PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بخشى‏ از زيبايى‏هاى‏ نهج ‏البلاغه



نصرالله عاشق خداومولا
20-02-2022, 21:34
https://download.ghbook.ir/downloads/BookCover/flat_240-320/600/563.jpg

نصرالله عاشق خداومولا
20-02-2022, 21:36
بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه مترجم
نهج البلاغه نامى آشنا است كه مردم كم و بيش از محتويات ارزنده‏ى آن آگاه هستند، ليكن از آنجا كه اين مجموعه از عمق خاصى برخوردار است و داراى سطح بسيار گسترده‏اى ميباشد، شايد كمتر كسى آن را بطور كامل بررسى كرده و در مفاهيم عميق آن دقت نموده باشد .

نهج البلاغه مجموعه‏اى از سخنان زيباى على «ع» است كه از نظر اهميت در مرحله‏اى قرار گرفته كه اگر بگوئيم ميان آثار نويسندگان، كتابى در عظمت لفظ و معنى بپايه‏ى آن نمى‏رسد، سخن به گزاف نگفته‏ايم تاريخ بياد ندارد كسى مانند على «ع» آن مرد دانش و سخن مفاهيم درخشانى را در ضمن گفته‏ها و نوشته‏هايش به بشريت ارائه داده باشد. آرى على «ع» مرد دانش و سخن بود. علم وسيعش از منبع عميقى سرچشمه مى‏گرفت، زيرا او از نخستين روزى كه خود را شناخت، خود را در دامان پر محبت پيامبر اسلام «ص» ديد. از آن پس پيوسته مورد توجه رسول خدا «ص» بود. هنگامى كه پيامبر اسلام «ص» به رسالت مبعوث شد، وى نخستين كسى بود كه اين رسالت آسمانى را تصديق كرد و با پيامبر اسلام «ص» همصدا گرديد. و مهمتر آنكه تا آخرين لحظات زندگى، آن هدف پاك را دنبال كرد و لحظه‏اى دست از يارى حق برنداشت، او بدين جهت پس از رحلت پيامبر اسلام «ص» از طرف خداوند پيشواى مسلمين گرديد .

على «ع» چنانكه در معلومات خود منحصر بفرد بود، در سخن سازى و بيان نيز سرآمد سخنرانان گرديد، زيرا بيان او داراى شرايط كامل سخنورى بود كه بدون تكلف بر زبانش جارى مى‏گرديد و افكار شنوندگان را به خود جلب ميكرد. او احيانا حقايق را در ضمن نامه‏هائى براى افراد خاصى بيان مى‏نمود و گاهى هم زير عنوان «توصيه و سفارش» مطالب ارزنده‏اى براى مردم بازگو ميكرد .
اينجا اگر من بخواهم انگشت روى يك يك از موضوعات نهج البلاغه بگذارم و در باره‏ى هر يك توضيحاتى بدهم سخن بدرازا مى‏كشد، كافى است بطور خلاصه بگويم: نهج البلاغه نمايانگر اخلاق صحيح انسانى است. نهج البلاغه در طرفدارى از حقيقت و نابود ساختن باطل نيروئى فوق العاده است. در آشكار ساختن مظاهر طبيعت و بدنبال آن در تعظيم آفريدگار جهان و اثبات قدرت بى‏مانندش، سخنگويى آگاه است .
در زمينه‏ى حكومت و مسائل مربوط به دولت و ملت، رهبرى روشن و عميق محسوب مى‏شود. در تحذير از لذتهاى فريبنده دنيا و توجه‏دادن به حوادث خطرناك پس از مرگ، بزرگترين زنگ خطر است .
در شناساندن پيامبر اسلام «ص» و رهبران آسمانى، بهترين معرف است و خلاصه در مسائل علمى، اعتقادى، اجتماعى، سياسى و اخلاقى والاترين كتاب بشمار مى‏رود .
خواننده‏ى محترم، كتابى كه اكنون در دست شما است، برگزيده‏اى از همين كتاب والاى على «ع» است كه «جرج جرداق» نويسنده و اديب معروف لبنانى از ميان خطبه‏ها و نامه‏ها و سخنان كوتاه على «ع» استخراج نموده و به ترتيب خاصى جمع‏آورى كرده است .
علاوه بر اين، مواردى كه احتياج به توضيح داشته، توضيح داده و فصلهاى ويژه‏اى نيز به عنوان مقدمه، در اطراف شخصيت على «ع» و ارزش سخنانش، ضميمه‏ى كتاب نموده است .
من معتقدم كه «جرج جرداق» على «ع» را از ديد عميقى نگريسته و به درستى به عظمت و شخصيت امام «ع» پى برده است. اين حقيقتى است كه من در ضمن اشتغال به ترجمه‏ى كتاب، آن را درك كردم و شايد قبل از ترجمه، تا اين حد به آن اعتراف نمى‏كردم. با وجود اين جرج جرداق در پاسخ نامه‏اى كه براى يكى از نويسندگان نوشته، اعتراف ميكند كه: «من هنوز هم در تجزيه و تحليل شخصيت على بن ابى طالب «ع» مقصر هستم، زيرا نويسنده هر قدر كار كند و هر قدر كوشش نموده و زحمت بكشد و هر قدر كه بزرگ باشد اگر بخواهد شخصيت يك انسان عادى را تشريح كرده و حقيقت آن را يافته و اركان وجود او را درك كند، نمى‏تواند حق مطلب را ادا كند، پس چطور مى‏شود (حق مطلب را ادا كرد) اگر اين انسان شخص على بن ابى طالب «ع» و يا شبه على «ع» باشد» .
در هر حال، اكنون كتاب را در اختيار شما خواننده‏ى گرامى قرار مى‏دهيم تا پس از بازديد از فصول مقدمه‏ى كتاب، به سخنان ارزنده و عميق على «ع» نزديكتر شويد و با مفاهيم پر ارج آن بيشتر آشنا گرديد .
قم- محمد رضا انصارى‏

نصرالله عاشق خداومولا
20-02-2022, 21:36
ادبيات على «ع»



مرزهاى خرد و بينش



و بسان رعد در رگبارهاى تند شبانه، نيرومند و غران بود چشمه همان چشمه است، شب و روز در جريانش تأثير ندارند اگر زندگى شخصيت‏هاى واقعى تاريخ را اعم از شرق و غرب و قديم و جديد بررسى كنيم، پديده‏ى آشكارى را درك مى‏كنيم. آن پديده اين كه: شخصيت‏هاى تاريخى با وجود اختلافهاى فكرى و تضادهاى مذهبى كه دارند، با تفاوت در شدت و ضعف، اديبانى زبر دست هستند .
برخى بتمام معنى مؤثر و سازنده هستند و بعضى در آستانه‏ى تأثير و سازندگى قرار گرفته‏اند. حتى مى‏توان گفت: درك ادبى با معانى و شكل‏هاى گسترده‏اى كه دارد با هر موهبت فوق العاده‏ى ديگرى- بهر رنگى از فعاليت‏هاى بزرگ جلوه كند- همراه است براى اثبات اين پديده كافى است نظرى كوتاه به تاريخ انبياء بيافكنيم. حضرت داود، سليمان، اشعيا، ارميا، ايوب، مسيح و حضرت محمد «ص» اديبانى بودند كه علاوه بر موهبت‏هاى ويژه‏اى كه داشتند از موهبت ادبى نيز برخوردار بودند .
ناپلئون، افلاطون، پاستور، خيام، ابن خلدون، نهرو، دو گل و پاسكال با وجود اين كه هر كدام در رشته‏ى خاصى شهرت داشتند لكن بحكم موقعيت‏هاى ادبى كه واجد بودند در رديف اهل ادب قرار گرفته بودند، و روى اين اصل هر كدام به مقتضاى موهبت و فطرت، داراى يك سلسله فعاليت‏هاى فكرى بودند كه بضميمه‏اى زيباييهاى بيان، بصورت ادبيات كاملى جلوه ميكرد .
اين حقيقت بطور آشكار در شخصيت على «ع» تمركز داشت . او همان طور كه در زمينه‏ى اثبات حقوق و تعليمات و رهبريهايش امام بود، در ادبيات نيز عنوان امام را براى خود اتخاذ كرد. نشانه‏ى ادبيات على «ع» «نهج البلاغه» است. نهج البلاغه كتابى است كه در اصول بلاغت عرب در رديف قرآن آمده و هم اكنون كه حدود سيزده قرن از عمر آن مى‏گذرد هنوز در اسلوب عرب بعنوان يك ريشه اصيل تلقى مى‏شود و قطعات جالبى از آن اقتباس مى‏گردد و بيان سحر انگيز آن به اسلوب سخنورى روح مى‏بخشد .
در زمينه‏ى سخن‏پردازى على «ع» بايد گفت: وى شيوه‏ى سخنورى جاهليت را كه توأم با سرشت سالم بوده، به منطق نيرومند و بيان اصيل اسلام ضميمه كرده است. بيان جالب على «ع» كه از شيوه‏ى سخنورى و جاهليت و بيان سحر آميز پيامبر سرچشمه مى‏گرفت برخى را بر آن داشته كه در باره‏ى سخنانش بگويند: آن «فروتر از كلام خدا و فراتر از كلام مخلوق است» .
شگفت نيست، زيرا على «ع» از تمام وسايلى كه او را بين سخنوران به اين موقعيت نائل گردانيد برخوردار بود. او در محيطى كه فطرت سالم بر آن حكومت ميكرد پرورش يافته بود و با داناترين مردم يعنى با حضرت محمد «ص» زندگى ميكرد و رسالت وى را با آن حرارت و نيروى خاصى كه داشت با آغوش باز مى‏پذيرفت. گذشته از اينها خودش از آمادگيهاى شگفت و موهبت‏هاى بزرگى برخوردار بود، بدين جهت علل برترى‏هاى فطرى و اجتماعى در وى جمع بود اما هوشيارى و فراست عميق على «ع» در هر جمله‏اى از جملات نهج البلاغه بصورت يك عمل بزرگ نمودار است. اين فراستى زنده و توانا و گسترده و عميق است كه بصورت يك عمل در موضوعى كاملا گسترده كه تمام جوانب آن ملاحظه شده جلوه ميكند و على «ع» جوانب آن را بطور كامل زيرورو كرده و در باره‏ى آن كنجكاوى و آزمايش عميقى بعمل آورده و نهانترين و دقيق‏ترين اسباب آن را درك نموده است، چنانكه صحيح‏ترين نتايجى كه بر اين‏ اسباب مترتب است- دور باشد يا نزديك- براى او قابل درك خواهد بود .
پياپى بودن سخنان على «ع» كه در نهج البلاغه بطور آشكار مشهود است، و هم چنين ارتباط بين انديشه‏ها بطرزى كه هر انديشه‏اى نتيجه‏ى فكر سابق و منشاء پيدايش انديشه‏ى بعدى باشد، نشانه‏ى فراست بى‏مانند على «ع» است .
موضوعاتى كه در نهج البلاغه مورد بحث قرار گرفته از اين انديشه‏ها جدائى پذير نيستند. بلكه بايد گفت بحث از موضوعات، بدون انديشه‏هاى مزبور، صورت كاملى بخود نمى‏گيرد. زيرا اين انديشه‏ها آن چنان گسترده است كه هر كلمه‏اى از كلمات نهج البلاغه، خواننده را به دقت و تأمل وادار ميكند و هر جمله‏اى از جملاتش جهانى از معنى در برابر ديدگان او مجسم مى‏نمايد .
راستى آيا از كدام راه دقت مى‏توان به سخنانى از قبيل: «مردم دشمن مجهولات خود هستند... ارزش هر كسى به خوبيهاى اوست... گناه، دژى ذلت بار است» پى برد آيا كدام اختصارى مانند اين عبارت: «هر كه سبكبار شود مى‏پيوندد» معجزه آساست آيا اين جملات چهارگانه با وجود كمى الفاظ چه معانى ارزنده‏اى در بر دارد و چگونه حائز توضيحات فراوان مى‏باشد آيا كدام درك عميق و هوش سرشارى مى‏تواند از طبع حسود و صفات وى چنين پرده بردارد «هيچ ستمگرى را مانند حسود شبيه‏تر به ستمديده نديدم: چشمى شور و دلى ديوانه دارد و پيوسته با اندوه دمساز است. بر بى‏گناهان خشم مى‏گيرد و به چيزى كه مالك آن نيست بخل مى‏ورزد» در نهج البلاغه توليد فكر از فكر چنان روشن است كه هر كس در برابر آن قرار گيرد گويا در برابر توده‏اى انديشه قرار گرفته است. لكن بايد دانست كه اين انديشه‏ها متراكم نيستند بلكه نظم و ترتيب خاصى بر آنها حكومت ميكند، و در اين جهت فرقى ميان نوشته‏هاى على «ع» و خطبه‏هاى بديهى او نيست. زيرا چشمه همان چشمه است، شب و روز در جريانش تأثير ندارند .
خطبه‏هاى بديهى على «ع» حاكى از انديشه‏هائى معجزه آساست كه بر اساس دقت و منطق صحيح استوار است. راستى چنين دقتى حيرت زاست زيرا على «ع» در ايراد خطابه‏هاى خود، آمادگى قبلى و لو براى چند لحظه نداشت و خطبه‏هاى خود را بدون آمادگى قبلى ايراد ميكرد. اين خطبه‏ها چنان در افكار على «ع» جوشش داشت كه مانند برقى كه بى‏خبر جهش كند، يا صاعقه‏ى ناگهانى كه بى‏مقدمه به وقوع بپيوندد، يا گردبادى كه ناگهان وزيدن بگيرد و همه را به خود بپيچد و جاروب كند و به حكم قانون حادثه و حدود مناسبت‏هاى ويژه، مسيرى را پيش گيرد و از همان جا باز گردد، بدون كوچكترين رنج و زحمت به زبانش جارى مى‏شد .
ديگر از آثار ذكاوت نيرومند على «ع» در نهج البلاغه، مرزهائى‏ است كه احساسات وى را در شدت هيجان اندوه‏ها محدود ميكرد. على «ع» كسى نبود كه بحكم احساسات شديد، غرق درياى اندوه و افسردگى‏هاى دور گردد، زيرا او تسليم حكومت عقل بود و خرد تنها فرمانده وى بشمار مى‏رفت .
تنوع بحث‏ها و توصيف طبيعت در نهج البلاغه، نشانه‏ى ديگرى از فراست عميق على «ع» است. على «ع» انديشه‏ى خود را تنها در يك موضوع ويژه يا بحث خاصى بكار نبرده، بلكه در هر موضوعى بطور كامل بحث نموده است. او با بيان خردمندانه‏ى خود كه توأم با آگاهى كامل است، از چگونگى دنيا و طبيعت و شئون انسانها سخن مى‏گويد، و در زمينه‏ى مظاهر زنده‏ى طبيعت، سخن را گسترش مى‏دهد و رعد و برق زمين و آسمان را توصيف ميكند، و از شگفتى‏هاى آفرينش خفاش، مورچه، طاوس، ملخ و امثال اينها پرده برميدارد .
براى اجتماع، دستورات ويژه و در زمينه‏ى اخلاق، قوانيت ارزنده‏اى وضع ميكند و خلاصه در بحث از آفرينش جهان هستى و شگفتى‏هاى وجود، ابتكاراتى از خود نشان مى‏دهد. به حقيقت بايد گفت: انديشه‏ى سالم و بيان رسائى كه در نهج البلاغه بچشم مى‏خورد در ادبيات عرب هرگز يافت نخواهد شد .
دايره‏ى خيال در نهج البلاغه چنان گسترده و وسيع است كه بالهاى آن هر سطحى را فرا گرفته است. على «ع» بكمك اين خيال نيرومند- كه بسيارى از متفكران و دانشمندان اعصار از آن محروم بودند- مفاهيم واقعى خالص را در چهار چوبه‏اى كه از جالب‏ترين زيباييها برخوردار بود قرار مى‏داد و به كمك هوش سرشار و تجربه‏هاى عميق خود به آنها درخشندگى و حيات مى‏بخشيد. روى اين اصل مفهوم هر چند فكرى و جامد بود اما بمحض اين كه در مخيله‏ى على «ع» مى‏گذشت داراى بالهائى مى‏شد كه صفت جمود را از آن سلب ميكرد و حركت و حيات را جايگزين آن مى‏نمود .
خيال على «ع» خيال فوق العاده‏اى بود كه بر اساس واقع قرار داشت. على «ع» اين واقعيت را به مرحله‏ى بروز مى‏رسانيد و از طبيعت و بنياد آن، حدود گسترده‏اى بوجود مى‏آورد و آن را به رنگهاى فراوانى رنگين مى‏ساخت. آن گاه حقيقت بيشتر آشكار مى‏شد و جوينده به آسانى بر آن تسلط مى‏يافت .
على «ع» بحكم نيروى فكرى بى‏مانندى كه داشت بر ديگران برترى جست. انديشه‏ى بيدارش كه مخزن وسيعى بشمار مى‏رفت به او امتياز خاصى داده بود. او در مراحل زندگيش از يك سو با احساسات كينه ورزان و حيله گران، و از سوى ديگر با احساسات پاك دوستان صميمى و باوفا روبرو بود، بدين جهت براى على «ع» از مجموع اين احساسات، عناصر نيرومندى كه خيال ابتكارى او را پرورش مى‏داد آماده شده بود. على «ع» از عناصر مزبور در اين خيال كمك مى‏گرفت و آنها را در تابلوهائى بتمام معنى زنده و شگفت‏انگيز مجسم ميكرد .
اين عناصر درست بر يك واقعيت صاف كه داراى شاخه‏هاى برگ‏دار و ميوه ‏دارى بود تمركز داشت . شما اگر بخواهيد مى‏توانيد اين عناصر را از آنجا كه بتمام معنى واقعى و رسا است و بالهاى آن كشيده و خطوطش كاملا نمايان است، بصورت شكلهاى رنگ‏آميزى شده‏اى برگردانيد. راستى خيال على «ع» چقدر شگفت آور است آنجا كه مردم بصره را پس از واقعه‏ى جمل مخاطب قرار داده و با رنجى كه از آنان در دل دارد مى‏گويد: «همانا شهر شما غرق خواهد شد، گويا من مسجد آن را مى‏بينم بسان سينه‏ى مرغ، ميان امواج كوه پيكر دريا قرار گرفته است» چقدر اين تشبيه: «فتنه‏هايى مانند ساعات تاريك شب» سحر آميز است چگونه اين صورت، متحرك جلوه مى‏كند: «من مانند ميله‏ى آسيا هستم: آسيا دور من مى‏چرخد و من در جاى خود مى‏باشم» و بالاخره چقدر عظمت دارد اين تابلوئى كه در آن، ارتفاع خانه‏هاى اهل بصره به خرطوم فيل تشبيه شده و كنگره‏هاى آن در نظر على «ع» مانند بالهاى كركسان آشكار مى‏گردد: «واى بر خيابانهاى آباد و خانه‏هاى آراسته‏ى شما كه بالهائى مانند بالهاى كركسان و خرطومهائى مانند خرطوم پيلان دارد» يكى از مزاياى اين خيال وسيع، نيروى تمثيل است. تمثيل در ادبيات على «ع» چهره‏ى درخشان و زنده‏اى دارد. براى نمونه موقعيت همنشين سلطان را در نظر بگيريد: مردم به او رشك مى‏برند و مقام وى را آرزو ميكنند، در حالى كه او موقعيت خود را بهتر مى‏داند و از ترس‏ و بيم آن آگاه است. او هر چند ديگران را از مركوب خود مى‏ترساند اما خودش نيز ترس آن دارد كه بواسطه‏ى او كشته شود. اين كه به بينيد على «ع» چگونه اين معنى را مجسم ميكند: «همنشين سلطان مانند سوار بر شير است: مردم به مقام و مرتبه‏ى او رشك مى‏برند در حالى كه او به جايگاه خود داناتر است» .
به نمونه‏ى ديگر گوش فرا دهيد: على «ع» در باره‏ى مردى كه براى زيان رساندن به دشمنش در كارى مى‏كوشيد كه به خودش زيان مى‏رسانيد، مى‏گويد: «تو مانند كسى هستى كه به خود نيزه فرو ميكند تا سوار پشت سر خود را بكشد» و هم اكنون على «ع» شما را به اين شاهراه شگفت‏انگيز در زمينه‏ى همنشينى با دروغگو رهبرى ميكند: «از طرح دوستى با دروغگو پرهيز كن. زيرا او مانند سراب است: دور را براى تو نزديك و نزديك را دور مى‏گرداند» .
اما مسئله‏ى هنر كه قائل است هر زشتى در طبيعت بكمك اصول هنرى، زيبا جلوه ميكند، مسئله‏اى است كه ريشه‏ى آن را بايد در سخنان پسر ابو طالب- آنجا كه مردگانى را توصيف ميكند- جستجو كرد. راستى مرگ چقدر وحشت‏زا و چهره‏اش زشت و بدنما است، و سخن پسر ابو طالب در باره‏ى آن چقدر مهيج و تأثيرش زيبا است اين سخن از ناحيه‏ى عاطفه‏ى عميق على «ع» بهره‏ى فراوان و از خيال بارورش بهره‏ى بيشترى گرفته است، از اين رهگذر سخن او بصورت يك تابلوى هنرى بى‏نظير جلوه ميكند. تنها تابلوهاى ‏شخصيت‏هاى هنرى اروپا، ساعتى كه مرگ و وحشت را به رنگ ويژه‏اى در لباس شعر و آهنگ مجسم ميكنند، مى‏تواند به اين تابلو شباهت داشته باشد .

نصرالله عاشق خداومولا
20-02-2022, 21:37
ادبيات على «ع»



على «ع» پس از آنكه مرگ را براى زندگان يادآورى ميكند و بستگى آنان را با مرگ اعلام مى‏دارد، در ضمن سخنى كه رنگ تيره و آهنگ غم‏انگيزش غربت ناگوارى به آن بخشيده به آنان هشدار مى‏دهد كه بسراى وحشت نزديك شده‏اند: «گويا هر يك از شما به منزل تنهائى خود از زمين رسيده است. شگفتا از خانه‏ى تنهائى و سراى وحشت و جاى بيكسى و غربت» سپس آنان را به آنچه ناخودآگاه بسوى آن شتاب ميكنند تحريك ميكند و با جملاتى كوتاه و پى‏درپى بسان صداى طبل، آنان را با خبر كرده و مى‏گويد: «ساعت‏هاى روز چه با شتاب مى‏گذرد، و روزهاى ماه چه زود سپرى مى‏شود، و ماههاى سال چه با سرعت تمام مى‏گردد، و سالهاى عمر چه با تندى مى‏گذرد» بار ديگر على «ع» صورتى اعجاب آميز و عقلانى در ميدان افكار آنان رها ميكند. اين صورت را عاطفه‏ى عميقى شعله‏ور ساخته و خيال جهش‏دارى عناصر آن را مجسم ميكند و حركاتى پى‏درپى بشكل چشم‏هاى گريان و صداى گريه و فغان و اعضاى نالان به آن ارزانى مى‏دارد و مى‏گويد: «به حقيقت، روزها ميان شما و آنان بسيار مى‏گريند و بر شما زارى ميكنند». على «ع» دوباره در عالم خيال و عاطفه فرو مى‏رود و اين تابلوى فنا ناپذير را در ضمن جملاتى زنده ابتكار ميكند: «بلكه آنان جا مى‏نوشيده‏اند كه گويائيشان را به گنگى، و شنوائيشان را به كرى، و حركتشان را به سكون تبديل نموده است.- اگر بى‏انديشه توصيف شوند- گويا در اثر خواب گران بخاك افتاده‏اند همسايگانى هستند كه با هم انس نمى‏گيرند و دوستانى كه بديدن يكديگر نمى‏روند. نسبت‏هاى آشنائى ميانشان كهنه شده و اسباب برادرى از آنان قطع گرديده است، از اين رو همگى با اين كه يكجا گرد آمده‏اند، تنها هستند و با اين كه دوست يكديگر بودند از هم دورند. نه براى شب صبحى مى‏شناسند و نه براى روز شبى هر يك از شب و روزى كه در آن كوچ كرده‏اند براى آنان هميشگى است» .

آن گاه على «ع» به اين سخن وحشت‏زا زبان مى‏گشايد: «كسى را كه بر سر گورشان بيايد نمى‏شناسند، و به كسى كه برايشان گريه كند اهميت نمى‏دهند، و به كسى كه آنان را بخواند پاسخ نمى‏گويند». آيا شما تاكنون در تصوير مرگ، وحشت قبر و توصيف مردگان ابتكارى چنين ديده‏ايد: «همسايگانى هستند كه با هم انس نمى‏گيرند و دوستانى كه بديدن يكديگر نمى‏روند» آيا تا بحال اين صورت وحشتناك كه تنها على «ع» مى‏تواند آن را براى ابدى بودن مرگ ترسيم كند، از نظر شما گذشته است: «هر يك از شب و روزى كه در آن كوچ كرده‏اند براى آنان هميشگى است» اين گونه تعبيرات شگفت‏آور در نهج البلاغه فراوان است .
در ادبيات امام اين هوش سرشار و خيال بارور، مانند تركيب دو طبيعت، با عاطفه‏ى عميقى تركيب داشت. اين عاطفه به كمك تابش حيات، هوش و خيال على «ع» را مى‏كشانيد. اينجا بود كه انديشه‏ى وى تحرك ويژه‏اى بخود مى‏گرفت و خونهاى گرم لطيفى در رگهاى آن جارى مى‏شد. اين انديشه بهمان اندازه كه عقل را مورد خطاب قرار مى‏دهد، احساسات را نيز تحريك ميكند، چرا كه انديشه‏ى مزبور از عقلى سرچشمه مى‏گيرد كه عاطفه با حرارت خاصى آن را مى‏كشاند .
در ميدان ادبيات يا هنرهاى ارزنده‏ى ديگر اگر عاطفه، اشتراك مؤثرى در توليد آثار انديشه يا خيال نداشته باشد آن اثر مورد پسند انسان قرار نمى‏گيرد. اين بدان جهت است كه تركيب انسانى طبعا چيزى را مى‏پسندد كه محصول همين مركب باشد. اين اثر ادبى كامل، درست در نهج البلاغه مشهود است. شما اگر در نهج البلاغه سير كنيد خود را در ميان امواج خروشانى از گرمى احساسات خواهيد يافت .
راستى آيا قلب شما را مهر و محبت فرا نمى‏گيرد اگر به سخنان على «ع» از اين قبيل گوش فرا دهيد: «اگر كوهى مرا دوست داشته باشد درهم فرو خواهد ريخت». «از دست دادن دوستان غربت است» .
«خدايا من بر انتقام قريش از تو كمك مى‏خواهم، زيرا آنان خويشاوندى مرا قطع كرده و ظرفم را سرازير نمودند و گفتند: آگاه باش حق آن است كه آن را بگيرى و حق آن است كه آن را از تو باز گيرند، پس با غصه و اندوه بساز يا با تأسف و دلتنگى بمير من ديدم ياور و پشتيبان‏ و حمايت‏گرى جز خاندان خود ندارم» .
و اينك سخن وى را كه هنگام دفن فاطمه، پسر عمويش پيامبر را با آن خطاب ميكند، بشنويد: «اى پيامبر خدا، از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمده بزودى به تو پيوست، بر تو درود باد اى پيامبر خدا، از برگزيده‏ى تو صبر من كم گرديد و طاقت و توانائيم از دست برفت، جز آنكه براى من در فراق عظيم و مصيبت ناگوارت شكيبائى جا دارد». در قسمت ديگرى از اين سخن چنين مى‏گويد: «اما اندوه من تمام نشدنى و شبم به بيدارى خواهد گذشت تا آنكه خداوند، سرائى كه تو در آن اقامت كرده‏اى براى من برگزيند» و هم اكنون به اين رويداد توجه كنيد: از نوف بكالى كه يكى از خطبه‏هاى على «ع» را بازگو ميكند، نقل كرده‏اند كه گفت: امير المؤمنين اين خطبه را در كوفه براى ما ايراد كرد. او در اين حال بر بالاى سنگى كه آن را جعدة بن هبيره مخزومى براى حضرت نصب كرد ايستاده بود. جبه‏اى پشمين به تن داشت و بند شمشير و كفش پايش از برگ درخت خرما بود. او در ضمن سخنانش گفت: «آگاه باشيد آنچه از دنيا روى آورده بود اينك پشت كرده، و آنچه پشت كرده بود هم اكنون روى آورده است، و بندگان نيكوكار خدا عازم كوچ كردن شدند و كمى دنياى بى‏بقا را به فراوانى آخرت فنا ناپذير فروختند برادران ما كه خونهايشان در جنگ صفين ريخته شد چه زيانى بردند از اين كه امروز زنده نيستند تا غصه‏ها بخود راه داده و آب تيره بياشامند راستى- سوگند بخدا- خدا را دريافتند، خدا هم پاداششان را بطور كامل عطا كرد و آنان را بعد از خوف و ترس، در سراى ايمنى جاى داد كجا هستند برادران من كه راه درست پيش گرفتند و بر حق و حقيقت در گذشتند كجا است عمار كجا است ابن تيهان كجا است ذو الشهادتين كجا هستند امثال اينان از برادرانشان كه با هم بر مرگ پيمان بستند» .

نصرالله عاشق خداومولا
20-02-2022, 21:37
نوف مى‏گويد: در اين هنگام على «ع» با دست به ريش خود زد و گريه‏ى بسيار كرد ضرار بن حمزه ضبائى مى‏گويد: گواهى مى‏دهم كه او را (منظورش امام است) در جائى كه عبادت ميكرد ديدم، هنگامى كه شب پرده‏هاى تاريكى را گسترده بود در محراب عبادت ايستاده و ريش خود را در دست گرفته و بخود مى‏پيچد و بسان محزون گريه ميكند و مى‏گويد: «اى دنيا اى دنيا، دور شو از من آيا خود را به من عرضه ميكنى يا خواهان من هستى زمان تو نزديك مباد، چه دور است آرزوى تو ديگرى را بفريب، من بتو نيازى ندارم، ترا سه بار طلاق گفته‏ام كه در آن باز گشتى نيست. زندگى تو كوتاه و اهميت تو ناچيز و آرزوى تو پست است آه از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت جايگاه ورود» .

نصرالله عاشق خداومولا
25-02-2022, 20:29
عاطفه‏ ى گرمى كه على «ع» در زندگى آن را شناخته بود، در همه جاى نهج البلاغه با او همراه بود. او در همه حال، چه در مواردى كه انگيزه‏ى خشم و نارضايتى وجود داشت و چه در مواردى كه موجبات مهربانى و رضايت در ميان بود، در همه حال از اين عاطفه برخوردار بود، حتى وقتى مى‏ديد پيروانش در جانبدارى از حقيقت، از خود سستى نشان مى‏دهند- در حالى كه ديگران با جان و اسلحه به باطل كمك ميكنند- احساس رنج كرده و شكايت مى‏نمود و پيروان سست عنصر خود را توبيخ و سرزنش ميكرد و بسان رعد در رگبارهاى تند شبانه، نيرومند و غران بود براى نمونه همين بس كه خطبه جهاد را بخوانيد و عواطف دردناك و هيجان انگيز را درك كنيد. همين عاطفه است كه با كمك از ضربان و جوشش حيات، اين خطبه را مى‏كشاند. خطبه با اين كلمات شروع مى‏شود: «اى مردمى كه بدنهايتان جمع و خواسته‏هايتان گوناگون است، سخنان شما سنگهاى سخت را سست مى‏كند...» .

اگر ما بخواهيم براى اين عاطفه زنده كه به كارهاى امام حرارت مى‏بخشيد مثال‏هاى متعددى بياوريم ممكن است براى شما خسته كننده باشد. تنها همين بس كه اين عاطفه در اعمال و گفتار وى يك سنجش اساسى بشمار مى‏رفت. شما فقط اين كتاب را باز كنيد تا از رنگهاى گوناگون عاطفه‏ى پسر ابو طالب، آن مرد سرشار از عمق و نيرو آگاه شويد

نصرالله عاشق خداومولا
25-02-2022, 20:30
وحدت وجودى



و همه از يكديگر دورند اما در وحدتى كه دو طرف را ازل و ابد تشكيل داده، گرد آمده‏اند اصالت در انديشه و احساس و سليقه و خيال را ادب مى‏گويند. اصالت مزبور ميان صاحب اين صفات و تمامى موجودات، در وحدت وجود مطلق ارتباط خاصى برقرار مى‏سازد و خود را در دو چهره نمايش مى‏دهد: يكى حيات كه بر اصول ويژه‏اى از اين وحدت قائم است، و ديگر روش زيبا كه بزرگ سازى زنده‏اى از واكنش ادب و جهان هستى محسوب مى‏شود .
اگر علم، تجزيه و تحليل اشياء است، هنر را بايد توحيد و يكى كننده اشياء دانست. به عبارت ديگر علم، موجودات را از اين نظر كه تجزيه و تحليل آنها لازم است، مورد بررسى قرار مى‏دهد، اما هنر، موجودات را از اين جهت كه در ظاهر جدا جدا ولى در واقع يكى هستند، بررسى مى‏كند. يعنى همه اشياء را به وحدت وجودى بازگشت مى‏دهد و ميان مظاهر گوناگون وجود، ارتباط كاملى برقرار مى‏سازد. مسئله ادب نيز از همين وحدت برخوردار است .
اگر فلاسفه در اعصار اخير به وحدت وجود پى برده‏اند، اديب از روزى كه انسان وجود يافته و احساسات ادبى و هنرى در اعماق او ريشه داشته، به وحدت وجود پى برده است. اين بدان جهت است كه رهبر فيلسوف، عقل و قياس اوست و اين دو چيز براى يك انسان زنده، محدود است. اما راهنماى اديب، الهام و احساسات او مى‏باشد كه بصورت يك پديده سريع و درخشان از تمام هستى او حكايت مى‏كند .

نصرالله عاشق خداومولا
25-02-2022, 20:30
اگر نظر فيلسوف را با نظر اديب مقايسه كنيم بايد بگوئيم: نظر فيلسوف به جهان هستى، سطحى و در حكم وحدت تفاعلى و تكاملى است. زيرا فيلسوف تنها به كمك عقل- كه جزئى از انسان زنده محسوب مى‏شود- نخست مشاهده و بررسى و مقايسه مى‏كند، آن گاه نظر قطعى خود را اعلام مى‏دارد، اما اديب هميشه بطور مستقيم با جهان هستى و حيات سر و كار دارد. زيرا او از عقل، سليقه، سرشت، خيال و احساسات و خلاصه از تمام هستى خود الهام مى‏گيرد. از اين رو اديب سابقه‏دارتر و عميق‏تر از فيلسوف است. اديب از اول، استاد و راهنماى فيلسوف بوده و براى هميشه نيز چنين خواهد بود روى همين اصل على «ع» ميان گروه ادباء از جهت نظر و اسلوب يكى از شخصيت‏هاى بزرگ اين گروه محسوب مى‏گردد: گروه زنده‏اى كه به ستارگان، آسمان، ريگهاى بيابان، درياها و بطور كلى به پوشش طبيعت نظر ميكنند و همه را از وجود خود مى‏دانند و در جهان هستى فقط يك نيروى وجودى واحد و جامع و ابدى احساس مى‏كنند .
«ميخائيل نعيمه» پس از آنكه قدرت هنرمند را در درك عميق وحدت وجود مجسم ميكند، در زمينه ادبيات عصر حاضر مى‏گويد: «چگونه مى‏توان كسى را كه ريشه‏هاى ازلى ادب را درك نمى‏كند و از گذشته و آينده بى‏خبر است اديب ناميد» .
اين درك زيبائى برتر- كه تمام موجودات را با وجود اختلاف مظاهر با يك كمربند بهم وصل مى‏كند- همان چيزى است كه در آثار شخصيت‏هاى ادبى با در نظر گرفتن تنوع موضوعات و اختلاف حالات مشاهده مى‏كنيم .
آرى اگر به صداى اين شاعر بزرگ كه از زبان مسيح سخن مى‏گويد گوش فرا دهيد، بزرگترين صدائى را كه جهان هستى شنيده است مى‏شنويد و بهترين نظر را كه در اعماق زيبائى نفوذ كرده درك خواهيد نمود. اين شاعر بزرگ مى‏گويد: «در اطراف چگونگى رشد زنبق‏هاى كشتزار انديشه كنيد، ولى من بشما مى‏گويم: سليمان ب
آن همه عظمت يكى از اين لباس‏ها را به تن نداشت». راستى اگر وحدت وجود نبود و زيبائى، مدار وجود واحد را تشكيل نمى‏داد و ربط دهنده اجزاى آن از آغاز تا انجام نبود، كجا خاكها، صخره‏ها و ابرهاى آسمان مى‏توانستند اين زيبائى و جمال را بوجود بياورند همين زيبائى و جمال است كه مدار انديشه و احساسات هنرمند- اين آفريدگار كوچك- را تشكيل مى‏دهد حضرت مسيح نيز سخنى جالب دارد. او در آن هنگام كه گروهى زن زناكارى را كه تن به قانون آنان داده بود نزد وى آوردند، به آنان چنين خطاب كرد: «بايد از شما مردم، آن كس كه گناهكار نيست اين زن بدكاره را سنگسار كند» شاعر بزرگ ديگرى از زبان سليمان بن داود چنين سخن مى‏گويد: «روزگارى مى‏گذرد و روزگارى مى‏آيد، اما زمين در طول زمان بحال خود باقى است. خورشيد طلوع ميكند و خورشيد غروب ميكند، آن گاه بسوى جايگاهى كه از آنجا طلوع نموده مى‏شتابد. باد، راهى جنوب مى‏شود و بسوى شمال گردش ميكند، در مسير خود مى‏چرخد و سپس به مدارهاى خود باز مى‏گردد رودها همه به دريا مى‏ريزند و دريا پر نمى‏شود آن گاه به همان جائى كه از آنجا جارى شده‏اند باز مى‏گردند تا دوباره جارى شوند»

نصرالله عاشق خداومولا
25-02-2022, 20:30
در جاى ديگر مى‏گويد:

«من گل سرخ شارون و سوسن دره‏ها هستم، مانند سوسنى كه ميان خارها است معشوقه من ميان دختران چنين است. مانند يك سيب ميان درختان جنگل معشوق من ميان پسران چنين است. راستى مايل شدم و در سايه آن نشستم اما ميوه‏اش در گلويم شيرين بود. گلها در زمين پديد آمدند و زمان هرس فرا رسيد و صداى كبوتر چاهى در زمين ما شنيده شد .
«اى كبوتر من كه در شكافهاى صخره‏ها و پنهانى دژها خانه گرفته‏اى، چهره‏ات را به من بنما و صدايت را به من بشنوان. زيرا صداى تو نمكين و چهره‏ات زيبا است، تا آنكه روز دگرگون شود و سايه‏ها با شكست مواجه گردند. اى معشوق من، راه گريز پيش گير و بسان آهو يا بچه گوزن به كوههاى برنده صعود كن .
«اى معشوقه‏ى من، تو زيبا هستى تو زيبا هستى چشم‏هايت از پشت نقاب مانند دو كبوتر است و موهايت مانند گله‏ى بزى است كه از كوه جلعاد نمايان است .
«لبهايت مانند رشته قرمز گردن‏بند و حرف زدنت شيرين است . گونه‏هايت از پشت نقاب مانند دو نيمه‏ى انار و گردنت مثل برج داود است: برجى كه براى اسلحه بنا گرديده و هزارها سپر، سپرهاى بيدادگران در آن آويخته شده است. آن گاه كه روز دگرگون شود و سايه‏ها با شكست مواجه گردند، بسوى كوه مر و تپه‏ى لبان روان مى‏شوم. اى عروس با من نگاه كن كه از قله‏ى امانه، از بالاى حرمون، از خوابگاههاى شيرها، از كوه‏هاى پلنگها، اى عروس. از لبهاى تو شهد مى‏ريزد و زير زبانت شير و عسل است و بوى خوش لباسهايت مثل بوى لبنان است .

نصرالله عاشق خداومولا
03-03-2022, 17:18
«چشمه بوستانها و چاه آبهاى فناناپذير و نهرهاى لبنان، اى باد شمال وزيدن بگير و اى باد جنوب بيا بر بوستان من ملايم بگذر تا بوى خوش آن جريان يابد» .
آرى اگر به اين جملات گوش فرا دهيد و دقت كنيد درك خواهيد كرد كه شعر سليمان از همان چشمه‏اى كه مسيح سيراب شده، سيراب مى‏گردد هر چند موضوع آنها با يكديگر اختلاف دارد .
«ويكتور هوگو» نيز كه يكى از هنرمندان و نوابغ بزرگ بعد از انقلاب فرانسه بشمار مى‏رود سخنانى از اين نمونه دارد. سخنان وى گفتگوئى ميان ستارگان است. از آنجا كه انسان و زمينى كه انسان در آن زندگى ميكند، نسبت به جهان وسيع و شگفت آور هستى، كوچك بنظر مى‏رسند، شاعر مزبور در اين گفتگو موقعيت مبهم و پنهان انسان را مجسم ميكند: اين صداى ضعيف و آهسته و بى‏ارزش چيست اى زمين، تو از اين گردش در افق تنگ و محدودت چه هدفى دارى‏
آيا تو جز ريگى هستى كه آميخته با جزئى خاكستر است .
اما من در آسمان نيلگون دور، نمايشگر يك حلقه‏ى وحشت‏زا هستم .
تا آنجا كه فاصله‏ى مكانى كه در ترس و بيم فرو رفته، سيماى مرا زشت و بدنما مى‏بيند هاله‏ى من كه رنگ تغيير يافته شبها را به سرخى شديد تبديل ميكند. مانند كره‏هاى طلائى است كه در دست گيرنده‏ى آن جدا جدا بالا و پائين مى‏روند .
از يكديگر دور ميشوند و گرد هم جمع مى‏آيند و قمرهاى هفتگانه‏ى بزرگ و هولناك را نگاه مى‏دارند و اينك خورشيد پاسخ مى‏دهد: ساكت باشيد، آنجا در گوشه‏ى آسمانها، اى ستارگان، شما رعيت من هستيد آرام باشيد من فرمانده‏ام و شما رعيت، شما هر دو بمنظور داخل شدن از درب، مانند دو درشكه دوش به دوش حركت مى‏كنيد.
كره‏ى مريخ و زمين در كوچكترين كوه آتش‏فشان از نظر من، بدون تماس با اطراف ورودگاه، داخل مى‏شوند هان اين است ستارگان دب اصغر كه مانند چشمهاى هفتگانه‏ى فناناپذير كه بجاى مردمكهاى آن خورشيدها است، مى‏درخشد هان اين است راه كهكشان كه جنگل زيباى سر سبزى را تشكيل مى‏دهد در حالى كه از ستارگان آسمان پر شده است اى ستارگان پائين، جايگاه من نسبت به جايگاه شما در فاصله‏ى دورى قرار دارد، حتى ستارگان ثابت و درخشان من كه به جزيره‏هاى پراكنده‏ى در آب شباهت دارند، و خورشيدهاى بى‏شمار من، به نظر كوتاه و ضعيف شما، در گوشه‏ى دورى از آسمان، شبيه به صحراى افسرده‏اى كه صدا در آن محو مى‏گردد .
بجز اندكى خاكستر سرخ كه در دل شب پاشيده شده، چيزى نيست» هان اين است ستارگان كهكشان ديگرى كه جهان‏هائى را مجسم ميكند كه از آن جهانها كمتر نيست، و در فضا پراكنده شده‏اند، آن محيطى كه ريگستان نيست و سنگ پاره‏اى در آن يافت نمى‏شود، امواج آن روان است اما هرگز به ساحل‏هاى خود باز نمى‏گردد .
و در پايان، اين خداست سخن مى‏گويد: «پيش من جز اين نيست كه با يك دميدن همه چيز را تيره گردانم» .


«و از شگفت‏ترين مرغ‏ها در آفرينش، طاوس است كه خداوند آن را در كامل‏ترين نظم آفريده و رنگهايش را در بهترين ترتيب منظم گردانيده است با بالى كه بيخ آن را بهم پيوسته و دمى كه كشش آن را دراز قرار داده است. هرگاه بسوى ماده‏اش مى‏رود دمش را از پيچيدگى باز نموده آن را بلند ميكند در حالى كه بر سرش سايه مى‏افكند. گمان ميكنى پرهاى آن ميله‏هائى از نقره، و دايره‏ها و حلقه‏هاى زرين شگفت‏آورى كه بر آن بالها روييده شده، طلائى خالص و قطعات زبرجد است. اگر آن را به گياهان زمين تشبيه كنى ميگوئى دسته گلى است كه از شكوفه هر بهارى چيده شده است، و اگر به پوشاكى‏ها تشبيه كنى مانند حله‏هاى زينت يافته با نقش و نگار، يا مانند جامه‏هاى خوش رنگ و زيباى بافت يمن است، و اگر آن را به زيورها تشبيه گردانى مانند نگين‏هاى رنگارنگى است كه در ميان نقره‏ى مزين به جواهر نصب شده است: بسان خراميدن خودبين و شادمان راه مى‏رود، و با دقت به دم و بالش مى‏نگرد، و از زيبائى پيراهن و رنگهاى جامه‏اش قاه‏قاه مى‏خندد «هنگامى كه به پاهايش چشم مى‏اندازد چنان با شيون و فرياد بانك مى‏زند كه گويا آشكارا فريادرسى مى‏طلبد و به راستى اندوه خويش گواهى مى‏دهد. زيرا پاهايش مانند خروس سياه و سفيد، باريك است. بجاى تاج، كاكل سبز رنگ نقاشى شده‏اى دارد، و جاى برآمدگى گردنش مانند گردن ابريق است، و جاى فرو رفتن آن تا زير شكمش مانند رنگ وسمه‏ى يمنى يا مانند لباس ابريشمى بسان آينه‏ى جلددار است.

نصرالله عاشق خداومولا
03-03-2022, 17:22
«و به شكاف گوش آن خطى است مانند باريكى سر قلم كه به رنگ گل بابونه بسيار سفيد ميباشد، اين سفيدى ميان سياهى اطراف مى‏درخشد و كمتر رنگى است كه طاوس از آن بهره‏اى نبرده باشد، اين رنگها در اثر كثرت جلاء و درخشندگى و برجستگى بر ساير رنگها برترى يافته است، در حقيقت مانند شكوفه‏هاى پراكنده‏اى است كه بارانهاى بهار و آفتابهاى سوزان آن را تربيت نكرده است.

«و گاهى از پرهاى خود بيرون آمده و از لباس برهنه مى‏گردد، پس پى‏درپى پرش ريخته و مجددا يكى پس از ديگرى مى‏رويد، و پرهايش مانند برگهاى شاخه‏ها مى‏ريزد، آن گاه پشت سر هم مى‏رويد تا بصورت پيش از ريختن باز مى‏گردد: با رنگهاى پيش هيچگونه تفاوتى ندارد و هيچ رنگى در غير جاى خود قرار نمى‏گيرد. اگر با دقت موئى از موهاى پرش را بنگرى، سرخ گلى رنگ و گاهى سبز زبر جدى و زمانى زرد طلائى رنگ بتو مى‏نماياند. آيا زيركيهاى ژرف و عميق چگونه مى‏تواند آفرينش اين حيوان را دريابد آيا درك خردها چگونه به آن مى‏رسد و آيا سخنان وصف كنندگان چگونه وصف آن را بنظم مى‏آورد» .

نصرالله عاشق خداومولا
05-03-2022, 18:36
و هم اكنون به قسمت كوتاهى از سخنانش در زمينه آفرينش آسمان و زمين گوش فرادهيد:

«به قدرت خود مخلوقات را آفريد، و به مهربانيش بادها را پراكنده كرد، و به كمك صخره‏ها حركت زمين را استوار گردانيد، آن گاه شكاف فضا را ايجاد و اطراف آن را باز نمود و راههاى هوائى را احداث كرد. سپس آبى كه امواجش خروشان و رويهم غلطان بود در آن جارى گردانيد. آن آب را بر پشت باد تندى كه نيرومند و با صداى بلند بود بر نشانيد. آن گاه باد ديگرى كه جهت وزش آن را عقيم قرار داد آفريد و وزش آن را تند كرد و جايگاه پيدايش آنرا دور گردانيد، پس آن را به برهم زدن آب فراوان و برانگيختن موج درياها فرمان داد، آن باد هم آب را مانند مشك جنبانيد و بسان وزش در فضا، بطورى كه اول آن را به آخرش و ساكنش را به متحركش باز گرداند، به آن وزيد...» خواننده محترم، من شما را به اين نشانه‏هاى شگفتى كه امام «ع» براى انسانها از آن سخن مى‏گويد، سفارش ميكنم، على «ع» تساوى موجودات لطيف و بزرگ، تساوى ماه و خورشيد، تساوى آب و سنگ، تساوى بزرگ و كوچك و تساوى مشكل و آسان را در مفهوم وجود براى انسان مجسم ميكند، و اشتراك همه‏ى موجودات را در صفت وجود اعلام مى‏دارد بطورى كه همه با هم با پيروى از يكديگر در يك سرود بزرگ شركت دارند: اين سرود، سرود وجود واحد است .

در اين سرود، بزرگ خواندن درخت كهنسال قوى در برابر گياه كوچك، و ستودن درياى پهناور در مقابل جوى آبى كه آبهاى آن‏ ميان ريگها و علفزارها از بين مى‏رود، هرگز صحيح نيست .

نصرالله عاشق خداومولا
05-03-2022, 18:37
على «ع» مى‏گويد: «اگر راههاى انديشه‏ات را بپيمائى تا به پايان آن برسى، دليل و برهان ترا رهبرى نمى‏كند مگر به اين كه آفريننده‏ى مورچه همان آفريننده‏ى درخت خرما است، و بزرگ و كوچك، سنگين و سبك، نيرومند و ضعيف در آفرينش او يكسان است و آسمان و فضا و آب و بادها نيز چنين است. بنا بر اين به ماه و خورشيد، و گياه و درخت، و آب و سنگ و گردش شب و روز، و جريان اين درياها، و كثرت اين كوهها و ارتفاع اين قله‏ها نظر كنيد...» .

باز بسوى او گوش فرا دهيد: «به هيچ نعمتى از نعمت‏هاى دنيا نمى‏رسيد مگر آنكه نعمت ديگرى را از دست مى‏دهيد، و هيچ كهنسالى از كهنسالان شما به يك روز عمر خود نمى‏رسد مگر آنكه روز ديگرى از عمرش نابود مى‏گردد، و براى او افزونى در خوراك تجديد نمى‏شود مگر آنكه روزى قبلى او از بين مى‏رود، و اثر و نشانه‏اى براى او بوجود نمى‏آيد مگر آنكه اثر ديگرش فانى مى‏گردد، و هيچ تازه‏اى براى او تجديد نمى‏شود مگر بعد از آنكه تازه‏ى او كهنه مى‏شود، و هيچ خوشه‏اى براى او نمى‏رويد مگر آنكه خرمنى از او كم مى‏شود، و همانا دودمان‏هائى كه ما فروع آنها، هستيم در گذشتند» .

آرى على «ع» وجود واحدى است كه از خودش با زبان خودش‏ سخن مى‏گويد من فكر ميكنم مقطع قصيده‏ى امرئى القيس با مقاطع زيادى كه در ادبيات على «ع» بچشم مى‏خورد شباهت تامى دارد كه در هر صورت بازگشت همه‏ى اينها به وحدت وجودى كاملى ميباشد و بالاتر اين كه اين وحدت روش بى‏مانندى را تعقيب ميكند كه بر ستمگر و تجاوز كار چيره مى‏شود و در نبات، حيوان و زمين پست از ضعيف حمايت ميكند تا صحنه وجود، بطور مساوى از نيروى درخشانى برخوردار گردد .

نصرالله عاشق خداومولا
05-03-2022, 18:37
امرئى القيس شاعر جهانى آنچه نخست مى‏گويد خلاصه‏اش اين است: در كمين آن آسمان درخش نشسته بودم. انتظار مى‏كشيدم ببينم از كدام سوى باران مى‏آيد. آخ چه وحشت‏زا بود باران سيل آسا از چهار جهت مى‏باريد از دور آن را تماشا مى‏كردم. طرف راست آن بنظر من بر كوه «قطن» و طرف چپش بر دو كوه «ستار» و «يذبل» قرار داشت. آب از اين طرف و آن طرف با صداى مهيبى سرازير شد و گستاخانه درختان را دگرگون نمود و با ترشحات خود بر كوه «قنان» عبور كرد و بزهاى كوهى را به پائين آمدن از كوه مجبور ساخت .

آن گاه مى‏گويد: بيابان گمراه و خطرناكى كه تنه‏اى از درخت خرما در آن باقى نمانده و ساختمان بلندى در آن ديده نمى‏شود مگر ساختمانى كه با تخته سنگها بنا شده است .

«ثبير» در اوايل رگبارهاى شديد خود، گويا مرد بزرگى است كه در عباى راه راه پيچيده شده است .

بامدادان ارتفاعات قله «مجيمر» در اثر سيل و كف گويا فلكه‏ى چرخ ريسندگى است .

باران آبهاى خود را در صحراى «غبيط» فرو ريخت، مانند مرد يمنى كه با زنبيل‏هاى بار شده فرا مى‏رسد .

گويا پرندگان خوش‏خوان بيابان، صبحگاهان سرمست شراب تند و خوشبوئى هستند، شامگاهان درندگان غرق شده در اطراف آن آب بى‏پايان، گويا ريشه‏هاى پياز دشتى هستند .

نصرالله عاشق خداومولا
09-03-2022, 17:29
ملاحظه مى‏كنيد: امرئى القيس باران را بصورتى مى‏بيند كه درختان خرماى بيابان را ريشه كن كرده و ساختمان‏هاى آن را ويران نموده و تنها ساختمانهاى سنگى را باقى گذاشته است. اما كوه «ثبير» كه به ارتفاع خود بر زمين‏هاى گود اطراف مى‏بالد، در باران فرو رفته و تنها قله‏ى آن از آب بيرون مانده و مانند بزرگ يك طايفه كه خود را به عباى راه راه پيچيده، جلوه كرده است. باران طوفان‏هاى پى‏درپى را در اطراف كوهها روانه ساخته آن گاه آبهاى فراوان خود را در صحراهاى بى آب و علف مى‏ريزد، ناگهان گياهها و گلهاى رنگارنگ در صحرا مى‏رويد. اين گلها و گياهها مانند پارچه‏هاى زيبا و رنگارنگى است كه تاجر يمنى در برابر چشم مردم مى‏گسترد. باران اين صحراهاى خشك شده را سيراب مى‏كند، در نتيجه صحراها بصورت‏ سبزه‏زارهاى باشكوهى در مى‏آيند كه پرندگان سرمست در آن نغمه خوانى ميكنند اما درندگان وحشى كه دريدن حيوانات و پرندگان ضعيف را براى خود مباح مى‏دانستند، باران آنها را ذليل كرده و در خود فرو برده است، پس از لحظاتى كه روى آب مى‏افتند گويا ريشه‏هاى پياز درشتى هستند .

نصرالله عاشق خداومولا
09-03-2022, 17:30
آرى، باران در خيال شاعر بزرگ جاهليت چنين جلوه ميكند .

شاعرى كه مقصد باران را قدم بقدم تا پايان كار دنبال مى‏نمايد و نيروى پرورش دهنده‏ى وجود را مجسم ميكند. بنا بر اين باران، نيروى ارزنده‏ى دادگرى است كه به ضعيفانى از قبيل: زمين‏هاى گود و پرندگان كوچك كمك ميكند، يعنى بيابان را از گل و گياه و رنگ پر مى‏سازد و دلهاى پرندگان را شاد كرده آنها را به نغمه‏خوانى وادار ميكند، و با نيرومندانى مانند كوهها شوخى ميكند و آنها را از هر جهت بيچاره مى‏سازد و از موقعيت آنها مى‏كاهد، و بر زورمندانى چون درندگان يورش مى‏برد و بر آنها چيره شده غرقشان ميكند و بصورت ناچيزى نمايان مى‏سازد اينك على «ع» است كه آنچه را امرئى القيس در تمثيل نيروى ارزنده‏ى دادگرى همچون باران، احساس كرده، او نيز حس ميكند و در پايان يك سخن طولانى چنين مى‏گويد: «هنگامى كه ابرها آب فراوانى كه در بر داشتند فرو ريختند، بسبب باران، گياهان از زمين‏هاى خشك و علفها از كوههاى كم‏ علف سر بر آوردند، از اين رو زمين به زيبائى مرغزارهاى خود شادى ميكند و به لباسى كه از گلها و شكوفه‏هاى زيبا پوشيده و به آن آراسته گرديده بر خود مى‏بالد. خداوند آن گياهان را توشه‏ى مردم و روزى چهارپايان قرار داده است» .

نصرالله عاشق خداومولا
19-03-2022, 19:48
آن گاه على «ع» انديشه‏ى دور را- كه امرئى القيس بوسيله آن، عمليات باران را در كوهها و درندگان مشاهده ميكرد- در اين جمله كوتاه خلاصه ميكند: «هر كس به روزگار بزرگى فروخت روزگار او را زبون ساخت» .

زيباييهاى فراوانى كه در اين فصل تماشا كرديم، على رغم اختلاف موضوعات و تفاوت آثار و موقعيت‏ها، همه از يكجا سرچشمه مى‏گيرند و در تمام آنها اصالت در انديشه و احساس و سليقه و خيال وجود دارد: اصالتى كه ميان صاحب اين صفات و تمام موجودات، در وحدت وجودى مطلق، ارتباط خاصى برقرار مى‏سازد شما اگر در ادبيات على «ع» سير كنيد اين اصالت را درك خواهيد كرد. اين همان اصالتى است كه على «ع» را بر آن مى‏داشت كه روابط پوشيده‏ى مظاهر مرگ و زندگى را عميقانه درك كند و پيوستگى اشكال گوناگون را- كه بر يك حقيقت ثابت و تغيير ناپذير اجتماع دارند- بطور كامل دريابند. تمايل سريع يگانه‏سازى على «ع»، نمونه‏اى از تمايل يك اديب راستين بود كه وجود را بدون تفاوت، در عقل و قلبش متمركز مى‏ساخت و آن را بر اصولى كه قديم و جديد در آن ممنوع است مبتنى ميكرد از نهج البلاغه آشكار مى‏شود كه نظريات اخلاقى و اجتماعى پسر ابو طالب، بطور مستقيم يا غير مستقيم از اين ديد وسيع كه شامل وجود است سرچشمه مى‏گيرد. بنا بر اين در قانون وجود، مرگ نزديك‏ترين چيز به زندگى است، و خوبى و بدى بسيار بهم نزديكند، و بسا اندوه و شادى در يك لحظه در يك دل اجتماع ميكنند يا تنبلى و فعاليت در جسم واحدى بروز مى‏نمايند، و در ادبيات على: «چه بسا دورى كه از نزديك نزديكتر است، و بسا اميدى كه به محروميت منتهى مى‏گردد و تجارتى كه به زيان كشيده مى‏شود» .

شگفت نيست اگر سخن پسر ابو طالب در بين مردم به حقيقت نايل گردد: «هر كه براى برادرش چاهى حفر كرد خودش در آن افتاد، و هر كه پرده‏ى حجاب ديگران را دريد پوشيده رويان خانه‏اش آشكار گرديدند و كسى كه بر مردم بزرگى فروخت خوار شد» .

نصرالله عاشق خداومولا
19-03-2022, 19:48
بنا بر اين دايره‏ى وجود واحد، تسليم در برابر قانون متناسب وجود را بر مردم و بطور كلى بر همه‏ى موجودات لازم ميداند. اين قانونى است كه امام «ع» بوسيله عقل و احساس و خيال خود، آن را درك كرده است، درك شگفتى كه كثرت وضوح آن محسوس است و صاحب آن را با اجبار بر آشكار ساختن حقايق سوق مى‏دهد. اينجاست كه درك مزبور بصورت كلماتى كه تركيب دهنده‏ى قواعد رياضى است بروز ميكند. اين قواعد، مظاهر وجود را در بر مى‏گيرد و به اصول‏ وجودى ثابت و عميقى كه ماوراى آن است نفوذ ميكند .

على «ع» و فرازهاى وجود، از نظر توجه به وحدت حيات و درك عميق وجود واحد، بر سطح واحدى در رديف يكديگر قرار دارند .

از اين رو ادبيات وى فريادهاى پى‏درپى و بهم پيوسته‏اى است كه از عقل فوق العاده‏اى صادر مى‏گردد، عقلى كه مى‏خواهد براى وصول به اين درك عميق، در تمام موجودات نفوذ كند و اعماق آنها را ببيند، موجودات گوناگونى كه همه بر يك اساس قرار گرفته و از يكجا سرچشمه مى‏گيرند و همه از يكديگر دورند اما در وحدتى كه دو طرفش را ازل و ابد تشكيل داده، گرد آمده‏اند

نصرالله عاشق خداومولا
22-03-2022, 17:55
روش سخنورى على (ع)

بيانى است كه اگر به ملامت زبان بگشايد، زبان تند بادها را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و اگر فساد و فسادگران را تهديد كند، كوههاى آتش‏فشان را توام با سر و صدا و روشنائى‏ها از هم مى‏پاشد و اگر به انديشه فراخواند ريشه‏ى درك و انديشه را در شما بوجود مى‏آورد و شما را به آنجا كه اراده دارد روانه ميكند و به راستى شما را به جهان هستى مى‏پيوندد صورت و معنى مانند آتش و حرارت، و خورشيد و نور و هوا با هوا، با يكديگر نمونه‏اى از سرشت صاحبان موهبت و اصالت بود كه با يك نگاه كوتاه، عميقانه درك ميكنند، آن گاه باختيار زبانشان به آنچه در دلهايشان مى‏جوشد و به آن پى برده‏اند باز مى‏شود .

از اين رو ادبيات على «ع» بر اثر راستى امتياز خاصى يافته بود، همان طور كه زندگانى وى بدين سبب بر زندگى ديگران برترى داشت. آرى راستى، تنها مقياس هنر برتر و تنها ميزان اسلوب صحيح است .

به حقيقت بايد گفت: شرايط سخنورى- كه توافق سخن با اوضاع و احوال است- براى هيچ اديبى مانند على «ع» جمع نشده است. زيرا سخنان وى پس از قرآن، بزرگترين نمونه‏ى بلاغت است، سخنانى است كوتاه و آشكار اما نيرومند و جوشان... در اثر هم آهنگى الفاظ و معانى و اغراض، بصورت كاملا رسائى در آمده است .

انعكاس آن در گوش آدمى شيرين، و اثرش با تحريك احساسات توأم است، بويژه هنگامى كه به منظور حمايت از بينوايان و ستمديدگان، در باره‏ى منافقان و حيله‏گران و دنياپرستان سخن به ميان آيد. بنا بر اين روش على «ع» در سخنورى بسان عقل و انديشه‏اش، روشن و مانند وجدانش صحيح و درست است، پس شگفت نيست سخنان وى شاهراه سخنورى تلقى شود .

اسلوب على «ع» در اثر درستى بحدى رسيد كه حتى سخنان مسجع وى از مرحله‏ى تصنع و مشقت به بلندى گرائيد. اينجا بود كه سخنان مسجع او با وجود اين كه جمله‏هائى جدا جدا و موزون فراوانى‏ داشت، اما دورترين چيز از تصنع و نزديك‏ترين چيز به طبع سرشار بود .

هم اكنون اين سخن مسجع و حد سلامت طبع را ببينيد: يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات، و اختلاف النينان في البحار الغامرات، و تلاطم الماء بالرياح العاصفات» يا به اين قسمت از يك خطبه توجه كنيد: «و كذلك السماء و الهواء، و الرياح و الماء، فانظر الى الشمس و القمر، و النبات و الشجر و الماء و الحجر، و اختلاف هذا الليل و النهار، و تفجر هذه البحار، و كثرة الجبال، و طول هذه القلال، و تفرق هذه اللغات، و الالسن المختلفات...» و اينك شما را به اين قافيه كه با طبع سالمى همراه است توجه مى‏دهيم: «ثم زينها بزينة الكواكب، و ضياء الثواقب، و اجرى فيها سراجا مستطيرا، و قمرا منيرا، في فلك دائر، و سقف سائر...» .

اگر شما بخواهيد در اين جمله‏هاى شگفت‏انگيز يك كلمه‏ى قافيه‏دار به كلمه‏ى بى‏قافيه‏اى تبديل كنيد خواهيد ديد چگونه فروغ آن خاموش و زيبائيش محو مى‏گردد، و سليقه و اصالت و دقت خود را كه دليل و مقياس ادب است، از دست مى‏دهد. بنا بر اين قافيه در سخنان على «ع» يك احتياج هنرى است كه طبع آميخته با صناعت، اين احتياج را در خود احساس ميكند. طبع مزبور چنان با صناعت آميخته است‏ كه گويا هر دو از يك جا سرچشمه گرفته‏اند. اينجاست كه چنين طبعى مى‏تواند نثر را بصورت شعرى موزون و آهنگ‏دار- كه معنى را به اشكال لفظى مربوط بخود مى‏پيوندد- جلوه دهد .

در قافيه‏پردازى امام «ع» نمونه‏هاى جالبى بچشم مى‏خورد كه آهنگ را بصورت زيبائى به آهنگ ديگر باز مى‏گرداند و تأثيرش بمرتبه‏اى است كه هيچ گوشى موزونتر از آن نشنيده و از نظر ترجيع زيباترين مرحله را واجد شده است. ما آنچه تا كنون از سخنان مسجع على «ع» نقل كرده‏ايم، براى مثال كافى است، در عين حال به اين كلمات كه مورد پسند سليقه و شنوايى ميباشد گوش فرا دهيد: «انا يوم جديد، و انا عليك شهيد، فاعمل في خيرا، و قل خيرا» .

اگر مى‏گوئيم اسلوب على «ع» داراى صراحت معنى و بيان رسا و سلامت ذوق است، منظور اين است كه خواننده‏ى گرامى را به «زيباييهاى نهج البلاغه» ارجاع دهيم تا ببيند سخنان على «ع» چگونه از چشمه‏هاى عميق و ريشه‏دارى سرازير مى‏شود و با چه لباس هنرى و زيبائى دلپسندى به جنبش در آمده و جارى مى‏گردد .

نصرالله عاشق خداومولا
22-03-2022, 17:55
اينك شما را به اين تعبيرات زيبا در سخنان على «ع» توجه مى‏دهيم: «آدمى زير زبان خويش پنهان است». «بردبارى قبيله‏اى است». «آن كس كه چوب او نرم باشد شاخه‏هايش فراوان است». «هر ظرفى به آنچه در آن مى‏گذارند پر مى‏شود مگر ظرف دانش كه فراخ مى‏گردد» .

اگر كوهى مرا دوست داشته باشد درهم فرو خواهد ريخت .

به اين سخنان شگفت نيز توجه كنيد: «دانش، ترا نگهبانى ميكند و تو نگهبان مال هستى. بسا انسانى كه بواسطه گفتار نيك ديگران در باره‏ى وى، مورد آزمايش قرار مى‏گيرد. هرگاه دنيا به كسى روى آورد خوبى‏هاى ديگران را به او عاريت مى‏دهد، و هرگاه به او پشت كند خوبى‏هاى خودش را هم از او سلب ميكند. بايد كار مردم در حق، پيش تو يكسان باشد. كار نيك انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد، زيرا كوچك آن بزرگ، و كم آن زياد است .

جمع كنندگان مال نابود شدند در حالى كه زنده هستند. هيچ ثروتمندى بهره‏مند نشد مگر به آنچه فقير بسبب آن گرسنه گرديد» .

هم اكنون به اين تعبير كه به اوج زيبائى هنرى رسيده، گوش فرا دهيد. على «ع» قدرت خود را بر تصرف شهر كوفه توصيف كرده و مى‏گويد: «آن نيست مگر كوفه كه آن را در تصرف خود مى‏گيرم و آن را گسترش مى‏دهم...» .

خواننده محترم، اصالت انديشه و بيان را در اين سخنان ملاحظه كرديد. اين همان اصالتى است كه هميشه با اديب راستين همراه است و تا هنگامى كه شخصيت ادبى او باقى است، اصالت مزبور از وى جدا نخواهد شد .

در مواردى كه عاطفه‏ى گرم على «ع» تحريك و خيالش شعله‏ور مى‏شد و شكلهاى گرمى از تازه‏هاى حيات- كه با آنها در تماس بود- در خيال او نقش مى‏بست، در چنين مواردى روش سخنورى على «ع» به اوج زيبائى مى‏رسيد. قلب او سرشار از بلاغت مى‏شد و بسان جريان دريا بر زبانش جارى مى‏گرديد .

اسلوب على «ع» در چنين مواردى امتياز خاصى داشت. زيرا على «ع» بمنظور توضيح و تأثير سخن، جملات را در ضمن استعمال واژه‏هاى مترادف تكرار مى‏كرد و كلمات فصيحى كه داراى انعكاس بود انتخاب مى‏نمود و گاهى اقسام گوناگون تعبيرات را به دنبال يكديگر قرار مى‏داد: از جمله‏ى خبرى به استفهامى و از استفهام بتعجب و از تعجب بانكار انتقال مى‏يافت. موارد وقف در آن نيرومند و شفا بخش جانها بود. روح هنر و معنى بلاغت، آشكارا در آن وجود داشت .

نصرالله عاشق خداومولا
28-03-2022, 19:39
براى نمونه، خطبه‏ى معروف جهاد را براى شما نقل مى‏كنيم .

على «ع» اين خطبه را پس از آنكه سفيان بن عوف اسدى در عراق به شهر انبار يورش برد و فرماندار آن را كشت، براى مردم ايراد كرد: «اين برادر غامد است كه سواران وى به شهر انبار رسيده و حسان بن حسان بكرى را كشته‏اند و سواران شما را از مرزهاى شهر دور كرده و مردان شايسته‏اى را از شما بخاك و خون كشيده‏اند.

«به من خبر رسيده است كه يكى از آنان بر يك زن مسلمان و يك زن ذمى وارد مى‏شده و خلخال و النگو و گوشواره‏هاى او را مى‏كنده است. آن گاه لشكريان با غنيمت فراوانى بازگشته‏اند در حالى كه به‏ هيچكدام زخمى نرسيده و خونى از آنان ريخته نشده است. راستى اگر مرد مسلمانى پس از اين حادثه در اثر اندوه بميرد نبايد او را سرزنش كرد بلكه به مرگ سزاوار است» .

«شگفتا به خدا قسم اجتماع آنان بر باطل و تفرقه‏ى شما در حق، دل را مى‏ميراند و غم و اندوه ببار مى‏آورد. واى بر شما، شما آماج تير آنان قرار گرفته‏ايد: به شما يورش مى‏برند و شما حمله نمى‏كنيد، و با شما مى‏جنگند و شما نمى‏جنگيد، و معصيت خدا را مى‏كنند و شما خشنود هستيد» قدرت امام «ع» را در اين جملات كوتاه ببينيد: على «ع» بمنظور تحريك احساسات شنوندگان خود، آهسته آهسته پيش مى‏رود تا بالاخره به كمك آنان به آرزوى خود نايل مى‏گردد. او در اينجا راهى را كه توأم با بيان رسا و تأثير قوى است پيموده است. زيرا مردم را از تاخت و تاز سفيان بن عوف در شهر انبار، آگاه ميكند و اين براى آنان يك ننگ و رسوائى محسوب مى‏شود، آن گاه به آنان خبر مى‏دهد كه اين ستمگر، فرماندار امير المؤمنين «ع» را كشته و تنها به اين اكتفا نكرده بلكه شمشير خود را در گلوى بسيارى از مردان و زنان غلاف كرده است .

على «ع» در قسمت دوم خطبه، غيرت شنوندگان و قدرت و مردانگى هر عربى را در زمينه احترام زن، مورد توجه قرار مى‏دهد. او ميداند بين اعراب كسانى هستند كه بخاطر حفظ شخصيت و احترام زن‏ از جان خود مى‏گذرند، از اين رو آنان را سخت سرزنش ميكند كه چرا در برابر جنگجويانى كه به يك زن تجاوز كرده و بسلامت بازگشته‏اند و به هيچيك زخمى نرسيده و خونى از آنان ريخته نشده، ساكت نشسته‏اند .

آن گاه وحشت و حيرتى را كه در اثر اين كار عجيب در او بوجود آمده ابراز مى‏دارد، زيرا دشمنان وى به باطل چنگ زده و از آن پشتيبانى ميكنند و تبهكارى را پيشه خود ساخته و به شهر انبار هجوم مى‏برند، در حالى كه پيروان او از حمايت حق دست برداشته و باعث ضعف و شكست آن مى‏گردند .

طبيعى است امام «ع» در چنين موردى خشمناك مى‏گردد و سخنان او كه حاكى از خشم درونيش ميباشد، توأم با تندى و حرارت، در ضمن جملاتى مسجع و كوتاه بروز ميكند: واى بر شما، شما آماج تير آنان قرار گرفته‏ايد به شما يورش مى‏برند و شما حمله نمى‏كنيد و با شما مى‏جنگند و شما نمى‏جنگيد و معصيت خدا را مى‏كنند و شما خشنود هستيد» .

نصرالله عاشق خداومولا
28-03-2022, 19:39
گاهى احساسات على «ع» تحريك مى‏شود و بصورت قطعاتى كه بعضى با بعض ديگر مزاحمت دارند در چهره‏ى اين جملات كوتاه و پى‏درپى، بروز ميكنند: «هرگز ناتوان نشدم، و نترسيدم، و خيانت نكردم و سستى ننمودم» گاهى هم اين احساسات از ناحيه يك درد درونى محرك گرم مى‏شود و جمعيتى را كه على «ع» خير خواه آنان‏ است، در حالى كه خودشان بر اثر غفلت و سستى اراده خير خواه خود نيستند، با اين جمله انقلابى و تؤام با خشم، مورد خطاب قرار داده و مى‏گويد: «چه شده است شما را مى‏بينم بيداريد اما در خوابيد، و حاضريد اما غائبيد، و شنوا هستيد اما كر مى‏باشيد، و سخن مى‏گوئيد اما لال هستيد...» در عهد جاهليت و اسلام بويژه در عصر پيامبر و خلفاى راشدين، گويندگان زيادى وجود داشتند و از آنجا كه به سخنرانيها نياز شديدى داشتند با روش سخنورى، بصورتهاى گوناگون ادبى، كاملا آشنا بودند. اما در عهد پيامبر، همه معتقدند كه بزرگترين سخنور آن زمان، پيامبر اسلام (ص) بوده و در عصر خلفاى راشدين و بطور كلى در اعصار بعدى، هيچكس در سخنورى بپايه على بن ابي طالب «ع» نرسيده است .

نصرالله عاشق خداومولا
03-04-2022, 18:48
گفتار ساده و بيان نيرومند على «ع» كه از عناصر طبع و صناعت تشكيل مى‏شد، از اركان شخصيت او به شمار مى‏رفت. گذشته از اين، چنانكه ديديم، خداوند وسايل كامل ديگرى كه از شرايط سخنورى محسوب مى‏شود براى او آماده كرده بود. زيرا خداوند بسبب فطرت سالم، سليقه رفيع و بلاغت جذاب به او امتياز خاصى داده بود، همان طور كه بواسطه‏اى ذخاير علمى كه او را از همگنانش جدا مى‏ساخت و همچنين بخاطر برهان استوار و نيروى اقناع و نبوغ‏ بيمانندش در بديهه گوئى، او را بر ديگران برترى داده بود. علاوه بر اين، من راستى نامحدود او را كه در هر خطبه مؤثرى ضرورى ميباشد، به اينها اضافه ميكنم. چنانكه تجربه‏هاى تلخ فراوان وى را- كه در زمينه اخلاق و طبايع مردم و صفات اجتماع و عوامل جنبش‏هاى اجتماعى براى عقل نيرومندش كشف مى‏شد- نبايد فراموش كرد. گذشته از اينها آن اعتقاد محكم و تزلزل ناپذير، و آن درد عميقى كه با محبت و پاكدلى و سلامت وجدان و عظمت هدف آميخته بود، از امتيازات وى بشمار مى‏رفت.

راستى صرفنظر از على «ع» و عده محدود ديگرى، مشكل است بتوانيم در ميان شخصيت‏هاى تاريخى كسى را كه جامع اين شرايط باشد و به عنوان سخنگوى نمونه معرفى شده باشد پيدا كنيم. كافى است شما اين شرايط را در نظر بگيريد آن گاه نظرى به گويندگان معروف شرق و غرب بيافكنيد تا بدانيد گفته ما صحيح است و هيچ گونه اغراقى در آن وجود ندارد .

نصرالله عاشق خداومولا
03-04-2022, 18:48
پسر ابو طالب بالاى منبر، خوددار و متين بود و به گفتار درست و به خويشتن كاملا اطمينان داشت. هوش او نيرومند و دركش بحدى سريع بود كه بر افكار مردم و خواسته‏هاى جمعيت تسلط داشت. روح او چنان از حريت و انسانيت و فضيلت سرشار بود كه وقتى زبان سحر آميزش به آنچه در دل داشت گويا مى‏شد، مردم بخوبى حس مى‏كردند كه على «ع» فضايل خواب رفته و احساسات خاموش آنان‏ را تحريك ميكند .

نصرالله عاشق خداومولا
06-04-2022, 18:59
سخن سازى على «ع» را بايد اساس بلاغت عرب دانست .

ابو هلال عسكرى نويسنده كتاب «الصناعتين» مى‏گويد: تنها ايراد معانى مهم نيست، بلكه زيبائى، صفا و پاكى لفظ كه توأم با صحت تركيب و اسلوب باشد و از بار سنگين نظم و تأليف، خالى باشد، نيز شرط است .

بعضى از اين الفاظ بقدرى فصيح است كه گويا دامنهاى ارغوانى را با غرور و خودخواهى مى‏كشاند. برخى از آنها مانند سربازانى كه در زمين پهناورى يورش مى‏برند، غران و بعضى ديگر مانند شمشير، دو لبه هستند. برخى ديگر مانند نقاب ضخيم، روى بعضى احساسات قرار مى‏گيرند تا تندى آن را پوشانده و از شدتش بكاهند. بعضى ديگر مانند لبخند آسمان در شب‏هاى زمستانى، لبخند مى‏زنند. بعضى چون تازيانه كار ميكنند و برخى مانند چشمه زلال جارى مى‏گردند .

نصرالله عاشق خداومولا
06-04-2022, 18:59
تمام اينها با مفردات و تعبيراتى كه در خطبه‏هاى على «ع» است تطبيق ميكند. گذشته از اين، خطبه از نظر نويسنده كتاب «الصناعتين» در صورتى زيباست كه به اين صفات لفظى نقش پذيرد، پس آيا مانند خطبه‏هاى پسر ابو طالب كه هيجان صفات لفظى را به هيجان و نيرو و عظمت معنى ضميمه ميكند چگونه است» اينك به قسمتى كوتاه از مطالبى كه در جلد سوم كتابم: «امام‏ على «ع»، نداى عدالت انسانى» در زمينه بيان امام بويژه در خطبه‏هايش، نوشته‏ام توجه كنيد: نهج البلاغه از انديشه و خيال و عاطفه نشانه‏هائى دارد. تا هنگامى كه انسان باقى است و از خيال و عاطفه و انديشه برخوردار است اين نشانه‏ها نيز با ذوق هنرى بلندى، بستگى خواهد داشت. نهج البلاغه با نشانه‏هاى خود ارتباط خاصى دارد و با درك بلند و دورى كه توأم با حرارت واقع و علاقه به شناخت ماوراى اين حقيقت است جارى مى‏گردد. مجموعه‏اى است كه ميان زيبائى موضوع و زيبائى بيان جمع ميكند تا تعبير و مفهوم و به عبارت ديگر صورت و معنى مانند آتش و حرارت، و خورشيد و نور، و هوا با هوا، با يكديگر متحد گردند. آن گاه شما در برابر آن مانند كسى هستيد كه در مقابل سيل خروشانى قرار گرفته يا با درياى مواج و طوفان شديدى روبرو شده است، يا مانند كسى هستيد كه در برابر يك پديده طبيعى قرار گرفته است پديده‏اى كه بر اساس وحدت استوار است و هيچگونه پراكندگى در عناصر آن ايجاد نمى‏كند مگر آنكه وجود عناصر را محو كند و آن را بسوى نيستى سوق دهد بيانى است كه اگر به ملامت زبان بگشايد، زبان تندبادها را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و اگر فساد و فسادگران را تهديد كند كوه‏هاى آتشفشان را توأم با سروصدا و روشنائيها از هم مى‏پاشد، و اگر به سخن باز شود، عقل‏ها و احساسات را مخاطب قرار داده و هر درى را به روى هر برهانى غير از برهان خود مى‏بندد و اگر بانديشه فراخواند ريشه درك و انديشه را در شما به وجود مى‏آورد و شما را به آنجا كه اراده دارد روانه ميكند و براستى شما را به جهان هستى مى‏پيوندد و تمام نيروها را در شما بمنظور اكتشاف، يكى مى‏سازد. بيان مزبور اگر شما را محترم بشمارد، به مهر پدر و منطق پدرى پى مى‏بريد و وفاى راستين انسانى و حرارت محبت بى‏پايان را درك خواهيد كرد اما اگر از زيبائى وجود و جمال آفرينش و كمالات هستى، براى شما سخن بگويد، با ستارگان آسمان بر صفحه دل شما مى‏نويسد بيانى است كه از بلاغت و تنزيل بهره فراوانى گرفته است. بيانى است كه با اسباب بيان عرب، در گذشته و آينده بستگى دارد. حتى بعضى در باره سخنان وى گفته‏اند: آن فروتر از كلام خدا و فراتر از كلام مخلوق است تمام خطبه‏هاى على «ع» بوسيله برهان‏هاى ذاتى آبيارى مى‏شود، تا آنجا كه گويا معانى و تعبيرات خطبه‏ها، پديده‏هاى زمان او و عين افكار و خيالاتش ميباشد پديده‏هائى كه مانند شعله‏ى آتش كوره در زير باد شمال در قلبش شعله مى‏كشد. گاه با يك درك سرشار و بيان بى‏اندازه زيبا، بدون مقدمه ايراد سخن ميكند .

نصرالله عاشق خداومولا
15-04-2022, 20:13
آرى، سخنان بديهى على «ع» چنين بود. اين سخنان از نظر درستى، عمق انديشه و هنرى بودن تعبير، از نيرومندترين سخنان‏ بديهى بشمار مى‏رفت، تا آنجا كه كلماتى كه از دو لب او صادر مى‏شد، بعنوان يك مثل متداول تلقى مى‏گرديد .

يكى از سخنان زيباى بديهى او سخنى است كه آن را به مردى كه حضرت را به زبان مى‏ستود اما در واقع وى را متهم مى‏دانست، گفته است: «من از آنچه تو با زبان ميگوئى فروتر و از آنچه در دل دارى فراترم» .

هنگامى كه تصميم گرفته بود براى موضوع مهمى كه پيروانش در آن ترديد داشتند و از او پشتيبانى نكردند، به تنهائى قيام كند، عده‏اى از پيروانش نزد وى آمدند و در باره دشمن به حضرت عرضه داشتند: يا امير المؤمنين، ما ترا از شر آنان مصون مى‏داريم. على «ع» فورا در پاسخ گفت: «شما مرا از شر خود حفظ نمى‏كنيد، چگونه از شر ديگران حفظ مى‏كنيد اگر مردم پيش از من، از ستم حكمرانانشان شكايت مى‏كردند، امروز من از ظلم رعيت خود شكايت دارم. گويا من پيرو، و آنان پيشوا هستند» .

روزى كه پيروان معاويه، محمد بن ابى بكر را كشتند و خبر كشته شدنش به امام رسيد، فرمود: «همانا اندوه ما بر او به اندازه شادى آنان براى او است، ولى آنان دشمنى كم كردند و ما دوستى از دست داديم» .

از وى پرسيدند: كدام يك از دادگرى يا بخشش برتر است فرمود: «عدالت، چيزها را بجاى خود مى‏گذارد و بخشش، آن را از جاى خود بيرون مى‏كند. دادگرى، نگهدارنده همگان است و بخشش، عطائى خصوصى است. بنا بر اين عدالت، شريف‏تر و برتر مى‏باشد» .

نصرالله عاشق خداومولا
15-04-2022, 20:13
در وصف مؤمن بطور بديهى فرمود: «مؤمن، شاديش در چهره و اندوهش در دل است. سينه‏اش از هر چيزى گشاده‏تر و نفسش از هر چيزى خوارتر است. برترى و بزرگوارى را خوش نمى‏دارد و از خودنمايى بدش مى‏آيد. اندوه وى دراز و نگرانيش دور است. خاموشيش زياد است. وقتش مشغول است . سپاسگزار و شكيبا است. طبيعتش نرم و خوى او هموار است» .

روزى نادان خيره سرى از او مشكلى پرسيد. حضرت بيدرنگ در پاسخ گفت: «بمنظور فهميدن و آموختن بپرس، و از روى خيره‏سرى چيزى سؤال مكن، زيرا نادانى كه فراگيرنده دانش است به دانشمند شباهت دارد، و دانشمندى كه در بيراهه قدم نهد به نادان خيره سر مى‏ماند» خلاصه على «ع» اديب بزرگى بود كه بر اساس تماس با حيات و كشش اسلوب سخنورى، پرورش يافته بود. ازين رو از اصالتى كه در شخصيت اديب ضرورى است و همچنين از فرهنگ ويژه‏اى كه موجب رشد شخصيت و تمركز اصالت است برخوردار بود .

نصرالله عاشق خداومولا
18-04-2022, 17:45
اما در باره زبان، يعنى زبان محبوب عربى، «مرشلوس» در جلد اول كتابش «سفرى به شرق» سخنى زيبا دارد. مى‏گويد: «در ميان زبانها، زبان عربى غنى‏ترين و فصيح‏ترين زبانها است و تأثيرش از همه‏ بيشتر و زيباتر است. با تركيب افعال خود، پرواز انديشه را دنبال ميكند و آن را بدقت ترسيم مى‏نمايد و با نغمه‏هاى صوتى خود، از نعره حيوانات، شرشر آبهاى فرارى، صداى بادها و غرش رعد تقليد ميكند» .

اصول و فروع اين زبان، و زيبائى رنگها و سحر آميز بودن بيان آن و بطور كلى تمام خصوصياتى كه مرشلوس به برخى از آنها اشاره كرده، همه بطور كامل در ادبيات على «ع» مشهود است آرى آن ادبى بود در خدمت انسان و تمدن

نصرالله عاشق خداومولا
18-04-2022, 17:45
2 على «ع» نمايشگر عدالت جهانى


تساوى وجودى

على «ع» درك كرده بود كه اين جهان عظيم هستى، بر اساس تعاون و اشتراك قرار گرفته است. از اين رو وقتى باد بشدت مى‏وزد شاخه‏ها را بطور شديد حركت مى‏دهد، و هنگامى كه از جا مى‏پرد درختان را كنده و ريشه‏هاى آن را به لرزه در مى‏آورد، و آن گاه كه آهسته و آرام بر سطح زمين جارى مى‏شود صفحات آب به وزش آن مست ميشوند و همه چيز در زير آن به آرامش مى‏گرايد همچنين او درك كرده بود كه نيروى‏ عمومى وجود، بحكم همان قانونى كه از برگ سبز و از گياهى كه بر ساقه‏اش ايستاده و در برابر باد به حركت در مى‏آيد، مواظبت ميكند، بحكم همان قانون از گياه خرد شده‏ى خشك نيز مراقبت مى‏نمايد پسر ابو طالب با سخنى كه آن را از روح وجود گرفته، نظريه سوداگران را درهم مى‏كوبد. گويا او بوسيله اين سخن، در فهماندن مقصود خود، با جهان هستى شركت ميكند نظرى كه انسان به جهان هستى و حالات آن مى‏افكند: به ستارگان ثابت فضاى وجود، و كواكب شناور كرانه‏هاى ابد، به خورشيد تابان و ابرهاى پديدار و بادهاى تند، به كوههاى بلند و درياهائى كه امواج خروشان آنها را مى‏شكند يا شب صفحات آنها آرام مى‏گيرد، نظرى كوتاه به اينها براى او كافى است اطمينان پيدا كند كه جهان هستى و حالات آن، قانون و اسرارى دارد كه هر كدام تحت قواى مدركه‏ى انسان قرار گرفته و بر مقياس صحيحى استوار است .

نصرالله عاشق خداومولا
20-04-2022, 20:24
نگاهى كه آدمى به اين طبيعت نزديك و احوال آن ميكند: به تابستان سوزان كه باد در آن ساكن مى‏شود، به پائيز آن گاه كه جنگلهاى‏ آن افسرده و هوايش طوفانى و اطراف آسمانش گرفته و عبوس مى‏شود، به زمستان گاهى كه آسمان آن رعدى و به سبب برقها پريشان است و باران‏هاى آن سيل آسا سرازير مى‏شود و ابرهايش بحدى مى‏پيچد كه آثار آسمان و زمين را مى‏پوشاند، به بهار هنگامى كه جهان را بصورت كرانه‏هاى مرطوب و نهرهاى فراوان و زيبا و باغهاى رنگارنگ مى‏گسترد، نگاهى كوتاه به اينها كافى است او را مطمئن كند كه اين طبيعت و حالات آن، قانون و اسرارى دارد كه هر كدام تحت قواى مدركه‏ى كه انسان قرار گرفته و بر مقياس صحيحى استوار است .

نصرالله عاشق خداومولا
20-04-2022, 20:24
آرى، نظرى كوتاه و آزمايشى به طبيعت و جهان هستى، كافى است انسان را دلالت كند بر اين كه اين اسرار و قوانين، به تمام معنى درست و پايدار و عادل هستند و منطق آنها بر اساس اين صفات استوار است، و تنها صفات مزبور است كه وجود جهان عظيم هستى را تصديق ميكند پسر ابو طالب چنين نظرى به جهان هستى افكند و اسرار وجود را- كه عبارت از درستى، پايدارى و عدالت بود- بطور مستقيم درك كرد. آن گاه آنچه ديده بود و به آن پى برده بود او را تكان داد و در خون او جارى گرديد و در وجودش راه يافت و از روى انديشه و احساس بصورت ندائى رسا در آمد و لب‏هايش به اين جمله حركت كرد: «آگاه باشيد، آسمانها و زمين بر اساس حق بپا شده‏اند». اگر شما بخواهيد درستى و پايدارى و عدالت را در يك كلمه جمع كنيد، هيچ كلمه‏اى جامعتر از كلمه «حقيقت» نخواهيد يافت. زيرا در مفهوم اين كلمه، درستى و پايدارى و عدالت نهفته است پسر ابو طالب عميقانه درك كرد كه مقايسه‏ى آسمان و زمين- كه بر اساس حقيقت استوار و با مفاهيم سه‏گانه‏ى درستى و پايدارى و عدالت متلازم است- با حكومت كه ناچار صورت كوچكى از اين وجود قائم بر اركان سالم و ثابت بشمار مى‏رود، از حيث اصل و فرع مقايسه‏اى صحيح و بجا است. اينجاست كه مقايسه مزبور- كه افراد دور از انديشه و احساس از آن بى‏بهره هستند- خود بخود در عقل و وجدانش زنده مى‏شود، آن گاه بيدرنگ مى‏گويد: «و بزرگترين حقى كه خداوند واجب نموده، حق حاكم بر رعيت و حق رعيت بر حاكم است .

نصرالله عاشق خداومولا
28-04-2022, 18:39
دين حقى است كه خداوند براى هر كدام بر ديگرى واجب كرده و آن را سبب الفت و هماهنگى آنان قرار داده است. بنا بر اين رعيت جز به شايستگى حكمرانان، و حكمرانان جز به استقامت رعيت شايسته نمى‏شوند. پس هرگاه رعيت حق حاكم را اداء كرد و حاكم نيز حق رعيت را اداء نمود، حقيقت ميان آنان عزيز مى‏گردد و نشانه‏هاى عدالت برپا مى‏شود و سنت‏ها در مسير خود جارى مى‏گردد و بر اثر آن روزگار اصلاح مى‏شود و در بقاى حكومت اميدى هست. و اگر رعيت بر حاكم چيره شد يا حاكم به رعيت ستم كرد، آن گاه اختلاف كلمه بروز ميكند و نشانه‏هاى ظلم آشكار مى‏شود و راههاى سنت‏ها ترك مى‏گردد: به خواسته‏هاى نفسانى عمل مى‏شود و احكام تعطيل مى‏گردد و بيماريهاى افراد فراوان مى‏شود، هيچكس براى حق عظيمى كه تعطيل شده و باطل بزرگى كه انجام مى‏شود احساس نگرانى نمى‏كند. اينجاست كه نيكوكاران خوار و بدكاران عزيز مى‏گردند و مسئوليت‏هاى بندگان نسبت به خدا زياد مى‏شود» اينجا من توجه شما را به دقتى كه بر زبان على «ع» در روابط عمومى بزرگ، بين عناصر حكومت به عمل آمده جلب ميكنم، آن گاه شما را به ارتباط دقيقى كه ميان اعمال پسنديده‏ى ثمربخش و ثبوت اين عناصر بر اساس حقيقت، حكمفرماست توجه مى‏دهم. اين همان حقيقتى است كه از درستى و پايدارى و عدالت تشكيل يافته و آسمانها و زمين بر اساس آن برقرار شده است.

نصرالله عاشق خداومولا
28-04-2022, 18:43
على «ع» درك كرده بود كه اين جهان عظيم هستى بر اساس تعاون و اشتراك قرار گرفته است، از اين رو وقتى باد به شدت مى‏وزد شاخه‏ها را بطور شديد حركت مى‏دهد و هنگامى كه از جا مى‏پرد درختان را كنده و ريشه‏هاى آن را به لرزه درمى‏آورد، و آن گاه كه آهسته و آرام بر سطح زمين جارى مى‏شود صفحات آب به وزش آن مست ميشوند و همه چيز در زير آن به آرامش مى‏گرايد .

او درك كرده بود كه وقتى خورشيد پرتو خود را به زمين مى‏افكند، نشانه‏هاى زمين در برابر چشمها و انديشه‏ها آشكار مى‏گردد، و هنگامى كه خورشيد از زمين روى مى‏گرداند پرده تاريكى بر آن مى‏گسترد. او دريافته بود كه گياه رشد ميكند و داراى برگ مى‏شود و گاهى ميوه مى‏دهد. اين گياه با اين كه در شكل و هدف خود، با نور خورشيد و هوا و آب و خاك تفاوت دارد، اما در عين حال، رشد و برگ دار شدنش وابسته به همين نور و همين هوا و آب و خاك ميباشد .

نصرالله عاشق خداومولا
30-04-2022, 17:33
او درك كرده بود كه وقتى خورشيد پرتو خود را رويهم غلطان است، بر پشت باد تندى كه نيرومند و با صداى بلند است بر نشانده شده است و بادى كه «خداوند وزش آن را تند كرده و جايگاه پيدايش آن را دور گردانيده» با وجود دورى محل پيدايش، مأمور «به برهم زدن آب فراوان و برانگيختن موج درياها است، و بسان وزش در فضا، به طورى كه اول آن را به آخرش و ساكنش را به متحركش بازگرداند، به آن مى‏وزد تا آب فراوانى بالا بيايد» و اين ستارگان و اين كواكب و روشنائى نورافكن‏ها و چراغ نورافشان خورشيد و ماه تابان، زينت زمين و موجب سرور دلهاست على «ع» از آن سوى اينها درك كرده بود كه اين جهان هستى- كه بر اساس حقيقت استوار است- بر عناصر آن يك ارتباط تعاونى حكومت ميكند. چنانكه دريافته بود كه نيروهاى جهان هستى، از حقوقى كه براى بعضى بر بعض ديگر لازم شده است، برخوردارند، و اين نيروها بحكم وجود و استمرارى كه بر آنها حكومت دارد از هر جهت با يكديگر برابرند .

نصرالله عاشق خداومولا
30-04-2022, 17:33
او عميقانه درك كرده بود كه مقايسه‏ى اين عناصر متعاون و متساوى، با انسانهائى كه ناچار بايد بحكم وجود و استمرارشان همكار و برابر با يكديگر باشند، مقايسه‏ائى صحيح و بجا است. زيرا انسانها از موجودات اين جهان هستى بشمار مى‏روند و آنچه بر عناصر وجود- كه عبارت از شخصيت اشتراكى است- حكومت ميكند و على «ع» آن را براى حيات انسان ضرورى ميداند، انسانها نيز از آن برخوردارند. اينجاست كه على «ع» جهان طبيعت و جهان انسان را به كمك تابش عقل و جهش احساس، بهم مى‏پيچد تا عدالت جهانى را بر اساس وحدتى مركب از درستى و پايدارى و عدالت دريابد. او به اين قانونى كه بوسيله‏ى آن در فهماندن مقصود خود، با جهان هستى شركت ميكند، زبان گشوده و مى‏گويد: «خداوند از جمله حقوق خود، حقوقى را براى بعضى از مردم بر بعض ديگر واجب كرده و آن حقوق را در حالات گوناگون برابر ساخته است. بعضى از آنها انگيزه‏ى بعض ديگر است و بعضى لازم شمرده نمى‏شود مگر بسبب بعض ديگر» سخن بزرگ ديگرى كه على «ع» در زمينه دوام نعمت مى‏گويد از همين جا سرچشمه مى‏گيرد. او دوام هر نعمتى را مرهون انجام وظيفه‏ طبيعى صاحب نعمت نسبت به برادران انسانش دانسته و ترك اين وظيفه واجب را باعث زوال نعمت ميداند. مى‏گويد: «كسى كه نعمت‏هايش فراوان شد نيازمنديهاى ديگران به او زياد مى‏شود. پس هر كس در نعمت‏ها به حقوق واجب قيام كند نعمت‏ها را در معرض بقاء و دوام قرار داده است، و كسى كه در نعمت‏ها به حقوق واجب اقدام ننمايد نعمت‏ها را دستخوش فنا و نابودى ساخته است» .

نصرالله عاشق خداومولا
05-05-2022, 19:58
اين دو سخن در باره عدالت جهان هستى- كه انسان نيز از موجودات آن محسوب مى‏شود- نيازى به توضيح فراوان ندارد. زيرا حقوق بندگان خدا در منطق على «ع» با هم برابر است. در حقيقت، اين حقوق شباهت تامى به حق آب بر باد، و حق نبات بر آب، و حق آب بر خورشيد، و حق خورشيد بر قانون وجود دارد. و اين سنت، سنت جهان هستى دادگر است كه هيچ حقى را براى انسان لازم نمى‏داند مگر آنكه حقوقى كه از ديگران به عهده‏ى اوست اداء كند .

خواننده بايد به اين مطلب عميقانه توجه كند، آن گاه نظريه‏ى خود را در آنچه ديده اعلام دارد. در اين صورت بدون ترديد درك ميكند كه قانونى كه على «ع» بوسيله‏ى آن به ريشه‏هاى عدالت جهانى نايل گرديد، قانونى ثابت و تغيير ناپذير است و انحرافى در آن وجود ندارد .

نصرالله عاشق خداومولا
05-05-2022, 19:58
بنا بر اين عناصر اين جهان هستى، به همان اندازه كه مى‏دهد به همان اندازه مى‏گيرد، و چيزى بدست نمى‏آورد مگر در صورتى كه چيزى از دست بدهد. مثلا اگر زمين از خورشيد حرارت و نور مى‏گيرد، به همان اندازه از عمر خود به موجودات مى‏بخشد. و همينطور است كه اگر زمين از شب، تاريكى بگيرد. يا مثلا اگر گل از عناصر فراوان هستى، وسيله‏ى حيات و رشد و بوى خوش كسب كند، پس از اندك زمانى، نور و هوا از رنگ و عطرش به همان اندازه كه به آن داده‏اند از آن مى‏گيرند، تا وقتى آن گل به مرحله‏ى كمال و به اوج حيات خود رسيد عواملى كه آن را از عمرش دور مى‏سازد زيادتر مى‏شود، ناگاه مرگ و زندگى بر سر آن نزاع مى‏كنند و بالاخره ريشه‏ها و برگهاى آن تسليم مرگ مى‏شوند و زمين هم چيزهائى را كه به آن داده بود در خود مى‏بلعد. در دل دريا باز نمى‏گردد مگر همان ابرهائى كه دريا به آسمان داده و بارانهائى كه به بيابان بخشيده است .

نصرالله عاشق خداومولا
10-05-2022, 13:33
انسان نيز در زندگى اختصاصى خود چنين است. او از لذتى برخوردار نمى‏گردد مگر آنكه خواه ناخواه از لذت ديگرى محروم مى‏شود، و به دنيا نمى‏آيد مگر آنكه بر طبق مقرر بزودى تسليم مرگ شود. على «ع» مى‏گويد: «مالك مرگ همان مالك حيات است» .

على «ع» اين توازن خردمندانه را كه در قانون زمين و آسمان و ستارگان و بطور كلى در موجودات حياتى و جامد وجود دارد، در ضمن اين جمله حائز تناسب فكر و كمال توجه و سادگى است، ابراز مى‏دارد: «انسان به هيچ نعمتى نمى‏رسد مگر آنكه نعمت ديگرى را از دست مى‏دهد» بايد انسانها اين سخن را بشنوند و راستى اگر با دقت به اين سخن‏ گوش فرا دهند تصديق مى‏كنند كه اين يك واقعيتى است كه بصورت كلماتى شبيه به قواعد رياضى غير قابل اعتراض، نقش بسته است .

اما در زندگى عمومى، هيچ يك از شئون انسان از اين قاعده‏اى كه على «ع» آن را از ماده‏ى جهان عظيم هستى انتزاع كرده، مستثنى نيست. بنا بر اين حق شما بر اجتماع اين است كه بهره‏هائى كه به اجتماع مى‏رسانيد از نظر نوع و مقدار ارزيابى شود و به همان اندازه از اجتماع بهره‏بردارى كنيد. اما اگر از پاداش خود كمتر از آنچه داده‏ايد مالك شويد، نصيب شما عايد ديگرى شده و ديگرى از نصيب شما بهره مى‏برد. در نتيجه حق شما غصب گرديده و به شما ستم شده است .

همچنين اگر از پاداش خود، بيشتر از آنچه داده‏ايد بگيريد در اين صورت نصيب ديگرى عايد شما شده و ديگرى در اثر آنچه شما خورده‏ايد گرسنه مى‏ماند و شما حق او را غصب كرده و به او ستم نموده‏ايد، و وجود ظالم و مظلوم در ميان اجتماع، موجب فساد اجتماع و بروز نقص در موازين عدالت اجتماعى است، و عدالت اجتماعى در صورتى بپا مى‏شود كه در مرز روحبخش عدالت جهانى داخل باشد .

نصرالله عاشق خداومولا
10-05-2022, 13:33
بديهى است كه باطل هيچگاه نمى‏تواند قانون باشد، بلكه قانون همان حق است و در قانون هستى و همچنين به عقيده‏ى على «ع» «هيچ چيزى حق را باطل نمى‏كند» .

توجه به مظاهر نمايان و عظيم عدالت جهانى، على «ع» را از توجه به مظاهر پنهان و دقيق آن باز نداشته است. او در اين جهت مانند شاعران برجسته بود كه از نظر آنان موجودات دقيق مادى و معنوى با موجودات بزرگ تفاوت ندارند، بدين معنى كه ميان بزرگ و كوچك فرقى نمى‏گذارند و موجودات را بطور كلى از نظر منشاء و دلالت، يكى مى‏دانند .

آرى از نظر اينها آنچه چشمها را خيره ميكند، بر آنچه ناپيدا و پنهان است برترى ندارد. چه بسا نگاه كوتاهى كه در وجود آنان احساساتى بوجود مى‏آورد كه چشمه‏هاى سخن نمى‏تواند آن را ايجاد كند و بسا اشاره‏اى است كه صراحتى را كه در آن درك مى‏كنند، بوسيله‏ى هزاران آگهى آن را نمى‏بينند، و بسا بواسطه‏ى گلى كه در دامن صخره‏اى شكفته بيشتر پى به عظمت وجود برده مى‏شود تا بواسطه‏ى يك درخت كهنسال و بلند. بلكه چه بسا كوچكى كه در نظر آنان از بزرگ هم بزرگتر و كمى كه از زياد هم زيادتر است بد نيست اينجا خلاصه‏اى از يك سخن طولانى را براى شما نقل كنم. من اين سخن را در زمينه موقعيت كسى كه از درك عظيم و انديشه وسيعى برخوردار است ايراد كرده‏ام انديشه‏ى وسيعى كه به جهان هستى كه پنهان و آشكارش در دلالت داشتن بر عظمت وجود يكسان است، احاطه دارد: «گويا اين طبيعت، زيبائى حريت را آن چنان كه آرزوى شاعر است براى او مجسم ميكند. زيرا باد را هر طور و بهر كجا بخواهد روانه ميكند و برايش مهم نيست مردم بر او خشم گيرند يا از او خشنود باشند چشمه‏ها را بدلخواه خود از تخته سنگهاى بزرگ و از خاك نرم جارى ميكند و بطور آرام در جلگه‏ها سرازير مى‏سازد يا از فراز كوهها آن را پرتاب ميكند. درختها، صخره‏ها، قله‏ها و دره‏ها را آن طور كه بخواهد آشكار مى‏سازد. براى او مهم نيست زنبق‏ها در كنار خارها برويند يا خارهاى نبات سمى به گلى خوشبو با شاخه‏هاى سبز رنگ بچسبند. به اين پاى بند نيست كه گياه خردشده‏ى خشك را تحقير كند و گياه سر سبز و بلند را بزرگ بشمارد، يا حشرات كوچك را كه از سوراخ صخره‏ها سركشى مى‏كنند مسخره نمايد و از وحشيگرى درندگان قوى كه حيوانات ضعيف را با چنگال خود مى‏درند تمجيد كند» .

نصرالله عاشق خداومولا
20-05-2022, 17:48
على «ع» با اين نظر و احساس، با مظاهر وجود واحد در دو طبيعت: زنده و خاموش، روبرو شده بود و با بداهت و عمق خاصى درك كرده بود كه نيروى عمومى وجود بحكم همان قانونى كه از برگ سبز و از گياهى كه بر ساقه‏اش ايستاده و در برابر باد بحركت در مى‏آيد، مواظبت ميكند، بحكم همان قانون از گياه خرد شده‏ى خشك نيز مراقبت مى‏نمايد، و همان طور كه درخت كهنسال و بزرگ را مورد توجه قرار مى‏دهد از درخت‏هاى ناچيز و كوچك نيز مواظبت ميكند، و همچنين مراقبت طبيعت از چهارپايان، حشرات، ملخ‏ها و پرندگان كوچك، كمتر از مراقبت آن از حيوانات وحشى و كركس فضا نيست، و بالاخره هر موجودى در صفحه‏ى گسترده وجود، موقعيت ويژه‏اى دارد و از اين وجود وسيع بهره‏اى گرفته است. بدين جهت كوه بلند جلوى ديد على «ع» را نسبت به ريگها و ذرات خاك نمى‏گرفت، و توجه به طاوس او را از توجه به مورچه خاك نشين كه در ميان شكافها و ريگهاى زمين مى‏جنبد باز نمى‏داشت، چرا كه آن هم در جهان هستى، موجودى بزرگ و چيزى فراوان بشمار مى‏رود .

على «ع» چنان نبود كه مفهوم وجود را در مورچه و طاوس- كه با آمدن روز پراكنده مى‏شوند- نسبت به خفاش كه شبش روز است و روشنائى آن را در تنگى قرار مى‏دهد، بيشتر ببيند، و براى مورچه و طاوس ارزش وجودى بيشترى نيست به خفاش قائل باشد. او حكمت‏هائى كه در موجودات بزرگ مى‏ديد در خفاش نيز همان حكمتها را مشاهده ميكرد .

نصرالله عاشق خداومولا
20-05-2022, 17:48
از نظر على «ع» تنها همين كه يك موجود، رمقى داشته باشد كافى است كه نيروى عمومى وجود، آن را از خطر مرگ قبل از فرا رسيدن زمانش نگهدارى كند و بطور اساسى از آن حمايت نمايد .

زيرا عدالت جهانى وجود هر موجود زنده‏اى را بر پايه‏اى قرار داده كه نگهدارنده‏ى آن موجود در مدت بقاى آن ميباشد، و همين است آن چيزى كه على «ع» آن مرد فوق العاده دقيق، از سخن خود اراده ميكند: «براى هر جاندارى قوتى هست و هر دانه‏اى خورنده‏اى دارد». در اين‏ صورت اگر ميان ميان جاندار و قوتش يا ميان دانه و خورنده‏اش مانعى ايجاد شد، به موازين عدالت جهانى ستم شده و معنى وجود و ارزش حيات، مورد افتراء قرار گرفته است .

على «ع» مى‏گويد: «بخدا قسم اگر هفت اقليم را به من بدهند كه خدا را در باره‏ى مورچه‏اى كه پوست جوى از آن بربايم نافرمانى كنم، نخواهم كرد» .

كيفر تجاوز به موازين عدالت جهانى، وابسته به طبيعت عدالت عمومى است كه در مرافعه با تجاوز كار، ملايمت و سنگدلى را اعمال نمى‏كند بلكه با عدالت و مجازات به مرافعه پايان مى‏دهد. توجه ارزنده على «ع» به مفهوم حيات واحد- كم و زياد و بزرگ و كوچكش- از همين جا سرچشمه مى‏گرفت. بنا بر اين عدالت جهانى كه ميان موجودات زنده ايجاد توازن كرده و آنها را با داشتن موقعيت‏هاى گوناگون مراعات نموده و اعمال مشترك و حقوق متقابل و واجبات يكسانى ميان آنها برقرار ساخته، براى هيچيك از مظاهر حيات امتيازى قائل نشده و اجازه نمى‏دهد نيرومند بخاطر نيروئى كه دارد به ضعيف تجاوز كند يا كثير به خاطر كثرتى كه دارا ميباشد در حق قليل ستم نمايد. اينجاست كه عدالت جهانى، ظلم بر قليل را بخاطر مصلحت كثير نمى‏بخشد. روى اين اصل در منطق پسر ابو طالب كسى كه به موجود زنده‏اى ستم كند گويا به تمام موجودات زنده ظلم نموده است، و كسى كه بنا حق كسى را بكشد گويا همه مردم را كشته است، و كسى كه جاندارى را آزار كند گويا به تمام جانداران آزار رسانده است. آرى در منطق على «ع» حيات همان است، و احترام آن، اصلى است كه فروعش بر اساس آن رشد ميكند .

نصرالله عاشق خداومولا
20-05-2022, 17:48
از نظر عده زيادى از متفكران و قانونگذاران و همچنين در «افكار» گروهى كه خود را از رجال سياسى معرفى مى‏كنند، تجاوز به اقليت بخاطر مصلحت اكثريت كارى شايسته است و در منطق اينها مقياس خوبى، تنها منحصر به سالم بودن اكثريت و رسيدن آنان به خواسته‏هاست. مثلا اگر هزار نفر در اثر وقوع يك حادثه ستمگرانه كشته شدند از نظر اينها كارى وحشتناك محسوب مى‏شود و اگر دو هزار نفر كشته شدند آن كار وحشتناكتر است و همينطور... اما اگر يك نفر در چنين حادثه‏اى كشته شد مسئله‏ى آسان و كار ساده‏اى است. زيرا در دفتر سوداگران ارواح، كثير از قلم نمى‏افتد اما جدول ضرب و عمليات جمع و تقسيم را ممكن است بصورت ساده و آسانى تنظيم نمود .

نصرالله عاشق خداومولا
25-05-2022, 16:25
اما على «ع» نظريات اين سوداگران را با سخنى كه آن را بطور مستقيم از وجودى گرفته كه در مفهوم حيات بلكه در خود حيات براى ارقام ارزشى قائل نيست، مى‏كوبد: «بخدا قسم اگر دست نمى‏يافتند به مسلمانان مگر به يك نفر كه او را عمدا بدون آنكه مرتكب گناهى شده باشد بكشند، همانا كشتن همه‏ى آن لشكر بر من حلال بود» .

البته روشن است كه «كشتن همه‏ى لشكر» موضوع نيست بلكه منظور اين است كه انديشه‏ى احترام حيات، در افكار زمامداران رسوخ كند و توجه داشته باشند كه كشتن يك نفر از روى قصد، برابر با كشتن همه‏ى انسانهاست .

اينجا اگر ما نظريه على «ع» را با نظريات متفكرانى كه ميزان عدالت را در قوت و كثرت مى‏بينند بسنجيم براى ما روشن مى‏شود كه چگونه آنان در جائى كه على «ع» اوج مى‏گيرد، سرازير مى‏شوند، و در جائى كه افق على «ع» گسترش مى‏يابد و ارزش‏هاى حيات بدست او بالا مى‏رود، آنان سخت و خشن مى‏گردند آن گاه مى‏بينيم در مواردى كه اين گروه براى آراء و نظريات «اكتشافى» خود طبل و نى مى‏زنند و به نيرومند اجازه مى‏دهند به نيروى خود ببالد و براى اكثريت روا مى‏دانند آرزوهاى خود را بر اساس اين كثرت گسترش دهند- در حالى كه همه اينها ستم بر قانون عادلانه‏ى حيات و اراده‏ى نيرومند و خيرانديش انسان محسوب مى‏شود- مى‏بينيم در اين موارد پسر ابو طالب پرده از روى آنچه مقياس اعلاى حيات و اراده انسان است بر مى‏دارد و به سخن ساده بزرگى زبان مى‏گشايد: «بسا اندكى كه افزون‏تر از فراوان است» آن گاه با سخن زيباتر و مهم‏ترى توضيح مى‏دهد: «آدمى هر چند مقام و مرتبه‏اش بزرگ باشد. بالاتر از اين نيست كه به كمك ديگران در زمينه حقى كه خدا بر او واجب نموده نيازمند نباشد، و انسان هر چند در ديده‏ها كوچك باشد و مردم او را خرد بشمارند، چنان نيست كه نتواند ديگران را در اين زمينه مساعدت كند يا ديگران به او كمك نمايند» .

نصرالله عاشق خداومولا
25-05-2022, 16:25
اينجا اگر شما دقت كنيد مى‏بينيد على «ع» يكى از مظاهر نمايان عدالت جهانى را در اين دو سخن براى مردم بيان ميكند و حقيقتى را كه از دير زمانى بر افكار محدود پوشيده بوده به اثبات مى‏رساند .

على «ع» ثابت ميكند كه مظاهر براق و گسترده‏ى وجود از نظر واقع وجودى، جز وجود ناچيز و بى‏ارزش چيزى نيست. اينجا ممكن است مردم نادان و سبك مغز و كسانى كه براى هر زرق و برق‏دار پوچى كف مى‏زنند، از شنيدن اين سخن مبهوت گردند، لكن اين فرو ريختگى، هنگامى كه خورشيد حقيقت طلوع كرد و پرتو عظيم آن، نور خيالى و ساختگى سبك مغزان را جاروب نمود، بيدرنگ پراكنده مى‏شود و اين كاه سبك وزن با وزش بادهاى وجود عادل نابود مى‏گردد اين اضطراب در سنجش كه در بين افراد و اجتماعات حكمفرما است، در تاريخ و عصر حاضر شواهد فراوانى دارد. اين اضطرابى است كه در اثر انحراف مقياس‏ها از موازين عدالت جهانى، آثار زيان بخشى در انسان و تمدن و حيات ببار مى‏آورد .

نصرالله عاشق خداومولا
27-05-2022, 16:07
مثلا اگر شما در قرون وسطى در اروپا زندگى مى‏كرديد، بعضى روزها جمعيت فراوانى پشت سر هم در يكى از ميدانهاى اين شهر يا شهرهاى ديگر مى‏ديديد. اين جمعيت بخاطر اداى احترام و كف زدن براى شخصى كه با لباس آراسته و تاج زينتى به آنجا آمده، اجتماع‏ كرده‏اند. در اين ميان مى‏بينيد مردى بدون توجه به جمعيت، بى آنكه جمعيت نيز به او اعتنا كنند، با گامهاى محكم و نگاه تندى تنها از پياده‏رو عبور ميكند. مردم براى شخصيت بزرگى كه در واقع بزرگ نيست داد و فرياد مى‏كنند، پس از زمانى كوتاه خورشيد طلوع مى‏كند و بر تاريكيها چيره مى‏شود و همه چيز را در جاى مخصوص بخود نشان مى‏دهد. اينك شما چه مى‏بينيد مى‏بينيد آن جمعيت كه وجودشان در حكم عدم است، براى شخص پستى بنام «لوئى چهاردهم» كف مى‏زنند، يا براى فرومايه‏اى بنام «شارل اول» يا «شارل پنجم» و امثال اينها كه از بس كوچكند بدنبال نامشان ارقام زيادى در مى‏آيد، داد و فرياد مى‏كنند. آن گاه پس از آن به چه چيز پى مى‏بريد پى مى‏بريد كه مرد پياده‏اى كه جمعيت براى او سر و صدا نمى‏كردند و كف نمى‏زدند، شخصيت واقعى بزرگى بنام «موليير» يا «ميلتون» يا «گاليله» بوده است، و با گذشت زمان معلوم مى‏شود صاحبان اسمهائى كه داراى ارقام فراوانى مى‏باشند، بكلى ناچيز و بى‏ارزش‏اند، در حالى كه افرادى كه در پياده‏رو راه مى‏رفتند و نامشان ارقامى نداشت و كسى براى آنان كف نمى‏زد به تمام معنى از شخصيت و عظمت برخوردارند.

نصرالله عاشق خداومولا
27-05-2022, 16:08
فراموشى، اين افراد بى‏ارزش را با آن كف زننده‏هاى ناچيز بهم مى‏پيچد و آن گروه بر فراز وجود آشكار مى‏گردند، و انسانيت، آنان را نسبت بخود بمنزله خورشيد نسبت به تاريكيها تلقى مى‏كند، و عده‏ى قليلى ظاهر ميشوند كه به عظمت و ارزش آنان پى مى‏برند و مانند استفاده زمين از نور خورشيد نيمروز، از آنان كسب حرارت مى‏كنند و آنچه را على «ع» درك نموده بود كه: «بسا اندكى افزون‏تر از فراوان است» آنان نيز درك مى‏كنند .

نصرالله عاشق خداومولا
09-06-2022, 18:00
آرى اين يك عدالت جهانى است كه با مقياس عظيم خود، بدون تعارف و نيرنگ، هر جاندارى را مى‏سنجد و آن را در جاى مخصوص بخود قرار مى‏دهد عدالت جهانى‏يى كه هيچ ارزشى پيش آن پست نمى‏شود و هيچ ناچيزى سربلند نمى‏گردد اين مطلب را نبايد فراموش كرد كه اگر على «ع» از اين «اندك» به اندك تعبير ميكند يا «فراوان» را فراوان مى‏گويد بخاطر آن است كه در نظر مردم زمان و به عقيده آنان چنين است، و گرنه على «ع» ميداند كه مردم در اين عقيده خطا رفته‏اند و آنچه را اندك مى‏بينند در واقع اندك نيست و چيزى را كه فراوان مى‏بينند گاهى در مقياس حقيقت، سبك و كوچك مى‏باشد .

نصرالله عاشق خداومولا
09-06-2022, 18:00
على «ع» بخوبى ارزش حيات را درك كرده بود و به امكانات عظيم حياتى، در تمام موجودات زنده پى برده بود و مى‏دانست كه جهان هستى در ارزيابى حيات و احترام موجودات زنده- در هر حال و هر كجا باشند- اراده‏ى عادلانه‏اى دارد، از اين رو به سخنان حكيمانه‏اى كه به برخى از آنها اشاره كرديم زبان مى‏گشايد، حتى هنگامى كه گزاف گويان، ارزش و امكانات مزبور را براى اندك در مقابل فراوان نمى‏پذيرند، روى به آنان كرده و مى‏گويد: «حق، بيشتر در چيزهائى‏ است كه شما انكار مى‏كنيد» آن گاه حقيقت ديگرى را با اين سخن بيان مى‏كند: «... و انسان هر چند در ديده‏ها كوچك باشد و مردم او را خرد بشمارند، چنان نيست كه نتواند ديگران را در اين زمينه مساعدت كند يا ديگران به او كمك نمايند» اين بخاطر آن است كه انسان در هر موقعيتى باشد و در هر مرتبه از كوچكى قرار گرفته باشد برايش امكان دارد به اجتماع خود سود برساند و خودش نيز از اجتماع بهره‏مند شود .

نصرالله عاشق خداومولا
18-06-2022, 15:51
اين نظرى كه على «ع» به انسان كم بهره از موهبت‏ها افكنده، حاكى از ايمان عميق وى به عدالت جهانى است. عدالتى كه قطره‏هاى آب را اقيانوس، و ذرات ريز شن‏ها را صحرا و بيابان ميكند و هر اندكى را داخل فراوان و هر كوچكى را وابسته به بزرگ ميداند .

اين نظر كوتاه، از طبيعت حياتى خير انديش حكايت ميكند كه نسبت به فرزندان خود دلسوز است بطورى كه هر يك را در چهار چوب زندگى شايسته‏اى قرار مى‏دهد و هرگز به آنها ستم نمى‏كند .

اين نگاه كوتاه، نمايشگر مهر عميقى است كه على «ع» موجودات زنده را در آن غرق مى‏سازد و انسانها را شايسته آن مى‏بيند كه به تمام معنى از حيات برخوردار باشند و از منافع آن بهره‏مند گردند و ديگران را در اين زمينه مساعدت كنند و خود نيز كمك شوند .

اين نظر علوى- كه به عدالت جهانى و ارزش حيات اطمينان دارد و به امكانات هر انسانى در زمينه‏ى ارزنده شدن وى، معتقد است- در ادبيات ژان ژاك روسو كه بر محور اطمينان به عدالت طبيعت و ارزش حيات مى‏چرخد، نيز بچشم مى‏خورد .

على «ع» آن گاه كه مردم را مخاطب قرار داده و مى‏گويد: «خداوند شما را بيهوده نيافريده است» يا هنگامى كه با ابتكار خاصى اطمينان خود را به طبيعت خير انديش بشر توصيف ميكند و با اين عقيده ارزنده با مردم روبرو مى‏شود: «مادامى كه پراكنده نشويد توبيخى بر شما نيست» يعنى شما همه مادامى كه از روى قصد، از حق منحرف نشده‏ايد، از هر جهت خير انديش و سودمند مى‏باشيد، على «ع» در اين لحظات آنان را كه در ديده‏ها كوچكند و مردم آنان را خرد مى‏شمارند، به اهميت بيشترى اختصاص داده است .

نصرالله عاشق خداومولا
11-07-2022, 17:35
علی « ع » بمنظور تأکید در اثبات این عدالت جهانی که حاکی از برابری کاملی بین بزرگ و کوچک
و کم و زیاد در زمینه ی حقوق و واجبات است به این مطلب اشاره می کند که عموم انسانها از نظر مرکز این عدالت با یکدیگر برابرند و میان آنها فرقی نیست : صفت انسانیت آنان یکی است و در میزان وجود نیز یکی هستند و جز به عمل و سود رساندن به دیگران ، بر یکدیگر امتیازی ندارند و کسیکه کار کند و برای دیگران نافع باشد ، قانون وجود به او پاداش می دهد ، اما کسیکه تنبلی و ناشکری کند و حق دیگران را برباید ، همین قانون ، او را چنانکه مستحق است به کیفر میرساند . علی « ع » میگوید : « کسی او را از دیگری باز نمیدارد ، و صدائی او را از صدای دیگر مشغول
صفحه[ 94 ]
نمی سازد ، و خشم ، مانع رحمت او نیست ، و مهربانی ، او را از کیفر باز نمی دارد » .
اینک درباره ی آنچه سابقا گفتیم توضیح بیشتری می دهیم . قبلا اشاره کردیم که علی « ع » پرده از روی این وجود فوق العاده برداشته است .
این وجود ، حکمران والائی از طبیعت اشیاء معین می کند که منع و بخشش و کیفر و پاداش به دست آن می باشد . از این رو موجودات به مقتضای طبیعت وجودی خود ، قدرت دارند بمنظور امتثال اراده عادلانه جهان هستی ، خودشان با یکدیگر مرافعه نمایند .
قسمت چهارم
علی « ع » وجود را در تمام اشیاء برابر می بیند ، بطوریکه اگر در موردی به وجودی نقص وارد شد ، در مورد دیگر جبران می شود . این زیادی و نقص هر دو مساوی هستند یعنی زیادی به
مقدار نقص ، و نقص به مقدار زیادی است . در اینجا باید بگویم : نظریه ای که در زمینه موجودات جهان هستی قائل به این تساوی می باشد ، یکی از نتایج مهمی است که فعالیت های فکری بشر در میدان اکتشافات اسرار هستی بدان نایل گردیده است ، و این خود آغاز جنبشی بزرگ در این میدان محسوب می شود .

نصرالله عاشق خداومولا
11-07-2022, 17:35
آنچه در اینجا لازم به تذکر است اینکه گروهی از متفکران قدیم نتوانسته اند این حقیقت را دریابند و حتی بعضی آن را انکار نموده اند .
اما آنانکه حقیقت مزبور را با تمام خصوصیات آن درک کرده و به آن
صفحه[ 95 ]
معتقد شده و دیگران را نیز بسوی آن فرا خوانده اند ، در کیفیت بررسی و تمثیل و قدرت بیان با یکدیگر تفاوت دارند برخی این تساوی را در بعضی از مظاهر موجودات ملاحظه کرده و در زمینه بیان حقیقت ، مطالبی ایراد کرده اند . برخی دیگر تساوی مزبور را فقط در موجودات بی روح دیده اند و از آنجا که موجودات جامد را از موجودات زنده جدا دانسته اند ، به نتایج محسوس آن در مجرای وجود پی نبرده اند . لکن بعضی این تساوی را در طبیعت جامد بررسی کرده و به نتایج محسوس آن در مجرای وجود پی برده و آن را با موجودات زنده در یک ردیف تلقی کرده و با روشن ترین بیان و استوارترین سخن در این زمینه سخن گفته اند . علی « ع » از این گروه بشمار میرود ، بلکه باید گفت او پیشرو متفکران قدیم محسوب می شود ، زیرا او توانست این نظریه را بر اساس صحیحی بدون کوچکترین اختلاف و تناقض اثبات کند ،
بلکه باید این اثبات و ابتکار را مخصوص او بدانیم .

نصرالله عاشق خداومولا
12-07-2022, 18:01
شاید موقعیت علی « ع » در بررسی مسئله تساوی وجود ، از جهت عملی ، مهمتر از موقعیت همکارانش باشد . زیرا او برای اثبات این حقیقت پافشاری می کرد تا به نتایج آن در حیات فردی و اجتماعی انسانها نایل گردد . این حقیقت به تمام معنی با انسان که محور اندیشه علی « ع » بشمار میرفت هماهنگی داشت .
گفتیم علی « ع » وجود را در تمام اشیاء برابر می بیند ، بطوریکه اگر در موردی به وجودی نقص وارد شد در مورد دیگر جبران می شود و
صفحه[ 96 ]
این زیادی و نقص هر دو مساوی هستند یعنی زیادی به مقدار نقص ، و نقص به مقدار زیادی است . علی « ع » به منظور آنکه انسان را از راه نزدیک ترین چیزها به او ، یعنی از راه ذاتش به این حقیقت آشنا سازد ، نخستین چیزی که می گوید این است : « هیچ روزی از عمر انسان فرا نمی رسد مگر آنکه روز دیگری را بخاطر آن از دست میدهد » راستی آیا انکار این حقیقت که تعادل وجود را به مراتب ، گسترده تر از حالات وجود بیان می کند برای انسان امکان پذیر است ؟ آیا هیچ قاعده ی ریاضی جبری و هندسی ، نزدیک تر به حقایق ثابت ، و دلالت کننده تر بر حقیقت مطلق ، و خلاصه تر در توصیف ثابت و مطلق ، از این نشانه ای که علی « ع » بواسطه ی آن تعادل وجود را در ضمن یک موجود زنده و ایام زندگی او مجسم میکند ، یافت می شود ؟
اینجا اگر کسی به
من ایراد کند که : این اندیشه برای همه ی مردم روشن است ، شما تصور می کنید علی « ع » کدام حقیقت تازه ای را کشف کرده است ؟ در پاسخ می گویم : در صورتیکه حقایق آشکار ، ریشه ی حقایق پنهانی محسوب گردد ، یا حقایق پنهانی را اصل حقایق آشکار بدانیم ، یا بگوئیم روش عمومی اقتضا میکند تمام جزئیات اعم از پنهان و آشکار ضبط شود ، در این صورت کشف حقایق پنهانی مستلزم آن نیست که حقایق آشکار به سکوت برگزار شود . زیرا علی « ع » که افکارش با عقایدش متحد بود و عقایدش در یک وحدت فکری
صفحه[ 97 ]
شگفتی جلوه می کرد ، زبان به این سخنانی « که برای همه مردم روشن است » نگشود مگر به منظور آنکه ساختمان مفصلی در زمینه ی اثبات نظریه ی تساوی وجود ، بر این اساس مبتنی کند . از این رهگذر به سخن جالب تر دیگری زبان گشوده و می گوید : « نفس انسان ، گامهای او بسوی مرگ است » .

نصرالله عاشق خداومولا
12-07-2022, 18:01
آری اگر علی « ع » می گوید : « هیچ روزی از عمر انسان فرا نمی رسد مگر آنکه روز دیگری را بخاطر آن از دست میدهد » یا می گوید : « نفس انسان ، گامهای او بسوی مرگ است » می خواهد حقیقتی را که با افکار مردم فاصله دارد و از درک آنان پنهان است لکن در ردیف این دو سخن آمده ، کشف کند : « انسان به هیچ نعمتی نمی رسد مگر آنکه نعمت دیگری را از دست می دهد » لابد شما در زمینه ی کشف دقیق و صراحت اندیشه و وضوح بیانی که
در این سخن وجود دارد توضیح بیشتری می خواهید : آری علی « ع » بمنظور اینکه مضمون این عبارت را بصورتهای گوناگونی که از نظر مورد ، مختلف ولی از جهت ماده و معنی یکی هستند ، ضبط کند ، می گوید : « بسا یک خوراک جلوی خوراکها را می گیرد » .
« کسیکه نزدیک تر او را رها کند دورتر برای او آماده میگردد . » « بسا دوری که از نزدیک هم نزدیکتر است » . « دوستی یک نوع خویشاوندی مورد بهره ای می باشد » . « کسی که آنچه طاقت فرسا است بر خود تحمیل کند در میماند » . « خداوند هرگز پاداش کسی را که کار نیک
صفحه[ 98 ]
کرده از بین نمی برد » . « تو در آنچه زیاده از روزی خود بدست آوردی برای دیگری خزانه دار هستی » .

نصرالله عاشق خداومولا
13-07-2022, 17:33
این عبارات و دهها نمونه آن در جزئیات نظریه تساوی وجود دارای اختصار آشکاری است . عبارات مزبور با وجود اختلافی که بر موضوعات نزدیک بهم آنها حکمفرماست ، در فاصله و مأخذ دورشان بر محور واحدی که عبارت از برابری وجود است دور می زنند . بنابراین اگر اینجا نقصی بود آنجا با زیادی جبران می شود و اگر آنجا نقصی وجود داشت اینجا جبران می گردد .
پسر ابو طالب با عمق و نیروی کاملی این حقیقت وجودی را درک کرد . او زندگی خود را بر اساس حقیقت مزبور بر قرار ساخت و در هر بخشی از زندگی یا در هر سخنی از سخنان خود ، آن را بطور مستقیم یا غیر مستقیم به دیگران اعلام می داشت . او جهتی از جهات عدالت جهانی
را درک نمی کرد مگر آنکه به جهت دیگری به عکس آن در شکل خاصی پی می برد ، یا بگوئید جهت مزبور خودبخود از جهت اول صادر می گردید ، و این همان مسئله ی مورد بحث ما است که : طبیعت ، حامل این مقیاس است ، و طبیعت است که پاداش میدهد یا کیفر میکند . در حقیقت میان مظاهر عدالت جهانی ، آشکارتر از این مظهر در زمینه ی اثبات عدالت عمومی نمی توان یافت .
علی « ع » معتقد بود هیچ یک از موجودات جهان هستی بیهوده آفریده نشده ، بلکه هر موجودی هدف و نتیجه ای دارد . او معتقد بود
صفحه[ 99 ]
هر یک از موجودات وظیفه ای دارند و هر عضوی از اعضای انسان دارای وظیفه ای است که جهان عادل هستی ، بوسیله آن بر انسان احتجاج میکند و او را مورد سؤال و حساب قرار میدهد . روی این اصل موجودات جهان هستی از نظر حکم وجودی با هم برابرند و بزرگ و کوچک در این میزان به یکدیگر شباهت دارند . علی « ع » می گوید :
« خداوند ، پیش از بررسی کارهای بزرگ ، کارهای کوچک ترا به حساب می آورد » . او از آن جهت که بیشتر مردم کارهای کوچک را ناچیز می دانند به این سخن زبان گشوده است ، و برای آنکه مطمئن شود عمل تسویه بین بزرگ و کوچک ، در دلها و اندیشه ها جایگزین شده مردم را توجه میدهد که کارهای کوچک در پاداش یا کیفری که دارند بر کارهای بزرگ مقدم می شوند .
از دیدگاه علی « ع » اگر جهان هستی به کمک آنچه بر اعضای انسان لازم
شمرده ، بر انسان احتجاج کند و او را در کارهای بزرگ و کوچک مورد سؤال و محاسبه قرار دهد و جزای کارهای خوب و بد او را بدهد ، لازم نیست عملیات : احتجاج و محاسبه و مجازات ، خارج از دایره ی انسان باشد . این عمل واحد مرکب با وجود ترکیبی که در آن است ، همیشه در حدود موجودات که انسان نیز از جمله آنها بشمار میرود انجام می گیرد . علی « ع » می گوید : « همانا بر شما نگهبانانی از خود شما و جاسوس هائی از اعضای خودتان می باشد » . این نگهبان هرگز از دیدن و ثبت کردن و کیفر یا پاداش دادن خودداری نخواهد
صفحه[ 100 ]
کرد .
در لحظات بیمانند درخشندگی عقل و اندیشه رسا ، چنان رنگهای درخشان عدالت جهانی در برابر چشمان علی « ع » آشکار می گردد که اگر شما در برابر آن قرار گیرید از این عقل و اندیشه در شگفت می شوید . آیا پسر ابو طالب چنانکه با زبان این عدالت سخن می گوید ، با زبان دانشمندان معاصر لحظه ای که این حقیقت را بیان می کند سخن نمی گوید : « هر که اخلاق خود را فاسد ساخت خودش را در شکنجه قرار داده است » ؟ آیا او با این دو زبان سخن نمی گوید آنگاه که می گوید : « کسی که در شک و تردید قرار دارد ، نزدیک است بگوید دریابید مرا » یا آنگاه که می گوید : « خود را از هر گونه زبونی و پستی گرامی دار هر چند ترا به آرزوها نایل گرداند ، زیرا هرگز در برابر آنچه از خودت صرف
می کنی عوض نخواهی گرفت . » امثال این سخنان خیلی زیاد است . جملات شگفت انگیز زیر از همین قبیل است : « مرگ انسان به گناهان ، بیشتر از مرگ او به فرارسیدن پایان زندگی است » . « دروغگو مردانگی ندارد و با حسد راحتی نیست و با انتقام برتری وجود ندارد و درستی در ترک مشورت نخواهد بود » .
« هرگاه کسی خصلت خوبی داشت امثال آن را انتظار داشته باشید » .

نصرالله عاشق خداومولا
13-07-2022, 17:36
آری علی « ع » درک کرده بود که جهان هستی از وحدت و عدالت برخوردار است و در این دو حال ، ثابت و برقرار می باشد ، و جهان هستی است که نیروی حساب ، و قدرت کیفر و پاداش را
صفحه[ 101 ]
در طبیعت موجودات قرار داده است . او تمام آنچه را درک کرده بود با شگفت ترین بیان اظهار داشت ، جز آنکه جهات دیگری نیز از جهات عدالت جهانی را بررسی ، و رنگها و اشکال آن را ضبط نموده بود . آیا این جهات چه بودند ؟
صفحه[ 102 ]
محبت عمیق
علی « ع » درک کرده بود که منطق محبت ، بالاتر از منطق قانون است ، و مهربانی انسان با انسان و سایر موجودات ، دلیل زندگی در برابر مرگ ، وجود در برابر عدم است موقعیت زن از نظر علی « ع » آن موقعیتی که آنان تصور می کردند نبود برخورد بادهای سوزان تابستان و ابرهای پر آب زمستان در یک زمین ، از عدالت جهان هستی و تساوی وجود محسوب می شود . نابود شدن طوفانها و گردبادها و نسیم های ملایم در یک حقیقت ، بر
اساس این
صفحه[ 103 ]
عدالت و تساوی برقرار است . تحمل طبیعت ، قانون کیفر و پاداش را در تمام مظاهر خود ، ناشی از عدالت و تساوی مزبور است . بدیهی است در این صورت باید نیروهای طبیعت نیز اعم از جماد و حیوان درهم آمیخته شوند و بطور اشتراک شروع به فعالیت کنند .

نصرالله عاشق خداومولا
17-07-2022, 17:01
از آنجا که صفات انسان و اخلاق و احساسات و امیال او از عناصر ترکیبی و اتحادی حیات که شخصیت انسان را تشکیل میدهد سرچشمه می گیرند ، صفات و حالات مزبور ، درهم آمیخته شده و بطور اشتراک شروع به کار می کنند . بررسی و سنجش عمیق و بدنبال آن قواعد علمی جدید که اکتشافات خود را بر پایه های ویژه ای استوار ساخته ، می تواند این معنی را به اثبات برساند .
قبلا دیدیم انسان از نظر علی « ع » نمونه ی کاملی از جهان هستی بشمار میرود . از جمله اشعاری که به او نسبت می دهند شعری است که انسان را در آن مخاطب ساخته و می گوید :
گمان می کنی تو جسمی کوچک هستی ، در حالیکه جهانی بزرگ در تو پیچیده شده است .
طبیعی است علی « ع » در این موقعیت ، تمام امکاناتی که وابسته به انسان است جستجو می کند و مظاهر عدالت جهانی و تساوی وجود را در این « جسمی که جهانی بزرگ در آن پیچیده شده » در ضمن چهار چوبه ای که افکارش در آن می چرخد ، کشف می کند .
علی « ع » بطور مستقیم عمیقانه درک کرد که میان موجودات ،
صفحه[ 104 ]
روابطی زوال ناپذیر وجود دارد و هر چیزی که از این روابط میکاهد از
مفهوم وجود نیز کم می کند و در صورتیکه انسان یکی از این موجودات محسوب شود ، ناچار باید با موجودات دیگر ارتباط وجودی داشته باشد . در این صورت ارتباط موجود به مانند خود ، سزاوارتر و مناسب تر است . این موجود اگر از موجودات زنده باشد بستگی آن به موجودات زنده دیگر قویتر و ثابت تر خواهد بود . اما انسان که در رأس موجودات زنده قرار دارد ، ارتباط او با برادر انسانش نخستین ضرورت وجودی او از نظر فردی و اجتماعی محسوب می گردد .
علی « ع » آنگاه که جمعیت شایسته را جمعیتی معرفی می کند که عدالت اجتماعی با گسترده ترین معانی و ارزنده ترین اشکالش بر آن حکومت داشته باشد ، در حقیقت ، قانون یا چیزی را که وابسته به قانون است مورد اجرا قرار میدهد . این قانون از آنجا که طبعا از روح عدالت جهانی سرچشمه می گیرد ، در اندیشه ی علی « ع » آشکار شده و بصورت یک امر ضروری جلوه می کند . بدین جهت می بینیم پسر ابو طالب اصرار شدیدی دارد که ماورای قوانین را بررسی کند و بوسیله ی محبت انسانی که بالاتر از قانون است ، قوانین را مراعات نماید . محبت جز علاقه عمیق روحی و مادی به بلندی و کمال چیزی نیست . از آنجا که محبت یک ضرورت وجودی محسوب می شود ، یک ضرورت اخلاقی نیز بشمار می رود .

نصرالله عاشق خداومولا
17-07-2022, 17:02
علی « ع » در نخستین صفحه از صفحات محبت یادآوری می کندکه مردم همگی با هم برادرند ، از این رو با وجود اینکه خود ، زمامدار مردم است صریحا آنان را به « برادرانم
» توصیف می کند و بدنبال آن به حکمرانان تذکر میدهد که آنان با همه مردم برادراند و این برادری ناچار مستلزم محبت خواهد بود ، او به سران لشگرهایش چنین می گوید : « برای حکمران سزاوار است برتری و نعمتی که به او اختصاص داده شده ، باعث تغییر حال او بر رعیت نشود ، و نعمت هائی که خداوند نصیب او ساخته ، او را بیشتر به بندگان خدا نزدیک کند و بیشتر به محبت به برادرانش وادارد » .
علی « ع » از آنکه برادری خود و فرمانروایان را با مردم در دوستی و محبت اعلام میدارد ، با یک قضاوت صحیح با عموم انسانها روبرو شده و این برادری را بدون پراکندگی یا امتیاز به آنان اعلان می کند و می گوید : « همانا شما با هم برادرید ، میان شما چیزی جز ناپاکی دلها و سوء اندیشه ها جدائی نیافکنده است » . علی « ع » بدین وسیله ناپاکی دل و سوء اندیشه را در یک سو ، و دوستی و محبت قلبی را در سوی دیگر قرار میدهد .
از آنجا که حق وجودی هر انسانی بهره مند شدن از محبت دیگران است ، ناچار باید طبیعت که حامل ارزش ها و مقیاس ها است به انسانی که همسایگان و نزدیکان و کسانش او را رها ساخته و لباس محبت به تنش نکرده اند ، با مهر و محبت فراوانی از ناحیه ی بیگانگان پاداش دهد . روی همین اصل علی « ع » می گوید : « کسیکه
صفحه[ 106 ]
نزدیک تر او را رها کند ، دورتر برای او آماده می گردد » .

نصرالله عاشق خداومولا
22-07-2022, 15:09
علی « ع » بخاطر مراعات این اخوت که بر اساس محبت انسانی برقرار است خصلت های ناپسند را از آنجا که با دوستی و محبت سازش اساسی ندارد نمی پذیرد : « اما بعد ، اگر خصلت های ناپسند در تو نبود تو در این کار بر دیگران مقدم بودی » .
اگر قوانین متعارف به پسر ابو طالب اجازه می دهد با مخالفان خود نبرد کند ، او پس از آنکه تمام جوانب محبت را در قلب خود مراعات نموده و روابط اخوت انسانی را در دلهای جنگجویان جستجو کرده دست به جنگ می زند . بنابراین اگر او در پایان کار دست به شمشیر می برد ، از روی ناچاری و توأم با گریه و اندوه است نه آنکه از روی اختیار و آمیخته با خنده و شادی باشد . در حقیقت ، احساس پیروزی برای علی « ع » دردناکتر از احساس شکست برای جنگجویان بود اگر قوانین متعارف به پسر ابو طالب اجازه میدهد تجاوزگران را پس از مرگ خود رها و فرزندان و پیروان خود را از انتقام و نبرد با آنان باز دارد . محبت به انسان که ماورای هر قانونی است که او را وادار ساخته با این سخن بزرگ ، پیروان و فرزندان خود را مخاطب قرار دهد :
« پس از من با خوارج نجنگید ، زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده ، مانند کسی نیست که باطل را طلب نموده و به آن رسیده است » .
علی « ع » به کمک این محبت عمیق ، سعادت انسان را به
صفحه[ 107 ]
سعادت همسایه اش بلکه به سعادت تمام انسانها مربوط می سازد و آنچه برای انسان نسبت
به همسایه اش روا میدارند ، برای سایر مردم نیز نسبت به او روا می شمارد ، و از سعادت انسان این است که محبت را از حد بگذراند و فرزندان دیگران را از همان محبتی که فرزندان خود را بهره مند می سازد ، برخوردار گرداند : « به آنچه فرزندان خود را تربیت می کنی یتیم را به آن تربیت نما » تا همگی روح عدالت اساسی را درک کنند ، عدالتی که از نظر ارزش و زیبائی بر قوانین رسمی برتری یافته و حامل حرارت انسانیت است و مردم را به منطق قلب نه منطق تسلیم در برابر قانون نایل می گرداند : « باید خردسالان شما از بزرگسالان پیروی کنند و بزرگسالانتان به خردسالان محبت ورزند » .

نصرالله عاشق خداومولا
22-07-2022, 15:09
اگر درماندگی از انجام دادن کارهای نیک ، نقص محسوب می شود ، منطق محبت به زبان علی « ع » ، عجز از دوست یابی را بالاترین نقص معرفی می کند : « ناتوان ترین مردم کسی است که از دوست یابی عاجز باشد » . علی « ع » به این درماندگی ، عجز دیگری که تمایل به دشمنی و جدال است ، اضافه می کند و می گوید : « از دشمنی و جدال بپرهیزید » بلکه نرمی سخن بالاتر از این است . زیرا سخن نرم ، ارتباط دلها را که سرچشمه محبت است محکم می کند : « نرمی سخن از بزرگواری است » .
راستی میان خواسته های دل هیچ چیزی مانند احساس دوست یابی برای انسان موجب آسایش نیست . علی « ع » هنگامیکه از
صفحه[ 108 ]
بدیهای زمانش رنج می برد ، پول و راستی و برادری را که مایه بقای انسان است در
یک ردیف قرار داده و درباره مردم زمانش می گوید :
« بزودی مردم سه چیز را از دست می دهند : پول حلال ، زبان راست و برادری که از ناحیه او احساس آرامش کنند » .

نصرالله عاشق خداومولا
10-08-2022, 14:26
اگر غربت بخاطر آنکه موجب تنهائی است بزرگترین سختی بشمار می رود ، شدیدترین مرحله ی آن ، ساعتی است که انسان برادران و دوستان خود را از دست می دهد و بدنبال آن از دلهائی که می بایست از مهر و محبت آنها بهره مند گردد ، محروم می شود : « غریب کسی است که دوست نداشته باشد . » « از دست دادن دوستان غربت است » .
ما اینجا ناچاریم موقعیت زن را از نظر علی « ع » بطور خلاصه بررسی کنیم . روشن است زن نیمی از انسان محسوب می شود . آیا ممکن است این نصف ، از محبت به نصف دیگر خالی باشد ؟ آیا نصف دیگر موظف است مقیاس های عدالت جهانی را که حاکم به محبت انسان بر انسان است مورد ستم قرار دهد ؟
گروهی ، بعضی از سخنان علی « ع » را درباره زن ، نوعی لطیفه و سرگرمی تفسیر کرده و موقعیت زن را از نظر وی مهمل گذاشته اند .
از این رو به سخنانی که علی « ع » در موقعیت های ویژه ای به آن زبان می گشوده ، تکیه کرده و در موردی که زن شناخته شده ای با وی دشمنی داشته و علی « ع » در این زمینه فقط امر به معروف می کرده ، پافشاری کرده اند و فراموش نموده اند که علی « ع » چنین سخنانی را که
صفحه[ 109 ]
در موقعیت محدودی گفته و منظورش روشن ساختن
عوامل برخورد اندیشه های مختلف است ، درباره برخی از مردان ، سخت تر و محکم تر ایراد کرده است ، در حالیکه منظور علی « ع » عموم مردم در تمام موقعیت ها نیستند ، چنانکه اگر امثال این سخنان را درباره زن می گوید منظورش همه زنان در تمام حالات نمی باشند . زیرا کسانی که باعث بروز بدبختی ها و انحرافات می باشند در معرض این گونه سخنان قرار گرفته اند ، چه مرد باشند یا زنانی که از نیرو و نفوذ مردان برخوردارند .

نصرالله عاشق خداومولا
10-08-2022, 14:27
آری ، علی « ع » اگر به اینگونه مردان و زنان در موارد مخصوصی هجوم می کند بخاطر آن است که آنان در این موارد از حق و عدالت و پیروان آن جلوگیری می کنند . اینجاست که اعتقاد به بدرفتاری علی « ع » با زنان ، بکلی از بین می رود . من از کسانی که به این مطلب توجه دارند درخواست می کنم یک کلمه که علی « ع » بوسیله آن با زن بدرفتاری کرده باشد و آن کلمه راجع به شخص معینی در موقعیت خاصی نباشد ، برای من بیاورند علی « ع » هنگامی به زن یا مرد حمله می کرد که فتنه و آشوب بپا می کردند . بنابراین او تنها با فتنه در ستیز بوده است موقعیت زن از نظر علی « ع » بعنوان یک انسان ، درست مانند موقعیت مرد از نظر وی بود و کوچکترین امتیازی میان آنها وجود نداشت . آیا اندوه عمیق علی « ع » در مرگ همسرش فاطمه « ع » ، دلیل آن نیست که وی زن را بعنوان انسانی درک کرده بود که از تمام
صفحه[
110 ]
حقوق انسانی برخوردار گردد و تمام واجبات ، بر عهده ی او باشد و بر اساس این حقوق و واجبات ، از محبت انسانی بهره مند شود و دیگران را بهره مند گرداند ؟

نصرالله عاشق خداومولا
16-08-2022, 18:30
آیا اعراب جاهلیت و بعد از جاهلیت ، از فرزند پسر خوشحال نمی شدند و آن را به فال نیک نمی گرفتند و فرزند دختر آنان را اندوهناک نمی کرد و آن را به فال بد نمی گرفتند ؟
آیا این سخن شگفت آوری که فرزدق پس از مرگ همسرش با اینکه او را دوست می داشت ، درباره او گفت ، نمایشگر نظریه عصر او که متصل به عصر علی « ع » است ، درباره زن نمی باشد :
برای انسان آسانترین مرده از میان دوستانش که مرگ او فرا رسیده ، کسی است که نقاب داشته باشد .
یعنی آسانترین مرده برای انسان از میان دوستان و آشنایانش مرده ای است که نقاب می زند و منظورش زن است . بنابراین زن از نظر فرزدق شایسته آن نیست که برای او گریه کنند و در مرگ او اندوهناک باشند . چرا ؟ فقط بخاطر اینکه زن است علی « ع » با وجود اینکه از مردم همان زمان بود لکن از نظر اندیشه و دید و احساس ، نافذترین و ارزنده ترین و عمیق ترین آنان بشمار میرفت . او در ضمن سخنانی که پیروان این اندیشه احمقانه را سرزنش کرده ، می گوید : « برخی از آنان پسر را دوست دارند و از دختر بدشان می آید . . . » در این صورت پسر و دختر از نظر علی « ع » یکی است و تنها صفت « انسان » همگی را
جمع می کند .
صفحه[ 111 ]
گذشته از این علی « ع » همان کسی که به تمام مردم بویژه به ضعیفان محبت می ورزد برای انسان خوش قلب واجب میداند نسبت به زن بخاطر آنکه ضعیف شمرده شده ، اگر نگوئیم ذاتا ضعیف است ، مهربان تر باشد . از این رو می گوید : « ستمدیده را یاری کنید و مچ دست ستمگریکه باعث بدگمانی است بگیرید و با همسران خود نیکی کنید » . در مورد دیگری می گوید : « من شما را به جلوگیری از زشتیها و نیکی به همسرانتان فرمان می دهم » .
پسر ابو طالب بمنظور آنکه نخست عموم انسانها و بدنبال آن انسانها با سایر موجودات ، خود را به گرمی محبت به پیچند ، حلقه های این زنجیر متصل را در دعوت خود تعقیب می کند و در زمینه ی دانش که ارزش آن از نظر علی « ع » آشکار است می گوید : « مهربانی ، آغاز دانش است » .
اگر علی « ع » کثرت گناهان را وحشتناک می بیند بخاطر آن است که کثرت گناه بحکم کسب عادت ، انسان را به سنگدلی می کشاند و بجای آنکه در دلها محبت گرم ایجاد کند ، تنفر سردی در آنها بوجود می آورد . او در این زمینه می گوید : « خشکیدن اشکها بخطر سخت شدن دلها است ، و سخت شدن دلها در اثر کثرت گناهان است » . بنابراین اگر انسان گناهکار نباشد مهربان خواهد بود و در اثر این مهربانی ، از آنچه دارد در راه کمک به برادر انسانش دریغ نمی کند :
« اگر نسبت به برادرت اطمینان داری مال و دست آورد خود
را به او
صفحه[ 112 ]
ببخش و او را کمک کن و خوبی را برای او آشکار ساز » .
در پایان ، علی « ع » به مجموعه سخنانی که بر محور دعوت به فانی شدن مردم در مردم از نظر مهر و محبت ، می چرخد ، زبان می گشاید .
به حق باید گفت این سخنان بالاترین میراث بزرگ اخلاقی انسان محسوب می شود . سخنان زیبای زیر از همین قبیل است : « با کسی که از تو جدا شده ارتباط برقرار کن و به کسی که ترا محروم کرده عطا کن .
چنانکه دوست داری دیگران بتو خوبی کنند به عموم مردم نیکی کن .
به آن کس که با تو بدرفتاری کرده نیکی کن . خود را به بخشش به کسیکه شما را محروم کرده عادت دهید . . . » .
پسر ابو طالب بمنظور تکمیل این دعوت بزرگ ، چهارپایان ، زمین ها و انسانها را در این محبت مشترک ساخته و می گوید : « از خدا بترسید درباره ی بندگان و شهرهای او ، زیرا شما حتی درباره زمین ها و چهارپایان مورد سؤال قرار می گیرد » .
آری مهربانی انسان با انسان و سایر موجودات ، دلیل زندگی در برابر مرگ ، بلکه یکی از خواسته های وجود عادل بشمار میرود

نصرالله عاشق خداومولا
16-08-2022, 18:31
راستی حیات
قسمت اول
این راستی ، از شما و بر شما پیمانی است .
زیرا آن ، روح حقیقت و زیبائی است و خواسته ی حیات نیرومند پیروز میباشد شاید در جهان جماد و حیات و بطور کلی در تمام آنچه وابسته به طبیعت وجود و خصوصیات موجودات است ، راستی خالص و کامل ، آشکارترین مظاهر عدالت جهانی محسوب شود
.
بنابراین ، راستی ، حور شب و روز و زمین و فلک می باشد . تنها در اثر راستی است که فصول چهارگانه بدنبال یکدیگر پدید می آیند و باران می بارد و خورشید می درخشد . بواسطه راستی است که زمین بوعده خود وفا می کند و بدون تقدیم و تأخیر زمانی ، نباتات را بموقع می رویاند .
صفحه[ 114 ]

نصرالله عاشق خداومولا
02-09-2022, 17:29
ایستادگی قوانین طبیعت و حیات به راستی میباشد . وزش باد ، جریان خون در رگها و تولید نسل موجودات زنده همه بحکم قانون صحیح راستی است .
این راستی خالص و کامل که محور قانون بقاء است نخستین و بزرگترین چشمه ای است که عدالت جهانی از آنجا سرچشمه گرفته و بسوی آن باز میگردد .
از آنجا که علی « ع » در زمینه ی راستی وجود ، بررسی کامل و واکنش شدیدی دارد ، اصلاح مردم را بحکم عقل و احساس و دید خود ، نخستین هدف خویش قرار داده است . مفهوم صحیح اصلاح ، جز درک عمیق ارزش حیات و شخصیت وجود ، چیزی نیست . از آنجا که این مفهوم ، تنها مفهوم اصلاح بشمار میرود ، راستی در هر موجود مادی و معنوی ، تنها محور اصلاح خواهد بود و چنانکه دیدیم محور عدالت جهانی نیز بشمار میرود .
اینجاست که بسیاری از قوانینی که بشر بدون توجه به قوانین عظیم وجود ، بر آن اتفاق نموده و به خیال خودش قوانین اصلاحی است ، از دایره اصلاح صحیح خارج می شود . چنانکه هر چیزی که با روح حقیقت و زیبائی مخالف است از اصلاح صحیح ساقط میگردد .
زیرا اصلاح اگر بر اصول صحیح مبتنی نباشد چیزی جز
توافق سطحی بر دروغ نخواهد بود . اصلاح صحیح از آنجا که بر اصول بعیدی استوار است از یک راستی زیبا حکایت می کند که آن را با انقلاب حیات
صفحه[ 115 ]
پیروز ، متحد می گرداند . بدین جهت محور اصلاح از نظر علی « ع » نگهداری انسان از دروغ یا بگوئید نگاهداری انسان زنده ، از سردی مرگ بود نگهداری انسان از دروغ باعث آن می شود که آدمی در هر حال راستی را بزرگ بشمارد و آن را به عنوان یک ضرورت حیاتی تلقی کند و دیگران را چه تنها باشند و چه در اجتماع بسوی آن سوق دهد . اینجا علی « ع » غولی که به چشم مردم نمی آید نشان میدهد و بسوی آنچه که مردم نمی دانند اشاره میکند و کاری که هم اکنون از عهده آنان ساخته نیست و می خواهد قدرت آن را پیدا کنند ، انجام می دهد . می گوید : « از شکستن و دگرگون ساختن اخلاق بپرهیزید و زبان خود را یکی کنید » . علی « ع » با این جمله انسان راستگو را به خطری که از ناحیه دروغگوئی و لو یک مرتبه به او متوجه می شود آگاه می سازد . بنابراین راستگو اگر یک بار دروغ گفت ، راستی او درهم می شکند چنانکه هر چیزی که روی زمین افتاد خواه ناخواه شکسته خواهد شد .
دوروئی و زبان بازی نیز دو رنگ از رنگهای دروغ محسوب میشوند . علی « ع » در این مورد می گوید : « مردمی راستگو باشید .
در کارهای خود تظاهر مکنید . راستگوی درستکار را عزیز بدانید و دروغگوی بدکردار را خوار بشمارید .
سخن راست بگوئید و امانت را رد کنید و به پیمان وفا نمائید . آنکس که بسبب باطل در جستجوی
صفحه[ 116 ]
عزت باشد خداوند او را بوسیله ی حق به ذلت می کشاند . اگر راستگو باشی بتو پاداش میدهیم و اگر دروغگو باشی ترا به کیفر می رسانیم .
کسیکه در سخن گفتن راستی را از دست بدهد مصیبت گرامی ترین اخلاقش را دیده است . هیچ شمشیر برنده ای در دست شجاع ، ارزنده تر از راستی نیست » .
نمونه های مزبور در زمینه راستی ، از میان صدها نمونه ی دیگر که علی « ع » دستور عظیم اخلاقی خود را بر آنها مبتنی می کند ، انتخاب شده است .
و اینک به این نشانه ی بزرگ که عقل مؤثر و آگاه در آن نصیب فراوانی دارد توجه کنید . می گوید : « دروغ انسان را بسوی گناه رهبری می کند » . ما در اینجا در زمینه ی آشکار ساختن حقیقتی که در این کلمه پنهان است و بدنبال آن حقایق پایان ناپذیری وجود دارد ، احتیاج به تفصیل نداریم . چنانکه در زمینه ی مجسم نمودن حقیقت اخلاقی راسخی که این کلمه حاکی از آن است ، نیازی به اطاله سخن نیست . نمونه ی زیر نیز از این قبیل است : « دروغ جدی و شوخی روا نیست و برای هیچیک از شما شایسته نیست به کودک خود وعده ای بدهد و به وعده ی خود وفا نکند » .
قسمت اول این سخن میان فلاسفه اخلاق بویژه فلاسفه اروپا مورد بحث قرار گرفته است . حقیقت این است که فلاسفه ی اخلاق همه بطور اتفاق معتقدند که راستی حیات است ، و دروغ مرگ . لکن
صفحه[ 117

نصرالله عاشق خداومولا
02-09-2022, 17:29
در این مسئله که آیا دروغ در صورت ناچاری رواست یا نه ؟ با یکدیگر اختلاف دارند . بعضی موافق و برخی مخالفند و هر کدام از این دو گروه دلایلی دارند .
اما علی « ع » در برابر این موضوع ، در یک موقعیت قطعی که با عقیده عظیم او در اخلاق هماهنگی دارد ، قرار می گیرد . عقیده ای که مجددا باز می گردیم و برای خواننده ی محترم یادآوری می کنیم که عقیده ی مزبور از عدالت عمومی جهانی که علی « ع » آن را درک کرده بود سرچشمه می گیرد . او بدون تردید می گوید : « نشانه ی ایمان آن است که راستی را جائی که بتو زیان می رساند بر دروغ ، جائی که برای تو سودمند است برتری دهی و اینکه سخن تو زیادتر از عملت نباشد » روشن است پسر ابو طالب در دروغ سودی نمی بیند و راستی را مایه زیان نمی داند ، لکن بمنظور آنکه مردم سخن وی را بخوبی درک کنند از دیدگاه آنان سخن می گوید . از این رو در تأکید این مطلب می گوید : « بر تو باد که در تمام کارهای خود راست بگوئی » و نیز می گوید : « از دروغ دوری کنید ، زیرا راستگو مشرف به نجات و عزت است و دروغگو بر پرتگاه هلاکت قرار دارد » اما در قسمت دوم سخن که علی « ع » می گوید : برای هیچیک از شما شایسته نیست به کودک خود وعده ای بدهد و به وعده اش وفا نکند . » توجه عمیقی به یک حقیقت تربیتی شده است . حقیقت مزبور را مسئله ی حیات و اصول اخلاقی یی که
پیشرفت انسان بر آن مبتنی است تأیید می کند .

نصرالله عاشق خداومولا
08-09-2022, 21:07
این اشاره کافی است برای اینکه بدانیم تربیت کودک تنها به اندرز نیست بلکه بوسیله ی عمل نیز کودک را میتوان تربیت کرد ، و همین نظریه محور فلسفه ی تربیتی ژان ژاک روسو می باشد حیات اگر توأم با راستی باشد از هرگونه پیچیدگی دور است و همراه با سادگی خواهد بود . زیرا هر حقیقتی به همان اندازه که خورشید ، درخشان و شب قیرگون است ، ساده و بسیط می باشد . ما اینجا بمنظور نشان دادن این بساطت گرم از آنجا که بساطت مزبور بطور زنده خودبخود از راستی صادر می گردد می گوئیم : اگر علی « ع » از غرور بیزاری می جوید بخاطر آن است که غرور با طبع راست تطبیق نمی کند ، زیرا عظمت و بزرگی راست است نه غرور بنابراین مغرور از نظر علی « ع » شخصی است که بر طبیعت خود برتری می جوید . علی « ع » می گوید : « مانند کسی نباشید که بر پسر مادرش بزرگی میکند » . او در عین حال از فروتنی در صورتیکه مقصود انسان باشد بدش می آید . زیرا در این صورت فروتنی یک سرشت راست نیست ، بلکه احساس اینکه انسان در عظمت و بزرگی با هر انسان دیگری مساوی است راست می باشد . بدین جهت علی « ع » کسی را که فروتنی او باعث شده خودش را پست بشمارد . مخاطب قرار داده و می گوید : « از فروتنی در برابر مردم بپرهیز » آنگاه این سخن را با جمله زیباتری تعقیب میکند : « هرگز با کسیکه آنچنانکه تو او
را بر خودت
صفحه[ 119 ]
برتری میدهی او ترا بر خودش ترجیح نمی دهد مسافرت مکن » من در میان اصولی که حمایتگران عظمت انسان راستین به آن معتقدند ، سخنی که بر این سخن برتری داشته باشد یا از نظر ارزش با آن برابر باشد نیافته ام : « انسان آئینه ی انسان است » از جمله سخنان علی « ع » که لزوم سادگی حیات را می رساند سخنان زیر است : « چقدر زشت است فروتنی در وقت احتیاج و خشونت بهنگام بی نیازی ستودن بیشتر از استحقاق ، چاپلوسی و کمتر از استحقاق ، ناتوانی یا حسد است . آنچه نمی دانی مگو .
کار نیک را برای تظاهر انجام مده و آن را از روی شرم ترک مکن . ای پسر آدم ، تو در آنچه زیاده از روزی خود بدست آوردی برای دیگری خزانه دار هستی . کسی به سخن نیکو گوش ندهد که بوسیله ی آن افتخار کند ، و نه سخن بگوید تا بر دیگران بزرگی نماید . کسیکه آنچه طاقت فرسا است بر خود تحمیل کند در می ماند . در پشتیبان پست خیری نیست » .

نصرالله عاشق خداومولا
08-09-2022, 21:07
بدین ترتیب علی « ع » هیچ جنبه ای از امور انسان و حیات را که بوسیله ی اندیشه و احساس خود به آنها پی برده متعرض نمی شود مگر آنکه خلاصه یک دستور العمل کامل را در ضمن آن بیان می کند .
او این کار را درست در آن لحظه که مردم را بسوی حیات ساده و راستین توجه میدهد انجام داده و این سخن گرم را ابراز داشته است :
« هرگاه برادرانت شبانه بر تو وارد شدند ، آنچه در خانه داری از
آنان
صفحه[ 120 ]
ذخیره مکن و خود را در بیرون خانه برای آنان بزحمت میانداز » .

نصرالله عاشق خداومولا
11-09-2022, 17:05
قسمت دوم

علی « ع » پس از آنکه از سخن سیار خود در پیرامون ضرورت مستقیم راستی برای حیات ، فارغ می شود و درباره بساطتی که توأم با راستی است سخن می گوید ، مسیر خود را در مفاهیم اصلاح که در عقیده وی متمرکز شده و گویا صورتی از موجودات جهان بشمار میرود تعقیب میکند . مفاهیم مزبور هر چند عموم جهات اخلاقی را در بر دارد لیکن راستی ، نخستین مدار آن محسوب می شود .
اینجاست که علی « ع » توصیه می کند که انسان از لغزش های دیگران صرفنظر کند . زیرا در این چشم پوشی ، عطوفت انسان و اصلاح بدکار بوسیله رفتار وی ، بمرحله ی بروز میرسد و بطور مسلم رفتار انسان در اصلاح دیگران از اندرز دادن یا دشمنی نمودن مؤثرتر است .
علی « ع » می گوید : « بهترین کارهای بزرگوار این است که از آنچه میداند چشم بپوشد » . علی « ع » از آنجا که بردباری و تأنی را نتیجه ی بلند همتی و بزرگواری میداند بدو خصلت مزبور توصیه می کند « بردباری و تأنی دو همزادند که بلند همتی آن دو را میزاید » . او از غیبت چون بخشی از نفاق و بدرفتاری محسوب می شود بیزاری می جوید : « از غیبت دوری کن زیرا بدگوئی مردم نان خورش سگهای دوزخ است » ، نیرنگ نیز مانند غیبت است و هر دو از خبث باطن محسوب می شوند ، « از نیرنگ بپرهیز ، زیرا آن از اخلاق فرومایگان است » .

نصرالله عاشق خداومولا
11-09-2022, 17:06
علی « ع» چنانکه یک دروغ را روا نمی داند و آن را شکننده راستی تلقی می کند ، همچنین هر گناهی را هر چند از نظر مرتکب آن کوچک و کم اهمیت باشد سخت میداند ، بلکه گناه کوچک را در برابر عظمت انسان خطرناکتر از گناه بزرگی میداند که مرتکب آن فورا در صدد توبه بر می آید : « سخت ترین گناهان گناهی است که صاحبش آن را کوچک بشمارد » . علی « ع » انسان را از شتاب در کار و سخن نهی میکند ، زیرا این شتابزدگی انگیزه ی سقوط انسان است و انسان پاک نباید خود را در معرض سقوط قرار دهد : « من ترا از شتاب در کار و سخن نهی میکنم » . او بمنظور اصلاح اخلاق می خواهد انسان از گناهی که مرتکب شده پوزش طلبد ، ولی با یک بررسی و بیان فوق العاده توجه میدهد که انسان هرگز از کار نیک پوزش نمی طلبد ، بنابراین نباید کاری کند که به عذرخواهی ناچار گردد : « از آنچه ترا به عذرخواهی می کشاند بپرهیز ، زیرا از کار نیک عذرخواهی نمی شود » .

نصرالله عاشق خداومولا
17-09-2022, 18:15
علی « ع » در زمینه ی عیبجوئی انسان از دیگران و غفلت از عیوب خود ، از آنجا که این عمل را از نظر سلبی و ایجابی باعث سوء اخلاق و سوء روش میداند ، می گوید : « بزرگترین عیب ها آن است که چیزی را که در خودت هست بر دیگران عیب بگیری » . « کسیکه به عیب خودش توجه کند از عیب دیگران باز میماند » . و اگر با کار زشتی روبرو شدی نخست باید آن را
رد کرده و نپذیری و در غیر اینصورت بر شما لازم
صفحه[ 122 ]
است آن عمل را زشت بدانی وگرنه در آن کار شریک خواهی بود :
« کسیکه کار زشت را نیکو بداند در آن کار شریک است » .
از آنجا که محبت بیکدیگر بحکم ضرورت وجودی ، یک ضرورت اخلاقی محسوب می شود ، منطق عقل و قلب انسان را وادار می کند که محبت او نسبت به کسیکه او را گویا ساخته و به او نیکی نموده ، زیادتر و وسیع تر باشد . علی « ع » در این زمینه می گوید : « تیزی زبانت را به کسیکه ترا گویا ساخته ، و رسائی سخنت را به کسی که ترا براه راست رهبری کرده مگردان » . آنگاه می گوید : « کسی که مقام ترا بزرگ شمرده پاداشش آن نیست که ارزش او را کم کنی ، و کسیکه ترا شاد کرده مزدش آن نیست که با وی بدرفتاری نمائی » .

نصرالله عاشق خداومولا
17-09-2022, 18:15
علی « ع » حرص و غرور و حسد را که موجب انحراف اخلاقی است شدیدا مورد حمله قرار می دهد : « حرص و غرور و حسد باعث سقوط در گناهان هستند » . اگر اخلاقیون قدیم ، از بخل بخاطر آنکه ذاتا صفت ناپسندی است مذمت می کردند ، علی « ع » که با دقت بیشتر و اندیشه ی عمیق تری اخلاق را مورد توجه قرار داده ، بخل را از این نظر که جامع تمام عیوب است و انسان را به هر گونه انحراف اخلاقی و عملی می کشاند ، مذمت کرده است . زیرا بخیل از دوروئی ، تجاوز ، غیبت ، حسد ، پستی
، تقلب ، حرص ، نارضایتی و ستمگری برخوردار است . علی « ع » می گوید : « بخل ، جامع هر خصلت ناپسندی است » .
صفحه[ 123 ]

نصرالله عاشق خداومولا
19-09-2022, 18:30
اینجا اگر من بخواهم جزئیات عقیده پسر ابو طالب را در زمینه اخلاق و تهذیب نفس بررسی کنم سخن به درازا می کشد ، لیکن باید بگویم : علی « ع » هیچ حرکتی از حرکات انسان را ترک نکرده مگر آنکه آن را به شکلی در آورده و بطور کامل توضیح داده است . اگر شما بگوئید چنین کاری وسیع و طولانی و طاقت فرسا است ، منظور من نیز همین است . برای شما کافی است به زیبائی هایی که ما از ادبیات علی « ع » در این کتاب جمع آوری کرده ایم سرکشی کنید تا ببینید بررسی عقیده ی علی « ع » در زمینه ی اخلاق و تهذیب نفس ، و توضیحاتی که در خور این برگزیده ها است ، ممکن است از چندین جلد تجاوز کند ، ولی کافی است بگویم : این زیبائی ها بهترین و گسترده ترین و عمیق ترین میراث انسانیت محسوب می شود .

نصرالله عاشق خداومولا
26-09-2022, 14:58
علاوه بر این ما اینک ناچاریم نشانه ی اصلاح عظیم را بطور خلاصه بررسی کنیم و آن را به عنوان درک عمیق ارزش حیات و عظمت روح و کمال وجود ، مورد بحث قرار دهیم . البته عده ی قلیلی از اساتید فن از قبیل مسیح ، بودا ، بتهوون و امثال آنان معتقدند که در درجه ی اول ، نشانه ی اصلاح میان انسان و روح خودش می باشد ، اما اصلاح میان انسان و دیگران ، ناشی از حالت اولیه است که بطور طبیعی از آن صادر میگردد
. علی « ع » این حقیقت را بوسیله ی درک روشن و نیرومندی ، خالی از هر گونه ابهام و پیچیدگی درک کرده و از آن تعبیر جامعی نموده است . او در زمینه ی لزوم احترام انسان نسبت به
صفحه[ 124 ]
خودش و کارهایش بدون آنکه نگهبانی بر او گماشته شود ، می گوید :
« در پنهانی ها از گناهان بپرهیزید » و نیز در همین زمینه می گوید : « از هر کاری که پنهانی انجام می گیرد و آشکارا شرم آور است بپرهیز ، و از هر کاری که اگر از کننده ی آن بپرسند آن را انکار می کند بر حذر باش » . و اینک به آنچه علی « ع » در رابطه ی میان پنهان و آشکار می گوید و ما آن را نشانه ی اصلاح و صدور طبیعی نام گذاشتیم توجه کنید : « هر که باطن خود را درست کند خداوند ظاهر او را اصلاح خواهد کرد » .

نصرالله عاشق خداومولا
26-09-2022, 14:58
جمله ی زیر درباره ی تهذیب نفس ، از سخنان زیبای « کنفوسیوس » حکیم چینی می باشد : « آنطور که بر سر سفره ی پادشاه غذا می خوری بر سر سفره ی خودت غذا بخور » . روشن است منظور حکیم این است که همیشه برای خودت احترام قائل باش و احترام خود را مرهون موقعیت خاصی مپندار تا رفتار تو بهنگام تنهایی مانند رفتارت در برابر پادشاه باشد .
علی « ع » مثل همین معنی را به شکل تازه ای بیان می کند :
« هر یک از شما باید برای برادرش طوری زینت کند که برای بیگانه زینت می کند و دوست دارد بیگانه او را در بهترین قیافه ببیند » منظور علی « ع »
این است که انسان باید در هر حال برادرش را پند دهد و او را در بهتر ساختن اخلاق و رفتار و سلیقه اش کمک کند . البته اصلاح صحیح این نیست که بطور آشکار او را اندرز دهد و بدین سبب به او
صفحه[ 125 ]
آزار یا اهانت کند ، بلکه روح اصلاح اصیل بر انسان واجب میداند که ملایم و مهربان باشد و دیگران را در پنهانی نصیحت کند . علی « ع » می گوید : « کسیکه برادرش را در پنهانی موعظه کند او را زینت داده و اگر آشکارا به او پند دهد او را رسوا کرده است » .

نصرالله عاشق خداومولا
30-09-2022, 13:06
در هر صورت شما باید با خودتان و با مردم و حیات راست باشید .
زیرا بوسیله ی این راستی می توانید زندگی کنید و در غیر اینصورت نابودی بر شما حکمفرما است . بوسیله ی همین راستی است که سلامت جسم و روح و قلب شما محفوظ میماند و در غیر اینصورت همه چیز را از دست خواهید داد . در اثر راستی است که به دیگران محبت می ورزید و دیگران با شما مهربانی می کنند و به شما اطمینان دارند ، وگرنه تنفر و بیزاری و بطور کلی همه ی بدیها را بطرف خود جلب خواهید کرد و مردم با نظر حقارت به شما خواهند نگریست . این راستی از شما و بر شما پیمانی است ، زیرا آن خواسته ی حیات نیرومند پیروز می باشد . خواسته ای است که بر شما حتم می کند هر روز به پیمان خود نظر بیافکنید . علی « ع » می گوید : « بر هر کسی لازم است هر روز به پیمان خودش نظر
کند » .
صفحه[ 126 ]

نصرالله عاشق خداومولا
30-09-2022, 13:06
خیر وجود و انقلاب حیات
قسمت اول
می بینیم انقلاب حیات را به تمام معنی نمایشگر خیر وجود ، و خیر وجود را نمایانگر انقلاب حیات میداند انقلاب میگوید : من ویران کننده و بنا کننده هستم طبیعت وجود عادل باید بخشنده و نیکوکار باشد . وجود عادل هیچیک از چیزهائی که بخشیده پس نمی گیرد مگر آنکه بجای آن ، چیز تازه دیگری می بخشد . خیر وجود ، ذاتی و طبیعی آن می باشد و پیمان علی « ع » درباره ی وجود ، همین پیمان است و اگر او خیر وجود را احساس می کند در حقیقت عدالت وجود را بدون کم و زیاد درک می نماید .
صفحه[ 127 ]

نصرالله عاشق خداومولا
04-10-2022, 15:52
علی « ع » درباره ی این خیر ، فراوان سخن گفته است . ما بسیاری از سخنان وی را در زمینه ی خیر وجود سابقا نقل کردیم ، و اینک شاید بتوانیم آن سخنان زیبا و راستین را در ضمن جمله ای که حاکی از عقیده ی او به خیر وجود است خلاصه کنیم : « خداوند نسبت به آنچه از او درخواست شده ، بخشنده تر از آنچه از او سؤال نشده نیست » . اگر ما دانستیم کلمه « خدا » از نظر قائلین به اصالت اندیشه و روح مرکز وجود و روابط جهانی است ، آنگاه به هر خیر کلی و عمومی پی خواهیم برد و خواهیم دانست که خیر وجود در این است که خواسته ی انسان را در ضمن شرایطی تأمین می کند و بالاتر آنکه از خواسته ی او بیشتر به او می بخشد از آنجا که این انسان کوچک ، نمایشگر این جهان بزرگ می باشد ، ناچار باید چهره ای از عدالت و خیر
وجود نیز محسوب گردد . بنابراین اگر وجود ، بیش از آنچه شما از آن درخواست خیر می کنید به شما خوبی می رساند ، بخاطر آن است که طبیعت خود را نیکوکار معرفی کند ، و شما هم که نمونه ای از وجود محسوب می شوید باید به نیکوکاری نیازمندتر باشید از کسی که به نیکی شما احتیاج دارد ، و این همان مطلبی است که علی « ع » در ضمن این سخن تأکید می کند : « نیکوکاران به نیکوکاری نیازمندترند از حاجتمندان » و نیز در ضمن جمله ی زیر و بطور کلی در هر زمانی که سخن از نیکوکاری مردم به میان می آورد این مطلب را تأکید می کند : « برتری و
صفحه[ 128 ]
فضیلت برای کسی است که در ابتدا نیکی کرده است » .

نصرالله عاشق خداومولا
04-10-2022, 15:52
اگر ما درباره ی خیر و معنای آن از نظر روابط اجتماعی دقتی بعمل بیاوریم می توانیم عقاید پسر ابو طالب را در جهات زیر خلاصه کنیم :
1 نیکوئی در این است که مردم با یکدیگر مساعدت و همکاری کنند و هر یک از آنان برای خودش و برای دیگران بطور مساوی کار کند و این کار از ناحیه ی یکی تظاهر و از ناحیه ی دیگری اجبار نباشد .
در حقیقت چنانکه علی « ع » می گوید « کار از روی تمایل و رغبت انجام گیرد نه از روی ترس و اجبار » . آنگاه بمنظور ایجاد آسایش بیشتر و اطمینان مردم نسبت به یکدیگر ، از هیچ گونه فداکاری دریغ نکنند و این فداکاری با زور و اجبار و بعد از درخواست نباشد ، بلکه همه در این فداکاری بر یکدیگر سبقت بگیرند .

نصرالله عاشق خداومولا
06-10-2022, 17:56
بطورکلی هر چیزی که نافع و مفید می باشد چه مادی باشد یا روحی خیر خواهد بود .
2 علی « ع » معتقد است که نیکی ، نخست در چهره عمل و سپس بصورت گفتار انجام می گیرد . زیرا انسان مانند وجود واحد ،
یکی محسوب می شود و بر طبق این قانون باید بعضی از او با بعض دیگر همکاری کند و در گفتار و کردار یکی باشد . یکی از سخنان زیبای علی « ع » جمله ای است که آن را درباره ی کسیکه عملش مطابق با امیدش نیست گفته است : « به گمان خود ادعا می کند به خدا امیدوار است قسم به خدای بزرگ دروغ می گوید چه شده است که امید وی در
صفحه[ 129 ]
عملش نمودار نیست ؟ پس هر که امیدوار است امیدش از کردارش پیداست » بنابراین اگر شما کار نیکی انجام دادید بر شما لازم است سخن خوب بگوئید : « سخن خوب بگو و کار نیک کن » .

نصرالله عاشق خداومولا
13-10-2022, 17:59
3 علی « ع » در برابر نیروهای خیر ، فرصت وسیعی که از مرز بعیدی برخوردار است در اختیار انسان می گذارد و پذیرش توبه ی از گناه را در ضمن یک قانون عملی شده ، اعلام میدارد . بنابراین اگر کسی با دیگران بدرفتاری کرد می تواند از در توبه مجددا به سوی جهان نیکی رهسپار شود . علی « ع » می گوید : « عذر کسی را که از تو پوزش می طلبد بپذیر . و تا میتوانی بدی را به تأخیر انداز » .
تاریخ از بدرفتاریهای ابو موسی اشعری نسبت به علی « ع » آگاه است و می داند که علی « ع
» در مشکلات و بطور کلی در هیچ موقعیتی از عقیده ی خود دست بر نمی دارد ، لذا می بینیم کسی را به سوی ابو موسی می فرستد و می گوید : « راستی تو مردی هستی که خواهش های بیجا ترا گمراه نموده و ترا غرور فرا گرفته است ، پس از خدا درخواست گذشت کن تا از لغزشت صرفنظر کند ، زیرا کسیکه از خدا درخواست گذشت کند خداوند از او می گذرد » 4 علی « ع » معتقد است که نیروهای خیر در انسان وابسته به یکدیگرند و بستگی شدیدی بر آنها حکومت می کند . بنابراین اگر در انسانی یک جهت خوب وجود داشت ناچار باید به جهات خوب دیگر مربوط باشد و بدیهی است که این جهات در مناسبت های ویژه بروز
صفحه[ 130 ]
می کنند . این بررسی کوتاه بطور اشاره می رساند که وجود چه وجود عمومی بزرگ باشد یا مانند انسان وجود خصوصی کوچک در هر صورت یکی است و از برابری و عدالت و خیر اندیشی برخوردار است : « هرگاه کسی خصلت خوبی داشت امثال آن را انتظار داشته باشید » .
5 سرایتی که میان خصلت های پسندیده وجود دارد ، درست مشابه آن در سرایت خوبی و بدی بین مردم احساس می شود : « با نیکوکاران معاشرت کن تا از آنان باشی » . « نیکی و نیکوکاران را جستجو کنید » .

نصرالله عاشق خداومولا
13-10-2022, 17:59
6 علی « ع » ایمان دارد که انسان هر که باشد می تواند در راه خیر قدم نهد و این مسیر را تعقیب کند و در این راه هیچکس از دیگری شایسته تر نیست : « هیچیک از شما نباید بگوید فلانی در انجام
دادن کار خوب ، بهتر از من است » .
7 انسان نباید کار نیکی که انجام داده زیاد بشمارد ، بلکه باید کار خیر را هر چند زیاد باشد کم بداند ، زیرا اگر به اندازه ی معیّنی اکتفا کند خیر وجود عظیم را انکار نموده و توانائی انسان را که جهانی بزرگ در او نهفته شده نپذیرفته است . علی « ع » درباره ی نیکوکاران می گوید : « آنان از کردار اندک خود خشنود نمی شوند و زیاد را زیاد نمی شمرند و خود را متهم می دانند و از اعمال خویش
صفحه[ 131 ]
ترسانند [ 1 ] » .
8 اینجا باید بطور اشاره نظر عمیقی را که علی « ع » به مفاهیم تمایل انسانی افکنده و بدین وسیله عموم مردم را به آسایش فرا خوانده مورد بررسی قرار دهیم .
اگر ما به نوشته های متفکرین بزرگ که توجه خود را فقط به شئون مردم معطوف ساخته اند مراجعه کنیم می بینیم کلمه ی « خوشبختی » در این نوشته ها زیاد به چشم می خورد و متفکرین بطور کلی این کلمه را محور بحث خود قرار داده و روی آن سخن گفته اند .
لیکن علی « ع » این کلمه را به کلمه دیگری که وسیع تر و از نظر معنی عمیق تر است و اتصاف طبیعت به آن مناسبت تر می باشد تبدیل نموده است . علی « ع » کلمه ی خوشبختی را به کلمه ی « خیر » تبدیل نموده و دلها را بسوی این کلمه توجه داده است . زیرا خوشبختی بر خلاف خیر ، در دایره ی فرد می باشد . بنابراین خیر ، بزرگتر است . بعلاوه خیر شامل خوشبختی می باشد ، در حالیکه خوشبختی ممکن
است منهای خیر تحقق یابد . گذشته از این برخی از مردم گاهی در اثر موقعیتی که اصلا برای انسان ایجاد شرافت نمی کند بلکه گاهی باعث آزار دیگران می شود خوشبخت می شوند و حتی گاهی با وجود اینکه در مرحله ی پستی قرار گرفته اند گمان می کنند خوشبخت هستند ، لیکن خیر چنین
[ 1 ] یعنی از کوتاهی در اعمال خود می ترسند .
صفحه[ 132 ]
نیست ، زیرا معدن خوشبختی ، معدن خیر است . بنابراین خیر سعادتی است که وابسته به سعادت عموم مردم است و با جسم و جان و عقل ارتباط دارد از این رو علی « ع » هنگامیکه انسان را به عوامل ترقی دعوت می کند در دعوت گرم خود از این کلمه کمک می گیرد .
من در آثار علی « ع » کلمه ی « خوشبختی » را جز یکبار ندیدم ،
در عین حال معنی کلمه مزبور در این مورد نیز از مفهوم وسیع خیر بیرون نیست . جمله ای که کلمه ی « خوشبختی » در آن بکار رفته این است : « خوشبختی مرد در آن است که همسرش شایسته و فرزندانش نیکو کار و برادرانش بزرگوار و همسایگانش شایسته باشند و روزی او در شهر خودش باشد » . ببینید علی « ع » چگونه خوشبختی انسان را وابسته به خوشبختی افراد خانواده و برادران و همسایگانش دانسته و سپس سعادت همین انسان را به سعادت شهرهای خودش مربوط ساخته و به این تکیه کرده است که این شهرها بوجود آورنده ی خوراک فرزندان خود که او هم یکی از آنها محسوب می شود می باشد 9 خیر وجود و خیر انسان ناچار اطمینان به وجدان انسان را
بدنبال دارند : اطمینانی که وجدان را بعنوان آخرین داور در زمینه ی سود و زیان اشیاء معرفی می کند . ما درباره این موضوع عقیده ای داریم که بطور تفصیل ذیلا شرح می دهیم :
سخنان زیبای علی « ع » از سه قسم بیرون نیست ، بعضی از آنها
صفحه[ 133 ]
فقط عقل را مخاطب قرار می دهد و برخی تنها وجدان انسان را بدنبال دارند : اطمینانی که وجدان را بعنوان آخرین داور در زمینه ی سود و زیان اشیاء معرفی میکند ، ما درباره ی این موضوع عقیده ای داریم که بطور تفصیل ذیلا شرح میدهیم :
سخنان زیبای علی « ع » از سه قسم بیرون نیست ، بعضی از آنها فقط عقل را مخاطب قرار میدهد و برخی تنها وجدان را مورد خطاب قرار داده و بیشتر آنها عقل و وجدان را با هم مخاطب ساخته است . اما درباره ی سخنانی که تنها عقل را مخاطب قرار داده باید گفت : این سخنان ، هدف اصلی و نتیجه ی قطعی فعالیت های عقل بشمار می رود .
عقلی که با بررسی و دقت خود ، خوبی و بدی زمان را درک نموده و در اثر تجربه های فراوان ، تمام حقایقی که برای او کشف می شود شناخته است . بدین جهت سخنان مزبور از آنجا که ارتباط محکمی با حقایق دارد ، درست بر طبق قواعد هندسی ، دارای حدود و ابعاد ویژه ای القاء می گردد ، از آنسو چون بستگی کاملی نیز با زیبائی بیان دارد در میان اصول ادبی کلاسیکی عرب ، در زیباترین چهارچوب هنری از نظر ماده و صورت ، جلوه می کند .

نصرالله عاشق خداومولا
14-10-2022, 14:00
8 اینجا باید بطور اشاره نظر عمیقی را که علی « ع » به مفاهیم تمایل انسانی افکنده و بدین وسیله عموم مردم را به آسایش فرا خوانده مورد بررسی قرار دهیم .
اگر ما به نوشته های متفکرین بزرگ که توجه خود را فقط به شئون مردم معطوف ساخته اند مراجعه کنیم می بینیم کلمه ی « خوشبختی » در این نوشته ها زیاد به چشم می خورد و متفکرین بطور کلی این کلمه را محور بحث خود قرار داده و روی آن سخن گفته اند .
لیکن علی « ع » این کلمه را به کلمه دیگری که وسیع تر و از نظر معنی عمیق تر است و اتصاف طبیعت به آن مناسبت تر می باشد تبدیل نموده است . علی « ع » کلمه ی خوشبختی را به کلمه ی « خیر » تبدیل نموده و دلها را بسوی این کلمه توجه داده است . زیرا خوشبختی بر خلاف خیر ، در دایره ی فرد می باشد . بنابراین خیر ، بزرگتر است . بعلاوه خیر شامل خوشبختی می باشد ، در حالیکه خوشبختی ممکن
است منهای خیر تحقق یابد . گذشته از این برخی از مردم گاهی در اثر موقعیتی که اصلا برای انسان ایجاد شرافت نمی کند بلکه گاهی باعث آزار دیگران می شود خوشبخت می شوند و حتی گاهی با وجود اینکه در مرحله ی پستی قرار گرفته اند گمان می کنند خوشبخت هستند ، لیکن خیر چنین
[ 1 ] یعنی از کوتاهی در اعمال خود می ترسند .
صفحه[ 132 ]
نیست ، زیرا معدن خوشبختی ، معدن خیر است . بنابراین خیر سعادتی است که وابسته به سعادت عموم مردم است و با جسم و جان و عقل ارتباط دارد از این رو علی « ع » هنگامیکه انسان را به عوامل ترقی دعوت می کند در دعوت گرم خود از این کلمه کمک می گیرد .
من در آثار علی « ع » کلمه ی « خوشبختی » را جز یکبار ندیدم ،
در عین حال معنی کلمه مزبور در این مورد نیز از مفهوم وسیع خیر بیرون نیست . جمله ای که کلمه ی « خوشبختی » در آن بکار رفته این است : « خوشبختی مرد در آن است که همسرش شایسته و فرزندانش نیکو کار و برادرانش بزرگوار و همسایگانش شایسته باشند و روزی او در شهر خودش باشد » . ببینید علی « ع » چگونه خوشبختی انسان را وابسته به خوشبختی افراد خانواده و برادران و همسایگانش دانسته و سپس سعادت همین انسان را به سعادت شهرهای خودش مربوط ساخته و به این تکیه کرده است که این شهرها بوجود آورنده ی خوراک فرزندان خود که او هم یکی از آنها محسوب می شود می باشد

نصرالله عاشق خداومولا
14-10-2022, 14:01
9 خیر وجود و خیر انسان ناچار اطمینان به وجدان انسان را
بدنبال دارند : اطمینانی که وجدان را بعنوان آخرین داور در زمینه ی سود و زیان اشیاء معرفی می کند . ما درباره این موضوع عقیده ای داریم که بطور تفصیل ذیلا شرح می دهیم :
سخنان زیبای علی « ع » از سه قسم بیرون نیست ، بعضی از آنها
صفحه[ 133 ]
فقط عقل را مخاطب قرار می دهد و برخی تنها وجدان انسان را بدنبال دارند : اطمینانی که وجدان را بعنوان آخرین داور در زمینه ی سود و زیان اشیاء معرفی میکند ، ما درباره ی این موضوع عقیده ای داریم که بطور تفصیل ذیلا شرح میدهیم :
سخنان زیبای علی « ع » از سه قسم بیرون نیست ، بعضی از آنها فقط عقل را مخاطب قرار میدهد و برخی تنها وجدان را مورد خطاب قرار داده و بیشتر آنها عقل و وجدان را با هم مخاطب ساخته است . اما درباره ی سخنانی که تنها عقل را مخاطب قرار داده باید گفت : این سخنان ، هدف اصلی و نتیجه ی قطعی فعالیت های عقل بشمار می رود .
عقلی که با بررسی و دقت خود ، خوبی و بدی زمان را درک نموده و در اثر تجربه های فراوان ، تمام حقایقی که برای او کشف می شود شناخته است . بدین جهت سخنان مزبور از آنجا که ارتباط محکمی با حقایق دارد ، درست بر طبق قواعد هندسی ، دارای حدود و ابعاد ویژه ای القاء می گردد ، از آنسو چون بستگی کاملی نیز با زیبائی بیان دارد در میان اصول ادبی کلاسیکی عرب ، در زیباترین چهارچوب هنری از نظر ماده و صورت ، جلوه می کند .

نصرالله عاشق خداومولا
18-10-2022, 16:09
قسمت دوم

در اين نوع حكمت هائى كه به عقل متوجه شده


مى بينيم على « ع » اختيار را بدست مردم داده تا خودشان در آنچه مى بينند قضاوت كنند و به اختيار خودشان آن را گرفته يا ترك كنند ، و لذا در اين نوع حكمت ها صيغه ى طلب بچشم نمى خورد ، تنها چيزى كه مى بينيم

صفحه[ 134 ]

حكمت هائى است كه در قالب خبرى خالص ، بدون امر و نهى ، ترتيب يافته است : حكمت هائى كه در آن طبيعت دوست و دشمن ، نيكوكار و بدكار ، عاقل و نادان ، بخشنده و بخيل ، راستگو و منافق ، ستمگر و ستمديده ، پرخور و تهى دست ، پيرو حق و پيرو باطل ، اخلاق سالم و اخلاق بيمار ، موقعيت دانا و نادان ، سخنگو و ساكت ، تندخو و بردبار ، طمعكار و قانع ، سختى و آسانى و دگرگونيهاى زمان و اثرات آن در اخلاق انسانها و ساير امورى كه آن را در يك فصل يا يك باب نمى توان بشمار آورد ، آشكار ميگردد .

اما در زمينه ى سخنانى كه وجدان يا عقل و وجدان را با هم مخاطب قرار داده شما را به مطالب زير توجه مى دهيم :

روشن است كسانى كه سلامت انسان و رضايت اجتماع را تنها در قانونگذارى ها و تنظيم برنامه ها مى دانند ، خطاى بزرگى نموده اند .

نصرالله عاشق خداومولا
18-10-2022, 16:10
زيرا اين برنامه ها و قوانين كه حاكى از حقوق انسان و جانبدارى از آنهاست انسان را درست به نتيجه نمى رساند ، بلكه بايد عقل سالم و روح پاك و وجدان والائى ، حقوق مزبور را كشف و ابتكار كند . زيرا تمام آنچه در دنياى مردم است به همان اندازه كه با وجدان جمعيتى كه ميدان را

براى برنامه ها و قوانين آماده نموده و وجود آنها را تصديق مى كنند ، بستگى دارد ، طبعا در ضمن حدود معينى با اخلاق سرپرستان اين برنامه ها و با مرزهاى خير كه در آنان توسعه و تضييق مى يابد نيز بستگى خواهد داشت . اين را نيز نبايد فراموش كرد كه برنامه هاى جديد

صفحه[ 135 ]

اجتماعى ، بحكم طبيعت و به نسبت امكانات اجرائى اصول آنها ، در اينكه نسبت به سرپرستان خود اجازه ى موافقت يا اعتراض مى دهند با يكديگر تفاوت دارند . اما برنامه ها و قوانين قديم در برابر اخلاق سرپرستان خود كه بر اقامه ى حدود اقتضائى قوانين مسلط بودند عكس العمل بيشترى داشت ، و اين خود عللى دارد كه فعلا مورد بحث ما نيست .

نصرالله عاشق خداومولا
21-10-2022, 16:38
عليرغم اينكه برنامه ها و قوانين مناسب مى تواند رهبرى مردم را عهده دار شود و آنان را به جلب منافع ملزم سازد ، ليكن در صورتيكه اين رهبرى و الزام ، با عمل ناشى از وجدان ، موافقت نداشته باشد از حدود ارزش انسانيت بيرون خواهد بود . بعقيده ى ما هر عملى كه انسان انجام مى دهد اگر حامل تابش وجدان و فشارهاى روحى و بخشش از روى ميل ، نباشد بطور مسلم فاقد حرارت انسانيت كه بزرگترين و گرانبهاترين چيز در عمل محسوب مى شود ، خواهد بود .

برنامه ها و قوانين هنگامى مى توانند در تحكيم روابط انسانى به پيروزى نائل گردند كه با عقل و وجدان ارتباط داشته و آنها را بسوى خير بكشانند و همآهنگى جالبى ميان آمادگى فرصت براى عمل نافع و اراده ى فاعل كه ارتقاء به تمدن را براى فرد و اجتماع ضمانت مى كند ، ايجاد نمايند .

آنچه در اين زمينه

در چهار چوب فرد و اجتماع صدق مى كند ، در تاريخ متفكران ، قانونگذاران ، دانشمندان مكتشفين و امثال آن نيز

صفحه[ 136 ]

صادق است . از اين رو اگر تاريخ خدمتگزاران انسان و تمدن را از نظر بگذرانيد مى بينيد تنها عقل ، آنان را در هر ميدانى به راه صحيح رهبرى نكرده است ، زيرا عقل به تنهائى سرد و خشك مى باشد و جز با ارقام و اقسام و جهات محدودى با چيز ديگر سر و كار ندارد و لذا فقط راه را به شما نشان مى دهد ، اما شما را در راه پيمائى كمك نمى كند و در پستى و بلندى آن شما را پيش نمى برد ، پس آنچه مى تواند شما را به جلو سوق دهد وجدان سالم و عاطفه ى گرم مى باشد .

نصرالله عاشق خداومولا
21-10-2022, 16:39
راستى آيا غير از وجدان و عاطفه ، چيز ديگرى « ماركونى » را بر آن گوشه نشينى و تنهائى وحشتناك واداشت ؟ آرى وجدان بود كه كناره گيرى از زيبائى هاى حيات و تحمل تنهائى را بخاطر تمدن و انسان ، در نظر او زيبا جلوه داد ، و عاطفه ى او بود كه اين وجدان سالم را آنچنان غرق حرارت نمود كه هرگز سستى در آن راه نيافت .

آنچه درباره ى ماركونى گفتيم ، درباره پاستور ، گاليله ، گاندى ، بتهوون ، بودا ، افلاطون ، گوته و انسانهاى تكامل يافته ى ديگر نيز بايد بگوئيم .

براى توضيح بيشتر ، بدنبال دليل ايجابى اين حقيقت ، دليل سلبى آن را نيز نبايد فراموش كرد . براى نمونه ميتوان ادولف هيتلر ، چنگيزخان ، هلاكوخان ، حجاج بن يوسف ثقفى و قيصر بورگيا قهرمان شوم كتاب « شهريار

» اثر ماكياولى [ 1 ] را نام برد ، چنانكه

[ 1 ] ماكياولى نابغه ايتاليائى در عصر « رافائيل » نقاش بزرگ زندگى مى كرد و

صفحه[ 137 ]

نصرالله عاشق خداومولا
26-10-2022, 14:56
بعضى از اتم شناسان معاصر نيز كه عمليات خود را روى انسانها آزمايش مى كنند از اين دسته محسوب مى شوند . راستى آيا اين گروه جز بخاطر عقل وسيع و درك سريع خود كه درك ديگران در برابر آن ناچيز است ، امتياز يافته اند ؟ در عين حال مى بينيم كارشاان جز آدم كشى ، تجاوز به مقدسات تمدن و بقاياى كوشش هاى انسانى و ستم به ارزش حيات و زندگان و خير وجود ، چيزى نبوده است . اين بدان جهت است كه عقل آنان همراه با وجدان سالم و عواطف پاك نبوده ، و آنجا كه وجدان و عاطفه نيست از عقل بهره اى نمى توان برد بلكه بايد گفت چنين عقلى به زيان نزديكتر است .

همكار و دوست وى بود . عقل بيمانند و اخلاق پاكش او را بر آن داشت كه ظلم بربريت زمامداران تاريخ را مورد انتقاد قرار دهد ، از اين رو كتاب معروف خود « شهريار » را نوشت . او در اين كتاب پس از آنكه بيوگرافى يك زمامدار خالى از سليقه و عقل و وجدان را كه بمنظور حفظ موقعيتش به قتل و ارعاب و تبعيد و ساير اعمال ننگين پناهنده مى شود . به خواننده ارائه ميدهد ، گستاخى زمامداران مزبور و موقعيت هاى پست آنان را بطور غير مستقيم توصيف مى كند و گوشزد كرده كه حكومت هاى تاريخ ، و عصرى كه آنها در آن زندگى ميكردند ، بر اساس اين رفتار كه زشت استوار

گرديده است .

نصرالله عاشق خداومولا
26-10-2022, 14:56
ماكياولى در كتاب خود ، صفات « زمامدار » را از شخصيت قيصر بورگيا پسر اسكندر بورگيا ستمگر معروف گرفته بود . پناهنده شدن به اين اسلوب بمنظور رسيدن به حكومت و تثبيت آن ، اصلى است كه آن را به مناسبت نام نويسنده ى كتاب ، ماكياولى مى گويند .

من اينجا در صدد توضيح عاطفه و عقل و وجدان و ساير نيروهاى انسانى نيستم . زيرا نيروهاى مزبور بدون ترديد از واكنش و همكارى خاصى برخوردارند . منظور من از عقل ، نيروئى است كه مطالب را در سطح ويژه اى كه سبب را به نتيجه مربوط مى سازد و ميان علت و معلول حكم مى كند ، درك مى نمايد و در چهار چوب ارقام و حدودى كه ذاتا در اثر موقعيت خصوصى و عمومى انسان تحت تأثير قرار نمى گيرند ، گردش مى كند . من روى اين اصل توضيح مزبور را يادآور شدم .

بنابراين كسى كه داراى چنين عقلى هست ناچار بايد از وجدان و عاطفه اى كه او را بسوى خير سوق مى دهد برخوردار باشد ، و آنچه درباره ى قانونگزار مى گوئيم بايد درباره ى افرادى كه قانون براى آنان وضع شده نيز بگوئيم . بنابراين افرادى كه از آنان انتظار ميرود بر طبق اين روش پسنديده گام بردارند بايد علاوه بر ايمان عقلى مجرد ، از اعتقاد وجدانى نيز بهره مند باشند تا بمنظور ايجاد يك اجتماع شايسته ، در راه تهذيب والاى انسانى گام نهند .

نصرالله عاشق خداومولا
30-10-2022, 18:27
بايد با فضائل اخلاقى كه قوانين و برنامه ها را در دژهاى بلند و محكمى احاطه مى كند آشنا و پيوسته خير انديش باشند على « ع » روى همين اصل چنانكه

قبلا ديديم عواطف پاك را در انسان ها تحريك مى كرد و وجدانهاى سالم آنان را كه رنگ ديگرى بخود گرفته بود بيدار مى ساخت و براى رشد آن كوشش مى كرد و مردم را به رعايت آن اندرز مى داد .

على « ع » در خطبه ها ، سفارش ها ، عهدها و بطور كلى در تمام سخنانش به وجدان ها توجه داشت . زيرا مى دانست تهذيب اخلاق ، در مراعات نظام عادلانه و ايجاد حرارت در رفتار مردم ، اثر بسزائى دارد . او مى دانست اين تهذيب همانطور كه براى پشتيبانى از عدالت و سنن اجتماعى در زمينه ى نگهدارى بيگانگان و رهبرى ديگران ، امرى لازم بشمار ميرود ، ذاتا نيز يكى از ارزش هاى انسانى محسوب مى شود .

نصرالله عاشق خداومولا
30-10-2022, 18:27
گذشته از اين على « ع » از نيروى فوق العاده ى ديگرى برخوردار بود كه بوسيله ى آن در اعماق انسانها نفوذ مى كرد و خواسته هاى آنان را درك مى نمود و به سرشت و اخلاق آنان پى مى برد ، آنگاه بد و خوب آنها را تصور و مقايسه ميكرد و در پرتو اطمينان عميق به وجدان انسان ، زبان به امر و نهى مى گشود .

اطمينان پسر ابو طالب به وجدان انسان مانند اطمينان شخصيت هاى بزرگى بود كه از عقلى تابناك و قلبى سرشار از حرارت انسانيت و توأم با محبت عميق برخوردار بودند . اطمينان او به اين وجدان مانند اطمينان بودا ، بتهوون ، روسو ، گاندى و امثال آنان بود كه به نور دل كه هر نورى در برابر آن خاموش مى گردد رهبرى يافته بودند . پسر ابو طالب سخنان حكمت آميز خود را بر اساس همين اطمينان استوار ساخته بود . بر اساس

چنين اطمينانى است كه انديشه ها و رهبريهائى كه وجدان انسان را مخاطب قرار ميدهد ، با يكديگر ارتباط پيدا مى كنند .

نصرالله عاشق خداومولا
01-11-2022, 16:11
قسمت سوم

اگر على « ع » با وجود مصائب و حادثه هاى ناگوارى كه از ناحيه ى مردم تحمل كرد ، اين چنين به جهات خير در آنان اطمينان دارد بخاطر آنست كه تخم اين اطمينان را در دلهايشان بيافشاند . او مى داند كه « حق و باطل و راست و دروغ در اختيار مردم قرار دارد » ليكن براى انسان سزاوار است چشم و قلب خود را بسوى جهات خير باز كند ،

زيرا اين جهات بر خلاف جهات شر ، رشد مى كند و افزايش مى يابد و شايد آموختن بواسطه ى تاريخ و حكمت ، مهمتر و نافعتر باشد .

على « ع » بطور مكرر در زمينه ى لزوم اطمينان به وجدان انسان ، توصيه مى كرد . از جمله مى گفت : « كسى كه بتو گمان نيك برد گمانش را تصديق كن » . در مورد ديگرى مى گويد : « هرگز به سخنى كه از دهان كسى خارج شده و تو احتمال نيكى در آن مى دهى گمان بد مبر » . « از دادگرى نيست كه بر شخص مورد اعتماد با بدگمانى قضاوت شود » . « هرگاه نيكوكارى ، روزگار و مردم آن را فرا گرفت ، سپس كسى نسبت به انسانى كه بدنامى او آشكار نشده بد گمان شود همانا به او ستم نموده است » . « بدحال ترين مردم كسى است كه به خاطر بدگمانى خود به هيچكس اطمينان ندارد و ديگران نيز بخاطر بدرفتارى او به وى اعتماد ندارند » .

گروهى از كسانى كه

شخصيت على « ع » را مورد بررسى قرار داده اند دچار اشتباه شده اند ، زيرا تصور كرده اند على « ع » نسبت به

صفحه[ 141 ]

مردم بدبين و از آنان بكلى بيزار بوده است .

نصرالله عاشق خداومولا
01-11-2022, 16:11
اين گروه براى اثبات نظريه ى خود ، به سخنان خشن على « ع » كه مردم زمانش را بوسيله ى آن مورد حمله قرار ميداده احتجاج كرده اند . ليكن ما موضوع را بعكس مى دانيم . ما معتقديم كه على « ع » هر چند در موقعيت هاى خاصى اطمينان خود را از بعضى مردم سلب مى كرده ، ولى بايد گفت او حتى براى يك لحظه اطمينان خود را نسبت به انسان از دست نداده است . راستى اگر كسى تحمل على « ع » را در برابر ناراحتى هائى كه از مردم به او مى رسيد ، از نظر بگذراند ، و به بردبارى عجيب او در مقابل سختى هاى وحشت زا كه ناشى از خيانت و نيرنگ دشمنان و يارانش بود پى ببرد ، و از آنسو روش على « ع » را با آنان در نظر بگيرد كه چگونه تا حد امكان با آنها مهربانى و محبت مى كرد ، من معتقدم اگر كسى اينها را بداند بطور مسلم درك خواهد كرد كه على « ع » به حقيقت و فطرت انسان كه متأسفانه اجتماع در بعضى موارد آن را گمراه مى كند خوش بين بوده و در اين جهت با « روسو » اختلافى ندارد .

آرى اگر على « ع » خيانتگران و ستمگران و نيرنگ بازان را توبيخ مى كند ، در عين حال معترف است كه انسان هر چند زمانى طولانى بر او گذشته باشد باز

قابل اصلاح خواهد بود . زيرا همين كسى كه به انسان خوشبين است ، چنانكه از نيكوكار تمجيد مى كند ، بدكار را به اميد آنكه در اخلاق و رفتارش تغييرى ايجاد كند سرزنش

صفحه[ 142 ]

مى نمايد . راستى اگر پسر ابو طالب چنين اميدى نداشت نمى توانست سختى هاى روزگار را كه از ناحيه دشمنان به او مى رسيد تحمل كند و در برابر حوادث ناگوار صبر نمايد اگر على « ع » درباره ى دنيا و دنيا پرستان مى گويد : « دنيا پرستان ، سگهاى فرياد كننده و درندگان وحشى هستند ، بعضى بر سر بعضى فرياد مى كشند ، نيرومند آنها ناتوانشان را مى خورد و بزرگشان بر كوچكشان پيروز مى شود » بخاطر آن است كه از مكر نيرنگ بازان و گناه معصيت كاران رنج مى كشد ، از اين رو آنان را سخت سرزنش مى كند تا كسى را كه گناهكار و مكار و سگ زوزه كش و درنده وحشى نيست ترجيح دهد آرى على « ع » اين سخن را مى گويد آنگاه با درنده ى وحشى و نيرومند ستمگر و بزرگ ظالم مبارزه مى كند همانطور كه پزشك بمنظور سلامت روح و بدن ، بلكه بمنظور ترجيح حيات بر مرگ و بخاطر خوش بين بودن به خوبى نجات ، با ريشه بيماريها مبارزه مى كند بنابراين على « ع » همان كسيكه به حيات ، بزرگترين مخلوق خدا احترام مى گذارد و براى انسان زنده كه زيباترين نمونه ى حيات است احترام قائل است ، اطمينان عظيمى به خير انسان دارد و به او خوش بين است و مى خواهد او چنانكه بايد آزاد باشد اگر على « ع » از اين اطمينان و خوش بينى

برخوردار نبود با مردم چنين رفتار نمى كرد و نمى گفت : « هرگز به سخنى كه از دهان كسى

صفحه[ 143 ]

خارج شده و تو احتمال نيكى در آن مى دهى گمان بد مبر » و بوسيله ى وصاياى خود كه حائز درك عميق و حرارت عاطفه و عظمت هدف است ، به وجدان فردى و اجتماعى توجه نمى يافت : وصايائى كه قلعه ى محكمى براى اخلاق عمومى و عاطفه ى انسانى بشمار ميرفت و عمل نافع را بر اساس هاى ايجابى در عقل و وجدان استوار مى ساخت .

نصرالله عاشق خداومولا
04-11-2022, 13:23
على « ع » به استناد همين اطمينان و بمنظور برقرارى عمل پسنديده ، ديده بان هائى از خود انسانها و جاسوس هائى از اعضايشان بر آنان معيّن ميكند و به آنان چنين خطاب ميكند : « بدانيد بر شما ديده بانانى از خودتان و جاسوس هائى از اعضايتان و نگهبانان راستگوئى كه اعمال شما و شماره ى نفس هايتان را حفظ ميكنند گماشته شده است » على « ع » به استناد اطمينان به عدالت و خير وجود و اعتماد به عظمت حيات و جانداران ، مردم زمانش را با سخنانى بيدار كننده مخاطب قرار داده و به آنان هشدار ميدهد كه حيات ، توأم با آزادى و بقاى آن ابدى است و با هيچگونه قيدى سازگار نخواهد بود . تنها آنچه واسطه در بقاى حيات است و قاعده اى از قواعد آن يا پاره اى از نور آن بشمار ميرود مى تواند از قيود حيات باشد . پس انسان نمى تواند در صدد مقيد ساختن حيات برآيد وگرنه حيات به نابودى خواهد گرائيد . بنابراين حيات نيز مانند وجود ، زيبا و آزاد و خير انديش است و خود را بوسيله ى قوانين

ثابت خود حفظ مى كند و براى قوانينى كه

صفحه[ 144 ]

نصرالله عاشق خداومولا
12-11-2022, 19:14
بدبينان براى او خواسته اند ارزشى قائل نيست .

اين حيات پيوسته به تجدد و تكامل گرايش دارد تا آنجا كه هيچ چيز جايگزين آن دو نخواهد شد . اين تجدد و تكامل ، اسلوبى است كه حيات در فتوحات خود كه عبارت از خير بيشتر و بقاى اصلح است آن را دنبال ميكند . بررسى عميق پسر ابو طالب در زمينه ى حيات و نواميس آن كه بزرگترين موجود در جهان خيرانديش هستى محسوب مى شود ، او را معتقد ساخته است كه حيات ، موجودى انقلابى است كه پيوسته به جلو مينگرد و هميشه در مسير خير بيشتر ، در حركت است .

انقلابى بودن حيات ، ريشه ى تحرك حيات و باعث تكامل آن مى باشد بدين جهت حيات مقيد به چيزى جز به شرايط وجودش نمى باشد . انقلابى بودن حيات ، ريشه ى جنبش هاى اجتماعى و باعث تكامل اجتماع است و اگر اين خصوصيت وجود نداشت حيات جز مرگ و جانداران جز جماد چيزى نبودند .

على « ع » به انقلاب حيات ايمان راسخى داشت . ايمان وى به انقلاب حيات به معرفت شبيه تر بود ، بلكه اين ايمان خود معرفت بود .

على « ع » بر اساس اين ايمان عظيم معتقد بود كه افراد زنده قدرت دارند خود را اصلاح كنند و اين اصلاح وابسته به اين است كه با قوانين حيات سير كنند ، و قدرت دارند بر سرنوشت خود حاكم باشند به اينكه در برابر عظمت حيات تسليم گردند .

نصرالله عاشق خداومولا
12-11-2022, 19:14
ما قبلا در ضمن بحثى گفتيم كه انقلاب حيات ، نزديكترين

صفحه[ 145 ]

مزاياى حيات و عظيم ترين آنها از

نظر دلالت بر امكانات عظيم حياتى بشمار ميرود . بر كسانيكه به انقلاب حيات ايمان دارند لازم است عمليات خود را بر اساس اطمينان كلى به تكامل حتمى استوار كنند ، به علاوه انديشه ها را بسوى تكامل مزبور متوجه سازند و افرادى را كه به گمان خود مى توانند در برابر حيات انقلابى و توأم با تكامل ، ايستادگى كنند ، با دليل و برهان از هر گونه رفتار احمقانه اى باز دارند .

پسر ابو طالب انسان را به همين ايمان و اطمينان مخاطب قرار داده و مى گويد : « تو در آغاز آفرينش خود ، نادان بودى آنگاه ديگران بتو آموختند ، و چه بسيار چيزهائى كه نمى دانى و انديشه ى تو در آن سرگردان و چشمت در آن گمراه است سپس به آن بينا ميشوى » در اين سخن اعتراف است به اينكه حيات داراى تكامل است ، و بهره بردارى از حياتى كه در سينه ى زندگان مخزون است همان آموختن مجهولات است . سخن مزبور مى رساند كه انسان براى پيشرفت يا بگوئيد براى خوبيها ، آمادگى و قابليت عظيمى دارد .

دعوت گرم على « ع » بسوى معرفتى كه هر روز تازه اى را كشف و جديدى را بنا مى كند ، بهترين دليل ايمان وى به انقلاب حيات و امكانات زندگان بشمار ميرود . بنابراين معرفت از نظر او يك پيروزى و اكتشاف آرامش ناپذير خواهد بود .

على « ع » مردم زمانش را به همين اطمينان و ايمان مخاطب قرار داده و مى گويد : « فرزندانتان را به اخلاق خود مجبور نسازيد زيرا آنها

صفحه[ 146 ]

براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند » . آرى

اگر خوش بينى على « ع » به زيبائى حيات و قابليت مردم براى تكامل نبود هرگز على « ع » اين سخن را ايراد نمى كرد ، سخنى كه حاكى از علم او به انقلاب حيات است و خوش بينى او را نسبت به امكانات انسان تكامل يافته ، خلاصه مى كند ، سخنى كه روح تربيت صحيح را بطور خلاصه اعلان مى كند و هر نسلى را از قيود عرفى و عادى نسل سابق رهائى مى بخشد .

نصرالله عاشق خداومولا
15-11-2022, 14:29
پسر ابو طالب در اين زمينه سخنان فراوانى دارد . نمونه هاى زنده ى زير كه عمل انسان را بعنوان يك حقيقت و انقلاب و خير توصيف مى كند ، از اين قبيل است : « كسيكه عملش او را كند گرداند خويشاونديش او را تند نخواهد ساخت » . « ارزش هر كسى به خوبى هاى او است » . « بدانيد مردم فرزندان كارهاى شايسته ى خويش مى باشند » . « سود كار هر كس ويژه ى خود اوست » .

على « ع » در ضمن بعضى از سخنانش انسان را وادار مى كند كه در عمل ، خواهان پيشرفت باشد و اگر از كم يا زياد محروم گرديد دست از كوشش برندارد ، زيرا وجود خيرانديش هرگز فرزندان خود را از آنچه استحقاق دارند محروم نمى كند و اگر محروم كند ، محروميت جزئى است نه كلى . علاوه بر اين گاهى آن محروميت در دومين بار عمل جبران مى شود . على « ع » مى گويد : « كسيكه در جستجوى چيزى بر آمد ، به آن چيز يا به بعض آن خواهد رسيد » . من تصور مى كنم خواننده ى محترم روح اين عبارت درخشان را

درك كرده

صفحه[ 147 ]

است . گويا اين جمله از سخن معروف مسيح سرچشمه گرفته است :

« بكوبيد بكوبيد تا براى شما باز شود » .

شايد زيباترين چيزى كه در اين زمينه در عقيده ى على « ع » بچشم مى خورد ، اتحادى است كه على « ع » ميان انقلاب حيات و خير وجود از نظر ماده و معنى مجسم مى كند . مى بينيم على « ع » مفهوم تكامل ، يا انقلاب حيات را با مفهوم خير وجود طورى متحد مى گرداند كه خير وجود ، جزئى از انقلاب حيات يا انقلاب حيات ، جزئى از خير وجود محسوب نمى شود بلكه انقلاب حيات به تمام معنى نمايشگر خير وجود است و خير وجود نيز نمايانگر انقلاب حيات مى باشد .

سخنان على « ع » در اين زمينه بهترين دليل درستى گفتار ما مى باشد . اينك به نمونه هائى از آن توجه كنيد : « خردمند كسى است كه امروزش بهتر از روز گذشته اش باشد » . « كسى كه فردايش بدتر از امروزش باشد محروم است » . « آنكس كه دو روزش برابر باشد فريب خورده است » .

در پايان به اين سخن زيبا كه شامل بحث كنونى ما است و از حرارت محبت عميق ، و زيبائى هنر اصيل برخوردار است ، و روزها را با احساسات بشر شريك ميداند توجه كنيد :

« هيچ روزى بر پسر آدم نمى گذرد مگر آنكه به او مى گويد : من روز جديدى هستم و بر تو گواه مى باشم ، در من سخن نيك بگو و كار شايسته كن ، زيرا ديگر مرا براى هميشه نخواهى ديد »

صفحه[ 148 ]

ما اكنون سخنان

زيباى پسر ابو طالب را در اين كتاب نقل مى كنيم . اين سخنان در زمينه ى اخلاق پاك و خودسازى والاى انسانى كه از انقلاب حيات و خير وجود سرچشمه مى گيرد ، شاهراهى بزرگ تشكيل ميدهد . اين سخنان زيبا تا روزى كه انسان خيرانديش باقى است ، جاويد خواهد بود بيروت جرج جرداق

صفحه[ 149 ]

نصرالله عاشق خداومولا
15-11-2022, 14:31
3 على « ع » در آغاز سخن

صفحه[ 151 ]

آيا از خودم به اين قانع باشم كه به من زمامدار مؤمنان بگويند در حاليكه با مردم در سختى هاى روزگار شريك نباشم ؟ از احتكار جلوگيرى كن .

هرگز آنچه را تمام مردم در آن يكسانند بخود اختصاص مده .

آگاه باشيد ، من با دو كس مى جنگم : كسى كه چيزى را كه ندارد ادعا كند و كسيكه چيزى را كه به عهده ى او است دريغ نمايد .

هيچ فقيرى گرسنه نشد مگر به آنچه ثروتمند از آن بهره مند گرديد .

نعمتى را فراوان نديدم مگر آنكه در كنار آن حقى ضايع شده است .

هميشه ويرانى زمين بخاطر تنگدستى اهل آن است ، راستى مردم

صفحه[ 152 ]

در اثر توجه حكمرانان به جمع آورى مال ، پريشان مى شوند بايد فكر تو در آبادانى زمين ، از فكر گرفتن ماليات بيشتر باشد .

هيچ شهرى از شهر ديگر براى تو سزاوارتر نيست ، بهترين شهرها شهرى است كه ترا بدوش گيرد .

نصرالله عاشق خداومولا
19-11-2022, 14:15
تنگدستى در وطن غربت است .

اگر فقر براى من بصورت انسانى مجسم شود او را خواهم كشت .

روز رستاخيز آدمى را از مالش سؤال مى كنند كه از كجا بدست آورده است .

چگونه آشاميدنى و غذا را بر خود گوارا ميدارى در حاليكه ميدانى حرام مى خورى و حرام مى آشامى ؟ زشت ترين ستمها ستم بر

ناتوان است . ستم به شمشير مى كشاند .

نوميد گرديد آنكس كه ستمى بدوش گرفت .

روز ستمديده بر ستمگر سخت تر از روز ستمگر بر ستمديده است .

ستمگر و كمك دهنده ى او و كسى كه به ستم راضى است هر سه با يكديگر شريكند .

هرگز حق برادرات را بخاطر اعتماد به آنچه ميان تو و او مى باشد ضايع مكن ، زيرا كسيكه حقش را تباه گردانى برادر تو نيست .

اگر در نويسندگان تو نقصى باشد و تو از آن غافل باشى آن را به گردن تو مى گذارند .

صفحه[ 153 ]

نصرالله عاشق خداومولا
19-11-2022, 14:15
بدترين وزيران تو وزيرى است كه پيش از تو وزير اشرار و با آنان در گناهان شريك بوده است .

در امور كارگردانان خود انديشه كن و بر اساس تجربه آنان را استخدام نما و از روى طرفدارى بيجا و به ميل خود ، آنان را به كارى نصب مكن ، زيرا دلبخواهى و حمايت بيجا از فروع ستم و خيانت محسوب مى شوند .

از هر كارى كه پنهانى انجام مى گيرد و آشكارا شرم آور است بپرهيز .

خداوند بر پيشوايان عادل مقرر كرده است كه خود را با مردم ناتوان مقايسه كنند .

دلهاى رعيت خزانه ى فرمانرواى آنها است ، همان عدالت يا ستمى كه در آن سپرده است خواهد يافت .

دوستى و اندرز رعيت هنگامى آشكار ميگردد كه حكومت هاى خود را سنگين نشمارند .

نصرالله عاشق خداومولا
23-11-2022, 16:18
هنگامى كه زمامدار تغيير يافت زمان دگرگون مى شود .

خشم خصوصى در برابر رضايت عمومى قابل اغماض است .

هرگاه خداوند بر ملتى خشم گرفت نرخهاى آنان بالا ميرود و تبهكاران بر آنان چيره مى شوند .

ولى من تأسف ميخورم از اينكه كار اين ملت را بيخردان و تبهكارانشان بعهده مى گيرند

و مال خدا را دست بدست گردانده و

صفحه[ 154 ]

بندگانش را برده مى كنند .

دانشمندان ، فرمانرواى پادشاهانند و ستم پايان زمامدارى آنان است . دانش دينى است كه بسبب آن پاداش داده مى شود .

پست ترين مردم كسى است كه نزد زمامدار ستمگر از انسان ناتوان بدگوئى كند .

اين ساعتى است از شب كه هر بنده اى در آن دعا كند دعايش مستجاب مى شود مگر آنكه باجگير يا جاسوس يا شرطى باشد .

سه كس مال را برترى مى دهند : بازرگان دريا و همنشين سلطان و كسيكه در قضاوت رشوه مى گيرد .

نصرالله عاشق خداومولا
23-11-2022, 16:19
اگر گرگ چوپان باشد چه كسى گوسفندان را نگاهدارى ميكند ؟ خدا لعنت كند كسانى را كه به معروف امر مى كنند و خودشان آن را انجام نمى دهند ، و كسانى را كه از منكر جلوگيرى مى كنند و خود مرتكب آن مى شوند .

بدانيد شما در زمانى هستيد كه گوينده ى حق در آن كم است و زبان از راستگوئى كند و پيرو حقيقت خوار است .

ذليل ، نزد من عزيز است تا آنكه حق او را بستانم ، و نيرومند ، نزد من ناتوان است تا آنكه حق را از او بگيرم .

روزگارى براى مردم خواهد آمد كه در آن مقرب نيست مگر سخن چين ، و زيرك خوانده نمى شود مگر تبهكار ، و ناتوان شمرده نمى شود مگر شخص با انصاف .

صفحه[ 155 ]

نصرالله عاشق خداومولا
29-11-2022, 16:36
4 پاره اى از نامه ها ، خطبه ها ، عهدها و وصاياى على « ع »

پرستش آزادگان

صفحه[ 157 ]

سخن زيباى على « ع » در معنى عبادت :

گروهى خدا را بر اساس آرزو و پرستش مى كنند و اين عبادت بازرگانان است و گروهى خدا را از روى ترس عبادت مى نمايند و اين عبادت بردگان است . و گروهى خدا را از روى سپاسگزارى

بندگى مى كنند و اين پرستش آزادگان است

اى مردم . . .

قسمتى از خطبه اى است كه على « ع » در مدينه ايراد كرده است :

احتكار مركب رنج ، و حرص انگيزه ى سقوط در گناهان و جامع هر خصلت ناپسندى است .

صفحه[ 158 ]

اى مردم ، هيچ گنجى سودمندتر از دانش و هيچ عزتى والاتر از بردبارى و هيچ كار زشتى بدتر از دروغ و هيچ غايبى نزديك تر از مرگ نيست اى مردم ، كسيكه در عيب خويش بنگرد از عيب ديگران باز ميماند ، و كسيكه شمشير ستم در كشد به همان شمشير كشته خواهد شد ، و كسيكه چاهى حفر كند در آن خواهد افتاد ، و كسى كه لغزش خويش را فراموش كند اشتباهات ديگران را بزرگ مى شمارد ، و كسى كه رأى خود را پسنديد گمراه ميگردد ، و كسيكه به عقل خود بى نيازى جست ميلغزد ، و كسيكه به مردم بزرگى فروخت خوار گرديد .

در دگرگونيهاى حالات ، حقيقت افراد دانسته مى شود . روزها اسرار پنهان را آشكار مى سازند . آنچه از ديگران ناپسند ميدانى براى تربيت تو كافى است . كسيكه به راههاى انديشه ها روى آورد موارد اشتباه را مى شناسد . دوستى يك نوع خويشاوندى مورد بهره اى مى باشد . همان حقوقى كه تو بر برادرت دارى برادرت نيز بتو دارد . به هيچ نعمتى نمى رسيد مگر آنكه نعمت ديگرى را از دست مى دهيد .

هر جاندارى قوتى و هر دانه اى خورنده اى دارد و تو قوت مرگ هستى .

اى مردم از نيرنگ بپرهيزيد ، زيرا آن از اخلاق فرومايگان است .

اخلاص در عمل مشكلتر و انديشه را از فساد رهائى دادن از

درازى جهاد سخت تر است .

هيهات اگر پرهيزكارى نبود من زيرك ترين مردم عرب بودم

صفحه[ 159 ]

در حال خشنودى و خشم ، سخن حق بگوئيد و در حال بى نيازى و فقر اعتدال را از دست ندهيد و با دوست و دشمن دادگرى كنيد و در آسايش و سختى خشنود باشيد .

كسيكه خواسته هاى نفسانى را ترك كند آزاده است .

خود پسندى دليل سستى عقل انسان است . ستم بر بندگان خدا براى آخرت بد توشه اى است

نصرالله عاشق خداومولا
29-11-2022, 16:36
سخنى با ابوذر

سخنى است كه امام « ع » به ابوذر غفارى صحابى بزرگ ، هنگامى كه خليفه سوم او را به « ربذه » تبعيد كرد فرموده است .

ربذه سرزمين بى آب و علفى در نزديكى مدينه بود . خليفه سوم هنگام تبعيد ابوذر كسى را فرستاد تا به مردم اعلان كند كه :

« هيچكس حق ندارد با ابوذر سخن بگويد و او را مشايعت نمايد » روى اين اصل مردم از وى دورى جستند اما على بن ابيطالب « ع » و برادرش عقيل و دو فرزندش حسن و حسين « ع » و عمار او را مشايعت نمودند :

صفحه[ 160 ]

اى ابوذر ، تو براى خدا بخشم آمدى پس به آن كسى كه براى او خشمگين شدى اميدوار باش . اين مردم بر دنياى خود از تو ترسيدند و تو بر دين خود از آنان ترسيدى ، پس آنچه را كه بخاطر آن از تو مى ترسيدند به دستشان بسپار و براى آنچه بخاطر آن از آنان مى ترسيدى فرار كن . راستى چقدر آنان به آنچه تو منعشان كردى نيازمندند و چقدر تو از آنچه آنان ترا منع كردند بى نيازى اگر آسمانها و

زمين به روى بنده اى بسته شود و آن بنده از خدا بترسد خداوند براى او راه خلاصى قرار ميدهد البته جز حق چيزى با تو انس نمى گيرد و جز باطل چيزى از تو وحشت ندارد . اگر دنياى آنان را مى پذيرفتى البته ترا دوست داشتند و اگر چيزى از دنيا براى خود جدا مى كردى ترا در امان مى گذاشتند .

نصرالله عاشق خداومولا
08-12-2022, 19:36
اطمينان به دنيا

قسمتى از نامه اى است كه على « ع » پيش از خلافتش به سلمان فارسى نوشته است :

هرگاه به دنيا بيشتر انس گرفتى از آن بيشتر بر حذر باش ، زيرا دنياپرست اگر در دنيا به شادى اطمينان يابد ، دنيا او را از آن شادى بسوى اندوه مى كشاند .

صفحه[ 161 ]

نصرالله عاشق خداومولا
08-12-2022, 19:36
درود بر تو اى پيامبر خدا

سخنى است كه على « ع » هنگام دفن همسرش فاطمه « ع » فرموده است :

اى پيامبر خدا ، از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمده و بزودى بتو پيوست بر تو درود باد . اى پيامبر خدا از برگزيده تو صبر من كم گرديد و طاقت و توانائى من از دست برفت ، جز آنكه براى من در فراق بزرگ و مصيبت ناگوارت شكيبائى جا دارد .

اما اندوه من تمام نشدنى و شبم به بيدارى خواهد گذشت تا آنكه خداوند ، سرائى كه تو در آن اقامت كرده اى براى من برگزيند .

بهترين و بدترين مردم

قسمتى از سخنانى است كه على « ع » هنگامى آن را ايراد كرد كه مردم نزد وى اجتماع نمودند و از اعمال ناپسند عثمان شكايت كردند و از او خواستند با خليفه سوم گفتگو كند و از وى بخواهد رضايت آنان را فراهم نمايد .

نصرالله عاشق خداومولا
13-12-2022, 16:20
امام « ع » نزد عثمان رفت و فرمود :

مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان واسطه قرار داده اند .

صفحه[ 162 ]

بخدا قسم نمى دانم بتو چه بگويم چيزى نمى دانم كه تو آن را ندانى و ترا به چيزى كه آن را نشناسى راهنمايى نمى كنم ، آنچه ما مى دانيم تو نيز مى دانى و در چيزى بر تو سبقت نگرفتيم تا ترا از آن آگاه سازيم و با چيزى خلوت نكرديم تا آن را به تو ابلاغ كنيم . آنچه ما ديده و شنيده ايم تو نيز ديده و شنيده اى . پس درباره خود از خدا بترس ، از خدا بترس ، زيرا بخدا قسم تو از كورى بينا نمى شوى

و راهها آشكار است . بدان كه بهترين بندگان نزد خداوند پيشواى دادگرى است كه هدايت شده و راهنما باشد و بدترين مردم نزد خدا پيشواى ستمگرى است كه گمراه شده و ديگران بوسيله ى او ضلالت يافته اند . من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : « روز قيامت پيشواى ستمگر را مى آورند در حاليكه مددكار و عذرخواهى ندارد ، او را در آتش دوزخ مياندازند و چنانكه آسيا مى چرخد در آتش گردش مى كند آنگاه در قعر دوزخ بازداشت مى شود » من ترا بخدا سوگند مى دهم كه مبادا پيشواى مقتول اين امت باشى ، زيرا قبلا گفته ميشد : در اين امت ، پيشوائى كشته مى شود كه جنگ و خونريزى را تا روز قيامت بر آنان مى گشايد و كاљǘǠرا بر آنان مشتبه مى سازد و تبهكاريها را ميان آنان گسترش ميدهد ، در نتيجه حق را از باطل تشخيص نمى دهند ، در فتنه ها دست از حق برمى دارند و آشفته و نگران مى شوند . پس تو بعد از زيادى سن و سپرى شدن عمر ، براى مروان [ 1 ] مانند چارپائى كه دشمن آن را

[ 1 ] مروان پسر حكم ، معروف است ، او نويسنده و رايزن عثمان بود و در عواملى كه

صفحه[ 163 ]

به تندى ميراند مباش كه ترا به هر كجا خواست براند

نصرالله عاشق خداومولا
13-12-2022, 16:20
استبداد و خودكامى عثمان

سخنى است كه على « ع » درباره كشتن عثمان فرموده است :

اگر به كشتن عثمان فرمان داده بودم خودم كشنده ى او بودم ، و اگر جلوگيرى كرده بودم پشتيبانش بودم [ 1 ] ليكن كسيكه او را يارى كرده نمى تواند بگويد : من بهترم از كسى كه او رها

كرده و كسى كه او را رها كرده نمى تواند بگويد : كسى كه او را يارى كرده بهتر از من است [ 2 ] . من اكنون سبب قتل او را براى شما مى گويم : عثمان

باعث شد مردم بر ضد خليفه سوم شورش كنند شركت داشت .

[ 1 ] منظور على « ع » اين است كه به كشتن عثمان فرمان نداده بود وگرنه خودش كشنده او بود ، در حاليكه مى دانيم على « ع » در اين باره بى تقصير بوده ، و از طرفى با شمشير خود از او دفاع نكرده وگرنه ياور او بود . جلوگيرى على « ع » از كشتن عثمان قابل ترديد نيست ، زيرا او بود كه فرزندان خود حسن و حسين « ع » را فرستاد تا مردم را از وى دور سازند .

[ 2 ] يعنى كسانى كه او را يارى كردند از كسانى كه دست از وى كشيدند بهتر نيستند . بنابراين پشتيبان او نمى تواند بگويد : من بهترم از كسى كه او را رها كرده ، و كسيكه دست از او كشيده ، نمى تواند بگويد : پشتيبان او از من بهتر است . منظور امام « ع » اين است كه عقيده ها بر اين اتفاق دارند كه پشتيبانان عثمان داراى فضيلتى نبودند كه بر دست كشندگان برترى داشته باشند .

صفحه[ 164 ]

با خودكامى ، خلافت را بخود اختصاص داد و بد كرد كه چنين كارى نمود و شما هم بى صبرى كرديد و در اين بى صبرى بد كرديد ، و خداوند درباره خودسر و بى طاقت حكم ثابتى دارد .

من يكى از افراد شما هستم

نصرالله عاشق خداومولا
31-12-2022, 14:33
سخن زيبائى است كه امام « ع

» پس از كشته شدن عثمان ، هنگامى كه مردم با وى بيعت مى كردند ، ايراد كرده است :

دست از من بداريد و ديگرى را طلب كنيد ، زيرا ما با كارى روبرو هستيم كه راهها و رنگهاى گوناگونى دارد . كارى كه دلها در برابر آن ايستادگى نمى كنند و خردها توانائى تحمل آن را ندارند . راستى كرانه ها را ابر فرا گرفته و راه تغيير يافته است [ 1 ] بدانيد اگر من دعوت

[ 1 ] در عهد خليفه سوم در اثر بخشش هائى كه به گروهى اختصاص يافته بود حس طمع در عده زيادى زنده شده بود . طبعا اين گروه كه اغلب از رؤسا و سرشناسان بودند ،

برابرى با ديگران را براى خود سخت مى پنداشتند و اگر عدالت بر آنها حكومت مى كرد از اين قيد فرار كرده و بخاطر رسيدن به تمايلات خود آشوب مى كردند . بنابراين اگر امام « ع » آنان را به همان امتياز باقى بدارد ستم كرده در حاليكه او با ستمگرى مخالف است .

از طرفى شورشيان بر عثمان از على « ع » درخواست عدالت مى كنند اگر به عدالت نائل نشوند آماده انقلاب هستند روى اين اصل كدام راه مى تواند براى رسيدن به حق از

صفحه[ 165 ]

شما را بپذيرم شما را بر آنچه ميدانم سوار خواهم كرد و به سرزنش نكوهش كننده و حرف كسى گوش نمى دهم ، و اگر مرا رها كنيد من مانند يكى از افراد شما هستم و شايد من در برابر كسيكه وى را زمامدار كار خود قرار مى دهيد از شما شنونده تر و فرمانبردارتر باشم ، و من وزير شما باشم براى شما بهتر

است از اينكه زمامدار باشم

حق باطل شدنى نيست

خطبه زيبائى است كه على « ع » آن را در مدينه در دومين روز بيعتش براى مردم مدينه ايراد كرده است . اين خطبه درباره ى بازگرداندن زمينها و اموالى كه عثمان از مال عموم بخشيده بود سخن ميگويد :

اى مردم ، من مردى از شما هستم ، آنچه به سود و زيان شما است به سود و زيان من نيز خواهد بود . آگاه باشيد هر قطعه زمينى كه عثمان تيول كرده و هر مالى از اموال خدا را بخشيده به بيت المال باز مى گردد ، زيرا شورش و انقلاب سالم باشد ؟ بالاخره همان مسائلى كه پيش از بيعت انتظار آن ميرفت بعد از بيعت اتفاق افتاد .

صفحه[ 166 ]

هيچ چيز حق نخست را باطل نمى كند و اگر بخشيده ى عثمان را بيابم آن را به صاحبش باز مى گردانم هر چند در شهرها پراكنده شده باشد يا زنان بوسيله ى آن ازدواج كرده باشند و يا كنيزانى خريده شده باشند ، زيرا در عدالت گشايش است و بر كسيكه عدالت تنگ گردد ستم تنگتر خواهد بود . [ 1 ] اى مردم ، آگاه باشيد اگر من افرادى از شما را كه دنيا آنان را در خود فرو برده و املاك را متصرف شده اند و نهرها را جارى و بر اسبها سوار گرديده و كنيزان نازك اندام را براى خود گرفته اند ، از آنچه در آن غرق شده اند جلوگيرى كنم و آنان را بسوى حقوقشان كه مى دانند بازگردانم ، مى گويند : پسر ابو طالب ما را از حقوقمان محروم ساخت آگاه باشيد هر مردى از ياران پيامبر از مهاجران و

انصار معتقد باشد كه به سبب مصاحبت با پيامبر بر ديگرى امتياز دارد ، فرداى قيامت برترى نزد خدا است . شما همه بندگان خدا هستيد و مال مال خداست كه ميان شما بطور مساوى تقسيم مى شود ، و در اين زمينه هيچكس بر ديگرى برترى ندارد

[ 1 ] يعنى كسى كه از تدبير كار خود بواسطه عدالت ناتوان باشد بواسطه ستم ناتوان تر است .

صفحه[ 167 ]

پست ترين شما بمقام والاترين شما باز مى گردد

نصرالله عاشق خداومولا
31-12-2022, 15:00
قسمتى از خطبه اى است كه على « ع » پس از آنكه مردم مدينه با وى بيعت كردند ، آن را ايراد كرده است :

آگاه باشيد ، بدبختى شما بصورت بدبختى روزى كه خداوند پيامبر شما را برانگيخت ، بازگشته است [ 1 ] . قسم به آن كسى كه پيامبر را بحق مبعوث كرد شما غربال مى شويد و مانند آنچه در ديگ است درهم آميخته خواهيد شد تا پست ترين شما به مقام والاترين شما ، و بلندترين شما به مرتبه ى پست ترين شما بازگردد و كسانى كه در اسلام بر ديگران سبقت داشتند اما از موقعيت معنوى برخوردار نبودند سبقت مى گيرند ، و آنانكه در اسلام تقدم بيشترى داشتند باز مى مانند . به خدا قسم هيچ سخنى را پنهان نساختم و يكبار هم دروغ نگفتم آگاه باشيد گناهان ، اسبهاى سركش و لجام گسيخته اى هستند كه صاحبانشان بر آنها سوار شده و آنها سواران خود را در آتش مي اندازند بدانيد پرهيزكارى مركوب رامى است كه صاحبش بر پشت آن سوار شده و مهارش

[ 1 ] بدبختى هائى كه هنگام بعثت پيامبر گريبانگير عرب شده بود اختلاف ، تعصب ،

ظلم قوى بر ضعيف و تسلط ثروتمند بر فقير بود

. درست همين وضع خطرناك پس از كشته شدن عثمان براى مردم پيش آمد .

صفحه[ 168 ]

بدست او است و صاحبش را وارد بهشت مى كند . آرى اين دو حق و باطلند و هر كدام بستگانى دارند كسيكه بنا حق ادعا كرد هلاك گرديد و هر كه بهتان بست نااميد شد و كسيكه چهره خود را در برابر حق آشكار ساخت نابود گرديد [ 1 ] . از نادانى مرد همين بس كه ارزش خود را نداند . در خانه هاى خود پنهان شويد و آشتى را ميان خود حكومت دهيد و توبه پشت سر شما است . هيچ سپاسگزارى جز پروردگار خود را سپاس نكند و هيچ سرزنشگرى جز خويشتن را ملامت ننمايد

خدا گذشته ها را مى بخشد

قسمتى از خطبه اى است كه امام « ع » پس از كشته شدن عثمان در آغاز خلافت خود ايراد كرده است :

اى مردم ، راستى دنيا اميد دارنده و اعتماد كننده بخود را فريب مى دهد و به كسيكه شيفته آن شده بخل نمى ورزد و به كسى كه بر آن پيروز شده غلبه خواهد يافت . بخدا قسم هرگز نعمتى از ملتى كه در طراوت زندگى بوده اند سلب نشده مگر بخاطر گناهانى كه مرتكب شده اند ، زيرا خداوند به بندگانش ستم نمى كند . و اگر مردم هنگاميكه سختى ها

[ 1 ] يعنى كسيكه حق را با دشمنى ابراز كند و صريحا با آن عداوت نمايد .

صفحه[ 169 ]

به آنان روى مى آورد و نعمتها از ايشان سلب مى شود با نيت هاى راست و دلهاى شيفته به پروردگارشان پناه ببرند هر گمشده اى را به آنان باز مى گرداند و هر فسادى را براى آنان اصلاح مى نمايد .

نصرالله عاشق خداومولا
09-01-2023, 15:45
راستى من

مى ترسم شما در ضعف و سستى واقع شويد . كارهائى بود كه گذشت و شما نسبت به آن تمايل داشتيد و در اين امور مورد پسند من نبوديد . اينك اگر كارتان به شما باز گردد از سعادتمندان خواهيد بود . من جز كوشش وظيفه اى ندارم ، اگر مى خواستم بگويم مى گفتم . خدا گذشته ها را ببخشد

رشوه

نامه اى است كه على « ع » پس از رسيدن به خلافت به سرلشگران نوشته است :

پس از سپاس و درود ، هلاكت پيشينيان شما بدان جهت بود كه مردم را از حق بازداشتند ، پس مردم . آن را خريدند [ 8 ] از آنسو آنان را بباطل وادار ساختند آنها هم از باطل پيروى كردند [ 9 ] .

[ 8 ] يعنى مردم را از حق خود باز داشتند و مردم ناچار شدند بواسطه رشوه حق را از آنان بخرند .

[ 9 ] يعنى مردم را به انجام باطل واداشتند تا آنجا كه باطل سرمشق فرزندان بعد از پدران گرديد .

صفحه[ 170 ]

اگر پايدار نباشيد

نصرالله عاشق خداومولا
09-01-2023, 15:45
قسمتى از نامه اى است كه على « ع » به فرماندهان مرزى خود نوشته است :

پس از سپاس و درود ، براى حكمران سزاوار است برترى و نعمتى كه به او اختصاص داده شده ، باعث تغيير حال او بر رعيت نشود و نعمت هائى كه خداوند نصيبش ساخته او را بيشتر به بندگان خدا نزديك كند و بيشتر به محبت نسبت به برادرانش وادارد .

آگاه باشيد حق شما بر من اين است كه هيچ حقى را از مورد خود براى شما جلوگيرى نكنم و شما در حق نزد من برابر باشيد ، پس هرگاه من چنين كردم بر خدا لازم است نعمت را بر شما تمام كند و شما اطاعت مرا نمائيد و از دعوت من كناره گيرى نكنيد و در صلاح خود كوتاهى ننمائيد و در راه حق در سختى ها فرو رويد .

اگر شما در اين امور پايدار نباشيد هيچكس از شما در نظر من پست تر از كسى كه انحراف

يافته نخواهد بود ، آنگاه كيفر او را بزرگ مى شمارم و او از اين كيفر نزد من رهائى نخواهد يافت

با مردم از روى انصاف رفتار كنيد

نصرالله عاشق خداومولا
11-01-2023, 17:23
قسمتى از نامه اى است كه على « ع » به مأمورين ماليات نوشته است :

صفحه[ 171 ]

با مردم از روى انصاف رفتار كنيد و در برابر خواسته هايشان بردبار باشيد ، زيرا شما خزانه داران رعيت [ 10 ] و نمايندگان ملت هستيد .

هرگز هنگام گرفتن ماليات ، لباس زمستانى و تابستانى مردم و چهارپائى را كه با آن كار مى كنند نفروشيد [ 11 ] و به هيچكس بخاطر درهمى تازيانه نزنيد و به مال هيچيك از نمازگزاران و هم پيمانها دست دراز نكنيد [ 12 ] .

نصرالله عاشق خداومولا
11-01-2023, 17:24
آيا پيروزى را در سايه ظلم جستجو كنيم ؟

هنگامى كه امام « ع » را بخاطر برابرى در بخشش سرزنش كردند فرمود :

آيا به من فرمان مى دهيد در حق كسى كه بر او زمامدار شده ام ، پيروزى را در سايه ى ظلم جستجو كنم ؟ بخدا قسم تا هنگاميكه روزگار باقى است و ستاره اى در آسمان ستاره ديگر را قصد مى كند ، به اين كار

[ 10 ] منظور اين است كه حكمرانان بايد اموال رعيت را در بيت المال جمع آورى كنند و در مصالح و نيازمنديهاى مردم مصرف نمايند .

[ 11 ] على « ع » مى گويد : مردم را ناچار نكنيد براى پرداخت ماليات لباس و چهارپاى خود را كه در كشاورزى و باربرى به آن نيازمندند بفروشند .

[ 12 ] منظور از هم پيمان اهل كتاب هستند .

صفحه[ 172 ]

فرمان نمى دهم و نزديك آن نمى شوم . اگر مال مال من بود آن را بطور مساوى ميان مسلمانان تقسيم مى كردم ، پس چگونه است و حال آنكه مال مال خدا است آگاه باشيد بخشيدن مال در غير مورد حق ، زياده روى و اتلاف است .

نصرالله عاشق خداومولا
18-01-2023, 20:12
مردم در حقوق با يكديگر برابرند

سخنى است كه امام « ع » با طلحه و زبير پس از بيعت آنان بخلافت ، در حاليكه آن حضرت را بر مشورت نكردن و كمك نگرفتن از آنان در كارها ، نكوهش مى كردند ، ايراد فرموده است :

راستى شما براى چيز اندك خشم نموديد و فراوان را به تأخير انداختيد . بگوئيد ببينم شما در چه چيزى حق داشته ايد كه من شما را از آن بازداشته ام يا كدام بهره اى را بخود اختصاص داده و شما را از آن محروم ساخته ام يا از كدام حقى كه مسلمانى نزد

من آورده ناتوان مانده ام يا نسبت به آن نادان بوده يا درباره آن اشتباه كرده ام ؟ بخدا قسم من هرگز خواهان خلافت و در جستجوى حكومت نبوده ام . اين شما بوديد كه مرا به آن دعوت نموديد . هنگاميكه خلافت به من رسيد به كتاب خدا نظر نمودم و لذا در اين زمينه به رأى شما و رأى ديگران نيازمند نشدم ، و حكمى پيش نيامد كه نسبت به آن نادان باشم

صفحه[ 173 ]

تا با شما و برادران مسلمانم مشورت نمايم ، اگر چنين بود از شما و ديگران روى گردان نبودم .

اما مسئله برابرى كه يادآورى كرديد ، مسئله اى است كه من به رأى خود و از روى هوس درباره آن حكم نكردم ، بلكه من و شما آنچه را پيامبر خدا « ص » آورده و از آن فارغ شده بدست آورديم . بنابراين من در آنچه خداوند از تقسيم آن فارغ گرديده به شما نيازمند نبودم .

خداوند دلهاى ما و شما را بسوى حق گرايش دهد و به ما و شما صبر عطا فرمايد . خدا رحمت كند مردى را كه حقى ببيند و به آن كمك نمايد يا ستمى ببيند و از آن جلوگيرى كند و به زيان ستمگر مددكار ستمديده باشد

نصرالله عاشق خداومولا
18-01-2023, 20:13
بسوى اصحاب جمل

نامه اى است كه على « ع » پيش از واقعه جمل به طلحه و زبير و عايشه نوشته است :

اين نامه اى است از بنده خدا على پيشواى مؤمنان به طلحه و زبير و عايشه ، سلام بر شما .

پس از سپاس و درود ، اى طلحه و زبير شما خود مى دانيد كه من قصد بيعت نكردم تا آنكه به

آن مجبور شدم و شما از افرادى بوديد كه بيعت مرا پذيرفتيد ، پس اگر از روى اطاعت بيعت كرده ايد ، بسوى خدا توبه نموده و از تصميمى كه داريد منصرف شويد و اگر با اكراه بيعت

صفحه[ 174 ]

نموده ايد با آشكار ساختن اطاعت و پنهان نمودن گناه ، براى من به زيان خود راه گشوده ايد .

اى طلحه تو بزرگ مهاجران هستى و اى زبير تو قهرمان قريش مى باشى . نرفتن شما زير بار بيعت پيش از آنكه داخل آن شويد ، از خارج شدن شما از آن پس از پذيرفتن براى شما آسان تر بود .

اى عايشه تو براى طلب كردن كارى كه از عهده تو بيرون بود ، خدا و پيامبرش را معصيت كردى و از خانه ات خارج شدى و گمان مى كنى مى خواهى ميان مردم را اصلاح دهى به من بگو زنان را با فرماندهى سپاه و نمايان شدن در برابر مردان چه كار ؟ به خيال خودت خون عثمان را مى طلبى در حاليكه عثمان از بنى اميه و تو از قبيله تميم هستى . تو ديروز در برابر گروهى از اصحاب پيامبر خدا مى گفتى : اين پيرمرد احمق را كه كافر شده بكشيد خدا او را بكشد » و امروز خون او را مى طلبى ؟ از خدا بترس و به خانه ات بازگرد و پوشش خود را بياويز ، و السلام .

نصرالله عاشق خداومولا
22-01-2023, 20:22
از لانه ات بيرون بيا

قسمتى از نامه اى است كه على « ع » آن را به ابو موسى اشعرى فرماندار خود در كوفه ، نوشته است . على « ع » پس از آنكه مردم را براى جنگ با اصحاب جمل

صفحه[ 175 ]

دعوت كرد به او خبر

رسيد كه ابو موسى مردم را از آمدن بسوى او جلوگيرى كرده است ، امام « ع » به او نوشت :

از بنده خدا على پيشواى مؤمنان به عبد الله بن قيس .

پس از سپاس و درود ، سخنى از تو به من رسيده كه هم به سود تو و هم به زيان تست . هرگاه فرستاده من بر تو وارد شد دامن خود را بالا بزن و كمربندت را محكم كن و از لانه ات بيرون بيا و كسانى را كه با تو هستند دعوت كن [ 13 ] .

عقلت را مقيد نما و زمام كارت را در دست گير و بهره و نصيب را درياب . اگر از اين پيشنهاد كراهت دارى بجاى تنگى كه رهائى در آن نيست دور شو بخدا قسم اين جنگ ، بر حق و بدست كسى است كه بر حق است و من از آنچه كافران كرده اند باك ندارم

نصرالله عاشق خداومولا
22-01-2023, 20:22
اتمام حجت

سخنى است كه امام « ع » با مردى بنام « كليب جرمى » در ميان گذاشته ، پس از

[ 13 ] بالا زدن دامن و محكم كردن كمربند ، كنايه از آمادگى براى جهاد است و مقصود از لانه ، جايگاه است .

صفحه[ 176 ]

آنكه گروهى از مردم بصره وى را نزد حضرت فرستادند تا حقيقت حال او را با اصحاب جمل معلوم نمايد و شبه آنان بر طرف شود . امام « ع » رفتار خود را با آنان طورى توضيح داد كه از آن پس مرد دانست وى بر حق است ، پس امام « ع » به او فرمود : بيعت كن آن مرد گفت :

من

فرستاده گروهى هستم و از پيش خود كارى نمى كنم تا بسوى آنان باز گردم .

امام « ع » اين سخن زيبا را بيان فرمود :

بگو ببينم اگر كسانى كه از طرف آنها بسوى من آمده اى ، ترا بعنوان راهنما بفرستند كه براى آنان زمينى كه در آن باران آمده پيدا كنى و تو بسوى آنان باز گردى و به آنها از گياه و آب خبر دهى و آنها با تو مخالفت كنند و در زمينهاى بى آب و گياه فرود آيند ، تو در اين صورت چه مى كنى ؟

آن مرد گفت : من آنان را رها كرده و با آنان مخالفت مى كنم و در جائيكه آب و گياه وجود دارد فرود مى آيم . امام « ع » فرمود : پس اكنون دستت را دراز كن آن مرد گفت : بخدا قسم هنگامى كه حجت بر من تمام گرديد نتوانستم از بيعت امتناع كنم ازين رو با امام « ع » بيعت نمودم

صفحه[ 177 ]

وقتى از امام « ع » پرسيدند : به چه چيز بر همگنانت پيروز شدى ؟

فرمود :

به هيچكس روبرو نشدم مگر آنكه بر زيان خودش مرا يارى كرد

او خواست مغالطه كند

سخنى است منطقى كه امام « ع » درباره طلحه و موقعيت او پيش از كشته شدن عثمان و بعد از آن ، ايراد كرده است :

من تا بحال به جنگ تهديد نمى شدم و كسى مرا از ضرب شمشير نمى ترسانيد . بخدا قسم او با برهنگى [ 1 ] براى خونخواهى عثمان شتاب نكرده مگر بخاطر آنكه مى ترسد از او خونخواهى كنند ، زيرا وى مورد گمان قتل است و ميان مردم كسى حريص تر

از او در ريختن خون عثمان نبوده ، ازينرو خواسته بوسيله ى جمع آورى لشگر مغالطه كند تا امر اشتباه شود و ترديد صورت گيرد بخدا قسم او درباره ى عثمان هيچيك از سه كار را انجام نداد :

اگر پسر عفان چنانكه او گمان مى كرد ستمگر بود مى بايست از قاتلان او پشتيبانى كند و با يارانش مخالفت نمايد ، و اگر مظلوم بود سزاوار بود از كسانى باشد كه از قاتلانش جلوگيرى مى كردند و براى

[ 1 ] مانند شمشيرى كه از نيام بيرون كشيده شده است .

صفحه[ 178 ]

او عذرخواهى مى نمودند ، و اگر در اين دو خصلت شك و تردى داشت مى بايست از او كناره گيرى كند و در گوشه اى قرار گيرد و مردم را با او بگذارد و او هيچيك از سه كار را انجام نداد و كارى كرد كه راهش شناخته نشده و عذرهاى او صحيح نبوده است من همراه آنان خواهم بود

عبد الله بن عباس مى گويد : در ذى قار [ 1 ] بر امير المؤمنين وارد شدم در حاليكه كفش خود را ميدوخت ، به من گفت : قيمت اين كفش چند است ؟ گفتم : ارزشى ندارد .

فرمود : بخدا قسم اين كفش در نظر من از حكومت بر شما محبوب تر است ، مگر آنكه حقى بپا كنم يا از باطلى جلوگيرى نمايم .

آنگاه بيرون آمد و براى مردم خطبه اى ايراد كرد و اين هنگامى بود كه براى جنگ با مردم بصره خارج شده بود فرمود :

من هرگز ناتوان نشدم و ترس بخود راه ندادم . رفتن من به اين

[ 1 ] ذى قار محلى است در نزديكى بصره كه بين واسط و كوفه واقع شده است .

صفحه[

179 ]

نصرالله عاشق خداومولا
26-01-2023, 17:46
جنگ مانند رفتن به جنگ هاى ديگر است [ 1 ] همانا باطل را مى شكافم تا حق از پهلوى آن خارج گردد [ 2 ] مرا با قريش چه كار ؟ بخدا قسم وقتى كافر بودند با آنان جنگيدم و اكنون هم كه در گمراهى قرار گرفته اند با آنان نبرد خواهم كرد . من همانطور كه ديروز با آنان همراه بودم امروز نيز همراه خواهم بود

با چه چيز پاسخ داده مى شود ؟

على « ع » درباره اصحاب جمل سخن مى گويد :

آگاه باشيد شيطان حزب خود را تحريك كرده و سپاهش را گرد آورده تا ستم به جايگاههاى خود باز گردد و باطل به ريشه اش برسد [ 3 ] . بخدا

[ 1 ] يعنى چنانكه در گذشته در جنگهاى اسلامى بر ضد مشركان قيام مى كردم امروز نيز همچنان در راه حق جهاد مى كنم .

[ 2 ] اصولا باطل بسوى بينش انسان شتاب مى كند و آن را از رسيدن بحق باز ميدارد ، گويا باطل حق را فرا گرفته و آن را پوشانده است . راستى على « ع » در زمينه موقعيت باطل در برابر حق ، و موقعيت خودش در آشكار ساختن حق و باطل ، زيبا سخن گفته است .

[ 3 ] اين سخن صريحا مى رساند كه گروهى كه منظور على « ع » بودند مى خواستند حكومت را بر طبق حكومت خليفه سوم ، در سايه خودبينى و ظلم و به چنگ آوردن غنائم اداره كنند و اين براى آنان ممكن نبود مگر آنكه مردم را بر ضد خليفه جديد يعنى على

صفحه[ 180 ]

قسم هيچ كار زشتى را بر من انكار نكردند و ميان من و خودشان از روى

عدالت حكم ننمودند .

نصرالله عاشق خداومولا
05-02-2023, 13:39
اين گروه حقى را كه خود ترك كردند و خونى را كه خود ريختند از من مى طلبند . اگر من در اين خون شريك آنان بودم آنها نيز از آن بهره اى داشتند و اگر بدون من عهده دار بودند مسئوليت بر خودشان هست و بزرگترين دليلشان بر زيان خودشان مى باشد اى نوميدى كه دعوت كننده هستى چه كسى دعوت كرده ؟ و با چه چيز پاسخ داده مى شود ؟ [ 1 ] من به حجت خدا بر آنان و علم او درباره آنها راضى هستم . اگر امتناع كردند آنها را از تيزى شمشير برخوردار خواهم ساخت و شمشير براى درمان باطل و يارى حق كافى خواهد بود شگفت اين است كه براى من پيام آورده اند كه براى نيزه زدن بيرون بيايم و در شمشير كشيدن بردبار باشم مادر به عزايشان بنشيند [ 2 ] من تا بحال به جنگ تهديد نمى شدم و كسى مرا از ضرب

« ع » گرد آوردند ، زيرا در زمان خلافت او اميد آن آزادى را كه قبلا در تصرف اموال و اوضاع و احوال مردم داشتند ، نخواهند داشت .

نصرالله عاشق خداومولا
05-02-2023, 13:39
[ 1 ] منظور امام « ع » از دعوت كننده ، يكى از سرلشگران دشمن در واقعه جمل است . او از امام « ع » درخواست كرد كه براى نيزه زدن آماده گردد ، گويا امام « ع » را نسبت به جنگ و نتايج آن تهديد مى كرد . امام « ع » با جمله : « چه كسى دعوت كرده ؟ » دعوت و دعوت كننده را تحقير مى كند .

[ 2 ] اين جمله

نفرين بر آنها است ، زيرا آنها ارزش خود را نشناختند . . . آيا پسر

صفحه[ 181 ]

شمشير نمى ترسانيد . من به پروردگار خود يقين دارم و در دينم شبه اى نخواهم داشت .

در ميان امواج كوه پيكر دريا

نصرالله عاشق خداومولا
08-02-2023, 16:30
على « ع » پس از واقعه جمل مردم بصره را سرزنش مى كند :

شما سپاه آن زن و پيرو حيوان بوديد [ 1 ] : صداى شتر را پاسخ مى داديد و هنگاميكه او را پى كردند فرار نموديد . اخلاق شما پست و پيمان شما ناسازگارى و دين شما نفاق و آب شما شور است . كسيكه در ميان شما اقامت گزيند به گناه خويش كيفر مى شود و هر كس از ميان شما بيرون رود رحمت پروردگارش را درك خواهد كرد . بخدا قسم شهر شما غرق خواهد شد ، گويا من مسجد آن را مى بينم بسان سينه مرغ در ميان امواج كوه پيكر دريا قرار گرفته است .

آنان را با نيرنگ كشتند

نصرالله عاشق خداومولا
08-02-2023, 16:30
قسمتى از خطبه اى است كه على « ع » درباره اصحاب جمل ايراد كرده است :

ابو طالب به جنگ تهديد مى شود ؟

[ 1 ] منظور از حيوان شتر عايشه است .

صفحه[ 182 ]

آنها بيرون آمدند و همسر پيامبر خدا را بسوى بصره مى كشيدند : زنان خود را در خانه ها نگاه داشته بودند و نگاهداشته ى پيامبر خدا را در برابر خود و ديگران در ميان لشگر نمايان ساختند . لشگرى كه از آنان مردى نبود مگر آنكه اطاعت مرا به گردن گرفته و بدون اكراه ، از روى ميل با من بيعت كرده بودند . آنان به فرماندار من در بصره و خزانه داران بيت المال مسلمين و مردم بصره وارد شده و گروهى را از روى نيرنگ كشته و عده اى را آنقدر زدند كه مردند بخدا قسم اگر دست نمى يافتند به مسلمانان مگر به يك نفر كه او را عمدا بدون آنكه مرتكب گناهى شده باشد بكشند

همانا كشتن همه ى آن لشگر بر من حلال بود

كسانى كه با من جنگيدند

على « ع » درباره ى خصوصيات جنگ جمل سخن مى گويد :

نصرالله عاشق خداومولا
22-02-2023, 17:56
من در جنگ جمل دچار شجاع ترين و ثروتمندترين و بخشنده ترين مردم گرديدم . با افرادى روبرو شدم كه در ميان مردم از همه بيشتر فرمانبردار داشتند و از نظر جمعيت و نيرنگ بازى كامل ترين مردم بودند : دچار زبير گرديدم كه هرگز روى گردان نبود . گرفتار يعلى بن منيه شدم كه اموال را بر شتران فراوانى حمل مى كرد و به هر نفرى يك اسب و سى دينار مى داد تا با من بجنگد . دچار عايشه شدم كه هرگز چيزى را با دست اشاره نكرد مگر آنكه مردم از او پيروى

صفحه[ 183 ]

كردند . گرفتار طلحه شدم كه باطنش درك نشدنى و نيرنگش پايان ناپذير بود

سخن ميگوئيد اما لال هستيد

نصرالله عاشق خداومولا
22-02-2023, 17:56
قسمتى از خطبه اى است كه على « ع » در ضمن آن پيروان خود را در كوفه سرزنش مى كند :

اگر خداوند به ستمگر مهلت دهد كيفر او از بين نمى رود و خداوند بر گذرگاه راهش در كمين است . آگاه باشيد ، قسم به آن كسيكه جانم در دست او است اين گروه بر شما چيره خواهند شد ، اين بدان جهت نيست كه آنان از شما بحق سزاوارترند بلكه بخاطر اين است كه آنها بسوى باطل زمامدار خود شتاب ميكنند و شما در حق من كندى ميكنيد . هميشه ملتها از ظلم حكمرانان خود مى ترسيدند و اينك من از ستم افراد ملتم هراس دارم من شما را براى جهاد روانه كردم شما نرفتيد ، به شما گوشزد كردم نشنيديد ، آشكارا و پنهانى از شما دعوت نمودم اجابت نكرديد ، به شما اندرز دادم نپذيرفتيد . راستى آيا شما

حاضريد و مانند غائبان هستيد و بنده ايد و همچون اربابان ميباشيد ؟

حكمت ها را براى شما ميخوانم از آن فرار ميكنيد ، با موعظه به شما پند ميدهم از آن دورى ميجوئيد و شما را به جهاد با ستمگران تحريك مى كنم هنوز سخنم تمام نشده مى بينم مانند جمعيت سبا پراكنده

صفحه[ 184 ]

شده ايد و به مجالس خود باز ميگرديد و يكديگر را به پندهاى خود فريب مى دهيد .

نصرالله عاشق خداومولا
01-03-2023, 18:07
اى كسانى كه بدنهايشان حاضر و عقلهايشان ناپيدا و خواسته هايشان گوناگون است و زمامدارانشان به سبب آنان گرفتار شده اند ، زمامدار شما اطاعت خدا ميكند در حاليكه شما نافرمانى او ميكنيد ، و زمامدار مردم شام معصيت خدا ميكند در حاليكه مردم از او اطاعت ميكنند بخدا قسم دوست داشتم معاويه همانطور كه دينار را با درهم مبادله ميكند شما را مبادله ميكرد و ده نفر از شما را از من ميگرفت و يكنفر از خودشان به من تحويل ميداد .

اى مردم كوفه ، من از ناحيه ى شما به سه مصيبت و دو مصيبت گرفتار آمدم : گوش داريد اما كر هستيد و سخن ميگوئيد اما لال هستيد و چشم داريد اما نابينا هستيد ، نه هنگام ملاقات ، آزادگانى راستين هستيد و نه موقع گرفتارى ، برادرانى مورد اطمينان

هرگز از دشمن انتقام نگيريد

نصرالله عاشق خداومولا
01-03-2023, 18:07
قسمتى از نامه اى است كه على « ع » به عبد الله بن عباس فرماندار خود در بصره نوشته است . قبيله ى بنى تميم چون در حادثه جمل با طلحه و زبير بودند عبد الله بن عباس بر آنان سخت گرفت و

صفحه[ 185 ]

بسيارى از آنان را از خود دور كرد . اين عمل براى على « ع » كه

قلب عظميش از انتقام بيزار بود بزرگ تلقى شد ، از اين رو به عبد الله بن عباس نامه اى نوشت و او را سرزنش نمود و از اين عمل جلوگيرى كرد و حقيقتى را كه ما امروز نسبت به آن تجاهل ميكنيم بيان فرمود ، آن حقيقت اينكه : رئيس حكومت نيز نسبت به كارهاى مأمورين خود كه بر مردم گماشته شده اند مسئوليت دارد . فرمود :

مردم بصره را با احسان و نيكوئى شادگردان و گره ترس را از دلهايشان باز كن به من خبر رسيده است كه با بنى تميم بداخلاقى و خشونت مى كنى ، اى ابو العباس خدا ترا رحمت كند در نيكى و بدى كه بر دست و زبانت جارى مى شود مدارا كن [ 1 ] زيرا ما هر دو در اين جهت با هم شريك هستيم و چنان كن كه گمان نيكوى من بتو باشد و انديشه من درباره تو سست نگردد

[ 1 ] امام « ع » مى خواهد به او دستور دهد كه در تمام گفته ها و كارهاى خوب و بد تحقيق كند و هرگز شتاب ننمايد ، زيرا وى فرماندار و نماينده او است و بايد در كارها با يكديگر شريك باشند .

صفحه[ 186 ]

نصرالله عاشق خداومولا
03-03-2023, 16:28
زنان

قسمتى از خطبه اى است كه امام « ع » پس از جنگ جمل در نكوهش زنان ايراد فرموده است :

از زنان بد پرهيز كنيد و از خوبان آن بر حذر باشيد و در كارهاى شايسته اطاعت آنان را مكنيد تا در كارهاى زشت طمع نكنند

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2023, 19:11
زمامداران ننگين

قسمتى از خطبه اى است كه امام « ع » در ضمن آن مردم را از بنى اميه بر حذر مى دارد :

آگاه باشيد ، بنظر من ترسناك ترين فتنه ها بر شما ، فتنه بنى اميه است .

زيرا آن فتنه تاريك و كور كورانه اى است . بخدا قسم بعد از من بنى اميه براى شما زمامداران بدى خواهند بود . آنها مانند شتر پير بدخو هستند كه با دهان گاز مى گيرند و با دست ميكوبند و با پا لگد مى زنند و از دوشيدن شير جلوگيرى مى كنند . پيوسته بر شما تسلط دارند تا از شما كسى را جز آنكه بحالشان نافع است ، باقى نمى گذارند و همواره بلاى آنان برقرار است تا آنكه انتقام شما از آنان مانند انتقام بنده از

صفحه[ 187 ]

مولا و انتقام تابع از متبوعش مى باشد [ 1 ] . فتنه آنان بصورتى زشت و هولناك و بر طبق روش جاهليت بر شما وارد مى گردد

خانه و خيمه اى باقى نمى ماند

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2023, 20:24
على « ع » درباره بنى اميه سخن مى گويد :

بخدا سوگند بنى اميه پيوسته ستم مى كنند تا محرمات خدا را حلال گردانند و پيمانها را بشكنند ، در آن هنگام خانه و خيمه اى باقى نمى ماند مگر آنكه ظلم آنها در آن داخل مى گردد ، و مردم دو دسته مى شوند و هر دو دسته گريه مى كنند : يكى براى دينش مى گريد و ديگرى براى دنيايش گريان است . آن روز يارى شما براى آنان مانند يارى بنده نسبت به مولايش مى باشد كه اگر حاضر شد از او اطاعت مى كند و اگر غائب گرديد از او بدگوئى مى نمايند

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2023, 20:24
گشاده گلو

على « ع » با اصحاب خود سخن مى گويد :

آگاه باشيد بزودى بعد از من مردى گشاده گلو و شكم بر آمده بر شما چيره مى شود ، آنچه پيدا كند مى خورد و آنچه نيابد جستجو مى كند

[ 1 ] يعنى انتقام ذلت بارى است كه نام آن را انتقام نمى توان گذاشت .

صفحه[ 188 ]

آگاه باشيد بزودى او شما را به ناسزاگوئى و بيزارى از من فرمان مى دهد ، اما درباره ناسزاگوئى پس مرا دشنام دهيد زيرا آن باعث پاكى من و موجب نجات شما است و اما درباره بيزارى جستن پس هرگز از من بيزارى مجوئيد ، زيرا من بر فطرت اسلام تولد يافته ام و بسوى ايمان و هجرت سبقت گرفته ام

نصرالله عاشق خداومولا
24-03-2023, 20:46
حرص توانگران

نامه اى است كه امام « ع » به معاويه نوشته است . در اين نامه نظريه صحيح وى را درباره توانگرانى كه زيادى مال ، آنان را حريص تر مى سازد ، مى خوانيم :

پس از سپاس و درود ، راستى دنيا آدمى را از غير خودش باز ميدارد دنيا پرست به چيزى از دنيا نمى رسد مگر آنكه دنيا در حرص و ولع بيشترى بسوى او ميگشايد ، و هرگز به سبب آنچه در دنيا به آن رسيده از آنچه به آن نرسيده بى نياز نمى گردد ، و به دنبال اين جمع آورى و استوار سازى ، جدائى و شكست خواهد بود . تو اگر از گذشته عبرت بگيرى بقيه را نگاهدارى خواهى كرد . و السلام .

نصرالله عاشق خداومولا
03-04-2023, 13:02
بقاى حكومت

قسمتى از خطبه اى است كه امام « ع » آن را در صفين ايراد كرده است :

[ 1 ] ممكن است اين جمله خطاب به هر كسى باشد كه دشمن را بر خود مسلط مى كند . بعضى مى گويند طرف خطاب ، اشعث بن قيس است ، او هنگامى كه به على « ع » گفت : « چرا كار عثمان را نكردى » امام « ع » با اين جمله به او پاسخ گفت .

صفحه[ 204 ]

پس از سپاس و درود ، خداوند به سبب حكومت من بر شما ، حقى براى من

بر شما قرار داده است ، و چنانكه من بر شما حق دارم شما نيز بر من حق داريد . حق بهنگام توصيف ، گسترده ترين چيز و موقع انصاف ، تنگ ترين چيز است . براى هيچكس حقى بر ديگرى نيست جز آنكه ديگرى بر او حقى دارد ، و بر كسى حقى نيست مگر آنكه براى او حقى مى باشد .

نصرالله عاشق خداومولا
07-04-2023, 16:29
آنگاه خداوند از جمله حقوق خود ، حقوقى را براى بعضى مردم بر بعض ديگر واجب كرده و آن حقوق را در حالات گوناگون برابر ساخته است . بعضى از آنها انگيزه بعضى ديگر است و بعضى لازم شمرده نمى شود مگر به سبب بعض ديگر . و بزرگترين حقى كه خداوند واجب كرده ، حق حاكم بر رعيت و حق رعيت بر حاكم است . بنابراين رعيت جز به شايستگى حكمرانان شايسته نمى شود و حكمرانان جز به استقامت رعيت شايسته نمى گردند ، پس هرگاه رعيت حق حاكم را ادا كرد و حاكم نيز حق رعيت را ادا نمود ، حقيقت ميان آنان عزيز مى گردد و نشانه هاى عدالت برپا مى شود و بر اثر آن روزگار اصلاح مى شود و در بقاى حكومت اميد مى رود و طمع دشمنان به نابودى ميگرايد . و اگر رعيت بر حاكم چيره شد يا حاكم به رعيت ستم كرد آنگاه اختلاف كلمه بروز مى كند و نشانه هاى ظلم آشكار مى گردد ، به خواسته هاى نفسانى عمل مى شود و احكام تعطيل مى گردد و بيماريهاى افراد فراوان مى شود ، هيچكس براى حق عظيمى كه تعطيل

صفحه[ 205 ]

شده و باطل بزرگى كه انجام مى شود احساس نگرانى نمى كند اينجا است كه نيكوكاران خوار و بدكاران عزيز مى گردند .

آدمى هرچند مقام و مرتبه اش بزرگ باشد بالاتر از اين نيست كه در حقى كه خدا بر او واجب نموده به كمك ديگران نيازمند نباشد ، و انسان هر چند در ديده ها كوچك باشد و مردم او را خرد بشمارند چنان نيست كه نتواند ديگران را در اين زمينه مساعدت كند يا ديگران به او كمك نمايند .

نصرالله عاشق خداومولا
07-04-2023, 16:29
در اينجا يكى از اصحاب امام « ع » در ضمن سخنانى طولانى آن حضرت را بسيار ستايش نمود و پيروى و فرمانبردارى خود را اعلام كرد . بدنبال آن ، حضرت به اين سخنان زيبا زبان گشود :

پست ترين حالات زمامداران از نظر مردم شايسته ، اين است كه گمان خودستائى به آنان برده شود و كارشان بر تكبر و غرور حمل گردد .

راستى من دوست ندارم در خيال شما راه يابد كه من ستودن و شنيدن ستايش را دوست دارم . شكر خداى را كه چنين نيستم ، بنابراين سخنانى كه با گردنكشان مى گويند با من مگوئيد و آنچه را از مردم خشمگين خوددارى كرده و پنهان ميدارند از من پنهان مداريد و با مدارات و تملق با من معاشرت مكنيد و تصور نكنيد اگر درباره حقى با من گفتگو شود بر من سنگين است ، زيرا كسيكه سخن حق يا

صفحه[ 206 ]

پيشنهاد عدالت براى او دشوار باشد ، عمل بحق و عدالت براى او مشگل تر خواهد بود . پس هرگز از حقگوئى يا مشورت عادلانه خوددارى مكنيد ، زيرا من پيش خودم بالاتر نيستم از اينكه خطا كنم .

نصرالله عاشق خداومولا
13-04-2023, 14:19
صلح بهتر است

هنگامى كه اصحاب على « ع » در وقعه ى صفين تأخير اجازه حضرت را به جنگ ،مورد اعتراض قرار دادند ، على « ع » اين سخن را ايراد فرمود :

اما اينكه مى گوئيد : آيا درنگ كردن من به خاطر ترس از كشته شدن است ؟ بخدا قسم باكى ندارم بسوى مرگ رهسپار شوم يا مرگ بسوى من بيايد و اما اينكه مى گوئيد درباره مردم شام ترديد دارم به خدا سوگند هرگز يك روز جنگ را به تأخير نيانداختم مگر آنكه مى خواهم گروهى به من ملحق شده و بوسيله من هدايت گردند و به نور من راه يابند . و اين نزد من بهتر است از اينكه آن گروه را در حال گمراهى بكشم هر چند آنان با گناهان خويش باز مى گردند .


اگر هفت اقليم را به من بدهند . . .

هنگامى كه عقيل برادر على « ع » تهى دست گرديد و از آن حضرت درخواست بخشش نمود ، على « ع » در زمينه ى نگهدارى اموال عموم ، در ضمن سخن زيبائى ، خود را چنين توصيف كرد :

بخدا قسم اگر شب را به بيدارى روى خار سعدان سپرى كنم و مرا در غلها بسته و به زمين بكشند نزد من بهتر است از اينكه خدا و پيامبرش را روز قيامت ملاقات كنم در حاليكه به بعضى از بندگان ستم نموده و چيزى از مال دنيا را غصب كرده باشم .

[ 1 ] اين سخن ميرساند كه خوبيهاى دنيا ماداميكه از آنها سوء استفاده نشود طبعا انسان را از خدا دور نمى كند .

صفحه[ 213 ]

سوگند بخدا ، اگر هفت اقليم را با هر چه زير آسمانهاى آنها است به من بدهند كه خدا را درباره مورچه اى كه پوست جوى از آن بربايم نافرمانى كنم ، نخواهم كرد . راستى دنياى شما نزد من پست تر از برگى است كه در دهان ملخى قرار گرفته و آن را مى جود على را با نعمت فناپذير و لذت تمام شدنى چكار ؟ از خواب عقل ، و زشتى لغزش ها بخدا پناه ميبريم و از او كمك مى خواهيم .

بادهاى تند آن را نمى جنباند

سخنى از على « ع » كه در حكم خطبه است :

من مانند كوه بودم كه بادهاى شكننده و تند آن را نمى جنباند و از جا نمى كند : هيچكس از من عيب و نقصى نگرفته است . ذليل نزد من عزيز است تا آنگاه كه حق او را بستانم و نيرومند نزد من ناتوان است تا وقتى كه حق را

از او بگيرم

پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمديده

به قسمتى از خطبه معروف شقشقيه توجه كنيد :

صفحه[ 214 ]

تا آنكه سومين نفر از آن گروه ( يعنى عثمان ) در حاليكه پهلوهاى خود را باد كرده بود بپا خاست و فرزندان پدرش با او همدست شدند و مانند شترى كه گياه بهار را مى خورد ، مال خدا را مى خورند ، تا بالاخره رفتارش كار او را ساخت و پرخوريش او را برو در انداخت . آنگاه چيزى مرا به وحشت نيانداخت مگر اينكه مردم از هر طرف بسوى من هجوم آوردند بطوريكه حسن و حسين پايمال گرديدند و دو طرف جامه ام پاره شد و سرانجام مانند گله گوسفندى كه در جايگاه خود قرار گرفته است دور من اجتماع كردند . هنگامى كه من به كار خلافت مشغول شدم ، گروهى بيعت مرا شكستند و جمعى از دين خارج شدند و برخى انحراف يافتند [ 1 ] گويا سخن خدا را نشنيده اند كه مى گويد :

« اين سراى آخرت را براى كسانى كه در زمين سركشى و فسادى نمى خواهند قرار مى دهيم و عاقبت براى پرهيزكاران است . 2 آرى بخدا قسم آن را شنيده و بخاطر سپرده اند ليكن دنيا در نظر آنان زينت يافته و زيورش آنان را بخود جلب نموده است .

آگاه باشيد ، قسم به آن كسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر گروه ( بيعت كنندگان ) حاضر نمى شدند و به وجود

[ 1 ] كسانى كه نقض بيعت نمودند اصحاب جمل ، و گروهى كه از دين خارج شدند خوارج نهروان ، و انحراف يافتگان ، اصحاب صفين بودند .

( 2 ) سوره قصص آيه 83

.

صفحه[ 215 ]

پشتيبان ، حجت برقرار نمى شد و خدا با دانشمندان عهد نمى كرد كه به پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمديده راضى نگردند ، ريسمان خلافت را بر پشتش ميانداختم و آخر آن را به كاسه ى اولش سيراب مى كردم ،

آنگاه در مى يافتيد كه اين دنياى شما نزد من ناچيزتر از عطسه ى بز ماده است .

نيرنگ بازان

على « ع » درباره مكر و حيله سخن مى گويد :

وفا با راستى همراه است و من هيچ سپرى را نگهدارنده تر از آن نمى دانم . كسيكه ميداند باز گشتش چگونه است مكر نمى كند . ما در زمانى واقع شده ايم كه بيشتر مردم آن ، نيرنگ را زيركى تلقى كرده اند و افراد نادان ، آنان را به حسن انديشه نسبت مى دهند . راستى نيرنگ بازان چه سودى مى برند ؟ خدا آنان را بكشد بسا شخص زيرك و كاردان راه حيله را مى داند ليكن امر و نهى خدا مانع او مى شود و با وجود اينكه نيرنگ را ديده و توانائى آنرا دارد آنرا ترك مى كند ، اما كسى كه در دين باكى ندارد از اين فرصت استفاده مى كند [ 1 ] .

[ 1 ] على « ع » مى گويد : مردم اين زمان نيرنگ را از زيركى و حسن انديشه مى دانند و اين گمانى بيجا است ، اما شخص زيرك و كاردان گاهى در رسيدن به هدف راه حيله

صفحه[ 216 ]

تو و برادر انسانت

قسمتى از وصاياى امام « ع » كه پس از مراجعت از صفين به فرزندش حسن « ع » نوشته است :

اى پسرك من ، خويشتن را در آنچه ميان تو و ديگران است ميزان قرار ده ، پس آنچه را براى خود دوست مى دارى براى ديگران دوست بدار ، و آنچه را براى خود نمى پسندى براى ديگران مپسند ، و چنانكه دوست ندارى بتو ستم شود تو نيز ستم مكن ، و همانطور كه مى خواهى بتو خوبى شود تو نيز نيكى كن ، و آنچه را از ديگران زشت مى دانى از خود زشت بشمار و

به آنچه از جانب خود براى مردم خشنود مى شوى به همان چيز از مردم راضى باش ، و آنچه نمى دانى مگو هر چند دانستنى هاى تو كم باشد ، و به آنچه دوست ندارى درباره تو گفته شود زبان مگشاى .

اى پسرك من ، بر حذر باش از اينكه به دلبستگى و اعتماد دنياپرستان و حمله بردن آنان بر سر دنيا ، فريب بخورى ، زيرا خداوند ترا از آن خبر داده است ، و دنيا خود را براى تو وصف كرده و بديهايش را براى تو آشكار ساخته است . دنياپرستان سگهاى فرياد كننده و

را ميداند ولى امر و نهى خدا او را از بكار بدن حيله باز مى دارد ، ازين رو با اينكه توانائى نيرنگ را دارد از ترس خدا و بازداشت در برابر او آن را ترك مى كند

صفحه[ 217 ]

درندگان وحشى هستند ، بعضى بر سر بعضى فرياد مى كشند ، نيرومند آنها ناتوانشان را مى خورد و بزرگشان بر كوچكشان پيروز مى شود .

بدان اى پسرك من ، هر كس مركوبش شب و روز باشد ، هر چند ايستاده باشد او را مى برند و اگر چه در استراحت و آرامش باشد راه مى پيمايد .

خويشتن را از هر پستى و فرومايگى گرامى دار هر چند ترا به آرزوهايت نائل گرداند ، زيرا تو هرگز در برابر آنچه از خود صرف مى كنى عوض نخواهى يافت ، و بنده ديگرى مباش در حاليكه خدا ترا آزاد قرار داده است . آيا خيرى كه از راه شر ميرسد و گشايشى كه بسختى حاصل مى گردد چه خوبى دارد ؟ [ 1 ] با نيكوكاران همنشين باش تا از آنان باشى

و بدكاران را رها كن تا از آنها جدا باشى . حرام ، بد خوراكى است و ستم بر ناتوان زشت ترين ستم است .

اگر برادرت از تو قطع كرد تو خود را بر پيوستگى با او وادار كن و اگر از تو اعراض كرد با او دوستى و مهربانى نما و اگر نسبت بتو بخل ورزيد به او بخشش كن و اگر از تو دورى كرد به او نزديك شو و اگر با تو سختى كرد با او نرم باش و اگر درباره ى تو گناهى مرتكب شد

[ 1 ] يعنى چيزى را كه مردم نيكو مى دانند و از طريق شر به آن نائل مى شوند چه خوبى دارد ، زيرا اگر راه آن شر است چگونه ميتوان آنرا خير ناميد ؟

صفحه[ 218 ]

معذورش دار آنچنانكه گويا او بتو بخشش كرده است .

با كسيكه بتو درشتى كرده نرم باش زيرا بزودى نسبت بتو نرمى ميكند ، و دشمن خود را با نيكى و احسان مجازات كن ، و اگر خواستى از برادرت قطع كنى مقدارى از ارتباط خود را باقى بگذار تا اگر روزى از روزها خواست به آن باز گردد بتواند . و هر كس بتو گمان نيك برد گمانش را تصديق كن . و هرگز بخاطر اعتماد به آنچه ميان تو و برادرت مى باشد حق برادرت را ضايع مكن ، زيرا كسى كه حق او را تباه ساخته اى برادر تو نيست . و نبايد برادرت در بريدن از تو و بدى كردن ، نيرومندتر از تو در حفظ ارتباط و احسان باشد [ 1 ] و پاداش كسى كه ترا شادمان ساخته آن نيست كه

با او بدرفتارى كنى .

چه زشت است فروتنى بهنگام نيازمندى ، و ستم بهنگام بى نيازى اگر نسبت به آنچه از دستت رفته نگران هستى پس نسبت به آنچه بتو نرسيده نگران باش . و به آنچه بوده بر آنچه نبوده استدلال كن زيرا امور مانند يكديگرند . و از كسانى مباش كه موعظه به آنان سود نمى رساند ، مگر هنگامى كه در آزردن آنان بكوشى .

[ 1 ] يعنى اگر برادرت اسباب قطع رابطه را فراهم كرد تو عوامل ارتباط را آماده كن تا محبت و دوستى غالب گردد ، و صحيح نيست كه برادرت در ايجاد عوامل قطع رابطه ، نيرومندتر از تو در ايجاد عوامل ارتباط باشد . اين رساترين سخن در زمينه لزوم حفظ روابط اجتماعى است .

صفحه[ 219 ]

نصرالله عاشق خداومولا
13-04-2023, 14:19
يك سفارش ارزنده

على « ع » در حادثه صفين پيش از ملاقات با دشمن ، لشگرش را چنين سفارش مى كند :

صفحه[ 207 ]

با آنها نجنگيد تا جنگ را آغاز كنند ، زيرا شكر خداى را شما داراى حجت هستيد ، اگر آنان را رها كنيد تا آنها جنگ را شروع كنند شما حجت ديگرى به زيان آنان خواهيد داشت . اگر بخواست خدا شكست روى داد ، گريخته را نكشيد و به درمانده كارى نداشته باشيد و زخمى را از پاى در نياوريد و زنان را اگر چه به ناموس شما دشنام دهند و فرماندهان شما را ناسزا گويند با اذيت و آزار تحريك مكنيد

خدايا پيروزى يافته را از ستمگرى دور گردان

هنگامى كه تصميم گرفت با مردم شام در صفين روبرو شود چنين فرمود :

بارخدايا ، اى پروردگار اين زمينى كه آن را اقامتگاه مردم و محل رفت و آمد حشرات و چهارپايان و حيواناتى كه بشمار نمى آيند از آنها كه ديده مى شوند و آنها كه ديده نمى شوند قرار دادى اى پروردگار كوههاى استوارى كه آنها را ميخهاى زمين و تكيه گاه مخلوقات گردانيدى [ 1 ] اگر ما را بر دشمن پيروز ساختى ستمگرى را از ما دور

[ 1 ] يعنى كوهها را پناهگاه مردم قرار دادى كه هنگام پيش آمدن غارتها در بيابان به آن پناهنده مى شوند ، و همانطور كه كوههاى محكم پناهگاه انسان است پناهگاه حيوانات نيز مى باشد .

صفحه[ 208 ]

گردان و ما را بر حق و حقيقت استوار كن ، و اگر آنان را بر ما چيره كردى شهادت را روزى ما كن و ما را از تبهكارى محفوظ دار

خدايا ميان ما و آنان را اصلاح كن

نصرالله عاشق خداومولا
23-04-2023, 14:34
چون مردم شام در واقعه صفين به على « ع » دشنام ميدادند ، گروهى از اصحاب على « ع » نيز به منظور پاسخ ، به آنها ناسزا مى گفتند ، على « ع » به اصحاب خود فرمود :

من دوست ندارم شما دشنام دهيد ، شما اگر اعمال آنان را توصيف كنيد و حالشان را بخاطر بياوريد سخن بهترى گفته ايد و عذر رساترى داريد ، بجاى اينكه به آنان دشنام دهيد بگوئيد :

خدايا خونهاى ما و خونهاى آنان را از ريختن حفظ كن و ميان ما و آنان را اصلاح نما و آنان را از گمراهى رهبرى كن تا آنكه به حق نادان است آن را بشناسد و آنكه شيفته گمراهى

و دشمنى است دست از آن بردارد و باز گردد .

با زبانهاى آنان سخن گفت

على « ع » در يكى از خطبه هايش چنين مى گويد :

صفحه[ 209 ]

آنها در كار خود به شيطان اعتماد كردند و شيطان آنان را در دام خود قرار داد و در سينه هايشان تخم كرد و جوجه گذاشت و در دامنشان تربيت يافت ، از اين رو با چشمهاى آنان نگاه كرد و با زبانهايشان سخن گفت . پس آنان را بر مركب گمراهى سوار كرد و زشت ترين گناهان را در نظرشان زينت داد . كارهاى آنان مانند كار كسى بود كه شيطان او را در قدرت خود شريك ساخته و به زبان وى سخن باطل ميگويد .

آنان را بر مردم حكومت دادند

نصرالله عاشق خداومولا
23-04-2023, 14:34
شخصى از امام « ع » از احاديث ساختگى و خبرهاى مختلفى كه در دسترس مردم است سؤال كرد . امام « ع » در پاسخ وى سخنانى ايراد كرد ، در ضمن فرمود :

البته حق و باطل و راست و دروغ در دسترس مردم مى باشد . خداوند از منافقان بتو خبر داده و آنان را براى تو توصيف كرده است . منافقان بعد از پيامبر « ص » باقى ماندند و به پيشوايان ضلالت و به آنانكه مردم را به وسيله دروغ و بهتان بسوى آتش مى خواندند نزديك شدند و كارها را بدست آنان سپردند و آنها را بر مردم حكومت دادند و بوسيله آنان دنيا را خوردند . البته مردم با زمامداران همراهند مگر آنان را كه خدا نگاه داشته است

صفحه[ 210 ]

نصرالله عاشق خداومولا
28-04-2023, 16:15
دو دسته على « ع » درباره دوستان و دشمنان خود مى گويد :

بزودى دو دسته درباره من هلاك خواهند شد : يكى دوستى كه در اثر افراط در محبت به باطل ميگرايد ، و ديگر دشمنى كه به سبب تجاوز از عداوت به باطل رهسپار مى گردد . بهترين مردم درباره من كسانى هستند كه ميانه رو مى باشند ، پس با آنان همراه باشيد و از اكثريت پيروى نمائيد زيرا دست خدا با جماعت است در مورد ديگرى درباره اين گروه مى گويد :

دو كس درباره من هلاك شدند : دوستى كه در محبت خود افراط كند و دشمنى كه در عداوتش زياده روى نمايد .

سهل بن حنيف انصارى از بزرگترين ياران امام « ع » بشمار ميرفت . او پس از آنكه به همراه حضرت از جنگ صفين بازگشت در كوفه وفات كرد . على

« ع » پس از مرگ وى فرمود :

اگر كوهى مرا دوست داشته باشد درهم فرو خواهد ريخت

صفحه[ 211 ]

نصرالله عاشق خداومولا
28-04-2023, 16:15
پيشوايان دادگر

علاء بن زياد حارثى از اصحاب على « ع » به شمار ميرفت . هنگامى كه على « ع » در بصره به عيادت او آمد و وسعت خانه اش را ديد به او فرمود :

تو با اين خانه وسيع در دنيا چه كردى ؟ در حالى كه به چنين خانه اى در آخرت نيازمندترى ؟ آرى اگر بخواهى بوسيله اين خانه به آخرت نائل گردى به اينكه در آن از مهمان پذيرائى كنى و با خويشاوندانت در آن ارتباط داشته باشى و حقوق را آنچنان كه لازم است از آن آشكار سازى ، در اين صورت بوسيله آن به آخرت رسيده اى علاء به آن حضرت عرض كرد : يا امير المؤمنين ، از برادرم عاصم بن زياد بتو شكايت مى كنم . امام « ع » فرمود : چرا ؟

گفت : عبائى پوشيده و از دنيا دست كشيده است . حضرت فرمود : او را نزد من بياوريد ، وقتى آمد حضرت فرمود :

اى دشمنك خود ، پليد ناپاك ترا سرگردان كرده ، آيا به زن و فرزندت رحم نكردى ؟ آيا فكر مى كنى خدا چيزهاى پاك را براى تو حلال كرده و دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى تو در برابر خدا از اين

صفحه[ 212 ]

پست ترى [ 1 ] .

عاصم گفت : يا امير المؤمنين ، اين تو هستى كه لباست خشن و خوراكت سخت است امام « ع » فرمود :

واى بر تو ، من مانند تو نيستم . خداوند بر پيشوايان دادگر لازم

دانسته كه خود را با مردم ناتوان تطبيق دهند تا فقير را رنج فقر نگران نسازد .

نصرالله عاشق خداومولا
01-05-2023, 14:10
هر كه اعتدال را از دست داد از حق منحرف گرديد . دوست كسى است كه نهان او راست باشد . چه بسا نزديكى كه از دور هم دورتر است و بسا دورى كه از نزديك هم نزديكتر است . غريب كسى است كه دوست نداشته باشد . پيش از راه از رفيق و پيش از خانه از همسايه بپرس .

هرگاه زمامدار تغيير كند زمانه دگرگون ميشود

به سخنم گوش فرا دهيد . . .

على « ع » هنگامى كه به اردوگاه خوارج رفت به آنان چنين خطاب كرد :

آيا همه شما در صفين با ما حاضر بوديد ؟

در پاسخ گفتند : بعضى از ما حاضر بوده و برخى حاضر نبوده ايم .

على « ع » فرمود : پس دو دسته شويد ، كسانى كه در صفين حاضر بوده اند يك دسته و آنانكه حاضر نبوده اند دسته ى ديگر شوند تا با هر

كدام سخن خودشان را بگويم .

آنگاه ندا در داد :

از سخن گفتن خوددارى كنيد و به سخنم گوش فرا دهيد و دلهاى خود را به من متوجه سازيد ، و اگر از كسى گواهى خواستم به همان اندازه كه اطلاع دارد سخن بگويد .

سپس با آنان سخنان زيادى گفت ، از جمله فرمود :

صفحه[ 220 ]