PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : امام سجاد جمال نيايشگران



اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:21
https://astanbook.ir/wp-content/uploads/1011.jpg

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:22
پيشگفتار
پس از حمد و ثناى خداوند منان و درود بر روان پاك و مقدس پيامبر گرامى اسلام و خاندان معصوم و بزرگوارش ، اين بنده اميدوارم به غفران الهى ، سيد هاشم رسولى محلاتى ، از سال 50 به بعد به كسالت شديد كليوى مبتلا شدم و پس از بسترى شدن در بيمارستان و انجام عمل جراحى با خود عهد كردم چنانچه خداى بزرگ بر من منت نهاده سلامت كامل عنايت فرمايد با توجه به مطالعه و سابقه و تجربه كارى كه داشتم به كار تدوين زندگانى پر افتخار سراسر آموزنده ائمه معصومين عليهم السلام دست زنم . باشد تا از اين رهگذر شمه اى از نعمتهاى بزرگ الهى را سپاسگزارم كرده و خدمتى هر چند ناچيز به آستان مقدس مواليان خويش نموده و ذخيره اى اندك براى روز بازپسين تهيه كرده باشم ...
بحمدالله ، توفيق الهى نيز يارى كرد و زندگى رسول خدا (ص ) و دخت گراميش حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها؛ را در سالهاى 50 تا 75 تدوين كرده به چاپ رساندم ، ولى با پيروزى انقلاب اسلامى و مشاغلى كه در اين راه برايم پديد آمد ادامه كار دچار ركود و وقفه شد . با اين حال ، خداى منان توفيق خود را از اين بى مقدار سلب نفرمود و با همه مشاغلى كه داشتم به تدوين زندگانى سه معصوم بزرگوار ديگر - حضرت امير المومنان - عليه السلام - و امام حسن - عليه السلام - موفق شدم و اين آثار نيز به چاپ رسيد.
در اين خلال دوست پر تلاش و ارجمند و دانشمندان گرانمايه ، حضرت حجة السلام و المسلمين آقاى الهى ، كه خدمت به فرهنگ اسلامى و شيعه در وجود ايشان از مرز وظيفه گذشته به سرحد عشق رسيده است در سفرشان به قم به مناسبت برگزارى سمينار دارالقرآن ، با اين حقير ديدارى داشتند و از روى كرامت نفس و عنايت خاص خويش خدمت در گروه تاريخ اسلام بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى را به بنده بى بضاعت پيشنهاد فرمودند. پس از آن در سفرى به مشهد به آستان قدس ‍ رضوى مشرف شدم و از نزديك با اعضاى محترم گروه تاريخ اسلام آشنايى پيدا كردم ، آن عزيزان را اعوان و انصار خوبى براى همكارى در اين زمينه يافتم ، و به پذيرفتن دعوت جناب آقاى الهى سلمه الله تعالى تشويق و دلگرم شدم . گروه تاريخ به پيشنهاد اينجانب ، دست به كار تهيه مقدمات تدوين زندگانى بقيه ائمه معصومين عليهم السلام گرديد.
در ميان توفيقه بودند كه پس از تهيه مقدمات تدوين زندگانى بقيه ائمه معصومين عليهم السلام آقاى خداپرست دام توفيقه بودند كه پس از تهيه و تنظيم فيشهاى مورد نيز به تدوين و تاءليف آنهاست با سبك و شيوه اى كه مد نظر بود مشغول شدند و در اين راه زحمات فراوانى كشيدند - شكر الله سعيه المشكور.
متاءسفانه به خاطر گرفتاريهاى ايشان و نوساناتى كه در پيدا شد مجددا ادامه كار دچار وقفه شد تا اين كه خداى سبحان نعمت غير مترقبه ديگرى را به يارى ما فرستاد و نويسنده توانا و ارجمند، حجة السلام جناب آقاى ترابى انجام اين مهم به عهده گرفتند، و الحق با قلم شيوا و توانمند خويش بخوبى و بيش از حد انتظار از عهده كار بر آمدند، كتابى را كه در دست و پيش رو داريد تاءليفات كرده و همه ما را مرهون زحمات خويش قرار دادند. خداوند بر توفيقات ايشان بيفزايد، و توفيق بهرورى و استفاده از آن را به همه ما عنايت فرمايد، و همچنان ما را تا پايان كار موفق و مشمول عنايات خاصه خويش قرار دهد.
سيد هاشم رسولى محلاتى
31 ارديبهشت ماه 73 شمسى
مطابق با عيد قربان 1414 قمرى

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:23
مقدمه
امام سجاد، حضرت على بن الحسين (ع )، چهارمين پيشواى شيعه و ششمين آفتاب عصمت است كه در بحرانى ترين شرايط تاريخ اسلام عهده دار امر امامت گرديد و قافله اهل ولايت را از ظلمات دوران حكومت بنى اميه به سلامت عبور داد سلامت عبور داد و شيعه را از اضمحلال و نابودى مصون داشت .
در روزگارى كه همه صداها خاموش شده بود و امويان دارهايى را كه ريخته بودند نمى شستند تا درس عبرتى باشد براى همه آنان كه هنوز نفسى در سينه دارند و زمزمه اى زير لب !
آرى ، امام سجاد (ع ) در چنين روزگارى قافله سالار راهيان نور شد. وقتى نگذاشته كه در روشنايى روز نداى ، حقيقت را بر فراز منبر جدش رسول الله بازگويد، در دلهاى شب با دعا و نيايش ، عالى ترين رموز ديندارى و حق جويى را به يارانش ابلاغ كرد. و با راز و نيازهاى شبانه اش ، صحيفه اى از معارف و رهنمودها و عبرتها و درسها تدارك اجازه نداد او در ميان يارانش و در جمع پيروانش حضورى بايسته و علنى داشته باشد، آن حضرت با خلوت خويش جمع امويان را متشتت ساخت و آرامش آنان را برهم زد!
او براستى محراب نيايش را به ميدان رويارويى با سياستها و تبليغات و تعاليم امويان مبدل ساخت محراب و از دعا كه نرمترين شيوه گفتارى است حربه اى برنده عليه دشمنان دين و منكران ولايت پديد آورد.
او در مجلس يزيد - ظالمانه ترين و بى رحم ترين دادگاه تاريخ - با چنان شهامت و شجاعتى از حريم شهيدان كربلا، دفاع كرد كه طنين سخنانش ‍ براى هميشه در گوش زمان باقى ماند.
امام سجاد، در آن مجلس ونيز در بقيه عمر خويش به اثبات رسانيد كه در علم ، حلم بخشش ، فصاحت ، شجاعت و محبوبيت اجتماعى چونان اجداد طاهرينش ، سرآمد خلق است .
از آن پس هر گاه صدايش نيايش بلند مى شد، همه دردها و رنجهايى كه از سوى غاصبان
خلافت و دشمنان ولايت بر خاندان عصمت رفته بود، دوباره مجسم مى گرديد در نواى گرم دعا هايش پيام توحيدى رسول خدا (ص ) و صلايت امير المومنين و رنجهاى حسن بن على (ع ) و مظلوميتهاى حسين (ع )، سالار شهيدان كربلا، موج مى زد در عصر حقوق پايمال شده انسانيت و شرافت و ديانت ، رساله حقوق آن گرامى ، مايه پند و درس آموزى همه آنان شد كه تا هميشه تاريخ در انديشه تدوين حقوق انسانند.
و اكنون ، در ساحت اين محراب بلند به نياز عرفان و شناخت ابعاد وجودى آن زينت بخش تقوا پيشه گان مى نشينيم ، بدان اميد كه مائده امدادهاى حق ، در اين مسير يارى و توانمان بخشيد.
در اين مقدمه لازم به ياد است كه تحقيق بخش مهمى از منابع اين كتاب توسط گروه تاريخ بنياد پژوهشها حجة السلام آقاى محمد خداپرست جزوه اى را تدوين كرده اند كه پس از ويرايش علمى و ادبى و حذف و اضافاتى چند به شكل حاضر در منظر شما قرار گرفته است .
ضمن تشكر و تقدير از دانشمند گرانمايه جناب حجة السلام آقاى سيد هاشم رسول محلاتى كه طراح اصلى كار تدوين زندگى معصومين - عليه السلام - در اين بنياد بوده اند و بر روند كار نظارت و راهنمايى داشته اند، از درگاه خداوند توفيق و سعادت براى همه پژوهندگان معارف دينى و تلاش كنندگان در راستاى نشر معارف اهل بيت و تعالى فرهنگى جامعه اسلامى را آرزومنديم .
احمد ترابى

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:23
فصل اول : اجمالى از ولادت تا شهادت
ولادت على بن الحسين عليه السلام
مشهورترين نقل ، در تاريخ ولادت امام سجاد، زين العابدين (ع ) اين است كه آن حضرت در روز پنجشنبه ، پنجم شعبان المعظم سال 38 هجرى قمرى ديده به جهان گشوده است .
در سال تولد آن گرامى جز سال 38 معروفترين و صحيح ترين نظر شناخته مى شود، (1) برخى از مورخان و محدثان به سال 37 (2) و 36 (3) و حتى 35 (4) اشاره كرده اند.
در روز و ماه ولادت آن امام دو قول وجود دارد. بيشتر مورخان چنان كه يادآور شديم پنجشنبه ، پنجم شعبان را ترجيح داده اند. (5) و برخى ديگر جمعه يا يكشنبه نيمه ماه جمادى الاولى را برگزيده اند.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:23
مكان ولادت
همه منابع حديثى و روايى ، به اتفاق ، زادگاه امام سجاد را مدينه دانسته اند. (6)
برخى نويسندگان مانند ابن جرير طبرى امامى در كتاب دلائل الامامه ، حتى به خانه اى كه امام سجاد در آن متولد شده اشاره كرده اند و گفته اند كه آن حضرت در خانه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) قدم به جهان نهاده است . (7)
آنچه براى محققان منشا ترديد شده ، اين است كه اگر سالهاى 38 يا 37 و يا 36 را سالهاى ولادت آن گرامى بدانيم اين سالها مقارن بوده است با جنگ جمل و حضور على (ع ) و خاندان وى در عراق ، بنابراين حسين بن على و همسر وى نمى توانسته اند چنين سالهايى را در مدينه باشند. (8)
ولى اين اشكال بآسانى قابل پاسخگويى است ، چه اين كه سالهاى ياد شده ، سالهاى بحرانى و پركشمكش بوده و حضور على (ع ) و فرزندان او براى مقابله با اصحاب جمل صورت گرفته است و بعيد نمى نمايد كه در چنين شرايطى ، حسين بن على (ع ) همسرش را در مدينه گذاشته باشد تا در ميان خويشاوندان و با آرامش كامل ، فرزند خود - على بن الحسين - را به دنيا آورد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:24
كنيه و القاب
براى امام زين العابدين (ع )، اين كنيه ها ياد شده است :
ابوالحسن (9)، ابومحمد (10)، ابوبكر (11)، ابوالحسين (12)، ابوعبدالله (13) و ابوالقاسم (14).
در اين ميان ، مشهورترين كنيه آن حضرت نخست ابوالحسن و سپس ابو محمد است .
و اما القاب آن گرامى چنين است :
زين العابدين ، (15) سيد العابدين ، (16) سجاد، (17) ذوالثفنات ، (18) قدوه الزاهدين ، (19) سيد المتقين ، (20) امام المومنين ، (21) زين الصالحين ، (22) منار القانتين ، (23) الزكى ، (24) الامين ، (25) و سيد المجتهدين . (26)
مشهورترين القاب آن حضرت ، سجاد و زين العابدين مى باشد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:24
پدر و مادر
پدر ارجمند امام سجاد (ع ): امام حسين بن على (ع ) سيد الشهداء (ع ) مى باشد.
برخى زين العابدين را بزرگترين فرزند حسين بن على (ع ) دانسته اند (27) ولى از بيشتر منابع تاريخى چنين استفاده مى شود كه على اكبر - شهيد كربلا - بزرگترين پسر خانواده بوده است و امام سجاد (ع ) از وى سن كمترى داشته است و بر اين اساس زين العابدين را على اوسط ناميده اند. (28)
مادر بزرگوار آن حضرت ، شهر بان ، دختر يزدگرد - آخرين شاه ساسانى - مى باشد. وى طى فتوحات شهرهاى ايران به دست مسلمانان اسير گشت و از ايران به مدينه برده شد و در پرتو حمايت امير المومنين (ع ) آزاد گرديد، به همسرى حسين بن على (ع ) در آمد و افتخار يافت تا مادر امام زين العابدين (ع ) باشد و نه امام معصوم از نسل او پديد آمد.
على (ع ) درباره او به فرزندش حسين (ع ) سفارش فرمود:
از همسرت - شهر بانو - خوب محافظت و نگاهدارى كن و به او نيكى نما، چه اين كه در آينده اى نزديك براى تو فرزندى خواهد آورد كه بهترين اهل زمين خواهد بود. (29)
اين كه شهربانو، در چه سالى ديده به جهان گشوده و در چه سنى به همسرى حسين بن على (ع ) در آمده ، و پس از آن چند سال با آن حضرت زندگى كرده است ، مورخان و محدثان نظر قاطعى را ثبت نكرده اند.
نكته اى كه بيشتر تاريخنگاران ياد آور شده اند اين كه وى دختر يزدگرد بوده است و نياكان پدرى او عبارتند از: پرويز، هرمز، انوشيروان ، قباد. پدرش ‍ آخرين پادشاه ساسانى است كه با فتوحات اسلامى سلسله آنان منقرض ‍ گرديده است . از جمله نامها و القابى كه براى مادر امام سجاد (ع ) ياد كرده اند به موارد ذيل مى توان اشاره كرد:
شهر بانو، شهر بانويه ، (30) سلافه ، (31) غزاله ، (32) سلامه ، (33) خولد (34) برده ، (35)، جهان نويه (36) شهرناز (37)جهان شاه (38) حرار (39) خلوه (40) ام سلمه (41) فاطمه (42) و مريم . (43).
آن بانوى گرامى كه افتخار مادرى ولى خدا و زينت عبادتگران را به دست آورده بود سوگندنامه ، پس از ولايت فرزندش ، با فاصله اى بسيار اندك جهان را بدرود گفت و على بن الحسين در داماد دايه اى پرورش يافت كه هماره او را مادر صدا مى زد. (44)
برخى مورخان گمان كرده اند مادر امام سجاد در واقعه كربلا حضور داشته و پس از شهادت حسين بن على (ع ) به همسرى زبيد در آمده و از او صاحب فرزندى به نام عبدالله شده است . (45)
ولى چنان كه مسعودى و ديگران گفته اند، مادر امام سجاد (ع ) در بيمارى پس از وضع حمل وفات يافته است و زبيد با كنيزى ازدواج كرده كه دايه امام سجاد (ع ) بوده و آن حضرت وى را مادر مى خوانده است . (46) و چه بسا همين امر مايه اشتباه تاريخنگارانى چون ابن سعد شده است كه گمان كنند شهربانو در واقعه كربلا حضور داشته و از آن پس به همسرى غلامى با نام زبيد در آمده است !

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:24
امام سجاد ابن الخير تين
يكى از نامهايى كه امام سجاد (ع ) را با آن مى خواندند ابن الخير تين است و علت اين نامگذارى سخنى است مستند به رسول خدا كه : در ميان عرب ، نسل قريش و در ميان غير غرب ، فارسيان نمونه اند. (47)
ابوالاسواد دئلى ، ضمن برشمردن فضايل امام سجاد، على بن الحسين (ع ) مى گويد:


و ان غلاما بين كسرى و هاشم





لا كرم من نيطت عليه التمائم (48)



يعنى ؛ پسرى كه از يك سوى به نسل هاشميان و از سوى ديگر به نسل فرمانروايان فارس كسرى منسوب مى باشد، گرمى ترين و با كرامت ترين فرزندى است كه بر او بازوبند بسته اند (تا از گزند چشم تنگان ايمن بماند).(49)
به هر حال قراين تاريخى و مدارك روايى نشان مى دهد كه مادر امام سجاد - عليه السلام - بانويى ايرانى و بزرگزاده بوده است . (50)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:25
همسر و فرزندان
امام زين العابدين (ع ) با توجه به فرزندان زيادى كه براى ايشان ياد كرده اند، همسران متعددى داشته است ، اما در ميان اين همسران ، تنها يكى از ايشان ، از طريق عقد دائم به همسرى آن حضرت در آمده بود و ديگران ، كنيزانى بودند كه به وسيله حضرتش خريدارى شده و افتخار يافته بودند كه از آن امام فرزندى داشت باشند.
تنها همسرى كه از طريق عقد دائم به ازدواج امام سجاد (ع ) در آمده است ، ام عبدالله دختر بزرگوارش - امام حسن مجتبى - عليه السلام - مى باشد.
ام عبدالله از زنان با فضيلتى است كه در بسيارى از افتخارهاى معنوى ، در عصر خويش يگانه بوده است . از آن جمله اين كه وى هم دختر امام و هم همسر امام و هم مادر امام مى باشد.
همسرى ام عبدالله با امام سجاد، دونسل امامت را به هم پيوند داد (51) و نتيجه اين پيوند، يگانه فرزندى بود كه باقر العلوم نام گرفت (52) و خط امامت را تداوم بخشيد.
اما تعداد فرزندان امام سجاد در كتابهاى تاريخى و حديثى 15،(53) 16 (54)، 17 (55)، و حتى 20 (56) فرزند پسر و دختر ياد شده است .
شيخ مفيد ره نام فرزندان امام سجاد (ع ) را اين گونه آورده است :
1- محمد (ابوجعفر، باقر العلوم (ع ) ) كه مادر وى ام عبدالله دختر امام حسن مجتبى (ع ) بوده است .
2- عبدالله
3- حسن
4- حسين ، كه مادر اينها ام ولد بوده است .
5- زيد
6- عمر، كه مادر آن دو نيز ام ولد مى باشد.
7- حسين اصغر
8- عبدالرحمان
9- سليمان كه هر سه از يك مادر ام ولد بوده اند.
10- محمداصغر
11- على وى را كوچكترين فرزند امام سجاد دانسته اند.
12- خديجه كه با على از يك مادر ام ولد بوده اند.
13- فاطمه
14- عليه
15- ام كلثوم كه مادر هر سه آنان ام ولد مى باشد. (57)
آنچه شيخ مفيد در اين زمينه يادكرده ، مورد اشاره برخى ديگر از مورخان نيز قرار گرفته است . (58)
بسيارى از فرزندان على بن الحسين (ع ) داراى اعقاب و نسلى نبوده اند و يا در تاريخ از نسل آنان چيزى ثبت نشده است .
ابن عنبه نسب شناسى معروف ، استمرار نسل امام سجاد (ع ) را تنها از طريق شش تن از فرزندان آن حضرت به نامهاى محمد الباقر (ع )، عبدالله ، زيد شهيد، عمر اشرف ، حسين اصغر و على اصغر دانسته است . (59) و ابن قتيه در اين زمينه تنها از محمد بن على الباقر، زيد، عبدالله بن الحسين ياد كرده است . (60)
در ميان فرزندان امام سجاد، با فضيلت ترين ، عالم ترين و شريف ترين فرزند را نخست امام باقر (ع ) و سپس زيد بن على دانسته اند.
چنان كه از محمد بن منكدر نقل كرده اند:
هيچ كس را نديدم كه در فضيلت با على بن الحسين برابر كند مگر زمانى كه با فرزندش محمد الباقر (ع ) مواجه شدم . (61)
و امام زيدبن على بن الحسين كنيه اش الوالحسين و يا الولاحسين . معروف به زيد شهيد است .
وى در سال 79 هجرى قمرى ديده به جهان گشود و به سال 122 هجرى قمرى در عصر خلافت هشام بن عبدالملك مروان به فرمان او و بدست يوسف بن عمر ثقفى به شهادت رسيد.
او در مبارزه عليه دستگاه مستبد خلافت اموى ، بسيار جدى و صريح بود و در عين اعتقاد و اذعان به امامت ولايت امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) (62)، قيام مسلحانه عليه دستگاه اموى را وظيفه خود مى دانست . مركز اصلى فعاليتى سياسى زيد در كوفه بود و در همان منطقه قيام كرد و به شهادت رسيد.
زيد علاوه بر مبارزات سياسى ، در علم و دانش نيز شخصيتى والا داشت و ابوخالد واسطى كتابى را نام الفقه به وى نسبت داده است كه اگر اين انتساب درست باشد نخستين كتاب فقهى به شمار مى آيد. (63)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
01-09-2021, 20:25
رسالت دينى و اجتماعى امام سجاد (ع )
هدف اصلى و نهايى از تحقق و كاوش در زندگى معصومين (ع ) ، در حقيقت شناخت مواضع دينى و اجتماعى و معرفت پيامها و درسها و شيوه عملى ايشان است . زيرا امام يعنى جلودار قافله صالحان به سوى ارزشها، امام يعنى هدايتگر خلق به سوى خدا. و كسانى مى توانند اهل ولايت و رهپوى مسير صلاح و هدايت باشند كه نخست پيشواى خود را آن گونه كه بايد بشناسند و بر اساس شناخت و معرفت ، وى را الگوى عملى و اعتقادى خود قرار دهند.
مهمترين بعد اين شناخت را در زمينه پيامهاى اعتقادى ، اخلاقى ، اجتماعى ، سياسى و عبادى بايد جستجو كرد و اما شناخت نام ، كنيه و لقب و... امورى است كه جنبه مقدماتى دارد و رهگذرى است براى رسيدن به شناخت هاى اصلى و بنياد دينى كه بايد الگو و برنامه عمل و عقيده قرار گيرد. اكنون ما، در فصل آغازين اين كتاب و در بررسى اجمالى زندگى امام سجاد (ع ) از ولادت تا رحلت دريغمان آمد كه حتى اشاره اى هم به موضوع اصلى اين تحقيق نداشته باشيم . زيرا بيم آن مى رود كه ساده انديشانى گمان كنند شناخت زندگى امام سجاد - عليه السلام - خلاصه شده است در: شناخت زمان ولادت ، مكان ولادت نام پدر و مادر، همسران و فرزندان و... و بس !
بديهى است كه فصلهاى آينده كتاب ، دقيقا در راستاى شناخت ابعاد اصلى زندگى امام سجاد - عليه السلام - مى باشد و چون در اين بخش ، نظر به ترسيم اجمالى بيوگرافى آن حضرت است ، به همين تذكر و ياد بسنده مى كنيم .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
04-09-2021, 16:00
شهادت

امام سجاد، اسوه زهد و تقوا و نمونه صبر شكيبايى و مظهر آميختگى علم و حلم پس از ايفاى وظيفه الهى خود و حفظ ارزشهاى دين و پاسدارى از تشكل شيعى در سخت ترين ادوار سياسى - اجتماعى -، در سال 95 هجرى قمرى به لقاى پروردگار و وصال معبود خويش شتافت .
در تاريخ وفات آن حضرت سال 94، (64) 95 (65) و 96 هجرى قمرى (66) گفته شده است ولى پيشينه دارترين و معتبرترين نقل مربوط به سال 95 هجرى قمرى مى باشد.
البته جز اين نقلها، برخى مورخان به سالهاى 92، (67) 93، (68) 99، (69) 100(70)نيز اشاره كرده اند. بنابراين ، اگر نقل مشهور را در سال ولادت و نيز رحلت امام سجاد - عليه السلام - سال 38 هجرى و 95 قمرى - ملاك قرار دهيم ، عمر شريف وى هنگام وفات 57 سال بوده است . دو سال آن مقارن با روزگار خلافت على بن ابى طالب ع ره و ده سال آن در دوران امامت عموى گراميش - حسن بن على ع و ده سال در روزگار زعامت حسين بن على ع بوده و 34 سال آن به دوران امامت خود آن حضرت اختصاص داشته است .
و اما آرا در زمينه ماه و روز رحلت آن حضرت نيز مختلف است . بيشتر نويسندگان ورز دوازدهم محرم را متذكر شده اند. (71) و برخى روزهاى 18، 19، 22 و 25 محرم را مطرح كرده اند (72) و نيز نقلى ، روز 14 ربيع الاول را احتمال داده است .
درباره علت وفات امام سجاد - عليه السلام - و چگونگى وفات آن پيشواى صالحان ، عمده تاريخنگاران تصريح كرده اند، وليد بن الملك ، ايشان را مسموم ساخته و آن را حضرت در نتيجه همان مسموميت درگذشته است .
بعضى هم نوشته اند كه هشام بن عبدالملم در روزگار خلافت وليد، امام على بن الحسين - عليه السلام - را مسموم كرده است .
اما ميان اين دو نظر، تنافى و تعارضى وجود ندارد. زيرا طبيعى است كه هر چند برنامه مسوميت امام سجاد از سوى دستگاه خلافت - وليد - ريخته شده و فرمان آن توسط شخص خليفه صادر گشته باشد، كسان ديگرى مجرى آن برنامه و فرمان خواهند بود. زيرا مسايل سياسى و اجتماعى و همچنين محبوبيت امام سجاد - عليه السلام - در ميان مردم و معروفيت وى به علم و زهد و تقوا، هرگز به حاكمان اين جراءت را نمى داده است كه به طور مستقيم با آن حضرت رويا رو شوند و به ستيز برخيزند و با زمينه هاى قتل وى را به طور علنى فراهم آورند.
بر اين اساس ، بعيد نمى نمايد كه هشام بن عبدالملك به دستور بردارش ‍ وليد مرتكب چنين جنايتى شده باشد و وليد و هشام هر دو كشنده امام سجاد بوده باشند.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
04-09-2021, 16:00
مدفن على بن الحسين (ع )
بدن مطهر زين العابدين (ع ) كنار امام حسن مجتبى (ع ) در قبرستان بقيع مدفون گشت . (73)
بقيع زمين كوچكى است كه بسيارى از بزرگان اسلام را در خود جاى داده است . از آن جمله چهار امام شيعه - امام حسن مجتبى (ع )، امام زين العابدين (ع )، امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق - عليه السلام - ميباشد.
در گذشته زمان ، مسلمانان و شيفتگان اسلام و اهل بيت ، به تجليل آبادى اين مكان همت گماشته و براى هر يك از اين بزرگان ، حرم و بارگاهى بنا كرده بودند . اما سوگمندانه ، و هابيان در شوال 1344 هجرى قمرى اين آثار را تخريب كردند و همه را با خاك يكسان نمودند!از آن اين پس ، رفتار ناشايست و هابيان و حكام حجاز همواره از سوى محافل اسلامى مورد انتقاد شديد قرار داشته و دارد.
در اين مدت تلاشهاى زيادى صورت گرفت تا شديد وضع اسفبار بقيع به صورت نخستين آن برگردد و بى حرمتها پايان يابد. اما على رغم قولهاى مساعدى كه گاه حكام حجاز داده اند، هرگز قدم مثبتى در اين راستا برداشته نشده است . و در حالى كه شاهزادگان هوسران و خوشگذران در مجلل ترين كاخها به سر مى برند و دشمنان خلق و خدا و بيگانگان و دشمنان اسلام در آن كاخها استقبال مى كنند و ثروت و امكانات جهان اسلام را به پاى غرب و صهيونيسم بين الملل نثار مى نمايند، مرقد بزرگان و شايسته ترين چهره هاى دينى مسلمانان ، چون گورستانى متروك مورد بى مهرى و بى اعتنايى قرار دارد و شعائر اسلامى مورد سخت ترين بى حرمتيها واقع شده است !

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
06-09-2021, 20:08
امامت على بن الحسين - عليه السلام -

پس از شهادت حسين على (ع ) در محرم سال شصت و يك هجرى ، منصب امامت به على بن - عليه السلام - منتقل گرديد.
شيعه افتخار يافت كه پس از على بن ابى طالب (ع ) و حسن بن على - عليه السلام - و حسين على - عليه السلام -، زمام رهبرى وى را سيد الساجدين ، زين العابدين ، امام سجاد - عليه السلام - عهدار گشت .
امامت سيد الساجدين از سال ((61 هجرى قمرى )) تا سال 95 هجرى قمرى استمرار يافت .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
06-09-2021, 20:09
دوران امامت

مورخان ، دوران امامت على بن الحسين - عليه السلام - را گوناگون ثبت كرده اند. بعضى 33 (74) سال و برخى 34 (75) سال و بيشتر تاريخنگاران 35 (76) سال و چند ماه را ياد آور شده اند و همين نظريه اخير، راءى مشهور است .
قول ضعيفى هم مدت امامت آن حضرت را 20 سال دانسته است .
(77)اين اختلاف بى شك نتيجه اختلاف در سال رحلت امام سجاد است يعنى ؛ مربوط به پايان امامت حضرت است و نه آغاز آن ، زيرا در اين كه محرم سال 61 هجرى قمرى آغاز امامت زين العابدين - عليه السلام - بوده ، هيچ ترديدى نيست .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
06-09-2021, 20:09
دلايل امامت على بن الحسين - عليه السلام -

دلايل امامت امامان - عليه السلام - به محور عمده باز مى گردد:
الف ) شايستگان علمى و فضيلتهاى اخلاقى و معنوى برتر آن .
ب ) نصوص معتبر و تصريح از سوى پيامبر اكرم - صلى الله عليه وآله - و اما پيشين به امامت ايشان .
البته محور سومى هم وجود دارد كه به نوبه خود شايان توجه است و آن را تحت عنوان كرامات و معجزات و نمودهاى خارق العاده مى توان بررسى كرد.
اين سه محور هر گاه در مجموع مورد بررسى قرار گيرد و در زندگى فردى تحقق و تجسم بيابد، در پيشگاه عقل و منطق ، شرافت و فضيلت و امامت وى پذيرفته خواهد بود و انكار امامت او جز بر اساس هوى و هوس و تعصب و جهالت استوار نمى باشد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
06-09-2021, 20:10
تصريح پيامبر اكرم - صلى الله عليه وآله -

جابربن عبدالله انصارى روايت كرده است :
من در حضور رسول خدا (ص ) بودم در حالى كه حسين بن على - عليه السلام - در دامان آن حضرت نشسته بود و پيامبر - صلى الله عليه وآله - او را نوازش مى داد. در اين ميان پيامبر (ص ) رو به جانب من كرد و فرمود: اى جابر فرزندم حسين - عليه السلام - در آينده پسرى خواهد داشت كه نامش را على مى نهند و چون روز قيامت شود منادى حق از عرش ندا دهد: سيد العابدين بپا خيزد! در اين هنگام على بن الحسين وارد محشر مى شود.(78)
اين روايت نيز از پيامبر - صلى الله عليه وآله - نقل شده است كه فرمود:
اذا مضى الحسين قام بالامر ابنه عليه السلام و هو الحجة و الامام ... (79)
يعنى : پس از دوران امامت حسين - عليه السلام - فرزندش على بن الحسين زمام امامت را عهده دار خواهد بود و او حجت و امام است .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
06-09-2021, 20:10
حديث لوح

حديث ديگرى نيز توسط جابرين عبدالله نقل شده است كه به عنوان حديث لوح مشهور مى باشد. مضمون آن حديث چنين است :
امام صادق - عليه السلام - مى فرمايد: پدرم باقر العلوم به جابربن عبدالله فرمود با تو كارى دارم و دوستدارم در جايى كه غريبه اى نباشد با تو سخن بگويم .
در پى - امام باقر - عليه السلام - به جابر فرمود: مى خواهم چيزى درباره لوح بدانم ؛ آن لوحى كه در دست مادرم فاطمه - عليه السلام - ديده اى .
جابر گفت : به خدا سوگند خدمت فاطمه دختر رسول خدا!آنچه در دست داريد چيست ؟
فاطمه عليها السلام فرمود: اين لوحى است كه از جانب خداوند به پدرم هديه شده است و در آن نام پدر، شوهر و نام فرزندانم كه اوصياى ايشانند ياد شده است .
من از آن بانوى بزرگوار خواستم تا لوح را به من بسپارد تا از آن نسخه اى بردارم و ايشان در خواست مرا پذيرفت و من هم نسخه اى از آن برداشتم .
امام باقر - عليه السلام - به جابر اظهار آمادگى كرد و به خانه رفت و آن نسخه را به همراه آورد. امام باقر (ع ) مى خواند و او را ازروى نوشته خودش ‍ خط مى برد. مطالب نوشته شده در آن لوح ، چنين بود:
به نام خداوند رحمان و رحيم ، اين كتابى است از خداوند عزيز و آگاه كه به وسيله جبرييل برمحمد - صلى الله عليه وآله - خاتم پيامبران نازل شده است ... اى محمد!من تو را بر همه انبيا برترين بخشيدم و اوصيا تو را بر همه اوصيا فضيلت دادم ، حسن را پس از سپرى شدن دوران پدرش - على ابى طالب مخزن علم خويش قرار دادم و حسين بهترين اولاد نسلهاى نخستين و آخرين است و امامت درخاندان اوست . و پس از وى على ، زين العابدين خواهد بود و... .(80)
در اين حديث نام يكايك ائمه تا حضرت مهدى - عليه السلام - مورد تصريح قرار گرفته است .
شيخ مفيد دلائل متعددى بر امامت سيد الساجدين - عليه السلام - اقامه كرده است و على بن عيسى اربلى درباره ادله مفيد گفته است : اگر او - مفيد ره - ابتدا حديث پيامبر را نقل مى كرد، نيازى به ساير ادله نبود و در اين باب سخن پيامبر - صلى الله عليه وآله - كافى بود.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
09-09-2021, 20:59
تصريح على بن ابى طالب - عليه السلام -
جابربن عبدالله نيز مى گويد:
هنگامى كه دختر فرمانرواى ساسانى - شهر بانو - به همسرى حسين بن على - عليه السلام - در آمد، امير المؤمنين - عليه السلام - به فرزندش ‍ حسين - عليه السلام - فرمود:
از اين بانو، فرزندى نصيب تو خواهد شد كه همانندش بر پهنه زمين نخواهد بود. آن گاه على بن الحسين - عليه السلام - از آن بانو تولد يافت . (82)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
09-09-2021, 20:59
تصريح حسين بن على (ع )

امام باقر - عليه السلام - مى فرمايد:
زمانى كه حسين بن على (ع ) در كوران مسائل عاشورا قرار گرفت ، دختر بزرگ خويش - فاطمه - را فرا خواند و نوشته پيچيده شده اى را به وى سپرد به گونه اى كه ديگر شاهد آن صحنه بودند - در اين ساعت على بن الحسين آن چنان بيمار بود كه همگان او را محضر مى پنداشتند - فاطمه پس از آن وقايع ، وصاياى پدر را به على بن الحسين - عليه السلام - رسانيد. و آن نوشته اكنون نزد ماست .
راوى حديث مى گويد: من از امام باقر - عليه السلام - پرسيدم در آن كتاب چه چيزى نوشته است ؟
امام باقر - عليه السلام - فرمود: آنچه به آن مردم به آن نيازمندند، سوگند به خدا در آن كتاب همه حدود و قوانين ثبت است ، حتى جريمه خراش وارد ساختن به ديگران !(83)
لازم به ياد آورى است كه چنين كتابى با چنين جامعيتى از چيزهايى است كه تنها نزد امامان وجود داشته است .
در روايتى ديگر چنين آمده است : امام صادق - عليه السلام -: وقتى كه حسين بن على - عليه السلام - عازم عراق گرديد، كتابها و وصيتهاى خويش را به ام سلمه سپرد و زمانى كه على بن الحسين (ع ) بازگشت ، كتابها وصايا را به آن حضرت برگردانيد. (84)
البته ميان اين روايت و روايت پيشين تنافى نيست زيرا آنچه به ام سلمه داده شده است مى توان غير از نوشته كتابى باشد كه به فاطمه بنت الحسين سپرده شده تا به امام سجاد - عليه السلام - برساند.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
09-09-2021, 20:59
منحرفان از خط امامت راستين

آنچه در بخش پيشين ياد آور شديم ، تنها بخشى از نصوص و احاديث دال بر امامت على بن الحسين - عليه السلام - ميباشد و تمامى آنها نيست .
علاوه بر اين نصوص ، چنان كه در بخشهاى ديگر اين كتاب خواهد آمد، موقعيت علمى و منوى و اخلاقى امام سجاد (ع ) خود از ديگر دلايل منصب الهى اوست ولى با اين حال جريانهايى پيدا شدند كه به انيگزه هاى غير الهى و با اهداف شيطانى به انحرافهاى دامن زدند و ذهن گروهى از مردم را نسبت به امامت زين العابدين مخدوش كرده و فرقه هاى منحرف را بيان نهادند.
فرقه كيسانيه نتيجه همين انحراف عقيدتى و معرفتى است كه در جامعه شيعه مقارن با عصر امامت زين العابدين (ع ) شكل گرفت و خطى را در قبال خط امامت راستين - امامت على بن الحسين (ع ) - به وجود آورد.
البته اين مشكل به همين مورد محدود نشد و بعدهاى فرقه هاى ديگر با شعارهاى و انگيزه هاى متفاوت از پيكر جامعه شيعه چون زخمهايى دردانگيز سربرآودند چونان زيديه (85)،اسماعيليه (86) و واقفيه . (87)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
11-09-2021, 18:10
فرقه كيسانيه

فرقه كيسانيه كسانى هستند كه از امام على بن الحسين (ع ) كناره گيرى كرده و خود را پيروان محمد حنيفه (( فرزند امام على ابى طالب - عليه السلام -)) معرفى كردند و مدعى شدند كه پس از حسين على (ع ) محمد حنيفه دارى مقام و منصب امامت و ولايت است .
در اين كه چرا اين گروه به كيسانيه شهرت يافته اند، مطالب مختلفى گفته شده است .
برخى گفته اند: چون اين گروه از ياران كيسان خدمتكار امير المؤمنين (ع ) بوده اند و كيسان پس از على (ع ) در زمره شاگردان محمد حنيفه در آمده و بر علوم تسلط خاصى يافته و در آيات و احكام نظريات ويژه اى از او ابراز شده و يارانش با اين خصوصيتها جذاب او شده اند، آنها را كيسانيه ناميده اند. (88)
جوهرى مى گويد: كيسان لقب مختارين ابى عبيده ثقفى است و چون اين گروه را مختار رهبرى مى كرد، آنها به كيسانيه شهرت يافتند. (89)
شهرستانى در كتاب ملل و نحل چند شاخه براى اين فرقه ياد كرده است كه همه آنها در اعراض از امام سجاد (ع ) و روى آورى به محمد حنفيه مشترك بوده اند و آنها عبارتند: از كيسانيه ، مختاريه ، هاشميه ، بنانيه و رزاميه . (90)
سرشناس ترين و محورى ترين چهره هايى كه در سطح رهبرى فرقه كيسانيه مطرحند، نخست محمد حنفيه و سپس مختارين ابى عبيده ثقفى است .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
11-09-2021, 18:10
شخصيت محمد حنفيه

محمد حنفيه ، فرزند امير المؤمنين على (ع ) و مادرش خوله ، دختر جعفر بن قيس مسلمه از قبيله بكر مى باشد كه در جريان جنگ يمامه به اسارت سپاه اسلام در آمده بود.
كنيه محمد حنفيه را ابوالقاسم دانسته اند و گفته شده است كه نام كنيه او به اشاره رسول اكرم (ص ) تعيين شده است .
ابن خلكان حديثى نقل مى كند كه نبايد نام و كنيه پيامبر - صلى الله عليه وآله - را بر شخصى نهاد ولى اين حكم در مورد محمد حنفيه استثنا شده است .(91) ولى برخى بر ابن خلكان ايراد كرده اند كه هر چند حديث نبوى صحيح باشد اما كسى كه به داشتن نام و كنيه رسول خدا (ص ) مفتخر شده و داشتن چنين نامى برايش تجويز گرديده مهدى آل محمد - عليه السلام - است و نه محمد حنفيه . (92) چه بسا كسانى كه گفته اند نام و كنيه محمد حنفيه را تعيين كرده و چنين نام و كنيه اى فقط براى او تجويز شده در مصداق ااشتباه كرده اند و تا از اين طريق كرامت ، شرافت و امامت وى را توجيه كرده و مورد تاءييد رسول خدا - صلى الله عليه وآله - قلمداد نمايند.
البته شخصيت محمد حنفيه فاقد امتياز نبوده است چه اين كه وى در جنگ جمل صفين كنار امير المؤمنين دلاوريها داشته و بنابر قولى در جنگ صفين پرچمدار سپاه آن حضرت بوده است و او را به شجاعتهايش ستوده اند. (93)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
11-09-2021, 18:10
محمد حنفيه و مساءله امامت

در اين كه آيا محمد حنفيه خود مدعى امامت براى خويش بوده و يا پس از مرگش كسانى او را متهم به اين ادعا كرده اند و فرقه اى تشكيل داده اند!آراء مختلفى وجود دارد. از برخى روايات استفاده مى شود كه پس از شهادت حسين بن على (ع )، شخص محمد حنفيه مدعى امامت شد و با على بن الحسين (ع ) در اين مساءله به نزاع برخاست .
مرحوم كلينى با ذكر سند، از زراره نقل كرده است :
امام باقر فرمود: هنگامى كه حسين بن على (ع ) به شهادت رسيد، محمد حنفيه از على بن الحسين - امام سجاد (ع ) - تقاضا كرد تا ملاقاتى خصوصى با ايشان داشته باشد.
ملاقات صورت گرفت .
در اين ديدار، محمد حنفيه به على بن الحسين (ع ) گفت :
اى پسر برادر! تو خود مى دانى كه پيامبر اكرم (ص ) درباره امامت على بن ابى طالب و امام حسن و امام حسين (ع ) وصيت فرمود وايشان را به امامت منصوب داشت ولى هم اكنون كه پدرت حسين بن على (ع ) به شهادت رسيده ، در زمينه امامت كسى را معرفى نكرده است . در اين ميان ، من عموى تو و فرزند على (ع ) هستيم و از نظر سنى از تو بزرگترم . از اين رو شايسته است كه منصب امام و رهبرى شيعه از آن من باشد و اين حتى را براى من بدانى !
امام سجاد به او فرمود:
اى عموى من ! از خداوند بيم داشته باش و آنچه حق توست نيست براى خويش مخواه !تو را نصيحت مى كنم كه از نابخردان نباشى و در اين باره خوب بينديشى . بدان كه پدرم - حسين بن على (ع ) - بى نصيب از دنيا نرفته است ، او پيش از اين كه متوجه عراق شود، درباره امامت سفارشهاى لازم را كرده و عهدنامه اى نيز نوشته است و من را جانشين خود در امر قرار داده و سلاح پيامبر (ص ) را به من سپرده و اكنون نزد من است .
بنابراين از ادعاى امامت دست بردار كه مايه كوتاهى عمر تو و گرفتاريت خواهد شد.
تو بايد بدانى كه خداوند متعال امامت را در نسل حسين (ع ) قرار داده است و اگر براستى از اين ناحيه در شك هستى آماده شو تا نزد حجرالاسود را مطرح ساخت .)محمد حنفيه پذيرفت ، هر دو نزد حجر السود رفتند. امام سجاد فرمود: نخست تو از حجر بخواه تا اگر تو امامى ، بر امامت تو گواهى دهد.
محمد حنفيه پذيرفت ، هر دو نزد حجر السود رفتند. امام سجاد فرمود: نخست تو از حجر بخواه تا اگر تو امامى ، بر امامت تو گواهى دهد.
محمد حنفيه ناگزير رو به حجر كرد و لب به دعا گشود و از خداوند خواست تا حجر را در تاءييد امامت وى به سخن آورد! ولى دعايش نتيجه اى نداد!
آنگاه امام سجاد (ع ) فرمود اگر تو وصى پيامبر - صلى الله عليه وآله - و امام و صاحب ولايت بودى بى شك دعايت مستجاب مى شد. سپس خود دست به دعا برداشت و فرمود:
اسئلك بالذى جعل فيك ميثاق الاوصياء و ميثاق الناس اجمعين لما اخبرتنا من الوصى و الامام بعد الحسين بن على عليهاالسلام ؟.
يعنى تو را سوگند مى دهم به آن كسى كه پيمان انبيا و اوصيا و پيمان همه مردم را در تو قرار داد، كه ما را آگاه و بگويى وصى و امام پس از حسين بن على (ع ) كيست ؟
ناگاه حجر به جنبش در آمد، گويى كه مى خواهد از جايگاهش جدا شود و سپس از آن شنيده شد: خداوندا گواهى مى دهم كه وصايت و امامت ، پس از حسين على (ع ) براى بن الحسين (ع ) است .
در اين هنگام ، محمد حنفيه كه به حقيقت پى برده بود، از امام سجاد (ع ) عذر خواهى كرد و به راه افتاد و بنابر نقلى ديگر، خويش را برقدمهاى امام افكند و به ولايت و امامت وى اقرار كرد. (94)
هر چند برخى خواسته اند تا با استناد به اين حديث ، محمد حيفيه را متهم كنند و شخصيت وى را مخدوش شمارند ولى حق اين است كه اگر حديث در مجموع مورد نظر قرار گيرد و پايان آن نيز ملاحظه شود، پرستش محمد حنفيه ناشى از ندانستن بوده و او با طرح مطالب نخستين خود، در خود حقيقت در پى شناخت واقعيت بوده ، و آنگاه كه حق را دريافته ، تسليم شده و امامت امام سجاد - عليه السلام - را پذيرفته است .
از جمله نكاتى كه اين نظر را تاءييد مى كند اين است كه گاه كسانى با اين پندار كه محمد حنفيه امام است نزد او مى آمدند ولى محمد حنفيه آنها را به برادرزاده اش على بن الحسين رجوع مى داد و مى گفت امام ، آن حضرت است . ابوخالد كابلى كه مدت زيادى در خانه محمد حنفيه خدمت كرده بود و ادارات خاصى به وى داشت ، بر اين اعتقاد بود كه محمد حنفيه نيز مانند پدر و مادر و حجت خدا درميان خلق است .
ابوخالد مى گويد: روزى به محمد حنفيه گفتم :
تو را به پيامبر اكرم (ص ) و امير المؤمنين (ع ) سوگند مى دهم كه حقيقت را به من بگويى ! آيا تو خود همان امام و حجت خدا كه اطاعتش بر همگان واجب است ، نيستى ؟
محمد حنفيه گفت :
امام من و امام تو و امام همه مسلمانان ، على بن الحسين - امام سجاد - است . (95)
در روايت ديگرى امام صادق (ع ) مى فرمايد:
ابوخالد كابلى نخست قايل به امامت محمد حنفيه بود ولى بارها شاهد بود كه محمد حنفيه على بن الحسين (ع ) را با تعبير يا سيدى اى آقاى من مورد خطاب قرار مى دهد! و خطابى سوى كوچكتر نسبت به شخص ‍ بزرگتر صورت مى گيرد.
ابو خالد كه محمد حنفيه را امام مى پنداشت با مشاهده اين موارد با تعجب از محمد حنفيه پرسيد: تو پسر برادرت - على بن الحسين - را با تعبير يا سيدى مورد خطاب قرار مى دهى در حالى كه ديگران چنين تعبيرى ندارد!
محمد حنفيه گفت : على بن الحسين (ع ) امامت راستين است ، او حجر السود را به شهادت و گواهى طلبيد و حجر به امامت او گواهى داد و بر من ثابت شد كه وى سزاوار مقام امامت است . (96) بر اين اساس ، مى توان دريافت كه محمد حنفيه خود مدعى امامت براى خويش نبوده است و بر فرض كه در مقطعى امر بر او مشتبه بوده و چنين پندارى به او دست داده باشد و در نهايت ، حق را دريافته و به امامت سجاد (ع ) اقرار كرده است .
چنان كه كسانى چون ابوالخالد كابلى و سيد حميرى در آغاز امر، مى پنداشتند كه محمد حنفيه امام است ولى بعدها بينش صحيح يافتند و در زمره شيعيان امام سجاد - عليه السلام - در آمدند . اما برخى از اين توهم و پندار بى اساس ، در مقام سوء استفاده بر آمدند و با انگيزه هاى متفاوت ، بر امامت محمد حنفيه اصرار ورزيدند و از وى امامى ساختند و قائم آل محمد به شمارش آوردند!

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
13-09-2021, 19:09
محمد حنفيه و رخداد عاشورا

از ديگر مواردى كه برخى خواسته اند به خاطر آن ، شخصيت محمد حنفيه را زير سؤ ال برده و وى را متهم به جدايى از خط ولايت كنند، عدم شركت او در كربلا و عدم همراهى وى با حسين بن على (ع ) مى باشد.
شك نيست كه اگر حضور نيافتن وى در كربلا، بدون عذر واقعى بوده و عنوان تخلف از دعوت امام را به خود گيرد، شخص محمد حنفيه از عدالت و وثاقت ساقط خواهد بود ولى سخت نخست در همين نكته است كه آيا شركت نجستن وى در زمره ياران حسين بن على - عليه السلام - به علت بوده است ؟
اين سؤ ال براى هر كاوشگرى كه گام در تحقيق تاريخ آن عصر بگذارد مطرح بوده و خواهد بود.
شخصى به نام مهنابن سنان همين پرسش را از علامه حلى داشته است . او ضمن سؤ الهايى مى پرسد: نظر شما درباره محمد حنفيه چيست ؟ آيا او معتقد به امامت حسين بن على و حسين على و امام سجاد (ع ) بوده است و يا خير؟و آيا كناره گيرى او از واقعه كربلا بر اساس عذرى شرعى و موجه بوده است يا نه ؟ و در صورتى كه تخلف او بدون عذرى شايسته باشد، محمد حنفيه و عبدالله جعفر چه وضعى خواهند داشت .
علامه حلى در پاسخ مى گويد: بى ترديد اصل امامت از اركان ايمان است و در كنار اصل توحيد، عدل نبوت و معاد مطرح مى باشد و كسانى چون محمد حنفيه عبدالله جعفر برتر و منزه تر از اين هستند كه به اصل امامت پايبند نبوده و در جرگه افراد فاقد ايمان قرار داشته باشند. و اگر محمد حنفيه در يارى امام حسين (ع ) شركت نجسته ، به خاطر بيمارى بوده است و چه بسا نمى دانسته است كه سرنوشت برادرش به مساءله جنگ و شهادت منتهى مى شود.
مرحوم مامقانى ، درباره نكته اخير علامه حلى نظر دارد و مى گويد بيمارى محمد حنفيه در موقع بازگشت اهل بيت از سفر شام بوده است و نه هنگام حركت حسين بن على (ع ) به سمت مكه و عراق . از اين رو مامقانى معتقد است كه در حل اين مشكل اين پاسخ بهتر است :
اولا شهداى كربلا افراد معينى بودند كه از آغاز حركت براى حسين بن على (ع ) چهره آنان معلوم بود و ثانيا"حركت حسين بن على (ع ) به سمت عراق ، طاهرا عنوان جهاد نداشت تا بر هر مسلمانى شركت در آن واجب باشد بنابرين كسى كه مانند محمد حنفيه از واقع امر اطلاعى ندارد به خاطر عدم شركت در چنين سفرى ، متهم نمى شود چه اينكه افراد ديگرى نيز مانند او در كربلا حضور نداشته اند و اين عدم حضور مايه بى عدالتى آنان شمرده نشده است زيرا است زيرا حسين بن على (ع ) به آنان تكليف نكرده بود كه در اين سفر همواره او باشيد و با اين بيان ، همراه نبودن آنان با امام در اين سفر، تخلف آنان از امر امام و انحراف ايشان از مساله امامت به حساب نمى آيد.
علاوه بر اين داوريها، حديثى از اميرالمومنين (ع ) در توصيف و مدح محمد حنفيه نقل شده است .
امام على بن موسى الرضا (ع ) مى فرمايد:
قال امير المومنين : ان المحامده تابى ان يعصى الله عزوجل . قلت : و من المحامده ؟ قال : محمد بن جعفر، محمد بن ابى بكر، محمد بن ابى حديفه و محمد بن امير المومنين ابن الحنفيه (97) رحمه الله عليهم . (98)
يعنى : امير المومنين فرمود: چند نفرند كه محمد نام دارند و از معصيت خداوند ابا و اجتناب دارند، و آنها عبارتند از محمد بن جعفر، محمد بن ابى بكر، محمد بن ابى حذيفه و محمد فرزند امير المومنين (كه مشهور به ) ابن حنفيه است ، خدايشان رحمت كند.
البته در كتابهاى تاريخ ، مطالب ديگرى نيز به محمد حنفيه نسبت داده اند كه دلايل كافى و مورد اعتماد درباره آنها نقلها مشهود نيست . مانند اين گفته اند: بنا به دعوت يزيد به شام رفته و با او بيعت كرده است . (99)
بسيارى از مورخان به اين گونه نقلها اشاره نكرده اند و چه بسا آن را صحيح و شايسته نقل نيافته اند.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
16-09-2021, 21:23
چگونگى پيدايش كيسانيه

با بيان اين نكته كه شخص محمد حنفيه مدعى مقام امامت براى خويش ‍ نبوده و سر در خط ولايت معصومين (ع ) داشته است اين سوال جدى مطرح مى شود كه بنابراين چگونه عده اى به امامت وى اعتقاد يافتند و فرقه كيسانيه را به وجود آوردند؟!
آيا ممكن است كسى خود مدعى امامت نباشد ولى كسانى به امامت وى معتقد شوند!
پاسخ اين سوال از جهتى روشن و آسان است و از جهت ديگر نياز به بررسى زمينه هاى سياسى - اجتماعى آن عصر دارد.
اصل اين كه كسى مدعى مقامى نباشد ولى عده اى براساس انگيزه ها و توهمهاى خاصى ، براى او مقامها و عناوينى بى پايه ، قايل شوند، امرى امكان پذير است و تاريخ بروشنى از تحقق چنين مساله اى خبر مى دهد: عيسى (ع ) به گواهى قرآن ، هرگز مدعى مقام الوهيت براى خويش نبود و خود را هرگز فرزند خدا نخواند، اما مسيحيان چنين نسبتهايى به او دادند! (100)
عزيز هرگز مدعى نبود كه فرزند خداست ولى يهود چنين نسبتى به او دادند! (101)
بنابراين چندان غير ممكن نيست كه محمد حنفيه تا پايان زندگيش كسى را به امامت خود دعوت نكرده باشد و ادعاى امامت نداشته باشد ولى منحرفان و سود جويانى وى را به دروغ امام خوانده و از مباحثات اوليه محمد حنفيه با امام سجاد (ع ) سوء استفاده كرده باشند.
اما آنچه در اين ميان شايان توجه بررسى است اين است كه چه عوامل و انگيزه هاى سياسى - اجتماعى در پيداش اين انديشه هاى انحرافى و ساختگى دخالت داشته است .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
16-09-2021, 21:23
زمينه سياس - اجتماعى پيداش (( كيسانيه ))

به طور مسلم آنچه درباره امامت محمد حنفيه از سوى فرقه كيسانيه مطرح شده است مربوط به سالهاى پس از شهادت حسين بن على (ع ) مى باشد. يعنى قابل از سال 61 هجرى قمرى هرگز نشانى از كيسانيه يا ادعاى امامت از سوى محمد حنفيه براى خويش نيست . پس بستر پيدايش فرقه كيسانيه سالهاى تاريك و پر تشنج و بحرانى پس از 61 هجرى قمرى مى باشد. روزگارى كه تقريبا تمامى نهادها و ارزشهاى دينى جامعه بشدت آسيب ديده و بحرانى عقيدتى ، اخلاقى ، سياسى و اجتماعى بلاد اسلامى را تهديد مى كرد!
مساله خلافت به وسيله معاويه تبديل به شاهنشاهى و وراثت شده بود. مردم نه نظارتى بر دستگاه خلافت داشتند و نه حق اظهار نظر. جوانى خوشگذران ، بى تعهد و بى تدبير بر جامعه حكم مى راند، بنى اميه - نسلى كه بنيانشان بر پايه دين ستيزى و اشرافيت استوار بود - در همه پستهاى حساس و كليدى جامعه اسلامى نفوذ يافته بودند.
حسين بن على (ع ) به عنوان مشخص ترين چهره دينى و معنوى زمان و فرزند پيامبر اسلام در جنگى نابرابر و با شيوه اى سفاكانه به شهادت رسيده بود.
اين عوامل در مجموع فضايى آكنده از ياس و نااميدى را در قلب مردم پديد آورده و بذر عصيان و طغيان را از يك سو در قلبهايشان كاسته و از سوى ديگر ناكاميها و شكستهاى مكرر روحيه انزواطلبى و آرمانسازى را در مردم تقويت مى كرد.
دستگاه خلافت با آغشته ساختن دستان خويش به خون عزيزترين فرزندان پيامبر (ص ) خود را فاقد كمترين پشتوانه اجتماعى و دينى مى ديد، از اين رو براى حفظ خود راهى جز خشنونت بى حد نمى شناخت .
واقعه حره (هجوم لشكر يزيد به مدينه و اقدام آنان به قتلها و هتك حرمتهاى بسيار) و نيز حمله آنان به مسجد الحرام به وسيله سنگها و منجنيقها، خود گواه بى باكى بنى اميه در ارتكاب هر جنايت به ساحت دين و جامعه بود.
در چنين شرايطى ، دردهاى نهفته جامعه در جستجوى مجالى است كه بروز بايد و منتقدان و دردمندان در انديشه يافتن گروه ، تشكيلات و پايگاهى هستند تا در لواى آن عقده هاى خويش را بگشايند
بسيارى از شخصيتهاى واقعى و يا دورغين در چنين شرايطى ظهور مى يابند؛ رهبرى را به عهده مى گيرند.
رهبران راستين بايد در اين هنگام رسالت الهى خويش را ايفا كنند و نيروهاى مردمى را به سوى رهايى از ظلم و استبداد يارى دهند و رهبرى كنند چنان كه به فرموده امير المومنين على (ع ) گرد آمدن ياران و تجمع مردم پيرامون رهبرى ، حجت الهى را بر وى تمام مى سازد و او ملزم به قيام خواهد بود.
اكنون بايد ديد كه موضع امام سجاد (ع ) در قبال اين نوع گرايشهاى اجتماعى چه بوده است .
ما در اين نوشته تحت عنوان زندگى سياسى امام سجاد (ع ) با بيانى مف به اين نكته خواهيم پرداخت . اما فشرده سخن اين است كه امام سجاد (ع ) در مقام رهبرى قيام مسلحانه عليه بنى اميه نبوده است نه بدان جهت كه قيام عليه بنى اميه را صحيح نمى دانسته ! و نه بدان جهت كه قيام مسلحانه را جايز نمى شمرده است ، بلكه وقايع تلخ گذشته به روشنى ثابت كرده بود كه اين گروهها و جريانهاى سياسى - اجتماعى ، على رغم همه شعارهاى كوبنده اى كه در مبارزه با استبداد مى دهند، از صداقت و پايمردى لازم برخوردار نيستند.
جريان خوارج در جنگ نهروان ؛
برخورد سران سپاه و نيروهاى رزمى امام حسن مجتبى (ع ) با آن حضرت در جنگ با معاويه و خيانت بسيارى از آنان نسبت به رهبرى خويش و منتهى شدن جنگ به صلح تحميلى !
از همه آنها مهمتر، خيانت آشكار و شگفت انگيز كوفيان نسبت به حسين بن على (ع ) و دعوت مصرانه آنان از امام خويش براى در دست گرفتن رهبرى سياسى آنان و قرار دادن آن حضرت در برابر انبوه دشمن !
زشت تر از همه ، قرار گرفتن دعوت كنندگان از حسين (ع )، در سپاه يزيد!
همه و همه دلايل روشن و گويايى بود كه وظيفه امام سجاد (ع ) را در اين ميدان مشخص مى ساخت .
با چنين نامرديها كه از مردم زمانش ديده بود، و با آن پاكباختگانى كه در صحنه عاشور از پيكره جهاد اسلامى چونان شاخه هاى نخل بريده شده بودند، مجالى براى اعتماد به توبه تائبان و مدعيان جهاد و مبارزه باقى نمانده بود! و بر فرض كه در آن ميان تائبان صادقى هم وجود مى داشتند، شمار آنان و توانشان به اندازه اى نبود كه اما با اتكا بر آنان جنگى دوباره را عليه امويان سامان دهد - چنان كه منتهى شدن قيام تائبان به شكست ، خود گواه اين واقعيت است - بيشتر مردم آن روزگار ثابت كرده بودند كه در برابر ظلم تاب نمى آورند اما شيفته عدالت هم نيستند! فريادهايشان از درد استبداد است و نه به تمناى آزادى و آزادگى و ديندارى !
كسى چون امام سجاد كه چه بسا تا پايان عمر آثار زنجيرهاى اموى را بر اندام داشت و جراحتهاى عميقى كه آنان بر قلبش وارد ساخته بودند تا پايان زندگيش هرگز التيام نيافت ، نمى توانست عداوت حكومت اموى را در دل نداشته باشد.
قلب او از همه امت ملتهب تر بود. درد او از همه شديدتر و فريادش از همه رساتر! اما فريادش را با كه بگويد!
با كوفيان ! يا شاميان !
شايد او را متهم كنند كه شمشير پدر را در نيام فرو برده و بيرون نمى كشد!
اما اين تنها او نيست . قبل از او نيز على (ع ) بيست و پنج سال سكوت كرد. و آن روز كه به حكومت رسيد، چشم تنگ دنيا داران و جمود انديشان عدلش ‍ را تحمل نكرد! و حسن بن على (ع ) در نتيجه بى مهرى و تزوير يارانش ، دست از نبرد مسلحانه برداشت و...!
اكنون چندان غير منتظره نيست كه تائبان واقعه عاشورا و از پانشستگان آن روز، باز هوس قيام به سرشان راه يافته باشد! و انتظار داشته باشند كه امام سجاد (ع ) به صورت علنى رهبرى ايشان را بر عهده گيرد!
ولى امام زمينه را مساعد نمى يابد و چه بسا صداقت را در چهره بسيارى از آنان نمى خواند!
از اين رو مدعيان قيام و مبارزه بايد در انديشه محورى ديگر باشند!
و شخصيتهاى ديگر اين چنين در برابر امامان راستين ساخته مى شوند!
و در اين دوران است كه قيام مختار و تبليغ وى از محمد حنفيه صورت مى گيرد.
اين كه مختار به چه انگيزه و يا چه عنوانى از محمد حنفيه تبليغ مى كرده نكته اى است كه خواهد آمد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
16-09-2021, 21:23
مختار و كيسانيه
مختار بن ابو عبيده بن مسعود ثقفى در سال اول هجرت ، در طائف تولد يافت . در دوران خلافت عمر، همراه پدر به مدينه آمد. پدرش در يوم الجسر كه مسلمانان با ايرانيان در نبرد بودند، كشته شد.
پس از شهادت حسين بن على (ع )، مختار از سرسخت ترين مخالفان عبيدالله بن زياد به شمار مى آمد. از اين رو او را دستگير كرده ، به زندان افكندند و شكنجه دادند ولى سرانجام با وساطت عبدالله بن عمر (كه شوهر خواهر مختار بود) از زندان رهايى يافت .
مختار پس از مرگ يزيد (سال 56 هجرى قمرى ) عازم مكه شد تا با عبدالله بن زبير عليه حكومت امويان همكارى كند. اما وجود اختلافات نظرهاى آن دو مانع همكارى ايشان شدند. (102)
مختار به تنهايى در عراق به فعاليت پرداخت و هوا دارانى گرد آورد و در صدد مبارزه مسلحانه عليه حكومت امويان بر آمد.
بديهى است كه در هر جامعه به تناسب باورها و معتقدات آن مى بايست براى انگيزش مردم و تشويق آنان به قيام از پايگاهى مورد قبول عامه مردم استفاده كرد.
در محيطى كه مختار براى قيام زمينه چينى مى كرد، گرايشهاى شيعى از ويژگيهاى آشكار آن بود. مردم آن سامان على رغم همه بى وفاييها و عقب گردهايى كه در حمايت از خاندان على (ع ) از خويش نشان داده بودند، اما در قلب ، شرافت و فضيلت خاندان على (ع ) را باور داشتند و از سوى ديگر سستيها و كنديهاى گذشته ، آنان را ملامت مى كرد.
مختار، شرايط را بدرستى دريافته بود، از اين رو مى بايست حركت خويش ‍ را به گونه اى با خاندان على (ع ) مرتبط سازد. اين است كه در آغاز كار، خود را نماينده محمد حنفيه ، (فرزند على بن ابيطالب (ع )) معرفى كرد.
چندى نگذشت كه هفده هزار نفر به طور پنهان با او بيعت كردند.
در نخستين مراحل قيام ، والى كوفه - عبدالله بن مطيع - را شكست داد و كوفه را پايگاه مركزى قيام قرار داد.
در مرحله بعد، مختار به موصل لشكر كشيد و بر آن نواحى نيز تسلط يافت .
در اين ميان يكى از اهداف رسمى مختار و لشكريان او، انتقام گرفتن از كسانى بود كه در واقعه عاشورا نسبت به خاندان پيامبر (ص ) ظلم روا داشته و در جنگ عليه ايشان گامى موثر برداشته بودند.
او سران سپاه يزيد را كشت ولى پس از شانزده ماه جنگ و نبرد، در سن 67 سالگى به دست مصعب بن زبير به قتل رسيد. (103)
بايد ياد آورد شد كه قبل از قيام مختار، قيام توابين رخ داد، كه رهبر آن سليمان بن صرد بود و به وسيله قواى امويان كشته شد و قيام توابين سركوب گرديد.
مختار پس از اين جريان ، قيام خويش عليه دستگاه امويان را آغاز كرد و طبيعى است كه گروهى از توابين و سركوب شدگان قيام سليمان بن صرد نيز در زمره هواداران مختار قرار گرفته باشند.
تمايز قيام توابين و قيام مختار
فرقى كه ميان اين دو قيام مشهود مى باشد، اين است كه در قيام توابين ، تنها انگيزه قيامگران ، انتقام از قاتلان حسين بن على (ع ) بود و آنها با اين حركت مى خواستند سهل انگاريها و گناهان گذشته خود را جبران كنند، چه اين كه آنان با شركت نجستن در سپاه حسين بن على (ع ) وتنها گذاشتن وى در مقابل دشمن ، بشدت خود را مجرم و مستحق عذاب الهى مى ديدند و در صدد بودند به گونه اى آن گذشته تاريك را محو سازند. و جز اين هدفى سياسى يا عقيدتى براى آنان ياد نشده است .
اما در قيام مختار وضع به گونه ديگرى است . هر چند قيام مختار همانند قيام توابين شعار انتقام از قاتلان حسين (ع) را از شعارهاى اساسى قرار داده بود اما اهداف ديگرى هم در قيام مختار دنبال مى شد كه بيشتر جنبه سياسى داشت .
درباره قيام مختار، مطالب متفاوتى از او نقل شده كه گاه با يكديگر سازگار نيست و همين امر، محققان را به دو نظرگاه ناهمساز منتهى ساخته است .
عقيده مختار درباره امامت على بن الحسين (ع )
از برخى منابع استفاده مى شود كه مختار نه تنها امامت على بن الحسين (ع ) معتقد بوده ، بلكه مبارزات خويش عليه دستگاه اموى را فقط به منظور يارى اهل بيت - عليه السلام - و انتقام از قاتلان ايشان صورت داده است و ائمه (ع ) براى او دعاى خير كرده و كارهاى او را ستوده اند.
در قبال اين منابع ، مداركى وجود دارد كه دقيقا خلاف آن را ثابت مى كند و چنين مى نماياند كه مختار از امامت على بن الحسين (ع ) روى گردانده و به امامت محمد حنفيه - فرزند على (ع ) و برادر حسين بن على (ع ) - اعتقاد داشته است و حمايت او از محمد حنفيه و مستند ساختن نهضت خويش ‍ به وى ، باعث پيدايش فرقه كيسانيه شد. و على بن الحسين (ع ) نه تنها كارهاى او را امضا نكرده ، بلكه از او تنفر و انزجار داشته و حتى او را در مورد طعن و لعن قرار داده است .
رواياتى در مدح مختار
از امام باقر (ع ) نقل شده است :
لا تسبوا المختار قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج ارلملنا و قسم المال فينا على العسرة (104)
يعنى ؛ به مختار ناسزا نگوييد، زيرا او از قاتلان ما، انتقام گرفت و زمينه ازدواج زنان بى سرپرست ما را فراهم آورد و در شرايط سختى و تنگدستى به ما كمك رسانيد.
در حديثى ديگر چنين آمده است :
مردى از اهل كوفه به حضور امام باقر (ع ) تشرف يافت ، خواست دست امام را ببوسد، امام مانع شد. آن حضرت از او پرسيد: نامت چيست ؟
مرد گفت : من ابومحمد، فرزند مختار هستم .
امام دست او را گرفت و در كنار خود با گرمى جاى داد.
ابو محمد گفت : اى فرزند رسول خدا،، مردم درباره ما پدرم سخنانى مى گويند و او اموالى است كه مختار براى ما فرستاده است . او خانه هاى ما را بناكرده و به خونخواهى شهداى ما برخاست ، خداى او را رحمت كند. (105)
در بيانى ديگر مختار چنين مدح شده است :
امام باقر (ع ) به فرزند مختار فرمود: خداوند پدرت را رحمت كند!خداوند پدرت را رحمت كند!هيچ كس حقى از ما نزد كسى نبود، جز اين كه آن را براى ما باز پس گرفت !
از على بن الحسين (ع ) روايت شده كه فرمود:
الحمدلله الذى ادرك لى ثارى من اعدايى و جزى الله مختار خيرا (106)
يعنى ؛ سپاس خداى را كه انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختار جزاى نيك دهد!
روايات ديگرى از رسول خدا و امير المؤمنين (ع ) ثبت شده است كه در آنها از مختار به عنوان كسى كه انتقام ذريه رسول خدا را از دشمنانشان مى گيرد، ياد شده است . (107)
چه بسا بر اساس همين روايات ميثم تمار در روزگارى كه مختار زندانى بود به ملاقات رفت و بشارت آزاديش و خونخواهى وى از دشمنان اهل بيت ع را به او داد. (108)
من قال بن عمرو مى گويد: حضور امام سجاد (ع ) رسيدم ، آن حضرت از من پرسيد:: من قال !حرملة بن كاهل اسدى (109) چه شد و در چه حالى به سر مى برد!
منهال مى گويد: عرض كردم وقتى من از كوفه بيرون آمدم او زنده بود.
امام دستها را به سوى آسمان برداشت و سه مرتبه فرمود: خدايا حرارت آهن را به او بچشان !.
منهال مى گويد: من از منزل آن حضرت به سوى كوفه رهسپار شدم ، خبر قيام مختار را دريافت كردم براى ملاقات مختار شتافتم ، لحظه اى رسيدم كه حرمله را دستگير كرده بودند و مختار دستور داد دست و پاى او را قطع كنند و وى را در آتش بسوزانند!ناگاه با ديدن اين منظره گفتم : سبحان الله .
مختار رو به من كرد و پرسيد، آيا سبحان الله گفتن تو دليلى داشت ؟
آنچه ميان من و امام سجاد (ع ) گذشته بود براى مختار نقل كرده و گفتم ، تسبيح من بدان جهت بود كه استجابت دعاى امام سجاد را به دست تو، مشاهده كردم .
مختار از مركب پياده شد، دو ركعت نماز خواند و سجده آن را طولانى ساخت .
پس از نماز او خواستم تا براى صرف غذاى ميهمان من باشد. ولى او گفت : من به سپاس لطف الهى ؟ دعاى امام سجاد را با دست من مستجاب كرده است ، امروز را روزه خواهم بود. (110)
رواياتى در مذمت مختار
حبيب خثعمى از امام صادق (ع ) نقل كرده است :
مختار مطالبى را به دروغ ، منتسب به على بن الحسين (ع ) مى ساخت و به آن حضرت نسبت مى داد. (111)
يونس يعقوب مى گويد: امام باقر (ع ) مى فرمود:
مختار نامه اى همراه هدايا براى امام سجاد (ع ) فرستاد، اما امام نپذيرفت و نامه را نخواند و فرمود: من هداياى دروغگويان را نمى پذيرم و نامه آنان را نمى خوانم (112)
در حديثى ديگر چنين آمده است :
در روز قيامت ، پيامبر - صلى الله عليه وآله -، على بن ابى طالب (ع ) و حسن و حسين (ع ) از كنار دوزخ مى گذرند، فردى از ميان آتش فرياد بر مى آورد و پيامبر و امير مؤمنان را به يارى مى طلبد، اما به او توجهى مى طلبم .
رسول خدا از فرزندش حسين (ع ) مى خواهد تا او را شفاعت كند. و او چنين مى كند.
راوى حديث مى گويد: به امام صادق گفتم : آن شخص كيست ؟
امام فرمود: او مختاربن ابى عبيده ثقفى است .
پرسيدم : چرا در آتش مى سوزد؟
امام فرمود: چون در اعتقاد او نسبت به پيامبر و (ع ) خللى بوده است و اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز خللى نسبت به آن دو باشد، در آتش خواهند سوخت . (113)
در رواياتى ديگر، انگيزه مختار از قيام ، رسيدن به سلطنت و قدرت معرفى شده است و در آن روايت اين نكته نيز آمده است كه در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز ذره اى محبت دنيا باشد، خدا آنها را در آتش مى افكند. (114)
از امام سجاد - عليه السلام - نقل كرده اند كه آن حضرت بارها، مختار را نفرين كرده و مى گفت : مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنين گمان كرده است كه به او در مورد امامت سفارش شده است . (115)
شخصيت مختار در نگاه اماميه
هر چند در مورد مختار و قيام او و نقش وى در شكل گيرى فرقه كيسانيه ، آراى مختلفى رسيده است . اما در مجموع دو نظرگاه عمده وجود دارد.
الف : برخى از محققان بر اين عقيده اند كه مختار، شيعه اى مخلص و معتقد به امامت على بن الحسين - عليه السلام - بوده و هدفش از قيام ، تنها براى انتقام از قاتلان اهل بيت بوده و براى كارهاى خويش از سوى امام سجاد (ع ) اذن اجازه داشته است . زيرا اگر جز اين بود براى او طلب رحمت نمى كردند و هدايايش را نمى پذيرفتند .
و اما رواياتى كه در بردارنده مذمت مختار مى باشد، برخى از روى تقيه صادر شده و برخى دلايل سياسى - اجتماعى داشته است .
در اين بينش ، نقش مختار در پيدايش فرقه كيسانيه و انحراف از امامت زين العابدين بكلى مورد انكار قرار گرفته است و او منزه از چنين مساله اى شناخته شده است . (116)
ب - گروهى ديگر معتقدند كه مختار هر چند با قيام خويش ، از قاتلان اهل بيت (ع ) انتقام بايسته اى گرفت و تا اندازه اى جراحتهاى عميق عاشوراييان را التيام بخشيد و هر چند ائمه براى او طلب رحمت كرده اند، ولى همه اينها دليل آن نيست كه او براستى هدفى جز حمايت از اهل بيت نداشته و هواى حكومت در سر نمى پرورانده است .
شاد شدن اهل بيت از برخى كارهاى او دليل رضايت آنان به همه مواضع فكرى و عملى وى نيست . او به هر حال خدمتى به اهل بيت كرده است و آنان برايش دعا كرده اند ولى چه بسا در ادعاها و اعتقادها و نيز رفتارشان نارساييها و كجرويهايى هم بوده است .
علامه مجلسى ، پس از نقل حديثى شفاعت حسين بن على (ع) براى مختار و اين كه مختار دوزخى است ولى به بركت خدمتهايى كه براى اهل بيت انجام داده ، سرانجام مورد شفاعت قرار مى گيرد، مى گويد:
اين روايات جمع كننده و تلفيق دهنده ميان احاديث مختلفى است كه در باره مختار وارد شده است . با اين بيان كه مختار هر چند در مراتب ايمان و يقين كامل نبوده و از سوى امام معصوم اجازه صريحى در مورد اعمال خويش نداشته است ،
لكن از آنجا كارهاى شايسته بسيارى به وسيله او صورت گرفت و با برنامه هاى او قلب مؤمنان از جراحتهاى ستم التيام يافت ، فرجامش به خير و نجات است . در حقيقت مختار مشمول اين آيه از قرآن مى باشد كه مى فرمايد: و دسته اى ديگر هستند كه به گناهانش اعتراف كرده و عمل نيك و بد را به هم در آميخته اند، اميد است كه خداوند ايشان را مورد آمرزش قرار دهد (117) و اما من درباره مختار از كسانى هستم كه از داورى كردن بازايستاده اند، هر چند مشهور ميان علماى شيعه اين است كه كارهاى او ارزنده و شخصيت او شايسته مدح است . (118)
انگيزه هاى سياسى در شكل گيرى كيسانيه
هر چند محور اصلى سخن در فصل ، بررسى امامت امام سجاد (ع ) مى باشد و از اين رهگذر، به ضرورت ، نگاهى به منكران امامت زين العابدين - كيسانيه - افكنديم تا حجت و منطق و انگيزه آنان را بشناسيم و اين نگاه به بررسى شخصيت محمد حنفيه و مختار به عنوان دو عنصر مطرح در فرقه كيسانيه انجاميد، اكنون به موضوع اصلى باز مى گرديم و از آنچه به اختصار ياد آور شديم ، نتيجه مى گيريم .
شرايط تاريخى - سياسى - اجتماعى عصر امام سجاد (ع ) مى نماياند كه انگيزه هاى سياسى ، بيش از هر انگيزه و دليل ديگر در شكل گيرى فرقه كيسانيه دخالت داشته است . زيرا به هر حال مطرح شدن محمد حنفيه در قيام مختار به جاى على بن الحسين (ع ) يا به دليل تقيه ام سجاد از حضور مستقيم در جريان قيام بوده و از اين رو محمد حنفيه به عنوان نماينده آن حضرت در اين حركت مطرح گشته ولى بعدها از سوى عناصر ناآگاه و يا مغرض نقشى اصيل به او داده شده است !
و يا اين كه براستى محمد حنفيه در اين دوره خود را امام مى شمرده و بعدها در مباحثه با امام سجاد شده است كه امامت از آن زين العابدين است و نه او.
احتمال سوم اين است كه مختار صرفا براى پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب به محمد حنفيه كرده است . بى اين كه اجازه ويژه اى براى پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب به محمد حنفيه كرده است . بى اين كه اجازه ويژه اى از سوى او داشته باشد. و در اين راستا بوده كه مختار از محمد حنفيه به عنوان مهدى (119) ياد كرده تا هواداران و هواخواهان بيشتر را گرد آورد.
احتمال چهارم اين است كه اصولا مساءله امامت محمد حنفيه نه در دوران قيام مختار بلكه در عصر حكومت عباسيان ، ساخته و پرداخته شده تا از نقطه هاى مبهم و كور گذشته ، مستندهايى براى حكومت عباسيان ، جستجو شده باشد.
هر يك از اين احتمالها كه تقويت شود، اين نكته به دست مى آيد كه به هر حال اعتقاد به امامت محمد حنفيه داراى دلايل علمى و مستند به نصوص و منابع شوعى نيست و شرايط خاص سياسى آن عصر، پندارى فرقه كيسانيه را رقم زده است .
البته از قراين استفاده مى شود كه نخست احتمال سوم و سپس احتمال چهارم نزديكتر به واقع است . زيرا به هر حال مختار براى جذب نيروهاى متمايل به تشييع ناگزير بود خود را به پايگاهى علوى مستند سازد تا قيامش ‍ مشروعيت . مقبوليت عام پيدا كند و بعدها عباسيان نيز براى تضعيف پايگاه امامت ، بشدت نيازمند انديشه اى بودند كه مردم از اطراف بودند كه مردم ائمه معصومين (ع ) ساخته اند و به مركزيتى متوجه سازند كه بر ايشان مساءله ساز نباشد و كيسانيه و اعتقاد و به امامت محمد حنفيه اى كه حضور در زمان ندارد و زندگى را بدرود گفته - و يا به اعتقاد كيسانيه در غيبت به سر مى برد! - همان مركزيت و قبله گاه مور پسند بنى العباس بشمار مى رفت .
فصل دوم : شخصيت معنوى و اجتماعى امام سجاد - عليه السلام
امام سجاد (ع ) در محراب عبادت و معنويت
امام سجاد، زين العابدين (ع )، پيشوايان متقين ، در عصرى كه سفاكان و دين گزان ، محراب را با خون اولياى خدا گلگون مى ساختند و حقگويان برخاسته از محراب را به جرم سر فرود نياوردن در برابر غير خدا، مورد سخت ترين آزارها و نارواترين دشنامها قرار مى دادند و ماءذنه اى هدايت و مناره هاى دين را ناجوانمردانه به خون تكبير گويان عزت و ديندارى مى آغشتند، آرى در چنين عصرى از محراب ، ماءذانه رفيع ، رفيعتر از همه برجها ساخته بود نجواهاى پنهانش را رساتر از هر فرياد به گوش غفلت زدگان و راه گم كردگان زمانش و نيز فرزندان آينده اسلام برساند.
على بن الحسين (ع ) چنان در اين ميدان مى كوشيد كه وقتى فاطمه ، دختر امير المؤمنين (ع ) آن تلاش طاقت فرسا و آن عبادت بى وقفه را در فرزند برادرش ، مشاهده كرد، بر سلامتى او بيمناك شد و از جابرين عبدالله يارى خواست تا شايد امام سجاد را از آن همه زحمت و مرارت كه در مسير عبادت به خويش روا مى داشت باز دارد.
به جابر گفت : تو مى دانى كه ما خاندان رسول خدا، حقوقى بر شما داريم ، از آن جمله اين است كه اگر خطرى ما را تهديد كند، شما بايد به يارى ما بشتابيد. اينك فرزند برادرم از كثرت عبادت خويش را در معرض خطر قرار داده است از او ديدار كن و از وى بخواه تا قدرى به استراحت نيز بينديشد. جابر به حضرت امام سجاد (ع ) رسيد، حضرت را در حال عبادت يافت در حالى كه بدان آن گرامى بشدت ضعيف شده بود. جابر نگرانى عمه آن بزرگوار را به ايشان ياد آورى كرد و گفت : اى فرزند رسول خدا!مگر نه اين است كه خداوند بهشت را براى شما و دوستان شما قرار داده جهنم را براى دشمنان شما؟ پس تحمل اين همه رنج در مسير عبادت براى چيست ؟
امام سجاد (ع ) فرمود:
اى جابر تو از اصحاب رسول خدايى و مى دانى كه جدم رسول خدا با اين كه مورد غفران عام و همه جانبه خدا بود و آيه ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر (120) به وى اطمينان هميشگى مى داد، اما باز هم آن عزيز چنان خداى را عبادت مى كرد كه قدمهايش متورم مى شد و چون علت آن همه سعى در عبادت را از وى مى پرسيدند مى فرمود: افلا اكون عبدا شكورا يعنى ؛ آيا من نبايد در برابر خداوند بنده اى شكرگزار باشم !(121)
امام صادق (ع ) در توصيف عبادتهاى امير المؤمنين (ع ) مى فرمود: در امت اسلامى هيچ كس نتوانست همانند رسول خدا به عبادت اهتمام ورزد جز على بن ابى طالب (ع ). او چنان عبادت مى كرد كه گويى بهشت و دوزخ را مى بيند..
آنگاه فرمود: درميان اهل بيت امير المؤمنين شبيه تر از همه به او زين العابدين (ع ) مى باشد چه اين كه در راستاى عبادت چنان پيش تاخت كه فرزندش امام باقر (ع ) در او خيره شد، اثر عبادت را در چهره اش آشكار يافت و از مشاهده حال پدر گريست
امام سجاد كه علت گريستن فرزند را دريافته بود فرمود: آن نامه و صحيفه اى كه عبادتهاى على (ع ) در آن ثبت شده بياور!
امام باقر (ع ) نامه را به پدر داد و آن حضرت مشغول مطالعه شد. پس ا لختى مطالعه ، درنگ كرد و آهى عميق از سينه آورد و گفت : كيست كه بتواند مانند امير المؤمنين (ع )، آن همه عبادت خدا كند. (122)
درباره آن حضرت نقل كرده اند كه در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد.
وقتى به وى گفتند كه شما بيش از جدتان على (ع ) عبادت مى كنيد، امام اظهار داشت :
مع انى نظرت فى عمل صلوات عليه يوما واحدا فما استطعت ان اعدله من الحول الى الحول
يعنى ؛ من در عمل يك روز على - عليه السلام - نگريستم و تاءمل كردم و دريافتم كه قادر نيستم در طول يك سال اعمالى انجام دهم كه با عمل يك روز امير المؤمنين (ع ) برابرى كند.
البته ممكن است منظور حضرت ، عبادت از نظر كمى نباشد بلكه به جنبه كيفى و ارزشى عمل اشاره داشته باشد، چنان كه اين معنا از برخى روايات ديگر نيز استفاده مى شود بويژه رواياتى كه مى گويد: ضربت على (ع ) در روز جنگ خندق بر عبادت جن و انس فضيلت و شرافت دارد.
امام سجاد - عليه السلام - در آستانه نماز
امام سجاد (ع ) چون براى نماز آماده مى شد وضو مى گرفت ، رنگ رخسارش دگرگون مى شد و چون از علت آن مى پرسيدند، پاسخ مى داد:
آيا مى دانى كه مى خواهم به آستان چه بزرگى رهيابم و در مقابل چه مقامى قرار بگيرم . (123)
بارها مى ديدند كه وقتى امام زين العابدين (ع ) وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز به سر مى برد، از شدت خضوع وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز به سر مى برد، از شدت خضوع (ع ) در برابر حق و احساس بندگى به درگاه خدا، آثار نگرانى در اندامش ظاهر بود. (124)
نماز امام سجاد (ع )، ابلاغگر پيام شهيدان
طاووس بن كيسان يمانى ((متولد 106)) از اعلام تابعين و رجال گرانقدر و از اصحاب امام زين العابدين (ع ) است و خاطرات بسيارى عبادتها و مناجاتهاى آن حضرت دارد. او مى گويد:
در حضر اسماعيل امام را مشاهده كردم ، او مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بود، چون براى نماز مى ايستاد، رنگ چهره اى گاه و گلگون مى گشت ، بيم از خدا در اندامش متجلى بود و چنان نماز مى گزارد كه گويى آخرين نماز اوست . چون به سجده ميرفت ، تا دير زمان در سجده مى ماند و چون سر بر مى داشت قطرات عرق بر بدنش جارى بود. هماره تربت سيد الشهداء (ع ) همراه داشت و جز بر آن پيشانى نمى نهاد. (125)
امام سجاد (عليه السلام ) اين گونه محراب را با ميدان نبرد و نماز را با شهادت و مناجات نيمه شب را با مناجات حسين (عليه السلام ) در خاكهاى تفتيده كربلا و ياد خدا را با ياد راهيان راه حق پيوند مى زند اين چنين به نماز و عبادت او جهت مى بخشد و عبادت هاى طولانيش براى مردم پيام رهنمايى و بيدارى بسوى عزت و آزادى و دين دارى و ظلم ستيزى چرا كه وقتى سر بر خاك شهيدان كربلا مى نهاد به همگان اعلام مى كرد كه نماز انزوا نماز رهبانيت نماز فرار از واقعيت هاى زمان نيست نمازيست است چنان نماز حسين (عليه السلام ) در نيمروز كربلا و در ميدان شهادت و نمازى است كه بر خاك شهيدان راه خدا ارج مى نهند و با پيام به لطافت نسيم سحرى و نفوذ اشعه خورشيد مى رساند كه اوج عبادت و اوج عبوديت سر نهادن بر خاك شهيدان در راه خدا و براى خداست .
على بن حسين ، سيد الساجدين
زيادى سجده ها و تداوم هر سجده امام على بن الحسين سبب گرديد كه آن حضرت را سيد الساجدين لقب دهند و چون اين سجده هاى طولانى و فراوان بر پيشانى آن پيشواى متقين اثر گذارده و پوست آن زبر شده بود (به ايشان (ذووالثفنات )مى گفتند.
امام باقر (عليه السلام ) پدرم هيچ نعمتى را به ياد نمى آورد كه با ياد كرد آن به درگاه خداوند سجده مى برد. هنگام قرائت چون به آيه هاى سجده مى رسيد و نيز به وقت خطر و احتمال رخداد حادثه اى ناگوار و همچنين پايان نمازهاى فريضه و يا هر زمانى كه موفق مى شد كه خدمتى انجام دهد و ميان دو مؤمن را اصلاح كند سر به سجده مى نهاد و بر درگاه خداوندى سپاس ‍ مى نهاد (126)
يكى از خدمتكاران آن حضرت ، امام را چنين ياد مى كند:
روزى مولايم به سوى صحرا رفت و من همراه وى بودم ، در گوشه اى از صحرا به عبادت پرداخت ، به هنگام سجده سر را بر سنگهاى زبر و درشت مى نهاد و با گريه و تضرع ياد خدا مى كرد. سعى كردم تا آنچه حضرت مى گويد بشنوم . آن روز شمردم كه امام در سجده خويش هزار مرتبه گفت :
لا اله الله حقا تعبدا و رقا، لا الله ليمانا و تصديقا.
چون امام سر از سجده برداشت ، صورت و محاسنش به اشكهايش آغشته بود. (127)
دعاها و تعبيرهايى كه امام سجاد (ع ) در نيايش با خدا و بويژه در حال سجده به كار مى گرفت خود، در اوج عبوديت و بندگى و معرفت حق بود.
از جمله ذكرهاى آن امام در حال سجده چنين است :
الهى عبدك بفنائك ، مسكينك ، سائلك بفنائك ، فقيرك بفنائك .(128)
در بسيارى از روايات نقل شده است كه آن حضرت خويش را موظف مى داشت تا در هر شبانه روز ركعت نماز بگزارد و اين نامه را تا پايان عمر عملى مى ساخت . (129)
انجام هزار ركعت نماز در يك شبانه روز ، آن هم براى كسى كه مى بايست به امور زندگى و مسايل اجتماعى بپرازد، چه بسا در ذهن برخى بعيد بنمايد، ولى شرايط خاص زندگى آن حضرت و محدوديتهاى شديدى كه خلفا براى آن امام به وجود آورده بودند، عملا مجلال بيشترى به امام سجاد (ع ) مى داد تا به اين برنامه بپبردازد.
شايان توجه است كه اين گونه روايات را بيشتر نويسندگانى ثبت كرده اند كه على بن الحسين (ع ) را به عنوان امام مفترض الطاعه نمى شناسند و وى را صاحب كرامت و معجره نمى دانند و از او به عنوان شخصيتى ممتاز معنوى و فرزندى نمونه از نسل رسول خدا (ص )ياد كرده و لقب زين العابدين و سيد الساجدين را به وى داده اند. (130)
محو در جمال پروردگار
هنگامى كه امام سيد الساجدين به نماز و راز و نياز با پروردگار مى ايستاد، چنان در جمال حق محو مى شد و در ياد خدا مى گشت كه كمترين توجه به اطراف خود نداشت .
گاه در خانه حضرت مشكلى رخ مى داد ولى حضرت چون به نماز ايستاده بود، فارغ از دردها و مشكلات دنيا، توجهى بدانها نمى يافت .
روزى در خانه آن حضرت آتش سوزى رخ داد (131) و زمانى ديگر يكى از فرزندان وى آسيب ديد (132) ولى تا پايان نماز، امام از آنها اطلاع نيافت .
على بن الحسين (ع ) واهتمام به حج
راويان و مورخان براى امام سجاد (ع ) بيست سفر به حج ثبت كرده اند، آن هم سفرهايى كه آن حضرت فاصله ميان مكه و مدينه را پياده طى كرده است .
امام در اين سفرها، مركب به همراه داشت ولى مصمم بود تا طريق خانه خدا را با پاى خويش بپيمايد و در مسير محبوب ، از وجوب خود مايه بگذارد. (133)
عرفان و حب امام به خداوند، بر تمامى اعمال عبادى او پر افكن بود و به همه برنامه ها عبادت وى رنگى الهى و جلوه اى معنوى مى بخشد.
يكى از حالات درس آموز امام (ع ) هنگام پوشيدن لباس احرام بود. چنان كه :
وقتى آن حضرت لباس احرام مى پوشد، رنگش از ياد خدا و جلال او تغيير مى كرد و چنان در جذبه معنويت حق معنوى وى بشدت تحت تاءثير قرار گرفته و مى پرسيدند: چرا لبيك نمى گوييد؟
امام در پاسخ به ايشان مى فرمود: بيم آن دارم كه لبيك بگويم ولى خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبيك !
امام همچنان تا پايان اعمال حج ، در جذبه اى الهى و توجهى خاص به خداوند قرار داشت . (134)
رسيدگى به نيازمندان و تهيدستان
از بارزترين امتيازهاى ائمه (ع ) بر ساير انسانها، اين است كه انسانها معمولا با گرايش به بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در پرتو هدايت ويژه حق ، از افراط و تفريط ايمنند و در رفتار فردى و اجتماعى و اعمال عبادى و معنوى و نيز زندگى آنان ، تعادلى منطقى و معقول مشهود است . و اين ويژگى است كه ايشان را سزاوار جايگاه و شايسته الگو بودن براى خلق ، ساخته است .
در ملاكهاى بشرى و انسانهاى معمولى ، كسى كه داراى آن حالات فوق العاده در نماز و وضو و دعا و مناجات و حج و... باشد و در سجده هايش ‍ صدها و هزارها مرتبه ، ذكر خدا را تكرار كند، انسانى است كه منزوى كه تمام وقت و عمر خود را صرف عبادت فردى كرده و به هيچ نيازهاى زندگى مادى و حيات اجتماعى توجه ندارد!در حالى كه زندگى امام سجاد (ع ) برداشت را به اثبات مى رساند.
وى با وجود آن همه دعاها و مناجاتها طولانى و كم نظير، از جامعه خود و نيازها واقعيتهاى زمانش غافل نيست بلكه در ميدان وظايف اجتماعى و اخلاقى نيز پيشوايى الگو و نمونه است .
براستى جاى تاءمل و پند آموزى و همچنين شگفتى دارد كه زينت عبادتگران ، سرور سجده گزاران مقتداى زاهدان و متقيان ، با آن همه سجده هاى طولانى و شب زنده داريهاى مداوم ، مخارج زندگى صد خانواده محروم مدينه را متكفل بوده و نيازهاى آنان را بر آورده مى ساخته است . (135)
چقدر فاصله است ميان زندگى اثر آفرين امام سجاد (ع ) با آنان كه به خيال زهد و عبادت ، چشم از همه واقعيتهاى زمانشان فرو بسته و نه تنها قادر به اداره چند نيازمند و مستمند ديگر بلكه قادر به اداره زندگى فردى خويش ‍ نمى باشند و به ادعاى زهد و درويشى كشكول نياز نزد ديگران دراز كرده و يا زندگى خود را بر در آمدهاى عمومى و كمكهاى بلاعوض و بيت المال تحميل كرده و مى كنند!
تشريح و توضيح حالات معنوى و عبادتهاى طولانى ائمه و همچنين امام سجاد (ع ) هميشه اين نگرانى را در خود نهفته دارد كه مبادا، انزوا گرفتگان و عزلت جويان بى خاصيتى كه نه به كار خويش مى آيند و نه به كار خلق تاءثيرى در پيشبرد دين و نه دنيا، آن همه عبادت را دليل حضور نداشتن ائمه در مسايل جارى زمانشان تصور كنند و روش نادرست خويش را با اين تصور و روش نادرست خويش را با اين تصور بيجا توجيه نمايند!
كمك به محرومان ، در نهان
محمد اسحاق مى گويد: بسيارى از خانواده هاى محروم و نيازمند مدينه ، شبانگاه از لطف و بخشش مردى ناشناس بهره مند مى شدند و هرگز او را نشناختند مگر زمانى كه على بن الحسين (ع ) در گذشت و آن مرد ناشناس ‍ ديگر به سراغ آنان نيامد. آنگاه بود كه دانستند آن امدادگر ناشناس ، زين العابدين (ع ) بوده است . (136)
ابوحمره ثمالى ميلادى 150 هجرى قمرى مى گويد:
امام زين العابدين (ع ) در تاريكى شب ، نان ونواى مستمندان را بر دوش ‍ مى كشيد و به طور ناشناس آن را انفاق مى كرد و مى فرمود:
ان صدقة السر تطفى غضب الرب
يعنى : صدقه پنهانى ، خشم الهى را فرو مى نشاند.(137)
چنين بود كه پس از شهادت آن گرامى وقتى بدنش را غسل مى دادند، آثارى بر پشت و شانه هاى وى مشاهده گرديد و چون علتش را پرسيدند، دانستند كه آنها آثارى است از نانها و كوله بارهايى كه امام (ع ) براى تهيدستان بر دوش مى كشيده است . (138)
ابن سعد متوفاى حدود 200 هجرى قمرى مى نويسد:
چه بسا نيازمندانى كه به حضور امام سجاد مى رسيدند و قبل از اظهار نياز، خواسته خود را از امام دريافت مى كردند و امام فرمود:
صدقه قبل از اين كه به دست نيازمند برسد، نخست به دست خداوند مى رسد. (139)
يكى از پسرها عموهاى آن حضرت ، مستمند و نيازمند بود. و امام هميشه در نهان و به طور ناشناس وى را كمك مى كرد. اما از آنجا كه امام را نمى شناخت ، همواره از آن حضرت گله مند و شاكى بود كه چرا به وى رسيدگى نمى كنند!
امام سجاد با شنيدن گلايه هاى او، خويش را از معرفى خود باز مى داشت و هرگز به او نفرمود كه آن ناشناس امدادگر منم . تا اينكه امام بدرود حيات گفت و رحلت كرد. آن روز پسر عموى گلايه گذار از واقعيت آگاه شد و در كنار قبر آن حضرت به گريه عذر خواهى نشست . (140)
سفيان بن عينيه از زهرى نقل مى كند: شبى سرد و بارانى امام على بن حسين ، زين العابدين را در كوچه هاى مدينه ديدم كه مقدارى آرد و هيزم بر پشت گرفته و عزم خانه تهيدستان دارد. به آن حضرت گفتم : اى پسر رسول خدا چه بر پشت دارى ؟
امام فرمود: سفرى در پيش دارم و توشه آن را آماده كرده ام و مى خواهم در جاى امنى قرار دهم .
عرض كردم آيا اجازه مى دهيد خدمتكار من شما را در امر اين كار و حمل اين آذوقه كمك كند؟
امام فرمود خير.
گفتم : اجازه بدهيد خودم شما را كمك كنم .
امام باز هم فرمود: خير چيزى كه در به كار من مى آيد، چرا خودم آن را متحمل نشوم ، تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار!
آن شب گذشت ، چندى بعد خدمت امام رسيدم و عرض كردم : آن سفر كه عازم بوديد چگونه صورت گرفت ؟
امام فرمود: آن سفر، از آن نوع سفرها كه تو پنداشتى نبود، منظور من سفر آخرت بود، و من براى آن جهان ، خود را آماده مى كنم . با دورى از حرام ، بخشش و انجام كارهاى نيك . (141)
سفيان بن عينيه نيز مى گويد: در يكى از سفرها كه امام على بن حسين (ع ) عازم حج بود، خواهرش سكينه ، دختر حسين بن على (ع ) هزار درهم به عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وى نهاد ولى هنگامى كه امام به نزديكى حره (142)رسيد، تمامى آن مبالغ را ميان مستمندان تقسيم كرد. (143)
امام باقر مى فرمايد: چه بسيار مواردى كه پدرم ، در كنار يتيمان و بينوايان مى نشست ، و با دست خويش به آنها غذا مى داد و براى آنان كه علاقه مند بودند، غذا مى فرستاد. (144)
امام صادق مى فرمايد:
على بن الحسين (ع ) در روزهايى كه روزه داشت گاه با دست خود غذا مى پخت و هنگام افطار، آنها را به خانه نيازمندان مى فرستاد و چه بسا مواردى كه از آن غذا براى خود آن حضرت باقى نمى ماند و با نان و خرما افطار مى كرد. (145)
برخورد امام با نيازمندان ، برخورد فردى توانمند و برتر با فردى زبردست و منت پذيرد نبود، بلكه آن حضرت سعى داشت تا هنگام رفع نياز مستمندان ، در ايشان آثار تذلل و كوچكى آشكار نگردد. از اين رو، قبل از اظهار نياز، به آنان كمك مى كرد و مى فرمود:
مرحبا بمن يحمل زادى الى الاخرة
يعنى ؛ آفرين بر كسى كه توشه مرا به سوى آخرتم بر؛ دوش كشد و مرا يارى دهد. (146)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
18-09-2021, 19:36
تمايز قيام توابين و قيام مختار

فرقى كه ميان اين دو قيام مشهود مى باشد، اين است كه در قيام توابين ، تنها انگيزه قيامگران ، انتقام از قاتلان حسين بن على (ع ) بود و آنها با اين حركت مى خواستند سهل انگاريها و گناهان گذشته خود را جبران كنند، چه اين كه آنان با شركت نجستن در سپاه حسين بن على (ع ) وتنها گذاشتن وى در مقابل دشمن ، بشدت خود را مجرم و مستحق عذاب الهى مى ديدند و در صدد بودند به گونه اى آن گذشته تاريك را محو سازند. و جز اين هدفى سياسى يا عقيدتى براى آنان ياد نشده است .
اما در قيام مختار وضع به گونه ديگرى است . هر چند قيام مختار همانند قيام توابين شعار انتقام از قاتلان حسين (ع) را از شعارهاى اساسى قرار داده بود اما اهداف ديگرى هم در قيام مختار دنبال مى شد كه بيشتر جنبه سياسى داشت .
درباره قيام مختار، مطالب متفاوتى از او نقل شده كه گاه با يكديگر سازگار نيست و همين امر، محققان را به دو نظرگاه ناهمساز منتهى ساخته است .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
18-09-2021, 19:36
عقيده مختار درباره امامت على بن الحسين (ع )

از برخى منابع استفاده مى شود كه مختار نه تنها امامت على بن الحسين (ع ) معتقد بوده ، بلكه مبارزات خويش عليه دستگاه اموى را فقط به منظور يارى اهل بيت - عليه السلام - و انتقام از قاتلان ايشان صورت داده است و ائمه (ع ) براى او دعاى خير كرده و كارهاى او را ستوده اند.
در قبال اين منابع ، مداركى وجود دارد كه دقيقا خلاف آن را ثابت مى كند و چنين مى نماياند كه مختار از امامت على بن الحسين (ع ) روى گردانده و به امامت محمد حنفيه - فرزند على (ع ) و برادر حسين بن على (ع ) - اعتقاد داشته است و حمايت او از محمد حنفيه و مستند ساختن نهضت خويش ‍ به وى ، باعث پيدايش فرقه كيسانيه شد. و على بن الحسين (ع ) نه تنها كارهاى او را امضا نكرده ، بلكه از او تنفر و انزجار داشته و حتى او را در مورد طعن و لعن قرار داده است .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
18-09-2021, 19:37
رواياتى در مدح مختار

از امام باقر (ع ) نقل شده است :
لا تسبوا المختار قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج ارلملنا و قسم المال فينا على العسرة (104)
يعنى ؛ به مختار ناسزا نگوييد، زيرا او از قاتلان ما، انتقام گرفت و زمينه ازدواج زنان بى سرپرست ما را فراهم آورد و در شرايط سختى و تنگدستى به ما كمك رسانيد.
در حديثى ديگر چنين آمده است :
مردى از اهل كوفه به حضور امام باقر (ع ) تشرف يافت ، خواست دست امام را ببوسد، امام مانع شد. آن حضرت از او پرسيد: نامت چيست ؟
مرد گفت : من ابومحمد، فرزند مختار هستم .
امام دست او را گرفت و در كنار خود با گرمى جاى داد.
ابو محمد گفت : اى فرزند رسول خدا،، مردم درباره ما پدرم سخنانى مى گويند و او اموالى است كه مختار براى ما فرستاده است . او خانه هاى ما را بناكرده و به خونخواهى شهداى ما برخاست ، خداى او را رحمت كند. (105)
در بيانى ديگر مختار چنين مدح شده است :
امام باقر (ع ) به فرزند مختار فرمود: خداوند پدرت را رحمت كند!خداوند پدرت را رحمت كند!هيچ كس حقى از ما نزد كسى نبود، جز اين كه آن را براى ما باز پس گرفت !
از على بن الحسين (ع ) روايت شده كه فرمود:
الحمدلله الذى ادرك لى ثارى من اعدايى و جزى الله مختار خيرا (106)
يعنى ؛ سپاس خداى را كه انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختار جزاى نيك دهد!
روايات ديگرى از رسول خدا و امير المؤمنين (ع ) ثبت شده است كه در آنها از مختار به عنوان كسى كه انتقام ذريه رسول خدا را از دشمنانشان مى گيرد، ياد شده است . (107)
چه بسا بر اساس همين روايات ميثم تمار در روزگارى كه مختار زندانى بود به ملاقات رفت و بشارت آزاديش و خونخواهى وى از دشمنان اهل بيت ع را به او داد. (108)
من قال بن عمرو مى گويد: حضور امام سجاد (ع ) رسيدم ، آن حضرت از من پرسيد:: من قال !حرملة بن كاهل اسدى (109) چه شد و در چه حالى به سر مى برد!
منهال مى گويد: عرض كردم وقتى من از كوفه بيرون آمدم او زنده بود.
امام دستها را به سوى آسمان برداشت و سه مرتبه فرمود: خدايا حرارت آهن را به او بچشان !.
منهال مى گويد: من از منزل آن حضرت به سوى كوفه رهسپار شدم ، خبر قيام مختار را دريافت كردم براى ملاقات مختار شتافتم ، لحظه اى رسيدم كه حرمله را دستگير كرده بودند و مختار دستور داد دست و پاى او را قطع كنند و وى را در آتش بسوزانند!ناگاه با ديدن اين منظره گفتم : سبحان الله .
مختار رو به من كرد و پرسيد، آيا سبحان الله گفتن تو دليلى داشت ؟
آنچه ميان من و امام سجاد (ع ) گذشته بود براى مختار نقل كرده و گفتم ، تسبيح من بدان جهت بود كه استجابت دعاى امام سجاد را به دست تو، مشاهده كردم .
مختار از مركب پياده شد، دو ركعت نماز خواند و سجده آن را طولانى ساخت .
پس از نماز او خواستم تا براى صرف غذاى ميهمان من باشد. ولى او گفت : من به سپاس لطف الهى ؟ دعاى امام سجاد را با دست من مستجاب كرده است ، امروز را روزه خواهم بود. (110))

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
18-09-2021, 19:37
رواياتى در مذمت مختار

حبيب خثعمى از امام صادق (ع ) نقل كرده است :
مختار مطالبى را به دروغ ، منتسب به على بن الحسين (ع ) مى ساخت و به آن حضرت نسبت مى داد. (111)
يونس يعقوب مى گويد: امام باقر (ع ) مى فرمود:
مختار نامه اى همراه هدايا براى امام سجاد (ع ) فرستاد، اما امام نپذيرفت و نامه را نخواند و فرمود: من هداياى دروغگويان را نمى پذيرم و نامه آنان را نمى خوانم (112)
در حديثى ديگر چنين آمده است :
در روز قيامت ، پيامبر - صلى الله عليه وآله -، على بن ابى طالب (ع ) و حسن و حسين (ع ) از كنار دوزخ مى گذرند، فردى از ميان آتش فرياد بر مى آورد و پيامبر و امير مؤمنان را به يارى مى طلبد، اما به او توجهى مى طلبم .
رسول خدا از فرزندش حسين (ع ) مى خواهد تا او را شفاعت كند. و او چنين مى كند.
راوى حديث مى گويد: به امام صادق گفتم : آن شخص كيست ؟
امام فرمود: او مختاربن ابى عبيده ثقفى است .
پرسيدم : چرا در آتش مى سوزد؟
امام فرمود: چون در اعتقاد او نسبت به پيامبر و (ع ) خللى بوده است و اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز خللى نسبت به آن دو باشد، در آتش خواهند سوخت . (113)
در رواياتى ديگر، انگيزه مختار از قيام ، رسيدن به سلطنت و قدرت معرفى شده است و در آن روايت اين نكته نيز آمده است كه در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز ذره اى محبت دنيا باشد، خدا آنها را در آتش مى افكند. (114)
از امام سجاد - عليه السلام - نقل كرده اند كه آن حضرت بارها، مختار را نفرين كرده و مى گفت : مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنين گمان كرده است كه به او در مورد امامت سفارش شده است . (115)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
18-09-2021, 19:37
شخصيت مختار در نگاه اماميه

هر چند در مورد مختار و قيام او و نقش وى در شكل گيرى فرقه كيسانيه ، آراى مختلفى رسيده است . اما در مجموع دو نظرگاه عمده وجود دارد.
الف : برخى از محققان بر اين عقيده اند كه مختار، شيعه اى مخلص و معتقد به امامت على بن الحسين - عليه السلام - بوده و هدفش از قيام ، تنها براى انتقام از قاتلان اهل بيت بوده و براى كارهاى خويش از سوى امام سجاد (ع ) اذن اجازه داشته است . زيرا اگر جز اين بود براى او طلب رحمت نمى كردند و هدايايش را نمى پذيرفتند .
و اما رواياتى كه در بردارنده مذمت مختار مى باشد، برخى از روى تقيه صادر شده و برخى دلايل سياسى - اجتماعى داشته است .
در اين بينش ، نقش مختار در پيدايش فرقه كيسانيه و انحراف از امامت زين العابدين بكلى مورد انكار قرار گرفته است و او منزه از چنين مساله اى شناخته شده است . (116)
ب - گروهى ديگر معتقدند كه مختار هر چند با قيام خويش ، از قاتلان اهل بيت (ع ) انتقام بايسته اى گرفت و تا اندازه اى جراحتهاى عميق عاشوراييان را التيام بخشيد و هر چند ائمه براى او طلب رحمت كرده اند، ولى همه اينها دليل آن نيست كه او براستى هدفى جز حمايت از اهل بيت نداشته و هواى حكومت در سر نمى پرورانده است .
شاد شدن اهل بيت از برخى كارهاى او دليل رضايت آنان به همه مواضع فكرى و عملى وى نيست . او به هر حال خدمتى به اهل بيت كرده است و آنان برايش دعا كرده اند ولى چه بسا در ادعاها و اعتقادها و نيز رفتارشان نارساييها و كجرويهايى هم بوده است .
علامه مجلسى ، پس از نقل حديثى شفاعت حسين بن على (ع) براى مختار و اين كه مختار دوزخى است ولى به بركت خدمتهايى كه براى اهل بيت انجام داده ، سرانجام مورد شفاعت قرار مى گيرد، مى گويد:
اين روايات جمع كننده و تلفيق دهنده ميان احاديث مختلفى است كه در باره مختار وارد شده است . با اين بيان كه مختار هر چند در مراتب ايمان و يقين كامل نبوده و از سوى امام معصوم اجازه صريحى در مورد اعمال خويش نداشته است ،
لكن از آنجا كارهاى شايسته بسيارى به وسيله او صورت گرفت و با برنامه هاى او قلب مؤمنان از جراحتهاى ستم التيام يافت ، فرجامش به خير و نجات است . در حقيقت مختار مشمول اين آيه از قرآن مى باشد كه مى فرمايد: و دسته اى ديگر هستند كه به گناهانش اعتراف كرده و عمل نيك و بد را به هم در آميخته اند، اميد است كه خداوند ايشان را مورد آمرزش قرار دهد (117) و اما من درباره مختار از كسانى هستم كه از داورى كردن بازايستاده اند، هر چند مشهور ميان علماى شيعه اين است كه كارهاى او ارزنده و شخصيت او شايسته مدح است . (118)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
18-09-2021, 19:38
انگيزه هاى سياسى در شكل گيرى كيسانيه
هر چند محور اصلى سخن در فصل ، بررسى امامت امام سجاد (ع ) مى باشد و از اين رهگذر، به ضرورت ، نگاهى به منكران امامت زين العابدين - كيسانيه - افكنديم تا حجت و منطق و انگيزه آنان را بشناسيم و اين نگاه به بررسى شخصيت محمد حنفيه و مختار به عنوان دو عنصر مطرح در فرقه كيسانيه انجاميد، اكنون به موضوع اصلى باز مى گرديم و از آنچه به اختصار ياد آور شديم ، نتيجه مى گيريم .
شرايط تاريخى - سياسى - اجتماعى عصر امام سجاد (ع ) مى نماياند كه انگيزه هاى سياسى ، بيش از هر انگيزه و دليل ديگر در شكل گيرى فرقه كيسانيه دخالت داشته است . زيرا به هر حال مطرح شدن محمد حنفيه در قيام مختار به جاى على بن الحسين (ع ) يا به دليل تقيه ام سجاد از حضور مستقيم در جريان قيام بوده و از اين رو محمد حنفيه به عنوان نماينده آن حضرت در اين حركت مطرح گشته ولى بعدها از سوى عناصر ناآگاه و يا مغرض نقشى اصيل به او داده شده است !
و يا اين كه براستى محمد حنفيه در اين دوره خود را امام مى شمرده و بعدها در مباحثه با امام سجاد شده است كه امامت از آن زين العابدين است و نه او.
احتمال سوم اين است كه مختار صرفا براى پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب به محمد حنفيه كرده است . بى اين كه اجازه ويژه اى براى پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب به محمد حنفيه كرده است . بى اين كه اجازه ويژه اى از سوى او داشته باشد. و در اين راستا بوده كه مختار از محمد حنفيه به عنوان مهدى (119) ياد كرده تا هواداران و هواخواهان بيشتر را گرد آورد.
احتمال چهارم اين است كه اصولا مساءله امامت محمد حنفيه نه در دوران قيام مختار بلكه در عصر حكومت عباسيان ، ساخته و پرداخته شده تا از نقطه هاى مبهم و كور گذشته ، مستندهايى براى حكومت عباسيان ، جستجو شده باشد.
هر يك از اين احتمالها كه تقويت شود، اين نكته به دست مى آيد كه به هر حال اعتقاد به امامت محمد حنفيه داراى دلايل علمى و مستند به نصوص و منابع شوعى نيست و شرايط خاص سياسى آن عصر، پندارى فرقه كيسانيه را رقم زده است .
البته از قراين استفاده مى شود كه نخست احتمال سوم و سپس احتمال چهارم نزديكتر به واقع است . زيرا به هر حال مختار براى جذب نيروهاى متمايل به تشييع ناگزير بود خود را به پايگاهى علوى مستند سازد تا قيامش ‍ مشروعيت . مقبوليت عام پيدا كند و بعدها عباسيان نيز براى تضعيف پايگاه امامت ، بشدت نيازمند انديشه اى بودند كه مردم از اطراف بودند كه مردم ائمه معصومين (ع ) ساخته اند و به مركزيتى متوجه سازند كه بر ايشان مساءله ساز نباشد و كيسانيه و اعتقاد و به امامت محمد حنفيه اى كه حضور در زمان ندارد و زندگى را بدرود گفته - و يا به اعتقاد كيسانيه در غيبت به سر مى برد! - همان مركزيت و قبله گاه مور پسند بنى العباس بشمار مى رفت .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
20-09-2021, 17:05
امام سجاد (ع ) در محراب عبادت و معنويت
امام سجاد، زين العابدين (ع )، پيشوايان متقين ، در عصرى كه سفاكان و دين گزان ، محراب را با خون اولياى خدا گلگون مى ساختند و حقگويان برخاسته از محراب را به جرم سر فرود نياوردن در برابر غير خدا، مورد سخت ترين آزارها و نارواترين دشنامها قرار مى دادند و ماءذنه اى هدايت و مناره هاى دين را ناجوانمردانه به خون تكبير گويان عزت و ديندارى مى آغشتند، آرى در چنين عصرى از محراب ، ماءذانه رفيع ، رفيعتر از همه برجها ساخته بود نجواهاى پنهانش را رساتر از هر فرياد به گوش غفلت زدگان و راه گم كردگان زمانش و نيز فرزندان آينده اسلام برساند.
على بن الحسين (ع ) چنان در اين ميدان مى كوشيد كه وقتى فاطمه ، دختر امير المؤمنين (ع ) آن تلاش طاقت فرسا و آن عبادت بى وقفه را در فرزند برادرش ، مشاهده كرد، بر سلامتى او بيمناك شد و از جابرين عبدالله يارى خواست تا شايد امام سجاد را از آن همه زحمت و مرارت كه در مسير عبادت به خويش روا مى داشت باز دارد.
به جابر گفت : تو مى دانى كه ما خاندان رسول خدا، حقوقى بر شما داريم ، از آن جمله اين است كه اگر خطرى ما را تهديد كند، شما بايد به يارى ما بشتابيد. اينك فرزند برادرم از كثرت عبادت خويش را در معرض خطر قرار داده است از او ديدار كن و از وى بخواه تا قدرى به استراحت نيز بينديشد. جابر به حضرت امام سجاد (ع ) رسيد، حضرت را در حال عبادت يافت در حالى كه بدان آن گرامى بشدت ضعيف شده بود. جابر نگرانى عمه آن بزرگوار را به ايشان ياد آورى كرد و گفت : اى فرزند رسول خدا!مگر نه اين است كه خداوند بهشت را براى شما و دوستان شما قرار داده جهنم را براى دشمنان شما؟ پس تحمل اين همه رنج در مسير عبادت براى چيست ؟
امام سجاد (ع ) فرمود:
اى جابر تو از اصحاب رسول خدايى و مى دانى كه جدم رسول خدا با اين كه مورد غفران عام و همه جانبه خدا بود و آيه ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر (120) به وى اطمينان هميشگى مى داد، اما باز هم آن عزيز چنان خداى را عبادت مى كرد كه قدمهايش متورم مى شد و چون علت آن همه سعى در عبادت را از وى مى پرسيدند مى فرمود: افلا اكون عبدا شكورا يعنى ؛ آيا من نبايد در برابر خداوند بنده اى شكرگزار باشم !(121)
امام صادق (ع ) در توصيف عبادتهاى امير المؤمنين (ع ) مى فرمود: در امت اسلامى هيچ كس نتوانست همانند رسول خدا به عبادت اهتمام ورزد جز على بن ابى طالب (ع ). او چنان عبادت مى كرد كه گويى بهشت و دوزخ را مى بيند..
آنگاه فرمود: درميان اهل بيت امير المؤمنين شبيه تر از همه به او زين العابدين (ع ) مى باشد چه اين كه در راستاى عبادت چنان پيش تاخت كه فرزندش امام باقر (ع ) در او خيره شد، اثر عبادت را در چهره اش آشكار يافت و از مشاهده حال پدر گريست
امام سجاد كه علت گريستن فرزند را دريافته بود فرمود: آن نامه و صحيفه اى كه عبادتهاى على (ع ) در آن ثبت شده بياور!
امام باقر (ع ) نامه را به پدر داد و آن حضرت مشغول مطالعه شد. پس ا لختى مطالعه ، درنگ كرد و آهى عميق از سينه آورد و گفت : كيست كه بتواند مانند امير المؤمنين (ع )، آن همه عبادت خدا كند. (122)
درباره آن حضرت نقل كرده اند كه در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد.
وقتى به وى گفتند كه شما بيش از جدتان على (ع ) عبادت مى كنيد، امام اظهار داشت :
مع انى نظرت فى عمل صلوات عليه يوما واحدا فما استطعت ان اعدله من الحول الى الحول
يعنى ؛ من در عمل يك روز على - عليه السلام - نگريستم و تاءمل كردم و دريافتم كه قادر نيستم در طول يك سال اعمالى انجام دهم كه با عمل يك روز امير المؤمنين (ع ) برابرى كند.
البته ممكن است منظور حضرت ، عبادت از نظر كمى نباشد بلكه به جنبه كيفى و ارزشى عمل اشاره داشته باشد، چنان كه اين معنا از برخى روايات ديگر نيز استفاده مى شود بويژه رواياتى كه مى گويد: ضربت على (ع ) در روز جنگ خندق بر عبادت جن و انس فضيلت و شرافت دارد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
22-09-2021, 18:24
امام سجاد - عليه السلام - در آستانه نماز
امام سجاد (ع ) چون براى نماز آماده مى شد وضو مى گرفت ، رنگ رخسارش دگرگون مى شد و چون از علت آن مى پرسيدند، پاسخ مى داد:
آيا مى دانى كه مى خواهم به آستان چه بزرگى رهيابم و در مقابل چه مقامى قرار بگيرم . (123)
بارها مى ديدند كه وقتى امام زين العابدين (ع ) وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز به سر مى برد، از شدت خضوع وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز به سر مى برد، از شدت خضوع (ع ) در برابر حق و احساس بندگى به درگاه خدا، آثار نگرانى در اندامش ظاهر بود. (124)
نماز امام سجاد (ع )، ابلاغگر پيام شهيدان
طاووس بن كيسان يمانى ((متولد 106)) از اعلام تابعين و رجال گرانقدر و از اصحاب امام زين العابدين (ع ) است و خاطرات بسيارى عبادتها و مناجاتهاى آن حضرت دارد. او مى گويد:
در حضر اسماعيل امام را مشاهده كردم ، او مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بود، چون براى نماز مى ايستاد، رنگ چهره اى گاه و گلگون مى گشت ، بيم از خدا در اندامش متجلى بود و چنان نماز مى گزارد كه گويى آخرين نماز اوست . چون به سجده ميرفت ، تا دير زمان در سجده مى ماند و چون سر بر مى داشت قطرات عرق بر بدنش جارى بود. هماره تربت سيد الشهداء (ع ) همراه داشت و جز بر آن پيشانى نمى نهاد. (125)
امام سجاد (عليه السلام ) اين گونه محراب را با ميدان نبرد و نماز را با شهادت و مناجات نيمه شب را با مناجات حسين (عليه السلام ) در خاكهاى تفتيده كربلا و ياد خدا را با ياد راهيان راه حق پيوند مى زند اين چنين به نماز و عبادت او جهت مى بخشد و عبادت هاى طولانيش براى مردم پيام رهنمايى و بيدارى بسوى عزت و آزادى و دين دارى و ظلم ستيزى چرا كه وقتى سر بر خاك شهيدان كربلا مى نهاد به همگان اعلام مى كرد كه نماز انزوا نماز رهبانيت نماز فرار از واقعيت هاى زمان نيست نمازيست است چنان نماز حسين (عليه السلام ) در نيمروز كربلا و در ميدان شهادت و نمازى است كه بر خاك شهيدان راه خدا ارج مى نهند و با پيام به لطافت نسيم سحرى و نفوذ اشعه خورشيد مى رساند كه اوج عبادت و اوج عبوديت سر نهادن بر خاك شهيدان در راه خدا و براى خداست .
على بن حسين ، سيد الساجدين
زيادى سجده ها و تداوم هر سجده امام على بن الحسين سبب گرديد كه آن حضرت را سيد الساجدين لقب دهند و چون اين سجده هاى طولانى و فراوان بر پيشانى آن پيشواى متقين اثر گذارده و پوست آن زبر شده بود (به ايشان (ذووالثفنات )مى گفتند.
امام باقر (عليه السلام ) پدرم هيچ نعمتى را به ياد نمى آورد كه با ياد كرد آن به درگاه خداوند سجده مى برد. هنگام قرائت چون به آيه هاى سجده مى رسيد و نيز به وقت خطر و احتمال رخداد حادثه اى ناگوار و همچنين پايان نمازهاى فريضه و يا هر زمانى كه موفق مى شد كه خدمتى انجام دهد و ميان دو مؤمن را اصلاح كند سر به سجده مى نهاد و بر درگاه خداوندى سپاس ‍ مى نهاد (126)
يكى از خدمتكاران آن حضرت ، امام را چنين ياد مى كند:
روزى مولايم به سوى صحرا رفت و من همراه وى بودم ، در گوشه اى از صحرا به عبادت پرداخت ، به هنگام سجده سر را بر سنگهاى زبر و درشت مى نهاد و با گريه و تضرع ياد خدا مى كرد. سعى كردم تا آنچه حضرت مى گويد بشنوم . آن روز شمردم كه امام در سجده خويش هزار مرتبه گفت :
لا اله الله حقا تعبدا و رقا، لا الله ليمانا و تصديقا.
چون امام سر از سجده برداشت ، صورت و محاسنش به اشكهايش آغشته بود. (127)
دعاها و تعبيرهايى كه امام سجاد (ع ) در نيايش با خدا و بويژه در حال سجده به كار مى گرفت خود، در اوج عبوديت و بندگى و معرفت حق بود.
از جمله ذكرهاى آن امام در حال سجده چنين است :
الهى عبدك بفنائك ، مسكينك ، سائلك بفنائك ، فقيرك بفنائك .(128)
در بسيارى از روايات نقل شده است كه آن حضرت خويش را موظف مى داشت تا در هر شبانه روز ركعت نماز بگزارد و اين نامه را تا پايان عمر عملى مى ساخت . (129)
انجام هزار ركعت نماز در يك شبانه روز ، آن هم براى كسى كه مى بايست به امور زندگى و مسايل اجتماعى بپرازد، چه بسا در ذهن برخى بعيد بنمايد، ولى شرايط خاص زندگى آن حضرت و محدوديتهاى شديدى كه خلفا براى آن امام به وجود آورده بودند، عملا مجلال بيشترى به امام سجاد (ع ) مى داد تا به اين برنامه بپبردازد.
شايان توجه است كه اين گونه روايات را بيشتر نويسندگانى ثبت كرده اند كه على بن الحسين (ع ) را به عنوان امام مفترض الطاعه نمى شناسند و وى را صاحب كرامت و معجره نمى دانند و از او به عنوان شخصيتى ممتاز معنوى و فرزندى نمونه از نسل رسول خدا (ص )ياد كرده و لقب زين العابدين و سيد الساجدين را به وى داده اند. (130)
محو در جمال پروردگار
هنگامى كه امام سيد الساجدين به نماز و راز و نياز با پروردگار مى ايستاد، چنان در جمال حق محو مى شد و در ياد خدا مى گشت كه كمترين توجه به اطراف خود نداشت .
گاه در خانه حضرت مشكلى رخ مى داد ولى حضرت چون به نماز ايستاده بود، فارغ از دردها و مشكلات دنيا، توجهى بدانها نمى يافت .
روزى در خانه آن حضرت آتش سوزى رخ داد (131) و زمانى ديگر يكى از فرزندان وى آسيب ديد (132) ولى تا پايان نماز، امام از آنها اطلاع نيافت .
على بن الحسين (ع ) واهتمام به حج
راويان و مورخان براى امام سجاد (ع ) بيست سفر به حج ثبت كرده اند، آن هم سفرهايى كه آن حضرت فاصله ميان مكه و مدينه را پياده طى كرده است .
امام در اين سفرها، مركب به همراه داشت ولى مصمم بود تا طريق خانه خدا را با پاى خويش بپيمايد و در مسير محبوب ، از وجوب خود مايه بگذارد. (133)
عرفان و حب امام به خداوند، بر تمامى اعمال عبادى او پر افكن بود و به همه برنامه ها عبادت وى رنگى الهى و جلوه اى معنوى مى بخشد.
يكى از حالات درس آموز امام (ع ) هنگام پوشيدن لباس احرام بود. چنان كه :
وقتى آن حضرت لباس احرام مى پوشد، رنگش از ياد خدا و جلال او تغيير مى كرد و چنان در جذبه معنويت حق معنوى وى بشدت تحت تاءثير قرار گرفته و مى پرسيدند: چرا لبيك نمى گوييد؟
امام در پاسخ به ايشان مى فرمود: بيم آن دارم كه لبيك بگويم ولى خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبيك !
امام همچنان تا پايان اعمال حج ، در جذبه اى الهى و توجهى خاص به خداوند قرار داشت . (134)
رسيدگى به نيازمندان و تهيدستان
از بارزترين امتيازهاى ائمه (ع ) بر ساير انسانها، اين است كه انسانها معمولا با گرايش به بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در پرتو هدايت ويژه حق ، از افراط و تفريط ايمنند و در رفتار فردى و اجتماعى و اعمال عبادى و معنوى و نيز زندگى آنان ، تعادلى منطقى و معقول مشهود است . و اين ويژگى است كه ايشان را سزاوار جايگاه و شايسته الگو بودن براى خلق ، ساخته است .
در ملاكهاى بشرى و انسانهاى معمولى ، كسى كه داراى آن حالات فوق العاده در نماز و وضو و دعا و مناجات و حج و... باشد و در سجده هايش ‍ صدها و هزارها مرتبه ، ذكر خدا را تكرار كند، انسانى است كه منزوى كه تمام وقت و عمر خود را صرف عبادت فردى كرده و به هيچ نيازهاى زندگى مادى و حيات اجتماعى توجه ندارد!در حالى كه زندگى امام سجاد (ع ) برداشت را به اثبات مى رساند.
وى با وجود آن همه دعاها و مناجاتها طولانى و كم نظير، از جامعه خود و نيازها واقعيتهاى زمانش غافل نيست بلكه در ميدان وظايف اجتماعى و اخلاقى نيز پيشوايى الگو و نمونه است .
براستى جاى تاءمل و پند آموزى و همچنين شگفتى دارد كه زينت عبادتگران ، سرور سجده گزاران مقتداى زاهدان و متقيان ، با آن همه سجده هاى طولانى و شب زنده داريهاى مداوم ، مخارج زندگى صد خانواده محروم مدينه را متكفل بوده و نيازهاى آنان را بر آورده مى ساخته است . (135)
چقدر فاصله است ميان زندگى اثر آفرين امام سجاد (ع ) با آنان كه به خيال زهد و عبادت ، چشم از همه واقعيتهاى زمانشان فرو بسته و نه تنها قادر به اداره چند نيازمند و مستمند ديگر بلكه قادر به اداره زندگى فردى خويش ‍ نمى باشند و به ادعاى زهد و درويشى كشكول نياز نزد ديگران دراز كرده و يا زندگى خود را بر در آمدهاى عمومى و كمكهاى بلاعوض و بيت المال تحميل كرده و مى كنند!
تشريح و توضيح حالات معنوى و عبادتهاى طولانى ائمه و همچنين امام سجاد (ع ) هميشه اين نگرانى را در خود نهفته دارد كه مبادا، انزوا گرفتگان و عزلت جويان بى خاصيتى كه نه به كار خويش مى آيند و نه به كار خلق تاءثيرى در پيشبرد دين و نه دنيا، آن همه عبادت را دليل حضور نداشتن ائمه در مسايل جارى زمانشان تصور كنند و روش نادرست خويش را با اين تصور و روش نادرست خويش را با اين تصور بيجا توجيه نمايند!
كمك به محرومان ، در نهان
محمد اسحاق مى گويد: بسيارى از خانواده هاى محروم و نيازمند مدينه ، شبانگاه از لطف و بخشش مردى ناشناس بهره مند مى شدند و هرگز او را نشناختند مگر زمانى كه على بن الحسين (ع ) در گذشت و آن مرد ناشناس ‍ ديگر به سراغ آنان نيامد. آنگاه بود كه دانستند آن امدادگر ناشناس ، زين العابدين (ع ) بوده است . (136)
ابوحمره ثمالى ميلادى 150 هجرى قمرى مى گويد:
امام زين العابدين (ع ) در تاريكى شب ، نان ونواى مستمندان را بر دوش ‍ مى كشيد و به طور ناشناس آن را انفاق مى كرد و مى فرمود:
ان صدقة السر تطفى غضب الرب
يعنى : صدقه پنهانى ، خشم الهى را فرو مى نشاند.(137)
چنين بود كه پس از شهادت آن گرامى وقتى بدنش را غسل مى دادند، آثارى بر پشت و شانه هاى وى مشاهده گرديد و چون علتش را پرسيدند، دانستند كه آنها آثارى است از نانها و كوله بارهايى كه امام (ع ) براى تهيدستان بر دوش مى كشيده است . (138)
ابن سعد متوفاى حدود 200 هجرى قمرى مى نويسد:
چه بسا نيازمندانى كه به حضور امام سجاد مى رسيدند و قبل از اظهار نياز، خواسته خود را از امام دريافت مى كردند و امام فرمود:
صدقه قبل از اين كه به دست نيازمند برسد، نخست به دست خداوند مى رسد. (139)
يكى از پسرها عموهاى آن حضرت ، مستمند و نيازمند بود. و امام هميشه در نهان و به طور ناشناس وى را كمك مى كرد. اما از آنجا كه امام را نمى شناخت ، همواره از آن حضرت گله مند و شاكى بود كه چرا به وى رسيدگى نمى كنند!
امام سجاد با شنيدن گلايه هاى او، خويش را از معرفى خود باز مى داشت و هرگز به او نفرمود كه آن ناشناس امدادگر منم . تا اينكه امام بدرود حيات گفت و رحلت كرد. آن روز پسر عموى گلايه گذار از واقعيت آگاه شد و در كنار قبر آن حضرت به گريه عذر خواهى نشست . (140)
سفيان بن عينيه از زهرى نقل مى كند: شبى سرد و بارانى امام على بن حسين ، زين العابدين را در كوچه هاى مدينه ديدم كه مقدارى آرد و هيزم بر پشت گرفته و عزم خانه تهيدستان دارد. به آن حضرت گفتم : اى پسر رسول خدا چه بر پشت دارى ؟
امام فرمود: سفرى در پيش دارم و توشه آن را آماده كرده ام و مى خواهم در جاى امنى قرار دهم .
عرض كردم آيا اجازه مى دهيد خدمتكار من شما را در امر اين كار و حمل اين آذوقه كمك كند؟
امام فرمود خير.
گفتم : اجازه بدهيد خودم شما را كمك كنم .
امام باز هم فرمود: خير چيزى كه در به كار من مى آيد، چرا خودم آن را متحمل نشوم ، تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار!
آن شب گذشت ، چندى بعد خدمت امام رسيدم و عرض كردم : آن سفر كه عازم بوديد چگونه صورت گرفت ؟
امام فرمود: آن سفر، از آن نوع سفرها كه تو پنداشتى نبود، منظور من سفر آخرت بود، و من براى آن جهان ، خود را آماده مى كنم . با دورى از حرام ، بخشش و انجام كارهاى نيك . (141)
سفيان بن عينيه نيز مى گويد: در يكى از سفرها كه امام على بن حسين (ع ) عازم حج بود، خواهرش سكينه ، دختر حسين بن على (ع ) هزار درهم به عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وى نهاد ولى هنگامى كه امام به نزديكى حره (142)رسيد، تمامى آن مبالغ را ميان مستمندان تقسيم كرد. (143)
امام باقر مى فرمايد: چه بسيار مواردى كه پدرم ، در كنار يتيمان و بينوايان مى نشست ، و با دست خويش به آنها غذا مى داد و براى آنان كه علاقه مند بودند، غذا مى فرستاد. (144)
امام صادق مى فرمايد:
على بن الحسين (ع ) در روزهايى كه روزه داشت گاه با دست خود غذا مى پخت و هنگام افطار، آنها را به خانه نيازمندان مى فرستاد و چه بسا مواردى كه از آن غذا براى خود آن حضرت باقى نمى ماند و با نان و خرما افطار مى كرد. (145)
برخورد امام با نيازمندان ، برخورد فردى توانمند و برتر با فردى زبردست و منت پذيرد نبود، بلكه آن حضرت سعى داشت تا هنگام رفع نياز مستمندان ، در ايشان آثار تذلل و كوچكى آشكار نگردد. از اين رو، قبل از اظهار نياز، به آنان كمك مى كرد و مى فرمود:
مرحبا بمن يحمل زادى الى الاخرة
يعنى ؛ آفرين بر كسى كه توشه مرا به سوى آخرتم بر؛ دوش كشد و مرا يارى دهد. (146

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-09-2021, 22:07
نماز امام سجاد (ع )، ابلاغگر پيام شهيدان

طاووس بن كيسان يمانى ((متولد 106)) از اعلام تابعين و رجال گرانقدر و از اصحاب امام زين العابدين (ع ) است و خاطرات بسيارى عبادتها و مناجاتهاى آن حضرت دارد. او مى گويد:
در حضر اسماعيل امام را مشاهده كردم ، او مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بود، چون براى نماز مى ايستاد، رنگ چهره اى گاه و گلگون مى گشت ، بيم از خدا در اندامش متجلى بود و چنان نماز مى گزارد كه گويى آخرين نماز اوست . چون به سجده ميرفت ، تا دير زمان در سجده مى ماند و چون سر بر مى داشت قطرات عرق بر بدنش جارى بود. هماره تربت سيد الشهداء (ع ) همراه داشت و جز بر آن پيشانى نمى نهاد. (125)
امام سجاد (عليه السلام ) اين گونه محراب را با ميدان نبرد و نماز را با شهادت و مناجات نيمه شب را با مناجات حسين (عليه السلام ) در خاكهاى تفتيده كربلا و ياد خدا را با ياد راهيان راه حق پيوند مى زند اين چنين به نماز و عبادت او جهت مى بخشد و عبادت هاى طولانيش براى مردم پيام رهنمايى و بيدارى بسوى عزت و آزادى و دين دارى و ظلم ستيزى چرا كه وقتى سر بر خاك شهيدان كربلا مى نهاد به همگان اعلام مى كرد كه نماز انزوا نماز رهبانيت نماز فرار از واقعيت هاى زمان نيست نمازيست است چنان نماز حسين (عليه السلام ) در نيمروز كربلا و در ميدان شهادت و نمازى است كه بر خاك شهيدان راه خدا ارج مى نهند و با پيام به لطافت نسيم سحرى و نفوذ اشعه خورشيد مى رساند كه اوج عبادت و اوج عبوديت سر نهادن بر خاك شهيدان در راه خدا و براى خداست .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-09-2021, 22:07
على بن حسين ، سيد الساجدين

زيادى سجده ها و تداوم هر سجده امام على بن الحسين سبب گرديد كه آن حضرت را سيد الساجدين لقب دهند و چون اين سجده هاى طولانى و فراوان بر پيشانى آن پيشواى متقين اثر گذارده و پوست آن زبر شده بود (به ايشان (ذووالثفنات )مى گفتند.
امام باقر (عليه السلام ) پدرم هيچ نعمتى را به ياد نمى آورد كه با ياد كرد آن به درگاه خداوند سجده مى برد. هنگام قرائت چون به آيه هاى سجده مى رسيد و نيز به وقت خطر و احتمال رخداد حادثه اى ناگوار و همچنين پايان نمازهاى فريضه و يا هر زمانى كه موفق مى شد كه خدمتى انجام دهد و ميان دو مؤمن را اصلاح كند سر به سجده مى نهاد و بر درگاه خداوندى سپاس ‍ مى نهاد (126)
يكى از خدمتكاران آن حضرت ، امام را چنين ياد مى كند:
روزى مولايم به سوى صحرا رفت و من همراه وى بودم ، در گوشه اى از صحرا به عبادت پرداخت ، به هنگام سجده سر را بر سنگهاى زبر و درشت مى نهاد و با گريه و تضرع ياد خدا مى كرد. سعى كردم تا آنچه حضرت مى گويد بشنوم . آن روز شمردم كه امام در سجده خويش هزار مرتبه گفت :
لا اله الله حقا تعبدا و رقا، لا الله ليمانا و تصديقا.
چون امام سر از سجده برداشت ، صورت و محاسنش به اشكهايش آغشته بود. (127)
دعاها و تعبيرهايى كه امام سجاد (ع ) در نيايش با خدا و بويژه در حال سجده به كار مى گرفت خود، در اوج عبوديت و بندگى و معرفت حق بود.
از جمله ذكرهاى آن امام در حال سجده چنين است :
الهى عبدك بفنائك ، مسكينك ، سائلك بفنائك ، فقيرك بفنائك .(128)
در بسيارى از روايات نقل شده است كه آن حضرت خويش را موظف مى داشت تا در هر شبانه روز ركعت نماز بگزارد و اين نامه را تا پايان عمر عملى مى ساخت . (129)
انجام هزار ركعت نماز در يك شبانه روز ، آن هم براى كسى كه مى بايست به امور زندگى و مسايل اجتماعى بپرازد، چه بسا در ذهن برخى بعيد بنمايد، ولى شرايط خاص زندگى آن حضرت و محدوديتهاى شديدى كه خلفا براى آن امام به وجود آورده بودند، عملا مجلال بيشترى به امام سجاد (ع ) مى داد تا به اين برنامه بپبردازد.
شايان توجه است كه اين گونه روايات را بيشتر نويسندگانى ثبت كرده اند كه على بن الحسين (ع ) را به عنوان امام مفترض الطاعه نمى شناسند و وى را صاحب كرامت و معجره نمى دانند و از او به عنوان شخصيتى ممتاز معنوى و فرزندى نمونه از نسل رسول خدا (ص )ياد كرده و لقب زين العابدين و سيد الساجدين را به وى داده اند. (130)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-09-2021, 22:08
محو در جمال پروردگار
هنگامى كه امام سيد الساجدين به نماز و راز و نياز با پروردگار مى ايستاد، چنان در جمال حق محو مى شد و در ياد خدا مى گشت كه كمترين توجه به اطراف خود نداشت .
گاه در خانه حضرت مشكلى رخ مى داد ولى حضرت چون به نماز ايستاده بود، فارغ از دردها و مشكلات دنيا، توجهى بدانها نمى يافت .
روزى در خانه آن حضرت آتش سوزى رخ داد (131) و زمانى ديگر يكى از فرزندان وى آسيب ديد (132) ولى تا پايان نماز، امام از آنها اطلاع نيافت .
على بن الحسين (ع ) واهتمام به حج
راويان و مورخان براى امام سجاد (ع ) بيست سفر به حج ثبت كرده اند، آن هم سفرهايى كه آن حضرت فاصله ميان مكه و مدينه را پياده طى كرده است .
امام در اين سفرها، مركب به همراه داشت ولى مصمم بود تا طريق خانه خدا را با پاى خويش بپيمايد و در مسير محبوب ، از وجوب خود مايه بگذارد. (133)
عرفان و حب امام به خداوند، بر تمامى اعمال عبادى او پر افكن بود و به همه برنامه ها عبادت وى رنگى الهى و جلوه اى معنوى مى بخشد.
يكى از حالات درس آموز امام (ع ) هنگام پوشيدن لباس احرام بود. چنان كه :
وقتى آن حضرت لباس احرام مى پوشد، رنگش از ياد خدا و جلال او تغيير مى كرد و چنان در جذبه معنويت حق معنوى وى بشدت تحت تاءثير قرار گرفته و مى پرسيدند: چرا لبيك نمى گوييد؟
امام در پاسخ به ايشان مى فرمود: بيم آن دارم كه لبيك بگويم ولى خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبيك !
امام همچنان تا پايان اعمال حج ، در جذبه اى الهى و توجهى خاص به خداوند قرار داشت . (134)
رسيدگى به نيازمندان و تهيدستان
از بارزترين امتيازهاى ائمه (ع ) بر ساير انسانها، اين است كه انسانها معمولا با گرايش به بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در پرتو هدايت ويژه حق ، از افراط و تفريط ايمنند و در رفتار فردى و اجتماعى و اعمال عبادى و معنوى و نيز زندگى آنان ، تعادلى منطقى و معقول مشهود است . و اين ويژگى است كه ايشان را سزاوار جايگاه و شايسته الگو بودن براى خلق ، ساخته است .
در ملاكهاى بشرى و انسانهاى معمولى ، كسى كه داراى آن حالات فوق العاده در نماز و وضو و دعا و مناجات و حج و... باشد و در سجده هايش ‍ صدها و هزارها مرتبه ، ذكر خدا را تكرار كند، انسانى است كه منزوى كه تمام وقت و عمر خود را صرف عبادت فردى كرده و به هيچ نيازهاى زندگى مادى و حيات اجتماعى توجه ندارد!در حالى كه زندگى امام سجاد (ع ) برداشت را به اثبات مى رساند.
وى با وجود آن همه دعاها و مناجاتها طولانى و كم نظير، از جامعه خود و نيازها واقعيتهاى زمانش غافل نيست بلكه در ميدان وظايف اجتماعى و اخلاقى نيز پيشوايى الگو و نمونه است .
براستى جاى تاءمل و پند آموزى و همچنين شگفتى دارد كه زينت عبادتگران ، سرور سجده گزاران مقتداى زاهدان و متقيان ، با آن همه سجده هاى طولانى و شب زنده داريهاى مداوم ، مخارج زندگى صد خانواده محروم مدينه را متكفل بوده و نيازهاى آنان را بر آورده مى ساخته است . (135)
چقدر فاصله است ميان زندگى اثر آفرين امام سجاد (ع ) با آنان كه به خيال زهد و عبادت ، چشم از همه واقعيتهاى زمانشان فرو بسته و نه تنها قادر به اداره چند نيازمند و مستمند ديگر بلكه قادر به اداره زندگى فردى خويش ‍ نمى باشند و به ادعاى زهد و درويشى كشكول نياز نزد ديگران دراز كرده و يا زندگى خود را بر در آمدهاى عمومى و كمكهاى بلاعوض و بيت المال تحميل كرده و مى كنند!
تشريح و توضيح حالات معنوى و عبادتهاى طولانى ائمه و همچنين امام سجاد (ع ) هميشه اين نگرانى را در خود نهفته دارد كه مبادا، انزوا گرفتگان و عزلت جويان بى خاصيتى كه نه به كار خويش مى آيند و نه به كار خلق تاءثيرى در پيشبرد دين و نه دنيا، آن همه عبادت را دليل حضور نداشتن ائمه در مسايل جارى زمانشان تصور كنند و روش نادرست خويش را با اين تصور و روش نادرست خويش را با اين تصور بيجا توجيه نمايند!
كمك به محرومان ، در نهان
محمد اسحاق مى گويد: بسيارى از خانواده هاى محروم و نيازمند مدينه ، شبانگاه از لطف و بخشش مردى ناشناس بهره مند مى شدند و هرگز او را نشناختند مگر زمانى كه على بن الحسين (ع ) در گذشت و آن مرد ناشناس ‍ ديگر به سراغ آنان نيامد. آنگاه بود كه دانستند آن امدادگر ناشناس ، زين العابدين (ع ) بوده است . (136)
ابوحمره ثمالى ميلادى 150 هجرى قمرى مى گويد:
امام زين العابدين (ع ) در تاريكى شب ، نان ونواى مستمندان را بر دوش ‍ مى كشيد و به طور ناشناس آن را انفاق مى كرد و مى فرمود:
ان صدقة السر تطفى غضب الرب
يعنى : صدقه پنهانى ، خشم الهى را فرو مى نشاند.(137)
چنين بود كه پس از شهادت آن گرامى وقتى بدنش را غسل مى دادند، آثارى بر پشت و شانه هاى وى مشاهده گرديد و چون علتش را پرسيدند، دانستند كه آنها آثارى است از نانها و كوله بارهايى كه امام (ع ) براى تهيدستان بر دوش مى كشيده است . (138)
ابن سعد متوفاى حدود 200 هجرى قمرى مى نويسد:
چه بسا نيازمندانى كه به حضور امام سجاد مى رسيدند و قبل از اظهار نياز، خواسته خود را از امام دريافت مى كردند و امام فرمود:
صدقه قبل از اين كه به دست نيازمند برسد، نخست به دست خداوند مى رسد. (139)
يكى از پسرها عموهاى آن حضرت ، مستمند و نيازمند بود. و امام هميشه در نهان و به طور ناشناس وى را كمك مى كرد. اما از آنجا كه امام را نمى شناخت ، همواره از آن حضرت گله مند و شاكى بود كه چرا به وى رسيدگى نمى كنند!
امام سجاد با شنيدن گلايه هاى او، خويش را از معرفى خود باز مى داشت و هرگز به او نفرمود كه آن ناشناس امدادگر منم . تا اينكه امام بدرود حيات گفت و رحلت كرد. آن روز پسر عموى گلايه گذار از واقعيت آگاه شد و در كنار قبر آن حضرت به گريه عذر خواهى نشست . (140)
سفيان بن عينيه از زهرى نقل مى كند: شبى سرد و بارانى امام على بن حسين ، زين العابدين را در كوچه هاى مدينه ديدم كه مقدارى آرد و هيزم بر پشت گرفته و عزم خانه تهيدستان دارد. به آن حضرت گفتم : اى پسر رسول خدا چه بر پشت دارى ؟
امام فرمود: سفرى در پيش دارم و توشه آن را آماده كرده ام و مى خواهم در جاى امنى قرار دهم .
عرض كردم آيا اجازه مى دهيد خدمتكار من شما را در امر اين كار و حمل اين آذوقه كمك كند؟
امام فرمود خير.
گفتم : اجازه بدهيد خودم شما را كمك كنم .
امام باز هم فرمود: خير چيزى كه در به كار من مى آيد، چرا خودم آن را متحمل نشوم ، تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار!
آن شب گذشت ، چندى بعد خدمت امام رسيدم و عرض كردم : آن سفر كه عازم بوديد چگونه صورت گرفت ؟
امام فرمود: آن سفر، از آن نوع سفرها كه تو پنداشتى نبود، منظور من سفر آخرت بود، و من براى آن جهان ، خود را آماده مى كنم . با دورى از حرام ، بخشش و انجام كارهاى نيك . (141)
سفيان بن عينيه نيز مى گويد: در يكى از سفرها كه امام على بن حسين (ع ) عازم حج بود، خواهرش سكينه ، دختر حسين بن على (ع ) هزار درهم به عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وى نهاد ولى هنگامى كه امام به نزديكى حره (142)رسيد، تمامى آن مبالغ را ميان مستمندان تقسيم كرد. (143)
امام باقر مى فرمايد: چه بسيار مواردى كه پدرم ، در كنار يتيمان و بينوايان مى نشست ، و با دست خويش به آنها غذا مى داد و براى آنان كه علاقه مند بودند، غذا مى فرستاد. (144)
امام صادق مى فرمايد:
على بن الحسين (ع ) در روزهايى كه روزه داشت گاه با دست خود غذا مى پخت و هنگام افطار، آنها را به خانه نيازمندان مى فرستاد و چه بسا مواردى كه از آن غذا براى خود آن حضرت باقى نمى ماند و با نان و خرما افطار مى كرد. (145)
برخورد امام با نيازمندان ، برخورد فردى توانمند و برتر با فردى زبردست و منت پذيرد نبود، بلكه آن حضرت سعى داشت تا هنگام رفع نياز مستمندان ، در ايشان آثار تذلل و كوچكى آشكار نگردد. از اين رو، قبل از اظهار نياز، به آنان كمك مى كرد و مى فرمود:
مرحبا بمن يحمل زادى الى الاخرة
يعنى ؛ آفرين بر كسى كه توشه مرا به سوى آخرتم بر؛ دوش كشد و مرا يارى دهد. (146

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
27-09-2021, 21:38
على بن الحسين (ع ) واهتمام به حج

راويان و مورخان براى امام سجاد (ع ) بيست سفر به حج ثبت كرده اند، آن هم سفرهايى كه آن حضرت فاصله ميان مكه و مدينه را پياده طى كرده است .
امام در اين سفرها، مركب به همراه داشت ولى مصمم بود تا طريق خانه خدا را با پاى خويش بپيمايد و در مسير محبوب ، از وجوب خود مايه بگذارد. (133)
عرفان و حب امام به خداوند، بر تمامى اعمال عبادى او پر افكن بود و به همه برنامه ها عبادت وى رنگى الهى و جلوه اى معنوى مى بخشد.
يكى از حالات درس آموز امام (ع ) هنگام پوشيدن لباس احرام بود. چنان كه :
وقتى آن حضرت لباس احرام مى پوشد، رنگش از ياد خدا و جلال او تغيير مى كرد و چنان در جذبه معنويت حق معنوى وى بشدت تحت تاءثير قرار گرفته و مى پرسيدند: چرا لبيك نمى گوييد؟
امام در پاسخ به ايشان مى فرمود: بيم آن دارم كه لبيك بگويم ولى خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبيك !
امام همچنان تا پايان اعمال حج ، در جذبه اى الهى و توجهى خاص به خداوند قرار داشت . (134)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
27-09-2021, 21:38
رسيدگى به نيازمندان و تهيدستان

از بارزترين امتيازهاى ائمه (ع ) بر ساير انسانها، اين است كه انسانها معمولا با گرايش به بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در پرتو هدايت ويژه حق ، از افراط و تفريط ايمنند و در رفتار فردى و اجتماعى و اعمال عبادى و معنوى و نيز زندگى آنان ، تعادلى منطقى و معقول مشهود است . و اين ويژگى است كه ايشان را سزاوار جايگاه و شايسته الگو بودن براى خلق ، ساخته است .
در ملاكهاى بشرى و انسانهاى معمولى ، كسى كه داراى آن حالات فوق العاده در نماز و وضو و دعا و مناجات و حج و... باشد و در سجده هايش ‍ صدها و هزارها مرتبه ، ذكر خدا را تكرار كند، انسانى است كه منزوى كه تمام وقت و عمر خود را صرف عبادت فردى كرده و به هيچ نيازهاى زندگى مادى و حيات اجتماعى توجه ندارد!در حالى كه زندگى امام سجاد (ع ) برداشت را به اثبات مى رساند.
وى با وجود آن همه دعاها و مناجاتها طولانى و كم نظير، از جامعه خود و نيازها واقعيتهاى زمانش غافل نيست بلكه در ميدان وظايف اجتماعى و اخلاقى نيز پيشوايى الگو و نمونه است .
براستى جاى تاءمل و پند آموزى و همچنين شگفتى دارد كه زينت عبادتگران ، سرور سجده گزاران مقتداى زاهدان و متقيان ، با آن همه سجده هاى طولانى و شب زنده داريهاى مداوم ، مخارج زندگى صد خانواده محروم مدينه را متكفل بوده و نيازهاى آنان را بر آورده مى ساخته است . (135)
چقدر فاصله است ميان زندگى اثر آفرين امام سجاد (ع ) با آنان كه به خيال زهد و عبادت ، چشم از همه واقعيتهاى زمانشان فرو بسته و نه تنها قادر به اداره چند نيازمند و مستمند ديگر بلكه قادر به اداره زندگى فردى خويش ‍ نمى باشند و به ادعاى زهد و درويشى كشكول نياز نزد ديگران دراز كرده و يا زندگى خود را بر در آمدهاى عمومى و كمكهاى بلاعوض و بيت المال تحميل كرده و مى كنند!
تشريح و توضيح حالات معنوى و عبادتهاى طولانى ائمه و همچنين امام سجاد (ع ) هميشه اين نگرانى را در خود نهفته دارد كه مبادا، انزوا گرفتگان و عزلت جويان بى خاصيتى كه نه به كار خويش مى آيند و نه به كار خلق تاءثيرى در پيشبرد دين و نه دنيا، آن همه عبادت را دليل حضور نداشتن ائمه در مسايل جارى زمانشان تصور كنند و روش نادرست خويش را با اين تصور و روش نادرست خويش را با اين تصور بيجا توجيه نمايند!
كمك به محرومان ، در نهان
محمد اسحاق مى گويد: بسيارى از خانواده هاى محروم و نيازمند مدينه ، شبانگاه از لطف و بخشش مردى ناشناس بهره مند مى شدند و هرگز او را نشناختند مگر زمانى كه على بن الحسين (ع ) در گذشت و آن مرد ناشناس ‍ ديگر به سراغ آنان نيامد. آنگاه بود كه دانستند آن امدادگر ناشناس ، زين العابدين (ع ) بوده است . (136)
ابوحمره ثمالى ميلادى 150 هجرى قمرى مى گويد:
امام زين العابدين (ع ) در تاريكى شب ، نان ونواى مستمندان را بر دوش ‍ مى كشيد و به طور ناشناس آن را انفاق مى كرد و مى فرمود:
ان صدقة السر تطفى غضب الرب
يعنى : صدقه پنهانى ، خشم الهى را فرو مى نشاند.(137)
چنين بود كه پس از شهادت آن گرامى وقتى بدنش را غسل مى دادند، آثارى بر پشت و شانه هاى وى مشاهده گرديد و چون علتش را پرسيدند، دانستند كه آنها آثارى است از نانها و كوله بارهايى كه امام (ع ) براى تهيدستان بر دوش مى كشيده است . (138)
ابن سعد متوفاى حدود 200 هجرى قمرى مى نويسد:
چه بسا نيازمندانى كه به حضور امام سجاد مى رسيدند و قبل از اظهار نياز، خواسته خود را از امام دريافت مى كردند و امام فرمود:
صدقه قبل از اين كه به دست نيازمند برسد، نخست به دست خداوند مى رسد. (139)
يكى از پسرها عموهاى آن حضرت ، مستمند و نيازمند بود. و امام هميشه در نهان و به طور ناشناس وى را كمك مى كرد. اما از آنجا كه امام را نمى شناخت ، همواره از آن حضرت گله مند و شاكى بود كه چرا به وى رسيدگى نمى كنند!
امام سجاد با شنيدن گلايه هاى او، خويش را از معرفى خود باز مى داشت و هرگز به او نفرمود كه آن ناشناس امدادگر منم . تا اينكه امام بدرود حيات گفت و رحلت كرد. آن روز پسر عموى گلايه گذار از واقعيت آگاه شد و در كنار قبر آن حضرت به گريه عذر خواهى نشست .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
28-09-2021, 19:58
سفيان بن عينيه از زهرى نقل مى كند: شبى سرد و بارانى امام على بن حسين ، زين العابدين را در كوچه هاى مدينه ديدم كه مقدارى آرد و هيزم بر پشت گرفته و عزم خانه تهيدستان دارد. به آن حضرت گفتم : اى پسر رسول خدا چه بر پشت دارى ؟
امام فرمود: سفرى در پيش دارم و توشه آن را آماده كرده ام و مى خواهم در جاى امنى قرار دهم .
عرض كردم آيا اجازه مى دهيد خدمتكار من شما را در امر اين كار و حمل اين آذوقه كمك كند؟
امام فرمود خير.
گفتم : اجازه بدهيد خودم شما را كمك كنم .
امام باز هم فرمود: خير چيزى كه در به كار من مى آيد، چرا خودم آن را متحمل نشوم ، تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار!
آن شب گذشت ، چندى بعد خدمت امام رسيدم و عرض كردم : آن سفر كه عازم بوديد چگونه صورت گرفت ؟
امام فرمود: آن سفر، از آن نوع سفرها كه تو پنداشتى نبود، منظور من سفر آخرت بود، و من براى آن جهان ، خود را آماده مى كنم . با دورى از حرام ، بخشش و انجام كارهاى نيك . (141)
سفيان بن عينيه نيز مى گويد: در يكى از سفرها كه امام على بن حسين (ع ) عازم حج بود، خواهرش سكينه ، دختر حسين بن على (ع ) هزار درهم به عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وى نهاد ولى هنگامى كه امام به نزديكى حره (142)رسيد، تمامى آن مبالغ را ميان مستمندان تقسيم كرد. (143)
امام باقر مى فرمايد: چه بسيار مواردى كه پدرم ، در كنار يتيمان و بينوايان مى نشست ، و با دست خويش به آنها غذا مى داد و براى آنان كه علاقه مند بودند، غذا مى فرستاد. (144)
امام صادق مى فرمايد:
على بن الحسين (ع ) در روزهايى كه روزه داشت گاه با دست خود غذا مى پخت و هنگام افطار، آنها را به خانه نيازمندان مى فرستاد و چه بسا مواردى كه از آن غذا براى خود آن حضرت باقى نمى ماند و با نان و خرما افطار مى كرد. (145)
برخورد امام با نيازمندان ، برخورد فردى توانمند و برتر با فردى زبردست و منت پذيرد نبود، بلكه آن حضرت سعى داشت تا هنگام رفع نياز مستمندان ، در ايشان آثار تذلل و كوچكى آشكار نگردد. از اين رو، قبل از اظهار نياز، به آنان كمك مى كرد و مى فرمود:
مرحبا بمن يحمل زادى الى الاخرة
يعنى ؛ آفرين بر كسى كه توشه مرا به سوى آخرتم بر؛ دوش كشد و مرا يارى دهد. (146

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
30-09-2021, 20:13
عفو و گذشت ، در روابط اجتماعى
از جمله صفات بارز امام سجاد (ع ) تحمل و شكيبايى او در برابر ناگواريها و عفو و گذشت از كسانى است كه نسبت به وى بى حرمتى يا جفا كرده بودند.
مردان الهى در هميشه تاريخ دشمنانى داشته اند كه گاه در نتيجه ناآگاهى و زمانى دليل دنيا پرسى و دنيا دارى با اولياى به ستيز برخاسته وايشان را مورد اهانت و آزار قرار مى داده اند.
امام سجاد (ع ) نيز كه در عصر حاكميت جور و جهل امويان مى زيست و دستگاه خلافت به عناوين مختلف از اهل بيت و فرزندان على (ع ) عيبجويى و بدگويى داشت ، مردم عامى و جاهل جامعه تحت تبليغات سوء آنها نسبت به شخصيت ائمه بدگمان شده بودند گاه در برخوردهاى اجتماعى بشدت عليه ايشان به ناسزاگويى مى پرداختند.
از آن جمله مردى با مشاهده على بن الحسين (ع ) دهان به اهانت گشود و سخت ناسزا گفت .
امام همراهانى داشت كه خواستند آن مردم را تنبيه كنند اما امام مانع شد و فرمود: متعرض او نشويد؛ سپس رو به آن مرد كرده و فرمود: كار ما بيش از اينها بر تو پوشيده است اگر نيازى دارى بگو تا بر آوريم .
مرد از اين صبر و شكيبايى و گذشت و بزرگوارى و نيز آن لحن ملايم و محبت آفرين بشدت متاثر شد شرم تمامى وجودش را در برگرفت تا آنجا كه صورت از خجالت پوشانيد و ديگر نمى توانست به صورت امام نگاه كند.
امام بى درنگ دستور داد خدمتكارانش هزار درهم در اختيار او قرار دهند.
از آن روز به بعد هر گاه آن مرد امام را مى ديد مى گفت گواهى مى دهم كه تو از فرزندان رسول خدايى و از خاندان وحى نبوتى . (147)
هشام بن اسماعيل والى مدينه بود و در مدت فرمانروايى خود امام سجاد عليه السلام را مورد آزار و اذيتهاى بسيار قرار داد. سرانجام وليد او را از حكومت عزل كرد و مناديان وليد در ميان مدينه ندا دادند: هر كس در زمان فرمانروايى هشام مورد ظلم قرار گرفته و يا حقى را او ضايع نشده است مى تواند حق خود را از وى مطالبه كند.
هشام در ميان همه نگرانيهايش بيش از همه از جانب امام سجاد برخود بيم داشت زيرا در حق آن حضرت بيش از ديگران جفا كرده بود.
اما بر خلاف تصور او هنگامى كه امام ع با وى روبرو شد، بر او سلام كرد و به ياران خود نيز سفارش نمود كه متعرض او كه اكنون ضعيف و ناتوان است نشوند و سرانجام امام (ع ) به او اطمينان داد و فرمود اى هشام بن اسماعيل تا مى توانى رضايت مظلومان و بى پناهان را جلب كن و از ناجيه ما نگران نباش . (148)
در حديثى ديگر چنين آمده است :
يكى از عمو زاده هاى امام سجاد (عليه السلام ) به نام سخن بن حسن با آن حضرت كدورتى پيدا كرده بود روزى حسن وارد مسجد شد و امام زين العابدين عليه السلام را در آنجا ديد بى درنگ به پرخاش و تندگويى پرداخت و آن حضرت را آزرده خاطر ساخت ولى امام در برابر سخنان او كمترين عكس العملى از خود نشان نداد، تا حسن از مسجد خارج شد.
شب هنگام امام سجاد عليه السلام به خانه اش رفته و به او فرمود:
برادر آنچه امروز در حضور اهل مسجد درباره من گفتى اگر راست باشد از خداوند مى خواهم كه مرا بيامرزد و اگر نسبتهاى نارواى تو به من دروغ باشد از خداوند مى خواهم كه مرا بيامرزد و اگر نسبتهاى تو به من دروغ باشد از خداوند مى خواهم كه تو را بيامرزد درود بر تو رحمت و بركات خدا شامل حال تو باد.
امام اين سخنان را گفت و از او جدا شد.
حسن كه هرگز انتظار چنين برخوردى را از امام نداشت و خود را براى شنيدن سخنان تند و كوبنده آماده كرد بود، به خود آمد و خويش را در برابر كوهى از بزرگوارى و شرافت يافت شرمنده شد و در پى حضرت با چشمى گريان روان گرديد و از امام عذر مى طلبيد.
امام بر حالش رقت آورد و به او اطمينان داد كه وى را بخشيده است . (149)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
30-09-2021, 20:14
تلاش در آزادى بردگان
يكى ديگر از خدمتهاى اجتماعى امام على بن الحسين ، زين العابدين ، سعى و جديت آن حضرت در دستيابى بردگان به آزادى بود.
امام سجاد (ع ) غلامان و كنيزان بسيار مى خريد، اما نه براى كار كشيدن از ايشان ، بلكه منظور تربيت اخلاقى و دينى و سپس فراهم آوردن زمينه آزادى آنان . تلاش آن حضرت در اين راستا، هم عملى و هم از طريق تشويق و ترغيب ديگران به اين كار بود. چنان كه مورخان و محدثان نقل كرده اند:
امام سجاد: هزار بنده را در راه خدا آزاد كرد. (150)
و نيز در تعاليم خود به شاگردان و پيروان خويش مى فرمود:
هيچ مؤمنى بنده را آزاد نمى كند، مگر اين كه خداوند به جاى هر عضوى از اعضاى آن بنده ، عضوى از اعضاى او را ايمن از آتش دوزخ مى سازد. (151)
در بسيارى موارد، امام سجاد (ع ) به بهانه هاى مختلف تعدادى از بردگان را آزاد مى ساخت و چه بسا يك عمل يا يك سخن شايسته آنان ، زمينه آزادى ايشان را فراهم مى كرد.
كنيزكى مى خواست آب وضو براى آن حضرت فراهم آورد كه ظرف سفالين از دستش فرو افتاد و شكست !
امام به كنيزك نگاهى كرد و كنيز گمان كرد كه مولايش خشمگين شده است . از اين رو جمله اى از قرآن خواند و گفت : و الكاظمين الغيظ يعنى ؛ متقين بهشتى و برخوردار از غفران پروردگار آنانند كه ... خشم خود فرو خورند. (152)
امام فرمود: من از تو گذشتم .
كنيز ادامه داد: والله يحب المحسنين يعنى ؛ خداوند نيكوكاران را دوست دارد. امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد ساختم . (153)
استفاده بجا و زيركانه و عالمانه كنيز از اين جمله هاى قرآنى ، از يك سو تربيت دينى و معرفى وى را در زندگى امام سجاد (ع ) مى رساند و از سوى ديگر آشنايى كنيز و روح قرآنى و معنوى امام سجاد (ع ) را مى فهماند. و كنيزى كه تا اين حد رشد يافته باشد، سزاوارى آزادى است .
اسلام هر چند، بر اساس يك ضرورت اجتماعى از آغاز تبديل شدن اسيران جنگى به بردگانى قابل خريد و فروش را مورد رد و انكار قرار نداده است ، زيرا اسيران جنگى كسانى بوده اند كه به جنگ مسلمانان بوده اند و بدين خاطر مسلمانان نيز حق داشته اند كه ايشان را از ميان بردن جان و مال عرض ‍ مسلمان بوده اند كه به جنگ ببرند. ولى از آنجا كه هدف اسلام از جنگ و دفاع ، نخست دفع تهاجم دشمن و سپس دعوت آنان به راه حق و مسير توحيد است ، زنده نگاه داشتن آنان و فراهم آوردن زمينه تربيت و هدايت ايشان را توصيه كرده و زمانى كه به ايمان گراييدند، راههاى زيادى براى آزاد شدنشان نشان گشوده است .
سيره و روش امام سجاد (ع ) اين بود كه در ماه مبارك رمضان هيچ غلامى يا كنيزى را مؤاخذه نمى كرد. و اگر امضايى از آنان را گرد خود فرا مى خواند و لغزشهاى هر يك را به وى گوشزد مى كرد، سپس در ميان ايشان مى ايستاد و دستور مى داد تا همه با صداى بلند بگويند:
يا على بن الحسين ان ربك قد احصى عليك كل ما عملت ، كما احصيت علينا كل ما عملنا...
يعنى ؛ اى على بن الحسين ! پروردگار تو تمامى اعمالت را يكايك برشمرده و ثبت كرده است ، همان گونه كه تو اعمال ما را ثبت كرده اى ، نزد خداوند كتابهايى است كه در آنها هيچ عمل كوچك و بزرگى فروگذار نشده است . و اعمالت نزد تو از خطاى مادر گذر تا خداوند از تو درگذرد. خداوند مى فرمايد: وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفرالله لكم . (154)
يعنى ؛ عفو كنيد و گذشت داشته باشيد، آيا دوست نداريد كه خداوند خطاهايتان را ببخشد و عفو كند؟
پس از اين امام مى فرمود همه يكصدا بگويند:
پروردگارا! تو ما را فرمان دادى از كسانى كه به ما ستم روا داشته اند در گذريم و ما بر اساس فرمان تو از آنان گذشتيم ، پس تو نيز از ما درگذر، زيرا تو از ما به عفو و بخشش سزاوارترى .
پس از اين سخنان امام رو به جانب برگان كرده ، مى فرمود: اكنون من از شما گذشتيم و بديهايتان را بخشيدم و شما را براى خشنودى خدا آزاد كردم ، شما هم از خداوند بخواهيد تا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خدا آزاد كردم ، شما هم از خداوند بخواهيد تا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خويش ايمن دارد. (155)
برگزارى اين مراسم ، در حقيقت هم درسى بود به ساير مؤمنان كه از روش ‍ آن حضرت پيروى كنند و زمينه آزادى بردگان بيشترى فراهم آيد. و هم آخرين درسهاى معنوى و اخلاقى به بردگان بود كه مى بايست از آن پس ‍ آزاد زندگى كنند و چونان مؤمنى صالح و با تقوا به زندگى شخصى خود ادامه دهند.
امام اين درسها را در حساسترين شرايط زندگى به غلامان و كنيزان مى دهد تا در جان و روح آنان براى هميشه ثبت شود. زيرا آزادى براى يك برده چونان مائده آسمانى و حيات و راه و روش ايثار و فداكارى و انسانيت و معنويت را در اعماق وجود آنان به ثبت مى رسانده است .
به هر حال آن حضرت ، در پايان هر رمضان حدود بيست بنده را آزاد مى ساخت و اين عمل موجب آن مى شد كه معمولا كنيزان و غلامان بيش از يك سال در خدمت آن بزرگوار نباشد و آزاد شوند. (156)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
30-09-2021, 20:14
امام سجاد - عليه السلام -، از ديدگاه ديگران
ابن خلكان متولد 671 هجرى على بن الحسين (ع ) را از سادات و بزرگان تابعين دانسته و از محمد بن شهاب زهرى متولد 124 هجرى نقل كرده است :
ما راءيت قرشيا افضل من على بن الحسين (ع ). (157)
يعنى ؛ در ميان قبيله قريش - كه خود قبيله اى ممتاز است - هيچ كس را برتر و با فضيلت تر از على بن الحسين نيافتم .
مورخان از ابو حازم متولد 140 هجرى سفيان بن عيينه متولد198 هجرى و زهرى نيز آورده اند: ما راءيت هاشمياافضلا من على بن الحسين - عليه السلام -. (158)
يعنى ؛ در ميان بنى هاشم - كه شريفترين نسل قريش مى باشد - هيچ كس را برتر از على بن الحسين نيافتم .
ابن وهب از مالك متولد 140 هجرى نقل مى كند:
لم يكن فى اهل بيت رسول الله - صلى الله عليه وآله - مثل على بن الحسين - عليه السلام - (159)
يعنى ؛ در ميان اهل بيت رسول خدا - كه شريفترين و ممتازترين بيت در ميان بنى هاشم اند - كسى همتاى امام سجاد (ع ) نبود .
جابربن عبدالله انصارى متولد 78 هجرى صحابى معروف و مورد و احترام پيامبر اسلام (ص ) كه موفق به درك حضور امام سجاد - عليه السلام - شده است مى گويد:
والله ما راءى فى اولاد الانبياء بمثل على بن الحسين ، الا يوسف بن يعقوب ، والله اذرية على بن الحسين افضل من ذرية يوسف بن يعقوب ، و ان منهم لمن يملا الارض عدلا كما ملئت جورا. (160)
يعنى ؛ سوگند به خداوند!در ميان فرزندان انبيا كسى چونان امام سجاد (ع ) ديده نشده است ، مگر يوسف ، فرزند يعقوب (ع ). اما سوگند به خداوند! كه دودمان على بن الحسين (ع ) از دودمان يوسف برتر است ، چه اين كه در ميان فرزندان على بن الحسين (ع ) كسى خواهد آمد كه زمين را از عدل پر خواهدكرد، چونان كه از ظلم پر شده است !
عمر بن عبد العزيز متولد 101 هجرى كه از وابستگان به بنى اميه و مروانيان است ، اما به دليل برخى خصلتهاى منصفانه از ايشان متمايز مى باشد، على رغم تعارض و تضادى كه ميان حكومت بنى اميه با اهل بيت و شخص امام سجاد - عليه السلام - وجود داشت ، گاه به خدمت آن حضرت مى رسيد و اظهار ادب و خضوع مى كرد. و بعد از شهادت آن امام گفت : ذهب سراج الدنيا و جمال اسلام ، زين العابدين . (161)
يعنى ؛ مشعل روشنگر دنيا و مايه جمال و زيبايى اسلام ، زين العابدين ، چشم از جهان فرو بست .
در يكى از محافلى كه امام سجاد (ع ) حضور داشت . عمربن عبدالعزيز نيز شركت جست . امام سجاد قبل از او مجلس را ترك گفتند.
پس از بيرون رفتن امام ابن عبدالعزيز از حاضران پرسيد:
امروز شريفترين مردم در جامعه ما چه كسى است ؟
طبق معمول آن دوره ، همه گفتند: شخص خليفه .
ابن عبدالعزيز گفت : نه ، چنين نيست كه شما مى گوييد! شريفترين مردم كسى است كه هم اكنون از مجلس ما خارج گرديد على بن الحسين (ع ) زيرا او از خاندانى است كه همه مردم آرزو دارند از آن خاندان باشند ولى او هرگز تمايل ندارد كه به خاندانى جز خاندان خويش بپيوند و منتسب باشد . (162)
كمال الدين ، محمد بن طلحه شافعى متولد 652 از علماى قرن هفتم مى نويسد:
على بن الحسين زينت اهل عبادت ، پيشوايان زاهدان ، بزرگ پرهيزكاران و رهبر و پيشتاز مؤمنان است . شيوه زندگى او خود گواهى مى دهد كه از سلاله نسل رسول خدا (ص ) است . اخلاق و منش او، خود مى نماياند كه او از بندگى مقرب خداست . آثار برجاى مانده بر سيمايش ، نشانگر نمازهاى بسيار و شب زنده داريهاى هدايت يافته اوست . و الفت هماره او با دعا و راز و نياز، دليل انس او با خداست .
در طاعت و بندگى حق ، چنان تاخت كه زين العابدين شناخته شد. شب زنده داريهايش ، راه تاريك آخرت را بر او روشن ساخته و روزه هاى مستمر او، توشه جهان ديگر را برايش تدارك ديده بود.
كرامتها و كارهاى خارق عادت ، بسيار از آنها ثبت شده و همه اذعان دارند كه وى از سروران خلق در قيامت است . (163)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
02-10-2021, 21:35
حماسه فرزدق
يكى از گوياترين نشانه هاى عظمت اجتماعى امام سجاد (ع ) قصيده معروف فرزدق متولد 110 هجرى مى باشد.
در روزگارى كه شعر از قويترين ابزارها تبليغى به شمار مى آمد و ستايشى در قالب شعر مى توانست شخصيتى را به دورترين قبايل ، به نيكى و ارزش ‍ بشناساند و هجوى مى توانست قبيله اى را به بدنامى و بى آبرويى بكشاند و ايشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق را از مرز مديحه سرايى تا اوج حماسه اى انقلابى پيش برده ، شرايطى است كه فرزدق ، شعر خود را در آن شرايط انشاد كرده است .
در روزگارى كه شاعران به ندرت مى توانستند از خشم دستگاه اموى بيمناك نباشند و كم بودند كسانى كه بتوانند دل از عطاها و هداياى خليفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسيد و دل از عطاى خليفه بريد تا رضاى خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو كند و به دست آورد.
فرزدق شعرش را در پستوى خانه اش نسرود و در گمنامى و بى نشانى آن را منتشر نساخت ! بلكه در برابر چشمان خشم آلود هشام - كه در آن روز برادر خليفه و از مقربترين عناصر حكومتى و نزديكترين خشم آلود هشام - كه در آن روز برادر خليفه و از مقربترين عناصر حكومتى - نزديكترين شخص به وليد بن عبدالملك به شمار مى آمد - و در منظر انبوه حج گزارانى كه از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستايش از امام سجاد (ع ) پردااخت .
ستايش فرزدق از امام سجاد (ع ) در آن شرايط و در آن محيط و در آن محيط كه بزرگترين مجتمع اسلامى و مهمترين پايگاه دينى به شمار مى آمد، ستايشى ساده و بى پيامد نبود، زيرا مدح على (ع ) و خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبان خلافت داشت .
ستودن بارزترين چهره علوى - امام سجاد (ع ) - به معناى رويارويى صريح با تمامى و مروانيان شناخته مى شد، چرا كه اين دو جريان هميشه ستيزى بى امان داشته اند و ناهمسازى آنان بر كسى مخفى نبود.
فرزدق زمانى شعر خود را با طنين گرمش انشاد كرده كه هشام با تكبر و غرور در حلقه ياران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف كند.
حج گزاران انبوه بودند و بى توجه به حضور هشام !
هشام خواست استلام حجر كند اما ازدهام جمعيت مانع شد و او باناكلمى به كنارى رفت و با همراهانش به نظاره طواف كنندگان خانه خدا نشست .
در اين هنگام شخصى با جامه ها و هيئتى مردمى اما با چهره اى جذاب و هيبتى معنوى به جمع طواف گزاران پيوست و چون به حجر نزديك شد و خواست استلام حجر كند، مردم احترامش كردند، راه گشودند و او بآسانى استلام حجر كرد.
همراهان هشام با ديدن آن منظره به شگفت آمده و از هشام پرسيدند: آن شخصى كه مردم برايش راه گشودند و احترامش كردند كيست ؟
هشام كه احساس حقارت و كوچكى مى كرد ، چنين وانمود كه او را نمى شناسد! فرزق كه از نزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى اظهار ناآشنايى مى كند و با خود گفت اكنون ، لحظه ايفاى رسالت و گاه حق گويى است .
فرزدق قدم پيش نهاد و جايى ايستاد كه صدايش را هر چه بيشتر بشنوند و گفت : اى هشام - اى فرزند عبدالملك و اى برادر خليفه -! اگر تو آن شخص را نمى شناسى ، من او را خوب مى شناسم .
گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى كنم
دريايى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبتش به خاندان على چونان امواج دريا به حركت در آمده و به شيوه شاعران پرتوان عرب ، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد كرد.
امواج صدايش در مسجد الحرام پيچيد و تاءثيرى عميق بر روح و جان مردمان نهاد جان مردم را پروريد و روح هشام را چون خرقه اى پوسيده دريد!(164)
اكنون قبل از پرداختن به قصيده فرزدق نگاهى اجمالى به شخصيت وى خواهيم داشت .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
02-10-2021, 21:35
شخصيت فرزدق

فرزدق كنيه اش ابوفراس و پدرش غالب صمصعه مجاشعى و مادر وى لبنه ، دختر قرظة ين ظبية است . در سال 38 هجرى تولد يافت و به سال 100 هجرى در بصره به چشم از جهان فرو بست .
او از بزرگان بنى تميم بود و چونان پدرش به جود و سخاوت شهرت داشت .
فرزدق در خرد سالى به همراه پدرش ، خدمت امير المؤمنين (ع ) شرفياب شد.
پدر وى را به حضور آن حضرت معرفى كرد و ياد آور شد كه فرزندش - با وجود خردسالى - قادر به سرودن اشعار مى باشد.
على - عليه السلام - به پدر او توصيه كرد كه بهتر از شعر گفتن ، تعليم قرآن است و همين سفارش سبب گرديد تا فرزدق به آموزش و حفظ قرآن روى آورد.
بسيارى از تاريخنگاران ، فرزدق را دوستدار اهل بيت دانسته اند. براى خاندان على (ع ) به نيكى شعر مى گفت و از آنان به عظمت ياد مى كرد و دشمنانشان - بويژه معاويه ، يزيد هشام و حجاج - را بشدت مورد استهزا قرار مى داد و هجو مى كرد.
از جمله مهمترين اشعار وى قصيده معروفى است كه در ستايش امام زين العابدين - عليه السلام - سروده و آن را در مسجد الحرام و در حضور هشام و جمع حج گزاران انشادكرده است .
گروهى وى را ستوده اند و برخى او را مذمت كرده اند.
مذمت كسانى چون فرزدق كه در عصر خلافت امويان به تمجيد و تعظيم قدر امامان و اهل بيت (ع ) پرداخته است ، از سوى قلم به مزدان دربارى و معاندان اهل بيت ، چندان دور از انتظار نيست .
در منظر تعصب پيشگان ، چه جرمى بالاتر از دفاع و حمايت از خاندان على - عليه السلام - و هجو سلطه داران !
مذمتها و نسبتهاى ناروايى كه به فرزدق داده اند، منحصر به شخص وى نيست بلكه هر شاعرى كه به تعريف و تمجيد از اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - پرداخته و به آنان اظهار محبت كرده است ، از نيزه طعن و كينه معاندان در امان نمانده است ، چونان كه همان نسبتها را به ابوالاسود دلائلى ، كميت اسدى و دعبل بن على خزاعى و... نيز داده اند!
در برابر اين نارواگوييها، اكثر علماى رجال ، فرزدق را توثيق كرده و شهامت و رادمردى او را ستوده اند.
شيخ طوسى متولد 460 هجرى او را از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - دانسته اند و به خاطر قصيده اش وى را به نيكى ياد كرده است .(165)
كشى متولد 340 هجرى بر اخلاص او در محبت اهل بيت - عليه السلام - تاءييد دارد و مى گويد:
دليل بر اخلاص او همين بس كه ابتدا صله امام را نپذيرفت و گفت من شعر را براى رضاى الهى سروده ام و نه دريافت صله ... (166)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
02-10-2021, 21:36
متن قصيده فرزدق




1- هذا الذى تعرف وطاته






والبيت يعرفه والحل والحرم (167)






2- هذا ابن خير عباد الله كلهم






هذا التقى النقى الطاهر العلم (168)






3- هذا ابن فاطمه ان كنت جاهلد






بجده انبياء الله قد ختموا (169)






4- وليس قولك من هذا بضائره






العرب تعرف من انكرت و العجم (170)






5- كلتايديه غياث عم نفعهما






تستو كفان و لا يعروهما عدم (171)






6- سهل الخليقة لاتخشى بو ادره






تستو كفان و لا يعرو هما عدم (172)






7- حمال انفال اقوام اذا افتدحوا






حلو الشمائل تحلو عنده نعم (173)






8- ما قال لا قط الا فى تشهده






لولا لاتشهد كانت لاءه نعم (174)






9- عم البرية بالااحسان و فانقشعت






عنها الغياهب و الاملاق و العدم (175)






10- اذا راته قريش قال قائلها






الى مكارم هذا ينتهى الكرم (176)






11- يعضى حياء و يغضى من مهابتة






فمايكلم الا حين يبتسم (177)






12- بكفد خيزران ريحه عبق






من كف اروع فى عرنينه شمم (178)






14- يكاد يمسكه عرفان راحتة






ركن الحطيم اذا ماجاء يستلم (179)






15- اى الخلائق ليست فى رقابهم






جرى بذاك له فى لوحه القلم (180)






16 - من يشكر الله يشكر اوليه ذا






قالدين من بيت هذا بيت هذا ناله الامم (181)






17- يتمى الى ذروة الذدين التى فصرت






عنها الا كف و عن ادركها القدم (182)






18- مشتقه من رسول الله نبعتة






طابت مغارسه و الخيم و الشيم (183)






19- مشتقه من رسول الله نبعته






طابت مغارسه و الخيم و الشيم (184)






20- ينشق ثوب الدجى عن ور غرته






كفر و قربهم منجى و معتصم (185)






21- من معضر حبهم دين و بعضعهم






كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم (186)






22- مقدم بعد ذكر الله ذكرهم





فى كل بدء و مختوم به الكلم (187)






23- ان عدم اهل التقى كانوا ائمتهم






اوقيل من خير اقل الارض قيل هم (188)






24- لا يستطيع جواد بعد جودهم






ولا يدانيهم قوم و ان كرموا (189)






25- هم الغيوث اذاما ازمة ازمت






و الا سد اسد الشرى و الباس محتدم (190)






26- لا ينقص العسر بسطا من اكفهم






سيان ذلك ان اثروان عدموا (191)






27- يستدفع الشرو اللوى بحبهم






و يسترب به الاحسان و النعم (192)



پيامهاى قصيده فرزدق
با آنچه تاريخ از روش و منش خلفا ثبت كرده بديهى است كه فرزدق با بيان اين سخنان كو بنده و صريح ، خويش را براى رويارويى با هر شكنجه و آزار و انتقال از سوى هشام بن عبدالملك آماده كرده بود!
مامقانى به نقل از كتاب خرائج مى نويسد:
فرزدق پس از انشاد اين قصيده مدتها زندانى شده و به فرمان هشام محكوم به مرگ گرديد.
فرزدق شرايط دشوار خود را به امام على الحسين - عليه السلام - رسانيد و آنحضرت براى نجات و رهايى او دعاكرد.
فرزدق پس از آزادى به حضور امام سجاد - عليه السلام - رسيد و از وضع نابسامان اقتصادى خود شكايت كرد و گفت : خليفه تمام حقوق پيشين او را قطع كرده است .
حضرت پرسيد: حقوق دريافتى تو در سال چه اندازه اى بوده است ؟
فرزدق ، مقدارى را اظهار داشت .
امام (ع ) به اندازه اى چهل سال او، هزينه زندگيش را تاءمين كرد و فرمود: اگر مى دانستم كه به بيش از اين نياز دارى به تو مى بخشيدم .
فرزدق ، هديه امام را دريافت كرد و پس از همان مدت ، بدرود حيات گفت .(193)
انگيزه فرزدق
بسيارى از شاعرانى كه به ستايش يا مذمت شخصيتهاى اجتماعى - سياسى عصر خود پرداخته ، انگيزه آنان را يا چشمداشتهاى مادى تشكيل مى داده است و يا نگرانيها و تهديدهايى كه از سوى عوامل قدرتمند، متوجه آنان است .
ولى اين موضوع شامل شاعران دربارى و زورپرستان و زرجويان است و نه شاعرانى كه با بيان فكر و عقيده خويش به تبليغ ارزشهاى الهى و حمايت از عدالت اجتماعى و انتقاد از استبداد و جباريت حاكمان و خلفا مى پرداخته اند.
فرزدق چگونه مى تواند به چشمداشت امور مادى و دنيايى به توصيف امام سجاد - عليه السلام - پرداخته باشد، با اين كه خود را رويارويى كنيه عميق هشام قرار مى دهد! در مطالب قبل ، هر چند ياد شد كه امام سجاد - عليه السلام - زندگى آينده فرزدق را تاءمين كرد اما نبايد از نظر دور داشت كه فرزدق ، اصولا براى دريافت صله و مزد و پاداش دنيوى قصيده ياد شده را نسروده است .
كشى متولد 340 هجرى ضمن ستايش از فرزدق و بيان اخلاص وى در مسير اهل بيت - عليه السلام - مى گويد: دليل اخلاص او همين بس كه امام سجاد - عليه السلام - دوازده هزار دينار به عنوان صله براى او فرستاد ول فرزدق نكرد و به امام پيغام داد: من آن قصيده را براى صله نگفته ام و جز رضاى خداوند متعالى ، چيزى نخواسته ام .
امام سجاد - عليه السلام - براى او دعا كرد و فرمود: عمل تو مورد رضاى خداست ولى ما خاندان وقتى چيزى را به كسى بخشيديم ، از او باز پس ‍ نمى گيريم . فرزدق در پى اين فرمايش ، و به خاطر رعايت اين ادب ، هديه حضرت را پذيرفت . (194)
البته ميان اين نقل - كه فرزدق ابتدا صله را نپذيرفت - و ميان نقلى كه - حاكى از شكايت فرزدق از وضع مال خويش مالى خويش مى باشد - منافاتى نيست . زيرا ممكن است نقل نخست مربوط به قصيده هايى بوده كه فرزدق قل از قصيده معروفش براى اهل بيت سروده است ، ولى اظهار نياز زمانى صورت گرفته ، كه فرزدق صورت گرفته كه فرزدق از سوى هشام در تنگناى زندگى گرفتار آمده است .
احتمال ديگر اين است كه هر دو نقل مربوط به يك مرحله باشد به اين گونه كه فرزدق مشكل مالى خود را با امام در ميان گذرانده است اما نه براى دريافت صله و مالى بدون عوض بلكه براى گرفتن راهنمايى و يامساعده و زمانى كه امام سجاد ، آن همه صله را به او مى بخشد، او اظهار داشته كه منظورش از گزارش وضع خود، هرگز دريافت صله نبوده است و آن نمى پذيرد. اما امام - عليه السلام - وى را براى پذيرش آن تخشش متقاعد مى سازد.
حماسه فرزدق ، ثبت در ديوان ادب
قصيده فرزدق ، آن چنان در منابع تاريخى و ادبى تثبيت شده است كه جاى هر گونه ابهام را زدوده و آن را از نهان شدن در غبار گمنامى و فراموشى ، ايمن داشته است .
عبدالرحمن جامى از شاعران پارسى گوى قرن هشتم هجرى 817 - 897 هجرى كه در زمره مفسران و فقيهان و عارفان و ادبيان عصر خويش جاى داشته لاست ، (195) قصيده فرزدق و نيز عكس العمل دستگاه خلافت را در برابرى نظم در آورده است و اين خود مى نماياند كه بازتاب و تاءثير حماسه فرزدق در محافل علمى و ادبى هماره مثبت و نيرومند بوده است :
عبد الرحمن جامى ، چنين سروده است :



پور عبدالملك به نام هشام






در حرم بود با اهالى شام






مى زد اندر طواف كعبه قدم






ليكن از ازدحام اهل حرم






استلام حجر ندادش دست






بهر نظاره گوشه اى بنشست






ناگهان نخبه نبى و ولى






زين عبادين حسين على






در كساءبها و حله ونور






بر حريم فكنده عبور






هر طرف مى گذشت بهر طواف






در صف خلق مى فتاد شكاف






زد فدم بهر اسالام حجر






گشت خالى ز خلق راه گذر






شامى اى كرد از هشام سؤ ال






كيست اين با چنين جمال و جلال






از جهالت در آن تعلل كرد






وزشناسائيش تجاهل كرد






گفت نشانسمش ، ندانم كيست






مدنى ، يا يمانى ، يا مكيست






بو فراس آن سخنور نادر






بود در جمع شاميان حاضر






گفت من مى شناسمش نيكو






زو چه پرسى به سوى من كن رو






آن كس است اين كه مكه بطحاء






زمزم و بو قبيس و خيف و منى






مروه ، مسعى ، صفا حجر، عرفات






طبيه ، كوفه ، كربلا و فرات






هر يك آمد به قدر او عارف






بر علو مقام او واقف






قرة العين سيد الشهداست






زهره شاخ دوحه زهراست






ميوه باغ احمد مختار






لاله راغ حيدر كرار






چون كند جاى در ميان قريش






رود از بخر بر زبان قريش






كه بدين سرور ستوده شيم






به نهايت رسيد فضل و كرم






ذروه عزتست منزل او






حامل دولت است محمل او






از چنين عز و دلت ظاهر






هم عرب هم عجم بود قاصر






جد او را به مسند تمكين






خاتم الانبياست نقش نگين






لايح از روى او فروع هدى






فائح از خوى او شميم وفا






طلعتش آفتاب روزافزون






روشنايى فزاى و ظلمت سوز






جد او مصدر هدايت حق






از چنان مصدرى شده مشتق






زحيا نايدش پسنديده






كه گشايد به روى كس نديده






خلق از او نيز ديده خوابانند






كز مهابت نگاه نتوانند






نيست بى سبقت تبسم او






خلق را طاقت تكلم او






در عرب در عجم بود مشهور






گو ندانش مغفلى مغرور






همه عالم گرفت پرتو خور






گر ضريرى نديد از آن چه ضرر






شد بلند آفتاب بر افلاك






بوم از آن گر نيافت بهره چه باك






بر نيكو سيرتان و بدكاران






دست او ابر موهبت باران






فيض آن ابر بر همه عالم






گر بريزد نمى ت نگردد كم






هست از آن معشر بلند آيين






كه گذشتند ز اوج عليين






حب ايشان دليل صدق و وفاق






بغض ايشان نشان كيفر و نفاق






قربشان پايه علو و جلال






بعدشان مايه عتو و ظلال






گر شمارند اقل تقوى را






طالبان رضاى مولا را






اندر آن قوم مقتدا باشند






وندر آن خيل پيشوا باشند






گر بپوسد ز آسمان بالفرض






سائلى ، من خيار اهل الارض






بر زبان كواكب و انجم






هيچ لفضى نيايدالا هم






هم غيوث الندى اذا و هبو






ليوث الشرى اذا نهبوا






ذكرشان سابق است ذر افواه






بر همه خلق بعد ذكر الله






سر هر نامه رارواج افزاى






نامشان هست بعد نام خداى






ختم هر نظم و نثر را الحق






باشد از يمن نامشان رونق






چون هشام آن قصيده غراء






كه فرزدق همى نمود انشاء






كرد از آغاز تا به آخر گوش






خونش اندر رگ از غضب زد جوش






بر فرزدق گرفت حالى دق






همچو بر مرغ خوشنوا عقعق






ساخت در چشم شاميان خوارش






حبس بنمود بهر آن كارش






اگرش چشم راست بين بودى






راست كردار و راست بين بودى






دست بيداد و ظلم نگشادى






جاى آن حبس ، خلعتش رسيد






قصه مدح بو فراس رشيد






چون بدان شاه حق شناس رسيد






از درم بهر آن نكو گفتار






كرد حالى روان ده و دو هزار






بو فراس آن درم نكرد قبول






گفت مقصود من خدا و رسول






بود از آن مدح ، نى نوال و عطا






زان كه عمر شريف را ز خطا






همه جا از براى همجى






كرده اى صرف در مديح و هجى






تافتم سوى اين مديح عنان






بهر كفاره چنان سخنان






فلته خلصا لوجه الله






لا، لان استعيض ما اعطاه






قال زين العباد و العباد






ما نوديه عوض لا يرداد






زان كه ما اهل بيت احسانيم






هر چه داديم باز نستانيم






ابر جوديم بر نشيب و فراز






قطره از ما به مانگردد باز






آفتابيم بر سپهر علا






نفتد عكس ما دگر سوى ما






چون فرزدق به آن رفا و كرم






گشت بينا قبول كرد درم






از براى خدا بود و رسول






هر چه آمد از او چه رد چه قبول






بود از آن هر دو قصدش الحق حق






مى كنم من هم از فرزدق دق






رشحه زان سحاب لطف و نوال






بندم از دولت ابد، طرفى






صادقى از مشايخ حرمين






چون شنيد آن نشيد دور از شين






گفت نيل مراضى حق را






بس بود اين عمل فرزدق را






گر جز اينش ز رفتر حسنات






بر نيايد نجايت يافت نجات






مستعد شد رضاى رحمان را






مستحق شد رياض رضوان را






زان كه نزديك حاكم جابر






كرد حق را براى حق ظاهر (196)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
02-10-2021, 21:37
تحليلى بر قصيده فرزدق
آنچه در صفحات گذشته از ابيات شعر فرزدق آورديم ، تنها ابياتى نيست كه از او در اين قصيده ثبت كرده اند، بلكه مورخان و كتابهاى ادبى ، ابيات انى قصيده را از نظر تعداد، مختلف نقل كرده اند و چه بسا برخى به نقل چند بيت اكتفا نموده اند.
علت اين اختلاف نقلها ممكن است بدان جهت باشد كه هر نويسنده به ذوق خويش چند بيتى را انتخاب مى كرده است و نه اين كه بقيه ابيات را منتسب به فرزدق ندانسته و يا بدانها دست نيافته باشد.
شيخ مفيد ره فقط بيتهاى يك دو، ده ، يازده ، سيزده ، پانزده ، و شانزده را با مختصر اختلافى - ياد كرده است . (197)
سيد مرتضى ره (متولد 436 هجرى) به پيروى از شيخ مفيد ره همان ابيات را نقل نموده و سپس متذكر شده است تمام آنهانشده است . (198)
ابوالفرج اصفهانى متولد 356 هجرى بيست بيت از قصيده را آورده است . (199) در حالى كه مناقب به چهل و يك بيت تصريح كرده است . (200) محمد بن فتال نيشابورى متولد 508 هجرى بيست ونه بيت را متذكر شده است ولى با كمى اختلاف محتوايى با آنچه در ديوان فرزدق ثبت گرديده است . (201)
در ديوان فرزدق بيست و بيت براى اين قصيده ثبت شده است كه در صفحات قبل به نقل همانها اكتفا كرديم و افزون بر آن را نياورديم .
على بن عيسى اربلى متولد 692 هجرى بيست و سه بيت ، (202) ابن خلكان بيست وهفت بيت (203)، جلال الدين سيوطى متولد 927 هجرى بيست و سه بيت (204) و سيد محسن امينى عاملى متولد 1371 هجرى سى و دويست براى اين قصيده ياد كرده اند. (205)
و علامه محمد باقر مجلسى ره چهل و يك بيت براى اين قصيده متذكر شده است و پس از نقل ابيات مى نويسد:
هشام پس از شنيدن شعر فرزدق ، خشمگين شد و حقوقش را قطع كرد و با اعتراض به وى گفت : اگر تو هم جدى همانند جد او و پدرى چونان پدر او و مادرى به منزلت مادر او داشتى براى توهم مى گفتم !...

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
03-10-2021, 19:55
نقد شبهات
درباره قصيده فرزدق شبهاتى نيز مطرح شده است :
الف : برخى احتمال داده اند كه شعر فرزدق در ستايش حسين على - عليه السلام - سيد الشهدا باشد، زيرا فرزدق اشعارى در وصف آن حضرت دارد كه از نظر سبك و وزن همگونى تمام با قصيده مورد بحث دارد.
شعرى كه فرزدق در وصف حسين على - عليه السلام - سروده است با اين ابيات آغاز مى شود.




هذا حسين رسوا والده

امست بنور هداة تهتدى الامم



هذا ابن فاطمة الزهراء عترتها

فى جنة الخلد مجريا به القلم (206)






و...
ولى با همه شباهتها و همگونى زن و قافيه ، قرينه هاى موجودنشان مى دهد كه اين اشعار در مقايسه با قصيده معروف فرزدق از يك قصيده در وصف يك شخص نيستند زيرا اولا، قصيده معروف است و اين ابيات هرگز از چنان شهرتى برخوردار نمى باشد. ثانيا، اين اشعار درديوان فرزدق و در ساير كتب تاريخى به صورت قصيده واحد ثبت نشده است .
ب : بعضى قصيده فرزدق را به حزن بن كنانى نسبت داده اند و معتقدند كه او اين اشعار را در وصف عبدالملك مروان سروده است .!(207)
ولى اين شبهه - به طور مسلم - درباره برخى از ادبيات اين قصيده به كلى منتفى است زيرا آنجا سخن از تبار والاى امام على - عليه السلام - به ميان آمده ، هيچ كس نمى تواند جز امام مصداق آن باشد.
علاوه بر اين حبيب بن اوص طائى متولد 233 هجرى اعتراف كرده است كه قصيده مذكور در وصف زين العابدين (ع ) سروده شده است .
بلى با توجه به شباهت زياد اشعار و سبك شعرى حزن بن كنانى با فرزدق احتمال اين هست كه برخى از ابيات قصيده يادشده از آن فرزدق نباشد. و از اشعار خزن بن كنانى وارد قصيده او شده باشد. (208) و اين بيتها از نظر مفهومى قابل شناسايى است مانند بيت يازدهم و دوازدهم قصيده كه سخن از هيبت و بيم افكنى و عصاى خيزران و... دارد. چه اين كه عارفان به مقام امام ، ائمه را معمولا با اين تعابير موردستايش قرار نمى داده اند.
وارد شدن شعرى از شاعرى در اشعار ديگرانى كه هم سبك او بند سابقه داشته است و فراوان به چشم مى خورد. مانند قصيده ابوالاسود دئلى در ستايش امير المؤمنين - عليه السلام - كه چون با اشعار ام هيثم نخعى هم وزن و هم قافيه بوده ، از نظر اهل ادب ، بعضى از ابيات آن دو به ديگرى نسبت داده شده است . (209)و احتمالهاى ديگرى نيز مطرح شده كه قرينه اى بر صحت آنها نيست و ازياد آنها چشم مى پوشيم . (210)
فصل سوم : زندگى سياسى امام سجاد - عليه السلام -

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
05-10-2021, 19:05
زندگى سياسى امام سجاد - عليه السلام -

رهبران الهى ، با اهداف و انگيزهاى همانند، براى جوامع بشرى از سوى خداوند برگزيده شده اند.
در بينش شيعه ، معصومين (ع ) ادامه دهنده خط تبليغ و هدايتگرى پيامبر اكرم - صلى الله عليه وآله - مى باشند و از سوى خداوند، براى اين امر تجهيز و تقويت شده اند.
همه امامان (ع ) نورى يگانه اند.
آنچه شيوه عملكرد و برخورد ائمه را نسبت به مسايل اجتماعى - سياسى از يكديگر متمايز مى سازد، مربوط به شرايط و مقتضيات زمانشان مى باشد و نه مبتنى بر تفاوت فهم و برداشت آنان از دين و مسايل سياسى و نه متكى بر تفاوت امكانات علمى و قواى جسمى و روحى ايشان .
در عقيده شيعه ، ائمه - عليه السلام - چونان پيامبر اكرم (ص ) از علمى خدادادى و توانى معنوى و الهى برخوردارند. پيامبر (ص ) در قدر و منزلت معنوى ، برتر از همه ايشان است ولى ائمه در مرتبه امامت خويش مقام و منزلتى همسان دارند.
اگر على بن ابى طالب - عليه السلام - در ميدان مسايل اجتماعى زمان خويش ، در جنگلها، تصميم گيريها، تشكيل حكومت ، تبليغ احكام و ارائه هشدارها و رهنمودهاى اخلاقى و فرهنگى و اجتماعى ، تبلورى ويژه دارد؛
اگر حسن بن على - عليه السلام - نخست شيوه پدر را در پيش گرفته ولى سپس ناگزير به صلح با معاويه مى شود واز منصبهاى مهم و كليدى جامعه اسلامى دور نگاه داشته مى شود!
اگر حسين بن (ع ) نخست شيوه برادرش حسن بن على (ع ) را در دوران خلافت معاويه ، ادامه مى دهد ولى با تغيير شرايط و جباريت دستگاه خلافت برنامه جديدى را تحت عنوان ، هجرت و نهضت عليه دستگاه اموى و تاءسيس حكومت اسلامى دنبال مى كند؛
و اگر پس از شهادت آن خضرت امام سجاد - عليه السلام - حضورى ويژه در جامعه اسلامى دارد و سعى مى كند تا پيامش را با بيانى خاص و در پرتو نيايشها ابلاغ كند.. همه و همه با توجه به نيازهاى و شرايط زمان صورت گرفته است .
بنابراين در تجزيه تحليل مواضع سياسى - اجتماعى هر يك از ائمه - عليه السلام - شناخت شرايط و مقتضيات عصر آنان نمى تواند بايسته و مطابق با واقع باشد. كسانى كه ميان جنگ و صلح ، قيام و سكوت و انتقاد و تقيه ائمه - عليه السلام - نمى توانند رابطه اى مستحكم و منطقى جستجو كنند، ناكامى ايشان معلول بى توجهى آنان به واقعيها و عينيتهايى است كه نقش تعيين كننده در خط مشى سياسى اجتماعى رهبران دارد.
در صورتى كه زمينه ها شناخته شود، تعارضى در برنامه هاى امامان معصوم - عليه السلام - ديده نخواهد شد.
رعايت عينيتها و نيازها، لازمه علم و عقل است .
موجود فاقد دانش تدبير، در همه شرايط يك كارايى و يك بازتاب دارد، اما انديشمندان و مدبران ، با محاسبه زمينه ها و بررسى جوانب و نيازها، برنامه هاى ثمر بخش را در پيش مى گيرند.
به هر حال على بن الحسين - عليه السلام - كه بنيان امامتش در روز ميلاد خود و قيام و شگفت ترين نهضت تاريخ اسلامى و در سرزمين شهادت و ايثار، قوام يافته بود، از آن پس با مشكلات و واقعيتهايى روبرو گرديد كه مى بايست با خط مشى صحيح ، از يك سو حماسه حسينى را در سينه ها زنده نگاه دارد و نگذارد كه دست تحريف كند و از سوى ديگر پايه هاى آسيب ديده تشكيلات علوى و شيعى را بازسازى كند و استحكام بخشد و از بخشد و از اضمحلال و نابودى شيعى كه همان تفكر ناب اسلامى است ، جلوگيرى نمايد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
07-10-2021, 20:40
ايفاى مسئوليت ، در اوج دشواريها
امام سجاد - عليه السلام - در شرايطى عهده دار امر امامت گرديد كه سنگين ترين غمها و جراحتهاى روحى و عاطفى بر قلبش وارد شده بود. شهادت مظلومانه يك قبيله يار پاكباخته ، يك كاروان خويشاوند و همراه و هم پيمان !
برجاى ماندن دهها مادر داغديده و فرزندان يتيم و پدر كشته و آواره .
تنها ماندن در بيابانى تفتيده ، در حصار نيزه هايى بى عاطفه و شمشيرهايى تشنه به خون مظلومان !
امام سجاد - عليه السلام - مى بايست در چنين شرايطى ، وظيفه بزرگ امامت و رهبرى را ايفا كند و با توجه به سه مشكل اساسى ، برنامه هايش را دنبال نمايد.
الف : فقدان صادق ترين و مخلصترين نيروهاى مدافع و عناصر حمايتگر.
ب : مواجه با حكومتى كه با اقدام به ريختن خون فرزندان پيامبر (ص ) نشان داده است كه از انجام زشت ترين و خشونت بارترين كارها باكى ندارد و با عملكرد خويش نفس ها را در سينه ها حبس كرده و جراءت اعتراض و انتقاد را از توده ها سلب نموده است .
ج : عدم امكان كمترين اعتماد به مدعيان هوادارى از حريم امامت و كسانى كه خويش را طرفدار اهل بيت - عليه السلام - و دشمن دستگاه جبارى امورى معرفى كرده ولى در يك بحران سياسى و احساس خطر جدى ترين دشوارى به حساب آورد.
زيرا تنهايى رهبر در سطح رهبرى ، به هر حال كار رهبرى را فلج نمى كند و حمايت پيروان ، مى تواند جبران كننده آن باشد. چنان كه بيشتر انبيا، يك تنه به هدايت مردم پرداخته اند. جباريت سلطه هاى اجتماعى نيز، مانع جدى به شمار نمى آيد، زيرا با وجود حمايت مردمى ، مى توان در برابر استبدادها مقاومت ورزيد.
اما اگر رهبرى ، از پيروان صادق و وفادار و آگاه برخوردار نباشد، با همه توان معاونان و مشاوران ، قادر به ايفاى رسالت خويش نخواهد بود.
خوارج در جنگ صفين اين واقعيت تلخ را آشكار ساختند و نشان دادند كه ناآگاهى و جمود آنان تا چه حدى مى تواند شكننده باشد.
نيروهاى فرماندهى و رزمى سپاه حسن بن على - عليه السلام - در مقابله با معاويه ، براى دومين مرتبه اين صحنه غمبار را پديد آوردند و با بى وفايى به رهبرى خود، او را در برابر دشمن تنها گذاشتند.
تخلف كوفيان از حمايت حسين بن على - عليه السلام - اين تراژدى دهشتبار را به اوج فضاحت رساند و براى هميشه سست عنصرى آن نسل را قلم زد.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه و مرحوم مجلسى در بحار النوار روايتى را نقل كرده اند كه بروشنى ، مطلب فوق را مى نماياند.
رواى در حديث مى گويد از امام على بن الحسين (ع ) شنيدم كه مى فرمود:(211) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link211)
در مكه و مدينه بيست مرد وجود ندارند كه كه ما را براستى دوست داشته باشند. امام سجاد - عليه السلام - در حالى اين سخن را فرمود كه هزاران نفر داعيه پيروى از ائمه و محبت اهل بيت را داشته اند ولى امام سجاد - عليه السلام - در پس اين ادعاها، واقعيت را به گونه ديگرى مى بيند. اكنون بايد ديد، امام سجاد - عليه السلام - در كوران چنين دشواريهايى وظيفه امامت را چگونه برعهده گرفت و خط رهبرى را چگونه تداوم بخشيد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
07-10-2021, 20:40
از كربلا تا كوفه

غروب عاشورا، غمبارترين لحظاتى است كه خاندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - و تاريخ شيعه به خود ديده است . بدنهاى گلگون شهيدان ، با سرهاى جدا شده ، افتاده بر بستر خاكها!
خيمه ها، تنها پناهگاه زنان و فرزندان داغديده ، سوخته در آتش عداوت سپاه يزيد!
امكانات محدود اهل بيت ، غارت شده به وسيله سنگدلان كوفى ! جمعى پراكنده در بيابان و برخى دست به دامان يكديگر و زانو زده در پناه هم !
و امام ، در بستر بيمارى ! اما شاهد تمامى دردها و رنجها!
امام سجاد (ع ) در آن روزگار بيش از بيست سال از سن مباركش مى گذشت . در سنى قرار داشت كه هرگز به خود اجازه نمى داد زنده باشد و آن همه بى حرمتى به حريم خاندان رسول (ص ) را نظاره كند! اما چه كند كه تقدير الهى براى حفظ حجت خدا او را به صبر و شكيبايى فرا خوانده تا پس از شهيدان را به همه نسلها برساند و آنچه را ديده براى امت اسلام بازگويد.
برخى مورخان چنين پنداشته اند كه امام سجاد - عليه السلام - در واقعه عاشورا، كودك يا نوجوانى كم سن و سال بوده كه هنوز محاسن در صورت نداشته است ولى دلايل و قراين بسيارى نشان مى دهد كه سن آن حضرت بيش از بيست سال بوده است .
ابن سعد در كتاب طبقات مى گويد:
على بن الحسين - عليه السلام - در واقعه كربلا همراه پدر بود در حالى كه از سن وى بيست و سه يا بيست و چهار سال مى گذشت .
سپس مى گويد: اين كه برخى گفته اند وى كودك بوده و يا موى بر صورت نداشته ، سخنى بى اساس است ، زيرا چگونه ممكن است اين چنين باشد در صورتى كه فرزندش محمد بن على در رخداد عاشورا را حضور داشته است و بعدها جابربن عبدالله انصارى را ملاقات كرده و از او نقل حديث نموده است با توجه به اين كه وفات جابر به سال 78 هجرى قمرى مى باشد. (212) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link212)
ابن جوزى مى گويد: على بن الحسين - عليه السلام - از طبقه دوم تابعين مى باشد و در عاشورا همراه پدر حضور داشته و به دليل بيمارى توان جنگ نداشته است و در آن ايام بيست و سه سال از عمر آن حضرت مى گذشته است .(213) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link213)
بسيارى از ديگر مورخان نيز همين نظريه را ابراز كرده اند. (214) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link214)
به هر حال ، پس از عاشورا، صبحگاه روز بعد خاندان پيامبر را به عنوان اسيران جنگى به سوى كوفه حركت دادند.
آمار دقيقى از اسيران ، در دست نيست . برخى مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 86 نفر و تعداد مردان و پسران را 14 نفر دانسته اند. (215) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link215)
بعضى از تاريخنگاران تعداد شترانى را كه حامل اسيران بوده اند چهل شتر نوشته اند كه بر روى هر يك هودجى بى سرپوش بسته بودند. (216) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link216)
البته ميان اين سخن و نقل شده است كه مى نماياند تعداد مردان جنس ‍ ذكور از اسيران به هنگام ورود به مجلس يزيد در شام ، دوازده نفر بوده اند كه همه آنها در زنجير بوده اند و يا با ريسمان بسته شده بودند. (217) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link217)
در ميان مردان قافله ، على بن الحسين بزرگترين فرد به شمار مى آمد .و از اين رو سختگيرى دشمن نسبت به آن حضرت نيز فزونتر بود چنان كه بسيارى از تاريخ نويسان ياد كرده اند كه امام سجاد (ع ) را بر شترى برهنه و بيجهاز سوار كرده ، دستهاى آن گرامى را بر گردن بسته و بر تن آن حضرت زنجير نهاده بودند!
كمتر مورخى است كه اشاره به غل و زنجير نكرده باشد. (218) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link218)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
07-10-2021, 20:40
ورود به شهر كوفه

بيشتر مورخان روز ورود خاندان عصمت و اهل بيت پيامبر (ص ) را به شهر كوفه روز دوازدهم محرم سال 61 هجرى قمرى دانسته اند. ولى در اين كه چند روز در كوفه توقف داشته اند، نظر دقيقى ابراز نشده است ، هر چند از قراين مختلف و نقلهاى مربوط به ورود قافله حسينى به شهر شام ، مى توان نتيجه گرفت كه توقف آنان در كوفه بيش از يك هفته نبوده است .
البته برخى روز ورود قافله حسينى به شهر كوفه را روز شانزدهم و يا هفدهم محرم دانسته اند كه قرينه اى بر صحت آن در دست نيست . (219) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link219) زيرا ميان كربلا و كوفه فاصله چندانى نبوده است .
بعضى از نويسندگان نيز بر اساس محاسبه اى مجموع سفر قافله حسينى - از كربلا تا مدينه - را صد و سى روز دانست اند و معتهدند كه اهل بيت - عليه السلام - حدود يك ماه در زندان كوفه نگاه داشته شده اند. (220) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link220)
اين نظريه نيز دلايل كافى به همراه ندارد.
سخنان آتشين امام سجاد با كوفيان
رسالت بيدادگرانه امام سجاد - عليه السلام - چندان دير آغاز نشد.
با فاصله اى كوتاه ، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سكوى رهبرى ايستاد.
از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش ‍ فضاى تيره اتهامها و تبليغات مسموم امويان را شكافت كه كورترين چشمها، درخشش حقيقت را ديدند و سنگترين دلها، لرزيد و بر مظلوميت حيسن و خاندانش گريستند و بر آينده خويش بيمناك شدند!
امام على بن الحسين - عليه السلام - در مدت اقامت خويش در كوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ، يك بار روى سخنش با مردم پيمان شكن كوفه بود، و بار ديگر در دارالاماره و در برابر عبيدالله بن زياد.
نخست ، احتجاج آن حضرت با مردم كوفه را مى آوريم :
قافله حسينى را پى از عاشورا به سوى كوفه آوردند و براى آنان در كنار شهر، خيمه زدند.
خاندان حسين - عليه السلام - را - كه اكنون اسيران حكومت اموى شناخته مى شوند - در آن خيمه ها جا دادند.
جارچيان حكومت ، در شهر نفرت و خيانت ، كوفيان را فرا مى خوانند تا از اسيران جنگى خويش ديدار كنند!
از ميهمانانشان ، فرزندان پيامبرشان ، استقبال نمايند!
براستى مگر خانه هاشان را براى پذيرايى از حسين و خاندانش تزيين نكرده اند!
مگر نخلستانها و باغستانهايشان به ثمر ننشسته است !
و مگر براى حمايت از ولايت و امامت آماده نيستند !
آيا با مسلم ، نماز پيمان نخوانده اند !
اكنون نامه اى كه مسلم از زبان آنان براى حسين (ع ) نوشته بود، قاصدان شهادت پاسخش را آورده اند و در كنار دروازه هاى كوفه ، منتظر استقبالند !
كوفيان ، آن قدرها هم كه شهرت يافته اند بى وفا نيستند !
خون از سرنيزه و لبه شمشيرهايشان شستند.
و غبار شرم و خجالت از چهره هاى سياهشان پاك كردند.
و مهر سكوت خانه نشينى وترس از قلبها و قدمهايشان برداشتند !
عبيدالله اجازه داده بود كه از خانه ها بيرون بيايند !
كوفيان هم ، بى شرمان آمدند.
آمدند براى تماشا !
تماشاى بزرگترين ستم تاريخ بر اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله -.
ستمى كه كوفيان پايه هاى آن را بنيان نهاده بودند!
كوفيان ايستاده اند و منتظر ديدن اسيران !
على بن الحسين - عليه السلام - از خيمه ها خارج مى شود.
براى نخستين بار نگاهش در چشمان بى مهر و چهره هاى پيمان شكن كوفيان خيره مى گردد.
براستى ، على بن الحسين با غم انبوهى كه در سينه دارد و با شكوه هاى بى پايانى كه از كوفيان در قلبش نهفته است ، چه بگويد واز كجا آغاز كند!
تاريخنگاران ثبت نكرده اند كه در نخستين لحظه ، كوفيان با مشاهده على بن الحسين (ع ) چه عكس العملى نشان دادند.
گريستند، ناله بر آوردند؟يا هلهله كردند و كف زدند!
هر چه بود، فضاى بيابان آرام نبود.
حذيم بن شريك اسدى روايتگر آن صحنه مى گويد:
على بن الحسين (ع ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند.
همه آرام شدند.
امام برجاى ايستاد، سخنش را با ستايش پروردگار آغاز كرد و بر پيامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنين فرمود:
هان اى مردم ! آن كه مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند كه من على بن الحسين فرزند عمان حسين هستم كه در كنار رود فرات ، با كينه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا كردند بى اين كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
من فرزند كسى هستم كه حريم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند.
من فرزند اويم كه دشمنان انبوه محاصره اش كردند و در تنهايى و بى ياورى - بى آن كه كسى را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براى او بشكافد - به شهادتش رساندند.
و البته اين گونه شهادت ،
- شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت -
افتخار ماست !
هان ، اى مردم اى كوفيان !
شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايى را كه براى پدرم نوشتيد!
نامه هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را!
در نامه هايتان با او عهد پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!
واى بر شما! از آنچه براى آخرت خويش تدارك ديده ايد!
چه زشت و ناروا، انديشيديد و برنامه ريختيد!
پيامبر اكرم (ص ) را با كدام رو با كدام چشم نگاه خواهيد كرد. (221) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link221)
امام سجاد - عليه السلام - در اين بخش از سخنان خويش به آيه اى از قرآن اشاره كرد كه خداوند مى فرمايد ولكم فى رسول الله اسوة حسنه يعنى برنامه هاى پيامبر و شيوه عمل او الگويى شايسته براى شماست . گويا امام با مطرح ساختن اين آيه ، مى خواست به كوفيان بنماياند كه روش آنان مخالف روش پيامبر اسلام است ، چه اين كه پيامبر (ص ) نسبت به خويش بويژه نسبت به فاطمه زهرا و على بن ابى طالب و فرزندان ايشان - حسن بن على وحسين بن على - عليه السلام - محبتى خاص ‍ داشت و درباره رعايت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صريحى به امت كرده بود. از سوى ديگر كوفيان كه به ظاهر هوادار اهل بيت بوده و از ديرزمان با منطق استدلالى شيعه آشنايى داشتند بسرعت منظور امام سجاد - عليه السلام - را دريافتند و يك بار ديگر سخنان على بن ابى طالب - عليه السلام - در گوشهايشان طنين افكند و گويى با همين آيه ، همه چيز را دريافتند از اين رو به جاى اين كه بگذارند بيان امام سجاد و استدلال آن حضرت تمام شود، به اضهار پشيمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند.
كوفيان يكصد فرياد بر آوردند:
اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماييم بى اين كه از اين پس ، روى بگردانيم و نافرمانى كنيم !
اكنون با كسى كه به جنگ شما برخيزد خواهيم جنگيد. و با كسى كه در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهيم داشت .
ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهيم گرفت ! (222) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link222)
سخنان ندامت آميز كوفيان ، جدى مى نمود و شعارهايشان رنگى جذاب داشت ولى نه براى امام سجاد و نه براى آنان كه بارها شعارها و دعوتها و حمايتهاى كوفيان را تجربه كرده بودند! از اين رو امام سجاد - عليه السلام - بى اين كه تحت تاءثير شعارهاى مقطعى و بى اساس كوفيان قرار گيرد بدانها پاسخى مناسب داد.
امام سجاد (ع ) در پاسخ كوفيان فرمود:
هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم كرد اى خيانت پيشگان مكار!
ميان شما و آرمانهايى كه اظهار مى داريد فاصله ها و موانع بسيار است . (223) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link223)
آيا مى خواهيد همان جفا و پيمان شكنى كه با پدران و من داشتيد، دوباره درباره من روا داريد!
نه به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشته اى كه از شما بر تن داريم ، اليتام نيافته است همين ديروز بود كه پدرم به شهادت رسيد در حالى كه خاندانش در كنار او بودند.
داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امير مؤمنان فراموش نشده است .
طعم تلخ مصيبتها هنوز در كامم هست و غمها در گسترده سينه ام موج مى زند.
در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست
تنها مى خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه هزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد! (224) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link224)
امام سجاد (ع ) در پايان اين سخنان كه آتش ندامت و حسرت را درجان كوفيان برافروخت و مهر بى اعتبارى و بى وفايى را براى هميشه بر پيشانى آنان زد، اندوه عميق خويش را با اين شعرها اظهار كرد و بر التهاب قلبها افزود:



لا غرو اءن الحسين و شيخه





قد كاان خيرا من حسين و اءكرما





قتيل تفرحوايا اهل نفسى فداؤ ه





جزاء الذى اءراده نار جهنما




يعنى : اگر حسين - عليه السلام - كشته شد، چندان شكفت نيست .
چرا كه پدرش با همه آن ارزشها و كرامتهاى برتر نيز قبل از او شهادت رسيد.
اى كوفيان ! با آنچه نسبت به حسين روا داشتند شادمان نباشيد.
واقعه اى عظيم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود!
جانم فداى او باد كه در كنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد.
آتش دزخجزا كسانى است كه او را به شهادت رساندند.
در مجلس عبيدالله بن زياد
با توجه به اين كه امام سجاد - عليه السلام - در جمع كاروانيان شهادت ، متمايز از ديگران بود، با ورود آنان به مجلس عبيدالله - والى كوفه - نخستين چيزى كه نظر عبيدالله را جلب كرد وجود مرد جوانى درميان آن كاروان بود.
عبيد الله كه گمان مى كرد در كاروان حسين (ع ) مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسيده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد - عليه السلام - استفسار كرد و توضيح خواست .
كينه و ناپاكى او عميق عبيدالله به او اجازه نميداد كه شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسين - عليه السلام - باشد، چنين مى نمود كه تصميم گرفته است تا على بن الحسين (ع ) را نيز به شهادت رساند.
امام سجاد (ع ) كه نيت و عزم عبيدالله را دريافته بود، به عبيدالله فرمود:
اگر براستى عزم كشتن مرا داريد، شخص امينى را ماءمور كنيد تا از زنان و كودكان سرپرستى كند.
عبيدالله با شنيدن اين سخن ، از تصميم خويش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهى بود.
ابن جرير طبرى ، در نقلى ديگر، واقعه را با تفصيل بيشترى ياد كرده ، مى نويسد:
با ورود قافله حسينى به مجلس تشريفاتى عبيدالله ، عبيدالله به جانب على بن الحسين - عليه السلام - رو كرد و پرسيد: نامت چيست ؟
امام سجاد - عليه السلام - فرمود: نامم على بن الحسين است .
عبيدالله گفت : مگر خداوند على بن الحسين را در كربلا نكشت ؟
عبيدالله با اين تعبير مانند همه جباران سعى كرد تا عمل وحشيانه خود را مستند به دين كند و دشمنان خود را دشمن خدا قلمداد نمايد و علاوه بر اين مى خواست تا با زهر زبان قلبهاى رنجيده يتيمان و زنان داغديده آن محفل را آزرده تر كند.
على بن الحسين ، لختى سكوت كرد.
اما عبيدالله خشن تر و مستبدتر از آن است كه سكوت را از امام سجاد - عليه السلام - بپذيرد ، از اين رو گفت : چرا پاسخ نمى دهى !
على بن الحسين - عليه السلام - فرمود:
الله يتوفى الانفس حين موتها . (225) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link225)
يعنى : خداوند جانها را به هنگام مرگ دريافت مى كند.
كنايه از اين كه خداوند كسى را به قتل نمى رساند، قتل مظلومان و كسانى چون تو است اى عبيدالله ! بلى آن كس كه جانها را به هنگام مرگ دريافت مى كند خداست چه آن مرگ به صورت طبيعى صورت گرفته باشد و چه به وسيله ظلم ظالمان .
و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله . (226) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link226)
يعنى : هيچ انسانى نمى ميرد مگر به اذن مگر به اذن الهى .
كنايه از اين كه نه تنها خداوند روح پاكمردان را دريافت مى كند، بلكه مرگ همه انسانها به اذن و اجازه خداست و اين اذن و اجازه بدان معنا نيست كه خداوند انسانها را مى كشد.
عبيدالله با مشاهده آن حضور ذهن و دريافت آن جواب كوبنده ، از جوانى كه زنجير اسارت بر تن و جراحتهاى انبوه در قلب دارد! خشمگين شد و دستور داد تا على بن الحسين را نير به شهادت برسانند. ولى زينب كبرا عليها السلام فرياد بر آورد.
يا بن زياد حسبك من دمائنا اسالك بالله ان فتلته الا قتلتنى معه ..
يعنى ؛ اى ابن زياد! آن همه از خونها ما كه ريخته اى برايت كافى نيست ! سوگند به خدا! اگر مى خواهى او را بكشى مرا هم بكش ...
به هر حال سوز و گداز سخنان زينت و شرايط محفل به گونه اى بود كه ابن زياد از كشتن امام سجاد - عليه السلام - چشم پوشيد. (227) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link227)
از كوفه تا شهر شام
قافله خزان ديده خاندان حسين - عليه السلام - چند روزى در كوفه تحت نظر قرار داشتند (228) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link228) و به شدت كنترل مى شدند!
دستگاه خلافت يزيد كه همواره در جريان پيشرفت كار سپاه و شهادت حسين بن على - عليه السلام - و اسارت خاندانش قرار مى گرفت ، از پيروزى سريع خويش بر نهضت حسينى ، بشدت هيجان زده بود!
دستگاه خلافت ، درصدد بر آمد تا از اين پيروزى سياسى ، در استحكام بخشيدن به پايه هاى استبداد و فرو نشاندن نغمه هاى مخالف ، حداكثر استفاده را بكند. از اين رو تصميم گرفت تا قافله اسيران كربلا را با شكلى خاص و عبرت انگيز از كوفه به شام حركت دهند تا طى مراسمى ويژه آنان به مجلس يزيد وارد شود و همه نمايندگان سياسى ساير كشورهاى و نيز مدعيان داخلى ، سلطه يزيد بر جامعه خويش را در يابند.
بر اين اساس پس از چند روزى ، كاروان اسيران كاروان اسيران كربلا، همره با سرهاى پاك شهدا به سوى شام به حركت در آمدند. و اين در حالى بود كه هنوز آثار بيمارى از على بن الحسين - عليه السلام - زدوده نشده بود! (229) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link229)
بلاذرى مى نويسد: همراه با قافله اسيران 72 سر از ياران حسين (ع ) نيز از كربلا به كوفه حمل گرديد و كسانى كه نظارت و دخالت داشتند، عبارتند از: شمر بن ذى الجوشن ، قيس بن اشعث ، عمروبن حجاج زبيدى و غرة بن قيس احمسى . (230) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link230)
بعيد نيست كه همه سرهاى مقدسى كه از كربلا به كوفه حمل شده بود، از كوفه نيز به سوى شام فرستاده شده باشد.
البته در تعداد سرهاى مقدسى كه به شام حمل شده اتفاق نظر وجود ندارد.
كسانى كه ماءموريت يافتند تا قافله حسينى را از كوفه تا شام ببرند، بنابر نقل ابن جرير طبرى عبادت بودند از: مخفربن ثعلبه و شمر بن ذى الجوشن . (231) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link231)
مورخان ديگرى نيز از اين دو تن ياد كرده اند. (232) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link232)
ولى روشن است كه اين دو نفر عنوان سرپرستى داشته اند، و جز آن دو تعداد زيادى از سپاهيان ، همراه قافله بوده اند به طورى كه برخى مورخان تعداد آنها را تا پانصد نفر دانسته اند. (233) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link233)
بنا بر آنچه علامه مجلسى ياد كرده است ، تنها چهل نفر از سپاه ابن زياد، مسئوليت حمل سرهاى شهدا را بر عهده داشته اند. (234) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link234)
خط سير قافله اسيران
فاصله ميان كوفه تا شام حدود صد و هفتاد فرسخ بوده است ولى به طور قطعى روشن نيست كه خط سير قافله اسيران از كوفه تا شام چگونه بوده است .
برخى از مورخان و محققان براساس تحقيقات خويش بر اين عقيده اند كه مسير كاروان ، از شمال بين النهرين مى گذشته است و اين معروفترين راهى بوده كه اعراب و دمشق را با يكديگر است و اين معروفترين راهى بوده كه اعراب و دمشق را با يكديگر مرتبط مى ساخته است .
قسمتى از اين مسير، از كنار ساحل غربى فرات مى گذشته است .
در اين خط سير، اولين پس از كوفه قادسيه بوده است و سپس اثيم - كه يكى از ميدان هاى جنگ روميان و ايرانيان در دوره ساسانيان به شمار آمده است - البته ميان قادسيه و اثيم منزلهاى ديگرى نيز منزلهاى ديگرى نيز وجود داشته است . مجموع منزلهايى كه در اين مسير ياد كرده اند، عبارت است : قادسيه ، هيت ، ناووسه ، آلوسه ، حديثه ، اثيم ، رقه ، حلاوه ، سفاخ ، عليث و دير الزوز كه پس از آن وارد دمشق مى شده اند. (235) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link235)
از جمله رخدادهايى كه در اين خط سير ياد كرده اند اين است كه وقتى قافله اهل بيت - عليه السلام - به سفاخ رسيد، باران شديد، باران شديد حركت شتران را مواجه با مشكل ساخت ، ناگزير چند روزى توقف كردند و اين توقف زمينه اى شد تا شائق پسر سهل بن ساعدى - از صحابه پيامبر - صلى الله عليه وآله - موضوع شهادت فرزند رسول خدا نسبت به حسين بن على - عليه السلام - براى مردم بازگو كند و اهل بيت در آن سرزمين مورد حمايت و محبت مردم قرار گيرد. (236) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link236)
درباره خط سير قافله بيت - عليه السلام - نظر ديگرى نيز وجود دارد كه آن را ابى محنف مقتل خويش - كه معتبرترين مقاتل به شمار مى آيد - ياد كرده است .
او مى گويد:
كاروان اسيران از طريق بيابانهاى خشك به سوى شام برده شده اند زيرا اين مسير كوتاهترين راه ميان عراق و سوريه به شمار مى آمده است .
منزلهايى كه در اين مسير وجود داشته عبارت است از:
كوفه ، شرق حصاصه ، (237) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link237)تكريب ، (238) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link238) دير اعور، (239) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link239) لبا، (240) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link240) كحيل ، (241) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link241)حجينه ، (242) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link242) موصل ، (243) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link243) تصيبين ، (244) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link244) عين الورد، (245) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link245) قنسرين ، (246) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link246) معرة النعنان ، (247) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link247) كفر طاب ، (248) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link248) حماة ، (249) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link249) حمص ، (250) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link250) بعلمبك ، (251) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link251) صومعه راهب ، (252) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link252) شام . (253) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link253)
ابن جرير طبرى مى نويسد:
على بن الحسين در طول مسير كوفه تا شام ، باكسى سخن نگفته است . (254) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link254)
اما، از برخى منابع ديگر استفاده مى شود كه هر جا زمينه اى پديد مى آمده ، امام سجاد - عليه السلام - از فرصت استفاده مى شود كه هر جا زمينه اى پديد مى آمده ، امام سجاد - عليه السلام - از فرصت استفاده كرده و به هدايت و روشنگرى مردم مى پرداخته است .
در يكى از منزلهاى ميان راه امام اشعارى را براى مردم خواند كه در آنها برخى حقايق گنجانيده شده بود.
آن اشعار را چنين ثبت كرده اند:



ساده العلوج فما ترضى بذا العرب

وصار يقدم راءس الامة الذنب



يا للرجال مما ياءتى الزمان به

من العجيب الذى مامثله عجب



ال الرسول على الافتاب عارية

و ال مروان يسرى تحتهم نجب (255) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link255)




يعنى ؛ مردمان پس و فرومايه ، به سيادت وآقايى رسيدند و آنان كهدر علم و شرافت و ارزشهاى انسانى - در پايين ترين مرتبه قرار دارند، جاى رهبران راستين را گرفته و بر منصبهاى اجتماعى تكيه زده اند، و اين چيزى است كه غير تمندان عرب بدان رضا نمى دهند.
واى بر مردان نمى دهند.
واى بر مردان و مردمان از شگفتيهايى كه روزگار برايشان پديد مى آورد!
خاندان پيامبر بر شتران برهنه سوار باشند! ولى خاندان مروان بر اسبهاى رهوار سوار گردند و راه پويند!
گذارى غمبار از شهر بعلبك
چنان كه از برخى تاريخى ياد شد خط سير كروان اهل بيت (ع ) از شهر بفلبك نيز مى گذشت .
شهرها هر چه به شام ، منطقه حاكميت امويان نزديكتر مى شد، مردمانش از اهل بيت دورتر بودند و الفت آنان با اسلام اموى بيش از شناخت ايشان از اسلام محمدى و علوى بود.
سلطه امويان بر اين مناطق ، اجازه نمى داد تا راويان صادق ، فضايل اهل بيت و على بن ابى طالب را براى مردم بازگو كنند، بلكه به عكس راويانى اجازه حديث گفتن داشتند كه در راستاى اهداف و منافع دستگاه خلافت به جعل حديث بپردازند.
از اين رو دور از انتظار نمى نمود كه ساكنان بعلبك با مشاهده كاروان اهل بيت - عليه السلام - و اسيران ستمديده ، به شادى و سرور بپردازند. بويژه كه حاكمان و مسؤ ولان آن منطقه ، از قبل تبليغاتى عليه آن كاروان صورت داده بودند!
با اين زمينه ها مردم بعلبك تاشش مايلى از شهر بيرون آمده و به روش ‍ خاص خود به جشن و شادى پرداختند!
منظره اى بود كه چه بسا، كاروانيان شهادت و اسارت ، تا آن روز تلختر از آن را نديده بودند.
شلاق خنده ها، تنهاى رنجور يتيمان و زنان داغديده را بشدت شكنجه مى داد.
سخنان شماتت آميز و آكنده از طعن آنان ، قلبهاى مجروح را مجروحتر مى ساخت .
اين چنين بود كه ام كلثوم - دختر امير المؤمنين عليها السلام - بر آن مردم نفرين كرد و فرمود:
اباد الله كثر تكم و سلط عليكم من لا يرحمكم . (256) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link256)
خداوند جمعتان را پراكنده و نابود سازد و كسى را بر شما مسلط نمايد كه بر شما رحم نياورد.
و در اين شرايط قطره هاى اشك بر چهره على بن الحسين فرو مى غلتيد و شعله هاى قلبش را با اين اشعار به مردمان غفلت زده بعلبك مى نماياند.



هو الزمان فلاتفنى عجابيه

عن الكرام و ماتهدى مصائبه



فليت شعرى الى كم ذا تحربنا

صروفه الى كم ذا نجاذبه



يسرى بنا فوق افتاب بلاوطا

صروفه الى كم ذا نجاذبه



كاننا من اسارى الروم بينهموا

كاننا كل ما قاله الرحمن كاذبه



كفرتم برسول الله و يلكموا

فكنتم مثل من ضلت مذاهبه (257) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link257)




يعنى ؛ آرى روزگار است و شگفتينهاى پايان ناپذير و مصبيتهاى مداوم آن !
اى كاش مى دانستم كشمكشهاى گردون تاكى و تاكجا ما را به همراه مى برد و تا چه وقت روزگار از ما روى بر مى تابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سير ميدهد در حالى كه سواران بر شترهاى نجيب ، خويش را از گزند دشواريهاى راه در امان مى دارند.
گويى كه ما اسيران رومى هستيم كه اكنون در حلقه محاصره ايشان قرار گرفته ايم ! ما با ما چنان روبرو مى شوند كه گويى ما منكر تمامى آيات قرآنيم !
واى بر شما، اى مردمان غفلت زده ، شما به پيامبر - صلى الله عليه وآله - كفر ورزيديد و زحمات او را ناسپاسى كرديد، و چونان گمراهان راه پيموديد!
ورود به شام ، دشوارترين لحظه ها
امام سجاد - عليه السلام - از پس مرارتهاى فراوان ، سرانجام جام همراه با كاروان رنجديده اسيران به شهر شام ، شهر دشنام ، شهر دسيسه هاى سياسى و شهر عدوات با اهل بيت - عليه السلام - نزديك مى شود.
از شهرى كه مردان و زنان پنجاه ساله اش در طول عمرشان جز بدگويى از على بن ابى طالب نشنيده بودند و لعن و سب او را فريضه مى شمردند، چه انتظارى مى رفت .
كوفيان كه هوادار بودند و على بن ابى طالب در ميانش به ارزشهاى بى بديل شناخته شده بود، چه كردند! كه شاميان بكنند!
شام از روزى كه به وسيله مسلمانان به سرزمينهاى اسلامى پيوسته بود، همواره فرمانروايى به خود ديده بود چونان خالدبن وليد و معاويه بن ابى سفيان ؛ نه پيامبر - صلى الله عليه وآله - را ديده بودند و نه با شخصيت صحابه راستين آشنايى داشتند. از اين رو الگوى اسلام و مسلمانى آنان ، معاويه و امويان بودند!
مسعودى مورخ نام آشنا، در كتاب مروج الذهب نكته اى را ياد كرده است كه نشانگر ميزان آگاهى شاميان از واقعيتهاى جهان اسلام و معارف اسلامى است . او و مردم آن سامان با برخى واقعيتهاى قدرى آشنا شده بودند عبدالله بن على ، گروهى از بزرگان شام نزد سفاح - نخستين خليفه عباسى - فرستاد و گفت اينان از خردمندان اين سرزمين هستند و همه سوگند يادمى كنند كه تاكنون جز بنى اميه خويشاوندى براى رسول خدا نمى شناخته اند تا ميراث بر او باشند! (258) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link258)
توجه به اين نكات و زمينه هاى ، روشن مى سازد كه آنچه مورخان و صاحبان مقاتل درباره ورود اهل بيت به شام نوشته اند، چندان دور از واقعيت و دور از انتظار نبوده است !
نخستين طنين حق در گوش شاميان
ديلم بن عمر مى گويد: آن روز كه كاروان اسيران آل رسول وارد شام شدند، من در شام بودم و حركت آنان را در شهر با چشمان خويش ديدم . اهل بيت را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختى آنان را متوقف ساختند.
در اين ميان پيرمردى از شاميان در برابر على بن الحسين كه سالار آن قافله شناخته مى شد ايستاد و گفت : خداى را سپس كه شما را كشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پيشواى مؤمنان - يزيد بن معاويه - را بر شما پيروز گرديد!
على بن الحسين - عليه السلام - لب فرو بسته داشت تا آنچه پيرمرد در دل دارد بگويد.
وقتى سخنان پيرمرد به پايان رسيد امام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل كردم تا حرفهايت تمام شود. اكنون شايسته است تو نيز سخنان مرا بشنوى .
پيرمرد گفت : براى شنيدن آماده ام ؟
على بن الحسين - عليه السلام - فرمود: آيا قرآن تلاوت كرده اى ؟
پيرمرد: آرى .
على بن الحسين : آيا آيه ره خوانده اى كه خداوند مى فرمايد: قل لااسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (259) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link259)
يعنى اى پيامبر به مردمان بگو من در برابر تلاشهايى كه براى هدايت شما به كار بسته ام پاداشى نمى خواهم جز اين كه خويشان و نزديكان مرا دوست بداريد
پيرمرد آرى اين آيه را خوانده ام (ولى اين آيه چه ارتباطى با شما دارد؟
امام سجاد ع مقصود اين آيه از خويشان پيامبر مائيم .
سپس امام ع پرسيد اى پيرمرد آيا اين آيه را خوانده اى كه خداوند مى فرمايد: وآت ذاالقربى حقه (260) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link260)
يعنى حق خويشاوندان و نزديكانت را به ايشان پرداخت كن .
مرد شامى : آيا شماييد ذوى القربى و خويشاوند پيامبر؟
امام على (ع ): بلى ما هستيم . آيا سخن خدا را در قرآن خوانده اى كه فرموده است :
واعلمو انما غنمتم من شيى ء خمسه و للرسول ولذى القربى . (261) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link261)
يعنى ؛ آنچه غنيمت به چنگ مى آوريد يك پنجم آن از خدا رسول ونزديگان اوست .
مرد شامى : آرى خوانده ام .
امام : مقصود از ذوى القربى در اين آيه نيز ما هستيم . آيا تلاوت كرده اى اين آيه :
انما يريد الله ليذهب عنكم الرحبس اهل البيت و يطيهرا (262) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link262)
يعنى : همانا خداوند اراده كرده است كه پليدى و گناه از شما اهل بيت زدوده شود و شما را به گونه اى بى بديل پاك گرداند.
اى مرد شامى آيا در ميان مسلمانان كسى جز ما اهل بيت رسول خدا شناخته مى شود!
مرد شامى كه تا آن لحظه با منطق قرآنى اهل بيت مواجه نشده بود وآنچه از اسلام شنيده و شناخته بود، گزافه هاى دستگاه تبليغاتى و مسموم اموى بود، به خود آمد، شرمسار شد، دستهايش را به سوى آسمان بالا برد و با همان طنين كه تا لحظه اى قبل ندانسته و ناخواسته براى دستگاه اموى شعار مى داد، به توبه و استغفار پرداخت و گفت :
اللهم انى اتوب اليك ، اللهم انى اتوب اليك ، اللهم انى اتوب اليك ، من عداوة آل محمد و ابراء اليك ممن قتل اهل بيت محمد (ص ) و لقد قراءت القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل اليوم (263) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link263)
مرد شامى سه مرتبه از درگاه خداوند طلب آمرزش كرد و گفت : خداوندا من از دشمنى خاندان پيامبرى بيزارى مى جويم و به سوى تو رو مى آوريم . و انزجار خود را از كشندگان خاندان پيامبر (ص ) اعلام مى كنم . من روزگاران دراز قرآن تلاوت كرده ام ولى تا امروز مفاهيم و معارف آنرا درك نكرده بودم .
آنچه ميان على بن الحسين - عليه السلام - و اين مرد شامى رد و بدل گرديد شايد نخستين ضربه اى بود كه بر پندار خفته شاميان وارد شد و باورهاى گذشته آنان را بشدت مخدوش ساخت و هلهله هاى و شادمانيهاى آنان را به سردى و سكوتى پر معنا فرو برد.
شماتت كينه توزان
منظره حزن انگيز كودكان يتيم و زنان محجوب و گرفتار در بند اسارت و چهره هاى معنوى خاندان رسالت و سخنانى كه ميان ايشان و كاروانيان رد و بدل مى شد، چه بسا در قلب گول خوردگان شامى و مردمان بى غرض ‍ ايشان تاءثير مى كرد و شاديهايشان را به غم اظهار خشمشان را نسبت به اقل بيت به ملاطفت و همدردى مبدل مى كرد. اما در اين كينه توزانى بودند كه نور حقيقت راهى به دلهايشان نداشت و اسارت و مظلوميت اقل بيت را فرصت مناسبى براى انتقامجويى و شماتت آنان
مى پنداشتند.
ابراهيم فرزند طلحه از جمله اين شماتت كنندگان است .
وى كسى است كه پدرش طلحه از جمله برافروزندگان آتش جنگ جمل بود.(264) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link264)
طلحه در همان جنگ كه عليه على بن ابى طالب برپاشده بود كشته شد.
ابراهيم مرگ پدرش را از ناحيه خاندان على (ع ) مى ديد و دى دل كينه ديرينه داشت .
او نيز مانند شاميان به تماشاى كاروان اسيران اهل بيت (ع ) آمده بود .
نگاهش به على بن الحسين (ع ) افتاد گويى جراحت عقده هايش دوباره شكافته مجسم گرديد. از روى انتقامجويى گفت :
اى فرزند على ، چه كسى پيروز است ؟
منظور ابراهيم از اين سخن ، يادآورى گذشته بود.
او مى خواست بگويد، اگر بنى هاشم در جنگ جمل پيروز شدند، اما در نهايت همه آن پيروزيها به شكست منتهى شده است . و شما كه فرزندان على (ع ) هستيد امروز در بند اسارتيد من كه فرزند طلحه هستم ، اكنون آزادم و تماشاگر!
مجال ، مجال استدلال و مباحثه نبود.
ابراهيم با مرد شامى فرق مى كرد. مرد شامى گول خورده بود و بى غرض ، اما ابراهيم اهل بيت را خوب مى شناسد و سخنانش از روى انتقامجويى است . امام سجاد (ع ) به او پاسخى كوتاه مى دهد و مى فرمايد:
اگر مى خواهى بدانى چه كسى پيروز است ، هنگام نماز اذان و اقامه بگو. (265) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link265)
سخن كوتاه - اما قاطع - امام سجاد (ع ) به ابراهيم ، پيامى ژرف به همراه داشت . و به او ياد آورى مى كرد كه اى ابراهيم جنگ ما در گذشته و خال براى عزت و قدرت دنيايى نبود كه اكنون ما شكست خورده باشيم و تو و يزيد پيروزمند باشيد. جنگ و قيام ما براى زنده ماندن پيام توحيد و نداى وحى و رسالت بود تا زمانى كه از ماءذنه ها نداى شهداى لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله بلند باشد و مسلمانان براى نماز خويش ‍ در اذان و اقامه اين شعارهاى توحيدى و محمدى را تكرار كنند، ما پيروزيم .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
10-10-2021, 20:41
سخنان آتشين امام سجاد با كوفيان

رسالت بيدادگرانه امام سجاد - عليه السلام - چندان دير آغاز نشد.
با فاصله اى كوتاه ، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سكوى رهبرى ايستاد.
از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش ‍ فضاى تيره اتهامها و تبليغات مسموم امويان را شكافت كه كورترين چشمها، درخشش حقيقت را ديدند و سنگترين دلها، لرزيد و بر مظلوميت حيسن و خاندانش گريستند و بر آينده خويش بيمناك شدند!
امام على بن الحسين - عليه السلام - در مدت اقامت خويش در كوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ، يك بار روى سخنش با مردم پيمان شكن كوفه بود، و بار ديگر در دارالاماره و در برابر عبيدالله بن زياد.
نخست ، احتجاج آن حضرت با مردم كوفه را مى آوريم :
قافله حسينى را پى از عاشورا به سوى كوفه آوردند و براى آنان در كنار شهر، خيمه زدند.
خاندان حسين - عليه السلام - را - كه اكنون اسيران حكومت اموى شناخته مى شوند - در آن خيمه ها جا دادند.
جارچيان حكومت ، در شهر نفرت و خيانت ، كوفيان را فرا مى خوانند تا از اسيران جنگى خويش ديدار كنند!
از ميهمانانشان ، فرزندان پيامبرشان ، استقبال نمايند!
براستى مگر خانه هاشان را براى پذيرايى از حسين و خاندانش تزيين نكرده اند!
مگر نخلستانها و باغستانهايشان به ثمر ننشسته است !
و مگر براى حمايت از ولايت و امامت آماده نيستند !
آيا با مسلم ، نماز پيمان نخوانده اند !
اكنون نامه اى كه مسلم از زبان آنان براى حسين (ع ) نوشته بود، قاصدان شهادت پاسخش را آورده اند و در كنار دروازه هاى كوفه ، منتظر استقبالند !
كوفيان ، آن قدرها هم كه شهرت يافته اند بى وفا نيستند !
خون از سرنيزه و لبه شمشيرهايشان شستند.
و غبار شرم و خجالت از چهره هاى سياهشان پاك كردند.
و مهر سكوت خانه نشينى وترس از قلبها و قدمهايشان برداشتند !
عبيدالله اجازه داده بود كه از خانه ها بيرون بيايند !
كوفيان هم ، بى شرمان آمدند.
آمدند براى تماشا !
تماشاى بزرگترين ستم تاريخ بر اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله -.
ستمى كه كوفيان پايه هاى آن را بنيان نهاده بودند!
كوفيان ايستاده اند و منتظر ديدن اسيران !
على بن الحسين - عليه السلام - از خيمه ها خارج مى شود.
براى نخستين بار نگاهش در چشمان بى مهر و چهره هاى پيمان شكن كوفيان خيره مى گردد.
براستى ، على بن الحسين با غم انبوهى كه در سينه دارد و با شكوه هاى بى پايانى كه از كوفيان در قلبش نهفته است ، چه بگويد واز كجا آغاز كند!
تاريخنگاران ثبت نكرده اند كه در نخستين لحظه ، كوفيان با مشاهده على بن الحسين (ع ) چه عكس العملى نشان دادند.
گريستند، ناله بر آوردند؟يا هلهله كردند و كف زدند!
هر چه بود، فضاى بيابان آرام نبود.
حذيم بن شريك اسدى روايتگر آن صحنه مى گويد:
على بن الحسين (ع ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند.
همه آرام شدند.
امام برجاى ايستاد، سخنش را با ستايش پروردگار آغاز كرد و بر پيامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنين فرمود:
هان اى مردم ! آن كه مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند كه من على بن الحسين فرزند عمان حسين هستم كه در كنار رود فرات ، با كينه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا كردند بى اين كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
من فرزند كسى هستم كه حريم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند.
من فرزند اويم كه دشمنان انبوه محاصره اش كردند و در تنهايى و بى ياورى - بى آن كه كسى را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براى او بشكافد - به شهادتش رساندند.
و البته اين گونه شهادت ،
- شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت -
افتخار ماست !
هان ، اى مردم اى كوفيان !
شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايى را كه براى پدرم نوشتيد!
نامه هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را!
در نامه هايتان با او عهد پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!
واى بر شما! از آنچه براى آخرت خويش تدارك ديده ايد!
چه زشت و ناروا، انديشيديد و برنامه ريختيد!
پيامبر اكرم (ص ) را با كدام رو با كدام چشم نگاه خواهيد كرد. (221) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link221)
امام سجاد - عليه السلام - در اين بخش از سخنان خويش به آيه اى از قرآن اشاره كرد كه خداوند مى فرمايد ولكم فى رسول الله اسوة حسنه يعنى برنامه هاى پيامبر و شيوه عمل او الگويى شايسته براى شماست . گويا امام با مطرح ساختن اين آيه ، مى خواست به كوفيان بنماياند كه روش آنان مخالف روش پيامبر اسلام است ، چه اين كه پيامبر (ص ) نسبت به خويش بويژه نسبت به فاطمه زهرا و على بن ابى طالب و فرزندان ايشان - حسن بن على وحسين بن على - عليه السلام - محبتى خاص ‍ داشت و درباره رعايت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صريحى به امت كرده بود. از سوى ديگر كوفيان كه به ظاهر هوادار اهل بيت بوده و از ديرزمان با منطق استدلالى شيعه آشنايى داشتند بسرعت منظور امام سجاد - عليه السلام - را دريافتند و يك بار ديگر سخنان على بن ابى طالب - عليه السلام - در گوشهايشان طنين افكند و گويى با همين آيه ، همه چيز را دريافتند از اين رو به جاى اين كه بگذارند بيان امام سجاد و استدلال آن حضرت تمام شود، به اضهار پشيمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند.
كوفيان يكصد فرياد بر آوردند:
اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماييم بى اين كه از اين پس ، روى بگردانيم و نافرمانى كنيم !
اكنون با كسى كه به جنگ شما برخيزد خواهيم جنگيد. و با كسى كه در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهيم داشت .
ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهيم گرفت ! (222) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link222)
سخنان ندامت آميز كوفيان ، جدى مى نمود و شعارهايشان رنگى جذاب داشت ولى نه براى امام سجاد و نه براى آنان كه بارها شعارها و دعوتها و حمايتهاى كوفيان را تجربه كرده بودند! از اين رو امام سجاد - عليه السلام - بى اين كه تحت تاءثير شعارهاى مقطعى و بى اساس كوفيان قرار گيرد بدانها پاسخى مناسب داد.
امام سجاد (ع ) در پاسخ كوفيان فرمود:
هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم كرد اى خيانت پيشگان مكار!
ميان شما و آرمانهايى كه اظهار مى داريد فاصله ها و موانع بسيار است . (223) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link223)
آيا مى خواهيد همان جفا و پيمان شكنى كه با پدران و من داشتيد، دوباره درباره من روا داريد!
نه به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشته اى كه از شما بر تن داريم ، اليتام نيافته است همين ديروز بود كه پدرم به شهادت رسيد در حالى كه خاندانش در كنار او بودند.
داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امير مؤمنان فراموش نشده است .
طعم تلخ مصيبتها هنوز در كامم هست و غمها در گسترده سينه ام موج مى زند.
در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست
تنها مى خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه هزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد! (224) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link224)
امام سجاد (ع ) در پايان اين سخنان كه آتش ندامت و حسرت را درجان كوفيان برافروخت و مهر بى اعتبارى و بى وفايى را براى هميشه بر پيشانى آنان زد، اندوه عميق خويش را با اين شعرها اظهار كرد و بر التهاب قلبها افزود:



لا غرو اءن الحسين و شيخه






قد كاان خيرا من حسين و اءكرما






قتيل تفرحوايا اهل نفسى فداؤ ه






جزاء الذى اءراده نار جهنما





يعنى : اگر حسين - عليه السلام - كشته شد، چندان شكفت نيست .
چرا كه پدرش با همه آن ارزشها و كرامتهاى برتر نيز قبل از او شهادت رسيد.
اى كوفيان ! با آنچه نسبت به حسين روا داشتند شادمان نباشيد.
واقعه اى عظيم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود!
جانم فداى او باد كه در كنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد.
آتش دزخجزا كسانى است كه او را به شهادت رساندند.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
10-10-2021, 20:42
در مجلس عبيدالله بن زياد
با توجه به اين كه امام سجاد - عليه السلام - در جمع كاروانيان شهادت ، متمايز از ديگران بود، با ورود آنان به مجلس عبيدالله - والى كوفه - نخستين چيزى كه نظر عبيدالله را جلب كرد وجود مرد جوانى درميان آن كاروان بود.
عبيد الله كه گمان مى كرد در كاروان حسين (ع ) مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسيده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد - عليه السلام - استفسار كرد و توضيح خواست .
كينه و ناپاكى او عميق عبيدالله به او اجازه نميداد كه شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسين - عليه السلام - باشد، چنين مى نمود كه تصميم گرفته است تا على بن الحسين (ع ) را نيز به شهادت رساند.
امام سجاد (ع ) كه نيت و عزم عبيدالله را دريافته بود، به عبيدالله فرمود:
اگر براستى عزم كشتن مرا داريد، شخص امينى را ماءمور كنيد تا از زنان و كودكان سرپرستى كند.
عبيدالله با شنيدن اين سخن ، از تصميم خويش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهى بود.
ابن جرير طبرى ، در نقلى ديگر، واقعه را با تفصيل بيشترى ياد كرده ، مى نويسد:
با ورود قافله حسينى به مجلس تشريفاتى عبيدالله ، عبيدالله به جانب على بن الحسين - عليه السلام - رو كرد و پرسيد: نامت چيست ؟
امام سجاد - عليه السلام - فرمود: نامم على بن الحسين است .
عبيدالله گفت : مگر خداوند على بن الحسين را در كربلا نكشت ؟
عبيدالله با اين تعبير مانند همه جباران سعى كرد تا عمل وحشيانه خود را مستند به دين كند و دشمنان خود را دشمن خدا قلمداد نمايد و علاوه بر اين مى خواست تا با زهر زبان قلبهاى رنجيده يتيمان و زنان داغديده آن محفل را آزرده تر كند.
على بن الحسين ، لختى سكوت كرد.
اما عبيدالله خشن تر و مستبدتر از آن است كه سكوت را از امام سجاد - عليه السلام - بپذيرد ، از اين رو گفت : چرا پاسخ نمى دهى !
على بن الحسين - عليه السلام - فرمود:
الله يتوفى الانفس حين موتها . (225) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link225)
يعنى : خداوند جانها را به هنگام مرگ دريافت مى كند.
كنايه از اين كه خداوند كسى را به قتل نمى رساند، قتل مظلومان و كسانى چون تو است اى عبيدالله ! بلى آن كس كه جانها را به هنگام مرگ دريافت مى كند خداست چه آن مرگ به صورت طبيعى صورت گرفته باشد و چه به وسيله ظلم ظالمان .
و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله . (226) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link226)
يعنى : هيچ انسانى نمى ميرد مگر به اذن مگر به اذن الهى .
كنايه از اين كه نه تنها خداوند روح پاكمردان را دريافت مى كند، بلكه مرگ همه انسانها به اذن و اجازه خداست و اين اذن و اجازه بدان معنا نيست كه خداوند انسانها را مى كشد.
عبيدالله با مشاهده آن حضور ذهن و دريافت آن جواب كوبنده ، از جوانى كه زنجير اسارت بر تن و جراحتهاى انبوه در قلب دارد! خشمگين شد و دستور داد تا على بن الحسين را نير به شهادت برسانند. ولى زينب كبرا عليها السلام فرياد بر آورد.
يا بن زياد حسبك من دمائنا اسالك بالله ان فتلته الا قتلتنى معه ..
يعنى ؛ اى ابن زياد! آن همه از خونها ما كه ريخته اى برايت كافى نيست ! سوگند به خدا! اگر مى خواهى او را بكشى مرا هم بكش ...
به هر حال سوز و گداز سخنان زينت و شرايط محفل به گونه اى بود كه ابن زياد از كشتن امام سجاد - عليه السلام - چشم پوشيد. (227) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link227).

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
12-10-2021, 21:31
از كوفه تا شهر شام

قافله خزان ديده خاندان حسين - عليه السلام - چند روزى در كوفه تحت نظر قرار داشتند (228) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link228) و به شدت كنترل مى شدند!
دستگاه خلافت يزيد كه همواره در جريان پيشرفت كار سپاه و شهادت حسين بن على - عليه السلام - و اسارت خاندانش قرار مى گرفت ، از پيروزى سريع خويش بر نهضت حسينى ، بشدت هيجان زده بود!
دستگاه خلافت ، درصدد بر آمد تا از اين پيروزى سياسى ، در استحكام بخشيدن به پايه هاى استبداد و فرو نشاندن نغمه هاى مخالف ، حداكثر استفاده را بكند. از اين رو تصميم گرفت تا قافله اسيران كربلا را با شكلى خاص و عبرت انگيز از كوفه به شام حركت دهند تا طى مراسمى ويژه آنان به مجلس يزيد وارد شود و همه نمايندگان سياسى ساير كشورهاى و نيز مدعيان داخلى ، سلطه يزيد بر جامعه خويش را در يابند.
بر اين اساس پس از چند روزى ، كاروان اسيران كاروان اسيران كربلا، همره با سرهاى پاك شهدا به سوى شام به حركت در آمدند. و اين در حالى بود كه هنوز آثار بيمارى از على بن الحسين - عليه السلام - زدوده نشده بود! (229) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link229)
بلاذرى مى نويسد: همراه با قافله اسيران 72 سر از ياران حسين (ع ) نيز از كربلا به كوفه حمل گرديد و كسانى كه نظارت و دخالت داشتند، عبارتند از: شمر بن ذى الجوشن ، قيس بن اشعث ، عمروبن حجاج زبيدى و غرة بن قيس احمسى . (230) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link230)
بعيد نيست كه همه سرهاى مقدسى كه از كربلا به كوفه حمل شده بود، از كوفه نيز به سوى شام فرستاده شده باشد.
البته در تعداد سرهاى مقدسى كه به شام حمل شده اتفاق نظر وجود ندارد.
كسانى كه ماءموريت يافتند تا قافله حسينى را از كوفه تا شام ببرند، بنابر نقل ابن جرير طبرى عبادت بودند از: مخفربن ثعلبه و شمر بن ذى الجوشن . (231) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link231)
مورخان ديگرى نيز از اين دو تن ياد كرده اند. (232) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link232)
ولى روشن است كه اين دو نفر عنوان سرپرستى داشته اند، و جز آن دو تعداد زيادى از سپاهيان ، همراه قافله بوده اند به طورى كه برخى مورخان تعداد آنها را تا پانصد نفر دانسته اند. (233) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link233)
بنا بر آنچه علامه مجلسى ياد كرده است ، تنها چهل نفر از سپاه ابن زياد، مسئوليت حمل سرهاى شهدا را بر عهده داشته اند. (234) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link234)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
12-10-2021, 21:31
خط سير قافله اسيران

فاصله ميان كوفه تا شام حدود صد و هفتاد فرسخ بوده است ولى به طور قطعى روشن نيست كه خط سير قافله اسيران از كوفه تا شام چگونه بوده است .
برخى از مورخان و محققان براساس تحقيقات خويش بر اين عقيده اند كه مسير كاروان ، از شمال بين النهرين مى گذشته است و اين معروفترين راهى بوده كه اعراب و دمشق را با يكديگر است و اين معروفترين راهى بوده كه اعراب و دمشق را با يكديگر مرتبط مى ساخته است .
قسمتى از اين مسير، از كنار ساحل غربى فرات مى گذشته است .
در اين خط سير، اولين پس از كوفه قادسيه بوده است و سپس اثيم - كه يكى از ميدان هاى جنگ روميان و ايرانيان در دوره ساسانيان به شمار آمده است - البته ميان قادسيه و اثيم منزلهاى ديگرى نيز منزلهاى ديگرى نيز وجود داشته است . مجموع منزلهايى كه در اين مسير ياد كرده اند، عبارت است : قادسيه ، هيت ، ناووسه ، آلوسه ، حديثه ، اثيم ، رقه ، حلاوه ، سفاخ ، عليث و دير الزوز كه پس از آن وارد دمشق مى شده اند. (235) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link235)
از جمله رخدادهايى كه در اين خط سير ياد كرده اند اين است كه وقتى قافله اهل بيت - عليه السلام - به سفاخ رسيد، باران شديد، باران شديد حركت شتران را مواجه با مشكل ساخت ، ناگزير چند روزى توقف كردند و اين توقف زمينه اى شد تا شائق پسر سهل بن ساعدى - از صحابه پيامبر - صلى الله عليه وآله - موضوع شهادت فرزند رسول خدا نسبت به حسين بن على - عليه السلام - براى مردم بازگو كند و اهل بيت در آن سرزمين مورد حمايت و محبت مردم قرار گيرد. (236) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link236)
درباره خط سير قافله بيت - عليه السلام - نظر ديگرى نيز وجود دارد كه آن را ابى محنف مقتل خويش - كه معتبرترين مقاتل به شمار مى آيد - ياد كرده است .
او مى گويد:
كاروان اسيران از طريق بيابانهاى خشك به سوى شام برده شده اند زيرا اين مسير كوتاهترين راه ميان عراق و سوريه به شمار مى آمده است .
منزلهايى كه در اين مسير وجود داشته عبارت است از:
كوفه ، شرق حصاصه ، (237) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link237)تكريب ، (238) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link238) دير اعور، (239) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link239) لبا، (240) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link240) كحيل ، (241) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link241)حجينه ، (242) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link242) موصل ، (243) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link243) تصيبين ، (244) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link244) عين الورد، (245) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link245) قنسرين ، (246) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link246) معرة النعنان ، (247) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link247) كفر طاب ، (248) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link248) حماة ، (249) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link249) حمص ، (250) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link250) بعلمبك ، (251) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link251) صومعه راهب ، (252) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link252) شام . (253) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link253)
ابن جرير طبرى مى نويسد:
على بن الحسين در طول مسير كوفه تا شام ، باكسى سخن نگفته است . (254) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link254)
اما، از برخى منابع ديگر استفاده مى شود كه هر جا زمينه اى پديد مى آمده ، امام سجاد - عليه السلام - از فرصت استفاده مى شود كه هر جا زمينه اى پديد مى آمده ، امام سجاد - عليه السلام - از فرصت استفاده كرده و به هدايت و روشنگرى مردم مى پرداخته است .
در يكى از منزلهاى ميان راه امام اشعارى را براى مردم خواند كه در آنها برخى حقايق گنجانيده شده بود.
آن اشعار را چنين ثبت كرده اند:



ساده العلوج فما ترضى بذا العرب

وصار يقدم راءس الامة الذنب



يا للرجال مما ياءتى الزمان به

من العجيب الذى مامثله عجب



ال الرسول على الافتاب عارية

و ال مروان يسرى تحتهم نجب (255) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link255)






يعنى ؛ مردمان پس و فرومايه ، به سيادت وآقايى رسيدند و آنان كهدر علم و شرافت و ارزشهاى انسانى - در پايين ترين مرتبه قرار دارند، جاى رهبران راستين را گرفته و بر منصبهاى اجتماعى تكيه زده اند، و اين چيزى است كه غير تمندان عرب بدان رضا نمى دهند.
واى بر مردان نمى دهند.
واى بر مردان و مردمان از شگفتيهايى كه روزگار برايشان پديد مى آورد!
خاندان پيامبر بر شتران برهنه سوار باشند! ولى خاندان مروان بر اسبهاى رهوار سوار گردند و راه پويند!

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
12-10-2021, 21:58
گذارى غمبار از شهر بعلبك
چنان كه از برخى تاريخى ياد شد خط سير كروان اهل بيت (ع ) از شهر بفلبك نيز مى گذشت .
شهرها هر چه به شام ، منطقه حاكميت امويان نزديكتر مى شد، مردمانش از اهل بيت دورتر بودند و الفت آنان با اسلام اموى بيش از شناخت ايشان از اسلام محمدى و علوى بود.
سلطه امويان بر اين مناطق ، اجازه نمى داد تا راويان صادق ، فضايل اهل بيت و على بن ابى طالب را براى مردم بازگو كنند، بلكه به عكس راويانى اجازه حديث گفتن داشتند كه در راستاى اهداف و منافع دستگاه خلافت به جعل حديث بپردازند.
از اين رو دور از انتظار نمى نمود كه ساكنان بعلبك با مشاهده كاروان اهل بيت - عليه السلام - و اسيران ستمديده ، به شادى و سرور بپردازند. بويژه كه حاكمان و مسؤ ولان آن منطقه ، از قبل تبليغاتى عليه آن كاروان صورت داده بودند!
با اين زمينه ها مردم بعلبك تاشش مايلى از شهر بيرون آمده و به روش ‍ خاص خود به جشن و شادى پرداختند!
منظره اى بود كه چه بسا، كاروانيان شهادت و اسارت ، تا آن روز تلختر از آن را نديده بودند.
شلاق خنده ها، تنهاى رنجور يتيمان و زنان داغديده را بشدت شكنجه مى داد.
سخنان شماتت آميز و آكنده از طعن آنان ، قلبهاى مجروح را مجروحتر مى ساخت .
اين چنين بود كه ام كلثوم - دختر امير المؤمنين عليها السلام - بر آن مردم نفرين كرد و فرمود:
اباد الله كثر تكم و سلط عليكم من لا يرحمكم . (256) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link256)
خداوند جمعتان را پراكنده و نابود سازد و كسى را بر شما مسلط نمايد كه بر شما رحم نياورد.
و در اين شرايط قطره هاى اشك بر چهره على بن الحسين فرو مى غلتيد و شعله هاى قلبش را با اين اشعار به مردمان غفلت زده بعلبك مى نماياند.



هو الزمان فلاتفنى عجابيه

عن الكرام و ماتهدى مصائبه



فليت شعرى الى كم ذا تحربنا

صروفه الى كم ذا نجاذبه



يسرى بنا فوق افتاب بلاوطا

صروفه الى كم ذا نجاذبه



كاننا من اسارى الروم بينهموا

كاننا كل ما قاله الرحمن كاذبه



كفرتم برسول الله و يلكموا

فكنتم مثل من ضلت مذاهبه (257) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link257)






يعنى ؛ آرى روزگار است و شگفتينهاى پايان ناپذير و مصبيتهاى مداوم آن !
اى كاش مى دانستم كشمكشهاى گردون تاكى و تاكجا ما را به همراه مى برد و تا چه وقت روزگار از ما روى بر مى تابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سير ميدهد در حالى كه سواران بر شترهاى نجيب ، خويش را از گزند دشواريهاى راه در امان مى دارند.
گويى كه ما اسيران رومى هستيم كه اكنون در حلقه محاصره ايشان قرار گرفته ايم ! ما با ما چنان روبرو مى شوند كه گويى ما منكر تمامى آيات قرآنيم !
واى بر شما، اى مردمان غفلت زده ، شما به پيامبر - صلى الله عليه وآله - كفر ورزيديد و زحمات او را ناسپاسى كرديد، و چونان گمراهان راه پيموديد!
ورود به شام ، دشوارترين لحظه ها
امام سجاد - عليه السلام - از پس مرارتهاى فراوان ، سرانجام جام همراه با كاروان رنجديده اسيران به شهر شام ، شهر دشنام ، شهر دسيسه هاى سياسى و شهر عدوات با اهل بيت - عليه السلام - نزديك مى شود.
از شهرى كه مردان و زنان پنجاه ساله اش در طول عمرشان جز بدگويى از على بن ابى طالب نشنيده بودند و لعن و سب او را فريضه مى شمردند، چه انتظارى مى رفت .
كوفيان كه هوادار بودند و على بن ابى طالب در ميانش به ارزشهاى بى بديل شناخته شده بود، چه كردند! كه شاميان بكنند!
شام از روزى كه به وسيله مسلمانان به سرزمينهاى اسلامى پيوسته بود، همواره فرمانروايى به خود ديده بود چونان خالدبن وليد و معاويه بن ابى سفيان ؛ نه پيامبر - صلى الله عليه وآله - را ديده بودند و نه با شخصيت صحابه راستين آشنايى داشتند. از اين رو الگوى اسلام و مسلمانى آنان ، معاويه و امويان بودند!
مسعودى مورخ نام آشنا، در كتاب مروج الذهب نكته اى را ياد كرده است كه نشانگر ميزان آگاهى شاميان از واقعيتهاى جهان اسلام و معارف اسلامى است . او و مردم آن سامان با برخى واقعيتهاى قدرى آشنا شده بودند عبدالله بن على ، گروهى از بزرگان شام نزد سفاح - نخستين خليفه عباسى - فرستاد و گفت اينان از خردمندان اين سرزمين هستند و همه سوگند يادمى كنند كه تاكنون جز بنى اميه خويشاوندى براى رسول خدا نمى شناخته اند تا ميراث بر او باشند! (258) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link258)
توجه به اين نكات و زمينه هاى ، روشن مى سازد كه آنچه مورخان و صاحبان مقاتل درباره ورود اهل بيت به شام نوشته اند، چندان دور از واقعيت و دور از انتظار نبوده است !
نخستين طنين حق در گوش شاميان
ديلم بن عمر مى گويد: آن روز كه كاروان اسيران آل رسول وارد شام شدند، من در شام بودم و حركت آنان را در شهر با چشمان خويش ديدم . اهل بيت را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختى آنان را متوقف ساختند.
در اين ميان پيرمردى از شاميان در برابر على بن الحسين كه سالار آن قافله شناخته مى شد ايستاد و گفت : خداى را سپس كه شما را كشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پيشواى مؤمنان - يزيد بن معاويه - را بر شما پيروز گرديد!
على بن الحسين - عليه السلام - لب فرو بسته داشت تا آنچه پيرمرد در دل دارد بگويد.
وقتى سخنان پيرمرد به پايان رسيد امام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل كردم تا حرفهايت تمام شود. اكنون شايسته است تو نيز سخنان مرا بشنوى .
پيرمرد گفت : براى شنيدن آماده ام ؟
على بن الحسين - عليه السلام - فرمود: آيا قرآن تلاوت كرده اى ؟
پيرمرد: آرى .
على بن الحسين : آيا آيه ره خوانده اى كه خداوند مى فرمايد: قل لااسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (259) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link259)
يعنى اى پيامبر به مردمان بگو من در برابر تلاشهايى كه براى هدايت شما به كار بسته ام پاداشى نمى خواهم جز اين كه خويشان و نزديكان مرا دوست بداريد
پيرمرد آرى اين آيه را خوانده ام (ولى اين آيه چه ارتباطى با شما دارد؟
امام سجاد ع مقصود اين آيه از خويشان پيامبر مائيم .
سپس امام ع پرسيد اى پيرمرد آيا اين آيه را خوانده اى كه خداوند مى فرمايد: وآت ذاالقربى حقه (260) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link260)
يعنى حق خويشاوندان و نزديكانت را به ايشان پرداخت كن .
مرد شامى : آيا شماييد ذوى القربى و خويشاوند پيامبر؟
امام على (ع ): بلى ما هستيم . آيا سخن خدا را در قرآن خوانده اى كه فرموده است :
واعلمو انما غنمتم من شيى ء خمسه و للرسول ولذى القربى . (261) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link261)
يعنى ؛ آنچه غنيمت به چنگ مى آوريد يك پنجم آن از خدا رسول ونزديگان اوست .
مرد شامى : آرى خوانده ام .
امام : مقصود از ذوى القربى در اين آيه نيز ما هستيم . آيا تلاوت كرده اى اين آيه :
انما يريد الله ليذهب عنكم الرحبس اهل البيت و يطيهرا (262) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link262)
يعنى : همانا خداوند اراده كرده است كه پليدى و گناه از شما اهل بيت زدوده شود و شما را به گونه اى بى بديل پاك گرداند.
اى مرد شامى آيا در ميان مسلمانان كسى جز ما اهل بيت رسول خدا شناخته مى شود!
مرد شامى كه تا آن لحظه با منطق قرآنى اهل بيت مواجه نشده بود وآنچه از اسلام شنيده و شناخته بود، گزافه هاى دستگاه تبليغاتى و مسموم اموى بود، به خود آمد، شرمسار شد، دستهايش را به سوى آسمان بالا برد و با همان طنين كه تا لحظه اى قبل ندانسته و ناخواسته براى دستگاه اموى شعار مى داد، به توبه و استغفار پرداخت و گفت :
اللهم انى اتوب اليك ، اللهم انى اتوب اليك ، اللهم انى اتوب اليك ، من عداوة آل محمد و ابراء اليك ممن قتل اهل بيت محمد (ص ) و لقد قراءت القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل اليوم (263) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link263)
مرد شامى سه مرتبه از درگاه خداوند طلب آمرزش كرد و گفت : خداوندا من از دشمنى خاندان پيامبرى بيزارى مى جويم و به سوى تو رو مى آوريم . و انزجار خود را از كشندگان خاندان پيامبر (ص ) اعلام مى كنم . من روزگاران دراز قرآن تلاوت كرده ام ولى تا امروز مفاهيم و معارف آنرا درك نكرده بودم .
آنچه ميان على بن الحسين - عليه السلام - و اين مرد شامى رد و بدل گرديد شايد نخستين ضربه اى بود كه بر پندار خفته شاميان وارد شد و باورهاى گذشته آنان را بشدت مخدوش ساخت و هلهله هاى و شادمانيهاى آنان را به سردى و سكوتى پر معنا فرو برد.
شماتت كينه توزان
منظره حزن انگيز كودكان يتيم و زنان محجوب و گرفتار در بند اسارت و چهره هاى معنوى خاندان رسالت و سخنانى كه ميان ايشان و كاروانيان رد و بدل مى شد، چه بسا در قلب گول خوردگان شامى و مردمان بى غرض ‍ ايشان تاءثير مى كرد و شاديهايشان را به غم اظهار خشمشان را نسبت به اقل بيت به ملاطفت و همدردى مبدل مى كرد. اما در اين كينه توزانى بودند كه نور حقيقت راهى به دلهايشان نداشت و اسارت و مظلوميت اقل بيت را فرصت مناسبى براى انتقامجويى و شماتت آنان
مى پنداشتند.
ابراهيم فرزند طلحه از جمله اين شماتت كنندگان است .
وى كسى است كه پدرش طلحه از جمله برافروزندگان آتش جنگ جمل بود.(264) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link264)
طلحه در همان جنگ كه عليه على بن ابى طالب برپاشده بود كشته شد.
ابراهيم مرگ پدرش را از ناحيه خاندان على (ع ) مى ديد و دى دل كينه ديرينه داشت .
او نيز مانند شاميان به تماشاى كاروان اسيران اهل بيت (ع ) آمده بود .
نگاهش به على بن الحسين (ع ) افتاد گويى جراحت عقده هايش دوباره شكافته مجسم گرديد. از روى انتقامجويى گفت :
اى فرزند على ، چه كسى پيروز است ؟
منظور ابراهيم از اين سخن ، يادآورى گذشته بود.
او مى خواست بگويد، اگر بنى هاشم در جنگ جمل پيروز شدند، اما در نهايت همه آن پيروزيها به شكست منتهى شده است . و شما كه فرزندان على (ع ) هستيد امروز در بند اسارتيد من كه فرزند طلحه هستم ، اكنون آزادم و تماشاگر!
مجال ، مجال استدلال و مباحثه نبود.
ابراهيم با مرد شامى فرق مى كرد. مرد شامى گول خورده بود و بى غرض ، اما ابراهيم اهل بيت را خوب مى شناسد و سخنانش از روى انتقامجويى است . امام سجاد (ع ) به او پاسخى كوتاه مى دهد و مى فرمايد:
اگر مى خواهى بدانى چه كسى پيروز است ، هنگام نماز اذان و اقامه بگو. (265) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link265)
سخن كوتاه - اما قاطع - امام سجاد (ع ) به ابراهيم ، پيامى ژرف به همراه داشت . و به او ياد آورى مى كرد كه اى ابراهيم جنگ ما در گذشته و خال براى عزت و قدرت دنيايى نبود كه اكنون ما شكست خورده باشيم و تو و يزيد پيروزمند باشيد. جنگ و قيام ما براى زنده ماندن پيام توحيد و نداى وحى و رسالت بود تا زمانى كه از ماءذنه ها نداى شهداى لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله بلند باشد و مسلمانان براى نماز خويش ‍ در اذان و اقامه اين شعارهاى توحيدى و محمدى را تكرار كنند، ما پيروزيم .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
12-10-2021, 21:59
ورود به مجلس يزيد
هر چه زمان مى گذرد، شرايط جسمى و روحى اهل بيت (ع ) دشوارتر مى شود.
سختيهاى راه ، سختگيريهاى ماءموران ، شماتتهاى مردم و گذشتن از ميان بازارهاى شلوغ شام ، قرار گرفتن بانوان محجوب اهل بيت در معرض نگاه بيگانگان و اكنون ورود به مجلس جشن يزيد!
اين كه آيا در شام دو مجلس برگزار شده است ، يكى در مسجد جامع دمشق و ديگرى در كاخ يزيد و يا اين كه تمامى رخدادهاى اسف انگيز شام و سخنان حضرت زينب و امام سجاد - عليه السلام - در يك مجلس اظهار شده ، دلايل قطعى در دست نيست و تعيين اين موضوع تاءثير مهمى در اصل بررسى آن حوادث ندارد.
آنچه مورخان درباره ورود اهل بيت (ع ) به مجلس يزيد نوشته اند، مفصل و داشته و مواضعى كه آن حضرت در برابر امويان اتخاذ نموده تا توانسته است از اسارت مظلومانه خويش و خاندانش ، قيامى ديگر و قيامهايى ديگر بيافريند.
يزيد بى آن كه به بازتاب و فرجام كردارش بينديشد، مست قدرت و خودخواهى است و مى خواهد هر چه بيشتر شكوه و شوكت و اقتدار خويش را! همگان بنماياند.
مجلس را آراسته و تشريفات را برقرار كرده است ، اما با اين براى او كافى نيست . او مى خواهد با تحقير و كوچك نمايى هر چه بيشتر اهل بيت ، خود را بزرگتر بنماياند.
از اين رو، سختگيريها و توهينها به اهل بيت فزونى مى يابد. ماءموران دربار، موظف مى شوند، اسيران را به گونه اى وارد مجلس كنند كه نهايت ذلت و خوارى در اندام آنان ظاهر باشد!
اين است كه اسيران را با ريسمان به يكديگر مى بندند!
و على بن الحسين (ع ) كه سالار ايشان به شمر مى آيد با زنجير بسته مى شود. (266) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link266)
اهل بيت (ع ) وارد آن مجلس مى شوند، نخستين نگاه على بن الحسين - عليه السلام - به جرثومه هاى جهل و خودكامگى مى افتد.
فرزند از نسل معاويه و ابوسفيان كه تمامى جهل و شقاوت نياكانش را در خود جاى داده است .
او سنگدل تر از آن است كه نصيحت و اندرزگويى در قلبش راه يابد.
او درس نيرنگ و خيانت را بارها و بارها از پدرش آموخته است .
امام سجاد - عليه السلام - به او چه بگويد!
بگويد يا سكوت كند!
امام مى داند كه اگر يزيد خود راهى به نور و هدايت و رحمت و عطوفت ندارد اما بسيارى از آنان كه در مجلس مى شوند.
اگر يزيد جز به حكومت خويش نمى انديشيد، اما آنان ممكن است شعله اى از نور محبت پيامبر (ص ) در قلبهايشان باشد.
پس بايد سخنى گفت كه هر چند خطاب به يزيد باشد، اما تاءثيرش را بايد در قلب مردم جست .
از اين رو على بن الحسين - عليه السلام - فرمود: انشدك الله يا يزيد ما ظنك برسول الله لورا ناعلى هذه الحالة (267) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link267)
يعنى ش سوگند به خدا، اى يزيد، چه گمان دارى به رسول خدا اگر ما را بر اين حال مشاهده كند.
امام از كوتاهترين جمله ها، پيامدارترين مفاهيم را به شنودگان منتقل مى كند.
به او اجازه سخنرانى نخواهند داد.
هنوز بسيارى از شاميان او را بدرستى نمى شناسند، از كجا آغاز كند و چگونه . تنها نقطه مشترك ميان او و جمع ، پيامبر (ص) است . آن جمع اگر هيچ چيز از معارف دين و تاريخ گذشته اسلام ندانند، اما نام پيامبر را شنيده اند و هر چند به شكلى صورى به پيامبر علاقمند هستند.
شخص يزيد ارجى براى پيامبر قايل نيست ، چنان كه در شعارش بعدها به آن اشاره كرد. اما مردم ناآگاه شام ، به عنوان خليفه رسول الله به يزيد نگاه مى كنند و براى پيامبر احترام قايلند.
وقتى امام سجاد عليه السلام نام رسول خدا را به ميان نمى تواند خود را بى تفاوت نشان دهد. ناگزير مى شود: زنجيرها را از على بن الحسين (ع ) بردارد!
يزيد با اين كار، مى خواهد رحمت و عطوفت خود را به حاضران بنماياند. غافل از اين كه پذيرش اعتراض امام سجاد - عليه السلام - آغاز افشا شدن ماهيت زشت حكومت اوست و فرو افتادن غل و زنجيرها از اندام على بن الحسين - عليه السلام - به معناى فرو شكستن نخستين حصارهايى است كه او - يزيد - خود را در پشت آنها مخفى داشته است .
اهل بيت در مجلس يزيد جاى مى گيرند و ماءموران سر مقدس سيد الشهدا را پيش مى آورند و در مقابل يزيد مى گذارند.
يزيد شعر مى خواند:



يفلن هاما من رجال اعزه

علينا وهم كانوا اعق و اظلما



يعنى ؛ شمشيرها، سرمردانى را مى شكافند كه نزد ما گرامى هستند ولى چه كرد كه آنان در دشمنى و ستم پيشدستى كرده اند!
على بن الحسين (ع ) كه در ميان اسيران قرار داشت ، فرمود:
اى يزيد! بهتر است به جاى شعرى كه خواندى ، اين آيه از قرآن را بشنوى كه خداوند مى فرمايد:
ما اصابكم من مصبية فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراء ان ذلك على الله يسير. لكيلا. لكيلا تاءسوا على ما فاتكم و لا تقرحوا بما آتاكم والله لا يحب كل مختال فخور. (268) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link268)
يعنى ؛ هيچ مصيبتى در زمين و يا در بدن متوجه شما نمى شود مگر اين كه قبل از آن ، از سوى ما خداوند در كتابى پيش بينى شده و رقم خورده باشد، و اين بر خدا آسان است . تا بر آنچه از دست مى دهيد اندوهگين نباشيد و به آنچه به دست مى آوريد شادمانى نكنيد و خداوند هيچ متكبر خود ستايى را دوست ندارد.
آنچه امام سجاد - عليه السلام - از اين آيه مى جويد اين است كه به يزيد ياد آورى كند اگر ما عزيزانى را از دست آورده اى ، مجال خوشى و سرمستى نخواهد داشت . و تو با اين فخر فروشى و بزرگ نمايى منفور درگاه خدا هستى .
يزيد كه منظور امام و پيام آيه را دريافته بود، بشدت خشمگين شد و گفت : آيه ديگرى هم در قرآن هم در قرآن هست كه آن آيه درباره شما مناسبتر است :
و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير. (269) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link269)
يعنى ؛ هر بلا و مصيبتى كه به شما مى رسد، نتيجه دستاوردهاى خود شماست . يزيد با اين آيه مى خواهد بگويد كه اگر شما در برابر خلافت من سر تسليم و سازش فرود مى آوريد، با اين حوادث روبرو نمى شديد. پس ‍ اين شما هستيد كه قدم در اين راه گذاشته ايد. (270) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link270)
يزيد، خود و خاندانش را صاحبان اصلى حكومت بر مسلمين مى داند و هرگونه اعتراض و انكار را بر نمى تابد.
اين چيزى است كه مورخان بصراحت از آن ياد كرده اند.
يزيد انتظار دارد كه اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - در برابر زشتكاريها و اهانتهاى او سكوت كنند و او را ارج نهند. اما امام سجاد (ع ) به او مى گويد:



لا تطعموا ان تهينونا و نكرمكم

و ان نكف الاذى عنكم و تؤ دونا



فالله يعلم انا لانحبكم

و لانلومكم ان لم تحبونا (271) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link271)




يعنى ؛ شما انتظار داريد كه ما را مورد اهانت قرار دهيد ولى ما شما را اكرام كنيم !
ما را مورد آزار و شكنجه قرار دهيد ولى ما دست از شما برداريم !
خدا ميداند كه ما هرگز شما را دوست نمى داريم و البته شما را ملامت نخواهيم كرد بر اين كه دوستدار ما نيستيد.
امام (ع ) با اين بيان كه در حقيقت به يزيد مى گويد اين ما نيستيم كه گام نخست را در راه عداوت برداشته ايم . اين شما هستيد كه با اهانت به اسلام و ارزشهاى اسلامى و ستم به اهل بيت ، گام در راه ستيز با دين و حاميان آن نهاده ايد و انتظار داريد كه آنان در مقابل شما سكوت كنند و شما را با ديده تعظيم و تكريم نگرند!
يزيد مى گويد:
در اين جا حق با شماست ولى اصولا پدر و جد تو - پيامبر - صلى الله عليه وآله - - تلاش كردند تا قدرت را به كف آورند و امير باشند و با ما به نزاع و درگيرى پرداختند...
على بن الحسين - عليه السلام - در پاسخ او فرمود:
اى پسر معاويه و هند! قبل از اين كه تو به دنيا بيايى ، پيامبر و حكومت از آن جد نياكان من بوده است . روز بدر احد و احزاب پرچم پيروزمند رسول خدا (ص ) در دست پدر من - على بن ابى طالب (ع ) - بود در حالى كه پدر و جد تو پرچم كفر را دردست داشتند!
سخن كه به اين جا انجاميد، چنان يزيد به بن بست رسيده بود كه چاره اى جز سكوت نداشت . البته اگر اين سخنان در محفلى خصوصى رد و بدل شده بود چه بسا بيش از اينها ناشكيبايى مى كرد و امام على - عليه السلام - را خاموش مى كرد و كشت .
اما يزيد در آن محفل عمومى گام در ميدان مناظره و اثبات حقانيت خويش ‍ گذارده و اكنون مجلس در وضعيتى قرار گرفته است كه او ناچار به ادامه آن وضع است . امام سجاد - عليه السلام - كه شرايط دگرگون شده مجلس ‍ دگرگون شده مجلس را شاهد بود و نفوذ سخنانش را در حاضران احساس ‍ مى نمود، آهنگ سخن را از شيوه استدلالى به روش عاطفى تغيير داد.
نه براى متاءثر ساختن يزيد!بلكه براى بيدار ساختن وجدانها و عواطفى كه اكنون با سخنان و استدلالهاى او شعورشان رو به بيدارى نهاده است .
امام فرمود:
اى يزيد! اگر درك مى كردى و مى دانستى كه چه كرده اى و با پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان ما چه رفتارى داشته اى و اگر براستى قادر بودى عمق اين فاجعه را بشناسى به كوهها مى گريختى بر ريگها مى خفتى و آرام نمى گرفتى .
امام نگاهى هم به مردم دارد، به حاضران مجلس يزيد! و مى فرمايد:



ماذا تقولون اذ قال النبى لكم

ماذا فعتلتم و انتم آخر الامم



بعترتى و باهل بعد مفتقدى

منهم اسارى و منهم ضرجوا بدم




يعنى ؛ چه پاسخ خواهيد داشت آنگاه كه پيامبر - صلى الله عليه وآله - به شما بگويد: شمايان كه سرآمد امتها هستيد، با عترت من و خاندان ، بعد از رحلت من چه كرديد!
برخى را به اسارت كشانديد و گروهى را به خونشان آغشته ساختيد!

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
16-10-2021, 20:58
خطبه على بن الحسين - عليه السلام -

حساسترين سخنان امام سجاد - عليه السلام - كه در طول اقامت در شام شده است و تحولى عظيم در محيط ساسى شام مردم نسبت به دستگاه ايجاد كرد ومعادلات يزيد را برهم زد و خط مشى او را نسبت به اهل بيت كاملا تغيير داد، خطبه اى است كه آن حضرت در جمع مردم و رجال سياسى دين شام ايراد كرد.
از كتابهاى تاريخى چنين استفاده مى شود كه اين خطبه در مسجد جامع دمشق ايراد شده واز حوادثى كه در كاخ يزيد رخ داده و سخنانى كه در محفل خصوصى تر وى ردو بدل شده جداست . اين خطبه را بايد اوج موفقيت امام سجاد - عليه السلام - در رسالت تبليغ عاشورا و تداوم خط شهيدان كربلا دانست .
اگر اين خطبه ايراد نشده بود، چه بسا ماهيت نهضت حسينى براى ساليان دراز و يا براى هميشه بر اهل اسلام مخفى مى ماند و اهداف خداجويانه عاشورائيان به نسلها نمى رسيد.
در اين ميان جاى اين پرسش هست كه يزيد با آن همه استبداد و خونخواهى چگونه اجازه مى دهد كه زبان گويا و انديشه آگاهى چون على بن الحسين - عليه السلام - در برابر او بايستد و عليه او افشا گرى كند و برنامه هاى او را در هم ريزد!
در پاسخ بايد گفت كه بلى يزيد و همفكرانش از پيدايش چنين جريانى بشدت نگران بودند، اما اداره الهى به حمايت از مظلومان و نصرت حق ، از يك سو، و شرايط ويژه اى كه بر مجلس ياد شده حاكم شده بود، امويان را ناگزير ساخت تا به امام سجاد - عليه السلام - اجازه سخن بدهند.
زمينه ها اين چنين شكل گرفت .
يزيد براى استفاده بيشتر از شهادت حسين على - عليه السلام - و اسارت خاندان وى در جهت تحكيم پايه هاى حكومتش تصميم گرفت تا از سخنوران دربارش در مذمت خاندان على و توجيه فجايعى كه صورت داده بود، بهره جويد.
يزيد از خطيب دربار خواست تا بر منبر رود و نقش خويش را در آن جمع حساس ايفا كند.
خطيب در بلندى جاى گرفت و زبان به هتاكى و بى حرمتى به اهل بيت گشود. امام سجاد از گستاخى و زشتگويى خطيب برآشفت و فرمود:
خداوند جايگاهت را آتش دوزخ قرار دهد
وقتى سخنان خطيب دربار پايان يافت ، امويان خود را فاتح مى ديدى و مسايل راحل شده مى پنداشتند.
اما على بن الحسين - تنها مرد جوان قافله اسيران - با اندامى كه آثار رنج و اسارت از آن پيدا بود از جاى برخاست و به يزيد گفت : خطيب شما آنچه خواست به ما نسبت داد و با مردم گفت ، آيا اجازه مى دهى من هم بار مردم سخن بگويم ؟
يزيد رضايت نمى داد، اما اطرافيان و حاضران مجلس و يكى از فرزندان خليفه اصرار ورزيدند تا يزيد پيشنهاد على بن الحسين - عليه السلام - را پذيرد. زيرا در وضع و حال او نمى ديدند كه بتواند سخنى همپاى سخنور گزيده دربار بگويد!
يزيد ناگزير اجازه داد.
امام سجاد - عليه السلام - از پلكان منبر بالا رفت . در برابر چشمان مردم قرار گرفت و از بلندايى كه هماره صداى شيطان صفتان و متملقان دربارى بلند شده بود، نواى گرم توحيدى اوج گرفت . آنچه تا آن روز بر مردم شام پوشيده مانده بود، افشا شد.
امام زين العابدين - عليه السلام - نخست سپاس خداى گفت و خطبه را آغاز كرد.
سخنان آغاز خطبه آنچنان تحول آفرين بود كه اشك چشمان مردم را فرو ريخت و عواطف آنان را بشدت تحت تاءثير قرار داد.
در ادامه آن سخنان ، امام فرمود:
اى مردم ! شش نعمت به ما عطا گرديده و هفت فضيلت از سوى خدا به ما داده شده است .
ما از علم ، حلم ، بزرگوارى و بخشش ، فصاحت ، شجاعت و محبوبيت اجتماعى درميان مؤمنان ، برخورداريم .
فضيلتها و شرافتهاى ما عبارتند از اين كه : پيامبر خاتم محمد - صلى الله عليه وآله - از ما خاندان است و على بن ابى طالب - صادقترين يار پيامبر - جعفر طيار، حمزه - شير شجاع خدا و رسول - و حسن و حسين - دو سبط اين امت - نيز از خاندان ما هستند.
آنان كه مرا مى شناسند، از توضيح بى نيازند ولى آنان كه مرا نمى شناسند گوش فرا دهند تا خويش را به ايشان بشناسانم .
اى مردم ! من فرزند مكه و منايم ،
من فرزند زمزم و صفايم .
من فرزند آنم كه حامل ركن است .
من فرزند بهترين انسانى هستم كه بر كره خاك جامه وجود پوشيده است .
من فرزند برترين موحدى هستم كه برگرد كعبه طواف كرده و گام در مسير صفا و مروه نهاده و حج به جا آورده و خداى را لبيك گفته است . من فرزند آن پيامبرم كه بر مركب آسمانى - براق - سوار گشت و جبرئيل او را به بلند جايگاه هستى - سدره المنتهى - رسانيد. به قرب خدا رسيد؛ آنجا كه فاصله قاب قوسين و يا كمتر بود!
من فرزند آنم كه فرشتگان آسمان با او نمازگزاردند و به او اقتدا كردند.
من فرزند على مرتضايم . آن كسى كه بر صورت مستكبران نواخت تا ايمان آوردند - در برابر شعار لااله الا الله و پيام توحيد سر فرود آورند و دست از عناد بردارند - من فرزند آن كسى هستم كه پيشاپيش رسول خدا، با دو شمشير و دو نيزه مى جنگيد.
دو هجرت كرد، دو بار با پيامبر بيعت نمود، در بدر و چنين رزمنده بود و حتى يك لحظه - يك چشم برهم زدن - به خداوند كفر ورزيد.
من فرزند صالحترين مؤمنان ، وارث پيامبران ، نابودگر ملحدان پيشواى مسلمان نور جهانگران ، زينت عبادت كنندگان ، سرآمد گريه كنندگان - از خوف خدا اشتياق به لقاى حق - شكيباترين ، برترين قيام كنند گان خاندان پيامبر (ص ) .
من فرزند كسى هستم كه از سوى جبرئيل و ميكائيل مورد تاءييد و يارى بود. - على - عليه السلام - - حمايتر از حريم مسلمانان كشنده مارقين و ناكثين و قاسطين طاغيان صفين و نهروان و جمل ستيزنده با دشمنان لجوج جمهورى اسلامى ايران
- على - عليه السلام - پرافتخارترين مرد از ميان تمامى قريش اولين كسى به خدا و پيامبر - صلى الله عليه وآله - مثبت گفت و ايمان آورد. پيشتاز پيشتازان راه دين ، شكننده متجاوزان ، نابود كننده مشركان ، تيرى از تيرهاى خدا بر منافقان ، زبان گوياى حكمت نيايشگران ياور دين خدا، ولى سرپرست امر الهى - حافظ و مجرى قوانين پروردگار...
آرى او جدم على بن ابى طالب است . (272) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link272)
سپس امام چنين ادامه داد:
من فرزند فاطمه زهرايم .
من فرزند سرور زنان عالمم .
امام همچنان به معرفى خويش ادامه داد، تا آن جا كه صداى مردم به گريه بلند شد، و يزيد از تاءثير سخنان امام عليه السلام در قلب مردم سخت بيمناك گرديد.
هراس يزيد از اين بود كه مردم در همان محفل عليه او بشورند! از اين رو براى قطع كردن سخنان امام سجاد - عليه السلام - به مؤذن دستور داد اذان بگويد
يزيد از اين عمل مى توانست چند هدف را دنبال كند: نخست بريدن كلام على بن الحيسن و سپس بازداشتن مردم از انديشه درباره سخنانى كه آن حضرت ايراد كرده بود و همچنين به دست آوردن فرصتى براى تصميم گيرى مناسب و علاوه بر همه اينها، يزيد كه بشدت خود را در نظر مردم ، ضد دين و ضد ارزشهاى دينى مى ديد، با نداى اذان مى خواست در اين باور مردم ترديد ايجاد كند! مؤذن از جاى برخاست و با صدايى كه به همه مى رسيد گفت :
الله اكبر، الله اكبر.
على بن الحيسن در ادامه سخنان پيشين خود و براى همنوايى با نداى اذان فرمود:
آرى هيچ چيز بزرگتر و ارجمندتر از خدا نيست .
مؤذن گفت : اشهد ان لا اله الا الله .
امام فرمود: تمامى وجودم - پوست و خون و گوشتم - به يگانگى خدا شهادت مى دهند. مؤ ذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله (ص ).
امام كه هنوز بر بالاى منبر قرار داشت در اين هنگام چهره اش را از زمين مردم به سوى يزيد برگرداند و فرمودن
اين يزيد اين محمد - صلى الله عليه وآله - كه هم اكنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پيامبرى او گواهى داد، آيا جدم توست يا جد من است !
اگر بگويى پيامبر (ص ) جد توست دروغ گفته اى و كفر ورزيده اى !
و اگر باور دارى كه پيامبر (ص ) جد من است پس چرا و به چه جرمى خاندان او را كشتى ! (273) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link273)
امام سجاد عليه السلام تا بدين جا رسالت خويش را به شايستگى ايفا كرد و آن مجلس را با وضعى آشفته و نگران كننده براى يزيد پايان يافت .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
16-10-2021, 20:59
بازتاب خطبه امام سجاد - عليه السلام -

سخنان و موضع گيرهاى امام سجاد (عليه السلام ) و همچنين زينب كبرا عليها السلام در قبال برنامه هاى يزيد زندگى يزيد را آشفته ساخت تا آنجا كه برخى منابع نوشته اند:
يزيد با مشاهده تاءثير عميق خطبه على بن الحسين در مردم به كسانى كه از وى خواسته بودند تا به على بن الحسين اجازه سخنرانى بدهد و بر اين خواسته خود اصرار ورزيده بودند رو كرد و بالحنى بشدت اعتراض آميز گفت : شما مقصودتان رسوايى ما و نابودى سلطنت ما بود!
ولى آنان در پاسخ گفتند: به خدا سوگند باور نمى كرديم ، جوانى كه مانند وى رنج و آسيب ديده عزيزترين عزيزانش را از دست داده ، با حالت اسارت بر مركبهاى برهنه روزه راه پيموده .. بتواند در مجلسى كه انبوه درباريان و بزرگان شهر ومردم مختلف حضور دارند، اين گونه محكم و مستدل سخن بگويد.
يزيد گفت : اما من مى دانستم كه فرزندان پيامبر (ص ) از چه نيرو و قدرتى برخوردارند.
مردمى شامى كه چه بسا مؤذن دربار نيز بود سخنان يزيد را مى شنيد و از آنجا كه ماهيت خاندان اموى و اهداف پليد آنان را هنوز شناخت بود و براستى گمان كرده بود معاويه و يزيد امير المؤمنين هستند با شگفتى پرسيد:
اگر براستى تو مى دانستى كه اينان فرزندان و خاندان پيامبر هستند و از قدرت معنوى و نفوذ كلام برخوردارند پس به چه علت آنان را مورد قتل و غارت قرار دادى !
بديهى است كه اين اعتراضها با عكس العمل شديد يزيد مواجه مى شد و پاسخى جز مرگ و نابويد گوينده نداشت . (274) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link274)
از برخى منابع ديگر استفاده مى شود كه مردى از عالمان يهود نيز در محفل يزيد حضور داشت ، او نيز پس از شنيدن سخنان امام سجاد - عليه السلام - از يزيد پرسيد: براستى اين جمان كيست ؟يزيد گفت : فرزند حسين - عليه السلام - است . يهودى گفت : كدام حسين - عليه السلام -... آن مرد سؤ ال كرد تا دانست اين خاندان از نسل پيامبر (ص ) هستند و آن بزرگوارى كه مظلومانه در صحراى كربلا به شهادت رسيده فرزند دختر پيامبر (ص ) است . از اين رو با توبيخ و سرزنش به يزيد گفت : آيا او فرزند دختر پيامبر تان بود كه با اين فاصله كم پس از رحلت پيامبران او را كشتيد، براستى رفتارى ناشايست درباره خاندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - خويش روا داشته ايد... شما ديروز از پيامبرتان جدا شده ايد و امروز فرزندش را مى كشيد؟... (275) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link275)
به هر حال آنچه در ضمن اين روزهاى اندك واقع شد، يزيد را ناگزير ساخت تا از موضع قدرتمندانه و پندار پيروزى خويش دست بردارد. واز آنچه نسبت به خاندان رسالت انجام داده معذرت خواهى كند و گناه آن را به ديگران مستند سازد. يزيد ناگزير شد تا در جمع مردم شام - آن شاميانى كه در نتيجه تبليغات شوم امويان و يا پست باطنى ، درصدد به اسيرى گرفتن و برده ساختن اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - بودند! (276) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link276) خطبه اى بخواند و در آن بگويد:
اى اهل شام ! شما گمان نكنيد كه حسين بن على - عليه السلام - را من كشته ام يا دستور كشتنش را داده ام ؛ نه به خدا سوگند من هرگز چنين نمى خواستم ، مسؤ ول كشته شدن خاندان پيامبر - صلى الله عليه وآله -، پسر مرجانه - عبيدالله بن زياد - فرماندار كوفه است . (277) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link277)
اين تحولات ژرف سبب شد تا يزيد كه مى خواست از بازماندگان صحنه كربلا، اسيرانى به چنگ آورد و اصيلترين خاندان و شريفترين مردمان را به ذلت و خوارى بنشاند، از تصميم خود منصرف شود و ايشان را اكرام نمايد و براى پذيرش درخواستهاى امام سجاد (ع ) اعلام آمادگى كند. آن جريمه اى كه در آغاز ورود اهل بيت به شام ، رو به جانب امام سجاد - عليه السلام - كرده مى گويد:
يا على ، الحمدالله الذى قتل اباك
يعنى ؛ اى على ، خدا را سپاس كه پدرت را كشت !
اكنون در موضعى قرار گرفته است كه به امام سجاد - عليه السلام - مى گويد: خدا پسرمرجانه را لعنت كند اگر من خود با حسين بن على - عليه السلام - مواجه مى شدم پيشنهادهاى او را مى پذيرفتم و راهى را در پيش مى گرفتم كه به كشته شدن وى نينجامد حاضر بودم او كشته نشوم هر چند بعضى فرزندانم را از دست بدهم ! ليك آنچه قضاى الهى بود صورت گرفت ، اكنون اگر پيشنهاد و يا درخواستى داريد به من بنويسيد تا آن را عملى كنم . (278) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link278)
با توجه به آلام سنگينى كه بر كاروانيان شهادت و اسارت وارد شده بود و فريادهايى كه درسينه نگاه داشته بودند و حق اظهار آن را، بازگشت به سرزمين شهادت ؛ آن جا كه پاره هاى تنشان را مظلومانه ترك گفتند و اجازه نداشتند برايشان نوحه كنند و يا بازگشت به مدينه ، شهر پيامبر، شهر خاطره هاى زنده شهيدان آنها!
در اين كه اهل بيت - عليه السلام - چه مدت در شام توقف داشته اند، نقلهاى مختلفى رسيده است ولى از مجموع آنها ميتوان نتيجه گرفت كه توقف آنان در شام كمتر از ده روز بيشتر از يك ماه نبوده است .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
16-10-2021, 20:59
خطبه امام سجاد - عليه السلام - در آستانه ورود به مدينه
كاروان اهل بيت به مدينه نزديك مى شود . در اين جا نيز امام سجاد - عليه السلام - رسالتى ويژه دارد. آن حضرت مى بايست حداكثر آگاهى را نسبت به آنچه واقع شده به مردم بدهد. از اين روى امام سجاد - عليه السلام - نخست وارد مدينه نمى شود. در خارج مدينه خيمه هايى برپامى كند و شيرين جذلم را ماءمور مى سازد تا مردم مدينه را از آن آمدن قافله خزان زده خاندان رسول - صلى الله عليه وآله - مطلع سازد.
بشير مى گويد: پس از اين كه خيمه ها بر پا شد و زنان و كودكان مستقر شدند، على بن الحسين - عليه السلام - به جانب من رو كرده و فرمود: اى بشير خداوند پدرت را رحمت كند. او مى توانست شعر بگويد، آيا تو نيز از شعر بهره اى دارى ؟
عرض كردم : آرى اى فرزند رسول خدا - صلى الله عليه وآله - من هم شاعرم .
امام فرمود: وارد مدينه شو و خبر شهادت حسين بن على - عليه السلام - را به مردم مدينه برسان .
بشير مى گويد: پس از فرمان امام ، سوار بر اسب شدم و كوچه هاى مدينه را پشت سر گذاردم تا به مسجد النبى (ص ) رسيدم ، - آنجا كه جمع مؤمنان هماره جمع است و مركز اخبار مهم دينى است - با صدايى آميخته به گريه و اندوه و فرياد بر آوردم :



يا اهل يثرب لامقام لكم بها

قتل الحسين فادمعى مدرار



الجسم منه بكربلاءمضرج

والراءس منه على القناءيدار





يعنى ؛ اى ساكنان مدينه ، جا ندارد كه ديگر در مدينه بمانيد .
حسين بن على - عليه السلام - كشته شد، پس هماهر بر اين مصيبت بگرييد. بدن او در كربلا آغشته در خون .
وسرمطهر او بر فراز نيزه ، در چرخش ميان شهرها!
بشير مى گويد پس از اين اشعار به مردم اعلام كردم كه على بن الحسين - عليه السلام - و خاندان او اكنون در كنار شهر مدينه توقف كرده اند و من فرستاده اويم تا اين پيام را به شما برسانم و مكان توقف او را به شما بنمايانم .
مردم مدينه با شنيدن اين پيام نگران و سراسيمه از شهر خارج شدند.
زنان از شدت مصيبت ، با موهاى پريشان و نوحه كنان از كوچه هاى مدينه مى گذشتند تا به توقفگاه اهل بيت برسند. هيچ گاه شهر مدينه تا آن اندازه مصيبت زده ديده نشده بود. انبوه مردم مدينه ، اطراف خيمه ها حلقه زدند.
امام سجاد - عليه السلام - از خيمه بيرون آمد در حالى كه با دستمالى كه در دست داشت ، اشكهاى چشمش را مدام ازگونه هايش پاك مى كرد.
براى امام جايگاه قرار گرفت در حالى كه نمى توانست از گريه خوددارى كند.
منظره به گونه اى بود كه تمامى حاضران در آن جمع متاءثر شده و گريستند.
پس از لختى ، امام از مردم خواست تا ساكت شوند.
صداى گريه و سوگوارى مردم قدرى كاهش يافت . آنگاه امام خطبه اى را چنين آغاز كرد: حمد مخصوص پروردگار جهانيان ، آن مالك و فرمانرواى روز جزاست و پديد آورنده تمامى خلق ...
خداى را مى ستاييم بر رخدادهاى عظيم و فجايع روزگار و مصيبتها بزرگ و شكننده زمان .
امام با اين بيان هم شدت رنجها و مصيبتهاى وارد بر اهل بيت را به مردم ياد آور شده و هم مقام صبر و رضا و استقامت دينى خود در برابر رخدادهاى زمان و مشكلاتى كه در مسير ايمان خداجويى به آنان رسيده ابراز كرده است .
امام چنين ادامه داد:
اى مردم ! خداوند - كه ستايش مخصوص اوست - به وسيله مصيبتهاى بزرگ و شكستى كه بر پيكر اسلام وارد گرديد، ما را آزمود.
ابا عبدالله و عترت او به شهادت رسيدند، زنان و كودكان خاندان او به اسارت گرفته شدند و سر مقدس او را بر فراز نيزه ها شهر به شهر عبور دادند!
اين مصيبتى است كه همتاى آن درد و مصيبتى نخواهد بود!
اى مردم ! از اين پس كدامتان ، شادى به قلبهاتان راه خواهد يافت !
كدام قلب است كه در اين ماتم محزون نباشد.
كدام چشم است كه از گريه دريغ كند و اشك نريزد!
درندگان سخت ذل بر اين فاجعه و بر اين كشتار گريستند.
امواج درياها، اركان آسمانها، كرانه هاى ، زمين و... فرشتگان مقرب خدا و تمامى اهل آسمانها بر اين رخداد اشك ماتم ريختند.
هان اى مردم ، كدام قلب است كه براى شهادت حسين - عليه السلام - نشكند!
كدام گوش است كه وارد شدن اين شكست و خلا عظيم را بر پيكر اسلام بشنود و از شدت غم ناتوان از شنود، نشود..
اى مردم ما - از سوى مدعيان مسلمانى ، كوفيان و شاميان - مورد بى مهرى و ستم قرار گرفتيم ، آواره و سرگردان شديم !
بى پناه و دور مانده از شهرها!
با ما چنان رفتار شد كه گويى مردمان كافر و محارب با دين پيامبريم . در حالى كه نه جرمى داشتيم و نه ناروايى را مرتكب شده بوديم ..
به خدا سوگند، - با ما چنان رفتار شد كه - اگر پيامبر (ص ) خود سفارش ‍ كرده بود كه با ما بجنگند و ما را بكشند - آن گونه كه سفارش كرده است به ما نيكى كنند - اين مردم گمان نمى رفت كه بيش از اين بر ما ستم كنند.
اناالله و انااليه راجعون .
چه بزرگ و دردناك و فرياد برانگيز است اين رخداد غمبار!
ما آنچه ديده ايم براى خدا و در راه دين خدا مى دانيم و خداوند قادر شكست ناپذير است و انتقام ما را از دشمنان خواهد گرفت . (279) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link279)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
19-10-2021, 22:22
امام سجاد - عليه السلام -، پس از واقعه كربلا

هر چند، پس از مسايلى كه در شام رخ داد، يزيد متوجه شد كه آنچه به اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - روا داشته به مصلحت حكومت وى نبوده است . و هر چند به ظاهر يزيد از آنچه كرده اظهار ندامت كرد، اما جاى ترديد ندارد كه نرمش يزيد با اسيران اهل بيت ، ناشى از عاطفه انسانى و يا انگيزه دينى نبود، بلكه او صلاح حكومت خود را در ادامه خشونت نسبت به خاندان حسين (ع ) نديد.
وقايعى كه از اين پس به دست يزيد رخ داد خود گوه بر اين ادعا است كه تنها مهم او، حفظ قدرت و پايگاه حكومت بود و براى اين كار از انجام هر عملى بيم نداشت .
توجه به اين نكات ، خود مى نماياند كه امام سجاد - عليه السلام - حتى پس ‍ از ورود به مدينه در چه شرايطى از نظر سياسى - اجتماعى قرار داشته است و چه شيوه اى را مى توانسته است در پيش گيرد.
علاوه بر اين ، قبلا نيز ياد آور شديم كه رفتار كوفيان با اهل بيت ، چهره اى غير قابل اعتماد، پيمان شكن و سست عنصر از مردم آن عصر ترسيم كرده بود كه امام هرگز پس از آن تاريخ ، شرايط را براى حركتهاى علنى و نهضتهاى مسلاحانه مساعد نمى ديد. نه امام سجاد بلكه هيچ يك از ائمه پس از آن تاريخ ، به طور علنى و آشكار گام در ميدان رهبرى عناصر انقلابجو ننهادند. بلكه هر امام به اقتضاى شرايط و نيازهاى زمان شيوه اى ديگر در ايفاى وظيفه امامت و رهبرى امت در پيش گرفتند.
سخنان نقل شده از امام سجاد - عليه السلام - در آستانه ورود به مدينه ، خود گواه بر اين است كه امام (ع ) بااين كه غمهاى وصف ناپذير خود را با مردم در ميان مى گذارد و شهادت مظلومانه حسين - عليه السلام - و اسارت پر مشقت خويش و همراهانش را مطرح مى كند، اما بصراحت نامى از دستگاه حكومت و جنايات يزيد به ميان نمى آورد. بلكه سخن از بى وفايى و ستمكارى مردمان زمان و مدعيان مسلمانى به ميان مى آورد.
هر چند مردم بروشنى دريافتند كه حكومت يزيد عامل اصلى رخداد فاجعه كربلاست و بر اموايان لعن و نفرين مى فرستاند، اما در سخنان امام بصراحت يادى از اين مطلب نشده است .
شيوه اى كه امام سجاد - عليه السلام - پس از اين در پيش گرفت ، در ادامه همين سياست بود.
تحليل زندگى سياسى - اجتماعى امام زين العابدين - عليه السلام - مى بايست بر پايه دو اصل ياد شده يعنى استبداد حاكمان و نبودن اعتماد لازم به انقلابى نمايان و انگيزه ها و وفادارى آنان صورت گيرد.
امام در آستانه ورود به مدينه ، با احساس و عاطفه سخن گفت .
مقام ، مقام احتجاج و انگيزش انقلابى و دعوت به نهضت مسلحانه نبود . چرا كه هم اكنون از شهر كوفيان - طرفدار نهضت و مدعيان وفادارى به ائمه (ع ) - مى آمد!
و مدينه در مقايسه با كوفه ، برگ برنده و ممتازى نداشت تا امام بخواهد از نيروى آنها عليه حاكميت امويان بهره گيرى كند!
پس از آن نيز امام ، ياد شهيدان كربلا را با احساس ، زنده نگاه داشت .
احساسى كه ريشه در اعماق جان و روحش داشت .
امام صادق (ع ) مى فرمايد: زين العابدين - عليه السلام - چهل سال بر شهادت مظلومانه پدر گريست در حالى كه روزها را روزه بود و شبها را به عبادت زنده مى داشت . هنگامى كه خدمتكاران براى افطار، غذا مى آورند و در برابر آن حضرت مى نهادند، مى فرمود: فرزند رسول خدا در حال گرسنگى به شهادت رسيد، فرزند رسول خدا با لبهاى تشنه به شهادت رسيد.
امام آن قدر اين جملات را تكرار مى كرد تا آب و غذايش با اشك چشمانش ‍ مى آميخت . (280) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link280)
امام على بن الحسين (ع ) بدان اندازه مى گريست كه اطرافيان بر سلامت چشمان وى بيمناك شدند. از اين رو به حضرتش گفتند كه گريه زياد به بينايى چشم شما زيان مى رساند.
امام در پاسخ مى فرمود: چطور ممكن است از گريه خوددارى كنم ؟با اين كه پدرم را از نوشيدن آب مانع شدند؛ آبى كه تمام موجودات حتى درندگان و حيوانات وحشى حق داشتند از آن استفاده كنند... (281) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link281)
در روايتى ديگر چنين آمده است :
به امام سجاد (ع ) عرض شد: آيا وقت آن نرسيده است كه پس از گذشت ساليان متوالى از واقعه كربلاست دست از غم و اندوه برداريد!
امام در پاسخ فرمود: به خدا سوگند! شكايتها و گريه هاى يعقوب به درگاه خدا براى موضعى بود كه در مقايسه با آنچه من براى آن مى گريم كوچك است
يعقوب تاءسفش بر از دست دادن يوسف بود، اويك فرزند را از دست داده بود. در حالى كه من خود شاهد بودم كه پدرم و گروهى از خاندانم در نزديكى من چوپان پرندگان سرهاشان بريده شد... (282) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link282)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
19-10-2021, 22:24
موضع امام سجاد در برابر حكومتها

امام سجاد - عليه السلام - در طول زندگى خويش بيش از هر كس ، ستم و ظلم حكومتهاى استبدادى را چشيده بود.
شخصيتى چون او، حتى بر اساس ملاكها و معيارهاى بشرى ، نمى توانست خوشبين به حكومتهاى فاسد اموى و مروانى باشد و بغض و عدالت عميق آنان را در دل نداشته باشد.
كسى چون على بن الحسين - عليه السلام - كه اگر نبود حكمت الهى و اگر نبود معذوريت او از جهاد در روز عاشورا، بى شك او هم مانند برادرش ‍ على اكبر و عمويش ابالفضل العباس - عليه السلام - و اصحاب پدر بزرگوارش گام در ميدان جهاد مى گذاشت و از شهادت استقبال مى كرد.
بى شك چنين كسى نمى توانست از قيام عليه ظلم و فساد دستگاه حكومتى امويان هراس داشته باشد و يا از شهادت و شكنجه شدن بيم به دل راه دهد و سكوت اختيار نمايد.
كسى كه در برابر جرثومه جنايت - عبيدالله - به ياوه گوييهاى او پاسخ مى دهد و از خشم او نمى هراسد.
كسى كه در محفل يزيد، آن گونه از ارزشهاى دينى حمايت مى كند كه محيط شام را دگرگون مى سازد.
كسى كه زنجيرها را بر تنش تحمل كرده ، لب به زارى در برابر دشمن نمى گشايد.
و كسى كه در برابر تهديدهاى جدى عبيدالله ميگويد:
ابالقتل تهدنى يابن مرجانة ماعلمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا الشهادة . (283) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link283)
يعنى ؛ اى فرزند مرجانه ! مرا به كشته شدن تهديد مى كنى ! آيا نمى دانى كه كشته شدن در راه دين عادت ما و شهادت در راه خدا ما خاندان است .
چنين كسى را نمى توان متهم به سكوت و عدول از شيوه جهاد كرد. بلكه مى بايست دليل خط مشى آن حضرت را در جاى ديگرى جست . و آن عبارت است از رعايت شرايط و مقتضيات زمان و توجه به امكانات و آمادگى مردم و نيازهاى آنان .
از اين رو قبل از پرداختن به خط مشى امام سجاد - عليه السلام - در برابر خلفا، اشاره اى كوتاه به بينش دينى - سياسى آن امام در مواجهه با ستمها و كجرويها خواهيم داشت .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
19-10-2021, 22:24
اهتمام به امر به معروف و نهى از منكر

امام سجاد - عليه السلام - مى فرمايد:
كسى كه امر به معروف به نهى از منكر را ترك كند و كنار نهد، چونان كسى است كه كتاب خدا - قرآن - را پشت سر افكنده و بدان اعتقادى ندارد. البته يك صورت استثناست و آن در جايى است كه انسان كه انسان در تقيه اى ويژه به سر برد و از پنهان داشتن عقايد و برنامه هااى خود ناگزير باشد.
به آن حضرت گفته شد: منظور از تقيه ويژه ، كدام تقيه است ؟
امام فرمود: اين است انسان از سوى جبارى ستيزه جو و سركش تهديد شود. (284) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link284)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-10-2021, 20:39
نهى از تبعيت ظالمان

از امام - عليه السلام - نقل شده است كه فرمود:
واى بر ملتى كه فرمان الهى را گردن ننهند و امر به معروف و نهى از منكر نكنند. كسى كه شعار توحيد را بر زبان آورد و لا اله الا الله بگويد، ادعا و اقرار او به ملكوت آسمان راه نمى يابد مگر زمانى كه سخن و اقرار خود را با عمل شايسته كامل كند. و كسى كه در خدمت و اطاعت ظالم در آيد، در حقيقت دين ندارد.. . (285) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link285)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-10-2021, 20:39
افشاگرى عليه دستگاه امويان

از منابع تاريخى استفاده مى شود كه پس از واقعه كربلا و چه بسا پس از حضور در شام و مجلس يزيد، شخصى به نام در ميان راه با امام سجاد - عليه السلام - روبرو شد واز امام احوال پرسيد. امام كه زمينه را مناسب مى ديد، از وضع دستگاه حكومت و نظام فرعونى امويان بصراحت شكوه كرد و فرمود: به خدا سوگند، ما خاندان پيامبر (ص ) در شرايط كنونى ، همانند بنى اسرائيل كه در نظام فرعونيان به رنج و مصيبت مبتلا بودند، مبتلا هستيم . مردانمان را مى كشند و زنانمان را باقى مى گذارند.
اى منهال در عصر حاضر كه اسلام قدرت جهانى يافته است ، عربها بر ساير ملتها فخر مى فروشند و مى گويند پيامبر اسلام - صلى الله عليه وآله - مردى است از عرب . طايفه قريش بر ساير طوايف عرب فخر مى فروشد و مى گويند محمد (ص ) از قبيله ماست .
و اما ما كه فرزندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - هستيم در شرايطى قرار گرفته ايم كه مورد غضب و ستم و قهر همين اعراب قرار گرفته ايم ، ما را كشتند و آواره كردند، انالله و انا اليه راجعون . (286)

(http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link286)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
24-10-2021, 20:39
ترغيب به جهاد و شهادت

امام على بن الحسين ، زين العابدين (ع ) از رسول اكرم (ص ) در زمينه بزرگداشت امر جهاد و لرزش شهادت و خون شهيدان ، روايت كرده و مى فرمايد:
هيچ گامى نزد خداوند محبوبتر از دو گام نيست : قدمى نيست : قدمى كه پيش نهاده شود و صفى از صفهاى جهاد در راه خدا را پركند و قدمى كه در راه صله رحم برداشته شود و به ديدار خويشاوندى پيش رود كه قطع ديدار كرده است ...
و هيچ قطره اى نزد خداوند محبوبتر او دو قطره نيست : قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود و قطره اشكى كه در ظلمت شب از بيم خدا فرو افتد. (287) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link287)
امام سجاد - عليه السلام - در عصرى كه حمايت از اهل بيت و حريم ولايت و امامت معنايى جز مخالفت با حاكميت جباران و نظام فرعونى امويان شيروانيان نداشت به شيعيان خود توصيه مى كرد كه دست از تلاش ‍ و جهاد بر ندارند. البته در موارد ديگر شيوه جهاد تلاش بايسته اى را كه در آن شرايط مسير بود به ايشان ياد آورى مى كرد.
امام در تشويق پيروان خويش به تلاش و جهاد در راه حق و دفاع از ارزشها مى فرمود:
شيعه راستين ما كسى است كه در راه اهداف و برنامه هاى ما جهاد و تلاش ‍ كند و با كسانى كه بر ما ستم مى كنند درگير شود و جلو ظلم آنان را بگيرد تا اين كه خداوند حق ما را از ستم پيشگان باز گيرد. (288)
(http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link288)

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
27-10-2021, 21:16
رهنمود به مبارزه پنهانى با جباران

چنان كه از مطالب و روايات گذشته ، دانسته شد، امام سجاد - عليه السلام - در استمرار خط امامت ، اصول عقيدتى و سياسيش همان اصول علوى و حسينى بود كه از قرآن و سنت پيامبر اكرم - صلى الله عليه وآله - آن را دريافت كرده بودند .
امام سجاد (ع ) چون نياكان طاهر و معصوم خود بيكمترين لرزش در مير حق ، هماره مدافع امر وبه معروف و نهى از منكر مبارزه با ظلم و انحراف بود و پيروان خود را به تلاش و جهاد در راه ارزشهاى الهى فرا مى خواند، اما به حكم امامت و پيشوايى راه مبارزه را نيز به آنان مى نماياند و ويژگيهاى زمان را به ايشان يادآور شده ، مى فرمود:
حتى امام بر مردم در نهادن و آشكار از او پيروى كنند و فرمان و رهنمود او را ارج نهند و بزرگ شمارند، ولى حق سلطان اين است كه در ظاهر حكمش ‍ را مخالف نكنند... (289) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link289)
اين رهنمود امام - عليه السلام - در حقيقت ترسيم يك استراتژى است و نه يك سياست اصولى زيرا مخاطب امام ، شيعيانى هستند كه تضاد دستگاه حكومت اموى با برنامه ها امامان معصوم - عليه السلام - را مى دانند و هرگز به خود اجازه سكوت در برابر خلفا را نمى دهند چه برسد، به همراهى و همگامى با آنان ! ولى از آنجا كه امام زين العابدين ، شرايط واقعى را براى ايجاد تحول در دستگاه خلافت كافى نمى بيند به آنان - در چنين مقطعى - فرمان تقيه مى دهد.
علاوه بر اين در روايت ياد شده ، امر امام و خواست و رهنمود و مقدم بر هر امر حكومتى شناخته شده است و معناى آن اين است كه اگر امام فرمان جهاد عليه مستكبران و غاصبان خلافت صادر كرد بايد در نهان و آشكار فرمانش را به اجرا گذاشت . ولى اكنون حكم امام ، حركت پنهانى است و نه مبارزه علنى .
به هر حال امام سجاد - عليه السلام - با بيان اطاعت ظاهرى از سلطان در مقام نفى كلى جهاد نيست ، چه اين كه جدش على بن ابى طالب با معاويه جنگيد و پدرش حسين بن على - عليه السلام - از دستگاه اموى پيروى نكرد و در مقابل آنان ايستاد و خود حضرت اگر تقدير الهى نبود شرايط جهاد را در روز عاشورا دارا بود بى شك به مبارزه با حكومتيان و امويان مى پرداخت . بنابر اين همه اين دلايل خود گواهى است بر اين كه ، امام سجاد - عليه السلام - پس از رخداد عاشورا و آزمون مدعيان مى دانست و تاريخ بعدها به اثبات رسانيد كه دستگاه خلافت هماره از اين حركت غير علنى بيم داشت و جز با خلفا، همواره از سوى دستگاه خلافت تحت آزار و شكنجه و محدوديتهاى شديدى بودند. و فرصتى كه براى امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) براى ترويج انديشه ها فقهى و عقايد اصولى اماميه پديد آمد، در گرو خط مشى آگاهانه اى است كه امام سجاد در پيش ‍ روى شيعه نهاد و زمينه را براى حركت گسترده فرهنگى و عقيدتى هموار ساخت .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
27-10-2021, 21:17
تشويق به شكيبايى و راز دارى
امام سجاد - عليه السلام - در راستاى خط مشى ويژه اى كه پيروانش را بدان فرا مى خواند ، رعايت دو اصلى كه زير بنايى ترين اصول مبارزه پنهانى با جباران ، به شمار مى آيد و هر جهاد و نهضتى بدان نيازمند است .
آن اصول عبارتند از شكيبايى و صبر در برابر مشكلات ميسر و همچنين رازدارى و پرهيز از افشاى اسرار.
سوگمندان بسيارى از دارندگان تمايلات شيعى ، در رعايت اين دو اصل ضعف و سستى داشتند و همين امر مايه گلايه و شكوه امام از شيعيان خود بود و مى فرمود:
به خدا سوگند! دوست داشتم گوشت بازوهايم را فدا كنم تا دو خصلت در ميان شيعه از ميان برود: خصلت ناشكيبايى و كم حوصلگى و همچنين كمى حفظ ميان شيعه از ميان برود: خصلت ناشكيبايى و كم حوصلگى و همچنين كمى حفظ اسرار. (290) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link290)
اين بيان ، آميخته با لحنى شديد و نگران كننده است و حكايت از ناشكيبايى برخى شيعيان و افشاى برخى اسرار از سوى آنان دارد.
آنچه در اين روايت بيان نشده و قابل تاءمل مى باشد اين است كه موضوع ناشكيبايى و رازندارى شيعه چه چيزى بوده است ؟آيا ناشكيبايى شيعه از مصيبتهاى معمولى كه همه مردم به نوعى با آن دست به گريبان مى باشند، بوده و يا مشكلات ويژه اى داشته اند كه مربوط به تفكر و عقيده خاص آنان و محدود به تشكيلات شيعى مى شده است ؟
پاسخ اين سؤ ال از متن روايت پيداست . زيرا امام مى فرمايد: خصلتين فى الشيعه لنا يعنى نسبت به خصوص شيعه اين مشكل را مطرح ساخته است و اين قرينه اى است كه در خصوص شيعه مشكلات اجتماعى - سياسى ويژه اى از سوى خلفا به وجود مى آمده است تا شيعيان را از ائمه و خط امامت جدا كنند. مانند آنچه امروز در جهان به عنوان محاصره اقتصادى و يا سياسى مطرح است و قدرتمدان عليه ملتها ضعيفتر به كار مى گيرند.
تاريخ نيز گواه اين مطلب است كه خلفا - چه اموين و چه عباسيان - در ضعيف نگاه داشتن شيعه از نظر سياسى و اقتصادى تلاشى مستمر داشته اند. و موارد اندكى وجود دارد كه از سوى حكومت به تشكيلات شيعى كه امام در راءس آن قرار دارد، كمك اقتصادى شده باشد بلكه آنچه معمول مردم از آن برخوردار بوده اند، از شيعه دريغ مى شده است .
از اين رو ، شيعه بودن مستلزم چشيدن محروميتهاى زيادى بوده و شيعه ماندن ، نياز به صبر و مقاومت داشته است .
از سوى ديگر، در كوران اين مشكلات ، بديهى است كه عناصرى از ميان شيعه بشدت خواهان نهضت عليه دستگاه خلافت باشند تا محدوديتها و ستمها را بشكند. اين گروه از مبارزه پنهانى احساس خستگى مى كنند و تمايل به مبارزه اى علنى دارند و براى عملى ساختن انديشه و باور خود ناشكيبايند و امام از اين ناشكيباييها نيز گله دارد. زيرا حركتها و سخنان اين گروه مى تواند اسرار نهانى تشكيلات شيعى را برملا سازد و اساس و بنيان را در معرض آسيب قرار دهد.
اكنون براى اين كه شاهدى بر ادعاى فوق آورده باشيم به نمونه اى از تندروى هاى برخى مدعيان تشيع ، در قبال امام سجاد (ع ) اشاره مى كنيم

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
27-10-2021, 21:19
جهاد يا حج ؟
شخصى به نام عباد بصرى - كه ظاهرا از هواداران شيعه بود و با مبارزهاى گذشته امامن با غاصبان خلافت آشنايى داشت - در راه مكه على بن الحسين - عليه السلام - راملاقات كرد و به آن حضرت با لحنى اعتراض آميز و انتقادى گفت :
شما جهاد و دشواريهاى آن را كنار اعتراض آميز و انتقادى گفت :
شما جهاد و دشواريهاى آن را كنار گذاشته ايد و به حج كه عملى است آميخته با استراحت و آسايش ، رو آورده ايد! درحالى كه خداوند مى گويد.
ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم بانلهم الجنه يقاتقون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون .. و بشر المؤمنين
يعنى : همانا خداوند از مؤمنان جن و مالشان را خريدار است و در قبال آن بهشت را براى ايشان قرار داده است . مبارزه مى كنند در راه خدا، مى كشند و كشته مى شوند... بشارت ده به مؤمنان .
امام سجاد (ع ) در پاسخ اين راهگذار عجول ، سخنى كوتاه اما قاطع بيان داشت و فرمود: بلى ! اگر ما چنين مؤمنان را - كه در راه خدا بكشند و كشته شوند و داراى اخلاص و صداقت و پايمردى باشند - ببينيم - شك نيست كه جهاد برتر از حج است . (291) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link291)
امام با اين پاسخ كوتاه به او فهماندند كه اين ادعاها كافى نيست و طريق جهاد تنها نيازمند ستيزه جو و سرهاى ناسازگار با حكومت نيست . جهاد نيازمند رزمنده اى است كه هم اهل نبرد باشد و هم به هنگام احساس خطر ميدان را ترك نكند و تا پاى جان مقاوم و پايدار بماند. ولى چنين نيروهاى اكنون ديده نمى شوند!
وجود چنين عناصرى در ميان جامعه شيعه و تشكيلات شيعى و هواداران اهل بيت - عليه السلام - گاه باعث افشاى اسرار و پيدايش مشكلات سياسى - اجتماعى براى امامان و يا ساير شيعيان مى شد. و برنامه هاى ائمه را با مشگل مواجه مى كرد.
علت بسيارى از اين تندرويها عدم شناخت برخى هواداران اهل بيت - عليه السلام - از جايگاه وظايف امام بود. گروهى از آنان تصور مى كردند كه اصلى ترين ويژگى امام اين است كه با شمشير قيام كند - قائم بالسيف باشد - و حتى گروهى از آنان ، حقانيت و امامت امام را به همين ويژگى مى سنجيدند و مورد شناسايى قرار مى دادند. در حالى كه ملاكهاى امامت فراتر از اين مى باشد و قبل از قيام مسلحانه ، آگاهى ژرف امام به شريعت و برخوردارى او از معنويت ، عصمت ، عبادت و اخلاق و فضايل مطرح است . و مبارزه با دشمنان دين و جباران يكى از وظايف امام به شمار مى آيد كه ايفاى آن منوط به زمينه هاى مناسب است . و آن جا كه شرايط مساعد نباشد هيچ امامى اقدام به مبارزه مسلحانه نكرده است . چونان كه على بن ابى طالب (ع ) بيست و پنج سال حكومت اختيار كرد و حسين بن على (ع ) پس از اقدام به جهاد و ناپايدارى و خيانات فرماندهان و نيروهاى سپاهش ‍ ناگزير به صلح شد و حسين بن على - عليه السلام - حدود ده سال در حكومت معاويه ، دست به شمشير نبرد.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
30-10-2021, 20:26
زندگى امام سجاد؛ در ادامه خلافت يزيد

امام سجاد - عليه السلام - از آغاز دوره امامت خويش تا زمان رحلت با اين خلفا هم عصر بود:يزيدبن معاويه ، معاوية بن يزيد، مروان بن حكم ، عبدالملك مروان ، وليد بن عبدالملك .
دوران خلافت و جباريت يزيد، پس از رخداد عاشورا نپاييد. او على رغم همه تلاشى كه در حفظ ميراث خلافت داشت و جنايات هولناكى را بدان منظور انجام داده بود، در ربيع الاول سال 64 هجرى قمرى در سن سى هشت يا سى و نه سالگى مرگش فرا رسيده و در مكانى به نام حوارين (292) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link292) كه در شرق دمشق واقع شده بود به زندگى نكبت بار خويش ‍ خاتمه داد.
يزيد بيش از سه سال و اندى بر مسند حكومت ننشست و در اين مدت كوتاه هولناكترين فجايع را انجام داد كه رخداد كربلا و عاشورا اولين و اسفبارترين آنها بود و فاجعه حره دومين و گسترده ترين آنها و ويرانى خانه كعبه و شكستن حرمت حريم امن الهى لكه سياهى بود كه كارنامه تيره يزيد و امويان را بيش از پيش سياه كرد. يزيد به عنوان دومين خليفه اموى ، درستى پيش بينى على بن ابى طالب درباره ظلم و فساد و امويان را آشكارتر ساخت . چه اين كه على (ع ) سالها قبل فرموده بود:
الا او اخوف الفتن عندى فتنة بنى اميه فانها فتنه عمياء مظلمة (293) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link293) يعنى : هان ! دهشتبارترين فتنه و آشوب درنظر من ، فتنه بنى اميه است ؛ فتنه اى كور و بس تاريك ...

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
30-10-2021, 20:27
واقعه اسفبار حره

پس از رخداد عاشورا و بازگشت كاروان اهل بيت به مدينه و اطلاع يافتن مسلمانان از آنچه در كربلا و كوفه و شام و شام اتفاق افتاده بود، چنان انتظار مى رفت ، دستگاه خلافت على رغم پندار واهيش ، در نگاه مسلمانان بشدت سست و بى اعتبار جلوه كرد .
مدينه چون شام نبود.
مدينه شهر انصار شهر استقبال از پيامبر - صلى الله عليه وآله - در روزگار سختى و پايگاه نخستين حكومت اسلامى به رهبرى رسول خدا - صلى الله عليه وآله - بود.
پس از مكه كه سرزمين وحى و رسالت و زادگاه توحيد به شمار مى آيد مدينه از قداست و ارجى ويژه در نگاه مسلمان برخوردار بود.
هر چند پس از رحلت رسول خدا - صلى الله عليه وآله - مردم مدينه نتوانستند موقعيت پيشين آن را حفظ كنند و در نتيجه برخى كشمكشهاى سياسى و قبيله اى وحدت و شكوه آنان خدشه دار شده بود اما هنوز با گذشت بيش از شصت سال از هجرت پيامبر - صلى الله عليه وآله - مدينه مركز علم و فقاهت و عاصمه اسلام و پايگاه اصلى اصحاب پيامبر و قارين قرآن و حفظان حديث به شمار مى آمد.
بازتاب واقعه كربلا و عملكرد دستگاه يزيد در چنين محيطى نمى توانست مثبت باشد و يا مواجه با سكوت شود!
مردم مدينه و بازماندگان انصار و مهاجر، شاهد انحرافى بزرگ در خلافت اسلامى بودند و سكوت در برابر آن و نهان مردم به به خود اجازه نمى داد.
حركتها و موضعگيريهاى آشكار و نهان مردم مدينه در سالهاى پس از 61 هجرى چيزى نبود كه از چشم حاكمان شام مخفى بماند.
عزل و نصب سه حاكم در طول دو سال ، خود بهترين گواه اين ناآراميها در مدينه و اطلاع دستگاه موى از جو متشنج سياسى آن است .
در سال 61 هجرى وليد بن عتبه متولد 64 هجرى حاكم مدينه بود.
پس از او عمروبن سعيد متولد 70 به فرماندارى مدينه منصوب گرديد.
چندى نگذشت كه يزيد پسر عموى خويش ، عثمان بن محمد بن ابى سفيان را به عنوان والى مدينه انتصاب كرد.
عثمان بن محمد ابى سفيان جوانى نو رس ، ناآشنا به كار اداره شهر و كار نيازموده بود (294) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link294)
عثمان براى فرو نشاندن جو ناآرام مدينه تدبيرى انديشيد و به گمان فريفتن عناصر پر شور شهر گروهى از آنان را براى ديدار يزيد راهى دمشق كرد، تا خليفه حشمت و جاه او را از نزديك ببيند و از عطاها و بخششهاى او برخوردار شوند و دست از ناآرامى بردارند.
بدين ترتيب گروهى از فرزندان مهاجر و انصار به دمشق وارد شدند و به ديدار خليفه - يزيد - بار يافتند و در مدت اقامت خويش از بخششهاى او نيز برخوردار شدند؛ از آن جمله به منذربن زبير صدهزار درهم تعلق گرفت .
اما على رغم اين بذل و بخششها، هيئت اعزامى از مدينه كه علاوه بر دست و دلبريهاى يزيد سبكسريها و كارهاى زشت او را نيز ديده بودند، پس از بازگشت به مدينه در مسجد رسول خدا - صلى الله عليه وآله - فرياد كشيدند: اى مردم ! ما از دربار خليفه اى مى آييم كه شراب مى نوشد، طنبور مى نوازد، سگ بازى مى كند و شب را به كنيزان پست و آوازه خوان به صبح مى رساند. ما از شما مى خواهيم تا او را از خلافت بركنار كنيد. (295) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link295)
در پى اين گزارها، مردم مدينه با عبيدالله بن حنظله غسل الملائكه بيعت كردند و بنى اميه كه شمارشان در مدينه به هزار تن ميرسيد در خانه مروان بن حكم به محاصره در آمدند و سرانجام از شهر رانده شدند.
خبر شورش اهل مدينه به شام رسيد. يزيد كه پس از آن عطايا و بخششها انتظار چنين عكس العملى را نداشت ، بشدت خشمگين شد.
نخست تصميم گرفت عبيدالله كه هنوز دستانش را به خون شهيدان كربلا آغشته مى ديد، پيشنهاديزيد را نپذيرفت . ناگزير يزيد از عمر بن سعيد، حاكم پيشين مدينه خواست تا او اين ماءموريت را انجام دهد ولى او هم از پذيرش درخواست يزيد امتناع كرد.
يزيد در ميان فرماندهان سپاهش به جستجوى فردى پرداخت كه از سنگدلى و قساوت كافى براى قتل عام مسلمانان پيشتاز مدينه برخوردار باشد. و براى اين كار مسلم بن عقبة بن رباح مرى را برگزيد.
مسلم بن عقبه كسى بود كه در گذشته ، از فرماندهان سپه معاويه به شمار مى آمد (296) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link296) و در جنگ صفين با على - عليه السلام - جنگيده و در همين جنگ يك چشمش را از دست داده بود. (297) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link297)
اين پلنگ پير زخمديده ، از نظر يزيد، عنصرى مناسب براى خاموش ‍ ساختن شورش مدينه بود.
مسلم بن عقبه در حالى كه بيش از نود سال از عمرش مى گذشت و از بيمارى نيز رنج مى برد با لشكرى انبوه و مجهز به سوى مدينه اعزام شد. سپاه مسلم بن عقبه كه برخى تعدادشان به سوى مدينه اعزام شد.
سپاه مسلم بن عقبه ، كه برخى تعدادشان را دوازده نفر دانسته اند، (298) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link298) نخست شهر مدينه را محاصره كردند و سپس مسلم براى مردم مدينه پيام فرستاد كه سه روز مهلت خواهند دشت تا تسليم فرمان يزيد شوند و در امان بمانند. اما مردم مدينه تسليم نشدند و به جنگ و ستيز با سپاه يزيد برخاستند.
در نخستين روياروييها، مردم مدينه غلبه يافتن و سپاه يزيد رو به شكست نهاد ولى سرانجام معادله هى نخستين برهم خورد و لشكريان يزيد برترى يافتند و شهر را به تصرف در آوردند.
فرمانده سپاه - مسلم بن عقبه - پس از تصرف شهر به سربازان تحت امر خود اجازه داد به ميل خود هر كارى كه بخواهند در مدت سه روز با مرد مدينه و اموال و امكانات ايشان انجام دهند!
كشتار زيادى صورت گرفت و فجايع بى شمارى به دست سربازان يزيد عملى گرديد. جان و مال و ناموس مردم مدينه در چنگال هاى لشكريان شام قرار گرفت . (299) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link299)
اين كشتار وسيع سبب گرديد كه از آن پس مسلم بن عقبه را مسرف بن عقبه لقب دادند!
واقعه حره در روز چهارشنبه بيست و هشتم ذى الحجه سال 63 هجرى در قسمت شرقى شهر مدينه ، در سنگستانى به نام حره واقم (300) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_01.ht ml#link300) رخ داد و از آن رو كه نفوذ شاميان از اين منطقه به داخل مدينه صورت گرفت ، آن واقعه حره ناميدند.
كشته شدگان واقعه حره را برخى از منابع تاريخى سه هزار و سيصد نفر دانسته اند كه كه هفتصد نفر آنان از قريش بوده و دو هزار و ششصد نفر از مهاجر و انصار بوده اند. (301) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link301)
و برخى ديگر گفته اند: در اين جنگ سه هزار و پانصد نفر از موالى و هزار و چهارصد - يا ششصد - نفر از انصار و هزار و سيصد نفر از قريش كشته شده اند. (302) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link302) مفيد ره تعداد كشته شدگان اين واقعه را ده هزار نفر ثبت كرده است . (303) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link303)
جز قتل و كشتار، آمار دهشتبارى از ساير جنايات سپاه شام در منابع تاريخى ثبت شده است . چنان كه نوشته اند سيصد پستان زن بريده شد و هشتصد دختر مورد تجاوز قرار گرفتند كه بعدها فرزندان آنان را حره مى ناميدند.
(304) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link304)
پس از همه جنايت ، آنها كه از مردم مدينه باقى مانده بودند ميان دو امر مخير شدند: يا بايد اقرار مى كردند كه بنده و زرخريد يزيد هستند و يا بايد كشته مى شدند. گروهى به بندگى يزيد اقرار كردند و جان به در بردند و عده اى هم از اين اقرار امتناع ورزيدند و كشته شدند.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
30-10-2021, 20:27
امام سجاد در واقعه حره

در جريان واقعه حره ، تنها كسانى كه بدون قيد و شرط از گزند سپاه مسرف در امان ماندند و اقرار به بردگى نكردند، على بن الحسين (ع ) و على بن عبدالله بن عباس بودند. (305) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link305)
آنچه سبب شد تا امام سجاد - عليه السلام - از اين فتنه ايمن بماند نخست ، برخوردهاى منطقى و سخنان روشنگرى است كه آن حضرت در برابر مردم شام و نيز با شخص يزيد در گذشته داشته است . عكس العمل آن حضرت هم در ذهن شاميان هنوز باقى بود و هم يزيد را متقاعد ساخته بود كه بيش ‍ از آنچه به اهل بيت ستم روا داشته ، مجال ظلم به ايشان نيست و با شدت بخشيدن به آن ستمها، حكومت طرفى نخواهد بست .
دومين نكته اى كه در اين رابطه قابل تاءمل و بررسى است ، خط مشى آن حضرت پس از رخداد عاشورا است .
جاسوسان و گزارشگران اموى كه در مدينه ، بى شك تمام روابط و مسايل زندگى آن حضرت را به دقت زير نظر داشتند تا اگر تحريكى از سوى وى عليه خلافت يزيد صورت پذيرد مانع شوند. ولى امام با آگاهى از شرايط و عدم امكان پيشبرد حركتهاى نظامى و شورشهاى محدود شهرى ، خود را از چنين جريانهايى به دور نگه مى داشت و پيروان خويش را نيز به تبعيت از خود فر مى خواند. (306) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link306)
اين گونه بود كه آن حضرت از پيامدهاى شورش اهل مدينه آسيب نديد و توانست اهل بيت را كه در جريان كربلاست بشدت مورد آزار قرار گرفته بودند از لهيب واقعه حره مصون دارد.
مورخان نوشته اند: مسرف بن عقبه در آغاز ورود به مدينه ، دستور داد كسى متعرض على بن الحسين و خاندان او نشود. (307) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link307)
طبرسى مى نويسد: هنگامى كه يزيد، مسرف بن عقبه را به سوى مدينه فرستاد، به او گفت : على بن الحسين (ع ) در كار شورشيان دخالتى نداشته و با او بدرفتارى نكنيد. (308) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link308)
گذشته از تحليلها و محاسبه هايى كه در علت مصونيت امام سجاد - عليه السلام - از واقعه حره يادكرديم ، عوامل برترى نيز دارد كه از زاويه اى ديگر قبل درك است .
در محاسبات بشرى ، معمولا عوامل و روابط مادى و ظاهرى مورد توجه قرار مى گيرد ولى در مورد امام سجاد علاوه بر اين عوامل و روابط ظاهرى بايد توجه به مشيت الهى نيز داشت .
بر اساس عقيده شيعه ، امام حجت خدا بر روى زمين است خداوند وجود حجتش را از حفظ مى كند، چنان ابراهيم - عليه السلام - را از آتش ‍ نمروديان به سلامت خارج ساخت و موسى را در دامان فرعون پروريد و رشد داد . البته مشيت الهى و تحقق اراده او در حفظ وجود امام سجاد - عليه السلام -منافانى با مهيا بودن شرايط و مقتضيات مادى و ظاهرى ندارد. چنان كه در جريان كربلا، با عارض شدن بيمارى بر امام تكليف جهاد از آن حضرت ساقط شد و دشمن از كشتن وى صرف نظر كرد.
در كنار محفوظ داشتن وى از شر يزيديان نيز بى تاءثير نبوده است . چنان كه در برخى منابع تاريخى آمده است :
هنگام يورش سپاه شام به مدينه ، امام سجاد - عليه السلام - به قبر پيامبر - صلى الله عليه وآله - نزديك شده و به درگاه خداوند، براى ملتجى شد و دعايى بدين مضمون قرائت كرد:
رب كم من نعمة انعمت بها على لك عندها شكرى فلم يحرمنى ، و يا بلية ابتليتنى بها قل لك عندها صبرى فيا من قل عند نعمته شكرى فلم يحرمنى ، و يا من عند بلائه صبرى فلم يخذلنى ، يا ذاالمعروف الذى لا ينقطع ابدا، و يا ذالنعماء التى لا تحصى عددا صل على محمد و آل محمد و ادفع عنى شره ، فانى اردء بك فى نخره و استعيذ بك من شره . (309) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link309)
يعنى ؛ كسى كه خوف لهى داشته باشد و از مخالف با خداوند بيمناك باشد، خداوند هم به او مهابت وسطوتى مى دهد كه همگان از او بيمناك باشند. و كسى كه از مخالف با خدا بيمناك نداشته باشد خداوند و را از همه چيز ترسان و نگران خواهد ساخت . نظير اين مضمون از امام صادق - عليه السلام - (310) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link310) و ساير ائمه - عليه السلام - نيز وارد شده است .

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
31-10-2021, 20:30
تحليلهاى نادرست !

در برخى منابع تاريخى ماجراى رويارويى امام سجاد - عليه السلام - با مسرف بن عقبه و علت مصون ماندن آن حضرت از پيامدهاى واقعه حره بگونه اى ديگر ثبت شده است كه به تحليلهاى نادرست مى انجامد و نشانه هاى كذب و ساختگى بودن از آن پيداست .
طبرى در اين زمينه دو روايت نخست همان است كه قبلا از او ياد كرديم ولى روايت ديگرش چنين مى نمايند كه امام سجاد - عليه السلام - هنگام ورود به مجلس مسرف بن عقبه مروان و پسرش مى نماياند عبدالملك را همراه داشت و ميان آن دو قدم بر مى داشت ، شايد مسرف به خاطر آن دو به وى آسيبى نرساند! طبرى مى نويسد:
وقتى على بن الحسين همراه با مروان و عبدالملك در برابر مسرف بر زمين نشستند، مروان آب طلبيد تا با نوشيدن آن خود را ميهمان مسرف معرفى كند و همراهان او ايمن دارد.
مروان آب نوشيد و سپس ظرف آب را به على بن الحسين داد تا او هم بنوشد، اما هنوز آب را به لبها نزديك نكرده كه مسرف زياد زد: از آب ما ننوش !
على بن الحسين ع نگاه داشت .
مسرف گفت : شما مروان و پسرش را همراه آورده اى تا در امان بمانى ولى بدان كه اگر شفيع شما اين دو بودند كشته مى شدى ، با اين همه شما در امان هستى چون از من خواسته است با بدرفتارى و خشونت نكنم ، اكنون اگر مى خواهى آب بنوش !
آنچه نشانه كذب اين نقل مى باشد اين است كه اولا مقام عزت و بزرگوارى امام مانع از شفيع گرفتن كسانى چون مروان و عبدالملك است و آنچه ما از خاندان رسول ص سراغ داريم با اين بيان سازگار نيست . ثانيا اگر براستى يزيد سفارش على بن الحسين ع را به مسرف كرده بود، دليلى نداشت كه در آغاز، آن حضرت را از نوشيدن آب منع كند و به درشتى با وى سخن گويد و آن بزرگوار را برنجاند. بلى امكان دارد كه مروان به خاطر جبران لطفى كه حضرت در حق خانواده او روا داشته و در بحران مدينه به خانواده او پناه داده بود، به گمان خود خواسته باشد نزد مسرف از آن امام حمايت كرده و امان بگيرد، ولى مسرف به مروان فهمانده باشد كه امام نيازى به حمايت او ندارد بلكه اصولا يزيد تصميم به آزار آن حضرت نگرفته است و او موظف است آسيبى به على بن الحسين ع نرساند.
بنابراين حضرت سجاد ع از مروان و پسرش نخواسته تا به شفاعت برخيزند و آن حضرت دل به حمايت آن دو معطوف نداشته است ، چه اين كه كسى چون على بن الحسين با آن همه شهامتهايى كه در گذشته از خود نشان داده است و با آن مقام معنوى و توكل به مقام ربوبى حق ، تصور نمى رود كه از عناصر بى شخصيتى چون مروان پناه جويد.
مگر اين امام سجاد نبود كه در حمله شاميان به مدينه ، صدها خانواده را در خانه امن خود پناه داده بود تا از آسيب شاميان در امان بمانند. در آن لحظه مروان و پسرش كجا بودند! هنوز مسرف وارد مدينه نشده و هنوز ملاقاتى ميان امام و مسرف صورت نگرفته است ، تا آنان بخواهند از امام حمايت كنند. و در همين حال خانه امام سجاد ع پناهگاه صدها نفر از مردم مدينه فرار گرفته بود.

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
31-10-2021, 20:31
دومين تحليل نادرست !

يعقوبى نيز در تاريخ خود به نكته اى اشاره كرده است كه دلايل كذب آن آشكار مى باشد. او مى نويسد:
وقتى على بن الحسين ع در مجلس مسرف وارد شد گفت : يزيد از ما چگونه بيعت مى خواهد و با چه تعبيرى ؟
مسرف : او مى خواهد شخص شما به عنوان برادر و پسر عمو با او بيعت كنيد. على بن الحسين : اگر مى خواهى بيعت خواهم كدر!
مسرف : او مى خواهد شخص شما به عنوان بردر و پسر عمو با او بيعت كنيدعلى بن الحسين (ع ) چنين گفت ، با خود گفتند كه اگر فرزند رسول خدا حاضر است و آثار ساختگى بودن از آن پيداست .
زيرا شخصيت حر و آزاده اى چون على بن الحسين - عليه السلام - كه از نسل آزادگان است پدر و اجدادش در هيچ شرايطى لب به ذلت نگشودند هرگز تصور نمى رود كه حاكميت يزيد را مشروع بداند تا چه رسد هر ذلتى را براى بيعت با او بپذيرد!
او كه در مقابل عبيدالله - ابن مرجانه - ونيز يزيد در كوفه و شام پايدارى كرده از مرگ نهراسيده ، چه دليلى دارد كه اكنون از مرگ هراس داشته باشد و عليه باورهاى اصيل خود گام بردارد.
مگر او فرزند آن كسى نيست كه تا آخرين لحظه عمر خويش فرمود هيهات منا الذلة .
مگر او خود همان كسى نيست كه در برابر جرثومه استبداد فرياد برآورد بالقتل تهددنى اماا علمت ان القتل لنا عادة و كرمتناا لشهادة . (311) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link311)
چنين شخصيتى چگونه حاضر است لب به ذلت بگشايد. آن هم ذلتى كه مردمان معمولى مدينه از پذيرش آن عار داشتند و پرهيز مى كردند.
چگونه ممكن است كه مسرف بيعت برادرى را پيشنهاد نكرده باشد ولى امام خود اظهار كند كه من حاضرم به بندگى و بردگى اقرار نمايم !
اين از شاءن عنصر معمولى و بى هويت عرب به دور است تا چه رسد به زاده خاندان شهادت !
اگر به جمله پايانى اين نقل توجه قرار گيرد كه تمام مردم مدينه جز على بن الحسين - عليه السلام - و على بن عبدالله بن عباس ناگزير شدند به بردگى خود اقرار ننگ آور و شرمنده بودند و مورد تحقير و تمسخر امويان و ديگران قرار مى گرفتند، دليل ساختن و پرداختن چنين رواياتى آشكار خواهد شد، (312) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link312) زيرا اقرار كنندگان به اين بردگى ، هميشه سعى داشتند از بار ذلت خود بكاهند. از اين رو به امام سجاد - عليه السلام - اتهام مى زدند كه آن حضرت براى اقرار به بردگى آماده بوده است . پس اگر چنين اقرارى از ايشان خواسته نشد، و حضرتش اقرار نكرده است . پس اگر ديگران اقرار به بردگى كرده اند عيبى بر آنان نيست ! اين راز ساختگى بودن نقل يعقوبى است !

اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
31-10-2021, 20:31
امام سجاد، پناهگاه اهل مدينه

در جريان واقعه حره و هجوم شاميان به مدينه ، بسيارى از خانواده ها همسر و فرزندان خود را به خانه امام سجاد - عليه السلام - فرستاد و از آن حضرت پناه خواستند و در پناه آن حضرت تا پايان اشتغال مدينه به دست سپاه يزيد قصد مدينه كرد تا جان و مال و ناموس اهل مدينه را مورد تعرض ‍ قرار دهد، على بن الحسين - عليه السلام - چهار صد تن را در ميان خانه و خاندانش پناه داد و زمان بازگشت سپاه و خروج آنان از مدينه اين چهار صد نفر را مورد پذيرايى قرار داد. (313) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link313)
ايمنى و آسايش اين گروه در پناه امام سجاد - عليه السلام - بدان حد كه برخى از ايشان گفتند: ما چنين آسايش و زندگى آرامى را كه در خانه على بن الحسين ديديم حتى در خانه پدرمان شاهد نبوده ايم . (314) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link314)
از برخى منابع ديگر استفاده مى شود كه امام سجاد - عليه السلام - قبل از هجوم شاميان ، شرايط دشوار آينده را پيش بينى كرده و خاندان خود را از مدينه خارج ساخته و به منطقه اى به نام ينبع (315) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link315) فرستاد تا از فجايع شاميان ايمن باشند. (316) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link316)
اما اين كه چهار صد نفر از اهل مدينه كه در پناه آن حضرت بوده اند، در مدينه و در منزل امام پناه گرفته بودند يا همراه با خانواده امام به ينبع منتقل شده بودند، نشانه هاى كافى در دست نيست ، هر چند احتمال نخست نزديكتر به واقع مى نمايد.
از جمله خانوادهايى كه به پناه امام سجاد - عليه السلام - آمده بودند، خانواده مروان مى باشند و اين نكته نشان مى دهد كه تنها علويان و يا بستگان نزديك آنان از لطف و بزرگوارى امام بهره مند نبودند بلكه همه كسانى كه به آنحضرت التجامى جستند، از كرامت او بهره مند مى شدند، حتى عناصر بدخواهى مروان خود از بنى ميه مى باشد و مورد حمايت سپاه شام . بنابراين پناهندگى خانواده وى مربوط به خانواده اش بر آمده است . او نخست به عبيدالله بن عمر رو آورد و از او خواست تا در آن بحران و آشوب كه عليه بنى اميه صورت گرفته بود به همسرش - عاشيه دختر عثمان بن عفان - پناه دهد و او را مخفى دارد تا اهل مدينه متعرض او نشوند ولى عبيدالله بن عمر نپذيرفت .
ناگزير، مروان روى نياز به خانه لطف و كرم و رحمت آورد و از على بن الحسين - عليه السلام - پناه خواست و تقاضا كرد كه همسرش در ميان خانواده امام جاى گيرد.
امام سجاد - عليه السلام - درخواست او را پذيرفت . (317) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link317)
علت اين كه امام سجاد ع به همسر مروان پناه داد و درخواست مروان را رد نكرد براى آنان كه چشم بيناى حقيقت دارند و با مقام معنويت و كرامت ائمه آشنايند، بسى روشن و بى نياز از توضيح است .
اگر على بن ابى طالب ع در بستر شهادت و در آخرين لحظات عمرش به فرزندانش سفارش مى كند كه درباره قاتل او كوتاهى نكند و در نوشيدن آب و خوردن غذا بر او تنگ مى كند كه درباره قاتل او كوتاهى نكنند و در نوشيدن آب و خوردن غذا بر او تنگ نگيرند، هر چند دشمنى كينه توز باشد. او پناه خواسته است و امام درياى رحمت است و تقاضا و استمدادى را بى پاسخ نمى گذارد.
با اين همه ، برخى ناآشنايان با مكتب اهل بيت ع و يا غرض ورزانى كه هماره درصدد خاموش ساختن نور اهل بيت ع بوده اند تلاش كرده اند كه اين لطف و بزرگوارى امام را به حساب دوستى قديمى امام با مروان بگذارند! (318) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link318) غافل از اين كه عناد و دشمنى مروان با علويان و اهل بيت (ع ) به اندازه روشن است كه نياز به اثبات ندارد. مروان همان كسى كه در جنگ جمل به نبرد با على بن ابى طالب - عليه السلام - پرداخته است !
در جنگ صفين همراه معاويه و به نفع او عليه امير المؤمنين جنگيده است !
مروان همان كسى است كه به وليد پيشنهاد كرده است كه حسين - عليه السلام - با يزيد بيعت نمى كند در همين مجلس او را بكش !
آيا مروان با داشتن ديرينه و پرونده اى اصولا مى تواند در شمار دوستان امام سجاد - عليه السلام - به شمار آيد! هرگز .
بنابر اين ، مكارم اخلاقى و سرشت رحمت آفرين امام است كه بديهاى او را با نيكى و لطف پاسخ داده و از پس آن همه جفاها كه مروان به خاندان على - عليه السلام - داشته باز هم از عفو و بزرگوارى ايشان محروم نمى ماند. اين امام سجاد است كه مى فرمايد: اگر كشنده پدرم شمشيرى را كه با آن پدر حسين - عليه السلام - را به شهادت رسانده نزد من به امانت كوتاهى نكرده و به او باز مى گردانم . (319)

(http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link319)
يزيد و هجوم به مكه

همزمان با شورش مدينه ، در مكه نيز آشوبهايى صورت گرفته و نغمه هاى مخالفت با حكومت امويان ، آغاز شده بود.
سپاه شام از آغاز حركت ، دو هدف را در پيش روى خود مى ديدند، نخست فرو نشاندن شورش مدينه و سپس خاموش ساختن نغمه هاى مخالف آشوبهاى مكه . عبدالله بن زبير كه از بيعت با يزيد امتناع ورزيده و براى ايمن ماندن از توطئه هاى دستگاه خلافت ، به حرم امن پناه برده و در مكه ساكن شده بود، در طول اقامتش در مكه هوادارانى گرد آورده ، سر ياسازگارى با يزيد را برداشته بود.
از اين رو، سپاه شام پس از قتل عام مدينه و خاموش ساختن صداى مخالف آنان ، عازم مكه شدند.
مسرف بن عقبه ، بر اثر بيمارى و كهولت سن در ميان راه جان سپرد. از آخرين سخنانى كه مسرف بر زبان آورده و نشانه پليدى روح اوست اين عبارت است كه گفته : پس از شهادت توحيد و رسالت محمد (ص ) هيچ يك از عملى را به اندازه كشتار مردم مدينه در نظرم ارجمند نيست و در قيامت مزد هيچ عملى را به اندازه آن مهم و ارزنده نمى شناسم ! (320) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link320)
اين نشانگر فرهنگ منحط و انديشه خام و نارساى كسانى است كه در لواى حكومت معاويه رشد يافته و نام مسلمان بر خود نهاده بودند!
به هر حال پس از مسرف ، رهبرى سپاه يزيد را حصين بن نمير به عهده گرفت ، چه ين كه او از شام براى چنين روزى و چنين منظورى از سوى يزيد انتخاب شده بود.
سپاهيان شام مكه را محاصره كردند و با منجنيق بر مكيان و برخانه ها مكه سنگ فرو ريختند و در اين نبرد خانه كعبه آتش گرفت و از وس ديگر خبر مرگ يزيد ميان سپاه شام و همچنين اهل مكه انتشار يافت .
با مرگ خليفه ، بديهى است كه جنگ نمى توانست تداوم يابد.
حصين بن نمير فرمانده سپاه شام ، پايان جنگ را اعلام داشت و به عبد الله بن زبير پيشنهاد كرد كه اگر شام به عزيمت كند حاضر است به عنوان خليفه با او بيعت نمايد. ولى عبدالله بن زبير كه در اين پيشنهاد، برنامه هاى توطئه آميز حصين را نهان مى ديد، پيشنهاد او را پذيرفت و حصين همراه با سپاه به شام بازگشت ..
فتنه عبدالله بن زبير
مرگ يزيد در ربيع الاول سال 64 هجرى هر چند به روايارويى سپاه شام و مردم مكه پايان داد ولى ادعاى ابن زبير براى خلافت همچنان استمرار يافت .
عبدالله بن زبير كه پس از مرگ معاويه از پذيرش حكومت يزيد و بيعت با او سرباز زده بود براى ايمن ماندن از انتقام يزيد، مكه را پايگاه خويش قرار داده بود و در اين منطقه براى بيعت گرفتن از مردم و دستيابى خود به خلافت تلاش مى كرد. روى آورى ابن زبير به مكه دو دليل مى توانست داشته باشد. نخست اين كه مكه سرزمين امن به شمار مى آمد و ديگر اين كه عبدالله ريشه در نسل مكيان داشت .
چه اين كه زبير - پدر عبدالله - فرزند صفيه ، عمه رسول خدابود.
عبدالله بن زبير به دليل اين كه پدرش - زبير - از صحابه معروف رسول خدا - صلى الله عليه وآله - و مادرش اسماء دختر ابوبكر - نخستين خليفه - بود، مكه را كه سرزمين پدرى او به شمار مى آمد براى عرض اندام و جلب هوادار مناسب مى ديد.
تا قبل از مرگ يزيد تلاشهاى عبدالله براى بيعت گرفتن از مردم چندان ثمر نبخشيد زيرا وحشتى كه يزيد در كربلا و مدينه به وجود آورده بود، مردم را از پيامدهاى مخالفت با يزيد و حكومت امويان باز مى داشت ،. اما پس از مرگ يزيد دامنه نفوذ عبدالله گسترش يافت و او مى توانست در برخى مناطق نمايندگانى بگمارد و از مردم بيعت بگيرد.
در مصر عبدالرحمان حجدم فهرى ، عامل ابن زبير بود و توانست مردم را به فرمان او در آورد.
در فلسطين ، نائل بن قيس جزامى .
در دمشق ، ضحاك بن قيص فهرى .
حمص ، نعمان بن بشير انصارى .
در بصره ، حارث بن عبدالله بن ابى ربيعه .
در خراسان ، عبدالله بن خازم سلمى .
در كوفه عبدالله بن مطيع عامل او بودند و تنها در اين ميان اردن تحت فرمان حسان بن طلبى به عبدالله بن زبير تمايل نيافت .
عبدالله بن زبير على رغم تلاشهايش براى دستيابى به حكومت هرگز در طول دوران مبارزه اش از مكه بيرون نيامد و گويا بيرون از مكه هرگز احساس ‍ امنيت نداشت .
عبدالله در طول دوران مبارزه قدرتش دوبار مورد هجوم شديد قرار گرفت نخست به وسيله سپاه يزيد به فرماندهى حصين بن نمير كه با مرگ يزيد سپاه شام دست از مبارزه كشيدند و عبدالله و هوادارانش جان سالم به در بردند. و سپس به وسيله سپاه عظيمى كه حجاج بن يوسف ثقفى به مكه اعزام داشت تا به مقابله عبدالله و يارانش برخيزند و ادعاها و تلاشهاى آنان را براى هميشه خاموش كنند.
دومين جنگ با عبدالله آخرين جنگ او نيز بود زيرا در اين يورش سپاه حجاج بن يوسف شكست سختى بر هواداران ابن زبير وارد كردند و عبدالله بن زبير را دستگير كرده ، در مكه به دار آويختند. و اين گونه فتنه عبدالله بن زبير كه از سال 64 اوج گرفته بود پس از9 سال (321) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link321) در 73 هجرى به پايان خط رسيد. (322) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link322)
موضع امام سجاد در برابر ابن زبير
براى شناخت موضع امام سجاد ع در برابر ابن زبير و تلاشها و داعيه هاى وى نخست بايد مرورى اجمالى به شخصيت سياسى وى عواملى كه مى تواند در فكر و اهداف او تاثير بگذارند داشت .
شخصيت فكرى و سياسى عبدالله بى ارتباط با شخصيت پدرش زبير نبود.
زبير از يك سو پسر عمه رسول خدا و از سوى ديگر صحابى نام آشناى پيامبر اسلام به شمار مى آمد و پس از قتل عثمان با على بن ابى طالب ع بيعت كرد ولى ديگرى نگذشت كه بيعت خود را شكست و با ناكثين روانه بصره شد و در جنگ جمل عليه على ع جنگيد و خارج از ميدان جنگ اما در رابطه با همان درگيريها كشته شد .
درگيرى و ستيز نهايى زبير با على بن ابيطالب ع و مرگ او در اين گير و دارها مى توانست شعله هاى كينه و عداوت را در قلب فرزند زبير عليه خاندان على ع روشن كند و يا اگر كينه اى از پيش وجود داشته آن را شعله ورتر سازد.
مطالعه تاريخ جنگ جمل مى نماياند كه اصلى ترين محرك اصحاب جملا قدرت طلبى و انگيزه هاى قومى بوده است بويژه در مورد شركت زبير در اين جنگ مورخان ياد آور شده اند كه او نخست از شركت در اين جنگ نادم شده بازگشت ولى فرزندش عبدالله او را به جنگيدن تحريك كرد. (323) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link323)
اين پيش زمينه ها مى تواند جدايى راه و انديشه عبدالله بن زبير از راه ائمه ع و على بن الحسين ع را بنماياند ولى نشانه هاى ديگرى نيز در دست است كه آن را تقويت مى كند.
در سالهاى بعد هنگامى كه يزيد به خلافت چنگ زد عبدالله بن زبير نقطه اشتراكى با حسين بن على ع پيدا كرد زيرا آن دو هيچ كدام حاضر به بيعت با يزيد نبودند.
زمانى كه حسين بن على ع از مدينه به سوى مكه رهسپار گرديد ابن زبير نيز در مكه حضور داشت .
بديهى است كه پس از استقرار حسين بن على در مكه به دليل نقطه اشتراكى كه ياد شد ابن زبير به ديدار آن حضرت مى آمد تا از تصميمهاى حسين بن على ع آگاه شود.
حساسيت ابن زبير نسبت به برنامه هاى حسين ع بى دليل نبود، زيرا ابن زبير در سر انديشه رهبرى و خلافت و جلب هوادارى و حمايت مكيان را داشت و حضور حسين ع شخصيت او را بشدت تحت الشعاع قرار مى داد و با وجود آن حضرت كسى به بيعت با ابن زبير تمايل نمى يافت اين است كه او در ملاقاتهايش هم سعى داشت امام را به خروج از مكه تشويق كند و هم تلاش مى كرد انگيزه اصلى خود را نهان دارد. از اين رو گاه پيشنهاد مى كرد كه امام در مكه بماند زيرا مكه امن تر است . (324) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link324) و زمانى هم مى گفت اگر من يارانى مثل ياران و هواداران شما در كوفه داشتم حتما به سوى كوفه حركت مى كردم و از تصميم خود برنمى گشتم . (325) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link325)
حسين بن على ع در همين سفر مخالفت خود را با روش ابن زبير به طور ضمن بيان داشت زيرا ابن زبير به گمان خود كعبه را سنگر مبارزه قرار داده تا هر گاه خطرى متوجه او شد به كعبه پناه برد ولى امام به او ياد آور شد كه اين امر موجب هتك حرمت كعبه مى شود زيرا يزيد و بنى اميه كسانى نيستند كه به كعبه حرمت نهند حسين بن على ع به ابن زبير فرمود.
اى پسر زبير من راضى نيستم يك قطره از خون من در خانه خدا ريخته شود و اگر يك يا دو وجب هم از حرم الهى دورتر باشم و خونم ريخته شود بهتر است از اين كه حرمت كعبه پايمال گردد. (326) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link326)
در بيانى ديگر چنين آمده است .
پسر زبير به حسين بن على ع گفت : اگر مى خواهى در مكه بمانى بمان و كار قيام عليه خلافت يزيد را رهبرى كن زيرا ما تو را پشتيبان هستيم و با تو بيعت مى كنيم .
امام حسين ع فرمود: پدرم به من خبر داده است كه سالارى در مكه جاى خواهد گرفت و مسجد الحرام را خواهد شكست من نمى خواهم در مكه بمانم و آن سالار باشم . (327) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link327)
سرگذشت زمان نشان داد كه پيش بينى امام ع تحقق يافت و عبدالله سبب شد تا دو مرتبه حرمت مكه در هم ريخته شود يك بار به وسيله حصين بن نمير و مرتبه ديگر به وسيله حجاج بن يوسف .
گذشته از اين نشانه ها و شواهد گويا ناسازگارى و عداوت ابن زبير با اهل بيت و بنى هاشم صريحتر از اينها بوده است چنان كه نوشته اند.
در روزگار قدرت ابن زبير چهل روز در خطبه هايش درود بر پيامبر نفرستاد و مى گفت : من از آن جهت بر پيامبر درود نمى فرستم كه برخى بنى هاشم گرفتار غروز نشوند و احساس فخر و بزرگى ننمايند. (328) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link328)
برخورد ابن زبير با بنى هاشم در ايامى كه قدرى اقتدار يافته بود بسيار خشن و غير دوستانه ياد شده است . چنان كه در مقطعى از كشمكشها هاشميان مكه را در دره اى مجتمع ساخت و آنان را با فراهم آوردن هيزم مورد تهديد قرار داد به گونه اى كه اگر شعله اى در آن هيزمها مى افتاد هيچ هاشمى سالم نمى ماند. (329) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link329)
با توجه به اين نكات موضع امام سجاد ع در قبال حركتهاى ابن زبير روشن مى نمايد.
آن حضرت برنامه هاى ابن زبير را حركتى ثمر بخش و قيامى رهايى آفرين نمى دانست بلكه فتنه اى بحران خيز به شمار مى آورد چنان كه از روايات ابو حمزه ثمالى استفاده مى شود.
ابوحمزه ثمالى مى گويد امام سجاد ع ديوارى را به من نشان داد و فرمود من روزى به اين ديوار تكيه زده بودم و در نگرانى به سر مى بردم ناگهان مردى سفيد پوش را در برابرم ديدم كه مرا مى نگرد.
آن مرد به من گفت اى على بن الحسين چرا تو را اندوهگين مى يابم . اگر براى دنيا غمگين هستى خدا روزى نيك و بدكار را مى رساند و اگر براى آخرت نگرانى آخرت و عده اى است صادق كه فرمانرواى آن خداوندى است قاهر.
به او گفتم ترس و نگرانى من از فتنه ابن زبير است .
مرد خنديد و گفت اى على بن الحسين آيا تا كنون ديده اى كسى بر خدا توكل كند. خدا كارش را سامان ندهد آيا تاكنون ديده اى كسى از خداى چيزى را طلب كند و خدا پاسخش ندهد ناگهان آن مرد از برابر ديدگانم پنهان شد و ديگر او را نمى ديدم او خضر ع بود. (330) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link330)
دوران معاويه بن يزيد.
يزيد پس از سه سال حكومت با كارنامه اى بس تاريك جان سپرد بنى اميه كه منافع خود را در خطر مى ديدند تلاش كردند تا معاويه فرزند يزيد بر تخت خلافت تكيه زند و حافظ و نگاهبان منافع ايشان باشد.
معاويه فرزند يزيد مادرش ام خالد دختر هاشم بن عتبه بن ربيعه در آن روز كه به خلافت گماشته شد 22 سال از سنش مى گذشت اما او بر خلاف پدر و جدش چندان ميل حكومت و فرمانروايى نداشت در كارهاى سياسى دخالت و نظارت نمى كرد و در جمع مردم و مراسم ايشان حضور نمى يافت . (331) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link331)
او از آغاز خلافت گرفتار بيمارى بود ولى نمى توان پذيرفت كه اين بيمارى مانع دخالت او در امر حكومت بوده است چه اين كه شواهد تاريخى نشان مى دهد كه وى در بيزارى از خلافت فلسفه اى معقول و منطقى روشن داشته است
پس از اين كه شاميان در پى تلاش امويان به خلافت معاويه بن يزيد راى دادند معاويه از پذيرش حكومت امتناع و درصدد بود خود را از خلافت خلع كند. از اين رو در جمع مردم حضور يافت و بر منبر رفت مدتى طولانى ساكت نشست توجه همگان جلب شد سپس سخنش را با ستايش خداوند و درود و سلام بر پيامبر ص آغاز كرد و گفت :
اى مردم من تمايلى به فرمانروايى بر شما ندارم و مى دانم كه شما نيز در اعماق قلبتان از ما روى گردان هستيد هم شما ما را آزموده ايد و هم ما شما را مى شناسيم .
بدانيد كه جدم معاويه بنا حق با على ع جنگيد و شما مردم شام جاهلانه از از پيروى كرديد و ياريش داريد تا زمام حكومت را در دست گرفت و به هدف رسيد اما اكنون معاويه در خانه قبر تنها به سر مى برد و نتايج كردارش ‍ را مى بيند على - عليه السلام - از همگان شايسته تر است . هم از جهت خويشاوندى با پيامبر - صلى الله عليه وآله - و هم از نظر سبقت در اسلام و شجاعت و علم .
جدم معاويه بنا حق با على - عليه السلام - جنيد و شما مردم شام جاهلانه از او پيروى كرديد و يارانش داديد تا زمام حكومت را در دست گرفت و به هدف رسيد. اما اكنون معاويه در خانه قبر تنها به سر مى برد و نتايج كردارش ‍ را مى بيند.
خلافت به پدرم يزيد رسيد، او نيز با استبداد و خودخواهى بر شما حكم راند در حالى كه شايستگى خلافت بر امت پيامبر (ص ) رانداشت . او بر خدا و خاندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - گستاخى كرد و حرمت فرزندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - را شكست . و او نيز اكنون از دنيا رفته است . و به كيفر كردارش مى رسد...
معاويه ، لختى سكوت كرد، عقده گلويش را گرفته بود و بر بدفرجامى نياكانش مى گريست .
سپس گفت : من سومين نفر از بنى اميه ام كه اكنون بر مركب خلافت سوار شده ام و خوب مى دانم كه نارضيان و دشمنان ما بيش از هواداران مايند.
حقيقت اين است كه من نمى توانم بارگناه فرمانروايى بر شما را بر دوش ‍ كنم ، شما خود به سرنوشت خويش بينديشيد و هركس را صلاح خويش ‍ مى دانيد انتخاب كنيد، اينك من خود را از خلافت خلع كردم و بيعت را از شما برداشتيد. (332) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link332)
بديهى است كه بنى اميه از اين رخداد بسيار ناراحت و نگران شدند. تا آن جا كه مادر معاويه - كه تا آن لحظه خود را مادر خليفه به شمار مى آورد و شكوه و جلال خويش را از دست رفته مى ديد - با پرخاش به او گفت : اى كاش فرزندى چون تو نزاييده بودم !
معاويه در پاسخ مادر گفت : به خدا سوگند من هم دوست داشتم كه چنين مى بود. (333) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link333) اى كاش من ... عهده دار اين كار نشده بوم . مگر بايد بنى اميه حلاوت آن را ببرند و من وبال آن را تحمل كنم كه حق را از اهل آن بازداشته ام ، هرگز! من از خلافت بيزارم . (334) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link334)
معاويه از آن پس چندان عمر نكرد و از روى كه به خلافت رسيد تا روزى كه جان سپرد بيش از چهل روز يا دو ماه نگذشت ، هر چند برخى مرگ او را پس از سه ماه دانسته اند. (335) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link335)
مورخان علت مرگ او را مختلف نوشته اند. برخى عامل مرگ او را بيمارى طاعون (336) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link336) و بعضى نوشيدن شربت مسموم و برخى هم خفگى دانسته اند.(337) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link337)
اما اين كه چه عاملى باعث تحول روحى معاويه بن يزيد شده تا او عليه روش پدر و جدش حركت كند و برنامه هاى خائنانه بنى اميه را برملا سازد، نكته اى است كه برخى منابع به آن اشاره كرده اند و نوشته اند:
بنى اميه علت تحول روحى معاويه را سخنان و تعاليم استاد وى عمر القوص دانستند و استاد را مورد مواخذه قرار دادند و گفتند تو هستى كه دوستى خاندان على را در قلب او پديد آورده اى و اين سخنان را به او آموخته اى تا دست از حكومت و روش پيشينيانش بردارد.
عمر القصوص گفت : معاويه بن يزيد خود براساس گرايشى فطرى و طبيعى به دوستى على - عليه السلام - و خاندان على - عليه السلام - گرايش يافته است و من اين سخنان را به او نياموخته ام . اما بنى اميه عذرش را نپذيرفتند و او را دستگير و زنده به گور ساختند. (338) (http://ketaab.iec-md.org/IMAM_SAJJAAD/jamaal_niyaayeshgaraan_toraabi_peyneveshthaa_02.ht ml#link338)