دهى ، كه چرا داراى دو رنگ مى باشند؟
اظهار داشت : آن ساختمانى كه سبز رنگ است مربوط به حسن عليه السّلام خواهد بود، چون كه او را مسموم مى كنند و موقع مرگ ، رنگش سبز خواهد شد.
و ساختمانى كه قرمز مى باشد مربوط به حسين عليه السّلام است ، چون كه او را خواهند كشت و رنگش از خون ، قرمز خواهد شد.
هنگامى كه امام حسن عليه السّلام اين مطلب را بيان نمود، با برادرش حسين عليه السّلام همديگر را در آغوش گرفته و سخت گريستند؛ و تمامى افراد حاضر در كنار ايشان ، شروع به شيون و گريه كردند.(34)
تفسير چشم و گوش و قلب
حضرت عبدالعظيم حسنى از دهمين پيشواى مسلمين ، امام علىّ هادى و آن حضرت از پدران بزرگوارش عليهم السّلام حكايت كند:
امام حسين عليه السّلام فرمود: روزى در حضور جدّم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نشسته بودم ، كه آن حضرت چنين فرمود: ابوبكر به منزله گوش من ، و عمر به منزله چشم من ، و عثمان به منزله قلب من هستند.
فرداى آن روز نيز دوباره بر آن حضرت وارد شدم ؛ و پدرم اميرمؤ منان علىّ عليه السّلام و همچنين ابوبكر، عمر و عثمان را نيز در آن مجلس مشاهده نمودم .
پس خطاب به جدّم كردم و گفتم : روز گذشته شنيدم كه سخنى پيرامون بعضى از اصحاب خود كه حضور دارند فرمودى ، مى خواهم بدانم كه منظورتان چه بود؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بلى ، و سپس به ايشان اشاره نمود و اظهار داشت :
به راستى ايشان گوش و چشم و قلب من خواهند بود، زيرا كه به زودى درباره جانشينم علىّ عليه السّلام مورد سؤ ال قرار مى گيرند.
و سپس آيه مباركه قرآن إ نَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤ ادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئولا را تلاوت نمود، يعنى ؛ همانا گوش و چشم و قلب ، تمامى آن ها نسبت به او - يعنى اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام - مورد سؤ ال و بازخواست قرار خواهند گرفت .
و بعد از آن افزود: قسم به عزّت پروردگارم ، كه تمامى امّت مرا در روز قيامت متوقّف خواهند نمود و درباره ولايت امام علىّ عليه السّلام مورد سؤ ال قرار مى دهند، همان طورى كه خداوند متعال در قرآن حكيم به آن تصريح نموده است :
وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ يعنى ؛ ايشان را نگه داريد، چون آن ها مسئول هستند و بايد پاسخگوى اعمال و برخوردهاى خويش باشند.(35)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-08-2021, 18:56
تمامى موجودات تحت فرمان آن ها
زراره كه يكى از شاگردان و اصحاب امام صادق عليه السّلام است ، از آن حضرت حكايت كند:
در زمان حضرت اءبا عبداللّه الحسين عليه السّلام شخصى به نام عبداللّه بن شدّاد ليثى ، دچار بيمارى و تب سختى شده بود.
امام حسين عليه السّلام به جهت عيادت و ديدار او راهى منزلش شد، و چون كه حضرت خواست وارد منزل شود بلافاصله تب او برطرف گرديد؛ و مريض گفت : راضى شدم به حقّانيّتى كه از طرف خداوند متعال به شما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام ارزانى شده است تا جائى كه تب از شما فرار مى كند.
امام حسين عليه السّلام فرمود: قسم به خداوند! چيزى آفريده نشده است مگر آن كه تحت فرمان ما خواهد بود.
زراره گويد: سپس صدائى را شنيديم كه مى گفت : لبّيك يا ابن رسول اللّه ! و آن گاه امام حسين عليه السّلام فرمود: آيا اميرالمؤ منين عليه السّلام تو را دستور نداده است كه فقط به افرادى نزديك شوى كه يا دشمن ما بوده و يا گناهكار باشد، كه سبب كفّاره گناهش شود، پس چرا به اين شخص روى آورده اى .(36)
مرز پيروى از پدر
روزى عبدالرّحمان فرزند عمرو بن عاص با عدّه اى در محلّى نشسته بودند، كه امام حسين عليه السّلام از جلوى آن ها عبور نمود، در همان حال عبدالرّحمان گفت : هركس ‍ مى خواهد به بهترين شخص در زمين و آسمان نگاه كند، به اين رهگذر نظر نمايد.
و سپس افزود: گرچه من بعد از دوران جنگ بصره تاكنون با آن حضرت صحبت نكرده ام ؛ ولى بدانيد كه او به طور حتم برترين انسان ها است .
و پس از گذشت چند روزى عبدالرّحمان به همراه ابو سعيد خدرى حضور آن حضرت شرفياب شدند؛ و حضرت عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: آيا معتقد هستى كه من بهترين فرد روى زمين و آسمان مى باشم ؟
به راستى اگر چنين اعتقادى دارى ، پس چرا با من و پدرم - اميرالمؤ منين علىّ بن اءبى طالب عليه السّلام - در جنگ بصره مقاتله و جنگ مى كردى ؟!
و حال آن كه پدرم از من بهتر و برتر مى باشد.
عبدالرّحمان با حالت سرافكندگى ، از امام عليه السّلام عذرخواهى كرد؛ و عرضه داشت : جدّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به من دستور داد: از پدرت پيروى و اطاعت كن .
امام حسين عليه السّلام فرمود: آيا قول خداوند متعال را در قرآن حكيم نشنيده اى ، كه فرمود: ((وَإِنْ جاهَداكَ عَلى اءَنْ تُشْرِكَ بى مالَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُم ا)) يعنى ؛ چنانچه پدر و مادرت سعى كردند كه تو را مشرك و گمراه كنند، از آنان پيروى مكن .
و مقصود جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين است كه پيروى و اطاعت از پدر و مادر در كارهاى نيك و خوب خواهد بود، كه منطبق با فرامين قرآن و اهل قرآن بوده باشد.
و همچنين فرمود: اطاعت و پيروى از مخلوقى كه انسان را به نافرمانى و معصيت خداوند وادار نمايد، حرام است .(37)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-08-2021, 18:56
نماز بر جنازه منافقين
صفوان به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرده است :
در زمان امام حسين عليه السّلام ، يكى از منافقين مُرده بود؛ و حضرت به دنبال جنازه آن منافق حركت مى نمود، در بين راه ، به يكى از اصحاب خويش برخورد نمود كه به سرعت از آنجا عبور مى كرد تا همراه جنازه قرار نگيرد، حضرت به او فرمود: كجا مى روى ؟
عرض كرد: از جنازه اين منافق فرار مى كنم كه بر او نماز نخوانم .
امام حسين عليه السّلام فرمود: همراه من بيا، و در نماز بر او آنچه از زبان من شنيدى ، تو هم مثل من همان كلمات را بازگو كن .
پس از آن كه جنازه را بر زمين گذاشتند و شروع به خواندن نماز ميّت كردند، حضرت دست هاى خود را همانند ديگران بالا برد و پس از تكبير، گفت :
((اَللّهُمَّ خُذْ عَبْدَكَ فى عِبادِكَ وَ بِلادِكَ، اَللّهُمَّ اءصِلْهُ اَشَدَّ نارِكَ، اَللّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ عَذابِكَ، فَاِنَّهُ كانَ يَتَوَلّى اَعْدائَكَ، وَ يُعادى اَوْليائَكَ، وَ يُبْغِضُ اءَهَلَبَيْتِ نَبِيِّكَ))
خداوندا! او را از بين بندگان و شهرها برگير، و شديدترين عذاب را بر او مسلّط گردان ؛ و سوزش و سختى عذاب را به او بچشان ، چون او دشمنان تو را دوست ، و دوستان تو را دشمن مى داشت و از دوستان تو بيزار بود، و با أ هل بيت پيغمبرت بغض و كينه داشت .(38)
همچنين در كتاب تفسير امام عسكرى عليه السّلام آمده است :
امام حسين عليه السّلام فرمود: پس از آن كه خداوند، حضرت آدم عليه السّلام را آفريد و اسامى تمامى چيزها را به او تعليم نمود و حضرت آدم آن اسامى را بر ملائكه عرضه داشت .
سپس خداوند، حضرت محمّد، علىّ، فاطمه ، حسن و حسين صلوات اللّه عليهم را همچون شَبَحى در صلب حضرت آدم عليه السّلام قرار داد و به وسيله انوار مقدّس ايشان ، تمام جهان هستى را روشنائى بخشيد.
بعد از آن خداوند به ملائكه دستور داد تا براى آدم به جهت عظمت و فضل آن اشباح پنج گانه سجده نمايند.
پس تمامى افراد ملائكه ، سجده كردند مگر شيطان كه از فرمان خداوند؛ و از تواضع در مقابل انوار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام سرپيچى و امتناع ورزيد.
و به همين جهت كه تكبّر و بلند پروازى كرد، در زمره كافرين قرار گرفت .(39)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-08-2021, 18:57
معرّفى جانشينان پيامبر اسلام صلوات اللّه عليهم
در يكى از روزها، شخص عربى به حضور امام حسين عليه السّلام شرفياب شد و ضمن صحبت هاى مفصّلى ، سؤ ال كرد: اى پسر رسول خدا! تعداد خلفاء و ائمّه اطهار، پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چند نفر مى باشند؟
امام حسين عليه السّلام فرمود: دوازده نفر مى باشند، به تعداد پيشوايان دوازده گانه بنى اسرائيل .
اءعرابى اظهار داشت : چنانچه ممكن است ، اسامى آن ها را برايم بيان فرما؟
حضرت فرمود: اى برادر! امام و خليفه بعد از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله پدرم اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام مى باشد؛ و سپس ‍ برادرم حسن مجتبى و بعد از او هم من خواهم بود؛ و مابقى خلفاء و اوصياء نه نفر ديگر از فرزندان من هستند، به نام هاى :
پسرم ، علىّ - زين العابدين - .
و بعد از او پسرش ، محمّد - باقرالعلوم - .
و بعد از او پسرش ، جعفر - صادق آل محمّد - .
و بعد از او پسرش ، موسى - كاظم - .
و بعد از او پسرش ، علىّ - رضا - .
و بعد از او پسرش ، محمّد - جوادالائمّة - .
و بعد از او پسرش ، علىّ - هادى - .
و بعد از او پسرش ، حسن - عسكرى - .
و همچنين پس از او پسرش به عنوان ((خَلَف صالح ، مَهْدى موعود)) - صلوات اللّه عليهم - جانشين و پيشواى هدايت گر براى جامعه خواهند بود، كه - دوازدهمين ايشان - نهمين فرزند من مى باشد؛ و او هنگامى كه ظهور نمايد تمام موارد احكام دين مبين اسلام را به اجراء در خواهد آورد.(40)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-09-2021, 22:52
نماز باران در كوفه به دستور پدر

مرحوم سيّد مرتضى رحمة اللّه عليه آورده است :
حضرت صادق آل محمّد، به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السّلام حكايت فرمايد: در زمان مولاى متقّيان ، امام علىّ عليه السّلام مدّتى باران نازل نشد.
پس عدّه اى از اءهل كوفه نزد امام اميرالمؤ منين ، علىّ عليه السّلام حضور يافته و ضمن اظهار ناراحتى از نيامدن باران ، تقاضا كردند تا حضرت از درگاه خداوند، طلب نزول باران نمايد.
امام علىّ عليه السّلام خطاب به فرزندش حضرت اءبا عبداللّه الحسين سلام اللّه عليه كرد و فرمود: اى حسين ! حركت كن و براى اين اءهالى از درگاه خداوند متعال درخواست بارش ‍ باران نما.
حضرت اءبا عبداللّه الحسين طبق پيشنهاد پدر از جاى برخاست و ايستاد؛ و پس از حمد و ثناى الهى ، بر پيامبر خدا و بر اهل بيت گراميش تحيّت و درود فرستاد؛ و آن گاه اظهار داشت :
اى خداوندى كه عطاكننده خيرات هستى ، و بركات و رحمت هايت را مرتّب بر ما مى فرستى ! امروز از آسمان ، باران رحمت و بركت خود را بر ما بندگانت فرود فرست ؛ و ما را از باران خير و بركت سيراب گردان .
و تمام موجودات تشنه را كامياب و سيراب گردان .
تا آن كه ضعيفان خوشحال و دلشاد گردند.
و زمين هاى مرده سرسبز و زنده در آيند؛ و بركات را ظاهر نمايند.
پس اى پروردگار جهانيان ! دعا و خواسته ما بندگانت را مستجاب و برآورده فرما.
همين كه حضرت أ با عبداللّه الحسين عليه السّلام دعايش پايان يافت و آميّن گفت ، ناگهان اءبرهاى بسيارى در آسمان پديدار شد و باران رحمت شروع به باريدن كرد و تمام مناطق را باران فرا گرفت .
به طورى كه بعضى از بيابان نشين هاى اطراف كوفه به خدمت امام عليه السّلام وارد شدند و گفتند: بارش باران ، تمام حوالى كوفه را فراگرفته ؛ و تمام باغات و نهرها پر از آب گرديده است .(41)
سخن گفتن شيرخوار و سنگسار مادر
صفوان به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كند:
در زمان حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام دو نفر مرد بر سر بچّه اى شيرخوار نزاع و اختلاف داشتند؛ و هر يك مدّعى بود كه بچّه براى او است .
در اين ميان ، امام حسين عليه السّلام عبورش بر ايشان افتاد و چون متوّجه نزاع آن ها شد، آن ها را مخاطب قرار داد و فرمود: براى چه سر و صدا مى كنيد؛ و داد و فرياد راه انداخته ايد؟
يكى از آن دو نفر گفت : ياابن رسول اللّه ! اين همسر من است .
و ديگرى اظهار داشت : اين بچّه مال من است .
امام حسين عليه السّلام به آن شخصى كه مدّعى بود زن همسر اوست ، خطاب كرد و فرمود: بنشين ؛ و سپس خطاب به زن نمود و از او سؤ ال كرد كه قضيّه و جريان چيست ؟ پيش از آن كه رسوا شوى حقيقت را صادقانه بيان كن .
زن گفت : اى پسر رسول خدا! اين مرد شوهر من است و اين بچّه مال اوست ؛ و آن مرد را نمى شناسيم .
در اين لحظه امام حسين عليه السّلام به بچّه اشاره كرد و فرمود: به إ ذن خداوند متعال سخن بگو و حقيقت را براى همگان آشكار گردان ، كه تو فرزند كدام يك از اين دو مرد هستى .
پس طفل شيرخوار به اعجاز امام حسين عليه السّلام به زبان آمد و گفت : من مربوط به هيچ يك از اين دو مرد نيستم ؛ بلكه پدر من چوپان فلان أ رباب است .
سپس حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه دستور داد تا زن را طبق دستور قرآن سنگسار نمايند.
امام صادق عليه السّلام در ادامه فرمايش افزود: آن طفل ، بعد از آن جريان ، ديگر سخنى نگفت و كسى از او كلامى نشنيد.(42)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-09-2021, 22:52
زنده شدن زنى مرده

مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است :
عدّه اى در حضور مبارك امام حسين عليه السّلام نشسته بودند، كه ناگاه جوانى گريه كنان وارد شد.
امام حسين عليه السّلام به او فرمود: چرا گريان و ناراحت هستى ؟
جوان اظهار داشت : هم اكنون مادرم بدون آن كه وصيّتى كرده باشد، فوت نمود و از دنيا رفت ؛ و او اموال بسيارى داشت ، پيش از آن كه بميرد به من گفت كه بدون مشورت با شما هيچ دخالت و تصرّفى در اموالش نكنم .
پس امام حسين عليه السّلام به كسانى كه آنجا حضور داشتند فرمود: برخيزيد تا به طرف منزل اين زنى برويم كه از دنيا رفته است .
لذا همگى حركت كردند و به منزلى كه جنازه زن در آن نهاده شده بود، وارد شدند و جلوى درب اتاق ايستادند.
در اين هنگام حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام دعائى را خواند؛ و به اذن خداوند متعال آن زن مُرده ، زنده شد.
همين كه زنده شد نشست و پس از گفتن شهادتين ، نگاهى به امام عليه السّلام انداخت و گفت : اى سرورم ! سخنى بفرما و مرا به دستورات خود راهنمايى نما.
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام داخل اتاق شد و بر بالشى تكيه داد و فرمود: هم اينك وصيّت كن ، خداوند تو را رحمت نمايد.
زن اظهار داشت : اى پسر رسول خدا! من اموالى چنين و چنان در فلان مكان دارم ، يك سوّم آن ها را به شما مى دهم تا در هر راهى كه مصلحت مى دانى ، مصرف نمايى .
و دو سوّم ديگر آن ها را به اين پسرم مى دهم ؛ البتّه به شرط آن كه او از دوستان و علاقه مندان شما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام باشد.
ولى چنانچه مخالف شما گردد، پس تمامى اموال خودم را در اختيار شما قرار مى دهم ؛ چون كه مخالفين شما هيچ حقّى در اموال مؤ منين ندارند.
سپس آن زن از حضرت خواهش نمود كه بر جنازه اش نماز بخواند؛ و مسائل كفن و دفنش را نيز خود حضرت بر عهده گيرد.(43)۶

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-09-2021, 22:52
پيشگويى و آينده نگرى از دوران كودكى

يكى از اصحاب پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، به نام حذيفه يمانى حكايت كند:
روزى حسين عليه السّلام در حالى كه كودكى بيش نبود، اظهار داشت : به خداوند قسم ! ستمگران بنى اميّه بر قتل من ، گرد هم خواهند آمد و عمر سعد پيش قدم و سرلشگر آن ها خواهد بود.
پس به او گفتم : آيا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله چنين مطلبى را برايت گفته است ؟ فرمود: خير.
بعد از آن به حضور پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رفتم ؛ و حضرت را از پيش گويى فرزندش حسين عليه السّلام آگاه ساختم كه در دوران كودكى ، پيش گويى مى كند و از اتّفاقات آينده خبر مى دهد!!
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى حذيفه ! همانا علم من ، علم حسين است ؛ و علم او علم من است ، چون ما - اهل بيت عصمت و طهارت - به تمام حوادث روزگار پيش از آن كه واقع شود آگاه و آشنا مى باشيم .(44)
همچنين مرحوم قطب الدين راوندى آورده است :
روزى شخصى به محضر مبارك حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام شرفياب شد و اظهار داشت : اى فرزند رسول خدا! من مى خواهم كه با فلان زن ، از فلان خانواده ازدواج كنم ، و قبل از هر اقدامى محضر شما آمده ام تا با شما مشورت كنم ، چون شما اهل بيت رسالت به تمام امور و مصالح افراد آگاه و آشنا هستيد.
امام حسين صلوات اللّه عليه فرمود: من صلاح نمى دانم كه تو با آن زن ازدواج نمائى .
ضمناً آن زن ، ثروت بسيارى داشت و مرد هم از دارائى و اموال بسيارى برخوردار بود.
امّا مرد با نظريّه حضرت مخالفت كرد و با آن زن مورد نظر خود ازدواج نمود، پس از گذشت مدّتى كوتاه مرد تهى دست و فقير گرديد و به ناچار نزد امام حسين عليه السّلام آمد و موضوع را بازگو كرد.
حضرت فرمود: من تو را راهنمائى كردم ، وليكن تو اهميّت ندادى ، با اين حال الا ن هم نظر من اين است كه او را رها نموده و طلاق دهى ، كه خداوند بهتر از آن را برايت مقدّر مى گرداند.
سپس پيشنهاد فرمود كه با فلان زن از فلان خانواده ازدواج نما، و چون پيشنهاد حضرت را اجرا كرد، پس از مدّتى مرد داراى ثروتى انبوه شد، همچنين خداوند متعال فرزندانى پسر و دختر به آن ها عطا نمود و تمام خوبى ها و سعادت ها به آن ها روى آورد.(45)
آب دهان و شفاى چشم
صالح بن ميثم اسدى حكايت كند:
روزى به حضور عمّه ام ، حُبابه والبيّه - كه در اثر سجود و عبادت بسيار، نحيف و لاغر گشته بود - وارد شدم ؛ و پس از احوال پرسى ، عمّه ام به من گفت : اى برادرزاده ! مايل هستى تا حديثى از امام حسين عليه السّلام برايت بيان كنم ؟
گفتم : بلى ، برايم بازگو كن ، تا بشنوم .
عمّه ام ، حُبابه گفت : من هر روز جهت زيارت و ملاقات حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام به ديدارش مى رفتم تا آن كه ناراحتى چشم پيدا كردم و ديگر نتوانستم به محضر شريفش حضور يابم .
چند روزى بدين منوال گذشت ، تا آن كه روزى امام حسين عليه السّلام با جمعى از اصحابش در حالى كه من در جايگاه عبادت خود نشسته بودم بر من وارد شد و فرمود: اى حبابه ! كجائى ، مدّتى است ، كه تو را نمى بينم ؟
عرضه داشتم : اى پسر رسول خدا! ناراحتى چشم برايم پيش آمده است و به اين جهت نتوانستم محضر شما شرفياب گردم .
پس حضرت دستور داد و روسرى خود را از صورتم كنار زدم ، آن گاه نگاهى به چشم من كرد و سپس آب مبارك دهان خود را به چشم من ماليد و اظهار داشت :
اى حُبابه ! خداوند متعال را شكرگزار باش ، كه ناراحتى چشم تو را برطرف نمود و بهبودى بخشيد.
بعد از آن به جهت شكر و سپاس پروردگار به سجده رفتم ؛ و حضرت به من خطاب كرد و اظهار نمود: اى حبابه ! سرت را بلند كن و بنشين و در آئينه نگاه كن ، و ببين در چه حالتى هستى ؟
حبابه گويد: چون سر از سجده بلند كردم ، ديگر هيچ درد و ناراحتى در چشم خود احساس نكردم ؛ پس حمد و ستايش خداوند متعال را به جاى آوردم .
پس از آن امام حسين عليه السّلام افزود: ما اهل بيت و شيعيان ما، همه بر يك فطرت هستيم و از يك سرشت آفريده شده ايم ؛ و ديگران از ما جدا و بيزار مى باشند.(46)
برخورد با دشمن در خواستگارى و ازدواج
روزى معاويه نامه اى براى مروان استاندار خود در مدينه به اين مضمون نوشت : اى مروان ! از تو مى خواهم كه امّكلثوم دختر عبداللّه فرزند جعفر طيّار را براى فرزندم ، يزيد خواستگارى نمائى ؛ و عقد و ازدواج آن دو نفر را جارى گردانى .
هنگامى كه نامه معاويه به دست والى مدينه رسيد، حركت كرد و نزد عبداللّه آمد و او را از محتواى پيام معاويه آگاه نمود.
عبداللّه بعد از شنيدن سخنان مروان در پاسخ چنين اظهار داشت : اختيار دخترم ، امّكلثوم به دست حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام است ؛ چون او سيّد ما و دائى دخترم مى باشد.
وقتى موضوع را براى امام حسين عليه السّلام تعريف كردند، فرمود: استخاره مى كنم تا خداوند آنچه را كه صلاح آل محمّد عليهم السّلام و صلاح دين و دنياى دختر باشد بيان نمايد.
و پس از آن كه عدّه اى از مردم در مسجدالنّبىّ صلّى اللّه عليه و آله اجتماع كردند، مروان استاندار مدينه نيز در جمع آن ها حاضر شد و در كنار امام حسين عليه السّلام نشست و اظهار داشت :
معاويه به من دستور داده است تا امّكلثوم ، دختر عبداللّه فرزند جعفر طيّار را به عقد و ازدواج پسرش يزيد درآورم ؛ و مهريه او را هر چه پدرش بگويد مى پردازم و بين دو طايفه صلح و دوستى برقرار كنم ، همچنين تمام بدهى هاى آن ها را هر چه باشد پرداخت نمايم .
بعد از آن افزود: عدّه اى در اين ماجرا ناراحت هستند و غبطه مى خورند؛ ولى من تعجّب مى كنم با اين كه يزيد دامادى بى همتا است ، چطور از او مهريه گرفته مى شود.
در همين لحظه ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام لب به سخن گشود و فرمود: حمد و ستايش مى كنم خداوندى را، كه ما را از بين بندگانش برگزيد و فضيلت و برترى بخشيده است .
و سپس ضمن بيان فضائل و مناقب اهل بيت رسالت عليهم السّلام خطاب به مروان كرد و افزود: اى مروان ! نسبت به اين مهريّه اى كه گفتى هر چه پدر دختر بگويد خواهى پرداخت ، بدان كه اگر بخواهيم مهريّه مطالبه كنيم ، هرگز از سنّت رسول خدا تجاوز نمى كنيم و همان مبلغ چهارصد و هشتاد درهم را مهريّه قرار مى دهيم .
و امّا اين كه إ ظهار داشتى : مى خواهيد بين دو طايفه صلح و آشتى برقرار شود، آگاه باش كه ما طايفه بنى هاشم طبق احكام الهى با شما دشمن و مخالف هستيم و به جهت متاع دنيا با شما سازش ‍ نمى كنيم .
و تمام گفتار مروان را يكى پس از ديگرى مطرح و ردّ نمود، و آن گاه فرمود: آن هايى كه نادان و بى خرد باشند با ما حسود و مخالف خواهند بود و آن هايى كه اهل درك و شعور و معرفت باشند، با شما ستمگران ، مخالف و دشمن هستند.
و در پايان فرمايشاتش اظهار نمود: تمام شما حُضّار شاهد باشيد، كه من - حسين بن علىّ - امّكلثوم دختر عبداللّه بن جعفر را به ازدواج پسر عمويش قاسم بن محمد درآوردم .
و مهريّه او را مقدار چهارصد و هشتاد درهم قرار داديم ، و نيز نخلستان خود را به ايشان بخشيدم كه بتوانند با درآمد آن إ مرار معاش نمايند.
در اين هنگام چهره مروان دگرگون شد و با حالت خشم گفت : شما بنى هاشم كينه توز هستيد و مى خواهيد دشمنى و كينه ها تداوم يابد.
امام حسين عليه السّلام در پاسخ فرمود: آيا فراموش كرده ايد كه وقتى برادرم امام حسن مجتبى عليه السّلام ، عايشه دختر عثمان را خواستگارى نمود، شما چه كرديد؟
و او را به ازدواج عبداللّه ، فرزند زبير در آورديد؛ و آيا فراموش كرده ايد كه شما به همراه عايشه و ديگران با جنازه برادرم - حضرت مجتبى عليه السّلام - چه كرديد؟!
حال قضاوت كنيد كه آيا ما اهل بيت رسالت عداوت و كينه داريم يا شما كينه توز و سنگ دل هستيد.(47)
پودر و خمير شدن ريگ ها و نقش ائمّه اطهار عليهم السّلام
يكى از زنان دانشمند به نام امّ سليم - كه به كتاب هاى آسمانى ، مانند تورات و انجيل آشنايى كامل داشت - پس از آن كه به محضر پيامبر اسلام و اميرالمؤ منين و امام مجتبى صلوات اللّه عليهم شرفياب شد و معجزات و كراماتى از آن بزرگواران مشاهده كرد، حكايت نمايد:
بعد از آن كه به حضور حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام رفتم و همان اوصاف و نشانه ها را كه در كتب آسمانى خوانده بودم ، در او مشاهده كردم .
ولى چون او كودكى خردسال بود، متحيّر شدم كه چگونه از او نشانه امامت و معجزه ، طلب نمايم .
در هر صورت ، نزديك آن حضرت كه بر لبه سكوى مسجد نشسته بود وارد شدم و گفتم تو كيستى ؟
فرمود: من گمشده تو هستم ، اى امّ سليم ! من خليفه اوصياء خداوند هستم ، من پدر - نُه - امام هدايت گر مى باشم .
من جانشين برادرم امام حسن مجتبى و خليفه او هستم ؛ و او خليفه پدرم امام علىّ بن ابى طالب عليه السّلام مى باشد؛ و او نيز جانشين و خليفه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بود.
امّسليم گويد: من از گفتار و صراحت لهجه و بيان امام حسين عليه السّلام در آن كودكى شگفت زده گشتم و گفتم : علامت و نشانه گفتار شما چيست ؟
حضرت فرمود: چند عدد ريگ از روى زمين بردار و به من بده .
همين كه چند عدد سنگ ريزه از روى زمين برداشتم و تحويل آن كودك عزيز دادم ، آن ها را در كف دست هاى خود قرار داد و سائيد تا آن كه تبديل به پودر شد و سپس آن ها را خمير نمود؛ و انگشتر خود را بر آن زد و نقش انگشتر بر خمير نمايان شد.
آن گاه خمير را با همان حالت به من داد و فرمود: اى امّسليم ! خوب در آن دقّت كن ، ببين چه مى بينى ؟
وقتى خوب دقّت كردم ، اسامى مبارك حضرت رسول و امام علىّو حسن و حسين و - نه - فرزندش صلوات اللّه عليهم را به همان ترتيبى كه در كتاب هاى آسمانى خوانده و ديده بودم ، مشاهده كردم مگر نام جعفر و موسى عليهماالسّلام را.
پس به همين جهت بيش از حدّ تصوّر تعجّب كردم و با خود گفتم : چه نشانه ها و علامت هاى ارزشمند و عظيمى برايم آشكار گشت و اظهار داشتم : اى سرورم ! چنانچه ممكن باشد علامتى ديگر برايم آشكار گردان .
امام حسين عليه السّلام تبسّمى نمود و از جاى برخاست و ايستاد؛ و آن گاه دست راست خود را به سمت آسمان بالا برد كه ديدم كه دست مباركش همانند عمود و ستونى نورانى آسمان ها را شكافت و از چشم من ناپديد شد!
بعد از آن فريادى كشيدم و بيهوش روى زمين افتادم .
و پس از لحظه اى كه به هوش آمدم ، و چشم هاى خود را گشودم ، ديدم دسته اى از گل ياس در دست دارد و آن را بر صورت و بينى من گذارد، كه تا امروز كه سال هاى سال از آن گذشته است هنوز بوى آن گل ياس برايم باقى مانده است .
بعد از آن گفتم : اى سرور من ! وصىّ و خليفه بعد از شما كيست ؟
حضرت فرمود: هر كه همانند من و گذشته گانم بتوانند چنين كراماتى را انجام دهد.(48)
خواهش از چه كسى ؟
در يكى از روزها شخصى از انصار به حضور مبارك امام حسين عليه السّلام رسيد و خواسته و نياز خود را بدين مضمون روى كاغذى نوشت : اى سرورم ! اى ابا عبداللّه ! من به فلان شخص مبلغ پانصد دينار بدهكار هستم و توان پرداخت آن را ندارم ، چون تنگ دست بوده از لحاظ مالى ، سخت در مضيقه مى باشم .
پس از آن كه امام حسين عليه السّلام نامه او را قرائت نمود، يك هزار دينار تحويل وى داد و او را موعظه نمود و اظهار داشت : در تمام حالات سعى كن ، خواهش و خواسته خود را فقط به يكى از سه شخص بگو و از او تقاضا كن :
1 - اين كه سعى كن خواسته ات را از كسى تقاضا نمايى كه مؤ من و مورد اطمينان باشد.
2 - با مروّت و جوانمرد باشد، كه حتّى الا مكان نااميدت نكند.
3 - داراى حسب و نسب شريفى باشد، كه تو را سبك نشمارد، بلكه برايت اهميّت و ارزش قايل شود.
اءمّا دين دار مؤ من ، ايمانش سبب مى شود كه خواسته و خواهش تو را برآورده نمايد.
و امّا كسى كه حسب و نسب درستى داشته و جوانمرد باشد، هرگز روى تو را زمين نمى اندازد و به هر شكلى كه باشد آبروى تو را حفظ و خواسته ات را برآورده مى كند.(49)
همچنين آورده اند:
روز عاشورا، برخى از افراد بر پشت امام حسين عليه السّلام أ ثراتى را مشاهده كردند.
پس موضوع را براى فرزندش ، امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام بازگو كردند و علّت آن را جويا شدند؟
حضرت سجّاد عليه السّلام پاسخ داد: اين أ ثرها به اين جهت است كه پدرم سلام اللّه عليه ، كيسه هاى آرد، خرما و... را بر پشت خود حمل مى نمود و درب منازل خانواده هاى بى سرپرست و تهى دستان و بيوه زنان و يتيمان مى برد و شخصاً تحويل آن ها مى داد.(50)
زيارت حضرت و شفاعت در قيامت
مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود موسوم به خرائج و جرائح نقل كرده است :
روزى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در محلّى نشسته بود و اطراف آن بزرگوار، امام علىّ، حضرت فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام گرد آمده بودند.
در اين هنگام ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ايشان خطاب كرد و فرمود: چگونه ايد در آن هنگامى كه هر يك از شما از يكديگر جدا و پراكنده گردد؛ و قبر هر يك در گوشه اى از زمين قرار گيرد؟
حسين عليه السّلام لب به سخن گشود و اظهار داشت : يا رسول اللّه ! آيا به مرگ طبيعى مى ميريم ، يا آن كه كشته خواهيم شد؟
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ فرمود: اى پسرم ! همانا شما مظلومانه كشته خواهيد شد.
و سپس افزود: و ذرارى شما در روى زمين پراكنده خواهند شد.
حسين عليه السّلام سؤ ال نمود: يا رسول اللّه ! چه كسى ما را خواهد كشت ؟
حضرت رسول صلوات اللّه عليه در پاسخ فرمود: شرورترين افراد، شما را به قتل مى رسانند.
حسين عليه السّلام همچنين سؤ ال كرد: آيا كسى به زيارت قبور ما خواهد آمد؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آرى ، عدّه اى از - مردان و زنان - امّت جهت زيارت شما بر سر قبور شما مى آيند، و با آمدنشان بر مزار شما، مرا خوشحال مى نمايند.
و چون قيامت بر پا شود من در صحراى محشر حاضر خواهم شد، و آن هائى را كه به زيارت قبور شماها آمده باشند شفاعت مى كنم ؛ و از شدايد و سختى هاى قيامت نجاتشان خواهم داد.(51)
بازگشت اوّلين شخصيّت در رجعت
حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد بر اين كه جدّ بزرگوارش ، امام حسين عليه السّلام پس از آن كه به صحراى كربلا وارد شد، در جمع اصحاب و ياران خود چنين اظهار داشت : روزى در حضور جدّم ، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بودم كه فرمود: اى فرزندم ! بعد از من ، تو را به سوى عراق سوق مى دهند، به سرزمينى كه پيامبران الهى و جانشينان آن ها ( عليهم السّلام ) وارد آن سرزمين شده اند.
در آن سرزمين ، تو و اصحاب و ياران تو را شهيد مى نمايند؛ ولى سوزش و درد زخم هاى شمشير را درك نخواهيد كرد و همان طورى كه آتش براى حضرت ابراهيم عليه السّلام سرد و دلنشين گرديد، نيز زخم هاى شمشير و جراحات آن نيز بر بدن شما بى تاءثير است و آن را حسّ نمى كنيد.
امام حسين عليه السّلام افزود: پس اى ياران باوفا! شما را بشارت باد كه اگر كشته شديم ، بر جدّم رسول اللّه وارد مى شويم .
و من به مقدار زمانى كه خداوند بخواهد - در عالم برزخ - مى مانم ؛ و چون امام زمان ، قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه ظهور و قيام نمايد، اوّلين شخصيّتى كه قبرش شكافته شود و از درون آن بيرون آيد، من هستم و همزمان نيز اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام از قبر خارج خواهد شد.
پس از آن لشكرى انبوه از آسمان بر من نازل مى شوند كه تاكنون هرگز قدم بر زمين ننهاده باشند.
همچنين جبرئيل ، ميكائيل و إ سرافيل عليهم السّلام هر يك به همراه لشكرى نزد من وارد مى شوند.
سپس من به همراه جدّم حضرت محمّد، رسول خدا و علىّ بن ابى طالب خليفه اش و برادرم حسن مجتبى صلوات اللّه عليهم در مكانى گرد هم جمع مى شويم .
و آن گاه جدّم ، حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله پرچم خود را به اهتزاز در خواهد آورد؛ و سپس آن را به همراه شمشير خود تحويل حضرت قائم ، امام زمان صلوات اللّه عليه مى دهد و با همين وضعيّت مدّت زمانى را خواهيم ماند.
بعد از آن ، خداوند متعال در ميان مسجد كوفه چشمه اى از روغن و چشمه اى از شير و چشمه اى از آب ظاهر مى گرداند.
و در آن هنگام اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام سلاح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله را به دست من مى دهد و مرا به شرق و غرب عالم مى فرستد تا در هر كجا دشمنى از دشمنان خدا باشد، او را به هلاكت رسانم .
و هر كجاى جهان ، بُتى باشد سرنگون سازم تا آن كه وارد هندوستان مى شوم و آن را فتح مى كنم .
و نيز حضرت دانيال و حضرت يوشع عليهماالسّلام به همراه اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه ، خارج شوند و گويند: همانا خدا و رسولش راست گفته اند؛ و هنگام وعده الهى فرا رسيده است .
پس خداوند متعال هفتاد مرد جنگى به همراه آن دو پيغمبر بسيج مى نمايد تا تمام قاتلين و دشمنان خود را نابود و هلاك نمايند تا آن كه سرزمين روم را فتح كنند و در قلمرو حكومت اسلامى در آيد.
سپس امام حسين عليه السّلام در ادمه فرمايشاتش افزود: بعد از آن ، به من ماءمورّيت داده مى شود كه تمام حيوانات نجس و پليد را نابود كرده و زمين را از تمام پليدى ها پاك سازم تا تنها چيزهاى خوب و مفيد باقى بماند.
سپس دين مبين اسلام را بر تمام يهود و نصارى و ديگر ملل و اديان و مذاهب عرضه مى كنم ؛ و چنانچه پذيراى آن باشند آزاد خواهند بود وگرنه خون آن ها ريخته خواهد شد.
و تمام افراد مريض ، نابينا و فلج به بركت ما اهل بيت عصمت و طهارت ، شفا مى يابند.
و بركت و رحمت الهى ، همه جا را فرا خواهد گرفت .
و تمام درختان ، حدّاكثر ثمر و ميوه خود را به بار مى آورند و حتّى در زمستان ميوه تابستان و در تابستان ميوه زمستان به دست مى آيد.
و اين وعده الهى است كه فرمود:
((وَلَوْاءَنَّ اءَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتِ مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاءَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ)) .
يعنى ؛ چنانچه تمام شهرها و ديار ايمان آورند و تقواى الهى پيشه نمايند، ما نيز بركات زمين و آسمان را بر آن ها ظاهر مى سازيم .
وليكن دروغ گفتند و آنان به كيفر و نتيجه اعمالشان ، مجازاتشان را خواهند ديد.
سپس خداوند به وسيله ما اهل بيت ، كرامت و عظمت خود را براى شيعيان ما ظاهر مى سازد؛ و ديگر چيزى بر آن ها مخفى و پوشيده نمى باشد.(52)
ص

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-09-2021, 17:51
آب دهان و شفاى چشم

صالح بن ميثم اسدى حكايت كند:
روزى به حضور عمّه ام ، حُبابه والبيّه - كه در اثر سجود و عبادت بسيار، نحيف و لاغر گشته بود - وارد شدم ؛ و پس از احوال پرسى ، عمّه ام به من گفت : اى برادرزاده ! مايل هستى تا حديثى از امام حسين عليه السّلام برايت بيان كنم ؟
گفتم : بلى ، برايم بازگو كن ، تا بشنوم .
عمّه ام ، حُبابه گفت : من هر روز جهت زيارت و ملاقات حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام به ديدارش مى رفتم تا آن كه ناراحتى چشم پيدا كردم و ديگر نتوانستم به محضر شريفش حضور يابم .
چند روزى بدين منوال گذشت ، تا آن كه روزى امام حسين عليه السّلام با جمعى از اصحابش در حالى كه من در جايگاه عبادت خود نشسته بودم بر من وارد شد و فرمود: اى حبابه ! كجائى ، مدّتى است ، كه تو را نمى بينم ؟
عرضه داشتم : اى پسر رسول خدا! ناراحتى چشم برايم پيش آمده است و به اين جهت نتوانستم محضر شما شرفياب گردم .
پس حضرت دستور داد و روسرى خود را از صورتم كنار زدم ، آن گاه نگاهى به چشم من كرد و سپس آب مبارك دهان خود را به چشم من ماليد و اظهار داشت :
اى حُبابه ! خداوند متعال را شكرگزار باش ، كه ناراحتى چشم تو را برطرف نمود و بهبودى بخشيد.
بعد از آن به جهت شكر و سپاس پروردگار به سجده رفتم ؛ و حضرت به من خطاب كرد و اظهار نمود: اى حبابه ! سرت را بلند كن و بنشين و در آئينه نگاه كن ، و ببين در چه حالتى هستى ؟
حبابه گويد: چون سر از سجده بلند كردم ، ديگر هيچ درد و ناراحتى در چشم خود احساس نكردم ؛ پس حمد و ستايش خداوند متعال را به جاى آوردم .
پس از آن امام حسين عليه السّلام افزود: ما اهل بيت و شيعيان ما، همه بر يك فطرت هستيم و از يك سرشت آفريده شده ايم ؛ و ديگران از ما جدا و بيزار مى باشند.(46)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-09-2021, 17:52
برخورد با دشمن در خواستگارى و ازدواج

روزى معاويه نامه اى براى مروان استاندار خود در مدينه به اين مضمون نوشت : اى مروان ! از تو مى خواهم كه امّكلثوم دختر عبداللّه فرزند جعفر طيّار را براى فرزندم ، يزيد خواستگارى نمائى ؛ و عقد و ازدواج آن دو نفر را جارى گردانى .
هنگامى كه نامه معاويه به دست والى مدينه رسيد، حركت كرد و نزد عبداللّه آمد و او را از محتواى پيام معاويه آگاه نمود.
عبداللّه بعد از شنيدن سخنان مروان در پاسخ چنين اظهار داشت : اختيار دخترم ، امّكلثوم به دست حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام است ؛ چون او سيّد ما و دائى دخترم مى باشد.
وقتى موضوع را براى امام حسين عليه السّلام تعريف كردند، فرمود: استخاره مى كنم تا خداوند آنچه را كه صلاح آل محمّد عليهم السّلام و صلاح دين و دنياى دختر باشد بيان نمايد.
و پس از آن كه عدّه اى از مردم در مسجدالنّبىّ صلّى اللّه عليه و آله اجتماع كردند، مروان استاندار مدينه نيز در جمع آن ها حاضر شد و در كنار امام حسين عليه السّلام نشست و اظهار داشت :
معاويه به من دستور داده است تا امّكلثوم ، دختر عبداللّه فرزند جعفر طيّار را به عقد و ازدواج پسرش يزيد درآورم ؛ و مهريه او را هر چه پدرش بگويد مى پردازم و بين دو طايفه صلح و دوستى برقرار كنم ، همچنين تمام بدهى هاى آن ها را هر چه باشد پرداخت نمايم .
بعد از آن افزود: عدّه اى در اين ماجرا ناراحت هستند و غبطه مى خورند؛ ولى من تعجّب مى كنم با اين كه يزيد دامادى بى همتا است ، چطور از او مهريه گرفته مى شود.
در همين لحظه ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام لب به سخن گشود و فرمود: حمد و ستايش مى كنم خداوندى را، كه ما را از بين بندگانش برگزيد و فضيلت و برترى بخشيده است .
و سپس ضمن بيان فضائل و مناقب اهل بيت رسالت عليهم السّلام خطاب به مروان كرد و افزود: اى مروان ! نسبت به اين مهريّه اى كه گفتى هر چه پدر دختر بگويد خواهى پرداخت ، بدان كه اگر بخواهيم مهريّه مطالبه كنيم ، هرگز از سنّت رسول خدا تجاوز نمى كنيم و همان مبلغ چهارصد و هشتاد درهم را مهريّه قرار مى دهيم .
و امّا اين كه إ ظهار داشتى : مى خواهيد بين دو طايفه صلح و آشتى برقرار شود، آگاه باش كه ما طايفه بنى هاشم طبق احكام الهى با شما دشمن و مخالف هستيم و به جهت متاع دنيا با شما سازش ‍ نمى كنيم .
و تمام گفتار مروان را يكى پس از ديگرى مطرح و ردّ نمود، و آن گاه فرمود: آن هايى كه نادان و بى خرد باشند با ما حسود و مخالف خواهند بود و آن هايى كه اهل درك و شعور و معرفت باشند، با شما ستمگران ، مخالف و دشمن هستند.
و در پايان فرمايشاتش اظهار نمود: تمام شما حُضّار شاهد باشيد، كه من - حسين بن علىّ - امّكلثوم دختر عبداللّه بن جعفر را به ازدواج پسر عمويش قاسم بن محمد درآوردم .
و مهريّه او را مقدار چهارصد و هشتاد درهم قرار داديم ، و نيز نخلستان خود را به ايشان بخشيدم كه بتوانند با درآمد آن إ مرار معاش نمايند.
در اين هنگام چهره مروان دگرگون شد و با حالت خشم گفت : شما بنى هاشم كينه توز هستيد و مى خواهيد دشمنى و كينه ها تداوم يابد.
امام حسين عليه السّلام در پاسخ فرمود: آيا فراموش كرده ايد كه وقتى برادرم امام حسن مجتبى عليه السّلام ، عايشه دختر عثمان را خواستگارى نمود، شما چه كرديد؟
و او را به ازدواج عبداللّه ، فرزند زبير در آورديد؛ و آيا فراموش كرده ايد كه شما به همراه عايشه و ديگران با جنازه برادرم - حضرت مجتبى عليه السّلام - چه كرديد؟!
حال قضاوت كنيد كه آيا ما اهل بيت رسالت عداوت و كينه داريم يا شما كينه توز و سنگ دل هستيد.(47)
پودر و خمير شدن ريگ ها و نقش ائمّه اطهار عليهم السّلام
يكى از زنان دانشمند به نام امّ سليم - كه به كتاب هاى آسمانى ، مانند تورات و انجيل آشنايى كامل داشت - پس از آن كه به محضر پيامبر اسلام و اميرالمؤ منين و امام مجتبى صلوات اللّه عليهم شرفياب شد و معجزات و كراماتى از آن بزرگواران مشاهده كرد، حكايت نمايد:
بعد از آن كه به حضور حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام رفتم و همان اوصاف و نشانه ها را كه در كتب آسمانى خوانده بودم ، در او مشاهده كردم .
ولى چون او كودكى خردسال بود، متحيّر شدم كه چگونه از او نشانه امامت و معجزه ، طلب نمايم .
در هر صورت ، نزديك آن حضرت كه بر لبه سكوى مسجد نشسته بود وارد شدم و گفتم تو كيستى ؟
فرمود: من گمشده تو هستم ، اى امّ سليم ! من خليفه اوصياء خداوند هستم ، من پدر - نُه - امام هدايت گر مى باشم .
من جانشين برادرم امام حسن مجتبى و خليفه او هستم ؛ و او خليفه پدرم امام علىّ بن ابى طالب عليه السّلام مى باشد؛ و او نيز جانشين و خليفه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بود.
امّسليم گويد: من از گفتار و صراحت لهجه و بيان امام حسين عليه السّلام در آن كودكى شگفت زده گشتم و گفتم : علامت و نشانه گفتار شما چيست ؟
حضرت فرمود: چند عدد ريگ از روى زمين بردار و به من بده .
همين كه چند عدد سنگ ريزه از روى زمين برداشتم و تحويل آن كودك عزيز دادم ، آن ها را در كف دست هاى خود قرار داد و سائيد تا آن كه تبديل به پودر شد و سپس آن ها را خمير نمود؛ و انگشتر خود را بر آن زد و نقش انگشتر بر خمير نمايان شد.
آن گاه خمير را با همان حالت به من داد و فرمود: اى امّسليم ! خوب در آن دقّت كن ، ببين چه مى بينى ؟
وقتى خوب دقّت كردم ، اسامى مبارك حضرت رسول و امام علىّو حسن و حسين و - نه - فرزندش صلوات اللّه عليهم را به همان ترتيبى كه در كتاب هاى آسمانى خوانده و ديده بودم ، مشاهده كردم مگر نام جعفر و موسى عليهماالسّلام را.
پس به همين جهت بيش از حدّ تصوّر تعجّب كردم و با خود گفتم : چه نشانه ها و علامت هاى ارزشمند و عظيمى برايم آشكار گشت و اظهار داشتم : اى سرورم ! چنانچه ممكن باشد علامتى ديگر برايم آشكار گردان .
امام حسين عليه السّلام تبسّمى نمود و از جاى برخاست و ايستاد؛ و آن گاه دست راست خود را به سمت آسمان بالا برد كه ديدم كه دست مباركش همانند عمود و ستونى نورانى آسمان ها را شكافت و از چشم من ناپديد شد!
بعد از آن فريادى كشيدم و بيهوش روى زمين افتادم .
و پس از لحظه اى كه به هوش آمدم ، و چشم هاى خود را گشودم ، ديدم دسته اى از گل ياس در دست دارد و آن را بر صورت و بينى من گذارد، كه تا امروز كه سال هاى سال از آن گذشته است هنوز بوى آن گل ياس برايم باقى مانده است .
بعد از آن گفتم : اى سرور من ! وصىّ و خليفه بعد از شما كيست ؟
حضرت فرمود: هر كه همانند من و گذشته گانم بتوانند چنين كراماتى را انجام دهد.(48)
خواهش از چه كسى ؟
در يكى از روزها شخصى از انصار به حضور مبارك امام حسين عليه السّلام رسيد و خواسته و نياز خود را بدين مضمون روى كاغذى نوشت : اى سرورم ! اى ابا عبداللّه ! من به فلان شخص مبلغ پانصد دينار بدهكار هستم و توان پرداخت آن را ندارم ، چون تنگ دست بوده از لحاظ مالى ، سخت در مضيقه مى باشم .
پس از آن كه امام حسين عليه السّلام نامه او را قرائت نمود، يك هزار دينار تحويل وى داد و او را موعظه نمود و اظهار داشت : در تمام حالات سعى كن ، خواهش و خواسته خود را فقط به يكى از سه شخص بگو و از او تقاضا كن :
1 - اين كه سعى كن خواسته ات را از كسى تقاضا نمايى كه مؤ من و مورد اطمينان باشد.
2 - با مروّت و جوانمرد باشد، كه حتّى الا مكان نااميدت نكند.
3 - داراى حسب و نسب شريفى باشد، كه تو را سبك نشمارد، بلكه برايت اهميّت و ارزش قايل شود.
اءمّا دين دار مؤ من ، ايمانش سبب مى شود كه خواسته و خواهش تو را برآورده نمايد.
و امّا كسى كه حسب و نسب درستى داشته و جوانمرد باشد، هرگز روى تو را زمين نمى اندازد و به هر شكلى كه باشد آبروى تو را حفظ و خواسته ات را برآورده مى كند.(49)
همچنين آورده اند:
روز عاشورا، برخى از افراد بر پشت امام حسين عليه السّلام أ ثراتى را مشاهده كردند.
پس موضوع را براى فرزندش ، امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام بازگو كردند و علّت آن را جويا شدند؟
حضرت سجّاد عليه السّلام پاسخ داد: اين أ ثرها به اين جهت است كه پدرم سلام اللّه عليه ، كيسه هاى آرد، خرما و... را بر پشت خود حمل مى نمود و درب منازل خانواده هاى بى سرپرست و تهى دستان و بيوه زنان و يتيمان مى برد و شخصاً تحويل آن ها مى داد.(50)
زيارت حضرت و شفاعت در قيامت
مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود موسوم به خرائج و جرائح نقل كرده است :
روزى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در محلّى نشسته بود و اطراف آن بزرگوار، امام علىّ، حضرت فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام گرد آمده بودند.
در اين هنگام ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ايشان خطاب كرد و فرمود: چگونه ايد در آن هنگامى كه هر يك از شما از يكديگر جدا و پراكنده گردد؛ و قبر هر يك در گوشه اى از زمين قرار گيرد؟
حسين عليه السّلام لب به سخن گشود و اظهار داشت : يا رسول اللّه ! آيا به مرگ طبيعى مى ميريم ، يا آن كه كشته خواهيم شد؟
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ فرمود: اى پسرم ! همانا شما مظلومانه كشته خواهيد شد.
و سپس افزود: و ذرارى شما در روى زمين پراكنده خواهند شد.
حسين عليه السّلام سؤ ال نمود: يا رسول اللّه ! چه كسى ما را خواهد كشت ؟
حضرت رسول صلوات اللّه عليه در پاسخ فرمود: شرورترين افراد، شما را به قتل مى رسانند.
حسين عليه السّلام همچنين سؤ ال كرد: آيا كسى به زيارت قبور ما خواهد آمد؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آرى ، عدّه اى از - مردان و زنان - امّت جهت زيارت شما بر سر قبور شما مى آيند، و با آمدنشان بر مزار شما، مرا خوشحال مى نمايند.
و چون قيامت بر پا شود من در صحراى محشر حاضر خواهم شد، و آن هائى را كه به زيارت قبور شماها آمده باشند شفاعت مى كنم ؛ و از شدايد و سختى هاى قيامت نجاتشان خواهم داد.(51)
بازگشت اوّلين شخصيّت در رجعت
حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد بر اين كه جدّ بزرگوارش ، امام حسين عليه السّلام پس از آن كه به صحراى كربلا وارد شد، در جمع اصحاب و ياران خود چنين اظهار داشت : روزى در حضور جدّم ، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بودم كه فرمود: اى فرزندم ! بعد از من ، تو را به سوى عراق سوق مى دهند، به سرزمينى كه پيامبران الهى و جانشينان آن ها ( عليهم السّلام ) وارد آن سرزمين شده اند.
در آن سرزمين ، تو و اصحاب و ياران تو را شهيد مى نمايند؛ ولى سوزش و درد زخم هاى شمشير را درك نخواهيد كرد و همان طورى كه آتش براى حضرت ابراهيم عليه السّلام سرد و دلنشين گرديد، نيز زخم هاى شمشير و جراحات آن نيز بر بدن شما بى تاءثير است و آن را حسّ نمى كنيد.
امام حسين عليه السّلام افزود: پس اى ياران باوفا! شما را بشارت باد كه اگر كشته شديم ، بر جدّم رسول اللّه وارد مى شويم .
و من به مقدار زمانى كه خداوند بخواهد - در عالم برزخ - مى مانم ؛ و چون امام زمان ، قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه ظهور و قيام نمايد، اوّلين شخصيّتى كه قبرش شكافته شود و از درون آن بيرون آيد، من هستم و همزمان نيز اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام از قبر خارج خواهد شد.
پس از آن لشكرى انبوه از آسمان بر من نازل مى شوند كه تاكنون هرگز قدم بر زمين ننهاده باشند.
همچنين جبرئيل ، ميكائيل و إ سرافيل عليهم السّلام هر يك به همراه لشكرى نزد من وارد مى شوند.
سپس من به همراه جدّم حضرت محمّد، رسول خدا و علىّ بن ابى طالب خليفه اش و برادرم حسن مجتبى صلوات اللّه عليهم در مكانى گرد هم جمع مى شويم .
و آن گاه جدّم ، حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله پرچم خود را به اهتزاز در خواهد آورد؛ و سپس آن را به همراه شمشير خود تحويل حضرت قائم ، امام زمان صلوات اللّه عليه مى دهد و با همين وضعيّت مدّت زمانى را خواهيم ماند.
بعد از آن ، خداوند متعال در ميان مسجد كوفه چشمه اى از روغن و چشمه اى از شير و چشمه اى از آب ظاهر مى گرداند.
و در آن هنگام اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام سلاح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله را به دست من مى دهد و مرا به شرق و غرب عالم مى فرستد تا در هر كجا دشمنى از دشمنان خدا باشد، او را به هلاكت رسانم .
و هر كجاى جهان ، بُتى باشد سرنگون سازم تا آن كه وارد هندوستان مى شوم و آن را فتح مى كنم .
و نيز حضرت دانيال و حضرت يوشع عليهماالسّلام به همراه اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه ، خارج شوند و گويند: همانا خدا و رسولش راست گفته اند؛ و هنگام وعده الهى فرا رسيده است .
پس خداوند متعال هفتاد مرد جنگى به همراه آن دو پيغمبر بسيج مى نمايد تا تمام قاتلين و دشمنان خود را نابود و هلاك نمايند تا آن كه سرزمين روم را فتح كنند و در قلمرو حكومت اسلامى در آيد.
سپس امام حسين عليه السّلام در ادمه فرمايشاتش افزود: بعد از آن ، به من ماءمورّيت داده مى شود كه تمام حيوانات نجس و پليد را نابود كرده و زمين را از تمام پليدى ها پاك سازم تا تنها چيزهاى خوب و مفيد باقى بماند.
سپس دين مبين اسلام را بر تمام يهود و نصارى و ديگر ملل و اديان و مذاهب عرضه مى كنم ؛ و چنانچه پذيراى آن باشند آزاد خواهند بود وگرنه خون آن ها ريخته خواهد شد.
و تمام افراد مريض ، نابينا و فلج به بركت ما اهل بيت عصمت و طهارت ، شفا مى يابند.
و بركت و رحمت الهى ، همه جا را فرا خواهد گرفت .
و تمام درختان ، حدّاكثر ثمر و ميوه خود را به بار مى آورند و حتّى در زمستان ميوه تابستان و در تابستان ميوه زمستان به دست مى آيد.
و اين وعده الهى است كه فرمود:
((وَلَوْاءَنَّ اءَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتِ مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاءَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ)) .
يعنى ؛ چنانچه تمام شهرها و ديار ايمان آورند و تقواى الهى پيشه نمايند، ما نيز بركات زمين و آسمان را بر آن ها ظاهر مى سازيم .
وليكن دروغ گفتند و آنان به كيفر و نتيجه اعمالشان ، مجازاتشان را خواهند ديد.
سپس خداوند به وسيله ما اهل بيت ، كرامت و عظمت خود را براى شيعيان ما ظاهر مى سازد؛ و ديگر چيزى بر آن ها مخفى و پوشيده نمى باشد.(52)
ص https://www.ayehayeentezar.com/clear.gif (https://www.ayehayeentezar.com/editpost.php?p=501911&do=editpost)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
05-09-2021, 18:21
زيارت حضرت و شفاعت در قيامت
مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود موسوم به خرائج و جرائح نقل كرده است :
روزى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در محلّى نشسته بود و اطراف آن بزرگوار، امام علىّ، حضرت فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام گرد آمده بودند.
در اين هنگام ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ايشان خطاب كرد و فرمود: چگونه ايد در آن هنگامى كه هر يك از شما از يكديگر جدا و پراكنده گردد؛ و قبر هر يك در گوشه اى از زمين قرار گيرد؟
حسين عليه السّلام لب به سخن گشود و اظهار داشت : يا رسول اللّه ! آيا به مرگ طبيعى مى ميريم ، يا آن كه كشته خواهيم شد؟
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ فرمود: اى پسرم ! همانا شما مظلومانه كشته خواهيد شد.
و سپس افزود: و ذرارى شما در روى زمين پراكنده خواهند شد.
حسين عليه السّلام سؤ ال نمود: يا رسول اللّه ! چه كسى ما را خواهد كشت ؟
حضرت رسول صلوات اللّه عليه در پاسخ فرمود: شرورترين افراد، شما را به قتل مى رسانند.
حسين عليه السّلام همچنين سؤ ال كرد: آيا كسى به زيارت قبور ما خواهد آمد؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آرى ، عدّه اى از - مردان و زنان - امّت جهت زيارت شما بر سر قبور شما مى آيند، و با آمدنشان بر مزار شما، مرا خوشحال مى نمايند.
و چون قيامت بر پا شود من در صحراى محشر حاضر خواهم شد، و آن هائى را كه به زيارت قبور شماها آمده باشند شفاعت مى كنم ؛ و از شدايد و سختى هاى قيامت نجاتشان خواهم داد.(51)
بازگشت اوّلين شخصيّت در رجعت
حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد بر اين كه جدّ بزرگوارش ، امام حسين عليه السّلام پس از آن كه به صحراى كربلا وارد شد، در جمع اصحاب و ياران خود چنين اظهار داشت : روزى در حضور جدّم ، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بودم كه فرمود: اى فرزندم ! بعد از من ، تو را به سوى عراق سوق مى دهند، به سرزمينى كه پيامبران الهى و جانشينان آن ها ( عليهم السّلام ) وارد آن سرزمين شده اند.
در آن سرزمين ، تو و اصحاب و ياران تو را شهيد مى نمايند؛ ولى سوزش و درد زخم هاى شمشير را درك نخواهيد كرد و همان طورى كه آتش براى حضرت ابراهيم عليه السّلام سرد و دلنشين گرديد، نيز زخم هاى شمشير و جراحات آن نيز بر بدن شما بى تاءثير است و آن را حسّ نمى كنيد.
امام حسين عليه السّلام افزود: پس اى ياران باوفا! شما را بشارت باد كه اگر كشته شديم ، بر جدّم رسول اللّه وارد مى شويم .
و من به مقدار زمانى كه خداوند بخواهد - در عالم برزخ - مى مانم ؛ و چون امام زمان ، قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه ظهور و قيام نمايد، اوّلين شخصيّتى كه قبرش شكافته شود و از درون آن بيرون آيد، من هستم و همزمان نيز اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام از قبر خارج خواهد شد.
پس از آن لشكرى انبوه از آسمان بر من نازل مى شوند كه تاكنون هرگز قدم بر زمين ننهاده باشند.
همچنين جبرئيل ، ميكائيل و إ سرافيل عليهم السّلام هر يك به همراه لشكرى نزد من وارد مى شوند.
سپس من به همراه جدّم حضرت محمّد، رسول خدا و علىّ بن ابى طالب خليفه اش و برادرم حسن مجتبى صلوات اللّه عليهم در مكانى گرد هم جمع مى شويم .
و آن گاه جدّم ، حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله پرچم خود را به اهتزاز در خواهد آورد؛ و سپس آن را به همراه شمشير خود تحويل حضرت قائم ، امام زمان صلوات اللّه عليه مى دهد و با همين وضعيّت مدّت زمانى را خواهيم ماند.
بعد از آن ، خداوند متعال در ميان مسجد كوفه چشمه اى از روغن و چشمه اى از شير و چشمه اى از آب ظاهر مى گرداند.
و در آن هنگام اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام سلاح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله را به دست من مى دهد و مرا به شرق و غرب عالم مى فرستد تا در هر كجا دشمنى از دشمنان خدا باشد، او را به هلاكت رسانم .
و هر كجاى جهان ، بُتى باشد سرنگون سازم تا آن كه وارد هندوستان مى شوم و آن را فتح مى كنم .
و نيز حضرت دانيال و حضرت يوشع عليهماالسّلام به همراه اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه ، خارج شوند و گويند: همانا خدا و رسولش راست گفته اند؛ و هنگام وعده الهى فرا رسيده است .
پس خداوند متعال هفتاد مرد جنگى به همراه آن دو پيغمبر بسيج مى نمايد تا تمام قاتلين و دشمنان خود را نابود و هلاك نمايند تا آن كه سرزمين روم را فتح كنند و در قلمرو حكومت اسلامى در آيد.
سپس امام حسين عليه السّلام در ادمه فرمايشاتش افزود: بعد از آن ، به من ماءمورّيت داده مى شود كه تمام حيوانات نجس و پليد را نابود كرده و زمين را از تمام پليدى ها پاك سازم تا تنها چيزهاى خوب و مفيد باقى بماند.
سپس دين مبين اسلام را بر تمام يهود و نصارى و ديگر ملل و اديان و مذاهب عرضه مى كنم ؛ و چنانچه پذيراى آن باشند آزاد خواهند بود وگرنه خون آن ها ريخته خواهد شد.
و تمام افراد مريض ، نابينا و فلج به بركت ما اهل بيت عصمت و طهارت ، شفا مى يابند.
و بركت و رحمت الهى ، همه جا را فرا خواهد گرفت .
و تمام درختان ، حدّاكثر ثمر و ميوه خود را به بار مى آورند و حتّى در زمستان ميوه تابستان و در تابستان ميوه زمستان به دست مى آيد.
و اين وعده الهى است كه فرمود:
((وَلَوْاءَنَّ اءَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتِ مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاءَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ)) .
يعنى ؛ چنانچه تمام شهرها و ديار ايمان آورند و تقواى الهى پيشه نمايند، ما نيز بركات زمين و آسمان را بر آن ها ظاهر مى سازيم .
وليكن دروغ گفتند و آنان به كيفر و نتيجه اعمالشان ، مجازاتشان را خواهند ديد.
سپس خداوند به وسيله ما اهل بيت ، كرامت و عظمت خود را براى شيعيان ما ظاهر مى سازد؛ و ديگر چيزى بر آن ها مخفى و پوشيده نمى باشد.(52)
ص https://www.ayehayeentezar.com/clear.gif (https://www.ayehayeentezar.com/editpost.php?p=501911&do=editpost)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
05-09-2021, 18:26
واقعيّت نگرى و خداجوئى

مرحوم شيخ مهدى مازندرانى - يكى از علماء بزرگ - به نقل از كتاب كبريت الاءحمر آورده است :
حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه در روز عاشوراء، در آن موقعيّت جنگ و ستيز؛ و در همان لحظات آخر، هنگامى كه به بعضى از افراد و اهالى كوفه برخورد مى كرد كه در لشكر عمر بن سعدِ ملعون بودند. با اين كه مى توانست آن افراد را به هلاكت برساند؛ ولى بدون آن كه آسيبى بر آنان وارد نمايد، از كنارشان مى گذشت .
واين صحنه براى بسيارى از افراد تعجّب آور و غير قابل هضم بود، تا آن كه مدّت زمانى سپرى گشت و علّت جوان مردى و بزرگوارى امام حسين عليه السّلام آشكار و روشن گرديد.
و آن اين بود كه در صُلب آن افراد، انسان هايى پاك طينت وجود داشته است و مؤ من و معتقد به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشند.
و آن حضرت با علم امامت خويش ، با يك نظر، آن ها را شناسائى مى نمود و به ايشان آسيبى نمى رساند.
سپس مرحوم مازندرانى در همين راستا با استناد به فرمايش امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام افزوده است :
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: پدرم ، حسين بن علىّ عليهماالسّلام در روز عاشوراء، برخى از افرادى را كه در لشكر عمر بن سعد بودند، به هلاكت نرساند، با اين كه مى توانست آن ها را به راحتى نابود و هلاك گرداند.
پس هنگامى كه امامت به من منتقل شد، با علم امامت و ولايت متوجّه شدم كه افرادى مؤ من و پاك در صُلب آن اشخاص قرار داشته است .
و پدرم حسين عليه السّلام از روى علم امامت با يك نگاه به چهره و قيافه آن ها دريافته بود كه فرزندانى صالح و پاك از آن ها به وجود خواهند آمد.
و به همين جهت آن ها را مورد عفو و گذشت قرار مى داد و از ريختن خونشان مى گذشت .(53)
(https://www.ayehayeentezar.com/editpost.php?p=501911&do=editpost)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
05-09-2021, 18:27
ورود به كربلاى پُربلا

بسيارى از تاريخ ‌نويسان آورده اند:
چون حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه از مكّه معظّمه عازم شهر كوفه و سرزمين كربلاء گرديد.
به همين منظور به همراه اهل بيت و ديگر دوستان و ياران خود حركت كرد، در بين راه در محاصره شديد لشكر عبيداللّه بن زياد لعين به سركردگى حرّ بن يزيد رياحى قرار گرفتند.
و پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد كه حضرت به راه خود ادامه دهد تا از سوى عبيداللّه - والى كوفه - دستور بعدى بيايد.
لذا امام عليه السّلام با همراهان به مسير خود ادامه داد تا آن كه به محلّى به نام ((عُذَيْبُ الهِجانات )) رسيدند.
در اين هنگام از طرف والى كوفه - عبيداللّه - براى حرّ كه فرمانده لشكر بود، نامه اى به اين مضمون آمد كه بايستى از هر جهت بر حسين عليه السّلام و همچنين يارانش سخت گرفته شود.
حرّ، نامه عبيداللّه را براى امام حسين عليه السّلام قرائت كرد.
و چون اءصحاب و ياران حضرت از پيام شوم عبيداللّه آگاه شدند، اظهار داشتند: يا ابن رسول اللّه ! اجازه فرما تا با لشكر او مبارزه و قتال كنيم ؟
حضرت پس از شنيدن سخنان اصحاب و ياران خود، فرمود: تا آنان جنگ را شروع نكنند، من هرگز اقدام نخواهم كرد.
آن گاه يكى از ياران به نام زُهير بن قين عرضه داشت : پس به سوى سرزمين كربلا كه در همين نزديكى قرار دارد، حركت كنيم .
همين كه امام حسين عليه السّلام نام كربلاء را شنيد، گريست گرفت و سپس اظهار نمود:
((اَللّهُمَّ إ نّى اءعُوذُ بِكَ مِنْ كَرْبٍ وَبَلاء)) يعنى ؛ خداوندا، از مشكلات و بلاهاى اين سرزمين - كربلا - به تو پناه مى برم .
و سپس مقدارى به مسير خود ادامه داد و فرمود: در همين جا فرود آئيد و بارها را باز كنيد و بر زمين بگذاريد، كه اين جا وعده گاه جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى باشد.
و قبر و مقبره من در اين سرزمين خواهد بود.(54)
بنابراين ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام در روز چهارشنبه و يا پنج شنبه ، دوّم محرّم الحرام ، سال 61 هجرى قمرى وارد سرزمين كربلاء شد.(55)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-09-2021, 18:04
نان گندم آن را هم نخورى

محدّثين و مورّخين در كتاب هاى مختلف آورده اند:
آن هنگامى كه حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه و سلامه عليه به سرزمين كربلا وارد شد، چند روزى پس از آن ، يكى از ياران خود را با پيامى به سوى عمر بن سعد فرستاد كه : با تو صحبتى دارم ، امشب در ميان دو لشكر همديگر را ملاقات كنيم .
به همين منظور عمر بن سعد به همراه بيست اسب سوار و همچنين امام حسين عليه السّلام نيز به همان ترتيب از لشكرگاه خود خارج شدند و چون به محلّ ملاقات يكديگر رسيدند.
پس امام حسين عليه السّلام همراهان خود را قدرى عقب نگه داشت ، مگر برادرش حضرت ابوالفضل و پسرش علىّاكبر را؛ و همچنين عمر بن سعد همراهان خود را به جز پسرش و يكى از غلامانش را عقب راند.
و چون كنار يكديگر آمدند، امام عليه السّلام بعد از صحبت ها و مذاكراتى به عمر بن سعد خطاب كرد و ضمن نصيحت هائى فرمود:
واى بر تو! آيا از عذاب خداوند در روز قيامت نمى هراسى ؟
آيا با من كه از هر جهت مرا مى شناسى ، جنگ مى كنى ؟!
اين چه كارى است كه انجام مى دهى ؟
اگر همراه من باشى و آن ها را كه دشمنان من و خدا و رسولش هستند رها كنى ، همانا در پيشگاه خداوند متعال مقرّب خواهى شد.
عمر بن سعد در پاسخ ، به آن حضرت چنين گفت : مى ترسم خانه ام را خراب كنند؛ و زندگى و اموالم را به غارت ببرند.
امام عليه السّلام فرمود: من بهتر از آن را برايت تضمين مى كنم .
عمر گفت : بر خانواده و بچّه هايم مى ترسم كه به آن ها آسيبى برسد.
حضرت فرمود: من سلامتى آن ها را نيز تضمين مى نمايم .
در اين لحظه عمر بن سعد ساكت ماند و ديگر جوابى نداد.
امام حسين عليه السّلام روى مبارك خود را از او برگرداند و فرمود:اى عمر! تو را چه شده است ؟!
خدا تو را بكشد؛ و مورد مغفرت و رحمت خويش قرارت ندهد.
سوگند به خداوند، اميدوارم كه از گندم عراق نخورى .
عمر در كمال بى حرمتى اظهار داشت : جو، عوض گندم خواهد بود؛ و سپس برخاستند و از يكديگر جدا گشتند و هر كدام با همراهان خود به محلّ خود بازگشتند.(56)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-09-2021, 18:04
نكاتى حسّاس با گذرى بر شب آخر تا عروج

مرحوم شيخ مفيد رحمة اللّه عليه و ديگر محدّثين و تاريخ ‌نويسان در كتاب هاى مختلف آورده اند:
چون شب عاشورا فرا رسيد حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه به جهت خستگى بيش از حدّ، جلوى خيمه نشسته بود و سر مبارك خود را بر سر زانوهاى خود نهاده ، تا قدرى استراحت نمايد.
پس ناگهان حضرت زينب عليها السّلام با شنيدن صداى صيحه اسبان و هجوم دشمنان ، نزديك برادرش امام حسين عليه السّلام آمد و به آن حضرت خطاب كرد و اظهار داشت : اى برادر! آيا صداى اسبان را نمى شنوى ، كه هجوم آورده اند؟!
پس امام حسين عليه السّلام سر از زانوى خود برداشت و ايستاد؛ و آن گاه برادر خود حضرت اباالفضل العبّاس عليه السّلام را صدا كرد و فرمود: برادرجان عبّاس ! حركت كن و به سوى مهاجمين برو؛ و از ايشان بخواه كه امشب را به ما مهلت دهند، تا در اين شب با پروردگار متعال مناجات و راز و نياز نمائيم .
خدا مى داند كه من نماز و تلاوت قرآن ، همچنين مناجات و استغفار به درگاه خداوند متعال را خيلى دوست دارم .
لذا حضرت اباالفضل عليه السّلام از آن ها مهلت گرفت .
و در آن شب امام حسين عليه السّلام و ديگر اصحاب و ياران آن حضرت هر كدام به نوعى مشغول عبادت و استغفار و راز و نياز با قاضى الحاجات شدند.
و هنگامى كه نماز صبح عاشوراء را اقامه نمودند، ناگاه تعدادى از لشكر دشمن به سمت خيمه هاى حضرت ، هجوم آوردند و شمر ملعون در حالتى كه فرماندهى آن ها را به عهده داشت ، نعره مى كشيد و به امام عليه السّلام و اهل بيت رسالت جسارت مى كرد.
يكى از ياران حضرت ، به نام مسلم بن عوسجه از حضرت اجازه خواست تا شمر را مورد هدف تير قرار دهد.
ولى حضرت سلام اللّه عليه ضمن ممانعت از تيراندازى ، فرمود: من دوست ندارم كه ما شروع كننده جنگ و كشتار باشيم .
پس از آن حضرت جلو آمد و لشكر عمر بن سعد را موعظه نصيحت كرد ولى سودى نبخشيد.
و در نهايت ، سپاه دشمن با فرماندهى عمر بن سعد تيراندازى به سمت امام حسين عليه السّلام و اصحاب باوفايش را آغاز كردند.
و چون اصحاب و ياران حضرت يكى پس از ديگرى به شهادت رسيدند، و امام عليه السّلام در ميدان نبرد تنها ماند؛ ولى آن حضرت باز هم براى اتمام حجّت ، دشمنان را موعظه و راهنمائى نمود.
و بطور مرتّب از آن ها درخواست آب مى كرد.
امّا آن سنگ دلان به جاى آن كه به حضرت پاسخى دهند؛ و با اين كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده بودند، كه وى يكى از دو سيّد جوانان اءهل بهشت مى باشد، اعتنائى نكرده ؛ و اءطراف حضرت را محاصره كرده و هر كسى به شيوه اى امام عليه السّلام را هدف پرتاب تير، سنگ ، نيزه و ... قرار مى داد.
تا آن كه حضرت عليه السّلام در اءثر شدّت جراحات و نيز تشنگى بيش از حدّ نقش بر زمين گرديد.
در همين بين ، دشمنان براى غارت اموال زنان و كودكان به خيمه ها يورش بردند؛ و چون حضرت متوجّه هجوم دشمن به خيمه اهل و عيال خود شد، فريادى بر آن ها كشيد:
واى بر شماها، اى پيروان ابوسفيان ! اگر دين نداريد و از روز قيامت نمى هراسيد، آزاده و با غيرت باشيد، و اگر مرد هستيد مردانه بجنگيد.
در اين هنگام ، شمر ملعون صدا كرد: اى حسين ! چه مى گوئى ؟
حضرت سلام اللّه عليه فرمود: مى گويم شما با من جنگ مى كنيد و زنان چه گناهى دارند، سربازان و نيروهاى خود را تا من زنده هستم از حرم و ناموس من دور نگه داريد و ايشان را مورد تجاوز و اذيّت قرار ندهيد.
پس دشمن عقب گرد كرد و عمر بن سعد ملعون دستور داد كه برويد كار او را تمام كنيد.
و چند نفر از فرماندهان لشكر آمدند و خواستند حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را به شهادت برسانند، ولى طاقت نياوردند و بازگشتند.
تا آن كه در نهايت ، شمر ملعون وارد قتلگاه شد و با وضعى رقّت بار و دلخراش سر مقدّس آن امام مظلوم و غريب را از بدن جدا كرد(57) كه زبان و قلم از گفتار آن شرم دارد.
صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ، وَعَلى جَميعِ الشُّهَداءِ، وَرَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
وَلَعَنَةُ اللّهُ على قاتِليهِ وَ ظالِميهِ، وَمَنْ اءَسَّسَ اءساسَ الظُّلْمِ وَالْجَورِ عَلى اءهْلِ بَيْتِ النُّبُوَّةِ.
آمّينَ يا رَبَّ الْعالَمينَ.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-09-2021, 18:05
در رثاى پنجمين اختر تابناك ولايت

آمدم در كربلا تا با خدا سودا كنم
از دل و جان حكم او را مو به مو اجرا كنم
آمدم تا در ره عهدى كه بستم با خدا
دين و قرآن را به خون خويشتن احيا كنم
آمدم تا برگه آزادى اسلام را
با نثار خون هفتاد و دو تن امضا كنم
آمدم تا نخل توحيد خدا را بارور
با نثار اكبر و عبّاس مه سيما كنم
آمدم تا بر عليه دشمنان جدّ خود
با قيام خويش بر پا، محشر عظمى كنم
آمدم تا تشنه لب ، جان در ره جانان دهم
نقش خود را در زمين كربلا ايفا كنم
آمدم تا بندگان را رهنمائى سوى حقّ
با اسيرى رفتن ذريّه زهراء كنم
آمدم تا با نثار كودك شش ماهه ام
زاده مرجانه را بى چاره و رسوا كنم (58)
شرح احوال شهيدان ، گرچه زد آتش به جانم
از غم سالار ايشان ، سوخت مغز استخوانم
يادم آمد رفتنش ، چون با تن تنها به ميدان
اشك ريزان همچو باران ، از سحاب ديدگانم
از پى اتمام حجّت ، ايستاد آن حجّت حقّ
ليك با حالى كه تقريرش نگنجد در زبانم
گفت و اى ، لشكر من آخر زِيْن عرش كردگارم
بنده خاصّ خدا و پادشاه إ نس و جانم
علّت ايجاد موجودات و سِرّ كاف و نونم
مقصد و مقصود حقّ از خلقت كَون و مكانم
واجب ممكن نما و ممكن واجب صفاتم
اوّلين مخلوق خلاّق زمين و آسمانم
صورت انسان كامل از سلاله ماء و طينم
احسن التّقويم حقّ را معنى و شرح و بيانم
يادگار حيدر صفدر، اميرالمؤ منينم
زاده خيرالبشر، پيغمبر آخر زمانم
شاه بطحا، ماه يثرب ، زاده زهراى اطهر
گر نباشم ، هر چه باشم ، من شما را ميهمانم
پنج درس ارزنده و آموزنده
1 - روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل ، آتش جنگ با شدّت تمام شعله ور بود.
در وسطهاى روز، يكى از ياران امام حسين صلوات اللّه عليه جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت : هنگام نماز فرا رسيده است ؛ و اكنون كه به ملاقات خداوند متعال مى روم ، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم .
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام نگاهى به سمت آسمان كرد و فرمود: يادى از نماز كردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلى ، وقت نماز فرا رسيده است ، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانيم .
ولى دشمن نپذيرفت ، به همين جهت امام عليه السّلام به زهير بن قين و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه نمايد.
آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به عنوان نماز خوف اقامه نمودند(59).
2 - روزى عدى فرزند حاتم طائى به همراه عُبِيْده ، فرزند عمر به محضر مبارك امام حسين صلوات اللّه عليه آمدند و در حالى كه تپش قلبش بسيار شديد بود گفت :
اى ابا عبداللّه ! ذّلت را با عزّت - در صلح امام حسن عليه السّلام با معاويه - مبادله كرديد؛ و متاعى قليل پذيرفتيد و عظمت خود را از دست داديد، همه ما، به وسيله شما مطيع شديم و يك عُمْر بايد مخالف باشيم .
اكنون برادرت حسن و جريان صلح را رها كن و نيروها و شيعيانت را از كوفه و ديگر شهرها جمع نما.
امام حسين عليه السّلام فرمود: ما معاهده بسته ايم و راهى بر شكست آن نيست ، چون عهدشكنى شيوه ما نمى باشد.(60)
3 - هنگامى كه امام حسين عليه السّلام به سرزمين كربلا وارد شد، نامه اى از سوى عبيداللّه ملعون براى آن حضرت ارسال شد.
همين كه نامه به دست امام عليه السّلام رسيد، و آن را خواند؛ پاره نمود و روى زمين ريخت و فرمود: مردمى كه خوشنودى مخلوق را بر رضايت خالق مقدّم بدارند، هرگز رستگار و موفّق نخواهند شد(61).
4 - روزى فَرَزْدقِ شاعر، به محضر و مجلس امام حسين صلوات اللّه عليه وارد شد، و پس از خواندن اشعارى در مدح اهل بيت رسالت صلوات اللّه عليهم ، حضرت چهارصد دينار به او هديه داد.
شخصى كه شاهد جريان بود اعتراض كرد و گفت : او شاعرى فاسق و هتّاك است ؟!
حضرت فرمود: بهترين مال و ثروت آن است كه آبروى شخص را حفظ كند، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با كعب بن زهير شاعر چنين كرد و نيز درباره عبّاس ‍ فرزند مرداس فرمود: زبانش را از من قطع كنيد (كنايه از اين كه به او كمكى شود تا...).(62)
5 - امام حسين صلوات اللّه و سلامه عليه در ضمن يكى از سخنانش قرآن را به چهار بخش تقسيم نمود:
عبارات و اءلفاظ، اشارات و كنايات ، لطيفه ها و داستان ها، حقايق و واقعيّات .
عبارت ها و اءلفاظ براى مردم عادى ، و اشارات براى اهل اطلاّع ، و لطايف براى اولياء، و حقايق براى أ نبياء و أ وصياء مى باشد.(63)
مدح و منقبت پنجمين اختر امامت
آن كه جانان طلبد، بهر چه خواهد جان را
ترك جان گوى ، اگر مى طلبى جانان را
قرب جانان ، هوس هر دل و جان نيست ، ولى
دل كسى داد به جانان ، كه نخواهد جان را
دعوى عشق و محبّت نه به حرف است ، حكيم
بايد از خون گلو زد رقم اين عنوان را
بندگان را همه بر لقمه نظر باشد و بس
چشم هر بنده ندارد نظر لقمان را
تا نميرى ز خودى ، زنده نگردى به خداى
نفى كفر است ، كه اثبات كند ايمان را
عالِم آن است ، كه آزادى عالَم طلبد
كامل آن است ، كه از خلق برد نُقصان را
كيست آن بنده زيبنده به جز نفس حسين
كه به لطفى اثر از قهر برد يزدان را
بحر موّاج كرم اوست كه با تشنه لبى
نخورد آب و دهد آب لب عطشان را
خالق عزّ و جلّ كرد ز ايجاد حسين
ختم بر امّت خاتم كرد و احسان را
ديد پيش از گِل ما بار گُنه بر دل ما
كه آفريد از پى اين درد، خدا درمان را
غرق طوفان گناهيم و به يك قطره اشك
فضل آن بحر كرم بين ، كه خَرد طوفان را
مظهر اسم عَفوُّ است ، چو اين منبع جود
مغفرت جوى و بدين اسم بجو غفران را
حتم شد نار جهنّم چو ز سلطان قِدَم
بر بنى آدم اگر زد قَدَم عصيان را
آفتاب از افق جود بر آمد كه منم
آن كه از پرتو خود، نور كند نيران را
شاه اقليم فتوّت ، عَلَم افراشت كه من
دست گيرى كنم اين امّت سرگردان را
نوع خود را بدهم جان و ز جانان بخرم
تا ببينند ملايك شرف انسان را
گوى سبقت به كَرَم در برم از عالَميان
تا نگيرند پس از من به كرم چوگان را
مقصد ممكن و واجب همه تشريف من است
نقطه قطب منم ، دايره امكان را
اين چنين شد ز ازل شرط عبوديّت من
كه به خون غلطم و تقديس كنم سبحان را
تا به دامان زندم دست گنه كار محّب
زده ام بهر شفاعت به كمر دامان را
بينش اهل حقيقت ، چون حقيقت بين است
در تو بينند حقيقت ، كه حقيقت اين است
من اگر جاهل گمراهم ، اگر شيخ طريق
قبله ام روى حسين است و همينم دين است
سجده بر نور خدا، در گلِ آدم نكند
چشم شيطان لعين ، چون نظرش بر طين است
ماسوا عاشق رنگند سواى تو حسين
كه جبين و كَفَت از خون سرت رنگين است
خَردَلى بار غمت را دل عالم نكشد
آه از اين بار امانت ، كه عجب سنگين است
پيكرت مظهر آيات شد از ناوك تير
بدنت مصحف و سيمات مگر ياسين است
باغ عشق است ، مگر معركه كربُبَلا
كه ز خونين كفنان غرق گُل و نسرين است
بوسه زد خسرو دين بر دهن اصغر و گفت
دهنت باز ببوسم ، كه لبت شيرين است
شير دل آب كند، بيند اگر كودك شير
جاى شيرش به گلو آب دم زوبين است
از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار
چون كبوتر كه به قهر از پى او شاهين است
در خَم طُرّه اكبر، دل ليلا مى گفت
سفرم جانب شام و وطنم در چين است
دخترى را به كه گويم كه سر نعش پدر
تسليت سيلى شمر و سر نِىْ تسكين است (64)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
09-09-2021, 22:02
پنج درس ارزنده و آموزنده

1 - روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل ، آتش جنگ با شدّت تمام شعله ور بود.
در وسطهاى روز، يكى از ياران امام حسين صلوات اللّه عليه جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت : هنگام نماز فرا رسيده است ؛ و اكنون كه به ملاقات خداوند متعال مى روم ، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم .
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام نگاهى به سمت آسمان كرد و فرمود: يادى از نماز كردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلى ، وقت نماز فرا رسيده است ، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانيم .
ولى دشمن نپذيرفت ، به همين جهت امام عليه السّلام به زهير بن قين و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه نمايد.
آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به عنوان نماز خوف اقامه نمودند(59).
2 - روزى عدى فرزند حاتم طائى به همراه عُبِيْده ، فرزند عمر به محضر مبارك امام حسين صلوات اللّه عليه آمدند و در حالى كه تپش قلبش بسيار شديد بود گفت :
اى ابا عبداللّه ! ذّلت را با عزّت - در صلح امام حسن عليه السّلام با معاويه - مبادله كرديد؛ و متاعى قليل پذيرفتيد و عظمت خود را از دست داديد، همه ما، به وسيله شما مطيع شديم و يك عُمْر بايد مخالف باشيم .
اكنون برادرت حسن و جريان صلح را رها كن و نيروها و شيعيانت را از كوفه و ديگر شهرها جمع نما.
امام حسين عليه السّلام فرمود: ما معاهده بسته ايم و راهى بر شكست آن نيست ، چون عهدشكنى شيوه ما نمى باشد.(60)
3 - هنگامى كه امام حسين عليه السّلام به سرزمين كربلا وارد شد، نامه اى از سوى عبيداللّه ملعون براى آن حضرت ارسال شد.
همين كه نامه به دست امام عليه السّلام رسيد، و آن را خواند؛ پاره نمود و روى زمين ريخت و فرمود: مردمى كه خوشنودى مخلوق را بر رضايت خالق مقدّم بدارند، هرگز رستگار و موفّق نخواهند شد(61).
4 - روزى فَرَزْدقِ شاعر، به محضر و مجلس امام حسين صلوات اللّه عليه وارد شد، و پس از خواندن اشعارى در مدح اهل بيت رسالت صلوات اللّه عليهم ، حضرت چهارصد دينار به او هديه داد.
شخصى كه شاهد جريان بود اعتراض كرد و گفت : او شاعرى فاسق و هتّاك است ؟!
حضرت فرمود: بهترين مال و ثروت آن است كه آبروى شخص را حفظ كند، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با كعب بن زهير شاعر چنين كرد و نيز درباره عبّاس ‍ فرزند مرداس فرمود: زبانش را از من قطع كنيد (كنايه از اين كه به او كمكى شود تا...).(62)
5 - امام حسين صلوات اللّه و سلامه عليه در ضمن يكى از سخنانش قرآن را به چهار بخش تقسيم نمود:
عبارات و اءلفاظ، اشارات و كنايات ، لطيفه ها و داستان ها، حقايق و واقعيّات .
عبارت ها و اءلفاظ براى مردم عادى ، و اشارات براى اهل اطلاّع ، و لطايف براى اولياء، و حقايق براى أ نبياء و أ وصياء مى باشد.(63)
مدح و منقبت پنجمين اختر امامت
آن كه جانان طلبد، بهر چه خواهد جان را
ترك جان گوى ، اگر مى طلبى جانان را
قرب جانان ، هوس هر دل و جان نيست ، ولى
دل كسى داد به جانان ، كه نخواهد جان را
دعوى عشق و محبّت نه به حرف است ، حكيم
بايد از خون گلو زد رقم اين عنوان را
بندگان را همه بر لقمه نظر باشد و بس
چشم هر بنده ندارد نظر لقمان را
تا نميرى ز خودى ، زنده نگردى به خداى
نفى كفر است ، كه اثبات كند ايمان را
عالِم آن است ، كه آزادى عالَم طلبد
كامل آن است ، كه از خلق برد نُقصان را
كيست آن بنده زيبنده به جز نفس حسين
كه به لطفى اثر از قهر برد يزدان را
بحر موّاج كرم اوست كه با تشنه لبى
نخورد آب و دهد آب لب عطشان را
خالق عزّ و جلّ كرد ز ايجاد حسين
ختم بر امّت خاتم كرد و احسان را
ديد پيش از گِل ما بار گُنه بر دل ما
كه آفريد از پى اين درد، خدا درمان را
غرق طوفان گناهيم و به يك قطره اشك
فضل آن بحر كرم بين ، كه خَرد طوفان را
مظهر اسم عَفوُّ است ، چو اين منبع جود
مغفرت جوى و بدين اسم بجو غفران را
حتم شد نار جهنّم چو ز سلطان قِدَم
بر بنى آدم اگر زد قَدَم عصيان را
آفتاب از افق جود بر آمد كه منم
آن كه از پرتو خود، نور كند نيران را
شاه اقليم فتوّت ، عَلَم افراشت كه من
دست گيرى كنم اين امّت سرگردان را
نوع خود را بدهم جان و ز جانان بخرم
تا ببينند ملايك شرف انسان را
گوى سبقت به كَرَم در برم از عالَميان
تا نگيرند پس از من به كرم چوگان را
مقصد ممكن و واجب همه تشريف من است
نقطه قطب منم ، دايره امكان را
اين چنين شد ز ازل شرط عبوديّت من
كه به خون غلطم و تقديس كنم سبحان را
تا به دامان زندم دست گنه كار محّب
زده ام بهر شفاعت به كمر دامان را
بينش اهل حقيقت ، چون حقيقت بين است
در تو بينند حقيقت ، كه حقيقت اين است
من اگر جاهل گمراهم ، اگر شيخ طريق
قبله ام روى حسين است و همينم دين است
سجده بر نور خدا، در گلِ آدم نكند
چشم شيطان لعين ، چون نظرش بر طين است
ماسوا عاشق رنگند سواى تو حسين
كه جبين و كَفَت از خون سرت رنگين است
خَردَلى بار غمت را دل عالم نكشد
آه از اين بار امانت ، كه عجب سنگين است
پيكرت مظهر آيات شد از ناوك تير
بدنت مصحف و سيمات مگر ياسين است
باغ عشق است ، مگر معركه كربُبَلا
كه ز خونين كفنان غرق گُل و نسرين است
بوسه زد خسرو دين بر دهن اصغر و گفت
دهنت باز ببوسم ، كه لبت شيرين است
شير دل آب كند، بيند اگر كودك شير
جاى شيرش به گلو آب دم زوبين است
از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار
چون كبوتر كه به قهر از پى او شاهين است
در خَم طُرّه اكبر، دل ليلا مى گفت
سفرم جانب شام و وطنم در چين است
دخترى را به كه گويم كه سر نعش پدر
تسليت سيلى شمر و سر نِىْ تسكين است (64)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
09-09-2021, 22:02
چهل حديث گهربار منتخب
قالَ الاْ مامُ اءبُوعَبْدِاللّهِ الْحُسَيْن ، صَلَواتُاللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ:
1 - إ نَّ قَوْما عَبَدُواللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُالتُّجارِ، وَإ نَّ قَوْما عَبَدُوااللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُالْعَبْيدِ، وَإ نَّ قَوْما عَبَدُوااللّهَ شُكْرا فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْاءحْرارِ، وَهِيَ اءفْضَلُ الْعِبادَةِ.(65)
ترجمه :
فرمود: همانا، عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى كنند كه آن يك معامله و تجارت خواهد بود.
و عدّه اى ديگر از روى ترس خداوند را عبادت و ستايش مى كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد.
و طائفه اى هم به عنوان شكر و سپاس از روى معرفت ، خداوند متعال را عبادت و ستايش مى نمايند؛ و اين نوع ، عبادت آزادگان است كه بهترين عبادات مى باشد.
2 - قالَ عليه السّلام : إِنَّ اءجْوَدَالنّاسِ مَنْ اءعْطى مَنْ لا يَرْجُوهُ، وَ إ نَّ اءعْفَى النّاسِ مَنْ عَفى عَنْ قُدْرَةٍ، وَ إ نَّ اءَوْصَلَ النّاسِ مَنْ وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ.(66)
ترجمه :
فرمود: همانا سخاوتمندترين مردم آن كسى است كه كمك نمايد به كسى كه اميدى به وى نداشته است .
و بخشنده ترين افراد آن شخصى است كه - نسبت به ظلم ديگرى با آن كه توان انتقام دارد - گذشت نمايد.
صله رحم كننده ترين مردم و ديد و بازديد كننده نسبت به خويشان ، آن كسى ست كه صله رحم نمايد با كسى كه با او قطع رابطه كرده است .
3 - قيلَ: مَا الْفَضْلُ؟ قالَ عَلَيْهِ السَّلامَ: مُلْكُ اللِّسانِ، وَ بَذْلُ الاْ حْسانِ، قيلَ: فَمَا النَّقْصُ؟ قالَ: التَّكَلُّفُ لِما لا يُعنيكَ.(67)
ترجمه :
از حضرت سؤ ال شد كرامت و فضيلت در چيست ؟ در پاسخ فرمود: كنترل و در اختيار داشتن زبان و سخاوت داشتن ، سؤ ال شد نقص انسان در چيست ؟ فرمود: خود را وا داشتن بر آنچه كه مفيد و سودمند نباشد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-09-2021, 22:11
4 - قالَ عليه السّلام : النّاسُ عَبيدُالدُّنْيا، وَالدّينُ لَعِبٌ عَلى اءلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ، فَإ ذا مُحِصُّوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّيّانُونَ.(68)
ترجمه :
فرمود: افراد جامعه بنده و تابع دنيا هستند و مذهب ، بازيچه زبانشان گرديده است و براى إ مرار معاش خود، دين را محور قرار داده اند - و سنگ اسلام را به سينه مى زنند - .
پس اگر بلائى همانند خطر - مقام و رياست ، جان ، مال ، فرزند و موقعيّت ، ... - انسان را تهديد كند، خواهى ديد كه دين داران واقعى كمياب خواهند شد.
5 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ الْمُؤْمِنَ لايُسى ءُ وَلايَعْتَذِرُ، وَالْمُنافِقُ كُلَّ يَوْمٍ يُسى ءُ وَيَعْتَذِرُ.(69)
ترجمه :
ضمن فرمايشى فرمود: همانا شخص مؤ من خلاف و كار زشت انجام نمى دهد و عذرخواهى هم نمى كند.
ولى فرد منافق هر روز مرتكب خلاف و كارهاى زشت مى گردد و هميشه عذرخواهى مى نمايد.
6 - قالَ عليه السّلام : إ عْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ يَعْلَمُ اءنّه ماءخُوذٌ بِالْاءجْرامِ، مُجْزىٍ بِالْإ حْسانِ.(70)
ترجمه :
فرمود: كارها و اءمور خود را همانند كسى تنظيم كن و انجام ده كه مى داند و مطمئن است كه در صورت خلاف تحت تعقيب قرار مى گيرد و مجازات خواهد شد.
و در صورتى كه كارهايش صحيح باشد پاداش خواهد گرفت .
7 - قالَ عليه السّلام : عِباداللّهِ لاتَشْتَغِلُوا بِالدُّنْيا، فَإ نَّ الْقَبْرَ بَيْتُ الْعَمَلِ، فَاعْمَلُوا وَلاتَغْعُلُوا.(71)
ترجمه :
فرمود: اى بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنيا - و تجمّلات آن - قرار ندهيد كه همانا قبر، خانه اى است كه تنها عمل - صالح - در آن مفيد و نجات بخش مى باشد، پس مواظب باشيد كه غفلت نكنيد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-09-2021, 22:12
8 - قالَ عليه السّلام : لاتَقُولَنَّ فى اءخيكَ الْمُؤ مِنِ إ ذا تَوارى عَنْكَ إ لاّ مِثْلَ ماتُحِبُّ اءنْ يَقُولَ فيكَ إ ذا تَوارَيْتَ عَنْهُ.(72)
ترجمه :
فرمود: سخنى - كه ناراحت كننده باشد - پشت سر دوست و برادر خود مگو، مگر آن كه دوست داشته باشى كه همان سخن پشت سر خودت گفته شود.
9 - قالَ عليه السّلام :يا بُنَىَّ إ يّاكَ وَظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عَلَيْكَ ناصِرا إ لاّ اللّهَ.(73)
ترجمه :
فرمود: بپرهيز از ظلم و آزار رساندن نسبت به كسى كه ياورى غير از خداوند متعال نمى يابد.
10 - قالَ عليه السّلام : إ نّى لااءرى الْمَوْتَ إ لاّ سَعادَة ، وَلاَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إ لاّ بَرَما.(74)
ترجمه :
فرمود: به درستى كه من از مرگ نمى هراسم و آن را جز سعادت نمى بينم .
و همچنين زندگى با ستمگران و ظالمان را عار و ننگ مى شناسم .
11 - قالَ عليه السّلام : مَنْ لَبِسَ ثَوْبا يُشْهِرُهُ كَساهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثَوْبا مِنَ النّارِ.(75)
ترجمه :
در احاديث امام حسن عليه السّلام هم آمده است .
فرمود: هركس لباس شهرت و انگشت نما بپوشد، خداوند او را در روز قيامت لباسى از آتش خواهد پوشانيد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-09-2021, 22:12
12 - قالَ عليه السّلام : اءنَا قَتيلُ الْعَبَرَةِ(76)، لايَذْكُرُنى مُؤْمِنٌ إ لاّ اِسْتَعْبَرَ.(77)
ترجمه :
فرمود: من كشته گريه ها و اشك ها هستم ، هيچ مؤ منى مرا ياد نمى كند مگر آن كه عبرت گرفته و اشك هايش جارى خواهد شد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-09-2021, 15:42
13 - قالَ عليه السّلام : لَوْ شَتَمَنى رَجُلٌ فى هذِهِ الاُْذُنِ، وَ اءَوْمى إ لى الْيُمْنى ، وَاعْتَذَرَ لى فى الْاءُخْرى لَقَبِلْتُ ذلِكَ مِنْهُ، وَ ذلِكَ اءَنَّ اءَميرَ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِالسّلام حَدَّثَنى اءَنَّهُ سَمِعَ جَدّى رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: لايَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْعُذرَ مِنْ مُحِقٍّ اءَوْ مُبْطِلٍ.(78)
ترجمه :
فرمود: چنانچه با گوش خود بشنوم كه شخصى مرا دشنام مى دهد و سپس معذرت خواهى او را بفهمم ، از او مى پذيرم و گذشت مى نمايم ، چون كه پدرم اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت نمود:
كسى كه پوزش و عذرخواهى ديگران را نپذيرد، بر حوض كوثر وارد نخواهد شد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-09-2021, 15:42
14 - قيلَ لِلْحُسَيْنِ بن علىّ عليه السّلام : مَنْ اءعْظَمُ النّاسِ قَدْرا؟
قالَ: مَنْ لَمْ يُبالِ الدُّنْيا فى يَدَيْ مَنْ كانَتْ.(79)
ترجمه :
از حضرت سؤ ال شد: با شخصيّت ترين افراد چه كسى است ؟
در جواب فرمود: آن كسى است كه اهميّت ندهد كه دنيا در دست چه كسى مى باشد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-09-2021, 22:34
15 - قالَ عليه السّلام : مَنْ عَبَدَاللّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اءمانيهِ وَكِفايَتِهِ.(80)
ترجمه :
فرمود: هركس خداوند متعال را با صداقت و خلوص ، عبادت و پرستش نمايد؛ خداى متعال او را به بهترين آرزوهايش مى رساند و امور زندگيش را تاءمين مى نمايد.
َعليه السّلام : احْذَرُوا كَثْرَةَ الْحَلْفِ، فِإ نَّهُ يَحْلِفُ الرَّجُلُ لِعَلَلٍ اءرَبَعَ: إ مّا لِمَهانَةٍ يَجِدُها فى نَفْسِهِ، تَحُثُّهُ عَلى الضَّراعَةِ إ لى تَصْديقِ النّاسِ إ يّاهُ. وَ إ مّا لِعَىٍّ فى الْمَنْطِقِ، فَيَتَّخِذُ الاْ يْمانَ حَشْوا وَصِلَةً لِكَلامِهِ. وَ إ مّا لِتُهْمَةٍ عَرَفَها مِنَ النّاسِ لَهُ، فَيَرى اءَنَّهُمْ لايَقْبَلُونَ قَوْلَهُ إ لاّ بِالْيَمينِ. وَ إ مّا لاِ رْسالِهِ لِسانَهُ مِنْ غَيْرِ تَثْبيتٍ.(81)
ترجمه :
فرمود: خود را از قسم و سوگند برهانيد كه همانا انسان به جهت يكى از چهار علّت سوگند ياد مى كند:
در خود احساس سستى و كمبود دارد، به طورى كه مردم به او بى اعتماد شده اند، پس براى جلب توجّه مردم كه او را تصديق و تاءييد كنند، سوگند مى خورد.
و يا آن كه گفتارش معيوب و به دور از حقيقت است ، و مى خواهد با سوگند، سخن خود را تقويت و جبران كند.
و يا در بين مردم متّهم است - به دروغ و بى اعتمادى - پس مى خواهد با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف نمايد.
و يا آن كه سخنان و گفتارش متزلزل است - هر زمان به نوعى سخن مى گويد - و زبانش به سوگند عادت كرده است .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-09-2021, 22:35
17 - قالَ عليه السّلام : اءيُّما إ ثْنَيْنِ جَرى بَيْنَهُما كَلامٌ، فَطَلِبَ اءَحَدُهُما رِضَى الاَّْخَرِ،كانَ سابِقَهُ إ لىَ الْجَنّةِ.(82)
ترجمه :
فرمود: چنانچه دو نفر با يكديگر نزاع و اختلاف نمايند و يكى از آن دو نفر، در صلح و آشتى پيشقدم شود، همان شخص سبقت گيرنده ، جلوتر از ديگرى به بهشت وارد مى شود.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-09-2021, 22:35
18 - قالَ عليه السّلام : وَاعْلَمُوا إ نَّ حَوائِجَ النّاسِ إ لَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللّه عَلَيْكُمْ، فَلا تَميلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِما.(83)
ترجمه :
فرمود: توجّه داشته باشيد كه احتياج و مراجعه مردم به شما از نعمت هاى الهى است ، پس نسبت به نعمت ها روى ، بر نگردانيد؛ وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهد شد..

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-09-2021, 18:03
19 - قالَ عليه السّلام : يَابْنَ آدَم ، اُذْكُرْ مَصْرَعَكَ وَ مَضْجَعَكَ بَيْنَ يَدَى اللّهِ، تَشْهَدُ جَوارِحُكَ عَلَيْكَ يَوْمَ تَزِلُّ فيهِ الْاءقْدام .(84)
ترجمه :
فرمود: اى فرزند آدم ، بياد آور لحظات مرگ و خواب گاه خود را در قبر، همچنين بياد آور كه درپيشگاه خداوند قرار خواهى گرفت و اعضاء و جوارحت بر عليه تو شهادت خواهند داد، در آن روزى كه قدم ها لرزان و لغزان مى باشد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-09-2021, 18:04
20 - قالَ عليه السّلام : مُجالَسَةُ اءهْلِ الدِّناءَةِ شَرُّ، وَ مُجالَسَةُ اءهْلِ الْفِسْقِ ريبَةٌ.(85)
ترجمه :
فرمود: همنشينى با اشخاص پست و رذل سبب شرّ خواهد گشت ، و همنشينى و مجالست با معصيت كاران موجب شكّ و بدبينى خواهد شد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-09-2021, 18:04
21 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْيا لِلْبَلاءِ، وَ خَلَقَ اءهْلَها لِلْفَناءِ.(86)
ترجمه :
فرمود: به درستى كه خداوند متعال دنيا - و اموال آن - را براى آزمايش افراد آفريده است .
و همچنين موجودات دنيا را جهت فناء - و انتقال از اين دنيا به جهانى ديگر - آفريده است .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-09-2021, 18:04
22 - قالَ عليه السّلام : لايَاءمَنُ يوم الْقِيامَةِ إ لاّ مَنْ قَدْ خافَ اللّهَ فى الدُّنْيا.(87)
ترجمه :
فرمود: كسى در روز قيامت از شدائد و اءحوال آن در اءمان نمى باشد، مگر آن كه در دنيا از خداوند متعال ترس داشته باشد - و اهل گناه و معصيت نگردد - .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-09-2021, 18:04
23 - قالَ عليه السّلام : لِكُلِّ داءٍ دَواءٌ، وَ دَواءُ الذُّنُوبِ الا سْتِغْفارِ.(88)
ترجمه :
فرمود: براى هر غم و دردى درمان و دوائى است و جبران و درمان گناه ، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند مى باشد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-09-2021, 18:05
24 - قالَ عليه السّلام : مَنْ قَرَءَ آيَةً مِنْ كِتابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فى صَلاتِهِ قائِما، يُكْتَبُ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِاءةُ حَسَنَة .(89)
ترجمه :
فرمود: هركس آيه اى از قرآن را در نمازش تلاوت نمايد، خداوند متعال در مقابل هر حرفى از آن يكصد حسنه در نامه اعمالش ثبت مى نمايد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-09-2021, 18:05
25 - قالَ عليه السّلام : سَبْعَةُ اءشْياءٍ لَمْ تُخْلَقْ فى رَحِمٍ:
فَاءوّلُها آدَمُ( عليه السّلام )، ثُمَّ حَوّاء، وَالْغُرابُ، وَ كَبْشُ إ بْراهيم ( عليه السّلام )، وَناقَةُاللّهِ، وَعَصا مُوسى ( عليه السّلام )، وَالطَّيْرُالَّذى خَلَقَهُ عيسىَ بْنُ مَرْيَم (عليهماالسّلام ).(90)
ترجمه :
ضمن جواب سؤ ال هاى پادشاه روم ، فرمود: آن هفت موجودى كه بدون خلقت در رحم مادر، آفريده شده اند، عبارتند از:
حضرت آدم عليه السّلام و همسرش حوّاء.
و كلاغى كه براى راهنمائى دفن هابيل آمد.
و گوسفندى كه براى قربانى ، به جاى حضرت اسماعيل عليه السّلام آمد.
و شترى كه خداوند براى پيامبرش ، حضرت صالح فرستاد.
و عصاى حضرت موسى عليه السّلام .
و هفتمين موجود آن پرنده اى بود كه توسّط حضرت عيسى عليه السّلام آفريده شد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-09-2021, 14:52
26 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ اَعْمالَ هذِهِ الاُْمَّةِ ما مِنْ صَباحٍ إ لاّ و تُعْرَضُ عَلَى اللّهِ تَعالى .(91)
ترجمه :
فرمود: همانا - نامه كردار و - اءعمال اين امّت ، در هر صبحگاه بر خداوند متعال عرضه مى گردد.
27 - قالَ عليه السّلام : إ جْتَنِبُواالْغِشْيانَ فى اللَّيْلَةِالَّتى تُريدُون فيها السَّفَرَ، فإ نَّ مَنْ فَعَلَ ذلِكَ، ثُمَّ رُزِقَ وَلَدٌ كانَ جَوّالَةً.(92)
ترجمه :
فرمود: در آن شبى كه قصد مسافرت داريد، با همسر خود زناشوئى نكنيد، كه چنانچه عمل زناشوئى انجام گردد و در آن زمان فرزندى منعقد شود، بسيار متحرّك و افكارش مغشوش ‍ مى باشد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-09-2021, 14:52
28 - قالَ عليه السّلام : الرّكْنُ الْيَمانى بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْجَنَّةِ، لَمْ يَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ، وَإ نَّ ما بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ - الا سْوَد وَالْيَمانى - مَلَكٌ يُدْعى هُجَيْرٌ، يُؤَمِّنُ عَلى دُع اءِالْمُؤْمِنينَ.(93)
ترجمه :
فرمود: رُكن يَمانىِ كعبه الهى ، دربى از درب هاى بهشت است و مابين ركن يمانى و حجرالا سود ملك و فرشته اى است كه براى استجابت دعاى مؤ منين آمّين مى گويد.
29 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ الْغِنى وَاْلِعزَّ خَرَجا يَجُولانِ، فَلَقيا التَّوَكُلَّ فَاسْتَوْطَنا.(94)
ترجمه :
فرمود: عزّت و بى نيازى - هر دو - شتاب زده به دنبال پناهگاهى مى دويدند، چون به توكّل برخورد كردند، آرامش پيدا نموده و آن را پناهگاه خود قرار دادند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-09-2021, 14:53
30 - قالَ عليه السّلام : مَنْ نَفَّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ، فَرَّجَ اللّهُ عَنْهُ كَرْبَ الدُّنْيا والْآخِرَةِ.(95)
ترجمه :
فرمود: هركس گره اى از مشكلات مؤ منى باز كند و مشكلش را برطرف نمايد، خداوند متعال مشكلات دنيا و آخرت او را اصلاح مى نمايد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-09-2021, 16:14
31 - قالَ عليه السّلام : مَنْ والانا فَلِجَدّى صلّى اللّه عليه و آله والى ، وَمَنْ عادانا فَلِجَدّى صلّى اللّه عليه و آله عادى .(96)
ترجمه :
فرمود: هر كه ما را دوست بدارد و پيرو ما باشد، پس دوستى و محبّتش به جهت جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى باشد.
و هركس با ما دشمن و كينه توز باشد، پس دشمنى و مخالفت او به جهت جدّم رسول خدا خواهد بود.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-09-2021, 16:14
32 - قالَ عليه السّلام : يَابْنَ آدَمَ، اءُذْكُرْ مَصارِعَ آبائِكَ وَ اءبْنائِكَ، كَيْفَ كانُوا، وَ حَيْثُ حَلّوُا، وَ كَاءَنَّكَ عَنْ قَليلٍ قَدْ حَلَلْتَ مَحَلَّهُمْ.(97)
ترجمه :
فرمود: اى فرزند آدم ، بياد آور آن لحظاتى را كه پدران و فرزندان - و دوستان - تو چگونه در چنگال مرگ قرار گرفتند، آن ها در چه وضعيّت و موقعيّتى بودند و سرانجام به كجا منتهى شدند و كجا رفتند.
و بينديش كه تو نيز همانند آن ها به ايشان خواهى پيوست - پس مواظب اعمال و رفتار خود باش - .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-09-2021, 16:14
33 - قالَ عليه السّلام : يَاابْنَ آدَمَ، إ نَّما اءنْتَ اءيّامٌ، كُلَّما مَضى يَوْمٌ ذَهَبَ بَعْضُكَ.(98)
ترجمه :
فرمود: اى فرزند آدم ، بدرستى كه تو مجموعه اى از زمان ها و روزگار هستى ، هر آنچه از آن بگذرد، زمانى از تو فانى و سپرى گشته است - بنابراين لحظات عمرت را غنيمت شمار كه جبران ناپذير است - .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-09-2021, 16:14
34 - قالَ عليه السّلام : مَنْ حاوَلَ أ مْراً بِمَعْصِيَةِ اللّهِ كانَ أ فْوَتُ لِما يَرْجُو وَ أ سْرَعُ لِمَجيى ءِ ما يَحْذَرُ.(99)
ترجمه :
فرمود: هركس از روى نافرمانى و معصيتِ خداوند، كارى را انجام دهد، آنچه را آرزو دارد سريع تر از دست مى دهد و به آنچه هراسناك و بيمناك مى باشد مبتلا مى گردد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-09-2021, 16:15
35 - قالَ عليه السّلام : الْبُكاءُ مِنْ خَشْيَةِاللّه نَجاتٌ مِنَ الّنارِ وَ قالَ: بُكاءُالْعُيُونِ، وَ خَشْيَةُالْقُلُوبِ مِنْ رَحْمَةِاللّهِ.(100)
ترجمه :
فرمود: گريان بودن به جهت ترس از - عذاب - خداوند، سبب نجات از آتش دوزخ خواهد بود؛ و فرمود: گريان بودن چشم و خشيت داشتن دل ها يكى از نشانه هاى رحمت الهى - براى بنده - است .
36 - قالَ عليه السّلام : لايَكْمِلُ الْعَقْلُ إ لاّ بِاتّباعِ الْحَقِّ.(101)
ترجمه :
فرمود: بينش و عقل و درك انسان تكميل نمى گردد مگر آن كه - اءهل حقّ و صداقت باشد و - از حقايق ، تبعيّت و پيروى كند.
37 - قالَ عليه السّلام : اءَهْلَكَ النّاسَ إ ثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.(102)
ترجمه :
فرمود: دو چيز مردم را هلاك و بيچاره گردانده است :
يكى ترس از اين كه مبادا در آينده فقير و نيازمند ديگران گردند.
و ديگرى فخر كردن - در مسائل مختلف - و مباهات بر ديگران است .
38 - قالَ عليه السّلام : مَنْ عَرَفَ حَقَّ اءَبَوَيْهِ الاْ فْضَلَيْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٍّ، وَ اءطاعَهُما، قيلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ فى اءيِّ الْجِنانِ شِئْتَ.(103)
ترجمه :
فرمود: هر شخصى كه حقّ والدينش محمّد صلّى اللّه عليه و آله ، و علىّ عليه السّلام را كه با شرافت و با فضيلت ترين انسان ها هستند، بشناسد و - در تمام امور زندگى - از ايشان تبعيّت و اطاعت كند؛ در قيامت به او خطاب مى شود:
هر قسمتى از بهشت را كه خواستار باشى ، مى توانى انتخاب كنى و در آن وارد شوى .
39 - قالَ عليه السّلام : مَنْ طَلَبَ رِضَى اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّه اُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَ كَّلَهُ اللّهُ إ لَى النّاسِ.(104)
ترجمه :
فرمود: هركس رضايت و خوشنودى خداوند را - در اءمور زندگى - طلب نمايد گرچه همه افراد از او رنجيده شوند، خداوند مهمّات و مشكلات او را كفايت خواهد نمود.
و كسى كه رضايت و خوشنودى مردم را طالب گردد گرچه مورد خشم و غضب پروردگار باشد، خداوند اءمور اين شخص را به مردم واگذار مى كند.
40 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ شيعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَل .(105)
ترجمه :
فرمود: شيعيان و پيروان ما - اهل بيت رسالت - آن كسانى هستند كه اءفكار و درون آن ها از هر گونه حيله و نيرنگ و عوام فريبى سلامت و تهى باشد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
22-09-2021, 20:48
37 - قالَ عليه السّلام : اءَهْلَكَ النّاسَ إ ثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.(102)
ترجمه :
فرمود: دو چيز مردم را هلاك و بيچاره گردانده است :
يكى ترس از اين كه مبادا در آينده فقير و نيازمند ديگران گردند.
و ديگرى فخر كردن - در مسائل مختلف - و مباهات بر ديگران است .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
22-09-2021, 20:49
38 - قالَ عليه السّلام : مَنْ عَرَفَ حَقَّ اءَبَوَيْهِ الاْ فْضَلَيْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٍّ، وَ اءطاعَهُما، قيلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ فى اءيِّ الْجِنانِ شِئْتَ.(103)
ترجمه :
فرمود: هر شخصى كه حقّ والدينش محمّد صلّى اللّه عليه و آله ، و علىّ عليه السّلام را كه با شرافت و با فضيلت ترين انسان ها هستند، بشناسد و - در تمام امور زندگى - از ايشان تبعيّت و اطاعت كند؛ در قيامت به او خطاب مى شود:
هر قسمتى از بهشت را كه خواستار باشى ، مى توانى انتخاب كنى و در آن وارد شوى .
39 - قالَ عليه السّلام : مَنْ طَلَبَ رِضَى اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّه اُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَ كَّلَهُ اللّهُ إ لَى النّاسِ.(104)
ترجمه :
فرمود: هركس رضايت و خوشنودى خداوند را - در اءمور زندگى - طلب نمايد گرچه همه افراد از او رنجيده شوند، خداوند مهمّات و مشكلات او را كفايت خواهد نمود.
و كسى كه رضايت و خوشنودى مردم را طالب گردد گرچه مورد خشم و غضب پروردگار باشد، خداوند اءمور اين شخص را به مردم واگذار مى كند.
40 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ شيعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَل .(105)
ترجمه :
فرمود: شيعيان و پيروان ما - اهل بيت رسالت - آن كسانى هستند كه اءفكار و درون آن ها از هر گونه حيله و نيرنگ و عوام فريبى سلامت و تهى باشد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-09-2021, 16:38
39 - قالَ عليه السّلام : مَنْ طَلَبَ رِضَى اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّه اُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَ كَّلَهُ اللّهُ إ لَى النّاسِ.(104)
ترجمه :
فرمود: هركس رضايت و خوشنودى خداوند را - در اءمور زندگى - طلب نمايد گرچه همه افراد از او رنجيده شوند، خداوند مهمّات و مشكلات او را كفايت خواهد نمود.
و كسى كه رضايت و خوشنودى مردم را طالب گردد گرچه مورد خشم و غضب پروردگار باشد، خداوند اءمور اين شخص را به مردم واگذار مى كند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-09-2021, 16:38
40 - قالَ عليه السّلام : إ نَّ شيعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَل .(105)
ترجمه :
فرمود: شيعيان و پيروان ما - اهل بيت رسالت - آن كسانى هستند كه اءفكار و درون آن ها از هر گونه حيله و نيرنگ و عوام فريبى سلامت و تهى باشد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-09-2021, 16:43
پــــــــــــــــــــــــ ـــــــــایــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــان