PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستانهاى عارفانه در آثار استاد علامه آية الله حسن زاده آملى (جلد دوم)



پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-04-2022, 22:03
https://s19.picofile.com/file/8438010718/dastanhaye_arefaneh.jpg

جلد دوم


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/96767899868918576261.gif

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-04-2022, 22:16
پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم
لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب ...
در سر گذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود...(1)
داستان زندگى انبيا و ائمه اطهار عليهم السلام و اولياى خدا براى هر نسلى قابل بازگو شدن است و مى تواند الگويى همگانى باشد.
اگر دوست داريم كه مسير بهشت و سعادت حقيقى را بيابيم بايد از زندگى و داستان اولياى خدا عبرت بگيريم .
مطالعه داستان سبب رشد و حركت انسان مى شود.
در جلد اول كتاب داستانهاى عارفانه ، داستانهاى آموزنده در قالب موضوعات مختلف گردآورى شده بود. اما در جلد دوم اين كتاب كه آن هم شامل داستاهاى آموزنده و تكان دهنده اى از آثار علامه حسن زاده آملى است بدون فصل بندى آمده كه هر يك از اين داستاها در خو درسهاى فراوانى دارند.
اميد كه با خواندن اين داستانها تغيير و تحولى در زندگى ما ايجاد شود.
** عباس عزيزى ** حوزه علميه قم تابستان ******81

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-04-2022, 22:17
1- دو امانت گرانقدر نبوى

آيه كريمه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا بر پيامبر صلى اله عليه و آله در خانه ام سلمه ، نازل شده و سپس پيامبر صلى اله عليه و آله و فاطمه عليه السلام و حسن و حسين عليه السلام را فراخوانده و عبا را بر روى خود و آنان انداخته و فرموده است : هولاء اهل بيتى ، فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا .
در اين هنگام ام سلمه مى گويد: آيا من نيز با ايشان هستم ، اى رسول خدا؟!
پيامبر صلى اله عليه و آله مى فرمايد: تو بر مكان خودى و به سوى خير .
ابن اثير، از زيد بن ارقم نقل مى كند كه : رسول خدا صلى اله عليه و آله فرموده است : من دو چيز را در ميان شما باقى مى گذارم كه اگر بدان ها تمسك جوييد، هيچ گاه گمراه نشويد، يكى از آن دو، عظيم تر از ديگرى است ؛ كتاب خدا كه ريسمانى است از آسمان به زمين ؛ و ديگرى ، اهل بيت من است ، و (اين دو) از يكديگر جدا نشوند تا آن كه در حوض بر من وارد شوند، پس بنگريد كه پس از من با آنها چه مى كنيد! .
و همچنين در همان كتاب است كه البراء گفته است : رسول خدا صلى اله عليه و آله را ديدم كه حسن بن على را بر شانه خويش نهاده ، مى گفت :
خداوندا! من او را دوست دارم ؛ تو نيز او را دوست بدار!
و نيز رسول خدا صلى اله عليه و آله فرمود: حسين از من است و من از حسين ام ؛ خداوندا! كسى را كه حسين را دوست بدارد، دوست دار، حسين ، سبطى از اسباط است .
همچنين آمده است : رسول خدا صلى اله عليه و آله ، حسن و حسين و محسن را به اسامى پسران هارون ، يعنى شبر و شبير و مبشر، نامگذارى فرمود.
گويم : اين حديث ، اشاره اى است به فرمايش ديگر رسول خدا صلى اله عليه و آله كه به امير مومنان عليه السلام فرمود: تو نسبت به من چون هارونى براى موسى .
و شيعيان به تواتر، از رسول خدا صلى اله عليه و آله نقل كرده اند: اين پسرم (حسين عليه السلام ) امام است و پسر امام ، و او برادر امام و پدر هفت امام است ، كه نهمين آنها قائم شان است . (2)(3)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-04-2022, 22:17
2- كمال بهشت

مرحوم خواجه نصير الدين طوسى ، در كتاب آغاز و انجام ، حديثى از خاتم الانبياء صلى اله عليه و آله نقل مى كند كه : حضرت فرمود: شوق بهشت به سلمان ، بيش از شوق سلمان به بهشت است .
خواجه مى فرمايد: بهشت ، كمال اصحاب يمين است و مقربين كمال بهشت اند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-04-2022, 20:11
3- جايگاه منافقين

رسول خدا صلى اله عليه و آله با اصحاب خويش در مسجد نشسته بود، و صداى سقوط هولناكى شنيدند، پس از آن در هراس شدند. آن حضرت فرمود: آيا مى دانيد اين صدا از چيست ؟
گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند. فرمود: سنگى هفتاد سال از بالاى جهنم افكنده شده اكنون به قعر آن رسيده است و از سقوط آن اين صدا پديد آمد، هنوز كلمات آن حضرت به پايان نرسيده بود كه فغان و فرياد بر مردن منافقى از منافقان مدينه بر آمد و عمر وى هفتاد سال بود. رسول خدا صلى اله عليه و آله فرمود: الله اكبر، صحابه فهميدند كه اين سنگ همان منافق بود، و او از زمانى كه خدايش خلق كرد به جهنم فرو مى رفت ، پس ‍ هنگام مردن در قعر جهنم قرار گرفت خداى تعالى فرمود: منافقان در درجه پايين دوزخند .
از حديث شريف معلوم مى شود كه جهنم باطن دنياست ، و در عيون قبلى بيان شد كه مراد از ورود بر آتش در قول حق تعالى و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا و مراد ورود بر دنياست ، و لذا وقتى از آن حضرت در شمول آيه نسبت به ايشان صلى اله عليه و آله مى پرسند، فرمود: جزناها و هى خامدة ما از آن در حال خاموشى عبور كرديم .
يعنى چنگال هاى دنيا در ما فرو نرفت و در دامش نيفتاديم ، و وابستگى هاى آن به دامن ما نچسبيد، و افتادن آن منافق در جهنم به اين معناست كه حالات وى ملكات رذيله شده ، و رسيدن به قعر جهنم صورت تمكن آنهاست . و علم صحابه به آن واقعه هولناك شگفت آور به تصرف رسول خدا صلى اله عليه و آله در گوش هاى آن ها بوده به گونه اى كه تمثل ملكات آن منافق را به صورت آن صداى هولناك شنيدند.
و اين اميدوار به رحمت پروردگارش را بارها شبيه اين تمثل روى آورد، از جمله اين كه مردى را به صورت كفتار ديد، معلوم گرديد كه وى رباخور است ، علاوه بر اين كه بسيارى از سلاك الى الله را ديده كه نظير اين كشف از احوال و ملكات اشخاص به صور خوش و يا زشت بر طبق آن ملكات به ايشان روى آورد، و برخى از اين سلاك ، اساتيدم و برخى از آنها از شاگردانم بودند، ذلكت فضل الله يوتيه من يشاء.(4)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-04-2022, 20:11
4- داستان اصحاب كساء

مفسران در تفسير آيه مباهله از عايشه روايت كرده اند: رسول خدا صلى اله عليه و آله در حالى كه بر دوش مباركش عبايى موئين مشكين قرار داشت خارج شد، پس حسن عليه السلام آمد آن حضرت وى را به داخل كساء كرد، آنگاه حسين عليه السلام آمد، وى را داخل كساء كرد، آنگاه فاطمه و سپس على آمد، آن حضرت فرمود: خداوند اراده كرده ، ناپليدى را از اهل بيت پاك نمايد... (5)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-04-2022, 20:11
5- جلوه قرآن در روز قيامت

رسول الله صلى اله عليه و آله فرمود: قرآن را فرا بگيريد كه قرآن در روز قيامت نزد صاحبش ، يعنى كسى كه آن را ياد گرفته و بدان كار بسته ، در چهره جوانى نيكو روى رنگ برگشته مى آيد، پس بدو مى گويد: من بودم آن كه شبت را بيدار مى داشتم ، و روزهايت را تشنه مى داشتم ، و آب دهانت را خشك مى داشتم ، و اشكت را روان مى داشتم ، هر كجا باشى من با توام ، هر بازرگانى در پى بازرگانى خود است ، و من امروز براى تو در پى بازرگانى و سودا گرى ام . مژده درياب كه كرامتى از خداى عزوجل برايت خواهد بود. پس تاجى آورند و بر سرش نهند، و امان به دست راست او عطا شود و جاودانى در بهشت ها به دست چپ او، و به دو حله خلعت پوشانده شود؛ سپس بدو گفته شود: بخوان قرآن را و بالا برو؛ پس هر بار كه آيتى را قرائت كرد درجه اى بالا رود؛ و پدر و مادرش اگر مومن باشند به دو حله خلعت پوشانده شوند. پس از آن بدانان گويند: اين پاداش شماست كه به فرزند خود تعليم داده ايد. (6)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-04-2022, 19:07
6- دو لنگه كفش حنين

حنين ، موزه دوزى يعنى كفش دوزى از اهل حيره بوده است ، مردى اعرابى خواست از او موزه اى بخرد، در بهاى آن چند بار حرف در ميانشان رد و بدل شد، سر انجام اعرابى با آن همه چانه زدن موزه را نخريد و حنين سخت در غضب شد و بر سر آن شد كه اعرابى را نيز به خشم آورد. چون اعرابى رهسپار شد، حنين از سوى ديگر رفته يك لنگه كفش را بر سر راه وى انداخت ، و پيش رفته لنگه ديگر را نيز بر سر راه وى نهاد، و خود در كنارى كمين كرده بنشست . چون اعرابى به لنگه نخستين برخورد كرد، گفت : اين لنگه كفش چه قدر شبيه به كفش حنين است ، اگر آن لنگه ديگر با اين بود مى گرفتمش ، چون پيش رفت و به لنگه ديگر رسيد پشيمان شد كه لنگه پيشين را ترك گفته است ، از شتر فرود آمد و زانويش را ببست و براى گرفتن موزه اول برگشت ، حنين فرصت كرده شتر را با آن چه بر او بود ربود.
چون اعرابى به خانه خود بازگشت ، كسانش پرسيدند: از سفرت چه آورده اى ؟
گفت : دو لنگه موزه حنين را آورده ام . پس اين داستان مثل شده است براى هر كس كه از سفر خود نا اميد بازگردد. (7)

7- اولين نماز آيات

روزى كه ابراهيم فرزند رسول خدا صلى اله عليه و آله وفات كرده بود سه سنت جارى شده است ، يكى اين كه آفتاب منكسف شد، مردم گفتند: چون فرزند رسول خدا وفات كرده است آفتاب منكسف شده است .
رسول خدا به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم ! آفتاب و ماه دو آيت الهى اند كه به امر خداوند سير مى كنند و مطيع فرمان اويند، به ممات و حيات كسى منكسف نمى شوند. پس هر گاه انكساف ماه يا آفتاب روى داد نماز بخوانيد، سپس از منبر فرود آمد و با مردم صلات كسوف به جاى آورد

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-04-2022, 19:07
8- درود بر تو اى رسول خدا

حضرت على عليه السلام فرمود: با رسول خدا در مكه بوديم ، به بيرون مكه رفتيم ، هيچ سنگ و درختى با وى رو به رو نمى شد مگر اين كه مى گفت : درود بر تو اى رسول خدا!(8) ***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-04-2022, 19:07
9- محمد (ع ) در مرتبه رضا

آورده اند كه : جابر بن عبد الله انصارى كه يكى از اكابر صحابه بود در آخر به ضعف پيرى و عجز مبتلا شده بود. محمد بن على بن الحسين عليه السلام معروف به باقر به عيادت او رفت و او را از حال او سوال فرمود، گفت : در حالتى ام كه پيرى از جوانى و بيمارى از تندرستى مرگ از زندگانى دوست تر
دارم .
محمد گفت كه : من با وى چنانم كه اگر مرا پير دارد پيرى دوست تر دارم و اگر جوان دارد جوانى دوست تر دارم و اگر بيمار دارد بيمارى و اگر تندرست دارد تندرستى و اگر مرگ دهد مرگ و اگر زندگانى زندگانى را دوست تر مى دارم .
جابر چون اين سخن شنيد به روى محمد بوسه داد و گفت : صدق رسول الله صلى اله عليه و آله كه مرا گفت كه يكى از فرزندان مرا ببينى هم نام من و هو يبقر العلم بقرا كما يبقر الثور الارض و به اين سبب او را باقر علوم الاولين و الاخرين گفتند و از معرفت اين مراتب معلوم شود كه جابر در مرتبه اهل صبر بوده است و محمد در رتبه رضا. (9)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-04-2022, 19:13
10- باز شدن هشت در بهشت

شيخ بهايى (ره ) در كتاب نفيسش موسوم به اربعين حديثى از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه شخصى به نام شيبه هذلى نزد پيغمبر صلى اله عليه و آله آمد و گفت : اى رسول خدا! من پير شده ام و سن من بالا رفته است و مرا توانايى به عمل نماز و روزه و حج و جهاد كه خود را به آنها عادت داده ام نمانده است ، پس اى رسول الله ! دستور سبك يادم ده تا خداى مرا از آن بهره رساند.
پيغمبر فرمود: گفتارت را دوباره بگو كن . شيبه سه بار سخنش را بازگو كرد.
رسول خدا گفت : در گرداگرد تو درخت و كلوخى نيست مگر اين كه از رحمت تو به گريه افتاد. چون نماز صبح را گزاردى ده بار بگو:
سبحان الله العظيم و بحمده و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .
كه البته خداى عزوجل ترا به گفتن آن از كورى و ديوانگى و بيمارى خوره و تنگدستى و نادارى و رنج پيرى نگاه مى دارد.
شيبه گفت : اى رسول خدا! اين از براى دنياى من است ، از براى آخرت چه بايد كرد؟
رسول خدا صلى اله عليه و آله فرمود: بعد از هر نماز مى گويى :
اللهم اهدنى من عندك ، و افض على من فضلك ، و انشر على من رحمتك و انزل على من بركاتك .
شيبه اين كلمات را بگرفت و برفت .
پس رسول الله فرمود: اگر بدين دستور عمل كند و به عمد آن را ترك نگويد درهاى هشتگانه بهشت به رويش گشوده شود از هر كدام كه خواهد داخل بهشت شود. (10)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
14-04-2022, 19:13
11- علت تاليف كتاب كمال الدين

در اول كمال الدين در سبب تاليف آن بيانى به تفصيل دارد كه اجمال آن اين است : پس از مراجعت از زيارت ثامن الائمه عليه السلام مدتى در نيشابور براى رفع حيرت مردم آن در غيبت و رفع شبهت آنان در امر قائم عليه السلام اقامت كردم . شبى از دورى اهل و ولد و اخوات و نعمت به جا گذاشته ام فكر مى كردم و در اثناى فكرت خوابم در ربود، در عالم خواب ديدم كه در مكه مكرمه ام و طواف بيت مى كنم و به حضور امام قائم تشرف يافتم ، آن جناب در عالم خواب به من فرمود:
چرا كتابى در غيبت تصنيف نمى كنى ؟ بايد اكنون كتابى در غيبت تصنيف كنى .
اين بگفت و برفت و من از خواب بيدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گريه و بى تابى به سر بردم و در صباح همان روز به تاليف اين كتاب آغاز كردم . (11)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-04-2022, 18:12
12- شهادت درخت

شخصى نزد شريح ادعا كرد كه فلان زير فلان درخت پولى از من گرفته نمى دهد، طرف منكر واقعه شد. شريح به مدعى گفت : برو ده برگ از آن درخت بچين و بياور تا شهادت دهد، و مشغول مرافعات ديگر شد. بعد از مدتى روى به منكر كرده گفت : فلانى به پاى آن درخت رسيده ؟
گفت : نه ، حكم موافق مدعى داد؛ چون منكر گفته بود من چنين درختى نمى دانم ! (12)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-04-2022, 18:12
13- فرجام خطيبان بى عمل

از پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله نقل است كه فرمود: همان طور كه زندگى مى كنيد مى ميريد و همان گونه كه مى خوابيد محشور مى شويد . و نيز مى فرمود: شب معراج مردمى را ديدم كه لبانشان بريده شد و دوباره به شكل اول باز مى گشت و دوباره بريده مى شد. جبرييل مرا گفت : اينان خطيبان امت تو هستند كه لبان شان بريده مى شود؛ چون به آنچه كه مى گويند عمل نمى كنند. (13)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-04-2022, 18:13
14- تواضع به استاد

وقتى جناب آقاى الهى قدس سره لطف فرمودند و تدريس حكمت منظومه را پذيرفتند، من به بسيارى از كسانى كه انتظار اين درس را مى كشيدند خبر دادم ، در هفته اول تعداد زيادى كه متجاوز از پنجاه نفر بودند در مجلس درس حاضر شدند ولى در هفته دوم فقط من ماندم و من .
از سخنان سامى شان در حق من بشارتى بود كه شبى بعد از درس به من داد، فرمود: تو در راه علم خير مى بينى .
تا اين بشارت را از او شنيدم آمين گفته پرسيدم : به چه دليل مرا بشارت به خير مى دهى ؟
فرمود: به دليل ادب و احترامى كه نسبت به اساتيدت به كار مى برى و تواضعى كه پيششان مى نمايى . (14)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-04-2022, 18:13
15- معجزه علوى

رواياتى كه درباره حضرت امام على عليه السلام وارد شده اين كه وى در يك شب و در يك وقت در چهل مجلس براى مهمانى حاضر مى شده است . (15)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-04-2022, 18:31
16- روح استغناء

مرحوم استاد آيت الله الهى قمشه اى در حالى كه يكى از افراد شاخص ‍ در علم و فرهنگ و ادب بودند مع ذلك زندگى ساده و بى آلايشى داشتند.
مرحوم استاد الهى قمشه اى با آنكه مى توانست زندگى مرفهى فراهم آورد ليكن همواره سعى داشت از ظواهر دنيوى چشم بپوشد.
يكى از شاگردانش در اين باره گفته است : به ظواهر دنيا بسيار بى علاقه بود مثلا علاقه اى نداشت در منزلش تلويزيون و يا راديو باشد تا مبادا وقت فرزندانش هدر رود. كلا يك روحيه بى نيازى و استغنا و دورى از تعلقات مادى در ايشان وجود داشت كه انسان هر وقت به منزلش وارد مى شد تمام تعلقات دنيوى را فراموش مى كرد. (16)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-04-2022, 18:32
17- مهربانى به مادر

زين العابدين ، نسبت به مادرش بسيار نيكو كار بود؛ به طورى كه به او گفتند: تو نسبت به مادر، از همه كس نيكوكارترى ، ولى نمى بينيم كه با او در يك ظرف غذا بخورى !
امام در جواب فرمود: چون ترسم كه دستم را به سوى چيزى برم كه مادرم قصد خوردن آن را داشته است و او را ناراحت كنم . (17)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-04-2022, 18:32
18- جان دين و سر دين

عالمى در جمعى گفته بود: من از خدا داراترم !
همه او را سرزنش كرده ، طردش نمودند، اما او محكم ايستاده بود و همين ادعا را تكرار مى كرد و بالاخره از او توضيح خواستند، گفت : خدا مرا دارد و من خدا را. آيا من دارتر از خدا نيستم !!
خوب اين يك شيرين كارى و يك شيرين زبانى لطيف است كه شايد ظاهرش ، موهم باشد.
نه آقا، عرفان بالله جان دين ، سر دين است ، گويند عالمى گربه اى داشت ، در اثر تكرار عبادت و نماز، هر موقع كه او به نماز مى ايستاد، گربه هم ركوع و سجود مى كرد، بعد گفتند: كرامت اين عابد همين است !توجه به اصل قضيه نكردند.
بايد دقت كرد، بايد تعليم ديد و درس خواند. بايد پيش استاد رفت . چه شده است كه ما در هر فن و حرفه اى ، پيش استاد مى رويم ، اما در معارف دين ، حاضر نيستيم پيش استاد هر فن و هر معرفت برويم و حقيقت را دريابيم .
باسوادها و درس خوانده ها، هيچ كدام مخالف عرفان اسلامى نيستند، از امام خمينى بگير تا ملاصدراها و بوعلى ها و... (18)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-04-2022, 18:32
19- شيرين تر از خود بهشت

در قصص العلماء، آمده است كه : يكى از علما در كنار مرقد حضرت ابا عبد الله عليه السلام در كربلا، به شخصى برخورد كرد كه تسبيحى به دست گرفته بود و مرتب و پشت سر هم مى گفت : اللهم العن ارسطو... اللهم العن افلاطون ، اللهم العن سقراط و...!!
اين عالم سوال كرد كه : چرا شما اينها را لعن مى كنيد؟
گفت : نمى دانى آقا، اينها قائل به وحدت واجب الوجود بوده اند!!
عالم فرمود: اين كه اعتقاد باطلى نيست ، بنده هم قائل به وحدت واجب الوجود هستم !
آن مرد پرسيد: اسمت چيست ؟
فرمود: ملا محراب !
بلافاصله شروع كرد: اللهم العن ملا محراب !!
خلاصه اين حرف ها افتاده است توى دهان بعضى از نا اهلان و همين ها جلوى معارف را گرفته اند و آنها را لوث كرده اند.
عارف حقيقى را فقط عند الله مى شود پيدا كرد و اين همان كلام امير المومنين عليه السلام است كه عارف فقط عند الله است ، نه در بهشت و نه در رضوان ، چون نظر عارف حقيقى ، مسلما بهشت آفرينم ، شيرين تر از خود بهشت است !(19)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
29-04-2022, 19:38
20- فرجام مال قرض

اين را از سفرنامه رسول الله كه روايت معراجيه آن حضرت است به اختصار و اجمال نقل مى كنيم .
شخصى را ديدم كه پشته اى را مى خواهد به دوش بگيرد، نمى تواند. باز به اين سو و آن سو مى رود و چيزهايى فراهم مى كند، و بر روى پشته مى نهد، و باز مى خواهد آن را حمل كند قادر نيست ، و هكذا.
گفتم : اين چه كسى است ؟
گفت : كسى كه مال از مردم قرض گرفته ، هنوز آن را تاديه نكرده از ديگرى باز مالى قرض مى كند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
29-04-2022, 19:38
21- عيادت خدا

در روايت است كه : خداوند به حضرت موسى عليه السلام عتاب كرد كه من مدتى است مريضم ، چرا از من خبرى نمى گيرى ؟!!
و بعد روشن شد كه فلان مريض در فلان محله افتاده بوده است و كسى به دادش نرسيده است ، خداوند، به موسى خطاب و عتاب كرده كه چرا از من مريض خبرى نمى گيرى ! (20)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
29-04-2022, 19:39
22- عاقبت زنان گنهكار

رسول خدا صلى اله عليه و آله فرمود:
شبى كه مرا به آسمان بردند، زنانى از امتم را در عذاب شديد ديدم . و زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ بود و بر آن هزار هزار رنگ عذاب بود و زنى را به صورت سگ ديدم و آتش از دبر وى داخلى شده و از دهانش خارج مى گرديد. و فرشتگان با پتك هاى آتشين بر سر و بدنش ‍ مى كوبيدند، تا اين كه فرمود:
و اما آن زنى كه سرش سر خوك بود و بدنش بدن الاغ ، زنى سخن چين و دروغگو بود، و اما آن زنى كه بر صورت سگ بود و آتش داخل دبر وى مى شد و از دهانش بيرون مى رفت خواننده اى نوحه گر و حسود بود.(21)***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-05-2022, 23:10
23- وقت را غنيمت دان

عزيزان من ! در شب هاى قدر وقتتان را مغتنم بشماريد، شما هنوز جوانيد. در مورد حضرت يحيى (على نبينا و آله و عليه السلام ) درايم كه و آتيناه الحكم صبيا حضرت يحيى عليه السلام هنوز صغير بود، كودكانى آمدند پيش او كه بيا برويم بازى .
گفت : ما براى بازى خلق نشده ايم ، دنياى ما دنياى بازى نيست ! الان خيلى بزرگسال ها مشغول بازى اند، سابقا يادم هست بچه ها قلعه بازى مى كردند و با هم جنگ و دعوا مى كردند، قلعه هاى يكديگر را تصرف مى نمودند و عاقبت هنگام غروب ، همه را رها كرده به خانه هاى خود مى رفتند، كلانسال هم ، اكنون مشغول قلعه بازى هستند و در آخر هم ، هيچ چيزى گيرشان نمى آيد. (22)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-05-2022, 23:10
24- نهى از كتك بر صورت

رسول خدا صلى اله عليه و آله فرمود: چون كسى از شما كسى ديگر را مى زند، به صورتش نزند، و او را نگويد خداوند صورتت را زشت گرداند؛ زير خداى تعالى آدم را بدان صورت خلق فرمود. (23) (24)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-05-2022, 17:22
25- مدح زبان فارسى

زبان فارسى ؛ زبان درى فصيح ، زبان اصيل و زنده است . در بعضى از روايات هم آمده است كه : زبان اهل بهشت زبان عربى مبين يا زبان فارسى درى است .
و در شب معراج خداى سبحان به پيامبر گفت : چه كنم با مشتى خاك مگر بيامرزم . و حافظ بدان نظر دارد كه گفت : بعضى از روايات البته نقل شده است كه :
گر مطرب حريفان آن پارسى بخواند در وجد و حالت آرد پيران پارسا را
اشاره دارد به حديثى كه اهل معنا مى دانند، كه اشاره به چه حديثى دارد. در هر صورت فارسى ، زبانى است ، كامل ، رسا و مفيد. (25)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-05-2022, 17:23
26- علم به عاقبت

از پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله روايت است كه فرمود:
هيچ يك از شما نميرد، جز آن كه به عاقبت خويش علم بيابد و جايگاه خويش را در بهشت يا دوزخ ببيند. (26)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-05-2022, 17:23
27- تو خود حديث مفصل بخوان

بنده حدود سى سال پيش صحبتى با يك رياضيدان داشتم تا اينكه كلام كشيد به شكل هندسى قطاع ، من از او به خاطر غرض الهى كه در نظر داشته سوال كردم : عزيز من ! از اين شكل چند حكم هندسى مى توان استفاده كرد؟
گفت : شايد هفت تا ده حكم ؟
گفتم : مثلا بيست تا چطور؟
گفت : شايد ممكن باشد .
گفتم : دويست تا و دو هزار تا چطور؟
همين طور به من نگاه مى كرد.
گفتم : دويست هزار چطور؟
خيال مى كرد كه من سر مطايبه و شوخى دارم و به مجاز حرف مى زنم . بعد به او گفتم : آقا!خواجه نصير الدين طوسى از اين شكل ، چهار صد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حكم هندسى استنباط كرد .
پس چه جاى تعجب است قرآن را كه هر حرف آن داراى هفتاد هزار معنا و بيش از آن باشد و همان طور كه خداوند سبحان غير متناهى است ، قرآن هم كه كتاب اوست غير متناهى است و مانند بحر و دريايى است كه پايان ندارد و انسان مى تواند به هر اندازه اى بخواهد در قرآن غواصى نمايد و به درجاتش عروج كند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-05-2022, 17:23
28- رفع حجاب

مرحوم كلينى روايتى را از ابو بصير نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: روزى رسول خدا عليه السلام از حارثه بن مالك بن نعمان انصارى پرسيد: چگونه اى ، اى حارثه بن مالك ؟
حارثه عرض كرد: مومنى واقعى ، اى رسول خدا صلى اله عليه و آله !
حضرت صلى اله عليه و آله فرمود: هر چيزى را حقيقت و نشانه اى است ؛ حال ، حقيقت و نشانه قول تو چيست ؟
گفت : اى رسول خدا! نفس خويش را از دنيا دور ساخته ام ، و شبم را به بيدارى ميگذرانم ، و روزم را به تشنگى سپرى مى نمايم .
گويى عرض خداى را مى بينم كه محاسبه و حساب مردم بر پا شده است . بهشتيان را مى نگرم كه به زيارت يكديگر مى روند، و فرياد و ناله دوزخيان را مى شنوم كه در آتشند.
(چون سخن او بدين جا رسيد) پيامبر صلى اله عليه و آله فرمود: تو، بنده اى هستى كه خداوند قلبش را نورانى گردانيده ؛ پس حال كه بصير و بينا گشته اى ، بر آن ثابت و استوار باش !
حارثه گفت : اى رسول خدا!براى من دعا نماييد تا در ركاب شما به شهادت رسم !
پس حضرت نيز چنين كرد و فرمود: خداوندا! شهادت را روزى اش ‍ گردان !
چند روز بعد، حارثه ، به فرمان رسول خدا صلى اله عليه و آله در جنگى شركت جست . جنگ شروع شد و او نفر هشتم و يا نهمى بود كه به فيض ‍ شهادت نايل آمد.
در روايتى ديگر كه كلينى از ابوبصير نقل مى كند، حارثه دهمين نفرى است كه بعد از جعفر بن ابى طالب عليه السلام به شهادت مى رسد. (27)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-05-2022, 17:18
29- اصحاب كساء

اصحاب كساء در مباهله فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دو فرزند او حسن و حسين بودند و احدى با آنها همراه نبود.
هيچ كس مدعى نشد كه جز پيامبر و حضرت وصى ، امام اميرالمومنين على و كفو وى فاطمه و دو فرزند ايشان حسن و حسين شخص ديگرى در مباهله داخل بوده اس . بدون شك مدعى شخص ديگر بر خدا و رسولش دروغ بسته است .
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولايتهم ،
ستايش خداى را كه مار از متمسكان به ولايت ايشان قرار داده است .(28)***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-05-2022, 17:18
30- زرد آلوى تربيت شده

يكى از بزرگان مى گويد: در مسافرت بودم و جهان را سير مى كردم ، به روستايى رسيدم . عزيزى ما را به باغش به مهمانى برد.
گفت : اينها زرد آلوى باغ ماست . از زرد آلو تربيت شده مى خواهى يا تربيت نشده .
من به زبانش آشنا نبودم كه چه مى خواهد بگويد: زرد آلويى آورد كه ترش ‍ بود آب نداشت ، بعد زرد آلويى ديگر آورد كه خيلى شيرين و پر آب بود.
گفت : آقا اين زرد آلو، بيرون باغ روييده ، خودرو است ، باغبان بر سرش ‍ نبوده و اينطور بار آمده اما اين يكى باغبان داشته و به وقت آب خورده ، و مراقبت ديده ، اين پرورده است آن پرورده نيست . اين تربيت شده است آن تربيت شده نيست . انسان مربى مى خواهد انسان برنامه مى خواهد .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-05-2022, 17:19
31- كمك مردمان حبشه به پيامبر

ابوالفتح رازى در تفسير سوره حديد (ج 11، ص 58 به تصحيح و تعليق حضرت استاد علامه شعرانى ) در ضمن آيه كريمه يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و امنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته گويد:
سعيد جبير گفت : سبب نزول آيه آن بود كه چون رسول اكرم صلى اله عليه و آله ، جعفر بن ابى طالب را به حبشه فرستاد، با هفتاد سوار، به نزديك نجاشى برفتند و دعوت كردند و ايشان اجابت كردند و ايمان آوردند، چون بازگشتند، چهل مرد از مردمان حبشه دستورى خواستند از نجاشى تا پيش ‍ رسول الله صلى اله عليه و آله آيند، نجاشى دستورى داد ايشان را، چون بيامدند، رسول صلى اله عليه و آله را، غزات احد در پيش بود و مسلمانان ضعيف حال بودند و محتاج ، چون آن بديدند از رسول صلى اله عليه و آله دستورى خواستند، گفتند: يا رسول الله ! ما را مال بسيار است ، دستورى ده تا برويم و مالى بياوريم تا اين غازيان بر خود و احوال خود صرف كنند.
رسول صلى اله عليه و آله گفت : روا باشد، رفتند و مال بياوردند و با مسلمانان به آن مواسات كردند. (29)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
17-05-2022, 18:42
32- اهميت ادب

امام جواد عليه السلام فرمود: هيچ دو مردى به گرد يكديگر نيامدند، جز آن كه بهترين شان نزد خدا، كسى است كه مودب تر است .
پرسيدند: اى فرزند رسول خدا! ما آن را نزد مردم دانيم كه چيست ؛ اما بيان فرما كه نزد خداوند چيست ؟
فرمود: قرآن را همان گونه كه نازل شده است قرائت كنيد و سخن ما را همان طور كه گفته ايم ، روايت كنيد و خداوند را به حالتى كه محتاج و نيازمند اوييد بخوانيد . (30)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
17-05-2022, 18:42
33- مقام دانشمندان امت پيامبر

پيامبر صلى اله عليه و آله فرمود: دانشمندان امت من ، همانند انبياء بنى اسرائيلند. و آن حضرت صلى اله عليه و آله فرمود: برخى از بندگان خدا انبياء نيستند و شهدا نمى باشند، ولى پيامبران و شهدا، در روز قيامت به خاطر مكانت و منزلت آنها در نزد خداى ، غبطه مى خورند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-05-2022, 21:34
34- بركت ترجمه قرآن

مرحوم ميرزا مهدى الهى قمشه اى حالات بسيار خوبى داشت ، با اينكه استاد دانشگاه بود ولى خيلى ساده زندگى مى كرد، در خصوص ترجمه و تفسير قرآن چنين گفته بود:
يكى از كتابفروشى هاى تهران از من خواست كه قرآن را ترجمه و تفسير كنم ، قرارى هم گذاشت كه در مقابل هر چند صفحه مقدارى پول بدهد. من هم قبول كردم و شروع به ترجمه كردم ، چون در هر صفحه بيش از آن مقدار كه در نظر آقاى كتابفروش بود ترجمه مى كردم و طبعا بايد هر هفته پول زيادى مى پرداخت بهانه در آورد، به او گفتم : آقا من اين را بهانه قرار داده ام تا چنين توفيقى نصيبم شود. شما هر مقدارى كه دوست داريد بپردازيد.
خلاصه با اين وضع ترجمه را به پايان رساندم و به بركت قرآن ، با پول ترجمه آن توانستم به حج مشرف شوم .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-05-2022, 21:34
35- دورى محب فاطمه از آتش

رسول خدا صلى اله عليه و آله فرمود: او را فاطمه ناميدم ؛ زيرا خداى ، او را و آن كس را كه دوستش داشته باشد از آتش دور كرده است . (31)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-05-2022, 21:23
36- ريشه تمام مصايب در اسلام

محمد بن اسماعيل بخارى به اسنادش از عبد الله بن عباس روايت كرده است كه : عبدالله بن عباس گفت : هنگامى كه بيمارى پيامبر صلى اله عليه و آله (همان بيمارى كه منجر به رحلت آن حضرت شد) شدت گرفت ، حضرت فرمود: كاغذ و دوات بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.
عمر گفت : تب بر پيامبر غلبه كرده ؛ ما را كتاب خدا بس است !
پس پيامبر صلى اله عليه و آله فرمود: برخيزيد كه تنازع و اختلاف نزد من شايسته نباشد.
ابن عباس مى گويد: تمام بلايا و مصايب ، از همان بود كه بين ما و نوشته پيامبر صلى اله عليه و آله حايل و مانع شد.
تا جايى كه شهرستانى مى گويد: بزرگ ترين اختلاف امت ، اختلاف در امات بود؛ چون آن مقدار كه در اسلام براى امامت شمشير كشيده شد، براى هيچ مساله اى كشيده نشد.(32) ***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-05-2022, 21:24
37- ناعلاجى سام

فرموده پيغمبر اكرم نبى مكرم صلى اله عليه و آله كه : خداوند هيچ دردى نيافريده مگر براى او دوايى خلق نموده مگر سام . (33)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-05-2022, 21:24
38- توبه گرگ مرگ است

استاد ما علامه بزرگوار شعرانى نقل فرمودند:
روزى يكى از ثروتمندان ميگسار، تصميم گرفت شرب خمر را كنار بگذارد و به درگاه خداوند توبه كند و از كارهاى زشت خود دست بكشد.
چند روزى گذشت و اما آن ميگسار نتوانست كه طاقت بياورد. راه چاره اى انديشيد، تا خود را از اين گرفتارى نجات دهد. روزى به غلام خود يك قبضه تفنگ داد و به او گفت :
وقتى كه من بر سر سفره شراب نشستم ، جام شراب را نزديك دهان من بياور و در حالى كه انگشت بر ماشه تفنگ است و آماده شليك هستى بگو مى بنوش !
من مى گويم : من توبه كرده ام و ديگر مى نخواهم نوشيد .
تو اصرار كن و بگو: اگر ننوشى با اين تفنگ تو را مى كشم .
من مى گويم : عهد كردم توبه ام را نشكنم .
تو بگو: اگر ننوشى ماشه تفنگ را خواهم كشيد و گلوله هاى سربى در سرت خالى خواهد شد .
به از اصرار تو مى گويم : خدايا! به زور اسلحه و ترس مرگ خواهم نوشيد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
28-05-2022, 19:25
39- تفاوت دو نوع رفتار

ناصر خسرو در سفرنامه خود نوشته كه :
وارد يكى از بلاد عرب شدم بى چيز و گرسنه ، وارد مسجد آنجا شدم و خواستم همانجا بيتوته كنم و در فكر روزى بودم ، به وسيله اى بالاى محراب مسجد قدرى نقش كردم ، اهل آنجا به من تكليف كردند كه تمام محراب را نقش كنم و از اين راه مبلغى عايد من گرديد.
و مى گويد: گرسنه و برهنه وارد شهر شدم و كودكان به گمان اين كه ديوانه ام دنبال من افتاده سنگ بر من مى زدند، به حمام رفتم و خورجين را نزد حمامى گذاشتم و اهل حمام به من مى خنديدند.
چند روز آنجا ماندم ، اهل شهر مرا شناختند و از طرف والى و اكابر شهر از من پذيرايى كردند. دفعه ديگر كه حمام رفتم نوكرها همراه من كرده بودند، و اهل حمام موقعى كه من لباس مى پوشيدم به جهت احترام من ايستاده بودند. حمامى با ديگرى مى گفت : اينها همان ها هستند كه آن روز مسخره مى كرديم .
به زبان عربى مى گفت به گمان اين كه من عربى نمى فهمم و من به عربى جوابش گفتم كه ما همان هستيم . (34)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
28-05-2022, 19:25
40- معجزه طعام پيامبر

رسول خدا صلى اله عليه و آله هر شب ، سه بار به مسجد مى رفت . و شبى آخر وقت به مسجد رفت ، كنار منبر او فقرا خوابيده بودند.
حضرت كنيزى را كه به زنانش خدمت مى كرد، طلبيد و فرمود:
هر چه غذا هست بياور!
كنيز رفت ديگى آورد كه ته آن كمى غذا مانده بود. بعد حضرت ده نفر از فقرا را بيدار كرد و فرمود بگوييد: بسم الله و بخوريد.
بعد از ده نفر همين طور ده نفر- ده نفر، همه خوردند و سير شدند. باز هم مقدارى غذا در ديگ ماند. به كنيز دستور داد آن را پيش زن ها ببرد. (35) (36)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-06-2022, 18:27
41- با همه اعضايم بيايم !

عوف بن مالك كه از بزرگان صحابه و مردى عظيم الجثه بود، روزى به خدمت حضرت رسول صلى اله عليه و آله رفته ، وقتى كه حضرت در خيمه نشسته بود سلام كرد حضرت فرمود: در آى !
گفت : به همه اعضاى خود درآيم ، يا چيزى را بيرون بگذارم ! حضرت بخنديد. (37)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-06-2022, 18:27
42- هر روز، روز كتب علم

يكى از خاطرات خوشى كه از محضر شريف ايشان دارم ، اين است كه : يك روز زمستان كه برق خيلى سنگينى آمده بود (تازه آمده بودم به مدرسه مروى . راه دور بود مى خواستم نزديك تر بشود. به اين جهت بود و گرنه مدرسه حاج ابوالفتح براى ما، روحانيت و معنويت و بركت داشت . مدرسه مروى هم روحانيت و بركت داشت . ما به سفارش جناب آقاى شعرانى به حضرت آقاى ميرزا محمد باقر آشتيانى آمديم مدرسه مروى ، و ايشان ما را امتحان فرمودند و پذيرفتند. در مدرسه به ما حجره دادند. حالا از مدرسه مروى به درس آقايان مى رفتم .) زمستان برف سنگينى آمده بود. من از حجره بيرون آمدم ، برف را نگاه كردم و مردد بودم كه به درس بروم يا نروم . اگر نمى رفتم ، دليل بر تنبلى من و عدم عشق و شوق من بود، به هر حال تصميم گرفتم بروم .
رفتم تا در خانه ايشان در سه راه سيروس ، خواستم در بزنم ، با آن برف سنگين كه آمده بود خجالت كشيدم . مدتى استادم كه كسى بيرون بيايد، اما كسى نيامد. ديدم وقت درس هم دارد مى گذرد. در هر صورت در زدم . آقا زاده هاشان در را باز كردند، وارد شدم و رفتم ديدم ايشان مشغول نوشتن هستند. با انفعال وارد شدم . سلام كردم و به محض نشستن عذر خواهى كردم .
گفتم : آقا!در اين برف مزاحم شدم ، مى خواستم نيايم .
گفتند: چرا؟
گفتم : در اين برف نمى خواستم مزاحم بشوم .
گفتند: مگر شما كه از مدرسه مروى تا اين جا مى آمديد، گداها در راه ننشسته بودند و گدايى نمى كردند؟
گفتم : چرا بودند، امروز كه روز كسب و كار آنهاست .
ايشان گفتند: خوب آنها تعطيل نكردند، ما چرا تعطيل كنيم ؟

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-06-2022, 18:00
43- بوسيدن دست كودكان

روزى حضرت استاد حسن زاده آملى از خيابان ارم عبور مى كردند كه فردى بچه به بغل به ايشان رسيده ، سلام كردند.
استاد جواب سلام را داد، آن مرد خم شد كه دست مبارك آقا را ببوسد و بوسيد، استاد ناراحت شدند و فرمودند: اين چه كارى است كه مى كنيد، بايد دست اين بچه معصوم و بى گناه را بوسيد.
سپس استاد خم شدند و دست بچه را بوسيدند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-06-2022, 18:00
44- امدادهاى غيبى يار پيامبر

فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم و ما رميت از رميت ، ولكن الله رمى (38)
اين آيه كريمه راجع به غزوه بدر است . خداوند سبحان مى فرمايد: اى مومنان شما، كافران را نكشته ايد بلكه خدا آنان را كشت ، و اى پيغمبر!آنچه را كه تو انداختى ، تو نينداختى ، ولكن خدا انداخت .
در روز بدر، جبرئيل عليه السلام به رسول الله عليه السلام گفت : يك مشت خاك برگير و آن را بر كافران بينداز!
وقتى دو فرقه با هم برابر شدند، رسول الله صلى الله عليه و آله به امير المومنين عليه السلام فرمود: يك مشت از سنگريزه هاى وادى به من ده ! .
امير عليه السلام يك كف از سنگريزه هاى وادى به رسول الله داد
رسول الله آن را بر روى كافران بينداخت و گفت : شاهت الوجوه .
و به نقل ديگر سه عدد سنگريزه گرفت ، يكى بر سوى راست كافران انداخت و يكى بر سوى چپ آنان و يكى بر پشت سر آنان ، و گفت : شاهت الوجوه . پس آن قوم شكست خوردند.
در اين آيه با اين كه مومنان ، كافران را كشته اند، خداوند مى فرمايد: خدا آنان را كشته است . و با اين كه رسول الله حصباء را انداخت ، خداوند فرمود: آنچه را كه تو انداختى ، تو نينداختى ، خدا انداخت . (39)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-06-2022, 15:53
45- تعبير خوابى هولناك

درس اشارات ما در محضر استادم در علوم عقلى و نقلى و رياضيات و غير آن ، علامه ذوالفنون معلم عصر العلوم آية الله حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى - روحى له الفداء و جزاء الله عنا خير جزاء المعلمين به ابتداى امر سوم در بحث از اطلاع انسان بر غيب در حالت خواب رسيد و تاريخ اين درس و گفتگو عصر روز يك شنبه هشتم ذى الحجه سال هزار و سيصد و هفتاد و سه از هجرت حضرت خاتم عليه السلام مطابق با هفدهم ماه خرداد سال هزار و سيصد و سى و سوم هجرى شمسى در تهران بود و مدرس بلند و محضر اعلايش نيز بيت شريف ايشان در تهران بود، خانه اى كه به منزله بيت المعمور را قم بود، شگفت اين كه هم اكنون نيز اين واقعه را در شب يك شنبه نهم ذى الحجه هزار و چهار صد و هشت مطابق با ماه مرداد سال هزار و سيصد و شصت و هفتم هجرى شمسى بعد از گذشت سى و پنج سال قمرى مى نويسم .
خلاصه اين كه جناب شعرانى قدس سره الشريف فرمود: در سالى كه دست هاى ستم به جسارت و اهانت مرقد ثامن الحجج امام على بن موسى الرضا عليه السلام را به توپ بست ، من قبل از آن واقعه هائله به چند شب در خواب ديدم : دودى غليظ سياه مسموم از جانب مشرق متصاعد شد، آنگاه همانند غبارى مسموم در هوا منتشر شد تا اين كه به مه دنيا رسيد و تمام فضا را احاطه كرد و همه مردم را در برگرفت ، پس هر صالح و مومنى از آن مسموم گرديد و هلاك شد، اما دود به ديگران ضررى نمى رساند و به آنها نمى رسيد، چند روز گذشت كه اين واقعه هائله اتفاق و ما به تعبير آن روياى عجيب دهشت آور منتقل شديم .(40)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-06-2022, 15:53
46- انعام به حضرت على عليه السلام

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله با حضرت امير عليه السلام خرما مى خوردند، هر خرما كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى خورد، پنهان دانه اش را نزد امير عليه السلام مى نهاد تا تمام شد پيش ‍ حضرت رسول صلى الله عليه و آله هيچ دانه خرما نبود و همه نزد حضرت امير بود، حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمودند: من كثر نواه فهو اكول ؛ هر كه دانه او بيشتر بود، بسيار خورنده است .
حضرت امير فرمودند: من اكل نواه فهو اكل ؛ هر كه خرما را با دانه خورده است ، آن خورنده تر است
حضرت امير چون اين كلام را فرمود، حضرت رسول صلى الله عليه و آله تبسم نموده فرمان داد تا هزار درهم به آن حضرت انعام دادند. (41)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-06-2022, 15:53
47- يك قرآن و اين همه تفسير

جناب ناصر خسرو كه تقريبا زمان شيخ الرئيس مى زيسته ، (البته شيخ را نديده و شاگردانش را ديده و عالم هزار سال پيش است ) در شرح حالش ‍ مى فرمايد:
من هفتصد تفسير قرآن كريم ديده ام . آن زمانى كه هنوز صنعت چاپ نبود، ديدن هفتصد نسخه تفسير خيلى زياد است . و الان جناب حاج آقا بزرگ تهرانى رضوان الله عليه در كتاب الذريعه و آقايان ديگر كه فهرست نوشته اند، چند برابر فرموده ناصر خسرو، تفسير نقل كرده اند.
هزار سال پيش ، هفتصد تفسير، الان كه هزار سال گذشته ، اين همه تفسير نوشته شده است . (42)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-06-2022, 20:03
48- آخرين مرحله سير و سلوك

مقامات شامخ حضرت استاد علامه طباطبايى صاحب الميزان را خداوند، متعالى بفرمايد، مى فرمود: آقا! آخرين مرحله سير و سلوك عارف اين است كه مى رسد به جايى كه مى بيند آنچه را كه از بيرون يافته است ، همه درونى بوده است و حالا خودش شده است . به هر حال هر كس هر حرفى مى زند، اما همه حرف ها بايد برگردد به قرآن و روايت ، اين خلاصه عرايض ماست . اين فرمايش اساتيد ماست . آنها با قرآن و استدلال حرف حق را به ما آموختند، جز اين هم كه كتاب ديگرى نداريم . ما معيار و ميزان داريم ، ترازوى انسان سنج ، و آن قرآن است و روايات ، كه مرتبه نازله قرآنند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-06-2022, 20:03
49- توجه استاد به كودكان

اينجانب روزى به همراه فرزندم خدمت حضرت آقاى حسن زاده آملى رسيديم ، هنگامى كه چشم آقا به فرزند نه ساله من افتاد، فرمودند: اجازه دهيد كه اين بچه پاك و معصوم وارد منزل من شود! استاد (عزه ) نسبت به بچه ها عنايت خاصى داشته و احترامى شديد براى كودكان قائل است و مى فرمايند كه آنها پاك اند و اين ماييم كه آلوده شده ايم !
ايشان نام فرزندم را پرسيد، و در حقش دعاى خير نمودند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-06-2022, 20:09
50- هر آن كو غافله ، غافل خوره تير!

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: اكثر صياح اهل النار من سوف ؛ بيشتر فرياد دوزخيان از پس از اين گفتن و فردا فردا كردن است .
به بيمار بيدارى گفتند: ما را اندرزى ده !
گفت : شما را از سوف بيم مى دهم .
حافظا!تكيه بر ايام چو سهو است و خطا من چرا عشرت امروز به فردا فكنم (43)
مبادا خواجه غافل بخورد و غافل بخوابد كه به قول عارف همدان بابا طاهر عريان هر آن كو غافله ، غافل خوره تير.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
02-07-2022, 20:47
51- داستان اسلام آوردن عمرو

پيغمبر صلى الله عليه و آله سريه اى فرستاد و فرمود: فلان ساعت از شب راه را گم مى كنيد، دست چپ را بگيريد، به مردى مى رسيد راه مى پرسيد، نشان نمى دهد تا از غذايش نخوريد، آن وقت گوسفندى كشته به شما طعام مى دهد و راه را به شما مى گويد، از من به او سلام برسانيد و بگوييد: من در مدينه ظاهر شده ام !
رفتند همان طور شد و پيغام پيغمبر را فراموش كردند، مرد پرسيد: پيغمبر در مدينه ظاهر شده ؟
گفتند: بلى !
مرد عمرو بن حمق خزاعى بود، به طرف مدينه رفت و مدتى بود تا پيغمبر امرش فرمود كه : به محل خود برگردد تا وقتى امير المومنين خليفه شود نزد او برو!
عمرو در كوفه خدمتش رسيد، وقتى به او فرمود: خانه ات را بفروش و در ازد خانه بخر كه وقتى من از ميان شما بروم تو را طلب مى كنند و ازد ممانعت خواهند كرد. (44)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
02-07-2022, 20:48
52- شادى حضرت مريم از بشارت جبرئيل

در ابتداى فص عيسوى از فصوص الحكم مى گويد:
وقتى روح الامين ؛ يعنى جبرئيل عليه السلام براى حضرت مريم عليها و عليه السلام به صورت بشرى كامل متمثل شد، حضرت مريم خيال كرد كه بشرى است كه قصد مواقعه با او را دارد و به همين سبب به خدا پناه برد تا خداوند او را از اين عمل بد، نجات دهد؛ چون مى دانست كه اين عمل ممنوع است ، و در اين هنگام بود كه حضور كاملى براى او حاصل شد و آن چيزى نبود جز روح معنوى ، و اگر در آن وقت و حالت در حضرت مى دميد حضرت عيسى عليه السلام خارج مى شد؛ ولى ديگر كسى نمى توانست حضرت را تحمل كند، به خاطر آنكه به سبب ناراحتى مادرش در آن حال ، خلق او نيز تنگ مى بود. اما وقتى جبرئيل به مريم گفت : من رسول خداى توام ، آمده ام كه پسر پاكى به تو بخشم . ، او شادمان شد و از آن گرفتگى به در آمد و در اين هنگام بود كه جبرئيل حضرت عيسى عليه السلام را در او دميد. (45)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-07-2022, 15:32
53- گفتگوى خدا به حضرت موسى

از اربعين ها اربعين كليمى است . مراد ايشان آن است كه خداى عز من قائل در كتاب كريم خود به اجمال فرمود: و اذ واعدنا موسى اربعين ليلة (46)؛ با موسى ؛ چهل شب وعده گذاشتيم .
و به تفصيل فرمود:
و با موسى سى شب وعده و قرار نهاديم ، چون پايان يافت ده شب ديگر بر آن افزوديم تا آنكه زمان وعده به چهل شب تكميل شد، به برادر خود هارون گفت : تو اكنون پيشواى قوم و جانشين من باش و راه اصلاح پيش گير و پيرو اهل فساد مباش .
و چون موسى با هفتاد تن از بزرگان قومش كه انتخاب شده بودند وقت معين به وعده گاه ما آمد و خدا با وى سخن گفت ، موسى عرض كرد كه : خدايا! خود را به من آشكار بنما كه تو را مشاهده كنم .
خدا در پاسخ او فرمود كه : مرا تا ابد نخواهى ديد، وليكن در كوه بنگر اگر كوه به جاى برقرار تواند ماند تو نيز مرا خواهى ديد.
پس آنگاه كه نور تجلى بر كوه تابش كرده كوه را مندك و متلاشى ساخت و موسى بيهوش افتاد و سپس كه به هوش آمد عرض كرد: خدايا!تو منزه و برترى ، به درگاه تو توبه كردم و من (از قوم خود) اول كسى هستم كه ايمان دارم .
خدا فرمود: اى موسى !من تو را براى اين كه پيغام هاى مرا به خلق برسانى برگزيدم و به كلام انتخاب كردم ، پس آنچه را كه بر تو فرستادم كاملا فراگير و شكر و سپاس الهى را به جا آور. (47)(48)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-07-2022, 15:33
54- بنى اميه ، شجره ملعونه

در ابتداى صحيفه كامله سجاديه به اسناد از اميرالمومنين على عليه السلام است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را در منبر پينكى گرفت ، در خوابش ديد كه مردمى بر منبر وى بسان جهيدن بوزينگان مى جهند، و مردم را به قهقرى بر مى گردانند، آنگاه درست نشست و در حالى كه غم از روى آن حضرت خوانده مى شد، جبرئيل عليه السلام اين آيه را آورد: و ما جعلنا الرويا التى اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا يعنى و رويايى كه به تو نشان داديم جز آزمايشى براى مردم و شجره ملعونه در قرآن نبود، ما ايشان را مى ترسانيم ، پس ايشان را جز طغيان نيفزايد. مراد وى بنى اميه است . (49)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-07-2022, 13:29
55- با آل على هر كه در افتاد ورافتاد

يكى از ثقات نقل كرده كه : چندى قبل از اين در كاشان مردى بود آقا محمد على نام مباشر صنف عطار و متوجه امور ديوانى ايشان ، و قدغن كرده كه ديگرى به هيچ وجه اجناس عطارى خريد و فروش ‍ نكند.
شخصى سيد فقيرى به قدر يك من سريشم تحصل كرده بود و اين را به شخصى فروخت آن مرد ظالم مطلع شد در بازار به او برخورد و دشنام بسيارى به او داد چند سيلى بر روى او زد آن بيچاره روانه شد گفت : جدم سزاى تو را بدهد آن ظالم كه اين را شنيد اعراضى شده ملازم خود را گفت :
آن سيد را بر گردانيد و چند پشت گردنى به شدت به او زده و گفت : برو و جدت را بگو كتف مرا بيرون آورد!
روز ديگر آن ظالم تب كرده و در شب كتف هاى او درد آمد و روز دوم ورم شديد كرده ، ماده به كتف هاى او ريخت و روز چهارم جراحان مجموع گوشت هاى او را تراشيده به نحوى كه سرهاى كتف او بيرون آمد و در روز هفتم بمرد، با آل على هر كه در افتاد ورافتاد.(50)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-07-2022, 13:29
56- نتيجه ادب و تواضع

خاطره اى دارم ، هرچند ممكن است خداى ناكرده حمل بر خودستايى يا چيز ديگر بشود، ولى براى روشن شدن موضوع ، عرض مى كنم . وقتى ، در محضر مبارك جناب آقاى الهى قمشه اى بودم . ايشان فرمودند: آقا شما خير مى بينيد!
من عرض كردم : الهى آمين اما آقا شما از چه جهت اين فرمايش را مى فرماييد؟ و روى چه لحاظى اين بشارت را به من داديد كه من خير مى بينم ؟
ايشان فرمودند: چون شما را خيلى خوب نسبت به اساتيدت متواضع مى بينم . خيلى مراعات ادب با اساتيد مى كنى و آنها را در نام بردن ، نيك نام مى برى . اى ادب و تواضع ، سبب مى شود كه شما به جايى مى رسيد و خير مى بينيد.
بنده حريم اساتيد را بسيار بسيار حفظ مى كردم و سعى مى كردم در حضور استاد تكيه به ديوار ندهم ، سعى مى كردم چهار زانو ننشينم . حرف را مواظب بودم زياد تكرار نكنم ، چون و چرا نمى كردم كه مبادا سبب رنجش ‍ استاد بشود.
مثلا من وقتى ، محضر همين آقاى قمشه اى بودم ، ايشان در حالت چهار زانو نشسته بود. پاى راستشان بيرون بود. من پهلوى ايشان نشسته بودم . خم شدم و كف پاى ايشان را بوسيدم . ايشان برگشتند و به من فرمودند: چرا اين كار را كردى ؟
گفتم : من لياقت ندارم كه دست شما را ببوسم ، همين كه پاى شما را بوسيدم ، براى بنده خيلى مايه مباهات است . خوب ! چرا من اين كار را نكنم ؟!من قريب دوازده سال در محضر ايشان بودم . در اين ساليان ، درس هاى ما شب ها بود بعد از نماز مغرب و عشا تمام منظومه به غير از منطق منظومه ، و از اول الهيات اسفار تا آخر آن ، و از اول نمط چهارم اشارت تا آخر آن را در خدمت جناب آقاى قمشه اى خواندم . هر چند نزد اساتيد ديگر هم براى خوشه چينى رفتم . مثلا سه نمط آخر اشارات را هم خدمت آقاى قمشه اى خواندم و هم خدمت آقاى شعرانى ، اسفار را هم خدمت هر سه بزرگوار آقايان قمشه اى و قزوينى و شعرانى .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-07-2022, 13:30
57- حفظ مرتبه صبر

رب انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين ؛ حضرت ايوب در اين دعا ادب را از دو جهت نگاه داشته است ؛ اول اين كه نگفته است : خدايا! تو مرا به بلا انداخته اى ، بلكه مى گويد: مرا بيمارى و سختى رسيده است . و ديگر اين كه نگفته است : تو از همه مهربانان عالم برترى . او چنين گويد، تا مرتبه صبر را حفظ نمايد. (51)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-07-2022, 16:24
58- ان مع الدنيا آخرة

صدوق در حديث چهارم مجلس اول امالى به استادش روايت كرده است كه : قيس بن عاصم گفت : با جماعتى از بنى تميم به حضور رسول الله صلى الله عليه و آله رسيديم ، پس گفتم اى پيغمبر خدا!به ما اندرزى بقرما تا از آن بهره ببريم كه ما گروهى هستيم در بيابان به سر مى بريم
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يا قيس !ان مع العز ذلا، و مع الحيوة موتا، و ان مع الدنيا آخرة ، و ان لكل شى ء رقيبا، و على كل شى ء حسيبا، و ان لكل اجل كتابا، و انه لا بدلك من قرين يدفن معك و هو حى ، و تدفن معه و انت ميت ، فان كان كريما اكرمك ، و ان كان لئيما اسلمك ، ثم لا يحشر الا معك ، و لا تحشر الا معه ، و لا تسئل الا عنه ، فلا تجعله الا صالحا، فانه ان صلح آنست به ، و ان فسد لا تستوحش الا منه ، و هو فعلك .
اين حديث شريف ، اگر چه همه آن نور است ، و هر جمله آن بابى از حقيقت را به روى انسان مى گشايد، و براى اهل سر به سرى اشارت مى كند، مع ذلك بايد در اين چند جمله دقت و تامل بسزا كرد كه فرمود: با دنيا آخرت است . ، نفرمود بعد دنيا آخرت است تا آخرت در اصول زمانى دنيا قرار گيرد. و فرمود: قرينى كه با تو دفن مى شود، حى است و محشور نمى شوى مگر با او، و وحشت نمى كنى مگر از وى . به خصوص كه در آخر فرمود: آن قرين فعل تو است . (52)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-07-2022, 16:24
59- دلى را نشكن !

پس از نماز كه به منزل آمدم ، پس از صرف ناهار آماده استراحت شدم ، ولى بچه ها با سر و صدا و بازى نگذاشتند. من كه خسته بودم ، با بچه ها و مادرشان دعوا كردم ، در حالى كه نبايد دعوا مى كردم ، بالاخره در محيط خانواده پدر بايد با عطوفت رفتار كند( اين لباس كه در تن ماست آرم است . آرم ادب ، آرم تقوا، آرم معارف و آرم حقايق قرآن است . مردم از اين لباس كه آرم انبياء و اولياست ، توقع دارند.)
پس از لحظاتى ناراحت شدم ، به حدى كه اشكم جارى شد. از خانه بيرون رفتم و مقدارى ميوه و شيرينى براى بچه ها خريدم تا شايد دلشان را به دست آورم و از ناراحتى ام كاسته شود.
(جناب رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: دلى را نشكن كه اگر شكسته شود قابل التيام نيست ، چنانچه اگر ظرف سنگينى شكست با لحيم اصلاح نمى شود.)
زمين و آسمان بر من تنگ شد و احساس كردم كه نمى توانم در آمل بمانم . از آمل بيرون آمده ، به قصد عزيمت به تبريز و محضر آقا سيد محمد حسن الهى ، به تهران آمدم . پاسى از شب گذشته بود، پس ازتهيه بليط عازم تبريز شدم .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-07-2022, 20:17
60- تربيت على عليه السلام در آغوش پيامبر

در كافى از على عليه السلام آمده است : و در هر روز و هر شب ، يك بار بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد مى شدم و ايشان با من خلوت مى كرد و هر چه مى كرد من نيز بودم . و اصحاب رسول صلى الله عليه و آله مى دانند كه بيش از آن كه من به خانه حضرت روم ، او به خانه من مى آمد و بعضى اوقات كه بر او وارد مى شدم در خانه با من خلوت مى كرد، و زنان خود را از اتاق بيرون مى ساخت ، و چون به خانه من مى آمد و با من خلوت مى نمود، نه فاطمه و نه احدى از فرزندانم را بيرون نمى كرد. و چون پرسش ‍ مى كردم جواب مى داد و چون سكوت مى كردم و مسايلم پايان مى يافت ، ايشان شروع به سخن مى كرد، و هيچ آيه اى بر رسول خدا نازل نشد جز آن كه آن را بر من قرائت مى كرد و بر من املا مى فرمود و من با خط مى نوشتم و تاويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عامش را به من مى آموخت .
برايم از خداوند درخواست نمود كه در فهم و حفظ آن موفق شوم ، لذا هيچ آيه اى را از كتاب خدا و هيچ علمى را كه بر من املا فرمود و من نوشتم ، از زمانى كه برايم دعا فرمود فراموش نكرده ام و او(در آموختن من )هيچ چيزى را كه خداوند بدو آموخته بود، از حلال و حرام و امر و نهى ، كان او يكون ، و هيچ كتابى كه پيش از او نازل شده ، از طاعت و معصيت ، ترك نكرد جز آن كه آن را به من آموخت و من حفظش كردم ؛ پس حتى يك حرف از آن را نيز فراموش نكردم . دستش را بر سينه ام نهاد و از خداوند درخواست نمود كه قلبم مملو از علم و حكمت و نور شود.
من خطاب به ايشان عرض كردم : اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت !از زمانى كه مرا دعا فرموده ايد، چيزى را فراموش نكرده و چيزى بر من فوت نشده است . آيا به نظر شما از اين پس من چيزى را فراموش خواهم كرد؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خير!نه بر تو بيم فراموشى خواهم داشت و نه جهل . (53)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-07-2022, 20:17
61- اين همان على است كه ...

در روح الجنان آمده است : پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: در روز قيامت ، آنگاه كه موازين قسط برپا شود، كردار مرد بر ميزان نهاده شده ، سپس چيزى چون ابر را بدان جا آورند و او را گويند: آيا مى دانى كه اين چيست ؟
مرد گويد: خير!
بدو گويند: اين همان علمى است كه به مردم مى آموختى و آنها پس از تو بدان عملى مى كردند. (54)(55)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-07-2022, 20:10
62- مقام حاج ميرزا جواد آقا ملكى

حكايت كرد براى ما جناب حجة الاسلام حاج سيد جعفر شاهرودى كه از علماى عصر حاضر تهران است دو مكاشفه را كه مفصل است ، مجمل آن را براى يافتن مقام و منزلت صاحب ترجمه مى نگارم ، فرمود:
شبى در شاهرود خواب ديدم كه در صحرايى حضرت صاحب الامر(عج الله تعالى له الفرج )با جماعتى تشريف دارند و گويا به نماز جماعت ايستاده اند، جلو رفتم كه جمالش را زيارت و دستش را بوسه دهم ، چون نزديك شدم ، شيخ بزرگوارى را ديدم كه متصل به آن حضرت ايستاده و آثار جمال و وقار و بزرگوارى از سيمايش پيداست ، چون بيدار شدم در اطراف آن شيخ فكر كردم كه كيست تا اين حد نزديك مربوط به مولاى ما امام زمان است ، از پى يافتن او به مشهد رفتم نيافتم ، در تهران آمدم نديدم ، به قم مشرف شدم ، او را در حجره اى از حجرات مدرسه فيضيه مشغول به تدريس ديدم ، پرسيدم : كيست ؟
گفتند: عالم ربانى آقاى حاج ميرزا آقاى تبريزى است ؛ خدمتش مشرف شدم تفقد زيادى كردند و فرمودند: كى آمدى ؟ گويا مرا ديده و شناخته از قضيه آگاهند پس ملازمتش را اختيار نمودم و چنان يافتم كه او را ديده بودم و مى خواستم .
تا شبى كه نزديك سحر در بين خواب و بيدارى ديدم درهاى آسمان به روى من گشوده و حجاب ها مرتفع گشته تا زير عرش عظيم الهى را مى بينم ، پس ‍ مرحوم استاد حاج ميرزا جواد آقا را ديدم كه ايستاده و دست به قنوت گرفته و مشغول تضرع و مناجات است به او مى نگريستم و تعجب از مقام او مى نمودم كه صداى كوبيدن در خانه را شنيده و متنبه گشته ، برخاستم در خانه رفتم ، يكى از ملازمين ايشان را ديدم كه گفت : بيا منزل آقا!
گفتم : چه خبر است ؟
گفت : سرت سلامت خدا صبرت دهد، آقا از دنيا رفت !(56)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-07-2022, 20:10
63- اولين كتاب احاديث

يكى از صحابه رسول الله صلى الله عليه و آله بدان حضرت صلى الله عليه و آله عرض كرد كه : يا رسول الله !انا نسمع منك احاديث لا نحفظها، افلا نكتبها؟
قال : بلى ، فاكتبوها.
گفت : اى رسول خدا!از تو احاديث مى شنويم كه در حافظه ما نمى ماند، آيا آنها را ننويسيم ؟
فرمود: بنويسيد. (57)(58)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
31-07-2022, 21:25
64- قضاوت امام على عليه السلام

هنگامى كه در زمان خلافت عمر، اسيرانى از فارس به مدينه آوردند، در ميان آنان سه تن وجود داشتند كه دختران يزدگرد بودند. اسيران را فروختند و عمر دستور داد تا دختران يزدگرد را نيز بفروشند.
على عليه السلام فرمود، دختران پادشاهان را نبايد چون كنيزان در بازار فروخت .
عمر گفت : پس با آنها چه بايد كرد؟
على بن ابى طالب عليه السلام پاسخ داد: بايد بهايى برايشان معين نمود و سپس هر كس بيشترين مبلغ را پرداخت ، آنها را به او فروخت .
پس ، على عليه السلام خود آنها را خريد و يكى را به عبدالله بن عمر و يكى را به فرزندش حسين و آخرى را به محمد بن ابى بكر داد. اولى كه متعلق به عبدالله شد فرزندش ، سالم را به دنيا آورد و دومى از حسين عليه السلام ، باردار شد و زين العابدين عليه السلام متولد شد و سومى نيز از محمد باردار شده ، قاسم را به دنيا آورد. لذا اين سه نفر كه پسر خاله بودند، مادران شان ، دختران يزدگرد بودند. (59)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
31-07-2022, 21:26
65- من خدا و رسولش را دوست دارم !

در باب سيزدهم مجلد ششم بحار از علل الشرايع به اسنادش از انس ‍ روايت كرده كه گفت :
مردى از اهل باديه آمد و ما خوشمان مى آمد كه مردم باديه نشين بيايند و از پيامبر صلى الله عليه و آله سوال كند.
اعرابى پرسيد: اى رسول خدا!قيامت كى است ؟
در اين هنگام وقت اقامه نماز رسيد، آن حضرت نمازش را به پايان برد، فرمود: پرسنده از قيامت كجاست ؟
مرد باديه نشين گفت : اى رسول خدا!منم .
فرمود: براى قيامت چه آماده كردى ؟
پاسخ داد: خدا را!عمل فراوان از نماز و روزه براى قيامت نياندوختم ، جز اين كه خدا و رسولش را دوست مى دارم
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مرد با دوست خود محشور است .
انس گفت : نديدم مسلمانان به چيزى بعد از اسلام ، بيش از اين خوشحال شده باشند.(60)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
31-07-2022, 21:26
66- الفضل ما شهدت به الاعداء

ابن حجر در صواعق مى گويد:
احمد آورده است كه مردى مساله اى از معاويه پرسيد، معاويه به او گفت :
از على بپرس كه او اعلم است !
مرد گفت : جواب تو براى من ، بهتر از جواب على است !
معاويه به او گفت : چه سخن زشتى گفتى !تو از مردى كراهت دارى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله او را با علم خود به خوبى پرورش داد و بدو گفت : تو براى من ، چون هارونى براى موسى ؛ جز آن كه بعد از من پيامبرى نيست . و عمر، چون مشكلى برايش پيش مى آمد، جوابش را از او مى ستاند... . (61)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-08-2022, 18:17
67- درود كاينات بر معلمين

ترمذى از ابى امامه نقل كند كه : رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: فضل عالم بر عابد، مثل فضل من بر پايين ترين فرد شماست . و سپس ‍ فرمود: خدا و ملائكه و اهل آسمان ها و زمين ، حتى مورچه در خانه خود و ماهى در آب ، بر معلمان مردم درود مى فرستند... (62)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-08-2022, 18:17
68- آيات تقوى و ديندارى

خاطره اى از مرحوم شعرانى دارم كه ايشان روزى از استاد خود، مرحوم ميرزا محمود رضوان قمى صحبت به ميان آوردند.(آقاى شعرانى اساتيد بسيار ديده بودند. هم در تهران ، هم در قم و هم در نجف . در هر سه حوزه اساتيد بسيار بزرگى داشتند و يكى از اساتيد ايشان ، مرحوم محمود رضوان قمى بوده است كه تربتشان در ايوان طلا در جوار حضرت معصومه عليه السلام فرمودند: روزى استاد رضوان قمى در درس ‍ اسفار، يك مقدار درنگ كرد، براى به دست آوردن مطلب تامل كرد، با وجد اين كه ايشان استاد در صناعت بود، بعد كه مطلب را فرمود، براى تاملش ‍ عذر خواهى كرد و فرمود: اگر شما در شرايط من باشيد، همين چهار كلمه اى را كه من بلدم و مى گويم به كلى از ياد مى بريد و فراموش مى كنيد.
اساتيد ما، نقل مى كردند كه مرحوم رضوان قمى ، عجيب به فقر مبتلا بوده است و بسيار زندگى سختى داشته ، در عين حال درس و بحث و شاگرد پرورى را تعطيل نكردند. اينان مردانى بودند آيت تقوى و دين دارى ، و اينها براى ديگران حجتند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-08-2022, 17:21
69- ازدواج با هم كفو

در كافى از ابوالحسن امام موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه فرمود: در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود فرشته اى با بيست و چهار صورت داخل شد، عرضه داشت : اى محمد!خداى عزوجل مرا فرستاد تا نور را با نور تزويج كنم .
فرمود: چه كسى را با چه كسى ؟
عرضه داشت : فاطمه را با على ...
ازدواج بايد با كفو انجام شود، غير معصوم نمى تواند بر زن معصوم استيلا داشته باشد. پس بفهم .(63)

70- وظايف زمان بدعت

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر گاه در امت من بدعتى پديدار گردد، بايد دانشمند، دانش خويش را آشكار سازد، پس هر كس ‍ چنين نكند، لعنت خداوند بر او باد، از شهريار چيره (خداوند) و اينكه آنان را در خانه آخرت برند ترسناك بودند.(64) ***

71- نزول ملائكه بر محراب زهرا(س )

در علل الشرايع به اسنادش از عيسى بن زيد بن على عليه السلام روايت كرده است كه گفت : از ابو عبد الله امام صادق عليه السلام شنيدم كه : فاطمه عليه السلام بدين علت محدثه ناميده شده است كه ملائكه از آسمان فرود مى آمدند و او زا ندا مى كردند، چنانكه مريم فرزند عمران را ندا مى كردند، پس مى گفتند: اى فاطمه ! خداوند تو را برگزيد و پاكت گردانيد و تو را بر همه زنان عالميان برترى داد. اى فاطمه ! پروردگارت را فرمان بردار باش ، و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع كن . ، و ملائكه را حديث مى كرد و ملائكه او را حديث مى كردند. با ملائكه سخن مى گفت و ملائكه با او سخن مى گفتند پس در شبى به ملائكه گفت : آيا مريم دختر عمران برتر از همه زنان عالميان نيست ؟
ملائكه گفتند: همانا كه مريم سيده زنان عالم خودش بوده است ، و خداوند عزوجل تو را سيده نساء عالم خودت و عالم مريم و سيده نساء اولين و آخرين گردانيده است .(65) ***

72- خواندن نهج البلاغه در بهشت

آقا حاج ميرزا مهدى الهى قمشه اى رضوان الله تعالى عليه بارها در مجالس درس اظهار مى فرمود:
من آرزويم اين است نهج البلاغه را در بهشت از آقا اميرالمومنين درس ‍ بگيرم .
وگاهى كه سخن از مردن پيش مى آمد مى فرمود: برويم در بهشت نهج البلاغه را پيش امير المومنين بخوانيم . (66)

73- همچو نمرود قصد چرخ مكن

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در شان پسر عمش جعفر بن ابى طالب عليه السلام كه در جنگ موته شهيد شده است و دو دستش را از بدنش جدا كردند و انداختند، فرمود:
خدا به عوض آن دست ها، او را دو بال از زمرد سبز داد كه اكنون با ملايكه در بهشت به هر جا كه خواهد پرواز كند.
همچو نمرود قصد چرخ مكن با دو تا كركس و دوتا مردار
كز دو بال سريش كرده نشد هيچ طرار جعفر طيار (67)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-08-2022, 17:21
74- جشن ميلاد زهرا(س )

مرحوم اديب كرمانى در قريب به آخر قصيده گفته است :
لمنير السلطنة يطول بقاؤ ها... ، در همان كتاب نامه فرهنگيان آمده است : منير السلطنة لقب مادر حضرت والا كامران ميرزاى نائب السلطنة وزير جنگ ايران ، فرزند ناصر الدين شاه است . اين خانم محترمه از بانوان بزرگ بود، در روز ولادت فاطمه زهرا عليه السلام زنان وزراء و امراء و شاهزادگان ، و مخصوصا بنات فاطمى و سادات را دعوت به ناهار مى كرد، و پس از صرف چاى و شربت و شيرينى و ناهار مديحه سرايان چكامه ها مى خواندند؛ و به هر يك از دعوت شده گان به فراخور حال صلت مى داد، و بنات فاطمى را كه دعوت بدان جشن كرده بودند به هر يك از زر و سيم بى بهره نمى گذاشت و خيلى بزرگوارى مى كرد؛ از دو هزار تومان بيشتر در آن روز صرف ناهار و شربت و شيرينى و چاى و غليان و انعامات مى شد؛ خداوند رحمتش كند... (68)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
31-08-2022, 15:00
75- به اسير كن مدارا

در نهج البلاغه و در بسيارى از جوامع و مصادر روايتى فريقين در ذيل وصيت حضرت امام اميرالمومنين على عليه السلام به فرزندانش امام حسن و امام حسين عليهما السلام پس از ضربت خوردنش از ابن ملجم ، آمده است كه :
الا لايقتلن بى الا قاتلى ! انظروا اذا انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة . و لا يمثل بالرجل فانى سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول : اياكم و المثلة و لو كان بالكلب العقور! (69)
آگاه باشيد كه به كشته شدن من نبايد كسى جز كشنده من كشته شود! پس ‍ بزنيد او را(قاتل مرا) يك بار زدن در ازاى يك بار زدنش (يك ضربت شمشير در مقابل يك ضربت شمشير). و آن مرد(يعنى ابن ملجم ) نبايد مثله بشود؛ زيرا كه رسول الله صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: از مثله كردن حذر كنيد؛ اگر چه به سگ گزنده باشد. (70)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
31-08-2022, 15:00
76- تسليت جبرئيل به زهرا(س )

در كافى به اسنادش از امام ابى عبدالله صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: جناب فاطمه عليها السلام بعد از رحلت رسول الله صلى الله عليه و آله هفتاد و پنج روز زيست كرده است ، و اندوه سخت از ارتحال پدر به او روى آورده بود، و جبرئيل بر او نازل مى شد و او را دلجويى و آرامش و تسلى مى داد و از مكانت و منزلت آن جناب به او اخبار مى فرمود، و از آنچه كه بعد از او به ذريه او روى مى آورد خبر مى دادكه بعد از او در حق ذريه او چه ها مى كنند و على عليه السلام آنها را مى نوشت . (71)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-09-2022, 17:14
77- به اين سوره ها پناه جو!

روايت شده است كه : پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر عثمان بن مظعون وارد شد، و او را به اين سوره قل هو الله احد و دو سوره بعد از آن تعويذ فرمود، و بدو گفت : به اين سوره ها پناه جو!كه پناهى بهتر از اين ها نخواهى يافت ! (72)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-09-2022, 17:14
78- دريغ و درد كه نيلى ز ضرب سيلى شد

روزى اينجانب خدمت استاد حسن زاده آملى رسيدم ، ايشان براى لحظه اى جريان غضب فدك از حضرت زهرا عليه السلام را به خاطر آورده و آهى كشيدند، سپس فرمودند: نكته اى كه مى گويم مبالغه نيست و جريانى كه در كوچه اتفاق افتاد حقيقت دارد.
ايشان در ادامه فرمايشاتشان واقعه و جريان برخورد حضرت زهرا عليه السلام با عمر را در كوچه بيان كرده و فرمودند، بماند كه در كوچه چه گذشت ، اما زمانى كه فاطمه زهرا رحلت فرمودند: امام حسن بيشتر از امام حسين عليه السلام و حضرت زينب عليه السلام جزع و فزع مى كردند، عده اى خدمت امام رسيدند و گفتند: آقا برخيزيد و اين همه گريه و بى تابى نكنيد، شما فرزند بزرگ هستيد و اين گريه شديد شما باعث بى تابى بيشتر امام حسين عليه السلام و زينب كه كوچك تر از شما هستند مى شود.
امام حسن عليه السلام فرمودند: اگر برادرم حسين نيز مانند من مى دانست كه در كوچه چه گذشت و آن صحنه دلخراش و جگرسوز را مى ديد، او هم مانند من بلكه بيشتر بى تابى مى كرد. چگونه براى مادرم نگريم در حالى كه عمر چنان سيلى محكمى به صورت مادرم نواخت كه بر زمين افتاد، سپس برخاسته و با هم به خانه آمديم .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-09-2022, 16:54
79- شبيه بارى تعالى

افلاطون مى گويد: اما آن كس كه هدفش در دنيا، تنها لذت طلبى به وسيله خوردنى ها نوشيدنى ها و... است كه ثمره و نهايت آنها چيزى جز بوى بد نيست و نيز جماع و لذت جنسى ، پس نفس عقليه او توان و مجال تشبه به بارى تعالى را نمى يابد .
سپس افلاطون قوه شهوانيه انسان را به خوك و قوه غضبيه اش را به سگ و قوه عقليه او را به فرشته تشبيه كرده ، مى گويد: كسى كه شهوت بر او غلبه كند و هدفش ارضاى آن باشد، مانند خوك است ، و آن كه قوه غضبيه بر او چيره شود، چون سگ ، و كسى كه قوه نفس عقليه بر او غالب باشد و بيشتر اوقاتش به فكر و شناخت حقايق اشيا سپرى شود، مسايل سخت علمى را از ذهن بگذراند، انسان فاضلى است كه شبيه بارى تعالى است ؛ چون آنچه در بارى تعالى يافت مى شود عبارت است از: حكمت و قدرت و عدالت و نيكى و زيبايى و حقيقت . (73)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-09-2022, 16:55
80- اولوالامر كيانند؟

از جابر بن عبدالله روايت است كه مى گويد:
چون اين آيه نازل شد:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم
به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كردم : اى رسول خدا! براى ما خدا و رسول را شناساندى ؛ ولى اولوالامر كه خداوند اطاعت شان را قرين اطاعت تو كرده است ، كيان اند؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى جابر! آنان جانشينان من و امام مسلمين ، پس از من مى باشند كه اول شان على بن ابى طالب عليه السلام و سپس حسين عليه السلام و سپس نه نفر از فرزندان حسين عليه السلام .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-09-2022, 17:15
81- گفتارت را كم كن !

تا دهن بسته نشد دل باز نمى شود. از سيد كائنات صلى الله عليه و آله روايت است كه : چون فرزندان و نبيره هاى آدم عليه السلام بسيار شدند در نزد وى سخن مى گفتند و وى ساكت بود، گفتند: اى پدر! چه شد شما را كه سخن نمى گويى ؟
گفت : اى فرزندان من !چون خدا جل و جلاله مرا از جوارش به بيرون فرستاد با من عهد كرد و گفت گفتارت را كم كن تا به جوار من برگردى .(74)***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-09-2022, 17:15
82-او خود رافضى است !

نقل است كه : يكى از اماميه كه گفت با فضل بن حسن همراه بوديم به حوالى آن مكان رسيديم كه ابو حنيفه در آنجا درس مى گفت .
فضل گفت : من از اينجا نروم تا وى را ملزم نكنم ، وى را گفتند او از علماء زمان است ، مبادا تو را ملزم كند.
گفت : هرگز حجت كسى بر حجت مومنان غالب نشود.
پس نزد ابوحنيفه رفت و گفت : اى خليفه ! مرا برادرى هست از من به سال بزرگ تر و رافضى است ، هر چند به او گويم كه بعد از رسول صلى الله عليه و آله فاضل ترين مردم ابوبكر است مى گويد على است به چه طريق او را ملزم كنم .
گفت : با برادرت بگو كه ابوبكر و عمر در جهاد نزد رسول صلى الله عليه و آله مى نشستند و على در دور جهاد مى كرد و اين دلالت بر افضليت آنها مى كند.
فضل گفت : اين سخن با برادرم گفتم ، او گفت : پروردگار عالم مى فرمايد: فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما پس به موجب اين آيه على افضل است .
گفت با برادرت بگو كه چون على را ترجيح مى دهى بر ايشان ؟ و حال آنكه ايشان در جنب حضرت رسول صلى الله عليه و آله مدفونند و على دور است .
فضل گفت : من اين سخن گفتم برادرم اين آيه را خواند: يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يوذن لكم و قبر شريف آن حضرت در خانه خودش بود و آن حضرت اذن نداد كه ايشان را در آنجا دفن كنند.
ابوحنيفه گفت : به او بگو كه عايشه و حفصه اذن دادند كه به عوض صداق آنها ايشان را در آنجا دفن كنند.
فضل گفت : اين سخن را نيز به او گفتم ، او در جواب اين آيه را خواند: يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهن پس از اين آيه معلوم مى شود كه صداق ايشان در ذمه آن حضرت نبود.
ابوحنيفه گفت : به بگو كه ايشان به علت ميراث در آن تصرف نمودند.
فضل گفت : اين سخن را نيز گفتم ، برادرم گفت : در مذهب شما، رسول را ميراث نباشد و فدك را از فاطمه به اين علت انتزاع نمودند كه حضرت رسول فرمود: نحن معاشر الانبياء لا نورث فما تركناه صدقة . پس در حالتى كه دختر رسول صلى الله عليه و آله ميراث ببرند حصه نه زن ثمن مى شود و از ثمن حق عائشه و حفصه دو مقدار بيضه از زمين نمى شود، پس ‍ چگونه مقدار دو قبر تصرف ايشان جائز باشد؟
ابو حنيفه اعراض كرده گفت : اخرجوه فهو رافضى و ليس اخ له ؛ بيرون كنيد اين مرد را كه خود رافضى است و هيچ برادرى ندارد!(75)***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-09-2022, 21:25
83- مهجورى از آن است كه من از او دورم !

روزى ماهيان نزد بزرگشان گرد آمدند و گفتند: اى فلانى !ما قصد داريم به دريايى كه از آن موجوديم و بدون آن معدوم هستيم ، برويم .
پس ابتدا بايد به ما بياموزى كه دريا كدام جهت است و راهش از كدام سوى است . تا آن را دريابيم ؛ به سويش روان شويم ؛ زيرا مدت هاست كه نام آن را مى شنويم ، ولى بدان علمى نداريم و نه مكان آن را دانيم و نه جهتش را.
بزرگ ماهيان گفت : اى دوستان و اى برادران ! اين سخن در شان شما و امثال شما نيست ، چه دريا بزرگ تر از آن است كه كسى بتواند به آن رسد و اين كار نه از عهده شما ممكن و نه در مقام شماست و او از شما غايب نيست و شما نيز از او پنهان نيستيد. او از خودتان به شما نزديك تر است .
چون سخن او شنيدند برخاستند كه او را بكشند. او گفت : به چه گناهى مرا مستحق مرگ مى دانيد؟
گفتند: تو مى گويى آن دريايى كه در جستجوى آنيم ، چيزى است كه ما در آن هستيم ؛ در حالى كه ما فقط در آييم ، آب كجا و دريا كجا! تو بر آنى كه با سخنانت ما را گمراه سازى .
بزرگ ماهيان گفت : به خدا سوگند، اين گونه نيست كه مى پنداريد، من جز به حقيقت سخن نگفتم ، چه دريا و آب در حقيقت يك چيز هستند و اصلا ميانشان فرقى نيست . به آن ، به حسب حقيقت و وجودش آب گويند و به حسب كمالات و خصوصيات و انبساط و انتشار تمام بر مظاهر، و دريا به جهت آب . در اين هنگام بعضى از ماهيان حقيقت را دريافتند و ساكت شدند و بعضى ديگر انكار كرده ، از او رويگردان شدند و تنهايش ‍ گذاشتند.(76)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-10-2022, 20:52
84- شنيدن صداى ناله شيطان

حضرت وصى عليه السلام در خطبه قاصعه نهج البلاغه فرمود: نور وحى و رسالت را مى بينم و بوى نبوت را استشمام مى كنم ، و من ناله شيطان را به هنگامى كه وحى بر آن حضرت صلى الله عليه و آله نازل شده بود شنيدم ، پس عرضه داشتم : اى رسول خدا! اين نفير چيست ؟
فرمود: اين شيطان است كه از عبادت خويش نا اميد گرديد. تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم ، جز اين كه تو پيامبر نيستى ، وليكن وزيرى و تو بر خيزى .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-10-2022, 20:52
85- حضور خدا در همه

نقل نموده اند كه : عالمى بوده است كه يكى از شاگردانش را بيشتر از ساير شاگردانش قدر و ارزش مى نهاده است .
شاگردان ديگر او را سرزنش مى كرده اند كه چرا او را بر ديگران ترجيح مى دهد.
پس ، روزى به هر يك از آنان مرغى داد و گفت : اين مرغان را ببريد و در جايى سر ببريد كه هيچ كس نبيند. همه بردند و در جاى خلوتى مرغانشان را سر بريدند و آمدند. ولى آن جوان ، مرغش را بدون آن كه سرش را بريده باشد، بازگرداند. استاد از او پرسيد: چرا مرغ را سر نبريدى ؟
گفت : چون مرا امر نمودى كه در جايى ذبح كنم كه كس نبيند؛ ولى من مكانى نيافتم كه در آن ، خداى واحد و فرد و صمد مرا نبيند.
استاد گفت : احسنت !
پس به شاگردانش گفت : بدين سبب او را به شما برترى مى دهم و از شما جدا مى شمارم .(77)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-10-2022, 19:58
86- من از مفصل اين نكته مجملى گفتم

خطبه اى منسوب به امير المومنين امام على عليه السلام است كه چند صفحه است و از اول تا آخر آن يك حرف الف به كار برده نشده است :
قيل اجتمع اصحاب محمد صلى الله عليه و آله فتذاكروا اى الحروف ادخل فى الكلام ؟ و اجمعوا ان الالف اكثر دخولا من سائر الحروف ، فقام اميرالمومنين عليه السلام و خطب بديهة هذه الخطبة المونقة وهى : حمدت من عظمت منته ، و سبغت نعمته ، و سبقت غصبه رحمته ؛
يعنى : گويند تنى چند از ياران پيامبر گرد آمده بودند و سخن به ميان آمد كه كدام حرف در گفتار بيشتر به كار مى رود؟
همگى گفتند: حرف الف .
پس امام على عليه السلام برخاست و اين خطبه شگفت بى الف را بى انديشه بگفت .
پس امام على عليه السلام برخاست و اين خطبه شگفت بى الف را بى انديشه بگفت .
من از مفصل اين نكته مجملى گفتم تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل (78)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-10-2022, 19:59
87- تبعيت از امام

بين دو تن از مردم صدر اسلام مشاجره علمى در اصول عقائد به ميان آمد يكى از آن دو شيعى امامى اثنى عشرى بود، آن ديگرى به او گفت با هم مباحثه مى كنيم هر يك از ما بر ديگرى غالب شد آن ديگرى به دين وى در آيد و از مذهب خود دست بكشد، آن شخص امامى كه ديندار عاقل بود در جوابش گفت :
اگر من غالب شدم تو بايد از من متابعت نمائى و مرا اطاعت كنى ، اما اگر تو بر من غالب شدى من حق ندارم از تو اطاعت كنم ، من بايد بروم از امامم بپرسم كه منطق حق و لسان وحى است و اصل و خزانه است ، اگر من نتوانستم جوابت بگويم جوابگو دارم . اين شخص به حق اليقين حق را از باطل تميز داده است و فهميد كه حق با كيست از لفاظى و حرافى باكى و هراسى ندارد.(79)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-10-2022, 19:59
88- دعا در امور بزرگ

براء بن عازب گويد: بر اميرالمومنين عليه السلام وارد شدم و آن جناب را به خدا سوگند دادم كه مرا به اعظم اسمايى كه خداوند رحمان جبرئيل را به ارسال آن مخصوص داشت و وى رسول الله صلى الله عليه و آله را و آن حضرت شما را؛ مخصوص گردان .
فرمود: اگر سوال تو نمى بود من اراده داشتم كه آن را تا در لحدم نهاده شوم پوشيده بدارم .
هر گاه خواهى خدا را به اسم اعظم وى بخوانى ، ششى آيه اول حديد (بعد از بسم الله الرحمن الرحيم تا و هو عليم بذات الصدور) و (آخر حشر از هو الله الذى لا اله الا هو تا آخر سوره ) را بخوان ، و پس از آن بگو اى كسى كه چنانى با من چنين كن (يعنى حاجت خود را بخواه ) كه سوگند به خداوند، اگر بر شقى بخوانى سعيد مى گردد.
براء گفت : قسم به خدا، من آن را براى دنيا نمى خوانم .
امام عليه السلام فرمود: همين صواب است ، رسول الله صلى الله عليه و آله مرا هم اين چنين وصيت فرمود جز اينكه مرا امر كرد كه خدا را بدان در كارهاى بزرگ و دشوار روزگار بخوانم . و بدانكه هيچ حاجتى براى انسان شريف تر و عزيزتر از قرب الى الله نيست كه لقاء الله است .

89- بگيريد كه او دزد است !

مردى نزد حضرت سليمان عليه السلام آمد و شكايت كرد كه همسايه ها مرغابى مرا مى دزدند و نمى دانم كيست . سليمان عليه السلام وقتى مردم در مسجد بودند خطبه خواند و گفت : يكى از شما مرغ همسايه را مى دزد و داخل مسجد مى شود در حالتى كه پر او بر سرش است ، مردى دست به سر كشيد. گفت : بگيريد كه دزد اوست ! (80)

90- شوخى با على

حضرت امير عليه السلام روزى در مسجد نماز مى گزاردند، يكى از صحابه كه بسيار بلند بالا بود در آمد به مطايبه نعلين حضرت را برداشته بر طاق بلند گذاشت در پاى ستونى به نماز مشغول شد، چون به تشهد نشست ، حضرت امير ستون مسجد را برداشته دامن جبه او را به زير ستون نهاد و دست مبارك را دراز كرده نعلين خود را برداشت و قصد رفتن كرد، آن مرد از نماز فارغ شده اضطراب كرد و التماس نمود تا آن حضرت او را خلاص كرد. (81)

91- ارزش انسان

بز نر بسيار غيور است ، وقتى كه گله راه مى رود بز نر پيشاپيش همه گوسفندها راه مى رود نمى گذارد گوسفندى بر او پيشى بگيرد. و اين به جهت آن است كه چون سايه خود را در آفتاب مى بيند، خود را به جهت شاخ ‌هاى بلند و ريش درازى كه دارد بهتر از ديگران مى پندارد و نمى گذارد گوسفندان ديگر بر او تقدم بجويند و آنها را شاخ مى زند. مكتوب فى التوارة لا يغر نك طول اللحى فان التيس له لحية . يعنى فريب ريش ‍ بلند نخوريد و گمان نكنيد كه هر كه ريش بلندى دارد از ساير مردم بهتر است ، به جهت آن كه تكه و بز نر هم ريش بلند دارد و حال آن كه با گوسفندان ديگر فرقى ندارد. شريح قاضى اطلس بود، مرد يهودى همسايه اش بود ريش بلندى داشت ، شريح مى گفت : اگر ريش بيع و شرى مى شد، من به ده هزار درهم چنين ريشى مى خريدم . (82)

92- كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سنگريزه هايى را بر كف دستش گذاشت و همه گفتند: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر.(83)(84)***

93 - فحاشى ممنوع

نصر بن مزاحم مى گويد كه : جناب امير المومنين عليه السلام كه داشت صف آرايى مى كرد، ديد يكى از سربازانش دشنام مى دهد، بدگويى مى كند، به او فرمود: به كى فحش مى دهى بد مى گويى ؟
گفت : به معاويه و به سربازانش .
ايشان فرمود: چرا فحش مى دهى به اينها؟
عرض كرد: مگر اينها باطل نيستند؟
فرمود: مگر فحش دادن حق است ؟ بلى ! اگر اينها باطلند، فحش دادن هم باطل است . به فحش دادن كه نمى شود مردم را به راه آورد.
حق نداريد كه فحاشى كنيد، بد گويى كنيد.

94 - فضيلت سوره توحيد

جابر گويد: شخصى نماز گزار، سوره قل هو الله احد را خواند؛پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اين بنده اى است كه خدايش را شناخته است . از اين رو سوره ، معرفت ناميده شد. (85)

95 - شوخى پيامبر

فخر الدين على صفى در لطائف الطوائف آورده است كه :
مروى است صفيه بنت عبدالمطلب كه عمه آن حضرت است (يعنى حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله ) روزى نزد حضرت آمد در حالى كه پير شده بود گفت : يا رسول الله ! دعا كن تا من به بهشت روم .
حضرت بر سبيل طيبت فرمود كه : زنان پير به بهشت نخواهند رفت !
صفيه از مجلس حضرت برگشت و مى گريست .
حضرت تبسم فرمود و گفت : او را خبر دهيد كه اول پير زنان جوان شوند، آنگاه به بهشت روند.
و اين آيت بخواند: انا انشاناهن انشاء فجعلناهن ابكارا . (86) يعنى به درستى كه ما بيافريديم زنان را در دنيا آفريدنى پس خواهيم گردانيد ايشان را دختران بكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان را به بهشت در آريم . (87)

96 - على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را

حضرت وصى عليه السلام در آن خطبه حديده محماة نهج البلاغه مى فرمود كه : سوگند به خدا، اگر هفت اقليم را به على بدهند كه پوست جوى را از دهن مورى به در آرم ، چنين كارى نخواهم كرد. (88)
با خلق خدا مهربان و دلسوز است ، خواهان سعادت مردم است ، شما در مواقع حساس تاريخ ، سيره انسان هاى كامل را ببينيد؛مثلا از جناب وصى عليه السلام ، نصر بن مزاحم منقرى كوفى ، در كتاب صفين نقل مى كند، (كتاب صفين نصر بن مزاحم خيلى ارزشمند است . اولين كتاب صفينى است كه در صدر اسلام نوشته شده ، به طورى كه ابن ابى الحديد، در شرح نهج البلاغه مى گويد: بعد از نصر بن مزاحم ، هر كسى كه كتاب در صفين نوشت ، عيال صفين ايشان است ) وقتى در جنگ صفين ، معاويه آب را بر روى امام و لشكريانش بستند، شريعه را بستند، كه اصحاب حضرت اميرالمومنين عليه السلام ، را از تشنگى از پا در آورند. فرياد اصحاب امام بلند شد كه حيوانات ما تشنه اند، خودمان تشنه ايم .
فرمودند كه : چرا آب نمى دهيد به اينها؟
عرض كردند كه : شريعه را به روى ما بستند.
آقا فرمود كه : برويد شريعه را بگشاييد.
آنها رفتند و نبردى كردند خيلى سنگين ، شكست دادند و آب را فتح كردند و حيوانات را آب دادند و آب آوردند و شريعه را گرفتند.
حضرت ديدند خيلى از سربازانشان نيامدند، از آنها خبر گرفتند، عرض ‍ كردند كه : اينهارا آن جا موكل شريعه قرار داديم كه همان طور كه معاويه و سربازانش آب را به روى ما بستند، حالا كه ما آب را فتح كرديم ، ما هم تلافى كنيم و شريعه را به رويشان ببنديم .
آقا فرمود: برگرديد به آنها بگوييد: هر چه زودتر شريعه را به حال خود بگذارند كه الناس فيها شرح واحد. معاويه بد كرده ، ما بد نكنيم ، حق نداريم كه آب را به روى مردم ببنديم ، اين سيره يك انسان كامل است كه با دشمن اين طور رفتار مى كند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-10-2022, 18:32
89- بگيريد كه او دزد است !

مردى نزد حضرت سليمان عليه السلام آمد و شكايت كرد كه همسايه ها مرغابى مرا مى دزدند و نمى دانم كيست . سليمان عليه السلام وقتى مردم در مسجد بودند خطبه خواند و گفت : يكى از شما مرغ همسايه را مى دزد و داخل مسجد مى شود در حالتى كه پر او بر سرش است ، مردى دست به سر كشيد. گفت : بگيريد كه دزد اوست ! (80)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-10-2022, 18:33
90- شوخى با على

حضرت امير عليه السلام روزى در مسجد نماز مى گزاردند، يكى از صحابه كه بسيار بلند بالا بود در آمد به مطايبه نعلين حضرت را برداشته بر طاق بلند گذاشت در پاى ستونى به نماز مشغول شد، چون به تشهد نشست ، حضرت امير ستون مسجد را برداشته دامن جبه او را به زير ستون نهاد و دست مبارك را دراز كرده نعلين خود را برداشت و قصد رفتن كرد، آن مرد از نماز فارغ شده اضطراب كرد و التماس نمود تا آن حضرت او را خلاص كرد. (81)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
02-11-2022, 23:09
91- ارزش انسان

بز نر بسيار غيور است ، وقتى كه گله راه مى رود بز نر پيشاپيش همه گوسفندها راه مى رود نمى گذارد گوسفندى بر او پيشى بگيرد. و اين به جهت آن است كه چون سايه خود را در آفتاب مى بيند، خود را به جهت شاخ ‌هاى بلند و ريش درازى كه دارد بهتر از ديگران مى پندارد و نمى گذارد گوسفندان ديگر بر او تقدم بجويند و آنها را شاخ مى زند. مكتوب فى التوارة لا يغر نك طول اللحى فان التيس له لحية . يعنى فريب ريش ‍ بلند نخوريد و گمان نكنيد كه هر كه ريش بلندى دارد از ساير مردم بهتر است ، به جهت آن كه تكه و بز نر هم ريش بلند دارد و حال آن كه با گوسفندان ديگر فرقى ندارد. شريح قاضى اطلس بود، مرد يهودى همسايه اش بود ريش بلندى داشت ، شريح مى گفت : اگر ريش بيع و شرى مى شد، من به ده هزار درهم چنين ريشى مى خريدم . (82)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
02-11-2022, 23:10
92- كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سنگريزه هايى را بر كف دستش گذاشت و همه گفتند: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر.(83)(84)***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-11-2022, 15:09
93 - فحاشى ممنوع

نصر بن مزاحم مى گويد كه : جناب امير المومنين عليه السلام كه داشت صف آرايى مى كرد، ديد يكى از سربازانش دشنام مى دهد، بدگويى مى كند، به او فرمود: به كى فحش مى دهى بد مى گويى ؟
گفت : به معاويه و به سربازانش .
ايشان فرمود: چرا فحش مى دهى به اينها؟
عرض كرد: مگر اينها باطل نيستند؟
فرمود: مگر فحش دادن حق است ؟ بلى ! اگر اينها باطلند، فحش دادن هم باطل است . به فحش دادن كه نمى شود مردم را به راه آورد.
حق نداريد كه فحاشى كنيد، بد گويى كنيد.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-11-2022, 15:09
94 - فضيلت سوره توحيد

جابر گويد: شخصى نماز گزار، سوره قل هو الله احد را خواند؛پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اين بنده اى است كه خدايش را شناخته است . از اين رو سوره ، معرفت ناميده شد. (85)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-11-2022, 21:54
95 - شوخى پيامبر

فخر الدين على صفى در لطائف الطوائف آورده است كه :
مروى است صفيه بنت عبدالمطلب كه عمه آن حضرت است (يعنى حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله ) روزى نزد حضرت آمد در حالى كه پير شده بود گفت : يا رسول الله ! دعا كن تا من به بهشت روم .
حضرت بر سبيل طيبت فرمود كه : زنان پير به بهشت نخواهند رفت !
صفيه از مجلس حضرت برگشت و مى گريست .
حضرت تبسم فرمود و گفت : او را خبر دهيد كه اول پير زنان جوان شوند، آنگاه به بهشت روند.
و اين آيت بخواند: انا انشاناهن انشاء فجعلناهن ابكارا . (86) يعنى به درستى كه ما بيافريديم زنان را در دنيا آفريدنى پس خواهيم گردانيد ايشان را دختران بكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان را به بهشت در آريم . (87)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-11-2022, 21:54
96 - على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را

حضرت وصى عليه السلام در آن خطبه حديده محماة نهج البلاغه مى فرمود كه : سوگند به خدا، اگر هفت اقليم را به على بدهند كه پوست جوى را از دهن مورى به در آرم ، چنين كارى نخواهم كرد. (88)
با خلق خدا مهربان و دلسوز است ، خواهان سعادت مردم است ، شما در مواقع حساس تاريخ ، سيره انسان هاى كامل را ببينيد؛مثلا از جناب وصى عليه السلام ، نصر بن مزاحم منقرى كوفى ، در كتاب صفين نقل مى كند، (كتاب صفين نصر بن مزاحم خيلى ارزشمند است . اولين كتاب صفينى است كه در صدر اسلام نوشته شده ، به طورى كه ابن ابى الحديد، در شرح نهج البلاغه مى گويد: بعد از نصر بن مزاحم ، هر كسى كه كتاب در صفين نوشت ، عيال صفين ايشان است ) وقتى در جنگ صفين ، معاويه آب را بر روى امام و لشكريانش بستند، شريعه را بستند، كه اصحاب حضرت اميرالمومنين عليه السلام ، را از تشنگى از پا در آورند. فرياد اصحاب امام بلند شد كه حيوانات ما تشنه اند، خودمان تشنه ايم .
فرمودند كه : چرا آب نمى دهيد به اينها؟
عرض كردند كه : شريعه را به روى ما بستند.
آقا فرمود كه : برويد شريعه را بگشاييد.
آنها رفتند و نبردى كردند خيلى سنگين ، شكست دادند و آب را فتح كردند و حيوانات را آب دادند و آب آوردند و شريعه را گرفتند.
حضرت ديدند خيلى از سربازانشان نيامدند، از آنها خبر گرفتند، عرض ‍ كردند كه : اينهارا آن جا موكل شريعه قرار داديم كه همان طور كه معاويه و سربازانش آب را به روى ما بستند، حالا كه ما آب را فتح كرديم ، ما هم تلافى كنيم و شريعه را به رويشان ببنديم .
آقا فرمود: برگرديد به آنها بگوييد: هر چه زودتر شريعه را به حال خود بگذارند كه الناس فيها شرح واحد. معاويه بد كرده ، ما بد نكنيم ، حق نداريم كه آب را به روى مردم ببنديم ، اين سيره يك انسان كامل است كه با دشمن اين طور رفتار مى كند.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-11-2022, 13:31
97 - زهد علامه طباطبايى

استاد فرمودند: در محضر مرحوم آقاى طباطبايى كسى جرات نداشت صحبت دنيا بكند، 17 سال ما در خدمت ايشان بوديم ، يك بار اجازه نداد كسى از دنيا و امور دنيوى صحبت كند. وقتى من يك بار از اين مقوله چيزى گفتم آن چنان زد توى دهنم كه چه بگويم !! ايشان واقعا در مقام رضا بود. (89)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-11-2022, 13:32
98 - پناه مى بريم به خدا از زشتى و لغزش

يكى از خطبه هاى نهج البلاغه آن خطبه اى است كه در آن داستان حديده محماة است ، خطبه دويست و بيست و دو نهج است . اين خطبه شريف يك رشته كلمات امير كلام عليه السلام در غايت ارتباط و انسجام در پيرامون يك موضوع است .
فرمود: سوگند به خدا، اگر در حال بيدارى بر خار سعدان شب به روز آورم ، و در حال دست و گردن بسته در غل ها كشيده شوم ، نزد من دوست تراست از اينكه خدا و پيامبرش را در روز رستاخيز بنگرم در حالى كه به بنده اى ستمكار و كالايى را به زور ستاننده باشم . چگونه ستم كنم احدى را براى نفسى كه ، شتابان به سوى پوسيدن و كهنه شدن ، بازگشت مى كند و مدت حلول آن در خاك دراز است .
سوگند به خدا، عقيل برادر آن جناب بود را ديدم كه بى چيز بوده است ، تا آنكه از من يك من از گندم شما درخواست كرده است . و كودكانش را ديدم از تهيدستى رخساره شان نيلگون بود. چند بار به نزد من آمد و همان گفتار را تكرار و تاكيد مى نمود. به سوى او گوش فرا داشتم . گمان برد كه من دينم را به او مى فروشم . و راه خودم را ترك مى گويم . و در پى وى مى روم .
پس پاره آهنى را گرم كردم و او را به بدنش نزديك گردانيدم ، تا بدان عبرت گيرد. پس چون شتر گر گرفته از رنج آن ناله برآورد، و نزديك بود كه از آن پاره آهن بسوزد، بدو گفتم : اى عقيل ! زنان گم كرده فرزند تو را كم بينند، آيا از پاره آهنى كه انسانى آن را براى بازى خود گرم كرده است ناله مى كنى ، و مرا به آتشى كه خداوند جبار براى خشم خود بر افروخته مى كشانى ؟ آيا تو از رنج اين آهن سوزان ناله مى كنى ، و من از زبانه آتش جبار ناله نكنم ؟
شگفت تر از امر عقيل اين كه كسى در شب ، با پيچيده اى در ظرفش به سرشته اى هديه و حلوايى ، نزد ما آمد؛ كه ناخوش داشتم آن را، چنانكه گويى با آب دهن مار يا قى كرده مار سرشته بود. بدو گفتم : اين صله است يا زكات يا صدقه ؟ پس آن بر ما اهل بيت حرام شده است ؟
گفت : نه اين است و نه آن ، هديه اى است .
گفتم : چشم مادران برايت گريان باد! آيا از دين خدا نزدم آمدى تا مرا فريب دهى ؟ آيا خبط دماغ گرفته اى ، يا ديوانه اى جن زده اى ، يا بيهوده گويى ؟ سوگند به خدا، اگر هفت اقليم را با آنچه كه در زير افلاك آنهاست به من دهند تا خدا را درباره مورى عصيان ورزم كه پوست دانه جوى را از او بربايم ، اين كار را نمى كنم . و هر آينه ، دنياى شما در نزد من از برگى در دهان ملخى كه آن را جويده است و خورد كرده است خوارتر است . على را با نعمتى كه فنا پذيرد، و لذتى كه بقا را نشايد چه كار؟ پناه مى بريم به خدا از خواب بودن و بيهوشى عقل و از زشتى و لغزش ، و از او يارى مى جوييم .(90)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-11-2022, 13:32
99 - شوق على به شهادت

امام همام و شجاع قمقام امير المومنين عليه السلام فرمود: و الله لابن ابى طالب انس بالموت من الطفل بثدى امه و به همين خاطر در هنگام شهادت فرمود: فزت و رب الكعبه و ابى فارض - قدس سره - به وى تاسى كرد در آنجايى از تائيه خود كه گفت :
و انى الى التهديد بالموت راكن و من هوله اركان غيرى هدت
من به تهديد به مرگ ميل دارم و از ترس وى اركان ديگران مى لرزد(نه من ).(91)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-11-2022, 13:46
100 - شكر سايه خاتم صلى الله عليه و آله

الهى ! مرا در سايه خاتم صلى الله عليه و آله داشتى ، كه تو را يابم و بندگانت را دريابم ؛شكر اين موهبت چگونه گذارم . بار الها! ناپاك را به سويت بار نيست و با بندگانت كار نيست ، دستم را بدار تا در راهت استوار باشم ! (92)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-11-2022, 13:46
101- چه خبر است آقا؟!

در يكى از جلسات ، يادم هست كه من مثل بسيارى ديگر از طلبه ها زودتر به جلسه رفتم كه در صف هاى جلوتر جا بگيرم و استاد را از نزديك ببينم و حواسم بيشتر جمع باشد، طلبه ها دسته دسته مى آمدند و كم كم مدرسه پر شد. اما هنوز استاد تشريف نياورده بودند.
پس از چند دقيقه اى ، استاد وارد مدرسه شدند، در اين لحظه تمام جمعيت از جا بلند شدند و در حالى كه طلبه ها براى استاد راه باز مى كردند طلبه اى از بين جمعيت گفت :
براى عظمت روحانيت اسلام صلوات بفرستيد!
تمام جمعيت صلوات فرستادند و استاد هم پس از عبور از بين جمعيت روى صندلى نشستند.
من در همان صف هاى جلو نشسته بودم و به خوبى حالات چهره و آثار تلاطم (93) روحى استاد را حس مى كردم . ايشان به محض اينكه روى صندلى نشستند، بدون بسم الله و با يك حالت اضطراب و هيجان خاص فرمودند:
آقا، يك روايت خواندن كه اين همه داد و بيداد ندارد، مباحثه طلبگى كه اين همه سلام و صلوات ندارد، بحث ما، بحث طلبگى است ، چه خبر است آقا؟ نكنيد اينطور آقا، نكنيد!!

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-11-2022, 19:53
102- درس معرفت نفس از على (ع )

نقل است كه :
كميل بن زياد خطاب به امام على عليه السلام عرض كرد: اى امير مومنان ! خواهم كه از نفسم برايم بگويى ، تا معرفتى بدان يابم !
حضرت عليه السلام فرمود: اى كميل ! از كدام نفس برايت بگويم ؟
كميل گفت : مولاى من ! مگر بيش از يك نفس در من موجود است ؟!
فرمود: اى كميل ! در انسان چهار نفس موجود است :
ناميه نباتيه و حسيه حيوانيه و ناطقه قدسيه و كليه الهيه .
هر يك از آن ها را پنج قوه و دو خصيصه است :
ناميه نباتيه را پنج قوه است : ماسكه و جاذبه و هاضمه و دافعه و مربيه . اما دو خصلت آن عبارت است از زيادت و نقصان ، و انبعاث آن از كبد است .
حسيه حيوانيه را نيز پنج قوه است كه عبارتند از: شنوايى و بينايى و بويايى و چشايى و لامسه . دو خصلتش نيز رضايت و غضب است ، و محل انبعاثش ، قلب مى باشد.
همچنين نفس ناطقه قدسيه را نيز پنج قوه است : فكر و ذكر و علم و حلم و نباهت ، و آن را انبعاثى نيست . اين نفس شبيه ترين اشباح ، به نفوس ملكيه است ، و دو خصيصه دارد كه عبارتند از: نزاهت و حكمت .
و كليه الهيه نيز پنج قوه دارد كه عبارتند از: بقاى در فنا و نعيم در شقا و عزت در ذلت و فقر در غنا و صبر در بلا. دو خاصيت آن نيز رضا و تسليم است . اين همان نفسى است كه مبداش خداست و عاقبت به سوى او بازگشت دارد؛ چنانكه خداى تعالى فرموده است :
و نفخت فيه من روحى و يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضية مرضية . و عقل وسط كل است . (94)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-11-2022, 19:53
103- يونس اندر دهان ماهى شد

شخصى يهودى ، اميرالمومنين عليه السلام را راجع به زندانى كه زندانى اش را به اطراف زمين گردانيد، مورد سوال قرار داد.
پس آن گاه حضرت فرمود: اى يهودى ! زندانى كه زندانى اش را به اطراف زمين سير داد، عبارت است از ماهى معروفى كه يونس عليه السلام در شكمش محبوس گشته بود تا اين كه يونس عليه السلام در دل تاريكى ها ندا درداد و گفت :
لا اله الا انت ، سبحانك انى كنت من الظالمين
كه در اين هنگام خداوند دعايش را اجابت كرد و به ماهى فرمان داد تا او را از شكم خود بيرون افكند. سپس ماهى وى را بر ساحل دريا انداخت . (95)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-11-2022, 19:54
104- عظمت معانى قرآن

ابوالقاسم كوفى در كتاب تبديل گفته است : اسحاق كندى در زمان خود فيلسوف عراق بود. در خانه خود نشست و عزلت اختيار كرد و شروع كرد به نوشتن تناقضات قرآن . روزى يكى از شاگردان او خدمت امام ابو محمد عليه السلام رسيد. حضرت به او فرمود: آيا در ميان شما مرد رشيدى نيست كه استادتان كندى را از اشتغالى كه درباره قرآن شروع كرده ، باز دارد؟
شاگرد گفت : ما شاگرد او هستيم ؛ چگونه مى توانيم در اين مساله و يا غير آن به او اعتراض كنيم ؟
حضرت فرمود: مى توانى آنچه را مى گويم به او برسانى ؟
گفت : آرى .
آنگاه حضرت فرمود: نزد او برو و با او نرمى كن و انس بگير و در هدفش ‍ يارى اش كن . وقتى ميانتان انس برقرار شد، بگو: مساله اى براى من پيش ‍ آمده كه مى خواهم از تو بپرسم . او از تو خواهد خواست كه بپرسى در اين هنگام بگو: اگر گوينده قرآن نزد تو آيد، آيا جايز است كه مرادش از غير اين معانى باشد كه تو اراده كرده اى ؟
او خواهد گفت : آرى ، شخص مى تواند وقتى چيزى را شنيده ، از آن معنايى را بفهمد.
وقتى كه به تو جواب مثبت داد، بگو: از كجا معلوم ؟ شايد(از قرآن ) جز آن چيزى كه تو اراده كرده اى قصد كند و به غير معانى خود وضع نمايد.
آن شخص نزد كندى رفت و با او الفت گرفت تا اين كه اين مساله را به او القا كرد. كندى گفت : اين مطلب را دوباره تكرار كن ! و او تكرار كرد پس كندى فكر نمود و ديد آرى ، اين مساله در لغت احتمال دارد و ممكن است . (96)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
29-11-2022, 17:22
105- خبر از بى وفايى كوفيان

فرزدق گاهى كه حضرت امام حسين عليه السلام قصد عراق را داشت و فرزدق اراده حجاز را، حضرت او را ديد و از او پرسيد: ما وراءك ؟
قال : على الخبير سقطت ، قلوب الناس معك و سيوفهم مع بنى امية ، و الامر ينزل من السماء.
فقال الحسين عليه السلام : صدقتنى يعنى امام حسين عليه السلام از فرزدق پرسيد: چه خبر دارى (از پس تو چو خبر است ؟)
گفت : بر آگاه برخورد كرده اى ، دل هاى مردم با تو است و شمشيرهاى شان با بنى اميه ، و امر از آسمان فرود مى آيد.
امام عليه السلام فرمود: با من به راستى سخن گفتى . (97)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
29-11-2022, 17:22
106- توسل به پنج تن آل عبا

شخصى نقل مى كند كه من مبلغ پنج هزار تومان عراقى به خزانه شاه سليمان صفوى قرضدار شدم و حجت معتبره به موعد معينى به مشرف خزانه سپردم و در راس مدت به هرنوع بود وجه را سرانجام نموده و به مشرف داده چون حجت حاضر نبود قبض رسيدى از او گرفتم اندكى بر نيامد كه آن مشرف مرد و ديگرى مشرف شد.
بعد از چند روز حجت مرا بيرون آورده به عرض سلطان رسانيده وجه را از من طلبيدند و من گفتم : وجه را دادم و قبض مشرف را دارم .
گفتند: قبض را بياور يا وجه را اداء كن .
من به خانه رفتم هر چند قبض را جستم نيافتم تمام خانه و اسباب را زير و زبر كردم اثرى از آن ظاهر نشد و در عرض تمام يك هفته آنچه تفحص شايد و بايد كرده پيدا نشد. هفته ديگر محصل شديدى بر من گماشتند و من در آن نيز مهلت طلبيده خانه همسايگان و هر جا احتمال آمد و شد مى رفت گرديدم اثر نيافتم .
در هفته سيم محصلين غلاظ و شداد تعيين نموده به انواع تعذيب و شكنجه كه تا يك هفته وصول شود والا مرا به قتل رسانند و به هيچ وجه مرا اداء آن وجه ممكن نبود.
در آخر هفته محصلين مرا برداشته بصوب چار سوق روانه كه در آنجا مشغول تعذيب من شده يا وجه وصول شود يا هلاك شوم و من در عرض ‍ راه متوسل به حضرت الله و پنج تن آل عبا عليه السلام گرديدم و مى رفتم و چون معتاد به معجون افيون بودم و به جهت ميسر نشدن در آن روز بسيار بى حال شده بودم به دكان عطارى رسيده قدرى معجون افيون خواستم قليلى به كاغذ پاره هاى دكان عطارى خود پيچيده به من داد.
محصلين مرا برداشته روانه شديم در عرض راه معجون را خوردم و كاغذ را افكندم به جهت اثر معجون كه در كاغذ بود به جامه من چسبيده دو سه دفعه جامه را حركت دادم نيفتاد عاقبت كاغذ را از جامه جدا كردم خواستم بيفكنم ديم مهر بر آن زده بودند نيك ملاحظه كردم برات مشرف سابق خزانه بود كه به من داده بود.
از شادى از پا در آمده و در آنجا شكر معبود را كرده برات را به خزانه رسانيده مستخلص شدم .(98)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-12-2022, 14:36
107- فضيلت مجلس عالم

مردى انصارى از رسول الله صلى الله عليه و آله پرسيد: هر گاه جنازه و مجلس عالمى پيش آيد كدام يك در نزد تو محبوب تر است تا حاضر شوم ؟
فرمود: اگر براى تجهيز و دفن جنازه كسى هست ، همانا كه حضور مجلس ‍ عالم برتر از حضور هزار جنازه است . (99)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-12-2022, 14:37
108- عاقبت به خيرى حر

عده اى از موثقين حكايت كرده اند كه : شاه اسماعيل وقتى بر بغداد دست يافت به مشهد حضرت امام حسين عليه السلام آمد و از برخى مردم شنيد كه حر بن يزيد رياحى طعن مى زدند، وى به نزد قبر وى آمد و دستور داد كه نبش قبر وى نمايند، او را خوابيده به همان وضعى يافتند كه شهيد شده و ديدند بر سر وى دستمال بسته شده ، شاه اسماعيل نور الله ضريحه خواست آن دستمال را بردارد؛ زيرا در كتب سير و تواريخ نقل شده بود كه آن دستمال حسين عليه السلام است ، كه سر حر را در آن واقعه اى كه مجروح شد بست و بر همان هيات دفن گرديده است ؛ وقتى آن دستمال را از سرش باز كردند، خون راه افتاد، و هر چه خواستند به غير آن دستمال جلوى خون را بگيرند ممكن نشد. پس بر آنها حسن حال حر روشن شد، شاه فرمان داد كه بر قبر وى ساختمانى بسازند، و خادمى براى قبر وى بر گمارند تا در آن خدمت كند. (100)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-12-2022, 19:07
109- روزه سكونت ، افطار مرگ

حضرت عيسى عليه السلام به حواريون خود، دستور صوم سكوتى داد كه افطار آن موت باشد! ما از بس جفنگ مى گوييم ، دلمان را زنگ فرا گرفته است !

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
03-12-2022, 19:07
110- مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

انسان طالب علم و عمل مى باشد، زيرا بقاى ابدى دارد. و از جمله سوالات اسكندر كه از استاد خود ارسطو پرسيد اين كه : پرسيدم : معدن ما كجاست ؟
پاسخ داد: از آنجايى كه آمديم .
پرسيدم : از كجا آمديم ؟
گفت : از آن مكانى كه در اول امر بود.
پرسيدم : از كجا مى دانيم كه از كجا آمده ايم ؟
پاسخ داد: زيرا هرگاه دانا شويم به آن سو روى آوريم و به او نزديك شويم . (101)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-12-2022, 21:18
111- اميد به ثواب اخروى

در بحار، به نقل از اختصاص آمده كه ، فرزدق حكايت كرده است :
سالى همراه عبد الملك در حج بودم . او به على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام نظرى افكند و براى تحقير او گفت : او كيست ؟
پس من نيز بالبداهه ، قصيده معروف را سرودم كه : او پسر بهترين بندگان خداست و او تقى و طاهر العلم است تا آن كه آن را به اتمام رسانيدم .
عبدالملك ، سالى هزار دينار به او صله مى كرد كه پس از ماجراى قصيده ، آن را قطع كرد. فرزدق شكايت به على بن الحسين عليه السلام برد و از ايشان درخواست نمود تا در اين باره با عبدالملك گفت و گو كند. امام فرمود: من ، همان اندازه كه او تو را مى بخشيد، تو را مى بخشم ؛ پس مرا از سخن گفتن با او باز دار.
فرزدق عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! به خداوند قسم ، كه ثواب خداى عزوجل در آجل ، نزد من بهتر است از ثواب دنيا در عاجل .
اين ماجرا به گوش معاويه بن عبدالله بن جعفر طيار رسيد و او از سخاوتمندان و ادبا و ظرفاى بنى هاشم محسوب بود، معاويه به فرزدق گفت : اى ابافراس ! به گمانت چه قدر از عمرت باقى است ؟
فرزدق جواب داد: بيست سال .
معاويه گفت : اين بيست هزار دينار، كه از مال خودم مى باشد به تو مى دهم ، پس ابو محمد اعزه الله را معاف كن !
فرزدق پاسخ داد: من ابومحمد را ملاقات كرده ام و او از دارايى خويش ، به من بذل فرمود؛ ولى به عرض ايشان رساندم كه من براى اجر اخروى عمل خود، از ثواب دنيوى اش گذشتم . (102)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
07-12-2022, 21:18
112- طعام انسان چيست ؟

زيد شحام از ابن جعفر عليه السلام در قول خداى عزوجل فلينظر الانسان الى طعامه روايت شد كه گفت : پرسيدم طعام انسان چيست ؟
فرمود: علمى كه مى گيرد غذاى وى مى باشد، بنگرد كه از چه كسى مى گيرد . (103)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-12-2022, 16:26
113- راه شناخت خدا

يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله از او پرسيد كه : چه وقت انسان خداى خود را شناسد؟
پاسخ فرمود: وقتى نفس خويش را شناسد. (104)(105)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-12-2022, 16:26
114- ذكر زمان ندارد

در شب پنج شنبه 21 ماه رجب 1387 ه - ق به استاد حضرت علامه طباطبايى صاحب الميزان عرض كردم : جناب آقا دستور العملى كه براى بين الطلوعين فرموده ايد، گاهى مقدسى من گل مى كند روزه مى گيرم ، علاوه اين كه ماه مبارك رمضان در پيش است و انسان وقتى كه سحر خورده ديگر در بين الطلوعين حالى براى خلوت و ذكر ندارد، آيا مى شود كه در اين صورت دستور را در وقت ديگر انجام دهم ؟
فرمودند: آقا من هم اين سوال را از مرحوم قاضى (جناب آية الله حاج سيد على قاضى تبريزى رضوان الله عليه ) كرده ام ، در جواب فرمود: آرى ! مى توانى به وقت ديگر افكنى و اين آيه مباركه سوره فرقان را قرائت كرد: و هو الذى جعل الليل و النهار خلفة لمن اراد ان يذكر او اراد شكورا(106)
در اين كريمه خلفة و يذكر و كشور خيلى لطيف و با مقام نيك مناسب است .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-12-2022, 20:30
115- عمل ضامن بهشت

چشمان هشام لوچ بوده است و ابن خلكان در وفيات الاعيان در شرح حال فرزدق مى گويد:
عمل بس نيكويى بدو نسبت داده اند كه اميد است رفتن او به بهشت را ضامن باشد، و عمل مذكور آن است كه چون هشام بن عبد الملك در عهد پدرش به قصد حج به مكه آمد، دور كعبه طواف نمود و سعى كرد تا خود را به حجر الاسود برساند؛ ولى به دليل ازدحام مردم ، موفق نشد. از اين رو، برايش منبرى گذاشتند و او بر آن نشست و به مردم مى نگريست .
در ضمن ، گروهى از اشراف شام نيز در اين سفر همراهى اش مى كردند. در اين حال ، زين العابدين ، على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام ، كه زيباترين و خوشبوترين مردم بود، پيش آمد و شروع به طواف نمود. چون طوافش به حجر الاسود ختم يافت ، مردم راه را برايش باز كردند تا به آن برسد.
در اين هنگام ، مردى شامى گفت : اين كيست كه هيبتش چنين مردم را متاثر كرده است ؟
هشام از ترس اين كه همراهانش به او تمايلى پيدا كنند و علاقه مند شوند، گفت : او را نمى شناسم .
ولى فرزدق كه در آن جا حاضر بود گفت : من او را مى شناسم .
مرد شامى پرسيد: اى ابافراس ! او كيست ؟
فرزدق نيز در جواب او، قصيده اى سرود. (107)(108)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-12-2022, 20:31
116- نياز انسان به مربى

شما يك چرخ خياطى مى خريد مى بينيد كه صاحب مغازه يك دفترچه هم به شما مى دهد. آقا اين چيه ؟ اين دين اين چرخ خياطى است . اين دستور اين چرخ خياطى است . اين چرخ خياطى ، اين صنعت دين دارد. بدون اين خراب مى شود، در اينجا نوشته شده كه نخش و پارچه اش بايد در چه حد و اندازه باشد. نحوه بازكردن و بستن آن و شروط نگه داشتن چگونه است . اين دين چرخ خياطى است و تمام صنايع دست انسان همه دين و آيين دارند و بدون دين و آيين به كمالشان نايل نمى شوند.
انسان اين بزرگ ترين صنعت الهى برنامه و مربى مى خواهد، همانطورى كه صنايع شما دستور العمل استفاده دارند حاشا و كلا كه اين بزرگ ترين صنعت الهى برنامه و دستور العمل نداشته باشد، برنامه و دستور العملش ‍ قرآن كريم است .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
30-12-2022, 18:24
117- چونان ماه شب بدر

مبرد در كتاب الكامل نقل كند كه : مردى قريشى كه نامش را نمى دانم گفت : روزى در كنار سعيد بن مسيب نشسته بودم كه مرا گفت : دائيان تو كيانند؟
گفتم : مادرم كنيز بوده است .
با اين حرف ، گويى از چشمانش بيافتادم . اندكى بعد، سالم بن عبد الله بن عمر بن خطاب آمد و چون از پيش او رفت گفتم : اى عمو! اين كه بود؟
سعيد بن مسبب گفت سبحان الله العظيم ! آيا او را كه از قوم توست ! نمى شناسى ؟ او، سالم بن عبد الله بن عمر است .
پرسيدم : مادرش كيست ؟ گفت : مادرش كنيز است .
اندكى گذشت و على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام آمد و بر او سلام كرده ، نشست و سپس برفت . از سعيد بن مسيب پرسيدم : اى عمو! او كيست ؟
سعيد گفت : او كسى است كه روا نباشد مسلمانى او را نشناسد! او على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام است .
پرسيدم : مادرش كيست ؟
پاسخ داد: مادرش كنيز است .
در اين هنگام گفتم : اى عمو! به نظر رسيد كه چون گفتم : مادرم كنيز است ، از ارزش من نزد تو كاسته شد؛ ولى من نيز چون اينانم و از اين باكى ندارم . مرد قريشى ادامه مى دهد: پس از آن ، نزد او بزرگى و جلالتى يافتم .(109)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
30-12-2022, 18:25
118- شهادتگاه مولاى مظلومان عالم

جناب سيد الشهداء عليه السلام به برادرش فرمود: اگر من به لانه حيوانات پناه ببرم بنى اميه بر من دست پيدا مى كنند.
مى داند كه او را مى كشند. و جناب امير المومنين عليه السلام مى دانست او را شهيد مى كنند، من عالم مى دانم كه من را مى كشند، حالا كه مى داند خوب چرا توى خانه ؟ چرا توى دهليز؟ چرا توى يك بيابانى بى اطلاع ؟ خوب ، حالا كه مرا مى كشند طورى كشته و شهيد شوم كه خون من هدر نرود، مظلوميت من بر ملا بشود، آنها كه بالاخره على عليه السلام را مى كشتند؛ لذا مى رود به مسجد اگر مسجد هم نمى رفت آن شب او را مى كشتند، به يك وجه ديگر. چه بهتر كه حقانيت شان را بر مردم معلوم كنند، در مسجد سر نماز (مسجد مامن مردم است ) كه قساوت و شقاوت را خوب برساند. اين را اختيار كرده ، اين مسير را برگزيده است ، نبايد گفت : چرا على امير المومنين عليه السلام تن به تهلكه داده ؟ چرا؟ قرآن كه مى فرمايد: لا تلقوا بايديكم الى التهلكة . (110)
ايشان بالاتر از اين حرفهاست .(111)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-01-2023, 17:41
119- سيره زندگى بزرگان

روزى مرحوم علامه طباطبايى را در خيابان زيارت كردم و در معيت ايشان ، تا درب منزلشان رفتم . به درب منزل كه رسيديم ايشان تعارف كردند. عرض كردم : مرخص مى شوم . ايشان ، در پله بالا ايستاده بودند و پايين بودم ، رو به من كردند و گفتند: حكماى الهى اين همه فحش ها را شنيدند سنگ حوادث را خوردند، قلم ها به دشنام و بدگويى آنها پرداختند، اين همه فقر و فلاكت و بيچارگى را از تبليغات سوء كشيدند.
گاهى به كهك به سر مى بردند و گاهى ... با اين همه حقايق را در كتاب هايشان نوشتند و گفتند: آقايانى كه به ما بد گفتيد و فحش داديد و زندگى را در كام ما تلخ كرديد و مردم را عليه ما شورانيديد، حرف اين است و حق اين است كه نوشته ايم و براى شما گذاشته ايم ، حال هر چه مى خواهيد بگوييد.
آنها حرف حقشان را نوشتند و براى نفوس مستعد به يادگار گذاشتند، تمام تلاش اين است كه منطق وحى را بفهميم . خداوند ملاصدرا را رحمت كند! مفسر است ، محدث است ، فقيه است ، مرد سير و سلوكى است كه هفت مرتبه پياده به زيارت بيت الله الحرام ، مشرف مى شود و بار هفتم در بصره نداى حق را لبيك گفته است .
ايشان در در شرح اصول كافى حديث امام سجاد عليه السلام را نقل مى كند كه :
چون خداوند سبحان ، مى دانست در آخر الزمان مردمى عميقى پيدا مى شوند در توحيد و در اصول عقائد اوايل سوره حديد و سوره اخلاص را فرستاد.
مرحوم آخوند مى گويد: به اين حديث كه رسيدم گريه ام گرفت . اين گريه شوق است و گريه عشق ، چون خودش مى بيند كه اين حديث ، براى امثال اوست .(112)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-01-2023, 17:42
120- امير بيان ، على عليه السلام

در ميان ائمه اطهار عليه السلام ، جناب امير المومنين زبان خاصى دارد، به طورى كه اگر كسى در روايات كار كشته و زحمت كشيده باشد، حتى اگر سند روايى را نگاه نكند، به متن روايت كه نگاه كند، مى فهمد كه اين زبان ، زبان اميرالمومنين است . بنده خودم كه داشتم كافى را اعراب گذارى مى كردم وقتى مى رسيدم به گفتار اميرالمومنين عليه السلام مى ديدم طورى ديگر است .
چه بسا بارها پيش آمد كه هنوز به سند روايت مراجعه نكرده ، روايت را مى خوانديم ، مى ديديم كه بوى گفتار اميرالمومنين عليه السلام است . (113)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-01-2023, 16:37
121- دعاى جانبخش استاد

جناب حجة الاسلام و المسلمين ابراهيميان امام جمعه محترم آمل در بيان خاطره اى مى فرمايند:
بنده شبى استاد علامه را در رويا ديدم ، مسجدى بود و سكويى و جمعيتى و ستونى .
ايشان بر بالاى سكو مشغول سخنرانى بودند. جمعيت روى به ايشان داشتند. من بيچاره بر ستونى تكيه داده ، پشت به ايشان كردم . جمعيت همه رفتند، هيچ كس نمانده بود جز ايشان و من . آنگاه روى به ايشان كردم . مرا بر بالا خواند. نزد ايشان رفتم . دو دست مبارك به زير گوش من نهادند و اين جمله را بر من قرائت فرمودند:
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولاية مولانا امير المومنين عليه السلام .
و به راستى كه هنوز آن دعاى جانبخش در جانم طنين انداز است و ان شاء الله كه مرا از اين دعاى جان پاك ، ثمراتى فراوان خواهد بود.(114)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-01-2023, 16:37
122- زهى مراتب خوابى كه به ز بيدارى است !

اينجانب بنابر فرموده شيخ الرئيس كه فرمود: از عوامل ضعف بينايى چشم خوابيدن با شكم سير است و لازم است بين غذاى شب و خوابيدن فاصله انداخت .، هميشه مقيد بودم شام را سر شب صرف كنم تا فاصله مورد نظر شيخ را مراعات كرده باشم كه مبادا خداى نكرده چشمم كه يكى از مهم ترين سرمايه هاى كسب دانش و پيمودن راه كمال است ضرر ببيند و اين امر سبب شود كه از تحصيل علم و كمال باز بمانم (يا در شب حتى الامكان از خوردن غذا خوددارى كنم .)
ولى با اين همه شبى از شب ها (در شب چهارشنبه 29 جمادى الاول 1405 قمرى برابر با اسفند 1363) شامم به تاخير افتاد و متاسفانه بعد از شام خواب شديدى بر من عارض شد.
براى اينكه فرموده شيخ را عمل كرده باشم ، بلند شدم و شروع كردم به قدم زدن و تا دوازده نصف شب بيدار بودم ، ولى بر اثر شدت حالت خواب نتوانستم از خوابيدن خوددارى كنم ، لذا خوابيدم .
خواب شيرين بود و روياى شيرين تر كه به زيارت حضرت ثامن الحجج ، على بن موسى الرضا عليه السلام تشرف حاصل كردم . در ابتدا به اشاره تفهيم فرمودند كه : چرا كمتر خودت را به ما نشان مى دهى و پس از آن به عبارت صريح به من فرمودند:
اين قدر خودت را زحمت مده ، ما چشم تو را تا آخر عمر ضمانت مى كنيم .
الحمد لله كه از اين بشارت آن ولى الله اعظم كه به لقب ضامن هم شناخته شده است ، برايم يقين حاصل است كه هر دو كريمه من تا آخرين دقايق عمرم بينا خواهند بود، چون ضامنشان معتبر است ، چنانكه مشمول الطاق ديگر آن حضرت نيز بوديم و هستيم .
و آن كه حضرت فرمود: چرا كمتر خودت را به ما نشان مى دهى ؟
شايد علتش اين بود كه در آن اوان ، بر اثر تراكم اشتغال درس و بحث و تصنيف و تصحيح ، مدتى به زيارت حضرت فاطمه معصومه عليه السلام خواهر آن جناب توفيق نيافتم و تشرف حاصل نكردم . شگفت اين كه در آن شب اصلا انديشه آن جناب در خاطرم نبود. (115)

123- منزلت مردگان

اسحاق بن عمار گفت : از حضرت ابوالحسن الاول عليه السلام پرسيدم : آيا ميت خانواده اش را زيارت مى كند؟
فرمود: بله .
گفتم : در چند مدت زيارت مى كند؟
فرمود: در جمعه اى و در ماهى و در سالى به اندازه منزلتش الخ . (116)(117)

124- مسح بر كفش جايز نيست !

از قيس بن ربيع روايت شده است : ابواسحاق سبيعى را درباره مسح از روى كفش پرسيدم ، كه آيا جايز است يا نه ؟
او پاسخ داد: من ديده بودم كه مردم از روى كفش مسح مى كنند؛ تا آن كه مردى از بنى هاشم را ديدم كه تا آن زمان كسى چون او را نديده بودم و او محمد بن على بن الحسين عليه السلام بود، مساله را از او پرسيدم ، ايشان مرا از اين كار نهى فرمود و گفت : امير مومنان عليه السلام ، چنين مسح نمى كرد.
و فرمود: مسح بر كفش جايز نيست !
وقتى اين را از ابو اسحاق شنيديم ، ديگر هيچ گاه از روى كفش ، پاى را مسح نكردم . (118)

125 فقط امام زمان مى داند

علامه كبير و مفسر قرآن حضرت آية الله طباطبايى در وصف اين شاگرد فرهيخته و ممتازش مى فرمايند: شخصيت آقاى حسن زاده را جز امام زمان عليه السلام كسى بدان پى نبرده است . (119)

126- نادانى مقدمه كفر

از امام باقر عليه السلام در بيان آيه كريمه 23، سوره نوح عليه السلام : و قالوا لا تذرن الهتكم و لاتذرن ودا و لا سواعا و لا يغوث و يعوق و نشرا.
روايت شده است كه فرمود: مردم خداى عزوجل را پرستش مى كردند، و بعد از مرگشان قوم آنان بر مرگشان ضجه مى نمودند، و مرگشان بر آنان دشوار آمد؛ پس ابليس ملعون در نزدشان آمد و بديشان گفت : من بت هايى به صورت آنان براى شما فراهم مى كنم كه به آنها بنگريد و انس بگيريد و خدا را پرستش كنيد. پس بر مثال مردگانشان بت هايى برايشان تهيه كرد و آن خداى عزوجل را مى پرستيدند و به آن بت ها نظر مى كردند؛ چون زمستان مى شد و باران مى آمد، بت ها را به خانه مى بردند و همواره خداى عزوجل را مى پرستيدند؛ تا چون آن قرن به سر آمد و فرزندانشان بزرگ شدند، گفتند كه : پدران ما اين بت ها را مى پرستيدند و ما هم اينها را مى پرستيم ، بدون اينكه خدا را بپرستند. (120)

127- پاداش شاد نمودن مومن

صافى گويد: از ابا جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: از زمره چيزهايى كه خدا با بنده اش موسى عليه السلام نجوا كرد اين كه فرمود: مرا بندگانى است كه بهشت را بر آنها مباح كرده و آنها را بر آن حاكم گردانم .
عرضه داشت : پروردگارا! آنها كيانند كه بهشت خويش را بر آنها مباح گردانى و آنها را حاكم بر آن گردانى ؟
فرمود: آن كس كه بر مومنى ادخال سرور كند. ، آنگاه فرمود:
مومنى در سرزمين ستمگرى زندگى مى كرد، ستمگر قصد او كرد، آن مومن به سرزمين شرك گريخت ، و بر مردى مشرك فرود آمد، پس آن مرد او را در پناه گرفت و با او مدارا نمود و مهمانش كرد. به هنگامى كه مرگ مشرك نزديك شد، خداى عزوجل به وى وحى كرد: قسم به عزت و جلالم ، اگر در بهشت من تو را جايى بود حتما تو را در آنجا جاى مى دادم ، وليكن بهشت بر آن كس كه شرك به من ورزيد حرام است ، وليكن اى آتش ! اين مرد مشرك را بترسان و او را ميازار و صبح و شام رزق وى را مى آورند.
عرضه داشتيم : آيا بهشت روزى اش را مى آورند؟
فرمود: از هر كجا كه خداى خواهد. (121)

128- آيا دين جز حب است ؟

بريد بن معاوية عجلى گفت : به نزد ابى جعفر عليه السلام بودم ، مردى با پاى پياده از خراسان وارد شد، پس پاهاى خود را بيرون آورد، پاهاى وى پينه زده بود و گفت : به خدا قسم ، چيزى جز دوستى شما اهل بيت مرا به اينجا نكشانده است .
ابو جعفر باقر عليه السلام فرمود: به خدا قسم ، اگر سنگى ما را دوست بدارد، خدا آن را با ما محشور مى دارد، و آيا دين جز حب چيزى است .
خداى تعالى مى فرمايد: بگو كه اگر خدا را دوست داريد، مرا دوست بداريد، خدا شما را دوست مى دارد. و فرمود: كسانى را كه به سوى ايشان مهاجرت كردند، دوست مى دارند و آيا دين جز حب چيزى (122) است ؟

129- حكم شكستن دندان آهو

امام صادق عليه السلام از ابوحنيفه پرسيد: حكم شخص محرمى كه دندان رباعى آهو را شكسته است چيست ؟
ابوحنيفه مى گويد: اى فرزند رسول خدا! نمى دانم .
حضرت مى فرمايد: تو مدعى فضل و خردى ! وليكن نمى دانى كه آهو دندانى رابعى ندارد، و دندان هايش ثنايى است . (123)

130- انواع تخم حيوانات

از معصوم عليه السلام سوال شده است : هر گاه كسى تخمى در اجمه يعنى در بيشه يافته است ، و يا تخم پرنده آبى يافته است و نمى داند كه تخم حيوان حلال گوشت است تا خوردن آن جايز باشد و يا تخم حيوان حرام گوشت است كه خوردن آن حرام باشد، به چه نشانه داند كه تخم حلال گوشت يا حرام گوشت است ؟
در جواب فرموده است : هر تخمى كه دو طرف آن يكسان است از حرام گوشت است ، و اگر مثل تخم مرغ خانگى است كه يك طرف آن پهن است - يعنى مخروطى است آن تخم حيوان حلال گوشت است .
چند روايت در اين موضوع در جزء يازدهم وافى فيض از كافى و تهذيب ذكر شده است . (124)
تخم مار دراز و هر دو طرف آن يكسان است ، و تخم باخه گرد است و از همه جانب يكسان است ، و هر دو حرام گوشت اند و تخم كبك و گنجشك و مرغ خانگى مخروطى است كه يك طرف پهن و جانب ديگر آن كشيده است و اينها حلال گوشت اند. (125)

131- تطابق خواب با واقعيت

حسن بن محبوب از محمد بن قاسم نوفلى گفت : به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم : مومن خواب مى بيند و واقع نيز همانگونه است و گاه خواب مى بيند، ولى مطابق نيست .
فرمود: وقتى مومن خوابيد از روح وى حركتى كشيده به آسمان بلند مى شود هر چه روح مومن در ملكوت اشيا در جايگاه تقدير و تدبير ديد، حق است ، و هر چه كه در زمين رسد، اضغاث احلام است .
به او عرضه داشتم : آيا روح مومن به آسمان صعود مى كند؟
فرمود: بله .
پرسيدم : اين صعود آيا به گونه اى است كه به كلى روح از بدن خارج شود تا هيچ در آن نماند؟
فرمود: خير، اگر همه روحش از بدن خارج شود تا هيچ در آن نماند پس ‍ وى مى ميرد.
پرسيدم : پس چگونه روح مومن به آسمان خارج مى شود؟
فرمود: آيا خورشيد را در جاى خود در آسمان نمى بينى كه نور و شعاعش ‍ در زمين است ؟ روح مومن نيز اين چنين مى باشد، اصل آن در بدن و حركت وى كشيده به آسمان است . (126)

132- دين عقل و برهان

حكايتى را كه نقل مى كنيم در قصص العلماء مرحوم تنكابنى آمده است كه مرحوم ملا آقا دربندى ، به زيارت ثامن الحجج عليه السلام مشرف مى شدند، وقتى به سبزوار رسيدند، سوالاتى را مطرح كردند و به خدمت حاجى هادى سبزوارى صاحب منظومه فرستادند، مرحوم حاجى كه سوالات را ديد، فرمودند: اولا كسى كه اين سوالات را مطرح كرد، خود از عهده پاسخ آنها بر مى آيد و قدرت جواب را دارد. و ثانيا با مشغوليات ، و سن و سال و گرفتارى هاى درسى ، فرصت آن نيست كه فورا جواب اين سئوالات را بنگاريم و به شما بدهيم .
بعد، وقتى ملا آقاى دربندى ، از سفر برگشتند، دريكى از بلاد، كه به نزد يكى از آقايان روحانى وارد شدند، آنجا آقايان ، براى ديدن ايشان آمدند. يكى از آنها گفت : شنيديم كه شما سوالات فلسفى به حاج ملا هادى سبزوارى داده ايد و ايشان جواب ندادند! به يك لحنى ، كه يك مقدارى توهين به حاجى بوده است .
مرحوم آقاى دربندى فرمودند: اين طور نيست كه شما گمان مى كنيد، اگر حاجى و امثال حاجى نباشند كه جواب افراد ملحد و دهرى را كه منكر مبدا و معاد هستند، بدهند و اصل دين را تحكيم نكنند، نبوت شما نمى رسد كه اصل برائت و استصحاب جارى كنيد!
واقعش اين است كه اصول دين و ديگر امهات را بايد دليل و برهان ثابت كند و بر كرسى بنشاند. دين ، دين عقل و دليل و برهان است . عقل ، دليل و برهان هم فلسفه است .
فلسفه اى كه فلاسفه الهى ما مى گويند، فلسفه اى كه صاحب اسفار و شقا مى گويد. در بعضى از نوشته هايم ، قسمت آخر حديث مفضل را بيان كردم كه امام صادق عليه السلام با مفضل درباره وحدت صنع ، صحبت كرده است كه وحدت تدبير، وحدت صانع و مدبر را مى رساند. بعد امام صادق عليه السلام ، ارسطو را ستوده است . حضرت فرمودند: مفضل ! ارسطو مردم زمان خود را از راه وحدت صنع به وحدت صانع كشانده است و از اين راه پيش آمده است .
مرحوم استاد شعرانى مى فرمود: ارسطو، مباهات كند به خودش ، كه امام صادق عليه السلام نام او را بر زبان آورده است !
بعد شعر حافظ را مى خواند و مى گفت : گويى حافظ از زبان ارسطو، خدمت امام عرض مى كند:
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم لطف ها مى كنى اى خاك درت تاج سرم
البته خاك درب امام صادق عليه السلام ، تاج سر ارسطوهاست . حرفى نيست وليكن ، ارسطو از راه وحدت صنع ، مردم را به وحدت صانع مى كشاند، هر چند مرحوم ديلمى در محبوب القلوب و مرحوم سيد بن طاووس در كتابى كه راجع به نجوم نوشته اند، ارسطو و تنى چند از بزرگان را در زمره انبياء نام برده اند. (127)

133- اولين قياس كننده

در كتاب وافى است كه ابوحنيفه مى گويد:
نزد حجامى رفتم تا موى سرم را بتراشد، حجام به من گفت : سرت را پايين بياور و روى به قبله كن و نام خداى را بر زبان جارى ساز!
پس ، از او شش خصلت بياموختم كه پيش از آن در من نبود.
بدو گفته : آيا تو آزادى يا بنده اى ؟
گفت : بنده ام .
گفتم : بنده كه هستى ؟
در پاسخ گفت : بنده جعفر بن محمد صادق !
پرسيدم : آيا اكنون در خانه است ؟
گفت : آرى !
سپس ، به سوى منزلش رفتم و اذن ورود خواستم ، ليكن مرا اذن ندادند. اندكى بعد، مردمى از كوفه آمدند و اذن گرفته ، داخل شدند. و من نيز همراه آنان شدم . چون به حضورش رسيدم ، ايشان را گفتم :
اگر پيامى به اهل كوفه ارسال بنمايى ، ديگر اصحاب محمد را دشنام نخواهند داد. من در كوفه بالغ بر صد هزار نفر را مى شناسم كه آنان را دشنام مى دهند.
ايشان فرمود: سخن مرا نمى پذيرند.
گفتم : چه كسى سخن تو را نمى پذيرد و حال آن كه تو فرزند رسول خدايى !
ايشان پاسخ داد: اولين كسى كه سخن مرا نمى پذيرد، تويى ، كه بدون اجازه به خانه ام وارد شدى و بدون امر من ، نشستى و سخن گفتى و مرا خبر رسيده است كه قائل به قياس نيز هستى .
فرمود: واى بر تو اى نعمان ! اولين كسى كه قياس كرد، ابليس بود...(128)(129)***

134- طعم آب

در قرب الاسناد حسن بن ظريف از حسين بن علوان از جعفر عليه السلام نقل كرده كه وى گفت : من به نزد آن حضرت نشسته بودم به هنگامى كه مردى آمد و از طعم آب از آن حضرت پرسيد و مى پنداشتند كه آن مرد زنديق است . پس حضرت ابو عبدالله عليه السلام به زير و رد كردن آن پرداخت و به او فرمود: واى بر تو! طعم آب ، طعم زندگى است . خداى عزوجل مى فرمايد: و از آب هر موجود زنده اى را آفريد آيا ايمان نمى آورند . (130)

135- رويت خدا در دنيا

ابوبصير مى گويد كه : به حضرت امام صادق عليه السلام گفتم : در مورد خداى تعالى آگاهم كن كه آيا مومنان روز قيامت او را مى بينند؟
فرمود: آرى ! و پيش از روز قيامت هم ديده اند. گفتم : كى ؟
فرمود: وقتى كه به آنها گفت : الست بربكم ؟ قالوا: بلى (131)(132)
بعد مدتى ساكت شد و آنگاه فرمود: مومنان در دنيا پيش از روز قيامت هم مى بينند؛ آيا تو همين الان او را نمى بينى ؟
ابو بصير مى گويد: گفتم : فدايت شوم ! اين حديث را از جانب شما نقل بكنم ؟
فرمود: نه ؛ زيرا اگر آن را بگويى ، جاهل به معنايى كه تو قايل هستى ، آن را انكار مى كند و بعد اين را تشبيه و كفر به حساب مى آورد، و منظور رويت با چشم نيست ؛ خدا بزرگ تر از چيزى است كه مشتبهان و ملحدان وصف مى كنند. (133)

136- شب نور باران قبور ائمه

ثقه اى نقل كرد از شيخ محمد كليد دار روضه مقدسه كاظمين عليه السلام و شيخ مذكور خود مرد متدينى بود، و من خود او را ملاقات كرده بودم كه شيخ مذكور گفت :
در هنگامى كه حسن پاشا بعد از زمان سلطنت نادر شاه افشار در ايران او پاشاى عراق عرب بو در بغداد متمكن بود، روزى در ايام ماه جمادى الثانيه در وقتى كه جمعى از امراء و افنديان و اعيان آل عثمان در مجمع او حاضر بودند پرسيد: سبب چيست كه اول ماه رجب را شب نور باران گويند؟
يكى از ايشان مذكور ساخت كه : در اين شب از قبور ائمه دين نور فرو مى ريزد.
پاشا گفت : در اين مملكت محل قبور ائمه بسيار است و البته مجاورين اين قبور ائمه مشاهده خواهند نمود.
پس كليددار ابوحنيفه كه امام اعظم ايشان است و كليد دار شيخ عبد القادر را طلبيده مطلب را از ايشان استفسار نمود و ايشان گفتند: ما چنين چيزى مشاهده نكرده ايم .
حسن پاشا گفت : كه موسى بن جعفر عليه السلام و حضرت جواد عليه السلام نيز از اكابر دينند، بلكه جماعت روافض آنها را واجب الاطاعة مى دانند، سزاوار آن است كه از كليد دار روضه ايشان نيز بپرسيم و همان ساعت ملازمى كه به عرف اهل بغداد چو خادار گويند، به طلب كليد دار كاظمين عليه السلام آمد، شيخ محمد گويد:
كه كليد دار آن وقت پدر من بود و من تقريبا در سن بيست ساله بودم و با پدر در كاظمين بوديم كه ناگاه چو خادار به حضار پدرم آمد. و او نمى دانست كه با او چه شغل داشت روانه بغداد شد و من نيز به بعد از حضور پاشا از پدرم سئوال كرد كه گويند: شب اول رجب را شب نور باران گويند به جهت نزول نور از آسمان بر قبور ائمه دين ، آيا تو هيچ آن را در قبر كاظمين مشاهده كرده اى ؟
پدر خالى از ذهن و بى تامل گفت : بلى ! چنين است و من مكرر ديده ام .
پاشاى مذكور گفت : اين امر غريبى است و اول رجب نزديك است ، مهيا باش كه من در شب اول رجب در روضه مقدسه كاظمين به سر خواهم برد.
پدرم از استماع اين سخن به فكر افتاد كه اين چه جراتى بود كه من كردم و چه سخن بود از من سر زد و با خو گفت كه : يحتمل مراد نور ظاهرى مشاهده نباشد و من نور محسوسى نديده ام و متحير و غمناك بيرون آمد و من چون او را ديدم آثار تغيير و ملال در بشره او يافتم و سبب استفسار كردم گفت :
اى فرزند من ! خود را به كشتن دادم و با حال تباه روانه كاظمين عليه السلام شديم و در بقيه آن ماه پدرم به وصيت و وداع مشغول بود و امور خود را انجام مى داد و خورد و خواب او تمام شد و روز و شب به گريه و زارى مشغول بود و شب ها در روضه مقدسه تضرع مى كرد و به ارواح مقدسه ايشان توسل مى جست و خدمتكارى خود را شفيع مى كرد تا روز آخر ماه جمادى الثانية .
چون روز به حوالى غروب رسيد، كوكبه پاشا ظاهر شد و خود او نيز وارد شد و پدرم را طلبيد و گفت :
بعد از غروب روضه را خلوت نمايد و زوار را بيرون كند، پدرم حسب الامر چنان كرد، هنگام نماز شام ، پاشا به روضه داخل شد، امر كرد كه شمع هاى روضه كه روشن بود خاموش كردند و روضه مقدسه تاريك ماند.
خود چنان كه طريقه سنيان است فاتحه خواند و رفت به عقب سر ضريح مقدس مشغول نماز و ادعيه شد و پدرم در سمت پيش روى ضريح مقدس ‍ را گرفته بود و محاسن خود را بر زمين مى ماليد و روى خود را در آنجا مى سائيد و تضرع و زارى مى كرد، مانند ابر بهار اشك از ديده او جارى بود و من نيز از عجز و زارى پدرم به گريه افتاده بودم و بر اين حال تقريبا دو ساعت گذشت و نزديك بود كه پدرم قالب تهى كند كه ناگاه سقف محاذى بالاى ضريح مقدس شق شد و ملاحظه شد كه گويا به يك بار صد هزار خورشيد و ماه و شمع و مشعل بر ضريح مقدس و روضه مقدسه ريخت كه مجموع روضه ، هزار مرتبه از روز روشن تر و نورانى تر شد و صداى حسن پاشا بلند شد كه به آواز بلند مكرر مى گفت :
صلى الله على النبى محمد و آله .
پس پاشا برخاست و ضريح مقدس را بوسيد و پدر مرا طلبيد و محاسن او را گرفت و به خود كشيد و ميان دو چشم پدر مرا بوسيد و گفت : بزرگ مخدومى دارى خادم چنين مولائى بايد بود!
و انعام بسيار بر پدرم و ساير خدام روضه متبركه كرده و در همان شب به بغداد مراجعت نمود. (134)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-01-2023, 17:40
122- زهى مراتب خوابى كه به ز بيدارى است !

اينجانب بنابر فرموده شيخ الرئيس كه فرمود: از عوامل ضعف بينايى چشم خوابيدن با شكم سير است و لازم است بين غذاى شب و خوابيدن فاصله انداخت .، هميشه مقيد بودم شام را سر شب صرف كنم تا فاصله مورد نظر شيخ را مراعات كرده باشم كه مبادا خداى نكرده چشمم كه يكى از مهم ترين سرمايه هاى كسب دانش و پيمودن راه كمال است ضرر ببيند و اين امر سبب شود كه از تحصيل علم و كمال باز بمانم (يا در شب حتى الامكان از خوردن غذا خوددارى كنم .)
ولى با اين همه شبى از شب ها (در شب چهارشنبه 29 جمادى الاول 1405 قمرى برابر با اسفند 1363) شامم به تاخير افتاد و متاسفانه بعد از شام خواب شديدى بر من عارض شد.
براى اينكه فرموده شيخ را عمل كرده باشم ، بلند شدم و شروع كردم به قدم زدن و تا دوازده نصف شب بيدار بودم ، ولى بر اثر شدت حالت خواب نتوانستم از خوابيدن خوددارى كنم ، لذا خوابيدم .
خواب شيرين بود و روياى شيرين تر كه به زيارت حضرت ثامن الحجج ، على بن موسى الرضا عليه السلام تشرف حاصل كردم . در ابتدا به اشاره تفهيم فرمودند كه : چرا كمتر خودت را به ما نشان مى دهى و پس از آن به عبارت صريح به من فرمودند:
اين قدر خودت را زحمت مده ، ما چشم تو را تا آخر عمر ضمانت مى كنيم .
الحمد لله كه از اين بشارت آن ولى الله اعظم كه به لقب ضامن هم شناخته شده است ، برايم يقين حاصل است كه هر دو كريمه من تا آخرين دقايق عمرم بينا خواهند بود، چون ضامنشان معتبر است ، چنانكه مشمول الطاق ديگر آن حضرت نيز بوديم و هستيم .
و آن كه حضرت فرمود: چرا كمتر خودت را به ما نشان مى دهى ؟
شايد علتش اين بود كه در آن اوان ، بر اثر تراكم اشتغال درس و بحث و تصنيف و تصحيح ، مدتى به زيارت حضرت فاطمه معصومه عليه السلام خواهر آن جناب توفيق نيافتم و تشرف حاصل نكردم . شگفت اين كه در آن شب اصلا انديشه آن جناب در خاطرم نبود. (115)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-01-2023, 17:40
123- منزلت مردگان

اسحاق بن عمار گفت : از حضرت ابوالحسن الاول عليه السلام پرسيدم : آيا ميت خانواده اش را زيارت مى كند؟
فرمود: بله .
گفتم : در چند مدت زيارت مى كند؟
فرمود: در جمعه اى و در ماهى و در سالى به اندازه منزلتش الخ . (116)(117)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-01-2023, 17:40
124- مسح بر كفش جايز نيست !

از قيس بن ربيع روايت شده است : ابواسحاق سبيعى را درباره مسح از روى كفش پرسيدم ، كه آيا جايز است يا نه ؟
او پاسخ داد: من ديده بودم كه مردم از روى كفش مسح مى كنند؛ تا آن كه مردى از بنى هاشم را ديدم كه تا آن زمان كسى چون او را نديده بودم و او محمد بن على بن الحسين عليه السلام بود، مساله را از او پرسيدم ، ايشان مرا از اين كار نهى فرمود و گفت : امير مومنان عليه السلام ، چنين مسح نمى كرد.
و فرمود: مسح بر كفش جايز نيست !
وقتى اين را از ابو اسحاق شنيديم ، ديگر هيچ گاه از روى كفش ، پاى را مسح نكردم . (118)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-02-2023, 19:51
125 فقط امام زمان مى داند

علامه كبير و مفسر قرآن حضرت آية الله طباطبايى در وصف اين شاگرد فرهيخته و ممتازش مى فرمايند: شخصيت آقاى حسن زاده را جز امام زمان عليه السلام كسى بدان پى نبرده است . (119)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-02-2023, 19:51
126- نادانى مقدمه كفر

از امام باقر عليه السلام در بيان آيه كريمه 23، سوره نوح عليه السلام : و قالوا لا تذرن الهتكم و لاتذرن ودا و لا سواعا و لا يغوث و يعوق و نشرا.
روايت شده است كه فرمود: مردم خداى عزوجل را پرستش مى كردند، و بعد از مرگشان قوم آنان بر مرگشان ضجه مى نمودند، و مرگشان بر آنان دشوار آمد؛ پس ابليس ملعون در نزدشان آمد و بديشان گفت : من بت هايى به صورت آنان براى شما فراهم مى كنم كه به آنها بنگريد و انس بگيريد و خدا را پرستش كنيد. پس بر مثال مردگانشان بت هايى برايشان تهيه كرد و آن خداى عزوجل را مى پرستيدند و به آن بت ها نظر مى كردند؛ چون زمستان مى شد و باران مى آمد، بت ها را به خانه مى بردند و همواره خداى عزوجل را مى پرستيدند؛ تا چون آن قرن به سر آمد و فرزندانشان بزرگ شدند، گفتند كه : پدران ما اين بت ها را مى پرستيدند و ما هم اينها را مى پرستيم ، بدون اينكه خدا را بپرستند. (120)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-02-2023, 17:24
127- پاداش شاد نمودن مومن

صافى گويد: از ابا جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: از زمره چيزهايى كه خدا با بنده اش موسى عليه السلام نجوا كرد اين كه فرمود: مرا بندگانى است كه بهشت را بر آنها مباح كرده و آنها را بر آن حاكم گردانم .
عرضه داشت : پروردگارا! آنها كيانند كه بهشت خويش را بر آنها مباح گردانى و آنها را حاكم بر آن گردانى ؟
فرمود: آن كس كه بر مومنى ادخال سرور كند. ، آنگاه فرمود:
مومنى در سرزمين ستمگرى زندگى مى كرد، ستمگر قصد او كرد، آن مومن به سرزمين شرك گريخت ، و بر مردى مشرك فرود آمد، پس آن مرد او را در پناه گرفت و با او مدارا نمود و مهمانش كرد. به هنگامى كه مرگ مشرك نزديك شد، خداى عزوجل به وى وحى كرد: قسم به عزت و جلالم ، اگر در بهشت من تو را جايى بود حتما تو را در آنجا جاى مى دادم ، وليكن بهشت بر آن كس كه شرك به من ورزيد حرام است ، وليكن اى آتش ! اين مرد مشرك را بترسان و او را ميازار و صبح و شام رزق وى را مى آورند.
عرضه داشتيم : آيا بهشت روزى اش را مى آورند؟
فرمود: از هر كجا كه خداى خواهد. (121)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-02-2023, 17:24
128- آيا دين جز حب است ؟

بريد بن معاوية عجلى گفت : به نزد ابى جعفر عليه السلام بودم ، مردى با پاى پياده از خراسان وارد شد، پس پاهاى خود را بيرون آورد، پاهاى وى پينه زده بود و گفت : به خدا قسم ، چيزى جز دوستى شما اهل بيت مرا به اينجا نكشانده است .
ابو جعفر باقر عليه السلام فرمود: به خدا قسم ، اگر سنگى ما را دوست بدارد، خدا آن را با ما محشور مى دارد، و آيا دين جز حب چيزى است .
خداى تعالى مى فرمايد: بگو كه اگر خدا را دوست داريد، مرا دوست بداريد، خدا شما را دوست مى دارد. و فرمود: كسانى را كه به سوى ايشان مهاجرت كردند، دوست مى دارند و آيا دين جز حب چيزى (122) است ؟

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-02-2023, 14:51
129- حكم شكستن دندان آهو

امام صادق عليه السلام از ابوحنيفه پرسيد: حكم شخص محرمى كه دندان رباعى آهو را شكسته است چيست ؟
ابوحنيفه مى گويد: اى فرزند رسول خدا! نمى دانم .
حضرت مى فرمايد: تو مدعى فضل و خردى ! وليكن نمى دانى كه آهو دندانى رابعى ندارد، و دندان هايش ثنايى است . (123)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-02-2023, 14:52
130- انواع تخم حيوانات

از معصوم عليه السلام سوال شده است : هر گاه كسى تخمى در اجمه يعنى در بيشه يافته است ، و يا تخم پرنده آبى يافته است و نمى داند كه تخم حيوان حلال گوشت است تا خوردن آن جايز باشد و يا تخم حيوان حرام گوشت است كه خوردن آن حرام باشد، به چه نشانه داند كه تخم حلال گوشت يا حرام گوشت است ؟
در جواب فرموده است : هر تخمى كه دو طرف آن يكسان است از حرام گوشت است ، و اگر مثل تخم مرغ خانگى است كه يك طرف آن پهن است - يعنى مخروطى است آن تخم حيوان حلال گوشت است .
چند روايت در اين موضوع در جزء يازدهم وافى فيض از كافى و تهذيب ذكر شده است . (124)
تخم مار دراز و هر دو طرف آن يكسان است ، و تخم باخه گرد است و از همه جانب يكسان است ، و هر دو حرام گوشت اند و تخم كبك و گنجشك و مرغ خانگى مخروطى است كه يك طرف پهن و جانب ديگر آن كشيده است و اينها حلال گوشت اند. (125)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-02-2023, 17:30
131- تطابق خواب با واقعيت

حسن بن محبوب از محمد بن قاسم نوفلى گفت : به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم : مومن خواب مى بيند و واقع نيز همانگونه است و گاه خواب مى بيند، ولى مطابق نيست .
فرمود: وقتى مومن خوابيد از روح وى حركتى كشيده به آسمان بلند مى شود هر چه روح مومن در ملكوت اشيا در جايگاه تقدير و تدبير ديد، حق است ، و هر چه كه در زمين رسد، اضغاث احلام است .
به او عرضه داشتم : آيا روح مومن به آسمان صعود مى كند؟
فرمود: بله .
پرسيدم : اين صعود آيا به گونه اى است كه به كلى روح از بدن خارج شود تا هيچ در آن نماند؟
فرمود: خير، اگر همه روحش از بدن خارج شود تا هيچ در آن نماند پس ‍ وى مى ميرد.
پرسيدم : پس چگونه روح مومن به آسمان خارج مى شود؟
فرمود: آيا خورشيد را در جاى خود در آسمان نمى بينى كه نور و شعاعش ‍ در زمين است ؟ روح مومن نيز اين چنين مى باشد، اصل آن در بدن و حركت وى كشيده به آسمان است . (126)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-02-2023, 17:30
132- دين عقل و برهان

حكايتى را كه نقل مى كنيم در قصص العلماء مرحوم تنكابنى آمده است كه مرحوم ملا آقا دربندى ، به زيارت ثامن الحجج عليه السلام مشرف مى شدند، وقتى به سبزوار رسيدند، سوالاتى را مطرح كردند و به خدمت حاجى هادى سبزوارى صاحب منظومه فرستادند، مرحوم حاجى كه سوالات را ديد، فرمودند: اولا كسى كه اين سوالات را مطرح كرد، خود از عهده پاسخ آنها بر مى آيد و قدرت جواب را دارد. و ثانيا با مشغوليات ، و سن و سال و گرفتارى هاى درسى ، فرصت آن نيست كه فورا جواب اين سئوالات را بنگاريم و به شما بدهيم .
بعد، وقتى ملا آقاى دربندى ، از سفر برگشتند، دريكى از بلاد، كه به نزد يكى از آقايان روحانى وارد شدند، آنجا آقايان ، براى ديدن ايشان آمدند. يكى از آنها گفت : شنيديم كه شما سوالات فلسفى به حاج ملا هادى سبزوارى داده ايد و ايشان جواب ندادند! به يك لحنى ، كه يك مقدارى توهين به حاجى بوده است .
مرحوم آقاى دربندى فرمودند: اين طور نيست كه شما گمان مى كنيد، اگر حاجى و امثال حاجى نباشند كه جواب افراد ملحد و دهرى را كه منكر مبدا و معاد هستند، بدهند و اصل دين را تحكيم نكنند، نبوت شما نمى رسد كه اصل برائت و استصحاب جارى كنيد!
واقعش اين است كه اصول دين و ديگر امهات را بايد دليل و برهان ثابت كند و بر كرسى بنشاند. دين ، دين عقل و دليل و برهان است . عقل ، دليل و برهان هم فلسفه است .
فلسفه اى كه فلاسفه الهى ما مى گويند، فلسفه اى كه صاحب اسفار و شقا مى گويد. در بعضى از نوشته هايم ، قسمت آخر حديث مفضل را بيان كردم كه امام صادق عليه السلام با مفضل درباره وحدت صنع ، صحبت كرده است كه وحدت تدبير، وحدت صانع و مدبر را مى رساند. بعد امام صادق عليه السلام ، ارسطو را ستوده است . حضرت فرمودند: مفضل ! ارسطو مردم زمان خود را از راه وحدت صنع به وحدت صانع كشانده است و از اين راه پيش آمده است .
مرحوم استاد شعرانى مى فرمود: ارسطو، مباهات كند به خودش ، كه امام صادق عليه السلام نام او را بر زبان آورده است !
بعد شعر حافظ را مى خواند و مى گفت : گويى حافظ از زبان ارسطو، خدمت امام عرض مى كند:
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم لطف ها مى كنى اى خاك درت تاج سرم
البته خاك درب امام صادق عليه السلام ، تاج سر ارسطوهاست . حرفى نيست وليكن ، ارسطو از راه وحدت صنع ، مردم را به وحدت صانع مى كشاند، هر چند مرحوم ديلمى در محبوب القلوب و مرحوم سيد بن طاووس در كتابى كه راجع به نجوم نوشته اند، ارسطو و تنى چند از بزرگان را در زمره انبياء نام برده اند. (127)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-03-2023, 16:22
133- اولين قياس كننده

در كتاب وافى است كه ابوحنيفه مى گويد:
نزد حجامى رفتم تا موى سرم را بتراشد، حجام به من گفت : سرت را پايين بياور و روى به قبله كن و نام خداى را بر زبان جارى ساز!
پس ، از او شش خصلت بياموختم كه پيش از آن در من نبود.
بدو گفته : آيا تو آزادى يا بنده اى ؟
گفت : بنده ام .
گفتم : بنده كه هستى ؟
در پاسخ گفت : بنده جعفر بن محمد صادق !
پرسيدم : آيا اكنون در خانه است ؟
گفت : آرى !
سپس ، به سوى منزلش رفتم و اذن ورود خواستم ، ليكن مرا اذن ندادند. اندكى بعد، مردمى از كوفه آمدند و اذن گرفته ، داخل شدند. و من نيز همراه آنان شدم . چون به حضورش رسيدم ، ايشان را گفتم :
اگر پيامى به اهل كوفه ارسال بنمايى ، ديگر اصحاب محمد را دشنام نخواهند داد. من در كوفه بالغ بر صد هزار نفر را مى شناسم كه آنان را دشنام مى دهند.
ايشان فرمود: سخن مرا نمى پذيرند.
گفتم : چه كسى سخن تو را نمى پذيرد و حال آن كه تو فرزند رسول خدايى !
ايشان پاسخ داد: اولين كسى كه سخن مرا نمى پذيرد، تويى ، كه بدون اجازه به خانه ام وارد شدى و بدون امر من ، نشستى و سخن گفتى و مرا خبر رسيده است كه قائل به قياس نيز هستى .
فرمود: واى بر تو اى نعمان ! اولين كسى كه قياس كرد، ابليس بود...(128)(129)***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-03-2023, 16:22
134- طعم آب

در قرب الاسناد حسن بن ظريف از حسين بن علوان از جعفر عليه السلام نقل كرده كه وى گفت : من به نزد آن حضرت نشسته بودم به هنگامى كه مردى آمد و از طعم آب از آن حضرت پرسيد و مى پنداشتند كه آن مرد زنديق است . پس حضرت ابو عبدالله عليه السلام به زير و رد كردن آن پرداخت و به او فرمود: واى بر تو! طعم آب ، طعم زندگى است . خداى عزوجل مى فرمايد: و از آب هر موجود زنده اى را آفريد آيا ايمان نمى آورند . (130)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-03-2023, 20:46
135- رويت خدا در دنيا

ابوبصير مى گويد كه : به حضرت امام صادق عليه السلام گفتم : در مورد خداى تعالى آگاهم كن كه آيا مومنان روز قيامت او را مى بينند؟
فرمود: آرى ! و پيش از روز قيامت هم ديده اند. گفتم : كى ؟
فرمود: وقتى كه به آنها گفت : الست بربكم ؟ قالوا: بلى (131)(132)
بعد مدتى ساكت شد و آنگاه فرمود: مومنان در دنيا پيش از روز قيامت هم مى بينند؛ آيا تو همين الان او را نمى بينى ؟
ابو بصير مى گويد: گفتم : فدايت شوم ! اين حديث را از جانب شما نقل بكنم ؟
فرمود: نه ؛ زيرا اگر آن را بگويى ، جاهل به معنايى كه تو قايل هستى ، آن را انكار مى كند و بعد اين را تشبيه و كفر به حساب مى آورد، و منظور رويت با چشم نيست ؛ خدا بزرگ تر از چيزى است كه مشتبهان و ملحدان وصف مى كنند. (133)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
06-03-2023, 20:46
136- شب نور باران قبور ائمه

ثقه اى نقل كرد از شيخ محمد كليد دار روضه مقدسه كاظمين عليه السلام و شيخ مذكور خود مرد متدينى بود، و من خود او را ملاقات كرده بودم كه شيخ مذكور گفت :
در هنگامى كه حسن پاشا بعد از زمان سلطنت نادر شاه افشار در ايران او پاشاى عراق عرب بو در بغداد متمكن بود، روزى در ايام ماه جمادى الثانيه در وقتى كه جمعى از امراء و افنديان و اعيان آل عثمان در مجمع او حاضر بودند پرسيد: سبب چيست كه اول ماه رجب را شب نور باران گويند؟
يكى از ايشان مذكور ساخت كه : در اين شب از قبور ائمه دين نور فرو مى ريزد.
پاشا گفت : در اين مملكت محل قبور ائمه بسيار است و البته مجاورين اين قبور ائمه مشاهده خواهند نمود.
پس كليددار ابوحنيفه كه امام اعظم ايشان است و كليد دار شيخ عبد القادر را طلبيده مطلب را از ايشان استفسار نمود و ايشان گفتند: ما چنين چيزى مشاهده نكرده ايم .
حسن پاشا گفت : كه موسى بن جعفر عليه السلام و حضرت جواد عليه السلام نيز از اكابر دينند، بلكه جماعت روافض آنها را واجب الاطاعة مى دانند، سزاوار آن است كه از كليد دار روضه ايشان نيز بپرسيم و همان ساعت ملازمى كه به عرف اهل بغداد چو خادار گويند، به طلب كليد دار كاظمين عليه السلام آمد، شيخ محمد گويد:
كه كليد دار آن وقت پدر من بود و من تقريبا در سن بيست ساله بودم و با پدر در كاظمين بوديم كه ناگاه چو خادار به حضار پدرم آمد. و او نمى دانست كه با او چه شغل داشت روانه بغداد شد و من نيز به بعد از حضور پاشا از پدرم سئوال كرد كه گويند: شب اول رجب را شب نور باران گويند به جهت نزول نور از آسمان بر قبور ائمه دين ، آيا تو هيچ آن را در قبر كاظمين مشاهده كرده اى ؟
پدر خالى از ذهن و بى تامل گفت : بلى ! چنين است و من مكرر ديده ام .
پاشاى مذكور گفت : اين امر غريبى است و اول رجب نزديك است ، مهيا باش كه من در شب اول رجب در روضه مقدسه كاظمين به سر خواهم برد.
پدرم از استماع اين سخن به فكر افتاد كه اين چه جراتى بود كه من كردم و چه سخن بود از من سر زد و با خو گفت كه : يحتمل مراد نور ظاهرى مشاهده نباشد و من نور محسوسى نديده ام و متحير و غمناك بيرون آمد و من چون او را ديدم آثار تغيير و ملال در بشره او يافتم و سبب استفسار كردم گفت :
اى فرزند من ! خود را به كشتن دادم و با حال تباه روانه كاظمين عليه السلام شديم و در بقيه آن ماه پدرم به وصيت و وداع مشغول بود و امور خود را انجام مى داد و خورد و خواب او تمام شد و روز و شب به گريه و زارى مشغول بود و شب ها در روضه مقدسه تضرع مى كرد و به ارواح مقدسه ايشان توسل مى جست و خدمتكارى خود را شفيع مى كرد تا روز آخر ماه جمادى الثانية .
چون روز به حوالى غروب رسيد، كوكبه پاشا ظاهر شد و خود او نيز وارد شد و پدرم را طلبيد و گفت :
بعد از غروب روضه را خلوت نمايد و زوار را بيرون كند، پدرم حسب الامر چنان كرد، هنگام نماز شام ، پاشا به روضه داخل شد، امر كرد كه شمع هاى روضه كه روشن بود خاموش كردند و روضه مقدسه تاريك ماند.
خود چنان كه طريقه سنيان است فاتحه خواند و رفت به عقب سر ضريح مقدس مشغول نماز و ادعيه شد و پدرم در سمت پيش روى ضريح مقدس ‍ را گرفته بود و محاسن خود را بر زمين مى ماليد و روى خود را در آنجا مى سائيد و تضرع و زارى مى كرد، مانند ابر بهار اشك از ديده او جارى بود و من نيز از عجز و زارى پدرم به گريه افتاده بودم و بر اين حال تقريبا دو ساعت گذشت و نزديك بود كه پدرم قالب تهى كند كه ناگاه سقف محاذى بالاى ضريح مقدس شق شد و ملاحظه شد كه گويا به يك بار صد هزار خورشيد و ماه و شمع و مشعل بر ضريح مقدس و روضه مقدسه ريخت كه مجموع روضه ، هزار مرتبه از روز روشن تر و نورانى تر شد و صداى حسن پاشا بلند شد كه به آواز بلند مكرر مى گفت :
صلى الله على النبى محمد و آله .
پس پاشا برخاست و ضريح مقدس را بوسيد و پدر مرا طلبيد و محاسن او را گرفت و به خود كشيد و ميان دو چشم پدر مرا بوسيد و گفت : بزرگ مخدومى دارى خادم چنين مولائى بايد بود!
و انعام بسيار بر پدرم و ساير خدام روضه متبركه كرده و در همان شب به بغداد مراجعت نمود. (134)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-03-2023, 20:49
137- پاداش صدقه

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه صدقه اى بدهد براى او در بهشت دو برابر آن خواهد بود.
ابو دحداح گفت : اى پيامبر خدا! من دو باغ دارم ، اگر يكى از آن دو را صدقه بدهم ، براى من در بهشت دو برابر آن است ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : آرى ؛ گفت : مادر دحداح و دخترم در بهشت با من اند؟
گفت : آرى !
پس بهترين يكى از آن دو باغ را به رسول الله صلى الله عليه و آله داده است ، پس آيه ياد شده نازل گشت و خداوند پاداش صدقه او را به دو هزار هزار مضاعف گردانيد.(135)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-03-2023, 20:49
138- فرجام قسم نا به جا

در سنه هزار و دويست و ده كه حقير به عزم زيارت بيت الله الحرام وارد بغداد شدم ، چند يومى در بقعه متبركه كاظمين عليه السلام به جهت اجتماع ، توقف اتفاق افتاد، در شب جمعه در روضه متبركه امامين همامين بودم با جمعى از احباء و همسفران و بعد از آنكه از تعقيب نماز عشاء فارغ شدم و ازدحام مردم كم شد برخاستم به بالاى سر مبارك آمدم ، كه دعاى كميل را در آن موضع كامل با حضور قلب تلاوت نمايم .
آواز جمعى از زنان و مردان عرب را بر در روضه مقدسه شنيدم كه به نحوى كه مانع از حضور قلب شد و صدا بسيار بلند شد به يكى از رفيقان گفتم : سوء ادب اعراب را ببينيد كه در چنين موضعى در چنين وقتى چنين صدا بلند مى كنند، چون صداى ايشان طول كشيد، من با بعضى از رفقا برخاسته كه به پائين پاى مقدس او آئيم تا ملاحظه كنيم سبب غوغا چيست ، ديدم شيخ محمد كليد دار بر در روضه مقدسه ايستاده و چند زن از اعراب داخل روضه مقدسه شدند و يكى از آنها گريبان سه زن ديگر را دارد و مى گويد: كيسه پول مرا يكى از شما دزديده ايد و ايشان منكر بودند.
گفت : در همين موضع متبرك قفل ضريح را گرفته ، قسم به اين بزرگوار به ياد كنيد تا من از شما مطمئن شوم و گريبان شما را رها كنم .
من و رفقا ايستاديم كه ببينيم مقدمه ايشان به كجا مى رسد، پس يكى از زنان در نهايت اطمينان قدم پيش نهاده و قفل را گرفته و گفت :
يا ابا الجوادين !انت تعلم انى بريئة ؛ اى پدر دو جواد!تو مى دانى كه من از اين تهمت برى هستم .
آن زن صاحب پول گفت : برو كه من از تو مطمئن شدم ، پس ديگرى نيز قدم پيش گذارده به نحو اول تكلم نموده و برفت ، سيم آمد و قفل را گرفته همين كه گفت : يا ابا الجوادين ! انت تعلم انى بريئة ؛ ديدم از زمين به نحوى بلند شد كه گويا از سر ضريح مقدس گذشته و بر زمين خورد و دفعة رنگ او مانند خون بسته چشم هاى او نيز چنين شد و زبان او بند آمد.
پس شيخ محمد صدا را به تكبير بلند كرده و سائر اهل روضه نيز تكبير گفتند، پس شيخ امر كرد كه تا پاى او را كشيده در يكى از صفه هاى رواق مقدس گذاردند و مانيز مانديم كه ببينيم امر به كجا منتهى مى شود.
آن زن چنين بى هوش بود تا حوالى سحر اين قدر به هوش آمد كه به اشاره فهمانيد كه كيسه پول آن زن را كجا گذارده ام بياوريد و بدهيد و كسان او چند گوسفند به جهت كفاره عمل او ذبح كرده تصدق كردند كه آن زن مستخلص ‍ شود و چنان بود تا صبح و در همان روز وفات يافت !(136)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-03-2023, 20:50
139- شعر تكان دهنده امام نقى (ع )

امام دهم ، ابوالحسن ، على ، الهادى ، النقى فرزند محمد، الجواد بن على الرضا عليه السلام مى باشد. آن حضرت به عسكرى نيز معروف مى باشد؛ همچنان كه پسر آن حضرت ، امام يازدهم ، معروف به اين لقب بوده است و علتش خواهد آمد. ابن خلكان در تاريخش درباره آن حضرت عليه السلام و نيز مسعودى در مروج الذهب در ذكر خلافت متوكل ، با اسنادش به محمد بن يزد مبرد مى گويد:
از او نزد م توكل سعايت كرده ، گفتند: در منزلش سلاح و كتب و جز آن كه براى شيعيان اوست ، موجود است . و متوكل را به توهم انداختند كه امام عليه السلام بر آن است كه خلافت را از آن خود سازد. پس شبى همراه عده اى از سربازان ترك به سوى امام گسيل شد. آنها به ناگاه به منزل امام على عليه السلام هجوم بردند. حضرت را تنها در اتاقى دربسته ديدند كه ردايى از مو بر دوش داشت و بر سرش ملحفه اى از پشم بود، در حالى كه آياتى قرآنى را در وعد و وعيد ترنم مى نمود.
بين او و زمين چيزى نبود. به اطراف ايشان نگاه كردند، در منزل ايشان چيزهايى كه گفته شده بود وجود نداشت و دليلى عليه ايشان يافت نشد.
متوكل ، جامى كه به دستش بود به ايشان تعارف كرد، امام عليه السلام فرمود: گوشت و خون من هرگز با شراب آميخته نشده است ؛ مرا از آن عفو كن ! .
متوكل از اين كار صرف نظر كرد و گفت : شعرى نيكو برايم بگو!
ايشان فرمود: من كمتر شعر مى گويم .
متوكل گفت : بايد شعرى براى من بخوانى !
پس ايشان شروع به خواندن اين شعر كرد و فرمود:
با توا على قلل الاجبال تحر سهم غلب الرجال فما اغنتهم القلل
و استتزلوا بعد عز من منازلهم (عن معاقلهم خ ) فاودعوا حفرا يا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ماقبروا اين الاسرة و التيجان و الحلل ؟
اين الوجوه التى كانت منعمة من دونها تضرب الاستار و الكلل
فافصح القبر عنهم حين سائلهم تلك الوجوه عليها الدود تنتقل (تقتتل خ )
قد طالما اكلوا دهرا و ما شربوا فاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا
و طالما عمروا دورا لتحصنهم ففارقوا الدور و الاهلين و انتقلوا
و طالاما كنزوا الاموال و ادخروا فخلفوها على الاعداء وارتحلوا
اضحت منازلهم قفرا معطلة و ساكنوها الى الاجداث قد رحلوا
همه حاضرين بر جان امام عليه السلام ترسيدند و گمان بردند كه از متوكل به او گزندى مى رسد. اما به خدا قسم ، متوكل مدتى طولانى گريه كرد؛ چنان كه اشك ها محاسنش را خيس نمود و همه حاضران گريستند. سپس متوكل به برچيدن بساط شراب امر كرد و به امام گفت : اى اباالحسن ! آيا دين و قرضى دارى ؟
فرمود: بلى ، چهار هزار دينار!
متوكل دستور داد كه مبلغ را به ايشان بدهند و با اكرام او را به منزلش ‍ بازگرداندند. (137)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-03-2023, 16:34
140- نامه خدا به بهشتيان

از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه :
فرشته به بهشت مى آيد، بعد از اذن دخول از مومنان بر ايشان وارد مى شود و براى آنها نامه اى از خداى تعالى مى آورد كه بعد از سلام خدا بر ايشان در نامه به همه آنها چنين خطاب شده است : از حى قيوم كه نمى ميرد به حى قيومى كه نمى ميرد، اما بعد من به شى ء مى گويم كن فيكون و امروز تو را همانند خويش كردم ، تو به شى ء مى گويى كن پس شى موجود مى شود. آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود:
هيچ كس از بهشتيان به چيزى كن نمى گويد مگر اين كه آن شى ء موجود مى شود. (138)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-03-2023, 16:34
141- توسل ما در متوكل

شيخ مفيد مى گويد:
ابوالقاسم ، جعفر بن محمد، برايم نقل كرد: متوكل بر اثر دمل و زخم بزرگ و عميقى بيمار شد و در شرف مرگ بود واحدى جرات نداشت دست به زخمش بزند. مادرش نذر نمود كه اگر شفا يابد، مال بسيارى به ابوالحسن ، على بن محمد عليه السلام ببخشد.
فتح بن خاقان به متوكل گفت : كاش كسى را نزد آن مرد (امام دهم عليه السلام ) گسيل مى داشتى و از او كمك مى خواستى ! شايد نزد او چيزى باشد كه وسيله گشايش تو شود.
متوكل دستور داد تا چنين كنند. كسى نزد آن حضرت فرستادند و مرض او را گفتند. آن شخص بازگشت و اين دستور را آورد كه : از پشكل گوسفند بگيرند ودر گلاب حل كنند و بسايند و بر آن دمل گذارند، كه اين به اذن خدا نافع است .
چون فرستاده ، چنين گفت ، آن را به باد مسخره گرفتند و خنديدند، فتح گفت : در آزمودن آن چه او گفته است ضررى نيست . به خدا قسم !من در آن صلاح و سلامتى مى بينم .
پس به دستور، عمل كرد و آن را بر زخم گذاشت . زخم باز شد و هر چه در آن بود خارج شد. مادر متوكل چون خبر سلامتى فرزند را شنيد، ده هزار دينار براى امام عليه السلام فرستاد و متوكل از بيمارى بهبود كامل يافت . چند روز بعد، بطحائى ، نزد متوكل از حضرت سعايت كرد كه اموال و اسلحه ها نزد اوست . متوكل به سعيد حاجب دستور داد تا شبانه به خانه آن حضرت عليه السلام حمله برد و هر چه مال و اسلحه بيابد نزد او بياورد.
سعيد حاجب مى گويد: شبانه قصد خانه آن حضرت را كردم ، و نردبانى به همراهم بردم ، سر بام رفتم و در تاريكى مانده بودم كه چگونه و از كجا وارد خانه شوم . امام فرياد زد: اى سعيد! به جاى خود باش تا برايت شمع بياورند.
طولى نكشيد كه شمعى آوردند و من فرود آمدم . ديدم آن حضرت ، جبه پشمينى پوشيده و كلاه پشمينى بر سر نهاده و سجاده اى از حصير برابر اوست . ترديد نكردم كه مشغول نماز بوده است .
فرمود: اين اتاق ها در اختيار تو.
من به همه اتاق ها رفتم و بازرسى كردم و چيزى نيافتم . يك كيسه اشرفى در خانه بود كه مهر مادر متوكل ، بر سرش پديدار بود و يك كيسه ديگر هم با همان مهر موجود بود.
امام به من فرمود: اين جا نماز را هم بازرسى كن !
من آن را برداشتم كه يك شمشير غلاف كرده ؛ زير آن بود، آنها را برداشتم و نزد متوكل بردم و چون به مهر مادرش نگاه كرد، او را خواست . مادرش نزد او رفت .
يكى از خدمتكاران خاصش از گفت و گوى آن ان چنين مرا خبر داد. كه مادرش به او گفت : در بيمارى تو چون نا اميد شدم ، نذر كردم كه اگر شفايابى ، از مال خود، ده هزار دينار براى او بفرستم ، و چون بهبود يافتى آنها را فرستادم و ين همه مهر من است كه بر كيسه مى باشد. سپس كيسه ديگر را گشودند و در آن چهار صد اشرفى بود. متوكل يك كيسه پر از پول ديگر نيز بر آنها افزود و به من گفت : اين ها را ببر و شمشيرش را نيز بدو بازگردان !
من نيز چنين كردم و خدمت امام رسيدم و از او شرم نموده ، گفتم : ورود بدون اجازه به خانه شما براى من سخت است ؛ ولى من مامورم و چاره اى ندارم .
ايشان در پاسخ فرمود: و سيعلم الذين ضلموا اى منقلب ينقلبون ؛ (139) و آنان كه ستم كردند، به زودى در يابند كه به چه كيفر گاه و دوزخى بازگشت مى كنند. (140)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
28-03-2023, 15:51
142- فرجام پسر ابولهب

ابو لهب فرزندى به نام عتيبه (بتصغير) داشت ، چون آيه والنجم بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل گشت ، نزد آن حضرت آمد و جسارت كرد و گفت : به پروردگار و النجم كافرم !
حضرت او را نفرين كرد كه : سلط الله عليك كلبا من كلابه ؛ خداوند درنده اى از درندگان خود را بر تو مسلط نمايد.
ابولهب با فرزندش عتيبه به تجارت مى رفتند شيرى شبانه به كاروان زد و فرزند او را بكشت . (141)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
28-03-2023, 15:51
143- اگر شما بپسنديد، بر من هم گوارا است !

حاج الحرمين الشريفين حاج جواد صباغ كه از معتبرين تجار و ثقه و معتمد بود و در سر من راى سر كار تعمير روضه متبركه عسكريين در سرداب مقدس بود از جانب جعفر قليخان خوئى در سنه يك هزار و دويست و ده كه حقير به عزم زيارت بيت الله الحرام به آن حدود مشرف شده به زيارت سر من راى رفتم او در آنجا بود.
حكايت كرد كه سيد على نامى بود كه سابق بر اين از جانب وزير بغداد حاكم سر من راى بود، حقير او را در سنه يك هزار و دويست و پنج ، كه مشرف شده بودم ديده بودم گفت :
او از زوار عجم وجهى كه هر سرى يك ريال بود مى گرفت وايشان را رخصت زيارت و دخول در روضه مى داد و به جهت امتياز وجه دادگان و ندادگان مهرى براى ساق پاى داشت هر كه وجه داده بود مى زد به جهت دفعات ديگر كه داخل روضه مى شوند نشان باشد.
روزى بر در صحن مقدس نشسته بود و سه نفر ملازم او هم ايستاده و چوبى بلند در پيش خو نهاده و قافله زوارى از عجم وارد شده بود پاى هر يك را مهر مى كرد و وجه را مى گرفت و رخصت دخول مى داد.
و جوانى از اخيار عجم آمد و زن او نيز همراه بود و از جمله اهل شرف و ناموس و حياء و جمال بود و آن جوان دو ريال داد سيد على ساق پاى آن جوان را مهر كرد و گفت : آن زن نيز بايد تا ساق پاى او را نيز مهر كنم . آن جوان گفت : هر دفعه اين زن مى آيد و يك ريال مى دهد مى گذرد اين فضيحت ضرور نيست !
سيد على گفت : اى رافضى بى دين ! عصبيت و غيرت مى كنى كه ساق پاى زن تو را ببينم !!
گفت : اگر در ميان اين جمعيت مردم غيرت كنم غلطى نكرده خواهم بود. سيد على گفت : ممكن نيست تا ساق پاى او را مهر نكنم اذن دخول بدهم .
آن جوان دست زن را گرفت ه گفت : اگر زيارت است همين قدر هم كافى است و خواست مراجعت كند، سيد على شقى گفت : اى رافضى !گفته من بر تو شاق و گران آمد همچنان كه زن او رفت بگذرد. سر چوبى بر شكم او زد كه افتاده و جامه او پس رفته بدن او مكشوف و نمايان شد، آن مرد دست آن زن را گرفته بلند كرد و رو به روضه مقدسه كرد و عرض كرد: اگر شما بپسنديد بر من نيز گوارا است ! و به منزل خود مراجعت نمود.
حاجى جواد گفت : من در خانه بودم بعد از گذشتن سه يا چهار ساعت به تعجيل آدمى به نزد من آمده كه مادر سيد على تو را مى خواهد تا من روانه مى شدم دو سه نفر ديگر آمدند من به تعجيل رفتم مرا به اندرون خانه بردند ديدم سيد على مانند مار زخم خورده بر زمين مى غلطد و امان از درد دل مى كند و عيال او در دور او جمع شده چون مرا ديدند مادر و زن و دختران و خواهرانش بر پاى من افتادند عجز و زارى كردند كه برو و آن جوان را راضى كن و سيد على فرياد مى كند كه : بار الها!غلط كردم و بد كردم ، من آمدم تا منزل آن جوان را جستجو كردم و از خواهش خشنودى و دعا به جهت سيد على كردم گفت : من از او گذشتم . اما كو آن دل شكسته من و آن حالت ؟
و آن وقت مراجعت كرده مغرب بود آمدم به روضه عسكريين به جهت نماز مغرب و عشاء ديدم مادر و زن و دختران و خواهران سيد على ، سرهاى خود را برهنه كرده و گيسوهاى خود را بر ضريح مقدس بسته و دخيل آن بزرگوار شده اند و فرياد سيد على از خانه او به روضه مى رسيد، من مشغول نماز شدم و در بين نماز صداى شيون از خانه سيد على بلند شد و متعلقان او به خانه رفتند آن شقى مرده بود.
آن را غسل دادند و چون كليدهاى روضه و رواق در آن وقت در دست من بود به جهت مصالح تعمير و آلات آن خواهش كردند كه تابوت او را در رواق گذارده چون صبح شود در آنجا دفن نمايند.
جنازه را آنجا گذاردند و من اطراف رواق را چنان كه متعارف است ملاحظه كردم كه مبادا كسى پنهان شده باشد و چيزى از روضه مفقود شود و در را مقفل كرده و كليدها را برداشته رفتم و چون سحر شد آمدم و خدمه را گفتم : شمع ها را افروخته ، در رواق را گشودم ديدم سگ سياهى از رواق بيرون دويد رفت ، من خشمناك شده به خدامى كه بودند گفتم چرا اول شب درست رواق را نديده ايد.
گفتند: ما غايت تفحص را نموديم و هيچ چيز در رواق نبود، پس چون روز شد آمدند و جنازه سيد على را برداشته تا او را دفن كنند ديدند كفن خالى در تابوت است و هيچ چيز در آنجا نيست .(142)

144- از بين رفتن حال زيارت

شيخ جليل شيخ محمد جعفر نجفى الزكى كه از مشايخ اجازه اين حقير است ، در سفرى كه به جهت زيارت عسكريين و سرداب مقدس به سر من راى مشرف شديم با جناب ايشان همسفر بوديم .
روزى حكايت كرد كه مرا در سر من راى آشنائى بود از اهل آنجا كه هر گاه به زيارت آمدمى به خانه او رفتمى ، وقتى آمدم آن شخص را رنجور و نحيف و زار و مريض ديدم كه مشرف به موت بود از سبب ناخوشى استفسار كردم گفت :
چندى قبل از اين قافله اى از تبريز به جهت زيارت به اينجا مشرف شدند و من چنانچه عادت خدام اين قباب و اهل سر من راى هست به ملاحظه قافله رفتم كه مشترى به جهت خود گرفته و استادى آن را در زيارت كرده و از او منتفع شوم .
در ميان قافله جوانى را ديدم در زى ارباب صلاح و نيكان در نهايت صفا و طراوت با جامه هاى نيكو برخاست و كنار دجله رفته غسلى به جا آورد و جامه هاى تازه پوشيد در نهايت خضوع و خشوع روانه روضه متبركه شد، با خود گفتم : از اين جوان مى توان بسيار منتفع شد، پس دنباله او را گرفته رفتم ديدم داخل صحن مقدس عسكريين شد و در رواق ايستاده كتابى در دست دارد و مشغول خواندن دعاى اذن شد و در غايت آنچه از خضوع متصور مى شود و اشك از دو چشم او جارى بود به نزد او آمده گوشه رداى او را گرفته گفتم : مى خواهم به جهت تو زيارت نامه بخوانم .
او دست به كيسه كرده و يك دانه اشرفى به كف من گذارده اشاره كرد كه برو و ترا با من رجوعى نباشد.
من كه چند روز استادى مى كردم به ده يك اين شاكر بودم آن را گرفته قدرى راه رفتم ، طمع مرا بر آن داشت كه باز از آن اخذ كنم . برگشتم ديدم در غايت خضوع و گريه مشغول دعاى اذن دخول است باز مزاحم او شده گفتم : بايد تو را تعليم زيارت دهم !
اين دفعه نيم اشرفى به من داده و اشاره كرد كه به من رجوع نداشته باش و برو من رفتم و با خود گفتم :
نيكو شكارى به دست آمده ، باز مراجعت كردم در عين خضوع او را گفتم كتاب را بگذار و البته من بايد به جهت تو، زيارت نامه بخوانم و رداى او را كشيدم .
اين دفعه نيز يك عدد ريال به من داده و مشغول دعا شد من رفتم ، باز طمع مرا بر معاودت داشته مراجعت كردم و همان مطلب را تكرار نمودم ، اين دفعه كتاب را در بغل گذارده و حضور قلب او تمام شده بيرون آمد و من از كرده خود پشيمان شدم و به نزد او آمدم و گفتم : برگرد و زيارت كن به هر نوع كه مى خواهى و مرا با تو كارى نيست !
گريه كنان گفت : مرا حال زيارتى نماند و رفت .
من بسيار خود را ملامت كرده مراجعت نمودم از در خانه داخل فضا شدم ديدم سه نفر بر لب بام خانه من محاذى در خانه رو به من ايستاده اند آن كه در ميان بود جوان تر بود و كمانى در دست داشت تير در كمان نهاد و به من گفت : چرا زائر ما را از ما باز داشتى ؟ و كمان را زه كشيده ، ناگاه سينه من سوخت و آن سه نفر غائب شدند و سوزش سينه من به تدريج اشتداد كرده بعد از دو روز مجروح شد و به تدريج جراحت آن پهن شده اكنون تمام سينه مرا فرو گرفته و سينه خود را گشود ديدم او پوشيده بود و دو سه روزى نگذشت كه آن شخص بمرد.(143)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
02-04-2023, 18:46
145 - دوست را يابى

حضرت رسول صلى اله عليه و آله فرمود: اللهم اجعل لى فى قلبى نورا و فى سمعى نورا و فى بصرى نورا چون اين نور حاصل شود، خوشا به حالت . عزيزم ! جد و جهد نما تا كاملى را بيابى و او تو را به راه اندازد و از حضيض نقصان به اوج كمال رساند. اين بيت را هم از اين كم ترين بشنو:
تحفه جان را چو سارى عقر راه قرب دوست دوست را يابى به انواع عطايا و تحف
از آيه نور هم غافل مباش كه عددش نور است ، چنانكه خودش نور عين و عين نور است . با آداب آن نور على نور است .(144)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
02-04-2023, 18:46
146 - ولايت عهدى امام رضا عليه السلام

ابن خلكان شافعى اشعرى ، در تاريخش مى گويد:
مامون ، دخترش ام حبيب را در سال دويست و دوم (هجرى ) به عقد ايشان (امام رضا عليه السلام ) در آورد و او را ولى عهد خويش كرد و نامش ‍ را بر دينار، منقوش .
سبب بروز چنين اقدامى از مامون آن بود كه روزى در شهر مرو، اولاد عباس ‍ را از زن و مرد و كوچك و بزرگ كه تعداد نفراتشان سى هزار نفر بود گرد آورد. على ابن موسى را نيز دعوت نمود و در جايى نيكو منزل داد خواص ‍ اوليا را جمع كرد و خبر داد كه در اولاد عباس و نيز على بن ابى طالب عليه السلام نظر افكنده ام و كسى را بهتر و محقتر به امر ولايت ، از على بن موسى الرضا عليه السلام نيافته ام .
پس براى ولايت عهدى اش از آنان بيعت گرفت و امر كرد پرچم هاى سياه را كنار گذاشته ، رنگ سبز را جايگزينش كنند...
ابو نواس در مدح آن امام عليه السلام مى گويد:
قيل لى انت احسن الناس طرا فى فنون من المقال النبيه
لك من جيد القريض مديح يثمر الدر فى يدى مجتنيه
فعلى ما تركت مدح ابن موسى و الخصال التى تجمعن فيه
قلت لا استطيع مدح امام كان جبريل خادما لابيه
سبب آن كه ابونراس ، اين ابيات را سرود، آن بود كه بعضى از اصحابش او را گفتند: از تو وقيح تر نديده ايم ؛ زيرا درباره هر معنا و طربى حتى شراب شعر گفته اى ، ولى در مدح على بن موسى الرضا عليه السلام كه معاصر توست هيچ نگفته اى !
ابو نراس پاسخ داد : به خدا قسم كه من اين كار را تنها از جهت احترام و تعظيم ايشان ترك گفته ام ؛ زيرا چون من را شايستگى مدح او نيست ! سپس ، بعد از ساعتى ، اشعار مذكور را سرود. (145)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
18-04-2023, 12:55
147- حرام بودن آتش بر ذريه زهرا عليها السلام

جعفر بن محمد بن زيد گويد:
در بغداد بودم كه محمد بن مندة بن مهريزد مرا گفت : آيا خواهى كه به خدمت حضرت محمد بن على الرضا عليه السلام رسى ؟
گفتم : آرى !
پس بر او داخل شديم و سلام كرده ، نشستيم ، حضرت گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه عليه السلام ، عفيف و پاك بود؛ پس ‍ خداوند آتش را بر ذريه او حرام گردانيد، و اين ، خاص حسن و حسين عليه السلام است . (146)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
18-04-2023, 12:56
148 - آيه حرمت شرب خمر

از على بن يقطين ، روايت مى كند: مهدى عباسى از امام ابوالحسن عليه السلام پرسيد كه : آيا حرمت شرب خمر در كتاب خداى تعالى ذكر شده است ؟ زيرا مردم تنها مى دانند كه از آن نهى شده ، ليكن نمى دانند كه آيا تحريم نيز شده است يا نه !
حضرت فرمود: خمر در كتاب خداى تعالى نيز تحريم شده ، است .
مهدى عرض كرد: يا ابالحسن ! اين حرمت در كجاى قرآن ذكر شده است ؟
حضرت فرمود: در آن جا كه خداوند متعال مى فرمايد: قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها وما بطن والائم و البغى بغير الحق . (147)
وقتى خداوند مى فرمايد: ماظهر منها، مقصود زناى علنى و پرچم هايى است كه فاجران براى زنان بدكار در جاهليت در بالاى خانه نصب مى كرده اند. و قول خداوند متعال كه مى فرمايد: و ما بطن ، يعنى زن پدر؛ زيرا پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله ، چون پدر وفات مى كرد، پسرش كه از آن زن نبود، او را به ازدواج خويش در مى آورد. پس خداى تعالى اين عمل را تحريم فرمود.
و مقصود از الاثم ، همان خمر است كه خداى تعالى در جاى ديگرى مى فرمايد: يسئلونك عن الخمر و الميسر، قل فيهما اثم كبير و منافع للناس . (148)
پس ، اثم در كتاب خداوند، خمر و قمار است و همان طور كه خود فرموده ، گناه شان بسى بزرگ تر است .
پس مهدى مرا گفت : اى على بن يقطين ! اين فتوايى هاشمى است .
من نيز بدو گفتم : راست گفتى اى امير مومنان !و حمد خدايى را كه اين علم را از شما اهل بيت دور نساخت !
به خدا قسم ، هنوز چيزى نگذشته بود كه مهدى خطاب به من گفت : راست گفتى ، اى رافضى !(149)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-04-2023, 13:08
149 - مرثيه بر امام حسن عليه السلام

در مروج الذهب مسعودى چنين آمده است : هنگامى كه امام حسن عليه السلام دفن گرديد، برادرش محمد بن حنفيه بر قبرش ايستاد و گفت : اگر زندگى تو با عزت بود، مرگ تو باعث شكست و خلل در اركان شده است . چه خوش روحى كه كفن تو او را در برگرفته و چه خوب كفنى كه بدن تو را حاوى است ! چگونه چنين نباشى در حالى كه تو گردونه هدايت و جانشين اهل تقوى و خامس اصحاب كسائى ،... . (150)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-04-2023, 13:09
150 - اقرار به فضل امام جواد عليه السلام

ريان بن شبيب روايت كند: همين كه مامون اراده كرد دخترش ام الفضل را به همسرى امام جواد عليه السلام در آورد، خبر به عباسيان رسيد و بر آنها گران آمد و آن را عملى پر خطر شمردند و ترسيدند كه ماجراى امام رضا عليه السلام دوباره تكرار شود. پس نزديكان و خويشان مامون جمع شدند، و او را گفتند: تو را به خدا قسم ، اى اميرالمومنين ! از اين امر كه قصد نموده اى ، صرف نظر كن ! از آن ترسيم كه چيزى كه خدا ما را مالك آن قرار داده ، از دستمان برود و لباس عزتى كه بر تن ماست از ما گرفته شود و تو آن چه را كه ميان ما و اين قوم روى داده است مى دانى و بر كارى كه خلفاى راشدين قبل از تو به آنان انجام داده اند، همچون تبعيد تصغير، آگاهى ، وقتى آن طور با رضا رفتار و عمل نمودى ، ما به خطر افتاديم ، تا اين كه خدا ما را از آن دشوارى رهانيد و كفايت كرد؛ پس از خدا بترس و ما را به غمى كه از آن خلاص شده ايم ، باز نگردان !و نظرت را نسبت به ابن الرضا برگردان !و دخترت را به عقد كسى از خاندان خود كه شايستگى دارد، در آور!
مامون به ايشان گفت : اما درباره آنچه كه بين شما و آل ابى طالب وجود دارد، بايد گفت كه شما، خود سبب آن بوده ايد و اگر انصاف مى داشتيد، در مى يافتيد كه آنان از شما سزاوارترند. اما آن چه كه ديگران ، پيش از من نسبت بدانان انجام داده اند، بايد گفت كه چنين عملى قطع رحم است و پناه بر خدا از چنين عملى ! به خدا سوگند اين كه رضا را وليعهد خويش ‍ ساختم پشيمان نيستم ! من از او خواستم كه امارت را بر عهده گيرد و مرا از آن رها سازد، ولى خود دارى نمود، و اين تقدير الهى بود.
و اما ابو جعفر، محمد بن على ، من او را برگزيدم ، چرا كه با سن كم ، در علم و فضل ، بر همه اهل فضل و دانش برترى دارد و اين امرى شگفت و عجيب است . اميدوارم آن چه كه من از او مى دانم ، براى مردم نيز روشن شود، كه در اين صورت خواهيد فهميد كه نظر درست همان است كه من در او ديده ام .
آنان در جواب گفتند: اين جوان اگر چه تو را به حيرت آورده ، امام كودكى است كه نه چيزى مى داند و نه به دين آشناست ؛ پس او را واگذار تا ادب بياموزد و در دين به فقاهت رسد، سپس همانطور كه خواهى عمل كن !
مامون گفت : واى بر شما! من بر اين جوان آگاه ترم . و او از اهل بيتى است كه علمشان از خدا و امداد و الهام اوست . پدرانش هميشه در علم دين و ادب تاز مردم ناقص ، بى نياز بوده اند. حال اگر خواهيد، اباجعفر را بيازماييد تا آنچه درباره او گفتم بر شما آشكار شود.
مردم گفتند: اى امير مومنين ! ما حاضريم كه او را امتحان كنيم ، پس كسى را انتخاب خواهيم كرد تا در برابر تو چيزى از فقه دين از او پرسد، اگر جواب داد، ما ديگر اعتراضى نخواهيم داشت و صلابت راى اميرالمومنين بر خاص و عام روشن شود و اگر از پاسخ عاجز ماند، درستى سخن ما آشكار شود.
مامون گفت : كارى را كه خواهيد انجام دهيد.
آنها از پيش مامون بيرون رفتند و بر آن اتفاق نمودند كه يحيى بن اكثم كه در آن روزگار قاضى بود مساله اى را مطرح سازد كه او جوابش را نداند. و به او وعده اموال با ارزشى را داده ، نزد مامون بازگشتند و از او خواستند روزى را براى اجتماع معين كند. او نيز خواستشان را بر آورد. مردم در روز معين جمع شدند و يحيى بن اكثم نيز حاضر شد. مامون امر كرد كه محل جلوسى براى امام آماده كرده ، براى او بالشى قرار دهند و اين كار انجام شد. ابوجعفر عليه السلام كه در آن هنگام كودكى نه سال و چند ماه بود، وارد شد و جلوس فرمود. و يحيى بن اكثم در برابرش نشست و بقيه مردم در جاى خود ايستادند. مامون نيز در مكانى نزديك ابوجعفر عليه السلام نشسته بود.
يحيى بن اكثم به مامون گفت : اى امير المومنين !آيا اجازه فرمايى تا از اباجعفر پرسشى كنم ؟
ماموم گفت : از او اذن بخواه !
يحيى بن اكثم رو به امام كرد و گفت : فدايت شوم !آيا مرا اجازه دهى ؟
ابوجعفر عليه السلام فرمود: اگر خواهى بپرس !
يحيى گفت : فدايت شوم ! نظرت درباره محرمى كه حيوانى را كشته ، چيست ؟
ابوجعفر عليه السلام پاسخ فرمود: آيا آن را در حرم كشته ، يا در خارج از حرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ به عمد كشته يا به سهو؟ محرم ، آزاده بوده يا بنده ؟ كوچك بوده يابزرگ ؟ بار اول بوده كه حيوانى را كشته يا براى چندمين بار بوده ؟ صيد از پرندگان بوده يا از غير آنها؟ بزرگ بوده يا كوچك ؟ محرم ، بر عملش اصرار داشته يا از آن پشيمان بوده ؟ حيوان را در شب كشته يا در روز؟ وقتى آن را كشته ، احرام عمره داشته يا احرام حج ؟
يحيى بن اكثم از اين پاسخ متحير شد و آثار ناتوانى و شكست در چهره اش ‍ پديدار گشت و چنان به لكنت افتاد كه مردم از حالش آگاه شدند.
مامون گفت : خدا را بر نعمت و توفيق رايى كه اتخاذ كرده ام سپاس !
سپس روى به نزديكانش كرد و گفت : آيا به خطايتان در آن چه انكار مى كرديد آگاهى يافتيد؟
و رو به ابوجعفر عليه السلام كرد و گفت : اى اباجعفر!آيا خطبه و سخنى دارى ؟
امام عليه السلام فرمود: آرى
پس مامون گفت : جانم به فدايت ! خطبه ات را ايراد فرما كه تو را براى خود برگزيدم و ام الفضل ، دخترم را به عقد تو در آوردم ؛ اگر چه عده اى با اين امر مخالفند.
ابو جعفر فرمود: الحمد لله اقرارا بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لوحداانيته و صلى الله على محمد سيد بريته و الاصفياء من عترته اما بعد، يكى از بخشش هاى خداوند بر مردمان آن است كه ايشان رابه واسطه حلال ، از حرام بى نياز ساخته است ، و خداى سبحان فرمايد:
وانكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم ؛ (151)
و البته بايد مردان و زنان بى همسر و كنيزان و بندگان خود را به نكاح يكديگر در آوريد، اگر مرد و زنى فقيرند، خدا به لطف خود آنان را بى نياز سازد كه خدا به احوال بندگان ، آگاه و لطفش نامتناهى است .
سپس محمد بن على بن موسى خطبه عقد ام الفضل ، دختر مامون را خواند و مهريه اش را، مهريه جده اش فاطمه زهرا عليه السلام كه پانصد درهم است قرار دهد، حال ، اى اميرالمومنين ! آيا به اين صداق راضى هستى ؟
مامون گفت : آرى !دخترم ام الفضل را با صداق مذكور به عقد تو اى اباجعفر در آوردم ؛ حال ، آيا نكاح را قبول دارى ؟
ابو جعفر عليه السلام فرمود: آرى !نكاح را قبول كنم و به آن رضا دهم . پس از آن مامون امر كرد تا همه مردم طبق مراتب و درجات خود، از خاص ‍ و عام بنشينند...
وقتى مردم متفرق شدند و تنها گروهى از خواص باقى ماندند مامون خطاب به ابوجعفر عليه السلام عرض كرد: فدايت شوم ! اگر صلاح دانى احكام وجوه شكار محرم را بيان فرما تا استفاده كنيم .
ابوجعفر عليه السلام فرمود: اگر محرم حيوان را در خارج از حرم بكشد و صيد از پرندگان باشد و بزرگ ، بايد يك گوسفند كفاره بدهد، و اگر آن را در حرم كشته باشد، كفاره آن دور برابر است ، و اگر جوجه اى را در بيرون حرم كشته باشد، كفاره آن دو برابر است ، و اگر جوجه اى را در بيرون حرم كشته باشد، يك گوسفند كه از شير گرفته شده جريمه اش باشد، و اگر آن را در حرم كشته باشد، قيمت آن جوجه نيز بر عهده اوست .
اگر از حيوانات وحشى باشد، چنان گورخر باشد، يك گاو بر عهده اوست ، و اگر شتر مرغ باشد، يك شتر بر عهده اوست ، و اگر آهو باشد يك گوسفند بره بر عهده اوست ، و اگر يكى از اينها را در حرم كشته باشد، كفاره آن دو برابر است .
اگر محرم ، در احرام حج چيزى را كشته كه كفاره قربانى بر او واجب گشته است بايد آن را در منا قربانى كند، و اگر احرامش براى عمره باشد، آن را در مكه قربانى كند، و كفاره صيد براى عالم و جاهل يكى است . و اگر عمدى باشد مرتكب گناه شده است و اگر سهوى باشد گناهى بر او نيست ، و كفاره ، بر فرد نابالغ واجب نيست و بر انسان بالغ ، واجب است . كسى كه پشيمان باشد، به واسطه پشيمانى اش عذاب آخرت از او برداشته شود و كسى كه بر عملش مصر باشد، عذاب آخرت بر او واجب شود.
مامون خطاب به امام عليه السلام عرض كرد: احسنت يا ابا جعفر!احسن الله اليك ! اگر خواهى از يحيى مساله اى بپرس !همانطور كه او از تو مساله اى پرسيد.
امام عليه السلام به يحيى فرمود: سوال كنم ؟
يحيى گفت : به اختيار شماست ، فدايتان شوم ، اگر توانستم جواب دهم ، و اگر نتوانستم ، از شما استفاده كنم .
پس امام عليه السلام فرمود: به من جواب بده از مردى كه در اول روز به زنى نگاه كند و نگاهش بر او حرام باشد و وقتى كه خوشيد بالا آيد، بر او حلال شود، و چون ظهر شود بر او حرام شود و وقت عصر باز بر او حلال شود، و هنگامى كه خورشيد غروب كند، بر او حرام شود و در هنگام طلوع فجر بر مرد حلال شود. اين زن كيست و چرا با آن مرد، چنين حلال و حرام مى شود؟
يحيى ، خطاب به حضرت عرض كرد: به خدا قسم !كه جواب اين سوال نزد شماست و من جواب آن سوال را ندانم . اگر خواهى بيان فرما ! تا استفاده كنيم .
امام عليه السلام فرمود: اين زن ، كنيز مردى است كه در اول روز مردى اجنبى به او مى نگرد و اين نگاه حرام است و وقتى خوشيد بالا مى آيد، آن را از صاحبش مى خرد، پس برايش حلال مى شود، و هنگام ظهر آن را آزاد مى كند، پس بر او حرام مى شود و هنگام عصر با او ازدواج مى كند، پس بر او حلال مى شود، و وقت مغرب او را ظهار مى كند، پس بر او حرام مى گردد و هنگام عشاء كفاره ظهار را مى دهد، پس بر او حلال مى شود، و نصف شب او را يكبار طلاق مى دهد، پس بر او حرام مى شود و هنگام فجر رجوع مى كند، پس بر او حلال مى شود .
راوى در ادامه مى گويد: مامون به حاضرين رو كرد و گفت : آيا كسى از شما مى توانست اين چنين به مساله پاسخ دهد؟ و يا وقتى سوال شد آن را بيان كند؟
آنها گفتند: نه به خدا قسم ! كه امير المومنين از ما آگاه تر است .
پس مامون به ايشان گفت : واى بر شما! اين خاندان از ميان خلق ، به فضل و دانشى كه مشاهده كرديد مختص گشته اند. كمى سن مانع كمال آنها نشود، آيا ندانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دعوتش را با دعوت امير المومنين على بن ابى طالب عليه السلام شروع كرد، در حالى كه او تنها ده سال داشت و اسلام او را پذيرفت و بر او حكم به اسلام نمود و كسى ديگر را با چنين سنى به اسلام دعوت نكرد و با حسن و حسين عليه السلام بيعت كرد، در حالى كه كمتر از شش سال داشتند و با هيچ كودكى جز آنان بيعت نكرد!
آيا حال ندانيد كه خداوند اين قوم را به چه چيز اختصاص داده است و اينان ذريه اى هستند كه بعضى از بعض ديگرند و براى آخرين شان همان جارى است كه براى اولى شان ؟
گفتند: اى امير المومنين راست گفتى !
و سپس قوم برخاستند و فرداى آن روز ابو جعفر عليه السلام در آن جا حاضر شد و مردم نيز آمدند و بزرگان و حاجيان و خاص و عام براى تهنيت به مامون و ابوجعفر عليه السلام به حضور رسيدند... (152)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-04-2023, 14:34
151 - تو زنده اى از پى مرده مرو!

روزى يكى از شاگردان عيسى پيامبر عليه السلام را گفت : اى معلم ! پدرم مرد، اجازه فرما كه براى كفن و دفن او بروم .
عيسى عليه السلام فرمود: تو زنده اى از پى مرده مرو، مرده را بگذار تا مردگان بردارند.
تا از سر جميع خلق نگذرى پيش خدا نمى توانى بروى

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-04-2023, 14:35
152 - دعاى هنگام شبهه

عبدالله سنان گفت : امام صادق عليه السلام فرمود: به زودى شبهه اى به شما مى رسد، پس بدون علمى ؛ يعنى پرچم و نشانه اى راهنمايى كند و بدون پيشوايى هدايت نمايد مى مانيد، از آن شبهه رهايى نمى يابد مگر كسى كه دعاى غريق بخواند.
گفتم : دعاى غريق چگونه است ؟
فرمود: مى گويى : يا الله يا رحمن يارحيم يا مقلب القلوب !ثبت قلبى على دينك .
من گفتم : يا مقلب القلوب و الابصار.
امام فرمود: البته خداى عزوجل مقلب القلوب و الابصار است و لكن چنانكه مى گويم بگو:
يا مقلب القلوب ! ثبت قلبى على دينك .(153) ***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-05-2023, 21:31
153 - ريسمان حضرت يحيى عليه السلام

امام صادق عليه السلام براى حفص بن غياث حكايت فرمودند كه :
روزى ابليس بر حضرت يحيى عليه السلام ظاهر شد در حالى كه ريسمان هاى فراوانى به گردنش آويخته بود؛ حضرت يحيى عليه السلام پرسيد: اين ريسمان ها چيست ؟
ابليس گفت : اينها شهوات و خواسته هاى نفسانى بنى آدم است كه با آنها گرفتارشان مى كنم .
حضرت يحيى عليه السلام پرسيد: آيا چيزى از ريسمان ها هم براى من هست ؟
ابليس گفت : بعضى اوقات پر خورى كرده اى و تو را از نماز و ياد خدا غافل كرده ام .
حضرت يحيى عليه السلام فرمود: به خدا قسم از اين به بعد هيچ گاه شكمم را از غذا سير نخواهم كرد.
ابليس گفت : به خدا قسم ، من هم از اين به بعد هيچ مسلمان و موحدى را نصيحت نمى كنم .
امام صادق عليه السلام در پايان اين ماجرا فرمود:
اى حفص ! به خدا قسم ، بر جعفر و آل جعفر لازم است هيچ گاه شكم شان را از غذا پر نكنند.
به خدا قسم ، بر جعفر و آل جعفر لازم است هيچ گاه براى دنيا كار نكنند!

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
10-05-2023, 21:31
154 - توصيه به محاسبه و مراقبه

آية الله حاج سيد محمد حسن مرتضوى لنگرودى فرزند مرحوم آية الله حاج سيد مرتضى مرتضوى لنگرودى كه در درس اسفار و شفاى بوعلى و جلسات تفسيرى علامه طباطبايى رض شركت مى نمود و در جلسات خصوصى كه به صورت سيار در شب هاى پنج شنبه و جمعه در منزل يكى از حاضرين در بحث منعقد مى گرديد از محضر استاد علامه استفاده مى كرد در بخشى از بيانات خود اظهار داشت :
علامه طباطبايى (رضى الله ) اهل مراقبه بود، يك وقت خدمت آن بزرگوار رسيديم كه دستور العملى به ما بدهد فرمود: مراقبه و محاسبه اين دو حالت را، شخص سالك بايد از ابتداى سير و سلوك تا انتهاء ملتزم باشد، فرمود: آخر شب ، قبل از خواب ، اعمالى را كه در روز انجام داده ايد بررسى كنيد هر يك از اعمال تان كه خوب بود خدا را براى آن حمد و سپاس گوييد و توفيق انجام بهتر آن را در روز بعد، از خداوند مسالت كنيد.
اگر خداى ناكرده تقصير و يا خطايى مرتكب شده بوديد، فورا توبه كنيد و تصميم بگيريد كه ديگر آن را انجام ندهيد، اگر ديديد خلاف هاى شما متعدد است تصميم بگيريد، فردا آن را كم كنيد، خلاصه فرمود: مراقبه و محاسبه بايد هميشه باشد.
حتى در اين اواخر كه نمى توانست درست حرف بزند، يكى از رفقاء از ايشان خواسته بود توصيه هايى بفرماييد؛ باز فرموده بودن مراقبه ، محاسبه . (154)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-05-2023, 22:32
155 - مذهب شيطان

خواجه نصير الدين گويد: از من پرسيدند: مذهب شيطان چيست ؟
من مطابق بر آن گفتم : شيطان در اصول ، اشعرى و در فروع ، حنفى است .
اما در اصول چنان كه گفته است : رب بما اغويتنى كه اشعريان نسبت اعمال به خدا دهند و شيطان غوايت را نسبت به خداوند داده است .
اما در فروع ، چون مامور به سجده آدم شد، سرباز زد و بين خاك و آتش ‍ مقايسه كرد و گفت :
انا خيز منه خلقتنى من نار و خلقته من طين (155) و حنفيان كه تابع ابوحنيفه اند، در فروع دين ، قياس جايز دانند.(156)

156 - كراماتى از حكيم الهى قمشه اى

حكيم الهى قمشه اى در راه مكه ، براى اقامه نماز توقف كردند. به گوشه اى رفته و در بيابان نماز مى گزارد كه ماشين حركت كرد و وى از كاروان به جا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفت : خدايا! چه كنم ؟
در اين حال ماشين سوارى شيكى جلوى پايش ايستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ماشين شما رفت ؟
جواب داد: بلى .
گفت : بيايد سوار شويد.
وقتى سوار شد با يك چشم به هم زدن به ماشين خويش رسيد، فورا پياده شد و به ماشين خود رفت ، وقتى برگشت ديد ماشين سوارى نيست از مسافران پرسيد: اين ماشين سوارى كه مرا رساند كجا رفت ؟
مسافرين گفتند: آقاى الهى ماشين سوارى كدام است ؟! اينجا توى اين بيابان ماشين سوارى پيدا نمى شود.(157)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-05-2023, 19:19
156 - كراماتى از حكيم الهى قمشه اى

حكيم الهى قمشه اى در راه مكه ، براى اقامه نماز توقف كردند. به گوشه اى رفته و در بيابان نماز مى گزارد كه ماشين حركت كرد و وى از كاروان به جا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفت : خدايا! چه كنم ؟
در اين حال ماشين سوارى شيكى جلوى پايش ايستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ماشين شما رفت ؟
جواب داد: بلى .
گفت : بيايد سوار شويد.
وقتى سوار شد با يك چشم به هم زدن به ماشين خويش رسيد، فورا پياده شد و به ماشين خود رفت ، وقتى برگشت ديد ماشين سوارى نيست از مسافران پرسيد: اين ماشين سوارى كه مرا رساند كجا رفت ؟
مسافرين گفتند: آقاى الهى ماشين سوارى كدام است ؟! اينجا توى اين بيابان ماشين سوارى پيدا نمى شود.(157)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-05-2023, 19:21
157 - در گردنه ماندن حمار شيخ

ابن خلكان در شرح حال ابوعلى جبايى گويه كه : ابوالحسن اشعرى با استادش ابو على جبايى مناظره اى دارد كه علما آن را نقل كرده اند و آن اين است كه ابوالحسن اشعرى از وى پرسيد: چه مى گوييد درباره سه برادر كه يكى مومن و نيكوكار و پرهيزگار بود و مرد، و دومى كافر و فاسق و شقى بود و مرد، و سومى كودك خردسال كه در همان كودكى بمرد؟ حال اين سه تن چگونه است ؟
جبايى در جواب گفت : زاهد در درجات است ، و كافر در دركات است ، و صغير از اهل سلامت است .
سپس اشعرى گفت : اگر صغير بخواهد به سوى درجات زاهد برود آيا به او اذن داده مى شود؟
جبايى گفت : نه ؛ زيرا، به او مى گويند برادرت به سبب طاعات كثيرش ‍ به اين درجات رسيد و تو را آن طاعت نبود.
اشعرى گفت : صغير مى گويد: خدايا!تقصير من نبود؛ زيرا تو مرا باقى نگذاشتى و مرا قدرت بر طاعت ندادى .
جبايى در جواب گفت : بارى جل و على مى گويد: من مى دانستم اگر تو باقى مى ماندى گناه مى كردى و مستحق عذاب اليم مى شدى ، لذا رعايت مصلحت تو كردم .
اشعرى گفت : برادر كافر مى گويد: يا اله العالمين ! همچنان كه حال برادر صغير مرا مى دانستى ، به حال من نيز دانا بودى ، چرا مصلحت او را رعايت كردى و مصلحت مرا رعايت نكردى ؟
جبايى در جواب اشعرى بدو گفت : تو ديوانه اى !
اشعرى بدو گفت : نه ، من ديوانه نيستم ؛ بلكه حمار شيخ در گردنه بماند!
سپس از جبايى منقطع شد و ترك مذهب وى كرد و اعتراضات بسيار بر گفته هايش داشت ، به طورى كه وحشت بزرگى در ميان شان پديد آمد.(158)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
27-05-2023, 15:04
158 - مس چيست ؟

شخصى در معيت امام صادق عليه السلام از آن جناب سوالاتى مى كرد تا وقتى به بازار مسگرها رسيدند، از امام سوال كرد: مس چيست ؟
فرمود: نقره فاسد شده است و دوايى دارد كه چون آن را به مس زنند نقره خالص شود. سايل نپرسيد كه آن دوا چيست ، مترجم آلمانى خيلى به سايل عصبانى شده است كه چرا نپرسيدى دواى آن چيست . (159)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
27-05-2023, 15:04
159 - سوره توحيد و اول سوره حديد

امام زين العابدين عليه السلام فرمود:
ان الله عزوجل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالى قل هو الله احد، و الايات من سورة الحديد الى قوله : و هو عليم بذات الصدور فمن رام وراء ذلك فقد هلك . (160)
صدر المتالهين مى گويد: من پيوسته در اين آيات تفكر مى كردم تا وقتى اين حديث را ديدم از شوق گريه كردم .
امام عليه السلام فرمود: چون خداوند مى دانست كه در آخر زمان مردمى متعمق ، موشكاف ، دانش پژوه ، فحاص ، بحاث ، پيدا مى شوند براى آنها سوره قل هو الله احد و آيات اول سوره حديد تا عليم بذات الصدور را فرستاد، تا هر فيلسوف متاله متعمق ، و هر عارف پخته و گردنه ها پيموده و مراحل و منازل سير كرده ، بخواهد در معرفة الله سخن بگويد و در درياى بيكران معارف الهى غواصى بنمايد، سوره اخلاص و آيات اول سوره حديد آنها را بيان فرموده است ، و ميزان قسط مه آراء و عقايد است .(161)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
27-05-2023, 15:05
160 - مراقبت 24 ساعته

فرمودند: حاج ميرزا حسين قاضى از شاگردان مرحوم ميرزاى شيرازى بود و چون از نزد ميرزا خواست خداحافظى كند و به تبريز برود، مرحوم ميرزا به او گفت : حالا كه مى روى شب و روزى يك ساعت به خود بپرداز!بعد از چندى كه مرحوم ميرزا از ديگران درباره مرحوم حاج ميرزا حسين قاضى حال پرسيد، در جواب گفتند: آقا آن يك ساعت تبديل به 24 ساعت شده كه همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود.

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
27-05-2023, 15:05
161 - خلقت آدم

پيامبر صلى الله عليه و آله ، مردى را ديد كه بر صورت شخصى ديگر سيلى نواخت ، حضرت بدو فرمود: بر صورتش سيلى مزن ؛ زيرا خداوند، آدم را بر صورت او خلق فرموده . كه مقصود اين است كه او را بر صورت اين وجه خلق فرموده است .(162)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-06-2023, 19:00
162 - بانى عمارت بيت المقدس

داود عليه السلام خواست كه بيت المقدس را عمارت كند، پس چند بار بنا كرد. پس چون از عمارت فراغت يافت منهدم شد.
داود به تضرع و زارى عرض اين حال به حضرت بارى كرد.
جواب آمد: كه اين خانه من بر دست كسى كه خون مردم ريخته باشد قائم نمى گردد.
داود گفت : خداوند! اين خون ريختن نه در سبيل الله و طلب مرضاة الله بود؟
جواب آمد كه بلى ! وليكن ايشان بندگان من بودند.
گفت : بنياد اين خانه به دست بيگانه روا مدار و سر رشته مدار اين جز به دست كسى كه از من باشد مسپار.
وحى آمد كه : بانى اين فرزند تو سليمان خواهد بود. (163)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-06-2023, 19:00
163 - نتيجه فروتنى

تواضع و فروتنى از سجاياى برگزيده مردان خداست و اصولا تا تواضع و فروتنى نباشد، انسان شايسته رسيدن به هيچ مقام معنوى نخواهد بود؛ چرا كه عزت و رفعت مقام انسان به دست خداست و اين فرموده نورانى معصوم است كه : من تواضع لله رفعه ؛ آنكه به خاطر خداوند نسبت به بندگان خدا متواضع باشد، خداوند مقامى رفيع به او اعطا خواهد كرد.

164 - ديدن خدا

محمد بن فضيل گفته است از ابوالحسن عليه السلام پرسيدم : آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله خداى عزوجل را ديد؟
فرمود: آرى ، با قلبش او را ديد. مگر اين آيه را نشنيده اى : ما كذب الفواد ماراى ؛ يعنى او را با چشم نديد، بلكه با قلب و فواد ديد. (164)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-06-2023, 14:21
165 - كيفيت نماز پيامبر

رسول خدا صلى الله عليه و آله در مقابل حجر الاسود نماز مى خواند، هم رو به بيت المقدس بود و همه كعبه را جلو قرار مى داد و اين آيات را مى خواند و هيچ كس هم او را نمى ديد:
و اذا قرات القرآن جعلنا بينك و بين الذين لا يومنون بالاخرة حجابا مستورا؛
وقتى كه قرآن مى خوانى ، خدا بين تو و كسانى كه ايمان ندارند پرده اى قرار داده است . (165)
اولئك الذين طبع الله على قلوبهم ؛ آنان كسانى هستند كه خدا به قلب هاى آنها مهر زده است . (166)
و جعلنا على قلوبهم اكنه ان يفقهوه و فى آذانهم وقرا؛ بر قلب هاى آنان پرده قرار داده ايم كه فهم آن نتوانند كرد و گوش هاى آنها از شنيدن حق ، سنگين است . (167)
افرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوه ؛
آيا ديدى كسى را كه هواى نفس را خداى خود قرار داده و خدا او را گمراه كرده و بر گوش وقلبش مهر زده وجلو چشمش ، پرده اى نهاده است . (168)(169)***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-06-2023, 14:22
166 - دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله

هر اسمى از اسماء الله اسم اعظم است ، و اگر برخى از اسماء با برخى ديگر سنجيده شوند گفته مى شود، اين اسم بزرگ و آن اسم بزرگ تر و اين اسم عظيم و آن اسم اعظم مى باشد، لذا سيد بشر صلى الله عليه و آله فرمود: اللهم انى اسالك بكل اسم سميت به نفسك او انزلته فى كتابك او علمته احدا من عبادك او استاثرت به فى علم غيبك ؛
يعنى خدايا! به هر نامى كه خود را به آن ناميدى ، و يا آن را در كتاب فرو فرستادى ، و يا به بنده اى از بندگانت آموختى و يا آن را در علم غيب خودت براى خودت برگزيدى من از مى خواهم . (170)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-06-2023, 14:22
167- ذكر همان جهاد است

چه نيكو فرموده است رسول الله صلى اله عليه و آله كه : آيا شما را خبر ندهم به آنچه كه جهاد و غزوه شما در راه خداست ؟ آن ذكر بارى سبحانه است . زيرا قدر اين نشاه را نمى داند مگر آن كسى كه خدا را ذكر مى كند به ذكر مطلوب ، چه اينكه حق تعالى جليس ذاكرش است ، و جليس ، مشهود ذاكر است ، و هر گاه ذاكر حق سبحانه را كه جليس اوست مشاهده نكند ذاكر نيست . سعى كن كه ذكر را قلب بگويد كه عمده حضور قلب است و گرنه ذكر با قلب ساهى پيكر بى روان و كالبد بى جانست .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-06-2023, 13:49
168- عرش رحمان

ليلة القدر بنيه انسان كامل است ؛ يعنى قلبى كه عرش رحمان است و وسيع ترين قلب ها است . خداى سبحان فرمود: روح الامين (جبرئيل ) قرآن را بر قلب تو فرود آورد . و فرمود: ما قرآن را در شب مباركى فرو فرستاديم . اين قلب سينه منشرح است ، و خداى فرمود: آيا ما سينه تو را منشرح نكرديم .
پس ليله قدر، سينه حضرت خاتم ؛ يعنى بنيه خاتم ؛ يعنى بنيه محمدى است و قدر بزرگى منزلت و جايگاه و شرف آن حضرت صلوات الله و سلامه عليه مى باشد و چنين سينه اى شايستگى آن را دارد كه در آن نزول قرآن انجام شود و به سوى آن نزول قرآن صورت گيرد و قابل و حامل حقايق باشد. خداى جل و علا فرمود: ما سخنى سنگين بر تو القاء مى كنيم .
خلاصه امر آن است كه قرآن كريم در ليله قدر مبارك زمانى ، در ليله قدر مبارك ختمى كه سينه آقاى ما حضرت محمد رسول خدا صلى اله عليه و آله است به يكبارگى نازل شده است . بخوان و بالابرو.
بدان كه همانگونه كه قلب مثلا بر گوشت صنوبرى شكل كه در طرف چپ سينه واقع است و نيز بر لطيفه ربانى كه به قلب جسمانى تعلق دارد اطلاق مى شود.(171)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
19-06-2023, 13:49
169- لبيك درختان و شن ها

از سهل بن سعد رض روايت شده كه گفت : پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله فرمود: مسلمان لبيك نمى گويد، مگر آنكه تمام آنچه در چپ و راست اوست از سنگ گرفته تا درخت و شن ها همگى لبيك مى گويند تا آن كه زمين از اينجا و اينجا منقطع گردد. و به همين دليل بدن هايى را كه نبى اكرم صلى اله عليه و آله به عنوان قربانى قرار داد، هر كدام به سمت او سبقت مى گرفتند تا اولين كسى باشند كه در پيشگاه او تقرب مى يابند. (172)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-06-2023, 18:01
170- از خدا جز خدا مخواه !

چون حلاوت ذكر خداى تعالى را چشيدى و بدان انس گرفتى و به بهشت لقا رسيدى ، از خداوند جز خودش را مخواه ! و جز او را به فراموشى سپار! چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: خدا را يكه مرتبه خواندم ؛ اجابت فرمود و حاجتم را فراموش كردم ؛ چه اجابتش به اقبال ، بر بنده اش ‍ چون او را مى خواند، اعظم و اجل از حاجتى است كه بنده از او خواسته است ؛ گر چه حاجت ، بهشت و نعمت هاى ابدى آن باشد؛ و اين را كس ، جز عاملان محب و عارفان صفة الله و خواص درگاهش ‍ نداند. (173)(174)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-06-2023, 18:02
171- با خدا باش و پادشاهى كن !

از رسول خدا صلى اله عليه و آله روايت است كه : خداى تعالى مى فرمايد: قسم به عزت و جلال و عظمت و كبريا و نور و علو و رفعت مكانم ، چون بنده اى هواى خود را بر خواست من ترجيح دهد، امرش را متشتت كنم ، لباس دنيا بر تنش كنم و قلبش را بدان مشغول سازم و جز، به قدرى كه برايش مقدور نموده ام ، به او ندهم . ولى آن كس كه ، خواست مرا بر هواى خود ترجيح دهد، با ملايكه ام حفظش كنم . و زمين و آسمان ، روزى او را كفالت كنند و خود برايش تجارت نمايم و دنيا به سويش آيد در حالى كه او، از آن روى گردان است . (175)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-06-2023, 15:10
172- توبه از التفات به غير خدا

توبه اخص من الخاص توبه است از التفات به غير خدا و اين توبه ، مخصوص اهل ولايت باشد كه غالبا در مرتبه حضورند، و توبه پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله و اولياى خدا از اين قبيل بوده است كه صلى اله عليه و آله خود فرمود: گاه ، دلم را كدورتى عارض مى شود، و من به راستى كه از خداى ، هر روز هفتاد بار آمرزش مى طلبم . (176) (177)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
26-06-2023, 15:11
173- تعقل با تعلق جمع نگردد!

حديثى را از پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله نقل مى كنند: ان الحكمة لتنزل من السماء فلا تدخل قلبا فيه هم غد؛ حكمت از آسمان نازل مى شود، اما بر قلبى كه در آن هم و غصه فردا هست ، نازل نمى شود.
نفس مطمئنه ، علوم و معارف را مى گيرد: نفس مضطربه ، به جايى نمى رسد.شخص پريشان خاطر، عالم نمى شود هم واحد مى خواهد. اصولا تعقل با تعلق جمع نمى شود.
كتاب هاى تذكره را بخوانيد، با شرح حال بزرگان آشنا شويد.
ببينيد كه در راه معشوقشان كه تحصيل علم و كمال است ، مشتهيات نفسانى را زير پا گذاشتند. اين بود كه شيخ طوسى شدند، علامه حلى شدند، محقق طوسى شدند، فارابى شدند، ملاصدرا شدند، صاحب جواهر شدند و... (178)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
28-06-2023, 12:30
174- گوهر معرفت آموز كه با خود ببرى

علم و عمل در حقيقت ، جوهر انسان سازند، و انسان آنچه را فرا گرفته و بدان عمل نموده است ، گوهر ذات او مى گردد. و به عبارت ديگر، علم و عمل خود سازنده وجود است ، هر خردمند فرزانه بايد بنگرد كه در شب و روز، خودش را چگونه مى سازد و اين مطلب وزين ، بر اصل استوار و پايدار اتحاد عقل و عاقل و معقول ، يعنى علم و عالم و معلوم ، و هم اتحاد عمل و عامل و معمول است ، چه اين كه عمل را دو روى است ، رويى با زمان و ماده است كه متصرم و منقضى است ، و رويى با ماوراى زمان و ماده و طبيعت است كه حقيقت گوهر انسان مى شود و هميشه باقى و برقرار است .
لذا پيغمبر خاتم صلى اله عليه و آله به قيس بن عاصم فرمود: همه احوال و اهوال و نشيب و فراز را كه در پيش دارى ، آن عمل تو است .
غرض اين كه مرد و زن بزرگوار اجتماع ما بايد بكوشند تا خود كتاب زنده جاودانه سودمند باشند، كه جوهر ذات آنها به نور دانش فروغ گيرد. به قول حافظ شيرين سخن :
گوهر معرفت آموز كه با خود ببرى كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم (179)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
28-06-2023, 12:30
175- آن قرين ، فعلتوست !

صدوق در مجلس اول از امالى خود نقل كرده : رسول خدا صلى اله عليه و آله به قيس بن عاصم فرمود: اى قيس !با عزت ، ذلت و با زندگى ، مرگ و با دنيا، آخرت است و هر چيزى را حسابرسى و بر هر شى مراقبى است ، و هر حسنه اى پاداشى و هر بدى عقابى و هر اجلى را كتابى است .
و اى قيس !به ناچار قرينى تو راست كه با تو دفن شود و آن قرين زنده است و تو با وى دفن مى شوى ، در حالى كه تو مرده اى ، اگر كريم باشد تو را اكرام نمايد و اگر لئيم باشد رهايت كرده ، آنگاه جز با تو محضور نگردد و تو مبعوث نگردى مگر با وى و سوال نشوى مگر از وى ، پس آن را جز صالح قرار مده ؛ زيرا اگر آن قرين صالح باشد با وى مانوس شوى و اگر فاسد باشد، وحشتى جز از وى ندارى ، و آن قرين همان فعل توست .(180)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
05-07-2023, 15:26
176- يك بام و دو هوا!

در تفسير صافى آمده است كه :
روى عن النبى صلى اله عليه و آله عن هذه الاية (ان منكم الاواردها)؟
فقال : اذا دخل اهل الجنة الجنة ، قال بعضهم ، لبعض : اليس قدس سره وعدنا رنا ان نرد النار؟ فيقال لهم :قدس سره وردتموها و هى خامدة .
اين حديث شريف كه از غرر احاديث است فرمايد كه اهل بهشت پيش از دخول آن ، وارد نار شده اند، در حالى كه خاموش بود.
سبحان الله كه يك دنيا براى طايفه اى دوزخ فسرده و آتش خاموش است و براى ديگران دوزخ و آتش بر افروخته و سوزان است ، چنانكه حواس ‍ خمس و خيال و وهم كه مشاعر ادراك عالم ملك اند، هر يك درى از درهاى دوزخ اند، اگر متابعت نفس كنند، و درى از درهاى بهشت اند، اگر متابعت عقل كنند، در اين معنى دقت در اين خبر شود كه از نور الثقلين نقل مى كنيم : و روى ابو صالح غالب بن سليمان ، عن كثيربن زياد، عن ابى سيمة قال : اختلفنا فى الورود: فقال قوم : لا يدخلها مومن ، و قال آخرون : يدخلونها جميعا، ثم ينجى الله الذين اتقوا، فلقيت جابر بن عبد الله فسالته فاومى با صبيعه الى اذنيه و قال : صمتا ان لم اكن سمعت رسول الله صلى اله عليه و آله يقول : الورود الدخول ، لا يبقى بر و لا فاجر الا يدخلها، فيكون على المومنين بردا و سلاما، كما كانت على ابراهيم حتى ان للنار او قال لجهنم ضجيجا من بردها، ثم ينجى الله الذين اتقوا و يذر الظالمين فيها جثيا(ج 3، ص 354.).
جابر با دو انگشت خود به دو گوشش اشاره كرد و گفت : اين دو كر بادا! اگر از رسول خدا نشنيده باشم كه مى گفت : ورود دخول است و هيچ نيكو كار و نابكار نيستند مگر اينكه داخل جهنم شوند، پس بر مومنان برد و سلام باشد و چنانكه براى ابراهيم بوده است ، حتى اين كه آتش يا دوزخ (ترديد از راوى است ) از برد شدنش يعنى سرد شدنش ناله مى كند. سپس خداوند پرهيزگاران را از آن رهايى مى دهد، و ستمكاران را در آن به زانو در آورده رها مى كند.(181)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
05-07-2023, 15:26
177- گريه پيامبر

معاذبن جبل نزديك رسول خدا صلى اله عليه و آله در منزل ابو ايوب انصارى نشسته بود، معاذ گفت : اى رسول خدا! درباره قول خدا يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا تا آخر آيات چه مى فرماييد؟
حضرت فرمود: اى معاذ! از امرى بزرگ پرسيدى .
آنگاه اشك از چشمانش سرازير شد، آنگاه گفت : ده صنف از امتم گوناگون محشور مى شوند، خداوند آنها را از صف مسلمانان جدا كرد و صورت آنها را برگردانيد، برخى را بر صورت بوزينه و برخى را بر صورت خوك ها نمود. تا اين كه فرمود: آنهايى كه بر صورت خوكند حرام خورانند. (182)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-08-2023, 19:13
178- سوالات ناكر و نكير

شيخ اجل مفيد در اوائل المقالات گفته است : اخبار صحيح از پيامبر آمده است كه ملائكه بر كسانى كه در گورند نازل مى شوند، پس از اديان ايشان مى پرسند، و الفاظ اخبار در اين باره متقاربند. در برخى از آنها آمده كه دو فرشته خداى تعالى هبه نام ناكر و نكير بر ميت فرود مى آيند و از پروردگارش و پيامبر و امامش مى پرسند، پس اگر به درستى جواب داد وى را به فرشتگان نعيم مى سپرند، و اگر پاسخ درست نداد به فرشتگان عذاب تسليمش مى كنند.
در برخى اخبار فرمودند: اسم آن دو فرشته اى كه بر مومن فرود مى آيند، مبشر و بشير است . و در برخى فرمودند: دو فرشته اى كه بر كافر فرود مى آيند ناكر و نكيرند؛ زيرا وى انكار حق كرده و آنچه را آن دو فرشته آوردند انكار مى كند و از آن بدش مى آيد. و علت اين كه دو فرشته مومن مبشر و بشير ناميده شده اند، اين است كه آنها از خداى تعالى به رضا و ثواب دائم بشارت مى دهند، و اين دو اسم لقب آنها نيست ، بلكه عبارت از كار آنهاست . (183)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
01-08-2023, 19:13
179- كيست مانند تو فرزند كريم الابوين

در بيان ام ابيها گوييم : آمده است كه : روى فى مقاتل الطابين باسناده الى جعفر بن محمد عن ابيه ان فاطمة كانت تكنى ام ابيها . در عرف محاورات عامه پدر، دخترش را مادر مى خواند، و در فارسى به مادرجان و مادر عزيز و مادر گرامى و نظائر آنها صدا مى زند، ولكن در بيان حديث بدين حد عرف عام نبايد اكتفاء كرد؛ چنان كه باز در در عرف محاورات عامه ، اگر دخترى پدرش را خدمت كرده است و پذيرايى و پرستارى نموده است گويند: اين دختر، درباره پدرش مادرى كرده است ، و حضرت صديقه طاهره فاطمه عليه السلام بدين معنى نيز به رسول خدا صلى اله عليه و آله خدمت و زحمت مادرى اعمال نموده است . (184)
اين كمترين گويد: اين وجوه معانى ام ابيها را انكار نداريم ، ولكن سخن ما اينست كه همانگونه در پيش اشارتى شده است عقل كل و نفس كل اب و ام اند و همه موجودات باذن الله سبحانه از اين ابوينه وجود آمده اند؛ در غزلى گفته ام (ديوان - ص 208):
كيست مانند تو فرزند كريم الابوين نفس كل مادرى و عقل كل او را پدرى
حضرت زهرا، مظهر اتم و نفس كل است و بدين تفسير انفسى اقوم ، آن جناب ام ابيها است ، تدبر ترشد ان شاء الله تعالى شانه . (185)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-08-2023, 14:45
180- تعليم وضو، ثواب حج

امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه : روزى رسول خدا صلى اله عليه و آله نماز صبح را با يارانش خواند وبعد از نماز، با آنان نشست و گفتگو نمود تا اينكه خورشيد طلوع كرد و مردم يكى بعد از ديگرى رفتند تا اينكه دو نفر ماند؛ يكى انصارى و ديگرى ثقفى .
حضرت به آن دو مرد فرمود: من فهميدم كه شما سوالى داريد كه مى خواهيد آن را بپرسيد. اگر خواستيد مى توانم قبل از اينكه شما بپرسيد من از آن خبر دهم و اگر مى خواهيد خودتان بپرسيد.
گفتند: بلكه شما خبر دهيد اى رسول خدا!زيرا اين براى نابينا روشن تر و از شك دور كننده تر است و ايمان را محكم تر مى كند.
پس حضرت فرمود: اما تو اى برادر انصارى ! از قبيله اى هستى كه اهل ايثار هستند و تو روستايى هستى و اين ثقفى چادر نشين است . آيا در پرسش هم ايثار مى كنى ؟
گفت : بلى .
فرمود: اما تواى برادر ثقفى ! آمده اى كه از وضو و نماز و اينكه در آنها چه ثوابى براى تو مى باشد، بپرسى .
گفت : بلى .
فرمود: پس بدان وقتى كه دستت را به آب زدى و بسم الله گفتى ، آن گناهانى را كه دستانت انجام داده اند، مى ريزد. و هنگامى كه صورت و دستانت را شستى ، گناهان از راست و چپ تو مى ريزند. و هنگامى كه سرو پاهايت را مسح كردى ، آن گناهانى كه با پاهايت به سوى آنها رفتى ، مى ريزد. اين ثوابى است در وضو كه براى تو مى باشد. و هنگامى كه به نماز برخاستى و حضور پيدا كردى و سوره حمد و يا يكى از سوره هاى ديگر را به حسب توانت ، خواندى ، ركوع كردى و ركوعت را تمام نمودى و به سجده رفتى و تشهد خواندى و سلام نماز را دادى ، خداوند تمام گناهانى را كه بين دو نماز انجام دادى مى بخشد. و اين هم ثواب تو در نمازت . اما تو اى برادر انصارى !آمده اى كه از حج و عمره و ثواب آنها بپرسى .
گفت : بلى .
فرمود: پس بدان وقتى كه به راه حج متوجه شدى ومركبت را سوار گشتى و بسم الله گفتى ، همين كه مركبت به راه افتاد و قدم هايش را برداشت و به زمين گذاشت ، خداوند متعال به تعداد آنها حسنه مى نويسد و گناه تو را محو مى كند و زمانى كه محرم شدى و لبيك گفتى ، خداوند براى هر يك لبيك گفتن ، ده حسنه مى نويسد و ده گناه را محو مى كند. و وقتى كه هفت بار بيت خدا را طواف نمودى ، اين نزد خدا عهد و پيمان و ذكرى براى توست و خداوند بعد از آن حيا مى كند كه تو را عذاب نمايد و هنگامى كه نزد مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندى ، خداوند براى تو به واسطه آن دو ركعت ، دو هزار ركعت نماز مقبول مى نويسد.
و زمانى كه هفت بار سعى بين صفا و مروه نمودى ، ثواب و اجر اين عمل نزد خداوند مانند اجر كسى است كه پياده از شهر خود به حج برود و مانند ثواب كسى است كه هفتاد بنده مومن را آزاد كرده باشد. و وقتى تا غروب آفتاب در عرفات ماندى ، اگر گناهى به اندازه ريگ بيابان و كف دريا داشته باشى ، خداوند آنها را براى تو مى آمرزد. و هنگامى كه قربانى خود را ذبح كردى يا شترت را نحر نمودى ، خداوند براى تو به هر قطره خون آنها، حسنه اى مى نويسد كه معادل است با ثواب آنچه كه در باقى مانده عمرت انجام مى دهى . و زمانى كه هفت بار طواف زيارت به جاى آوردى و در مقام ابراهيم ، دو ركعت نماز خواندى ، فرشته اى بزرگوار بر شانه تو مى زند و مى گويد: خداوند گناهان گذشته را براى تو آمرزيد، تا 120 روز ديگر، اعمال تازه ات را آغاز كن .
آن دو مرد گفتند: براى همين آمده بوديم .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-08-2023, 14:45
181- عظمت حضرت زهرا عليه السلام

از پيغمبر خدا صلى اله عليه و آله روايت شده است كه : هيچ حرفى از حروف قرآن نيست مگر اين كه او را هفتاد هزار معنى است . و همچنين فكرت و رويت خود را در مفاد حديث ياد شده در فصل دوازدهم به كار ببر كه امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس فاطم را آنسان كه حق معرفت اوست شناخت ، همانا كه ليلة القدر را ادراك كرده است .***

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2023, 14:43
182- روز شهادت

در حديثى از رسول خدا صلى اله عليه و آله نقل است كه : بعضى از مردم با چهره هايى محشور مى شوند كه صورت ميمون و خوك در مقايسه با آن ، زيبا مى نمايد. و در جايى فرموده است : در قيامت مردم به دو گروه محشور مى شوند. گروهى بر مركب سوارند، و گروهى پياده و با پاى خود و گروهى بر وجه و صورت شان .
سر اين مطلب آن است كه هر يك از خلق و خوى رذيله و هر هيات زشت و ناپسندى كه در نفس تمكن يافته است ، صورت نوعى است از انواع حيوانات ، و بدنى بدان اختصاص يافته است ؛ چون بدن شير و مانند آن ، براى خلق و تكبر و تهور، و روباه براى حيله و نيرنگ ، و ميمون براى استهزاء و سخريه ، و خوك براى آز و شهوت رانى .
گاهى شخصى واحد، متخلق به اخلاق رذيله كثيرى است كه مراتب متفاوتى دارند؛ پس به حسب آن ، در آخرت صورت هاى حيوانى متفاوت و متعدد مى شوند.
خداوند متعال فرموده است : يوم تشهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلو دهم بما كانوا يعملون . (186)(187)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2023, 14:43
183- شب مردان خدا روز جهان افروز است

وقتى در محضر مبارك استاد، جناب علامه طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه ) بودم ، سخنانى از حالات شبش به ميان آورد، و فرمود: هر وقت در روز مراقبت من قوى تر است ، مشاهداتى كه در شب دارم زلال تر و صاف تر و روشن تر است . كسانى كه در سير و سلوك عرفان عملى ، قدم نهاده اند، شكارهايى دارند، و به خصوص در توجهات شبانه مشاهداتى دارند.
در آخر وافى جناب فيض قدس سره ، از كافى ثقة الاسلام كلينى به اسنادش ‍ از ثامن الائمه عليه السلام روايت شده است كه : قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله : كان اذا صبح قال لاصحابه : هل من مبشرات ؟يعنى به الرويا ، (188)
يعنى رسول الله صلى اله عليه و آله كه صبح مى كرد، به اصحاب خود مى فرمود: آيا خبرهاى خوش داريد؟؛ يعنى آيا خواب هاى خوش ‍ ديده ايد؟
سيره و روش حضرت رسول اكرم صلى اله عليه و آله اين بود، كه اصحابش ‍ را يعنى ياران و شاگردانش را به سير و سلوك وا مى داشت ، و آنان را براى شكار مبشرات ، و صيد معانى ترغيب و تحريص مى كرد، همه انبياء صلى اله عليه و آله اين چنين بودند، همه سفراى الهى ، جز تزكيه نفوس بشر و تعليم و تاديب آنان ، و ايصالشان به قرب الى الله ، كه در حقيقت تخلق به اخلاق الهى ، و اتصاف به صفات ربوبى و تاديب به آداب الله است ، هدفى ديگر نداشته اند.
اين شب مردان خداست كه مبشرات دارند، روياى صالح و صادق دارند، آرى !
شب مردان خدا، روز جهان افروز است روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست
بارى ! كان رسول الله صلى اله عليه و آله به اصحابش فرموده است كه : آيا همان طور كه حيوانات خودتان را در شب علوفه مى دهيد، و آنها را در جايى مى بنديد كه خوردند و خوابيدند، شبى را به روز آورده ايد، يا شب انسانى داشته ايد، كه شكارهايى كرده ايد و مبشراتى داريد، خداوند سبحان فرمود: و من الليل فتهجد به نافلة به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا. (189) (190)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-08-2023, 14:43
184- شرايط همنشين

از حضرت رسول اكرم صلى اله عليه و آله پرسيدند: با كه مجالست كنيم ؟
آن بزرگوار فرمود: جالسوا من يذكر كم الله رويته و يزيد فى عليكم منطقه و يرغبكم فى الاخرة عمله ؛
با كسى مجالست كنيد كه ديدار او شما را به ياد خدا آورد، و زبانش بر علم و معرفت شما بيفزايد، اخلاق و اعمالش شما ره به عالم آخرت مشتاق و راغب گرداند.
خلاصه با كسى همنشين شويد كه ديدار و گفتار و كردارش شما را به ياد خدا آورد و بر علم معرفت شما بيفزايد و توجه و شوق و عشق به عالم بقا در شما پديد آرد. چون نفس در مثل آيينه اى است با هر كه مقابل شود از اخلاق و آثار او نقش مى گيرد.
هر كه خواهد نقش الهى و رنگ صبغت الله پيدا كند كه بزرگ ترين سعادت است ، بايد با رجال الهى نشيند و با سخنان و نصايح آنان انيس گيرد تا به آن سعادت بزرگ نائل شود و البته مسلم كل است كه : على عليه السلام بزرگ ترين رجال الهى است .
بر شما باد به مطالعه علوم و كلمات و عمل ب ه آيات و دلالات آن بزرگوار تا نقش او در نفوس قدسى شما پديد آيد- صلوات الله عليه و على آله المعصومين كه آن بزرگوار پند و اندرز و تعليمات آسمانى اش كه عالمى را پر از نور علم و معرفت نموده ، همه از قلب مطهر اوست و هر وصف كمالى ذكر فرموده ، مصداق اعلى و اتم آن وصف را خويش دارا بوده چنان كه خود آن حضرت فرمود:

من امر نكردم شما را به چيزى جز آن كه اول خود عمل كردم .
پس انس ومطالعه و مذاكره گفتار حكمت آثار و كلمات قصارش انسان را به كمال انسانيت و اعلى رتبه حكمت و سعادت ابد مى رساند و بى شك از هر كتاب حكمت و هر دفتر علم و معرفت حكمتش ، كامل تر است و از هر سخن كلامش فصيح و بليغ ‌تر و بلندى مطالب و علو قدر سخنش افزون است . (191)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
28-08-2023, 18:07
185- تعريف از ارسطاطاليس

عمرو عاص از اسكندريه بر رسول خدا صلى اله عليه و آله وارد شد از او پرسيد كه : در آنجا چه ديده اى ؟
گفت : گروهى چند ديده ام كه طيلسان در برداشته و حلقه حلقه گرد هم مى نشستند و مردى را به نام ارسطاطاليس لعنة الله تعالى نام مى برند.
پيامبر صلى اله عليه و آله فرمود: اى عمرو! باز ايست ، ارسطاطاليس ‍ پيمبرى بود كه قوم وى او را نشناختند. (192)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
28-08-2023, 18:07
186- در بهشت

حضرت رسول الله صلى اله عليه و آله فرمود: من مدينه حكمتم ، يعنى شهر دانشم ، و اين مدينه بهشت است ؛ و تو، اى على !در اين بهشتى .
حكيم ابوالقاسم فردوسى گويد:
كه من شهر علمم عليم در است درست اين سخن قول پيغمبرست
چگونه كسى به بهشت راه مى يابد، و حال اينكه راه نمى يابد بدان مگر از در آن . به قول عارف سنايى :
دو رونده چو اختر گردون دور برادر چو موسى و هارون
هر دو يك در ز يك صف بودند هر دو پيرايه شرف بودند
تا نه بگشاد علم حيدر در ندهد سنت پيمبر بر
ولايت ، در بهشت است ، ولايت ، زبان قرآن است ، ولايت ، معيار و مكيال انسان سنج است ، و ميزان تقويم و تقدير ارزش هاى انسان هاست .
حكمت ، آن علم محكم و استوار است كه دارنده حكمت ، صاحب علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين است ؛ دانشش او را حكيم مى كند كه محكم مى شود ريشه دار مى گردد. ولقد آتينا لقمان الحكمة (193) و من يوم الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا . (194) (195)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-09-2023, 15:09
187- جايگاه عارف

حديث شريف از حضرت على عليه السلام كه درباره عارف بالله فرموده است مى فرمايد: آقا فرمودند: عارف را در زمين و آسمان ، در بهشت در هيچ جاى عالم نمى توانى پيدا كنى ، از خادم بهشت سوال كنى در بهشت بروى ، عارف بالله را جستجو كنى ، او را نمى يابى و همچنين نمى توانى در هيچ نقطه عالم از عارف آگاهى پيدا بنمايى و دست بيابى .
يكى از حضار عرض كرد: آقا! پس عارف را بايد در كجا جست ؟ پس او كجاست ؟او كه در هيچ جاى عالم نيست ؟
امام عليه السلام در جواب فرمودند: فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.
عارف در نزد خدايش است . او فراتر از عالم كثرت است . او برتر از آن است كه با عالم همنشين بوده باشد. او همنشينى با عالم ندارد، او در پيش ‍ خداوند عالم است . عارف در بهشت چه كار مى كند، اگر بهشت شيرين است بهشت آفرين شيرين تر است !

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
08-09-2023, 15:09
188- رويت انسان كامل

در حديث وارد شده كه از حضرت امير المومنين عليه السلام پرسيدند: آيا مردى 0كامل ) را ديدى ؟
حضرت فرمود: بله و تا كنون از حال او مى پرسم .
پس از وى پرسيدم : تو كه هستى ؟
پاسخ داد: من گل هستم .
پس گفتم : از كجايى ؟
پاسخ داد: از گل .
گفتم : به كجا؟
جواب داد: به گل .
پرسيدم : من توام ؟
پاسخ داد: تو پدر خاكى (ابوترابى ).
دور است كه تو فقط خاك باشى . آيا اين پاداش اطاعت هاى توست كه تنها خاك باشى ؟ من خودم هستم ، من منم ، من آفريننده ذوات در موطن ذات و غايت همه ذواتم .(196)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-09-2023, 17:01
189- نورانيت خداوند

در جلد اول بحار به نقل از علل الشرايع آمده است ، كه از جمله پرسش هاى مرد شامى از امير مومنان عليه السلام اين بود كه : نخستين بار خدا چه چيزى را آفريده است ؟
حضرت در جواب فرمود: نور.
در جلد نوزدهم بحار در دعايى كه امير مومنان از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دريافت نموده است نقل است كه : بار خدايا! تو را مى خوانم اى كسى كه با شعاع نورت از ديدگان خلق در حجاب مانده اى ! (197) (198)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
16-09-2023, 17:01
190- فرمايش با ارزش

حديثى از امير المومنين عليه السلام هست كه امام على عليه السلام در يكى از كوچه هاى كوفه در حين عبور، جوانى را ديد كه سرگرم خواندن تصنيف هاى هرزه است . آقا به آن جوان فرمود: اى جوان ! تو دارى كتاب وجود خودت را با چه چيزهايى پر مى كنى ؟ تصنيف هاى هرزه براى چه بايد در دفتر وجود تو منقوش و مكتوب باشد؟
اين فرمايش امير المومنين عليه السلام را در دفتر دل بنگاريد كه خيلى با ارزش است .

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-09-2023, 19:21
191- قضاوتى قرآنى

عمر دستور داد زنى را كه مدت بار دارى اش شش ماه بوده است (و فرزند او به دنيا آمد)، رجم كنند؛ امير مومنان بدو فرمود: از كتاب خداى تعالى ، عليه (حكم ) تو دليل مى آورم ؛ در آن جا كه مى فرمايد:
و حمله و فصاله ثلاثون شهرا (199)
و نيز مى فرمايد:
والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعة (200)
بنابر اين ، هنگامى كه زن دو سال تمام كودكش را شير دهد و حمل و فصالش نيز سى ماه باشد، مدت حمل او شش ماه خواهد بود.
عمر چون اين استدلال را شنيد زن را رها كرد. اين حكم چنان ثابت گشت كه از آن به بعد، صحابه و تابعين بدان عمل نمودند و تا به امروز هم چنان باقى و معتبر است . (201)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-09-2023, 19:21
192- فيلسوف كل

امير المومنين على عليه السلام به يكى از دانشمندان يهود فرمود: هر كس طباع او معتدل باشد، مزاج او صافى گردد، و هر كس مزاجش صافى باشد، اثر نفس در وى قوى گردد، و هر كس اثر نفس در او قوى گردد، به سوى آنچه كه ارتقايش دهد بالا رود، و هر كه به سوى آنچه ارتقايش دهد بالا رود، به اخلاق نفسانى متخلق گردد، و هر كس به اخلاق نفسانى متخلق گردد، موجودى انسانى شود نه حيوانى و به باب ملكى در آيد و چيزى او را از اين حالت برنگرداند.
يهودى گفت : الله اكبر!اى پسر ابوطالب ! همه فلسفه را گفته اى چيزى از فلسفه را فروگذار نكرده اى . (202)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-10-2023, 17:15
193- ناتوانى عمر از قضاوت

خداوند تعالى فرمود: و تعيها اذن و اعية اكثر مفسران بر آن رفته اند كه مقصود، در اين آيه شريفه ، على است .
ديگر آن كه على عليه السلام عمر را از سنگسار نمودن زنى كه پس از مدت شش ماه باردارى بچه اش به دنيا آمده بود، نهى كرد و او در حق على عليه السلام گفت : اگر على نبود عمر هلاك مى شد! (203)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
12-10-2023, 17:15
194- سرانجام يزيد

آورده اند به نقل صحيح كه يزيد را در آخر عمر مرضى پيش آمد كه آن را خواره اندرونى گويند، كه روزى هزار بار آرزوى مرگ در دلش مى گذشت اما از كمان قهر قضا و قدر تير مرگش ميسر نمى گشت .
ع : به مرگ خويش راضى گشتم و آن هم نمى بينم مى گفت .
روزى يكى از حكما يزيد را گفت كه هيچ مى دانى كه تو را مرض چيست و نيش ريش درون را باعث كيست ؟ يزيد گفت : از كثرت نيش و درد خبر دارم ، اما از حقيقت آن حال غافل و ناهوشيارم . فى الحال حكيم مقدار نخودى موم انگبين را به رشته باريك بسته بدو داد، گفت : سر ريسمان را گرفته اين موم را فرو بر تا بر تو راز درونت از بيرون آشكار گردد، و يزيد به قول حكيم موم را فرو برد و سر رشته را به دست نگاه داشت ، بعد از زمانى سر رشته را كشيده موم را بيرون آوردند دو عقرب سياه بر آن موم چسبيده بود از حلق او بيرون آمد.
حكيم گفت : يا باالحكم دانستى كه ريش درونت به كدام نيش آراسته است و حجره تاريك ضميرت به زخم كدام جانور پيراسته ؟گفت : آرى والله كه بدين ريش و بدين نيش گرفتارم . مدت مديد فريادها مى كرد تا بمرد. ع اين است سزاى آن كه آنش عمل است . و هر گاه خواهند عقرب را از سوراخش بيرون آرند به همين دستور عمل بايد نمود كه در محبت موم آن شوم بى اختيار است ، و به دام چشم هايشان شهد مايل و گرفتار در صحراى دستپول و ششدر كودكان عرب جهت بازى طرب على الدوام با عقرب اين عمل مى نمايند كه بسيار مشاهده رفته . (204)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
27-10-2023, 18:07
195- جواهر در مقابل قرآن چيست ؟

شخصى به خدمت امام حسن مجتبى عليه السلام رسيد، آقا فرمايشاتى به ايشان فرمودند، آن شخص بنا كرد به تمجيد، گفت : به به ، آقاجان ! اين فرمايشات در است ، جواهر است !
آقا فرمودند: در و جواهر همه يك نوع جماد است . اين حرف ها نورند، جان شما را اشتداد وجودى مى دهند، روح مى دهند، غذا و طعام روحند، جواهر و طلاجات كه جماد است و خارج از انسان ، و هيچ وقت غذاى جان نمى شوند؛ چون بايد بين غذا و مغتذى (غذا گيرنده ) سنخيت باشد. آن جماد است و ماده ؛ نفس ناطقه از وراى عالم طبيعت است ، با يكديگر سنخيت ندارند.
پس جواهر و در در مقابل قرآن چيست . حرف فوق اينهاست . در اين خزانه وارد شويد و در قرآن تدبر كنيد: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها . (205)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
27-10-2023, 18:07
196- انجيلاهل بيت

يكى از ذخاير علمى و گنجينه هاى حقايق الهى و معارف اسلامى ، صحيفه كامله سيد الساجدين امام على بن الحسين عليه السلام است كه تالى بلكه عديل نهج البلاغه است ، و آن را زبور آل محمد صلى اله عليه و آله و انجيل اهل بيت لقب داده اند. بر اين صحيفه مكرمه به عربى و فارسى چندين شرح و تعليقه و ترجمه از دانشمندانى بزرگ نوشته اند، از آن جمله شرحى به عربى به نام رياض السالكين در پنجاه و چهار روضه به عدد ادعيه صحيفه به قلم تواناى عالم جليل صدر الدين على بن احمد بن محمد معصوم حسينى متوفى 1120 ه - ق معروف به سيد عليخان شارح صحيفه است .
اين شرح ، بزرگ ترين و بهترين شرحى است از هر حيث كه تا كنون بر صحيفه كامله نوشته شده است . دو تن از اساتيد ما: يكى علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى ، و ديگر عارف متاله حاج ميرزا مهدى الهى قدس ‍ سرهما- صحيفه را به فارسى ترجمه كرده اند.
علاوه اينكه جناب شعرانى را بر آن ، تعليقات ارزشمند است .
شارح مذكور را، در چندين جاى شرح نامبرده ، در تجرد نفس ناطقه و بقاى آن پس از انصراف آن از بدن مطالبى به غايت مفيد است . از آن جمله ، در آخر روضه چهارم ، در آخر دعاى چهارم صحيفه ، كه امام عليه السلام در درود بر پيروان رسولان و تصديق كنندگان آنان انشاء فرموده است ، آنجا كه فرمايد: و تهون عليهم كل كرب بحل بهم يوم خروج الانفس من ابدآنها؛ يعنى خدايا! بر آنان درود فرست ، درودى كه هر اندوهى را كه بر ايشان در روز به در شدن جان ها از تن هايشان وارد مى آيد آسان كنى . (206)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-11-2023, 21:11
197- پاكى روح القدس

حجت كافى از جابر از ابوجعفر عليه السلام روايت شده كه : جابر گفت : از علم عالم (امام ) پرسيدم ، در پاسخ به من فرمود: اى جابر! در انبياء و اوصياء پنج روح است : روح القدس و روح ايمان ، روح حيات و روح قوه و روح شهوت . اى جابر! آنها به روح القدس از تحت عرش تا تحت ثرى (خاك ) را مى دانند.
سپس فرمود: اى جابر! اين چهار روح ، ارواحى اند كه حوادث به آنها دسترسى دارد، مگر روح القدس كه لهو و لعب نمى كند . (207)(208)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-11-2023, 21:11
198- شيرينى بهشت آفرين

وقتى ، به حضور شريف علامه طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه ) تشرف حاصل كرده بودم و عرض حاجت نمودم ، فرمود: آقا دعاى سحر حضرت باقر علوم نبيين عليه السلام را فراموش نكن كه در آن ، بهاء و جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفى از حور و غلمان نيست .
اگر بهشت شيرين است ، بهشت آفرين شيرين تر است !
چرا زهد اندر هواى بهشت است چرا بى خبر از بهشت آفرين است (209)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-12-2023, 14:12
199- جايگاه قرآن در بهشت

امام صادق عليه السلام فرمود: همانا كه مرد سوره را مى داند، سپس ‍ فراموشش مى كند و تركش مى گويد. داخل بهشت مى شود. آن سوره از بالا در نيكوترين صورتى بر او اشراف مى نمايد پس بدو مى گويد: مرا مى شناسى ؟ مى گويد: نه .
پس گويد: من آن سوره ام كه مرا به كار نبستى و تركم گفتى ؛ آرى ! سوگند به خدا، اگر به من عمل مى نمودى ، هر آينه تو را به اين درجه مى رساندم . و با دست خود اشاره به بالاى خود نموده است . (210)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-12-2023, 14:12
200- سوال از علم امام

مفضل گفت : از علم امام به آنچه در اقطار زمين است در حالى كه در خانه اش بوده و پرده بر رو كشيده پرسيدم .
آن حضرت امام صادق عليه السلام پاسخ داد: اى مفضل ! خداى تبارك و تعالى در پيامبر صلى اله عليه و آله پنج روح قرار داد: روح حيات كه به آن مى جنبد و حركت مى كند، و روح قوه كه به آن بر مى خيزد و مى كوشد، و روح شهوت كه به آن مى خورد و مى آشامد و از حلال به زنان در مى آيد، و روح ايمان كه به آن ايمان مى آورد و عدالت مى نمايد، و روح القدس كه به آن نبوت را بر دوش مى كشد، پس هنگامى كه پيامبر صلى اله عليه و آله وفات كرد، روح القدس به امام مى رود، و روح القدس نمى خوابد و غافل نمى شود و لهو نمى كند و آرزوى بيهوده نمى برد، ولى آن چهار روح ديگر خواب و غفلت و اميد بيهوده و لهو دارند، و به روح القدس آنها ديده مى شوند . (211)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
11-12-2023, 14:14
201- سرور اولياء الله

از كافى به اسنادش به يونس يا مفضل از ابى عبدالله عليه السلام هست كه فرمود: هيچ شب جمعه اى نيست مگر اين كه اولياى الهى در آن سرورى دارند.
پرسيدم : فدايت شوم !اين چگونه است ؟
فرمود: وقتى شب جمعه شد، رسول خدا صلى اله عليه و آله به عرش ‍ مى رسد و ائمه عليه السلام نيز به عرض مى رسند و من هم با ايشان به عرش ‍ مى روم ، پس باز نمى گردم مگر اين كه علمى را استفاده كردم ، و اگر چنين موافاتى با عرش نباشد، علم من پايان مى پذيرد. (212)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-12-2023, 18:56
202- قلب مجتمع

شعيب حداد، نقل مى كند كه : شنيدم كه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: حديث ما سخت است و كسى توان حمل آن را ندارد، جز ملكى مقرب ، يا پيامبرى مرسل ، يا بنده اى كه خداوند قلبش را براى ايمان امتحان كرده ، و يا.
پرسيدم : شهر حصين چيست ؟ فرمود: قلب مجتمع . (213)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
23-12-2023, 18:56
203- نهى از قياس

كلينى ره در كافى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه ايشان فرمود: ابليس ، خود را با آدم قياس كرد و گفت : مرا از آتش آفريدى و او را از خاك ! پس اگر او جوهرى را كه خداوند، آدم را از آن خلق فرموده ، با آتش ‍ قياس مى كرد، آن جوهر، درخشنده تر و آشكارتر از آتش بود . (214)
و نيز در كافى است كه عيسى بن عبد الله قرشى مى گويد:
ابو حنيفه بر امام صادق عليه السلام وارد شد. امام صادق عليه السلام خطاب به او فرمود: اى ابو حنيفه ! شنيده ام كه تو قياس مى كنى !
ابوحنيفه عرض كرد: آرى !
امام فرمود: قياس مكن ! زيرا اول كسى كه قياس كرد، ابليس بود؛ در آن جا كه گفت : مرا از آتش آفريدى و او را از خاك ! پس ميان آتش و خاك قياس ‍ كرد، ليكن اگر نوريت آدم را با نوريت آتش قياس مى كرد، مى توانست بفهمد كه كدام يك برتر و با صفاتر است . (215) (216)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
18-01-2024, 20:39
204- در ظلمت راه به جايى نتوان برد

امام صادق عليه السلام ، در ذيل احتجاجش بر ابى شاكر ديصانى ، درباره حدوث عالم ، به اين احتجاج اشاره فرموده كه شيخ مفيد در ارشاد آن را چنين روايت كرده است :
روزى ابا شاكر ديصانى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و به ايشان گفت : تو از ستارگان درخشانى و پدرانت چون ماه بدرند و مادرانت زنان خردمند و عنصر تو از بهترين و گرامى ترين عناصر است ، و چون نامى از علما برده شود، انگشتان كوچك مردم به نام تو ختم مى شوند، اى اقيانوس ‍ گنجينه ها! از حدوث عالم ما را خبر ده ! و دليلى بر آن اقامه فرما!...
تا آن جاى روايت كه مى گويد: پس ابو شاكر گفت : يا ابا عبدالله ! استدلال نيكى اقامه فرمودى و واضح نمودى ، و سخن گفتى و نيكو بيان فرمودى ، و اختصار را مراعات فرمودى و من دريافتم كه ما چيزى را قبول و درك نمى كنيم ، جز آن كه با چشم و گوش و زبان و بينى و پوستمان ، آن را به ادراك مى آوريم .
پس امام صادق عليه السلام فرمود: از حواس پنج گانه گفتى و آن ، در استنباط سودى نرساند، مگر با دليل و راهنما؛ همان طور كه در ظلمت ، ره به جايى نتوان برد، مگر با چراغ . (217)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
18-01-2024, 20:39
205- شاگردان مكتب صادقى

محمد بن طلحه در كتابش مى گويد: جعفر بن محمد صادق ، ابن ابى محمد، على بن الحسين بن على بن ابى طالب ، از اعاظم اهل بيت و سادات آنان عليه السلام است .
او داراى علوم بسيار و عبادتى فراوان و اورادى مواصل زهدى بين بود.
بسيار تلاوت مى كرد؛ تلاوتى كه تتبع معانى قران كريم و استخراج جواهر بحر و استنتاج عجايبش را در برداشت . بخشى از وقت شريفش در اشتغال به انواع طاعات و محاسبه نفس مى گذشت ؛ به گونه اى كه ديدن او آخرت را به ياد انسان مى آورد و شنيدن كلامش ، انسان را به زهد سوق مى داد و اقتداى به او بهشت را در پيش داشت .
نورى كه از او پرتو مى افكند، گواهى مى داد كه او از سلاله نبوت است و پاكى و طهارتى كه در افعالش ديده مى شد، شهادت مى داد كه او از ذريه رسالت است . از علم و حديث او، جماعتى از اعيان و اعلام ائمه ، مانند يحيى بن سعيد انصارى ، ابن جريح ، مالك بن انس ، ثورى ، ابن عيينه ، ابوحنيفه ، شعبه ، ايوب سجستانى و ديگران بهره جستند، كه تلمذ آنان نزد حضرت عليه السلام ، خود منقبت و فضيلتى براى آنان بوده است . (218)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
30-01-2024, 20:14
206- گناهان چهار قسم اند

شيخ جليل ، محمد بن على بن بابويه ، معروف به شيخ صدوق ، در باب چهارم از كتاب خصال از محمد بن عمير روايت مى كند كه او گفته است : در طول مصاحبت خود با هشام ، از او چيزى زيباتر از اين كلام درباره عصمت امام نشنيدم . روزى از او درباره امام پرسيدم كه : آيا امام معصوم است ؟
هشام گفت : گناهان بر چهار قسمند و پنجمى ندارد: حرص و حسد و غضب و شهوت ، و اين گناهان در امام نيست . جايز نيست امام حريص بر دنيا باشد؛ زيرا دنيا زير نگين اوست ، و او خزانه دار مسلمانان است . پس بر چه چيزى حرص بورزد؟
و نيز جايز نيست امام حسود باشد؛ چه انسان بر كسى كه بالاتر از او باشد حسادت مى ورزد، در حالى كه بالاتر از امام كسى نيست . پس چگونه مى تواند بر پايين تر از خود حسادت بورزد؟
و نيز جايز نيست كه امام براى چيزى از امور دنيا خشمگين شود؛ مگر آن كه غضبش براى خداوند باشد. خداوند عزوجل بر او واجب كرده است كه حدود الهى را جارى كند و در راه او از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى نهراسيده ، رافت و محبت كسى ، او را از دينش باز ندارد؛ تا بتواند حدود الهى را جارى كند.
و جايز نيست كه امام ، امور دنيا را دوست بدارد؛ زيرا خداوند، آخرت را براى او دوست داشتنى قرار داده ؛ چنانكه آن را براى ما محبوب قرار داده است . او به آخرت مى نگرد؛ چنانكه ما به دنيا مى نگريم . آيا كسى را ديده اى كه صورت زيبايى را براى صورتى زشت ، و يا غذاى لذيذى را براى غذايى تلخ ، و يا لباس نرمى را براى لباس خشن ، و نعمت ابدى باقى را براى دنياى فانى و گذرا رها كند؟ (219)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
30-01-2024, 20:14
207- خلق آدم على صورته

صدوق (ره ) در عيون اخبار الرضا عليه السلام با اسنادش به حسين بن خالد روايت كرده كه مى گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم : اى فرزند رسول خدا! نقل مى كنند كه رسول خدا صلى اله عليه و آله فرموده است : ان الله عزوجل خلق آدم على صورته .
فرمود: خدايشان بكشد! آنان ابتداى حديث را حذف كرده اند. روزى رسول خدا صلى اله عليه و آله دو مرد را ديد كه به يكديگر ناسزا مى گفتند. يكى از آنها ديگر را مى گفت : خداوند تو هر كه را شبيه توست زشت گرداند! از اين رو پيامبر فرمود: اى بنده خدا! به برادرت چنين مگو! زيرا خداوند عزوجل ، آدم را بر صورت او خلق فرمود . (220)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-02-2024, 16:47
208- روش تربيت يافتگان مكتب امام صادق عليه السلام

در فهرست ابن نديم آمده است :
ابو جعفر، محمد بن عمان احول ، يكى از اصحاب ابو عبد الله ، جعفر بن محمد صادق عليه السلام مى باشد كه شخصى بوده خوش اعتقاد و ره يافته ، و در علم كلام ، ماهر و حاضر جواب بوده و با ابوحنيفه مناظراتى داشته است .
چون امام صادق عليه السلام رحلت يافت ، ابوحنيفه او را گفت : امامت مرد.
وى در جواب گفت : ولى امام تو تا روز قيامت نمى ميرد، (كه مقصود، ابليس ‍ است .)
و ابوحنيفه بدو گفت : نظرت درباره متعه چيست ؟
او پاسخ داد: حلال است .
ابوحنيفه گفت : آيا دوست دارى خواهران و دخترانت متعه شوند؟
او در جواب گفت : چيزى كه خداوند آن را حلال كرده است ، اگر آن را مكروه دارم از ديوانگى من است .
سپس ابو حنيفه را گفت : نظر تو درباره شراب چيست ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: حلال است .
وى گفت : آيا خوشحال مى شوى كه خواهران و دخترانت سازنده شراب باشند؟
روزى ديگر، ابوحنيفه به وى گفت : آيا ما با يكديگر دوست نيستيم ؟
او پاسخ داد: بلى !
ابوحنيفه گفت : آيا شما قايل به رجعت هستيد؟
پاسخ داد: آرى به خدا قسم !
ابوحنيفه گفت : من شديدا به مقدارى پول نيازمندم ، اگر پانصد درهم به من قرض بدهى تا مشكلم رفع شود، وقتى رجعت كردم ، آن را به تو باز مى گردانم كه اگر چنين كنى حق (برادرى ) مرا ادا كرده و عمل شايسته اى انجام داده اى .
او در جواب مى گويد: ولى من معتقدم كه انسان ها رجعت مى كنند (نه تو ).(221)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
24-02-2024, 16:48
209- نگاه به چهره عالم عبادتست

نزد مولايمان جعفر بن محمد عليه السلام از فرموده رسول خدا صلى اله عليه و آله درباره اين كه نگاه به صورت عالم عبادت است ، سخن به ميان آمد، پس آن جناب فرمود: مراد رسول خدا صلى اله عليه و آله عالمى است كه هر گاه به او نگاه كنى ، تو را به ياد آخرت اندازد و هر عالمى كه خلاف اين بود، پس نگاه به او، گناه و مايه گمراهى است . (222)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
29-02-2024, 17:38
210- ارواح مومنان كجايند؟

ابو بصير گفت : از امام صادق عليه السلام از ارواح مومنان سوال كردم .
فرمود: به صورت بدن هايشان در بهشت اند، كه اگر ببينى آن راه هر آينه خواهى گفت : اين فلان است ، و يا خواهى گفت : اى فلان ! چون به تجرد نفس ناطقه آگاهى يافته ايد و علم و عمل را انسان ساز شناخته ايد، كه انسان نفس علم و عمل خود است ، و سخن ما هم در بيان فرموده امام سجاد عليه السلام بود كه : روز به در شدن نفس از بدن به چه معنى است كه ظرف و مظروف بايد در ماديات باشد نه در مجردات ، مطلب مفيدى را كه شيخ بهايى قده در بيان حديث نامبرده آورده است تقديم مى داريم .
آن جناب درباره فى الجنة كه مشعر به ظريف است فرمود: فى الجنة الظرفية مجازية باعتبار الشبح الذى تعلقت الروح به والا فهى مجردة غير مكانية . ( يعنى ظرفيت ، كه امام فرمود ارواح در بهشت اند، مجاز است ؛ به اعتبار شبحى كه روح به آن تعلق دارد به صورت ظرفيت تعبير شده است ، و گرنه روح مجرد غير مكانى است .
مراد شيخ اين است كه مثلا ما در اين زاويه مسجد نشسته ايم ؛ اگر كسى در بيرون اين مسجد از امام عليه السلام بپرسد كه ارواح اين اشخاص در كجا هستند؟
امام بفرمايد كه در فلان زاويه اين مسجد اند، با اينكه روح مجرد و عارى از احكام ماده ، كه از آن جمله مكان است ، مى باشد. ولى اعتبار اين اشباح ، اعنى ابدان ما كه ارواح به آنها تعلق دارند و اين اشباح در اين زاويه اين مسجدند، امام فرمايد كه آن ارواح در آنجا هستند. (223)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
29-02-2024, 17:38
211- شناختن مومنين در بهشت

ابوبصير گفت : از ابو عبدالله ، جعفر بن محمد صادق عليه السلام از ارواح مومنين پرسيدم ، فقال : فى الجنة على صور ابدانهم لو رايته لقلت فلان يعنى : مومنان در بهشت بر صور ابدان خويشند، اگر آنها را ببينى گويى فلانى است .
و از لطائف اين حديث قويم اين كه ابوبصير از ارواح مومنين مى پرسد و آن حضرت به او پاسخ مى دهد كه : ايشان در بهشت بر سور ابدان خويشند. پس بصيرت داشته باش !اگر خدا بصيرت را روزيت كرده باشد.
ديگر اين كه بهشت داراى مراتبى بر حسب مراتب ايمان مى باشد، پس ‍ مومنين با اختلاف مراتبى كه دارند در جنات بر صور ابدان خويشند و اين لطيفه اى ديگر است . (224)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-03-2024, 18:05
212- دانند بزرگان كه سزاوار سها نيست

شخصى نامور كه يكى از مشايخ علمى زمان خودش بود، به حضور مبارك امام صادق عليه السلام ، تشرف حاصل كرد، ديد جوانى مراهق ، خردسال در حضور امام به سوى در باز به نماز ايستاده است ، اين جوان همان كس است كه امام صادق عليه السلام به مردم فرمود: انتم السفينة و هذا ملاحها (225)؛ شما كشتى هستيد و اين جوان ناخداى شما است .
اين جوان خردسال ، فرزند امام صادق ، يعنى امام هفتم اماميه ، موسى بن جعفر عليه السلام است .

آن شخص به امام صادق عليه السلام عرض كرد: آقا!فرزند شما دارد به سوى در گشوده نماز مى گزارد و اين كراهت دارد.
امام فرمود: نمازش را كه تمام كرد به خود او بگوييد.
اين شخص بى خبر از اين كه :
گفتن بر خورشيد كه من چشمه نورم دانند بزرگان كه سزاوار سها نيست
آقا زاده نماز را خواند و مواجه اعتراض آن شخص شد، در جوابش ‍ فرمود: آن كس كه من به سوى او نماز مى خواندم ، از اين در باز به من نزديك تر است . (226)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
04-03-2024, 18:05
213- فضايل امام موسى بن جعفر عليه السلام

كمال الدين مى گويد:
ابوالحسن ، موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام امامى است كبير القدر و عظيم الشان و كثير التهجد و جاد در اجتهاد، با كرامات مشهود و مشهور به خوارق عادات و مواظب بر طاعات ؛ كه شب را به سجده و قيام به صبح مى رساند و روز را به تصدق و صيام به انتها؛ و به سبب فزونى علم و گذشتش از متجاوزين به حقش ، كاظم ناميدندش .
به آن كس كه به او بدى مى رساند، نيكى مى كرد و به كسى كه در حقش ‍ جنايت مى نمود، بر و عفو احسان ارزانى مى داشت .
به سبب كثرت عبادتش در شب و روز، ايشان را عبد صالح مى خواندند و در عراق به باب الحوائج الى الله معروف بود؛ چه مطلوب متوسلان به حضرتش ، از سوى خداوند حاصل مى گشت و كراماتش ، عقول را به حيرت وا مى داشت ، و بيانگر آن بود كه او را قدمى صدق نزد خداوند بود كه آن را زوالى متصور نبود. (227)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-03-2024, 17:24
214- اليوم اكملت لكم دينكم

عبد العزيز مسلم مى گويد: در يكى از روزهايى كه در مرو خدمت حضرت رضا عليه السلام بوديم ، جمعه اى در مسجد جامع اجتماع كرديم . در اين بين از امامت و كثرت اختلاف مردم در اين موضوع سخن به ميان آمد.
خدمت امام عليه السلام رسيدم و از مباحثات مردم ، با وى گفتگو كردم . امام رضا عليه السلام تبسمى كرد و فرمود: اى عبد العزيز! اين قوم ، نادانند و در آراء و نظريه ها، مكر و فريب و خدعه خورده و غافل گشته اند.
خداوند متعال ، پيامبر خود را هنگامى قبض روح كرد كه دينش را كامل گردانيده و قرآن را كه در آن بيان هر چيزى و حلال و حرام و حدود و احكام و آنچه مردم بدان نياز دارند، به طور كامل هست نازل فرمود.
و آن خداوند متعال مى فرمايد: ما فرطنا فى الكتاب من شى ء. (228)
در حجة الوداع ، كه روزهاى آخر عمر پيامبر صلى اله عليه و آله است ، پروردگار متعال آيه شريفه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (229) را نازل فرمود و نعمت خود را تمام كرد.
امر امامت ، اتمام دين است كه دين به وسيله آن كامل گردد.
حضرت رسول صلى اله عليه و آله قبل از اين كه از جهان رخت بر بندد، معالم دينش را براى مردم بيان فرمود و راهش را نشان داد و خود به قصد خداوند، آنان را ترك كرد.
آن حضرت صلى اله عليه و آله ، على بن ابى طالب عليه السلام را براى مسلمانان پيشوا و راهنما قرار داد و هر چه را كه بدان نياز داشتند بر ايشان بيان فرمود. هر كس گمان كند كه خداوند، دين خود را كامل نكرده است ، كتاب خداوند را انكار نموده و هر كس كتاب خدا را انكار كند، كافر است . آيا اين مردم ، قدر امام را و موقعيت او را در ميان امت دانند تا در مورد انتخابش ‍ اختيار داشته باشند؟
امامت به اندازه اى مقامش بلند و جايگاهش رفيع و باطنش عميق است كه عقول مردم ، كنه و حقيقت آن را درك نكند و با راى نظر خود نتوانند آن را به ادراك آورند، و يا با اختيار و انتخاب خود، امامى را برگزينند.
امامت ، مقامى است كه ابراهيم خليل عليه السلام از طرف خداوند بدان رسيد، و اين مقامى بود كه پس از نوبت و خلت به آن حضرت تفويض ‍ شد.
مقام امامت ، سومين مقام ابراهيم عليه السلام بود، از طرف پروردگار به وى تفويض شد و اين خود، فضيلتى بود كه ابراهيم عليه السلام بدان مشرف گرديد.
خداوند متعال فرمود: انى جاعلك للناس اماما (230) و ابراهيم عليه السلام از روى خوشحالى پرسيد: و من ذريتى ؟
و خداوند در پاسخ فرمود: لا ينال عهدى للظالمين .
اين آيه شريفه ، امامت ستمكاران را تا روز قيامت باطل و آن را در برگزيدگان منحصر فرموده است . پس از آن ، خداوند متعال امامت را گرامى داشت و آن را در ذريه ابراهيم عليه السلام كه پاك و برگزيده بود، قرار داد.
پس ، فرمود: و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافلة و كلا جعلنا صالحين (231) و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعال الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين . (232)
مقام امامت در ذريه ان حضرت باقى ماند و اين مقام را از يكديگر به ارث بردند تا نوبت به رسول اكرم صلى اله عليه و آله رسيد. خداوند متعال در اين باره فرمايد: ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا و الله ولى المومنين (233) مقام امامت ، مخصوص رسول اكرم صلى اله عليه و آله بود و پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله نيز اين مقام را به على عليه السلام تفويض فرمود. اين عمل به امر پروردگار، به ذريه ان حضرت كه از برگزيدگان بودند، قرار يافت ، برگزيدگانى كه علم و ايمان از طرف خداوندى بدان ها عطا شده كه قرآن فرمايد: و قال الذين اوتو العلم و الايمان لقد لبثتم فى كتاب الله الى يوم البعث . (234) امامت تا روز قيامت در فرزندان على عليه السلام خواهد بود؛ زيرا پس از محمد صلى اله عليه و آله ، پيامبرى نيست ؛ حال ، اين مردمان نادان ، چگونه مى توانند امام خود را برگزينند؟
امامت ، مقام انبيا و ميراث اوصياست .
امامت ، خلافت خدا و رسول و مقام امير المومنين و ميراث حسن و حسين است .
امامت ، زمام دين و نظم جامعه مسلمين و اصلاح امور دنيا و عزت مومنان است .
امامت ، ريشه و شاخه بالنده دين اسلام است .
تمام و كمال نماز و زكات و روزه و حج و جهاد، و بركت اموال فى صدقات ، و امضاى حدود و احكام ، و حفظ ثغور و مرزها، به امام است .
امام ، حلال خداوند را حلال ، و حرامش را حرام كند و حدود خداوند را اقامه نمايد، و از دين پروردگار دفاع و مردم را با حكمت و موعظه حسنه و حجت بالغه به سوى پروردگار دعوت كند. امام ، مانند آفتاب درخشان است كه روشنايى آن همه عالم را فرا گرفته و خود در جايى بلند است كه دست احدى به آن نرسد و ديدگان را توان يافتنش نيست .
امام ، چون ماه تابان و نور فروزان و چراغ درخشان و ستاره راهنما در شب هاى تاريك و رهگذر شهرها و بيابان و گرداب درياهاست . امام ، آب گواراى تشنگان و دليل هدايت و نجات از هلاكت است . امام ، مانند آتشى در بلندى است كه مردم از آن هدايت گيرند و گرمايى است كه به آن خود را گرم كنند.
امام ، راهنمايى است كه آدمى را از مهلكه ها نجات بخشد كه هر كس او را ترك كند، در هلاكت گرفتار افتد.
امام ، ابر بارنده و باران شتابنده و آفتاب فروزان و زمين هموار و چشمه جوشان و آب گاه و گلستان است .
امام ، امين رفيق و پدر مهربان و برادر شفيق و پناه بندگان در مصيبت هاى بزرگ باشد.
امام ، امين خدا در زمين و حجت پروردگار در بندگان و جانشين او در شهرهاست و داعى به سوى اوست و مدافع حرمش .
امام ، از گناه پاك و از هر عيب و نقصى منزه است . او مخصوص به علم ، و موسوم به حلم ، و حافظ نظام دين و عزت مسلمين ، و خشم بر منافقان و هلاك كافران است .
امام ، يگانه روزگار است كه كس با او قرين نباشد و عالمى با وى برابرى نكند. چون او كسى نيست و نه بدلى دارد و نه مثلى و نه نظيرى .
امام ، فضل و دانش را بدون كسب و تعليم فرا گيرد و خداوند وهاب علم را به او عطا كند.
پس چه كسى تواند امام را بشناسد و يا او را انتخاب كند؟
هيهات ! هيهات ! عقول مردم در اين وادى سرگردان ، و انديشه آنان از درك حقايق ناكام است . (235)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
13-03-2024, 17:24
215- حيات شهدا

قرآن كريم مى فرمايد: و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (169 آل عمران ) با توجه به مسئله بقاى ارواح پس از مرگ كه در مورد همه افراد بشر صادق است ، بنابراين ، حيات خاصى كه در آيه مذكوره براى شهداى راه خدا، مطرح مى شود به چه معناست ؟ آيا چيزى غير از بقاى روح آنهاست ؟ اگر چنين حيات مراد است ، بنابر اين ، اختصاص به شهدا ندارد؟
استاد: البته جنبه بقاى نفوس ، امر عامى است ، اختصاص به نفوس شهيد و غير شهيد ندارد، ما برهان داريم كه عام برقرارند و ارواح پس از بدن باقى هستند، بنابراين حيات شهدا يك جنبه روحى و معنوى خاصى دارد. اين ، يك حيات تشريفى فوق آنهاست . در همين دنيا، مى گوييم فلانى زنده است ، زندگى دارد، اما در واقع مرگ تدريجى است .
همه احياء هستند، اما آن قيد عند ربهم احياء را مى خواهند، درست است كه همه اشياء عند الله محشورند، اما اين يك تشريف مقامى است ، اعلام رتبه وجودى شى است .
در باب علم كتاب كافى ، حديثى از امام صادق عليه السلام است كه : من علم لله و عمل لله و علم لله دعى فى الملكوت عظيما درست است كه يك پشه هم عظيم است ، موريانه و مورچه هم عظيمند، اما اين عظيم ، عنوان ديگرى است تبه هر حال ، عند ربهم حساب ديگرى است : عند ربهم يرزقون . در دنيا عند الله بودند، در آن جا هم هستند، تا در اينجا عند اللهى نشوند، آنجا عند الله نيستند، اينجا فى مقعد صدق اند، آنجا هم فى مقعد صدق اند.
تا اينجا كس وقف حق نباشد، آنجا عند الله نيست ، ريشه مقامات آنجا اينجاست . كسى ممكن است شب و و روز را به سر برد و ما ندانيم چه كار مى كند، اما عند الله است .
آنچه كه اينجا مى فهمد به همين فهم و بينش اش ، آنجا هم محشور است . الدنيا مزرعه الاخرة خوب حرفى است . هر كس اينجا هر چه كاشت ، فردا همان را درو مى كند.
امام رضا عليه السلام به شخصى در روايتى كه ما آن را روى منبرها مى خوانيم فرمودند: هر چه را دوست دارى ، با آن محشورى ، ولو محبوب تو، سنگى باشد. ببينيد چه كسى را دوست داريد، با هر كس محشورى ، با هم او خواهى بود. خوشا به حال كسانى كه با خدا همنشين اند، آنجا هم با خدا همنشين اند. (236)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
31-03-2024, 18:31
216- دينى يكپارچه برهان و عقل

مرحوم حاجى نورى راجع به جزيره خضراء الان هم هست . از بلاد اندلس است . جزيره اى است خيلى سبز و خرم . نوعا جزيره ها خضراء هستند. ولى آن جزيره ويژگى خاصى دارد. مهدى فاطمى آنجا را پايتخت خودش قرار داد و محل حكومتش بود. بعد اين مهدى فاطمى و جزيره خضراء سر زبان ها افتاد و دهان به دهان نقل شد، و بعضى از اين جهال نقله ، مهدى فاطمى را تبديل كردند به حضرت مهدى بقية الله عليه السلام و ايشان را در جزيره خضراء اسكان دادند. و جزيره خضراء را با مثلث برمودا ارتباط دادند. چه كارها كردند، چه چيزها دنباله اين حرف آوردند و ديگران هم گرفتند اين را در اين كتاب و آن كتاب نوشتند.
راجع به اين مثلث برمودا كه خيلى حرفش هست ، هم همين طور. متاسفان آقايان فرمايشى را كه مى شنوند اينها را مى آورند اسناد مى دهند به دين و آيين . به دين شريفى كه يكپارچه برهان و عقل است : قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين . (237)(238)
خداوند درجات حضرت استاد آيت الله جناب آقاى رفيعى را متعال بفرمايد، ايشان درباره لو لا الحجة لساخت الارض و امثال اين گونه بيانات درباره حجت كه انسان حجت مى خواهد، مى فرمود: وجود بقية الله كه سر الله است ، لازم است و نظام هستى بدون واسطه فيض و انسان كامل نمى شود.
اين به جاى خود، كه براى اثبات آن دليل و برهان داريم ، حرف داريم و برهان حكمى ، مطالب عرفانى ، آيات ، روايات در شرف متواتر و متضافر، اما حجتى كه روايات ما را به آن تشويق مى فرمايند كه عالم حجت مى خواهد لو لا الحجة لساخت الارض اين حجت يعنى عقل ، يعنى برهان ، يعنى دليل .
انسان كه به گزاف هر چيزى را نمى گويد، در حرف هايش تثبت مى خواهد، در پذيرفتش تثبت و تعقل مى خواهد. دين ، دين عقل و برهان است . حالا مثلث برمودا در دريا، آن محوطه زير دريا كوه مغناطيس دارد، سنگ مغناطيس ، قوه مغناطيسى . مى دانيد قطب جغرافيايى زمين يك قطب است كه سبت به كره سنجيده مى شود، و نيز زمين ، قطب مغناطيسى دارد. قطب مغناطيسى قرار ندارد، چرخش دارد و مقدار چرخشش هم با قواعد رياضى معلوم است . اين قطب مغناطيسى مثلث برمودا هم زير دريا است ، لذا كشتى هايى را خود كشيده ، بلكه طياره را از هوا به خود كشيده ، و بسيار قوى است ، اين را به حساب امام زمان عليه السلام گذاشتند. (239)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
31-03-2024, 18:31
217- هنگام قيام حضرت مهدى عليه السلام

شيخ اكبر باب سيصد و شصت و ششم فتوحات را در احوال امام منتظر قائم آل محمد- صلى اله عليه و آله - اختصاص داده است ، و عبارت وى در نسخه اصلى فتوحات چنانكه عبد الوهاب شعرانى و متوفى به سال 973 هجرى در مجلد دوم اليواقيت و الجواهر تنصيص كرده - اين است : بدانيد كه به ناچار بايد مهدى عليه السلام خروج نمايد، ليكن خروج نمى كند مگر اين كه زمين از جور و ستم پر شود، تا وى به قسط و عدالت آن را پر نمايد، و اگر از دنيا جز روزى باقى نمانده باشد، خداى تعالى آن را طولانى كند تا اين خليفه در آيد و او از عترت رسول خدا صلى اله عليه و آله ، از فرزندان فاطمه - رضى الله عنها- مى باشد، جد وى ، حسين بن على بن ابى طالب و پدرش حسن عسكرى ، فرزند امام على النقى (بانون ) فرزند امام محمد تقى (باشاء)، فرزند امام على رضا، فرزند امام موسى كاظم ، فرزند امام جعفر صادق ، فرزند امام محمد باقر فرزند امام زين العابدين على ، فرزند امام حسين ، فرزند امام على بن ابى طالب - رضى الله عنه - اسم وى مطابق اسم رسول خدا صلى اله عليه و آله در خلقت است ، و در اخلاق از او فروترست . (240)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-04-2024, 16:39
218- بشنو و بفهم

حضرت امير مومنان على عليه السلام فرمود: پيش از اين كه از دستم بدهيد، بپرسيد!
در اين هنگام مردى عصا به دست از گوشه مسجد برخاست و مردم را پايمال كرد و جلو آمد تا به نزديكى آن حضرت رسيد و گفت : اى امير مومنان ! مرا بر عملى راهنمايى كن كه اگر انجام دهم ، از آتش نجات يابم .
حضرت به او فرمود: اى مرد!بشنو و بفهم ، سپس يقين پيدا كن كه دنيا بر سه چيز استوار است : به عالم ناطقى كه به علمش عمل مى كند، و به ثروتمندى كه در مال خود نسبت به اهل دين بخل نمى ورزد و به فقير صابر. پس وقتى كه عالم ، علمش را پوشيده دارد و ثروتمند بخل ورزد و فقير صبر نكند، واى به حال دنيا! در اين هنگام است كه عارفان به خدا مى فهمند كه دنيا به ابتدايش برگشته است ؛ يعنى : كفر بعد از ايمان آغاز شده است .
اى سائل !فريب زيادى مساجد و گردهمايى مردمى كه جسدهايشان مجتمع است و قلوبشان متفرق ، را نخور.
اما زاهد، اگر دنيا به او رو آورد، خوشحال نمى شود و اگر از او رو برگرداند، غمگين نمى گردد، و اما صابر در قلبش آرزوى آن را دارد و اگر به چيزى از آن دست يافت ، نفس خود را از آن باز مى دارد؛ زيرا از عاقبت بد آن خبر دارد، و اما راغب ، از حلال و حرام دنيا باكى ندارد.
مرد گفت : اى امير مومنان !علامت مومن در اين زمان چيست ؟
فرمود: مومن كسى است كه نگاه مى كند چه حقى را خدا واجب كرده است تا آن را دوست بدارد و از خلاف آن تبرى جويد؛ اگر چه دوست نزديك باشد.
مرد گفت : راست گفتى اى اميرمومنان !
بعد يك دفعه غيب شد و او را نديديم . مردم هر چه دنبالش گشتند، پيدايش نكردند. امير مومنان بالاى منبر تبسمى كرد و فرمود:
چه كار مى كنيد؟ اين برادرم خضر عليه السلام بود. (241)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
20-04-2024, 16:39
219- خشيت پيامبر

به پيامبر خدا صلى اله عليه و آله عرض شد: پيرى زودرس اثرش را در شما نمايان كرده است .
فرمود: سوره هود و هم مانند آن پيرم كردند .
و در حديث ديگر از انس گويد كه : در پاسخ ابوبكر پس از اين جمله فرمود: سوره الحاقه و سوره واقعه و سوره النبا و سوره غاشيه . (242)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-05-2024, 17:34
220- فلسفه اعراب و تقويم كلام

مردى نزد امير المومنين عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه : بلال با فلانى مناظره مى كند و الفاظ وى ملحون است و آن كس عباراتش ‍ معرب و صحيح است و به بلال مى خندد.
امام فرمود: اى بنده خدا! اعراب و تقويم كلام براى تقويم و تهذيب اعمال است ، آن كس را اگر افعال او نادرست باشد اعراب كلامش سوى ندهد، و بلال را كه افعالش به درستى آراسته است لحن الفاظش زيانى نرساند . (243)

پروانه*یاس ها یاد اور پروانه اند*
15-05-2024, 17:34
221- سلام سنگريزه

از ابن مسعود روايت شده است كه :
در مكه با رسول خدا صلى اله عليه و آله بوديم ، از شهر بيرون آمديم و به بعضى از نواحى رفتيم . به هر سنگ و سنگريزه كه مى رسيديم مى گفتند:
السلام عليك يا رسول الله !***

222- اين است فخر!

نقل است كه سالى هارون الرشيد به حج آمده بود، پس ، در حالى كه گروهى از قريش و بزرگان قبايل و موسى بن جعفر همراه او بودند، براى مفاخره رو به قبر حضرت رسول اكرم صلى اله عليه و آله كرد و گفت : السلام عليك يا رسول الله ! يا ابن عم .
حضرت موسى بن جعفر فرمود: السلام عليك يا ابت !
هارون (چون سلام امام را شنيد) متغير شد و گفت : يا اباالحسن !به راستى كه اين است فخر!... (244)

223- عظمت دفتر وجود

علم و عمل انسان سازند، هر يك از ما بايد مراقب و مواظب خود بوده باشد، كه چگونه دارد در شب و روز خود را مى سازد.
جناب برهان الموحدين و قدوة العارفين على امير المومنين ، در كوفه جوانى را مى بيند كه به خواندن تصنيف هاى هرزه و آلوده سرگرم و دل خوش است ، امام به او فرمود: دارى به چه چيزهايى دفتر وجودت را پر مى كنى ؟(245) ***

224- گريه شوق هنگام مرگ

شاگرد: چرا معصومين در گفتار و كلمات خود، در موارد بسيارى ، سخن از وحشت و هراس زمان مفارقت روح از بدن و لحظات موت و حالت احتضار گفته اند و از خداوند در اين موارد، امداد طلبيده اند؟
استاد: البته گريه هاى بزرگان و خصوصا معصومين در آستانه مرگ ، گريه شوق است ، همچنان كه امير المومنين فرمودند: فزت و رب الكعبة و نيز فرمودند كه : آنچه را در سال ها به دنبالش بودم بدان رسيدم .
و رواياتى هم كه در آنها معصومين سخن از خوف و وحشت مرگ و قبر و... گفته اند، در حقيقت تعليم ديگران بوده است .

225- دانشمندان سركش مباشيد!

رسول خدا صلى اله عليه و آله فرمود:
علما امانت داران پيامبران بر بندگان خدايند، البته تا وقتى كه با سلاطين در نياميزند، پس هر گاه با آنان در آميختند و در امور دنيا مداخله كردند، به تحقيق به پيامبران خيانت كرده اند، پس از آنان حذر كنيد.
و نيز آن جناب به ياران خويش فرمود: علم را و به خاطر علم آرامش و بردبارى را فرا گيريد و دانشمندانى سركش مباشيد كه دانايى شما در اثر نادانيتان قامت راست نمى كند.
و از حضرت عيسى عليه السلام روايت است كه :
مثل دانشمند بد (بى خبر) مثل سنگ سختى است كه در دهانه جوى واقع گشته باشد كه نه خود آب مى آشامد و نه آب را رها مى كند تا به كشت و زرع پيوندد. (246)