PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اندوخته خداوند (چهل حدیث درباره عدالت گستر جهان)



عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
31-12-2021, 13:15
https://download.ghbook.ir/downloads/BookCover/3D_m/1000/980.jpg

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
31-12-2021, 13:21
إهداء
ای اندوخته خداوند در زمین و ای حجّتِ خدا بر بندگانش! ای أبوالقاسم محمّد بن حَسَنِ عسکری! این رساله را که سرمایه اندکِ من است به تو پیشکش می کنم.
«یآا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی المُتَصَدِّقِینَ»
(ای عزیز! ما و کسانِ ما را سختی رسیده است؛ و سرمایه ای اندک آورده ایم؛ پیمانه مان را تمام و کمال بپیما، و به ما دِهِش کن؛ همانا خداوند دِهِش کنندگان را پاداش می دهد).

به امیدِ آنکه بپذیری
مؤلّف

«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الاْءَرْضَ یَرِثُهَا عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»
(سوره أنبیاء، 105 / و در زَبور، از پسِ ذِکْر [به قولی: تورات]، نوشته ایم که زمین را بندگانِ شایسته من میراث بَرَند).

بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرَّحیم
الحَمدُ لِلّهِ الَّذی مَنَّ عَلَینا بِمُحَمَّدٍ نِبِیِّه صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه دونَ الاْءُمَمِ
الماضِیَهِ و القُرونِ السّالِفَه
السَّلامُ عَلَی ال_مَهدیِّ الَّذی یَمْلاَءُ الاْءَرضَ قِسْطًا وَ عَدْلاً
تمهیدِ ترجُمان
1. إسلامِ ناب: إسلامِ ثَقَلَیْن
از بهترینِ آفریدگان و سَرورِ پیَمبَران، حضرتِ مصطفی _ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و آلِه _ ، مَروی است که فرمود: «إِنَّ الإِسلامَ بَدَأَ غَریبًا و سَیَعُودُ غَریبًا کَما بَدَأَ فَطُوبی لِلْغُرَباءِ»(1) (یعنی: إسلام غریب آغاز شد و زودا که _ بدان سان که آغاز گردید _ غریب گردد؛ پس خوشا به حالِ غریبان!).
هم لفظِ این حدیث با لَختی تفاوت باز هم روایت گردیده(1) و هم به گونه هایِ مختلف تفسیر و تبیین و توجیه شده است. فی الجمله، حدیثِ مشهور و پُربرکتی است که اندیشه گرانِ إسلامی و مُشفِقانِ أَقالیمِ قبله، در أدوارِ مختلف،
ص: 13
میوه هایِ رنگین و شیرین از شاخسارِ آن فراستانده اند.
شیخِ جلیلِ دیرین، صدوق (311 _ 381 ه . ق.) _ قَدَّسَ اللّهُ رُوحَه العَزیز _ ، تقریری دلپسند از معنایِ مُستفادِ خویش به دست داده و این حدیث را چونان نگینی بر تارکِ انگشتری نهاده، که دریغم می آید در اینجا باز گفته نیاید. شیخِ صدوق بیان می کُنَد که حالِ پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ پیش از نُبُوَّت به حالِ إمامِ زمانِ ما علیه السّلام در این روزگار، می مانِست؛ زیرا در آن روزگار تنها عُلَمایِ دین و راهبان و شماری اندک از این دست که أَخبارِ کتابهایِ آسمانی و سخنانِ پیامبرانِ پیشین علیهم السّلام به ایشان رسیده بود، از بشارتِ نُبُوَّتِ آن حضرت آگاهی داشتند و إسلام در میانِ آنان غریب بود و اگر کسی از خداوند می خواست که زودتر بشارتش را مُحَقَّق گردانَد و آن حضرت را مبعوث سازد، جاهلان و گمراهان او را موردِ خنده و استهزاء قرار می دادند و به او می گفتند: این پیامبر که معتقدید پیامبرِ شمشیر است و دعوتش مشرق و مغرب را فرامی گیرد و پادشاهانِ زمین به فرمانش گردن می نهند کِیْ می آید؟؛ امروز هم جاهلان به ما می گویند: این مهدی که معتقدید بی گُمان ظهور می کند، کِیْ می آید؟!؛ برخی مُنکِرِ آن حضرت می شوند و برخی به حقّانیّتش اعتراف می کنند. باری، پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ فرموده است: «إِنَّ الإسلامَ بَدَأَ غریبًا وَ سَیَعُودُ غَریبًا کَما بَدَأَ فَطُوبی لِلْغُرَباءِ»، و إسلام در این روزگار (روزگارِ غَیبتِ کُبری) بدانسان که آغاز شده بود، غریب گردیده و دیر نمی گُذَرَد که _ چُنان که با بعثتِ رسولِ خدا نیرو گرفت _ با ظهورِ ولیّ و حجّتِ خداوند نیرومند گردد و _ همانطور که دیده منتظرانِ رسولِ خدا پس از بعثت روشن شد _ چشمِ منتظران و معتقدانِ آن حضرت روشن شود؛ و خدایِ متعال وعده ای را که به أولیایش داده است، به انجام خواهد رسانید(2).
آنگونه که شریفِ رضی (359 _ 404 ه . ق.) _ رَضِیَ اللّهُ عَنْه وَ أَرْضاه _ ، در
ص: 14
شرحِ حدیثِ غربتِ إسلام، می گوید، پیامبرِ أکرم _ صَلَّی اللّهُ عَلَیه و آلِه _ إسلام را در آغازِ کارش به مردی غریب ماننده فرموده اند که از یار و دیار دور و نابرخوردارست؛ زیرا إسلام در آغازِ ظهورِ خویش بر این صفت بود تا پایه هایش استوار و یارانش بسیار شد و قامت راست کرد و گردن افراشت. در عبارتِ «سَیَعُودُ غَریبًا» هم مُرادِ آن حضرت، این است که إسلام از حیثِ قلّتِ شمارِ کسانی که به شرائعش عمل کنند و هنجارهایش را پاس دارَند، به همان حالِ نخستین و غُربَتِ پیشین باز می گردد(3).
بطَبْع در چُنین حالی که مدّعیانِ مسلمانی بسیار خواهند شد و عاملان و عالمان به شؤون و شعائرِ آن اندک، غُربت قرینِ غَرابت است و إسلامِ راستین که إمامِ غائب _ عَجَّلَ اللّهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف _ به آن دعوت می کند، در دیده مدّعیانِ پُرشمار، غریب و بیگانه خواهد نمود و دعوتی نو خواهد بود؛ این همان معنایِ باریکی است که در برخی از مأثورات، همنشینِ یادِ إسلامِ غریب شده است(4).
آری،
بهرِ این گفت آن نَبیِّ مُستَجیب رمزِ اَلاِسلامُ فِی الدُّنیا غَریب(5)
در چُنین حال و هوائی که کسانی چون شیخِ جلیلِ دیرین، صَدوق _ قُدِّسَ سِرُّه _ ، به آغازِ زمانه غُربت و استقرارِ روزگارِ عُسرت گواهی داده اند، زیرکیِ مؤمنانه و أَدَبِ انتظار اقتضا می کند آدمی خود را به خیمه و خرگاهِ آن «غریبانِ» خوشْ حالِ نیکوخِصال دررَسانَد، و اگر از آنان نشد، دستِ کم به ایشان مانندگی یابَد؛ کسانی که «یصْلحُون إِذا فسدَ النّاسُ»(6).
*

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
31-12-2021, 13:21
در جامعه کنونیِ ما، گروهها و رَوَندهایِ مختلفی، دانسته و نادانسته، کمتر غَرَضْ وَرزانه و بیشتر خیرخواهانه، دینْ وَرزیِ عاطِفی و دینْ گرائیِ إحساسی را دامن می زَنَند و در مجالِس و محافِل و گفتار و نوشتار، پیر و جوان را تشویق و مَدَد می کنند
ص: 15
تا از راهِ عاطِفه و إحساس و شور و حیرت، آبی به آسیابِ دیانتِ خویش بریزَند.
این دینْ وَرزیِ عاطِفی و إحساسی _ که بیشتر از آبشخورِ مفاهیم و وقایعِ حیرت افکن، چون قِصَص و کَرامات و مَنامات، سیراب می شود _ ، در جایِ خویش حَسَناتی دارد و ضرورتی. لیک متأسّفانه به آفاتی چند نیز دچار شده است و می شود که سَیِّئاتِ این آفات را نمی توان و نباید دستِ کم گرفت.
نخستین آفت، آن است که چون دینْ وَرزیِ عاطِفی و إحساسی، به اندازه دینْ وَرزیِ معرفتی و استدلالی، میزان و هنجار و حَدّ و مَرز بَرنمی تابد و بآسانی مهار نمی شود، هر از چندگاهی در ورطه «غُلُوّ» و «تقصیر» فرومی غلطَد و آبستنِ فرقه سازی و فرقه بازی و انشعاب می گردد.
دومین آفت، آن است که چون این نحوه دینداری، بیشتر بازبسته به دریافت و إحساسِ خودِ شخص است و به آسانی قابلِ انتقال و توصیف و ترجَمه نیست، و از همین رهگذر دفاع از آن و همچُنین تبلیغ و ترویج و دعوت به آن نیز، با محدودیّت روبروست، بآسانی موردِ هُجومِ خُصوم واقع می شود و زود از پا درمی آید.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
31-12-2021, 13:22
سومین آفت، آن است که شعله دینْ گرائیِ إحساسی و دینداریِ عاطِفی، همان طور که با یک بارِقه و مُشاهده زبانه می کشد، بسرعت و زودتر از آنچه انتظار می رَوَد هم فرو می میرَد و به سردی می گرایَد.
تجربه تاریخی به ما آموخته است کسانی که بخاطرِ شیفتگی به برخی أشخاص و رَوَندهایِ مُنْتَسَب به إسلام، در مسلمانی گَرْمْپو شده اند، اگر ذاتِ إسلام و نهادِ دیانت را نشناسند، با کوچکترین لغزش و ترکِ أَولایِ آن أشخاص و رَوَندها، از إسلام و إسلامیّت سَرخورده می شوند و حسابِ دین و دینْداران را یک کاسه می کنند.
در حدیثی تَنَبُّه آفرین از إمامِ صادق علیه السّلام آمده است که آن حضرت
ص: 16
فرمود: «مَن دَخَلَ فی هذَا الدّینِ بِالرِّجالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجالُ کَما أَدْخَلُوهُ فیه، وَ مَن دَخَلَ فیهِ بِالکِتابِ و السُّنَّهِ زالَتِ الجِبالُ قَبلَ أَن یَزُول»(7) (یعنی: هرکه با کَسان [ / این و آن ] در این دین درآید، کَسان [ / این و آن [او را همانگونه که بدین دین درآورده اند از آن بیرون می بَرَند؛ و هرکه با کتاب و سنّت در آن درآید، کوهها پیش از آن که او از جا برَوَد، از جا می رَوَند).
این حدیثِ شریف، آسیبْ شناسانه، بر گوشه ای از آفاتِ دینْداریِ سَطحیِ کسانی انگشت می نهَد که بخاطرِ این و آن، و نه به هدایتِ کتاب و سنّت، به دین رویْ می آورَند و از همین رویْ نیز درختِ إیمان و عَمَلشان شکوفا و استوار و ریشه دار نمی شود.
نکته ای که نباید ناگفته گذاشت، این است که دینْداریِ مُستَفاد از «کتاب» و «سنّت»، همانگونه که إحساسی و عاطِفیِ صِرْف نیست، استدلالی و بُرهانیِ محض نیز به شمار نمی روَد؛ و اگر صِرفًا استدلالی و بُرهانی و متکلِّمانه و فیلسوفانه بود، از بُن به همان جُمود و خُمود و خُشکی و مَلالَت و بی طَراوتیِ دینْداریِ استدلالیِ صِرف، دچار می آمد.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
31-12-2021, 13:22
کتاب و سنّت، هم کامه هایِ استدلالی و معرفتی و بُرهانیِ دینْداران را بَرمی آورَد، و هم عشق و عاطِفه و إحساس را گَرم می دارَد و به تکاپو می افکَنَد.
از یک مَنظَر، سِرِّ تعادلِ إسلامِ کتاب و سنّت، و دوریِ این گونه دینْ وَرزی از إفراط و تفریط و غُلُوّ و تقصیر، همین است. فقیهان و عارفان و متکلِّمان و سالِکان و مُتَفَلْسِفان نیز، هرچند همه از سرچشمه خورشیدِ مُسَلمانی آب برگرفته و جان و دل و خِرَدِ خود را به فروغِ «چراغِ مصطفوی (ص)» روشن داشته اند، تنها جلوه ای از جلوه ها و گوشه ای از گوشه هایِ این حقیقتِ واجدِ أبعاد و أضلاع را دیده و ستانده اند.
ص: 17
درست از همینْجا، سخنِ آن عزیز راهی به دِهی می بَرَد، که می فرمود: «نه متکلِّمَم و نه مُتَفَلْسِف و نه متصوِّفم و نه متکلِّف؛ بلکه مُقَلِّدِ قرآن و حدیث و تابعِ أهلِ بیتِ آن سَروَر؛ از سخنانِ حیرت افزایِ طوایفِ أربع ملول و برکرانه، و از ماسِوایِ قرآنِ مجید و حدیثِ أهلِ بیت، آنچه بدین دو آشنا نباشد، بیگانه»(8).
باری «گر بگویم این سخن بیحد شود»(9). ... درد و دریغ و تألّم و تأمّل در آن بود که موجی حیرت افکن و إحساسْ پَروَر در جامعه ما روان گردیده است؛ اندک اندک ثَمَراتِ نامُبارَکِ این إفراط رخ می نماید، و آسیبْ پَذیری و استعدادِ انحراف که در این شورانگیزیِ بی مُحابا هست، دینْداریِ دینْداران را به مخاطره می افکَنَد.
علی الخُصوص در مَباحثِ مربوط به مَهدویّت و حُجَّتِ مُنتَظَر _ عَجَّلَ اللّهُ تعالی فی ظُهورِه _ ، عوام زدگان و عامی اندیشان گَرمْپوئی می کنند و در سوک و سُرور و منبر و ... به فضائی دامن می زَنَند که مدّعیان و شیّادان و دجّالْ کیشانِ فراوان در دلِ خود می پَروَرَد، و از مَکْتَب، مَکْسَب می سازد، و حقیقتِ قرآنی _ حدیثیِ مَهدویّت را در پسِ أهواء و أغراض و بانگ و هیاهویِ غوغا، محجوب می دارَد.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-01-2022, 14:25
یگانه طریقِ مُفید و مُجَرَّب و مُسَلَّمِ بدَرآمدن از این فتنه نقابْ زده و إصلاحِ وضعِ موجود و إحیاءِ حقیقتِ دینیِ مَهدویّت، همان یگانه راهِ هر إصلاح و إحیاءِ دینیِ دیگر، یعنی «بازگشت به کتاب و سنّت»، است.
شیخِ بزرگوار، ابنِ أبی زَینَبِ نُعمانی، تنها سببِ حیرانی و ابتلایِ شماری از أهلِ روزگارِ خود را که عاقبت از مذهبِ حَق منحرف شده و به مذاهبِ أهلِ باطل گرویده اند، «قلّتِ روایت و علم، و عدمِ درایت و فهم» قَلَم می دهَد(10) و ایشان را سیهْ روزانی می خوانَد که «در طلبِ علم نکوشیدند و خود را در فراستدن و روایتِ آن از مَعادِنِ صافی اش به زحمت نَیَفْکَنْدَند؛ چه اگر هم روایت می کردند و به درایت نمی پرداختند، با روایت نکردنشان یکسان بود!»(11).
ص: 18
این بلیّه، بلیّه خاصِّ روزگارِ ابنِ أبی زَینَب _ یعنی: سده چهارمِ هجری و دَمدَمه هایِ غَیبتِ کُبری _ ، نیست؛ بلیّه هر روزگاری است که در آن، شیعه از آموختنیهایِ راستین در دانشِ دین بازبمانَد و به پیرامون و پیرایه هایِ پیرامونی مُشتَغِل و سرگرم شود.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-01-2022, 14:26
2. مَهدیِّ الأُمَم و جامِعِ الکَلِم (علیه السَّلام)
اندیشه نَجاتْ بخشی و إشارت به موعودی که در آخِرالزّمان خواهد آمد و نظامی مُنطَبِق بر قانونهایِ إلآهی و آسمانی پدید خواهد آورْد، به طورِ کلّی در أدیانِ إلآهی _ و حتّی به نوعی دیگر، در مکاتب و مَسلَکهایِ غیرِ إلآهی هم _ وجود دارد. أمّا این که ویژگیهایِ این موعود چیست و چگونه ظهور خواهد کرد، در همه أدیانِ إلآهی یکسان نیست. آنچه در این اندیشه مشترک و همسان است، این است که موعودِ آخِرالزّمان و مُنْجیِ إنسان از خاندانِ نُبُوَّت است و به دانش و پرهیزگاری و دیگر خویهایِ پسندیده آراسته و از کَژیها و کاستیها مُبَرّاست(12).
در هر روزگار، و در میانِ هر قوم و أمّت، و در هر سرزمین که پیامبرانِ إلآهی علیه السّلام و حکیمانِ دینْ وَرْز و گُستراننده تعالیمِ دینی از «موعودِ آخِرالزَّمان» سخن گفته اند، به تعبیر و اصطلاح و نامِ آشنایِ همان قوم و سرزمین و روزگار، و در حقیقت، از یک موعود، سخن رانده اند، و او مَهدیِّ مُنْتَظَر صَلَواتُ اللّهِ و سَلامُهُ علیه است(13).
از بشارتها و إشارتهایِ أدیان و پیام آورانِ پیشین گذشته، در حوزه إسلام و مَهدویّتِ روشن و نابِ إسلامی نیز، باور به إمام مَهدی _ علیه الصَّلاه و السَّلام _ در سَرتاسرِ آفاقِ زمانی و مکانیِ إسلام و در نگرشها و نگارشها و مسجد و مدرسه و خانقاه مَطْرَح و مَطْمَحِ نَظَر بوده و چه در میانِ مفسِّران و محدِّثان و چه فقیهان و
ص: 19
متکلّمان، از مذاهبِ گوناگون، شناخته و آشنا به شمار می آمده است و می آید(14).
به گفته یکی از دیده وَرانِ این روزگار، هرچند شیعه به مَهدیِّ مُنْتَظَر علیه السّلام اختصاص دارد، باور به مَهدویّت و هنجارِ انتظار مُختَصِّ شیعه نیست(15).
تشیّع و تسنّن در باور به مَهدیِ موعود _ علیه الصّلاه و السّلام _ به عنوانِ مُصْلِ_حِ فاطِمی تبارِ آخِرالزَّمان که در أحادیثِ نَبَوی به ظهور و فعّالیّتهایِ مُصْلِحانه وی بشارت داده شده، همسان و همداستان اند و عالمانِ أهلِ تسنّن نیز از تواتُرِ أحادیثِ مَهدَویَّت و قطعیَّتِ این موضوع سخن گفته اند(16). تفاوت اینجاست که بعضی از ایشان (برخِلافِ بعضی دیگر)، در تعیینِ شخصِ این مُصْلِحِ فاطِمی تَبار، دچارِ اشتباه و یا إبهام شده اند. نمونه را، بعضی گفته اند که مَهدیِ موعود علیه السَّلام هنوز متولّد نشده است و البتّه بر مُدَّعایِ خود دلیلی إرائه نکرده اند(17). این نه فقط مخالفِ عقیده و أدلّه و أسنادِ شیعه است، که با بسیاری از أسنادِ مهمِّ خودِ أَهلِ تسنّن نیز نمی سازد(18).
به هر رویْ، شیعه إمامیّه، به عنوانِ طائفه مختص به آن حضرت، روشنْ ترین آگاهیها را درباره مَهدیِ موعود _ علیه الصَّلاهُ والسَّلام _ فرا رویْ می نهَد.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-01-2022, 14:26
یکی از عللِ تردیدناپذیرِ روشن تر بودنِ آگاهیها و نشانیهایِ شیعه در این باب، نسبت به عمومِ أهلِ تسنّن، مقوله نهی از نقل و کتابتِ حدیث است که مدّتها جامعه سُنّی را از این رُکنِ عظیمِ معرفتِ إسلامی محروم داشت(19).
علّتِ دیگر نیز، آن است که شیعه از صافی ترین آبشخور و با بهترین واسطه _ یعنی: مواریثِ علم و معرفت که نزدِ أهلِ بیتِ پیامبر (صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه) بود و هست _ از معارفِ نَبَوی بهره مند شده است و سالهایِ متمادی از «بابِ مدینه عِلْم»، أمیرِمؤمنان علی علیه السّلام ، و أوصیایِ پس از آن حضرت، حدیث شنیده و دانش آموخته است(20).
ص: 20
در درازنایِ تاریخ، هرچه طوائفِ دینْ وَرْز از معارفِ وَحْیانی و أَنبیائی و أَوصیائی دورتر افتادند و بیشتر در وَرطه تحریف و انحراف فروغلطیدند، از شناختِ «مَهدِیِّ أُمَم و جامعِ کَلِم» علیه الصَّلاه و السَّلام محرومْ تر و محجوبْ تر گردیدند و زمینه ای فراخ از برایِ پیدائیِ مُدَّعیان و سوءِاستفاده کنندگان پدید آوردَند. مُدَّعیانِ مَهدویَّت در جهانِ أهلِ تسنّن، از إبهامهایِ عقیدتیِ عامّه بهره بُردند و هر از چندگاهی در گوشه ای از جهانِ إسلام دست به تحرّکاتِ سیاسی و نظامی زدند.
در گُزارشهایِ مسیحیان _ بویژه به سببِ تحریفهائی که در متون صورت گرفته _ إبهام بیشتر و بیشتر می شود و بطَبْع زمینه سوءِاستفاده نیز فراخ می گردد(21).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-01-2022, 14:26
از مَنظَرِ فرهنگِ إِسلامی، این سردرگُمی هایِ موردی در عرصه سیاست و اجتماع و فرهنگ، در بَرِ سردرگُمی و راه ناشناسیِ شامل تر و کَلان تری که نَفْسِ «ناشناختنِ إمام» باشد، بس خُرد است؛ زیرا «شناختِ إمام» است که به مَنِش و کُنِشِ دینْ وَرْز معنا می بخشَد.
حدیثِ نَبَویِ مشهورِ «مَن ماتَ وَ لَم یَعْرِفْ إمامَ زَمانِه ماتَ میتهً جاهلیّهً»(22) _ که آموزه ای مُتَواتِر و مقبول نزدِ فِرَقِ مختلفِ إسلامی را إفادت می کُنَد(23) _ ، سخنی دلپذیرست از برایِ دلهایِ سخنْ پذیر، و هُشیارگرِ همه کسانی که می خواهند از نعمتِ عَظیم و منّتِ جَسیمِ مُسَلمان زیستن و مُسَلمان مُردن و بارِ دیگر مُسَلمان برانگیخته شدن برخوردار گردند.
در کتابِ شریفِ کافی آمده است _ و حدیثْ شناسان آن را «صحیح» قَلَم داده اند(24) _ که إمامِ صادق علیه السّلام فرمود: «اعْرِفْ إِمامَکَ، فَإِنَّکَ إِذا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّکَ: تَقَدَّمَ هذَا الاْءَمْرُ أَو تَأَخَّرَ»(25) (یعنی: إمامِ خود را بشناس، که چون او را شناختی، تو را زیان نرسَد که این أمر یعنی: ظهورِ دولتِ حق پیش افتد یا دیر).
چُنان که در این تعالیم نیز إیضاح گردیده است، زیانکارِ راستین اوست که إمامَش
ص: 21
را نشناسَد، نه آنکه ظهورِ دولتِ حق را درنیافته.
بدرستی نیز شناختنِ إمامِ راستین است که آدمی را از خطرِ إنکارِ پیشوایِ حق و پیوستن به پیشوایانِ باطِل می رهانَد.
در حدیثنامه ها از إمامِ صادق روایت شده است که فرمود: «ثَلاثَهٌ لایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ القِیامَهِ وَ لایُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ: مَنِ ادَّعَی إِمامَهً مِنَ اللّهِ لَیْسَتْ لَهُ، وَ مَنْ جَحَدَ إِمامًا مِنَ اللّهِ، وَ مَن زَعَمَ أَنَّ لَهُما فِی الاْءِسْلامِ نَصِیبًا»(26) (یعنی: سه کَس اند که خداوند در روزِ رستاخیز با ایشان سخن نمی گوید و پاکشان نمی دارَد و ایشان را عذابی دردناک است: کسی که ادّعایِ إمامتی از جانبِ خداوند کُنَد که از آنِ او نباشد، و کسی که إمامی را که از جانبِ خداوند منصوب باشد آگاهانه إنکار کند، و کسی که معتقد باشد این دو را در إسلام نَصیبی هست).
یکی از إسلامْ شناسانِ بزرگِ این روزگار، پس از آن که در بابِ اشتراکِ أدیان در باور به مُنْجیِ آخِرالزَّمان سخن می رانَد، و از آموزه هایِ آئینهایِ دیر و دور، تا آئینِ زردشتی، آئینهایِ هندوان، آئینِ بودا، یهودیّت و مسیحیّت در این باب یاد می کُنَد، می نویسد:
«به همین دلیلِ حضور در فرهنگهایِ گوناگون، و در عقاید و کتابهایِ أمّتها و ملّتهاست، که در یکی از زیارتهایِ حضرتِ حُجَّهِ بنِ الحَسَن (ع) چُنین آمده است:
السَّلامُ عَلی مَهْدِیِّ الاْءُمَمِ وَ جامِعِ الْکَلِمِ.
سلام بر مهدی، که أمّتها از او سخن گفته اند، همو که همه أقوام و أفکار را متّحد می کُنَد، و زیرِ یک پرچم گِرد می آورَد.»(27).
3. غَیبت و مَهدویّت در نگرشها و نگارشها
آن اندازه در أحادیثِ نبیِّ أکرم _ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه _ و روایاتِ أئمّه أهل البیت
ص: 22
علیهم السّلام درباره حضرتِ مَهدی _ عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فی فَرَجِهِ الشَّریف _ سخن رفته است که هیچ جایِ شَکّ و تردیدی در حقِّ مَهدی _ عَلَیه السّلام _ و مَهدویّتِ إسلامی نمی مانَد. در یک شمارش، چهارصد حدیثِ نَبَوی از طُرُقِِ أهلِ تسنّن و بیش از شش هزار روایت از مجموعِ طُرُقِ شیعه و سُنّی درباره حضرتِ مَهدی علیه السّلام إحصا گردیده که رقمی غیرِعادی است و در بسیاری از دیگر مسائلِ إسلامیِ معروف و قریب به بداهت چُنین رقمی دیده نمی شود(28).
چُنان که شیخِ بزرگوار، مُفید _ أَعلَی اللّهُ مَقامَهُ الشَّریف _ ، خاطرنشان فرموده است، روایاتِ گُواه بر وجودِ إمامِ غائب علیه السَّلام چَندان مستحکم است که اگر کسی مُنکرِ آنها شود باید همه روایاتِ مربوط به شریعتِ إسلامی را إنکار کُنَد(29).
بدینسان و به سببِ همداستانیِ مُسلمانان بر ظُهور و خُروجِ آن حضرت علیه السّلام است که این أمر را از ضروریّاتِ دینِ مُبین إسلام قَلَم داده اند؛ چُنان که از شیخ بهاءالدّینِ عامِلی _ قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ العَزیز _ ، مشهور به شیخ بهائی (درگذشته به سالِ 1030 ه . ق.)، پرسش شده که آیا خُروجِ مَهدیِ مُنتَظَر به طورِ مُطْلَق از ضَروریّات به شمار می روَد و إنکارش موجبِ اِرتداد است؟ شیخ _ قُدِّسَ سِرُّه _ نیز پاسخ داده که این أمر از ضروریّات و إنکارِ آن کُفر است(30).
شماری از عالمانِ أهلِ تسنّن نیز تصریح کرده اند أحادیثِ مَهدویّت در قالبِ روایاتِ متعدّد از صحابه و تابعان و پسینیانشان نقل گردیده و بر سرِ هم موجبِ «عِلْمِ قَطْعی» است، بدانسان که إیمان به ظهورِ مَهدی علیه السّلام را واجب و از أجزاءِ عقائِد رسمیِ أَهلِ سنّت و جماعت ساخته است(31).
در پاره ای از منابعِ أهلِ تسنّن از حضرتِ رسولِ أکرم _ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه _ روایت گردیده است که فرمودند: «مَن أَنْکَرَ خُروجَ المَهدیِّ فَقَدْ کَفَرَ» (یعنی: هرکس خُروجِ مَهدی را إنکار کُنَد کافر شده)؛ و به لفظِ دیگر: «مَنْ کَذَّبَ بِالمَهدیِّ فَقَد کَفَرَ»
ص: 23
(یعنی: هرکس مَهدی را دروغ شمُرَد کافر شده)(32).
شواهدِ تاریخیِ متعدّد و گزارشهائی که از برخی گفتارهایِ صدرِ إسلام بازمانده است، نشان می دهد که مقوله مَهدویّت تا چه اندازه نزدِ صحابه و تابِعان مُسَلَّم و تردیدناپذیر بوده(33).
بطَبْع، با رواجِ کتابتِ حدیث میانِ أهلِ تسنّن، این معنا و أحادیثِ مربوط به آن در جوامع و کتابهایِ حدیثی نیز ثبت و ضبط گردید.
نمونه را، یکی از حدیثنامه هایِ أهلِ تسنّن که حدیثِ مَهدی علیه السّلام و مَهدویّت در آن هست(34)، حدیثنامه بُخاری است و مؤلّفِ این حدیثنامه، یعنی محمّد بن إسماعیلِ بُخاری، معاصرِ إمامِ جواد و إمامِ هادی و إمامِ عسکری علیهم السّلام ، بوده و در زمانی حدیثنامه خود را نوشته که هنوز إمام مَهدی علیه السّلام ولادت نیافته بود(35).
رواجِ أحادیث و اندیشه مَهدویّت در میانِ شیعه هم که شاید حاجت به یادآوری نداشته باشد. میزانِ طرح و بحثِ دائمیِ این اندیشه و أحادیث، از جمیع کُتُبی که به حدیث و تاریخ و فِرَقِ شیعه پرداخته اند، هویداست.
قابلِ توجّه است که این میزانِ نشر و رواجِ أخبارِ مَهدوی، در حالی است که أئمّه أهل البیت علیهم السّلام بخاطرِ پاره ای تنگناهایِ سیاسی و اجتماعی با اِحتیاط و تحفّظِ لازم به طرحِ موضوعِ مَهدویّت می پرداختند و بناچار می بایست حرکتی انجام نگیرد که زمینه تعرّضِ حکومتی یا هرگونه سوءِ قصد به این جانشینِ شایسته إمامِ یازدهم علیه السّلام فراهم آید(36).
پس از وفاتِ هریک از أئمّه أهلِ بیت علیهم السّلام ، اشتباه و یا سوءِاستفاده از أحادیث و مفاهیمِ مَهدویّت، شماری از شیعیان را به سویِ پنداری نادرست و یا مُدَّعیانی دروغین می کشانْد و انشعاب و افتراقی کوچک یا بزرگ در بَدَنه جامعه
ص: 24
شیعی پدید می آورْد. این أمر خود بر خُطورتِ موضوعِ مَهدویّت می افزود و طبیعی بود که أئمّه علیهم السّلام و یارانِ دانا و دانشورشان در راهِ تبیینِ هرچه بیشترِ شخصیّتِ حضرتِ مَهدی علیه السّلام بیشتر بکوشند و بدین سان بیش از پیش و با حسّاسیّتِ فراوان از مَهدویّتهایِ دروغین و ادّعائی و پندارهایِ باطل پرده برگیرند(37).
وقوعِ ناگزیرِ غَیبت، اگر با تمهیدات و زمینه چینیِ فرهنگی و شناختیِ کافی همراه نمی بود، می توانست جامعه شیعیِ خوگر به «حُضور» را، بکُلّی متزلزل و نابود کُنَد.
غَیبتِ صُغری در درازنایِ تقریبًا هفتاد ساله اش، أمّت را از تجربه پیوندِ مُستَمِرّ و نیمه مُستقیم با إمامِ دوازدهم علیه السّلام برخوردار ساخت و وجودِ عینیِ او را برایِ نسلهائی از أمّت ملموس گردانید و خبرِ حضورِ وی را به نحوی تردیدناپذیر مُسَجَّل کرد؛ وجودی بیرون از ساحتِ منقولات و مأثورات و حضوری مؤثِّر و راهگشا که إمکانِ پُرسش و پاسخ و داد و ستد با آن حضرت را ممکن می ساخت(38).
أهمّیّتِ تبیینِ پُرسمانِ غَیبت و تثبیتِ عقیده به إمامِ دوازدهم علیه السّلام ، باعث آمد که یکی از أرکانِ أصلیِ فعّالیّتِ نائبانِ چهارگانه روزگارِ غَیبتِ صُغری، رفعِ شکّ و تردید و پاسخ گفتن به پُرسشها و إبهامها در بابِ آن حضرت باشد. در همین راستا خودِ إمام علیه السّلام نیز گاه إرشادات و بیاناتی فرموده اند؛ چُنان که در میانِ توقیعاتی که هم اکنون از آن حضرت دردست هست برخی در پیوند با همین موضوع است(39).
گُزارشهایِ مورِّخان و متکلِّمان و مِلَل ونِحَلْ نگاران نشان می دهد أکثرِ قریب به اتّفاقِ انشعاباتی که پس از درگذشتِ إمامِ عسکری علیه السّلام در میانِ شیعیان پدید آمد، بزودی نابود و ناپدید شد و تنها مذهبِ شیعی که توانست حضورِ خود را در مرکزِ خلافتِ مسلمانان حفظ کُنَد و با أکثریّتِ قاطع به حیاتِ دینی و فرهنگی اش
ص: 25
إدامه دهد، همین تشیّعِ دوازده إمامیِ کنونی بود که به پیشوائیِ فرزندِ إمامِ عسکری علیه السّلام ، یعنی: حضرتِ حجّه بن الحَسَن _ علیهماالسّلام _ ، قائل بوده و هست. این نشانگرِ آن است که إقداماتِ صورت گرفته و مُقَدَّماتی که از پیش برایِ چُنین تحوّلِ عظیمی ترتیب داده شده بود، کامیاب بوده و از گرفتاریِ أکثریّتِ شیعه در وادیِ تفرقه و انشعابهایِ مُخَرِّب جلوگیری کرده است(40). با اینهمه، پی گرفتنِ این راه و تحکیم و تبیینِ عقائدِ شیعه در این باب همچُنان خطیر و ضَرور بود.
عالمانِ شیعه از همان آغازِ روزگارِ غَیبت به تبیینِ مکتوبِ این حقیقتِ دینی اهتمام کردند و کوشیدند در نوشتارهایِ خویش شبهه ها و حیرت هایِ زاده در پیرامونِ غَیبت را پاسخ بگویند و بزدایند. در این راستا، در سده هایِ نخستین غالبًا از سه «أسلوبِ نگرشی _ نگارشی»یِ ویژه بهره بُردند:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
14-01-2022, 11:11
بدرستی نیز شناختنِ إمامِ راستین است که آدمی را از خطرِ إنکارِ پیشوایِ حق و پیوستن به پیشوایانِ باطِل می رهانَد.
در حدیثنامه ها از إمامِ صادق روایت شده است که فرمود: «ثَلاثَهٌ لایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ القِیامَهِ وَ لایُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ: مَنِ ادَّعَی إِمامَهً مِنَ اللّهِ لَیْسَتْ لَهُ، وَ مَنْ جَحَدَ إِمامًا مِنَ اللّهِ، وَ مَن زَعَمَ أَنَّ لَهُما فِی الاْءِسْلامِ نَصِیبًا»(26) (یعنی: سه کَس اند که خداوند در روزِ رستاخیز با ایشان سخن نمی گوید و پاکشان نمی دارَد و ایشان را عذابی دردناک است: کسی که ادّعایِ إمامتی از جانبِ خداوند کُنَد که از آنِ او نباشد، و کسی که إمامی را که از جانبِ خداوند منصوب باشد آگاهانه إنکار کند، و کسی که معتقد باشد این دو را در إسلام نَصیبی هست).
یکی از إسلامْ شناسانِ بزرگِ این روزگار، پس از آن که در بابِ اشتراکِ أدیان در باور به مُنْجیِ آخِرالزَّمان سخن می رانَد، و از آموزه هایِ آئینهایِ دیر و دور، تا آئینِ زردشتی، آئینهایِ هندوان، آئینِ بودا، یهودیّت و مسیحیّت در این باب یاد می کُنَد، می نویسد:
«به همین دلیلِ حضور در فرهنگهایِ گوناگون، و در عقاید و کتابهایِ أمّتها و ملّتهاست، که در یکی از زیارتهایِ حضرتِ حُجَّهِ بنِ الحَسَن (ع) چُنین آمده است:
السَّلامُ عَلی مَهْدِیِّ الاْءُمَمِ وَ جامِعِ الْکَلِمِ.
سلام بر مهدی، که أمّتها از او سخن گفته اند، همو که همه أقوام و أفکار را متّحد می کُنَد، و زیرِ یک پرچم گِرد می آورَد.»(27).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
14-01-2022, 11:12
3. غَیبت و مَهدویّت در نگرشها و نگارشها
آن اندازه در أحادیثِ نبیِّ أکرم _ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه _ و روایاتِ أئمّه أهل البیت
ص: 22
علیهم السّلام درباره حضرتِ مَهدی _ عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فی فَرَجِهِ الشَّریف _ سخن رفته است که هیچ جایِ شَکّ و تردیدی در حقِّ مَهدی _ عَلَیه السّلام _ و مَهدویّتِ إسلامی نمی مانَد. در یک شمارش، چهارصد حدیثِ نَبَوی از طُرُقِِ أهلِ تسنّن و بیش از شش هزار روایت از مجموعِ طُرُقِ شیعه و سُنّی درباره حضرتِ مَهدی علیه السّلام إحصا گردیده که رقمی غیرِعادی است و در بسیاری از دیگر مسائلِ إسلامیِ معروف و قریب به بداهت چُنین رقمی دیده نمی شود(28).
چُنان که شیخِ بزرگوار، مُفید _ أَعلَی اللّهُ مَقامَهُ الشَّریف _ ، خاطرنشان فرموده است، روایاتِ گُواه بر وجودِ إمامِ غائب علیه السَّلام چَندان مستحکم است که اگر کسی مُنکرِ آنها شود باید همه روایاتِ مربوط به شریعتِ إسلامی را إنکار کُنَد(29).
بدینسان و به سببِ همداستانیِ مُسلمانان بر ظُهور و خُروجِ آن حضرت علیه السّلام است که این أمر را از ضروریّاتِ دینِ مُبین إسلام قَلَم داده اند؛ چُنان که از شیخ بهاءالدّینِ عامِلی _ قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ العَزیز _ ، مشهور به شیخ بهائی (درگذشته به سالِ 1030 ه . ق.)، پرسش شده که آیا خُروجِ مَهدیِ مُنتَظَر به طورِ مُطْلَق از ضَروریّات به شمار می روَد و إنکارش موجبِ اِرتداد است؟ شیخ _ قُدِّسَ سِرُّه _ نیز پاسخ داده که این أمر از ضروریّات و إنکارِ آن کُفر است(30).
شماری از عالمانِ أهلِ تسنّن نیز تصریح کرده اند أحادیثِ مَهدویّت در قالبِ روایاتِ متعدّد از صحابه و تابعان و پسینیانشان نقل گردیده و بر سرِ هم موجبِ «عِلْمِ قَطْعی» است، بدانسان که إیمان به ظهورِ مَهدی علیه السّلام را واجب و از أجزاءِ عقائِد رسمیِ أَهلِ سنّت و جماعت ساخته است(31).
در پاره ای از منابعِ أهلِ تسنّن از حضرتِ رسولِ أکرم _ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه _ روایت گردیده است که فرمودند: «مَن أَنْکَرَ خُروجَ المَهدیِّ فَقَدْ کَفَرَ» (یعنی: هرکس خُروجِ مَهدی را إنکار کُنَد کافر شده)؛ و به لفظِ دیگر: «مَنْ کَذَّبَ بِالمَهدیِّ فَقَد کَفَرَ»
ص: 23
(یعنی: هرکس مَهدی را دروغ شمُرَد کافر شده)(32).
شواهدِ تاریخیِ متعدّد و گزارشهائی که از برخی گفتارهایِ صدرِ إسلام بازمانده است، نشان می دهد که مقوله مَهدویّت تا چه اندازه نزدِ صحابه و تابِعان مُسَلَّم و تردیدناپذیر بوده(33).
بطَبْع، با رواجِ کتابتِ حدیث میانِ أهلِ تسنّن، این معنا و أحادیثِ مربوط به آن در جوامع و کتابهایِ حدیثی نیز ثبت و ضبط گردید.
نمونه را، یکی از حدیثنامه هایِ أهلِ تسنّن که حدیثِ مَهدی علیه السّلام و مَهدویّت در آن هست(34)، حدیثنامه بُخاری است و مؤلّفِ این حدیثنامه، یعنی محمّد بن إسماعیلِ بُخاری، معاصرِ إمامِ جواد و إمامِ هادی و إمامِ عسکری علیهم السّلام ، بوده و در زمانی حدیثنامه خود را نوشته که هنوز إمام مَهدی علیه السّلام ولادت نیافته بود(35).
رواجِ أحادیث و اندیشه مَهدویّت در میانِ شیعه هم که شاید حاجت به یادآوری نداشته باشد. میزانِ طرح و بحثِ دائمیِ این اندیشه و أحادیث، از جمیع کُتُبی که به حدیث و تاریخ و فِرَقِ شیعه پرداخته اند، هویداست.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
14-01-2022, 11:12
قابلِ توجّه است که این میزانِ نشر و رواجِ أخبارِ مَهدوی، در حالی است که أئمّه أهل البیت علیهم السّلام بخاطرِ پاره ای تنگناهایِ سیاسی و اجتماعی با اِحتیاط و تحفّظِ لازم به طرحِ موضوعِ مَهدویّت می پرداختند و بناچار می بایست حرکتی انجام نگیرد که زمینه تعرّضِ حکومتی یا هرگونه سوءِ قصد به این جانشینِ شایسته إمامِ یازدهم علیه السّلام فراهم آید(36).
پس از وفاتِ هریک از أئمّه أهلِ بیت علیهم السّلام ، اشتباه و یا سوءِاستفاده از أحادیث و مفاهیمِ مَهدویّت، شماری از شیعیان را به سویِ پنداری نادرست و یا مُدَّعیانی دروغین می کشانْد و انشعاب و افتراقی کوچک یا بزرگ در بَدَنه جامعه
ص: 24
شیعی پدید می آورْد. این أمر خود بر خُطورتِ موضوعِ مَهدویّت می افزود و طبیعی بود که أئمّه علیهم السّلام و یارانِ دانا و دانشورشان در راهِ تبیینِ هرچه بیشترِ شخصیّتِ حضرتِ مَهدی علیه السّلام بیشتر بکوشند و بدین سان بیش از پیش و با حسّاسیّتِ فراوان از مَهدویّتهایِ دروغین و ادّعائی و پندارهایِ باطل پرده برگیرند(37).
وقوعِ ناگزیرِ غَیبت، اگر با تمهیدات و زمینه چینیِ فرهنگی و شناختیِ کافی همراه نمی بود، می توانست جامعه شیعیِ خوگر به «حُضور» را، بکُلّی متزلزل و نابود کُنَد.
غَیبتِ صُغری در درازنایِ تقریبًا هفتاد ساله اش، أمّت را از تجربه پیوندِ مُستَمِرّ و نیمه مُستقیم با إمامِ دوازدهم علیه السّلام برخوردار ساخت و وجودِ عینیِ او را برایِ نسلهائی از أمّت ملموس گردانید و خبرِ حضورِ وی را به نحوی تردیدناپذیر مُسَجَّل کرد؛ وجودی بیرون از ساحتِ منقولات و مأثورات و حضوری مؤثِّر و راهگشا که إمکانِ پُرسش و پاسخ و داد و ستد با آن حضرت را ممکن می ساخت(38).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
21-01-2022, 13:53
أهمّیّتِ تبیینِ پُرسمانِ غَیبت و تثبیتِ عقیده به إمامِ دوازدهم علیه السّلام ، باعث آمد که یکی از أرکانِ أصلیِ فعّالیّتِ نائبانِ چهارگانه روزگارِ غَیبتِ صُغری، رفعِ شکّ و تردید و پاسخ گفتن به پُرسشها و إبهامها در بابِ آن حضرت باشد. در همین راستا خودِ إمام علیه السّلام نیز گاه إرشادات و بیاناتی فرموده اند؛ چُنان که در میانِ توقیعاتی که هم اکنون از آن حضرت دردست هست برخی در پیوند با همین موضوع است(39).
گُزارشهایِ مورِّخان و متکلِّمان و مِلَل ونِحَلْ نگاران نشان می دهد أکثرِ قریب به اتّفاقِ انشعاباتی که پس از درگذشتِ إمامِ عسکری علیه السّلام در میانِ شیعیان پدید آمد، بزودی نابود و ناپدید شد و تنها مذهبِ شیعی که توانست حضورِ خود را در مرکزِ خلافتِ مسلمانان حفظ کُنَد و با أکثریّتِ قاطع به حیاتِ دینی و فرهنگی اش
ص: 25
إدامه دهد، همین تشیّعِ دوازده إمامیِ کنونی بود که به پیشوائیِ فرزندِ إمامِ عسکری علیه السّلام ، یعنی: حضرتِ حجّه بن الحَسَن _ علیهماالسّلام _ ، قائل بوده و هست. این نشانگرِ آن است که إقداماتِ صورت گرفته و مُقَدَّماتی که از پیش برایِ چُنین تحوّلِ عظیمی ترتیب داده شده بود، کامیاب بوده و از گرفتاریِ أکثریّتِ شیعه در وادیِ تفرقه و انشعابهایِ مُخَرِّب جلوگیری کرده است(40). با اینهمه، پی گرفتنِ این راه و تحکیم و تبیینِ عقائدِ شیعه در این باب همچُنان خطیر و ضَرور بود.
عالمانِ شیعه از همان آغازِ روزگارِ غَیبت به تبیینِ مکتوبِ این حقیقتِ دینی اهتمام کردند و کوشیدند در نوشتارهایِ خویش شبهه ها و حیرت هایِ زاده در پیرامونِ غَیبت را پاسخ بگویند و بزدایند. در این راستا، در سده هایِ نخستین غالبًا از سه «أسلوبِ نگرشی _ نگارشی»یِ ویژه بهره بُردند:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
21-01-2022, 13:55
1. أُسلوبِ محدِّثنانه متّکی بر أخبار و آثار:
در این شیوه نُصوص و مَرویّاتِ واردشده در بابِ غَیبت و باور به آن، گِردآوری می شد و تَواتُرِ این معنا _ به نحوی که هیچ إنکاری را برنتابَد و طُرُقِ روائی آن از شیعه و سنّی فرا دید آید _ خاطرنشان می گردید.
شُیوخِ بزرگوار، کُلینی و نُعمانی و صَدوق، «غَیبتْ نامه»هایِ خود را در همین قالب به قَلَم آوردند. عالمانِ سُنّی هم بدین روش کتابها و رساله هائی درباره مَهدویّت نگاشتند.
2. أُسلوبِ متکلِّمانه متّکی بر اندیشه و استدلال:
در این شیوه با أدلّه عقلی و استدلال درباره رَوائیِ غَیبت و عدمِ مُنافاتِ آن با أصولِ پذیرفته و فُروعِ ثابتِ دینی گفتگو می شود و شبهات و تشکیکات را از این طریق پاسخ می گویند.
صدها متکلِّمِ بزرگِ شیعه، کسانی چون ابنِ قِبَه رازی و أبوسهلِ نوبختی و شیخِ
ص: 26
مُفید و سیّدِ مرتضی و دیگران و... ، از این مَنظَر درباره غَیبتِ إمامِ زمان _ علیه السّلام _ قَلَمفرسائی کرده اند.
3. أسلوبِ جَمع بینِ حدیث و کلام:
در این شیوه بینِ دو روشِ پیشگفته جَمع می کنند؛ هم أدلّه و مناقشاتِ عقلی را یاد می کنند و هم آثار و أخبار را.
شیخ علیّ بن بابویهِ قمی، پدرِ صَدوق، در کتابِ الإِمامَه و التَّبْصِرَه مِن الحَیْره، و شیخِ طوسی در الغَیبه، در این مَسلَک سُلوک نموده اند.
البتّه باید دانست سُلوک در هریک از دو مَسلَکِ پیشگفته نیز به معنایِ بیگانگی و بی بهرگی از مَسلَکِ دیگر نبوده و نیست. نَظَر، به صبغه غالبِ نگرش و نگارش است؛ ورنه، هم مُحَدِّثان در نگارشهایِ خویش استدلالاتِ متکلِّمانه آورده اند، و هم متکلِّمان به أحادیث و أخبار استناد کرده اند(41).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
28-01-2022, 14:14
أحادیثِ مَهدویّت که در حَدیثْنامه هایِ شیعی و سُنّی نقل گردیده است _ مانندِ أحادیثِ بسیاری از دیگر مباحثِ إسلامی _ (به اعتبارِ متن و سَنَد) شاملِ أنواعِ مختلفِ حدیث می شود. در میانِ آنها هم حدیثِ صحیحِ مُتَّفَقٌ علیه هست، و هم حَسَن و هم ضعیف(42).
پس جُزئیّاتِ همه این أحادیث به یک اندازه قابلِ استناد نیست. به عنوانِ مثال، در پاره ای از جُزئیّاتِ أحوالِ پس از ظُهور، ای بسا أحادیث مختلف باشند و لزومًا نتوان در بابِ برخی از کیفیّات با قطع و یقین نظر داد. ولی کُلّیّاتِ بحثِ مَهدویّت و غَیبت و ظُهور، مُسَلَّم و تردیدْناپذیر است. این کُلّیّات از أحادیثِ صحیحِ قطعی، و نیز «قدرِ مشترکِ أحادیث» که موردِ تَواتُرِ مَعنوی است(43)، مُستَفاد می گردد.
در بسیاری از دیگر مَعانیِ دینی نیز _ خواه اعتقادی و خواه عَمَلی _ ، بدین حال
ص: 27
بازمی خوریم که أصلِ معنا موردِ قطع و یقین و اتّفاقِ آراء است ولی در بابِ جُزئیّاتِ آن آراء و وُجوهِ مختلفی مطرح شده و بابِ داوری و اجتهاد مفتوح مانده. نمونه را، «مَعاد» از شالوده هایِ عقیدتیِ إِسلامی است و مَراتب و لَوازمِ آن _ مانندِ «حِساب» و «میزان» و «صِراط» و «بهشت» و «دوزخ» _ همه قطعی و مُستَدَلّ به آیات و أحادیثِ مُتَواتِر می باشد؛ لیک در تفاصیلِ کیفیّات و جُزئیّاتِ آن اختلاف هست و بعضِ جُزئیّاتی هم که در پاره ای از روایات آمده است، از حیثِ وضوح و ثبوت و قاطعیّت چون کُلّیّاتِ پیشگفته نیست. ازین رو، إنسانِ مسلمان با قطع و یقین به مواردی چون کلّیّاتِ پیشگفته إیمان می آورَد و آنها را از ضروریّات قلمداد می کُنَد، لیک در پاره ای جُزئیّات و کیفیّات بابِ اختلاف و أحیانًا مناقشه را مفتوح می دانَد و این اختلاف نیز، به خودیِ خود، لطمه ای به إیمانِ مسلمان نمی زَنَد(44).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
28-01-2022, 14:14
در مسأله مَهدیِّ مُنْتَظَر _ علیه الصّلاه و السّلام _ نیز چُنین است. کلّیّت و أصلِ آن موردِ إجماع و اِتّفاقِ جمیعِ مسلمانان است و حتّی کثیری از جُزئیّاتِ آن موردِ اِتّفاقِ مذهبِ شیعه إمامی _ أَعلَی اللّهُ کَلِمَتَهُ العالیه _ است؛ لیک در پاره ای از کیفیّات مربوط به خصوصیّاتِ ظهور و حکومت و مدّتِ بقاء، جایِ اختلاف هست که چاره آن دقّتِ نقّادانه تر در متن و سَنَدِ أخبار و أحادیثِ مربوط به این جُزئیّات است و ای بسا مکشوف شدنِ برخی از آنها نیز به پس از ظُهورِ إمام _ عَجَّلَ اللّهُ تعالی فی ظُهورِهِ الشَّریف _ موکول شود. پیداست که مکتوم یا موردِ اختلاف ماندنِ این جُزئیّات، به أصلِ موضوع و نَفْسِ عقیده و إیمانِ مسلمان گَزَندی نمی رَسانَد(45).
عَلائمی از برایِ ظُهورِ إمامِ عصر _ عَجَّلَ اللّهُ تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریف _ در روایاتِ متعدّد یاد شده. روایتهایِ برخی از عَلائم از حیثِ سَنَد قوی تر و بطَبْعْ قابلِ اعتمادترند و روایتهایِ برخی از عَلائم بدان قوّت نیستند، و از این رویْ، هَمْچَندِ دسته نخست نمی توان بر آنها تکیه کرد(46).
ص: 28
نکته مهمّی که باید به یاد داشت، این است که پاره ای از أخبارِ مربوط به رخدادهایِ عظیمِ آینده بشر، خالی از نِکات و مضامینی شگفت انگیز نیست. برخی ظاهربینان که میانِ «عقل» و «عادت» خَلْط می کنند، به مَحضِ برخورد به آنچه «عادی» نباشد، آن را غیرِ معقول و خِرَدناپذیر می شمرند و نامِ این سهل انگاری و بی دقّتی خود را نیز «نقدِ عقلی»یِ أخبار می گذارَند. این در حالی است که آنچه ایشان مخالفِ عقل خوانده اند، معمولاً نه با «مُسَلَّماتِ عقلیّه» ناسازگارست و نه به «مُحالاتِ عقلیّه» می انجامد، بلکه تنها با عُرف و عادت اختلاف دارد؛ عقل این أُمور را در بُقعه «إمکان» می نهَد و مادام که بر امتناعِ وُقوعشان «بُرهان» إقامه نشود، از ممکن بودنِ آنها شانه تهی نمی کُنَد. اگر هم صحّتِ صدورِ خَبَر از «مُخْبِرِ صادق» ثابت گردد، چون صِدقِ قولِ مُخْبِرِ صادِق را عقل _ در علمِ کلام، با أدلّه عقلی _ تأیید کرده است، به وقوعِ این مُمکِنات یقین می کُنَد. پس اگر غَرائبِ مذکور در پیشگوئیها، با «مُسلَّماتِ عقلی» منافات نداشته باشد و به «مُحالِ عقلی» نینجامد، همچُنان در بُقعه «إمکان» است، و اگر معلوم گردد که آن پیشگوئی از «مُخْبِرِ صادق» است، عقل نیز بالتَّبَع بر آن صحّه می گذارَد(47).
«إیمان به غیب» هم که دین از إنسانها مُطالبه می کُنَد، درست در همین ساحت است؛ نه خَستو شدن به «مُحالاتِ عقلی» و ستیز با «مُسَلَّماتِ عقلی» _ که «دین» خود برایِ نفیِ آن مُحالات و تثبیتِ این مُسَلَّمات آمده و حافظِ «عقل» و تهذیبگرِ مَناهج و مَسالکِ آن است.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
04-02-2022, 13:58
در عینِ آگاهی از این نِکات که: أوّلاً، غَرابتِ محتوایِ حدیث به معنایِ مُخالفتِ آن با عقل نیست؛ و ثانیًا، ضعفِ سَنَدِ یک حدیث نیز لزومًا به معنایِ مردود و سُست و غیرِ قابلِ اعتنا بودنِ محتوایِ آن نمی شود، باید بدین معنایِ مهم نیز مُتَفَطِّن بود که: در معارفِ اعتقادی، چون به عِلْم و قَطْع نیاز هست، خبرِ مُتَواتِر و یا خبری
ص: 29
که شواهدِ قطعی بر صحّتِ آن هست، ملاک قرار می گیرد، و خبرِ واحدی که فاقدِ این خصوصیّات است، در معارفِ اعتقادی حُجَّت نیست(48).
البتّه قبولِ پاره ای از آنچه در بعضِ روایاتِ مربوط به إمامِ زمان علیه السّلام و قیامِ آن حضرت آمده است، برایِ أذهانِ مردمانِ روزگارانِ پیش دشوارتر بود تا امروز. در روایات از توانائیهایِ خارِق العاده شخصِ إمامِ زمان علیه السّلام و گروهی از یارانشان در زمینه هایِ اطّلاعْ رسانی و نظامی سخن رفته است، که ذهنِ امروزیِ آشنا به پیشرفتِ روزافزونِ فنّاوریهایِ صوتی و تصویری و ... ، آنها را بآسانی می توانَد پذیرفت. إنسانِ امروزی که با پوست و گوشت و استخوانش، اطّلاعْ رسانیِ دقیق و سریع را در أقصا نِقاطِ جهان لَمس کرده است، در بابِ اینگونه أخبار کمتر به إنکار و استبعاد می گراید(49).
به هر رویْ، در نظر داشتنِ آن مبانی و معانی، از یکسو، و توجّه به حدود و ثُغورِ «قطعی» و «تردیدپذیر» در قلمروِ نقلیّات، از سویِ دیگر، ما را در مواجهه با عمومِ أحادیث، بویژه أحادیثِ مشتمل بر پیشگوئیهایِ شگفت انگیز، از إفراط و تفریط مصون می سازد.
نمونه این مباحث، کیفیّاتِ مذکور در بابِ «دَجّال» است که در بابِ جُزئیّات و أوصافِ آن، جایِ بحث و گفت وگو هست.
موضوعِ آمدنِ دَجّال در آخِرالزَّمان و أوصاف و نشانه هایِ او و درازگوشِ او، خاصِّ منقولات و مأثوراتِ شیعه نیست؛ بلکه بیش از آنچه در روایاتِ شیعه هست، از طُرُقِ أَهلِ تسنّن نقل گردیده؛ البتّه باید در فرصتِ مناسب أسناد و مدلولاتِ این روایات بدقّت موردِ تحقیق و بررسی قرار گیرد و درباره صحّت و سُقمِ آنها داوری شود تا بتوان آنچه صحیح و معتبرست برگرفت و الباقی را به کناری نهاد(50).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
04-02-2022, 13:58
برخی کسان، از مفاهیمِ رمزی و کِنائی در أخبارِ دَجّال سخن گفته اند(51) که بطَبْعْ
ص: 30
پایِ تأویل را به عرصه فهمِ این أخبار می گُشاید. لیک باید در تأویلِ این أخبار _ بسانِ دیگر عرصه هایِ تأویلِ نُصوص _ بغایتْ محتاط بود.
تطبیقِ دجّال و أوصاف و نشانه هایِ او و درازگوشش، با برخی از اختراعاتِ کنونی و آینده، یا رئیسِ دولتی که مادّی و واجدِ دستگاهِ تبلیغاتیِ نیرومند باشد، چیزی نیست که بتوان بر آن اعتماد کرد(52).
توجّه به این نِکات علی الخُصوص از برایِ وُعّاظ و مُبَلِّغان و أهلِ منبر ضرورت دارد؛ زیرا در این أبواب حتّی اگر صحّتِ متن و سَنَد و تفسیرِ حدیث نیز مُحرَز باشد، ای بسا نَفْسِ تردیدآفرینی و استبعادزائیِ آن در ذهنِ مخاطَب، و عدمِ آمادگیِ مُستَمِع برایِ توجّه به إمکانِ عقلیِ مُفادِ آن، مانعِ مَتینی برایِ نقلِ آن به شمار رَوَد.
پیشوایانِ دین به ما آموخته اند که در تحدیث، حدودِ فهم و توانائی هایِ ذهنی و معرفتیِ مخاطَب را ملحوظ کنیم؛ حتّی اگر سخنی حق است ولی ذهن و خردِ مُخاطَب، استعداد یا گُنجائیِ پذیرشِ آن را ندارد و از سرِ جهل به تکذیبِ خدا و پیامبرش _ صلّی اللّه علیه و آله _ می پردازد، از بیانِ این سخن و نشرِ این حقیقت دم فروبندیم(53).
متأسّفانه در این روزگار، نه فقط در بابِ این ظَرافت هایِ فوق العاده، که درباره پاره ای از آداب و هنجارهایِ کلّی تر و حتّی پیشِ پااُفتاده نقلِ حدیث نیز، اینجا و آنجا، شاهدِ غفلت و إهمال هستیم.
به قولِ یکی از معاصران: پیشینیان برایِ أخذِ یک حدیث، رنجِ سفرهایِ مصر و شام و دیگر بلاد را بر خود هموار می کردند، و برایِ آن که حدیثی را غلط نخوانند و یا روایاتِ ضعیف را نقل نکنند، می بایست راههایِ هشتگانه تحمّل و تلقّیِ حدیث(54) را طی کنند؛ چه بسا همه کتاب را به طورِ سَماع و قِرائت با استاد بخوانند و بشنوند... و اگر کسانی این أصول و ضوابط را رعایت نمی کردند... دستِ کم نقل و
ص: 31
سخنشان در نظرِ أربابِ قلم و اندیشه و قبیله کلمه _ که فنونِ این علم را می شناختند _ وزنی نداشت. در مقابل، امروز، این مسأله پُرأهمّیّت موردِ کم اعتنائی و فراموشی قرار گرفته و ای بسا حدیث، بدونِ توجّه به صحّت و سُقم و مأخذِ آن نوشته و خوانده می شود و معنا و مضمونش موردِ بحث و بررسی قرار می گیرد و گاه از این راه ابزارِ درازدستیِ فرهنگیِ دشمنانِ إسلام و مسلمین فراهم می شود(55).
بعضِ معاصران گُمان کرده اند که در بابِ أحادیثِ مَهدویّت دقّت و حسّاسیّتِ حدیثْ پِژوهانه لازم نیست زیرا هیچ «فعل» یا «تَرک» _ و به تعبیر دیگر: ثمره محسوسِ عَمَلی _ بر آنها مترتّب نیست! این گُمان، خیالی خام و فاقدِ دقّتِ محدِّثانه و متکلِّمانه است(56) که از جانبی، أَثَرِ عظیمِ «اندیشه» و «اعتقاد» را در «عَمَل» و رفتارهایِ کلّی و جُزئی و برنامه ریزیهایِ حیاتیِ آدمی، مغفول نهاده، و از جانبِ دیگر، نفْسِ مُساهَمَتِ «باورها» را در سَعادت و شَقاوتِ نهائیِ إنسان ملحوظ نساخته.
التزام به «انتظار» _ به عنوانِ یک برنامه پویا و پویائی آفرین در حیاتِ دینیِ آحادِ مسلمانان _ ، خود ناگزیر از دریافت و تصوّری روشن و معقول از مَهدویّت و غَیبت و ظهورِ حضرتِ مَهدی _ عَجَّلَ اللّهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف _ است.
4. چهلْ حدیث و چهلْ حدیثْ نگاری
در أحادیثِ إسلامی «حفظِ چهل حدیث» بسیار موردِ ترغیب و ستایش قرار گرفته است.
از نَبیِّ أکرم _ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه _ روایت شده است که فرمودند: «مَن حَفِظَ عَلَی أُمَّتی أَربَعینَ حَدیثًا مِن أَمرِ دینِها بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ القِیامَهِ فَقِیهًا و کُنتُ لَهُ شافِعًا و شَهیدًا»(57) (یعنی: هرکه از برایِ أُمّتِ من(58)، چهل حدیث از أمورِ دینِ أُمَّت را حفظ
ص: 32
کُنَد، خداوند در روزِ رستاخیز او را فَقیه [ = دینْ شناس] برانگیزَد و من او را شَفاعتگر و گواه باشم).
از إمامِ صادق علیه السّلام نیز روایت شده است که فرمودند: «مَن حَفِظَ مِن أَحادیثِنا أَربَعینَ حَدیثًا بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ القیامهِ عالِمًا فَقِیهًا»(59) (یعنی: هرکه از أحادیثِ ما چهل حدیث حفظ کُنَد، خداوند در روزِ رستاخیز او را دانشور و فَقیه [= دین شناس[ برانگیزَد).
این مضمون میانِ خاصّه و عامّه، مشهورِ مُستَفیض، و به قولی: مُتَواتِر، است(60).
در این باره که «حفظ» در اینجا به چه معناست، نظرهایِ مختلفی إبراز گردیده. به قولی، مراد، همان از بر کردن و به خاطر سپردن است که در میانِ محدِّثانِ روزگارِ قدیم معهود و متعارف بوده، و به نقشِ در خَواطِر، بیش از رسمِ در دفاتر، اهتمام می کرده اند. به قولِ دیگر، مراد، حَراست از انِدِراس و جلوگیری از نابودی است که طُرُقِ مختلفِ حفظ را _ أعمّ از به خاطر سپردن و نوشتن و نقل میانِ مردم ولو آنکه از رویِ مکتوب باشد _ دربرمی گیرد. به قولِ دیگر، مُراد نقلِ حدیث به یکی از وجوهِ مُقَرَّرِ آن (یعنی: طُرُقِ هشتگانه موردِ اعتنایِ أهلِ درایه در بابِ روایتِ حدیث) است(61).
خَبیرِ فنِّ حدیث، مولانا علاّمه محمّدباقرِ مجلسی _ أَعْلَی اللّهُ مَقامَهُ الشَّریف _ ، می فرماید: حق آن است که حفظ را مراتبی است. ثوابِ حفظ نیز به حَسَبِ مراتبِ آن متفاوت است. یکی از مراتبِ حفظ، همانا حفظِ لفظ است _ خواه در خَواطِر باشد و خواه در دَفاتِر _ و تصحیحِ لفظ و استجازه و إجازه و روایتِ لفظِ حدیث. مرتبتِ دوم، حفظِ معانیِ حدیث و اندیشیدن در دقائقِ آن و استنباطِ حکم و معارف از أحادیث است. مرتبتِ سوم، حفظ و پاسداشتِ حدیث از راهِ عَمَل بدان و موردِ توجّه و تَنَبُّه قراردادنِ آن است(62).
ص: 33
علاّمه مجلسی _ رَفَعَ اللّهُ دَرَجَتَه _ خاطرنشان می فرماید که ظاهرِ بیشترینه أخبار، نشانگرِ تخصیصِ این أحادیثِ چهلگانه به أمورِ دین از أصولِ عقائد و عباداتِ قَلْبی و بَدَنی است، و نه أعمّ از این معانی و دیگر مسائلِ مُعاملات و أحکام؛ بلکه از بعضِ أخبار برمی آید که أحادیثِ چهلگانه مزبور باید جامعِ أُمّهاتِ عقائد و عبادات و خِصالِ ارجمند و کردارهایِ نیکو باشد(63).
علاّمه مجلسی _ نَوَّر اللّهُ مَرقَدَهُ الشَّریف _ مراد از «فقیه» و دانشور برانگیخته شدنِ حافظِ چهل حدیث را نیز، این می دانَد که خداوند او را مُوَفَّق می دارَد تا از فقیهانِ عالِمِ عامِل شود؛ احتمالِ دیگر آنکه خداوند هرچند که حافظِ چهل حدیث از فقیهان نباشد، او را به سببِ تَشَبُّه به ایشان، در زمره فقیهان برمی انگیزَد. «فقیه» نیز در أخبار غالبًا بر عالِمِ عامِلی إطلاق می شود که به عیوب و آفاتِ نفس بَصیر، در بابِ دنیا تارِک و زاهد، و در بابِ نَعیمِ أُخرَوی و قُرب و وصالِ خداوند راغِب و مشتاق است(64). بلکه مُراد از «فِقْه» در قرآن و حدیث، غالبًا بصیرت در علمِ دین است(65)، و علمِ دین _ به قراری که گفته اند _ علمِ أُخرویِ کمالی است، یعنی دانشی که آدمی در نشأه أُخروی از رهگذرِ آن به کمالات می رسد و در دنیا با عقیده و عَمَل به آن راهِ سعادتِ أُخروی را می پویَد(66).
بعضی خاطرنشان کرده اند حدیثِ مشهورِ «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» (یعنی: هرکه به کسانی مانندگی جُست، از ایشان است)، مُؤَیِّد و مُصَدِّقِ حدیثِ موردِ بحثِ ماست؛ چرا که حفظِ أحادیث، پیشه فقیهان و دینْ شناسانِ أُمّت است که در استدلال بر مسائل و أدایِ مواعظ و نصایح از آن بهره می بَرَند، و کسی که به حفظِ أحادیث مُبادَرَت می کُنَد بدیشان مانندگی جُسته است و به مُقتَضایِ حدیثِ مذکور از ایشان خواهد بود (و در زمره ایشان محشور خواهد گردید)(67).
از شافعی و أحمد بنِ حنبل نقل شده که مقصودِ رسولِ خدا _ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ
ص: 34
آلِه _ از چهلْ حدیث در روایتِ «مَنْ حَفِظَ ...»، چهل حدیث در فضائلِ أمیرِمؤمنان علی علیه السّلام است؛ همچُنین نقل گردیده است که بعضِ عالمانِ أهلِ تسنّن در خواب به شَرَفِ زیارتِ رسولِ خدا _ صَلَّی اللّهُ عَلَیه وَ آلِه _ رسیدند و آن بزرگوار سخنِ شافعی را تأیید فرمود(68).
یکی از عالمانِ معاصِر احتمال داده است این قولِ بعضِ أهلِ سنّت که حدیثِ موردِ بحث را، به رَغمِ کَثرتِ نقلها و منابع و تَواتُرِ مضمونش، ضعیف _ و حتّی در یک قول: موضوع _ دانسته اند، ناشی از گرایش به خودداری از نقلِ فضائلِ أمیرِمؤمنان علیه السّلام باشد(69).
این احتمال بسیار بعید است. بویژه ازآن رویْ که در میانِ عالمانِ شیعه نیز إصراری بر صحّتِ طریقِ حدیثِ مذکور نیست؛ محقِّقِ بزرگواری چون ملاّ إسماعیلِ خواجوئی _ قُدِّسَ سِرُّه _ از ضعفِ سَنَدِ این حدیث سخن رانده و شهرتِ آن را میانِ عامّه و خاصّه سببِ جُبرانِ ضعف شمرده(70).
آری، این در حالی است که بعضِ عُلَمایِ شیعه نیز از صحّتِ آن سخن گفته اند(71)؛ و العِلْمُ عِندَ اللّه.
به هر رویْ، حدیثِ مشهورِ «حفظِ چهل حدیث»، سنّتِ نگارشیِ ویژه ای پدید آورْد و عالمانِ بزرگی از شیعه و سُنّی به نگارشِ کتابهائی مشتمل بر چهل حدیث روی آوردند که گاه فقط بر نُصوصِ أحادیثِ چهلْگانه اشتمال داشت و گاه شرح و توضیح و حتّی ترجَمه أحادیث را نیز در برمی گرفت. این کتابها را در زبانِ عربی غالبًا «کتاب الأربعین» یا «الأَربعون حَدیثًا» خوانده اند و در فارسیِ «چهل حدیث» و «أَربعین».
قدیمترین چهلْ حدیثهائی که می شناسیم علی الظّاهر در نیمه نخستِ سده سومِ هجری (همزمان با تدوینِ حدیثنامه هایِ ششگانه أهلِ سُنَّت موسوم به «صحاحِ
ص: 35
سِتّه»(72)) پدید آمده اند: یکی به تدوینِ أحمدبن حربِ نیشابوری (درگذشته به 234 ه . ق.)؛ دیگری به تدوینِ أبوالحسنِ طوسی (محمّد بن أسلمِ کندی / درگذشته به 242 ه . ق.) که از ثِقاتِ محدِّثانِ خُراسان به شمار می رفته؛ و ...(73) .
پَسان تر چهلْ حدیثْ نویسی متداول تر شد و چهلْ حدیثهائی در موضوعاتِ گوناگون به قلم آمد، تا جائی که شمارِ چهلْ حدیثها در سده ششم از چهل کتاب می گذرد. در تألیفاتِ أحمد بن عبدوس بن کاملِ سلمیِ سرّاجِ بغدادی (درگذشته به 293 ه . ق.) کتابی به نامِ کتاب الأربعین من مسانید المشایخ العشرین عن أصحاب الأربعین آمده است که می نُمایَد چهلْ حدیثْ نویسی در همان سده سوم شکوفا شده بوده و شگفت نیست اگر در تألیفاتِ عبداللّه بن جعفرِ قُشَیْری (درگذشته به 533 ه . ق.) به کتاب الأربعین مِن مَسانید المشایخ العشرین مِن الأصحاب الأربعین من العوالی باز خوریم(74).
در نگارشهایِ دانشورِ بزرگِ شیعی، شیخ منتجب الدّین بن بابویه (درگذشته به سالِ 585 ه . ق.)، کتابی به نامِ الأربعون حدیثًا من الأربعین عن الأربعین فی فضائلِ أمیرِالمؤمنین (علیه السّلام) هست که نشان می دهد چهلْ حدیثْ نویسی واردِ مراحل فنّی شده و چهل حدیث در موضوعِ خاصّ (در اینجا: فضائلِ أمیرالمؤمنین علی علیه السّلام) به نقل از چهل تن از مشایخِ حدیث در یک کتاب گِرد آمده(75).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
11-02-2022, 13:07
به قولِ یکی از معاصران: پیشینیان برایِ أخذِ یک حدیث، رنجِ سفرهایِ مصر و شام و دیگر بلاد را بر خود هموار می کردند، و برایِ آن که حدیثی را غلط نخوانند و یا روایاتِ ضعیف را نقل نکنند، می بایست راههایِ هشتگانه تحمّل و تلقّیِ حدیث(54) را طی کنند؛ چه بسا همه کتاب را به طورِ سَماع و قِرائت با استاد بخوانند و بشنوند... و اگر کسانی این أصول و ضوابط را رعایت نمی کردند... دستِ کم نقل و
ص: 31
سخنشان در نظرِ أربابِ قلم و اندیشه و قبیله کلمه _ که فنونِ این علم را می شناختند _ وزنی نداشت. در مقابل، امروز، این مسأله پُرأهمّیّت موردِ کم اعتنائی و فراموشی قرار گرفته و ای بسا حدیث، بدونِ توجّه به صحّت و سُقم و مأخذِ آن نوشته و خوانده می شود و معنا و مضمونش موردِ بحث و بررسی قرار می گیرد و گاه از این راه ابزارِ درازدستیِ فرهنگیِ دشمنانِ إسلام و مسلمین فراهم می شود(55).
بعضِ معاصران گُمان کرده اند که در بابِ أحادیثِ مَهدویّت دقّت و حسّاسیّتِ حدیثْ پِژوهانه لازم نیست زیرا هیچ «فعل» یا «تَرک» _ و به تعبیر دیگر: ثمره محسوسِ عَمَلی _ بر آنها مترتّب نیست! این گُمان، خیالی خام و فاقدِ دقّتِ محدِّثانه و متکلِّمانه است(56) که از جانبی، أَثَرِ عظیمِ «اندیشه» و «اعتقاد» را در «عَمَل» و رفتارهایِ کلّی و جُزئی و برنامه ریزیهایِ حیاتیِ آدمی، مغفول نهاده، و از جانبِ دیگر، نفْسِ مُساهَمَتِ «باورها» را در سَعادت و شَقاوتِ نهائیِ إنسان ملحوظ نساخته.
التزام به «انتظار» _ به عنوانِ یک برنامه پویا و پویائی آفرین در حیاتِ دینیِ آحادِ مسلمانان _ ، خود ناگزیر از دریافت و تصوّری روشن و معقول از مَهدویّت و غَیبت و ظهورِ حضرتِ مَهدی _ عَجَّلَ اللّهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف _ است.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
11-02-2022, 13:08
4. چهلْ حدیث و چهلْ حدیثْ نگاری

در أحادیثِ إسلامی «حفظِ چهل حدیث» بسیار موردِ ترغیب و ستایش قرار گرفته است.
از نَبیِّ أکرم _ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه _ روایت شده است که فرمودند: «مَن حَفِظَ عَلَی أُمَّتی أَربَعینَ حَدیثًا مِن أَمرِ دینِها بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ القِیامَهِ فَقِیهًا و کُنتُ لَهُ شافِعًا و شَهیدًا»(57) (یعنی: هرکه از برایِ أُمّتِ من(58)، چهل حدیث از أمورِ دینِ أُمَّت را حفظ
ص: 32
کُنَد، خداوند در روزِ رستاخیز او را فَقیه [ = دینْ شناس] برانگیزَد و من او را شَفاعتگر و گواه باشم).
از إمامِ صادق علیه السّلام نیز روایت شده است که فرمودند: «مَن حَفِظَ مِن أَحادیثِنا أَربَعینَ حَدیثًا بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ القیامهِ عالِمًا فَقِیهًا»(59) (یعنی: هرکه از أحادیثِ ما چهل حدیث حفظ کُنَد، خداوند در روزِ رستاخیز او را دانشور و فَقیه [= دین شناس[ برانگیزَد).
این مضمون میانِ خاصّه و عامّه، مشهورِ مُستَفیض، و به قولی: مُتَواتِر، است(60).
در این باره که «حفظ» در اینجا به چه معناست، نظرهایِ مختلفی إبراز گردیده. به قولی، مراد، همان از بر کردن و به خاطر سپردن است که در میانِ محدِّثانِ روزگارِ قدیم معهود و متعارف بوده، و به نقشِ در خَواطِر، بیش از رسمِ در دفاتر، اهتمام می کرده اند. به قولِ دیگر، مراد، حَراست از انِدِراس و جلوگیری از نابودی است که طُرُقِ مختلفِ حفظ را _ أعمّ از به خاطر سپردن و نوشتن و نقل میانِ مردم ولو آنکه از رویِ مکتوب باشد _ دربرمی گیرد. به قولِ دیگر، مُراد نقلِ حدیث به یکی از وجوهِ مُقَرَّرِ آن (یعنی: طُرُقِ هشتگانه موردِ اعتنایِ أهلِ درایه در بابِ روایتِ حدیث) است(61).
خَبیرِ فنِّ حدیث، مولانا علاّمه محمّدباقرِ مجلسی _ أَعْلَی اللّهُ مَقامَهُ الشَّریف _ ، می فرماید: حق آن است که حفظ را مراتبی است. ثوابِ حفظ نیز به حَسَبِ مراتبِ آن متفاوت است. یکی از مراتبِ حفظ، همانا حفظِ لفظ است _ خواه در خَواطِر باشد و خواه در دَفاتِر _ و تصحیحِ لفظ و استجازه و إجازه و روایتِ لفظِ حدیث. مرتبتِ دوم، حفظِ معانیِ حدیث و اندیشیدن در دقائقِ آن و استنباطِ حکم و معارف از أحادیث است. مرتبتِ سوم، حفظ و پاسداشتِ حدیث از راهِ عَمَل بدان و موردِ توجّه و تَنَبُّه قراردادنِ آن است(62).
ص: 33

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
11-02-2022, 13:08
علاّمه مجلسی _ رَفَعَ اللّهُ دَرَجَتَه _ خاطرنشان می فرماید که ظاهرِ بیشترینه أخبار، نشانگرِ تخصیصِ این أحادیثِ چهلگانه به أمورِ دین از أصولِ عقائد و عباداتِ قَلْبی و بَدَنی است، و نه أعمّ از این معانی و دیگر مسائلِ مُعاملات و أحکام؛ بلکه از بعضِ أخبار برمی آید که أحادیثِ چهلگانه مزبور باید جامعِ أُمّهاتِ عقائد و عبادات و خِصالِ ارجمند و کردارهایِ نیکو باشد(63).
علاّمه مجلسی _ نَوَّر اللّهُ مَرقَدَهُ الشَّریف _ مراد از «فقیه» و دانشور برانگیخته شدنِ حافظِ چهل حدیث را نیز، این می دانَد که خداوند او را مُوَفَّق می دارَد تا از فقیهانِ عالِمِ عامِل شود؛ احتمالِ دیگر آنکه خداوند هرچند که حافظِ چهل حدیث از فقیهان نباشد، او را به سببِ تَشَبُّه به ایشان، در زمره فقیهان برمی انگیزَد. «فقیه» نیز در أخبار غالبًا بر عالِمِ عامِلی إطلاق می شود که به عیوب و آفاتِ نفس بَصیر، در بابِ دنیا تارِک و زاهد، و در بابِ نَعیمِ أُخرَوی و قُرب و وصالِ خداوند راغِب و مشتاق است(64). بلکه مُراد از «فِقْه» در قرآن و حدیث، غالبًا بصیرت در علمِ دین است(65)، و علمِ دین _ به قراری که گفته اند _ علمِ أُخرویِ کمالی است، یعنی دانشی که آدمی در نشأه أُخروی از رهگذرِ آن به کمالات می رسد و در دنیا با عقیده و عَمَل به آن راهِ سعادتِ أُخروی را می پویَد(66).
بعضی خاطرنشان کرده اند حدیثِ مشهورِ «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» (یعنی: هرکه به کسانی مانندگی جُست، از ایشان است)، مُؤَیِّد و مُصَدِّقِ حدیثِ موردِ بحثِ ماست؛ چرا که حفظِ أحادیث، پیشه فقیهان و دینْ شناسانِ أُمّت است که در استدلال بر مسائل و أدایِ مواعظ و نصایح از آن بهره می بَرَند، و کسی که به حفظِ أحادیث مُبادَرَت می کُنَد بدیشان مانندگی جُسته است و به مُقتَضایِ حدیثِ مذکور از ایشان خواهد بود (و در زمره ایشان محشور خواهد گردید)(67).
از شافعی و أحمد بنِ حنبل نقل شده که مقصودِ رسولِ خدا _ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ
ص: 34
آلِه _ از چهلْ حدیث در روایتِ «مَنْ حَفِظَ ...»، چهل حدیث در فضائلِ أمیرِمؤمنان علی علیه السّلام است؛ همچُنین نقل گردیده است که بعضِ عالمانِ أهلِ تسنّن در خواب به شَرَفِ زیارتِ رسولِ خدا _ صَلَّی اللّهُ عَلَیه وَ آلِه _ رسیدند و آن بزرگوار سخنِ شافعی را تأیید فرمود(68).
یکی از عالمانِ معاصِر احتمال داده است این قولِ بعضِ أهلِ سنّت که حدیثِ موردِ بحث را، به رَغمِ کَثرتِ نقلها و منابع و تَواتُرِ مضمونش، ضعیف _ و حتّی در یک قول: موضوع _ دانسته اند، ناشی از گرایش به خودداری از نقلِ فضائلِ أمیرِمؤمنان علیه السّلام باشد(69).
این احتمال بسیار بعید است. بویژه ازآن رویْ که در میانِ عالمانِ شیعه نیز إصراری بر صحّتِ طریقِ حدیثِ مذکور نیست؛ محقِّقِ بزرگواری چون ملاّ إسماعیلِ خواجوئی _ قُدِّسَ سِرُّه _ از ضعفِ سَنَدِ این حدیث سخن رانده و شهرتِ آن را میانِ عامّه و خاصّه سببِ جُبرانِ ضعف شمرده(70).
آری، این در حالی است که بعضِ عُلَمایِ شیعه نیز از صحّتِ آن سخن گفته اند(71)؛ و العِلْمُ عِندَ اللّه.
به هر رویْ، حدیثِ مشهورِ «حفظِ چهل حدیث»، سنّتِ نگارشیِ ویژه ای پدید آورْد و عالمانِ بزرگی از شیعه و سُنّی به نگارشِ کتابهائی مشتمل بر چهل حدیث روی آوردند که گاه فقط بر نُصوصِ أحادیثِ چهلْگانه اشتمال داشت و گاه شرح و توضیح و حتّی ترجَمه أحادیث را نیز در برمی گرفت. این کتابها را در زبانِ عربی غالبًا «کتاب الأربعین» یا «الأَربعون حَدیثًا» خوانده اند و در فارسیِ «چهل حدیث» و «أَربعین».
قدیمترین چهلْ حدیثهائی که می شناسیم علی الظّاهر در نیمه نخستِ سده سومِ هجری (همزمان با تدوینِ حدیثنامه هایِ ششگانه أهلِ سُنَّت موسوم به «صحاحِ
ص: 35
سِتّه»(72)) پدید آمده اند: یکی به تدوینِ أحمدبن حربِ نیشابوری (درگذشته به 234 ه . ق.)؛ دیگری به تدوینِ أبوالحسنِ طوسی (محمّد بن أسلمِ کندی / درگذشته به 242 ه . ق.) که از ثِقاتِ محدِّثانِ خُراسان به شمار می رفته؛ و ...(73) .
پَسان تر چهلْ حدیثْ نویسی متداول تر شد و چهلْ حدیثهائی در موضوعاتِ گوناگون به قلم آمد، تا جائی که شمارِ چهلْ حدیثها در سده ششم از چهل کتاب می گذرد. در تألیفاتِ أحمد بن عبدوس بن کاملِ سلمیِ سرّاجِ بغدادی (درگذشته به 293 ه . ق.) کتابی به نامِ کتاب الأربعین من مسانید المشایخ العشرین عن أصحاب الأربعین آمده است که می نُمایَد چهلْ حدیثْ نویسی در همان سده سوم شکوفا شده بوده و شگفت نیست اگر در تألیفاتِ عبداللّه بن جعفرِ قُشَیْری (درگذشته به 533 ه . ق.) به کتاب الأربعین مِن مَسانید المشایخ العشرین مِن الأصحاب الأربعین من العوالی باز خوریم(74).
در نگارشهایِ دانشورِ بزرگِ شیعی، شیخ منتجب الدّین بن بابویه (درگذشته به سالِ 585 ه . ق.)، کتابی به نامِ الأربعون حدیثًا من الأربعین عن الأربعین فی فضائلِ أمیرِالمؤمنین (علیه السّلام) هست که نشان می دهد چهلْ حدیثْ نویسی واردِ مراحل فنّی شده و چهل حدیث در موضوعِ خاصّ (در اینجا: فضائلِ أمیرالمؤمنین علی علیه السّلام) به نقل از چهل تن از مشایخِ حدیث در یک کتاب گِرد آمده(75).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
18-02-2022, 15:55
بعضی خاطرنشان کرده اند حدیثِ مشهورِ «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» (یعنی: هرکه به کسانی مانندگی جُست، از ایشان است)، مُؤَیِّد و مُصَدِّقِ حدیثِ موردِ بحثِ ماست؛ چرا که حفظِ أحادیث، پیشه فقیهان و دینْ شناسانِ أُمّت است که در استدلال بر مسائل و أدایِ مواعظ و نصایح از آن بهره می بَرَند، و کسی که به حفظِ أحادیث مُبادَرَت می کُنَد بدیشان مانندگی جُسته است و به مُقتَضایِ حدیثِ مذکور از ایشان خواهد بود (و در زمره ایشان محشور خواهد گردید)(67).
از شافعی و أحمد بنِ حنبل نقل شده که مقصودِ رسولِ خدا _ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ
ص: 34
آلِه _ از چهلْ حدیث در روایتِ «مَنْ حَفِظَ ...»، چهل حدیث در فضائلِ أمیرِمؤمنان علی علیه السّلام است؛ همچُنین نقل گردیده است که بعضِ عالمانِ أهلِ تسنّن در خواب به شَرَفِ زیارتِ رسولِ خدا _ صَلَّی اللّهُ عَلَیه وَ آلِه _ رسیدند و آن بزرگوار سخنِ شافعی را تأیید فرمود(68).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
18-02-2022, 15:55
یکی از عالمانِ معاصِر احتمال داده است این قولِ بعضِ أهلِ سنّت که حدیثِ موردِ بحث را، به رَغمِ کَثرتِ نقلها و منابع و تَواتُرِ مضمونش، ضعیف _ و حتّی در یک قول: موضوع _ دانسته اند، ناشی از گرایش به خودداری از نقلِ فضائلِ أمیرِمؤمنان علیه السّلام باشد(69).
این احتمال بسیار بعید است. بویژه ازآن رویْ که در میانِ عالمانِ شیعه نیز إصراری بر صحّتِ طریقِ حدیثِ مذکور نیست؛ محقِّقِ بزرگواری چون ملاّ إسماعیلِ خواجوئی _ قُدِّسَ سِرُّه _ از ضعفِ سَنَدِ این حدیث سخن رانده و شهرتِ آن را میانِ عامّه و خاصّه سببِ جُبرانِ ضعف شمرده(70).
آری، این در حالی است که بعضِ عُلَمایِ شیعه نیز از صحّتِ آن سخن گفته اند(71)؛ و العِلْمُ عِندَ اللّه.
به هر رویْ، حدیثِ مشهورِ «حفظِ چهل حدیث»، سنّتِ نگارشیِ ویژه ای پدید آورْد و عالمانِ بزرگی از شیعه و سُنّی به نگارشِ کتابهائی مشتمل بر چهل حدیث روی آوردند که گاه فقط بر نُصوصِ أحادیثِ چهلْگانه اشتمال داشت و گاه شرح و توضیح و حتّی ترجَمه أحادیث را نیز در برمی گرفت. این کتابها را در زبانِ عربی غالبًا «کتاب الأربعین» یا «الأَربعون حَدیثًا» خوانده اند و در فارسیِ «چهل حدیث» و «أَربعین».

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
18-02-2022, 15:56
قدیمترین چهلْ حدیثهائی که می شناسیم علی الظّاهر در نیمه نخستِ سده سومِ هجری (همزمان با تدوینِ حدیثنامه هایِ ششگانه أهلِ سُنَّت موسوم به «صحاحِ
ص: 35
سِتّه»(72)) پدید آمده اند: یکی به تدوینِ أحمدبن حربِ نیشابوری (درگذشته به 234 ه . ق.)؛ دیگری به تدوینِ أبوالحسنِ طوسی (محمّد بن أسلمِ کندی / درگذشته به 242 ه . ق.) که از ثِقاتِ محدِّثانِ خُراسان به شمار می رفته؛ و ...(73) .
پَسان تر چهلْ حدیثْ نویسی متداول تر شد و چهلْ حدیثهائی در موضوعاتِ گوناگون به قلم آمد، تا جائی که شمارِ چهلْ حدیثها در سده ششم از چهل کتاب می گذرد. در تألیفاتِ أحمد بن عبدوس بن کاملِ سلمیِ سرّاجِ بغدادی (درگذشته به 293 ه . ق.) کتابی به نامِ کتاب الأربعین من مسانید المشایخ العشرین عن أصحاب الأربعین آمده است که می نُمایَد چهلْ حدیثْ نویسی در همان سده سوم شکوفا شده بوده و شگفت نیست اگر در تألیفاتِ عبداللّه بن جعفرِ قُشَیْری (درگذشته به 533 ه . ق.) به کتاب الأربعین مِن مَسانید المشایخ العشرین مِن الأصحاب الأربعین من العوالی باز خوریم(74).
در نگارشهایِ دانشورِ بزرگِ شیعی، شیخ منتجب الدّین بن بابویه (درگذشته به سالِ 585 ه . ق.)، کتابی به نامِ الأربعون حدیثًا من الأربعین عن الأربعین فی فضائلِ أمیرِالمؤمنین (علیه السّلام) هست که نشان می دهد چهلْ حدیثْ نویسی واردِ مراحل فنّی شده و چهل حدیث در موضوعِ خاصّ (در اینجا: فضائلِ أمیرالمؤمنین علی علیه السّلام) به نقل از چهل تن از مشایخِ حدیث در یک کتاب گِرد آمده(75).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
18-02-2022, 16:06
در میانِ چهلْ حدیثهائی که عالمانِ بزرگِ شیعه نوشته اند، چهل حدیثهایِ شهیدِ أَوَّل و علاّمه مجلسی و شیخ بهاءالدّین محمّدِ عامِلی و ابنِ زُهْره حَلَبی _ رضوانُ اللّهِ علیهم أجمعین _ اشتهار و تداولِ بیشتری داشته است.
شمارِ کتابهایِ چهلْ حدیثِ تألیف شده در تمدّنِ إسلامی را تا «هزار» گفته اند و این با توجّه به رَوائیِ سنّتِ چهلْ حدیثْ نگاری و کَثرتِ کتابهایِ مفقود و یا همچُنان ناشناخته مسلمانان قابلِ استبعاد نیست. آنچه از چهل حدیثها در کتابخانه ها هست و در فَهارس و مُؤَلَّفات یاد شده، شاید به سیصد برسد. تنها حدود صد چهلْ حدیث در
ص: 36
کشف الظُّنون و ذیلِ آن و صد چهلْ حدیث در الذّریعه یاد شده است(76).
بسیاری از چهلْ حدیثْ نگارانِ مسلمان، موضوعِ خاصّی را برایِ گِردآوردنِ أحادیثِ چهلْگانه مَدِّ نظر قرار داده اند؛ موضوعاتی چون فَضائل و مناقبِ أهلِ بیتِ پیامبر _ علیه و علیهم السّلام _ (به طورِ عام)، فضائل و مناقبِ أمیرالمؤمنین علی علیه السّلام (به طورِ خاصّ)، أصولِ دین، جِهاد، زُهد، پاره ای از فروعِ عبادات و معاملات، و...(77). مَهدویّت نیز یکی از موضوعهائی بود که چهلْ حدیثْ نگاران، از شیعه و سُنّی، بدان پرداختند.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
25-02-2022, 17:14
پاره ای از چهلْ حدیثْهایِ کهن که درباره حضرتِ مهدی علیه السّلام و موضوعِ مَهدویّت و غَیبت و ظُهورِ آن دادگسترِ زمین و زمان فراهم آمده است، از این قرار می باشد(78):
1. الأربعونَ حدیثًا فی المَهدی / حافظ أبونُعَیم أحمد بن عبداللّهِ اصفهانی (درگذشته به سالِ 430 ه . ق.).
2. الأربعونَ حدیثًا فی المَهدی / حافظ أبوالعلاءِ همدانی (درگذشته به سالِ 569 ه . ق.).
3. الأربعون حدیثًا فی المَهدی / سراج الدّینِ بغدادیِ قزوینی (سده ششم).
4. کفایهُ المُهْتَدی فی معرفهِ المَهدی / سیّد محمّدِ میرلوحی (درگذشته پس از 1085 ه . ق.).
5. کشف الحقّ / میرمحمّدصادقِ خاتون آبادی (درگذشته به سالِ 1272 ه . ق.).
شماری از متأخّران و همروزگارانِ ما نیز به تدوین و تألیفِ چهلْ حدیثْهائی در همین راستا إقدام کرده اند(79)؛ که الأَربعونَ حَدیثًا فی مَن یَمْلاَءُ الأَرضَ قِسطًا و عَدْلاً(80) از این شمارست.
ص: 37

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
25-02-2022, 17:15
5. درباره این چهلْ حدیث و ترجَمه آن
زمانی که نویسنده دانشورِ الأَربعونَ حَدیثًا فی مَن یَمْلاَءُ الأَرضَ قِسطًا و عَدْلاً، حجّه الإسلام والمسلمین حاج شیخ هادیِ نجفی _ وَفَّقَهُ اللّهُ تَعالی لِما یُحِبُّ و یَرضی _ ، ترجَمه این کتاب را از صاحبِ این قلم درخواستند، از سرِ اشتیاقی که به عَتَبه بوسیِ معارفِ أهلِ بیتِ عصمت و طهارت علیهم السّلام داشته و دارم، پذیرفتم؛ بویژه که دوست داشتم بدین بهانه عرضِ خاکساریِ خود را به پیشگاهِ رفیعِ حضرتِ بَقیَّهُ اللّه، حجّه بن الحَسَن _ عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فی ظُهورِه _ ، عرضه بدارم. کار را نیز آسان می شمردم، و چون برخی از این أحادیث و منابعِ آن، پیشتر نیز به فارسی ترجَمه شده بود، می پنداشتم که مرا به پالوده خوردن می فرستند!(81)
هرچه در کار پیشتر رفتم، از یکسو، شور و اشتیاقم افزون شد، و از سویِ دیگر، دانستم ترجَمه این أحادیث بسیار دشوارتر و تأمّلْ خواه تر از آنست که در آغاز می پنداشتم، و در این میانه، نه فقط به ترجَمه، که گاه باید به شرح و تدقیقِ ضبطِ حدیث نیز دست یازم. نادرستیهائی که در ضبطِ برخی منابعِ حدیثیِ مطبوع مشاهده کردم و افتادگیها و بَدْخوانیها و سَهل انگاریهائی که در پاره ای ترجَمه ها دیدم، همه و همه، حکایتگرِ همان مظلومیّت و مهجوریّتِ تُراثِ حدیثیِ شیعه بود که بارها و بارها گفته و نوشته و خوانده ایم.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
04-03-2022, 16:51
القصّه، نه منابعی که در اختیار داشتم _ و داریم _ به آن صحّت و دقّت و کارآمدی و کارگُشائی بود که گُمان می رفت، و نه راه به آن همواری و زودانجامی؛ و اگر نبود لطفِ خداوندِ کارسازِ بنده نواز و عنایتِ خاصانِ درگهش، خاصّه إمامِ غائب _ روحی و أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الفِداء _ ، این مختصر هرگز سامان نمی پذیرفت.
با اینهمه، ناگزیر باید به قُصور و تقصیرِ خویش معترف شوم و خاطرنشان کنم: این کاری است که توانسته ام، نه آنچه خواسته ام. تنگیِ وقت و پایفشاریِ مؤلّفِ
ص: 38
ارجمند بر شتابِ قلم نیز، در زودتر فروبستنِ پَروَنده این ترجَمه و چشم پوشیدن از بازپیرائیِ بیشتر دخیل بود. اینک باید امید بَنْدَم که اگر نُکته هائی إصلاحی و تکمیلی فرادست آمد، در چاپِ دیگر _ بِعَونِ اللّهِ تَعالی _ إعمال و إلحاق گردد. همچُنین امیدوار باشم که تا آن زمان از یادآوری ها و پیشنهادهایِ صاحبْنظرانِ صائبْ نَظَر بی بهره نمانم و در بِهْسازیِ ترجَمه و توضیحات رهینِ منّتِ عِیارْسَنجانِ سُخَنْ شناس شوم.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
04-03-2022, 16:51
یکی از پُرسمانهائی که نظر و تحقیقِ محدِّثان و متکلِّمان و فقیهانِ إمامی را به خود معطوف داشته، و نگرشها و نگارشهائی چند، از رهگذرِ این عَطفِ توجُّه و تأمُّل و توغُّل، پدید آورده است، پُرسمانِ «حُرمتِ تسمیه إمام دوازدهم _ عَجَّلَ اللّهُ تعالی فَرَجَه _ » است.
گفت وگو بر سرِ این است که آیا بصراحت ذکر کردنِ نامِ حضرتِ مَهدی علیه السّلام (که همانا نامِ رسولِ خدا _ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و آلِه _ است و بارها در مأثورات بدین معنا تصریح شده)، رواست یا نه؟ ؛ و منشإِ گفت وگو، روایتها و أحادیثِ مهمّی است که از این کار نهی می کنند.
بسیاری از عالمانِ إمامیّه در این باب قائل به تحریم شده اند و حتّی میرِداماد (ره) در شرعه التّسمیه مدّعیِ إجماع بر تحریم گردیده و محدِّثِ جزائری (ره) در شرحی که بر عیون الأخبارِ صَدوق (قده) نگاشته است تحریم را قولِ بیشترینه عالمانِ إمامی دانسته(82).
در مقابلِ این أکثریّت که تحریم را به طورِ مطلق و تا زمانِ ظهور برقرار می دانند، برخی تحریم را مشروط به تقیّه و خوف دانسته و بعضِ مُستَنبِطان هم محدود به دورانِ غَیبتِ صُغری پنداشته اند(83).
نگارنده این سطور، به هر رویْ، در ترجَمه چهلْ حدیثِ حاضر با این معنا سر و کار
ص: 39
داشته و _ به رغمِ میلِ باطنی و برخِلافِ احتیاطِ پسندیده در أمثالِ این مواضع _ آنجا که مؤلّفِ محترم تصریح به نامِ مبارک کرده است، تصرّفی نکرده و عینِ نوشته مؤلّف را _ که خود دانش آموخته فقه و أصول، و حدیثْ پِژوه است _ ترجَمه نموده؛(84) خاصّه که برخی هم در این باب به تفاوتِ حکمِ مکتوب و ملفوظ تصریح کرده اند(85) _ و اللّهُ سُبحانَهُ و تَعالی أَعْلَم و عِلْمُهُ أَتَمّ وَ أَحکَم.
در این ترجَمه، أوّلاً، به إعرابگُذاری و مَشکول سازیِ متونِ أحادیث دست یازیده ام؛ ثانیًا، ترجَمه متنِ حدیث را در پیِ نصّ ِ عربی قرارداده ام؛ و ثالثًا، توضیحات و بازبُردها و مَطالبی در متن و حاشیه برافزوده ام. برایِ آنکه افزوده هایِ ترجُمان قابلِ تمییز باشد، اینجا و آنجا آنها را در میانه دو قُلاّبِ شکسته (< < ) نهاده ام. پس خواننده محترم هر جا _ در متن و پینوشتها _ به < > بازخورد، عباراتِ درونِ آن را از افزوده هایِ ترجُمان بدانَد.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
11-03-2022, 16:43
نامِ کوتاهِ «اندوخته خداوند» را نیز _ که اقتباسی است از تعبیرِ قُرآنیِ «بَقیَّه اللّه» _ ، _ با موافقتِ مؤلّف _ از برایِ این ترجَمه انتخاب کردم.
گُمان می کنم ترجَمه این چهلْ حدیث، خواندنِ مُنتَخَبی از میراثِ حدیثیِ مسلمانان را در موضوعِ مَهدویّت برایِ خوانندگانِ فارسی زبان تسهیل کرده باشد. ترجُمان مُدَّعائی بیش از این ندارد و رَجامَندست کسانی که این مُنتَخَباتِ حدیثی را مُطالعه می کنند، خود با شوق و اهتمامِ بیشتر به مطالعه حَدیثْنامه هایِ کَلانْ تر و کتابهایِ مُفَصَّل تر بپردازَنْد. باز تأکید می کنم این چهلْ حدیث مُنْتَخَبی است از میراثِ حدیثیِ ما که مؤلّفِ آن، با ترتیبِ موضوعی و توالیِ منطقی، خُطوطِ برجسته باور و اندیشه إمامیّه را در این باب ملاک قرار داده، و به بهانه هریک، حدیثی از میانِ أحادیثِ گوناگونِ این أبواب برگزیده و آورده است. همین و بس.
ترجُمان، در ترجَمه نُصوصِ حدیثی، نه مُحرِّرانه و آزاد قلمْ گَردانی کرده است، و
ص: 40
نه به شیوه تَحْتَ اللَّفْظ. کوشیده ام أمین و درست ترجَمه کنم و حَتَّی المقدور نه بر مُفادِ نص بیفزایم و نه از آن بکاهم. اگر افزونه ای یا توضیحی را نیز برایِ خواننده لازم دیده ام معمولاً میانِ قلاّب نهاده ام تا ممتاز باشد.
امیدوارم در پیراستنِ کاستیهایِ مُسَلَّم و لغزشهایِ احتمالیِ این ترجَمه، از نقدِ باریکْ بینانه سخنْ سنجان محروم نمانَم و آن مایه به فراخْ سینگان و دریاوَشان تَشَبُّه کنم که صادقانه بگویم: «أَحَبُّ إِخوانی إِلَیَّ، مَنْ أَهدی إِلَیَّ عُیُوبی»(86).
خدایْ را می خوانیم و از او می خواهیم تا با ظهورِ إمامِ عصر _ علیه الصّلاه و السّلام _ دیده ما را روشن، جانمان را تابناک، دلمان را خُشنود، و باور و خِرَدمان را باروَر و برخوردار فرماید و کامِ همه آزادگان و دادخواهان را برآرَد _ بمَنِّهِ و کَرَمِه.
برف باریده ست بر باغِ جهان آفتابت تا به کِیْ باشد نهان؟
آفتابِ رویِ آن شَهْ زیرِ میغ سَرزَنَد از کوه مِهْر و مَه، دریغ!
لوحِ دوران شُد تهی از نقشِ حق ای تو دفتردار! برگردان وَرَق(87)
ایدون باد!
بنده خدا: جویا جهانبخش

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
11-03-2022, 16:46
حضرتِ مَهدی (عج) در باورِ إمامیّه

در اعتقادِ شیعه إمامیّه در بابِ آن حضرت (عج) تردیدی نیست؛ بلکه إمامیّه بدین اعتقاد بازشناخته می شوند. چون ما أحادیثِ فراوانی از پیامبر و خاندانِ او _ علیه و علیهم السّلام _ روایت می کنیم که نشان می دهد آن حضرت <یعنی: إمامِ دوازدهم علیه السّلام> إمامِ حَیِّ غائب از أنظار است. هیچیک از عالمانِ <نگارشگر و أثرآفرینِ> ما نیست که رساله یا کتابی <یا گفتاری> درباره حضرتِ «مَهدی» علیه السّلام نداشته باشد و البتّه برشمردنِ نامِ این نوشتارها و مصنِّفانشان از صدرِ نخست تا این زمان، مستلزمِ تدوینِ مجلّداتی ستبر است که بیرون از مقصودِ ماست؛ لیک ما از راهِ تَیَمُّن و تَبَرُّک پاره ای از سخنانِ عالمانمان و برخی تصانیفشان را _ به ترتیبِ زمانی _ یاد می کنیم:
ص: 61
1 _ أبومحمّد حَسَن بن موسی نوبختی از أعلامِ سده سوم در فِرَق الشّیعه گفته است:
«أصحابِ او (یعنی أصحابِ إمامِ عسکری علیه السّلام ) پس از وی چهارده فرقه شدند(1)... و فرقه دوازدهم که «إمامیّه»اند گفته اند: سخن چُنان نیست که این جماعت، هریک، گفته اند؛ بلکه خدایْ _ عَزَّ وَ جَلّ _ را در زمین حُجَّتی هست که فرزندِ حسن بن علی <یعنی فرزندِ إمام حَسَنِ عَسکری فرزندِ إمام علی النّقی _ علیهم السّلام _> است، و سَررشته کار به دستِ خداست و او < = آن حجّتِ پیشگفته> به شیوه پیشین و همان روشِ سابق وصیِّ پدرِ خویش است...(2)».
2 _ أبوخلف سَعْد بن عبداللّهِ أَشْعَریِ قُمی از أعلامِ سده سوم در کتابِ المقالات و الفِرَقاش گفته است:
«پس فرقه ای از ایشان _ که به إمامیّه معروف اند _ گفته اند: خدای را پس از درگذشتِ حسن بن علی <یعنی: إمام حَسَنِ عَسکری علیه السّلام <بر بندگانش حُجَّتی و در بلادش خَلیفَتی است که أمرِ إلآهی را به پادارَد؛ او فرزندِ حَسَن بن علیّ بن محمّد بن علیّ الرّضا <علیهم السّلام <است؛ آمِری ناهی که در بابِ علومِ خدا و کتب و أحکام و فرائض و سُنَنِ او، ودیعه دارِ پیشینیانِ خویش است و <پیامِ إلآهی و تعالیمِ راستینِ دین را <از جانبِ پدرانش می رسانَد و می گُزارَد؛ بدانچه خلق را در کارِ دین و مصالحِ دنیاشان به آن حاجت اُفتَد داناست؛ جانشین و وصیِّ پدرِ خویش است که پس از او به کارِ إمامت قیام می کند و رهنمایِ اُمَّت و رهیافته ایست که به راهِ پیشین و همان روشِ سابقِ پیشوایان می رود که گذشتگانشان داشتند و در میانِ بازماندگانشان تا به رستخیز برقرارست و نسل اندر نسل و پی در پی بوده، جابجا و دیگرگون نمی شود(3)... این چیزی است که از پیشوایانِ راستگو رسیده، و در میانِ این جماعتِ شیعیِ إمامی، به هیچ رویْ، مردود یا مشکوک و موردِ تردید نبوده، و بخاطرِ صحّتِ طریق و قوّتِ أسباب و نیکوئیِ أسانید و وَثاقَتِ ناقلانِ این أخبار
ص: 62
همواره بر آن إجماع داشته اند...»(4).
3 _ حافظِ (5) ثِقَه دیرینه، أبوبکر محمّد بن أحمد بن عبداللّه بن إسماعیل بن أبی الثّلج کاتبِ بغدادی (زاده به سالِ 237 ه . ق. و در گذشته به سالِ 325 یا 323 یا 322 ه . ق.) در تاریخ الأئمّه علیهم السّلام گفته است:
«قائِم _ صَلَواتُ اللّهِ و سَلامُهُ عَلَیه _ <مؤلّف> گوید: این جانشین(6) به سالِ 258 (دویست و پنجاه و هشت) زاده شد و دو سال و چهارماهه بود که أبومحمّد <یعنی: إمامِ عسکری> درگذشت _ صَلَواتُ اللّهِ و سَلامُهُ عَلَیهِم أَجمَعین»(7).
درباره زاد و رودِ آن حضرت گفته:
«درباره زاد و رودِ «م ح م د» بن حسن _ علیهماالسّلام _ خداوند آگاه است»(8).
درباره مامِ آن حضرت گفته:
«مامِ قائِم _ صَلَواتُ اللّهِ و سَلامُهُ عَلَیه و عَلی آبائِه _ صغیره است؛ و گویند: حکیمه؛ و گویند: نرجس؛ و گویند: سوسن.
ابنِ همام گفته: حکیمه، همانا، عمّه أبومحمّد <یعنی: إمامِ عَسکَری علیه السّلام> است و او را درباره ولادتِ صاحب الزّمان علیه السّلام حدیثی است و روایت کرده که نامِ مامِ این جانشین(6) نرجس است.»(9).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
11-03-2022, 16:46
درباره ألقابِ آن حضرت گفته:
«قائِم _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیه و علی آبائِه _ ، الهادی و المَهدی است».(10)
در بابِ کُنیه آن حضرت گفته:
«قائِم _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیه _ ، أبوالقاسم است».(11).
درباره قبرِ آن حضرت <یعنی: محلّی که آن حضرت پس از وفات در آن مدفون خواهد شد>، گفته:
«قائمِ مُنْتَظَر _ صَلَواتُ اللّهِ و سَلامُهُ عَلَیْه _ : قبرِ او چیزی است که جُز خدایْ
ص: 63
تعالی کسی از آن خبر ندارد.»(12).
درباره أبوابِ آن حضرت گفته است:
«.. بابِ او عثمان بن سعید بود و چون وفاتش دَررسید، بنا بر سفارشی که أبومحمّد حسن بن علی <یعنی: إمامِ عَسکَری علیه السّلام <فرموده بود، کار را به پسرش أبوجعفر محمّد بن عثمان سپُرْد. ثِقاتِ شیعه از آن حضرت <یعنی: إمامِ عَسکَری علیه السّلام > روایت کرده اند که فرمود: هذا وَکیلی و ابْنُه وَکیلُ ابْنی (یعنی: این مرد وکیلِ من و پسرش وکیلِ پسرم است)، که مراد <از پسرش< أبوجعفر محمّد بن عثمانِ عَمْری بود. و چون او را وفات دررسید، کار را به أبوالقاسم حسین بن روحِ نُمَیْری سپُرْد، و آنگاه أبوالقاسم بن روح فرمان داده شد که کار را به أبوالحسنِ سَمُری مُحَوَّل کُنَد. سپس باب نهان و پوشیده شد <و طریقِ نیابتِ خاصّه منقطع گردید>(13)؛ و خداوند داناترست.»(14).
4 _ ثقه الإسلام أبوجعفر محمّد بن یعقوب بن إسحاقِ کُلیْنی _ که علی التّحقیق به سالِ 329 ه . ق. درگذشته است _ بابی را به «ولادتِ صاحب الزّمان علیه السّلام» (/ مولد الصاحّب علیه السّلام) اختصاص داده و گفته است:
«آن حضرت علیه السّلام در نیمه شعبانِ سالِ دویست پنجاه و پنج ولادت یافت»(15).
5 _ شیخِ جلیل، محمّد بن إبراهیمِ نُعْمانی _ معروف به: ابنِ أَبی زَینَب _ ، شاگرد و کاتبِ کُلیْنی، کتاب الغَیبهاش را درباره غَیبتِ سَروَرمان إمام مَهدی (عج) تألیف کرده که شایسته مراجعه است.(16)
6 _ شیخِ جلیل، أبوجعفر محمّد بن علیّ بن حُسَین بن بابوَیْهِ قمی، صَدوقِ أُمّت (درگذشته به سالِ 381 ه . ق.)، در اعتقاداتاش گفته است:
«... و ما معتقدیم که حجّتِ خداوند در زمین و جانشینِ او در میانِ بندگانش، در
ص: 64

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
11-03-2022, 16:47
زمانِ ما، همانا، قائِمِ مُنتَظَر، محمّد بن حسن بن علی بن محمّدبن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحُسَین بن علیّ بن أبی طالب _ علیهم السَّلام _ ، است، و اوست که پیامبر (ص) به نقل از خدایْ _ عزّوجلّ _ ، به نام و نَسَب از وی خبر داده است، و اوست که زمین را همانگونه که از ستم و جَوْر پُر شده است، از قِسط و عدل پُر می سازد؛ او همان کسی است که خداوند _ هرچند مشرکان خوش ندارند _ دینِ خود را به دستِ او آشکار می سازد تا بر همه دینها پیروز گردانَدَش؛ و همان کسی است که خداوند خاوران و باخترانِ زمین را بر دستش می گُشایَد تا در زمین جائی نمانَد که در آن بانگِ نماز دَرداده نشود و دین یکسره خدایْ را باشد؛ او همان مَهدی است که پیامبر (ص) از او خبر داده و همان کسی که چون برون آید عیسی بن مریم فرود آید و پشتِ سرِ او نماز بگزارَد و نمازگزار آنگاه که پشتِ سرِ او نماز بُگزارَد چون کسی است که پشتِ سرِ رسولِ خدا (ص) نماز بگزارَد، زیرا که آن حضرت خلیفه رسولِ خدا (ص) است.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
18-03-2022, 15:23
و ما معتقدیم روا نیست قائِم جُز او باشد، هرچند که در غَیبت بمانَد، و اگر غَیبتِ او به درازایِ عمرِ دنیا نیز بپایَد، باز قائِم جُز او نیست، زیرا پیامبر(ص) و أئمّه (ع) او را به نام و نَسَب نشان داده و بدان تنصیص کرده و بشارتش را داده اند _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أَجمَعین.»(17)
7 _ صَدوقِ أُمّت، همچُنین، کتابِ ارزشمندِ کمال الدّین و تمام النّعمهاش را در أحوالاتِ سَروَرمان قائِم (عج) تألیف کرده است.(18)
8 _ شیخ أبوعبداللّه محمّد بن محمّد بن نُعمانِ عُکْبَریِ بغدادی، مُفید (درگذشته به سالِ 413 ه . ق.)، در کتابِ الإرشادش بابی را به حضرتِ قائِم و تاریخِ ولادت و دلائلِ إمامتِ آن حضرت و یادکَردِ پاره ای از أخبار و غیبت و سیره قائِم (عج) به هنگامِ قیام و برپائیِ دولتش اختصاص داده است.(19)
ص: 65
شیخِ مُفید رساله الفُصول العشره را هم درباره غَیبت نگاشته که رساله دلاویزی است و می سزد موردِ مراجعه قرار گیرد.(20)
9 _ أبوالحسن محمّد بن حسین بن موسی موسوی، شریفِ رَضی (درگذشته به سالِ 406 ه . ق.) _ از شاگردانِ شیخِ ما، ابن المُعلِّم مُفیدِ أُمَّت و معلّمِ آن _ ، در کتابِ جاودانه اش، نهج البلاغه، خطبه هائی را از إمام علی علیه السّلام درباره فرزندش مَهدی (عج) نقل کرده است.(21)
10 _ برادرش، أبوالقاسم علیّ بن حسین بن موسی الموسوی، عَلَم الهُدی شریفِ مُرتَضی (درگذشته به سالِ 436 ه . ق.)، المُقْنِ_ع فی الغیبه را نوشته(22) و در کتابِ الشّافیاش هم از این موضوع گفت و گو کرده(23) و همچُنین رساله فی غیبه الحجّه(24) را نوشته است و در آن گفته:
«... کسانی که در اعتقاد مخالفِ مایند، می پندارند در سخن گفتن در بابِ غَیبت، کارِ ما دشوار و کارِ ایشان آسان است؛ و این نخستین باورِ نادرستی نیست که بدان اعتقاد یافته اند، و چون در آن تأمّل رَوَد، وارونه چیزی است که پنداشته اند...»(25).
11 _ شیخ تقی الدّین أبوالصَّلاحِ حَلَبی (درگذشته به سالِ 447 ه . ق.) در کتابِ کلامی اش، تقریب المعارف، فصلی را به إمامّتِ حجّه بن الحسن _ علیهما السّلام _ اختصاص داده است(26).
12 _ أبوجعفر محمّد بن حسنِ طوسی (درگذشته به سالِ 460)، شیخِ طائفه مُحِقّه، کتاب الغیبهاش را درباره سَروَرمان صاحب الزّمان علیه السّلام تألیف کرده است، و در رساله مسائل کلامیهاش گفته:
«محمّد بن الحسن المَهدیّ علیه السّلام زنده است و از زمانِ پدرش، إمام حَسَنِ عسکری <علیه السّلام> تا به روزگارِ ما وجود داشته و دارد، بدین دلیل که _ چون إمامت لُطف است، و لُطف در هر روزگاری بر خدایْ تَعالی واجب است _ در
ص: 66
هر زمانی باید إمامِ معصومی باشد»(27).
13 _ شیخ أبوعلی فضل بن حسن بن فضلِ طَبْرِسی (درگذشته به سالِ 548 ه . ق.)، صاحبِ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، در تاج الموالید بابی را درباره إمامِ دوازدهم (عج) نوشته است(28).
14 _ حافظ شیخ أبومحمّد عبداللّه بن أحمد بن أحمد بن أحمد بن عبداللّه بن نَصر بن خَشّابِ بغدادی (درگذشته به سالِ 567 ه . ق.) در تاریخ موالید الأئمّه و وفیاتهم گفته است:
«یادکردِ آن جانشینِ شایسته علیه السّلام : صدقه بن موسی از پدرش و او از إمام رضا علیه السّلام نقل کرده است که فرمود:
الخَلَف الصّالح مِن وُلْدِ أبی محمّد الحَسَن بن عَلیّ و هو صاحِبُ الزَّمان وَ هُوَ المَهدیّ (یعنی: آن جانشین شایسته از فرزندانِ أبومحمّد حَسَن بن علی است و او صاحب الزّمان است و او مَهدی است)...»(29).
15 _ رضی الدّین أبوالقاسم علیّ بن موسی بن طاوس (درگذشته به سالِ 664 ه . ق.) در الطَّرائِف فی مَعرفهِ مَذاهبِ الطّوائف گفته است:
«همچُنین بدان که ما و بیشترینه أهلِ إِسلام روایت کرده ایم که پیامبرمان، حضرتِ محمّد (ص)، فرمود: لا بُدَّ مِن مَهدیّ مِن وُلِد فاطِمَه (ابنته _ علیهاالسّلام _ ) یظهر فَیَمْلاَءُ الأَرضَ عَدْلاً وَ قِسطًا کَما مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا (یعنی: بی گُمان مَهدیّی از فرزندانِ فاطِمَه خواهد بود و ظهور خواهد کرد و زمین را همانگونه که از ستم و جوْر پُر شده است، از عدل و قِسط پُر می سازد).
و همچنین جماعتی از رجالِ مذاهبِ چهارگانه در کتابهاشان <این معنا را< روایت کرده و أهلِ إسلام بر آن إجماع نموده اند.»(30).
16 _ علاّمه، آیه اللّهِ علی الإطلاق، شیخ حسن بن یوسُف بن علیّ بن مطهَّرِ حِلّی
ص: 67
(درگذشته به سالِ 726 ه . ق.) در کتابِ المُستَجاد مِن کتابِ الإرشاد بابی را به یادکردِ حضرتِ قائِم _ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَه _ اختصاص داده است که می سَزَد به آن مراجعه فرمائید.(31)
17 _ علاّمه شیخ حُسَیْن بن عبدالصَّمَد عامِلی (در گذشته به سالِ 984 ه . ق.)، پدرِ شیخ بهائی، در کتابِ وُصولُ الأخیار إلی أصولِ الأخبارش گفته است:
«إمام مَهدی صاحب الزّمان که بر اینروزگاریان حجّت است، أبوالقاسم محمّد بن حَسَنِ عَسکَری _ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَه _ ، روزِ آدینه، پانزدهمِ شعبانِ سالِ دویست و پنجاه و پنج، شَبْ هنگام، در سُرَّ مَن رَأَی زاده شد؛ و مامِ او نَرجس است، و به قولی: مریمِ عَلَوی دُختِ زید؛ و ظهور و فرمانروائیِ آن حضرت _ از طریقِ آگاهیی که پیامبر (ص) در این باب به دست داده است _ یقینی است»(32).
و همچُنین گفته:
«و از ایشان (یعنی از کسانی که أحادیثمان را و مَعالِمِ دینمان را از ایشان نقل کرده ایم) است، محمّد بن حسنِ مَهدی <علیه الصّلاه و السّلام> که حق را بَر پا می دارَد و _ بدانسان که پیامبر (صَلَّی اللّهُ عَلَیه و آلِه) خبر داده است _ زمین را، همانگونه که از ستم و جَوْر پُر شده است، از قِسط و عدل پُر می سازد.
این معنا در الجَمْع بین الصِّحاح السِّتّ، به شش طریق، با اختلاف در ألفاظِ متن، روایت گردیده، و در کتابِ المصابیح هم به چهار طریق آن را روایت کرده است؛ و فی الجمله، از چیزهائی است که أَحَدی در آن شک نکُنَد.»(33).
18 _ فرزندِ او، شیخ بهاءالدّین محمّد بن حُسَین بن عَبدِالصَّمَدِ حارثیِ عامِلی جَبَعی (درگذشته به سالِ 1031 ه . ق.(34))، در توضیح المقاصد گفته است:
«پانزدهم (از ماهِ گرامیِ شعبان): إمام أبوالقاسم محمّد المَهدیّ صاحب الزّمان _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیه و عَلی آبائِه الطّاهِرین _ در این روز ولادت یافته، و این رخداد، در
ص: 68
سُرَّ مَن رَأَی به سالِ دویست و پنجاه و پنج (255 ه . ق.) بوده است»(35).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
18-03-2022, 15:24
19 _ علاّمه مصنّف، محمّد بن مرتضی، مَدعُوّ به: مولی مُحْسنِ فیضِ کاشانی (درگذشته به سالِ 1091 ه . ق.)، در کتابِ کلامی اش، عین الیقین، بابی را درباره غَیبتِ إمامِ زمانِ ما و علائمِ ظهورِ آن حضرت و نشانه هایِ رستخیز نگاشته است.(36)
20 _ علاّمه سیّد هاشمِ بحرانی (درگذشته به سالِ 1107 ه . ق.)، صاحبِ تفسیرِ البُرهان، کتابِ المَحَجَّه فیما نَزَلَ فی القائِمِ الحُجَّه (عج) را تألیف کرده است.
21 _ شیخ الإسلامِ روزگارِ خویش، غوّاصِ بِحارِ علومِ آلِ محمّد (ص)، شیخ محمّدباقرِ مجلسی (درگذشته به سالِ 1110 ه . ق.)، مُجَلَّدِ سیزدهم از کتابِ بحارالأنوار را به أحوالِ إمامِ دوازدهم، صاحب الزّمان (عج)، اختصاص داده است.(37)
22 _ علاّمه میرمحمّدصادقِ خاتون آبادی (درگذشته به سالِ 1272 ه . ق.)، از شاگردانِ نیایِ نگارنده _ علاّمه شیخ محمّدتقیِ صاحبِ هدایه _ قُدِّسَ سِرُّه _ ، چهلْ حدیثاش را درباره إمام زمان (عج) تألیف کرده و کشف الحق نامیده که به أربعینِ خاتون آبادی نامبردارست.(38)
23 _ شیخ المحدِّثین و ثالث المجلسیّین، حاج میرزا حُسَینِ نوری (درگذشته به سالِ 1320 ه . ق.)، کتابِ نَجْم الثّاقباش را در أحوالاتِ سَروَرمان، حضرتِ قائم (عج)، تألیف کرده است.(39)
24 _ علاّمه سیّد محمّدتقیِ موسویِ اصفهانی (درگذشته به سالِ 1348 ه . ق.) کتابِ مکیال المکارم فی فوائد الدّعاء للقائم <علیه الصّلاه و السّلام> را تألیف کرده است.(40)
25 _ علاّمه شیخ علی أکبرِ نهاوندی (درگذشته به سالِ 1369 ه . ق.) العبقریّ الحسان فی أحوال مولانا صاحب الزّمان علیه السّلام را در دو مجلّدِ بزرگ تألیف کرده است.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
25-03-2022, 13:12
26 _ علاّمه سَیِّدمحسنِ أمین (درگذشته به سالِ 1371 ه . ق.) در أعیان الشّیعهاش
ص: 69
بخشی را به «حضرتِ محمّد بن الحسن المَهدیّ صاحب الزّمان علیه السّلام» اختصاص داده و در آن به بحثی درازدامَن پرداخته است.(41)
27 _ علاّمه سیّد صدرالدّینِ صدر (درگذشته به 19 ربیع الثّانیِ 1373 ه . ق.) در کتابِ ارزنده اش، المَهدی <علیه السّلام>، أحادیثِ حضرتِ مَهدی (عج) را از طُرُقِ أهلِ سنّت گِرد آورده است و می سَزَد خوانندگان بدان مراجعه فرمایند که أثری دلاویز است.
28 _ علاّمه أکبر و مصلحِ أعظم، شیخ محمّدحسین آلِ کاشف الغطاء (درگذشته به 18 ذی القعده الحرامِ 1373 ه . ق.) در کتابِ ارزنده اش، أصل الشّیعه و أصولها، گفته است:
«... إمامیّه معتقدند که خدایْ _ سُبحانَه _ زمین را از کسی که بر بندگان حجّت باشد، خواه نبی و خواه وَصی، خواه پدیدار و شناسا و خواه نهان و ناپیدا، تهی نمی گذارد و پیامبر (ص) تنصیص فرموده و کار را به فرزندش إمام حَسَن محوّل کرده و إمام حَسَن کار را به برادرش إمام حُسَین محوّل ساخته است و روند به همین ترتیب بوده است تا به إمامِ دوازدهم مهدیِّ مُنتَظَر رسیده...».(42)
29 _ علاّمه شیخ محمّدرضا مظفّر (درگذشته به سالِ 1383 ه . ق.) در کتابِ عقائد الإمامیّهاش گفته:
«بشارت به ظهورِ مَهدی که از فرزندانِ فاطِمَه است و در آخِرالزّمان ظهور می کند، تا زمین را، پس از آنکه از ستم و جَوْر پُر شده است، از قِسط و عدل پُر سازد، از قولِ پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ به تَواتُر نقل گردیده و به ثُبوت رسیده است و مسلمانان همه و به رغمِ اختلافِ مشربهاشان، در شمارِ أحادیثی که از آن حضرت روایت کرده اند، این بشارت را ثبت نموده اند. بِنا بر این، بشارتِ مذکور، اندیشه ای نوپدید نیست که در میانِ شیعیان به وجود آمده باشد...»(43).
ص: 70
30 _ علاّمه معاصر، <آیه اللّه آقایِ حاج> شیخ لطف اللّهِ صافیِ گلپایگانی _ مُدَّ ظِلُّه _ در کتابِ ارزنده اش، مُنتَخَبُ الأَثَر فی الإمام الثّانی عشر <علیه السّلام>، _ که بارها طبع گردیده است _ ، أحادیثِ حضرتِ مَهدی (عج) را از <منابعِ <فَریقَیْن گِردآوری کرده.
31 _ علاّمه معاصر، شیخ مَهدیِ فقیه إیمانیِ اصفهانی، دیدگاههایِ أعلامِ أهلِ سنّت را در موسوعه خویش، الإمام المَهدی <علیه السّلام <عند أهل السّنّه، گِردآورده است که أثری خواندنی است و می سَزَد خواننده ارجمند به آن مراجعه فرماید.
32 _ علاّمه معاصر، شیخ أبوطالبِ تجلیلِ تبریزی، رساله مَن هُوَ المَهدی؟ را تألیف کرده و در آن أحادیثِ این موضوع را از <منابعِ <فَریقَیْن گِردآورده است که دوبار در قمِ مُشَرَّفه به طبع رسیده.
33 _ علاّمه معاصر، سیّد محمود موسویِ دِهْسُرخیِ اصفهانی، در کتابِ یأتی علی النّاس زمان من سئل عاش و من سکت مات، أحادیثِ آخِرالزّمان را گِردآورده و به فارسی ترجَمه کرده و بِنا بر حروفِ ألفبا مرتّب گردانیده است. طبعِ نخستِ این کتاب به سالِ 1408 ه . ق. در قم منتشر گردید. <همچُنین أخیرًا کتابِ معجم المَلاحم و الفِتَن از نامبُرده به طبع رسیده است> .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
01-04-2022, 11:52
مَهدی (عج) نزد أهلِ سنّت و جماعت
(44)
روایتگرانِ أهلِ سنّت و جماعت، أحادیثِ مَهدی (عج) را روایت کرده و مُصَنِّفانشان این أحادیث را در جوامعِ حدیثشان ضبط کرده اند؛ کسانی چون أَحمَد(45) و أبوداود و ابنِ ماجَه و تِرمِذی و بُخاری و مُسلم و نَسائی و بَیْهَقی و ماوَردی و طَبَرانی و سَمْعانی و رویانی و عَبْدَری و حافظ عبدالعزیزِ عُکبَری _ در تفسیرش _ و ابنِ قُتَیْبَه _ در غریب الحدیث _ و ابن سری و ابن عَساکِر و دارَقُطْنی _ در مسند سیّده نساء العالمین فاطمه الزّهراء <علیها السّلام> _ و کسائی _ در المبتدا _ و بَغَوی و ابنِ أَثیر و
ص: 71
ابن دیبعِ شیبانی و حاکم _ در مستدرک _ و ابنِ عبدالبّر _ در الاستیعاب _ و حافظ ابنِ مطیق و فرغانی و نمیری و مُناوی و ابنِ شیرویه دیْلمی و سِبْطِ بن جَوْزی و شارحِ مُعتَزِلی(46) و ابنِ صَبّاغِ مالِکی و حَموی و ابنِ مغازلیِ شافعی و موفّق بن أحمدِ خوارزمی و مُحِبّ الدّین طَبَری و شِبْلَنْجی و صَبّان و شیخ منصور علی ناصف و ابنِ أبی شیبه و ابنِ أبی حاتم و حسن بن سفیان و ابنِ منده و حمادِ رَواجِنی و أبوالحسن سحری و حربی و أبوبکر مقری و خطیب و أبوعَمْرو دانی و ابنِ خَلِّکان و قُرطُبی و ابنِ کثیر و نعیم بن حمّاد و ابنِ أَعْثَمِ کوفی و أبوالحسن آبُری و ابنِ حَجَرِ عَسقَلانی و مُحیی الدّین ابنِ عَرَبی و ابنِ طَلْحه شافعی و سَمْهودی و شَعْرانی و ابن العَرَبیِ مالِکی و أبویَعلی و ابنِ حَجَرِ هَیْتَمی(47) و ابنِ حیان و أبوالشّیخ و ثَعْلَبی و ابن الأزرق و ابنِ مَنظورِ أنصاری و عبدالکری یمانی و صَدرالدّین قونَوی و زَیْنی دَحْلان و برزنجی و مُرتَضی زَبیدی و ملاّعلیِ مُتَّقی و خواجه پارسا و إسماعیل حقّی و آلوسی و قُندوزیِ بَلخی و گنجیِ شافعی و جُز ایشان.(48)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
01-04-2022, 11:53
شماری از ایشان رساله ها و کتابهائی در این باب نوشته اند که از آن جمله اند:
حافظ أبونُعَیْمِ اصفهانی، صاحبِ کتاب نَعْت المَهدیّ و مَناقب المَهدیّ، و گنجیِ شافعی، صاحبِ البیان فی أخبارِ صاحب الزّمان، و ملاّعلی متّقی، صاحبِ تلخیص البیان فی أخبار مهدیّ آخرالزّمان، و عبّاد بن یعقوبِ رَواجِنی، صاحبِ کتابِ أخبار المهدی، و سُیوطی، صاحبِ العَرْفُ الوَرْدیّ فی أَخبارِ المَهْدیّ و علامات المهدیّ، و ابنِ حَجَر، صاحبِ القول المختصر فی علاماتِ المَهْدیّ المُنْتَظَر، و شیخ جمال الدّین یوسف بن یحیی دمشقی، صاحبِ عِقْدالدُّرَر فی أخبار الإمام المُنْتَظَر، و ابنِ کمال پاشا، صاحبِ تلخیص البیان فی علامات مَهدیِّ آخرالزّمان، و ابنِ قَیِّمِ جَوْزیّه که او را المهدی است، و ملاّعلی قاریِ هندی که او را المَشرَب الوَرْدیّ فی أخبارِ المَهدیّ است، و شیخ مَرعی بن یوسُفِ کَرْمیِ مقدسی <حَنْبَلی> ، صاحبِ فَوائِدُ الفِکَر فی الإِمامِ المُنْتَظَر، و محمّد بن عبدالعزیز بن مانع _ از علمایِ نجد در سده چهاردهم _ ، صاحب تَحدیقُ النَّظَر فی أَخبارِ الإِمام المُنْتَظَر، و دیگران
ص: 72
و نوشتارهایِ دیگر.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
01-04-2022, 11:55
در إدامه پاره ای از سخنانِ أعلامِ ایشان را می آوریم و خواننده را می سَزَد تا در این سخنان باریک بنگَرَد و بیندیشَد:
1 _ ابنِ أبی الحدیدِ مُعْتَزِلی در شرح نهج البلاغه گفته است:
«فرقه هایِ مسلمان، همه همداستانند که دُنیا و تکلیف جُز پس از ظهورِ او مَهدی علیه السّلام سپَری نمی گردد»(49).
2 _ از شیخ عبدالحق منقول است که در اللّمعات گفته:
«أحادیثی که به حدِّ تَواتُر رسیده اند هَمْسُخَن اند که مَهدی از أهلِ بیت و از أولادِ فاطِمَه است»(50).
3 _ صَبَّان در إسعاف الرّاغبین گفته است: «درباره خروجِ او و این که او از أهلِ بیتِ پیامبر (ص) است و این که او زمین را از عدل پُر می سازد، أخبارِ روایت شده از پیامبر (ص) به تَواتُر رسیده است»(51).
4 _ شِبْلَنْجی در نورالأبصار گفته است: «أخبار روایت شده از پیامبر(ص)، در این باره که او از أهلِ بیتِ آن حضرت است و زمین را از عدل پُر می سازد، به تَواتُر رسیده است»(52).
5 _ ابنِ حَجَر در صواعق گفته است: «أبوالحسین ابری گفته: «درباره خروجِ او و این که از أهلِ بیتِ پیامبر (ص) است و این که هفت سال فرمانروائی می کند و این که زمین را از عدل پُر می سازد و این که با عیسی خروج می کُنَد و عیسی او را در باب لد در خاکِ فلسطین بر کشتنِ دَجّال یاری می رسانَد و این که إمامتِ این أُمَّت می کند و عیسی پشتِ سرِ او نماز می گُزارد، أخبار به سببِ کثرتِ کسانی که آنها را از مصطفی(ص) روایت کردند به تَواتُر رسیده و مُستَفیض گشته است».(53)
6 _ سیّدأَحمَد فرزندِ سیّدزَیْنی دَحْلان، مُفتیِ شافعیان، در الفتوحات الإسلامیّه گفته است:
ص: 73
«أحادیثی که در آنها از ظهورِ مَهدی سخن در میان است، بسیارند و مُتَواتِر؛ در آنها هم حدیثِ صحیح هست و هم حَسَن و هم ضعیف، و ضعیف بیشتر است، ولی به سببِ کَثرَتِ این أحادیث و کَثرَتِ مُخرجانشان یکدیگر را تقویت می کُنَند چُنان که از آنها قطع حاصل می شود؛ أمّا آنچه موردِ قطع و یقین است، این است که او بی گُمان ظهور می کُنَد و از فرزندانِ فاطِمَه است و زمین را از عدل پُر می سازد. علاّمه سیّدمحمّد بن رسولِ بَرزَنْجی در آخرِ الإشاعه بدین نکته توجّه داده است. و أمّا تعیینِ ظهورِ وی در سالِ مشخّص صحیح نیست، زیرا غیبی است که جُز خداوند کسی از آن آگاه نیست و از شارع نصّی در تعیینِ آن نرسیده است.»(54)
7 _ سُوَیدی در سَبائک الذَّهَب گفته است: «آنچه علماء بر آن اتّفاق دارند، آن است که مَهدی همان کسی است که در آخِرِ زمان قیام می کُنَد و زمین را از عدل پُر می کُنَد؛ و أحادیث درباره او و ظهورش بسیارست»(55).
8 _ گنجیِ شافعی در البیان فی أخبارِ صاحبِ الزّمان گفته است:
«درباره مَهدی علیه السّلام ، أخبار، به سببِ کَثرَتِ کسانی که آنها را از مصطفی(ص) روایت کرده اند، مُتَواتِر و مُستَفیض گردیده است»(56).
9 _ ملاّعلی متّقی در البُرهان فی علاماتِ مهدیِّ آخِرِالزّمان، فَتاوایِ چهارتن از علمایِ مذاهبِ چهارگانه را درباره مَهدی علیه السّلام یاد کرده است. این چهارتن عبارت اند از: شیخ ابنِ حَجَرِ شافعی، مؤلّف القول المُخْتَصَر فی عَلاماتِ المَهْدِیِّ المُنْتَظَر، و أبوالسُّرور أحمد بن ضیاء حَنَفی، و محمّد بن محمّدِ مالِکی، و یحیی بن محمّدِ حَنبَلی. فَتاوایِ این چهارتن متضمّنِ صحّتِ قائل شدن به ظهورِ مَهدی <علیه الصّلاه و السّلام> است و این که درباره او و ویژگیهایش و ویژگیهایِ خُروجش و فتنه هائی که پیش از آن ظاهر می گردد _ مانندِ خُروجِ سُفیانی و خسف و جُز آن _ أخبارِ صحیح وارد شده است. همچُنین ابنِ حَجَر به تَواتُرِ این أحادیث تصریح کرده و نیز تصریح
ص: 74
نموده است که آن حضرت از أهلِ بیت است و فرمانروایِ خاور و باخترِ زمین می گردد و آن را از عدل پُر می سازد، و عیسی پشتِ سرِ مَهدی <علیهما السّلام< نماز می گُزارَد، و مَهدی سُفیانی را گلو می بُرَد، و سپاهی که سُفیانی به سویِ مَهدی می فرستد در بیداء، میانِ مکّه و مدینه، در زمین فروبُرده می شود.(57)
10 _ مَسعود بن عمرِ تَفتازانی در مقاصد الطّالبین گوید: «درباره ظهورِ إمامی از فرزندانِ فاطِمَه زهراء _ رَضِیَ اللّهُ عَنْها _ که زمین را، همانگونه که از جَور و ستم پُر شده است، از قِسط و عدل پُر می کند، أحادیثِ صحیح رسیده است»(58).
11 _ شیخ محمّد <بن محمّدِ> جَزَریِ دمشقیِ شافعی در أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب(59) گوید:
«از علیّ بن أبی طالِب _ رَضِیَ اللّهُ عَنْه _ منقول است که فرمود: قالَ رسولُ اللّه _ صَلَّی اللّهُ عَلَیه [و آلِه ] و سَلَّم _ : المَهدیّ مِنّا أَهْلَ البَیْتِ یصلحه اللّهُ فی لَیْلَهٍ(60) (یعنی: مَهدی از ما أهلِ بَیْت است، خداوند یکشبه او را مهیّا دارد).
... أحادیثِ مَهدی و این که در آخِرالزّمان می آید و این که از أهلِ بیت و از زاد و رودِ فاطِمَه _ رضوانُ اللّهِ علیها _ است و این که نامِ او نامِ پیامبر _ صَلَّی اللّهُ عَلَیه و <آلِه و> سَلَّم _ می باشد و نامِ پدرش نامِ پدرِ پیامبر _ صلّی اللّه علیه و <آلِه و< سلّم _(61)، نزدِ ما صحیح است؛ و صحیح تر [و دقیق تر [آن است که او از زاد و رودِ حُسَین بن علی است؛ چه، أمیرِمؤمنان علی بدین نکته تصریح فرموده؛ در آن سخن که... علی علیه السّلام به فرزندش حُسَیْن نگریست و فرمود که: إِنَّ ابْنی هذا سَیِّدٌ کَما سَمّاه النَّبِیُّ صَلَّی اللّهُ علیه [و آلِه [و سَلّم و سَیَخْرُجُ مِن صُلْبِهِ رَجُلٌ یُسَمَّی بِاسْمِ نَبِیِّکُمْ یُشْبِهُهُ فی الخُلُقِ و لایُشْبِهُهُ فی الخَلْقِ (یعنی: این پسرم، چُنان که پیامبر _ صلّی اللّه علیه [و آله] و سلّم _ او را نامید، سَیِّدی (62) است و زودا که از صُلْبِ او مردی بیرون آید که به نامِ پیامبرتان خوانده می شود، در خُلق به او می مانَد و در خَلق به او
ص: 75
نمی مانَد(63))؛ آنگاه حکایتِ این را که زمین را پُر از عدل می سازد بازگفت.
أبوداود این حدیث را بدینسان در سُنَنِ خویش روایت کرده و درباره آن خاموش نشسته.»(64)
12 _ عبدالرَّحْمن ابنِ خَلْدون در مُقَدَّمهیِ بلندآوازه اش می گوید: «بدان که در گُذَرِ روزگاران میانِ همه مسلمانان مشهور بوده است که بی گُمان در آخِرالزّمان مردی از أهلِ بیت ظهور می کند که دین را نیرو می دهد و عدل را آشکار می سازد و مسلمانان از او پیروی می کُنَند و بر ممالکِ إسلامی چیره می گردد و مَهدی نامیده می شود و خروجِ دَجّال و دیگر نشانه هائی که در حدیثِ صحیح ثبت شده در پیِ اوست...»(65).
تا بدین جا فصلِ نخست را که درباره گفتارها بود به فرجام می آوریم و به یاریِ

آفریدگار به فصلِ دوم می آغازیم.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
01-04-2022, 12:02
فصلِ دوم: أَحادیث

حدیثِ نخست: حدیثِ لوح
اشاره
این حدیث را، کُلیْنی در الکافی(1)، و شاگردش، نُعمانی، در الغیبه(2)، و صَدوق در کمال الدّین و تمام النّعمه(3) و عیون أخبار الرّضا علیه السّلام(4)، و مفید در الاِختصاص(5)، و شیخ تقی الدّین أبوالصّلاحِ حَلَبی در تقریب المعارف(6) _ با اختصار _ ، و شیخِ طوسی در الغَیبه(7) و أمالیاش(8)، و أمین الدّینِ طَبْرِسی در إِعلام الوَری(9)، و أبومنصورِ طَبْرِسی در الاِحتجاج _ به طورِ مُرسَل(10) _ ، و شیخ حَسَن بن أبی الحَسَنِ دیلمی در إرشادالقلوب(11)، و علاّمه مجلسی در مُجَلَّدِ نُهمِ بِحارالأنوار(12)، و سیّدمُحْسنِ أمین در أعیان الشّیعه(13) به نقل از الکافی، و صافی در مُنْتَخَبُ الأَثَر فی الإمام الثّانی عَشَر علیه السّلام(14)، آورده اند _ قَدَّسَ اللّهُ أَسرارَهُم.
در الکافی به طورِ مُسْنَد(15) از أبوبصیر(16) نقل شده است که وی از أبوعبداللّه <یعنی: إمامِ صادق> علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
«قالَ أَبی لِجابِرِ بْنِ عَبْدِاللّهِ الاْءَنْصاریِّ: إِنَّ لی إِلَیْکَ حاجَهً فَمَتی یَخِفُّ عَلَیْکَ
ص: 87
أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْها؟ فَقالَ لَهُ جابِرٌ: أَیَّ الاْءَوْقاتِ أَحْبَبْتَهُ.
فَخَلا بِهِ فی بَعْضِ الاْءَیّامِ، فَقَالَ لَهُ: یا جابِرُ! أَخْبِرْنی عَنِ اللَّوْحِ الَّذی رَأَیْتَهُ فی یَدِ أُمّی فاطِمَهَ _ عَلَیْها السَّلامُ _ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ (ص) وَمَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمّی أَنَّهُ فی ذلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوبٌ.
فَقالَ جابِرٌ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنّی دَخَلْتُ عَلَی أُمِّکَ فاطِمَهَ _ عَلَیهَا السَّلامُ _ فی حَیاهِ رَسُولِ اللّهِ (ص) فَهَنَّیْتُها بِوِلادَهِ الْحُسَیْنِ وَ رَأَیْتُ فی یَدَیْها لَوْحًا أَخْضَرَ، ظَنَنْتُ أَنَّه مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَیْتُ فیهِ کِتابًا أَبْیَضَ، شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ؛ فَقُلْتُ لَها: بِأَبی أَنْتِ وَ أُمّی! یا بِنْتَ رَسُولِ اللّه (ص)! ما هذَا اللَّوْح؟ فَقالَتْ: هذا لَوْحٌ أَهْداهُ اللّهُ إِلَی رَسُولِهِ (ص)، فیهِ اسْمُ أَبی وَ اسْمُ بَعْلی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ اسْمُ الاْءَوْصِیاءِ مِنْ وُلْدی، وَ أَعْطانیهِ أَبی لِیُبَشِّرَنی بِذلِکَ.
قالَ جابِرٌ: فَأَعْطَتْنیهِ أُمُّکَ فاطِمَهُ _ عَلَیْهَا السَّلامُ _ فَقَرأْتُهُ وَاسْتَنْسَخْتُه؛ فَقالَ لَهُ أَبی: فَهَلْ لَکَ _ یا جابِرُ! _ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَیَّ؟ قالَ: نَعَمْ.
فَمَشَی مَعَهُ أَبی إِلَی مَنْزِلِ جابِرٍ، فَأَخْرَجَ صَحیفَهً مِنْ رَقٍّ، فَقالَ: یا جابِرُ! انْظُرْ فی کِتابِکَ لاِءَقْرَأَ [أَنَا] عَلَیْکَ؛ فَنَظَرَ جابِرٌ فی نُسْخَتِهِ فَقَرَأَهُ أَبی فَما خالَفَ حَرْفٌ حَرْفًا، فَقالَ جابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِاللّهِ أَنّی هکَذا رَأَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوبًا:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
هذا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفیرِهِ وَ حِجابِهِ وَ دَ لیلِهِ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاْءَمینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعالَمینَ.
ص: 88
عَظِّمْ یا مُحَمَّدُ أَسْمآئی وَ اشْکُرْ نَعْمآئی وَ لا تَجْحَدْ آلائی، إِنّی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا قاصِمُ الجَبّارینِ وَ مُدِیلُ الْمَظْلُومینَ و دَیّانُ الدّینِ، إِنّی أَنَا اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلی أَوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلی، عَذَّبْتُهُ عَذابًا لاَ أُعَذِّبُ بِهِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ، فَإِیّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ تَوَکَّلْ.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
15-04-2022, 15:54
إِنّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیًّا فَأُکْمِلَتْ أَیّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَصِیًّا، وَ إِنّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الاْءَنْبِیآءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَی الاْءَوْصِیآءِ وَ أَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَ سِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ، فَجَعَلْتُ حَسَنًا مَعْدِنَ عِلْمی بَعْدَ انْقِضآءِ مُدَّهِ أَبیهِ، وَ جَعَلْتُ حُسَیْنًا خازِنَ وَحْیِی وَ أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهادَهِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعادَهِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَهً، جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ التّامَّهَ مَعَهُ وَ حُجَّتِیَ البالِغَهَ عِنْدَهُ، بِعِتْرَتِهِ أُثیبُ وَ أُعاقِبُ، أَوَّلُهُمْ عَلیٌّ سَیِّدُالْعابِدینَ وَ زَیْنُ أَوْلیآئی الماضینَ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمودِ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ عِلْمِی وَ الْمَعْدِنُ لِحِکْمَتی؛ سَیَهْلِکُ الْمُرتابُونَ فی جَعْفَرٍ، الرّادُّ عَلَیْهِ کَالرّادِّ عَلَیَّ، حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لاَءُکْرِمَنَّ مَثْوَی جَعْفَرٍ، وَ لاَءَسُرَّنَهُ فی أَشْیاعِهِ وَ أَنْصارِهِ وَ أَوْلِیائِهِ؛ أُتِیحَتْ بَعْدَهُ مُوسَی فِتْنَهٌ عَمْیآءُ حِنْدِسٌ لاِءَنَّ خَیْطَ فَرْضِی لایَنْقَطِ_عُ وَ حُجَّتی لاَتَخْفَی وَ أَنَّ أَوْلیآئی یُسْقَوْنَ بِالکَأْسِ الاْءَوْفَی، مَنْ جَحَدَ واحِدًا مِنْهُمْ فَقَد جَحَدَ نِعْمَتی، وَ مَنْ غَیَّرَ آیَهً مِنْ کِتابی فَقَدِ افْتَرَی عَلَیَّ، وَیْلٌ لِلْمُفْتَرینَ الجاحِدینَ عِنْدَ انْقِضآءِ مُدَّهِ مُوسَی عَبْدِی وَ حَبیبی وَ خِیَرَتی فی عَلیٍّ وَلیِّی و ناصِری وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبآءَ النُّبُوَّهِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاِْضْطِلاعِ بِها؛ یَقْتُلُهُ عِفْریتٌ مُسْتَکْبِرٌ؛ یُدْفَنُ فِی الْمَدینَهِ الَّتی بَناهَا الْعَبْدُ الصّالِ_حُ إِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقی، حَقَّ القَوْلُ
ص: 89
مِنّی لاَءَسُرَّنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ، فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمی و مَوْضِعُ سِرّی وَ حُجَّتی عَلی خَلْقی، لاَیُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلاّ جَعَلْتُ الْجَنَّهَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فی سَبْعینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النّارَ، وَ أَخْتِمُ بِالسَّعادَهِ لاِبْنِهِ عَلیٍّ وَلیِّی وَ ناصِری وَ الشَّاهِدِ فی خَلْقی وَ أَمینی عَلی وَحْیی، أُخْرِجُ مِنْهُ الدّاعِیَ إِلی سَبِیلی وَ الخازِنَ لِعِلمِیَ الْحَسَنَ وَ أُکَمِّلَ ذلِکَ بِابْنِهِ «م ح م د» رَحْمَهً لِلْعالَمینَ، عَلَیْهِ کَمالُ مُوسَی وَ بَهآءُ عِیسَی وَ صَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیآئی فی زَمانِهِ و تُتَهادَی رُؤُوسُهُمْ کَما تُتَهادَی رُؤُوسُ التُّرکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفینَ، مَرْعُوبینَ وَجِلینَ، تُصْبَغُ الأَرْضُ بِدِمائِهِمْ وَ یَفْشُوا الْوَیْلُ وَ الرَّنَّهُ فی نِسائِهِمْ أُولآئِکَ أَوْلِیآئی حَقًّا، بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَهٍ عَمْیآءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلازِلَ وَ أَدْفَعُ الاْآصارَ وَ الاْءَغْلالَ، أُولآئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِن رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولآئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.»
(یعنی:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
15-04-2022, 15:55
پدرم، جابر بن عبداللّهِ أنصاری را گفت: مرا با تو کاری هست؛ کِیْ برایت سهل تر است تا با تو تنها باشم و در آن باره از تو پرسش کنم؟ جابر گفت: هر وقتی که دلخواهِ شما باشد.
پس روزی با او تنها شد و به او فرمود: ای جابر! مرا از آن لوح که در دستِ مادرم، فاطِمَه _ علیها السّلام _ ، دخترِ رسولِ خدا (ص)، دیدی و از آنچه مادرم به تو خبر داد که در آن لوح نوشته شده بوده است، خَبَر دِه.
جابر گفت: خدا گواه است که در زمانِ حیاتِ رسولِ خدا (ص)، به نزدِ مادرت، فاطِمَه _ علیها السّلام _ ، آمدم و او را بخاطرِ ولادتِ حُسَیْن تهنیت گفتم و در دستانش لوحی سبز دیدم؛ گُمان بُردم از زُمُرُّد است و دیدم نوشتاری سپید در آن
ص: 90
هست که به رنگِ خورشید می مانَد. به او گفتم: پدر و مادرم به فِدایت باد! ای دخترِ رسولِ خدا (ص)! این لوح چیست؟ فرمود: این لوحی است که خداوند به پیامبرش (ص) هدیّه کرده است، در آن نامِ پدرم و نامِ شوهرم و نامِ دو پسرم و نامِ آن أَوصیاء که از فرزندانِ من اند، هست، و پدرم آن را به من داده است تا بدان بشارتم دهَد.(17)
جابر گفت: آنگاه مادرت، فاطِمَه _ علیها السّلام _ ، آن را به من داد؛ خواندمش و رونویسی کردم.
پدرم به او گفت: ای جابر! می توانی آن را به من نشان بدهی؟ گفت: آری.
پدرم با او به منزلِ جابر رفت؛ آنگاه صحیفه ای از پوستِ تُنُک بدَرآورد. گفت: ای جابر! در نوشتارت بنگر تا من بر تو بخوانم. جابر در رونویسِ خود نگریست و پدرم آن را برخوانْد؛ در یک حرف هم اختلاف نداشت.
جابر گفت: خدا گواه است که من همین طور دیدم در لوح نوشته شده بود:
به نامِ خداوندِ بخشنده مهربان
این نامه ایست از خدایِ پیروزمندِ فرزانه به محمّد، پیامبرش و نور و سفیر و حاجب(18) و دلالَتگرِ او، که روح الأمین(19) آن را از نزدِ پروردگارِ جهانیان فرود آورده است.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
29-04-2022, 17:14
ای محمّد! أَسماءِ مرا بزرگ بدار(20) و نعمتهایِ مرا سپاس بدار و نواختهایِ مرا إنکار مکن.(21)
منم آن خدایْ که جُزْ من خدائی نیست، شکننده جبّاران و چیرگی بخشِ ستمدیدگان و جَزادِهِ روزِ شمار. منم آن خدایْ که جُز من خدائی نیست، پس هرکه جز فضلِ مرا امید بَرَد یا از جُز عدلِ من بیم کُنَد، او را چُنان عذابی کنم که هیچکس از جهانیان را آنسان عذاب نکُنم؛ پس مرا بپرست و بر من توکّل کن.
هر پیامبری که برانگیختم و دورانش به تمامت رسید و روزگارش سپری شد، از
ص: 91
برایش وَصیّی معیّن کردم، و من تو را بر پیامبران برتری داده ام و وصیِّ تو را بر أَوصیاء برتری داده ام و تو را به دو شیربچّه ات(22) و دو نواده ات، یعنی حَسَن و حُسَیْن، گرامی داشته ام؛ حَسَن را پس از سپری شدنِ روزگارِ پدرش مَعدِنِ دانشِ خود ساختم و حُسَیْن را گنجورِ وحیِ خویش(23) و او را به شهادت گرامی داشتم و پایانِ کارش را سعادت قرار دادم؛ او برترین کسی است که به شهادت رسیده و بلندپایه ترینِ شهیدان است. کلمه تامّه خود را(24) همراهِ او و حُجَّتِ بالغه ام(25) را نزدِ وی قرار دادم. به خاطرِ عترتِ وی(26) ثواب دِهَم و عِقاب کُنَم.
نخستینِ ایشان، علی، سَروَرِ عبادتگران و آرایه أَولیایِ پیشینِ من است.
و پسرش که به نیایِ ستوده اش مانَد، محمّد است، شکافنده دانشِ من و مَعدِنِ حکمتم.
زودا که تردیدکنندگان درباره جعفر هلاک گَردَند؛ هرکه او را نپذیرد، مرا نپذیرفته است؛ این سخنِ من راست و استوار گشته(27) که پایگاهِ جعفر را گرامی می دارم و او را در میانِ پیروان و یاران و دوستانش شادمان می سازم.(28)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
29-04-2022, 17:14
پس از وی، موسی را فتنه ای کور و تیره و تار(29) فراهم آید زیرا رشته حُکمِ من نگْسلَد(30) و حجّتِ من پنهان نگردد و أولیایم را پیمانه سرشار دهند(31). هرکه یکی از ایشان را مُنکر شود، نعمتِ مرا منکر شده است؛ و هرکه آیتی از کتابم را دگرگون سازد، بر من دروغ بسته است. وای بر آنان که وقتی روزگارِ بنده و دوست برگزیده ام، موسی، سپری گردد، در حقِّ علی که دوست و یارِ من است و کسی است که بارِ نُبُوَّت(32) را بر دوشش می نهم و او را به توانائی در بر دوش کشیدنِ آن می آزمایم، دروغ بندندو إنکار وَرزَند. او را سِتَنْبَه ای گردنکش(33) به قتل آرَد؛ در شهری که بنده شایسته(34) ساخته است، و در کنارِ بدترینِ آفریدگانم(35)، به خاک سپارده شود.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
03-05-2022, 16:45
این سخنِ من راست و استوار گشته(36) که او را به پسرش و جانشینش و وارثِ
ص: 92
علمش، محمّد، شادمان سازم که وی مَعدِنِ دانشِ من و جایگاهِ سِرِّ من و حجّتِ من بر آفریدگانم است. هر بنده که به او إیمان آرَد، بهشت را جایگاهش سازم و شَفاعتش را در بابِ هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوارِ دوزخ گشته باشند، بپذیرم.
و کارِ پسرش علی را که دوست و یاورِ من و گواهِ من در میانِ آفریدگانم و أمینِ من بر وَحْیَم است، ختم به سعادت کنم. آنکس را که به راهِ من دعوت می کُنَد و گنجورِ دانشِ من است، یعنی حَسَن، از او پدید آورَم، و کار را با پسرش «م ح م د»(37) که رحمتی است از برایِ جهانیان(38)، به کمال رسانم. وی کمالِ موسی و شکوهِ عیسی و شکیبِ أیّوب را داراست. در روزگارِ [غَیبتِ] او یارانم خوار گردند و سرهایِ ایشان را چون سرهای ِ تُرکان و دیلمیان(39) برای یکدیگر هدیّت فرستند. ایشان را به قتل آرَند و بسوزانند و بیمناک و هراسانیده و ترسان باشند. زمین از خونهاشان رنگین گردد و وای و فغان از زنانشان برخیزد. اینان اند که براستی دوستانِ من اند. به ایشان هر فتنه کورِ تیره و تار را می رانَم و به ایشان زلزله ها(40) را می زدایم و بارهای گران و زنجیرها را(41) بردارم. «درودهائی از جانبِ پروردگارشان و رحمت بر آنان باد، و آنان خود رهیافتگانند» [س 2 ی 157].).
عبدالرّحمن بن سالم(42) گفته است که أبوبصیر گفت: اگر در همه عمر تنها این حدیث را شنیده باشی، تو را بسنده است، و آن را جُز از أهلِ آن محفوظ دار.
می نویسم: علاّمه سیّد إسماعیلِ هاشمیِ اصفهانی(43) در شرحِ این حدیث رساله ای به نامِ شهاده الشّهداء به فارسی نگاشته که به سالِ 1406 ه . ق. در اصفهان طبع شده است. می سَزَد خوانندگان بدان مراجعه فرمایند که نوشتاری خواندنی است(44).
ص: 93
ص: 94
پینوشتها
(1) الکافی 1/527 <نیز نگر: مصطفوی 2/470 _ 474>.
(2) الغیبه /29 <نیز نگر: ط. فارِس حَسّون کریم، صص 69 _ 72>.
(3) کمال الدّین و تمام النّعمه /308 <و: پهلوان [ = کمال الدّین با ترجَمه منصورِ پهلوان] ، 1/569؛ و: کمره ای [ = کمال الدّین با ترجَمه مرحومِ آیه اللّه محمّدباقرِ کمره ای ] ، 1/425.>.
(4) عیون أخبار الرّضا علیه السّلام 1/41 <؛ و: همان، ترجَمه غفّاری _ مستفید، 75 _ 79>.
(5) الاختصاص /210.
(6) تقریب المعارف /178.
(7) الغیبه /93.
(8) أمالی الطّوسی، مجلسِ یازدهم، ح 13 ص 291، شماره پیاپیِ 566، طبعِ جدید، 1414 ه . ق. <این مأخد و این یادداشت را مؤلّفِ چهل حدیث در نسخه ملکیِ خود افزوده و در چاپِ نخستِ متنِ عربیِ چهل حدیث نیامده بود.>
(9) إعلام الوَری /225.
(10) الاحتجاج 1/67.
(11) إرشاد القُلوب 2/290.
(12) بحارالأنوار 9/120 و پَسانْ تَرَش از طبعِ <مشهور به> کُمپانی. <؛ و: ط. 110 جلدی، 36/192 و پَسانْ تَرَش.>.
(13) أعیان الشّیعه 2/55.
ص: 95
(14) مُنْتَخَب الأَثَر /133.
<می افزایم:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
03-05-2022, 16:45
روایتهایِ مختلفِ «حدیثِ لوح» در پاره ای مآخذ و منابع و حدیثنامه هایِ دیگر نیز آمده است. از جمله نگر:
مناقب آل أبی طالب علیهم السّلام، ابنِ شهرآشوب، ط. قم، 1/296 _ 298؛ و: ط. دارالأضواء، 1/359 _ 361؛ و: ألقاب الرّسول _ صلّی اللّه علیه و آله _ و عترته _ علیهم السّلام _ (در: مجموعه نفیسه، ط. قم، ص 170)؛ و: إثبات الوصیّه، المطبعه الحیدریّه یِ نجفِ أشرف، ص 143 و 227 و 230 (با دو سَنَدِ متفاوت)؛ و: جامع الأخبار، تحقیق: علاء آل جعفر، صص 65 _ 67؛ و: إثبات الهداهِ شیخ حُرِّ عامِلی؛ و: عَوالم العُلومِ بَحرانی؛ و: الجَواهر السَّنیَّه، ط. 1402 ه . ق.، صص 159 _ 164؛ و: بشاره المصطفی صلّی اللّه علیه و آله لشیعه المرتضی علیه السّلام؛ و: الخِصال، شیخِ صَدوق، ط. سیّد أحمدِ فهریِ زنجانی، ص 563؛ و: وسائل الشّیعه، ط. مؤسّسه آل البیت علیهم السّلام لإحیاءالتّراث، 16/244 و 245؛ و: کتاب من لایحضره الفقیه؛ و: مشارق أنوار الیقین، تحقیق المازندرانی، ط. منشورات الشّریف الرّضیّ، ص 186 و 187؛ و: حلیه الأبرار، 5/415 _ 417؛ و: فرائد السّمطین، ط. محمودی، 2/136 _ 141.
نیز نگر:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
06-05-2022, 13:17
مُسنَدُ فاطمه الزّهراء سلام اللّه علیها، السّیّد حُسَین شیخ الإسلامی، صص 335 _ 342؛ و: جابر بن عبداللّه الأنصاری حیاته و مُسنَده، حُسَیْن الواثقی، 158 _ 168؛ و: الإرشادِ مفید، ط. مؤسّسه آل البیت علیهم السّلام، 2/138 و 139؛ و: کفایه الأثر، ص 196؛ و: سفینه البحار، الشّیخ عبّاس القُمّی، ط. دارالأسوه، 7/613.
بجاست درنگرندگان در حدیثِ لوح، حدیثِ صحیفه ای را هم که خداوند برایِ حضرتِ ختمی مرتبت _ صلّی اللّه علیه و آله _ فرستاد، ببینند.
نگر: الغیبه یِ طوسی، ط. مؤسّسه المعارف الإسلامیّه، ص 134 و 135؛ و: مشارق أنوار الیقین، تحقیق المازندرانی، ص 185 و 186؛ نیز نگر: کمره ای، 1/423؛ و: پهلوان، 1/566 (در نقلِ کمال الدّین، فقط صحیفه ای در دستِ حضرتِ زهراء _ سلامُ اللّهِ علیها _ دیده می شود و از منشإِ آن سُخَنی نمی رَوَد).
درباره دستبردِ فرقه ضالّه بهائی به حدیثِ لوح، نگر: مهدیِ موعود [علیه السّلام]، علیِ دوانی، ص 918 و 919.>.
(15) <«مُسْنَد» حدیثی است که جمیعِ رُواتِ آن یاد شده باشد؛ یا به تعبیرِ دیگر زنجیره راویانش کامل باشد. نگر: أصول الحدیثِ، الفضلی، ص 97. از برایِ توضیحاتِ تفصیلی درباره اصطلاحِ «مُسْنَد» در درایه الحدیث، نگر: معجم مصطلحات الرّجال و الدّرایه،
ص: 96
ص 159.>.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
06-05-2022, 13:17
(16) <أَبوبَصیر از رُواتِ مشهورِ حدیث و _ از منظرِ رجالی _ ثقه است. درباره أبوبصیر نگر: الموسوعه الرّجالیّه المیسّره 2/329 و 357؛ و: الکُنی و الألقاب 1/20.>.
(17) <ترجَمه ما، بنا بر «لیُبَشِّرَنی» است که در متن است؛ ولی علی الظّاهر نسخه علاّمه مجلسی _ قدّس سرّه _ «لیسرّنی» داشته که بنا بر آن، ترجَمه می شود: «تا شادمانم سازد».
آن محدِّثِ خبیر درباره مدلولِ این ضبط هم نظری مهم دارد که می شاید دیده شود. نگر: مرآه العقول، 6/209>.
(18) <مُراد آن است که آن حضرت واسطه میانِ خداوند و خَلْق است؛ و این یکی از برداشتهائی است که از نصِّ روایت شده _ نگر: مرآه العقول: 6/209 و 210 _ و ترجَمه ما متّکی است بر آن. >
(19) <روح الأمین، جبرئیل علیه السّلام است. نگر: مرآه العقول، 6/210>.
(20) <مرحومِ علاّمه مجلسی _ قَدَّسَ اللّهُ روحهَ العَزیز _ می فرماید که مراد از این أَسماء، یا أسماءِ ذاتِ مقّدسِ خداوند است و یا أئمّه _ علیهم السّلام _ نگر: مرآه العقولِ، 6/210.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
13-05-2022, 05:17
تفسیرِ «أسماءِ خداوند»، به أئمّه _ علیهم السّلام _ از آنجاست که در بعضِ روایات، أئمّه _ علیهم السّلام _ ، «الأسماء الحسنی» یِ خدا دانسته شده اند. نگر: الصّافی، الفیض الکاشانی، تحقیق السّیّد محسن الحسینیّ الأمینیّ، 3/274؛ و: تأویل الایات الظّاهره، الحسینیّ الاسترابادیّ الغرویّ، تحقیق استادولی، ص 194؛ و: مرآه العقول، 2/115 و 116.>.
(21) <«نعمتها» و «نواختها» را به ترتیب در ترجَمه «نعماء» و «آلاء» آورده ام. شارحانِ سنّت در فهم این واژگان به ظرائفی توجّه داده و متّفق القول نیستند. نمونه را، نگر: مجمع البحرینِ طُرَیحی و مرآه العقولِ مجلسی _ رضوان اللّه علیهما.>.
(22) <درباره چند و چونِ تعبیرِ ستایش آمیزِ «شیربچّه» که در حقِّ إمام حَسَن و إمام حُسَیْن _ علیهما السّلام _ به کار رفته، نگر: مرآه العقول 6/211>.
(23) <به فرموده علاّمه مجلسی، یعنی آن حضرت حافظِ همه آن چیزهاست که به هر یک از پیامبران وحی شده است. نگر: مرآه العقول، 6/211>.
(24) <به فرموده علاّمه مجلسی، مُراد از «کلمه تامّه»، یا أسماءِ بزرگِ خداوند است، یا علمِ قرآن، و یا أعمّ از آن و دیگر علوم و معارفِ إلآهی، یا حُجَجِ إلآهیِ کائن در صُلبِ آن حضرت، و یا إمامت و شرائطِ آن. نگر: مرآه العقول، 6/211 و 212>.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
13-05-2022, 05:17
(25) <به فرموده علاّمه مجلسی، مُراد از «حجّتِ بالغه ( / کامله)»، همانا براهینی است که خدا و پیامبرش بر إمامتِ او و أولادش إقامه کرده اند، یا معجزاتی است که به ایشان عطا فرموده، یا شریعتِ بر حق، یا إیمانِ مقبول. نگر: مرآه العقول، 6/212>.
ص: 97
(26) <یعنی از رهگذرِ ولایت و إقرار به إمامتِ نُه پیشوایِ معصومِ که از نسلِ آن حضرت اند. چه، این ولایت و إقرار، بنیادی سترگ از برایِ إیمان و شرطِ قبولِ همه أعمال است و کلیدِ دسترسی به ثوابِ إلآهی است، و هرکه آن را ترک کند، هم به خاطرِ ترکِ این شرط و بنیادِ سترگ عِقاب می شود و هم أعمالش _ که قبولشان مشروط به این شرط بوده است _ پذیرفته نمی گردد و عِقاب بر وی لازم می آید. نگر: مرآه العقول، 6/212>.
(27) <یعنی قضایِ من ثبات یافته است و وعده کرده ام. نگر: مرآه العقول، 6/215>.
(28) <از برایِ گونه هایِ دیگرِ فهمِ این بهره از روایت، نگر: مرآه العقول، 6/212>.
(29) <مراد از این فتنه ظاهرًا پدیدآمدنِ ناووسیّه یا واقفیّه باشند. ناووسیّه درگذشتِ إمامِ صادق علیه السّلام را مُنکِر شدند و واقفیّه درگذشتِ إمام موسی کاظم علیه السّلام را إنکار کردند.
نگر: مرآه العقول، 6/213؛ و: معجم مصطلحات الرّجال و الدّرایه، ص 182 و 185.>.
(30) <از برایِ فهمِ این بهره از روایت و دشواریهایِ آن، نگر: مرآه العقول، 6/213>.
(31) <مرحومِ فیضِ کاشانی _ قدّس سرّه _ گوید: هرچه گرفتاری سخت تر باشد، پیمانه ای که پاداشِ آن است سرشارتر است. نگر: الوافی، ط. اصفهان، 2/299.>.
(32) <مُراد، علومی است که خداوند به پیامبران _ علیهم السّلام _ وحی فرموده، یا صفاتِ مشترک میانِ أنبیاء و أوصیاء _ علیهم السّلام _ مانندِ عصمت و علم و شجاعت و سخاوت. نگر: مرآه العقول، 6/214>.
(33) <مُراد از این ستَنبَه گردنکش، مأمونِ عبّاسی _ لعنهُ اللّهِ علیه _ است. نگر: مرآه العقول، 6/215؛ و: الوافی، ط. اصفهان، 2/299.>.
(34) <مُراد از این بنده شایسته، ذوالقَرنَیْن است. نگر: مرآه العقول، 6/215؛ و: الوافی، ط. اصفهان، 2/299>.
(35) <مُراد از این بدترینِ آفریدگان، هارون _ علیه اللَّعنه _ ، خلیفه عبّاسی، است. نگر: مرآه العقول، 6/215؛ و: الوافی، ط. اصفهان، 2/299>.
(36) <نگر: پینوشتِ 27>.
(37) <نامِ حضرتِ صاحب الزّمان علیه السّلام ، به حروفِ مُفرَده نوشته شده، زیرا در بابِ گفتنِ نام و کُنْیَتِ آن حضرت نهی رسیده است. نگر: الوافی، ط. اصفهان، 2/299 و 403 و 404.>.
(38) <آنچه را ما به شَکلِ این جمله معترضه ترجَمه کردیم، طورِ دیگر نیز فهم و ترجَمه می توان کرد. سنج: مرآه العقول، 6/215>.
ص: 98
(39) <مراد کافرانِ تُرک و دیلم است _ نگر: مرآه العقول، 6/215 _ که از أقوامِ إسلامْ ستیز و أهلِ شرک قلمداد می شدند _ نگر: ریاض السّالکین، السّیّدعلی خان، تحقیق السّیّدمحسن الحسینّی الأمینیّ، 4/221 _ 226.
مسلمانان در نخستین سده هایِ إسلامی با این أقوام جنگها و ستیز و آویزها داشته اند.>.
(40) <به فرموده علاّمه مجلسی، مُراد، زمین لرزه ها یا شبهاتی است که لرزاننده و گمراه کننده اند. نگر: مرآه العقول، 6/215 و 216>.
(41) <به فرموده علاّمه مجلسی، منظور، شدائد و بلایایِ بزرگ و فتنه هایِ سختی است که چون غل و زنجیر در گردنِ مردمان می آویزد و جدائی نمی پذیرد. نگر: مرآه العقول، 6/216>
(42) <عبدالرّحمن بن سالم بن عبدالرّحمنِ أشلِ کوفیِ عطّار از همروزگارانِ إمامِ صادق علیه السّلام است. چندین روایت از عبدالرّحمن در کتبِ أربعه ما هست. او را کتابی است.
نگر: الموسوعه الرّجالیّه المیسّره 2/472؛ و: رجال النّجاشی، ط. جامعه مدرّسین، ص 237؛ و: مجمع الرّجال 4/79>.
(43) یادشده در: تاریخِ علمی و اجتماعیِ اصفهان در دو قرنِ أَخیر، 2/287.
<آن جناب به سالِ 1378 ه . ش.، در مشهدِ مقدّس و در زمانی که زائرِ حضرتِ ثامن الحُجَج _ علیهم السّلام _ بود، دعوتِ حق را لبّیک گفت و در اصفهان در بقعه علاّمه مولانا محمّدباقرِ مجلسی _ قَدَّسَ اللّهُ روحَه _ به خاک سپارده شد. راقمِ این سطور، مترجمِ چهل حدیث، که افتخارِ شاگردیِ آن فقیهِ ربّانی و عالمِ نَرمْخویِ فروتن را نیز داشته است، بارها خود از آیه اللّهِ هاشمی شنیده که به خواندنِ دعایِ فَرَج در هر زمان که توجّهی به ساحتِ مقّدسِ حضرتِ ولیِّ عصر _ سلامُ اللّهِ علیه _ پیدا شود، توصیه می فرمود. خودِ آن فقید هم بدین دعایِ شریف اهتمامی بسزا داشت. خداوندا ! او را با نیاکانِ پاکش محشور فرما! و هم او و هم ما را در زمره یارانِ آن مَسیحادَم که مقتدایِ مسیح است، قرار ده! بحقِّ النّبیّ و آلِه الأطهار (علیه و علیهم السّلام).>.
(44) <آیه اللّه حاج سیّدعزیزاللّهِ إمامتِ کاشانی هم رساله ای درباره «حدیثِ لوح» نوشته است که به همراهِ چهل حدیثِ وی و پاره ای ضمائمِ دیگر به سالِ 1413 ه . ق. (چ 2: 1371 ه . ش.) در قم _ چاپخانه علمیّه _ طبع و نشر گردیده.
از برایِ برخی باریکْ بینی ها درباره این روایت و نقلهایِ دیگرش، نگر: کتاب الأمالی، الطّوسی، تحقیق: الجعفری و الغفّاریّ، ص 440؛ عیون أخبار الرّضا علیه السّلام، ترجَمه غفّاری و مستفید، 1/78 و 79>.
ص: 99
ص: 100

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
13-05-2022, 05:38
نص خداوند بر حضرت قائم


(عَنِ المُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عَنِ الصّادِقِ جَعْفرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَن أَبيهِ عَن آبائِه - عَليهِمُ السَّلام - عَنْ أَميرِ الْمُؤمنين - عَلَيهِ السَّلام - قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم): لَمّا أُسْرِيَ بي إِلَي السَّماءِ أَوحي إِلَيَّ رَبّي - جَلَّ جَلالُهُ - فَقالَ:
يا مُحَمَّدُ! إِنّي اطَّلَعْتُ عَليَ الْأَرْضِ اطِّلاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْها فَجَعَلْتُکَ نَبِيًّا، وشَقَقْتُ لَکَ مِنِ اسْمي اسْمًا فَأَنَا الْمَحْمُودُ وأَنْتَ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنْها عَلِيًّا وجَعَلْتُهُ وَصِيَّکَ وخَلِيفَتَکَ وزَوْجَ ابْنَتِکَ وأَبا ذُرِّيَّتِکَ، وشَقَقْتُ لَهُ اسْمًا مِنْ أَسْمائي، فَأَنَا الْعَلِيُّ الْأَعْلَي وهُوَ عَليٌّ، وخَلَقْتُ فاطِمَةَ والْحَسَنَ والْحُسَيْنَ مِنْ نُورِکُما، ثُمَّ عَرَضْتُ وِلايَتَهُمْ عَليَ الْمَلائِکَةِ، فَمَنْ قَبِلَها کانَ عِنْدي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ.
يا مُحَمَّدُ! لَوْ أَنَّ عَبْدًا عَبَدني حَتَّي يَنْقَطِعَ ويَصيرَ کَالشَّنِّ البالي، ثُمَّ أَتاني جاحِدًا لِوِلايَتِهِمْ فَمَا أَسْکَنْتُهُ جَنَّتي ولا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشي.
يا مُحَمَّدُ! تُحِبُّ أَنْ تَراهُمْ؟
قُلْتُ: نَعَمْ يا رَبِّ. فقالَ - عَزَّ وجَلَّ -: ارْفَعْ رَأْسَکَ، فَرَفَعْتُ رَأْسي وإِذَا أَنَا بِأَنْوارِ عَليٍّ وفاطِمَةَ والْحَسَنِ والْحُسَيْنِ وعَليِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ومُحَمَّدِ بْنِ عَليٍّ وجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ومُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ وعَليِّ بْنِ مُوسي ومُحَمَّدِ بنِ عَليٍّ وعَليِّ بْنِ محمّدٍ والحَسَنِ بْنِ عَليٍّ و(م ح م د) بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ في وَسَطِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّيٌّ.
قُلْتُ: يا ربِّ! ومَنْ هؤُلاءِ؟ قالَ: هؤُلاءِ الْأَئِمَّةُ، وهذَا الْقائِمُ الَّذِي يُحَلِّلُ حَلالِي ويُحَرِّمُ حَرامي وَبِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائي وهُوَ رَاحَةٌ لِأَوْلِيائي وهُوَ الَّذِي يَشْفِي قُلُوبَ شيعَتِکَ مِنَ الظّالِمينَ والجاحِدينَ والْکافِرينَ فَيُخْرِجُ اللَّاتَ والْعُزَّي طَرِيَّيْنِ فَيُحْرِقُهُما، فَلَفِتْنَةُ النّاسِ يَوْمَئذٍ بِهِما أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلِ والسّامِرِيِّ).(1)
(يعني:
از مُفَضَّل بن عُمَر(2) منقول است که از إمام جعفر بن محمّد الصّادق - عليهما السّلام - نقل کرد که آن حضرت از پدرِ خود وپدرِ بزرگوارش از پدرانِ خويش - عليهم السّلام - نقل فرمود که از أميرِمؤمنان - عليه السّلام - نقل کردند که گفت:
رسولِ خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هنگامي که شبانه به آسمان بُرده شدم، پروردگارم - جَلَّ جَلالُه -(3) به من وحي کرد وگفت:
اي محمّد! من بر زمين نظري افکندم، پس تو را از آن برگزيدم وپيامبرت ساختم، واز نامِ خود براي تو نامي برشکافتم که من (محمود)ام وتو (محمّد). آنگاه دوم بار نظري افکندم، پس علي را از آن برگزيدم واو را وصيِّ تو وجانشينِ تو وهمسرِ دخترت وپدرِ زاد ورودت ساختم، واز نامهايِ خود برايِ او نامي برشکافتم که من (عليِّ أَعْلي) يَم واو (عليّ)؛ وفاطِمَه وحَسَن وحُسَيْن را از نورِ شما دو تَن بيافريدم. آنگاه ولايتِ ايشان را بر فرشتگان عرضه داشتم، وهرکه آن را پذيرفت نزدِ من از مُقَرَّبان شد.
اي محمّد! اگر بنده اي مرا چَندان عبادت کُنَد که از پا درآيَد وچون پوستي خشک وپوسيده شود، آنگاه در حالي که مُنکِرِ ولايتِ ايشان است به نزدِ من آيد، او را در بهشتِ خود سُکني نمي دِهَم وزيرِ عرشِ خود پناهش نمي بخشم.
اي محمّد! دوست داري که ايشان را ببيني؟
گفتم: آري، اي پروردگارِ من!
پس خدايْ - عَزَّ وجَلّ - فرمود: سَرَت را بلند کُن. سَرَم را بلند کردم ونورهايِ عليّ وفاطِمَه وحَسَن وحُسَيْن وعليّ بن حُسَيْن ومحمّد بن عليّ وجعفر بن محمّد وموسي بن جعفر وعليّ بن موسي ومحمّد بن عليّ وعليّ بن محمّد وحَسَن بن عليّ را ديدم که (م ح م د) بن حَسَنِ قائِم در ميانِ ايشان وپنداري اَختري تابان بود.
گفتم: اي پروردگارِ من! اينان کيستند؟
فرمود: اينان پيشوايان اند، واين قائِم است که حلالِ مرا حلال وحرامِ مرا حرام مي دارد وبا او از دشمنانم انتقام مي گيرم واو مايه آسايشِ دوستانِ من است وآن کسي است که دردِ دلهايِ پيروانت را از ستمگران ومُنکِران وکافران تَشَفّي دهد ولات وعُزّي را تر وتازه بيرون آرَد وبسوزانَد وآن روز فريفتگيِ مردمان به اين دو، از فريبِ گوساله وسامِري سخت تر است)..

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
20-05-2022, 12:21
نص پيامبر بر حضرت قائم



(عَنِ الصّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبيهِ عَن آبائِهِ - عَلَيْهِم السَّلام - قالَ:
قالَ رَسُولُ اللّهِ - صَلَّي اللَّه عَلَيْهِ وآلِه -: حَدَّثَني جِبْرَئيلُ عَنْ رَبِّ الْعِزَّةِ - جَلَّ جَلالُهُ - أَنَّهُ قَالَ:
مَنْ عَلِمَ أَن لا إِلهَ إِلّاَ أَنَا وَحْدي وأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدِي ورَسُولي وأَنَّ عَليَّ بْنَ أَبي طالِبٍ خَليفَتي وأَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي، أُدْخِلهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتي ونَجَّيْتُهُ مِنَ النَّارِ بِعَفْوي وأَبَحْتُ لَهُ جِواري وأَوْجَبْتُ لَهُ کَرامَتي وأَتْمَمْتُ عَلَيْهِ نِعْمَتي وجَعَلْتُهُ مِنْ خاصَّتي وخالِصَتي، إِنْ ناداني لَبَّيْتُهُ وإِنْ دَعاني أَجَبْتُهُ وإِنْ سَأَلَني أَعْطَيْتُهُ وإِنْ سَکَتَ ابْتَدَأْتُهُ وإِنْ أَساءَ رَحِمْتُهُ وإِنْ فَرَّ مِنّي دَعَوْتُهُ وإِن رَجَعَ إِلَيَّ قَبِلْتُهُ واِنْ قَرَعَ بابي فَتَحْتُه.
وَمَن لَمْ يَشْهَدْ أَن لا إِلهَ إِلّا أَنَا وَحْدي، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ يَشْهَدْ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدي ورَسُولي أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ يَشْهَدْ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أبي طالِبٍ خَليفَتي، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ يَشْهَدْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجي، فَقَد جَحَدَ نِعْمَتي وصَغَّرَ عَظَمَتي وکَفَرَ بِآياتي وکُتُبي؛ إِنْ قَصَدَني حَجَبْتُهُ وإِنْ سَأَلَني حَرَمْتُهُ وإِنْ ناداني لَمْ أَسْمَعْ نِداءَهُ وإِنْ دَعاني لَمْ أَسْتَجِبْ دُعاءَهُ وإِنْ رَجاني خَيَّبْتُهُ وذلِکَ جَزاؤُهُ مِنّي ومَا أَنَا بِظَلّامٍ لِلْعَبِيد.
فَقامَ جابِرُ بْنُ عَبْدِاللّهِ الْأَنْصارِيُّ، فَقالَ: يا رَسُولَ اللّه! ومَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَليِّ بْنِ أَبي طالِبٍ؟
قالَ: الْحَسَنُ والْحُسَيْنُ سَيِّدا شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ، ثُمَّ سَيِّدُالْعابِدينَ في زَمانِهِ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ، ثُمَّ الْباقِرُ محمّد بنُ عَلِيٍّ - وسَتُدْرِکُهُ يا جابِرُ! فَإِذَا أدْرَکْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلامَ -، ثُمَّ الصّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الکاظِمُ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ الرِّضا عليُّ بْنُ مُوسي، ثُمَّ التَّقِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ النَّقِيُّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الزَّکِيُّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ ابْنُهُ القائِمُ بِالْحَقِّ مَهْديُّ أُمَّتي الَّذي يَمْلَأُ الْأَرضَ قِسْطًا وعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وظُلْمًا.
هؤُلاءِ - يا جابِرُ! - خُلَفائي وأَوْصِيائي وأَوْلادِي وعِتْرَتي، مَنْ أَطاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَني ومَنْ عَصَاهُم فَقَدْ عَصَاني ومَنْ أَنْکَرَهُمْ أَوْ أَنْکَرَ واحِدًا مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْکَرَني؛ بِهِمْ يُمْسِکُ اللّهُ - عَزَّ وَجَلَّ - السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلّاَ بِإِذْنِهِ وبِهِمْ يَحْفَظُ اللّهُ الْأَرْضَ أَنْ تَميدَ بِأَهْلِها).(4)
(يعني:
از إمام جعفر بن محمّد الصّادق - عليهما السّلام - منقول است که از پدرش وپدرِ بزرگوارش از پدرانِ خويش - عليهم السّلام - نقل کرد که فرمودند: رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - فرمود:
جِبرئيل از رَبّ العِزَّه(5) - جَلَّ جَلالُه(6) - برايم نقل کرد که فرموده است:
(هر کس بداند که جُز من که يکتايم خدائي نيست ومحمّد بنده وفرستاده من است وعليّ بن أبي طالب جانشينِ من است وآن پيشوايان که از فرزندانِ اويند حُجَّتهايِ من اند، او را به رحمتِ خود به بهشت اندرآرم وبه عفوِ خويش از آتش برَهانَم وهمسايگي ام را بر او روا دارَم وکرامتِ خويش را بر وي واجب گردانَم ونعمتِ خود را بر او تمام سازم واو را از برگزيدگان وويژگانِ خويش قرار دهم؛ اگر آوازم دهد او را لَبَّيک گويم واگر بخوانَدَم إجابتش کُنَم واگر از من درخواست کُنَد او را بدهَم واگر خاموش باشد من با او بياغازَم واگر بَد کُنَد بر او ببخشايم واگر از من بُگْريزَد او را بخوانم واگر به سويِ من بازگَردَد درپذيرَمَش واگر درِ (خانه) مرا بکوبَد (بر او) بُگْشايم.

وهرکس گواهي ندهد که جُز من که يکتايم خدائي نيست، يا به اين گواهي دهد ولي گواهي ندهد که محمّد بنده وفرستاده من است، يا به اين گواهي دهد ولي گواهي ندهد که عليّ بن أبي طالب جانشينِ من است، يا به اين گواهي دهد ولي گواهي ندهد که آن پيشوايان که از فرزندانِ اويند حجّتهايِ من اند، هر آينه نعمتِ مرا إنکار کرده وعَظَمَتم را خوار شُمارده وبه آيه ها وکتابهايِ من کافر شده است؛ اگر آهنگِ من کُنَد، محجوبَش سازم، واگر از من درخواست کُنَد، محرومَش دارم، واگر آوازم دهد، آوايش را نشنوم، واگر مرا بخوانَد، دُعايش را نپذيرم، واگر به من اميد بَندَد، نوميدش کُنَم، واين جزائي است که من به او مي دهم ومن بر بندگان سِتَمْران نيستم).

پس جابِر بن عبداللّهِ أنصاري برخاست وگفت: اي رسولِ خدا! اين پيشوايان که از فرزندانِ عليّ بن أبي طالب اند، کيستند؟
فرمود: حَسَن وحُسَيْن، دو سَروَرِ جوانانِ بهشتي؛ آنگاه سَروَرِ عبادتگرانِ روزگارِ خويش، عليّ بن حُسَيْن؛ آنگاه باقر، محمّد بن علي، - که اي جابر! تو او را درخواهي يافت، وچون او را دريافتي سلامِ مرا به او برسان -؛ آنگاه صادق، جعفر بن محمّد؛ آنگاه کاظم، موسي بن جعفر؛ آنگاه رضا، عليّ بن موسي؛ آنگاه تَقي، محمّد بن عليّ؛ آنگاه نَقي، عليّ بن محمّد؛ آنگاه زَکيّ، حَسَن بن عليّ؛ وسپس پسرش، آن بَرپايْ دارنده حق، مَهديِ أُمّتِ من که زمين را - همانگونه که از جَوْر وستم پُر شده است - از قِسط وعدل پُر سازَد.
اي جابِر! اينان جانشينان وأَوصياء وفرزندان وعِترتِ(7) من اند؛ هرکه از ايشان فرمان بَرَد از من فرمان بُرده وهرکه از فرمانشان سربپيچَد از فرمانِ من سرپيچيده وهرکه ايشان را إنکار کُنَد يا يکي از ايشان را مُنکر شود، مرا إنکار کرده است. خدايْ - عَزَّ وجَلّ - به واسطه ايشان آسمان را نگاه داشته است تا جُز به إِذنِ او بر زمين فرونيُفْتَد وخداوند با ايشان زمين را نگاه مي دارَد تا باشندگانِ خود را نَجُنبانَد)..

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
20-05-2022, 12:22
نص امام علي بر حضرت قائم



(عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضا، عَنْ أَبِيهِ مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَليٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِالْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ أَبي طالِبٍ - عَلَيْهِمُ السَّلام - أَنَّهُ قَالَ:
التّاسِعُ مِنْ وُلْدِکَ يا حُسَيْنُ! هُوَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ، المُظْهِرُ لِلدِّين والباسِطُ لِلْعَدْلِ.
قالَ الْحُسَيْنُ: فَقُلْتُ لَهُ: يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ! إِنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ؟
فَقالَ - عَلَيْهِ السَّلام -:
إِي والَّذي بَعَثَ مُحَمَّدًا - صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ وسَلَّم - بِالنُّبُوةِ واصْطَفاهُ عَلي جَميعِ الْبَرِيَّةِ، ولکِنْ بَعْدَ غَيْبَةٍ وحَيْرَةٍ، فَلا يَثْبُتُ فيها عَلي دينِهِ إِلَّا الْمُخْلِصُونَ المُباشِرُونَ لِرُوحِ اليَقينِ، الَّذينَ أَخَذَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلّ - ميثاقَهُمْ بِوِلايَتِنا وکَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ).(8)
(يعني:
منقول است از إمام عليّ بن موسي الرّضا که نقل فرمود از پدرِ خويش موسي بن جعفر، وآن حضرت از پدرِ خويش جعفر بن محمّد، وآن حضرت از پدرِ خويش محمّد بن عليّ، وآن حضرت از پدرِ خويش عليّ بن حُسَين، وآن حضرت از پدرِ خويش حُسَيْن بن عليّ، وآن حضرت از پدرِ خويش عليّ بن أبي طالب - عليهم السّلام - که آن حضرت فرمود:
نهمين (نسل) از فرزندانِ تو - اي حُسَيْن! - همان بَرپايْ دارنده حق وآشکارسازنده دين وگستراننده عدل است.
حُسَيْن گفت: به آن حضرت گفتم: اي أميرِ مؤمنان! اين واقع خواهد شد؟
أميرِ مؤمنان - عليه السّلام - فرمود:
آري، قَسَم به آنکس که محمّد - صلّي اللّه عليه وآله وسلّم - را به پيامبري برانگيخت واو را بر همه آفريدگان برگزيد، چُنين خواهد شد؛ ليک پس از غَيبتي وحيرتي که در آن غَيبت وحيرت هيچکس بر دينِ او نمي پايَد جُز مُخْلصانِ آميزگار با جانِ يقين، کساني که خدايْ - عَزَّ وجَلّ - از ايشان بر ولايتِ ما پيمان ستانده وإيمان را در دلهاشان بنگاشته(9) وايشان را به جانْمايه اي از جانبِ خود نيرو داده است).(10)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
27-05-2022, 13:48
ص امام حسن بر حضرت قائم

(عن أَبي سَعيدٍ عَقيصا قالَ:
لَمّا صالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ - عَلَيْهِمَا السَّلام - مُعاوِيَةَ بْنَ أَبي سُفيانَ، دَخَلَ عَلَيْهِ النّاسُ، فَلامَهُ بَعْضُهُمْ عَلي بَيْعَتِهِ؛ فَقالَ - عَلَيْهِ السَّلام -:
وَيْحَکُمْ! ما تَدْرُونَ ما عَمِلْتُ؟، وَاللّهِ الَّذِي عَمِلْتُ خَيْرٌ لِشيعَتي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرُبَتْ، أَلاتَعْلَمُونَ أَنَّني إِمامُکُم مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَيْکُمْ وأَحَدُ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِن رَسُولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) عَلَيَّ؟
قالُوا: بَلي.
قالَ: أَماعَلِمْتُمْ أَنَّ الْخِضْرَ - عَلَيْهِ السَّلام - لَمّا خَرَقَ السَّفينَةَ وأَقامَ الْجِدارَ وقَتَلَ الْغُلامَ کانَ ذلِکَ سَخَطًا لِمُوسي بْنِ عِمْرانِ إِذْ خَفِيَ عَلَيْهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ في ذلِکَ وَکانَ ذلِکَ عِنْدَ اللّهِ - تَعالَي ذِکْرُهُ - حِکْمَةً وَصَوابًا؟ أَماعَلِمْتُمْ ما مِنّا أَحَدٌ إِلّا ويَقَعُ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ إِلَّا القائِمِ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اللَّهِ عيسَي بْنُ مَرْيَمَ - عليه السّلام - خَلْفَهُ؟ فَإِنَّ اللَّهَ - عَزَّ وجَلَّ - يُخْفِي وِلادَتَهُ ويَغيبُ شَخْصُهُ لِئَلّا يَکُونَ لِأَحَدٍ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذا خَرَجَ، ذلِکَ التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخي الْحُسَيْنِ، ابْنُ سَيِّدَةِالإِماءِ، يُطيلُ اللّهُ عُمرَهُ في غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ في صُورَةِ شابٍّ دُونَ أَرْبَعينَ سَنَةً، ذلِکَ لِيُعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَلي کُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ).(11)
(يعني:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
27-05-2022, 13:48
از أبوسعيدِ عَقيصا (12) منقول است که گفت:
هنگامي که حَسَن بن علي - عَلَيْهِمَا السَّلام - با مُعاوية بن أَبي سُفيان صلح کرد، مردمان بر وي درآمدند وبرخي او را بخاطرِ بيعتش سرزنش کردند. آن حضرت - عليه السّلام - فرمود:
واي بر شما! چه دانيد چه کردم؟ به خدا قسم آنچه کردم برايِ پيروانم از هرآنچه خورشيد بر آن تابيده يا غروب کرده(13)، بهترست.
آيا نمي دانيد که من پيشوايتان هستم که طاعتم بر شما واجب است وبنا بر نصّي که رسولِ خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره من فرموده يکي از دو سرورِ جوانانِ بهشتي ام؟!
گفتند: آري.
فرمود آيا ندانستيد هنگامي که خِضْر - عليه السّلام -(14) کشتي را سوراخ کرد وديوار را به پاداشت وآن پسر را بکشت(15)، اينهمه مايه خشمِ موسي بن عِمران شد زيرا حکمتي که در آن بود بر وي پوشيده بود(16) ولي همه اينها نزد خداوند - تَعالَي ذِکْرُه(17) - حکيمانه وصواب بود؟ آيا ندانستيد هيچيک از ما، جُز قائم که روح اللّه(18)، عيسي بن مريم - عليه السّلام -، پشتِ سرِ او نماز مي گُزارَد، نيست که بيعتِ ستمْ پيشه گستاخِ روزگارش بر گردنش نيفتد؟ خدايْ - عَزَّ وجَلّ - ولادتِ او (يعني: قائِم عليه السّلام) را پوشيده مي دارد وخودِ او نيز نهان مي گردد، تا هنگامي که خُروج کُنَد بيعتِ هيچکس را در گردن نداشته باشد. او نهمين(نسل)از فرزندانِ برادرم حُسَيْن است، فرزندِ خاتونِ کنيزان؛ خداوند عمرِ او را در روزگارِ غَيبتش دراز مي کُنَد وآنگاه به قدرتِ خويش او را در صورتِ جواني که کمتر از چهل سال دارد ظاهر مي سازد؛ اينچُنين است، تا دانسته آيَد که خداوند بر هر چيزي تواناست)..
پى‏نوشتها:‌


(1) کمال الدّين وتمام النّعمة / 252 (ونيز نگر: پهلوان، 473:1 و474؛ و: کمره اي: 364:1 و365.
ونيز سنج: الغَيبه يِ نُعماني، ط. فارِس حَسّون کريم، ص 94 و95 و: الجَواهر السّنيّة، ط. 1402 ه. ق.، صص 221 - 216 و241 و242).

(2) (أبوعبداللّه - يا: أبومحمّد - مُفَضَّل بن عُمَرِ جُعْفيِّ کوفي را شيخِ مفيد - قُدِّسَ سِرُّه - از خواصّ ويارانِ نزديکِ إمامِ صادق - عليه السّلام - قلم داده است وشيخِ طوسي - قُدِّسَ سرّه - نيز در الغَيْبَة او را در شمارِ (ستودگان) آورده. در جوامعِ روائيِ ما از وي رواياتِ بسياري آمده است.
نگر: الموسوعة الرّجاليّة الميسّرة 259:2 و260).

(3) (يعني: بزرگ است شکوهمنديِ او).

(4) کمال الدّين وتمام النّعمة / 285 (ونگر: پهلوان، 1: 487 - 484؛ و: کمره اي: 1: 372 - 371).

(5) ((رَبّ العِزَّه) يعني (خداوند (= مالکِ) عزّت ومنعت) (روض الجنان، ط. آستانِ قدس، 246:16). إضافه (ربّ) به (عزّت) يا به سببِ اختصاص بدان است؛ گوئي که فرموده باشد: (ذوالعزّة)، ويا ازآن رو که هرکه را عزّتي هست، خدايِ متعال مالکِ حقيقيِ آن عزّت است؛ که به فرموده خودش - در: س 3 ي 26 - (تُعِزُّ من تَشَآء) (نگر: جوامع الجامع، تحقيق گُرجي، 424:3).
مَزيدِ آگاهي را، نگر: تفسير الصّافي، تحقيق: الحُسَينّي الأمينّي، 210:6).

(6) (يعني: بزرگ است شکوهمنديِ او).

(7) ((عِتْرَت) که جمعِ آن (عِتَر) مي شود -، در زبانِ عربي چند معنا دارد ودر اينجا همان معنايِ معروفِ آن، که (زاد ورود، ذُرّيّه وأولاد، نزديک ترين خويشان) باشد، مناسبتِ تام دارد.
البتّه در تناسبِ اين کاربرد (يعني: کاربردِ (عترت) درباره أئمّه طاهرين - عليهم السّلام -) با پاره اي از ديگر معانيِ اين واژه هم تأمّلاتِ باريک ولطيفي صورت بسته که خواندني است.
نگر: مجمع البحرينِ طُرَيْحي، إعداد محمود عادل، 115:3 و116؛ و: غريب الحديث في بحارالأنوار 18:3؛ و: الفائقِ زَمَخشَري، 170:1 (ذيلِ (ثقل / الثَّقَلَيْن)؛ و: مفردات نهج البلاغه يِ قُرَشي، ص 700 و701؛ و: نُزهة النَّظَرِ بَدْري، ص 539 و540).

(8) کمال الدّين وتمام النّعمة / 304 (پهلوان، 564:1؛ و: کمره اي: 421 و422).

(9) ((يعني با ايشان الطافي کرده است که ايمان در دل ايشان ثابت شده است) (رَوْض الجِنان ورَوْح الجَنان، تصحيحِ ياحقّي وناصح، 92:19)).

(10) (أميرِ مؤمنان - عليه السّلام -، در اين فرمايش، به آيه 22 از سورتِ مجادله (58) نظر داشته اند.
در کتابِ شريفِ کافي بابي هست به عنوانِ (باب الرّوح الّذي أيّد به المؤمن) (نگر: مرآةالعقول، 9: 396 - 394) که مطالعه آن وشروحش در دستيابي به باطِن حديثِ موردِ بحثِ ما نيز سودمند خواهد بود.
همچُنين نگر: الصّافي في تفسير القرآن، تحقيق: السّيّدمحسن الحُسَينيّ الأَمينيّ، 143:7 و144؛ و: مَهديِ موعود (عليه السّلام)، عليِ دواني، ص 1071).

(11) کمال الدّين وتمام النّعمة / 315 و316 (؛ ونگر: پهلوان، 581:1 و582؛ کمره اي، 432:1 و433).

(12) (أبوسعيد عَقيصا، (دينار) نام داشت وبه سببِ شعري که سروده بود، لقب (عَقيصا) يافت.
هم از أميرِمؤمنان - عليه السّلام - وهم از إمام حُسَين - عليه السّلام - وهم - چُنان که در متن ديده مي شود - از إمام حَسَن - عليه السّلام - نقلِ حديث کرده.
نگر: مجمع الرِّجال، 297:2 و: الموسوعة الرّجاليّة المُيَسَّرة، 343:1).

(13) (اين تعبير برايِ کساني که با لسانِ سنّت آشنا باشند، غريب نيست وشبيه به آن باز هم در حديث ديده مي شود.
(آنچه خورشيد بر آن تابيده وغروب کرده) کنايه است از همه دنيا وهمه آنچه بر سطحِ زمين هست (نگر: مجمع البحرينِ طُرَيْحي، إعداد محمود عادل، 56:3)).

(14) (خِضْر - عليه السّلام - يکي از أوليايِ مُعَمَّرِ خدواند است. اختلاف است که آيا او واجدِ مقامِ نُبُوَّت هست يا نه؟ پاره اي از ويژگيهايِ غريبِ آن حضرت باعث شده است عامّه مردم شاخ وبرگهائي افسانه سَرايانه در پيرامونِ حقيقتِ ديني وجودِ اين بزرگوار پديد آورند. أهلِ تصوّف وعرفان علي الخصوص به آن حضرت وآنچه مربوط بدوست، تعلّقِ خاطرِ فراوان نشان مي دهند وداستانها وإشارتها از او بازمي گويند.
نگر: مجمع البحرينِ طُرَيْحي إعداد محمود عادل، 1: 660 - 658؛ و: دائرةالمعارفِ تشيّع 7: 154 - 152؛ و: فرهنگِ علمِ کلام، خاتمي، ص 106؛ و: خضر وموسي (عليهما السلام) در فرهنگِ إسلامي، قدرت اللّهِ مرادي، تهران: أميرکبير، 1381 ه. ش).

(15) (گزارشِ اين ماجَراها - بدونِ تصريح به نامِ خضر (عليه السّلام) - در قرآنِ کريم (س 18 ي 71 تا 82) آمده است).

(16) (چنان که مُفَسِّران ومتکلّمان توضيح داده اند آنچه در اين ماجَرا رفته، نه از برايِ حضرتِ موسي - عليه السّلام - ونه از برايِ همراهِ دانا وشايسته اش - که بنا بر اين روايت وبرخي نقلهاي ديگر، همانا خضر (عليه السّلام) است - عيب ومَنْقَصَتي نبوده است وهريک مطابقِ شأن وبه نحوي پذيرفتني برخورد کرده اند.

تفصيل را نگر: تنزيه الأنبياء والأئمّة عليهم السّلام، الشَّريف المرتَضي، تحقيق فارِس حَسّون کريم، صص، و: اللّوامع الإلهيّة، الفاضل المقداد، ط. دفترِ تبيلغات، ص 260).

(17) (يعني: برترست يادِ او).

(18) ((روحُ اللّه)، لَقَبِ حضرتِ مَسيح - عليه السّلام - است.
ابنِ شهرآشوب - رَضِيَ اللّهُ عنه - گويد:
رواست مسيح را (روح اللّه) بگويند زيرا همه أرواح ملکِ خدايند وبه طورِ خاص يادکردِ مسيح بدين عنوان از برايِ گراميداشتِ وي با اين يادکرد است، چُنان که هرچند همه زمين از آنِ خداي تعالي است، کعبه به طورِ خاص بيت اللّه دانسته شده. (مُتَشابه القرآن ومُخْتَلفه، ط. انتشاراتِ بيدار، ص 258)).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
03-06-2022, 13:59
نص امام حسين بر حضرت قائم

(قالَ الحُسَيْنُ بْنُ عَليِّ بْنِ أبي طالِبٍ - عليهما السّلام -:

مِنّا اثْناعَشَرَ مَهْدِيًّا، أَوَّلُهُمْ أَميرُالْمُؤْمِنينَ عَليُّ بْنُ أَبي طالِبٍ، وآخِرُهُمُ التّاسِعُ مِنْ وُلْدي، وهُو الْإِمامُ القائِمُ بِالحقِّ - يُحْيِي اللّهُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا، ويُظْهِرُ بِهِ دينَ الْحَقِّ عَلَي الدّينِ کُلِّه ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، لَهُ غَيْبَةٌ يَرتَدُّ فيها أَقْوامٌ وَيَثْبُتُ فيها عَلَي الدّينِ آخَرُونَ، فَيُؤْذَونَ ويُقالُ لَهُمْ: (مَتي هذا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ؟!)، أَما إِنَّ الصَّابِرَ في غَيْبَتِهِ عَلَي الْأَذي والتَّکْذيبِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَي رَسُولِ اللّهِ - صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ وسَلَّم)..(1)

(يعني:

از ما (= أهلِ بيت) دوازده مَهدي هست؛ نخستينِ ايشان، أميرِمؤمنان عليّ بن أبي طالب، وواپسينِ ايشان نهمين (نسل) از فرزندانِ من است، واو آن پيشواست که حق را بر پا دارد؛ خداوند زمين را پس از آنکه مرده باشد به وسيله او زنده سازَد(2)، و- هرچند مشرکان خوش ندارند - دينِ حقّ را به دستِ او بر همه دينها پيروز گردانَد؛ او را غَيبتي است که در روزگارِ آن غَيبت گروههائي از دين بازگَردَند وگروههائي ديگر بر دين ثَبات وَرزَند؛ اينان (يعني: ثابتْ قَدَمان) را بيازارَند وبه ايشان گويند: (اگر راست مي گوئيد، اين وعده کي خواهد بود؟).

هان! آنکه در روزگار غَيبتِ او بر آزار وتکذيب بشکيبد، پايگاهِ کسي را دارد که با شمشير، پيشِ رويِ رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله وسلّم - جِهاد کُنَد)..

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
03-06-2022, 13:59
نص امام سجاد بر حضرت قائم

عَنْ أَبي خالِد الکابُليِّ، قالَ: دَخَلْتُ عَلي سَيِّدي عَليِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنُ العابِدينَ - عَلَيْهِمَا السَّلام -، فَقُلْتُ لَهُ: يَابْنَ رَسُولِ اللَّه! أَخْبِرني بِالَّذينَ فَرَضَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - طاعَتَهُمْ ومَوَدَّتَهُمْ وأَوْجَبَ عَلي عِبادِهِ الْاِقتِداءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ - صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ وسَلَّم -، فَقالَ لي:

يا کَنْکَرُ!(3) إِنَّ أُولِي الْأَمْرِ الَّذينَ جَعَلَهُمُ اللّهُ - عَزَّ وجَلّ - أَئمَّةً لِلنّاسِ وأَوْجَبَ عَلَيْهِمْ طاعَتَهُمْ: أَميرُالْمؤْمِنينَ عَليُّ بْنُ أَبي طالبٍ - عَلَيّهِ السَّلام -، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَيْنُ ابْنا عَليِّ بْنِ أَبي طالِبٍ، ثُمَّ انْتَهي الْأَمْرُ إِلَيْنا.

ثُمَّ سَکَتَ، فَقُلْتُ لَهُ: يا سَيِّدي! رُوِيَ لَنا عَنْ أَميرِالمؤْمِنينَ (عَليٍّ) - عَلَيْهِ السَّلام - أَنَّ الْأَرْضَ لَاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلّهِ - جَلَّ وعَزَّ - عَلَي عِبادِهِ، فَمَنِ الْحُجَّةُ والإِمامُ بَعْدَکَ؟

قالَ: ابْني مُحَمَّدٌ واسْمُهُ فِي التَّوْراةِ باقِرٌ، يَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرًا، هُوَ الْحُجَّةُ والْإِمامُ بَعْدِي، ومِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ، واسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّماءِ الصَّادِقُ.

فَقُلْتُ لَهُ: يا سَيِّدي! فَکَيْفَ صارَ اسْمُهُ الصّادِقُ وکُلُّکُمْ صادِقُون؟

قالَ: حَدَّثَني أَبي، عَن أَبِيهِ - عَلَيْهِمَا السَّلام - أَنَّ رَسُولَ اللّهِ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِه - قالَ:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
10-06-2022, 12:41
إِذَا وُلِدَ ابْني جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَليِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ أَبي طالِبٍ - عَلَيْهِمُ السَّلام - فَسُمُّوهُ الصّادِقَ، فَإِنَّ لِلْخامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَدًا اسْمُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعِي الْإِمامَةَ اجْتِراءً عَلَي اللّهِ وکِذْبًا عَلَيْهِ، فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ جَعْفَرٌ الْکَذّابُ الْمُفْتَرِي عَلَي اللّهِ - عَزَّ وجَلّ -، والمُدَّعِي لِما لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ، المُخالِفُ عَلي أَبِيهِ والحاسِدُ لِأَخِيهِ، ذلِکَ الَّذي يَرُومُ کَشْفَ سَتْرِ اللّهِ عِنْدَ غَيْبَةِ وَليِّ اللّهِ - عَزَّ وجَلّ.

ثُمَّ بَکَي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ - عَلَيْهِمَا السَّلام - بُکاءً شَديدًا، ثُمَّ قالَ: کَأَنّي بِجَعْفَرٍ الْکَذّابِ وقَدْ حَمَلَ طاغِيَةَ زَمانِهِ عَلي تَفْتيشِ أَمْرِ وَليّ اللّهِ والْمُغَيَّبِ في حِفْظِ اللّهِ، والتَّوْکيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلادَتِهِ، وحِرْصًا مِنْهُ عَلي قَتْلِهِ إِنْ ظَفَرَ بِهِ، (وَ) طَمَعًا في ميراثِهِ حَتّي يَأْخُذَهُ بِغَيْرِ حَقِّهِ.

قالَ أَبُوخالِدٍ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ! وإِنَّ ذلِک لَکائِنٌ؟

فَقَالَ: إِي وَرَبّي! إِنَّ ذلِکَ لَمَکْتُوبٌ عِنْدَنا في الصَّحِيفَةِ الَّتي فيها ذِکْرُ الْمِحَنِ الَّتي تَجْرِي عَلَيْنا بَعْدَ رَسُولِ اللّه - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلهِ.

قالَ أَبُوخالِدٍ: فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه! ثُمَّ يَکُونُ ماذا؟

قالَ: ثُمَّ تَمْتَدُّ الْغَيْبَةُ(4) بِوَليّ اللّهِ - عَزَّ وجَلّ -، الثّاني عَشَرَ مِنْ أَوْصِياءِ رَسُولِ اللّه - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِه - والْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ.

يا أَباخالِدٍ! إِنَّ أَهْلَ زَمانِ غَيْبَتِهِ القائِلينَ بِإِمامَتِهِ والْمُنْتَظِرينَ لِظُهُورِهِ، أَفَضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمانٍ؛ لِأَنَّ اللّهَ - تَبارَکَ وتَعالَي - أَعْطاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ والْأَفْهامِ والْمَعْرِفَةِ ما صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ المُشاهَدَةِ، وجَعَلَهُمْ في ذلِکَ الزَّمانِ بِمَنْزِلَةِ المُجاهِدينَ بَيْنَ يَدَي رَسُولِ اللّهِ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلهِ - بِالسَّيْفِ، أُولئِکَ الْمُخْلِصُونَ حَقًّا وشيعَتُنا صِدقًا والدُّعاةُ إِلَي دِينِ اللّهِ - عَزَّ وجَلَّ - سِرًّا وجَهْرًا.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
17-06-2022, 17:14
وقالَ عليُّ بْنُ الحُسَيْنِ - عَلَيْهِمَا السَّلامُ -: انْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ)..

(يعني:

از أبوخالدِ کابُلي(5) منقول است که گفت: بر سَروَرَم، عليّ بن حُسَيْن زَيْن العابدين - عليهما السّلام -، وارد شدم. او را گفتم:

اي پسرِ رسولِ خدا! مرا از کساني که خدايْ - عَزَّ وجَلّ - طاعت ومَوَدَّتِ ايشان را واجب گردانيده وبر بندگانِ خويش واجب ساخته است که پس از رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله وسلّم - از ايشان پيروي کنند، آگهي دِه.

به من فرمود: اي کَنْکَر!(6) أُولوالْأَمر(7) که خدايْ - عَزَّ وجَلّ - ايشان را پيشوايِ مردمان ساخته وطاعتِ ايشان را بر آنان (= مردمان) واجب گردانيده است، اينانند: أميرِمؤمنان عليّ بن أبي طالب - عَلَيْهِ السَّلام -، آنگاه حَسَن وپس از وي حُسَيْن، دو فرزندِ عليّ بن أبي طالب، وسپس کار به ما رسيد.

آنگاه (إمامِ سجّاد - عليه السّلام -) خاموش مانْد. او را گفتم: اي سَروَرَم! از أميرِمؤمنان علي - عليه السّلام - برايِ ما روايت کرده اند که زمين از حُجّتي که خدايِ عزيز وجليل را بر بندگانش باشد، تهي نَمانَد؛ حجّت وإمامِ پس از شما کيست؟

فرمود: پسرم محمّد که نامِ او در تورات (باقر) است؛ دانش را نيک بَرمي شکافَد(8)؛ او حُجَّت وإمامِ پس از من است؛ وپس از محمّد، پسرش جعفر، که نامِ او نزدِ آسمانيان (صادق) است.

به آن حضرت گفتم: اي سَروَرَم! در جائي که شما همگي (صادق) هستيد، چگونه نامِ او (صادق) شد؟

فرمود: پدرم از پدرش - که بر هر دو درود باد - برايم نقل کرد که رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - فرمود:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
17-06-2022, 17:14
هنگامي که پسرم، جعفر بن محمّد بن عليّ بن حُسَيْن بن عليّ بن أبي طالب - عليهم السّلام -، زاده شد، او را (صادق) بناميد؛ چه پنجمين (نسل) از فرزندانش را فرزندي باشد که جعفر نام دارد؛ وي، از سرِ گستاخي بر خداوند ودروغ بستن بر او، اِدّعايِ إمامت مي کُنَد؛ وي نزدِ خداوند جعفرِ کذّاب وکسي است که بر خدايْ - عَزَّ وجَلّ - دروغ مي بَندَد وچيزي را که شايسته آن نيست اِدِّعا مي کُنَد وبا پدرش استيزه گر است وبر برادرِ خويش رشک مي بَرَد؛ او کسي است که مي خواهد به هنگامِ غَيبتِ وليِّ خداوند - عَزَّ وجَلّ - پرده إلهي را بَردَرَد.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
24-06-2022, 12:20
آنگاه عليّ بن حُسَيْن - عَلَيْهِمَا السَّلام - سخت بگريست وسپس فرمود: گوئي جعفرِ کذّاب را مي بينم که ستمْ پيشه گستاخِ روزگارِ خويش را، به بازجُستِ کارِ وَليِّ خدا وآنکه در حفظِ إلهي نهان گرديده وبه تحتِ نظرِ گرفتنِ پردگيانِ پدرش واداشته است، زيرا نمي دانَد که او (= إمامِ دوازدهم - عليه السّلام -) زاده شده وآزمندانه مي خواهد اگر بَر وي دست يابَد به قَتْلَشْ آرَد وطَمَع در ميراثِ او بسته تا بناحق آن را برگيرَد.

أبوخالد گفت: به آن حضرت گفتم: اي پسرِ رسولِ خدا! اين واقع خواهد شد؟

فرمود: سوگند به پروردگارم که چُنين مي شود. اين، نزدِ ما، در صَحيفه اي که در آن ذِکْرِ محنتهائي که پس از رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - بر ما مي رَوَد، آمده، نوشته شده است.

أبوخالد گفت: من گفتم: اي پسرِ رسولِ خدا! سپس چه مي شود؟

فرمود: آنگاه غَيبتِ وليِّ خداوند - عَزَّ وجَلّ - که دوازدهمين تن از أَوصيايِ رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - وأئمّه پس از اوست، به درازا مي کَشَد.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
01-07-2022, 14:56
اي أبوخالِد! أهلِ زمانِ غَيبتِ وي که به إمامتِ او معتقد ومنتظرِ ظهورش باشند، از أهلِ همه زمانها برترند؛ زيرا خدايْ - تَبارَکَ وتَعالَي(9) - خِرَد ودريافت وشناختي به ايشان داده است که (غَيبت) برايِ ايشان به منزله (مُشاهَدَت) است، وايشان را در آن زمان بسانِ کساني قرار داده است که پيشارويِ رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - با شمشير جِهاد کُنَند؛ آنان مُخْلِصانِ حقيقي وشيعيانِ راستينِ ما وکساني اند که در نهان وآشکار به دينِ خدايْ - عَزَّ وجَلّ - دعوت مي کنند.

وعليّ بن حُسَيْن - عليهماالسّلام - فرمود: انتظارِ فَرَجِ از بزرگترين گشايشهاست)..

صَدوق - قُدِّسَ سِرُّه - گفته: اين حديث را برايِ ما عليّ بن أحمد بن موسي ومحمّد بن أحمد بن شَيْباني(10) وعليّ بن عبداللّهِ وَرّاق، وآنها از محمّد بن أبي عبداللّهِ کوفي، واو از سَهل بن زيادِ الآدَمي، واو از عبدالعظيم بن عبداللّهِ حَسَني - رَضِيَ اللّهُ عَنْه -، واو از صَفوان، واو از إبراهيم بن أبي زياد، واو از أبوحَمزه ثُمالي، واو از أبوخالدِ کابُلي، واو از عليّ بن حُسَيْن - عليهما السّلام - نقل کرده اند.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
01-07-2022, 14:57
صَدوق همچُنين در ذيلِ حديث گفته است: در آنچه إمام زَيْن العابدين - عليه السّلام - درباره جعفرِ کذّاب گفته، در خبر دادنِ آن حضرت از رخدادهاي آينده او، دلالتي (بر إمامتِ إمام زين العابدين - عليه السّلام -)هست. مانندِ اين از إمام أبوالحسن عليّ بن محمّدِ عسکري (يعني: إمامِ هادي) - عليهما السّلام - روايت شده که آن حضرت وقتي او (= جعفرِ کذّاب) زاده شد مسرور نگرديد وروايت شده که آن حضرت ما را آگهي داده که زودا وي (= جعفرِ کذّاب) خلقي کثير را گمراه مي کند. اينهمه، دليل برايِ (إمامتِ) آن حضرت (يعني: إمامِ هادي) - عليه السّلام - است؛ زيرا برايِ إمامت، دليلي بزرگتر از درستْ خبردادن از آنچه خواهد شد پيش از آنکه چيزي رخ بدهد، وجود ندارد. دلالتِ عيسي بن مريم - عليه السّلام - بر پيامبري اش هنگامي که مردمان را از آنچه مي خوردند ودر خانه هاشان مي اندوختند خبر داد(11)، از همين دست است؛ چُنان که پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - نيز چُنين کرد وهنگامي که أَبوسُفيان در دل گفت: (مَنْ فَعَلَ مِثْلَ ما فَعَلْتُ؟ جِئْتُ فَدَفَعْتُ يَدي في يَدِه! أَلا کُنْتُ أَجْمَعُ عَلَيْهِ الجُمُوعَ مِنَ الأَحابيشِ وکِنانَةَ فَکُنْتُ أَلقاهُ بِهِم(12) فَلَعَلِّي کُنْتُ أَدْفَعُهُ) (يعني: که چُنين کرده که من کردم؟ آمدم ودست در دستِ او نهادم! آيا من نبودم که انبوهي از أحابيش وکِنانه(13) را بر ضدِّ او گِرْد مي آوَردم وبا ايشان با او مواجه مي شدم وچه بسا مي توانستم او را برانم!)، پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - او را از خيمه خويش آواز داد وفرمود: (إذًا کانَ اللّهُ يُخْزِيکَ(14) يا أَباسُفيان!) (يعني: در اين صورت - اي أبوسُفيان! - خدايت خوار مي کرد!). اين، بمانندِ دلالتِ عيسي بن مريم - عليهما السّلام -، دلالتي برايِ (نُبُوَّتِ) آن حضرت - عليه السّلام - بود. وهر يک از أَئِمَّه - عليهم السّلام - که چُنين خبرهائي بدهد، اين نشان مي دهد او إمامي است که خدايْ - تَبارَکَ وتَعالَي - طاعتِ او را واجب گردانيده است.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
08-07-2022, 16:16
محمّد بن حسن بن أحمد بن وليد - رَضِيَ اللّهُ عَنْه - براي ما نقل کرد وگفت که: سعد بن عبداللّه برايمان نقل کرد وگفت که: جعفر بن محمّد بن حسن بن فرات برايمان نقل کرد وگفت که: صالح بن محمّد بن عبداللّه بن محمّد بن زياد ما را خبر داد که مادرش فاطمه، دختر محمّد بن هيثم معروف به ابنِ سيابه(15)، گفت:

در خانه أبوالحسن عليّ بن محمّدِ عسکري (يعني: إمامِ هادي)- عليهما السّلام - بودم، در زماني که جعفر در آن خانه زاده شد، وديدم که أهلِ خانه به ولادتِ او شادمان شدند. به نزدِ أبوالحسن - عليه السّلام - رفتم واو را از اين واقعه شادمان نديدم. به او گفتم: (يا سَيِّدي! ما لِي أَراکَ غَيْرَ مَسْرُورٍ بِهذَا الْمَوْلُود؟) (يعني: اي سَروَرَم! چه شده است که شما را بخاطرِ اين نوزاد شادمان نمي بينم؟). آن حضرت - عليه السّلام - فرمود: (يَهُونُ عَلَيْکَ أَمْرُهُ فَإِنَّهُ سَيُضِلُّ خَلْقًا کَثيرًا) (يعني: اين بر تو آسان شود؛ که زودا او خَلقي کثير را گمراه مي سازد)).(16)،(17)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
08-07-2022, 16:16
نص امام باقر بر حضرت قائم

(عن مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفيِّ الطَّحّانِ قالَ:

دَخَلْتُ عَلي أَبي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَليٍّ الْباقِرِ - عَلَيْهِمَا السَّلامُ - وأَنا أُريدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وعَلَيْهِمْ - فقالَ لي مُبْتَدِئًا:

يا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِم! إِنَّ في القائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ - صَلّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِه - شَبَهًا مِنْ خَمْسَة الرُسُّل:

يُونُسَ بْنِ مَتي، ويُوسُفَ بْنَ يَعْقُوبَ، ومُوسي وعيسي، ومُحَمَّدٍ - صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِم -:

فَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتي: فَرُجُوعُهُ مِنْ غَيْبَتِهِ وهُوَ شابٌّ بَعْدَ کِبَرِ السِّنّ.

وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ - عَلَيْهِما السَّلام -: فَالْغَيْبَةُ مِنْ خاصَّتِهِ وعامَّتِهِ واخْتِفاؤُه مِنْ إِخْوَتِهِ وإِشْکالِ أَمْرِهِ عَلي أَبيهِ يَعْقُوبَ - عَلَيْهِمَا السَّلام - مَعَ قُرْبِ الْمَسافَةِ بَيْنَهُ وبَيْنَ أَبيهِ وأَهْلِهِ وشيعَتِهِ.

وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ مُوسي - عَلَيْهِ السَّلام -: فَدَوامُ خَوْفِهِ وطُولُ غَيْبَتِهِ وخِفاءُ وِلادَتِهِ وتَعَبُ شِيعَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِمّا لَقُوا مِنَ الْأَذي والْهَوانِ إِلي أَنْ أَذِنَ اللّهُ - عَزَّ وجَلّ - في ظُهُورِهِ ونَصْرِهِ وأَيَّدَهُ عَلي عَدُوِّه.

وَأَمّا شَبَهُهُ مِنْ عيسي - عَلَيْهِ السَّلام -: فَاخْتِلافُ مَنِ اخْتَلَفَ فيهِ حَتّي قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ: ما وُلِدَ، وقالَتْ طائِفَةٌ: ماتَ، وقالَتْ طائِفَةٌ: قُتِلَ وصُلِبَ.

وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ جَدِّهِ الْمُصْطَفي (صلى الله عليه وآله وسلم): فَخُرُوجُهُ بِالسَّيْفِ وقَتْلُهُ أَعْداءَ اللّهِ وأَعْداءَ رَسُولِهِ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلهِ - والجَبّارينَ والطَّواغيتَ، وأَنَّهُ يُنْصَرُ بِالسَّيْفِ والرُّعْبِ، وأَنَّهُ لا تُرَدُّ لَهُ رايَةٌ.

وَإِنَّ مِنْ عَلاماتِ خُرُوجِهِ، خُروجُ السُّفْيانيِّ مِنَ الشّامِ، وخُرُوجُ اليَمانيِّ (مِنَ الْيَمَنِ)، وصَيْحَةٌ فِي السَّماءِ في شَهْرِ رَمَضانَ، ومُنادٍ يُنادي مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ واسْمِ أَبِيهِ).(18)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
15-07-2022, 14:47
منقول است از محمّد بن مُسلمِ ثَقَفيِ طَحّان(19) که گفت:

بر أبوجعفر محمّد بنِ عليِّ باقر - عَلَيْهِمَا السّلام - وارد شدم ومي خواستم از او درباره قائِمِ آلِ محمّد - صَلَّي اللّهِ عَلَيْهِ وعَلَيْهِم - بپرسم که خود آغاز کرد وبه من فرمود:

اي محمّد بن مُسْلِم! در قائِمِ آلِ محمّد - صلّي اللّه عليه وآله - مانندگيي به پنج تن از پيامبران هست:

يونُس بن مَتي، ويوسُف بن يَعقوب، وموسي، وعيسي، ومحمّد - صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِم.

أمّا مانندگيِ او به يونُس بن مَتي، جوان بازگشتَنَش از غَيبت است پس از سالخوردگي.

وأمّا مانندگيِ او به يوسُف بن يعقوب - عَلَيْهِمَا السَّلام -، پنهان بودَنَش از خواصّ وعوامِّ همروزگار ونهان شدَنَش از برادران وپوشيدگيِ حالِ او بر پدرش است به رغمِ آن که مسافتِ ميانِ او وپدرش وخاندانش وپيروانش اندک بود (و به هم نزديک بودند).

وأمّا مانندگيِ او به موسي - عليه السّلام -، در دوامِ خوفِ وي ودرازنايِ غَيبتش ورنجِ شيعيانِ (/ پيروانِ) او از آزار وخوارداشتي است که پس از او مي بينند، تا آنکه خداوند - عَزَّ وجَلّ - ظهور ونُصرَتِ وي را إِذْن دِهَد واو را در برابرِ دشمنش ياري ونيرو بخشد.

وأمّا مانندگيِ او به عيسي - عليه السّلام -، در اختلافِ کساني است که درباره او اختلاف کردند، تا جائي که گروهي از ايشان گفتند: زاده نشد، وگروهي گفتند: بمُرد، وگروهي گفتند: کشته شد وبه دار آويخته گرديد.

وأمّا مانندگيِ او به نيايَش، مصطفي (صلى الله عليه وآله وسلم)، در خروج کردنش با شمشير وبه قتل آوردنِ دشمنانِ خدا ودشمنانِ پيامبرِ او - صلّي اللّه عليه وآله - وجبّاران وطاغوتهاست، ودر آنکه او با شمشير وهراس ياري رسانده شود وهيچ پرچميش بازگردانده نيايَد.(20)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
22-07-2022, 14:25
وهمانا از نشانه هايِ خروجِ او، خروجِ سُفياني از شام، وخروجِ يَماني (از يمن)، وبانگي در آسمان در ماهِ رمضان، ومُناديي است که از آسمان به نامِ او وپدرش ندا دردِهَد)..

پى‏نوشتها:‌

(1) کمال الدّين وتمام النّعمة / 317 (؛ پهلوان: 584:1؛ کمره اي - با لختي تفاوت در ضبطِ نصّ -: 434:1).

(2) (مُراد از اين که زمين مُرده است، وآن حضرت، زمين را زنده مي گردانَد، درخورِ تدبّر است.

برخي ظاهرًا چُنين برداشت کرده اند که مرگِ زمين، کنايه از کفر وبي دينيِ أهلِ زمين است. نگر: مهديِ موعود (عليه السّلام)، عليِ دواني، ص 356).

(3) (کنکر) لقبِ أبوخالد بوده است.

(4) در بعضِ نُسَخ: (تشتد الغيبة).

(5) (أبوخالِدِ کابُلي (کَنْکَر) از خواصِّ تربيت يافتگان وأصحابِ إمام عليّ بن الحسين - عليهما السّلام - است.

نگر: جهاد الإمام السّجّاد عليه السّلام، ط. دارالحديث، ص 128؛ نيز نگر: يادداشتِ سپسين).

(6) (درباره اين که (کَنْکَر) نامِ أبوخالد است يا لقبِ او و...، نگر: مجمع الرّجالِ، 78:5).

(7) ((أُولُوالأَمْر) مُصْطَلَحي قرآني است که به طورِ تَحْتَ اللَّفظي مي توان آن را به (صاحبانِ أَمْر) يا (دارندگانِ أَمْر) برگَردانيد.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-08-2022, 15:58
مَزيدِ آگاهي را، درباره اين مُصْطَلَح، نگر: قاموسِ قرآنِ قُرَشي 1: 113 - 110؛ و: متشابه القرآن ومختلفه، ابنِ شهرآشوب، تحقيق حسن المصطفوي، ص 47 و48؛ و: المصطلحات الإسلاميّة، العسکري، 179 - 175).

(8) ((باقِر)، در لغت، به معنايِ شکافنده وکاوَنده (ونيز: روشن کننده وآشکارسازنده) است. نگر: مجمع البحرين، إعداد محمود عادل، 228:1؛ و: نُزهَةالنَّظَر، البَدري، ص 76؛ و: غريب الحديث في بحارالأنوار، 138:1 و139.

و أمّا درباره شَمّه اي از مراتبِ علميِ آن حضرت، نگر: مناقب آل أبي طالب (عليهم السّلام)، ابنِ شهرآشوب، ط. انتشاراتِ علّامه، 4: 206 - 195).

(9) (يعني: پاک ومُنَزَّه ووالا وبرتر است).

(10) چنين است، وگويا، صحيح، (سناني) باشد.

(11) (در قرآنِ کريم (س 3 ي 49) به اين مطلب تصريح شده است.

خبردادن از آنچه مردم در خانه هاشان اندوخته مي دارند، در واقع، نمونه خبردادن از أمورِ نهاني است که پنهان کنندگان، هم نهان بودنش را مي دانند، وهم بخوديِ خود وبي واسطه مي توانند به صِدقِ آن پي ببرند. نيز نگر: کتاب الصّافي في تفسير القرآن، تحقيق الحُسَينيّ الأمينيّ، 48:2).

(12) در بعضِ نسخ: (الاکنت أجمع عليه الاحابيش برکابه فکنت ألقاه بهم).

مُراد از (أحابيش) قريشيان اند زيرا هَمْقَسَم به خداوند قَسَم ياد کردند وعهد بستند چَندان که شبي بيارَمَد وروزي روشن شود وحُبْشيّ بر پاي باشد، در برابرِ ديگران همدست ويکپارچه باشند.

حُبْشيّ - به ضمِّ حاء وسکونِ باء وتشديدِ ياءِ فُرودين - کوهي است بر شش ميليِ فُرودِ مکّه؛ واين جماعت به نامِ آن کوه، (أحابيشِ قُرَيش) خوانده شدند.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-08-2022, 15:58
ابنِ إسحاق گفته است: أحابيش، بني هَوْن بن خُزَيمه وبني حارث بن عبدمناة از کنانه وبني مُصْطَلِق از خُزاعه بوده اند؛ وچون اين قبيله ها به سببِ گِردآمدنشان (أحابيش) نام گرفتند، (تحبيش) در سخن به معنايِ گِردآوردن شد.

(نيز نگر: لسان العَرَب؛ و: غريب الحديث في بحارالأنوار).

در بعضِ نسخ، بجايِ (الجموع)، (الزنج) آمده است.

(13) ((کِنانه) يکي از قبايلِ بزرگ ومشهورِ عَرَبِ مُضَري که در أوايلِ إسلام، مرکزِ سکونت وديارِ ايشان در حدودِ مکّه بود، وأهمّيّتِ ايشان از نظر عالمانِ أنساب بيشتر ازآن روست که قريش بدين قبيله وابسته است. علمايِ أنساب 14 شاخه برايِ اين قبيله ذکر کرده اند که از معروف ترينِ آنها قُرَيش است.

نگر: دائرةالمعارفِ فارسي، ذيلِ (کِنانه)؛ ونيز: مجمع البحرينِ طُرَيْحي، إعداد محمود عادل، 77:4).

(14) (در متنِ عربيِ چهل حديث ودر طبعِ موردِ مراجعه مؤلّف از کمال الدّين، (يجزيک) است، ونه (يخزيک). ضبطِ ما (/(يخزيک)) مُستَنَد است به: پهلوان 590:1؛ و: کمره اي 438:1).

(15) در بعضِ نُسَخ، (ابن سبانه)، ودر بعضِ نُسَخ، (ابن نسابه) آمده است.

(16) شيخِ صدوق اين حديث را در تأييدِ سخنِ خويش ياد کرده است.

(17) کمال الدّين وتمام النّعمة / 329 - 319 (؛ ونگر: پهلوان، 1: 590 - 586؛ و: کمره اي، 1: 438 - 435).

(18) کمال الدّين وتمام النّعمة 328 - 327 (و: پهلوان، 597:1 و598؛ و: کمره اي، 443:1).

(19) (محمّد بن مُسلم بن رَباحِ ثَقَفيِ طَحّان را - که مردي فقيه وپرهيزگار واز أصحابِ إمامِ باقر وإمامِ صادق - عَلَيْهِمَا السَّلام - واز أصحابِ إجماع بشمار است -، از أَوثقِ مردمان قلمداد کرده اند.

نگر: الموسوعة الرّجاليّة الميسّرة، 211:2).

(20) (کنايه از آن که هيچ شکست داده نمي شود.

نظيرِ اين تعبيرِ کِنائي در نهج البلاغه يِ شريف (خطبه 102 / ترجَمه شهيدي، ص 94، وترجَمه علي أصغرِ فقيهي، ص 194) هست).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
12-08-2022, 14:21
مَهدی (عج) نزد أهلِ سنّت و جماعت
(44)
روایتگرانِ أهلِ سنّت و جماعت، أحادیثِ مَهدی (عج) را روایت کرده و مُصَنِّفانشان این أحادیث را در جوامعِ حدیثشان ضبط کرده اند؛ کسانی چون أَحمَد(45) و أبوداود و ابنِ ماجَه و تِرمِذی و بُخاری و مُسلم و نَسائی و بَیْهَقی و ماوَردی و طَبَرانی و سَمْعانی و رویانی و عَبْدَری و حافظ عبدالعزیزِ عُکبَری _ در تفسیرش _ و ابنِ قُتَیْبَه _ در غریب الحدیث _ و ابن سری و ابن عَساکِر و دارَقُطْنی _ در مسند سیّده نساء العالمین فاطمه الزّهراء <علیها السّلام> _ و کسائی _ در المبتدا _ و بَغَوی و ابنِ أَثیر و
ص: 71
ابن دیبعِ شیبانی و حاکم _ در مستدرک _ و ابنِ عبدالبّر _ در الاستیعاب _ و حافظ ابنِ مطیق و فرغانی و نمیری و مُناوی و ابنِ شیرویه دیْلمی و سِبْطِ بن جَوْزی و شارحِ مُعتَزِلی(46) و ابنِ صَبّاغِ مالِکی و حَموی و ابنِ مغازلیِ شافعی و موفّق بن أحمدِ خوارزمی و مُحِبّ الدّین طَبَری و شِبْلَنْجی و صَبّان و شیخ منصور علی ناصف و ابنِ أبی شیبه و ابنِ أبی حاتم و حسن بن سفیان و ابنِ منده و حمادِ رَواجِنی و أبوالحسن سحری و حربی و أبوبکر مقری و خطیب و أبوعَمْرو دانی و ابنِ خَلِّکان و قُرطُبی و ابنِ کثیر و نعیم بن حمّاد و ابنِ أَعْثَمِ کوفی و أبوالحسن آبُری و ابنِ حَجَرِ عَسقَلانی و مُحیی الدّین ابنِ عَرَبی و ابنِ طَلْحه شافعی و سَمْهودی و شَعْرانی و ابن العَرَبیِ مالِکی و أبویَعلی و ابنِ حَجَرِ هَیْتَمی(47) و ابنِ حیان و أبوالشّیخ و ثَعْلَبی و ابن الأزرق و ابنِ مَنظورِ أنصاری و عبدالکری یمانی و صَدرالدّین قونَوی و زَیْنی دَحْلان و برزنجی و مُرتَضی زَبیدی و ملاّعلیِ مُتَّقی و خواجه پارسا و إسماعیل حقّی و آلوسی و قُندوزیِ بَلخی و گنجیِ شافعی و جُز ایشان.(48)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
12-08-2022, 14:22
شماری از ایشان رساله ها و کتابهائی در این باب نوشته اند که از آن جمله اند:
حافظ أبونُعَیْمِ اصفهانی، صاحبِ کتاب نَعْت المَهدیّ و مَناقب المَهدیّ، و گنجیِ شافعی، صاحبِ البیان فی أخبارِ صاحب الزّمان، و ملاّعلی متّقی، صاحبِ تلخیص البیان فی أخبار مهدیّ آخرالزّمان، و عبّاد بن یعقوبِ رَواجِنی، صاحبِ کتابِ أخبار المهدی، و سُیوطی، صاحبِ العَرْفُ الوَرْدیّ فی أَخبارِ المَهْدیّ و علامات المهدیّ، و ابنِ حَجَر، صاحبِ القول المختصر فی علاماتِ المَهْدیّ المُنْتَظَر، و شیخ جمال الدّین یوسف بن یحیی دمشقی، صاحبِ عِقْدالدُّرَر فی أخبار الإمام المُنْتَظَر، و ابنِ کمال پاشا، صاحبِ تلخیص البیان فی علامات مَهدیِّ آخرالزّمان، و ابنِ قَیِّمِ جَوْزیّه که او را المهدی است، و ملاّعلی قاریِ هندی که او را المَشرَب الوَرْدیّ فی أخبارِ المَهدیّ است، و شیخ مَرعی بن یوسُفِ کَرْمیِ مقدسی <حَنْبَلی> ، صاحبِ فَوائِدُ الفِکَر فی الإِمامِ المُنْتَظَر، و محمّد بن عبدالعزیز بن مانع _ از علمایِ نجد در سده چهاردهم _ ، صاحب تَحدیقُ النَّظَر فی أَخبارِ الإِمام المُنْتَظَر، و دیگران
ص: 72

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
19-08-2022, 14:12
و نوشتارهایِ دیگر.
در إدامه پاره ای از سخنانِ أعلامِ ایشان را می آوریم و خواننده را می سَزَد تا در این سخنان باریک بنگَرَد و بیندیشَد:
1 _ ابنِ أبی الحدیدِ مُعْتَزِلی در شرح نهج البلاغه گفته است:
«فرقه هایِ مسلمان، همه همداستانند که دُنیا و تکلیف جُز پس از ظهورِ او مَهدی علیه السّلام سپَری نمی گردد»(49).
2 _ از شیخ عبدالحق منقول است که در اللّمعات گفته:
«أحادیثی که به حدِّ تَواتُر رسیده اند هَمْسُخَن اند که مَهدی از أهلِ بیت و از أولادِ فاطِمَه است»(50).
3 _ صَبَّان در إسعاف الرّاغبین گفته است: «درباره خروجِ او و این که او از أهلِ بیتِ پیامبر (ص) است و این که او زمین را از عدل پُر می سازد، أخبارِ روایت شده از پیامبر (ص) به تَواتُر رسیده است»(51).
4 _ شِبْلَنْجی در نورالأبصار گفته است: «أخبار روایت شده از پیامبر(ص)، در این باره که او از أهلِ بیتِ آن حضرت است و زمین را از عدل پُر می سازد، به تَواتُر رسیده است»(52).
5 _ ابنِ حَجَر در صواعق گفته است: «أبوالحسین ابری گفته: «درباره خروجِ او و این که از أهلِ بیتِ پیامبر (ص) است و این که هفت سال فرمانروائی می کند و این که زمین را از عدل پُر می سازد و این که با عیسی خروج می کُنَد و عیسی او را در باب لد در خاکِ فلسطین بر کشتنِ دَجّال یاری می رسانَد و این که إمامتِ این أُمَّت می کند و عیسی پشتِ سرِ او نماز می گُزارد، أخبار به سببِ کثرتِ کسانی که آنها را از مصطفی(ص) روایت کردند به تَواتُر رسیده و مُستَفیض گشته است».(53)
6 _ سیّدأَحمَد فرزندِ سیّدزَیْنی دَحْلان، مُفتیِ شافعیان، در الفتوحات الإسلامیّه گفته است:
ص: 73
«أحادیثی که در آنها از ظهورِ مَهدی سخن در میان است، بسیارند و مُتَواتِر؛ در آنها هم حدیثِ صحیح هست و هم حَسَن و هم ضعیف، و ضعیف بیشتر است، ولی به سببِ کَثرَتِ این أحادیث و کَثرَتِ مُخرجانشان یکدیگر را تقویت می کُنَند چُنان که از آنها قطع حاصل می شود؛ أمّا آنچه موردِ قطع و یقین است، این است که او بی گُمان ظهور می کُنَد و از فرزندانِ فاطِمَه است و زمین را از عدل پُر می سازد. علاّمه سیّدمحمّد بن رسولِ بَرزَنْجی در آخرِ الإشاعه بدین نکته توجّه داده است. و أمّا تعیینِ ظهورِ وی در سالِ مشخّص صحیح نیست، زیرا غیبی است که جُز خداوند کسی از آن آگاه نیست و از شارع نصّی در تعیینِ آن نرسیده است.»(54)
7 _ سُوَیدی در سَبائک الذَّهَب گفته است: «آنچه علماء بر آن اتّفاق دارند، آن است که مَهدی همان کسی است که در آخِرِ زمان قیام می کُنَد و زمین را از عدل پُر می کُنَد؛ و أحادیث درباره او و ظهورش بسیارست»(55).
8 _ گنجیِ شافعی در البیان فی أخبارِ صاحبِ الزّمان گفته است:
«درباره مَهدی علیه السّلام ، أخبار، به سببِ کَثرَتِ کسانی که آنها را از مصطفی(ص) روایت کرده اند، مُتَواتِر و مُستَفیض گردیده است»(56).
9 _ ملاّعلی متّقی در البُرهان فی علاماتِ مهدیِّ آخِرِالزّمان، فَتاوایِ چهارتن از علمایِ مذاهبِ چهارگانه را درباره مَهدی علیه السّلام یاد کرده است. این چهارتن عبارت اند از: شیخ ابنِ حَجَرِ شافعی، مؤلّف القول المُخْتَصَر فی عَلاماتِ المَهْدِیِّ المُنْتَظَر، و أبوالسُّرور أحمد بن ضیاء حَنَفی، و محمّد بن محمّدِ مالِکی، و یحیی بن محمّدِ حَنبَلی. فَتاوایِ این چهارتن متضمّنِ صحّتِ قائل شدن به ظهورِ مَهدی <علیه الصّلاه و السّلام> است و این که درباره او و ویژگیهایش و ویژگیهایِ خُروجش و فتنه هائی که پیش از آن ظاهر می گردد _ مانندِ خُروجِ سُفیانی و خسف و جُز آن _ أخبارِ صحیح وارد شده است. همچُنین ابنِ حَجَر به تَواتُرِ این أحادیث تصریح کرده و نیز تصریح
ص: 74
نموده است که آن حضرت از أهلِ بیت است و فرمانروایِ خاور و باخترِ زمین می گردد و آن را از عدل پُر می سازد، و عیسی پشتِ سرِ مَهدی <علیهما السّلام< نماز می گُزارَد، و مَهدی سُفیانی را گلو می بُرَد، و سپاهی که سُفیانی به سویِ مَهدی می فرستد در بیداء، میانِ مکّه و مدینه، در زمین فروبُرده می شود.(57)
10 _ مَسعود بن عمرِ تَفتازانی در مقاصد الطّالبین گوید: «درباره ظهورِ إمامی از فرزندانِ فاطِمَه زهراء _ رَضِیَ اللّهُ عَنْها _ که زمین را، همانگونه که از جَور و ستم پُر شده است، از قِسط و عدل پُر می کند، أحادیثِ صحیح رسیده است»(58).
11 _ شیخ محمّد <بن محمّدِ> جَزَریِ دمشقیِ شافعی در أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب(59) گوید:
«از علیّ بن أبی طالِب _ رَضِیَ اللّهُ عَنْه _ منقول است که فرمود: قالَ رسولُ اللّه _ صَلَّی اللّهُ عَلَیه [و آلِه ] و سَلَّم _ : المَهدیّ مِنّا أَهْلَ البَیْتِ یصلحه اللّهُ فی لَیْلَهٍ(60) (یعنی: مَهدی از ما أهلِ بَیْت است، خداوند یکشبه او را مهیّا دارد).
... أحادیثِ مَهدی و این که در آخِرالزّمان می آید و این که از أهلِ بیت و از زاد و رودِ فاطِمَه _ رضوانُ اللّهِ علیها _ است و این که نامِ او نامِ پیامبر _ صَلَّی اللّهُ عَلَیه و <آلِه و> سَلَّم _ می باشد و نامِ پدرش نامِ پدرِ پیامبر _ صلّی اللّه علیه و <آلِه و< سلّم _(61)، نزدِ ما صحیح است؛ و صحیح تر [و دقیق تر [آن است که او از زاد و رودِ حُسَین بن علی است؛ چه، أمیرِمؤمنان علی بدین نکته تصریح فرموده؛ در آن سخن که... علی علیه السّلام به فرزندش حُسَیْن نگریست و فرمود که: إِنَّ ابْنی هذا سَیِّدٌ کَما سَمّاه النَّبِیُّ صَلَّی اللّهُ علیه [و آلِه [و سَلّم و سَیَخْرُجُ مِن صُلْبِهِ رَجُلٌ یُسَمَّی بِاسْمِ نَبِیِّکُمْ یُشْبِهُهُ فی الخُلُقِ و لایُشْبِهُهُ فی الخَلْقِ (یعنی: این پسرم، چُنان که پیامبر _ صلّی اللّه علیه [و آله] و سلّم _ او را نامید، سَیِّدی (62) است و زودا که از صُلْبِ او مردی بیرون آید که به نامِ پیامبرتان خوانده می شود، در خُلق به او می مانَد و در خَلق به او
ص: 75
نمی مانَد(63))؛ آنگاه حکایتِ این را که زمین را پُر از عدل می سازد بازگفت.
أبوداود این حدیث را بدینسان در سُنَنِ خویش روایت کرده و درباره آن خاموش نشسته.»(64)
12 _ عبدالرَّحْمن ابنِ خَلْدون در مُقَدَّمهیِ بلندآوازه اش می گوید: «بدان که در گُذَرِ روزگاران میانِ همه مسلمانان مشهور بوده است که بی گُمان در آخِرالزّمان مردی از أهلِ بیت ظهور می کند که دین را نیرو می دهد و عدل را آشکار می سازد و مسلمانان از او پیروی می کُنَند و بر ممالکِ إسلامی چیره می گردد و مَهدی نامیده می شود و خروجِ دَجّال و دیگر نشانه هائی که در حدیثِ صحیح ثبت شده در پیِ اوست...»(65).
تا بدین جا فصلِ نخست را که درباره گفتارها بود به فرجام می آوریم و به یاریِ آفریدگار به فصلِ دوم می آغازیم.
ص: 76
پینوشتها
(1) فِرَق الشّیعه / 96.
(2) فِرَق الشّیعه / 108.
(3) المَقالات و الفِرَق / 102.
(4) المَقالات و الفِرَق / 103.
(5) <«حافظ» لقبی ستایش آمیزست از برایِ مُحَدِّثی که أحادیثِ بسیار از بر دارد. به قولی، «حافظ» بر کسی إطلاق می شود که از صدهزار حَدیث (به متن و سَنَد) آگاه باشد.
نگر: معجم مصطلحات الرّجال و الدّرایه ص 51 و 52؛ و: الکُنی و الألقاب 2 / 165 و 166.>
(6) <«خَلَف» _ که ترجَمه فارسیِ آن (یعنی: جانشین) را آوردیم _ ، و نیز «خَلَفِ صالح»، از ألقابِ إمامِ زمان _ أرواحنا فداه _ است. مُحَدِّثِ نوری _ قُدِّسَ سِرُّه _ می نویسد: «محتمل است که چون حضرتِ عسکری علیه السّلام فرزندی نداشت و مردم می گفتند که دیگر جانشین ندارد و به همین اعتقاد، جماعتی باقی ماندند، پس از تولّدِ آن حضرت، شیعیان به یکدیگر بشارت می دادند که «جانشین» ظاهر شد و به جهتِ إشاره به این مطلب، ایشان، بلکه أئمّه علیهم السّلام ، او را به این لقب خواندند.» (نجم الثّاقب، چ مسجد جمکران، ص72).
(7) تاریخ الأئمّه علیهم السّلام / 15.
<درباره سالِ ولادتِ حضرتِ مَهدی علیه السّلام و این که قولِ معتبر همانِ 255 ه . ق. است که شیخِ کُلینی و مُفید و... یاد کرده اند، نگر: حیاتِ فکری و سیاسیِ إمامانِ شیعه علیهم السّلام، جعفریان، ص 565 و 566.>.
(8) تاریخ الأئمّه علیهم السّلام / 22.
ص: 77
(9) تاریخ الأئمّه علیهم السّلام / 26.
<درباره این نامهایِ مذکور از برایِ مامِ إمام _ علیهما السّلام _ ، نیز نگر: مَهدیِ موعود [علیه السّلام] ، علیِ دوانی، ص 208؛ و: حیاتِ فکری و سیاسیِ إمامانِ شیعه علیهم السّلام، جعفریان، ص 567>.
(10) تاریخ الأئمّه علیهم السّلام / 29.
(11) تاریخ الأئمّه علیهم السّلام / 30.
(12) تاریخ الأئمّه علیهم السّلام / 32.
<معرّفیِ مدفنِ هریک از إمامانِ _ علیهم الصّلاه و السّلام _ ، یکی از شؤونِ نگارشِ تاریخِ ایشان بوده است و از این رو کاتبِ بغدادی خود را مقیّد دیده تا از مدفنِ آینده إمامِ زمان علیه السّلام نیز سخن بدارَد.>.
(13) <در متنِ عربیِ چهل حدیث و مأخذِ آن، «بطی الباب» است، ولی معنایِ درستی برای «بطی» به دست نیاوردیم. در طبعِ محقَّقِ استاد علاّمه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِ جلالی _ دامَ عُلاه _ ، بجایِ «بطی»، «بطن» آمده که ترجَمه ما نیز متّکی بر همین ضبط است.>
(14) تاریخ الأئمهعلیهم السّلام / 34.
(15) الکافی 1 / 514.
(16) <از برای شناختِ بیشترِ این کتابِ مهّم، نگر: فصلنامه انتظار، سالِ 1، ش 1، صص 191 _ 205؛ و: ش 2، صص 246 _ 259؛ و: ش 3، صص 177 _ 202؛ و: سالِ دوم، ش 5، صص 373 _ 391.>.
(17) الاعتقادات / 98.
(18) <این تألیفِ سترگ _ که علی الظّاهر با عنایت و توجّهِ خاصِّ حضرتِ حجّت (عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فَرَجَهُ الشّریف) هم صورت پذیرفته است _ ، از أصلی ترین مَصادر و منابعِ بحثِ غَیبت و مهدویّت به شمار می روَد و در درازنایِ تاریخ همواره محلِّ رجوع و استفاده عالمانِ شیعه _ بویژه کسانی که در این حوزه قلم زده اند _ بوده است نگر: فصلنامه انتظار، سالِ 1، شماره 1، ص 78؛ و: کتابشناسیِ نسخه هایِ خطّیِ آثارِ شیخِ صدوق (ره) در ایران، صص 206 _ 228.
این أَثَر تا کنون چندبار نیز به فارسی ترجَمه شده است. نگر: فصلنامه علوم حدیث، ش 25، ص 147.
شایانِ ذکر است که شماریِ از محدِّثانِ قدیم نامِ این کتاب را إکمال الدّین و إتمام النّعمه گفته اند ولی اُستاد علی أکبرِ غفّاری، طابع و محقّقِ کتاب، نامِ کمال الدّین و تمام النّعمه را درست دانسته
ص: 78
و ضبط کرده اند. سیّدناالأستاذ و شیخنا فی الإجازه، آیه اللّه علاّمه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِ جلالی _ أَدامَ اللّهُ إجلالَه _ ، همان کمال الدّین و تمام النّعمه را درست و أصیل می دانند (نمونه را، نگر: تدوین السّنّه الشّریفه، ط: 2، ص 667).>.
(19) الإرشاد / 316 تا به پایانِ کتاب.
(20) <از برایِ آشنائی با نگرشها و نگارشهایِ شیخِ مفید _ قُدِّسَ سِرُّه الشَّریف _ درباره غَیبت، نگر: نظرات فی تراثِ الشّیخِ المفید، السّیّدمحمّدرضا الحُسَینیّ الجلالی، صص 132 _ 167.
چُنان که در همین مأخذ (یعنی: نظرات فی تراثِ الشّیخِ المفید، ص 132) آمده، الفصول العشره فی الغیبه جامع ترین نگارشِ شیخ _ أَعلَی اللّهُ مَقامَه _ در موضوعِ غَیبت است.
خوشبختانه مجموعه آثارِ شیخِ مفید که به طرزی بیش و کم قابلِ قبول، به مناسبتِ کنگره بزرگداشتِ او در قم، انتشار یافت، دسترسی به رساله هایِ موجودِ وی را در هر باب _ از جمله غَیبت و مهدویّت _ آسان ساخته است.>.
(21) به حدیثِ چهلم <در همین چهل حدیث> مراجعه فرمائید.
(22) یادشده در: الذّریعه، 22 / 122.
<متنِ مصحَّح و محقَّقِ این رساله، ضمنِ شماره 27 از مجلّه تُراثُنا از سویِ مؤسّسه آل البیت _ علیهم السّلام _ لإحیاء التّراث نشر شده است.
همچنین ترجَمه آن به نامِ إمامت و غیبت از دیدگاهِ علمِ کلام، از سویِ «انتشاراتِ مسجدِ مقدّسِ جمکران» در قم (چ 2: 1378 ه . ش.) منتشر گردیده است.
درباره أهمّیّتِ المُقنع به مقدّمه همین ترجَمه (صص 15 _ 18) می توان رجوع کرد.>.
(23) یادشده در: الذّریعه، 13 / 8 .
<این متن در چهار مجلّد به اهتمامِ سیّد عبدالزّهراء الحُسَینیّ الخطیب (1338 _ 1415 ه . ق.) تحقیق و طبع و نشر شده است (بیروت: 1407 ه . ق.؛ طهران: 1410 ه . ق.)>.
(24) یادشده در: الذّریعه 16 / 82؛ چاپ شده در: رسائل الشّریف المُرتضی، 2 / 291 _ 298.
(25) رسائل الشّریف المُرتضی، 2 / 293.
(26) تقریب المعارف / 171 _ 215.
(27) الرسائل العشر / 98.
<در فه_مِ مُ__رادِ شی_خِ ط_وسی _ قُدِّسَ سِرُّه _ ، باید به مُصْطَلَحِ کلامیِ «لُطْف» توجّه داشت.
شیعه إمامیّه از راهِ لُطْف نصبِ إمام را لازم می دانند و می گویند از همان رویْ که خداوند حتمًا برایِ هدایتِ بندگانِ خود پیامبر مبعوث می گردانَد، پس از وفاتِ پیامبر نیز باید إمام و جانشینِ شایسته ای در میانِ أُمَّت منصوب شده باشد تا بر تفسیر و إجرایِ صحیحِ أحکامِ
ص: 79
دینی نظارت کُنَد. این لُطْفی است که خداوند در حقِّ بندگان روا می دارد و عقل در حتمیّت و لزومِ این لُطْف از جانبِ خداوند تردید نمی کُنَد و آن را إثبات می نماید.
این تنها إشارتی بود و تفصیلِ مطالبِ مربوط به «لطف» را باید در کتابهایِ کلامی و عقائدِ استدلالی باز جُست.>.
(28) تاج الموالید / 60 تا به پایانِ کتاب.
(29) تاریخ موالید الأئمّه علیهم السّلام و وفیاتهم / 200 _ 202.
(30) الطّرائف / 175.
(31) المُستَجاد / 231 تا به پایانِ کتاب.
(32) وصول الأخیار إلی أصول الأخبار / 44.
<درباره «مریمِ عَلَوی دُختِ زید»، همچُنین نگر: مَهدیِ موعود [علیه السّلام]، ترجَمه علیِ دوانی، ص 226.>.
(33) وصول الأخیار إلی أصول الأخبار / 44.
(34) <ظاهرًا در تاریخِ وفاتِ شیخ بهاءالدّین _ رَوَّحَ اللّهُ روحَه _ ، 1030 ه . ق. معتبر باشد.>
(35) توضیح المقاصد / 579.
(36) علم الیقین 2 / 771 _ 820.
<بجاست یاد کنیم که مرحومِ فیض یک دیوانِ خاص (در حدودِ یکهزار و پانصد بیت) در إظهارِ اشتیاق به حضرتِ حُجَّت علیه السّلام سُروده که غالبِ آن استقبال یا تضمینِ غزلهائی از حافظ است. این دیوان را خودِ او شوق المهدی [علیه السّلام] نام نهاده. نیز نگر: فهرست هایِ خود نوشتِ فیضِ کاشانی...، به اهتمامِ ناجیِ نصرآبادی.
دیوانِ مذکور به اهتمامِ آقایِ علیِ دوانی طبع و نشر گردیده.>.
(37) <این بخش از بِحار، چندبار تاکنون به فارسی ترجَمه شده است. شاید مشهورترین و متداول ترین ترجَمه آن، همان باشد که به قلم آقای علیِ دوانی نگارش یافته و به نامِ مَهدیِ موعود [علیه السّلام] بارها چاپ و تجدیدِ چاپ گردیده است.>.
(38) <این کتاب یکبار به اهتمامِ حاج سیّدأبوالفضل مدرّسِ خاتون آبادی در چاپخانه محمّدیِ اصفهان _ به شیوه چاپِ سُربی _ به طبع رسیده است و بارِ دیگر به سالِ 1361 ه . ش. در تهران به اهتمامِ سیّدداودِ میرصابری _ که مبنا و أساسِ آن همان چاپِ سُربیِ اصفهان بوده.>
(39) <مَعَ الاْءَسَف هنوز جایِ یک چاپِ محقّقانه جاندار از این أَثَر خالی است و بمانند بعضِ دیگر نگارشهایِ فارسیِ مُحَدِّثِ نوری _ به رغمِ فراوانیِ خواهندگان و خوانندگان و چاپهایِ
ص: 80
متفاوت _ هنوز حقِّ آن أَدا نشده.>.
(40) <خوشبختانه این کتاب به فارسی هم ترجَمه شده و موردِ استفاده إیمانیان است.>
(41) أعیان الشّیعه 2/44 _ 84 (طبعِ جدید).
(42) أصل الشیعه و أصولها /136 (طبعِ قاهره).
(43) عقائد الإمامیّه / 77.
(44) عمده آن را از مُنْتَخَب الأَثَرِ علاّمه صافی و مقدّمه علاّمه خِرسان بر البیان فی أخبارِ صاحبِ الزّمان <علیه السّلام> برگرفته ام.
(45) <مراد أحمد بن حَنْبَلِ شیبانی (درگذشته به 241 ه . ق.) است.>
(46) <مُراد ابنِ أبی الحدیدِ مدائنی (درگذشته به 655 ه . ق.) شارحِ نهج البلاغهیِ شریف است>.
(47) <در متنِ عربیِ چهل حدیث و متنِ مطبوعِ الکُنی و الألقاب، «هیثمی» آمده. به هر رویْ، مراد ابنِ حَجَرِ هَیْتَمی (شهاب الدّین أحمد بن محمّد / 909 _ 974)، مفتیِ حجاز، است که الصَّواعق المُحْرِقه را نوشته و هرچند اِستیزه گر و معاندِ شیعه بوده است، به کثیری از فضائلِ أهلِ بیت _ علیهم السّلام _ خَستو شده.>.
(48) برایِ آگاهی از شماری افزون تر مراجعه بفرمائید به: مَن هُوَ المَهدی <علیه السّلام>؟ (صص 62 _ 68).
(49) شرح ابن أبی الحدید 2/535 ط. مصر.
(50) حاشیه صحیح ترمذی 2/46 ط. دهلی.
(51) بابِ 2 ص 140ط. مصر 1312.
(52) ص 155 ط. مصر 1312.
(53) الصّواعق المحرقه / 99 ط. مطبعه میمنیّه یِ مصر.
(54) الفتوحات الإسلامیّه 2/211 ط. مصر 1323.
(55) سَبائک الذَّهَب / 78.
(56) البیان فی أخبار صاحب الزّمان <علیه السّلام> / 124.
(57) رجوع کنید به: ال_بُرهان فی علامات مَهدیِّ آخِرِالزّمان، باب 13.
(58) مَقاصِد الطّالبین (هامشِ شرح المقاصد، 2/307).
(59) <در حقیقت شیخ محمّد بن محمّد بن محمّد جَزَریِ دمشقیِ شافعی _ زاده 751 و درگذشته 833 ه . ق. _ ، این مطلب را در أسنی المطالب گفته و استاد شیخ محمّد باقرِ محمودی که أسنی المطالب را تلخیص و تهذیب کرده و متنِ مختارِ خود را أسمی المناقب فی
ص: 81
تهذیب أسنی المطالب نامیده است، این سخنِ شیخ محمّد بن محمّد جَزَری را نیز نقل کرده.>.
(60) <نگر: حلیه الأبرار، 5/446 و 448.>.
(61) <استاد محمودی در تعلیقه بر أسنی المطالب إظهار کرده اند گویا این را که نامِ پدرِ إمام مَهدی علیه السّلام نامِ پدرِ پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ است، حُفّاظِ خاندانِ أُمَیّه و بنی عبّاس جعل و إلحاق کرده باشند.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
19-08-2022, 14:12
می نویسم:
جُز جَعْل و برافزودگی، در نگارشهایِ سُنّی و شیعی، وجوه و احتمالاتِ دیگری هم درباره عبارتِ «اسم أبیه اسم أبی» که در حدیث نقل شده است، طرح گردیده. از جمله این که:
الف) عبارت، «اسم أبیه اسم ابنی» بوده باشد و راوی دچار اشتباه گردیده و «ابنی» را به «ابی» تصحیف کرده باشد. خاصّه آنکه می دانیم در أخبارِ فریقین، چه از سویِ خودِ پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ و چه از سویِ دیگران، إمام حَسَن و إمام حُسَین _ علیهما السّلام _. بارها «ابنِ» پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ خوانده شده اند؛ پس ای بسا آن حضرت فرموده باشند: «اسم أبیه اسم ابنی» و مرادشان این باشد که پدرِ او همنامِ پسرم، حَسَن بن علی، است؛ که کاملاً صحیح و وجیه است.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
26-08-2022, 13:55
ب) کُنیه إمام حَسَنِ عسکری علیه السّلام «أبومحمّد» است و کنیه، حضرتِ عبداللّه بن عبدالمطّلب، پدرِ پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ ، نیز، چُنین است؛ پس کنیه ها همسان اند و می دانیم که کنیه داخل در اسم است.
ج) از یکسو، در زبانِ عربی، جایز و متداول است که جَدِّ أَعلی را «أَب» (/ پدر) بخوانند. از همین رهگذرست که در قرآنِ کریم (سوره حج، ی 78) آمده: «ملّه أبیکم إبراهیم» و همچُنین (سوره یوسف، ی 38): «اتّبعتُ ملّه ابائی إبراهیم و إسحاق». در حدیثِ إسراء هم _ بنا بر تفسیرِ قمّی _ جبرئیل علیه السّلام می گوید: هذا أبوک إبراهیم علیه السّلام.
از سویِ دیگر واژه «اسم» بر کنیه و صفت هم إطلاق می شود؛ چُنان که در حدیثنامه هایِ بخاری و مُسلِم _ و به نقل از آنها در بِحار _ آمده: «انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سمّی علیًّا علیه السّلام أباتراب و لم یکن اسم أحبّ إلیه منه» و در اینجا لفظِ «اسم» بر کنیه إطلاق گردیده است.
پس چون حضرتِ قائِم علیه السّلام از نسلِ إمام حُسَین علیه السّلام اند و کنیه إمام حُسَین علیه السّلام نیز «أبوعبداللّه» است، ای بسا که پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ به طریقی جامع و موجَز و با به کارگیریِ آن دو خصیصه زبانی و اصطلاحیِ عرب که بر کنیه
ص: 82
إطلاقِ «اسم» می توان کرد _ و جدِّ أعلی را «پدر» می توان خوانْد _ به این نکته إشارت فرموده اند که حضرتِ قائِم علیه السّلام از نسلِ إمام حُسَین علیه السّلام اند.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
26-08-2022, 13:56
د) از طریقِ عامّه روایت شده که کنیه حضرتِ قائِم علیه السّلام «أبوعبداللّه» است. بنابراین، به حَسَبِ کُنیه، نامِ فرزندِ آن حضرت، «عبداللّه» می شود؛ که همانا نامِ پدرِ پیامبر _ صلّی اللّه علیه و آله _ است.
پس ای بسا، عبارت، «اسم ابنه اسم أبی» بوده، و «ابنه» به «أبیه» تصحیف شده باشد.
و....
(تفصیل را، نگر: کتاب الغیبه یِ شیخِ طوسی (ره)، ط. مؤسّسه المعارف الإسلامیّه، ص 181 و 182؛ و: ط. مکتبه نینوی الحدیثه، ص 112 و 113؛ و کشف الغُمَّه، تحقیق السّیّد هاشم الرّسولی، ط. مکتبه بنی هاشمی، 2/442 و 443 و 476 و 477؛ و: الدُّرّ المَنثور، علیّ بن محمّد بن الحسن بن زین الدّین العاملی، تحقیق السّیّد أحمد الحُسَینیّ [الإشکوریّ]، 1/52 و 53؛ و: موسوعه المصطفی و العتره (علیه و علیهم السّلام)، الشّاکری، 16/382 _ 385).
همچُنین از برایِ تتمیمِ آگاهی ها و ملاحظه پاره ای از أنظار، نگر: در انتظارِ ققنوس، صص 110 _ 115؛ و: مَهدیِ موعود [علیه السّلام]، ترجَمه علیِ دوانی، ص 303 و 304 و 328 و 329؛ و: نجم الثّاقب، ط. مسجدِ جمکران، صص 208 _ 214.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
02-09-2022, 14:16
درباره احتمالِ جَعل و بَرافزودگی _ که نیرومند هم هست _ ، خصوصًا باید توجّه داشت که گفته اند:
«جمله «اسم پدرش اسم پدر من است»، فقط در حدیث «زائده بن ابی الرّقاد باهلی» است که بزرگان أهلِ تسنّن نوشته اند وی عادت داشته چیزی بر أحادیث می افزوده.» (مَهدیِ موعود [علیه السّلام]، ترجَمه علیِ دوانی، ص 303؛ نیز نگر: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گُفتمانِ أوّل و دوم، ص 144).
اگر فرضِ افزودگی یا تصحیف را بپذیریم، این احتمال هم محلِّ تأمّل قرار می گیرد که برخی گفته اند دستکاریِ مذکور در راستایِ هواخواهی از «نفسِ زکیّه» (محمّد بن عبداللّه بن حسن) صورت گرفته که برخی او را «مَهدی» می خواندند و مدّعیِ مَهدویّتش بودند. نگر: گُفتمانِ مَهدویّت: سخنرانیهایِ گفتمانِ أوّل و دوم، ص 107؛ ضمنًا سنج: حیاتِ فکری و سیاسیِ إمامانِ شیعه، ص 576.>.
(62) <ای بسا إشارتِ أمیرِمؤمنان علیه السّلام بدین باشد که پیغمبر _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ ، إمام حَسَن و إمام حُسَین _ علیهما السّلام _ را «سَیِّدا شَباب أهل الجَنَّه» (یعنی: دو سرورِ جوانانِ أهلِ بهشت) خوانده اند.
ص: 83

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
23-09-2022, 14:52
این ویژگی را شیعه و سنّی درباره حَسنَیْن _ علیهما السّلام _ نقل کرده اند (از برای پاره ای نقلهایِ سُنّی، نگر: فضائل الخمسه من الصّحاح السّتّه، الفیروزابادی، ط. أعلمی، 3/259 _ 264) و به قولِ ابنِ شهرآشوب _ رضی اللّه عنه _ موردِ اتّفاقِ أهلِ قبله است (تفصیل را، نگر: مناقب آل أبی طالب [علیهم السّلام]، ط. دارالأضواء، 3/445).>.
(63) <این حدیث با تفاوتِ لفظیِ بسیار جزئی، آمده است در: ینابیع المودّه، ط. أُسوه، 3/259. طابعِ ینابیع هم آن را در مشکاه المصابیح (3/1503 حدیثِ 5462) و سُنَن أبی داود (3/311 حدیثِ 4290) نشانی داده است.
و أمّا، درباره این حدیث، نگر: مَهدیِّ مُنْتَظَر [علیه السّلام] در اندیشه إسلامی، صص 92 _ 99.
در إعرابگُذاریِ «خلقِ» نخست به ضمِّ خاء و لام و «خلقِ» دوم به فتحِ خاء پیروی کرده ایم از: سُنَنِ أبی داود، به اهتمامِ کمال یوسف الحوت، بیروت: دارالجنان، 1409 ه . ق. (2/511)؛ که در آنجا «الخلقِ» نخست، به ضمِّ خاء و لام، و «الخلقِ» دوم، بدونِ حرکتِ خاء و به سکونِ لام، طبع شده. و اللّهُ أَعلَمُ بِالصَّواب.>.
(64) أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب /163 _ 168.
(65) مقدّمه ابنِ خلدون /260.
<باید دانست ابنِ خلدون، در عینِ این خَستوئی، با پاره ای تردیدها و إنکارهایِ غیرِمتخصّصانه در بعضِ مأثورات _ احتمالاً: نادانسته _ زمینه انحرافِ برخی از پسینیانش را فراهم آورد. آوازه ای هم که از حیثِ برخی نگره هایِ تاریخی و اجتماعی یافت، باعث شد گروهی از خاورپِژوهانِ باختری و متأخّرانِ عامّه بر تردید و إنکارِ غیرِ فنّی وی در بابِ آن مأثورات اتّکا کنند.
از برایِ تفصیلِ این چگونگی و نقد و ردِّ آن پندارهایِ انحراف آفرینِ ابنِ خلدون، نگر: در انتظارِ ققنوس، صص 206 _ 212 و 219 _ 221؛ و: مجلّه تحقیقاتِ إسلامی سالِ 13، شماره 1 و 2، صص 55 _ 72 (: مقاله ابن خلدون و أحادیثِ «مهدی» [علیه السّلام]، به قلمِ غلامحسینِ تاجری نسب)؛ و: عصرِ ظهور، علیِ کورانی، ترجَمه عبّاسِ جلالی، صص 393 _ 395؛ و: موسوعه المصطفی والعتره (علیه و علیهم السّلام) 16/314 _ 325؛ و: مجلّه تُراثُنا، ش 32 و 33، صص 7 _ 76 (: مقاله نقد الحدیث: بین الاجتهاد و التّقلید، به قلمِ علاّمه سیّدمحمّدرضا حُسَینیِ جلالی)؛ و: إمامت و مَهدویّت، آیه اللّه صافیِ گلپایگانی، 2/423 _ 425.>.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
23-09-2022, 14:57
فصلِ دوم: أَحادیث
حدیثِ نخست: حدیثِ لوح
اشاره
این حدیث را، کُلیْنی در الکافی(1)، و شاگردش، نُعمانی، در الغیبه(2)، و صَدوق در کمال الدّین و تمام النّعمه(3) و عیون أخبار الرّضا علیه السّلام(4)، و مفید در الاِختصاص(5)، و شیخ تقی الدّین أبوالصّلاحِ حَلَبی در تقریب المعارف(6) _ با اختصار _ ، و شیخِ طوسی در الغَیبه(7) و أمالیاش(8)، و أمین الدّینِ طَبْرِسی در إِعلام الوَری(9)، و أبومنصورِ طَبْرِسی در الاِحتجاج _ به طورِ مُرسَل(10) _ ، و شیخ حَسَن بن أبی الحَسَنِ دیلمی در إرشادالقلوب(11)، و علاّمه مجلسی در مُجَلَّدِ نُهمِ بِحارالأنوار(12)، و سیّدمُحْسنِ أمین در أعیان الشّیعه(13) به نقل از الکافی، و صافی در مُنْتَخَبُ الأَثَر فی الإمام الثّانی عَشَر علیه السّلام(14)، آورده اند _ قَدَّسَ اللّهُ أَسرارَهُم.
در الکافی به طورِ مُسْنَد(15) از أبوبصیر(16) نقل شده است که وی از أبوعبداللّه <یعنی: إمامِ صادق> علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
«قالَ أَبی لِجابِرِ بْنِ عَبْدِاللّهِ الاْءَنْصاریِّ: إِنَّ لی إِلَیْکَ حاجَهً فَمَتی یَخِفُّ عَلَیْکَ
ص: 87
أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْها؟ فَقالَ لَهُ جابِرٌ: أَیَّ الاْءَوْقاتِ أَحْبَبْتَهُ.
فَخَلا بِهِ فی بَعْضِ الاْءَیّامِ، فَقَالَ لَهُ: یا جابِرُ! أَخْبِرْنی عَنِ اللَّوْحِ الَّذی رَأَیْتَهُ فی یَدِ أُمّی فاطِمَهَ _ عَلَیْها السَّلامُ _ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ (ص) وَمَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمّی أَنَّهُ فی ذلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوبٌ.
فَقالَ جابِرٌ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنّی دَخَلْتُ عَلَی أُمِّکَ فاطِمَهَ _ عَلَیهَا السَّلامُ _ فی حَیاهِ رَسُولِ اللّهِ (ص) فَهَنَّیْتُها بِوِلادَهِ الْحُسَیْنِ وَ رَأَیْتُ فی یَدَیْها لَوْحًا أَخْضَرَ، ظَنَنْتُ أَنَّه مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَیْتُ فیهِ کِتابًا أَبْیَضَ، شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ؛ فَقُلْتُ لَها: بِأَبی أَنْتِ وَ أُمّی! یا بِنْتَ رَسُولِ اللّه (ص)! ما هذَا اللَّوْح؟ فَقالَتْ: هذا لَوْحٌ أَهْداهُ اللّهُ إِلَی رَسُولِهِ (ص)، فیهِ اسْمُ أَبی وَ اسْمُ بَعْلی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ اسْمُ الاْءَوْصِیاءِ مِنْ وُلْدی، وَ أَعْطانیهِ أَبی لِیُبَشِّرَنی بِذلِکَ.
قالَ جابِرٌ: فَأَعْطَتْنیهِ أُمُّکَ فاطِمَهُ _ عَلَیْهَا السَّلامُ _ فَقَرأْتُهُ وَاسْتَنْسَخْتُه؛ فَقالَ لَهُ أَبی: فَهَلْ لَکَ _ یا جابِرُ! _ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَیَّ؟ قالَ: نَعَمْ.
فَمَشَی مَعَهُ أَبی إِلَی مَنْزِلِ جابِرٍ، فَأَخْرَجَ صَحیفَهً مِنْ رَقٍّ، فَقالَ: یا جابِرُ! انْظُرْ فی کِتابِکَ لاِءَقْرَأَ [أَنَا] عَلَیْکَ؛ فَنَظَرَ جابِرٌ فی نُسْخَتِهِ فَقَرَأَهُ أَبی فَما خالَفَ حَرْفٌ حَرْفًا، فَقالَ جابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِاللّهِ أَنّی هکَذا رَأَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوبًا:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
هذا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفیرِهِ وَ حِجابِهِ وَ دَ لیلِهِ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاْءَمینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعالَمینَ.
ص: 88
عَظِّمْ یا مُحَمَّدُ أَسْمآئی وَ اشْکُرْ نَعْمآئی وَ لا تَجْحَدْ آلائی، إِنّی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا قاصِمُ الجَبّارینِ وَ مُدِیلُ الْمَظْلُومینَ و دَیّانُ الدّینِ، إِنّی أَنَا اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلی أَوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلی، عَذَّبْتُهُ عَذابًا لاَ أُعَذِّبُ بِهِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ، فَإِیّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ تَوَکَّلْ.
إِنّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیًّا فَأُکْمِلَتْ أَیّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَصِیًّا، وَ إِنّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الاْءَنْبِیآءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَی الاْءَوْصِیآءِ وَ أَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَ سِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ، فَجَعَلْتُ حَسَنًا مَعْدِنَ عِلْمی بَعْدَ انْقِضآءِ مُدَّهِ أَبیهِ، وَ جَعَلْتُ حُسَیْنًا خازِنَ وَحْیِی وَ أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهادَهِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعادَهِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَهً، جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ التّامَّهَ مَعَهُ وَ حُجَّتِیَ البالِغَهَ عِنْدَهُ، بِعِتْرَتِهِ أُثیبُ وَ أُعاقِبُ، أَوَّلُهُمْ عَلیٌّ سَیِّدُالْعابِدینَ وَ زَیْنُ أَوْلیآئی الماضینَ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمودِ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ عِلْمِی وَ الْمَعْدِنُ لِحِکْمَتی؛ سَیَهْلِکُ الْمُرتابُونَ فی جَعْفَرٍ، الرّادُّ عَلَیْهِ کَالرّادِّ عَلَیَّ، حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لاَءُکْرِمَنَّ مَثْوَی جَعْفَرٍ، وَ لاَءَسُرَّنَهُ فی أَشْیاعِهِ وَ أَنْصارِهِ وَ أَوْلِیائِهِ؛ أُتِیحَتْ بَعْدَهُ مُوسَی فِتْنَهٌ عَمْیآءُ حِنْدِسٌ لاِءَنَّ خَیْطَ فَرْضِی لایَنْقَطِ_عُ وَ حُجَّتی لاَتَخْفَی وَ أَنَّ أَوْلیآئی یُسْقَوْنَ بِالکَأْسِ الاْءَوْفَی، مَنْ جَحَدَ واحِدًا مِنْهُمْ فَقَد جَحَدَ نِعْمَتی، وَ مَنْ غَیَّرَ آیَهً مِنْ کِتابی فَقَدِ افْتَرَی عَلَیَّ، وَیْلٌ لِلْمُفْتَرینَ الجاحِدینَ عِنْدَ انْقِضآءِ مُدَّهِ مُوسَی عَبْدِی وَ حَبیبی وَ خِیَرَتی فی عَلیٍّ وَلیِّی و ناصِری وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبآءَ النُّبُوَّهِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاِْضْطِلاعِ بِها؛ یَقْتُلُهُ عِفْریتٌ مُسْتَکْبِرٌ؛ یُدْفَنُ فِی الْمَدینَهِ الَّتی بَناهَا الْعَبْدُ الصّالِ_حُ إِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقی، حَقَّ القَوْلُ
ص: 89
مِنّی لاَءَسُرَّنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ، فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمی و مَوْضِعُ سِرّی وَ حُجَّتی عَلی خَلْقی، لاَیُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلاّ جَعَلْتُ الْجَنَّهَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فی سَبْعینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النّارَ، وَ أَخْتِمُ بِالسَّعادَهِ لاِبْنِهِ عَلیٍّ وَلیِّی وَ ناصِری وَ الشَّاهِدِ فی خَلْقی وَ أَمینی عَلی وَحْیی، أُخْرِجُ مِنْهُ الدّاعِیَ إِلی سَبِیلی وَ الخازِنَ لِعِلمِیَ الْحَسَنَ وَ أُکَمِّلَ ذلِکَ بِابْنِهِ «م ح م د» رَحْمَهً لِلْعالَمینَ، عَلَیْهِ کَمالُ مُوسَی وَ بَهآءُ عِیسَی وَ صَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیآئی فی زَمانِهِ و تُتَهادَی رُؤُوسُهُمْ کَما تُتَهادَی رُؤُوسُ التُّرکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفینَ، مَرْعُوبینَ وَجِلینَ، تُصْبَغُ الأَرْضُ بِدِمائِهِمْ وَ یَفْشُوا الْوَیْلُ وَ الرَّنَّهُ فی نِسائِهِمْ أُولآئِکَ أَوْلِیآئی حَقًّا، بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَهٍ عَمْیآءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلازِلَ وَ أَدْفَعُ الاْآصارَ وَ الاْءَغْلالَ، أُولآئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِن رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولآئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.»

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
30-09-2022, 12:57
(یعنی:
پدرم، جابر بن عبداللّهِ أنصاری را گفت: مرا با تو کاری هست؛ کِیْ برایت سهل تر است تا با تو تنها باشم و در آن باره از تو پرسش کنم؟ جابر گفت: هر وقتی که دلخواهِ شما باشد.
پس روزی با او تنها شد و به او فرمود: ای جابر! مرا از آن لوح که در دستِ مادرم، فاطِمَه _ علیها السّلام _ ، دخترِ رسولِ خدا (ص)، دیدی و از آنچه مادرم به تو خبر داد که در آن لوح نوشته شده بوده است، خَبَر دِه.
جابر گفت: خدا گواه است که در زمانِ حیاتِ رسولِ خدا (ص)، به نزدِ مادرت، فاطِمَه _ علیها السّلام _ ، آمدم و او را بخاطرِ ولادتِ حُسَیْن تهنیت گفتم و در دستانش لوحی سبز دیدم؛ گُمان بُردم از زُمُرُّد است و دیدم نوشتاری سپید در آن
ص: 90
هست که به رنگِ خورشید می مانَد. به او گفتم: پدر و مادرم به فِدایت باد! ای دخترِ رسولِ خدا (ص)! این لوح چیست؟ فرمود: این لوحی است که خداوند به پیامبرش (ص) هدیّه کرده است، در آن نامِ پدرم و نامِ شوهرم و نامِ دو پسرم و نامِ آن أَوصیاء که از فرزندانِ من اند، هست، و پدرم آن را به من داده است تا بدان بشارتم دهَد.(17)
جابر گفت: آنگاه مادرت، فاطِمَه _ علیها السّلام _ ، آن را به من داد؛ خواندمش و رونویسی کردم.
پدرم به او گفت: ای جابر! می توانی آن را به من نشان بدهی؟ گفت: آری.
پدرم با او به منزلِ جابر رفت؛ آنگاه صحیفه ای از پوستِ تُنُک بدَرآورد. گفت: ای جابر! در نوشتارت بنگر تا من بر تو بخوانم. جابر در رونویسِ خود نگریست و پدرم آن را برخوانْد؛ در یک حرف هم اختلاف نداشت.
جابر گفت: خدا گواه است که من همین طور دیدم در لوح نوشته شده بود:

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-10-2022, 13:55
به نامِ خداوندِ بخشنده مهربان
این نامه ایست از خدایِ پیروزمندِ فرزانه به محمّد، پیامبرش و نور و سفیر و حاجب(18) و دلالَتگرِ او، که روح الأمین(19) آن را از نزدِ پروردگارِ جهانیان فرود آورده است.
ای محمّد! أَسماءِ مرا بزرگ بدار(20) و نعمتهایِ مرا سپاس بدار و نواختهایِ مرا إنکار مکن.(21)
منم آن خدایْ که جُزْ من خدائی نیست، شکننده جبّاران و چیرگی بخشِ ستمدیدگان و جَزادِهِ روزِ شمار. منم آن خدایْ که جُز من خدائی نیست، پس هرکه جز فضلِ مرا امید بَرَد یا از جُز عدلِ من بیم کُنَد، او را چُنان عذابی کنم که هیچکس از جهانیان را آنسان عذاب نکُنم؛ پس مرا بپرست و بر من توکّل کن.
هر پیامبری که برانگیختم و دورانش به تمامت رسید و روزگارش سپری شد، از
ص: 91
برایش وَصیّی معیّن کردم، و من تو را بر پیامبران برتری داده ام و وصیِّ تو را بر أَوصیاء برتری داده ام و تو را به دو شیربچّه ات(22) و دو نواده ات، یعنی حَسَن و حُسَیْن، گرامی داشته ام؛ حَسَن را پس از سپری شدنِ روزگارِ پدرش مَعدِنِ دانشِ خود ساختم و حُسَیْن را گنجورِ وحیِ خویش(23) و او را به شهادت گرامی داشتم و پایانِ کارش را سعادت قرار دادم؛ او برترین کسی است که به شهادت رسیده و بلندپایه ترینِ شهیدان است. کلمه تامّه خود را(24) همراهِ او و حُجَّتِ بالغه ام(25) را نزدِ وی قرار دادم. به خاطرِ عترتِ وی(26) ثواب دِهَم و عِقاب کُنَم.
نخستینِ ایشان، علی، سَروَرِ عبادتگران و آرایه أَولیایِ پیشینِ من است.
و پسرش که به نیایِ ستوده اش مانَد، محمّد است، شکافنده دانشِ من و مَعدِنِ حکمتم.
زودا که تردیدکنندگان درباره جعفر هلاک گَردَند؛ هرکه او را نپذیرد، مرا نپذیرفته است؛ این سخنِ من راست و استوار گشته(27) که پایگاهِ جعفر را گرامی می دارم و او را در میانِ پیروان و یاران و دوستانش شادمان می سازم.(28)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
15-10-2022, 21:38
پس از وی، موسی را فتنه ای کور و تیره و تار(29) فراهم آید زیرا رشته حُکمِ من نگْسلَد(30) و حجّتِ من پنهان نگردد و أولیایم را پیمانه سرشار دهند(31). هرکه یکی از ایشان را مُنکر شود، نعمتِ مرا منکر شده است؛ و هرکه آیتی از کتابم را دگرگون سازد، بر من دروغ بسته است. وای بر آنان که وقتی روزگارِ بنده و دوست برگزیده ام، موسی، سپری گردد، در حقِّ علی که دوست و یارِ من است و کسی است که بارِ نُبُوَّت(32) را بر دوشش می نهم و او را به توانائی در بر دوش کشیدنِ آن می آزمایم، دروغ بندندو إنکار وَرزَند. او را سِتَنْبَه ای گردنکش(33) به قتل آرَد؛ در شهری که بنده شایسته(34) ساخته است، و در کنارِ بدترینِ آفریدگانم(35)، به خاک سپارده شود.
این سخنِ من راست و استوار گشته(36) که او را به پسرش و جانشینش و وارثِ
ص: 92
علمش، محمّد، شادمان سازم که وی مَعدِنِ دانشِ من و جایگاهِ سِرِّ من و حجّتِ من بر آفریدگانم است. هر بنده که به او إیمان آرَد، بهشت را جایگاهش سازم و شَفاعتش را در بابِ هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوارِ دوزخ گشته باشند، بپذیرم.
و کارِ پسرش علی را که دوست و یاورِ من و گواهِ من در میانِ آفریدگانم و أمینِ من بر وَحْیَم است، ختم به سعادت کنم. آنکس را که به راهِ من دعوت می کُنَد و گنجورِ دانشِ من است، یعنی حَسَن، از او پدید آورَم، و کار را با پسرش «م ح م د»(37) که رحمتی است از برایِ جهانیان(38)، به کمال رسانم. وی کمالِ موسی و شکوهِ عیسی و شکیبِ أیّوب را داراست. در روزگارِ [غَیبتِ] او یارانم خوار گردند و سرهایِ ایشان را چون سرهای ِ تُرکان و دیلمیان(39) برای یکدیگر هدیّت فرستند. ایشان را به قتل آرَند و بسوزانند و بیمناک و هراسانیده و ترسان باشند. زمین از خونهاشان رنگین گردد و وای و فغان از زنانشان برخیزد. اینان اند که براستی دوستانِ من اند. به ایشان هر فتنه کورِ تیره و تار را می رانَم و به ایشان زلزله ها(40) را می زدایم و بارهای گران و زنجیرها را(41) بردارم. «درودهائی از جانبِ پروردگارشان و رحمت بر آنان باد، و آنان خود رهیافتگانند» [س 2 ی 157].).

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
21-10-2022, 15:03
عبدالرّحمن بن سالم(42) گفته است که أبوبصیر گفت: اگر در همه عمر تنها این حدیث را شنیده باشی، تو را بسنده است، و آن را جُز از أهلِ آن محفوظ دار.
می نویسم: علاّمه سیّد إسماعیلِ هاشمیِ اصفهانی(43) در شرحِ این حدیث رساله ای به نامِ شهاده الشّهداء به فارسی نگاشته که به سالِ 1406 ه . ق. در اصفهان طبع شده است. می سَزَد خوانندگان بدان مراجعه فرمایند که نوشتاری خواندنی است(44).
ص: 93
ص: 94
پینوشتها
(1) الکافی 1/527 <نیز نگر: مصطفوی 2/470 _ 474>.
(2) الغیبه /29 <نیز نگر: ط. فارِس حَسّون کریم، صص 69 _ 72>.
(3) کمال الدّین و تمام النّعمه /308 <و: پهلوان [ = کمال الدّین با ترجَمه منصورِ پهلوان] ، 1/569؛ و: کمره ای [ = کمال الدّین با ترجَمه مرحومِ آیه اللّه محمّدباقرِ کمره ای ] ، 1/425.>.
(4) عیون أخبار الرّضا علیه السّلام 1/41 <؛ و: همان، ترجَمه غفّاری _ مستفید، 75 _ 79>.
(5) الاختصاص /210.
(6) تقریب المعارف /178.
(7) الغیبه /93.
(8) أمالی الطّوسی، مجلسِ یازدهم، ح 13 ص 291، شماره پیاپیِ 566، طبعِ جدید، 1414 ه . ق. <این مأخد و این یادداشت را مؤلّفِ چهل حدیث در نسخه ملکیِ خود افزوده و در چاپِ نخستِ متنِ عربیِ چهل حدیث نیامده بود.>
(9) إعلام الوَری /225.
(10) الاحتجاج 1/67.
(11) إرشاد القُلوب 2/290.
(12) بحارالأنوار 9/120 و پَسانْ تَرَش از طبعِ <مشهور به> کُمپانی. <؛ و: ط. 110 جلدی، 36/192 و پَسانْ تَرَش.>.
(13) أعیان الشّیعه 2/55.
ص: 95
(14) مُنْتَخَب الأَثَر /133.
<می افزایم:
روایتهایِ مختلفِ «حدیثِ لوح» در پاره ای مآخذ و منابع و حدیثنامه هایِ دیگر نیز آمده است. از جمله نگر:
مناقب آل أبی طالب علیهم السّلام، ابنِ شهرآشوب، ط. قم، 1/296 _ 298؛ و: ط. دارالأضواء، 1/359 _ 361؛ و: ألقاب الرّسول _ صلّی اللّه علیه و آله _ و عترته _ علیهم السّلام _ (در: مجموعه نفیسه، ط. قم، ص 170)؛ و: إثبات الوصیّه، المطبعه الحیدریّه یِ نجفِ أشرف، ص 143 و 227 و 230 (با دو سَنَدِ متفاوت)؛ و: جامع الأخبار، تحقیق: علاء آل جعفر، صص 65 _ 67؛ و: إثبات الهداهِ شیخ حُرِّ عامِلی؛ و: عَوالم العُلومِ بَحرانی؛ و: الجَواهر السَّنیَّه، ط. 1402 ه . ق.، صص 159 _ 164؛ و: بشاره المصطفی صلّی اللّه علیه و آله لشیعه المرتضی علیه السّلام؛ و: الخِصال، شیخِ صَدوق، ط. سیّد أحمدِ فهریِ زنجانی، ص 563؛ و: وسائل الشّیعه، ط. مؤسّسه آل البیت علیهم السّلام لإحیاءالتّراث، 16/244 و 245؛ و: کتاب من لایحضره الفقیه؛ و: مشارق أنوار الیقین، تحقیق المازندرانی، ط. منشورات الشّریف الرّضیّ، ص 186 و 187؛ و: حلیه الأبرار، 5/415 _ 417؛ و: فرائد السّمطین، ط. محمودی، 2/136 _ 141.
نیز نگر:
مُسنَدُ فاطمه الزّهراء سلام اللّه علیها، السّیّد حُسَین شیخ الإسلامی، صص 335 _ 342؛ و: جابر بن عبداللّه الأنصاری حیاته و مُسنَده، حُسَیْن الواثقی، 158 _ 168؛ و: الإرشادِ مفید، ط. مؤسّسه آل البیت علیهم السّلام، 2/138 و 139؛ و: کفایه الأثر، ص 196؛ و: سفینه البحار، الشّیخ عبّاس القُمّی، ط. دارالأسوه، 7/613.
بجاست درنگرندگان در حدیثِ لوح، حدیثِ صحیفه ای را هم که خداوند برایِ حضرتِ ختمی مرتبت _ صلّی اللّه علیه و آله _ فرستاد، ببینند.
نگر: الغیبه یِ طوسی، ط. مؤسّسه المعارف الإسلامیّه، ص 134 و 135؛ و: مشارق أنوار الیقین، تحقیق المازندرانی، ص 185 و 186؛ نیز نگر: کمره ای، 1/423؛ و: پهلوان، 1/566 (در نقلِ کمال الدّین، فقط صحیفه ای در دستِ حضرتِ زهراء _ سلامُ اللّهِ علیها _ دیده می شود و از منشإِ آن سُخَنی نمی رَوَد).
درباره دستبردِ فرقه ضالّه بهائی به حدیثِ لوح، نگر: مهدیِ موعود [علیه السّلام]، علیِ دوانی، ص 918 و 919.>.
(15) <«مُسْنَد» حدیثی است که جمیعِ رُواتِ آن یاد شده باشد؛ یا به تعبیرِ دیگر زنجیره راویانش کامل باشد. نگر: أصول الحدیثِ، الفضلی، ص 97. از برایِ توضیحاتِ تفصیلی درباره اصطلاحِ «مُسْنَد» در درایه الحدیث، نگر: معجم مصطلحات الرّجال و الدّرایه،
ص: 96