توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قهرمان توحید: شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم علیهالسلام
ملکوت* گامی تارهایی *
01-10-2021, 18:16
https://download.ghbook.ir/downloads/BookCover/3D_m/11000/10990.jpg
آیت الله مکارم شیرازی
ملکوت* گامی تارهایی *
01-10-2021, 18:18
تاریخ پیامبران علیهم السلام
بسم اللّه الرحمّن الرّحیم
بخش مهمّی از قرآن، پیرامون تاریخ انبیا و پیامبران و امّتهای گذشته سخن میگوید. سرگذشت حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، سلیمان، داوود و دیگر پیامبران علیهم السلام و اقوام عاد و ثمود و مانند آن از جمله مباحثی است که خداوند متعال برخی را بطور مفصّل و برخی دیگر را بهصورت مختصر و گذرا مورد بحث قرار داده است.
سؤال: هدف قرآن از بیان تاریخ انبیا و امّتها چه بوده است؟ آیا به منظور سرگرمی خوانندگان قرآن بیان شده، یا خداوند متعال قصد نگارش تاریخ آنان را داشته، یا هدف چیز دیگری است؟
جواب: قرآن مجید در پاسخ به این سؤال، در آیه شریفه 111 سوره مبارکه یوسف میفرماید: «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لّاُوْلِی الْأَلْبَابِ»؛ به راستی در سرگذشت آنها عبرتی برای صاحبان اندیشه بود»؛ آری، هدف از توصیف و تبیین تاریخ انبیا و اولیا و امّتهای پیشین، بیان درسهای عبرتی است که در جای جای سرگذشت آنها وجود دارد، و برای امروز و فردای بشر تا دامنه قیامت مفید و مؤثّر است. این درسهای عبرت را باید با دقّت مطالعه کرد، و با تأمّل به آن اندیشید، و در نهایت آنها را در زندگی فردی و اجتماعی پیاده کرد، تا تجربیّات گذشتگان چراغی روشن فراسوی زندگی آینده ما باشد.
ص:
ملکوت* گامی تارهایی *
01-10-2021, 18:19
ابراهیم علیه السلام در قرآن
در میان تاریخ انبیا که قرآن مجید به آن پرداخته، فرازهایی است که درخشندگی خاصّی دارد، و سراسر آموزنده و پرمایه و عبرتانگیز است؛ بهعنوان نمونه میتوان به تاریخ حضرت نوح علیه السلام، و سرگذشت قهرمان توحید حضرت ابراهیم علیه السلام، و زندگی پرفراز و نشیب حضرت موسی علیه السلام، و داستان تولّد اعجازآمیز و حوادث پس از ولادت حضرت عیسی علیه السلام، و تاریخ اسلام اشاره کرد.
در این کتاب قصد داریم تاریخ زندگانی ابراهیم (1) بتشکن علیه السلام را مرور کنیم، که هم قدرتنمایی پروردگار در آن به عیان دیده میشود، و هم درسهای توحید در آن موج میزند، و هم ما را به یاد جهان آخرت میاندازد، و هم به سوی مبحث مهمّ امامت رهنمون میگردد، و هم فلسفه اعمال و مناسک حج را برای ما روشن میسازد.
محورهای مورد بحث:
مسائل مربوط به زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام فراوان است، که با استفاده از قرآن مجید و روایات اسلامی و تواریخ معتبر، در این کتاب پیرامون چهارده موضوع، در چهارده فصل بحث خواهیم کرد:
1. ولادت حضرت ابراهیم علیه السلام و دوران کودکی.
2. دوران جوانی حضرت ابراهیم علیه السلام و ایمان قوی به خداوند.
3. گفتگوهای آن حضرت با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشیدپرستان.
4. گفتگوی آن حضرت با عمویش آزر، درباره بتپرستی.
5. گفتگوهای آن حضرت با نمرود، سلطان و حاکم آن دوران.
1- « ابراهیم» را به پدر مهربان ترجمه کردهاند، و لقب آن حضرت خلیل اللَّه بوده و خلیل الرحمن نیز گفتهاند، و کنیهاش ابومحمد و ابوالانبیاء و ابوالضیفان است( تاریخ انبیا، ص 15)
ص: 13
6. داستان بتشکنی آن حضرت و به آتش افکندن وی.
7. هجرت ابراهیم علیه السلام از سرزمین بابل به سوی مصر و مکّه.
8. معاد و جهان پس از مرگ.
9. بنای خانه کعبه.
10. ابراهیم علیه السلام و ذبح فرزندش اسماعیل علیه السلام.
11. مناسک حج.
12. امامت ابراهیم علیه السلام.
13. شخصیّت ممتاز ابراهیم علیه السلام.
14. آخرین برگ زندگی ابراهیم علیه السلام.
محورهای چهاردهگانه فوق عمدهترین مسائل مربوط به زندگانی این پیامبر بزرگ خداوند است که بحث و بررسی دقیق آن، هم زوایای مختلف زندگی آن حضرت را روشن ساخته، و ما را با آن آشنا میکند، و هم درسهای عبرت و نکات آموزنده فراوان، و مطالب اعتقادی و علمی و اجتماعی و کلامی و مدیریّتی مهمّی را در اختیار ما قرار خواهد داد. با استعانت از خداوند متعال، و به منظور جلب رضای او و در جوار حرم کریمه اهلبیت حضرت معصومه علیها السلام، به بحث درباره موضوعات چهاردهگانه، میپردازیم.
پیشاپیش از خوانندگان محترمی که با انتقادات سازنده خویش به اصلاح و ارائه بهتر این کتاب کمک میکنند، و نیز همه عزیزانی که به نوعی در آمادهکردن این اثر ارزشمند یار و یاورم بودهاند، تقدیر و تشکّر میکنم و امیدوارم خداوند به ما و شما توفیق پیروی از سیره و گفتار پیامبران بزرگش، بهخصوص حضرت ابراهیم علیه السلام و بویژه خاتم پیامبران حضرت محمد صلی الله علیه و آله را عنایت فرماید.
آمین یا ربّ العالمین
حوزه علمیه قم- ابوالقاسم علیاننژادی
ملکوت* گامی تارهایی *
01-10-2021, 18:20
فصل اوّل:
اشاره
ولادت حضرت ابراهیم علیه السلام
در مورد تولّد آن حضرت چیزی در قرآن مجید به چشم نمیخورد، امّا طبق آنچه که در کتابهای تاریخی آمده، ستارهشناسان به نمرود، پادشاه زمان حضرت ابراهیم علیه السلام گفتند: «در آینده پسری متولّد خواهد شد که تشکیلات سلطنتت را متزلزل، و طومار حکومتت را درهم خواهد پیچید!» نمرود که از شنیدن این پیشگویی متعجّب و وحشتزده شده بود، گفت: «آیا اکنون به دنیا آمده است؟» گفتند: «هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته است»؛ نمرود گفت:
«نخواهم گذاشت زنده به دنیا بیاید، تا تاج و تختم را تهدید کند». سپس تصمیم به قتل تمام نوزادان پسر گرفت!(1)و این تصمیم را به همه مأموران حکومت ابلاغ کرد. هر پسربچّهای که به دنیا میآمد توسّط مأموران نمرود کشته میشد. مادر ابراهیم علیه السلام (2) حامله شد، و از آینده جنین در رحمش بیمناک بود. خداوند متعال به وی الهام کرد که فرزندش را پس از تولّد در غاری که نزدیک شهر بود بگذارد،(3) و روزها برای سرکشی و شیر دادن نوزادش، پنهان از چشم مأموران نمرود به
1- تاریخ انبیا، ص 15
2- مادرش« نونا» و پدرش« تارخ بن ناحور» از نوادگان حضرت نوح علیه السلام بوده است. و در روز اوّل ذیحجّه به دنیاآمده است( تاریخ انبیا، ص 15)
3- تاریخ انبیا، ص 15
ص: 18
آنجا برود و شبها را در کنار فرزندش بیارامد. ابراهیم علیه السلام حدود 15 سال در همان غار به سر برد.(1)هر چه سنّش بیشتر میشد توجّه بیشتری به جهان خلقت و آسمان پر رمز و راز میکرد. شبها از مخفیگاهش خارج میشد و به آسمان مینگریست. به ستارهها فکر میکرد، و در مورد اسرار و شگفتیهای آسمان میاندیشید. قرآن مجید در مورد این بخش از عمر حضرت ابراهیم علیه السلام میفرماید: «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»؛ و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین (و حاکمیّت مطلق خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ تا (به آن استدلال کند و) اهل یقین گردد».(2)
هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام مبارزاتش را با نمرود شروع کرد، 16 سال بیشتر نداشت.
قدرت خدا فوق همه قدرتهاست
گاه برخی انسانهای نادان خیال میکنند که میتوانند با قدرت خداوند مبارزه کرده، و در پندار واهی خود تاب تحمّل این مبارزه را نیز دارند؛ امّا کافی است اراده خداوند بر چیزی تعلّق بگیرد، که در این صورت با ابزاری بسیار ساده و گاه اعجاب آور، قدرتنمایی میکند تا به بشر بفهماند هیچ موجودی توان مبارزه با وی را ندارد.
نمرود با تمام توان و همه مأمورانش هزاران کودک معصوم را کشت تا از تولّد حضرت ابراهیم علیه السلام جلوگیری کند، امّا خداوند با الهام به مادر ابراهیم علیه السلام، سالیان
1- طبق آنچه در کتاب تاریخ انبیا، صفحه 15 آمده است حضرت ابراهیم علیه السلام در قریه« کوثی» که به زبانعبرانی آن را« اورکیریم» نامیدهاند، متولّد شد و مادرش وی را در غاری پنهان ساخت و به مراقبت از وی پرداخت
2- سوره انعام، آیه 75
ص: 19
درازی او را در غاری در کنار پایتخت نمرود حفظ کرد!
ملکوت* گامی تارهایی *
01-10-2021, 18:20
عجیبتر از داستان ابراهیم بتشکن، قصّه حضرت موسی علیه السلام است که فرعون برای حفظ تاج و تخت خود دستوری همچون دستور نمرود صادر کرد.
مأموران فرعون زنان حامله را زیر نظر داشتند و فرزندان پسر را به قتل میرساندند!(1)امّا خداوند اراده کرد دشمن فرعون را در دامان وی پرورش دهد.
لذا به مادر موسی علیه السلام الهام کرد فرزندش را درون جعبهای نهاده، و در رود نیل رها کند. امواج آب، جعبه را به سمت کاخ فرعون هدایت کرد. مأموران فرعون جعبه را گرفته و نوزاد را نزد فرعون نهادند. با پیشنهاد آسیه، فرعون موسی را به فرزندی پذیرفت، و ندانسته از دشمن خود مراقبت کرد!
نمونه دیگر، داستان حضرت یوسف علیه السلام است. برادران حسود یوسف قصد داشتند با انداختن یوسف علیه السلام در درون چاه مانع پیشرفت او شده، و وی را نابود کنند؛ امّا خداوند همین ابزار نابودی را وسیله پیشرفت یوسف قرار داد، و او را به سلطنت مصر رساند. اگر یوسف علیه السلام در کنعان (که شبیه روستایی بود) میماند، نمیتوانست به حکومت مصر برسد. امّا خداوندی که میخواهد تقوا و پاکی و علم و دانش یوسف را به مردم مصر بنمایاند، از همان حربه برادران حسود استفاده کرد، تا به آنان و دیگر حسودان (2) بفهماند که قدرت خدا فوق تمام قدرتهاست.
1- در این که چند نفر از نوزادان بنیاسرائیل در این برنامه قربانی شدند، بهطور دقیق روشن نیست، بعضیعدد آن را نود هزار و بعضی صد هزار گفتهاند! آنها گمان میکردند با این جنایت وحشتناک میتوانند جلوی قیام حضرت موسی علیه السلام و بنیاسرائیل و تحقّق اراده حتمی خدا را بگیرند( تفسیر نمونه، ج 16، ص 15)
2- در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:« حسود قبل از آن که به محسود( شخصی که مورد حسادت واقعشده) ضرری برساند به خود ضرر میزند، همانگونه که ابلیس حسود بر اثر حسادت، برای خود لعن و نفرین، و برای محسود( حضرت آدم) مقام نبوّت و پیامبری را به ارمغان آورد!»( میزان الحکمه، ج 2، باب 846، ح 3918)
ص: 20
نمونه چهارم لشکر فیلسواران ابرهه است، که برای تخریب خانه خدا عازم کعبه شده، و قصد داشتند قبله مسلمانان را تغییر دهند! خداوند برای نابودی آنها از صاعقههای پی در پی، یا سیلابهای ویرانگر، یا موادّ منفجرهای شبیه بمب اتم و مانند آن استفاده نکرد، بلکه با چیزی به نام «سجّیل» به جنگ آنها رفت.
قدرت تخریبی سجّیل (که چیزی بین سنگ و گل بود) به قدری بود که به هر یک از فیلسواران اصابت مینمود، او را همچون کاه جویده شده در دهان حیوانات، له میکرد.(1)آری این قدرت نمایی پروردگار است که سپاه عظیم قدرتمندی را با وسیلهای بسیار ساده، به سختترین وجه ممکن عذاب و مجازات میکند.
خداوند متعال نه تنها به هنگام مجازات و عذاب افراد قدرتنمایی کرده و با ابزار بسیار ساده آنها را مجازات میکند و یا با استفاده از ترفند دشمن خواسته خویش را محقّق میسازد، بلکه در مقام دفاع و تأیید بندگان خاص و اولیای خویش نیز قدرتنمایی میکند تا انسانهای خیرهسر و ظالم و نادان بیش از پیش به وی ایمان آورند.
چهل شمشیرزن عرب، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را در محاصره قرار دادند تا با کشتن وی فکر قریش و اشراف مکّه را راحت کنند؛ امّا حضرت با امدادهای الهی از حلقه محاصره خارج شده و بر خلاف جهت مدینه به سمت جنوب مکّه حرکت کرده، و در غار ثور پنهان میشود. خداوند به عنکبوتی مأموریت میدهد که بر دهانه غار تار بتند، تا دشمن با دیدن تارها مطمئن شود کسی درون غار نیست.(2)اگر چند تار عنکبوت نبود آنها پیامبر را شهید میکردند و اکنون جهان بشریّت چهره دیگری داشت، امّا خداوند با این وسیله بسیار ساده و طبیعی، مسیر تاریخ را عوض کرد و جان پیامبرش را حفظ نمود.
1- شرح این قصّه عبرتآموز را در تفسیر نمونه، ج 27، ص 330، به بعد مطالعه فرمایید
2- شرح این مطلب را در کتاب، آیات ولایت در قرآن، ص 271 به بعد مطالعه فرمایید
ص: 21
ملکوت* گامی تارهایی *
07-10-2021, 18:27
فلسفه رفعت مقام ابراهیم پیامبر علیه السلام
اشاره
سؤال: ابراهیم علیه السلام چه صفاتی داشت که بزرگ پیامبران شد؟ چرا خداوند متعال در این مقیاس وسیع، ابراهیم علیه السلام را در قرآن مطرح کرده، و به وی اهمیّت داده است؟ آن حضرت چه ویژگیهایی داشت که همه ادیان و مذاهب دوست
1- سؤال: چگونه گفتید:« حضرت ابراهیم علیه السلام شیخ الانبیاء است» در حالی که در میان مردم مشهور است که:« حضرت نوح علیه السلام شیخ الانبیاست»، کدام صحیح میباشد؟
جواب: این تعبیر در مورد هر دو پیامبر مذکور وجود دارد، هر چند بیشتر در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام میباشد. در کتابهای 1. الصحیح من السیره، ج 2، ص 41، 2. حیاة الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 46، 3. موسوعة التاریخ الاسلامی، ج 1، ص 41، 4. المجدی فی انساب الطالبین، 5. ادب الضیافة، ص 51، 6. القواعد الفقهیة، ج 1، ص 395 و 388 در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام، و در کتاب اللمعة البیضاء، ص 49 در مورد حضرت نوح ذکر شده است. ولی حضرت ابراهیم علیه السلام را به خاطر عظمتش در میان پیامبران و حضرت نوح علیه السلام را به خاطر طولانی بودن عمرش شیخ الانبیاء گفتهاند
ص: 23
داشتند او را منتسب به خود کنند؟ و خلاصه این که: چه عواملی باعث نزدیکی او به پروردگار شد؟
پاسخ: حضرت ابراهیم علیه السلام ویژگیهایی داشت که اگر ما هم آن را کسب کنیم، و یا لااقل به مراحلی از آن دست یابیم، مقرّب عند اللَّه خواهیم شد، که به دو مورد آن اشاره میشود:
ملکوت* گامی تارهایی *
07-10-2021, 18:30
الف) عدم وحشت از تنهایی در مسیر حقّ
حضرت ابراهیم علیه السلام از تنهایی در مسیر خدا و راه حق وحشت نداشت. اگر همه مردم شهرش بتپرست بودند و فقط او موحّد و یکتاپرست بود، ترسی نداشت. زبان حال ابراهیم علیه السلام این بود: «وقتی راه من صحیح است، و افکار و اعتقاداتم مطابق فطرتم، از هیچ کس واهمهای ندارم».
ای جوانان عزیزی که به منظور تحصیل علم و دانش به کشورهای دیگر سفر میکنید، تا با کوله بار علم و دانایی به وطن بازگشته و به مردم خود خدمت کنید! ای تاجران محترمی که به منظور تجارت حلال و سالم به دیگر سرزمینها میروید، تا در پی معاملات صحیح اسلامی به اقتصاد خود و کشورتان کمک کنید! ای بیماران گرامی که به منظور درمان بیماری و رهایی از درد و رنج، عزم دیار غربت میکنید تا سلامتی خود را باز یابید! اگر در محلّ تحصیل یا تجارت یا بیمارستانهای آنجا هیچ کس جز شما مسلمان نبود، از تنهایی وحشت نکنید و رو به سوی خدا آورید، از پنجره نماز با خدای خود ملاقات و گفتگو کنید که خدا با شما خواهد بود. آفرین بر دختران مسلمان که گوهر ایمان به آنها اجازه نمیدهد حجاب اسلامی خود را در کشورهای کفر بردارند، هر چند با انواع محرومیّتها مواجه شده و اکثریّت مردم محل زندگیشان همراه و هم عقیده آنها نیستند.
ص: 24
این جوانان مسلمان به پیامبر خود اقتدا کردهاند که به هنگام دعوت مشرکان مکّه به اسلام و سردادن ندای «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا» تنهای تنها بود، و به همراه همسر باوفایش حضرت خدیجه کبری علیها السلام و پسر عموی شجاعش، علی بن ابیطالب علیه السلام نماز جماعت سه نفری تشکیل دادند، و فارغ از زخم زبان دشمنان و اذیّت و آزار و مزاحمتهای مشرکان عرب، به راز و نیاز با خدای خویش پرداختند، و کمی نفرات هیچ اثر منفی بر آنان نگذاشت.
مسلمان عزیز! اگر در دل شب برای مناجات و راز و نیاز با معبود خویش، یا خوردن سحری، با رختخواب وداع میکنی، امّا چراغ خانه همه همسایههایت خاموش است، از تنهایی وحشت مکن و قدر این توفیقی که خدا به تو داده و دیگران از آن محرومند را بدان.
خداوند متعال در آیه شریفه 120 سوره نحل میفرماید:
«إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتاً للَّهِ حَنِیفاً وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ ابراهیم (به تنهایی) امّتی بود مطیع فرمان خدا؛ خالی از هر گونه انحراف؛ و از مشرکان نبود».
مفسّرین برای واژه «امّت» در این آیه شریفه، تفسیرهای گوناگونی بیان کردهاند. از جمله این که: شخصیّت افراد متفاوت است. شخصیّت برخی از افراد معادل یک، و برخی معادل ده، و برخی معادل صد، و برخی معادل هزار نفر میباشد. و شخصیّت بعضی از انسانها آنقدر بزرگ و مهم است که مانند یک امّتند. حضرت ابراهیم علیه السلام از جمله این افراد بود. جوان مسلمانی که ادّعای ایمان دارد، نیز باید همچون یک امّت باشد، اگر خواهر و برادر و پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده و فامیل، اهل نماز و روزه و خمس و حج نیستند، در اراده آهنین او اثر نکند، و از تنهایی در عقیده و ایمان وحشت ننماید، و بر خدا توکّل کند و به وظایفش عمل نماید.
نتیجه این که یکی از ویژگیهای حضرت ابراهیم علیه السلام، که او را ابراهیم کرد، وحشت نداشتن از تنهایی در مسیر توحید و خداپرستی بود.
ص: 25
ملکوت* گامی تارهایی *
14-10-2021, 18:25
ب) شجاعت فوقالعاده
ویژگی دیگر آن حضرت شجاعت فوقالعاده وی بود.
آن حضرت در سنّ شانزده سالگی که حتّی یک نفر هم با او همعقیده نبود، در میان انبوه دشمنان و بتپرستان فریاد میزد: «به خدای یکتا و یگانه قسم که بتهای شما را خواهم شکست».
مطابق سوگندی که یاد کرد بتها را شکست، و جان خود را به خطر انداخت، در نتیجه دریایی از آتش را فراهم کردند، وی را در منجنیق قرار دادند تا به سوی آتش سوزان شعلهور پرتاب کنند، امّا اثری از ترس و وحشت و اضطراب در چهرهاش مشاهده نشد.
پیروان فریادگر توحید نیز باید شجاع و نترس باشند، زیرا انسانهای ترسو به درد هیچ کاری نمیخورند. اگر بیدارگر عصرما، امام خمینی قدس سره، شجاع و نترس نبود انقلاب اسلامی ایران بر خلاف انتظار جهانیان پیروز نمیشد. اگر رزمندگان دلیر و مخلص ایران اسلامی شجاع نبودند ما در دفاع مقدّس بر خلاف معادلات سیاسی سیاستمداران، فاتح جنگ نمیشدیم. اگر حزب اللَّه جنوب لبنان در میان بهت و حیرت جهانیان در جنگ 33 روزه بر اسرائیل تا دندانْ مسلّح، پیروز شد، و افسانه شکستناپذیری اسرائیل را باطل کرد، به خاطر شجاعت و دلاوری اعضای حزب اللَّه و توکّل و توجّه آنها بر خداوند بود.
بنابراین، از تنهایی در مسیر خداوند وحشت نکنیم و در مقابل حوادث و دشمنان مختلف شجاع و دلیر باشیم، و تنها بر خداوند تکیه کنیم، و از غیر او واهمهای نداشته باشیم.
***
ص: 26
ص: 27
ص: 28
ص: 29
ملکوت* گامی تارهایی *
14-10-2021, 18:25
فصل دوم:
اشاره
دوران جوانی
بابِل، محلّ تولّد و دوران زندگی کودکی و نوجوانی و جوانی حضرت ابراهیم علیه السلام، یکی از مناطق عراق بود، که سه گروه بتپرست در آن میزیستند:
1. کسانی که بتهایی از سنگ و چوب را میپرستیدند.
2. ستارهپرستان و ماهپرستان و خورشیدپرستان.
3. کسانی که «نمرود بن کنعان» را پرستش میکردند.
نمرود نه تنها ادّعای حکومت و سلطنت داشت، بلکه خود را معبود مردم میدانست و ادّعای خدایی داشت. البتّه این مطلب اختصاص به وی نداشت و در مورد پادشاهان دیگر، همچون فرعون که خود را «ربّ اعلی»(1) میخواند، نیز به چشم میخورد.
ابراهیم علیه السلام از سن 16 سالگی مبارزات خویش را با هر سه گروه آغاز کرد.
نمرود با ابراهیم پیامبر، درباره پروردگارش گفتگو کرد، چرا که خداوند به نمرود حکومت داده بود، و او بر اثر کمی ظرفیّت از باده غرور سرمست شده بود و هنگامی که ابراهیم علیه السلام فرمود: خدای من آن کسی است که زنده میکند و میمیراند. نمرود گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم، و برای اثبات این کار و مشتبه ساختن حقیقت بر مردم، دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، سپس
________________________________________
1- این مطلب در آیه 24 سوره نازعات آمده است
ص: 30
فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را صادر کرد. ابراهیم علیه السلام فرمود: خداوند خورشید را از افق مشرق میآورد (و در مغرب غروب میکند) اگر راست میگویی که حاکم بر جهان هستی، خورشید را از مغرب بیاور! در اینجا نمرودِ کافر، مات و مبهوت شد(1) و در گفتگوی با حضرت ابراهیم علیه السلام شکست خورد.
ابراهیم علیه السلام در چنان محیط شرک آلودی بزرگ شد، تا آنجا که حتّی سرپرست وی آزر، که عمویش بود، نیز بتپرست بود، بلکه کارگاه بتتراشی داشت. او وزیر و مشاور نمرودِ مشرک و کافر نیز بود. ابراهیم علیه السلام در میان آن همه مشرک و بتپرست، به تنهایی موحّد و خداپرست بود. وی تسلیم محیط فاسد خود نشد و در پشت منطق غلط «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» سنگر نگرفت؛ بلکه با کمک گرفتن از نیروی عقل و اندیشه و در پرتو هدایتهای الهی، کار هر سه گروه بتپرست را باطل و بیهوده دانست، و به عبادت خالق آسمانها و زمین پرداخت.
روزی عمویش آزر به وی گفت: «این بت زیبا را جهت فروش به بازار ببر!(2) حال تکلیف ابراهیم علیه السلام چیست؟ اگر از فرمان عمویش سرپیچی کند مشکلاتی به وجود خواهد آمد؛ و اگر به فرمان او عمل کند با روح خداپرستیاش سازگار نیست. تصمیم گرفت بت را گرفته و با تبلیغات منفی به مبارزه با بتپرستی بپردازد.
معمولًا بتپرستان در چنین مواقعی بت را با احترام بغل کرده، و با تبلیغات فریبنده و احترام فراوان، آن را به بهترین قیمت میفروشند. امّا ابراهیمِ بتشکن، ریسمانی به پای بت بست و سر دیگر ریسمان را به شانه انداخت، و آن را در میان کوچه و خیابان میچرخاند و همزمان فریاد میزد: ای مردم! چه کسی بت
________________________________________
1- سوره بقره، آیه 258
2- تاریخ انبیا، ص 15
ص: 31
میخواهد؟ بتی که نه میبیند، نه میشنود، نه میبوید، نه حس دارد، نه میفهمد، نه سخن میگوید و نه کاری از او ساخته است! با این تبلیغات منفی کسی برای خریدن بت اقدام نکرد. ابراهیم علیه السلام خسته و تشنه بر لب جوی آب زلالی نشست تا رفع خستگی و تشنگی کند، بت را به زیر آب برد و در انظار بت پرستان به آن گفت: اگر تشنه شدهای آب بخور! پس از رفع خستگی و یأس از یافتن مشتری، به نزد عمویش آزر بازگشت و خطاب به وی گفت: عموجان! این بت خریدار ندارد! آزر تعجّب کرد که چطور هیچ کس حاضر به خریدن آن بت نشده است.
خوانندگان محترم! چگونگی تبلیغات بسیار مؤثّر و کارساز است. اگر شنیدهاید که بعضی از کارخانهها تا 60% بودجه خود را صرف تبلیغات میکنند و گاه هزینه تبلیغات بیش از هزینه تولید آنهاست، علّت آن آثار شگرف و اعجابآور تبلیغات است.
آزر که بود؟
سؤال: در هفت الی هشت آیه از قرآن مجید از آزر به عنوان پدر حضرت ابراهیم علیه السلام یاد شده است، در حالی که طبق آیات صریح قرآن وی فردی بتپرست و مشرک بود. آیا در واقع آزر پدر حضرت ابراهیم علیه السلام بود، یا نسبت دیگری با آن حضرت داشت؟
پاسخ: اهل سنّت معتقدند که آزر عموی ابراهیم علیه السلام نبود، بلکه پدر وی بود.
زیرا ممکن است پدر پیامبری از پیامبران بتپرست و مشرک باشد! امّا علمای شیعه معتقدند که آزر پدر ابراهیم علیه السلام نبود، بلکه عموی وی بود. و امکان ندارد پدر و اجداد پیامبری از پیامبران مشرک و بت پرست بوده باشد. و در مورد آیاتی که از «آزر» به «اب» پدر ابراهیم تعبیر کرده، چنین پاسخ دادهاند:
در آیه شریفه 104 سوره توبه آمده است که ابراهیم حاضر نبود برای آزر
ص: 32
استغفار کند، فقط یک بار به او وعده استغفار داد، و هنگامی که مشاهده کرد آزر حاضر نیست ایمان بیاورد از وی دست برداشت.
و در آیه شریفه 41 سوره ابراهیم آمده است که آن حضرت در اواخر عمر دست به دعا برداشت و خطاب به خدا عرض کرد:
«رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا میشود، بیامرز!».
در حالی که اگر آزر پدر ابراهیم علیه السلام بود، نباید در آخر عمر برای او دعا و استغفار کند.
علاوه بر این «والد» در لغت عرب به معنای پدر، و «والده» به معنای مادر، و «اب» گاه به معنای پدر و گاه به معنای عمو میباشد. بنابراین «آزر» عموی ابراهیم علیه السلام، و پدرش «تارخ» بود.
***
ص: 33
ص: 34
ص: 35
ملکوت* گامی تارهایی *
18-10-2021, 20:41
گفتگو با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشیدپرستان
مبارزه و گفتگوی حضرت ابراهیم علیه السلام با بتپرستان در سه مرحله انجام شد:
مرحله اوّل: گفتگو با ستارهپرستان و ماهپرستان و خورشیدپرستان.
مرحله دوم: گفتگو با کسانی که بتی از سنگ یا چوب را میپرستیدند.
و مرحله سوم: گفتگو با کسانی که پادشاه خود نمرود را پرستش میکردند.
حضرت در هر سه مرحله با منطق بسیار قوی و مستدل و صحیح خود، بتپرستان را محکوم کرد. و در حقیقت، روش مبارزه با انحرافات و کجیها و مفاسد، و چگونگی امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل را به ما آموزش داد.
در این فصل به گفتگوی وی با ستاره و ماه و خورشیدپرستان میپردازیم:
قرآن مجید گفتگوی مذکور را در ضمن آیات 75 تا 79 سوره انعام چنین بیان میفرماید:
«وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ»؛ و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین (و حاکمیّت مطلق خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم».
مطالعه اسرار آسمانها و زمین باید جزء برنامه زندگی ما مسلمانها باشد.
و برای این منظور مطالعه کتابهایی که در مورد اسرار و شگفتیهای آسمان و زمین نوشته شده، و باعث بالا رفتن درجات یقین انسان میشود، برای ما لازم
ص: 36
و مناسب است. برای روشن شدن اهمیّت این مطلب، به دو نمونه از شگفتیهای آسمان و زمین توجّه فرمایید:
ملکوت* گامی تارهایی *
18-10-2021, 20:42
الف) کره خورشید یک میلیون و دویست هزار برابر کره زمین است. و این کره خورشید، جزیی از کهکشان راه شیری محسوب میشود، که دارای دویست میلیارد ستاره است، که خورشیدِ ما یک ستاره متوسّط آن است! عجیب این که کهکشان راه شیری با این همه ستاره، که خورشید یک ستاره متوسّط آن است، یک نمونه از میلیاردها کهکشانی است که در آسمان وجود دارد! و عجیبتر این که این آسمان با این عظمت، بلکه تمام جهان هستی بر اساس برنامه و نظم و حساب خاصّی در حرکت است!
ب) زمین هم عجایب فراوانی دارد. درختان و گیاهان موجود در دریاها، دهها برابر گیاهان و درختان موجود در جنگلها و خشکیهای روی زمین است! و میلیونها نوع، پرنده و خزنده و حشره بر روی کره زمین زندگی میکنند، که هنوز بشر موفّق بر شناسایی آنها نشده است! بنابراین، باید مطالعاتمان را در مورد اسرار آسمانها و زمین گسترش دهیم.
بر طبق آیه «وَلِیَکُونَ مِنْ الْمُوقِنِینَ»؛ تا (به آن استدلال کند، و) اهل یقین گردد»؛ هدف از ارائه ملکوت آسمان و زمین به حضرت ابراهیم علیه السلام، رسیدن به مقام یقین بود.
سؤال: مگر حضرت ابراهیم اهل یقین نبود؟
پاسخ: یقین مراحلی دارد که ابراهیم پیامبر علیه السلام به برخی از آنها دست یافته بود، و پس از ارائه ملکوت آسمانها و زمین، به مراحل بالاتری نیز دست یافت.
توضیح اینکه: کسی که از فاصله دور دودی را مشاهده میکند، یقین دارد که در آنجا آتشی وجود دارد. امّا هنگامی که جلوتر میآید و شعلههای آتش را میبیند به مرحله بالاتری از یقین نسبت به وجود آتش دست پیدا میکند. و زمانی که
ص: 37
فاصله او با آتش آن قدر کم میشود که حرارت آن را حس میکند، یقین او به آتش بیشتر میشود. بنابراین، یقین مراحلی دارد و خداوند متعال با ارائه ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم علیه السلام یقین او را کاملتر کرد.
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَءَا کَوْکَباً قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَاأُحِبُّ الْآفِلِینَ»؛ هنگامی که (تاریکی) شب او را فرا گرفت، ستارهای را مشاهده کرد، گفت: این پروردگار من است؟! امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: غروبکنندگان را دوست ندارم».
سؤال: منظور از ستارهای که در این آیه شریفه مورد بحث قرار گرفته، کدام ستاره است؟
پاسخ: بعضی آن را ستاره زهره و برخی دیگر ستاره مشتری گفتهاند، که هر دو جزء منظومه شمسی، و از ستارگان درخشان هستند.
سؤال: هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام ستاره زهره یا مشتری را مشاهده کرد، آیا حقیقتاً آن را به عنوان خدای خود پذیرفت، یا برای همراهی با ستارهپرستان و قانع کردن آنها، و سپس ابطال عقیدهشان چنین گفت؟
بدون شک، احتمال دوم صحیح است، و شاهد بر این ادّعا، آیه شریفه «قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ»(1) است، که پس از پایان بحث و مناظره با سه گروه ستارهپرستان و ماهپرستان و خورشیدپرستان، از شرک و بتپرستی بیزاری جست.
ابراهیم علیه السلام ستاره را به عنوان خداوند نپذیرفت، چون ستاره غروب کرد.
خدایی میخواهد که همه جا و همیشه حضور داشته باشد، و در سایه او زندگی کند، و در همه مشکلات بر او تکیه زند.
ستارهپرستان را کنار زد و همچنان نظارهگر آسمان بود تا ماه طلوع کرد.
«فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَّمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ
________________________________________
1- سوره انعام، آیه 78. ترجمه:« گفت: ای قوم من! به یقین من از آنچه همتای خدا قرار میدهید، بیزارم»
ص: 38
الضَّآلِّینَ»؛ و هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) میشکافد، گفت: این خدای من است؟! امّا هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمایی نمیکرد، بهطور قطع از گروه گمراهان بودم». به نظر میرسد گفتگوی آن حضرت با ماهپرستان در شب شانزدهم و هفدهم ماه بود، که ماه یکی دو ساعت پس از غروب آفتاب در آسمان ظاهر میشود. به هر حال، ابراهیم علیه السلام همان سخن را با ماهپرستان گفت، و با غروب ماه همان استدلال را برای بطلان عقیده آنها ابراز کرد. راستی اگر آنچه به عنوان پروردگار پذیرفته میشود، انسان را هدایت نکند و در دو راهیها دست او را نگیرد، به چه درد میخورد؟!
«فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ»؛ و هنگامی که خورشید را دید (که سینه افق را) میشکافت، گفت: این پروردگار من است، این (که از همه) بزرگتر است! امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! به یقین من از آنچه همتای خدا قرار میدهید، بیزارم».
حضرت ابراهیم علیه السلام پس از اثبات عدم صلاحیّت ستارگان و ماه و خورشید برای پرستش، و استدلال قوی و منطقی بر بطلان عقیده ستارهپرستان و ماهپرستان و خورشیدپرستان، خدای شایسته پرستش را این گونه معرفی کرد:
«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛(1) من روی خود را به سوی کسی متوجّه کردم که آسمانها و زمین را آفریده، در حالی که ایمان من خالص است و از مشرکان نیستم».
ستاره و ماه و خورشید، که خود مخلوقند و محتاج، شایسته عبادت نیستند، بلکه عبادت و ستایش مخصوص ذات پاکی است که آفریننده ستارگان و ماه و خورشید، بلکه تمام آسمانها و زمین، بلکه تمام جهان هستی است. آری، من خالصانه به پرستش چنین معبودی روی میآورم، و هرگز در سلک مشرکین وارد
________________________________________
1- سوره انعام، آیه 79
ص: 39
نمیشوم، هر چند اکثریّت جامعه باشند، و قدرت و حکومت در اختیار آنان باشد. من به چنین خدایی تکیه میزنم، و بر او توکّل میکنم، و از او استعانت میجویم، که شب و روز با من است، و هرگز افول و غروب ندارد.
ملکوت* گامی تارهایی *
18-10-2021, 20:42
نکات آموزنده
1. حفظ آرامش و اجتناب از عصبانیّت
هنگامی که با انسانهای منحرف و فاسد یا کارهای ناهنجار و نامشروع مواجه میشویم، نباید کنترل خود را از دست بدهیم. اگر با شخص کافر، یا مرتد، یا بی اعتنا به مسائل دینی، یا بیحجاب، یا بدحجاب، یا روزهخوار، یا تارک الصلاة، یا منکر خمس و زکات، و مانند آنها برخورد کردیم، در عین حال که باید در درون وجود خود از انجام گناه ناراحت و منزجر شده و از آن برائت بجوییم، امّا هرگز نباید عصبانی شویم، بلکه با دلیل و منطق و اخلاق و ادب به فریضه نهی از منکر و ارشاد جاهل بپردازیم، چرا که از طریق عواطف و اخلاق، نتایج مطلوبتری حاصل میگردد و کمتر کسی یافت میشود که در مقابل برخورد خوب و اخلاق خوش و منطق صحیح، عکس العمل نامطلوب و ناهنجاری نشان دهد.
2. مدارا و همراهی، سپس مبارزه و مقابله
از داستان حضرت ابراهیم علیه السلام نتیجه میگیریم که در مقابل افراد لجوج و عنود، ابتدا باید مدارا و همراهی کرد و در ظاهر عقیده و نظر آنها را پذیرفت، سپس به تدریج و گام به گام به نقد افکار آنها پرداخت و اشکالات آن را بیان کرد، تا به بطلان آن پی ببرند. زیرا اگر از اوّل موضع صد در صد متضاد و مخالف با عقیده آنها گرفته شود، حاضر به شنیدن استدلالها و نکات ضعف عقیده خود نخواهند شد، و این مطلب یکی از اصول مهمّ بحث و مناظره است. به دو نمونه
ص: 40
تاریخی در این زمینه توجّه فرمایید:
الف) یکی از اساتید ما در نجف اشرف، که سیّد بزرگواری بود، چنین نقل میکند: به هنگام تحصیل در نجف، روزی به منظور تفریح و رفع خستگی به کنار شطّ کوفه رفتم. مشاهده کردم که طلبهای وسواسی قصد انجام غسل ارتماسی دارد و برای این که یقین به فرو رفتن تمام اعضای بدنش در آب به هنگام غسل حاصل کند، از دیگران میخواست که شهادت بر این امر دهند؛ امّا هر بار که به زیر آب میرفت و بیرون میآمد و آنها شهادت بر صحّت غسل میدادند، قبول نمیکرد. هنگامی که مرا دید گفت: «اگر این آقا سیّد شهادت دهد میپذیرم»؛ سپس به زیر آب رفت و شاید بیست سانتی متر در آب فرو رفت، هنگامی که بیرون آمد گفتم: «غسل شما درست نبود، زیرا مقداری از سرتان بیرون بود!» دوباره به قصد غسل در آب فرو رفت و آب تا نیم متر روی سرش را فرا گرفت پرسید: درست بود؟ گفتم: «مقداری از موهای سرتان بیرون بود!» برای بار سوم تا عمق یک متری آب فرو رفت و بیرون آمد. گفتم: «این بار بدن شما بهطور کامل در آب فرو رفت و غسلتان صحیح بود». به این شکل سخن مرا پذیرفت و نجات یافت.
ب) شخص وسواس دیگری بود که تصوّر میکرد همواره کوزهای روی سر او قرار دارد؛ امّا هیچ کس سخن او را نمیپذیرفت. او را نزد طبیب آگاه و زیرکی بردند. طبیب به او گفت: درست است کوزهای بالای سر شماست فردا نزد من بیا تا آن را بردارم! روز بعد، قبل از آن که شخص وسواس مراجعه کند، طبیب به شخصی گفت: «کوزهای تهیّه کن و به پشت بام برو، هر زمان اشاره کردم آن را به داخل کوچه بینداز»؛ هنگامی که فرد وسواس آمد، طبیب او را به بالای پشت بام برد و در نقطهای نشاند. سپس گفت: من تلاش میکنم که کوزه روی سرت را بردارم، بعد به آن شخص اشاره کرد که کوزه را به داخل کوچه بیندازد. طبیب به
ص: 41
شخص وسواس گفت: کوزه را برداشتم و به داخل کوچه انداختم، میتوانی پایین بروی و قطعات خرد شده کوزه را مشاهده کنی. او با مشاهده قطعات خرد شده کوزه، از این وسواس نجات یافت و از این توهّم خارج شد.
آری! برای هدایت افراد باید با تدبیر و آگاهی و منطق و محبّت عمل کرد.
ملکوت* گامی تارهایی *
20-10-2021, 18:35
2. مدارا و همراهی، سپس مبارزه و مقابله
از داستان حضرت ابراهیم علیه السلام نتیجه میگیریم که در مقابل افراد لجوج و عنود، ابتدا باید مدارا و همراهی کرد و در ظاهر عقیده و نظر آنها را پذیرفت، سپس به تدریج و گام به گام به نقد افکار آنها پرداخت و اشکالات آن را بیان کرد، تا به بطلان آن پی ببرند. زیرا اگر از اوّل موضع صد در صد متضاد و مخالف با عقیده آنها گرفته شود، حاضر به شنیدن استدلالها و نکات ضعف عقیده خود نخواهند شد، و این مطلب یکی از اصول مهمّ بحث و مناظره است.
ملکوت* گامی تارهایی *
20-10-2021, 18:36
به دو نمونه تاریخی در این زمینه توجّه فرمایید:
الف) یکی از اساتید ما در نجف اشرف، که سیّد بزرگواری بود، چنین نقل میکند: به هنگام تحصیل در نجف، روزی به منظور تفریح و رفع خستگی به کنار شطّ کوفه رفتم. مشاهده کردم که طلبهای وسواسی قصد انجام غسل ارتماسی دارد و برای این که یقین به فرو رفتن تمام اعضای بدنش در آب به هنگام غسل حاصل کند، از دیگران میخواست که شهادت بر این امر دهند؛ امّا هر بار که به زیر آب میرفت و بیرون میآمد و آنها شهادت بر صحّت غسل میدادند، قبول نمیکرد. هنگامی که مرا دید گفت: «اگر این آقا سیّد شهادت دهد میپذیرم»؛ سپس به زیر آب رفت و شاید بیست سانتی متر در آب فرو رفت، هنگامی که بیرون آمد گفتم: «غسل شما درست نبود، زیرا مقداری از سرتان بیرون بود!» دوباره به قصد غسل در آب فرو رفت و آب تا نیم متر روی سرش را فرا گرفت پرسید: درست بود؟ گفتم: «مقداری از موهای سرتان بیرون بود!» برای بار سوم تا عمق یک متری آب فرو رفت و بیرون آمد. گفتم: «این بار بدن شما بهطور کامل در آب فرو رفت و غسلتان صحیح بود». به این شکل سخن مرا پذیرفت و نجات یافت.
ب) شخص وسواس دیگری بود که تصوّر میکرد همواره کوزهای روی سر او قرار دارد؛ امّا هیچ کس سخن او را نمیپذیرفت. او را نزد طبیب آگاه و زیرکی بردند. طبیب به او گفت: درست است کوزهای بالای سر شماست فردا نزد من بیا تا آن را بردارم! روز بعد، قبل از آن که شخص وسواس مراجعه کند، طبیب به شخصی گفت: «کوزهای تهیّه کن و به پشت بام برو، هر زمان اشاره کردم آن را به داخل کوچه بینداز»؛ هنگامی که فرد وسواس آمد، طبیب او را به بالای پشت بام برد و در نقطهای نشاند. سپس گفت: من تلاش میکنم که کوزه روی سرت را بردارم، بعد به آن شخص اشاره کرد که کوزه را به داخل کوچه بیندازد. طبیب به
ص: 41
شخص وسواس گفت: کوزه را برداشتم و به داخل کوچه انداختم، میتوانی پایین بروی و قطعات خرد شده کوزه را مشاهده کنی. او با مشاهده قطعات خرد شده کوزه، از این وسواس نجات یافت و از این توهّم خارج شد.
آری! برای هدایت افراد باید با تدبیر و آگاهی و منطق و محبّت عمل کرد.
ملکوت* گامی تارهایی *
27-10-2021, 14:41
3. غروب و افول
سؤال: چرا غروب ستارگان از جمله خورشید و ماه دلیل بر عدم شایستگی آنها برای عبادت است؟ چه ارتباطی میان غروب وافول، وتوحید ویگانگی است؟
پاسخ: اوّل اینکه؛ غروب دلیل بر محدودیّت غروب کننده است؛ هنگامی که غروب میکند، یعنی این سوی افق نیست، و آن طرف افق هست. و اگر محدود شود مخلوق است نه خالق، زیرا خداوند در همه جا هست، در آسمان، در زمین، و در بیرون وجود ما، و در درون ما، و حتّی در قلب ما، او با ماست هر کجا که باشیم. چنین خدای نامحدود و پرقدرتی مرا تربیت میکند، از او شرم میکنم.
خدایی که به تمام امور من آگاه است، حتّی از افکار مخفی درون مغزم اطّلاع دارد، با خداوندی که روزی چند ساعت هست و سپس غروب میکند قابل مقایسه نیست.
دوم اینکه؛ چیزی که غروب میکند دارای حرکت است، و حرکت یا به سوی نقصان است، یا به سوی کمال. و خداوندی که از هر جهت کامل است نه حرکت به سوی کمال دارد و نه نقصان، پس آنچه حرکت دارد نمیتواند خدا باشد.
سوم اینکه؛ ماه و خورشید و ستارگان تحت فرمان قوانین عالم (نظیر قانون جاذبه و دافعه، و قانون گریز از مرکز، و سایر قوانین) حرکت میکنند. و خداوند مافوق قوانین است، نه اسیر قوانین عالم هستی. و آن چه مقهور قوانین عالم هستی است، مخلوق است نه خالق.
ص: 42
نتیجه این که حضرت ابراهیم علیه السلام با دست گذاشتن روی نقطه ضعف مشترک ماهپرستان و ستارهپرستان و آفتابپرستان آنها را مقهور منطق قوی و متین خود ساخت، و به آنها ودیگران ثابت کرد که این اجرام آسمانی شایسته پرستش نیستند.
ملکوت* گامی تارهایی *
27-10-2021, 14:42
4. فلسفه پرستش اجرام آسمانی
اشاره
علّت این که در گذشته در مقیاس وسیعتر و اکنون به شکل محدودتر، عدّهای به پرستش برخی از اجرام آسمانی روی آوردهاند، این است که در علم نجوم سه نوع عقیده درباره ستارگان وجود دارد:
الف) آنها موجوداتی زنده و عاقل و باهوش و مدیر و مدبّرند، و سرنوشت ما به دست آنهاست. اگر آنها اراده کنند جنگ رخ میدهد، و با اراده آنها بشر صلح میکند، خشکسالی و آبسالی بسته به اراده آنهاست. بدین جهت، ستارهپرستان و ماهپرستان و خورشیدپرستان به عبادت و پرستش آنها روی آوردند، تا سرنوشتشان را خوب رقم بزنند.
این عقیده مستلزم شرک و کفر است، زیرا جز ذات پاک خدا هیچ موجودی بهطور مستقل، تأثیری در عالم هستی نخواهد داشت (لا مؤثر فی الوجود الا اللَّه) اگر خداوند اجازه ندهد نه کارد میبُرد و نه آتش میسوزاند و نه هیچ حادثه دیگری رخ میدهد.
ب) آنها موجودات زنده و عاقل و باهوش و مدیر و مدبّری هستند، امّا بهتنهایی کاری انجام نمیدهند، بلکه به اذن خداوند فعالیّت میکنند.
این عقیده مستلزم کفر و شرک نیست، ولی اعتقاد باطلی است و دلیلی بر اثبات آن اقامه نشده است. بهخصوص که بشر امروز به بعضی از کرات آسمانی (کره ماه) سفر کرده و هیچ گونه آثار حیات و زندگی در آنجا مشاهده نکرده است.
ص: 43
ج) ستارگان مدیر و مدبّر و با شعور نیستند، و سرنوشت انسانها به دست آنها نیست، امّا آینده انسانها را نشان میدهند. و لذا برخی از منجّمین میگویند:
«اوضاع کواکب و ستارگان نشان میدهد که در فلان مکان جنگ رخ میدهد، و در فلان مکان صلح برقرار میشود. اوضاع کواکب نشان میدهد که امسال خشکسالی رخ میدهد، یا آبسالی خواهد بود».
این سخن نیز شرک و کفر نیست، امّا همانند عقیده دوم باطل و بیاساس است، و دلیل و برهانی بر اثبات آن وجود ندارد، بلکه مخالف برخی از آیات قرآن و روایات حضرات معصومین علیهم السلام است.
بنابراین، این که گفته میشود: «هر کس متولّد شود ستارهای در آسمان دارد و آینده او را میتوان تعیین کرد»، وهم و خیال و توهّمی بیش نیست، چرا که خبر دادن از غیب، مخصوص خدا و اولیای خاصّ اوست. برای روشنتر شدن این مطلب به دو روایت زیر توجّه کنید:
اوّل: منجّم ملعون است!
امام صادق علیه السلام فرمود:
«الْمُنَجِّمُ مَلْعُونٌ، وَالْکاهِنُ مَلْعُونٌ، وَالساحِرُ مَلْعُونٌ
؛ سه گروه مورد لعن و نفرین پروردگارند: 1. منجّم 2. کاهن (کسی که خبر غیبی میدهد) 3. ساحر و جادوگر».(1)
سؤال: چرا منجّم ملعون است؟ آیا اسلام با علم ستارهشناسی مخالف است؟
آیا تلسکوپهای غولپیکر و فوقالعاده دقیق و دانشگاههای بزرگ علم نجوم وهزاران دانشجویی که مباحث علم هیئت را پیگیری میکنند مورد لعن و نفرین پروردگارند؟
جواب: ستارهشناسی و علم نجوم ملعون نیست، بلکه از این راه میتوان به
________________________________________
1- وسائلالشیعة، ج 12، ص 103، ح 7
ص: 44
معرفت الهی رسید، امّا ستارهشناسانی که با بررسی اوضاع ستارهها پیشبینیهایی کرده، و خبر از آینده میدهند، مورد لعن پروردگارند، چون خبر دادن از آینده، کار خداوند و آن دسته از اولیای الهی است که خداوند به آنها اذن داده، و هر کس دیگر چنین ادّعایی کند، دروغ گفته و ملعون است.
دوم: منجّمین را تصدیق نکنید
حضرت علی علیه السلام عازم جنگ با خوارج نهروان بود. خوارج انسانهای بیسواد، احمق و کماطّلاعی بودند که ظاهری مقدّس داشته و آثار سجدههای طولانی در چهره آنها آشکار بود. کسانی که حضرت علی علیه السلام را به خاطر ماجرای حکمیّت (که خود عامل آن بودند) کافر میدانستند. در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام فرمود:
«عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ والْحَقُّ مَعَ عَلِیٍ یَدُورُ حَیْثٌ ما دارَ
؛ علی با حق و حق با علی است، هر جا که علی باشد حق هم همانجاست».(1) خوارج نمیفهمیدند که علی علیه السلام خود معیار سنجش حق است، و حق بر محور او دور میزند، و او شاخص حق و باطل است. حضرت امیرمؤمنان علیه السلام در ابتدا قصد داشت خوارج را نصیحت کند و آنها را از راهی که در پیش گرفتند باز دارد ولی وقتی موعظههای حضرت اثری در قلب و ذهن خوارج نداشت امام علی علیه السلام تصمیم به جنگ با آنها را گرفتند. هنگامی که امام علیه السلام قصد داشتند برای جنگ حرکت کنند یکی از منجّمان خطاب به حضرت عرض کرد: این ساعت به جنگ خوارج مرو، که شکست میخوری! حضرت پرسید: چرا؟ گفت: اوضاع کواکب و ستارگان بد است، از برخی ستارهها آتش و حرارت بلند است و بدین علّت اقدام به جنگ در این ساعت نتیجهای جز شکست در پی نخواهد داشت!»
________________________________________
1- این روایت در منابع مختلف آمده است، مرحوم علّامه مجلسی رحمه الله تنها در جلد دهم بحارالانوار سه بار آن رادر صفحات 432 و 445 و 451 نقل کرده است
ص: 45
حضرت خطاب به وی فرمود:
«فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهذا فَقَدْ کَذَّبَ الْقرآنَ
؛ هر کس این عقیده و گفتار تو را تصدیق کند، قرآن مجید را تکذیب کرده است»(1)؛ چون قرآن مجید علم غیبت را بهطور خاص در اختیار خداوند و کسانی که خداوند به آنها اذن داده میداند، و این شخص بر خلاف قرآن مدّعی غیب است. حضرت سپس رو به مردم کرد و فرمود:
«ایُّهَا النَّاسُ! ... الْمُنَجِّمُ کَالْکاهِنِ، وَالْکاهِنُ کَالسَّاحِرِ، وَالسَّاحِرُ کَالْکافِرِ، وَالْکافِرُ فِی النَّارِ!؛
ای مردم! ... منجّم همچون کاهن است، و کاهن چون ساحر، و جادوگر همانند کافر، و کافر در آتش است»؛ سپس بدون توجّه به سخن آن منجّم، به سوی خوارج نهروان حرکت کرد، و با آنها جنگید و پیروز شد.
ملکوت* گامی تارهایی *
27-10-2021, 14:42
هشدار! هشدار!
خوانندگان محترم! برادران عزیز! خواهران گرامی! در عصر و زمان ما نیز برخی از منجّمان در گوشه و کنار اقدام به چنین کارهایی کرده، و گاه خبرهایی میدهند که به شوخی شبیهتر است. مثلًا در بعضی از تقویمهای نجومی مینویسند: «تابستان امسال هوا گرم است و میوهها میرسد!» و یا میگویند:
«اوضاع کواکب نشان میدهد که زمستان امسال هوا سرد است و باران میبارد!».
اجازه بدهید به مناسبت این بحث، به خرافاتی که امروزه به شکلهای مختلف در میان مردم مطرح است اشارهای کنم: برخی از افراد سودجو با ادّعای این که:
«بخت تو را بستهاند، فلان مقدار پول بده تا مشکل را حل کنم!»؛ یا این که: «علّت بیکاری و ضعف قدرت اقتصادی تو سحر و جادوست، چند صد هزار تومان میگیرم و سحرت را باطل میکنم»؛ یا مثلًا: «فلان بیمار صعبالعلاج که پزشکان نتوانستهاند درمان کنند را با فلان روش درمان میکنم» و مانند آن، سعی در
________________________________________
1- نهجالبلاغه، خطبه 79
ص: 46
چپاول مردم و پر کردن جیب خود دارند. آنها اگر واقعاً مشکلگشا بودند و به این راحتی میتوانستند مردم را ثروتمند کنند، اوّل مشکل مالی خود را حل میکردند، تا به این شیوههای نادرست متوسّل نشوند.
ملکوت* گامی تارهایی *
03-11-2021, 16:45
سرچشمه خرافات
سرچشمه خرافات سه چیز است:
1. نادانی و جهالت؛ اگر کسانی که در دام مروّجان خرافه میافتند از نظر اعتقادی به جایی برسند که همه چیز را به دست خدا بدانند و برای حلّ مشکلات، به او و کسانی که او معرّفی کرده متوسّل شوند، نه افراد خرافهپرست؛ هرگز در دام مروّجان خرافه گرفتار نخواهند شد. دخترانی که بر اثر سختگیریهای بی مورد در انتخاب همسر آینده، مبلغ مهریّه، مقدار جهیزیّه، چگونگی مجلس عروسی، قیمت سرویس طلا، و مانند آن خواستگاران متعدّدی را رد کردهاند، و اکنون خواستگاری ندارند، اگر خوب بیندیشند که هیچ چیز جز افکار و تصمیمات خودشان بخت آنها را نبسته، نیازی به مراجعه به مروّجان خرافه نخواهند داشت. بنابراین، نادانی و جهالت برخی مردم یکی از سرچشمههای خرافات است.
2. فرصتطلبی افراد سودجو؛ آنها وقتی مشاهده میکنند که عدّهای از مردم با مشکلات متعدّدی مواجه هستند، و کسی برای حلّ منطقی مشکل آنها اقدام نمیکند، از این خلأ سوء استفاده کرده، و با ارائه خرافات به عنوان درمان و حلّال مشکلات مردم، آنها را سرکیسه کرده، و جیب آنها را خالی نموده، و مشکلی بر مشکلات آنها میافزایند.
3. ترویج خرافه توسّط بیگانگان؛ سرچشمه دیگر خرافات بیگانگان هستند.
آنان برای جلوگیری از گسترش روزافزون اسلام در سراسر جهان، به هر
ص: 47
وسیلهای پناه میبرند؛ که یکی از این روشها ترویج خرافهپرستی در میان مسلمانان میباشد. تا بدین وسیله اسلام را یک دین خرافی جلوه داده و مانع گرایش افراد تحصیل کرده و فرهیخته به اسلام شوند.
آنها حتّی در چگونگی عزاداریها دخالت کرده، و مسأله قمهزنی را ترویج نموده، و به گسترش آن کمک میکنند تا شیعیان را در نظر بیگانگان، مردمی بیعاطفه و خرافهپرست جلوه دهند و مانع گرویدن مردم مختلف دنیا به اسلام و بهخصوص مذهب شیعه شوند.
بهتازگی فیلمی در یکی از کشورهای غربی به نام «فتنه» بر علیه اسلام ساخته، و در کشورهای مختلف به نمایش گذاشته شد. این فیلم دارای سه بخش بود:
1. کارهای القاعده؛ بمبگذاری در بیمارستانها و مهدکودکها و خیابانها و کشتن زن و مرد و کودک و بزرگ و سالم و بیمار، و ایجاد رعب و وحشت، توسّط طالبان به نمایش گذاشته شده تا بیننده، چهرهای خشن از اسلام در ذهن خود ترسیم کند.
2. کارهای احمقانه طالبان در افغانستان؛ آنها انسانها را به راحتی میکشند، و مانند گوسفندان در کنار جوی آب سر از بدنشان جدا میکنند. غافل از این که «القاعده» از اسلام بیگانه است و «طالبان» اقلیّت خشکه مقدس و نادانی هستند که محصول دشمنان اسلامند.
3. قمهزنی شیعیان؛ در این فیلم مادری را مشاهده میکنید که با قمه بر سر نوزاد خود میزند و خون تمام سر و صورت نوزاد را فرا میگیرد؛ افراد دیگر از بزرگ و کوچک در حالی که لباسی سفید پوشیدهاند تا آثار خون کاملًا نمایان باشد، مشغول قمهزنی هستند. بیشک دست دشمنان اسلام در تهیّه چنین صحنههای وحشتناکی در کار است. شخص موثّقی نقل میکرد که در یکی از سالها در ایّام عاشورا از طرف یکی از سفارتخانههای خارجی، قمههای نو
ص: 48
فراوانی در میان عزاداران تقسیم شد تا قمه بزنند! آیا سفارتخانههای خارجی برای رضای خدا و عشق به امام حسین علیه السلام این کار را کردند؟ یا قصد داشتند فیلمی از این صحنهها تهیّه کرده و به وسیله آن بر علیه اسلام و مسلمین تبلیغ نموده، و ما را انسانهایی وحشی جلوه دهند؟ بیشک عزاداری سرور و سالار شهیدان از بهترین اعمال جهت نزدیکی به سیدالشهدا و رمز بقای مذهب تشیّع، و کیمیای ارزشمند، و وسیلهای برای حلّ مشکلات مهم است؛ امّا نباید با این خرافات مخلوط گردد.
راستی مسلمانانی که ابزار و روشهای مؤثّری برای حلّ مشکلات نظیر نماز شب، دعای توسّل، زیارت آل یاسین، نماز امام زمان علیه السلام و مانند آن دارند، چرا بهسراغ خرافهها میروند؟!
***
ص: 49
ملکوت* گامی تارهایی *
03-11-2021, 16:46
فصل چهارم:
اشاره
گفتگوی ابراهیم علیه السلام با عمویش آزر
ص: 50
ص: 51
آزر از سران بتپرستان بابِل، و مشاور نمرود بود. او که در دستگاه حکومت نفوذ زیادی داشت، دارای یک کارگاه بتتراشی بود که از سنگها و چوبهای مخصوص، بتهای زیبایی میتراشید و آنها را به بتپرستان میفروخت.
قسمت زیادی از بتهای مورد نیاز بتپرستان بابل در کارگاه آزر تولید میشد.
هنگامی که برادرزاده آزر، حضرت ابراهیم علیه السلام، مبارزه خود را با بتپرستان شروع کرد آزر بسیار ناراحت شد؛ چون منافع مادّی و شغل و حرفهاش به خطر افتاد. بدین جهت، گفتگوی مهمّی بین حضرت و عمویش صورت گرفت، که خداوند متعال آن را در آیات 41 تا 48 سوره مریم، مطرح کرده است. در این آیات هشتگانه، نکات مهمّی برای مردم عصر امروز و زمان ما، بهخصوص جوانان وجود دارد که در خور دقّت و تأمل است. توجّه فرمایید:
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً»؛ در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او پیامبری بسیار راستگو بود».
جالب توجّه این که در این آیه شریفه، اوّل وصف «صدّیق» به معنای بسیار راستگو برای حضرت ابراهیم علیه السلام بیان شده، سپس به پیامبری آن حضرت اشاره شده است. و این، نشانگر اهمیّت فوق العاده صداقت و راستگویی است. مسأله راستگویی در زندگی بشر آن قدر مهم است که تمام پیامبران نسبت به آن توصیه کردهاند. در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم:
ص: 52
«انَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً الَّا بِصِدْقِ الْحَدیثِ وَاداءِ الْامانَةِ الَی الْبَرِّ وَالْفاجِرِ
؛ خداوند متعال تمام پیامبرانش را به راستگویی وادای امانت سفارش کرده است».(1)
راستی اگر مردم به دولت و دولت به مردم، و آحاد مردم به یکدیگر دروغ بگویند، آیا شیرازه زندگی اجتماعی دوام و بقایی خواهد داشت؟
اگر شوهر به همسرش، و زن به شوهرش، و فرزندان به پدر و مادر دروغ بگویند و دست از راستی و صداقت بکشند، آیا اثری از صفا و صمیمیّت باقی خواهد ماند؟ تأثیر صداقت در ایمان به قدری زیاد است که استحکام ایمان بدون کنترل زبان امکانپذیر نیست. حضرت علی علیه السلام طبق آنچه در خطبه 176 نهجالبلاغه آمده میفرماید:
«لا یَسْتَقیمُ ایمانُ عَبْدٍ حَتَّی یَستَقِیمَ قَلْبُهُ، وَلا یَسْتَقیمُ قَلْبُهُ حَتَّی یَسْتَقیمَ لِسانُهُ؛
ایمان انسان، محکم و صاف نمیشود مگر زمانی که قلبش درست شود، و قلبش درست نمیشود مگر زمانی که زبانش اصلاح گردد». طبق این حدیث نورانی، اصلاح زبان مقدّمه اصلاح قلب، و اصلاح قلب مقدّمه استقامت در ایمان است.
گناهان زبان
اشاره
همانگونه که در کتاب اخلاق در قرآن نوشتهایم، حدود سی گناه کبیره با زبان صورت میپذیرد. کسانی که علاقمند به سیر و سلوک و تهذیب نفس هستند، عزیزانی که آرزوی دیدار آقا امام زمان علیه السلام آنها را بیقرار کرده است، کسانی که خواهان عاقبت به خیری هستند و میخواهند به هنگام سفر به جهان آخرت با ایمان بمیرند، باید زبان خویش را کنترل و اصلاح کنند. سخن اضافه نگویند، غیبت نکنند، به دیگران تهمت نزنند، شایعهسازی نکنند، به پخش شایعات کمک ننمایند، چیزی را بیشتر یا کمتر از آنچه که هست منعکس نکنند،
________________________________________
1- میزان الحکمه، ج 1، باب 301، ح 1499
ص: 53
سخنچینی نکنند، و خلاصه از تمام گناهان زبان اجتناب ورزند. چرا که زبان، آتش بپا میکند، همانگونه که میتواند آتش را خاموش کند. زبان ممکن است مقدّمات طلاق و جدایی را فراهم آورد، و کانون خانوادهای را ویران سازد، و مانع جدایی زوجین گردد.
خلاصه این که زبان در سعادت و شقاوت انسان نقش بسیار بزرگی دارد. اگر زبان، عادت بر صداقت و راستگویی کند انسان را سعادتمند مینماید. بدین جهت، خداوند صفت «صداقت» حضرت ابراهیم علیه السلام را قبل از ویژگی نبوّت آن حضرت مطرح کرده است.
«إِذْ قَالَ لِابِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَایَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً»؛ هنگامی که به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود، و نه میبیند، و نه هیچ نیازی را از تو برطرف میسازد؟!».
حضرت ابراهیم علیه السلام برای ابطال آیین بتپرستی و به امید هدایت عموی بتپرستش آزر، چهار دلیل منطقی و دندانشکن ارائه کرد:
ملکوت* گامی تارهایی *
08-11-2021, 19:30
گناهان زبان
اشاره
همانگونه که در کتاب اخلاق در قرآن نوشتهایم، حدود سی گناه کبیره با زبان صورت میپذیرد. کسانی که علاقمند به سیر و سلوک و تهذیب نفس هستند، عزیزانی که آرزوی دیدار آقا امام زمان علیه السلام آنها را بیقرار کرده است، کسانی که خواهان عاقبت به خیری هستند و میخواهند به هنگام سفر به جهان آخرت با ایمان بمیرند، باید زبان خویش را کنترل و اصلاح کنند. سخن اضافه نگویند، غیبت نکنند، به دیگران تهمت نزنند، شایعهسازی نکنند، به پخش شایعات کمک ننمایند، چیزی را بیشتر یا کمتر از آنچه که هست منعکس نکنند،
________________________________________
1- میزان الحکمه، ج 1، باب 301، ح 1499
ص: 53
سخنچینی نکنند، و خلاصه از تمام گناهان زبان اجتناب ورزند. چرا که زبان، آتش بپا میکند، همانگونه که میتواند آتش را خاموش کند. زبان ممکن است مقدّمات طلاق و جدایی را فراهم آورد، و کانون خانوادهای را ویران سازد، و مانع جدایی زوجین گردد.
خلاصه این که زبان در سعادت و شقاوت انسان نقش بسیار بزرگی دارد. اگر زبان، عادت بر صداقت و راستگویی کند انسان را سعادتمند مینماید. بدین جهت، خداوند صفت «صداقت» حضرت ابراهیم علیه السلام را قبل از ویژگی نبوّت آن حضرت مطرح کرده است.
«إِذْ قَالَ لِابِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَایَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً»؛ هنگامی که به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود، و نه میبیند، و نه هیچ نیازی را از تو برطرف میسازد؟!».
حضرت ابراهیم علیه السلام برای ابطال آیین بتپرستی و به امید هدایت عموی بتپرستش آزر، چهار دلیل منطقی و دندانشکن ارائه کرد:
ملکوت* گامی تارهایی *
08-11-2021, 19:31
دلیل اوّل: بتپرستی مخالف عقل است
عموجان! چرا موجودی را عبادت میکنی که نه بندهاش را میبیند، و نه سخنان او را میشنود، و نه قادر بر حلّ مشکلات اوست؟ آیا عقل به انسان اجازه میدهد که قطعه چوب یا سنگی را با دستان خود بتراشد، و از آن بتی بیشعور بسازد، و در مقابل آن عبادت و راز و نیاز کند؟ بنابراین، آیین بتپرستی مخالف عقل انسان است، و آیینی که مخالف عقل باشد باطل است.
ملکوت* گامی تارهایی *
09-11-2021, 15:50
دلیل دوم: رجوع جاهل به عالم
اشاره
سپس به استدلال دوم میپردازد و در مقام اقامه دلیل میفرماید: «یَا أَبَتِ إِنِّی
ص: 54
قَدْ جَاءَنِی مِنَالْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطاً سَوِیّاً»؛ ای پدر! دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است؛ بنابراین از من پیروی کن، تا تو را به راه راست هدایت کنم».
حضرت ابراهیم علیه السلام در دومین گام، مسأله مهمّ پیروی جاهل از عالم و رجوع به متخصّص را مطرح میکند. لذا میفرماید: عموجان! تو خود میدانی که من در این مسأله از تو عالمتر و آگاهترم، هر چند از نظر سنّ و سال از تو کوچکترم.
بنابراین، در این موضوع تو باید از من پیروی کنی؛ زیرا من متخصّص این امور هستم، و منِ متخصّص میگویم که آیین بتپرستی بر خلاف عقل و منطق است.
تقلید ممدوح و مذموم!
وجود یک عالم در جامعه نعمت است، زیرا آنها که نمیدانند از علم او استفاده میکنند. شخص آگاه به خیابانهای شهر سر چهار راهی ایستاده است، من به آنجا میرسم، راه صحیح که مرا به مقصد برساند را نمیدانم، اگر از آن شخص آگاه نپرسم گمراه میشوم. عقل حکم میکند که از علم و آگاهی وی استفاده کنم، و با سؤال از او زودتر و راحتتر به مقصد برسم. این همان چیزی است که به آن تقلید و پیروی ناآگاه از آگاه گفته میشود.
متأسّفانه برخی از دشمنان و مغرضان با برداشت ناصحیح از تقلید، از آن سوء استفاده میکنند. چون تقلید در فارسی امروز یک بار منفی دارد، و گاه به پیروی چشم و گوش بسته تفسیر میشود. در حالی که تقلید مطرح در فقه اسلامی و معارف دینی بدین معنا نیست، بلکه پیروی شخص ناآگاه و بیاطّلاع از انسان عالم نسبت به آن موضوع است. و این نوع تقلید در زندگی همه انسانها، حتّی کسانی که تقلید را به سخریّه گرفتهاند وجود دارد. اگر انسان کسالتی پیدا کند و بیمار شود، به نزد طبیب میرود تا او را درمان کند و در حقیقت در معالجه خود ازاوکه متخصّص دراین فن است تقلید میکند. اگر شخصی قصدساختن ساختمانی داشته باشد از مهندس و معمار ساختمان کمک میگیرد تا بنایش را بسازد، و در
ص: 55
واقع از او که متخصّص این فن است تقلید و پیروی مینماید. اگر شما قصد خرید جنسی را داشته باشید به سراغ فرد آگاه به خصوصیّات و قیمت آن جنس رفته، و با او مشورت کرده، و مطابق نظر وی عمل میکنید. چنانچه شخصی خدای ناکرده با کسی اختلاف و دعوایی داشته باشد، برای حضور قوی در دادگاه واحقاق حق خود، به وکیل زبردست و آگاهی مراجعه کرده و مطابق دستورالعمل وی عمل مینماید و در واقع از او تقلید میکند. بنابراین، تقلید به معنای پیروی از فرد متخصّص و آگاه به موضوع مورد نیاز، هیچ اشکالی ندارد و همه انسانها در کارهای روزانه خود مطابق آن عمل میکنند. حتّی خود مراجع تقلید- کثّر اللَّه امثالهم- در مسائلی که تخصّص ندارند به متخصّص مراجعه میکنند، همانگونه که متخصّصین علوم دیگر، که در تخصّص خود سرآمدند، در مسائلی که تخصّص ندارند به متخصّص آن علم رجوع میکنند. اگر بهترین متخصّص مغز و اعصاب دچار ناراحتی چشم شود و نیاز به عینک داشته باشد، به متخصّص چشم مراجعه کرده و از او پیروی میکند. نتیجه این که: تقلید به معنای پیروی کورکورانه جاهل از جاهل امری ناپسند و زشت و خلاف حکم عقل است. امّا تقلید به معنای رجوع غیر متخصّص به متخصّص و پیروی جاهل از عالم نه تنها کار ناپسندی نیست، بلکه مطابق حکم عقل و سیره و روش تمام عقلای جهان است.
برخی میگویند: «ما نمیخواهیم تقلید نماییم، بلکه دوست داریم خودمان بهصورت مستقیم و بدون واسطه از قرآن و روایات برداشت نموده، و مطابق احکام آن عمل کنیم». آیا این کار اشکالی دارد؟
در پاسخ میگوییم: اگر توانایی فرا گرفتن علوم مقدّماتی استنباط احکام دینی، که حدود 14 علم است، را دارید، و به خوبی آنها را فرا گرفتهاید، هیچ اشکالی ندارد که طبق استنباط خودتان عمل کنید، بلکه تقلید بر شما حرام است. امّا تا زمانی که به این مرحله نرسیدهاید، نمیتوانید مطابق برداشتهای خود عمل نمایید. همانگونه که کسی که اصلًا دانشکده پزشکی را ندیده، نمیتواند تیغ
ص: 56
جرّاحی را بردارد و قلب خود را عمل کند. ما بخیل نیستیم که همه مردم علوم اسلامی را فرا گیرند، و راه سخت اجتهاد را طی کنند، و هر کس مرجع تقلید خود شود؛ امّا تا رسیدن به آن مرحله چارهای نیست جز این که افراد ناآگاه نسبت به مسائل دینی، به متخصّصان دین رجوع کنند.
خلاصه این که: حضرت ابراهیم علیه السلام در دومین گام، عمویش آزر را متوجّه لزوم رجوع جاهل به عالم کرد.
ملکوت* گامی تارهایی *
09-11-2021, 15:50
دلیل سوم: بتپرستی کار شیطانی است
حضرت ابراهیم علیه السلام سومین دلیلش را چنین مطرح میکند:
«یَا أَبَتِ لَاتَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَانِ عَصِیّاً»؛ ای پدر! شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، نافرمان بود».
عموجان! بتپرستی کارشیطان است وعقلمیگوید دنبالهروشیطان که از فرمان خداوند تمرّد و سرپیچی کرده، نباش چرا که به سرنوشت او گرفتار خواهی شد.
سؤال: مگر مردم برای شیطان نماز میخوانند یا در مقابل او سجده میکنند که حضرت ابراهیم علیه السلام میفرماید: «شیطان را پرستش نکنید».
جواب: طبق برخی از روایات،(1) عبادت به معنای اطاعت است. بنابراین «لا تعبد الشیطان» یعنی از «شیطان پیروی و اطاعت مکنید».
ملکوت* گامی تارهایی *
12-11-2021, 15:05
دلیل چهارم: وجوب دفع ضرر محتمل
اشاره
آخرین دلیل حضرت ابراهیم علیه السلام به شرح زیر است:
«یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً»؛ ای پدر! من
________________________________________
1- در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:« کسی که به سخن سخنگویی گوش دهد( گوش دادناز روی تسلیم و رضا) او را پرستش کرده، اگر این سخنگو از سوی خدا سخن میگوید خدا را پرستیده، و اگر از سوی ابلیس سخن میگوید ابلیس را عبادت کرده است»( سفینة البحار، واژه عبد)
ص: 57
از این میترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی!».
دفع ضرر احتمالی، طبق حکم عقل واجب است؛ در نتیجه اگر قصد سفر داشته باشیم و شخص غیر موثّقی بگوید: «وضعیّت راهها رضایت بخش نیست، و احتمال حمله شبانه سارقان و راهزنان وجود دارد»، به حکم عقل، که دفع ضرر احتمالی را واجب میداند، از سفر صرف نظر میکنیم. 124 هزار پیامبر از سوی خدا آمده و همه میگویند بتپرستی بد است و انتهای آن جهنّم، آیا به حکم عقل و برای دفع ضرر احتمالی، نباید از آن اجتناب کنیم؟!
حضرت ابراهیم علیه السلام به منظور دور کردن عمویش از بتپرستی، به همین دلیل استدلال کرد.
ملکوت* گامی تارهایی *
12-11-2021, 15:06
لجاجت آزر
پس از آن که استدلالهای متین و منطقی حضرت ابراهیم علیه السلام به پایان رسید، و خطّ بطلانی بر بتپرستی کشیده شد، و آزر پاسخ منطقی برای گفتن نداشت، به لجاجت و خیرهسری پرداخت. آزر در پاسخ برادرزادهاش گفت: «قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْراهِیمُ لَئِنْ لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً»؛ گفت: ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟! اگر (از این کار) دست برنداری، تو را سنگسار میکنم. و برای مدّتی طولانی از من دور شو!».
آزر برخورد بسیار زشتی با ابراهیم علیه السلام کرد. زیرا او را به بدترین نوع اعدام یعنی سنگسار تهدید کرد، سپس او را از خانهاش اخراج نمود.
انسانهای بیمنطق همیشه همینطور بودهاند؛ پاسخ استدلالهای متین و منطقی را با تهدید و ارعاب میدهند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همواره مشرکان مکّه را با بیان شیرین و دلایل روشن به اسلام فرا میخواند، و آنها هم مرتّب حضرت را تهدید و آزار و اذیّت میکردند، به گونهای که یکی از کارهای همیشگی حضرت
ص: 58
خدیجه پس از بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله به منزل، بستن زخمهای ناشی از پرتاب سنگ و چوب توسّط مشرکان بود.
حضرت ابراهیم علیه السلام با این تهدید آرامش خود را از دست نداد. بلکه با تسلّط بر اعصاب و حفظ آرامش، خطاب به عموی لجوج و بیمنطق خود فرمود:
«سَلَامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً* وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُواْ رَبِّی عَسَی أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیّاً»؛ سلام بر تو! من به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش میطلبم؛ چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است. و از شما، و آنچه غیر خدا میخوانید، کنارهگیری میکنم؛ و پروردگارم را میخوانم؛ و امیدوارم در خواندن پروردگارم محروم و بیپاسخ نمانم!».
معنای آیه شریفه این است که آزر با این سخنان گستاخانه و به دور از عقل و منطق، مرتکب خطای بزرگی شد. و در نتیجه حضرت ابراهیم علیه السلام به وی وعده استغفار داد.
ابراهیم علیه السلام در مقابل بدی عمویش مقابله به مثل نمیکند، بلکه بدی را با خوبی پاسخ میدهد؛ امّا در عین حال ذرّهای از عقیده خویش عقبنشینی نمیکند، و لذا به عمویش میفرماید: «طبق خواسته تو از شما کنارهگیری کرده، و دور میشوم، و تنها پروردگارم را میخوانم و امید به اجابت خواستههایم دارم».
ملکوت* گامی تارهایی *
12-11-2021, 15:06
درسهای چهارگانه
1. حفظ آرامش در مقابل انسانهای لجوج
در مقابل انسانهای نادان و لجوج نباید عصبانی شد. اگر آنها بد میگویند، تهدید میکنند، خشونت به خرج میدهند، ما نباید مقابله به مثل کنیم، بلکه باید آرامش خود را حفظ کرده، و بر اعصاب خود مسلّط بوده، و برخوردی حسابگرانه داشته باشیم؛ چرا که تسلّط بر اعصاب در مقابل درشتیها و خشونتها نشانه
ص: 59
ایمان است.
اگر زن یا شوهر خشونت و درشتی کرد، و طرف مقابل با حفظ آرامش و تسلّط بر اعصاب و با زبان خوش پاسخ او را داد مشکل به پایان میرسد. امّا اگر طرف مقابل برخورد بدتری کرد، و نفر اوّل دوباره درشتی کرد و این درگیری لفظی ادامه پیدا کرد، و درشتیها و خشونتها کمکم شدیدتر شد، ممکن است آن قدر ادامه پیدا کند که به جدایی زن و شوهر منتهی گردد، و فرزندانشان از نعمت پدر و مادر بطور همزمان محروم شده، و به سمت کارهای خلاف کشیده شوند. به همین علّت هنگامی که زوجهای جوان از ما تقاضای نصیحت میکنند سه چیز را به آنها سفارش میکنیم:
1. صداقت و راستی در زندگی مشترک، و اینکه هرگز بهیکدیگر دروغ نگویند.
2. همدیگر را تحمّل کرده، و در مقابل بدیها و درشتیهای یکدیگر، گذشت داشته باشند.
3. به یکدیگر کمک کرده، و منتظر خدمت طرف مقابل نباشند.
ملکوت* گامی تارهایی *
16-11-2021, 18:35
2. نهراسیدن از تهدیدهای دشمن
ابراهیم علیه السلام علیرغم برخورد مؤدّبانهای که با عمویش آزر داشت و درشتیهای او را با بدی پاسخ نداد، امّا قدمی از توحید و یکتاپرستی عقبنشینی نکرد. ما نیز باید با تأسّی از قهرمان توحید، هم با برخوردهای متین و مهربانانه با دشمن لجوج و عنود، سلاح اتّهام خشونت و تندی اسلام و مسلمانان را از آنها بگیریم، و هم ذرّهای از اصول و عقاید و معارف دینی خود عقب ننشینیم، که دشمنان لجوج و عنود هرگز به یک گام و دو گام عقبنشینی ما راضی نمیشوند، مگر زمانی که بهطور کامل دست از اسلام بشوییم. پس رضای خدا را با رضای دشمن معاوضه نکنیم.
ص: 60
ملکوت* گامی تارهایی *
16-11-2021, 18:35
3. ادیان الهی منادی رحمتند
حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السلام حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و دیگر انبیا و جانشینان آنها علیهم السلام همگی منادی رحمت بودند. به دو نمونه توجّه فرمایید:
الف) نام دیگر سوره مریم، که آیات مورد بحث ما در آن است، سوره «رحمت» است؛ چون شانزده بار نام خداوند به عنوان رحمان در این سوره تکرار شده است. در ابتدای این سوره، رحیم به عنوان صفت خداوند آمده و در آیات پایانی، پی در پی از آن ذات مقدّس به عنوان رحمان یاد شده است و این، نشانه اهمیّت رحمت در قرآن مجید و معارف دینی ماست.
در ضمن توجّه دارید که رحمانیّت با رحمیّت تفاوت دارد. رحمانیّت رحمت عام خداست؛ بدین معنا که خداوند برخی از نعمتهایش را به همه موجودات میدهد و تفاوتی بین انسان و غیر انسان و مسلمان و غیر مسلمان نمیگذارد. نور آفتاب که بزرگترین نعمت پروردگار است در اختیار همه موجودات قرار گرفته است. اکسیژن، معادن، دریاها، میوهها، آبها، همسر و فرزند، سلامتی و مانند آن، از نعمتهایی است که خداوند به مقتضای رحمانیّت خویش به کافر و مسلمان، همگی میدهد. امّا رحیمیّت نعمت خاصّ خداست که در دنیا و آخرت فقط به بندگان با ایمانش میدهد. حضرت ابراهیم علیه السلام و سایر پیامبران علیهم السلام مظهر رحمانیّت خداوند هستند، و برای هدایت همه انسان آمدهاند.
و برای همین حضرت ابراهیم علیه السلام برای هدایت ستاره و ماه و خورشیدپرستان و بتپرستان و نمرودپرستان تا پای جان مایه میگذارد.
ب) مشرکان عرب و بتپرستان مکّه، به شکلهای مختلف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و مسلمانان را تحت فشار و آزار و اذیّت قرار میدادند، تا شاید دست از توحید و یکتاپرستی بردارند. نمونه بارز این خشونت و درشتی و سنگدلی آنان، در سه سال تبعید مسلمانان به شعب ابیطالب و محاصره اقتصادی فریادگران توحید بود. برای تصوّر سختی سکونت در آنجا همین بس که هم اکنون انسان طاقت
ص: 61
ایستادن در زیر آفتاب آنجا را برای قرائت یک فاتحه جهت شادی اموات مدفون در آنجا، بهخصوص حضرت خدیجه و ابوطالب علیهما السلام ندارد، و به سایهای پناه میبرد؛ امّا مسلمانان صدر اسلام برای حفظ عقیده و آیین خود آن دوران بسیار سختی را تحمّل کردند، هر چند منتهی به پرداخت بهای سنگینی همچون از دست دادن ابوطالب رحمه الله شد.
امّا هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مکّه را فتح میکند، و تمام دشمنان اسلام، از جمله عاملین آزارواذیّتوشکنجه مسلمانان را سر بزیر در مقابل خویش میبیند، دست در حلقه کعبه کرده، و خطاب به آنها میفرماید:
«ماذا تَقُولُونَ؟ ماذا تَظُنُّونَ؟
؛ نظرتان در مورد برخورد من با خودتان چیست؟ گمان میکنید که با شما چه خواهم کرد؟» آنها که از رحمت و رأفت اسلامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مطّلع بودند پاسخ دادند:
«نَظُنُّ خَیْراً، وَنَقُولُ خَیْراً اخٌ کَریمٌ وَابْنُ اخٍ کَریم؛(1)
تو برای ما برادری کریم و بزرگوار از خانوادهای کریم و بزرگواری، و از تو جز خیر و خوبی انتظار نداریم».
حضرت رسول صلی الله علیه و آله که گویا تمام شرارتها و خشونتها و درشتیها و کینه و عناد آنها را به فراموشی سپرده بود، فرمان عفو عمومی آن جنایتکاران که در میان آنها عاملان مرگ حضرت ابوطالب و خدیجه علیهما السلام و قاتلان شهدای اسلام و رزمندگان مسلمان، مانند حضرت حمزه علیه السلام و دیگران بودند را صادر کرد و فرمود:
«فاذْهَبُوا فَانْتُمُ الطُّلَقَاء»(2)
آری! بر خلاف آنچه دشمنان تبلیغ میکنند ادیان الهی پیامآوران رحمت و رأفت الهی هستند.
ملکوت* گامی تارهایی *
22-11-2021, 14:31
4. بدی را با خوبی جواب دهیم
در مقابل برخوردهای زشت دیگران (مثل اینکه من از سفر مکّه آمدم و برادرم به دیدنم نیامد) امکان سه نوع برخورد وجود دارد:
________________________________________
1- بحارالانوار، ج 21، ص 135
2- بحارالانوار، ج 21، ص 132
ص: 62
الف) من هم به دیدنش نروم.
ب) نسبت به این امور بیتفاوت باشم.
ج) دسته گل و هدیهای تهیّه کنم و به دیدن او بروم.
سفارش اسلام برخورد سوم است و لذا خداوند متعال میفرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»؛(1) بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است».
مالک اشتر لباس سادهای پوشیده بود و از بازار کوفه عبور میکرد. سبزی فروشی مقداری سبزی گندیده به سمت مالک پرتاب کرد، فرمانده لشکر امیرالمؤمنین علی علیه السلام که در میدان جنگ، قهرمانان دشمن، تاب مقابله با وی را نداشتند بیاعتنا به این اهانت به راه خود ادامه داد. همکاران سبزی فروش به او گفتند: «این مرد را شناختی؟ او مالک اشتر فرمانده لشکر حضرت علی علیه السلام است.
ممکن است تو را به خاطر این اهانت مجازات سختی کند، در پی او برو و عذرخواهی کن». سبزی فروش در جستجوی مالک از این کوچه به آن کوچه رفت تا این که در نهایت وی را در مسجد در حال نماز یافت. صبر کرد نماز مالک به پایان رسید، سپس خود را به روی دست و پای مالک انداخت و از وی عذرخواهی کرد. مالک گفت: «به مسجد نیامدم، مگر برای این که از خدا برای تو طلب بخشش کنم!».(2)
راستی اگر مسلمانان از یک سو به رأفت و رحمت اسلامی روی آورند، و از سوی دیگر بدیها را با خوبی پاسخ دهند، چقدر از حجم پروندههای دادگستری کاسته میشود.
________________________________________
1- سوره فصلّت، آیه 34
2- منتهی الآمال عربی، ج 1، ص 406
ص: 63
ص: 64
ص: 65
ملکوت* گامی تارهایی *
22-11-2021, 14:31
فصل پنجم:
اشاره
گفتگو و مبارزه با نمرود
خداوند متعال در آیه 258 سوره بقره، گفتگوی حضرت ابراهیم علیه السلام با نمرود ستمگر را به شرح زیر نقل میکند:
«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»؛ آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی (/ نمرود) که بر اثر (غرور ناشی از) حکومتی که خدا به او داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد؟ و هنگامی که ابراهیم گفت:
خدای من آن کسی است که زنده میکند و میمیراند. او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. (و دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد). ابراهیم گفت: خداوند، خورشید را از افق مشرق میآورد؛ (اگر راست میگویی) تو آن را از مغرب بیاور!» به این صورت، آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، گروه ستمکاران را هدایت نمیکند».
ملکوت* گامی تارهایی *
26-11-2021, 17:52
شرح و تفسیر
اشاره
نکات متعدّدی در این آیه شریفه قابل توجّه است:
ص: 66
1. سنّ حضرت ابراهیم علیه السلام
در مورد سنّ حضرت ابراهیم علیه السلام به هنگام گفتگویش با نمرود مطلبی در آیه شریفه نیامده است، امّا طبق آنچه که در برخی از کتب تاریخی آمده، از عمر آن حضرت 16 سال بیشتر نگذشته بود.(1)
آری! فریادگر توحید در آن زمان، هر چند در آغاز جوانی بود، امّا با دنیایی از علم و دانش و شجاعت و منطق به گفتگو با نمرود پرداخت و پیروز شد.
2. قبل از پرتاب در آتش، یا پس از آن؟
طبق آنچه که از تاریخ استفاده میشود، گفتگوی ابراهیم بتشکن علیه السلام با نمرود، پس از ماجرای پرتاب کردن آن حضرت در آتش و نجات وی از آن بود، و قراین و شواهد هم این مطلب را تأیید میکند.(2) زیرا اگر قبل از آن واقعه بود و نمرود مغلوب میشد، هرگز ابراهیم علیه السلام را تحمّل نکرده، و دستور قتلش را صادر میکرد؛ امّا پس از آن واقعه، بسیاری از مردم به حقّانیّت ابراهیم علیه السلام پی برده بوده، و آن حضرت را از صمیم قلب دوست میداشتند، بنابراین تصمیمگیری در مورد او راحت نبود. و علّت این که ما قبل از بحث پیرامون بتشکنی حضرت ابراهیم علیه السلام و جریان به آتش انداختن آن حضرت، به این بحث پرداختیم این است که ابتدا مبارزات کلامی و گفتگوهای علمی آن حضرت را به طور کامل بررسی کنیم، سپس به مبارزات عملی ایشان بپردازیم.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-11-2021, 17:52
3. ظرفیّتهای متفاوت
چرا نمرود در مقابل حضرت ابراهیم علیه السلام ایستادگی کرد، و حتّی پس از آن که
________________________________________
1- تاریخ انبیا« محلّاتی»، ص 143
2- کتاب تاریخ انبیای محلّاتی نیز داستان گفتگوی حضرت با نمرود را پس از نجات آن حضرت از آتشمیداند. به ص 145 کتاب مذکور مراجعه فرمایید
ص: 67
حضرت بطور معجزهآسا از آتش نجات یافت تسلیم او نشد؟
در پاسخ این سؤال توجّه به این نکته ضروری است که ظرفیّت افراد متفاوت است. توضیح این که ظرفیّت بعضی از افراد آن قدر کم است که اگر یک دست لباس نو بپوشند شیوه راه رفتن و نوع نگاه کردن و روش غذا خوردن آنها تغییر میکند. بعضی دیگر، اگر به مقام کوچکی دست یابند، دوستان و بستگان و آشنایان خویش را به فراموشی سپرده، و خود را گم میکنند. امّا روح بعضی از انسانها به قدری بلند، و سعه صدرشان به قدری زیاد، و ظرفیّتشان به قدری وسیع است که اگر تمام عالَم را به آنها بدهند هیچ تغییری در آنها رخ نمیدهد.
حضرت علی علیه السلام نمونه کامل این دسته از افراد است. لباس آن حضرت در دوران خانهنشینی با لباسش به هنگام خلافت و ریاست بر جهان اسلام تفاوتی نداشت.
غذایی که در دوران خلافت میخورد همان غذایی بود که در دوران عزلت و خانهنشینی استفاده میکرد.
ملکوت* گامی تارهایی *
04-12-2021, 18:38
و بر اساس همین ظرفیّت اقیانوسگونه، فرمود:
«وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا، عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ
؛ به خدا سوگند! اگر اقلیمهای هفتگانه با آنچه در زیر آسمانهاست را به من بدهند تا خداوند را با گرفتن پوست جو از دهان مورچهای نافرمانی کنم، هرگز چنین نخواهم کرد».(1)
برخی افراد را مشاهده میکنیم که در اجابت خواسته خود بسیار اصرار میورزند. توسّل پشت توسّل، نمازهای پی در پی در مسجد مقدّس جمکران، و زیارت همه روزه حضرت معصومه علیها السلام، قرائت انواع و اقسام دعاهای قضای حاجت، بجا آوردن انواع ذکرها، امّا خداوند خواسته آنها را اجابت نمیکند؛ چون میداند ظرفیّت آنها به همان مقداری است که اکنون دارند، و اگر بیش از آن نصیبشان شود به نفعشان نخواهد بود و ممکن است خداوند را فراموش کنند.
________________________________________
1- نهجالبلاغه، خطبه 224
ص: 68
بنابراین لطف و رحمت خدا شامل حالشان شده و خواستهشان به اجابت نمیرسد. نمونه بارز اینگونه افراد «ثعلبه» است. توجّه فرمایید:
«ثعلبة بن حاطب» مرد فقیری بود، و مرتّب به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله میرفت، اصرار داشت پیامبر صلی الله علیه و آله دعا کند؛ تا خداوند مال فراوانی به او بدهد!
ملکوت* گامی تارهایی *
04-12-2021, 18:38
پیغمبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:
«قَلیلٌ تُؤَدِّی شُکْرَهُ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ لاتُطِیقُهُ؛
مقدار کمی که بتوانی حقّش را ادا کنی، بهتر از مقدار زیادی است که توانایی ادای حقش را نداشته باشی». آیا بهتر نیست به پیامبر خدا تأسّی جویی، و به زندگی سادهای قناعت کنی؟ ولی ثعلبه دستبردار نبود، و سرانجام به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: «به خدایی که تو را به حق فرستاده سوگند یاد میکنم، اگر خداوند ثروتی به من عنایت کند، تمام حقوق آن را خواهم پرداخت».
پیامبر صلی الله علیه و آله برای او دعا کرد، چیزی نگذشت که (طبق روایتی) پسر عموی ثروتمندش از دنیا رفت، و ثروت سرشاری به او رسید. و طبق روایت دیگری، گوسفندی خرید، و زاد و ولد کرد، آن چنان که نگهداری آنها در مدینه ممکن نبود، ناچار به آبادیهای اطراف مدینه روی آورد، و آن چنان مشغول و سرگرم زندگی مادّی شد، که در جماعت و حتّی نماز جمعه نیز شرکت نمیکرد.
پس از مدّتی پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور جمعآوری زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموالش را بگیرد.
ولی این مرد کمظرفیّتِ تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهی خودداری کرد، نه تنها زکات نپرداخت، که به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برای جزیه غیر مسلمانان است؛ ما مسلمان شدهایم که از پرداخت جزیه معاف باشیم! با پرداخت زکات، چه فرقی میان ما و غیر مسلمانان باقی میماند؟!
از این سخن استفاده میشود که او نه مفهوم جزیه را فهمیده بود، و نه درک
ص: 69
صحیحی از مفهوم زکات داشت، یا فهمیده بود، امّا دنیاپرستی اجازه بیان حقیقت و عمل به این وظیفه الهی را به او نمیداد.
به هر حال، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله سخن او را شنید، فرمود:
«یا وَیْحَ ثَعْلَبَةَ! یا وَیْحَ ثَعْلَبَةَ!؛
ای وای بر ثعلبه! ای وای بر ثعلبه»!(1)
نمرود هم جزء آن دسته از انسانهای کم ظرفیّت بود که قدرت و ثروت او را مست کرده، و همه چیز را به فراموشی سپرده بود. بنابراین، برای حفظ آن به هر وسیلهای متوسّل میشد و در مقابل هر کس که از ناحیه او احساس خطر میکرد میایستاد. در نتیجه، کمظرفیّتی نمرود عامل اساسی لجاجتها و مقاومتهای وی در مقابل ابراهیم پیامبر علیه السلام بود، و در نهایت به بیآبرویی و نابودی او منتهی شد.
ملکوت* گامی تارهایی *
08-12-2021, 21:28
4. حقیقت مرگ و زندگی
اشاره
به مناسبت استدلالی که حضرت ابراهیم علیه السلام به مرگ و زندگی داشت، اشارهای کوتاه به این مسأله مهم، که بشر علیرغم پیشرفتهای خیرهکنندهای که در علم و دانش داشته و نتوانسته آن را حل کند، لازم به نظر میرسد. توجّه فرمایید:
دانشمندان میتوانند در لابراتوارها و آزمایشگاههای خود تخم مرغی همانند تخم مرغ طبیعی بسازند که در ظاهر تمام صفات و ویژگیهای تخممرغ طبیعی را داشته باشد و به راحتی از تخم مرغ طبیعی قابل تمیز نباشد. ولی تخممرغ طبیعی اگر چند روز زیر مرغ قرار گیرد جوجه میشود، امّا اگر صد سال تخم مرغ مصنوعی زیر مرغ قرار گیرد جوجه نخواهد شد؛ زیرا یک تخم زنده نیست و حیات ندارد.
________________________________________
1- بحارالانوار، ج 22، ص 40؛ مستدرک الوسائل، ج 13 ص 256، ح 15289؛ تفسیر نمونه، ج 8، ص 65، ذیل آیه 75 سوره توبه
ص: 70
دانشمندان میتوانند گندمی همانند گندم طبیعی بسازند، امّا گندم طبیعی در شرایط مناسب سبز شده و رشد میکند، ولی اگر گندم مصنوعی سالیان درازی در مناسبترین شرایط قرار گیرد سبز نخواهد شد؛ زیرا گندم مصنوعی یک موجود زنده نیست و حیات ندارد. بنابراین، بشر نمیتواند حیاتآفرین باشد، و به موجود غیر زنده زندگی ببخشد.
ملکوت* گامی تارهایی *
08-12-2021, 21:29
سؤال: شبیهسازی، که دانشمندان عصر و زمان ما به آن دست یافتهاند، به نوعی اعطای زندگی و حیاتآفرینی است؛ زیرا قطعه کوچکی از بدن یک انسان را گرفته، و آن را در رحم یک زن کاشته، و شرایط رشد و نموّ را برایش فراهم کرده، و در نهایت تبدیل به یک انسان زنده همانند همه انسانها میشود. آیا این کار، ایجاد حیات و اعطای زندگی نیست؟
جواب: دانشمندان، خود معترفند که این کار شبیه قلمهزنی در جهان گیاهان و درختان است؛ یعنی همان گونه که یک باغبان زبردست شاخه زندهای را از درختی گرفته، و در جای دیگر کاشته و شرایط رشد و نموّ آن را فراهم میکند، تا تبدیل به یک درخت تنومند و پرمیوه شود، دانشمندان نیز قطعه کوچکی از بدن یک انسان زنده را گرفته و در فضای رحم یک زن کاشته و شرایط رشد و نموّ آن را فراهم میکنند، تا تبدیل به یک انسان کامل شود. بله اگر قطعه اوّلیّهای که از بدن انسان گرفته میشود فاقد زندگی بود، و یا باغبان از درخت خشک قطع شدهای شاخهای را میگرفت و قلمه میزد و تبدیل به درخت میشد، در آن صورت به موجود غیر زنده حیات بخشیده بودند. پس شبیه سازی نیز حیاتآفرینی نیست، و حیات و زندگی تنها و تنها به دست خداست.
ملکوت* گامی تارهایی *
08-12-2021, 21:29
حیات و زندگی معجزه قرآن کریم
همان گونه که در مباحث قبل گذشت، حضرت ابراهیم علیه السلام هزاران سال قبل
ص: 71
روی حیات و مرگ انگشت نهاد، و برای ابطال ادّعای خدایی نمرود به آن استدلال کرد. و این از معجزات علمی قرآن مجید است که پس از این زمان طولانی بشر قادر بر ایجاد حیات و زندگی در هیچ موجودی نشده است. جالب این که خداوند متعال در آیه شریفه 73 سوره حج، بشر را در این زمینه به مبارزه طلبیده و میفرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»؛ ای مردم! مَثَلی زده شد، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا میخوانید (و پرستش میکنید)، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند».
پس از گذشتن بیش از 1400 سال از طرح این مسأله، هنوز بشر موفّق به خلقت و آفرینش یک موجود زنده نشده و نخواهد شد، هر چند تمام مخترعان و مکتشفان عالم و همه دانشگاهها و محافل علمی و آزمایشگاهها دست به دست هم دهند.
سؤال: ممکن است گفته شود اکنون دانشمندان رباطهایی میسازند که همانند انسان سخن میگوید، و مانند او حرکت میکند، و حتّی مثل آدمی ورزش مینماید. بنابراین، آنها میتوانند رباطی همانند مگس ساخته، و کامپیوتر بسیار کوچکی در قسمت سر او جاسازی کرده، تا همانند مگس طبیعی پرواز و فعالیّت نماید. پس بشر عصر ما قادر بر آفرینش مگس میباشد!
جواب: حداقل سه تفاوت اساسی بین مگس طبیعی و رباط مذکور وجود دارد:
1. مگس غذا میخورد و این غذا به تمام سلولهای بدنش میرسد. آیا رباط میتواند غذا بخورد و ذرّات غذا را به تمام سلّولهای بدنش منتقل کند؟
2. مگس رشد و نمو کرده، و جثّهاش بزرگ میشود، ولی رباط رشد و نموّ
ص: 72
ندارد. در یکی از دایرةالمعارفها خواندم که درخت عظیمی در بعضی از کشورها وجود دارد که اگر چوبش را ببرند میتوان با آن تمام خانههای یک دهکده را ساخت. و قطر آن حدود ده متر است. این درخت در ابتدا دانهای بیش نبود، امّا بر اثر رشد و نمو این قدر بزرگ شده است! آیا رباط مذکور رشدی خواهد داشت؟
3. مگس تولید مثل کرده، و دهها مگس همانند خود به دنیا میآورد، امّا رباط مگس، بلکه بزرگترین صنایع ساخته شده توسّط بشر (نظیر هواپیماها و کشتیهای غول پیکر) قادر بر این کار نمیباشند؛ زیرا موجود زنده نیستند.
بنابراین، در عصر و زمان ما هم بشر از آفرینش حتّی یک مگس عاجز است.
حجاب عادت!
عادی شدن بعضی از مسائل، و دیدن هر روزه بعضی از موجودات، باعث شده که به عظمت آنها فکر نکنیم، در حالی که هر کدام از این موجودات غوغایی دارند.
پشه و مگس که ما به عنوان حشرهای مزاحم با آن برخورد میکنیم در حقیقت از نشانههای عظمت و قدرت خداوند هستند. این حیوانات، با این جثّه کوچک در شش طرف حرکت دارند؛ به سمت بالا و پایین و جلو و عقب و چپ و راست پرواز میکنند. هنگام بال زدن آن قدر با سرعت این کار را انجام میدهند که به چشم دیده نمیشود. راستی چه نیرویی در وجود آنها به ودیعت نهاده شده که این قدر سریع بال میزنند؟!
ملکوت* گامی تارهایی *
13-12-2021, 15:08
سؤال: ممکن است گفته شود اکنون دانشمندان رباطهایی میسازند که همانند انسان سخن میگوید، و مانند او حرکت میکند، و حتّی مثل آدمی ورزش مینماید. بنابراین، آنها میتوانند رباطی همانند مگس ساخته، و کامپیوتر بسیار کوچکی در قسمت سر او جاسازی کرده، تا همانند مگس طبیعی پرواز و فعالیّت نماید. پس بشر عصر ما قادر بر آفرینش مگس میباشد!
جواب: حداقل سه تفاوت اساسی بین مگس طبیعی و رباط مذکور وجود دارد:
1. مگس غذا میخورد و این غذا به تمام سلولهای بدنش میرسد. آیا رباط میتواند غذا بخورد و ذرّات غذا را به تمام سلّولهای بدنش منتقل کند؟
2. مگس رشد و نمو کرده، و جثّهاش بزرگ میشود، ولی رباط رشد و نموّ
ص: 72
ندارد. در یکی از دایرةالمعارفها خواندم که درخت عظیمی در بعضی از کشورها وجود دارد که اگر چوبش را ببرند میتوان با آن تمام خانههای یک دهکده را ساخت. و قطر آن حدود ده متر است. این درخت در ابتدا دانهای بیش نبود، امّا بر اثر رشد و نمو این قدر بزرگ شده است! آیا رباط مذکور رشدی خواهد داشت؟
3. مگس تولید مثل کرده، و دهها مگس همانند خود به دنیا میآورد، امّا رباط مگس، بلکه بزرگترین صنایع ساخته شده توسّط بشر (نظیر هواپیماها و کشتیهای غول پیکر) قادر بر این کار نمیباشند؛ زیرا موجود زنده نیستند.
بنابراین، در عصر و زمان ما هم بشر از آفرینش حتّی یک مگس عاجز است.
حجاب عادت!
عادی شدن بعضی از مسائل، و دیدن هر روزه بعضی از موجودات، باعث شده که به عظمت آنها فکر نکنیم، در حالی که هر کدام از این موجودات غوغایی دارند.
پشه و مگس که ما به عنوان حشرهای مزاحم با آن برخورد میکنیم در حقیقت از نشانههای عظمت و قدرت خداوند هستند. این حیوانات، با این جثّه کوچک در شش طرف حرکت دارند؛ به سمت بالا و پایین و جلو و عقب و چپ و راست پرواز میکنند. هنگام بال زدن آن قدر با سرعت این کار را انجام میدهند که به چشم دیده نمیشود. راستی چه نیرویی در وجود آنها به ودیعت نهاده شده که این قدر سریع بال میزنند؟!
ملکوت* گامی تارهایی *
15-12-2021, 17:52
حجاب عادت!
عادی شدن بعضی از مسائل، و دیدن هر روزه بعضی از موجودات، باعث شده که به عظمت آنها فکر نکنیم، در حالی که هر کدام از این موجودات غوغایی دارند.
پشه و مگس که ما به عنوان حشرهای مزاحم با آن برخورد میکنیم در حقیقت از نشانههای عظمت و قدرت خداوند هستند. این حیوانات، با این جثّه کوچک در شش طرف حرکت دارند؛ به سمت بالا و پایین و جلو و عقب و چپ و راست پرواز میکنند. هنگام بال زدن آن قدر با سرعت این کار را انجام میدهند که به چشم دیده نمیشود. راستی چه نیرویی در وجود آنها به ودیعت نهاده شده که این قدر سریع بال میزنند؟!
ملکوت* گامی تارهایی *
21-12-2021, 17:36
5. مغالطه و جدل
نمرود میفهمید که کشتن یک زندانی محکوم به مرگ و آزاد ساختن دیگری،
ص: 73
جان گرفتن و زنده کردن نیست، و منظور حضرت ابراهیم علیه السلام این است که اگر میتواند همچون خدا به جنین درون شکم مادر روح بدمد، یا روح انسان سالمی که هیچ مشکلی جهت ادامه حیات ندارد را باز ستاند، امّا به قصد فریب مردم به جدل و مغالطه متوسّل شد. و متأسّفانه از این نوع مغالطهکاریها در طول تاریخ فراوان رخ داده است. به عنوان نمونه، هنگامی که فرعون مقهور قدرتنمایی و معجزات روشن و پی در پی حضرت موسی علیه السلام شد، او نیز به مغالطه پناه برد، در نتیجه خطاب به مردم گفت: «یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِّی صَرْحاً لَّعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلَهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ»؛(1) ای گروه اشراف! من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (امّا برای تحقیق بیشتر،) ای هامان، برایم آتشی بر گِل بیفروز (و آجرهای محکم بساز)، و برای من برج بلندی ترتیب ده تا از خدای موسی خبر گیرم؛ هر چند من گمان میکنم او از دروغگویان است».
آیا فرعون نمیدانست غیر از او خدایی وجود ندارد؟ بهطور قطع میدانست خدای آسمان و زمین همان خدایی است که حضرت موسی میگوید. چگونه ممکن است او خدا باشد در حالی که طاقت یک ساعت گرسنگی و تشنگی و بیخوابی را ندارد؟ آری! فرعون هم، حقیقت را میدانست ولی به قصد فریب دادن مردم دست به مغالطه زد تا همچنان از آنها بهرهکشی کند. او میدانست که آسمان بالای برج، با آسمانی که از پایین برج دیده میشود تفاوتی ندارد؛ امّا با طرح ساخت برج اهدافی را در نظر داشت:
اوّل اینکه: تا زمانی که برج آماده و به بهرهبرداری برسد مردم بهتدریج پیروزی حضرت موسی علیه السلام و شکست فرعون را فراموش میکنند.
دوم اینکه: عدّه زیادی در ساخت برج مشغول به کار میشوند و با استفاده از
________________________________________
1- سوره قصص، آیه 38
ص: 74
پول و تبلیغات حکومت، به آیین او میگروند.
و سوم اینکه: سیاستمداران برای به فراموشی سپردن دغدغه اصلی مردم، معمولًا یک مسأله فرعی انحرافی مطرح کرده و توجّه مردم را به آن سوق میدهند، تا مسأله اصلی به فراموشی سپرده شود. فرعون هم از همین ترفند استفاده کرد، تا بهتدریج ساخت برج نقل مجالس شود، و مبارزات حضرت موسی علیه السلام کمرنگ گردد.
مسلمانان باید مراقب این نیرنگ دشمن باشند، تا به هنگام پیروزیهای مهم، دشمن آنها را به مسائل فرعی و انحرافی نکشاند، و با طرح مسائل کم اهمیّت مورد اختلاف، شهد شیرین پیروزی را در کام آنها تلخ نکند.
ملکوت* گامی تارهایی *
21-12-2021, 17:37
6. عقیده بتپرستان
سؤال: بتپرستانی که در طول تاریخ به عبادت و پرستش بت پرداختهاند، برای بتهای خود چه مقامی قائل بودهاند؟ خالقیّت، ربوبیّت، یا الوهیّت؟
جواب: بسیار بعید است که بتپرستان بتهای خود را خالق و آفریننده آسمان و زمین و تمام عالم هستی بدانند. بنابراین، برای بتها مقام خالقیّت قائل نبودند. همان گونه که روشن است برای بتها مقام الوهیّت و پرستش قائل بودند و آنها را شفیعانی مناسب در پیشگاه الهی میدانستند. امّا آیا مقام ربوبیّت و اداره عالم هستی، و مدیریّت و مدبّریّت هم برای بتها قائل بودند؟
وهّابیها که با آیات قرآن بطور گزینشی برخورد میکنند، معتقدند بتپرستان قائل به چنین مقامی برای بتها نبودند، بلکه تنها معتقد به مقام الوهیّت بتها بودند. امّا ما معتقدیم که بتپرستان مقام ربوبیّت بتها را نیز قبول داشتند.
تعبیری که در آیه مورد بحث آمده، که نمرود گفت: «من هم زنده میکنم و میمیرانم»، گواه بر ادّعای ماست. چون ابراهیم علیه السلام میگفت: «مرگ و حیات
ص: 75
تنها به دست خداست»؛ ولی نمرود میگفت چنین نیست، من هم قادر بر این کار هستم. شاهد دیگر، این که بتپرستان به رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله میگفتند: خشم خدایان ما تو را خواهد گرفت. یعنی بتهای ما مقام ربوبیّت و اداره عالم دارند، و اگر خشمگین شوند دامن تو را خواهد گرفت.
نتیجه این که، بتپرستان معتقد به مقام خالقیّت بتها نبودند، اما به ربوبیّت و الوهیّت آنها اعتقاد داشتند.
ملکوت* گامی تارهایی *
21-12-2021, 17:37
7. هدایت و ضلالت
در مورد هدایت و گمراهی و راهنمایی و ضلالت، آیات متعدّدی در قرآن مجید وجود دارد، که بعضی از این آیات سؤال برانگیز است. از جمله در آیه شریفه 4 سوره ابراهیم میخوانیم:
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم جز به زبان قومش؛ تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد، سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحقّ بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته باشد) هدایت میکند؛ و او توانا و حکیم است».
سؤال: راستی اگر هدایت و ضلالت به دست خداست و او هر کس را که بخواهد هدایت یا گمراه میکند، این همه سعی و تلاش و ثواب و عقاب به چه معناست؟ اگر روز قیامت از فرد گمراه بپرسند: چرا راه ضلالت را برگزیدی؟ خواهد گفت: «خداوند مرا گمراه کرد، و به اختیار من نبود»؛ بنابراین، نمیتوان او را عذاب کرد. و اگر از دیگری چنین سؤالی را بپرسیم، خواهد گفت: «خداوند مرا هدایت کرد، و من اختیاری نداشتم». بنابراین، به او هم نمیتوان پاداش داد؛ زیرا کار اجباری و خارج از اختیار نه استحقاق پاداش دارد و نه شایسته عذاب است.
جواب: حکیم کسی است که روی حساب کار میکند. بنابراین، اگر استاد
ص: 76
دانشگاهی دو شاگرد داشته باشد که یکی ممتاز و دیگری تنبل باشد، و به شاگرد تنبل نمره خوب و به نفر ممتاز نمره بد بدهد کار حکیمانهای انجام نداده است.
همان گونه که اگر به هر دو نمره مساوی بدهد نیز حکیمانه نیست.
با توجّه به این نکته، خداوند حکیم بیجهت کسی را گمراه یا هدایت نمیکند، و این مطلب از برخی از آیات مربوط به هدایت و ضلالت استفاده میشود. از جمله در سوره توبه آیه 19 میخوانیم «وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»؛ یعنی شخص ظالم اوّل مرتکب کار زشت و ظلم میشود و اصرار بر آن میکند، سپس خداوند توفیقات را از وی سلب مینماید. و هدایت به معنای مهیّا ساختن اسباب توفیق، و گمراهی به معنای سلب توفیق است.
شاهد دیگر این ادّعا، آیه شریفه 34 سوره غافر است که میفرماید: «کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ»؛ اینگونه خداوند هر اسرافکار تردیدکنندهای را گمراه میسازد». معنای آیه شریفه این است که شخص اسرافکار، که اهل شک و گمان است، اوّل مرتکب اسراف و شکّ و تردید میشود و بر آن اصرار میورزد، سپس خداوند از او سلب توفیق میکند. بنابراین، مقدّمات گمراهی (سلب توفیق) از ناحیه خود انسانها شروع میشود، تا سرانجام منتهی به سلب توفیق میگردد.
جوانی را در مسجد الحرام دیدم، گفت: اوّلین بار است که به مکّه مشرّف شدهام، امّا هیچ حال زیارت و دعا و عبادت ندارم! در حالی که بسیاری از زوّار خانه خدا در سفر اوّل، جسم و روحشان پرواز میکند. گفتم: «اعمال گذشتهات را مورد مطالعه و محاسبه قرار بده. آیا با آب توبه جسم و جان خود را شستشو داده و به اینجا آمدی؟ آیا هزینه سفر حجّت، از راه حرام، نظیر رشوهخواری و ظلم و تقلّب و آلودگی نبوده است؟ آیا وجوهات شرعیّه اموالت و بدهیهای به مردم را پرداختهای؟ آری عزیزان من! کارهای حرام توفیق را از انسان سلب میکند،
ص: 77
همانگونه که ترک محرّمات و عمل به واجبات زمینهساز توفیقات الهی میشود.
توفیق الهی ممکن است در سایه رفاقت یک دوست خوب حاصل شود، و یا نتیجه مصاحبت با عالمی باشد و نصیحتش در اعماق روح و جان انسان اثر بگذارد. یا این مطلب با حضور در یک مجلس دینی حاصل گردد. خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛ به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است. سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!».(1)
خلاصه این که آلودگی به گناه موجب سلب توفیق، بینشاطی در عبادت، بیحالی در مناجات، و از بین رفتن صفای دل در عزاداریها میشود؛ امّا ترک گناه و معصیت، همنشینی با انسانهای خوب، شرکت در مجالس مناسب، و مانند آن، زمینهساز توفیق است. بنابراین شرکت در مجلس گناه حرام است.
منشأ بسیاری از اختلافات و طلاقها، مجالس عروسی مختلط و آمیخته با گناه است، بدین جهت نباید در چنان مجالسی شرکت کنیم، همان گونه که نباید از غذاهای آلوده به حرام استفاده نماییم.
متأسّفانه عدّهای از تولیدکنندگان گندم و تربیتکنندگان دام، زکات مال خود را نمیپردازند و این نان و گوشت زکات نداده در سر سفره ما قرار گرفته، و ما از آن استفاده میکنیم، و ناخودآگاه قلبمان تاریک و حال عبادت و دعا از ما سلب میشود. بدین علّت توصیه میکنیم که صدقات مستحب خود را به نیّت زکات واجب احتمالی بدهید تا جلوی این آثار منفی گرفته شود. و یا در پایان هر سال،
________________________________________
1- سوره فصّلت، آیه 30
ص: 78
مقدار گوشت و نان مصرفی خود را بطور تخمینی محاسبه کرده، و زکات آن را بپردازید. از دیگر منافذ ورود مال حرام، نظیر رشوهخواری- که متأسّفانه کم و بیش در جامعه دیده میشود و با نامهای مختلف و گاه فریبنده صورت میپذیرد- نیز باید اجتناب ورزید، تا سلب توفیق نگردد.
پیامکهای غیر اخلاقی و بلوتوثهای مفسدهانگیزِ تلفنهای همراه، از دیگر اسباب سلب توفیق در عصر و زمان ماست، که به یکی از عوامل عمده فساد و انحراف جوانان تبدیل شده است، و باید بسیار مراقب آن بود.
***
ص: 79
ص: 80
ص: 81
فصل ششم:
اشاره
ماجرای بتشکنی حضرت ابراهیم علیه السلام
این قسمت از زندگانی حضرت ابراهیم علیه السلام بسیار گسترده و زیبا در قرآن مجید مطرح شده، و عمدتاً در سوره انبیا (آیات 51 تا 73) در ضمن 23 آیه، و سوره صافّات در ضمن 16 آیه مورد توجّه قرار گرفته است. به این داستان طبق آنچه که در سوره انبیا آمده، توجّه فرمایید:
«وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ»؛ ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم؛ و از (شایستگیِ) او آگاه بودیم».
اگر خداوند متعال در شهر بزرگی چون بابِل، که همه بتپرست و مشرکند، و تمام رؤسا و مسؤولین حکومتی پشتیبان شرک و بتپرستی هستند، به ابراهیمِ نوجوانِ یکّه و تنها، مأموریّت مبارزه با بتپرستی را محوّل کرده، استعداد و شایستگی این کار را نیز در او به وجود آورده است. شجاعت، شهامت، منطق گویا، استدلالهای قوی، موقعیّتشناسی، صبر و تحمّل، از جمله شایستگیهایی بود که در حضرت ابراهیمِ 17 ساله وجود داشت. چرا که مأموریّتهای عظیم، باید همراه با تواناییهای لازم باشد، و محال است خداوند متعال به کسی مأموریّتی بدهد در حالی که ظرفیّت و توانایی لازم را در وی ایجاد نکرده باشد. اگر به پدر و مادر مأموریّت میدهد که در تربیت و نگهداری فرزندشان کوشا باشند، چنان عشقی در وجود آنها ایجاد میکند که تمام زحمات
ص: 82
و سختیهای تربیت نوزاد را به جان میخرند. مادری که بر اثر سر و صدا و فریاد دیگران از خواب برنمیخیزد، با اوّلین ناله کودکش به او لبخند میزند.
حضرت ابراهیم علیه السلام میخواهد مبارزه عملی و فیزیکی را با بتپرستان آغاز کند، امّا قبل از ورود به این عرصه و به دست گرفتن تَبرِ بتشکنی، باید با بتپرستان اتمام حجّت کند، تا متّهم به خشونت نگردد. و این درس بزرگی است برای همه کسانی که قصد مبارزه با مفاسد و ناهنجاریها را دارند، که در مرحله اوّل به سراغ مجازات و برخورد فیزیکی نروند.
اگر قصد مبارزه با اعتیاد، یا بدحجابی، یا دیگر مفاسد اجتماعی را دارند، ابتدا روی کارهای فرهنگی تمرکز کنند، سپس نسبت به کسانی که کارهای فرهنگی تأثیری در آنها نداشته، وارد مرحله بعد شوند؛ آیه شریفه 52 سوره انبیا به تبیین همین مرحله میپردازد. توجّه فرمایید:
«إِذْ قَالَ لِابِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ»؛ آن هنگام که به پدرش (/ سرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بود) و قوم او گفت: این مجسّمهها (ی بیروح) چیست که شما همواره آنها را پرستش میکنید؟!».
اوّل اینکه: از آیه شریفه استفاده میشود که این گفتگوی حضرت با آزر، بر خلاف گفتگوی قبلی، خصوصی نبوده، بلکه در حضور مردم و به صورت آشکار و علنی صورت گرفته است.
دوم اینکه: حضرت ابراهیم علیه السلام نفرمود: «این بتها کیستند؟» بلکه گفت:
«چیستند؟» و با این تعبیر اشاره ظریفی به عدم درک و شعور بتها کرد. اکنون پاسخ آنها را بشنویم:
«قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ»؛ گفتند: ما پدران خود را یافتیم که آنها را عبادت میکنند».
پاسخ بتپرستان در مقابل ابراهیم علیه السلام یک استدلال منطقی و معقول نبود؛
ص: 83
بلکه یک تقلید و پیروی کورکورانه بود. حضرت ابراهیم علیه السلام میپرسد: «چرا قطعه سنگ یا چوبی را میتراشید و سپس آن را به عنوان مدیر و مدبّر جهان هستی عبادت میکنید؟» آنها میگویند: «چون آبا و اجداد ما این کار را میکردند، ما هم به پیروی از آنها چنین کردیم»؛ آیا این استدلال صحیح و منطقی است؟
به عکسالعمل حضرت ابراهیم علیه السلام در مقابل این پاسخ سست توجّه فرمایید:
«قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»؛ گفت: به یقین شما و پدرانتان، در گمراهی آشکاری بودهاید».
حضرت ابراهیم علیه السلام نه تنها استدلال آنها را نپذیرفت، بلکه عملکرد بتپرستان و نیاکانشان را نیز تخطئه کرده، و آنها را در ضلالت و گمراهی آشکاری دانست.
قابل توجّه این که گاه انسان در گمراهی نامحسوس قرار میگیرد که حق به راحتی از غیر حق تشخیص داده نمیشود، مانند کسانی که در ابتدای طرح کمونیست و ماتریالیسم در دام آنها میافتادند. ولی گاه گمراهی روشن و آشکار است؛ پرستش سنگ و چوبی که انسان با دست خود آن را میتراشد، و برای آن مقام الوهیّت و ربوبیّت قائل میشود، از مصادیق ضلال مبین و گمراهی آشکار است.
پیروی از نیاکان ممدوح است یا مذموم؟
پیروی از نیاکان سه گونه است:
الف) پیروی عاقلانه؛ مثل این که آبا و اجداد و نیاکان ما ایرانیان و به طور کلّی فارس زبانها، در ایّام عید نوروز به خانه تکانی درون و برون میپردازند، و صله رحم میکنند، و به شادیهای مشروع روی میآورند. این آداب، آداب خوبی است.
و بر همین اساس ما در این آداب خوب و معقول از نیاکان خود پیروی میکنیم.
ص: 84
ب) پیروی اصلاحگرانه؛ بعضی از آداب نیاکان ما نیاز به بازنگری و اصلاح دارد. اگر اصلاح شود، انجام آن اشکالی ندارد. مثلًا مراسم سیزده بدر چنانچه به عنوان یک رسم بتپرستی (1) انجام گردد غلط و نارواست؛ امّا اگر به عنوان خارج شدن از شهر و فضای آلوده آن، و پناه بردن به دل طبیعت و استفاده از هوای پاکیزه آن، و تفریح و استراحت سالم برای شروع مجدّد به کار با انرژی و توان کافی باشد، امر ناشایستی نخواهد بود.
بهخصوص اگر این کار، همراه با تفکّر و اندیشه در حیات مجدّد درختان و گیاهان باشد، و در نتیجه انسان از حیات آنها درس زندگی بگیرد، و به یاد عظمت و قدرت و علم نامحدود خالق آن بیفتد. بر همین اساس جمهوری اسلامی ایران آن را به روز «طبیعت» تغییر داد.
ج) پیروی احمقانه؛ برخی از آداب و رسوم نیاکان، ضلال مبین و گمراهی آشکار است؛ مانند مراسم چهارشنبه سوری که غیر از بدبختی سودی ندارد. چه بسیار جوانانی که در پی همین تقلید غیر معقول چشمان خود را از دست دادند! چه تعداد عزیزانی که شرکتشان در این مراسم خرافی جز سوختن چهره و بدنما شدن صورت، ثمرهای نداشته است؛ به گونهای که اکنون خجالت
________________________________________
1- سرچشمه مراسم خرافی سیزده بدر از نظر تاریخی به اصحاب الرّس، که در قرآن به آن اشاره شده، برمیگردد. به حالات اصحاب الرّس در تفاسیر اشاره شده، و در یکی از شرحهای نهجالبلاغه نیز داستان مفصّل آن را چنین یافتم: دوازده شهر یا آبادی بود، که هر شهر و آبادی به یکی از ماههای سال خورشیدی نامیده شده بود؛ آیین مردم آن شهرها بتپرستی بود. درختان صنوبر را پرستش میکردند. زیرا صنوبر منبع درآمد خوبی برای آنها بود. روز اوّل سال، همه مردم از تمام دوازده شهر یا روستا در شهر فروردین جمع میشدند، و مراسم جشنی داشتند. فردا به شهر اردیبهشت میرفتند، و در آنجا مراسمی داشتند. روز سوم به آبادی خرداد میرفتند ...، تا به آبادی اسفند که میرسید، دوازده شهر تمام میشد؛ روز سیزدهم دستهجمعی از آبادیها خارج شده، به بیابانها میرفتند، و مراسم سیزده و جشن و پایکوبی و آلودگی به انواع مفاسد را در آنجا برگزار میکردند. بنابراین سیزده بدر سنّتی بوده که از بتپرستان باقی مانده است، همانطور که مراسم شب چهارشنبهسوری، که احترامی برای آتش قائل میشوند، سنّتی از آتشپرستان است
ص: 85
میکشند با آن چهره در انظار عموم حاضر شوند! چه افرادی که در پی انفجارهای بیهدف و از روی هوا و هوس، دست و پای خود را از دست دادهاند!(1) چه خانههایی که در آتش سوخت! چه بیماران قلبی که بر اثر صدای انفجارهای مهیب ناگهانی راهی جهان آخرت شدند! آری این نوع پیروی از نیاکان، پیروی احمقانه است و انسان عاقل به آن تن نمیدهد. پیروی قوم حضرت ابراهیم علیه السلام از نیاکانشان از نوع سوم بود و در نتیجه حضرت آن را ضلال مبین نامید.
ما در برابر آداب و رسوم نیاکان باید اهل تفکّر و تشخیص و منطق باشیم.
آنچه را از نوع اوّل یافتیم پیروی کنیم، نسبت به آنچه از نوع دوم بود، دست به اصلاح بزنیم. و آنچه از نوع سوم بود را رها کنیم.
قوم مشرک و بتپرست حضرت ابراهیم علیه السلام، که تا کنون کسی اینگونه صریح و بیپرده عقاید آنها را به نقد نکشیده بود، در مقابل سخنان آن حضرت مات و مبهوت شده، گفتند:
«أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنْ اللَّاعِبِینَ»؛ آیا مطلب حقّی برای ما آوردهای، یا شوخی میکنی؟!» آری سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام چنان شفّاف و بیپرده بود که در جدّی بودن آن تردید کردند. حضرت ابراهیم علیه السلام برای رفع هر گونه تردید آنها فرمود:
________________________________________
1- آمارهای مرکز اورژانس و بیمارستانها بیانگر این واقعیّت تلخ است که نقص عضو و مرگ و میر ناشی ازسوختگی در اسفندماه به دلیل استفاده از موادّ محترقه خطرناک نسبت به ماههای دیگر افزایش مییابد، که در این میان جوانان و نوجوانان بیشترین قربانیهای شعلههای دامنگیر آتش چهارشنبه سوری هستند، به طوری که تنها در اسفند سال 85 حدود 229 مرگ ناشی از سوختگی در کشور اتفاق افتاده که در مقایسه با بهمن ماه همان سال 2/ 16 درصد افزایش را نشان میدهد!
همچنین فقط در یک شب چهارشنبه پایانی سال 84 بیاحتیاطی و سهلانگاریهای خواسته و ناخواسته بیش از 400 معلول و نقص عضو از ناحیه چشم برجای گذاشت!( سایت روزنامه جام جم، دوشنبه 26 اسفند 1387)
ص: 86
«بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَی ذَلِکُمْ مِّنَ الشَّاهِدِینَ»؛ بلکه (حق آوردهام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را آفریده، و من بر این امر، از گواهانم». بتهای سنگی و چوبی شایسته عبادت و پرستش و اداره جهان هستی نیستند، بلکه کسی لیاقت این امور را دارد که خالق آسمانها و زمین است. به عنوان مثال، اگر شما و دوستتان از بیابان خشک و بیآب و علفی عبور نمایید و در وسط بیابان کاخ مجلّل و باشکوهی را مشاهده کنید که بهترین مصالح و زیباترین معماری و عالیترین رنگآمیزی و خوشسلیقهترین نوع چینش وسایل در آن وجود دارد، سپس از دوست خود بپرسید که: سازنده این کاخ مجلّل کیست؟ و او در پاسخ بگوید: فکر نمیکنم سازندهای داشته باشد، بلکه تمام این استحکام و زیبایی و هنر و سلیقه محصول تصادف است! آیا در عقل و شعور او تردید نمیکنید؟ مگر ممکن است چنان کاخ مجلّلی بدون پدید آورنده باشد، هر چند ما او را ندیده باشیم؟ مگر ما پدیدآورندگان تخت جمشید و ایوان مداین و طاق کسری را دیدهایم؟ جواب منفی است؛ ولی به هدایت عقلمان از اثر پی به مؤثّر میبریم. حضرت ابراهیم علیه السلام با استفاده از همین منطق میخواهد بتپرستان و مشرکان را به پدیدآورنده جهان هستی رهنمون شود، و آنها را از ضلال مبین رهایی بخشد. ما هر چند خداوند را ندیدهایم ونخواهیم دید، ولی از آثار فراوان و نامحدودش پی به وجود او میبریم.
هنگامی که گفتگوی حضرت ابراهیم علیه السلام و بتپرستان به پایان رسید، و حضرت ملاحظه کرد که بتپرستان استدلالهای متین و منطقی ابراهیم جوان علیه السلام را نپذیرفتهاند، و کار فرهنگی اثری در آنها نگذاشته، تصمیم گرفت در عمل به آنها نشان دهد که بتها هیچ خاصیّتی نداشته، و قادر به انجام کوچکترین کاری نیستند.
در سوره انبیا به دنبال این گفتگو، داستان بتشکنی حضرت ابراهیم علیه السلام
ص: 87
مطرح شده است. امّا در سوره صافّات یکی دو آیه دیگر وجود دارد که توجّه شما را به آن جلب میکنم:
«فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ* فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ»؛ (سپس) نگاهی به ستارگان افکند، و گفت: من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمیآیم)».(1) روز جشن بُتها فرا رسیده بود. بتپرستان در چنین روزی غذاهای چرب و لذیذی تهیّه کرده و آن را در بتخانه در کنار بتها قرار داده، سپس به صحرا و بیابان میرفتند، و پس از تفریح و استراحت به بُتخانه باز گشته، و از غذاهای مذکور به عنوان تبرّک استفاده میکردند.
آنان برای شرکت در آن مراسم از حضرت ابراهیم علیه السلام دعوت کردند. حضرت برای این که در جشن آنان شرکت نکند و به کار مهمتری که همان شکستن بتهاست بپردازد، مطابق عقیده بتپرستان فرمود: «اوضاع کواکب و ستارگان نشان میدهد که من بیمار خواهم شد، بنابراین نمیتوانم در جشن شما شرکت کنم». آنها هم عذر حضرت ابراهیم علیه السلام را پذیرفته، و به سراغ کار خود رفتند.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2021, 15:08
همان گونه که اگر به هر دو نمره مساوی بدهد نیز حکیمانه نیست.
با توجّه به این نکته، خداوند حکیم بیجهت کسی را گمراه یا هدایت نمیکند، و این مطلب از برخی از آیات مربوط به هدایت و ضلالت استفاده میشود. از جمله در سوره توبه آیه 19 میخوانیم «وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»؛ یعنی شخص ظالم اوّل مرتکب کار زشت و ظلم میشود و اصرار بر آن میکند، سپس خداوند توفیقات را از وی سلب مینماید. و هدایت به معنای مهیّا ساختن اسباب توفیق، و گمراهی به معنای سلب توفیق است.
شاهد دیگر این ادّعا، آیه شریفه 34 سوره غافر است که میفرماید: «کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ»؛ اینگونه خداوند هر اسرافکار تردیدکنندهای را گمراه میسازد». معنای آیه شریفه این است که شخص اسرافکار، که اهل شک و گمان است، اوّل مرتکب اسراف و شکّ و تردید میشود و بر آن اصرار میورزد، سپس خداوند از او سلب توفیق میکند. بنابراین، مقدّمات گمراهی (سلب توفیق) از ناحیه خود انسانها شروع میشود، تا سرانجام منتهی به سلب توفیق میگردد.
جوانی را در مسجد الحرام دیدم، گفت: اوّلین بار است که به مکّه مشرّف شدهام، امّا هیچ حال زیارت و دعا و عبادت ندارم! در حالی که بسیاری از زوّار خانه خدا در سفر اوّل، جسم و روحشان پرواز میکند. گفتم: «اعمال گذشتهات را مورد مطالعه و محاسبه قرار بده. آیا با آب توبه جسم و جان خود را شستشو داده و به اینجا آمدی؟ آیا هزینه سفر حجّت، از راه حرام، نظیر رشوهخواری و ظلم و تقلّب و آلودگی نبوده است؟ آیا وجوهات شرعیّه اموالت و بدهیهای به مردم را پرداختهای؟ آری عزیزان من! کارهای حرام توفیق را از انسان سلب میکند،
ص: 77
همانگونه که ترک محرّمات و عمل به واجبات زمینهساز توفیقات الهی میشود.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2021, 15:08
توفیق الهی ممکن است در سایه رفاقت یک دوست خوب حاصل شود، و یا نتیجه مصاحبت با عالمی باشد و نصیحتش در اعماق روح و جان انسان اثر بگذارد. یا این مطلب با حضور در یک مجلس دینی حاصل گردد. خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛ به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است. سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!».(1)
خلاصه این که آلودگی به گناه موجب سلب توفیق، بینشاطی در عبادت، بیحالی در مناجات، و از بین رفتن صفای دل در عزاداریها میشود؛ امّا ترک گناه و معصیت، همنشینی با انسانهای خوب، شرکت در مجالس مناسب، و مانند آن، زمینهساز توفیق است. بنابراین شرکت در مجلس گناه حرام است.
منشأ بسیاری از اختلافات و طلاقها، مجالس عروسی مختلط و آمیخته با گناه است، بدین جهت نباید در چنان مجالسی شرکت کنیم، همان گونه که نباید از غذاهای آلوده به حرام استفاده نماییم.
متأسّفانه عدّهای از تولیدکنندگان گندم و تربیتکنندگان دام، زکات مال خود را نمیپردازند و این نان و گوشت زکات نداده در سر سفره ما قرار گرفته، و ما از آن استفاده میکنیم، و ناخودآگاه قلبمان تاریک و حال عبادت و دعا از ما سلب میشود. بدین علّت توصیه میکنیم که صدقات مستحب خود را به نیّت زکات واجب احتمالی بدهید تا جلوی این آثار منفی گرفته شود. و یا در پایان هر سال،
________________________________________
1- سوره فصّلت، آیه 30
ص: 78
مقدار گوشت و نان مصرفی خود را بطور تخمینی محاسبه کرده، و زکات آن را بپردازید. از دیگر منافذ ورود مال حرام، نظیر رشوهخواری- که متأسّفانه کم و بیش در جامعه دیده میشود و با نامهای مختلف و گاه فریبنده صورت میپذیرد- نیز باید اجتناب ورزید، تا سلب توفیق نگردد.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2021, 15:09
پیامکهای غیر اخلاقی و بلوتوثهای مفسدهانگیزِ تلفنهای همراه، از دیگر اسباب سلب توفیق در عصر و زمان ماست، که به یکی از عوامل عمده فساد و انحراف جوانان تبدیل شده است، و باید بسیار مراقب آن بود.
***
ص: 79
ص: 80
ص: 81
فصل ششم:
اشاره
ماجرای بتشکنی حضرت ابراهیم علیه السلام
این قسمت از زندگانی حضرت ابراهیم علیه السلام بسیار گسترده و زیبا در قرآن مجید مطرح شده، و عمدتاً در سوره انبیا (آیات 51 تا 73) در ضمن 23 آیه، و سوره صافّات در ضمن 16 آیه مورد توجّه قرار گرفته است. به این داستان طبق آنچه که در سوره انبیا آمده، توجّه فرمایید:
«وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ»؛ ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم؛ و از (شایستگیِ) او آگاه بودیم».
اگر خداوند متعال در شهر بزرگی چون بابِل، که همه بتپرست و مشرکند، و تمام رؤسا و مسؤولین حکومتی پشتیبان شرک و بتپرستی هستند، به ابراهیمِ نوجوانِ یکّه و تنها، مأموریّت مبارزه با بتپرستی را محوّل کرده، استعداد و شایستگی این کار را نیز در او به وجود آورده است. شجاعت، شهامت، منطق گویا، استدلالهای قوی، موقعیّتشناسی، صبر و تحمّل، از جمله شایستگیهایی بود که در حضرت ابراهیمِ 17 ساله وجود داشت. چرا که مأموریّتهای عظیم، باید همراه با تواناییهای لازم باشد، و محال است خداوند متعال به کسی مأموریّتی بدهد در حالی که ظرفیّت و توانایی لازم را در وی ایجاد نکرده باشد. اگر به پدر و مادر مأموریّت میدهد که در تربیت و نگهداری فرزندشان کوشا باشند، چنان عشقی در وجود آنها ایجاد میکند که تمام زحمات
ص: 82
و سختیهای تربیت نوزاد را به جان میخرند. مادری که بر اثر سر و صدا و فریاد دیگران از خواب برنمیخیزد، با اوّلین ناله کودکش به او لبخند میزند.
حضرت ابراهیم علیه السلام میخواهد مبارزه عملی و فیزیکی را با بتپرستان آغاز کند، امّا قبل از ورود به این عرصه و به دست گرفتن تَبرِ بتشکنی، باید با بتپرستان اتمام حجّت کند، تا متّهم به خشونت نگردد. و این درس بزرگی است برای همه کسانی که قصد مبارزه با مفاسد و ناهنجاریها را دارند، که در مرحله اوّل به سراغ مجازات و برخورد فیزیکی نروند.
ملکوت* گامی تارهایی *
29-12-2021, 13:51
اگر قصد مبارزه با اعتیاد، یا بدحجابی، یا دیگر مفاسد اجتماعی را دارند، ابتدا روی کارهای فرهنگی تمرکز کنند، سپس نسبت به کسانی که کارهای فرهنگی تأثیری در آنها نداشته، وارد مرحله بعد شوند؛ آیه شریفه 52 سوره انبیا به تبیین همین مرحله میپردازد. توجّه فرمایید:
«إِذْ قَالَ لِابِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ»؛ آن هنگام که به پدرش (/ سرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بود) و قوم او گفت: این مجسّمهها (ی بیروح) چیست که شما همواره آنها را پرستش میکنید؟!».
اوّل اینکه: از آیه شریفه استفاده میشود که این گفتگوی حضرت با آزر، بر خلاف گفتگوی قبلی، خصوصی نبوده، بلکه در حضور مردم و به صورت آشکار و علنی صورت گرفته است.
دوم اینکه: حضرت ابراهیم علیه السلام نفرمود: «این بتها کیستند؟» بلکه گفت:
«چیستند؟» و با این تعبیر اشاره ظریفی به عدم درک و شعور بتها کرد. اکنون پاسخ آنها را بشنویم:
«قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ»؛ گفتند: ما پدران خود را یافتیم که آنها را عبادت میکنند».
پاسخ بتپرستان در مقابل ابراهیم علیه السلام یک استدلال منطقی و معقول نبود؛
ص: 83
بلکه یک تقلید و پیروی کورکورانه بود. حضرت ابراهیم علیه السلام میپرسد: «چرا قطعه سنگ یا چوبی را میتراشید و سپس آن را به عنوان مدیر و مدبّر جهان هستی عبادت میکنید؟» آنها میگویند: «چون آبا و اجداد ما این کار را میکردند، ما هم به پیروی از آنها چنین کردیم»؛ آیا این استدلال صحیح و منطقی است؟
ملکوت* گامی تارهایی *
29-12-2021, 13:51
به عکسالعمل حضرت ابراهیم علیه السلام در مقابل این پاسخ سست توجّه فرمایید:
«قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»؛ گفت: به یقین شما و پدرانتان، در گمراهی آشکاری بودهاید».
حضرت ابراهیم علیه السلام نه تنها استدلال آنها را نپذیرفت، بلکه عملکرد بتپرستان و نیاکانشان را نیز تخطئه کرده، و آنها را در ضلالت و گمراهی آشکاری دانست.
قابل توجّه این که گاه انسان در گمراهی نامحسوس قرار میگیرد که حق به راحتی از غیر حق تشخیص داده نمیشود، مانند کسانی که در ابتدای طرح کمونیست و ماتریالیسم در دام آنها میافتادند. ولی گاه گمراهی روشن و آشکار است؛ پرستش سنگ و چوبی که انسان با دست خود آن را میتراشد، و برای آن مقام الوهیّت و ربوبیّت قائل میشود، از مصادیق ضلال مبین و گمراهی آشکار است.
ملکوت* گامی تارهایی *
29-12-2021, 13:51
پیروی از نیاکان ممدوح است یا مذموم؟
پیروی از نیاکان سه گونه است:
الف) پیروی عاقلانه؛ مثل این که آبا و اجداد و نیاکان ما ایرانیان و به طور کلّی فارس زبانها، در ایّام عید نوروز به خانه تکانی درون و برون میپردازند، و صله رحم میکنند، و به شادیهای مشروع روی میآورند. این آداب، آداب خوبی است.
و بر همین اساس ما در این آداب خوب و معقول از نیاکان خود پیروی میکنیم.
ص: 84
ب) پیروی اصلاحگرانه؛ بعضی از آداب نیاکان ما نیاز به بازنگری و اصلاح دارد. اگر اصلاح شود، انجام آن اشکالی ندارد. مثلًا مراسم سیزده بدر چنانچه به عنوان یک رسم بتپرستی (1) انجام گردد غلط و نارواست؛ امّا اگر به عنوان خارج شدن از شهر و فضای آلوده آن، و پناه بردن به دل طبیعت و استفاده از هوای پاکیزه آن، و تفریح و استراحت سالم برای شروع مجدّد به کار با انرژی و توان کافی باشد، امر ناشایستی نخواهد بود.
بهخصوص اگر این کار، همراه با تفکّر و اندیشه در حیات مجدّد درختان و گیاهان باشد، و در نتیجه انسان از حیات آنها درس زندگی بگیرد، و به یاد عظمت و قدرت و علم نامحدود خالق آن بیفتد. بر همین اساس جمهوری اسلامی ایران آن را به روز «طبیعت» تغییر داد.
ج) پیروی احمقانه؛ برخی از آداب و رسوم نیاکان، ضلال مبین و گمراهی آشکار است؛ مانند مراسم چهارشنبه سوری که غیر از بدبختی سودی ندارد. چه بسیار جوانانی که در پی همین تقلید غیر معقول چشمان خود را از دست دادند! چه تعداد عزیزانی که شرکتشان در این مراسم خرافی جز سوختن چهره و بدنما شدن صورت، ثمرهای نداشته است؛ به گونهای که اکنون خجالت
________________________________________
1- سرچشمه مراسم خرافی سیزده بدر از نظر تاریخی به اصحاب الرّس، که در قرآن به آن اشاره شده، برمیگردد. به حالات اصحاب الرّس در تفاسیر اشاره شده، و در یکی از شرحهای نهجالبلاغه نیز داستان مفصّل آن را چنین یافتم: دوازده شهر یا آبادی بود، که هر شهر و آبادی به یکی از ماههای سال خورشیدی نامیده شده بود؛ آیین مردم آن شهرها بتپرستی بود. درختان صنوبر را پرستش میکردند. زیرا صنوبر منبع درآمد خوبی برای آنها بود. روز اوّل سال، همه مردم از تمام دوازده شهر یا روستا در شهر فروردین جمع میشدند، و مراسم جشنی داشتند. فردا به شهر اردیبهشت میرفتند، و در آنجا مراسمی داشتند. روز سوم به آبادی خرداد میرفتند ...، تا به آبادی اسفند که میرسید، دوازده شهر تمام میشد؛ روز سیزدهم دستهجمعی از آبادیها خارج شده، به بیابانها میرفتند، و مراسم سیزده و جشن و پایکوبی و آلودگی به انواع مفاسد را در آنجا برگزار میکردند. بنابراین سیزده بدر سنّتی بوده که از بتپرستان باقی مانده است، همانطور که مراسم شب چهارشنبهسوری، که احترامی برای آتش قائل میشوند، سنّتی از آتشپرستان است
ص: 85
میکشند با آن چهره در انظار عموم حاضر شوند! چه افرادی که در پی انفجارهای بیهدف و از روی هوا و هوس، دست و پای خود را از دست دادهاند!(1) چه خانههایی که در آتش سوخت! چه بیماران قلبی که بر اثر صدای انفجارهای مهیب ناگهانی راهی جهان آخرت شدند! آری این نوع پیروی از نیاکان، پیروی احمقانه است و انسان عاقل به آن تن نمیدهد. پیروی قوم حضرت ابراهیم علیه السلام از نیاکانشان از نوع سوم بود و در نتیجه حضرت آن را ضلال مبین نامید.
ملکوت* گامی تارهایی *
02-01-2022, 19:11
ما در برابر آداب و رسوم نیاکان باید اهل تفکّر و تشخیص و منطق باشیم.
آنچه را از نوع اوّل یافتیم پیروی کنیم، نسبت به آنچه از نوع دوم بود، دست به اصلاح بزنیم. و آنچه از نوع سوم بود را رها کنیم.
قوم مشرک و بتپرست حضرت ابراهیم علیه السلام، که تا کنون کسی اینگونه صریح و بیپرده عقاید آنها را به نقد نکشیده بود، در مقابل سخنان آن حضرت مات و مبهوت شده، گفتند:
«أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنْ اللَّاعِبِینَ»؛ آیا مطلب حقّی برای ما آوردهای، یا شوخی میکنی؟!» آری سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام چنان شفّاف و بیپرده بود که در جدّی بودن آن تردید کردند. حضرت ابراهیم علیه السلام برای رفع هر گونه تردید آنها فرمود:
________________________________________
1- آمارهای مرکز اورژانس و بیمارستانها بیانگر این واقعیّت تلخ است که نقص عضو و مرگ و میر ناشی ازسوختگی در اسفندماه به دلیل استفاده از موادّ محترقه خطرناک نسبت به ماههای دیگر افزایش مییابد، که در این میان جوانان و نوجوانان بیشترین قربانیهای شعلههای دامنگیر آتش چهارشنبه سوری هستند، به طوری که تنها در اسفند سال 85 حدود 229 مرگ ناشی از سوختگی در کشور اتفاق افتاده که در مقایسه با بهمن ماه همان سال 2/ 16 درصد افزایش را نشان میدهد!
همچنین فقط در یک شب چهارشنبه پایانی سال 84 بیاحتیاطی و سهلانگاریهای خواسته و ناخواسته بیش از 400 معلول و نقص عضو از ناحیه چشم برجای گذاشت!( سایت روزنامه جام جم، دوشنبه 26 اسفند 1387)
ص: 86
«بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَی ذَلِکُمْ مِّنَ الشَّاهِدِینَ»؛ بلکه (حق آوردهام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را آفریده، و من بر این امر، از گواهانم». بتهای سنگی و چوبی شایسته عبادت و پرستش و اداره جهان هستی نیستند، بلکه کسی لیاقت این امور را دارد که خالق آسمانها و زمین است. به عنوان مثال، اگر شما و دوستتان از بیابان خشک و بیآب و علفی عبور نمایید و در وسط بیابان کاخ مجلّل و باشکوهی را مشاهده کنید که بهترین مصالح و زیباترین معماری و عالیترین رنگآمیزی و خوشسلیقهترین نوع چینش وسایل در آن وجود دارد، سپس از دوست خود بپرسید که: سازنده این کاخ مجلّل کیست؟ و او در پاسخ بگوید: فکر نمیکنم سازندهای داشته باشد، بلکه تمام این استحکام و زیبایی و هنر و سلیقه محصول تصادف است! آیا در عقل و شعور او تردید نمیکنید؟ مگر ممکن است چنان کاخ مجلّلی بدون پدید آورنده باشد، هر چند ما او را ندیده باشیم؟ مگر ما پدیدآورندگان تخت جمشید و ایوان مداین و طاق کسری را دیدهایم؟ جواب منفی است؛ ولی به هدایت عقلمان از اثر پی به مؤثّر میبریم. حضرت ابراهیم علیه السلام با استفاده از همین منطق میخواهد بتپرستان و مشرکان را به پدیدآورنده جهان هستی رهنمون شود، و آنها را از ضلال مبین رهایی بخشد. ما هر چند خداوند را ندیدهایم ونخواهیم دید، ولی از آثار فراوان و نامحدودش پی به وجود او میبریم.
هنگامی که گفتگوی حضرت ابراهیم علیه السلام و بتپرستان به پایان رسید، و حضرت ملاحظه کرد که بتپرستان استدلالهای متین و منطقی ابراهیم جوان علیه السلام را نپذیرفتهاند، و کار فرهنگی اثری در آنها نگذاشته، تصمیم گرفت در عمل به آنها نشان دهد که بتها هیچ خاصیّتی نداشته، و قادر به انجام کوچکترین کاری نیستند.
در سوره انبیا به دنبال این گفتگو، داستان بتشکنی حضرت ابراهیم علیه السلام
ص: 87
مطرح شده است. امّا در سوره صافّات یکی دو آیه دیگر وجود دارد که توجّه شما را به آن جلب میکنم:
«فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ* فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ»؛ (سپس) نگاهی به ستارگان افکند، و گفت: من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمیآیم)».(1) روز جشن بُتها فرا رسیده بود. بتپرستان در چنین روزی غذاهای چرب و لذیذی تهیّه کرده و آن را در بتخانه در کنار بتها قرار داده، سپس به صحرا و بیابان میرفتند، و پس از تفریح و استراحت به بُتخانه باز گشته، و از غذاهای مذکور به عنوان تبرّک استفاده میکردند.
آنان برای شرکت در آن مراسم از حضرت ابراهیم علیه السلام دعوت کردند. حضرت برای این که در جشن آنان شرکت نکند و به کار مهمتری که همان شکستن بتهاست بپردازد، مطابق عقیده بتپرستان فرمود: «اوضاع کواکب و ستارگان نشان میدهد که من بیمار خواهم شد، بنابراین نمیتوانم در جشن شما شرکت کنم». آنها هم عذر حضرت ابراهیم علیه السلام را پذیرفته، و به سراغ کار خود رفتند.
ملکوت* گامی تارهایی *
02-01-2022, 19:13
آغاز بتشکنی
همانگونه که گذشت مجموع آیاتی که در سوره انبیا و صافات در مورد داستان بتشکنی حضرت ابراهیم علیه السلام آمده در حدود چهل آیه است. حضرت وقتی که مشاهده کرد استدلالهای قوی و منطقی وی در مورد بیهوده بودن پرستش بتها، و بطلان آیین بتپرستی در فکر و ذهن جامد و خشک بتپرستان اثر نکرد، صریح و آشکار تهدید کرد که بتهای آنها را خواهد شکست. توجّه فرمایید:
«وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ»؛ و به خدا سوگند، در غیاب شما،
________________________________________
1- سوره صافّات، آیه 88 و 89
ص: 88
نقشهای برای نابودی بتهایتان میکشم!».
امّا بتپرستان تهدید ابراهیم نوجوان را جدّی نگرفته، و همه مردم- حتّی نگهبانان بتخانه- در روز عید، شهر را ترک کرده و در آنجا به جشن و پایکوبی پرداختند. ادامه داستان در سوره صافّات آیات 91 و 92 چنین آمده است:
«فَرَاغَ إِلَی آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ* مَا لَکُمْ لَاتَنطِقُونَ»؛ او به سراغ خدایان آنها آمد و (از روی تمسخر) گفت: چرا (از این غذاها) نمیخورید؟! (اصلًا) چرا سخن نمیگویید؟!».
سؤال: با توجّه به این که جز ابراهیم علیه السلام کس دیگری در بتخانه نبود، به سخریّه گرفتن بتها چه فایدهای داشت؟ چرا حضرت آن را به تمسخر گرفت؟
جواب: این کار حداقل دو فایده داشت:
ملکوت* گامی تارهایی *
05-01-2022, 20:28
1. ایمان خودش را تقویت میکرد. ابراهیم علیه السلام باز هم میخواهد سطح یقین و معرفت خود را بالاتر ببرد، و در ذهن و قلبش مرور کند که در حقیقت کاری از بتها ساخته نیست. و این وظیفه هر انسان مؤمنی است که روز به روز بر درجه ایمانش بیفزاید.
2. او میداند که در آینده نزدیک به محاکمه کشیده میشود و از او بازپرسی میکنند. این گفتگو را انجام میدهد تا با استناد به آن در بازپرسی، وجدان خفته بتپرستان را بیدار کند و آنها را به حقیقت رهنمون گردد.
حضرت پس از این گفتار، و سکوت مطلقی که بتخانه را فرا گرفته بود، دست به کار شد. آیه 58 سوره انبیا ادامه ماجرا را چنین بیان میفرماید:
«فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ»؛ سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه بتها- جز بت بزرگشان- را قطعه قطعه کرد؛ شاید سراغ او بیایند».
این که حضرت پس از شکستن بتها تبر را بر گردن بت بزرگ انداخت در
ص: 89
قرآن مجید نیامده است. ولی در کلمات برخی از مفسّران آمده است.(1)
ملکوت* گامی تارهایی *
05-01-2022, 20:28
سؤال: اگر قرار است بتها نابود شوند اوّل باید بت بزرگ شکسته شود. چرا حضرت ابراهیم علیه السلام نه تنها آن را در ابتدای کار نشکست، که در پایان کار هم سالم رها کرد؟
جواب: ابراهیم علیه السلام میخواهد تفکّر و فرهنگ بتپرستی را بشکند نه خود بتها را؛ چون در غیر این صورت بتپرستان بتهای جدیدی جایگزین آن میکنند، بنابراین به منظور مبارزه با فرهنگ بتپرستی، بت بزرگ را سالم رها کرد تا با این کار از سه جهت مانور تبلیغاتی راه بیندازد:
1. چرا مرا متّهم به بتشکنی میکنید، در حالی که در همه کشورها آلت جرم در دست هر کسی یافت شود او متّهم به آن کار خواهد بود، و با توجّه به این که آلت بتشکنی (تبر) در دست بت بزرگ است پس او متّهم به این کار است.
2. عملیّات شکستن بتها در حضور بت بزرگ انجام شده است. شما که معتقد به درک و شعور بتها و اداره عالم هستی به دست آنها هستید، از بت بزرگ سؤال کنید که چه کسی بتها را شکسته است؟
3. این بت بزرگ که نتوانسته از بتهای کوچک در اطرافش دفاع کند، به هنگام گرفتاری شما در کوه و صحرا، چگونه قادر بر نجات شما بتپرستان خواهد بود؟
به هر حال حضرت ابراهیم علیه السلام همه بتها به جز بت بزرگ را شکست، سپس به خانه بازگشت و مشغول استراحت شد. بتپرستان مراسم جشن خود را در بیابان به پایان رسانیده، و به سمت بتخانه حرکت کرده، تا با استفاده از غذاهایی که در بتخانه در کنار بتها نهاده بودند خود را متبرّک سازند. امّا همین که وارد بتخانه شدند با صحنه باورنکردنی و غیر منتظرهای مواجه شدند. همه بتها
________________________________________
1- مجمع البیان، ج 7، ص 95
ص: 90
جز بت بزرگ سرنگون، و دست و پایشان قطع شده، و خوار و ذلیل بر روی زمین افتاده بودند! ولوله و غوغای عجیبی به راه افتاد. خبر بسیار سریع در شهر پیچید، و جشن بتپرستان تبدیل به عزا شد. و همه به دنبال عامل این کار بودند.
ملکوت* گامی تارهایی *
13-01-2022, 16:32
آیه 59 سوره انبیا، پرسش بتپرستان را چنین مطرح میکند:
«قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ»؛ (هنگامی که منظره بتها را دیدند،) گفتند: هر کس با خدایان ما چنین کرده، به یقین از ستمکاران است!».
عدّهای از بتپرستان که روز قبل در جلسه مناظره و گفتگوی حضرت ابراهیم علیه السلام حضور داشته، و تهدیدات آن حضرت را شنیده بوده، ولی آن را جدّی نگرفته بودند، به یاد سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام افتاده، و گفتند:
«قَالُوا سَمِعْنَا فَتیً یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ»؛ (گروهی) گفتند: شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که او را ابراهیم میگویند».
«فتی» در لغت عرب دو گونه استعمال میشود: 1. به معنای جوانمرد و با شخصیّت؛ شاعری که در مورد حضرت علی علیه السلام گفته: «لا فتی الا علی» منظورش همین معناست.
2. به معنای نوجوان. و منظور بتپرستان معنای دوم است.
به هر حال پس از آن که حضرت ابراهیم علیه السلام متّهم به بتشکنی شد دستور دستگیری و احضارش صادر شد. توجّه فرمایید:
«قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ»؛ (جمعیّت) گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهند».
جمله «لعلّهم یشهدون» دو معنا دارد:
1. «آنها که سخن تهدیدآمیز ابراهیم علیه السلام را شنیدهاند بیایند و شهادت دهند» این تفسیر نشانگر آن است که در بابل در آن زمان نیمه تمدّنی وجود داشت، که سخن از شهادت دادن بر علیه متّهم به میان آمده است.
ص: 91
2. «مردم حضور یابند و ناظر و شاهد صحنه دادگاه باشند» و در نتیجه عبرت بگیرند. به هر حال ابراهیم دستگیر و دادگاه تشکیل شد.
اوّلین و مهمترین سؤالی که از حضرت ابراهیم علیه السلام پرسیده شد به شرح زیر بود:
«قَالُوا ءَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ»؛ (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: ای ابراهیم! تو با خدایان ما چنین کردهای؟!»
«قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنطِقُونَ»؛ گفت: بلکه (شاید) بزرگشان، چنین کرده باشد؛ از آنها بپرسید اگر سخن میگویند».
ملکوت* گامی تارهایی *
13-01-2022, 16:32
مفسّران در تفسیر این آیه شریفه به زحمت افتادهاند، که چطور حضرت ابراهیم علیه السلام بتشکنی را به بتبزرگ اسناد داد، در حالی که خودش این کار را کرده بود؟ مگر پیامبر خدا میتواند دروغ بگوید! امّا به نظر ما قراین عقلیّه و عرفیّه و حالیّه شهادت میدهند که سخن ابراهیم علیه السلام کنایه بود، و قصد حقیقی نداشت، بلکه قصد او این بود که بتپرستان را وادار کند که به عجز و ناتوانی بتها اعتراف کنند. و استعمال لفظ در معنای مجازی، با وجود قراین عقلیّه و عرفیّه و حالیّه اشکالی ندارد، و دروغ محسوب نمیشود. و حضرت در این کار موفّق شد، در نتیجه بتپرستان با این سخن حضرت ابراهیم علیه السلام به فکر فرو رفتند. توجّه فرمایید:
«فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ»؛ آنها به (وجدان) خویش باز گشتند؛ و (به خود) گفتند: حقّا که شما ستمکارید!».
آنها که در ابتدای حادثه شکسته شدن بتها، ابراهیم را ظالم توصیف کردند اکنون در پی عذاب وجدان و استدلالهای پی در پی حضرت ابراهیم اعتراف کردند که خودشان ظالمند که به عبادت سنگ و چوب و بتهای ضعیف و ناتوان و بیشعوری پرداختهاند.
ص: 92
ملکوت* گامی تارهایی *
13-01-2022, 16:33
وجدان چیست؟
خداوند متعال در درون وجود هر انسان دادگاه کوچکی آفریده که نمونهای از دادگاه عدل الهی در روز قیامت است. و آن دادگاه، همان وجدان بشر است، که به هنگام انجام کارهای خوب (همچون دستگیری از نیازمندان، کمک کردن به کارهای خیر، نوازش ایتام، حلّ مشکلات مردم، برطرف کردن موانع از جادّههای عمومی و مانند آن) احساس خوشحالی و آرامش و رضایت میکند. و در پی انجام کارهای زشت و ناپسند، سر به زانوی غم میگذارد، و از درون ملامت و سرزنش را شروع میکند، و آدمی را زیر شلّاقهای پی در پی خود قرار میدهد. تا آنجا که بسیاری از اوقات جنایتکاران برای رهایی از عذاب وجدان، مجبور به اقرار و اعتراف میشوند.
خلبانی که بر روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی بمب اتم انداخت، و 000/ 150 انسان را کشت، و جایزههای مختلفی به خاطر این جنایت بیسابقه گرفت، نتوانست در مقابل عذاب وجدان استقامت کند، بلکه کم کم دیوانه شد و گویا در آخر، کارش به خودکشی منتهی شد!
اگر وجدان خود را تخریب نکنیم، نقش مهمّی در حفظ ما در مقابل کارهای خلاف خواهد داشت. چرا که انسان با وجدان، نیازی به پلیس و دادگاه ندارد. به هر حال بتپرستان و مشرکان نتوانستند در برابر تازیانههای وجدان، طاقت بیاورند و در نتیجه جهت رهایی از عذاب وجدان، اقرار کردند که به خود ظلم کردهاند.
برخی نیز معتقدند که این مطلب تنها زبان حال آنها نبود، بلکه آن را به زبان آورده، و در بیخ گوش یکدیگر تکرار کردند.(1)
امّا متأسّفانه شیطان و هوای نفسِ شیطان صفتان دست به کار شده، و مانع
________________________________________
1- مجمع البیان، ج 7، ص 97
ص: 93
بیداری کامل وجدانها گردید، و با شعارهای حمایت از بتهای آبا و اجدادی، دوباره اوضاع را به حالت سابق بازگرداندند. توجّه کنید:
«ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ یَنطِقُونَ»؛ سپس بر سرهایشان واژگونه شدند؛ (و حکم وجدان را به کلّی فراموش کردند و گفتند:) تو میدانی که اینها سخن نمیگویند».
ملکوت* گامی تارهایی *
15-01-2022, 18:27
حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی این صحنه را مشاهده کرد فرمود:
«أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَایَنفَعُکُمْ شَیْئاً وَلَا یَضُرُّکُمْ* أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»؛ آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد، و نه زیانی به شما میرساند؟! اف بر شما و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا نمیاندیشید؟!».
در آیات مورد بحث، در مورد این که آیا کسانی از بتپرستان دست از پرستش بت برداشته و به حضرت ابراهیم ایمان آوردند یا نه؟ مطلبی نیامده است. ولی مسلّماً عدّهای تحت تأثیر قرار گرفته و ایمان آوردند.
هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام آخرین سخن را به بتپرستان گفت، و در پی سخنان کوبنده او میرفت که گرد و غبار تعصّب و لجاجت و نادانی از وجدان خفته آنها کنار رود، و ضربات پی در پی تازیانه وجدان، نفس سرکش آنها را تسلیم نماید، ناگهان هوچیگران شعارهای فریبندهای به شرح زیر سر دادند:
«حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنتُمْ فَاعِلِینَ»؛ او را بسوزانید و معبودهای خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است».
چند نکته در اینجا قابل توجّه است:
1. در صحنههای مبارزاتی با دشمن، ممکن است طرف مقابل قصد داشته باشد با استفاده از شعارهای کاذب وضعیّت موجود را به نفع خودش تغییر دهد.
این مواقع باید هوشیار و بیدار بود و در مقابل شعار باطل آنها شعار صحیح
ص: 94
داد. در جنگ احد مشرکان به منظور تقویت روحیه بتپرستان، بتها را به همراه آورده بودند. هنگامی که جنگ و نبرد شروع شد، ابوسفیان برای تضعیف روحیه مسلمانان بت هُبَل را با خود برداشت و به بالای کوه برد و فریاد زد:
«اعْلُ هُبَلْ
؛ بت هبل والامقام وبلندمرتبه است» و به تعبیر سلیس فارسی: «زنده باد هبل»، پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمانان دستور داد شعار باطل آنها را با این شعار حقیقی پاسخ دهند:
«اللَّهُ اعْلی وَاجَلَ
؛ خداوند از همه چیز بلندپایهتر و اجلّ است».(1)
ملکوت* گامی تارهایی *
15-01-2022, 18:33
فصل هفتم:
اشاره
داستان هجرت
حضرت ابراهیم علیه السلام در مبارزه با بتپرستان و مشرکان بابل پیروز شد و به هدف خود که آبیاری قلب و روح آنان با آب چشمهسار توحید و یکتاپرستی بود رسید. بدین جهت تصمیم گرفت از بابل هجرت کند و در منطقهای دیگر که مردم تشنه معارفِ ناب آیین یکتاپرستی هستند به تبلیغ آیین حق بپردازد.
آیه 71 سوره انبیا داستان هجرت را چنین بیان میفرماید:
«وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطاً إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ»؛ و او و لوط را به آن سرزمین که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم (/ سرزمین شام نجات دادیم».
ابراهیم علیه السلام و لوط پیامبر علیه السلام از بابل به کجا هجرت کردند؟ به مصر رفتند؟ یا به مکّه عزیمت نمودند؟ و یا به شام سفر کردند؟
آیه اوّل سوره إسراء پاسخ این سؤال را میدهد، توجّه فرمایید:
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»؛ پاک و منزّه است خدایی که بندهاش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی- که گرداگردش را پربرکت ساختهایم- برد، تا برخی از نشانههای خود را به او ارائه دهیم، چرا که او شنوا و بیناست».
ص: 106
از این آیه شریفه استفاده میشود که سرزمین مبارک، سرزمینی است که مسجدالاقصی در آن قرار دارد و آن سرزمین شام است. بنابراین، حضرت ابراهیم علیه السلام از بابل به سوی شام هجرت کرد. هر چند بعداً به مصر و مکّه هم سفر نمود.
ملکوت* گامی تارهایی *
15-01-2022, 18:33
اهمیّت هجرت
مهاجرت، یکی از برنامههای مهمّ اسلام است. بنابراین، هنگامی که میخواهند برای تاریخ اسلامی مبدأیی در نظر بگیرند، سال هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان به مدینه به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی انتخاب میشود. چرا که بزرگترین حادثه زمان پیامبر صلی الله علیه و آله همان هجرت از مکّه به مدینه بود.
سؤال: آیا مسأله هجرت، پس از هجرت مسلمانان از مکّه به مدینه به پایان رسید، یا این حکم زیبای دین، در تمام اعصار و مکانها جریان دارد؟
جواب: هجرت مانند سایر احکام و معارف دینی اختصاص به عصر و زمان و مکان خاصّی ندارد، بلکه شرایط آن برای هر کس محقّق شود باید به آن عمل کند. بنابراین، اگر زنان یا مردان مسلمان به مکانی بروند که فعالیّتهای دینی و انجام اعمال عبادی در آن ممکن نیست، باید به نقاطی که این امکان وجود دارد هجرت کنند، و این هجرت از برون است.
نوع دیگری از هجرت داریم که هجرت از درون نام دارد. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در توصیف این هجرت فرمود:
«یَقُولُ الرَّجُلُ هاجَرْتُ وَلَمْ یُهاجِرْ انَّمَا الْمُهاجِرُونَ الَّذینَ هَجَرُوا السَّیِّئاتِ؛
برخی از انسانها، مدّعی هجرتند در حالی که هجرت نکردهاند، مهاجران واقعی کسانی هستند که از گناه، به طاعت (از بخل به سخاوت، از هواپرستی به خداپرستی، از حرص به قناعت، از بیتقوایی به تقوا) مهاجرت کردهاند».
ص: 107
حضرت ابراهیم علیه السلام نه بر اساس نیاز خود، بلکه بر اساس نیاز جامعه از بابل به سوی شام هجرت کرد، تا آیین خداپرستی و یکتاپرستی را در آنجا هم بسط و گسترش دهد.
ملکوت* گامی تارهایی *
19-01-2022, 13:06
جایزه حضرت ابراهیم علیه السلام
اشاره
مأموریّت سخت و دشوار حضرت ابراهیم علیه السلام با موفقیّت به پایان رسید و به سوی شام حرکت کرد. اکنون خداوند متعال میخواهد در مقابل زحمات طاقتفرسای ابراهیم علیه السلام به او جایزه و پاداش بدهد. فکر میکنید جایزه آن حضرت چیست؟ به آیه زیر توجّه فرمایید:
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًاّ جَعَلْنَا صَالِحِینَ»؛ واسحاق- و علاوه بر او- یعقوب را به وی بخشیدیم، و همه آنان را افرادی صالح قرار دادیم».(1)
جایزهای که خداوند متعال طبق این آیه شریفه به حضرت ابراهیم علیه السلام داده (که انسانهایی برومند و پاک و پیامبرانی الهی بودند) نشان میدهد که فرزند خوب چقدر اهمیّت دارد، و میتوان آن را بزرگترین نعمت خدا دانست. بنابراین وقتی که انسان از دنیا میرود، اعمال نیک فرزندش هم در پرونده اعمال فرزند ثبت میشود و هم در پرونده اعمال والدینش.(2) مردم هم، برای پدر و مادر کسی که کار خیری انجام میدهد طلب رحمت و مغفرت میکنند. چرا که والدین در تربیت این فرزند نقش داشته، آنها سبب شدهاند که فرزند چنین مسیری را انتخاب کند. همانگونه که اگر فرزندی ناخلف شود و کار زشتی کند در آنجا هم والدین او را نفرین میکنند. یکی از این فرزندان ناخلف خدمت پدر رسید و از او تقاضایی کرد، که پدر قادر بر انجام آن نبود. فرزند او را تهدید کرد که اگر خواستهام را اجابت نکنی کاری میکنم که مردم تو را نفرین کنند! پدر گفت:
________________________________________
1- سوره انبیاء، آیه 72
2- بحارالانوار، ج 6، ص 293، ح 1 و ص 294، ح 3 و 4 و 5
ص: 108
چطور؟ فرزند گفت: کارهای زشت و ناشایستی انجام میدهم تا مردم تو را نفرین کنند! بنابراین، تربیت فرزند بسیار مهم و در عین حال پیچیده است.
بدین جهت لازم است از یک سو پدران و مادران، و از یک سو مدارس و دانشگاهها و مراکز آموزشی، و از سوی دیگر صدا و سیما و سایر رسانهها، و از سوی چهارم جامعه اسلامی دست به دست هم دهند و در تربیت فرزندان کشور اسلامی تلاش نمایند.
خداوند متعال در آیه 73 سوره انبیا ضمن بیان ویژگیهای جایزه حضرت ابراهیم علیه السلام، به ما یادآور میشود که یک فرزند صالح و شایسته باید چه ویژگیهایی داشته باشد. میفرماید:
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»؛ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت میکردند؛ و انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم، و تنها ما را عبادت میکردند».
در اهمیّت تربیت فرزند همین بس که از لحظه انعقاد نطفه شروع میشود. از اینرو حتّی در آن لحظه نیز باید به یاد خدا باشد، و در دوران حمل ادامه دارد، تا از غذای حرام استفاده نکند، و با تولد بچّه وارد مرحله تازهای میشود. بدین جهت، باید در گوش او اذان و اقامه گفته شود، و در بدو ولادت با مفاهیم توحید و یکتاپرستی و رسالت و امامت و فلاح و رستگاری و نماز و مانند آن آشنا شود.
به امتیازات پنجگانهای که در آیه مذکور آمده توجّه فرمایید:
ملکوت* گامی تارهایی *
19-01-2022, 13:06
1. هدایت مردم
یکی از ویژگیهای فرزندان قهرمان توحید، که قرار بود به عنوان جایزه به وی عنایت شود، این است که فقط به فکر هدایت خود نیستند، بلکه به هدایت
ص: 109
دیگران هم میاندیشند. هر مؤمن صالحی نیز باید این هدف را پی بگیرد، و تنها به هدایت خویش قناعت نورزد. بلکه فرزندان، برادران، خواهران، سایر بستگان، همسایگان، همکاران، دوستان و آشنایان خود را نیز هدایت نماید.
حتّی گاه نیاز است که فرزندان، پدران و مادران خود را نصیحت کنند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله در آن روایت معروف خطاب به علی علیه السلام فرمودند:
«لَإِنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا واحِداً خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَمْسُ؛
اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، از آنچه خورشید بر آن میتابد برای تو بهتر است».(1)
میدانیم که خورشید فقط بر کره زمین نمیتابد، بلکه بر تمام منظومه شمسی میتابد؛ بنابراین، هدایت یک انسان از تمام منظومه شمسی مهمتر و بهتر است.
ملکوت* گامی تارهایی *
19-01-2022, 13:07
2. کار خیر
دومین ویژگی فرزندان ابراهیم علیه السلام آن است که کار خیر انجام میدهند. کار خیر فقط کمک مالی نیست، بلکه انسان میتواند با زبان، قلم، قدم، سخن گفتن، و گاه با سکوت کردن کار خیر انجام دهد. عمل صالح از نظر اسلام بسیار مهم و ارزشمند است، به گونهای که بیش از 70 آیه از آیات قرآن کریم در این مورد بحث میکند، و مفهوم گسترده و فراگیر و دایره وسیعی دارد و شامل هرگونه کار خیری که در راستای رضای خدا انجام شود، میگردد. در روایت زیبایی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم:
«الْایمانُ بِضْعَةٌ وَسَبْعُونَ شُعْبَةً اعْلاها شَهادَةُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَادْناها اماطَةُ الْاذی عَنِ الطَّریقِ
؛ ایمان هفتاد و چند مرحله دارد که برترین آن کلمه توحید است و کمترین حدّ آن برطرف کردن موانع از سر راه مسلمانان است».(2)
________________________________________
1- میزان الحکمه، ج 11، ص 456( باب 4000، ح 21136)
2- عوالی اللئالی، ج 1، ص 431؛ صحیح مسلم، و کتاب الایمان، باب 12، ح 58
ص: 110
این روایت، علاوه بر بیان وسعت دایره عمل صالح، به این مطلب اشاره دارد که اسلام به کوچکترین مسائل زندگی مسلمانها عنایت ویژهای دارد.
ملکوت* گامی تارهایی *
19-01-2022, 13:07
3 و 4. نماز و زکات
خداوند پس از آن که به اعمال خیر به عنوان یک ویژگی ممتاز فرزندان ابراهیم اشاره کرد، دو نمونه از مهمترین اعمال خیر را نام میبرد؛ یکی نماز و دیگری زکات. نماز رابطه انسان با خدای خویش، و زکات ارتباط انسانها با یکدیگر است. اگر انسانها این دو رابطه را ایجاد کنند، و آنها که ایجاد کردهاند آن را تقویت نمایند، همه چیز حل میشود.
یکی از امتیازات مولای متّقیان علی علیه السلام، که مدّعی هستیم شیعه اوییم، آن است که به نماز فوقالعاده اهمیّت میداد. آن حضرت گاه در یک شب هزار رکعت نماز بجا میآورد. بعضی در این مسأله تردید کرده و میپرسند: مگر ممکن است که در یک شب هزار رکعت نماز خوانده شود؟
مرحوم علّامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر در پاسخ این سؤال میفرماید:
در نجف اشرف افرادی را سراغ دارم که به تبعیّت از مولای خود برخی از شبها هزار رکعت نماز خواندهاند! جالب این که پیامبر صلی الله علیه و آله چنین شخصی را توصیه به نماز میکند. آیا علی علیه السلام نیازی به سفارش به نماز داشت؟ نه، بلکه این سفارش پیامبر همانند سفارش به هدایت مردم، برای من و شماست که خود را پیرو آن بزرگان دانسته، و دم از ولایت آنها میزنیم. برخی از مردم به نماز و رابطه بین خود و خدا اهمیّت میدهند، امّا در بخش رابطه با خلق مشکل دارند و تصوّر میکنند تمام آنچه را که خداوند به آنها ارزانی داشته برای خودشان است، و بههمین علّت حقوق شرعیّه آن را نمیپردازند.
ص: 111
ملکوت* گامی تارهایی *
19-01-2022, 13:07
5. توحید و یکتاپرستی
آخرین ویژگی فرزندان حضرت ابراهیم علیه السلام، توحید و یکتاپرستی آنهاست.
این صفت در واقع ریشه صفات چهارگانه قبلی است؛ اگر انسان توحید خالص داشته باشد، و فقط خدا را پرستش کند، هم فریضه نماز را بجا میآورد، و هم حقوق شرعیّهاش را با میل و رغبت- نه اکراه و اجبار- میپردازد، و هم به هدایت دیگران بها میدهد، و هم کارهای خیر برایش افتخار محسوب میشود.
اهمیّت فوقالعاده جایزه حضرت ابراهیم علیه السلام
جایزهای که خداوند متعال برای حضرت ابراهیم علیه السلام در نظر گرفت، بسیار مهم و ارزشمند بود. چرا که در سنّ کهولت و پیری، دو پسر به نام اسحاق و اسماعیل به وی داد. اسحاق علیه السلام پدر تمام پیامبران بنیاسرائیل، و اسماعیل علیه السلام جدّ پیامبر اسلام بود. یعنی تمام پیامبران پس از ابراهیم علیه السلام از نسل او هستند.
و هر کار خیری که کسی تا دامنه قیامت، انجام دهد، حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در آن شریک خواهد بود. و چه نعمتی از این بالاتر که آن حضرت در تمام کارهای خیر سهیم و شریک است.
در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: «پرونده اعمال انسان پس از مرگ بسته میشود. (نه یک ثواب به ثوابهایش افزوده میگردد، و نه یک گناه از گناهانش کاسته میشود). مگر در سه مورد:
1. علمی که از خود بجا بگذارد؛ (تا زمانی که شاگردان و آثار علمیاش باقی باشد برایش ثواب مینویسند).
2. بنای خیری که احداث کند؛ (اگر مسجد، یا درمانگاه، یا مدرسه، یا جادّه یا بنای خیر دیگری بسازد، تا آن بناهای خیر باقی است و مردم از آن استفاده میکنند، سازندهاش هم در ثواب آن شریک است).
ص: 112
3. فرزند صالحی که برای او دعا کند؛ (تا زمانی که آن فرزند صالح و نسل صالح او کارهای خیر کنند، او هم شریک ثوابهای آنها خواهد بود)».(1)
این روایت نشانگر اهمیّت فرزند صالح و تربیت اوست، و هر چه در مورد تربیت فرزندان گفته شود، باز هم کم است. بنابراین باید در مورد تربیت فرزندان دقّت نمود، و با آنها با محبّت و همچون یک دوست رفتار کرد. در عصر و زمان ما، که فساد از در و دیوار میبارد، و امواج مفاسد از هر نقطهای به نقطه دیگر سرازیر شده، و ابتلای فرزندان به گناه و معصیت را زیاد کرده، باید حواسمان را جمع کنیم، و بهخصوص زودتر مقدّمات ازدواجشان (که جلوی بسیاری از مفاسد را میگیرد) را فراهم کنیم، و نگران هزینههای ازدواج و زندگی مشترک آنها نباشیم، که خداوند متعال در سوره نور، آیه 32 وعده داده آنها را بینیاز خواهد کرد.
یکی دیگر از اموری که فرزندان را در مقابل مفاسد بیمه میکند، جلسات مذهبی و دینی است. فرزندانتان را همراه خود به جلسات مذهبی ببرید، هر چند هزینه داشته باشد. چندی پیش یکی از مؤمنین به همراه دوستش جهت رسیدگی به خمس اموالش به ما مراجعه کرد، و پس از رسیدگی خمس اموال، اشارهای به دوستش کرد و گفت: «ایشان در مورد تربیت فرزندان درست عمل کرد؛ که فرزندانش را همراه خود به محافل و مجالس دینی میبرد. اکنون هم احترامش را دارند، و هم در میان مردم انسانهای خوشنامی هستند. امّا من به جای این کار آنها را جهت ادامه تحصیلات به خارج از کشور فرستادم و اکنون حاضر نیستند که حتی شبی را در خانه آنها بسر ببرم!».
________________________________________
1- بحارالانوار، ج 2، ص 24، ح 70
ص: 113
ملکوت* گامی تارهایی *
23-01-2022, 18:41
بشارت فرزنددار شدن حضرت ابراهیم علیه السلام
اشاره
داستان بشارت فرزند به حضرت ابراهیم علیه السلام در سنّ پیری، در سوره ذاریات آیات 24 تا 30 آمده است. توجّه فرمایید:
«هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ»؛ آیا خبر مهمانهای گرامی ابراهیم به تو رسیده است؟!».
«إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَاماً قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ»؛ در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت: سلام بر شما که گروهی ناآشنایید!».
چهرههای این میهمانها برای ابراهیم علیه السلام ناشناخته بود، امّا به هر حال میهمان او بودند و باید از آنها پذیرایی میکرد. پس مشغول تهیّه مقدّمات پذیرایی از آنان شد. به آیه بعد توجّه فرمایید:
«فَرَاغَ إِلَی أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ»؛ سپس پنهانی به سوی خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بریان شدهای را برای آنها) آورد».
«فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ»؛ و نزدیک آنها گذارد، (ولی با تعجّب دید دست به سوی غذا نمیبرند) گفت: «آیا شما غذا نمیخورید؟!».
در زمانهای گذشته اگر میهمان ناشناسی بر کسی وارد میشد و از غذای صاحبخانه میخورد، احساس امنیّت کرده، میگفتند: «او نمک ما را خورده، و نمکدان نمیشکند». امّا اگر غذا نمیخورد، میگفتند: «حتماً نیّت بدی در ذهنش دارد، که دست به سوی غذا دراز نمیکند». ابراهیم علیه السلام به خاطر این که میهمانان از غذا استفاده نکردند، نگران شد. توجّه کنید:
«فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَاتَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ»؛ و (چون غذا نخوردند) از آنها احساس وحشت کرد، گفتند: نترس (ما فرستادگان و فرشتگان پروردگار توایم)! و او را بشارت به تولّد پسری دانا دادند».
فرشتگان دو مأموریّت داشتند: نخست ویران کردن شهر قوم لوط، که با روی
ص: 114
آوردن به همجنسبازی بهخصوص لواط، و رواج این کار زشت، تمام شهر را به فساد کشیده بودند. و دیگر بشارت فرزندی پاک و صالح به حضرت ابراهیم علیه السلام.
آیه بعد عکسالعمل ساره، همسر حضرت ابراهیم علیه السلام را به هنگام شنیدن این خبر منعکس میکند. میفرماید:
«فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ»؛ در این هنگام همسرش جلو آمد در حالی که فریاد میکشید به صورت خود زد و گفت: (آیا پسری خواهم آورد با اینکه) پیرزنی نازا هستم؟!».
«قَالُوا کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ»؛ گفتند: پروردگارت چنین گفته است، و او حکیم و داناست».
ملکوت* گامی تارهایی *
23-01-2022, 18:41
حضرت ابراهیم علیه السلام پس از دریافت این خبر مسرّتبخش، از مأموریّت اصلی فرشتگان پرسید:
«قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ»؛ (ابراهیم) گفت: ای فرستادگان (خدا) مأموریت شما چیست؟».
«قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ* لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِّنْ طِینٍ* مُّسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ»؛ گفتند: ما به سوی قوم مجرمی فرستاده شدهایم؛ تا بارانی از «گِلهای متحجّر» بر آنها بفرستیم؛ که از ناحیه پروردگارت برای اسرافکاران نشان گذاشته شده است».
حضرت ابراهیم علیه السلام که از این خبر محزون و ناراحت شد، تقاضای عفو و بخشش و اعطای مهلتی دیگر برای توبه و جبران به قوم لوط کرد. چرا که آن حضرت انسانی بردبار و دلسوز بود. امّا این شفاعت اثری نداشت و پاسخ فرشتگان طبق آیه 76 سوره هود چنین بود:
«یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ»؛ (گفتیم:) ای ابراهیم! از این (درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت
ص: 115
فرا رسیده؛ و به یقین عذاب بدون بازگشت (الهی) به سراغ آنها میآید».
عذاب قوم لوط قطعی شد، امّا بر خلاف آنچه که در میان مردم مشهور است، آتش الهی، تَر و خشک (گناهکار و بیگناه) را با هم نمیسوزاند، زیرا خداوند عادل است، و این کار بر خلاف عدالت خداست. بههمین علّت میفرماید:
«فَأَخْرَجْنَا مَنْ کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ* فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِینَ»؛ ما مؤمنانی را که در آن (شهرها) بودند (قبل از نزول عذاب) خارج کردیم، ولی جز یک خانواده با ایمان در آنجا نیافتیم».(1)
فرشتگان الهی پس از ابلاغ مأموریّت خویش به حضرت ابراهیم علیه السلام و گفتگویی که با وی داشتند، به سمت قوم لوط حرکت کردند، و حضرت ابراهیم علیه السلام نیز به مأموریّت خویش، که همان پاشیدن بذر توحید در میان مردم شام بود ادامه داد.
یکی از شاهکارهای قرآن مجید این است که در لابلای تاریخ انبیا و پیامبران، انواع درسهای فضیلت و معرفت و اخلاق و عبرت و در یک کلام گفتنیها را بیان میکند. از جمله در آیات مورد بحث به دو موضوع میهمانی و ثروت اشاره شده، که لازم است مطالبی درباره آن مطرح شود.
ملکوت* گامی تارهایی *
28-01-2022, 16:47
1. میهمانی
اشاره
طبق آنچه که از آیات مورد بحث استفاده میشود، حضرت ابراهیم علیه السلام از آمدن میهمانان شاد و خوشحال گشت، و بلافاصله مشغول تهیّه وسایل پذیرایی و بخصوص آماده کردن غذا شد. در حالی که برخی از ما مسلمانان هنگامی که متوجّه میشویم قرار است میهمانی برای ما بیاید عزا گرفته، و بسیار ناراحت میشویم. اسلام دین رحمت و عاطفه است، و اهمیّت زیادی به میهمانی
________________________________________
1- سوره ذاریات، آیه 35 و 36
ص: 116
میدهد. در قرآن مجید 5 بار کلمه میهمانی تکرار شده، که نشانگر اهمیّت آن از دیدگاه اسلام است. و در روایات، احادیث فراوانی به چشم میخورد، که به چهار نمونه آن قناعت میکنیم:
1. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«الضَّیْفُ یَأْتِی الْقَوْمَ بِرِزْقِه فَاذا ارْتَحَلَ ارْتَحَلَ بِجَمیعِ ذُنُوبِهِمْ
؛ میهمان که وارد میشود روزیاش هم میآید (و چیزی از روزی صاحبخانه کسر نمیشود) و هنگامی که منزل میزبان را ترک میکند، همه گناهان اهل خانه را میبرد».(1)
ملکوت* گامی تارهایی *
28-01-2022, 16:48
2. در روایت دیگری از آن حضرت میخوانیم:
«مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الْآخَرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ
؛ هر کس به توحید و معاد ایمان دارد، باید به میهمان خود احترام بگذارد و او را اکرام کند».(2)
3. در کتاب المناقب آمده است:
«رُئِیَ امیرُ الْمُؤْمِنینِ علیه السلام حَزیناً، فَقیلَ لَهُ: مِمَّ حُزْنُکَ؟ قالَ: لِسَبْعٍ اتَتْ لَمْ نُضِفْ الَیْنا ضَیْفٌ
؛ روزی حضرت علی علیه السلام محزون وغمگین بود. از آن حضرت پرسیده شد: چرا ناراحتی؟ فرمود: یک هفته بر من گذشته و میهمانی نداشتهام!».(3)
4. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود:
«کُلُّ بَیْتٍ لایَدْخُلُ فیهِ الضَّیْفُ لایَدْخُلُهُ الْمَلائِکَةُ
؛ هر خانهای که میهمان داخل آن نشود، فرشتگان در آن تردّد نمیکنند».(4)
آنچه ذکر شد، گوشهای از روایات اسلامی در مورد اهمیّت میهمانداری بود.
اکنون مقایسهای بین فرهنگ دنیای غرب و اسلام را انجام بدهیم. در دنیای غرب که همه چیز بر محور مادّیات دور میزند و عواطف انسانی مرده، مسأله میهمانی
________________________________________
1- بحارالانوار، ج 75، ص 461، ح 17
2- همان مدرک، ص 460، ح 14
3- سفینة البحار، ج 5، ص 268، واژه« الضیف والضیافة»
4- بحارالانوار، ج 75، ص 461، ح 14
ص: 117
موضوعیّت ندارد. حتّی اگر دو دوست صمیمی به رستورانی بروند و با هم غذا بخورند، هر کس پول سهم خود را میدهد و هیچ کدام دیگری را میهمان خود نمیکند! آری وقتی انسان مادّی شود همه معنویات رنگ میبازد.
امّا اسلام آنقدر بر میهمانی تأکید میکند که امیرالمؤمنین علی علیه السلام بخاطر نیامدن میهمان محزون و غمگین میشود. با این حال غربیها ما را متّهم به خشونت و بیعاطفگی میکنند. شما خواننده گرامی قضاوت کنید که: ما اهل خشونتیم، یا آنها که بویی از عاطفه نبردهاند؟!
ملکوت* گامی تارهایی *
28-01-2022, 16:48
آداب میهمانداری
در روایات اسلامی و معارف دینی آداب فراوانی در مورد میهمانداری مطرح است، که به هفت نمونه آن اشاره میشود:
1. میزبان باید میهمان خود را با گشادهرویی و خوشرویی و مهر و عاطفه و مهربانی پذیرایی کند،(1) و رو ترش نکند، و چهره درهم نکشد، تا میهمان احساس نکند سربار است.
2. میزبان با میهمان همغذا شود، و اگر میهمانهای متعدّدی دارد قبل از همه شروع کرده، و پس از همه دست از غذا بکشد، تا میهمانان احساس شرم نکنند، و به راحتی غذا بخورند.(2)
3. هنگامی که میهمان آهنگ رفتن کرده، و قصد خداحافظی دارد او را بدرقه کند.(3) تا درِ خانه، تا سرِ کوچه، یا ترمینال، یا ایستگاه راهآهن، تفاوت مقدار بدرقه، بستگی به نوع میهمان دارد.
________________________________________
1- سفینة البحار، ج 5، ص 270
2- همان مدرک
3- همان مدرک
ص: 118
ملکوت* گامی تارهایی *
28-01-2022, 16:49
4. هنگامی که میهمان وارد میشود در حمل و نقل اثاثیّهاش به او کمک کند، امّا موقع رفتن این کار را نکند،(1) تا احساس کند از آمدنش خوشحال و از رفتنش ناراحت هست.
5. در صورتی که میهمان روزه نمیگیرد، میزبان هم روزه (غیر واجب معیّن) نگیرد.(2) مثلًا اگر میزبان دوست دارد در روز عید غدیر که روزهاش ثواب فوقالعادهای دارد روزه بگیرد، امّا میهمانش روزه نیست، اسلام به میزبان دستور میدهد روزه نگیرد تا میهمان به هنگام غذا خوردن خجالت نکشد.
6. میزبان کار منزل را بر میهمان تحمیل نکند.(3) مثل اینکه بگوید: «چه خوب شد آمدی، این فرش را بگیر تا به زیرزمین منزل ببریم»؛ یا بگوید: «مدّتها بود میخواستم تانکر بالای پشت بام را پایین بیاورم، لطفاً کمک کن که این کار را انجام دهم». البتّه اگر خود میهمان مایل باشد و اصرار کند (همانگونه که بعضی از خانمها در میهمانی با میل خود به هنگام شستن ظروف غذا به میزبان کمک میکنند) اشکالی ندارد.
7. میهمان را دچار زحمت نکند.(4) مثلًا چندین رقم غذا و سفرهای رنگین نچیند، چون به ضرر خود میهمان هم هست. زیرا چه بسا قصد دارد علاوه بر ناهار، شام را هم نزد صاحبخانه بماند، امّا وقتی مشاهده میکند که میزبان چقدر به خود و خانوادهاش زحمت میدهد، از این کار صرف نظر کرده و پس از ناهار میرود.
«عبداللَّه بن سنان» میهمان «صفوان»، که هر دو از اصحاب امام صادق علیه السلام بودند، شد. عبداللَّه خطاب به میزبان خود گفت: «صفوان! اگر غذایی داری بیاور.
________________________________________
1- بحارالانوار، ج 75، ص 453، ح 16
2- سفینة البحار، ج 5، ص 272
3- همان مدرک، ص 270
4- بحارالانوار، ج 75، ص 459، ح 5
ص: 119
صفوان گفت: کمی صبر کنید، فرزندم را فرستادهام بازار مقداری گوشت و تخم مرغ بخرد، تا با آن غذایی تهیّه کنیم. گفت: او را بازگردان. فرزند صفوان بازگشت. میهمان به میزبان گفت: در خانه چه داری؟ گفت نان و سرکه و روغن زیتون، گفت: همان را بیاور، کفایت میکند».(1)
اسلام سفارش میکند که میزبان خود را به زحمت و تکلّف نیندازید، چرا که تکلّف هم به ضرر صاحبخانه است، هم میهمان و هم میهمانی. زیرا اگر تکلّف رایج شود بهتدریج میهمانیها کم میشود، و هر چه تکلّفها کمتر شود میهمانیها فراوانتر میگردد. چقدر شایسته است میهمانیها سادهتر برگزار گردد.
برخی از مردم به بهانه حفظ آبرو، خود و خانواده را به زحمت میاندازند و علیرغم نداشتن بودجه کافی، میهمانی پرخرجی داده، و زیر بار قرض میروند، در حالی که این کارها آبروداری نیست، بلکه وهم و خیالات است.
آبرویی که میخواهد با یک سفره رنگین بیاید، و با یک غذای ساده برود، ارزشی ندارد.
خلاصه اینکه: میهمانداری از دیدگاه اسلام اهمیّت فراوانی دارد، و باید فرهنگ آن را گسترش داد، و این کار جز با رعایت آداب ضیافت که به بخشی از آن اشاره کردیم، عملی نخواهد شد.
ملکوت* گامی تارهایی *
31-01-2022, 21:15
2. ثروت شایسته و ناشایست
همه شنیدهایم که حضرت ابراهیم علیه السلام در سایه کار و تلاش و فعّالیّت و مدیریّت، انسان ثروتمندی بود. از اینرو در بین برادران ترک زبان مرسوم است که اگر بخواهند برای کسی دعا کنند که ثروتمند شود میگویند: «خداوند
________________________________________
1- سفینة البحار، ج 5، ص 269
ص: 120
دولت ابراهیم عطا کند»؛ امّا آیا ثروتمند بودن امری ناپسند و مذموم است، یا پسندیده و ممدوح میباشد؟
در جامعه ما دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد که یکی جانب افراط را طی کرده، و دیگری راه تفریط را پیموده است. عدّهای بطور کلّی ثروت را ضدّ ارزش، و ثروتمند را انسانی غیر ارزشی میپندارند، و در مقابل، برخی آن را بسیار خوب میدانند. کدام نظریّه حق است؟
پاسخ این سؤال را حضرت علی علیه السلام در خطبه 209 نهجالبلاغه داده است.
توضیح اینکه: حضرت وارد بصره شد. در آنجا دوستی به نام «علاء بن زیاد» دارد، که انسانی با معرفت و با شخصیّتی است. به حضرت اطّلاع دادند که علاء بیمار شده است. حضرت فرمود: «به عیادتش برویم». عیادت یکی از آداب ارزشمند اسلامی است که در روند درمان بیمار بسیار مؤثّر است؛ چرا که عیادت باعث تقویت روحیه بیمار میشود، و 50% سلامتی بیمار در تقویّت روحیه اوست. حضرت و همراهان به سمت خانه علاء حرکت کردند. وقتی به خانه او رسیدند، مشاهده کردند که علاء دارای خانهای بسیار وسیع است. حضرت در کنار بستر علاء نشست و پس از احوالپرسی مختصر به علاء فرمود: «این خانه بزرگ در روز قیامت بیشتر مورد نیاز توست»؛ یعنی چرا خانهای به این بزرگی تهیّه کردهای، میتوانستی به خانه کوچکتری قناعت کنی و بقیّه پول آن را صرف بیخانمانها نمایی. سپس فرمود:
«بَلی انْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ: تَقْری فیهَا الضَّیْفَ، وَتَصِلُ فیهَا الرَّحِمَ، وَتُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطلِعَها؛ فَاذا انْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ
؛ آری! اگر بخواهی میتوانی به وسیله آن به آخرت برسی (و سعادتمند شوی) به اینگونه که از میهمانان در آن پذیرایی کنی و صله رحم در آن بجا آوری و حقوق شرعی و الهی آن را بپردازی؛ اگر به وسیله این خانه چنین کنی، به خانه آخرت نایل شدهای!».
ص: 121
امروزه هم اگر ثروتمندان پنج شرط را رعایت کنند، سرمایه آنها ضدّ ارزش نخواهد بود. انسانهای مدیر و مدبّر، اگر با توجّه به پنج شرطی که میآید سرمایهای تهیّه کنند هیچ مشکل شرعی نخواهد داشت:
1. آن را از راه مشروع تهیّه کنند. برای به دست آوردن آن، مرتکب احتکار، رباخواری، امتیازات نامشروع، زد و بند، رشوهخواری و مانند آن نشده باشند.
2. درآمدشان را در همین کشور سرمایه گذاری کرده، و آن را روانه بانکهای خارجی نظیر سوئیس و دبی و دیگر کشورها ننمایند.
3. حق و حقوق شرعی و قانونی آن را بپردازند. نه در پرداخت وجوهات شرعیّه کوتاهی کنند، و نه از مالیات عادلانه شانه خالی نمایند.
4. سرمایه خود را احتکار نکنند، بلکه به وسیله ثروت خود، تولید کار کرده و جوانان بیکار را دعوت به کار و فعالیّت نموده، و گوشهای از مشکلات بیکاری را حل نمایند.
5. زندگانی تجمّلاتی و پر از تشریفات برای خود و اطرافیان فراهم نکرده، و در عمل مشوّق و مروّج روحیه اشرافیگری نباشند.
اگر ثروتمندی این پنج شرط را رعایت کند هر چه ثروت داشته باشد، مشکلی نخواهد داشت؛ زیرا ثروت چنین انسانی در حقیقت در اختیار جامعه است.
فراوان شدن این نوع ثروتها نه تنها ضدّ ارزش نیست و لطمهای به جایی نمیزند، که ارزش محسوب میشود و مفید به حال جامعه خواهد بود. امّا اگر یک یا دو یا همه شرایط مذکور نادیده گرفته شود، باید درباره چنان ثروتی حسّاسیّت به خرج داد.
اگر حضرت خدیجه کبری علیها السلام ثروت کلانی داشت، اصول فوق در آن رعایت شده بود، و همه را در راه نشر و تبلیغ اسلام قرار داد.
حضرت علی علیه السلام ثروت حلالی تهیّه کرد، تا آنجا که هزار برده را با پول
ص: 122
حاصل از دسترنج شخصی خود آزاد کرد(1) و نخلستانهای متعدّد و قناتهای مختلفی را احداث و برخی از آنها را وقف نمود.(2) و هنگامی که چشم از جهان پوشید، چیزی از خود به جای نگذاشت.
________________________________________
1- این روایت در کتب مختلف نقل شده است؛ از جمله مرحوم علّامه مجلسی رحمه الله در بحارالانوار، ج 41، صفحات 32 و 37 و 43 و 58 و 102 و 110 و 130 و 133 و 138 آن را نقل فرموده و طبق برخی از روایات این کار در زمان حیات رسول اللَّه صلی الله علیه و آله رخ داده است
2- وسائل الشیعه، ج 13، احکام الوقوف والصدقات، باب 10، ح 4؛ فروغ ولایت، ص 298
ص: 123
ص: 124
ص: 125
فصل هشتم:
اشاره
ملکوت* گامی تارهایی *
31-01-2022, 21:15
معاد و جهان پس از مرگ
اسلام به دو اصل اهمیّت فوق العادهای داده است؛ اصل توحید و اصل معاد.
اگر این دو اصل در وجود انسان زنده شود، و خدای عالم هستی را باور کند، که روزی به اعمال او حسابرسی خواهد نمود، نیازی به دادگاه نخواهد بود. زیرا انسانی که خداوند را همه جا حاضر و ناظر اعمال خویش میداند، و معتقد است فرشتگان الهی تمام اعمالش را ثبت و ضبط میکنند، و روزی به تمام اعمال وی- حتّی کوچکترین آنها- رسیدگی خواهد شد، حواسش را جمع میکند. ستم نمیکند، به اموال و حقوق دیگران تجاوز نمیکند، آبروی مردم را نمیریزد، و دیگران را تحقیر نمیکند. اگر پلیسی مأمور مراقبت از شخصی شود، و همواره همراه او باشد، و کوچکترین رفتارهای غیر معمول او را به مأموران قضایی گزارش دهد، چنین انسانی هرگز مرتکب کار خلاف نمیشود.
ابراهیم علیه السلام هم قهرمان توحید و یکتاپرستی است (همان گونه که در مباحث گذشته پیرامون آن سخن گفته شد) و هم قهرمان معاد و مؤمن به جهان پس از مرگ است. در این رابطه به آیه 260 سوره بقره توجّه فرمایید:
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَلَکِنْ لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی»؛ و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمایان چگونه مردگان را زنده میکنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاوردهای؟! گفت: آری (ایمان
ص: 126
آوردهام)، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد».
ایمان درجاتی دارد، از جمله علم الیقین، حق الیقین، و عین الیقین. حضرت ابراهیم علیه السلام علمالیقین و حق الیقین دارد، امّا میخواهد به عین الیقین برسد.
بنابراین خداوند با خواستهاش موافقت کرد. بدین جهت در ادامه آیه میخوانیم:
«قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ»؛ فرمود: در این صورت چهار پرنده (از گونههای مختلف) را انتخاب کن، و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)».
در مورد این که آن چهار حیوان چه بودهاند؟ در قرآن مجید چیزی نیامده است؛ امّا از روایات و کتب تفسیر استفاده میشود که چهار نوع مرغ با چهار ویژگی مختلف بودند:
1. طاووس، که مظهر تکبّر و خودنمایی است.
2. خروس، که معروف به شهوترانی است.
3. کبوتر، که شهره بازیگری است.
4. کلاغ، که نماد آرزوهای دور و دراز است، چرا که میگویند کلاغ یکصد سال عمر میکند و هماهنگ با عمر طولانی آرزوهای بلند دارد.
ملکوت* گامی تارهایی *
31-01-2022, 21:15
«ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»؛ سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را صدا بزن، به سرعت به سوی تو میآیند. و بدان که خداوند قادر و حکیم است».
حضرت ابراهیم علیه السلام با انجام این دستور الهی، صحنه معاد را در دنیا مشاهده کرد. و علّت این درخواست ابراهیم علیه السلام این بود که روزی از کنار دریایی عبور میکرد، مشاهده کرد مرداری در کنار ساحل افتاده، نیمی از بدنش در آب دریا و نیم دیگر در خشکی است. حیوانات دریایی آن قسمت از بدن مردار که در دریاست، و حیوانات خشکی آن قسمت که در خشکی است را میخورند.
ص: 127
سپس به فکر فرو رفت که اگر این مردار بدن یک انسان بود، و نصف آن را حیوانات خشکی و نصف دیگر را حیوانات دریا میخوردند، خداوند چگونه آنها را در روز قیامت جمعآوری و مبعوث میکرد؟(1) این همان شبهه معروف آکل و مأکول است که خداوند متعال در این آیه شریفه با زبان مثال آن را بیان کرده است.
این نوع شبهات در حقیقت بی اطّلاعی یا کم خبری از قدرت بیانتها و لایزال خداوند است. شما اگر یک گرم آهن را کاملًا پودر نموده، و با یک خروار خاک مخلوط کنید، سپس آهن ربای قوی به دست بگیرید و در آن خاکها بچرخانید، تمام آهن پودر شده جذب آهنربا میشود. خداوندی که چنین قدرتی به آهنربا داده، آیا خود از یافتن اجزای بدن انسان در نقاط مختلف زمین، و خلقت و آفرینش مجدّد آن عاجز است؟!
ملکوت* گامی تارهایی *
08-02-2022, 20:29
درسها و نکتهها
اشاره
آیه شریفه فوق درسها و نکتههای متعدّدی دارد، که باید آنها را فرا گرفت.
1. معاد جسمانی
برخی از معتقدان به جهان آخرت میگویند: «در روز قیامت روح انسان حاضر شده و مورد بازخواست قرار گرفته، و سپس پاداش داده میشود، یا مجازات میگردد. امّا جسم انسان، که نابود شده، قابل بازگشت نیست. و در یک جمله، معاد روحانی است، نه جسمانی!».
این سخن به شهادت آیات فراوانی از قرآن مجید، از جمله آیه مورد بحث،
________________________________________
1- التبیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 326؛ البتّه آنچه که در متن آمده یکی از احتمالات چندگانهای است کهمفسّران ذکر کردهاند؛ شرح بیشتر را در همان کتاب مطالعه فرمایید
ص: 128
باطل است. چرا که انسان با این جسم خاکی عبادت کرده، یا مرتکب گناه شده است، و روح به اتّفاق این جسم بهطور مشترک، بندگی یا معصیت کردهاند، پس باید هر دو با هم در جهان آخرت پاداش گرفته یا مجازات شوند. راستی مگر منکران معاد جسمانی قرآن نمیخوانند، یا مرتکب تفسیر به رأی شدهاند؟ به آیات 78 تا 81 سوره یس توجّه فرمایید:
«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ* قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ* الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنْتُمْ مِّنْهُ تُوقِدُونَ* أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَی وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ»؛ و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است؟! بگو: همان کسی آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او نسبت به هر مخلوقی داناست.
همان کسی که برای شما از درخت سبز، آتش آفرید و شما به وسیله آن، آتش میافروزید. آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده، قادر نیست همانند آنان را بیافریند؟! آری (میتواند)، و او آفریدگار آگاه است».
نتیجه اینکه معاد تنها روحانی نیست، بلکه هم روحانی است و هم جسمانی.
ملکوت* گامی تارهایی *
08-02-2022, 20:29
2. تفسیر عرفانی
برخی از عرفا برای آیه شریفه، تفسیری عرفانی ارائه کردهاند. هر چند نمیتوان آن را کاملًا به آیه مذکور نسبت داد، امّا طرح آن به عنوان یک احتمال اشکالی ندارد. آنها میگویند: «اگر میخواهید مؤمن واقعی شوید باید از چهار صفت اجتناب ورزید: صفت خودخواهی و کبر و غرور که طاووس نماد آن است را در خود ذبح کنید. هوسرانی و هوسبازی که خروس نماد آن است را از بین ببرید. بازیگری و خودنمایی که کبوتر نماد آن است را در خود بکشید.
ص: 129
آرزوهای طولانی که کلاغ نماد آن است را در وجود خود نابود کنید. اگر این چهار صفت رذیله را در وجود خود ذبح کنید مؤمن واقعی خواهید شد و به مرحله اطمینان و یقین میرسید».(1)
ملکوت* گامی تارهایی *
13-02-2022, 16:20
3. آثار ایمان به معاد
ایمان به معاد مشکلات جوامع انسانی را حل کرده، و آثار فراوانی در زندگی شخصی و اجتماعی انسان خواهد داشت. سختیهای زندگی ما انسانها، به خاطر عدم ایمان به معاد و حساب و کتاب است.
قبل از انقلاب جهت تبلیغ به تهران رفته، و روزهای پنجشنبه و جمعه منبر میرفتم. فکر کردم کار فرهنگی ریشهداری انجام دهم. بدین منظور هر روز جمعه یک حدیث با ترجمه و ذکر منبع و شرح مختصری نوشته و فتوکپی آن را گرفته، در اختیار حضّار مجلس- که عموماً جوان بودند- گذاشته، سپس پیرامون آن سخن میگفتم. بعداً پیشنهاد شد که مسابقهای جهت حفظِ احادیثِ مطرح شده، برگزار و به برندگان آن جوایزی داده شود. روز امتحان تعیین، و عدّه زیادی شرکت کردند. قرار شد شرکتکنندگان، چهل حدیث با اعراب و ترجمه و ذکر منبع آن بنویسند. بسیاری از شرکتکنندگان برنده شدند. و جالب اینکه تعدادی از شرکتکنندگان حدیث را با یک رنگ، اعراب آن را با رنگ دیگر، و ترجمه و منبع آن را با رنگهای متفاوت نوشتند. جایزهها را، که به وسیله تاجر نیکوکاری تهیّه شده بود، تقسیم کردیم. سپس برای ارائه گزارشی از چگونگی مسابقه و نفرات برنده و اهدای جوایز، به آن فرد نیکوکار پیشنهاد دادیم که نام ایشان را هم به عنوان تهیّهکننده جوایز بنویسیم، او فکری کرد و گفت: «ننویسید! اگر اینجا بنویسید میترسم آنجا که باید بنویسند، نوشته نشود!».
________________________________________
1- تفسیر نمونه، ج 2، ص 360
ص: 130
این جملات، تراوش فکر یک انسان معتقد به معاد بود. او میترسید که با این کار عملش شائبه ریا پیدا کند، و مورد پذیرش خداوند قرار نگیرد.
ملکوت* گامی تارهایی *
13-02-2022, 16:21
تأثیر ایمان به معاد در زندگی حضرت علی علیه السلام
معاد در زندگی اولیای الهی ظهور و بروز فراوانی دارد، چرا که ایمان آنان به معاد فوقالعاده بالاست.
برای این منظور به خطبه 224 نهجالبلاغه، که حاوی دو داستان عجیب و برخورد حاکی از شدّت ایمان امام علی علیه السلام به معاد است، اشاره میکنیم.
حضرت در ابتدای خطبه و قبل از پرداختن به آن دو جریان، در جملات زیبا و تکاندهندهای چنین میفرماید:
«واللَّهِ لَانْ ابیتَ عَلی حَسَکِ السَّعْدانِ مُسَهَّداً، اوْ اجَرَّ فِی الْاغْلالِ مُصَفَّداً، احَبُّ الَیَّ مِنْ انْ ألْقَی اللَّهَ وَرَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ ظالِماً لِبَعْضِ الْعِبادِ، وَغاصِباً لِشَیْءٍ مِنَ الْحُطامِ، وَکَیْفَ اظْلِمُ احَداً لِنَفْسٍ یُسْرِعُ الَی الْبِلی قُفُولُها، وَیَطُولُ فِی الثَّری حُلُولُها؟!
؛ سوگند به خدا اگر شب را بر روی خارهای «سعدان» بیدار به سر برم! و یا در غلها و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده، و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم، آن هم برای جسمی که تار و پودش به سرعت به سوی کهنگی پیش میرود (و از هم میپاشد) و مدّتهای طولانی در میان خاکها میماند».
ملکوت* گامی تارهایی *
13-02-2022, 16:21
علی علیه السلام و تقاضای بیمورد عقیل
سپس به داستان برادرش «عقیل»(1) اشاره کرده، میفرماید:
________________________________________
1- ابوطالب چهار پسر داشت، که هر کدام با یکدیگر 10 سال فاصله سنّی داشتند. اسامی آنها به ترتیب سن عبارت است از: 1. طالب. 2. عقیل. 3. جعفر. 4. علی علیه السلام. ابوطالب« عقیل» را بسیار دوست میداشت، از همینرو پیامبر به عقیل میفرمود:« من از دو جهت تو را دوست دارم: یکی از نظر خویشاوندی، و دیگر بهخاطر آنکه میدانم عمویم ابوطالب تو را سخت دوست میداشت».
عقیل در جنگ موته همراه برادرش جعفر شرکت داشت، و از« انساب» عرب و سرگذشت آنها در ایّام جاهلیت از همه داناتر، و در مناظرات سخت حاضرجواب بود. در مورد اینکه قبل از شهادت امیرمؤمنان علی علیه السلام نزد معاویه رفت یا پس از آن، در میان مورّخان اختلاف نظر است؛ ولی محقّقان معتقدند پیش از شهادت نبوده است( ترجمه گویا و شرح فشرده بر نهجالبلاغه، ج 2، ص 597)
ص: 131
به خدا قسم! عقیل برادرم را دیدم که به شدّت فقیر شده بود، و از من میخواست که یک مَن از گندمهای شما را (بر خلاف موازین) به او ببخشم.
کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده، و بر اثر فقر رنگشان دگرگون گشته، و گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود!
ملکوت* گامی تارهایی *
17-02-2022, 16:09
عقیل باز هم اصرار کرد، و چند بار خواستهاش را تکرار نمود، من به او گوش فرا دادم! خیال کرد دینم را به او میفروشم! و به دلخواه او قدم برمیدارم، و از راه و رسم خویش دست میکشم! (امّا من برای بیداری و هشدار به او) آهنی را در آتش گداختم، سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم (توجّه کنید حضرت آهن را به بدن او نزد، بلکه آن را نزدیک بدنش برد) تا با حرارت آن عبرت گیرد، (ناگهان) نالهای همچون بیمارانی که از شدّت درد مینالند سر داد، و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای عقیل! زنان سوگمند در سوگ تو بگریند! از آهن تفتیدهای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ناله میکنی! امّا مرا به سوی آتشی میکشانی که خداوند جبّار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است. تو از این حرارت مینالی و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟!».(1)
________________________________________
1- عقیل داستان خود را برای معاویه چنین نقل میکند:
« زندگی بر من سخت شده بود، فرزندانم را جمع کردم و به نزد برادرم علی علیه السلام رفتم. گرسنگی در قیافه فرزندانم هویدا بود، به من فرمود:« شب بیا تا چیزی به تو بدهم». شب یکی از فرزندانم دست مرا گرفت، و به سوی او برد. پس از نشستن، امام به فرزندم دستور داد از آنجا خارج شود. سپس به من گفت:« بگیر!» من خیال کردم کیسهای از طلا است، دستم را دراز کردم، ناگاه احساس کردم که پاره آهن داغی است ... صدایم بلند شد. به من فرمود:« مادرت برایت گریه کند. این آهنی است که آتش دنیا آن را داغ کرده است. من و تو چگونه خواهیم بود آنگاه که به زنجیرهای جهنّم کشیده شویم؟» آنگاه این آیه را قرائت کرد:« إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ»( غافر، آیه 71) سپس فرمود:« بیش از آنچه خداوند برای تو قرار داده، نزد من نیست».
عقیل میگوید: پس از نقل این جریان، معاویه در شگفتی فرو رفت و گفت:« هیهات هیهات عقمت النساء ان یلدن مثله؛ دیگر زنان همانند علی نخواهند زایید»( شرح ابن ابیالحدید، ج 11، ص 253)
ص: 132
بهراستی علی علیه السلام چه میکند، و دیگران چگونه رفتار میکنند؟ ایمان علی به او اجازه نمیدهد موادّ غذایی مختصری را به برادر فقیر و نیازمند و عیالمند و نابینایش بر خلاف ضوابط بدهد، امّا زمامداران بیایمان دنیا چنان رانتخواریهایی میکنند که انسان از بیان آن شرم میکند. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
ملکوت* گامی تارهایی *
17-02-2022, 16:39
علی و هدیه شبانه!
حضرت سپس به داستان «اشعث بن قیس» منافق- که عامل بسیاری از مفاسد و اختلافات دوران کوتاه خلافتش بود- اشاره میکند. اشعث با کسی اختلاف داشت، و پرونده این اختلاف نزد حضرت علی علیه السلام بود، و قرار بود روز بعد در مورد آن قضاوت کند. حضرت میفرماید:
«از سرگذشت عقیل شگفتآورتر داستان کسی است که نیمهشب ظرفی سرپوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به درب خانه ما آورد. ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفّر شدم. گویا آن را با آب دهان مار، یا استفراغش خمیر کرده بودند! لذا نگاه تندی به او افکندم و گفتم: «آیا این کاسه حلوا رشوه است؟ یا صدقه؟ یا زکات؟ علی، نه اهل رشوه است تا به سبب آن بر خلاف حق
ص: 133
قضاوت کند، و نه اهل صدقه و زکات، که اینها بر بنیهاشم حرام است».
اشعث که از این برخورد قاطع و تند امیر زمامداران، دست و پای خود را گم کرده بود، گفت: نه، هیچ کدام نیست، بلکه هدیه است! هر مسلمانی حق دارد به مسلمان دیگر هدیه دهد. (این کار در واقع کلاه شرعی بود که متأسّفانه در عصر ما نیز صورت میگیرد، و رشوهخواری، تحت عناوینی از قبیل: هدیه، انعام، شیرینی، حق و حساب و مانند اینها تحقّق میپذیرد).
حضرت که چهره هزار رنگ اشعث را میشناخت، به نیّت واقعی او واقف گشته، فرمودند: اشعث! آیا دیوانه شدهای؟! یا عقلت را از دست دادهای؟! یا هذیان میگویی؟! تو نیمه شب با این کاسه حلوا میخواهی علی را بفریبی، و او را به ظلم دعوت کنی، تا فردا به نفع تو حکم دهد! اشعث تو مرا با خود مقایسه کردهای! بگذار تا خود را بشناسانم: «اشعث این حلوا که سهل است چون این حلوایی که من دیدم، گویا با آب دهان مار مخلوط گشته (اگرچه ظاهری زیبا دارد؛ ولی باطنش بسیار کثیف است.) به خدا قسم اگر آسمانهای هفتگانه را به علی دهند تا بر مورچهای ظلم کند، چنین نخواهد کرد».
حال، آیا دنیا با چنین زمامداری امن و امان است، یا جهانی که حاکمانش، هستی کشور خویش را در مقابل یک زن آلوده مصالحه میکنند!؟ این کجا و آن کجا!
آری! ایمان به معاد آثار گرانقدری دارد که اگر پرتوی از آن در جامعهای باشد، از رانتخواری (1)، تبعیضهای ناروا، ظلم و ستم، پروندههای فراوان اختلافات و درگیریها، رشوهخواری، و پایمال کردن حقوق دیگران، و مانند آن اثری نخواهد بود.
حضرت پس از بیان این دو داستان عجیب، جملهای بسیار زیبا و سرشار از عدالت به زبان میآورد، که جز علی علیه السلام کسی نمیتواند بگوید، و شایسته است
________________________________________
1- منظور از رانتخواری گرفتن امتیازات ویژهای از حکومت است
ص: 134
این جملات با آب طلا نوشته و در تمام ادارات در مقابل چشمان مسؤولان آن نصب شود. میفرماید:
«وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا، عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا؛
به خدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه با آنچه در زیر آسمانهاست (همه جهان هستی) را به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچهای نافرمانی کنم، هرگز چنین نخواهم کرد! (چرا که) دنیای شما، از برگ جویدهای که در دهان ملخی باشد نزد من خوارتر و بیارزشتر است!».
ملکوت* گامی تارهایی *
01-03-2022, 16:19
آیةاللَّه العظمی بروجردی رحمه الله از زبان یکی از یاران
یکی از یاران و همراهان استاد ما، آیةاللَّه العظمی بروجردی رحمه الله در مدح و توصیف معظّم له میگفت: «ایشان قیامت را باور کرده است!» این جمله در توصیف مرجع تقلید بزرگی همچون ایشان در بدو نظر شاید جمله ساده و سبکی به نظر برسد، امّا با دقّت و اندیشه، بزرگی و عظمت آن ظاهر میگردد.
اگر مردم قیامت را باور داشتند، لازم نبود طلبکار به سراغ بدهکار برود، بلکه ترس از دادگاه الهی در قیامت بدهکار را به دنبال طلبکار میفرستاد! باور قیامت باعث میشود که مجرم به دنبال پلیس و دستگاه قضایی باشد تا با اجرای قانون مجازات، بار او را سبک کند.
***
ملکوت* گامی تارهایی *
01-03-2022, 16:20
فصل نهم:
اشاره
بنای خانه کعبه
یکی دیگر از امتیازات مهمّ حضرت ابراهیم علیه السلام، قهرمان بتشکن، تجدید بنای خانه کعبه است. کعبه در زمان حضرت آدم علیه السلام ساخته شد،(1) امّا به هنگام طوفان نوح علیه السلام ویران گشت، و ابراهیم خلیل علیه السلام از سوی خداوند جلیل مأموریّت یافت آن را تجدید بنا کند.
به شهادت آیه شریفه: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُدًی لِلْعَالَمِینَ»(2) کعبه اوّلین معبد در جهان است، و قبل از آن هیچ عبادتگاهی وجود نداشته است.
سؤال: چرا همه مسلمانان به هنگام نماز باید به سمت کعبه بایستند؟
________________________________________
1- شاهد این مطلب در آیات قرآن مجید یافت میشود، که به دو نمونه آن اشاره میشود:
الف) آیه 127 سوره بقره که طبق مضمون آن، حضرت ابراهیم علیه السلام به کمک اسماعیل علیه السلام فرزندش پایههای خانه کعبه را بالا برد. یعنی پایههای آن از زمانهای سابق موجود بود، و حضرت همان را تعمیر و بازسازی کرد، و خود شالوده کعبه را نریخت.
ملکوت* گامی تارهایی *
03-03-2022, 17:07
ب) خداوند در آیه 37 سوره ابراهیم، به نقل از آن حضرت میفرماید:« خانوادهام را در کنار خانهات گذاشتم»؛ اگر ابراهیم علیه السلام بنیانگذار خانه کعبه بود، این مطلب چه معنایی دارد؟ نتیجه این که بنیان اصلی کعبه را حضرت آدم علیه السلام نهاد، و ابراهیم خلیل علیه السلام آن را بازسازی کرد
2- سوره آل عمران، آیه 96؛ ترجمه:« نخستین خانهای که برای مردم( و نیایش خداوند) بنا نهاده شد، هماناست که در سرزمین مکّه است، که پربرکت، و مایه هدایت جهانیان است»
ص: 138
جواب: زیرا کعبه قدیمیترین معبد در جهان است؛ بنابراین همه مسلمانان در سراسر کره زمین بر گرد آن به نماز ایستاده، و به پرستش خداوند میپردازند.
مقدّمات ساختن کعبه
خداوند متعال در آیات 37 تا 41 سوره ابراهیم، مقدّمات ساختن کعبه را بیان میکند. توضیح این که: حضرت ابراهیم علیه السلام دو همسر به نامهای «ساره» و «هاجر» داشت. ساره همسر اوّل، و هاجر که کنیزی بود، همسر دوم حضرت محسوب میشد. آن حضرت از هیچ کدام صاحب فرزند نشد. در سنّ کهولت و پیری، از خداوند تقاضای فرزند کرد. خداوند دعایش را مستجاب نمود.
ابتدا پسری از هاجر متولّد شد که نام او را اسماعیل نهادند، سپس خداوند به ساره هم پسری عنایت کرد و نام اسحاق برای او انتخاب شد.
هنگامی که هاجر بچّهدار شد و هنوز ساره صاحب فرزند نشده بود، ناراحت و غمگین شد، در نتیجه از حضرت ابراهیم علیه السلام تقاضا کرد هاجر را از نزد او ببرد.
خداوند به ابراهیم علیه السلام دستور داد که هاجر را با فرزند شیرخوارش به سرزمین مکه ببرد. فاصله شام تا مکّه زیاد بود. مکّه در آن زمان آب و آبادی نداشت، بلکه یک بیابان خشک و سوزان بود. طبق برخی از روایات، جبرئیل قافله کوچک ابراهیم و هاجر و اسماعیل علیهم السلام را همراهی کرد، و مرکبی در اختیار آنها گذاشت.
پس از طیّ این مسیر طولانی به جوار خانه کعبه رسیدند، یک درخت در وسط بیابان خشک و بی آب و علف بود. چادری بر روی آن انداخت، و هاجر و اسماعیل را با مقداری آب و غذا در آنجا گذاشت. هاجر گفت: ابراهیم! من زنی تنها، با این بچّه شیرخوار در وسط این بیابان خشک و سوزان و بی آب و علف، چه کنم؟ ابراهیم فرمود: آن کس که فرمان داد تو را به اینجا بیاورم، از تو حمایت خواهد کرد.
ص: 139
ملکوت* گامی تارهایی *
03-03-2022, 17:07
چاه زمزم
ابراهیم علیه السلام خداحافظی کرد و رفت. هاجر و اسماعیل علیهما السلام مختصر آب و غذا را مصرف کردند. اکنون نه غذا دارند و نه آب، مادر شاید بتواند در مقابل تشنگی و گرسنگی مقاومت کند، امّا تشنگی و گرسنگی طفل شیرخوارش را نمیتواند تحمّل کند. در کنار کوه مروه ایستاده بود. سرابی در سمت کوه صفا توجّهش را به خود جلب کرد، به امید یافتن آب به سوی آن حرکت کرد. امّا هنگامی که به کوه صفا رسید از آب خبری نبود. از آنجا نگاهی به سمت کوه مروه کرد، سرابی در آن سمت مشاهده نمود. به سوی کوه مروه حرکت کرد، وقتی به مروه رسید خبری از آب نبود. این رفت و آمد هفت بار تکرار شد (سعی صفا و مروه و دیگر برنامههای حج، جنبه نمادین از تاریخ زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام و خانوادهاش دارد). هاجر نگران و ناامید به سمت کودک شیرخوارش، که او را در محلّ فعلی چاه زمزم رها کرده بود، حرکت کرد. نزدیکتر که شد شاهد جوشش آبی از زیر پای اسماعیل شیرخوار شد! باور نمیکرد. نکند این هم سراب باشد، جلوتر آمد، یقین پیدا کرد که این بار سراب نیست. فرزند شیرخوارش را سیراب کرد، سپس خود آب نوشید، و مقداری خاک در اطراف آب ریخت تا آب در گودالی جمع شود و چند روزی ذخیره داشته باشند، غافل از این که به لطف الهی قرار است این چشمه همواره بجوشد، و عامل آبادی مکّه گردد. در لغت عرب به جمع و جور کردن چیزی، هم «ضمّ» میگویند و هم «زم»، بنابراین آن چشمه «زمزم» نام گرفت.
با پدید آمدن آن چشمه، پرندگان (که هر جا چشمهای بیابند و آبی پیدا کنند به آنجا میروند) به سمت چاه زمزم حرکت کرده، تا از آب آن استفاده کنند.
ملکوت* گامی تارهایی *
03-03-2022, 17:07
هنگامی که قبیله جرهم- که در صحرای عرفات بود- رفت و آمد پرندگان را به سمت کعبه مشاهده کردند، مطمئن شدند که آنجا آبی وجود دارد، از اینرو
ص: 140
بهسوی کعبه و محلّ نزول پرندگان کوچ کردند. ناگهان در وسط آن بیابان خشک و سوزان، با چشمه آب زلالی مواجه شدند. از آن عجیبتر، وجود یک زن و نوزاد شیرخوارش در کنار چشمه بود. از هاجر پرسیدند: «خانم! شما با یک کودک شیرخوار، تنها و بیکس، در این بیابان خشک و بیآب و علف چه میکنید؟» گفت: «من همسر ابراهیم خلیل علیه السلام و این فرزندم اسماعیل است که به فرمان خدا اینجا منزل کردهایم». گفتند: «اجازه میدهید در اینجا سکونت کنیم؟»، گفت: «مانعی ندارد».
ملکوت* گامی تارهایی *
05-03-2022, 18:05
قبیله جرهم نیز در کنار چشمه زمزم ساکن شدند. هر یک از اعضای قبیله یکی دو گوسفند به هاجر دادند، بدینوسیله اموال زیادی برای او و فرزندش جمع شد. هاجر اکنون دیگر نه غصّه تنهایی را میخورد، و نه نگران تشنگی خویش و فرزندش میباشد، و نه مشکل غذا و سیر کردن شکم خود و فرزندش را دارد. با این مقدّمه به تفسیر آیات مورد بحث میپردازیم:
«رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ»؛ پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآب و علفی، در کنار خانهای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند».
حضرت در این قسمت از آیه شریفه، هدف از اسکان دادن هاجر و اسماعیل علیهما السلام را در کنار خانه کعبه، اقامه نماز بیان میکند. و این نشانگر اهمیّت فوقالعاده و وصفناشدنی نماز- که بهترین نوع راز و نیاز با خداست- میباشد.
حضرت پس از بیان هدف از مأموریّت مذکور، دست به دعا برمیدارد، تا در حال حاضر که نمیتواند در کنار همسر و فرزند دلبندش باشد، و مشکلات آنها را از نزدیک حل کند، لااقل دعایش بدرقه راه آنها باشد. فرمود:
«فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ»؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجّه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده، شاید
ص: 141
آنان شکر تو را به جای آورند».
ملکوت* گامی تارهایی *
05-03-2022, 18:05
دعای ابراهیم خلیل علیه السلام مستجاب شد، و به زودی همسر و فرزندش از تنهایی درآمده، و روز به روز بر عمران و آبادی مکّه افزوده شد، و میوهها و ثمرات به سمت کعبه سرازیر گشت، به گونهای که اکنون انسان باور نمیکند که این شهر آباد و سرسبز، همان سرزمین خشک و بیآب و علف است. همه جای مکّه را درخت کاشتهاند، حتّی صحرای عرفات (که تا چند سال قبل خشک و سوزان بود، و حجّاج حتّی داخل خیمهها تحمّل ماندن نداشتند) تبدیل به باغ بزرگ و سرسبزی شده است. علاوه بر این که قلبهای مردم سراسر دنیا متوجّه آن شده، و هر ساله میلیونها زائر برای زیارت آن خانه مقدّس و مبارک، رنج سفر را بر خود هموار میکنند. و این اقبال، بهخصوص بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران در کشور ما، چند برابر شده است، به گونهای که هم اکنون اگر کسی ثبت نام کند 18 سال باید در نوبت بماند تا توفیق تشرّف یابد. عدّهای از مسلمانان آرزویشان این است که همه زندگی خود را بدهند و یک بار توفیق زیارت کعبه نصیبشان شود. و اینها همه از برکت دعای ابراهیم علیه السلام بود.
ملکوت* گامی تارهایی *
09-03-2022, 17:14
حضرت سپس، انگیزه خالص و صاف و خالی از ریای خود را چنین بیان میکند:
«رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ»؛ پروردگارا! تو آنچه را که پنهان کرده و یا آشکار میسازیم؛ میدانی و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست».
خدایا! آنچه برای من مهم بود جلب رضا و انجام فرمان تو بود. پس به هیچ عنوان نگران نبودم که یک زن تنها و کودکی شیرخوار در آن بیابان خشک و سوزان چه خواهند کرد، بلکه چون تو راضی به آن بودی، با توکّل بر تو فرمانت را بجا آوردم. در آیه بعد میفرماید:
ص: 142
«الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ»؛ ستایش مخصوص خدایی است که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ به یقین پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست».
خدایا! از تو به خاطر استجابت دعایم، و دو فرزندی که به من عنایت کردی متشکّرم. هرگز در استجابت دعا ناامید نشدم، چرا که یقین داشتم تو دعاهای مرا میشنوی. حضرت سپس چند دعا میکند:
«رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ* رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»؛ پروردگارا! مرا برپادارنده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)؛ پروردگارا! دعای مرا بپذیر؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روزی که حساب برپا میشود، بیامرز!».
ملکوت* گامی تارهایی *
09-03-2022, 17:14
درسها و نکتهها
1. خداوند وقتی که اراده میکند دعایی را مستجاب کند، چه عالی مستجاب مینماید. آن بیابان سوزان کجا و مکّه آباد، با آن همه هتلهای سر به فلک کشیده، و امکانات کجا؟ امکانات فوقالعادهای که گاه انسان در فصل تابستان سوزان عربستان در داخل اطاقهای خنک هتلها سرما میخورد! تمام کوههای مکّه بهتدریج جهت احداث بنا و ایجاد ساختمان تراشیده و آماده میشود.
2. گاه برخی حوادث، ظاهری تلخ امّا باطنی شیرین و سرشار از رحمت الهی دارد. کوچ ابراهیم علیه السلام و همسر و فرزندش به مکّه، ظاهری تلخ و دشوار داشت؛ امّا برکات آن تا قیام قیامت ادامه دارد. بنابراین، اگر ظاهر برخی از دستورات دینی تلخ و دشوار است، نباید ناراحت شویم؛ چرا که باطن آن قطعاً شیرین و سرشار از رحمت پروردگار است.
3. کسی را که خداوند میخواهد عزیز کند نمیتوان او را ذلیل کرد، هر چند
ص: 143
ملکوت* گامی تارهایی *
17-03-2022, 20:19
تمام ما سوی اللَّه (غیر خدا) دست در دست یکدیگر بدهند. شاید ساره قصد داشت با تبعید هاجر و فرزندش از شام، آنها را دچار زحمت و سختی نموده، و در نهایت از چشم ابراهیم علیه السلام بیندازد؛ امّا خداوند اراده کرد آنها را عزیز کند.
بدین جهت، آنها نه تنها از چشم ابراهیم خلیل علیه السلام نیفتادند، بلکه نام آنها در کنار کعبه جاودانه شد، و هر کس به زیارت آن خانه مقدّس مشرّف میشود، یاد و خاطره آنها را گرامی میدارد. از عجایب این که: در ضلع شمالی کعبه، حجر اسماعیل علیه السلام به صورت یک نیمدایره با مساحت حدود صد متر وجود دارد، که مدفن حضرت اسماعیل و هاجر علیهما السلام است، و حجّاج به هنگام طواف نباید از داخل آن دور بزنند، بلکه باید از پشت آن حرکت کنند، یعنی حجر اسماعیل مانند کعبه باید داخل محدوده طواف قرار گیرد. آری! اگر خداوند اراده کند کسی را عزیز کند، هیچ کس نمیتواند بر خلاف آن عمل نماید.
برادران حسود یوسف علیه السلام او را در چاه انداختند تا نابودش کنند، امّا در همان چاه پایههای سلطنت و عزّت و سربلندی حضرت یوسف علیه السلام بنا شد.
ملکوت* گامی تارهایی *
17-03-2022, 20:19
بنیامیّه، و در رأس آنها معاویه، تلاش گسترده و فراوانی کردند که نام علی علیه السلام را از صحنه گیتی محو کنند، و بدین منظور لعن و نفرین بر علی علیه السلام را بر فراز منابر سنّت کرده، و این کار را به صورت یک فرهنگ درآوردند، و هفتاد سال بر آن اصرار و مداومت ورزیدند و صدای هر کس که در فضل علی علیه السلام سخن میگفت را در نطفه خفه کردند، و زبان ثناگویان علی علیه السلام همچون میثم تمّار را قطع کردند، امّا موفّق نشدند بر خلاف اراده خدا کاری کنند.
ابن ابی الحدید میگوید: «چه بگویم درباره مردی که دشمنان از حسادت، فضایلش را مخفی نموده و دوستانش از ترس، جرأت ابراز آن را نداشتند، اما امروز فضایلش شرق و غرب عالم را پر کرده است».(1)
________________________________________
1- پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص 313؛ الغدیر، ج 10، ص 271
ص: 144
نه تنها مسلمانان، بلکه پیروان سایر ادیان نیز لب به بیان فضایل علی علیه السلام گشودهاند. جرج جرداق مسیحی، که کتاب ارزشمندی در فضایل علی علیه السلام نوشته، معتقد است: «بانگ عدالت جهانی بشریت از گلوی علی بلند است».
آری! همه دشمنان قصد کردند نام علی را به فراموشی بسپارند، امّا خدای علی اراده کرد که ذکر علی در همه دلها زنده بماند چرا که اراده خدا فوق همه ارادههاست.
دختر سه ساله امام حسین علیه السلام در خرابه شام در کنار کاخ زیبا و خیرهکننده یزید از دنیا رفت. امّا خداوند اراده کرد آن دختر و آن خرابه را عزیز و یزید و کاخش را ذلیل و ویران کند. اکنون به دمشق بروید و ببینید که بارگاه ملکوتی حضرت رقیّه علیها السلام چه عظمت و شکوهی دارد، و چیزی از کاخ یزید و نام و خاطره وی باقی نمانده است.
بازسازی کعبه
حضرت اسماعیل و هاجر علیهما السلام در کنار قبیله جرهم، که اهل یمن و فاتحان حجاز بودند، زندگی خود را میگذراندند. اسماعیل روز به روز بزرگتر و رشیدتر میشد. مادر برایش همسری از قبیله جرهم انتخاب کرد، و بدینسان اسماعیل علیه السلام داماد آنها شد. اکنون دیگر سختیهای دوران کودکی اسماعیل پشت سر گذاشته شده، و آنها زندگی خوبی دارند. ابراهیم علیه السلام چند بار به همسر و فرزندش سر زد. در یکی از سفرها، وقتی که به مکّه آمد، متوجّه شد همسرش هاجر از دنیا رفته است. اسماعیل مرگ مادر را به پدر تسلیت گفت. در این سفر بود که ابراهیم خلیل خطاب به اسماعیل گفت: «اکنون زمان بازسازی خانه کعبه فرا رسیده است. اسماعیل! تو قطعات سنگ را به نزدیکی کعبه بیاور، تا من کار بازسازی خانه را شروع کنم».
ص: 145
اسماعیل از کوههای اطراف خانه خدا، سنگهای مناسب را انتخاب کرده و به کنار کعبه منتقل نمود، و ابراهیم علیه السلام خانه را ساخت. خانهای بسیار ساده، که عظمت و شکوه بسیاری دارد.
حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه میفرماید:
«أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ، إِلَیالْآخِرِینَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ؛ بِأَحْجَارٍ لَاتَضُرُّ وَ لَاتَنْفَعُ، وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَاتَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَیْتَهُالْحَرَامَ «الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیاماً»»
. ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً، وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیَا مَدَراً. وَ أَضْیَقِ بُطُونِ الْأَوْدِیَةِ قُطْراً. بَیْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَ عُیُونٍ وَشِلَةٍ، وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ؛ لَا یَزْکُوبِهَا خُفٌّ، وَ لَاحَافِرٌ وَ لَاظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَیهِ السَّلَامُ وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْنَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَ غَایَةً لِمُلْقَی رِحَالِهِمْ. تَهْوِی إِلَیْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِمِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِیقَةٍ وَ مَهَاوِی فِجَاجٍ عَمِیقَةٍ، وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ، حَتَّی یَهُزُّوامَنَاکِبَهُمْ ذُلُلًا یُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ. وَ یَرْمُلُونَ عَلَی أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ. قَدْ نَبَذُواالسَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ، ابْتِلَاءً عَظِیماًوَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً. وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةًإِلَی جَنَّتِهِ. وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَأَنْهَارٍ وَسَهْلٍ وَقَرَارٍ، جَمَّ الْأَشْجَارِ، دَانِیَ الثِّمَارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَی، مُتَّصِلَ الْقُرَی بَیْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَ أَرْیَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَ رِیَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَی حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ. وَ لَوْ کَانَ الْإِسَاسُ الَمحْمُولُ عَلَیْهَا، وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِها بَیْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ؛ وَ نُورٍ وَ ضِیَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَلَنَفَی مُعْتَلَجَ الرَّیْبِ مِنَ النَّاسِ، وَ لکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ، وَیَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ
ص: 146
قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ. وَلِیَجْعَلْ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَی فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ؛
مگر نمیبینید خداوند انسانها را از زمان آدم تا انسانهای آخرین این جهان، با سنگهایی که نه زیان میرسانند و نه نفع میبخشند، نه میبینند و نه میشنوند آزمایش نموده، و این سنگها را خانه محترم خود قرار داده، و آن را موجب پایداری و پابرجایی مردم گردانیده است.
سپس آن را در سنگلاخترین مکانها، و بیگیاهترین نقاط زمین، و کم فاصلهترین درّهها قرار داد. در میان کوههای خشن، رملهای فراوان، چشمههای کمآب و آبادیهای از هم جدا و پرفاصله، که نه شتر و نه اسب و نه گاو و نه گوسفند هیچ کدام در آن به راحتی زندگی نمیکند.
سپس آدم علیه السلام و فرزندانش را فرمان داد که به آن سو توجّه کنند، و آن را مرکز تجمّع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانید؛ تا افراد از اعماق قلب به سرعت از میان فلات و دشتهای دور، و از درون وادیها و درّههای عمیق، و جزایر از هم پراکنده دریاها، به آنجا روی آوردند، تا به هنگام سعی، شانهها را حرکت دهند و لا الهَ الَّا اللَّه گویان، اطراف خانه طواف کنند، و با موهای آشفته و بدنهای پرگرد و غبار بهسرعت حرکت کنند، لباسهایی که نشانه شخصیّتهاست را کنار انداخته، و با اصلاح کردن موها قیافه خود را تغییر دهند.
این آزمونی بزرگ، و امتحانی سخت و آزمایشی آشکار و پاکسازی و خالص شدنی مؤثّر است، که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشتش قرار داده است.
اگر خداوند خانه محترمش و مکانهای مناسک حج را در میان باغها و نهرها و سرزمینهای هموار و پردرخت و پرثمر، مناطقی آباد و دارای خانه و کاخهای بسیار و آبادیهای به هم پیوسته؛ در میان گندمزارها و باغهای خرّم و پرگل
ص: 147
و گیاه، در میان بستانهای زیبا و پرطراوت و پرآب؛ در وسط باغستانی بهجتزا و جادّههای آباد قرار میداد، به همان نسبت که آزمایش و امتحان سادهتر بود پاداش و جزا نیز کمتر بود.
و اگر پی و بنیان خانه کعبه و سنگهایی که در بنای آن به کار رفته از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنایی بود ...
شک و تردید دیرتر در سینههای (ظاهربینان) رخنه میکرد، و کوشش ابلیس بر قلبها کمتر اثر میگذاشت، و وسوسههای پنهانی از مردم منتفی میگشت.
امّا خداوند بندگانش را با انواع سختیها میآزماید، و با انواع مشکلات دعوت به عبادت میکند، و به اقسام گرفتاریها مبتلا مینماید، تا تکبّر را از قلبهایشان خارج سازد، و خضوع و آرامش را در جان آنها جایگزین نماید، و دروازههای فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و وسایل عفو خویش را به آسانی در اختیارشان قرار دهد».
ملکوت* گامی تارهایی *
17-03-2022, 20:22
دعاهای ابراهیم خلیل علیه السلام
حضرت ابراهیم علیه السلام پس از اتمام بازسازی کعبه دست به دعا برمیدارد و هفت دعا میکند که هر کدام از دیگری بهتر است. میفرماید:
1. «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً»؛ پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده».(1) اوّلین دعا و خواسته ابراهیم خلیل علیه السلام امنیّت شهر مکّه است؛ اگر امنیّت نباشد جامعهها از استحکام لازم برخوردار نخواهد بود؛ زیرا تمام مسائل بر محور امنیّت دور میزند. هنگامی که نیروی انتظامی برای برقراری امنیّت در سطح شهرها و کشور، با اراذل و اوباش برخورد میکند، تا خانواده و ناموسهای مردم احساس امنیّت کنند، صدای رسانههای خارجی بلند شده، و متأسّفانه بعضی از
________________________________________
1- سوره بقره، آیه 126
ص: 148
همفکرانشان در داخل کشور نیز با آنها همصدا میشوند. آیا آنها دوست دارند امنیّت خانوادههای مردم در خطر باشد، امّا اراذل و اوباش احساس خطر نکنند؟
ملکوت* گامی تارهایی *
27-03-2022, 22:20
این نوع برخوردها حقیقتاً جای تعجّب دارد. معنای امنیّت را کسانی درک میکنند که جنگ تحمیلی هشتساله را لمس نمودند. زمانی که صدام ملعون، شهرها را هدف موشکهای دوربرد خود قرار میداد بعضی از مردم حاضر نبودند به حمام بروند؛ زیرا میترسیدند همان زمان مورد حمله موشکی قرار گرفته و در حالی که عریان هستند کشته شوند! برای نماز باید گوشهای از خانه که استحکام بیشتری داشت را انتخاب میکردیم تا به هنگام حمله هوایی کمتر احساس خطر کنیم. اکنون باید هزاران بار خدا را شکر کنیم که امنیّت در کشور ما حکمفرماست. اگر سری به کشورهای ناامن همسایه بزنیم، قدر امنیّت خود را خواهیم دانست.
2. «وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ»؛ و اهل آن را- آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آوردهاند- از ثمرات (گوناگون)، روزی ده».(1) دعای اوّل، جنبه معنوی داشت، و این دعا جنبه مادّی. علّت این که حضرت دعا میکند خداوند به اهل مکّه روزی دهد تا دچار فقر و نیازمندی نشوند، این است که فقر باعث کفر و بیایمانی میشود. فقر زمینهساز انواع مفاسد و جرایم و گناهان (نظیر موادّ مخدر، مفاسد اجتماعی، و ناهنجاریهای اقتصادی) و شایع شدن فقر و فحشا و جرایم است، و اساس خانوادهها را به خطر میاندازد. در نتیجه اسلام توصیه میکند که مسلمانان به گونهای برنامهریزی کنند که حتّی یک فقیر در جامعه نباشد. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر مردم حقوق شرعیّه اموال خود را بپردازند یک مسلمان فقیر باقی نمیماند. (مابقی مسلم فقیراً محتاجاً).(2)
________________________________________
1- سوره بقره، آیه 126
2- وسائلالشیعه، ج 6، ص 4، ح 6
ص: 149
باید به آن سمت حرکت کنیم، تا در نتیجه بتوانیم اخلاق و ایمان جوانانمان را حفظ نماییم.
3. «رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»؛(1) پروردگارا! از ما بپذیر، که تویی شنوا و دانا».
از این دعا استفاده میشود که: «تنها فزونی اعمال مهم نیست، بلکه اعمال مقبول مهم است». دو رکعت نمازی که با حضور قلب خوانده شود و مقبول درگاه الهی قرار گیرد، از هزار رکعت نماز بدون حضور قلب که مقبول درگاه پروردگار قرار نگیرد، بهتر است.
ملکوت* گامی تارهایی *
27-03-2022, 22:20
اگر نیّتها خالص شود اعمال نیز پاک و مقبول میگردد، چرا که خلوص نیّت به اعمال رنگ و جهت میدهد. تصوّر کنید که دو نفر میخواهند در شهری، بیمارستانی بسازند. یکی با خلوص نیّت، و دیگری با ریاکاری. آن که نیّت خالص دارد، محرومترین نقطه شهر را انتخاب کرده، و بهترین مصالح و ابزار را به کار میگیرد، تا ساختمانی محکم و با عمری طولانی، برای محتاجترین مردم ساخته شود. امّا شخص ریاکار، که کاری با نیاز و احتیاج مردم ندارد، ساختمان را در محلّی بنا میکند که بیشتر در دید مردم بوده، و تعریف و تمجید آنها را در پی داشته باشد و استحکام بنا و مصالح خوب و مناسب هم برایش مهمّ نیست، بلکه به دنبال آن است که هر چه زودتر سرهمبندی کند و به هدف و مقصود خود که تعریف و تمجید مردم است، برسد.
4. «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ»؛ پروردگارا! ما را تسلیم (فرمان) خود قرار ده».(2)
________________________________________
1- سوره بقره، آیه 127
2- سوره بقره، آیه 128
ص: 150
تسلیم فرمان پروردگار بودن، و گزینشی برخورد نکردن، بسیار مهم است. این که آنچه از دستورات اسلام که موافق میل و حافظ منافع ماست را بپذیریم، و آنچه مخالف میل و مطامع شخصی ماست را نپذیریم، صحیح نیست.
ملکوت* گامی تارهایی *
01-04-2022, 12:28
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرندبانک و فریاد برآری که مسلمانی نیست
در اوّلین سفری که به حج مشرّف شدم همسفری داشتم که استاد دانشگاه و رئیس بیمارستان شیراز در زمان طاغوت بود. موهای بلند زیبایی داشت.
روزی نزد من آمد و پرسید: آیا میتوانم موهای سرم را نتراشم؟ گفتم: به فتوای آیةاللَّه العظمی بروجردی رحمه الله، که از مراجع تقلید آن زمان بود احتیاط واجب آن است که سرتان را بتراشید. گفت: اگر موهای سرم را بزنم سردرد میگیرم. باز هم باید آن را بتراشم؟ گفتم: در این صورت تراشیدن واجب نیست.
او را در سرزمین منی دیدم که سرش را تراشیده، و کلاهی بر سر نهاده بود.
پرسیدم: چطور شد که سر را تراشیدید؟ گفت: «فکر کردم نکند سردرد بهانهای برای فرار از انجام این حکم الهی باشد، به همین خاطر سر را تراشیدم. یا قانون و آیینی را نباید بپذیریم، و اگر پذیرفتیم باید کاملًا به تمام دستورات آن عمل کنیم. این که تراشیدن موهای سر است، اگر اسلام دستور دهد سرم را از بدن جدا کنم این کار را خواهم کرد!».
خدایا! ما را در مقابل تمام دستوراتت تسلیم کن.
5. «وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَّکَ»؛ و از دودمان ما، امّتی که تسلیم (فرمان) تو باشند به وجود آور».(1)
پنجمین دعای حضرت ابراهیم علیه السلام برای آیندگان است. او نه تنها نگران ایمان و اعتقاد نسل فعلی است، که در اندیشه ایمان و اسلام نسلهای بعدی نیز هست.
لذا میفرماید: «خدایا فرزندان و نوهها و نتیجهها و نسل آنها، همه را تسلیم فرمان
________________________________________
1- سوره بقره، آیه 128
ص: 151
خود گردان». کسانی که به خارج از کشور مهاجرت کرده و در آنجا ساکن میشوند، باید از این دعای حضرت ابراهیم علیه السلام درس بگیرند. زیرا ممکن است دین و اعتقادات خود و خانواده و فرزندانشان را حفظ کنند، ولی اغلب نسل آنها از دست خواهند رفت، و با اسلام خداحافظی خواهند کرد. بدین جهت، باید برنامهای تنظیم کنند که نسلشان بیمه و تضمین شود، و آنها هم تسلیم فرمانهای الهی باشند.
6. «وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»؛ و شیوه عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر، که تویی توبهپذیر و مهربان».(1)
عبادات و دیگر برنامههای دینی باید همان گونه که خداوند فرموده و در شرع مقدّس مشخّص شده انجام شود، و هر کس حق ندارد مطابق میل و سلیقه و علاقه خود آن را انجام دهد. متأسّفانه در عصر و زمان ما برنامههایی دیده میشود که معلوم نیست چه کسانی آن را درست کردهاند و بر چه پایه و اساسی است، و مسلمانان باید مراقب باشند. به عنوان مثال میتوان به ختم انعام اشاره کرد؛ سوره انعام بسیار مهم است تا آنجا که هنگام نزول آن 10 هزار فرشته این سوره را بدرقه میکردند، و ختم و تلاوت آن بسیار ارزشمند است (2)؛ امّا باید مانند سایر سورهها از ابتدا تا انتهای آن تلاوت گردد، و در بین آیات آن چیزی خوانده نشود، و ذکر توسّل و سایر اذکار که مایلند انجام شود قبل از شروع به تلاوت سوره یا پس از پایان یافتن آن انجام شود؛ زیرا اگر هر کس بخواهد دستورات دینی را مطابق میلش بجا آورد، سنگ روی سنگ باقی نمیماند.
ملکوت* گامی تارهایی *
01-04-2022, 12:29
7. «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛ پروردگارا! پیامبری در میان آنها از خودشان
________________________________________
1- سوره بقره، آیه 128
2- تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 365
ص: 152
برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار، قادری)».(1)
همّت حضرت ابراهیم علیه السلام چقدر بلند است. دعایی میکند که پس از سالیان دراز در عصر خاتمالانبیا حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به اجابت میرسد. بنابراین اگر خوب فکر کنیم ما امروز بر سر سفره حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نشستهایم؛ چرا که پیامبر ما از نسل فرزند او اسماعیل علیه السلام و دین ما محصول دعای اوست.
وقتی که انسان در مورد دعاهای حضرت ابراهیم علیه السلام اندیشه میکند به وجد میآید. ما باید دعا کردن را هم از پیامبران و ائمّه علیهم السلام فرا گیریم. آنها فقط به مسائل مادّی نمیاندیشیدند، همان گونه که فقط به فکر خود و نسل حاضر نبودند، امّا ما چگونه دعا میکنیم؟!
صلاح کار کجا ومن خواب کجاببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
ما باید در مورد دعاهای حضرات معصومین علیهم السلام نظیر دعای کمیل حضرت علی علیه السلام، دعای عرفه امام حسین علیه السلام، دعای ابوحمزه امام سجّاد علیه السلام، و دعای افتتاح امام زمان علیه السلام، و سایر دعاهای ارزشمند و دارای مضامین عالی آن بزرگواران، بیشتر مطالعه و تحقیق نموده، و از نحوه دعا کردن آن عزیزان درس عبرت گرفته، و آن را به دیگران انتقال دهیم.
________________________________________
1- سوره بقره، آیه 129
ص: 153
ص: 154
ص: 155
فصل دهم:
اشاره
ملکوت* گامی تارهایی *
01-04-2022, 12:29
داستان ذبح اسماعیل علیه السلام
یکی از بخشهای مهمّ زندگانی ابراهیم خلیل علیه السلام- که بسیار پر رمزو رازست- داستان قربانی و سر بریدن فرزندش اسماعیل علیه السلام است که خداوند متعال در ضمن آیات 101-/ 108 سوره صافّات به آن پرداخته است. توجّه فرمایید:
«فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ»؛ ما او (/ ابراهیم را به نوجوانی بردبار (و صبور) بشارت دادیم».
از آنجا که خداوند میخواهد داستان ذبح اسماعیل علیه السلام را بیان کند، و آن حضرت در این امتحان حلم و بردباری کرد، خداوند به این صفت او اشاره کرده است.
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»؛ هنگامی که او به مقام سعی و کوشش (و حدّ رشد) رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم، پس بنگر رأی تو چیست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت».
اوّل اینکه، از جمله «افعل ما تؤمر» استفاده میشود که حضرت ابراهیم علیه السلام تنها صحنه ذبح اسماعیل علیه السلام را در خواب مشاهده نکرد، بلکه در عالم خواب به وی دستور داده شد که فرزندش اسماعیل را ذبح کند.
ص: 156
ملکوت* گامی تارهایی *
07-04-2022, 17:07
دوم اینکه، خواب انبیا با خوابهای مردم تفاوت دارد؛ خواب انبیا حجّت است، امّا خوابهای مردم حجّیت ندارد. این که فلان کس خواب میبیند در فلان مکان امامزادهای دفن شده، و روح آن امامزاده به او دستور داده که به مردم بگوید برای او گنبد و بارگاهی بسازند اعتباری ندارد. تفاوتی نمیکند که واقعاً چنین خوابی دیده باشد، و یا به اهداف و اغراض مالی و به دست آوردن درآمد و مانند آن، خوابی دروغین ساخته باشد، که از هر دو نمونه کم نیست. در هر حال هیچ یک از خوابهای مردم حجّت نیست، و منشأ عمل واقع نمیشود. امّا خواب انبیا و پیامبران علیهم السلام چنین نیست. خوابی که حضرت ابراهیم علیه السلام در مورد ذبح اسماعیل علیه السلام میبیند، خوابی که حضرت یوسف علیه السلام میبیند،(1) خوابی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مورد فتح مکّه میبیند،(2) و خواب دیگر انبیا همه حجّت است. و در حقیقت یکی از مجاری وحی انبیا خواب است، زیرا همان گونه که فرشته در بیداری بر پیامبران نازل میشود، در خواب هم نازل میگردد.
ملکوت* گامی تارهایی *
07-04-2022, 17:08
سوم اینکه، طبق آنچه در روایات آمده، خواب حضرت ابراهیم علیه السلام چند بار تکرار شد.(3) اوّلین بار در صحرای عرفات بود، بار دیگر در صحرای مشعر الحرام خواب دید، سپس در منی همان خواب تکرار شد، تا این که ابراهیم علیه السلام مطمئن شد که این یک خواب معمولی نیست، بلکه مأموریّتی الهی است که باید انجام دهد.
چهارم اینکه، ابراهیم علیه السلام با ذبح اسماعیل علیه السلام نهایت ایثار را از خود بروز داد.
چون خداوند این فرزند را در سنّ پیری به او داده، و مدّتها (حدود 13 سال) از وی دور بوده، و به فرمان خدا با مادرش به تنهایی در صحرای گرم و سوزان مکّه
________________________________________
1- سوره یوسف، آیه 4
2- سوره فتح، آیه 27
3- تفسیر نمونه، ج 19، ص 111
ص: 157
زندگی کرده است. از اینطور تمام دلبستگی ابراهیم علیه السلام در این دنیا- به حسب ظاهر- به اسماعیل علیه السلام است. امّا اکنون مأموریّت یافته که با دستان خویش سر از بدنش جدا کند. آیا بالاتر از این ایثار تصوّر میشود؟!
پنجم اینکه، نه تنها! ابراهیم خلیل علیه السلام تسلیم محض فرمان خدا بود، که همسرش هاجر و فرزند سیزده سالهاش اسماعیل علیه السلام نیز آماده پذیرش فرمان الهی بودند. بنابراین وقتی که حضرت ابراهیم علیه السلام نظر اسماعیل را در مورد این مأموریّت پرسید، در پاسخ گفت: «هر چه دستور خداست اجرا کن، به خواست خدا صبر خواهم کرد» و هنگامی که اسماعیل علیه السلام مأموریّت پدر را برای مادرش بیان کرد، هاجر خطاب به شوهرش گفت: «ای پیامبر خدا! هر چند اسماعیل حاصل تمام عمر من است، ولی در برابر فرمان خدا راهی جز اطاعت و تسلیم نیست. بنابراین، مأموریّتت را انجام بده». بدینسان هر سه نفر آماده انجام فرمان پروردگار شدند.
ملکوت* گامی تارهایی *
16-04-2022, 16:43
ششم اینکه، ابراهیم خلیل علیه السلام دست فرزند دلبندش را گرفت و با هم به سوی قربانگاه حرکت کردند. به جمره اولی (اوّلین ستونی که حجّاج در مناسک حج آن را رمی کنند) که رسیدند شیطان ظاهر شد و شروع به وسوسه حضرت ابراهیم علیه السلام کرد و گفت: «این چه کار غیر عاقلانهای است که میخواهی انجام دهی؟ این خواب، وحی نبود، بلکه از وسوسههای شیطان است». ابراهیم علیه السلام هفت سنگ برداشت و به سوی شیطان نشانه گرفت. شیطان دور شد. ابراهیم و اسماعیل مقداری حرکت کردند. در محلّ جمره دوم، دوباره شیطان ظاهر شد و گفت: «ابراهیم! فردا جواب ملامتها و سرزنشهای مردم را چه خواهی داد؟» حضرت دوباره با هفت سنگریزه شیطان را دور کرد، و به حرکت خود ادامه داد.
شیطان برای بار سوم در محلّ جمره سوم ظاهر گشت، و گفت: «ابراهیم! تو میخواهی عمری را با هاجر زندگی کنی. پس از ذبح اسماعیل چگونه میتوانی
ص: 158
به صورت هاجر نگاه کنی؟» حضرت برای بار سوم هفت سنگریزه دیگر به سوی شیطان پرتاب کرد، و هنگامی که شیطان دید وسوسههای او در عزم راسخ ابراهیم علیه السلام هیچ خللی وارد نمیکند، او را رها کرد و رفت.
ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام به قربانگاه رسیده، آماده انجام فرمان خداوند شدند.
امّا هر دو مانند ابر بهار اشک میریختند. ابراهیم علیه السلام پدر است و عاطفه پدری دارد، و اسماعیل نوجوان فرزند اوست و محبّت و علاقه فرزندی دارد. و عاطفه و محبّت پدری و فرزندی منافاتی با انجام فرمان خدا ندارد. دستور خدا را انجام میدهد، امّا گریهاش را هم میکند.
هفتم اینکه، اسماعیل 13 ساله که تسلیم فرمان پروردگار و آماده انجام مأموریّت پدر شده، خطاب به پدر میگوید: «پدرجان! ابتدا صورتم را بر روی خاک بگذار، تا چشمانت به چشمانم نیفتد، و عواطف پدرانهات تحریک نشود؛ زیرا ممکن است مانع انجام فرمان پروردگار شود. سپس دستهایم را محکم ببند، تا مبادا از خود بی خود گشته و مانع انجام مأموریّتت گردم».(1)
همه چیز آماده شده، و تمام مقدّمات فراهم گردیده، و اینک ابراهیم خلیل قصد دارد فرزندش اسماعیل را به خاطر انجام فرمان الهی ذبح کند. بدین منظور، کارد را بر گلوی اسماعیل میگذارد. امّا هر چه فشار میدهد، نمیبرد! نکند کارد تیز نیست، آن را امتحان میکند، بسیار تیز و برّان است. دوباره کارد را بر گلوی اسماعیل میگذارد، ولی این بار هم نمیبرد. حضرت خطاب به کارد میگوید:
چرا نمیگذاری فرمان پروردگارم را انجام دهم؟ کارد میگوید: «الخلیل یأمرنی والجلیل ینهانی؛ ابراهیم خلیل مرا امر به بریدن میکند، و خدای ابراهیم از این کار مَنعم میکند».(2) اینجا بود که فرشته وحی بر حضرت ابراهیم علیه السلام نازل شد.
توجّه کنید:
________________________________________
1- تفسیر المیزان، ج 22، ص 155
2- اطیب البیان، ج 10، ص 231 و ج 11، ص 56 و 178؛ و تفسیر اثنی عشری، ج 11، ص 143
ص: 159
«فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ* وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ* قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ* إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ* وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ* وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ»؛ هنگامی که هر دو تسلیم (فرمان الهی) شدند و ابراهیم پیشانی او را بر خاک نهاد، او را ندا دادیم که: ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقّق بخشیدی (و آماده قربانی فرزند شدی) ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. به یقین این همان امتحان آشکار است. ما قربانی عظیمی را فدای او کردیم، و نام نیک او را در امّتهای بعد باقی نهادیم».
ملکوت* گامی تارهایی *
16-04-2022, 16:43
امتحان دیروز و آثار امروز
امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام با موفقیّت و سربلندی به پایان رسید؛ امّا آثار آن امتحان تا به امروز باقی است، و تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت. هر یک از زوّار خانه خدا که به زیارت آن خانه مقدّس میرود، و برای مناسک حج احرام میبندد، به یاد امتحان بزرگ حضرت ابراهیم علیه السلام و آن ایثار و فداکاری بیمانند، گوسفندی را قربانی میکند، و با این قربانی هم آن خاطره را زنده نگه میدارد، و هم هواها و هوسهای خویش را ذبح مینماید.
ملکوت* گامی تارهایی *
16-04-2022, 16:43
قربانی ابراهیمی
بنابر آنچه که گذشت، قربانی حجّاج در مکّه باید یادآور ذبح حضرت ابراهیم علیه السلام باشد. ولی متأسّفانه مدّتی بود که قربانیها در کورههای بزرگ سوخته یا در گودالهای عظیم دفن میگردید. ما گفتیم که این قربانی ابراهیمی نیست، گوشت قربانی که قرآن مجید دستور داده، باید صرف فقرا و نیازمندان شود. به همین علّت فتوا دادیم که در آن شرایط در آنجا قربانی نکنند، بلکه این سنّت الهی را در وطن بجا آورند، تا گوشت آن مصرف شود.(1) عربستان سعودی که
________________________________________
1- شرح این مطلب را در کتاب« حکم الاضحیة فی عصرنا» مطالعه فرمایید
ص: 160
ادامه آن وضع را مایه آبروریزی دید، دستگاههای مجهّز سردخانهای تهیّه نموده، و تمام گوشتها را بسته بندی کرده و برای نیازمندان به نقاط مختلف ارسال کرد.
پس از این وضعیّت بود که گفتیم: «در این شرایط انجام قربانی در مکّه اشکالی ندارد».
ملکوت* گامی تارهایی *
23-04-2022, 17:07
نکتهها و درسها
1. آزمایش و امتحان
خوانندگان محترم! همه انسانها در دنیا امتحان میشوند. از اینرو در روایات آمده است: «دعا نکنید خدا شما را امتحان نکند، بلکه دعا کنید در امتحانات روسفید شوید».(1)
سؤال: چرا خداوند امتحان میکند؟ مگر بندگانش را نمیشناسد؟
جواب: امتحانات الهی برای شناخت بندگان نیست، بلکه برای این است که صفات درونی بندگان در لابهلای اعمال آنها ظاهر و آشکار شود. امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش انسانهای ایثارگر و شهادتطلب و فداکاری بودند، امّا خداوند به صفات درونی تا زمانی که بارز و آشکار نشود، پاداش نمیدهد. آنها باید در صحرای کربلا آن صفات را از خود بروز داده، و در عمل آشکار کنند، تا استحقاق پاداش یابند. بنابراین، آزمایش و امتحانات الهی برای کشف مجهولات نیست، بلکه برای عینیّت بخشیدن به صفات درونی است.
ملکوت* گامی تارهایی *
29-04-2022, 20:42
2. تفاوت امتحان اشخاص
آزمایش اشخاص مختلف با توجّه به موقعیّت و مقام آنها متفاوت است.
________________________________________
1- نهجالبلاغه، کلمات قصار، کلمه 93
ص: 161
امتحانی که خداوند از حضرت ابراهیم علیه السلام گرفت از یک عالم بزرگ دینی نمیگیرد. و امتحان یک عالم بزرگ با عالم متوسّط و معمولی یکسان نیست.
همانگونه که امتحان عالم با جاهل همسان نمیباشد، بلکه آزمایش هر شخصی بر حسب استعداد و امکاناتی که دارد صورت میپذیرد. در نتیجه امتحانهای حضرت ابراهیم علیه السلام با توجّه به رفعت مقام و اوج ایمان و تقرّبش بسیار سخت بود. مبارزه با بتپرستان بابل و شکستن بتها در سنّ 16 سالگی، به آتش انداختن آن حضرت، تبعید از بابل به شام، فرستادن همسر و فرزندش به بیابان خشک مکّه، و بالاخره ذبح حضرت اسماعیل علیه السلام از جمله امتحانات سخت آن حضرت بود، که از همه آنها سربلند بیرون درآمد.
ملکوت* گامی تارهایی *
29-04-2022, 20:42
3. پاداشهای الهی
خداوند متعال به کسانی که در آزمایشها و امتحانات قبول میشوند پاداش میدهد، امّا پاداشهای الهی در خور امتحان نیست، بلکه در خور مقام ذات خداست. شهیدان کربلا نصف روز فداکاری و ایثار کردند، امّا خداوند چقدر به آنها پاداش داد. تا آنجا که گاه پنج شش میلیون نفر در ایّام شهادت حضرت امام حسین علیه السلام در کنار مزار آن شهدا جمع میشوند. مقام شفاعت آن بزرگواران که بسیار بالاتر است.
جوانان امروز هم در معرض امتحانات سخت و مشکلی هستند؛ وسوسههای شیطان، عوامل فحشا و فساد، سایتهای اینترنتی فاسد و مفسد، ماهوارههای فساد برانگیز، بلوتوثهای بیشرمانه، و دیگر عوامل فساد، جوانان ما را در معرض امتحانات سختی قرار داده، که باید سعی کنند با توکّل بر خدا و توسّل به حضرات معصومین علیهم السلام و تلاش و کوشش مستمر و خستگیناپذیر، انشاءاللَّه از امتحانها سرافراز خارج شوند.
***
ص: 162
ص: 163
ص: 164
ص: 165
ملکوت* گامی تارهایی *
30-04-2022, 14:27
فصل یازدهم:
اشاره
مناسک حج
یکی دیگر از افتخارات حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام این است که آن حضرت بنیانگذار مناسک حج بود. چندین هزار سال قبل، این پیامبر اولوالعزم بنیاد مراسم حج را نهاد، که خداوند طیّ آیات 26 تا 29 سوره حج آن را به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یادآوری میکند:
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ»؛ (به خاطر بیاور) زمانی را که محلّ خانه کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم (تا آن را بنا کند)».
با توجّه به این که خانه کعبه در زمان حضرت آدم علیه السلام ساخته شده (1) و پس از طوفان نوح علیه السلام ویران گشته و باقیمانده آثارش در زیر گِل و لای حاصل از سیلابها و خاکها و شنهای حاصل از باد و طوفان پنهان شده بود، خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام دستور داد آن را بازسازی کند. طبق برخی از روایات،(2) هنگامی که فرمان ساختن خانه کعبه بر روی پایههای پیشین آن به حضرت ابراهیم علیه السلام داده شد، آن حضرت خطاب به خدا عرض کرد: «جای پایههای خانهات کجاست؟» خداوند طوفانی فرستاد، خاکهای روی پایههای خانه کعبه کنار رفت، و پایههایی که حضرت آدم علیه السلام نهاده بود، آشکار شد. حضرت
________________________________________
1- بحارالانوار، ج 99، ص 65، ح 47
2- همان مدرک، ص 61، ح 31
ص: 166
ابراهیم علیه السلام کار بازسازی خانه خدا را آغاز کرد. اسماعیل جوان و با نشاط و پرقدرت، با همکاری عدّهای از فرشتگان سنگهای مناسب را از کوههای اطراف کعبه به ابراهیم خلیل رساندند و آن حضرت خانه را ساخت، و بدین شکل خانه کعبه ساخته شد.
ملکوت* گامی تارهایی *
30-04-2022, 14:27
خداوند پس از اشاره به دستور بنای خانه کعبه، سه دستور به ابراهیم خلیل داد:
1. «أَنْ لَاتُشْرِکْ بِی شَیْئاً»؛ (و به او گفتیم:) چیزی را همتای من قرار مده».
مفسّران معمولًا این آیه شریفه را به معنای شریک قرار ندادن برای خداوند تفسیر کردهاند، ولی به نظر میرسد که خداوند متعال در این آیه دستور خلوص عمل به حضرت ابراهیم علیه السلام داده است. گویا میفرماید: «ابراهیم! در ساختن خانهام نیّتت را خالص گردان، و فقط برای رضا و خشنودی من آن را بساز»؛ زیرا هر کاری با خلوص نیّت انجام پذیرد، بادوام و پربرکت و آبرومند خواهد شد.
بنابراین، ما هم باید سعی کنیم در تمام کارها فقط به جلب رضایت پروردگار بیندیشیم. اگر مسجد میسازیم، اگر سرپرستی ایتام را میپذیریم، اگر نماز واجب یا مستحب میخوانیم، اگر عهدهدار بنای درمانگاه و حسینیّه و بیمارستان و مدرسه میشویم، اگر به زیارت میرویم، و خلاصه دست به هر کاری میزنیم فقط و فقط به رضایت پروردگار و قرب الهی بیندیشیم. زیرا تنها آنچه برای خدا انجام میشود، پایدار است.(1)
گاه مساجد بسیار بزرگ و مجلّل و وسیعی با انواع امکانات ساخته میشود، امّا نمازگزار چندانی ندارد. در مقابل مساجد کوچک قدیمی وجود دارد که غلغله است و جای خالی در آن یافت نمیشود. خلوص نیّت این را پررونق، و عدم اخلاص آن را کم رونق کرده است.
اخلاص عجیب حضرت ابراهیم علیه السلام آنقدر مؤثّر بود که پس از سه هزار سال
________________________________________
1- اعیان الشیعه، ج 3، ص 646؛ الصراط المستقیم، ح 2، ص 21
ص: 167
روز به روز بر عظمت خانه کعبه و مراسم حج افزوده میشود؛ خانه و مراسمی که قویترین نویسندگان، و تواناترین خطیبان و سخنرانان، از توصیف آن عاجزند، و باید رفت و از نزدیک مشاهده کرد.
ملکوت* گامی تارهایی *
08-05-2022, 15:43
2. «وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ»؛ و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعکنندگان و سجدهگزاران (از آلودگی بتها و از هرگونه آلودگی) پاک ساز».
دومین دستوری که خداوند به خلیلش میدهد این است که پس از بنای کعبه، آن را از هر نظر- مادّی و معنوی- برای چهارگروه آماده کن: الف) طوافکنندگان.
ب) نمازگزاران که در حال نماز قیام دارند. ج) رکوعکنندگان. د) سجدهکنندگان.
و خلاصه برای طوافکنندگان و نمازگزاران آن را آماده ساز. هم نظافت ظاهری آن را عهدهدار شو، و هم آن را از لوث وجود بتهای سنگی و چوبی پاک نگهدار.
خوانندگان محترم! مسأله تمیز نگه داشتن خانه خدا اختصاص به کعبه و مسجدالحرام ندارد، بلکه بر همه مسلمانان در سراسر جهان لازم است، تمام مساجد را همواره تمیز و باشکوه نگه دارند، تا مؤمنان با شوق و رغبت، جهت برگزاری نماز جماعت و فرادا و دیگر مراسم عبادی و دینی در مساجد حاضر شوند.
3. «وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ»؛ مردم را دعوت عمومی به حج کن».
سومین دستور پروردگار به ابراهیم خلیل علیه السلام پس از بنا و تمیزکردن خانه کعبه چنین است: «اکنون که خانه کعبه آماده پذیرایی از میهمانان خود میباشد، همه مردم را به صورت عام دعوت به حج کن»؛ حضرت ابراهیم علیه السلام در پاسخ میگوید: «خدایا! صدای من در این فضا به گوش کسی نمیرسد!» خداوند فرمود:
«عَلَیْکَ الْاذانُ وَعَلَیْنَا الْبَلاغُ
؛ تو صدا بزن، ما به گوش همه میرسانیم»(1)؛
________________________________________
1- تفسیر القمی، ج 2، ص 83
ص: 168
ابراهیم علیه السلام به سمت شرق و غرب عالم رو کرد، و با این عبارت مردم را به حج فرا خواند:
«ایُّهَا النَّاسُ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْحَجُّ الَی الْبَیْتِ الْعَتیقُ فَاجیبُوا رَبَّکُمْ
؛ ای مردم! حج خانه خداوند بر تمام (افراد مستطیع از) شما واجب شده است، خداوندتان را اجابت کرده و تکلیف الهی را بجا آورید».
ملکوت* گامی تارهایی *
08-05-2022, 15:43
خداوند متعال مطابق وعدهای که داده بود، نه تنها صدای پیامبرش را به گوش همه جهانیان عصر ابراهیم علیه السلام رساند، بلکه صدای او را به گوش تمام انسانهای موجود در شکم مادر و انسانهایی که تا قیام قیامت خواهند آمد، رساند و در نتیجه کسانی که در پاسخ ندای ابراهیم لبّیک گفتند، خداوند توفیق تشرّف حج را نصیبشان خواهد کرد.(1) آیا گستردهترین و وسیعترین رسانههای جهان قادرند اخبار خود را به جنینهای درون رحم مادران و نسلهای آیندهای که هنوز نطفه آنها منعقد نشده برسانند؟ خداوند متعال در ادامه آیه میفرماید:
«یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ»؛ تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر (/ چابک و ورزیده از هر راه دوری به سوی تو بیایند».
سؤال: چرا فرموده است: «سوار بر مرکبهای لاغر»، آیا خصوصیّتی دارد؟
جواب: مفسّرین در پاسخ این سؤال گفتهاند: در زمانهای گذشته، رفتن به مکّه به وسیله اسب و مانند آن، آنقدر مشکلات و ناملایمات داشت، که وقتی به مقصد میرسیدند اسب فربه و چاق، لاغر و نحیف میشد.
در آیه بعد به فلسفه حج و آثار و فواید آن اشاره شده است. میفرماید:
«لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ»؛ تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیاتبخش) باشند».
________________________________________
1- وسائلالشیعه، ج 8، ص 5، ح 9
ص: 169
حج منافع مختلف مادّی و معنوی و اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دارد که در مباحث آینده به آنها خواهیم پرداخت. امّا آنچه در اینجا لازم به ذکر است، این که جمعی از مسلمانان- که پیرو مکتب اهلبیت نیستند- معتقدند احکام الهی فلسفهای ندارد. امّا ما پیروان مکتب اهل بیت معتقدیم: «خداوند حکیم است، و شخص حکیم بیحساب دستوری صادر نمیکند، و از انجام کاری جلوگیری نمینماید. دستورات او مصلحتی دارد، و در نهی کردنهایش مفسدهای نهفته است، هر چند این مصالح و مفاسد برای ذات پاک او سودی ندارد، زیرا او از همه چیز غنی و بینیاز است، امّا برای ما مکلّفین مفید و سومند است».
خداوند متعال، سپس به برخی از جزئیّات مناسک حج پرداخته، میفرماید:
«وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِّنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ»؛ و در روزهای معیّنی نام خدا را، بر چهارپایانی که به آنها روزی داده است، (به هنگام قربانی کردن) ببرند».
جالب این که برخی از جزئیّات حج در قرآن مجید آمده در حالی که خداوند متعال متعرّض جزئیّات نماز در قرآن نشده است. آیه فوق اشاره به سه روز بیتوته حجّاج در منی در روزهای 11 و 12 و 13 ذیحجّه دارد. حجّاج باید در آنجا بیتوته کرده و ذکر خدا را بگویند:
«اللَّهُ اکْبَرُ، اللَّهُ اکْبَرُ، لاالهَ الَّا اللَّهُ واللَّهُ اکْبَرُ، اللَّهُ اکْبَرُ، عَلی ما هَدانا، وَاللَّهُ اکْبَرُ عَلی ما رَزَقْنا مِنْ بَهیمَةِ الْانْعامِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ عَلی ما ابْلانا»
.(1)
سپس به یکی دیگر از اعمال حج، که قربانی است، اشاره کرده و دستور مصرف گوشت قربانی را میدهد:
«فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ»؛ پس از گوشت آنها بخورید، و بینوای فقیر را نیز اطعام نمایید».
________________________________________
1- بحارالانوار، ج 99، ص 307، ح 15
ص: 170
این آیه شریفه صراحت در لزوم استفاده از گوشتهای قربانی دارد. لازم به تذکّر است که امروز، عدّهای مخالف خوردن گوشت هستند، در حالی که این سخن اشتباه است. و اسلام استفاده از گوشت را به صورت معتدل سفارش میکند. در روایات متعدّد آمده است:
«مَنْ تَرَکَه ارْبَعینَ صَباحاً لَمْ یَأْکُلِ الَّحْمَ ساءَ خُلْقُهُ، وَمَنْ ساءَ خُلْقُهُ فَأَذِّنُوا فی اذُنِه
؛ کسی که چهل روز گوشت نخورد بداخلاق میشود، و باید در گوش کسی که بداخلاق شده اذان گفت».(1)
بنابراین، استفاده از گوشت در حدّ متعادل خوب است، البتّه افراط و زیادهروی در هیچ کاری از جمله خوردن گوشت سزاوار نیست، در روایات آمده است که شکمهای خود را مقبره و گورستان حیوانات نکنید.
(لاتَجْعَلُوا قُلُوبَکُمْ مَقابِرَ الْحَیْوانِ).(2)
نکتهها و درسها
شکر نعمت
ما باید در مقابل نعمتهایی که خداوند به ما ارزانی داشته شاکر و قدردان باشیم. آیا شکر نعمت این است که صدها هزار قربانی را در کورههای مخصوص ریخته و آنها را آتش بزنیم، و یا در گودالهای بزرگ به وسیله لودر و مانند آن دفن کنیم؟ به خاطر دارم زمانی که قربانیها دفن میشد، یا آن را آتش میزدند، شخصی در قربانگاه به من گفت: آیا اسلام دستور داده که این همه قربانی تلف شود، و میلیونها گوسفند را بکشند و بسوزانند یا دفن کنند؟ خدا را شکر میکنیم که عربستان سعودی تصمیم عاقلانهای گرفت و با هزینه فراوان امکان بستهبندی
________________________________________
1- بحارالانوار، ج 66، ص 67
2- همان مدرک، ج 41، ص 148
ص: 171
بهداشتی گوشتها و ارسال آن را به مناطق محروم فراهم کرد، و این علامت سؤال از اعمال و مناسک حج برداشته شد.
مقایسهای بین حجّ امروز و دیروز
حجّی که امروز انجام میشود در مقابل حجّی که گذشتگان ما انجام میدادند، تفاوت بسیاری دارد. اکنون زوّار بیت اللَّه الحرام سوار بر هواپیما میشوند و ظرف کمتر از سه ساعت به فرودگاه مقصد میرسند و از آنجا با اتوبوسهای مجهّز، که انسان در درون آن ماشینها احساس گرما نمیکند، به هتلهای محلّ سکونت منتقل میگردند. امّا در گذشته طیّ این مسیر مشکلات و ناملایمات بسیار زیادی داشت. مرحوم شیخ ابوالفتوح رازی از بزرگان مفسّران قرآن میگوید: «یکی از برادران مسلمان به هنگام طواف پیرمرد قدخمیدهای را، که عصازنان در حال طواف بود، دید. احوال او را پرسید. پیرمرد گفت: میدانی چه مدّت در راه بودم؟ پنج سال طول کشید تا به مکّه برسم! من این گونه پیر و قدخمیده و شکسته نبودم، و موهایم سفید نشده بود. ناملایمات سفر با من چنین کرد».(1)
سؤال: مگر میشود سفر کسی، هر چند پیاده، پنج سال طول بکشد؟
جواب: فرض کنید در زمانهای گذشته شخصی از شمال آفریقا یا اقیانوسیّه با پای پیاده و مقدار محدودی پول به سمت مکّه حرکت کند. در بین راه پولش تمام میشود، برای مخارج روزانه و هزینه سفر باید چند ماهی را در مکانی توقّف کرده، و از راه کارگری و مانند آن مقداری پسانداز نماید، سپس به حرکت خود ادامه میدهد. در مسیر راه بیمار میگردد، برای معالجه و درمان مجبور میشود مدّتی دیگر توقّف کرده، و پس از درمان به مسیر خود ادامه میدهد. ولی
________________________________________
1- تفسیر رُوح الجنان، ج 8، ص 89
ص: 172
به جایی میرسد که به علّت ناامنی یا سیل و مانند آن راه بسته شده، و مجبور میشود تا باز شدن راه صبر کرده، سپس حرکت کند. با وجود چنین مشکلات و موانعی، زمان زیادی نیاز است تا به مکّه برسد.
آری! در زمانهای گذشته مردم با مشکلات فراوان و طاقت فرسا به حج مشرّف میشدند، امّا اکنون سفرها بسیار راحت و آسان شده، ولی متأسفانه گاه با ناشکریهایی مواجه میشویم. بهتازگی شخصی به حج رفته و سفر سختی را پشت سر گذاشته بود (که در مقابل سختیهای گذشتگان قابل مقایسه نیست) پس از بازگشت میگفت: «به خداوند گفتم این سفر را نصیب من کردی، ولی نصیب فرزندانم مکن!» ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.
در سالهای نه چندان دور نیز امکانات سفر بسیار متفاوت با زمان ما بود، به خاطر دارم در اوّلین سفری که به حج مشرّف شدیم بسیار سخت بود، باید هنگام صبح سوار بر ماشینهای باری بیسقف و سرباز میشدیم. آفتاب سوزان بر سر و صورت برهنه ما میتابید. ساعتها در راه بودیم. شدّت سوزش آفتاب به قدری زیاد بود که پوست صورت عدّه زیادی میافتاد. اکنون حجّاج محترم با توجّه به فتاوای مراجع معظّم تقلید شبانه با اتوبوسهای مجهّز حرکت کرده، و فارغ از این مشکلات به راحتی فاصله میقات تا مکّه را طی نموده، و اعمال خود را بجا آورده، و از احرام خارج میشوند؛ در حالی که اصحاب ائمّه در طیّ 12 روز فاصله مدینه تا مکّه را طی میکردند. مسلمانان باید شکر این نعمتها را بجا آورند.
ملکوت* گامی تارهایی *
08-05-2022, 16:35
اهمیّت حج
حج یکی از ارکان مهمّ اسلام، و از بزرگترین فرایض دینی است.
قرآن مجید در یک عبارت کوتاه و پرمعنا میفرماید: «وَللَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ
ص: 173
مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»؛ و برای خدا بر مردم (واجب) است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن را دارند».(1) و در ذیل همین آیه میفرماید:
«وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْ الْعَالَمِینَ»؛ و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، و خداوند از همه جهانیان بینیاز است».
جمله «برای خداست بر مردم ...» به ضمیمه تعبیر به «کفر» در مورد کسانی که حجّ واجب را ترک میکنند، اهمیّت فوقالعاده آن را در اسلام کاملًا روشن میسازد.
قابل توجّه این که در تفسیر آیه شریفه 72 سوره إسراء «وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلًا»(2) از امام صادق علیه السلام روایت شده که یکی از معانی آیه، کسی است که حجّ واجب خود را پیوسته به تأخیر میاندازد، تا مرگ او فرا میرسد (او در قیامت نابینا خواهد بود).(3) در حدیث دیگری آمده است: «هر کس حجّ واجب را بدون عذر ترک کند، روز قیامت یهودی یا نصرانی محشور میشود».(4)
و در مقابل، برای حج پاداشهای عظیمی در روایات اسلامی وارد شده، که درباره کمتر عملی دیده میشود.
چنان که در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «کسانی که حج و عمره بجا آورند میهمان خدا هستند، هر چه بخواهند خدا به آنها میدهد، و هر دعایی کنند به اجابت میرسد، و اگر درباره کسی شفاعت کنند پذیرفته میشود ... و اگر در این راه بمیرند خداوند تمام گناهان آنها را میبخشد».(5)
________________________________________
1- سوره آل عمران، آیه 97
2- ترجمه:« امّا کسی که در این جهان( از دیدن چهره حق) نابینا بوده، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است»
3- وسائل الشیعه، ج 8، ابواب وجوب الحج، باب 6، ح 5
4- همان مدرک، باب 7، ح 1
5- تهذیب الاحکام، ج 5، باب ثواب الحج، ص 29، ح 17
ص: 174
ملکوت* گامی تارهایی *
09-05-2022, 20:17
و نیز در حدیث دیگری از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میخوانیم:
«الْحَجُّ المَبْرُورُ لَیْسَ لَهُ جَزاءٌ الَّا الجَنَّة؛
حجّ مقبول پاداشی جز بهشت ندارد!».(1)
و در حدیث سوم از همان حضرت میخوانیم:
«مَنْ حَجَّ الْبَیْتَ ... خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَومٍ وَلَدَتْهُ امُّهُ؛
کسی که حج بجا آورد از گناه پاک میشود، همانند روزی که از مادر متولّد شده است».(2)
و این بزرگترین موهبت، و برترین افتخار و بالاترین پاداش است.
در اهمیّت حج همین بس که روح انسان در ضمن چند روز از عالم مادّه خارج شده، و به ملکوت اعلی میرود. یکی از افسران رده بالای ارتش که مدالهای فراوان روی سینهاش سنگینی میکرد، گفت: «وقتی که به میقات رسیده، و لباسهای عادی و معمولی روزمرّه را از تن بیرون کرده، و دو حوله احرام پوشیدم، احساس سبکی و راحتی عجیبی کردم»؛ آری، پس از احرام و یکسان شدن همه انسانها، و به دست فراموشی سپردن کبر و غرور و خودخواهی و تکبّر و خودبرتربینی، انسان احساس دیگری پیدا میکند. در آنجا علاوه بر خداحافظی با لباسهای دوختنی و زینتی، موهایت را نیز شانه نمیزنی، از کِرِم هم استفاده نمیکنی، از همسرت که بر تو حلال است نیز فاصله میگیری، و حتّی نگاه عاشقانه و همراه با لذّت جنسی به او را ترک میکنی. آن قدر روحانی و ملکوتی میشوی که آزارت به حشرات هم نخواهد رسید، یک مورچه هم زیر پایت له نمیشود، با دیگران جرّ و بحث و مجادله و مفاخره نمیکنی، در حرم صید نمیکنی، گیاه حرم را نمیکَنی، خون از بدنت خارج نمینمایی، و حتّی قیافهات را در آیینه و هر جسم صیقلی دیگر به نظاره نمینشینی. راستی که آدمی از دنیای پست و مملوّ از پلیدی و زرق و برق، دل
________________________________________
1- عوالی اللئالی، ج 1، ص 427، ح 114؛ صحیح بخاری، ج 3، ص 2
2- همان مدرک، ص 426، ح 113
ص: 175
میکند و در عالمی دیگر سیر میکُند. به راستی چنین برنامهای برای انسان مؤثّر است، و در حقیقت وی را تربیت میکند.
ملکوت* گامی تارهایی *
09-05-2022, 20:17
افسوس که عدّهای از مردم در آن مکان مقدّس به دنبال چیزهایی میروند که همه جا یافت میشود، و از آنچه که فقط در آن مکان با ارزش و در آن اجتماع عظیم میتوان بدست آورد غفلت میکنند، و پس از بازگشت همانند انسانهایی که تازه از خواب بیدار شده، متوجّه میشوند که چه اشتباه بزرگی کرده، و چه کلاهی سرشان رفته است. بدین جهت، معتقدیم زوّار خانه خدا قبل از سفر و در هنگام اقامت در مدینه منوّره باید آموزشهای لازم را ببینند، و روحانیون محترم کاروانها به آنها بفهمانند که به چه سرزمین مقدّسی پا نهاده و در آنجا پا جای پای چه بزرگانی مینهند، و عزم سفر به خانهای دارند که قدیمیترین معبد جهان است. که اگر این تعلیمات را ببینند و در این عبادت بزرگ اندیشه نمایند، انسان دیگری خواهند شد.
ملکوت* گامی تارهایی *
10-05-2022, 13:03
حج با این اهمیّت و عظمت باید محور وحدت مسلمانان، و عامل رفع اختلافات شود؛ امّا چون این گوهر گرانبها به دست گوهرناشناسان افتاده قدر آن را نمیدانند. و نه تنها از آن استفاده بهینه نمیبرند، که آن را تبدیل به عامل اختلاف و عناد کردهاند. وهّابیهای سلفی بجای پرداختن به توطئههای دشمن و شناساندن آن به مسلمانان، بهطور دائم بر علیه شیعه تبلیغات منفی و دروغین کرده، و اتّهامات واهی و بیاساس خود را در ایّام حج و عمره تکرار نموده، و بذر کینه و اختلاف را در دل شیعیان و دیگر مسلمانان میپاشند.
ملکوت* گامی تارهایی *
10-05-2022, 13:04
سخنی از دشمنی سرسخت!
گلادستون انگلیسی گفت: «سه چیز مسلمانان برای ما خطرناک است:
الف) قرآن مجید؛ تا زمانی که مسلمانان قرآن را تلاوت میکنند، و به آیات
ص: 176
جهاد و شهادت و مبارزه با شرک و بتپرستی و مانند آن عمل میکنند، ما راحت نخواهیم بود.
ب) نماز و اذان؛ ما هر چه بر علیه اسلام تبلیغ کنیم، هنگامی که وقت نماز فرا میرسد و صدای مؤذّن از گلدسته مساجد بلند میشود، همه مردم به سمت مساجد حرکت کرده، و به نماز میایستند، و به این وسیله تمام تبلیغات ما نقش بر آب میشود.
ج) حجّ خانه خدا؛ تا زمانی که مسلمانان سراسر دنیا در ایّام حج به عربستان سفر کرده، و همزمان مراسم عبادی حج را بجا آورده، و در این کنگره بینالمللی شرکت میکنند، ما غربیها در خطر هستیم!».
سپس توصیه میکند که: «قرآنها را آتش زده، و بر علیه پیامبر اسلام تبلیغ کرده، و خانه کعبه را خراب کنید!».
آیا منظور او آتش زدن اوراق قرآن مجید است؟ یا کاری کنند که مسلمانان احکام و معارف قرآن را فراموش کنند؟ بهطور قطع احتمال دوم صحیح است، از اینرو همواره بر علیه قرآن و معارف آن به اشکال مختلف توطئه کرده و میکنند، و هم اکنون سایتهای فراوانی برای سست کردن اعتقاد و ایمان جوانان ما مشغول شبههافکنی هستند.
ملکوت* گامی تارهایی *
16-05-2022, 23:13
در مورد محو نام پیامبر صلی الله علیه و آله این کار از زمان معاویه آغاز شد و هنوز ادامه دارد، و بهتازگی شدّت گرفته و بهخصوص در کشورهای غربی به اوج خود رسیده است. و جالب این که در سال گذشته نام محمّد بالاترین آمار را در میان نوزادانی که در آنجا به دنیا آمدهاند به خود اختصاص داده است. اینجاست که انسان به یاد آیه شریفه 8 سوره صفّ میافتد که فرمود:
«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»؛ آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل
ص: 177
میکند، هر چند کافران خوش نداشته باشند».
در مورد تخریب خانه کعبه، نیز تخریب اهداف بلند سفر معنوی حج منظور بوده است. بدین شکل که این سفر روحانی مقدّس، که باید انسان را متحوّل کند، به سفری تفریحی یا تشریفاتی تبدیل شود، و آنقدر سطح آن تنزّل کند که هدف از آن تهیّه جهیزیّه برای دخترانشان باشد!
مسلمانان باید به این گونه سخنان و تهدیدات دشمنان فکر کرده، و بیشتر به عظمت اسلام و قرآن و حج و سایر معارف دین پی برده، و قدر آن را بدانند، و خدای ناکرده خود عامل پیاده کردن نقشههای آنان نشوند.
ملکوت* گامی تارهایی *
16-05-2022, 23:13
حج در قرآن
در اهمیّت حج همین بس که قسمت مهمّی از احکام حج در قرآن مجید آمده، در حالی که ریزهکاریهای دیگر احکام- همانطور که گذشت- در قرآن نیامده است. به نمونهای از عناوینی که قرآن متعرّض آن شده توجّه فرمایید:
1. احرام؛ که در آیه 197 سوره بقره و آیه 96 سوره مائده آمده است.
2. کفّارات احرام؛ که آیه 158 سوره بقره به آن پرداخته است.
3. طواف؛ که در آیه 29 سوره حج مورد توجّه قرار گرفته است.
4. وقوف در عرفات و مشعر؛ در آیه 198 سوره بقره آمده است.
5. حلق یا تقصیر؛ که در آیه 29 سوره حج آمده است.
6. نماز طواف؛ که در آیه 125 سوره بقره مورد بحث قرار گرفته است.
7. سعی صفا و مروه؛ که حکم آن را میتوانید در آیه 158 سوره بقره مطالعه کنید.
8. نحوه خروج از احرام؛ شخصی که پس از احرام بیمار شود و نتواند اعمالش را بجا آورد، در آیه 196 سوره بقره بیان شده است.
9. امنیّت حرم مکّه؛ که در آیه 67 سوره عنکبوت آمده است.
ص: 178
ملکوت* گامی تارهایی *
22-05-2022, 22:44
حج و مراسم اجتماعی اسلام
اسلام یک دین اجتماعی است؛ بدینجهت جامعه اصل، و افراد فرع به حساب میآیند که باید در جامعه ذوب شوند. بنابراین، کسانی که میپندارند اگر در خانه عبادت کنند حضور قلب بیشتری پیدا میکنند و با این بهانه از مسجد و جماعت مسلمانان دوری میگزینند در اشتباهند. از اینرو غالب ضمیرهای نماز ضمیر جمع است. به عنوان مثال میتوان به «ایّاکَ نَعْبُدُ»؛ (پروردگارا) تنها تو را میپرستیم»؛ «وَایَّاکَ نَسْتَعینُ»؛ و تنها از تو یاری میجوییم»؛ «وَاهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمِ»؛ ما را به راه راست هدایت کن»؛
«والسَّلامُ عَلَیْنا وَعَلی عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحینَ
؛ سلام بر ما و بندگان صالح و شایسته خداوند» اشاره کرد. نتیجه این که اسلام یک دین اجتماعی است، و افراد باید در جامعه ذوب شوند.
بر این اساس، اسلام سه برنامه اجتماعی دارد:
1. نماز جماعت؛ که در سه یا پنج وقت اقامه میگردد. این مراسم عبادی به قدری ثواب دارد که در برخی مراحل ثواب آن قابل شمارش نمیباشد. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم:
«جبرئیل به همراه هفتاد هزار فرشته، پس از نماز ظهر نزد من آمدند. جبرئیل گفت: پروردگارت سلام میرساند و دو هدیه برایت فرستاده است. پرسیدم: آن دو هدیه چیست؟ عرض کرد: ... و دیگری خواندن نمازهای روزانه به جماعت است. پرسیدم: ثواب نماز جماعت برای امّت من چقدر است؟ گفت: اگر دو نفر باشند خداوند برای هر نفر در مقابل هر رکعت صد و پنجاه نماز منظور میکند، و اگر سه نفر باشند ششصد نماز، ... و اگر از ده نفر بیشتر شوند چنانچه تمام آسمانها کاغذ، و تمام دریاها مرکّب، و تمام درختان قلم، و تمام جنّ و انس و فرشتگان نویسنده شوند، قادر برشمارش ثواب یک رکعت آن نخواهند شد ...».(1)
________________________________________
1- مستدرک الوسائل، ابواب صلاة الجماعة، باب 1، ح 1
ص: 179
بدین جهت با کسانی که بیجهت در نماز جماعت مسلمین حاضر نمیشوند و آن را سبک میشمارند، در روایات به شدّت برخورد شده است.(1)
2. نماز جمعه؛ پس از استقرار نظام اسلامی در کشورمان نماز جمعه کاملًا احیا شد. نماز جمعه شیعیان امتیازی دارد که اهل سنّت ندارد. در میان اهل سنّت هر کس در مسجد محلّه خود نماز جمعه میخواند، و این تفاوت چندانی از نظر آثار با نماز جماعت ندارد. امّا در نماز جمعه شیعه همه علاقمندان از سرتاسر شهر در یک جا جمع شده و یک نماز جمعه باشکوه اقامه میشود. و امام جمعه مشکلات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را بیان کرده، و مردم را نسبت به توطئهها و نقشههای دشمن آگاه نموده، و مردم شهر از حال همدیگر باخبر شده، و اغلب نسبت به حلّ مشکلات دیگران اقدام میکنند.
3. حجّ خانه خدا؛ حج اجتماعی عظیمتر است که سالانه برگزار میگردد و مسلمانان از سراسر کشورهای اسلامی و مسلماننشین، از تمام نژادها، زبانها، و از والامقامترین افراد تا افراد بسیار عادی در این کنگره عظیم، گرد هم میآیند و همه با هم به زیارت خانه خدا میپردازند.
این اجتماع سالانه بسیار مهم و ارزشمند است. بهخصوص نماز جمعهای که قبل از عزیمت به عرفات در مسجدالحرام اقامه میشود، که همه حجّاج در آن شرکت میکنند، و مسجدالحرام با آن عظمت و خیابانهای اطراف را پر میکند، چه فرصت گرانبهایی برای طرح مشکلات جهان اسلام و نحوه حلّ آن ایجاد میکند. آری در خطبههای این نماز میتوان مهمترین مسائل جهان اسلام را بیان کرد.
امّا افسوس که این نماز جمعه به دست عدّهای وهّابی سلفی جیرهخوار افتاده
________________________________________
1- بخشی از این روایات در وسائلالشیعه، ج 5، ابواب صلاة الجماعة، باب 2 آمده است
ص: 180
که بدون اجازه اربابان خود نمیتوانند سخنی بگویند، و باید متنی که حکومت برای آنها تنظیم کرده را قرائت کنند. و گاه متن سخنرانی آنان مسائل بسیار ساده و پیش پا افتادهای بیش نیست.
مسائل اجتماعی از دیدگاه اسلام به قدری اهمیّت دارد، که هر چیز در راستای آن باشد و به وحدت و آشتی میان مسلمین کمک کند مطلوب است. و آنچه سبب جدایی و اختلاف مسلمانان گردد، منفور است. بنابراین آشتی دادن و اصلاح ذات البین آن قدر اهمیّت دارد که در ردیف جهاد در خط مقدم جبهه شمرده شده است.
(اجر المصلح بین الناس کالمجاهد بین الناس).(1)
ملکوت* گامی تارهایی *
22-05-2022, 22:44
اسرار حج
اشاره
بدون شک ثوابهای عظیم و فوق العادهای که برای حج در روایات آمده، و همچنین کیفرهای سختی که برای ترک آن در قرآن مجید و روایات اسلامی ذکر شده، همه به خاطر اسرار و فلسفههای مهمّی است که این عبادت بزرگ اسلامی دارد.
قرآن مجید در یک جمله کوتاه و بسیار پر معنا، درباره حج میفرماید:
«لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»؛ تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیاتبخش) باشند!».(2)
این منافع، فراوان است که در روایات معصومین علیهم السلام به آن اشاره شده، از جمله:
ملکوت* گامی تارهایی *
26-05-2022, 17:41
1. آثار تربیتی و اخلاقی
تربیت نفوس، و تهذیب اخلاق، و تقویت پایههای تقوا و خلوص است.
تعبیری که در احادیث گذشته آمده بود که حجِّ مقبول سبب میشود انسان از تمام
________________________________________
1- تفسیر ثعلبی، ج 9، ص 80
2- سوره حج، آیه 28
ص: 181
گناهانش خارج شود و همانند روزی گردد که از مادر متولّد شده، دلیل روشنی برای تأثیر حج بر پاکی دل و صفای روح و زدودن آثار گناهان یک عمر است.
البتّه این فایده بزرگ اخلاقی هنگامی به دست میآید که زائران بیت اللّه الحرام به اسرار اعمال و مناسکی که انجام میدهند، به دقّت توجّه داشته باشند، تا هر قدمی که برمیدارند قدمی به سوی خدا و معبود و محبوب حقیقی باشد، و این عبادت بزرگ و پرمحتوا برای آنان به منزله «تولّد دوباره» گردد.
کسانی که با توجّه به اسرار این عبادت، و با نهایت خلوص نیّت، این مراسم بزرگ روحانی را انجام میدهند، آثار عمیق آن را در درون جان خود تا پایان عمر احساس میکنند، و هر زمان به یاد خاطرههای این سفر روحانی و صحنههای مملوّ از روحانیّت و صفا و اخلاص بیفتند، روح تازهای در آنها دمیده میشود (این، اثر تربیتی و اخلاقی حج است).
ملکوت* گامی تارهایی *
26-05-2022, 17:42
2. آثار سیاسی
«آثار سیاسی» که در کنار آثار تربیتی حج قرار دارد، بسیار مهم است؛ چرا که حج- اگر همان گونه که اسلام دستور داده و ابراهیم بت شکن، جهانیان را به آن فراخوانده انجام شود- سبب عزّت مسلمین، و تحکیم پایههای دین، و وحدت کلمه، و مایه قدرت و شوکت در برابر دشمنان، و برائت از مشرکین جهان خواهد شد، و این کنگره عظیم الهی، که هر سال در کنار خانه خدا تشکیل میشود، بهترین فرصت را به مسلمانان برای بازسازی نیروهای خویش، و تقویت پایههای اخوّت و برادری، و خنثی کردن توطئهها و نقشههای دشمنان اسلام در طول یکسال میدهد.
ولی متأسّفانه همان گونه که گروهی از مسلمین به عمق فلسفه اخلاقی حج نمیرسند، از فلسفه سیاسی آن نیز بی خبرند. تنها به ظواهر قناعت میکنند، و از
ص: 182
روح این عبادت بزرگ غافلند، و به گفته یکی از سیاستمداران بیگانه: «وای به حال مسلمانان اگر معنای حج را نفهمند، و وای به حال دشمنان اسلام اگر مسلمین معنای حج را بفهمند!».(1)
3. آثار علمی و فرهنگی
یکی دیگر از آثار مهمّ حج، که در روایات معصومین علیهم السلام به آن اشاره شده، آثار فرهنگی آن است؛ چرا که آثار رسول اللّه صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام در جای جای مکّه و مدینه و مواقفِ حج به چشم میخورد، و حضور دانشمندان بزرگ اسلامی از تمام کشورها، اعمّ از علمای بزرگ دینی، و اساتید فنون دیگر، و گویندگان و نویسندگان، که هر سال در حج شرکت دارند، فرصت خوبی به همه مسلمین جهان برای مبادله اطّلاعات و دانستنیها در تمام زمینههای دینی و علمی میدهد، و از همه گذشته، آگاهی خوبی از وضع همه مسلمین جهان در آن محیط پیدا میشود که اگر برای این کار نیز برنامه ریزی شود آثار عظیم آن در جهان اسلام همه ساله ظاهر میگردد. در عصر امام صادق علیه السلام در برههای از زمان مأمورین حکومت مانع تماس مردم با امام صادق علیه السلام و حل مشکلات علمی و دینی در حضور آن حضرت شدند. امّا در ایّام حج که کنترل سیل مسلمانان امکانپذیر نبود مردم خدمت حضرت میرسیدند و سؤالات و مشکلات یکساله خود را با آن حضرت مطرح میکردند.
در روایتی از امام باقر علیه السلام میخوانیم:
«تَمامُ الْحَجِّ لِقاءُ الْامامِ
؛ ملاقات امام هر زمان تکمیلکننده مراسم حج است»(2)، چون امام را میبیند و مسائل را از محضر وی سؤال میکند.
________________________________________
1- تفسیر نمونه، ج 14، ص 78
2- وسائلالشیعه، ج 10، ص 255
ص: 183
4. آثار اقتصادی
در روایات اسلامی «فلسفه اقتصادی» نیز یکی از اسرار و اهداف حج شمرده شده است. ممکن است کسانی بپرسند: حج با مسائل اقتصادی چه کار دارد؟ ولی وقتی به این نکته توجّه کنیم که مهمترین مشکل مسلمین امروز همان وابستگی اقتصادی آنها به دشمنان اسلام است، و در کنار مراسم حج میتوان کنگرهها و سمینارهای عظیمی از اقتصاددانان جهان اسلام به وجود آورد، و مسلمین را از این نظر از زیر سلطه اجانب رهایی بخشید، اهمّیّت این موضوع روشن میشود.(1)
خلاصه این که حج، اسرار مهمّی دارد که شایسته است در کتابهای جداگانه تدوین و به همه مسلمانان، بهخصوص جوانان، تعلیم داده شود.
________________________________________
1- این چهار فلسفه در حدیثی از امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام نقل شده است. به وسائلالشّیعه، ج 8، ص 7، ح 15، مراجعه فرمایید
ص: 184
ص: 185
ص: 186
ص: 187
فصل دوازدهم:
اشاره
امامت ابراهیم علیه السلام
یکی از مسائل مهمّ مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام مسأله امامت است، که در اواخر عمر آن حضرت رخ داد، و خداوند متعال علاوه بر نبوّت و رسالت، مقام فوق العاده ارزشمند امامت را نیز به آن حضرت ارزانی داشت. این مطلب در آیه شریفه 124 سوره بقره منعکس شده، و مفسّران درباره آن بسیار سخن گفتهاند، ولی بهترین سخن و مناسبترین تفسیر را مفسّران شیعه و پیروان مکتب اهلبیت علیهم السلام، با استفاده از معارف اهلبیت علیهم السلام بیان کردهاند.
شرح و تفسیر
«وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ»؛ و (یاد کنید) هنگامی که پروردگارِ ابراهیم، او را با دستوراتی آزمود».
«کلمات» در قرآن مجید معانی متفاوتی دارد:
1. الفاظ؛ همانگونه که در محاورات ما فارسیزبانان اغلب به این معنا استعمال میشود.
2. موجودات عالم؛ در قرآن مجید از زمین و آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و دیگر موجودات عالم به کلمات تعبیر شده است؛ چون عالم هستی همچون کتاب بزرگی است که خداوند آن را نوشته، و هر یک از موجودات آن
ص: 188
یکی از کلمات این کتاب بزرگ محسوب میشود. خداوند متعال در آیه شریفه 109 سوره کهف میفرماید:
«قُلْ لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً»؛ بگو: اگر دریا برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریا پایان میگیرد، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد، هر چند همانند آن (دریا) را کمک آن قرار دهیم».
امروزه که تا حدّ زیادی پرده از روی اسرار آفرینش برداشته شده، تفسیر آیه فوق روشن میشود. دانشمندان میگویند منظومه شمسی، که ما در آن زندگی میکنیم، جزء کهکشانی است به نام کهکشان راه شیری، که در این کهکشان 200 میلیارد ستاره وجود دارد، که خورشید با تمام فروغ و عظمتش یک ستاره متوسّط آن است! مجموعه کهکشانهایی که تاکنون بشر موفّق به کشف آن شده، که کهکشان راه شیری با 200 میلیارد ستاره یکی از آنهاست، به یک میلیارد کهکشان میرسد! از عالَم بزرگ به عالَم کوچک میرویم. دانشمندان میگویند سر هر سوزنی میلیونها اتم وجود دارد. راستی آیا میتوان تمام ستارگان آسمان و تمام دانههای اتم و دیگر موجودات عالم هستی را شماره کرد؟ نتیجه این که یکی از معانی کلمات، موجودات عالم است.
3. معنای دیگر کلمات «آزمایشات و ابتلائات» است؛ کلمات در آیه مورد بحث، بدین معناست. خداوند متعال زمانی که اراده میکند لباس زیبای امامت را بر اندام ابراهیم خلیل علیه السلام بپوشاند، او را به روشهای مختلف امتحان میکند.
آیا حضرت در امتحانات موفّق میشود؟ ادامه آیه شریفه پاسخ این سؤال را روشن میکند. توجّه فرمایید:
«فَأَتَمَّهُنَّ»؛ و او به طور کامل از عهده آنها برآمد».
سؤال: امتحانات ابراهیم خلیل علیه السلام که از عهده آنها سربلند برآمد، چه بود؟
ص: 189
جواب: حداقل آن حضرت هشت بار امتحان داد، و در همه پیروز شد؛ که عبارتند از:
1. مبارزه با آفتاب و ماه و ستارهپرستان، که شرح آن گذشت.
حضرت بدون ترس و واهمه به مبارزه با آنها پرداخت و آنها را مغلوب کرد.
2. مبارزه با عمویش آزر، که تفصیل آن هم گذشت. ابراهیم علیه السلام آن قدر در این مبارزه اصرار و پافشاری کرد که عمویش عصبانی شد و او را تهدید به مجازات سختی کرد، امّا ابراهیم تسلیم نشد، و از این امتحان نیز سربلند خارج شد.
3. مبارزه آشکار با بتپرستان، که شرح آن نیز گذشت. او یکّه و تنها در میدان شهر بابل با همه بتپرستان به بحث پرداخت، و از جوانی و تنهاییش نهراسید، و در نهایت با توکّل بر خدا پیروز شد.
4. مناظره با پادشاه ظالم عصر خود نمرود، که فردی ستمگر و از خودراضی و مغرور بود. و همانطور که گذشت در این مبارزه نیز پیروز شد، و نمرود و نمرودیان مات و مبهوت گشتند.
5. شکستن بتهای بتخانه آباد شهر بابل و تبدیل آن به ویرانه، و سپس حضور در دادگاه، پنجمین امتحان آن حضرت بود، که قبول شد.
6. فرستادن همسرش هاجر و فرزند دلبندش اسماعیل به سرزمین خشک و سوزان مکّه، که نه آب داشت و نه آبادانی، و نه انسانی آنجا بود، و نه حتّی پرندهای؛ امّا ابراهیم علیه السلام با توکّل بر خدا مأموریّتی که به او محوّل شده بود را انجام داد و از این امتحان سخت نیز سربلند بیرون آمد.
7. هفتمین امتحان سخت آن حضرت، بردن فرزند دلبندش اسماعیل به قربانگاه بود، که این کار جز از انسانی مؤمن و متوکّل بر خدا که پروردگارش را بهدرستی باور کرده باشد، انتظار نمیرود.
8. تجدید بنای خانه کعبه که آن حضرت در سنّ پیری با کمک فرزندش
ص: 190
اسماعیل به سرانجام رساند.
برادران عزیز! خواهران گرامی! خوانندگان محترم! هر کس بخواهد به جایی برسد باید امتحانات الهی را به خوبی پشت سر بگذارد. زنان مصر به یوسف علیه السلام گفتند: «خواهش زلیخا را انجام بده، و آنچه میخواهد بجا آور، تا به مقامات عالی برسی. در غیر این صورت، جای تو پشت میلههای زندان است». یوسف پیامبر علیه السلام پا بر روی هواهای نفسانی گذاشت، و خطاب به خدای خود عرضه داشت:
«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»؛(1) پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن میخوانند». و زندان را به جان خرید و بدین وسیله از امتحان الهی سرفراز خارج شد، و خداوند مقام مادّی عزیز مصر و مقام معنوی نبوّت را به وی عنایت کرد. آری هیچ کس بدون زحمت و مشقّت به جایی نمیرسد.
همه امتحان دارند، محال است کسی مورد آزمایش قرار نگیرد، منتهی امتحانات فرق میکند. یکی با بچّهدار شدن امتحان میشود، و دیگری، با بچهدار نشدن. وسیله امتحان عدّهای پول و ثروت است، و عدّهای دیگر فقر و نداری.
برخی با پست و مقام امتحان میشوند، و عدّهای بدون آن. عدّهای با فرزندان منحرف، و برخی با پدران فاسد. برخی از محترمین تهران بهتازگی نزد من آمده بودند. یکی از آنها گفت زمین بزرگی را به یکی از فرزندانم بخشیدم، پس از گذشت مدّتی نیاز به آن پیدا کردم. به فرزندم مراجعه کردم تا آن زمین را در اختیار من بگذارد، ایشان به دادگاه مراجعه کرد، و بر علیه من شکایت کرد که پدرم قصد تصرف زمین مرا دارد! این هم یک نمونه از امتحانات الهی است.
ابراهیم خلیل علیه السلام با توکّل بر خدا و استعانت از ذات پاکش، از همه امتحانها
________________________________________
1- سوره یوسف، آیه 33
ص: 191
سربلند خارج شد. اکنون خداوند میخواهد به وی جایزه بدهد. جایزهای ارزشمند و ویژه میفرماید:
«إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً»؛ من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم». ابراهیم خلیل علیه السلام هنگامی که خلعت زیبای امامت را بر قامت خویش دید، ذوق زده شد و پرسشی را مطرح کرد: «قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی»؛ ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده)»؛ حضرت چقدر آیندهنگر بود، فقط به فکر خود و مردمی که با آنها زندگی میکرد نبود، بلکه به یاد فرزندان و نوهها و نسلهای آیندهاش نیز بود. به پاسخ خدا توجّه کنید:
«قَالَ لَایَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»؛ خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمیرسد (مگر آنها که شایستهاند)». خداوند به صورت مشروط با تقاضای ابراهیم خلیل علیه السلام موافقت کرد، و امامت را مختصّ کسانی دانست که معصوم از گناه و معصیت باشند. چون هر گناهی ظلم است؛ ظلم به خویشتن، یا به دیگری، یا به هر دو.
مقامات حضرت ابراهیم علیه السلام
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند متعال پنج مقام به حضرت ابراهیم علیه السلام داد:
1. مقام عبودیّت و بندگی؛ این مقام افتخار بزرگی برای بندگان خوب خداست.
بندگانیم جان و دل بر کفچشم بر امر و گوش بر فرمان
مقام عبودیّت آن قدر مهم است که در تشهّد نماز، قبل از مقام رسالت ذکر شده است.
2. مقام نبوّت؛ این مقام رفیع، پس از طی کردن مقام عبودیّت حاصل میشود.
ص: 192
3. مقام رسالت؛ «نبیّ»، وحی و پیامهای الهی را در اختیار مردم قرار میدهد، ولی مأمور تبلیغ آن در نقاط مختلف نیست؛ امّا وظیفه رسول تبلیغ وحی در نقاط مختلف دنیاست. در نتیجه حضرت ابراهیم علیه السلام که هم نبیّ است و هم رسول، جهت تبلیغ آیین توحید از بابل به شام و از شام به مکّه سفر کرد.
4. مقام خلیل اللّهی؛ ابراهیم بتشکن علاوه بر مقام عبودیّت و نبوّت و رسالت، خلیل اللَّه نیز بود. همه چیزش را از خدا میدانست، و علاقه فوق العادهای به خدای یکتای بیهمتا داشت. طبق برخی روایات، روزی شنید که شخصی میگوید:
«سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوح»
گفت: «کیست که نام معشوق و محبوب مرا میبرد؟ نیمی از اموالم را به او دادم. و اگر یکبار دیگر آن را تکرار کند نیم دیگر را هم به او خواهم داد».(1)
5. مقام امامت؛ مقام امامت که اوج افتخار آن حضرت است.(2)
ملکوت* گامی تارهایی *
31-05-2022, 18:40
احتمالی معقول
ظهور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و اعلام رسمی و علنی دعوت او در محیط جزیره العرب، واکنش های متفاوتی را همراه داشت. برخی از انسانهای پاک باخته با کمال صفا و صمیمیت و از اعماق قلب، به آن حضرت ایمان آوردند. برخی با اظهار ایمان ظاهری و زبانی، کفرشان را مستور می کردند و گروه سوم افراد لجوج، عنود و حقوقی بودند که نه تنها ایمان نمی آوردند، بلکه خار راه دیگران بوده، مانع ایمان آوردن آنان می شدند: (وهم ینهون عنه و ینعون عنه)(93).
این گروه در راستای اهداف شوم خود در کنار اذیت و آزار مسلمانان، مانع تراشی برای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سنگ اندازی در مسیر دعوت او نیز می کردند و با تمام توان، سعی داشتند تا فعالیت های تبلیغی آن حضرت را خنثی و بی اثر کنند و حتی برای نابودی مرام و آیین او نقشه می کشیدند. استهزاها، تمسخرها، طعنه و زخم زبان ها، شاعر و دیوانه خواندن آن حضرت، وعده و وعیدها، تهدیدها و تطمیع ها، محاصره اقتصادی و اجتماعی و تعبید به شعب ابوطالب، سنگ زدن، شکمبه شتر بر سر آن حضرت ریختن و... و بالاخره مجبور کردن آن حضرت به هجرت شبانه از مکه به مدینه، بخشی از برنامه های آنان پیش از هجرت بود.
هرچه که دعوت آن حضرت جدی تر، رسمی تر و علنی تر می شد و سران ستم و شرک، بیشتر احساس خطر می کردند بر فشارهای شان می افزودند. از این جهت بعد از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، پیشرفت اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان، توطئه ها و کار شکنی هایشان به صورت جنگ و تهاجم نظامی تبلور یافت، که شماره این جنگ ها از هفتاد نیز تجاوز کرد، لیکن هرچه تلاش می کردند حاصل زحمات شان را همانند سرابی در بیابان یا غباری در آسمان می یافتند.
افزون بر این تلاش ها، فعالیت ها و کارشکنی های پنهان و پیدایی بود که از منافقان - که نقش ستون پنجم دشمن را در پیکره حکومت اسلامی داشتند - مشاهده می شد. بخشی از آن فعالیت ها بدین شرح است:
1- انصراف خائنانه بیش از سیصد نفر به سرکردگی عبدالله بن ابی از شرکت در جنگ احد. این تعداد تقریبا یک سوم مسلمانان مدینه را تشکیل می دادند(94).
2- سرپیچی جمعی از منافقان به سر کردگی عبدالله بن ابی از حضور در صحنه مصاف تبوک(95) و تلاش گروه دیگری از آنان برای تضعیف روحیه رزمندگان اسلام(96) و کوشش برای ترور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با رم دادن شتر آن حضرت، هنگام بازگشت از جنگ که به ماجرای لیله العقبه معروف شد.(97).
3- برقراری روابط مرموز سیاسی اطلاعاتی با مشرکان: فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم.
4- بازی با اعتقادات مسلمانان و بدبین کردن آنان به حاکمیت اسلام به وسیله شایعه پراکنی: لئن لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاور فیها الا قلیلا(98)
5- تشویق به تحریم اقتصادی مسلمانان: هم الذین یقولون لا تنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا(99).
6- توطئه اجتماعی - حیثیتی بر ضد مسلمانان، با تحقیر کردن آنان: (لیخر جن الاعز منها الاذل)(100).
7- توطئه خائنانه و بی شرمانه اجتماعی - حیثیتی بر ضد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و اتهام بی عفتی به یکی از همسران آن حضرت در ماجرای معروف افک: ان الذین جاءوا بالافلاک عصبه منکم لا تحسبوا شرا لکم بل هو خیر لکم...(101)
ملکوت* گامی تارهایی *
10-06-2022, 14:42
و... .
اینها بخشی از انبوه توطئه ها بر ضد آن حضرت بود که به نتیجه نرسید. در کنار این توطئه ها پیوسته به مرگ آن حضرت دل بسته بودند و با خود می گفتند: او پادشاهی همانند سایر پادشاهان(102)است که با مرگ او تمام ادعایش فراموش خواهد شد؛ زیرا فرزند پسر ندارد تا بعد از او راهش را ادامه دهد. به همین علت او را ابتر، بلاعقب و بی دنباله می نامیدند.
در شان نزول سوره کوثر گفته اند: یکی از سران شرک به نام عاص بن وائل پس از برخورد با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد مسجدالحرام شد، وقتی در داخل مسجد از او سئوال شد با که صحبت می کردی؟ گفت: با این مرد ابتر(103). زمخشری با اشاره به این ماجرا می گوید: کانوا یقولون: ان محمدا صنبور اذامات مات ذکره؛ به راستی که محمد صنبور (فرد ضعیف، ذلیل، بدون اهل ودنباله، بی یار و یاور) است که یاد و نام او با مرگش می میرد(104)
البته شکی نیست که نه تنها ملک و سلطنت با مرگ ملک و سلطان می میرد، بلکه دین، آیین و قانون نیز هر چند که کامل، عادلانه و حق باشد با مرگ آورنده آن با تهدید مواجه می شود؛ زیرا با مرور ایام حوادث، وقایع و نیازهای جدیدی پیش می آید که پاسخ گویی به آن نیازها و تطبیق آن حوادث بر خطوط کلی دین و اصول قانون از عهده هر کسی بر نمی آید.
اگر برای دین و قانون، متولی مشخص و معینی وجود داشته باشد، در کوران حوادث و بحران های اجتماعی محفوظ می ماند خواه فرد آن مشخص شده باشد یا اینکه به بیان شرایط و معیارهای شایستگی وی اکتفا شود. ولی اگر چنین متولی (هر چند به صورت عام) معین نشده باشد و دین بدون متولی بماند، حتی از جانب هواداران و پیروان خود در معرض تهدید است و نیازی به تهدید و تهاجم از سوی بیگانگان ندارد و اگر دشمنی بیگانه نیز به آن افزوده گردد، خطر بسیار جدی تر خواهد بود.
از این رو یکی از بحث های جدی در نظام های اجتماعی و قوانین اساسی حکومت ها، تعیین مفسر رسمی برای قانون اساسی و کیفیت تعیین جانشین برای حاکم در صورت مرگ یا کناره گیری وی است. حتی برای تعیین جانشین موقت، تا زمانی که جانشین دایم معین شود نیز، تدابیری اندیشیده اند.
بنابراین، انتظار و تحلیل آن دشمنان قسم خورده، انتظاری طبیعی و تحلیلی مطابق با سنت های اجتماعی بوده است.
بدین ترتیب اگر با تعیین جانشین برای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رهبری دینی از فرد حقیقی به عنوان و حقیقت عصمت منتقل می شد، نتایج زیر به دست می آمد:
1- تمام نقشه های دشمنان نقش بر آب شده، توطئه ها و برنامه هایشان در هم می ریخت و آخرین امیدشان به یاس مبدل می گشت.
2- تغییری کیفی و پیشرفتی عمودی در دین حاصل شده، سبب تکامل آن می گردید؛ زیرا دین، متولی و مفسر رسمی پیدا می کرد. کسی که با تطبیق حوادث و وقایع جدید بر خطوط کلی دین مانع تحریف آن می شد و با دفاع جانانه از آن موجبات استقامت دین در مقابل بیگانه را فراهم می کرد.
از آنجا که این حکم، از سنخ سایر احکام نیست، نزول احکام و آیات دیگر در باقیمانده عمر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله منافاتی با کمال دین ندارد، در حالی که اگر از سنخ سایر احکام می بود، منافات می داشت.
3- نعمت ولایت الهی که در ولایت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تبلور یافته بود، با جعل ولایت برای جانشینان آن حضرت به اتمام می رسید.
4- در چنین شرایطی ترسیدن مسلمانان از دسیسه های دشمنان، بی جهت بود.
5- اسلام، با داشتن چنین متولی هایی می توانست دین برگزیده الهی برای جامعه بشری برای همیشه تاریخ باشد.
6- حسادت و حب و بغض های شخصی یکی از اصلی ترین موانع پذیرش حق است. از این جهت باید از خدا ترسید و در پذیرش یا رد چنین متولیان و جانشینانی حب و بغض های شخصی را دخالت نداد، بلکه فقط بر اساس خواسته الهی و حکم او حرکت کرد.
بنابراین، تمام خصوصیت های شش گانه ای که در آیه مطرح شده است در تعیین جانشین برای آن حضرت وجود دارد. بدین ترتیب اگر الیوم مصداقی در تاریخ اسلام داشته باشد - که با توجه به اخبار آیه کریمه، قطعا چنین مصداقی وجود دارد - روزی جز هیجده ذی الحجه سال دهم هجری، که در آن روز پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به دستور خدای سبحان، علی علیه السلام را به جانشینی خود نصب کرد، نخواهد بود.
نتیجه این که قراین داخلی آیه، گفتار کسانی را تایید می کند که گفته اند: آیه، مربوط به ماجرای غدیر خم و تعیین جانشینی برای آن حضرت است و برای تعیین مصداق آن نیازی به روایات نداریم.
ملکوت* گامی تارهایی *
10-06-2022, 14:43
کیفیت نزول آیه
برخی از علمای شیعه به اقتضای ظاهر روایات، احتمال داده اند که این بخش از آیه جدا از بقیه بخش ها نازل شده و هنگام جمع آوری قرآن در اینجا قرار داده شده است، در حالی که غالب یا همه مفسران اهل سنت می گویند: مجموع این آیه با هم نازل شده قسمت های گوناگون آن، مضمون مشترک دارد. از این رو لازم است هر دو احتمال به طور جداگانه مورد بحث و گفتگو قرار گیرد:
ملکوت* گامی تارهایی *
13-06-2022, 21:36
احتمال یکم
علمای شیعه می گویند: تعدد یا وحدت آیات به تنهایی نمی تواند دلیل تعدد یا وحدت نزول باشد، یعنی همانگونه که دو آیه بودن، نشان تعدد نزول نیست، یک آیه بودن نیز دلیل وحدت نزول تمام بخش های آن نمی تواند باشد. مثلا در پایان آیه 219 سوره بقره آمده است: کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون و در ابتدای آیه بعد می فرماید: (فی الدنیاو الاخره(105)). اندکی تامل، نشان می دهد که این دو آیه با هم نازل شده اند؛ زیرا از نظر ادبی، جمله (فی الدنیا و الاخره) متعلق به (تتفکرون) و ظرف تفکر است. پس باید با هم نازل شده باشند، هر چند که در دو آیه جدا از هم آمده و هرکدام شماره جداگانه ای دارد. هم چنین (و باللیل...) که در آیه 138 سوره صافات آمده، متعلق به (...لتمرون...) است که در آیه قبل آمده است(106).
از سوی دیگر دقت در ضمیرهای آیه تطهیر که در سوره احزاب آمده، نشان می دهد که این جمله، مستقل از قبل و بعد از خودش است. چنان که مضمون و محتوای آن شهادت می دهد که مخاطبی غیر از مخاطب قبل و بعد از خود دارد(107). شان نزولی که علمای اهل سنت نیز نقل کرده اند نشان می دهد این فقره از آیه در واقعه ای خاص نازل شده است.
در آیه محل بحث نیز مطلب از همین قرار است؛ زیرا هنگام بیان حکم خون، مردار، گوشت خوک و... می فرماید: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا(108).
همان طور که می دانیم معلوم شدن حکم خون و امثال آن موجب یاس دشمن و تکمیل دین نمی شود.
شاهدش آن است که که این احکام، قبلا در دو سوره مکی - انعام، آیه 145 و نحل، آیه 115 - و نیز در آیه 173 سوره بقره، که اولین سوره مدنی است، نازل شده بود ولی عنوان یاس کفار و تکمیل دین در آنها مطرح نیست، در حالی که اگر نزول و ابلاغ این احکام دارای چنین خاصیتی باشد باید در آن سوره ها نیز (الیوم یئس...) ذکر می شد.
بدین ترتیب (الیوم...) نمی تواند اشاره به روز نزول حکم خون، مردار و... باشد، بلکه باید اشاره به روز دیگری باشد که در آن، حادثه مهم دیگری واقع شد. از این جهت شیعه اعتقاد دارد (الیوم اکملت...) اشاره به روزی است که نبی اکرم (ص) آیه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک(109) را امتثال کرد. امری که اگر امتثال نمی شد زحمات بیست و سه ساله آن حضرت هدر می رفت و رسالت الهی ابلاغ نمی گردید.
ملکوت* گامی تارهایی *
13-06-2022, 21:36
نتیجه این که باید بگویم: این دو بخش، جدای از قبل و بعد خود نازل شده، لیکن هنگام جمع آوری قرآن به دستور رسول اکرم صلی الله علیه و آله یا به دستور کسانی که بعد از آن حضرت به جمع آوری قرآن پرداختند - طبق مبانی مختلف در تدوین قرآن مصون از تحریف - در اینجا قرار گرفته است. یا این که بگوییم: این دو جمله همراه قبل و بعد خود نازل شده، لیکن به روز نزول آیه، از آن جهت که ظرف نزول برخی از احکام فقهی است اشاره ای ندارد، بلکه یک جمله معترضه ای(110)است که بین این جملات قرار گرفته است.
موید این مدعا آن است که اگر این دو جمله را حذف کنیم بقیه آیه، تام و کامل خواهد بود و خللی در معنای آن وارد نمی شود. چنان که خذف آیه تطهیر خللی در معنا ایجاد نمی کند، بلکه معنا روشن تر و ترجمه و تفسیر راحت تر خواهد شد.
سوالی در اینجا مطرح است که همراه جوابش در بحث های آینده خواهد آمد(111).
ملکوت* گامی تارهایی *
14-06-2022, 13:34
احتمال دوم
این جمله، همراه بقیه قسمت های آیه نازل شده و جدای از آنها نیست چنان که مفسران عامه بر این باورند.
البته ظواهر نیز همین را تایید می کند؛ زیرا نظم ظاهری آیات اقتضا می کند که به همین ترتیب موجود، نازل شده باشد مگر اینکه دلیل محکمی دلالت کند که ترتیب نزول، غیر از ترتیب موجود است، ولی چنین دلیلی وجود ندارد.
با این احتمال نیز نمی توان گفت: (الیوم) اشاره به روز نزول احکام مذکور در آیه است؛ زیرا وحدت نزول، نقشی در این جهت ندارد. همانگونه که صدر آیه 29 سوره یوسف با خطاب به حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: (یوسف اعرض عن هذا(112)) و در ذیل آن با خطاب به همسر عزیز مصر آمده است: (واستغفری لذنبک(113)) با آن که مجموع اینها یک آیه بیشتر نیست و نامی از همسر عزیز مصر به میان نیامده، کسی ادعا نکرده که هر دو بخش آیه خطاب به یک نفر است.
بنابراین، گرچه در محاورات و گفتگوهای عرفی، از وحدت سیاق به عنوان یک اصل و قاعده ای عقلایی نام می برند و بدان توجه و عنایت دارند؛ لیکن نمی توان گفت. یک قاعده کلی و عمومی است و همیشه می تواند دلیل یا موید باشد، به ویژه اگر قرینه داخلی یا خارجی بر خلاف آن وجود داشته باشد.
امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: ان الایه لتنزل اولها فی شی ء و اوسطها فی شی ء و آخرها فی شی ء آخر(114)؛ گاهی اول آیه ای از قرآن درباره چیزی، وسط آن درباره چیزی دیگر و آخر آن درباره چیز سومی است.
سرش آن است که قرآن، کتاب فنی و علمی اصطلاحی نیست تا مطالب آن به صورت ابواب و فصول جداگانه مطرح شده باشد، بلکه کتاب هدایت است و هدفش از طرح مطالب گوناگون علمی، فنی، تاریخی، ضرب المثل و...هدایت و راهنمایی انسانهاست. از این رو در کنار مهم ترین دلیل علمی موعظه می کند(115) همراه با ارائه براهین مهم فلسفی و عقلی بر توحید، نظاره کردن به زمین، آسمان، شتر و...را، که سطح متوسط از ادله توحیدی تلقی می شود، گوشزد می کند: افلا ینظرون الی الابل کیف خلقتو الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت(116)
صاحب تفسیر المنار در این باره می گوید:
ان القرآن لیس کتابا فنیا فیکون لکل مقصد من مقاصده باب خاص به، و انما هو کتاب هدایه و وعظ ینتقل بالانسان من شان من شوونه الی آخر، و یعود الی مباحث المقصد الواحد المره بعد المره مع التفنن فی العباره و التنویع فی البیان، حتی لا یمل تالیه و سامعه من المواظبه علی الاهتداء...(117)
قرآن کتاب فنی نیست تا برای هر مقصدی از مقاصدش باب مخصوصی داشته باشد، بلکه کتاب هدایت و موعظه است که انسان را از مطلبی به مطلب دیگر منتقل می کند و دوباره به همان مطلب اول بر می گردد در عین حال، تفنن در عبارت و تنوع در بیان دارد به گونه ای که نه خواننده را خسته می کند و نه شنونده را از مواظبت بر هدایت پذیری ملول می سازد... .
ملکوت* گامی تارهایی *
14-06-2022, 13:34
بخش دوم: جایگاه غدیر در روایات
در کتب روایی شیعه و سنی روایات فراوانی درباره ماجرای غدیر نقل شده است. اشعار و ادبیات هر دو فرقه نیز به صورت گسترده ای به این حادثه مهم تاریخی پرداخته است تا جایی که کمتر موضوعی را می توان یافت که این گونه مورد اهتمام قرار گرفته باشد. عالم سخت کوش و پرتلاش شیعه، مرحوم علامه امینی(118)سعی کرد تا روایات، اشعار، اسناد و...مربوط به ماجرای غدیر خم را در غدیری گردآورد، لیکن به اقیانوسی ناپیداکرانه تبدیل شد، در حالی که آن عالم امین به هدف نهایی خود نرسید.
این، نه غدیر، این، یم بی منتهاست - عقل نداند که کرانش کجاست در اینجا از میان انبوه روایات به ذکر چند نمونه از آن، همراه با توضیحی مختصر، بسنده می کنیم:
ملکوت* گامی تارهایی *
14-06-2022, 13:34
1- مکان نزول آیه
امام باقر علیه السلام فرمود: آخرین فریضه ای که خدای تعالی نازل کرد، ولایت بود که پس از آن، فریضه ای را نازل نکرد. آن گاه آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) را در منطقه کراع الغمیم نازل کرد:
عن ابی جعفر علیه السلام قال: آخر فریضه انزلها الله تعالی الولایه ثم لم ینزل بعدها فریضه ثم نزل: الیوم اکملت لکم دینکم بکراع الغمیم فاقامها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالجحفه فلم ینزل بعدها فریضه.
کراع الغمیم نام یک وادی بین مکه و مدینه است که حوالی جحفه واقع شده و ماجرای غدیر در آن وادی اتفاق افتاده است.
2- زمان نزول آیه در نگاه اهل سنت
از ابوهریره نقل شده است که گفتی: کسی که روز هیجده ذی الحجه را روزه بگیرد، خدا ثواب شصت ماه روزه را برای او می نویسد. این همان روز غدیر خم است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دست علی بن ابیطالب را گرفت و گفت: آیا من به مومنان اولی از خودشان نیستم؟ گفتند: آری، یا رسول الله! گفت: هر کس که من مولا و سرپرست او هستم پس از من مولا و سرپرست او علی است. عمر گفت: مبارک باشد بر تو ای پسر ابو طالب که مولای من و مولای هر مسلمانی گشتی. آن گاه خدای سبحان آیه (الیوم اکملت...) را نازل کرد:
نزلت هذه الایه (الیوم اکملت لکم دینکم) علی رسول الله صلی الله علیه و آله و هو واقف بعرفات و قد اطاف به الناس و تهدمت منار الجاهلیه و مناسکم و اضمحل الشرک و لم یطف بالبیت عریان و لم یحج معه فی ذلک العام مشرک فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم(119).
پیش از این بیان شد که روز عرفه، ویژگی خاصی ندارد تا مایه کمال دین باشد؛ زیرا غالب این حوادث، یعنی انهدام نشانه های جاهلیت و مناسک آنان، اضمحلال شرک، ممنوعیت طواف با بدن عریان و...در سالهای قبل در ماجرای اعلام آیات اولیه سوره برائت، حادثه فتح مکه و...واقع شده بود.
مهم ترین حادثه ای که در آن سال اتفاق افتاده و در این روایت بدان اشاره شده است، انجام مناسک حج در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. این نیز نمی تواند مراد باشد؛ زیرا همانگونه که گفته شد: حج بدون امام معصوم و طواف دور سنگ های بی نفع و ضرر، دشمن را مایوس نمی کند(120). افزون بر این، ظاهر آیه نشان می دهد که در روز نزول آیه اکمال، کار جدیدی از ناحیه خدای سبحان صورت گرفته است، در حالی که حج باشکوه سال دهم هجرت نتیجه تلاش های چندین ساله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اصحاب او بود. آری، بر اثر معین نبودن جانشین برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنوز دین ناقص و طمع دشمنان باقی بود.
4- تلاشی غیر منصفانه
عالم بزرگ اهل سنت، جلال الدین سیوطی در رابطه با ماجرای غدیر دو حدیث به شرح ذیل نقل کرده است:
لما نصب رسول الله علیا یوم غدیر خم فنادی له بالولایه هبط جبرئیل علیه بهذه الایه الیوم اکملت لکم دینکم(121)
وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم علی بن ابیطالب را به جانشینی خود نصب کرد و به ولایت او نداد، جبرئیل با آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) بر آن حضرت نازل شد. لما کان یوم غدیر خم و هو یوم ثمانی عشر من ذی الحجه قال النبی صلی الله علیه و آله: من کنت مولاه فعلی مولاه فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم(122).
وقتی روز غدیر خم، یعنی هیجده ذی الحجه فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت: هرکس که من مولا و سرپرست او هستم پس از من مولا و سرپرست علی بن ابی طالب است. آن گاه خدای سبحان آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) را نازل کرد.
نویسنده درالمنثور پس از نقل این دو حدیث با ضعیف خواندن آنها تلاش غیر منصفانه ای کرده تا اعتبارشان را خدشه دار کند، ولی صرف نظر از اشتهاردی که این قبیل روایات در جوامع روایی فریقین دارد، قرینه داخلی آیه، شاهد صحت این گونه روایات است و اساسا با توجه به آنچه که در بخش اول گذشت، احتمالات دیگر، با متن آیه شریفه سازگاری ندارد.
5- آخرین فریضه و گزارشی از نزول آیه
امام باقر علیه السلام فرمود: خدای عز و جل پیامبرش را به ابلاغ ولایت الهی مامور گردانید. از این رو آیه (انما ولیکم الله و رسوله...را نازل و ولایت اولی الامر را واجب کرد، لیکن مردم نمی دانستند ولایت اولی الامر چیست. از این جهت به پیامبر فرمان داد که ولایت را برای مردم تفسیر کند، چنان که نماز، زکات، روزه و حج را برای آنان تفسیر کرد، لیکن انجام این دستور الهی بر آن حضرت گران آمد و نگران شد که مردم از دینشان برگردند و او را تکذیب کنند. لذا به خدای سبحان رجوع کرد که در این باره چه کند خدای عز و جل آیه (یا ایها الرسول بلغ ما انزل...) را نازل کرد. در این هنگام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امر الهی را آشکار نمود و برای اعلام ولایت علی علیه السلام در روز غدیر برخاست و ندا داد: الصلاه جامعه و به مردم امر کرد که شاهدان، این پیغام را به غایبان برسانند.... .
آن گاه امام باقر علیه السلام فرمود: واجبات الهی یکی پس از دیگری نازل می شد و ولایت، آخرین آنها بود. پس از آن آیه(الیوم اکملت...) را نازل کرد و فرمود: پس از این فریضه ای نازل نمی کنیم؛ زیرا فرایض را برای شما تکمیل کردم:
قال جعفر الباقر علیه السلام: امر الله عز و جل رسوله بولایه علی و انزل علیه انما ولیکم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه...و فرض ولایه اولی الامر فلم یدروا ما هی فامر الله محمدا صلی الله علیه و آله ان یفسر لهم الولایه کما فسرلهم الصلاه و الزکوه و الصوم و الحج فلما اتاه ذلک من الله ضاق بذلک صدر رسول الله صلی الله علیه و آله و تخوف ان یرتدوا عن دینهم و ان یکذبوه فضاق صدره و راجع ربه عز و جل فاوحی الله عز و جل الیه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رساله و الله یعصمک من الناس...فصدع بامر الله تعالی ذکره فقام بولایه علی علیه السلام یوم غدیر خم فنادی: الصلاه جامعه و امر الناس ان یبلغ الشاهد الغائب .-...قال ابو جعفر علیه السلام - و کانت الفریضه تنزل بعد الفریضه الاخری و کانت الولایه آخر الفرائض فانزل الله عز و جل الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی - قال ابو جعفر علیه السلام: یقول الله عز و جل: لا انزل علیکم بعد هذه فریضه قد اکملت لکم الفرائض(123).
هم چنین نقل شده است:
پس از آن که آیه (الیوم اکملت لکم...) نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت: الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من. نیز گفت: هر کس که من مولا و سرپرست او هستم پس از من مولا و سرپرست او علی است. خدایا!هر کس که علی را دوست داشته باشد، دوست بدار و هر کس که او را دشمن است، دشمن باش. هر کس که او را یاری کند یاری کن و هر کس که او را رها کرد، رها کن.
همچنین از امام باقر و امام صادق علیه السلام روایت شده است که پس از نصب علی بن ابی طالب در غدیر خم و هنگام بازگشت از حجه الوداع آیه (الیوم اکملت...) نازل شد و این آخرین فریضه ای بود که خدای تعالی نازل کرد و پس از آن فریضه ای نازل نکرد:
ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لما نزلت هذه الایه قال: الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتی و ولایه علی بن ابی طالب من بعدی - و قال: من کنت مولاه فعلی مولا. اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخدل من خذله. والمروی عن الامامین ابی جعفر و ابی عبدالله علیه السلام انه: انما نزل بعد ان نصب النبی صلی الله علیه و آله علیا علما للانام یوم غدیر خم بعد منصرفه عن حجه الوداع - قالا: - و هو آخر فریضه انزلها الله تعالی ثم لم ینزل بعدها فریضه(124)
با آنکه بسیاری از احکام در قرآن کریم نیامده است(125)، در این روایت می فرماید: پس از این، فریضه ای نازل نمی کنیم؛ زیرا فرایض را برای شما تکمیل کردم.
سرش آن است که: اولا، برخی از احکام و حکم توسط پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان شد. ثانیا، خدای سبحان پیامبر خود را مامور ابلاغ دین کرد و با تعبیر ما ءاتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا(126) او را حامل و شارح دین معرفی کرده، اطاعت از او را واجب دانسته است. بنابراین، بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مکمل بیان الهی است و آنچه او فرموده، چیزی جز وحی نیست. از این رو در خطبه حجه الوداع آن حضرت آمده است: هر چیزی که شما را به بهشت نزدیک و از جهنم دور می کند، امرتان کردم و از هرچه که شما را از بهشت دور و به جهنم نزدیک می سازد، نهی تان کردم(127).
برخی دیگر از احکام به وسیله کسانی بیان شد که اولیای دین هستند و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با امثال حدیث ثقلین بر تفکیک ناپذیری آنان از دین تاکید کرد، اطاعت از آنان را واجب دانسته، بیان آنان را مکمل بیان خود شمرده است.
بدین ترتیب خطوط کلی دین به وسیله کتاب الهی، یعنی قرآن بیان شد و خطوط فرعی و جزئی آن به کمک سنت و روایات معصومین علیه السلام تبین گردید و مجموع فرایض این گونه تکمیل شد.
محمد صفایی
6- مراحل ابلاغ ولایت
از امام باقر علیه السلام نقل شده است:...سپس ولایت نازل شد و آن، در روز جمعه در عرفه بود؛ چون دین، با ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام کامل می شد. در این هنگام، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بدون اینکه چیزی بر زبان آورد، در پیش خود گفت: مردم، تازه مسلمانند و آثار جاهلیت در میانشان باقی است. اگر من این مطلب را درباره پسر عموی خود ابلاغ کنم، ممکن است هر چیزی بگوید. از این جهت دستور قطعی از جانب خدای سبحان آمد که اگر این ماموریت را ابلاغ نکنم، مرا عذاب خواهد کرد و این، زمانی بود که آیه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رساله و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین(128) نازل شد. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و گفت: ای مردم! هیچ پیامبری نبود مگر آن که خدا او را عمری محدود عنایت کرد و سپس او را به سوی خود فرا خواند و او دعوت الهی را اجابت کرد. نزدیک است من نیز فرا خوانده شوم و دعوت او را اجابت کنم. من مسئول هستم و شما نیز مسئول هستید. پس چه می گویید؟ همگی جواب دادند: شهادت می دهیم که تو ابلاغ رسالت و نصیحت کردی و آنچه که بر عهده تو بود، به انجام رساندی. خداوند بهترین جزایی که به پیامبران داد، به تو عنایت کناد. پس از آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سه بار گفت: ای گروه مسلمانان! ولی و سرپرست شما پس از من، این است. پس حاضران، این مطلب را به دیگران برسانند. آن گاه آیه (الیوم اکملت...) نازل شد:
قال ابی جعفر الباقر علیه السلام قال: ...ثم نزلت الولایه و انما اتاه ذلک فی یوم الجمه بعرفه، انزل الله عز و جل الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و کان کمال الدین بولایه علی بن ابی طالب علیه السلام فقال عند ذلک رسول الله صلی الله علیه و آله: امتی حدیثو عهد بالجاهلیه و متی اخبرتهم بهذا فی ابن عمی یقول قائل و یقول قائل. فقلت فی نفسی من غیر ان ینطق به لسانی فانتنی عزیمه من الله عز و جل بتله اوعدنی ان لم ابلغ ان یعذبنی فنزلت یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رساله و الله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین فاخذ رسول الله صلی الله علیه و آله بید علی علیه السلام فقال: ایها الناس انه لم یکن نبی من الانبیاء ممن کان قبلی الا وقد عمره الله ثم دعاه فاجابه فاوشک ان ادعی فاجیب و انا مسئول و انتم مسئولون فماذا انتم قائلون؟ فقالوا: نشهد انک قد بلغت و نصحت و ادیت ما علیک فجزاک الله افضل جزاء المسلمین فقال: اللهم اشهد - ثلاث مرات - ثم قال صلی الله علیه و آله: یا معشر المسلمین هذا ولیکم من بعدی فلیبلغ الشاهد منکم الغائب(129).
مرحوم علامه مجلسی می گوید: اگرچه این روایت از نظر سند ضعیف و از نظر متن مشوش است، لیکن مجموع آن هماهنگ با سایر روایات است؛ زیرا ذلک در جمله انما اتاه ذلک فی یوم الجمعه بعرفهاشاره به کلمه الولایه است که در ابتدای روایت آمده است و جمله بعد از آن، یعنی انزل الله عز و جل الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و کان کمال الدین بولایه علی بن ابی طالب علیه السلامدر محل خودش نیامده است و باید در آخر حدیث قرار گیرد(130)این اشتباه ممکن است از ناحیه راوی یا نساخ رخ داده باشد و بقیه حدیث مشکلی ندارد.
نکته دیگر در این گونه احادیث این است که از جمله (و الله یعصمک من الناس(131) فهمیده می شود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اجرای ماموریت بزرگ تبلیغ ولایت در ماجرای غدیر خم نگران و ترسناک بود چنان که در این روایت بدان اشاره شده است، لیکن این ترس یک ترس نفسانی نبود؛ زیرا ترسیدن کسی همانند پیامبر صلی الله علیه و آله که در بحرانی ترین شرایط زندگی، نظیر هجرت، جنگ احد، جنگ خندق و... هراس به خود راه نداد و در آن روز، یعنی بعد از فتح مکه و استیصال مشرکان، در اوج اقتدار و عزت بود، معنا ندارد.
نگرانی و ترس او از سطحی نگری مردم، عدم پذیرش فرمان الهی و اتمام آن حضرت به کذب، قبیله گرایی و امثال آن بوده است. جمله حدیثو عهد بالجاهلیه و متی اخبرتهم بهذا فی ابن عمی یقول قائل و یقول قائل که در این حدیث آمده، موید این ادعاست.
شبیه این ترس برای کلیم حق تعالی نیز پیش آمد: (فاوجس فی نفسه خیفه موسی(132)). امیر المومنین علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: ترس موسی علیه السلام ترسی نفسانی نبود، بلکه از آن جهت نگران بود که مردم نتوانند معجزه را از سحر تمیز دهند در نتیجه جاهلان، غالب گردند و گمراهان، دولت یابند: لم یوجس موسی علیه السلام خیفه علی نفسه بل اشفق من غلبه الجهال و دول الضلال
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.